سرشناسه : عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین بن محمدهادی، قرن12ق.
عنوان و نام پدیدآور : مخزن الادویه فارسی( منتخب - فهرستی )[چاپ سنگی]/ سید محمد حسین العلوی شیرازی ابن سید محمد هادی العقیلی العلوی
وضعیت نشر : کانپور: بهگوان دیال،1913م = 1332ق.( کانپور: مطبع منشی نول کشور)
مشخصات ظاهری : 766ص.؛مجدول؛قطع: 25×33 س م
یادداشت : زبان : فارسی
آغاز، انجام، انجامه : آغاز:بسمله ... الحمدلله الذی اظهر آثار قدرته بایجاد الموجودات بلا مواد و ابرز اطوار بدایع صنایعه باحداث الکائنات ... اما بعد بغرض خوان الصفا و ذحلان ... این ذره بیمقدار الراجی ... ابن سید محمد هادی العقیلی العلوی محمد حسین غفرالله...
انجام:... و باینجا ختم نموده ادویه مفرده را بعون الله تعالی توفیقه و الحمد لله اولاً آخراً و ظاهراً و باطناًو صلی الله علی رسوله محمد و آله و اصحابه الطیبین الطاهرین و سلم تسلیماً کثیراً تمت فقط.
یادداشت استنساخ : تاریخ کتابت: 1913م = 1332ق.
مشخصات ظاهری اثر : نوع و درجه خط:نستعلیق
نوع و تز ئینات جلد:جلد مقوایی، روکش گالینگور قرمز.
خصوصیات نسخه موجود : حواشی اوراق:کتاب تحفه المومنین در حاشیه این نسخه آمده است و تصحیحاتی با نشان «12 ص»در حاشیه آورده شده است.
توضیحات نسخه : نسخه بررسی شد.جلد از شیرازه جدا شده است.
کشف الآیات و کشف اللغات و نمایه د... : فهرست اسامی کتب مصنف تحفه المومنین در آخر نسخه آورده شده است.
نمایه ها، چکیده ها و منابع اثر : منابع دیده شده: ملی (3: 69) ، ف. آیه الله گلپایگانی (7-8 : 4232)، ملک (4 : 737) الذریعه (20 : 221)
معرفی چاپ سنگی : نویسنده که از طبیبان زمان بوده بر حسب امر میر محمد علی حسینی که مرشد و معلم او بوده، ابتداء کتابی در فنون پنجگانه طب به عربی تالیف می نماید پس از آن به امر میر محمد علی حسینی مطالب این قرابادین را به فارسی می نگارد و آن را از کتابهای طبی چند که نام همه آنها در مقدمه کتاب آمده و چند تذکره هندی و تجربیات میر محمد علی حسینی فراهم می آورد و سرانجام کتاب حاضر در دو مقاله بشرح زیر میشود: مقاله اول: در ادویه مفرده که تذکره می نامند و مقاله دوم در ادویه مرکبه است که قرابادین می خوانند که مقدمه آن مشتمل بر چهارده فصل است در بیان دوا و غذا و اعمار بعضی اغذیه و پاره ای اصطلاحات طبّیه. نویسنده می گوید در قرابادین سعی شده که اخذ مطالب آن سهل الوصول باشد و نیز نام ادویه بر حسب حروف تهجی باشد. مقدمه درباره فصول کتاب تا ص (35) آمده است، جدول منسوبات و تقسیمات کواکب و ارتباط آن با علم طب از ص ( 35-40) کتاب آمده و فرهنگ ادویه از ص ( 652- 767 ) با اسامی و لغات مختلف عربی، یونانی، سریانی، فارسی، ترکی و هندی به ترتیب حروف تهجی در بیست و هشت باب و هر باب در چند فصل آمده است.کتاب تحفه المومنین در حاشیه این نسخه به چاپ رسیده است.
صحافی شده در این مجلد : تحفه المومنین/ محمد مؤمن حسینی، کانپور: بهگوان دیال ،1913م= 1332ق.3252778
عنوانهای گونه گون دیگر : مخزن الادویه فارسی مع تحفه المومنین
قرابادین کبیر
موضوع : داروشناسی -- متون قدیمی تا قرن 14
گیاهان دارویی -- متون قدیمی تا قرن 14
پزشکی اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14
پزشکی سنتی -- متون قدیمی تا قرن 14
بیماری ها -- درمان
دسترسی و محل الکترونیکی : آدرس الکترونیکی منبع
شماره دستیابی : 6-23391
ص: 1
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه الذی اظهر آثار قدرته بایجاد الموجودات بلا مواد*و ابرز اطوار بدائع صنائعه باحداث الکائنات بلا استعداد*و خلق جواهر المجردات و المادیات المفردات الاصلیات و المرکبات الفرعیات*و قسمها بالاجناس و الانواع و الاشخاص الکلیات و الجزئیات*و خص کل واحد منها بمنافع و افعال*و البسها بصور و الوان و اوصاف و اشکال*لانتفاع العباد*و عماره البلاد* و الصلوه و السلام علی حبیب القلوب الذاکره الخاشعه*و طبیب النفوس الساهیه اللاهیه*الباعث لایجاد البریه*و منجی الخلیقه من ورطه الغوایه*و هادی الضلاله بالدعوه الی طریق الرشاد و الهدایه*الی لقاء رب العباد*فی یوم التناد* سید العرب و العجم*المبعوث طی کافه الامم*محمد المصطفی الذی اصطفاه اللّه علی الانبیاء بالرساله العظمی*و الشفاعه الکبری* و طی ولیه و ابن عمه و خلیفته من بعده و اولاده و ذریته الاحدی عشر الذین نزل فی شانهم انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا *اما بعد* بعرض اخوان الصفا*و خلان الوفا*می رساند این ذرۀ بیمقدار*الراجی الی رحمه ربه الغفار*ابن سید السند محمد هادی العقیلی العلوی محمد حسین غفر اللّه ذنوبهما و ستر عیوبهما که چون اکثر آبا و اجداد و اقربای این عاصی هیچمدان طبیب و مزاول علم و عمل بودند و این جاهل نیز از عنفوان شباب بخدمت والد ماجد قدس سره و جناب مستغنی الالقاب پیر و مرشد حقیقی سمی حبیب اللّه و ولیه المنتسب الیهما بالنسبه الحسینیه اعنی میر محمد علی الحسینی مد ظله العالی حاضر می بود و گاه گاهی بخاطر فاتر خطور می نمود که اگر در فنون خمسۀ طب کتابی جمع و تالیف می شد که جامع جمیع مسائل و مطالب و حاوی اقوال ما تقدم و ما تأخر و کتب متداوله می بود هر آینه بر طلاب این فن و مزاولین علم و عمل کار آسان می کردید و از تعب و رنج جمع و حمل کتب متعدده آرام می یافتند لیکن بسبب بی بضاعتی و فرومایکی علم و عمل و عدم حصول تجربه و غیرها از موانع در معرض تعویق می افتاد تا آنکه در سنه یکهزار و یک صد و هشتاد و سه هجری علی مهاجرها و آله الف الف التحیه و السلام اتفاق شروع بجمع و تالیف کتابی در امراض مختصه از سر تا قدم افتاد و از ان قدری تا آخر امراض الراس بزبان عربی نوشته شد و بسبب عروض بعض عوارض و موانع از آن باز ماند و در سنه یکهزار و یک صد و هشتاد و پنج بحکم واجب الاذعان آن جناب ادام اللّه افاداته و افاضاته متوجه جمع و تالیف قرابادینی کردید بزبان فارسی بدین نسق که بعض ادویه که اصل و عمود و جزو اعظم اند در اکثر تراکیب اولا بقید اسامی و بیان طبیعت و افعال و منافع و خواص و مقدار شربات و مضار و اصلاح و دفع آن و بدل و غیرها آنچه متعلق بدانست ذکر نماید و در ذیل هریک آن تراکیب موسومه بدان را و در بین جابجا مرکباتی که هریک باسمی خاص موسوم اند بدون قید اسم دوا برای آنکه جامع و تام باشد مجموع بترتیب حروف تهجی جهت سهولت ٢اخذ و تلقی در ضمن کتب و ابواب و فصول و بعد اتمام آن بحمد اللّه و حسن توفیقه باز حسب الامر آن جناب سامی مد ظله العالی متوجه جمع و تالیف کتابی در ادویۀ مفرده کردید ایضا بترتیب حروف تهجی از الف تا یاء در ضمن ابواب و فصول ملتقط از کتب معتبرۀ متداوله مانند قانون شیخ الرئیس و ادویۀ قلبیه او و جامع المالیقی مشهور بابن بیطار و تذکرۀ شیخ یوسف بغدادی موسوم بمالا یسع للطبیب جهله معروف بجامع بغدادی و تذکرۀ شیخ داؤد انطاکی موسوم بتذکرۀ اولی الالباب و ارشاد شیخ اسمعیل بن هیبه اللّه و ترجمۀ تذکره ابو ریحان بیرونی مشهور بسویدی و اختیارات بدیعی حاجی زین الدین عطار و تحفه المؤمنین حکیم میر محمد مؤمن تنکابنی و قدری از مفردات نواب حکیم معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره و غیرها از کتب یونانیه و عربیه و فارسیه و از دستور الاطباء موسوم باختیارات قاسمی حکیم محمد قاسم ملقب بهندو شاه مشهور بفرشته و مجربات افضلی حکیم میر محمد افضل و چند کتاب دیگر از ادویۀ هندیه و حواشی که حکیم میر عبد الحمید بر تحفه نوشته در ادویۀ هندیه و آنچه از زبان معجز بیان جناب ارشاد مابی مد ظله السامی و از ثقه معتمد شنید و مؤلف خود دیده و ماهیت و خواص آن را دریافته و بتجربه رسانیده بدین نحو که اولا اسم دوا را بقید اعراب و بعضی لغات وارده در ان ذکر نماید پس ماهیت و طبیعت و افعال و منافع و خواص آن بالعموم و الاجمال پس بالخصوص و التفصیل و در اکثر مراعات بترتیب امراض مختصه از فرق تا قدم نموده پس غیر مختصه و خواص متعلقه بدان پس بیان مضار و اصلاح و دفع آن پس مقدار شربت و بدل آن را و نیز اشاره بمرکباتی که آن دوا اصل و عمود است در ان و در قرابادین مجمع الجوامع ذکر یافته و نیز ایمائی بادویۀ مجهوله الماهیه کرده شود و اصل و معتمد در هر دوا اقوال صاحبان کتابی را شناسد که آن دوا مخصوص ببلاد اوشان بوده یعنی در بلاد اوشان بهم رسیده و یا بنواح آن و اکثری را خود دیده و شناخته ماهیت و کیفیت و افعال و خواص آن را بتجربه رسانیده نوشته اند نه آنچه در بلدان دیگر و خود ندیده و بمحض تقلید و استماع بی تحقیق نوشته اند و برای آن کتاب مقدمه و خاتمه قرارداد و اسامی مختلفۀ ادویه را چنانچه صاحبان کتب مذکوره در بین جابجا ذکر نموده اند مذکور نکرد بلکه در آخر کتاب در خاتمه در ضمن ابواب و فصول آورد و نیز جهت اتمام آن و آنکه در احتیاج بادویۀ مرکبه رجوع بکتاب دیگر نماند برای آن قرابادینی بترتیب حروف تهجی ذکر نمود و کتاب را بر دو مقاله منقسم ساخت *مقاله اول* در ادویۀ مفرده که تذکره نامند *مقالۀ دوم*
ص: 2
در ادویۀ مرکبه که قرابادین خوانند مسمی بمخزن الادویه و تذکرۀ اولی النهی کردانید توقع از ناظران منصف آنکه هرجا سقم و خطائی مشاهده نمایند بعد تامل و تعمق بلیغ بقلم اصلاح مزین سازند و در مقام خرده گیری در نیایند و ناقص و ضائع نکزارند جزاهم اللّه عنی خیر الجزاء لا حول و لا قوه الا باللّه منه المبدأ و الیه المنتهی *مقدمه* در بیان اموری چند که اطلاع بر آنها پیش از شروع در مطلوب ضروریست در ضمن چهارده فصل *فصل اول* در بیان دوا و غذا و ذو الخاصیه و مرکب القوی و فادزهر و سم و دوای مسهل و ملین و اقسام هریک بالاجمال *فصل دوم* در بیان مرکب القوی و ذو الخاصیه و تاثیر هریک از انها از فادزهری و سمی *فصل سوم* در بیان مزاج و اقسام امزجه و معرفت درجات آنها *فصل چهارم* در بیان طرق معرفت امزجۀ ادویه و اغذیه بتجربه و قیاس *فصل پنجم* در بیان سبب اختلاف اقوال اطباء در ماهیت و خواص ادویه و اسامی کسانی که متوجه بتحقیق و جمع و تالیف ادویه شده اند بالاختصار *فصل ششم در بیان طریقۀ اخذ ادویه و حفظ و حضانت آنها *فصل هفتم*
در بیان اعمار بعض ادویۀ مفرده و زمان بقای قوت آنها *فصل هشتم* در بیان اداب طعام خوردن و آب
4نوشیدن و اطعمۀ که جمع آنها باهم مناسب نیست *فصل نهم* در دستورات احراق بعض ادویه و تحمیص و تشویه و تقلیه و تدبیر و غسل و آشامیدن چوب چینی و عشبه و شجره النبی و غیرها و اتخاذ و صنائع بعض ادویه و احکام هریک *فصل دهم* در بیان معرفت بعض افعال ادویۀ مفرده و خواص آنها *فصل یازدهم*
ص: 3
در بیان بعض اصطلاحات طبیه *فصل دوازدهم* در بیان بعض اوزان طبیه و هندیه و فارسیه *فصل سیزدهم* در بیان بعض امور متعلقه بنجوم *فصل چهاردهم* در بیان اسناد طب
از مقدمه کتاب خلاصه الحکمه ویرایش استاد عالیقدر، اسماعیل ناظم به سفارش موسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب مکمل و اسلامی
خاندان عقیلی، جزو سادات علوی موسوی شمرده می شوند. سیّد مظفرالدین خراسانی یکی از بزرگان این خاندان است و نیز میرزا محمد تقی موسوی _ که پدربزرگ عقیلی است _ از جمله افراد این خانواده شمرده می شوند. علاوه بر آن پسوند علوی که همراه نام بسیاری از افراد این خاندان است، سیادت وی را ثابت می کند. حکیم محمّد حسین عقیلی نیز با صراحت از سیادت خود یاد می کند.
آنچه در پی می آید، بررسی زندگانی افرادی از این خاندان است که فقط نامی از آن ها در تاریخ مانده و به دست ما رسیده و از جزئیات زندگی آن ها، اطلاع دقیقی نقل و گزارش نشده است.
اطلاعات به جا مانده از او بسیار اندک است. آنچه در باره وی می دانیم، همین است که او از جمله اطبّای خراسان بود که به شیراز رفت و در آنجا ساکن شد. از سال ولادت، تاریخ وفات و آثار به جای مانده از او اطلاعی در دست نیست و از فرزندان او، تنها نام میرزا مسیح در تاریخ ثبت شده است.
وی جدّ عقیلیِ مورد نظر ماست و با توجه به سلسله ای که عقیلی ذکر نموده، از اطبای زمان خویش شمرده می شود. تنها نام دو نفر از فرزندان او نقل شده است؛ یکی محمّد تقی موسوی و دیگری میر محمدهادی که همان میرهادی قلندر است. از سال تولد و وفات میرزا مسیح اطلاع دقیقی در دسترس نیست.
ص: 4
وی در شیراز زندگی می کرده و علاوه بر طبابت، از نظر جراحی، نویسندگی، خطاطی و شاعری نیز شهرت فراوان داشته است. به سبب آزاد اندیشی و درویش مسلکی از او به قلندر تعبیر می کردند. تخلص شعری وی شرر است و از معاصران میرطاهر وحید و نجیبای کاشی و شفیعای اثر بوده است. وفات وی را به سال 1107 ه_ . ق، پس از شصت سال زندگی در شیراز گزارش کرده اند. از وی دو پسر و یک دختر به جای مانده؛ نام فرزند بزرگش محمد هاشم بوده و پسر کوچک تر نیز گویا در شیراز روزگار را به سر برده است.
بعضی این پسر کوچکتر را عقیلی مورد نظر دانسته اند و کتابی با عنوان مجمع الجوامع را نیز به او نسبت داده اند. از این اثر گویا جز نام آن چیز دیگر بر جای نمانده است؛ باید توجه داشت که مجمع الجوامع تألیف عقیلی، ربطی به کتاب یاد شده ندارد. از احوالات دختر میرهادی نیز، با وجود آن که مادربزرگ عقیلی است، اطلاعی در دست نیست. از نوشته ها و یا آثاری که جایگاه علمی وی را بازگو نماید، متأسفانه جز یک اثر _ که بعداً به آن اشاره خواهیم نمود _ چیز دیگری باقی نمانده و تنها چند قطعه شعر از تذکره ها را به او نسبت داده اند؛ بیت زیر نمونه ای از این اشعار است:
شیشه ناموس جمعی را که دارم در بغل بایدم بود از ملامتهای ایشان سنگسار
این بیت، نشانگر وجود سبک هندی در اشعار اوست و به نظر می رسد که اشعار وی از روی تفنّن بوده است. در تاریخ زندگانی او، سفری به هند نیز گزارش شده است که البته با توجه به دیگر مستندات تاریخی درباره زندگی او این گزارش درست نمی نماید.
ص: 5
در اطلاعات به دست آمده از زندگی او، با شخصی به نام محمد حسین حکیم الممالک با تخلص شهرت روبه رو می شویم؛ وی از شاگردان میرهادی قلندر است. از زندگی و آثار او اطلاع دقیقی گزارش نشده و اثر بر جای مانده از حکیم محمدهادی، کتابی است تحت عنوان تذکره ابراهیم معری. این کتاب رساله مختصری درباره صداع و انواع آن و شیوه علاج آن توسط گیاهان و داروها با استفاده از تجارب حکیمان است که به فرموده حکیم محمدهادی به رشته تحریر درآمده است.
آنچه انتساب این اثر را به میرهادی قلندر تأیید می کند، تاریخی است که برای نگارش آن نقل شده و اگر این گزارش نبود و یا در صحت آن تردید داشتیم، انتساب این کتاب به حکیم میرهادی قلندر، امری مشکل بود و احتمال داشت که این کتاب از تألیفات حکیم محمد هادی، پدر عقیلی مورد نظر ما باشد.
این شخص بعد از عقیلی، مشهورترین فرد این خاندان شمرده می شود؛ وی فرزند حکیم میر محمدهادی قلندر است که در سال 1080 یا 1081 ه_ .ق در شیراز به دنیا آمد و نزد پدر و پدربزرگ خود تحصیل کرد. از اساتید دیگر او می توان به این افراد نیز اشاره کرد:
1. میرزا لطف الله شیرازی؛
2. آخوند مسیحای فسایی.
او چون محیط شیراز را مطابق با خواسته های خویش نیافت، در سال 1111 ه_ .ق (در عصر پادشاهی اورنگ زیب) به هند مهاجرت کرد. او هرچند به دربار اورنگ زیب راه یافت، اما هرگز جزو پزشکان دربار اورنگ زیب نشد؛ در عوض به خدمت محمّد اعظم، پسر او درآمد و حکیم محمد شفیع شوشتری دختر خود را به عقد او درآورد. پس از مرگ اورنگ زیب، محمّد هاشم در دربار باقی ماند و با وجود مشکلات متعددی که بر سر راهش قرار گرفت، توانست در خدمت افرادی باشد که پشت سرهم به مقام سلطنت می رسیدند. سرانجام در سال 1132 ه_ . ق شخصی به نام محمّد شاه به قدرت رسید و توانست کم و بیش سی سال در مقام سلطنت باقی بماند.
ص: 6
نفر قبل از محمّد شاه، به محمّد هاشم شیرازی لقب علوی خان داده بود و اتفاقاً محمد هاشم به این نام بیشتر مشهور است. به هر حال پادشاه جدید هم لقب معتمد الملک را به اسامی و القاب قبلی وی افزود و حقوق کلانی به میزان سه هزار روپیه در ماه برای وی مقرّر داشت. در این سال ها بود که گورکانیان هند در معرض تهدید بزرگی قرار گرفتند؛ نادرشاه افشار، پس از منقرض ساختن سلسله صفویه و بیرون راندن افغان ها و تسلط بر افغانستان در سال 1151 ه_ .ق، به سوی دهلی روانه شد. او دهلی را فتح کرد و سپس با تخت طاووس، جواهرات سلطنتی و علوی خان به ایران بازگشت.
نادرشاه به هنگام مراجعت از هند دیگر سلامت سابق خود را نداشت؛ می گویند او وقتی در دهلی اقامت داشت، از زخم معده رنج می برد و پاهایش نیز ورم کرده بود. او علوی خان را مأمور مداوای خود ساخت و علوی خان آن چنان کار خود را با موفقیت انجام داد که نادر از وی خواست تا همراه او به ایران بازگردد و به این ترتیب، علوی خان به کشور خود بازگشت.
نادر دو سال پس از ترک دهلی به قزوین رسید. در آن هنگام طبابت های علوی خان چنان به حال او مؤثر واقع شده و سلامت خود را بازیافته بود که وقتی این پزشک تقاضای استعفا کرد، این درخواست مورد اجابت قرار گرفت و علوی خان دوباره به هند بازگشت. بنا بر نقلی، نادرشاه لقب معتمد الملوک را در همین دوران به وی اعطا نمود. البته بنا به گفته عبدالکریم کشمیری نادرشاه، علوی خان را برای مداوای مرض استسقا و طغیان سودا و خفقان و به وعده این که بعد از حصول صحت، او را روانه سفر حج می نماید، راهی ایران نمود. علوی خان بنا به قولی که از نادر گرفته بود، از قزوین به سال 1154 ه_ . ق رهسپار سفر حج شد و پس از انجام مراسم حج به سال 1156 ه_ . ق به هند بازگشت و در دهلی به درمان محمدشاه که بیمار بود پرداخت.
ص: 7
این پزشک عالیقدر، در اواخر عمر خود لقب بهاء الدوله یافت؛ شباهت این لقب با لقب نویسنده کتاب خلاصه التجارب موجب شده است که عده ای آن دو را با هم اشتباه بگیرند، در حالی که بهاء الدوله نویسنده خلاصه التجارب، دویست سال قبل از علوی خان زندگی می کرد و از اهالی طرشت بود. در بین شرق شناسان غربی، فوناهن دچار این اشتباه نشده است.
از کسانی که از محضر وی دانش آموخته اند، می توان به اشخاص زیر اشاره نمود:
1. میرحسن: وی از جمله خوشه چینان خرمن علوی خان است. از وی کتابی با نام مطب میرحسن به زبان اردو بر جای مانده است که در پاکستان به چاپ رسیده است. ناظم جهان در تألیف کتاب اکسیر اعظم از این اثر بهره برده است.
2. حکیم ثناء الله ساکن بریلی: این شخص استاد حکیم شهبازخان، پدر مؤلف اکسیر اعظم، یعنی ناظم جهان بوده است. حکیم ثناء الله کتابی به نام طب ثنایی نیز تألیف کرده است و از جمله منابع در تألیف اکسیر اعظم می باشد.
3. حکیم نورالاسلام: وی استاد حکیم محمد اعظم خان، مؤلف اکسیر اعظم بوده است.
4. حکیم اسدعلی: این شخص عموی حکیم نورالاسلام است.
5. حکیم نورالله: کتاب أنوار العلاج که از جمله منابع کتاب اکسیر اعظم، تألیف این حکیم است. این اشخاص در پایه ریزی طب شبه قاره هند تأثیر بسزایی داشته اند که در مبحث بعد بدین مطلب اشاره ای خواهیم داشت.
6 و 7. حکیم اکمل و حکیم اجمل؛ که سر سلسله خاندان معروفی در هند می باشند.
از علوی خان آثار مکتوبی نیز نقل شده است که بعضی از آن ها منابع ارزشمندی در زمینه طب شمرده می شوند. آنچه ما در این باره نقل می کنیم، تنها بخشی از آن جمله است که گزارش آن برای ما نقل شده؛
ص: 8
الف) عشره کامله.
ب) جمع الجوامع و یا جامع الجوامع و یا مجمع الجوامع؛ این کتاب در بیان امراض کلیوی است که امراض مجاری ادرار را جزء به جزء شرح داده است.
ج) قرابادین علوی خانی.
این سه کتاب، بنا بر تصریح حکیم ناظر جهان، از جمله کتبی است که جزء منابع مهم در تألیف اکسیر اعظم شمرده می شود؛ البته بنا بر تصریح عقیلی، علوی خان توفیق اتمام قرابادین را نیافته است.
د) احوال اعضاء النفس؛ این کتاب از جمله تألیفاتی است که آقای سیریل الگود در کتاب طب در دوره صفویه بدان اشاره نموده است. موضوع این کتاب درباره دستگاه تنفسی و بیماری های آن است.
ه_) نباتات یا انبیات؛ که راجع به گیاهان و به زبان عربی است.
و) علاج الأمراض؛ علوی خان در این کتاب یادآور این نکته شده که بسیاری از دستورات مندرج در آن را از روی نوشته های پدر خود اقتباس کرده است.
ز) دستورات العلاج؛ از این کتاب در بین کتب، نامی به میان نیست.
ح) رساله چوب چینی؛
بنابه گفته عمر رضا کحاله، از وی دو کتاب دیگر نیز به نام های زیر بر جای مانده است:
1. مفتاح التواریخ.
2. رساله فی علم الموسیقی.
این کتب نیز به وی منسوب است:
1. شرح موجز بر قانون.
2. مجسطی؛ که در بعضی از کتب نام این کتاب شرح مجسطی ذکر گردیده است.
3. تحفه العلویه و الایضاح العلیه.
4. مطب؛ البته به نظر می رسد که این کتاب تألیف میرحسن، از شاگردان علوی خان باشد که پیشتر به آن اشاره شد. ولی این احتمال نیز وجود دارد که وی نیز کتابی به همین نام تألیف کرده باشد که به دست ما نرسیده است.
ص: 9
از دیگر آثار او می توان به این چند اثر نیز اشاره کرد:
1. آثار الباقیه؛ این کتاب درباره داروها و ترکیبات آن هاست. متأسفانه این کتاب نیز اثری نیست.
2. حاشیه بر شرح هدایه الحکمه میبدی.
3. حاشیه بر شرح الأسباب و العلامات نفیسی.
4. شرح بر تحریر اقلیدس.
از این چند اثر نیز خبری در دست نیست و به نظر می رسد که با تلاش پیگیر بتوان اثری از آن ها در کتابخانه های هند، پیدا کرد.
با توجه به تألیفات وی و تنوع آن ها، می توان گفت حکیم علوی خان، به غیر از طب _ که گویا تخصص اصلی او بوده است _ در زمینه های دیگری همانند: تاریخ، فلسفه و ... نیز مهارت داشته که البته این ها همه تحت الشعاع تخصص اصلی وی، یعنی طب قرار گرفته است. وی نیز همانند پدرش برای تفنن به سرودن اشعار می پرداخته است . . .
این شخص پدربزرگ عقیلی است. سال و محل تولد او و همچنین سال درگذشت و محل دفن او در تاریخ ثبت نشده است. به طور کلی اطلاعات نقل شده از او بسیار اندک و از آثار او نیز امروزه اثری بر جای نمانده است. بنابر نقل عقیلی، میرمحمد تقی در سلسله طبی او واقع شده است. از فرزندان او، محمدهادی (پدر عقیلی) و علی نقی خان را می شناسیم.
این شخص پدر عقیلی و از استادان او به شمار می آید. اطلاعات نقل شده از او بسیار اندک است و تنها دانسته های ما درباره او همان نگاشته هایی است که فرزندش گاهی در کتاب هایش به آن اشاره نموده است. از آثار مکتوب او اطلاع دقیقی نداریم. البته عقیلی در بسیاری از کتاب هایش از این آثار استفاده نموده و گاه تصریح می نماید که این مطلب برگرفته از نوشته های پدرش است. به نظر می رسد کتاب زبده النکات فی شرح الکلیات _ که در ضمن کتب فرزندش بدان اشاره می نماییم _ از آثار او باشد. از اساتید محمد هادی علاوه بر پدرش، یعنی میر محمدتقی موسوی، می توان به حکیم محمدباقر فرزند حکیم عمادالدین محمود شیرازی اشاره نمود.
ص: 10
این شخص عموی عقیلی است. وی ملقب به حکیم الممالک است. با توجه به نقل های عقیلی از او، به نظر می رسد وی از اساتید عقیلی باشد. از زندگی و آثار علمی او آگاهی درستی نداریم. از علی نقی خان گاه به علوی خان ثانی نیز تعبیر می شود؛ اما باید توجه داشت که در صورت اطلاق، منظور از این لقب در خاندان عقیلی، معتمدالملوک است.
مشهورترین و اثرگذارترین فرد در میان این خاندان، حکیم محمدحسین عقیلی است. بررسی زندگانی علمی حکیم محمدحسین علوی عقیلی نیازمند احاطه بر کتب او، اطلاع دقیق از اساتید او، تأثیرپذیری او از گذشتگان، تأثیرگذاری او بر آیندگان و ماندگاری آثار اوست.
آگاهی از اساتید او کار چندان دشواری نیست؛ او در خانواده ای زندگی می نموده که همه از بزرگان عرصه طب در روزگار خود بوده اند. از این رو خوشه چینی از خرمن پرفیض آن ها و استفاده از تجربیات ارزنده آن ها _ که گاه به صورت اثر و یا نسخه ای برای او به یادگار مانده است _ به سهولت برای او ممکن بوده است. عقیلی از تجربیات استاد خود، علوی خان، پدر و دیگر اقوام خود استفاده های فراوانی برده و در جای جای کتب خود، چه در قرابادین و چه در معالجات، این تجربیات را نقل کرده است.
در این میان، نقش معتمدالملوک، به عنوان یکی از بارزترین شخصیّت های این خانواده و از جمله اساتید او و پدرش جلوه گری بیشتری دارد. بسیاری از این تجربیات به صورت کتاب مدون نبوده تا امروزه بتوانیم با قاطعیت ادعا کنیم که این نوشته ها از آنجا گرفته شده، بلکه بیشتر به صورت نوشته های پراکنده و یا نسخه هایی بوده است به دست عقیلی رسیده است. به عنوان نمونه عقیلی در کتاب ارزشمند معالجات در مبحث بیماری های صدر می نویسد:
ص: 11
و نواب معتمد الملوک، قدس سره، نوشته اند: دیدم من مردی را که مدّه کامله در صدر او بود و اخراج یافت از امعای او به طریق براز و از وی به طریق قی، مدّه بسیاری و هلاک گردید در اندک روزی .
او در کتاب قرابادین از پدر خود بسیار یاد می کند و چنین عباراتی می نویسد: قلمی فرموده اند والد ماجد... .
بخشی از این نوشته ها، نسخه های شخصی است که برای پادشاهان و اطرافیان آن ها نگاشته شده است. این نسخه ها با توجه به عدم عنایت به بسیاری از لوازمات، نمی تواند به عنوان نسخه های عمومی مورد استفاده قرار گیرد. امّا بخشی، حالت گزارش پزشکی دارد که بسیار با ارزش است و سیر درمان و برخورد پزشک با بیماری را نشان می دهد. این بخش، گاه به صورت حکایاتی در کتب پزشکی _ نه تنها کتب عقیلی _ به چشم می خورد. حکایت زیر که در کتاب معالجات آمده، نمونه ای از این گزارش هاست:
و نواب معتمدالملوک، سیّد علوی خان خال والد ماجد _ قدس سرهما_ فرموده اند که مرد جوانی نزد من آمد و شکایت نمود از وجع شدیدی که در پهلوی راست او به هم رسیده و کشیده تا به جانب شانه و چنبره گردن او و نبض او ممتلی عظیم بود و معتاد به فصد و مدّت مدید که فصد نکرده بود. امر نمودم او را به فصد باسلیق و مقدار دو ثلث رطل خون از او گرفتم، وجع او قدری تسکین یافت به حدی که توانست نشست و با یاران خود از آخر روز تا ربع شب صحبت داشت...
ص: 12
بنابر نقل عقیلی در مقدمه کتاب ارزشمند قرابادین _ که شاید از بزرگ ترین قرابادین های موجود و در دسترس باشد _ وی سلسله و طریقی را برای اساتید خود ذکر می نماید. در صدر این سلسله پیامبر بزرگ الهی حضرت سلیمان _ علی نبیّنا و آله و علیه السلام _ قرار دارند. این سخن، ادعای ما را در مقدمه، مبنی بر الهی بودن این علم تأیید می کند. بعد از حضرت سلیمان علیه السلام، اسقلینوس و پس از او بقراط قرار دارند.
پس از بقراط، احیای حرّان و پس از آن ها اطبای خوز و طبرستان قرار دارند. این نشان می دهد که این دو ناحیه، دارای مکتبی اثرگذار و علمی در طب بوده اند. البته در این میان، نام شخص خاصی مطرح نیست و شاید شهرت و تأثیر این دو مکتب، بسته به شخص خاصی نبوده است، بلکه در پایه ریزی این دانشگاه های علمی، فرهیختگان بسیاری نقش داشته اند که متأسفانه درگذر تاریخ به دست فراموشی سپرده شده اند. در مرتبه بعدی از این سلسله، با میرزا مسیح _ که در صفحاتی پیش زندگانی او را بررسی نمودیم _ برمی خوریم.
میرزا مسیح، هرچند فرزند سیّد مظفرالدین می باشد که خود از اطبای خراسان است، ولی نگاهی به این سلسله نشان می دهد که میرزا مسیح دانش آموخته مکتب پدر نیست، بلکه وی اندوخته های علمی اش را مرهون اطبای خوز و طبرستان است. پس از میرزا مسیح، میر محمد هادی قلندر قرار دارد. در این سلسله پس از میر محمدهادی علوی، سیّد محمدتقی موسوی، میر محمدهاشم و محمدهادی عقیلی قرار دارند. در این سلسله، حکیم محمدحسین عقیلی خراسانی، از پدرش، محمدهادی و از دایی پدرش، علوی خان، کسب فیض نموده است. با این وجود نمی توان گفت که عقیلی از محضر استادی دیگر خوشه چینی ننموده است، در صفحات بعد اشاره خواهیم نمود که وی از کسانی دیگر نیز دانش آموخته است. ممکن است ذکر این سلسله، بیشتر جنبه تشریفات داشته باشد و تأکید و تصریحی باشد بر علمی و الهی بودن دانش طب و این که عقیلی در این زمینه، مراتب دانش آموزی را رعایت کرده است. نمونه این سلسله را در اجازات روایی مشاهده می کنیم.
ص: 13
از استادانی که عقیلی به ارادت آنان تصریح نموده، شخصی به نام میر محمدعلی حسینی است. سخن عقیلی درباره این شخص به گونه ای است که گویا میر محمدعلی از دیگر اساتید او برتر بوده است. مثلاً در ابتدای کتاب مخزن الأدویه می نویسد که از عنفوان جوانی در خدمت والد ماجد این علم را آموخته، ولی در چند سطر بعد استاد خود را میر محمدعلی الحسینی معرفی می کند. عقیلی در ابتدای تمام کتب خود به این استاد اظهار ارادت می نماید و تألیفات خود را امتثال امر او می داند. به عنوان نمونه در ابتدای کتاب قرابادین چنین می نویسد:
خال والد ماجد مغفور مبرور، محمدهاشم المخاطب به حکیم سیّد علوی خان بن حکیم محمدهادی علوی دست به تألیفات قرابادینی زد و ناتمام ماند و میر محمدعلی الحسینی، پیر و مرشد من، از من خواسته [تا] کار او را تمام کنم.
عقیلی با تمام ارادتی که به این شخص داشته، او را به درستی معرفی نکرده است. البته با توجه به عباراتی که او برای میر محمدعلی حسینی آورده، به نظر می رسد که عقیلی، علاوه بر علوم نقلی و طب، در علوم معرفتی و باطنی نیز از خرمن او خوشه چینی نموده است. گویا این استاد اثری مکتوب نداشته و آموخته های عقیلی تنها از آموخته های شفاهی او بوده است، نه تألیفات و نگاشته های او.
دلیل این سخن آن است که عقیلی علی رغم ذکر نام بیش از صد طبیب و حتی اطبای معاصر خود، میر محمدعلی حسینی را هم ردیف این طبیبان ذکر ننموده، در حالی که اگر از این استاد نسخه ای در دسترس بود، شایسته بود نامی از او نیز به میان آید. گویا رساله ای در اوزان شرعیه و اهل ایران و هندوستان و تطبیق آن ها با هم در دسترس بوده که به دست ما نرسیده است. گزارش این رساله را عقیلی در فصل هجدهم قرابادین نقل کرده است.
ص: 14
گزارشی از زندگانی این شخص در تاریخ نیز نقل نشده است؛ تنها در لغت نامه دهخدا به نقل از قاموس الأعلام ترکی، از شخصی با نام میر محمدعلی _ که از شعرای هندوستان بوده _ یاد شده است. البته با توجه به تاریخ درگذشت این شخص 1150 ه_ .ق ذکر شده است، نمی توانیم او را میر محمدعلی منظور بدانیم، زیرا وی تا بعد از سال 1180 ه_ .ق، که سال وفات علوی خان است، و سال 1185 ه_ .ق، که سال تألیف کتاب قرابادین است _ در قید حیات بوده است.
از دیگر استادان عقیلی اطلاع دقیقی در دسترس نیست. هرچند وی از اطبای فراوانی در کتب خویش یاد می کند و این امر نشانگر آن است که وی به طور مستقیم یا مع الواسطه از خرمن استادان فراوانی کسب فیض نموده است. قسمتی از این دانسته به صورت اوراقی بوده است که متأسفانه امروز در دست ما نیست، ولی گویا عقیلی به راحتی به آن ها دسترسی داشته است. از جمله این افراد می توان به حکیم محمدباقر فرزند حکیم عمادالدین محمود شیرازی، حکیم صالح خان و حکیم داودخان و حکیم لطف الله خان _ که هر سه دایی علوی خان اند _ حکیم محمدرضا و حکیم احمد موسوی _ که هر دو فرزندان حکیم سلیمان اند _ حکیم محسن خان، فرزند حکیم صالح خان اشاره نمود.
عقیلی علاوه بر مهارتی که در طب داشت، از علوم دیگر نیز بی بهره نبوده و در کتابهایش گاهی از علوم دیگر نیز استفاده می کرده است. مثلاً گاه از اصطلاحات منطقی و اصولی استفاده می کند؛ یرجع کل شی الی اصله و اذا تعارضا تساقطا از جمله این اصطلاحات اند. استفاده از آیات قرآن و احادیث معصومین _ علیهم السلام _ نیز حاکی از اطلاع و اعتقاد او به کلام الهی و سخنان خاندان پیامبر است. مثلاً در مقدمه کتاب خلاصه الحکمه در بیان فضیلت علم طب می نگارد:
ص: 15
بدان که فضیلت و شرف آن را این بس که وارد است: و العلم علمان علم الابدان و علم الادیان .
و در ادامه همان، در بیان نیازمندی انسان به طب برای شناخت و معرفت الهی به این آیات و روایات استشهاد می کند: و فی انفسکم افلا تبصرون ، افلا ینظر الانسان الی نفسه ، من عرف نفسه فقد عرف ربه و اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه .
عقیلی مطالعاتی در عرفان، تفسیر، شعر و ... نیز داشته؛ او گاه گاهی نیز بدین علوم اشاراتی کرده است. اگر به مقاله عشق در کتاب معالجات نگاهی بیفکنیم علاوه بر جنبه های فوق نشانی از ذوق لطیف و ولایت مداری او را مشاهده می کنیم؛ البته درباره اعتقادات او در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت. عقیلی درباره عشق چنین می نگارد:
گفته اند که آن مشتق از عشقه است. که نوعی از لبلاب است که به هر درختی که پیچد، آن را خشک می گرداند و چون این مرض نیز صاحب خود را خشک می گرداند، لهذا به این نام خوانده اند. و شیخ محی الدین بن العربی در باب پانصد و پنجاه و هشت از فتوحات مکی می گوید: که عشق مأخوذ از عشقه است که لبلاب است که چون بر درخت انگور و غیره آن پیچد، آن را خشک می گرداند و چون عشق می پیچد بر دل عاشق و او را ضعیف، زرد، لاغر و خشک می گرداند و چشم او را از دیدن غیرمعشوق و محبوب خود می پوشد؛ لهذا مسمّی بدان نمودند. و بعض حکما گفته اند: العشق مرض اللهی و هیچ سری در این عالم بی عشق نمی باشد، حتی دوران افلاک را دوران شوقی اشتیاقی جهت وصول به مبدأ خود گفته اند. و بعضی آیه کریمه نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده . را تأویل به آتش عشق و محبت نموده اند. و از حدت و تابش خود محبت اغیار [را] سوخته و نابود می گرداند و به زبان صاحبان شریعت، عشق را اکثر تعبیر و بیان بود و محبت و شدت حب می نمایند و نادراً لفظ عشق نیز آمده در بعض مناجات.
ص: 16
و بالجمله عشق بر دو نوع است: یکی متعلق به معشوقات و محبوبات دنیویه زائله فانیه از زر، مال، منال، جاه، حشمت، ملک و صیت و غیرها و یا صور جمیله مرغوبه مشتهیه نزد او و صاحبان این نیز به مراتب اند: بعضی ضیق الصدر، کم حوصله و محرور المزاج و ضعیف القلب که به زودی به سبب عدم حصو معشوق و محبوب مرغوب خود و عدم وصول بدان، اخلاط ابدان ایشان محترق گشته، منجر به سودا و مالیخولیا و جنون می گردد، و این لامحاله در این صورت مرض است. و بعضی قوی المزاج وسیع الصدراند و تنگ حوصله نیستند. ایشان را جنون منجر نمی گردد. و صاحبان این مرتبه نیز بعضی پست همت و دنی اند که معشوق ایشان امور پست دنی رذل است و بعضی عالی همت اند که سر بدان امور مذکوره فرود نمی آورند و عاشق و طالب امور عالیه اند. و بعضی را حد یقف است و بعضی بسیار حریص و دائم در هَل مِن میزداند.
و دیگری متعلق به امور اخرویه باقیه دائمه حقه است و صاحبان این نیز بر دو نوع اند مجملاً؛ بعض کم حوصله و تنگ ظرف که اگر اندک چیزی از امور اخرویه به سبب تصفیه قلب و ظهور نور طاعات و عبادات و توجّهات به ارواح مقدسه بر ایشان مکشوف و ظاهر گردد، طاقت حفظ و ضبط و ستر آن ندارند و از سر به در روند و سخنان نالایق گویند و مستدرج گردند، چنان چه در کتب سیر احوال ایشان مسطور و مزبور است که بعضی دعوی نبوت و دعوی امامت و ولایت و بعضی دعوی وصول و اتحاد نمودند و خود را تام کامل دانستند و از مقوله بعض ایشان است:
ص: 17
مست از می عشق آن چنانم که اگر یک جرعه ازین بیش خورم بست شوم
و بعضی صاحبه حوصله و وسیع الصدراند که اگر هزاران هزار از آنچه بر دیگران ظاهر و مکشوف گشت، ظاهر و مکشوف گردد، هیچ به خاطر نمی آورند و در ستر و کتمان آن می کوشند و مقوله بعض ایشان است:
شربت الحب کأساًَ بعد کاس فما نفذ الشراب و لارویت
و لهذا در حدیث وارد است: من عشق و عف و کتم و مات مات شهیدا.
و چون این بالاجمال مبین گشت، پس هر مذمتی که در باب عشق وارد است، راجع به نوع اوّل است. و هر مدحی و ترغیبی که وارد است راجع به نوع دوّم است و در بعضی احادیث و اکثر ادعیه و مناجات ذکر آن آمده و احوال صاحبان آن _ صلوات الله علیهم _ دال بر آن است.
کتب عقیلی بیان کننده ارزش و جایگاه علمی او هستند و صحبت در این باره شاید به درازا بکشد. تعداد و اسامی کتب، موضوعات آن ها، وجود آن ها ومیزان تأثیرگذاری آن ها، مباحثی است که در این راستا پی می گیریم.
کتاب های برجای مانده از عقیلی، شاید از مفصل ترین کتب طبی برجای مانده باشد که بعداً اشاره ای نیز در این باره خواهیم داشت. در زیر به کتب و یا رسالات بر جای مانده او و یا کتبی که دست کم نامی از آن ها در تاریخ برده شده، اشاره خواهیم نمود. . .
1. دستور شفایی
آقابزرگ تهرانی در موسوعه گرانقدر الذریعه، این کتاب را به وی نسبت داده، ولی به همین مقدار بسنده کرده و چیزی افزون بر این ننگاشته است.
ص: 18
2. قرابادین صغیر
عقیلی، خود به تألیف این کتاب تصریح می نماید. سخن ما درباره این مدّعا نقلی است که در کتاب خلاصه الحکمه وجود دارد. عقیلی در این کتاب چنین می نگارد: وصف شراب حلال از آن جناب _ صلوات الله علیه _ در قرابادین کبیر در حرف الزاء در زبیب، و در قرابادین صغیر، مفردات در حرف الشین در اشربه مذکور شده.
متأسفانه این کتاب امروزه در دسترس نیست و گزارشی از آن نیز در فهرست های خطی کتابخانه ها به دست نیامده است. البته به نظر می رسد جامعیت کتاب ارزشمند قرابادین کبیر، سبب این امر باشد و تألیف این کتاب، از اقبال اندیشمندان به کتاب قرابادین صغیر می کاسته است.
3. خلاصه الطب
آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعه نوشته است که این کتاب، در کتابخانه داخل سرای همایون استانبول موجود می باشد. آن مرحوم احتمال آن را داده که این کتاب همان کتاب خلاصه الحکمه باشد. البته گزارش آقابزرگ بر اساس فهرست تنظیم یافته آن کتابخانه است، نه دریافت های مشاهداتی!
ظاهراً عقیلی به غیر از کتاب ارزشمند خلاصه الحکمه، کتابی به نام خلاصه الطب داشته است و علی رغم آن که اسم این کتاب در کتب مختلف آمده است، اثری از آن نیست. شاید خلاصه الطب، خلاصه ای از کتاب ارزشمند خلاصه الحکمه باشد که بعدها با توجه به تفصیل و اهمیت خلاصه الحکمه، این کتاب به دست فراموشی سپرده شد.
4. زبده النکات فی شرح الکلیات
این کتاب شرح قانونچه چغمینی است و با خصوصیات زیر در فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی به چشم می خورد:
مؤلف: ابوالحسین بن محمدهادی علوی شیرازی.
تاریخ کتابت: 1124.
موضوع: کلیات.
ص: 19
زبان: عربی.
به نظر می رسد مؤلف باید محمدحسین یا حسین بن محمدهادی علوی باشد. هرچند با توجه به تاریخ کتابت شاید این کتاب تألیف عقیلی مورد نظر ما نباشد؛ زیرا عقیلی کتاب معالجات را بعد از 1195 ه_ . ق _ که سال تألیف کتاب ارزنده خلاصه الحکمه است _ تألیف کرده است؛ یعنی 71 سال بعد از نگارش کتاب زبده النکات فی شرح الکلیات. احتمال دارد این کتاب تألیف پدر عقیلی یعنی محمد هادی باشد، بنابر این نام مؤلف باید این گونه ضبط گردد: ابوالحسین محمدهادی علوی شیرازی.
5. رساله ای در باب طحال اطفال
گزارش این کتاب بنا بر نقل عقیلی در کتاب خلاصه الحکمه است. وی در این کتاب چنین می نگارد:
مؤلف رساله ای علی حده در این مرض نوشته و همچنین در معالجه طحال ایشان
امروزه این کتاب در دسترس نیست.
6. رساله حجامت
عقیلی در کتاب خلاصه الحکمه به رساله ای در این باب که از تألیفات خود اوست، اشاره می کند. متأسفانه این رساله به دست ما نرسیده است.
7. رساله در باب حصبه و جدری و حمیقا
نام این رساله بنا بر تصریح عقیلی در کتاب قرابادین کبیر و کتاب خلاصه الحکمه آمده است.
8. رساله عرق مدنی
گزارش این رساله در کتاب قرابادین به چشم می خورد.
9. رساله ای در باب جنین
نام این رساله در کتاب خلاصه الحکمه به چشم می خورد.
10. کتابی درباره معالجه ذات الریه اطفال
عقیلی در کتاب خلاصه الحکمه بدین کتاب اشاره نموده است.
به غیر از کتاب خلاصه الطب که بنابر نقل آقابزرگ تهرانی، وجود آن تأیید شده و نیز کتاب زبده النکات فی شرح الکلیات، که علی رغم تردید در انتساب آن به عقیلی، در کتابخانه مجلس وجود دارد، از کتب و رسالات دیگر، که پیش از این ذکر آن رفت، امروزه خبری نیست و علی رغم شهرت کتاب های عقیلی، در کتابهای دیگر اسمی از آن ها به میان نیامده است. به نظر می رسد تألیف کتاب خلاصه الحکمه، قرابادین کبیر، معالجات و مخزن الأدویه، باعث به فراموشی سپرده شدن دیگر آثار وی گردید؛ هر چند پایه فضل مؤلف با این تألیفات در آفاق پیچیده است.
ص: 20
11. معالجات
این کتاب بخش از موسوعه مفصل مجمع الجوامع است که عقیلی در این باره می نویسد:
اما بعد می گوید بنده خاطی محتاج به رحمت ربه الغنی محمدحسین ابن المرحوم المبرور محمدهادی العلوی العقیلی که چون از تألیف فن کلیات مسمّی به خلاصه الحکمه و مفردات مسمّی به مخزن الأدویه و مرکبات مسمّی به ذخائر الترکیب از کتاب مجمع الجوامع _ بعون الله تعالی و لطفه _ فارغ گردید، حال شروع نمود به تألیف معالجات امراض مختصه از سر تا قدم در ضمن دوازده مقاله.
با توجه به این سخن و این که عقیلی، خود نگاشته که در سال 1951 ه_ .ق به تألیف کتاب خلاصه الحکمه پرداخته است، باید گفت که تألیف کتاب معالجات بعد از سال 1195 هجری است؛ هر چند مؤلف، خود در این باره تصریحی نکرده است. این کتاب بنا بر تصریح مؤلف، مشتمل بر دوازده مقاله است. هر مقاله از این کتاب مشتمل بر چند فصل است. فصول کتاب نیز خود به چندین باب تقسیم می شوند.
12. معالجات (عربی)
عقیلی قبل از تألیف چهار کتاب مشهور خود، یعنی مخزن الأدویه، قرابادین، خلاصه الحکمه و معالجات، دست به تألیف کتابی در باب معالجات به ز بان عربی زده بود که این کار بنا به عللی _ که ما نیز به درستی از آن اطلاع نداریم _ ناتمام مانده است. عقیلی سال تألیف این کتاب را 1183 ه_ .ق ذکر کرده است. متأسفانه از این کتاب نیز امروزه گزارشی به دست ما نرسیده است.
13. ذخائر التراکیب یا قرابادین کبیر
این کتاب، اوّلین کتابی است که عقیلی از مجموعه بزرگ جوامع الجامع نگاشته است. عقیلی در مقدمه همین کتاب، سبب تألیف آن را چنین می نگارد:
ص: 21
اما بعد به عرض برادران ایمانی و روحانی می رساند [که] بنده عاصیِ هیچِ کم از هیچ، ابن السیّد السند الاستاذ المرحوم محمدهادی العقیلی العلوی الخراسانی ثم الشیرازی الشهیر بحکیم محمدهادی خان محمدحسین _ غفرالله ذنوبهما و ستر عیوبهما _ که مدتی مدید اشتیاق این [را] داشت تا کتابی در طب جمع و تألیف نماید که حاوی و شامل باشد اکثر اغراض و مطالب هر پنج فن آن را. ولیکن به سبب بی بضاعتی و فرومایگی و فقدان علم و عمل و عدم تحصیل تجربه و غیرها از موانع و عوائق از قوه به فعل نمی آمد و به عرصه شهود ظهور نمی یافت و چند جزئی در فن موسوم در امراض رأس نوشته بود که اتفاقاً اجزاء چند متفرّق از مسوّدات خال والد ماجد مغفور مبرور محمد هاشم المخاطب بحکیم معتمد الملوک سیّد علوی خان بن حکیم محمدهادی العلوی _ قدس الله سرهما _ به ترتیب حروف تهجی به دست آمد و از آن معلوم گردید که شروع به جمع و تألیف قرابادینی نموده بودند، بدین نسق که اولاً بعضی از ادویه مفرده مشهوره را ذکر نماید و در ذیل هر یک از آن ها مرکباتی که آن دوا اصل و عمود اند، در آن ها نیز به ترتیب حروف مندرج سازند و استطراداً بعضی مرکبات را بدون ذکر مفردات نیز ایراد نمایند و به اتمام نرسیده بود.
جناب مستغنی الألقاب حضرت ارشاد مآبی پیر و مرشد حقیقی سمی حبیب الله و ولیه مد الله ظلال افاضاته و افاداته که حسب و نسب صوری و معنوی آن جناب به حضرت سرور انبیا و سند اصفیا و حضرت سیّد اولیا و پیشوای اتقیا بالولایه الحسینیه _ صلوات الله علیهم _ می رسد، امر نمودند که به همین نسق این را جمع کن و به اتمام رسان، حیف است که منتشر و ضایع گردد. شاید به کار بنده ای از بندگان خدای تعالی آید و ذخیره ای باشد برای عُقبی امتثالاً لأمره الاشرف الأعلی، در این اوان که مدت یک هزار و یکصد و هشتاد و پنج از هجرت حضرت ختمی پناهی _ صلی الله علیه و آله _ گذشته است با وجود کمال نادانی کالقلم فی یدالکاتب متوجه جمع و تألیف آن گردید .
ص: 22
عقیلی در مقدمه کتاب خلاصه الحکمه، ساختار قرابادین را این چنین ترسیم می کند:
و آن کتاب را بدین نسق و آن کتاب را که اولاً بعض ادویه مفرده که اصل و عمود اند در بعض مرکبات و آن مرکبات به نام آن ها مشهور اند، با بیان طبیعت و خواص و منافع و مقدار شربت و مضارّ و إصلاح ذکر نماید و در ذیل هر یک تراکیب موسومه بدان را.
و ثانیاً در ضمن جابه جا نیز مرکباتی که هر یک موسوم به اسمی خاص اند _ نه به اسم دوایی خاص _ معین، برای آن که تامّ و جامع باشد و احتیاج به کتابی دیگر نیفتد، از قرابادینات. و همگی به ترتیب حروف تهجی برای سهولت اخذ و تلقی قرار داده ام و در ضمن کتب و ابواب و فصول و خاتمه می باشد.
هرچند در ظاهر از عبارت عقیلی چنین به نظر می رسد که عقیلی کار ناتمام علوی خان را تکمیل نموده ولی در حقیقت، قرابادین عقیلی دنباله نوشتار مرحوم علوی خان نیست بلکه این قرابادین، کتاب مستقلی است؛ هرچند عقیلی در این کتاب از نوشتار علوی خان استفاده های فراوان کرده است. قرابادین کبیر، بزرگترین قرابادین نوشته شده موجود تا به امروز است. این کتاب از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است که توجه این خصوصیات، اهمیت این کتاب را برای ما مشخص می سازد.
هرکس به کتاب قرابادین مراجعه نماید، با اشخاص زیادی روبه رو می شود که عقیلی در این کتاب از آن ها مطالب فراوانی نقل می کند. این نقل قول ها، گاه از روی نوشتار آن ها بوده که به دست عقیلی رسیده و گاه به منبع آن اشاره نکرده است. این مطلب نشان گر آن است که عقیلی در تألیف این کتاب از تجربیات افراد فراوان استفاده نموده است و همچنین در نگارش قرابادین، کتابخانه بزرگی از تألیفات حکمای سابق در اختیار داشته است. اهمیت قرابادین در این است که این کتاب، با توجه به عدم دسترسی به منابع آن، می تواند ما را به نظریات حکمای گذشته رهنمون سازد و همچنین با توجه به اطبای فراوانی که در این کتاب نام آن ها به میان آمده، این کتاب می تواند منبعی جامع در تاریخ طب بوده، مورد استفاده دانش پژوهان طب و حکمت قرار گیرد، البته اطلاعات درباره این اشخاص اندک است، ولی این اطلاعات مختصر می تواند سر رشته ای برای تحقیقات بعدی به شمار رود.
ص: 23
از خصوصیات دیگر قرابادین کبیر این است که عقیلی در این کتاب، اسامی نا آشنایی برای بعضی از داروها ذکر می نماید که در کتب پیشین کمتر به این گونه واژه ها برمی خوریم. از جمله این کلمات می توان به این اسامی اشاره کرد: ارگچه، اطریه، آثاناسیا، رامهرنات، غفطارقان، دیاقوذا، کلکلانجات، بتیسه، برودات، بوزه ها، تنزوها، باسلیقونات، افرودیجان، ملاگیر.
بعضی از این واژه ها در کتب پیشین نیز مورد استعمال بوده؛ ولی کاربرد آن ها، آن گونه که در قرابادین به چشم می خورد، بی سابقه است. این استعمال ها گاه از کتاب های عقیلی به کتب دیگر نیز راه یافته است که در مباحث بعد بدان نیز اشاره خواهیم نمود. البته واژه آفرینی و استعمال لغات ناآشنا و یا محلی، مختص به این کتاب نیست و عقیلی در کتاب های دیگر نیز این گونه رفتار نموده است. مثلاً در مورد بیماری ها نیز گاه، اسامی ای برای بیماری ها نقل کرده که در کتب دیگر یافت نمی شود؛ مانند ریحک یا کزک. این خصوصیت کتاب های عقیلی می تواند ما را در تدوین منبعی جامع در زمینه لغات طبی رهنمون باشد.
14. مخزن الأدویه و تذکره اولی النهی
عقیلی پس از تألیف قرابادین، دست به تألیف این کتاب زده است. وی در مقدمه مخزن الأدویه در این باره چنین می گوید:
و بعد اتمام آن [قرابادین کبیر] _ بحمدالله و حسن توفیقه _ باز حسب الأمر آن جناب سامی _ مدظله العالی _ متوجه جمع و تألیف کتابی در ادویه مفرده گردید أیضاً به ترتیب حروف تهجی از الف تا یاء در ضمن ابواب و فصول، ملتقط از کتب معتبره متداوله، مانند: قانون شیخ الرئیس و ادویه قلبیه او و جامع المالیقی، مشهور به این بیطار و تذکره شیخ یوسف بغدادی، موسوم به ما لایسع للطبیب جهله معروف به جامع بغدادی و تذکره شیخ داود انطاکی، موسوم به تذکره اولی الألباب و ارشاد شیخ اسمعیل بن هیبه الله و ترجمه تذکره ابوریحان بیرونی، مشهور به هویدی و اختیارات بدیعی حاجی زین الدین عطار و تحفه المؤمنین حکیم میرمحمد مؤمن تنکابنی و قدری از مفردات نواب حکیم معتمدالملوک سیّد علوی خان _ قدس سره _ و غیرها از کتب یونانیه و عربیه و فارسیه و از دستور الأطباء موسوم به اختیارات قاسمی حکیم محمد قاسم، ملقب به هندوشاه، مشهور به فرشته و مجربات افضلی حکیم میرمحمد افضل و چند کتاب دیگر از ادویه هندیه و حواشی که حکیم میر عبدالحمید بر تحفه نوشته در ادویه هندیه و آنچه از زبان معجز بیان جناب ارشاد مأبی _ مدظله السامی _ و از ثقه معتمد شنیده و مؤلف خود دیده و ماهیت و خواص آن را دریافته و به تجربه رسانیده.
ص: 24
در ادامه، عقیلی به چگونگی نگارش محتوایی آن اشاره می کند و می گوید:
اولاً اسم دوا را به قید اعراب و بعضی لغات وارده در آن ذکر نماید، پس ماهیت و طبیعت و افعال و منافع و خواص آن بالعموم و الاجمال پس بالخصوص و التفصیل. و در اکثر مراعات به ترتیب امراض مختصه از فرق تا قدم نموده، پس غیرمختصه و خواص متعلقه بدان، پس بیان مضار و اصلاح و دفع آن، پس مقدار شربت و بدل آن را. و نیز اشاره به مرکباتی که آن دوا اصل و عمود است در آن و در قرابادین مجمع الجوامع ذکر یافته. و نیز ایمائی به ادویه مجهوله الماهیه کرده شود و اصل معتمد بر هر دو اقوال صاحبان کتابی را شناسد که آن دوا مخصوص به بلاد اوشان بوده، یعنی در بلاد اوشان به هم رسیده و یا به نواحی آن و اکثری را خود دیده و شناخته، ماهیّت و کیفیت و افعال و خواص آن را به تجربه رسانیده، نوشته اند نه آنچه در بلدان دیگر و خود ندیده و به محض تقلید و استماع به تحقیق نوشته اند.
و برای آن کتاب مقدمه و خاتمه قرار داد و اسامی مختلفه ادویه را چنان چه صاحبان کتب مذکوره در بین جا به جا ذکر نموده اند، مذکور نکرد بلکه در آخر کتاب در ضمن ابواب و فصول آورد. و نیز جهت اتمام آن و آن که در احتیاج به ادویه مرکبه رجوع به کتاب دیگر ننمایند برای آن قرابادینی به ترتیب حروف تهجی ذکر نمود.
مخزن الأدویه در ابتدا از یک مقدمه تشکیل شده است. این مقدمه که به ذکر کلیاتی درباره استفاده از ادویه و خصوصیات کلی آن ها اشاره دارد، مشتمل بر چهارده فصل است. پس از مقدمه، عقیلی مفصل ترین بخش کتاب را در 28 باب، یعنی به تعداد حروف الفبای عربی، به نگارش درآورده است. هرباب به مقتضای تعداد ادویه و نیز حروف دوم آنها به چندین فصل تقسیم شده است. عقیلی در خاتمه این کتاب _ که 28 باب است _ به ذکر اسامی ادویه می پردازد که در کتاب به صورت پراکنده نقل شده است. ابواب خاتمه نیز به مقتضای حرف دوم این ادویه، به چند فصل تقسیم شده است. امروزه کتاب مخزن الأدویه یکی از مفصل ترین و مشهورترین کتاب هایی است که در این باره در دسترس دانشجویان این رشته قرار دارد.
ص: 25
15. خلاصه الحکمه
عقیلی پس از اتمام مخزن الأدویه، دست به تألیف کتابی درباره کلیات علم پزشکی زد. این کتاب سومین کتاب از موسوعه ارزشمند مجمع الجوامع است؛ او در این باره چنین می گوید:
و بعد اتمام آن، به توفیق ملک علام و عون و امداد آن جناب _ أدام الله فیضه و برکاته _ ؛ حال که سنه یک هزار و یکصد و نود و پنج است امر به جمع و تألیف کلیات آن فرمودند و حسب الأمر شریف آن جناب _ مدّالله ظلال عاطفته و فیضه _ متوجه [انجام این عمل] گردید. امید از فضل و توفیق او _ سبحانه _ و امداد و اعانت آن جناب است که صورت اتمام و سمت اختتام پذیرد. این را مسّمی به خلاصه الحکمه در کلیّات مجمع الجوامع گردانید و مرتب نمود بر مقدمه و دو مقاله و خاتمه.
مقدمه، که دربردارنده چهار فصل است، در بیان تعریف علم طب، هدف، موضوع و شرف آن و بیان سخنانی به عنوان وصیت و نصیحت در آداب طبیب و بیمار است. مقاله اول این کتاب مشتمل بر چهار رکن است و در این مقاله، مؤلف به بیان امور نظری و تئوری می پردازد. رکن نخست این مقاله مشتمل بر یک مفتاح و هفت فصل، رکن دوم مشتمل بر یازده فصل، رکن سوم متضمن چهار فصل و رکن پنجم دربرگیرنده پنج باب است.
در مقاله دوم به بیان امور عملی پرداخته شده و مشتمل بر دو فن است. در فن اول در ضمن شانزده فصل، اموری درباره حفظ صحت بیان شده و در فن دوم، معالجات و دستورالعمل هایی کلی ذکر شده است؛ این فن شامل سه فصل است.
ص: 26
بخش آخر که به عنوان خاتمه در این کتاب آمده، دربرگیرنده عناوینی است که از آن ها به تدبیر تعبیر می شود. البته در تمامی کتب کلیات، این بخش از زمان بوعلی به بعد به چشم می خورد، اما هیچ یک از نویسندگان به تفصیل و دقت عقیلی در تدابیر نیست؛ مخصوصاً در فصل تدبیر حبلی و مرضعه، چنان توضیحات مفصلی درباره زنان حامله و شیرده بیان کرده که خود می تواند کتابی جداگانه باشد. همچنین فصل تدبیر مسافران، فصل تدبیر اطفال و فصل تدبیر مشایخ هر کدام کتابی کامل در موضوع خود است؛ مثلاً آنچه از بیماری اطفال در خلاصه الحکمه آمده، مفصل ترین بحث بیماری اطفال است که تا به حال به دست ما رسیده و هیچ کتابی تا این حد مبسوط، در بیماری اطفال بحث نکرده است. حتی در قانون چهار صفحه بحث به صورت کلی ذکر شده است.
به غیر از این قسمت، این کتاب مفصل ترین نوشته در زمینه کلیات طب می باشد و از نظر حجم مطالب در باب کلیّات طب، فقط کتاب تحفه سعدیه ، شرح قانون بوعلی تألیف قطب الدین شیرازی است که با آن برابری می کند. وگرنه در بین کتب فارسی تا به حال کتابی به این حجم در باب کلیّات نگاشته نشده است.
عقیلی شخصی بوده که در خانواده علم و طبابت پرورش یافته و نزد بهترین اساتید طب کسب فیض نموده است. علاوه بر آن از تجربیات میر محمدهاشم معتمدالملوک بهره جسته و از فنون طب هندی نیز آگاهی داشته که در گوشه و کنار کتاب هایش مکرراً به آن ها اشاره می کند.
علاوه بر این، نام بردن بیش از صد طبیب نامی و نقل قول از آن ها، از حکمای یونان گرفته تا عرب و فارس، از قدیمی ترین آن ها اسقلینوس تا اطبای معاصر خود مانند حکیم اکبر ارزانی و ذکر بیش از چهل کتاب طبی مشهور، حاکی از کوشش و پژوهش مؤلف در علم طب و اهمیّت تألیف کتاب دارد. مؤلف تنها از اطبای گذشته مطالب را نقل قول نکرده، بلکه در بعضی موارد، به آن ها اشکال گرفته و نظریه آن ها را رد کرده است؛ مانند رد نظرات داود انطاکی در باب حقنه.
ص: 27
با توجه به این خصوصیات، کتاب خلاصه الحکمه را می توان یک فرهنگ لغات و اصطلاحات در باب کلیات طب دانست؛ زیرا در این کتاب کلیه مطالب مورد نیاز یک دانش پژوه به صورت عالی شرح داده شده است. و در واقع کتاب خلاصه الحکمه پلّه اوّل فراگیری طب است که با وجود این کتاب و فراگیری اصطلاحات آن، کار در مراحل بعدی یعنی ادویه مفرده، ادویه مرکبه و معالجات، بسیار آسان خواهد بود.
کتب عقیلی از دو خصوصیّت تتبع و تحقیق برخوردار است. این سخن نیازمند هیچ توضیحی نیست، بلکه هر که به کتاب های او نظری هر چند اجمالی بیندازد، از این دو خصیصه آگاه می شود؛ در میان کتب او که به دست ما رسیده، قرابادین کبیر بیشتر خصوصیت تتبع و کتاب خلاصه الحکمه بیشتر بیانگر خصوصیت تحقیق اوست. مثلاً با مراجعه به مباحث بخش دوم این کتاب، دانسته می شود که مطالب این قسمت کتاب دست اوّل است.
عقیلی خود نیز تصریح کرده است که تنها به تقلید گذشتگان نپرداخته و هدف او جمع آوری مجموعه ای مفصل نبوده، که این امر نیز عملی ارزشمند است، بلکه او سخنانی را گفته که حقیقت آن با تجربه و تحقیق برای وی به اثبات رسیده است. با توجه به این خصوصیات، گاه سخنان حکیمان گذشته را در بوته نقد قرار داده، مثلاً در مبحث قاروره در نقد سخنان قرشی، پس از نقل کلام شیخ الرئیس، برداشت قرشی را رد کرده و آن را نقد کرده و چنین نگاشته:
و اعتراضی که شارح نموده بر او که گفته سواد بول محمود نیست جمیع اشخاص و أسنان را و مخصوص به مشایخ و نسوان نیست، مگر بحرانی آن که محمود است همه را، غیرواقع است مراد او رحمه الله را خوب نیافته .
ص: 28
و یا بر گفته ملا نفیس کرمانی در مبحث حقنه اشکال می کند و می نویسد:
مولانا نفیس کرمانی در شرح أسباب و علامات مسهلات به عصر را مانند: هلیلجات در حقنه ها داخل نموده و لکن التفاتی بدان نیز نباید نمود؛ زیرا آن چه به خاطر ناقص مؤلف رسیده، آن است که باید عمل حقنه ها به تلیین و ازلاق باشد نه به عنوان قبض و جمع و عصر و فعل. این ها مخالف مقصود است و نیز منظور اماله ماده و جذب از اعالی به اسافل است و فعل عواصر به عکس آن است.
بنابراین درمی یابیم که هدف او تحقیق بوده و در این باره به نقد می پرداخته و از تقلید کورکورانه پرهیز نموده است. وگرنه اشکالات او برای کم ارزش جلوه دادن سخنان پیشینیان نبوده است؛ از این رو گاه خود به این اشکالات، پاسخ می دهد و به توجیه آن ها می پردازد. مثلاً در کتاب خلاصه الحکمه در مبحث حقنه بر یکی از نظریات داود انطاکی اشکالی وارد می سازد ولی در انتها آن را به وجهی توصیه می کند و می نگارد:
بدان که می توان کلام شیخ داود را توجیهی نمود به آن که مراد او از آن اقوال کلیّه نباشد، بلکه اکثری باشد و یا در بعضی مواد و جاها و شرط اعتدال هوا جهت آن نموده که چون به سبب اعتدال هوا اخلاط محتقنه اندک تحریکی می یابند، پس فعل حقنه در آن ها که جذب آن هاست، بیشتر و بهتر می باشد؛ به خلاف سردی بسیار و گرمی بسیار. والله اعلم.
او در عین نقد سخنان بزرگان، جانب ادب را نیز رعایت می کند و گاه آن ها از با القابی شایسته تعبیر می کند؛ مثلاً از بوعلی سینا با عبارت شیخ الرئیس علیه الرحمه یاد می کند. عقیلی از علوم زمانه خود نیز آگاهی داشته است و همچنین از طب و روند آن در ممالک دیگر بی خبر نبوده است؛ در مبحث کتاب خلاصه الحکمه به اطبای مسیحی که از عرقیات و املاح و جوهر و روغن مستخرج از ادویه استفاده می کردند، اشاره ای دارد.
ص: 29
او در کتاب قرابادین کبیر، این ملل را به طایفه نصاری یاد کرده است و تحت عنوان ادویه جدیده و طرق استعمال آن ها راجع به آنان احوال عجیبی بیان می کند:
بدان که طایفه نصاری که همتشان دایم مصروف به محسوسات و به دست آوردن بلاد، خصوص سواحل دریا می باشد و همیشه رواکب و جهازات ایشان بر روی دریا می گردد و جای تازه و چیزی جدید و امر عجیب و غریب غیر مکرر به دست آوردند و یافتند و در تجسّس و تفحّص و خواص و منافع آن در می آیند.
همین مؤلّف جای دیگر می گوید که این ملت نصاری ادویه تازه ای کشف کرده اند که بعضی از آن ها مانند: شجره النبی (کاسکار سگاردا)، عشبه مغربی، چوب چینی، زردچوبه، چلاپا، عصاره ریوند، چای ختایی و دارچینی، بادیان ختایی، ساگودانه، نارگیل دریایی و گنه گنه در دنیای پزشکی شهرت بسیار دارد.
نکته قابل توجه دیگر این است که محمد حسین شیرازی نه صرف ادویه جدیده ملت نصاری را ذکر کرده، بلکه بعضی از طرق معالجه اطبای فرنگ را نیز زیر بحث آورده است. از جمله آن طریقه، انتقال خون است که در مخزن الادویه فارسی و ذکر باب دم درج شده است.
محمدحسین شیرازی درباره افعال و خواص این ادویه جدید، مقاله ای جامع و سودمند نوشته است. و لطف الله مولوی افندی چلبی آن را از ترکی به عربی برگردانده است.
در میان انبوه کتاب های برجای مانده از او نظریات جدید و گاه ابتکاری به چشم می خورد. مثلاً در کتاب خلاصه الحکمه به حرکت لب های جنین اشاره کرده است، در حالی که اگر کسی از طب جدید و کشفیات آن آگاهی داشته باشد، می داند که این مطلب از کشفیات طب جدید شمرده می شود. همچنین وی در همین کتاب، سخن از سنگ کلیه، در اطفال می گوید، در حالی که امروزه نیز این سخن شگفتی آفرین است. در مبحثی دیگر نیز، تنها انبساط و انقباض را از قلب ندانسته، بلکه عروق را نیز در این امر دخیل دانسته است. و نیز اگر به مبحث تدبیر هوا _ که در کتاب خلاصه الحکمه آمده است _ نظری بیندازید، با شگفتی متوجه می شوید که عقیلی تمام مواردی را که در رویارویی با مواد شیمیایی باید رعایت نمود، ذکر نموده است.
ص: 30
ارزش این کار هنگامی مورد توجه قرار می گیرد که خواننده بداند که کتب اعظم خان _ و خصوصاً کتاب ارزشمند اکسیر اعظم _ در پایه ریزی طب شبه قاره هند نقش بسیار بسزایی داشته است. شاید به جرأت بتوان گفت که کتب عقیلی _ مخصوصاً _ و کتب خاندان او عموماً _ در طب هندوستان نقش ارزنده ای دارد و کتاب هایی که بعد از کتب عقیلی به نگارش در آمده و در جامعه علمی هندوستان مطرح شده، بیشتر برگرفته از کتاب های عقیلی و خویشان او بوده و گاه به صورت تفسیر، تبیین، ترجمه و یا تلخیص آن هاست؛ با این حال نقش پیگیر و مجدّانه علما و فرهیختگان هند را در این باره نمی توان نادیده گرفت.
عقیلی بسیار متواضع است؛ مراجعه به مقدمه کتب او ما را از سخن دیگر بی نیاز می سازد؛ در متن کتاب نیز گاه از خود با تعابیری یاد می کند که نشانگر روح تواضع و مردانگی در اوست؛ مثلاً در مباحثی از خلاصه الحکمه از خود چنین تعبیر می کند: راقم هیچ مدان، احقر العباد .
علاوه بر این عقیلی شخصی پایبند به شرع و متخلّق به اخلاق اسلامی است. در خلاصه الحکمه داستانی از یکی از حکام هند در مورد نظاره گری بر مجامعت زناکاران آورده و می گوید: خاک بر سر این چنین لذتی و بی حمیتی و بی غیرتی . ولایت مداری نیز در کلام و نوشتار عقیلی به صورتی ظاهر جلوه گر است. او ولایت ائمه اطهار _ سلام الله علیهم اجمعین _ و تبعیت و ولای ایشان را در فراگیری دانش طب ضروری می داند. نقل سخن او در این باره خالی از لطافت نیست؛ او در این باره چنین می گوید:
ص: 31
و از جمله علوم ضروریه مر او را ده علم است؛ اول: علم فقه و حدیث است و تبعیت و ولای اهل بیت _ صلوات الله علیهم _ به حکم آیه ((قل لا أسئلکم علیه اجراً إلّا الموده فی القربی)) و آیه وافی هدایه ((قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره و أنا و من اتبعنی)) اساس و بنیاد دین خود را بدان استوار دارد تا آن که به ورود شکوک و شبهات شیاطین نفسانیه و شیاطین انسیه باید که از جاده استقامت نلغزد و منهدم نگردد...)).
آنچه عقیلی بر آن اصرار دارد، امروزه نیز می تواند در ابتدای راه دانش آموختن به عنوان اصلی اساسی مورد توجه قرار گیرد که : طب را میزان شرع قرار ندهند، شرع را میزان طب قرار دهند .
با درود به روان پاک آن استاد عظیم الشان و سید جلیل القدر که در سراسر عمر پربرکت خود با تحقیقات کتابخانه ای در زمینه پزشکی نیاکان، خدمات ارزنده ای را به جهان علم و دانش عرضه نموده و نام ایران اسلامی را بلندآوازه کرده است.
و اقسام هریک
بدانکه جناب اقدس باری جل ذکره از کمال لطافت خبرت و احکام حکمت و نهایت رحمت و رافت مواد ادویه را بیشتر از مواد اغذیه آفریده بجهت آنکه احتیاج انسان بدانها زیاده است از برای دفع امراض و اعلال از اغذیه و دیکر آنکه اغذیه بسبب کثرت استعمال شبانروزی طبیعی و عادی شده اند زیرا که بدن بسبب عوارض و موانع چند و از عدم مراعات قوانین کلیه و قواعد ستۀ ضروریۀ مقرره در حفظ صحت و تجاوز از حد لائق اکثر منحرف از مزاج اصلی و صحت ذاتی می کردد که مسمی بمرض است و محتاج می شود بدفع و رد آن بسوی مزاج اصلی خود بمعین و معاون از خارج مر طبیعت مدبره را و آن دوا است و از برای هر علتی بنص حدیث شریف نبوی صلی اللّه علیه و آله که ما خلق اللّه داء الا خلق له سبعین دواء حق سبحانه تعالی و عز شانه برای هر مرض واحد دوای بسیار آفریده بعلل و منافعی که خود تقدس و تعالی می داند و آنچه اطباء و مجربین در خواص و منافع ادویه و مضار آنها نوشته اند اقل قلیل از قبیل قطرۀ است از دریا بلکه از انهم کمتر بحکم آیۀ کریمۀ قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا بظن و قیاس و تخمین و مراد از سبعین وارده در حدیث شریف بهفتاد عدد معین نیست بلکه کثرت است و بدانکه از جملۀ منافع مذکوره در تعدد ادویه و تفنن آنها یحتمل یکی آن باشد که مثلا اکر دوائی یافت نشود و یا یافت شود و طبع را از ان نفرت باشد بدوای دیکر که یافت شود و بدان رغبت باشد و یا نفرت بسیار نباشد بدان تداوی نمایند و همچنین غذا و دیکر آنکه مثلا اولا چون دوائی را خوردند و نفع از آن یافتند بسا است که ثانیا از آن بسبب تکرار استعمال و عادت و تبدل حالات مزاج نفعی معتد به حاصل نمی کردد آن را تغییر و تبدیل بدوای دیگر نمایند و همچنین در غذا و این در امراض مفرده است و اما در امراض مرکبه لامحاله احتیاج است بکثرت ادویه چنانچه ان شاء اللّه تعالی بیان آن خواهد آمد *و بدانکه* دوا یا مفرد است یا مرکب و مفرد البته از موالید ثلثه است که نبات و حیوان و جماد باشند و یا مرکب مؤلف ازینها بخلاف غذا که لامحاله نباتی و یا حیوانی و یا مرکب ازین هر دو است زیرا که جماد اصلا صلاحیت غذائیت انسان ندارد کما لا یخفی و ایضا دوا و همچنین غذا هریک ماده و کیفیتی و صورتی دارند ماده و صورت هر دو جوهراند و کیفیت عرض و عرض یا عارض صورت است و آن حرارت و برودت است که از کیفیات فاعله اند و یا عارض ماده و آن رطوبت و یبوست است که از کیفیات منفعله اند و تاثیر دوا هم بکیفیت و هم بصورت یعنی صورت نوعیه و هم بخاصیت است مفردا و مرکبا اما بکیفیت در اکثر مواد و بدانکه غلبه و تاثیر یا بواحد از ان امور ثلثه است بتنهائی و یا بدو و یا بهر سه اما کیفیت هرچند قلیل باشد و اثر آن غیر بین در همۀ حال با آن مرد و شریک است و مفارقت ندارد بخلاف آن هر دو که ملازم کیفیت نیستند مثلا در دوای مطلق قوی و غالب و زائد کیفیت است و در دیگر مغلوب و ضعیف و در ذو الخاصیه
ص: 32
5صورت غالب و بر همین نسبت در غذائی دوائی و غذای ذو الخاصیه و غیرها و بجهت اشاره بدین معنی آن را مصدر بذکر نموده غذای دوائی و دوای غذائی و دوای فادزهری و دوای سمی و امثال اینها می نامند و ذو الخاصیه یا موافق و مقوی مبقی و حافظ مزاج اصلی و حرارت غریزی و قوی است و یا مخالف و مفسد و فانی کنندۀ آنها و اول را فادزهر و تریاق و ثانی را سم نامند و تولید غذا از ماده است و چون این مقدمات بالاجمال معلوم کردید پس بباید دانست که آنچه وارد بدن می کردد خالی از ان نیست که تاثیر آن یا بماده فقط است و آن را غذای مطلق نامند و یا بکیفیت فقط و آن را دوای مطلق کویند و یا بماده و کیفیت هر دو و آن را غذای دوائی و یا بکیفیت و ماده هر دو و آن را دوای غذائی و یا بصورت فقط و آن را ذو الخاصیه کویند و این یا موافق و دافع مضار است و یا مخالف و احداث کنندۀ مضرت و فساد و هریک ازینها منقسم بچند قسم می کردد اما آنچه تاثیر آن بموافقت است چهار نوع بود یا بصورت فقط است و آن را فادزهر و یا بماده و صورت و آن را غذای فادزهری و یا بکیفیت و صورت هر دو و آن را دوای فادزهری و یا بهر سه از ماده و کیفیت و صورت و آن را غذای دوای فادزهری کویند و اما آنچه تاثیر آن بمخالفت و مضادت باشد نیز بر چند نوع است یا بصورت فقط است و آن را هم مطلق نامند و یا بکیفیت و صورت هر دو و این نیز بمراتب است اگر دو کمال قوت است آن را دوای سمی کویند و اکر در کمال قوت نیست آن نیز بر دو نوع است یا با آن قوت مسهله است و آن نیز بر سه نوع است یا قوی است یا متوسط یا ضعیف اما قوی را تاثیر بصورت و کیفیت است باهم و آن را دوای مسهل ذو الخاصیه نامند و اما متوسط را تاثیر بکیفیت و صورت است و این را دوای مسهل کویند و اما ضعیف را اکثر تاثیر بکیفیت و ماده و صورت هر سه است و لیکن همه ضعیف و ناقص خصوص صورت است و این را دوای ملین خوانند و تفصیل این اجمال آنکه
ص: 33
آنست که تاثیر و تاثر آن در بدن بماده فقط باشد نه بکیفیت و صورت بدین قسم که چون وارد بدن کردد و تاثیر در ان نماید بتوسط کیفیتی که لازم آنست و بدن از ان متاثر و متغیر نشود و از مزاج اصلی خود نکردد بلکه در ان تصرف نموده یا بالقوه آن را بفعل آور دو متغیر و متبدل از صورت غذائی بصورت خاطی کرداند و مستعد اینکه بکردد جز و عضو و بر اقطار ثلثۀ آن بیفزاید و فائض کردد بر ان صورت عضوی از مبدأ فیاض جل شانه باستعداد قریب مانند آب کوشتهای لطیف و زردۀ تخم مرغ نیم برشت و یا بعید مانند کندم و سائر حبوب و بقول و غیرها و کیفیت حاصله از آن خلط منافی و غالب بر کیفیت اصلی بدن و اعضا نباشد
آنست که تاثیر آن در بدن بکیفیت فقط باشد و مادۀ آن قابلیت غذائیت و جزو بدن شدن نداشته باشد بدین قسم که چون وارد بدن کردد و حرارت غریزی در ان تصرف نماید متاثر و متغیر نکردد بلکه ثانیا او تصرف در بدن نماید و آن را متاثر و متغیر بکیفیت خود سازد از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست مفردا یا مرکبا مانند فلفل و زنجبیل و نیلوفر و کافور و بزر رازیانه و امثال اینها
آنست که تاثیر آن در بدن بماده و کیفیت هر دو باشد بهمان نحو با غلبۀ ماده که بعد تاثیر و تاثر از ان خلطی حاصل کردد که جزو بدن تواند شد و با آن اندک کیفیت و مزاجی باشد غالب بر کیفیت و مزاج اصلی بدن و تغییر مائی در بدن نماید بکیفیت خود از کیفیات اریعه مانند خس و ماء الشعیر و خیار بادرنک و کدو و هندوانه و خربزه و انکور و بقله الحمقاء و اسفاناخ و بابونه و شبت و شلغم و زردک و چقندر و کلم و ماش و عدس و نخود و لوبیا و نحوها
ص: 34
آنست که تاثیر آن در بدن بکیفیت و ماده هر دو باشد با غلبۀ کیفیت و بدن را متغیر سازد به تغییر مائی و ثانیا بدن در ان تصرف نماید و از ان خلط بسیار کمی حاصل کردد که قابلیت غذائیت و جوهر بدن شدن و فیضان صورت عضوی شدن داشته باشد با کیفیتی غالب بر بدن مانند کندنا و نعناع و برک کاسنی و عنب الثعلب و سیر و پیاز و
6توت و آلو و اکثر میوه ها و بزور مانند بزر خیار و خربزه و هندوانه و امثال اینها *و بدانکه* ادویه و اغذیه را افعال کلیه می باشد بحسب کیفیات آن مانند تسخین و تفریق و تحلیل حار و تبرید و تکثیف بارد و تلیین و سیلان رطب و تبییس و صلابت و امساک یابس و نیز هریک از ادویه را صفات محصوصه است که مشابه افعال کلیۀ آنست مانند تفتیح و تسدید و ردع و تحلیل و امثال اینها و اغذیۀ مفرده را صفات منحصر است در هژده قسم بدین نحو که غذا یا صالح الکیموس است و یا فاسد الکیموس و اول آنست که متولد شود از ان خون طبیعی صافی که مخلوط نباشد با آن اخلاط دیکر مکر اندکی بقدر احتیاج و ثانی بخلاف آنست و هر واحد از ان هر دو منقسم می شود بسه قسم لطیف و کثیف و متوسط بینهما و باز بسه قسم دیکر کثیر الغذاء و قلیل الغذاء و متوسط بینهما کثیر الغذاء آنست که از ان خون بسیاری تولد باید و قلیل الغذاء بعکس آن و متوسط بینهما متوسط میان آن هر دو پس اقسام اغذیه مژده می شود بضرب سه در شش و ببیان دیکر آنکه غذا یا رقیق لطیف است مانند اسفاناخ و یا غلیظ غیر لطیف است مانند پنیر و با متوسط است مانند آب گوشت بزغاله و هر واحد از ان هر دو یا جید است مانند آب کوشت چو زۀ مرغ و بیضۀ مرغ و ماهی ریزه و یا متوسط است مانند آب کوشت بزغاله و نخود و نان تازه و یاردی است مانند خردل و سیر و پیاز و هریک ازینها یا کثیر الغذا است مانند زردۀ بیضۀ نیمبرشت یا معتدل الغذا است مانند مرق نخود با عسل و یا قلیل الغذا است مانند سائر بقول چنانچه درین جدول نموده می آید
ص: 35
آنست که تاثیر آن در بدن بکیفیتی و امری ورای کیفیات و امور ظاهرۀ حسیه و وهمیه باشد بلکه بمناسبتی و امری بسیار لطیف دقیق خفی مانند جذب مقناطیس و کهربا آهن و کاه را و تاثیر فادزهر و سم در بدن که تعبیر
٧از ان بصورت نوعیه نیز نموده اند و لیکن جذب مقناطیس و کهربا آهن و کاه را الطف و ادق و اخفی است از تاثیر آن هر دو بلکه این نمونه ایست از تاثیر نفوس بعض اشخاص انسانیه در بعض دیگر از فرط محبت که عشق نامند و فرط عداوت بسبب مناسبت و مجانست نفوس ایشان باهم و یا کمال عدم مناسبت و منافرت ایشان از هم که تفصیل این طولی دارد و محل کنجایش آن ندارد *و بدانکه* ذو الخاصیه اکر تاثیر آن بموافقت است آن را فادزهر و تریاق نامند و الاسم و فادزهر و تریاق آن است که تاثیر آن در بدن و حرارت غریزی و قوی و ارواح بطریق موافقت و محافظت و تقویت و اعانت آنها بحدی باشد که بر دفع و رفع نکایت و ادیت سم موذی یاری و مقاومت نماید چنانچه بتفصیل مذکور خواهد شد و اما آنکه افیون را تریاق می نامند بمجاز است بجهت آنکه حافظ قوت است و درین امر با تریاق حقیقی اشتراک دارد
آنست که تاثیر آن در بدن مخالف و ضد تاثیر فادزهر باشد و بزودی بلا مهلت حرارت غریزی و ارواح و قوی را فاسد و فانی سازد و فرصت فعل و انفعال ندهد مانند بیش و زهرۀ افعی و مارهای قوی و کزیدن آنها که فی الفور مهلک اند
ص: 36
آنست که تاثیر آن بماده و صورت هر دو باشد اما ماده غالب بنحو مذکور از فعل و انفعال و تاثیر و تاثر مانند روغن کوسفند و کاو و شیر با مغز کردکان و امثال اینها که با وجود تغذیه احداث تفریح و دفع سمیت می نمایند
آنست که تاثیر آن بکیفیت و صورت هر دو باشد مانند فادزهر حیوانی وجدوار و حب الغار که با وجود تریاقیت و دفع سمیت و اذیت سم احداث حرارتی غالب بر مزاج اصلی بدن می نماید
آنست که تاثیر آن بماده و کیفیت و صورت هر سه باشد مانند تفاح و خمر که با وجود تغذیه و احداث اندک کیفیتی غالب بر بدن و تفریح و سرور می آورد
آن است که تاثیر آن بکیفیت و صورت نوعیه هر دو باشد و بعد تاثیر و تاثر با حصول اثر سمیت احداث کیفیتی غالب بر کیفیت اصلی بدن نماید مانند بز سیاه
آنست که تاثیر آن بماده و صورت هر دو باشد و بعد فعل و انفعال با حصول تغذیه بدستور مسطور احداث سمیت نماید و مثال این در خارج کم متحقق است زیرا که اشیای سمیه بی کیفیتی از کیفیات نمی باشند و بلادر را بعضی غذای سمی کفته اذن
آنست که تاثیر آن بماده و کیفیت و صورت هر سه باشد و بعد تاثیر و تاثر با حصول غذائیت و کیفیتی غالب احداث سمیت نماید مانند لحوم افاعی و سائر لحوم سمیه و کیاهای سمی
ص: 37
آنست که تاثیر آن بکیفیت و صورت هر دو باشد و بان نیز قوت مسهله بود در کمال قوت و شدت تاثیر و برای کسر قوت محتاج باصلاح و تدبیر و تشویه و غیرها باشد و بعد اصلاح و ورود در بدن و تاثیر و تاثر نفوذ و سرایت در انضیه و سطوح و عروق و اعماق بدن نماید و مختلط و متشبث باخلاط و رطوبات رقیقه و غلیظه کردد و اکثر آنها را بتسخیر و ترقیق و تذویب و تقطیع و غیرها دفع سازد و بعضی را بتحلیل برد مانند سقمونیا که بکیفیت احداث حرارت و بصورت نوعیه دفع صفرا و بلغم می نماید و همچنین سائر ادویۀ مسهلۀ قویه مانند ماذریون و دند و خربق و غیرها
آنست که تاثیر آن بآن مشابه نباشد بلکه در هر فعل از ان اندک ضعیف تر باشد و محتاج باصلاح بسیار نباشد مانند سناء مکی و تربد و هلیلجات و امثال اینها که باستعمال باورد احمر یعنی سنا با کل سرخ و چرب نمودن تربد و هلیلجات بروغن بادام کافی است
آنست که تاثیر آن از ان هم ضعیف تر باشد و همچنان متشبث باخلاط و رطوبات موجودۀ حاضره در معده و امعا و حوالی آنها کشته دفع کرداند و با آن قوت نفاذه چندان نباشد مانند فلوس خیارشنبر و ترنجبین و شیرخشت
٨و شکر سرخ و تمر هندی و اجاص و امثال اینها و لیکن خالی از قوت جالیه نباشد و از اینها نیز بعضی محتاج باندک اصلاحی اند مانند فلوس خیارشنبر که باید بروغن بادام یا روغن کل سرخ چرب نموده شود برای رفع تشبث و چسبیدن آن بسطح امعا و احداث قرحه و سحج و زحیر و یا نیستند در تاج بدان مانند ترنجبین و شیرخشت و سائر ملینات مذکوره
ص: 38
بدانکه مراتب قوای ادویه منحصر است بر سه مرتبه و قوت عبارت از مبدأ و سبب موجب افعال و ظهور آنها است در مواضع لائقه
افعال محسوسۀ ادویه است بسبب کیفیت متشابهۀ حاصله از مبدأ فیاض جل اسمه بر ایشان از ترکیب عناصر و امتزاج ایشان با یکدیکر و این را مزاج اولی نامند
افعال محسوسۀ حاصله از امزجۀ ثانویۀ اشیاء صاحب امزجۀ ثانویه است در ملاتی خود ها و آن از لوازم مرتبۀ اول است چه اشیای صاحب مزاج ثانوی مرکب اند از اجزای که هریک را کیفیتی و مزاجی اولی مختلفه الاثر است باشد مانند تسخین بعضی و تبرید بعضی و از اجتماع و تفاعل کیفیات اولی کیفیت ثانوی حاصل می شود و اثر این غیر آثار آن اجزا است مانند ردع و قبض و تسخین و تبرید و غیرها و هرچه را مزاج ثانوی طبیعی باشد مرکب القوی نامند و آنچه صناعی باشد اکر مزاج ثانوی را اثر موافق آثار اجزای مفردۀ او است آن مرکب را متوافقۀ القوه گویند و اگر مخالف آنها است مثلا هم تسخین و هم تبرید کند آن را متضاده القوه نامند و طبیعت باذن خالقها هریک را در مکان لائق استعمال می نماید اگر او را عانقی و مانعی نباشد
از لوازم مرتبۀ اول و ثانی است بواسطۀ افعال صورت نوعیه و بالخاصیه عبارت از آن است مانند حجر الیهود در تفتیت حصاه که از لوازم کیفیت مزاجی اوست و تقطیع اخلاط را لازم دارد مانند اختصاص اسطوخودوس بدماغ که از لوازم حرارت مزاجی اوست و تلطیف اخلاط دماغیه می کند بصورت نوعیۀ خود مانند تریاق که دفع هم می نماید بلوازم مزاج ثانوی و بواسطۀ صورت نوعیۀ خود *و بدانکه* بنا بر مذهب شیخ الرئیس و محققین حکما که قائل اند به بقای صور عنصریه بمرکبات باید که مراتب قوتها چهار باشند چه تصریح نموده اند که مرکب را مزاج اولی حاصل از کیفیات اجزای متفاعلۀ متماسه می باشد و تاثیر آن بمرتبۀ است از مراتب و همچنین مزاج ثانوی را اثریست غیر آن مانند لبن که مرکب است از مائیت و دهنیت و جبنیت و تاثیر آن بمرتبۀ ثانوی مرتبۀ دیگر است از مراتب و برین قیاس صورت نوعی ترکیبی را اثری است غیر آثار مذکوره و تاثیر اجزای غیر متفاعله مرکبات را مرتبۀ از مراتب نشمرده اند و قیاس مقتضی آنست که قوتها بقدر فواعل باشند و اندراج مرتبۀ اثر صور نوعیۀ اجزای غیر متفاعلۀ غیر متماسه در تحت مرتبۀ اثر صور نوعیۀ ترکیبی ظاهر نیست *و بدانکه* بعضی از مرکبات ناقصه بی صورت نوعیه اند مانند خاک مخلوط به آب و کفی که مرکب است از آب و هوا و بخاری که مولف است از آب و آتش *و بدانکه*
ص: 39
هرچه با صورت نوعیه است یا محکم الترکیب است یا غیر محکم الترکیب و تفصیل این بعد ازین خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی و تفاصیل باقیه بالاجمال این است
پس آن دوائی را نامند که مرکب باشد جوهر آن از چند چیز که هریک را بر سر خود مزاجی خاص باشد متباین دیگری و بعد ترکیب در شئ واحد و پوشیدن لباس و صورت وحدانی امتزاج نامی نیافته باشند که بعد ورود در بدن و تاثیر و تاثر از ان از هم متمایز نتوانند کشت و تاثیر واحد نتوانند نمود بلکه بعد ورود در بدن اجزای آن از هم جدا گشته هریک تاثیری و احداث کیفیتی خاص می نمایند و منشاء آثار متخالفۀ متضاده می کردند بعضی بزودی و بعضی بدیری بحسب ترکیب و امتزاج و لطافت و کثافت مواد اجزای خود چنانچه بتفصیل ان شاء اللّه تعالی
٩بعد ازین خواهد آمد مانند حجر التیس و جدوار و چوب چینی و ورد احمر و ماء وره و اکثر ادویۀ فادزهریه و تریاقیه و گل ادویۀ باهیه نیز مثل شقاقل و بهسنین و بوزیدان و جوزبوا و زراوند مدحرج و طویل و زنجبیل و زرلباد و مانند اینها و درین چنین دوای نباتی اکثر رطوبت فضلیه غالب بر رطوبت اصلیۀ آن می باشد لهذا بزودی آن را کرم می خورد و تباه می کرداند و بدانکه رطوبت فضلیه عبارت از رطوبتی است که در تمام اجزای آن چیز کما ینبغی ممتزج نگشته باشد و باندک زمانی بعضی از ان بتحلیل رود و جرم آن را منشق سازد و بعضی بتعفین صورت کرمی یافته جرم آن را بخورد و رفته رفته تمام آن را فانی گرداند
ص: 40
پس بدانکه خاصیت باصطلاح افعال و آثار ثانوی را نامند و رای کیفیات اولی از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست که از شی ظاهر کردد مانند لطافت و سرعت نفوذ و تفتیح و ترقیق و اذابه و تحلیل و امثال اینها و افعال و آثار ثوالت را نیز نامند مانند تفتیت حصاه و تفریح و تقویت ارواح دو قوی و دفع سمیت و این اکری موافقت و مناسبت مزاج و ارواح و حیوه باشد آن را فادزهر و تریاق نامند و اگر بمضادت و عدم مناسبت باشد آن را سم گویند که ضد افعال و آثار تریاق از ان ظاهر گردد *و ببیان دیگر* آنکه ذو الخاصیه چیزی را نامند که تاثیر آن نه بکیفیت باشد بلکه بصورتی بود که آن چیز بآن صورت امتیاز از سائر اشیا یافته نوعی خاص گشته باشد و ازین جهت این صورت را صورت نوعیه نامند که بآن نوع نوع از هم جدا گشته اند و هریک تاثیری ورای تاثیر دیگری می نمایند و اما اشخاص هر نوع نوع در ان تاثیر متحد اند مانند جذب مقناطیس آهن را و کهربا کاه را چنانچه ذکر یافت و مانند تاثیر حجر التیس و حجر الحیه و جدوار و حب الغار و تریاق فاروق و مثرودیطوس و امثال اینها از ادویۀ فادزهریۀ تریاقیۀ مفرده و مرکبه که در سموم حاره و بارده و امراض متضاده موثراند خواه بموافقت و مناسبت مانند فادزهر و خواه بمنافرت و ضدیت مانند سم زیرا که ذو الخاصیه دو نوع است چنانچه ذکر یافت و فی الحقیقه مرجع ما بالکیفیه و مرکب القوی و ذو الخاصیه و ما بالطبع عند التحقیق و التدقیق قریب بهم بلکه یک امر است و آن نیست مکر اثر طبیعت که آن اثر ظهور نفس است در اجسام بمراتب الا آنکه تاثیر ما بالکیفیه ضعیف و جزئیست و تاثیر مرکب القوی از ان زیاده و متکثر و تاثیر ذو الخاصیه از ان بیشتر و بالاجمال و تاثیر ما بالطبع از ان زیاده و تاثیر نفس کلی و اشمل و از همه اقوی و ارفع و املی است *و بدانکه* تاثیر بعضی ادویه که بطریق تعلیق و اخذ ان بنوعی خاص و شرطی مقرر و همچنین از برای محبت و یا عداوت مثلا در زیر سر و یا در خانۀ یکی از انها انداختن و یا دفن کردن و فرش کردن و یا سوختن و یا با خود داشتن و غیر اینها هرچند قواعد طبیه و تاثیرات طبیعت را چندان در انها دخلی نیست و لیکن از تاثیرات نفس و توهمات ان بیرون نیست خصوص ضعفاء العقول را و بحکم لکل اهل و آنکه کتاب نیز خالی از انها نباشد جابجا بعضی ازین قبیل خواص مذکور می کردد
ص: 41
پس بدانکه تاثیر فادزهر و تریاق از جهت مرکب القوی بودن آنست هم از جهت مناسبت و جذب نمودن آن هم را بسوی خود و میل سم بسوی ان و هم از جهت مضادت و دفع و ابطال و افنای آن اثر سم را از خود و از مناسب و مصادق خود که حرارت غریزیه و قوی و ارواح باشند و هم از جهت امور مذکوره در فادزهر از تفتیح مجاری و سرعت نفوذ و غوص در اعماق بدن و جذب سم از انها بهمان جهت *بدانکه* چون اجزای رطوبات و قوی و ارواح بدن همه باهم متصل و متحداند اتصال و اتحاد وحدانی و طبیعت مدبرۀ بدن و نفس حیوانی قابض و حافظ و مجتمع کل اند قبض و حفظ و اجتماع وحدانی و لهذا بمجرد ورود آن در بدن تاثیر آن در تمام بدن می رسد چنانچه مشاهده می کردد که در حین ضعف و کرسنکی بسیار بمجرد ورود
١٠دوای مقوی و یا غذای صالح خصوصا لطیف دفعه تقویتی در بدن حاصل می کردد و اما تاثیر و احداث غذا تقویت بدن را دفعه واحده بمجرد ورود در معده دو وجه است یکی آنکه اجزای لطیفۀ آن بواسطۀ رطوبات بدنیه و حرارت و قوی و ارواح و اتصال و اتحاد ایشان باهم دفعه بتمام بدن می رسد و باعث تقویت قوی و ارواح می کردد و دوم آنکه طبیعت مدبرۀ حامیۀ بدن آنچه از غذا آماده و ذخیره نکاه داشته است که اندک اندک صرف بدن نماید در هنگام فقدان آن و چون غذای تازه وارد بدن شود و مطمئن کردد آن را که ذخیره دارد زیاده بصرف آورد و موجب تقویت بدن شود و اللّه اعلم
ص: 42
و آنچه در ان لحوم افاعی است شاید با امور مذکوره امری دیکر نیز باشد و آن جذب لحم افعی است سمیت را بسوی خود و ازین جهت است که تاکید و مبالغه بسیار نموده اند که در هنکام کرفتن افعی و حین قطع سر و ذنب ان باید که اذیت باو نرسد و زخمی و لاغر نکردد و در هنکام کمال قوت آن را بغضب درآورند تا تمام زهر آن بسر و ذنب آن آید و بسرعت تمام و بیک ضربت آن هر دو را جمع نموده قطع نمایند که دفعه منفصل کردند و سمیت مطلقا در بدن آن سرایت ننماید زیرا که اکر سمیت در ان بماند هرچند اندک باشد بدان سبب ضرر می رساند و نیز جذب سمیت را کما ینبغی نخواهد کرد و علت این جذب سمیت نیز بمناسیت لحم آنست بسم مانند جذب اجرام عصارات رطوبات و لطائف معصورات و ادهان را بزودی بسوی خود و این امری است بین و محسوس و لهذا آزموده اند که بعد از طبخ مطبوخات و مالیدن اجرام آنها بزودی باید که صافی نمایند و لطائف و جواهر را از کثائف و اجرام آنها جدا کنند و الا باز آنها را بخود می کشد و نیز بجهت زیادتی تاثیر و تقویت و اعانت بر امور مذکوره تخمیر اجزای تریاقات خصوص تریاق الاقاعی را بخمر عنبی می نمایند تا بسرعت تمام نفوذ و غوص در اعماق بدن نموده سمیت را جذب و دفع نماید و لهذا بعد تناول آن اولا بدن کرم می کردد و بعد از ان عرق لزج بدبو دفع می شود و اکثر آنست که بول و براز تیز بدستور مذبور بدبو می باشد پس صحت می یابد
ص: 43
بدانکه بعضی کفته اند که اطلاق فادزهر بر ادویۀ مفردۀ مطبوعۀ حجریه که در جوف حیوانات مانند تیس و کاو کوهی و میمون و غیرها متکون می کردد و بر معدنیات نیز و تریاق بر ادویۀ نباتیۀ مفرده مانند جدوار و حب الغار و ادویۀ مرکبۀ مصنوعه مانند تریاق الافاعی و مثرودیطوس و تریاق ثمانیه و اربعه و غیرها که مزاج ثانوی ترکیبی یافته اند اولی و انسب می نماید و بعضی بالاشتراک کفته اند یعنی اطلاق یکی بر دیکری جائز و مستعمل است و اللّه اعلم
بامور مذکوره بمضادت و قهر و غلبه و افساد و ابطال و اقنای حرارت غریزیه و قوی و ارواح و رطوبات است و کریزانها هربا عن الضد بسوی مبدأ و یتبوع خود که قلب باشد و اخماد و خاموش شدن آنها در ان بانقباض مجاری و اقضیه و لهذا در ان حین رنک بشره و سائر بدن زرد و رفته رفته کبود و سیاه و حرارت آن مبدل به برودت می کردد و صاحب اخوان الصفا نوشته که سموم دو نوع است حار و بارد اما سموم حاره پس افعال آنها در بدن بعنوان اذابۀ رطوبات و فانی نمودن آنها است و دبیب آنها مانند دبیب زعفران است در آب که در یک لحظه تمام اب را رنکین می کرداند و متغیر می سازد و اما سموم بارده پس فعل و تاثیر آنها در بدن بعنوان تجمید و انعقاد خون و رطوبات ارواح لطیفۀ اعضا است که قوام حیوه و صحت مزاج بدان است و دبیب آنها مانند انفحه و مایه است که چون بر شیر زنند آن را منعقد و بمته می سازد در اندک زمانی و فعل و تاثیر فادزهرات و تریاقات برعکس آن است و دبیب آنها مانند رسیدن ترشیها اخت برنک زعفران و معصفر که بزودی آن را فاسد می سازد و باطل می کرداند فعل آن را
ص: 44
١١از مسهله و غیرها با اکثر امور مذکوره تشبت اجرام آنها است باخلاط فاسدۀ قریبه بمعده و امعا و نیز برسانیدن طبیعت مدبرۀ بدن قوی و لطائف آنها را باعضای بعیده و ضیقه المجاری و نیز بجذب اعضا است آنها را بسوی خود و رسیدن اثر آنها برودی در تمام بدن باعتبار اتصال اجزای بدن و رطوبات آن باهم و جزء فجزء رسیدن اجزای لطیفه و تاثیر هوا تا بعضو مخصوص و مرض خاص خاصه آنکه آن دوا نیز مخصوص بآن عضو و آن مرض باشد تاثیر بهر نحوی که باشد از قبض و جمع و یا تفریق و ازخا و تفتیح و نضج و ترقیق و تقطیع و تحلیل و دفع و نشف و تعریق و امهال و ادرار و غیرها و اللّه اعلم*
بدانکه مزاج مصدر بمعنی مستزج باهم مفعول است و آن بالاجمال عبارت است از کیفیت عنصریۀ متوسطۀ حاصله از کیفیات بسیطۀ متضاده و بالتفصیل عبارت از کیفیت ثانویه متشابۀ متوسطۀ حاصله از کیفیات اربعه و امتزاج عناصر اربعه است هنکامی که بسیار ریزه ریزه شوند اجزای آنها و باهم متصل و مختلط کردند و فعل و انفعال نمایند به حدی که صورت هر واحد صورت وحدت کیفیت دیکری را بشکند و صورت وحدانی بهم رسانند که از هم ممتاز نکردند و عناصر که ارکان و اسطفس و اصل نیز نامند چهاراند آتش و هوا و آب و خاک و کیفیات نیز چهاراند حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و دو کیفیت ازینها که حرارت و برودت باشد فاعله اند و دو دیکر که رطوبت و یبوست باشد منفعله و هریک از ارکان را دو کیفیت است یکی فاعله و دیکری منفعله مثلا آتش حار و یابس است و هوا حار و رطب و آب بارد و رطب و خاک بارد و یابس و هر واحد ازینها با دیکری هم نسبت به ما فوق خود و هم نسبت به ما تحت خود مناسبت و مشابهت دارد و هم ضدیت و عدم مناسبت مثلا هوا با آتش باعتبار کیفیت حرارت خود مناسبت و مشابهت دارد و باعتبار رطوبت ضدیت و با آب بسبب کیفیت رطوبت مناسبت دارد و باعتبار حرارت ضدیت و همچنین سائر ارکان و همین علت انقلاب و آمیزش آنها است با یکدیکر و تاثر و تاثیر و ظهور آثار مختلفه از ایشان والا انقلاب و آمیزش و تاثیر و تاثر متصور نبودی و کرۀ اثیر که کرۀ آتش باشد باعتبار لطافت بفلک قمر قریب است و کرۀ خاک باعتبار کمال کثافت و ثقل پائین همه و مرکز کل است و دو کرۀ دیکر در بین و اما افعال هریک از کیفیات اربعه مثلا حرارت فعل آن تسخین و تفریق و تحلیل و اذابه و تبخیر و افتا است و برودت تبرید و جمع و تجمید و اخماد حرارت و رطوبت ترطیب و تایین و تملیس و ترقیق و سیلان و یبوست تکثیف و تخشین و تصلیب و حفظ و امساک اجزا است و بدانکه اقسام امزجه بحسب استقرا نه است یک معتدل و هشت دیکر غیر معتدل و ورای این صور صورت دیکر متصور و متحقق نیست و مراد از معتدل که میزان و مقیس علیه غیر معتدل است یعنی بآن می سنجند انحراف امزجه را معتدل فرضی طبی است که بمعنی تکافو و تساوی مقادیر اجزای عناصر است در ممتزج بالفرض و بالنسبه نه تساوی حقیقی واقعی زیرا که تحقق معتدل حقیقی در خارج ممتنع است بجهت میل و توجه هریک بمرکز خود بسبب عدم مانع و قاسر و غلبه و زیادتی هریک مانع و قاسر دیکری است و خارج از اعتدال یا از جهت غلبه و زیادتی یک کیفیت است از کیفیات اربعه در ممتزج از آنچه سزاوار است که در معتدل باشد و آن چهار است یا حرارت غالب است و بس و آن احراز مما ینبغی باشد و یا برودت و آن ابرد از مما ینبغی و یا رطوبت و آن ارطب از مما ینبغی و یا یبوست و آن ایبس از مما ینبغی و یا از جهت دو کیفیت است و آن نیز چهار است یا حرارت و یبوست غالب است پس آن احر و ایبس از مما ینبغی خواهد بود و یا حرارت و رطوبت و آن احر و ارطب و یا برودت و رطوبت و آن ابرد و ارطب و یا برودت و یبوست و آن ابرد و ایبس از مما ینبغی است و اینجا ایرادی و ارداست و آن
ص: 45
١٢این است مثلا اکر کسی کوید نه اشیا مرکب اند از عناصر پس اکر غالب بر شیء مرکب ممتزج عنصر نار است باید که بران شی حرارت و یبوست غالب باشد و اکر عنصر هوا است باید که حرارت و رطوبت غالب باشد و همچنین پس چکونه است که می کویند فلان چیز احراز مما ینبغی است و یا ابرد و یا ارطب و یا ایبس و احداث کرمی یا سردی و یا تری و یا خشکی بسیار می نماید جواب آن است که آنچه مرکب است یعنی احر و ایبس و یا احر و ارطب و یا ابرد و ارطب و یا ابرد و ایبس است در هریک از انها یک عنصر غالب است و دو کیفیت آن عنصر که یکی فاعله و دیکری منفعله باشد از ان بروز و ظهور می نماید مثلا اکر در ان ممتزج عنصر نار غالب است پس آن احر و ایبس از مما ینبغی است و اکر عنصر هوا غالب است احر و ارطب از ان خواهد بود و همچنین آنچه در ان یک کیفیت غالب است که مفرد باشد دو عنصر غالب است مثلا در احر مما ینبغی دو عنصر غالب است که نار و هوا باشند دو کیفیت منفعله آن هر دو که رطوبت و یبوست باشند باهم فعل و انفعال نموده و بحکم اذا تعارضا تساقطا فعل و اثر هر دو مرتفع می کردد پس باقی نمی ماند مکر دو جز و حار از ان هر دو پس آن شی ممتزج احر مما ینبغی خواهد بود و هرچند حرارت بسیار بالعرض احداث یبس می نماید بسبب شدت تحلیل و تفتیح خود و لیکن آن یبس در جنب حرارت کمتر است زیرا که بالعرض است نه بالذات و بر همین قیاس نمایند ابرد و ارطب و ایبس مما ینبغی را کما لا یخفی *و بدانکه* کیفیت عبارت از هیئت مستقرۀ مجتمعه الاجزاء در جسم است که تصور ادراک آن موجب تصور و ادراک امری خارج از ان نباشد و نیز اقتضای قسمت و یا نسبت در اجزاء حامل و موضوع خود ننماید یعنی قسمت پذیر نباشد و اللّه اعلم
ص: 46
پس بدانکه آنچه وارد بدن انسان معتدل المزاج و یا قریب باعتدال جوان ذکی الحس با ادراک کرد دو حرارت غریزی او در ان تاثیر نماید و کیفیت کامنۀ بالقوه آن را بروز و بفعل آورد و آن کیفیت حاصله اکر مماثل کیفیت بدن آنست و بتکرار استعمال و تکثار مقدار شربت تاثیری و احداث کیفیت غالب و زائد بر مزاج اصلی آن نکند و ارواح و قوی را متغیر نسازد بکیفیتی از کیفیات اربعه و ناقص و مختل ننماید فعلی از افعال را آن را معتدل نامند و الا خارج از اعتدال و خروج آن اکر بمرتبه است که مقدار کم آن در بدن احداث کیفیتی غالب و زائد ننماید و مقدار بسیار و تکرار استعمال آن تغییر کمی نماید اما ناقص و مختل نسازد فعلی از افعال را آن را درجۀ اولی کویند و اکر مقدار کم آن احداث کیفیتی غالب و زائد نماید اما زیادتی مقدار و کثرت استعمال آن بسرحد ضرر و فساد نرسد آن را درجۀ ثانیه نامند و اکر با آن بسرحد ضرر و فساد و نقصان و اختلال رسد و لیکن مهلک نباشد آن را درجۀ ثالثه کویند و اکر ضرر بسیار و عظیم در ارواح و قوی نماید و بسرحد هلاکت رساند و مهلک باشد آن را درجۀ رابعه نامند و نیز مراتب اربعه و تاثیر کیفیت غالبه آن را بدین نهی بیان نموده اند که چون بدن مشتمل است بر افضیه مانند معده و بر مجاری مانند عروق و بر اخلاط محصوره در عروق و برطوبت ثانیه محصوره در عروق شعریه و فوهات سواتی و بر اعضا و ارواح که در جمیع اعضای مذکوره ساری اند پس هرچه بمقداری خالی از افراط و تفریط وارد بدن کردد بیرون از ان نیست که بعد از متغیر شدن از کیفیت بدنی تاثیر در هوای شاغل افضیه کرده مفقود الاثر می کردد و یا اثری از ان باقی می ماند اول معتدل است و ثانی اکر تاثیر آن منحصر در روح مجاور مجاری است و تجاوز از ان نمی تواند نمود درجۀ اولی است و اکر تاثیر در روح و اخلاط نیز می نماید درجۀ دوم و اکر در روح و اخلاط و رطوبت ثانیه تاثیر می نماید درجۀ سوم و اکر تاثیر آن در هر سه باشد و کل اعضا را شامل کردد در بجۀ چهارم نامند که نهایت تاثیر است بدانکه* هریک از درجات را سه مرتبه قرار داده اند در عرض اول و وسط و آخر و کیفیت غالبه در هریک در اول آن درجه
ص: 47
١٣بالنسبه بوسط آن کمتر محسوس می کردد و در وسط از ان زیاده و در آخر از همه زیاده و درجۀ رابعه در هر مرتبه از کیفیات را در طول سم کفته اند و آن شئ را سمی مکر آنکه بحسب صورت نوعیه تریاقی باشد و آنچه اذیت و سمیت آن در اول اثنای آن درجه باشد قابل اصلاح است و آنچه در آخر آن اصلاح پذیر نیست و این تقسیم و مراتب و درجات کیفیات چندان اصلی ندارد و کلی نیست بلکه اکثری و استقرائی است نه تحقیقی
بدانکه مقرر است نزد حکما که شئ حار رطب تجاوز نمی کند حرارت آن از درجه اولی جهت آنکه اکر حرارت آن زائد شود بر ان مقدار فانی می سازد رطوبت آن را پس برای این است که نمی باشد دوای کرم در درجۀ دوم و سوم در اکثر مکر یابس و هر چیز که حار در درجۀ سوم و چهارم باشد البته یابس است در ان درجه و تاثیر سمیات اکثر بصورت نوعیۀ خود است که خاصیت می نامند بهمان معنی که مذکور شد نه بکیفیت محض چنانچه ذکر یافت و اکثر ادویۀ فادزهریۀ قویه کرم و خشک است و یا سرد و خشک می باشند همچنین سموم حیوانات سمی زیرا که تاثیر هریک از فاعلتین که حرارت و برودت باشند با یبوست بسیار و قوی می باشد و با رطوبت اندک و ضعیف *و نیز* مزاج را بقسمت اولی دو نوع قرار داده اند یکی اولی اصلی طبیعی حاصل از امتزاج عناصر اربعه و غلبۀ بعضی بر بعضی و مغلوبیت دیکری و دوم ثانوی صناعی حادث از تراکیب ادویۀ مفرده یا مرکبه در مرکبات مصنوعه و این ترکیب شامل کیفیت و صورت هر دو است یعنی همچنانکه کیفیت اولی اصلی می باشد ثانوی صناعی نیز می باشد چنانچه ذکر یافت همچنین بحسب صورت نیز بود و نوع است یکی اولی اصلی و دوم فرعی صناعی و نیز هریک بر دو نوع اند تام الترکیب قوی مستحکم و غیر تام الترکیب ناقص ضعیف رخو غیر مستحکم اما تام الترکیب آن است که اجزای بسائط عنصری ممتزج آن بسیار لطیف صغیر صافی باشند و باهم فعل و انفعال تام نموده کیفیت و صورت وحدانی یافته باشند به حدی که حرارت غریزی بدنی بلکه حرارت خارجی ناری نیز اجزای لطیفۀ آن را از کثیفه جدا و متفرق نتواند نمود تا از هریک اثری و کیفیتی و خاصیتی خاص ظاهر کردد بلکه کیفیت و خاصیت واحده اعم از آنکه معتدله باشد و یا غیر معتدله از ان صادر و ظاهر کردد مانند ذهب و یا بدشواری توانند تفریق نمود مانند سائر فلزات متطرقات اما غیر تام الترکیب ناقص ضعیف رخو غیر مستحکم نیز بمراتب می باشد بعضی از ان را تفریق اجزاء از هم بسیار سهل می باشد مانند کوکرد و نمک و بعضی را بدشواری و ببیان دیکر آنکه ناقص الترکیب یا بسیار ضعیف است که ناب غسل و شستن ندارد مانند کاسنی و اکثر بقول که طاقت طبخ بسیار ندارد مانند افتیمون و عدس و امثال اینها که بمجرد شستن و طبخ بسیار اجزای حارۀ قلیلۀ خفیفۀ لطیفۀ نافذۀ مفتحۀ آنها مفارقت نموده و تحلیل یافته اجرام باردۀ غلیظۀ کثیرۀ مسددۀ ثقیلۀ کثیفۀ آنها باقی می ماند و لهذا نهی وارد شده است از جناب حضرت شارع نبی صلی اللّه علیه و آله و از اطبا نیز در باب شستن کاسنی و امثال آن از جهت جدا شدن آن اجرام از هم و باطل شدن افعال مختصه بانها مانند کوشت مرغ و عدس و ترب و کلم که جوهر لطیف جالی بورقی مسهل آنها از مادۀ ارضی کثیف قابض از طبیخ در آب جدا می کردد و در آب می آید و باقی می ماند مادۀ ارضیه قابضۀ آنها و لهذا آشامیدن مرقۀ آنها ملین طبع است بخلاف جرم آنها که مسدد و قابض است و نیز استعمال بعض آنها مانند کلم و ترب و عدس از خارج محلل و منضج است بخلاف از داخل و از آنها اقوی پیاز و سیر است که استعمال آن هر دو از خارج منضج و متقرح است خصوصا پیاز پخته و سیر خام و وجه تاثیر سیر و پیاز در خارج از تقرح و انضاج و غیرهما بخلاف داخل شاید آن باشد که چون در خارج بیک جا ساکن و مستقر می مانند و رطوبت بورقیۀ جارۀ جالیه و حرارت آن تاثیر در جلد بدن کما ینبغی می نمایند و لهذا باعث انضاج و تقرح می کردند و در داخل بسبب عدم استقرار و سکون که طبیعت مدبرۀ ١4بدن آن را دائم در حرکت و تقلب فعل و انفعال و کسر و انکسار می دارد و صورت اصلیه و صورت آن را برقرار نمی دارد لهذا نمی توانند تاثیر نمود خصوصا که پخته شده باشند در خارج از حرارت ناریه با آب و از رطوبت بورقیۀ جالیه و حرارت آنها چیزی بتحلیل رفته باشد و دیکر آنکه چون اکثر آنست که سطح معده مملو و آغشته ببلاغم و رطوبات می باشد و آنها حائل و مانع می آیند از تاثیر آنها و نیز آنها ممزوج و مخلوط بان بلاغم و رطوبات کشته و حرارت بدنیه در آنها تاثیر نموده کسر حدت آنها می شود و لهذا تاثیر نمی توانند نمود و اکر محرور المزاج یابس که در معدۀ او فضلات و رطوبات نباشد بخورد خصوصا خام آنها را البته باعث سحج و تقرح می کردد و همچنین هر دوا و غذای حار حاد که در بلدان باردۀ رطبه صاحبان امزحۀ باردۀ رطبۀ بلغمیه تناول می نمایند بدان جهت موافق است بامزجۀ ایشان و ادویه و اغذیۀ باردۀ رطبۀ که در بلدان حارۀ حاده صاحبان امزجۀ حارۀ حادۀ دمویه و صفراویه تناول می نمایند و از ان منتفع می کردند البته مخالف و مضر است مقابل ایشان را و بسیاری از ادویه است که تناول آنها تبرید بسیار می نماید و تضمید آنها تسخین و تحلیل مانند کشنیز و آرد جو خصوصا مخلوط باهم جهت آنکه جرم آن هر دو مرکب است از جوهر ارضی مائی شدید التبرید و از جوهر لطیف محلل که بعد ورود در معده و تصرف حرارت غریزی در ان آن جزو لطیف محال بتحلیل می رود و باقی می ماند جوهر مائی شدید التبرید بخلاف در خارج و لهذا بتحلیل می برند اورام عطبۀ بارده را مانند خنازیر و اورام حاره را نیز و یا آنکه ضعف و رخاوت آن ادویه باین مرتبه نباشد مانند شبت و امثال آنکه از غسل و طبع اجزای لطیفۀ آنها از کثیفه جدا نمی کردند و تحلیل نمی یابند و بعضی از ادویه می باشند که صاحب دو جوهر مختلف و اجزای متضاده الکیفیات اند از غیر ترکیب تام مستحکم و بعضی از انها ظاهر و محسوس اند مانند اترج که تخم و قشر زرد آن کرم است و حموضت و لب آن سرد و یا خفی اند مانند بزرقطونا که قشر رقیق بالای آن و تخم آن کرم است و لبّ آن سرد پس اکر درست بیاشامند بسبب لب لعابی بارد خود تبرید می کند و قشر و تخم آن تحلیل نمی یابند که اثری از ان ظاهر گردد چون بکوبند و بیاشامند ملصق بسطوح اعضای باطنی کشته متقرح می کرداند و لهذا در خارج چون کوبیدۀ آن را بطریق ضماد بر اورام و دمامیل بکذارند باعث تحلیل و نضج و انفجار آنها می کردد و ناکوبیدۀ درست آن باعث انفجاج و خامی و اللّه اعلم
ص: 48
مانند تریاق فاروق و مثرودیطوس و سائر معاجین کبار و جوارشات و حبوب و اکثر ادویۀ فادزهریه و تریاقیه و غیرها مانند حجر التیس و جدوار و جنطیانا و زراوند و شقاقل و امثال اینها از قبیل ثانی غیر تام الترکیب اند که بعد ورود در بدن و تصرف طبیعت در انها اجزای آنها از هم جدا کشته از هریک اثری و فعلی و کیفیتی و خاصیتی علی حده ظاهر می کردد چنانچه در مرکب القوی و ذو الخاصیه ایمائی بدان کرده شد و بیان هریک بالاجمال در اماکن خود و در فادزهر و جدوار و چوب چینی و مومیائی و غیرها ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بتفصیل در کتب قوم مسطور است و اللّه اعلم
بدانکه دانستن امزجه ادویه و اغذیه یا بتجربه است و یا بقیاس و در تجربه چند شرط مرعی باید داشت تا اعتماد بران تواند نمود
[أما طریق معرفت امزجۀ ادویه و اغذیه بتجربه]
آنکه باید که آن دوا خالی باشد از کیفیات مکتسبۀ خارجیه مثلا آب ما دام که کرم باشد احداث حرارت می نماید و چون حرارت عارضی آن زائل شود بمزاج اصلی خود که برودت است برمی کردد و احداث برودت می کند و همچنین هوا و سائر اشیای بسیطۀ مفرده و مرکبه
آنکه باید که تجربه را بر اشخاص معتدل المزاج جوان با حس و ادراک صحیح و با تمامی شتی ار قلت مقدار و کثرت آن و در
١5امراض مختلفۀ متضاده و اوقات و ازمان و فصول و اسنان متباینه نمایند تا درست آید و آنچه ظاهر شود از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست حکم بران کنند که ان دوا و یا ان غذا متکیف است بان کیفیت که از ان ظاهر کشته
ص: 49
آنکه باید که قوت آن مقاومت با قوت علت تواند نمود یعنی مقدار آن در کیفیت و کمیت و شدت و ضعف مساوی مرض باشد نه کمتر و نه زیاده از ان زیرا که بعضی از ادویه کاه است که عاجز می آیند از مقاومت باضداد خود و در ان تاثیر تام نمی توانند نمود پس اولی آن است که مجرب اکر خواهد که کار بر او مشکل نشود باید که اولا بر علت ضعیفی مقدار کمی تجربه نماید و بتدریج بر علت قوی و مقدار زیاده ترقی نموده قوت آن را معلوم نماید هم به تنهائی و هم با معین و مبدرق
آنکه مراعات زمانی نماید که فعل و اثر دوا و با غذا در ان ظاهر می کردد مثلا اکر در اول استعمال از ان فعلی و اثری ظاهر نکردد و در آخر اثر قوی ظاهر می شود آن دوا را قوی داند و مرکب القوی چنین است مانند چوب چینی و اکثر ادویۀ قویه و اکر در اول استعمال از ان فعلی و اثری خاص ظاهر کردد و در آخر فعلی و اثری دیکر مانند افیون و ادویۀ مخدرۀ دیکر که اولا بسبب تخدیر و سد مسام احداث حرارت می نمایند و در آخر احداث برودت و اماتت قوی و ارواح با خماد حار غریزی و تجمید و تجفیف رطوبات اصلی پس باید که فعل اول را بالعرض داند و ثانی را با لذات و نیز در بعض ادویه و اغذیه ممکن است که آنچه اولا از ان ظاهر شود بالذات باشد و آنچه در آخر بالعرض مانند اکثر ادویۀ کثیره الحراره حادۀ محترقه که اولا اخلاط را کرم می سازند و احداث کرمی می نمایند و ثانیا بسبب سوختن و بسرحد رمادیت رسانیدن آنها احداث برودت بالعرض می نمایند
ص: 50
آنکه باید که استمرار فعل و عدم آن را مرعی دارد یعنی باید که ملاحظه نماید فعل آن را اکر دائمی و یا اکثری است آن را ذاتی و بالذات داند و الا عارضی و بالعرض
آنکه باید که حکم کند بر دوا بقیاس بابدان نوعی که آن دوا را در ان تجربه نموده نه بابدان انواع دیکر مثلا اکر در بدن انسان تسخین نماید حکم کند که آن دوا کرم است در بدن انسان و بس و در سائر حیوانات حکم بکرمی آن ننماید زیرا که بمیار است دوائی که در بدن انسان خاصیتی دارد و در ابدان سائر حیوانات خاصیتی دیکر مانند آنکه اکر بفرس یکدانۀ بادام و یا خرما بخورانند احداث کرمی بسیار نماید و عرق بسیار می کند و همچنین اکثر حشایش و ادویۀ سمیۀ حارۀ شدیده الحراره و البروده که غذای اکثر حیوانات است چون شوکران که غذای جانوریست که آن را زرزور کویند و خربق که غذای جانوریست که آن را سمانی خوانند و بیش که غذای جانوریست که آن را موش بیش نامند و مار که غذای اکثر حیوانات است مانند بز کوهی که در جوف آن فادزهر تکون می یابد و طاوس نیز و همچنین کل اینها نسبت به بدن انسان مضر و سم قاتل و مهلک اند *و بدانکه* چون در تجربه مخاطره بسیار است چنانچه حکیم استاد ابقراط اشاره بدان نموده زیرا که بسا است که بدون مراعات شرائط و یا غفلت موجب هلاکت می کردد بجهت آنکه می تواند بود که آن دوا از سموم قتالۀ مطلقه باشد که بمجرد استعمال اندک آن هلاک کرداند و لهذا اطبای ما تقدم وصیت نموده اند که دوای که ارادۀ تجربۀ آن داشته باشند باید که پیش از تناول اولا ملاحظه رائحه و طعم آن نمایند اکر بوی بسیار ناخوشی و یا طعم کریهی داشته باشد بدانند که آن دوا خالی از مضرتی نخواهد بود و باحتیاط تمام آن را استعمال نمایند و نیز اگر نفرت بسیاری از ان در طبیعت یابند البته آن را استعمال ننمایند بدون تجربه و باید که عند التجربه اولا به حیواناتی که امزجۀ آنها قریب بمزاج انسان باشد مانند بوزینه و غیر آنکه خوراک آنها ادویۀ سمیه از کباهها و حیوانات سمی نباشد بخورانند و تا سه روز نزد خود نکاهدارند و طعام و شراب لائق باو بدهند
ص: 51
١6و اگر مکرر چنین کنند بهتر است پس بانسان بتدریج از مقدار کم بزیاده رود و یا آنکه اولا باشخاص قوی البنیه غلیظ الطبع بلغمی کبیر السن معتاد بافیون و افیونیات و امثال آن و یا اولا بواجب القتل بحسب حکم شرع شریف بخورانند پس بدیکران و درجۀ کیفیت و خاصیت و قدر شربت آن را معلوم نمایند و نیز بباید دانست که طریق معرفت امزجۀ ادویه و اغذیه و خواص و منافع آنها بعنوان تجربه منحصر بدانچه ذکر یافت نیست بلکه بانحای دیکر نیز یافته اند اولا بالاجمال و ثانیا بالتفصیل *و از آن جمله*
یکی اتفاق است مثلا شخصی صاحب مرض و عارضه بجای وارد شود و یا آنکه از برای او دوای و غذای آورند و او و آورندۀ آن نداند کیفیت آن را و بخورد و باعث شفا و صحت او کردد پس آن شخص خود و یا آورنده و یا حکما و اطبا متفطن کشته در تجسس و تفحص و امتحان آن در آیند و کیفیت و خواص و مقدار شربت آن را معلوم نمایند
میل و خواهش طبیعت است بر تناول دوای و یا غذای که کیفیت آن را نداند بتقریب و یا بدون تقریب و آن را بیاشامد و بخورد باعث شفا و صحت او کردد مانند میل و خواهش و رغبت مستسقی مایوس العلاج بخوردن ملخ جوشانیده مملح و خریدن از ملخ فروش و خوردن و شفا یافتن از ان که در ماذریون در قرابادین کبیر مذکور شد و خوردن مجذوم مایوس العلاج شیرقی کردۀ افعی بی اطلاع و شفا یافتن و بعد از ان پی بردن اطبا بآن و حکایت آن مشهور است و در بیان بدو ترکیب تریاق فاروق حکایتی مؤید این در قرابادین کبیر نیز ذکر یافت
ص: 52
آنکه باکراه و یا باجبار شخصی از راه عداوت بدیکری چیزی بخوراند که مضر و مهلک باشد بقصد هلاکت آن و آن شخص خورنده اتفاقا مرضی مزمن داشته باشد و بآن چیز دفع علت او کردد مانند خورانیدن زرنیخ و سم الفار و بیش بصاحبان امراض باردۀ رطبه و سوداویۀ محترقه از ضیق انفس و سرفۀ کهنه و حذام و غیرها
آنکه بسبب قحطسالی و غلا و یا سیر و سیاحت و غیرها اتفاقا دوای یا غذای بخورد که کاهی ندیده و نخورده باشد از قبیل اوراق کیاهها و کلها و ثمرها و بیخها و آن باعث شفا و صحت و تقویت و فربهی او کردد چنانچه در کیفیت بد و اطلاع بر بیخ چینی و چای خطائی کفته اند و ازین قبیل است اطلاع بر مومیائی و فادزهر و هریک بجای خود در قرابادین کبیر مذکور شد و بعد از ان پی بحقیقت و کیفیت و کمیت آن برند و واقف بدان کردند
از وجوه تجربه آنست که باشاره و ارشاد انبیا و اولیا علیهم الصلوه و السلام باشد که اوشان بالهام و اطلاع و امر حق عز شانه فرموده باشند
آنکه بالهام و القادر قلب باشد نزد احتیاج و ابتلا و تحیر و درماندکی باشد مثلا شخصی در امری و مرضی نرود رماند و نداند که چه تدبیر باید کرد و چه باید خورد از دوا و یا از غذا و یا خورانیدن بدیکری ناکاه در ان حال در دل او درد هند که فلان تدبیر باید نمود و با فلان دوا و یا فلان غذا را مفردا و یا مرکبا بابن نحو باید استعمال نمود و چون بعمل آورد اثر آن چنانچه القا شده است ظاهر کردد و یا آنکه در همان حال بخواب رود و در خواب بیند تدبیر آن را و چون بیدار شود و بعمل آورد همچنان بود که دیده پس در تفحص و دریافت آن افتد چنانچه این دو سه وجه از تاریخ الحکما ملا احمد تهتهی در ذکر بد و ظهور اطبا و ترکیب تریاق فاروق و پیدایش فادزهر و ماذریون و مومیائی در قرابادین مذکور شد
ص: 53
آنکه از مشاهده و عمل بعضی حیوانات در معالجات خود بالهام خالق انام جل و عز دریابند مانند آنکه عمل حقنه را جالینوس از طائر آموخت چنانچه در حرف الحا در حقنه ایضا در قرابادین ذکر یافت و مشهور است که مار چون در ایام زمستان در زیر زمین پنهان می باشد بدان جهت چشم او تاریک و کم نور می شود و بعد انقضای ایام زمستان و کسر سورت سردی هوا که
١٧برمی آید رفته کیاه رازیانه را می خورد و بر چشم خود می مالد چشم او بدستور روشن و نورانی می کردد و کویند که باز چون در جوف خود دردی یابد طائری را که بیوتانی دیقوس می نامند صید کرده جگر آن را می خورد *حکایت* کویند که میمونی را مار کزید و او مشرف بر هلاکت بود میمونها جمع شده برک خروع را آورده خائیده در دهن آن می کردند و آن ثفل آن را می انداخت تا آنکه شفا یافت و ازین دریافتند که آب برک خروع تریاق سموم است و همچنین اکثر چیزها از اکثر حیوانات نقل کرده اند و از انها حکما و اطبا انتقال نموده بانسان و بتکرار استعمال کیفیات و خواص و منافعی چند دریافت نموده در کتب خودها ضبط کرده اند و اللّه اعلم*
و اما طریق معرفت امزجۀ ادویه و اغذیه بقیاس
پس بدانکه قیاس از امری بامری دیگر پی بردن و علت و سبب امری را حمل بر امر دیکر نمودن و حکم کردن است که او نیز چنین است و آن بچند وجه است از ان جمله سرعت استحاله و بطوء آن و سرعت جمود ربطوء آن و طعم و رائحه و لون است اما دریافت سرعت استحاله و بطوء آن بدین نحو است که آنچه وارد آتش کردد مثلا یعنی چون در آتش اندازند اکر زرد کرم یا مستحیل بدان کردد کرم خواهد بود نسبت بآنچه دیرتر کرم و مستحیل بدان کردد بشرط آنکه جرم آن هر دو مساوی باشند دو تخلخل و تکاثف رزخاوت و صلابت و رقت و غظت و غیرها که اکر مختلف باشند حکم نتوان کرد بران زیرا که آنچه متخلخل و یار خو و یا رقیق است زود مستحیل می کردد بخلاف اضداد اینها و هممرین قیاس سرعت جمود و بطوء آن است یعنی باید که در امور مذکوره باهم متساوی باشند و در صورت تساوی آنچه زود از برودت متاثر کردد و منجمد شود بارد است و آنچه دیرتر بمراتب سردی آن کمتر زیرا که فاعل تحلیل و اذابه و احراق حرارت است و فاعل انعقاد و انجماد و قبض و جمع و تکثیف برودت و در ان تاثیر هریک که قویتر و باعث شدت ظهور بقا و ثبات آن باشد یابس است و الا رطب جهت آنکه احدی الفاعلتین را با یبوست عمل قویتر است و با رطوبت ضعیف تر یعنی هرچه قوی الحراره و یا قوی البروده است و یا شدید الصلابه و التکاثف یابس است مانند احجار و آنچه برخلاف اینها است رطب و اللّه اعلم بحقائق الامور
ص: 54
که اقوی کل ادله و جمع آن طعوم است پس کلیات آن بحسب استقراء نه است حرافت و مرارت و ملوحت و حموضت و عفوصت و قبوضت و دسومت و حلاوت و تفاهت که مسیخ نیز نامند بفتح میم و کسر سین مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و خای معجمه و بعضی تفاهت را شامل طعوم نکردانیده و اصول طعوم را هشت کفته و ما سوای اینها مرکب از اینهااند خواه ظاهربین محسوس باشند و یا خفی غیر محسوس و مرکبات را حد و حصر نبست و اختلاف طعوم باعتبار اختلاف مواد و قوی و امزجه و فواعل انها است زیرا که گفته اند خالی از ان نیست که جوهر حامل شئ ذی طعم یا لطیف است و یا کثیف ارضی و یا متوسط میان آن هر دو و قوت مزاج آن یا حار است و یا بارد و یا معتدل در میان آن هر دو و جرهو لطیف اکر حار است حریف می کردد و اکر بارد است حامض و اکر متوسط در حرارت و برودت است دسم و جوهر کثیف ارضی اکر حار است مرو اکر بارد است عفص را کر متوسط در حرارت و برودت است حلو و جوهر متوسط در لطافت و کثافت اکر حار است مالح و اکر بارد است قابض و اکر معتدل است تفه و مسیخ *و ببیان* دیکر آنکه خالی از ان نیست که مواد که عبارت از قوابل و محال اند یا لطیف اند یا کثیف یا متوسط بینهما و فواعل یا حرارت اند یا برودت یا کثیف معتدل بینهما و حاصل الضرب سه در سه نه است مثلا حرارت قویه هرکاه تاثیر در مادۀ لطیف نماید احداث حرافت می نماید و آن را حریف می کرداند و در ماده کثیف احداث مرارت و آن را مر می سازد و در مادۀ معتدله احداث ملوحت می نماید و آن را مالح می سازد و برودت قویه هرکاه تاثیر نماید در مادۀ لطیف احداث حموضت می نماید و آن را حامض می کرداند و در مادۀ کثیف
ص: 55
١٨عفونت و آن را عفص می سازد و در مادۀ متوسط قبوضت و آن را قابض می کرداند و حرارت معتدله چون تاثیر در مادۀ لطیف نماید احداث دسومت می نماید و شئ را دسم می کرداند و در مادۀ کثیف احداث حلاوت و آن را حلو می نماید و در مادۀ معتدله احداث تفاهت و آن را تفه می سازد پس حرافت آخر طعوم مفردۀ اشیای حاره است و بعد از ان مرارت و بعد از ان ملوحت و حموضت ابرد طعوم مفردۀ اشیای بارده است و بعد از ان عفوصت و بعد از آن فیوضت و دسومت معتدل ترین انواع اشیای معتدله است و بعد از ان حلاوت و بعد از ان تفاهت و این جدول جامع اقسام طعوم بحسب نواعل و مواد است و اکثر این مراتب در اکثر اثمار خصوص حلوه آنها بین و ظاهر می کردد مثلا اکر بر ماده انها رطوبت و لطافت غالب باشد مانند انکور و انبه و امثال این هر دو که در ابتدا تفه پس قابض می باشند باعتبار کثافت ماده و عدم تاثیر حرارت در انها کما ینبغی و بعد از ان که اندک لطافتی یافتند و حرارت در انها اندک زیاده تاثیر نموده عفص مائل بحموضت می کردند و رفته رفته حموضت می افزاید و عفونت می کاهد و چون قریب باعتدال رسیدند میل بحلاوت می نمایند و آهسته آهسته حلاوت می افزاید و حموضت می کاهد تا آنکه شیرین می کردند و اکر رطوبت در آنها بسیار و وافر باشد بعد از نضج تام چون حرارت منضجۀ اصلیه ناقص کردد و حرارت غریبه در آنها تاثیر نماید باز حامض می کردند و اکر مادۀ آنها چندان لطافت نداشته باشد و حرارت غریبه قوی باشد می کرداند آنها را حریف و یا مرود را نبه این مراتب و اکثر طعوم مشاهده شده در بعض آن طعم شبت و نانخواه و رازیانه و کافور و غیرها نیز دریافت شده و هم برین قیاس اثمار دیکر باختلاف مواد و فواعل و با اندک تفاوت تاثیر و تاثر آنها متفاوت و مختلف می کردند چنانچه ذکر یافت *بدانکه بعض طعوم باهم مشارک اند و لیکن در شدت و ضعف و اختلاف ماده و تاثیر فاعل متفاوت مانند حریف که مشارک مرامت الا آنکه در حریف بسبب لطافت ماده ظهور و تاثیر فاعل زیاده ظاهر است و در هر کمتر و نیز مرو مالح باهم مشارک اند الا آنکه تاثیر فاعل در مر زیاده است ار ملح و لهذا چون در ملح حرارت زیاده از حد لائق تاثیر نماید و لطافت و رطوبت آن را فانی سازد و ماده آن را کثیف کرداند آن را مر نیز می کرداند مانند ملح مر بخلاف ملح طعام و همچنین قابض با عفص و عفص با حامض و حامض با تفه مشارک اند و ظهور آثار و افعال هریک نیز بهمان نسبت بمراتب می باشد و اللّه اعلم
ص: 56
بکسر حاء و رای مهملتین و دوم از ان هر دو مشدد و سکون یای مثناه تحتانیه و فا که بفارسی تیز و تند نامند آن است که در حین چشیدن زبان را بکزد و اجزای آن در زبان نفوذ کند*و از افعال آن جلا و خراشیدن سطح جلد و غوص در ان و تفتیح و ترقیق و تلطیف و تقطیع و تحلیل و تنقیه و تعفین و تسخین و احراق است بسبب شدت کرمی و لطافتی که در جوهر آن است مانند فلفل و خردل و هرچه تیزود رای تیزی باشد بمراتب خود
بضم میم و تشدید رای مهمله که بمعنی تلخ است ان است که بسطح ظاهر زبان نفوذ کند و غوص در ان نماید و سطح آن را خشن سازد و طبیعت را از ان کراهت و نفرت بود و طبیعت را برهمزند*و از افعال ان جلا و تلطیف و ترقیق و تقطیع و تخشین و تجفیف و تسخین و منع
١٩تعفن است اما کمتر از حریف بسبب حرارت و ارضیتی که در جوهر آن است و در سائر افعال ضعیف تر از حریف است الا در تجفیف و منع تعفین که زیاده از ان است بسبب ارضیتی که در جوهر آن است مانند مرمکی و صبر و هرچه تلخ و در ان تلخی است نیز بمراتب خود
که بمعنی شور است ان است که نفوذ کند بر سطح زبان بدون گزیدن و جلا دهد سطح ان را*و از افعال ان تفتیح و تلطیف و تحلیل و جلا و تقطیع و تفصیل و منع عفونت و تسخین باعتدال است بسبب اعتدال جوهر خود و در سائر افعال تربب بمرامت و از ان ضعیف تر مانند املاح و آنچه در ان ملوحت باشد نیز بمراتب خود
ص: 57
و حموضت که بمعنی ترش و ترشی است ان است که سطح زبان را اندک بکزد و نفوذ در ان نماید و آب در دهان اید حتی از تصور آن *و از افعال آن تلطیف و تقطیع و تنفیذ و ارخاء و تفتیح مجاری و سدد و جلا و احداث برودت و رطوبت است بسبب برودت و مائیت و لطافت جوهر خود مانند سرکه و آب میوه های ترش و آب ماست و آنچه در ان ترشی است نیز بمراتب خود
بفتح عین مهمله و کسر فا و صاد مهمله که بمعنی زمخت است آن است که اجزای زبان را برهم کشد و جمع و خشن و کثیف و صلب سازد و از افعال آن تکثیف و تصلیب و عصر و ردع و تخشین و تبرید است بسبب برودت ارضیت و کثافت جوهر خود مانند مازو و جفت بلوط و آنچه در ان عفوصت و زمختی باشد نیز بمراتب خود
که بمعنی کیرنده است آنست که اجزای زبان را بهم آورد و چندان خشن نسازد که عفص می ساخت*و از افعال آن تغلیظ و تکثیف و قبض و تجفیف و تقویت اشتها و حبس اسهال و تبرید است بسبب برودت و ارضیت جوهر خود و در سائر افعال ضعیف تر از عفص است بسبب کمی کثافت جوهر خود نسبت بآن مانند فوفل و آنچه در ان قبوضت باشد نیز بمراتب خود
بفتح دال مهمله و کسر سین مهمله و میم و دسومت که بمعنی چرب و چربی است آن است که سطح زبان را ملایم و منبسط و مستوی سازد*و از افعال آن ترتیب و تلیین و ارخاء و ازلاق و انضاج و استحاله بخلط غالب و تسخین قلیل است بسبب لطافت و هوائیت و مائیت جوهر خود مانند ادهان و اسمان و اشیای دهنی چرب
ص: 58
بضم حای مهمله و سکون لام و واو و حلاوت که بمعنی شیرین و شیرینی است آن است که سطح زبان را نرم و ملایم و منبسط و مستوی سازد و طبیعت مدبرۀ بدن آن را دوست دارد و قوت جاذبه کبدیۀ آن را بزودی بخود جذب نماید و مشتاق بدان باشد *و از افعال آن جلا و ارخا و انضاج و تلیین و ترقیق و اذابه و استحاله بخلط غالب و خون و تسخین قلیل است بسبب اعتدال حرارت و لطافت جوهر خود مانند شکر و عسل و دوشاب انکور و توت و خرما و انجیر و انبه و بالجمله آنچه در ان شیرینی و شیرین باشد و اما حلو قوی الحلاوه شدید الاسخان پس آن درشت کنندۀ سطح زبان و معطش است مانند شکر سرخ و بعضی انواع عسل حاد و کهنه بجوش آمده
بفتح تای مثناه فوقانیه و کسر فا و ها که مسیخ نیز نامند بفتح میم و کسر سین مهمله و یای مشاه تحتانیه و خای معجمه و تفاهت که بمعنی بیمزه و بیمزکی است آن است که سطح زبان را بسیار نرم و ملایم و منبسط و مستوی سازد و مرغوب طبیعت نباشد و از افعال آن تسکین حرارت و عطش و رفع خشونت و قبوضت و امثال اینها است اکر با رطوبت باشد *و بدانکه شدت و حدت طعم دلالت بر حرارت می کند و اعتدال و ملایمت آن دلالت بر اعتدال و خشونت و قبوضت و عفوصت بر یبوست و رخاوت و ملایمت و تلیین بر رطوبت و بر همین قیاس و نسبت و از ترکیب آنها می توان دریافت نمود کیفیت اشیای مرکبه راز کاه است که شئ مرکب از دو چیز که یکی بارد و بی طعم و دیکری حار و با طعم باشد بارد بود بواسطۀ غلبۀ جوهر بارد بر جوهر حار پس درین نوع مرکب طعم آن غالب می باشد بسبب جوهر حار و فعل آن
ص: 59
٢٠برودت بسبب غلبۀ جوهر بارد مانند افیون که تلخی آن از جوهر حار و تاثیر برودت آن از جوهر بارد آن است و این چنین شئ را مرکب القوی می نامند و امثال آن بطریق صناعت آن است که چون اندکی صبر را در بسیاری از دوغ ترش حل نمایند البته طعم آن را تلخ می سازد و اما مزاج آن را کرم نمی نماید پس هر کاه طریق صناعت ممکن باشد که چیزی طعم چیزی را منحرف کرداند و مزاج آن را متغیر نسازد پس بطریق امتزاج و ترکیب طبیعت بطریق اولی جائز است هرچند در مثال مذکور سخن است پس استدلال بطعوم کلیه نباشد زیرا که در بعضی جاها مخالفت با مطلوب می نماید و کاه مجتمع می کردند دو طعم در جرم شئ واحد مانند مرارت و قبوضت مجتمع در حصص و این را بشع و بشاعت می نامند و مانند مرارت و ملوحت در اراضی سبخه و آب دریای شور و این را زعوقت و زعاق می کویند و مانند مرارت و حرافت در عسل مطبوخ از حد در کذشته و کهنه بجوش آمده و بعضی اثمار شیرین ارحد در کذشته و مانند حموضت و مرارت و قبوضت در بعض میوه ها و مانند مرارت و حرافت و قبوضت در بادنجان و مانند مرارت و تفاهت در کاسنی و امثال این مرکبات و غیر اینها نیز بسیار است از تراکیب ثنائی و ثلاثی و رباعی و خماسی و غیرها و اللّه اعلم بالحقائق کلها
که جمع آن روایح است که استدلال کرده می شود بدین نیز در اکثر امر بر کیفیت و مزاج شیء ذی الرائحه یعنی بمحض بوئیدن بدون چشیدن و دریافت طعم آن درمی یابند مزاج آن را زیرا که بوی حاد قوی دلالت بر حرارت دارد و بوی رخو ضعیف بر برودت و بوی ملایم بر اعتدال و همچنین و لیکن این نسبت بطعوم ضعیف تر است و کلی نیست زیرا که بسیار واقع می شود که رائحۀ چیزی با طعم آن مخالفت دارد مانند بعض کلهای خوش بو که طعم آنها خالی از تلخی و عفوصتی نباشد و کیفیت شان ورای آن باشد و بدانکه در کیفیت استشمام روایحه بعضی کفته اند که اجزای لطیفه آنها است که جدا شده و مختلط بهوا کشته بحس شامه می رسد و بعضی کفته اند ابخرۀ لطیف آنها است که جدا کشته و مختلط بهوا شده بحس شامه می رسند و فی الحقیقت شاید بعض اشیای ذی الرائحه چنان باشد و بعضی چنین و بعضی که جوهر آنها لطیف و جرم آنها سخیف متخلخل باشد بهر دو نحو بود که هم اجزای صغیره و هم ابخرۀ لطیفه از انها جدا کشته و مختلط بهوا شده بقوت شامه رسند و مدرک کردند اما اکثر اشیای کثیفه و صلبه در نهایت کثافت و صلابت که قابل آن نباشند که اجزای صغیره و یا ابخرۀ لطیفه از انها جدا کشته بشامه رسد خالی از رائحه می باشند مانند احجاری که در عمارات و بیوت و غیرها بکار می برند و حجر یاقوت و الماس و زمرد و غیرها و لهذا طریق استدلال برائحه در آنها مسدود و مفقود است و بدانکه روایح منقسم می شوند بسه قسم اول باعتبار چیزی که مقارن آنها است از طعوم در اکثر امرو نام برده می شوند این روایحه بنام آن طعوم بسبب شدت مقارنت آنها با یکدیکر مانند آنکه می کویند بوی دوشاب و شکر و عسل و سرکه و ماست و فلان چیز و فلان میوه بوی شیرین دارند و فلان میوه و فلان چیز بوی ترش و همچنین سائر طعوم و استدلال باینها مانند استدلال بآنها است دوم استدلال بملایمت و منافرت آنها است چنانچه کفته می شود که این رائحه ملایم و موافق طبیعت و طیب و لذیذ و مرغوب است مانند رائحه عنبر و کلاب و کلهای خوش بو از ورد احمر و ورد چینی و نرجس و امثال اینها و استدلال باینها کرده می شود بر اعتدال جوهر حرارت و لطافت مادۀ آنها در اکثر و یا آنکه فلان رائحه کریه و غیر مرغوب و منافر و مخالف طبیعت است مانند حلتیت منتن و ثوم و جیفه و مانند اینها و استدلال کرده می شود باینها بر حدت کیفیت جوهر حرارت و کثافت مادۀ آنها در غالب احوال سوم باعتبار فعل و تاثیر آن است در حاسۀ شامه چنانچه گفته می شود فلان رائحه مسکن حرارت
ص: 60
٢١و طراوت بخش دماغ است مانند نیلوفر تازه و بنفشه و سیب و خیار تازه و فلان رائحه مهیج حرارت و خشک کنندۀ دماغ است مانند مشک و جند بید ستر و فلفل و زنجبیل و شونیز و امثال اینها و از اول استدلال بر برودت و رطوبت کیفیت و لطافت ماده کرده می شود و از ثانی بر حرارت و یبوست و بالجمله هر رائحۀ حارۀ حادۀ موافقۀ ملایمه دلالت بر حرارت و یبوست کیفیت و لطافت ماده و هر رائحۀ قویۀ کریه دلالت بر حرارت و یبوست و کثافت ماده و هر رائحۀ ملایمه مسکنۀ حرارت و نفس و مفرحۀ قلب و روح و مرطبه دماغ و منومۀ بعضی ازینها دلالت بر اعتدال حرارت و غلبه رطوبت و لطافت ماده می کنند و بعضی بر برودت و رطوبت و اللّه اعلم
که جمع آن الوان است پس بدانکه استدلال باینها بسیار ضعیف و مشوش و مضطرب تر از روایح است و همچنان کلی نیست اکثر آن است که مختلف می کردند و بالجمله وجه استدلال باینها آن است که لون بیاض اکثر دلالت بر برودت و رطوبت می کند جهت آنکه برودت سفید می کرداند جسم رطب را چنانچه در یخ و برف مشاهده کرده می شود و لون سواد بمراتب خود دلالت بر برودت و یبوست می کند جهت آنکه برودت سیاه می کرداند جسم یابس را چنانچه مشاهده کرده می شود در اشجار یابسه و میوه های خام نارس یابس بی آب که چون سردی بسیار بآنها رسد جرم آنها متکائف و خشک و سیاه می کردد و فعل حرارت در ان هر دو بعکس این است یعنی می کرداند شئ رطب را سیاه چنانچه می کرداند هیزم تر را فحم و جسم یابس را سفید مانند آنکه می کرداند فحم را رماد و اطبا کفته اند هرکاه که اصناف نوع واحد از دوای خاص مثلا مختلف شوند دو رنک که بعضی مائل ببیاض و بعضی مائل بحموت و بعضی مائل بصفرت و بعضی مائل بسواد باشند پس مائل ببیاض اکر باشد طبیعت نوع آن باره مانند هندل ابیض پس آن ابرد اصناف خود است و مائل بحمرت مانند صندل احمر در سردی از ان کمتر و مائل بصفر نیز از ان کمتر مانند صندل اصفر و بدستور مائل بسواد از همه زیاده و در یبوست مائل ببیاض کمتر از همه اصناف خود و بعد از ان اصفر و بعد از ان احمر و بعد از ان از همه غالب تر و یابس تر اسود است و اکر طبیعت آن دوا مائل بحرارت باشد پس حکم آن برعکس بارد است مانند عسل سفید و سرخ و سبز که عسل سرخ و سبز می باشند بسیار کرم و مائل بسفیدی می باشد کرمیش از ان هر دو کمتر و در بطیح و انبه و خربزه حکم بالعکس است در اکثر امر یعنی هندوانه و انبه و خربزۀ زرد و نباتی رنک شیرین تر و بهتر می باشد از سرخ و الوان دیکر چون مرکب اند دلالت آنها نیز بحسب ترکیب و غلبه بعضی آنها است بر بعضی و اصل کل الوان بیاض و سواد است و سائر الوان مرکب از ان هر دواند *و بدانکه* کفته اند سواد مطلقا علامت حرارت است و بدستور بیاض مطلقا علامت برودت و سرخ مطلقا علامت اعتدال و سبز مطلقا علامت برودت و یبوست و زرد مطلقا علامت حرارت و یبوست پس بدین دلیل مواد و حدت رائحه که افیون دارد می باید که کرم باشد نه سرد و لهذا کفته اند که قانون استدلال بالوان ضعیف و مشوش و مضطرب است و اکثریست نه کلی جهت آنکه اکثر شبهه و غلط واقع می شود مثلا چون خلط کرده شود در یکرطل شیر دو مثقال افربیون باین حیثیت که بکردند آن هر دو شئ واحد و محسوس نکردد اجزاء افربیون جدا از شیر و مزاج ثانوی صناعی بهم رسانند با وجود آنکه رنک آن متغیر نکشته باشد بسیار کرم و همچنین است حکم در طعم و رائحه نیز مانند افیون و کافور که با وجود آنکه بسیار بار داند تلخ و تنداند به حدی که غالب می آیند بر اکثری از طعمها و بوهای قوی مانند فلفل و زعفران و جند بید ستر و عنبر و مشک و غیرها یعنی در ترکیبی و ممتزجی که افیون یا کافور باشد غالب می آید طعم و رائحۀ هریک از ان هر دو بر کل اجزا و همچنین استدلال بسرعت استحاله و بطوء آن و سرعت جمود و بطوء آن نیز کلی نیستند پس استدلال
ص: 61
٢٢بامور خمسۀ به تنهائی بدون تائید بتجربه و تکرار و تکثار استعمال ناقص و ناتمام است و حکم بالجزم نمی توان نمود بانها بغلبۀ کیفیتی از کیفیات اربعه و یقین بمعنی ظن غالب حاصل نمی کردد از انها زیرا که می تواند بود که شئ ممتزج مرکب بارد باشد و یا حار و طعم و رائحه و لون آن هریک جداجدا دلالت برخلاف آن نمایند و از حیثیت اجتماعی برخلاف آنها جهت آنکه ممکن است که ترکیب آن از اجزاء مختلفه باشد و جزو ذی طعم و یا رائحه و لون قوی و غالب بر دیکر اجزا باشد و در ممتزج همان ظاهر کردد چنانچه در تراکیب افیونیه و یا قطرانیه و یا راوندیه و یا کافوریه رائحه افیون و کافور و لون افیون و قطران که سواد و لون راوند که زرد است مشاهده و ظاهر می کردد و همچنین و رایحه و الوان و طعوم نیز و اما افیون و کافور که لون آن هر دو بقولی دلالت بر برودت دارند و حدت رایحه و طعم آن هر دو دلالت بر حرارت و بقولی لون افیون نیز دلالت بر حرارت می کند چنانچه ذکر یافت و لهذا منشأ توهم بعضی کشته و آن هر دو را حار دانسته اند و می توان توفیق و جمع بین القولین بدین طریق نمود که آن هر دو از جملۀ ادویۀ مرکبه القوی اند که در انها دو جزو غالب است یکی لطیف حار که حامل رائحه و باعث صدور افعال حرارت کشته و دیکری کثیف ارضی بارد که موجب لون و صدور افعال برودت شده و بعد ورود در بدن جزو لطیف حار آن بسبب فعل و انفعال با طبیعت اثر خود نموده بزودی بتحلیل می رود و زائل می کردد و باقی می ماند جزو کثیف ارضی بارد آن مدت مدید و افعال برودت از ان صادر می کردد *و بدانکه* الوان شش نوع می باشند ابیض و احمر و اصفر و اخضر و اسود و ازرق و هریک را صفتی خاص است مانند یقق و قانئ و فاتع و ناصع و غریب و هالک نیز و واضح که آن لون را بدان صفت در حالت کمال خود اتصاف نموده می کویند ابیض یقق یعنی سفید در کمال سفیدی و همچنین می کویند احمر قانئ و اصفر فاقع و اخضر ناصع و اسود غریب و یا اسود هالک و ازرق واضح و ادله هریک از امور مذکوره بتفصیل در شروح قانون و کتب مبسوطه و رسائل این فن مذکور است و چون اینجا گنجایش ذکر آنها نبود بدین مقدار اکتفا نمود و اما استدلال ماخوذ از افعال دوا چنان است که آنچه در ان تفتیح و قبض باشد حار و یابس است یا برودت یعنی مرکب القوی است با غلبۀ حرارت و آنچه در ان تحلیل و لزوجت بود در ان ناریت و رطوبت غالب است و آنچه قوت آن بسیار لطیف و خفیف باشد و با قابل کوبیدن نباشد مانند سقمونیا و یا قابل شستن نباشد مانند کاسنی دلیل آن است که جزو حار ناری آن بسیار قلیل و لطیف است و جزو ارضی بارد کثیف آن بسیار و بر همین قیاس استدلال بر احوال دیکر باید نمود و اللّه اعلم بحقائق الامور کاهی لانه فاعلها و خالقها جل شانه
ص: 62
مخفی نماند که چون اکثر ادویه بسبب اماکن و بلدان و فصول اربعه و خشکی و تری و تازکی و کهنکی و خامی و کمال رسیدکی و امثال اینها مختلف الصور و الماهیت می باشند پس هرکاه شخصی مثلا در بلدی دون بلدی و یا در فصلی دون فصلی و یا در حین تازکی و یا در زمان خشکی و یا در وقت خامی و نارسی و یا در هنکام پختکی و رسیدکی و امثال اینها دوای را مثلا مشاهده نماید و بحسب ادراک خود بیان ماهیت از شکل و رنک و طعم و رائحه و غیر اینها از ان نماید و دیکری در غیر آن بلد و اوقات و احوال دیکر ملاحظه نماید و ماهیت و طبیعت و منافع و مضار آن را موافق محسوس خود ذکر نماید و همچنین پس احوال مذکوره هریک لامحاله مخالف یکدیکر خواهند بود و احاطه بر جمیع احوال مراتب هر چیز مقدور شخص واحد نیست و همچنین هریک یک خاصیت و نفع و ضرر آن را بحسب اطلاع خود ذکر خواهند نمود و ظاهر است که امور مذکوره منحصر در ان نیست و بحسب اوضاع فلکی و تغیرات انها اختلاف در امزجه و خواص ادویه واقع می شود و باعث اشتباه در
ماهیت و توت و خاصیت اکثر ادویۀ این امور مذکوره است و اللّه اعلم *بدانکه* آنچه از کتب متقدمین ظاهر می کردد اول کسی که متوجه تحقیق و جمع و تالیف ادویه کردیده دیمقوریدوس یونانی بود که بعضی مردم او را لقمان حکیم می دانند و او کتابی مسمی بمقالات سته در بیان حشایش تالیف کرده پس فولس حکیم است و او ادویه را جمع نموده پس اندورماخس اصغر و او تریاق اکبر را جمع و ترکیب نموده پس جالینوس ملقب براس البغل که منافع ادویۀ مفرده را ذکر نموده لیکن متعرض بدل و مصلح و سائر احوال آنها نکشته اول کسی که متوجه ترجمه و نقل از سریانی بیونانی شده دیدروس نصاری بابلی است و او زیاده از ترجمه دیکر چیزی بیان نکرده پس اسحق بن حنین نیشاپوری از سریانی بعربی نقل کرده با زیادتی افادات و ترجمۀ او مسمی بمنقولات اسحق کشته و حنین والد او اغذیه را از ادویه جدا کرده پس نجاشعه در ان باب تالیفات بسیار کرده اند و اول کسی که از اهل اسلام متوجه تالیف آن شده محمد بن احمد بن زکریا است که کتاب کامل الادویه و کتاب شامل تحریر نموده پس شیخ الرئیس ابو علی ابن سینا پس ابن اشعث پس ابو حنیفه دینوری پس شریف پس یحیی بن جزله صاحب منهاج پس جرجیس بن یوحنا پس صائغ پس امین الدوله پس ابن تلمیذ صاحب مغنی پس ابو ریحان بیرونی صاحب تذکرۀ سویدی پس مترجم آن پس شیخ ابن بیطار پس حاجی زین الدین عطار صاحب اختیارات بدیعی پس شیخ یوسف بغدادی مؤلف ما لا یسع للطبیب جهله مشهور بجامع بغددای پس شیخ داؤد انطاکی مصری مؤلف تذکرۀ اولی الالباب پس حکیم طی کیلانی شارح قانون و او بسطی در ادویه داده پس حکیم میر محمد مؤمن تنکابنی صاحب تحفه المؤمنین و او نیز بسطی داده پس نواب معتمد الملوک حکیم سید علوی خان قدس سره و لیکن از مولفات اوشان آنچه محرر دیده اکثر منتشر و ناتمام است و دیکر کسی بطول و بسط شاید متوجه نشده و ابن جزله و انطاکی هر دو مفردات و مرکبات را درهم ذکر نموده اند و در ادویۀ هندیه بهتر از دستور الاطباء موسوم باختیارات قاسمی حکیم میر محمد قاسم ملقب بهندو شاه مشهور بفرشته و مجربات افضلی حکیم میر محمد افضل نیست و لیکن این هر دو و دیکران نیز از اطبای هند هیچ یک متوجه بیان ماهیت نشده اند و طبیعت و افعال و خواص را هم خوب بیان نه نموده اند و بعضی ادویه هندیه را که حکیم میر عبد الحمید بر حاشیۀ تحفه نوشته مبین تر و بهتر است و اللّه اعلم
ص: 63
اما بالاجمال پس بدانکه اولی و الیق آنست که ادویۀ قویه و مشهوره هر بلد و مکان که در انجا قویتر و بهتر می شوند از بلدان و اماکن دیکر از همان جا در زمان و فصل لائق و نهایت ادراک نشو و نما و کمال نضج و رسیدکی آن اخذ و التقاط نمایند مانند آنکه اطیان را در یازدهم تشرین اول از ماه رومی و سقمونیا را از جبل انطاکیه و بالجمله اکر بقول استاد ابقراط که عالجوا کل مرض بعقاقیر ارضه و بلده عمل نموده و معالجۀ امراض هر بلد و مملکت را بادویه مختصه بهمان بلد و مملکت نمایند بهتر است جهت آنکه بمناسبت انفع اند در جلب فائده و صحت از برای اهل آن بلده و مملکت از ادویه بلد و مملکت دیکر و بالتفصیل بدانکه آنچه معدنی و از قبیل احجار و اطیان است بهتر آنست که از معدن معروفه و مشهورۀ آن و اوایل زمستان اخذ نمایند یعنی در هر بلد و مملکت و هر مکان که بهتر می شوند نه از غیر آن مانند قلقدیس از قبرس و زاج از کرمان و لاجورد از کاشغر و فیروزه از نیشاپور و لعل از بدخشان و یاقوت از پیکوو لؤلؤ از دریای بحرین و هرموز و مانند اینها و هرچند رنکین تر و صاف و شفاف و آبدار و خالص و بزرک و بیغش تر باشند و ریزه و متفتت و آمیخته بچیزی دیکر از خاک و غیره نباشند بهتر است و نیز باید که رنک و طعم و رائحۀ مختصه بهریک مانند فادزهر و اطیان برقرار و کمال
ص: 64
٢4خوبی باشند و همچنین تیر و مومیائی و نفط و امثال اینها اما آنچه نبائی است بدستور مذکور یعنی آنچه اوراق و ازهار است باید که بکیرند از اماکن مختصه بهریک فصل و زمان و وقت لائق و بعد رسیدن بکمال خود و پیش از افتادن از درخت و پژمردکی و متغیر شدن هیأت و رنک و بوی آن و در سایه باحتیاط تمام خشک کنند و از غبار و رطوبات و غیرها محفوظ دارند مکر آنچه را آفتاب ضعیف نکرده اند و عرض کمال خشکی آن باشد که در آفتاب بکمال احتیاط خشک نمایند و آنچه از قبیل بزور باشد واجب است که بکیرند آن را بعد بستن و مستحکم شدن جرم و خشک شدن رطوبت آنها بحد اعتدال و زائل شدن خامی و رو به زردی و پژمردگی آوردن اوراق و بدستور در سایه خشک نمایند و از کرد و غبار و اختلاط باشیاء غریبه و رسیدن نم و رطوبات و کرمی و خشکی بسیار بدانها محفوظ دارند *بدانکه* ادویۀ نباتیه ذوات کیفیات منحر مفرده و مرکبه در بلدان محرفه بالکیفیه و اراضی صلبه بهتر یافت می شوند و همیشه دواها در ان بلدان و اراضی قویتر می باشند و لهذا ادویۀ جبلی و سهلی و بری اقوی اند از بستانی در اکثر امور و ادویه بارده در بلدان حاره و بالعکس نیز و کیفت آنها در اکثر امور شدیدتر و قویتر می باشد و ادویۀ معتدله در بلدان معتدله و رطبه در بلدان یابسه پس اخذ آنها از ان بلدان و اراضی اولی از غیر آنها است و آنچه از قبیل قصبان و قشور باشد بدستور باید که بعد از نمو و رسیدن بکمال لائق بحال آن و پیش از پژمردکی و خشکی و کنجی و پیچیدکی اخذ نمایند و بدستور خشک نموده محفوظ دارند و آنچه از قبیل اصول است بعد از اخذ ثمر و هنکام ریختن برکهای ان و قبل از ریختن تمامی آنها اخذ نمایند بلکه آخر فصل خریف بهتر است و بدستور خشک نمایند و آنچه از حشایش باشد بتمامی اخذ باید نمود در هنکام کمال بلوغ و رسیدکی و تر و تازکی و عدم نقصان اخذ نمایند و بدستور خشک کنند و نکاه دارند تا بمصرف لایق آید و آنچه از قبیل اثمار باشد نیز بدستور بعد کمال نضج و رسیدن و قبل از پژمرده شدن و افتادن خودبخود از درخت اخذ نمایند مکر آنکه منظور و مطلوب خام آن باشد یا نیم رس آن و آنچه را از آنها درست با پوست خشک باید نمود همان قسم درست خشک نمایند و آنچه را مقشر و یا ورق باید نمود پوست کنده و ورق کرده خشک نمایند و آنچه را بریسمان باید کشید بریسمان کشیده در سایه یا بآفتاب کمی باحتیاط خشک نمایند و از کرد و غبار و نم و رطوبت و نموست و نکرج و فساد و خوردن کرم و غیرها محفوظ دارند و بالجمله باید که کل ادویه نباتیه را در کمال هنکام رسیدکی و نداوت و پیش از روبحشکی و پژمردکی و ضعف و نقصان آوردن اخذ نمایند و در هنکام صفا و کرمی و خشکی هوا بهتر است از هنکام کدورت و برودت و رطوبت آن و آنچه باران خورده و قریب العهد بان باشد ضعیف است و ادویۀ بریه و صحرائیه اقوی اند از بستانیه و حجم و ضخامت آنها کمتر است در اکثر و جبلیه اقوی اند از بریه و شکوفهای کلها آنچه بالیده تر و خوشبوتر و شکفته و پژمرده نشده باشد بهتر است از مخالف آن مکر کل سرخ قبل از تمامی شکفتن اخذ آن بهتر است و همچنین بستانی آن و از برکها آنچه ضخیم تر و خوشبوتر و تازه تر باشد بهتر است و از قضبان و اصول آنچه کجی و پرمردکی آن کمتر باشد و از بزور آنچه بزرکتر و فربه تر و چرب تر و سنکین تر باشد بهتر است و از فواکه آنچه شاداب تر پرکوشت تر و سنکین تر باشد و لون و طعم و رائحه هریک ازینها که بهتر و زیاده و قویتر باشد اقوی است از مخالف اینها و اما لبن شبوم هرکاه تازه آن بهم رسد بطریق مقرر لبن از ان اخذ نمایند و الا اکر تازۀ آن بهم تر شد که شیر از ان کرفته شود بدستور سائر ینوعات پوست تازۀ آن را بشویند و یا خشک آن را در آب کرم بخیسانند و در آفتاب بکذارند تا غلیظ و لزج کردد پس آب آن را جدا کرده خشک نمایند و لبن خشخاش را که افیون است از خشخاش مصری و یا کازرونی یا عظیم آبادی در مصر و کازرون به شروطی که در افیون ان شاء اللّه تعالی
ص: 65
٢5خواهد آمد همچنین لبن بلسان و سائر البان را از اماکن مختصه و ازمان لائقه و بالجمله در هر جا که خوب و قوی القوه کردند اخذ نمایند نه از جایی که ضعیف القوه باشند و اما سموغ پس واجب است که اخذ و جمع نمایند آنها را هنکام ریختن شکوفه و اول روز قبل از طلوع آفتاب و آخر روز بعد از غروب و باید که هوا صاف و معتدل باشد و پیش از خشک شدن به حدی که منفرک و متفتت کردند یعنی قبل از آنکه خودبخود از درخت جدا و ریزه ریزه شده بریزند
پس باید که از ادویۀ جیده از اوراق و اثمار و اصول و غیرها اخذ نمایند و بآتش طبخ ندهند بلکه بهوا و آفتاب خشک نمایند و از کرد و غبار و اختلاط اشیای غریبۀ کثیفه محافظت کنند مانند اقاقیا و عصارۀ اهلیلج و انبر باریس و غیرها و هنکام استعمال نیز طبخ ننمایند مکر سقمونیا که بدون تشویه استعمال آن جائز نیست
پس واجب است که کرفته شوند از حیوانات جوان صحیح الجسم تام الخلقه و الاعضاء در زمان بهار یا ابتدای صیف و پیش از رو بلاغری و پیری و ضعف و نقصان آوردن و مقارن ذبح و ذکوه آنها و از آن جمله خون بز جوان فربه بی عیب و نقصان چهار ساله است که بسبب شدت تاثیر آن در علاج سنک کرده و مثانه موسوم بید اللّه کشته و آن چنان است که اول فصل تابستان که هنکام رنک کرفتن انکور است آن را ذبح نمایند و خون اول و آخر آن را بکذارند که برود و خون وسط را در دیک و یا ظرف سنکی و یا سفالی بکیرند و بکذارند تا منجمد کردد پس ریزه ریزه کرده بر پارچۀ کرباس پاکی پهن نمایند و پارچۀ نازکی برای محافظت از کرد و غبار بر ان بپوشند و در آفتاب خشک نمایند و عند الحاجت یک مثقال آن را با آب کرفس جبلی یا با شراب و امثال آن بنوشند و بالجمله هر چیزی را بشرائط مقررۀ آن اخذ کنند و در کمال اهتمام حفظ و ضبط نمایند تا بکار لائق خود آیند
ص: 66
زهرۀ حیوانات که تازه بماند آن است که محل قطع و مجرای آن را بخیاطۀ محکم بسته در شیشۀ که عسل در ان آن مقدار باشد که او را بپوشاند انداخته نکاهدارند و اکر حرارت و رطوبت بر هوای آن بلد غالب باشد باید که عسل را خوب بقوام آورده باشند
پیه و مغز حیوانات که متعفن نکردد آن است که در عسل چند روز بیندازند و بعد از ان شیشۀ خشک کرده در لته کتانی پیچیده در سایه آویزند و بدستور هر کاه در ظرف قلعی ضبط کنند زودتر متعفن نمی کردد
سائر ادویه آن است که بعضی آنها را که باهم جمع باید نمود تا موجب بقای آن باشد مثل کافور با فلفل و برادۀ آهن با آهن ربا و تخم مرغ با نمک و ساذج با زنجبیل و معدنی را با غیر جنس او نباید جمع نمود و عصارات و صموغ را در ظرف قلعی و نقره نکاهدارند و عرقها و میاه حاره را در شیشۀ سرتنک ضبط کنند اما بعد سرد شدن و یا در ظرف مزجج و یا روی توتیا و عرق بهار در ظرف مس بهتر می ماند و مجموع اوراق و بیج ها و کلها را از جای نمناک و آفتاب تند دور باید داشت و ظرف قلعی جهت حفظ روغنها و اکثر ادویۀ مفرده و مرکبه بهتر است و اللّه اعلم
بدانکه ادویۀ مفرده از سه جنس بیرون نیستند یا معدنی یا نباتی یا حیوانی اند پس معدنی مختلف می شود عمرهای انواع اصناف آنها بحسب شرافت و خست و تام الترکیب و متلزز الاجزاء و لطیف بودن اجرام و جواهر آنها و عدم آنها مانند ذهب و حجر الماس و یاقوت و زمرد و امثال اینها از معدنیات که مدتی مدید باقی می مانند و فاسد نمی کردند و اما نقره مدت بقای آن کمتر از ذهب است و معدنیاتی که بدان مثابه نباشند یعنی ناقص الترکیب باشند مانند مس و آهن و اسرب و غیرها بسیار باقی نمی مانند و بزودی فانی و فاسد می کردند خصوص که در آب و کل دفن نمایند و مدتی در ان بمانند و اما زنجار پس ناقص می شود قوت آن تا یک سال و رفته رفته باطل می کردد و سفیدآب قوت آن تا شش سال
ص: 67
٢6باقی می ماند و مرتک که مردارسنک باشد قوت آن تا سالهای بسیار باقی می ماند و همچنین اقلیمیا و مرقشیمشا و توتیا و اما حجر فادزهر یعنی فادزهر معدنی خطائی و قندهاری و انواع خوشرنک و خوشبوی املس آن نیز مدتی مدید قوت آن باقی می ماند و اما لؤلؤ مدت بقای قوت آن از ان کمتر است و ما دام که آب و رنک و صفا در ان باقی است نیکو است و اما اطیان طیب الروایح مانند طین داغستانی و مختوم و آنچه بدان هر دو ماند مدت بقای فوت آنها از لؤلؤ کمتر است و کل احجار و اطیان را چون بسایند و مدتی بر آنها بکذرد قوت آنها ضعیف و زائل می کردد و رفته رفته مثل احجار و اطیان دیکر می شوند بحسب مراتب خود ما و آنچه صاحب رایحه است ما دام که رایحه با آن باقی است قوی است پس بدستور ضعیف و باطل می کردد و مثل سائر احجار و اطیان می شوند و اللّه اعلم
اکثری برانند که مادۀ بسائط متطرقات زیبق و کبریت است پس هر کاه آن هر دو در نهایت خوبی جوهر و صفا باشند و کبریت در قوت ناریت صابغه و غالب باشد در معدن صورت ذهبی بران مرکب از مبدای فیاض جل ذکره فایض می کردد و ذهب تکون می یابد و اکر زیبق غالب باشد با قوت بارده صورت فضی می یابد و فضه متکون می کردد و چون اجزای ردی الجواهر باشند و کبریت کمتر و با قوت مائیه صورت قلعی می پذیرد و هرکاه رداءت جوهر بیشتر باشد صورت اسربی می یابد و اکر زیبق جید الجوهر بود که مانع ظهور اسباب صابغه باشد بالتمام هرچند آن اسباب وافر باشند صورت نحاسی می یابد و چون به این حال یبوست شدیده بران غالب باشد صورت روی توتیا که خارصینی نیز نامند می پذیرد و اکر کبریت جید الجوهر و زیبق ردی الجوهر باشد با عدم اسباب صبغ صورت حدیدی برو فایض می کردد و اهل صنعت کیمیا را عقیده آن است که انقلاب بعضی به بعضی باعمال مخصوصۀ مدونه در کتب خود که رفع بدی جوهر هریک شود ممکن است اما شاید این سخن توهمی بیش نباشد زیرا که انقلاب حقائق محال است و همچنین احجار نفیسۀ غیر متطرقه مانند یاقوت و الماس و زمرد و غیرها نیز اصل و ماده و بسائط آنها زیبق و کبریت است باختلاف مراتب از صفا و کدورت و غیرها و اللّه اعلم و همچنین اکر زیبق جید و نیکو باشد و لیکن کبریت ناصاف باشد ترکیب غیر محکم یعنی حافظ صورت نوعیۀ خود مدت مدید نتواند بود و اکر هر دو جید و صافی باشند محکم الترکیب کردد یعنی حافظ صورت خود مدت مدید بود و اللّه اعلم
ص: 68
پس آنها یازده صنف اند زیرا که یا از قبیل صموغ و یا عصارات و یا ازهار و فقاح و یا ادهان و یا البان و یتوعات و یا اوراق و یا ثمر و یا بزور و یا اغصان و یا اصول و لحا و قشور و امثال اینهااند پس صموغ مانند صمغ عربی و کثیرا و اشق و جاوشیر و سکبینج و لک و دم الاخوین را مثال اینها مدت بقای قوت آنها تا سه سال است و اما عصارات مانند اقاقیا و حضض هندی و مکی و افیون باصطلاح قدیم که عصارۀ خشخاش بری بوده و کات هندی و دم الاخوین بقول صاحب خلاصه التجارب که عصارۀ ابو خلسا است از آنها کمتر و اما ازهار و فقاح که کلها و شکوفه ها باشند مانند بنفشه و نیلوفر و ورد احمر و کل کاوزبان و فقاح اذخر و قیصوم و امثال اینها و اوراق مانند سنامکی و کاوزبان و ماذریون و ساذج هندی و ورق الآس و پرسیاوشان و امثال اینها نیز بحسب قوت و ضعف خود یک سال نهایت تا دو سال قوت آنها قوی می باشد پس ضعیف و باطل می کردد و اما البان و یتوعات مانند سقمونیا و فرفیون و افیون و امثال این ها پس سفمونیا قوت آن تا بیست سال باقی می ماند و بعد از ان ضعیف می کردد و رفته رفته باطل می شود و فرفیون تا چهار سال و افیون تا پنجاه سال قوت آن باقی می باشد و زیاده نیز کفته اند و بالجمله اکثر البان قوت آنها تا قریب بده سال باقی می ماند اما ادهان مانند زیت و دهن بلسان و قنه و قطران و مانند اینها پس باردۀ آنها بزودی فاسد می کردد خصوص رطبۀ آنها که در یک دو سه اسبوع و حارۀ رطبه و یابسۀ آنها بمراتب
ص: 69
٢٧یک سال تا دو سال پس فاسد و منکرج می کردد و اما دهن بلسان پس آن از قبیل البان است و قوت آن مدت مدید باقی می ماند و کفته اند هرچند کهنه تر شود جید و قویتر می کردد و همچنین دهن کافور و زیت و دهن اذخر تا دو سال و اما اثار مانند عناب و مهستان و حب بلسان و مازو و بلوط و آلو و آلو بالو و سیب و به و انار و لوز و جوز و جو زبوا و قرنفل و قاقله و فلفل و امله و هلیله و بلیله و امثال اینها پس آنها مختلف می باشند آنچه از آنها کثیر الدهن است مانند مغز کردکان و بادام و پسته و چلغوزه و نارجیل و کنجد و خشخاش و خیار و هندوانه و خربزه و کدو و امثال اینها تا یک سال اکر در قشر خود باشند و الا تا کهفته و کمتر از ان خصوص مغز پسته و کرکان و اما بزور مانند بزر رازیانه و کمون و کرویا و کاسنی و کشنیز و کاهو و خشخاش و کنجد و امثال اینها پس از انهاء آنچه قلیل الدهن مانند حلبه و حرف و خردل و رازبانچ و امثال اینها است دو سال تا سه سال بحسب حفظ و نکاهبانی از نم و رطوبت و خاک و باد و غیرها باقی می ماند و کثیر الدهن کمتر مانند بعض بزور مذکورۀ قبل و اما اغصان و لحا و اصول و قشور مانند عود بلسان و زرنب و شیطرج و شکاعی و باد آورد و بیخ کاسنی و رازیانه و لفاح و کرفس و اذخر و جنطیانا و عاقر فرحا و تربد و دارچینی و قرفه و ملیخه و ماهی زهرج و پوست بیخ کبر و انجبار و امثال اینها پس مختلف می باشد بقای آنها بحسب قوت جوهر آنها در صلابت و رخاوت و ضعف پس آنچه مانند قسط و زراوند و وج و درونج و زردچوبه و دارچینی و قرفه و سلیخا و زنجبیل و امثال اینها است قوت آنها تا ده سال باقی می ماند و خربق ازینها زیاده و مکر آنچه در انها رطوبت فضلیه باشد مانند بیخ چینی و زنجبیل و زرنباد و زراوند مدحرج و بهمنین و بوزیدان و شقاقل و امثال اینها که بزودی کرم می خورد ضعیف و فاسد می کردد و اما آنچه از لحا و عرق مسهله باشند تا سه سال قوت آنها باقی می باشد پس بتدریج باطل می کردد و اما ادویۀ حیوانیه مانند شحم و مراره و انفحه و قرن و حافر و ظلف و زبل و بعرودم پس شحم که پیه باشد هرکاه بکیرند و نمک سود نمایند تا یک سال قوت آن باقی می ماند و لیکن مستعمل در مراهم و بعضی تراکیب دیکر و بعضی امراض نخواهد بود و اما مراره که زهرۀ حیوان باشد پس مدت بقای قوت آن پیشتر از تخم است خوب خشک کنند و نیکو محافظت نمایند سالها می ماند اما انفخه که پنیر مایه نامند بعضی شیردان بچه حیوان کاه ناخورده مانند شیر مایۀ شتر اعرابی و غیره پس مدت بقای قوت آن یک سال تا دو سال است و اما قرن و حافر و ظلف و غیرها که عبارت از شاخ و هم و ناخن باشد پس قوت آنها سالها باقی می ماند و اما زبل و بعرودم که عبارت از سرکین و پشکل و خون حیوان باشد مانند سرکین سک و کفتار و حمار و بز و ضب تا یک سال و همچنین خون آن و اما جندبیدستر پس قوت آن تا ده سال باقی می ماند و اللّه اعلم
ص: 70
بدانکه بر صاحب حفظ صحت لازم است که تا ضعفی در خود نیابد و کرسنه و تشنه نشود طعام و شراب نخورد و نیاشامد و آنهم بقدر ضرور و احتیاج که بسرحد امتلاء و تخمه نرسد که مکروه و مضر است و در هنکام امتلا و سیری و سیرابی طعام نخورد و آب ننوشد و در هنکام کرسنکی بسیار و عطش مفرط بیک دفعه طعام و شراب بسیار و سیر نخورد و نیاشامد و همچنین بعد از ریاضت و حرکت شدید مفرط و استیلای کرمی بسیار بر مزاج مکر بتدریج و دفعات اندک اندک خصوص آنکه طعام ثقیل و با غیر عادی و معتاد و یا بسیار کرم و یا بسیار سرد باشد و همچنین آب غلیظ ثقیل یا بسیار کرم و یا بسیار سرد باشد بلکه اولا مضمضه نماید و دست و رو و پا بشوید چند مرتبه و اکر ازین تسکین نیابد پس اندک اندک آب بیاشامد و واجب است که ظرف طعام در برابر رو باشد که بمحاذات تناول شود نه بطرف راست و نه چپ و نیز لقمه را باید کوچک بردارد و نیکو مضغ نماید و در تابستان
٢٨اوائل روز طعام سرد و در زمستان اواسط آن و طعام کرم و در بهار و پایز طعام معتدل و در شبانه روزی دو مرتبه یا یک مرتبه و اکر بهر دو روز سه مرتبه خورده شود بهتر است بدین ترتیب که روز اول اول روز و آخر روز و یا اول شب و روز دویم وسط روز و همچنین و باید که بسیار طول ندهد زمان اکل و او بسرعت تمام نیز نخورد بلکه خوب بخاید و بملایمت فرو برد و تداخل نکند یعنی طعام جدید بر طعام غیر منهضم سابق نخورد و ما دام که ثقل در معده و سینه و جشاء یعنی آروغ طعام آید طعام تناول نکند و بالجمله هر وقت که خوب کرسنه شود و تشنه کردد باید که طعام بخورد و آب بیاشامد و تعیین وقت بمرات آن اکثری و برای متوسطین است و الا اطفال و جوانان محرور المزاج قوی الهضم و پیران و ضعیفان و بارد المزاجان را هریک بنوعی خاص می باشد حکم واحد بر همه جاری نمی توان نمود و نیز باید که چون طعام تناول نماید هنوز قدری میل و رغبت بطعام و کرسنکی باقی باشد که دست از طعام بکشد و ابتدا بطعام معتدل سبک کند و اقتصار بر یک نوع از طعام و یابد و نوع نماید و بعد از ان چند قدم راه رود زیرا که باین نحو تدابیر بدن اکثر صحیح و سالم و حواس نیکو و صافی می باشد و از درهم و پرخوری بدن ثقیل و حواس کدر و بلید و انواع امراض و اعلال طاری می کردد و اجتناب نماید از خوردن نان کرم و اشامیدن آب مزد بلافاصله بالای آن جهت آنکه احداث عفونت و بخار می نماید و از اجتماع طعام لطیف و شیرین و یا شیرینی بالای طعام کثیف مانند خربزه بالای کوشت لطیف و کثیف و همچنین سریع الهضم صالح الکیموس بالای بطی الهضم ردی الکیموس و یا شیرینی و امثال اینها زیرا که طبیعت غذای لطیف شیرین سریع الهضم را بزودی استحاله می دهد و هضم می نماید و باقی می ماند مخالف آنها و باعث کرانی و مرض می کردد و همچنین جمع ننماید میان دو طعام که هر دو کرم و یا هر دو سرد بالفعل و یا بالقوه و یا هر دو لزج و یا هر دو نفاخ و یا هر دو قابض و یا هر دو غلیظ و یا هر دو مرخی باشند و از خوردن سرکه بعد از برنج و از ماست با ترب و ماهی و یا بعد از ترب و ماهی و از کوشت مرغ بر ماست و ماهی و یا بالعکس و از شیر با کوشت مرغ و از شیر با ماهی و از انار با هریسه و از انکور با کلۀ کوسفند و از سرکه با عدس و یا با ماش و از خربزه با عسل و مویز با عسل و خربزه با انبه و امثال اینها و از آب کرم بعد از طعام شور و از آب سرد بعد از میوه خصوص میوۀ تر و حلو و طعام کرم و شیرین و بعد از خواب و جماع و حمام و هر حرکت مفرط و مضعف و ریاضت بسیار و در بین خواب و در خلاء معده یعنی ناشتا و در حمام و مستحسن است جمع میان اطعمه و میوه هائی که بعضی آنها اصلاح بعض دیکر نماید مانند طعام شیرین با طعام ترش و چرب با شور و تیز و بعضی را کمان آن است که جایز است جمع میان هر نوع غذا که باشد جهت آنکه البته آن هر دو یا متشابه اند یا متضاد اکر متشابه اند پس کویا که یک نوع از طعام خورده شده اندک بیشتر و اکر متضاداند هریک دفع مضرت دیکری می نمایند و تعدیل حاصل می شود و کلی بودن این امر نیز خود وهم و غلظ است چه می تواند بود که آن هر دو غذا متخالف یکدیکر باشند و هیچ یک مصلح دیکری نباشد و فسادی که سرایت بدیکری نماید و آن را نیز فاسد سازد و از جمع ایشان مضرت حادث کردد نه تعدیل مانند آنکه عضو شخصی از آتش سوخته باشد بران برف و یخ کذارند البته متاذی و متضرر خواهد شد و می تواند بود که دو شئ متشابه باشند و هریک از ان هر دو مصلح دیکری باشد مثلا یکی تلطیف غلیظ و دیکری تکثیف غلیظ و یکی تقویت دیکری نماید و همچنین و نیز می تواند بود که دو شئ متشابه هم باشند و ضرر کنند بجهت کیفیتی که عارض هر دو باشد و خاصیتی که لازم اجتماع و ترکیب است و بالجمله این اصلی و قاعدۀ کلی ندارد بلکه بعادت و قوت و ضعف و لطافت و کثافت مزاج برمیکردد و اللّه اعلم
ص: 71
در بیان احراق ادویه و تحمیص و تشویه و قلی
٢٩و تدبیر غسل و احکام آنها و دستور آشامیدن چوب چینی و عشبه و صاصفراس و شجره النبی و کیاکو و شیر شتر و شیر بز و شیر الاغ و لبن النساء و فادزهر و دوغ و ماء الشعیر و ماء القرع و ماء الخیار و غیرها و اتخاذ و صنائع بعض اشیا بدانکه احراق ادویه و احتیاج بدان از برای چند فایده است یا از برای انتقال طبیعت آن است بطبیعتی دیکر و یا از برای تقصان قوت و کسر حدت آن است مانند زاج و قلقطأر و مرجان خصوص در ادویۀ عین و یا از برای تقویت یعنی زیادتی قوت و حدت و شدت نفوذ و انتقال مزاج آنها است بمزاج دیکر مانند اکثر فلزات و حجر نوره و بسد و صدف و برک ترب و تنباکو و امثال اینها از املاح مصنوعه و رمادات و جواهر ادویه مانند جوهر حصی لبان و غیرها و یا از برای تلطیف جوهر آنها است مانند املاح و یا از برای تنقیه و رفع اجزای غریبۀ آنها است مانند انمد و بوره و سرطانات و شاخ ایل و امثال اینها و یا از برای مهیا و قابل سحق کردیدن آنها است مانند یواقیت و طلا و نقره و ابریشم و مانند اینها و یا از برای آنکه باطل کردد ردائیت و خباثت و سمیت جوهر آنها مانند عقرب جهت استعمال آن در تفتیت حصاه واقعی و اسود سالخ برای جذام و خنازیر زیرا که ادویه یا حاد لطیف الجوهراند و یا معتدل و هر دو نوع چون سوخته شوند قوت آنها ضعیف و حدت و حرارت آنها کم می کردد بسبب تحلیل جوهر حار ناری حاد آنها مانند ادویۀ مذکوره و یا کثیف الجوهر و غیر حار حاداند و بسبب احراق و کسب حرارت ناری تقویت می یابند هم در حدت و هم در حرارت مانند فلزات و حجر نوره و یا آنکه صلب اند و یا در آنها رطوبت فضلیۀ لزجه است و بسبب احراق رطوبت ماسکه ملتصقه و لزجۀ آنها کم و فاسد و فانی می کردد پس بسهولت و آسانی و بزودی سائیده می کردند مانند احجار و ابریشم و یا آنکه در آنها اجزای غریبه است تا آنکه اجزای غریبۀ آنها زائل کردند مانند نطرون و بدانکه جسم اکر برنهجی باشد که اعراض مدرکۀ جسد را اصلا ترک نکند هر آینه مستمر الطبع خواهد بود و اکر مفارقت و ترک کند پس اکر سخیف الجسم و متخلخل باشد بسبب احراق میل ببرودت کند و از غایت احراق که بحد رمادیت رسد بالکلیه حدتش زائل کردد و اکر کثیف الجسم و غیر متخلخل باشد از برودت میل بحرارت نماید و ایضا بدانکه در احراق اشیا شرط است که دو جنس مختلف را باهم نسوزانند مثل نمک و نوره و در احراق احجار مبالغه نمایند بخلاف نباتات و حیوانات و اما حریر و صموغ و مانند اینها را ادنی احراقی کافی است و هرکاه مراد تبرید جسم محرق باشد بعد احراق آن را باید شست که غسل و تصویل نامند و الا بدون تصویل استعمال نمود و تکلیس از کلس است باصطلاح اهل مصر که بفارسی آهک نامند و آن سریع السحق می باشد پس هر جسم صلب که قابل سائیدن نباشد و بسبب احراق قابل سحق کردد آن را مکلس نامند اما اشیائی که قابل احراق اند و بدون احراق استعمال آنها جایز نیست پس از آن جمله است اثمد و ارنب و بسد و رصاص که آبار نامند و اسود سالخ و سرطان و طلق و عقرب و اما آنچه را بدون احراق نیز استعمال می توان نمود پس آن مانند ابریشم و آبار و حب الآس و ذهب و عود و کهربا و یاقوت و امثال اینها است هریک ازینها در رسوم خود ان شاء اللّه تعالی ذکر خواهند یافت و بعضی درینجا مذکور می کردد
ص: 72
که بوره باشد آنست که ظرف سفالی را بر اخکر کذارند و ان را در ان اندازند و بکردانند تا آنکه سوخته شود و یا آنکه قاشق آهنی را کرم نمایند و بوره را ریزه ریزه کرده در ان اندازند و حرکت دهند و همچنین چند مرتبه قاشق را کرم نمایند تا آنکه سوخته شود و بکردد مانند خاکستر
جبسین و زبد البحر و مانند این هر دو که مسمی بتکلیس است آنست که بکیرند هر مقدار از هریک که خواهند و به آب و نمک پاک بشویند و خشک نموده در کوزۀ مطین بطین حکمت کرده در کورۀ آجرپزی و یاتون حمام و یا تنور بسیار کرم بر روی خشتی بکذارند
٣٠تا آنکه سوخته و مفید کردد و ما دام که سفید نکشته کامل نیست مکرر در ان عمل باید نمود
و افعی و اسود سالخ که مار باشد آنست که بکیرند مار خانکی و یا افعی و یا اسود سالخ هرکدام را که خواهند درست و زنده در کوزه کرده سر آن را بسته و بطین حکمت کوزه را کرفته در تنور بسیار کرم یک شب بکذارند پس برآورند که خشک شده خواهد بود سحق نموده با زیت خمیر کرده بر خنازیر ضماد نمایند
که خفافیش است و بفارسی پرستوک نامند آنست که بکیرند بچۀ خطاطیف را ذبح نموده پر آن را کنده و شکم آن را چاک کرده آنچه در حوف آن است برآورده دور نمایند و پاک شسته و نمک بر ان پاشیده در کوزه کرده سر آن را بکل حکمت بسته در تنور یا در اجاغ پر از اخکر کذارند تا محرق کردد
ص: 73
مانند احراق خطاطیف است
که بفارسی آبکینه و شیشه نامند آن است که بکیرند زجاج صاف سفید شفاف خالص پاکیزه را که سنک ریزه و خاک و غبار نباشد نرم سائیده در کوزۀ مطین و بابونه کرده سر آن را محکم بسته در تون حمام یا تنور بسیار کرم بکذارند تا آنکه سرخ کردد
یعنی خاکستر آن بهتر آن است در کفچۀ آهنی خوب کرم نمایند و در آب قلعی اندازند و آنچه از ان مکلس شده باشد جدا نمایند و باز تتمه را کرم نموده در آب قلعی اندازند و همچنین تا آنکه تمام مکلس کردد پس نیکو سحق نمایند که مانند هبا و غبار کردد شربتی از ان مقدار مثقالی با دوازده مثقال آب کرم برای تفتیت حصاه قوی الفعل است
آنست که بکیرند زرنیخ اعلای خالص صافی را ریزه ریزه مانند نخود و باقلا نموده و در کوزۀ مطین بطین حکمت کرده سر آن را محکم بسته و در وسط سر آن سوراخی برای برآمدن بخار بکذارند و بر اخکر کذارند و ما دام که از ان بخار سیاه برمی آید ناقص است و چون بخار آن سفید برآید سوخته سفید کردد کامل خواهد بود
آن است که شکم سلحفاه یعنی سنک پشت را شکافته احشای آن را افکنده و پاک شسته در کوزۀ مطین کرده سر آن را بسته در تنور یا در اوجاغ آن مقدار بکذارند که سوخته و سفید کردد
آنست که بکیرند سرطان نهری چندانکه خواهند هنکامی که آفتاب در برج اسد باشد و پاهای آن را بیندازند و شکم آن را بشکافند و ما فی الجوف آن را بیندازند و با خاکستر چوب تاک و نمک بشویند در کوزۀ سفال آب نادیده کرده سر آن را محکم سازند و بالای کوزه را بکلی که در ان سبوس کندم و خطمی و نمک درهم سرشته باشند کرفته خشک نموده در میان تنور که آن را خوب کرم نموده باشند کذارند و سر تنور را بپوشند مثلا اکر شب کذاشته باشند صبح برآورند و اکر صبح کذاشته باشند شام پس از کوزه برآورده سائیده بکار برند
ص: 74
نیز بهمان قسم است
آن است که بکیرند شنج سفید املس را و بطین جر یعنی طین خالص بکیرند و در تنور اخکر کذارند تا سوخته کردد و علامت سوختکی آن است که سفید کردد و اکر بیک دفعه سوخته نکردد مجدد ابطین مذکور کرفته در تنور بکذارند تا آنکه سوخته کردد و صدف و امثال آن را نیز بدین طریق احراق نمایند
ویشب و یاقوت و امثال اینها آن است که در آتش سرخ نموده در آب می اندازند و مکرر چنین کنند تا آنکه آب آن سوخته و خشک و مفتت و قابل محق کردد
آن است که هریک را که خواهند در کوزۀ سفالی کرده بعد آنکه آن را ریزه ریزه نموده باشند و کوزه را بکل کرفته در تنور بکذارند تا سوخته و سفید کردد اما بحد رمادیت نرسد و اکر بیک دفعه سوخته نکردد مکرر نمایند و این از برای حصول حدت و بورقیت آن است پس برآورند و نرم سائیده استعمال نمایند
آن است که مروارید ناسفته را با قدری شیر در ظرف سفالین کرده سر ظرف را محکم نموده در میان آتش
٣١کذارند و بدمند و پس از زمانی برآورند که سوخته شده باشد
آن است که ملح را بکوبند و بعسل خمیر کنند و در خرقۀ کتانی کذارند و با پارچۀ نازکی بسته بکل حکمت کرفته در تنور تابیده بر روی خشتی بکذارند و پس از سرد شدن تنور براورند و کل را از آن دور کنند و نرم سائیده استعمال نمایند*طریق دیکر آن است که ملح را شسته خشک نمایند و جریش سوده در دیک سفالی کنند و اطراف سر آن را بکل حکمت بکیرند و بر آتش کذارند و اطراف دیک را از اخکر پر نمایند و آن مقدار بکذارند که ملح از جستن و حرکت بازماند که آن زمان بلوغ احراق است پس برآورند و بکار برند
ص: 75
آنست که کهربا را ریزه ریزه کرده در کوزۀ مطین بکل حکمت کرده سر آن را محکم بسته شب در تنور کرم بکذارند و صبح برآورده سوده بکار برند
نیز بر همین نحو است
که آبار نامند آن است که بکیرند ده درم اسرب را و ریزه ریزه کنند و تنک سازند و در تابۀ آهنی بر روی هم بچینند و قدری سفیدآب مسحوق و دوقبضه جوبران ریزند و بآهن برهم زنند تا تمام سرب سوخته کردد و اکر قدری بماند باز جو قدری بر ان بپاشند و برهم زنند و همچنین تا تمام سوخته شود *نوع دیکر* آنست که اسرب را صفحهای نازک سازند و بر ان قدری کبریت سوده بپاشند و سر آن را بسرپوش سفالی که در ان سوراخی باشد بپوشند و اطراف آن را بکل حکمت بکیرند و در کوزه کذارند و بدمند تا تمام آن سوخته کردد پس برآورند و بسایند و بشویند و بکار برند و از دود آن در هر دو عمل محترز باشند و باید که مقدار کبریت بازای هر صد مثقال از پنج دانک زیاده نباشد *نوع دیکر*
آنست که اسرب صاف خالص را با قدر کوکرد بکذارند پس در بوتۀ آهنی کرده در کوزۀ حدادان بکذارند و چندان بدمند که خوب خاکستر شود و شسته بکار برند
آنست که ریم آهن را تافته تا هفت مرتبه در سرکه تطفیه نمایند
آنست که هریک را که خواهند براده نموده سه شبانه روز در بول کاو بخیسانند پس برآورده بر روی سنک به آب هلیلجات منقوع بسایند پس قرصها ساخته خشک نمایند و مجموع قرض ها را در دیک سفالی کذارند و بالای آن سرپوش سفالی کذارند و اطراف آن را بکل حکمت محکم کیرند و تا یک هفته در میان سرکین کاو صحرائی کذارند پس برآورده تا ده مرتبه به آب نقوع اهلیلجات و در بین گاه گاه به آب صبر تازه نیز پس خشک نموده در ظرف سفالی کذارند و سر آن را محکم نمایند و تا هفت روز در میان آتش سرکین گاو صحرائی کذارند پس برآورده سحق نموده بکار برند و بعضی مردم در مرتبۀ آخر آهن را باز صلایه نموده یک شبانه روز در میان ماست ترش می کذارند پس برآورده با قدری نوشادر خالص محق بلیغ نموده هفت روز دیکر در میان آتش سرکین می کذارند پس برآورده نرم سوده بکار می برند و علامت جودت قتل فلزات آن است که بعد سودن بالای آب ایستد و ته نشین نشود بزودی
ص: 76
بدستور مسعود بن محمد سنجری آنست که بکیرند ذهب را و نرم براده نمایند که مانند غبار کردد و در کفچۀ آهنی کرده اندکی اسرب سوده بر ان بپاشند و در ان آب نمک داخل نمایند و بجوشانند تا آب برود و ذهب بماند پس صلایه نموده شسته بکار برند
که بهترین طریق است آنست که بکیرند ذهب را و براده نمایند و آب نوره و آب قلی و آب ملح طعام را بجر علقه صافی نمایند و آبها را هریک جدا جدا بجوشانند تا منعقد کردد پس دو جزو از معقود آهک و تیم جزو از معقود ملح و نیم جزو از معقود قلی و یک جزو از برادۀ ذهب و هر چهار جزو را باهم نیکو بسایند و بعد از آنکه در ظرف شیشه بآتش سرخ کرده باشند پس سه شبانه روز در جای نم ناک بکذارند تا نم بردارد پس بدستور بآتش سرخ کنند و بسایند و در جای نمناک بکذارند و همچنین تا چهار مرتبه پس
٣٢هر بوته کرده بحدی آتش بدمند که بوته سرخ کردد پس بوته را برآورند و بکذارند تا سرد کردد و بسایند و به آب کرم مکرر بجوشانند و بشویند تا طلا از سائر اجزا خالص کردد پس خشک نموده اسحق کرده استعمال نمایند و کفته که اکر در حین تشویه و سحق بکبریت و آبهای تند تسقیه نمایند سریع الاثر است پس پاک شسته سوده استعمال نمایند و کفته اند که خوردن این نوع طلا باعث طول عمر و رفع جمیع امراض سوداویه و حفظ صحت است و درین امور عدیل ندارد و مقدار شربت آن یک قیراط است *نوع دیکر* که طلا قابل سحق کردد و مانند رماد شود و اکر دینار باشد صورت دیناری آن بحال ماند آنست که بکیرند دینار را و در بوته کذارند که باطن بوته را بمرداسنک با سرکه سوده که آلوده باشند و بآتش کرم نمایند به حدی که کداخته نگردد پس بوته را برآورند و بکذارند تا سرد کردد مکرر این عمل نمایند و هر مرتبه باطن بوته را با مرداسنک با سرکه سوده تازه بیالایند پس سوده شسته استعمال نمایند و سرنج و سرمه و سرب مکلس نیز این عمل نمایند *نوع دیکر* که دستور حکمای هند است آنست که سرب را چند مرتبه کداخته در آب نوشادر بریزند پس طلای خالص را کداخته در ان آب چند مرتبه سرد نمایند پس صفحهای نازک ساخته مزاج سیاه و سرکه آلوده در آتش کذارند و با نمک آب بشویند و با ربع سرب سوهان کرده در بوته که باطن آن بمرداسنک آلوده باشند کداخته با ثلث آن زیبق در ظرف چینی یا رجاحی بسیار نرم بسایند و بر روی آتش کذارند و برهمزنند تا زیبق از ان مفارقت نماید پس شسته بر سنک سماق نیکو سحق نمایند و اندکی از ان را بر آب ریزند اکر بر روی آب ایستد نیکو است استعمال نمایند
ص: 77
و رنکین نمودن اشرفی و ظروف طلا که کمرنک و خالص نباشند و رنکین مانند خالص کرده آنست که بکیرند توتیای هندی و شاخ جاموس و نمک سنک هر سه مساوی سوده با آب سرشته بر ان بمالند و بر آتش کذارند تا خشک کردد پس از آتش بردارند و بکذارند تا سرد شود پس بشویند رنکین و براق خواهد بود *نوع دیکر* آنست که بکیرند زاج سفید در وزن شورۀ نمک طعام از هریک یک وزن و نرم سوده با آب خمیر نمایند و اشرفی و یا ظرف طلا را با آتش سرخ نموده بکذارند تا سرد کردد ادویه را بان بمالند که هیچ جای آن خالی نماند پس بر آتش کذارند تا خشک کردد و اندک کرم شود پس از آتش بردارند و بر زمین اندک کوی کرده در ان بکذارند و خاکستر زغال را به آب نم کرده بالای آن بکذارند و لمحه صبر کنند پس برآورند و به آب بشویند اکر رنکین شده باشد بهتر و الا تکرار عمل نمایند تا رنکین کردد
آنست که بکذارند نقرۀ خالص را در بوته که رایحه قلعی در ان باشد یعنی بوته را بسفیدآب قلعی آلوده باشند و مکرر بکذازند تا آب آن سوخته قابل سحق کردد *نوع دیکر* آنست که نقره را براده نموده و به آب و نمک در ظرف آهنی بآتش تند بسوزانند و اکر خوب سوخته نشود قدری کوکرد بر ان بپاشند و بسوزانند تا سوخته کردد
آن است که ریزه ریزه کرده در دنبۀ کوسفند و یا در پردۀ چرب شکنبۀ بز یا گوسفند پیچیده در ظرف آهنی بر روی آتش کذارند تا مشتعل کردد و قدری بسوزند نه بسیار پس پاک شسته در آب یا یخ و یا برف مدتی پرورده نرم سائیده بکار برند و اکر یخ و برف نباشد مدتی در حوض و یا خم آب سرد اندازند و اما تکلیس فضه بطریق حکمای هند آن است که چند مرتبه آن را صفائح رقیقه نموده بکوکرد و سرکه آلوده بآتش بتابند و چند بار دیکر در بوته بسفیدآب قلعی آلوده بکدازند پس سوهان کرده در ظرف آهنی به آب و نمک بسیار بسوزانند تا نمک و آب بتحلیل رود پس کوکرد بر ان بپاشند و برهم زنند تا مکلس کردد
ص: 78
جهت سنونات آن است که بکیرند قدحی مطین بطین حکمت کرفته و در ان قطران کوده بر آتش کذارند تا آنکه بکدازد و بنصف رسد پس بکیرند چوبی و یا سیخی از آهن و در ان
٣٣فرو برند که بدان آغشته کردد پس برآورند و در هوا بدارند اکر منعقد و بسته کردد سوخته شده است و الا باز بر آتش کذارند تا بر ان چوب و یا بآن سیخ منعقد کردد پس فرود آورند و بکار برند
و موی سر آدمی و امثال آن آن است که هریک را که خواهند پاک شسته از صابون و یا غیر آن شانه کرده و بمقراض ریزه ریزه نموده در ظرف سفالی و با آهنی کرده بر روی آتش کذارند و چندان برهم زنند که قابل سحق کردد
آن است که اسفنج را مقراض نموده بهمان دستور پشم و موی احراق نمایند
کدو و حشایش و بزور نیز مانند ابریشم و پشم است و اکر خاکستر آن را خواهند زیاده احراق نمایند
و امثال آن از اخشاب آن است که براده یا ریزه ریزه نموده در کوزۀ کلی کرده در تنور و یا اجاغ آن مقدار بسوزانند که زغال کردد و بسرحد رمادیت نرسد و اما خشب کرم که برای تفتیت حصاه است باید آن مقدار بسوزانند که رماد کردد
که رماد العقاوب نیز نامند آن است که عقرب زنده را در ظرف مس یا آهن با سفالی انداخته سر آن را بخمیر محکم نمایند و در تنوری که از هیمۀ چوب رز و مانند آنکه آتش آن حدت داشته باشد کرم نموده آتش از تنور برآورده باشند شب بکذارند و سر تنور را بپوشند صبح برآورند و بسایند و بکار برند و باید که تنور بسیار کرم نباشد که عقرب تمام سوخته خاکستر شود و عقرب صالح برای این امر عقرب نر است و علامت نری ضعیفی و لاغری آن است *نوع دیکر* آن است که عقرب زنده را در شیشه که بکل حکمت کرفته باشند کنند و سر آن را محکم نموده در تنوری که بسیار کرم نباشد مقدار شش هفت ساعت نجومی بر روی خشتی در آتش کذارند اکر قابل سحق شده بهتر و الا دو سه ساعت دیکر بکذارند پس سائیده بحریر پیخته استعمال نمایند
ص: 79
از برای ذرورات در امراض عین و قطع خون بواسیر و نزف الدم و تقویت دندان و لثه و اهلیلج کابلی درین امر بهتر از سائر اهلیلجات است آنست که بکیرند هلیله را و در خمیر کرفته بر روی خزف در تنور نهند تا سوخته شود پس از تنور برآورده خمیر را جدا کرده هلیلۀ محرق را سوده استعمال نمایند
که کلس البیض نامند آنست که پوست تخم مرغ را و اکر پوست چوجه برآورده باشد بهتر است در آب نمک مکرر بخیسانند و بشویند تا پردۀ اندرون آنکه غرقی نامند بالتمام جدا کردد و مطلق نماند پس قرم کوبیده در کوزۀ مطین کرده بسوزانند و برآورده شسته بکار برند و پوست شترمرغ اولی است
بطور اهل هند آنست که طلق را مقرض نموده در کیسۀ کرپاسی محکم دوالی کرده چند عدد استۀ خرما در میان آن کیسه اندازند و در میان طشتی به آب کرم بدست بمالند تا از کیسه بیرون آید پس آب آن را بجر علقه از ان بکیرند و آن را خشک کرده باشد و عقاب مساوی الوزن سحق بلیغ نموده در کوزۀ مطین محکم کرده سر آن را مسدود کنند و آتش شدید سه شبانه روز بدمند و افکاه برآورده سرد نموده وزن نمایند اکر عقاب بالتمام رفته باشد فیها و الا باز آتش دهند تا بالتمام برود پس با مساوی آن شورۀ قلمی صلایه بلیغ نموده بدستور اول در کوزۀ مطین نموده آتش دهند بسیار سفید و مکلس خواهد شد جهت فالج و بواسیر بکار برند مفید و مجرب است
ص: 80
بطور اهل هند آن است که بکیرند طلق نوع اعلی را که سفید و صافی است پاک شسته خشک کرده بمطرقه نرم نمایند و سه روز در سرکۀ انکوری کهنه بسیار تند بخیسانند و بعد از ان با همان سرکه چند جوشی بدهند و از سرکه برآورند و نرم بکوبند و در کیسۀ صفیق مستحکمی با سنکریزها کنند و در ظرفی که پر از سرکۀ تند باشد بکذارند و بدست بمالند تا تمامی طلق مضمحل شود پس از کیسه برآورند و بر روی سنک نرم بسایند و قرصها ساخته در ظرف سفالی کذاشته ظرف دیکر بر سر آن کذارند و تمام ظرف را بکل حکمت بکیرند و مستحکم سازند و در میان آتش سرکین کاو صحرائی تا یک هفته بکذارند
٣4که خاکستر کردد پس برآورده با آب بهنکره که کیاه هندی است و آب برک تاتوله و آب تقوع هلیله و بلیله و آمله هریک جداجدا مکرر بسایند و قرصها نموده خشک ساخته در ظرف سفالی بهمان طور احراق نمایند و کفته اند که تا سیصد بار بلکه زیاده آتش باید داد و علامت کمال احراق آن آن است که چون خاکستر آن را در آفتاب بدارند برق از ان مطلق ظاهر نشود *اما دستور
حلب و حل بعض اشیا حلب طلق آن است که بکیرند طلق را هر قدر که خواهند بآتش سرخ نمایند و تا سه مرتبه در آب سرد اندازند و بکوبند تا ریزه کردد پس در کیسۀ کرپاس مستحکمی نموده سنکریزها بقدر فندقی درانداخته کیسه را بقوت تمام بمالند و در آب کرم و یا در طبیخ باقلی بفشارند تا مثل شیره از کیسه تراوش کند پس بکذارند تا ته نشین کردد ته نشین را خشک نموده استعمال نمایند *نوع دیکر* که از ان اسهل است آن است که صابون حلبی را بر صفحهای طلق نازک کرده مالیده در بوته کرده بر آتش کذارند و برافروزند پس از آتش برکرفته بطریق جواهر بروی سنک سماق صلایه نمایند و شسته بکار برند
ص: 81
آن است که مطلق را شکافته ورق ورق نمایند و ریزه ریزه نموده در ظرف آبکینه که ضخیم باشد کرده بول انسان بالای آن کنند آن مقدار که ظرف مملو شود و مدت چهل روز در میان بول بکذارند و دریین بول را تبدیل می نموده باشند پس از بول برآورده خشک نمایند و در منانۀ کاو کرده مثانه را در میان ظرف شیشۀ ضخیم بکذارند و ظرف را در میان خمی که از سرکۀ کهنه بسیار تند مملو باشد معلق بیاویزند که بسرکه نرسد و سرکه در ان داخل نکردد پس بعد از پانزده روز برآورند بقدرت الهی کداخته حل شده باشد *نوع دیکر* آن است که سر ترب را سوراخ کند و جوف آن را خالی نمایند و طلق محلول را در ان پر کنند و سر آن را بپارچۀ ترب مستحکم نمایند و در سرکین اسپ تا سه روز دفن نمایند پس برآورند مانند آب سفیدی کداخته خواهد بود
جهت حفظ صحت و طول عمر و اکثر امراض سوداویه آن است که بکیرند ورق طلا را در هاون طلا با دستۀ طلا با کلاب و بیدمشک و قدری نبات سحق بلیغ نمایند و روزی آن مقدار که یک قیراط تا دو قیراط طلا خالص خورده شود بپوشند با کلاب و بیدمشک
جهت تقویت قلب و تفریح ارواح و ازالۀ صرع و دوار و سند رووسواس سوداوی و تقویت باه و ازدیاد منی و حفظ جنین آن است که ورق طلا را با سریشم جلود حل بلیغ نموده و مروارید را نیکو نموده که چون بر آب ریزند زمانی معتد بر روی آب ایستد پس هر دو را در شیشه کرده آب ترنج یا سرکۀ انکوری مقطر بسیار تند یا عرق کبریت یا عرق نمک بر ان ریزند آن مقدار که چهار انکشت بر روی آن ایستد و در حمام ماریه بکذارند و آتش دهند و آنچه محلول کردد صافی نموده بردارند و باز آب ترنج یا عرقهای مذکوره بر آن ریزند و آتش دهند تا تمام حل کردد و چیزی غیر منحل نماند پس از حریر بکذارنند و قدری دهن طرطیر بران ریزند تا خلاصۀ ان ته نشین شود پس بردارند ته نشین را و شسته بکار برند
ص: 82
بکیرند دیکی که اطراف آن بلند باشد مانند دیک کله پزی و عدس پزی و در تنور کذارند و نصف آن آب کرده چوبی بر سر آن کذاشته آنچه خواهند در شیشه کردن خمی کرده و بر سر آن سیمی بسته سیم را بآن مظبوط بندند چنانچه شیشه به آب نرسد و در زیر آن دیک آتش برافروزند *و بهتر ان است که در تنور کذارند و چون آتش تنور خاموش کردد باز آتش کنند تا مدتی که آن چیز در حمام ماریه باشد پس برآورند
آنست که طرطیر سفید مکلس را مقدار پانزده درم سحق نموده غسل نمایند و در شیشۀ کردن کج نقطیر نمایند و روغنی که بروی آن آید بکیرند و محفوظ دارند و طرطیر عبارت از دردی خمر است
بدانکه این هر سه لفظ بالاشتراک و الاجمال بمعنی بریان نمودن است و بالتفصیل بدانکه تشویه آنست. که آنچه را بریان باید نموده رجوف چیزی دیکر از قبیل
٣5خمیر و یا کل و یا سیب و یا به و امثال اینها کذاشته در تنور کذارند و یا در زیر آتش و یا خاکستر کرم دفن نمایند که ببخار پختۀ تشویه یابد مانند اسقیل و سقمونیا و مثال اینها و یا آنکه کوبیده و با عسل سرشته در لته بسته بکل کرفته در تنور معتدل یک شب بکذارند پس برآورده بکار برند مانند انیسون و ثمره الطرفا و امثال اینها جهت سنونات و غیرها و تحمیص آنست که ظرفی را بز آتش بکذارند که خوب کرم شود پس آنچه را خواهند در ان بریزند و حرکت دهند بسرعت تمام که همه ان مساوی و بقدر حاجت بریان کردد و نسوزد مانند تخم بار تنک و ریحان و مرو و خشخاش و کشنیز خشک و زیره و بزرقطونا و بالجمله هر بزری از بزور را که خواهند و بهترین ظروف از برای این امر سنکی و یا سفالی است و حد وسط تحمیص آنست که از ان چیزی بوی برآید و اندک سرخ و برشته کردد
ص: 83
آنست که در روغن کاو و یا غیر آن بریان نمایند به حدی که بو بردارد و سرخ کردد مانند بزور و یا بقدر آنکه بشکفد و بترک مانند هلیله و عفص و یا به حدی که بتخمین دریابند که بریان شده است مانند خبث الحدید و امثال اینها
آنست که آن را سوده به آب قرص نموده در آتش نرم بر روی سفال بکذارند و بکردانند تا خشک کردد و مشوی آن لطیفتر و مقوی چشم و حافظ صحت ان است و مخسول آن مجفف بی لذع
نمودن افیون آنست که افیون را بقدر باقلا و مغز بادام ریزه ریزه نموده در ظرف سفالی اندک بریان نمایند
که اصلاح نیز نامند پس آن بمعنی تربیت و پرورش دادن بعض ادویه است که در آنها حدت و یا رداءت و غائله باشد تا آنکه کم و زائل کردد مانند سقمونیا و انزروت و حب الملوک و دند و تربد و ماذریون و تشمیزج و مانند اینها آن است که سقمونیا را در جوف سیب یا به خالی نموده کذارند و اطراف آن را بکنجد مقشر پر نمایند و سر آن را بقطعۀ از سیب یا به بسته در پارچۀ کتانی پیچند و در خمیر کیرند و در میان تنوری که کرمی آن معتدل باشد کذارند تا خمیر پخته و برشته کردد پس برآورده خمیر را دور کرده و سقمونیا را از میان آن برآورده در سایه خشک ساخته بکار برند و اکر سیب و یا به یافته نشود سر بیضۀ مرغ را سوراخ کرده آنچه در جوف ان است برآورده پاک شسته سقمونیا را در ان کرده آب سیب و یا به اکر میسر آید بر ان ریخته و الا بدون آن بدستور تشویه نمایند*و حکیم ارازنی کفته اکر سیب و به نباشد سقمونیا را با بنفشه سوده استعمال نمایند حکم تشویه و اصلاح دارد و مؤلف کوید اکر اولا در بیضه مدبر نمایند پس با بنفشه بسایند و استعمال نمایند بهتر است و
ص: 84
انزروت
را باید کوبید و بشیر الاغ سرشت ریچوب کژ آلوده مانند کباب بریان نمود یک مرتبه و اکر زیاده و بهتر خواهند دو مرتبه و حب الملوک را در روغن بادام و یا شیر یک شبانه روز باید خیسانید و دند که حب السلاطین است در سرکین کاو باید مدبر نمود بدین طریق که بکیرند مغز دند تازۀ فوکه کهنه و زرد و سیاه و فاسد نشده باشد مقشر کرده زبانه میان مغز آن را برآورده در کیسۀ کرپاس صفیقی و یا دولائی کنند و یک شب در آب خالص بخیسانند پس برآورده در سرکین کاو تازه کرفته به نحوی که از هر طرف آن مقدار حجم سه چهار انکشت سرکین باشد و در زمین بمقدار حجم آن کوی بکنند و بالای آن خاکستر کرم کنند و بالای آن خاکستر سرکین کاو جنکلی برافروزند تا آنکه مقدار یک انکشت از ان سرکین تازه سوخته کردد و حب السلاطین نسوزد پس برآورده بطرف دیکر بکردانند و بدستور بعمل آورند تا هر چهار طرف آن مقدار مذکور سوخته کردد پس برآورده پاک شسته و بعدد هر دانۀ حب السلاطین یک عدد هلیلۀ زنکی که هلیله مویزک نامند نرم کوبیده و بوزن هر دو آرد برنج با آب لیمو و یا آب غوره سرشته سحق بلیغ نموده حبوب بندند هر حبی بمقدار نخودی شربتی از دو حب تا هفت حب و بصاحب انقلاب معده نباید داد که مضر است او را *نوع دیکر* آن است که ان کیسه را در سرکین کاوی تازه در آب حل کرده در دیکی معلق بیاویزند که بته ان دیک نرسد و در ان سرکین اب غلیظ غرق باشد مقدار چهار پنج ساعت کامل بلکه زیاده جوشی دهند پس برآورده
ص: 85
٣6پاک شستۀ بدستور مذکور با هلیله و آرد برنج به آب لیمو سرشته حبوب سازند و یا حب الدبق که مویرج است و رب السوس و غاریقون و هش سفید و مصطکی و حشیش غاقت و افسنتین رومی و صبر سقوطری اجزای مساوی کوفته و پخته به آب کرفس سرشته و دست را بروغن بلسان چرب کرده حب بندند شربتی از یک درم تا دو درم و غذا زیرباج باشد و این حب برای فالج و لقوء و رعشه و اوجاع ظهر و امثال اینها نافع است و بعضی حب السلاطین مدبز را با آب زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند دو شبانه روز سائیده پس حبوب بسته هر حبی بقدر نخود کوچکی و در سایۀ خشک نموده عند الحاجت یک حب تا دو حب استعمال نمایند و تربد را خراشیده بروغن بادام چرب باید کرد و جریض کوبیده با زنجبیل سوده باستعمال آورد و تشمیزج را در لته بسته در سرکین الاغ با اب جوش باید داد تا پوست ان نرم کردد پس مقشر نموده سوده بکار برند و ماذریون را دو شبانه روز در سرکه باید که بخیسانند و در بین دو سه بار سرکه را تبدیل کنند پس شسته خشک کنند و نیم کوفته بروغن بادام چرب کرده بهر نحو که خواهند استعمال نمایند و تدبیر هریک بتفضیل و چند نوع دیکر در قرابادین ذکر یافت*تدبیر کمون آنست که بکیرند زیرۀ کرمانی تازه که کهنه و پوسیده نباشد و پاک و پاکیزه نموده در ظرف چینی یا سفالی لعابدار کرده سرکه انکوری کهنه بر بالای آن ریزند آن مقدار که چهار انکشت بالای زیره آید پس یک روز و یک شب بکذارند و در بین زیر و بالا نمایند پس در سایه خشک نموده اندک بریان کنند و اکر زود خواهند که خشک کردد بر پارچۀ کرپاس پاکیزه پهن کنند و دایم برهم زنند تا خشک کردد
ص: 86
آنست که ظرفی را از شیر کاو تانیسه کنند و بر سر آن پارچۀ کرپاسی ببندند و بالای آن پارچه کبریت را ریزه ریزه کرده پهن کنند و طبقی از سفال بالای کوکرد بکذارند به نحوی که بکوکرد نچسبد و در میان طبق سفالی سرکین گاو خشک کنند و برافروزند و یا آنکه پر از اخگر کنند و بدمند تا از گرمی آن کوکرد آب شود و از پارچه گذشته تمام در ان شیر بچکد پس کوکرد را از روی شیر بردارید و عند الحاجه بکار بزند
آنست که شش ماشه بیش و یا هربی هرکدام را که خواهند بکیرند و ریزه ریزه نموده در کیسه کنند و در دیکی که شیر کاو تازه دوشیده مقدار ده دوازده آثار هندی باشد آن مقدار بجوشانند که شیر بنصفه رسد پس بیش را برآورده بشویند و در کیسۀ دیکر کنند و در همان مقدار شیر باز بجوشانند تا سه مرتبه پس بیش را خشک نموده مقدار حبۀ جهت فالج و لقوه و استرخا و استسقا و جذام و امثال اینها بکار برند
که بترکی الاکلنک ناهدوقسمی از سین است بافت اصفهانی آن است که چند عدد آن را زنده در کوزه کرده و سر کوزه را بلتۀ کتانی بسته معکوس بر بالای بخار سرکه که باتش بجوشد بدارند تا ذراریج کشته و پرورده کردد و انکاه سائیده استعمال نمایند
که عبارت از بول بز کوهی است که در مسکن او جمع می شود ان است که آن را در ظرف نوی کرده بر ان اب خار خسک و بول کاو آن مقدار بریزند که آن را بپوشاند و در آفتاب و یا باتش کرم بدست بمالند و صاف آن را در ظرف دیکر کنند و بیست و یک روز در افتاب کذارند تا مانند عسل غلیظ کردد
ص: 87
باب غوره انست که بکیرند توتیای کرمانی را و نرم سوده در ظرف چینی یا شیشه کرده اب غوره صاف کرده بر ان ریزند و بکذارند تا نه روز و هر روز اب غوره را تازه نمایند و پس از نه روز بر روی سنک سماق باب غوره که صاف کرده و ببرف و یا یخ سرد کرده باشند با هستکی بسایند و چون خشک کردد باز اب غورۀ سرد بر ان ریزند و بسایند تا آنکه بغایت نرم سوده شود پس خشک نموده در شیشه نکاهدارند و عند الحاجه بکار برند
آنست که خبث الحدید را کوفته پیخته مدت چهارده روز در سرکۀ خمر بخیسانند انکاه خشک کرده در روغن بادام بریان کنند و خوب بسایند چنانچه بالای اب بایستد و بزودی ته نشین نشود و در تراکیب استعمال نمایند *نوع دیکر* انست
٣٧که خبث الحدید را نرم کوفته و پیخته مدت چهارده روز در سرکۀ تند بخیسانند پس برآورده در آب کندنا تا هفت روز بخیسانند و هر روز آب کندنا را تازه کنند پس برآورده خشک نموده خوب بسایند و بروغن بادام بریان کنند و یا بروغن خستۀ زردالو و یا شفتالو و بکار برند و این جهت امراض بواسیر بهتر است
آنست که آهن را براده نموده در میان سفال آب نادیده بآتش سرخ سازند و در روغن کنجد اندازند پس برآورده سرخ نمایند و در سرکۀ انکوری اندازند پس برآورده سرخ نموده در بول کاو اندازند پس در دوغ ماست کاو ترش پس برآورده شسته سائیده بکار برند
ص: 88
آنست که قشر بیضۀ مرغ یا شترمرغ را کرفته در آب شیرین بخیسانند و بکذارند تا متعفن شود و قشر رقیق اندرون آن را جدا کنند و آن آب را تبدیل نمایند و همچنین تا دیکر آب متعفن نشود پس براورده خشک نموده سوده بکار برند *نوع دیکر*
آنست که به آب و نمک و خاکستر بهمان قسم بخیسانند و در آخر به آب شیرین پاک شسته خشک نموده سوده بکار برند و برای این امر پوست بچه برآورده بهتر است
آنست که خسکدانه را در شیر تازۀ دوشیده سه شبانه روز سه مرتبه بخیسانند و هر مرتبه خشک نمایند و بکار برند و این در تقویت باه بی عدیل است
آنست که بلادر را از میان دوپاره نمایند و انبر آهنی قوی را بآتش خوب کرم نمایند و قطعهای بلادر را بدان بکیرند و بزور بفشارند تا عسل آن برآید و آن را بدم کارد چوبی کرفته در ظرفی جمع نمایند و همچنین تا هر مقدار که خواهند و یا آنکه بلادر را بر بده بر صفحۀ آهنی کذارند و دستۀ آهنی و یا غیر آن را کرم کرده بر ان کذارند و بزور بفشارند تا عسل آن بالتمام برآید جمع نمایند پس چون خواهند استعمال نمایند با روغن کردکان و اکر نباشد روغن کاو بجوشانند و استعمال نمایند و در دواء السنه و غیر آن که پوست آن داخل می شود باید که مبالغه در اخذ عسل آن بالتمام ننمایند و باید که در حین اخذ عسل آن دست را بروغن کردکان چرب نمایند تا مجروح نکردد و چون بعضی مردم را بمجرد رسیدن بخار و عسل آن به بدن اعضا متورم می کردد و بعضی را نه باید که اولا امتحان نموده آن چنان کسی متوجه اخذ آن نکردد و کفته اند در هنکامی که جرم آن نیز داخل است نرم کوبیدن بلادر را با مغز کردکان و یا با کنجد و یا مغز نارجیل مقشر اصلاح آن است
ص: 89
آنست که آن را بکوبند و یک شبانه روز در شیر بخیسانند و در عرصۀ آن سه بار شیر را تبدیل کنند پس خشک نمایند و هرکاه جهت اورام و سدد احشا و ماء اصفر و اسهال بلغم و سودا استعمال نمایند بعد از پرورش بشیر سه روز دیکر در آب کاسنی و آب عنب الثعلب و آب رازیانه بخیسانند و خشک کنند و بکار برند و با قوابض صرفه استعمال آن جائز نیست
مانند بیخ شبیبی و بیخ شوکران و امثال اینها که در غایت یبوست و یا سمیت باشند آنست که نیم کوفته سه شبانروز در شیر بخیسانند و مکرر تجدید شیر نمایند پس خشک کرده در روغن بادام و یا روغن تخم کدو و یا روغن پسته یک هفته بپرورند و بکار برند و اکر آن چیز حار باشد در روغنهای بارده و بارد را در روغنهای حاره پرورده کنند و با مغزهای مناسبه مخلوط نمایند *طریق دیکر*
که حکیم میر محمد مؤمن نوشته که معمول من است و بیغائله مشاهده نموده ام آنست که ادویۀ مکیفه را بعد از آنکه دو سه روز در افتاب با عرقهای مناسبه خیسانیده باشند بجوشانند و آب آن را جهت معاجین با عسل بجوشانند تا بقوام آید و ادویۀ آن معجون را با آن بسرشند و هرکاه در حبوب استعمال کنند باید که با بعضی از ادویۀ آن حب که از جوشیدن رفع قوت آن نکردد بجوشانند تا همه آبها را جذب بخود کند انکاه با سائر ادویه سرشته حب سازند و بدان که مراد از شیر درین مواضع شیر بز تازه دوشیده و یا شیر کاو تازه دوشیده است و اولی شیر بز است
ص: 90
آنست که بعد از آنکه دانه آن را برآورده باشند
٣٨در هاون با قدری روغن زیتون را مثال آن مخلوط نمایند و بکوبند با سائر ادویه که بآن مناسبت داشته باشد و همچنین است اصلاح جمیع ادویۀ شیره دار چسبنده و هرکاه دبق را با دوائی که در ان ترکیب کنند لبوب و مغزها باشد احتیاج بداخل کردن روغن نیست با همانها بکوبند و بهترین مغزها جهت اصلاح دبق مغز دانۀ بید انجیر است
آنست که آن را به آب اندک تر کرده بکوبند تا کوبیده کردد زیرا که خشک آن کوبیده نمی کردد
که معمول اهل صناعت کیمیا است آنست که زیبق را در ظرف مسی بیقلعی صاف بی چرک و کدورت کنند و بر آتش کذارند و بفاصلۀ اندکی ظرف دیکر مسطح را پر آب سرد کرده بالای آن بدارند و یا بر سپایۀ چوبی بکذارند که سطح زیرین ظرف بالائی بسیار وسیع تر از ظرفی که در ان سیماب است باشد و آنچه زیبق صاف خالص است صعود کرده در سطح زیرین ظرف بالائی مجتمع می کردد بردارند و بکار برند *نوع دیکر* که بطریق متعارف است آن است که زیبق را در هاون سنکی و یا در ظرف شیشه و یا لعابدار به آب بید انجیر بسایند تا چرب و سیاهی آن زائل کردد پس به آب عنب الثعلب بدستور سحق نمایند و مرتبۀ سوم به آب نقمع هلیله بسایند پس بشویند و هفتاد مثقال آن را با سی مثقال آب خالص در دیک سنکی بآتش ملایم بجوشانند و هرچند آب بتحلیل رود اندک اندک آب در ان داخل نمایند تا یکرطل بماند پس بآتش بسیار ملایم طبخ دهند تا آب رفته زیبق بماند بردارند و در شیشه نکاهدارند و این باصطلاح اهل صنعت مسمی به آب الارواح است*و اما آنچه را باید تغسیل نمود که تصویل عبارت از ان است پس بدانکه فائده غسل تبرید و یا تنظیف از اشیای غریبه و جریشه و یا تعدیل یا رفع حرارت ناریۀ مکتسبه از احراق و یا رفع بشاعت و غشیان آنست هریک بانفراد و یا مجموع مانند اکثر ادویۀ حجریه از یواقیت و شادنج و بسد و لاجورد و حجر ارمنی و آنچه شبیه باحجار است مانند راسخ و اقلیمیا و شنجرف و مرداسنک و سفیداب و امثال اینها و اطیان و لک و موم و زفت و صبر و ادهان و سویق و شیرج و امثال اینها و طریق آن آنست که آنچه احجار و یا شبیه بآنها باشد بسیار نرم سائیده و در هاون و امثال آن کرده آب بر ان ریخته بآهستکی برهم زنند تا آنچه مانند غبار باشد به آب مخلوط کردد پس آن را بآهستکی در ظرف دیکر ریخته و درد آن را باز سائیده و بدستور آب داخل کرده نرم آن را بکیرند و درد آن را باز بسایند تا مجموع مثل غبار کشته به آب مخلوط شده در آن ظرف دیکر رود و بعد از ان روی ان را بپوشانند تا غباری داخل نشود و ته نشین کردد پس آب بالای ان را ریخته ته نشین را خشک کرده استعمال نمایند
ص: 91
انست که هر کلی را که خواهند بشویند در ان آن مقدار آب که او را خوب بپوشاند بلکه سه چهار انکشت بالای آن ایستد بخیسانند پس از پارچۀ کرپاسی بکذرانند تا ته نشین شود ته نشین را خشک نموده بکار برند
که نظریه نامند بدانکه هر روغنی که متکرج و کهنه و طعم ان تند شده باشد و خواهند که زائل و تازه کنند آن را آنست که آن روغن را در ظرفی کنند و یخ و یا برف در ان ریزند و برهم زنند تا یخ و یا برف آب شود پس از روی آب بردارند و اکر یخ یا برف نباشد با آب بسیار سرد نیز خوب است و اکر بیک دفعه باصلاح نیاید دو سه دفعه تکرار عمل نمایند و با کلاب نیز همین اثر دارد و با کلاب و با برف و با یخ و با آب سرد نیز خوب است و روغن کاو و کوسفند را با دوغ کاو نرش جوش دادن و در حین جوش آرد میدۀ کندم بر ان پاشیدن تا دوغ سوخته کردد اما روغن نسوزد خوب است
که روغن کنجد باشد آنست که با آب و نمک بسیار برهمزنند و بآتش نرم بجوشانند پس از آب و نمک جدا کنند و با آب صاف خالص بسیار برهمزنند و بجوشانند پس آب را از ان جدا کرده بکار برند
و امثال آن مانند غسل موم و مومیائی و عنبر است که کداخته در آب صاف نیم کرم بریزند تا کدورت آن ته نشین کردد و آنچه بر روی آب
ص: 92
٣٩ایستد بردارند و عند الحاجه بکار برند
و اثمد و اسفیداج و توتیا و حجر ارمنی و شادنج و یاقوت و زمرد و عقیق و لک و امثال اینها*آنست که هرکدام را که خواهند اولا نرم بسایند و به آب مخلوط کنند آنچه به آب مخلوط شود در ظرفی بکیرند و آنچه ته نشین شود باز بسایند و به آب مخلوط کنند و آب مخلوط بآنرا بکیرند و همچنین چند مرتبه و در آخر آنچه دردی و سنک ریزه بماند دور کنند و سر ظرف مخلوط بان را بپوشند تا ته نشین کردد پس آب بالای آن را بریزند و ته نشین را خشک نموده اکر از برای امراض عین است باز سحق و صلایه نموده بکار برند و در غیر آن بدون آن کافی است
یعنی آهک جهت تصفیه و اطفای حرارت آن آنست که آهک را در ظرفی کنند و آب بر ان ریزند و برهم زنند و در ظرفی کنند و ته نشین و دردی و سنک ریزۀ که باشد دور کنند و آن اب را بکذارند تا ته نشین شود آب صافی آن را بکیرند و آب خالص در ان ریزند و برهمزنند و بدستور تا هفت مرتبه تجدید آب نمایند پس خشک نموده بکار برند
جهت امراض حاره آنست که مرداسنک را با هم وزن آن نمک بسایند و آب بر روی آن ریزند آن مقدار که چهار انکشت بالای آن آید و تا هفت روز بکذارند و هر روز سه مرتبه برهمزنند پس بکذارند تا ته نشین شود و آب صافی تازه بران ریزند و هفت روز دیکر بدستور بکذارند و در بین برهمزنند و بعد هفت روز تجدید کنند و همچنین تا چهل روز پس خشک کرده استعمال نمایند
ص: 93
آنچه از برای امراض عین است مانند احجار دیکر است که ذکریانت و آنچه از برای کتابت و نقاشی و سفوف و حبوب و غیر آن است آنست که لاجورد را نیکو بسایند و تسقیه به آب تازه نموده بجوشانند و اندک روغن زیتون در ان ریزند و بدستور احجار غسل دهند و مکررا اعادۀ طبق و غسل کنند تا مانند غبار کردد *نوع دیکر* آنست که سنک لاجورد را کوفته و پیخته صلایه نمایند تا مانند غبار کردد پس با روغن کندر یا سندروس خمیر کنند و به آب کرم بدست بمالند و همواره اندک اندک آب کرم میر پخته باشند تا تمام آن شسته کردد و چون ببینند که در روغن دیکر رنک لاجورد نماند دست بدارند و آب اول را در کاسۀ نکاهدارند آنچه از ان ته نشین شود لاجورد اعلی است و آب دوم که در ظرف دیکر است ته نشین آن لاجورد اوسط و ته نشین سیوم را شمط نامند بنا بر قول صاحب قرابادین معصومی و بنا بر فرمودۀ نواب علوی خان مرحوم مغفور حجر ارمنی درین زمان معروف بشمط است
آنست که بکیرند صبر را و در هاون بهمواری و آهستکی بکوبند و بحریر بپیزند پس بکیرند افسنتین رومی یکرطل و مصطکی و حب بلسان و دارچینی و عود بلسان و سلیخه و سنبل الطیب و اسارون از هریک سه درم در آب جوشانیده صافی نموده با صبر کوبیده پیخته در هاون اندازند و بدسته حرکت دهند و آنچه مخلوط به آب شده در کاسۀ بریزند و آنچه ته نشین شده باز بسایند و آب مطبوخ دواها بران ریزند و بدسته حرکت دهند و ابچه مخلوط به آب کردد در ان کاسه ریزند و بدستور بعمل آورند تا بغیر از رمل و سنکریزه چیزی در ته هاون نماند ترک نمایند و آبها را بکذارند تا ته نشین کردد و از کردوغبار محافظت نمایند پس آب صافی آن را بجر علقه بکیرند و ته نشین را با زعفران سائیده ممزوج نموده در ظرف چینی پهن کنند و بکذارند تا خشک کردد پس بردارند و نکاهدارند در ظرف چینی یا شیشه و عند الحاجت بکار برند و قوت اسهال صبر مغسول از غیر مغسول ضعیف تر است
ص: 94
جو و کندم و غیر آنکه خواهند در معده ترش نکردد و نفخ آن زائل شود انست که آبکرم جوشان بر ان ریزند و بکذارند تا برآید و اکر دو مرتبه آبکرم بر ان ریزند بهتر است پس آب سرد بر آن ریزند و از آب برآورند و تناول نمایند و اکر مانعی نباشد از خوردن شیرینی و کلاب و بیدمشک و امثال ان بعد غسل با آب سرد شربت ساخته در ان ریزند و تناول نمایند که بهتر و مصلح آن است و بعضی کفته اند که غسل سویق آن است که
4٠جو و گندم و یا غیر ان هر حبی را که خواهد بریان نمایند و بعد بریان با اب بشویند و خشک کرده آس نمایند و باستعمال آورند
ان است که بکیرند موم را و کداخته در آب سرد ریزند و بکذارند تا سرد کردد و آنچه دردیست و در زیر ان مجتمع می کردد دور نمایند و یا آنکه در آب کرم طبخ نمایند تا کداخته کردد و خوب برهمزنند و بکذارند تا سرد کردد از روی آب بردارند و همچنین مکرر نمایند تا صاف و خالص کردد*و غسل زفت نیز بدین نحو است
شمع در حرف الشین در شمع مذکور می کردد ان شاء اللّه تعالی *اما دستورات* دستور اشامید چوب چینی و ان بانحاء است بهترین همه بطریق تعریق است جهت امراض مزمنه خصوصا سوداویه مانند جذام و قروح خبیثه و جرب اکاله و ساعیه و قوبا و تحلیل ریاح و مواد غلیظه و تقویت بدن و امثال اینها اما باید که جوانان و محرور المزاجان بی سبب مرتکب استعمال آن نکردند و خود را در رنج نیندازند و آن را در امراض باردۀ بلغمیه چندان منفعتی نیست و همچنین پیش از تنقیه و بودن بدن ممتلی از اخلاط فاسده و در ان پرهیز نانمودن از اشیای غیر مناسبه و منافیه بلکه ضرر آن درین صورت بمراتب شتی زیاده از نفع آن است و مورث امراض صعبه است و طرق استعمال آن بانحای بسیار است*از ان جمله آن است که چون خواهند استعمال نمایند اولا تنقیۀ بدن نمایند بحسب خلط غالب و چون نقای تام حاصل کشت یکدو هفته صبر نموده پس شروع نمایند تا بیست و یک روز یا چهل روز بحسب احتیاج پنج روز هر روز پنج مثقال عرق کلابی رنک متشابه الاجزاء در پختکی و خامی و صلابت و رخاوت که نه بسیار صلب مصمغ سیاه رنک پر ریشه و نه بسیار رخو سبک خام سفید که اجزای آن در هنکام بریدن مانند آرد کردد بلکه باید که کم کره نوکرم ناخورده غیر منشق غیر کج واج باشد که چوب چینی اعلی نامند بکیرند و بدم کارد ورق ورق نمایند و اکر نتواند شد بقدر باقلا و نخود خرد نمایند و آنچه ریزه و آرد شده باشد دور کنند و در قدری کلاب و یا بیدمشک و یا عرقهای مناسبه دیکر بمرض و علت و یا با آب خالص صبح بخیسانند و شام آن را با آن مقدار آب که در شبانه روز بصرف ماکول و مشروب آید در دیک نقره یا مس تازه قلعی کرده یا سنکی و سفالی لعابدار کنند اما باید که آن ظرف مملو از آب نکردد که جای جوش و بخار نماند پس سر آن را بظرفی از همان جنس پوشیده اطراف آن را بخمیر آرد ماش مستحکم نمایند که اصلا بخار بیرون نرود پس آن را بهیأت مجموعی وزن نمایند و سنک وزن آن را محفوظ دارند و سر آن را باز کرده همان مقدار آب نیز داخل نمایند و سر آن را محکم بندند و بآتش بسیار ملایم طبخ نمایند تا آب بنصفه رسد و در بین جوش سنکی کران بر ان کذارند که بخار سرپوش را برندارد و در اخر بان سنک وزنۀ محفوظ بسنجند چون برابر باشد فرود آورند و بکذارند همان قسم سرپوشیده و صبح کرم کرده نزد خود آورند و ردائی بر خود پوشیده سر دیک را آهسته آهسته باز نمایند تا بخار آن بتمام سر و بدن برسد و عرق شود و چون بخار آن کم کردد دیک را از زیر ردا برآورده ردا را بخود به پیچند که هوا نرسد و مطبوخ چوب چینی را صاف نمایند مقدار پنجاه مثقال تا صد مثقال آن را بدون شیرینی یا با پنج مثقال نبات نیمکرم و همین مقدار وقت شام بنوشند و تتمه را بجای آب بیاشامند و داخل طعام و خمیر نان و قهوه کنند و آب خالص مطلق نیاشامند و قدری از چوب چینی کرمدار و ریشه دار را اکر چوب چینی اعلی زیاده از قدر مشروب و ایام مقررۀ مطلوبه نباشد در آب بسیاری طبخ دهند و صاف کرده دست و رو از ان بشویند و طهارت از ان نمایند که نیم کرم باشد در همه حال و اکر برای مشروب اول روز اولا قدری برآورند و بنوشند در بین کرفتن بخار آن بهتر و معین بر عرق و تاثیر آن است*و پنج روز دیکر*هر روز هفت مثقال چوب چینی باوصاف مذکوره را بدستور مزبور طبخ نموده بیاشامند و اکر اراده بیست و یک روز باشد پنج روز دیکر هر روز شش مثقال و پنج روز دیکر هر روز چهار مثقال و سه روز دیکر علاوه برای آنکه دفعه از آب مطبوخ چوب چینی مقدار کثیر
ص: 95
4١به آب خالص رجوع نشود دو مثقال آن را به آب بدستور طبخ نموده بیاشامند و هر پنج روز و یا هر چهار روز بعرق نشینند بدین طریق که قدری چوب چینی را در آب طبخ نمایند بهمان نحو و عریض بر کرسی نشیند که ته کرسی را بخیزران بافته باشند برهنه شده لحافی بر خود کرفته دیک را بزیر کرسی برده سر آن را آهسته آهسته باز نمایند تا بخار آن بتمام بدن برسد و عرق شود و اکر علت بر سردرد باشد کاه کاهی سردرد را بزیر لحاف برند و چون نفس تنکی کند برآورند و چون بخار دیک تمام شود از کرسی باهستکی بقسمی که هوا نرسد فرود آمده لحاف را بخود پیچیده درست بخوابد تا عرق در بدن خشک شود پس لباس پوشیده برآید و انفال هر روزه را خشک نموده نکاه دارند که اکر آب مطبوخ چوب چینی در بین روز صرف کردد قدری از ان ثفل را در آب طبخ نموده بصرف آورند و در روز بیست و هفتم یا سی ام بحمام رود و اثفال چوب چینی خشک کرده را باب طبخ نموده بان بدن را شویند و بعد فراغ از مطبوخ چوب چینی حلوای چوب چینی به نحوی که در حرف الحاء در قرابادین ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد ده دوازده روز تناول نمایند و این دستور از برای متوسلین و امراض ضعیفه است و اکر مرض و مریض قوی باشند در هر چهار روز دو مثقال و یا سه مثقال بران پنج مثقال تا بیست و پنج روز بیفزایند و بعد از ان بهمان ترتیب بکاهند تا بیست روز یا بیست و پنج روز یا سی روز که مجموع ایام زیادتی و کمی آن چهل و پنج روز نهایت شصت روز باشد و اکر بدن بسیار قوی باشد هر دو روز و یا سه روز یا هر چهار روز یکبار بعرق نشیند و بعد اتمام بدستور بحمام رود و تا پانزده روز یا بیست روز حلوا تناول نماید و باید هفت هشت روز قبل و در بین و ده روز بعد اتمام از خوردن آن نمک و بقول و حبوب و لبنیات و حموضات و آب سرد و میوه های رطب و حار و مولد دم سوداوی و سودا و جماع و غسل و پر خوردن و بسیار کم خوردن و خواب بسیار و کم خوابی و اعراض نفسانی و بدنی خصوص در روز تعریق اجتناب لازم و واجب دانند و غذا منحصر بر قورمۀ چلاو و قلیه با چلاو و کباب و یخنی پلا و مزعفر یعنی طعام شیرین که زعفران آن بسیار کم باشد و یا شلۀ مزعفر و یا نان با کباب و یا قلیه و قورمه و نیم رو بیضۀ مرغ و باید که همه بی نمک در امراض صعبه و در امراض خفیفه کم نمک و از کوشتهای لائق مانند کوشت بره و بزغالۀ شیر مست یا جوان فربه و طیور لطیفۀ خفیفه مانند کبک و دراج و طیهوج و سنکخوار و امثال اینها باشد و از اغذیۀ غلیظه و نفاخه و کوشت حیوان پیر و لاغر و کاو و مرغ خصوص مرغ پیر اجتناب نمایند و از لبوب فندق و انجلک و چلغوزه و حلویات که مصنوع از اینها باشد و از حموضات و جماع و میوه ها مانند هندوانه و انار و خربزه و انبه و کتهل و انناس و کوله و ماست و امثال اینها تا شش ماه بلکه بعض اینها تا یک سال پرهیز نمایند و باقی منوط برای طبیب است و در قرابادین کبیر بتفصیل مذکور شد و دستور قهوه و سفوف و حلوا و عرق و معجون و نقوع و مرهم آن در قرابادین این کتاب نیز ان شاء اللّه تعالی هریک در رسم خود مذکور خواهد شد
ص: 96
مانند آشامیدن چوب چینی است در همه امور مکر آنکه از سه مثقال شروع نمایند و زیاده از ده مثقال ننمایند در ابدان قویه و در ضعیفه از هفت مثقال تجاوز ننمایند و کاهی هر دو را باهم ترکیب می نمایند بحسب احتیاج و کاهی درین و در چوب چینی نیز قدری دارچینی ریزه کرده برای مبرود المزاجان و برای صاحبان سرفه اصل السوس خراشیده مرضوض اضافه می نمایند و باید که عشبۀ مغربیه جید را از طول شق نموده ریزه ریزه کرده در آب خالص یا کلاب یا بیدمشک یا عرقهای مناسبه دیکر بدستور مذکور در چوب چینی طبخ نمایند و بکار برند و خواص و منافع آن ان شاء اللّه تعالی در ادویۀ مفرده مذکور خواهد شد
مانند آن هر دو است و این منضج و ماطف
4٢و محلل و مفتح سدد و مجاری و مقطع و منضج اخلاط غلیظۀ لزجه و مقوی اعضای رئیسه و مقوی حرارت غریزیه و دافع امراض باردۀ رطبه و سوء القنیه و استسقا و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و سوء المزاج بارد معده و کبد و رجع کرده و مثانه و مفاصل بارده بلغمیه و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح غلیظۀ محتقنه در مجاری بول و منی و دافع هیضه و قیء و فواق و حمی ربع و وبا و طاعون و سموم است و بتفصیل در ادویۀ مفردۀ این کتاب خواص و منافع آن مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و با طریق استعمال در خاتمۀ قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 97
که بزبان فرنکی بلاسنطور نامند ماهیت و خواص و منافع آن در ادویۀ مفرده ان شاء اللّه تعالی مذکور می کردد*طریقۀ استعمال آن آنست که بکیرند از جزو داخلی آنکه سیاه رنک و چرب است سی درم و از قشر خارجی آن ده درم اکر یافت شود و الا بدل آن ده درم از جزو داخلی نیز که مجموع چهل درم باشد و بسوهان براده کنند و یا بدم کارد ریزه ریزه نمایند و در شش رطل آب در ظرف چینی یا شیشه یک شبانه روز بخیسانند پس بدستور چوبچینی طبخ دهند تا بنصف رسد و بدستور چوبچینی بنوشند اکر آب مطبوخ آن کمی کند ثفل آن را در همان مقدار آب طبخ دهند تا بنصف رسد و از آب اول صبح و شام نیم کرم بی شیرینی یا با نبات پنج درم بیاشامند و آب درم را بجای آب بنوشند و چون قریب باتمام رسد چهل درم از جزو داخلی و ده درم از قشر خارجی آن و الا بدل آن نیز از جزو داخلی ده درم بکیرند و بدستور در شش رطل آب طبخ دهند تا بنصفه رسد و ثفل آن را نیز بدستور طبخ دهند و بیاشامند بهمان نحو تا قریب باتمام رسد پس پنجاه درم از جزو داخلی و ده درم از قشر خارجی اکر یافت شود و الا ده درم نیز از جزو داخلی بکیرند و بهمان نحو طبخ دهند و بیاشامند و دستور پرهیز و تنقیه و تغذیه بنحو چوبچینی است بلاتفاوت و تصرفات درین بحسب امراض و امزجه و ازمنه و امکنه و اسنان و غیرها نیز منوط برای طبیب حاذق است و چون طعم آن بسبب قبوضتی که دارد ناخوش آینده است برای رفع آن مخمر است که یک مشت مویز کشمش یا چند دانۀ مویز منقی از حب یا قلیلی اصل السوس و یا نبات داخل نمایند و در امزجۀ صاحبان کبد حار پوست بیخ کاسنی و یا مندل زرد مقدار ربع و یا خمس دوا و در امزجۀ بارده دارچینی و قرنفل هریک بقدر احتیاج و در امراض دماغیه مرزنجوش و یا اسطرخودوس و در وجع مفاصل قلیلی کمافیطوس یا کماذریوس و در امراض صدریه پرسیاوشان یا فراسیون یا زوفاء خشک یا عرق السوس یا بهدانه و در امراض کبدیه پوست بیخ کاسنی یا غافث یا افسنتین و در امراض کرده عرق السوس یا تخم هندوانه یا خربزه یا خیار یا کدو و در امراض طحال حشیشه الطحال و پوست بیخ کبر و همچنین در هر علت و مرض و غرض ادویۀ مناسبۀ لائقه بدان و این دوا از برای رعشه و فالج و سد رودوار و قولنج بارد و اوجاع مفاصل بلغمی و سوداوی و تقویت معدۀ ضعیفه حادث از برودت و رطوبت نافع است و و بتفصیل در قرابادین کبیر در خاتمۀ آن در ادویۀ جدیده مذکور شد
ص: 98
و آن چوبی است که از ملک فرنک می آورند و ماهیت و خواص آن در ادویۀ مفرده ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و در خاتمۀ قرابادین کبیر ذکر یافت و بالجمله نافع است از برای جذام و آتشک و سائر قروح خبیثۀ مجاری بول و غیرها آنست که بکیرند چوب کیاکو را و بسوهان براده نمایند و با سه ربع وزن آن چوبچینی اعلی نیز براده نموده در شش وزن هر دو شراب برالدی که بسیار تند می شود و از ملک فرنک آید و یا عرق قندی دو آتشه بلکه سه آتشه که کیاکو براده کرده یک آثار و چوب چینی سه آثار براده کرده و عرق قندی شش آثار باشد مثلا در قرابۀ شیشه که ضخیم باشد کنند و باید که شیشه پر نباشد بلکه قدری از ان خالی باشد پس سر آن را خوب
4٣نموده در شیشه مالنند و سر آن را محکم بندند و عند الحاجه بعد تنقیۀ تام روزی در توله آن را نهایت سه توله و اکر مریض بسیار قوی البدن و مرض او صعب باشد بتدریج تا چهار توله می توان رسانید تا بیست و یک روز یا چهل روز نهایت پنجاه تا شصت روز که نهایت مدت ایام شرب آن آنست و غذا و شراب باید که منحصر بشیر کاو تازه دوشیده و چلاو باشد و چلاو با قلیه و یا قورمه و کباب و پلاو نیز می تواند خورد و لیکن باید که همه بی نمک و بی ماست باشد و سائر تدابیر در بین و ما تقدم و ما تاخر بعینه مانند چوبچینی است که ذکر یافت بلاتفاوت و اکر در عرق با درنجبویه و کاوزبان و شاهتره و بسفایج و اذخر و غیرها از عرقهای مناسبه بجای عرق قندی و یا با ادویۀ مناسبۀ هر علت و مرض مانند عشبۀ مغربیه و صاصفراس و شجره النبی و امثال اینها ترکیب و ترتیب نمایند بد نیست جهت اکثر امراض ضعیفه و متوسطه مانند ضعف اعصاب و دماغ و اوجاع مفاصل و جرب و قوبا و استسقا و امثال اینها و یا بطریق نقوع چوبچینی از هریک بقدر لائق خیسانیده استعمال نمایند بد نیست برای کسانی که اجتناب از عرق قندی دارند این ترکیب خوب است
ص: 99
جهت استسقای زقی و طبلی با بول آن بغایت نافع و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مسهل زردآب و رافع ضیق النفس بار دو جمعی برای حار آن نیز بیعدیل دانسته اند چون با اقراص و اشربۀ بارده و معتدله بنوشند* آن است که چون ارادۀ استعمال آن نمایند شتر را تعلیف بکیاها و حبوب مناسبه نمایند مانند آنکه جهت تبرید کاسنی و آرد جو و ثیل و کشوث و امثال اینها و بجهت تسخین کنکر و درمنه و رازیانه و کرفس و شبت و قاقلی که شور نامند و مانند اینها و از ربع رطلی شروع نمایند و هر روز ده درم بیفزایند تا به حدی که کرانی نکند و نیکو هضم کردد و ادرار قوی نماید و اکر طبع مجتنب نباشد تا بقدر نیم وزن آن بول شتر مخلوط می توان نمود و هرکاه بول صاحب مرض بمقدار شیر و زیاده از ان باشد و منحدر کردد و تلیین بطن ننماید و در آروغ طعم شیر ظاهر نکردد و در معده ترش نشود علامت موافقت و عدم تجبن آن است زیاده می توان نمود و اکر متجبن کردد جهت رفع تجبن آن دو دانک سکبینج تناول نمایند و اکر موافقت بیشتر نماید و توانند که اقتصار آب و غذا بران نمایند و غذای دیکر و آب مطلق نیاشامند بهتر و اکر خواهند شیربرنج و فرنی با آرد برنج و یا آرد کندم از ان بپزند بخورند بد نیست و اکر اطلاق زیاده نماید و باعث ضعف کردد یک روز در میان یا دو روز در میان نیاشامند و مقویات قابضه مانند مصطکی و سنبل الطیب و قرص زرشک قابض و امثال آن اضافه کنند و باید که شتر را هر روز حضور خود طلبیده ظرفی را پاک شسته خشک نموده بآتش کرم نموده در ظرفی بزرکتر از ان آب کرم کرده شیر را در ان بدوشند و ظرفی دیکر را پیمانه کرده در ان صاف کرده آن مقدار مذکور را بزودی کرماکرم بیاشامند بتنهائی و یا با ربع آن و یا کمتر از ان بقدر برداشت مزاج بول آن و یا با چهار مثقال عسل و نیم مثقال تا یک مثقال سنبل الطیب کوفته پیخته اکر کرمی ننماید و یا با سفوفات و اقراص و ادویۀ مناسبۀ دیکر مانند سفوف لک و دواء لک و امثال آن اکر مناسب باشد و اکر شیر موافقت نکند بهیچ نحو بزودی ترک نمایند و لجاجت و ابرام در نوشیدن آن نکنند که مضرت ببخشد و منجر بضعف معده و غیر آن می کردد
ص: 100
جهت ادرار فضلات و ترطیب بدن و نفث الدم و جراحت رئه و حلق و مثانه و تمهای مزمنۀ حاره و دق آن است که بز را بعلفهای مناسبه تعلیف نمایند و مانند شیر شتر شیر آن را بدوشند و مقدار بیست و پنج مثقال یا سی مثقال و تا چهل مثقال با یک مثقال کتیرا و نیم مثقال رب السوس و صمغ بادام کرم کرم جهت نفث الدم و سرفه و علل سینه و همچنین با صمغ عربی و کتیرا از هریک نیم درم تا یک درم و با لک خام سائیده مغسول یک درم و یا با قرص کهربا و یا سفوف آن و یا با حب حابس الدم که نسخۀ آن ان شاء اللّه تعالی در قربادین خواهد آمد جهت نفث الدم مجرب و جهت ترطیب بدن از بیست و پنج مثقال شروع نمایند و بتدریج اندک اندک تا به حدی که بر طبیعت کران نیاید
44بیفزایند و اکر ترطیب زیاده مطلوب باشد یا ارادۀ ادرار باشد قدری آب خالص تا ربع و یا نصف آن بیفزایند و جهت رفع حمیات عتیقه و دقیه از همان مقدار شروع نمایند و روزی سه مثقال بیفزایند تا به حدی که موافقت نماید و کرانی نکند و هر روز ربع وزن آن آب خالص و یک درم روز اول خبه که بفارسی خاکشی و شفترک نامند و نیم درم شربت بنفشه اکر کرمی نکند داخل نمایند و روزی ثلث درم خبه و قلیلی شربت بنفشه بیفزایند چنانچه شیر رامی افزایند تا به پنج درم خبه و دو درم شربت بنفشه برسد در صورتی که شربت بنفشه کرمی نکند و الا شربت را نیفزایند و یا آنکه مطلق داخل نکنند و اکر شیر بهیچ قسم موافقت نکند ترک نمایند
ص: 101
جهت سل و دق و ترطیب بدن و رفع هزال حادث از حرارت و امثال اینها آنست که الاغ تازه زائیدۀ جوان را بجو خیسانیده و علفها و کیاهای باردۀ رطبۀ موافقه تعلیف نمایند و بدستور شیر شتر در حضور خود طلبیده بدوشند و کرماکرم روز اول و دوم و بیست پنج و مثقال تا سی مثقال با قرص کهربا و طباشیر و لؤلؤ و غیر اینها از ادویۀ مناسبه بیاشامند جهت غسل و تقویت قلب روزی سه مثقال تا شش مثقال و زیاده هم اکر احتیاج بسیار باشد و ثقل ننماید و موافقت کند بیفزایند و چون دریافتند که ثقل می نماید زیاده ننمایند و یا کم کنند و اکر اصلا موافقت نکند ترک نمایند
جهت امراض مذکوره مانند شیر الاغ است*و بدانکه باید که غذای شاربان البان مذکوره غذاهای مناسبۀ لطیفۀ خفیفه باشد و اجتناب نمایند از غذاهای ثقیله و تداخل که سوء هضم و تخمه و هیضه عارض نکردد و از ترشی و لبنیات و حبوب و اعراض نفسانیه و بدنیه و امثال اینها
جهت حفظ صحت و تقویت بدن و ارواح و قوی و باه آنست که چون اراده نمایند باید که در اول فصل بهار و یا خریف تنقیه نمایند که بدن نقی و پاکیزه کردد از اخلاط فاسدۀ ردیه بمسهلات و مقینات و فصد اکر دم غالب باشد و غذا باید که نخودآب و غذاهای لطیف باشد پس سال اول یک دانک فادزهر حیوانی بزی را با مروارید و طباشیر انز هریک نیم مثقال و عود قماری دو دانک صندلین از هریک چهار دانک و مصحکی یک دانک و عنبر اشهب و مشک از هریک نیم دانک و ورق طلا ده عدد و ورق نقره بیست عدد مروارید و فادزهر را بر سنک سماق صلایه کرده و ورق طلا و نقره را حل نموده و ادویه را کوفته و پیخته باهم حبوب سازند یا با نبات بقوام آورده سرشته حبوب سازند و سه حصه و یا پنج حصه یا هفت حصه نموده سه روز یا پنج روز یا هفت روز هر روز با کلاب و بیدمشک با قند و نبات شیرین کرده بدون شیرینی بنوشند و هر سال قدری بیفزایند تا بیک مثقال و نیم برسد و بعضی تا دو مثقال را تجویز نموده اند و کفته اند محرور المزاج هر سال نیم دانک و مبرود المزاج یک دانک بیفزایند و باید کسی که جوانی و سن او بچهل سال نرسیده باشد و محرور المزاج باشد مرتکب استعمال آن نکردد بلکه محرور المزاج را قبل از پنجاه و شصت سالگی جائز نیست و باید که در ایام خوردن یک هفته قبل و یک هفته بعد از ان از غذاهای غلیظه و حموضات و لبنیات و بقول و حبوب و اعراض نفسانی و بدنی و جماع پرهیز نمایند و اولی آن است که مقدار کم آن را با حبوب و معاجین مناسبه بقدر حاجت کاه کاهی تناول نمایند زیرا که مقدار کثیر آن را دفعه خوردن باعث کرمی و ثوران مواد و احراق اخلاط و تحلیل ارواح و قوی است
ص: 102
جهت حمی و قئ و امراض حاده و لاغری بدن آنست که بکیرند ماست تازۀ کاوی را و در ظرفی یا مشکی کرده آب داخل نمایند و خوب برهم زنند تا کرۀ آن بالتمام جدا کردد بکیرند دوغ را که طعم ان اندک مائل بترشی باشد و اکر شیرین باشد چند ساعت بکذارند تا اندک ترش مزه کردد و سی درم از ان دوغ را با ده درم نان تنک میده خالص ریزه کرده در ان ممزوج کنند و بکذارند تا نیکو
45دوم پنج درم بر دوغ بیفزایند و یک درم از نان کم نمایند و همچنین هر روز تا آنکه دوغ صرف بماند و عادت بدان حاصل کردد و چون خواهند بکاهند برعکس عمل نمایند تا بمقدار روز اول برسد و ترک نمایند و بعضی احتیاط را زیاده مرعی داشته کفته اند از دو درم دوغ و یک درم نان باید که شروع نمایند و روزی سه درم دوغ و یک درم نان بیفزایند تا سی درم یا زیاده هر مقدار که خواهند برسد و چون خواهند کم نمایند به دستوری که افزوده اند کم نمایند و کسانی که عادی بخوردن دوغ باشند احتیاج باین تدابیر نیستند بلکه همین مراعات قوت هضم و آنکه با او حمی عفنی نباشد کافی است زیرا که با حمی عفونی استعمال آن جایز نیست مکر آنکه وقت اقتضا کند از کرمی هوا و رقت و حدت ماده در غب خالص و امثال آن و جایی که تعفنی در اخلاط باشد با قرص طباشیر و هنکامی که طبیعت ملین باشد و تلیین آن موجب ضعف کردد با حبوب و اقراص قابضه و یا با طباشیر و یا طراثیث و امثال اینها از ادویۀ قابضۀ مناسبه استعمال نمایند و یا آنکه سنک ثاب و یا آهن تاب نمایند و صاحب خلاصه التجارب نوشته که کاهی فادزهر حیوانی با دوغ نفع می بخشد نفعی ببین *و اما دستور* آشامیدن ماء الشعیر و ماء القرع و ماء الخیار و ماء انکشوث و ماء الشاهترج و ماء عنب الثعلب و ماء هندبا و ماء ورق الخلاف و ماء البقول هریک جدا جدا در قراباد بن کبیر ذکر یافت و در قرابادین این کتاب نیز ان شاء اللّه تعالی در حرف المیم مع الالف مذکور خواهد شد *و اما دستور* اخذ ادهان و کرفتن عرقها و عطرها نیز در قرابادین در حرف الدال مع الهاء و العین مع الراء و مع الطاء ان شاء اللّه تعالی ذکر خواهد یافت و در قرابادین کبیر ذکر یافت *اما اتخاذ بعضی ادویه و صنائع آنها
ص: 103
جهت رویانیدن مو آنست که پارچهای کندر را در ظرفی بر روی هم بچینند و در زیر آن فتیلۀ مانند فتیلۀ چراغ برافروزند و ظرفی دیکر مانند قدح یا طشت بالای آن معکوس نصب کنند و هر دودی که در ان جمع کردد بردارند و با آنکه در ظرف سفالی قطعهای آن را برهم بچینند و بفتیله مشتعل سازند و بر بالای آن ظرف سفالی دیکر که عمقی داشته باشد نصب نمایند به نحوی که اندک هوا بدان برسد که خاموش نکردد و یا آنکه کاغذ بر ابشکل کلۀ قند پیچیده بالای آن کذارند و آنچه در ان مجتمع کردد بردارند که دخان و جوهر آن همان است و عند الحاجت بکار برند
که حسن لبه و بهندی لبان نامند جهت تقویت معده و باه و دفع رطوبات و غیر آن از خواصی که برای آن در ادویۀ مفرده در حرف الحاء مع الصاد مذکور است مانند اتخاذ دخان کندر و جوهر آن است و این دخان مشهور بجوهر حصی لبان است و بهندی ست لبان نامند
آنست که سرهای بلادر را جدا نمایند هر قدر که خواهند و در شیشۀ مطین پر کنند و سر شیشه را بلیف بند نمایند و بطریق تنکیس که ظرف سفالی بزرکی را بر سه پایۀ که بلندی آن بمقدار یک شبر باشد نصب کنند که وسط آن ظرف را سوراخ کرده باشند و شیشۀ را معکوس بر ان کذارند که کردن شیشه از ان سوراخ از زیر برآید و تنۀ شیشه باندرون ظرف باشد و بزیر سر شیشه ظرفی کذارند که در ان آب باشد و بالای شکم شیشه و اندرون ظرف که در ان است سرکین کاو خشک صحرائی پر کنند و برافروزند تا عسل آن تمام و کمال از کردن شیشه در ان ظرف آب آید و چون دیکر عسل از ان شیشه نچکد و تمام سوخته کردد عسل را از روی آب بردارند و اصلاح نموده یعنی تدبیر نموده بکار برند و دو نوع اخذ عسل آن در بیان تدبیر بلادر در همین فصل مذکور شد
ص: 104
و آن بطریق احراق و بتعفین نیز می باشد اما احراق آن است که رصاصین یعنی قلعی و سرب هریک را که خواهند صفحهای بسیار نازک ساخته در ظرفی برهم بچینند و بر هر صفحه قدری کبریت سوده بپاشند و باید که مقدار کبریت بازای هر صد مثقال پنجدانک زیاده نباشد پس بر آتش کذارند و برافروزند و بسیخ آهنی
46برهمزنند تا تمام آن سوخته کردد و از دود آن محترز باشند تا سوخته سفیدآب کردد *نوع دیکر آنست* که هریک از ان هر دو را که خواهند در ظرف سفالی بکذارند و با کفچۀ آهنی برهمزنند تا مانند خاکستر کردد پس در کوزۀ مطین کرده یک روز زیر آن آتش کنند تا سفید کردد اکر خوب سفید نشده باشد قدری سرکۀ انکوری تند بر ان بپاشند و یک هفته بکذارند تا سفید کردد
که بهندی جهت نامند نیز همین نحو است اهل هند نیز بدین نحو احراق می نمایند که آن را قطعهای کوچک نموده در ظرف آهنی بر آتش می کذارند و می دمند و بسیخ آهنی برهم می زنند و در بین احراق قدری سم الفار سوده بر ان می پاشند بزودی محرق مانند پنبه می کردد و می کویند که اکر آن را کداخته بعد کداز بکن که کیاه هندی است قدری معتدی نرم سائیده آب آن را بر ان بپاشند و یا بریزند نیز محرق مانند پنبه می کردد و باشیای دیکر نیز محرق می کردد پس سوده شسته استعمال نمایند اکر مغسول آن را خواهند
آنست که بکیرند صفائح قلعی و یا سرب را و انکور را با دانۀ آن کوبیده بر آنها مالیده در ظرفی کرده در مکان نمناک کذارند تا همه آن حل کردد *و یا آنکه صفحۀ قلعی و سرب را سوراخ کرده و با انکور کوبیده اغشته در خم سرکه بیاویزند و ظرفی در خم برابر قطعها نصب کنند تا آنچه از ان سیفدآب کردد و بریزد در ان مجتمع کردد و دهن خم را محکم بندند که بخار سرکه بیرون نرود و بهر چند روز بار کنند آنچه از سطح آن صفایح سفیدآب کشته در ان ظرف ریخته باشد بردارند و باز انکور کوبیده بر ان مالیده بکذارند تا همه آن سفیدآب کردد *نوع دیکر آنست* که قلعی و سرب را در ظرف مشبک سفالی کذاشته آن ظرف را در ظرفی که سرکه بسیار تند در ان کرده باشند بکذارند به نحوی که معلق باشد تا ببخار سرکه تمام آن سفیدآب کردد *نوع دیکر* که آن را سفیدآب کاشغری و سفیدآب رومی کویند آن است که بکیرند صفایح قلعی را و انکور کوبیده با تخم بران بمالند و بر روی هم کذارند در ظرفی که در ان سرکۀ انکوری باشد و در خم سرکه کذارند و سر خم را محکم بندند که بخار سرکه بیرون نرود تا بمرور ایام تمام آنها سفیدآب کردد پس برآورند آنچه سفیدآب شده باشد بردارند آنچه باقی مانده در ان نیز همان عمل نمایند پس بشویند تا ترشی و اجزاء اسقۀ انکور از ان دور شود و سائیده بکار برند
ص: 105
توتیای کرمانی در ادویۀ مفرده ذکر یافت و توتیای هندی مس است که با زاج و بقولی با کبریت احراق می نمایند
که عبارت از مس سوخته است آن است که مس را صفایح بسیار رقیق سازند و در دیکی بر روی هم بچینند و بقدر عشر آن کوکرد و نمک بالمناصفه بر ان صفایح بپاشند و دهن دیک را مستحکم نموده یک هفته در تون حمام بکذارند تا مجموع سوخته کردد و هرکاه زودتر خواهند مس را کداخته و کبریت و امثال آن بران پاشیده در سرکه تطفیعه نمایند و تکرار عمل نمایند تا تمام سوخته کردد و شنیده شده که اهل هند شنجرف را در دیک مسی یا اهنی می سازند و چون کهنه و شکسته شد شبیه بر اسخت می کردد همین را بجای آن می فروشند
از برای آتشک و نار فارسی و سغفۀ خبیثه که آن را کچلی کویند و جرب خبیث و قروح ساعیه و خنازیر و ناصورانف و ریشهای کهنه و اقسام قروح کلیه و مثانه و مجاری بول که مزمن شده باشد و از برای تفتیت حصاه و رفع سرعت انزال و ضعف باه که مقدار یک حبه تا دو حبه آن را با عسل تناول نمایند آنست که بکیرند سیماب و کل ارمنی و اکر نباشد طین مغره که بهندی کیرو نامند و زاج سفید و نمک سک از هریک نه تانک و در نسخۀ دیکر بجای زاج سفید توتیاء اخضر هندیست که بهندی نیله تهوتهه نامند و نسخۀ اول بهتر است پس مجموع را با آب صلایه کرده اقراص سازند و خشک نموده در کاسۀ سفالی لعابدار که در ته آن کاسه نمک کرده باشند بکذارند و کاسۀ دیکر مانند آنکه بخاکستر و عصارۀ جوز مائل اندوده باشند کذارند و هر دو را بطین حکمت بکیرند و
ص: 106
4٧سه شبانه روز در سرکین کاو صحرائی خشک آتش دهند که اطراف آن سرکین بسیار باشد و اکر برای تقویت باه است نه شبانه روز آتش دهند بدین نحو که چون آتش تمام کردد باز تجدید نمایند پس برآورند آنچه در ته ظرف و اطراف آن چسبیده باشد بکیرند که آن رسکپور است *نوع دیکر* آن است که بکیرند سیماب بیست مثقال و نیم و زاج سفید هفتاد و پنج مثقال و باهم در هاون سنکی نیکو سحق نمایند و در شیشه کنند و سر شیشه را محکم بسته بکل حکمت که از کل سرخ و پنبه و نمک و خاکستر و سبوس برنج ساخته خوب کوفته ورزیده باشند کرفته و خشک نموده دور آن آتش شدید برافروزند و اکر آتش سرکین کاو صحرائی باشد بهتر است که تا سه ربع روز در میان آتش باشد پس براورند و بکذارند تا سرد شود پس اجزاء را از درون شیشه برآورند و باد و وزن آن ادویه آب لیمو سحق بلیغ نمایند تا منجمد و خشک کردد پس بار دیکر در شیشه کنند و بدستور سر آن را محکم بسته بکل حکمت بکیرند و در دیک سفالی تا نصفه رمل کنند و شیشه را در ان کذارند و بالای آن نیز رمل نمایند که تمام شیشه در زمل پنهان باشد و در زیر دیک آتش کنند آن مقدار که ریک سرخ کردد پس برآورند و بکذارند تا سرد کردد از شیشه برآورند و در ظرف چینی نکاهدارند و همین عبارت از رسکپور و شنجرف سفید است و حب مصنوع از ان و طریقۀ استعمال آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 107
آنست که آهن را سوهان کنند در غایت ریزکی و چند مرتبه باب و نمک بشویند تا سیاهی آن زائل کردد پس با آب خالص غسل دهند و با ربع وزن آن نوشادر سحق بلیغ کنند و بر روی لته در ظرف سفالی پهن نمایند و در مکان نمناک دفن نمایند تا دوازده یوم پس برآورند زود مائل بسرخی قابل سحق کردد *نوع دیکر که معمول اهل صناعت است* آنست که بکیرند صد مثقال برادۀ آهن را بدستور مزبور شسته در قرع مطین کنند و بوزن آن تیزآب فاروقی اندک اندک بر ان ریزند و چون از ان دود ظاهر کردد اندکی بول انسان بر ان بچکانند که جوش آن فرو نشیند و انبیق بر ان وصل کنند و بآتش ملایم مقطر نمایند و چون مجموع تیزآب مقطر کردید آتش را تند کنند تا مکلس زعفرانی رنک کردد پس از آتش برکیرند و از شیشه برآرند بعد از سرد شدن و عند الحاجت بکار برند
بانحاء مختلفه است از آن جمله آن است که ملح قلا را در آب حل کنند و آب آن را بجر علقه بکیرند و اکر مکرر خواهند باز قلا تازه را در ان حل کنند و آب آن را بجرعلقه بکیرند و همچنین این عمل را تا سه مرتبه یا پنج مرتبه یا هفت مرتبه تکرار نمایند پس در ظرفی کرده بر آتش کذارند تا آب آن منعقد کردد پس بکیرند یک وزن ازین معقود و یک وزن از آهک سنک کرماکرم آب ندیده و باهم سحق بلیغ نمایند و چهار وزن آن آب بر ان ریزند و مکرر آن را از چوبی برهم زنند و یک شبانه روز بکذارند پس آب زلال آن را بجرعلقه بکیرند پس آن آب را در ظرف سنکی یا آهنی نموده بر آتش کذارند و بآهستکی طبخ دهند تا منعقد کردد و باز هموزن این معقود آهک کرم آب ندیده داخل نموده سائیده و چهار وزن آب بر ان ریزند و بدستور از چوبی برهمزنند و بعد یک شبانه روز آب آن را بجرعلقه بکیرند و باز بهمان نحو عقد نمایند و باز حل کنند و تا هفت مرتبه این عمل را تکرار نمایند پس این هنکام مانند روغن می کردد بسیار حاد اکال از برای حل اکثر اجساد و ارواح مجرب و چون موی را در ان ریزند منحل کردد و در شیشۀ ضخیمی محفوظ دارند و چون خواهند که شنجرف از ان سازند بکیرند کبریت اعلی یک وزن و سیماب خالص دو وزن و باین آب هر دو را سحق نمایند و در آفتاب کذارند تا خشک کردد و درین مرتبه سیاه خواهد بود و پس مرتبۀ دیکر نیز بآن روغن سحق نمایند و بدستور در آفتاب خشک نمایند این مرتبه اندک سرخ رنک خواهد شد و همچنین تا آنکه بسیار سرخ خوشرنک کردد پس سائیده و شسته در نقاشی و نوشتن
ص: 108
4٨استعمال نمایند و این نوع شنجرف مستعمل اهل صنعت است
آن است که بکیرند سیماب خالص بیست مثقال کبریت زرد دوازده مثقال زرنیخ لعلی دو مثقال زرنیخ و کبریت را نیکو سحق نمایند و با سیماب در هاون بسایند تا همه چون غبار شود در کاسۀ که بیرون آن را بکل حکمت کرفته باشند کنند و در تنور تافته که آتش آن را بیرون آورده باشند کذارند بر روی دو سه خشت و سر تنور را محکم بندند و بعد از دو روز سر تنور را باز نمایند و کاسه را برآورند شنجرفی باشد در نهایت سرخی و خوشرنکی آن را در شیشۀ کنند و نکاهدارند *نوع دیکر* زیبق خالص هفت جزو کوکرد خالص دو جزو باهم سائیده در شیشۀ مطین بطین حکمت کنند که تا نصف شیشه باشد و سر شیشه را بصاروج الحکمه بند کنند و بالای آن کل حکمت بکیرند و خشک کنند و در دیک سفالی که در ان ریک پر کرده باشند دفن نمایند و در زیر دیک آتش برافروزند تاریک سرخ کردد پس بکذارند تا سرد کردد و برآورند و این را شنجرف مصری خوانند و در زنجفر هندی کوکرد و سیماب مساوی است و در زنجفر رومی سیماب دوازده جزو کوکرد هشت جزو و زرنیخ سرخ پنج جزو است
که بفارسی سرنج و بهندی سیندور خوانند بالحاء بسیار است از آن جمله آن است که سفیدآب قلعی را و یا قلعی و سرب را در تابۀ سفالی کرده بر روی کورۀ آتش نی و خاشاک کذارند و قدری نمک بر ان بپاشند و بسیخ آهنی و یا کفچۀ آهنی برهمزنند تا سرخ کردد و هرچند آتش بیشتر دهند سرختر می کردد و چون اندک سرخ کردد در دیکی کرده بر روی کوره کذارند و اطراف و زیر آن آتش برافروزند بغایت رنکین می کردد
ص: 109
که معروف است بدواء الشعث و بفارسی داراشکنه نامند آن است که بکیرند از زیبق خالص نود مثقال و از سم الفار هفت مثقال و نیم و باهم نیکو بسایند و بدستور در شیشۀ مطین کرده مصعد نمایند
آن است که سرب را کداخته اسرنج یا سرب سوخته بخورد آن دهند تا هر دو ممزوج شوند در ظرفی کرده در سرکه اندازند و آنچه خوب سوخته ممزوج شده باشد جدا نموده با جو در آب بجوشانند به حدی که جو منشق و مهرا کردد پس از جو جدا کنند و چون خواهند که آن را تصفیه نمایند باید که هموزن آن نمک بسایند و در آب خیسانیده هر روز برهمزنند و هر سه روز تغییر آب نمایند تا خوب صاف شود و اجزای خام درو نماند پس شسته استعمال نمایند
آن است که در پشم سفیدی به پیچند و به آب باقلا بجوشانند و بعد مهرا شدن باقلا و سیاه کشتن پشم تجدید نمایند تا آنکه سفید کردد *نوع دیکر* آنست که مرداسنک را با هموزن آن نمک در ظرفی کنند و آب بر ان ریزند و در آفتاب کذارند و چون نمک آب شود آن آب را بریزند و همچنین تجدید آب نمایند و در وقت تجدید نمودن خوب برهمزنند و بکذارند تا ته نشین کردد آب را بریزند و همچنین تا آنکه مرداسنک سفید کردد و اصلا ملوحت در ان نماند و مرداسنک سفید کرده را مرتک نامند بفتح میم و سکون راء مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و کاف و بکسر میم نیز آمده و این در ذرورات و اطلیه و اضمده مستعمل است تا آنکه عضو را سیاه نکرداند
ص: 110
آن است که مس را صفایح بسیار نازک سازند و در سرکۀ تند کذارند در زمین نمناک تا زنک بکیرد پس با یکدیکر بسایند و همچنین تا تمام صفایح پاشیده زنکار کردد *نوع دیکر* آن است که مس را براده نموده با دو وزن آن سرکۀ بسیار تند در سبوی مسی نوبی قلعی کنند و سر آن را بکیرند و در زمین نمناک و یا سرکین اسپ دفن نمایند و بعد از سه شبانه روز برآورند همه آن زنکار شده باشد
آن است که بکیرند یک جزو برادۀ مس را و با شب یمانی و بوره سرخ و نمک بالسویه بقدر عشر آن در ظرف مس با سرکۀ تند بسایند و چون خشک شود باز سرکه داخل نمایند تا آنکه خوب سوده و زنجار کردد *نوع دیکر* که الطف از همه انواع است آن است که را سخت مغسول را
4٩یا مثل آن نوشادر مصعد بسیار نرم بسایند و بعد از امتزاج قطران و سرکۀ بسیار تند بر ان بچکانند و سحق نمایند تا مانند خمیس کردد پس روی آن را بپارچۀ نازکی بپوشند و در آفتاب کذارند تا خشک کردد و با سرکۀ تند باز بسایند و بدستور در آفتاب خشک نمایند و تکرار عمل نمایند تا همه آن زنکار کردد و چون خواهند آن را تصفیه نمایند که زنجار مصفی نامند آن است که یک جزو زنجار را با پنج جزو سرکۀ سفید مقطر تند بخیسانند و بکذارند تا سرکه سبز کردد آن سرکه را در ظرفی بکیرند*و اکر خواهند مرتبۀ دیکر بقدر پنج وزن دردی زنجار نیز سرکۀ مقطر بر ان ریزند و بکذارند تا سبز کردد و هر دو سرکۀ سبز را باهم ممزوج کرده بکذارند تا ته نشین کردد سرکه صافی بالای آن را بجرعلقه بکیرند و ته نشین را بکذارند تا خشک کردد و بسایند و بکار برند زنکار بسیار اعلی خواهد بود
ص: 111
که بهندی کاننجی نامند جهت اکثر امراض حادۀ صفراوی و غیرها مفید است*آنست که بشویند برنج یعنی ارزو او بجوشانند تا مهرا کردد پس صاف نموده در ظرف چینی یا شیشه یا سفالی لعابدار کرده آب بر ان ریزند آن مقدار که یک شبر از روی آن برکردد سر آن را پوشیده در آفتاب و یا پشت اجاغ کرم بکذارند تا چهل روز که برسد پس صاف نموده عند الحاجت استعمال نمایند
بکیرند عود تماری را و ریزه ریزه کنند و در کلاب و جلاب بخیسانند تا نرم شود پس بکذارند تا رطوبت آن کم شود انکاه مشک و عنبر و اشنه را به آب سوده بآن چند بار آغشته هر مرتبه خشک نمایند و عند الحاجت قدری از ان را در مجمر بر اخکر کذارند مجلس را معطر نماید و مشام را قوت بخشد
آنست که بکیرند مقداری از موم مصفی را و کداخته در هاون ریزند و دو استار روغن کل یا روغن بنفشه یا غیر آن هر دو بر ان ریزند و چند پارچۀ یخ یا برف در ان اندازند و خوب برهمزنند چون یخ و برف کداخته کردد بکذارند تا روغن بالا آید دهن را بردارند و آب را بریزند و استعمال نمایند
بکیرند طین حرکه بفارسی خاک رست کویند و از سنک ریزه و رمل صافی نمایند بدین نحو که در آب حل کنند و آنچه مخلوط باب کردد در ظرفی بکیرند و دردی را دور نمایند و بکذارند تا ته نشین کردد پس بکیرند موی سر انسان و ریزه ریزه کنند و اکر موی سر تراشی باشد که سر تراشان جمع می نمایند بهتر است و با هموزن آن سرکین کاو کوبیده پیخته باب نمک همه را خمیر کرده هفت روز بکذارند و هر روز آب نمک بر ان بپاشند تا خشک نکردد پس خوب سرشته ورزیده استعمال نمایند و بعضی سبوس کندم و خبث الحدید و پنبه نیز داخل می نمایند
ص: 112
دستور آن آنست که بکیرند زجاج شامی و قلعی را بالسویه در بوته کداخته سرد کنند و آنچه مانند کف بر روی آن باشد بردارند که ماء الزجاج آنست
که جوهر الصنائع نامند و از خواص آن آنست که هرچه را بآن وصل کنند و یا بآن بسرشند از آب و آتش منفصل نکردد آنست که بکیرند پنیر تازه را و اوراق رقیقه کرده بر روی سنک مسطحی آهک آب ندیده را نرم پیخته فرش نمایند و آن ورقها را بر روی آنکه بهمدیکر پهلوای آنها نچسبند بچینند و بر روی آن اوراق نیز آهک نرم پیخته بپاشند به قدری که آن را بپوشد و سنک مسطحی دیکر بسیار سنکین بر روی آن کذارند و ده روز در افتاب کذارند تا دهنیت آن پنیر تمام فشرده در آهک آید پس به آب بشویند و بدستور فرش و لحاف از نمک سائیده کنند و یک هفته در زیر سنک کران کذارند پس به آب پاک شسته که سرخی و چربی آنکه داشته باشد بالکل رفع کردد که چون در آفتاب کذارند چربی از ان ظاهر نکردد و اکر ظاهر کردد باز به آب نمک و آهک بجوشانند تا بحدی رسد که اصلا چربی در ان نماند و کمال آن در عدم چربی و سرخی است پس مانند سرمه بسایند و در شیشه محفوظ دارند در وقت حاجت قدری را با آب سفیدی تخم مرغ که در شیشه بسیار برهم زده
5٠کف آن را کرفته باشند قطره قطره از ان آب بران ریخته بر روی سنک با دستۀ سنکی بسایند تا به حدی که سنک بالا بسنک پائین بچسپد پس آهک صاف خالص در آب حل کرده قطره قطره از ان آب آهک بر ان ریزند که نرم سیال کردد آن مقدار که چون ظرف چینی و یا شیشه و یا چیز دیکر را بآن وصل کنند با اندک زمانی خشک کردد بردارند و درشد اوصال ظروف شکسته و غیرها بکار برند و این از اسرار مکتومه است *اتخاذ* مداد و رب بنفشه و هلیله و تربد و راوند و امثال اینها و صاروج الحکمه و تیزآب فاروقی هریک در رسم خود در قرابادین ذکر یافت و درینجا نیز ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
ص: 113
*بدانکه* ادویه را افعالی چند کلیه و جزئیۀ و افعالی چند شبیه بکلیه است اما افعالی کلیه مانند تسخین و تبرید و ترطیب و تیبیس و امثال اینها است و اما افعال جزئیه مانند منفعت آنها در مرضی و وقتی و حالی خاص است مانند منفعت در مرض سرطان و بواسیر و یرقان و طحال و سک کرده و مثانه و امثال اینها و اما افعالی که مشابه افعال کلیه اند مانند منفعت در اسهال و ادرار و حبس و امثال اینها و این افعال هرچند جزئی اند و لیکن چون اموری اند که نفع آنها عام است بجمیع بدن و همچنین ضرر انها نیز عام است لهذا مشابه کلیه اند و نیز افعال کلیه بعض آنها اولی اند و بعضی ثانوی و افعال اولیه همان افعال اربعه اند و مانند انها و ثانوی بعضی از انها همان افعال اند بعینه و لکن مقدر بقیاس دیکری بطرف زیادتی و یا نقصانی مثل احراق و عفونت و انجماد و مانند اینها که بعینه تسخینات و تبریدات اند و لیکن مقدر و مقایس بدیکری و نیز افعال چند دیکر صادر می کردد از انها مانند تخدیر و ختم و الزاق و تفتیح و تغریه و تقطیع و تخشین و غیرها و درینجا ذکر کرده می شود افعال مشهورۀ آنها را با بعض اصطلاحات این فن و صفات بعض ادویه و اطعمه قبل ازین ذکر یافت
اکال
یعنی خورندۀ عضو و آن دوائی را نامند که بسبب افراط قوت تحلیل و جلا و نفوذی که دارد تفریق اجزاء جوهر عضو نماید مانند زنجار
ص: 114
یعنی پاک کننده و آن دوائی را نامند که ازشان آن تحریک رطوبات لزجۀ جامده و دفع آنها باشد از سطح عضو و فوهات مسامات مانند انزروت و ماء العسل و هر دوائی جالی ملین طبع است هرچند در ان قوت مسهله نباشد
یعنی کشنده و آن دوائی را نامند که بحرکت درآورد اخلاط و رطوباتی را که ملاقی آن است بسبب لطافت و حرارت خود و جذب نماید آنها را بسوی خود و بظاهر جلد مانند جند بیدستر و ثافسیا و آنچه شدید الجذب باشد پیکان و خار را از عمق بدن بکشد و برآورد مانند کوشت حلزون
یعنی بسته کننده و آن دوائی را نامند که ازشان آن باشد که اخلاط رقیقه سائله را منجمد و بسته کرداند مانند موم و نشاسته و کثیرا و کهربا
و حلاق یعنی سترندۀ موی و آن دوائی را نامند که بسخ موی را سست کرداند و آن را دفع سازد و یا آنکه سست کند که باسانی کنده شود مانند زرنیخ و نوره و سفیدآب و خاکستر
یعنی بخارش آورنده و آن دوائی را نامند که بسبب حدت و کرمی خود جذب کند بسوی مسام اخلاط کزنده خارش کننده راو نباشد بآن حد که زخم کند عضو را مانند کبیکج
یعنی تمام کنندۀ زخمها و آن دوائی را نامند که بسبب قوت مجففۀ خود بر سطح ظاهر جراحت تفرقی و رطوبتی نکذارد و خشک کند آن را و خشک ریشه بندد و نکهدارد آن را از آفات تا اینکه کوشت و پوست صالح بروید
ص: 115
دوائی را نامند که بسبب لزوجت جوهر کثیف خود بدست بچسبد مانند دبق
یعنی مانع و بازکردانندۀ ماده بعضو آن دوائی را نامند که بسبب برودت و قوت قبض خود احداث کند در عضو کثافتی که تنک کرداند مسام آن را و بشکند حدت حرارتی که حادث شده است در ان و غلیظ و منجمد کرداند اخلاط رقیقه سیاله
5١و او نکذارد که بعضو بریزند و عضو را از قبول انها بازدارد مانند عنب الثعلب در اورام و ردع در مقابل جذب است
یعنی فشارنده و آن دوائی را نامند که بسبب شدت قوت قبض و جمع خود اجزا عضو را بفشارد تا آنکه آنچه از رطوبات رقیقه در خلل و فرج آن است منضغط و جدا کردند و از هر منفذی که بیابند برآیند مانند ضماد استۀ تمر هندی در دمل
یعنی شست و شو دهنده و آن دوائی را نامند که بقوت جالیۀ منفعلۀ خود که رطوبت باشد نه بقوت فاعله که حرارت باشد بحرکت و سیلان درآورد اخلاط را و زائل کرداند انها را از سطح عضو مانند ماء الشعیر و آب خصوص آب نیمکرم
یعنی کشنده و آن دوائی را نامند که بسبب ضدیت خود روح حیوانی و قوی را فاسد و فانی کرداند و هلاک سازد مانند افربیون و افیون و بیش و این مرادف سم است و بعضی کفته اند که زهر حیوانی مخصوص باسم سم است و غیر حیوانی مختص بقاتل
یعنی خراشندۀ پوست و جدا کنندۀ آن و آن دوائی را نامند که بسبب شدت قوت جلای خود جلا دهد و ببرد پوست فاسد عضو را مانند قسط و زراوند و هرچه نفع و فائده بخشد بهق و کلف و مانند این هر دو را
ص: 116
یعنی داغ کننده و سوزنده و مراد از ان دوائی است که جلد را بسبب شدت احراق و تجفیف خود بهم درآورد و مجاری اخلاط آن را مسدود سازد و مسام را بند کند و عضو را بکاود مانند عضو کرم بریان داغ کرده شده مانند زاج و قلقطار
یعنی شکننده و دفع کنندۀ ریاح و آن دوائی را نامند که قوام ریاح غلیظۀ محتقنۀ اعضا را بقوت حرارت و تجفیف خود رقیق ساخته دفع نماید و یا بتحلیل برد مانند تخم سداب
یعنی کزنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و شدت نفوذ خود در عضو نرود و در تفرق اتصال در منافذ کثیرۀ قریبه بهم احداث نماید که اجزاء آن بانفراد ما محسوس نکردند مانند استعمال خردل با سرکه و یا سرکه بتنهائی
یعنی چسبنده و آن دوائی را نامند که بالفعل و یا بالقوه در حین تاثیر حرارت مزاجی در ان قابل امتداد کشته اجزای آن از هم منقطع نکردند مانند خبازی
و آن دوائی را نامند که بقوت مبرده که دارد احداث برودت نماید مانند کافور
یعنی بحرکت آورندۀ قوت باه و زیاده کنندۀ مادۀ آنکه منی و ریاح غلیظۀ منعظه است و آن دوائی را نامند که تولید مادۀ منی و ریاح منعظه نماید بسبب حرارت معتدله و رطوبت فضلیۀ خود در مجاری اعصاب و عضلات و اعضای تناسل و محرک باه شود مثل بهمنین و بوزیدان و زردک و مانند اینها
یعنی خشک کننده و آن دوائی را نامند که بقوت مجففۀ خود احداث تجفیف و خشکی در عضو نماید و رطوبات آن را تلطیف نماید و بتحلیل برد مانند سندروس
ص: 117
یعنی بسته کننده و آن ضد محلل است دوائی را کویند که بسبب قوت برودت و قبض خود منجمد کرداند اخلاط و رطوبات را مانند بزر البنج و نشاسته
یعنی سوزنده و آن دوائی را نامند که بسبب قوت حرارت و نفوذ خود اجزای لطیفه و رطوبات عضو را بتحلیل برد و احداث احراق و تاکل نماید مانند فرفیون و زرنیخ
یعنی خارش آورنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ خود جذب نماید اخلاط لذاعۀ حکاکه را بسوی مسامات جلد و بسرحد تقرح نرساند مانند کبیکج و انجره
یعنی بتحلیل برنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت خود جدا نماید و خارج کرداند اخلاط را از موضعی که چسبیده و قرار یافته اند در ان و جدا کرداند اجزاء آن را از هم و ببخار دفع کند جزء فجزء تا آنکه باقی نماند از ان چیزی مانند جند بیدستر
یعنی سرخ کننده و آن دوائی را نامند که بقوت کرمی و جذب خود کرم کرداند عضو را و آنچه ملاقی و متصل است بدان از خون جذب کند بسوی آن عضو جذبی قوی و بدان سبب سرخ کردد ظاهر آن و فعل این قریب است بفعل کی و داغ مانند خردل و انجیر و فودنج
5٢یعنی بیحس کننده و آن دوائی را نامند که بقوت برودت و یبوست و قبض خود منجمد کرداند اخلاط را وسد نماید مسامات عضو را و مانع آید از نفوذ روح نفسانی در ان و اندک بیحس کرداند و از حرکت بازماند و یا آنکه روح نفسانی حساس متحرک را کثیف کرداند که احساس و حرکت آن کم کردد مانند افیون و لهذا اکثر مخدرات سرد و خشک می باشند
ص: 118
یعنی زبر و درشت کننده و آن دوائی را نامند که بشدت قوت قبض و تجفیف خود بکرداند سطح عضو را مختلف الاجزاء اعم از آنکه تکثیف نماید اجزاء رطبۀ مملسۀ آن را مانند اکلیل الملک و خردل
یعنی ادرار آورنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و تلطیف خود اخراج و دفع نماید مائیت اغذیه و فضول سیاله را ببول و حیض و عرق و شیر
یعنی اندمال آورنده و اصلاح و چاق کنندۀ جروح و قروح و آن دوائی را نامند که خشک و کثیف کرداند رطوبتی را که در خلل و فرج و میان اجزاء جراحت که مجاور یکدیکراند و بکرداند قوام آن رطوبت را غلیظ و لزج مغری تا اینکه بچسپند بیکدیکر مانند دم الاخوین و صبر و کثیرا و صمغ عربی و امثال اینها
یعنی سست کننده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و رطوبت خود بکرداند قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آن را وسیع تا آنکه بسهولت و آسانی مندفع کرداند از انها فضول مجتمعۀ محتبسۀ در انها را مانند ضماد شبت و بزر کتان
یعنی رطوبت افزاینده و آن دوائی را نامند که بسبب زیادتی شدت رطوبت خود احداث رطوبت نماید
یعنی رقیق کنندۀ اخلاط و رطوبات و این در برابر مغلظ است و یاقوت نافذه و حرارت و رطوبت می باشد
یعنی لغزانندۀ فضول و اخلاط و آن دوائی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تلیین سطح عضو نماید به حدی که بلغزاند آنچه در ان محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند الو بخارا و العبه
ص: 119
یعنی آنچه باعث تسدید و منع کردد و آن دوائی را نامند که بسبب یبوست و کثافت شود یا بسبب تغریه احداث سده نماید
یعنی ساکن کننده و آن دوائی را نامند که اخلاط و ارواح را از حرکات غیر طبیعی بازدارد
یعنی اسهال کننده و آن دوائی را نامند که بقوت مسهله و حرارت و نفوذ و جلا و ترقیق و جذب و دفع خود از اقاصی و عروق و منافذ بدن اخلاط فاسده و فضول معدیه را جذب و اخراج و دفع نماید بطریق امعا و تفصیل آن در فصل اول ذکر یافت
یعنی اشتها آورندۀ طعام و آن دوائی را نامند که تحریک طبیعت نماید بخواستن غذا
یعنی اصلاح کننده و آن دوائی را نامند که اصلاح حال ماکول و مشروب نماید خواه رفع ضرر آن نماید و یا معاونت فعل آن کند و یا حفظ قوت و یا کسر حدت آن نماید یا بدرقۀ آن شود بجهت وصول آن باعضاء ضیقۀ بعیده
دوائی را نامند که جوهر عضو یا مواد را صلب و سخت کرداند بسبب برودت و یبس و قوت جمع و تکثیف خود و این در مقابل مرخی است
*مطفی*
یعنی نشاننده ثوران و حدت اخلاط و ان دوائی را نامند که بقوت برودت و باعتدال خود بشکند حدت و سورت اخلاط حادۀ حاره را و یا سوء مزاج حار ساذج را
یعنی عرق آورنده و آن دوائی را نامند که بحرارت و تلطیف و ترقیق خود رطوبات محتبسۀ در جلد و اعضاء قریبه بآن را بعرق دفع سازد و اخراج نماید
ص: 120
یعنی عطسه آورنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ خود تحریک مواد دماغی نماید بجانب خیشوم و بعطسه دفع سازد
یعنی عطش آورنده و آن دوائی را نامند که طبیعت را مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح به آب شود مانند معده و جکر و یا بهواء بارد مثل دل و رئه و مراد از عطش عطش صادق است نه کاذب
یعنی تغریه کننده و آن دوای یابسی را نامند که در ان رطوبت لزجه باشد که بچسپد بمنافذ و فوهات منافذ و سد کند و مانع سیلان کردد مانند کثیرا و صمغ عربی و نشاسته و آهک شسته و هر دوائی
5٣لزج سیال مزلق چون حرارت در ان تاثیر نماید می کرداند آن را مغری ساد حابس
یعنی بدبو کرداننده و ان دوائی را نامند که بحرارت غریبۀ خود فاسد کرداند مزاج عضو را و رطوبات و ارواح آینده بسوی ان را متعفن کرداند و تمام آن را بتحلیل برد و بانی را قابل اینکه بکردند جزو عضو نکرداند و نیز بسرحد احراق و تاکل نرساند بلکه بکرداند آنها را فاسد و بتصرف حرارت غریبه در آنها متعفن مانند زرنیخ و ثافسیا
یعنی غلیظکننده و این مخالف ملطف است
یعنی شکننده و پاره کنندۀ سنکریزه و آن دوائی را نامند که در ان قوت حادۀ نافذه باشد که چون باخلاط لزجۀ متحجره برسد ریزه ریزه و نرم کرداند اجزای آن را مانند حجر الیهود و سنک سر ماهی و رماد عقرب و غیر اینها از ادویۀ مفتتۀ حصاه
ص: 121
یعنی کشایندۀ سدد و آن دوائی را نامند که بحرکت درآورد ماده را که داخل مجاری و منافذ و تجاویف اعضا مانده باشد بسوی خارج تا آنکه مفتوح کردند مانند فراسیون و فعل مفتت اقوی است از فعل جالی برای آنکه فعل این یا بتلطیف و تحلیل است و یا بتلطیف و تفطیع و یا بتلطیف و تغسیل پس هر چیز حریف مفتح است و هر چیز مر لطیف و مفتح و هر لطیف سیال مفتح اکر باشد مائل بسوی حرارت و یا معتدل و هر لطیف حامض نیز مفتح
یعنی خام کننده و آن دوائی را نامند که بقوت برودت و یبس خود باطل کرداند فعل حرارت غریزی و غریمی را نیز و اخلاط را خام و هضم را ناقص سازد و این در مقابل منضج و هاضم است مانند بزرقطونا درست ضماد آن در خارج
یعنی فرح آورنده و آن دوائی را نامند که تعدیل مزاج و تلطیف اخلاط و روح حیوانی و نفسانی نماید و منبسط سازد آنها را و میل دهد بسوی خارج و حزن را زائل سازد و دماغ را قوت بخشد و حواس را نیکو کرداند و ذهن را صافی سازد و کسالت را دور کند مانند شراب
یعنی پراکنده کننده و ان دوائی را نامند که بقوت حرارت خود متفرق و پراکنده سازد ریاح مجتمع را و قابل دفع کرداند
یعنی جداکننده و آن دوائی را نامند که بسبب قوت حرارت و لطافت و نفوذ خود نفوذ نماید ما بین خلط لزج و سطح عضو ملاصق بدان و دفع نماید آن را بدون تصرف در قوام آن مانند سکنجبین و خردل
ص: 122
یعنی قئ آورنده و ان دوائی را نامند که بقوت حرارت خود ترقیق نماید اخلاط غلیظۀ مجتمعه در مجاری غذا و معده را و بقئ دفع نماید مانند تخم ترب
یعنی زخم کننده و چرک آورنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ و جذب خود بتحلیل برد و فانی سازد رطوباتی که میان اجزاء جلد است و تفریق دهد اجزاء آن را و جذب کند مواد رئه را بسوی آن و احداث قرحه نماید مانند بلادر
یعنی قوت بخشنده و آن دوائی را نامند که تعدیل قوام عضو و مزاج نماید تا آنکه مانع آید از قبول فضول منصبه بسوی آن و از آفات نکهدارد یا آنکه تبرید نماید مسخن را و تسخین نماید مبرد را مانند دهن ورد و یا بالخاصیه بخاصیتی که در ان است مانند طین مختوم
یعنی لطیف کننده و آن دوائی را نامند که بحرارت معتدلۀ خود رقیق کرداند خلط غلیظ را مانند حاشا
یعنی نرم کنندۀ بطن و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت معتدله و رطوبت خود اخراج نماید آنچه در معده و امعا است و این اعم از منضج و مزلق است مانند مغز فلوس و خیارشنبر و تمر هندی و شیرخشت
یعنی اعتدال دهندۀ قوام اخلاط و مواد و آن دوائی را نامند که تعدیل قوام اخلاط نماید و قابل دفع سازد آنها را اعم از آنکه رقیق را غلیظ سازد مانند خشخاش و یا بالعکس که غلیظ را رقیق نماید مانند طبیخ حاشا و یا منجمد را نرم سیال کرداند مانند حلبه و نیز نضج عبارت از اعتدال اخلاط در کیفیت و کمیت و قوام صالح هر خلط است بحسیب لائق آن تا حاصل کردد از ان منفعتی که مخلوق اند برای آن مانند دم که نضح آن عبارت از اعتدال قوام متین
ص: 123
54صافی عبر حاد بودن آن است که صلاحیت جزو عضو شدن را داشته باشد و صفر آنکه رقیق صافی حاد باشد اما نه بسرحد افراط و تفریط تا افعال مطلوبه از ان صادر کردد و بلغم بسیار رقیق مائی غیر متشابه الاجزاء نباشد تا صلاحیت استحاله بخون و جزو بعض اعضا شدن را باختلاط بخون و یا استحاله بدان داشته باشد و سودا دردی دم صافی غیر محترق باشد تا صلاحیت تغذیۀ بعض اعضا باختلاط بخون و غیر آن از فواید مطلوبۀ ان داشته باشد و لهذا نضج عبارت از طبخ معتدل کامل است
یعنی نفخ آورنده و آن دوائی را نامند که در جوهر آن رطوبت غریبۀ غلیظه باشد که چون فعل نماید در ان حرارت غریزیه تحلیل نیابد بسرعت بلکه مستحیل بریاح کردد مانند لوبیا *بدانکه هرچه در ان نفخ است مصدع و مضر بعین است و از اغذیه و ادویه آنچه تحلیل یابد رطوبت آن در هضم اول و ریاح و نفخ آن در معده بماند و انحلال آن نیز بالتمام در همان جا باشد و یا در امعا و آنچه رطوبت فضلیه در ان باشد و آن مادۀ نفخ و ریح آن بود و نفخ آن در معده و امعا بتحلیل نرود بالتمام بلکه باقی ماند و چیزی از ان در عروق اعضای تناسل رود مانند زنجبیل و بزر جرجیر و این متعظ است و باعث نعوظ همان ریح است
یعنی چرک آورنده در زخمها و آن دوائی مرطبی را نامند که مخلوط کردد برطوبات قروح و انها را زیاده کرداند و مانع خشک شدن و چاق شدن آنها آید مانند موم روغن
ص: 124
که ملحم نیز نامند یعنی رویانندۀ کوشت و آن دوائی را نامند که بکرداند مزاج خونی که وارد جراحت می شود معتدل و مجفف تا آنکه مستحیل بکوشت کردد و منعقد شود در انجا کوشت جدید صالح
اجام
بمعنی نی زار است
ببینی کشیدن چیزی مائع بود که بسیار سائل باشد
یعنی بیخ و آن عام است از آنکه از شجر باشد یا از کیاه
عبارت از بیخ رازیانه و کاسنی و کرفس و کبر است
یعنی شاخها و آن مخصوص بشجر و کیاه شاخدار است و مفرد آن غصن
چیزی است که در ان عسل را حل کنند و نکهدارند و جوش ندهند آن را
بچشم کشیدن چیزی بود
سکنجبین متخذ از سرکه و عسل است و بعضی زیاده می کنند در ان آب دریای شور یا نمک دریا
بمعنی تاج و ابر تاریک و غیر آن نیز آمده است و در ادویه مراد از ان چنبری و کج بودن شکوفه و بار نباتات است و اکله و اکالیل جمع آن آمده
مراد از ان نکاه داشتن عضو است به بخار ادویه که در آب جوشانیده باشند و یا کرم کرده باشند
جمع وادی بمعنی کنارۀ دریا و رودخانه ها است
*اوذرومالی*
عسل و آب باران بالمناصفه درهم ممزوج نموده در آفتاب کذاشته است
ص: 125
سرکۀ مخلوط با آب و نمک است
اسم فارسی تریاق است و کویند هرچه دفع سم کند و مصنوع مرکب نباشد مخصوص باین اسم است
جمع بقر است
نخستین میوه است که برسد
بویدن
هرچه دود آن را استعمال نمایند
بفارسی بلغور نامند
آب دهن را کویند
آنچه از بار نباتات در غلاف و در قشر باشد مثل خشخاش
بمعنی بدمزه است و هرچه را طعم مرکب از مرارت و قبض باشد باین اسم خوانند
نورانی و درخشنده
زمینهائی که آب در ان جمع شده باشد و بفارسی مرداب نامند
بفتح اول سرکین است
شتر جوان و بکسر اول دوشیزه
بتحریک کرهها است که در ساق اشجار متکون شود
بکسر تاء بفارسی تریاک نامند و هرچه در شان او باشد که حفظ قوت و صحت مزاج روح بحدی کند که رفع ضرر سم از خود نماید باین اسم نامند و کویند تریاق مخصوص بدوائی صناعی است و آنکه افیون را تریاق می نامند بجهت حفظ قوت آن است که درین امر با تریاق حقیقی
55اشتراک دارد
آمیختن شراب با آب است
آنچه بآتش اجزای آن را صعود فرمایند لطیف آن را اخذ کنند
اویختن چیزی بکردن و بسائر اعضا
یعنی بی مزه و مراد طعمی است که نه لذیذ باشد
ص: 126
و تاثیر آن ترطیب و تلیین و ارخاء بسیار و تولید بلغم باشد
بفارسی پادر کویند و آن متغیر شدن طعم است یا بو یا هر دو
*تکلیس
بمعنی صاروج کردن و سوختن چیز و سیراب نمودن و بهره برداشتن آمده و مراد از ان مهیا ساختن بعضی ادویه است بجهت نفوذ و سرعت تاثیر و رفع کردن ثقل و کثافت آن خواه باحراق باشد و یا بعمل دیکر
یعنی کران و بمعنی کران آمدن بر طبع که دیر فعل بود و سریع الزوال نباشد
*ثمربا و نبات
است مثل خوشۀ میوه و امثال آن
لغت یونانی است و مراد از ان هرچه از نباتات ما بین درخت و کیاه باشد
جبر کسر عضو شکسته را بستن است
بر راء مهمله زمین سنکک لاخ
نیم کوفته که بلغور نامند
خشک و خشکی
بفتح اول و ثانی آب کرد آمده و جمع شده و بسته شده از سردی و نیز جزو چیز را نامند
یعنی ترش
بمعنی قند است و آن مرکب از تلخی و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزای آن است
آنچه در ثمر بارز و بی غلاف باشد مثل کندم و جو
یعنی کزنده که اجزای آن در زبان فرو رود و بسیار بکزد و تفریق اجزای آن نماید
کیاه خشک و شبیه بخشک شده و کویند مخصوص نباتی است که بر روی زمین پهن نبوده یا ساق باشد و بحد ثمنش نرسد
ص: 127
آنچه از سائیدن دو چیز جدا شود
سترندۀ موی
یعنی شیرین و هرچه زبان را منبسط سازد و اندک حرارت در ان احداث کند و لذیذ باشد شیرین نامند
شیرۀ تخمها و غیر آن و شیر تازه دوشیده است
بار نباتات است اعم از ثمر و مشابه ثمر
اعم از ثمر و مشابه ثمر است
خائز آنچه اجزاء خلط را بهم آورد و غلیظ کرداند
سرکین طیور و غیرها است
بمعنی سبک و آنچه بر لبع احتمال آن آسان بود و سریع الزوال باشد
بیرون رفتن سر استخوان از مکان خود
اسم ضبع است
*خلیع سست
بمعنی پرز است و در ادویه هرچه شبیه بپرز بر سطح ظاهر آن باشد مانند آنچه بر روی به می باشد
آنچه بجهت لزوجت کثیفۀ خود بدست بچسبد مثل دبق
هرچه زبان و غیر آن را نرم سازد و اجزای آن را منبسط سازد بی احداث حرارت و بفارسی چرب نامند
بمعنی مالیدن است و مراد از ان آنچه از سنونات بانکشت بردند ان و غیر آن بمالند
آنکه تاثیر کیفیت آن زیاده بر تاثیر کمیت و مادۀ آن باشد
آنکه بکیفیت تاثیر آن موافق مزاج نبود و بالخاصیت کشنده باشد مثل افیون
آنکه تاثیر بکیفیت کند و جزو بدن نشود
ص: 128
آنکه در جسم او چربی موجود باشد و باعث اشتعال او کردد مثل مغزها و تخمها و چوب صندل ابیض و دیردار و عود هندی و مانند اینها
ذرور آنچه سائیدۀ بی مائعی بر عضو بمالند و یا بپاشند
*ذو الخاصیه
آنچه تاثیر بصورت نوعیه خود کند اعم از آنکه تریاق باشد یا زهر
آنچه مواد را مانع ریختن بعضو شده اعضا را قابل ورود آن نسازد و ردع مقابل جذب است
*رجیع
نضلۀ هضم اول انسان است
بفتح اول و ثانی بنازپرورده و در ادویه هرچه نازک و زودشکن باشد
نرم و سست
آنچه از ان اخلاظ غیر معتدل القوام و الکیفیه متکون شود
آرمیده و مرد پربار و در ادویه آنچه در متانت و سنکینی و خوش جوهری تمام باشد
ته نشین مایعات و آنچه در مایعات اندازند و بر روی آب
56ایستد آن را راغب نامند
رطوبت غلیظی را نامند که در اطراف پلک چشم جمع شده و چسپنده باشد
سرکین حیوانات
شراب متخذ از عصارۀ کل سرخ است با عسل
طعم بسیار کریه و مرکب از مرارت و ملوحت است
اول موی که بر بدن حیوانات برآید و اسم کیمخت است که ساغری باشد و در ادویه آنچه بر سطح او چیزی شبیه بموی تازه برآمده باشد مزغب نامند مانند به و هلو و شفتالو
ص: 129
شکوفه و کل باشد
ساحل کنار دریا
آنچه اجزاء آن در همه جهات حرکت کند اعم از آنکه اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود مثل آب و روغنها
*سبط
راست بی کره را نامند از مو و غیر آن
آنچه بسیار نرم سائیده باشند
آنچه بفارسی زهر نامند و بسبب ضدیت کیفیت و خاصیت خود مزاج را فاسد سازد مانند پیش
آنچه بدندان پاشند و یا بمالند و مقوی جوهر آن باشد
بدبو شدن کوشت و بوی عرق که از بدن آید که بفارسی سمیت نامند
زمین نرم
کوه بلند*شتر بفتح اول و کسر ثانی در بدن پلک چشم
نباتی است که با شاخ خشبی باشد و کامل او آنکه با اجزاء تسعه نباتیه باشد و آن ثمر و ورق و لیف و صمغ و بزر و قشر و اصل و عصاره رحب است مثل درخت خرما
سر شکستن و فراخی و سفیدی روی است
بمعنی از هم باز شدن و کسیختن
بفتح اول و یا کسر ان و سکون ثانی فراخی کوشۀ دهان و بفتحتین فراخ شدن کوشۀ دهان
بضم اول و فتح ثانی کنکرها است و در ادویه آنچه در اطراف او زواید و برآمدکیها باشد مشرف نامند مانند سر انار
بضم اول و ثانی جوهر شمشیر و بفتح اول و سکون ثانی جدا کردیدن و دور شدن و پوست باز کردن و در ادویه هرچه باین صفت باشد شطب کویند
ص: 130
آنچه بو کند
صالح الکیموس آنچه ازو خونی متولد کردد و بهمه جهات آنکه اعتدال داشته و سائر اخلاط مخلوط بآن بقدر طبیعی باشد و خلط بد ازو بهم نرسد
زمین سنکستان
بفتح اول و ثانی آبی که بر ادیم و یا مشک نو بریزند پس زرد کردد و بمعنی طرف و کنار و در نباتات آنچه چین دارو با زردی و میل بطرفی داشته مستقیم نباشد مصفق نامند
پوست درشت و مستحکم بافته شده است
آنچه غلیظ القوام که مائع و نرم باشد بر عضو بمالند و یا بر او بندند اعم از آنکه موم و روغن داشته باشد و یا نداشته باشد
آنچه بر روی آب ایستد
آنچه جوشانیده آب آن را استعمال نمایند
خرد کردن
که آسیا باشد مسمی باسم لازم است
تازه
آنچه رقیق القوام باشد و بر عضو مالند و نام نوعی از شراب است
بسکون ثانی خوش بو و تند و بتشدید آن بمعنی پاکیزه
عشب بضم اول و سکون ثانی بمعنی کیاه است
بمعنی عصیر است اما در آنچه بی آتش بهوا و یا بآفتاب منعقد کرده باشند استعمال نمایند
افشرده از نباتات که منجمد نشده باشد
بفتح بوی خوش و بکسر خوش بوئی
بکسر فاطعم زمخت که زبان را درشت سازد و اجزای آن را بسبب برودت بهم آورد و فعل آن تبرید و تکثیف و تصلیب و تخشین و ردع است
ص: 131
خوشۀ نباتات و عناقید جمع آن است
غرغره
آواز مختلف است که از حلق آید و مراد از ان حرکت دادن مائعات است در حلق و فروبردن آن و یا فرو نابردن و ریختن آن
بضاد معجمه تر و تازۀ نارس از نباتات است
بمعنی کثیف است و در اغذیه بیشتر متداول است و استعمال لفظ کثیف در ادویه است
نیمکرم است
بمعنی شافه که مخصوص بدبر باشد
شافه که قبل و رحم را مخصوص باشد
بمعنی رنک بنفش
5٧است
از هم جدا شدن است
کیرنده را نامند که اجزای زبان را بهم آورد و درشت نسازه و فعل آن تبرید و تجفیف و تغلیظ و تقویت اشتها است و در غیر طعم مراد از ان شئ حابس است که بسبب بهم آوردن اجزای عضو حبس و استمساک نماید
شاخهای کیاه بی ساق است و قضب واحد آن است
آنچه در کوش و غیر آن از اعضا بچکانند
بضم اول و ثالث و سکون ثانی قبهای خوشۀ کشت است
آنچه اکثر مقدار او جزو بدن شود
بخلاف لطیف و آن چیزی است که اجزای او بدشواری قبول انفصال از کیفیت بدنی کند و نفوذ در اجزای بدن بسرعت ننماید
آنچه کرم کرده بر عضو بندند مثل تکمید بسبوس کندم
ص: 132
اخلاط متولده از هضم کبدیست
کشکابی است که از هضم معده بهم رسد و شبیه بکفک محلول به آب باشد
آنچه با مائعات در ظرفی کرده برهمزده بو کنند
ریشهای باریک نبات است
آنچه بر عضو بچسپانند و با چسپندکی باشد
بمعنی اندودن چیزی است بر عضو که از طلا غلیظتر و از ضماد رقیقتر باشد
آنچه در شان آن باشد که بعد از ورود در بدن منقسم کردد باجزای بسیار صغار و نفوذ در جمیع اجزای بدن بسرعت کند مثل زعفران
آنچه از خیسانیدن آن در آب اجزای آن مخلوط برطوبت شده چیزی لزج بهم رسد و چون برشته کنند الزاق آن رفع شود مانند بهدانه و بزر قطونا و ریشه خطمی و مانند اینها
بمعنی انکشت پیچ است که از معجون رقیق تر باشد
آنچه از اصول و لحای نباتات روید و باریک تر از لحا باشد
عسل است
*و ماء القراطن*
ماء العسل اند
آنچه ضد جامد باشد و سیلان کند و رقیق القوام باشد
آنچه بسوهان خرد کرده باشند
یعنی تلخ و هرچه بسطح ظاهر زبان نفوذ کند و درشت سازد و با کراهیت بود و طبع را برهم زند و فعل آن تسخین و جلا و منع تعفن است
مالیدن چیزی بر اعضا است
ص: 133
پراکنده است
آنچه خواب آورد و با منوم مرادف است
هرچه مستی آورد اعم از آنکه با تفریح باشد یا نباشد
آنچه در مالیدن آن بر بدن مبالغه دردنک عضو نکنند
بی مزه و باتفه مرادف است
آنچه در سوختن بحد رمادیت نرسد
خائیدن چیزی است
هر مائعی را نامند که در دهن حرکت دهند
خمیده و کج شده است
آنچه در شستن آن مبالغه کرده باشند
بفتح اول و کثر ثالث تارک سرو در اثمار و کلها هرچه سر ان هموار نبوده زواید داشته باشد مفرق کویند
منخول
آنچه پیخته باشد
آنچه جذب رطوبات سیاله کند اعم از آنکه منافذ او مرئی نباشد مثل آهک آب ندیده و یا مرئی باشد چون اسفنج و ناشف را قحل نیز نامند
در لغات مراد از لغت قومی است و در ادویه مراد کیاه خودروی است که آن را نکشته باشند
نبات بی ساق است که بر زمین پهن شود که بفارسی بیاره کویند
آنچه بسوهان و دم اره ریزه شده باشد
آنچه ببینی کشند
هرچه را جوشانیده آب آن را بر اعضا بریزند و پاشویه قسمی از ان است
هرچه در ان رطوبت غریبه باشد و از حرارت بدنی تحلیل نیافته مستحیل بریاح شود خواه در معده و امعا مثل میوه ها و خواه در عروق مانند مغزها و اکثر تخمها و قسم ثانی را فعل تقویت باه است
ص: 134
آنچه از ادویۀ یابسه سائیده بی مائعی در بینی دمند
آنچه خیسانیده بدون جوش صاف نموده استعمال نمایند
جستن از جای
کزنده
بعین مهمله زمین سخت
برافروختن آتش
سستی
آنچه اعانت طبیعت بر طبخ و
5٨گذرانیدن غذا و خلط کند و سبب قبول هضم آن شود مثل مصطکی
پاره شدن
آنچه جرم آن سست و ریزنده باشد و با اندک افشردن ریزه شود مثل صبر خوب و غاریقون
پیش سر است
*بدانکه چند وزنی که بسیار متعارف و اکثر در استعمال ادویه مذکور می کردد درینجا نوشته می شود باختصار و تمامی اوزان بالتفصیل در مقدمۀ قرابادین کبیر ذکر یافت
دو من است
یعنی برنج متوسط در کوچکی و بزرکی بوزن دو خردلۀ بری است
چهار و نیم مثقال است
نه قیراط است
که وقیه نیز نامند هفت مثقال و نیم است
نیم درهم است
یکدرهم
دو قیراط جوزه از مطلق آن مرادنه رخمی است
از درهم دوازده و نیم و از مثقال چهار ارزه که دو شعیره باشد است
بحای مهمله و زاء معجمه آن مقدار است که کف را مملو سازد و بکنجد میان ابهام و سبابه چون سر آنها را برهم کذارند و بحسب وزن چهار مثقال و بعضی قریب بشش مثقال کفته اند و از حشایش یک قبضه است که یکدسته نامند
ص: 135
چهار جو و یک ربع جو
یک قیراط است
که بفارسی دانک نامند از درهم دو قیراط و از مثقال سه قیراط و یک حبه است که از مثقال طبی مطابق اوزان هندیه سه رتی و سه ربع رتی و بصیرفی پنج رتی و ربع رتی و از درم طبی دو و نیم رتی و از صیرفی چهار رتی تخمینا می شود
یکدرهم و بقولی یک مثقال است
چهل و هشت حبه است که بحساب مذکور در حبه شصت شعیره و بحساب هندی یکماشه و هفت رتی می شود
دوازده اوقیه است و بمثقال نود مثقال و بدرهم یک صد و سی درهم
مطلقا شش استار است
دوارزه است
چهار من است
نه اوقیه است
از درهم دو حبه و از مثقال دو حبه و نیم و دو ارزه است
مقدار یک ملعقه است
نه رطل و نصف سدس رطل است که بیست اوقیه باشد
یکرطل و نزد جمعی یکرطل و نیم و در کناش ساهر دو رطل و نیم است و از عسل بقول شیخ الرئیس نیز دو رطل و نیم و از شراب هشت رطل و از روغن هژده اوقیه
شش من است و بعضی یک صد و بیست رطل دانسته اند
شش مثقال است و از روغن دوازده درخمی و از شراب یک اوقیه و نیم
ص: 136
هفت اوقیه است
سه حبه و بقولی چهار حبه است
که قبضه نیز نامند شش مثقال است
پیمانۀ است که یکمن و هفت ثمن من باشد
سه صد درم و کسری است و بقولی سی و شش من
یکدرهم و سه ربع درهم که بحساب هندی دو ماشه و پنج رتی و سه ربع رتی می شود
سه کیلچه است
از عسل و معاجین چهار مثقال است و از ادویۀ خشک دو مثقال
یک صد و هشتاد مثقال است و بدرهم دو صد و شصت درهم که بحساب هندی تخمینا چهل توله و هشت ماشه می شود
دو استار است و نزد خجندی دو اوقیه
*سرخ
که عین الدیک باشد که بهندی کهنکچی نامند سه جو متوسط است
متعارف بنکاله که تخم کل چاندنی است چهار جو متوسط است
*ورتی شاه جهان آباد
کهنکچی است*و ماشه بنکاله هشت رتی است و ماشۀ شاه جهان آباد هشت کهنکچی
بقولی چهار ماشه و بقولی بیست و چهار سرخ
متعارف بنکاله دوازده ماشه است و توله متعارف شاهجهان آباد ده ماشۀ بنکاله که دوازده ماشۀ شاهجهان آباد می شود پیسۀ عالمکیری بعینه تولۀ دوازده ماشی است و پیسۀ متعارف این زمان ده ماشه است
پنج تانک است که بیست ماشه باشد
یعنی طلای مسکوک هندی که اشرفی نامند تام آن نه ماشه و شش رتی است و ناقص آن نه ماشه و چهار رتی و بعضی نه ماشه و پنج رتی است
ص: 137
عالمکیری پخته یعنی سیر تام شصت و چهار توله
5٩است بحسب تولۀ بنکاله و سیر خام یعنی ناقص مختلف می باشد
چهل سیر تام است
ایران
مثقال صیرفی درین اختلاف است واضح آن است که یک صد و بیست و هشت جو متوسط است که سی و دو رتی هندی می باشد که چهار ماشه می شود
دو مثقال صیرفی است که هشت ماشه باشد
چهار مثقال صیرفی است
پانزده مثقال است که پنج توله باشد
و هفت مثقال و نیم است پنج نار هجده مثقال و سه ربع مثقال است که شش توله و سه ماشه باشد و دو نیم نار نه مثقال و سه ثمن مثقال است که سه توله و یک و نیم ماشه باشد من تبریزی شش صد مثقال است که یک صد و پنجاه و دو غازی باشد که بحساب هندی دو صد توله که سه آثار و ثمن آثار باشد می شود نیم من تبریزی نصف آن است یک چهار یکربع آن است پنجاه عبارت است از ثمن من تبریزی سیه عبارت است از شانزدهم حصۀ یکمن تبریزی پانزده نصف سیه است و این را اهل اصفهان ده نار کویند من شاهی دو من تبریزی است
در بیان تحویل بعض اوزان ببعضی و معرفت آنها*تحویل درهم بمثقال آنست که از دراهم نصف و خمس را جمع نمایند که آن عدد مثاقیل است مثالش خواستیم دانسته شود که پنجاه درهم چند مثقال است از پنجاه نصف کرفتیم که بیست و پنج باشد و خمس آنکه ده و مجموع سی و پنج شد پس دانسته شد که پنجاه درهم سی و پنج مثقال است تحویل مثقال بدرهم آن است که چون بر عدد دراهم سه سبع افزوده شود مراد حاصل می کردد مثالش خواستیم دانسته شود که چهل و دو مثقال چند درهم است پس افزودیم هجده را که سه سبع چهل و دو است بر عدد مثاقیل مذکوره دانستیم که چهل و دو مثقال شصت درهم است تحویل ما دون درهم بمادون مثقال آنست که بحبه درآورند و ثمن آن را بیندازند پس آنچه بماند حبات مثقال خواهد بود مثالش هرکاه پرسند که چهار دانک درهم چه قدر مثقال می شود باید که بحبه حساب نموده و آن سی و دو حبه محسوب می کردد و چون ثمن را وضع کنند بیست و هشت حبه بوزن مثقال می ماند و آن نه قیراط و یک حبه از مثقال است تحویل ما دون مثقال بمادون درهم آنست که بدستور مذکور بحبه درآورند و و بران سبع آن افزایند مجموع آن حبات درهم خواهد بود مثالش چون پرسند که ده قیراط و نیم مثقال چه مقدار از درهم است باید که آن را بحبه درآورند و آن سی و یک حبه و نیم می شود و چون سبع آن را که چهار حبه و نیم است بر ان افزایند سی و شش حبۀ درهمی خواهد بود و آن چهار دانک و نیم درهم است تحویل اوزان دیکر باوزان هندیه بدانکه هر وزنی را که خواهند تطبیق باوزان هندیه دهند و معلوم نمایند که چه مقدار از ان است باید که اکر ما دون درهم و یا مثقال است بشعیره برند و شعیره را برتی و رتی را بماشه و مقدار وزن آن را دریابند که چند رتی و یا چند ماشه است مثلا چون خواهند که بدانند که درهم چند رتی و یا چند ماشه است همچنین مثقال به دستوری که ترقیم یافت دریابند و در ضمن درهم و مثقال در مقدمۀ قرابادین کبیر ذکر یافت و اکر فوق درهم و مثقال است مقدار هریک از ان هر دو را بحساب هندی دریافته حساب نمایند که چند ماشه است و هر دوازده ماشه را یک توله محسوب دارند و هر شصت چهار توله را یک سیر و هر چهل سیر را یکمن تا آسان و واضح کردد و امثله و تطبیق بعض اینها جابجا بطریق دستور العمل نیز در مقدمۀ قرابادین کبیر ذکر یافت و بالجمله آنجا شعیره را برتی و رتی را بماشه می برند اینجا ماشه را بتوله و توله را بآثار و آثار را بمن برند و دریابند
ص: 138
بدانکه مولدات ثلثه که جماد و نبات و حیوان باشند متکون و مترکب از امتزاج عناصر اربعه که آتش و هوا و آب و خاک اند بتاثیر کواکب سبعۀ سیاره زحل و مشتری و مریخ و شمس و زهره و عطارد و قمر باعانت ثوابت و نظرات هریک با یکدیکر بتحریک افلاک دوار بامر پروردکار حل و عز و هریک از ارکان را دو طبیعت است چنانچه سبعۀ سیاره خصوصا علویات
6٠شمس را دو قوت است یکی فاعله و دیکری منفعله فاعله حرارت و برودت و منفعله رطوبت و یبوست است چنانچه ذکر یافت و در جداول منسوبات کواکب نیز خواهد آمد و سه کواکب دیکر تابع و مشارک علویات اند زهره مشارکۀ مشتری و عطارد مشارک زحل و قمر مشارک شمس و همه کواکب و روحانیۀ علویات و شمس بلسان شرع هریک معبر و مسمی است بملکی از ملائکۀ عظام مثلا روحانیۀ زحل را عزرائیل ملک الموت قابض ارواح نامند و روحانیه مشتری را میکائیل مالک ارزاق و روحانیۀ مریخ را اسرافیل نافخ صور و روحانیۀ شمس را جبرئیل حامل وحی و تنزیل و الهام کویند و آنچه درین عالم سانح و واقع می کردد بحکم حق جلشانه از تاثیر آنها است خواه در قعر زمین و جبال و سواحل باشد از ترکیب زیبق و کبربت که مادۀ معدنیات است باختلاف مراتب آنها از لطافت و کثافت و صفا و کدورت و تساوی هر دو و یا قلت و کثرت یکدیکر چنانچه در فصل نهم ذکر یافت و یا نزدیک بسطح زمین خواه بی توسط بزر و تخم و نواه و اعمال آدمی را در ان دخل و تصرف نباشد که کیاها و اشجار خودرو باشند و یا دخل و تصرف باشد که انواع زراعتها و غرص اشجار و ترکیب بعض انواع با بعض است که نباتات باشند و آیه کریمۀ وافی هدایه* وَ فِی اَلسَّمٰاءِ رِزْقُکُمْ وَ مٰا تُوعَدُونَ بیک معنی اشاره بدان است زیرا که بدون نزول باران و تاثیر آفتاب و سائر کواکب بر اراضی انواع نباتات و حبوب و اثمار و حیوانات که غذای حیوان و انسان است بهم نمی رسند و نزول رحمت و برکت و فیض و بهشت و نعم موعودۀ آن باعتبار رفعت و علوشان منزلت معبر از سماء و در سماء و فوق آن است و یا بروی زمین خواه در سوراخهای زمین و جبال و خاکها و زمینهای نمناک و کودالها و نی زارها و امثال اینها بی نثاج و جمع نر با ماده که انواع هوام و حشرات باشند و یا بنتاج که بعض اینها و انعام و دواب سهلی و جبلی و اهلی و وحشی باشند و یا بتعمل و صنعت انسان که جفت نمایند بعض انواع را با بعض دیکر مانند استر که از جمع الاغ با فرس است و بز اهلی با بز وحشی و کاو اهلی با کاو وحشی و ازین قبیل و یا صنفی بصنف دیکر که انواع حیوانات باشند باختلاف اصناف خود و یا در هوا یعنی پرواز نماینده خواه صغیر الجثه باشند و یا کبیر الجثه و بر اشجار و شکاف دیوارها و کوه ها آشیانه و خانه می سازند که انواع طیور باشند باختلاف اصناف خود و یا در آب تکون یابند خواه بطریق نتاج و یا بدون آنکه انواع حیوانات مائی باشند باختلاف اصناف خود از اصداف و حلزونات و کرمها و سمک مفلس و غیر مفلس و غیرها از اصناف حیوانات مائی و هریک ازین مولدات ثلثه را اغذاء و غذائی است خاص بتوسط تاثیر آن کواکب و قوی که حق جل و عز بهریک ازین انواع ثلثه بقدر احتیاج و قابلیت عطا فرموده از جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و غاذیه و نامیه و مولده و چون این قوای سبعه در جمادات بسیار ضعیف اند و تمییز تامی ندارند لهذا آنها را صاحب آن قوی نمی دانند و در نباتات چون قوی و تمییز تام دارند صاحب آنها و آنها را قوای لباثیه کفته اند و غذای نباتات از لطائف اجزای مائیه و ترابیه مختلط باهم است که ریشه و بیخ کیاه و شجر جذب نموده نشو و نما می یابند و بتدریج بواسطۀ عروق و پوست درخت بساق و شاخ و برک و کل و ثمر و بزر و نواه می رسانند و هریک آنها آن را غذای خود می نمایند و چون تغذیه و تنمیه و تولید بزر و نواه و یا فصیل و شاخهای اطراف بعض اشجار که بمنزلۀ تولید مثل است بدون هضوم اربعه در هریک از مواضع متصور نیست و لیکن چون در نباتات ضعیف است در آنها چندان اعتباری نمی نمایند و الا عند التحقیق نیز خالی از ان نیستند و غدد که بر تنۀ اشجار و بیخ آنها بهم می رسد فضول هضم اول و ثانی است بمراتب و صموغ و البان و یتوعات و آب جاری از تنۀ بعض اشجار و کفی که بر بیخ اوراق و اوراق بعض نباتات مجتمع می کردد فضول هضوم ثلاثۀ آنها است چنانچه در بدن حیوان ببراز و بول و عرق عند الغلبه و حدت خون بر عاف و بول الدم و قئ الدم و بواسیر و حیض
ص: 139
6١و حمره و اورام و بثور و دمامیل و جرب و غیرها و دم فاسد و صفرا و سودا و بلغم نیز بامراض مذکوره و غدد و غیرها و سائر امراض مختصه و غیر مختصه دفع می کردد و معالجه و تدبیر طبیب در امراض بدنی از جملۀ اعمال و تصرفات آدمی است در ابدان و در امراض نفسانی و روحانی تصرف او است در نفوس و ارواح و نظرات کواکب را نیز در ان دخل است و بدانکه هر مرتبه از موالید ثلثه پیوسته بمرتبۀ دیکری است یعنی افق جمادات پیوسته بابتدای نباتات است و جمادات متکونۀ آن مرتبه از نباتیت نیز بهرۀ دارند مانند حجر الیهود و مرجان و سنکی دیده شد بعینه بشکل ماهی مفلس بقدر یک شبر طفل ده دوازده ساله و در صلابت و ثقل و جوهر مانند حجر الیهود و سفید و مرتبۀ اول نباتات کیاه و اشجاری اند که از جمادیت نیز نصیبی دارند مانند نباتاتی که در سواحل بعض دریاها که کوهستان است می رویند خواه تمام آنها دائم زیر آب و خواه قدری بیرون بسبب جزر و مد و غیر آن باشد پس نباتات و اشجار ضعیفه و بتدریج تاقویه ذو تمام اجزاء تسعۀ نباتیه رسند و افق نبات پیوسته باول حیوان است با آنکه بعض نباتات شبیه بشکل حیوان و انسان می باشد بدون حس و حرکت مانند یبروح الصنم که آدم کیاه نامند و شنیده شده که در بعض بیشه و جنکلهای ملک هند و زیربادات و ارض جدید بعض اشجار است که ثمر آن بشکل هر انسان تا کردن و بعضی بتمام هیأت انسان می باشد نر و ماده که بموی سر بشاخ درخت اویخته است که کویا می خواهد که تکلم نماید و لیکن تکلم و حس و حرکتی ندارد و چون بعضی اعضای آن را قطع نمایند رطوبتی شبیه بخون از ان برمی آید و شخصی موی سر یکی از انها را بریده از درخت جدا نمود و قطره شبیه به آب خون از دو چشم آن برآمد و پژمرده کردید و شکم آن را بشکافت سه عدد تخم از آن برآمد و نیز مسموع کشته که در ان اماکن مذکوره درختی ثمر می آورد و چون آن ثمر رسیده شد شکافته از ان طایر کوچکی بمقدار بچۀ کنجشکی از ان برمی آید و هنود آنجا پرورش نموده بمقدار کنجشکی می رسد آن را چون از حیوان تکون نیافته و از نبات بهم رسیده می خورند و بعضی هنود که مطلق حیوانی نمی خورند از خوردن آن نیز اجتناب می نمایند و در ثمر درخت سفیددار و در ثمر جمیز نیز پشه های بسیار تکون می یابند و لهذا آن را درخت پشه می نامند و در ملک هند سنکی بهم می رسد بشکل سر انسان و صورت آن سیاه رنک و در دهان آن نقطۀ طلائی است و هنود آن را می پرستند و آن را پارس ناتهه و سالکرام نیز نامند و یا بخاصیت مانند نخل و نارجیل و فوفل که چون سر درخت آنها را ببرند دیکر ثمر نمی دهند و تا کرد ثمر درخت نخل نر را بماده که لقاح و فحل کویند نزنند نخل ماده ثمر خوب نمی دهد و میل می نماید سر نخل نر بسوی نخل ماده و چون تمام پوست تنۀ کل اشجار را جدا کنند خشک می کردند و نباتات انواع و اصناف اند بعضی از ان قبیل اند که در یک روز می رویند و در همان روز برطرف می کردند و بعضی در چند روز تکون می یابند و بکمال می رسند و چند روز می مانند مانند ریاحین و کلها و بعضی بکمتر از سه ماه تکون نمی یابند و بثمر نمی آیند مانند خیار و بادرنک و بقول و خضر اوات و بعضی زراعت ها و بعضی بعد از چهار ماه مانند هندوانه و خربزه و کدو و پلول و امثال اینها که بیاره دارند و ساق ایستاده ندارند و بعضی بعد از نه ماه مانند اکثر حبوب و بزور مانند جو و کندم و برنج و ذره و دخن و امثال اینها مانند تکون جنین در رحم و لهذا اکثر غذای انسان ازین حبوب است بمناسبت و اما در ملک بنکاله و بلادی که حرارت و رطوبت بر ان غالب باشد از اقلیم دوم بکمتر ازین ایام مذکوره تکون و اتمام می یابند و بدانکه هریک از اجزای نبات و شجر بمنزلۀ عضوی است از اعضای حیوان مثلا بیخ و ریشه بمنزلۀ سر و اعصاب و عروق آن است و باعتباری بمنزلۀ کبد آن است و تنۀ درخت بمنزلۀ ظهر و پشت آن و پوست و عروق آن بمنزلۀ پوست و عروق حیوان و شاخها و اوراق آن بمنزلۀ دست و پا و انکشتان و کل و ثمر آن بمنزلۀ نطفه و نتیجه و اولا دو خار آن بمنزلۀ شاخ و ناخن
ص: 140
6٢و منقار و اول مرتبۀ حیوان حیوانات ضعیفه اند مانند کرم ها و هوام و حشرات که از قوای دوازده کانۀ حیوانی که پنج حس ظاهر و پنج حس باطن و قوت شهوی و غضبی است بهره بسیار کمی دارند بلکه بعضی صاحب سه قوت و بعضی چهار قوت و بعضی پنج قوت اند و همچنین تا بتمام آنها با آن هفت قوت نباتیۀ مذکوره یعنی تا بتدریج بحیوان تام قوی کامل صاحب آن دوازده قوت رسد که مسوخات ثمانیه باشند از خرس و میمون و فیل و غیرها و از انواع حیوانات بعضی که آن را انسان جنکلی می نامند یعنی نسناس که بهندی بنمانس نامند بسیار با حس و ادراک و شعور می باشد الا آنکه نطق و تکلم ندارد و باشاره اکثر چیزها را می فهماند و می طلبد و این حیوانات در افق مرتبۀ حیوانیت اند و پیوسته باول مرتبه انسانیت که انسان ضعیف الخلقهاند و از شرافت و مزیت انسانیت و فیضی که جناب اقدس الهی زیاده بر کل مخلوقات باو عطا نموده که بمنزلۀ فصل و ما به الامتیاز آنست از حیوانیت و غیرها که نطق و ادراک کلیات و اظهار و تعلیم و تفهیم ما فی الضمیر خود بدیکری و تعلم و تفهیم ما فی الضمیر دیکری است و معرفت صانع جل ذکره بهرۀ بسیار کمی دارند و کاملین انسان بهرۀ تام و وافر دارند مانند انبیا و اولیاهم و حکما تشبیه نموده اند جمادات را بانسان خوابیده بلکه مرده و نباتات را بانسان خوابیدۀ معکوس و سر بزیر زمین و پاها بیرون و بالا و حیوانات را بانسان مدهوش بچار دست و پای رونده و انسان را بحیوان و انسان هوشیار با عقل و تمییز و بدانکه آن کواکب مذکوره بعضی سعد اکبراند و بعضی سعد اصغر و بعضی نحس اکبر و بعضی نحس اصغر و بعضی متوسط تابع آنها پس هریک از مراتب مولدات ثلاثۀ مذکورۀ تریاقیۀ فادزهریه نافعۀ حیدۀ فاضله منسوب بسعد اکبر و اصغراند و هر سمی مضر مفسد مهلک بنحس آنها بمراتب و متوسط اینها بمتوسط آنها خصوص که در خانه و بیت الشرف و اوج و سعادت و حظوظ خود ما باشند و یا نظرات سعود بآنها باشد بخلاف آنها که در غربت و هبوط و بی حظ و نظرات نحوس با آنها باشد بدتر یعنی هنکام تکون هریک از مولدات که کواکب سعیده مربی آنهااند و آنها منسوب بدینها اکر در خانه و بیت الشرف و اوج و حظوظ خوداند و نظرات سعود بآنها است در کمال سعادت اند و الا در سعادت کمتر و ناقص و همچنین کواکب منحوسه و تکون منسوبات آنها و بدانکه بعضی طبائع با بعضی مناسبت و الفت دارند چنانچه بعضی کواکب باهم مانند زیبق با ذهب و حجر مقناطیس با حدید و کاهر با باکاه که چون باهم رسند حکم عاشق و معشوق دارند که بی عائقی و مانعی و جداکنندۀ از هم جدا نکردند و بعضی تا هر بعضی اند مانند سنک سنباده که بواسطۀ آن جمیع احجار را می سایند و می تراشند و مانند آهن آبدار که بدان اکثر احجار و فلزات را می تراشند و سوهان می کنند و بقلم الماس بر جمیع احجار نقش می کنند آنچه را می خواهند و کبریت که سیاه کننده و سوزانندۀ اکثر چیزها است که بسبب رطوبت بورقی لزج منجمد خود بحرارت آتش کداخته بهرچه می رسد می چسپد و آن را با خود می سوزاند و مکلس می سازد و حجر مقناطیس را بآلت مسی می تراشند و می برند و طبیعتی معین طبیعتی است مانند تنکار که معین سبک و کداز طلا و نقره است و کبریت که معین تکلیس اکثر فلزات و احجار و مغنیسا و قلی که معین کداز سنکریزه و رمل است که بواسطۀ آن کداخته شیشۀ صافی می سازند و طبیعتی مزین طبیعتی است مانند نوشادر که غوص می نماید در عماق اجساد و تنقیۀ اوساخ آنها نموده زینت می بخشد آنها را و بوره و شبوب و زاجات و املاح مدبره که بدانها تصفیه و جلای فلزات می نمایند و طبیعتی مفسد طبیعتی است مانند اسرب که مفسد ذهب است و زیبق مفسد کل فلزات و سرکه مفسد عسل و طبیعتی کریزنده از طبیعتی است مانند حجر با غض النحل و طبیعتی با طبیعتی ممازج است مانند تاثیرات ادویه و اغذیه در اعضاء هلیله و صحیحۀ ابدان حیوان و انسان که هر عضوی که از اعضاء دوای مخصوص بعلت خود و غذای لائق بحال خود را بمناسبت جذب می نمایند باستعانت قوت مدبرۀ
ص: 141
6٣بدنیه و قوت ماسکه عضویه و قوت دافعۀ مرض و قوت غاذیه و نامیه و مولده و همچنین سائر طبائع و چون این امور بالاجمال دانسته شد پس اکر در هنکام اخذ و التقاط هریک از مولدات مناسبات و بودن کواکب منسوبه بدانها را در خانه و بیت الشرف و حظ و اوج خود و بودن نظرات سعود با آنها مراعات نمایند اولی است و همچنین در هنکام عطا بدیکری در توسعۀ وقت و اما در هنکام ضیق و ضرورت باکی نیست عدم مراعات آنها و بدانکه بر جمادات ترابیت و یبوست و بر نباتات ترابیت و مائیت غالب است با هوائیت و حرارت ضعیفه و بر حیوانات هر چهار قریب باعتدال و در انسان باعتدال فرضی طبی و بدانکه بعض نباتات و احجار باعتبار دو کیفیت خود منسوب بد و کوکب اند مانند پیاز که بحرارت و حدت بمریخ و برطوبت بزهره منسوب است و افیون به برودت بزحل و بیبوست هم بدو و هم بعطارد و بسا است که یک چیز بچند کیفیت مشترک منسوب بچند کوکب است مانند چوبچینی و جدوار و فادزهر نیز و هر دوای مرکب القوی و کاه می باشد که یک جنس و یک نوع بحسب جنسیت و نوعیت منسوب بیک کوکب است بحسب اختلاف اوصاف و اشکال و غیرها بکواکب دیکر نیز و کاه می باشد اجزای بعض اشجار و نباتات باعتبار اختلاف کیفیات و الوان و خواص منسوب بچند کوکب که بیخ آن منسوب بکوکبی و پوست آن بکوکبی و خار آن بکوکبی و کل آن بکوکبی و برک آن و ثمر آن بکوکبی و تخم و لحم و آب آن هریک بکوکبی مانند اترج و نارنج و شفتالو و انبه و انار و امثال اینها و بدانکه تکون تار عنکبوت و کائنات جو نیز از تاثیر کواکب مذکوره است بر اراضی و بحار و انهار و صعود ابخره و ادخنۀ آنها بحسب اختلاف مواد و قابلیت میاه و اراضی خود مثلا آنچه در هوای قریب بزمین که از لعاب دهن عنکبوت و یا بسبب غلظت هوا مانند تارهای باریک از هم متفرق و یا مجتمع و درهم بافته شده در مقوف و کنج دیوارها و دروازه ها و بین شاخها و برکهای اشجار و مفارات حبال و غیرها تکون یابد آن را نسیخ و تار عنکبوت نامند و آنچه صعود نماید و بالا رود اکر اندک و لطیف و بر ان رطوبت غالب است بسبب اندک سردی مانند سردی آخر شبها و خصوصا سردی شبهای زمستان رطوبت کشته با هوا نزول نماید آن را طل و صقیع و شبنم نامند و این نیز بحسب قلت و کثرت ماده کم و زیاد می باشد و در اراضی قریب بدریا و رطوبات زیاده و در بعیده کمتر و اکر صعود نماید و تا بکرۀ زمهریر رسد اکوبران رطوبت و بخاریت غالب است بسبب سردی متراکم کشته دفعه فرود آید و از تحریک فرود آمدن آن ریاح بتموج و حرکت در آید و این نیز بحسب کثرت مقدار و قلت مادۀ آن و سرعت فرود آمدن و بطوء آن کثرت و قلت ریاح مختلف می باشد و سبب طوفانها و بادهای عظیم این است و یا آنکه بعضی اجزاء آن ابخره را بر استحاله بهوا کردد و لهذا ابرهای خشک نمی بارند و یا آنکه کرمی بسیار برطوبت بحار و انهار رسد و دفعه مائیت بسیاری انقلاب بهوائیت کردد و بتموج و حرکت درآید و سبب جزر و مد دریا را نیز انقلاب مائیت بسیار بهوائیت و هوائیت بسیار بمائیت بیک وجه این را کفته اند و آن ابخرۀ متراکمه را سحاب و ابر نامند و چون متقاطر کردد و فرود آید مطر و باران کویند و اکر بعد تقاطر و جدا کشتن در بین راه سردی بدان رسد و منجمد کشته فرود آید آن را بر دو تکرک نامند و اکر قریب بانفصال سردی بسیاری بدان رسد و منجمد کردد و فرود آید آن را ثلج و برف نامند و اکر دخانیت و یبس بر ان غالب است زیاده صعود نماید و بالاتر رود و بکرۀ زمهریر رسیده بسبب سردی سطح ظاهر آن متراکم کردد و حرارت کامنه که در ان ادخنه در باطن آن بهیجان و جولان و حرکت درآید و از حرکت آن صدا آید و سطح ظاهر خود را شکافته برآید باوازی شدید آن را رعد نامند و اکر در ان اندک دهنیت و کبریتیت است در حین شکافتن محترق کردد و از ان روشنی ظاهر شود آن را برق نامند و اینها نیز بحسب کثرت
ص: 142
64و قلت ماده مختلف می باشد در زیادتی و کمی و اکر بران ابخره و ادخنۀ کثیره دهنیت و کبریتیت غالب باشد بعد صعود و تراکم و انجماد حرارت کامنه در ان اشتعال یافته آن را محترق کرداند و از ان روشنی و صدا ظاهر کردد و جرم سوختۀ کثیف آن بیفتد با بخاری کرم کبریتی که بهرجا برسد بشکند و در زمین فرو رود و بخار آن بهرکه برسد متغیر و مدهوش کرداند و احیانا هلاک سازد و آن را در اجسام صلبۀ ثقیله تاثیر زیاده است از اجسام رخوۀ خفیفه چنانچه اکر بشمشیر در غلاف رسد غلاف آن را نسوزاند و نشکند و تیغ آن را سوراخ کند و بخراشد و بر بدرۀ زرکه برسد بدره را نسوزاند و زر را بکدازد و ان روشنی را برق و آن جرم ثقیل کثیف افتاده با صدا را صاعقه نامند و اکر آن ابخره و ادخنۀ لطیف و با کبریتیت و دهنیت و غلظت بسیار است و ثقل و ارضیت ندارد بسیار ببالا رود و بتاثیر حرارت تحریک افلاک محترق کشته باشکال مختلفه ظاهر کردد بحسب قلت و کثرت مادۀ آن را نیازک و تیر شهاب و ذو ذوابه و ستارۀ دنباله دار و امثال اینها کویند و اکر مادۀ آن بسیار غلظت و کثرت دارد و بزودی باتمام نرسد و بحرکت شبانه روزی فلک الافلاک حرکت استطباعی نماید و طلوع و غروب کند و مدتی بکشد تا باتمام رسد و اکر هوائیت بسیار و رطوبت اندک بران غالب باشد قدری صعود نموده بطرف افق و خطهای منحنی بشکل قوس ها یکی بالای دیکری بالوان مختلفه ظاهر کردد بسبب تاثیر شعاع آفتاب در انها و تفاوت محاذات هریک از انها مر شعاع آفتاب را باختلاف مواد و تفاوت محاذات هریک از انها آن را قوس قزح نامند مانند ظهور الوان مختلفه از شیشۀ بوقلمون در رویت و قوس قزح اکثر در بعضی ایام ربیع و خریف که باران کمی باریده باشد اوائل و اواخر روز ظاهر می کردد و کرۀ زمصریریه بحسب اختلافات مناسبات اراضی مختلف در قرب و بعد می باشد و اما ابخرۀ متکونۀ مجتمعه در جوف زمین و خلل و فرج آن چون بسیار کردد و راه بدر شدن نیابد لامحاله سطح زمین را بشکافد و بدر آید و از صدمۀ شکافتن ان اراضی متصله بدان بحرکت درآیند و بلرزند خصوص که زمین صلب و خشک باشد و یا دامن کوه بود و در اراضی صلبه و دامن کوه ها بسیار واقع می شود و در اراضی رطبۀ رخوه کمتر و اکر در نهایت کثرت است و صدمۀ آن در کمال شدت و متوالی و متواتر بعض عمارات و قریها و شهرها خراب کردد و منخسف شود و فرو رود آن را زلزله و خسف نامند و بدانکه ادویۀ منسوبه بکواکب سبعه بالاجمال و بعضی بالتفصیل در جداول ذکر می یابد
ص: 143
ادویۀ اغبر خاکستر رنک و یا سیاه خاردار زمخت کریه الرایحه اند که در اراضی و اماکن صلبۀ مملسۀ جنوبیه تکون یابند آنچه از ان ها در صلاح و نیکوئی حال زحل و رجعت و استقامت و شرف آن تکون یابد جهت امراض طحال نافع و آنچه در بدی حال و رجعت و هبوط آن تکون یابد منحوس و مضر باشند و ازین کیفیت و خاصیت و اثر آن را دریافت نمایند
ادویۀ با دهنیت نیکو رائحه و طعم است که کل آنها سرخ یا آسمانکونی و برک آنها صاف باشد و در مواضع جیده و چرب روئیده و اینها نافع اند کبدر اوصاف می کردانند خون را و ملتحم می کردانند جراحت را
ادویۀ مائله بحمرت و خشن و خاردار است و آنچه سوزاننده و منابت آن اماکن یابسه باشد
ادویۀ رسیدۀ خوشبوی لذیذ شیرین و رائحه آنها خوش و کل آنها و برک آنها سرخ و خصوصا در مواضع مکشوفه که شعاع آفتاب بدانها برسد و اینها مقوی قلب و روح و چشم اند
ادویۀ که طعم آنها شیرین و رائحۀ آنها خوش و کل آنها و برک آنها نرم باشد و اینها قوای شهوانیه و امراض زنان و رحم و مداکیر و امراض باردۀ رطبۀ غیر مفرط را نافع اند و زیاده کنندۀ شحم و سمن و منی
ادویۀ است که برک آنها غلیظ و نرم و ملایم و آبدار باشند و در زمینهای نمناک و آبدار و در میان آب رویند
ص: 144
65 *و ادویۀ منسوبه باخلاط اربعه و منسوبه باعضا و ادویۀ مناسبه ببعض امراض نیز در جداول ذکر خواهد یافت بدانکه ادویۀ که مستدیر الاصول باشند اورام و بثور و صلع را نافع اند مانند بخور مریم و اسطراطیوس و خلد دنیای صغیر و لوف الحیه و اشراش و سکبینج و غاریقون و ثوم و بصل و آنچه در عروق آنها ثقب ها باشد جراحات را نافع است مانند اسقیطس و بترنکا و ملسمنا و اسطراطیوس و خرانیا و رعی الحمام و غافث و آنچه در آنها لعابیت و لزوجت و صمغیت باشد قروح و جروح را مانند اسقیطس کبیر و خطمی و اکلیل الشمس و انزروت و دبق و صبر و مرو کندر و دم الاخوین و صمغ البطم و مصطکی و قومالیمی و آنچه در برک آنها ثقبها و خشونت باشد حکه و جرب و قوبا و امثال اینها را نافع است و آنچه آنها را مشابهتی بحیوان باشد نافع نهش آن حیوان را و از آنچه ذکر یافت دانسته می شود خاصیت و طبیعت آن ادویه و کاه استدلال نموده می شود از بعض احوال ظاهره بباطنۀ آنها خصوصا بچیزی که در انست از ملحیت و زیبقیت و کبریتیت زیرا که اشیاء خللی از این امور نیستند و طعوم همکی از ملحیت است و روائح تمامی از کبریتیت و رنکها تمامی از زیبقیت آنها است و هرکس را حداقتی در صناعت باشد می تواند که استدلال نماید از امور ظاهره بر امور باطنه و می تواند حکم نمود میان نسبت صورت ظاهره بباطنه خصوصا که تجربه را بآن ملاحظه نموده باشد و اینجا بدین مقدار بهریک هریک از مطالب و مقاصد متفرقۀ نجومیه و طبیعیه متعلقۀ مسائل ضروریۀ طبیه اشاره نموده شد برای تذکرۀ صاحبان بصیرت و علم و معرفت (*)
ص: 145
٨٠
*بدانکه سند خال والد ماجد حکیم میر محمد هاشم المخاطب بحکیم معتمد الملوک سید علوی خان بوالد اوشان استاد الاطباء و سید الحکماء میر محمد هادی علوی و از اوشان استاد الاطباء و اسوه الحکماء میرزا محمد مسیح والد میرزا محمد تقی موسوی قدس اللّه تعالی اسرارهم و از میرزا محمد مسیح بوسایط باطبای خوز و طبرستان و از اوشان باطبای حران و از حرانیان ببقراط حکیم و از او باسقلنیوس و از او بحضرت سلیمان بن داؤد پیغمبر علی نبینا و آله و علیهم السلام می رسد و فقیر از والد ماجد خود و والد ماجد از حکیم میر محمد تقی و حکیم میر محمد تقی هم از والد ماجد خود و هم از میر محمد هادی علوی بلا واسطه قدس اللّه تعالی اسرارهم و نیز فقیر از جناب ارشاد مآبی میر محمد علی الحسینی مد ظله العالی اخذ نموده و القا یافته و باینجا رسانید مقدمه را پس شروع نمود بذکر ابواب و فصول کتاب بعون اللّه تعالی الملک الوهاب و توفیقه و صلی اللّه علی رسوله محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین
بمد الف و فتح بای موحده و الف و رای مهمله
ماهیت
آن رصاص اسود محرق است بیونانی امولیقون نامند و کویند امولیقون اسم رومی آبار است و بهندی بنک بفتح بای موحده و سکون نون و کاف فارسی نامند و همچنین اسرنج و مرداسنج نیز از سوختۀ رصاص اسود حاصل می شود شیخ الرئیس در مفردات قانون فرموده الآبار و الانک هما الرصاص الاسود و بالجمله
ص: 146
طبیعت
آن سرد و خشک در دوم است افعال و خواص و منافع آن مجفف و جالی و محلل و اکتحال مغسول آن جهت حرقت چشم و جوشش آن و ذرور آن جهت جراحت خصیه و اعصاب و بواسیر و زخمهای کهنه و سرطانی و نزف اندم و سیلان رطوبات و طلای آن با روغن کل سرخ جهت خروج مقعده و با سرکه جهت تحلیل ورمها و استسقا نافع بدل آن اسرنج است مضار آن خوردن آن کشنده اصلاح آن قئ کردن بروغن و اشیای دهنیه و امراق دسمه بود و دستور احراق و غسل و شیافات آن در قرابادین تالیف این فقیر مسمی بمجمع الجوامع ذکر یافت و دستور احراق و غسل آن در مقدمۀ این کتاب نیز
بمد الف و کسر بای موحده و ضم نون و واو و سین مهمله معرب ابانس یونانی است و بفارسی و بهندی نیز بدین اسم مشهور است و برومی انکسینس و بیونانی سیفافینطوس نامند ماهیت آن کویند درختی است شبیه بدرخت عناب و بسیار عظیم مانند کردکان و از ان بزرکتر و ثمر آن مانند انکور و زردرنک مائل بسرخی و با حلاوت کمی و عفوضت بسیار و در اوائل میزان می رسد و از درخت فرود می آورند و برک آن شبیه ببرک صنوبر و عریضتر از ان و خزان نمی کند و تخم آن مانند تخم حنا و کل آن نیز مانند کل حنا و شنیده شده که چوب آن در هنکام بریدن درخت آن کم رنک می باشد مدتی در آب می اندازند رنکین سیاه براق می کردد و نیز شنیده شده که درخت کابهه بعینه شبیه بدرخت آبنوس است و فرق آن است که آبنوس چون اکثر در کوهستان می روید درخت آن بلندتر و چوب آن سیاه تر می باشد و کابهه چون در بساتین و غیر کوهستان نیز می روید درخت آن پهن و سیاهی چوب آن اندک کمتر است و آن دو قسم می باشد یکی هندی و دیکری حبشی و قسم حبشی آن سیاه تر و صلب تر و املس تر و سنکین تر از هندی و در وقت بریدن و تخته کردن از جوف چوب آن جابجا رکهای رمل و سنکریزه ها برمی آید و شیشم نیز شبیه بآبنوس کمرنک باندک خطوط سفید و ذو طبقات و درخت آن بسیار عظیم می شود به حدی که تختۀ آن تابد و ذراع دست عریض دیده شده و بعضی این را نوعی از هندی آن دانسته اند و شاید چنین نباشد زیرا که تختۀ چوب آبنوس سیاه از یک شبر و نیم زیاده دیده و شنیده نشده و این در صلابت بدان مرتبه نیست و هر سه قسم را چون در آب اندازند فرو می رود خصوص
ص: 147
٨١دو قسم اول و طعمه چوب آبنوس اندک لذاع و کزنده و قابض زبان است و چون بسوزانند چوب تر و تازۀ آن را رائحۀ آن طیب باشد و همین فرق میان اصلی و غیر اصلی آنست و خشک آن مشتعل کردد و مستعمل اطبا بیشتر حبشی و بعد از ان هندی سیاه رنک و صلب املس آنست که مانند شاخ خراطی کرده باشند و چوب آن را چون بشکنند اندرون آن کثیف و چون بسایند سائیدۀ آن اندک یاقوتی رنک بود و مترجم کتاب ابو ریحان در صیدیۀ خود کفته که آن دو نوع است یکی ملمع از سیاهی و زردی و آن را از سواحل زنکبار و جزائر ایشان آورند و اهل زنکبار آن را میکوا خوانند و وصف درخت آن را قریب بدانچه ذکر یافت نوشته و نیز کفته که در ان نواح نوع دیکر نیز می شود لطیفتر از ان که ذکر یافت و این نوع ملمع است از سرخی و سفیدی و سرخی آن برنک لک ماند و سفیدی آن بچوب صندل و تخم آن مانند فلفل و از چوب آن دسته های کارد سازند و کمان کران در خانه کمان ترکیب کنند و نوع دیکر از ان در غایت سیاهی باوصافی که ذکر یافت نیز نوشته و بعضی اهل هند کویند از جوف درختی که بهندی آن را تیندو نامند نیز برمی آید و پوست آن درخت را چون بر آتش اندازند از ان شرارها براید و برک آن شبیه است ببرک ساذج هندی و ثمر آن بمقدار لیموی زردرنک مائل بسرخی و بر سر آن مانند قمعی مدور و پوست آن صلب و مغز آن اندک شیرین و عفص و تخم آن طولانی و زردرنک و صلب و منبت آن جبال راج محل و بیربهوم و مورنک و مضافات بنکاله و پنجاب و دکهن و زیربادات و غیرها است و بهترین آن سیاه و براق سنکین خوشبوی آنست که در طعم ان لذع و قبض کمی باشد
ص: 148
بقول شیخ الرئیس و صاحب اختیارات بدیعی کرم و خشک در دوم است و بقول ابن بیطار و یوسف بغدادی و شیخ داؤد انطاکی کرم در اوائل سیوم و خشک در آخر دوم
ملطف و جالی و مدر بول و مفتت حصاه و محلل ریاح و مفتح سدۀ طحال و ریاح آنست
مترجم کتاب ابو ریحان کوید این اسم مسموع نیست و بر حرف دویم آن وثوقی نی و آن بیخی است که بحندقوقا ماند و بنبات رطبه مشابهت دارد و در بهار روید و آن را شاخهای بسیار بود و تخم آن بتخم کزر ماند و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته نباتی است بیخش شبیه بشلغم و خوش طعم و برکش مانند اسپست و شاخهای آن بسیار و تخمش مثل تخم زردک و در کنار رودها روید
کرم و خشک در دوم
مدر بول و جهت سپرز آزموده مقدار شربت
٨٢آن تا دو درهم است و نوشته که مؤلف اختیارات بدیعی کوید که آنچه در زمین خشک رسته باشد قاتل است و در اختیارات بنطر نیامده
بمد همزه و ضم جیم و رای مهملۀ مشدده بعربی لبن بکسر لام و سکون بای موحده و نون و بر وزن کتف و ابل نیز آمده و از لغات مثلثه است و بفارسی خشت و بهندی انیته نامند
ماهیت
آن بدانکه آن دو قسم می باشد یکی قسم سفید است که در کورۀ آهک پزی می پزند و این قسم بهتر و مستعمل در اعمال طب است و قسم دوم آجر سرخ است و آن را در کورۀ آجرپزی باین طریق می پزند که خشت خام خشک کرده را ته بته چیده ما بین هر دو ته آن شاخهای چوب درخت ناک یا چوب درخت دیکر یا سرکین کاو و یا غیر آن کذاشته آتش می دهند تا تمام چوب و سرکین که ما بین آجرها است سوخته شود و همه خشتها پخته کردد پس می کذارند تا سرد شود برداشته بخرچ می آورند و بهترین آن تمام پخته یکسان آن است و در بعضی کورها قدری نوشادر خصوص در آنها که از فضلات طبخ داده باشند و یا خاک آنها حر یعنی خالص نباشد بلکه آغشته باشد با فضلات بعمل می آید و نیز قطعهای خزفی جوش خورده سیاه و بنفش از همه کورها برمی آید در بعضی بیشتر و در بعضی کمتر بهمان جهت که از شدت حرارت آتش کداخته لطیف آن تحلیل یافته کثیف آن می ماند
ص: 149
آن کرم در دوم و خشک در چهارم
و خواص و منافع آن
چون آجر سفید آب ندیده را در آتش سرخ نمایند که مانند اخکر شود و در آب و یا شراب اندازند آن مقدار که بجوش آید و چادری بر سر کرفته سر را ببخار آن بدارند تا عرق شود جهت تحلیل مواد باردۀ دماغیه و نزلات مزمنه و درد سر کهنه بیعدیل و مجرب است و ضماد آن با نمک و سرکه جهت حزاز نافع الاورام و البثور و الریاح و الاستسقاء و البواسیر و غیرها چون خشت پختۀ آب ندیدۀ درست یا قطعۀ از ان را خصوص که سفید باشد بآتش کرم کرده قدری آب یا شراب بران پاشیده در نمدی و یا پارچۀ پنبه داری پیچیده بر عضوی که وجع بارد حادث از سردی و یا ریح محتبس و یا ورم بارد و یا بر موضع بواسیر که وجع شدید داشته باشد تکمید نمایند موجب تعریق آن عضو و دفع مواد بارده و تحلیل و تسکین وجع آنست و ضماد آن با آب غوره جهت شری و منع ظهور آن و با سرکین کاو جهت تحلیل اورام و بثور بلغمی و استسقای لحمی و زقی و سوء القنیه و ذرور آن برای قطع خون جراحات و جلوس بر روی آجر کرم کرده زحیر رطوبی و بارد ریحی و وجع بواسیری را مجرب و مسکن آن است خصوص که روغن کل سرخ بر ان ریخته باشند و چون دو آجر آب ندیده را برهم بسایند و کرد آن را بر عضوی که وجع و ورم بارد داشته باشد عسل بمالند و آن را بران بپاشند و در آفتاب نشینند وجع و ورم آن را زائل سازد و اطبای هند را زعم آنست که چون آجر را ریزه کرده در دوغ کاو اندازند و یک شب بکذارند و صبح صافی نموده آن دوغ را بنوشند قرحۀ مزمنه را نافع آنست و اما دهن آجر که آن را دهن المبارک و دهن المنفذ نیز نامند بنهایت کرم است
ص: 150
سریع النفوذ و محلل و معرق و ملطف و سعوط آن جهت صرع و لقوه و نسیان و آشامید آن برای صرع و فالج و لقوه نافع و قطور آن در بینی جهت صرع و در کوش جهت ثقل سامعه و نشوق آن برای فالج و امراض باردۀ دماغی و مالیدن آن بر مؤخر دماغ برای نسیان و با شراب زوفی جهت ضیق النفس و دفع فضلات ریه و اکتحال آن جهت تحلیل آب نازل در چشم بی نظیر و مالیدن آن بودند ان کشندۀ کرم و مسکن الم آن است و آشامیدن آن جهت کشتن کرم معده و امعا و تفتیت سنک مثانه مجرب و جهت ادرار بول و سائر امراض باردۀ مثانه و مغص بارد و ریاح و ففخ ظاهری و باطنی و تحلیل خون منجمد و جهت عرق النسا و مفاصل مفید و حمول آن جهت کشودن دم بواسیر و اسقاط دانۀ آن و رفع کرمهای مقعده و فرزجۀ آن جهت کشودن دم حیض و اخراج جنین زنده و مرده و مشیمه سریع الاثر و طلا و آشامیدن آن جهت سموم
٨٣بارده و کزیدن عقرب و ضماد آن با اشق جهت ورم سپرز بنهایت مفید مقدار شربت آن از یک مثقال تا دو مثقال مضر معده مصلح آن سرکه و مضر کرده مصلح آن کثیرا است و باقی افعال و خواص و صنعت دهن آن در قرابادین مجمع الجوامع ذکر یافت
بفتح همزه و کسر جیم فارسی و سکون یای مثنات تحتانیه و نون
درختی است عظیم برک آن اندک عریض طولانی و از برک انبه و جامون بزرکتر و ضخیم تر و کل آن سفید و خوش بو و برکهای آن سفید و پنج عدد و طرف پائین اندرون برکها زرد و طرف بیرون ساقه و برک آن سرخ رنک و درخت آن تمام خزان می کند و در اول بهار اول کل می کند پس برک برمی آورد
ص: 151
آن کرم و خشک
آشامیدن پوست بیخ آن مسهل قوی و جهت آتشک و قروح خبیثه نافع و اکر اسهال زیاده نماید و کرمی کند مصلح آن آشامیدن دوغ است و ضماد آن محلل و منضج اورام صلبه است
بمد الف و فتح ذال معجمه و الف و نون و الف و لام و فا و الف و رای مهمله لغت عربی است بیونانی مروش و بهندی چوهه کنی نامند
آن شیخ الرئیس فرموده که جالینوس قوت آن را قریب بحشیشی که زیر آن شیشه می کذارند دانسته و اطلاق آن برد و حشیش می نمایند یکی آنچه جالینوس ذکر کرده که از برک آن بوی خبازی می آید و صلابتی ندارد و دیکر بر آنچه دیسقوریدوس کمان برده که شبیه است بلبلاب و برک آن کوچکتر از ان و مفروش بر روی زمین و شاخهای آن باریک و بستانی آن خوش بو لیکن بی طعم و رائحۀ قوی و کل آن کلابی رنک و تخم آن شبیه بتخم کشنیز و خطاطیف آن را می چرند
حار حاد است خصوصا آنچه منبت آن قریب به آب نباشد و آنچه جالینوس ذکر کرده سرد و تر در اول و قوت قابضه ندارد و در آنچه دیسقوریدوس ذکر کرده کرم و با قوت قابضه و مجففه است
مسیح کفته منفعت آن قریب بمنفعت افسنتین است و این بعید است و غیر متوقع از ان
شربت آن جهت صرع و سعوط آن جهت تنقیۀ دماغ و لقوه نافع
ص: 152
آنچه را دیسقوریدوس ذکر کرده ضماد آن خار و پیکان را برآورد و تنقیۀ قروح و الزاق جرحات نماید و صاحب ما لا یسع نوشته که آن دو صف می باشد بستانی و بری بستانی آن را بیونانی لب سینی نامند منبت آن جاهای سایه و میان اشجار و کنارهای آب و اطراف عمارات و برک آن شبیه بچیزی است که بآن تشبیه نموده اند یعنی کوش موش کوچک مدور و کیاه آن بی ساق و کل و بر روی زمین پهن شود و شاخهای آن سه پهلو و چون بدست بمالند بوی خیار از ان آید
سرد و تر و صاحب تحفه در سوم تر دانسته با اندک قوت قبضی و لبن آن با اندک قوت تحلیلی
امراض انراس و العین صعوط آن جهت صداع حار و ضماد آن با آرد جو جهت تحلیل اورام حارۀ چشم الاذن قطور عصارۀ آن در کوش جهت تسکین درد و تحلیل ورم آن نافع اعضاء الغذاء آشامیدن آن مسکن التهاب و غثیان و مسقط کرم معده است
ضماد آن با آرد جو جهت تحلیل اورام جمیع اعضا و حمره و جمره نافع و بری آن سه قسم است قسم اول شاخهای آن باریک و بلند از زمین و شاخهای بسیار از یک بیخ رسته و شاخهای زیرین آن سر خرنک و مجوف و برکهای آن نازک و طولانی تر از بستانی و وسط پشت برکها محدب و اطراف برکها تند و زوج زوج رسته و هر شاخی مشتمل بر شاخهای ریزه بسیار و کل آن لاجوردی رنک و صاحب تحفه نوشته که بعضی را کل زرد می باشد و بیخ آن بقدر انکشتی و پر شعبه و بعضی مغشوش می کنند این را باسقولوقندریون و فوق آن است که برک این نرم و دراز است بخلاف برک اسقولوقندریون
ص: 153
معتدل در حرارت و برودت و خشک در دوم
صرع و لقوه و اوجاع باردۀ دماغیه و صداع را نافع و مقوی معده
٨4و محال و مفتح و مدر بول و سم افعی را مفید
ضماد آن خصوصا با سرکه جهت صداع حار نافع و سعوط و غرغرۀ آن با ماء العسل جهت تنقیۀ دماغ و جذب رطوبات دماغی نافع العین طلای بیخ آن جهت ناصور چشم و ضماد برک آن با آرد جو جهت تایین ورم حار چشم و بتنهائی جهت ناصور آن مجرب الفم غرغرۀ آن با ماء العسل جهت وجع ضرس مفید صاحب شفاء الاسقام کفته شرب آن با شراب جهت لسع افاعی نافع و ضماد آن مانع انتشار قروح و تورم جراحات است مضر مثانه مصلح آن مرزنجوش و کویند مصلح آن تخم خرفه است مقدار شربت آن تا دو مثقال و قسم دوم آن شاخهای آن پهن بر روی زمین و برک آن مائل بتدویر شبیه ببرک بستانی آن و از آن ریزه تر و با اندک حرافت و بی کل و صاحب تحفه نوشته که کویند بی کل نیست و لیکن بسبب ریزکی و اتصال آن بشاخها چندان مرئی نمی کردد و منبت این اکثر ریکزارها است طبیعت آن کرم و خشک در دوم و صاحب تحفه در سوم نوشته
محرک باه و جهت اورام بارده و رفع آثار و دفع سم و جذب خار و پیکان و ضماد عصارۀ تازۀ آن بر کمر و قضیب و کنج ران و پشت زهار باعث تحریک باه حتی پیران و مایوسین را و مطبوخ خشک آن نیز همین اثر دارد و لیکن ضعیف تر از ان و همچنین ضماد آن جاذب سم و دافع سمیت آن و جاذب خار و پیکان است و قسم سوم آن برک آن مائل بتدویر و بازغب سفید و خارهای باریک سفید زغب دارو بایتوع که چون قطع نمایند از ان یتوع برآید و مفروش بر روی زمین و منبت آن آنچه دور از آب باشد با حدت بود و برک آن را چون بر جلد نازک خصوصا رخساره کذارند سرخ کرداند طبیعت آن کرم و خشک در سوم و با قوت سمیت و زبون ترین اقسام آن است
ص: 154
مقئ قوی و مسهل و زیادۀ آن کشنده و شیر آن مقرح جلد و چون سه مثقال و نیم آن را جوشانیده آب آن را با نعناع بنوشند و از عقب آن ماهی شور بخورند جمیع کرمهای معده را دفع نماید و دیکر متکون نشود و شیخ داؤد انطاکی این خاصیت را جهت بستانی آن ذکر کرده و صاحب تحفه نوشته که ابن تلمیذ در مغنی می فرماید که اقسام اذان الفار غیر مرزنجوش است و از سائر کتب نیز همین معنی ظاهر می کردد چه مرزنجوش متصف بصفات دیکر و از جملۀ ریاحین و با عطریت است و برک آن شبیه بکوش موش نیست و کل آن سفید مائل بسرخی است و تخمش شبیه بتخم ریحان و شفاف می باشد و انطاکی نوشته که آن را اصناف بسیار می باشد و برک بعضی از ان نازک محدب و کل آن زرد و مشرف و نرم و این نوع سرد و تر در دوم و بعضی از ان مزغب باریک طولانی مفروش بر زمین و یتوعی یعنی شیر سفید حاد اکالی از ان تراوش می نماید و آن غیر مغثی است و این در مصر بسیار است و بعضی از ان حبشی است که کل آن باغصان آن چسپیده می باشد و این کرم و خشک در دوم و عصارۀ آن مهیج جماع است تمریخا و شربا و صنفی که از ان بوی خیار آید مسکن لهیب و غثیان و مسقط دیدان است اکر بعد از ان ماهی شور بخورند و صداع آورد و مصلح آن مرزنجوش است مقدار شربت آن یک مثقال است صاحب شفاء الاسقام کفته اطلاق این اسم بر کیاهی حاد الطبع صغیر الورق منبسط بر روی زمین می نمایند و بهترین آن آنست که کلهای آن لاجوردی رنک تازه باشد زیرا که کل ان زرد آسمان جونی و لاجوردی می باشد و محرر کتاب آنچه در بنکاله دیده و شنیده دو قسم می باشد هر دو پر شعبه و شاخهای آن مفروش بروی زمین و کرمدار و با رطوبت که چون بفشارند از ان اندک رطوبت لعابی لزجی برمی آید و برک آن بر سر کوههای آن و کل آن نیز پیوسته ببیخ برک آن و ریزۀ لاجوردی رنک الا آنکه یک قسم آنکه بکنار دیوارها و زمینهای نمناک می روید برک آن اندک عریض و بزرک و ماکول یعنی برک نرم نازک تازۀ آن را اهل هند و بنکاله پخته مانند سبزیهای دیکر می خورند جهت فساد منی و جریان آن و امراض کرده و مثانه و
ص: 155
٨5بدستور کرههای بند آن را نیز مقدار دو سه مثقال با قدری زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند جهت تقویت باه مفید می دانند و قسم دیکر که بر کنار آبها می روید برک آن اندک باریک بلند و هر دو فی الجمله شبیه بکوش موش و این غیر ماکول است
آن را سرد و تر می دانند و آب آن هر دو قسم جهت اورام حارۀ چشم و ناصور آن مفید و بدستور ضماد برک سائیدۀ آن
بمد الف و فتح ذال معجمه و سکون رای مهمله و ضم بای موحده و واو لغت یونانی است و اذربویه بیا و ها در آخر نیز آمده
بغدادی کفته اصل عرطنیثا است و در عرطنبثا مذکور خواهد شد و صاحب تحفه کفته که بیخ نباتی است سیاه رنک شبیه بشلغم و بر روی آن چیزی مانند کوه رسته و کیاه آن خاردار بقدر شبری و شاخ و برکش شبیه ببوک کونب و ثمرش شبیه بغلا-نخود و در ان دو عدد یا سه عدد دانۀ زردرنکی می باشد و کفته اند که کل آن زرد است و منبت آن کشتزارها است و بسریانی عرطنیثا نامند و بفارسی چوۀ صباغان و ان غیر چوۀ کاذران است و قسمی از بخور مویم بود و در بردن چوک از پشمینه و جامه مانند صابون است و صاحب اختیارات کفته ان بیخ خاوی است و کل زرد دارد و آن بیخ را فلار و بلاو و قلار و کلیم شوی و قصب شوی کویند و آن ییخ عرطنیثا است و فعیلاسوس و سطرنیوس نیز خوانند و بزبان شیرازی چوبک اشنان و بخور مویم نوعی از ان است
ص: 156
کرم و خشک در سیوم
جالی و معطس و مفتج و مسکن فواق و مدر بول و حیض و مسقط جنین و مفتت حصاه و محلل و جاذب فضول دماغی و دافع مواد مفاصل بقوت مسهلۀ که دارد و جهت احتباس حیض و کزیدن هوام و تسکین درد آن نافع بقوت تریاقیتی که دارد
سعوط آن جهت سدۀ مصفاه مفید و بغایت معطس و زکام و نوازل و انافع
آشامیدن آن جهت بحوحت صوت و انقطاع نفس و سرفۀ بارد رطوبی مفید
حمول آن جهت بواسیر و تنقیۀ رحم و اعانت بر حمل مفید و همچنین شرب آن با مثلث یا شراب رازی کفته فواق را زائل کرداند و اکر زن آبستن بوی آن را بشنود از شدت عطسه بیم آن بود که بچه بیندازد شیخ الرئیس از دیسقوریدوس نقل کرده که جبلی آن را چون زن آبستن مماس کند و حمول نماید در ساعت بچه بیندازد
ضماد آن با سرکه جهت ورم سپرز و عرق النسا و چون داخل کرده شود در حقنه صاحب عرق النسا را نافع است و همچنین خاکستر آن با سرکه جهت وجع مفاصل و عرق النسا و وجع ورک نافع
ذرور آن بتنهائی و با ادویۀ مناسبه جراجات خبیثه را نافع
ضماد ان با سرکه داء الثعلب را مفید
تمامی سموم را نافع است خصوصا سموم ملدوغه و نهش هوام چون با مثلت یا شراب بیاشامند مقدار شربت آن تا یک مثقال و سه مثقال آن کشنده بخناق و غثیان قوی و سقوط قوت علاج آن علاج جبلاهنک و کندش خورده است و ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و بدل آن در رفع سم بوزن آن تخم اترج و زراوند طویل و فودنج است و صاحب اختیارات بدل آن لبن التین دو دانک آن و باد آورد دو وزن آن کفته
ص: 157
بر وزن آذربو است بزیادتی نون و بجای بای موحده یاء مثنات تحتانیه است بفارسی کل آفتاب پرست است و آذریون بمعنی آتش کون است و کویند که عرب آن را حتوه نامند و شعرای عرب آن را می ستایند و شکوفۀ ان در میان شکوفها بغایت مشهور است و بعضی کفته اند که نوعی از اقحوان است و بعضی ان را رد کرده اند که نه چنین است و بهندی سورج مکهی نامند
کیاهی است بقدر ذرعی بری و بستانی می باشد برک آن شبیه ببرک جرجیر با اندک زغبی کویابران غباری نشسته و نرم بی شرفه و کلهای آن زرد طلائی و بزرک و پهن و درخشنده و در وسط ان کلها برکهای ریزۀ سیاه مائل بسرخی و تند بوی و خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و با حرکت افتاب حرکت می نماید و شب پژمرده می کردد و بوی بری ان قویتر از
٨6بستانی آنست
کرم و خشک است در اول سوم و بعضی در دوم کفته و کرمی کل ان زیاده از سایر اجزای ان
محلل و جالی و با قوت تریاقیت و مفتح سدد دماغی و کبدی و منقی دماغ و جهت ام الصبیان و امراض باردۀ دماغی و اعصاب و درد دندان و تقویت معده و جکر و وجع فواد و تقویت باه و آوردن نعوظ و جهت بواسیر و جراحت رئه و یرقان و استسقا و ادرار بول و حیض و فضلات و اسقاط جنین و تفتیت حصاه و رفع قولنج و دفع سموم نافع است
ص: 158
مضمضه به آب بیخ آن جهت درد دندان بارد و شرب یک درم آن مقوی قلب بارد المزاج و مورث ثوران غضب در محرور المزاج و چهار درم از آب برک آن به آب کرم مقئ قوی و ضماد آن جهت درد مفاصل و عرق النسا و تقرس و خنازیر و بر کمر جهت تقویت باه و نعوظ مفید و حمول بیخ آن مسقط جنین و معین بر حمل عاقر و شرب آب برک کوبیدۀ آن جهت اخراج جنین و رفع احتباس حیض مؤثر مقدار شربت از آب کل و برک و بیخ آن تا چهار مثقال و از جرم آن یک مثقال بدل آن یک و نیم وزن آن سلیخه و ربع وزن آن زعفران است مصر محرور المزاج مصلح آن سکنجبین و مضر سپرز مطلقا و سپرز محرور المزاج را خصوصا و مصلح آن فانیذ و عسل و سکنجبین و از خواص آن آنست که مکس بر کل آن نمی نشیند و از دود آن موش و چلپاسه می کریزد
بمد الف و سکون را و دال مهملتین و ضم تای مثنات فوقانیه و سکون واو و فتح لام و ها
صاحب برهان قاطع کفته آشی است مانند کاچی که از آرد می پزند و بیشتر مردم درویش و فرومایه می خورند و بعربی آن را محنات نامند بدانکه محنات غیر این است چنانچه ان شاء اللّه تعالی در حرف الصاد خواهد آمد
بمد الف و سکون راء مهمله و کسر غین معجمه و سکون یای مثنات تحتانیه و سین مهمله در آخر بزبان اهل دمشق و مصر عود الریح و بفارسی پوست بیخ زرد شده نامند
ص: 159
پوست بیخ انبرباریس است که بفارسی زرشک نامند
کرم در اول و خشک در دوم
با قوت بارده و قابضه و مانع تعفن اخلاط و مفتح و با قوت رادعه و قلاع و استرخای لثه و ضعف باصره را نافع و مجفف قروح است
قطور خیسانیدۀ آن و بدستور جوشانیدۀ آن در کلاب جهت تجفیف رطوبات سائله از چشم و رفع بقایای رمد مزمن بغایت مفید و اکر پیش از حدوث رمد در چشم کشند حفظ صحت آن نماید و اهل مصر بدل مامیران در امراض عین مستعمل دارند و اکتحال آن مقوی باصره و عصارۀ مطبوخ معقود آن در افعال مانند حضض هندی است الفم مضمضه به آب طبیخ ان جهت قلاع خبیثۀ بن دندان و در دندان و تقویت لثه مفید
آشامیدن طبیخ آن با شراب جهت امراض مذکوره و جرم آن با شراب جهت درد جکر بی تب و به آب سرد با تب و حقنه بطبیخ آن منقی چرک و قرحۀ امعا و طبیخ آن جهت رفع کرم جکر کوسفند مجرب مقدار شربت از جرم آن دو مثقال و از طبیخ آن تا سی درم بدل آن مامیران چینی و حضض هندی است در امراض عین و بعضی حضض مکی کفته اند مضر صاحب سرفه مصلح آن عسل است و عصارۀ مطبوخ منعقد آن در افعال مانند حضض مکی است و شیخ الرئیس نوشته که بعضی کفته اند که چون بیخ آن را سه مرتبه بر شکم زن حامله بزنند و یا لطوخ بر ان نمایند اسقاط جنین کند و جهت سیلان دم از اسفل نافع
ص: 160
با الف ممدوده و فتح زای معجمه و الف و دال مهمله و خا و تای مثنات فوقانیه
درختی است عظیم ثمر آن شبیه بزعرور است و زردرنک و تلخ و خوشه دار و تخم آن مانند تخم زعرور و یک عدد و خیاره دار شش پره و در آخر بهار می رسد و مدتی تا زمستان در درخت می ماند و برک ان سبز املس با اندک سیاهی شرنه دار و اندک طولانی و تلخ
٨٧و خزان نمی کند و بعربی شجره الحره و ایضا حریطه بتشدید راء مهمله و بلغت تنکابن جبلی داروان و نیز روباترس و بلغت جرجان زهر زمین و اهل مازندران سیسبان و اهل هند بکاین نامند و بعضی مردم را ظن ان است که درخت آن را بهندی نینب کویند و این محض توهم است زیرا که نینب که نیم نیز کویند در غیر هند دیده نشده را راد درخت در جمیع ممالک ایران و روم و هند بسیار است و شیرازبان آن را توس نامند و کل ان سرخ بنفش کمرنک بنهایت خوش بو است و نیز کفته اند که غیر بکاین است
در اول سوم کرم است و در آخر اول خشک و بعضی در دوم خشک و برک آن را قریب بدان کفته اند
مفتح و محلل و مدر و با تریاقیت
کل آن مفتح سده های دماغی و صالح است از برای مشایخ و مبرودین و بویندن آن مسکن صداع و اوجاع سر است و بدستور ضماد آن بر پیشانی و صد غین و چون آب برک آن را نشوق نمایند صداع بارد رطب و کرفتکی بینی را مفید بود و نطول برک و شاخ آن و یا برک آن بتنهائی مسکن صداع بارد و ثمر و برک آن منقی قروح متقیحۀ سرقطور آب برک تازۀ آن در کوش دافع رطوبات و رافع وجع و دوی و ظنین حادث از ریاح بارد است
ص: 161
ضماد برک آن بر فم معده مسکن غثیان و بر معده و زیر ناف قاتل دیدان و شرب عصارۀ آن نیز مانع غثیان و مفتح سده است و آشامیدن عصارۀ برک آن مفتت حصاه و مدر بول و حیض و فضلات ردیه و عرق النسا و استرخای انثیین و مفتح سدد و رافع قولنج و محلل خون منجمد در مثانه و دافع سموم بارده است بتنهائی و یا با عسل و با بامیپختج و با این هر دو بهتر زیرا که مقوی فعل آنند و آشامیدن آب برک تازۀ آن با قدری آب زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند دافع وجع رحم و حبس طمث و عقر عارضی و باعث حمل است
کفته اند که جرم آن جذام و برص و قروح خبیثه را مفید و ضماد برک و شاخ آن محلل خنازیر و بر اوجاع و اورام بارده مسکن و محلل آنست و صاحب دستور الاطبا کفته که چون ثمر و برک رسیدۀ زرد شدۀ بکاین را مقدار نیم من بوزن هند با یک من آب بهمان وزن یعنی هندی و من هندی دوازده من تبریزی است درخمی کرده و سر آن را بسته سه هفته در زمین دفن کنند پس تا شش ماه هر روز یک کاسۀ آب خوری از ان بیاشامند بهترین دوائیست از برای جذام یبسی و بحور آن بتنهائی و یا با برک نیم و فنجنکشت که بهندی هنبهالو نامند که در آب طبخ نموده بخار آن را بدستور مقرر بکیرند دافع اوجاع و محلل اورام بارده است الزینه ضماد کل آن بر سر کشندۀ شپش است و بدستور غسول به آب برک مطبوخ آن کشندۀ شپش و دراز کنندۀ موی است و ضماد ثمر آن با قدری مردارسنک سائیده و روغن کل چند روز پی هم بر سر که هر روز یکبار تجدید نمایند و هر سه روز یک روز بحمام روند و بعد از حمام نیز بدستور بمالند و سر را بلباس خفیفی بپوشند قروح آن را زائل سازد و موی برویاند و مرهم آن کچلی و سعفه و قروح سر را نافع و رویانندۀ موی است و صنعت مرهم آن در قرابادین ذکر یافت المضار ثمر آن مضر صدر و معده و اکثار آن باعث غثی و قئ صفراوی و کرب و تنکی نفس و غشاوۀ بصر و دوار و اهلاک است مصلح آن قئ فرمودن و اشامیدن شیر تازه دوشیده و خوردن سیب و انار است و برک آن سم حیوانات و مصلح ان خورانیدن شیر و برک توت بود و اللّه اعلم
ص: 162
بمد الف و سکون سین مهمله اسم فارسی اسای سریانی است و ریحان نیز نامند و نیز بسریانی کرلنفسا یعنی خصومت کنندۀ با تن خود و بیونانی اس بستانی رامرسا ایمارس و قیطس و برومی مرسنین و بخبشی ازورا و بهندی ادهیره کویند و حب الآس را بکام و قطوس و عماد و بنک آس را منطر بطای مهمله خوانند و کویند قیطس نیز بنک آس است
٨٨بدانکه آن بستانی و بری می باشد درخت بوی آن مانند درخت انار است و برک آن سبزتر و ضخیم تر و در طول کمتر از ان و خزان نمی کند و خوش بو و معطر و طعم آن اندک تلخ و با عفوصت بسیار و کل آن سفیدرنک و خوشبوی و ثمر آن در ابتدا سبز و بعد رسیدن و پخته شدن سیاه رنک و با اندک حلاوت و مرارت و عفوصت و غذائیت اندک و تخم آن سفید ریزه املس و در بعضی ثمرها سه و در بعضی زیاده تا هشت و نه و ده می باشد بحسب بزرکی و کوچکی آن
کفته اند مرکب القوی و جزو بارد در ان غالب و جزو حار کمتر و بسبب ارضیتی که دارد یابس و قابض و برودت آن کمتر با بدرجۀ اول و یبوست آن در دوم و برک کل و ثمر و جرم و تخم و بیخ آن بنسبت با یکدیکر در مراتب برودت و یبوست متفاوت اند یعنی تخم و بیخ و برک آن بر برودت آن غالب است و باقی اجزای آن بالعکس و اما تخم آن مرکب القوی است و در طعم آن عفوصت و مرارت و حلاوت و لطافت و از جهت حلاوت نافع است جهت سرفۀ کرم و از جهت عفوصت حابس اسهال و از جهت مرارت مدر بول است
ص: 163
بسبب عطریت رائحۀ ملایم روح و بسبب قوت قبض و تلطیف ملایم آن پس موجب تنقیه و متانت و اضاءت و انارت و تقویت روح است و باسباب مذکوره و بالخاصیه مقوی قلب و دافع خفقان و صداع و دوار و سدر و رمد و درد کوش و قروح و آمدن چرک و درد دندان و قلاع آن و استرخای زبان و مقوی باصره و محلل اورام و جروح و قروح و مجموع نزف الدم و نفث الدم و آمدن خون از هر عضوی که باشد شربا و ضمادا و لطوخا و امدن عرق و مقوی معده و احشا و مدر بول و قابض و محال و مفرح و حابس اسهالات و مفتت حصاه و حابس و قاطع خون حیض و رافع ضعف کرده و بواسیر و جابر کسر و ثمر آن با قوت تریاقیت دافع سموم است خصوصا رتیلا و عقرب
ضماد برک تازه آن بتنهائی و با سرکه بر پیشانی جهت حبس رعاف و بر سر برای جلای حزاز و تجفیف قروح و با اندکی اقاقیا و رامک به آب سفرجل جهت صداع حادث از ضربه و سقطه و قطع پوست سر و همچنین طلا و لطوخ آن با مایعی موافق چون در آب برک آن قدری کلاب و قلیلی کافور داخل کرده خرقۀ کتانی را بدان تر کرده بر معده بیندازند صداع حادث بمشارکت معده بسبب غلبۀ مره صفرا را نافع و ضماد پختۀ ثمر آن با شراب بر سر مسکن صداع بلغمی و صفراوی شدید و رافع آن و ضماد برک آن با روغن کل و زردۀ تخم مرغ دوار و سدر عارض از ضربه و سقطه را مفید و قطور آب برک آن با صندل سرخ سوده و آب برک بید در بینی و با کل ارمنی و سرکه جهت رعاف و و آشامیدن قدری از آب مطبوخ ثمر آن پیش از شرب شراب مانع خمار و بوئیدن برک تازۀ آن مقوی دماغ و مانع صعود ابخره است بسوی دماغ و قبول کردن دماغ ان ابخره را و دوار و سدر را نیز مفید و چرب نمودن سر بروغن ان اورام سر و سبات حادث از ابخرۀ متصاعده در تپ و غیر تپ را نافع بجهت قوت برودت و تقویت ان دماغ را و تحلیل ابخره را و منع ان صعود ابخرۀ جدیده را بسوی سر و عرق نمودن سر بروغن ان بتنهائی جهت دوار و سدر حادث از ابخرۀ متصاعده از معده در تپهای چند روز در ابتدای علت بعد از تنقیه بقئ و اسهال با یارجات و بعد از ابتدا ممزوج بروغن بابونه نافع
ص: 164
قطوراب برک ان در چشم جهت تسکین رمد و برامدکی ان که جحوظ نامند و رمادان از اجزای ادویۀ ظفره و سلاق و دمعه است و قوی تر از توتیا و بدل ان است
قطوراب برک ان در کوش جهت تسکین وجع و تقویت ان و امدن چرک و قروح ان نافع
مضمضه به آب طبیخ ان مسکن اوجاع حارۀ اسنان و استرخای لثه و زبان و قلاع فم و همچنین اشامیدن اب برک و شراب ثمر ان
بوئیدن ان مقوی قلب و دافع خفقان و طلا کردن به آب ان و خوردن ثمر رسیده ان و همچنین شراب و رب ثمر ان جهت سرفه و نفث الدم و اوجاع رئه مفید
شرب ثمر ان مقوی معده
٨٩است خصوصا رب و سویق ان با بعضی ریوب قابضه و کاه است که بسبب شدت قبض ادرار می نماید شرب طبیخ آن قاطع اسهالات متطاوله است و تخم آن مانع سیلان فضول است بسوی معده و ضماد برک آن بزیر ناف اسهال مراری و سوداوی را مفید و چون ربع رطل از آب برک آن را با روغن کنجد بنوشند مسهل قوی بلغم است و رب و شراب ان حابس بطن و مانع اسهالات مزمنه و بواسیر و بدستور عصارۀ آن جهت امراض مذکوره و ذرب و قئ و تشنکی و بخور آن جهت سقوط دانۀ بواسیر و رفع باد و دفع هوام نافع
خوردن ثمر آن حرقت البول و قرحۀ مثانه و درور حیض و سیلان رطوبات آن را مفید و عصارۀ ثمر آن مدر بول و حیض و طبیخ ثمر آن سیلان رطوبات رحم و ضماد برک آن بواسیر و ورم خصیه و جلوس در طبیخ برک آن خروج مقعده و رحم و سیلان آن را مفید و چون آن را بکوبند و آب آن را بر مقعده که برآمده باشد بمالند بجای خود رود و دیکر برنیاید
ص: 165
ضماد برک آن مسکن اورام حاره و جمره و نمله و شری و بثور و قروح و داخس و قروحی که در کفدست و پا باشد و حرق النار و همچنین روغن و مرهم های که از روغن آن ترتیب دهند و آشامیدن شراب آن نیز و ضماد برک آنکه در شراب و زیت خیسانیده باشند نیز و ذرور و برک خشک آن برداخس و همچنین قیروطی آن نیز آن را مفید و ضماد ثمر پختۀ آن با شراب زائل کنندۀ قروحی است که در کعب و قدم باشد و سوختکی آتش را نیز و مانع آبلۀ آن است و بدستور ضماد برک آن با زیت و همچنین خاکستر آن با موم و روغن
ضماد مطبوخ ثمر آن با شراب استرخای مفاصل را نافع و ضماد برک آن جهت ضربه و سقطه و وجع پاشنۀ پا نافع و ضماد آب برک آن با عفص سبز و عدس و کل سرخ و اقاقیا بر اعضا و اعصابی که وهن و سستی بآنها عارض شده باشد و پیران را بنهایت مفید و همچنین ضماد برک آن با مغاث هندی که آن را میده لکری نامند با زردۀ تخم مرغ و روغن کل نیم کرم جهت ضربه و سقطه و ضماد برک آن با کل ارمنی و سرکه جهت جلاء ناخن و چون برک آن را نرم کوبیده و پیخته با زیرۀ کرمانی نیز نرم کوبیده و پیخته بزردۀ تخم مرغ سرشته و بر کرپاس آب ندیده مالیده کرم کرده بر کمر بچسپانند ضربه و سقطه و وجع و وهن و سستی آن را زائل کرداند و نطول طبیخ برک آن جهت تسکین وجع مفاصل و بر استخوان شکسته باعث سرعت انجبار آن است و همچنین شستن بهق بآن باعث جلاء آنست و ذرور برک خشک آن جهت سحج پاشنۀ پا و اعضاء شکسته مفید
ص: 166
طبیخ بیخ و برک و ثمر آن و روغن آن و عصارۀ آن همه مقوی مو و مانع افتادن و باعث دراز شدن و سیاهی آنند و همچنین شستن به آب برک مطبوخ آن خصوصا دانۀ آن و ضماد سائیدۀ دانۀ آن در حمام جهت تقویت بدن و نشف رطوبات غریبۀ مرخیه از جلد و طبیخ دانۀ آن با روغن کاو یا کوسفند مانع عرق و مصلح سحج آن و ذرور برک آن مانع بدبوئی زیر بغل و کنج ران خصوصا سوختۀ آن و خاکستر آن زائل کنندۀ کلف و نمش است و چون ثمر آن را با آب برک چقندر بپزند و بر سر بمالند بثور ابریۀ آن را زائل کرداند و چون بکوبند و به آب باقلا بسرشند و بر کلفی که بر صورت و رخساره باشد بمالند زائل کرداند و ثمر آن کزیدکی عقرب و رتیلا را نافع باشد خصوصا با شراب مقدار شربت از جرم آن تا سه درهم و از عصارۀ آن تا سه اوقیه بدل آن در احتباس طمث و بطن و نفث الدم اقاقیا و در اورام حضض کویند بدل آن مطلقا برک توت است مضار آن کویند مضر صداع حار و زکام و اکثار بوئیدن آن باعث بیخوابی است مصلح آن سوسن و کل بنفشۀ تر است و کویند مسواک نمودن بچوب تر آن مهیج جذام است و در ساق درخت آن کرهی بهم می رسد شبیه به کف دست که آن را بنک الاس نامند در جمیع افعال قویتر از برک و ثمر آن است چون آن را کوبیده و سوزانیده و با شراب نارسیدۀ زمخت اقراص ساخته در سایه خشک نموده باشند و کویند چون از چوب تازه
ص: 167
٩٠انگشتری ساخته صاحب درد کنج ران در خنصر موافق کند بالخاصیه آن را تسکین دهد و اللّه اعلم
آن را اسمارون اسفرم نامند و بعربی زند و ریحان القبور و بیونانی مرسیسا اغریا کویند و مورد اسفرم اسم فارسی آن است و در تنکابن جز نامند و توهم کرده کسی که کفته آن اذخر است
درخت آن از درخت بستانی کوچکتر و برک آن عریضتر و زردرنک و سر برک آن تیزتر شبیه بسنان و چوب آن صلب تر و ثمر آن مستدیر و بعد رسیدن بنهایت سرخ می کردد و از وسط برک برمیآید و شاخهای بسیار از یک اصل می روید و در زمستان خزان نمی کند
آن
محلل و جاذب و مقوی
بوئیدن آن نافع است از برای دفع رطوبات دماغ بسبب قوت جذب و تحلیل و تقویت آن دماغ را و آشامیدن آن نافع است از برای صرع و صداع بلغمی و دفع رطوبات از دماغ و تقویت دماغ
آشامیدن ثمر و برک آن با شراب جهت تقویت معده و جکر و رفع یرقان و اسهال و ادرار شیر و حمول آن جهت اخراج کرم معده مفید
آشامیدن ثمر و برک آن با شراب جهت تفتیت حصاه و تقطیر البول رطوبی مفید و ابن تلمیذ جهت ضربه و سقطه که بر اعضا واقع شود بالخاصیه مفید دانسته و ابن ماسرجویه قوت آن را مانند باد آورد می داند و بعضی مثل افسنتین دانسته اند
بمد اول و کسر سین مهمله و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله بلغت یونانی نمک چینی را نامند
ص: 168
آن نمکی است که بر کنار دریای شور بر روی سنکی سفید سبک و نوعی بر روی سنک مائل بزردی از مادۀ ارضی و رطوبت دریا و تابش آفتاب تکون می یابد شبیه بقلی و نوشادر و سنکریزهای بزرک و کوچک و آن سنک را آسیوس و آن نمک را ملح آسیوس و زهره الآسیوس می نامند و این قویتر از سنک آن است و بهترین آن سفید سبک خالص زودشکن شبیه بنوشادر است که در ان رکهای زرد غیر غائر باشد و چون بر زبان کذارند زبان را بکزد و چون نم و رطوبت بدان رسد نرم و کداخته کردد
زهرۀ آن در سوم کرم و خشک و سنک آن در دوم
آن لذاع و معفن آشامیدن یک دانک تا دو دانک آن با عسل بطریق لعوق جهت قرحۀ رئه و ضیق النفس بلغمی کهنه و سنون آن قاطع خون و طلای آن با سرکه جهت ورم سپرز و کرده و با صمغ البطم و زفت جهت تحلیل خنازیر و با عسل منقی زخمها و با موم و روغن مانع انتشار قروح خبیثه که میان آن بلند و اطراف آن پست و دهن آن مدور باشد و جهت قروح کهنۀ یابسۀ عسره الاندمال و بردن کوشت زیاده و با آرد باقلا جهت نقرس و مداومت ذرور آن در حمام برآید ان عظیمۀ فربه باعث صغر و لاغری است بدل زهرۀ آن حجر آن مقدار شربت آن از یک دانک تا نیم درم المضار مورث سحج مصلح آن صمغ عربی مغسول آن هر دو که بدستور اقلیمیا شسته باشند ملطف و جالی و در اکثر افعال مذکوره بهتر است
ص: 169
بمد الف و سکون طای مهمله و کسر رای مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح لام و الف و لام لغت بربری است بمعنی رجل الطیر و رجل الغراب بجهت مشابهت شاخ آن بچنکال غراب و کیاه آن را بعربی حشیشه الارض و حرز الشیاطین نیز نامند و بترکی غاز اباغی و بهندی کاک چنکی یعنی پای زاغ و مسی نیز کویند و بعضی کویند که مسی غیر آن است و در کوهستان و لرستان پای زاغان نامند
تخم کیاهی است شبیه بشبت و کل آن سفید و برک آن متفرق و ساق آن مربع و در آخر بهار می رسد و آنچه سبز تیره شبیه برازیانه است قسم از دو قو است مؤلف کوید این نوع در طرف اهواز می روید و تخم خلال دان کویند و مستعمل و بهترین آن مصری است که بسیار ریزه و تیره رنک مائل بکبودی و طولانی و بغایت تلخ و تند و زبان را بکزد و سنکین و تازه باشد
کرم و خشک است در سوم
و خواص آن محلل ریاح و جالی و مدر فضلات و مفتح سدد و منقی کرده و مثانه و چون با زجاج بسوزانند و با عسل بیاشامند تفتیت حصاه نماید و یکدرهم آن با عسل جهت دفع
٩١ریاح ایلاوس بغایت مجرب دانسته اند و ضماد آن مجفف قروح و زائل کنندۀ آثار جلد و نفوخ آن در بینی و بدستور شرب آن مسقط جنین و کویند چون در فصل تابستان یکدرهم آن را با عاقرقرحا و تربد و زنجبیل از هریک دانکی با عسل سرشته بعد از تنقیه بمسهلات لائقه بیاشامند و در آفتاب نشسته موضع برص را مکشوف دارند تا آفتاب برو بتابد تا عرق کند و اکر عطش غالب شود آب بنوشند در روز اول نهایت تا روز سوم موضع برص آبله کند و بعد دفع زرداب از ان بالکلیه برطرف کردد و مجرب دانسته اند و ابن بیطار و صاحب اختیارات بدیعی نوشته اند که بکرات امتحان کرده شده و این سری عجیب است اما بشرط آنکه اول تنقیه کرده باشند و نیز کفته اند که هرکاه از مفرد آن هر روز سه درهم با عسل تا پانزده روز متواتر بنوشند و یا از مرکب آن بدستور مزبور و یا با عاقرقرحا در مدت مذکر و استعمال نمایند یقینا رفع برص نماید خصوص از مواضع لحمیه که قبول علاج زودتر می کند از غیر آن و بعضی کفته اند بتنهائی و بعضی کویند چون یک جزو و نیم از آطریلال و از پوست مار و برک سداب از هریک یک جزو کوفته و پیخته پنجر و زهر روز سه درهم آن را با شراب انکوری بیاشامند و در آفتاب نشینند باذن اللّه تعالی شفا یابند از ان مقدار شربت آن از یکدرهم تا سه درهم با عسل یا شراب بدل آن در اطلیۀ برص کندش مضر جکر حار مصلح آن سکنجبین و مضر کرده و مصلح آن کثیرا است مالیقی نوشته که بدو ظهور منفعت این دوا و شهرت آن از مغرب اوسط از قبیلۀ بربر معروف به بنی و جهان از اعمال بجایه بود و مردم قصد و توجه بسوی آن می نمودند از برای مداوای آن مرض و ضنت می ورزیدند و مخفی می داشتند از مردم و تعلیم می کردیدند خلف از سلف خود تا آنکه حق سبحانه تعالی ظاهر نمود آن را بر بعضی از مردم و شده شده شهرت یافت و استعمال نمودند آن را بانحای شتی چنانچه بعضی از ان ذکر یافت
ص: 170
بمد الف و ضم لام و فتح سین و نون لغت یونانی است بمعنی مبری الکلب بجهت رفع آن زهر سک دیوانه را و در شام معروف بحشیشه النجاه و حشیشه السلحفات نیز است
نباتی است ساق آن بقدر ذرعی شبیه بساق رازیانه و برک آن شبیه ببرک فراسیون و از ان درشت تر و خارناک و رنک آن ما بین سرخی و سیاهی و تخم آن مائل بپهتی و سبز تیره و در غلاف ذو طبقه و از ترمس کوچک تر و در طعم بحدت و تندی و تلخی نانخواه و کل آن سرخ مائل بتیرکی از زیر برکها می روید و کفته اند کیاه آن شبیه بشبت است در ساق و برک و بو و منابت آن زمینهای پست با سنک ریزه و بیخ آن طولانی مانند شلغم دراز و زردک و در طعم آن اندک حلاوتی است
در اول سوم کرم و در آخر اول خشک
محلل و جالی و مقطع درد سر و زکام و ضیق النفس و ریاح معده و کرده و وجع مفاصل و ورکین را نافع و مجفف باعتدال و جمود و برودت مفرط و فادزهر سکدیوانه کزیده و رافع کلف است
و الصدر سعوط طبیخ آن زکام و شرب آن جمود و برودت مفرط و ضیق النفس و بلغم مجتمع در قصبۀ رئه را نافع و ضماد آن با عسل جهت جوششهای سرکه از ان زرداب تراوش نماید و کلف را نیز مفید الباه خوردن آن بغایت مقوی باه است مالیقی کفته چون بیاشامند مطبوخ آن را نافض بدون تب را ساکن کرداند سم الکلب تخم آن را چون بکوبند و در اطعمۀ شخصی که سکدیوانه کزیده باشد داخل نمایند فادزهر آن است و زائل کرداند سمیت آن را جالینوس کفته که چون آن را در وسط تابستان خشک کرده کوبیده نکهدارند و بوقت حاجت مقدار یک ملعقه با چهار و نیم اوقیه عسل بدفعات یک روز در میان سکدیوانه کزیده را بنوشانند بغایت مفید است و آشامیدن دو درهم از اب بیخ آن سکدیوانه کزیده را مفید و همچنین شیر حلیب خیارزۀ آن بسیار مفید است هرچند که از آب بترسد و بکریزد و مشرف بر هلاک باشد و باید که آب بیخ طولانی تازۀ آن باشد و اکر تازه بدست نیاید
ص: 171
٩٢یکدرهم تا دو درهم بحسب قوت و علت از بیخ خشک سائیده آن و اکر با شیر بخورانند بهتر است مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن نصف وزن آن حب الغار و دو وزن آن نانخواه است مضر جکر حار مصلح آن کثیرا است و کویند چون کیاه آن را بجمیع اجزا در پارچۀ بسته بر اعضای دردناک مواشی بندند رفع الم آن کند و شیخ داؤد انطاکی این را مخصوص بدرد هر انسان دانسته و کویند تعلیق آن بر در خانه موجب حفظ صحت اهل آن خانه و نکاهداشتن آن مورث تعشق زنان است
بمد الف و کسر میم و لام و سکون یای مثناه تحتانیه و لام و سین مهمله لغت بربری است معروف ببلاد مغرب
مرکب القوی است و برودت و یبوست بران غالب
بسیار قابض و مقوی جکر و سپرز و مفتح سده و استسقا را نافع
آشامیدن آب نقوع ریشهای باریک آن اسهال شکم آورد و تقویت کبد و طحال نماید و زردی رخساره و استسقا را زائل کرداند و مدها بکشاید و یرقان را ببرد و جرم و شرب کوشت آب آن یعنی آب مطبوخ آن با کوشت نیز همین اثر دارد
بمد الف و کسر نون و سین و الف و لام و نون و فاوسین مالیقی نوشته که ابن وحشیه در کتاب خود ذکر کرده و نامیده آن را باشکاطامن
کیاهی است ربیعی هر سال می روید شبیه بجرجیر و برک آن بی تشریف و کل آن مانند تره تیزک یعنی حرف و زرد و برکهای سفید احاطه بکل آن دارد و با حرکت آفتاب میل می کند مانند خبازی و بی حرکت هوا حرکت می نماید و ساق آن مربع مائل بسیاهی می باشد و در مصر و اطراف شام بسیار است و منبت آن مجاری آبها بود
ص: 172
در درجۀ دوم معتدل در یبوست
مقوی حواس و حافظه و مفرح و هموم را زائل کرداند و نائب مناب شراب و قاطع بیاض چشم و رنک رخساره را نیکو کرداند و مد و فضلات از بول و شیر و حیض و عرق و مهیج باه است
و العین و القلب و الباه و غیرها طبیخ آن در ازالۀ هموم و تفریح و تقویت دماغ و حواس باطنه مانند شراب است بدون مستی و خمار و قلیلی از کل آن بدستور همین اثر دارد و خلل بعقل نمی رساند و مقوی حافظه است و قطور عصارۀ آن بیاض چشم را زائل کرداند و چهار درم از تخم آن با میپختج یا با شیر کوسفند مهیج باه است حتی در شخص صد ساله و مایوس و مفتح سده و رنک رخساره را نیکو و سرخ کرداند و بدن را فربه و یرقان را زائل سازد مقدار شربت از جرم آن تا پنج درم و از عصاره و طبیخ آن تا هجده درم بدل آن آب انکور مطبوخ با دارچینی و زعفران مضر کرده مصلح آن عسل و اکثار آن مورث درد مفاصل صنعت شراب آن در قرابادین ذکر یافت و آن مفرح نفس است و وسواس سوداوی و مالیخولیا را بغایت نافع
بسکون ثالث و ضم کاف و فتح میم آبی است خاکستری رنک و بغایت کنده و بدبو که از شکم نوعی ماهی کیرند که در بحر چین و هرموز بهم می رسد و بعربی آن را ماء الجمه خوانند و چون جهت هر عضوی که بشکند مقدار دو مثقال از ان را بخورند به نحوی که بدندان نرسد عضو شکسته را درست کرداند
ص: 173
بر وزن افاعیل ادویه و مصالح طعام است و بعضی کفته اند که اعم است از ادویه و مصالح و توابل و حوایج طعام و بقول و این قول اقرب بصواب است و مولانا قطب الدین کفته که فرق میان ابازیر و توابل بآن است که توابل خشک و تر
٩٣می باشد بخلاف ابازیر که خشک می باشند و سبب انداختن توابل و ابازیر در طعامها و دیکها یکی از پنج امر است یا نفاست طعام است تا آنکه بکرداند آن را صاحب طعمی که قبول کند طبیعت آن را و میل کند بسوی آن و هضم نماید آن را زیرا که پلاو مرکب است از کوشت و برنج و روغن و این هر سه می باشند قفه و بی رایحه پس چون ابازیر در ان اندازند و طعم و رایحه بهم رساند قبول می کند آن را طبیعت و رو می آورد بسوی آن و هضم می کرداند آن را و سبب انداختن آن در طعام زهومت و کراهت رائحه طعام است تا آنکه بکرداند رائحۀ آن را طیب و بکرداند آن را بحیثیتی که دوست دارد طبیعت آن را و یا برودت مزاج طعام است و داخل کرده می شود در ان ابازیر حاره از برای تعدیل مزاج و اصلاح آن و میل دادن آن را بسوی اعتدال و یا غلظت و دشواری هضم آنست تا آنکه بکرداند آن را لطیف و آسان کردد هضم آن و یا آنکه بکرداند طعام را لطیف و ملطف و مفتح مجاری و جالی معده و مجاری و صالح است از برای کسی که جمع آمده باشد در بدن او فضول بلغمی غلیظ لزج خام پس باین اسباب خمسه سزاوار است استعمال ابازیر در اطعمه اما باید که اکثار در انها ننمایند بجهت آنکه هرکاه بسیار کرده شود می کزد آلات غذا را آن آلاتی که مرور می کند غذا برانها و نیز بسیاری ابازیر احداث می کند در کیموس کیفیت حادۀ حریفه و بسا باشد که بکردند سبب قروح و اورام و امراض صعبه و ازین سبب می باشند مضار کیفیت خون بسبب کردیدن از کیفیت طبیعی نسبت بمزاج آن شخص زیاده از مضار آن بزیادتی کمیت پس اصلح آن است که در غذا داخل کوده نشود مکر مقداری که حاصل کردد بآن اغراض مذکوره و غرض آخو از غرضهای خمسه اشبه بعلاج است زیرا که کسی که موافق باشد او را اغذیۀ ملطفۀ سرفه او اشبه است ببیمار از اصحا پس ازین جهت استعمال ابازیر حاره درین غرض می باید که زیاده از غرضهای دیکر باشد و اما ابازیر معروفه نزد اطبا و طباخین نمک است و سرکه و آبکامه و فلفل و دار فلفل و دارچینی و قاقله و خولنجان و زیرۀ کرمانی و کشنیز خشک و کرویا و صعتر و انجدان و کاشم و نانخواه و بادیان و شبت و زعفران و اشترغار و زنجبیل و قرنفل و شونیز و ساذج هندی و امثال اینها و ماهیت و مزاج و افعال و خواص و مضار هریک در موضع خود ذکر کرده می شود ان شاء اللّه تعالی و اما ابازیر و افاویه که بجهت امر باه در اغذیه داخل کرده می شود پس آن جرجیر و تخم شلغم و تخم کتان و حرف بابلی و حب الرشاد و زعفران و زنجبیل و دارچینی و بوزیدان و لسان العصافیر و تودری سرخ و قودری زرد و بهمن سرخ و بهمن سفید و خولنجان و لب حب القرطم و مغز حب القطن است و می باشند محتاج بخلط این ادویه در اغذیۀ باهیه از برای ادرار منی
ص: 174
*ماهیت آن
آشی است مرکب مانند زیرباج که حوائج آن ادویۀ حاوه و قدری عود باشد که در کرپاسی بندند و در دیک اندازند و تند و بادام با کلاب حل کنند و در ان ریزند و بجای سرکه درین آب غوره داخل نمایند یا سرکۀ مصعد مقطر و تند زیاده باشد
*طبیعت آن
معتدل
*خاصیت آن
مفرح و مقوی و موافق معده و جکر حار است و در قرابادین نیز ذکر یافت
بکسر اول و سکون بای موحده و کسر رای مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح سین مهمله و بضم نیز آمده و میم در آخر بیونانی برنی و بعربی قز و بسریانی شتاریه و بترکی ایپک و بفارسی ابریشم بشین معجمه و بهندی ریشم بحذف همزه نامند
*ماهیت آن*
پیله های کرمی است خاص و بتربیت و خورانیدن برک توت ریزه کرده نتاج از ان می کیرند و آن را از لعاب دهن خود بر خود پیله می تند و آنچه بر سر خود بدون پرورش بر درخت توت یا کنار یا غیر آن هر دو پیله تند آن را ابریشم نمی نامند و بهترین آن پیله های بزرک بالیدۀ زردرنک پر ابریشم بشکل رطب کوچک فربهی است که کرمهای درون آنها آنها را سوراخ نکرده باشند و در کیلان و مازندران شنیده شده که پیله آن بزرک و بالیده و رنکین تر از جاهای دیکر می شود و مختار و مستعمل
٩4اطبا این پیله است و بعد از ان سوراخ کرده کرمها بذر رفتۀ آن و ابریشم خام عبارت ازین هر دو پیله است و آنچه را جوشانیده و نخ برآورده مستعمل نیست مکر آنکه پیلۀ خام آن بدست نیاید اما باید که رنک ناکردۀ آن باشد و بعضی کفته اند که قز که بفارسی کج نامند پیله ها است که بر درخت توت و کنار و غیرها تنیده باشند و آنچه را کرمها سوراخ کرده باشند چون جوش دهند نخهای طولانی از انها برنمی آید و لهذا بعد اتمام تنیدن پیله ها معمول است که اکثر آنها را در آفتاب خشک می نمایند که کرمها در انها بمیرند و آنها را سوراخ نکنند که بدر روند و چون کرمها بعضی پیله ها را که برای نتاج کذاشته اند سوراخ کرده بدر رفتند بزرک و بالیده شده پر برمی آورند و بهیأت جانور کوچک پردار می کردند و شروع می کنند بتخم دادن و تخم بسیاری می دهند هریک تا چهارصد عدد و بمقدار دانۀ ماشی بسیار کوچک و سفیدرنک و پوست آن صلب و اکثر آن تخمها بتاری پیوسته و چون آنها را در جای کرمی مانند زیر بغل و غیر آن نکاهدارند چند روز پوست آن تخمها شکافته از میان آن بچه برمیآید پس آنها را تربیت می نمایند که بر پارچۀ نرم نازکی می کذارند و برک توت را بسیار ریزه کرده نزد آنها می پاشند آنها می خورند و چون اندک بزرک شدند برکها را اندک درست تر می نمایند و همچنین تا آنکه برکهای درست پس شاخهای توت و چون بزرک شدند شروع می کنند ابریشم بر خود تنیدن تا آنکه بانتها می رسد تنیدن آنها که اکر دیکر بکذارند پیله ها را سوراخ کرده بیرون می روند و لهذا چنانچه ذکر یافت آنها را خشک می کنند که بمیرند و بدر نروند و ابریشم در کیلانات ایران و مازندران و ملک چین و بنکاله و بعض جاهای دیکر نیز بهم می رسد و لیکن در بنکاله بسیار و وافر و از انجا باطراف و ممالک دیکر می برند و اما آنچه در ایران می شود مستحکم و آنچه در چین می شود بسیار نرم و ملایم و کم ثبات و آنچه در بنکاله می شود نیز سست و کم ثبات و بملایمت آن نیست و بیان کیفیت تکوین و پرورش کرم آن و بهم رسیدن پیله در فصول سنه طولی دارد و محل کنجایش آن ندارد و مستعمل مقرض و مطبوخ آن است
ص: 175
*طبیعت خام
آن کرم و خشک در اول و بعضی معتدل در خشکی و تری و نخ جوش دادۀ آن را مائل بخشکی کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
مفرح روح دماغی و قلبی و کبدی که عبارت از روح نفسانی و حیوانی و طبیعی باشد و مقوی آنها و قوت حافظه و ذهن و رافع امراض عین و خفقان و ضعف رئه و صلابت آن و ضعف معده و مسمن بدن و مقوی باه و مفتح سدها است و با قوت تلطیف و تنشیف و نیکو کردانندۀ رنک رخسار و هریک از افعال مذکوره بسبب خاصیتهای متعددۀ آنست زیرا که معین است بر خاصیت و تفریح آن حرارت و یبوست معتدلۀ آنکه باعث تلطیف و نشف رطوبات روح است پس روح را نورانی و مستعد فرح می سازد و همچنین افعال و خواص دیکر آن
*امراض الراس
و القلب کویند چون پارچه حریر محض قرمزی را بخون رعاف تر کرده خشک نموده بسوزانند و خاکستر آن را در بینی دمند رعاف را باز دارد و شراب آنکه پیلۀ خام آن را در آب پخته و مالیده و صاف کرده با قند سفید بقوام آورده باشند مفتح سده ها و مقوی قلب و مفرح و نیکو کنندۀ رنک رخسار است و محرق آن قرحه و دمعه و سلاق و جرب چشم را نافع چون از ان کحلی سازند و در چشم کشند و پوشیدن لباس حریر محض ملایم و کرم و نرم و لطیف و موجب سرور و تسمین بدن و مانع تولید سپش است و لیکن پوست بدن را رقیق می کرداند و اصلاحش آن است که با ریسمان پنبه آمیخته بافته بپوشند و بافتۀ ممزوج با ریسمان را بعربی قطنی خوانند که در هند مشهور بمشروع است و بفارسی الجه و بهندی سوتی نامند و اقسام آن بسیار است محمد بن زکریا کفته لباس ابریشمی کرم تر از کتان است و موجب صلابت بشره است و لباس کتان بالعکس این است و ثیاب قزکه آن را کرم سوت نامند حار و لطیف است پوشیدن آن و پیران و صاحبان مزاج سرد را و در هواهای سرد و زنان را نافع و خون را کرم کرداند و اصلاحش نیز آنست که با خیوط
ص: 176
٩5پنبه بافته لباس سازند و بدانکه ابریشم محرق ضعیف تر از مقرض آنست در اشربه و لیکن برای امراض عین نافع است چنانکه ذکر یافت مقدار شربت آن از یکدرهم تا سه درهم بدل آن مروارید محرق مغسول است و دستور تقریض و احراق و تراکیب آن از خمیره و سفوف و شراب و غیرها در قرابادین ذکر یافت
بفتح همزه و سکون بای موحده و ضم رای مهمله و سکون واو و نون لغت یونانی بمعنی دائم الحیوه است و آن را خزان نمی باشد و بعربی حی العالم و بفارسی همیشه بهار نامند
*ماهیت آن
از جملۀ ریاحین است و لیکن همیشه بهار سبز و تر و تازه می باشد و کبیر و صغیر و بستانی و بری منبت کبیر آن بیشتر کوهها و ساق آن بقدر ذرعی و زیاده از ان نیز بسطبری انکشتی مهین و با رطوبتی لزج که بدست می چسپد و برک آن شبیه بزبان و باریکتر از ان و با رطوبت و کل آن ما بین زردی و سفیدی و بستانی آن بهتر از کوهی آنست و صغیر آن را منبت سنک لاخها و محوطها و پای دیوارها و مواضع سایه باشد و شاخهای آن ریزه و از یک جا برآمده و پربرک و ریزه و پرآب و بلندی آن بقدر شهری و کل آن کوچک و زرد و مائل بسرخی و تخم آن مانند تخم خبازی و در اکثر بلاد ایران بسیار است و دیسقوریدوس کفته که نوعی دیکر از حی العالم می باشد که آن را طیلافیون نامند در قد و برک شبیه بخرفه و زغب دار و غبارآلود
ص: 177
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و در اول خشک و با قوت قابضه و دیسقوریدوس نوع صغیر آن را کرم و کبیر آن را سرد کفته و صاحب اختیارات سرد در دوم و خشک در اول و ابن بیطار از جالینوس نقل می نماید که در سابعه نوشته که نوع اول و دوم آن با قوت تجفیف و برودت بسیار است تا سوم و آنچه دیسقوریدوس کفته در نهایت کرمی است
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح سدۀ کبد و طحال و رادع جهت درد سر و رمد و اورام چشم و درد کوش و سرفه و تقویت معده و اسهال صفراوی و قتل دیدان معده و امعا و منع نزف الدم و سحح و قطع رطوبات سائلۀ رحم و رفع باد سرخ و نقرس و سپرز و اوجاع مفاصل و قروح و جروح و خنازیر و رتیلا نافع
*امراض الراس
آشامیدن آب آن مقدار پنج درهم و نطول عصارۀ آن با روغن کل سرخ بتنهائی و با خل خمر نیز جهت درد سر حار نافع
*امراض العین
ضماد آن با آرد جو جهت ورم چشم و اکتحال عصارۀ آن رمد را مفید
*الاذن
چون عصارۀ برک آن را با روغن زیتون بجوشانند و در کوش بچکانند وجع حار آن را نافع باشد
*الصدر
آشامیدن عصارۀ آن سرفۀ دمویه را بسیار مفید و ضماد آن بر صدر حار مسکن التهاب آنست
*اعضاء الغذاء و نفث الدم
آشامیدن بیست درهم از آب آن سدۀ جکر و مراره را بکشاید و مسهل بود و مبرد یک اوقیه از آب تازۀ آن مقوی معدۀ حار و نافع نزف الدم و جهت اسهال و سحج و با شراب جهت اخراج کرم معده نافع و شرب برک سائیدۀ آن جهت رفع اسهال مرضی مجرب دانسته اند و ضماد آن بر کبد و معدۀ حار مسکن کرمی و التهاب صفرا است
ص: 178
*الاورام و البثور و القروح و الجروح و المفاصل و حرق النار و غیرها
ضماد آن با آرد جو جهت جروح خبیثه و زخمهای کهنه و اورام حاره و قروح ساعیه و وجع مفاصل و نمله و نقرس و سوختکی آتش و جهت باد سرخ که تیغ زده خون از ان موضع برآورده بران ضماد نمایند مجرب و باحنا جهت خارش بدن نافع نطول عصارۀ آن کزیدن رتیلا و همچنین شرب بیست درهم از آب آن و حمول آن جهت قطع رطوبات سائلۀ رحم بدستور فوزجۀ برک آن جهت سیلان رحم مفید
*مقدار شربت
از عصارۀ آن سه مثقال و نیم و تا هفت مثقال و از برک آن تا پنج مثقال بدل آن کاهو است و کویند مضر سپرز و مصلح آن کل ارمنی است قولس کوید پنج درهم از آب آن با سکنجبین حدت دم و صفرا را فرو نشاند و تقویت بدن نماید و ضماد نوع سوم که دیسقوریدوس کفته با شحم علیق محلل خنازیر است
٩6
بفتح اول و سکون بای موحده و فتح زای معجمه و بمهمله نیز آمده و الف و رای مهمله و نزد عوام معروف ببزار است
*ماهیت آن
نباتی است ربیعی و ساق آن تر و تازه و زودشکن و در انتهای ساق آن برکها بهم پیچیده بجای کل آن و با حدت و تلخی و لذع و در هیأت شبیه بهلیون و در بغداد و موصل در شیر پخته می خورند و منبت آن بلاد سرد و مواضع برف نشین
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
ص: 179
*افعال و خواص آن
مشهی و دیرهضم و ثقیل و عصارۀ آن جهت اورام رخوه و ریحیه و مرکبه نافع و چون با آب و نمک بخیسانند تا تندی و تلخی آن زائل کردد بغایت محرک باه مصلح ثقل آن نعناع و شونیز و کرویا و سرکه است
*ابقر*
بفتح همزه و سکون بای موحده و کسر قاف و رای مهمله لغت مصری است بفارسی شوره بهندی چهاکهار بضم جیم فارسی و خفای ها و الف و فتح کاف و ها و الف و رای مهمله در آخر و بفرنکی شلیطر کویند و نیز بهندی بشوره مشهور است
*ماهیت
آن
بخاریست که از زمین شوره زار برآید و بر روی آن زمین انعقاد یابد اکثر بهیأت زغب سفیدی و دانه های کوچک مانند نمک دریا باشد و آن را با قدری خاک ممزوج بآن جمع نموده طبخ می نمایند بدین نحو که اولا آن را با آب ممزوج نموده می کذارند در شبنم و یا جاهای سرد تا منعقد کردد و بعد انعقاد سفید مانند نمک دریائی دانه دار می کردد پس اکر خواهند آن را قلمی سازند در اندک آبی حل می نمایند و بدستور طبخ می دهند و بعد طبخ سیخهای باریک طولانی در ان می اندازند و در شبنم یا جاهای سرد می کذارند و بعد سرد شدن قلمهای باریک بلند منعقد می کردد و آن را شورۀ قلمی می نامند و مطبوخ اول را شورۀ غیر قلمی
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح سده و منقی بلغم و اوساخ بدن و مسهل در نهایت حدت قوی تر از نمک و بوره است جهت سپرز و درد کمر نافع و با شکر جهت رفع احتباس بول که بهیچ چیز کشوده نکردد مجرب اما باید که شوره ربع درهم و شکر دو درهم باشد و کویند اکر صاحب حبس البول یک مثقال شورۀ قلمی را با دو مثقال خردل در آب بسیار آن مقدار که تواند آشامید بخورد در ساعت بول او کشاده کردد و اکر در جوف دو عدد موز که بهندی کیله نامند کرده بصاحب سپرز و قولنج ریحی بخورانند در سه روز صحت یابد مجرب دانسته اند و عرق آن قائم مقام کبریت است مقدار شربت آن تا نیم درهم بدل آن ملح اندرانی مضر مری و کرده مصلح آن کثیرا و عسل است و از خواص ایقر است که چون آهن را با زرنیخ بیالایند و مثل آن مس بکذارند و بعد از ان شوره بر ان بپاشند مس از آهن صعود نموده آهن در کمال نرمی می کردد و اهل هند از نوع مطبوخ اول آن آب را سرد می نمایند بدین نحو که مقدار یکدو من تبریزی آن را در طاس دهن کشادی با آب سرد کرده و در چهار عدد صراحی نیز آب شیرین تا نصف کرده و طاس و صراحی اکر از روی توتیای خالص باشد که بهندی جست نامند بهتر است و دو شخص ان صراحیها را در ان طاس بسرعت تمام می کردانند تا ربع ساعت کامل پس صراحیها را برآورده آن آب شوره را ریخته آب دو صراحی را با قدری شورۀ تازه در ان داخل می نمایند و در ان دو صراحی نیز آب تازه می نمایند و همچنین تا سه مرتبه یا چهار مرتبه و در مرتبۀ آخر که دوم یا سوم یا چهارم باشد آن صراحیها را در ان آب زمانی می کذارند و پارچه کرپاسی را تر کرده سر آن طاس را بدان می پوشند و ببادزن بران باد می وزند پس برآورده آن دو صراحی مکرر و سه کرر را با آب صراحی مدید یکبار شسته در ظرفی ریخته می آشامند و باید که در صراحیها مطلقا سوراخی نباشد که آب شور در ان نفوذ کند و داخل شود و شور سازد و بدانکه زمان کردانیدن و حرکت دادن صراحیها را در ان آب شوره حدی است معین که به کمتر از ان خوب سرد نمی کردد و بزیاده بر ان کرم می شود و معیار آن موقوف بعمل است و این آب ما دام که خوب سرد است لذیذ و خوش کوار است و چون سردی آن زائل کشت بدمزه و ناکوار می شود و شاید در بعضی امزجه مضر باشد و اللّه اعلم
ص: 180
٩٧
بکسر همزه و سکون بای موحده و نون و کسر عین مهمله و سکون را و سین مهمله بفارسی راسو و موش خرما و بهندی نیول و بفرنکی تنکویس نامند
*ماهیت آن
حیوانی است معروف شبیه بموش و سر و پای آن درازتر از موش و از ان بزرکتر و موی دم آن افشان و در مصر در خانها بسیار الفت می کیرد و آن را عرسه نامند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
صرع و استسقا و سموم بارده و نقرس و خنازیر و درد کرده و مفاصل را نافع و مبهی و مقوی جکر و محلل ریاح و خار و پیکان را جذب نماید کویند چون آن را ذبح نمایند و بجای نمک کشنیز بر ان پاشیده خشک نمایند و تناول کنند جهت صرع و کزیدن هوام بهترین دوائی است و همچنین خوردن مغز سر آن یا کوشت آن را با سرکه و یا خون آن را با آب و عسل و بدستور چشم خشک کردۀ آن و طلای خون آن جهت صرع و خنازیر مفید و چون کوشت آن را با شیت و روغن کنجد یا روغن زیتون نارس یا ببخار آب پخته بخورند محلل ریاح غلیظه و مقوی جکر و موافق اصحاب استسقا و بارد المزاج و فادزهر سموم است و چون پوست آن را کنده و جونش را پاک کرده نمک اندوده در سایه خشک کنند و دو مثقال آن را با شراب بخورند جهت سموم هوام و دفع زهر طفسیقون مفید و چون با کشنیز و نمک انپاشته تناول نمایند جهت امراض مذکوره و باد سموم نافع و کویند مهیج شهوت باه و دور کنندۀ برودت است و ضعف کبد را نافع و ضماد کوشت آن کرماکرم جهت درد کمر و مفاصل و جذب سم و خار و پیکان از بدن مؤثر و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که کویند چون کعب آن را در زندکی آن بیرون آرند و بر ران زن آبستن تعلیق نمایند وضع حمل کند و صاحب اختیارات نوشته که چون بر زن بندند حامله نشود و در ما لا یسع و تذکرۀ انطاکی و جامع ابن بیطار نیز چنین است که اذا علق علی المرأه لم تحبل و کویند چون مثانۀ آن را خشک نموده سه درهم آن را سائیده با شراب ریحانی بخورند عسر البول را مجرب است و چون این عرس را ذبح کرده آلایش شکم آن را دور کرده با روغن زیت یا کنجد طبخ نمایند چنانچه سوخته کردد پس صاف نموده آن روغن را نکهدارند و عند الحاجه بر اوجاع مفاصل و نقرس و اوجاع سائر اعضا و ریاح و بواسیر بمالند بیعدیل و مجرب است و نیز کویند چون ابن عرس طعام زهردار را بیند موهای بدن آن ایستاده کردد و مار را چون به بیند بکشد و بخورد و ازین جهت کوشت او جاذب سم و تریاق سموم است مضر محرورین مصلح آن سرکه و کاسنی و انار ترش و مضر با حشا و مصلح آن در روغن زیتون و کنجد پختن آنست
ص: 181
بفتح همزه و ضم بای موحده و سکون واو و فتح خای معجمه و سکون لام و فتح سین مهمله و الف اسم یونانی است و بعربی حناء الغول و خس الحمار و اروسه و رجل الحمامه و شنجار بشین و نون و جیم و الف و رای مهمله که معرب شنکار بکاف باشد و شیفار و بسریانی عاقر شمعا و حالوما و کحلا و کحیلا هریک بعربی اسم نوعی از ابو خلسا است و هر قلو و هر قلوی و هیقیلوس نیز کویند و بفارسی هوجویه و بهندی رتن جوت
*ماهیت آن
کویند چهار صنف می باشد اول صنف کیاهی است و برک آن شبیه ببرک کاهو و باریک تر از ان و با خشونت و سیاه رنک و ساق آن مزغب و شاخها بسیار روئیده از حوالی بیخ آن و ملاصق زمین و خاردار و کل و دانۀ آن سیاه و بیخ آن بقدر انکشتی و بسیار سرخ و این قسم را عوام بغداد عوق فالوذج و ببعضی لغات فنجیون بفا و نون و جیم و یای مثناه تحتانیه و واو و نون و بعربی حمیرا بسبب بسیار سرخ بودن آن نامند و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند مالیقی کفته رنک آن در تابستان سرخ می کردد مانند رنک خون و چون بدست برسد رنک می کرداند آن را و منبت آن زمین هائی است که خاک ان طیب باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک است در اول درجۀ دوم
*افعال
و خواص و منافع آن
آن محلل اخلاط مراری و مالح و قابض اسهال و مدر حیض او دابغ معده و مجفف و آشامیدن عصاره
ص: 182
٩٧
بکسر همزه و سکون بای موحده و نون و کسر عین مهمله و سکون را و سین مهمله بفارسی راسو و موش خرما و بهندی نیول و بفرنکی تنکویس نامند
*ماهیت آن
حیوانی است معروف شبیه بموش و سر و پای آن درازتر از موش و از ان بزرکتر و موی دم آن افشان و در مصر در خانها بسیار الفت می کیرد و آن را عرسه نامند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
صرع و استسقا و سموم بارده و نقرس و خنازیر و درد کرده و مفاصل را نافع و مبهی و مقوی جکر و محلل ریاح و خار و پیکان را جذب نماید کویند چون آن را ذبح نمایند و بجای نمک کشنیز بر ان پاشیده خشک نمایند و تناول کنند جهت صرع و کزیدن هوام بهترین دوائی است و همچنین خوردن مغز سر آن یا کوشت آن را با سرکه و یا خون آن را با آب و عسل و بدستور چشم خشک کردۀ آن و طلای خون آن جهت صرع و خنازیر مفید و چون کوشت آن را با شیت و روغن کنجد یا روغن زیتون نارس یا ببخار آب پخته بخورند محلل ریاح غلیظه و مقوی جکر و موافق اصحاب استسقا و بارد المزاج و فادزهر سموم است و چون پوست آن را کنده و جونش را پاک کرده نمک اندوده در سایه خشک کنند و دو مثقال آن را با شراب بخورند جهت سموم هوام و دفع زهر طفسیقون مفید و چون با کشنیز و نمک انپاشته تناول نمایند جهت امراض مذکوره و باد سموم نافع و کویند مهیج شهوت باه و دور کنندۀ برودت است و ضعف کبد را نافع و ضماد کوشت آن کرماکرم جهت درد کمر و مفاصل و جذب سم و خار و پیکان از بدن مؤثر و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که کویند چون کعب آن را در زندکی آن بیرون آرند و بر ران زن آبستن تعلیق نمایند وضع حمل کند و صاحب اختیارات نوشته که چون بر زن بندند حامله نشود و در ما لا یسع و تذکرۀ انطاکی و جامع ابن بیطار نیز چنین است که اذا علق علی المرأه لم تحبل و کویند چون مثانۀ آن را خشک نموده سه درهم آن را سائیده با شراب ریحانی بخورند عسر البول را مجرب است و چون این عرس را ذبح کرده آلایش شکم آن را دور کرده با روغن زیت یا کنجد طبخ نمایند چنانچه سوخته کردد پس صاف نموده آن روغن را نکهدارند و عند الحاجه بر اوجاع مفاصل و نقرس و اوجاع سائر اعضا و ریاح و بواسیر بمالند بیعدیل و مجرب است و نیز کویند چون ابن عرس طعام زهردار را بیند موهای بدن آن ایستاده کردد و مار را چون به بیند بکشد و بخورد و ازین جهت کوشت او جاذب سم و تریاق سموم است مضر محرورین مصلح آن سرکه و کاسنی و انار ترش و مضر با حشا و مصلح آن در روغن زیتون و کنجد پختن آنست
ص: 183
بفتح همزه و ضم بای موحده و سکون واو و فتح خای معجمه و سکون لام و فتح سین مهمله و الف اسم یونانی است و بعربی حناء الغول و خس الحمار و اروسه و رجل الحمامه و شنجار بشین و نون و جیم و الف و رای مهمله که معرب شنکار بکاف باشد و شیفار و بسریانی عاقر شمعا و حالوما و کحلا و کحیلا هریک بعربی اسم نوعی از ابو خلسا است و هر قلو و هر قلوی و هیقیلوس نیز کویند و بفارسی هوجویه و بهندی رتن جوت
*ماهیت آن
کویند چهار صنف می باشد اول صنف کیاهی است و برک آن شبیه ببرک کاهو و باریک تر از ان و با خشونت و سیاه رنک و ساق آن مزغب و شاخها بسیار روئیده از حوالی بیخ آن و ملاصق زمین و خاردار و کل و دانۀ آن سیاه و بیخ آن بقدر انکشتی و بسیار سرخ و این قسم را عوام بغداد عوق فالوذج و ببعضی لغات فنجیون بفا و نون و جیم و یای مثناه تحتانیه و واو و نون و بعربی حمیرا بسبب بسیار سرخ بودن آن نامند و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند مالیقی کفته رنک آن در تابستان سرخ می کردد مانند رنک خون و چون بدست برسد رنک می کرداند آن را و منبت آن زمین هائی است که خاک ان طیب باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک است در اول درجۀ دوم
*افعال
و خواص و منافع آن
آن محلل اخلاط مراری و مالح و قابض اسهال و مدر حیض او دابغ معده و مجفف و آشامیدن عصاره
ص: 184
٩٨یا طبیخ آن با شراب مسمی بماء القراطن جهت درد سپرز و جکر و نقرس و درد کرده و تفتیت حصاه و یرقان و تپهای کهنه و طلای آن با سرکه جهت بهق و تحلیل خنازیر و با روغن کل جهت سوختکی آتش و جراحات و تشقق جلد و قیروطی آنکه آن را در روغن زیت جوش دهند و روغن را صاف کرده از ان قیروطی سازند جهت سوختکی آتش و قروح خبیثه مجرب و با آرد جو جهت حمره که بفارسی باد سرخ نامند نافع و شرب برک آن با شراب جهت عقل بطن و حبس اسهال مفید المضار مصدع مصلح آن روغن بنفشه و روغن کدو است مقدار شربت آن دو درهم و خمول آن و بدستور حمول بیخ آن با ماء العسل مخرج جنین و در جمیع افعال بیخ آن قویتر از برک آنست
*و صنف ثانی
را برک ریزه تر و خشن تر و عریضتر و بلندتر از برک کاهو و برکشته بسوی بیخ و ساق آن دراز و خشن و پرشعبه هریک بقدر ذرعی و کل آن مائل ببنفشی و ریزه و قبض آن زیاده از صنف اول و بیخ آن سرخ مانند خون و قابض تر از بیخ صنف اول و منبت آن صحراها
*افعال و خواص و
منافع ان
ضماد آن با آرد جو جهت حمره و سائیدۀ آن با روغن جهت منع جریان عرق انفع و بسیار حابس طبع است
و صنف ثالث
را برک ریزه تر از اول و با خشونت و شاخهای ریزه و کل آن بنفش و بیخ آن دراز و احمر قانی و تند طعم تر از همه منبت آن موضع رملیه
ص: 185
*افعال و خواص و منافع ان
آشامیدن دو مثقال از بیخ آن با شراب جهت کزیدن افعی بهترین ادویه است و ضماد آن بر موضع نهش هوام و تعلیق آن مانع کزیدن آنها است
*و صنف رابع
شبیه بقسم ثالث و از ان کلش ریزه تر و بغایت سرخ
*طبیعت ان
کرم و خشک است در آخر دوم
*افعال و خواص و منافع
آن
سعوط آن جهت تنقیۀ دماغ و رفع آثار و غلظت طبقات عین و غرغرۀ عصارۀ آن با عسل جهت تلاع دهان و خوردن یک مثقال و نیم آن با مثل آن زوفای خشک و قردمانا جهت حب القرع و سائر کرم امعا نهایت نافع و ضماد آن با پیه بز با پیه خوک جهت خنازیر و نقرس و عرق النسا و اورام صلبه و حمول و جلوس در طبیخ آن جهت ورم صلب رحم و احتباس حیض و اخراج جنین و با سرکه شربا و ضمادا جهت سپرز مفید و کل آن در جمیع افعال قویتر از برک آنست و آشامیدن بیخ و کل آن بقدر یک مثقال جهت ادرار حیض و اخراج جنین مرده و زنده نافع و ابو خلسا جزو اعظم بعض مراهم است و صاحب خلاصه التجارب دم الاخوین را عصارۀ ابو خلسا نوشته و دهن و قیروطی و مراهم آن در قرابادین ذکر یافت و جالینوس در سادسه کفته که قوت همه اصناف شنجار برابر نیست بلکه صنفی را که ابو لوقلنا نامند بیخ آن قابض با اندک تلخی است و ازین جهت شرب آن نافع است جهت وجع کرده و طحال و ضماد آن با آرد جو یا با سرکه حمره و بهق و تقشر جلد را مفید و اما برک آن ضعیف تر است از بیخ آن و لیکن خالی از قبض و تجفیفی نیست و لهذا نافع است جهت استطلاق بطن آشامیدن مسحوق آن با شراب
ص: 186
بفتح الف و ضم با و سکون واو و فتح قاف و الف و کسر نون و سین مهمله لغت یونانی است و ابو قاوس و اوقاس نیز کویند و معروف باسم غاسول رومی است و در بلاد شام و مصر و انطاکیه بسیار است و از بیخ آن جامه شویند چنانکه اهل شام و ایران از بیخ عرطنیثا که بشیرازی چوبک نامند و ذکر یافت
*ماهیت آن
نباتی است تر و تازه ما بین درخت و کیاه منبت آن سواحل دریا و زمینهای رملی برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان باریکتر و ما بین برکهای آن خارهای باریک خشک سفیدرنک و کل آن سفید شبیه بکل لبلاب کبیر که بیونانی قسوسا نامند و شاخهای آن پراکنده و بیخ آن قوی پر از رطوبت تلخی و مستعمل در تداوی بیخ و عصاره و رطوبت آنست و طریق اخذ رطوبت آن یعنی لبن آن آنست که با آرد کرسنه آمیخته خنک می نمایند و خالص آن را نیز و کل آن را سائیده دست بآن می شویند خوش بو و معطر است و باین سبب آن را غاسول می نامند
٩٩
*طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع ان
مقطع و ملطف و جالی و مفتح و مسهل بلغم و زردآب و استسقا را نافع و سه قیراط از رطوبت خالص آن و بدستور دوازده قیراط از مخلوط با آرد کرسنه خشک کردۀ آن با ماء العسل مسهل صفرا و بلغم و زردآب و رطوبات مائی است و کویند جهت استسقای کبد حار مجرب است و همچنین سه قیراط از بیخ نرم کوفته پیختۀ آن و یک مثقال از عصارۀ آن با ماء العسل همان عمل کند و کویند فعل این دوا در بدن مانند فعل آنست در جامه از غسل و تنقیۀ اوساخ و اخلاط ردیه مضر احشا و مصلح آن عسل و خوردن آب سرد و نشستن در آب قاطع اسهال آنست و طریق اخذ عصارۀ آن مانند عصارات دیکر است که بیخ آن را کوبیده آب آن را کرفته در آفتاب خشک می نمایند و آنچه شیخ داؤد انطاکی در تذکرۀ اولی الالباب نوشته که آن را بعربی اشنان نامند نه چنان است زیرا که اشنان ورای آنست
ص: 187
بفتح الف و ضم بای موحده و سکون واو و فتح قاف و سکون سین مهمله و فتح طای مهمله و سین
*ماهیت ان*
نباتی است شبیه بابوقانس بی ساق و بی شکوفه و مفروش بر روی زمین و با برکهای ریزه و خارهای نازک و بیخ آن سطبر منبت آن نیز منابت ابوقانس است
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص و منافع ان
صرع و ضیق النفس و اوجاع اعصاب و استسقا را نافع و شرب عصارۀ آن مقدار نه قیراط با ماء القراطن مسهل رطوبات مائیه و بلغمیه و جهت امراض مذکوره مفید مقدار شربت آن تا یک مثقال مضر معده مصلح آن عسل است
بفتح همزه و سکون بای موحده و ضم ها و سکون لام و بکسر اول و ثالث نیز آمده قسمی از سرو کوهی است که آن را عرعار و عرعر و بیونانی براثی و ارقوس و بسریانی بروثا و برومی برون و یروثون و بفارسی اورس و ایرس و برس غنچه و بترکی ارروج و بهندی اوهیر و هوهیر نامند و کویند ابهل هندی را بهندی دیودار کویند و نزد اطلاق مراد ثمر آنست که مستعمل اطبا است و آن را حب العرعر و ثمره العرعر و بفارسی تخم وهل کویند
*ماهیت ان
بدانکه آن دو صنف است یکی صغیر الورق مانند برک کز و دیکر کبیر الورق شبیه ببرک سرو و رائحۀ این صنف زیاده و درختش بلندتر و باریکتر و صنف صغیر آن درختش عریضتر و کوتاه تر و ثمر این صنف صغیر ابهل است و بزرکتر از بار عرعر که قسم اشهر و سرو کوهی است و شبیه بنبق و تازۀ آن سرخرنک و رسیدۀ آن سیاه با اندک شیرینی و قبض و حدت و عطریت بهترین آن آنست که سیاه رنک فربه سنکین باشد و بهترین برک آن سبزرنک و شیخ الرئیس نوشته که آن دو صنف می باشد کبیر و صغیر و از بلاد روم می آورند شبیه است بز عرور مکر آنکه بسیار سیاه است و رائحۀ آن تند و طیب و برک یک صنف آن مانند سرو و بسیار خاردار و درخت آن عریض می شود و بسیار بلند نمی باشد و برک صنف دوم آن مانند طرفا و طعم آن مانند سرو
ص: 188
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و بقول جالینوس در سوم و شیخ الرئیس نوشته که صنف دوم آنکه برک آن شبیه بطرفا است حراوت آن کمتر و یبس آن بیشتر است از صنف اول
*افعال و خواص و منافع ان
بغایت لطیف و باقوت محلله و مجففه و قابضه و لذاعه و شیخ الرئیس نوشته که قبض او خفی است جهت سرسام حار و فالج و استرخا و کری کوش و جراحت بن دندان و ربو و استسقا و بواسیر و ادرار حیض و اسقاط جنین و زوال عفونات قروح خبیثه و مزمنه و داء الثعلب و جمود اعضاء و رفع آثار جلد و اورام حاره مفید
*امراض
الراس
ضماد برک آن بر هر جهت سرسام حار و آشامیدن ثمر آن جهت فالج و استرخا نافع الاذن قطور روغن ثمر آن در روغن کنجد که در ظرف آهنی جوشانیده باشند تا سیاه شود کری را بغایت نافع الفم دلوک و غرغره نمودن بدان با عسل جهت جراحت بن دندان و تعفن و اکلۀ آن نافع
*اعضاء الصدر
و الغذاء و النفض لعوق ده درم از ثمر آن ١٠٠با پنج درهم روغن کاو و پنج درهم عسل سرشته جهت ربو و بواسیر نافع و آشامیدن مطبوخ ثمر آن جهت تحلیل نفخ معده و استسقا و ادرار حیض و اسقاط جنین موثر و همچنین حمول آن با عسل و آشامیدن سه درهم آن مجموع کرمهای معده را بکشد و کویند چون ده درم منقی آن را با روغن کاو بقدر آنکه او را بپوشد طبخ دهند تا روغن را جذب کند پس سائیده با ده درم فانیذ سرشته هر صبح دو درهم آن را بارد المزاج با آب کرم بخورد جهت دردهای اسافل بدن و بواسیر و رفع اقسام کرمهای امعا مجرب
ص: 189
*القروح
و الجروح و الاورام و اثار الجلد ذرور آن جهت قروح ساعیه و اکاله و اندمال جراحات و قروح عفنه و ضماد آن با عسل مانع سعی قروح ساعیه و مسودۀ جلد و همچنین ضماد ان و ضماد برک آن جهت اورام حاره و سیاهی جلد و آثاری که از فضول بهم رسیده باشد و سرخی که بعد از به شدن زخم در عضو مانده باشد و بانجیر جهت جمود اعضا و طلای آن یا سرکه جهت داء الثعلب مجرب مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن بوزن آن جوز السرو و مثل آن سلیخه و در تلطیف بوزن آن دارچینی مضر معده و حلق مصلح آن عسل و سمن و مضر جکر حار و مسقط جنین و مصلح آن خولنجان و حماما است و جوارش ابهل و حب آن و حمول آن و دهن آن و سفوف آن و لعوق آن و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
*فصل الالف مع التاء المثناه الفوقانیه
*اتان*
بضم الف و فتح تا و الف و نون خر ماده است و شیر آن جهت سل و تپ دق نافع و طریق آشامیدن آن در مقدمه ذکر یافت و ان شاء اللّه تعالی خواص و منافع آن مفصل در البان در حرف اللام و سائر اجزا و اعضای آن قریب بحمار است در حرف الحاء خواهد آمد
*اتباطون*
شرابی است که از آب انکور و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند بسیار کرم و ملطف و جالی و موافق مزاج پیران و مرطویین است
بضم همزه و سکون تای مثناه فوقانیه و ضم راء مهمله و جیم بعربی متکه بضم میم و سکون تاء مثناه فوقانیه و فتح کاف و ها و جمع آن متک و ریحان الماء نیز و بیونانی مارسیسقا و بسریانی اطروغا و بلغت مصر ریحان النعنع و بهندی بجوژه و بفارسی نوع صغیر آن را ترنج و نوع کبیر آن را با لنک و بفرنکی لیمونیه ماله صغیر آن را و کبیر آن را مبدکه ماله نامند و کویند ترنج معرب لغت اهواز است
ص: 190
*ماهیت آن
بدانکه ان دو صنف است یکی صغیر و پوست آن مستوی املس و دو طرف آن باریک و این را بفارسی ترنج نامند و صنف دوم کبیر و پوست آن غیر مستوی و دو طرف آن چندان باریک نیست بلکه طرف متصل شاخ درخت اندک پهن تر و طرف دوم آن اندک باریکتر و این را بفارسی بالنک نامند و رنک پوست هر دو صنف آن زرد و طلائی است و رائحه آن طیب خصوص صغیر آن و طعم آن تلخ و بعد شیرین کردن به دستوری که در قرابادین ذکر یافت تلخی آن زائل می کردد و لحم آن سفید و ضخیم و اندک شیرین و مغز آنکه در میان پرده های غلیظ طولانی که در میان غلافهای بسیار نازک است پر آب از صنف شیرین آن شیرین و از ترش آن ترش و تخم آن اندک طولانی فی الجمله صنوبری شکل در غلاف سفید و مغز آن سفید و طعم آن اندک تلخ و درخت آن فی الجمله شبیه بدرخت لیمو و ببلندی یک قامت تا یک و نیم قامت و شاخهای آن پهن و درهم و برک آن اندک طولانی و عریض با تشریف رنک آن سبز و خوشبوتر و بزرک تر از برک لیمو و نارنج و کل آن سفید و برکهای آن طولانی باریک اندک ضخیم و در وسط آن تارهای باریک زردرنک و بسیار خوش بو غلیظتر از بهار نارنج و جمیع اجزای درخت آن در طب مستعمل است و چون اطلاق لفظ اترج نمایند مراد ثمر آنست و منبت آن بیشتر بلاد کرم سیر خصوصا که با رطوبت باشد و در سرد سیر بسیار سرد نمی شود و چون شاخهای زیرین یا متصل زمین را خم نمایند و قدری زمین را حفر نموده در ان
ص: 191
١٠١قدری از ان شاخها را بکذارند که باقی شاخها و سر شاخها بیرون باشد یعنی بخوابانند و بالای آن مقدار یک شبر و یا زیاده خاک ریزند و آب می داده باشند تا پنج شش ماه که خوب ریشه بندد و مستحکم شود پس محل اتصال آن را از درخت بریده هر جا که خواهند غرس نمایند بزودی ثمر دهد خصوصا که آن شاخ مثمر باشد و قلم آن نیز می کیرند چون قلم نمایند و هر جا که خواهند بنشانند و تخم آن را که بکارند دیر بثمر می آید و ثمر آن مدتها در درخت می ماند تا بثمر موسم دیکر و در بنکاله دو موسم کل و ثمر می دهد یکی اواسط زمستان و دیکر در ایام کرما که اول ایام بارش است که برسات نامند و آن هنکام بودن آفتاب است در اواخر ثور تا اوایل جوزا باختلاف سنین
*طبیعت
پوست زرد آن کرم در اول و خشک در دوم و بعضی کرم در دوم کفته اند و شحم آن یعنی لحم آنکه در زیر پوست زرد آنست آنچه مغز آن شیرین است سرد و تر در دوم و لیکن برودت آن زیاده است از رطوبت آن و آنچه ترش است سرد و خشک در سوم و کویند در اول سرد و تر و کویند در تری و خشکی معتدل است و حماض آن یعنی مغز ترش آن در آخر دوم سرد و خشک و بعضی در سوم کفته اند و شیرین آن سرد و تر و تخم آن در اول سوم کرم و در دوم خشک و برک و شکوفۀ آن در آخر دوم کرم و خشک است
ص: 192
*افعال و خواص و منافع آن
ملطف و قابض و صاف کنندۀ روح طبیعی و خون از صفرا و مسکن قئ صفراوی و مقطع مرۀ صفرا و مسکن حدت آن و مانع ریختن صفرا بمعده و امعا و جهت خفقان حار و تقویت جکر و معده و جهت تسکین حرارت احشا و تشنکی و اسهال صفراوی و کبدی و کزیدن عقرب پرنده و مار شاخدار و رفع یرقان و کلف و قوبا و قلع رنک سیاهی و مرکب از جامه و اخراج زلو در حلق مانده مفید و تریاق سموم است و در حدیث وارد است که داخل نمی شود شیطان در خانۀ که در ان اترج باشد اما پوست زرد آن جهت تقویت قلب و دماغ و کبد سرد و معده و احشا و دفع غثیان و خوش بوئی دهان و تلطیف و تحلیل ریاح و اعانت بر هضم نافع خصوص مربای آن با عسل ما دام که اکثار در خوردن آن نشود و الا هضم نمی کردد خصوص غیر مربای آن و نیز از مفرحات تریاقیه است و حرارت آن معین بر خاصیت آنست و طبیخ خشک آن مسکن قئ صفراوی و مضغ آن خوش بو کنندۀ نکهت و شرب خشک کوبیدۀ آن با عسل دافع مضرت همه زهرها است و آشامیدن عصارۀ آنکه با شحم کرفته باشند جهت کزیدن افعی و طلای محرق خاکستر آن جهت برص مفید و چون خشک غیر محرق آن را در صندوق و جامه کذارند مانع کرم زدن آن است و چون پوست یک عدد اترج را در شراب اندازند در ساعت آن را ترش کند و سرکه سازد مضر جکر و دماغ محرور المزاج و مصدع مصلح آن عسل و بنفشه و با شحم و حماض آن خوردن مقدار شربت از خشک آن تا پنج درهم و از مربای آن تا پنج مثقال است و روغن آنکه پوست زرد خالص شش عدد آن را در روغن زنبق و روغن خیری از هریک یکرطل و اکر نباشد در دو رطل روغن کنجد اندازند و در آفتاب کذارند و هر سه شبانه روز یک مرتبه تجدید کنند تا سه مرتبه یا بیشتر بس استعمال نمایند
ص: 193
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص و منافع
آن
محلل و ملطف و با قوت تریاقیه سعوط آن جهت درد سربارد و علل سوداوی و درد شقیقه و تدهین بآن جهت استرخای فلج و لقوه و رعشه و اختلاج و درد مفاصل و عرق النسا و امراض باردۀ عصبانی و درد کرده و مثانه و خوش بوئی عرق و رویانیدن موی و رفع لرز تپ ربع و تحلیل اورام و بر اسفل قدم جهت رفع برودت هوا در اسفار و بوئیدن آن در ایام وبا و فساد هوا مصلح آن است و مضمضه بآن جهت درد دندان نافع و روغن شکوفۀ آن نیز همین اثر دارد و لیکن روغن برک آن قویتر است و اما شحم آنکه مشهور بپوست بالنک است و اابست نامند دیر هضم و غلیظ است بسبب برودت و صلابتی که دارد و دیر از
١٠٢معده می کذرد و خارج می کردد و حاصل می کردد از ان غذای بسیار از برای بدن اکر هضم شود و مانع صفود بخار است بدماغ جهت آنکه مطفی حرارت معده است و اصحاب مرۀ صفرا را نافع مضر است بحرارت غریزی و معدۀ بارد ضعیف و محدث نفخ و قولنج و مصلح آن مربا نمودن آنست با عسل و یا شکر و اما حماض آن یعنی آب مغز ترش آن پس نیست در ان غذائیتی و لیکن مقوی قلب حار المزاج و مانع ریختن صفرا بامعا و ملطف و مقطع و جالی و مطفی حرارت کبد و مقوی معدۀ حار و مبهی و مشهی طعام و مسکن حدت صفرا و خون و زائل کنندۀ غم و مسکن عطش و حرارت جکر و احشا و قاطع قئ و اسهال صفراوی و کبدی و جهت خفقان حار و تسکین خمار و صداع خماری مفید و چون نان را در آب اترج یا شراب آن بخیسانند و بخورند جهت تسکین صداع و دوار حادث از خلای معده نافع و از خواص شراب آن آن است که منع می نماید صعود ابخره را بسوی سر و قمع آن می کند بسبب قوت قبضی که دارد و نافع است از برای دوار و سدر حادث از ابخرۀ صفرا و خون و قطور آب آن در چشم زائل کنندۀ بقایای یرقان آن است و همچنین اکتحال بآن و غرغرۀ مطبوخ آن در سرکه جهت اخراج زلو در حلق مانده و طلای آن مزیل یرقان و کلف و قوبا و رنک سیاهی و مرکب از جامه و ضماد آن جهت کزیدن عقرب پرنده و مار شاخدار نافع و رب آن قئ صفراوی را بنشاند و دابغ معده و اشتهای طعام آورد مضر سینه و عصب مصلح آن شراب خشخاش و شراب تین و بدل آب آن آب نارنج و آب لیمو است و چون جواهر و مروارید را در آب آن مکرر بخیسانند مضمحل سازد و خوردن غذائیه در ان آب اترج باشد نافع است از برای مالیخولیای حادث از سودای محترق از صفرا و خون حادث از ابخرۀ سوداویۀ محترقه از دم و صفرا و مالیخولیای مراقیه را و لیکن بسبب شدت حموضت مضر است باصحاب سودا زیرا که ترشی صرف بسیار مهیج سودا است پس باید که اصلاح کرده شود بشکر و قند یعنی اکر مفرد استعمال نمایند قند داخل کرده آن مقدار که ذائقۀ آن را نکو کرداند و افشره ساخته بنوشند و اما تخم آن محلل و مجفف و با قوت مسهله و مقاوم جمیع سموم است خوردن و ضماد نمودن و دو مثقال از مقشر آن کفته اند قائم مقام تریاق فاروق است در جمیع سموم حیوانی و قویتر از تریاق کبیر دانسته اند و تریاق جمیع سموم ملدوغه و مشروبه است و با آب کرم یا با شراب جهت کزیدن عقرب مجرب و بدستور آشامیدن آن و ضماد کردن بان یک درم مقشر آن بغایت مدر حیض و کشندۀ جنین و مخرج آن است و طلای آن جهت تحلیل ورم بلغمی و سنون آن جهت تقویت لثه مفید و در سائر افعال مانند قشر آن است و روغن آن جهت بواسیر طلاء و شربا بغایت موثر و با شراب مقاوم سم عقرب شربا و طلاء و مفتح سدۀ کوش و سریع النفوذ در اعضا و محلل قوی و ملطف و چون کسی بآن تدهین کند کویند عقرب نزدیکی باو نمی کند و ضماد مطبوخ مجموع اترج در سرکه یا شراب جهت وجع مفاصل و نقرس و اورام و دبیلات نافع و برک آن هاضم طعام و مسخن معده و مقوی احشا و مفتح سدد و جهت ضیق النفس بلغمی مفید و شکوفۀ آن در افعال مانند برک آن است و از ان لطیفتر و بوئیدن ترنج مقوی دل و مفرح و جهت دفع خدر و هوای وبائی آزموده و همچنین فرش کردن برک آن و مغز شیرین آن را چندان منفعتی نیست و صاحب دستور الاطبا نوشته که ترش آن قویتر از شیرین آن است و قاطع بلغم بود و علت سینه و حلق و سرفه را نافع و در هیچ فصل خوردن آن را منع نیست و لیکن در هر فصلی با چیزی مناسب در زمستان با عسل و در تابستان با قند و در برسات یعنی موسم بارش با زنجبیل و نمک سنک و بعضی خواص از قبیل آنچه ذکر یافت برای آن نوشته و تریاقات و جوارشات و حلوا و ادهان و رب و سکنجبین و سفوف و اشربه و عرق و مربا و مخلل آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 194
*اتنکن*
بضم همزه و فتح تای چهار نقطۀ فوقانیۀ هندی و سکون نون و فتح کاف فارسی و نون در آخر اسم هندی انجره است و خواهد آمد
١٠٣
بفتح همزه و کسر تای مثناه فوقانیه و سکون یای تحتانیه و سین مهمله لغت هندیست
*ماهیت آن
بیخ کیاهی است هندی بطول یک انکشت و کوتاه تر از ان و اندک باریک ظاهر آن اغبر و باطن آن سفید فی الجمله شبیه بزراوند طویل باریک کوچکی و طعمی و رایحۀ غالب ندارد و بعضی آن را سه قسم کفته اند یک قسم مسمی اتیس است و قسم دوم به پرت بهکا و قسم سوم به سیام کن و بعضی دو قسم کفته اند سفید و سیاه طبیعت آن کرم در دوم و خشک در اول و با رطوبت فضلی
*افعال و
خواص ان
مقوی باه و هاضم طعام و حابس اسهال و دافع بلغم و صفرای فاسد و مانع فساد آن و بواسیر و استسقای زقی حادث از ان هر دو خلط را نافع
*فصل*الالف مع الثاء المثلثه
بفتح همزه و سکون ثای مثلثه و لام بلغت عربی اسم نوع بزرک درخت کز است و بهندی جهاؤ نامند
*ماهیت
آن
نباتیست ما بین شجر و کیاه و برک آن ریزه و خشن جالینوس کفته که نوعی از طرفا است و صاحب نهایه کفته درختی است شبیه بطرفا و از ان بزرکتر و اسحق بن عمران کفته درختی است عظیم با شاخهای بسیار و سبز ملمع بحمرت و برکهای آن ریزۀ سبز شبیه ببرک طرفا و طعم آن عفص بی کل و ثمر آن بر کرههای شاخهای آن می روید بمقدار نخودی رنک آن اغبر مائل بزردی و در اندرون آن دانه های ریزه بهم چسپیده می باشد و آن ثمر را عذبه نامند و در تابستان می رسد و آن را بهندی ننهی مائین و چهوتی مائین کویند
ص: 195
*طبیعت آن
در اول سرد و در دوم خشک و با قوت قابضه و اندک ملوحت و مرارت و ثمر آن در دوم سرد و در سوم خشک و توهم کرده کسی که آن را کرم در دوم دانسته
*افعال و خواص و منافع آن
اما برک و شاخ آن جالی و مفتح سدۀ طحال و مقوی جکر و ملین ورم آن و جهت جذام و منع سفید شدن موی و درد دندان نافع چون مضمضه بآن نمایند و کرفتن دود و بخار آن لقوه را نافع و آشامیدن مطبوخ بیخ و شاخ و برک آن جهت دفع سدۀ سپرز و ورم آن و جذام و سفیدی موی نافع و طبیخ آن در سرکه و شراب جهت تقویت جکر و تلیین ورم آن و ضماد آن جهت تحلیل ورم جکر و تدخین آن تا هفت دفع جهت لقوه و سقوط دانه های جدری که آبله نامند و بواسیر و جوششهای ریزه که آب از ان تراوش نماید و خاکستر و آب طبیخ آن جهت خروج مقعده و تقویت مو نافع و در قطع خون همه اعضا ذرور خاکستر آن مجرب مقدار شربت از طبیخ آن تا چهل و پنج مثقال و از عصارۀ آن تا سی مثقال مضعف معده مصلح آن صمغ عربی بدل آن جوز السرو است و اما ثمر آن رادع مواد و مقوی چشم و لثه و معده و جکر و سپرز و مانع نفث الدم و سیلان خون و انصباب نزلات و اسهال صفراوی و رطوبی و رافع یرقان و رطوبت رحم و چون در کلاب بخیسانند و صاف نموده در چشم بچکانند جهت ردع مواد و تقویت احفان و حدت بصر مفید و مضمضه بطبیخ آن و بدستور خائیدن آن جهت تقویت لثه و تاکل اسنان و حرکت آنها و آشامیدن آن جهت نفث الدم و ربو و درور حیض و بواسیر و سیلان خون از هر عضو که باشد و منع انصباب نزلات و اسهال صفراوی و رطوبی و قطع آنها نافع و طبیخ یک اوقیۀ آن و نقوع آن در آب کرم با شکر جهت رفع یرقان و کزیدن رتیلا و جرب رطب و رطوبات رحم و در مزاج اطفال جهت رفع رطوبات غلیظۀ متعفنه و نیکوئی رنک رخسار و فربهی بدن نافع و کویند چون نقیع آن را سه روز یا هفت روز متوالی بیاشامند و از عقب آن اقراص مبردۀ مرطبۀ مستعمله در زیادتی کوشت و فربهی مسلولین بخورند پس هفت روز یا زیاده دوغ با کثیرا سائیده بیاشامند پس با کعک معمول از آرد سمید محکم الصنعه بخورند بسیار فربه می کرداند و رنک روی را صاف و نیکو و با رونق و نضارت می کرداند
ص: 196
*و دلیل منافع آن
آنست که چون بیاشامد کسی که در بدن او رطوبات فاسده باشد دفع می کرداند و پاک می سازد و تقویت معده می بخشد و کسی که معده و بدن او پاک و نقی باشد تقویت می بخشد
١٠4و فربه می سازد بدن او را و ادرار و اسهال مزمن رطوبی را باز می دارد و جهت قطع دم و درور طمث و بواسیر نافع است و بودادۀ آن با کل خوردنی و بدستور با دو درهم و نیم کلنار که دو سه دفعه هر دفعه همین مقدار بخورند جهت قطع اسهال مجرب و در حبس سیلان خون بسیار مفید و ضماد آن موجب تشدید اعصاب مسترخیه و ضماد مطبوخ آن در سرکه و آب جهت ورم سپرز نافع و غسول آن جهت حرب رطب و نیکو کردن رنک رخسار و رفع قمل و ذرور آن جهت قطع خون جراحات و بردن کوشت زائد و حمول آن جهت رفع رطوبات رحم و فرج و سیلان آن نافع و بخور چوب سوزانیدۀ آن و دود آن صاحب لقوه را نافع مضر سر مصلح آن دوقو مقدار شربت از سائیدۀ آن دو درهم تا چهار درهم بدل آن بوزن آن عفص است یا شحم رمان و طریقۀ تشویۀ عذبه و جوارش و شراب و طبیخ و اقراص آن در قرابادین ذکر یافت
بفتح همزه و سکون ثای مثلثه و فتح لام و قاف اسم عربی فنجنکشت است و ذو خمسه اوراق و ذو خمسه اجنحه نیز نامند و بیونانی اغنیس یعنی طاهر و پاک بجهت آنکه زهاد در هنکام ربیع در اعیاد فرش می نمایند در معابد خود بجهت آنکه کمان برده اند که مضعف باه و شکنندۀ شهوت است و بفارسی پنجنکشت و بهندی سنبهالو و بفرنکی اسکی نان تو و بلاطینی و یطس و ثمر آن را بعربی حب الفقد و حب النسل نامند بالعکس از قبیل نام زنکی کافور زیرا که قاطع نسل است و بفارسی فلفل کوهی و بشیرازی دل آشوب و بهندی رینکا خوانند
ص: 197
*ماهیت آن
درختی است ما بین شجر و کیاه و در مواضع صلب در کنار رودها و غیر آن می روید و شاخهای آن صلب و قوی و برک آن از برک زیتون کوچک تر و نرم تر و فی الجمله شبیه ببرک انار و روی برکهای آن سبزتر از پشت آنها و بر سر هر شاخی پنج عدد برک شبیه بپنج انکشت متفرقه الاطراف متقاربه الاصول و چون بدست بمالند بوی خوشی از ان آید و کل آن سفید مائل بسرخی و زرقت و تخم آن شبیه بفلفل کوچکی و رنک آن مختلف بعضی سفید و بعضی سیاه و در هند درخت آن بزرکتر از جاهای دیکر می شود
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و بعضی در سوم خشک و بعضی در دوم سرد و در اول خشک دانسته اند
*افعال و خواص آن
قابض و محلل و ملطف و مفتح سدۀ دماغی و کبدی و صداع رطوبی و ورمی مانند قرانیطس و لیثرغس و جنون و خفقان و بواسیر و سدۀ سپرز و ورم رحم و احتباس حیض و التوای عصب و شقاق مقعده و زهر مار و هوام و سک دیوانۀ کزیده و طرد هوام نافع و برک تازۀ آن را چون بسایند بدون آب و مانند شامی کباب قرصها سازند هر قرصی بمقدار سه ماشه و یک روی آن را بر روی تابه با روغن کاو بریان نمایند و در عسل خالص جید تازه اندازند و تا سه روز هر روز صبح یک قرص آن را زن صاحب پرسوت بخورد و بعد از ان اکر موافقت نمود تا دو هفته هر روز یک قرص آن را صبح و یکی را شام اکر صحت یافت بهتر و الا ترک نماید و اکر اثری از ان مانده باشد یک هفته دیکر نیز هر دو وقت و یا یک وقت بخورد و در ایام خوردن از لبنیات و حموضات و ماست و بقول و اشیای رطبه و روغن بسیار اجتناب نماید و پرسوت آزاریست که بعضی زنان را بعد از وضع حمل عارض می کردد مختلف می باشد حالات ایشان بعضی را ذرب بهم می رسد و زرد و ضعیف و لاغر می کردند و رغبت بر غذائی نمی نمایند و چون قلیلی تناول نمایند دیر انهضام یابد و تا باسهال مندفع نکردد آرام نمی یابند و بعضی را تب خفیفی نیز بآن می باشد و ضماد آن جهت درد سر رطوبی و ورمی مانند قرانیطس و شرب آن جهت جنون و تفتیح سدۀ دماغی و خفقان سوداوی و بلغمی و تفتیح سدۀ جکر و سپرز و حبس بواسیر و کسر ریاح و زیاده کردن شیر و تجفیف منی و ادرار حیض و کزیدن مار و هوام و سک دیوانه و با شراب جهت کشودن حیض و طلای آن باب جهت وجع شقاق مقعده و حمول و بخور برک و ثمر آن با مثل آن پودنۀ صحرائی جهت ادرار حیض و جلوس در طبیخ آن جهت ورم رحم و مقعده
ص: 198
١٠5و درهم آن باکره یعنی مسکۀ تازه و برک تاک جهت رفع صلابت انثیین و بخور آن باعث کریختن موم و تحلیل اورام و فرش کردن برک آن و بران نشستن کاسرقوت باه و کریزانندۀ هوام است و بستن برک کرم کردۀ آن بر ورم بارد و نزول آب در بیضه و کویند تکیه کردن بر چوب آنکه از ان متکا ساخته بر ان تکیه نمایند مانع تعب و قاطع شهوت جماع است و در زیر فرش خواب کذاشتن مانع احتلام و قاطع نعوط و تخم آن لطیف تر از برک آن مضر کرده و مصدع مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن یک مثقال و بهتر آن است که آن را بدون مصلح آنکه صمغ عربی است استعمال نه نمایند و زیاده از یک مثقال نیز بدل آن کویند دو وزن آن شاهدانه است
بکسر همزه و سکون ثای مثلثه و کسر میم و دال مهمله لغت عربی است و آن را کحل و کحل سلیمانی و اصفهانی و کحل جلا نیز و بیوتانی طمساوس و بلاطینی و بسریانی صدیدا و برومی کوخلن و بفارسی سرمه و بهندی انجن نامند
*ماهیت آن
سنکی است صفایحی براق و اصناف الوان می باشد صنفی سیاه تیره و صنفی اندک از ان کمتر و صنفی سیاه اندک مائل به بنفشی و صنفی سفید سرخ و صنفی سفید نیز دیده شده و معادن آن بسیاری از بلاد است مانند اصفهان که بهترین همه جاها است خصوص آنچه از نواح قهپایۀ آنجا آورند و بعد از ان مغرب و مصر و غیرها و حجر آن مخلوط با سرب می باشد لهذا ملمع براق است و چون با نقره بکدازند نقره را شکننده سازد و بهترین آن آنست که خوب سیاه و براق و خالص از آمیختکی چیزی غریب و بی رک و کدورت باشد و بسیار صلب نباشد و زود شکسته و مفتت کردد و سفید آن قلمهای اندک طولانی و با صفایح و براق بود فی الجمله شبیه بزرنیخ ورقی و طلق باشد و لهذا بعضی آن را زرنیخ سفید دانسته اند و بهترین طرق استعمال اثمد آن است که ریزه ریزه نموده بمقدار نخود و باقلا در دنبۀ کوسفند و اکر نباشد در پردۀ چربی که بالای شکنبۀ بز و کوسفند می باشد پیچیده در ظرف آهنی یا سفالی بر آتش بسوزانند که مشتعل کردد پس برآورده پاک شسته مدتی در یخ یا برف یا آب سرد پرورده نمایند پس با کلاب یا عرق رازیانه یا آب برک تازۀ آن یا آب برک کشنیز تازه یا آب برک کل شقایق یا آب خالص و بالجمله با آنچه لائق و مناسب باشد بر سنک سماق مانند هبا و غبار سوده خالص بتنهائی و یا با آنچه مناسب دانند از احجار و ادویۀ نباتیه و مروارید و غیرها استعمال نمایند
ص: 199
*طبیعت آن
سرد در دوم و خشک در سوم و شیخ الرئیس سرد در اول و خشک در دوم کفته و محمد بن حسن سرد و خشک در چهارم دانسته
*افعال و خواص و منافع آن
قابض و مجفف بی لذع و محرق مغسول آن لطیفتر از غیر محرق مغسول آن است و حافظ صحت چشم و مقوی اعصاب آن و مقوی باصرۀ پیران و دفع حرارت و رطوبت و چرک و اندمال قروح آنست و جهت صداع و نزف الدم از هر موضعی که باشد و تنقیۀ چرک زخمها و بردن کوشت زائد و جریان حیض و اندمال قروح مقعده و الصاق جراحات و سوختکی آتش و قتل سپش مفید
*العین
اکتحال آن با اندک مشک جهت تقویت باصره و اعصاب آن و رفع وسخ آن و با مروارید و سرکین حردون و نبات سفید جهت غشاوه و بیاض چشم و با حضض و سماق جهت دمعه و جرب چشم مجرب و چون با اقلیمیا بوزن آن نرم سوده و با عسل کف کرفتۀ رقیق ممزوج نموده بآن اکتحال نمایند صداع را زائل سازد اکر صداع در هر دو جانب باشد بهر دو چشم و اکر بیک جانب بچشم آن جانب و اکتحال آن با آب کشنیز تازه خصوص که باندک کافور باشد در ابتدای احداث جدری و حصبه باعث عدم بروز دانۀ آنها است در چشم و مسکن بخارات و کرمی و رطوبت و اندمال قروح آن و بدستور با آب انار ترش معصور با شحم و همچنین با آب سماق و آب برک تازۀ امغیلان یا آب نقوع مازو جهت امراض مذکوره و همچنین قطور آن در کوش و بینی و طلای آن با میاه مذکوره بر پشت چشم و زیر آن و بره های بینی و لب و کوش و حلقوم و سینه مانع بروز آبله و حصبه است در ان اعضا بشرط تکرار عمل و بعد بروز و ظهور آن
ص: 200
١٠6با آب برک کشنیز تازه و اندک کافور و قلیلی کلاب محلل و دافع آن و با آب سماق نیز بدستور و ضماد آن بر پیشانی و نصف سر جهت قطع رعاف حادث از حجب دماغ خصوص با آب برک تازۀ رستۀ امغیلان و بر اورام محلل آنها است و ذرور آن جهت تجفیف و اندمال قروح طبقۀ قرنیۀ چشم و قروح ذکر و خصیه و سائر اعضا مفید و لیکن بعد اندمال داغ آن در عضو می ماند و همچنین جهت حبس خون و مالیدن آن با روغنها بر بدن جهت قتل سپش مفید و با پیه تازه و سفیدآب جهت سوختکی آتش و منع تقرح و اندمال آن و فرزجه و حمول آن جهت تلیین صلابت رحم و قطع جریان خون حیض و قروح مقعده و بدستور با روغن آن مضر باعضای صدر و رئه و مفاصل و صوت و خوردن آن باعث کرفتکی آواز است و کویند خوردن بسیار آن قاتل است بسبب سمیتی که دارد مصلح آن کثیرا و شکر و روغن دنبه بدل آن در امراض چشم آبار است و دستور احراق و تشویه و غسل و برود و جواهر سرمه و شیاف و اقراص و اکتحال آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر همزه و فتح جیم مشدده و الف و صاد مهمله
*ماهیت آن*
ثمریست مشهور و معروف بسریانی جاسا اکاما و سنک بادکوکا فیلون و بلغت رومی و مسقینون و اهل مغرب و اندلس ترش آن را عین البقر و بفارسی آلو نامند و آن اصناف و الوان و بستانی و کوهی می باشد و بستانی آن اصناف و الوان می باشد صنفی سیاه و بسیار بزرک و از مطلق آن مراد آن است و صنفی زرد و این بزرک و کوچک نیز می باشد و بیونانی این را ادرک و بفارسی آلوچه نامند که مصغر آلو باشد و این نازکتر است و سردتر و لطیفتر اصناف آن است و سفید آن را در عراق شاهلوج خوانند یعنی شاه آلو و آلوچۀ سلطانی و صنفی سرخ و صنفی از سرخ آن بسیار ترش می باشد و سرد است قائم مقام تمر هندی در تطفیه و ترقیق مواد و آن را کشیه نامند و چون خشک کردد سیاه و ازرق شود و صنف کوهی آن کوچک و بسیار ترش می باشد و شیرین نمی کردد و باقوت قابضه و درخت آن کوچکتر از بستانی است و اجاص چون مطلق مذکور شود مراد از ان آلوی زرد بخارائی است که تازۀ آن زرد کهربائی شفاف میخوش نیکو طعم می باشد و بهترین اصناف اماکن دیکر است و در خراسان می شود و بس و آنچه جاهای دیکر می شود مانند آن نیست و بعد از ان آلوی سیاه فارسی است که بعربی مشهور بقلوب الدجج یعنی دل ماکیان است و نوعی از ان طبری است که آن را نیشو کویند و درد مشق نوعی آلوئی می شود که برومی آن را فقومیلاس نامند و این نوع قابض بود
ص: 201
*طبیعت سیاه
بکمال رسیدۀ صادق الحلاوه آن سرد در اول و تر در دوم و مز یعنی زرد میخوش آن سرد در وسط دوم و تر در آخر آن و آنچه لحمی و پوست آن نازک و طعم آن اندک مائل بتلخی باشد با اندک قوت قابضه است و بالجمله برودت ترش آن زیاده از شیرین آن است و نارس ترش آن سرد در وسط دوم و تر در آخر آن برک آن سرد در اول و خشک و با قوت قابضه
*افعال
و خواص و منافع آن
قلیل الغذا و ملین و مزلق خصوص تازۀ آن بسبب لزوجت و رطوبتی که دارد و چون قبل از طعام بخورند صداع حار و تپهای صفراوی را مفید و مطفی حدت صفرا و قئ صفراوی و تشنکی و حرارت دل و حدت و التهاب آن و خارش بدن و مسهل صفرای رقیق و دافع غثیان صفراوی است خصوص میخوش و ترش آن درین امور و شیرین آن در تلیین و ارخا و اطلاق بطن بیشتر و بسا باشد که ترش آن اطلاق بطن نماید بسبب قوت تقطیع و تلطیف زیرا که اشیای حامضه مقطعۀ ملطفه هرکاه در معده و امعا فضولی یابند آن را تلطیف و تقطیع نموده دفع می نمایند و الا موجب قبض و حبس می کردند با آنکه معده و امعا پاک از فضول نادر است پس آلوی سیاه از ان جهت و بسبب لزوجت و رطوبتی که دارد تلیین بطن می نماید و مسهل است و آنچه کوچک و صلب و قابض باشد بد است خوردن آن بجهت آنکه غیر لذیذ و ملین و مطلق نیست و ماء العسل
ص: 202
١٠٧معین است بر اطلاق آن و دفع ضرر آن از معدۀ سرد و سزاوار آن است که مطحول تناول نماید آن را پیش از طعام و تا منحدر نکردد مبادرت بخوردن طعام ننماید و آلوی خشک را چون بپزند با آب و صافی نموده با ترنجبین و یا عسل و یا شکر بیاشامند ابلغ است در تلیین طبیعت و آلوی سفید بطئ الهضم است و مسهل نیست مانند ترش و میخوش و خوردن آن بعنوان تفکه انسب نه بطریق دوا و علاج و آلوی کوهی که رنک بعضی از ان سرخ بود و ترش و آن را می پزند و بدست مالیده می کذارند تا زمانی که غلیظ و بسرحد انعقاد رسد و از ان قرصها ساخته بشکل کردۀ نان تنک و بشهرها نقل می نمایند جهت اصلاح اغذیه و مزورات ببیماران بکار آید و اجاص بری مضر است بمعده و موجب حبس و عقل بطن است چون با کلاب یا طلا جوش دهند و شکوفۀ آن را چون بخایند قطع مواد نازله نماید و ضماد آن بر سر جهت صداع حار نافع
*و غرغره
و مضمضه بطبیخ برک و بیخ آن جهت منع نزلات دماغی و ورم لوزتین و نهاه و تقویت لثه آشامیدن آن جهت رفع کرم معده و ضماد برک آن با سرکه بزیر ناف جهت کشتن کرم امعا مجرب مضر است بدماغ مصلح آن عناب و بمعده مصلح آن کلقند و در مبرودین مصطکی و کندر و ماء العسل مقدار شربت آن تا نیم رطل بدل آن تمر هندی و صمغ آن را که صمغ فارسی نامند کرم تر از صمغ عربی و یبوستش کمتر از ان و سرفه را نافع و مفتت حصاه و ملحم قروح و اکتحال آن جهت حدت بصر و ضماد آن با سرکه جهت قوبا و جوشش بدن اطفال مفید است و اجاصیه و آش اجاص و رب و سکنجبین و شراب و طبیخ و مربا و مزوره و مطبوخ و معجون و نقوعات آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 203
بکسر اول و سکون حای مهمله و کسر رای مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و ضاد معجمه بفارسی کل کافشه و کل خنق و رنک زعفران و بلغت دیلمی کاجیره و بهندی کسم کاپهول نامند
*ماهیت
آن معروف و در اکثر بلدان کثیر الوجود بری و بستانی می باشد طبیعت بری آن در سوم کرم و در دوم خشک و بستانی آن در دوم کرم و در اول خشک و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
*افعال و خواص آن
منضج و محلل و با قوت قابضه و منوم و مقوی کبد و کدازندۀ خون منجمد مطلقا و ضماد آن با حنا بر کف دست و پا جهت قلت بروز آبله قبل از بروز و مجفف عوارض آن و با عسل جهت قوبا و با ماست بر مثانه جهت احتباس بول مجرب و طلای آن با عسل جهت بهق و برص و قلاع اطفال و یا سرکه جهت خارش بدن و اورام حاره و باد سرخ و ورم جکر مفید المضار مبخر و مصدع و مضر سپرز و مفسد معده مصلح آن عسل مقدار شربت آن یک مثقال الخواص چون با کوشت طبخ نمایند باعث زود مهرا شدن و لذت اطعمه است
بفتح همزه و سکون حای مهمله و بخای معجمه نیز آمده و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون در آخر لغت یونانی است بمعنی سر افعی
*ماهیت آن
ثمر کیاهی است ثمنشی شبیۀ بسر افعی و بی ساق و نبات آن خشن و شاخهای آن کوچک و باریک و مزغب و خاردار مائل بسفیدی و از هر دو طرف آن برکهای ریزه باریک راست شبیه ببرک ابو خلسا و کاهو و ریزه تر از ان با رطوبتی لزج که بدست بچسپد و نزدیک برکهای کل بنفشی و ثمر آن شبیه بسر افعی و بیخ آن بمقدار انکشتی مائل بسیاهی و دراز
ص: 204
*طبیعت آن
کرم در اول و تر در دوم
*افعال و خواص آن
مدر بول و حیض و شیر و عرق و بیخ آن مقاوم جمیع سموم حیوانی خصوص افعی چون با شراب بنوشند و اکر با شراب و چیزهای مناسب بیاشامند کویند جهت درد کمر مجرب است مورث خارش و جوشش بدن مصلح آن شیر است
بفتح همزه و سکون خای معجمه و فتح ثای مثلثه و الف و همزه بفارسی سرکین کاو و بهندی تر و تازۀ آن را کوبر
١٠٨و خشک آن را کویتهه و اپله نیز نامند
*طبیعت آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
محلل و جاذب و حابس دم و رافع الم کزیدن هوام و اخراج کنندۀ خار و پیکان و جهت قوبا و داء الثعلب و سعفه مجرب قطور آب افشردۀ سرکین تازۀ کوسالۀ ماده در بینی جهت حبس رعاف و ضماد سرکین تازۀ آن بر پیشانی و طلای سوختۀ آن با سرکه بر پیشانی بدستور و همچنین نفوخ سوختۀ آن در بینی قاطع رعاف و قطور سائیدۀ بسیار نرم آن با روغن بادام تلخ و شراب جهت رفع الم و ضربان کوش بسیار مفید و ضماد تازۀ کرماکرم آن جهت ورم جراحات حادث از کارد و امثال آن و قطع سیلان خون و برآمدکی رحم و اندمال جراحات و درد مفاصل و عرق النسا و رفع الم کزیدن هوام و وثی و با آرد جو جهت جوششها و با سرکه جهت ورم حار و خنازیر و اورام صلبه و ثؤلول و کزیدن زنبور و درد ورم زانو و با عسل جهت اورام بارده و با بابونه و کبریت و امثال آن جهت استسقا و با زعفران جهت کشودن خراج و با باقلا جهت ورم پستان و با آب اسقیل جهت قوبا و سعفه و داء الثعلب مجرب و تکرار ضماد پختۀ آن در روغن زیتون و کذاشتن آن بر بدن تا خشک کردد خار و پیکان و امثال آن را بیرون آورد و ضماد آن بزیر ناف زنان جهت اخراج جنین مرده و چون مدتی بکذارند باعث قتل جنین زنده کردد و بر پشت زهار و تهیکاه جهت رفع قولنج و رمی و ریحی سریع الاثر و بر مقعده جهت درد و ورم آن و با روغن جهت نقرس و بخور آن جهت عسر ولادت و روغن آن جهت قوبا و جرب رطب نافع و در مرکبات در ادهان ذکر یافت
ص: 205
بفتح همزه و سکون خای معجمه و کسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم نون و سکون واو و سین مهمله در آخر
*ماهیت ان
نباتی است که منبت آن نزدیک نهرها و چشمه ها و برک آن شبیه ببرک بادروج و از ان کوچکتر و بالای آن شکافته و شاخهای آن ببلندی یک شبر و کل آن سفید و شاخ و برک آن مملو از رطوبت و ثمر آن سیاه و کوچک و با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
مانع مواد محتبسۀ متجلبه و با قوت مجففه و چون پنج درهم ثمر آن را نرم کوفته و پیخته و با عسل چهار درم سرشته در چشم کشند سیلان رطوبات آن را قطع نماید و عصارۀ آن را چون با کبریت و نطرون مخلوط نموده در کوش بچکانند وجع آن را ساکن کند
بفتح همزه و فتح خای معجمه و سکون رای مهمله و فتح سین مهمله و الف و جیم در آخر
*ماهیت آن
شجریست که در بلدان حاره و در مواضع خشک می روید و بلندی آن بمقدار یک قامت و اندکی زیاده و چوب آن مانند چوب انجیر و رخو و مجوف و برک آن نیز مانند انجیر و از ان اندک بزرک تر و املس طعم آن شیرین تفه و در ثمر آن تخمی است نازک که چون بخایند خائیده شود و چون بخورند جشا آورد و بکزد فم معده را و بر شاخ و بر بیخ آن عنکبوتان صغار متولد کردند و بپوشند آن را بغشای سفیدی نازک چون آن غشا را دور نمایند آن عنکبوتان براه آیند و ازین جهت نفوس اکثر مردمان از خوردن آن متنفر می باشد
ص: 206
*افعال و خواص آن
چون ثمر و برک آن را در آب جوش دهند و بریزند بر اعضای ضربان آن را ساکن کرداند و خاکستر آن را چون با سرکه بر جراحات و جرب و دمامیل و بثور مکرر طلا نمایند زائل سازد و جراحات را التیام دهد
بفتح همزه و کسر خای معجمه و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم رای مهمله و سکون واو و سین مهمله در آخر
*ماهیت آن
نباتی است غیر کندم صحرائی منبت آن کنار آبها شبیه بکیاه ارزن و ثمر آن سیاه و ریزه و کل آن سفید و ثمر آن در ادویۀ چشم و کوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است
*فصل الالف مع الدال المهمله
بفتح همزه و سکون دال مهمله و فتح رای مهمله و کاف لغت عربی است بفارسی آلوچۀ سلطانی نامند و کویند نیشوق
١٠٩اینست
*طبیعت آن
در اول سرد و رسیدۀ آن در دوم تر
*افعال و خواص آن
مسکن حدت صفرا و رسیدۀ آن ملین طبع و نارس آن مسهل بعصر و قاطع قئ و آب رسیدۀ آن جهت سرفۀ حار و صاحب دق بغایت مفید و آب برک آن کشندۀ کرم معده و نفاخ و مفسد معده مصلح آن کل قند است
بفتح همزه و ذال معجمه و الف و فتح رای مهمله و الف و کسر قاف و یا لغت سریانی است و بعربی قاتل الکلب و حب الغراب و خانق الکلب و بفارسی کچله و کچوله نامند و بهندی نیز بدین نام مشهور است
ص: 207
*ماهیت آن
تخم ثمر درختی است هندی بمقدار نارنجی بزرک و پوست آن سرخ رنک و بی بو و لحمی چندان ندارد و دانهای پهن مدور بسیار صلب و تلخ در میان آن می باشد مانند تخم برهل که نیز ثمری است هندی در جوف برهل و هر دانه در غلافی علئحده و تخم برهل کوچک است و لحم آن ماکول بخلاف تخم اذاراقی که بزرک و پهن و مدور و سمی غیر ماکول است و درخت آن بزرکتر از درخت نارنج و بمقدار درخت بیل هندی و برک آن نیز اندک شبیه بآن و کوچکتر و عریضتر از برک نارنج و مستعمل تخم آن است بدین نحو که در آب می خیسانند و پوست آن را جدا کرده بسوهان براده نموده بکار می برند و آنچه صاحب تحفه نوشته که آن بیخی است و در تنکابن و مازندران کلاج دارو نامند و برک آن از برک بنفشه سبزتر و کل آن مثل بنفشه و در غایت سرخی و ساق آن از ساق بنفشه سطبرتر و سرخ اشتباهی خواهد بود و شاید بیخی دیکر شبیه بآن باشد نه آن
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص و منافع آن
هم حیوانات دمدار است و بالخاصیه مبدل مزاج بسیار سردردی فاسد بسوی مزاج حار جید صالح و لیکن باید که جرأت بر خوردن آن ننمایند مکر نزد حاجت قوی شدید با مصلحات آن و جهت فالج و استرخا و سائر امراض عصبانی و درد کمر و وجع مفاصل مجرب دانسته اند ضماد آن جهت کلف و جرب و قوبا و عرق النسا و امراض مفاصل و امراض بارده رجوب متفرح و بثور لبنیه نافع المضار مسکر و مشوش ذهن و یک مثقال آن کشنده مصلح آن شکر و ادویۀ خشبو و قئ فرمودن بشیر تازه دوشیده و آشامیدن امراق و اسفید باجات دسمه بروغن بادام و لعابات با روغن بادام شیرین مقدار شربت آن از یک دانک تا دو دانک و حب و معاجین آن در قرابادین ذکر یافت و اطبای هند برای آن خواص بسیاری بیان می نمایند
ص: 208
بفتح اول و ذال معجمه و الف و کسر فا و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون
*ماهیت آن
باعتقاد جالینوس نوع چهارم زبد البحر است که بفارسی کف دریا نامند و آن چیزی است پر سوراخ و بسیار سبک و از فرنک آورند شبیه بزهرۀ اسیوس
*افعال و خواص و منافع آن
در جمیع افعال از زبد البحر اقوی و از سموم قویه و مقدار دو دانک آن کشنده و اکتحال آن جهت رفع ناخنه و بیاض چشم دواب بسیار مؤثر و طلای آن با آب جهت عرق النسا و ورم پستان و جرب و کلف و بثور نافع و یحتمل آن چیزی را که بهندی کستوری می نامند این و یا قریب بدین بوده باشد و در حرف الزای در زبد البحر ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
بکسر همزه و سکون ذال معجمه و کسر خای معجمه و رای مهمله
*ماهیت آن
دو قسم بود یکی مکی و آن را بعربی تبن مکه و خلال مامونی و طیب الغریب و بلغت رومی سخس و سخیس نامند و بعضی اطبا کفته اند که سخیس یونانی است و بهندی کندهیس و کتدبیل و کنتول و سوندهی و روس و سوریا و بفارسی کورکیاه و کاه مکه و کزنۀ دشتی بفتح کاف و سکون زای معجمه و فتح نون و ها در آخر و تصحیف کرده کسی که آن را کربۀ دشتی بضم کاف فارسی و سکون رای مهمله و فتح بای موحده خوانده
١١٠و این صنف نباتی است با شاخهای بسیار و باریک از یک بیخ رسته و بیخ آن غلیظ و برک آن ریزه تر از کولان و از ان در حجم و قد کوچک تر و مائل بسرخی و زردی و ثقیل الرائحه یعنی تند بو و سائیدۀ آن را با بیخ آن باصطلاح اهل مکه غسول نامند و بآن دست می شویند و شکوفۀ آن بسیار و انبوه و سفید و با عطریت و تند طعم و کزندۀ زبان اما صنف دوم آن اذخر اجامی است و آن کیاهی است که از بیخ آن در هند خسخانه می سازند و مشهور بخس است و کیاه آن در شکل شبیه باذخربری است و لیکن کیاه آن خوش بو نیست مانند اذخر بری و خشن است و بیخ آن خوش بو و باریک و بسیار دراز قریب بذراعی و بفارسی بیخ و الا نامند و اما اذخر بری کویند این صنف غلیظ می باشد و تخم آن مخدر و بهتر و مختار و مستعمل بیخ و فقاح اذخر عربی مکی خوش ترکیب نیکو رائحۀ آن است که کیاه و برکهای آن بسیار بلند و صلب و خشن نباشد بلکه نرم و انبوه و کوتاه باشد و شیخ الرئیس نوشته آنچه فقاح آن مائل بسرخی و چون شکافته شود بنفش و ساق آن باریک و در خوش بوئی شبیه ببوی ورد باشد چون نرم کنند و بدست بمالند و چون بخایند زبان را بکزد و بسوزاند نکوست منفعت آن بسیار در کل و فقاح و بیخ و شاخهای آن بود و بهترین آن عربی صلب خوشبوی باریک صلب آن است طبیعت عربی مکی و آنچه قریب بدان است کرم و خشک در دوم و در سوم نیز کفته اند و اجامی آن مبرد و نزد ابن جریح همه اصناف آن بارد و بیخ آن شدید القبض و فقاح آن اندک کرم و با قبض کمی کمتر از کرمی آن
ص: 209
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و مفتح سدۀ کبد و افواه عروق و مقطع و منضج اخلاط لزجۀ غلیظه و مسکن اوجاع باردۀ باطنیه و جهت فالچ و لقوه و تشنج رطب امتلائی و استرخا و خدر و نسیان و ذکای حفظ و ازالۀ خوف و درد دندان و تقویت لثه و عمور و دفع رطوبات دهان نافع جهت آنکه منقی سر است از فضلات ردیه و رطوبات بلغمیه و جهت ورم معده و جکر و سدۀ آن و صلابت سپرز و رفع نفث الدم و بادها و استسقا و علل کرده و رئه و تفتیت حصاه و ادرار بول و حیض و فضلات و ورم رحم و اورام صلبۀ هر عضو که باشد خواه معده و یا کبد و یا کرده و غیرها و تپهای بلغمی در اواخر و شدخ عضل مفید و مقاوم سموم هوام است شربا و ضماد او طلاء
*امراض الراس
خوردن بیخ آن با مصطکی منقی فضول دماغی است و خائیدن آن بتنهائی برای فالج و همچنین با مصطکی و علک البطم و آشامیدن یک مثقال آن جهت فالج و لقوه و تشنج رطب امتلائی و تنقیۀ فضول دماغی و رحم و همچنین آشامیدن ربع مثقالی از بیخ آن با فلفل جهت تشنج رطب امتلائی و با مصطکی نیز جهت تنقیۀ فضول دماغی و ضماد آن بر منبت اعصاب جهت استرخا و فالج
*امراض اعضاء
الغذاء و القلب و النفض و غیرها
یک مثقال آن بتنهائی و یا با یک مثقال فلفل جهت رفع غثیان بلغمی مجرب و جهت ازالۀ خوف نافع و با ترنجبین جهت صلابت سپرز و با ادویۀ مناسبه جهت استسقا و علل کرده و رئه و ورم و تقویت فم معده و جکر و سدۀ آن و رفع نفث الدم و بادها نافع و آشامیدن طبیخ آن جهت تحلیل نفخ و ریاح و ادرار بول و حیض و مداومت آشامیدن طبیخ آن جهت مفاصل بارده و با سکنجبین در اواخر تپها نهایت مفید و مضمضه و سنون بآن جهت درد دندان و تقویت لثه و عمور و دافع رطوبات دهان نافع و نطول طبیخ آن و ضماد جرم آن جهت خدر و ضماد برک تازه تر متصل بیخ آن جهت لسع هوام و همچنین ضماد آن جهت ورم فم معده و ورم بارد جکر و سپرز و مثانه و ریاح جمیع اعضا و جلوس در طبیخ آن جهت ورم رحم و درد مفاصل و تفتیح افواه عروق و تلیین و انضاج صلابات و تسکین اوجاع باطنیه و اما نقاح آن یعنی شکوفۀ آنکه بهندی سیندیه کویند لطیفتر و در افعال بهتر از حشیش آن است و نافع است از برای لقوه و فالج و نسیان و اوجاع و اورام معده و کبد و نفث الدم و نیکو می کرداند حفظ را جهت آنکه منقی سر است از فضلات ردیه و رطوبات بلغمیه و دهن آن جهت حکه و رفع اعیاء نافع
ص: 210
١١١و دهن آن و شراب آن و عرق آن و قرص آن و معجون آن همه نافع اند از جهت امراض مذکوره و در قرابادین بتفصیل مذکور شد با خواص و منافع و طریقۀ صنعت هریک المضار کویند بسبب شدت ادراری که دارد مضر است بکردۀ محرورین و مصدع است مصلح آن کلاب و عرق نیلوفر و صندل مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یک مثقال بدل آن راسن و قسط و بدل فقاح آن قصب الذریره است
بفتح اول و رای مهمله و الف و ضم قاف و واو فارسی سیهک نامند
*ماهیت ان
تخمی است سیاه و مدور در غلافی و در میان کندم و عدس می روید
*افعال و خواص و منافع آن
ملین و محلل چون آن را آرد کنند و با سرکه و آب ممزوج خمیر نمایند و هشت ساعت در آفتاب بکذارند پس به آب خالص بسرشند و بر اورام بسیار صلب و موجع ضماد نمایند تحلیل دهد و وجع آن را زائل سازد المضار ردی الغذا و نفاخ و مورث قولنج ریحی مصلح آن سرکۀ ممزوج بشیرینی است
بفتح اول و رای مهمله و الف و کاف در آخر بفارسی درخت مسواک بزبان کرم سیری ایران چوج و بهندی پیلووجال نیز نامند بکسر بای عجمی و سکون یا و ضم لام و واو در آخر و تخم آن را بهندی پیل بدون واو کویند
*ماهیت آن
بدانکه آن بری و جبلی می باشد بری آن درختی است شبیه بدرخت انار و برک آن عریض و بلند و راست و سبز و خرم و انبوه و چوب آن سست و خزان نمی کند و خاردار و بیخار نیز می باشد و کل آن مائل بسرخی و ثمر آن بقدر بطم و خوشه دار مانند انکور و در خامی اندک تلخ و با عفوصت بسیار و سبز و در آخر بعد رسیدن بعضی سرخ و بعضی سفید و بعضی بنفش می کردد پس سیاه و با اندک حلاوت و تلخی و عفوصت و حرافت و تخم آن ریزه و ثمر آن بمقدار نخودی و خوشۀ ثمر آن کوچک آن مقدار که در قبضۀ دست آید و منبت آن اکثر بلاد اقلیم اول و دوم و وادیها و صحراها است و در بلاد هند و دکهن و بنادر کرم سیرات ایران نیز می باشد و جبلی آن کمتر از صحرائی و با خارهای متفرق و خوشۀ ثمر آن بزرکتر از بری آن مقدار که در دو کف دست آید و دانهای آن ریزه تر و بی تخم و بدستور در آخر سیاه و اندک شیرین و عفص و با حرافت می باشد و در بعضی بلاد شیرین تر و بزرکتر و با تخم بسیار تلخی می شود و مانند انکور آن را در بازار می فروشند و بعضی مردم آن را می خورند
ص: 211
*طبیعت ان
بغدادی کفته که درخت آن یابس است و ثمر آن در حرارت و یبوست معتدل و انطاکی در دوم کرم و در سوم خشک و حکیم میر محمد مؤمن در اول کرم و در آخر دوم خشک دانسته
*افعال و خواص و منافع آن
جالی و محلل و مقطع و مفتح سده و جهت رفع رطوبات لزجه و ریاح غلیظه و منع نزلات و تقویت معده و رفع اسهال و تحلیل ورم رحم و بواسیر و عسر البول و تنقیۀ مثانه و سعفه و ماشرا و نمله و تسکین اوجاع و تقویت لثه نافع ضماد برک آن محلل و مانع نزلات و ماشرا و نمله و ضماد مطبوخ ثمر آن در روغن زیتون جهت تسکین اوجاع و تحلیل ورم رحم و بواسیر و سعفه مفید و آشامیدن طبیخ ثمر آن جهت عسر البول و تنقیۀ مثانه و تقویت معده و رفع اسهال و بدستور تخم آن در تقویت معده و رفع اسهال و مسواک بچوب آن جالی دندان و مقوی لثه و اکثار آن مورث جوشش لهاه و شرب آن باعث سحج مصلح آن کثیرا مقدار شربت از طبیخ آن تا نیم رطل و از تخم آن تا سه درهم بدل آن صندل است و صاحب دستور الاطباء و دیکران کفته اند برک آن جهت جرب و جذام و بواسیر و فساد خون نافع و ثمر آن را بهندی حال نامند تلخ و مسهل و دافع فساد بلغم و صفرا است و جهت سوزش اعضا و استسقا و اورام و جذام و حمیات حاره و دیدان و حب القرع نافع
ص: 212
بفارسی هزارپا و بهندی کتکیحوره نامند
*ماهیت آن
حیوانی است از حملۀ حشرات باریک و
١١٢بلند بطول یک انکشت تا بیک شبر بعضی اندک قوی و بعضی باریک و تنۀ آن کره دار مانند ریسمان که در آن کوههای بسیار متصل بهم باشد و بر سر آن دو شاخ باریک و دم آن اندک باریک دو زبانه و از هر جانبی از نزدیک سر تا دم آن بیست و دو پای ریزۀ باریک و کاه راه می رود و کاه برمیکردد و بدهن می کزد و بهر عضوی که رسید پاهای خود را در عضو فرو می برد که بدشواری از ان جدا توان نمود و پاهای آن خالی از سمیتی نیست و هر عضوی را که کزید اندک سوزش می کند پس تسکین می یابد و از کزیدن انواع بسیار سمی ردی آن وجع شدید و تنکی سینه عارض می کردد تریاق آن کوبیدۀ هزارپائی که کزیده است بر موضع کزیدکی خود بستن و خورانیدن زراوند طویل و جنطیانا و پوست بیخ کبر و آرد کرسنه اجزای متساوی با ماء العسل و یا با شراب و زهره الخثی است طلاء و نمک با سرکه نیز و روغن کاو و یا کوسفند کرم کرده و مالیدن کل مولسری سائیده هریک بتنهائی کافی است و اکر در کوش رود زیرا که نوع باریک آن اکثر در کوش می رود روغن را کرم نموده در کوش بریزند و اکر نباشد سرکه و نمک را و بعد مردن اکر بنظر آید بمنقاشی کرفته بیرون آورند و الاسر را کج بطرفی که در ان کوش رفته است نموده دست را در کوش کرفته کوش و سر را حرکت دهند تا برآید و اکر در آب افتد و بمیرد و آن آبرا استعمال نمایند از استعمال آن ورم و خارش و اندک سوزشی در عضو بهم رسد تدبیر آن نیز مالیدن اشیای مذکوره است و چون روغن کرم کرده بر ان ریزند می میرد رو کوههای اعضای آن از هم جدا می کردد و می پاشد
ص: 213
*حکایت
شخصی را وجعی از ورک تا انکشتان پا بهم رسیده بود و روز به روز در تزاید بود از اتفاقات شب سوم یا چهارم در بین خواب زانوی آن را هزارپای کزید و آن شخص اندک وجعی احساس کرد صبح آن وجع مطلق نبود مکر اندک وجعی در موضع کزیدۀ آن آنهم بمالیدن روغن کرم زائل کشت و صحت یافت
بکسر همزه و سکون رای مهمله و سکون تای مثناه فوقانیه و فتح کاف و نون و آن را ارتکن نیز نامند لغت فارسی است بیونانی اجرا کویند
*ماهیت ان
سنکریزه ها است سبک زردرنک و سرخرنک که چون بسوزانند سرخ کردد و بهترین آن سبک زردرنک بی سنک ریزه و مستعمل محرق مغسول آن است زیرا که محرق آن لطیفتر از غیر محرق آن است
*طبیعت
آن
سرد و قابض
*افعال و خواص و منافع آن
طلای آن با آب کشنیز و مانند آن مبرد اورام حاره و جراحات و با محللات جهت بردن کوشت زائد فاسد و با قیروطی جهت رویانیدن کوشت صالح و پر کردن زخمها و با مدرات جهت ریزانیدن حصاه نافع و اجتناب از خوردن آن اولی است
بضم همزه و سکون رای مهمله و ضم جیم و فتح واو و الف و نون معرب از ارغوان فارسی است و آن را زعیدا کویند
*ماهیت آن
درختی است که منبت آن بلاد فارس است کل آن بسیار سرخ و مائل بنفشی و انبوه و نیکو منظر و بوی چندان ندارد و طعم آن اندک شیرین و می خورند آن را و فارسیان آن کل را تنقل و مزۀ شراب می کنند و اعتقاد ایشان آن است که تفریح می آورد و حلق و آواز را نیکو و صاف می کرداند و چوب آن رخو و سبک و ثمری ندارد مکر تخمی که از ان مثل آن روید و حافظ نوع آن باشد
ص: 214
*طبیعت آن
کرم مائل باعتدال است
*افعال و خواص و منافع آن
مخرج اخلاط لزجه و رافع برودت معده و کلیه و منقی آلات تنفس و مفتت حصاه و جهت تصفیۀ لون نافع و آشامیدن طبیخ کل آن مقئ و منقی آلات تنفس و معده و آشامیدن طبیخ پوست ریشهای بیخ آن مقدار دو درم مقئ قوی است و ذرور سوختۀ آن حابس نزف الدم و خضاب نیکو است و زنان از ان خطاط می سازند بسبب سیاهی رنک آن و چون برابر و بمالند مژکان را برویاند مصلح قئ آن برک عناب و نمام است بدل آن صندل و نیم وزن آن کل سرخ و تخم آن در ادویۀ عین قائم مقام تشمیزج است که چشمیزج
١١٣نیز نامند و شراب زهر ارجوان و مربای آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر همزه و سکون راء مهمله و فتح دال مهمله و سکون قاف و فتح نون و الف و کسر قاف و یا لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است شبیه بکبر بسیار تند رائحه و لاذع و در غایت تندی و حرارت و اجتناب از ان اولی است مکر در اطلیه با مصلحات و صاحب اختیارات کفته قثاء الحمار است بلغت اندلس و صاحب مغنی کفته که ثمر آن در غلاف می باشد
بضم همزه و راء مهمله و زای معجمه معرب اورزاء و اوریز یونانی است و بسریانی روزی و بعربی ثمن و بفارسی برنج و بتورانی کرنج و بهندی چاول نامند
*ماهیت آن
کیاه آن مانند جو و کندم و برکها و ساق آن بلندتر و نرم تر و منبت آن یعنی محل زراعت آن زمینهای نمناک و چایهایی که در ان آب باشد و یا آنکه آب بسیار بآن برسد مانند آب چشمه و رود خانه و باران و قنوات و بلندی کیاه آن در اکثر بلاد تا به یک قامت و در بنکاله تا بدو قامت می رسد و درد و فصل آن را زراعت می نمایند یکی پیش از موسم باران که برسات نامند و آن هنکام بودن آفتاب در ثور تا اواخر جوزا است که با آب باران آنچه در زمینهای بلند است نشو و نما یابد و آنچه بر زمینهای پست است مانند غدیرها که بهندی جهیل نامند و کنارهای دریا و بطغیانی آبها و سیلابها هر مقدار که آب بلند می شود آن نیز بلند می شود و ما دام که سر کیاه و خوشهای آن بیرون از آب است آن را خوفی و ضرری نیست هر مدت که باشد و اکر احیانا دفعه آب طغیانی نماید و یا سیلاب عظیمی آید که تمام آن را بپوشد و غرق نماید و بزودی از زیر آب برنیاید فاسد و پوسیده می کردد و بهترین برنجها و اماکنی که در انها خوب می شود بلاد هند است خصوصا پشاور و کمون بندر سورت و بانس بریلی که ما بین شاهجهان آباد و لکهنو است و عظیم آباد خصوص مکهه که دیهی است از دیههای آن و بعد از هند سند و ایران است خصوص جمال بارز کرمان و از ان بهتر در مراغه زیرا که برنج باریک سفید هندی و سندی سبک می باشد و بسیار لطیف و بی لزوجت خصوص انواع مذکورۀ آنکه خوش بو و خوش ذائقه می باشد و اما برنج سرخ دانۀ درشت هندی و سندی خالی از ثقلی و لزوجتی نیست و بدستور برنج ایران و اما برنج بلدان دیکر بسیار ثقیل و لزج و خصوص آنچه در جزائر و سواحل دریای شور می شود و در اکثر این اماکن بسیار کم و در بعضی جاها مطلقا نمی شود و وجه مدمت اطبای یونان و روم برنج را ازین جهت است که در ان بلاد برنج وفور ندارد و خوب نمی شود و اکثر ثقیل و لزج و نفاخ و بطئ الهضم می باشد و الا برنج اماکن مذکورۀ قبل و رای این اماکن لطیف و سریع الهضم تر از حبوب دیکر است خصوص در امزجۀ حاره
ص: 215
*در طبیعت آن
اختلاف کرده اند در حرارت و برودت آن بعضی حارد و اول و بعضی بارد و بعضی معتدل دانسته اند و یابس در دوم و درین اتفاق دارند و بعضی مرکب القوی دانسته و این اقوی و قریب بصواب است و اقوال اول نیز درست است زیرا که چون در آب بجوشانند و آب آن را بکیرند و آن برنج را دم دهند که بفارسی چلاوکش نامند می باشد جرم آن برنج سرد در اول و آن آب کرم در اول و اما چون آب آن را نکیرند و دم دهند که آب بر نامند و اکثر پلاو را بدین نحو طبخ می دهند می باشد مائل بکرمی و لیکن باید که قبل از طبخ زمانی آن را به آب بخیسانند و خوب مالیده بچند آب شسته طبخ نمایند و اما برنجهای لزج را چون چند مرتبه جوش ندهند و آب غلیظ لزج آن را نریزند استعمال آن جائز نیست و بالخاصیه در محرور المزاج احداث حرارت و در مبرود المزاج برودت می کند و ازین جهت شاید قدما و اکثر متأخرین مرضی را مزوره از برنج نفرموده اند و مخصوص باصحا داشته اند که در مرضی احداث کیفیت متضاده و در اصحا کیفیت متوافقه شرط است و یحتمل که این مخصوص بارز غیر هندی و جید باشد زیرا که بعضی مرضی
١١4را برنج هندی موافق تر است از حبوب دیکر و بعضی را نان کندم و در خواص آن و آنکه باعث صحت و مزید عمر است حدیث وارد است و اطبای هند نیز متفق اند در آنکه باعث نوم صالح می کردد و تفصیل آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 216
*افعال و خواص و منافع آن
مولد خلط صالح و حوابهای نیکو و رافع تشنکی و مسکن لذع اختلاط مراری و اسهال صفراوی و مسمن بدن و مولد منی و زحیر و سحج و قروح امعا و اسهال دموی و اختناق رحم و امراض کرده و مثانه را نافع و مصلح حال بدن و نیکو کنندۀ رنک رخسار و خوردن آن با شیر و شکر کثیر الغذا و مبهی و مسمن بدن و مولد منی و با دوغ تازه و سماق مسکن حرارت و تشنکی و غثیان و حبس اسهال صفراوی و با شیر بز جهت زحیر و با پیه کردۀ بز و روغن بادام شیرین یا فندق جهت مفص و سحج و اکثار آن مصلح حال بدن و نیکوئی رنک رخسار و مولد خلط صالح و باعث دیدن خوابهای خوب نیکو است از برای اصحاب سل خصوص که با شیر الاغ پخته باشند هنکامی که حمی عفنی نباشد جهت آنکه پاک می کرداند قرحه را و کوشت صالح می رویاند و همچنین با پایچۀ بزغاله پختۀ آن و عصیدۀ آن بول الدم را نافع اما بعد نقای قاروره از خون و قبل از نقای اغذیۀ قابضۀ حامضه مانند سماقیه و آب شیرین کردۀ آن به ترنجبین و حقنه با آب مغسول آن جهت سحج و قرحۀ امعا نافع و آشامیدن آرد پختۀ آن با پیه کردۀ بز که نیکو طبخ یافته باشد جهت افراط اسهال مرضی خصوص که بریان کرده باشند آن را و جهت اسهال دوالی و سحج و قروح امعا بغایت نافع و کویند چون برنج را بریان کنند که سرخ تیره شود و سیاه نکردد و نسوزد و مقدار ده پانزده مثقال آن را در چهل پنجاه مثقال آب همان قسم درست شب بخیسانند و صبح آب صاف آن را بیاشامند جهت رفع کرم معده و غثیان که از رطوبت و حرارت باشد نافع و آشامیدن آب نقوع سوختۀ آن مسکن عطش مفرط حادث از هیضه و غیرها و چون برنج سفید را در آب بخیسانند و آب صاف آن را بیاشامند جهت حبس اسهال و هیضه مفید و سائیدۀ آن با کپاهی که بهندی پونده و دوب نامند که بر زمین مفروش و برکهای آن باریک و در شاخهای آن کره ها می باشد و بفارسی مرغ نامند و با اندک نبات سفید و قدری آب خالص شیره کرفته بیاشامند نفث الدم را مفید است و آشامیدن آب مطبوخ آن مانند ماء الشعیر که بهندی پیچ نامند مسکن لذع اخلاط مراری معده و امعا و با شیر تازه بالمناصفه ده روز خوردن جهت تولید منی مجرب و سعوط کرد برنج که در حین کوبیدن بهم می رسد قاطع رعاف است و اغتسال بدان جهت جلای اوساخ از بدن و طلای آن با ترمس جهت رفع کلف و آثار جلد مفید و همچنین با آب خربزه و ضماد آن با پیه کرنۀ بز جهت کشودن دمل و ذرور آن جهت خراجات تازه و چون جواهر را خصوص مروارید با آب مطبوخ برنج و یا آب نخالۀ غیر مطبوخ آن بشویند چرک آن را زائل سازد و جلا دهد و همچنین چون آرد بسیار نرم آن را به آب بمالند و خشک نموده به آب بشویند و همچنین چند مرتبه تکرار نمایند بسیار صاف و جلا یابد المضار آشامیدن آب مطبوخ شلتوک که بفارسی شالی و بهندی دهان نامند و پوست شلتوک که بسیار نرم سلایه کرده باشند از سموم است و کویند که یک مثقال آن کشنده است و برنج مولد قولنج و سده و مولف تذکره مکرب و مصدع می داند مصلح آن خیسانیدن آن است در آب نخالۀ کندم و خوردن آن با شیرینی و چون در آب قرطم بجوشانند رفع سدۀ آن می کند بدل آن آرد جو مغسول است و برنج بریان و حلویات و اطعمۀ مصنوع از ان در قرابادین ذکر یافت
ص: 217
بضم اول و سکون راء مهمله و زای معجمه
*ماهیت آن
درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از ان حاصل می شود منبت آن زمین عرب
*طبیعت آن
کرم و خشک است
بفتح اول و راء مهمله و ضاد معجمه و ها در آخر بهندی دیمک نامند
*ماهیت آن
کرمهای است بسیار ریزه
١١5سفید سر و دهن آنها اندک صلب و تنۀ آنها نرم و پر از رطوبت لزجی چوب و درخت و کاغذ و کتاب و لباس و فرش و ازین قبیل آنچه را بیابند می خورند و هرچه را که بخورند اطراف آن کل آلود می باشد و چون خشک شود اندک صلب می کردد و شاید تمام لعاب دهن آنها و آنچه را می خورند همه کل می کردد و با اندک زمانی فاسد و فانی می کردانند خصوص کتاب و فرش و لباس را و مادۀ تکون آنها ابخرۀ محتقنۀ محتبسه در جوف بیوت و صندوقها و فروش و یا تحت آنها است و محل تکون آنها آن مواضع و زمینهای نمناک با رطوبتی است که خاک آنها نرم و سخیف باشد و در ان اماکن آنچه می روید همه را می خورند و فاسد می سازند و در ملک بنکاله در اواخر برسات بزرک و بالیده بلند بمقدار استه خرما می کردند و پر برآورده پرواز می کنند و باندک زمانی فانی می کردند و اهل هند می کویند که بادشاهی دارند و جثۀ آن بسیار بزرک و بالیده می باشد بحجم انکشتی و بطول دو بند آن و بزعم ایشان آن بسیار کرم و مقوی باه است و در زمستان از اماکنی که محل تکون آنها است مانند صحراها و دامنهای کوه برآورده می خورند بدین نحو که سر آنها را دور نموده تنۀ آن را بروغن کاو چرب نموده می بلعند و می کویند اکر بزودی نبلعند و یکدوروز بکذارند تمام آن کداخته آب لزجی از ان برمیآید و پوست خالی می ماند و علامت شناخت آنکه بادشاه آنها در کدام جا است آنست که در صحراها در مواضعی که دهقانان علفهای زراعت را کنده جابجا جمع می نمایند و برطوبات بارش و شبنم و حرارت تابش آفتاب متبخر کشته و تعفن یافته از ان ارضه تکون می یابد پس اشخاصی که معرفت آن را دارند آن مواضع را کنده برمی آورند در بعضی از انها یک یا دو عدد می باشد و و کویند چون آن را در روغن سنام بقرحل کنند و بر بواسیر بمالند نافع است و پاشیدن آب مطبوخ خر زهره کشندۀ آن است و دخان پر هدهد و کرکی و کشنیز خشک و فوتینج کریزانندۀ آنست
ص: 218
شرابی است غلیظ که از خمر و ادویۀ حاره ترتیب دهند قوی تر از خمر و مقوی احشای بارد است و در قرابادین ذکر یافت
بر وزن افلاطونی بفتح همزه و سکون راء مهمله و فتح غین معجمه و الف و ضم میم و سکون واو و کسر نون و یا در آخر بفارسی مامیثا سرخ نامند و بهندی بن پوسته
*ماهیت آن
نباتی است شبیه بخشخاش بری و برک آن مشرف و شبیه ببرک شقایق النعمان و کل آن سرخ و سر آن شبیه بسر خشخاش و طولانی تر از ان و سر آن پهن و بیخ آن مستدیر و رنک دمعه یعنی لبن آن زرد زعفرانی
*افعال و خواص آن
حار حاد و محلل و منقی قروح عین که آن را ارغاسن و قروحی که آن را ناقلیا نامند و چون ضماد نمایند تسکین دهد اورام را و چون دو نیم برک آن را با بیست و یکدانۀ فلفل سیاه سائیده و با آب حل کرده سه روز متوالی بخورند جهت قلاع دهان و سیلان رطوبات از ان نافع
بفتح اول و سکون رای مهمله و کسر قاف و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم طای مهمله و سکون واو و نون معرب ارقیسون یونانی است و قروسوقیون نیز نامند
*ماهیت آن
دیسقوریدوس کوید نباتی است برک آن شبیه ببرک کدو و از ان بزرکتر و صلب تر و مزغب و بی ساق و رنک آن مائل بسیاهی و بیخ آن بزرک و سفید انطاکی کفته نباتی است مزغب و ساق آن مربع کمتر از یک ذرع و آن را اکلیلی سرخ رنک و تخمی بمقدار زیرۀ سیاه است و بهترین آن تازه حریف آن است و صاحب تحفه کفته بیخ آن نرم و سفید و شیرین است
ص: 219
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص
و منافع آن
جالی و مجفف و محلل و با قوت قابضه جهت امراض دهان و دندان و سینه و نفث المده و مفاصل و عرق النسا و شقاق و قرحۀ سر انکشتان حادث از برودت و عسر البول و حرق النار و قروح بیخ ناخنها نافع مضمضه بطبیخ بیخ آن و نکاهداشتن
١١6آن در دهان مسکن اوجاع دندان و ریختن طبیخ آن بر شقاق عارض از سردی و سوختکی آتش و آشامیدن یکدرهم آن با حب الصنوبر جهت اوجاع صدر و نفث المده و چرک کائن در سینه و نیم رطل از طبیخ آن جهت عسر البول و عرق النسا و درد مفاصل و ضماد تازۀ آن جهت شقاق و قرحۀ سر انکشتان و اوجاع مفاصل و سوختکی آتش و ذرور برک آن جهت قروح خبیثۀ کهنه نافع مضر کرده مصلح آن روغنها مقدار شربت آن تا شش درم بدل برک آن بیخ آن است
بفتح اول و سکون راء مهمله و فتح قاف و سکون طای مهمله و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و آن را ارقطون نیز نامند
*ماهیت آن
کیاهی است برک آن شبیه ببرک فلوس و زغب این از ان زیاده و بسیار مستدیر و بیخ آن سفید و شیرین و ساق آن رخو طولانی و تخم آن شبیه بزیرۀ کوچکی
*افعال و خواص و منافع آن
بسیار لطیف و مجفف و جالی طبیخ بیخ آن و تخم آن با شراب جهت تسکین اوجاع اسنان مضمضه کردن و نکاهداشتن آن در دهان و آشامیدن آن جهت عسر البول و عرق النسا و ریختن آن بر سوختکی آتش و قروح بن ناخنها و شقاق عارض از سردی هوا نافع
ص: 220
بفتح همزه و سکون راء مهمله و فتح میم و الف و لام و بلغتی دیکر کاف بعد لام آمده بسریانی ارمالی نامند
*ماهیت آن
پوست درختی است خشبی شبیه بقرفه با عطریت و رنک آن مائل بزردی و صنفی از قرفه است منابت آن منابت قرفه و بهترین آن تازۀ زردرنک خشبوی آن است و نواب سید علوی خان مخاطب بمعتمد الملوک قدس سره نوشته اند که پوست درخت کادی است
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
نائب مناب قرنفل و دارچینی و قرفه دانسته اند و مقوی دل و احشا و معین بر هضم و جمیع فوتها و جهت استحکام لثه و امراض دندان و بوی دهان و رمد و منع انتشار زخمها و آکله و تسکین اوجاع و ادرار فضلات نافع و بوئیدن آن جهت تقویت دماغ و آشامیدن آن جهت قطع بخارات کریهه هرجا که باشد و بوی دهان و رمد بارد و ادرار فضلات و لینت طبع و مضمضۀ آن جهت استحکام لثه و امراض دندان و سنون آن جهت درد دندان و استحکام لثه و ضماد آن جهت بثور و اورام و اندمال قروح و منع تعفن اعضا و طلای آن جهت اصلاح ناخن و چون آن را کوبیده و با مثل آن آرد کندم و شکر خمیر کرده در روغن بریان نموده کرماکرم بر عضو موجع و درد چشم بارد تکمید نمایند در ساعت تسکین وجع آن نماید مصدع محرور مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن بتنهائی تا دو مثقال بدل آن در نکهت کبابه و در غیر آن سلیخه و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که آن را بهندی لوده بضم لام و سکون واو و دال مهمله و ها در آخر نامند و شاید شبهۀ باشد ارمال غیر لوده است و یحتمل که آن نوع زبون دارچینی و بین قرفه و سلیخه باشد و لوده پوست درختی دیکر قریب النفع بدان و اهل هند در امراض مذکوره و امراض ارحام برای دفع رطوبات و درور حیض و غیرها و برای درازی موی در ادویۀ آن مستعمل دارند و این با عطریت و خوش بو نیست
ص: 221
بفتح همزه و سکون راء مهمله و فتح میم و کسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است بری و بستانی و هر سال می روید بری آن غیر مستعمل و بستانی آن برکهای آن شبیه ببرک ابهل و ساق آن مربع بقدر نصف ذراع و غلاف ثمر آن شبیه بغلاف لوبیا مائل بطرف اسفل و تخم آن سیاه و دراز و تخم بری آن مستدیر و اغبر و کویند ارمنین درخت قلقلان است و ابن بیطار نوشته که غیر آن است چنانچه مشهور است در زمان ما صفت آن غیر صفت قاقلان است و در حرف القاف خواهد آمد
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و جاذب آشامیدن یکدرهم آن با شراب بغایت محرک باه ضماد مطبوخ آن محلل اورام بلغمی و همچنین ضماد آن به آب و ضماد کیاه آن نیز
١١٧و تطور آن با عسل جهت ازالۀ قرحۀ چشم مسمی بارغامن و بیاض آن نافع و غیر بستانی آن درین افعال قویتر است و مخرج جنین
بفتح همزه و سکون رای مهمله و بفتح نون و بای موحده معرب از ارنبای سریانی است و بعربی نموربنون و رای مهمله و بیونانی فروسیمون و اغروس و غرساؤس و نیز بسریانی لاعوسی و بفارسی خرکوش و بترکی دوشان و بهندی سساوسسه و کهرهه نامند
*ماهیت آن
حیوانی معروف است بجثۀ کربه با مویهای بسیار نرم و صورت آن فی الجمله شبیه بصورت موش و کوشهای آن بسیار بلند و لهذا آن را خرکوش نامند و دستهای آن کوتاه تر از پایهای آن و مانند زنان حیض بیند و کویند منقلب می کردد نر آن بماده و بالعکس و اصلی ندارد بلکه یک سال نر آن بسیار مست و قوی می کردد و یک سال مادۀ آن و لهذا شبهه نموده آن را کفته اند و مدت حمل آن هفتاد روز است و زیاده هم کفته اند و کویند چون آن را بسیار بترسانند و ذبح نمایند خون از مذبح آن برنمی آید و سفید یکرنک و سیاه اغبر و ابلق می باشد
ص: 222
*طبیعت آن
کرم در سوم و تر در دوم و بزعم بعضی سیاه آن خشک و سفید ترکی آن بسیار کرم و خشکی آن کمتر و مشهور آن است که مزاج آن سرد است و باین قول ایراد نموده اند که پس از چه جهت نافع است مفلوجین و صاحبان بارد المزاج و امراض بارده را و جواب کفته اند که مزاج آن هرچند سرد است و لیکن کوشت آن کرم است از کوشت غزال و حق جواب آن است که آنچه مشهور است غلط است و سبب آن شهرت افعال آن است از جبن و خوف و سبب این هر دو نیست مکر برودت مزاج آن بلکه مزاج آن بسیار کرم است و از لوازم حرارت جرأت و جلادت و اقدام بر حرب است و آن جانوری خرد است اکر این لوازم حرارت با او نباشد بزودی از جنک و غزا هلاک می شود جناب باری تقدس و تعالی بحسن تدبیر و حکمت بالغه قلب آن را بنسبت با بدن آن بسیار بزرک خلق کرده پس حرارت غریزی و روح حیوانی در فضای قلب آن متفرق شده ضعیف می کردند و موجب جبن و خوف او می شود و نیز حرارت اصلی مزاجی با حرارت عارضی حادث از غضب یا خوف مجتمع کشته باعث انغمار و ضعف آن می کردد و ازین جهت باز نر بسیار پرواز نمی تواند کرد و صید چنانچه مادۀ آن می کند نمی تواند نمود و نیز شیر نران جلدی و جلادتی که شیر ماده دارد ندارد
*افعال و خواص و منافع آن
صرع و فالج و استرخا و لقوه و اختلاج و ارتعاش اغذیه متخذ از کوشت آن خصوصا کباب و مقویات مبرزه با بازیر حارۀ مفوهه و مقویه مانند دارچینی و فلفل و صعتر و خردل و تخم شبت که ترش کرده باشند اینها را بمری نافع اند از برای فالج و لقوه و استمرخا و خدر و ارتعاش و امراض بارده و علل اعصاب و اوجاع مفاصل و سلس البول و بول در نراش و همچنین قلایای آن و مولد خون غلیظ و غلیظتر از کوشت کاو نر و کاومیش و اکر سرفه باشد بی ترشی و چون قدر قلیلی از انفحۀ آن بطفل بخورانند ایمن می کردد از حدوث صرع که آن را ام الصبیان نامند و فزع در خواب و لیکن باید که شیر در معدۀ او نباشد زیرا که موجب انجماد آن می کردد و همچنین خورانیدن آن با مسکۀ کاو یا روغن کاو یا سرکۀ انکوری یا با عسل مصفی محلول بخل خرما نافع است از برای صرع و چون یک درم انفحۀ آن را با یک درم شب یمانی سوخته با آب طبیخ بابونه و سداب چند روز بیاشامند خون بسته را کشاید و آشامیدن و حمول آن بتنهائی بعد ظهر سه روز هر روز نیم مثقال مانع حمل زنان است و آشامیدن دو مثقال آن جهت رفع سیلان رطوبات رحم و شکم نافع و سه قیراط آن با شراب جهت رفع تپ ربع مجرب شمرده اند و آشامیدن یک درم آن با آب نخود از برای احتباس بول بسبب انجماد خون در مثانه و از یک قیراط تا نیم مثقال با سرکۀ انکوری جهت صرع و تحلیل شیر منجمد در معده و کزیدن افعی و ادویۀ قتاله و بالجمله فادزهر جمیع سموم است و زهرۀ آن را تاثیر برعکس پنیر مایۀ آنست چون بازیت خلط کرده شود و بلع نمودن آن کرما کرم هنکام ذبح بعد صید
ص: 223
١١٨جهت نفس الانتصاب و کسی که در حین رفتار سرعت و یا وقت دویدن نفس بسیار زند و یا نفس او یاری نکند نافع کفته اند و خورانیدن آب مطبوخ جکر آن نیم کرم جهت مرضی که در پهلوی اطفال در ملک هند و بنکاله عارض می کردد و آن را دبه نامند مؤثر و چون زهرۀ آن را بنوشند خواب بمرتبۀ بر شارب آن غلبه کند که تا سرکه نخورانند و استنشاق نفرمایند بهوش نیاید و چون با کندر و سداب سرشته حب سازند و بیاشامند وقت آشامیدن شراب خواب آورد و چون ارادۀ انتباه و خلاصی از ان نمایند سرکۀ کهنه بیاشامند و چون خصیۀ آن را با نمک تلخ و ورس نمک سود نموده دو دانک آن را سعوط نمایند لقوه را نافع بود و خوردن آن با روغن سداب جهت اخراج مشیمه آزموده و کویند چون زن فرج آن را پخته بخورد در حال آبستن کردد و همچنین حمول سرکین آن را درین باب بسیار مؤثر دانسته اند و مغز سر آن را چون بریان نمایند و بخورند رعشۀ مرضی را مفید و مالیدن مغز سر آن بر لثه و دندان باعث اعانت بر رویانیدن دندان اطفال می کردد و چون با سرکه و روغن زیت بجوشانند و بر بدن بمالند حشرات الارض از ان شخص بکریزند و نزدیک او نیایند و چون هفت روز هر روز دو حبۀ مغز سر آن را با شیر تازه بنوشند منع سفیدی موی می کند و خاکستر دماغ آن با پیه خرس و ماء العسل و آب پیاز عنصل جهت رفع داء الثعلب مفید و جلوس در طبیخ آن جهت نقرس و مفاصل نافع و ضماد خاکستر استخوان آن محلل خنازیر و سرکین آن از نیم درم تا یک درم شربا جهت سلس البول و بول در فراش و قطور بول آن در چشم جهت حدت باصره و طلای خون تازۀ کرم آن جهت رفع کلف و بهق و بثوری که آب سپید از ان ترشح کند که در سر باشد و مسکن دردهای کهنه و خوردن خون برشتۀ آن جهت قرحۀ امعا و اسهال و رفع سموم و کویند که چون بچۀ تازه زائیدۀ آن را ذبح نمایند و خون آن را در پارچۀ بکیرند و خشک نموده نکاهدارند و عند الحاجه قدری از آن را با شیر مرضعه طفلی که آن را ام الصبیان حادث شده باشد حل نموده بآن طفل بخورانند باعث رفع مرض آن می کردد و طلای پیه آن مانع انشقاق مو و ریختن آنست و پوشیدن پوست آن مسخن بدن و معدل اخلاط بارده و ادهان آن قاطع بواسیر و مانع تاثیر برودت در بدن و موی محرق آن حابس خون همه اعضا المضار محرور المزاج را مضر مصلح آن کاسنی و سرکه و انار میخوش و ماست و پختن آن ببخار آب کرم و شبت و خوردن آن با روغن و کفته اند هیچ لحمی نافع قیمت اصحاب وجع مفاصل را مکر لحم ارنب و آهو بره زیرا که ایشان را تقلیل غذا باید و لحمهای قلیل الفضول و این هر دو از ان جمله اند و چون مجموع آن را در ظرفی بسوزانند و سه مثقال ان را بیاشامند جهت تفیت سنک کرده مفید و چون جوف آن را پاک نموده بدستور بسوزانند و با روغن کل سرخ طلا نمایند جهت رویانیدن موی مؤثر است و کویند نکاهداشتن کعب آن جهت رفع چشم بد مؤثر و نیز کویند تعلیق هر دو چشم آن باعث هیبت در نظرها است و دستور احراق و دهن و طبیخ و تغذیۀ آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 224
بیونانی عشروش و ثلاسیوس و بهندی کاسا نامند
*ماهیت آن
حیوانی است صدفی شکل مائل بسرخی ما بین اجزای آن چیزی سبز شبیه ببرک اشنان و در سر او سنک می باشد و کفته اند حیوانی است سر او مانند ارنب و بدن او مانند ماهی
*طبیعت آن
بسیار کرم و حاد است
*افعال و خواص و منافع آن
خاکستر آن جالی بصر و دندان و ضماد کوبیدۀ آن بتنهائی و یا با تخم انجره سترندۀ موی و همچنین طلای روغن مطبوخ آن و طلای خون آن جهت کلف و بهق و خاکستر سر آن با پیه خرس جهت داء الثعلب بغایت مفید و همچنین بتنهائی و ابن تلمیذ طلای آن را جهت کزیدن زنبور فادزهر سریع الاثر می داند المضار سم قاتل است چون بیاشامند بعد زمان قلیلی وجع بطن و عسر البول و ضیق النفس و سرفۀ خشک و
١١٩نفث الدم و قئ صفراوی و یرقان عارض شود و اکر بول بکند اندک شبیه بارغوان باشد و بدبو و عرق کریه متعفن از بدن او براید و قئ صفراوی مخلوط باندک خون نماید اصلاح آن خوردن شیر الاغ اولا و خوردن سلاقۀ برک خبازی و آشامیدن شراب صافی رقیق معصور که مبالغه در عصر آن نکرده باشند پس خورانیدن آب مطبوخ برک خبازی یا بیخ آن و بیخ مریم کوبیده مقدار یکرطل و خوردن سرطان نهری و آشامیدن ماء الشعیر سرد کرده و خربق سیاه و لبن سقمونیا با قطران یا ماء العسل مقدار یکرطل و اکر احتیاج بفصد شود فصد نمایند و تنظیف بطن نمایند بقئ و اسهال بعد از سکون اعراض بحسب لائق و علامت برء صاحب آن آنست که مکروه نماید او را شنیدن نام ماهی اولا پس دیدن آن پس خوردن آن را و خواب آمدن و بخواب دیدن و بخواب رفتن آن
ص: 225
بفتح اول و ضم رای هندی چهار نقطه و سکون واو و فتح سین مهمله و ها در آخر لغت هندی است و آن را بانسه بفتح بای موحده و و انسه بفتح واو و الف و سکون نون و فتح سین مهمله و ها در آخر نیز نامند
*ماهیت آن
نباتی است که در هند و بنکاله بسیار می شود و ما بین شجر و کیاه و ببلندی دو ذرع و زیاده بر ان و برک آن شبیه ببرک بید و اندک عریضتر از ان و شاخهای آن پر کره و چوب آن سفید و اکثر از ان خلال می سازند و کل آن بیشتر سفید و بعضی سرخ و بنفش نیز می باشد و آتش چوب آن تند می باشد و از زغال آن بارود می سازند
*طبیعت آن
کرم و خشک است در اول و کویند سرد است و کل آن را سرد نوشته اند
*افعال و خواص و منافع آن
کل آن جهت دق و دفع صفرا و تسکین حدت خون و سوزش بول و ناریت آن مفید و کویند بیخ آن جهت سرفه و ضیق النفس و ربو و تپهای بلغمی و صفراوی و غثیان و قئ و یرقان و حرقه البول و قروح مجاری بول که بهندی سوزاک و بفارسی سوزنک نامند و کفته اند تپ دق را نیز مفید است و ثمر آن بمقدار جمیز صحرائی که بهندی کولر جنکلی نامند می شود و سبز رنک و تخم های آن ریزه کویند تعلیق آن بر کلوی اطفال جهت سرفۀ ایشان نافع است
بمد همزه و کسر رای مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و دال و فتح بای موحده و کسر را و سکون یای مثناه تحتانیه و دال همه بی نقطه
ص: 226
*ماهیت آن
دوائی است فارسی مانند پیاز شکافته که از سجستان خیزد غافقی و یوسف بغدادی کفته اند شاید که آن بیخ دلبوس باشد که سوسن احمر بریست و انطاکی کفته که بیخ سوسن سفید است که بفارسی سوسن آزاد نامند که زنبق عبارت از ان است
*طبیعت آن
بسیار کرم و حاد
*افعال و خواص و منافع آن
جذاب و جالی است طلای آن جهت قطع خون بواسیر و آشامیدن آن بغایت مدر حیض مقدار شربت آن تا یک درم است
*اسارون*
بفتح همزه و سین مهمله و الف و ضم رای مهمله و سکون واو و نون لغت سریانی است بیونانی سرابیون و بهندی تکر نامند
*ماهیت آن
بیخ کیاهی است پرکره و اندک طولانی و کج و زردرنک از زردچوبه باریکتر و قوی تر نیز دیده شده با ریشها و عطریت و ثقیل الرائحه و لذاع و بعضی اغبر مائل بزردی و منبت آن جنکلها و کیاه آن منبسط بر روی زمین و برک آن شبیه ببرک نیل و لبلاب و از ان کوچکتر و مائل باستداره و کل آن بنفش و در زیر برک شبیه بکل بنک و تخم آن شبیه بقرطم که کاوچره نیز نامند و نوعی از آن را ساق بقدر ذرعی و مدور و برک آن مانند قنطوریون دقیق و بالای ساق آن پرشعبه بعضی بالای بعضی و در اطراف شعبها چیزی مانند دانه های کندم و در جوف آن چیزی زغبی و بیخ آن بسطبری خنصر و کم کره و خوشبوی و خوش طعم و نوعی دیکر برک آن مانند برک نوع اول و اغبر و صلب و شاخهای آن پراکنده و باریک و بر اشجار می پیچد و کل آن بزرک و بنفش و ثمر آن مانند ثمر کبر و در حوف آن تخمی مانند تخم خطمی و بیخ آن ساری
ص: 227
١٢٠در زیر زمین و پرکره و تندبوی و تلخ و لذاع و این قسم مخصوص است بدفع سموم و کزیدن مارها و نوعی را برک از همه انواع ریزه تر و ساقهای منبسط بر روی زمین و کل آن بنفش و بیخ آن نرم و بی کره و زردرنک و طعم آن تلخ و با عطریت و منبت آن کوههای ساده است و این نوع ضعیف ترین انواع اربعۀ آنست و بهترین همه نوع اول است که از قرنک و افریقیه و شام خیزد و خوش بو و تند رائحه و باریک باشد که زبان را در وقت خائیدن بکزد و مستعمل بیخ آن است
*طبیعت مجموع آن
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در سوم کرم و در دوم خشک کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
ملطف و محلل و مفتح و مقوی و منقی دماغ و اعصاب و معده و جکر و سپرز و کرده است از اخلاط باردۀ رطبۀ بالۀ مسترخیه و آشامیدن آن بتنهائی یا بادویۀ مناسبه جهت امراض باردۀ رطبۀ دماغیه مانند صرع و لقوه و فالج و استرخا و تشنج امتلائی و خدر و تقویت دماغ و تسخین آن و اعصاب و صداع بمشارکت رحم و نسیان و خصوص با ماء العسل و جهت تسکین اوجاع باطنی و استسقا و یرقان سدی و ورم رخو جکر و سپرز و تنقیۀ آلات بول و رحم از رطوبات لزجه و فضول ردیه و تنقیۀ سنک کرده و مثانه و تسکین درد آن و عسر البول و احتباس حیض و وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و نقرس نافع خصوصا که جهت ابن امورد و ماه در آب انکور خیسانیده باشند که بازای هر سه مثقال از ان چهار رطل و نیم آب انکور باشد و با شیر شتر و کوسفند جهت تقویت باه مبرودین و مرطوبین و تسخین و تقویت معده و کبد و اخراج رطوبات فضلیه بادرار و یک مثقال آن با ماء العسل مسهل است مانند خربق ابیض و بوئیدن روغن ان دائم جهت نسیان و اکتحال آن جهت امراض طبقۀ قرنیه و ذرور آن جهت کزیدن عقرب نافع و ضماد آن با شیر تازه دوشیده بر کنج ران و پشت زهار جهت نعوظ مجرب و اهل هند را عقیده آنست که چون قبل از بروز آبله نیم درم آن را با نبیذ برنج بنوشند آبله بسیار کم برآید و مجرب دانسته اند و از جملۀ ادویه ایست که داخل کرده می شود در خوشبوئیها مضررئه مصلح آن موبزج مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال با ماء العسل بدل آن بوزن آن وج یا زنجبیل است یا نصف آن خولنجان و نصف آن وج جوارش اسارون و شراب و عرق آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 228
بفتح همزه و سین مهمله و سکون دال مهمله بفارسی شیر و بهندی باکهه نامند
*ماهیت آن
حیوانی است مشهور از جملۀ سباع
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
کوشت آن دیرهضم و مورث شجاعت ضماد پیه آن بر کمر و کنج ران و انثیین و قضیب و مقعده مقوی جماع و طلای آن جهت کلف و قطور ان با روغن تخم انجره در احلیل جهت نعوظ بیعدیل و طلای پیه و زهرۀ آن بر بدن باعث کریختن سباع از ان شخص و ضماد پیه ما بین دو چشم آن بر روی مورث هیبت در نظرها ارسطو کوید کباب خصیۀ شیر بغایت مقوی دل و باه است چون بشکافند آن را و با بورۀ سرخ و مصطکی طبخ نموده خشک کنند و بروغن زنبق چرب کرده با آب کرم ناشتا بنوشند جهت جمیع اوجاع باطنی مانند قولنج و مغص و وجع ظهر و بواسیر و درد جکر و رحم بغایت مؤثر و مفید است و زهرۀ آن مقوی باصره اکتحالا و آشامیدن یک دانک زهرۀ شیر نر با زردۀ تخم مرغ نیم برشت جهت کسی که آن را از زنان بسته باشند کویند مجرب است و وقت استعمال آن در حین هلال ماه شرط دانسته اند و کویند جلوس بر پوست آن جهت رفع نقرس و بواسیر مجرب است و بستن پوست یا موی آن بر کردن اطفال پیش از بلوغ جهت ازاله صرع و بخور موی آن جهت کریزانیدن سباع و رفع تب یومی نافع و کذاشتن قطعه از پوست آن در میان صندوق رخوت مانع کرم زدن آنها است و اکر کرم در ان صندوق موجود باشد باعث قتل آنها است کویند چون زبان آن را خشک نمایند و قدر قلیلی از آن را با نبات سائیده بصاحب ضیق النفس بارد رطب بخورانند شفا یابد و چون بینی شیر ماده را خشک نمایند و زن
ص: 229
١٢١حامله با خود دارد تا زمانی که طفل را از شیر باز کیرند از مرضی که بهندی پرسوت نامند محفوظ ماند و چون فرج آن را خشک نموده عند الحاجه با آب کرم سوده زن استعمال نماید فرج آن را تنک کند و کرم کرداند و چون یک درم سرکین آن را در شراب حل نمایند و بمعتادین شرب خمر دهند باعث نفرت و عدم خواهش ایشان کردد و کویند چون صدای خروس سفید تاجدار را بشنود لرزه بر اندام آن افتد و فزع نماید و بعضی کمان برده اند که تمساح چون صدای شیر را بشنود می میرد و کویند خوردن موی سبل آن از جملۀ سموم است و اکثر از راه عداوت آن را مقراض نموده در هیان رک برک تانبول کذاشته می خورانند به کسی که با او عداوت دارند بالجمله بهر نحو کسی که آن را خورده باشد علامت آن آنست که در وقت نشستن شکم او دود کند و چون بر برک بید انجیر بول کند آن برک پاره پاره کردد تدبیرش آنست که بیاورند جکر بچۀ کوسفند یا بزغاله و قطعه قطعه نموده خام ببلعند و چون سه ساعت کامل از ان بکذرد دو درم خربق اسود که بهندی کتکی نامند خوب نرم سوده با آب نیم کرم بقدر یک کاسه بخورند و قیء کنند و اکر زود قیء نیاید شاخۀ درخت بید انجیر در حلق کنند تا قیء آید و موی شیر با قطعهای جکر بیرون خواهد آمد و یا آنکه ماهی روبیان که بهندی جهینکا نامند با تار ریسمانی بسته خام ببلعند و دو سه ساعت صبر نموده تارچۀ ماهی را بکشند موها بآن چسبیده بیرون خواهد آمد پس بیخ کیاه سفید مرز که بهندی چولائی نامند با آب شسته برنج سوده بیاشامند و اکر شیر کسی را بکزد خواه بدندان و یا بناخن برای آنکه دندان و ناخن از سباع سرد و سمی می باشد اذیت می رساند باید که زراوند و ایرسا و عسل درهم سرشته بر ان ضماد نمایند پس با سرکه بشویند در ان مرهم متخذ از قشور نحاس و زنجار و خبث الفضه و موم و زیت کذارند
ص: 230
*ماهیت آن
شبیه بکیاه عدس و نوعی از طراثیث دانسته اند برک آن مزغب و با لزوجت و ساق آن باریک مانند ریسمان اغبر مائل بسرخی و کل آن سفید و زرد شبیه بکل لیلاب و بسیار زان کوچکتر و بیخ آن مانند کزر و بسیار کوچک و بر کیاهی که در حوالی آن بهم می رسد می پیچد و آن را فاسد می سازد و لهذا آن را هالوک نامند
*طبیعت آن
در دوم کرم و با قوت بارده و در سوم خشک
*افعال و خواص و منافع آن
محلل بلغم و سودای غیر محترق و مدر بول و مفتت حصاه و آشامیدن آن با سکنجبین جهت یرقان و یا آب کرفس جهت حصاه و چون با سرکه مداومت بخوردن آن نمایند پخته یا خام آن باعث لاغری بدن فربه می شود و اصلا مضرتی نمی رساند و چون با کوشت طبخ نمایند کوشت را زود مهرا می سازد و طلای آن با سرکه جهت نمله و منع زیاده شدن آن مفید کویند مکوب و مغنی است مصلح آن بنفشه مقدار شربت آن تا پنج درهم بدل آن افتیمون و در امراض هزال مانند آن صعتر و ربع آن سندروس
بکسر همز و سکون سین مهمله و فتح رای مهمله و الف و رای مهمله لغت مغربی است
*ماهیت آن
شجریست منبت آن آبهای ایستاده و سواحل دریای حجاز و در ابتدای روئیدن یک شاخ بقدر ذرعی شبیه بحی العالم می باشد و چون محاذی روی آب شود از ان برک و شکوفه شبیه بمورد ظاهر می کردد و ثمر آن بمقدار فندقی مستدیر و مزغب با اندک بشاعت و حلاوت و عفوصت و طعم برک آن اندک تلخ
ص: 231
*طبیعت آن
مرکب القوی و مسخن
*افعال و خواص و منافع آن
دلوک و بخور آن جهت درد دندان و آشامیدن آن با شیر تازه در محرور و با شراب در مبرود بغایت محرک باه و تازۀ آن محلل صلابات و مفتح سدد و منعش حرارت غریزی و حابس بخارات مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یک درم صمغ آن لزج و بعد از خشک شدن شبیه بکندر می باشد در قوت و با رطوبت فضلیه جهت امراض بارده و دفع رطوبات از مفاصل نافع
بضم همزه و سکون سین و فتح راء مهملتین و سکون نون و جیم و سرنج بدون همزه نیز آمده و بهندی سیندور کویند
١٢٢
*ماهیت آن
چیزی است مصنوع از قلعی و سفیداب سوخته شبیه بشنجرف اندک سوده و کمرنک تر از ان یعنی سرخ شکفته اندک مائل بزردی و صنعت آن را طرق بسیار است از آن جمله آن است که بکیرند سفیدآب قلعی یا قلعی و سرب را و در تابۀ سفالی کرده بر روی کورۀ آتش نی و خاشاک کذارند و قدری نمک بر آن بپاشند و با کفچۀ آهنی برهمزنند تا سرخ کردد و هرچند آتش بیشتر دهند سرختر کردد پس در دیکی کرده بر روی کوره کذارند و آتش بر اطراف آن برافروزند تا سوخته و بغایت رنکین کردد
*طبیعت ان
سردی آن کمتر از اسفیداج که سفیداب نامند و خشکی آن زیاده از ان
*افعال
و خواص و منافع آن
محلل و جالی و منقی زخمها و منبت لحم طلای آن با روغن کل سرخ یا روغن زیتون جهت رویانیدن کوشت و دفع ورم زخمها و تنقیۀ چرک و بردن کوشت زائد و مرده و قطع بدبوئی آن و جهت سیلان خون و سوختکی آتش و حقنۀ آن با پیه و آب برک بار تنک جهت قرحۀ امعا و ذرور نرم سودۀ آن برقوبا بعد مالیدن آب برک سیم مقرح و تکرار آن باعث زوال آنست و اسرنج از سموم قتاله است مداوای کسی که آن را خورده باشد قریب بمداوای اسفیداج و ان شاء اللّه تعالی در اسفیداج خواهد آمد و مرهم آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 232
بفتح همزه و سکون سین و ضم راء مهملتین و سکون واو و فتح زای معجمه و سکون عین مهمله
*ماهیت آن
کرمی است که در سبزه زارها و ریکزارها بهم می رسد
*افعال و خواص و منافع آن
ضماد آن عصب مقطوع را در ساعت التیام دهد
بکسر همزه و سکون سین و فتح طا و رای مهمله و الف و فتح غین معجمه و الف و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است و بعربی معروف است بمخلب العقاب الابیض
*ماهیت آن
بیخ ثمنشی است کوچک اندک مفروش بر روی زمین برک و شاخهای آن شبیه ببرک و شاخ نخود و کل آن ریزه و بنفش و بیخ آن مستدیر شبیه بترب شامی منشعب بشعبهای سیاه صلب مانند شاخ حیوانات مشبک بعضی در بعضی و طعم بیخ آن با قبوضت منبت آن تلهای برف نشین و مواضع سایه ابن بیطار نوشته که در ماوس از اندلس کثیر الوجود است و مستعمل بیخ آن
*افعال و خواص و
منافع آن
بیخ آن قابض و مجفف قروح و حابس بطن و مدر بول چون با شراب بجوشانند و بیاشامند و چون نرم بکوبند و بپیزند و بر قروح کهنه بپاشند باصلاح آورد و قطع نزف الدم نماید و لیکن بسبب صلابت بدشواری کوبیده می شود
بضم همزه و سکون سین و ضم طا هر دو بی نقطه و سکون واو و ضم خای معجمه و سکون واو و ضم دال و سکون واو و سین مهملتین لغت یونانی است بمعنی حافظ الارواح و بعربی آنس الارواح بمد همزه و کسر نون و ممسک الارواح اهل مکۀ معظمه کیاه آن را ضرم بضم ضاد معجمه و سکون رای مهمله و میم و کل آن را زهر الضرم و بسریانی سحاوس که نام جزیره ایست که در انجا می روید و اهل تنکابن تروم و بهندی دهارو و در بنکاله تنتنه نامند در اطراف عظیم آباد و بنکاله هم می شود و لیکن اندکی کم قوت
ص: 233
*ماهیت آن
کیاهی است ربیعی بقدر ذرعی منبت آن جاهای نمناک برک آن شبیه ببرک صعتر و از ان درازتر و باریک و کل آن سروی شکل انبوه شبیه بخوشۀ جو بسیار کوچکتر از ان و بنفش و مائل بسفیدی و بآن زردی و سرخی و مزغب و نرم و نقیل الرائحه و اندک تلخ و حریف و تخم آن بسیار ریزه و اندک مفرطح و زرد تیره مائل بسیاهی فی الجمله شبیه بارزن خرد و بوی آن بعد اندک مالیدن بدست شبیه ببوی کافور چنانچه ابن ماسویه کفته که اسطوخودوس را تخمی است که چون بدست بمالند و ببویند بوی کافور از ان آید و طعم آن تلخ و تیز و آنچه بعضی نوشته که تخمی ندارد نیز درست است زیر که آنچه در زمین حجاز و روم و مغرب و زمینهای باقوت می روید با تخم و قوی الرائحه و با تلخی و نرم و مزغب
١٢٣می باشد و آنچه در زمینهای ضعیف مانند بعضی مواضع بلاد هند و عظیم آباد و جهانکیر نکر از بنکاله می روید خشن بعضی سیاه تیره و بعضی سفید مائل باندک بنفشی و بی زغب و بعضی بی تخم و با تخم ریزه سفید مائل بزردی است و نوعی از اسطوخودوس می شود که دانه های خوشۀ آن پاشان باریک اندک بلند و بی زغب و اغبر و در بو شبیه بانچه ذکر یافت بلکه تندتر و لیکن خوشۀ آن دیده نشده که چه نحو می باشد
*طبیعت آن
کرم و خشک در درجۀ اول و در دوم نیز کفته اند و این اصح است خصوصا حجازی تازه قوی الرائحه و تند طعم آن و شیخ الرئیس و ابن تلمیذ کرم در اول و خشک در دوم کفته اند و مرکب از جوهر ارضی بارد و ناری لطیف و شیخ داؤد کرم در آخر دوم و خشک در اول سوم و بعضی سرد در اول و بعضی مرکب القوی و اجزای باردۀ آن کمتر از حاره و تخم آن بقول ابن تلمیذ کرم در اول و خشک در دوم نیز و مرکب از جوهر ارضی بارد و ناری حار لطیف
ص: 234
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و ملطف و جالی و مفتح سدها بقوت جزو حار لطیف خود و با قوت قابضه بجز و ارضی بارد و مقوی بدن و دل و دماغ و احشا و جمیع قوای ظاهری و باطنی و قوت مذکره و مفکره و مصفی روح و مفرح و جهت امراض سینه و سعال و نزلات و سائر امراض عفنه و علل عصبانی بسبب افعال مذکوره و بقوت مسهله و دافعۀ خود اخلاط فاسدۀ بلغمیه رطبه و سوداویه و اختصاص آن بدماغ و تقویت آن دماغ را نافع و همچنین جهت امراض کبدی و طحالی و مجاری بول
*امراض الراس و غیره
آشامیدن یکدرهم آن بتنهائی جهت رعشۀ دماغی و دوار و سد و حادث از ضربه و سقطه و تزعزع دماغ حادث از ضربه و سقطه و تذکیۀ ذهن خصوص با ماء العسل و همچنین آشامیدن شراب تازۀ آن بتنهائی و یا با شراب لیموی تازه بجهت آنکه با وجود آنکه مقطع و مطفی است حابس ابخره و مقوی معده است و مداومت آشامیدن طبیخ آن با ماء العسل و همچنین اسهال بآن نافع است جهت صرع و مالیخولیا و جنون و نسیان و جمود و شخوص و وسواس سوداوی و استرخا و تشنج رطب امتلائی و رعشه و خدر و اختلاج و زوال غم و اندوه نافع بجهت آنکه استفراغ سودا و تنقیه می نماید فضول دماغی و رطوبات مرخیه را و مانع عفونات و انصباب نوازل است باعصاب و مقوی و مسخن آنها است و تقویت می بخشد دماغ را و تلطیف می نماید روح دماغی را و همچنین سائیدۀ جرم آن با ماء العسل و بدستور کلنکبین یعنی مربای کل آن با شکر یا عسل چون هر شب آن مقدار بیاشامند که مقدار یک مثقال کل اسطوخودوس در ان پاشند و مداومت بر ان نمایند امراض مذکوره خصوص وسواس سوداوی و غم را بالکل زائل سازد و آشامیدن آن با عاقر قرحا و سکبینج جهت صرع و همچنین با شحم حنظل ممزوج نموده استفراغ بدان نمودن در سالی چند مرتبه و بعد از تنقیۀ متعهد معده بودن صرع بلغمی و سوداوی را نافع و یک درم اسطوخودوس سوده با یک درم ایارج فیقرا بنهایت رعشه و اختلاج را نافع است مداومت آن تا سی و پنج روز و بدستور آشامیدن طبیخ آن با ماء العسل و سعوط آن بتنهائی با ماء العسل جهت صرع سوداوی و بلغمی نافع بجهت تنقیه و تقویت آن دماغ را و بخور آن برای استرخا و ضماد آن بر سر جهت نسیان و جمود و بخوص و چون بیندازند در شش قواریس آب انکور یکمن اسطوخودوس را درخمی و سر آن را محکم بسته شش ماه بکذارند که تا برسد پس بیاشامد مصروع از ان با عاقر قرحا و سکبینج نفع می بخشد آن را نفعی بین و کاهی بعوض آب انکور سرکه می کنند و درین هنکام چون یک ماه در سرکه محلل نمایند استعمال می توان نمود و اکر ازین سرکه سکنجبین شکری و یا عسلی سازند و از ان سکنجبین یک اوقیه یا دو اوقیه با عاقر قرحا و سکبینج استعمال نمایند بهتر است و بالجمله اسطوخودوس جاروب دماغ است یعنی منقی آنست از کل فضول ردیۀ بلغمیه باله و مفتح سدد و مقوی همه قوی و محلل کل ابخره و ریاح فاسده و ملطف ارواح آن و کویند که چون آن را با ثلث
ص: 235
١٢4آن کشنیز خشک و ربع آن از مرزنجوش و سدس آن از هریک از مصطکی و هلیلۀ کابلی و کندر معجون سازند و یا بجوشانند و نزد خواب بیاشامند و مداومت بر ان نمایند جهت دفع نزلات و رمد و ترهل و ربو و کرانی سامعه و ضعف باصره مجرب و آشامیدن طبیخ آن جهت امراض سینه و سعال و نزله از زوفی قویتر و مفرح و مسهل بلغم و سودا و مقوی آلات بول و با قوت تریاقیه است المعده و الکبد و الطحال و غیرها آشامیدن دو جزو از اسطوخودوس و یک جزو بیخ کبر با عسل سرشته جهت برودت معده و بواسیر بنهایت مفید و نقوع و مطبوخ آن جهت ورم بارد جکر و استسقا و تنقیۀ طحال و کرده و امراض مقعده و با شراب جهت نفج و درد اعصاب و درد اضلاع و سموم مشروبه نافع و با سکنجبین و نمک هندی مسهل قوی است و ضماد آن و همچنین تکمید بطبیج آن جهت تسکین اوجاع مفاصل نافع و چون با صعتر و تخم کرفس بجوشانند و با دوای مسهل بیاشامند نافع مغص آنست مضر صفراوی مزاج و معطش و مغثی و مکرب محرورین مصلح آن سکنجبین کویند مضر است بشش مصلح آن کثیرا و ضمع عربی است مقدار شربت آن از دو درم تا پنج درم بدل آن در آلات تنفس فراسیون و در تنقیۀ سودا افتیمون شیخ یوسف بغدادی کفته خاصۀ اسطوخودوس اسهال سودا از دماغ است و شربتی از ان یک درم تا پنج درم و مصلح ضرر آن برئه کثیرا است و چون با سکنجبین خورده شود احتیاج بمصلح دیکر ندارد و بعضی اطبا کفته اند مصلح شراب آن شراب لیمو است و مفتح سده های دماغی و مسهل سودا و بلغم از دماغ است و بعضی کفته اند مسهل صفرا نیز است و حبوب اسطوخودوس و دهن و سکنجبین و اشربه و عرق و مطبوخ و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 236
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح فا و الف و فتح نون و الف و خای معجمه بیونانی سوناخیوس و نیز سوهان فوسوخیوس و برومی ابرقیا و بفارسی اسفناج و اسپناج و بفرنکی اسپنس و بهندی پالک و پالک هندی قطف است که اسفاناخ رومی باشد
*ماهیت آن
کیاهی است معروف بستانی و بری نیز می باشد و بستانی آن مستعمل است در مطعوم و بهترین آن باران خوردۀ آن است
*طبیعت آن
در آخر اول سرد و تر و کویند معتدل است در کرمی و سردی و ازین جهت محرور و مبرود را موافق است الا آنکه اوفق از برای محرورین آن است که با کشک الشعیر و روغن بادام شیرین تناول نمایند و این هنکام می باشد نفع از برای تپهای کرم و سرفۀ خشک با حبس بطن و اوفق از برای مبرودین با کوشت فربه و برنج با افاویۀ حاره
*افعال
و خواص و منافع آن
ملین طبع بسبب قوت جالیه و غساله و رادع و سریع الهضم جید الغذاتر و کم نفخ تر از سائر بقول و جهت التهاب و تشنکی و تپهای کرم و امراض سینه و درد شش کرم و سل و درد کمر دموی خوردن مطبوخ آن با اشیای مناسبه و با باقلا جهت نزلات حاره مجرب و غرغرۀ آن با آب جهت درد کلو و لهات مفید و آشامیدن عصارۀ آن با شکر جهت درد کلو و لهات و یرقان و تفتیت حصات و عسر بول و حرقت آن و لذع اخلاط مراری و ضماد پختۀ آن جهت درد مفاصل حار و ارام حاره و احتباس بول که از حرارت باشد و ضماد خام آن جهت ورم فلغمونی و کزیدن زنبور و انفجار دمامیل و طلای مطبوخ آن با سفیدآب جهت بثور مفید مضر بارد المزاج و مصدع مصلح آن پختن آنست با روغن بادام یا مسکۀ کاو تازه و دارچینی و فلفل و آب کامه است مقدار شربت از عصارۀ آن تا دو مثقال بدل آن خرفه و قطف و تخم آن جهت وجع فواد و درد احشا و تپهای حاره و شیرۀ آن جهت تپ دق و سل مجرب و ضماد پختۀ آن جهت وجع اورام حاره و تلیین اورام صلبه بسیار مفید مضر سپرز مصلح آن کل مختوم مقدار شربت آن دو درم بدانکه اسفاناخ پخته و اغذیۀ متخذه از ان ساده یا چاشنی دار مطیب بروغن بادام شیرین یا مسکۀ کاو تازه می باشد نافع از برای صداع و تشنج یبسی و اورام حارۀ سر و بالخوم جیده جهت مالیخولیا
ص: 237
١٢5و جنون و قطرب و ملنیتا حادث از سودای صفراوی و با پاچۀ بره یا پاچۀ بزغاله جهت دوار و سدر و حار و خوانیق و امراض صدر و رئه و سل و سعال و با کشک الشعیر و ماش مقشر جهت ذات الجنب و حبس البول و حرقت آن و حمیات حاره و تسکین عطش نافع و تفصیل اغذیۀ اسفاناخیه و الوان آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح فا و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح نون و الف و سین مهمله
*ماهیت آن
از ادویۀ مجهوله است جالینوس آن را قنابری دانسته و مالیقی غیر آن و کفته قنابری مشهور است نزد اهل شام و همه مردم ماهیت آن و همچنین منفعت آن غیر ماهیت و منفعت اسفلیناس است و دیسقوریدوس در ثالثه نوشته که آن کیاهی است شاخهای آن طولانی و بر شاخهای آن برکهای طولانی شبیه ببرک قسوس که لبلاب کبیر است باشد و ریشه های آن باریک و بسیار و طیب و کم بو و کل آن ثقیل الرائحه و تخم آن ریزه شبیه بتخم فالافیس و منبت آن کوهستانها و سنک لاخها
*افعال و خواص
و منافع آن
آشامیدن بیخ آن با شراب جهت زحیر و پیچش و رفع سموم جانوران زهردار و ضماد برک آن جهت قروح خبیثۀ عارضه در پستان و رحم نافع و جالینوس در سابعه نوشته که هنوز این دوا را من بتجربه نیاورده ام و اختیار نکرده
بکسر اول و سکون سین مهمله و فتح فا و سکون نون و جیم بیونانی صیفونا و بعربی زبد الطری و سحاب البحر و غماسه و غیم و نشانه و صوف الحجامین و هرشفه و بفارسی ابرمرده و ابر کهن و فشکزد کاذران و بهندی موابادل و بترکی بلوط نامند
ص: 238
*ماهیت آن
چیزی است که بر روی سنکهای کنار دریای شور متکون می کردد و چون در آب اندازند آب را نشف می نماید و چون بفشارند آب از ان برمیآید و آن دو قسم می باشد قسمی از ان که متخلخل و سوراخهای آن کشاده و نرم و شبیه بنمد و پر سوراخ است ماده کویند و قسمی که با صلابت و سوراخهای آن صغیر و تنک است نر نامند
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و مجفف قروح و جروح عمیقۀ ثاره و کهنه و اورام بلغمیه و ریشهای کهنه و قاطع نزف الدم و التیام دهندۀ زخمهای کهنه و مفتح افواه عروق چون تازۀ آن را با سرکۀ خالص یا سرکۀ ممزوج به آب یا شراب تر کرده بر جراحت تازه بکذارند التیام دهد و بالخاصیه قطع نزف الدم کند از هر عضوی که باشد ضماد مطبوخ آن با عسل یا با آب خالص جهت التیام زخمها و ذرور خشک آن مجفف قروح عمیقه و همچنین کذاشتن درست خشک آن بر ظاهر جراحت اکرچه بعمق آن نرسد جهت آنکه یا وجود قوت مجففه قوت جاذبۀ آن را نیز هست و سوختۀ آن جهت منع نزف الدم و التیام زخمهای تازه قویتر و ذرور رقازۀ آن بتنهائی یا با پنبه یا با ریشۀ کتان سوخته جهت رمد یابس و جلای بصر و تفتیح افواه عروق مضمومه و جراحات جاسیه و محرق مغسول آن در ادویۀ عین نافع و چون قطعۀ خشک آن را که در ان مطلق تری نباشد یقفر الیهود و یا بزیت آلوده کرده یکسر آن را بآتش برافروزند و سر دیکر را بر موضع قطع یا بط که خون از ان بند نشود بکذارند که حرارت آن بدان موضع برسد و داغ کنند آن را که خاکستر آن بدان ریخته شود در ساعت خون را بند نماید بسبب چسبیدن و کرفتن آن افواه عروق را و همچنین خاکستر سوختۀ چرب نمودۀ آن بروغن زیت که چرب نموده بسوزانند و خاکستر آن را ذرور نمایند و شرب آن جهت نزف الدم خارجی و داخلی مفید و چون قطعه از ان را به قدری که توان فرو برد بخیاطۀ ابریشمی و یا ریسمانی مضبوط بسته بلع نمایند و سر خیاطه را بدست بکیرند و لمحه صبر کنند که جذب رطوبات کرده بالیده کردد بعد از ان خیاطه را بکشند که از کلو بیرون آید بقسمی که کلو نبرد در اخراج زلو و خار که در حلق چسبیده باشد بیعدیل است و چون ریزه ریزه نموده بمقراض و بروغن زیت چرب نموده بکذارند تا موش بخورد می کشد آن را و در مصر کاذران آن را در
ص: 239
١٢6آب می خیسانند و آب آن را کرفته بجامه می مالند جهت تصفیۀ آن و گفته اند از خاصیت آن آنست که چون آب را با شراب ممزوج نمایند و اسفنج را در ان بکذارند از هم جدا می کردند مضر احشا مصلح آن آب غوره یا ریباس است و چون خواهند که بیاشامند باید که بسیار ریزه مقرض کرده بیاشامند زیرا که در هاون کوبیده نمی شود و دستور احراق و سحق و غسل و سفید کردن آن در قرابادین ذکر یافت و سنکها که در جوف اسفنج بهم می رسد در طبیعت قریب است بدان و حرارت این از ان کمتر ملطف و مجفف و جالی و مفتت سنک مثانه نزد غیر جالینوس زیرا که او مستبعد می داند نفوذ و رسیدن قوت آن را بمثانه و لیکن مفتت سنک کرده کفته
بکسر اول و سکون سین مهمله و فتح فا و سکون نون و فتح دال مهمله و الف و نون شرابی کثیر المنافع است صنعت آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح دال مهمله و الف و جیم معرب اسفیداب فارسی است و بعربی و عبرانی باروق و بیونانی سمونیون خمسیون و سلیقون و زبرقون و بسریانی اسقطیقا و بهندی سفیده و بترکی کرتان نامند
*ماهیت آن
از قلعی و سرب و روی توتیا سازند بطریق احراق و بهترین همه و مستعمل در ادویۀ عین و غیره آنست که از قلعی که رصاص ابیض نامند سازند و سنکین و نرم و بسیار سفید باشد و آن را سفیداب رومی و کاشغری نیز نامند و مستعمل مغسول آن است خصوص در امراض عین تا حرارت و حدت و لذع آن زائل کردد
ص: 240
*طبیعت آن
سرد در سوم و خشک در دوم و کویند سرد در دوم و خشک در سوم است
*افعال و خواص و منافع ان
ملطف و مجفف بی لذع و مبرد و مسدد و مغری و قالع کوشت زائد فاسد و مدمل قروح و سوختکی آتش و با سرکه و روغن کل سرخ و بنفشه جهت درد سر و با ادویۀ عین جهت درد چشم و بثور و بیاض و قروح و اورام حارۀ آن خصوص مصنوع از سرکۀ آنکه خوب شسته باشند و با شیر دختران و با سفیدی تخم مرغ جهت رمد و چون آن را مکرر بشویند و تسقیه بکلاب کرده خشک نمایند در افتاب جهت رمد حار و در مراهم با اقلیمیا و آب بیخ عنب الثعلب جهت منع رویانیدن مو مجرب و به آب برک عنب الثعلب و رادعات جهت باد سرخ و بثور و نزف الدم و حکه و ورم حار و سوختکی آتش و آب کرم و با شیر جهت ورمهای حارۀ مفاصل و زخمها و شقاق سفل و درد چشم و بثور آن و بیاض رقیق چشم حیوانات و با بیاض بیض و بتنهائی و یا با روغن کل سرخ جهت سوختکی آتش که پارچه را بدان آلوده و تر کرده بر موضع سوختکی اندازند و چون خشک کردد تبدیل نمایند و حمول آن جهت منع حمل و قطع سیلان حیض نافع و چون بر لسع عقرب بحری و تنین بحری بمالند نفع بخشد آن را و چون بر مواضعی که خواهند که موی آن را نشف نمایند بمالند بیخ موی را سست و نرم کرداند که بآسانی بی درد و الم کنده شود و چون در مراهم داخل نمایند زخمها را پر نماید و لحم زائد را بخورد بدل آن آبار و اسرنج است المضار آشامیدن آن مورث خناق و مانع حیض و حمل و زیاده از یک درم آن کشنده و دستور اتخاذ آن هم بطریق تعفین و هم بطریق احراق و دستور غسل آن در مقدمه ذکر یافت و خوردن آن کشنده است بعروض سده در مجاری و تضییق آنها و سفید شدن زبان و متغیر شدن رنک رخساره و بدن و استرخای اعصاب و اعضا و اختلاط عقل و سرد شدن بدن و دماغ و خشک شدن حلق و دریافتن عفوصتی که کویا مازو خورده و مغص و لذع در معده و وجع فواد و سرفه و ضیق النفس و فواق شدید و غشی و خناق در انتها و اکر با نوشادر مصعد نمایند مهلک است و علاج آن بقئ و آشامیدن مطبوخ تخم کرفس و انیسون
ص: 241
١٢٧و رازیانه با عسل و طبیخ انجیر و ربع ذرم سقمونیا با ماء العسل و بعد از ان عصارۀ افسنتین است و مدرات بول با ماء العسل
بفارسی سفیدآب یزدی نامند
*ماهیت آن
سنکی براق صفایحی است که در یزد و نواح اصفهان از معدن کچ و امثال آن حاصل می شود
*طبیعت آن
سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص و منافع آن
محرق آن لطیف تر و لزوجت و تجفیف آن کمتر و نفع آن بیشتر و جالی و مغری و رافع آثار جرب و صافی کنندۀ بشره و قاطع نزف الدم جراحات تازه و رعاف است و طلای آن بر پیشانی و با سرکۀ مخلوط با پشم خرکوش و سفیدی تخم مرغ جهت رعاف و حبس و منع خروج دم از شریان شکافته شده و باعث الزاق آن و بتنهائی با آب جهت باد سرخ و اورام حاره نافع المضار خوردن آن کشنده است بخناق و خشکی دهان و قولنج و اکثر اعراض اسفیداج و از ان اقوی و مداوای آن بقئ فرمودن و خوردن نیم مثقال حب النیل با ماء العسل و چیزهای لعابی و عصارۀ خطمی تر و ملوخیا پس آشامیدن ربع درهم سقمونیا با جلاب اکر باین ساکن شود اعراض بهتر و الا باز اعادۀ اسهال نمایند اکر سحج عارض شود معالجۀ آن نمایند
بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر دال مهمله و فتح بای موحده و الف و جیم بفارسی شوربا نامند از جملۀ اغذیه است
ص: 242
*ماهیت آن
مرفی است که از کوشت بچۀ مرغ و بزغاله و حلان و غیر اینها از کوشتهای خفیفۀ لطیفه و بقول و حبوب و غیر آن مانند اسفاناخ و کدو و ماش مقشر و جو مقشر و امثال اینها که طعمی غالب نداشته باشند و ادویۀ حارۀ مناسبه ترتیب دهند
*طبیعت آن
در دوم کرم تر
*افعال و خواص و منافع آن
لطیف و مرطب صالح الکینوس و نافع از برای اکثر امراض سر مانند سرسام حار و مالیخولیا و جنون سوداوی و سبات و سهر و نسیان و سکته و فالج و لقوه و استرخا و اختلاط ذهن و رعونت و حمق و بلادت و بلاهت و امراض صدر مانند سعال و ضیق النفس و کرفتکی آواز و امراض سوداوی مانند جذام و سوداوی مزاجان را نافع صنعت آن بکیرند کوشت بزغاله و یا مرغ بچه یا طیور خفیفه از هرکدام که مناسب باشد و میسر آید و پارچه پارچه کرده در آب جوش دهند و کف آن را بکیرند و طبخ دهند پس در ان از حبوب و بقول آنچه مناسب باشد ریزه ریزه کرده و مقشر نموده داخل کرده بپزند تا پخته کردد پس چیزی از توابل حارۀ مناسبه و کشنیز و مصطکی در ان ریخته سرش را بند کنند تا نضج یابد پس فرود آورده بکشند و بخورند بتنهائی و یا بقدری چلاو و اکر قدری قلیل بزنج در وقت طبخ داخل نمایند بد نیست بلکه بهتر است و کرماکرم با قاشق خوردن آن به نحوی که بخار آن بسر و کردن برسد از برای اصحاب زکام و سعال بسیار نافع است و تفصیل خواص و صنعت آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 243
بکسر اول و سکون سین مهمله و فتح قاف و سکون نون و ضم قاف و سکون واو و رای مهمله و آن را سقنقور بدون الف و سقنقس نیز و بعربی بعضی کویند که ورل مائی است و تحقیق آن است که غیر ورل است و ورل مائی را بهندی پانی کی کوی و سقنقور را سمهور و بهندی بن رهو نیز نامند
*ماهیت آن
حیوانی است از بزبچه بزرکتر و با دست و پا شیخ الرئیس نوشته که آن ورل مائی است که از نیل مصر صید می نمایند و نوشته که کویند که از نسل تمساح است که در بیرون آب بر خشکی بچه دهد و نشو و نما در خشکی یابد و صاحب شفاء الاسقام نوشته حیوانی است بسیار شبیه بورل یافته می شود در رملهای اطراف نیل مصرومی شکافد رمل را و داخل آب نیل می شود و نوشته که بعضی کفته اند که از نسل تمساح است و فرق میان او و میان ورل آن است که ورل در صحراها می باشد و اسقنقور در شطوط نیل رملی و قریب بدان و پوست ورل صلب تر و
١٢٨خشن تر از پوست سقنقور است و غذای ورل اشیای بری است و سقنقور هم حیوانات پری مانند عضایات و هم ماهی دریا می خورد و کویند از نسل تمساح است که نهنک باشد بر لب رود نیل بیضه می کذارد و بچه می آورد آنچه در آب می رود نهنک می شود و آنچه در ریک می ماند سقنقور و آن غیر ورل است زیرا که سقنقور چنانچه ذکر یافت در نیل و نزدیک آن می باشد و ورل در بیابانها و سر سقنقور باریک کشیده و رنک آن ابلق از سبزی و زردی و سیاهی و سفیدی پوست آن املس و بعضی کویند فلس دار است و سرورل پهن و رنک آن ابلق از زردی و سرخی و پوست آن خشن و درشت و بی فلس و ابن جمیع کفته که مشاهده کردم من در رودۀ آن بعد صید و شکافتن آن عضایات متغیر نشده و هضم نیافته و تولید آن مثل تولید حیوانات دیکر از نر و ماده است و نر آن را دو خصیه مانند خصیۀ خروس در خلقت و مقدار در جوف کمرکاه آن و مادۀ آن را دو فرج است و تخم می کذارد زیاده از بیست عدد و دفن می کند آن را در رمل و تکمیل تام می یابد بحرارت رمل کرم شده از تابش آفتاب و صاحب جامع کفته سقنقور بحقیقت آن چیزی است که ابن جمیع ذکر کرده و در عصر ما یافت نمی شود در دیار مصر مکر در بلاد فیوم و از انجا بقاهره می برند و اکثر صید آن در ایام زمستان در چله می شود که از شدت سردی از آب کریخته بخشکی می آید پس بر ان ظعر می یابند و می کیرند و بعضی کفته اند که کاه یافته می شود سقنقور در مواضع چند از بلاد هند و حبش و دریای قلزم و ابو القاسم عبد الرحمن تمیمی نکفته که مشاهده کردم در بلاد مشرق حیوان بحری مسمی بسقنقور و آن حیوانی طولانی بود سوای دنباله بقدر دو ذرع و عرض او کمتر از نیم ذراع و رنک او زرد مستعمل کوشت حوالی شکم و ناف و دم نر آنست که قوی و لحیم است و کوشت غیر مصلح آن مدتی می ماند و من کوشت آن را مدتی با خود داشتم از معدن آن تا باصفهان و متغیر نشده بود و اهل آن بلاد کوشت آن را با حموضات مانند سرکه و امثال آن بسبب شدت حرارت آن استعمال می نمایند و آن بسیار مقوی باه است به حدی که ساکن نمی کردد مگر بخوردن کاهو و عدس و وقت صید آن فصل ربیع که هنکام تهیج و سفاد آن است و باید که قبل از سفاد صید نمایند و باید که نر باشد زیرا که ماده آن را قوت کم است و همان روز که صید نمودند ذبح نمایند و الا پیه آن کداخته و کوشت آن لاغر و ضعیف می کردد قوت آن پس سر و دست و پای آن را بیندازند و قدری از دم آن و از بیخ نبرند که قوت بسیار در دم آن است و در ذکر آن پس شکم آن را بطول بشکافند و آنچه در جوف آن است سوای کرده و خصیه و پیه آن برآورند و پاک کرده بنمک انپاشته موضع شق را دوخته معکوس در مایه در موضع معتدل الهوا بیاویزند تا نیکو خشک کردد و از فساد محفوظ بماند و باید که در سلۀ بید یا نخل متخلخل کذاشته بیاویزند زیرا که موش را محبت بسیار با شحم آن است اکر آن را آویزان نکنند بقسمی که موش خود را بآن نتواند رسانید و از کردوغبار هم محفوظ ماند و الا موش خود را رسانیده تمام شحم آن را می خورد و همچنانکه قوی ترین کوشتهای اعضای آن در تقویت باه کمرکاه و ناف و منبت دنباله و کرده و خصیۀ آن است و همچنین نمک آن مواضع قوی ترین نمک مواضع دیکر است مولف نیز در مرشد اباد در سنه یکهزار و یک صد و پنجاه و یک در زمان نواب شجاع الدوله صوبه دار بنکاله در خدمت عم عالیقدر خود سید حکیم علی نقی خان مخاطب بعلویخان ثانی قدس سره مشاهده نموده که از تپره صید کرده آورده بودند طول آن تخمیناد و ذرع عرض آن نیم ذرع و دست و پای آن کوتاه و ناخنهای آن بلند و رنک آن اغبر و بر پوست آن مانند فلس چیزی نمودار بدون آنکه از ان فلسی جدا کردد و قبل ازین نیز شنیده شده که آورده بودند و بعد از ان نیز و در اسلام آباد نیز شنیده شده که می شود و بهم می رسد و لیکن از کسانی که لحم و نمک آن را استعمال نمودند خواص چندانی مسموع نکردید
ص: 244
*طبیعت تازه
غیر نمک سود آن کرم و تر در دوم و بعضی تر در اول کفته اند و نمک سود آن کرم در سوم و خشک
١٢٩در اول و کهنۀ آن در دوم
*افعال و خواص و منافع آن
خوردن کوشت آن جهت فالج و لقوه و رعشه و خدر و کزاز و نقرس و اوجاع مفاصل و امراض باردۀ اعصاب و تسخین بدن و تقویت باه مفید و در امر باه و آوردن نعوظ و ادرار منی بحدی مبالغه نموده اند که شاید بهلاکت رساند خصوص که با عسل و یا با طبیخ عدس و شراب و نبیذ زبیب و زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و یا جلاب که معین فعل آنند تناول نمایند و بتخصیص کوشت مواضع مذکوره و پیه و ذکر آن و شاید در بلدان حارۀ یابسه و بعضی امزجه چنین باشد و در بلادی که هوای آن حار و رطب است اثر آن ضعیف بود خصوص آنچه در بلاد هند و بنکاله تکون یابد بسبب کثرت رطوبت و مملح آن را چون بکوبند و بزردۀ تخم مرغ نیمبرشت یا تخم جرجیر سائیده پاشیده بخورند و همچنین نمک آن را خصوص نمک پیه و سرۀ آن با دارچینی سوده و بزردۀ تخم مرغ پاشیده جهت تقویت باه عظیم الفعل زیاده از کوشت و پیه آن مهریارس کوید طلای خون آن با هلیلج و آملج تغییر رنک وضح و برص می کند و کفته اند که سقنقور انسان را می کزد و طلب آب می کند اکر یافت در آب می رود و اکر نیافت بول می کند و در بول خود می غلطد و چون چنین کرد در ساعت انسان می میرد و اکر انسان سبقت کرد و در آب فرو رفت قبل از رفتن آن و یا در بول خود غلطید سقنقور بر پشت افتاده می میرد و انسان صحت می یابد و این خاصیتی است عجیب بر تقدیر صحت آن مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال بحسب مزاج و سن و فصل و بلد و موافق امزجۀ باردۀ رطبه مضر امزجۀ حارۀ یابسه خصوصا که بی مصلح استعمال نمایند و اسحاق کفته مضر است بسر و مصلح آن عسل و بدل آن سمکۀ صید او قضیب خشک کاو کوهی و جمعی کفته اند خصیه الثعلب است و اصلی ندارد و جوارش اسقنقور و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 245
بضم همزه و سکون سین مهمله و ضم قاف و سکون واو و رای مهمله و کسر دال مهمله و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و آن را سقوردیون بحذف همزه نیز کویند لغت یونانی است بمعنی ثوم الحیه و معروف بثوم الکلب و سیر صحرائی است که بفارسی موسیر نامند
*ماهیت آن
دو صنف می باشد صنف اول کوچک و بی دانه و پوست آن از ان جدا نمی شود و طعم آن تلخ و قابض و لذاع و آن را اسقوردیون جبلی و مصری و کراث بری نامند و برک آن ریزه و اغبر و کم عرض تر از سیر بستانی و کل آن مائل بسرخی و ساق آن دراز و منبت آن صحراها و بالای کوهها و صنف دوم مانند سیر بستانی بحسب شکل و برک و یکدانه و طعم آن تندتر و لطیفتر و با عطریت و حکیم میر محمد مومن کفته که صنف دوم آن مرکب از دو دانه و بزرک ساق و کل آن سفید است
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک و با قوت تریاقیه
*افعال و خواص و منافع
آن
محلل و جالی و مدر بول و حیض و تریاق زهرها و در جمیع افعال قویتر از سیر بستانی و ان شاء اللّه تعالی در حرف الثا در ثوم مشروحا مذکور خواهد شد مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن ثوم الذکر و کویند عنصل و مخلل آن در افعال مذکوره بهتر و ضیق النفس و امراض طحال و استسقا را نافع و تخم آن بغایت مبهی مبرود المزاج است
ص: 246
بضم همزه و سکون سین مهمله و ضم قاف و سکون واو و ضم لام و سکون واو و فتح قاف و سکون نون و فتح دال مهمله و سکون رای مهمله و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی مزیل الصفا و بمعنی کاوی السپرز نیز کفته اند بجهت آنکه کدازنده و زائل کنندۀ سپرز است و اهل اندلس افربان و بمصر مشهور بکف النسر است و بشیرازی زنکی دارو نامند
*ماهیت ان
نباتی است بی ساق و بی خوشه و بی ثمر منبت آن سنکلاخها و جاهای سایه و برک آن مشرف مانند برک بسفایج و طرف اسفل برک آن مائل بسرخی و مزغب و طرف اعلای آن سبز و از یک بید روئیده و بهتر آن سنکین سرخ
١٣٠آن است
*طبیعت آن
کرم در اول و خشک در دوم و صاحب تحفه کرم در دوم و خشک در سوم نوشته
*افعال و خواص
و منافع آن
محلل و مطلف و مفتح و مدر و مفتت و جهت صرع و فواق و یرقان و طحال و امراض سوداوی شربا و ضماد ابیعدیل دیسقوریدوس کفته که چون با شیر بپزند و چهل روز بیاشامند و بر طحال ضماد نمایند تحلیل دهد آن را و چون بسایند و با شراب بیاشامند جهت فواق و یرقان و تفتیت حصاه کرده و مثانه و تقطیر البول نافع و کفته اند خوردن آن چهل روز با عسل دافع ورم سپرز است و مجرب و تعلیق آن مانع آبستنی و سزاوار آن است که تعلیق نمایند آن را در روزی که در شب کذشتۀ آن ماه نباشد مقدار شربت آن تا سه درهم و بالخاصیه مضر قلب مصلح آن صمغ عربی و مضر مثانه مصلح آن عسل بدل آن پوست بیخ کبرو کویند دو وزن آن کماذریوس و کویند مرجان سوخته و صحار بخت آن را بیخ کبربری دانسته و شیخ الرئیس نیز به این معنی اشاره نموده در مفردات قانون که قیل انه نبات سخری ینبت فی المکان الکثیر الفی و قال قوم انه ضرب من الاسقیل و قیل غیر ذلک و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است
ص: 247
بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر قاف و سکون یای مثناه تحتانیه و لام لغت یونانی است و اسقال و اسقیلا نیز کویند و در بعضی لغات اطیطون و بعربی بصل العنصل و بصل الفار و بصل البر و عنصل و عنصلان و بفارسی پیاز دشتی و پیاز موش جهت آنکه کشندۀ موش است و بهندی کانده و کندری نیز نامند
*ماهیت آن
بیخی است شبیه بپیاز امرودی شکل بزرک و کوچک و جبلی و بری می باشد و بزرک آن تا نیم رطل و زیاده نیز کثیر الوجود در اکثر بلاد و نساجان بنکاله اکثر لعاب آن را جهت استحکام و سختی بریسمان تار و پود کرباس در وقت بافتن می مالند و برک آن شبیه ببرک زنبق و سوسن و نرکس و پیاز و کندنا و بلندتر و عریضتر از انها و ساق آن بی تجویف و سبز مائل بزردی و از بیخ پیاز آن ساقی اندک عریض برمیآید و بر سر آن کلهای سفید طولانی و وسط کلها سفید و هر کلی مشتمل بر شش برک و در وسط آنها خط ارغوانی طولانی و در وسط کلها پنج تا هفت عدد تارهای ارغوانی و بر سر آنها چیزهای هلالی الشکل اندک پهن زردرنک و بعد خشک شدن سیاه می کردد و بوی کل آن فی الجمله شبیه ببوی کل نیلوفر و کل بعضی سفید مائل بسیاهی و تخم آن مانند تخم پیاز و بزرکتر از ان و بهترین آن امرودی شکل زرد مائل بسفیدی براق شیرین طعم با حدت و تلخی متوسط در بزرکی و کوچکی
*طبیعت آن
ص: 248
کرم در سوم و خشک در دوم با رطوبت فضلیه و رطوبت محرقه و مقرحه و در سوم نیز خشک کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
جهت اکثر امراض سر مانند لیثرغس و صرع و مالیخولیا و شقیقه و درد سربارد و سبات و دوار سدر و اختلاج و استرخا و فالج و لقوه و نسیان و تقویت باصره و حدت آن و منع نزول آب در چشم و درد کوش و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و ربو و خشونت سینه و تقویت حلق و قئ الدم و تقویت معده و هاضمه و کواریدن طعام و دفع ایستادن آن بر سر معده و یرقان و استسقا و صلابت طحال و مغص و وجع مفاصل و عرق النسا و تفتیت حصاه مثانه و عسر البول و ادرار حیض و اسقاط جنین و قروح باطنی و اوجاع اعصاب و داء الثعلب و جذام و تنقیۀ اعضا از اخلاط غلیظۀ لزجه نافع جهت آنکه جالی و مفتح و ملطف کیموسات غلیظه و جاذب فضول از عمق بدن و ملطف و محلل و مسهل اخلاط غلیظه است خصوصا مشوی آنکه با شش مقدار آن نمک و قدری روغن سرشته و یک مثقال و نیم آن را ناشته بخورند اسهال نیکو می فرماید و امراض مذکوره را مفید
*امراض الراس
خوردن یک مثقال مشوی آن بتنهائی و یا با شراب عسلی و یا با عسل جهت دوار و سدر و صرع و مالیخولیا و استرخا و فالج و لقوه نافع و ضماد نرم سائیدۀ آن بر سر صاحب لیثرغس بتنهائی و یا باخل خمر و یا مثلث و همچنین ضماد آن بر ساقین و فخذین او ساقین صاحب سبات باعث جذب مواد
ص: 249
١٣١و افاته و تنبه اوست و ضماد سائیده بآتش کرم کردۀ آن آن مقدار که لذع و حدت آن کم کردد بتنهائی و یا باندکی خطمی و قدر قلیلی افسنتین و صبر و مرمکی و مصطکی اجزای متساوی یا غیر متساوی بقدر حاجت و لیکن باید که اسقیل بوزن مجموع باشد بر سر صاحب نسیان و بر ساقین و قدمین و یا فخذین و یا رکبتین او بعد از تیغ زدن بر ساقین او و کذاشتن محجمه و بر ساقین و قدمین و رکبتین او بتنهائی یا با صعتر فارسی و مویزج از هریک ده درم و برک خردل یکدستۀ کوچکی همه را یک جا نرم سائیده و یا روغن یاسمین یا روغن غار در هاون بدسته بسایند تا چون مرهم شود و بر اعضای مذکوره بمالند و همچنین چون برثؤالیل و شقاق عارض از سردی هوا بمالند
*امراض
الصدر و المعده و الکبد و غیرها چون باد و چندان عسل کف کرفته بپزند و بخورند جهت ربو و ضیق النفس و کرفتکی آواز مفید و چون تشویه نمایند دو بیضۀ مرغ را در جوف یک اسقیل و بکذارند تا نضج یابد و بخورند آن بیضتین را اسهال آورد و زائل سازد زمن را یعنی زمین کیر شدن مرضی را و چون نه قیراط آن را در عسل پخته بخورند جهت درد معده و سوء هضم و تقویت معده و یرقان و سرفۀ کهنه و ربو و نفث الدم و نفث مدۀ رئه و مغص و احتباس بول نافع و نه قیراط مشوی آن با ماء العسل جهت جذام و آشامیدن آب برک آنکه با دو چندان عسل بقوام آورده باشند جهت ربو و ضیق النفس مفید و چون اسقیل را کوبیده فشرده و یا آب آن کرسنه را خمیر نموده بنوشند جهت استسقا مفید کفته اند چون اسقیل را بخمیر و کل کرفته در زیر آتش طبخ نمایند و قدری از پختۀ آن را با پیاز و سیر کمی و نمک سرشته بخورند مقدار سه مثقال با چلا و کرمهای شکم را هر نوع که باشد دفع نماید و یک قیراط از ان و از ریشهای آنکه باهم بکوبند و بنوشند مقئ قویست و چون مغز آن را با سرکه کوبیده در حمام بر بهقی که بهیچ دوا زائل نشود بمالند زائل سازد و مجرب و چون ریزه ریزه کرده در روغن زنبق بجوشانند تا خشک و نیم سوخته کردد مالیدن روغن مزبور جهت جمود اطراف از سرمازدکی و درد مفاصل و نقرس و درد کوش و سدۀ آن مؤثر و با موم و قلیلی کبریت جهت قروح شهدیه و جرب متقرح و یابس و حکه و حزاز و با زفت و حنا جهت بثور یابسۀ سر اطفال و ضماد پختۀ آن با سرکه جهت کزیدن افعی نافع و چون غیر مشوی آن را با نطرون بقدر ربع آن کوبیده در پارچه بسته موضع داء الثعلب را با آن چندان بمالند که خون آلود کردد زائل کرداند و موی برویاند اکر محتاج بتکرار عمل باشند بعد رفع جراحت باز بمالند و کویند بوی آن کشندۀ مکسهای کزنده است و بالخاصیه قاتل موش در ساعت چون آن را بخورد و داشتن آن با خود یا در مکان موجب هرب سباع و هوام و مار و قمل و مورچه و مکس و مالیدن عنصل غیر مشوی بر بدن باعث قرحه و اذیت آن و مصلح آن مرداسنک سائیده با آب و کویند چون عنصل را نزدیک تاک غرس نمایند انکور را باصلاح آورد و غرس آن در پای درخت انار و سفرجل مانع ریختن شکوفۀ آن و تخم آن ملین طبع و جهت مغص و درد مقعده و درد چشم نافع و چون کوبیده و با سرکه خمیر کرده حبها سازند و یک عدد آن را در میان انجیر کذاشته یک روز در میان عسل رقیق بخیسانند پس بیرون آورند و انجیر را بمکند و بعد از ان آب کرم و یا آبی که در ان بوره جوشانیده باشند بیاشامند دفع قولنج صعب نماید مضر محرورین و مکرب و مضر عصب صحیح مصلح آن حماما و مصدع و مورث غثیان و مقرح و مقطع و مصلح آن قند و نبات و بعضی کفته اند مصلح آن سکنجبین و بعضی کفته شیر تازه دوشیده و بعضی کفته شرابی که بسنک تفته داغ نموده باشند و ربوب فواکه و اسقیلی که تنها روئیده باشد در زمین ردی شدید الحراره حاد و فتال است و مداوای آن قئ فرمودن و آشامیدن اشیای مذکوره و زردۀ تخم مرغ در سرکه پخته و سماق و بزور و لعابات و مسکه و سفوف مقلیاثا مقدار شربت آن تا دو درهم و زیاده بر ان مضر و مهلک خصوص غیر مشوی آن مصلح آن
ص: 250
١٣٢تنظیف بدن بقئ و آشامیدن اشیای بارده و لعابهای مغری و آب میوه های سرد و امراق چرب بدل آن کویند بوزن آن اسقوردیون که سیر صحرائی باشد و قرومانا نیز بوزن آن و مثل و ثلث آن وج و ثلث آن حماما و بیخ کبر است و طریق خصی نمودن و تشویه و خل و سکنجبینات و دواها و ادهان و اشربه و غرغره و اقراص مستعمل در تریاق فاروق و لعوقات و معاجین آن با خواص و منافع آنها در قرابادین بتفصیل ذکر یافت
بلغت تنکابن سعد است کرمهای ریشۀ کیاهی را نیز نامند و بعربی حب الزلم را کویند و آن بیخی مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی و برک آن باریکتر از برک کراس است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی کل و در ریکزارهای قریب بآبها می روید
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح کاف عجمی و خفای نون و دال و ها نام دوای هندی است
*ماهیت آن
بیخی است اندک تلخ و بطول یک انکشت و کمتر از ان و اندک باریک ظاهر و باطن آن سفید مائل بزردی و بهترین آن ناکوری آنست که بزرک کرم ناخورده باشد
*طبیعت آن
کرم و خشک با رطوبت فضلی
*افعال و خواص و
منافع آن
سرفه و ضیق النفس و ورم اعضا و برص را نافع و جهت دفع امراض قدیمه و تقویت بدن و فربهی و تقویت باه و رحم و کمر و دفع فساد بلغم و سودا مفید و اهل هند از جملۀ رساین و قائم مقام بهمن سفید می دانند و لهذا اکثر در ادویۀ بامیه و دوای زنان بعد از وضع حمل استعمال می نمایند
ص: 251
بفتح همزه و سکون سین مهمله و لام لغت عربی است و بهندی کسرانی نامند
*ماهیت آن
نباتی است که از ان حصیر می بافند و در آبها و زمینهای آبدار و قریب آن می روید نر و ماده می باشد نر آن را کولان نامند تخم آن سیاه مائل باستداره و بزرکتر از تخم ماده و کیاه آن خشن و سطبرتر از مادۀ آن و شاخهای آن باریک و بی شعبه و در عراق ریسمان و غربال نیز از ان می سازند و دیسقوریدوس کفته که آن دو صنف می باشد صنفی آن اطراف آن تیز و آن را مجونس کویند و این صنف نیز دو قسم بود یکی بی ثمر و دوم با ثمری سیاه مستدیر و قصب این صنف غلیظتر و پرکوشت تر از قصب صنف دوم و صنف سوم آن غلیظتر و شاخهای آن بیشتر و قویتر از دو صنف اول و این را منجونوس نامند و ثمر این صنف بر اطراف آن می روید شبیه بثمر صنف دوم از اول طبیعت هر دو صنف آن مرکب از جوهر ارضی بارد غالب و جوهر مائی حار اندک
*افعال و خواص و منافع
آن
ضماد آن جهت تحلیل اورام و تسکین اوجاع و سهر و مالیخولیا و استسقا و آشامیدن ثمر هر دو صنف آن بقدر سه درهم با شراب ممزوج جهت قطع اسهال و نزف الدم رحم و ادرار بول و آشامیدن ثمر صنف سوم آن بغایت منوم و تا پنج درهم آن مورث سبات و ضماد برکهای تازه متصل بیخ آن جهت کزیدن هوام و رتیلا و خاکستر بیخ آن جهت قطع نزف الدم و جمیع اعضا و تحلیل خنازیر و رفع حکه نافع مصدع و مسبت و مصلح آن کلنکبین عسلی و فلافلی و فرش نمودن صنف رقیق آنکه ماده است جهت ابدان قویه و مستسقی و غلیظ آن جهت ابدان یابسه مفید
ص: 252
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح لام و سکون نون و جیم صاحب بحر الجواهر نوشته که لحیه التیس است و اصلی ندارد و آن را ذنب الخیل نیز نامند
*ماهیت آن
بستانی و بری می باشد بستانی آن کیاهی است منبت آن ریکزارها و شاخ آن دراز زردرنک و برک آن شبیه بجرجیر که تره تیزک نامند و مستعمل صباغان مغرب است و آن را لیرون کویند و شاخهای آن باریک و زردرنک و شبیه بنی با تجویف و برک آن باریک و اغبر و برک بری آن کوچکتر از بستانی و مائل بسرخی و ساق آن
١٣٣با شبعهای بسیار پهن بر روی زمین و در اطراف شاخهای آن غلافهای بسیار و متراکم بعضی بالای بعضی شبیه بغلافهای بنج و لیکن از انها نرم تر و کوتاه تر و اندرون آنها تخمهای بسیار باریک سیاه و ریشه های آن بسطبری انکشتی و رنک آن ما بین سرخی و زردی و بسیار تند طعم و منبت آن ریکزارها و کوههای بی اشجار و این را بالطیثیه الرنیال نامند طبیعت قسم بستانی آن کرم در سوم و خشک در دوم و بری آن در هر دو کیفیت از ان زیاده
*افعال و خواص و منافع آن
بستانی آن جهت تحلیل و انضاج اخلاط غلیظه و رفع اورام و سموم و مغص و ریاح بیعدیل ضماد برک مطبوخ آن جهت رفع اورام بلغمی و برودت آن مجرب دانسته اند و طلای مطبوخ ممزوج آن با آرد جو جهت جمره نافع و نیم درهم از بیخ و تخم بری آن جهت درد احشا و ریاح غلیظ و کرم معده و قولنج ریحی و یک درم آن جهت کزیدن عقرب و سموم قتاله مجرب و کویند خوردن و ضماد نمودن آن انثیان را کوچک می کرداند و وجع مفاصل را مفید و چون با شیح بالسویه و جند و کندش از هریک مثل نصف آن حب سازند و هر روز دو درهم آن را بنوشند ریاح انثیین را زائل کند و مداومت بآن بیضتین را بالکل دفع نماید مضر رئه مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن از نیم مثقال تا دو درهم بدل آن مثل آن خولنجان و نصف آن اسارون و سدس آن قرومانا و در صباغی بدل آن عصفر و مستعمل در طب بیخ و تخم آنست
ص: 253
نام مار سیاه است و بهندی کالاناک نامند
*طبیعت آن
در آخر سیوم کرم و خشک و در غایت تجفیف
*افعال و خواص و منافع آن
کفته اند آنچه در هنکام بودن آفتاب در برج حمل خصوص از دهم تا آخر صید نموده باشند نشاید استعمال آن جهت شدت قوت سمیت آن زیرا که حمل از بروج ناریه است و بسبب شدت کرمی آن را برج ملتهب می نامند پس اعمالی که در ان کرده شود نیز حرارت را در انها تاثیر بسیار است قطو و پوست مطبوخ آن در شراب جهت درد کوش و مضمضه بدان جهت درد دندان و روغنی که در ان دندان مار و سر و زهرۀ آن جوشانیده باشند جهت جذام و ثآلیل سریع الاثر است و تعلیق دندان آنکه در حالت حیات آن کنده باشند و بدستور تعلیق دل آن جهت رفع تپ ربع نافع و اطهورس و ذی مقراطیس کفته اند که چون شکم آن را از سر تا دنباله شکافته احشای آن را بیرون آورند و از شاهسفرم خشک که به آب خیسانیده نرم کرده باشند مملو ساخته محل شق را دوخته در آتش بیاویزند تا پخته شود پس آن شاهسفرم را برآورده بر برص تازه ضماد نمایند و یک شبانه روز بکذارند پس باز کنند مجرب و امین الدوله از محمد بن احمد نقل می کند که استعمال زهرۀ مار در هیچ امر نشاید که از سموم قتاله است و تعلیق شاخ مار شاخدار جهت تب غب مؤثر و تعلیق سلخ الحیه که عبارت از پوستی است که هر ساله مار می اندازد بر ورک زنان موجب سرعت ولادت و بخور آن مسقط جنین و مجفف دانۀ بواسیر و تخم مار را چون با سرکه و بورۀ ارمنی سائیده طلا کنند جهت رفع برص تازه مجرب دانسته اند و اکتحال پیه آن مانع نزول آب و دهن و رماد طبیخ آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 254
بضم همزه و سکون شین معجمه و ضم تای مثناه فوقانیه و سکون رای مهمله و فتح غین معجمه و الف و رای مهمله و صاحب برهان قاطع بزای هوز در آخر قید نموده معرب اشترخار است و تاویل آن بفارسی شوک الجمال است و عربان زنجبیل العجم و زنجبیل الفارس خوانند و محروث نیز و بیونانی فرافیون و آثاریون بثای مثلثه نیز و اهل مصر لحاح و بهندی اونت کتاره نامند
*ماهیت آن
نباتی است شبیه بباد آورد و کل آن زرد و سفید و خارهای
١٣4دراز و دانۀ آن کوچکتر از دانۀ باد آورد و بیخ آن شبیه به بیخ انجدان و غیر آنست و از ان باریکتر و بی صمغ و بدبو و بدطعم و تند و تلخ و فعل او قریب بفعل انجدان و مترجم کتاب ابو ریحان کوید که نبات شیردار است از جهت تجربه مقدار از ان را برکرفتم چون شیر از جرم آن پدید آمد و بدست من رسید آن موضع را ریش کرد و مدتی آن جراحت باقی بود منبت آن خراسان و ریکستان مرو و تحجوان و جبال موصل و بغداد و آذربیجان و بهترین آن خراسانی و اجود و مختار آن سفید سبک خالص خالی از زردی و سیاهی قلیل المراره و متعدل الجرم کم کره مصمت با اندک حرافت و بشاعت آنست و مغشوش به بیخ انجدان و غیر آن می نمایند و اهل خراسان با کوشت طبخ نمایند و شیخ داؤد کفته دو قسم می باشد طویل و غیر طویل طویل آن معروف بشارب عنبر است و این ردی است و فرق میان آن و میان باد آورد آنست که تخم آن کوچک مشهور نزد ما عصیفریه و کیاه تر و تازۀ آن را مانند کاهو در موصل می خورند و تخم بادآورد زرد و سفید و خارهای کیاه آن طولانی و درین تلخی و قبض می باشد و بهترین آنست که از برمودا می آورند و کویند بیخ انجدان خراسانی است و اصلی ندارد و مخلل بیخ آن یعنی بسرکه پروردۀ آن بهتر از غیر مخلل آنست و سرکه آن بهتر است از جرم آن
ص: 255
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و مسیح در دوم کفته
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح سدها و مسخن معده و مشهی و هاضم طعام و منبه آن و مدر بول و دافع یرقان و اسهال مراری و خلفه و با قوت تریاقیت خصوص خل آن و آشامیدن یک مثقال از جرم آن جهت تپ ربع عفونی و یا بلغم عفن مخلوط بسودا و مهیج شهوت طعام و هضم آن و جلای رطوبات معده و تقویت آن و دفع یرقان و اسهال مراری و خلفه و ضرر سموم بارده و وجع مفاصل نافع و طلای جرم آن با سرکه جهت اورام بارده و تسکین دردها و دفع سموم و سرکۀ آن در قوت مانند سرکۀ عنصل و در افعال مذکوره بنهایت بهتر از جرم آن مقدار شربت از سرکۀ آن تا پنج مثقال و از جرم آن تا دو درهم مضر دماغ و کرده مغثی و مقئ و لاذع و بطئ الهضم و جشا و رائحۀ آن مدتی می ماند که بسبب دیری هضم آن بلکه بسبب شدت نفوذ و غوص و بقای آن در جرم معده مصلح آن شربت غوره و ریباس بدل آن انجدان و عرق آن جهت کرده و جکر و سپرز نافع و قدر شربت آن تا سه اوقیه است و صنعت خل و سکنجبین و عرق آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر همزه و سکون شین معجمه و کسر خای معجمه و سکون یای مثناه تحتانیه و صاد مهمله لغت عربی است و بیونانی خامالاون لوفش یعنی مختلف الالوان نامند زیرا که بحسب اختلاف اراضی برک آن سیفد و سرخ و ازرق می باشد لونش بمعنی سفید است و معروف بشوک العلک است جهت آنکه از ان صمغ مانند مصطکی بعمل می آید و زنان بجای مصطکی استعمال می نمایند حکیم میر عبد الحمید نوشته که بهندی بنکم نامند و در راه سندربن از بنکاله بسیار است
ص: 256
*ماهیت آن
صاحب اختیارات بدیعی نوشته که درخت کرم دانه است و نوعی از ماذریون و بیونانی خامالاون لوفش کویند و بعضی افسیالانه نامند و در کوهستان شیراز بسیار بود و آن را می سوزانند و بشیرازی ماروشی بیش خوانند و با هیزم آورند و خامالاون مالس خوانند و تفسیر مالس سیاه بود و صاحب تذکره و غیره نوشته اند که دو صنف می باشد سفید و سیاه و صحرائی و کوهی مجموع را برک شبیه ببرک کنکر و بی ساق و بیخ آن سفید و در میان برک آن خاری شبیه بخار کنکر و کل آن بنفش و شبیه بتارهای موی و تخم آن شبیه بقرطم و صمغ آن را که از نزدیک بیخ آن برمیآید مانند مصطکی زنان استعمال می نمایند و رائحۀ عروق آن مرکب از خوشبوئی و کراهیت و طعم آن بشیرینی مائل و ثمر آن مانند ثمر کبر و صنف سیاه آن را برک از قسم اول نرم تر و ریزه تر و تازۀ آن سرخ و خشک آن سیاه و ساق آن بقدر شبری و سرخ و قبه و کل آن خارناک و نقطه دار و بیخ آن سطبر و سیاه و کاه در ان سوراخها
١٣5می باشد و اندرون آن سرخ و کزندۀ زبان و مستعمل بیخ آن است و از خواص آن است که هر کیاهی که در حوالی آن روید آن را فاسد سازد و منبت آن سنک لاخها و تلها و سواحل دریا
*طبیعت سفید آن
در دوم کرم و خشک و با قوت تریاقیه و سیاه آن در آخر سوم تا چهارم کرم و خشک کفته اند
*افعال و خواص و منافع سفید آن
ص: 257
آشامیدن یک مثقال آن جهت رفع جنون و صرع و توحش و هیجده قیراط آن با شراب قابض طبع و با طبیخ فودنج جبلی جهت اخراج حب القرع و طبیخ آن جهت عسر البول و کزیدن هوام و اسهال زردآب و استسقا مفید و صمغ آن با شیر مقوی احشا و محلل ورم باطنی و طلای آن با سرکه جهت تحلیل اورام باردۀ ظاهری نافع مقدار شربت از ان تا پنج درهم و مصدع مصلح آن شکر و اما سیاه آن بجهت آنکه بسیار محرق و تند است دو مثقال آن قتال و در مشروبات غیر مستعمل و طلای آن بتنهائی یا با کبریت جهت جرب و قوبا و بهق و با روغنها جهت تحلیل مواد بارده و ضماد آن بر جراحات متأکله منقی آن و لطوخ مطبوخ آن با سرکه و کوکرد و قفر الیهود جهت قطع ثآلیل مؤثر و مضمضه بطبیخ آن مسکن وجع اسنان و چون مخلوط سازند با مساوی آن فلفل و مثل آن موم و بر دندان بچسپانند وجع آن را ساکن کرداند و ضماد مطبوخ آن با سرکه جهت تسکین وجع دندان و با مراهم متأکله جهت قروح خبیثه و متأکله و چون آن را با سویق خمیر نمایند و با آب و زیت بخورد سک و خنزیر و موش دهند می کشد آنها را و صمغ آن مفتت قوای دندان کرم خورده و خاکستر بیخ هر دو نوع آن جهت قلاع مجرب دانسته اند
بفتح همزه و بکسر نیز آمده و سکون شین معجمه و فتح رای مهمله و الف و سین مهمله لغت مغربی است و بفارسی سریش نامند
ص: 258
*ماهیت آن
بیخی است غیر بیخ خنثی زیرا که ساق خنثی کوتاه و کوچک و کل آن سفید و ساق اشراس بلندتر و عریضتر و برک بیخ آن قویتر و کل آن سفید مائل بسرخی و ثمر آن مستدیر و تند طعم و با عفوصت است و لیکن شیخ الرئیس در قانون در مبحث قوبا تصریح نموده بدین عبارت که اصل الخنثی هو الاشراس
*طبیعت آن*
در اول کرم و خشک و محرق آن در دوم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص و منافع آن
آشامیدن آن جهت درد پهلو و سرفه و یرقان حادث از صفرای سوخته و سحج و خشونت حلق و چون خورد کرده بیاشامند بول و حیض براند و محرق آن مدر بول و حیض و محلل ورم بلغمی و با سرکه دافع داء الثعلب و بهق سفید و ضماد آن جهت جبر و کسر و فتق و قیله و دمل و قروح خبیثه و ورم خصیه و کوفتکی عضل و عصب و با سرکه و روغن کنجد جهت جرب و حکه و تلیین صلایات و بآرد جو جهت سعفه و طلای آن بر ورههای بلغمی نافع و تخم آن جالی و قاطع اخلاط غلیظه و کرم تر از اصل آن و جهت نفث الدم و با ماء العسل جهت تنقیۀ جکر نافع مورث سدد و مصلح آن سکنجبین و مرخی معده و مصلخ آن کلقند مقدار شربت آن تا پنج درهم و از محرق آن تا یک مثقال و از تخم آن تا دو درهم بدل آن در اکثر افعال غری السمک است کویند مغاث و یا کرسنه و بیخ آن را سائیده و با آب ممزوج نموده مستعمل صحافان و سراجان و صندوق سازان و کفش کران و غیرها است زیرا که بسیار لزج و چسپنده و وصل آن مستحکم می باشد
ص: 259
بضم همزه و فتح شین معجمه و قاف معرب اشۀ فارسی است و بفارسی اوشه و کلبانی نیز و بعربی اشج و وشج بتشدید جیم و وشق و لزاق الذهب و بیونانی اثانقون بثای مثلثه بعد از همزه و امونیاقن نیز بعضی کفته و پر نقش نیز و بلغت مصرقنا و شق و کلخ و بهندی کاندر نامند
*ماهیت آن*
شیخ الرئیس کفته که هو صمغ الطرثوث و ربما یسمی لزاق الذهب لان الکواغذ و الکراریس تذهب به و کفته اند نرم می کرداند ذهب را مانند تنکار و بغدادی کفته
١٣6غلط کرده کسی که آن را صمغ طرثوث دانسته و آن صمغ درختی است صغیر مستقیم النبات و بیشتر منابت آن بلادی است که حرارت و برودت بر ان غالب باشد مانند شام و دیار ربیعه و مالیقی نوشته که دیسقوریدوس در ثالثه نوشته که صمغ درختی است شبیه بقثاء در شکل منبت آن بلادی است مسمی بلینوی در موضعی که آن را فورنی خوانند و درخت آن را اغاشولیس نامند و مختار و بهترین آن آنست که خوشرنک و بی سنک ریزه و چوب و چرک و خالص و قطعۀ آن شبیه بکندر و متکاثف و رائحۀ آن شبیه برائحۀ جندبیدستر و طعم آن تلخ باشد و آنچه بدین صفت بود آن را بورسما خوانند و آنچه در ان خاک و یا سنک ریزه باشد فتراما کویند و کاه از موضعی که آن را امافق نامند نیز می آورند و انطاکی کفته درخت آن ما بین نبات و شجر و کوچک و ساق آن باریک و مزغب مائل بسفیدی و کل آن ما بین سرخی و زرقت است و در جبال کرخ می باشد نه شام و صمغ آن زردرنک و بزدن تیغ حاصل می کردد بهترین آن سفید نرم صاف خالص سریع الانحلال آنست و مغشوش بسکبینج می نمایند و فرق بزردی رنک مغشوش آن است و بحلتیت نیز و فرق ببوی آن است و خالص آن دانهای بزرک متکاثف صلب تلخ قریب ببوی جند می باشد و صاحب اختیارات بدیعی نوشته صمغ نباتی است که آن را بشیرازی بدران خوانند
ص: 260
*طبیعت آن*
کرم در اول دوم و بعضی در سوم و در آخر اول خشک و اسحق کرم و خشک در دوم کفته
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و مجفف قوی ملین و جالی و جاذب از عمق بدن و اندک لذاع و مفتح سدۀ جکر و سپرز و افواه عروق به حدی که جاری می کرداند خون را از افواه عروق و مصلح مسهلات است و لهذا داخل مسهلات کرده می شود جهت اصلاح عمل آنها
*امراض الراس
آشامیدن آن با عسل جهت صرع و فلج و خدر و تشنج رطب امتلائی اقویا را از یک مثقال تا دو درم و متوسطین را یک درم و ضعفا را ربع درمی و یا قریب بدان جهت آنکه اسهال بلغم می نماید و دفع می سازد آن را و همچنین آشامیدن مقدار یک مثقال آن با ماء الشعیر و تحسی بدان با ماء العسل جهت صرع و مقدار کرسنه دو چهار و نیم اوقیۀ عسل مصفی و یا طبیخ زوفی و یا طبیخ انجدان برای تشنج رطب امتلائی نافع و غرغرۀ محلول آن با آب کرم جهت امراض مذکوره و سائر امراض دماغی بارد رطب مانند دوار و سدر و استرخا و لقوه و امثال اینها و خفقان سوداوی و بلغمی نافع برای آنکه جلب می نماید و فرود می آورد بلاغم و رطوبات بسیاری از دماغ و اعصاب دماغی و حنک و حنجره بسوی دهان و تحلیل می دهد آنها را
امراض العین و الحلق و الصدر و غیرها
طلای آن با سرکه جهت شعیرۀ پلک چشم و اکتحال آن برای تلیین خشونت اجفان و جرب و جلای بیاض و شعیره و جلب رطوبات و قروح غائرۀ عین و دفع ظلمت بصر مفید و آشامیدن یک مثقال آن با ماء الشعیر بطریق لعوق اندک اندک جهت ربو و عسر نفس و انتصاب آن و خناق بلغمی و تنقیۀ قروح حجاب و دفع مرۀ سودا و تنقیۀ آن و با عسل نیز جهت علل مذکوره و تنقیۀ سینه از رطوبات لزجه و عسر البول و وجع خاسره و مفاصل و عرق النسا و دفع ضرر ادویۀ مسهله و خیسانیدۀ مقدار نیم درم تا یک درم و تا یک مثقال آن در مطبوخات مناسبه یا در آب کرم بتنهائی جهت درد تهیکاه و ورکین و کمر و عرق النسا و تحلیل ریاح معده و صلابت طحال و کبد و اسهال بلغم غلیظ لزج و ماء اصفر و تفتیت حصاه و اخراج جنین زنده و مرده و کشتن کرم امعا و حب القرع و ادرار فضلات و حیض و رطوبات نافع و بتنهائی و با سرکه جهت ورم جکر و سپرز و استسقا و صلابت انثیین و ضماد و طلای آن جهت تلیین صلابت مفاصل و با سرکه جهت قوبا و با سرکه و نطرون جهت خنازیر و تحلیل صلابات و با عسل و زفت جهت تحلیل تحجر مفاصل و با سرکه و بوره و روغن حنا جهت اعیای امتلائی و عرق النسا حادث از مواد بارده و با زیت جهت کلف و بهق
ص: 261
١٣٧و آثار جلد و ضماد آن با عسل جاذب خار و پیکان بظاهر جلد بسبب قوت جذبی که دارد السموم شیخ الرئیس کفته خوردن آن با طلا که نوعی از شراب است و مرمکی فادزهر سموم است خصوص سمی که ان را طفسیقون نامند و حمول آن جهت اخراج جنین و ادرار حیض و اختناق رحم و تدهین آن جهت طرد هوام و چون مخلوط بسعد و زیت نموده نزدیک هوام برند می کشد آنها را و مرهم آن جهت تحلیل اورام و نضج آنها و خوردن کوشت فاسد زائد و رویانیدن کوشت صالح جید مفید و بالجمله منافع بسیاری دارد هم مفردا و هم مرکبا با ادویۀ مناسبه مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یک مثقال مضر معده و اکثار آن مورث بول الدم و ادرار خون مصلح آن انیسون مضر کرده مصلح آن زوفا و کم استعمال نمودن آن بدل آن سکبینج است یا جاوشیر یا بر موم و نسخ مراهم آن در قرابادین ذکر یافت
بضم همزه و سکون شین معجمه و فتح نون و الف و نون در آخر لغت عربی است و آن را حرض بضم حا و سکون راء مهملتین و ضاد معجمه و غاسول نیز نامند برای آنکه ثیاب را بدان می شویند
*ماهیت آن
انواع است یکی رطب و آن کیاهی است بی برک و شاخهای آن باریک بجای برک رسته و در انها چیزها شبیه بکره می باشد و همیشه تر و تازه و پرآب و کیاه آن بزرک و چوب آن سطبر و می سوزانند آن را و آتش آن بسیار کرم و تند و رائحۀ دود آن کریه و طعم آن مائل بشوری و قدری معتدی از آن را جمع نموده و زمین را مقداری حفر نموده در انها آتش می دهند با نی و خار و هیمه سوخته از ان آبی جدا کشته در ان جمع شده منجمد می کردد مانند قرصی و یا قطعهای بزرک و یا کوچک و آن عبارت از قلی است و منبت آن شوره زارها و خرابها و زمینهای خشک و دواب آن را بسبب شوری نمی خورند بلکه بو کرده از ان درمی کذرند و نیز نوع دیکر از رطب آن می شود که کیاه آن تا بدو ذرع و شاخهای آن باریک و پوست درخت آن مائل بسرخی و برک آن ریزه و ضخیم و رنک یک طرف آن سبز مائل ببنفشی و طرف دیکر آن سبز و تیره و با رطوبت بسیار و رنک ان سیاه و بر هرچه بمالند آن را سیاه می کرداند و طعم آن با شوری و حدت و زیر درخت آن همیشه تر می باشد و منبت این نیز شوره زارها و در سند و ملتان کثیر الوجود و از کیاه تر و تازۀ این بتمامه بدستور مزبور نیز قلی بعمل می آورند و سفال کران در سند بعد از طبخ ظروف سفالی که رنک آنها سرخ می باشد برک آن را مالیده بر انها می مالند سیاه می کردند و نوعی از ان سفید می باشد و آن را خرؤ العصافیر نامند جهت مشابهت آن بآن و نوعی سبز این را غاسول فارسی و یابس کویند و با آب آن لک را حل می نمایند و بجای مداد در کتابت بکار می برند و آن غیر ابوقانس است و بهترین آن سفید آنست که مسمی بخرؤ العصافیر است
ص: 262
*طبیعت آن
کرم در سیوم و خشک در آخر دوم
*افعال و خواص و منافع آن
جالی و محرق و منقی و مفتح و مدر قوی و محلل فضول غلیظ و مدر بول و حیض و سه درم سبز آن مسهل زردآب و جهت استسقا نافع و یکدرهم آن مدر حیض و نیم درهم آن مدر بول و پنج درهم آن مسقط جنین زنده و مرده و ده درم آن کشنده و طلای آن جهت بردن کوشت زائد زخمها و سنون آن جهت جلای دندان نافع و مداومت آن مفسد دندان مصلح آن مغز تخم کدو و روغن بنفشه و مضر مثانه و مصلح آن عسل است
بضم همزه و سکون شین معجمه و فتح نون و ها بیونانی ابرویون و بعربی شیبه العجوز و مسک القرود و بفارسی دواله و دوالک و دوالی و بهندی چهریله و چریره و اکسیر و سیخ نیز نامند
*ماهیت آن
چیزی است شبیه بریسمانهای باریک و پهن باهم پیچیده و درهم بافته و بر شاخهای درخت بلوط و صنوبر و سائر درختها متکون می کردد بهترین آن آنست که
١٣٨هر دو روی آن سفید و خوش بو باشد و زبون ترین آن سیاه آنست
*طبیعت آن
معتدل در کرمی و سردی و با قوت قابضه شیخ الرئیس نوشته که در ان برودت فاتر و قبضی باعتدال و قومی کرم در اول و خشک در دوم و بعضی کرم و خشک در اول و بعضی کفته بارد و شدید الیبس است و بتخصیص آنچه از درخت بلوط بهم رسد و بالجمله مختلف می کردد طبیعت آن باختلاف آنچه برو متکون می شود
ص: 263
*افعال و خواص و منافع آن
مجموع آن با قوت قابضه و محلله و ملینه خصوص صنوبری آن و بسبب عطریتی که دارد ملایم جوهر روح و مقوی آن و بسبب قبضی که دارد موجب متانت روح و به لطافتی که دارد زود نفوذ بقلب می نماید پس باین اسباب و بالخاصیه مقوی قلب است امراض القلب و الدماغ و سائر الاعضاء آشامیدن طبیخ آن موجب سرور نفس و تقویت روح حیوانی و متانت و حفظ آن و جهت خفقان و صرع و تقویت معده و باه و رفع غثیان و قئ و تفتیت حصاه و وجع کبد نافع بجهت تلیین و تحلیل و قبض آن و معده را خوش بو کرداند و رفع بلت آن می نماید و آشامیدن نقوع آن در شراب قابض و خواب غرق آورد خصوص صبیان را و تقویت معده و ازالۀ نفخ و نهش هوام سمی نماید و بخور آن جهت صداع و شقیقه و صرع و تکرار کرفتن دود آن در بینی جهت سکته و صرع و اختناق رحم و نشستن در طبیخ آن جهت تسکین دردها و اورام حاره و صلابت مفاصل و وجع رحم و ادرار نمودن حیض و ضماد مسحوق خیسانیدۀ آن در آب جهت تقویت اعضای ضعیفه و مسترخیه و لحوم لینه مانند بناکوش و زیر بغل و ما بین کتفین و کنج ران و رفع آلام حارۀ آنها و تلیین صلابات و ردع اورام و تقویت معده و جکر و رفع بدبوئی زیر بغل و با سرکه جهت سپرز و بنهایت منوم اطفال است و اکتحال آن جهت تقویت چشم و قطور نقیع آنکه از درخت بلوط باشد جهت جمره و حرارت چشم و ذرور آن جهت بدبوئی زیر بغل و رویانیدن کوشت نرم بر جراحات و بدستور طلای آن جهت رفع بدبوئی زیر بغل و چون در روغنهای مناسبۀ دافعۀ اعیا حل نمایند و یا بجوشانند و بمالند جهت رفع اعیا و تحلیل اورام نافع مضر امعا مصلح آن انیسون مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن قرومانا بوزن آن و داخل خوشبوئیها مانند ارکجه و غالیه و لخلخه و دواء المسک و اکحال و غیره می نمایند و تا آن را نخیسانند و نم نداشته باشد خشک آن کوبیده نمی کردد و جوارش و عرق و دهن آن در قرابادین ذکر یافت حکیم میر عبد الحمید در حواشی تحفه نوشته که در کتاب مفردات فرنکی دیده شده است که آن را بفرنکی موس کس اربرم کویند و قسم دیکر آبی نیز نوشته که بر شاخهای مرجان و استخوان ماهی و اشجار دیکر زیر آب می پیچد و این اشنه باریک تر است از ان و آن را موص کس مرین خوانند
ص: 264
*طبیعت آن
سرد و تر ضماد آن جهت حرقت اعضا و مفاصل حار بسیار نافع است
کفته اند معروف بکف عایشه و کف مریم است و بهندی هنس بدی نامند
*ماهیت آن
دو قسم می باشد قسمی بیخ کیاهی است برک آن شبیه بکندنا و ساق آن باریک و بلند و کل آن بنفش از پائین ساق تا بالای آن پر کل و بیخ آن بمقدار کفدست طفلی و متشعب به پنج یا شش شعبه شبیه بپنجۀ کوچکی و مملو از رطوبت و رنک آن زرد و یا ابلق از زردی و سفیدی و اغبر و بیشتر مائل بزردی و طعم آن اندک شیرین منبت آن زمینهای رملی و ریکزارهای قریب بدریا و قسم دیکر بیخی است شبیه بناخن شیر و پلنک و این کرم تر و تندتر از اول و انطاکی غیر کف عایشه و کف مریم کفته و بنهج دیکر وصف آن نموده
*طبیعت آن
کرم در دوم و خشک در سوم و نیز خشک در دوم کفته اند
*افعال و خواص
و منافع آن
ملطف و محلل قوی فضول غلیظه و منقی اعضای عصبانی و تریاق سموم هوام و جهت جنون و وسواس و امراض
١٣٩سوداوی و بلغمی و تقویت منابت اعصاب و وجع مفاصل و رفع قولنج و ضماد آن جهت تحلیل صلابات و بخور آن جهت کریزانیدن موش و سام ابرص نافع و قسم دوم آن مسقط جنین و مضر آلات بول مصلح آن تخم مورد و بلوط و مضر محرورین و مصلح آن سکنجبین و مضر قلب و مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن در جنون و امراض سوداوی یک وزن و نیم آن هزار جشان و دو ثلث آن سعد
ص: 265
*ماهیت آن
سنکهائی است بمقدار انکشتی شبیه به نی مجوف و کره دار با اندک پهنی و رخاوت چون برهم خورند صدای سنک از آنها آید از اطراف یمن و حوالی شحر و عمان خیزد و صنفی از ان با رطوبت میاهی می باشد و این را در افعال قائم مقام مومیائی دانسته اند و بهترین آن مخطط سبک زودشکن نرم آنست و اهل مصر بدل قصب الذریره بنا و اقفان و دوا ناشناسان می فروشند و فرق میان هر دو ظاهر است بر خبیر بر ان
*طبیعت آن
کرم و خشک در آخر دوم
*افعال و خواص و منافع آن
قاطع نزف الدم و ملحم جراحات و محلل اورام بارده و چون با خون جراحت سرشته استعمال نمایند بجهت التیام جراحات عدیل ندارد و انطاکی نوشته که نوعی از آن را در مصر دیدم که پیشتر ندیده بودم سبک هش مجوف و شاید که این بهتر باشد از آنچه ذکر یافت
*ماهیت آن
مترجم صیدیۀ ابو ریحان وصف نبات آن نکرده و کفته آن دوائی است هندی تخم آن مستعمل بلادها و شبیه بشلتوک چون ساعتی در دهان نکاهدارند پوست آن شق شده مغزی از ان ظاهر کردد مانند پنبه و در تحریک باه بسیار مؤثر حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه المؤمنین نوشته بلغت خاندیس نپابان نامند و آن نباتی است ما بین شجر و کیاه و بلندی آن بقدر یک ذرع و زیاده و برک آن شبیه ببرک کل عباسی و آن را خوشه می باشد مانند خوشۀ کندم و جو و بر سر هر خوشه کلی مثل کل خیری و رنک آن سرخ کمرنک و بعضی کل آن کبود و تخم آن شبیه بدانۀ جو چون در دهان نکاهدارند یا در آب بریزند پوست آن شق شده صدا کند و مغز آن بیرون آید
ص: 266
بکسر همزه و سکون صاد و فتح طا و را هر سه بی نقطه و کاف
*ماهیت آن
دیسقوریدوس کفته که آن نوعی از میعه است و بعضی کفته اند صمغ زیتون است و دخان آن قائم مقام و بدل دخان کندر در جمیع امور و بعضی کفته صمغ شجر رومی است و دیسقوریدوس کفته بهترین آن اشقر چرب شبیه بر اتینج و سفیدرنک و خشبوی آنست که چون بمالند مانند عسل نرم کردد و سیاه آن بد است و خالص آن کمیاب و مغشوش بپنبه و موم کداخته با قدری خالص آن نموده می فروشند
*طبیعت آن
کرم در سوم و خشک در اول
*افعال و خواص و منافع آن
مسخن و منضج و ملین و جهت زکام و نزله و سرفه و بحوحت صوت و انقطاع آنکه از سردی باشد نافع و چون با قدری علک البطم فرو برند طبیعت را نرم کرداند و روغن آن جهت صلابت رحم و تفتیح سدۀ آن و ادرار حیض نافع مصدع و مسبت و ثقل راس آورد و اسقاط جنین زنده نماید مصلح آن تخم رازیانه مقدار شربت آن نیم درم تا یک درم و نیم بدل آن میعۀ سائله است
بفتح همزه و سکون طا و فتح را و الف و کسر طای مهملات و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی شبیه الکواکب و بعربی معروف بحالبی است جهت آنکه تعلیق آن بالخاصیت اورم حادث در حالب را نافع است
ص: 267
*ماهیت آن
کیاهی است ساق آن کمتر از ذرعی و صلب و خشن و بر اطراف آن کلی شبیه
١4٠ببابونه و بعضی مائل به بنفشی و در دور آن برکها و مجموع برکها و کلهای آن شبیه بکواکب و برکهای ساق آن باریک و مزغب و تخم آن اغبر و تلخ
*طبیعت آن*
در دم کرم و خشک و با توت مبرده و قابضه و شیخ الرئیس نوشته که در ان قوت قبض نیست
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و مجفف و آشامیدن آن جهت صرع اطفال که ام الصبیان نامند و جهت خناق و ضماد برک آن جهت ورم چشم و برآمدکی حدقه و تسکین درد آن و وجع و درد کنج ران و ورم آن بغایت موثر مقدار شربت آن تا دو درهم است
بفتح همزه و طا و سکون را هر دو بی نقطه و فتح میم و الف و لام و ها مالیقی کفته که غافقی نوشته که آن کیاهی است ساق آن ببلندی یک ذرع و بی شعبه و بر ان رطوبتی مانند عسل می باشد و برکهای آن در چهار صف موازی یکدیکر شبیه ببرک شاه دانه و بسیار زردتر از ان و خوشۀ ثمر آن به قدر یک شبر و غلافهای ثمر آن مدور دهن شکافته بشکل غلاف بندق و بسیار زرد متصل بهم یک صف بر بالای دیکری تا بانتها و ثمر آن نیز مانند بندق بمقدار نخودی و در اندرون آن تخمی سیاه رنک بسیار باریک و کل آن باریک و زردرنک و منبت آن زمینهای خشک و صحراهای خالی از کیاه و تخم آن جهت امراض عین مانند جرب و سلاق و ابتدای رسد بارد اکتحالا نافع
ص: 268
بفتح همزه و سکون طا و کسر راء مهملتین و فتح یای مثناه تحتانیه و ها لغت عربی است و بفارسی آش آرد و رشته نامند
*ماهیت
و مزاج و افعال و خواص آن از اغذیۀ معروفۀ اهل ایران و خراسان و توران است خصوص اهل خراسان و شامل ماهیچه و رشتۀ قطایف و بغرا و غیرها است و آن انواع است خواه از آرد کندم خالص سازند بدین قسم که آرد را به آب و نمک بقدر ضرور خمیر سخت نموده بر روی تخته پهن کرده رشته های بسیار باریک طولانی ارکارد ببرند هر مقدار که خواهند و در آب کرم جوشان یا در آب یخنی کرم جوشان یا در آب قلیه جوشان بریزند و طبخ نمایند تا پخته کردد و طعم خامی آن زائل شود و مصالح حاره و اناریه بقدر ضرور داخل کرده فرود آورند و تناول نمایند و این را بفارسی آش رشته و بترکی اوماج نامند و کویند اوماج ارد خمیر کردۀ ریزه نموده با عدس پخته را نامند و اکو آن را مدور یا مربع و یا باشکال دیکر بریده بهمان قسم طبخ نمایند بغرا و بفارسی آش برک و ماهیچه و بترکی ططماج کویند و خواه خمیر آن را از آرد سمید اندک نرم ساخته از قمع سوراخ تنک بکذرانند بدین نحو که خمیر را در جوف قمع پر کرده بدست یا بآلتی زور نمایند تا از سوراخهای آن قمع مثل خیاطه خمیر باریک شده بیرون آید و یا آنکه بکف هر دو دست بمالند و مثل تارهای خیاطه باریک سازند و خشک نمایند و این را بعربی شعیره و بهندی سیوین نامند و عند الحاجت این را اولا بدون روغن در ظرفی بریان می نمایند تا اندکی سرخ و برشته کردد پس آب بقدر ضرور داخل کرده دم می دهند تا پخته شود پس روغن کاو تازه داغ کرده داخل نموده شیر تازه دوشیده جوش داده بر ان ریخته قند سفید بران پاشیده تناول می نمایند و کاهی از آرد جو نیز بقسم اول یا دوم برای صاحبان حمیات حاده مانند دق و سل بی کوشت با آب خالص ترتیب می دهند و دو قسم اول کرم در اول و با رطوبت بسیار و بی کوشت آن را که آش بران کویند جهت مرضی و با کوشت جهت اصحایا بعضی امراض که خوردن کوشت در ان مناسب باشد مفید و لیکن بطئ الهضم و انحدار است بجهت فطیر بودن خمیر آن و نزد بعضی و در بعض امزجه بی خمیر مایۀ آن سبکتر و قسم دوم آن از قسم اول سنکین و بطئ الهضم تر و مصلح آن هر دو فلفل و روغن بادام شیرین و چون انهضام یابد غذای بسیاری از ان بهم رسد و جهت سرفه و وجع سینه و خشونت آن و حلق و قرحۀ امعا و مثانه و لاغری کرده نافع و سرخی معدۀ بارد و چون
ص: 269
١4١در آن برک حرفه یا اسفاناخ یا روغن بادام پخته باشند جهت امراض مذکوره موافق تر و ملین بطن و آنچه از آرد جو سازند سرد و با رطوبت بسیار از همه بطئ الهضم و الانحدار و قلیل الغذاتر و کاهی در دو قسم اول از برای صفراوی مزاجان و یا بجهت زیادتی لذت بعضی حموضات مناسبه مانند کشک یا ماست یا سرکه و یا آب لیمو و یا غوره و یا انار و یا آلو و یا زرشک و یا امثال اینها با اندک شیرینی چاشنی کرفته ترتیب می دهند و این قسم را بترکی آش با فاطق نامند و بطئ الهضم تر و مسدد و مولد بلغم غلیظ است و مصلح آن ثوم و ادویۀ حاره و بعضی جهت رفع اسهال و حبس طبیعت با ادویۀ قابضه مثل آب سماق و به ترش و کشک بریان و امثال اینها ترتیب می دهند و کفته اند که اطریه متخذ از خمیر آرد کندم صالح است از برای حار المزاج و کسی که محتاج بغذای متین باشد و نافع است از برای سعال هر کاه نبوده باشد سبب آن اخلاط حاره و آنچه با کوشت باشد کثیر الغذا و مرطب و مسمن بدن و همچنین با شیر و شیرینی آن مولد خلط غلیظ و آنچه از آرد برنج سازند سبک و سریع الهضم و قابض است و نوع دیکر که آن را بفارسی رشتۀ قطایف و رشتۀ خطائی نامند و آن را از آرد برنج یا نشاسته و یا هر دو درهم سازند بدین نحو که آرد برنج با نشاسته مخلوط به آب کرده صاف نموده در قمعی که سوراخهای باریک داشته باشد کرده و پاتیل مسی یا سینی مسی را بر آتش کذاشته که خوب کرم کردد پس آن قمع را بیک دست کرفته بسرعت تمام بر ان بفاصلۀ یک شبر و یا کمتر بکردانند تا مانند رشته های باریک از ان برآید و در دیک بسته شود و از دست دیکر آنچه بسته شده است بردارند اکر یک شخص باشد و اکر دو کس باشد و یا ظرف بزرک باشد یکی بریزد و دیکری بردارد تا ما دام و هر مقدار که خواهند پس آن را در ظرفی کرده مغز کودکان بریان و مغز بادام بریان و مغز پستۀ بریان کوفته و جلاب شکری و قندی با دانۀ هیل سوده بر روی وی ریخته بخورند و بعضی بجای جلاب شکری پالودۀ شکری رقیق که آن را بفارسی ماقوتی رقیق کویند بر روی وی کرده می خورند آنچه از آرد برنج ترتیب دهند سبک و سریع الهضم و قابض و آنچه از آرد میده یا نشاسته سازند کثیر الغذا و بطئ الهضم تر و از نشاسته ساختۀ آن سبک تر و قابض تر و به دوائیت اقرب و اطریه یعنی آش آرد نافع است از برای صداع خصوص صداع صفراوی و یابس ساذج حادث از هم و غم و مالیخولیای حار یابس و نسیان خصوص مطیب بدارچینی و دارفلفل و خولنجان و یا با مربای زنجبیل و امثال اینها جهت زکام و نزله و با عسل جهت نفث الدم خصوص که در ان عدس پخته باشند جهت سل و بول الدم بسبب آنکه متولد می کردد از ان خون بلغمی که مقاومت می نماید با سودای احتراقیه و تبرید و ترطیب بدن می نماید و متبخر نمی کردد از ان ابخره و از برای ابدان و امزجۀ باردۀ رطبه و معده های رطب با امثال ادویۀ حاره که ذکر یافت مناسب و کاهی جهت اصحا و زیادتی لذت نخود درست و چغندر ریزه کرده با کوشت قیمه و یا کوفته چاشنی بسیب و به و آب لیمو و آب غوره و یا ماست یا کشک داخل اطریه می نمایند و در قرابادین بتفصیل ذکر یافت
ص: 270
بفتح همزه و سکون ظای معجمه و فتح فا و الف و راء مهمله و کسر طاء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و بای موحده لغت عربی است بفارسی ناخن پریان و ناخن خرس و ناخن بویا و بهندی نکه بفتح نون و کاف و ها و بفرنکی انکیز اورطس نامند
*ماهیت آن
جسم صلبی است صدفی که از ساحل دریای هند آورند شبیه بناخن و مائل بتدویر و خوش بو چند نوع می باشد بعضی سفید مائل بسرخی و این را هندی می خوانند و بعضی از ان سرخ و با تقعیر و این را قرشی نامند و بعضی سفید و بزرک و با دسومت و بعضی کبود و نوعی بزرک تر از اول و کوچکتر از ثانی و سیاه و این را بفارسی ناخن دیو
١4٢گویند و بهترین آن نوع اول هندی سفید آنست و همه انواع ان را چون بسوزانند بوی اندک کریهی از ان اید و چون در روغن بریان نمایند بوی خوشی از ان ظاهر کردد و یحتمل که آن خانه کرم دریائی از قبیل اصداف باشد و یا کوش جانور دریائی که امواج بساحل انداخته مردم از انجا می آورند
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
مدر فضلات و ملطف اخلاط غلیظه و جهت صرع و سکته و خفقان رطوبی و معدی و درد بارد جکر و رحم و اختناق آن و جمیع امراض باردۀ آن و آشامیدن دو درهم آن به آب کرم جهت اذابت خون منعقد در کرده و مثانه نافع و با سرکه ملین و محلل بطن و بخور آن جهت صرع و سکته و نزلات و غشی و اختناق رحم و احتباس حیض نافع مصدع مصلح آن سکنجبین مورث سحج و مصلح آن کل ارمنی مقدار شربت آن از یکدرهم تا سه درهم بدل آن قصب الذریره و بقول البای هند دو نوع است و جهت جذام و امراض بلغمی و سوداوی و جریان منی و خارش و انواع زخمها و دفع سموم نافع و چون با سرکه بیاشامند تحریک بطن نماید
ص: 271
ماهیت آن نباتی است بی برک و بی کل شبیه بناخن چیده و اغبر مائل بسیاهی و بهندی کرن پات نامند
*طبیعت ان
در اول کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
جهت یرقان اسود و سرفۀ خشک و بالخاصیه جهت دفع بی خوابی نافع و طلای آنکه با سرکه پخته باشند جهت تحلیل اورام مفید مضر دماغ مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا سه مثقال است
ادویۀ خشبو را نامند که در اطعمه و اشربه داخل می کنند و محمود سنجری کفته که ادویۀ عطریه طیبه الرائحه است مانند قرنفل و دارچینی و هیل بوا و مانند اینها و حب و دهن و شراب و عرق و قرص افاویه در قرابادین کبیر ذکر یافت
بفتح همزه و سکون فا و کسر تای مثناه فوقانیه و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم میم و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی دواء الجنون و بعربی شجر الضبع و بسریانی سورمور و برومی شیون و بهندی اکاس بیل و امل بیل نامند
*ماهیت آن
نباتی است سرخ رنک و ربیعی و تا صیف نیز می ماند و فروع و شاخهای آن مانند خیاطه و ریسمان باریک بر نباتات و اشیائی که نزدیک او می باشند می تند و برک آن بسیار ریزه و تخم آن از خردل ریزه تر و سرخ مائل بزردی و کل آن ناریخته تخم می بندد و رنک کل آن سرخ مائل بغبرت با ریشهای بسیار باریک مانند مو و بیخ آن شبیه بزردک و تا مدتی در زمین می ماند و نصاری کویند که در حوالی آن چیزی نمی روید و طعم آن تلخ با اندک تندی و منبت آن جبال و وادیها و جزائر دریای غربی و شمالی و بهترین آن اقریطشی است پس مقدسی که از جزیرۀ اقریطش و مقدس آورند رنک آن سرخ و بسیار باریک و تند بود هرچند این اوصاف در ان زیاده باشد بهتر است و کفته اند آنچه را در آخر ربیع اخذ نمایند با کل می باشد و آنچه در تابستان با تخم و اکثر درهم آمیخته می آورند و کفته اند که آن تارهای بسیار باریک است مانند موی که شاخهای آن و اوراق و کل و تخم آن درهم شکسته آمیخته می باشند و بعضی کفته اند که بیخ ندارد و شیخ الرئیس کفته که قوت نبات آن مانند قوت حاشا است و بعضی کفته که از جنس حاشا است و مستعمل بیشتر تارهای مانند خیاطه و تخم آن است و مغشوش بحاشا می نمایند و فرق بسرخی رنک افتیمون است بخلاف حاشا و با سد العدس نیز و فرق بسرخی و تیرکی اسد العدس است و فرق میان اقریطشی و مقدسی آنکه بر صعتر پیچیده باشد آن است که چون آن را بمالند بکف دست و بو کنند آنچه بر صعتر پیچیده
ص: 272
١4٣است بوی صعتر از ان آید و در عمل از اقریطشی ضعیف تر باشد و مترجم صیدنه ابو ریحان کفته که این را صعتری نامند چون نسبت ببوی آن کنند و چون نسبت بمعدن آن کنند جرمغانی کویند و این زبون ترین انواع آنست و اقریطشی را انطاکی نیز نامند زیرا که بیشتر از انجا بانطاکیه برند و از انجا باطراف و اقلیطشی نیز لام بجای را کویند
*طبیعت آن
جالینوس کرم و خشک در سوم دانسته و حنین و دیکر اطبا کرم در سوم و خشک در آخر اول و بعضی نیز خشک در دوم کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و ملطف و مفتح سدد و مسهل سودا و بلغم بتنهائی و یا با بنفشه مسهل صفرا نیز و بجهت امراض دماغی و عصبانی از قبیل صداع و تشنج امتلائی و صرع و مالیخولیا و مانیا و جنون و کابوس و وسواس سوداوی و فالج و لقوه و خدر و اوجاع مفاصل و سرطان متقرح و تفریح قلب بسبب تنقیۀ سودا و کرم معده و ریاح را دفع نماید و موافق امزجۀ پیران و مشائخ و بالخاصیه جهت امراض سوداوی و تنقیۀ سودا بیعدیل و نفخ را زائل کرداند صاحب شفاء الاسقام کفته مفتح سدد است و در اسهال بطئ العمل و چون ضم نمایند بآن فلفل و ادویۀ لطیفه اسهال بسرعت می نماید جهت آنکه آنها معین بر عمل و تحلیل آنند
*امراض الراس
و چون یک هفته هر روز ده درهم آن را در نیم رطل شیر تازه دوشیده بخیسانند و با پانزده مثقال سکنجبین بنوشند جهت رفع صداع سوداوی و مالیخولیا و تشنج امتلائی و توحش و خفقان مجرب دانسته اند و همچنین چون شش درم آن را در قدری شیر کوسفند تازه دوشیده داخل کرده بیاشامند از برای صداع سوداوی و تنقیۀ سودا بعد از نضج بمنضجات مناسبه و آشامیدن شش درم آن با ماء الجبن جهت صداع حادث بمشارکت قلب بسبب سوء مزاج سوداوی آن و با مثل آن انسنتین برای مالیخولیا و چون شش درم آن را با ده درم مویز منقی از حب چند جوش خفیفی داده صافی نموده بیاشامند نافع است مالیخولیای حادث از آشامیدن خمر بسیار و ادمان بران و جهت وسواس سوداوی و اخراج دیدان طوال اکر اضافه نمایند بر ان طبیخ سر بنفشه می باشد انفع و چون اضافه نمایند بر همه مفرحی مانند بادرنجبویه و کاوزبان می باشد ابلغ و همچنین با ماء الجبن از برای مالیخولیا و هشت درم آن با شیر تازه دوشیده و شکر سفید جهت مالیخولیا و مانیا و جنون و کابوس و اکثر امراض سوداوی و استفراغ مادۀ مالیخولیای سوداوی با افتیمون و شحم حنظل و اندکی سقمونیا بعد از فصد و نضج ماده موجب رستکاری از ان است و چون افتیمون را کوبیده و بمویز منقی سرشته حب بسته فرو برند از ان پنج درم تا ده درهم نافع است مالیخولیای مراقی را و چون هفت درم افتیمون را کوبیده و با هفت درم سکنجبین ساده سرشته بیاشامند اسهال سودا بقوت نماید و تنقیۀ طحال کند و نافع است از برای مالیخولیای طحالی و مانیا و چون هر هفته یک مرتبه ازین ترکیب خورده شود می باشد نافع از برای مانیا و مالیخولیا و جنون و جمیع امراض سوداوی محترق از سودای بارد و همچنین آشامیدن آن با ماء الجبن متجبن بشیرۀ قرطم که مقدار شیر دو رطل باشد و حب القرطم کوبیده بیست درم از برای مالیخولیا و مانیا و جنون و وسواس سوداوی بدین دستور که حب القرطم را کوبیده شیر را قدری جوش داده فرود آورده چون نیم کرم کردد آن را در پارچه کرده در ان بمالند که تمام شیرۀ آن در ان برآید و بکذارند تا خوب بسته شود پس آن را بدستور مقرر بچکانند و تمام آب آن را از پرویزن بکیرند و با شش درم افتیمون بنوشند طلاطلی در مجربات خود آورده که دیدم خلق کثیری از اصحاب مالیخولیا و مانیا و جنون و وسواس سوداوی که افتیمون مخلوط با فسنتین و برک حنظل بآنها دادند شفا یافتند و نیست دوائی نافع تر از برای مالیخولیا و امراض سوداوی از ان و چون افتیمون را در آب یکدوجوشی داده مالیده صاف نموده در آب صافی آن کلقند حل نموده باز صاف
ص: 273
١44کرده بیاشامند تنقیۀ سر کند از اخلاط فاسدۀ سوداویه و نافع است از برای کابوس حادث از ابخرۀ سوداویۀ مرتقیه از معده بسوی سر و با ماء الجبن از برای کابوس سوداوی و آشامیدن آن با سطوخودوس و امثال آن از ادویۀ مخصوصه منقی دماغ است و جهت صرع سوداوی و بلغمی و فالج و لقوه و تشنج امتلائی و خدر نافع و چون بکیرند از ان شش درم تا ده درم و اندکی بجوشانند در میپختج و مالیده بفشارند و بنوشند نافع است از برای تشنج امتلائی و خدر و سرطان متقرح و چون بکیرند از ان هر روز ده درم و در یکمن شیر تازه دوشیده بخیسانند و صافی نموده اضافۀ آن نمایند مقدار پانزده درم سکنجبین ساده صادق الحموضه تا بریده کردد پس بچکانند و بیاشامند و تا هشت روز متوالی این را بعمل آورند تشنج و خدر را نافع است و چون چهار درم افتیمون را سائیده با قدری عسل و قلیلی نمک بخورند اسهال سودا و بلغم بقوت نماید و بغدادی قلیلی سرکه نیز برین ترکیب اضافه کرده بدانکه چون افتیمون لطیف و ضعیف الترکیب است آن را بسیار نرم نباید کوبید و جوش بسیار هم نباید داد زیرا که نرم کوبیدن و جوش بسیار مبطل فعل آن است بلکه آن را در غیر مطبوخ جریش باید کوبید و در مطبوخ بیکدوجوشی اکتفا نمود و اکر آن را در صرۀ علی حده بسته در مطبوخات بعد طبخ در آخر جوش انداخته یکدوجوشی داده فرود آورند و بعد سرد شدن صره را افشرده دور نمایند بهتر است و افتیمون مضر صفراوی و شبان و محرور المزاجان و مورث کرب و غشی و عطش است مصلح آن زعفران و کثیرا و بروغن بادام چرب کردن و کویند مضر رئه و مصلح آن صمغ عربی و کتیرا و موافق امزجۀ باردۀ و کهول و مشائخ و سوداوی مزاجان مقدار شربت از جرم آن بقول شیخ الرئیس چهار مثقال و نزد بعضی تا سه مثقال و بعضی دو درم کفته و در مطبوخات تا ده درم بدل آن در اسهال لاجورد و حجر ارمنی و یک وزن و نیم آن حاشا یا مثل آن حاشا و دو دانک آن تربد سفید مدبر است و تخم آن را نیز نرم نباید کوبید و بروغن بادام چرب باید نمود که مصلح آن است در مغص اکر در غیر مطبوخ جرم آن را استعمال نمایند و الا بالای آن روغن بچکانند و چون ده درم تخم آن را کوفته در پارچۀ کتانی بسته در دو ثلث رطل شراب انکوری انداخته شب تحت السما بکذارند و روز دیکر افشرده دور نمایند و یک اوقیه شربت کل یعنی شربت ورد مکرر و دو اوقیۀ شربت بنفشه در آن داخل کرده و یک مثقال روغن بادام شیرین بران چکانیده صبح ناشته نیمکرم کرده بیاشامند مالیخولیا و وسواس سوداوی را نافع و اسهال مرۀ سودا نماید بنهایت قوت بدون مضرتی و حدوث ضعفی و اکر یک اوقیه مغز فلوس خیارشنبر نیز اضافه نمایند بهتر است مقدار شربت آن بتنهائی تا دو درم و با غیر آن تا چهار درم و حبوب افتیمون و سفوف و سکنجبین و شراب و قرص و مطبوخ و نقوع و ماء الجبن افتیمونی و معجون مقلی آن در قرابادین بتفصیل ذکر یافت
ص: 274
بفتح همزه و فا و سکون راء مهمله و کسر بای موحده و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون فرفیون و فربیون و ابربیون و ابربیون نیز نامند و برومی افنین بدو نون در میان هر دو یای مثناه تحتانیه و بعربی آکل بنفشه و قاتل بنفشه و حافظ النحل و حافظ الاطفال و کروش الغنم و بیونانی حالاس و تاکوب نیز و بمغربی بستانه کویند و اکثر لبن السودا نامند
*ماهیت آن
صمغی است خاکستری رنک مائل بزردی با طعم و بوی تند و کهنۀ آن سرخرنک نبات آن شبیه بنبات کاهو و کاسنی و شیر دارو دو قسم می باشد قسمی برک آن مفید و نبات آن پر شعبه و خارناک و قسمی برک آن سیاه و خار آن تندتر و باریکتر و شیر آن بیشتر و منبت آن بلاد لینو و حبش و سودان و بسبب تندی و حدت بوی شیر آن اهل آن بلاد از دور در زیر نبات آن شکنبۀ کوسفندی را پاک شسته در ظرفی تعبیه کرده می کذارند و از دور حربه مانند نیزه و غیر آن بآن می رسانند که شکافته کردد و دور می روند
١45که بوی آن بمشام شان نرسد بیک دفعه شیر بسیاری از ان فروریخته در شکنبه جمع می کردد آن را خشک کرده باطراف می برند و بعضی صمغ درخت مازریون دانسته اند و اصلی ندارد بهترین آن صاف تازه خاکستری رنک مائل بزردی و تندی بوی با حدت طعم آن است که چون بزبان بکذارند زبان را بکزد و مدتی لذع آن باقی می ماند و هرچند تندبوتر و تیزتر باشد بهتر و تازه تر است و زود در آب و روغن زیت کداخته شود و سبک وزن و متخلخل باشد و کهنۀ آن سرخرنک اشقر بود و زود کداخته نشود و بو و تندی آن کمتر باشد و مغشوش آنکه از انزروت و صمغ عربی می سازند باوصاف مذکوره نیست و کویند اکر بخار آن در وقت کرفتن دمعه بدندان برسد می ریزاند آن را پس باید که در ان حین دهان را بند نمایند و اول کسی که پی برده باین صمغ یوناس ملک یونیه بوده خود و با آنکه اطبا در عصر او یافته اند
ص: 275
*طبیعت آن
کرم و خشک در اول چهارم و بعضی خشک در سوم کفته اند و قوت آن تا چهار سال قوی می باشد و بعد از ان ضعیف و تا ده سال باطل می کردد
*افعال و خواص
و منافع آن*
جالی و ملطف و محرق و حاد خصوص تازۀ آن به حدی که زیاده است از حلتیت که حادترین صمغها است مسهل بلغم لزج و زردآب و منقی فضول بلغمیه از اعصاب و جهت لقوه و فالج و استرخا و تشنج امتلائی و رعشه و خدر و دوار و سدر و صرع و سکته و کابوس و جمود و شخوص و استسقا و سپرز و قولنج و سردی کرده و عرق النسا و مفاصل و وجع ظهر و ورک که از بلغم باشد و دفع سموم بارده و تسکین اقسام ضربان مفید اللقوه سعوط مقدار عدسی از ان محلول در شیر دختر جهت لقوه و محلول آن در روغن حبه الخضرا و مالیدن آن بر روی صاحب لقوه نافع و بدستور فرو بردن حب مصنوع از ربع درمی از ان و از سکبینج و مقل الیهود و اشق از هریک نیم درم جهت لقوه مفید و زائل کرداند آن را الفالج و الاسترخاء اکثار بوئیدن آن نافع آست فالج را بجهت آنکه تنقیۀ دماغ می کند و میل می دهد مواد را از جانب نخاع بسوی بینی و سعوط محلول مقدار یک شعیرۀ آن به آب مرزنجوش یا باب افشردۀ چغندر یا به آب افشردۀ سیر تر نیز نافع است فالج را بهمان جهت و اشامیدن ان بادویۀ مناسبه نیز نافع است آن را و استرخا را و تمریخ اعضای مسترخیه بروغن زیت که در یکرطل آن مقدار سه درهم افربیون حل کرده باشند هفت روز یا شش روز اقلا سه روز نافع است آن را و فالج را و اکثری از امراض عصبانیه را و اکر مخلوط نمایند آن را به قیروطی که شکسته باشند حدت افربیون را بروغن و تمریخ نمایند بآن نافع است آن هر دو را بنهایت نفع و سزاوار نیست اکثار مروخ ان زیاده از هفت روز و مقدار افربیون از سه درم و چون حل نمایند بروغن قسط یا روغن غار کرم نموده تدهین بآن نمایند نافع است از برای فالج و استرخا بجهت آنکه مسخن عصب است و ملطف و محلل بلغم و چون بکیرند وزن یک اوقیۀ آن را و نرم سوده در یکرطل زیت که در ان دو اوقیه موم کداخته باشند داخل کرده در هاون بدسته بمالند تا چون مرهم شود و تمریخ نمایند بقلیلی از ان نافع است فالج و استرخا را نفعی بین و چون بکیرند از ان ربع درمی و از سکبینج و اشق نصف درمی و حب ساخته فرو برند نافع است از برای استرخا و چون بکیرند مقدار یک دانک از ان و سائیده بزردۀ تخم مرغ نیمبرشت پاشیده بیاشامند نافع است استرخای اعضا را نفعی بلیغ و چون مخلوط نمایند افربیون را ببعضی از ادهان حاره مانند روغن قسط و روغن سداب و تمریخ نمایند بآن نافع است تشنج بلغمی را و اکر زیاده نمایند بوزن آن جندبیدستر و عاقرقرحا می باشد انفع و همچنین تمریخ بقیروطی معمول از افربیون تازه یک اوقیه و زیت کهنه یکرطل و موم سرخ دو اوقیه که موم را در زیت کداخته افربیون را نرم سوده بآن مخلوط کرده در هاون بدسته نیکو سائیده استعمال نمایند الرعشه و التمدد آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه نافع است رعشۀ بلغمی را و تمریخ بیک درهم افربیون محلول در ده درهم زیت کهنه
ص: 276
١46نافع است خدر را و همچنین تدهین محلول آن در روغن دارچینی و آشامیدن آن نافع است خدر را و همچنین محلول آن در روغن قثاء الحمار و یا روغن حار دیکر نافع است آن را شربا و تمریخا و چون سی درهم آن را در روغن مناسبی حل نموده شش روز بآن مروخ نمایند نافع است خدر را و تعطیس با فربیون و استشمام بآن و تشوق بدان با روغن مناسب نافع است دوار و سدر بلغمی حادث از کیموس بارد را الصرع و السکته و الکابوس و الجمود و الشخوص چون بسیار نرم بسایند آن را بتنهائی یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر و در بینی صاحب صرع و سکته دهند نافع است آن هر دو را و چون حل کنند به آب کرم و غرغره کند بآن صاحب صرع می باشد نافع او را و چون طلا نمایند افربیون و ثافسیا و امثال این هر دو از ادویۀ محرقۀ محللۀ مواد و مقرحۀ عضو بر موضع صعود ابخره در حال صرع حادث بمشارکت اطراف بسبب صعود ریاح مصرعه از انها بسوی سر نافع است آن را و لازم است که این طلا بعد از بستن بالای آن عضو باشد اکر ممکن باشد مانند دست و پا و آشامیدن ربع درم از ان با ادویۀ مناسبه نافع است کابوس را و ریختن یک اوقیۀ افربیون محلول در یکرطل روغن یاسمین بر سر صاحب جمود و شخوص و همچنین طلا کردن افربیون و جندبیدستر سوده در روغن یاسمین بر سر نافع است آن هر دو علت را الاستسقاء و الطحال و القولنج و اوجاع المفاصل و غیرها آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه جهت امراض مذکوره و عرق النسا و وجع الورک و کمر که از بلغم و سردی باشد و سردی کرده و سموم بارد را نیز نافع و مسقط جنین و اکتحال آن با عسل جهت نزول آب در چشم مفید اما حدت و حمرت و سوزش آن در چشم مدت مدید می ماند و سعوط آن با آب چغندر جهت سبل و دمعه و حمرت چشم و تنقیۀ دماغ و ضماد آن بر استخوان باعث تقشر آن و باید که محافظت نمایند استخوان را از ان و طلای آن دافع کوشت زیادۀ زخمها و بر زخم سک دیوانه کزیده و لدغ هوام دافع سمیت آن و با روغنهای مناسب جهت امراض عصب و درد مفاصل و با زعفران و افیون جهت تسکین اقسام ضربان و حمول ان بقدر یک حبه تا دو سه حبه در ادرار حیض محتبس مجرب و اکر احداث سوزش نماید روغن کل سرخ دافع آن است و فرزجه یک حبۀ آنکه با سک سائیده باشند در اعانت بر حمل و تضییق فرج و تقویت رحم و دفع بدبوئی آن بی عدیل المضار مضر اصحاب امزجۀ حاره و کسی که بر مزاج او خون غالب باشد سزاوار نیست که بتنهائی آن را بنوشد و مضر امعای سفلی و مصلح آن مقل ازرق و رب السوس و اناویه مانند دارچینی و سنبل الطیب و سلیخه و کثیرا و صمغ عربی و روغن بادام شیرین و کویند مضر انثیین و مصلح آن روغن کل و مضر رحم باعث بهم آوردن فم آن به حدی که ادویۀ مسقطۀ جنین نتوانند اسقاط آن نمایند مقدار شربت آن دو قیراط و زیاده از ان تا سه درهم کشنده بدل آن در استسقا مازریون و در قولنج بوزن آن تا دو وزن جندبیدستر و قسم سیاه آن قتال است ابن مولف کفته اکر فرفیون و افیون را هر دو باهم در شیشه کنند هریک دیکری را فانی می کرداند به حدی که اثری از ان هر دو نمی ماند و کفته اند چون افربیون را با باقلا نکاهدارند در هیچ وقت قوت آن زائل نمی کردد و حبوب و ادهان و اضمده و اطلیه و قیروطیات و معاجین افربیون در قرابادین ذکر یافت و تدارک احوال طاریه بر شارب زیاده از مقدار مقرر آن نیز و بالجمله از خوردن آن نعاس و سوزش اعضا و فواق و کرب شدید و لهیب و لذع بطن شدید عارض کردد و سه درهم آن در سه روز کشنده بود بتقرح معده و امعا و آن تریاق افیون و بعضی سموم باردۀ حیوانیه و غیر آن است مصلح آن چرب نمودن آن بروغن و آشامیدن سویق سرد کرده به یخ و برف و نشستن در آب سرد و نجرع کلاب و متواتر آشامیدن سویق جو با آب انار و سیب میخوش و لیمون و کشکاب و روغن کل با کافور و کلاب و شوربای چرب و جدوار مجرب و فادزهر حیوانی با دوغ تازۀ کاو
ص: 277
١4٧خورانیدن و اضمده بارده بر جکر کذاشتن است
بفتح همزه و سکون فا و فتح سین و سکون نون و کسر تای مثناه فوقانیه و سکون یای مثناه تحتانیه و نون لغت یونانی است و بعربی خترق بحای معجمۀ مفتوحه و تای مثناه فوقانیۀ ساکنه و رای مهملۀ مفتوحه و قاف و برومی ابستیون و بفارسی مروه کویند و بلغت مصر نوع زبون آن را دسیسه و نوع جبلی آن را ربل براء مهمله نامند و بهندی مجتری و شتارو کویند
*ماهیت آن
نباتی است ما بین شجر و کیاه و شبیه باقحوان که بفارسی بابونه کاو چشم نامند و ساق آن بلند و شاخهای آن انبوه و پربرک شبیه ببرک صعتر و غبارآلود و با اندک زغب و کل آن مانند کل بابونه و از ان ریزه تر و در وسط آن تکمۀ کوچکی و در ان تخمی باریک شبیه باسپند و با تلخی و قبض و اندک تیزی و بوی آن با عطریت و ثقلی شیخ الرئیس کفته که حنین نوشته که افسنتین چند نوع می باشد خراسانی و شرقی و طرسوسی و سوسی و آنچه از کوه لکام می آورند و غیر اینها نیز و متقدمین پنج صنف دانسته اند طرسوسی و سوسی و نبطی و خراسانی و رومی و نبطی آن با عطریت است و قوت قبض و تحلیل آن زیاده و حرارت آن کمتر و ازین جهت اسهال بلغم نمی نماید هرچند در معده باشد و نفعی چندان در اسهال بلغم ندارد و مضر بفم معده نیست و صنفی را که برک مانند برک زردک و سفید و کل آن زرد و بی برک و اهل مصر آن را دسیسه نامند و منبت آن آنچه در اکثر شرقی بلاد شمالیه و خراسان و عراق است زبون ترین همه اصناف است و کفته اند که افسنتین از اصناف شیح است و لهذا بعض حکما آن را شیح رومی نامیده اند و بعضی کشوثای رومی دانسته اند و مختار بهترین اصناف آن رومی طرسوسی سفید رنک پس سوسی مزغب آنست که چون چوب آن را بشکنند و یا به کف دست بمالند بوی صبر از ان آید و در طعم آن حرفت و تلخی و قبضی باشد و نیز کفته اند بهترین انواع رومی سرخ رنک با عطریت رائحه و تلخ طعم مزغب آنست که در ان کره ها باشد و آنچه را از جزیرۀ نیطس آورند قبض آن بیشتر از اصناف دیکر است و برک و کل آن کوچک تر و کاه مغشوش می کنند آن را بزردی زیت که با آن در آب جوش می دهند و خشک می نمایند و فرق میان آن هر دو آنست که مغشوش آن را چون در آتش اندازند بوی زیت از ان آید بخلاف خالص
ص: 278
*طبیعت آن
کرم در اول و خشک در سوم و بعضی کرم در اول دوم و خشک در آخر آن کفته اند و این اصح است و کرمی عصارۀ آن زیاده از حشیش آن و اقوی از ان و همچنین تخم و کل آن اقوی است از حشیش آن
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح و ملطف و مشهی و قابض و تلخ و قبض آن اقوی و زیاده از تلخی آنست مسهل صفرا و ماء اصفر و سایر اخلاط مراریۀ مجتمعه در معده بادرار ببول و منقی عروق سینه و شش و با افتیمون و بدستور با افتیمون و اسطوخودوس منقی و مسهل سودا و جهت صداع و لقوه و فالج و استرخا و رعشه و صرع و سکته و کابوس و دوار و سدر و مالیخولیا و سبات و امراض عین و کوش و دهان و حلق و معده و کبد و مرارۀ طحال و ارحام و بواسیر و اوجاع اعصاب و اعیا و داء الثعلب و داء الحیه و دفع سموم مشروبه و منهوشه و تقویت معده و اشتها و ادرار بول و حیض و شیر و عرق و قتل اقسام دیدان و امثال اینها از امراض هریک بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ آن نافع شربا و ضمادا الصداع و اللقوه و الفالج و الاسترخاء و الرعشه و الصرع و السکته و الکابوس لشوق آب مطبوخ آن با شیخ ارمنی خصوصا که در ان قدری ایارج فیقرا حل کرده باشند صداع حادث متولد در مقدم دماغ و آشامیدن مطبوخ آن جهت آنکه محلل ریاح دماغیست و غرغره بآن لقوه و شرب طبیخ آن بتنهائی و یا با عسل لقوه و فالج و استرخا و رعشه و صرع و سکته و کابوس را نافع و چون مفلوجی که در معده او اخلاط حاره حاصله از ادویۀ مشروبه باشد بنوشد آن را خارج می کرداند آنها را و تبرید می کند بالعرض و ریختن عصارۀ آن بکلوی مسکوت و سعوط نمودن
ص: 279
١4٨آن آن را مفید الدوار و السدر و السبات و الاعیاء و المالیخولیا آشامیدن مطبوخ آن با صبر سقوطری دوار و سدر حادث از صفرا و بلغم را و تقیع آن سبات و طبیخ آن با افتیمون مالیخولیا را و نیز تجرع هر روز دو اوقیه از آب طبیخ آن و اکر مادۀ مالیخولیا مائل بمراری باشد ده قیراط عصارۀ آن را در آب حل کنند و بیاشامند و اکر بشرکت مراق بود و در مراق ریاح باردۀ نافخه باشد و ورم و لهیب نباشد تنقیۀ آن بطبیخ افسنتین یا عصارۀ آن بنحو مذکور نمایند و تدهین روغن کل آن جهت اعیای امتلائی مفید امراض العین چون بکیرند حشیش آن را و سائیده در خرقه کتانی بسته در آب کرم جوشان فرو برده تکمید نمایند بآن چشمی را که طرفه داشته و مدت مدید طول کشیده باشد زائل کرداند آن را بجهت آنکه کویند جذب می کند خون را بسوی خود به حدی که خون در ان صره می آید که اکر بفشارند خون از ان برمی آید و طلای مطبوخ آن در میپختج جهت درد چشم و غشاوه و ورم و ضربان آن و با عسل جهت رفع آثار بنفشی تحت پلک چشم و ضماد آن با ناردین جهت رمد خصوصا نبطی آن و اکتحال آن جهت رمد و غشاوه امراض الاذن چون افسنتین را در آب با روغنی قابض یا در شراب پخته کوش را ببخار آن بدارند نافع است وجع آن را و ورم بناکوش را و همچنین طلای آن بر بناکوش و قطور عصارۀ آن وجع حادث بسبب دیدان و یا ریاح و یا رفتن آب در آن را نافع بجهت آنکه قاتل دیدان و محلل ریاح آب است و قطور مطبوخ آن در روغن بادام تلخ به حدی که تمام قوت آن در روغن آید با قلیلی زهرۀ بز نیز محلل ریاح کوش و منقی جراحت آن در ساعت و رافع کری است هرچند کهنه باشد و همچنین قطور ممزوج آب مطبوخ آن با روغن بادام تلخ و زهرۀ بز آمدن آب را از کوش بازدارد امراض الفم و الحلق و الصدر و الرئه طلای افسنتین کوبیده و با نطرون و عسل سرشته بر حنک یا از خارج بر حلق نافع است ورم عضلات داخلیۀ آن را و خناق و ورم بناکوش و وجع آن را و همچنین غرغرۀ مطبوخ آن یا بعصارۀ آن بتنهائی یا با ادویۀ مناسبۀ آن و آشامیدن آب طبیخ آن جهت تنقیۀ صدر و رئه و آنچه در عروق آنها است از اخلاط صفراویه نافع المعده و الکبد و المراره و الطحال و الامعاء و الرحم و المقعده و الدیدان و البواسیر و المفاصل آشامیدن آن با ناردین جهت درد معده و تحلیل صلابات باطنیه و نفخ و ریاح و همچنین ضماد آن و شرب طبیخ آن جهت تقویت معده و آوردن اشتهای طعام که زائل شده باشد عجیب الفعل است و جهت اوجاع جنین و خاصره و تهبج صورت و اطراف و استسقا و اوجاع مفاصل و امراض مقعدۀ بارده و دفع بخارات فاسده و اصلاح فساد مزاج و ابتدای سوء القنیه و بدستور عصارۀ آن جهت امراض مذکوره و همچنین چون بیاشامند ده روز هر روز مقدار بیست مثقال از آب مطبوخ آن بجهت رفع سقوط اشتها که از رطوبت باشد و زوال یرقان نافع و آشامیدن طبیخ آن بتنهائی و یا با عسل و یا با افتیمون جهت طحال و همچنین با ادویه مناسبۀ دیکر و ضماد کوبیدۀ آن بانجیر و نطرون و شیلم جهت استسقا خصوصا با سرکه و بدستور با نطرون و انجیر و دقیق سوسن برای طحال با اکلیل الملک در زیت پخته جهت ورم کبد در اواخر و طلای مطبوخ آن با سرکه جهت وجع مفاصل حار و تمریخ آن با سوم و روغن کل سرخ یا روغن حنا جهت درد تهیکاه و درد معدۀ کهنه و جکر و بواسیر و شقاق مقعده و وجع آن و صلابت رحم و همچنین ضماد آن بتنهائی و فرزجۀ آن با عسل جهت ادرار حیض و حمول آن با موم جهت اخراج حب القرع و آشامیدن آب مطبوخ آن بتنهائی و یا مطبوخ آن با برنج یا با عدس جهت قتل و اخراج اقسام کرم و آوردن اسهال نافع و با سرکه جهت بواسیر و شقاق مقعده و اخراج اخلاط حاره که بسبب ادویۀ مشروبه در معده بهم رسیده باشد موثر و آشامیدن شراب آن جهت تمدد زیر شراسیف و تقویت معده و دفع بواسیر و شقاق مقعده و تنقیۀ عروق می نماید از اخلاط مراریه و مائیه و ادرار می فرماید الحمی و داء الثعلب و الحیه و الشرا و دفع
ص: 280
١4٩السموم و غیرها و الزینه آشامیدن طبیخ آن جهت تپهای عفن و مرکب و کهنه و با ناردین جهت داء الثعلب و داء الحیه و اصلاح فساد مزاج و بتنهائی جهت نیکوئی رنک رخساره و بدستور ضماد آن و آشامیدن ده درم مطبوخ آن جهت کزیدن عقرب و با شراب جهت سم شوکران و نهش تنین بحری و بری نیز و با سرکه جهت خناق عارض از شرب قطر و ضماد آن با آب جهت شرا و تحلیل صلابات و داء الثعلب و داء الحیه و کذاشتن آن در صندوق و میان متاع مانع کرم زدن ثیاب و آمیختن آب مطبوخ آن با مرکب مانع تغیر آن و خوردن ارضه و کرم و سوس و موش کتابی را که با آن مرکب کتابت کرده باشند و طلای آن با زیت بر بدن مانع مقارنت پشه است بآن کس و ذرور آن جهت کریزانیدن هوام و پاشیدن آب طبیخ آن کشندۀ کیک و تدهین آن باعث طرد هوام المضار کفته اند افسنتین مضعف فم معده است سوای نبطی آن و لیکن ضرر عصارۀ آن زیاده از حشیش آن است و مصدع و مجفف مصلح آن در مبرودین انیسون و مصطکی و در محرورین شربت انار و امثال آن و شیخ الرئیس و صاحب شفاء الاسقام و دیکران کفته اند که حشیش افسنتین موافق ترین ادویه است از برای معده و تقویت آن و عصارۀ آن مضعف آن است بجهت آنکه در عصارۀ آن قوت قبضی که محتبس است در حشیش آن نیست و نیز صاحب شفاء الاسقام کفته جایز نیست استعمال آن قبل از نضج اخلاط بجهت آنکه ضرر آن در ان حین بیشتر از نفع آن است بسبب قوت قبضی که دارد و بالجمله در ان دو قوت است قوت اسهال و قوت قبض و دو جوهر نیز یکی جوهر لطیف هوای ناری که باعث اسهال و تفتیح است و دیکری جوهر کثیف ارضی که موجب قبض و حبس است مقدار شربت از جرم آن از یک مثقال تا دو مثقال و در مطبوخ تا دو درهم است اما باید که چون جرم آن را بطریق سفوف و غیر آن اکر استعمال نمایند بجهت رفع قبض آن بروغن بادام چرب نمایند بدل آن در اسهال غافث و شیخ ارمنی است و جهت تقویت معده بوزن آن اسارون و نصف آن هلیلۀ زرد و بجهت جکر عصارۀ غافث و جعده و قیصوم و عصارۀ آنکه آن را کوبیده آب آن را کرفته در آفتاب خشک کنند در جمیع افعال مذکوره اقوی است و نیز محلل و مفتح سدۀ جکر و مجاری ما بین معده و جکر و مجاری امعا و جهت تپهای کهنه و مرکبۀ قدیمه و تقویت معده و تنقیۀ آن از اخلاط مراریه و آوردن اشتهای طعام و ابتدای ضوء القنیه و استسقا و یرقان و نیکو کردن رنک رخسار و اصلاح فساد مزاج شربا مفید و جهت تهبح وجه و ورم اطراف و ورم طحال و داء الثعلب و داء الحیه شربا و ضمادا نافع و مورث کرب و صداع و مصلح آن ریوند مقدار شربت آن تا یک درهم و بدل آن سه وزن آن افسنتین یا غافث باشکاعی است و این ضعیف است شیخ الرئیس کفته عصارۀ آن مصدع است و ظن من آنست که همین سبب مضرت آنست بمعده مصلح آن در مبرود انیسون و در محرور رب آب انار است و حب افسنتین و ادهان و اشربه و اضمده و عرق و غرغره و اقراص و مطبوخات و معجون آن در قرابادین ذکر یافت با خواص و منافع و طرق استعمال و صنعت هریک
ص: 281
بفتح اول و سکون فا و ضم شین معجمه و فتح راء مهمله و جیم معرب از افشره فارسی است که بعربی عصیر نامند و اصل آن افشرده بود که بکثرت استعمال افشرده شده آن مخصوص با آب میوه های آبدار است که مالیده و یا کوبیده فشرده آب آنها را بکیرید خواه بر آتش بقوام آورند که رب نامند و یا در آفتاب کذارند تا غلیظ شود که عصاره کویند و بالفعل عبارت از آب افشردۀ میوه های آبدار رسیده ترش یا میخوش مانند انار و آلوبالو و توت و زرشک و یا آب لیمو و یا اترج و یا سرکۀ انکوری و یا عرق نعناع و یا تمر هندی محلول یا آب و یا آب انبۀ خام و فالسه و جامون که میوه های هندیست یا سماق
١5٠محلول در آب و امثال اینها است که صاف کرده و بقدر حاجت قند یا نبات داخل کرده و آب نیز آن مقدار که خوش طعم کردد و یا طعام و یا بدون آن بنوشند یا عررب و شربت ترشی و یا میخوشی که در آب حل کنند و بنوشند و عرق سلطانی که از جملۀ افشرجات رفیعه است در قرابادین ذکر یافت
*طبیعت
و افعال و خواص هریک راجع بآنچیزی است که از ان سازند
بفتح همزه و سکون فا و فتح عین مهمله و یا در آخر بلغت عبرانی نام نوعی از حیه است و حیه اسم جنس آن و افعی را بیونانی احدیا و احادیا نامند و آن را اسامی بسیار است
*ماهیت آن
ماریست بقدر دو ذرع دست و با دنبالۀ باریک و کوتاه آن اندک کویا بریده شده که بفارسی کله دم نامند و سر آن پهن و بزرک و مثلث شکل که قاعدۀ آن بطرف کردن آن می باشد و کردن آن باریک و در وقت رفتار از ان آوازی آید کویند که آواز از پوست آنست بخلاف حیات دیکر که آنها را این هیئت و خواص نیست و بسیار قوی و زوردار و ملون بالوان بسیار و در کوچکی و بزرکی مختلف بعضی سیاه مائل بزردی و بعضی مائل بسرخی و بعضی به تیرکی و بعضی ابلق و غیر اینها از الوان و نیز بعضی شدید السمیه و بعضی مائل باعتدال و بعضی قلیل السمیه و نر و ماده می باشد مادۀ آن را چهار دندان و نر آن را دو دندان و بهترین آن مستعمل در تریاق فاروق مادۀ اشقر مائل بسرخی جوان دور از آب و عمارت و جنکل و پیشه و شوره زار دهن کشا و عریض سر صلب جسد مائل بباریکی است که چشمش مائل بسرخی باشد و در آخر بهار یا اوائل صیف صید کرده در وقت صید ضربی و زخمی باو نرسیده و زود سر و دم آن را قطع نموده باشند که ضعیف و لاغر نشده باشد و طریق قطع سر و دم آن آنست که آن را خشم آلود نموده بزودی و سرعت تمام سر و دم آن را یکجا جمع نموده بتیشه و یا تبر نجاری عریضی و یا ساطور قصابی و یا بآلتی دیکر که بسیار تند باشد و دم آن جابجا ریخته نباشد مقدار چهار انکشت از هر طرف بیک ضرب با پتکی جدا نمایند که در ان اصلا وصلی نماند و الا بکار نخواهد آمد و کیسۀ محاذی سر و دم آن بدارند که در ان افتد و بکسی نرسد و وجه سر و دنباله جدا کردن را کفته اند نه بجهت کثرت سمیت آن است چنانچه مشهور است بلکه برای آن است که در ان کوشتی نیست پس پوست آن را جدا کنند و شکم آن را چاک کرده زهره و امعا و احشای آن را برآورند و احتیاط نمایند که زهرۀ آن شکافته نکردد و در بطن آن نریزد که کوشت آن را فاسد و زهر قاتل خواهد نمود و بکار نخواهد آمد زیرا که سمیت بسیار در ان است پس با آب و نمک پاک شسته و با آب و قدری شبت و اندکی نمک در دیک سنکی و اکر نباشد مسی تازه قلعی کرده و یا نقره بآتش ملایم بدم طبخ نمایند و اکر آتش اخکر باشد بهتر است و باید که سر آن بسته آب آن مقدار در ان باشد که بالای آن آید و نیکو پخته شود و بسیار باقی نماند و بعد مهرا شدن بکذارند تا سرد کردد پس سر آن را باز کرده کوشتهای آن را تمام از استخوان جدا نمایند و بهر نحو که خواهند استعمال نمایند اقراص سازند و یا غیر آن و اکر اقراص سازند در هاون سنکی نرم بکوبند و با آرد نان خشکار ربع وزن آن سرشته دست را بروغن بلسان چرب کرده اقراص نازک سازند و بر روی غربال خشک نمایند و در شیشه نکاهدارند و عند الحاجه بکار برند و علامت جوانی آن سرعت حرکت و همیشه سر را بلند داشتن است و هرچه بعد قطع سر و دنباله خون کمی از ان آید و بی حرکت باشد استعمال نباید نمود و از اصناف ردیۀ آن یکی مغرنه است یعنی شاخدار که از کزیدن آن خون از مسام و منافذ ملسوع آن جاری می کردد و کفته اند که خون نیز بول می کند و دیکر دساسه است که فرو می رود در رمل و شنا می کند در ان مانند ماهی در آب و دیکر ملکیه مکلله الراس است که طول آن نهایت سه شبر می باشد و سر آن باریک و نیز کفته اند که سمیت این بحدیست که بنفس و صغیر خود می کشد و هر کرا نظر بر ان افتد می میرد و
ص: 282
١5١هرکه نزدیک آن مرده رود او نیز می میرد و این قول شاید مبالغه باشد و دیکر افعی که کمر آن کنده و کردن آن باریک و سر آن پهن و اغبر با نقطهای سیاه باشد و دیکر بلوطیه که در بلوط می ماند و بدبو می باشد و کسی را که بکزد پوست او جدا می کردد و دیکر معطشه که عطش بافراط و حرقت و التهاب بسیار عارض می کردد ملسوع آن را به حدی که دائم آب می نوشد و سیراب نمی کردد تا بمیرد و دیکر بزاقه که می کشد به آب دهن خود و بوی آن نیز مهلک است و دیکر سیاه مسمی باسود سالخ و ارقم یعنی ابلق و مرقش یعنی دو رنک و آنچه صاحب خالها باشد و انواع ردیۀ دیکر نیز می باشد و سمیت مار ماده اکثر قویتر از ان است و تاثیر آن در نهش اعضای طرف چپ خصوص قریب بقلب و دماغ و اعصاب و کبد اهوع است از اعضای بعیده و سمیت مار در دندان آن است یعنی بواسطۀ دندان سمیت را بعضو می ریزد دندان آن سفید و کوچک بمقدار دانۀ برنجی و در ان سوراخی در طول و سر آن محرف مانند قلم تراشیده است و چون ماری که دندان آن را برآورده باشند کسی را بکزد از موضع نهش آن قدری خون برمی آید و لیکن اذیت بسیار نمی رساند و مسموع کشته ماری که دندان سمی آن را برآورده باشند اکر محبوس دارند بعد از دو سال و اکر سر دهند بعد از شش ماه باز دندان سمی مثل اول برمیآورد و کسی را که بکزد بدستور هلاک می کرداند
*طبیعت آن
ص: 283
بنهایت کرمی و خشکی و و تجفیف و تحلیل است و آنکه قریب با آب و عمارت نباشد حار و یابس در دوم و متوسط آن در سوم و آنکه در دور کوهستان می باشد خشک در چهارم
*افعال و خواص و منافع آن
چون با آب و اندک نمک و شبت و روغن زیتون بر آتش اخکر بملایمت طبخ نمایند تا مهرا شود و کوشت آن را با کندنا تناول نمایند مواد غلیظه را بطرف جلد دفع می کند و تحلیل می دهد و کفته اند در مجذوم این معنی بتجربه رسیده که بعد از خوردن بدن او متقشر شد و از ان مانند فلس ماهی جدا کشت و از ان مرض شفا یافت و نیز از خوردن بسیار آن بدن متقرح شده مثل ماهی پوست از ان می ریزد و مقدار کم آن اخلاط متعفنۀ لطیفه را مستحیل بشپش و کثیفه را بتقشر جلد دفع می کند و نفع می بخشد و ایضا کوشت پختۀ آن به نحوی که برای تریاق فاروق می پزند جهت دفع سموم مشروبه و ملدوغه و ضعف بصر و درد عصب و ازالۀ برص و منع زیادتی خنازیر و حفظ جوانی و تقویت قوتهای حیوانی و نفسانی و نیکوئی ذهن و فکر و جهت لقوه و رعشه و امراض باردۀ عصبانی و طول عمر مؤثر هر کاه بسال یک مرتبه تناول نمایند و لیکن اکثار در ان ننمایند و بعد تقویت بدن و شروع بروئیدن کوشت و جلد حفظ نمایند و اعضا را از خارج بمالیدن مراهم و موم و روغنهای مناسب و مسکۀ تازه و از داخل بآشامیدن شراب و ماء اللحم و اکل لحوم لطیفۀ مشویه و امثال اینها و آشامیدن مرقۀ آن جهت ضیق النفس بارد رطب و باید که مرقۀ آن را بدم بپزند زیرا که کوشت آن دیر پخته و مهرا می کردد و ضماد کوشت کوبیدۀ خام آن جهت دفع سمیت افعی کزیده و اقسام مارها بنهایت نافع و بجهت داء الثعلب و داء الحیه و خنازیر و اوجاع مزمنۀ بارده نافع و چون شکم آن را چاک کنند و کرماکرم برکزیدۀ آن کذارند وجع آن را ساکن کرداند و سمیت آن را دفع نماید و اکثار اکل آن محرق اخلاط و مصدع و مصلح آن شیر تازه دوشیده و آب فواکه است و نخودی که در حین جوشانیدن کوشت در ان پخته باشند در افعال قریب است بقرص افعی و نمکی که در جوف آن پرکرده باشند در افعال ضعیف تر از کوشت آن است و کفته اند که چون هفت عدد افعی را بریسمان پشم سرخ ارغوانی خفه کرده بازای هریک افعی کرهی بر ان بزنند بستن آن ریسمان بر کردن صاحب خناق جهت رفع آن علت بالخاصیه مجوب و بدستور ریسمان کتانی که افعی را بدان خفه کرده باشند جهت خناق و اورام لوزتین نافع و خون آن اکتحالا جهت روشنی چشم و منع نزول آب در چشم مفید
ص: 284
١5٢و بدستور زهرۀ آن سم قاتل بلا مهلت و کدازندۀ اخلاط و اعضا و فاسد کنندۀ ارواح و حرارت غریزی است بسرعت بالخاصیه و لهذا استعمال آن بهیچ وجه جائز نیست و پوست آن جهت امراض صدر و استسقا و یرقان و طحال و نزلات و ادرار بول و تفتیت حصاه و امراض مقعده هر نوع که استعمال نمایند نافع و بخور آن طرد هوام نماید و کسی را که خناق باشد و خوردن کوشت آن خوش نیاید او را محرق آنکه بدل آنست استعمال نماید و طریقۀ احراق آن در مقدمه ذکر یافت و در نسخۀ مالیقی طریق احراق آن چنین است که بر ان افعی نمک و شبت و انجیر از هریک یکرطل و نیم اوقیه سائیده پاشیده و با نه اوقیه عسل بر ان ریخته و سر آن را بسته در تون حمام یا در تنور کذارند تا سوخته کردد مانند زغال پس نرم سوده در شیشه و یا در ظرف چینی محفوظ دارند و عند الحاجه استعمال نمایند و کاه از برای خوش بوئی و نیکوئی طعم قلیلی سنبل الطیب و ساذج هندی نرم سوده بآن ممزوج می نمایند
*افعال و خواص و منافع رماد آن
آنست که طلای آن با روغن زیتون جهت تحلیل خنازیر و با سرکه جهت داء الثعلب و داء الحیه و اکتحال آن با عسل بغایت مقوی باصره است و علامت افعی کزیده و تدارک سم آن و مرارۀ افعی خورده و تدارک آن نیز و تریاق فاروق از بدء ظهور تا انتهای کمال و نسخ و طریقۀ ساختن و زمان استعمال و مواضع آن و مقادیر شربات و منافع و مضار آن بتفصیل و قرص افعی و حب و دهن و رماد و طبیخ و ماء اللحم و مرقه و معجون آن در قرابادین ذکر یافت و بالجمله کسی را که افعی و یا مار کزیده باشد از علامات لسع آن برآمدن خون متغیر اللون از ان موضع پس زردآبی شبیه بچرک و ورم کردن موضع لسع و سرخ شدن آن و خشکی دهان و زبان و التهاب اندرون و کرمی بدن و عرق سرد و سبزی رنک رو و غثیان و قئ صفراوی و اغما و غشی و سردی بدن و اهلاک است و بهترین معالجات فی الفور بلافاصله بستن بالای آن موضع است باستحکام تمام بفاصلۀ چهار پنج انکشت تا یک شبر بهر ریسمان و بندی که حاضر باشد حتی از کمربند و دستار تابند ازار مراد آنکه تغافل نه ورزند و مساهله ننمایند اکر میسر باشد یعنی اکر در دست و پا باشد و اکر در دو جا ببندند بهتر است یکی بالای دیکری بفاصلۀ چار پنج انکشت تا یک شبر و تا خوب خاطر جمع نکردند باز نکنند و اکر تا سه روز باز نکنند بهتر است و یا داغ کنند آن موضع را و یا قطع نمایند و الا فی الفور تیغ زده بمحجمه بقوت تمام بکشند چند دفعه تا تمام سمیت و خون فاسد دفع کردد و خون مدفوع از ان بریده کمرنک مانند چرک رقیق زردرنک شبیه بزردآب می باشد زیرا که خاصیت سم آنست که خون و اخلاط و اعضا را می کدازد و فاسد می کرداند و اکر محجمه میسر نیاید شخصی جوان با قوت که دندان های او مسلم باشد و مرضی و قلاعی در دهان و زبان او نباشد و ناشتا نباشد دهن خود را پاک بشوید و روغن کل بر لبهای خود بمالد و بدان مضمضه کند و بقوت تمام آن موضع را بمکد و آب دهان را بیفکند و فرو ریزد و نیز فی الفور تریاق فاروق اصلی بدو بخورانند و بران موضع بمالند و سه چهار عدد رته که بهندی ریتهه نامند در آب خوب بمالند تا کف برآورد و بخورانند و خورانیدن روغن کهنه که اقلا یکدوساله باشد و شیر و شراب کهنه و پنیر مایۀ خرکوش تازه محلول در سرکه و یا آب مطبوخ برک غار و فاشر او اسپند و تخم یونجه و مغز تخم ترنج و بیخ عرطنیثا و بیخ کاشم و بیخ کز و مرمکی و افسنتین و طرخشقوق و زراوند مدحرج و طویل و کرفس جبلی و فلفل و یا معجون مرتب ازینها بتمامی و یا آنچه میسر آید با عسل بقدر چهار دانک و خوردن شیر خام بسیار یا مغز کردکان و مالیدن مرمکی و ادویۀ مزبوره بقوت بر موضع آن شکم موش زنده را بشکافند و کرماکرم بر ان موضع کذارند و بدستور شکم خروس زنده را بشکافته کرماکرم بران بکذارند و مهرۀ مار را بران بکذارند تا بچسپد و بر ان شیر تازه دوشیده می ریخته باشند تا هنکامی که دیکر شیر نه بر دو رنک آن
ص: 285
١5٣متغیر نکردد و مهره خودبخود جدا کردد زیرا که از علامات مهرۀ مار اصلی آن است که ما دام که زهر باقی است جدا نمی کردد و شیری که بران می ریزند بریده و متغیر می کردد و قئ فرمودن به آبی که نیل دران مقدار یکرطل حل کرده باشند و بستن قدری از ان در ان موضع و خورانیدن آب برک بریانه که نبات هندی معروف است و سعوط نمودن بدان و اکر تازۀ آن نباشد برک خشک آن را سوده بنحوی سعوط نمایند که باقصی بینی و دماغ او برسد و تغذیه بسرطان نهری و زنجبیل با شیر الاغ و یا زنان و کفته اند اکتحال بدند با آب سوده در چشم او باعث عدم تضرر از سم آن است اما باید که قلیل باشد زیرا که کمال مضرت بچشم دارد و کسی که زهرۀ افعی خورده باشد و او را پی درپی غشی عارض کردد تدبیر آن مکرر قئ فرمودن به آب رته و مطبوخ ادویۀ مذکوره و روغن کنجد تازه و مسکه با آب کرم یا با شیر کاو و یا بز و یا تریاق فاروق و مترودیطوس و دواء المسک و فادزهر فائق و امثال اینها و آشامیدن آب کوشتهای لطیف مانند مرق مرغ جوان فربه و سرطان نهری با مشک خالص و شیر بز و یا الاغ یا زنان و امثال این ها است
بفتح اول و سکون فا و فتح لام و سکون نون و فتح جیم و ها بهندی پل پرنک نامند
*ماهیت آن
تخمی است شبیه بخردل و تند شبیه ببوی سیب و با عطریت و بغایت سرخ و طعم آن تلخ و در خوشبوئیها داخل می نمایند و در معاجین و غیرها نیز نبات آن بقدر ذرعی برک آن مانند برک بادام و کل آن سفید و تخم آن در غلافی مانند تخم بزر البنج و منبت آن بلاد هند است و زرد و سیاه آن زبون کویند از قسم کوچک کبابه است و نیز کویند قرنفل بستانی است و این هر دو اصلی ندارد
ص: 286
*طبیعت آن
کرم در اول و خشک و با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
مقوی دل و دماغ و جکر و معده و مفتح سدۀ دماغی و محلل ریاح و مشهی و مفتح سدۀ احشا و مسخن معده و آروغ آورنده و قائم مقام جمیع سموم خصوصا عقرب و رتیلا و طلای آن با روغن زیتون در حال رفع درد کزیدن عقرب می کند مصدع و مورث کرب و خناق مصلح آن روغن زیتون مقدار شربت آن تا دو مثقال
بفتح اول و سکون فا و کسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است شبیه بافیقطس مکر در بوکه بوی اترج ندارد و در زراعت کندم می روید
*طبیعت آن
بغایت سرد و مخدر است
*افعال و خواص و منافع آن
از خارج در اطلیۀ رادعه مستعمل است شرب آن جائز نیست
بفتح اول و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح قاف و ضم طای مهمله و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی محلل
*ماهیت آن
نباتی است ربیعی کمتر از ذرعی و ساق آن باریک و پر شاخ و کل آن مختلف الشکل و اللون و مائل بسفیدی و برک آن عریض شبیه ببرک سداب با تشریفات خفی و مزغب بزغمهای سفید مانند برک کاسنی کبیر و اندک طولانی و ساق برک آن باریک و تخم آن شبیه بتخم شلغم و بزرکتر از ان و یا تخم ترب و در غلافی مانند آن و سیاه و اغبر و بیخ آن بی ریشه و نرم و با عطریت و از وسط ساق آن سه و یا چهار شعبه شبیه بانکشتان باریک بطول یک اصبع روئیده بطرف بالا و بوی کیاه آن شبیه ببوی ترنج
ص: 287
*و منبت آن
سواحل دریا و ممر آبها و جاهایی که آب در ان فرو می رود و می باشد و مزرعهای جو و عدس و نخود و در مصر و سواحل دریای شام بسیار است و در صعید مصر آن را شلجم نامند بهترین آن رسیده سنکین آن است و مغشوش بتخم شلغم می نمایند و فرق به بزرکی آن است
*طبیعت آن
دو دوم کرم و خشک و با اندک حدت و کرمی آن زیاده از خشکی آن
*افعال و خواص و منافع آن*
برک و تخم و
١54سائر اجزای آن جهت وجع کبد و ورم بارد غلیظۀ آن و تفتیح سدۀ آن و سدۀ طحال و تحلیل اورام و اخلاط غلیظه و ریاح و نفخۀ طحال و احشا و صلابات سائر اعضا و درد پا و دفع جمیع سموم قتاله شربا و ضمادا نافع و باید که سه روز با شراب حلو یعنی شیرین استعمال نمایند و عصارۀ بیخ آن در جمیع امراض مذکوره نافع و قویتر و باید که در فصل بهار عصارۀ آن را بکیرند زیرا که بعد از ان در ان رطوبتی نمی ماند مقدار شربت آن تا دو مثقال و از تخم آن نیم مثقال و روغن آن در آثار مانند آن است و آن را زیت الشلجم نامند
بفتح همزه و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر میم و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم دال و سکون واو و نون لغت یونانی است و آن را فافیوس نامند
*ماهیت آن
نباتی است ما بین شجر و کیاه و منحصر در یک شاخ و برک آن زیاده از دوازده عدد نمی باشد و کل و ثمری ندارد و ریشهای آن باریک و سیاه و تندبو و بی طعم
ص: 288
*طبیعت آن
سرد و تر
*افعال و خواص آن
ضماد آن مانع بزرک شدن پستان است خصوص با روغن زیتون نارس و آشامیدن آن مانع توالد زن و مرد مقدار شربت از برک و بیخ آن جهت قطع توالد سه مثقال است که با شراب بنوشند
*افیوس
بفتح اول و سکون فا و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است و آن را فافیوس الحدقی نیز نامند بجهت آنکه شبیه بحدقه است و بعضی مردم آن را خامالانس و فجل بری نیز کویند
*ماهیت آن
نباتی است ما بین شجر و کیاه و بسیار بلند نمی شود و ساق آن مزغب و باریک و از سه عدد زیاده نمی باشد و شبیه بچوب اذخر برک آن مانند برک سداب و بسیار سبز و ثمر آن مانند خیار کوچکی صنوبری شکل و سیاه و کل آن زرد و صدفی شکل و بیخ آن بقدر امرودی و شبیه بترب و خنثی و مستدیر و پر از رطوبت و چون خشک شود باطن آن سفید ظاهر آن سیاه می کردد
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و لذاع و جالینوس بارد در دوم و مجفف در اول و ثمر آن را حار قابض در اول درجۀ اول و مجفف در دوم کفته
*افعال و
خواص آن
آشامیدن اعالی آن مقئ و اسافل آن مسهل و مجموع آن مقئ و مسهل بلغم و صفرا و مانع روئیدن مو است برهانۀ صبیان تا مدتی چون بران بمالند و ثمر آن یرقان را مفید و دمعۀ آن مقئ و مسهل مقدار شربت از جرم آن سه قیراط و از رطوبت آن پنج قیراط شیخ داؤد انطاکی کفته که رطوبتی که در ثمر آن است جهت تحلیل صلابات نافع و کفته شده جلا می دهد بیاض چشم را و مقئ و مسهل است و کیفیت استخراج دمعۀ آن آنست که آن را بکوبند و بفشارند و دمعۀ آن را بکیرند و در ظرفی کنند و بران آب بریزند و با پری حرکت دهند و خشک نموده استعمال نمایند
ص: 289
بفتح همزه و سکون فا و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون مغرب ابیون یونانی است و معنی آن مسبت است یعنی خواب غرق آورنده و بعربی لبن الخشخاش و مرقد و ببربری تریاق و بسریانی دهیا مینون و شقیقل بمعنی میرانندۀ اعضا و بفارسی تریاک و کویند تریاکی که رستم از کیکاؤس طلبیده که بسهراب خوراند افیون بوده زیرا که نیست دوائی در اوجاع شدیده مسکن و حائل میان مریض و موت سوای آن و چون در ان قوت سمیت است و با آنکه دوائی سمی و شدید الغایله است و اطبا باعتبار چنان نفعی محتاج بوده اند باستعمال آن و نداشته اند چاره از ان لهذا ترکیب نموده اند آن را با مصلحات آن مانند زعفران و جندبیدستر و مشک
*ماهیت آن
بدانکه اطلاق می نمایند آن را بر سبیل اشتراک بز سه چیز اول بر لبن خشخاش مطلقا خواه خشخاش مفید باشد و خواه سیاه و اهل مشرق و مغرب برین متفق اند دوم بر لبن خشخاش سیاه و این نزد قدمای اطبا است جهت آنکه در ان زمان زرع خشخاش سفید نبوده و از خشخاش سیاه صحرائی
١55لبن میکرفتنداند و بستانی آن بسیار کم بوده مکر در مصر تنها خاصه در موضعی از ان معروف باسیوط و از انجا باطراف می برده اند سوم بر عصارۀ خشخاش سیاه که بآفتاب خشک نمایند چنانچه دیسقوریدوس و شیخ الرئیس فرموده اند و از کاهو صحرائی نیز افیون می سازند و این نیز مخدر است اما ضعیف العمل و از شقایق النعمان نیز بدستور خشخاش لبن می کیرند و این بسیار کم بعمل می آید و لیکن بسیار قوی است طریقۀ اخذ آن آنست که چون برکهای کل خشخاش ریخت و کوزۀ آن بزرک شد و دانها آن بسته کردید و قریب بآن رسید که رطوبت و طراوت آن کم شود و خشک کردد اطراف ظاهر آن را آخر روز سه چهار تیغ طولانی غیر آنکه غایر باشد و با اندرون آن برسد و سوراخها کند زده شب می کذارند تا شیر و رطوبتی که درون آنست از ان موضع بیرون آید و بسبب سردی هوا فی الجمله جمودی و انعقادی بهم رساند پس صبح زود که آفتاب خوب طلوع نکرده و هوا کرم نشده باشد آنها را با انکشت می کیرند و بر کنارۀ صدفی یا بپالۀ چینی یا شیشه جمع می نمایند و زمانی صبر می کنند تا آنچه باز تراوش نماید و از انها برآید نیز می کیرند و همچنین روز دیکر و کاه مرتبۀ دیکر نیز تیغ می زنند و لبن آن را بدستور برمیدارند و بعضی مردم لبن آن را از صدقه یا از پشت کاردی جمع می نمایند و بانکشت بهتر است زیرا که در ان صورت البته قدری از پوست رقیق و اجزای کثیفۀ خشخاش خراشیده داخل آن می کردد پس بعد از اتمام اخذ تمامی لبن آن را بر روی حنک نیکو صلایه می کنند و بدست می مالند تا بعضی از رطوبات آن بتحلیل رود و غلیظ کردد قرصها و یا فتیله و یا قلمهای پهن سازند اما طریق اخذ عصارۀ آن آنست که سر خشخاش و پوست و اوراق آن را می کوبند و آب آن را فشرده می کیرند و در آفتاب می کذارند تا غلیظ کردد و بدستور بر سنک صلایه می سایند و بدست می مالند و اقراص می سازند و این را افیون سفونیون می کویند و بهترین آن افیون متخذ از خشخاش سیاه است و بعد از ان از خشخاش سفید و از شقایق النعمان از همه باعتباری بهتر و اقوی و زبون آن ماخوذ از عصارۀ آن است و از ان زبونتر ماخوذ از کاهوی صحرائی و علامت جودت آن تندی بو و تلخی طعم و قبوضت و ملامت جرم و جوهر و در آب کداخته شدن و اجزائی محلول آن متشابه و متساوی بودن که دردی در ان نباشد و چون صاف نمایند ثفلی از ان نماند و بوئیدن آن خواب آورد و چون قطعۀ آن را بشکنند رنک آن سفید مائل بسرخی و سنکین باشد و چون در آفتاب کذارند نرم و کداخته کردد و چون در آتش اندازند و یا بنزدیک چراغ بدارند زود مشتعل و افروخته کردد و از ان جرم بسیاری نماند و شعلۀ آن صافی باشد و کدر و تیره نباشد و چون آن را خاموش کنند بوی آن تند و قوی باشد و مغشوش آن بخلاف اوصاف مذکوره است و آن را غش بمامیثا یا عصارۀ خس بری می کنند و عدس و صبر و مر نیز داخل آن می نمایند و علامت هریک از طعم و رائحه و حل نمودن در آب معلوم می کردد
ص: 290
*طبیعت آن
بدانکه در مزاج آن اختلاف بسیار شده است جمهور اطبای یونان آن را سرد و خشک و برودت آن را در نهایت مراتب می دانند که چهارم است و در ان نیز اختلاف است بعضی در اول چهارم و بعضی در اوسط و همچنین است قول در یبوست آن بعضی کفته اند که یابس است در سوم و بعضی کفته اند یبوست آن قوی است و جملۀ اطبای هند آن را کرم و خشک و متأخرین اطبای فارس که تابع اطبای یونان اند اکثری آن را سرد می دانند و بعضی کرم و آنچه بالفعل مشهور میان اطبا است متخذ از خشخاش سیاه بری بارد یابس است در چهارم و متخذ از خشخاش سیاه بستانی بارد یابس در آخر هوم و از خشخاش سفید بستانی بارد یابس در اول سوم و متخذ از کوزۀ شقایق النعمان اکثری آن را کرم می دانند و بعضی سرد و مؤلف را عقیده آن است که افیون با وجود برودت مرکب القوی است یعنی در ان دو جزو است جزو حار لطیف هوائی و جزو بارد کثیف ارضی اما این غالب است
١56و تلخی طعم و حدت رائحه بسیار و سرعت اشتعال بنار و صدور افعال حرارت از ان در بدن بعد ورود در ان و فعل و انفعال باهم بسبب جزو حار آنست و لیکن چون بسیار لطیف و قلیل است زود بتحلیل می رود و زائل می کردد و افعال برودت آن بسبب جزو کثیف ارضی آنست و چون بسیار است باقی می ماند و ازین است که در اوائل هنکام استعمال و ورود آن در بدن باطنا و ظاهرا شربا و ضمادا و طلاء بسبب تخدیر و سد مسام و اجتماع حرارت در باطن قوی را برمی انکیزاند و ظاهر بدن را کرم می سازد و اشتها را زیاده می کرداند و رفته رفته بالعکس بدن را ضعیف و لاغر و رنک رو را زرد و بی رونق می سازد بسبب ضدیت و افنا و اماتت حرارت غریزی و قوی و ارواح
ص: 291
*افعال و خواص و منافع آن
مخدر و قابض و مسدد و منوم و محلل و مسکن اوجاع و مانع تعفن اخلاط و فساد آنها و حافظ ادویه و تراکیب و بجهت اکثر امراض راس و اعصاب و نزلات و امراض چشم و کوش و سرفه و ربو و ضیق النفس که از حرارت باشند و تپهای مزمنۀ قدیمه و نایبه نافع و در تسکین اوجاع و منع تعفن اخلاط و تحلیل روح حیوانی و رفع اسهال و سحج و قرحۀ امعا مانند آن دوائی نیست و چون در سفرها و هنکام تعب و غم و هم و اندوه و ضعف قلب و کرسنکی و نیافتن طعام در ایام قحط و غلا و سرمای شدید و ایام روزه و وقت قلع اسنان و حرقت بول و سوزش آن و حدت منی و سرعت انزال و شدت قوت باه و وجع قولنج اندکی از ان بخورند مفید و سودمند است بجهت افعال مذکوره و خاصیت آن امراض الراس طلای قلیلی از ان با مصلح آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر بر پیشانی و شقیقه جهت صداع حار خورانیدن مقدار ثمن درمی بتدریج تا ربع درمی با ماء الشعیر بصاحب قرانیطس نافع و موجب رستکاری او و تنویم صاحب سرسام صفراوی و صبار او قطرب و جنون اکرچه بمالیدن افیون باشد بر شقیقه و پیشانی و بینی اکر قوت او قوی باشد و الا کمال پرهیز نمایند از استعمال آن و همچنین استشمام آن با شمۀ از زعفران حل کرده در لخالخ منومه و خورانیدن مقدار یک قیراط و کمتر از ان بصاحب سهر مفرط جهت تنویم آن مفید و نیز مسکن اوجاع است در هر عضو که باشد و همچنین بوئید آن و مالیدن آن بر جبهه و یا با ماء العشیر خوردن و یا برداشتن فتیله آلوده بدان بر مقعده و نیز مسکن افکار ردیۀ صاحب قطرب است استعمال مقدار قلیلی از ان با افلونیا خواه بخورد و خواه ببوید خصوصا وقتی که با اندکی زعفران در روغن کل حل کرده باشند و خورانیدن نیم درهم افیون با ماء الشعیر نزد قوت اختلاط عقل و غلبۀ حرارت نافع است صاحب داء الکلب و مانیا را خواب آورد و سعوط قلیلی از ان باندکی زعفران جهت زکام و نزله در انتهای علت مفید و بعضی با زنجبیل کفته اند و در اصلاح ضرر آن بدماغ هیچ چیز مانند جدوار و زعفران و مشک نیست امراض العین مالیدن آن با مصلح آنکه زعفران است و یا زردچوبه و شیافات و اضمده و اطلیۀ افیونیه بر دور چشم صاحب رمد و اوجاع چشم در انتهای علت نافع و همچنین باندکی زعفران و شیر دختران امراض الاذن چکانیدن اندکی افیون محلول در روغن بادام تلخ و یا روغن خلوق که دهن الزعفران است جهت تسکین درد آن و همچنین به دو حبه جندبیدستر محلول در شیر دختران و یا روغن بادام تلخ و مر و زعفران جهت درد کوش و استعمال رماد آن با جندبیدستر جهت تسکین اوجاع کوش و قرحۀ آن نافع و قطور آن با بز و البنج سفید هر دو متساوی بقدر عدسه محلول در روغن بنفشه جهت وجع حادث از حرارت و یک قیراط آن در شیر تازۀ دوشیدۀ حل کردۀ نیمکرم جهت بثور آنکه با ضربان باشد اما وقتی باید استعمال قطورات افیونیه در کوش نمود که از شدت وجع خوف تشنج و اختلاط عقل و غشی باشد و با وجود اینها مداومت بآن جائز نیست زیرا که موجب ثقل سامعه است و در غیر این حالات بطریق اولی و ضماد آن جهت تجفیف قروح و ورمهای حاره و با زردۀ تخم مرغ ناپخته و زعفران جهت حمره بضم حای مهمله که باد سرخ
ص: 292
١5٧نامند و خراجات بضم خای معجمه و با شیر دختران و زعفران جهت نقرس حار و فتیلۀ آن با مرمکی و زعفران بالسویه جهت زحیر مجرب و با موم و روغن جهت حکه و جرب نافع و در معاجین و ادویۀ مرکبه حافظ قوت آنها است مضر قوای باطنیه و ظاهریه و حس و ادراک و ارواح و محدث کزاز و دق و شیخوخت و لاغری بدن و زردی رخسار و تقلیل فهم و فکر و کج خلقی و اکثر اوقات مغموم و محزون بودن و باندک چیزی خائف و هراسان شدن و ضعف قوت باصره و سامعه و شامه و ذائقه و قلب و کبد و معده و کرده و مثانه و باه و احداث نفخ و قولنج و عسر البول و غیر اینها است بسبب مضرت آن باین اعضا مصلح آن جندبیدستر و زعفران و دارچینی و فرفیون و زنجبیل و جدوار و فلفل مقدار شربت آن از یک عدس تا چهار قیراط و زیاده از یک دانک آن ممنوع و دو درهم آن کشنده بدل آن سه مثل آن بزر البنج و بوزن آن تخم لفاح یا پوست بیخ آن یا عصارۀ آن و در حبس الدم طباشیر و طین مختوم و کافور و کهربا است و بعضی بدل آن بوزن آن تودری سفید کفته اند در مدت عمر و بقای قوت آن را مانند سقمونیا پنجاه سال کفته اند و باید که آن را محفوظ دارند از رسیدن کیفیات غالبۀ اربعه یعنی حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و از کردوغبار و آمیزش اشیای غریبه و غیرها که آن را از صورت نوعیۀ خود نکرداند و ضعیف و فاسد نسازد و هرکه زیاده از مقدار شربت آن بخورد او را خدر و افسردکی اخلاط و ارواح و فواق و ظلمت بصر و پراکندکی حواس و تنکی نفس و کرفتکی زبان و سبات مفرط و خارش بدن و فرورفتن چشمها و کزاز و عرق سرد و آمدن رائحۀ افیون از دهان و نفس و بدن خصوص که در وقت خاریدن و کمودت ناخنها عارض کردد پس اهلاک مداوای آن و آنچه بدان ماند قئ کردن بماء الشبت و فجل و عسل و نمک هندی و تحقین بحقنۀ حاره و آشامیدن شرابی که در ان دارچینی سوده و عاقرقرحا و جندبیدستر داخل کرده باشند و کرم کردن سر بتکمید و عطسه فرمودن و در میان آب کرم نشانیدن و خورانیدن تریاق فاروق و سنجرنیا و تریاق اربعه و تریاق لطین و مثرودیطوس و فادزهر فایق و مقدار بندقه جندبیدستر و مشک و فلفل و حلتیت و جدوار مجرب و دارچینی و ابهل سائیده با عسل سرشته و اکر قلیلی فرفیون و زعفران نیز اضافه نمایند بد نیست و خورانیدن روغن کاو و آب کرم و بوره و نمک و یا شیر تازه دوشیده با نارجیل دریائی و مکرر قئ کردن و بعد از ان عسل و چیزهای چرب و شیرین و حسوهای چرب و شیرین خوردن و بوئیدن مشک و جندبیدستر و زعفران و خوردن اینها باهم و غذاها و طعامهای چرب شیرین و شیربرنج و شبر و سیر و جوزلیز موثر است و خوردن جندبیدستر بقدر آنچه که افیون خورده و آشامیدن سکنجبین با افسنتین و نکذاشتن که بخواب رود نیز مؤثر است و اکر از عقب آن روغن کنجد و با سرشف بخورد کفته اند که معالجه پذیر نیست و ترشیها و سرکه و ماست بالای آن مضر و باعث قولنج صعب است و اکر احتیاج بحقنه شود تحقین فرمودن بحقنهای مناسبه و بعد از فراغ از حقنه شراب افسنتین ساعت بساعت دادن و در بزر البنج و شوکران احتیاج بتحقین زیاده است از افیون و بیلن افیون و طریقۀ اخذ و منافع و مضار و دفع مضار و تراکیب افیونیه باندک تفصیل و بسطی در قرابادین ذکر یافت
ص: 293
فصل الالف مع القاف
بفتح همزه و قاف و الف و کسر قاف و فتح یای مثناه تحتانیه و الف بلغت یونانی اسم عصارۀ قرظ است و قرظ ثمر سنط است که از ان صمغ عربی بعمل می آید و بهندی کیکر و ثمر آن را کیکرکارس و بفرنکی اکاکیا نامند
*ماهیت آن
باصح اقوال عصارۀ نوعی از امغیلان است که قرظ نامند آنچه قبل از رسیدن آن کوبیده کرفته باشند قبل از جفاف سرخ یاقوتی رنک و بعد از خشکی سبز مائل بسرخی و سیاهی و آنچه بعد از رسیدن اخذ نموده باشند سیاه می باشد مختار و مستعمل نوع اول است که طیب
١5٨الرائحه سبز مائل بسیاهی سنکین و صلب باشد
*طبیعت
غیر مغسول آن سرد در اول و خشک در اول سوم و مغسول آن سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص و منافع آن
مجفف و رادع و قابض و قاطع نزف الدم و نفث الدم و مقوی معده و کبد و حابس نزلات حاره و اسهال دموی و جهت استرخای مقعده و رحم شربا و ضمادا طلای آن مسکن رمد حار و مقوی بصر و ملطف رطوبات و زائل کنندۀ سرخی آن و داخل کرده می شود در ادویۀ ظفره و طلای آن بر اورام حاره محلل و مانع انصباب مواد است بسوی آنها و جهت داخس و شقاق حادث از سرما و استرخای مفاصل و بروز ناف اطفال و مقعده و بر مو سیاه کنندۀ آن و با برک مورد و کل سرخ جهت قطع ادرار عرق و بدبوی آن و بر بدن و رخسار باعث نیکوئی رنک و با سفیدۀ بیضۀ مرغ جهت سوختکی آتش و منع آبلۀ آن و بدستور با موم روغن جهت سوختکی آتش و داخس مفید و ذرور آن جهت قطع نزف الدم از هر عضوی که باشد و چون در آب بجوشانند و بر مفاصل مسترخیه بریزند نافع و مانع ریختن مواد است بسوی آنها و احتقان بدان مانع سحج و اختلاف الدم و مقوی امعا است و در رحم باعث نشف رطوبات مسترخیۀ آن و حمول و فرزجۀ آن مانع نزف الدم و خروج مقعده و رحم و استرخا و سیلان آن و ضماد آن جهت برآمدکی حدقه و ورم حار و باد سرخ و ورم مقعده و رحم و بر کبد ضعیف باعث تقویت آن و چون در آب حل کنند و سر را بآن بشویند موی را سیاه کرداند و مانع آید از افتادن آن و بالادن و روغن کل جهت قطع اسهال اطفال مجرب مورث سده مصلح آن روغن بادام مقدار شربت آن تا یکدرهم بدل آن بوزن آن عدس و صندل و کویند حضض است و این انسب می نماید و دستور کرفتن آن آنست که بکیرند ثمر درخت آن را هنکام نضج و رسیدکی و بکوبند و صاف نمایند و بآتش ملایم جوش دهند تا بسرحد انعقاد رسد و در قالبها ریزند و بکذارند تا خشک شود و بکار برند و اکثری آب برک آن را نیز داخل می نمایند و کفته اند اکر بآفتاب منعقد سازند بهتر است و طریقۀ غسل آن آنست که به آب بسایند آنچه بر بالای آب ایستد بردارند و قرصها سازند و خشک نمایند و عند الحاجه بکار برند بدانکه اقاقیا مرکب است از دو جوهر جوهر لطیف حار حاد لذاع و غایص و جوهر کثیف ارضی قابض مسدد و چون غسل نمایند آن را جوهر لطیف صاحب آن افعال زائل کردد و جوهر کثیف ارضی آن بماند و لهذا در بعضی مواضع استعمال غیر مغسول آن مانند اورام و در بعضی جاها مغسول آن مانند امراض چشم باید
ص: 294
بضم همزه و سکون قاف و ضم حای مهمله و فتح واو و الف و نون لغت عربی است و احداق المرضی نیز کویند و بفارسی بابونۀ کاو و بابونۀ کاوچشم نامند و بیونانی اوبیانس و اوبانیس و بعبرانی فیفایفا و بسریانی فشا و نیز فرابیون و کوکیش و کرکاو کویند و نزد بعضی کافوریه نام اقحوان است
*ماهیت آن
دو قسم می باشد صغیر و کبیر صغیر را بیونانی فلیمن و بفارسی بهار کویند و این نیز دو نوع است بری و بستانی و بستانی را شاخهای باریک و برک آن شبیه ببرک کشنیز و رازیانه و کل آن زرد و مدور در اطراف آن برکهای ریزۀ سفید و از کل بابونه بزرکتر و ثقیل الرائحه و با اندک تلخی و منبت بری آن کوهستانها و صحراها و بالجمله صنفی از بابونه است و مغشوش ببابونه می نمایند و فرق آن است که بابونه تخم دارد و این ندارد و کل بابونه مجوف نیست و این مجوف است و مستعمل کل زرد آن است نه کل سرخ آن و بهترین آن آنست که برک آن سبز و بیرون کل آن سفید و اندرون آن زرد و با تلخی طعم باشد و کهنه و فاسد نباشد
*طبیعت آن
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص
و منافع آن
مسخن قوی و محلل و مفتح سدۀ جکر و افواه عروق و ملطف و محلل خون منجمد در مثانه و ورم مقعده و مدر بول و عرق و حیض و مسقط جنین و مفتت حصاه و یاقوت تریاقیت و جهت درد مثانه و ورم سپرز و استسقا و قراقر معده و قولنج و وجع
ص: 295
١5٩مثانه و نزول آب در کیستین نافع و با سکنجبین و یا با نمک مسهل سودا و بلغم و بدستور بافتیمون اعضاء الراس بوئیدن تازۀ آن خواب آورد و اکثار و مداومت آن سبات نطول آن جهت سهر پیران نافع بدین قسم که هر شب اقحوان و جو مقشر و بابونه از هریک قدری در آب شیرین بجوشانند و روغن ایرسا داخل کرده بر سر نطول نمایند خواب آورد ایشان را و در نسخۀ دیکر بجای شعیر صعتر آمده و یک جزو تمام نیز داخل دارد و چون اقحوان استفراغ سودا و بلغم می نماید لهذا استفراغ بدان بنحو مذکور نافع است برای مالیخولیا و فزع و صرع و همچنین آشامیدن هر روز یک مثقال از بیخ آن و بعضی دو مثقال کفته اند با طبخ فاوانیا تا سی روز متوالی جهت ازالۀ صرع و همچنین آشامیدن کل آن هر روز دو درم با شراب ریحانی تا بیست و پنج روز متوالی جهت صرع و ذرور خاکستر کل آن برای غرب و اکتحال خشک سودۀ آن جهت تقویت طبقات چشم و رفع ظلمت بصر و جلای آن و رفع آثار قروح و دفع نزول آب در ان و بعضی این خاصیت را بنوع صغیر آن مختص داشته اند
*اعضاء النفس
و الصدر و الغذاء لعوق آن جهت ربو و سرفه و نفث الدم و آشامیدن سه درم برک خشک آن با سکنجبین و نمک جهت ربو و اسهال مرۀ سودا و تحلیل و تجفیف رطوبات متجلبه بسوی معده و تحلیل خون منجمد در ان و آشامیدن یک مثقال خشک سودۀ آن با سکنجبین جهت ربو و برانکیختن اشتها و خوش بوئی معده و آشامیدن پنج درم آن جهت ادرار عرق و رفع قولنج نافع
ص: 296
*اعضاء النفض
آشامیدن مطبوخ آن با ماء العسل مدر قوی است و محلل خون منجمد در معده و مثانه و مسکن وجع آن و چون با کل آن بیاشامند تفتیت حصاه و تفتیح قولنج نماید و فقاح آن با شراب جهت ادرار بول و طمث و اسقاط جنین و نزول آب در کیستین و بدستور حمول آن ادرار حیض بقوت تمام نماید و محلل صلابت رحم و مفتح سدۀ آن و افواه بواسیر است و فرزجۀ آن مدر حیض و منقی رحم و جلوس در طبیخ آن جهت صلابت رحم و طلای آب تازۀ آن بر انثیین و قضیب و کنج ران جهت تقویت باه و جماع بغایت موثر و ضماد آن بدین قسم که به آب مطبوخ آن پارچه تر کرده بر ان کذارند جهت التوای عصب و دفع زهر جانوران سمی کزنده و با موم و روغن جهت ورم صلب ساقین و غیر آن و ضماد جمیع آن جهت باد سرخ و اورام حاره و بارده در انتها و جهت بواسیر و تقشر خشک ریشها و قروح خبیثه و جراحت قضیب و ضماد کل آن جهت تحلیل اورام غلیظه و تفتیح سدد مفید المضار اکثار آن مصدع و مثقل راس مصلح آن کل نیلوفر و سکنجبین و مکرب معده و مضر فم آن و مصلح آن بنفشه و انیسون و سکنجبین مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن اکلیل الملک و بابونه است دو وزن آن نوع صغیر آن در دوم کرم و در اول خشک و در افعال ضعیف تر از اول ضماد آن با شراب جهت نیکوئی رنک رخسار و تحلیل ورم صلب نافع و روغن آنکه چهل روز کل اقحوان را که در هریک رطل از ان چهار رطل روغن زیت یا روغن کنجد تازۀ ریخته در آفتاب کذاشته باشند و قطور آن در کوش جهت رفع اوجاع آن و تدهین بآن جهت لقوه و التوای عصب و ورم اسافل بدن و مقعده و صلابت رحم و تفتیح مسامات و ادرار عرق و نضج اورام و اصلاح جراحات اعضای عصبانی شربا و تدهینا نافع و قطور آن در کوش جهت تسکین وجع آن و استنشاق آن و سعوط بان بعد استفراغ بحب ایارج از برای سهر حادث از رطوبت بورقی و سهر مشایخ و خواب آوردن ایشان و همچنین تعریق سر بآن و تمریخ آن جهت لقوه مفید و کاه ترکیب می نمایند روغن آن را با بعضی ادویۀ حارۀ عطریۀ ملطفۀ مفتحه بحسب اغراض برای زیادتی تسخین و منافع آن
ص: 297
بفتح همزه و سکون قاف و ضم سین و واو و نون و افنیثون بفتح همزه و سکون فا و کسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه
١6٠و ضم ثای مثلثه و سکون واو و نون در آخر نیز دیده شده
*ماهیت آن
نباتی است در کل و برک شبیه بباد آورد و ساق آن کوتاه تر و غلیظتر از ان و در هنکام تری مقشر می شود و آن را می خورند و چون برسد طعم آن تلخ مائل بحدت می کردد و کل آن پرخار و خارهای جوانب برک آن مانند سوزنها و تخم آن زرد و از تخم معصفر که قرطم نامند ریزه تر و بیخ آن را چون بخایند از ان حرارت بسیار ظاهر می کردد و در اواخر تابستان می رسد و در اکثر مواضع می شود
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
بسیار لطیف مقدار سه درهم از برک آن جهت کزاز و تشنج امتلائی و اورام کردن و شدخ عضل شربا و ضمادا مجرب کفته اند خصوصا با شراب و تخم آن با شراب جهت دفع سموم مضر کرده مصلح آن شراب مقدار شربت آن سه درهم تا پنج درهم و از تخم آن تا دو درهم بدل آن شکاعی است
بفتح اول و کسر قاف و طای مهمله بفارسی کشک پپنو و اهل روستاق و اعراب بادیه حصاه نامند و بترکی قروط
*ماهیت آن
روغنی است که بطبخ و جدا کردن مائیت از جبنیت را با نمک سرشته منعقد و خشک نموده باشند و صنعت آن در قرابادین مذکور شد
ص: 298
*طبیعت آن
سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
قابض و مبرد و مسکن حدت صفرا و دم و بریان کردۀ آن جهت رفع اسهال مزمن بغایت موثر و ضماد سوختۀ آن جهت داء الثعلب و رفع نزف الدم و بواسیر و با پشم سوخته و جو سوخته بالسویه جهت خزاز مجرب که اول سر را بروغن کل سرخ چرب کنند و بعد از ان بر ان طلا نمایند المضار دیرهضم و مولد ریاح و بلغم غلیظ و خام و مسدد خصوص از امزجۀ باردۀ رطبه مصلح آن جوارشات و کل قند است بن الیاس کفته هر کاه صرع بسبب دیدان بود و خورده شود ادویۀ قاتل دیدان و از برای رفع سبب آن می باید که بوده باشد غذا در ان روز ماء الاقط با ثوم بسیار و اقط فرا کرفته شده از رایب می باشد در ان قوت محلله زیاده و ضررش معده کمتر از فرا کرفته از جبنیت و این را بترکی فراقروط نامند و از جبنیت را قروط چنانچه ذکر یافت
بکسر اول و سکون قاف و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر میم و سکون یای مثناه تحتانیه و الف و قلیمیا بحذف همزه در اول نیز آمده و آن را قدیلیا و بیونانی چریرا کویند که از کداختن اجساد متطرقه مانند ذهب و فضه و مس و مرقشیشا مثل کف و درد بر رو و تحت آن منجمد کردد و آنچه در تحت بهم می رسد باز کف آنست که بعد کداز و بهم رسیدن کف بسبب حرکت آن فلز بعضی بطرف فوق و بعضی تحت مجتمع می کردد الا آنکه آنچه بطرف فوق است الطف از آنچه بطرف تحت است و کویند خبث فلزات اقلیمیا است یعنی خبت ذهب اقلیمیاء ذهب و خبث فضه اقلیمیاء فضه و خبث مرفشیشا اقلمیاء مرقشیشا است و بعضی کفته اند که خبث فلزات غیر اقلیمیا است و قول اول اصح است و بهترین همه ذهبی است و آنچه در رنک شبیه باصل آن فلز باشد و ذهبی مائل بسبزی و فضی بسفیدی و سیاهی ذهبی از غلبۀ بوره است که بر طلا می زنند و کویند اقلیمیاء معدنی می باشد و مستعمل محرق مغسول آن است و طریق احراق و غسل آن در مقدمۀ این کتاب و در قرابادین کبیر و دستور پروردن آن و ذرورات و شیافات اقلیمیائی نیز مذکور شد
ص: 299
*طبیعت آن
مانند اصل آن است الا آنکه یبوست پر آن غالب
*افعال و خواص آن
مجفف العین مقوی باصره و زائل کنندۀ بیاض عین و سبل و ناخنه و دمعه و غشاوه و جرب و نزول آب در چشم الخروج و القروح و البهق و الکلف و سائر الاثار و الاورام و الاوجاع جهت تنقیۀ جراحات و دفع تعفن قروح و بردن لحم زائد و رویانیدن کوشت صحیح تازه و پر نمودن زخمها و رفع بهق و طلای آن رادع اورام و جالی کلف و آثار سیاه و تحلیل صلابات طحال و با افیون و زعفران و روغن اوجاع مفاصل و نقرس را مفید القلب آشامیدن یک قیراط از طلای آن
١6١جهت خفقان و تقویت دل نافع بدل آن مرداسنک محرق مغسول است
بفتح همزه و کاف و الف و کسر را و سکون عین مهملتین جمع کراع بضم کاف است و آن را بفارسی پاچه نامند بهترین آن پاچۀ کوسفند و بز یکساله است
*افعال و خواص و منافع آن
آن لزج و دیرهضم و بعد از انهضام مولد خون صالح رقیق و معتدل الغذا و جهت ناقهین و صاحب بواسیر و سودای محترقه و سحج و خشونت حلق و سینه و شقاق لب و زبان و کوفتکی آواز و سرفۀ یابس و سل و دق و نفث الدم و عسر البول و هزال مفرط و التیام زخمهای باطنی و التیام شکستکی استخوان و با صمغ عربی جهت پیچش و اسهال مراری و متع لذع مواد حاره و دفع مضرت دوای حار مشروب و آب پاچه جهت سرفۀ حار و تلیین طبع یابس المزاج و حقنه بآن جهت مغص و زحیر سددی مجرب و نطول آن جهت یبوست دماغ و تحلیل خنازیر و اورام صلبه و طلای روغن اندرون پاچه با فرفیون و روغن کل جهت تسکین درد سر و ضربان مفاصل حار مجرب مولد قولنج مصلح آن شراب کهنه و سرکه و عسل و پختن آن با کرفس و دارچینی و مانند اینها و استخوان سوختۀ آن جهت رفع نزف الدم جراحات و با صبر جهت اسقاط دانۀ بواسیر موثر است
ص: 300
بفتح همزه و کسر کاف و سکون تای مثناه فوقانیه و فتح میم و کسر کاف و تا عوام فارس خایۀ ابلیس نامند و درخت آن را در کنار بعضی باغات و مزرعها می نشانند بجهت آنکه بسبب خار بسیار آن کسی و جانوری داخل آنها نمی تواند شد و بهندی آن را کرنجوه و کرنج بفتح کاف و رای مهمله و سکون نون و جیم در آخر و بلغت سانس کرت ها گرگهوله نامند
*ماهیت آن
ثمر درختی است پر خار فی الجمله شبیه بدرخت انار و شاخهای آن پراکنده و برکهای آن ریزه از برک انار در طول کمتر و در عرض زیاده و بی تشریف و نوک ندارد و بر هر شاخی برکهای آن بسیار و از هر دو طرف محاذی هم رسته و تمام شاخها و ساق آن پرخار و غلاف ثمر آن شبیه بغلاف استۀ انبه و پر خار و در جوف بعضی از ان دو دانه و بعضی سه دانه مثلث شکل زیتونی و فادزهری رنک صلب و بر سر آن اندک نشان نقطه برآمده و در جوف آن مغزی سفید فی الجمله شبیه بمغز فندق و دو پارچه و بی دهنیت و بسیار تلخ و برک و شکوفۀ آن نیز تلخ و صغیر و کبیر می باشد صغیر آن سبز رنک و کبیر آن اندک سفید رنک و هر دو در خواص قریب بهم اند و ثمر آن چون خشک شود و حرکت دهند مغز آن در ان حرکت می کند و چون صلب می باشد پوست آن صدا می کند و لهذا اکثری شبه نموده آن را سنک دانسته و کفته اند هو حجر فی حجر
ص: 301
*طبیعت آن
در سوم سرد و خشک و کرم و خشک نیز کفته اند و شاید این قول اقوی باشد
*افعال و خواص آن
محلل اورام و حابس نزف الدم و خوردن آن مانع تاثیر هوای و بائی و نصف دانۀ آن با چند دانۀ قرنفل سائیده جهت تسکین وجع قولنج ریحی مجرب و با دارفلفل و عسل سرشته بمقدار بزرکی ثمر آن جهت حمیات مزمنۀ عتیقه نافع و حمول آن با شیر دختران سائیده جهت حامله شدن زنان عقیمه موثر و تعلیق آن با ریسمان سرخ بسته جهت حفظ جنین و بر درخت مثمر جهت منع ریختن ثمر آن موثر کفته اند و اکثر اطبا متفق اند بر آنکه مسهل ولادت است و چون تا یک هفته و زیاده بر ان روزی سه دانۀ ثمر آن را در زیر خاکستر کرم نمایند تا پخته کردد پس برآورده مقشر کرده نرم بکوبند و به آب بخورند جهت نزول آب در کیستین مفید است و حکمای هند آن را دو قسم نیز کفته اند یکی کبیر و یکی صغیر و کبیر آن را سفید و هر دو در خواص و منافع قریب بهم و کرم و خشک دانسته می کویند جهت قوت باصره و دفع ریاح و روغن تخم آن را چون بر بدن بمالند نورانی کرداند و رونق دهد آن را و دانهای جرب را خشک کرداند و بالخاصیه دافع امراض فرج زنان و جذام و ریاح غلیظه و محتبسه در معده و امعا است و جهت دفع کرم
١6٢شکم و بواسیر و فساد قموم و ورم اعضا و برک آن جهت فساد بلغم و سودا و خون مفید کفته اند و چون مغز آن را در هموزن آن روغن کنجد بجوشانند که سوخته مانند زغال کردد پس آن روغن را صاف کرده در شیشۀ نکاه دارند و قدری آن را در زخمهای غائر بچکانند پر و ملتحم سازد و چون سفوف نمایند مغز آن را و بر برک بید انجیر بپاشند و بر ورم بیضۀ حادث از نزول ماء ببندند مکرر تحلیل دهد آن را اکر ماده بسیار غلیظ و متوجه جانبی باشد از ان جانب آن را منفجر کرداند و دفع نماید بدون الم و اذیتی
ص: 302
بیونانی اوقلااوقا نامند
*ماهیت آن
نباتی است بقدر ذرعی منبت آن بیشتر جبال و مواضع صخریه و خشته و ازین جهت آن را اکلیل الجبل نامند و در اسکندریه بسیار می شود و اکثر در اواسط تابستان می رسد و در بعضی بلاد بیشتر در بعضی دیرتر و برک آن دراز و باریک انبوه و مائل بسیاهی و شاخ آن صلب و کل آن در میان برکها رسته و مائل بسفیدی و ثمر آن صلب مائل باستداره و تخم آن ریزه و برک و شکوفۀ آن با اندک تلخی و تندی و خوش بو و غیر قردمانا است
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص و منافع آن
آشامیدن آن جهت سرفۀ رطوبی مزمن و و ربو و خفقان بارد و استسقای زقی که با حرارت و عطش شدید مفرط نباشد و تفتیح سدۀ جکر و سپرز و تنقیۀ رئه و تحلیل ریاح و تسکین درد جکر و دفع یرقان سوداوی و تفتیت حصاه کرده و مثانه و ادرار بول و حیض ضماد آن جهت تحلیل اورام مزمنه نافع و برک آن در افعال مذکوره اقوی از سایر اجزای آن و آن را چون بر درد چشم بارد بچسپانند تسکین دهد وجع آن را در ساعت و باصلاح آورد مضر محرور المزاج مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن افسنتین و نصف آن مرو کفته اند چمن شکم صید را از احشا خالی کرده ازین کیاه پر کنند منع تعفن آن می کند و در منع تعفن لحوم بهتر از نمک است
ص: 303
بکسر همزه و سکون کاف و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم لام و الف و لام و فتح میم و کسر لام و کاف و آن را اصابع الملک نامند و ملکا نیز و بیونانی مالینوطس و بفارسی کیاه قیصر کویند و بهندی پرنک نامند
*ماهیت آن
دو صنف می باشد و کیاه هر دو صنف شبیه بهم اما ثمر یک صنف هلالی شکل و در غلافی مانند تخم ترب و تخمهای آن مدور و ریزه تر از خردل و بعضی را تخم شبیه بحلبه و غلاف غیر هلالی و ثمر صنف دوم باریکتر و هلالیت آن کمتر و برک آن مدور بقدر درهمی و شاخهای آن باریک و درشت و صلب و پراکنده و بعضی منبسط بر روی زمین و بعضی را ساق بقدر ذرعی و کل آن زرد و ریز. و بعضی را کل بنفشی و بعضی سفید و بعضی را ورق شبیه ببرک لسان الحمل او بعضی از ان ریزتر و همچنین کیاه آن بعضی بزرک و شاخهای آن باریک و سست و بدستور ثمر آن و بالجمله بسبب اختلاف اراضی و بلدان و اهویه مختلف می باشد در کمر و صغر و قوت و ضعف مستعمل ثمر ان است و برک هندی آنکه پرنک نامند در طعم و رائحه اندک مشابهتی بحلبه دارد و از برک حلبه کوچکتر و نازکتر و مشرف چنانچه مانند حلبه پخته با روغن و پیاز بریان کرده می خورند و در کوشت و ماهی نیز داخل می نمایند و ثمر هندی آن بسیار ضعیف و باریک و کوچک است و بهترین اکلیل الملک صلب و تازه زردرنک مائل بسفیدی اطیب الرائحۀ آنست که چون بشکنند تخم آن زرد باشد
ص: 304
*طبیعت آن
بقول شیخ الرئیس کرم و خشک در اول و بعضی مرکب القوی و جزو حار یابس در ان زیاده از جزو بارد کفته و دیسقوریدوس معتدل در حرارت و برودت دانسته
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و منضج و قابض و مجفف اما قبض آن کمتر از تحلیل آن و لهذا منضج و ملطف و مقوی اعضا و ملین اورام صلبه است
*امراض الراس
جهت صداع ضماد آن با سرکه و روغن کل بر سر و همچنین نطول آب کرم مطبوخ آن صداع و دوار و سدر و اختلاج و سکته و لقوه و استرخای حادث از بلغم و صفرا و کرفتن بخار آن در حمام در هر روز و شب و تمریخ بدهن آن برای امراض مذکوره و برای اختلاط ذهن و رعونت و حمق و بلادت و مالیخولیا و نسیان و خوردن دو درهم آن با پنج درهم عسل و نطول آب مطبوخ آن بر سر صاحب وسواس سوداوی در هر سه روز یک یک مرتبه در حمام و برای فالج و استرخا ضماد کردن آن بر مبدأ عصب عضو مسترخی و جهت تمدد و کزاز بلغمی و نطول آب مطبوخ آن نیمکرم بر سر و معده و جهت تشنج امتلائی و حبس نزلات نطول آب مطبوخ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر مانند بابونه و صعتر و شبت و همچنین آشامیدن آب مطبوخ آن جهت امراض مذکوره امراض المعده و غیرها آشامیدن آب مطبوخ آن جهت درد معده و جکر و سپرز و با افسنتین جهت ورم آن هر سه عضو و رحم و ضماد آن نیز بران مواضع و همچنین آشامیدن آب طبیخ آن جهت تحلیل فضول باطنی خصوصا با انجیر و عسل و زیاده کنندۀ شیر و منی و دافع ضرر سموم و ادرار بول و حیض و رطوبات و تسکین عطش بلغمی و ضماد پختۀ آن بتنهائی و با بامیپختج جهت قروح شهدیۀ سر بتنهائی و یا با بعضی مجففات مانند مازروطین رومی و عدس و کرد آسیا و بدستور ضماد آن با میپختج جهت اورام مرکبه و حارۀ چشم و کوش
ص: 305
١6٣و مقعده و رحم و انثیین و بدستور ضماد پختۀ آن بامیپختج جهت اورام حاره و صلبه بتنهائی و یا مخلوط با سفیدۀ بیضۀ مرغ و آرد حلبه و بزر کتان و تخم کاسنی و خشخاش بحسب حاجت و مرض و مزاج و ارادۀ تحلیل و انضاج و قبض و تبرید و غیرها و قطور عصارۀ تازه آن با روغن کل سرخ جهت درد کوش و صداع بارد و آشامیدن سه درهم عصارۀ آن با تخم آن بامیپختج جهت ورم احشا و بی تخم آن جهت تسکین اوجاع و همچنین با زعفران جهت تسکین ضربان همه اعضا و آشامیدن طبیخ آن جهت ربو و تفتیت حصاه و حقنۀ آن جهت تقویت امعا و تنقیه و تسکین درد آن و آشامیدن آب طبیخ برک و شاخهای آن جهت ادرار بول و طمث و اخراج جنین و استحمام به آب طبیخ آن و سر و بدن و ابدان شستن جهت قروح شهدیه و تسکین خارش بیضتین نافع و آشامیدن آن مضر بانثیین مصلح آن عسل و انجیر و مویز مقدار شربت آن تا دو مثقال و از عصارۀ آن تا بیست درم بدل آن بوزن آن بابونه است و فراسیون و لبان ذکر و نیم وزن آن برک انجیر در اضمده نیز کفته اند و دهن مطبوخ آن در قرابادین ذکر یافت
بکسر اول و سکون لام و بای موحده لغت عربی است
*ماهیت آن
درخت خارداریست شبیه بدرخت اترج الا آنکه برک آن ریزه تر و شبیه ببرک زیتون و خار آن بیشتر و نضارت و سبزی آن زیاده
ص: 306
*افعال و خواص ان
هم همه حیوانات و ازدفلی قویتر چون داخل اغذیه کنند هر حیوانی که از ان بخورد در ساعت بمیرد و اکر بو کند و نخورد در ساعت کور و کر شود و زبون ترین کیاه های بلاد تهامه و جبال شراه و نواح تهامه است و علاج آن علاج شخصی است که خانق المثمر و دفلی خورده باشد و لیکن درین باید که بلافاصله از عقب آن ادویۀ دافعۀ آن را بیاشامند و الا فائده نخواهد بخشید
بفتح همزه و سکون لام و فتح نون و جیم لغت یونانی است بمعنی اهل
*ماهیت ان
بیخ نباتی است شبیه بزردک و ساق آن سطبر و بقدر شبری و کل آن سفید مانند کل زردک و تخم آن سفید و طولانی و خالدار و طول آن کمتر از برنج و شبیه بسرمق و بر سر شاخهای آن قبۀ مستدیر مانند جوز و بهترین آن هندی آنست
*طبیعت آن
کرم و خشک قریب بآخر دوم
*افعال و خواص آن
کفته اند جهت شری مجرب است بدین نحو که روز اول نیم درم آن را با سه اوقیۀ سکنجبین ساده و بدستور روز دوم نیم مثقال آن و روز سوم یک درم آن را بنوشند و بجهت اسقاط مشیمه مجرب دانسته اند با شراب مسمی
١64الومالی که شراب عسلی است و کفته اند بقوت تمام آن را اخراج می نماید و آشامیدن بیخ آن مقدار یک درهم جهت تقطیر البول رطوبی مفید
بفتح همزه و ضم لام و سکون واو و ضم سین مهمله و نون و بلغت دوم بضم همزه و لام و سکون واو و ضم سین و سکون واو و نون در آخر بمعنی یذهب بالکلب است جهت آنکه زائل می کرداند اذیت سک دیوانه کزیده را
ص: 307
*ماهیت
آن
کیاهی است شبیه بکیاه پنبه و با خشونت و برکهای اسفل آن مستدیر و ما بین برکها تخمی شبیه بترمس در میان دو پرده و برک آن مائل بسیاهی و سرخی و کویند نوعی از عکرش وثیل است
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و در اول نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
جالی آثار و محلل اورام و مجفف باعتدال و جهت کلف و تحلیل کل آثار نافع باعتدال و با شوکران جهت ورم خصیه عجیب النفع و بالخاصیه جهت کزیدن سک دیوانه مجرب دانسته اند و مصدع و مصلح آن مرزنجوش مقدار شربت آن تا یک مثقال است
بضم همزه و لام و سکون واو و فتح میم و الف و کسر لام و یا و اومالی بحذف لام اول نیز دیده شده و آن را عسل داؤد نیز کویند برای آنکه اول کسی که آن را یافت و بمردم شناسانید او بود و بنام خود خواند
*ماهیت آن
رطوبتی دهنی غلیظ صافی شبیه بیعۀ سائله است که از ساق درخت در ترمذ حاصل می شود و بهترین آن بسیار غلیظ القوام صافی برای شیرین آن است
*طبیعت آن
کرم در سوم و خشک در اول و کویند در دوم تر
*افعال و خواص آن
آشامیدن سه اوقیۀ آن با نه اوقیۀ آب مسهل فضول خام و مرۀ صفرا و اخلاط ردیه و جهت جرب و قروخ و درد مفاصل نافع و شارب الومالی را چون کسالت و سبات بهم رسد که لازمۀ آنست باید که نخوابد و حرکت بسیار کند تا فعل آن باطل کردد مصلخ آن سکنجبین و میبه و نبیذ و دهن آنکه شاخهای درخت آن را در روغن کنجد یا زیت یا هر روغن مناسبی که خواهند بجوشانند و صافی نموده استعمال نمایند اکتحال آن جهت ظلمت بصر و تدهین بآن جهت درد عصب و جرب متقرح مفید
ص: 308
بفتح اول و ضم لام و سکون واو و فتح یای مثناه تحتانیه و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است کمتر از ذرعی مائل بسرخی و شاخهای آن باریک و صلب و پوست آن نازک و بوک آن ریزه و باریک و کل آن نرم مائل بسرخی و زردی و بیخ آن شبیه بچغندر و با رطوبتی حریف و تخم آن شبیه بتخم افتیمون است منبت آن ریک زارها و کنار آبها و در عراق و غیر آن می باشد بهترین آن بیخهای انبوبی شکل سفید مصمغ آن است که چون بشکنند شکسته کردد و بدترین آن شبیه بلیف است و بزعم بعضی تربد است و نیست چنین و دستور است که چون از زمین برمی آورند مغز آن را برآورده می اندازند لهذا پوست آن انبوبی شکل می باشد و مستعمل پوست تخم آنست
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و در دوم نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
جالی و غسال و مفتح و آشامیدن یکدرهم تا دو مثقال از تخم آن با یکدرهم نمک و چهار اوقیه آب و یک اوقیه سرکه مسهل قوی سودا و جهت رفع جنون مستحکم مرفوع العلاج بغایت مؤثر و پوست بیخ آن درین فعل قویتر و جهت یرقان اسود نافع و مورث سحج و مصلح آن کثیرا و عناب مقدار شربت آن تا سه درهم و از پوست بیخ آن تا دو درهم
بکسر اول و سکون لام و فتح یای مثناه تحتانیه و ها بفارسی دنبه نامند
*ماهیت آن
معروف است
*طبیعت آن
ص: 309
کرم و تر قریب بسمن است در ماده و فاعل انعقاد الا آنکه این از ان غلیظتر است
*افعال و خواص آن
محلل اورام
١65صلبه و ملین اعصاب و بدن و با نشاسته مصلح کرده و چون یک عدد دنبۀ کوسفند سیاه را سه حصه کرده هر روز یک حصه را با عاقرقرحا و زنجبیل و تربد بنوشند جهت رفع عرق النسا مجرب دانسته اند و چون دنبه را ورق کرده بر عضو بندند تا متعفن شود جهت تشنج یبسی و کزاز و تحلیل مواد متحجره و اعصاب بلند شده از جای خود و نضج اورام مجرب المضار بطئ الهضم و مکرب و مغنی و مضعف قوت هاضمه و انطاکی کفته که بسا باشد که در مبرود موجب موت فجأه کردد مصلح آن بریان نمودن آن یا بازیر حاره مانند زنجبیل و فلفل و دارچینی و خوردن جوارشات هاضمه مانند جوارش مصطکی و عود و کمون بالای آن و بدستور خوردن آن با سرکه و آبکامه است
بفتح همزه و میم و الف و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم طاء مهمله و نون لغت یونانی است ابن بیطار نوشته که جماعتی از انواع اقحوان دانسته اند و نیست چنین و نزد من از انواع قیصوم است و من آن را چنین شناخته ام بعینه
*ماهیت آن
نباتی است بقدر ذرعی و برک آن باریک و پراکنده و قبۀ آن مستدیر سفید و بعضی سرخ و بقدر فندقی و بر کرد قبۀ آن دایرۀ زردی و تخم آن باریک و منبت آن کوههای خالی از اشجار و در تنکابن لبار و نامند و در بلاد روم و فرنک جهت اصنام تاج از ان ترتیب می دهند
ص: 310
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و مقطع و مانع ریختن مواد بمعده و منشف رطوبات آن و مدر بول و حیض و جهت نهش هوام و عرق النسا و شدخ عضل و شرب اطراف آن با ماء العسل محلل خون منجمد در معده و مثانه و آنچه در آنها انجماد یافته باشد و نیز جلب رطوبات معده و تجفیف آن می نماید و با شراب ابیض ممزوج یا به آب جهت قطع نزله و امراض مذکوره نافع و آشامیدن قبۀ آن با شراب جهت عسر البول و نهش هوام و عرق النسا و شدخ اوساط عضل مؤثر و ادرار طمث آورد و چون با شراب که مسمی بالومالی است بیاشامند اذابۀ خون منجمد در شکم و مثانه نماید و چون کیاه آن را در ثیاب نکاهدارند حفظ می نماید آنها را از خوردن کرم مضر فم معده مصلح آن آشامیدن آب مقدار شربت آن نه قیراط است
بفتح همزه و سکون میم و فتح بای موحده و سکون راء مهمله و فتح بای موحده و الف و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله و انبرباریس بنون بجای میم نیز آمده است بلغت بربری ابراز و بفارسی زرشک و زارج و زرنک نیز نامند
*ماهیت آن
درختی است خاردار و خارهای آن مثلث یعنی هرجا که خار رسته سه خار یک جا باهم رسته منبت آن اکثر کوهها و دامنهای کوه نزدیک به آب و در خراسان و شیروان و اطراف شیراز و شام و روم و غیرها می باشد اما در خراسان و شیروان اکثر بی دانه و شاداب و در نواح شیراز و غیر آن اکثر دانه دار و هرچند هوای بلد سردتر باشد بهتر می شود و برک آن شبیه ببرک یاسمین و بزرکتر و باریکتر از ان و کل آن زرد مائل بسفیدی و سرهای آن مجتمع و ثمر آن خوشه دار و طولانی و در خامی سبز و بعد رسیدن سرخ مائل به بنفشی و بنفش سیاه می کردد و هنکام رسیدن آن تابستان است و بزرکی درخت آن بقدر دو سه قامت و قریب بدرخت سیب صحرائی نیز می باشد و ثمر این مدور و سرخ رنک و بهترین و مستعل در اکثر تراکیب منقی از دانه و یا بی دانۀ کوهی آنست و در افشره و رب و شراب دانه در ان نیز که آن را افشرده آب آن را کرفته و یا خشک آن را در آب خیسانیده مالیده صاف کرده با قند و یا نبات چاشنی کرفته استعمال نمایند
ص: 311
*طبیعت آن
سرد و خشک در سوم و با قوت قابضه و تریاقیه و در دوم نیز کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
قاطع صفرا و مسکن تشنکی و حرارت معده و جکر و غلیان خون و سیلان آن از اسفل و بواسیر و مقوی دل و جکر و معدۀ حار و مانع ریختن مواد باعضا و جهت
١66بواسیر و سیلان رحم مزمن بتنهائی و یا بادویۀ حارۀ مقویه مانند سنبل الطیب و دارچینی و عسل و امثال اینها جهت تفتیح سدۀ جکر و رفع استسقا و تقویت جکر سرد و تر و سردی احشا و رفع اسهالی که از ضعف جکر و یا بسبب تپ بلغمی مزمن بهم رسیده باشد و با آب افسنتین جهت تقویت هاضمه و با زعفران جهت صلابت جکر و ادرار بول و ضماد آن جهت تحلیل صلابات و آب آن مانع غثیان و قئ و دانۀ آن بتنهائی و یا بادویۀ مناسبه جهت قرحۀ امعا و سحج و اسهالی که از ضعف احشا بوده باشد و چون بکیرند آب آن را و آب سیب رسیده هر دو مساوی و آب لیمو ربع آنکه نصف یکی باشد و با شکر سفید صاف کرده بقوام آورند تا منعقد کردد فادزهر سموم قتاله است و بجهت نهش افعی و خفقان و غشی و کرب و ضعف شهوت طعام مجرب و چون اضافه نمایند بر ان حماض اترج و مروارید محلول قائم مقام تریاق کبیر می کردد و نافع است جهت کثر امراض و بالجمله انبرباریس محرور المزاج و صفراوی را مفید و موافق و مضر مبرود المزاج بلغمی و سوداوی و اصحاب قولنج و ریاح و اعتقال بطن مصلح آن در مبرود قرنفل و در غیر آن شکر و شیرینیها مقدار شربت از آب آن تا بیست مثقال و از جرم آن تا پانزده مثقال و از دانۀ آن تا سه مثقال بدل آن بوزن آن تخم کل سرخ و دو ثلث آن صندل سفید و پوست بیخ آنکه آرغیس نامند در الف مع الالف ذکر یافت و اصباغ و الوان و اطعمۀ انبرباریس و افشرج و جوارش و حب و خوشاب و خمیره و دوای قرص و سفوف و سکنجبینات و اشربه و اقراص و مفرح و نقوع انبرباریس در قرابادین در حرف الالف مع النون ذکر یافت
ص: 312
بفتح همزه و سکون میم و ضم دال و سکون راء مهملتین و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
درختی است برک آن شبیه ببرک کبر و اندک کوچکتر از ان و بوی آن تند و ثمر آن بقدر نخود کوچکی با سفیدی غالب و سیاهی کمتر و از ان تسبیح می سازند لهذا آن را سجره التسبیح می نامند و دموع ایوب نیز و منبت آن اکثر بیت المقدس و نواح آن و مقابر آن بلاد
*طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک و تخم آنکه در غلافی می باشد مائل بسردی و خشکی
*افعال و خواص آن
منضج و مفتح سدد و ملطف و محلل و مقوی جکر علیل و اورام باطنی و مسکن زحیر قطور عصارۀ تازۀ آن در چشم جهت دفع بیاص و طلای بیخ آن جهت اورام قویتر از سائر عصارات مانند عنب الثعلب و کاکنج و آب برک و شاخ تازۀ آن و آب مطبوخ آن هر دو نیز جهت رفع سموم هوام و سک دیوانۀ کزیده خصوصا عقرب و ضماد و بدستور شرب آن جهت اورام و جرب یابس و عسر بول و فواق و طلای آن جهت رفع کلف و ذرور برک خشک آن جهت التیام جراحات تازه نافع مقدار شربت از عصارۀ تازۀ آن هفت مثقال و از مطبوخ آن چهارده مثقال
بفتح اول و سکون میم و ضم راء مهمله و سکون واو و دال مهمله
*ماهیت آن
اسمی است مشترک میان ثمری که آن را بعربی کمثری نامند و در حرف الکاف ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و ثمری که در بنکاله می شود و چند درخت در مرشد آباداند شبیه بنوع امرود متوسط که حسینی نامند و از ان کوچکتر و پوست آن سفید با داغ سرخ رنک مائل به بنفشی و لحم آن سفید و ترش طعم تفه و باندک عفوصت و کم آب و مربای آنکه اندک مشکی در ان با کلاب حل کرده داخل نمایند لذیذ خوش طعم و خوش رائحه می باشد و در قلیۀ چاشنی دار به آب لیمو و قند و در زیر طعام چاشنی دار نیز لذیذ می باشد و خام خوردن آن را چندان لطفی و تکلفی نیست و کل آنکه تارهای سرخ کمرنک مائل به بنفشی است ترش طعم و خوش رائحه می باشد افشرۀ آن بسیار لذیذ و در قلایای چاشنی دار نیز لذیذ می شود و درخت آن عظیم و برک آن شبیه ببرک کردکان و از ان بزرکتر و بلندتر بقدر یک شبر و بی تشریف و اندک ضخیم و چوب آن سیاه رنک و صلب
ص: 313
*طبیعت آن
سردتر
*افعال
١6٧
و خواص آن
مسکن حدت صفرا و خون و با قوت قابضه
بفتح همزه و سکون میم و فتح راء هندی چهار نقطه و ها
*ماهیت آن
ثمر درختی است هندی ببزرکی درخت کودکان و شبیه بدان در هیئت و برک و خزان نمودن الا آنکه برک امره کوچکتر و نرمتر و باریکتر از برک آن است و اول شکوفه و ثمر می آورد و بعد از ان برک و ثمر آن در خامی سبز و نازک و بیریشه و ترش باندک عفوصت و در قلیه و دو پیازه و قورمه و دال که عبارت از ماش مقشر و یا عدس مقشر و یا نخود و مانند اینها است از حبوب با روغن و پیاز بریان کرده یا آب خالص و یا آب یخنی پخته باشند داخل می نمایند ترش و لذیذ می کرداند و عفوصت آن بعد از طبخ بسیار کم می کردد و چون ثمر آن بزرک شد ریشه ریشه بهم می رساند و سخت می کردد و بعد رسیدن زرد و اندک چاشنی دار و بزرکی ثمر آن بمقدار کردکان پوست جدا کرده می باشد و برک آن نیز اندک ترش و با عفوصت بسیار و کل آن ترش تر از ان و لطیف و نیز آن را مانند ثمر آن و برکهای نازک آن را نیز پخته می خورند و با ماهی می پزند بسیار لذیذ می شود و منبت آن در بنکاله بسیار است و در بلاد دیکر هند نمی شود و چون ابتدای موسم برسات شاخ درخت آن را می نشانند در یک سال بیخ آن قایم می شود و ثمر می دهد
ص: 314
*طبیعت ان
سرد در دوم و خشک در اول
*افعال و خواص و منافع آن
جهت محرور المزاج و امراض صفراوی و بدستور اسهال صفراوی نافع و پوست درخت آن را اهل بنکاله جهت دفع غایلۀ مرضی که مخصوص بدان بلد است و می کویند که در بینی مردم می شود و اهوه می نامند مقدار پنج شش مثقال آن را در پنجاه شصت مثقال شیر بز تازه دوشیده خام سائیده صاف نموده می آشامند دو سه روز صبح ناشتا تسکین می دهد حدت عوارض آن را و نیز بر سر و کفدست و پای او می مالند و می کویند که اکر شیر بز سیاه یکرنک باشد بهتر است
بفتح همزه و سکون میم و ضم سین مهمله و سکون واو و خای معجمه لغت بربری است بمعنی انابیب
*ماهیت آن
نباتی است کبیر و صغیر و کبیر آن ما بین شجر و کیاه و مانند نی مجوف و کره دار و منبت آن اکثر سنک لاخها و کنار آبها و صغیر آن بقدر یک شبر و زیاده از ان و ساق آن خشبی صلب بسطبری انکشتی و از ساق آن شاخهای بسیار باریک صلب کره دار روئیده که چون بکشند مواضع بندهای آن را شاخها از هم جدا کردند و برک آن مانند برک زیتون و شکوفه ندارد و ثمر آن سرخ بقدر نخودی و بعد خشک شدن سیاه می کردد و در طعم نبات آن قبوضت با مرارت کمی است و بیخ آن خشبی صلب منبت آن نیز سنک لاخها است
*طبیعت ان
مرکب القوی در اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص و
ص: 315
منافع آن
قابض و مقوی اعضای باطنی و مانع نزلات و چون بیاشامند از ان مقدار پنج درهم با شراب قابض جهت قطع اسهال و طبیخ آن جهت فتق و قبله و منع علتهای کرده و مثانه و تقویت اعضای باطنی و شدخ عضل و با شراب و انجیر جهت سرفه و عسر النفس و چون خشک آن را بجوشانند در آب تا بنصفه رسد صاف نموده بیاشامند مقدار نیم رطل جهت ضعف دل و جکر و احشا مفید خصوصا چون مداومت بدان نمایند و زنان مغرب تازۀ آن را با آب انکور طبخ نموده صاف کرده می آشامند هر روز مقدار یکرطل جهت نیکوئی رنک رخسار و فربهی بدن و تنقیۀ رحم و اندک اسهال می نماید و نفع می بخشد ایشان را و ذرور آن جهت قطع نزف الدم جراحات و رویانیدن کوشت تازه موثر و ضماد آن بر قبله باعث ضمور و کوچکی او لاغری آن و انطاکی نوشته که آن را از اندلس می آورند و کمان می برم که در غیر انجا یافت نمی شود
بفتح همزه و سکون میم و فتح عین مهمله و الف جمع آن معا است بعربی مصارین نیز و بفارسی روده و بهندی انتری
١6٨نامد مراد از ان رودۀ حیوانات است که از جملۀ اعضای عصبانی است
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک
*افعال و
خواص و منافع آن
خوردن مطبوخ آن با کوشت و سرکه و زعفران و ادویۀ حاره که مصلح آنست جهت معده که صفرای رقیق مائی در ان متولد شده باشد مفید قلیل الغذا و دیرهضم و مولد خلط بارد و قولنج مصلح آن جوارش عود کمونی و فلافلی است که آن را خورده خواب نمایند و بعد از خواب یکی ازین تراکیب را بخورند
ص: 316
بضم همزه و تشدید میم مکسوره و کسر غین معجمه و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح لام و الف و نون و عوام آن را طلح و اهل بادیه سمر و شوکۀ مصریه و شوکۀ اعرابیه نیز و بفارسی مغیلان و بهندی کیکر و ببول نیز نامند
*ماهیت آن
درختی است خاردار منبت آن اکثر صحراها و دامنهای کوه و دو قسم می باشد یکی بزرک و دیکر کوچک و هر دو در شکل و برک قریب بهم و قسم اول درخت آن کوچکتر از درخت سیب و پرخار و خارهای آن کج و ساق آن سطبر و در اول سبز مائل بسفیدی و چون کهنه شود مانند آبنوس سیاه مائل بسرخی می کردد و ثمر این مانند باقلی و خرنوب دو غلاف طولانی و کره دار پنج و شش تا نه عدد و زیاده نیز و در هر کرهی دانه پهن بقدر ترمسی و پهنتر از ان و سرخ و ثمر این را با غلاف قرظ و صنط نیز و غرب و علف و عفعف و عصناه نیز و عصارۀ این را اقاقیا و صمغ این را که سرخ رنک و زرد رنک شفاف صافی است صمغ عربی نامند و کفته اند در میان پوست و چوب طلح چیزی شبیه بصمغ جمع می شود و صمغ نیست و چون این را از درخت طلح بکیرند در میان آن چیزی شبیه بخون باشد سیال و چون آن را از ان جدا نمایند و باقی را بشویند در نهایت سفیدی باشد و مانند علک آن را بخایند از ان آب شیرین خوش بو جدا کردد و دهان را خوش بو کند و قسم دوم درخت آن کم خار و بعضی بیخار و شاخهای آن انبوه و این را بعربی سلم نامند و ساق آن سیاه رنک تر از اول و ثمر این را نیز قرظ کویند و در غلافی مانند باقلی است اما مدور و بی کره و پوست آن بنفش مائل بسیاهی و در ان دانهای کوچک اندک پهن سبز تیره ماشی و در هر غلافی از نه و یازده دانه تا سی و یک دانه باختلاف بزرکی و کوچکی و در بین هر دانه پردۀ سفید رنک و محیط بر بالای آن دانها نیز و در میان آن پردۀ سفید و پوست بنفشی مائل بسیاهی و رطوبتی لزج چسپنده زرد رنک و کل هر دو قسم زرد مدور مانند تکمه و خوش بو و برک هر دو شبیه بهم و طولانی و بسیار ریزه انبوه در شاخهای باریک محاذی هم در دو صنف رسته و طعم آن عفص و مستعمل بیشتر اجزای قسم کبیر آن است و نیز قسمی دیکر می شود در بعضی بنادر و شاخهای آن کره دار
ص: 317
*طبیعت
جمیع اجزای آن در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
حابس فضلات و رادع آشامیدن عرق کل آن جهت خفقان حار و هول دل و توحش و تقویت اعضای باطنی و بتنهائی و یا با ادویه و اشربۀ مناسبه مفید و برک آن جهت قطع اسهال و تفتیح سدد و نطول آن جهت تقویت اعضای مسترخیه و نقوع آب برک تازۀ نو رستۀ آنکه در آب خیسانیده شب تحت السماء کذاشته و صبح آب صافی آن را کرفته بیاشامند جهت قروح مجاری بول و حرقت آن مفید و سفوف برک و پوست و کل خشک و صمغ آن هر چهار مساوی صبح ناشتا با آب سرد چند روز متوالی هر روز نیم درهم تا یکدرهم جهت رفع رقت منی و سرعت انزال و کثرت احتلام و جریان منی و سیلان رحم نافع و خورانیدن قدری از برک نورستۀ آن با اندکی زیرۀ سفید و یکدو عدد غنچۀ کل انار ناشکفته با آب سائیده و صاف کرده سنک تاب نموده که پنج یا هفت سنکریزه و یا پارچهای خزف را در آتش سرخ کرده در ان خاموش نمایند سه مرتبه یا پنج مرتبه جهت حبس اسهال اطفال خصوصا در هنکام دندان برآوردن در اواخر که بسیار زیادتی کند و ضعف آورد نه در اوائل و غیر اطفال را نیز نافع اما باید که بحسب سن و قوت بر مقدار اوزان
١6٩ادویه بیفزایند و ضماد برک تازۀ آن جهت التحام جراحت و رفع اورام و جلوس در طبیخ آن جهت بروز مقعده و نشف رطوبات رحم مفید و عصاره و برک ثمر تازۀ آن قاطع نزف الدم و نفث الدم و فرزجۀ ثمر آنکه آن را در آب جوش داده پارچۀ کرپاس را بدان مکرر تر کرده خشک نموده زن بخود بردارد در نشف رطوبات و تضییق قبل بحدی است که بمرتبۀ بکارت می رساند و چون ثمر خام آن را کرفته شکافته تخمهای آن را دور کرده طرف اندرون آن را بر پارچۀ کرپاس نوی بمالند تا رطوبات و مغز آن بدان خوب آلوده که بعد از خشک شدن مانند موم جامه کردد و از ان پارچه سینه بند زنانی که پستان آنها آویخته باشد سازند و بر سینه بندند تا مدتی رفع آن علت کردد و پوست ساق و شاخ آن جهت قطع خون جراحت تازه بسیار نافع و عمدۀ اجزای روغن شیخ صنعان است و چون پوست درخت آن را هر مقدار که خواهند نیم کوفته در ده چندان آب بخیسانند تا دو روز پس بجوشانند تا بنصفه رسد و بمالند و صاف کنند و در ظرف چینی و یا شیشه نکاهدارند و در ایام حیض بعد از بول هر مرتبه بدان استنجا نمایند و بدستور در هر ایام حیض دائم فرج آن مانند فرج بکر باشد و ثمر و برک و پوست آن جهت دباغت پوست حیوانات قائم مقام مازو است و نیز پوست و کل آن جزو اعظم و اصل عرق قند و شراب آنست و در هند و بنکاله بسیار مستعمل خصوص پوست آن و بیخ آن جالی و سون آن جهت استحکام لثه و مسواک آن مقوی دندان و از چوب آن بجهت صلابت و استحکام پایۀ کردون و رته و کادی و غیرها و آلت شخم زمین نیز می سازند و قسم دیکر نیز می باشد شبیه بقسم دوم در برک و ثمر و رنک و پوست و لیکن بدبو و پرکل تر از ان هر دو قسم و لیکن این غیر مستعمل است و این قسم اکثر مخصوص بنکاله است و ریشۀ آن را چون نزد مار برند سر را بزیر اندازد و اندک سست کردد و آنچه اکثر اطبا در کتب ادویۀ مفرده ذکر کرده اند باسم قرظ و امغیلان و طلح شاید هریک اسم قسمی باشد که بطریق اشتباه بیان فرموده اند و بعد تامل رفع شبه می کردد
ص: 318
بفتح همزه و سکون میم و فتح لام و سکون جیم مشهور بآملج است بمد الف و کسر میم بلغت مصر سنایز و بفارسی امله و بهندی آنوله نامند و شیر پروردۀ آن را شیر املج کویند
*ماهیت آن
ثمر درخت هندی است طعم آن ترش و با عفوصت بسیار و در تازکی شبیه بآلو کرچه و تا ببزرکی کردکانی نیز می شود و بهترین آن بزرک بیریشه سنکین زرد رنک تازه و یا خشک فاسد و متکرج نشدۀ آنست که بیریشه بالیده باشد و درخت آن بقدر درخت کردکان و برک آن سبز بسیار ریزه و انبوه از هر دو طرف شاخهای باریک طولانی بقدر شبری رسته در بعضی جا دو شاخ و در بعضی جا سه شاخ و چوب آن جوهردار مانند چوب چنار که بعربی دلب نامند و از ان صلب تر و مستعمل در معاجین و غیره آملۀ بالیدۀ بیریشه منقی از دانه شیر پرورده است که بجهت کسر قوت قبض و اصلاح آن دو سه مرتبه در شیر می خیسانند و شسته خشک می نمایند و غیر شیر پرورده نیز
*طبیعت آن
در دوم سرد و در اول سوم خشک و شیر پروردۀ آن در اول سرد و در دوم خشک و بعضی کرم دانسته اند و فی الحقیقت بارد است و در یبوست آن همه متفق اند
*افعال و خواص و منافع آن
قابض و مانع ریختن مواد بمعده و امعا و حافظ اخلاط از تعفن و مخرج سودا از بدن و مانع مخالطت سودا و ابخرۀ سوداویه و صفراویۀ متحرقه بروح و باین اسباب موجب ذکا و حدت ذهن و تفریح و تقویت قلب است بالخاصیه و افعال آنکه قبض است معین بر خاصیت آنست زیرا که ادویۀ قابضه می باشد مقوی و سزاوار است که هر کاه استعمال کند آن را بارد المزاج از برای تقویت تعدیل کند آن را بعسل یا دارچینی یا مصطکی و یا مانند اینها و شیخ الرئیس در ادویۀ قلبیه کفته که منفعت آن در تقویت قلب زیاده از منفعت آنست از برای توحش و از جمله ادویه شدید المنفعت است از برای تقویت ذهن و حفظ سائر اعضا و بالخاصیه محرک باه و قاطع قئ و تشنکی و آب رفتن از دهان و
ص: 319
١٧٠حابس خون بواسیر و نزف الدم و مسهل سودا و بلغم رقیق بعصر و مقوی معده و امعا و مشهی است بتجفیف رطوبات مرخیۀ معده و دباغت خمل آن و با آرد کنار و آب به قاطع اسهال مزمن و مسکن حرارت خون و مقوی دل و چشم
*امراض الراس
یا سباب مذکوره می باشد مقوی اعصاب و حواس دماغی و نافع از برای مالیخولیا خصوص مراقی حادث از صفرای محترق و از برای نسیان و فالج و استرخا و لقوه آشامیدن آن با عسل و همچنین خوردن مربای عسلی آن و آشامیدن نقوع آن مانع صعود ابخره از معده بسوی سر و چون آمله را نرم بکوبند و با آب تنک بسرشند و بر پیشانی ضماد نمایند ضماد غلیظ ضخیم قطع رعاف نماید
*امراض العین
قطور آب منقوع نیم کوفته دو درهم آن در چشم جهت ازالۀ بیاض مجرب خصوص که بعد از هر دو سه ساعت آمله را افشرده دور نمایند و املۀ تازه در آن بخیسانند تا سه مرتبه پس در چشم بچکانند و چون نرم بسایند و باهم وزن آن شکر مخلوط نموده با اندک روغن بادام شیرین چرب کرده ناشتا مقدار پنج درهم آن را با آب نیمکرم بیاشامند جهت ضعف بصر و جلای آن و جهت سحج نافع اعضاء النفض و غیرها لعوق کوبیده باهم وزن آن زیرۀ کرمانی و با عسل سرشته بقدر لائق جهت بول در فراش نافع و نقوع آن با کشنیز خشک نیم کوفته جهت رفع اسهال مزمن و حرارت معده و سوزش مقعده و بول مفید الزینه چون حنا را با آب منقوع آمله و یا وسمه را بآن خمیر کنند و بر مو خضاب نمایند سیاه کرداند و روغن آن نیز مو را سیاه و طویل کرداند مقدار شربت از جرم آن از سه درهم تا پنج درهم و در مطبوخ تا ده درهم مضر سپرز مصلح آن عسل و سنبل و مولد قولنج و مصلح آن روغن بادام شیرین است و نسخ انوش داروهای ساده و لؤلؤئی و جوارشهای آمله و حب و دهن و سفوف و شراب و محلل و مربا و مطبوخ و معجون مفرح و نبیذ آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 320
*ماهیت آن
شجری است ربیعی بقدر ذرعی مائل بزردی برک آن شبیه ببرک لاغیه و حنا و اندک عریضتر از ان و اطراف آن مستدیر و با اندک خشونت و پیچیدکی و کل آن زرد شبیه بکل لاغیه و بدبو با سهوکت و چون باد بدان وزد بوی بغایت کریهی از ان بمشام رسد منبت آن اکثر مزارع بلاد مصر و بادیۀ مصر و بادیۀ عرب که مسمی است به ینبوع
*افعال و خواص آن
آشامیدن دو مثقال از عصارۀ تازۀ آن و یک مثقال از خشک آن با روغن زیتون جهت کزیدن سک دیوانه و عقرب و اقسام مار مجرب و مسکن وجع آن در ساعت و بیروغن استعمال آن جائز نیست
بفتح همزه و میم و سکون لام و کسر بای موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و دال مهمله
*ماهیت آن
میوه ایست هندی شبیه بنارنج و قسمی از اقسام لیمو است و پوست آن زرد و آب مغز آن در نهایت ترشی به حدی که چون سوزن آهنی را در ان فرو برند و زمانی بکذارند کداخته کردد و در هند نزدیک شاهجهان آباد در رنتهنبور خوب و بافراط است و در بنکاله از کوهستان سلهت و غیر آن می آورند
*طبیعت آن
سرد و تر
*افعال و خواص آن
دافع اکثر امراض قلب و قامع صفرا و مسکن غلیان خون و مهیج سودا و مولد بلغم و چون سر آن را سوراخی کرده بعضی از ادویۀ حاره هاضمه مانند قرنفل و جوزبوا و فلفل سیاه کوبیده و نمک و نانخواه و زنجبیل تازه ریزه کرده و سیاه دانه و مثل اینها و نمک لاهوری و نمک سیاه در میان آن پر نموده در آفتاب بکذارند و بعد هر پنج شش روز یک مرتبه اندرون آن را بچوبی برهم زنند تا خوب نفوذ در جرم پوست آن نماید و در آفتاب بکذارند تا خشک کردد خوردن قدری از ان جهت تقویت هاضمه و آوردن اشتهای طعام بسیار نافع و طحال را نیز مفید و اکر پروردۀ آن را در سرکۀ تند اندازند و بکذارند تا برسد نیز مؤثر و لذیذتر می باشد
ص: 321
بفتح الف و میم و سکون لام و ضم کاف و فتح جیم فارسی و الف و یای
*ماهیت آن
نباتی است هندی
١٧١صحرائی خارناک و برک آن شبیه ببرک تمر هندی و از ان کوچکتر
*طبیعت آن
سرد و تر
*افعال و خواص آن
آشامیدن آب برک آن بقدر چهار پنج توله که ظرفی آهنی را بر آتش کذارند تا خوب کرم کردد و آب برک آن را صاف کرده در ان ریزند و مقدار یکدو ماشه نمک طبرزد که نمک لاهوری نامند نرم سوده در ان ریزند و در ظرف دیکر ریخته نیمکرم بیاشامند تا پنج روز نهایت تا هفت روز نهار بدین دستور جهت حمیات حاده و انتشار هوا در عروق مرضی که در بنکاله می شود بسبب آن حدت و التهاب در اعضا و عطش مفرط و اختلاط عقل و هذیان و حرارت و حمی صاحب آن را عارض کردد مفید است و درین ایام اجتناب از لبنیات و حموضات و اغذیۀ نفاخه واجب و لازم دانند و اهل بنکاله برک خشک آن را نیز در آب جوشانیده آب آن را می آشامند و بخار آن را می کیرند برای امراض مذکوره و حمیات حاده
*ماهیت آن
کیاهی است باریک تر از بقله کل آن اغبر و برک آن ریزه اغبر کوسفند آن را دوست می دارد و می چرد آن را و ربیعی است و تا اوائل زمستان می ماند
*افعال و خواص آن
جهت اوجاع کبد صفراوی مفید
*فصل الالف مع النون
بفتح همزه و نون و الف و فتح غین معجمه و الف و ضم لام و غین مهمله لغت یونانی است و اناغلس نیز آمده و بلغت نبطی اناکیر و بفرنکی انکان نامند
ص: 322
*ماهیت آن
کیاهی است نر و ماده می باشد برک آن شبیه ببرک مرزنجوش و مائل باستداره و شاخهای آن منبسط بر روی زمین و مربع و ثمر آن مانند غلافی و دانهای آن بقدر دانۀ خشخاش و بسیار تند و تلخ و کل مادۀ آن لاجوردی رنک و کل نر آن سرخ
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جالی و جاذب و مجفف بی لذع و مفتح سده غرغرۀ آب برک و ثمر آن جهت تنقیۀ سر از بلغم و تسکین وجع اسنان و سعوط آن نیز بدستور و چون مخلوط با عسل نمایند و در چشم کشند جهت ضعف بصر و قروح چشم و جلای آن و جرب و کمنه و سبل نافع و آشامیدن آن با شراب جهت کزیدن افعی و وجع کبد و جنین و کرده نافع و ضماد آن جهت بیرون آوردن خار و پیکان از اعضا و منع زیاده شدن قروح خبیثه و باد سرخ و اصلاح جراحات مفید و بعضی کمان برده که مادۀ آنکه کل آن لاجوردی است چون بر مقعدۀ برآمده ضماد نمایند رد می نماید آن را و نر آنکه کل آن سرخ است چون ضماد نمایند بالعکس برمی آورد و شرب آن مورث سحج و مصلح آن صمغ عربی است مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یک مثقال و بدل آن ارطنیثا است
بفتح همزه و نون و الف و ضم غین معجمه و سکون واو و کسر راء مهمله و سین مهمله در آخر لغت رومی است و در مصر معروف بخرنوب الخنزیر است و ثمر آن را حب الکلی نامند برای مشابهت آن بکرده
ص: 323
*ماهیت آن
کیاهی است شبیه در برک و شاخ بپنجنکشت و بزرک می شود تا آنکه بقرب شجر می رسد و کل آن شبیه بکل کلم و بوی آن ثقیل و ثمر آن مختلف اللون و هنکام رسیدن ثمر آن تابستان وقت رسیدن انکور است
*طبیعت
تمامی اجزای آن کرم و خشک و منبت آن بیشتر شام و انطاکیه
*افعال و خواص آن
ضماد برک تازۀ آنکه حدت آن کمتر از سائر اجزای آنست جهت تحلیل ورمهای رخو نافع و چون خشک کردد قوت آن قویتر و تقطیع تجفیف آن زیاده می کردد و همچنین ریشهای بیخ آن و اما تخم آن ملین و مقئ و چون آب برک آن را مقدار یک درم تا یک مثقال با شراب بیاشامند صداع را نافع و اخرج مشیمه و جنین و ادرار طمث نماید و کویند تعلیق آن بزنان آبستن هنکام ولادت جهت تسهیل و سرعت آن مفید اما باید که بعد از ولادت
١٧٢بزودی بازنمایند و چون ثمر آن را بخورند قئ شدید آورد و طلای عصارۀ بیخ آن محلل و منضج اورام است
بفتح همزه و سکون نون و فتح با و سکون جیم معرب انبه لغت هندی است و آلب نیز نامند و بتورانی نغزک
*ماهیت آن
ثمر هندی است درخت آن بسیار عظیم و بزرکتر از درخت کردکان و باختلاف اراضی و اهویه بعد از سه چهار سال از نشانیدن تخم آن و تا هشت و نه سال بثمر می آید و هنکام بهاران که بهندی مول نامند اول بهار و وقت رسیدن ثمر ان نیز باختلاف بلدان هنکام بودن آفتاب در برج جوزا و سرطان است و تا پنجاه و شصت سال ثمر می دهد و ثمر ان در اوائل سال بسال بهتر می شود و در اواخر بالعکس و برک آن طولانی شبیه ببرک ساذج هندی و از ان بزرکتر و در رائحه نیز شبیه بثمر ان و ثمر آن در ابتدا بسیار عفص می باشد و آهسته آهسته ترش می کردد و پس شروع می نماید بشیر بنی و شیرین می کردد و در بعض اماکن بعضی اشجار تمام سال ثمر می دهد و لیکن بشیرینی و خوبی آنچه در فصل و موسم آن می شود نمی رسد و همچنین در بعض بلاد قریب بخط استوا دوازده ماه ثمر می دهد و همیشه ثمر آن بر درخت می باشد مانند جزیرۀ سیلان و بندر تلچری چیناپتن و حوالی آنها و اکثر میوه های دیکر که در ان اماکن بهم می رسد نیز بدستور و لیکن غیر موسمی آن مانند موسمی نیست در بزرکی و کوچکی و شکل و طعم و رائحه و شادابی و بیریشکی و ریشه داری و لحمی و کم آبی باختلاف اقسام آن هیچ میوه نمی رسد چنانچه در بزرکی از نیم آثار تا دو آثار که یکمن تبریزی است تخمینا در بنکاله دیده شده و از بعضی درختها یک آثار و سه پاو و نیم آثار اکثر که یک چهار یکمن تبریزی است تخمینا و در کوچکی برابر هلیلۀ کابلی ببزرکی می شود و در شکل بعضی طولانی و سر آن اندک کج و بعضی اندک مفرطح و بعضی مدور اندک طولانی و بعضی فی الجمله شبیه بکردۀ حیوان و بعضی بسیار خوش رائحه و خوش طعم و رائحۀ آن شبیه بعنبر و بعضی رائحۀ آن شبیه بکافور و بعضی پرریشه و بد طعم و بعضی را رائحه شبیه بشبت و نانخواه و برازیانه و غیر اینها از طعوم و روایح و بعضی مختلف الاجزا در قوام و طعم و در بعضی یتوع کمی همین در محل اتصال ثمر آن بشاخ درخت و در بعضی یتوع بسیاری حتی در زیر پوست آن نیز می باشد و بهترین آن بسیار شیرین شاداب مستوی القوام بی ریشه خوشبوی قلیل الیتوع آنست و آنچه برخلاف این اوصاف باشد همکی یا بعضی بد و مضر و بهترین اطوار خوردن آن آنست که رسیدۀ آبدار آن را بدست بمالند تا نرم کردد و سر آن را ببرند تا یتوعتی که در ان است دور شود و بمکند تا تمام آب صافی آن خورده شود و ریشه آن خورده نشود زیرا که ریشۀ آن ثقیل و نفاخ و قابض شکم است و آب آن ملین و یتوع آن چون بر زبان و لبها برسد باعث سوزش و جراحت می کردد و بی ریشۀ آبدار آن را که اندک سخت باشد سر آن را بریده که یتوعیت آن دور شود و هر دو طرف آهسته آن را بریده تناول نمایند که این نیز بهترین طور است و حیف است که انبۀ بیریشۀ قسمی اعلی را که در بنکاله بعضی جاها مثل مالده و اطراف مرشدآباد که در چونه کهالی و باکه و دیکر جاها و در عظیم آباد پرکنۀ ملکی می شود نرم کرده بمکند برای مکیدن انبۀ شیرین خشبو که آب رقیق داشته باشد و اکر ریشه دار هم باشد مضایقه ندارد و قسمی انبه در بنکاله می شود که در بلاد دیکر نیست که آن را کچموا می نامند سبز خام آن شیرین می شود و بعضی از اقسام این در رسیدکی شیرین و خوش می شود و بعضی در پختکی بد طعم می کردد و در بعضی بلاد دیکر نیز انبه می شود مانند سواحل بلاد یمن و عمان و سودان و سمیل و میاناب که مشهور بمنیا است و از توابع لار است و بعض اماکن دیکر نیز قلیلی بهم می رسد اما نه بوفور و خوش طعمی هندود کهن و بنکاله است
ص: 324
*طبیعت آن
آنچه خام است سرد در دوم و خشک در اول و مولد بلغم و سودا و شیرین رسیدۀ آن کرم و خشک در دوم و مولد خون غلیظ سوداوی هرچند کم آب تر و
١٧٣غلیظ القوام تر باشد سوداویت آن زیاده
*افعال و خواص و منافع آن
مقوی قوی و ارواح و اعضای رئیسه و آلات تنفس و مری و معده و امعا و کرده بمناسبت شکل و مقوی مثانه و باه و نیکو کنندۀ رنک رخسار و بوی دهان و دافع خفقان و سرفه و ضیق النفس و درد سربارد و بواسیر و اسهال بواسیری و ذرب و قولنج و عطش و اعیا و ضعف و کسالت و سستی بدن و بدن را فربه کرداند و ادرار بول آورد و طبیعت را قبض نکذارد بلکه ملین دارد مضر محرورین خصوص در خلای معده و مصلح آن آشامیدن سکنجبین و خوردن جامون رسیدۀ شاداب یا شربت آنکه میوۀ هندی است و آب دوغ و آب سرد و قسم لحمی کم آب آن ثقیل و دیرهضم و نفاخ و ریشه دار آن از ان بدتر و قابض و مورث امراض سوداوی و حکه و جرب و دمامیل و غیرها و مصلح نفخ آن اهل هند زنجبیل کفته اند و نمک که بالای آن قدری بخورند آزموده و زنجبیل در نمک پرورده بهتر و مضعف جکر و مصلح آن مویز و شاید درین امر شربت زرشک یا سکنجبین یا شربت جامون بهتر باشد و مضر لثه و عمور و دندان و مرقق منی است و کفته اند جهت فربهی و تقویت باه شیر تازۀ دوشیدۀ خام و یا قدری جوش داده معین فعل آنست و خام ترش آن مسکن صفرا و منبه اشتهای طعام و بلغمی و سوداوی مزاجان را مضر و مولد سودا و یتوع آن حار و مقرح اعضا و رائحۀ آن شبیه برائحۀ حبه الخضرای خام نارس که بفارسی نبشه و رسیدۀ آن را بن نامند و مصلح آن مالیدن روغن است به عضوی که بدان رسیده باشد و کل آن و مغز هستۀ آن بسیار بارد و یابس و حابس اسهال و مجفف و ممسک منی خصوص که اندک بریان نموده بادویۀ مناسبه بقدر حاجت بیاشامند و چون نارس بسیار کوچک آن را که از شکوفۀ تازه بهم رسیده باشد خشک نموده هر روز یکدرهم آن را با چهار درهم شکر بخورند درور منی و سرعت انزال را دفع نماید و کویند حافظ سیاهی مو است و مضمضه به آبی که برک و کل آن را در ان سائیده باشند مقوی دندان و لثه و مستحکم کنندۀ آنها است راستیاک بچوب آن رافع بوی دهان و ذرور خاکستر چوب آن جهت نزف الدم و بدستور ذرور و برک آن و دخان برک خشک آن جهت دفع ریاح کرده و بدستور دخان پوست انبۀ خشک کرده نافع با تکرار عمل که بعد از ان بر ان عضو هوای سرد نرسد و نیز کرفتن دود آن در حلق جهت زخم آن و اکر برک درخت آن را که خود از درخت ریخته باشد مالیده در سر غلیان مانند تنباکو بکشند زخم حلقوم را که منفذ آن و بینی و تارک سر هر سه یک شده باشد در مدت چهل یوم باصلاح می آورد و چون برک تر و تازۀ آن را از درخت چیده بیخ ساقۀ آن را فشرده رطوبتی که از ان بو اید بر دانه که در پلک چشم برمیآید بمالند زائل کرداند بی درد و وجع و چون نه عدد ساقۀ بیخ برک آن را با نه عدد فلفل سیاه با آب نرم سوده حبوب بسته فرو برند اسهال و قئ عارض هیضه را که بند نکردد بند نماید و طلای آب برکهای نازک آن و همچنین تدهین موی سر زنان بروغنی که در ان پوست انبۀ خام بتنهائی و یا با بعضی ادویۀ مناسبۀ دیکر انداخته در آفتاب پرورده باشند جهت دراری و سیاهی مو و منع اسقاط آن نافع و آب افشردۀ ثمر خام آنکه امرس نامند و چنی و امچور و اموت و حلوا و خوشاب و شراب و افشرج و عرق آب آن و قرص هستۀ آن و قلیۀ خام و مربای آن در قرابادین ذکر یافت و اهل هند و بنکاله انبۀ خام را در زیر آتش کرده پخته پس برآورده پوست آن را جدا کرده نرم می مالند و صاف کرده قدری قند سیاه که بهندی کر نامند داخل کرده در ظرفی کرده نکاه می دارند هنکامی که باد سموم و یا هوای سمی و یا هوای ردی و یا وبائی بکسی رسد بزودی قدری از ان باو می خورانند و بر تمام بدن او می مالند بزودی بعون الهی شفا می یابد
ص: 325
بفتح همزه و سکون نون و ضم تای مثناه فوقانیه و فتح لام و ها لغت عجمی اندلمی است و آن را جدوار اندلسی و بهندی نربسی نامند
*ماهیت آن
دو صنف است یکی سیاه و بیخ آن کثیر الفروع و بزرک بمقدار بیخ کولان و فروع
١٧4آن شبیه بریشۀ بنطافلن و طعم آن تلخ مانند دانۀ شفتالو و برک آن انبوه مائل بسرخی شبیه بعنب الثعلب و کویند شبیه به برک پرسیاوشان است و صنف دوم سفید و عامۀ اندلس این و افیهق نامند و برک آن مانند برک سنا و مائل بزردی و با خشونت و طعم آن شیرین و بوی آن اندک تند و با عطریت منبت آن اندلس و چین و کوهستان تبت و بعضی کوههای هند و مورنک و لاسه که متصل بکوهستان خطا است و غیرها
*طبیعت سفید آن
در دوم کرم و خشک و سیاه آن در سوم
*افعال و خواص آن
سفید آن در دفع سم هوام ضعیف تر از قسم سیاه و محلل نفخ و رفع کنندۀ ریاح و مسکن اوجاع باطنی بارد و جهت لسع هوام نافع مقدار شربت آن تا دو مثقال و بیخ آن کشندۀ حیوانات سوای انسان و محرک باه و صنف سیاه آن در تریاقیت قائم مقام تریاق فاروق خصوصا در اوجاع بطن و اوجاع ارحام نافع و مجرب حتی آنکه بعضی کوسفندان کیاههای سمی را که در حولی آن و بآن در یکجا می روید چنانچه کفته اند بسبب شیرینی طعم چون بخورند و از ان احساس سمیت نمایند بزودی بسوی کیاه انتله میل می نمایند و آن را می خورند و نجات می یابند از سمیت آن و مبهی و مسخن معده و جکر و محلل مواد بلغمی و پختۀ آن در شراب قاطع بواسیر و حمول آن مقوی رحم و محلل ورم آن و ضماد آن محلل اورام سائر اعضا و تدهین بروغن آن موجب درازی مو بغایت مقدار شربت آن یک قیراط و زیاده از ان مورث خناق و کرب و تجفیف رطوبات و مصلح آن روغن کنجد و شیرینی است
ص: 326
بفتح همزه و سکون نون و فتح ثای مثلثه و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت آن
دو نوع است یکی کبیر و آن نباتی است ما بین شجر و کیاه منبت آن شوره زارها و مواضع آفتاب رو و برک آن مانند برک عدس و نرم و شاخهای آن خشن ببلند شبری و بیخ آن کوچک و باریک و کل آن سرخ مائل به بنفشی و بدبو و تخم آن در غلافی رقیق و نوع دوم برک و شاخ آن بزرک تر شبیه بکمافیطوس و زقب آن از ان زیاده و کل آن از ان کوچکتر و مائل به بنفشی و ثقیل الرائحه و بسیار بدبو
*طبیعت آن
کرم باعتدال و خشک در اول
*افعال و خواص آن
محلل بسیار و با قبض اندک و جالی چون از کل و بیخ و یا تخم هر دو نوع آن بیاشامند عسر البول و وجع کرده را نافع و با سکنجبین جهت صرع و ذرور هر دو نوع آن مدمل قروح و جروح و حمول مسحوق هر دو نوع آن با روغن کل و شیر بز جهت اورام حارۀ رحم و جراحات آن اما نوع دوم لطیفتر و در قوت جالیه ضعیف تر از اول مقدار شربت آن تا یک مثقال است
بفتح همزه و سکون نون و کسر جیم و فتح بای موحده و الف و راء مهمله مشتق از جبر است
*ماهیت آن
نباتی است ببلندی قامتی و اکثر بر علیق و آنچه نزدیک آن باشد می پیچد و مشبک می سازد آن را برک آن شبیه ببرک رطبه و با اندک زغبی مانند غبار و شاخهای آن قویتر از رطبه و مائل بسرخی و کل آن سرخ و بعد از ریختن کل غلافهای کوچک از ان بهم می رسد و در ان تخمهای ریزه می باشد و بیخ آن خشبی و سرخ و مستعمل ریشهای باریک آن است که آن را لحای انجبار نامند خواه تر باشد خواه خشک و پوست بیخ آن و این بهتر است و عصارۀ بیخ تازۀ آن نیز و منبت آن بلاد شام است در کنار رودها و میان جویها
ص: 327
*طبیعت آن
سرد و خشک در درجۀ سوم و جالینوس کرم و خشک دانسته
*افعال و خواص و منافع آن
قاطع نزف الدم جمیع اعضا خصوصا از سینه و رئه و بواسیر و حابس اسهال مزمن و نزلات از غیر اذیت و مسکن قئ و مقوی اعضا و امعا و جهت تسکین التهاب صفرا و غلیان خون و سل تازه و مزمن حتی زبول و ضعف اشتها و بول الدم و مدۀ تازه و مزمن و دفع سموم و انفتاح افواه عروق مقعده و سحج و اسهال کبدی و شکستکی اعضا و کوفتکی عضل و فسخ و هتک آن نافع چون یکدرهم
١٧5تا یک مثقال آن را در آب بجوشانند و با قدری قند و یا میپختج بیاشامند و بدستور با ادویۀ مناسبۀ دیکر و ذرور آن جهت رویانیدن کوشت و قطع نزف الدم زخمها بغایت نافع مقدار شربت از عرق آن یک مثقال و از عصارۀ آن یک درم و از برک آن پنج درم مضر مبرودین مصلح آن زنجبیل بدل آن مانند آن زرشک و ربع آن کل ارمنی و عصارۀ آن در اکثر افعال قویتر از پوست بیخ و بیخ آن است طریق کرفتن عصارۀ آن آنست که بکیرند پوست بیخ تازۀ آن را و بکوبند و آب آن را بکیرند و در طبق سفالی کنند و در آفتاب کذارند و شبها در زیر سقف که شبنم آن را فاسد نسازد و چون بحد انعقاد رسد قرصها ساخته در آفتاب خشک نمایند و از کرد و غبار محافظت نمایند و عند الحاجه بکار برند و رنک این سرخ یاقوتی می باشد حب انجبار و سفوف و شراب و قرص و لعوق و مغلی آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 328
بفتح همزه و سکون نون و ضم جیم و فتح دال مهمله و الف و نون معرب انکدان فارسی است و بمازندرانی انجدان طیب را کوله پر نامند و بیخ آن را بعربی محروث و ساق آن را بترکی بالدرغان کویند و چون انجدان مطلق مذکور شود مراد تخم آن است
*ماهیت آن
دو قسم می باشد یکی طیب و دیکر منتن و ساق نبات آن مجوف و سطبر و بلندتر از قامتی و برک آن شبیه ببرک کلم و از ان کوچکتر و کل آن چتری مانند شبت و سفید و ثمر آن بعد از رسیدن سفید و مدور و پهن شبیه بدرهم و بسیار خوش بو می باشد و صمغ این را حلتیت طیب می نامند و قسم دوم برک آن مانند صفحۀ سوخته و پر سوراخ و ساق آن ضعیف تر از قسم اول و ثمر آن سیاه و بسیار بدبو و بیخ آن را اشترغار و کیاه آن را کماه و صمغ آن را که بسیار بدبو است حلتیت منتن و خراسانی و بفارسی انکزد جهت آنکه صمغ را بفارسی زد بفتح زای عجمی کویند و عوام آن را انکشت کنده و بهند هینک بکاف عجمی نامند و در بلاد فارس کوسفند آن را بکیاه آن می چرانند بسیار فربه می شوند و لیکن کوشت آنها بدبو می کردد
*طبیعت سفید
طیب آن در دوم کرم و خشک و سیاه منتن آن در سوم و قومی مطلق انجدان را کرم و خشک در دوم کفته اند
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح و جالی و محلل و ملطف و مقاوم سموم
ص: 329
*امراض الراس
ضماد انجدان اسود با خطمی و آرد کرسنه بر سر جهت سدر حادث از اخلاط باردۀ مجتمعه در دماغ و آشامیدن آن ذهن را نیکو و حفظ را زیاده و نسیان و بلادت و حمق را زائل می کرداند و فالج و لقوه و استرخا را مفید و از توابل مستعمله در اغذیۀ صاحبان این امراض است امراض الصدر و المعده و غیرها چون غلیظ الجرم و دیر می ماند در معده مخشن معده و مجفف رطوبات و ملطف طعام و مغیر رائحۀ دهان و مقوی معده و مقطع بلغم و محلل ریاح و انکیزانندۀ اشتهای طعام و مقوی هاضمه و دافع ضرر اغذیۀ غلیظه و ادویۀ سمیه و مقاوم سموم و سپرز و یرقان و استسقا و فواق بلغمی و عسر البول بلغمی و مدر بول و حیض و شیر و مسخن کرده و روده و محرک باه و رافع درد مفاصل حادث از برودت است آشامیدن آن خصوصا محلل آنکه سرکۀ آن را استعمال نمایند زیرا که استعمال جرم آن جائز نیست در جمیع مواضع و سکنجبین آنکه با میپختج پخته باشند جهت تپ ربع و تپهای بلغمی و مرکبه و درد سینه و استسقا و یرقان و رفع قواق بلغمی و عرق النسا مجرب و با شراب در اخراج جنین قوی الاثر و ضماد آن جهت جذب مواد بظاهر جلد بقوت و با موم روغن جهت خنازیر و جراحات و عرق النسا و امثال اینها و با روغن زیتون بجهت کمنۀ تحت عین و طلای مطبوخ آن با سرکه و پوست انار جهت بواسیر و ذرور برک آن جهت آکله و بوئیدن آن جهت فواق نافع مضر مثانه مصلح آن تخم خربزه و مضر امعا و مصلح آن صمغ عربی و مضر محرورین و مصلح آن شربت انار و سکنجبین مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن محروث که اشترغار باشد بوزن آن و حلتیت دو دانک و کویند
ص: 330
١٧6بوزن آن زوفرا است و این انسب است شیخ داؤد انطاکی نوشته که کویند چون زن بعد از حیض بلافاصله هر روز یک درم تخم انجدان بخورد تا یک هفته مرکز آبستن نشود و تخصیص نداده که سفید آن باشد یا سیاه بیخ آن در افعال قوی تر از سائر اجزای آن است طلای آن محلل اورام و مانع زیاده شدن خنازیر و ملتحم زخمها مقدار شربت آن تا نیم مثقال کویند مضر شش و معده و بطئ الهضم و مصلح آن عسل است جوارش انجدان و سکنجبین و مخلل ساق و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت و بیان صمغ آنکه حلتیت است در حرف الحا خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی
بفتح همزه و سکون نون و ضم جیم و فتح راء مهمله و ها لغت فارسی است بعربی قریض و بلغت دار المرزکرقه و بترکی کجیت و بهندی اتنکن و بلاطینی اوتیک پریم و بلغت کیلان هرتیکه کویند
*ماهیت آن
نباتی است برک آن پر تشریف و انبوه و پرخار و ریزه و خارهای ساق آن ظاهرتر و چون ملاصق بدن شود باعث حمرت و سوزش و خارش کردد و کل آن زرد و تخم آن نرم و براق و با اندک پهنی و مائل بتیرکی از کنجد بزرکتر فی الجمله شبیه ببزر کتان و مستعمل تخم آن و بهترین آن سنکین مائل بسیاهی آنست
*طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک و در دوم کرم کفته اند
*افعال و خواص آن
ملطف اخلاط لزجه و جاذب و مقرح اعضا و محلل اورام صلبه و مدر بول و حیض و شیر و عرق و مبهی و منقی سینه و شش و معده و مفتح فم رحم و سدۀ جکر و سپرز و آشامیدن آن و آشامیدن برک مطبوخ آن با ماء الشعیر جهت امراض صدر مانند ربو و نفس الانتصاب و تنقیۀ سینه از اخلاط لزجۀ غلیظه و کذاشتن برک کوبیدۀ آن در بینی قاطع رعاف و حمول نیم مثقال آن بامر بالمناصفه بغایت مدر حیض و ضماد برک تازۀ آن جهت حبس رعاف و برآمدکی رحم و تحلیل دبیله و کشودن دمل و قطع ثآلیل خصوصا با عسل و جهت التوای عصب و با نمک جهت جراحت سک دیوانۀ کزیده و با موم روغن جهت سپرز و پختۀ آن با روغن زیتون جهت ورم بناکوش و ضماد رماد آن با نمک جهت قروح و بیخ آن با ماء الشعیر جهت تنقیۀ سینه و شش و تخم آن جهت ربو و سرفه و آلات تنفس و استسقا و اخراج مای اصفر و بلغم لزج و علل طحال و کرده و تقویت باه و با سکنجبین جهت تسکین وجع طحال و پهلو و کرده در ساعت و طبیخ آن با اصل السوس جهت تنقیۀ مثانه از چرک و آشامیدن آن با تخم کرفس و شیر کوسفند بغایت مهیج باه و با شراب مسهل بلغم باعتدال و بدستور برداشتن فتیلۀ آن با عسل و حمول آن مدر طمث و ضماد آن با عسل جهت بزرک کردن قضیب و با مراهم جهت قروح و سرطان و بتنهائی جهت تحلیل اورام و بدستور ضماد برک آن و طلای آن با عسل بر قضیب و کنج ران محرک باه و مضمضۀ عصارۀ آن محلل ورم لهاه و ذرور تخم و برک خشک آن جهت تجفیف زخمهای متاکل و سرطان متقرح نافع بی لذع و حدتی مضر کرده و امعا مصلح آن صمغ عربی و کثیرا و مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا سه درهم زیاده بر ان مهلک مصلح آن آشامید اشربه مبروده و آب میوه های بارده و چیزهای لعابی مغری بدل آن قردمانا است یا حرف و دهن آن در افعال مذکوره خصوص تقویت باه اقوی از بزر آنست و همچنین در امر اسهال و در قرابادین در ادهان ذکر یافت
ص: 331
بفتح همزه و سکون نون و کسر جیم و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و الف ممدوده و دال مهمله و میم
*ماهیت آن
مترجم صیدیه ابو ریحان در صیدیۀ خود نوشته که میوۀ است بزرک تر از جوز و رنک آن سیاه مائل بخاکستری و صیقلی و در پهنی و کردی با انجیر ماند و بهندی آن را کله کویند و در کوههای کابل بسیار بود و آن را زنان بجهت فربهی بکار می برند و چنین آورده اند که در ان کوهها که منبت این درخت است حیوانیست که به خرکوش مشابهت دارد
١٧٧و هر کجا رمۀ کوسفندان را بیند آن حیوان متابعت آنها نموده و در پی آنها رود و شیر از پستان آنها بمکد و هرکه کوشت این حیوان را بخورد در ساعت دیوانه شود و این حیوان را عادت آنست که در زیر درختی خسپد که آن را انجیر آدم کویند و هیئت درخت آن را چنان نشان داده اند که شاخهای آن بدرخت بید مشابهت دارد و چون شاخی از ان را با هیزم امیزند و برافروزند هرکه بآن آتش کرم شود او را غشی افتد و بی خبر شود
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهمله و سکون واو و فتح صاد و الف و ضم راء مهمله و سکون واو و نون لغت یونانی است و بعضی عطاران آن را افیاس و فاس یعنی تبر نامند بجهت مشابهت برک آن بتبر
*ماهیت آن
نباتی است ثمشی منبت آن زراعتهای کندم و جو و برک آن ریزه مانند برک نخود و تخم آن سرخ رنک و قوسی شکل و در میان آن نقطۀ سفیدی تلخ طعم با عفوصت که آن را راعان نامند در غلافی شبیه بغلاف خرنوب شامی و در تابستان می رسد
ص: 332
*طبیعت آن
کرم و خشک در اوائل سوم با قوت قابضۀ کمی
*افعال و خواص و منافع آن
مفتح و ملطف و قابض و نیکو است از برای معده چون بیاشامند از ان مقدار دو درهم تفتیح سدۀ احشا نماید و همچنین سائیدۀ برک آن و چون با زیت طبخ نمایند و بیاشامند جهت طحال و عسر البول و اسقاط دیدان نافع و حمول آن با عسل بعد از ظهر قبل از وطی مانع آبستنی است و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که مؤلف جامع تمیمی آن را لسان العصافیر می داند
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال مهمله و الف و فتح ها و میم و الف و نون
*ماهیت آن
دوائی است کرمانی معروف
*افعال و خواص آن
بالخاصیه جهت استطلاق بطن نافع و کاهی استعمال می نمایند از ان یک مثقال تا دو مثقال و نیم مفرد و یا با کلاب و یا با آب کرم مقوی فعل آن است بدل آن بوزن آن کل ارمنی یا پوست انار و نصف وزن آن صندل سفید است
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و فتح طاء مهمله و الف و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است و در مغرب کلنج و ملاج نامند
*ماهیت آن
نوعی از نخود بری است و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که ظاهرا نوعی از قاقلی باشد منبت آن بیشتر سواحل دریای روم است کیاه آن سفید رنک و بی برک و شاخ آن باریک و تند طعم و تلخ و در آخر میل بسرخی می نماید و تخم آن در غلافی مانند غلاف نخود در انتهای ساق آن روئیده
ص: 333
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و مفتح و مجفف و مدر بول و آشامیدن تخم آن و طبیخ حشیش آن و جلوس در ان و طلای آن مجرب اطبا است جهت استسقا و نقرس و عسر البول و سنک مثانه و احتباس حیض خصوصا با شراب مقدار شربت از تخم آن یک مثقال با شراب و امثال آن و از طبیخ آن با شکر یا سرکه تابع رطل
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و ضم طاء مهمله و سکون واو و نون
*ماهیت آن
برکی است شبیه ببرک بیدخشک شده و از ان عریض تر
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
مفتح سدۀ احشا و جهت درد مفاصل نافع
بفتح همزه و سکون نون و فتح زای معجمه و ضم راء مهمله و سکون واو و تای مثناه فوقانیه و بعین نیز آمده باصفهانی کنجده و اکروهک و بشیرازی کدرو و بعربی کحل فارسی و کحل کرمانی و بهندی لائی نامند
*ماهیت آن
صمغ
١٧٨درخت خارداری است که آن را شایکه نامند ببلندی دو ذرع برک آن شبیه ببرک مورد و برک درخت کندر و منبت آن بلاد فارس و ترکستان و سرخ و سفید مائل بزردی می باشد و بهترین آن سفید مائل بزردی تازۀ آنست که در بالیدکی مانند کندر صغار و زودشکن و طعم آن تلخ با اندک شیرینی می باشد
*طبیعت آن
کرم در آخر دوم و خشک در اول آن
ص: 334
*افعال و خواص و منافع آن
ملین و محلل ریاح غلیظ و مفتح سده مجفف بی لذع رطوبات قروح و جروح و غیرها و بهترین مسهلات بلغم است و جاذب آن از مفاصل و از عمق بدن خصوص با تربد و هلیله و سکبینج و امثال اینها و بالعرض مسهل صفرا و مقری و مدمل و ملحم و جابر وثی
*امراض الراس
و العین و الاذن آشامیدن آن با روغن تخم بید انجیر جهت رفع تشنج امتلائی مفید و چون آن را با شیر دختران مدبر نموده در چشم کشند بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت رفع رمد و چسبیدکی پلک چشم و رفع نزلات و جرب و سلاق مفید و چون با مروارید و مرجان سوخته و نبات سفید بالسویه سوده ذرور سازند جهت ازالۀ بیاض عین صاحب تذکره مجرب دانسته چون جوف پیاز را خالی کرده انزروت سفید پر کرده بر آتش کذارند تا بجوش آید پس آب آن را در کوش بچکانند درد کوش را ساکن کرداند و چون با عسل سرشته و فتیله بدان آلوده در کوش کذارند جهت پاک کردن چرک آن بسیار مؤثر
*امراض المفاصل
و غیرها آشامیدن آن جهت وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و اخراج کرم معده و امعا و اسقاط جنین مفید و در تسمین مهزول بغایت مؤثر و کویند چون پنج درم آن را با سه قیراط حجر البقر که عوام اندرزا کویند و ده درم نارجیل مخلوط کرده چهار حصه کنند و چهار روز بعد از خوردن چند عدد زردۀ تخم مرغ نیمبرشت بخورند باعث تسمین عجیب کردد بغدادی نوشته که زنان مصر آن را در آب هندوانه تا نصف روز می خیسانند و جهت تسمین بدن تا ده روز می آشامند المضار کویند پنج درهم سائیدۀ آن بسبب تسدید مسام و چسپیدن باحشا کشنده است خصوصا با طلق محلوب و از اسرار مکتومه شمرده اند و مصلح آن صمغ عربی و روغن بادام است و هر کاه مفرد استعمال نمایند باید که با روغن بادام ده چندان باشد مقدار شربت آن مفردا از نیم مثقال تا دو مثقال و مرکبا با سائر مسهلات یک مثقال بدل آن بوزن آن صبر است و استعمال آن در خارج جهت خوردن کوشت زائد و پاک کردن چرک زخمها و قطع سیلان خون و رویانیدن کوشت صالح و التحام جراحت و رفع آثار جدری و بانطرون جهت ورم سینه و خنازیر که در حلق بهم رسد نافع و طریق تشویۀ آن آنست که بکیرند انزروت را و کوبیده با شیر الاغ و یا شیر دختران خمیر کرده بچوب کز بکیرند و در تنور کرم بیاویزند تا رطوبت آن خشک کردد و اندک برشته شود پس برآورده استعمال نمایند و اکر یک مرتبه دیکر کوبیده با سفیدۀ تخم مرغ سرشته بدستور باز تشویه نمایند بهتر و باعتدال اقرب می کردد خصوصا برای اکثر امراض عین که استعمال آن بی تشویه جائز نیست و حب انزروت و دوا و ذرور و سمنه و شیاف و ضماد و فتیله و قطور و مرهم آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 335
*انسان*
در اجزای بدن او منافع و مضار بسیار است و بهترین آن جوان صحیح المزاج تام الخلقه ساکن در بلدان معتدله است چرک کوش او مولد ریاح و بیهوش کننده و ضماد آن جهت شقیقه و اکتحال آن جهت رمد و رفع بیاض چشم نافع و استخوان آن مولد امراض مهلکه و مداومت آن مورث کوری و ذرور پوسیدۀ آن در منع آکله مجرب خصوص استخوان کلۀ سر و آشامیدن سوختۀ آن سه روز هر روز یک مثقال با هموزن آن شکر جهت صرع و مفاصل و نقرس و عرق النسا آزموده و آب دهن او ناشتا کشندۀ کرم کوش و محلل هوای که در کوش رفته باشد و تریاق کزیدن عقرب و رتیلا و دافع قوبا و کلف
١٧٩و آثار قروح و طرفه و بیاض عین و کشندۀ مار است خصوص آب دهن ناشتا صفراوی مزاج و با سرکین کنجشک جهت قطع ثآلیل و قوبا و بتنهائی جهت قطع نزف الدم و اندمال جراحات و با عسل جهت کلف و جلای آثار قرحه نافع و چون کندم را در دهن مصغ نمایند خصوص ناشتا و بر اورام و دمامیل کذارند تحلیل و نضج دهد و چرک بن دندان ناشتا جهت رفع قوبای تازه و قوبای اطفال و کلف و آثار جلد مفید و زهرۀ او مسمن بدن و خون حجامت و فصد را چون بر نقرس و مفاصل و عرق النسا طلا نمایند جهت تسکین وجع آنها نافع و آشامیدن آن مورث بلادت و طلای خون حیض جهت تسکین دردهای صعب و التیام ناصور مفید و خوردن آن سم قاتل و حمول آن مانع حمل و بخور لتۀ حیض جهت رفع تپ لرزه مجرب دانسته اند و بول آن خصوص بول اطفال و از ان شخص خود نه از غیر آشامیدن آن ناشتا جهت سرفۀ کهنه و عسر النفس و سپرز و استسقا و یرقان و عسر البول و جرب متقرح و حکه و قروح خبیثه و قوبا و با آب نخود و با ماء العسل جهت رفع یرقان و قطور آن جهت درد چشم و بیاض آن بتخصیص که با عسل در ظرف مس بسیار جوشانیده باشند و بجهت طرفه نیز و ریختن کرماکرم آن بر زخم جهت حبس خون و شستن چرک جروح و قروح بآن و جالی جرب متقرح و حکه و قوبا و نمک بول آنکه آن را در ظرف مس جوش داده نمک از ان بکیرند جهت رفع بیاض چشم و کلف مجرب و در افعال مانند شیرزق است در حدیث است که از حضرت صادق علیه الصلوه و السلام سوال نمودند از آشامیدن بول انسان از برای مرض فرمودند نیاشامند آن را سائل عرض نمود که مریض محتاج است بآشامیدن آن فرمودند اکر چنین است که دوای دیکر نمی یابد پس باید که بیاشامد بول خود را نه غیر خود و او از ان حضرت علیه السلام سوال نمودند از آشامیدن بول شتر و کاو و کوسفند فرمودند نعم لا باس یعنی آری باکی نیست و فضلۀ طفل که غذای لطیف با آن خورانیده باشند تفوخ خشک آن در حلق صاحب خناق و ورم کلو و بدستور ضماد آن با عسل جهت تحلیل آن و طلای آن جهت تحلیل حمره و التحام جراحات و رفع عفونت اعضا مفید و آشامیدن یک مثقال آن جهت رفع یرقان و سمیت جراحت حربۀ زهردار و قولنج و حکه و قطع اسهال بیعدیل و با عسل و شراب جهت رفع کزیدن هوام و ادویۀ قتاله و تپهای دائره و آشامیدن یک مثقال آن با مثل آن نوشادر مصعد جهت رفع اذیت سموم مصعده مانند دار اشکنه و زیبق مصعده مجرب دانسته اند و سنون محرق آن جهت ازالۀ تعفن بن دندان مجرب و تازۀ آن خصوص با نمک جهت آکله و ضماد آن بر بهق و برص بتخصیص که آن شخص ترمس خورده باشد دو روز متوالی مالیده در آفتاب نشیند و طلای آن بر ساقین جهت قروح آن و بزیر ناف با خمیر در آب حل کرده جهت رفع مغص و بدستور آشامیدن آن مفید و موی سوختۀ آن جهت رفع ربو و بهر و استسقا و سموم قتاله و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و منع سفیدی موی شربا و اکتحال آن برای رفع بیاض عین و قطور آن با روغن کل سرخ جهت درد دندان و کوش و ذرور آن جهت آکله و نزف الدم و تجفیف جراحات و منع زیادتی زخمها و قروح خبیثه و ساعیه مجرب و رماد ان زائل کنندۀ بثور و با شیر جهت اورام ساعیه و روغن آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر جهت تقویت باه مجرب و کویند آشامیدن ابی که خصیۀ انسان را بدان شسته باشند جهت ازالۀ تب و ورم جکر و وجع فواد نفع عظیم دارد و منی ان جالی بهق و برص و کلف طلاء و مشیمۀ ان مورث جذام است خوردن ان و چون طفلی را با سمومات بتدریج تغذیه نمایند جمیع اجزا و انفاس او قاتل بود و هیچ حیوانی دیکر قابل این نوع تغذیه و سمیت ان باین حد نیست و کویند چون انکشت خنصر مسقط را ببرند و زن تعلیق نماید ما دام که با اوست ابستن نکردد شنیده شده که جراحان و اطبای اهل فرنک دندان چرک و زرد شده و سیاه را
ص: 336
١٨٠بسوهان و آلات صاف و سفید و براق می کردانند و دندان کرم خورده و کج فاسد شده را نیز تبدیل می نمایند بدن نحو که دندان شخص جوان صحیح را کنده و دندان فاسد آن شخص را بسرعت تمام دندان صحیح را بجای فاسد می کذارند و سه چهار روز صاحب آن را از قکلم بسیار و خوردن و خائیدن اشیای صلبه و رسانیدن آب سرد و هوا منع می نمایند و بخوردن شوربا و شله و آب نیمکرم اکتفا می نمایند تا مستحکم کردد و در بلد اوشان برای این امر دکانی است و همیشه بر در آن دکان فقرا و فرومایکان برای فروختن دندان خود حاضر می باشند و نیز مسموع شده که سابق برین که هفت صد و هشت صد سال یا بیش ازین باشد بر اجساد سلاطین و حکما و بزرکان خود برای حفظ و عدم سرعت فساد ادویۀ چند مانند صبر و قفر و قیر و نفط و امثال اینها تا مدتی می مالیدند و بعد از خشک شدن اجساد آنها در قالب های چوبی می کذاشتند و بعد مرور مدتی دو صد سصد سال جمیع اجزای آن بلکه بعضی استخوان های نازک نیز مستحیل بدانها کشته و چیزی سیاه براق چسپنده شبیه بمومیائی شده و بعد از ان که آن عمل ممنوع و متروک کشته و بعضی از ان اجساد بدست بعضی اطبا و جراحان آمده آنها درصدد تجربه و امتحان آن آمده و بجای مومیائی استعمال نموده در بعضی مواد نافع مانند مومیائی یافتند و مومیائی انسانی عبارت ازین است
بفتح همزه و سکون نون و کسر غین معجمه و فتح راء مهمله و الف لغت یونانی است
ص: 337
*ماهیت آن
نباتی است کوچکتر از درخت انار و ببزرکی آن می رسد و منابت آن جبال و مخصوص بزمانی نیست و برک آن شبیه ببرک بادام و از ان عریضتر و کل آن مانند کل نار و از ان بزرکتر و بیخ آن سفید و کوچک و چون خشک کردد بوی شراب از ان آید
*طبیعت آن
معتدل و کویند سرد با اندک حرارت لطیفه
*افعال و خواص آن
در قوت قریب بخمر است در تفریح و اسکار و تطیب نفس و بالخاصیه آشامیدن برک و بیخ آن جهت رفع توحش و جنون و تقویت حواس و ذهن و بهم رسیدن انس بغایت مؤثر حتی آنکه چون حیوانات وحشی از برک و شاخ و بیخ آن و یا طبیخ آن را بخورند باعث انس ایشان کردد و ضماد برک آن جهت منع زیادتی قروح خبیثه نافع
بفتح همزه و سکون نون و ضم فا و الف و لام و کسر عین مهمله و سکون جیم و لام لغت مغربی است
*ماهیت
آن
ثمری است شبیه ببینی کاو و نبات آن ما بین شجر و کیاه و برک آن شبیه ببرک کاسنی و ریزه تر از ان و ثمر آن مستعمل نیست بلکه برک آن مستعمل است
*طبیعت آن معتدل در کرمی و سردی و با قوت محلله
*افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ برک ان جهت ادرار حیض و رفع سموم بالخاصیه و نطول ان جهت تحلیل صلابات و تسکین وجع کزیدن هوام نافع و چون در روغن سوسن داخل نمایند و بر صورت بمالند باعث قبول ناظرین می کردد و این دو خاصیت از ان مشهور است در مغرب
ص: 338
بکسر همزه و سکون نون و فتح فا و حاء مهمله و ها لغت عربی است بفارسی پنیر مایه و به هندی چاک و چسته بضم جیم فارسی و سکون سین مهمله و تای مثناه فوقانیه و ها و بجای ها الف نیز خوانند چنانچه رسم اکثر اهل هند است که های اخر کلمات و اسما را بالف بدل می کنند و انفحه هر حیوانی در حین ذکر آن حیوان با خواص و منافع آن ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و اینجا بطریق کلی بیان می شود
*ماهیت آن
معدۀ حیوانات شیرخوارۀ بسیار صغیر قریب بولادت است که بعد ذبح برمی آورند و استعمال می نمایند خواه تازه و خواه خشک نموده و چون آنها اندک بزرک شدند و کاه خوردند آن زمان آن
١٨١را انفحه نمی نامند و آن خواص و منافع بر ان مترتب نمی کردد بالجمله طبیعت مجموع آن کرم و خشک در درجۀ دوم و کفته اند تا درجۀ سوم است
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت صرع و با سرکه و یا با مسکه و یا با عسل جهت صرع بلغمی خصوصا انفحۀ ارنب که درین باب اقوی است که نیم درم آن را در سرکۀ انکوری حل نموده بنوشند و چون صبیان را قدری از ان بخورانند ایمن می کردند از صرع و انفحۀ بچۀ اسپ و انفحۀ حیوان بحری که قوفی نامند و در دریای روم بهم می رسد قوت و خاصیت آن مانند جندبیدستر است بدستور و آشامیدن هریک از ان هر دو و آشامیدن تمامی انافح می باشند نافع از برای تمدد و کزاز بلغمی و اختناق رجم جهت آنکه ملطف و محلل و کدازندۀ کل اخلاط منجمده و مجمد و مغلظ اخلاط رقیقۀ کداخته شده است و لهذا محلول آن با سرکه محلل خون منجمد در معده و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه محلل خون و شیر که در معده و مثانه و سائر اعضا منجمد شده باشد و مانع رعاف و حمل و حابس اسهال و بالخاصیه مقوی قلب و مفرح است اما چون بسیار کرم است مهیج غضب زیاده از فرح است و حمول آن بعد از طهر معین بر حمل و آشامیدن مقدار نیم درهم آن با شراب بسبب قوت تریاقیتی که دارد جهت رفع ضرر نهش هوام و سموم قتاله و منع اسهال مزمن و وجع بطن و قرحۀ امعا و سیلان رطوبات از رحم که مزمن شده باشد مفید و چون سه روز متوالی بعد از طهر بیاشامند جهت رفع صرع و کفته اند چون زن انفحۀ ارنب نر و یا خصیه آن را با شراب ممزوج بیاشامد آبستن کردد و پسر زاید و از ماده دختر آورد و چون مقدار یک باقلا از ان با شراب بیاشامند جهت تپ ربع نافع و چون با خطمی و زیت سرشته بر بدن بکذارند پیکان و نی و خار از ان برآورد و طلای آن بزمنخرین جهت قطع رعاف و تعلیق آن بر ابهام صاحب تپ جهت ازالۀ آن مؤثر و انفحۀ کور خر و بز کوهی و آهو و استر و کوسفند و فیل بقدری نخودی بغایت مبهی اند و امتحان خالص آن آنست که بیندازند بر ان هر انفحۀ حیوان دیکر که باشد اکر کداخته شود خالص است و الا غیر خالص و حب انفحه و دوا و سفوف و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 339
*ماهیت آن
حکیم میر عبد الحمید نوشته درختی است هندی برک آن شبیه ببرک شفتالو و میوۀ آن شیرین و مغز تخم آن بسیار چرب و لحم آن تلخ و با عفوصت
*طبیعت آن
کرم و تر در دوم
*افعال و خواص
آن
ضماد آن جهت استسقا و اورام و دفع زهر جانوران زهردار نافع و ثمر آن ملین طبع و دافع فساد خون و بلغم شور و جهت سوزش اعضا و دق شیخوخت و سرعت انزال و تقلیل منی نافع و در ایام طاعون چون یک عدد از ثمر آن را به آب سائیده بر بثرۀ آن طلا نمایند به خیریت کذرد و شفا یابد و کویند مجرب است و اکر تخم آن را کوفته در آب آمله مقشر هفت مرتبه تسقیه کنند پس خشک نموده از ان تخم و بدستور روغن کنجد روغن برآورند و از ان روغن تا چهل روز سعوط نمایند موی سفید را سیاه کرداند و اکر از چوب درخت آن سر بر سازند و شب بر ان بخوابند از شر حشرات زهردار در امان باشند و آن چوب را چون سائیده بملسوع و ملذوع و صاحب هیضۀ ردیه را بخورانند شفا یابد
بفتح همزه و سکون نون و کسر کاف فارسی و سکون یاء مثناه تحتانیه و زای معجمه بلغت صفانیه خاوانی نامند
*ماهیت
آن
نر و ماده می باشد حکیم میر محمد مؤمن نوشته که امین الدوله کوید کیاهی است منبت آن حریم جبال کیلان چون بر روی آن نشسته بر روی زمین بخوابانند روز دیکر آنچه قسم نر آن است بازر است مشاهده کردد و آنچه مادۀ آنست بهمان
ص: 340
١٨٢هیئت بماند
*طبیعت آن کرم و خشک است
*افعال و خواص آن
ضماد برک خشک آن با آب کوکرد در یک روز بهق را زائل کند و تخم نر آن بغایت منعظ و تخم مادۀ آن موجب شدت شیق زنان و اندکی از ان با شراب منوم قوی به حدی که تا سه شبانه روز شارب آن بیدار نشود و آشامیدن روغن زیتون با آب رفع خواب آن می کند مقدار شربت آن تا دو درهم
بفتح همزه و دو نون اول ساکن دوم مشدد و الف و سین مهمله لغت هندی است
*ماهیت آن
ثمریست هندی معروف و در بنکاله بسیار می شود و خوش بو و خوش طعم نبات آن فی الجمله شبیه بنبات صبر و کاذی و برک آن از برک صبر و کاذی کوتاه تر و نازکتر و نبات این از ان کوچکتر و تا بذرعی و خاردار و از وسط آن ساقی می روید و ثمر آن بر بالای آن ساق بهم می رسد و بر سر آن نیز برکهای کوتاه انبوه و شنیده شده که در یک ساق دو انناس یکی بر بالای دیکر نیز بندرت بهم می رسد و چون قدری از سر آن را با آن برکها ببرند و بنشانند باز سبز می کردد و از ان انناس بهم می رسد و از اطراف سر ثمر و بیخ نبات آن نیز مانند درخت نخل و موز بچه ها می روید و چون آنها را جدا نموده بنشانند بجاهای دیکر نیز ثمر می دهد و و از هر نباتی سالی یک ثمر بعمل می آید و هنکام رسیدن آن بودن آفتاب در جوزا و سرطان است که موسم بارش است در انجا و دو نوع می باشد یکی را انناس کونله می نامند و این کوچک بقدر نارنجی می باشد و مغز آن شیرین خوش طعم و رائحه و زرد رنک طلائی و دیکر بزرک و مغز خوب رسیدۀ این چاشنی دار و اندک نارس این ترش و پوست هر دو نوع در هنکام خامی سبز می باشد و خانه خانه و اطراف خانها اندک پوست نازکی برآمده و بعد رسیدن زرد مائل بسرخی می کردد و اندک براق صیقلی و در هر خانه قریب بپوست تخمهای ریزه زرد تیره و هر دو نوع آن با رطوبت بورقی جای بسیار خصوص نوع بزرک آن و طریقۀ خوردن ان این است که نوع کونلۀ آن را یک ورق از پوست جدا نموده با اندک نمک و آب می شویند تا بورقیت آن کم کردد پس یک ورق دیکر از بالای آن برداشته که تخمها و خشبیت خانهای پوست آنکه در جرم آن نفوذ کرده زائل کردد پس مغز آن را ورقهای نازک بریده در ظرف چینی یا شیشه برهم می چینند و بعضی بر ان قند و یا نبات کوبیده پاشیده تناول می نمایند و قدری کلاب نیز می پاشند و بعضی بسبب شیرینی ذاتی خود احتیاج بشیرینی از خارج ندارد بلکه شیرینی طعم آن را منحرف می کرداند و نوع بزرک آن را بدستور پوست خشبی ظاهر آن را جدا نموده قدری نمک بر ان مالیده اندک زمانی می کذارند تا بورقیت آن قدری کم کردد پس شسته یک ورق دیکر از روی آن جدا نموده برای ازالۀ تخم و خشبیت آن پس مغز آن را نازک ورق کرده نبات یا قند بران پاشیده تناول می نمایند و در بعضی که اندک ترشی غالب می باشد با نمک خوردن نیز لذیذ می باشد
ص: 341
*طبیعت ان سرد و تر در دوم
*افعال و خواص آن
مسکن حدت صفرا و مقوی معده و کبد حار و بطئ الهضم مضر مبرودین و مرطوبین مصلح آن خوردن آن با نمک و زنجبیل پرورده با نمک و یا نمک بالای آن خوردن است و پلاؤ چاشنی دار و آش و مربا و شربت آن نیز خوب می شود.
بفتح همزه و ضم نون و سکو واو و کسر طاء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم لام و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است بی ثمر شبیه به نبات کدو و ابن تلمیذ کوید جهت جراحات تازه بغایت نافع و در حال التیام دهد آنها را
بفتح همزه و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم سین مهمله و سکون واو و نون بعربی بزر الرازیانج الررمی و الرازیانج الشامی و حب الحلوه و کمون الحلو و بفارسی بادیان رومی و زیرۀ رومی و بهندی رندنی نامند
١٨٣
*ماهیت آن
نباتی است بلندتر از ذرعی و ساق آن مربع و باریک و برک آن باریک و خشبو و کل آن مائل بسفیدی و تخم آن در غلافی لطیف طولانی و از رازیانه کوچکتر و سبزتر مائل بسفیدی و زردی و اندک مثلث شکل و مستعمل تخم آن است و بهترین آن خشبوی تازه بالیدۀ آن است که پوست آن از ان جدا نشده زیرا که خاصیت بسیار اکثر در پوست بزور است و طعم آن تیز و تلخ باشد و هندی و بنکالی آن ریزه تر و ضعیف العمل می باشد
ص: 342
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم و تا سوم نیز کفته اند و کرم در دوم و خشک در سوم نیز کفته اند و این اصح است
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل ریاح و جالی و مسکن اوجاع و با قوت تریاقیت و قابضه و مدر بول و حیض و شیر و عرق و نیکوکنندۀ رنک رخسار
*امراض الراس
و غیرها از توابل مستعمله در اغذیۀ اصحاب فالج و لقوه و استرخا و صرع است و بخور و سعوط آن جهت درد سربارد و شقیقه و دوار و سدر و نرلات بارده و درد کوش نافع و چون بسرکۀ انکوری تر کرده و خشک نموده بو داده در پارچۀ کتان نیلی بسته دائم ببویند جهت زکام و نزلات بارده و خوردن نیم درم انیسون و یک دانک مصطکی کوفته در ده درم کلقند سرشته چند روز پیهم بعد از استفراغ بلغم جهت لیثرغس و سبات بلغمی نافع برای آنکه مبدل مزاج دماغ و مقوی معده است پس تولید نمی کند بلغمی که سبب لیثرغس است و چون دو درهم آن را در آب بجوشانند و صافی نموده ده درم جلنجبین عسلی در ان حل کرده باز صافی نموده بیاشامند جهت سبات حادث از برد خارجی و از آشامیدن ادویۀ مخدره مانند افیون مفید و باید که بوده باشد غذای او نخودآب و کوشت خروس جوان متوبل با بازیر حاره یا حلتیت و مغز حب القرطم و چون آن را کوبیده سفوف نمایند و یا کوبیده با کل قند سرشته بخورند و یا جوشانیده بتنهائی بیاشامند و یا کل قند در ان حل کرده صافی نموده بنوشند جهت مالیخولیا خصوصا مراقی آن و آشامیدن آب مطبوخ آن با ماء العسل جهت کابوس نافع و سزاوار آنست که در اوائل فالج یا چهار روز یا هفت روز بآبی که در ان انیسون جوشانیده باشد بتنهائی یا با یک اوقیۀ جلتجبین عسلی در آن حل کرده صافی نموده باشند اقتصار نمایند و ضماد آن جهت استرخا نافع برای آنکه در ان حرارت باندک قبضی می باشد و لهذا تقویت می بخشد اعضا را و اکتحال آن جهت سبل کهنه مجرب دانسته اند و سنون آن جهت جلای دندان و دفع بدبوی دهان و خائیدن آن جهت صداع بارد و شقیقه و جلای مجاری تنفس و درد سینه و سرفه و ضیق النفس و خفقان بارد و تقویت فم معده و دفع رطوبات آن و رفع اعیا و آشامیدن آب مطبوخ آن خصوص با اصل السوس جهت امراض صدر و بهر و امراض مذکوره و تفتیح سدۀ جکر و سپرز و کرده و مثانه و رحم و استسقا و سوء القنیه و تفتیت حصاه و تپ بلغمی کهنه و قطع سیلان رحم و ازالۀ فضول و تحلیل و قراقر ریاح در معده و سائر اعضا و ادرار شیر و عرق و بول و حیض و تقویت باه و کرده و ازالۀ سموم قتاله و تهبج وجه و اطراف و اسهال رطوبی خصوص بریان کردۀ آن درین امر و چون آن را بسیار نرم بکوبند و یا باب سائیده استعمال نمایند جهت بواسیر نافع خصوصا ریحی آن و بخور آن جهت تسکین صداع بارد و نزلات بارده و اخراج جنین و مشیمه و قطور نرم سائیدۀ آن با روغن کل در کوش جهت تسکین درد کوش و کری و ثقل سامعۀ حادث از ضربه و سقطه و بدستور مطبوخ آن در روغن کل و آشامیدن طبیخ آن با شکر جهت رفع زردی رخسار زن زائیده و طلای مطبوخ آن در سرکه جهت تحلیل اورام و کشتن شپش نافع مضر امعا مصلح آن رازیانه و مصدع محرور و مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن از دو درهم تا پنج درهم بدل آن تخم شبت و رازیانه و کروبا و در تقویت باه مثل آن انجره است و دستور تشویه و بریان نمودن آن جهت امراض عین و غیرها
ص: 343
١٨4آنست که آن را بعسل بسرشند و در لته بسته بکل کرفته در تنور معتدل یک شب بکذارند پس برآورده بکار برند و جوارش انیسون و حب و دهن و سفوف و عرق و اقراص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
فصل الالف مع الواو
بفتح همزه و سکون واو و الف و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است و بکمان بعض مترجمین بمعنی حدقه است زیرا که کل آن شبیه بنرکس است و بسیار کوچک و انبوه و بنفش و اندرون آن زرد و برک آن شبیه ببرک کندنا و ساق آن بقدر شبری و بسطبری انکشتی و املس و کویند نورانی می باشد و مانند شمع در شب می درخشد و بیخ آن شبیه بپیاز نرکس و در مصر و شام بسیار
*طبیعت
بیخ آن بارد در اواخر دوم و مجفف در اول و تخم آن معتدل در حرارت و برودت و مجفف در اواخر سوم و برک آن بارد در اواخر اول و معتدل در یبوست و رطوبت
*افعال و خواص آن
آشامیدن بیخ آن جهت حبس اسهال و ادرار بول و دفع سموم و کزیدن رتیلا و ضماد آن با شراب ابیض جهت منع روئیدن موی خصوصا تازۀ آن قبل از بلوغ مانع روئیدن یا باعث دیر برآمدن آن و کذاشتن آن بر حقوین و عانۀ اطفال قبل از بلوغ باعث دیر محتلم شدن و کذشتن از وقت مقرری آن مقدار شربت آن تا سه درهم مضر کرده مصلح آن کویند کثیرا و تخم آن جهت قطع اسهال مزمن مجرب و جهت یرقان ابیض و اصفر نافع مقدار شربت آن تا دو درهم است
ص: 344
بکسر همزه و فتح واو مشدده و زای معجمه لغت عربی است و بسریانی اروز و بفارسی قاز و مرغابی و بهندی فانس کویند اوز اسم جنس مرغابی است و مراد نوع کبیر آن است که قاز باشد
*ماهیت آن
معروف است اهلی و بری و وحشی می باشد و اهلی آن پرواز نمی کند و بوی آن پرواز می کند
*طبیعت
جمیع اصناف آن تا دوم کرم و تا آخر آن نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
غلیظ الغذا و دیرهضم و کویند چون هضم شود مسمن بدن و محرک باه است و پختن آن با ابازیر و مصالح حاره بهتر و مصلح آن آبکامه و اب انار و از اغذیۀ نافعه از برای برودت کبد و اوجاع باردۀ آنست جهت آنکه کوشت ان شدید الحراره است و چون با زهومت بسیار است که بفارسی سمیت نامند باید که بعد ذبح دو سه ساعت و یا زیاده نیز آن را در زمین دفن نمایند تا بوی زهومت آن کم کردد پس برآورده پرهای ان را کنده شکم آن را شکافته پاک شسته طبخ نمایند و این قلیل الغذاتر از ماکیان است و مهر پختۀ آن جهت زیاده کردن پیه کرده و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و التیام فتوق اکلا و ضمادا مؤثر و از خوردن آن بزودی تپ حادث می کردد و بدستور مشوی بطون آن با ابازیر حاره چون فلفل و دارچینی و زیره و امثال اینها و سنکدان آن لذیذ و غلیظ و بطئ الانهضام و چون هضم شود متولد می کردد از ان غذای بسیار و جکر آن لذیذترین جکر حیوانات امثال آن است و غذائیت این از انها بیشتر و سریع الانحدار و بازوهای ان صالح الهضم و الغذا و مغز سر آن طلاء جهت ورم مقعده آزموده و پیه آن جهت تمدد و کزاز و تشنج امتلائی و تحلیل اورام بارده و صلابت مقعده و شقاق آن و تقشر جلد و داء الثعلب و داء الحیه تمریخا و تدهینا و برای تشنج شربا و برای اذیت آبی که در کوش رفته باشد قطورا و با آرد باقلا جهت ورم پستان ضمادا بالخاصیه نافع و زردۀ تخم نیمبرشت آن جهت افزونی عقل و تقویت قوت حافظه و حفظ آن و زوال نسیان و سرفه خشک و قطور آن با زیت نیم کرم در رحم جهت احتباس حیض نافع و دم آن با آب و نمک جهت درد مثانه و تفتیت حصاه شربا بسیار نافع و پوست تخم آن مسحوق جهت اسهال دموی بهترین ادویه است و زبل آن جهت سرفۀ خشک مفید و دهن آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 345
١٨5
بضم همزه و سکون واو و فتح سین مهمله و کسر باء موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و دال مهمله لغت فارسی است
*ماهیت ان
نیلوفر هندی است
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل ریاح و مواد بارده مقدار شربت آن یک درم و بیخ آن سرد و خشک و در فعل و طبع مانند لفاح جهت صداع و بواسیر نافع مضر مثانه مصلح آن عسل مقدار شربت آن نیم درهم بدل آن بیخ لفاح است
بضم همزه و سکون واو و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم میم و سکون واو و فتح باء موحده و ذال معجمه و الف و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی شبیه ببادروج و در مغرب معروف بلسیعه و بعضی اخیون نیز و کاه فیلاطاریون نامند
*ماهیت آن
نباتی است شبیه ببادروج و شاخهای آن بقدر شبری و مزغب و مائل بتیرکی و تخم آن شبیه بشونیز و سیاه و در غلافی مانند غلاف بزر البنج مستعمل بیخ آن است
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
ملطف و مجفف بیلذع یکدرهم تا دو درهم آن با شراب جهت نهش افعی و هوام و یکدرهم آن با مرصاف و فلفل جهت عرق النسا مجرب دانسته اند
بضم همزه و سکون واو و ضم نون و سکون واو و فتح میم و الف لغت یونانی است بمعنی مسقط الاجنه
*ماهیت آن
ص: 346
نوعی از ابو خلسا است که هوجویه نامند برک آن دراز و باریک و نرم تر از برک هوجویه و بی کل و بی ساق و بی ثمر و مائل بسیاهی و در اکثر بلاد می روید در هنکام ربیع در مواضع خشنه و بیخ آن باریک و ضعیف طولانی اندک سرخ برنک خون
*طبیعت آن
بغایت کرم
*افعال و خواص آن
بسیار تند و تلخ و با سمیت و خوردن آن خطرناک و طلای آن محلل مواد غلیظه و کویند ثمن درهم از برک آن جهت عسر ولادت و ربع درهم آن جهت اخراج اجنۀ زنده و مرده مفید و تعلیق آن بدستور
بضم اول و نون در میان دو واو ساکن و بجای نون لام نیز آمده و فتح میم و الف و کسر لام و بای مثناه تحتانیه بلغت یونانی شراب عسلی را نامند
*ماهیت آن
آن است که بکیرند شراب دو چند و عسل یک چند و بجوشانند تا بقوام آید و یا عسل را با آب انکور بجوشانند تا بقوام آید و نوع اخیر در جلا و تحلیل و تفتیح و انضاج قویتر و هرچند کهنه شود قوت تلیین آن کمتر می کردد
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح و محلل و ملین طبع و مدر و بعد از طعام نباید استعمال نمود که قاطع اشتها و مورث انقلاب معده است
بضم همزه و سکون واو و فتح نون و یای مثناه تحتانیه و الف لغت یونانی است
*ماهیت ان
عصارۀ نباتی است منبت آن بوادی عرب قریب بمصر برک آن شبیه ببرک تره تیزک و پر سوراخ که کویا کرم زده است و کم آب و ریزنده از هم و برک کل آن زرد و بزرک و عصارۀ آن شبیه بعصارۀ مامیثا
ص: 347
*طبیعت ان
کرم و تند
*افعال و خواص آن
جهت ظلمت بصر و تنقیۀ آن و دمعه و سلاق بغایت نافع دانسته اند و اختلاف در ماهیت آن نموده اند بعضی کفته اند رطوبتی است که از نبات مذکور می چکد و عصارۀ آن نیست و عصاره بودن آن اصح است و بعضی کفته اند عصارۀ مامیثا است و بعضی عصارۀ خالیدوس اسود است و بعضی عصارۀ خشخاش اسود و بعضی عصارۀ اناعالس انثی یا عصارۀ بیخ و کیاه خشخاش اسود کفته اند و بعضی کفته اند سنکریزها است که در صعید مصر بهم می رسد شبیه برنک مس و می کزد زبان را چون بچشند و این قول بعید است و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است
١٨6
بضم همزه و سکون واو و راء مهمله و فتح میم و الف و کسر لام و یا آخر حروف لغت یونانی است و آن را دهن عسلی و عسل داؤد نیز کویند
*ماهیت ان
روغنی غلیظ و با اندک شیرینی است که از ساق درختی حاصل می کردد و هرچند کهنه تر کردد بهتر می شود
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
جهت جرب رطب و دره مفاصل و تاریکی چشم نافع شربا و اکتحالا و بیست درهم آن با آب مسهل قوی بلغم خام و مورث سبات و سستی بدن و ما دام که عمل آن تمام نشود بخواب نباید رفت
*فصل الالف مع الهاء
بفتح همزه و ها و الف و لام
*ماهیت آن
از جملۀ اغذیه است و آن مرق کوشت و بقول مطبوخه است که صاف کرده می آشامند و کاه ترشی در آن حین طبخ داخل نیز می نمایند
ص: 348
*افعال و خواص ان
تابع نوع بقول و امثال آن است
بکسر همزه و سکون ها و کسر لام و سکون یا و فتح لام و جیم معرب هلیلۀ فارسی است بهندی هروهره نامند
*ماهیت
ان
ثمر درخت هندی است درخت آن عظیم و برک آن باریک طولانی و ثمر آن خوشه دار و کفته اند که آن انواع است کابلی که زرد و بزرک بالیده است و زرد که متوسط است و چینی سبز رنک که از ان کوچکتر است و سیاه هندی که بقدر مویز است و از ان کوچکتر را که بقدر جوی است در هند هلیله جوی و از ان کوچکتر که بقدر زیره است هلیله زیره نامند و کویند هریک ثمر درختی است علی حده شبیه بهم و آنچه بتحقیق پیوسته همه ثمر یک درخت است که از ابتدای ظهور شکوفه تا انتهای کمال بالیدکی و نضج هر مرتبه را نامی کذاشته اند و نوعی علی حده دانسته مثلا شکوفه خشک آن را که مانند زیره است هلیله زیره و از ان بزرکتر که بقدر جو است هلیله جوی و از ان بزرکتر که سیاه بمقدار مویز سیاه است مویزک و هلیلۀ زنکی و هلیلۀ هندی و هلیلۀ اسود نامند و اینها همه هسته ندارند و از ان بزرکتر نیمرس سبز مائل بزردی را هلیلۀ چینی و از ان رسیده تر زرد را اهلیلج اصفر و بکمال رسیده زرد مائل بسرخی املس را هلیلج کابلی کویند و منبت آن اکثر بلاد هند و دکهن و کجرات و بنارس و بنکاله است و اما آنچه در کجرات می شود بهتر از همه و بعد از ان بنارس و پس بیربهوم که در بنکاله است و بیریشه و بالیده و بزرک و با قوت می باشد و باقی جاها ریشه دار و کوچک و ضعیف العمل و کابلی جهت آن نامند که از راه خشکی از ان سمت ببلاد توران و خراسان و ایران می برند نه آنکه در کابل بهم می رسد و همچنین از هر سمتی که ببلدی می برند مانند بصره و غیره بصری نامند و اما چینی جهت آن کویند که در قدیم الایام آنچه را از سواحل دریای هند ببلاد ایران و روم و عرب و غیرها می برده اند همه را چینی می نامیده اند مانند دارچینی که در سیلان و نواح آن بهم می رسد و هلیله و زنجبیل که در کجرات و نواح آن علی هذا القیاس
ص: 349
*و بالجمله طبیعت مجموع آن
در اول سرد و در دوم خشک کفته اند و خشکی کابلی از سائر انواع کمتر است باعتبار کمال رسیدکی آن
*افعال و خواص و منافع آن
در طب الایمه منقول است از محمد بن سنان از علی بن موسی الرضا علیه التحیه و الثنا که کفتند شنیدم از موسی بن جعفر علیهما السلام که تحقیق شکایت کردند نزد اوشان از مرض پس آمدند اطباء و توصیف کردند برای آن حضرت علم عجائب ادویه و پس فرمودند آن حضرت عم این یذهب بکم الاهلیلج یعنی چرا از نظر شما می رود و دور می روید و اقتصار نمی کنید برسیدن این ادویه که اهلیلج و رازیانج و شکر است در ابتدای کرما سه ماه متوالی در هر ماهی سه روز متوالی و هنکام آمدن زمستان همان قسم و بکردانید بجای رازیانج مصطکی در زمستان به درستی که مریض نمی شوید مکر بمرض موت و مجموع آن جهت تقویت معده و دماغ و ذهن و حفظ و حواس و تفتیح سدد و صداع و مالیخولیا و تصفیۀ ارواح و وسواس سوداوی و خفقان
١٨٧و غثیان و منع صعود بخارات بدماغ و اطفای نائرۀ سودا که از احتراق صفرا باشد و تصفیۀ رنک رخسار و استسقا و بواسیر ریحی و خونی و حمیات مرکبه در اواسط و اواخر نافع و مسهل رقیق بلغم و صفرا بعصر و بعضی در حمیات مطلقا منع کرده اند استعمال هلیلجات را و این قول مسلم و کلی نیست در همه حال بلکه در ابتدا قبل از نضج و ترقیق ماده و بحران مجوز نیست جهت آنکه لطیف و رقیق ماده را بعصر دفع می کند و باقی را غلیظ متحجر می کرداند و بدستور در حقنه ها نیز و این نیز پسندیده و کلی نیست و علت منع عصر آنست و انضمام و تسدید مسام و عروق اعضا و ابقای مواد غلیظه در انها و در حقنه اثر دواد رافضیه است نه مسام که باعث انضمام و انسداد آنها کردد و معمول است که آن را با ادویۀ ملینه و مفتحه و جاذبه ترکیب می کنند و صرف هلیله را استعمال نمی نمایند در حقنه ها و در شرح اسباب در معالجۀ سرسام صفراوی در حقنه هلیله داخل است و در متن آن در دوار و کفته اند که چون با بنفشه و خیارشنبر و همچنین ملینات دیکر ترکیب نمایند باید که ملاحظه نمایند که قوت یکی مصادم و مضعف و مبطل قوت دیکری نیاید و مانع تاثیر آن نکردد و لیکن اولی عدم استعمال آن است در حقنه ها خصوصا جرم و مطبوخ آنکه در حقنه ها اصلا آن را نباید جوش نمود بلکه نقوع آن را استعمال نمایند نزد شدت حاجت و نیز باید که هلیلجات را بسیار نرم نکوبند بلکه مرضوض و جریش باشد یعنی نیمکوفته پس بروغن بادام شیرین چرب کرده استعمال نمایند تا آنکه باطل نکردد فعل آنها و مغص آنها کم کردد بسبب روغن و سنون دانۀ آن جهت تقویت لثه و خون رفتن از بن دندان و رویانیدن کوشت آن مفید و عمل نقوع اهلیلجات خصوص کابلی در اسهال زیاده از مطبوخ و سفوف آنست جهت آنکه صمغیت آن که حامل قوت اسهال آن است در آب می آید و جرم حابس آن می ماند بخلاف مطبوخ که در ان نیز قدری از جرم آن می باشد و در سفوف تمامی آن و همچنین ریوند و نیز منقوع و مطبوخ آنها بهتر از خوردن جرم آنها است زیرا که محدث قولنج اند بسبب دفع نمودن رقیق اخلاط و باقی ماندن غلیظ آنها مضر ثفل و حابس مصلح آن عتاب و سپستان و مصلح قبض که لازم عصر آنها است روغن بادام و یا کاو تازه و قند و ترنجبین و یا شکر مقدار شربت از جرم آنها تا پنج درهم و در مطبوخات و نقوعات از هفت درم تا ده درم بدل آنها در غیر اسهال پوست انار و کویند عفص است و عصارۀ خشک هلیلۀ کابلی و زرد قوی الفعل و اندک آن عمل بسیار می نماید و در قرابادین در اهلیلج ذکر یافت
ص: 350
بهترین آن زرد مائل بسرخی بالیده پر مغز کم ریشه خسته کوچک آن است که کهنه فاسد نباشد و اقوی انواع اهلیلجات است
*طبیعت آن
بعضی در برودت معتدل و در اول خشک و بعضی کرم باعتدال می دانند
*افعال و خواص آن
مسهل بلغم و سودا و صفرا مخلوط باخلاط و مدر بول و جهت صداع و نسیان و تقویت جمیع حواس خصوصا حفظ و دوار صفراوی با شکر سفوفا و دوار و سدر بلغمی تنقیه بآن نمودن و مالیخولیا و اصلاح حال دماغ و صرع و لقوه بتنهائی و با سه وزن آن عسل یا شکر سرشته هر روز مقدار یک جوزی و از برای صرع سوداوی با ادویۀ دیکر مانند بسفایج و اسطوخودوس و حجر ارمنی و حجر لاجورد و افتیمون مطبوخا و یا معجونا با سه وزن آن عسل و کویند چون صاحب لقوه یک عدد هلیله کابلی استه بیرون کرده را در دهان کیرد و بخاید تا تمام شود و آب آن را فرو برد و همچنین چون در جانب مائل کذارند یک عدد هلیلۀ کابلی را نفع بخشد آن را و کویند چون یک سال هر روز یک عدد آن را تناول نمایند موی سفید نشود خصوص پروردۀ آن و بعضی این خاصیت را مخصوص بهلیلۀ هندی دانسته اند و بالخاصیه جهت رفع ضرر آبها و بسیار خوردن آب نافع و قدر شربت از جرم آن تا سه مثقال و در مطبوخ تا هشت مثقال و بدل آن هلیلۀ زرد است و بعضی
١٨٨سیاه کفته اند و سائر خواص زرد را دارد و مربای آنکه زیاده از یک سال بر ان نکذشته باشد مقوی معده و دماغ و مفتح سدۀ بلغمی و مقوی حواس و جکر است و دانۀ آن مدر بول و ذرور محرق آن جهت قطع خون بواسیر و نزف الدم اعضا و تقویت دندان و لثه مجرب مضر دماغ مصلح آن عسل است
ص: 351
بهترین این نیز بالیدۀ زرد استه کوچک آنست که کهنه نباشد
*طبیعت آن
در آخر اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
قریب باهلیج کابلی است که ذکر یافت مقوی دماغ و جهت دوار و سدر نافع آشامیدن و اسهال بدن برای صرع صفراوی و آشامیدن منقوع آن در آب رمانین معصور با شحم نیز جهت آنکه مسهل صفرا است و چون آن را در روغن کاو تازه بریان نمایند پس برآورده از روغن پاک کرده نیمکوفته نیم مثقال از ان و ربع مثقال پوست صلب نارجیل سوخته ممزوج نموده با آب نیم کرم بیاشامند سه روز متوالی جهت زحیر و اسهال بواسیری و بواسیر مجرب و ذرور آن جهت دمعه و تجفیف رطوبات و حدت بصر نافع خصوصا که در خمیر کرفته بسوزانند و بدستور قطور آب خیسانیدۀ آن همین اثر دارد و سنون دانۀ آن نیز مانند دانۀ اهلیج کابلی است مضر ثفل مصلح آن عناب و سپستان چنانچه اولا ذکر یافت مقدار شربت از جرم آن تا پنج درهم و در مطبوخ و منقوع از هفت درهم تا ده درهم
که اهلیج هندی نامند و قبل ذکر یافت بهترین آن سیاه صلب بی دانه سنکین فاسد نشدۀ آنست
*طبیعت آن
در وسط اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
مقوی حواس و ذهن و حفظ دماغ و مصفی خون از سودا و ارواح از کدورات و نافع از برای مالیخولیا و وسواس سوداوی و چون بکیرند از ان پنج درهم و از حجر ارمنی مغسول یکدرهم و از سقمونیا انطاکی مشوی ربع درهمی حب ساخته با ماء الجبن فرو برند جهت مالیخولیا نافع و مضغ نمودن و فرو بردن آب آن جهت لقوه و همچنین نکاهداشتن آن در دهان جانب شق علیل و جهت جلب رطوبت معده و تقویت احشا و درد سپرز و بواسیر و جذام و بودادۀ آن جهت حبس اسهال و نکاهداشتن آن در دهان باعث سیاهی موی و تقویت آن و تقویت لثه بغایت مؤثر کویند مضر جکر مصلح آن عسل مقدار شربت از جرم آن تا دو مثقال و در مطبوخ تا هفت مثقال بدل آن هلیلۀ کابلی و در قبض نصف وزن آن عفص و خمس آن تخم مورد است.
ص: 352
کفته اند از صنف کابلی است زرد مائل بسبزی و سیاهی و کوچک مائل بتدویر کم کوشت و دانه بزرک
*افعال و خواص و منافع آن
بسیار ضعیف العمل و الفعل است به حدی که با وجود سائر اهلیلجات آن را استعمال نباید نمود و هلیله جوی و هلیلۀ زیره تر از ان ضعیف تر و طریقۀ احراق و تشویه و مربا و اطریفلات و جوارشات و حبوب و دهن کلکلانج و رب و سفوفات و اشربه و عرق و فیروزنوش و قرص و کلکلانجات و ماء الحیوه و ماء الفواکه اهلیلجی و مطبوخات و معاجین و مفرحات و معاجین نجاح و نقوعات اهلیلج در قرابادین کبیر ذکر یافت
*فصل الالف مع الیای المثناه التحتانیه
بکسر همزه و فتح یا و راء مهمله و الف و فتح الف و ضم نون و سکون واو و فتح طاء مهمله و الف و کسر نون و یا لغت یونانی است
*ماهیت آن
مالیقی نوشته که دیسقوریدوس در رابعه کفته که بعضی مردم آن را ارسطاریون نامند نباتی است شاخهای آن طولانی بقدر یک ذرع و اندک زیاده بر ان و برکهای آن از هم دور شبیه ببرک بلوط و از ان کوچکتر و باریک و اطراف آن مشرف و طعم آن اندک شیرین و بیخ آن اندک طولانی و باریک
*افعال و خواص آن
غرغره بطبیخ برک آن با شراب جهت دفع قروح خبیثۀ بیخ دندان و آشامیدن بیخ کوبیدۀ
١٨٩و برک آن با شراب و بدستور ضماد آن جهت ضرر هوام و آشامیدن برک آن مقدار یک مثقال ناشتا با نیم مثقال کندر و پنجاه و دو مثقال و نیم شراب کهنه کرم کرده چهار روز متوالی جهت یرقان و ضماد آن با بوره جهت تسکین اورام بلغمیه و اورام حاره و تنقیۀ قروح وسخه و خوردن کره سوم از شاخ نبات آن با برکهای حوالی آن همچنان پیوسته بر زمین جهت حمی غب و بدستور کره چهارم آن با برک های حوالی آن جهت حمی ربع نافع کفته اند
ص: 353
بکسر همزه و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم ثای مثلثه و سکون واو و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت آن
مالیقی نوشته که دیسقوریدوس در رابعه کفته نباتی است برک آن شبیه ببرک قلومس بازغب بسیار و از اطراف بیخ آن برآمده و ساق آن مربع خشن و غلیظ و شبیه بساق نباتی که آن را مالیطانا نامند یا ساق نباتی که آن را ارقیطون کویند و با آن کیاه بسیاری می روید و ثمر آن بقدر کرسنه در هر غلافی دو دانه می باشد و عروق بسیار از یک بیخ آن می روید طویل و سطبر و چون خشک شود سیاه و صلب می کردد مانند شاخ و منبت آن بلاد امسلیسا و در کوهی که آن را ایذی نامند
*افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ عروق آن جهت نفث الدم صدر و خشونت حلق و سینه و شوصه و عرق النسا نافع و بدستور لعوق آن با عسل که ترتیب نمایند
بکسر همزه و سکون یای مثناه تحتانیه و دال مهمله و فتح میم و الف و کسر میم و سکون یای مثناه تحتانیه و راء مهمله لغت یونانی است
*ماهیت آن
چیزی است شبیه بپشم و مائل بسبزی و پر شاخ و بر شاخهای درخت جنکلی منکون می کردد و در تنکابن داخج نامند
*طبیعت آن
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
جهت اسهال محرب و ذرور محرق و غیر محرق آن جهت نزف الدم جراحات کهنه و غیر کهنه و محرق آن جهت قروح بغایت موثر مقدار شربت آن از دو مثقال تا سه مثقال
ص: 354
بکسر همزه و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر دال مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم غین معجمه و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
چیزی است شبیه بصمغ که بر صدفهای بنفش جمع می کردد و خشک می شود و صباغان آن را جمع می نمایند و استعمال می کنند و سرمه رنک می باشد
*طبیعت آن
سرد
*افعال و خواص آن
محلل و طلای آن جهت اورام حاره و تنقیۀ قروح خفیفۀ چشم نافع
بفتح اول و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح ذال معجمه و الف و فتح همزه و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح ذال معجمه و الف لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک آس بری و از بیخ و برک آن چیزی طولانی شبیه بخیوط تاک انکور رسته و شکوفۀ آن بر سر آن خیوط می باشد و طعم آن بسیار قابض
*طبیعت آن
در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
قاطع نزف الدم و اسهال و قروح امعا و حابس حیض و آشامیدن دو مثقال آن و ضماد برک تازه و یا خشک آن و بیخ آن سردتر و قابض نر و قاطع نزف الدم همه اعضا در همه وقت مقدار شربت آن تا دو مثقال است
بکسر همزه و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح فا و الف و ضم راء مهمله و سکون واو و نون و در بعضی نسخ بحذف واو و بهر دو زای معجمه دیده شده لغت یونانی است بمعنی الشیخ فی الربیع و اهل اندلس آن را شریا می نامند برای اجتماع کل آن و بسیاری و انبوهی
ص: 355
*ماهیت آن
نباتی است ساق آن بقدر ذرعی مائل
١٩٠سرخی و برک آن شبیه ببرک ترۀ تیزک و بسیار کوچک تر از ان و کل آن مائل ببنفشی و انبوه و در بو شبیه بشیب و در وسط آن چیزی بباریکی موی رسته راست غیر منحنی و در بهار سفید می کردد و منبت آن خراب ها و شوره زارها
*طبیعت آن
بسیار سرد و با اندک تحلیل
*افعال و خواص آن
ضماد آن بتنهائی یا بامیپختج جهت ورم معده و خصیه و با کندر جهت جراحت عصب و سائر اعضاء نافع و تره های میان کل آن نیز بدستور و چون تازۀ آن را بخورند فی الحال خناق آورد و در فعل مانند فطر و مداوای این نیز مداوای آن است
بکسر همزه و سکون یا و راء مهمله و فتح سین مهمله و الف بلغت یونانی بمعنی قوس قزح است جهت مشابهت رنک کل آن بدان و برومی ابریمون و بسریانی عقارا سوسانی نامند و بفارسی مشهور ببیخ بنفشه است
*ماهیت آن
بیخ سوسن آسمانکونی یعنی کبود بری و جبلی است و بعضی کفته اند که سوسن بوی دلبوس است که سوسن زرد باشد و ایرسابیخ سوسن جبلی است و آن خوش بو و پهن و دراز بقدر انکشتی و زیاده بران و پر کره و پوست آن کبود و سرخ و رنکارنک و مغز آن مائل بزردی و سرخی و بعضی بسیار سفید می باشد از وسط کیاه آن ساقی برمیآید و بر سر آن کلی و برک های آن سه عدد و برکشته و رنک آن مرکب از سفیدی و زردی و بنفشی و بر ان نقطهای متوازی و اندک خوش بو و برک های کیاه آن سطبر و بلند و بیخ آن سخت بهترین آن ماقدونی صلب سطبر متلزز الاجزا مائل بسرخی کره دار خوشبوی آن است که بسیار بلند نباشد و زبان را اندک بکزد و بوی آن در وقت کوبیدن قوی باشد و بقوت عطسه آورد و باید که در اواخر بهار از زمین برآورند و بریسمان کتانی پیچیده و یا قلاده ساخته در سایه خشک نمایند که عفونتی در ان راه نیابد و سست متخلخل الاجزا و رخو و بلند و باریک نباشد و سفید آنکه رومی است ضعیف العمل تر از ان است و کهنه و کرم خورده و سوراخ دار نباشد
ص: 356
*طبیعت آن
در اواخر دوم کرم و در خشکی کمتر از ان و کهنۀ آن کرم تر و خشک تر از تازۀ آن
*افعال و خواص آن
ملطف و مسخن و مفتح و منضج و جالی و منقی و مسهل ماء اصفر و مرۀ سودا و بلغم غلیظ و کفته اند قوت اسهال کهنۀ آن زیاده است و آشامیدن سه مثقال تا هفت درهم با ماء العسل اسهال کیموس غلیظ بلغمی و مرۀ صفرا نماید
*امراض الراس
و غیره ضماد آن با سرکه و روغن کل بر سر جهت صداع کهنه و بدستور مطبوخ آن و خواب آورد و ضماد کل آن جهت سکته و تشنج امتلائی و خدر و بدستور آشامیدن آن و نیز آشامیدن بیخ و برک آن از برای خدر و طبیخ بیخ آن جهت اختلاج و خدر و رعشه و رعده و سکته و فالج و استرخا و فزع صبیان در خواب و نسیان و زیادتی قوت حفظ و بدستور خوردن جرم آن و با شراب ریحانی جهت تشنج امتلائی و تعطیس بجرم آن جهت جلب دموع و رطوبات زائده از چشم و سعوط برک آن سه روز متوالی جهت شقیقه و قطور طبیخ بیخ آن با سرکه در کوش جهت قطع نزلات بارده و دوی آن و مضمضه بآن جهت درد دندان بارد امتلائی و ضمور لهاه و مضغ جرم آن جهت بدبوی خمر و آشامیدن مطبوخ آن و یا جرم آن با می پختج جهت درد سینه و شش و ضیق النفس و ربو و سرفه و عسر النفس و ذات الرئه و خناق بلعمی و دفع فضول غلیظۀ محتبسۀ عسره الدفع و درد جکر و سپرز بارد و استسقا و یرقان و تفتیح افواه بواسیر و عرق النسا و اعیا و مغص و جهت امساک منی و کثرت احتلام و جریان مذی بدون جماع و آشامیدن مطبوخ و بدستور جرم آن دو درم با شراب جهت امراض رحم و انشقاق و تفتیح سدۀ آن و احتباس طمث و فسخ و هتک عضل و با سرکه جهت کزیدن هوام و ادویۀ سمیه و ورم و سدۀ سپرز و لرز و نافض حمیات و ضماد پختۀ آن جهت درد رحم و صلابت و انضمام فم آن هنکامی که بند شده باشد بسبب غلظت جرم خود و جهت تلیین اورام صلبه و مزمنه و خنازیر و بثور لبنیه و قروح و سخه و بدستور تکمید بدان
ص: 357
١٩١و با سرکه جهت سپرز و استسقا و کزیدن هوام و تحلیل اورام و قطع رطوبات هائله از قروح لبنیه و تحلیل آنها و رفع کلف و نمش و بهق سفید و بدستور با دو چندان خربق سفید جهت کلف و نمش و بهق و با عسل جهت زخمهای غائره و ذرور آن جهت رویانیدن کوشت بر استخوان و التیام زخمهای غائره و بدبوئی زخمی که ناصور شده باشد و جلوس در طبیخ آن جهت صلابت رحم و مقعده و امراض بارده و حقنه بدان جهت عرق النسا و بدبوی بواسیر و قروح غائرۀ باطنه و بردن لحم زائد بواصیر و فوزجۀ آن با عسل جهت اخراج جنین و حمول آن جهت دیدان و تدهین بروغن آن جهت نشنج امتلائی و کشودن افواه عروق بواسیر و رفع اعیا و آشامیدن آن با سرکه یا شراب جهت تشنج امتلائی و هتک عضل و رفع سمیت فطر و بنج و کشنیز جبلی مجنن و بود و نافض حمیات و یک اوقیۀ آن مسهل قوی و غرغرۀ آن با ماء العسل جهت خشونت قصبۀ رئه و قطور آن در کوش با سرکه جهت رفع دوی و منع نزلات مزمنه و بتنهائی در بینی جهت رفع بدبوئی منخرین و چون در زیت بجوشانند تا نضج یابد و در کوش بچکانند کری کهنه را زائل کرداند و حقنه بدان جهت عرق النسا و امراض رحم مفید بدل دهن آن دهن الفار و صاحب اختیارات کفته که تخم آن از منومات مجربه است و اکر بیخ آن را قدری بر دندانی که درد کند بکذارند آن را بیندازد اما باید که بدندان دیکر نرسد که آن را فاسد کند مقدار شربت ایرسا تا دو مثقال بدل آن در اسهال ماء اصفر ثلث آن ماذریون با بیست مثقال شیر شتر و کویند مضر شش است مصلح آن عسل و جوارش و حب و دبید و دهن و قرص و لعوق آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 358
بکسر همزه و سکون یا و فتح میم و الف و فتح راء مهمله و الف و ضم نون و سکون واو و فتح طاء مهمله و الف و کسر لام و یا لغت یونانی است بمعنی عشبۀ مکرمه و در مصر زیتونیه نامند جهت مشابهت برک آن با برک زیتون در ضخامت و صاحب تحفه نوشته که ظاهر ازرین کیاه باشد و نه چنین است و در حرف الزا ان شاء اللّه تعالی ماهیت زرین کیاه مذکور خواهد شد
*ماهیت آن
نباتی است زیاده بذرعی و شاخهای آن پرکره و ساق آن باریک و برک آن از هم متفرق و از برک بلوط باریکتر و کوچکتر و شرفه دار و طعم آن شیرین و بیخ آن باریک و دراز و کل آن زرد و چون بر صحنۀ مس این کیاه را طرح کنند ظاهر آن را برنک نقره کرداند بغیر غوص در جرم آن
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و معتدل نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
مجفف و مفتح آشامیدن دو مثقال از بیخ و برک آن با شراب جهت نهش هوام و بدستور ضماد آن و آشامیدن دو مثقال آن با نه قیراط کندر و نه اوقیۀ شراب کهنه چهار روز متوالی جهت یرقان و طحال و استسقا و تفتیت حصاه و غرغره بطبیخ آن با شراب جهت قروح و بثور زبان و منع انبساط قروح دهان و تسکین اوجاع آنها و لهاه و ضماد برک آن جهت تسکین اورام حاره و خراجات و قروح و بخور آن مسقط جنین و کفته اند آشامیدن کره اسفل آن از جهت تپ یومی و کره دوم آن جهت تب نوبۀ بلغمی و کره سوم آن جهت تپ غب و چهارم جهت ربع مجرب و تعلیق نبات آن را اهل روم و فرنک موجب اکرام و اعزاز دانسته اند مقدار شربت آن از یک مثقال تا دو مثقال مضر ثفل مصلح آن کثیرا است
ص: 359
بکسر همزه و فتح یای مثناه تحتانیۀ مشدده و لام و بضم همزه نیز آمده لغت عربی است آن را ایل جهت آن کویند که پناهکاه خود را در مغارهای کوه سازد و بفارسی کوزن و کاو کوهی و بهندی باره سینکها بفتح بای موحده و الف و فتح را و ها و کسر سین مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و خفای نون و فتح کاف فارسی و ها و الف و باره بلغت ایشان دوازده سینکه بمعنی
١٩٢شاخ است جهت آنکه شاخ آن اکثر منشعب بدوازده شعبه مانند شاخۀ درخت می باشد و بسیار صلب مصمت شبیه بدندان در جرم بلکه از ان صلب تر بخلاف شاخ حیوانات دیکر
*ماهیت آن
حیوانی است جبلی و غیر جبلی جبلی آن سه نوع است یکی آنکه در دامنهای کوهها که درختان بسیار باشد می باشد و این را وعل نامند و بترکی جوبر و جثۀ این از آهو بزرک تر و در زمستان موی آن مائل بسیاهی و در کرما سرخ می کردد و بی دنباله است و نوع دوم آنکه در کوههای کرم سیر می باشد از وعل بزرکتر و این دنباله دار است و یحمور نامند و نوع سوم آنکه در کوههای سردسیر می باشد و بزرک جثه و این را بقرجبلی نامند و غیر جبلی آن زردرنک و قوی هیکل و در بیشهای کرم سیر می باشد و این را بقر الوحش و بفارسی کوزن نامند و بهترین انواع این است و همۀ آنها هر سال در هنکام پایز شاخ می اندازند و شاخ دیکر قویتر و پرشعبه تر از ان برمیآورند و کویند که طویل العمر می باشد و بعد از هر صد سال مثانۀ دیکر در ان بهم می رسد و لهذا بعدد هر مثانه عمر آن را معلوم می نمایند حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که والد حقیر از جد فقیر نقل نموده که او صاحب هفت مثانه را دیده بود و نوشته که کویند مراره ندارد ونچنین است بلکه مرارۀ آن بسیار کوچک است و چون پر شد از صفرا برودی خالی می شود و بر کبد آن چسپیده می باشد و لهذا کم ظاهر می کردد و کفته اند چون تیر بر ان زنند و بیکان در ان نشیند برنیابد و چون مشکطرا مشیع بخورد برآید
ص: 360
*طبیعت آن
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
کوشت اقسام آن مولد سودا و سریع الهضم و مدر بول و مقوی باه مبرودین و کوشت آنچه در هوای کرم بعد از دوانیدن بسیار ذبح نموده باشند بتخصیص که آن حیوان تشنه باشد بسیار کرم و با سمیت است پس باید که در زمستان بعد از آنکه آب بسیار بآن خورانیده باشند صید نمایند و یا آنکه بعد از صید بآن آب بخورانند و نکذارند که اضطراب بسیار نماید و بعد صید فی الفور ذبح نکنند بلکه بکذارند تا زمانی طویل پس ذبح نمایند و بعد ذبح بسیار نکذارند که بماند که بزودی متعفن می کردد پس طبخ نمایند با آب و اندک شبت تا خوب مهرا شود و با روغن و چیزهای چرب تر تناول نمایند و بعد از ان اشربۀ ملینۀ شکم مانند شربت انجیر و ماء العسل و فانیذ بیاشامند و چون شاخ آن را مانند هیزم بسوزانند و مقدار یک مثقال آن را با کثیرا بوزن آن بیاشامند جهت قطع نفث الدم و اسهال مزمن و سیلان رحم رطوبی و دموی خصوصا با ادویۀ معینه بر ان و دفع یرقان و وجع مثانه و قرحۀ امعا و قولنج صعب و سپرز مفید و چون پارچه پارچه نموده در کوزۀ کلی مطین نموده سر آن را محکم کرده در تنور و یا در تون حمام کذارند تا آنکه سوخته سفید کردد پس مانند اقاقیا شسته اکتحال بدان نمایند جهت امراض عین و سیلان فضول از ان و تنقیۀ قروح آن و سبل و غشاوه و حکه و جرب و غیر مغسول آن را چون با سرکه طلا نمایند بر بهق و برص و در آفتاب نشینند تا عرق شود مفید و با روغن کاو جهت شقاق دست و پا و آشامیدن آن نیم درهم جهت طحال و سنون آن جهت تقویت و جلای دندان و طلای آن جهت قلاع دندان بزرکان و کودکان بغایت موثر و بر عانه و پستان ادرار حیض نماید و مضمضۀ آن با سرکه جهت تسکین وجع ضرس و بخور آن جهت طرد هوام و تعلیق آن بر زن آبستن باعث سهولت وضع حمل بغیر الم و اذیت و غیر محرق آن را چون با دو سه دانۀ فلفل بسایند و اندکی بخورند و قدری بر ان طلا نمایند جهت درد پهلو و تمریخ پیه آن جهت تشنخ و خوردن یک مثقال خون برشتۀ آن بی روغن جهت قطع اسهال مزمن و قرحۀ امعا و آشامیدن خام آن یا برشتۀ آن مقدار دو مثقال جهت دفع سم السهام یعنی طفسیقون مفید و مالیدن مغز ساق آن و پیه شکنبۀ آن جهت تحلیل ریاح و انضاج صلابات و ازالۀ اعیای بارد السبب و مفلوج بعد از استفراغ نافع و بدل آن درین عمل زردۀ تخم نیم برشت
ص: 361
١٩٣دو چند آن و طلای دنبالۀ سوختۀ آن بتمامه و همچنین طلای پوست و کوشت و استخوان آن با شراب بر ذکر و کنج ران و عانه جهت تحریک باه و نعوظ و همچنین چون بر هر حیوانی دیکر بمالند و دمعه یعنی چرکی که در جوف کودال کوشۀ چشم آن جمع می شود و عوام آن را تریاک کاو کوهی نامند در دفع سموم حیوانی قویتر از تریاق فاروق است و چون بطفل بعد از ولادت قبل از آنکه شیر باو دهند مقدار یک حبه از ان چرک در شیر حل نموده در کامش بچکانند ما دام الحیوه آن طفل از کزیدن هوام ایمن باشد و چون مار آن طفل را ببیند سست شود و از حرکت باز ماند مجرب است و بغدادی کفته که این اصلی ندارد و قضیب مجفف مسحوق آن با شراب و امثال آن در معاجین و حبوب در تهیج باه و انعاظ نائب مناب سقنقور دانسته اند و یک مثقال آن تریاق کزیدن افعی و مفتت حصاه و تعلیق قضیب و خصیه و پوست و شاخ آن هریک بتنهائی جهت منع کزیدن مار و عقرب و زنبور و سائر هوام مجرب و چون قضیب آن را بر بازو بندند نزدیک حامل آن مار نیاید و پنیر مایۀ آن مقوی باه و حمول آن سه روز بعد از طهر مانع آبستنی است و سم آن را چون بخور نمایند زلو را بکشد دفعه و مجرب و کفته اند مردم آن قاتل است لهذا باید در وقت ذبح بلافاصله دم آن را ببرند و از خاصیت آن آنست که بینی خود را بر سوراخ مار می نهد و بقوت نفس خود مار را بخود می کشد و بتعجیل بیرون می آورد مانند آهن ربا آهن را و شروع بخوردن آن می نماید از دنبالۀ آن و چون تمام آن را بخورد حدتی و سوزشی در چشم آن پیدا می کردد و آبی از ان جاری می شود و در کودالی که در کوشۀ چشم آنست مجتمع می کردد و بمرور ایام منجمد و بسته می شود و آن دمعۀ آن تریاق است که ذکر یافت و نیز چون مار را بخورد و کرمی و سمیت در خود یابد سرطان را کرفته می خورد بجهت دفع آن و مادۀ آن بعد از وضع حمل بچه دان خود را می خورد لهذا پوست آن علت نفاس را مفید است و چون کوزن کسی را بشاخ خود مجروح سازد زخم آن کم معالجه پذیر است و از خوردن ذنب الایل عارض می کردد کرب شدید و غشی و هم و سم قاتل است علاج آن آشامیدن کثیرا با روغن کاو و عسل نیم کرم و قئ کردن پس آشامیدن نیل زهره دو دانک تا نیم درم با شراب و خوردن مغز پسته و فندق*
ص: 362
چون آبنوس را با آب برک بار تنک سوده نشوق نمایند و قدری بر پیشانی طلا کنند رعاف باز دارد العین اکتحال محکوک آن جهت رفع شب کوری و ذرور آن جهت بیاض رقیق و غشاوه و قرحه و بثور عین و دمعۀ دموی و جرب عین و حکه و رمد یابس و حفظ صحت چشم و رویانیدن مژکان مفید و بالجمله شدید النفع است از برای اکثر امراض عین القروح و الجروح و نزف الدم ذرور نشارۀ آن جهت حبس خون زخمهای تازه نافع و حکم خشک بند دارد و باعث التحام آنست بقوت قبض و نشفی که دارد حرق النار چون بر عضوی که سوخته باشد روغن کل یا سفیدی تخم مرغ بمالند و بران آن را بپاشند سودمند بود و محرق مغسول نشارۀ ان لطیفتر و جهت قروح مزمنه و جرب و در جمیع افعال مذکوره سریع الاثر است الخنازیر طلای مسحوق آن و همچنین مطبوخ آن در شراب محلل خنازیر است و کویند بالخاصیه اطفای خون جاری می کند و بتنهائی جهت تجفیف قروح خبیثه و رویانیدن کوشت صالح و منع جوششهای پر آب و آبله کردن اعضا مجرب است مقدار شربت آن تا سه درهم مضر معده مصلح آن صمغ عربی و عسل بدل آن چوب کنار است طریق احراق و غسل آن در قرابادین ذکر یافت و آشامیدن سفوف ثمر خشک آنکه تخم آن را دور نموده باشند با آب جهت حبس اسهال و سیلان رحم و ودی و مذی و منی مرد و زن نافع
ص: 363
بفتح باء موحده و الف و ضم باء موحده و سکون واو و فتح نون و جیم بفارسی بابونه و در مغرب بابونق نامند
*ماهیت آن
کیاهی است شاخهای آن سبز و نازک و باریک متشعب و بقدر ذرعی و زیاده بر ان و برک آن ریزه و باریک اندک طولانی و وسط کل آن زرد و اطراف آن برکهای ریزۀ سفید و از کل اقحوان ریزه تر و بهترین آن کل ریزۀ بسیار خوشبوی آنست و عند الاطلاق مراد کل آنست
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص کل آن
ملطف و محلل بی جذب و مفتح و مقوی دماغ و اعصاب و باه و با قوت تریاقیه و مدر عرق و شیر و بول و حیض و جهت امراض دماغی و درد سر و نزلات و تحلیل بقایای رمد و تحلیل ریاح کوش و ربو و یرقان و تسکین اعیلو درد سینه و جکر و احشا و مقعده و رحم و تحلیل و تلیین اورام آنها و بیضه و سائر اعضا و تفتیت حصاه مثانه و اخراج مشیمه و دفع عفونت سودا و بلغم و حمیات عفونی و قولنج و ایلاوس و عسر البول و عسر ولادت و جرب رطب و احتباس حیض شربا و ضماد او طلاء نافع و بدن را از اخلاط ردیه پاک کرداند و بدستور جلوس در طبیخ آن و بطول آن در اکثر علل مذکوره و بخور پختۀ آن با سرکه جهت رفع نزلات در انتها و درد چشم با مداومت آن مفید اما باید که بعد از تنقیۀ ماده باشد و خائیدن آن جهت قلاع دهان
ص: 364
١٩4و ذرور آن جهت غرب منفجر بغایت نافع و شستن چشم به آب مطبوخ آن بتنهائی جهت درد چشم و بخور آن در آتش جهت کریزانیدن هوام مؤثر مقدار شربت آن تا سه مثقال بدل آن قیصوم و بر نجاسف و اقحوان مضر حلق مصلح آن عسل و شربت انار و بیخ آن کرم و تر و خشک تر و در افعال قویتر از کل آن و یک مثقال با شراب و عسل بسیار محرک باه است و روغن آن که کل آن را در روغن کنجد چهار وزن آن اندازند و در آفتاب کذارند و هفتۀ یک مرتبه تجدید نمایند تا سه دفعه و یا آنکه در آب جوش دهند تا روغن بماند و آب آن بسوزد و احتیاط نمایند که روغن نسوزد و اکر در قدری مضاعف طبخ دهند تا قوت آن تمام در آب آید و اکر خشک باشد نصف وزن تازۀ آن بکیرند پس مالیده و صاف کرده در روغن کنجد چهار وزن آن داخل نمایند و طبخ دهند بهتر است
*طبیعت آن
کرم در دوم و خشک در اول بلکه در خشکی معتدل
*افعال و
خواص آن
محلل اورام بارده و مرکبه و مجفف رطوبات و تدهین بدان جهت دفع لرز حمیات بلغمی و سوداوی و ادرار عرق و اعیا و تسدید مسام که از سرما باشد و تمدد و تحلیل ریاح محتبس در اعضا و درد کمر و مفاصل و نقرس و قطور آن در کوش جهت ثقل سامعه نافع
*باد آورد*
بفتح باء موحده و الف و سکون دال مهمله و مد همزه و فتح واو و را و دال مهملتین لغت فارسی است و کنکر سفید نیز نامند و بعربی شوکه البیضاء و برومی لوفینیقی و بسریانی ساناحور و مؤلّف جامع تمیمی آن را عصفر بری می داند و بهندی کویند که جواسا است
ص: 365
*ماهیت آن
نباتی است خاردار بقدر دو ذرع و ساق آن بقدر انکشت ابهام و بزرک تر از ان و مثلث و سفید و مزغب و خاردار و ثمر آن مانند قبه و خاردار هر خاری بقدر سوزنی و در جوف قبۀ آن چیزی مانند پشم و کل آن بنفش و تخم آن شبیه بقرطم و مدور و بعضی شکاعی را باد آورد می دانند و می کویند شکاعی اسم عربی آن است و باد آورد اسم فارسی و تحقیق آن است که دو جنس قریب بهم اند نه عین و ان شاء اللّه تعالی ماهیت شکاعی در حرف الشین خواهد آمد و فرق معلوم خواهد شد و منبت آن کوه ها و بیشها و تحقیق آن است که ساق باد آورد باریک سفید مدور تا بقدر یک شبر و اندکی زیاده بر ان و در بیخ ساق آن اندک زغبی و کل آن سفید و اطراف آن سه خار نرم نازک بقدر سوزنی و متصل میان شاخهای آن و ثمر آن بشکل تکمه اندک طولانی و در جوف آن چیزی شبیه به پرز و پشم سفید رنک و چون کیاه آن خشک کردد باد آن را برکند و پراکنده نماید و لهذا آن را باد آورد نامند منبت آن دامنهای کوه و ریکزارها
*طبیعت آن
کرم و خشک در اول و منسوب بمشتری و کویند در اول سرد و اظهر حرارت است و لیکن برک و تخم آن با قوت بارده و بیخ آن قویتر از تخم آن و تخم آن از برک آن
*افعال و خواص آن*
برک آن مسهل بلغم غلیظ و سودا و مقوی معده و مفتح سدد و مدر بول و حیض و مفتت حصاه و محلل و با قوت قابضه و مقاوم سموم و مضمضه بطبیخ آن جهت نفث الدم سینه و اسهال معدی مزمن و درد معده و تقویت آن و عسر البول و کزیدن هوام و تپهائی که بسبب ضعف معده باشد و تپهای کهنۀ بلغمی و سوداوی و استسقا و یرقان از یکدرهم تا یک درهم و نیم و مضمضه بطبیخ آن بهتر از طبیخ برک آن است جهت درد دندان ضماد آن جهت تحلیل اورام رخوۀ بلغمیه و خاریدن داء الثعلب بساق تازۀ آن زائل کنندۀ آن و مجرب و آب آن جهت رفع تشنکی و التهاب و چون بخایند و بر لذع عقرب و نهش مار کذارند بسیار نافع و از خاصیت آن آنست که چون در خانه بیاویزند هوام بکریزند و نزدیکی آن نکنند و تخم آن جهت کزاز خصوصا کزاز اطفال و تشنج و سرفه و تحلیل ریاح و درد ورک و کمر مفید مضر رئه مصلح آن افسنتین بدل آن شاهتره مقدار شربت ان از تخم آن تا دو مثقال
ص: 366
١٩5و از آب آن سه مثقال
بفتح با و الف و سکون دال و فتح راء مهملتین و سکون نون و جیم و ضم باء موحده و سکون واو و فتح یای مثناه تحتانیه و ها معرب بادرنکبویه فارسی است و بعربی مفرح القلب نامند
*ماهیت آن
نباتی است بقدر ذرعی و دو نوع می باشد نوع اول صغیر و برک آن لطیف و طولانی و اطراف برک آن مشرف مانند اره و ساق آن پر شعبه شبیه بریحان و کل آن بنفش مائل بسرخی و بجای سبزی با طعام می خورند و این نوع صغیر ربیعی می باشد و هر سال تخم آن سبز می شود نه ریشۀ آن و تخم آن شبیه بتخم کتان و کوچکتر از ان و اغبر و این را بقلۀ اترجیه و ترنجان نیز نامند و نوع دوم نیز در بو شبیه بآن و از ان تندتر و برک آن مائل بتدویر و این صحرائی و بستانی نیز می باشد بی ساق و شاخهای آن بسیار از یک بیخ می روید و برک آن با خشونتی و عریض و از برک نعناع بزرکتر و کل آن سفید و کم تخم حکیم میر محمد مؤمن نوشته که این را در دار المرز بادرنجبویه نامند و ریشۀ آن مثل نعناع هر سال سبز می شود و کربه این نوع را دوست می دارد و جمعی هر دو نوع را یکی می دانند ونچنین است و بالنکو نیز نیست زیرا که تخم بالنکو باریکتر و بلندتر و سیاه نیلی و تخم این اندک بالیده تر و کوتاه تر از ان و اغبر و کیاه بالنکو مانند ریحان است و نوشته که حقیر تخم بالنکو را کشته کیاه آن را از جملۀ ریحان مشاهده نموده و آن ریحان سبز بزرک برک است و در بو مانند شاهسفرم
ص: 367
*طبیعت آن
کرم و خشک در اواسط دوم و منسوب بمشتری و بعضی در اول معتدل در کرمی و خشک در دوم کفته اند و این قول ضعیف است و قول اول اقوی و اصح
*افعال و خواص آن
مقوی دل و دماغ و حواس و حفظ و ذکاء و معده و جکر و مفرح و مفتح سدۀ دماغی و ملطف و دافع کابوس شما و اکلا و جهت وحشت سوداوی و خفقان و غشی و فواق ریحی و تحلیل سودا و امراض بلغمی و مغص و امراض و رکین و کرده و دفع سموم مطلقا شربا و ضمادا نافع و خائیدن برک آن جهت ازالۀ بوی شراب و بخر یعنی بدبوی دهان بسیار مؤثر و آشامیدن سه درهم آن با نیم درهم نطرون جهت قرحۀ امعا و مغص و سه مثقال آن با یک مثقال نطرون جهت دفع سم فطر و سماروغ مفید جهت آنکه ازالۀ اختناق عارض از شرب فطر می نماید و مضمضه بطبیخ آن جهت فساد دندان و لعوق آن با عسل جهت عسر النفس و نفس انتصابی و سائیدۀ آن از پنج درهم تا ده درهم با شراب جهت کزیدن سک دیوانه و رتیلا شربا و ضماد آن جهت امراض مذکوره و تقویت قلب و تسکین اوجاع مفاصل بسبب قوتی که در آنست و بخاصیتی که دارد و بالعرض نیز برای آنکه محلل و دافع سودا است و با سرکه محلل خنازیر و منقی قروح و خوردن آن ناشتا جهت ازالۀ خفقان سوداوی و غیر سوداوی و تقویت معدۀ بارد رطب و تلطیف طعام غلیظ و آوردن جشا و خواب بالعرض و طلای آب برک آن جهت جرب سوداوی و نمله و نار فارسی و آکله و با نمک جهت خنازیر و قشعربره و نافض حمی در حمام معتدل و بوئیدن برک آن جهت تفتیح سدۀ دماغی و جلوس در طبیخ آن جهت احتباس حیض نافع مضرورک کفته اند مصلح آن صمغ عربی و کندر بدل آن دو وزن آن ابریشم و دو ثلث آن پوست اترج مقدار شربت از خشک آن تا ده درهم و از تازۀ آن تا بیست درهم و تخم آن در افعال ضعیف تر از برک آن و یک مثقال آن جهت دفع لرز و قشعریره و مغص نافع مقدار شربت آن تا دو مثقال است و شراب و عرق آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 368
بفتح با و الف و سکون دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و جیم لغت نبطی است و بعربی جوک و بفارسی ریحان کوهی و ترۀ خراسانی و بهندی بابری و بلغتی تلسی جنکلی نامند
*ماهیت آن
نوعی از ریحانست برک آن ریزه و
١٩6ساق آن مربع و پرشاخ و کم بوتر از ریحان کل آن مائل بسرخی و در مصر ریحان احمر نامند بری و بستانی می باشد و خریفی است نه ربیعی صاحب تحفه المؤمنین نوشته که ظاهرا تخم شربتی باشد که از شیراز می آورند و با شربت قند می خورند بهترین کیاه آن خوشبوی آنست
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه منسوب بمشتری است بسبب حرارت آن
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دل و قوت شامه و فم معده و مبهی و مدر شیر و بول و حیض و عرق و منضج و محلل اورام و رافع انشقاق و جهت خفقان و غشی و عسر النفس و ضعف جکر بارد و سدۀ سپرز و ریزانیدن سنک مثانه و ضماد آن با سویق جو و روغن کل و سرکه جهت اورام حاره و ورم پستان و بتنهائی جهت کزیدن عقرب و زنبور و تنین بری و بر پستان جهت تحلیل ورم آن و با شراب حبوشی که منسوب بحبوش که جزیرۀ از جزائر مغرب است و آن شرابی است عفص حاد بسبب آنکه آب دریا مخلوط بآن می کنند مسکن ضربان چشم و طلای آن جهت ورم چشم و منع نزلات و قطور عصارۀ آن جهت جلای بصر و دمعه و خائیدن آن جهت رفع کندی دندان و زوال رطوبات عارضی سینه و شش و از خاصیت آن آنست که چون مضغ نمایند در اول نزول آفتاب ببرج حمل به نحوی که بتمام دندانها برسد سالم می مانند دندانها تمام سال از وجع و الم و چون کسی آن را خورده باشد و عقرب او را نکزد احساس الم آن نمی نماید و کذاشتن خائیدۀ آن در کوش جهت تسکین وجع آن مؤثر و سعوط آب آن با سرکه و کافور جهت رعاف و استنشاق آن معطس و سزاوار آنست که در ان وقت چشمهای خود را برهم کذارند و خوب بفشارند در وقت عطسه و همچنین در هر معطسی و کویند ملین بطن است و مولد کرم معده و اکثار آن بسبب تولید ریاح و ابخرۀ غلیظ و خلط مراری ردی خصوصا چون با کوامخ مالحه تناول نمایند باعث ظلمت بصر و سدر کردد مصلح آن سرکه و خیار و خرفه مقدار شربت از آب آن تا ده مثقال بدل آن بوزن آن شونیز و از خواص برک آنست که چون بخایند و در آفتاب کذارند کرم از ان متولد کردد و تخم آن مانع تولید سودا و جهت عسر بول و تحلیل نفخ و ضماد آن بر پستان مولد شیر مقدار شربت آن تا سه مثقال و روغن آنکه آب برک آن را با سه مثل آن روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند
ص: 369
*طبیعت آن
کرم و تند و جالی و آشامیدن نصف اوقیۀ آن با آب کرم جهت اخراج کرم معده و طلای آن جهت دفع مواد بارده و تحلیل رطوبات و تقویت اعصاب نافع
بفتح با و الف و سکون دال مهمله و زای معجمه و ها و راء مهمله اسم فارسی جنس تریاق است و بعربی حجر السم نامند و کاه بارابفا بدل می کنند و فادزهر می کویند که معرب بادزهر باشد و کاه دال را می اندازند و با زهر می کویند و وجه سمیۀ آن کفته اند باز زهر است که یک زا را انداخته با زهر باشد نامیدند و در قرابادین کبیر بتفصیل ذکر یافت و آن حیوانی و معدنی می باشد و هریک را انواع بسیار است اما حیوانی پس آن سنکی است که در شیردان و یا روده و یا زهرۀ بعضی حیوانات مانند بز کوهی و کاو کوهی و میمون و قنفذ یافت می شود و شنیده شده که نزدیک زهرۀ آن تکون می یابد و چون مطلق ذکر شود مراد حجر التیس است که بهترین انواع آن است خصوصا که از بز کوهی که در کوهسار شبانکارۀ فارس باشد و آن باشکال مختلفه می باشد طولانی و هیکلی و مدور و پهن جهت آنکه بر هرچه منعقد کردد بشکل همان می کردد مثل آنچه بر چوب مخلصه و یا تخم آن منعقد شده باشد طولانی و هیکلی می باشد و این هر دو بسیار خوب است و اکر بر چیزی دیکر مانند استۀ خرما یا تمر و با پشم بسته شده باشد بشکل آنها می باشد و آن چوب و یا تخم مختلفه را مغز فادزهر می نامند و پهن آن اکثر پشمی است یعنی پشم در جوف آن می باشد و آن پشم اکر کم است چون در آب اندازند ته نشین می کردد و اکر بسیار است بر روی آب می ایستد
ص: 370
١٩٧و آنچه در اماکن دیکر غیر شبانکاره و نواح آن بهم می رسد بسیار ضعیف و کم خاصیت است مانند کوهستان هند و دکهن و غیرها جهت آنکه در کوهستان شبانکاره کیاه مخلصه بسیار می باشد که با قوت تریاقیت است و خوراک آن حیوان اکثر آن است و در جاهای دیکر نیست و مقدار بادزهر در بزرکی و کوچکی مختلف می باشد و تا چهار مثقال دیده شده و رنک آن بیشتر سبز زیتونی تیره و یا صاف براق و جرم آن تو بر تو یعنی پرده بالای پرده مانند پیاز می باشد و کویند که در حین کرمی که از خوف آن حیوان برمی آورند نرم می باشد و برسیدن هوای خارجی صلب می کردد بمجرد براوردن در دهان می اندازند و بتقلب زبان آن را بهر شکلی که می خواهند می سازند و لهذا بعد برآوردن از دهان و انعقاد براق و املس می باشد و شاید وجه براقیت و املسیت آن محض همین نباشد زیرا که پردهای زیرین آن نیز املس و براق است و بدانکه آن را جعل نیز می کنند از صبر و کندر و چند دوای دیکر درهم کرده بشکل بادزهر می سازند و فرق آن است که چون سوزنی را کرم کنند و در ان فرو برند اکر سر سوزن زرد شود و دود زردی از ان مشاهده کردد اصلی است و اکر سیاه جعلی است و کویند امتحان خوبی آن آنست که چون با خاکستر سفید خشک بر کف دست بمالند خاکستر سبز پستۀ کردد و چون قدری سائیده در شیر اندازند شیر را منجمد کرداند و سائیدۀ آن سرخ مائل بسیاهی باشد و سرخ و زرد و سبز آن متوسط است و اصل آن است که کسانی که مکرر آن را دیده اند از دیدن جوهر و قماش و رنک آن درمی یابند که اصلی است یا مجعول و مصنوع و علامت حیوانی که در جوف آن تکون یافته آنست که اکثر لاغر و با قوت و خوشحال می باشد و از میان امثال خود دور و تنها می کردد
ص: 371
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و در اول سوم خشک
*افعال و خواص و منافع آن
موافق جمیع امزجه و دافع اکثر سموم حاره و باردۀ حیوانیه و نباتیه و معدنیه است جهت آنکه اثر آن چنانچه ذکر نموده اند نه بطبیعت و مزاج فقط است بلکه بخاصیت و صورت نوعیه است و مقوی جمیع قوی و ارواح و حواس و اعضای رئیسه و حرارت غریزیه و باه و مفرح و منشط و مزیل غم است شربا و طلای آن با آب کشنیز تازه جهت اورام حاره و با کلاب جهت طاعون و اورام بارده و با شراب جهت کزیدن مار افعی و عقرب و جانوران سمی و هوام و تسکین وجع آنها در ساعت و باید که قدری نیز بخورند با کلاب و آب رازیانه نیز بدستور و بتنهائی جهت کزیدن هوام و ذرور آن بر موضع جراحت هوام و غیر آن جذب سم می نماید و بترشح دفع می کند و باعث التیام آن می کردد و کویند چون شخص را زهر خورانیده باشند و همان لحظه فادزهر آزموده را در دهان نکاهدارد نفع تمام بخشد و اکر چند عدد فادزهر موصوف را در کاسۀ چینی بکذارند و بالای آن شیر کاو بدوشند و بعد از زمانی که شیر قدری قوت و کیفیت بادزهر را کسب نموده باشد بنوشند نفع عظیم می بخشد مقدار شربت آن از یک قیراط تا دو قیراط و در بعضی امزجۀ باردۀ رطبه و یا با بعضی مصلحات تا سه قیراط تجویز نموده اند و زیاده از ان کشنده مضر محرورین و مورث التهاب و اسهال دموی و احتراق خون مصلح آن اشیاء مبرده بدل آن بوزن آن حجر الایل و اکر نباشد بادزهر معدنی نوع اعلی و یا زمرد صافی شفاف کهنه و یا زبرجد است و کیفیت ظهور و اطلاع بر ان در ولایت فارس و جودت و رداءت و دستور خوردن آن در اول فصل بهار و غیر آن و حبوب و مفرح بادزهری در قرابادین کبیر بتفصیل ذکر یافت و می کویند در ولایت کول کنده و تلنکانه که از حدود ملک دکهن است از رودۀ گاو کوهی و گاومیش جنکلی نیز برمی آید وافر و بسیار و سبز زرد رنک و کوچک و بزرک تا بیست مثقال و لیکن بی رونق و بی جلا می باشد و بسیار ضعیف العمل و کم قوت و نیز کفته اند که در جزائر بحر هند و چین نوعی از فادزهر میمونی بهم می رسد که از رودۀ میمون برمیآورند و رنک آن نیز بزردی مائل است و هیکلی شکل و باریک دراز
ص: 372
١٩٨و بشکل دل مرغ نیز و پادشاهان آن همت بقیمت اغلا می خرند و در خزائن خود نکاه میدارند و برای آن خواص و منافع بسیاری نقل می کنند و بکمان خود مانند بادزهر بزی شبانکاره می دانند.
از جملۀ ادویۀ جدیده است که اهل فرنک بتازکی اطلاع بر ان یافته اند
*ماهیت آن
چیزی است صلب مدور اندک طولانی قریب بشکل جوزبوا و برنک آن و کوچک و بزرک بمقدار جوز بزرک اندک طولانی که در زهرۀ بعضی از قنفذهای جبلی در بعضی از جزائر ملک فرنک متکون می کردد و کویند که آن جزیرۀ بناویه است که جاوه نیز نامند و علامت تکون آن آنست که آن حیوان روز به روز ضعیف و لاغر می شود و از میان قنفذها برآمده جدا تنها می کردد و آخر هلاک می شود و چون مطلع کشتند شکم آن را شکافته برمیآورند
*طبیعت آن
کرم و خشک در سوم و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
آنچه شنیده و مشاهده شده آنست که جهت امراض باردۀ رطبه و دفع بعضی سموم و سوء هضم و تخمه و هیضه و اوجاع کرده و مثانه و تقویت بعضی قوی نافع است و طریق استعمال آن آنست که در ظرفی مقداریست مثقال تا چهل مثقال آب شیرین خالص صافی می کنند و لمحه آن سنک را بآهستکی در میان آن می کذارند تا آب تلخ کردد پس برآورده آن آب را بیک دفعه یا دو دفعه بمریض می خورانند و آن سنک را خشک نموده نکاه می دارند و این هرچند زودتر آب را تلخ نماید بهتر و قوی الاثرتر است و بتدریج و کثرت استعمال جرم آن اندک اندک بتحلیل می رود و می کذارد در آب و آب را دیرتر تلخ می کرداند و خواص هم کم می شود چنانچه در سنه یکهزار و یک صد و نود قدسی برادر عالیقدر نواب مبارز الملک معین الدوله خان خانان سید محمد رضا خان بهادر مظفر جنک در کلکته از عمدۀ تاجر ارمنی چهار عدد همین را که دو عدد خرد و کلان و دو عدد برابر جوز در تار طلا کرفته بودند و بچهار هزار روپیه خرید نموده آورده بودند از ان جمله یکی از انها که بفقیر داده بودند چند جا در هیضه و بعد وضع حمل بعضی نسوان را بسبب برودت تغیر حالت شده بود امتحان شده فائدۀ بسیار بخشید باقی خواص مسمی که مسطور نموده
ص: 373
آن را بعربی حجر السم و بفارسی بادزهر کانی و زهر مهره نامند و در بعضی لغات معروف بحجر قیطاس است
*ماهیت آن
حجری معدنی است و معادن آن مملکت خطا و جبال چین و هند و اجمیرود کهن و تبت و قندهار و باختر و خراسان و کرمان و توران و خلیص است که از نواح مدینۀ طیبه است و بهترین آن خطائی پس قندهاری پس خراسانی پس خلیصی است که خوش بو و خوش طعم و املس و خوش قماش و خوشرنک و سائیدۀ آن سفید و خوش بو و کفدار باشد و هرچند این اوصاف در ان زیاده و بیشتر باشد بهتر و اثر آن قویتر است و دیکر آنکه چون با افیون و یا با آب برک نیم بسایند تلخی آن هر دو را زائل کند و یا آنکه چون برک نیم را بخایند و مقارن آن زهر مهره سائیده بخورند تلخی آن محسوس نکردد و همچنین افیون و دیکر آنکه در یکی از سموم مشروبه و یا ملدوغه استعمال نمایند اکر نفع و اثر از ان ظاهر شد خوب است و الا نه و امتحانات دیکر نیز کفته اند و اکثری از انها خالی از مبالغه نیستند مانند آنکه چون بقدر دو جو از آن را بسایند و بخورد افعی دهند اکر آن را هلاک نماید خوب است و الا فلا و آنکه چون بر طعام سم آلوده کذارند اکر عرق کند بسیار خوب است و الانی و بدترین آن دکهنی است و کویند الوان مفردۀ آن شش است زرد و سفید و سبز و اغبر و نخدی و منقط و این شش قسم را احقر دیده و الوان دیکر مانند سیاه و ما بین زردی و سفیدی و برنک وسمه و زرد مائل بسبزی و زرد مائل بسرخی و سرخ کلابی شلغمی و مخطط بسبز و زرد و سیاه و ابری ملون بدان الوان و غیر اینها نیز بنظر رسیده و جرم
ص: 374
١٩٩بعضی بسیار صلب مانند قندهاری و شاه مقصودی و بعضی متوسط مانند خطائی و خلیصی و بعضی رخو مانند دکهنی و جمیری
*طبیعت آن
بعضی کرم می دانند و بعضی سرد و بعضی معتدل مائل بحرارت شاید قول اول باعتدال اقرب بصواب باشد و یابس در دوم بالاتفاق
*افعال و خواص و منافع آن
آن موافق جمیع امزجه و دافع سموم و سم بیش و مقوی همه قوی و ارواح و حافظ آنها جهت آنکه فعل آن بخاصیت است نه بطبیعت فقط و مانع ضرر هوای وبائی و اختلاف میاه و اهویه و مانع تعفن اخلاط و ازالۀ سمیت آنها و مبهی و مقوی اعصاب و مفاصل و محلل و رادع اورام حاره و بارده و جهت مالیخولیا و ربو و ضیق النفس و ازالۀ هم و غم و توحش و خفقان و ضعف قلب و معده و اسهال و قئ و هیضه و طاعون و وبا نافع شربا با کلاب یا با عرق بیدمشک و یا عرقهای مناسبۀ دیکر و یا با آب خالص و چون آن را به آب بسایند و حب ساخته هر روز یک قیراط فرو برند تا چهل روز جهت حفظ صحت و منع ضرر هوای وبائی و اختلاف میاه و اهویه و منع تعفن اخلاط و ازالۀ سمیت آنها و تقویت اعصاب و باه نافع رازی کفته که آن را در دفع سمیت بیش بهتر از ادویۀ تریاقیۀ مفرده و مرکبۀ دیکر یافتم و آن بادزهر زرد مائل بسفیدی رخو موج دار براق مانند شب یمانی بود و حکیم هاشم طهرانی در رسالۀ فادزهریۀ خود نوشته که از غرایب آثار آن این است که شخصی از روی جهل در حالت تخمه فصد کرد و درد شدیدی در جانب جکر و اضلاع او عارض کردید سه دانک ازین فادزهر سائیده بسه دفعه هر دفعه یک دانک باو خورانیدم هر دفعه آزار او تخفیف می یافت تا آخر روز صحت یافت و کویند آشامیدن نیم دانک از عرق آنکه از تابش آفتاب بهم رسد جهت ازالۀ خفقان فی الفور و درد چشم و اشتعال جمی مجرب است اکر اصلی داشته باشد و از ان این مقدار عرق براید و افلاطون در کتاب جامع الخواص آورده که آن سم را جذب می نماید و شریانات و سائر عروق بدن را از ان پاک می سازد و خونرا از سمیت خالص می کرداند و هر سم قاتلی که باشد هرکاه مبادرت در خوردن آن نموده شود پیش از انتشار و پراکنده شدن در بدن خواه آن سم مشروب باشد یا ملدوغ و یا ملسوع و اکر آن را بسایند و بر موضع لسع هوام ارضیه بپاشند سم را بترشح دفع نماید و ارسطو کفته که اکر از بادزهر معدنی نوع اعلای آن انکشتری سازند و در دست کنند و همیشه با خود نکاهدارند سموم با دارندۀ آن چندان اثری نکند که در غیر آن و دستی که در ان این انکشتری باشد اکر داخل طعامی مسموم کنند حدت و قوت آن را بشکند و ضعیف کرداند و چون آن انکشتری را در دهن مسموم کذارند و بمکد آن را نافع است او را و کفته اند که اکر برین سنک در وقتی که قمر در برج عقرب باشد صورت عقربی نقش کنند و بر نکین دان انکشتری طلا نصب نمایند عقرب بدارندۀ آن مضرت نرساند و نزدیک او نکردد و با خود داشتن این انکشتری نیز این اثر دارد و چون در دهان مسموم کذارند و بمکد و یا بر موضع لذع عقرب و هوام و طیارات ذوات السموم مانند ذراریح بمالند نافع و موثر است و کفته اند که چون نوع سفید آن را سائیده جهت سموم بخورند زهر را بطریق عرق دفع نماید و چون بر موضع الم ضربه و سقطه طلا نمایند زوال الم و منع تورم آن نماید و بدستور انواع دیکر آن مقدار شربت آن در دفع سموم از یک دانک تا دو دانک و در سائر امور از یک قیراط تا دو دانک بدل آن زبرجد اعلی است بوزن آن و زمرد نیم وزن آن و طین داغستانی یک وزن و نیم و حبوب و سفوف آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 375
بفتح با و الف و کسر دال مهمله و سکون نون و فتح جیم و الف و نون معرب بادنکان فارسی است بعربی مغد و وغد و بهندی بیکن بلغتی بهانتا نامند
*ماهیت آن
معروف است بری و بستانی می باشد و نزد اطلاق مراد ثمر بستانی
٢٠٠آنست که مستعمل است غذاء و دواء و بهترین آن تازه کم تخم پوست بنفش براق مدور و باندک طولانی آنست و سفید باوصاف مذکوره نیز خوب می باشد و باید که چون ارادۀ طبخ و اکل آن نمایند پوست آن را جدا کنند و یا با پوست چهار شق نموده و خار زده و در اندرون و برون آن نمک بمالند و یا ورق نمایند و بران نمک بمالند و بروی هم بچینند و بکذارند دو سه ساعت در آب سرد تا آب سیاه و تیز طعم کردد پس آن آبرا بریزند و آب دیکر بران ریزند و همچنین تجدید نمایند تا آنکه آب سیاه نکردد و تیزی آن کم کردد پس پاک شسته با کوشت بره و بزغالۀ جوان و یا مرغ جوان فربه و روغن کاو تازه طبخ نمایند و یا در روغن بریان کنند و زمانی دم دهند تا خوب پخته کردد پس با سرکه یا آبکامه یا آب انارین و اناردان و کوله پر و کرویا و امثال اینها که مصلح و دافع سده اند تناول نمایند یا بدون کوشت بروغن مذکور پخته یا ورق ورق کرده بدستور نمک مالیده و آب سیاه و تیز برآورده در روغن بریان کرده و یا در تنور و یا در خاکستر کرم اجاغ بکذارند که پخته شود برآورده و پوست آن را جدا کرده و ریشها دور کرده از دست خوب مالیده در کوشت و یا بی کوشت در ان نمک و پیاز و زنجبیل تر را ریزه ریزه کرده و قدری ماست داخل کرده در روغن بریان نموده یا خام که بهندی بهرته نامند تناول کنند و اکر چنان نکنند و بعد شق و یا ورق خارها بران بزنند و نمک در جوف آن پر کنند و یا بران بمالند و زمانی بکذارند تا زردآب حاد آن از ان جدا کردد پس با آب خالص پاک شسته بدستور طبخ نموده تناول نمایند و یا آنکه با آب و نمک یکدو جوشی داده آب آن را بریزند پس طبخ نموده بخورند بد نیست و بادنجانی که مدتی بر درخت مانده باشد و یا سخت کشته بالیده نکردد نباید خورد
ص: 376
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم منسوب بمشتری است و بعضی در سوم خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
مقوی معده و مفتح سددی که از غیر آن بهم رسیده باشد زیرا که خود مسدد کبد و طحال است و ملین صلابات و با روغن ملین طبع و با سرکه قابض و مدر بول و بالخاصیت مسکن اوجاع حار و خوش بوکنندۀ عرق و قاطع عرق الدم و دافع سنان که بدبوئی زیر بغل و کنج ران باشد و مجفف رطوبات غریبه و مورث درد پهلو و عانه و بواسیر و مولد سودا و ادمان آن مفسد رنک رخسار و محدث بثور و قوبا و بواسیر و درد چشم سوداوی و قولنج مصلح آن طبخ نمودن آن با کوشتها و روغن و اشیای مذکوره است و چون بریان نمایند بدستور مذکور و بخورند جهت تقویت معده و دفع قئ شخصی که طعام تناول نماید و قئ کند و چون بکیرند از آب مغز پختۀ آن مقدار یک اوقیه و در شراب خوب بمالند و بیاشامند ادرار بول نماید و چون از آب حادی که بادنجان را در آب خیسانیده باشند چنانچه ذکر یافت دست و پا را که عرق نماید بشویند چند مرتبه زائل کردد و چون بسوزانند و خاکستر آن را با سرکه خمیر نمایند و بر ثآلیل بمالند قلع نماید و چون اقماع یعنی دنبالۀ آن را در سایه خشک نمایند و نرم سائیده بر بواسیر و سائر امراض مقعده بپاشند بعد از آنکه آن موضع را بروغن بادام تلخ یا بنفشه یا بابونه چرب نموده باشند مفید و اهل هند کویند که چون بادنجان را در زیر آتش کنند تا نیم پخته کردد پس برآورده بفشارند و آب آن را بکیرند مقدار ده پانزده مثقال و با پنج و شش مثقال شکر سیاه که بهند کر نامند بیاشامند جهت رفع الم ضربه و سقطه قائم مقام مومیائی است و مجرب و چون بادنجان های کوچک را با اندک آبی و قلیل نمکی طبخ نمایند تا پخته شود پس فشرده آب آن را بکیرند و با هموزن آن زیت بآتش ملایم طبخ دهند تا آب رفته روغن بماند و روز بر ثآلیل برآمده بمالند و شب ثفل آن را بران به بندند آن را زائل کرداند و اکر بجای روغن زیت روغن تخم کتان نمایند جهت ازالۀ شقاق و اورام عصب و سرمازدکی مفید و چون بادنجان زرد شدۀ رسیده را با تخم پزند تا مهرا شود و تخم آن را نرم سائیده
ص: 377
٢٠١با موم روغن بر شقاق میان انکشتان و پاشنۀ پا بمالند در حال زائل کرداند و چون جوف بادنجان زرد شده را خالی کنند و بروغن کدو پر کرده در تون تنور نیمکرم مقدار یک روز بکذارند پس روغن را برآورده در کوش بچکانند جهت ازالۀ درد آن مجرب و چون اقماع و کلش را اضافه نمایند جهت بواسیر بیعدیل المضار سفید طولانی و یا بنفش پرتخم با حدت آن ردی و مضر و از ان در رداءت زیاده نوعی است که در هند و بنکاله باره مسیا نامند یعنی دوازده ماه ثمر می دهد و ثمر آن همیشه یافت می شود و آن باریک طولانی است تا یک شبر و زیاده و غیر طولانی نیز و پر تخم و تند می شود مکر نوعی که نیز دوازده ماه یافت می شود سفید و مدور و کم تخم می باشد بد نیست چندان ضرر ندارد و از خاصیت بادنجان است که چون آن را برخلاف جهت دو سوراخ نمایند یکی در عرض که از طرف دیکر بکذرد و سوراخ دیکر که نکذرد و در آب نمک اندک جوشی دهند و در آب آن بکذارند متغیر و فاسد نمی کردد
که بهندی بهت کتائی و بزرک آن را بهرتا و بیونانی کفیشون نامند
*ماهیت آن
نبات آن بقدر ذرعی و زیاده بر ان و پرشعبه و خاردار و مزروع و خودرو و استاده و مفروش بروی زمین و صغیر و کبیر می باشد منبت آن کنار رودخانه ها و صحراها و مواضع سیلها و ثمر آن بقدر زیتون و کردکان و پرخار و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و طعم آن بسیار تیز و مائل بتلخی و با بورقیت
ص: 378
*طبیعت آن
کرم و خشک تر از بستانی و منسوب بمشتری است
*افعال و
خواص آن
ضماد ثمر آن جهت اورام بلغمی و سیاه کردن موی و خوردن آن جهت سرفه و ضیق النفس و اصلاح فساد بلغم و صفرا و تپ و درد پهلو و عسر البول و بطلان حس شامه و قتل دیدان و دفع بیماریهای زنان عقیمه نافع و کفته اند حون کیاه بهتکتیه را قدری معتد جمع نموده کودی بکنند و در قعر آن کودی کوچک و در ان ظرفی سر تنک بکذارند و در کود بزرک کیاه بهتکتیه را پر نموده بالای آن خار و خاشاک و یا سرکین کاو خشک چیده برافروزند تا قدری سوخته آب از ان جدا کشته در ان ظرف جمع کردد پس آن ظرف را بردارند و آب را در شیشۀ محفوظ دارند و هر صبح ناشتا قلیلی بیاشامند جهت سرفۀ بارد رطوبی کهنه و ضیق النفس بارد رطب کهنه مفید است
بفتح با و الف و کسر دال مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و نون و فتح خاء معجمه و فتح طاء مهمله و الف و همزه و یا از ادویۀ جدید است
*ماهیت آن
ثمری است جوزی رنک هشت پره و بعضی هفت پره و هر پرۀ دو پارچه پیوسته بهم بالای آنها منشق و در اندرون آن تخم کوچک نیز جوزی رنک و طعم آن فی الجمله شبیه برازیانه و لهذا آن را بادیان خطائی نامند نه از جهت آنکه شکل آن مانند رازیانه است و از جبال نیپال و چین و زیر بادات هند آورند بهتر و مستعمل تازه و تند طعم و رائحۀ آن است و کهنه آنکه سیاه رنک و طعم و رائحۀ آن برطرف شده باشد غیر مستعمل
ص: 379
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و منسوب بمشتری
*افعال و خواص آن
محلل و مفتح و مقوی معده و هاضمه و دافع ریاح و ثقل طعام و درد احشا و تحلیل بلغم و ریاح و مدر بول و نصاری جهت امور مذکوره با چای خطائی طبخ نموده بدستور مذکور در چای می نوشند مضر عضل و عصب سلیم و مصدع و مورث تشنکی مصلح آن بریان نمودن آن است
بفتح با و الف و سکون راء مهمله و فتح زای معجمه و دال مهمله لغت فارسی است بعربی قنه و بیونانی خلبانی و بترکی قاسمی و بهندی بریجا و بلغتی کنده بهروزه نامند و باین نام معروف است
*ماهیت آن
صمغ نباتی است برک آن شبیه ببرک چنار مشابه نبات سکبینج و ساق آن باریک تر از ان و سفید مائل بزردی و شبیه بکندر بهتر از
٢٠٢سرخ و زرد آن است و ثقیل الوزن و آنچه بتحقیق پیوسته و دیده شده لبن درختی است عظیم بقدر سرو که تنۀ آن را بتیشه و غیر آن جابجا خراشیده از ان تراوش می نماید و برمیآید و مانند لبن بلسان که دهن بلسان نامند می باشد در اول سفیدرنک اندک رقیق و لیکن نه برقت دهن بلسان و بتدریج منجمد و زردرنک پس زرد تیره پس سرخ و اندک خشک صلب مانند کندر می کردد و چون بر آتش کذارند کداخته می کردد تازۀ آن زودتر و رقیق تر و کهنه آن دیرتر و غلیظتر می باشد و در بنکاله از کوهستان مورنک بسیار می آورند و بقیمت ارزان می فروشند و قطعهای چوب درخت آنکه از دم تیشه جدا شده در ان دیده شده و جرم چوب آن مانند سرو و دیودار رخو و ریشه دار و کفته اند لبن دیودار است و قوت لبن آن تا ده سال باقی می ماند و بهترین آن تازۀ صافی تند بوی بی غش آنست زیرا که مغشوش براتینج و اشق و آرد باقلا می نمایند و کفته اند سه نوع می باشد یکی سبک بسیار سفید و خشک و یکی کثیف صلب زرد سنکین و سوم زردرنک نرم صافی بسیار تندبو و این بهترین همه انواع است
ص: 380
*طبیعت آن
کرم در اول سوم و خشک در اواسط دوم و منسوب بمشتری و کهنۀ آن از ان خشک تر
*افعال و خواص آن
ملین و محلل و جاذب و مسخن و جهت عسر النفس و سرفۀ کهنه و ربو و اختناق رحم و صرع و بواسیر و قطع عضل و امراض عصبانیه و علل بلغمیه و ضعف معده و جکر و سپرز و ادرار حیض و اسقاط جنین و اخراج مشیمه و با عسل جهت تفتیت حصاه و تفتیح سدۀ کرده و تسهیل ولادت و دفع سموم و جذب آنها و با شراب مرمکی جهت سم طغسیقون و اسقاط جنین میت و اخراج مشیمه نافع و با آب جهت بواسیر و حرقت بول و چون سه روز بیاشامند دیکر عود نکند و قطور آن با روغن سوسن جهت صداع بلغمی و درد کوش مفید و تدهین آن با دهن سوسن جهت رفع اعیا و کزاز بلغمی و ضماد آن جهت کزاز و اعیا و درد پهلو و کمر و تحلیل دمامیل و خنازیر و رفع کلف و قلع آثار خصوصا با سرکه و نطرون و بانحاس محرق یا زهرۀ بز ماده یا آهوی ماده جهت کلف و با مرهمها جهت خوردن کوشت فاسد و رویانیدن کوشت صالح چون در کلاب حل نمایند بر آتش که غلیظ باشد و بر پارچۀ کرپاسی مالیده بر کمر و از کرده تا کردۀ دیکر بچسپانند و بر بالای آن پنبۀ کهنه کرم کرده بکذارند و به بندند تا خودبخود جدا کردد و درد آن را زائل کرداند و مجرب است و بدستور جهت اوجاع رحم بر پشت زهار بچسپانند و کذاشتن آن بر دندان کرم خورده جهت تسکین درد آن و استنشاق رائحۀ آن و بدستور بخور آن بقمع جهت صرع و سدر و اختناق رحم و اخراج جنین و مشیمه و همچنین حمول آن و روغن آن جهت امراض رحم از قبیل اورام و اختناق آن و احتباس حیض و اوجاع و تحلیل ریاح آن و تقویت اعصاب شربا و تمریخا و تدهینا و فرزجه نافع و دستور اخذ دهن آن آنست که بارزد را با هموزن آن خاکستر چوب درخت انبه ممزوج نموده در قرع و انبیق چنانچه مقرر است مقطر نمایند و بکار برند و چون بارزد را با دوائی که آن را سقندولیون نامند و زیت مخلوط نمایند و نزدیک هوام کذارند آنها را بکشد مضر مجرورین در فصول و بلدان حاره و مضر دماغ مصلح آن روغن بنفشه و کافور و مفسد کوشت صحیح مقدار شربت آن تا یک درم و بجهت سموم تا یک مثقال بدل آن نیم وزن آن سکنجبین و ربع آن جاوشیر جهت آنکه جاوشیر را از ان هر دو قویتر می دانند و چون اراده نمایند که بارزد را بیاشامند باید که در روغن بادام تلخ و یا آب سداب حل نمایند و چون خواهند که صاف نمایند آن را از چوب و غیره در آب کرم اندازند تا کداخته کردد و آنچه روغن و صافی است بالای آن آید بکیرند و از پارچه صاف نمایند اما نفشارند که دردی با آن آید و بکار برند
ص: 381
٢٠٣
بفتح با و الف و ضم راء مهمله و سکون واو و دال مهمله و بفارسی و بهندی باروت بتاء مثناه فوقانیه بجای دال نامند و باصطلاح اهل مغرب اسم زهره الاسیوس است و در اسیوس مذکور شد و باصطلاح اهل عراق اسم شوره است و در ابقر ذکر یافت و بالفعل اسم چیزی است مرکب از کوکرد و زغال چوب بید و یا بادنجان و یا بید انجیر و یا عشر و یا اروسه و یا امثال اینها و بالجمله چوب هر درختی که زود بآتش درکیرد و آتش آن تند باشد و شورۀ قلمی باوزان مختلفه مثلا اکر از برای توپ و تفنک باشد در یک آثار هندی شوره پنج توله کوکرد و هفت و نیم توله زغال داخل می کنند و بسیار نرم کوبیده اکر بسیار تند خواهند با بول انسان و یا با شراب دو آتشه یا یک آتشه خمیر کرده می کوبند و حبوب بسیار صغار ساخته خشک کرده استعمال می نمایند و الا با آب
*طبیعت آن
کرم و خشک در سوم و در چهارم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
جالی و مقطع و مفتح سدد و جهت طحال و اوجاع ظهر نافع و ذرور آن حابس نزف الدم جروح تازه است فورا با کمال سوزش و چون موضع وجع مفاصل را خارها زده بارود را نرم سائیده بر ان بمالند وجع آن را زائل کرداند مضر کرده و رئه مصلح آن کثیرا و عسل است
بفتح با و الف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم لام و سکون واو و فتح میم و الف و ضم یاء مثناه تحتانیه و نون بلغت اندلس بمعنی شبیه بچشم است و غلط کرده کسی که آن را صریمه الجدی دانسته و بعضی سقلینون و بعضی فلوماین نیز نامند
ص: 382
*ماهیت آن
کیاهی است بی ساق و برک آن محیط بران و مائل بسفیدی شبیه ببرک لبلاب صغیر و نزدیک برک آن شعبها روئیده و بر آنها ثمری شبیه بدبق و مزغب با رطوبتی بسیار چسپنده که بر جامه و غیر آن هرچه می رسد می چسپد و ثمر آن را جمع نموده در سایه خشک می نمایند و بیخ آن غلیظ و منبت آن عمارات و خرابها و شوره زارها و از جمله نباتاتی است که بر آنچه نزدیک آن باشد می پیچد و برک و تخم آن مستعمل
*طبیعت آن
کرم و خشک و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
محلل و مقطع و مجفف و تخم و برک آن مدر قوی است و اکثار شرب آن هر دو محدث بول الدم و یک مثقال آن با شراب جهت ضیق النفس و سپرز و تجفیف منی حتی آنکه چون سی و هفت روز یا کمتر یا زیاده بیاشامند قطع نسل می کند و عقیم می کرداند و چون مقدار یک درم تا یک مثقال آن را با شراب بیاشامند جهت عسر النفس و اعیا و تسکین فواق و تسهیل ولادت مفید و تا چهل روز جهت امراض طحال مفید و چون برک و تخم آن را با زیت بر بدن بمالند بدن را کرم و مواد بلغم و سوداوی را تحلیل نماید و در ابتدای دورۀ حمیات لرز آن را تسکین دهد
بفتح با و الف و کسر زای معجمه و یا بفارسی باز نامند
*ماهیت آن
از جملۀ طیور سباع شکاری معروف است اغبر مائل بسفیدی و زردی و منقط بنقطهای سیاه و بعضی سفید رنک مانند خروس سفید می باشد و این بزرکتر از منقط آنست و بادشاهان آن را شاه طیور می نامند و بجهت شکار تعلیم و تربیت نموده در حضور خود نکاه میدارند
ص: 383
*طبیعت کوشت آن
در دوم کرم و در سوم خشک و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
بطئ الهضم و ردی الغذا و محلل اورام و جاذب سموم بخود و پر سوختۀ آن جهت اندمال جراحات و قطور خون آن در چشم جهت رفع بیاض و طرفه و بدستور زهرۀ آن بغایت مؤثر و طلای سرکین آن جهت جلای آثار و حمول آن جهت اعانت بر حمل فرزحه و بخور آن جهت اسقاط جنین مفید مولد قولنج مصلح آن ابازیر است
بفتح اول و الف و فتح شین معجمه و قاف معرب از باشۀ فارسی است و بعربی صقر و بهندی جره نامند
*ماهیت
٢٠4آن از جمله جوارح طیور است و جثۀ آن کوچک تر از بازی است و در فعل از ان ضعیف تر
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
لطیفتر از بازی است چون کوشت آن را نمک سود کرده بسایند و سه روز به آب سرد بنوشند جهت سعال بارد و ربو و همچنین جکر نمک سود آن و مقدار شربت آن یک مثقال مهریارس کفته که نیم درهم از زهرۀ آن و بدستور دماغ آن جهت خفقان سوداوی مجرب و فطور زهرۀ آن جهت نزول آب در چشم و بیاض آن و طرفه قویتر از زهرۀ باز و طلای سرکین آن جهت ازالۀ کلف مجرب و روغن آنکه آن را با پر و جمیع اجزا در آب بجوشانند تا مهرا شود پس صاف نموده آن آب را با روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند تدهین بدان جهت عرق النسا و وجع مفاصل و اعیا و تعب نافع و کویند از خواص آن آنست که چون چشم آن را در پارچۀ کبودی بسته بر بازوی چپ بندند از طی مسافتها مانده نشوند
ص: 384
بفتح با و الف و کسر قاف و فتح لام مشدده و الف مقصوره چون لام را تخفیف دهند بالف ممدوده خوانند بلغت قبطی و مصری فول و بعراق جرجره صرب کرکر و بسریانی و کوفی کرانیس و قواباوس و بلغت سنجری کالوسک و بیستی کوسک نامند
*ماهیت آن
از حبوب معروفه است و در غلاف طولانی می باشد و سر غلاف آن اندک کج و باریک و در هر غلافی دو سه تا چهار دانه تا هفت دانه نیز می باشد و هر دانه قریب ببند انکشت کوچکی و بعضی ریزه تر و بعضی درشت تر و ما بین هر دانه اندک پردۀ ناصله و دانها در غلافی و بر سر آن چیزی سیاه رنک شبیه بناخن چیده هلالی شکل و مغز آن دو فلق یعنی دو حصه بهم پیوسته و پوست آن را و همچنین پوست لوبیا و مانند آن را غدفه و شمرد کویند و سنوف نیز و پوست یکدانه را سنف خوانند
*طبیعت تازۀ آن
در اول سرد و تر و خشک آن در اول سرد و در دوم خشک با رطوبت فضلیه و کل آن کرم باعتدال و لطیف و پوست اندرون آن مجفف و قابض
*افعال و خواص آن
محلل و منضج و سریع الانحدار از معده و غیره و مسدد جهت تنقیۀ سینه و شش و تقویت آن و منع ریختن مواد رقیقه از دماغ و تسکین سعال و تقویت باه و رفع قرحۀ امعا و اسهال و قئ و چون با آب و سرکه به پزند و با پوست بخورند اسهال حادث از قرحۀ امعا و اسهال مزمن را قطع نماید و آرد رقیق آن با روغن بادام و قند جهت سرفه و خشونت سینه و حلق نافع و آب مطبوخ آن جهت خشونت حلق و جلای رطوبات و منع تولد حصاه و تفتیح سدد و ضماد آن بآرد جو جهت ضربه و ورم پستان که بسبب انجماد شیر باشد در ان خصوصا چون با سرکه و نعناع پخته باشند و با حلبه و عسل جهت تحلیل دمل و ورم بن کوش و زیر چشم و با کندر و کل سرخ و سفیدی تخم مرغ جهت برآمدکی حدقه و با کل خطمی و امثال آن جهت ورم خصیه و اورام حاره و پختۀ آن با شراب جهت ورم حالبین و دفع کلف و نمش و تحلیل خنازیر خصوصا با آرد جو و شب یمانی و روغن زیتون کهنه و با پیه خوک جهت نقرس مجرب دانسته اند و چون باقلای تازه را دو حصه کنند و طرف اندرون آن را بر زخم زلو و امثال آن بکذارند قطع سیلان خون آن نماید و بستن آن بر موضع کزیدۀ سک دیوانه باعث جذب سمیت آنست و ذرور آن در چشم جهت منع ریختن مواد بدان و طلای آن با ربع آن فادزهر کاری جهت سرخی و سطبری پلک چشم بسیار نافع و ضماد پوست آن جهت بهق و برک و پوست بیرون آن جهت سوختکی آتش و بهق مجرب و کل آن مسکن حرارت دماغ و چون در هاون قلعی سائیده در آفتاب کذارند خضاب نیکو است و چون باقلا را بکوبند و بر هر عضو که خواهند بندند موی در ان عضو نروید و موی را از رستن بازدارد خصوصا که آن موضع را از موی سترده باشند و مکرر بر ان ضماد کنند و خوردن باقلا مورث نفخ و اختلاح و ثقل دماغ و فساد ذهن و مبخر بافراط است مصلح آن مقشر نمودن و جوشانیدن در آب و ریختن آن آب پس پختن و با روغن بادام و ادویۀ حاره
ص: 385
٢٠5مانند صعتر و فلفل و دارچینی و قرنفل و فودنج و انجدان و امثال اینها خوردن و محدث خوابهای آشفته و خارش بدن و باقلای کهنه نفخ آن کمتر از تازۀ آن و همچنین نفخ مقشر آن کمتر از با پوست آنست و خاکستر کیاه باقلا جهت رفع آثار جرب سیاه نافع
نوعی ریزۀ باقلای معروف است و بقدر ترمس و سیاه رنک منبت آن آبهای ایستاده و بیخ آن سطبر مانند بیخ نی و برک آن بزرکتر از برک باقلای بستانی و کل آن سرخ بقدر کل سرخ
*طبیعت ان
سرد و خشک با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
بسیار قابض و موافق معده و بهترین ادویۀ است جهت قرحۀ امعا و اسهال مزمن و در افعال بلیغ تر از باقلای معروف است باقلای مصری و باقلای شامی ترمس اند
بفتح باء عجمی و الف و فتح کاف و راء مهمله
*ماهیت آن
درختی است هندی عظیم برک آن اندک عریض طولانی بی تشریف بقدر برک ترنج و بزرکتر از ان و شیردار یعنی چون برک آن را از درخت جدا نمایند اندک شیری رقیق برآید و چون تنۀ درخت آن را بخراشند نیز شیر برآید اما کمتر از شیر درخت پیپر و رقیق تر از ان و برک های نورسته سر شاخهای باریک ان که در ابتدا پیچیده بشکل غنچۀ بزرکی می باشد اهل هند آن را پخته می خورند با کوشت و یا بدون کوشت لذیذ و چاشنی دار می باشد
*طبیعت آن
ظاهرا سردتر باشد و شیر آن با قوت قابضه و رادعه
ص: 386
*افعال و خواص و منافع
آن
می کویند جهت دفع دمامیل و بثور و جوششها و اورام اعضا و فساد بلغم و صفرا نافع و لبن آن در ردع و تحلیل اورام و دمامیل در ابتدا قائم مقام لبن بر است ضمادا
بفتح باء عجمی و الف و سکون لام و فتح سین مهمله و ها و پهالسه بخفای ها نیز آمده
*ماهیت آن
ثمری است هندی فی الجمله شبیه بآلو بالو در شکل و رنک تنها و بچوب بسیار باریک کوتاهی بشاخها چسپیده و درخت آن قریب بدرخت امرود و برک آن عریض و خشن و مشرف و دو نوع می باشد نوعی اندک شاداب و چاشنی دار و آن را شربتی می نامند و درخت آن بقدر تا یک قامت و زیاده بر انست و نوع دوم آن کم آب و این را شکوی نامند و درخت آن از ان بسیار بزرک تر و این وفور دارد نسبت بنوع اول
*طبیعت آن
هر دو در سوم سرد و در اول خشک
*افعال و خواص آن
مقوی دل و معده و کبد حار و رافع اسهال صفراوی و قئ و فواق و تشنکی و سوزش اعضا و حمی دق و خام آن را نباید خورد و غرغرۀ آب آن جهت خناق حار و افشردۀ نوع شربتی آن بسیار لذیذ و محرور المزاج را موافق تر و نقیع پوست بیخ آن جهت حبس البول و بول الدم و حرقت آن مفید و بدستور پوست تنۀ درخت آن قریب بپوست بیخ انجبار است چون پوست درخت آن را کرفته پوست سیاه رنک بالای آن را خراشیده مقدار چهار پنج توله جوکوب نموده در یک پیاله اب شب بخیسانند صبح مالیده صاف کرده دو سه ماشه قند سفید داخل کرده بنوشند ذیابیطس را هرچند کهنه شده باشد در سه چهار روز که بیاشامند بعون اللّه تعالی زائل می کرداند مضر مبرودین مصلح آن انیسون و کلقند و فلاسفه و کمونی است
ص: 387
بفتح باء عجمی و الف و فتح لام و سکون کاف و ضم جیم و سکون واو و کسر ها و یا
*ماهیت آن
نباتی است هندی تا بقدر یک قامت و پراکنده و برک آن نازک نرم و اندک طولانی و فی الجمله کریه الرائحه
*طبیعت آن
کرم و تر و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
طلای آب برک تازۀ آن جهت بهق و کلف و احیانا زخم می نماید بسبب تندی که دارد و ضماد و پوست بیخ آن با صندل سفید و زاج محرق و فلفل و کات هندی سفید که با کلاب و آب لیمون نیکو
٢٠6سحق نموده بر قوبای سرخ بمالند بعد خاریدن آن موضع در چند مرتبه مؤثر و نیز ضماد پوست بیخ تازۀ آن با قرنفل و کالی زبری از هریک توله سیر یکدانه همه را با آب بسیار نرم بسایند و مبالغه در سائیدن آن نمایند و بر قوبا خوب بمالند تا چند روز متوالی زائل کردد و چون بیخ آن را با پوست و ریشه در سایه خشک نمایند و بر سنک صلایه کنند بدون آب و در هشت تولۀ آن ده عدد هیل بوا با پوست و دانه نیز با آن صلایه نمایند و با آب سرسته اقراص ساخته در سایه خشک نمایند و عند الحاجت بقدر مطلوب به آب سوده برقوبا بمالند در چند مرتبه زائل کرداند مجرب است و نیز چون بکیرند از پوست بیخ پالک جوهی و هلیلۀ سیاه از هریک پا و آثار و زاج سفید بریان شش دام و از مازون سبز و کات هندی از هریک چهار دام همه را نرم سوده و با آب لیموی کاغذی دوازده پاس سحق بلیغ نمایند پس اقراص ساخته در آفتاب خشک کنند و عند الحاجت بقدر مطلوب با آب یا کلاب رقیق سوده موضع قوبا را بپارچۀ خشنی مالیده نیک بمالند در چند مرتبه بعون اللّه تعالی زائل کردد مکرر بتجربه رسیده نوع دیکر برک درخت سیج که نوعی از زقوم است بر آتش کرم نمایند که نرم کردد و ملائم شود و بدست فشارند که آب از ان برآید پوست بیخ پالک جوهی را در ان آب سائیده قرص ساخته خشک نموده نکاهدارند و عند الحاجت بدستور آب برک مذکور را کرفته در ان سائیده قوبا را از پارچۀ خشنی مالیده ضماد نمایند مجرب است
ص: 388
بفتح باء موحده و الف و فتح لام و سکون نون و ضم کاف فارسی و سکون واو
*ماهیت آن
نوعی است از ریحان در بو شبیه بآن و سبز مائل بسفیدی و برک آن بی کنکره و تشریف و تخم آن از تخم ریحان بالیده تر و بلندتر و در افعال قریب بتخم شاهسفرم
*طبیعت آن
کرم و تر در آخر اول
*افعال و خواص آن
مقوی قلب و جهت خفقان و رفع توحش و اسهال معوی و دموی که از امعا باشد با کلاب مجرب و بجهت مغص و زحیر مفید مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن ریحان است
بفتح با و الف و کسر میم و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها
*ماهیت آن
ابن بیطار کفته ابو العباس نوشته ثمر نباتی است و در بلاد مصر می شود سیاه صلب بقدر کرسنه و شیرین طعم و با اندک لزوجتی و در غلافی مخمس شکل و دو طرف آن اندک باریک و بر ان زغبی شبیه بزغب لسان الثور و همچنین بر تمام نبات آن و نبات آن بقدر درخت خطمی و بهیأت آن در شعب و اغصان و لحا و اندک سرخ رنک و برک آن شبیه ببرک دلاع در ابتدای رستن سه سه در عرقی و کل آن مثل کل شجرۀ ابی ملک کبیر در شکل و مقدار و اهل مصر آن را در خامی و نرمی با غلاف پخته با کوشت می خورند و بعد پخته شدن و صلب کشتن آرد کرده می خورند و در بغداد و نواح آن تیز می شود اهل آنجا نیز می خورند آن را
ص: 389
*طبیعت آن
سرد و تر و تری آن زیاده از سائر بقول
*افعال و خواص آن
قلیل الغذاء و خون متولد آن ردی و بعضی کفته موافق اصحاب امزجۀ حاره است مصلح آن خوردن با مری و توابل حاره بسیار داخل آن نمودن در طبخ و شبیه بدین ثمری در بنکاله می شود و اکثر چهار پهلو و بعضی پنج پهلو و بسیار لعاب دار و آن را ولایتی پلول می نامند و در هندی بهندی می کویند نبات آن شبیه بخطمی در جمیع اجزا و سرشاخهای آن اندک سرخ رنک و برک آن نیز شبیه ببرک خطمی و خروع و کل آن شبیه بکل پنبه در رنک و شکل و ثمر آن را در خامی با کوشت پخته می خورند و بی کوشت لذیذ می شود و می کویند که مولد منی و مقوی باه است
بدو باء موحدۀ مفتوحه اول مخففه و دوم مثقله و فتح غین معجمه و الف اسم طائری است هندی و بفارسی طوطی
٢٠٧بهندی طوطه نامند
*ماهیت آن
مرغی است سبز رنک و چند نوع می باشد سه از ان بزرک و در کوچک یکی از بزرک آن را در بنکاله مدنه نامند منقار آن سرخ و بناکوش و زیر حلق آن سرخ و سائر بدن آن سبز و بر کردن آن طوقی سیاه و بسیار خوش منظر و بتعلیم سخنکو می شود و دیکری را چندنه کویند منقار آن سرخ و بناکوش آن برنک کل کاسنی و در کردن این نیز طوق سیاهی و پرهای آن بسیار سبز و دنباله آن زرد پستئ رنک و از همه درازتر و این نیز سخن کو می کردد و دیکری را کجله نامند و منقار و سر این سیاه و بتعلیم نیز سخن کو می شود و جثۀ این بنسبت مدنه اندک باریکتر و یک صنف از کوچک آن را نریدی می نامند دو نوع می باشد یکی کله آن بنفش و منقار زرد و سائر بدن پستئ و دیکر منقار زرد و همه پستئ هر دو قسم بسیار خوش رنک و کوچک و خوش منظر و ترکیب و بعضی از نوع اول از تعلیم سخن کو می شوند و لیکن کمتر از نوع بزرک و تکلم این با صفیر است و این شبها در پنجره خود را معلق اویزان می کند و یکی دیکر از ان کوچکتر و آن را توتیه کویند کلۀ این نیز بنفش و منقار و سائر بدن آن سبز پستئ و این نیز سخن کو می کردد و هم بصفیر و هم بغیر آن و مقلد اصوات اکثر حیوانات است مانند کلاغ و خروس و غیرهما و لیکن کمتر از طوطی و انواع دیکر نیز می باشد و منقار همه مقوس و چنکل کیر از برای تصفیۀ صوت ایشان اهل بنکاله بیخ پان یعنی بیخ تانبول که خولنجان است و قرنفل و ساقۀ برک پان بنکله و فلفل سرخ و بهنکره که کیاهی است هندی می خورانند و خوراک اکثر آنها شلتوک و شیر باچلا و موز است که بهندی کیله نامند و حبوب دیکر نیز می خورند و آنچه حکیم میر محمد مؤمن در تحفه المؤمنین نوشته که از خوردن پسته و لاجورد و قرطم زودتر سخن کو می کردد این سخن در بنکاله شنیده نشده و معمول نیست شاید در جاهای دیکر و یا در ایران چنین باشد
ص: 390
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
بسیار بطئ الهضم و مفرح دل و جهت التیام قروح مزمنه و ضماد آن جهت رفع ثآلیل مفید و خوردن دل و زبان آن مورث فصاحت و سرعت تکلم اطفال و رافع لکنت زبان و سرکین آن جهت دفع کلف و آثار و نیکو کردن رنک رخسار و خون آن جهت ازالۀ بیاض عین نافع است
شیری است که در بلاد هند بهم می رسد و کویند در جمیع خواص قوی تر از اسد است
بدو باء عجمی اول مفتوح دوم مکسور و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح تاء مثناه فوقانیه و ها
*ماهیت آن
تخم ثمری است که از ارض جدید می آورند و ثمر آن بمقدار نارنجی و اناری و پوست آن جوزی رنک تیره مائل بسیاهی و در جوف آن تخمها بسیار سیاه رنک صلب مثلث شکل و آنچه بتحقیق پیوسته ثمر آن بقدر زردالو و بشکل آن و در جوف هر ثمری سه دانه مثلث شکل بسیار تلخ می باشد بلکه جمیع اجزای آن از پوست و لحم و تخم همه تلخ است مغز دانۀ آن بتازکی سفید و چون کهنه کردد بتدریج صندلی رنک و سیاه می کردد
*طبیعت آن
حار و یابس در آخر سوم یا اول چهارم
*افعال و خواص ان
با قوت تریاقیت و آشامیدن آن جهت هیضۀ بارد بلغمی که با قئ و اسهال باشد و بند نشود و نیز قئ مفرط بدون هیضه که بهیچ چیز بند نشود مقدار یک حبه یا دو حبه از ان بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و یا با دو سه دانۀ فلفل با کلاب و یا آب و بجهت ضیق النفس و استسقای بارد بلغمی و اوجاع ریاح بارده و بواسیر بلغمی و اوجاع مفاصل و غیرها و بالجمله اکثر امراض باردۀ بلغمیه را مفید و مضر امراض حاره و محرور از اجان مقدار شربت آن از یک حبه تا دو حبه بدل آن نارجیل دریائی کهنه و فادزهر قنفذی است و آب در پوست آن خوردن نیز جهت امراض مذکوره نافع بشرط
ص: 391
٢٠٨آنکه آب را در ان آن مقدار بکذارند که تلخ کردد
بدو باء عجمی اول مفتوح و دوم مکسور و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ها و ها در آخر لغت هندی است
*ماهیت
آن
ثمر درختی است هندی خصوص در بنکاله کثیر الوجود و درخت آن تا بسه قامت بلند می شود و جوف تنۀ آن رخو متخلخل کثیر الرطوبت و اکثر یک ساق بلند و بر سر آن شاخهای کوتاه و برک آن شبیه ببرک بید انجیر و از ان نرم تر و از ان بزرکتر و ثمر آن نزدیک شاخهای آن مانند نارجیل و بمقدار نارجیل کوچکی و یا متوسطی با پوست خشبی و فی الجمله شبیه بدان و در تمام سال بر درخت می باشد و در زمستان می رسد در خامی سبز و مغز آن سفید و با لبن بسیار و سفید و بعد رسیدن پوست آن زرد رنک و مغز آن سرخ رنک و اندک شیرین و یتوعیت آن کمتر می کردد و بالای مغز جوف آن پردۀ مانند پردۀ مغز خربزه و در جوف آن تخمهای بسیار کوچک مائل بتدویر بمقدار فلفلی با ریشهای باریک سفیدی بدان پرده پیوسته و با رائحه اندک کریهی و همچنین مغز پوست آن را با دو سه قطرۀ لبن آن را چون قلیلی با آب زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند بر کوشت بمالند حتی کوشت کاو و طبخ نمایند یا کباب سازند بزودی آن را مهرا نماید و همچنین چون قدری از پوست آن را با کوشت طبخ نمایند و حلوای ثمر نیم خام بالیده آنکه در آب طبخ نمایند و شیرینی بقدر مطلوب داخل نمایند و با روغن بریان کنند و بقدری زعفران و قلیلی مشک بکلاب سوده مطیب نمایند لذیذ می باشد بهترین آن بزرک بالیده بکمال رسیده ضخیم شیرین شاداب کم بوی آنست
ص: 392
*طبیعت آن
سرد و تر و توتا آخر دوم
*افعال و خواص آن
جهت نفث الدم و بواسیر حار و قرحه مجاری بول و التهاب قلب و معده و کبد نافع المضار بطئ الهضم و مولد بلغم و خون بلغمی و ریاح و قراقر و مضر مبرودین و در حین امتلای بدن از بلاغم و رطوبات باعث حمیات بلغمیه و نزول آب و طلای لبن آن بر قوبا در دو سه دفع باعث زوال آنست با خراج زردآب لزج و رطوبات بسیار با اندکی خارشی مجرب
بفتح با و ضم خاء معجمه و سکون واو و ضم راء مهمله و الف و لام و فتح الف و سکون کاف و فتح راء مهمله و الف و دال مهمله بلغت اندلس بربطوره و بسریانی اندراسیون و بخور الاکراد از ان جهت نامند که کردان در بلاد خود در بخورات بسیار استعمال می نمایند
*ماهیت آن
نباتی است ساق آن شبیه بساق رازیانه و کل آن زرد و برک آن انبوه و مانند دسته و خوشه از حوالی بیخ آن قریب بزمین می روید و بیخ آن سیاه و بالیده و صلب ثقیل الرایحه و پر رطوبت منبت آن کوههای پراشجار و از ساق آن صمغ سرخ رنک بدبوی تند لذاعی که زبان را می کزد برمی آید و مانند کندر بران منجمد می کردد و از ان یتوعی نیز می کیرند بدین قسم که ساق آن را تیغ زده یتوع آن را کرفته در سایه خشک می نمایند برای آنکه آفتاب قوت آن را ضعیف می کرداند و چون یتوع آن را کرفتند قوت بیخ آن ضعیف می کردد و همچنین چون بیخ آن خشک کردد قوت آن ضعیف می شود و عصارۀ آن را نیز می کیرند بدین نحو که بیخ تازۀ آن را کوبیده رطوبت آن را کرفته خشک می نمایند و قوت این ضعیف تر است از یتوع آن و یتوع آن از صمغ آن و صمغ و یتوع آن کثیر الاستعمال و کفته اند که باید در هنکام اخذ لبن آن پره های بینی و صورت و دماغ را بروغن کل چرب نمایند و الاصداع و ظلمت بصر می آورد
ص: 393
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک و عصارۀ آن در اول سوم و بیخ آن در آخر دوم و کیاه آن در دوم
*افعال و خواص آن
مفتح و مدر فضلات و مفتت حصاه و مسقط جنین و صمغ آن جهت امراض باردۀ عصب مانند فالج و صداع بلغمی و لیثرغس و کزاز و مانند اینها و امراض
٢٠٩سینه و شش مانند سرفه و ورم طحال صلب شربا و بدستور مقدار نیم مثقال از دمعۀ آن و چون بر آتش اندازند و رایحۀ آن را استنشاق نمایند علل باردۀ دماغیه و سبات و سدۀ زکامی و تجفیف رطوبات دماغی و رفع نزلات و هوای وبائی خصوص که از روی جیفۀ حیوانات و انسان بسبب قتال و غیره برخاسته باشد و جهت کریزانیدن هوام نافع و چون بر دندان کرم خورده کذارند وجع آن را تسکین دهد و بسا است که آن را متفتت کرده می ریزاند و قطور صمغ محلول آن و بدستور لبن آن با روغن کل جهت درد کوش و جهت تفتیح سده و رفع ثقل سامعه و تسکین وجع آن و ضماد آن با سرکه و روغن کل جهت سرسام بلغمی و کزاز و سدر و صداع مزمن و فالج و عرق النسا و با سرکه جهت تحلیل سپرز و بدستور آشامیدن آن با سرکه و تمریخ آن با سرکه و زیت جهت تلیین اعصاب و چون صمغ آن را بر استخوان بکذارند آن را مقشر سازد و کاه حل می کنند عصارۀ آن را باین نحو که در جوف آن نان کرم می کذارند تا نرم کردد و کاه بحسب اغراض و اعلال بعضی ادویۀ مناسبۀ موافقۀ آنها نیز بآن اضافه می کنند مانند مغز بادام تلخ و سداب و امثال اینها به مقداری که اخراج نماید خلطی را که مقصود اخراج آنست بتلیین و یا بادرار و یا به تحلیل و یا به تفتیح و یا با ذابت و آشامیدن لبن آن جهت عسر البول و مغص و تحلیل نفخ و تلیین طبیعت و تسکین وجع مثانه نافع و بیخ آن ملین طبع و رافع عسر البول و مغص و درد مثانه و محلل نفخ و ذرور آن جهت جراحات خبیثه و عسره الاندمال حادث از سوء المزاج رطب و تجفیف و اندمال آنها و رفع بدبوئی قروح و نتن رحم و عرق زیر بغل و بدستور بخور آن چون در بینی زن حامله نزد ولادت تبخیر نمایند باسانی وضع حمل نماید و حمول یک قیراط آن اخراج جنین زنده نماید و چون بسوزانند آن را و با زیت و روغن کاو مخلوط نمایند و بر قروح رطبه و لبنیۀ سر بمالند خشک کرداند مضر دماغ ضعیف و مکرب محرورین مصلح آن نیلوفر یعنی باید که تنها استعمال نکنند و از بوی آن اجتناب نمایند مقدار شربت از صمغ و عصارۀ آن یک مثقال و از جرم آن دو مثقال بدل آن حب الغار
ص: 394
بفتح با و ضم خاء معجمه و سکون واو و ضم راء مهمله و الف و لام و ضم سین مهمله و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
*ماهیت آن
نباتی است مشتبک بقدر شبری و شاخهای مشتبک آن مائل بلاجوردی و کل آن سفید و با رطوبت لزج که بدست می چسپد
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسکن مغص و ریاح غلیظه و مفتح و جهت عرق النسا مجرب دانسته اند ضماد مطبوخ آن با روغن زیتون محلل اورام صلبه و بلغمیه و سوداویه و مورث سحج مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن تا یک مثقال است
بفتح با و ضم خاء معجمه و سکون واو و راء مهمله و فتح میم و سکون راء مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و سکون میم با فریقیه معروف بجر المشایخ و بشام بولف است
*ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر یکروی آن سبز و روی دیکر مائل بسفیدی و مزغب و ساق آن بقدر چهار انکشت و کل آن مانند کل سرخ و کل بعضی کبود نیز و بیخ آن مانند شلغم و عریضتر از ان و سیاه و کیاه آن را شجر مریم نامند و منبت آن جاهای سایه نمناک و مستعمل بیخ آن است و عصارۀ آن قویتر از بیخ آن و قسمی است از عرطنیثا و غیر آنست زیرا که کیاه از عرطنیثا خاردار و پرشاخ و ساق آن درازتر از ساق کیاه بخور مریم و برک آن شبیه ببرک کلم و شاخ آن شبیه ببخور مریم و سیاه و لیکن درین چیزی شبیه بکره برآمده می باشد بخلاف بخور مریم
ص: 395
*طبیعت آن
در اول سوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص آن
مفتح و محلل و جاذب و ملطف و مدر بول و حیض و شیر و عرق و مسقط جنین و جهت یرقان و تفتیح سدد کبد و تنقیۀ فضول آن و صفرا از اقطار
٢١٠بدن و منافذ آشامیدن سه مثقال آن با آب انار و کثیرا که مصلح آنند و چون با عسل و یا شراب بیاشامند می باشد اقوی و لیکن درین هنکام باید که از دو مثقال تجاوز نکنند و ربو را نیز نافع است و با شراب جهت رفع ضرر ادویۀ قتاله و زیاده کردن مستی شراب و با ماء العسل جهت اسهال بلغم و خلط غلیظ و زبل متحجر و خلط متعذر الدفع و ضماد آن با فادزهر و دواهای سمی قتال است بقوت جاذبه و طلای آب آن با سرکه جهت داء الثعلب و نقرس و التوای عصب و برآمدکی مقعده و ازلۀ کلف و با روغن زیتون کهنه جهت شقاقی که از سرما بهم رسیده باشد و با ادویه محلله جهت خنازیر و سائر صلابات و اکتحال آن با عسل جهت نزول آب در چشم و لیکن بتنهائی در چشم نباید که بکشند بسبب حدت آن بلکه حدت آن را بنشاسته شکسته استعمال نمایند و سعوط آب آن جهت تنقیۀ دماغ بسبب قوت جاذبۀ آن و چون آب مطبوخ آن را بر سر بریزند جهت قروح آن و بر صورت جهت زوال شقاقی که بسبب سرما عارض شده باشد و غسول خشک آن جهت ازالۀ آثار بشره و کلف و داء الثعلب و کماد آن جهت نقرس و التوای عصب نافع و چون پارچۀ صوفی را با آب آن تر کنند و حمول نمایند تقاضای براز نماید تقاضای قوی و فرزجۀ آن جهت اسقاط جنین و تعلیق آن جهت عسر ولادت بغایت نافع مضر مقعدۀ محرورین مصلح آن کثیرا و آب انار مقدار شربت از عصارۀ آن نیم درم و از جرم بیخ آن تا سه مثقال و از خواص آن است که چون بر شکم طلا نمایند اطلاق نماید و بر رحم با تکرار عمل اسقاط جنین و ضماد کیاه تازۀ آن بتمامه جهت تحلیل صلابت طحال بیعدیل تخم آن جالی و ضماد آن جهت ازالۀ کلف و نمش و خنازیر و ورم صلب و داء الثعلب و اکتحال آن جهت نزول آب در چشم مفید و عصاره و بیخ آن در این افعال قویتر است و قسمی از بخور مریم را کیاه شبیه بنیل و برک آن باریک و عسالیج آن بقدر ذرعی و باریک در اطراف آن شعبۀ مانند اکلیل شبت و تخم آن شبیه بتخم شبت و بیخ آن را در منع حمل مجرب دانسته اند
ص: 396
شرابی را کویند که آن را با دوای چند جوشانیده باشند و آن چنان است که شیرۀ انکور را با کوشت برۀ فربه در دیک کرده باقی ادویه را نیمکوفته در کیسه می کنند و در دیک می اندازند و بجوشانند تا کوشت مهرا شود بعد از ان صاف کرده می نوشند
فصل الباء مع الدال المهمله
بفتح با و دال مهمله و الف و کسر شین معجمه و فتح قاف و الف و نون معرب از بدسکان فارسی است و بدشقان و بدکشان و قاتل ابیه و کف الکلف نیز نامند
*ماهیت آن
کیاهی است شبیه ببردی که بفارسی پیزر نامند و غیر آن است زرد رنک ذهبی و باریک تر از بردی و نرم تر از ان منبت آن نی زارها و آبهای ایستاده و اهل زنج دست برنجن از ان می سازند و کویند در آذربایجان بسیار است
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل و مدر بول و جهت امراض باردۀ بلغمیه و رطوبیه نافع و بدل آن کشت برکشت است مقدار شربت آن از یکدرهم تا سه درهم بدل آن یک وزن و نیم آن درونج و بوزن آن زیرۀ کرمانی است
بفتح با و سکون دال چهار نقطۀ هندی و فتح ها و سکون لام اسم ثمر درختی هندی است و مشهور ببرهل براء چهار نقطه هندی است
*ماهیت ان
درخت آن عظیم است قریب بدرخت کردکان و برک آن بزرک و عریض و ثمر آن قریب بتدویر و با زواید و پوست آن مزغب و زرد و مغر آن زرد طلائی و خانه خانه و طعم آن چاشنی دار و بر بعضی شیرینی غالب بر ترشی و بر بعضی بالعکس و رائحۀ آن قریب برائحۀ سفرجل و باز هومت بخلاف سفرجل و پوست و تخم آن را جدا کرده در زیر طعام پلاو می کذارند و در قلیه داخل می کنند با چاشنی آب لیمو و قند لذیذ می کردد و در بنکاله بسیار می شود و در ان تخمهای
ص: 397
٢١١بسیار می باشد و در بعضی که بسیار خوب است تخم کمتر و در بعضی زیاده و شکل تخمهای بعضی طولانی بهیأت تخم زردآلو و بعضی اندک مثلث و مغز تخم آن سفید و ترش
*طبیعت آن
سرد و تر و بعضی کرم و تر کفته اند
*افعال و خواص آن
ثقیل و نفاخ و مولد بلغم و دافع صفرا و اکثار خوردن مغز آن محدث حمیات بلغمیه خصوص در بلغمی مزاجان و مقلل منی و مضعف باه و اشتهای طعام و تخم آن ملین طبع اطفال بتنهائی بدین قسم که یکدانه یا دو دانۀ آن را سائیده با شیر مرضعه باو بخورانند و یا با ادویۀ دیکر یکدو دانۀ آن را کوبیده و از اجزای مسهلات ایشان است و مستعمل اهل بنکاله و بدستور مقدار قلیلی از شیر آن با مطبوخات مناسبه مسهل اطفال و مجرب است
بفتح با و راء چهار نقطه هندی است
*ماهیت آن
درختی است عظیم شاخهای آن پراکنده و از شاخهای آن ریشهای بلند آویزان بعضی قریب بزمین و بعضی بزمین رسیده و برک آن اندک عریض طولانی از کف دست بزرک تر و اندک ضخیم و بی تشریف و بی شعبه و در ممالک هند و بنکاله و دکهن کثیر الوجود و در کرم سیرات و بعضی بنادر فارس نیز می شود و بزبان مردم آنجا آن را لول می نامند و درخت آن بسیار بزرک می شود خصوص بعضی درخت کهنه شده که هزار سوار در زیر سایه آن درخت ایستاده شوند و از بیخ برک آن چون بشکنند لبنی برمی آید چسپنده
ص: 398
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال و
خواص آن
آشامیدن لبن آن محلل ریاح و رادع اورام و محرک باه و دافع بواسیر و چون لبن آن را هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب تازه بتازه بکیرند و با هموزن آن شکر سفید ممزوج نموده ناشتا بخورند تا بیست و یک روز یا زیاده و یا کمتر بقدر احتیاج که از یک درم شروع نمایند و هر روز قدری بیفزایند تا سه درم و باز بدستور کم نمایند جهت بواسیر هر نوع که باشد و جریان و رقت منی و سرعت انزال و کثرت احتلام و تقویت اعضای رئیسه نافع و مجرب و ضماد شیر تازۀ آن بر اورام در ابتدای ظهور خصوص بر ورم کش ران رادع و مجرب و بر دمامیل ابتداء اکر مواد کم است تحلیل می دهد و اکر مواد بسیار باشد منفجر نموده زود بالتیام می آرد و بهتر از مرهم است و چون برک آن را اندک کرم نموده بر زخم تازه که محتاج ببخیه باشد دهن آن را بهم آورده بران کذارند و محکم بندند و تا سه روز باز نکنند ملصق و ملتئم سازد و آشامیدن ریشهای آویخنۀ آن مقدار نیم درهم با یک درهم شکر سفید ممزوج نموده با قدری آب جهت امساک منی و رفع جریان و سیلان آن نافع
بفتح با و سکون را و کسر دال مهملتین و سکون یا لغت عربی است بفارسی پیزر و بهندی کوندل و پهته و پیزا و بلغت اهل مصر فاقیر و بلغتی خوص جهت مشابهت برک آن ببرک نخل و بسریانی بانورس نامند و قسمی دیکر از آن آنست که برک و ساق آن طولانی و غلیظتر و مدورتر می باشد و در مصر از پنبۀ آن کاغذ می سازند
ص: 399
*ماهیت آن
نباتی است ساق آن غلیظ و زیاده بر ذرعی و مدور و نرم آن را ریزه کرده از ان ریسمان ترتیب می دهند و کل آن مستدیر و ضخیم و سفید و ذهبی و خوش منظر و برک آن مانند برک خرما و دراز و تخم آن ریزه تر از حلبه و تلخ و بیخ آن با حلاوت و از میان نبات آن ساقی می روید باریک و بر سر آن مانند شمع فتیلۀ بمقدار شبری و بالای آن زغبی مانند کردی شکری رنک می باشد و آن را از ان جدا می نمایند و از ان قرصها ساخته می فروشند و می خورند شیرین و خوش طعم می باشد و در زیر آن زغب چیزی مانند پنبه نرم و از ان کاغذ می سازند و بنایان داخل صاروج می نمایند برای استحکام و باصفهانی آن را لوئی می نامند و آن کرد مخصوص به بردی بلاد هند است منبت آن زمینهائی که در ان آبها استاده می باشد
*طبیعت آن
در دوم سرد و در اول خشک
*افعال و خواص آن
آب آن جالی دندان و قاطع نزف الدم مطلقا و با سرکه جهت سپرز و بدستور بیخ آن و خائیدن
٢١٢آن جهت رفع بوی سیر و پیاز و شراب و نبیذ خصوصا بیخ آن و ضماد آن جهت تحلیل اورام و ذرور محرق آن جهت التیام زخمهای تازه و کهنه و قروح خبیثه و اکله خصوصا اکلۀ دهان و نفث الدم و نزف الدم و جراحات تازه و آشامیدن محرق آن با سرکه جهت سپرز نافع کویند مضر احشا است و مصلح آن عسل
بفتح با و کسر را و سین مهملتین و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح واو و شین معجمه و الف و نون لغت یونانی است بمعنی دواء الصدر و بعربی شعر الجبال و شعر الارض و شعر الجن و شعر الخنازیر و جعده القنا و شعر الکلاب و کزبره البئر و ساق الاسود و ساق الوصیف و بیونانی بولوطونخون یعنی کثیر الشعر و بفارسی پرسیاوشان ببای عجمی و عوام سنبل و بهندی کالی جهانپ و کرجاورتکوت نامند
ص: 400
*ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک کشنیز و بی ساق و ثمر و شاخهای آن بسیار باریک و صلب و سیاه و سرخ رنک منبت آن مواضع نمناک و سایه مانند کنارهای چاه و پای دیوارهای کهنه و خرابها و قوت آن تا شش ماه باقی می ماند و چون یک سال بران بکذرد قوت آن باطل می کردد و بهترین آن پر برک شبیه بکرفس شاخۀ صلب سیاه آن است
*طبیعت آن
معتدل مائل بکرمی و خشکی
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح و منضج و محلل و مجفف آشامیدن مطبوخ آن جهت اسهال فرمودن صفرا و سودا و بلغم موجود در معده و امعا و جهت تنقیۀ سینه و شش و ربو و ضیق النفس و درد سینه و یرقان و حصاه و ادرار بول نمودن و حیض و نفاس و اخراج مشیمه و کزیدن سک دیوانه و استنشاق آب مطبوخ آن جهت زکام و نطول آب پختۀ آن جهت تفتیح سدۀ انف و زکام و ضماد آن جهت صداع بارد و ضماد پختۀ آن با روغن جهت داء الثعلب و خنازیر و نواصیر و دبیلات و چون در دهن بخایند و آب آن را بر غرب و ناصور کنج چشم بچکانند و یا جرم خائیدۀ آن را بران بندند نافع و آشامیدن سفوف خشک آن جهت رفع اسهال و امساک بطن مفید و ضماد پختۀ آن بر انثیین جهت تحلیل ورم و صلابت آن و طلای تازۀ آن جهت قروح خبیثه و کزیدن سک دیوانه و داء الثعلب خصوصا که تازۀ آن را بقوت برداء الثعلب بمالند و طلای کوبیدۀ آن با مغز ساق کاو جهت دردسر بسیار نافع و ضماد کوبیدۀ آن با لادن و روغن مورد و روغن سوسن و زوفی و شراب مقوی موی و همچنین چون مخلوط نمایند با آب طبیخ و یا خاکستر آن شراب و عسل و موی را بدان بشویند جهت قروح سر مفید و ضماد محرق آن جهت منع ریختن موی و رویانیدن آن و حزاز و ذرور محرق آن جهت تجفیف و اندمال قروح خبیثه و اکله و حمول آن با مرمکی جهت رفع سیلان رحم نافع مضر سپرز مصلح آن مصطکی و کویند کل بنفشه مقدار شربت از جرم آن تا هفت درهم و از مطبوخ آن تا بیست درهم بدل آن در امراض رئه بوزن آن کل بنفشه و نصف آن اصل السوس کویند از خواص آنست که چون بکوبند تازۀ آن را و بر موضع مخالف عضوی که پیکان رفته باشد کذارند بدان موضع آید و پیکان را برآورد
ص: 401
بفتح با و سکون را و کسر سین مهملتین و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و نون و برسیانا بالف در آخر نیز آمده
*ماهیت آن
اسم فارسی نباتی است منبت آن بلاد بابل که حوالی کوفه است و بی شکوفه و کل و تخم می کند و در اول تموز می رسد و از ادویۀ غیر مشهوره است
*طبیعت آن
کرم و خشک منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
بوئیدن و آشامیدن آن مقوی دماغ و روح نفسانی و بصر و جکر و معده و محلل ریاح و ملطف و مسهل اخلاط و طلای آب معصور و یا مطبوخ آن با آب برک کل سرخ سائیده دو مرتبه یا سه مرتبه در حمام جهت قلع آثار سیاهی که از جوب و غیر آن بهم رسیده باشد مجرب دانسته اند به آب مقطر یعنی عرق آن بوی قرنفل دهد و در خواص مانند بادرنجبویه است در تقویت و تفریح نفس
٢١٣
بفتح با و سکون راء مهمله و فتح طاء مهمله و الف و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر قاف و سکون یا لغت یونانی است و بهندی سروالی نامند
*ماهیت آن
نباتی است ربیعی و غیر بستان افروز است برک آن شبیه برک حماض بری و از ان ریزه تر و سیاه تر و مزغب و ساق آن باریک و کل آن مائل بسرخی و قسمی از ان شبیه بخیری است
*طبیعت
آن
مرکب القوی با قوت قابضه و بعضی در اول دوم کرم و خشک کفته اند و منسوب بمشتری
ص: 402
*افعال و خواص آن
ضماد آن محلل اورام و منقی آثار و برک و عصارۀ آن جهت التیام جراحات و مضمضه بطبیخ خشک آن جهت قروح دهن و زخمهای متعفن و ورم و بدبوی دهان و آشامید آن جهت تپها نافع و بهترین ادویۀ قابضۀ مستعمله است از برای دفع عفونات مورث غثیان مصلح آن عناب بدل آن آب چغندر است
بفتح با و را و کاف بلغت انکلشی بمعنی پوست درخت است
*ماهیت آن
پوست درختی است شبیه بقرفه و از ان تیره تر که از ارض جدید می آورند کفته اند طایفۀ از قسیسان ملقب ببحرویت در مملکت پریو که در امریکای جنوبی واقع است بر خاصیت این قشر اطلاع یافتند و بفرنک آوردند و لهذا منسوب بآنها کشت و آن را جروتیس برک نامند و درین پوست طعمی و رائحۀ غالب نیست مکر آنکه اندک قبوضتی دارد و رنک کوبیدۀ آن از قرفه کمتر
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جهت حمیات مزمنۀ کهنه و نائبه مسبوقۀ ببرد مانند ربع و دوریۀ عتیقه بعد تنقیه که زائل نکردد مفید بدین قسم که در هنکام فتره و انقضای نوبت مقدار یک درم تا یک مثقال طبی آن را به آب سرد حل کرده بیاشامند سه روز پیهم یا پنج روز تا هفت روز و فرنکان تا یک روز و یک شب و تا دو روز تا نوبت دیکر بفاصلۀ دو دو ساعت نجومی که پنج کهری هندی است در همان وقت مذکور یکیکدرم طبی که دوماشه می شود به آب سرد حل کرده می خورانند و در حمیات عرضی و مزاجی و قروحی و امزجۀ متغیرۀ فاسده و هنکامی که شراسیف ورم کرده و منتفخ شده یا سدۀ در احشا بهم رسیده باشد و در حمیات لازمه و محرقه و در هنکام امتلا و فساد و تعفن اخلاط بحد کمال باشد این دوا عدیم النفع و غیر مستعمل است و همچنین در صداع دوری و امراض نائبۀ رحم و اکثر امراض که دورۀ منتظم داشته باشد مکر بعد از تنقیه بقئ و اسهال و انقضای نوبت در اکثری مفید و آن را کنه کنه نیز نامند و با اندک ملح طرطیر جهت حمی ربع کهنه همان وقت و همان مقدار تا سه روز پیهم نیز می دهند
ص: 403
بفتح با و سکون راء مهمله و دو کاف فارسی اول مفتوح و دوم ساکن و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و الف و کسر زای معجمه و یاء نسبت
*ماهیت آن
برک قسمی از عنب الدب است و بیخ آن عود بری است و عود البندق نیز نامند
*طبیعت آن
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسکر قوی و زیادۀ آن مورث جنون و کشنده است
بکسر با و راء مهمله و سکون نون و فتح جیم و الف و فتح سین مهمله و فا بیونانی ارطیه ماسیا و بعربی سویلا و بفارسی بومادران و بشیرازی برتراسک نامند
*ماهیت آن
نباتی است ساق آن قریب بذرعی و شاخهای آن باریک و برک آن ریزه و کل آن مانند شبت چتردار و زرد و سفید و مائل بکبودی نیز و با نبات آن اندک چسپندکی و منبت آن کوه ها و صحراهای سایه دار و از سر نو هر سال می روید حکیم میر محمد مومن در تحفه نوشته که آن غیر قیصوم است چه قصیوم شبیه است بافسنتین و اکثر یک ساق از یک ریشه می روید و بی شاخ و زیاده بر شبری و برک آن شبیه ببرک و ساق زنبق و از ان بسیار ریزه تر و با چسپندکی قلیلی و کل آن سفید و زرد و با عطریت قوی بی ثقل رائحه منبت آن مخصوص کوه ها است که
٢١4باران در انجا بیشتر شود و اکثر اطبا و عشابین مشوش ذکر کرده اند و هر دو را یک چیز دانسته اند و بعضی که دو چیز دانسته بعضی از صفات قیصوم را در برنجاسف و صفات آن را در قیصوم مذکور ساخته اند بهترین آن خوشبوی ثقیل الرائحه آن است
ص: 404
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و نیز در دوم کرم و در آخر اول خشک کفته اند و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح و مدر بول و حیض و مفتت حصاه آشامیدن دو درهم کل زرد آن با عسل جهت اخراج اقسام کرم معده و حب القرع مجرب و آشامیدن طبیخ دو مثقال آن و جلوس در مطبوخ آن جهت رفع احتباس حیض و بول و عسر ولادت و انضمام فم رحم و ورم آن و اخراج سنک مثانه و مشیمه و جنین و تنقیۀ قروح رحم مفید و آشامیدن آب نقوع مقدار دو درهم آن جهت رفع حمیات و بدستور مطبوخ آن جهت اکثر امراض مذکوره خصوص امراض رحم اما باید که غذا بی روغن تناول نمایند و ضماد آن جهت اقسام درد سر و تفتیح سدۀ دماغی و تقویت دماغ و سرسام بلغمی و سبات و بر سینه جهت درد سینه و بر زیر شکم برای دفع احتباس بول و حیض و تحلیل اورام و تسکین دردها و بدستور نطول آن و تکمید بدان جهت امراض مذکوره و رفع سدۀ خیشوم و زکام و سدر و دوار و استنشاق طبیخ آن جهت رفع زکام و امراض دماغی و استشمام کل آن و حمول عصارۀ آن بامر صاف جهت رفع فضلات رحم و آنچه مراد اخراج آن باشد و ذرور سوخته مجموع آن جهت تجفیف قروح و ضماد بیخ آن بر زیر شکم جهت ادرار بول و طمث و باید که در هنکام امتلای بدن ضماد آن را استعمال نه نمایند و همچنین هنکامی که ماده در سدد انصباب باشد بسوی آن عضو مضر کرده و مصلح آن انیسون مقدار شربت آن تا سه مثقال بدل آن در امراض الراس بارد بوزن آن بابونج و در سایر امراض افسنتین است
ص: 405
بفتح با و سکون راء مهمله و میم صاحب تحفه نوشته که مؤلف مغنی شکوفه ام غیلان می داند و مؤلف جامع بغدادی شکوفۀ درخت خارداری بزرک بقامت اثل و بزرک تر از ان و برک آن مانند برک خاری که خرنوب ثمر آن است و کل آن صوفی بمقدار زعرور و زرد با سفیدی آمیز و با عطریت رائحه دانسته
*افعال و خواص آن
مفرح و مطیب نفس و تازۀ آن با لزوحت و منوم و بغدادی نوشته که حکایت کرد برای من شخصی که وثوق بقول او بود که خشک آن حابس بطن و تازۀ آن مسهل و در عراق آب مقطر آنکه عبارت از عرق آنست بجهت خوشبوئی و تفریحی که دارد در عطریات مستعمل است و در طب غیر مستعمل و آن را صمغی است و بعضی اطبای عرب حکایت کرد برای من که آن بجهت سرفۀ مزمن نافع است و بجهت نفث الدم با ماء فاطر مکی که دم الاخوین است مفید و صاحب تحفه نوشته که کویند عرق آن در خواص مانند عرق بیدمشک است
بفتح با و راء مهمله و سکون نون و کاف فارسی و فتح کاف و الف و ضم با و کسر لام و یاء نسبت اسم فارسی است معرب آن برتق و برنج است و بهندی بابرنک نامند
*ماهیت آن
دانۀ است کوچک مدور سیاه املس از فلفل ریزه تر و مغز آن سفید و با اندک تلخی و رائحۀ آن تند به حدی که محرور المزاج را کاه باشد که رعاف عارض کردد از استشمام کوبیدۀ آن و یا رسیدن کرد آن بدماغ در حین کوبیدن و آن دو نوع است بزرک و کوچک رنک بزرک آن سیاه آمیخته با سفیدی و کرم تر و مقئ و کوچک آن مائل بسرخی و این قوی و بهتر است در دفع کرم معده و حب القرع و مستعمل مغز مقشر آن است
ص: 406
*طبیعت آن
در آخر و دوم کرم و خشک و بعضی در سوم و بعضی در اول کرم و خشک کفته اند و این قول بسیار ضعیف است
*افعال و خواص آن
مخرج و مسهل بلغم غلیظ و سودا
٢١5و اخلاط لزجه از مفاصل بقوت و مجفف رطوبات و قروح و مخرج اقسام کرم معده و امعا خصوصا حب القرع حتی آنکه استیصال و اخراج کیسۀ آن می کند و رنک بول شارب آن مانند بقم می کردد مقدار شربت آن تا سه درهم که کوفته و پیخته با شیر تازه دوشیده آمیخته بیاشامند مضر امعا مصلح آن کثیرا بدل آن بوزن آن ترمس و نیم وزن آن قنبیل است و بوزن آن نیز کفته اند
بفتح با و سکون راء مهمله و ضم نون و سکون واو و فا بفارسی شابابک نامند که معرب آن شابانج است
*ماهیت آن
درختی است قریب بانار و پرشاخ و برک آن شبیه ببرک زعرور و از ان تیره تر و مزغب و رائحۀ آن تند و بدبو و شکوفۀ آن مانند خوشه و با زردی و وسط شکوفۀ آن زغب دار
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص
ان
محلل و مجفف رطوبات و شکنندۀ بادهای غلیظ بارد و عصارۀ برک آن جهت صرع اطفال و سیلان رطوبات از دهان و تحلیل راح و تقویت معده و تسکین درد احشای ایشان شربا و نیل سائیده با آب آن بر مفاصل و اصداع و پرهای بیتی و کردن و شکم و کفهای دست و پای ایشان مالیدن و بدستور خورانیدن مقدار یکدرهم عصارۀ برک آن محلول با لبن مرضعۀ ایشان بچند دفعه جهت امراض مذکوره و ام الصبیان نافع و آشامیدن سه درهم از عصارۀ آن با یک دانک جاوشیر مسهل قوی بلغم محترق بسوی سودا و دافع اوجاع حادث از ان است و یک مثقال آن با یک حبه جاوشیر مسکن وجع قولنج مردان و زنان و مغص کل حیوانات که از سردی باشد و سعوط عصارۀ آن با عصارۀ سداب و جندبیدستر و روغن بادام تلخ جهت جمود و نسیانی که بیونانی ابلیمیس نامند و تنقیۀ دماغ سه روز متوالی و بوئیدن برک آن جهت تفتیح سدۀ منجرین و اغشیه و دماغ و زکام و درور برک خشک آن جهت التیام قروح و ضماد آن بازفت جهت حزاز نافع مضر امعا مصلح آن صمغ عربی بدل آن مرزنجوش مقدار شربت از عصارۀ آن تا سه مثقال و از برک خشک آن تا دو درهم و نیم است
ص: 407
بفتح با و سکون راء مهمله و فتح واو و الف و قاف
*ماهیت آن
بلغت اهل مغرب اسم خشبی است و بعجمی اسم سنک سبک زردی است که چون بسایند مائل بسفیدی باشد و در عراق متکون کردد و مانند کاه ربا و سندروس کاه را برباید
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مانع سیلان خون است مطلقا و جهت خفقان و سپرز شربا و ضمادا نافع و ذرور آن جهت التیام جراحت مؤثر و پوشیدن انکشتری آن باعث ایمنی از غرق شدن و پیچیدن آن در پارچه با سنک چقماق و در زیر سر کذاشتن و خوابیدن باعث دیدن در خواب است هرچه در ان روز سانحه کردد و کویند مجرب است و بروق بحذف الف غیر آن است و لیکن مشابه آن
بفتح با و سکون راء مهمله و فتح واو و الف و کسر نون و یا لغت عجمی است بسریانی عبروس و بیونانی اسقوانس نامند
*ماهیت آن
نباتی است پرشاخ و شاخهای آن مانند کمان کج و خمیده و کل آن سفید و ثمر آن مانند زیتون و طعم آن تند و بیخ آن سفید و پوست بیخ آن با زردی
*طبیعت آن
در اول کرم و تر
*افعال و خواص آن
مفرح و موافق سینه و دماغ و مدر و مفتت حصاه و جهت استسقا و بواسیر و ضماد آن جهت بهق و داء الثعلب و تحلیل اورام سوختۀ آن با عسل جهت تقویت جکر و عصارۀ آن جهت سفیدی و دمعۀ چشم نافع مضر مثانه مصلح آن انیسون بدل آن ریباس است
ص: 408
بکسر با و فتح راء مهمله و سکون ها و تاء چهار نقطۀ نوقانیۀ هندی و الف بلغت هندی نام کتائی بزرک است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقوی دل و مشهی و کدازندۀ اخلاط و دافع ضیق النفس
٢١6و سرفه و لپ کهنه و درد شکم و ریاح و قراقر و فساد بلغم و کرم معده و مقعده و جذام و قابض بطن است
بفتح با و سکون راء مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف بلغت مصری بمعنی بقله است یعنی بقله که در مصر می روید
*ماهیت آن
بقلۀ است شبیه بکرفس و خوش بو و بوی آن مانند بوی رازیانه با اندک تندی و تخم آن سبز و باریک و منبت آن اولا بلاد مصر بوده و از انجا بجاهای دیکر نقل نموده اند و ربیعی است و تا اوائل صیف می ماند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
مقوی معده و جکر و احشا و محلل ریاح و مانع نزلات و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مدر بول و مسخن بدن و کرده و محرک باه و منقی مجاری بول و جهت بواسیر بسیار نافع مضر دماغ مصلح آن نیلوفر مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن بسباسه و مداومت خوردن نبات آن جهت رفع زردی رخساره آزموده و در سائر افعال و دفع خمار ضعیف تر از تخم آن است
بفتح با و سکون را و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح لام و ها و برای مهمله بجای لام نیز آمده
ص: 409
*ماهیت آن
کیاهی است هندی شبیه بنبات عنب الثعلب و دو نوع می باشد یکی کل آن سفید و ریزه و برک آن کوچک و مدور و نازک و مشرف بشرفهای ریزه و ساق آن صلب تر از ساق عنب الثعلب و بیخ آن سفید و باریک و بلند و دوم نیز شبیه بدان و کل آن زرد
*طبیعت آن
کرم و تر و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص سفید آن
آشامیدن آب برک تازۀ آنکه لعابی می باشد بدین قسم که برک آن را شب در آب بخیسانند و صبح بمالند و صاف نمایند جهت منع جریان منی و تفتیت حصاه و بواسیر و عصارۀ آن یعنی آب برک کوبیدۀ آن بدون شکر جهت رفع زهر مار کزیده شربا و سعوطا و بدستور سعوط برک خشک آن و اکر مار کزیده بیهوش باشد به بینی او بدمند که باقصی انف و دماغ او برسد و ضماد و طلای نوع زرد آن جهت تحلیل اورام و اوجاع و نضج دمامیل مفید
*فصل الباء مع الزای المعجمه*
بفتح با و سکون زای معجمه و کسر راء مهمله و فتح قاف و ضم طاء مهمله و سکون واو و فتح نون و الف لغت عربی است بیونانی فسلیون بمعنی برغوثی یعنی شبیه ببرغوث و بفارسی اسفیوس و اسبغول و اسبغل بواو و بحذف واو نامند و در هندی نیز بدین نام مشهور است و در اصفهان مشهور باسپرزه و در شیراز ببنکو است و شکم دریده نیز و بترکی قارنی باروق نامند
*ماهیت آن
کیاهی است کوچک نهایت تا بیک ذرع و برک آن باریک و بلند فی الجمله شبیه بکندنا و کیاه برنج و از ان باریک تر و کوچکتر و از بیخ آن ساقهای باریک برمی آید و بر سر آنها خوشۀ مانند خوشهای کندم و بالای آن غلافی و در جوف آن تخمهای آن و در تابستان می رسد و سه صنف می باشد یکی سفید و این بهترین اصناف است خصوص بالیدۀ آنکه در آب ته نشین کردد و دوم سرخ رنک و این ضعیف تر از ان است در نفع و بعضی این را بهتر می دانند و سوم سیاه که بدترین همه است و انطاکی نوشته که سفید آن در مصر بسیار است و سرخ آن را از برلیس که نام موضعی است معروف از مصر می آورند و لهذا آن را برلیسیا نامند منسوب بدان و سیاه آن را صعیدی نامند نیز بدان جهت که از صعیدا علی می آورند و شکوفۀ هریک برنک آن است
ص: 410
*طبیعت سفید آن
در سوم سرد و در دوم تر و سرخ آن تر در اول و سیاه آن با یبوست و اجتناب از استعمال سیاه آن اولی است
*افعال و خواص آن
آشامیدن سفید آن مسکن تشنکی و حرارت و باقوت محلله و ملین طبع و جهت تپهای حاره و غلیان خون و خشونت سینه و حلق و زبان و سر و علل صفراوی و ذات الجنب و امراض دموی و اصلاح اخلاط سوخته و مغص و قرحۀ امعا و زحیر و دفع یبوست امعا حادث از صفرا و شرب ادویۀ حاره و بدستور لعاب آن بتنهائی و یا
٢١٧با روغن بادام جهت امراض مذکوره و برسام و تسکین عطش و تلیین طبیعت صاحب برسام و ضماد آن با سرکه و روغن کل جهت وجع مفاصل حار و نقرس و تلیین اورام ظاهری و ورم عقب کوش و خنازیر و خراجات و منع آنها از زیادتی و التوای عصب حادث از یبوست و جهت ورم صلب و جمره و حمره و با آب دهن جهت نضج و انفجار دمل و طلای لعاب آن و با ضماد کوبیدۀ آن با کلاب جهت دردسر و با روغن بنفشه جهت تسکین دردسر حار و ترطیپ دماغ و اعصاب و رفع انشقاق موی و درازی و نرم کردن آن خصوص چون چند روز پی درپی بمالند و با مثل آن روغن کل سرخ و پوست خشخاش پخته جهت اورام حاره و تسکین درد آن مجرب و چون بیاشامند مقدار دو درهم و نیم تا سه درهم خیسانیدۀ آن در آب کرم تا اینکه لعاب و لزوجت ان زود برآید با شکر سفید و یا سکنجبین جهت تلیین و اسهال مفید و آشامیدن مطبوخ آن در آب نیمکرم جهت درد سینۀ حار مفید که در آب بجوشانند و بیاشامند و چون بریان نمایند و بروغن کل سرخ چرب نمایند و بنوشند جهت رفع اسهال و قبضیت شکم و با روغن بادام شیرین جهت رفع سحج صبیان و تسکین مغص و زحیر و زائل کردانیدن غم که سبب آن احتراق صفرا باشد نافع و چون بکوبند و بر بدن بمالند بدن را نیکو نرم و فربه کرداند و لاغری حادث از کرمی را ببرد و کفته اند بزر قطونای کوبیده را نباید آشامید که قاتل است و وجه آن را بعضی حدت تخم آن و بعض چسپیدن آن بسطوح باطنیه و تقرح آن کفته اند و چون کسی مقدار ده درم از کوبیدۀ آن را بیاشامد کویند اولا بدن او سرد کردد و خدر و استرخا و غم و کرب و غثیان و ضیق النفس او را حادث کردد پس غشی و سقوط نبض و موت و علاج آن قئ فرمودن بماء العسل حار و نمک و بوره چند مرتبه و خورانیدن زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و اسفیدباجات با فلفل و نعناع و فوتینج و خورانیدن مثلث است بدل بزرقطونا در تلیین طبیعت و خشونت سینه و حلق و سرفه بهدانه و در تبرید و ترطیب تخم خرفه و در نضج تخم کتان مقدار شربت آن از دو درهم تا ده درهم است
ص: 411
بضم با و سکون زای و ضم غین معجمتین و سکون نون و جیم و بضم با و سکون زای و ضم غین معجمتین و سکون نون و دال مهمله در آخر لغت فارسی است
*ماهیت آن
کویند بار درخت نابستۀ پسته است و کویند ثمر پسته یک سال مغز می بندد و آن را پسته می نامند و یک سال نمی بندد و آن را بزغنج و این در خواص مانند پوست بیرون پسته نیست بلکه بسیار سرد و خشک و قابض و مفرح و در افعال مانند اقاقیا است و دباغان از ان پوست حیوانات را دباغت می نمایند
بفارسی بزرک نامند و بهندی السی و تیسی و از مطلق بزر و دهن بزر مراد آن است آشامیدن آن مبهی و منعظ است و روغن آن ان شاء اللّه تعالی در حرف الکاف مع التاء در کتان مذکور خواهد شد
***فصل الباء مع السین المهمله***
بفتح اول و سکون سین مهمله و فتح باء موحده و الف و فتح سین مهمله و حا در آخر لغت عربی است بفارسی بزباز و بهندی جاوتری نامند
*ماهیت ان
پوست زیرین پوست خشبی جوزبوا است که بر بالای پوست صلب صدفی آن پیچیده می باشد و بهترین آن اشقر مائل بسرخی تندبو تند طعم ضخیم تازۀ آنست که با اندک قبضی باشد
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و کویند در اول کرم و در دوم خشک و اول اصح است و با قوت قابضه و حرارت ملطفه و جوهر ارضیۀ غالبه
ص: 412
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی معده و کبد و باه و منعظ و زیاده کنندۀ منی خصوصا در بارد المزاج و هاضم و خوش بو کنندۀ دهان و مفتح سدد و مجفف رطوبات و محلل ریاح و صلابات باطنی و خارجی غلیظ و جهت سلس البول حادث
٢١٨از برودت و رطوبت و سحج و نفث الدم و قرحۀ امعا و جلب رطوبت سینه و شش و اسهال کهنه و درد سپرز و منع ریختن فضلات بمعدۀ ضعیف و نشف رطوبت آن و تقویت رحم و نشف رطوبت و خوشبوی آن و سعوط آن با آب کرم یا روغن بنفشه جهت درد سربارد رطب حادث از ریاح غلیظه و طلای آن بر سر جهت دردسر و شقیقه و صرع و ضماد آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه بر ناف و عانه و فقرات پائین ظهر جهت سلس البول و با برک مورد جهت رفع بدبوئی زیر بغل و با سرکین بز و عسل جهت اورام صلبه و طلای آن با عسل در حمام جهت درد پشت زن زائیده و ریاح نفاس مجرب و فرزجۀ آن بعد از ظهر معین بر حمل و با زعفران منقی رحم و مصلح آن و مالیدن قیروطی آن بزیر ناف جهت سحج و قرحۀ امعا مفید و کویند مضر جکر مصلح ان صمغ عربی و مصدع و مصلح آن کلاب مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن جوزبوا است و در افعال قریب بآن است و لطیفتر از ان و جوارش و دوا و دهن و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 413
بضم با و سکون سین مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و الف و نون و فتح همزه و سکون فا و ضم راء مهمله و سکون واو و زای معجمه لغت فارسی است و بعربی حمق بسنانی و زینه الریاحین و داح نیز کویند جهت آنکه بسیار خوش منظر است و هر کیاه خوش منظر را عرب داح کویند و بفارسی تاج خروس و کل حلوا و کل یوسف و بهندی نوع صغیر آن را کوکنی و کبیر آن را جمادهاری نامند و آن غیر حماحم است که حبق نبطی باشد چه حماحم برک آن عریض تر و بالوان و ساق آن سرخ و نبات آن قویتر و بزرکتر و کم کل می باشد و بستان افروز برک آن سبز و ریزه و پر کل و کل آن سرخ مائل به بنفشی و بی رائحه و تخم آن ریزه و سیاه و براق
*طبیعت مجموع آن
سرد و خشک و قابض و رادع
*افعال و
خواص آن
آشامیدن آب معصور آن مقدار یک اوقیه و نیم و بدستور آب مطبوخ آن با حلاب و سکنجبین جهت رفع حرارت معده و جکر و سدۀ سپرز و رفع سمیت خانق النمر نافع و جرم آن ثقیل و مصلح آن سکنجبین مقدار شربت از آب آن تا یک اوقیه و نیم بدل آن حماحم و تخم آن جهت اسهال نائب مناب تخم بارتنک و چون بکوبند و در یکرطل شیر بخیسانند و شب در مهتاب بکذارند و صبح بنوشند و مداومت بران کنند سه روز یا زیاده جهت رفع حرقه البول و بول الدم مجرب مقدار شربت آن دو مثقال
ص: 414
بفتح با و سکون سین مهمله و کسر تاء مثناه فوقانیه و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و جیم بفارسی خلال مکه و بعربی سدی نامند
*ماهیت آن
نباتی است خاردار و برک آن با خشونت و ریزه و کل آن سفید و ازرق و شاخهای آن بقدر شبری از یک بیخ روئیده و بر سر هر شاخی چیزی مانند قبه رسته و خشن و از شاخهای باریک آن خلال سازند و تخم آن شبیه بنانخواه و طعم آن تند و ریزه و خشیزک نامند
*طبیعت کیاه آن
در اول دوم کرم و خشک و با اندک عطریت
*افعال و خواص آن
آن خلال کردن بآن جهت تقویت دندان و طلای آب آن جهت تحلیل اورام و جلوس در طبیخ آن جهت اصلاح حال رحم و ادرار بول نافع و تخم آن در آخر دوم کرم و خشک و آن را بفارسی درمنۀ ترکی نامند جهت سعال و فواق و ریاح و مغص و حصاه و تفتیح سدۀ جکر و ادرار بول نافع و ضماد مطبوخ آن در روغن زیتون جهت فالج و استسقا و درد مفاصل و مضمضه بطبیخ آن جهت درد دندان مفید مضر رئه مصلح آن کشنیز و مضر سر و مصلح آن ترمس مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن شیح ارمنی است
بضم با و فتح سین مجفف و مشدد و دال مهملتین و بکسر با و تشدید سین و بفتح آن نیز آمده و کفته اند آن قرول
٢١٩معرب قروالیون یونانی است و برومی قولوریون و بلغتی قوالن و بعربی ناشف نامند
ص: 415
*ماهیت آن
آنچه مشهور است که بیخ مرجان است اصلی ندارد بلکه سنکی است سرخ پرسوراخ مانند خانۀ زنبور و لیکن سوراخ های این از ان باریکتر و صلب و در سواحل دریای عمان و یمن و فارس و مالدیب و غیرها در زیر آب تکون می یابد و صاحب شفاء الاسقام نوشته که کفته اند که آن نبات بحری است و در جوف دریا می روید و چون از دریا برآورند و هوا بدان برسد سخت و صلب می کردد و نوشته که مستعمل در دواء المسک بسد است زیرا که خوب نرم سائیده می شود و ته نشین طرف نمی کردد بخلاف مرجان و آن سفید و سیاه نیز می باشد سیاه آن صلب تر و سفید آن رخوتر از سرخ آن است و بهترین آن سرخ صلب شفاف بی رمل است
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
مفرح و قابض و مجفف و دافع وسواس و جنون و صرع و خفقان و ضعف معده و فساد اشتها و سنک مثانه و کرده و سپرز و بواسیر و قاطع نزف الدم و نفث الدم و اسهال دموی و ذوسنطاریا کبدی و قروح امعا و عسر البول و نیم مثقال آنکه با نصف آن صمغ عربی با سفیدی تخم مرغ سرشته با آب سرد بنوشند جهت قطع نزف الدم باطنی و نفث الدم مجرب خصوصا سوختۀ آن و محلل خونی که در دل منجمد شده باشد خصوصا محرق آن و ذرور آن جهت خوردن کوشت زائد زخمها و رفع آثار آن و محرق آن جهت نزف الدم ظاهری و تقویت دندان و زائل کردن زردی آن و اکتحال محرق و مغسول آن جهت دفع بثورات و تقویت باصره و دمعه و جرب و صلاق و امثال آن و قطور آن با روغن بلسان در کوش جهت ثقل سامعه و کری و امین الدوله کفته که چون سه روز هر روز چهار دانک آن را با سکنجبین بنوشند جهت رفع ورم سپرز و سدۀ آن مفید و بدستور با آب محرق آن درین امر قویتر و همچنین در جمیع افعال مذکوره و محلول آن را در دفع جذام مجرب دانسته اند مضر کرده و مورث تهوع مصلح آن کثیرا بدل آن جهت حبس خون بوزن آن دم الاخوین مقدار شربت آن تا یک مثقال و تعلیق آن بر معده جهت رفع جمیع علل آن نافع و از خواص آنست که چون طلا و نقره را از هریک بقدر بسد درهم کداخته انکشتری یا نکین دانی از ان ترتیب دهند و بسد را در ان نصب کنند در حینی که قمر و شمس در حد اتحاد خود مقارنت با زهره داشته باشند و صاحب صرع آن را با خود نکاه دارد در حال صرع او برطرف شود و دارندۀ آن را هرکز غمی نرسد و از چشم بد ایمن ماند و محرق مغسول نوع سیاه آن بغایت مقوی دل و صنعت احراق آن آنست که ریزه ریزه کرده در کوزۀ خزفی مطین کرده در تنور کذارند یک شب پس برآورده سائیده استعمال نمایند و باید که بسرحد رمادیت نرسیده باشد و اقراص بسد و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 416
بضم با و سکون سین و راء مهملتین
*ماهیت ان
غورۀ خرما است که زرد و مائل بشیرینی شده باشد و مراتب هفت کانه خرما در حرف التاء در تمر ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و بسر مرتبۀ چهارم آنست و در هر مرتبه حرارت آن می افزاید
*طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
مقوی معده و حرارت غریزی و قابض و جهت امساک بطن و نفث الدم و بواسیر و خائیدن آن جهت تقویت لثه و استحکام آن و منع آن از قبول آفات نافع و دیر هضم و مسدد و مولد خلط خام و نفخ و ریاح خصوصا آنچه بسبب سردی هوای بلد خام مانده باشد و همچنین صعیدی آن و قبض بسر زیاده از قسب است و چون سر را با عتیق آورد مالی که شراب مصنوع از آب باران و عسل است بیاشامند التهاب را ساکن و حرارت غریزی را قوی کرداند و نبیذ بسر بسیار خوش بو و مسکر و مقوی معده و امعا و شدید القبض و ممسک بطن است و بهترین بسر رسیده سبک آن است بکمال رسیدکی رسیده شروع بافتادن از خوشه نماید و مصلح نفخ و قشعریره و نافض
٢٢٠آن مکیدن آب انار میخوش و انار شیرین و سکنجبین است و مضر رئه و سینه و مصلح آن خشخاش و رب بسر در مزاج مانند بسر است و جهت قئ و اسهال و ضعف معده نافع
بفتح با و سکون سین مهمله و فتح فا و الف و کسر یاء مثناه تحتانیه و جیم بعربی اضراس الکلب و ثاقب الحجر و تشمیز و بیونانی بولوذیون یعنی کثیر الارجل و در مصر معروف باشتوان و بهندی کهنکالی نامند
ص: 417
*ماهیت آن
بیخی است اغبر مائل بسیاهی و باریک و شبیه بهزارپا و کره دار و از هر کوهی ریشهای باریک برآمده و بهترین آن آنست که قرنفلی طعم و سطبر با اندک حلاوت و قبض باشد و چون بشکنند رنک اندرون آن سبز مانند مغز پسته باشد و سیاه آن زبون بلکه رنک تازۀ آن پستئ می باشد و هرچند کهنه شود رو بسرخی و سیاهی می آورد و نبات آن بی ساق و یک شاخ برک دار شبیه ببال طیور و مانند کیاه سرخس بقدر یک شبر و برکهای آن ریزۀ اغبر و مزغب و بران نقطهای زرد می باشد و از میان شاخهای درختان و از بیخ اشجار خصوصا بلوط می روید و ربیعی است و در تابستان می رسد صاحب شفاء الاسقام نوشته که شاخهای آن باریک و سرخ شبیه بپر سیاوشان و از ان غلیظتر و برک آن نیز شبیه بدان است و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که در تنکابن آن را دار چماز نامند
*طبیعت آن
کرم در آخر دوم و خشک در اول آن و بعضی کرم در سوم نیز کفته اند و بعضی خشک در سوم و کرم در دوم و بعضی در اول کرم و در یبوست معتدل نیز کفته اند و قول اول اصح است
*افعال و خواص آن
مسهل مرۀ سودا و بلغم غلیظ و بهر خلطی که ملاقات کند و محلل نفخ و شیر منجمد در معده و قولنج و منجمد کنندۀ شیر غیر منجمد و جهت دفع سودا و جذام و علل سوداوی و مفاصل و تنقیۀ امعا و آشامیدن آن با شکر و فانیذ و با اطعمه جهت رفع کراهیت آن برای کسی که مکروه دارد آشامیدن ادویه را خصوص پختن آن در میپختج و با ماء العسل موجب اسهال مواد سوداوی اخلاط غلیظۀ لزجه و مخاطیه از معده و مفاصل و بی ضرر است و آشامیدن مطبوخ آن با اصل السوس و انیسون جهت سرفه و ضیق النفس و ربو و مداومت آشامیدن مطبوخ آن با عناب جهت سقوط دانۀ بواسیر بغایت موثر و آشامیدن سه مثقال مطبوخ آن با فلوس خیارشنبر یا ترنجبین جهت دفع ریاح بواسیر و درد معدۀ مزمن و صرع مجرب و چون اصحاب مالیخولیا و جذام هر روز یکدرهم و نیم آن را با چهار اوقیۀ مغز فلوس خیارشنبر هفت روز بیاشامند آن هر دو علت را زائل کرداند و آشامیدن آب مطبوخ آن با ماء الشعیر یا ماء العسل محلل قولنج و نفخ و صالح العمل و بهر خلطی که برسد و موجود باشد آن را دفع نماید و جمیع علل سوداویه را نافع و مفرح بالعرض بجهت آنکه استفراغ جوهر سودا از قلب و دماغ می نماید و چون طبخ نمایند آن را با خروس پیر سال خورده که خروس را بدوانند تا خسته کردد پس ذبح نمایند و شکم آن را چاک کرده پاک نموده بسفایج نیم کوفته انپاشته طبخ نمایند تا هر دو خوب مهرا کردد و مطیب بزنجبیل یا اندکی رازیانه نمایند و بیاشامند اسهال نیکو نماید و چون طبخ نمایند آن را مفرد و یا با فواکه خشک و حشایش تر اصلاح یابد و فعل آن نیکو کردد و ضماد آن جهت التوای عصب و شقاق ما بین انکشتان نافع و کفته اند مضر سینه مصلح آن پر سیاوشان و طبخ نمودن مرضوض آن را با ماء الشعیر و چغندر و یا نرم کوبیده و بران پاشیده بیاشامند مضر کرده و مصلح آن هلیله زرد مقدار شربت از جرم آن از یکدرهم تا سه درهم و در مطبوخ از دو درهم تا شش درهم و هفت درهم نیز کفته اند بحسب مزاج و قوت و سن بدل آن جهت مواد سواوی نصف آن افتیمون و ربع آن نمک هندی است و صاحب شفاء الاسقام نوشته که استاذ من کفته باید پوست آن را تراشیده نرم کوبیده استعمال نمود تا آنکه منتفخ نکردد و حب بسفایج و سفوف و شراب و مظبوخ آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 418
٢٢١
بفتح با و شین معجمه و الف و میم
*ماهیت آن
درختی است حجازی یعنی منبت آن در اصل ابتدای حجاز بوده و از انجا به بیت المقدس و عراق و مصر نقل نموده اند و در جبال حوالی مکۀ مشرفه بسیار است و بالفعل بجای بلسان حب و عود و لبن آن مستعمل است و دو نوع است کبیر و صغیر درخت کبیر آن اولا بقدر درخت انکور می باشد پس بلند و عظیم می کردد تا بقدر درخت توت و بید و شاخهای آن راست نمی باشد بلکه کج واج و کره دار و برک آن ریزه شبیه بصعتر و بزرکتر از ان و با رطوبتی چسپنده و شیرینی کمی و کل آن زرد و تخم آن سرخ شبیه بکبابه و بی مزه و چرب و ثمر آن خوشه دار و در ان دانهای مائل بزردی و بعضی سرخ و بعضی طولانی مانند حب الصنوبر و نرم و بی طعم مائل به بی مزکی و اندک شیرینی و قبضی و اعراب بادیه این را می خورند و چوب آن سبز با عطریت و صنفی از آن را حب مدور مانند فلفل و چوب آن خشن و سنکین مائل بسیاهی و چون قطع نمایند آن را و یا برک هر دو صنف آن را آب سفیدی از ان برمی آید که دمعه و لبن آن است و چون خشک شود مائل بزردی و سرخی می کردد و این بهترین اجزای آن است و مسمی بدهن بلسان است و ان شاء اللّه تعالی در حرف الدال مع الهاء تفصیل آن خواهد آمد و نوع صغیر آن کویند بی ثمر است
ص: 419
*طبیعت
تمامی اجزای آن کرم در دوم و خشک در اول و برک آن با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
دمعۀ آن جهت بیاض عین و تنقیۀ زخمها و تجفیف آنها و قطع نزف الدم و عرق و درد دندان بارد و ادرار نمودن بول و حیض و حمول آن با زعفران جهت اعانت بر حمل و تنقیۀ رحم و تعدیل ریاح آن نافع و حب آن مقوی معده و اعضای باطنیه و بطئ الخروج از معده و جهت کزیدن عقرب شربا و مضغا و ضمادا نافع و روغن حب آن مسهل بلغم و مرۀ سودا و مورث مغص و برک آن بتنهائی و یا با روغنهای مناسبه خضاب نیکو است چون طبخ نمایند و یا بکوبند و بر موی بمالند و یک شب بکذارند و یا برک تازۀ آن را بکوبند و در روغن جوش دهند تا سیاه کردد و چوب آن را با خود داشتن و عصا از ان ساخته بدست کرفتن موجب قضای حاجت است و ازین سبب آن را خشب الیسر و عصای موسی نامند و مسواک نمودن بچوب آن جهت خوش بوئی دهان و تقویت و استحکام لثه نافع و چون حب آن مورث کرب و امراض ردیه است اجتناب از ان اولی است
بفتح با و سکون شین معجمه و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون اهل مصر آن را عرایس النیل نامند از جهت آنکه در هنکام برکشتن آب نیل و ماندن آن جابجا در ان می روید
*ماهیت آن
کیاهی است شبیه بنیلوفر و ساق آن باریک و بلند و کویند چون آفتاب طلوع می کند منبسط و بلند می کردد و سر آن از آب برمیآید و چون غروب می نماید منقبض و کوتاه و سر آن در آب فرو می رود و سر آن مانند کوزۀ خشخاش و بزرکتر از ان و در ان دانها شبیه بجاورس و اهل مصر آن را خشک نموده و آرد کرده نان از ان می سازند و بیخ آن مانند شلغم و سیب و آن را پیارون نامند و خام و پختۀ آن را می خورند و پختۀ آن زردرنک شبیه بزردۀ تخم مرغ در رنک و طعم و دو صنف می باشد خنزیری و اعرابی و اعرابی آن بهتر و بیخ آن با عطریت
ص: 420
*طبیعت آن
در دوم سرد و در اول سوم تر
*افعال و خواص آن
در جمیع افعال مانند نیلوفر است بیخ اعرابی آن با اندک حرارتی چون با کوشت طبخ دهند و تناول نمایند مقوی معده و باه و جهت زحیر و اسهال صفراوی و با شیر جهت سرفه نافع وردی الغذا نیست و کل آن با قوت محلله و روغن معمول از کل آن مانند روغن کل جهت رفع جنون و دردسر حار و شقیقه و ذات الجنب سعوطا و طلاء مفید و شربت آن در افعال مانند شربت نیلوفر است و دانۀ آن محلل
٢٢٢ورمها و جهت بواسیر نافع و کویند مضر مثانه و مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا هیجده مثقال بدل آن نیلوفر است و در هند و بنکاله چیزی شبیه باین می شود در غدیرها و بچیزها که تالاب و جهیل می نامند در اوائل هنکام طغیانی آب و آن را کنول می نامند و ثمر آن کنول کته و بیخ آن را سلکی و کل آن شبیه بکل نیلوفر و خوشبوتر و بزرکتر از ان و طرف زیرین برکهای آن سفید و بالای آن کلابی و سرخرنک و بسیار خوش منظر و غنچۀ آن صنوبری شکل بهیأت دل و ساق آن مجوف و بسیار طولانی و برک آن پهن و بر روی آب مفروش و ثمر آن بهیأت کوزۀ خشخاش بسیار بزرکی و سرفواره ای و در اندرون آن دانها بمقدار ثمر طوس و فندق و کوچکتر از ان که بهندی نیم نامند مدور اندک طولانی با پوست سبز اندک صلبی و در اندرون آن پوست سفید نازکی و مغز آن مانند مغز فندق و بادام و پسته و باقلا دو پارچه و در ان زبانۀ سبز نازک تلخ طعمی آن را دور کرده و مغز آن در هنکام خامی شیرین و لذیذ و نازک و آن را می خورند و بعد رسیدن و خشک شدن صلب می کردد و آن را در ظرفی کلی بالای آتش بریان کرده نیز می خورند و نیز آن را اس نموده و نان پخته بطریق سویق نیز می خورند و بیخ آن را نیز در خامی خام و بعد رسیدن پخته می خورند ممسک و متوی باه می دانند
ص: 421
*افعال
و خواص جمیع ان
قریب به نیلوفر است
بضم با و فتح صاد مهمله و الف و قاف و بساق بسین مهمله و بزاق بزای معجمه نیز آمده مراد آب دهن انسان است ما دام که در دهان است
*طبیعت ان
کرم و با رطوبت بالفعل و یابس در آخر امر و در حین کرسنکی حرارت و یبس آن زیاده و در حالت غضب و ارتیاض در کمال حرارت
*افعال و خواص آن
جالی آثار مانند بهق و کلف و قوبا و سیاهی و کمودت طلاء و قاتل کرم کوش قطور او خائیدۀ کندم ناشتا جهت نضج اورام و تحلیل آنها ضمادا نافع و در حال کمال حرارت بادزهر سموم و کشندۀ مار و افعی است چون در دهن آن اندازند و در انسان نیز خواص آن بالاجمال ذکر یافت
بفتح با و صاد مهمله و لام به فارسی پیاز نامند و بهندی نیز بدین نام مشهور است
*ماهیت آن
بری و بستانی می باشد بری آن در چشمسارها و کوه ها کثیر الوجود و طعم برک و بوی آن مانند پیاز و این را بترکی کومران نامند و قویتر از بستانی است و بستانی آن سفید و سرخ و بزرک بالیده و کوچک می باشد بهترین همه سفید بزرک بالیدۀ آبدار آنست
*طبیعت مجموع ان
در آخر سوم کرم و در اول سوم خشک با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
مفتح سده و مقوی شهوتین طعام و باه خصوصا پختۀ آن با کوشت چرب و دافع مضرت هوای وبائی و طاعون و اختلاف آبها خصوصا در اسفار و اول ورود در بلدان خوردن خام آن با نان و مدر بول و حیض و مفتت حصاه و مطبوخ مهرای آن کثیر الغذا و ملین طبع و مسکن جشای حامض و پختۀ آن با چربی دنبه جهت تنقیۀ سینه و شش از اخلاط لزجه و پختۀ آن با سرکه و یا پروردۀ آن با سرکه جهت یرقان و سپرز و برانکیختن اشتها و تقویت هاضمه و منع غتبان صفراوی و بلغمی و بتنهائی مانع ادویۀ کریهه و دافع سموم و آب آن جهت رفع ضرر سک دیوانه کزیده نافع خصوصا چون یک چهار یک از ان بوزن شاه در عرض سه روز خورده شود بغایت مجرب و قطور آن در چشم بعد تنقیۀ بدن جهت دمعه و حکه و جرب و ابتدای نزول آب و با عسل جهت بیاض و قرحۀ عین و ضعف بصر و ظلمت حادث از رطوبات و مواد غلیظه و سعوط آن منقی دماغ و بوئیدن آن جهت رفع ضرر هوای وبائی و تعفن هوا و سدۀ دماغی و تحلیل بخار و چکانیدن آب آن در کوش جهت رفع ثقل سامعه و طنین و پاک کردن چرک و تحلیل ریاح آن و تحنک بآن جهت خناق بلغمی و آشامیدن آب کوبیدۀ معصور آن مقدار ده مثقال
ص: 422
٢٢٣بیست مثقال بحسب ضعف و شدت آن جهت رفع سمیت عقرب کزیده و ضماد کوبیدۀ آن بر موضع نهش مجرب النفع و نیز ضماد آن جاذب خون بظاهر جلد و نیکوئی رنک رخسار و با عسل و بارود و نمک جهت رفع برص و ثآلیل و کلف و قروح شهدیه کویند مجرب است و با موی آدمی جهت زخم سک دیوانه کزیده و بدستور با نمک و سداب و عسل جهت ثآلیل برآمده و با انجیر جهت کزیدن عقرب و زنبور و ضماد پختۀ آن بتنهائی و یا بادویۀ مناسبه جهت نضج اورام بارده و با زردۀ تخم مرغ یا روغن تازه یا پیه جهت دفع اوجاع مقعده و حکه و تحلیل ورم آن و با روغن کوهان شتر جهت رفع تشنج و شقاق مقعده و بواسیر و زحیر و با زیت جهت رفع کجی ناخن مجرب و حمول مقشر فرو بردۀ آن در روغن زیت جهت کشودن دهن رکهای بواسیر و ادرار خون مؤثر و قیروطی آن با پیه مرغ جهت ریش پاها از کفش و موزه مفید و طلای پوست سوختۀ آن یا موی سوخته جهت آکله مجرب و در جمیع افعال سفید بزرک آن قویتر از غیر آن مضر محرورین و اکثار آن مورث نسیان و لیثرغس و ریاح غلیظه و مولد کرم معده و خلط غلیظ در جرم معده و تشنکی و مصدع محرورین خصوصا تازۀ آن و باکوامیخ و مصلح آن شستن آنست با آب و نمک و با سرکه خوردن و بعد از ان آب انار و کاسنی تناول کردن و رافع بدبوئی آن باقلا و مغز کردکان مشوی و نان سوخته است و چون کوشت و بقول و حبوب زهمۀ باسمیت را با پیاز طبخ نمایند و یا با پیاز ورق کرده در روغن بریان کنند دفع آن می نماید و لذیذ می کردد و تخم آن در آخر دوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و مبهی و ضماد آن جهت داء الثعلب و بهق نافع مقدار شربت آن یک مثقال است و حسوی بصل و دوا و قیروطی و لعوق و مراهم و مخلل آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 423
بفتح قاف و سکون با و همزه
*ماهیت آن
پیازی است ریزه و پوست آن سیاه و برک آن شبیه ببرک بلبوس و در طول از ان درازتر
*طبیعت آن
بسیار کرم
*افعال و خواص آن
چون در آب جوش دهند و آب آن را بیاشامند قئ را بهیجان آورد و چون قدری زیاده از ان بخورند و یا جرم آن را بیاشامند از غایت شدت قئ فضله بقئ دفع کرده و بسا باشد که منجر بخناق و سقوط قوت کردد و اولی ترک استعمال آنست خصوصا بیخ آن مکر در هنکام شدت حاجت در شخص قوی المزاج ممتلی البدن با مقویات معده مانند حب الاثل و مانند آن نه بتنهائی
بفتح با و سکون طائی مهمله در آخر بفارسی اردک بضم همزه و سکون را و فتح دال مهملتین و کاف و بهندی چینابدک و بتخ نیز نامند
*ماهیت آن
اسم صنفی از طیور آبی است ابلق مختلف الالوان کوچکتر از اوز که بفارسی قاز و بهندی راج هتس نامند و پایهای آن کوتاه و اهلی و وحشی و جنکلی می باشد
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک مرطب برطوبت فضلیه و اهلی آن کرم ترین طیور اهلی است و بعضی کفته اند در مبرود المزاج کرمی می کند و در محرور مورث تپ
*افعال و خواص آن
آن کثیر الغذا و دافع ریاح حار و دیرهضم و نفاخ مکر بازوهای آن مسمن بدن و کرده و مبهی و مولد خون غلیظ و سریع التعفن و مصدع و چون هضم شود بهترین کوشت ها است در تقویت باه و زیاده کردن مادۀ منی و سائر قوی و خوردن جکر آن خصوصا بازوهای آن مولد خون صالح و خفقان را مفید و تصفیۀ صوت می نماید و ضماد کوشت آن با نمک جهت ثآلیل و پیه آن بهترین پیه ها است کرم و لطیف و ملین و محلل و با قوت نافذه و مغز سر آن جهت اورام مقعد مفید و ضماد آن با آرد باقلا جهت خفقان و ورم پستان و تسکین اوجاع بارده و آشامیدن آن جهت امراض مذکوره نافع و سرفه و خشکی
ص: 424
٢٢4سینه و خشونت صوت و لذع امعا و اوجاع آن و اعماق بدن و همچنین تدهین بدان و تحقین بکداخته آن با ادهان و با ادویۀ مناسبه مفید و تخم آن غلیظتر و دیر هضم و ضعیف تر از تخم مرغ و برای رفع هزال و سرفه و درد سینه و با کهربا جهت قطع سیلان خون و زحیر و برشتۀ آن با سداب و روغن زیتون جهت سرعت تکلم اطفال و سائیدۀ پوست آن با مروارید و شکر و نوشادر جهت رفع بیاص قوی الاثر و سنکدان آن دیر هضم و از تعفن دور و چون هضم شود مقوی معده و احشا است و خاکستر پر و بال آن جهت تحلیل خنازیر مفید و زبل آن بسیار کرم و جهت زوال کلف و نمش و خنازیر نافع مورث بطوی هضم و صداع مصلح آن سرکه و زنجبیل و سکنجبین و ادویۀ حاره مانند سداب و کرفس و فوتنج و اکر بریان نمایند باید که پیاز و غیره از ادویۀ مذکوره در جوف آن کذارند و با روغن زیت یا غیر آن بریان کنند و اکر اسفیدباج سازند در جوف آن کشنیز و کرفس و سداب و پیاز و یکدو دانۀ سیر خشک کذارند و با نخود و کندنا و دارچینی طبخ نمایند و بهر حال باید که خوب مهرا پخته شود و زهومت و سهوکت آن زائل کردد و دهن آن جهت اوجاع مفاصل نافع و در قرابادین ذکر یافت و چون اوز کثیر الزهومت است باید برای رفع زهومت آن بعد از ذبح دو سه ساعت در زمین دفن نمایند پس برآورده پاک کرده طبخ نمایند در ان بدین قسم که دو سه دفعه با آب خالص جوش دهند و آن آب را بریزند پس با اندک پیاز ورق کرده و افاویه و بقول حاره و سیر طبخ نمایند و بهر نحو که خواهند تناول کنند و بط بری و صحرائی زهومت آن بسیار است اولی اجتناب از ان است
ص: 425
بفتح با و طا و الف و ضم راء مهمله و خاء معجمه اسم مادۀ تخم ماهی است که هنوز تخم نشده باشد و جامد او بقدر انکشتی و سائل او نیز می باشد مانند ریک و بهترین آن تازۀ مائل بزردی سائل آنست
*طبیعت نمک سود آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قاطع بلغم و جالی قصبۀ رئه و جهت کرده و سپرز و ریاح نافع مضر محرورین و سریع التعفن مصلح آن زنجبیل و بالخاصیه قاطع تشنکی آن سکنجبین و ترشیها است مطلقا و آنچه در کیلان تخم ماهی را اشبیل می سازند قریب الفعل است بدین
بضم با و سکون طاء مهمله و میم درخت حبه الخضرا است و بفارسی و بترکی درخت سقر نامند
*ماهیت آن
درخت آن عظیم می شود و دیر خزان می کند و برک آن طولانی و ثمر آن معطر و تخم آن شبیه بسماق و عدس و از ان بزرکتر و با خوشه و مغز آن سبز و شیرین و با دهنیت شبیه بمغز پسته و از ان نازکتر و چرب تر و بالای مغز آن پوست خشبی و زیر پوست سبز آن پوست صدفی شبیه بپوست پسته و از ان نازکتر و نوعی از ان بسیار نازک می باشد و بفارسی کلنخنک نامند و نوعی اندک صلب و پوست آن سبز مائل بسیاهی و طعم آن ترش و بفارسی بن نامند و خام آن با عفوصت و خوش رائحه و طعم و در شیراز نبشه نامند و در ماستینه داخل می نمایند جهت خوبی رائحه و طعم آن و در حبه الخضرا ان شاء اللّه تعالی بتفصیل مذکور خواهد شد منبت آن سنکستانها و دامنهای کوه و زمینهای خشک صلب
ص: 426
*طبیعت
درخت و برک و شاخ تازۀ آن کرم در آخر دوم و خشک در آخر اول و خشک آن در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و قابض و با حدت و نطول پوست آن محلل اورام و برک خشک کوبیده پیخته و به آب سرشتۀ آن خضابی نیکو است و با سرکه و روغن جهت رویانیدن و دراز کردن و نیکوئی و رفع خشونت موی و خاکستر چوب آن با روغن و یا بغیر آن جهت داء الثعلب مفید و صمغ آن را بفارسی و بترکی سقز نامند و در علک البطم ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
بکسر با و طاء مشدده و سکون یاء مثناه تحتانیه و خاء معجمه لغت رومی است و بیونانی فافس و بفارسی خربزه نامند
٢٢5
*ماهیت ان
معلوم و معروف است و انواع می باشد بخارائی و سمرقندی و دارائی و غیر اینها از اصناف جیذه و کرمک که هلیون نامند و پائیزه از اصناف پست و متوسط آن و غیر اینها از اصناف بسیار که تفصیل آن طولی دارد و بالجمله هرچند شیرین تر و لطیفتر و نازکتر باشد جوهر آن بهتر است و هرچند تفه تر و غلیظتر باشد زبونتر
*طبیعت ان
در حرارت معتدل و در دوم تر و شیرین آن در اواسط درجۀ دوم کرم و کرمک آن در کرمی و تری معتدل و تفه آن در اول سرد و در دوم تر
*افعال و خواص آن
جالی و مقطع و ملطف و سریع النفوذ و مرطب دماغ و بدن و مسمن آن و مفتح سدد و جهت استسقا و یرقان نافع خصوصا کرمک آن و مدر شیر و عرق و بول و مخرج حصاه و سریع الاستحاله بخلط غالب و درد موی و صفراوی مورث رمد خصوصا در بلدان و امزجۀ حاره و اکثار تناول آن مسهل آنچه باو رسد از اخلاط موجوده در معده و مصلح حال کرده و قروح باطنی و جلای آن و مرخی احشا و مصدع ناشتا خوردن آن مورث تپهای صفراوی و بر بالای طعام موجب تخمه و با اغذیه کثیفه مانند پنیر باعث سده و بهترین اوقات تناول آن ما بین دو طعام است که طعام اول از معده منحدر شده باشد مصلح آن سرکه و آب انار ترش ضماد لحم آن جهت تسکین ورم و درد چشم و اورام صلبه و با بوره جهت رفع کلف و آثار جلد و ضماد مجموع آن جالی جلد و جهت کلف و بهق و ضماد پوست آن جهت منع نزلات و ورم دماغی خصوصا جهت اطفال و آشامیدن دو درهم پوست خشک آن جهت ریزانیدن حصاه و انداختن آن در دیک باعث زود پخته شدن کوشت است و آزموده شده و ریشۀ آن از یک مثقال تا دو مثقال مقئ قوی و ضماد آن با عسل جهت قروح شهدیه نافع و تخم آن در اول کرم و در دوم تر مفتح سدۀ کبد و مدر بول و منقی کرده و مثانه و امعا و ملین طبع و مبهی و با قوت محرکۀ مواد ساکنه و جهت سرفۀ حار و درد سینه و خشونت زبان و حلق و تپهای حاره و مرکبه و تشنکی و حرقه البول و تسکین قرحه و خشونت قضیب که از جهت حصاه بهم رسیده باشد و جهت بدرقه شدن قوت ادویه بجکر و مجاری بول بغایت موثر و ضماد کوبیدۀ غیر مقشر آن بر رخساره و بدن بغایت جالی بشره و جهت دفع کلف مجرب کویند مضر سپرز و مصلح آن عسل و بنفشه مقدار شربت آن از دو درهم تا پنج درهم و بخور پوست و تخم آن باهم جهت ورمی که از سرمازدکی و برف در چشم بهم رسیده باشد بغایت نافع همچنین چون بسبب شدت سردی هوا بول در مجرای احلیل یخ بسته باشد خصوص که تخم آن را ناشسته با ریشهای آن در پوست آن کذاشته خشک نموده باشند چنانچه رسم بعض اهل ایران است
ص: 427
بطیخ رقی و بطیخ هندی بطیخ اخضر نیز نامند و بعربی الاغ و دابوقه نیز و بفارسی خربوزۀ هندی و معروف بهندوانه است و بهندی تربوز نامند
*ماهیت ان
معروف است و انواع می باشد بهترین آن رسیده شیرین شاداب شکنندۀ بی ریشۀ آن است خواه رنک آن زرد و عسلی و یا نباتی باشد و خواه سرخ و تخم آن خواه سیاه باشد و خواه سرخ و و خواه ابلق و رقی بفتح راء مهمله و کسر قاف و یاء نسبت منسوب برقه است که اسم موضعی است از شام و کفته اند رقه اسم قریۀ است از بغداد و در انجا خوب و جرم آن نرم و نازک می باشد بنسبت جاهای دیکر و زقی بکسر زای معجمه غلط و تصحیف است
*طبیعت ان
در اول دوم سرد و در آخر آن تر
*افعال و خواص آن
مسکن حدت صفرا و خون و تشنکی و مدر بول و مولد خون رقیق و بلغم شیرین و مرطب بدن و جهت حمیات محترقه و غب خالص و شخصی که در معده و کبد او صفرا متولد کردد خصوصا که در کیفیت ردی و در کمیت بسیار باشد و بدن او لاغر و خشک محرور المزاج باشد تعدیل مزاج او باین دوا بهتر است از استعمال ترشیها و مقطعات دیکر و آنچه در ان قوت قبض باشد و آشامیدن آن با سکنجبین جهت یرقان و مواد
٢٢6صفراویۀ محترقه و اعانت بر هضم و ادرار بول و تفتیت سنک کرده و با شکر تبرید زیاده نماید و با شیر جهت امراض سوداویه و با تمر هندی جهت مواد صفراویه و جرب و حکه و با شیر خشت و امثال آن جهت تپهای حاره و دفع خلط ردی الکیفیه که مقدار آن کم باشد مفید بهترین اوقات تناول آن ما بین دو طعام است که طعام اول انحدار یافته باشد و بالای طعام مفسد هضم و ناشته خوردن مضر خصوصا که هوا کرم و عطش بسیار غالب باشد و چون سر هندوانه را سوراخ نمایند و قدری عسل در ان ریخته سر آن را مستحکم بسته یک هفته در زیر سرکین اسپ دفن نمایند مانند شراب مسکر می کردد اما مغثی و مفسد معده است و هندوانه در مزاجی که صفرا بسیار غالب باشد از جهت لطافت مستحیل بصفرا می کردد مانند آب کدو مضر سپرز و بارد المزاج و معدۀ سرد و مصلح آن عسل و کلقند و در مبرود المزاج بدون مصلح مضعف باه و مورث درد مفاصل و امثال آن است و تخم آن در دوم سرد و تر و در جمیع افعال مانند تخم کدو است و با قوت مسکنه مواد متحرکه مانند آن مقدار شربت آن تا پنج درهم و جهت اخراج حصاه و انحدار غذاء از معده کویند مجرب است و مربای پوست هندوانه با عسل و شکر جهت برسام و وسواس و بهریبسی و درد سینه و ضعف معده که از خلط کراثی باشد و تقویت هاضمه نافع و صنعت آن در قرابادین کبیر ذکر یافت و شراب آن نیز
ص: 428
اسم سرکین حیوانات است که خشک و از هم منفرد باشد مثل سرکین کوسفند و شتر
*بعوض بق صغیر است
که بفارسی پشۀ خاکی نامند
*و بعیر اسم جمل است
بضم باء موحده و سکون غین معجمه و فتح راء مهمله و الف
*ماهیت ان
از جملۀ اغذیۀ اهل خراسان است که از آرد کندم خمیر کرده و بر تختۀ پهن کرده و بقدر درهم ها بریده ترتیب می دهند بدین نحو که در آب یختی و یا قلیه می ریزند تا خوب پخته کردد پس چاشنی سرکه یا دوشاب یا آب لیمو با قند و یا آب غوره و یا کشک و یا ماست و یا امثال اینها داخل کرده و یکدو جوشی دیکر داده فرود آورده تناول می نمایند
*طبیعت ان
کرم مائل باعتدال است
*افعال و
خواص آن
مشهی و مسکن قئ صفراوی و التهاب و تشنکی و مقوی بدن و مفتح سده و مصلح حال کرده و صاحبان ریاضت و مولد خون صالح و بطئ الهضم و مولد ریاح است و مصلح آن دارچینی است و آش ماهیچه که آش برک نامند در جمیع افعال و خواص مانند آنست و آش رشته که خمیر آن را باریک و طولانی می برند و بدستور طبخ می دهند نیز مثل آنست
بفتح با و سکون غین معجمه و لام در آخر لغت عربی است بفارسی استر و بهندی خچر نامند
*ماهیت ان
حیوانی است که از نزدیکی اسپ و الاغ تولید می یابد آنچه که پدر آن الاغ و مادر آن مادیان باشد بهتر است و نادر بعمل می آید آنچه مادر آن الاغ و پدر آن اسب باشد از ان پست تر و کثیر الوجود و این حیوان تاب مشقت و باربرداری و سواری و اسفار زیاده از اسپ و الاغ دارد و خوشرفتار می باشد خصوص خوب آن
ص: 429
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال
و خواص آن
کوشت آن جهت درد مفاصل و پیه آن مسکن نقرس و عرق النسا و چون با روغن زیتون دل آن را طبخ دهند و سه روز هر روز چهار مثقال با آب عصی الراعی بنوشد مرد را عقیم می کرداند و چون زن بعد از ظهر بلافاصله سه روز هر روز سه مثقال جکر آن را بخورد منع حمل او نماید و بدستور دل آن و بدستور بول آن را چون بیاشامند نیز مسقط آنست و موی آن و فرزجه و چرک کوش آن نیز همین خاصیت دارد و بخور سم آن مسقط مشیمه و کریزانندۀ هوام است و همچنین بخور زبل و موی آن کریزانندۀ هوام است و پنج درهم سم آن را با روغن مورد ممزوج کرده بهرجا که مو ریخته باشد بمالند مو برویاند
٢٢٧و داء الثعلب را زائل کرداند و با خود داشتن پوست آن مسقط جنین است و اکر حامله نباشد مانع حمل است و خوردن آن جهت تسکین قولنج نافع و چون ذکر آن را با مازو بکوبند و در زیت طبخ نمایند و بر مو بمالند مو را سیاه و دراز کرداند و مجرب دانسته اند و ذکر الاغ نیز همین اثر دارد و لیکن ضعیف تر است از ان
صاحب تحفه نوشته که نوعی از ایل است و مذکور شد و شاید اشتباهی باشد زیرا که بقر الوحش غیر ایل است و بفارسی نیله کاو و بهندی روجه بضم راء مهمله و واو مجهول و فتح جیم و ها نامند و فی الجمله شبیه بکاو است و شاخهای آن مانند شاخ آن بی فروع و بی شعبه و مشابهت بایل که بفارسی کوزن نامند ندارد و در خواص قریب بدانست
ص: 430
بفتح باء موحده و قاف و سکون سین مهمله معرب از بقسین و یا بقسیون یونانی است و اهل شام شمشار و بفارسی شمشاد نامند
*ماهیت آن
درختی است عظیم برک آن مانند برک انار و مورد و از ان کوچکتر و سبزتر و ساق آن سفید و صلب و چون خشک شود مائل بزردی کردد و از ان قاشق و عصا و متکی و شانه و غیرها سازند بسبب نرمی و صافی آن و ورقهای نازک مانند کاغذ نیز می سازند و بران قرآن و کتاب می نویسند و شاخهای آن پریشان و خزان نمی کند و کل آن سفید با عطریت بسیار و تخم آن سیاه مانند حب الآس و فلفل
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و سرد نیز کفته اند
*افعال و
خواص آن
برک آن سم حیوانات خصوصا شتر و ضماد نشارۀ آن با حنا بر سر جهت تقویت موی و دفع صداع و تفرق شؤون آن و با سفیدی تخم مرغ و آرد کندم جهت استحکام مفاصل و وثی و وهن و نطول طبیخ برک آن جهت خروج مقعده مجرب و تخم آن قابض و مجفف رطوبات معده و امعا و قاطع سیلان لعاب از دهان و ضماد مطبوخ آن با شراب که بحد قوام رسد جهت جمره و نملۀ ساعیه و سعفه و با عسل و حنا جهت رفع آثار جلد نافع مقدار شربت از تخم تازۀ آنکه دانۀ آن را بیرون کرده باشند تا یک اوقیه و از خشک آن سه مثقال و عرق شکوفه آن در تقویت دل و دماغ قوی تر از عرق بهار و نارنج است و چون از چوب آن شانه سازند موی را تقویت بخشد و فساد آن را دفع کرداند
ص: 431
بفتح با و سکون قاف و فتح لام و ضم تاء مثناه فوقانیه و سکون لام و ضم حاء مهمله و سکون میم و فتح قاف و الف لغت عربی است و نیز بعربی فرفخ و رجله و حسیب و بقله اللینه و بقلۀ مبارکه و بقلۀ فاطمه و بقله الزهرا و بفارسی خرفه و تورک و بعبرانی ارغیلم و بفرنکی برغال سالی و بهندی خلفه و قسم کوچک آن را لونیا نامند و وجه تسمیۀ آن بحمقا آن است که دمسیل و وادیها و رودخانه ها و جاهای نمناک بی جا می روید و اختصاص بمحلی ندارد کیاه آن بسیار نرم و تر و خفیف می باشد
*ماهیت آن
دو نوع است بزرک و کوچک کیاه بزرک آن کمتر از ذرعی و ساق آن اکثر مفروش بر زمین و بسطبری انکشتی و بسیار نازک و شکننده و مائل بسرخی و برک آن مائل بتدویر و اندک ضخیم و کل آن سفید و تخم آن سیاه ریزه و در برک آن لزوجتی و در شاخهای آن قوت قبضی می باشد و لهذا مطبوخ آن در بعضی امزجه اطلاق و در بعضی امساک بطن می نماید و در بعضی بلاد حارۀ یابسه خام آن را نیز می خورند مانند سبزیهای دیکر از نعناع و پودنه و ترخانی و کرفس و برک کاسنی و نوع کوچک آن مفروش بروی زمین و برک و تخم آن از ان بسیار ریزه تر و با بورقیت بسیار و اندک ترشی و این اکثر خودرو می باشد خصوص در بنکاله این نوع کثیر الوجود است بخلاف نوع کبیر آن و بهترین آن نوع بزرک برک و ساق سرخ آنست و نیز نوع دیکر می شود زبرک آنکه بزرک آن اندک طولانی و خودرو است
ص: 432
*طبیعت آن
در سوم سرد و در دوم تر و در سوم نیز تر کفته اند
٢٣١با اندک قوت قبضی
*افعال و خواص آن
برک و ساق آن جالی و مسکن صفرا و قامع آن و مسکن خون و حرارت جکر و معده و حدت تپهای حاره و صفراویه و عطش و ذیابیطس و صداع حار و قاطع نفث الدم و نزف الدم و چرکی که از سینه آید و مانع نزلات حاره و مبرد دماغ و قئ بازدارد و تفتیت حصاه و ادرار بول نماید و جهت سرفه و قرحه و حرقت مجاری بول و مثانه و امعا و نواصیر و بواسیر دامیه و تسکین حرارت رحم و حرقت و وجع آن و حابس حیض بقوت قبض و برودت خود و جهت حب القرع و باد سرخ چون آب آن را کرفته مقدار ده درهم با نبات مقدار دو درهم و یا شکر بیاشامند و خوردن پختۀ آن با اندک روغن و پیاز برشته کرده جهت قطع اسهال مراری و تقویت امعا و حمیات حاره و داخل مزورات صاحب تپ و امراض حاره نمودن بغایت نافع خصوص در بلدان و فصول حاره و چون محرور المزاجان لاغر و خشک تناول نمایند ابدان ایشان را تر و فربه کرداند و با سرکه خوردن آن قلیل الغذاء و جهت اوجاع کرده نافع و خائیدن آن جهت رفع ضرس و اکثار آن محدث ضرس و عصارۀ آن را داخل اکتحال و برودات نمودن نافع و ضماد آن با روغن کل جهت تسکین صداع خار ضربانی و سوختکی آتش و اورام حاره و با شراب جهت بثور سر و با آرد جو جهت تسکین صداع حار و ورمهای کرم چشم و مقدمۀ سقاقلوس و اورام دماغی و جرب و حکه و ورم انثیین و شری و جمره و به تنهائی جهت تسکین حرارت اعضا و سوختکی آتش و بر معده و کبد جهت تسکین حرارت آن و با حنا بر کف دست و پای جهت تسکین حرارت آن و بهق بشرط تکرار عمل نافع و بدستور طلای آن جهت امراض مذکوره و ریختن آب آن با روغن کل بر سر جهت صداع حار ضربانی و حقنه به آب آن جهت وجع انثیین حار و سیلان فضول از امعا و رحم مفید و ضماد بیخ آن جهت ثآلیل قویتر از نجات آن و برک و ساق آن مقوی باه محرورین و مضعف مبرودین و ضعیف الحراره و بالخاصیه مسقط اشتها و اکثار آن مورث تاریکی چشم مصلح آن مصطکی و کرفس و نعناع مقدار شربت از آب آن تا بیست مثقال و فرش نمودن نبات آن مانع احتلام و تخم آن در جمیع افعال مانند آب آنست و از ان ضعیف تر و با قوت مسکنۀ مواد و در تسکین عطش قویتر از برک آن ذرور آن جهت قلاع و بثور دهان اطفال و غیر آن نافع و کویند مضر سپرز و معدۀ بارد است و صاحب شفاء الاسقام جهت سپرز مفید نوشته و چون پنج درهم آن را نرم کوبیده پیخته با شکر یا جلاب جهت حمیات حاره و سرفۀ حار و التهاب کبد و لذع معده و امعا بنوشند نافع و تلیین بطن نماید و مصلح آن قند مقدار شربت آن تا پنج درهم بدل آن در اکثر امور بزرقطونا و بریان یعنی بو دادۀ آن قابض و غیر بودادۀ آن ملین طبع و حریره و حلوای بزر بقله الحمقاء در قرابادین ذکر یافت
ص: 433
آن را بقلۀ عربیه و بقلۀ مائیه و یربوز و جربوز و اهل اندلس بلیطس و بفارسی سفید مرز و اهل بلخ منج و اهل بخارا و جرجان بور منی و بسندی فانتهاری و بهندی چونلائی نامند
*ماهیت آن
مالیقی و بغدادی نوشته اند که کیاهی است شبیه بکاسنی و از ان ریزه تر مائل بسرخی و بی طعم و در کنار آبها می روید و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که در تنکابن و طبرستان اشکنی نامند و ابن تلمیذ کوید که تخم آن شبیه است بتخم بستان افروز و قسم مادۀ آن سرخ مرز است و مترجم صیدیه ابو ریحان نوشته برک آن شبیه ببرک زردآلو و مناسبت میان آن و بستان افروز بآن است که نبات بستان افروز سرخ می باشد و نبات منج سبز و در تخم هر دو باهم مشابهت تمام دارند و نوع سرخ آن را که برک و شاخ آن سرخ و درازتر است و آن را پخنح نیز کویند و نوع دوم را ماده و این قول اصح و چونلائی چنین است و سفید آن در بنکاله بسیار بلند نمی شود بلکه اکثر پهن بر روی زمین می باشد
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص آن
ملین طبع و مرطب بدن و قلیل الغذا و مطفی حرارت
٢٣٢غریبه و مولد خلط صالح و مسکن تشنکی و سرفۀ حار چون با آب انار و روغن بادام طبخ نمایند و طلای عصارۀ آن با روغن کل جهت صداع شمسی احتراقی و ضماد آن جهت جرب و حکه و اورام حاره و خراج و قروح و ورم چشم و ثآلیل و قروح باطنی و شهدیه و غلیان خون نافع و بطئ الهضم و مضر مبرودین و قاطع باه و مصلح آن جوارشات حاره و جهت محرورین نافع و مسکن سرفه و عطش عارض از حرارت و مرۀ صفرا خصوصا جوش داده و پختۀ آن با روغن بادام شیرین و آب انار شیرین و کشنیز تر تازه یا خشک و طلای آب آن جهت صداع عارض از احتراق شمس نافع و تخم آن سرد و خشک و رادع و جهت امراض حاره و اورام کرم شربا و ضمادا مفید و صاحب دستور الاطباء نوشته که بیخ آن را چون با آب بسایند و بر عرق مدنی که بفارسی رشته و پیو و بهندی نارو نامند بمالند نافع است مضر کرده مصلح آن شکر مقدار شربت آن تا سه مثقال است
ص: 434
بفارسی ترۀ خراسانی و ساق ترشک و بهندی ساک چوکه نامند
*ماهیت ان
قسمی از حماض بزرک ورق بی ساق است و از برک کرنب کوچکتر و در جاهای نمناک می روید و طعم آن ترش
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و کویند در اول
*افعال و خواص آن
شکم ببندد و مرۀ صفرا را سودمند بود و اشتهای طعام آورد هر کاه نقصان از حرارت باشد و محرور المزاج را نافع و مبرود را مضر و عصب را بدستور مصلح آن عسل است
آن را بقله الرمل نیز نامند جهت آنکه منبت آن اکثر صحراهای رملی است
*ماهیت ان
نباتی است از کاسنی بری کوچکتر و بیخ آن پهن بر روی زمین و کل آن زرد بخلاف قنابری که بیخ آن بر زمین فرورفته است و طعم آن با اندک شوری و تلخی و در آخر زمستان می روید و در آخر نیسان ماه رومی می خورند و تخم آن شبیه به پنبه دانه است
*طبیعت ان
در اول سرد و در رطوبت معتدل و کویند کرم و خشک است
*افعال و خواص آن
مصلح امزجه و سریع الهضم و جهت خفقان قلب و خشبوئی دهان و استحکام لثه و تقویت عمور یعنی کوشت بن دندانها و تقویت قوت هاضمه و معده و کبد و احشا نافع و صفرا را دفع نماید و بخور عرق آن جهت حمی ربع و حمی بلغمیه نافع و از خاصیت آنست که چون زیر جامۀ خواب کذارند خوابهای خوب بینند
ص: 435
بضم راء مهمله و فتح میم و الف و ها
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک بار تنک و از ان ریزه تر و مائل بغبرت و بیخ آن باریک و پر شعبه و بیرون آن سیاه و اندرون آن سفید و منابت آن اکثر بلاد مغرب و ارمینیه و جزائر و خوز است و هر سال در بهار می روید و تا اواسط تابستان می ماند
*افعال و خواص آن
پوست بیخ آن را چون بکوبند و بفشارند و عصارۀ آن را کرفته طبخ نمایند تا غلیظ و سیاه مانند زفت کردد بر هر پیکان تیری و حربه که بمالند و بهر حیوانی که بزنند و بخون آن برسد آن را در ساعت می کشد و اهل اندلس بیخ مقشر آن را بجای کندش استعمال می نمایند در نهایت کرمی و خشکی و سه درهم آن کشنده است بقئ
*بقله الاوجاع*
بیونانی آن را قاقالیا و اهل مغرب توجره نامند
*ماهیت ان
نباتی است مغربی و منبت آن بوادی افریقیه در طعم شبیه بانیسون و با اندک تلخی
*طبیعت ان
در اوائل دوم کرم و خشک و جهت درد شکم هر شخصی در هر زمانی مفید است
بفتح باء موحده و قاف و میم
*ماهیت ان
درختی است عظیم منبت آن سواحل هند و زیرباد و دکهن و زنکبار و برک آن مانند برک بادام و کل آن بسیار زرد و ثمر آن مدور مائل بسرخی و در آخر سرخ می کردد و بعد رسیدن سیاه و شیرین
٢٣٣و چون دو سه شب آن را بخیسانند سداد بغایت خوش رنکی می شود و کویند عین الدیک تخم ثمر آنست
ص: 436
*طبیعت ان
در سوم کرم و در چهارم خشک
*افعال و خواص آن
ذرور آن جهت التیام قروح کهنه و جراحت تازه و قطع نزف الدم و تجفیف قروح سائله و غسول به آب آن جهت نیکوئی رنک رخساره و تقویت مفاصل نافع و پنج درهم آن کشنده به یبس و سکون و بعضی را بخناق مقلق علاج آن مقیئات و مرطبات و حقنها و جمولات معتدله و فصد در صورت احتیاج است و کویند علاج پذیر نیست و صباغان چوب آن را جوشانیده در رنک کرپاس و غیره مستعمل دارند
*فصل الباء مع الکاف
بفتح با و کاف مشدده و الف
*ماهیت ان
درختی است معروف در مکۀ معظمه زادها اللّه تعالی شرفا شبیه به بشام و برک آن از ان ریزه تر و ثمر آن مدورتر و بزرک تر از ان و دمعۀ سفیدی که از ان می چکد از ماندن مانند دمعۀ بشام سرخ نمی کردد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ضماد ثمر آن جهت نضج دمامیل صلبه و اورام بلغمیه و مرکبه و سایر صلابات و مسواک بچوب آن جهت تقویت لثه و منع افات از دندان و دمعه آن جهت وجع اسنان و تخم آن مقوی معده و جهت سرفه و اورام بلغمیه و سودا و به نافع
بفتح باء موحده و سکون قاف بعربی ناموس و بفارسی پشه و بهندی مچهر نامند و اهل مصر و یمن و حجاز کتان بضم کاف و تشدید تاء مثناه فوقانیه و اهل عمان یمامه و بحرین و لحسا و قطیف ضمج بفتح ضاد معجمه و سکون میم و جیم کویند
ص: 437
*ماهیت
آن
بدانکه درین اختلاف است از کلام صاحب قاموس که البقه البعوضه و هی دویبه مفرطحه حمراء منتنه و البعضوضه بالضم دویبه کالخنفساء و هی دویبه سوداء و از کلام شیخ داؤد انطاکی که البق له اسم یقع عند ناطی البعوضه اعنی الناموس و هو غلط و الصحیح انه الفسافس و یعرف بالشام و المصر بالبق و هو حیوان احمر و راسه اسود و له ارجل اربع صغار سریع الحرکه یتولد فی الامکنه الحاره زمن الصیف بالخشب و الحصر و الاراضی العفنه معلوم می کردد که غیر پشه است بلکه حیوانی است که بفارسی شب کز و سرخک و بهندی کهنمل نامند و از کلام صاحب مجمع البحرین که البعوضه بالفتح واحده البعوض الذی هو صغار البق و اشتقاقها من البعض لانها کبعض البقه و هی علی خلقه الفیل الا انها اکثر اعضاء فان للفیل اربعه ارجل و خرطوما و ذنبا و لها مع هذه الاعضاء رجلان زائدتان و اربعه اجنحه و خرطوم الفیل مصمت و خرطومها مجوف فاذا طعنت به جسد الانسان استقی الدم و قذفت به الی جوفها فهو لها کالبلعوم و الحلقوم و از کلام صاحب تحفه نیز پشه معلوم می شود و این درست است و آن اشتباه است و منشای اشتباه اطلاق بق است بر فسافس در بعضی لغات و آن دو نوع است بزرک و کوچک بزرک آن بهیأتی است که صاحب مجمع البحرین نوشته و این را بق و ناموس نامند و کوچک آن را بعوض و در نی زارها و بیشهای پر آب و کیاه نوع بزرک آن بسیار می باشد و کزنده و با سمیت و کوچک آن در جاهای تاریک و پای دیوارهای نمناک و سمیت این از ان کمتر و لیکن صاحب تحفه بتبعیت شیخ داؤد اکثر خواص فسافس را در بق ذکر نموده بدانکه خرطوم فیل مصمت نیست بلکه مجوف و بجای بینی آنست آب و مائعات را بدم در ان می کشد و آن را پیچیده در دهان خود ریخته می خورد
ص: 438
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
بلع نمودن زندۀ آن با حنا جهت رفع عسر البول و قطع حمی و بلع هفت عدد آن در جوف باقلی سوراخدار قیل از نوبۀ تپ ربع مجرب کفته اند و نفوخ سائیده آن در احلبل جهت ادرار بول و تفتیت حصاه نافع و چون بکزد بسبب سمیتی که دارد در عضو خارش و اندک ورمی حادث کردد مصلح آن مالیدن روغن و آب لیمو است و چون زرنیخ سائیده و نوشادر را با پیه کاو سرشته چند روز در مکانی که در ان بسیار باشد بخور کنند منع تولد آن نماید و مجرب دانسته اند و از دود کاه و سرکین کاو و زاج و شونیز و چوب صنوبر بکریزد و چرب نمودن صورت نیز باعث قلت ضرر و الم نیش آنست
بفتح باء موحده و سکون قاف و ضم ثای مثلثه و سکون واو و کسر فا و سکون راء مهمله و ضم ثای مثلثه و نون لغت یونانی است
*ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک ترۀ تیزک و از ان ضخیم تر و تیز طعم و ساق آن مربع و کل ان شبیه بکل بادروج و تخم آن مانند تخم کندنا و بیخ آن سیاه مدور مائل بزردی و کوچکتر از سیب و بوی آن شبیه ببوی شراب منبت آن سنک لاخها
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ملطف و مقطع ضماد برک آن جهت خراجات عظیم و ثوالیل منکوسه و جذب خار و پیکان از بدن و تخم آن قویتر از برک آن و ضماد آن با آرد جو محلل قوی
ص: 439
٢٢٨و جاذب خار و پیکان از عمق بدن بسوی ظاهر و بیرون آورندۀ آن و چون بیاشامند از تخم آن یک مثقال خوابهای ردی مشوش بینند و بیخ آن در جمیع افعال از ان ضعیف تر و چون بیاشامند مقدار دو مثقال آن را با ماء القراطن که ماء العسل است اسهال بلغم و مرۀ سودا نماید مقدار شربت آن تا دو مثقال است
بفتح با و قاف و سکون راء مهمله بفارسی کاو ماده و بهندی کای نامند
*ماهیت آن
معروف است و نر آنکه ثور باشد بهندی بیل نامند طبیعت کوشت آن زیاده از یکساله عمر آن کرم و خشک است و از جمل کمتر و از بز خشک تر
*افعال و خواص
ان
کوشت آن بطئ الهضم و غلیظ و خون متولد از ان غلیظ سوداوی و محدث امراض سوداوی مانند سرطان و جذام و ورم سپرز و داء الفیل و دوالی و بهق و جرب و قوبا و سواس و تپ ربع و مانند اینها از امراض و مداومت آن مضر اصحاب مفاصل و عرق النسا و قاطع حیض و ولادت پیش از وقت و مورث جرب و حکه و موت فجاءه بسبب سده و صعود بخار غلیظ و بدبوئی بسوی قلب و دماغ و نصاری چون بالای آن خمر می آشامند لهذا بسیار استعمال می نمایند جهت آنکه خمر آن را هضم می نماید و قوت آن را باقی می دارد و کسی که خمر نمی آشامد نباید که استعمال نماید و باید کسی که کوشت آن را تناول می نماید کاه کاهی تنقیۀ سودا بآشامیدن مسهل سودا می نموده باشد و متعرض ادرار بول نشود و اجتناب نماید از آشامیدن شرابها و آبهای غلیظ نی زارها و ایستاده و چون بیابد در بدن خود التهابی و سوزشی سرکه بیاشامد و یا در طبیخ آن سرکه داخل نماید و لیکن سرکه با آن معین بر زیادتی تولید سودا است و لحم آن در طعم لذیذ می باشد و از برای صاحبان کدو ریاضات و فتق نیکو است و مسمن و مقوی بدن و قاطع مرار رقیق و اما باعث تعفن خون است و بهترین آن کوشت کوسالۀ فربه صحیح المزاج است و بعضی آن را بهتر از کوسفند چهار ساله می دانند و زرد آن بهتر از سائر الوان و بهترین اوقات خوردن آن ایام ربیع است و بدترین آن پیر و لاغر و علیل است و چون از کوشت آن سکباج پزند منع سیلان ماده از معده و کبد نماید و آشامیدن مرقۀ آنکه دهنیت آن را تمام کرفته باشند با سرکه جهت منع انصباب مواد صفراوی بسوی معده و کبد و امعا و منع انتشار آن در بدن و دفع یرقان و ادرار صفرا و قطع اسهال صفراوی نافع و چون مبرود المزاج و صاحب معدۀ ضعیف ارادۀ تناول آن نماید باید که آن را خوب مهرا طبخ نماید و با کاشم و سداب و سیر و یا سرکه و عسل و شیرینیها سوای خرما تناول نماید و خوردن تره تیزک و خردل بعد از ان نیکو است و باید که آب بالای آن بزودی نیاشامند تا اینکه شکم خشک کرده پس بیاشامند بالای آن شراب قلیل المزاج رقیق زرد یا سرخ و چون کوشت بی چربی آن را بریان نمایند و چون آب آن را کرفته در کوش بچکانند کرم آن را بکشد و چون بر سوختکی آتش بمالند منع آبلۀ آن نماید و مصلح کوشت آن دارچینی و فلفل و زنجبیل و مهرا پختن آنست و چون در هنکام طبخ قدری پوست خربزه در ان دیک اندازند مهرا و لذیذ کرداند و مصلح کوشت کوساله استحمام و ریاضات بود و سر آن تپ را زائل کرداند و قوت باه بیفزاید و چون با سرکه پیش از طلوع آفتاب بر برص بمالند زائل کرداند و شاخ آن سرد در دوم و خشک در سوم است و چون شاخ کاو نر را خشک نموده براده نمایند خصوصا از کنارهای آن و مقدار یک مثقال آن را با آب سرد بیاشامند جهت حبس رعاف و با شراب عفص جهت حبس اسهال و همچنین شاخ سوخته و استخوان بینی آن و سم سوختۀ آن جهت تسکین وجع و جلای دندانها مفید و چون دو مثقال آن را با عسل بیاشامند اخراج حب القرع نماید و چون هر روز نیم درهم آن را با سکنجبین بیاشامند و مداومت بران نمایند ورم طحال عظیم را تحلیل دهد و باه را برانکیزاند و ذرور آن مانع زیادتی اکله است و بخور آن جهت کریزانیدن هوام و چون از شاخ چپ آن انکشتری سازند و بپوشند در انکشت دست چپ جهت صرع و ام الصبیان نافع و اهل سودان
ص: 440
٢٢٩بسیار مستعمل دارند و زهرۀ آن کرم و خشک قریب بچهارم بلکه در اوائل آن اکتحال آن جهت جلای بیاض چشم و لعوق آن با عسل جهت خناق و حکه و نار فارسی که آتشک نامند و اهل مصر این را در ان مرض مستعمل دارند و دور نیست و لیکن بی عسل استعمال آن جائز نیست و همچنین مالیدن آن از بیرون بر حلق جهت خناق و چکانیدن آن در کوش جهت تسکین وجع آن و قطع چرک و ریم از ان خصوصا با عسل و یا با آب سداب و زیت و طلای آن جهت سائر قروح و با نطرون جهت زوال آثار جلد و کلف و بتنهائی بر مقعده جهت قروح آن و همچنین قطور آن با شیر بز یا شیر زنان در کوش جهت قطع سیلان چرک از ان و چاق نمودن خراج که در ان بهم رسیده باشد و یا انخراقی که در ان عارض شده باشد و با آب کندنا جهت طنین و صداهائی که در کوش بهم رسیده باشد و غرغرۀ آن با عسل و با مراهم جهت جمره بجیم و مانع تفتیح آنست و چون بر نهش جانوران سمی بمالند درد آن را تسکین دهد و سمیت آن را زائل کرداند و بعضی برای دفع سموم مقدار یک دانک آن را با مصلح آنکه کثیرا و عسل است جهت دفع سموم می آشامند و طلای آن با عسل جهت فروح خبیثه و تسکین وجع آن و وجع قروح فرج و ذکر و غلاف انثیین و معین بر تحلیل اورام آنها است و ضماد آن با نطرون و طین قیمولیا جهت جرب متقرح و برص و سبوسۀ سر و کلف و آثار جلد نافع و با معاجین جهت صاف کردن منی و فرزجۀ آن با ادویۀ مناسبه جهت احتباس حیض و تنقیۀ رحم و مالیدن آن بر تنۀ درخت مانع کرم افتادن در ثمر آن است و خرزۀ آنکه چیزی است که در زهرۀ بعضی کاوان می کردد و نرم می باشد و بعد بر آوردن و رسیدن هوا بدان اندک صلب می کردد و آن را حجر البقر و بهندی کاوروهن نامند در حرف الحاد را حجار ان شاء اللّه تعالی ذکر آن خواهد آمد و احشاء البقر در حرف الالف مع الحا ذکر یافت و خون ثور یعنی کاو نر آن بسیار کرم و خشک و غلیظ ضماد آن با آرد جو جهت تلیین و تحلیل اورام صلبه و طلای مخلوط آن بخون حیض و کرم کردۀ آن جهت تسکین وجع نقرس و مفاصل مجرب و خوردن آن در ساعت ذبح مقدار ربع اوقیه کشنده بخناق بسبب سد منافذ روح و حدوث ورم حنجره و لوزتین و سرخی زبان و کرب و غشی شدید و عارض می کردد شارب آن را غثیان شدید و اضطراب و انضجار پس سرخی زبان و ظاهر شدن قطعۀ خون جامد بر اسنان و وجع نواحی حلق پس ورم و تشنج و اختناق و کزاز و علاج آن آنست که قئ او را نفرمایند بلکه پنیر مایها با سرکه حل نموده و تخم کرنب و خاکستر سرو و چوب انجیر و شیر انجیر و برک طباق که بیونانی قوثور نامند و حلتیت و بوره باو بخورانند و یا جوشانیدۀ آن را با فلفل و عصارۀ عوسج و تحقین فرمایند بحقنۀ حاده و مکرر بحلق او رادعات و مبردات بریزند و تقویت فرمایند دماغ و حلق او را بشمومات و لطوخات و بر شکم او آرد جو و ماء العسل ضماد نمایند و علامت برء او آنست که از مخرج اسفل او چیزی شبیه بزعفران دفع کردد و کفته اند از خواص کوشت آنست که چون پخته و در خون آن فرو برده در شیشه کنند و سر آن را محکم بندند و تا چهل روز بکذارند تا متعفن کردد و کرم افتد و آن کرمها را در شیشۀ دیکر کنند و بکذارند تا یکدیکر را بخورند و یک کرم بماند آن کرم سم قاتل است و نیم درهم آن در ساعت کشنده و چون با بزر البنج قدری آن را سائیده در بینی دمند بیهوش کرداند و بول آن جهت جلای کلف و با سرکه جهت درد دندان و چون با حرمل بجوشانند و بشویند بآن عضو مخدور را خدر آن زائل کردد و مجرب است و چون نانخواه را در بول کوساله یک شبانه روز بخیسانند پس برآورده خشک نموده نرم بکوبند و هر روز بمقدار برداشت مزاج تناول نمایند جهت استسقا مفید و اغتسال دست و پای صاحب تپ ربع ببول آن با بول آدمی ممزوج کرده زائل کنندۀ آنست و قضیب خشک کردۀ کوساله مقوی باه و نعوظ و بدستور خصیه خشک کرده براده نمودۀ آن و پیه آن جهت سرفه و ضعف و قروح قصبه رئه و معده
ص: 441
٢٣٠و حرقه البول شربا و در جمیع افعال بهتر از پیه خوک است و طلای آن بر خنازیر و قروح و جروح و بواسیر مفید و خاصیت بول آن در ابوال و لبن آن در البان مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و چون رودهای آن را کرفته پاک شسته پر باد نمایند و سر آنها را بسته ریسمانی بآنها بندند و آن رودهای پر باد را در حوض و یا غدیر و یا نهری که در آنها وزغها بسیار باشند و فریاد کنند شب سر دهند و حرکت دهند همه وزغها خیال مار نموده از ترس خاموش کردند و بکریزند
بضم باء موحده و سکون کاف و کسر جیم فارسی و سکون یا لغت هندی است و بابچی نیز کویند
*ماهیت ان
تخمی است مدور اندک طولانی و پهن و ظاهر آن سیاه و اندرون آن سفید و در غلافی مدور سه چهار عدد قریب بهم در خوشۀ مانند عنب الثعلب و برک آن مانند برک بقلۀ خراسانیه و کل آن کلابی رنک
*طبیعت ان
کرم و خشک و سرد و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
ملین و نفاخ و مشهی و مفرح و جهت برص و بهق و جرب و فساد خون و جذام شربا و ضمادا بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر جهت فساد صفرا و حمیات بلغمیه و دیدان و حب القرع و قروح مجاری بول نافع و تخم آن در افعال مذکوره قویتر و اهل هند تخم آن را از جملۀ رساین می دانند
بضم باء موحده و فتح کاف مشدده و سکون نون و عوام بکم بمیم نیز کویند
ص: 442
*ماهیت ان
کیاهی است هندی مفروش بر روی زمین برک آن ریزه اندک پهن طولانی و با شرفۀ کمی و سر آن اندک مدور بیخ برکها باریک
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آب برک آن جهت رفع حمیات بلغمیه و عفنه و سرفۀ بارد و حبس البول و حرقت آن و حصاه مثانه نافع و ضماد آن منضج دمامیل و کویند چون روی توتیا را کداخته و در حین کداز بکن را سائیده قدری معتدی بران ریزند آن را سوخته سفیدآب می کرداند در غایت خوبی
بضم باء موحده و سکون کاف و ضم میم و سکون واو و نون لغت فارسی است و بعربی عرفج نامند
*ماهیت ان
از جملۀ یتوعات است و کیاه آن در کنار آبها می روید شبیه بدرخت سماق و شاخهای آن زیاده بر پنج عدد نمی باشد و مائل بسرخی و شیردار و ازینجهت آن را ذو خمسه الاغصان نامند برک آن شبیه ببرک کاج و پیچیده و کل آن سفید و درهم و تخم آن شبیه بشاه دانه و آن را حب الفقد می دانند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح سدد احشا و جهت سپرز بغایت نافع و کفته اند که اکر زن در سالی یک عدد از تخم آن را تناول نماید در ان سال آبستن نکردد و اکر هفت سال بدان مداومت نماید هیچ وقت حامله نشود
بفتح باء موحده و سکون کاف فارسی و خفای ها و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون و دال چهار نقطۀ هندی و ها لغت هندی است
ص: 443
*ماهیت آن
ظاهرا نوعی از خروع است که در بنکاله می شود و فرق میان این و خروع
٢٣4آنست که شاخهای درخت بکهرینده از پائین روئیده می باشد و برک این مانند برک بید انجیر و ثمر این بی خوشه و مدور اندک طولانی و پوست آن سبز و صاف و مغز تخم این سفید و مخدر مانند تاتوله
*افعال و خواص آن
یتوع ساقۀ برک آن ملصق و ملحم جراحات تازه و قاطع نزف الدم آن بسرعت و مجرب
*فصل الباء الموحده مع اللام
بفتح باء موحده و لام و ضم دال و سکون راء مهملتین و بذال معجمه نیز آمده لغت فارسی است ماخوذ از بهلاوۀ هندی و بعربی حب الفهم و حب القلب بجهت مشابهت آن بقلب حیوان و برومی انقردیا نامند
*ماهیت ان
ثمری است هندی درخت آن شبیه بدرخت پهالسا و شاخهای آن از بیخ رسته مائل بزمین و بر زمین افتاده و هر جا شاخۀ که آن بر زمین می رسد ریشه می بندد منبت آن جنکلها و دو نوع می باشد یکی صغیر و ثمر آن شبیه بنارنجی و بهی و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و در اندرون آن لحمی اندک شیرین با چاشنی کمی و عفوصت بسیاری و بعضی مردم آن را می خورند و بر سر آن مانند اکلیل دانۀ صنوبری شکل مانند دل حیوان و بر سر آن کل آن می باشد و بعد رسیدن سیاه می کردد و کل آن می ریزد و در اندرون ثمر آن تخمها می باشد و کوشت آن اندک شیرین چاشنی دار با عفوصت بسیار بعضی اطفال و مردم آن را می خورند و اکلیل بالای آنکه بلادر است مغزی شیرین دارد مانند مغز بادام و بر بالای آن مغز و زیر پوست رطوبتی غلیظ لزج و آن عسل آنست که دهن بلادر نیز نامند و طریقۀ اخذ عسل آن آنست که سر آنکه مانند قمعی است بریده انبر را کرم کرده بدان بکیرند و بفشارند بقوت تمام و آنچه عسل از ان برآید در صدفی و یا در ظرفی شیشه و یا چینی جمع نمایند و همچنین دانۀ دیکر تا بقدر مطلوب برآید و یا آنکه بر روی سنکی و یا تابۀ آهنی بکذارند و دستۀ هاون آهنی را کرم کرده بران بفشارند تا عسل آن برآید و بدستور مذکور جمع نمایند و یا آنکه با کنجد نرم بکوبند و اندک نمک آبی بران پاشیده در پارچۀ کرپاس قوی انداخته در شکنجه بکشند تا آنچه روغن در ان است بخوبی و آسانی برآید پس جمع نمایند و بکار برند و باید که در جمیع احوال دست و دهن و بینی را محافظت نمایند که باعث تورم آنها نکردد زیرا که در بعضی امزجه بسبب عدم موافقت بخار و رائحۀ آن باعث تورم ابدان ایشان می کردد چه جای رسیدن عسل آن پس اکر اولا امتحان نموده پس متوجه اخذ آن کردند بهتر است و چون خواهند که مغز آن را تناول نمایند باید که بلادر درست را در آتش اندازند تا پوست و عسل آن سوخته کردد و مغز آن نسوزد پس پوست عسل سوختۀ آن را دور کرده مغز آن را تناول نمایند و طریقۀ استعمال عسل آن آنست که بروغن مغز کردکان و یا کنجد تازه یا روغن کاو تازه چرب و خلط کنند و یا با مغز کردکان و یا کنجد مقشر و یا نارجیل سائیده سرشته تناول نمایند و یا داخل معاجین و غیرها کنند و بتنهائی بدون دهن و یا شئ دهنی چنانچه ذکر یافت استعمال آن جائز نیست و دوم کبیر که در بنکاله و هند مشهور به بادام فرنکی است درخت و ثمر این نیز شبیه بدان است الا آنکه اکلیل اینکه بادام فرنکی نامند بهیأت کردۀ بز و ببزرکی آن می باشد و عسل این کمتر و مغز این شیرین تر و ماکول و عسل این غیر مستعمل است و دستور خوردن مغز این نیز بدستور نوع اول است و در نوع اول بعضی دانها کم عسل و خشک می باشد و این را بلادر ذکر می نامند
ص: 444
*طبیعت عسل آن
در چهارم کرم و خشک و پوست آن در سوم و مغز آن در سوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
مسخن و محلل و ملطف و مقرح جلد و جهت قروح و امراض باردۀ دماغیه و رطوبیه مانند فالج و لقوه و رعشه و خدر و نسیان و اختلاج و قطع ثآلیل و دفع رطوبات و ریاح و سلس البول و وشم و سایر اثار جلدیه و تقویت حفظ و ذهن و اعصاب و دندان و باه نافع مضر محرورین و محرق خون
٢٣5و مورث یبوست دماغ و جنون و سرسام و مالیخولیا و جوشش دهان و نهیج بدن مصلح آن روغن کردکان و مغز تازۀ آن و مغز نارجیل تازه و کنجد مقشر و استنشاق روغن بنفشه و خورانیدن ماء الشعیر و اشیاء بارده و مصلح تهبج عارض از ان کویند روغن ماهی ریزه است که بهندی تنکره نامند که در روغن کنجد طبخ نموده بر بدن بمالند مقدار شربت آن از ربع درهم تا نیم درهم و دو درهم آن کشنده بدل آن پنج وزن آن فندق و ربع آن روغن بلسان و سدس آن نفط است و اکتحال آن در چارپایان مورث بیاض و رافع آن خربق و ضماد آن با ادویۀ مناسبۀ غیر مقرحه جهت جمیع امراض بارده نافع و مغز آن لذیذ و بی مضرت و مبهی و مهیج باه و پوست آن مهیج باه و جهت سیاهی موی بغایت موثر خصوصا که با روغن بطم مدبر نموده باشند و دستور اخذ عسل آن و خوردن بلادر و مرکباتی که اصل و عمود در انها عسل آن است مانند انقردیا و جوارش بلادر و حلوا و دلبهره و دهن و عرق و لبانۀ طولونیه و مزید العمر و معجون آن در قرابادین ذکر یافت *بدانکه شخصی که بلادر خورده باشد و او را امراض حاده و سوزش باطن و جراحات و التهاب و جوشش زبان و حلق و وسواس عارض شده باشد علاج او آن است که او را مسکۀ تازه و روغن کاو و یا کوسفند و یا روغن کنجد تازه بخورانند و بر بدن او مکرر بمالند و فادزهر و جدوار مجرب با دوغ کاو تازه سائیده بخورانند تا آنکه حدت و لذع آن اندک تسکین یابد پس ماء الشعیر و دوغ کاو ترش و شوربای چرب و برنج چرب خصوص بروغن کنجد تازه بخورانند و در بینی او روغن بنفشه و بادام بچکانند و بر سر او چیزهای خنک نیز بمالند مانند روغن کل با شیر زنان و امثال آن و نطول نمایند بر سر آن آبی که بنفشۀ خشک و پوست خشخاش و جو مقشر و تخم کاهو و بیخ لفاح از هریک یک مشت در ان بجوشانند تا آنکه آب سرخ کردد و صاف نموده مکرر بر سر او بریزند و لعاب بزرقطونا با جلاب و آب انار و اشیاء باردۀ رطبه و آب کوشتها بخورانند و مصلح قروح حادث از بلادر موم روغن مصنوع از موم سفید و روغن کل است خواه قروح ظاهری باشد یا باطنی
ص: 445
بفتح باء موحده و سکون لام کویند بلغت هندی اسم خیار هند است بزرکتر از خیار کبیر و کویند بهندی آن را کچری و بلغت اهل بنکاله کر می نامند
*ماهیت ان
آنچه حکیم میر محمد مومن نوشته که تخم آن تلخ و مغز آن چرب و پوست ثمر آن سیاه و اندرون آن سفید مائل بزردی است مؤلف کوید هیأت کچری نه چنین است بلکه تخم آن چنان است و پوست ثمر آن در خامی سبز و بعد رسیدن زرد مخطط بسبزی و بعضی زرد یکرنک و لحم آن در خامی تلخ و بعد رسیدن اندک ترش می کردد و بسیار خوش بو می باشد و جهت خوشبوئی آن را نزد خود نکاه می دارند و بجای دستنبویه است و نبات آن شبیه بنبات خیار و شاخ های این باریکتر و برک این کوچکتر و نازک و نرم بی زغب
*طبیعت تخم ان
در آخر دوم کرم و خشک و باقوت قابضه و لحم آن از ان کمتر
*افعال و خواص آن
مقوی احشا و محلل صلابات عصب و جهت فالج و لقوه و سائر امراض بلغمی و بواسیر و ریاح و رطوبات غریبه و با جوارشات جهت تحلیل ریاح و بواسیر و غیر آن نافع و قابض طبع و مبهی و بخور آن جهت بواسیر بسیار مفید مقدار شربت آن تا یک مثقال و مصدع محرورین مصلح آن کشنیز و لحم آن کویند بسیار محلل و هاضم است به حدی که چون قدری از ان را با کوشت طبخ نمایند بزودی پخته و خوش بو و هاضم می کردد و معمول اکثر طباخان اهل شاهجهان آباد است و بجهت انهضام طعام و تحلیل ریاح و قولنج ریحی بسیار نافع و مجرب چون خشک نموده سفوف سازند و با اندک آب کرم بنوشند و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر ترکیب نمایند از قبیل جوارشات و یا معاجین و یا سفوفات و غیرها و اسحق بن عمران نوشته که بل دانۀ است سیاه در خلقت شبیه بدر و بزرکتر از ان سر آن تیز و در داخل آن مغزی چرب و آن مستعمل
ص: 446
٢٣6و از بلاد هند آورند و بعضی بیل را پوست آن دانسته و اقوال دیکر نیز در ماهیت آن وارد است و بالجمله از ادویۀ مجهوله است و کچری معروف است و چنان است که ذکر یافت و یحتمل که بیل خشک قطعه قطعه نموده باشد چنانچه معمول عطاران اهل هند است که قطعه قطعه نموده خشک کرده می فروشند
بفتح باء فارسی و لام و الف و سین مهمله لغت هندی است و آن را دهاک و تیسو نیز نامند
*ماهیت ان
درختی است هندی مشهور و دو صنف می باشد یکی بزرک و دیکر کوچک درخت بزرک آن عظیم و کوچک آن بمقدار یک قامت و بی ساق و برک هر دو شبیه بهم و مانند برک جوز و سر برک آن مدور و بیخ آن باریک و غنچۀ کل آن سیاه رنک و مزغب و بعد شکفتن زرد نارنجی می کردد و خوش منظر و بسیار پرکل و منبت آن اکثر بلاد هند و بنکاله و مستعمل کل آن است و صمغ آن نیز
*طبیعت برک ان
کرم و تر و با عفوصت بسیار لهذا بعضی خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
مشهی طعام و مبهی و بجهت تحلیل دمامیل و بثور و ریاح شکم و ریاح غلیظۀ محتبسه در بطن و قولنج و بجهت ذرب و خلفه و دیدان و بواسیر و در جبر کسر عظام کویند قائم مقام مومیائی است و کل آن سرد و خشک و قابض شکم و دافع فساد بلغم و صفرا و خون و مدر بول و کل سفید آن بسیار مقوی باه و ضماد مطبوخ آن محلل اورام و نزول آب در کیس و بر عانه جهت دفع احتباس بول و حیض و تحلیل ورم مثانه و رحم و ثمر آن کرم و تر و دافع امراض کرده و مثانه و بواسیر و کرم شکم و فساد سودا و بلغم
ص: 447
بفتح باء فارسی و لام و الف و سکون سین مهمله و فتح باء فارسی و الف و باء فارسی و راء مهمله و ها
*ماهیت
ان
ثمر درختی است هندی پوست آن زرد و مغز آن سفید مائل بزردی و اندک لعابی بی طعم غالبی و بعد خشک شدن پهن اندک عریض و طولانی مانند برک کوچک ضخیم کروی شکل می کردد و چهار نوع می باشد سرخ و کبود و زرد و سفید و همه در خواص برابراند
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت بواسیر و دیدان و حب القرع نافع و قطور آن با ملح اندرانی و پوست هلیله بالسویه در کلاب خیسانیده جهت رفع بیاض عین مجرب
بفتح باء عجمی و لام و الف و فتح سین مهمله و سکون نون و ضم طاء مؤلفۀ مهمله و سکون واو و راء مهمله لغت فرنکی است بمعنی شجره النبی و آن را دسنطو و لینو سنطو نیز نامند و معنی لفظ اول شجره النبی و ثانی شجرۀ مبارکه است
*ماهیت ان
از ادویۀ جدیده است که طائفۀ فرنک در سنه هشتصد هجری که ارض جدید را یافتند و در تصرف آوردند معرفت بدین دوا بهم رسانیدند و باطراف بردند و آن درختی است شبیه بدرخت لسان العصافیر بهیأت مجموعی و با دو پوست یکی خارجی غلیظ شبیه بپوست بلوط و دوم نازک متصل بچوب یعنی مغز آن و این سبز و زرد مائل بسفیدی مانند صندل زرد و چوب داخل آنکه بمنزلۀ لب آنست سیاه سنکین متین مانند آبنوس و با دهنیت که مانند چوب صنوبر بآتش مشتعل می کردد و بلاسنطور را فرنکان بر مراکب حمل نموده بقسطنطینیه می آورند و از ان در انجا قبضۀ کارد و خنجر و شمشیر می سازند و بهترین آن سنکین بسیار دهنیت تازۀ آنست که کهنه و پوسیده نشده باشد و مستعمل و شدید النفع مغز سیاه رنک شبیه بآبنوس آنست و بعد از ان پوست داخلی شبیه بصندل زرد پس پوست خارجی آن
ص: 448
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر درجۀ دوم و بعضی یابس در سوم کفته اند
*افعال و خواص آن
مفتح و مرقق و معرق و مقطع و محلل و مجفف و باقوت تریاقیه و بالخاصیت مقاوم سموم و دافع آنها و جهت صرع و نسیان و جمیع نوازل و نزول آب در چشم و ضیق النفس و نیکوئی بوی دهان و زوال بخر و تقویت معده و امعا و تفتیح سدۀ کبد و طحال قدیمۀ متمکنه و درد پهلو و پشت
٢٣٧و نقرس و مفاصل و انضاج اورام بارده و خنازیر و آتشک که شجر نامند و سرطانات و انواع جرت و حکۀ کهنه و بالجمله اکثر امراض بلغمیه و سوداویۀ ردیه را مفید و هزال مفرط و قئ و یبس آن را زائل کرداند و انعاش حرارت غریزی و تقویت روح و تعدیل مزاج نماید و این بسبب صدور آثار متضاده و کیفیات متخالفه بلسان رطوبت اصلیه و بلسان طبیعت نامیده اند و از صورت نوعیۀ آن دانسته اند نه از کیفیت فقط و آن را مانند چوب چینی طبخ نموده مفردا یا مرکبا مانند چوب چینی استعمال می نمایند و طریقۀ طبخ و استعمال آن در خاتمۀ قرابادین کبیر بتفصیل ذکر یافت و در مقدمۀ این کتاب نیز
بضم دو باء موحده و سکون دو لام
*ماهیت ان
طائری است معروف بقدر کنجشکی کوچک خوش شکل و سبز رنک و نزدیک سر آن سیاه و سفید و نیکو لحن و ملیح الصوت و لهذا آن را در خانها نکاه می دارند و تربیت می نمایند
*طبیعت ان
ص: 449
کرم و خشک در سوم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
بغایت محرک باه خصوصا مغز سر و بیضۀ آن و سرکین آن بسیار جالی و با قوت قابضه ضماد آن جهت نیکوئی رنک رخسار و ازالۀ کلف و شعر زائد اجفان و حمول آن جهت اسقاط جنین مؤثر و خاکستر پر آن جهت التیام جراحات و آشامیدن خون کرماکرم آن جهت تصفیۀ قصبه رئه و صوت مفید و مبرودین را نافع و محرورین را مضر است
بفتح باء موحده و سکون لام و ضم باء موحده و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است و معروف نزد عرب به بصل الذئب و بصل الزیر و بفارسی زیر و تلخۀ پیاز و بترکی داغ سوغالی و در لرستان طرم نامند
*ماهیت ان
مانند پیاز کوچکی است الا آنکه تو بر تو نیست بلکه مانند سیر یکدانه است و پوست آن سیاه و متشنج و برک آن مانند پیاز و از ان عریضتر و در طعم و بوی شبیه به پیاز و بیخ آن از باران بزرک می شود و اندک تلخ و مائل بشیرینی و از ماکولات است و ابن تلمیذ کوید که مثل پیاز است و کوچک و طولانی و رنک آن ارغوانی و رمانی و از ان کلکونه سازند و چون تخم مرغ را بآن بجوشانند مثل روناس رنک می کند و به پیاز نرکس شبیه و برک آن مثل کراث و کل آن شبیه به بنفشه و طعم آن با حلاوت و کفته اند بعضی از ان شیرین طعم و بعضی تلخ و بعضی بی مزه می باشد
ص: 450
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و بعضی در آخر اول خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
مهیج باه و جالی و جاذب خون بظاهر جلد و مسمن بدن و ضماد آن بر کمر و حوالی قضیب جهت تقویت باه مفید و مخرج پیکان تیر و خار است از بدن و ضماد آن بتنهائی و یا با عسل جهت التوای عصب و کوفتکی استخوان و همچنین با عسل جهت تقویت بدن که سست شده باشد و کزیدن سک دیوانه و با فلفل جهت درد معده و با زردۀ تخم مرغ جهت کمنه الدم زیر چشم و با اودیۀ مناسبه جهت قلع ثآلیل مسماریه و حبس عرق و با نطرون مشوی جهت تنقیۀ نخالۀ سر و قروح رطبۀ آن و با سکنجبین جهت بثور لبنیۀ آن و با آرد جو جهت شکاف عضل و ناخن و با خانق النمر جهت کلف و بهق و آثار قروح و سیاهی باقی مانده در بدن بعد اندمال جراحت و با سرکه جهت غرب و طلای پختۀ آن در زیر خاکستر با بورۀ ارمنی جهت نخالۀ سر و زخمهای تازه و بدستور ضماد مشوی آن در زیر خاکستر کرم با رؤس سمک صغاری که در مصر صبر می نامند بعد از سوختن آنها جهت قروح صفراویۀ ذقن که بعضی از ان دانها سرایت به بعضی دیکر نماید و اکثر جوانان را پیش از برآمدن ریش عارض می کردد و دیر می ماند و با سرکه جهت غرب که ورم مآق عظیم چشم است و چون با آب بپزند و با سرکه بخورند جهت وهن عضل و حمول آن جهت اخراج جنین و مشیمه نافع المضار بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ لزج حاد و مضر عصب و مورث مغص مصلح آن کاسنی و شیر تازه با عسل و دافع نفخ
ص: 451
٢٣٨آن انیسون و مخلل آن یعنی پروردۀ آن در سرکه محرک باه مرطوبین است
بفتح باء موحده و لام و سکون حاء مهمله بفارسی غورۀ خرما نامند
*ماهیت ان
ثمر درخت خرما است که هنوز از سبزی برنیامده و میل بشیرینی نه نموده باشند
*طبیعت ان
در اول دوم سرد و در آخر آن خشک و قابض
*افعال
و خواص آن
با عطریت و مقوی لثه و معده و جکر و عصب مسترخی و قاطع قئ صفراوی و اسهال مزمن و ادرار بول و سیلان رحم و خون بواسیر شربا و ضماد آن ملصق جراحات تازه و خوش بو کنندۀ عرق و حابس آن و خائیدن آن مقوی لثه و بدستور مضمضه بطبیخ آن و مداومت اکل آن قاطع جذام مضر شش و سینه و مولد خلط غلیظ و ریاح و سدد مصلح آن عسل و بنفشۀ مربا و شربت خشخاش مقدار شربت آن دو درهم و جزو اعظم سک و رامک و اکثر خوشبوئیها است و چون آب آن را با آب غوره بجوشانند تا غلیظ کردد و در چشم کشند جهت قطع دمعه و جرب و سلاق مجرب
بکسر باء موحده و لام و سکون خاء معجمه و فتح تاء مثناه فوقانیه و ها و بحاء مهمله نیز آمده لغت مغربی است
*ماهیت ان
کیاهیست منبسط بر روی زمین و شاخهای آن باریک و سرخ بهم پیچیده مانند پیچیدن کرمها بر روی زمین بشکل دایرۀ مستدیر و کل آن سرخ و سفید
*طبیعت ان
کرم در اول و مائل بخشکی
ص: 452
*افعال و خواص ان
محلل و ملطف و مقطع و غرغره بعصاره و طبیخ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده و ضماد برک آن محلل قوی و همچنین نطول برک و مطبوخ آن جهت تحلیل اورام نافع و خوردن آن در طب مستعمل نیست
بفتح باء موحده و سکون لام و کسر خاء معجمه و فتح یاء مشدده و ها و آن را خلاف بلخی نامند بسبب آنکه در بلخ که از مملکت تورانست بسیار بهم می رسد و بهرامج نیز می نامند و بفارسی بیدمشک کویند و در حرف الخاء در خلاف مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و بعضی آن را کرم در اول و مائل بیبوست دانسته اند منسوب بمشتری است
بفتح باء موحده و لام و شین مهمله و الف و نون
*ماهیت ان
نوشته اند درختی است عظیم تا بمقدار شجره البطم می رسد بتربیت و مانند انسان متاذی می کردد از سردی و کرمی و عطش و سیرابی پس سزاوار آنست که آن را تدبیر نمایند و بحسب هر زمان و فصل تا بکمال لایق خود برسد و برک آن شبیه ببرک سداب و بسیار سفیدتر از ان و منبت آن اول عین الشمس بوده که دیهی است از دیههای مصر و انطاکی نوشته که در کتب نصاری مرقوم است که حضرت مریم با حضرت مسیح علیهما السلام چون کریخت بمطریه آمد و آنجا اقامت نمود نزدیک آن چاه و بشست ثیاب خود را و ریخت آب آن را درخت بلسان از ان روئید و لهذا نصاری تعظیم بسیار می نمایند و روغن آن را با ضعاف وزن طلا می خرند و ذخیره می کذارند نزد بطارقه و رهبانان و از ادویۀ منفردۀ نفیسۀ بی مثل است و بهترین چوب آنکه عود بلسان نامند تازۀ خوشبوی سنکین سرخ رنک آن است که پوست آن زرد باشد بهترین روغن آن آنست که در سرطان نزد طلوع شعری یمانیه کرفته باشند و امتحان خوبی آن آنست که چون در آب اندازند فرو رود و چون پنبه یا پشمی را بدان بیالایند و بشویند تا تمام منحل شسته کردد و از لزوجت آن در آن چیزی نماند و چون انکشت را بدان بیالایند و بچوبی و یا بالای ثوبی بمالند و بسوزانند اذیت بچوب و ثوب نرساند و درین امر مشارکت خمر مصعد یعنی عرق آن و مشابه لفظ است و از مدتیست که بلسان از مصر برطرف شده و عشابان و عطاران اجزای درخت بشام را از عود و حب و لبن بجای آن می فروشند و مردم استعمال می نمایند و این در افعال بسیار ضعیف و بدل آن نمی تواند شد
ص: 453
*طبیعت حب
و دهن و عود آن و بدستور خواص هریک بجای خود ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد
٢٣٩شد اما برک آن پس آشامیدن طبیخ آن جهت تحلیل نفخ و ریاح غلیظ و اخراج زلوی در حلق مانده و قطور مطبوخ آن در کوش جهت تسکین وجع آن و تکمید بدان جهت تسکین صداع رطوبی و همچنین ضماد آن جهت رفع صداع بارد رطوبی و کزیدن عقرب و ضماد پوست بیخ آن با سرکه جهت قلع ثآلیل و ضماد بیخ و ریشهای سوختۀ آن با سرکه جهت رفع ثالیل و مربای پوست تازۀ آن با عسل جهت تقویت معده و رفع رطوبات آن مفید و چون شاخ و برک آن را در آب بپزند و آب آن را با روغن کنجد تازه بجوشانند تا روغن بماند آن روغن را قائم مقام روغن بلسان دانسته اند و کفته اند بسبب حرارت مزاج آن منسوب بمشتری است
بضم باء موحده و فتح لام و سکون سین مهمله و کسر کاف و یاء مثناه تحتانیه لغت عربی است و نزد اهل مغرب معروف بمصفی الرعاه و صیدلانیه آن را قوت البریه نامند
*ماهیت ان
نباتی است پر شاخ و خشن و مربع و ساق و شاخهای آن دراز و برک آن متفرق و شبیه ببرک روناس و مائل باستداره و کل آن سفید و تخم آن صلب و مدور و میان آن مائل بکجی و چون چوپانان شیر را بآن از موی صاف می کنند لهذا مصفی الرعاه نامند
*طبیعت ان
مرکب القوی حرارت و یبوست بران غالب و یبس آن زیاده از حرارت
ص: 454
*افعال و خواص آن
ملطف و جالی و آشامیدن نیم اوقیه از عصارۀ آن با شراب ابیض ممزوج و یا با آب مجرب النفع جهت رتیلا و افعی و پنج درهم از حشیش آن نیز بدستور و فطور عصاره و یا مطبوخ آن با روغن کل یا بنفشه جهت تسکین درد کوش و ضماد آن با پیه خوک جهت ابتدای خنازیر مفید و بسبب حرارت خود منسوب بمشتری است
بضم با و سکون لام و فتح غین معجمه و الف و راء مهمله در آخر و تلاتین نیز و بهندی بودار نامند
*ماهیت ان
چرمی است سرخ رنک خوشرنک ضخیم دانه دار خوش بو که از هشترخان می آورند و سبب بوی آن کویند آنست که دباغت آن را از پوست درختی می نمایند که آن درخت خوش بو است و در سوای آن بلد جای دیکر نمی شود
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مانند افعال و خواص آن جلود است و در حرف الجیم مذکور خواهد شد و آب خوردن در اوانی مصنوع از ان مقوی قلب و رافع خفقان و مضعف باه و ذرور تراشۀ آن حابس دم خصوصا سوختۀ آنکه در جراحات تازه پر نمایند
بکسر با و فتح لام مشدده و سکون واو و راء مهمله بفارسی بلور بضم اول و ثانی و تخفیف واو کویند
*ماهیت ان
سنکی است سفید شفاف سست تر از زمرد و صلب تر از شیشه و در بعضی اماکن مانند کشمیر صلب تر و شفاف تر و در بعضی بلاد مانند عظیم آباد نرم تر و شفافیت آن کمتر می باشد
ص: 455
*افعال و خواص ان
اکتحال نرم سائیدۀ آن جهت رفع بیاض و سبل و جرب و تعلیق آن جهت ارتعاش اطفال و از خواب جستن ایشان مؤثر است
بفتح باء موحده و ضم لام مشدده و سکون واو و طاء مهمله بلغت طبرستان دارمازی و بفارسی بالوط و بلغت انطاکیه دوام و بلغت عراق عفصیج و بلغت مصر ثمر الفؤاد نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است عظیم منبت آن کوهستانها و سنک لاخها و ثمر آن معروف و بقولی دو قسم می باشد قسمی مستطیل و قسمی مستدیر و این را بهش و شاه بلوط و بلوط الملک کویند و این از قسم مستطیل لذیذتر و ماکول اهل بلاد و درخت آن شبیه بفندق است و مؤلف ما لا یسع سه قسم ذکر کرده و کفته که این قول اصوب است یک قسم مستدیر که شاه بلوط باشد و دو قسم مستطیل و ازین دو قسم یکی با حلاوت و ماکول و دیکری با مرارت و غیر ماکول چنانچه در دیلم و طبرستان هر دو قسم می باشد و امین الدوله از محمد بن احمد و از جالینوس
٢4٠نقل کرده که در بعضی بلاد درخت بلوط یک سال بلوط بار می آورد و یک سال مازو و مترجم صیدانۀ ابو ریحان کفته که ممکن است درختی در یک سال نوعی از میوه بار آورد و سال دیکر نوعی دیکر چنانچه درخت پسته یک سال پسته بار می آورد و سال دیکر بزغنج چنانچه در بزغنج ذکر یافت و در فستق ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و در زیر پوست آن متصل بمغز پوست نازک جوزی رنک می باشد که آن را جفت بلوط می نامند و ثمر تازۀ آن را در آتش انداخته بریان کرده کرماکرم با نمک و یا بی نمک می خورند نازک و لذیذ می باشد و مغز خشک آن را آرد نموده روستائیان و دهاتین نان پخته می خورند و تحقیق آنست که یک سال ثمر آن خوب و بالیده می کردد و یک سال چیزی شبیه بمازو و کم مغز و غیر مازو است چنانچه در عفص ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
ص: 456
*طبیعت ان
شیرین ماکول آن در اول سرد و در دوم خشک و تلخ آن در اول سوم خشک و نائب مناب عفص و قابض است
*افعال و خواص آن
مغلظ و بطئ الهضم و کثیر الغذا چون انهضام یابد مسدد و حابس اسهال مزمن و نزف الدم و نفث الدم و جهت خفقان و غثیان که حادث از فم معده باشد و سحج و قرحۀ امعا و سلس البول و تقطیر آن و محرق آن مدر بول و حابس اسهال و ضماد آن با پیه خوک نمک سود جهت ورم حالب یعنی کنج ران و اورام بلغمیه و صلبه و ضماد سوختۀ آن و بدستور ذرور سوختۀ آن جهت رفع قلاع و قروح ساعیه و حمول آن جهت قطع سیلان رحم و امثال آن نافع و چون بلوط را با نیم وزن آن کندر با روغن زیتون سرشته مداومت بخوردن آن نمایند جهت قطع سلس البول و بول در فراش و ادرار مذی و منی و تجفیف نار فارسی مجرب دانسته اند و نان ان ثقیل و مصدع و مولد سودا و سدد مصلح آن سکنجبین و قند مقدار شربت آن از یک مثقال تا پانزده مثقال بدل آن خرنوب نبطی است و جمیع اجزای درخت آن بارد یابس و یبس ریشهای باریک آن زیاده و در قطع سیلان رحم و امثال آن نافع برک آن جهت التیام جراحت تازه و خاکستر چوب آن جالی دندان و جهت اکله مفید و آبی که در حین سوختن چوب بلوط ظاهر می کردد جهت خضاب ابر و بهتر از خطاط است و جفت آن مجفف قوی و رادع و جهت جراحات و حبس سیلان خون و رطوبات شربا و ضمادا و بجهت فتق ضمادا نیز نافع و بدل آن کلنار و کویند پوست انار و مورد بالسویه بدل آن است مقدار شربت از جرم آن یک مثقال و در مطبوخات تا سه مثقال و چون پوست درخت آن را مهرا پخته یک شب بر موی کماد و یا ضماد نمایند که قبل از ان باطین قیمولیا شسته باشند بغایت سیاه کند و شاه بلوط با اندک حرارت و قبض می باشد و یبس آن کمتر از بلوط و غذائیت آن غالب و با قوت جالیه و مسمن بدن و مولد پیه کرده و مشوی آن با اشربه مبهی و مهیج باه و مقوی بدن و جهت رفع سموم بغایت مؤثر و در سائر خواص ضعیف تر از بلوط و نفاخ و اقسام بلوط مضر حلق و مثانه مصلح آن بزر هند قوقا و شکر و سکنجبین و جفت شاه بلوط در سمیت مانند پوست شلتوک است
ص: 457
ماهیت آن اسمی است مشترک میان کماذریوس و بیخ نباتی که برک آن مانند برک کاسنی عریض و سبز و منبت آن ریکزارها و زیر کولان که نوعی از تراسیل است که جدوار سفید اندلسی باشد و طعم آن شیرین با اندک تلخی مانند طعم بلوط و در شکل نیز بدان ماند و بیخ آن شبیه ببلوط و در زمین می باشد و برک آن از زمین می روید
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
قاطع فضول و مفتح سدۀ اعضای باطنی و مدر بول و حیض و ضماد آن با عسل جهت رفع علل سپرز و تنقیۀ قروح مزمنۀ متعفنه و خوردن کوشت زائد و منع زیادتی قروح نافع و بظن بعضی جهت حصاه مثانه نافع مقدار شربت آن از یکدرهم تا سه درهم
٢4١
بهندی کجی و کهجور نامند
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک سیر و سیاه رنک و شاخهای آن انبوه و مربع و سیاه و از یک بیخ روئیده مزغب و برک آن شبیه ببرک فراسیون و سیاه تر از ان و مزغب و بدبو و کل آن مدور و ثقیل الرائحه و زرد اغبر
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ضماد برک آن با نمک جهت کزیدن سک دیوانه و ضماد پختۀ آن در زیر خاکستر کرم جهت بواسیر مجرب دانسته اند و ضماد کوبیدۀ آن با عسل جهت تنقیۀ قروح و سخه نافع و در افعال قائم مقام فراسیون و در وزن این بجای فراسیون است و منسوب بمشتری است بسبب حرارت خود
ص: 458
بفتح باء فارسی و سکون لام و فتح واو و سکون لام
*ماهیت ان
ثمر کیاهی است هندی از قبیل خیار بسیار کوچکی بمقدار خیار کبر و دو طرف آن اندک باریک و پوست آن سبز سیر و نیم سیر مخطط بخطوط طولانی و تخم آن سفید و اندک مدور و صلب اکثر آن را برآورده و لحم آن را پخته و بروغن و پیاز بریان نموده بی کوشت یا با کوشت با نان یا برنج تناول می نمایند بسیار لذیذ و دولمۀ آن نیز لذیذ و چاشنی دار آن الذ می باشد و کیاه و برک آن مانند خیار و لیکن املس بی خشونت
*طبیعت ان
کرم در اول و تر در دوم
*افعال و خواص آن
مقوی دل و مبهی و مشهی طعام و دافع سرفه و فساد خون و بلغم و صفرا و سودا و جهت تپ و دمامیل و بثور و کرم شکم و مقعده نافع و برک آن سرد و تر و دافع فساد صفرا و بیارۀ آن دافع فساد بلغم و آب نقوع بیارۀ آن جهت حمیات عتیقه نافع چون چند روز متوالی بنوشند و بیشتر معمول اهل هند و بنکاله آنست که یک توله بیارۀ آن را که پلول لتی نامند با یک توله کشنیز خشک جوکوب نموده شب در آب می خیسانند و صبح اندک مالیده صاف کرده با دو ماشه عسل خالص می آشامند نصف آن را صبحی و نصف آن را شام چند روز متوالی جهت حمیات عتیقه و لیکن محرور المزاج را چندان مفید نیست و آنچه مشاهده شد بلکه اندک مضر و بیخ آن تلخ و تند و ملین و کل آن دافع فساد و اخلاط ثلاثه کفته اند
ص: 459
بفتح باء موحده و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و سکون جیم بهندی بهیره نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است هندی مائل باستداره و سر آن اندک باریک و بزرکتر از عفص و پوست آن زرد و اغبر نازکتر از پوست هلیله و مستعمل پوست آنست و درخت آن عظیم و برک آن عریضتر از برک انبه و کوتاه تر از ان شبیه ببرک امرّه و کردکان
*طبیعت ان
در آخر اول سرد و در آخر دوم خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و قابض و مقوی معده و اشتها و بالخاصیت مسهل سودا و بطبع مسهل صفرا و قاطع رطوبات بخارات و جهت رفع صداع و بواسیر بو دادۀ آن جهت اسهال مزمن نافع و اکتحال آن جهت دمعه مفید مضر ثقل مصلح آن عسل و شکر مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن آملۀ مقشر بقدر ثلث آن و شکوفۀ حنا مثل آن و ثلث آن مورد و سدس آن هلیلۀ سیاه است و چون روزی نیم درهم آن را با نیم درهم شکر با آب کرم بنوشند و مداومت بر ان نمایند جهت تقویت قوت باصره و قطع رطوبات سائله از دهان مفید است
*فصل الباء الموحده مع النون*
بفتح با و نون و الف و تاء مثناه فوقانیه و فتح واو و سکون را و فتح دال مهملتین و الف و نون بفارسی سوسک و عوام تدو و خزوک حمام نیز و بهندی و اهل بنکاله تیل چوره و سونکروا نامند
*ماهیت ان
ص: 460
حیوانی است اکثر سرخ رنک و بعضی سفید و بعضی سرخ تیره و پر آن براق و زیر شکم آن سفید و دو سبل و شش پا دارد و سر آن زرد و تخم آن سرخ رنک شبیه بلوبیا و در حمامات و قریب آبها و جایهای نمناک متعفن تکون می یابد و بدبو است و اهل چین
٢4٢و بعض فرنک آن را در مربا ساخته می خورند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و مجفف آشامیدن سوختۀ آن با یک مثقال و نیم عسل جهت عسر النفس و دفع احتباس بول و حرقت آن و اسقاط نمودن جنین و تسکین درد رحم و رفع سموم هوام و نافض حمیات و قطور مطبوخ اجواف سائیدۀ آن در روغن زیت جهت تسکین درد کوش و ضماد آن با موم و زردۀ تخم مرغ بوزن آن جهت درد رحم و کرده و احتباس بول و چون آن را با قردمانا و اندکی از فسافس که بفارسی ساس کویند با روغن زیتون بجوشانند تا مهرا کردد تدهین بدان جهت بواسیر و امراض مقعده کویند مجرب است و با انجیر جهت قروح ساق نافع و بیضۀ آن در دفع قروح مذکوره بیعدیل و خوردن خون آن با ماکولات مورث برص و بخور زرنیخ و نوشادر باعث کریزانیدن آنست
بفتح باء موحده و سکون نون و فتح دال و الف لغت هندی است بعربی خرفظان نامند و ان شاء اللّه تعالی در حرف الخاء خواهد آمد
*ماهیت ان
درختی است که بر درخت دیکر روید و پیچد بان خواه تخم انجیر بران افتاده باشد و یا نه
ص: 461
*طبیعت ان
کرم و خشک و سرد و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
دافع سودا و بلغم و خون فاسد و جهت دمامیل و بثور و سموم نافع و بر هر درختی که روید و پیچد خاصیت آن پیدا می کند و در کتب اهل هند بتفصیل مذکور است
بفتح باء موحده و سکون نون و فتح دال مهمله و الف و لام و سنکپره نیز کویند
*ماهیت ان
کیاهی است هندی که بر اشجار می پیچد برک آن شبیه به برک تانبول منبت آن کنار آب ها و جاهای سایه و ثمر آن مدور طولانی و تلخ و پر ریشه و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و بیخ آن بسیار در زیر زمین می رود و دو قسم می باشد سفید و زرد و سفید آن بهتر
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
چون بیخ آن را از زمین برآورند و پوست آن را جدا کرده در سایه خشک کنند و نیم مثقال آن را سائیده با ماء العسل بخورند جهت اسقاط جنین مرده نافع و اسهال و ادرار عظیم آورد و با نمک قئ آورد و اهل هند جهت یرقان و استسقا می خورانند و بسبب قوت تفتیح و ادرار قوی که دارد نفع می بخشد و بجهت تپ و ربو و ضیق النفس و سرفۀ بلغمی مفید و تخم آن جهت یرقان نافع و سعوط آن بسیار آب از بینی جاری می نماید و یرقان را رفع می کند و چون کردۀ ثمر خشک آن را با زهرۀ کاو بسرشند و بر بواسیر ضماد نمایند دانۀ آن را خشک کند و وجع آن را تسکین دهد و چون با شکر بخورند ادرار طمث نماید و مجرب و زیاده از ان کشنده است بقئ و اسهال
ص: 462
بضم با و سکون نون و ضم دال مهمله و قاف معرب از فندق فارسی است و بعربی جلوز نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است حبلی و در صحرا و بساتین نیز بندرت می روید و مخصوص ببلاد بسیار سرد است و ثمر آن سه پهلو مائل بتدویر و مغز تازۀ آن سفید و کهنۀ آن مائل بزردی و با دهنیت بسیار و مانند مغز بادام دو پارچه و بر بالای آن پوست نازکی سرخ مائل بتیرکی و بر بالای آن پوست صلب صدفی جوزی رنک و بعد کمال رسیدن شکسته مغز آن را تناول می نمایند
*طبیعت
آن
کرم در آخر اول و خشک در اوائل آن جمیع اجزای درخت آن تا اغصان و برک با قوت قابضه و عفوصت و تجفیف خصوصا پوست بیرون آن و جفت ما بین مغز و پوست صدفی آن در غایت یبس
*افعال و خواص آن
مبهی و مقوی امعا خصوص معای صائم و زیاده کنندۀ جوهر دماغ و آشامیدن آن با انجیر و سداب و بعد طعام جهت سموم بارده نافع و جهت کزیدن عقرب و یک اوقیه آن با ماء العسل جهت سرفۀ مزمن و با عسل و یا شکر جهت سرفه و اعانت بر اخراج نفث صدر و رئه و تقویت باه و بودادۀ آن با اندکی فلفل منضج نزلۀ بارده و موافق سینه و شش و با انیسون جهت خفقان و هزال کرده و حرقه
٢4٣البول و تقویت باه و سموم بارده و زهر عقرب نافع و ضماد سوختۀ پوست آن با پیه خرس و یا پیه خوک جهت داء الثعلب و سائیدۀ آن با روغن زیت بریافوخ اطفال شیرخوار جهت رفع ازرقی چشم و سیاهی حدقه و موی پلک ایشان نافع و کویند کذاشتن چهار عدد آن در چهار رکن خانه و همچنین با خود نکاهداشتن آن مانع کزیدن عقرب است و چون بخایند و در چشم جهت طرفه بچکانند نافع و مغز آن اغلظ مغزها است و اکثار خوردن آن مولد ریاح و تمدید معده و مضر معده و مهیج قئ و مصلح آن در مبرود المزاج ماء العسل و فانیذ و در محرور سکنجبین و جلاب و مقشر آن سریع الانحدار و غیر مقشر آن حابس بطن و مصدع و مصلح آن فانیذ و جوارشات مسهله بدل آن حب الصنوبر و مغز کردکان مقدار شربت آن تا بیست درهم و روغن آن کرم و خشک در دوم جهت سرفۀ بارد و درد سینه و جکر که از برودت باشد و تدهین آن جهت کزیدن عقرب و رتیلا نافع و مضر معده و مصلح آن میبه و پوست سبز آن در غایت قبض و دو دانک آن حابس اسهال کهنه و جفت آن بدستور
ص: 463
بهندی ریتهه و به نبطی رته و ببربری اطموطو اطماط نامند
*ماهیت ان
ثمر درخت عظیم هندی است از فندق بزرکتر و پوست آن تیره مائل بسرخی و چین دار مانند سپستان و در زیر آن رطوبتی لزج تیره رنک اندک شیرین بسیار تلخ و چون خشک و کهنه کردد کمتر می کردد تا آنکه زائل می شود و در زیر آن نیز پوست اندک صلبی صلب تر از پوست بالای آن و در جوف آن تخمی سیاه رنک صلب ضخیم و مغز آن سفید شیرین و مستعمل پوست ثمر آن است
*طبیعت
ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقوی معده و هاضمه و اعصاب و اعضای مسترخیه و رفع سموم و هر ده قیراط آن با شراب و سکنجبین رافع قولنج و یک مثقال آن جهت کزیدن مار و عقرب و رتیلا و تپ ربع و اسهال و هیضه شربا که در آب بمالند تا کف آورد و صاف کرده بخورانند و جهت صداع و شقیقه و سبل و غشاوه و لقوه و فالج و صرع و سدر و ریح الخشم که عبارت از بطلان شم است سعوطا بقدر فلفلی و بخور آن جهت جنون و ام الصبیان و ضماد آن جهت کزیدن مار و عقرب و رتیلا و با سرکه جهت خنازیر و ریاح کمر و پشت و صرع اطفال و اکتحال طبیخ آن با سرمه جهت رفع احولی و نزول آب در چشم و چون در آب بمالند و برهم زنند تا کف کند و کف آن را بمار کزیده بخورانند نافع و دو درهم از بیخ درخت آن جهت ذات الجنب بارد و ربو و سرفه و نفث الدم و فرزجۀ مغز آن جهت اخراج جنین و احتباس حیض و یکدرهم آن جهت درد رحم نافع مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یکدرهم و چون در هریک مثقال آن نیم دانک محموده مخلوط کنند در اسهال بغایت سریع الاثر کردد و چون دو درهم آن را کوبیده در سکنجبین یا جلاب مدتی بخیسانند پس آن سکنجبین را با عدس یا جو مقشر طبخ بلیغ داده مرق آن را با قدری سقمونیا بنوشند باعث اخراج اخلاط محترقه کردد و آشامیدن سبزی که میان مغز آن می باشد مورت ثقل سامعه است
ص: 464
بفتح باء موحده و سکون نون و جیم معرب بنک فارسی است و بعربی سیکران و بیونانی افیقون و بسریانی از مالموس و ببربری اقطفیت و اسقیراس نیز و بهندی اجواین خراسانی و بلغت دیلمی کبرجک کویند چه غلاف آن شبیه است بقفیر
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه به برک بادر نجبویه و بسیار غلیظ و در عرض و طول از ان بزرک تر و بسیار سبز مائل بسیاهی مزغب و طعم آن تند و اندک تیز شبیه بطعم زنیان و بوی آن نیز شبیه بدان و ساق آن غلیظ و بران زغبی مانند پشم ثمر آن در غلافی شبیه بکل انار در شکل و متراکم در طول و شاخهای آن یکی زیر دیکری و در تحت اوراق و مملو از تخمی شبیه بحلیه و بسیار ریزه تر از ان و غیر مدور و آن سه نوع می باشد
٢44سیاه و سرخ و سفید و کل سیاه آن بنفش و تخم آن شبیه بتخم ریحان و اندک سیاهی و از تخم ریحان کمتر و کل سرخ آن مائل بزردی و تخم آن شبیه بتودری و کل سفید آن سفید و سیاهی و کثافت برک آن کمتر هر دو نوع اول با سمیت و غیر مستعمل بسبب سمیتی که دارد و سوم که سفید باشد مستعمل است و نسبت بهر دو کمیاب تر و بعضی بجای آن سرخ آن را استعمال می نمایند و بعضی اطبا تازۀ آن را بجمیع اجزا کوبیده عصارۀ آن را کرفته در آفتاب خشک می نمایند و عند الحاجت بکار می برند و بعضی آن را کوبیده آرد کندم داخل کرده اقراص ساخته خشک می نمایند و قوت آن تا یک سال باقی می ماند و بعد از ان ضعیف می کردد
ص: 465
*و طبیعت سیاه آن
سرد و خشک در آخر سوم بلکه در اول چهارم و سرخ آن از ان کمتر و سفید آن از همه کمتر یعنی در اوائل سوم
*افعال و خواص آن
تمامی آنها مانع نزلات و سیلان رطوبات اند بسوی چشم و مسکن اوجاع کوش و مخدر و منوم و قاطع نزف الدم از هر عضو و سیلان رحم و مقوی اعضا و رادع و مجفف و مسکن صداع مزمن و ضربان مفاصل و عرق النسا و نقرس و ضماد عصارۀ آن بآرد جو جهت اورام حاره و درد کوش و چشم و تخم آن با شراب جهت نقرس و ورم پستان و خصیه و طلای آن بعد از کندن موی مانع روئیدن آن بشرط تکرار عمل و مطبوخ آن با سرکه و با ثلث آن افیون مجفف قروح و طلای رماد آن با دارچینی و زنجبیل و عسل جهت درد معده و فتیلۀ آن با انجیر جهت بواسیر و امراض مقعده و چون برک و شاخ تازۀ آن را در عصاید طبخ دهند بغایت مسمن اما باعث اختلال عقل است تا سه روز و خوردن سه چهار عدد برک آن با شراب جهت رفع تپ که با حرارت و برودت هر دو باشد و تسکین وجع عظام و بخور آن جهت جرب دست و کرم دندان و قطع نزف الدم و آشامیدن شش قیراط از تخم آن با دو چندان تخم خشخاش و ماء العسل جهت سرفه و قطع نفث الدم و نزف الدم همه اعضا و رحم و سه قیراط آن با عسل مسکن وجع نقرس و ضماد برک آن و شرب آن با طلا که نوعی از شراب است جهت اکلۀ استخوان و طلای پختۀ آن با زردۀ تخم مرغ و با پیه جهت درد کنج ران و خصیه و با آرد باقلا جهت منع بزرک شدن پستان و خصیه و با عسل جهت درد خصیه و ضماد برک مشوی آن با پیه یا زردۀ تخم مرغ جهت تسکین وجع سفل و چون از بزر البنح و افیون هر دو مساوی حب ساخته بقدر یک باقلا یا نخودی فرو برند خواب طویل آرد و چون بزر النبح را سائیده با قطران سرشته در سوراخ دندان کرم خورده پر نمایند در دو وجع آن را تسکین دهد و فرزجۀ آن جهت رفع قروح رحم و تجفیف رطوبات آن و ضماد آن جهت درد جکر مزمن و مضمضه بطبیخ آن و طبیخ بیخ آن جهت درد دندان نافع و بدل آن افیون و مورث سدر و دوار و خناق و جنون خصوصا سیاه آن چنانچه جالینوس کفته و سرخ آن قریب بدان است مصلح آن عسل و انیسون مقدار شربت از سفید آن از شش قیراط تا نیم مثقال از سرخ آن تا شش قیراط از سیاه آن تا چهار قیراط و ضماد قرص معمول از برک آن قوی التاثیر در تسکین اوجاع از صمغ آن و قطور عصارۀ آن با عسل مسکن وجع کوش و با روغن کل مسکن وجع دندان و عصارۀ برک و شاخ و تخم تازۀ آن و همچنین عصارۀ تخم تازۀ آن بتنهائی که آن را کوبیده آب کرم بران پاشیده فشرده بکیرند با شیافات مسکنه اوجاع عین جهت تسکین وجع آن و سیلان رطوبت حادۀ سائله از ان نافع و چون بزر البنج را کوفته و بشیر مادیان سرشته و در پوست کوزن بسته زن تعلیق نماید ما دام که با او باشد آبستن نکردد و مقدار چهار درهم از سیاه آن کشنده است بسبات و ظلمت عین و حمرت آن و سردی بدن بعد کرمی پس ضیق النفس و زردی رنک بدن و جنون و غشاوۀ عین و ورم لسان و سخن ناکفتن و کف بدهان آمدن و خناق و بعد دو روز در کذشتن علاج آن مکرر قئ فرمودن با ماء العسل یا شیر بز یا الاغ یا کاو و اشامیدن طبیخ انجیر در شیر و طبیخ حب الصنوبر و تخم مامیثا و پوست
ص: 466
٢45جوزبوا و شلغم و سیر و پیاز و تره تیزک و انجیر با پیه خنزیر کهنه و طلا که نوعی از شراب است کرم کرده بسیار نافع است و روغن آنکه بزر البنج سفید را کوبیده با آب کرم خمیر کرده در آفتاب کذارند تا اندک خشک شود پس افشرده بکیرند تدهین بدان جهت قروح صفراوی سر و جرب و حکه و سعوط آن جهت رفع درد سر حار و بیخوابی و قطور آن جهت درد کوش و حمول آن جهت صلابت رحم نافع و چون با نصف آن تخم کاهو و ثلث آن تخم خشخاش کوبیده روغن از ان بکیرند تریاق سموم است و جهت سرسام و مالیخولیا و وسواس و تندی تنفس شربا و سعوطا و تدهینا نافع
بکسر باء موحده و سکون نون و فتح طاء مهمله و الف و فتح فا و ضم لام و نون لغت یونانی است بمعنی ذو خمسه اوراق و آن غیر اثلق است که بفارسی پنجنکشت و بیونانی بنطافیلن بمعنی ذو خمسه اوراق و بعضی بنطاطوس بمعنی ذو خمسه اقسام و بعضی بنطاناطی بمعنی ذو خمسه اجنحه نامند و بلغات دیکر نیز آمده و معنی آنها قریب بدینها است
*ماهیت
آن
نباتی است شبیه به پنجنکشت و شاخهای آن باریک و بقدر شبری و برک آن شبیه ببرک نعناع و در هر شاخی پنج عدد و بنادر در بعضی زیاده و دو طرف و برک آن مشرف مانند اره و کل آن ما بین سفیدی و زردی بخلاف اثلق که کل آن مائل بسرخی و ازرقی است و برک این شبیه ببرک زیتون و از ان ریزه تر و چون بدست بمالند بوی آن در عطریت شبیه به بسباسه و نبات آن قریب بدرخت انار و شاخهای آن صلب و ثمر آنکه بزر آن باشد بقدر فلفل است بخلاف بنطافلن که نبات این بآنقدر بلند نمی شود و شاخهای این چندان صلابت ندارد و بی ثمر است و منبت هر دو نزدیک آبها است و بیخ بنطافلن مائل بسرخی و طویل و غلیظ و کثیر المنفعت و بیحدت و حرافت
ص: 467
*طبیعت جمیع اجزای آن
در حرارت قریب باعتدال و در سوم خشک و بعضی در دوم کرم دانسته اند و با قوت مجففه
*افعال و خواص آن
محلل و تریاق سموم ادویۀ قتاله آشامیدن دو مثقال از برک آن باذرومالی که شراب معمول از عسل و آب باران است با ماء العسل با هموزن آن فلفل برای حمی غب غیر خالص و بائبۀ بلغمیۀ مزمنه نافع و از خواص آن است که چون بیاشامند برای حمی ربع چهار برک از چهار شاخ و برای حمی غب سه برک از سه شاخ و برای حمی نائیه دو برک و برای حمی یوم یک برک تازۀ آن و چون یک ماه هر روز برک یک شاخ آن را بخورند صرع مزمن را رفع کند و مداومت آشامیدن نه قیراط عصارۀ برک آن جهت یرقان مجرب و بجهت قطع نزف الدم باطنی و ضماد آن جهت ظاهری و ضماد برک آن با نمک و عسل جهت التیام جراحات و بواسیر و داخس و همچنین ضماد آن بر قبل و یا امعا نیز جهت امراض مذکوره و نزف الدم و ذرور آن بر جراحات تازه مفید و فرش نمودن برک آن بر جامۀ خواب باعث تقلیل احتلام و سعوط آب برک آن جهت جدری اسپ نافع بشرط آنکه بعد از سعوط فرمودن آن مقداری آن را بکرداند که عرق کند و عصارۀ بیخ آن جهت رفع اسهال و درد جکر و شش و قرحۀ امعا و مفاصل و عرق النسا و صرع و سه مثقال آن جهت سموم ادویۀ قتاله نافع و ضماد بیخ کوبیدۀ مطبوخ آن در سرکه جهت منع انتشار نمله و تحلیل خنازیر و اورام صلبه و بلغمیه و بلند شدن و آماس کردن شریان مفضود و دبیلات و حمره و داخس و بواسیر که دانۀ آن ظاهر باشد و جرب و غرغره بطبیخ بیخ آن در آب که ثلث آب برود جهت خشونت حلق و مضمضه و نکاهداشتن آن در دهان جهت تسکین وجع اسنان و منع قروح خبیثه آن از انتشار و شرب آن جهت رفع اسهال بطن و قرحۀ امعا و وجع مفاصل و عرق النسا نافع مضر معده مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال بدل آن در تریاق اسقولو قندریون و در صرع زمرد و کویند بنطافلن را بهندی هلهل نامند و آن سه قسم می باشد قسمی کل آن زرد و این بسیار عزیز نزد اهل صناعت است و قسمی کل آن
ص: 468
٢46سرخ و قسمی کل آن سفید و این بسیار می باشد و کیاه آن تا یک و نیم ذرع و نهایت دو ذرع و پر شعبۀ و بر هر شعبه شاخهای باریک و بر سر هر شاخی پنج برک شبیه ببرک نعناع و بسیار بدبوی و در بیخ شاخهای باریک آن یک دو شاخ بسیار باریک دیکر رسته و بر سر آن برک بسیار کوچک و از اطراف آنها شاخهای باریک با فتیلۀ بلندی باریک که ثمر آن است برآمده و جوف آن مملو از دانهای بسیار ریزه اندک مفرطح و بعد رسیدن سیاه می کردد و ساقهای کیاه آن مجوف و اهل هند آن را کرم و تر می دانند و برک آن را پخته می خورند و جهت استسقا و قولنج و ریاح نافع می دانند و قطور سه قطرۀ آب برک آن در کوش جهت ریش و درد آن نافع اما در اول وجع عظیم بهم می رسد پس زائل می کردد و کویند چون یک برک آن را با یک برک جوز ماثل کوبیده حب بندند و بصاحب تب بلغمی بخورانند بیک دفعه زائل کردد و بیخ آن را چون با برک تانبول بخورند جهت سانجر که نوعی از حمی بلغمیه است در روز آثار ظهور نوبۀ آن و همچنین تا سه چهار یوم نافع و مجرب است و چون برادۀ حدید منقی را دو روز سحق نموده آن مقدار از عصارۀ آن بر سر آن ریزند که چهار انکشت بالای آن آید و در آفتاب کذارند تا چهل روز بدون آتش مکلس می کردد پس سحق نموده از پارچۀ حریر بکذرانند و با آب برک تانبول حب بندند بقدر کنار کوچکی شربتی از یک حب جهت تحلیل نفخ و ریاح غلیظه و قولنج ریحی نافع و از تخم آن یکدرهم با نانخواه بوزن آن آشامیدن جهت استسقا نافع
ص: 469
بفتح با و نون و سکون فا و فتح سین مهمله و جیم معرب از بنفشۀ فارسی است و بعربی فرفیر و بیونانی ابرو نامند
*ماهیت ان
کیاهی است بلندی آن یک شبر تا یک شبر و نیم با شاخهای باریک بسیار از یک بیخ رسته که همانها ساقهای برک آن است و برک آن شبیه ببرک انار و حنا الا آنکه پائین برک آن عریضتر و بزرکتر و هر دو کوشۀ آن اندک برآمده و فی الجمله صنوبری شکل از میان کیاه آن شاخهای باریک رسته و بر سر هر شاخی یک کل کوچک خوش بو بنفش رنک و در کوهستان نیپال و نواح آن نیز می شود و لیکن کل آن اندک کوچکتر و زردرنک می باشد و مستعمل بیشتر کل لاجوردی رنک خوشبوی آن است که کهنه و فاسد نشده باشد
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم تر و بعضی در اول سرد و تر و بعضی در اول کرم و تر نیز دانسته اند
*افعال و خواص آن
مسهل صفرا برفق خصوص آنچه محتبس باشد در معده و امعا و مسکن عطش و حدت خون و جهت حمیات حاره و خفقان و غشی با ماء الشعیر و آلو و تحلیل اورام لطیفه و صلبه و صداع حاره و صرع اطفال و نزلات و زکام و سرفه و خشونت سینه و حلق و خناق و ذات الجنب و ذات الرئه و جهت معده و کبد و طحال و بروز مقعده و حرقت مثانه و بول و احتباس آن و درد کرده شربا و تطولا و ضماد او بوئیدن تازۀ آن منوم و مداومت آشامیدن آن چند روز هر روز دو درهم تا چهار درهم بطریق سفوف با آب سرد جهت رفع اسهال صفراوی لذاع مجرب و سه مثقال سائیدۀ آن با شیرخشت و شکر و امثال آن مسهل سریع العمل و سرشتۀ آن با شیرۀ کلقند جهت تپهای مرکبه بیعدیل و کویند کل تازۀ آن فادزهر سموم و منوم است و نطول طبیخ آن با بابونه بر سر جهت تسکین وجع و ازالۀ حرارت و جهت سرفه و یبوست دماغ و اعضا نافع و ضماد بسیار نرم سائیدۀ آن بر سر و جبین جهت صداع و امراض حارۀ معده و کبد و سائر اورام حاره و شقاق و ورم مقعده مفید المضار اکثار آن مورث ضعف دل و باعث کرب و ثقل معده و غثیان و التهاب تپهای حاره و بعضی این مضار را مخصوص بخشک آن دانسته اند و مصلح آن اندکی انیسون و بوئیدن آن باعث زکام و مصلح آن خیری و مرزنجوش و بدل آن نیلوفر و برک خبازی و در سرفه کل کاوزبان و بوزن آن اصل السوس مقدار شربت از جرم آن تا پنج مثقال و در مطبوخ تا ده مثقال و کفته اند بنفشه را چون با دواهای عاصری یعنی دوائی که فعل آن بعصر باشد مانند
ص: 470
٢4٧هلیله ترکیب کنند باید که مراعات آن نمایند که قوت یکی مصادم و مبطل قوت دیکری نکردد و نیز بسیار باید که جوش ندهند زیرا که جوش بسیار مبطل فعل آن است و استعمال آن با شکر مقوی فعل آن است در اسهال و با عسل مضعف آن و استعمال مطبوخ آن سبکتر است بر معده و سریع الانحدارتر از جرم آن و با آلو و عناب و تمر هندی و شاهتره و هلیلج قوی الاسهال خصوصا که صاف نمایند بر روی ترنجبین و شیرخشت و مغز فلوس خیار شنبر مالیده باز صاف نموده روغن بادام بر ان چکانیده بیاشامند و خورانیدن آب برک آن مقدار یکدرهم با ثلث آن شکر جهت خروج مقعدۀ اطفال بغایت مؤثر و ضماد آن جهت اورام حاره و التهاب معده و حرارت چشم و برآمدکی مقعده و جرب صفراوی و حکه بیعدیل است و آشامیدن شراب و با مربای آن یعنی کلقند کل آن جهت ذات الجنب و ذات الرئه و تسکین التهاب معده و روغن آن سرد و تر و منوم و جهت جرب و جراحت جسد و خشکی سینه و سرفه و ریختن موی و نرم کردن اعضا و مفاصل و حفظ صحت ناخن و مکرر آشامیدن دو درهم آن بعد از تعریق در حمام جهت ضیق النفس و ضماد آن با موم بر سینۀ اطفال جهت سعال بغایت نافع و مؤثر و قطور آن در احلیل جهت حرقه البول و حرارت مثانه و سعوط آن جهت درد سر حار و بیخوابی مفید و تدهین ناف بدان جهت سعال مزمن مجرب و چون اسفنج را و یا پنبه را با روغن بنفشه آلوده بر مقعد ضماد نمایند در تنویم عدیل ندارد و بدل آن روغن نیلوفر و طریق کرفتن روغن آن بچند نوع است یکی آنکه با کنجد مقشر یا بادام مقشر در کیسۀ کرپاسی کرده مکرر بمالند و خشک کنند و کل را تجدید کنند تا آنکه مغز بادام یا کنجد رنکین شود برنک آن پس هر وقت که خواهند کوبیده روغن آن را بکیرند نوع دیکر آنکه کل بنفشه تازه را در روغن کنجد در هر رطلی سی مثقال اندازند و در آفتاب کذارند و بعد از هرچند روز صاف نموده بنفشه را تازه کنند تا رنک و بوی بنفشه را بردارد و شراب معمول آن با شکر نافع است از برای سرفه و همچنین مربای آن جهت ذات الجنب و رئه و شوصه و وجع کرده و ادرار بول مفید
ص: 471
بفتح با و سکون نون و فتح قاف و ها
*ماهیت ان
دانه ایست شبیه بعدس و از ان بالیده تر و بشیرازی مشو کویند قسمی از خلو است و لیکن بسفیدی و تدویر آن نیست
*طبیعت آن
سرد و خشک مائل باعتدال و قابض
*افعال و خواص آن
جهت فتق و اسهال و ذرور آن جهت قروح ساعیه نافع و در سائر خواص مانند عدس و اکثار آن مولد سودا مصلح آن روغن است
بفتح با و نون و کاف
*ماهیت آن
انطاکی کفته پوست درختی است یمنی سبک و زرد و با قبض و خوشبوئی و کفته اند که پوست ام غیلان یمنی است و بعضی کفته اند که آن بنک الاس است و آن کرههائی است که در بیخ آن بهم می رسد و این انسب و اصح اقوال است و بهترین آن سبک و شیرین و قابض و خشبوی آن است
*طبیعت ان
کرم و خشک و قریب بآخر درجۀ اول
*افعال و خواص آن
از عطریات است و مقوی معده و جکر و دماغ و جهت تقویت باه و ادرار بول و قطع اسهال صفراوی و غثیان حادث از برودت و نشف رطوبات شربا و ضماد آن جهت تحلیل طحال و تجفیف رطوبات و طلای آن مانع عرق و خشبوکنندۀ آن و قاطع رائحۀ نوره و منقی جلد و رطوبات تحت آن مقدار شربت آن تا پنج درهم بدل آن آس است
بضم باء موحده و نون مشدده در اصل اسم خمر غلیظ است بلغت یمن که مشهور و معروف بقهوه بوده است بالفعل اطلاق می نمایند بر ثمری خاص و برای حرمت آن را ترک کرده این را بجای آن می آشامند
ص: 472
*ماهیت آن
ثمر درختی است کوهستانی که در جبل یمن و نواح آن و ملک حبشه و در بناویه که جزیره ایست از جزائر زیربادات نیز بهم می رسد
٢4٨و تخم آن را در آذر می کارند و در آب که هر دو اسم ماه رومی اند می رسد و فصلی و غیر فصلی می باشد یعنی هم خودرو جنکلی صحرائی و هم مزروع بستانی و بتربیت بسیار خوب بعمل می آید که شاخهای باریک بسیار آن را می برند و کلهای ضعیف ناکارۀ آن را دور می کنند و آن را آبیاری و غیر آن بحد لائق می نمایند بهترین بستانی آنست که در بیت الفقیه از یمن می شود و آن دانهای سبز متوسط در کوچکی و بزرکی خوش بو و بودادۀ کوبیدۀ آن چرب می باشد و خوش طعم و رایحه و درخت آن یک ساق دارد بسطبری انکشت ابهام و بلند آن بدو ذرع تا سه ذرع دست می رسد شبیه بدست زعرور و کل آن سفید رنک و ثمر آن در غلافی سیاه رنک شبیه بحب الغار ببزرکی و فندق کوچکی و پوست آن نازک تر از پوست آن هر دو و در اندرون آن در مغز و در وسط هر مغزی شکافی مانند شکاف دانۀ کندم و هستۀ خرما و لیکن از ان پهن تر و از کندم بزرکتر و از هستۀ خرما کوچکتر و سبز رنک و در جوف آن پردۀ نازک پیچیده با اندک تلخی و بهترین آن تازۀ سنکین سبز رنک یمنی آنست که در ته آب رود پس حبشی و سیاه آن بسیار بد و تلخ و بد طعم و بتاوی آن سفید و بزرک تر و سبکتر از یمنی و حبشی و پوست تازۀ آن باندک رطوبت و چسپندکی و حلاوت و عفوصتی و چون خشک کردد حلاوت آن کم و رفته رفته زائل می کردد و کویند سبب اطلاع بر ان آنست که شیخ ابو الحسن شاذلی رحمه اللّه تعالی که در کوهستان یمن صومعه داشت و مریدان او بسبب کثرت شب بیداری و ریاضات کسل و مانده می شدند اتفاقا وقتی بعضی ثمر آن را یافته خوردند رفع کسل و ماندکی ایشان شد و این را بدیکران کفتند ایشان نیز خوردند و نفع یافتند به پیر خود کفتند او حکم نمود که در آب جوش داده آب آن را بیاشامند پس چون این میوه را در آب جوش داده آب آن را می آشامیدند باعث رفع کلال و ملال ایشان می شد پس رفته رفته شهرت تمام یافت و تجار در کل بلاد بردند و منتشر ساختند و اکثری می خورند و لیکن اهل هر بلدی و جائی بنحوی خاص اهل یمن و نواح آن پوست بیرون آنکه قشر نامند خصوصا تازۀ آن را در آب بسیاری جوش داده صاف کرده کرماکرم و نیم کرم پیالهای بزرک پیش از طعام و اکثری بعد از ان می آشامند و ولوع بسیاری بران دارند و طعم آن نیز مائل بشیرینی و عفوصت می باشد خصوصا تازۀ آن و اهل مکۀ معظمه و مدینۀ طیبه زادهما اللّه تعالی شرفا و تکریما و بلاد دیکر از عرب و عجم و ایران و توران و هندوستان و فرنک و غیرها مغز آن را بعضی خام و بعضی نیم بریان که جوزی رنک کردد و بعضی بریان که قریب باحراق رسد بعضی نیم کوفته و بعضی نرم کوفته در آب طبخ داده بعضی اندک غلیظ و بعضی بسیار رقیق و بعضی متوسط و بعضی صاف کرده و بعضی صاف ناکرده می آشامند و فرنکان با قدری شیر و نبات می آشامند چنانچه به تفصیل در قرابادین مذکور شد و در طبع و مزاج آن اختلاف است حکیم میر عماد الدین محمود شیرازی در آخر رسالۀ افیونیۀ خود در بیان قهوه نوشته اند که سرد و خشک در درجۀ دوم است جهت آنکه در ان کیفیتی غالب بر طعم و رایحه و لون نیست که قیاس دلالت بر حرارت آن نماید و بتجربه یافته اند که سردی آن بسرحد اضرار نمی رسد و در تساوی و غلبۀ هریک از برودت و یبوست بر دیکری موقوف بتامل است و میرزا قاضی در رسالۀ خود نوشته اند که بتجربۀ فقیر یافته که سردی آن در درجۀ اول و خشکی آن در درجۀ دوم است و حکیم سالک الدین یزدی نوشته اند که بعضی از واقفان خواص ادویه بران رفته اند که برودت آن در اول درجۀ ثانیه و یبوست آن در ثالثه است بواسطۀ آنکه در افراط آن یبوست دماغ و بیخوابی و خشکی مزاج بهم می رسد شاربان آن را و شیخ داؤد انطاکی کفته که کرم در اول و خشک در دوم و آنچه شیوع یافته که سرد و خشک است نه چنین است جهت آنکه پوست آن تلخ است و هر تلخی کرم است و یمکن که پوست آن کرم باشد و مغز آن معتدل و یا سرد
ص: 473
٢4٩در اول و آنچه دلالت بر برودت آن می کند عفوصت آنست و بتجربه رسیده که جهت تجفیف رطوبات و سرفۀ بلغمی و نزلات و تفتیح سدها و ادرار بول نافع است و این ها نیز دلیل حرارت و یبوست آن است و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که بقیاس ظاهر می کردد که در کرمی معتدل و خشکی بران غالب و قشر آن کرم و خشک تر از آن باشد مؤلف کوید شاید که مرکب القوی باشد خصوص تازۀ آن جهت آنکه در ان دو جزو است یکی لطیف هوائی حار رطب و دیکری کثیف ارضی بارد یابس که بجزو اول افعال و آثار حرارت از تفریح و تلطیف و تفتیح و نضج و ادرار و تلیین و غیرها از ان صادر می کردد و بجزو ثانی افعلل و آثار برودت و یبوست از تسکین حرارت تشنکی و ثوران و غلیان دم و حدت صفرا و لذع آن و منع نوم و یبوست دماغ و غیر اینها از ان ظاهر می شود و هرچند تازه تر باشد آن جزو اول در ان زیاده می باشد و چون کهنه کردد بتدریج کم و زائل می شود خصوص قشر آن و چون بریان نمایند آن نیز کمتر و زائل می کردد بمقدار بریان نمودن آن و بالجمله تازه و نو آن خصوص قشر خام آن مائل بحرارت و یبوست است و کهنۀ آن خصوص بریان آن بارد و یابس و هرچند کهنه تر کردد و زیاده بریان نمایند بر برودت و یبوست آن می افزاید
*افعال و خواص آن
آنچه اطبای مذکوره بیان فرموده اند آنست که شرب آب مطبوخ آن مفتح سدد است بفادزهریتی که دارد مسکن اوجاع و ثوران و غلیان خون و حدت و لذع صفرا و سودا و احتراق آن و مرقق و مصفی اخلاط و غلظت آنها است و لهذا در حمیات دمویه و صفراویه و سوداویه خصوصا در اوائل و بعد بروز حصبه و جدری و ربع مفید است و شرای دموی و یرقان را سودمند و ملین طبع و مدر بول و مجفف رطوباب و جهت سرفۀ بلغمی و نزلات و رفع اعیا و تقویت معده و اکثر انواع صداع و رمد و مالیخولیا خصوصا احتراقی آن و آنچه بسبب غلظت اخلاط و انجماد آنها باشد بجهت تصفیه و ترقیق این اخلاط را و منع صعود ابخره را و کفته اند بواسیر را نافع است و ضماد آن با عسل جهت جبر عضو بدر رفته و لعوق آن با عسل جهت سرفۀ حار رطب حکیم میر عماد الدین محمود فرموده پندارم که مجذوم را نیز نافع باشد بجهت همین علت و نیز سرفۀ بلغمی و نزلات و رخاوت معده را بتجفیف رطوبات و صعود بخارات آن بدماغ و اسهال را خصوصا نیم بریان آن و کثرت نوم و تشنکی و صبر بران هر دو و اکتفا نمودن بطعام و شراب اندک بی آنکه مؤدی بضعف و انحراف مزاج کردد مفید و نیز رفع اعیا و ماندکی و کلال و ملال اسفار و حرکات و مشقتها می نماید و بعضی راغبان و حریصان بشرب آن این رباعی را در مدح آن کفته اند
ص: 474
*رباعی*
راحیست قهوه روح فزا و کسل کسل
بخش خاطر پیران مضمحل
و دیکری این فرد را کفته قهوه حمام سفر آش خمار تریاک پر طاؤس نظر افشرۀ تنباکو است
از مضار آن آنست که کفته اند صداع می آورد و باعث بیداری و لاغری بدن و صفرت لون و قطع شهوت باه و تقلیل منی و خفقان و نفخ و قولنج و مالیخولیا و کابوس و خشک نمودن آلات تنفس و درشتی آن و مولد بواسیر است و بالجمله بارد المزاج و مرطوبین و اصحاب غلبۀ اخلاط فاسده را بسیار مضر و بعضی ظرفا در مذمت آن کفته اند
*بیت*
آن سیه رو که نام او قهوه
است مانع النوم و قاطع الشهوه است*
اغلب آنکه این مضار اکثر در کهنه بسیار بریان کردۀ سیاه شدۀ آن باشد نه خام آن خصوصا قشر آنکه در بعضی امزجه شاید محرک باه و هاضم طعام باشد و یمکن که وجه ولوع اهل یمن بآشامیدن آن بالای طعام همین دو وجه باشد و در جواب این کفته اند که وجه ولوع ایشان بدان کثرت حرارت مزاج و خوردن خرما و میوه های کرم است و محرر کوید حق آنست که مبالغه بسیار از طرفین در منافع و مضار آن بی جا است اکثر بعادت و قوت و حرارت و
٢5٠و برودت مزاج قلت و کثرت آشامیدن آن برمیکردد و هیچ یک کلی نیستند و بیان وجوه هریک از منافع و مضار آن طولی دارد و مقام کنجایش تفصیل آنها ندارد و میرزا قاضی نوشته اما جمعی که مزاج ایشان کرم باشد این دوا بسبب آنکه حرارت را کم می کرداند و بسبب کمی حرارت رطوبات کم بتحلیل می رود و لهذا کاه است که ایشان را خواب می آورد و از آن جمله شخصی را دیدم که مزاج او کمال حرارت داشت و بدان سبب شبها خواب نمی کرد و مانند کسی که سرسام داشته باشد اضطراب می کرد چون دو سه شب بقهوه مداومت نمود او را خواب آمد و آن حالت زائل کشت و چون قهوه مضر قلب است اکر با مروارید استعمال نمایند اولی است خصوصا در حصبه و جدری بعد از بروز جهت آنکه مروارید را در حصبه و جدری نفعی تمام است و نیز استعمال آن جهت تقویت قلب با زعفران که چند طاقه در حین طبخ در ان اندازند نیکو است و چون مسافر در وقت فرود آمدن و همچنین بعد تعب و مشقت بسیار و بعد خوردن افیونیات رافع تعب و کلال و ملال و باعث شکفتکی طبع است آشامیدن چند فنجان آن و کفته اند ناشتا و در وقت امتلا از غذا مکرر نباید آشامید بلکه صبح اندک غذا بطریق ناشتا که بالفعل در عرف عوام مشهور به تحت القهوه است خورده بالای آن چند پیاله بیاشامند و اکر خواهند معتادین بافیون و افیونیات و شب نشینان آخر روز و یا بعد از نماز عشا خصوص قریب بنصف شب چند پیاله بیاشامند دفع آنها نماید و کفته اند مصلح آن زنجبیل و دواء المسک و نبات و کلاب و امثال اینها است و شیخ داؤد انطاکی نوشته شخصی که ارادۀ شرب آن برای نشاط و رفع کسالت و آنچه ذکر کردیم نماید باید که شیرینی و روغن پسته و روغن بسیار با آن بخورد و قومی با شیر می خورند و این خطا است و خوف احداث برص است و محرر می کوید که بهترین مصلحات که طعم و رایحه آن را طیب و لذیذ می کرداند و کریه و بد ذایقه نمی سازد عنبر اشهب است پس زعفران
ص: 475
بفتح باء فارسی و سکون نون و کسر سین مهمله و سکون تاء چهار نقطۀ هندی و کسر کاف و سکون یا و بن چهتکی نیز نامند یعنی درخت جنکلی پریشان زیرا که بن بفتح باء موحده بزبان هندی بمعنی جنکل و چهتک بمعنی پاشان است
*ماهیت ان
نباتی است هندی ما بین شجر و کیاه با شاخهای بسیار باریک بسطبری انکشتی و انبوه هر شاخی مشتمل بر شاخهای بسیار باریک و بر انها برکهای کوچک فی الجمله شبیه ببرک حنا بعضی کوچک و بعضی اندک بزرک تر و عریضتر و کوتاه تر از ان و ثمر آن فی الجمله شبیه بعنب الثعلب و اندک از ان پهن تر و در خامی سبز و بعد رسیدن بنفش می کردد و بی طعم غالبی و در جوف آن تخمهای ریزه سبز رنک منبت آن کنار آبها
*طبیعت ان
ظاهرا کرم و خشک باشد
*افعال و خواص
آن
چون برک و ثمر آن را نرم بسایند و بر شکم مستسقی تا هر جا که ورم باشد کرم کرده ضماد نمایند و بالای آن برک بید انجیر را نیز کرم کرده بکذارند و با پارچه به بندند و تمام شب بکذارند و همچنین تا سه چهار شب ادرار قوی آورد و آشامیدن برک و ثمر و شاخهای باریک آن با آب سائیده جهت دفع رطوبت رحم و سیلان آن و اسقاط نمودن جنین مفید
بفتح باء فارسی و سکون نون و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و لام و ها
*ماهیت ان
ثمری است هندی بقدر آلوئی و طعم آن بعضی چاشنی دار و بعضی مائل بترشی و در جوف بعضی پنج و شش تخم کوچک و در جوف بعضی زیاده بخلاف آلو که در ان یک تخم می باشد و درخت آن بعضی خاردار و بعضی بی خار نیز شبیه بدرخت آلو در برک و شاخ و شاید نوعی از آلو باشد که در ملک بنکاله بسبب غلظت هوا و آب چنین می شده باشد و چون ثمر پختۀ آن را خواهند تناول نمایند باید که آن را خوب بمالند تا نرم شود و تخمها از لحم آن جدا کردد پس بمکند آن را و الا ترش و عفص می باشد
ص: 476
*افعال و خواص آن
٢5١مسکن صفرا و مهیج بلغم صفراوی مزاجان را نافع و بلغمی مزاجان را مضر و مورث حمی خصوص آنچه در آخر موسم در سنبله و حوالی میزان می رسد و جنکلی آن را ثمر کوچکتر و شیرین تر است
فصل الباء الموحده مع الواو
بضم با و سکون واو و فتح راء مهمله و سکون قاف معرب از بوره فارسی است و بهندی پاپری لون نامند
*ماهیت
ان
نمکی است که در زمین شوره زار متولد می کردد از آب و نمک و انواع می باشد معدنی و مصنوع بهترین آن معدنی است که از معدن آن آورده باشند و این اصناف و الوان می باشد بعضی سفید سبک پر سوراخ که طعم آن شور باشد و این را ارمنی نامند جهت آنکه از ارمینیه آورند و اعلی و اجود اصناف است و بعضی سرخرنک و این را نطرون نامند و بهترین این مصری سرخ و نرم با ملوحت و اندک ترشی و تلخی است و بعضی اغبر صفایحی و این معروف ببورق الخنازین است جهت آنکه خبازان در آب حل نموده بر قرص نان پیش از طبخ می مالند و بر تنور می چسپانند تا باعث سفیدی و رونق نان کردد و بعضی را بورق الصناعه نامند و آن سفید سنجی سنکین است و زرکران در تصفیه و جلای نقره مستعمل دارند جهت آنکه آن را بسیار صفا و جلا می دهد و بعضی زبدی است و این در نهایت خفت و نرمی می باشد و آن را از افریقیه می آورند و این حادترین اصناف است و بهترین این صنف سبک صفایحی رقیق سریع التفتیت بنفش رنک لذاع است که در صورت مانند کف منجمد باشد و این نیز اکر خفیف صلب است افریقی است و الا رومی اما زبد بورق سبک غیر آنست جهت آنکه زبدی بورق سبک کبیر الحجم شبیه بآرد کندم خالص و بورۀ زبدی منجمد با ترابیت و حمرت ست فرق میان زهرۀ اسیوس و زبد البورق آنست که زبد البورق بسیار سفید و سنکین تر و با اندک زردی می باشد بخلاف آن و اما مصنوع آن پس آنچه را از برادۀ شیشه و سرب مساوی الوزن سوده تسقیۀ به آب محلول قلی نموده و با آب محلول قلی بسیار بران ریخته بآتش طبخ می دهند تا آنکه بسوزد و بارزانت می باشد و تنکار ازین قسم بعمل می آید و آنچه از درخت غرب بعمل می آورند که آب برک آن را می جوشانند تا غلیظ کردد و قرصها می سازند و این بسیار سبک و سفید مائل بسیاهی و ملوحت می باشد و این بسیار کم یاب است و بورق الغرب نامند بهترین همه اصناف ارمنی باوصاف مذکوره است و تندترین همه زبدی است
ص: 477
*طبیعت ان
کرم تا اواسط سوم و خشک تا اواخر آن و نطرون و بورق زبدی افریقی تا اواسط چهارم
*افعال و خواص آن
محلل و جالی و جاذب خون بظاهر جلد و آشامیدن ارمنی آن قاطع اخلاط غلیظه و مسکن مغص و رافع قولنج و مهیج باه و مقاوم سموم و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت سرفۀ بلغمی و با هموزن آن زیرۀ کرمانی و ماء العسل و با طبیخ زوفی یا حاشا یا سداب یا شبت و امثال اینها جهت تحلیل ریاح و تسکین مغص مفرط و بابیخ انجدان جهت رفع مضرت خون کرم کاو و تحلیل خون منجمد در معده و با آب و شراب جهت ذراریح و با ادویۀ قاتلۀ دیدان باعث اخراج و قوت فعل آنها است و چون پنج درهم آن را در نیم رطل آب بیندازند و بر آتش ملایم جوش دهند تا آنکه آب کردد و ربع رطل زیت عذب در ان ریزند و بنوشند جهت قولنج یابس خصوص قولنجی که عارض کردد کدازند کان نقره و سرب را و با بنفشه و صمغ عربی مسهل بلغم غلیظ و مخرج کرم معده و با زیرۀ کرمانی و میپختج جهت رفع خناق عارض از شرب نطر و قطور محلول آن با آب و شراب زوفی در کوش جهت رفع اوجاع و تفتیح سدد و دوی و قطع رطوبت جاری از ان و با سرکه جهت تنقیۀ چرک آن و غرغرۀ آن با خل خمر جهت اسقاط زلوی در حلق مانده و اکتحال آن با عسل جهت حدت بصر و ضماد آن با پیه الاغ و سرکه و یا پیه خنزیر جهت رفع سمیت کزیدۀ سک دیوانه و با صمغ البطم بر دمامیل جهت انفتاح آنها و با انجیر جهت استسقا و ضماد آن با قیروطیات
ص: 478
٢5٢جهت رفع هزال و حزاز و حکه و جرب و فالجی که در ان کردن میل بسوی خلف نموده باشد نزد انحطاط علت و بر النوای عصب نیز نافع و طلای آن با روغن بابونه جهت رفع عرق و بتنهائی جهت رفع عرق نیز و بتنهائی جهت نیکوئی رنک رخسار و ستردن موی از هر عضوی که خواهند و مداومت استعمال آن سیاه کنندۀ بدن و دو درهم آن با سه درهم روغن زنبق بر ذکر و اطراف آن جهت تهیج انعاظ بهترین دوائی است و همچنین با عسل و مالیدن آن با روغن بر شکم و ناف و تهیکاه و نزد آتش نشستن کسی که در شکم او کرم باشد باعث قتل و اخراج آن و با ادهان مسخنه یا محلله مالیدن آن بر بدن صاحب حمیات دوریه هنکام برد و قشعریره و نشستن نزدیک آتش بین النفع و با مراهم جهت جرب و حکه و برص و شستن سر به آب محلول آن جهت حزاز و فرزجۀ آن جهت دفع رطوبات رحم و احتباس حیض مفید مفسد معده و محرک قئ مصلح آن مصطکی و صمغ عربی مقدار شربت آن از یکدرهم تا دو درهم و از قسم سرخ آن از نیم مثقال تا یک مثقال بدل آن یک وزن و نیم آن نمک و بعضی نصف وزن آن قطران و بعضی بوزن آن ملح اندرانی کفته اند و پاشیدن آن بر موی باعث رقت آن و جهت داء الثعلب و داء الحیه نافع و چون خواهند آن را بسوزانند طریقۀ احراق آن آنست که در کوزۀ کرده سر آن را محکم بسته بر اخکر کذارند و بکذارند تا سرخ کردد پس از آتش برداشته بکذارند تا سرد کردد و سائیده استعمال نمایند و محرق آن لطیف تر و حدت آن زیاد و قریب بقوت بورق زبدی است
ص: 479
بضم با و سکون واو و کسر زاء معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح دال مهمله و الف و نون بعربی مستعجله نامند
*ماهیت ان
بیخی است سفید بحجم و طول انکشتی و زیاده بران و مصمت و صلب و بر ظاهر آن خطوط کشیده و با خشونت و بعضی کفته که نوعی از مستعجله است و بعضی کفته که آن از فروع مستعجله است و بعضی لعبت بربریه دانسته اند و بعضی غش می کنند آن را بهر دو یعنی بدل آن بعضی مستعجله و بعضی لعبت بربربه را می فروشند و فرق میان ایشان بعدم خطوط مستعجله است و حلاوت بوزیدان بخلاف لعبت بربری که بی حلاوت است و آنکه لعبت بربری کره دار است بخلاف بوزیدان و کویند از هند می آورند و بالجمله نبات آن مجهول الماهیت است و بهترین آن سطبر باوصاف مذکوره است و بخلاف آنها زبون و بسیار ضعیف
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم و در اول سوم نیز کفته اند با رطوبت فضلیه
*افعال
و خواص آن
با قوت تریاقیت و مبهی و محرک جماع و مسکن اوجاع مفاصل و نقرس و مفتح سدۀ جکر و سپرز و منقی معده و عصب و مفاصل و مسقط جنین و جهت استسقا و رفع کرم معده و ازالۀ اخلاط غلیظۀ بارده باذابه و ترقیق و رافع سموم بارده و بالخاصیت مسهل زردآب و با قردمانا جهت بواسیر نافع مضر انثیان مصلح آن عسل و خردل مقدار شربت آن تا یک مثقال و نیم بدل آن بهمن سفید و کویند بوزن آن وج و در تریاقیت نیم وزن آن زرنبا دو زراوند طویل است
ص: 480
بضم با و سکون واو و شین معجمه و فتح دال و سکون راء مهملتین و فتح بای موحده و سکون نون و کسر دال مهمله و یا
*ماهیت ان
قرصی است از برک و کیاه نباتی بقدر درخت کوچکی و برک آن شبیه ببرک حنا و تخم آن مدور و از شاهدانه کوچکتر و مائل بزردی منبت آن بلاد عجم خصوصا نواح شهر زور و ارمینیه اهل آن بلد برک و کیاه آن را کوبیده قرصها ساخته خشک نموده باطراف می برند
*طبیعت ان
در دوم سرد و در اول خشک و در آخر اول سرد و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
رادع و ملین طلای آن جهت تحلیل اورام حاره و منع زیادتی آنها و تسکین اوجاع رمد و نقرس خصوصا با آب عنب الثعلب نافع و بدل آن شیاف مامیثا و حفض است
٢5٣
بفتح با و سکون واو و لام بفارسی کمیز و شاش و بهندی موت و مشهور به پیشاب است
*ماهیت ان
معلوم است و آن مائیت مشروب و مطعوم حیوان و انسان است که طبیعت از راه کرده و مثانه و احلیل و یا قبل دفع می کند
*طبیعت
ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بسیار جالی و ملطف و مقطع و بول هریک از حیوانات بحسب امزجۀ آنها مختلف می باشد و بول انسان اعدل از سائر ابوال و بعد از ان بول شتر و کاو است و هر بولی را که بجوشانند تا غلیظ و منعقد کردد جهت قروح خبیثه و نواصیر و اندمال و تجفیف آنها بیعدیل است و بول انسان جهت قروح عمیقۀ رطبه و ساعیه و جرب و حکه و حزاز و سعفه و آبله و منع زیادتی قروح خبیثه و بثور پر آب که در سر بهم می رسد و بابورۀ سرخ جهت کزیدن سک دیوانه که موضع لدغ را بدان بشویند و جهت داء الثعلب و برص و تقشر جلد و سوختکی آتش غسلا و طلاء و آشامیدن آن جهت فساد هوا و کزیدن جانوران سمی و سموم ماکوله و مداومت بول خود و بول طفل بقدر دو کف جهت مارکزیده و سائر هوام و مداومت بول خود هر صباح ناشتا بقدر دو کف جهت دفع سپرز بیعدیل و بدستور با نیم وزن آن آب برک خیار بادرنک بشرط آنکه اکر توانند قبل از ان آن مقدار راه روند که خسته کردند پس بنوشند و شستن مقعده ببول کرم جهت ورم آن و در مرض آتشک شستن موی بآن مانع ریختن آن و حقنه بآن جهت مغص و قطور آن جهت کرم کوش خصوص که در پوست انار کرم کرده باشند و ثفل بول با روغن حنا حمولا جهت ورم رحم و با روغنهای کرم چکانیدن در ان و اکتحال آن جهت غرب و رمد و ظلمت بصر و طلای بول مطبوخ در ظرف مس با عسل جهت قلع بیاض که از قرحه بهم رسیده باشد و ضماد خاکستر رز که با بول خمیر شده باشد جهت قطع نزف الدم اعضا و آشامیدن بول طفل نابالغ جهت عسر نفس و نفس انتصاب و طلای کف آن جهت ثآلیل مؤثر و بول کاو ماده بغایت جالی و جهت قروح اطفال و نواصیر و از کاو نر جهت درد معدۀ بارد و بواسیر و با مرصاف جهت درد کوش و با سرکه جهت درد دندان و شستن عضو بآن با خردل جهت خدر مجرب دانسته اند و بول خوک جهت قلع بیاض و ریزانیدن سنک کرده و مثانه بیعدیل و بول خر جهت درد کرده و بول بز با سنبل الطیب که هر روز مقدار چهل مثقال بول آن را با یک مثقال سنبل الطیب بیاشامند جهت استسقای لحمی و قطور آن جهت درد کوش و بول شتر جهت ورم جکر و سدۀ آن و استسقا و صلابت سپرز و تقویت باه و امراض باردۀ احشا و قطور آن جهت جراحت کوش نافع و بول کاومیش باوصاف جهت درد کوش بارد مجرب و بول سک جهت ثآلیل مفید و خواص ابوال حیوانات هریک بجای خود ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
ص: 481
اقراصی است که از یمن می آورند و در موسم حج در مکۀ معظمه زادها اللّه تعالی شرفا و کرامه می فروشند
*ماهیت ان
زهراوی حکایت کرده که اهل یمن شترهای خود را در فصلی از سال بچرای کیاهی که در انجا می شود و مخصوص بدانجا است می برند و بول آنها را جمع نموده محافظت می نمایند و از ان قرصها می سازند و مالیقی کفته که نه چنین است که زهراوی حکایت کرده بلکه چیزی است که یافته می شود در مغارهای کوهستان مکۀ معظمه و غیر آن و آن قطعهای سیاه رنک متحجر است معروف بصن الوبر و تجار از اعراب آنها را کرفته اقراص می سازند و بعضی کفته اند که بول وطواط است که بعضی بر بعضی متراکم می شود در مغارها و بعضی کفته که کیاهی است مخصوص بجبال حجاز که آن را کوبیده با بول شتر سرشته اقراص می سازند و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
جهت اندمال جروح و قروح حیوانات و قطع نزف الدم و حمول آن جهت قطع حمل و بواسیر ٢54و با عسل جهت تحلیل اورام طلاء نافع و بسیار ماندن آن بر بدن باعث تقرح آن است و مصلح آن روغن کل
بضم باء موحده و سکون واو و فتح لام و ضم میم و سکون واو و کسر نون و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
قسمی از مخلصه است و کیاه آن ما بین شجر و حشیش و شاخ آن باریک و پر شعبه و برک آن از برک سداب طولانی تر و بزرکتر و بر اطراف شاخهای آن چیزی مستدیر شبیه بسر و کوچک می باشد و در ان تخمهای سیاه و بیخ آن شبیه بدرونج و سفید و دراز و با صلابت منبت آن جبال و زمین های صلب خشن سنک لاخ و مستعمل برک و بیخ آن است
ص: 482
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و مجفف و جالی و مفتح و آشامیدن بیخ و یا برک آن مقدار یک درهم جهت ادرار بول و طمث و اخراج مشیمه و در دورک و قرحۀ امعا و با سرکه جهت صلابت سپرز و با شراب جهت کزیدن هوام و با آب جهت عسر البول و عرق النسا و با شیر تازه دوشیده جهت تفتیت حصاه نافع و کویند هرکه سه قیراط آن را ناشتا بنوشد هرکز او را عقرب نکزد مکر آنکه عقربی را بکشد و چون چنین کند باید که ثانیا آن را تناول نماید و مضغ آن جهت تسکین وجع اسنان از سردی و تعلیق آن مانع کزیدن عقرب و ضماد آن بر انثیان محلل ریاح آن مقدار شربت آن تا یک مثقال مضر معده مصلح آن عناب بدل آن بادزهر است
بضم باء موحده و سکون واو و لام و فتح سین و کسر راء مهملتین و سکون یا و بهولسری بخفای ها نیز آمده و در بنکاله بول و مول سری بمیم نیز نامند
*ماهیت ان
درختی است هندی عظیم و موزون کل آن کوچک مدور و مشرف و خشبو و بعد از خشک شدن خوشبوتر می کردد و خشک آن را بعضی در بالش و تکیه پر می نمایند جهت آنکه می کویند در جایی که آن باشد هزارپا در انجا نمی باشد و نمی رود و ثمر آن در شکل فی الجمله شبیه بعناب و کنار متوسطی و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و سرخ نارنجی می کردد و لحمیت کمی با اندک شیرینی و عفوصت بسیار و بعضی اطفال و مردم آن را می خورند و تخم آن در غلافی شبیه بفندق و از ان ریزه تر و اندکی طولانی و مغز آن تلخ و با اندک دهنیت
ص: 483
*طبیعت کل ان
سرد و خشک و ثمر آن از ان زیاده و با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
محلل و جهت تسکین درد دندان و دفع فساد صفرا و اسهال صفراوی و خائیدن ثمر آن خصوص نارس و یا نیم رس جهت تسکین وجع دندان و استحکام آن و لثه و خوردن آن قابض شکم و نفاخ و ممسک منی و ثمر نارس آن از ادویۀ ممسکۀ منی است و عصارۀ تازۀ آن عطوسا و قطورا در بینی برای اهوه و امراض دماغی نافع و آب بسیاری از دماغ برمیآورد و عرق کل آن مقوی ارواح و مفرح و جهت امراض مذکوره و بارده نافع و عطر آنکه با برادۀ صندل مرتب نمایند بسیار خوش بو و مقوی است و آشامیدن مطبوخ پوست درخت آن جهت تسکین وجع اعضا و مرضی که در بنکاله می شود و بهندی اهوه می نامند و می کویند که در بینی می شود و مضمضۀ آن جهت تسکین وجع دندان و استحکام آن و لثه و عصارۀ پوست درخت و ثمر نیمرس آن را ابریشم با فان جهت استحکام رنک ابریشم بر تارهای آن می مالند و رنک آن سیاه می باشد و با ثبات و پوست درخت و ثمر خام آن را نیز کوفته و در آب خیسانیده طبخ می دهند جهت رنک نمودن ابریشم*
بضم با و سکون واو و کسر یاء مثناه تحتانیه و ضم نون و سکون واو نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است ساق آن بقدر انکشتی و برک آن شبیه ببرک کرفس و لطیفتر از ان و کل آن شبیه بکل شبت و تخم آن ریزه و خوش بو و مستعمل برک و تخم و عصارۀ آنست
ص: 484
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
تند و جالی و مفتح و محلل ریاح و مغص و یکدرهم برک آن مدر بول و مسقط مشیمه و کرم شکم و جهت کرده و مثانه و سپرز نافع خصوصا با ماء العسل و چهار برک آن جهت تقطیر
٢55البول و مغص و نیم درهم از تخم آن بدستور و ضماد آن با شراب و نمک نیم کرم جهت تحلیل خنازیر و حمول آن جهت اخراج کرم امعا مفید و عصارۀ آن را از شاخها و برک آن اخذ می نمایند مصدع و مغشی مصلح آن عناب و شیر تازه دوشیده مقدار شربت از برک آن تا یک مثقال و از تخم آن نیم مثقال بدل آن کندر است
بضم باء فارسی و سکون واو و کسر همزه و سکون یا
*ماهیت ان
کیاهی است هندی از قبیل نجم و در بنکاله کثیر الوجود و بر اشجار و دیوارها و سقف خانه مانند تاک و کدو بالا می رود و ساق آن بسطبری انکشتی و برکهای آن فی الجمله شبیه ببرک تانبول و سبز و از ان ضخیم تر و نازک و با رطوبت و لزوجت بسیار و بی زغب و دو قسم می باشد یکی سفید یعنی ساقۀ آن سفید رنک و برک آن سبز و این بسیار است دوم سرخ یعنی ساقۀ آن سرخ و رکهای برک آن نیز سرخ رنک و این کم یاب تر از ان است و اهل هند آن را پخته می خورند مانند سبزیهای دیکر و با لزوجت بسیار است
*طبیعت ان
سرد و تر
ص: 485
*افعال و خواص
ان
منوم و مبهی و جهت ازدیاد منی و تلیین آلات صوت و حلق و تسکین حدت حمیات حاره و طلای آب برک آن جهت تسکین سوزش و منع آبله کردن عضو بآتش سوخته نافع چون مکرر و پیهم بمالند در هنکام سوختن و بسیار قریب بدان*
بفتح باء موحده و سکون ها و فتح میم و سکون نون لغت فارسی است
*ماهیت ان
بیخی است فارسی فی الجمله شبیه بزردک کوچکی و با اندک صلابت و کجی و با خشونت قلیلی و ناهمواری و منبت آن کوهستان ارمن و خراسان و کیاه آن بقدر شبری و زیاده و کمتر از ان و برک آن مانند برک اجاص منبسط و خارناک و کثیر التشریف و بر ساق آن برکی چند سر آنها باهم پیچیده و بی کل و در تموز می رسد و دو قسم می باشد سرخ و سفید سرخ آن بالیده تر و بلندتر و ناهمواری پوست آن زیاده و ظاهر آن سرختر از باطن آن و سفید آن هم ظاهر و هم باطن آن سفید و بهترین سرخ آن صافی سنکین خوشبوی آنست که چون بخایند با اندک لزوجتی و قبضی باشد و همچنین سفید آن و از نواح ارمنیه و خراسان آورند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و سرخ آن کرم تا سوم و قویتر از سفید و هر دو با رطوبت فضلیه و قوت قبضی و مسیح هر دو را کرم و تر دانسته
*افعال و خواص
ان
بغایت مقوی باه و دل و مسمن بدن و زیاده کنندۀ مادۀ منی و مفتح و محلل ریاح و بلغم غلیظ لزج و موافق مبرودین و جهت خفقان و یرقان و تفتیت حصاه کرده و مثانه خصوص با ادویۀ مناسبه و سرخ آن جهت تقویت باه و انعاظ قویتر و چون در آب طبخ نمایند تا مهرا شود و آب آن را با شکر ناشتا بیاشامند فربهی عظیم آورد خصوصا با بادام و نخود و ضماد آن با نمک تلخ و عسل بر صورت زنان باعث نیکوئی رنک رخسار و شستن سر بدان جهت کشتن سپش و خوش بوئی موی و فرزجۀ سفید آن با زعفران جهت تنقیۀ رحم و خوش بوئی آن و هر دو نوع آن مضر سفل و مصلح آن انیسون و کثیرا و عناب مقدار شربت از جرم آن هر دو تا دو مثقال و از آب مطبوخ آن تا سه اوقیه هریک بدل دیکری اند و بدل هر دو بوزن آن تودری و نصف آن لسان العصافیر و موصلی سفید و سیاه و اسکند ناکوری و بدل سرخ آن درونج و بدل سفید آن زرنباد است
ص: 486
بفتح با و سکون ها و کسر میم و یا
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بکیاه جو و از ان کوتاه تر و باریک تر و خوشۀ آن شبیه بشیلم و منبت آن موضع سایه دار
*طبیعت ان
سرد و خشک در دوم و بسیار قابض
*افعال و خواص آن
مداومت شرب آن حابس اسهال مزمن و نزف الدم که مرفوع الیره باشد و سلس البول نافع مقدار شربت آن تا دو درهم و از خاصیت آن آنست که چون در ابریشم ملون برنک ارغوانی یا در شال سرخی پیچیده بر عضوی که خون از ان نزف کند بیاویزند
٢56و یا به بندند در قطع آن مجرب دانسته اند*
بضم باء فارسی و سکون ها و فتح کاف و سکون راء مهمله و ضم میم و سکون واو و لام
*ماهیت ان
بیخی است هندی با ریشهای بسیار تلخ و تیز و سیاه رنک
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
مشهی و مبهی و جهت امراض ریاحی و بلغمی و حمیات مرکبه و تحلیل اورام و ضیق النفس و درد پهلو شربا و ضمادا نافع
بفتح با و خفای ها و سکون نون و کاف فارسی و فتح راء مهمله و ها
*ماهیت ان
کیاهی است هندی نبات آن تا بمقدار ذرعی و برک آن شبیه ببرک انار و از ان عریضتر و برک و ساق آن شاداب و طعم آن اندک تلخ و تیز و سه نوع می باشد سفید و زرد و سیاه کل سفیدی آن سفید و سبزی برک و ساق آن کمتر و کل سیاه آن سیاه و برک و شاخ آن سبز تیره مائل بسیاهی و کل زرد آن زرد و برک و ساق آن سبز مائل بزردی و این هر دو نوع بسیار کمیاب اند
ص: 487
*طبیعت ان
هر سه در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آب برک و ساقۀ کیاه آن جهت تقویت بصر و قوت باه و دفع و رفع رطوبات و ضعف آن هر دو و بلاغم و ورم و صلابت طحال و جذام و مضمضۀ آن جهت امراض دهان و درد دندان و قطور آن در چشم جهت رمد بارد و طلای آن بر سر جهت صداع و بر داء الثعلب و بهق و برص و جذام و قوبا و اکثر امراض جلدیه بتنهائی بشرط مداومت و خاریدن موضع هر مرتبه و یا به ادویۀ مناسبۀ دیکر مانند آنکه از برای داء الثعلب با اصل السوس و برای جذام و بهق و برص با خربق ابیض و برای جرب رطب با توتیای هندی اخضر محرق و همچنین و بالخاصیت مصلح بدن و امراض جلدیه است و کفته اند آشامیدن آن سیاه کنندۀ موی ریش است خصوصا نوع سیاه آن و کویند که چون کیاه آن را با نمک بالسویه از هریک سه درم بیاشامند وجع قولنج را در ساعت تسکین دهد و اکر قولنج مزمن باشد و مدت یک اربعین بهنکرۀ خشک و کل تیسو و تخم پنوار که سنکسبویه است و هلیله و بلیله و آمله بالسویه کوفته بیخته با هموزن آن قند کهنه سرشته هر روز یک توله تناول نمایند دفع کردد مجرب و چون یک توله برک آن را با سه ماشه نمک سنک باهم مضغ نمایند و فرو برند درد شکم هرچند کهنۀ یکساله باشد زائل کرداند و کویند اکر تخم آن را در نیم من عصارۀ بلادر بخیسانند و در زمین نیکو بکارند و بجای آب آب بلادر بآن دهند تا سبز کردد و یک پر مرغ سفید در پای کیاه آن فرو برند هر کاه آن پر سیاه کردد آن کیاه را از ریشه برآورده در سایه خشک کنند و تا هفت مرتبه در شیرۀ بهنکرۀ تازه تسقیه نمایند پس خشک نموده سائیده یک کف دست هر روز تا یک هفته بخورند جذام و برص را زائل کرداند و اکر تخم آن را با کنجد و شکر هر روز قدری بخورند باصره و سامعه و سائر قوای بدنیه را قوی کرداند و اکر با هلیله و بلیله و آمله هر چهار مساوی و ربع وزن یکی دار فلفل بخورند قولنج را زائل کرداند
ص: 488
بضم با و خفاء ها و سکون واو و کسر همزه و با لغت هندی است بمعنی کیاه آملۀ زمینی بجهت آنکه کیاه آن بقدر شبری تا یک ذرع و برکهای آن ریزه شبیه ببرک آمله می باشد و در زیر برک آن دانهای کوچک و شاخۀ آن باریک
*طبیعت ان
سرد و طعم آن تلخ و زمخت
*افعال و خواص آن
قطور آب نبات تازۀ آن بتمامه که مطلقا آب از خارج داخل ننمایند در ناصور و قروح خبیثه چند روز متوالی جهت اندمال آن مؤثر و ضماد سائیدۀ آن با نمک جهت جرب مفید و بتنهائی جهت ضربه و سقطه نافع
بفتح باء عجمی و یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح راء مهمله و الف و سکون نون و کاف فارسی و الف
*ماهیت
٢5٧ان بیخی است طولانی بضخامت انکشتی و زیاده بران و طول آن تا بدو شبر و زیاده نیز و بعضی کره دار و رنک پوست آن زرد مائل بسرخی براق و ظاهر آن اندک کره دار و چون کهنه کردد مائل بسیاهی می شود و طعم آن بسیار تلخ و مغز آن ریشه دار و صلب و از ملک رخام که رخنک نیز نامند می آورند بسلهت و اسلام آباد و از انجا باطراف می برند و بسیار وفور ندارد
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و منسوب بمشتری است
*افعال و خواص آن
اهل آن دیار برای آن منافع و خواص بسیار نقل می نمایند و در هر مرضی با دوائی خاص مستعمل دارند امراض اعضاء الراس جهت درد سر قدری از آن را با کلاب سائیده بر پیشانی طلا می نمایند و می کویند که فی الفور درد ساکن می کردد و برای ام الصبیان مقدار یک سرخ پیارانکا با یکدانۀ قرنفل و یکدانه فلفل با شیر مرضعۀ طفل سائیده می خورانند و برای شبکوری پیارانکا و زردچوبه از هریک یکماشه با شیر زنان سائیده پارچه را بدان تر کرده سوخته دودۀ آن را کرفته در چشم می کشند و برای درد چشم و رفع سرخی و جلای بیاض پیارانکا چهار رتی زردچوبۀ کره دار حضض هندی افیون از هریک یکماشه زاج سفید دو رتی با آب تا سه ساعت نجومی کامل سائیده حل نموده شیر کرم کرده برای درد چشم و سرخی آن بر حوالی چشم طلا می نمایند و برای جلای بیاض و قطع آن با میل در چشم می کشند و ایضا برای درد چشم قدری از آن را با قدری زردچوبه و قلیلی افیون و یا هر سه مساوی سائیده بر دور چشم طلا می نمایند درد و سرخی چشم را زائل می نماید و برای درد کوش که چرک آن جاری باشد دو عدد بادنجان را درست بر آتش کرم می کنند و می فشارند و آب آن را کرفته قدری پیارانکا در ان می سایند و صاف کرده شیر کرم نموده دو سه قطره از ان در کوش می چکانند و می کویند فورا درد را ساکن می کرداند و ریم را زائل می کند و برای درد دندان پیارانکا نمک اندرانی تنباکو و حلتیت بریان کرده خاکستر پوست درخت عشر و پوست درخت بادنجان دشتی که بهندی بهتکتیه کویند از هریک قدری نرم کوفته و پیخته بر دندان می مالند و دهن باز کرده سر را بزیر می دارند تا آب و رطوبات دفع کردد و برای پینس که مرضی است که در ملک هند در بینی بهم می رسد می کیرند پیارانکا و توتیای هندی از هریک یکماشه و در روغن کاو خوب حل کرده اندک اندک سعوط می نمایند اعضاء الصدر برای زیادتی شیر زنان پیارانکا یکماشه سیاه دانه زیرۀ سفید شقاقل به آب نرم سوده صاف نموده می آشامند تا سه روز و برای ضیق النفس و سرفۀ کهنه یکماشه پیارانکا با پوست بیخ بریاره و پوست بیخ کنکهیه از هریک یکماشه درهم نموده در سر غلیان مانند تنباکو می کشند ایضا برای ضیق النفس و سرفۀ کهنه با آب مطبوخ پوست رنکتی بکسر را که آن را بهندی بهتکتیه نیز نامند و شاید بادنجان دشتی باشد بدین نحو که نیم پا و پوست آن را در نیم آثار آب خالص جوش می دهند تا آنکه نیم پا و آب بماند پس قدری نمک داخل آن کرده از آتش فرود می آورند و صاف نموده یکماشه پیارانکا در همان آب سائیده در شبانه روز بفاصلۀ چهار چهار کهری که تخمینا یک و نیم ساعت نجومی می شود مقدار یک توله از ان آب را شیر کرم نموده می نوشند و همچنین تا آنکه آن آب تمام صرف شود و اکر مرض کهنه باشد و ازین مقدار آب زائل نکردد مرتبۀ دیکر ترتیب داده می آشامند و از برای دبۀ اطفال که آن را بهندی آزار پسلی و بکهی نیز می نامند که در پهلوی چپ اطفال صغیر تا دو نیم ساله و تا سه ساله دفعه بهم می رسد و علامت آن تپ و جستن پهلو و کود افتادن خصوص پهلوی چپ و نفس ببالا کشیدن و تواتر نفس و نکرفتن پستان و کریه بسیار و بیقراری و بی آرام بودن است چنانچه در رسالۀ علی حده مجملا ذکر یافته مقدار یک رتی پیارانکا با یکدانه قرنفل و یا فلفل سیاه هرکدام که باشد و آن را در زهرۀ خوک تر کرده خشک نموده باشند و بعضی عورات هند چون آن را مستعمل دارند نزد
ص: 489
٢5٨اوشان می باشد با شیر دایۀ آن سائیده می خورانند و می کویند که فی الفور آرام می یابد اعضاء الغذاء برای تقویت معده و زیادتی اشتها پیارانکا سه ماشه نانخواه زنجبیل بادیان بیخ شیطرج هندی فلفل سیاه نمک ترب نمک سیاه نمک پانکا از هریک یک توله بکهمۀ سفیدوج ترکی زاج بریان از هریک یکماشه کوفته پیخته به آب لیمو تا نه ساعت کامل سحق می نمایند و حبوب می بندند و هر حبی بقدر نخودی و باقلائی یک حب شام به آب نیمکرم فرو می برند و از برای تقویت معده و زیادتی اشتها و سرعت هضم یکماشۀ آن را با نانخواه و رازیانه و با برنک و نمک سیاه از هریک یک توله به آب لیمو کاغذی یعنی لیمو آب مقدار ده دوازده عدد سحق بلیغ می نمایند آن مقدار که آب آنها تمام خشک کردد پس حبوب بسته نکاه می دارند شربتی از یکماشه تا دو ماشه بعد از فراغ طعام روز و شب می خورند تا یک هفته و از برای تقویت معده و رفع انواع اسهالات و بواسیر و ضیق النفس رطوبی و سرفۀ بارد و ریاح و قراقر شکم و بالجمله اکثر امراض باردۀ رطبه یک وزن آن را با دو وزن فلفل سیاه نرم کوفته پیخته حبوب بقدر نخودی ساخته یک حب صبح و یک حب شام می دهند و این بتجربه رسیده و از برای دفع انواع هیضه خواه محتبس باشد و خواه جاری بعنوان ان قئ و یا اسهال و یا هر دو مقدار نیم ماشه آن را با کلاب و یا با آب سائیده می خورند و از برای هیضۀ رطوبی و بلغمی مقدار دو رتی پیارانکا و دو سه دانه قرنفل و بیست و یکدانه فلفل سیاه نرم سوده می خورند و اکر قدری قلیل پپیتا نیز داخل نمایند بهتر است و از برای تخمه و سوء الهضم یک توله رازیانه را جوکوب نموده در آب جوش می دهند و صاف نموده مقدار دو رتی پیارانکا در دهن انداخته می خایند و بالای آن آن را می آشامند و برای بواسیر و رفع اسهال رطوبی یک وزن آن را با نیم وزن فلفل سیاه نرم کوبیده با آب کنکهیه سرشته حبوب سازند هر حبی بقدر فلفلی شربتی دو حب صبح ناشتا و دو حب وقت شام فرو برند بواسیر و اسهال رطوبی حادث از ضعف معده را مفید است اعضاء النفس از برای استسقا پیارانکا نانخواه تخم حلبه زیرۀ سفید فلفل سیاه پوست بیخ بریارۀ پوست بیخ کنار جنکلی از هریک سه ماشه نرم کوفته پیخته هفت حصه نموده هر روز یک حصه را نصف صبح و نصف شام با عرق بادیان می نوشند و بجای آب نانخواه و رازیانه و بیخ بریاره و پوست بیخ انار از هریک چهار توله در آب می جوشانند و صاف نموده بجای آب می خورانند ایضا از برای استسقا هفت روز ناشتا با ادویه که ذکر می یابد سفوف ساخته با آب سرد می خورند ادویه این است پیارانکا چهار رتی بکهما سفید دو ماشه نانخواه تخم حلبه زیرۀ سفید از هریک چهار ماشه نرم سوده سفوف می سازند و هشت حصه نموده هفت حصۀ آن را هفت روز ناشتا می آشامند و می کویند باید که بزودی بالای آن دال با خشکه بخورند ان شاء اللّه تعالی در ان مدت زائل می کردد و از برای طحال پیارانکا زهرۀ خرکوش زهرۀ زاغ سیاه زهرۀ ماهی زردچوبه سوخته زاج سفید سوخته توتیای هندی سوخته تنکار سوخته از هریک یکماشه به آب برک صبر که بهندی کهیکوار نامند خوب حل نموده بمقدار دانۀ ماش و خردل حب می بندند هر روز یک حب صبح و یک حب شام و کبیر را حب بقدر ماش و صغیر را حب بقدر خردل می دهند و از ترشی و بادی پرهیز می فرمایند و قلیلی روغن در طعام آن داخل می نمایند و قدری پیارانکا را با سرکه سائیده بر ورم طحال طلا می نمایند و از برای دفع پرسوت که ازاری است که بعضی عورات را بعد از زائیدن عارض می کردد و آن زن روز به روز زرد و ضعیف و لاغر می کردد و اکثر طبیعت او ملین می باشد دو رتی پیارانکا را با بیست و یکدانه فلفل سیاه و با دو ماشه کوشت دهنیس که جانوری است هندی و دو ماشه کوشت بچۀ آهو که در حمل مادرش را ذبح نموده و از شکمش برآورده خشک کرده باشند نرم سوده حبها می سازند و تا هفت روز ناشتا
ص: 490
٢5٩می خورانند و از غذاهای نامناسب پرهیز می نمایند ایضا برای پرسوت یک سرخ پیارانکا را با عنبر اشهب و مشک خالص و زعفران از هریک دو ماشه فلفل سیاه بیست و یکدانه کوشت دهنیس کوشت بچۀ اهو که خام از شکم مادرش براورده باشند از هریک سه ماشه نرم سوده حبوب می بندند هر حبی بقدر یکماشه هر روز یک حب آن را می خورانند و از ترشی و بادی و از اغذیه های بارده پرهیز می نمایند و برای دفع سلس البول پیارانکا دو رتی نانخواه یکماشه پوست بیخ بریاره پوست بیخ کنار تخم کنکهیه از هریک یکماشه نرم کوفته پیخته صبح ناشتا می آشامند و برای نزول آب پیارانکا را با ذرجیل سفید سائیده بر موضع ورم طلا می نمایند و بدستور با فلفل سیاه و برای نزول آب در خصیه شش ماشه آن را با پوست شیطرج هندی و پوست بیخ تاتوله و پوست بیخ برباره از هریک شش ماشه خشک نموده با عصارۀ پوست درخت بکاین خوب حل کرده کرم نموده ضماد می نمایند بعون اللّه تعالی در سه چهار مرتبه زائل می کردد السموم برای مار کزیده فی الفور قدری پیارانکا با شیر درخت عشر که بهندی آکه نامند و شیر درخت زقوم که بهندی تهورسیج نامند نرم سوده بر ان موضع طلا می نمایند و قدری پیارانکا را یا جدوار مجرب سائیده می خورانند و با فلفل نیز الاوجاع سه ماشه پیارانکا را در پا و اثار روغن سرشف یا کنجد خوب می سوزانند و صاف کرده شب کرم نموده بر موضع وجع می مالند و از هوای سرد محفوظ می دارند ایضا جهت اوجاع یک توله پیارانکا را با کل دهاوه و هلیلۀ زرد از هریک یک توله کوفته در یک آثار روغن سرشف انداخته در شیشه کرده چهل روز در آفتاب می کذارند و کاکاه برهم می زنند پس عند الحاجت کرم نموده بر موضع وجع می مالند و برای تحلیل اورام و غدد و تسکین اوجاع با دو وزن آن فلفل سیاه به آب نیم کرم سوده کرم کرده ضماد می نمایند
ص: 491
نافع از برای اکثر امراض مانند ضیق النفس و سرفه و سوزش فم معده و جذام و آتشک و جروح و قروح خبیثه و غیرها صنعت آن پیارانکا چهار رتی زعفران و مشک خالص از هریک یک رتی کافور خالص و مومیائی از هریک یکماشه اجزا را کوفته پیخته سه حب می سازند هر روز یک حب آن را ناشتا می خورند و غذا وقت ظهر نخود آب و شب قلیه با خشکه و اکر مزاج قوی باشد و هضم تواند نمود وقت ظهر کیلۀ سفری می خورند و از حموضات و لبنیات پرهیز می نمایند
بکسر باء عجمیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح باء عجمیه و لام لغت هندی است
*ماهیت ان
درخت هندی است در جمیع ملک هند بهم می رسد و بسیار عظیم و چتردار می باشد و هنوز آن را تعظیم می نمایند و برک آن عریض اندک طولانی و با کنکرۀ کمی و نوک آن بلند و تیز
*طبیعت
برک پوست و درخت آن کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ضماد پوست درخت آنکه ضخیم باشد جهت تحلیل اورام و زخم ناصور و برک آن را که بر دمل کرم کرده بندند بتحلیل بر دو یا پخته نماید و برک خشک آنکه خودبخود از درخت افتد سوخته کرماکرم در آب سرد اندازند تا هفت برک و آن آبرا بنوشند تهوع و قئ را بازدارد و نیز پیپل بهندی دار فلفل را نامند*
بکسر با و سکون یا و خاء معجمه و فتح زای معجمه و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون و کسر کاف فارسی و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و ها بفرنکی جیسو نامند
ص: 492
*ماهیت ان
بیخی است شبیه به بهمن سفید و از ان طولانی تر و سنکین تر و صلب تر و بعضی مائل بزردی و سنکین و بسیار صلب و اندک براق طلائی فی الجمله شبیه باستخوان زرد شده و این بهترین آن است و از چین و زیر بادات می آورند و کران بها است خصوصا نوع صلب سنکین مائل بزردی آن
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی قوی و ارواح و باه چون مقدار قلیل از ان را با کلاب بسایند و بیاشامند و یا کوفته
٢6٠پیخته بر آب کوشت پاشیده بنوشند مقدار شربت آن یک دانک تا نیم درهم*
بکسر با و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر سین مهمله و سکون میم
*ماهیت ان
ثمری است شبیه به به کوچکی و صلب و بازغب بسیار زیاده از به و انطاکی کفته که درخت آن را پیوند از سیب و امرود و یا با نهال بلوط و یا بید و یا قسطل که شاه بلوط است می نمایند و کثیر الوجود و بسیار پیوند از تفاح و صفصاف که بید است می نمایند و هنکام رسیدن ثمر آن هنکام رسیدن ثمار دیکر است و تا اواسط زمستان می ماند
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
حابس اسهال و قئ و قاطع خون و مانع خفقان و مقوی معده و دماغ و با عسل محلل اورام و طبیخ آن فادزهر سموم حاره و مضمضۀ طبیخ آن جهت تقویت دندان و جلوس در طبیخ آن جهت قطع نفث الدم و نزف الدم و رحم و بواسیر و برک آن جهت التیام و التصاق جراحت تازه بغایت مفید و اکثار آن مولد سدد و عسر البول مصلح آن روغن بادام بدل آن بلوط و عفص مقدار شربت آن از ده درم تا پانزده درم
ص: 493
بکسر با و سکون یاء مثناه تحتانیه و شین معجمه
*ماهیت ان
بیخی است هندی بسیار سمی قتال که در اکثر جبال هند و نواح آن می روید و انواع می باشد و در هیچ یک از انواع آن تلخی و تیزی و حدت نیست و لیکن همه مخدراند فی الفور معفن ارواح و اخلاط بمراتب خود در قوت و ضعف و مهلک اند بدان سبب و بعضی کفته اند در بعضی اقسام آن تندی و تلخی است یک نوع آن را سینکهیا نامند بجهت مشابهت آن بشاخ آهو بره زیرا که بلغت هندی سینکهه شاخ را کویند و این را چندال نیز خوانند بجهت کمال رداءت و خباثت سمیت زیرا که چندال قوم بسیار رذیل خبیث را نامند و این اکثر در کوه دابریت که میان هند و خطا واقع است و در کوهستان کیدارو که در سرحد تبت کوچک واقع است و در کوهستان مورنک و رنکپور و رانکاماتی و نیپال نیز بهم می رسد و بهترین و قوی ترین آن آنست که بوزن سنکین و صلب و اندرون آن سیاه مصمغ براق باشد و بعد از ان آنچه اندرون آن سرخ تیره پس زرد پس سفید تیره و بر ظاهر آن نقطهای سیاه و بر روی آن چیزی مانند طلق و یا کافور سوده نشسته باشد پس آنچه اندرون و بیرون آن هر دو سفید باشد برهمنی نامند هریک بمراتب کفته اند قوت سیاه آن بمرتبه است که چون کسی آن را بدست و پا و بدن عرق آلود و یا بر زبان برساند در ساعت هلاک می کند بسبب سرعت تاثیر خود و می کویند حکمای هند امتحان قوت آن را بدان می نمایند که سائیده بر شاخ کاومیش شیردار می مالند اکر خون از پستان برآمد و بعضی کفته اند خون از دماغ و شکم آن جاری شد و مرد بسیار قوی است و الا ضعیف و بعضی مبالغه باین حد نموده اند که چون دانۀ درست آن را بر شاخ کاو تعلیق نمایند اکر بجای شیر خون از پستان آید بسیار قوی است و الا ضعیف و وجه تسمیۀ سینهکیا را این نیز نوشته اند و کویند اکر کسی بران کاومیش و یا کاو سوار شود در و نیز تاثیر می کند و نیز اکر بر رکاب بمالند از بیرون موزه و کفش براکب و پوشندۀ آن سرایت می کند و بوی آن نیز کشنده است و اصل آنست که خوردن مقدار خرد له از ان کشنده است فی الفور و اکثر امور مذکوره مبالغه بسیار است و می کویند این چنین بیشی کمیاب و سلاطین و حکام در خزائن در زیر نکین خود محفوظ می دارند و نوع دوم بچهناک است و این بیخی است که در هیات و ناهمواری ظاهر شبیه بجدوار و بیرون آن سیاه و اندرون آن شکری رنک منبت این نیز منابت سینکهیا و سمیت این از ان ضعیف تر و قابل تدبیر و اصلاح است بخلاف آن و لهذا اطبای هند بعد از تدبیر و اصلاح بچهناک را استعمال می نمایند خصوص تیلیای آن را که برنک روغن چراغ زرد و تیره مائل بسیاهی می باشد و سطبر و سر آن باریک مانند شاخ کوزن و از همه
ص: 494
٢6١اقسام بچهناک بهتر است و کفته اند بچهناک را اقسام دیکر نیز هست و لیکن همه ضعیف و بهیات و شکل و رنک اکثری شبیه بهم اند مانند رود منتا و باچلنک و کمحاین و این هر سه از اقسام بچهناک ضعیف اند و از دو دانک تا نیم درهم آنها کشنده است بتعفین و افساد ارواح و اخلاط و قسمی دیکر صنوبری شکل و کوچک بیرون آن مائل بزردی شبیه بسعد و این را بهندی تیزک نامند در غایت تندی و تلخی است و این شبیه بجدوار است و بعضی با مقیدان در شیر جوش داده سمیت آن را کم نموده رنک کرده بجای جدوار می فروشند و قسمی دیکر شبیه باکلیل الملک است و این را قرون السنبل نامند و احیانا در سنبل نیز یافت می شود و قسمی دیکر را بهراه صورات کویند و این سفید مائل بزردی غیر مخروطی شکل شبیه به بیخ نی کره دار و بقدر انکشتی می باشد و این را برهمی نیز نامند و در اعالی کوهستان حوالی کشمیر و غیر آن از مواضع دیکر بهم می رسد و بعضی آن را مهوده نیز نامند و در طعم این نیز تلخی و تندی می باشد یک دانک این کشنده است بکیفیت غالبۀ خود بسوزش اندرون و غلبۀ حرارت و افراط قئ و اسهال و تشنج و تعفین ارواح و تحلیل آنها و قسمی دیکر را هلدیه نامند یعنی شبیه بزردچوبه جهت آنکه بندرت در میان زردچوبه بهم می رسد و کسانی که آن را می شناسند اولا از میان زردچوبه جدا نموده بعد از ان آن را جوش نموده خشک کرده حمل و نقل ببلدان می نمایند و رنک این سبز و اغبر با اندک زردی و منقط بسیاهی می باشد و این را کالاکوت نیز می نامند و قوی السمیت است و کویند از خاصیت کیاه آن آنست که در هنکام وزیدن باد ساکن و در هنکام سکون باد متحرک می باشد و قسمی را ستوا می نامند یعنی شبیه بزنجبیل جهت آنکه در میان زنجبیل احیانا یافت می شود و این در قوت ضعیف تر از هر چهار قسم است و کفته اند شاید فی الحقیقه این پنج قسم از اقسام بیش نباشد بلکه بیخ سمی دیکر باشد که بمجاز بیش خوانده اند و یا آنکه بیش را اسم جنس بیخ سمی کیرند تا آنکه همه را شامل باشد و اقسام دیکر نیز کفته اند تا هیجده قسم از ان جمله ده قسم زبون غیر مستعمل و هشت قسم مستعمل و بهترین این هشت قسم تیلیا است چنانچه ذکر یافت و بنا بر تطویل ذکرنه نمود و کیاه آن بقدر شبری و با یک ساق و برک آن شبیه ببرک کاهو و کاسنی و کل بعضی سرخ و بعضی زرد و بعضی بنفش کویند طریق اخذ بیش و سائر بیخهای سمی آنست که کسانی که می شناسند و عادت باستعمال سمیات کرده اند در وقتی که آن بیخها رسیدند شب ها رفته در علفهای آن مواضع سیر می کنند هر جا که بیخ سمی قوی بود از ان موضع شعاعی ظاهر می کردد قدری خاکستر از برای نشان و علامت بر ان موضع می ریزند و روز رفته آن موضع را شکافته آن بیخ را باحتیاط برمیآورند و در سایه خشک می نمایند و کویند در زمینی که اقسام بیخ اعلای آن می روید مانند سینکهیا و بچهناک و کالاکوت هیچ کیاه دیکر نمی روید مکر جدوار و آن نیز بچند ذراع دورتر و بر اطراف آن و آن جدوار تریاق آن بیش است و شاید بوحا بضم باء موحده و سکون واو و فتح حاء مهمله و الف نام این جدوار باشد نه غیر آن خاک آن موضع مائل بسیاهی می باشد و چنان می نماید که کویا چرب است و در موسم کل آن هیچ حیوانی کرد آن نمی کردد زیرا که اکر بوی آن بر ایشان برسد هلاک می کردند الا حیوانی که آن را موش بیشا نامند و مقر آن میان آنها و خوراک آن نیز از ان بیخها است و آن حیوان نیز سمیت بسیار دارد
ص: 495
*طبیعت ان
بدانکه حکمای هند و یونان را در ان اختلاف بسیار است جمیع حکمای هند آن را سرد در درجۀ چهارم می دانند جهت آنکه آثار و افساد آن را تابع خواص و جوهر آن را منافی جوهر روح حیوانی می دانند و حکمای یونان کرم و خشک در مرتبۀ چهارم بجهت دریافت بعضی از آثار آن
*افعال و خواص آن
اصلاح نمودۀ آن جهت جذام و برص و امراض سوداویه و بلغمیۀ مزمنه مانند سرفه و ضیق
٢6٢النفس و قروح خبیثه مقدار کم آن با مصلحات شربا و طلاء نافع و دستور تدبیر خوردن و مرکبات مصنوعۀ آن مانند ترتاب لنک و حبوب بیشی و معجون بیشی و روشن و مفرح دلکشای بیشی و تدبیر کسی که بیش خورده باشد در قرابادین کبیر ذکر یافت و مجملی اینجا ذکر می یابد بدانکه از جملۀ احوالی که طاری می کردد شخصی را که بیش خورده باشد خدارت و بیحسی اعضا و ورم اعضای باطنی و لبها و زبان و خیرکی چشم و برآمدن آن از حدقه و رعاف و دوار و صرع و غشی است کویند از استشمام رائحۀ کل آن نیز صرع عارض می کردد و هرکه از ان اعراض نجات یابد قلیلی است که بسل منجر نکردد علاج آن خورانیدن جدوار مجرب و مثرودیطوس و دواء المسک خصوصا مر آن و فادزهر حیوانی و معدنی و مشک خالص و پوست بیخ کبر است و آب برک بید انجیر مکرر و قئ فرمودن بطبیخ بزر شلجم و روغن کهنه پس آشامیدن چهار اوقیه طبیخ جفت بلوط با دواء المسک و تریاق فاروق و پوست بیخ کبر مفید است اکر بسیار قوی نباشد و مهلت تدابیر بدهد و کویند تریاق فاروق را چندان درین تاثیری نیست مکر جدوار فایق را و نیز خورانیدن مشک و فلفل و بادزهر معدنی و شیر و سیر و زنجبیل و طین مختوم و جدوار فایق و پوست بیخ کبر و تخم ترنج و تخم سرو و حلتیت و زراوند و قرنفل و هربی و کوشت ثور دشتی قدید کرده و موش بیش تریاق اربعه و تریاق کامل و تریاق الطین جدید
ص: 496
*ماهیت ان
کویند حیوانی است شبیه بموش مکان آن موضعی است که منبت بیش است و کوشت آن تریاق بیش و سائر سمومات حیوانی و نباتی است و جهت بهق و برص و جذام نافع و بعضی کفته اند که آن نباتی است در حوالی بیش می روید و فادزهر اوست و آن را یوحا نامند و آن حیوان و کیاه هر دو در بیش ذکر یافتند
*بیض*
بفتح باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضاد معجمه مراد از مطلق آن تخم مرغ خانکی است که بفارسی تخم و خایۀ ماکیان و بهندی مرغیکااندا نامند
*ماهیت ان
معلوم است بهترین آن بزرک مقدار آنست که در همان روز از مرغ تولد کرده باشد زیرا که حرارت هوا مفسد آن است و حافظ آن از فساد هوا در نمک نکاهداشتن
*طبیعت زردۀ آن
مرکب القوی مائل بکرمی تا آخر درجۀ اول و سفیدی آن سرد و تر در دوم و پوست بیرون آن در اول دوم سرد و خشک و پوست صفیق اندرون آنکه غرقی نامند سرد و خشک در اول
*افعال و خواص آن
زردۀ نیمبرشت آن صالح الکیموس کثیر الغذا قلیل الفضول و مقوی دل و دماغ و بدن و مبهی و جهت منع نزلات حاره از سینه و اصلاح حال سینه و خشونت آن و نفث الدم و خشونت معده و روده و مثانه و قرحۀ کرده و مثانه و مقوی شخصی که خون زیاده ازو دفع شده و یا ضعفی از فصد بهم رسانیده باشد و موافق مزاج سوداوی و چون زردۀ آن را در ظرف چینی یا غیر آن برهم زنند و با اندک فلفل یا مری در ظرفی مس و غیر آنکه در آن آب باشد بکذارند و جوش دهند تا نیم پخته کردد و در بین برهم می زده باشند و این بهترین انواع طبخ آن است و سریع الهضم جید الغذا است و جهت حلق و سرفه و نفث الدم و تقویت باه و خوردن زردۀ خام آن جهت رفع اذیت کزیدن مار و تصفیۀ صوت و حرقت مثانه مفید مضر معده و اکثار و مداومت آن مولد حصاه کرده و بهق و کلف و نیم پختۀ آن در مزاج اطفال نائب مناب شیر و بسیار پختۀ آن دیرهضم خصوصا در مزاجی که بسیار رطوبت غالب باشد و مورث قولنج مصلح آن ادویۀ حاره و آب کامه و با کندر جهت سرفه و با تخم کتان جهت ضیق النفس و با اندک نمک و کندر و انزروت جهت تسمین بدن بیعدیل و با دم الاخوین جهت زحیر و یا کهربا و طباشیر جهت قطع سیلان خون و تسدید فوهات عروق و سحج و با سماق و مازو و دانۀ مویز و انکور و امثال اینها جهت اسهال مراری و با مصطکی و مانند آن جهت درد شکم و با تخم ترۀ تیزک و نمک
ص: 497
٢6٣سقنقور و نشارۀ قضیب کاو کوهی و دارچینی جهت تقویت باه بغایت نافع و پختۀ آن در سرکه قابض طبع و مانع ریختن مواد بمعده و ضماد آن با روغن کل و بابونه جهت ورم چشم و انثیین و مقعده و با موم روغن جهت تلیین اورام و اعصاب و طلای پختۀ آن با زعفران و روغن کل و آرد جو بر پیشانی جهت منع نوازل و ضربان چشم و جهت ورم بواسیری و مقعده و ضربان آن و با عسل جهت کلف و آثار سیاهی و با مرو زعفران جهت ورمی که از خون غلیظ بهم رسیده باشد و بتنهائی جهت شقاق سفلی نافع و چون زردۀ آن را بقدر مطلوب چهار پنج عدد و یا زیاده با زیرۀ کرمانی و کل بابونه نرم کوبیده درهم سرشته بر پارچۀ کرپاس آب نادیده مالیده کرم کرده بر کمر بچسپانند درد و وجع آن را تسکین دهد و تقویت بخشد و بتنهائی چون پارچۀ کرپاسی را مدور چیده وسط آن را سوراخ کوچکی نموده بر ان بمالند و بر دمل و یا ورمی که خواهند منفجر کردد کرم نموده بچسپانند در یکدوروز منفجر می سازد خوردن زردی یا سفیدی آن موافق محرور المزاج و تدهین روغن زردۀ آن جهت برآمدن بوی ریش و غیر آن و برای تقویت باه و جهت تمدد و تشنج امتلائی حادث از برودت و رطوبت مجرب و سفیدی آن مغری و خوردن آن مولد خلط خام و لزج و دیرهضم و با آرد جو قاطع نزف الدم و نفث الدم از فوق و تحت و ضماد آن جهت درد چشم و حرارت مقعده و قروح حارۀ خبیثه و سوختکی آتش و آب کرم و منع آبله کردن آن و بر بشره جهت رفع اثار حرارت آفتاب و آتش و با ادویۀ قابضه بی لذع جهت قطع خون رعاف که از پردهای دماغ آید و با کندر بر جبهه جهت منع ریختن نزله بچشم و طلای آن به تنهائی رادع و مسدد مسام و جهت اورام حاره نافع و با کافور و بزر البنج جهت تبرید چشم و رفع حدت و سوزش حادث از کرمی آفتاب و یا آتش و حقنۀ آن با اکلیل الملک و امثال آن جهت تسکین وجع امعا و سحج و اسهال مراری و حمول آن با روغن کل جهت ضربان مقعده و رحم مفید و پوست صلب بیرون آن جالی و مجفف قروح و قاطع رعاف و جهت جرب و حکه و ذرور آن با صدف جهت بیاض چشم و قطور مکلس آن یعنی سوخته مانند آهک سفید شدۀ آن با عسل جهت قطع بیاض چشم بغایت سریع الاثر و نفوخ سوختۀ آن به قدری که سیاه شود و خاکستر نکردد جهت قطع رعاف مهلک مجرب و خوردن تازۀ مسحوق غیر محرق آن مقدر دو درهم مهیج باه و طلای آن با عسل و سرکه جهت تحلیل اورام و ذرور آن قاطع خون و جهت التیام جراحات کهنه و الصاق جراحات تازه مفید و پردۀ ملاصق پوست آن یعنی غرقی با خون بچۀ کبوتر حمولا مفید بکارت است و از اسرار شمرده اند و پوست تخم مکلس در جمیع افعال مانند آهک است جالینوس حدی بجهت نیم پخت نمودن آن قرار داده که هرکاه در آب کرم جوشان بکذارند تا صد عدد که شمار کنند و چون در آب سرد بر آتش کذارند تا سه صد عدد که شمار نمایند نیم پخته می شود و مقدار شربت آن از پنج عدد تا پانزده عدد و تخم سائر طیور در اماکن خود ذکر خواهند یافت ان شاء اللّه تعالی و بالجمله بیض سلحفاه بری جهت صرع و بیض رخمه جهت دفع سموم و تخم تدرو و تخم تیهوج و دراج و کبک شبیه اند بتخم مرغ خانکی و طریق تکلیس قشر آن و حلوای زردۀ آن و رشته و شش رنجه که بفارسی شش رنکه و نسخ عجه باقسام و کوکو و نیم رو و نیم بست در قرابادین ذکر یافت
ص: 498
بکسر با و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام لغت هندی است
*ماهیت ان
ثمر درختی است هندی بقدر انار بزرکی و بهی متوسط و پوست آن در خامی سبز و نرم و بعد از ان بسیار صلب و بعد رسیدن مائل بزردی و بعضی زرد کم رنک و پوست آن اندک نازک که زود شکسته می کردد برسیدن ضربه و صدمه و مغز آن اندک شیرین خوش طعم طیب الرائحه مائل بزردی و نرم و تخم آن در غلافهای طولانی و در هر غلافی پنج و شش و یا زیاده بحسب خوبی و بدی نوع ثمر آن بالای آن تخم ها
٢64یعنی در جوف غلاف آن رطوبتی لزج اندک تلخ با حدت و عفوصت و بالای آن غلافها و در بین آنها و زیر پوست صلب مغز آن و ریشهای باریک نیز دارد که از پوست روئیده در جوف مغز آن نفوذ کرده و بهترین آن آنست که بزرک و رسیده و پوست آن نازک و بسیار خوش بو و مغز آن بسیار شیرین و خوشطعم و رائحه و بی عفوصت و تخمهای آن کم باشد یعنی آن غلافهای مذکوره کوچک و از هم دور و بسهولت و بدون آنکه شکافته کردد و رطوبت لزجه آن بمغز آن سرایت نماید و بد طعم کرداند جدا کردد و ریشهای آن نیز کم باشد که باسآنی توان از ان جدا نمود و چون در آب حل نمایند و از صافی بکذرانند تمامی مغز آن از صافی بکذرد و ریشۀ کمی در ان بماند و شربت آن محتاج بشیرینی از خارج برای نیکوئی طعم و شیرینی نباشد و اکر باشد بقدر قلیلی شیرین کردد و آنچه بخلاف اوصاف مذکوره باشد زبون است و درخت آن بزرک تا بقدر درخت کردکان و سیب و بزرکتر از ان نیز می شود و برک آن بزرک تر از برک سیب می شود و فی الجمله شبیه بآن و چوب آن صلب و سنکین و کم ریشه
ص: 499
*طبیعت پختۀ رسیدۀ شیرین آن
کرم در اول و خشک در دوم و نارس بسیار خام آن سرد در دوم و نیم رس آن سرد در اول و خشک در دوم و با قوت قابضۀ حابسه
*افعال و خواص آن
مقوی دماغ و قلب و کبد و معده و قابض و حابس اسهال مزمن و قاطع لزوجات و حیض خواه مغز آن را بی شیرینی و یا با شیرینی بخورند و یا شربت نموده یعنی در آب حلکرده با شیرینی و بی شیرینی بی کلاب و یا با کلاب بنوشند المضار اکثار تناول آن مولد بواسیر و سدد خصوصا نیم رس آن و مصلح آن شکر نیم وزن آن تا بوزن آن و نیم رس آن را چون بکل بکیرند و در زیر آتش طبخ دهند و از مغز پختۀ آن مقدار سه چهار مثقال تا هشت مثقال و زیاده هم بحسب حاجت با هموزن آن شکر و یا نبات و یا نیم وزن آن نیز بحسب حاجت ناشتا بخورند جهت حبس اسهال مزمن نافع و مجرب و روغن تخم آن صاحب دستور الاطبا کفته که در کتب فارسی که در هندوستان تالیف شده خواص بسیار برای آن نوشته اند اکر بتجربه مقرون آید از عجائب و نوادر خواهد بود طریق اخذ آن آنست که بکیرند تخم آن را و بطریق پتال جنتر روغن آن را بکیرند و مدت نه ماه بخورند هر روز مقدار یک دام آن را با آب مطبوخ هلیله و بلیله و آمله منقی از هریک سه عدد که در سه پیاله آب جوش دهند تا یک پیاله بماند بنوشند عجائب و منافع بی شمار مشاهده نمایند و نیز نوشته که بکیرند از هلیله و بلیله و آمله هریک یک توله و در آب بجوشانند و صاف نمایند و یک تانک ازین روغن را بآن ممزوج نمایند و تا چهل روز بیاشامند
ص: 500
بفتح تا و الف و نون و ضم باء موحده و سکون واو و لام لغت هندی است و تنبول و پان نیز نامند
*ماهیت
ان
برک نبات نجمی است یعنی نباتی است بیاره دار مانند انکور و ساق و شاخ آن باریکتر از ان و برای آن نیز داربست می کنند و برک آن سبز پهن و نصف بالای آن صنوبری و سر آن تیز و پائین آن عریض املس بی تشریف و زغب و ساقۀ برک آن اندک بلند و چند نوع می باشد یک نوع آنست که برکهای آن نازک و کوچک و سفید می کردد بتعمل و منبت آن مکهه که دهی است از مضافات صوبۀ بهار عظیم آباد و لهذا آن را مکهی نامند و این خوش بو و نیکو طعم و لطیف و کم حدت است
*طبیعت ان
معتدل در حرارت و یبوست و نوع دیکر کنکیریست که در شاه جهان آباد و اکبرآباد و نواح آن و دکهن می شود برک آن بزرکتر از برک مکهی و در جمیع افعال و خواص و مزاج قریب بآن و نوع دیکر آنست که برکهای آن بزرک و سبز و بسیار لطیف و نازک و درسنار کانون که قریۀ است از قرای مضافات جهانکیر نکر از بنکاله می شود و کافوری می نامند در
٢65حدت طعم و تندی رائحه شبیه بقرنفل می باشد
*طبیعت این
کرم در آخر دوم و خشک در اواسط آن و نوع دیکر که برکهای آن بزرک و متوسط سبز و نازک و بتعمل سفید می کردد و در اکثر بلاد هند و بنکاله می شود و این را سانچی می نامند و این نیز لطیف و خوش بو است و لیکن بلطافت رائحۀ آن سه نوع نیست
ص: 501
*طبیعت این
حار یابس قریب باوائل درجه ثانیه است و نوع دیکر آن است که برکهای آن سبز و بزرکتر از انها و با حدت طعم و رائحه و بنکله می نامند جهت آنکه مخصوص ببنکاله است
*طبیعت این
حارد را و اخر درجۀ دوم و یابس در اواسط ان و هریک از سانچی و بنکله اصناف می باشد در هر بلدی و جائی بقسمی در بعضی جاها ورقهای آن بزرکتر و در بعضی جاها کوچکتر و از اصناف بنکله آنچه برکهای آن نازک و کوچک و اندک عریض می باشد ملکپوری می نامند منسوب بملکپور نام دیهی است از دیهات مرشدآباد که در انجا بهم می رسد و این بهترین اصناف بنکله است و بالجمله آن را انواع و اصناف بسیار می باشد در هر بلدی و جائی بنوعی خاص و بنامی مشهور و برک تمام آنها تا در درخت است سبز می باشد و بعد از چیدن بعضی را بتعمیل سفید می نمایند بدین نحو که برکهای بسیار از ان را در زنبیلی و یا سبدی دیاکیرۀ که بهندی توکری می نامند کرده سر آن را به پیشال یعنی کاه برنج یا کندم که بهندی پوال نامند پوشیده و در زمین کودی بمقدار آن کنده و در ان کودال آتش می افروزند تا قدری کرم کردد پس آتش را از ان کود برآورده زنبیل تانبول را یک شبانه روز در میان آن می کذارند و بر بالای آن سنکی و یا چیزی ثقیلی برای آنکه برکهای نرم شده برهم به نشینند می کذارند پس در تابستان شبها در شبنم و در زمستان جای کرم نکاه می دارند برکهای آن سفید و نازک می کردد و بیخ آن آنچه بتحقیق پیوسته خولنجان است که بهندی کولیجن نامند و در خولنجان بیان آن خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی و بهترین آن مطلقا برک متوسط سفید نازک کهنۀ آن است و برک خام نورس و سبز تازه اخذ نموده و یا بسیار کهنه بدرخت مانده و رطوبات آن بتحلیل رفته همه زبون زیرا که این نازک و لذیذ و این زمخت و با عفوصت می باشد
ص: 502
*افعال و خواص
آن
مطلق مفرح و مشهی و مقوی معده و جکر و دماغ و دل و حافظه و فهم و نشاط آورندۀ و مفتح و مدر فضلات و مضغ آن بجهت رفع رطوبات دهان و لثه و استحکام و تقویت دندان و لثه و خوشبوی دهان و تسکین عطش کاذب بلغمی و کرسنکی و تصفیۀ صوت و ضیق النفس و سرفۀ بارد رطوبی بلغمی و تقویت معده و هاضمه خصوصا با فوفل و دانۀ هیل نافع و قاطع نزف الدم لهاه و تحلیل اورام آنها و ضماد آنها ملحم جراحات تازه و بستن برک پان بنکله کرم کرده بر نزول آب که در بیضه باشد دو سه برک بالای هم یعنی سه ته بسیار مفید در ابتدا و در دو سه روز بتحلیل می برد و اکر بسیار کرمی کند و تاب نیاورند دو برک بالای هم و یا یک برک بندند و یا آنکه متوالی نه بندند بلکه بتفاریق یک روز یا دو روز در میان تا بتحلیل رود و چون برک تانبول را با مصالح آنکه قدری فوفل ورق کرده و قلیلی کات هندی و اندک آهک مغسول است و اهل هند قاطبه باینها می خورند بخایند و آب آن را بر زخم تازه عموما و بر زخم کچلی سر بعد سر تراشی و خون آلود بودن بمالند و همچنین بعد ختنۀ اطفال بران بچکانند و یا بپاشند خون آن را بند می کند و موجب خشکی و سرعت اندمال می کردد و دستور خوردن آن آنست که با مصالح مذکوره خوب مضغ نموده آب آن را می خورند و ثفل آن را می اندازند زیرا که ثفل آن مسدد و مورث قولنج است و کاهی برای لذت و یا برای تقویت معده و تقطیع اخلاط بلغمیه چند دانۀ قاقلۀ صغار و یا کبار و یا یکدو دانۀ قرنفل مزید مصالح مذکوره می نمایند و ناشتا خوردن آن مضر خصوص محرور المزاج را و در بعضی امزجه ناشتا اسهال می آورد خصوص بنکلۀ آن و چون بی مصالح مذکوره با نمک هفت هشت تا ده برک آن را یا زیاده بحسب برداشت طبیعت بخورند اسهال بلغم می نماید و سرفه و ضیق النفس
ص: 503
٢66را مفید و اهل هند هرکاه تانبول کویند مرادشان مرکب سکری است که از برک تانبول و جوزیوا و شربت نبات و غیرها ترتیب می دهند و در قرابادین نسخۀ آن ذکر یافت و عرق آن نیز
بفتح تا و الف و راء مهمله
*ماهیت ان
اسم درختی است هندی تنۀ آن بسیار بلند و قوی و بر سر آن برکها و هریک با ساقی بلند و چتردار و هریک مشتمل بر برکهای بسیار بهم پیوسته شبیه به پنجۀ آدمی و بلند و اندک ضخیم تر از برک خرما و نارجیل و از چتر آن اهل هند بادزن می سازند و از برکهای آن بوریا می بافند و نویسندکان اهل کتک که ادیسه نیز نامند بجای کاغذ با قلم آهنی دفاتر خود را بر ان می نویسند و مدتها می ماند و آن نر و ماده می باشد نر آن خوشه برمیآورد و ثمر نمی بندد مانند نخل نر و مادۀ آن ثمر می بندد و ثمر آن فی الجمله در شکل شبیه بنارجیل خام با پوست و جوف آن پر ریشه و در ان دانهای اندک پهن در بعضی ثمرها چهار دانه و در بعضی سه و در بعضی دو و در بعضی یکدانه می باشد و آن را بهندی تارکل می نامند و در خامی شکافته برمی آورند و می خورند تر و شاداب و نازک و اندک شیرین مانند فالودۀ منجمد و مغز نارجیل تازه بسته می باشد و هرچند رسیده تر شود صلب می کردد تا آنکه مانند مغز نارجیل دریائی بسیار صلب می شود و درین هنکام در میان ریشهای بالای دانۀ آنکه مانند انبه ریشه دار است رطوبت لزج اندک شیرین مائل بتلخی و بدبوئی سرخ رنک بهم می رسد و بعضی مردم آن را قدری میدۀ کندم و اندک شیرینی داخل کرده در روغن مثل کلوله بریان کرده می خورند اهل بنکاله و عظیم آباد و اهل هند سر خوشۀ ثمر آن را خواه نر و خواه ماده و از ماده بیشتر در بدء ظهور و خامی بریده ظرفی کلی را بدان می بندند و آنچه آب در ان جمع می کردد برمیدارند و می آشامند و آن را تاری می نامند و طعم آن اندک بشیرینی مائل و فی الجمله کریه الرایحه و در تازکی که هنوز کرمی هوا بدان نرسیده و بجوش نیامده می کویند که غیر مسکر است و چون بجوش آمد مسکر می کردد و باندک کرمی و حرارت آفتابی که بدو رسد و یا آنکه ظرف آن آلوده بتاری قدیم باشد بسبب کمال لطافت بجوش می آید و مسکر می کردد و لهذا شب ظرف نوی را بدان می بندند و قبل از طلوع آفتاب کسانی که آن را می خورند و خواهش بخوردن آن و ولوع بدان دارند نزدیک درخت آن رفته بمجرد فرود آوردن می خورند و هر مرتبه ظرف را تحدید می نمایند و آنچه روز بسته اند بفاصلۀ سه چهار ساعت فرود می آورند و باز این بسبب کرمی هوا اندک مسکر می باشد و از ان سرکه نیز می سازند و آن سرکه بسیار ترش و لطیف می باشد
ص: 504
*طبیعت
دانۀ ثمر خام آن سرد و تر و تاری آن مرکب القوی با حرارت ضعیفی و رطوبت بسیاری و دانۀ ثمر پختۀ آن سرد و خشک و سرکۀ آن سرد و تر و بی قوت قابضه
*افعال و خواص آن
دانۀ ثمر خام آن ثقیل و بطئ الهضم و نفاخ و رافع تشنکی و مقوی باه و رافع فساد صفرا و خون و ضربه و سقطه و مدر بول و تاری آن نفاخ و مقوی باه و منعظ و مسمن و مقوی ارواح و منشط و رافع تشنکی و مدر بول و جهت حرقت بول و قروح مجاری آن نافع و اندک مصدع و اکثار آن مورث دوار خصوص مسکر آن*
*تالمکهارا*
بفتح تاء مثناه فوقانیه و الف و لام و فتح میم و کاف و خفای ها و الف و فتح راء مهمله و الف لغت هندی است و عوام تال مکها تا به نون و بزبان بنکله کلیاکها را نامند
*ماهیت ان
تخمی است پهن اندک طولانی ریزۀ اغبر اندک براق و لعابی مانند تودری و کیاه آن بقدر ذرعی و شاخهای بسیار از یک بیخ روئیده و برک آن شبیه ببرک کاسنی و خشن و زغب دار و کل آن سفید و ریزه تر از کل کاسنی و عقدهای این نیز مانند عقدهای کاسنی و تخم آن در انها الا آنکه در عقد های این خارها مانند خارام غیلان می باشد بخلاف کاسنی و منبت آن کنار آبها و زمین های نمناک
*طبیعت ان
کرم
٢6٧و خشک با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
تخم آن مفرح و مسمن و مبهی و زیاده کنندۀ منی و ممسک آن و دافع فساد سودا و خون و چون نرم کوبیده مقدار یکدرهم تا سه چهار درهم آن را با هموزن آن قند یا شکر و یا شیر کاو تازه دوشیده بیاشامند منی را زیاده می کرداند و امساک منی می آورد و سرعت انزال و جریان منی را برطرف می نماید و کوبیدۀ آن را بر شربت پاشیده نیز می آشامند و داخل معاجین مبهیه نیز می نمایند و بسبب صلابت دیر کوبیده می کردد و آشامیدن آب مطبوخ برک و ساق آن و سلاقۀ آن جهت استسقا بسبب قوت ادرار آن مفید و ضماد سائیدۀ کرم کردۀ برک و ساق و بیخ آن بتمامی بر کمر جهت وجع ظهر و بر مفاصل جهت فسخ عضل و وجع آنها و بخور آب مطبوخ آن نیز جهت امراض مذکوره نافع
ص: 505
بکسر تا و سکون با و نون بفارسی کاه نامند و اسم جنس آن است
*ماهیت مطلق آن
معروف است و هیأت کاه هر کیاهی بنوعی علی حده است
*طبیعت اکثر آن
در اول سرد و در دوم خشک و بعضی را بحسب آن چیز مختلف
*افعال
و خواص آن
جلوس در طبیخ کاه کندم و تعریق به بخار آن جهت تحلیل اورام و رفع امراضی که از برودت هوا و برف بهم رسیده باشد و مالیدن آن بر قدمین جهت رنجی که از مشی بر برف و یخ حاصل شده باشد و شستن بدن بدان جهت رفع اعیا و سستی نافع لیکن بشره را شبیه ببشرۀ مریض می سازد و جوش دادن ترنج و بالنک و لیموی درست در ان و تبدیل نمودن آن دو سه مرتبه باعث شیرینی و زوال تلخی پوست آن است و ضماد خاکستر آن با نیم وزن آن نمک و قدری سرکه سرشته جهت قروح ساقین نافع کاه جو مبرد و افتراش آن جهت محرورین مفید و غسول کاه باقلا جهت قلع آثار جرب و کلف خصوصا سیاه آن و پشم و برک خرما را از ان رنک می نمایند و سیاه می کردد و از خاصیت کاه باقلا آن است که چون در زیر درخت میوه دار هنکام ظهور شکوفۀ آن بخور نمایند آن را و ثمر آن را محفوظ می دارد از افتادن و مجموع کاه خصوصا کاه خار که جلبان نامند مضر عصب و خوابیدن بر ان بغایت مضر و عرق کاه کل مقوی دل و دماغ و جهت رفع غشی و سستی و ضعف دل محرورین بغایت نافع و طریقۀ اخذ آن آنست که کاه کل دیوار خشک را با کلاب در دیک عرق کشی کرده مقطر نمایند و بقدر حاجت بیاشامند و بوئیدن کاه کل خصوصا کاه کل دیوار مطبخ دود خورده که بران آب و یا کلاب پاشیده باشند نیز مقوی قلب و دماغ است
ص: 506
بفتح تاء مثناه فوقانیه و دال و سکون راء مهملتین و جیم معرب از تدر و فارسی است و بترکی قرقاول و در تنکابن و مازندران تورنک و بهندی لوه نامند
*ماهیت ان
طائری است خوشرنک نیکو منظر ملون منقش شبیه بدراج و از ان بهتر و کوچکتر و حلال کوشت
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و خشکی آن از دراج کمتر
*افعال
و خواص آن
کوشت آن بغایت لطیف و سریع الهضم و مولد خون صالح مقوی دماغ و فهم و رافع نسیان و وسواس خصوصا که تا سه روز متوالی کباب آن را تناول نمایند و اکتحال زهره و خون و بدستور قطور آن جهت بیاض و نزول آب در چشم و سعوط زهرۀ آن مفتح سدۀ دماغی و جهت رفع نسیان و وسواس و خیالات فاسده مفید و طلای سرکین آن جهت بهق و برص و کلف و اصلاح بشرۀ زنان حامله نافع و خاکستر پر آن سیاه کنندۀ مو است و لیکن زود سفید می کردد و ذرور استخوان آن بسیار نرم سائیدۀ آن مانند غبار جهت التیام قروح مجرب و اکثار خوردن لحم آن مصدع و مولد مرۀ صفرا در محرورین مصلح آن سکنجبین است
*فصل التاء المثناه الفوقانیه مع الراء المهمله*
٢6٨
بضم تا و فتح راء مهمله و الف و باء موحده بفارسی خاک و به هندی منی نامند
*ماهیت ان
معروف و از مطلق آن مراد خاکی است که بسبب تابش آفتاب و صدمات تردد خلق نرم شده باشد
ص: 507
*طبیعت ان
سرد باعتدال و خشک
*افعال و خواص آن
مجفف و رادع و خاک اجاغ بسیار مجفف و قوت ردع آن زیاده و باندک تحلیل ضماد آن رادع و محلل اورام و مجفف رطوبات و خاکی که در میان نمک باشد و یا ظرف سفالی که در ان نمک کذارند بسیار مجفف و محلل است ضماد آن جهت تحلیل رطوبات و اورام باردۀ رطبه انفع*
*تراب المربعات
*ماهیت ان
خاک چهارراه است
*طبیعت ان
الطف و اعتدال است بسبب کثرت صدمات مختلفه و تردد و آمد و شد بسیار
*افعال و خواص آن
مجفف و منقی جراحات چرک دار و باعث التیام آنها و جهت استحکام اعضای مسترخیه و مترهله و استسقا ضمادا و دلکا نافع و جزؤ بعضی از معاجین قدیمه است و کفته اند از خواص آن است که چون قبل از طلوع آفتاب روز شنبه بدست چپ آن را بردارند و در خرقۀ کبودی بسته تعلیق نمایند سحر را باطل می نماید و منع شر آن می کند و چون زنان سر خود را بدان بشویند در حمام از نظر بد که عین نامند محفوظ می مانند و چون در ساعت سوم روز چهارشنبه بردارند جهت عداوت و تفریق مؤثر است
*تراب الصیدا
*ماهیت ان
خاک مغارۀ جبل صیدا است از بلاد شام
*افعال و خواص آن
جهت جبر و کسر شربا و ضمادا نافع است نزد اهل آن بلد حتی آنکه ظن شان آنست که چون مصدوع آن را بیاشامد آن خاک باذن خالق جل و علا بسوی آن موضع رفته جبر صدع و فصل شکافتکی آن عضو می نماید باندک زمانی
ص: 508
*تراب الشارده
*ماهیت ان
خاک جزیره است از جزائر بحر روم در اقاصی شرقی بحر اندلس و آن جزیره متصل بآن را جزیرۀ یابسه نامند
*افعال و خواص آن
کویند خاک آن جزیره را خاصیتی است عجیب غریب که چون مقدار نیم مثقال آن را در آب حل نمایند و در بینی انسانی و یا حیوانی که در حلق اوزلو چسپیده باشد بچکانند در ساعت زلو از حلق او برمی آید و جو و کندم روئیده در ان جزیره نیز همین خاصیت دارد و تعلیق آن بر سر دابۀ معلوقه مسقط علق و همچنین چون آن را بخورد و تعلیق بدان نماید و در ان دو جزیره هیچ هوامی و حیوان وحشی موذی نمی ماند*
بضم تاء مثناه فوقانیه و سکون راء مهمله و ضم باء موحده و سکون دال مهمله بهندی نسوت نامند و ناک پتر و بداره و در بنکاله پتوهری کویند
*ماهیت ان
بیخی است ظاهر آن مائل بسیاهی و باطن آن سفید سبک و مجوف انبوبی و دو طرف آن مصمغ منبت آن حوالی خراسان و هند و سند و کیاه آن ساق دار و برک آن شبیه ببرک لوبیا و لبلاب کبیر و اطراف آن باریک و نیز کل آن آسمان جونی بر سر ساقی روئیده و ثمر آن مانند لسان العصافیر و آنچه اندرون آن سیاه و غیر مجوف باشد سم است مانند خربق سیاه زرد آن نیز بد است و بهترین آن باوصافی است که مذکور شد که تازه کرم نخورده سفید مجوف مصمغ و متوسط میان غلظت و رقت صاف جوهر املس سریع التفتیت سهل السحق بی ریشه و یا کم ریشه با اندک حدت طعم و قوت نافذه و جلا باشد و آنچه بخلاف اوصاف مذکوره بودردی و غیر مستعمل است
ص: 509
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و در آخر آن خشک و صاحب شفاء الاسقام کرم و خشک در آخر دوم کفته
*افعال و خواص آن
مسهل بلغم و رطوبات رقیقه و قلیلی از صفرا و اخلاط سوخته و با زنجبیل که مقوی فعل آنست قالع بلغم غلیظ و لزج بترقیق و دافع از عمق بدن و منقی دماغ و معده و رحم از بلاغم و مفتح سدۀ آن و جهت فالج و امراض عصبانی و سرفۀ حادث بمشارکت رطوبات
٢6٩معده و عرق النسا و با روغن بادام و تخم کتان جهت سرفۀ مزمن و درد سینه و با پوست هلیلۀ کابلی و امثال آن جهت مالیخولیا و جنون و صرع نافع و کفته اند چون جرم سائیدۀ خام آن را بیاشامند اخراج بلغم زیاده از صفرا می نماید و مطبوخ آن بالعکس یعنی اخراج صفرا زیاده از بلغم می کند و لیکن سزاوار آن است که چون در مطبوخ و یا سفوف استعمال نمایند مبالغه در کوبیدن و نرم پیختن آن ننمایند تا بخمل معده و امعا نچسپد و در معاجین مبالغه نمایند و چون بطریق سفوف با زنجبیل و شکر بخورند باید که با آب کرم باشد و اکر با نمک بخورند با آب سرد و آشامیدن قلیلی از ان با زنجبیل و نبات که بطور قهوۀ زنجبیل پخته کرم کرم اندک اندک بیاشامند جهت سرفۀ رطوبی و ضیق النفس بارد رطب نافع مضر امعا و مجفف اعضا و مغثی و مکرب محرور المزاج و صاحب قلب حار را مضر مصلح آن خراشیدن پوست سیاه آن و بروغن بادام و یا پسته چرب کردن و با کتیرا استعمال نمودن اما باید که بحد اعتدال چرب نمایند زیرا که بسیار چرب نمودن آن باعث ضعف عمل آن است و وجه خراشیدن پوست آن را کفته اند آن است که ذراریح یا کیاه آن می باشد مقدار شربت از جرم آن تا سه درهم و در مطبوخ تا پنج درهم بدل آن بوزن آن پوست ریشۀ توت و در بعضی امزجه غاریقون است و طریقۀ تدبیر جوارش و حبوب و دواء التربد و رب التربد و سفوفات و اشربه و معاجین آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 510
بضم تا و سکون راء مهمله و کسر میم و سکون سین مهمله بفارسی باقلای مصری نامند
*ماهیت ان
تخمی است از باقلا کوچکتر سفید مائل بزردی و تدویر و مفرطح و وسط آن اندک فرورفته و طعم آن با تلخی و بستانی و بری می باشد بستانی آن بزرک تر و بری آن ریزه تر و زردتر و تلخ تر و ثقیل الرائحه و بهترین آن در تغذیه سفید بالیده بستانی آنست و در تداوی بری بسیار تلخ آن
*طبیعت بستانی آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک و بری آن در دوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص آن
مفتح سدۀ کبد و طحال و محلل صلابات و جالی و مدر بول و حیض و مسقط جنین و زائل کنندۀ کلف و برص و بهق آشامیدن طبیخ آن و لعوق پختۀ سرشتۀ آن با ماء العسل و با سرکۀ ممزوج به آب جهت اخراج دیدان و حب القرع و ادرار بول و حیض و با سداب و فلفل جهت ادرار حیض و اخراج جنین و تحلیل اورام طحال و تفتیح سدۀ کبد و ضماد آن با ماء العسل بزیر ناف جهت اخراج دیدان و بر برص و بهق و برش و جمیع آثار جلدیه و سعفه و بثور و جرب و قروح خبیثه و خنازیر و اورام صلبۀ جکر و غیر آن و جذب سم هوام و اکله و نار فارسی و بدستور با سرکه و با عسل و سرکه باهم جهت تسکین وجع عرق النسا و تحلیل خنازیر و قلع نار فارسی و ورم سپرز و با مازریون جهت جرب مواشی و تضمید پختۀ آن با سرکه و عسل جهت عرق النسا و وجع ورک و آثار ضربه و سقطه و مطبوخ آن در سرکه جهت اورام بارده و تهیج بلغمی و اوجاع مفاصل بارده خصوصا که به آب دریا و با ماء الرماد سرشته باشند و با سرکۀ تنها جهت اوجاع مفاصل حاره و ضماد آرد آن با آرد جو و آب و سرکۀ مخلوط باهم جهت تسکین اوجاع حاره و بتنهائی بر ورک جهت عرق النسا و بر بشره جهت تنقیۀ آن و نیکوئی رنک رخسار و حمرت آن و بردن آثار ضربه خصوصا با آب باران و چون آرد آن را با بزر کتان و اندکی فلفونیا سرشته بر پارۀ کاغذی مالیده ضماد نمایند جهت رفع ثآلیل و بروز مقعده و شقاق آن و بواسیر و بامر جهت عرق النسا و ضماد طبیخ آن بر غانغرایا و آن ورمی است که اولا حس از عضو برطرف می شود پس متورم می کردد و آشامیدن آن نیز جهت آن علت و تنقیۀ احشا و آشامیدن مقدار یک رطل از ان جهت برص و شستن چارپایان بآن جهت کشتن کنۀ آبها و پاشیدن آب مطبوخ آنکه تلخی آن در آب رفته باشد بر دیوارهای خانه و حجره باعث قتل پشه و مانع
ص: 511
٢٧٠تولید آنست و ریختن آن بر بهق و سعفه یعنی بثور رطبۀ سر و جرب و اکله و قروح خبیثه و همچنین شستن آنها بآن نافع و خوردن تلخ آن ناشتا هر روز سه درهم جهت تقویت روح باصره و منع صعود ابخره و صداع مزمن و امان از نزول آب در چشم و با عسل جهت ضیق النفس و سرفۀ مزمن و استسقا و تقویت سپرز و مثانه و رفع حصاه نافع و چون با بیخ نباتی که آن را خامالاون اسود نامند طبخ نمایند و با آب آن جرب حیوانات را بشویند خصوصا غنم زائل کرداند و آشامیدن آب طبیخ نبات آن جهت ادرار بول مفید و کفته اند که از خاصیت مجربۀ ترمس آن است که چون مقدار یک مشت از آن را نیم کوفته پوست آن را دور کرده در ظرف مس بی قلعی با شیر تازه دوشیده آن مقدار که از روی آن بکذرد بآتش ملایم طبخ دهند تا تمام شیر را جذب نماید پس بوزن آن روغن کاو بران ریزند و طبخ نمایند تا آنکه غلیظ و بسرحد انعقاد رسد و کرماکرم بر پارچه کرپاسی بمالند اکر بر کنج ران ضماد نمایند اسهال صفرا نماید و بر بالای ناف اسهال سودا و بر ورکین و تهیکاه اسهال بلغم خام و چون ارادۀ قطع آن نمایند آن پارچه را از ان موضع بردارند و به آب سرد بشویند و این از اسرار طب مکتومه است و جهت اطفال و پیران که نتوانند دوای مسهل بیاشامند نیکو است و حمول آرد سرشتۀ آن با عسل و مرمکی جهت ادرار طمث و اخراج جنین و تحلیل ریاح رحم نافع و در جمیع افعال تلخ آن قویتر است از شیرین آن و بر شیرین آن و بر شیرین آن غذائیت غالب و ثقیل و بطئ الهضم و اکثار آن باعث زردی رخسار و معین بر هضم و تغذیۀ مطبوخ آن بادهان و سرکه و مری و خوردن آن با نمک و صعتر و شیرینی و آشامیدن تبیذ کهنه بالای آن مقدار شربت آن بادویه از سه درهم تا پنج درهم و مفردا تا هفت مثقال بدل آن در جلای آثار دو وزن آن باقلا و تخم خربزه و در دفع کرم بوزن آن درمنۀ ترکی و در سائر افعال افسنتین است*
ص: 512
بفتح تا و راء مهمله و سکون نون و فتح جیم و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون
*ماهیت ان
شبنمی است که بر خاری که آن را حاج و خارشتر نامند در خراسان و ماوراء النهر و بلاد کرجستان و همدان و نواح آن می نشیند و منعقد می کردد مانند ریزهای نبات و طعم آن شیرین و جالی و بهترین آن سفید تازۀ پاکیزه غیر مخلوط با برک و خار بسیار آنست زیرا که شاخهای آن را بریده در چادرها ریخته می تکانند تا آنچه ترنجبین بر انها انعقاد یافته جدا کردد پس از برک و خار و خاشاک پاک کرده باطراف می برند و آنچه چسپیده و آلوده بدانست در آب شسته صاف نموده می جوشانند تا غلیظ و منعقد کردد
*طبیعت ان
در اول کرم و تر و جالی تر از شکر
*افعال و خواص آن
ملین طبع و مسهل صفرا برفق و محرک اخلاط و لطیف تر از شیر خشت جهت سرفه و درد سینه و غثیان و تپهای حاره و تسکین عطش و با ماء الجبن جهت اخراج اخلاط محترقه و بدستور با ماء الشعیر و دفع اخلاط حارۀ حاده و با روغن کره کاو کوهی جهت عسر البول و مداومت آن با شیر تازه دوشیده جهت تحریک باه که یک اوقیه آن را با نیم رطل شیر کاومیش بیاشامند و مسخن بدن و آشامیدن ترنجبین با آب زیره جهت رفع قراقر شکم که با حمی خفیفی باشد و در حمیات حاده و جدری و حصبه و اسهال الدم و بواسیر و بول الدم استعمال آن جائز نیست چنانچه شیخ الرئیس در بحث حمیات جدری کفته که افضل آنست که تلیین طبیعت صاحب جدری را به تمر هندی نمایند و اکر اجابت نکند زیاده نمایند بر ان قدری شیرخشت و احتراز نمایند از ترنجبین و صاحب ذخیره در غب خالص نوشته که ترنجبین را در تپهای کرم ندهند زیرا که مستحیل بصفرا می کردد و اکر ضرورت باشد با حموضات بدهند و در باب جدری و حصبه کفته که مضرت آن مر صاحب جدری و حصبه را مانند مضرت عسل است محرور المزاج را زیرا که محرک اخلاط و باعث زیادتی بیقراری و هلاکت است و صاحب شفاء الاسقام در بحث
ص: 513
٢٧١جدری و حصبه نوشته که آن هر دو را مضر است بجهت تحریک آن اخلاط ردیه را و رسیدن کیفیت آنها بقلب و کشتن علیل و همچنین شیرخشت و در بحث اسهال الدم نوشته که اکر در طبع قبضی باشد مزلقات دهند و شیرخشت مناسب است و لیکن از ترنجبین احتراز نمایند زیرا که در ان قوت ادرار دم است مؤلف کوید صاحب بواسیر و بول الدم را نیز بدستور مضر است و مضر سپرز و محرور المزاج مصلح آن تمر هندی و عناب و ماء الشعیر و بطئ النزول و مصلح آن آب آلو و عناب مقدار شربت آن از هفت مثقال تا سه مثقال بدل آن شیرخشت است و بدستور آب جو با شکر سرخ و دواء الترنجبین و شراب آن و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
*ترخوانه*
و
هر دو در قرابادین مذکور شدند
بفتح تاء مثناه فوقانیه و سکون شین معجمه و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح زای معجمه و سکون جیم معرب چشمیزج فارسی است و نیز بفارسی چشمک و چشوم و بعربی حبه السودا و اهل حجاز بشمه و بهندی چاکسو نامند
*ماهیت ان
دانۀ است بقدر بهدانه و مثلث شکل و سیاه اندک املس براق بهترین آن بزرک سیاه براق آنست و ابن بیطار نوشته که آنچه از بلاد سودان و نواح آن آورند اندک بزرکتر است از حجازی آن و بکمان مردم آنجا آن افضل است از حجازی
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بعضی در سوم کفته اند
ص: 514
*افعال و خواص آن
جالی و باندک حدت و نهایت قبض و تحلیل و مقوی باصره و جهت دمعه و غشاوه و اخراج قذی نافع و مدبر آن با زعفران و مامیران چینی و شکر که مقوی تحلیل و زیاده کنندۀ جلای آنند جهت امراض مذکوره انفع که با کلاب سائیده بطریق کحل ترتیب نموده استعمال نمایند و ضماد آن جهت جراحت قضیب و اعضای عصبانی و جذام نافع و دستور تدبیر آن آنست که در جوف پیاز یا خمیر کذاشته در زیر آتش پخته پس برآورده مقشر کرده استعمال نمایند و سه نوع دیکر و نسخ ذرورات تشمیزجی و قطور و کحل آن در قرابادین ذکر یافت
بضم تای مثناه فوقانیه و فتح فاء مشدده و الف و حاء مهمله بفارسی سیب نامند
*ماهیت ان
معروف است و شیرین و ترش و مز یعنی میخوش چاشنی دار می باشد بهترین آن شامی پس اصفهانی بدرخت رسیدۀ شاداب بزرک لطیف آنست
*طبیعت شیرین ان
کرم در اول و تر در دوم و ترش آن در اول دوم سرد و خشک و مز آن در حرارت و برودت معتدل و در اول خشک و جمیع اجزای درخت آن سرد و خشک و برک و ثمر آن با قوت تریاقیت
*افعال و خواص مجموع
ان
مفرح و با عطریت و رطوبت لطیفه و مقوی دل و دماغ و جکر اکلا و شما و جهت خفقان و عسر النفس و تقویت فم معده و منع انصباب فضول بمعده و تنبیه اشتها نافع و شیرین آن مفرح و ملطف روح حیوانی و سریع الاستحاله به صفرائی که در معده باشد و پختۀ آن جهت سرفۀ یبسی و آب آن با شراب و آب کوشت جهت رفع غشی مجرب و آب آن در معاحین مفرحه مقوی فعل آنها و رب و شراب آن در جمیع افعال قویتر از جرم آن و جهت تفریح قلب و تقویت معده و کبد و دفع وسواس سوداوی و دفع سموم خصوص عقرب و دفع وبا بسیار مؤثر و مسکن حرارت و مربای آن نیز قریب بدان و بهتر است از جرم غیر مربای آن مشوی عفص در خمیر کرفتۀ آن جهت ذوسنطاریا که اسهال دموی است و جهت صاحب سل و ذبول یعنی لاغری و ضماد آن بر چشم جهت تسکین درد و وجع آن نافع و اکثار خوردن خصوص خام نارس ربیعی آن مورث تپهای مرکبه و نسیان و مولد ریاح و تمدد سایر بدن و اوجاع عضل و اختلاج و مصلح آن دارچینی و اغذیۀ لطیفه و ترش آن قابض و مسکن قئ
ص: 515
٢٧٢و عطش و موافق معدۀ صفراوی و پختۀ آن در حمیر جهت اسهال دموی و مصلح ادویۀ سمیه و خشک کرده و سویق آن با آب انار و ادویۀ مناسبه جهت تقویت معده و اسهال صفراوی و تسکین قئ نافع و اکثار آن مضر سینه و مورث ذات الرئه و ریاح عروق و مصلح آن کلقند و دارچینی و لعق نمودن عسل و مز آن مولد خلط صالح و مسکن تشنکی و قئ صفراوی و اسهال و در سایر افعال مانند ترش آن است و کویند همه اقسام آن هرکاه بخلط حار که در معده باشد برسد آن را دفع می کند و خام نارس بی مزه آن مولد خلط خام و حمی و ضماد آن در ابتدای اورام حاره نافع و رب سیب ترش که آب آن را بدون شیرینی بقوام آورده باشند در آخر اول سرد و در رطوبت و یبوست معتدل و جهت غلبۀ صفرا و غلیان خون و اسهال صفراوی و قئ آن و رفع غم و الم سوداوی نافع مضر اسهال دموی و شش و مداومت خوردن آن مضر عصب و شراب و مربای آن قریب النفع است بدان و با حرارت کمی و جهت وسواس سوداوی انفع از شیرین آن و سیب تلخ قابض تر از همه و آشامیدن عصارۀ سیب رسیده و عصارۀ برک آن نیز بقدر یک اوقیه تا ده درم و طلای آن نیز جهت دفع سم عقرب و سایر سموم و ضماد برک آن جهت ردع اورام حاره در ابتدا مفید و شکوفۀ آن با ادویۀ مناسبه جهت دفع اخلاط متعفنه و با ادویۀ مفرحه جهت تفریح مؤثر و مربای آن یعنی کلقند کل سیب جهت ضعف دل و دماغ و برانگیختن شهوت باه نافع که کل آن را با دو وزن آن شیرۀ کلقند کل سرخ سرشته مانند کل سرخ مرتب نمایند و مقدار شربت تفاح هفت مثقال است و اولی آنست که محرور المزاج حامض و مز آن را تناول نماید و مبرود المزاج حلو آن را هرچند حلو آن مضر محرورین نیست و بلغمی مزاج شیرین عفص آن را و چون از خوردن آن در خود ثقلی یابند باید که بالای آن آب سرد ننوشند و طعام ترش نخورند و همچنین بالای هر میوۀ تر و تازه بلکه امراق اسفیدباجات و مسخنات بنوشند و تا از معده منحدر نکردد طعام نخورند و تفۀ آن هیچ یک را مناسب نیست وردی است و جوارش و حلوا و خمیرۀ کل آن و رب و اشربه و عرق و مربای آن در قرابادین ذکر یافت
ص: 516
بفتح تا و سکون میم و راء مهمله بفارسی خرما و بهندی کهجور و چهارا نامند
*ماهیت ان
معروف است و نر و ماده می باشد نر آن طلع و خوشه برمی آورد و ثمر نمی بندد بخلاف مادۀ آن و در خوشهای طلع هر دو نوع کردی می باشد که آن را کشن می نامند و در ابتدای ظهور خامی کرد نر را بر ماده می زنند ثمر آن بالیده و شیرین و شاداب و تخم آن کوچک می کردد و الا خوب نمی شود و از ابتدای تکون تا انتها و کمال بلوغ و رسیدکی هفت مرتبه مقرر کرده اند و هر مرتبه را بنامی موسوم اول را طلع و لیغ نیز کویند و دوم را بلح و سوم را خلال و چهارم را بسر و پنجم را قسب و ششم را رطب و هفتم را تمر و هریک آن ان شاء اللّه تعالی در اماکن خود مذکور خواهد شد و بحسب اماکن و بلدان مختلف می باشد و بهترین اماکن که خرما در ان خوب می شود جهرم از توابع فارس است پس عمان پس جاهای دیکر و بهترین اصناف غیر جهرمی آن آزاد پس مکتوم پس خستاوی است که پوست آن نازک و مغز آن بسیار و تخم آن کوچک و شیرین رسیدۀ بی ریشه باشد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و بعضی در اول تر دانسته اند
*افعال و خواص آن
کثیر الغذا و مولد خون متین و جهت فالج و لقوه و اعیا و تقویت کردۀ لاغر شده و تسمین بدن و باه مبرودین و امراض بارده و بلغمیه و درد کمر و تلیین مفاصل و موافق سینه و شش بارد و آشامیدن طبیخ آن با حلبه جهت تپ بلغمی و تفتیت حصاه مجرب و با برنج جهت تسمین مهزولین و خیسانیدۀ آن در شیر تازه دوشیده خصوص با اندک دارچینی و از عقب ان نیز آشامیدن شیر تازه دوشیده در تقویت باه
ص: 517
٢٧٣بیعدیل دانسته اند و لیکن ثقیل و بطئ الهضم و مسدد مضر محرورین و صاحبان بلدان حاره و در بلدانی که خرما در آنها حاصل نمی شود اهل آن بلدان را اکثار خوردن آن جائز نی و مولد سودا و سدۀ جکر و سپرز و محرق خون و معفن اخلاط و مصدع و مورث قلاع دهان و رمد و درد دندان و مصلح آن آب انار و سکنجبین و روغنها و خشخاش و بادام مقشر خوردن و شستن دهان بعد خوردن آن با آب نیمکرم خصوص که سماق در ان خیسانیده باشند و بدستور غرغره با کلاب و سماق با سرکه و خائیدن طرخون که زمانی طویل در دهان باشد مانع ضعف دندان و قلاع دهان و خناق است و مصلح سدۀ آن در مبرودین جوارشات مسهله بعصر و بالجمله در محرورین موجب امراض بسیار و در مبرودین باعث زوال امراض بارده و رطوبات بلیه و خام آن نفاخ و بطئ الهضم و ثقیل و مسدد و تخم آن کرم و خشک و صحیح آن است که مرکب القوی است با برودت بسیار و حرارت کمی و شدید القبض و آشامیدن آب طبیخ آن جهت تفتیت حصاه و سائیدۀ آن جهت رفع اسهال و بستن شکم بقوت و ذرور سوختۀ آن جهت قروح خبیثه و مغسول آن جهت التصاق جراحات تازه و ریختن احداب عین و سبل و قروح آن و حدت بصر و سیاهی چشم نافع
بکسر ها و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم راء مهمله و سکون واو و کسر نون و یا نوع تمر کوچک باریک سرخ رنک با هستۀ باریک کوچک است
ص: 518
بعربی صبارا و حمار و حوش و حومر او بهندی انبلی نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است هندی در غلافی مانند باقلا الا آنکه از ان پهن تر و پوست آن بعد رسیدن اندک صلب صدفی می کردد بخلاف باقلا و مغز آن پوست دیکر سوای آن ندارد طول آن بقدر شبری و دو نوع می باشد یکی سرخ تیره اندک چاشنی دار و در هنکام خامی نیز سرخرنک می باشد و در کجرات و نواح آن و اکبرآباد بسیار خوب می شود و در اماکن دیکر بدان خوبی نمی شود و این نوع وفور ندارد و دوم سرخ کمرنک مائل بتیرکی و این در خامی سفید می باشد و این نوع بسیار است و تخم هر دو مائل بتدویر و اندک پهن و مغز آن سفید و پوست آن سرخ تیره از ترمس بزرکتر و تخم نوع سرخ آن از سفید آن کوچکتر و درخت آن عظیم و برک آن ریزه طولانی انبوه و بهترین آن رسیده بی عفوصت اندک کهنۀ آنست یعنی شش هفت ماه تا یک سال از اخذ ثمر آن کذشته باشد نه کهنۀ فاسد شدۀ آن و دستور است که ثمر رسیدۀ آن را مقشر نموده قدری از لیفهای آن را برآورده حبهای بزرک ساخته اندک چرب نموده نکاه می دارند و الا آن را کرم می زند و رطوبت آن خشک و ترشی آن کم می کردد
*طبیعت
ثمر هر دو نوع آن در اول سرد و در دوم خشک و در سوم نیز کفته اند و خشکی سرخ آن زیاده
*افعال و خواص آن
لطیف تر از اجاص و رطوبت آن زان کمتر و مقوی قلب و معدۀ مسترخیه و قابض شکم خصوص سرخ آن و مسکن غثیان و قئ صفراوی و ملین طبع و مسهل صفرا و اخلاط محترقه و در حموضات مسهلی سوای آن نیست و مطفی هیجان خون و جهت خفقان حار و تپهای حاره و غشیه و کرب و غشی و رفع عطش و تفریح و حکه و جرب و هیضۀ صفراوی و غرغرۀ آن جهت خناق و مضمضۀ آن جهت قلاع دهان نافع و کفته اند که تمر هندی را نباید در آب بسیار مالید زیرا که موجب سده و تنفر طبیعت و غثیان و قئ می کردد بلکه باید که در آب بخیسانند چون خوب خیسید و قوت آن تمام در آب باز داده شد صاف نموده با اندک نبات و یا شکر و یا آنچه خواهند از اشربه و غیرها بیاشامند و اهل هند آشامیدن نقوع آن را برای جذام نافع می دانند المضار اکثار آن مورث سحج و سعال و مضر صدر و سرفه و طحال و مولد سدد و ناشتا خوردن آن مضر و بدستور خام و
ص: 519
٢٧4تازۀ نورس آن زیرا که مسدد و بسیار نفاخ و بطئ الهضم و الانحدار است و مصلح آن کثیرا و خشخاش و بنفشه و عناب و لعاب بهدانه و با اندک شیرینی خوردن مقدار شربت آن از هفت مثقال تا سی مثقال بدل آن آلوی سیاه و در غیر اسهال زرشک و دانۀ آن در سوم سرد و خشک و قابض و خوردن مغز آن جهت امساک منی مجرب و ضماد آن جهت خلع عضو و وثی و تقویت سستی عضل و با پیه و امثال آن جهت نضج و کشودن دمل و چون نرم کوفته پیخته در فرج بمالند تنک کرداند و مطبوخ کوبیدۀ آن و تخم ریحان کوبیده با شیر زنان و یا شیر بز جهت نضج دمامیل حاره و انفجار انها با تکرار عمل مجرب و چون برک نازک آن را بسایند و در آب بمالند و صاف کنند و بیاشامند جهت زحیر حار و آزاری که در هند و بنکاله اهوه می نامند و در بینی مردم می شود و جهت حمی صفراوی و قرحۀ مجاری بول و اخلیل که بفارسی سوزنک و بهندی سوزاک نامند نافع و ضماد آن جهت تسکین لهیب اورام حارۀ حاده و وجع و تحلیل آنها و با اندک دار فلفل جهت رفع اذیت لعاب عنکبوت که بر عضو مالیده شده باشد و تحلیل اورام حاره و بارده نیز و ضماد کل آن جهت تسکین رمد حار و وجع و حرارت چشم و آشامیدن آن جهت بواسیر خونی و ذرور پوست درخت آن جهت التیام جروح و قروح و خاکستر پوست درخت آن جهت آوردن اشتهای طعام نافع و جوارش و حلوا و سکنجبین و شراب و مربی و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 520
بکسر اول و سکون میم و فتح سین مهمله و الف و سکون حاء مهمله بفارسی نهنک و بهندی مکرمچه نامند
*ماهیت
ان
حیوانی است بزرک در انهار کبار مانند رود نیل و بعضی مواضع کنکاد و هند و بنکاله نیز بهم می رسد و چهار دست و پا و دنباله دارد پوست آن خشن و ضخیم و بسیار قوی به حدی که در آب شیر و قبل را بخود می کشد و هلاک می کرداند و در خشکی از دست و پا بمردم و حیوانات دیکر سنک می اندازد و در وقت مضغ فک بالای آن حرکت می نماید بخلاف حیوانات دیکر و دهن آن وسیع و کویند نود دندان دارد پنجاه در فک بالا و چهل در فک پائین و میان هر دندانی تا دندان دیکر دندان کوچک مربع و در وقت بند کردن دهان یک دندان در بین دندان دیکر می آید و منطبق می شود و زبان آن طولانی و طول جثۀ بزرک آن تا ده ذرع و عرض آن در ذرع و زیاده بران و تخم بر خشکی می کذارد و بچهای آن آنچه در آب تعیش می نماید تمساح می شوند و آنچه در خشکی سقنقور و بیرون آب نیز تعیش می کند و نوع کوچک آنکه در ریک تعیش می کند ورل مائی نامند و کویند همین سقنقور است
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص ان
بخور جکر آن جهت رفع جنون و اکتحال سرکین آن جهت رفع بیاض عین تازه و مزمن و زهرۀ آن درین باب قوی الاثر و قطور پیه آن با روغن کل جهت رفع صداع و شقیقه و درد کوش و کری و درد کمر و کرده و تقویت باه و ضماد آن دافع آزار کزیدن آن در ساعت و کوشت آن محرک باه و اسفیدباج آن مسمن بدن مهزولین و رافع قولنج و لیکن ردئ الکیموس و طلای خون آن با بلیله و آمله جهت تغییر لون وضح و بهق سفید و بر پیشانی و صدغین جهت دفع شقیقه و صداع و تدهین آن بر بدن صاحب تپ ربع جهت رفع آن مؤثر و سوزانیدن پیه آن در چراغ در نهری که در ان وزغ باشد کویند مانع صدای آنست و بدستور افروختن فتیله سرشتۀ آن با موم ما دام که آن روشن باشد و چون پیه آن را بر موضع کزیدکی آن بمالند تسکین دهد وجع آن را و چون بر پیشانی کوسفند نطاح یعنی شاخ زن بمالند جمیع کوسفندان از ان بکریزند و تعلیق چشم آنکه در زندکی از ان کنده باشد جهت منع تزاید جذام و تسکین درد چشم که چشم جانب راست آن را جانب راست و چشم جانب چپ آن را بر جانب چپ بندند و بستن آن بر پای راست جهت تقویت جماع و تعلیق دندان راست آن بر بازوی راست در تحریک باه و تقویت
ص: 521
٢٧5مجامعت اثر تمام دارد و چون پوست تمساح را بر دور قریه بکردانند و بر سقف ذهلیز آن بیاویزند در آن قریه تکرک نبارد
بضم تاء مثناه فوقانیه و تشدید نون
*ماهیت ان
ماهی است بزرک فربه چرب که در دریای مطلم و دریای شام بهم می رسد و آن را بشبکها صید می نمایند و نمک سود می کنند
*طبیعت ان
حار یابس
*افعال و خواص آن
خوردن نمک سود آن جهت سم مار شاخدار و ضماد آن جهت کزیدن سک دیوانه نافع و خوردن آن و قئ کردن بعد از ان منقی معده و مخرج بلغم غلیظ است
بفتح تا و سکون نون و فتح باء موحده و الف و ضم کاف و سکون واو بترکی تتن و بهندی بجره بهنک نامند
*ماهیت ان
حکیم میر محمد مؤمن در تحفه المؤمنین نوشته ظاهرا قسمی از ماهی زهرج جبلی باشد که قلمومس نامند چه در ماهیت بقسم سوم آن شبیه و در سمیت نسبت بماهی مشابه آن است و قسم سوم قلومس را تعریف کرده اند که برک آن مانند برک کرنب و از ان درازتر و باندک رطوبت چسپنده و ساق آن زیاده بر ذرعی و باندک زغب و تخم آن ریزه سرخ مائل بسیاهی و در غلافی و مؤید دیکر آنکه در زمان بقراط بجهت رفع و با کیاهی را مقرر کرد که آورده در خندق اطراف شهر دود کنند و دود آن باعث کردید که احدی را وبا اثر نکرد آن کیاه قسمی از قلومس بود و این اثر با تنباکو می باشد و در هر بلدی که تنباکو شیوع یافته و با بتدریج کم شده و بالفعل نایاب است و اللّه اعلم بحقیقه الحال بدانکه آن از ادویۀ جدیده و قریب بسه صد سال است که بهم رسیده و دو صد و کسری است که شیوع تمام یافته و باعث شهرت و وفور آن در ایران و توران و هندوستان کویند پرتکیش که کروهی از نصاری است بوده که از ارض جدید بدست آورده و تخم و برک آن را بسمت ایران و هندوستان برده و از انجا بجاهای دیکر منتشر کشته به نحوی که شاید بالفعل هیچ مملکتی و بلدی و قریۀ نباشد که آن را استعمال نه نمایند خواه بعنوان کشیدن بغلیان و خواه بخوردن جرم آن و خواه بسعوط نمودن سفوف جرم آن بدماغ خواه در ان بلده و قریه بهم رسد و یا از جاهای دیکر آورند و بقیمت اعلی بخرند و کویند بدوء شیوع آن در ایران زمان سلطنت شاه عباس ثانی و در هندوستان اواخر اکبر بادشاه و اوائل جهان کیر بادشاه بوده و آن انواع و اقسام می باشد و بهترین آن برکهای بزرک ضخیم چسپنده تندبوی زرد مائل بسرخی است که خالهای سرخ مائل بتیرکی بران افتاده باشد که چون نرم نموده با آب بسرشند شیره دار چسپنده باشد خواه کاریونی و خواه کازرونی و یا طونی و یا طبسی و یا بلخی و یا ملتانی باشد و خواه از غیر آن اماکن هر جا که خوب شود مانند امانت خوانی بنارسی و قسم اعلی سورتی برای کشیدن خالص آن در سر غلیان و برای تخمیر آن با قند سیاه که بهندی کره بضم کاف فارسی و سکون راء هندی چهار نقطه و ها نامند که اهل هند و دکهن و بنکاله مستعمل دارند که برک تنباکو را باهم وزن آن و یا قدری زیاده از ان شکر باهم خوب کوبیده و سرشته در ظرفی کرده چند روز می کذارند تا تخمیر یابد و آن را کراکومی نامند و بعضی برای سرعت و زیادتی تعفین و تخمیر چند روز در زمین و یا سرکین اسپ دفن می نمایند پس برآورده در سر غلیان کرده آتش بران کذاشته می کشند باصطلاح هند این طریق را سلفه می نامند و صاحبان امتیاز تابۀ که تابۀ کوچکی از نقره یا سفالی ساخته و بیکروی آن بقدر یک توله از ان که کراکو نامند چسپانیده در سر غلیان می کذارند که روی خالی آن بالا باشد و بران اخکر کذاشته می کشند و بعضی برای خوشبوی قلیل سنبل الطیب کوبیده و بعضی صاحبان طبع و خوش سلیقه پوست سیب اکر بهم نرسد
ص: 522
٢٧6مربای سیب و بابه در کوبیدن داخل کرده و در ظرف کلی کذاشته و سر ظرف را از کل بند نموده در زمین دفن می کنند تا تخمیر یابد بعد از ان برآورده بدستور بر تابه چسپانیده می کشند بسیار خوش بو می شود و بهترین تنباکوها از برای کراکو تنباکوی بهیلسه که در دکهن است بسیار خوش بو و کران قیمت است و برکهای آن کوچک و زعفرانی رنک و شیره دار چسپنده و بعد از ان تنباکو چنار کره که قریب بنارس است و در بنکاله به بهاکلپور و در هند قسم کال می شود بسیار تند و تلخ
*طبیعت
ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
معطش و مجفف و سم اقسام ماهی و دود آن مصلح فساد هوای وبائی و تعفن آن و منقی رطوبات دماغ و محرک آن و جهت درد دندان رطوبی و ربو بلغمی و سرفۀ رطوبی و ضیق النفس بلغمی کشیدن و خائیدن و خوردن آن نافع و بدستور خوردن کراکو بمقدار دانۀ نخودی ناشتا حب بسته و سعوط سائیدۀ برک آن مانند غبار جهت دفع نزلات دماغی بارد رطب مزمن و تعطیس فرمودن آن مفید و فرو بردن دود آن را رافع قبض بطن دانسته اند خصوصا ناشتا و ذرور خاکستر آن جهت زخم دواب و ضماد آن با روغن کل سرخ جهت جرب متقرح و حزاز و منع نزف الدم جراحات تازه و تجفیف قروح مزمنه و نزول آب آزموده و آشامیدن آب غلیان که زرد شده باشد از کثرت کشیدن جهت استسقا و مار کزیده نافع دانسته اند بادرار بول و عرق مفرط و چرکی که در آب نی غلیان خصوصا نزدیک بسر غلیان جمع می کردد چون از ان فتیله سازند و یا فتیله را بدان آلوده کرده در ناسور مزمن کذارند چهار مرتبه نهایت شش هفت مرتبه التیام می یابد و چون در چشم کشند شبکوری را زائل می کرداند خواه آن چرک تازه باشد خواه خشک بطریق اکتحال و کشیدن تنباکو بسر غلیان با برک فنجنکشت که بهندی سنبهالو نامند جهت دفع ضیق النفس و سرفۀ مزمن و ظلمت بصر عارض از رطوبت و برودت نافع و تنباکو مضر دل و دماغ حار یابس و محرور المزاج و سوداوی و مورث سده و خفقان و تکدر حواس و مغلظ خون و مصلح آن شیر تازه دوشیده است و کویند معیار صحت مزاج بدن است زیرا که مریض را خصوص صاحب حمی را خوش نمی آید کشیدن آن و حب تنباکو و عرق و مرهم و معجون آن در قرابادین ذکر یافت بدانکه اعیان و اشراف و اعزه و اطبا و بعضی از نصاری در بنکاله و هند به طریقی که صاحبان سلیقۀ هند تا به چسپانیده معمولی دارند می کشند و لیکن در ولایت آنها تنباکو را بطریق سر غلیان نمی کشند و اما بعنوان سعوط و عطوس اکثری مستعمل دارند و قلیلی برک آن را می خورند و بعنوان دمی می کشند
ص: 523
بفتح اول و سکون ثانی و ضم زای معجمه و سکون واو و آن را شاه سینی نیز کویند
*ماهیت ان
قرصلی است مصنوع و بعضی سرخ مائل بتیرکی و بعضی مائل بسبزی که از خطا می آورند و نیز اقراصی سیاه رنک از کاشغر می آورند موسوم باسم تنزو و تحقیق آن است که تخمیر آن از عصارۀ برک حنای خطائی است و مادۀ آن کلی است که از بعض معادن بادزهر معدنی برمیآورند و اقراص و غیر آن ساخته بمهر بادشاه آن مملکت رسانیده بجهت اعتبار باطراف می برند و چون بادزهر معدنی مختلف الالوان است لهذا تنزو نیز مختلف الالوان می باشد و نیز مجعول از کل ارمنی و طین مغره و زرنیخ با آب کیاهای محلله می سازند و بجای تنزو می فروشند و علامت آن آنست که از ان بوی زرنیخ می آید بخلاف خطائی اصلی
*طبیعت ان
مرکب القوی مائل بحرارت
*افعال و خواص آن
رادع و محلل و قابض و جهت اورام حاره و بارده و کزیدن هوام و تسکین درد سر و سائر اعضا و تحلیل خنازیر و اورام صلبه و قطع نزف الدم و جراحات و آشامیدن یک دانک آن تا نیم مثقال جهت اسهال دموی و بواسیر و قئ الدم و نفث الدم و ذرور آن جهت قرحۀ چشم و مقعده و قضیب
٢٧٧و فرزجۀ آن جهت سیلان حیض و رطوبات رحم و جمیع علل آنکه از رطوبت باشد نافع مضر شش مصلح آن کثیرا است و نسخ تنزو حار و بارد در قرابادین ذکر یافت*
بفتح تاء مثناه فوقانیه و نون و کاف و الف و راء مهمله بهندی سهاکه نامند
ص: 524
*ماهیت ان
کفته اند دو قسم می باشد معدنی و آن نوعی از بورق است و این دو قسم می باشد یکی شبیه به یخ و آن را بورۀ زبدی و بشیرازی بخک نامند و قسمی شبیه ببرف و آن زبد البورق است و بشیرازی برنک کویند و قسم دوم مصنوع و آن نوعی از لحام الذهب مصنوع است و آنچه بالفعل مشهور و متعارف است مرکب از نمک و قلی بالسویه و سه برابر هر دو بورۀ ارمنی است که مجموع را در شیر کاو و یا کاومیش بقدر آنکه بپوشاند آن را می جوشانند تا منعقد کردد و در آفتاب خشک می کنند و لحام الذهب مصنوع از بول غلمان نزدیک ببلوغ است که در ظرف مس جمع می کنند و از دستۀ مس در آفتاب و جای نمناک مدتها می سایند تا منعقد و صلب کردد و آنچه به تحقیق پیوسته معدنی است و در بنکاله از کوهستان شمالی آن مانند نیپال و بهرایچ و نواح آنها بسیار می آورند و باطراف می برند و مصنوع اکر باشد چیزی کمی خواهد بود
*طبیعت اقسام آن
در آخر سوم کرم و خشک و از سموم است
*افعال و خواص آن
داخل کردن آن در طلا در حین کداز باعث نرمی و زود کداختن آنست و لطیف و محلل و جالی و مسقط بواسیر و جهت بردن کوشت فاسد جراحات و درد دندان و تاکل آن و قتل کرم آن مفید کفته اند و لیکن به تجربه و تکرار عمل معلوم و مشاهده شده که متأکل دندان است و دندان را بزودی می اندازد چون چند روز متوالی سائیده بر بن دندان بمالند و از خاصیت معدنی آنست که تنقیۀ قلعی و تلیین آهن می کند و آهن را چون یکبار در آب تنکار معدنی تطفیه کنند و بار دیکر سرخ کرده در روغن کنجد تطفیه نمایند آهن مذکور مثل مقناطیس جذب آهن می نماید و فرق میان تنکار معدنی و مصنوعی آن است که تنکار مصنوعی را چون در آتش اندازند از ان رطوبتی ظاهر می کردد بخلاف معدنی*
ص: 525
بکسر تا و نون مشدده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون بفارسی ازدها نامند
*ماهیت ان
حیوانی است بری و بحری می باشد بوی آن از دهن می کزد مانند مار و بحری آن از دنباله مانند عقرب و هر دو نوع آن دست و پا و چنکال می دارد و کویند چهار ناخن به ترتیب دارد و یکی در کف دست و بر سر آن دستۀ موی چون کاکل و چون کسی را بکزد می کشد آن را بنزف الدم
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک و سم قتال
*افعال و خواص آن
ضماد خاکستر سوختۀ آن با عسل جهت قطع بواسیر و بهق و برص نافع و چون کوشت تازۀ آن را بر موضع کزیدۀ آن به بندند جذب سمیت و رفع اذیت آن می کند و معالجۀ کزیدۀ آن معالجۀ قروح خبیثه است
*فصل التاء مع الواو*
بفتح اول و واو و الف و کسر باء موحده و لام
*ماهیت ان
اسم اصطلاحی ادویۀ یابسه است که در اطمعه داخل می کنند مانند کشنیز و زیره و ساذج هندی و فلفل و هیل و قرنفل و دارچینی و امثال اینها*
بضم اول و سکون ثانی و فتح باء موحده و الف و لام معرب از تفال فارسی است بیونانی اما طیطس نامند
*ماهیت ان
ریزهای است که از مس و آهن تفته در حین کوبیدن جدا می کردد و بهندی آهنی را لوه چون و مسی را دیک چون نامند و از مطلق آن مراد توبال مس است و بهترین آن مائل بسیاهی و سرخی و براق رقیق است که قبرسی نامند که چون سرکه بر ان بپاشند رنک بکیرد و زنکار از ان بهم می رسد و بعمل می آورند و سفید رقیق آن ضعیف القوه
ص: 526
*طبیعت
ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
ملطف و جالی و از نحاس محرق لطیفتر و معفن اخلاط و جهت منع
٢٧٨قروح خبیثه از انتشار و التیام قرحۀ چشم و خشونت اجفان و سبل و بیاض و بردن کوشت زائد صلب جراحات چون از ان مرهم سازند و جهت جرب و حکه نافع و آشامیدن نیم مثقال مغسول آن با یک مثقال علک البطم و یا آرد کندم و یا صمغ عربی که حب بسته جهت رفع بشاعت آن فرو برند و بالای آن سرکه بیاشامند برای آنکه مقئ و مسهل قوی بلغم است و جهت استسقا و ماء اصفر مفید و آشامیدن نیم مثقال آنکه مقدار شربت آن است با ماء القراطن که ماء العسل است جهت اسهال کیموس مائی و جبن بتحریک که عبارت از آزار شکم و ورم و بزرکی آنست مفید و زیادۀ آن باعث سحج و قرحۀ امعا است و ناشتا نباید استعمال نمود و همچنین غیر مغسول آن را در امراض عین جهت آنکه بسیار حاد است و آب مغسول آن بنهایت لطافت و حدت می باشد و در ذرورات و شیافات و مراهم مستعمل است و اهل هند توبال را در سنونات که مسی نامند استعمال می نمایند چنانچه در قرابادین در حرف المیم در مسی ذکر یافت
*طبیعت ان
در چهارم خشک
*افعال
و خواص آن
قابض اسهال خون و مانع خفقان و ذرب و ضعف معده و باه و در سائر منافع و خواص قریب بتوبال نحاس است و چون در لته بسته در جای نمناک خصوصا تحت خمها یک هفته بکذارند زعفران می شود و آن بجهت بردن جرب عین و جلای حمره آن و با ربع آن نوشادر جهت رفع بیاض و سبل آزموده و با سرکه و عسل جهت تحلیل اورام نافع و در زعفران الحدید سائر خواص آن ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و دستور غسل توبال النحاس در مقدمۀ کتاب ذکر یافت
ص: 527
بضم تا و سکون واو و تاء مثناه فوقانیه و بثاء مثلثه نیز آمده
*ماهیت ان
ثمر درختی است معروف شیرین و ترش می باشد شیرین آن را نبطی و ترش آن را شامی نامند بهترین هر دو نوع آن بالیده شاداب آنست
*طبیعت شیرین
آن
کرم در آخر اول و تر در آخر دوم و بسیار شیرین آن تا دوم کرم با قوت قابضه و بارده
*افعال و خواص آن
مولد خون صالح و مرطب دماغ و مفتح سدد و مصلح جکر و فساد سپرز و مسمن بدن و مبهی و مقوی پیه کرده و مدر بول و ملین طبع و جهت آبله و حصبه نافع و در انضاج شبیه بانجیر و سریع الاستحاله بخلط حاضر و شیخ الرئیس و صاحب شفاء الاسقام مفسد خون کفته اند و مصدع و ملطح بمعده جهت آنکه مفسد حال معده است مصلح آن سکنجبین حامض در مبرودین و کسی که آن را بزودی حمی عارض می کردد جوارش کمونی و ترش آن در دوم سرد و در اول خشک و قابض خصوصا خشک آنکه قائم مقام سماق است
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح و مسکن حدت خون و قامع صفرا و رادع و محلل اورام کرم حلق و حنجره و مانع ریختن مواد حاره بحلق و زبان و سائر اعضا بسبب قوت قبضی که دارد و مسکن عطش و منبه اشتها و غرغره به آب آن و بدستور با رب آن جهت قروح خبیثۀ دهان و قلاع و بثور و ردع و تحلیل اورام حلق و کام و زبان و تقویت آن آزموده خصوصا با معینات آن مانند آب برک کشنیز تازه و آب برک کاسنی و شب یمانی و مازو و سک و مر و زعفران و ثمره الطرفا و ایرسا و کندر هریک بقدر حاجت از ودع و تحلیل و جلا و آشامیدن آن جهت قرحۀ امعا و اسهال حار و ذوسنطاریا و سائر مواد متجلبه بسوی معده خصوصا خشک آن با معینات و مقویات آن مفید مضر سینه و شش و عصب و مصلح آن عسل و آب انار خصوصا جوارشات و اطریغل صغیر و رب آن در جمیع افعال قائم مقام آنست و صنعت رب و شراب آن با خواص و منافع در قرابادین ذکر یافت و آب مطبوخ بیخ توت که بقدر هشت مثقال آن در آب طبخ یافته باشد جهت اخراج حب القرع خصوصا که برک شفتالو اضافه کرده باشند و بدستور طبخ نیم کوفتۀ آن در یک رطل آب که بربع رسیده باشد با شکر و عسل و یا آنکه انجیر در ان پخته باشند جهت خانق النمر و سائر سموم و برسام و جنون و درد کمر و پشت
ص: 528
٢٧٩که از خلط خام باشد بغایت نافع و طبیخ برک آن نیز همین اثر دارد و غرغرۀ آن جهت ذبحه و خنازیر و بدستور ضماد آن و مطبوخ هشت درهم ریشهای آن با سه اوقیۀ انجیر که در نود مثقال آب طبخ یافته و بنصف رسیده باشد مسهل قوی سودا است شربا و مضمضه و ضمادا و نطول آن جهت درد دندان و تحلیل ورمهای بزرک نافع و از صمغ توت نیز همین اثر می آید و چون آب ریشۀ توت را که از شکافتن آن کرفته باشند هفت اوقیه با برک تاک و انجیر سیاه بقدر یک اوقیه با قدری آب باران در دیک کرده و اطراف سرپوش آن را بخمیر کرفته بجوشانند تا بسدس رمد و موی را بدان بشویند خضاب قوی و مجرب است و همچنین طبیخ برک حامض آن با برک تاک و انجیر سیاه الفم مضمضه برب حامض آن جهت ورم و بثور فم و غرغره بآن جهت ورم حلق و خناق و ذبحه و بدستور بطبیخ برک آن و بطبیخ پوست درخت و برک آن جهت درد دندان نافع و خائیدن صمغ آن نیز همین اثر دارد و طبیخ بیخ آن مرخی دندان الاورام و القروح ضماد آن با سرکه در حمام جهت شری مزمن و قروح خبیثۀ مجففه و بدستور عصارۀ آن و طلای برک آن با روغن زیتون جهت قروح و سوختکی آتش و ضماد برک آن به تنهائی سائیده جهت بثور و قروح اکثر اعضا و جرب رطب و یابس نافع و توت نارس بسیار قابض و ضماد آن با سرکه جهت رفع شقاق و شری و به تنهائی نیز جهت شقاق کعبین و ما بین انکشتان سریع الاثر و آزموده است السموم آشامیدن عصارۀ برک آن بقدر یک اوقیه و نیم جهت کزیدن رتیلا و هوام و پوست درخت توت شامی تریاق شوکران است چون در آب جوش داده بیاشامند و باید که بالای توت طعام ترش تناول ننمایند خصوصا بر شامی آن*
ص: 529
بضم تا و سکون واو و کسر تاء مثناه فوقانیه و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف معرب از دود یای فارسی است بیونانی ثمقولس نامند
*ماهیت ان
صاحب تحفه المؤمنین حکیم میر محمد مؤمن رحمه اللّه علیه و دیکران نوشته اند که معدنی و مصنوعی می باشد و معدنی را سه قسم کفته اند یکی سفید شبیه بپوست بیضۀ شترمرغ که برو چیزی مثل نمک ظاهر باشد و بهترین اقسام است و دیکری زرد و دیکری کبود و شفاف و این غلیظتر از همه و مشهور بتوتیای هندی و توتیای دیکیک در غایت حدت است و چند قسم دیکر نیز نوشته اند چنانچه در تحفه و سایر تذکره ها مذکور است و امین الدوله نوشته که توتیای بحری نیز می باشد و آن سنکهای سفید مستدیر شبیه بسنک ریزه است اما دو قسم اول که سفید و زرد باشد ظاهر آن است که مصنوع از دود قلعی و اسرب و شیخ که بفارسی شبه و روی توتیا و بهندی جست نامند باشد و سیوم را از مس بعمل می آورند مؤلف کوید آنچه بتحقیق پیوسته آن است که غیر مصنوع نمی باشد اما کرمانی که انابیبی و سفالک و میزابی یعنی شبیه بناودان که بهندی کهپریه و سنک بصری نیز نامند دودی است که در کرمان که معدن سرب است در وقت کداختن آن بعمل می آورند بدین طریق که کورۀ آن را دو طبقه می سازند بلند و در زیر آن جای آتش کردن مانند اجاغ می کذارند و از خاک چسپنده که در عراق آن را خاک رست می نامند قلمها و شمسهای بلند بمقدار شبری که دو سر آن اندک باریک باشد می سازند و خشک نموده در آب نمک غوطه می دهند و باز خشک نموده در طبقات آن کوره چپ و راست و چلیپا خوابانیده می چینند تا اینکه در حین کداز سرب دود آن بر آنها به پیچد و منعقد کردد و ضایع نکردد و چون زمانی ممتد کذشت و یافتند که دود بسیاری بر آنها پیچیده و منعقد شده است آنها را برمیآورند و می شکنند و دودهای منعقد مانند انبوبه و سفالک را از انها جدا می نمایند و آن توتیا کرمانی است و باز بدستور قلم ها و شمشهای تازه در ان کوره می چینند و همچنین نوع دیکر آنکه شنیده شد که کوره را مانند تنوری سرتنک و بلند می سازند و در زیر آن جای آتش می کذارند و از پائین تا بالای دیوار آن تنور سوراخها برای نصب
ص: 530
٢٨٠کردن آن قلمها و شمشها می کذارند پس قلمها و شمشها بنحو مذکور ساخته در آنها نصب می کنند و بعد مدتی که دود بسیاری بر آنها منعقد کردید آنها را برمی آورند و بجای آنها قلمهای دیکر نصب می نمایند و همچنین از قلعی شبح بباء موحده یعنی روی توتیا شنیده شده که بدستور بعمل می آورند و بهترین آن پارچه ها و انبوبهای صلب بی خاک آمیخته آنست و مستعمل نرم سائیده مغسول آن است زیرا که استعمال غیر مغسول آن جائز نیست و توتیای اخضر که توتیای هندی است از مس با زاج سفید بطریق احراق بعمل می آورند و این مستعمل در امراض عین نادر است و اکثر مستعمل نوع کرمانی است که ذکر یافت و آنچه مشهور ببصری است نه از ان جهت است که در بصره بعمل می آورند بلکه از ان جهت است که از کرمان ببصره می برند و از انجا بجاهای دیکر و در ممالک هند
*طبیعت ان*
جالینوس در اول سرد و در دوم خشک دانسته و حنین سرد و خشک در دوم کفته و مغسول آن بارد و مجفف بی لذع و با قوت تغریه و اما اخضر هندی آن حار حاد یابس در چهارم اکال مجفف است در غایت تجفیف
*افعال و خواص کرمانی آن
از اکبر ادویۀ عین است و مقوی روح باصره و حافظ صحت چشم و مانع انحدار مواد بسوی آن و جهت قرحۀ چشم و بینی و قضیب و عانه و مقعده و سرطان متقرح و سائر اعضا و اندمال قروح و جروح و اکله و رفع بدبوئی زیر بغل اکتحالا و ذرورا و طلاء و مرهما و با روغن کل جهت التیام جراحات عصب و نشف رطوبات و قاطع نفث الدم و نزف الدم و مقوی معدۀ مسترخیه و جهت قروح ظاهری و باطنی شربا و ضمادا و شیاف آن جهت حرقه البول و قروح مجاری آن و حمول آن جهت سیلان رحم نافع و مولد سدد مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا نیم مثقال بدل آن بوزن آن شادنج و نصف آن توبال النحاس مغسول و کویند مرقشیشا و اقلیمیا است و طریق تشویۀ آن آنست که آن را با آب سائیده قرص می سازند و بر آتش نرم بر روی سفالی بکذارند و بکردانند تا خشک شود و بکار برند و توتیای اخضر هندی با قوت سمیت و اسهال قوی و قاتل است و مشروبا استعمال آن جائز نیست محرق و غیر محرق آن در بعض امراض عین در اکتحال و ذرورات و بعض جروح و قروح در مراهم و اطلیه و اضمده مستعمل و اهل هند کویند چون زهر خورده قدری از ان بیاشامد قئ شدید آورد و از غایلۀ آن نجات یابد و مقدار قلیل محرق آن با آب بهنکره که کیاه هندی است و در حرف البا ذکر یافت طلاء جهت تجفیف جرب رطب و قوبا و تحلیل اورام خبیثه مانند جذام و قروح آن و جهت ناصور و غیرها قطورا نافع و چون مقدار سه مثقال آن را با سه مثقال سرمه نرم سوده با پنج آثار آب ممزوج نموده در زراقه پر کرده در احلیل تزریق نمایند در شبانروزی سه چهار دفع جهت قرحۀ مجاری بول که بهندی سوزاک نامند نافع و این آب تا پنج شش روز می ماند و فاسد نمی کردد و می توان استعمال نمود و بدستور یک درهم آن با دو درهم مردارسنک باهم نرم سوده با نیم آثار ماست ممزوج کرده در پارچۀ کرپاسی انداخته آب صاف آن را که از ان بچکد در زراقه نموده استعمال نمایند جهت مرض مذکور نافع و دستور غسل و پروردن کرمانی آن به آب غوره و شیافات آن و حبوب و مراهم توتیای هندی در قرابادین ذکر یافت و طریق احراق توتیای هندی آن ذرورات توتیای کرمانی است که ریزه ریزه کرده در ظرف سفالی بر آتش کذارند و برهم زنند تا محرق کردد و یا آنکه قطعۀ آن را بر اخکر کذارند و بکذارند تا بجوش آید و از جوش به نشیند مانند زاج پس برداشته سائیده استعمال نمایند و چون کسی توتیای اخضر را خورده باشد و او را غثیان و قئ و التهاب و وجع معده و امعا و سوزش بول و براز و تمدد اعضا و غیرها عارض شده باشد تدبیر آن آنست که او را قئ فرمایند و بخورانیدن امراق دسمه و شیر تازه دوشیده مکرر پس با لعبه و روغن بادام و آب کوشت چرب تغذیه فرمودن*
ص: 531
٢٨١
بضم تا و سکون واو و فتح دال و کسر راء مهملتین و سکون یا اسم فارسی است و بیونانی اردسیمن و بعربی بزر الخمخم و بزر الهوه و قصیصه و باصفهانی قدومه و بکرمانی مار درخت و بتبریزی درینه نامند
*ماهیت ان
تخم نباتی است برک آن دراز و بی ساق و شاخهای آن سرخ و صلب و با اندک خاری و ثمر آن در غلافی باریک لطیف و تخم آن از عدس کوچکتر و اندک پهن و سه قسم می باشد سرخ و زرد و سفید و سرخ آن را در اصفهان قدومۀ کلکون نامند و سفید آن از سرخ و زرد اندک بزرک و پهن تر و غیر خبه است و خبه را باصفهانی خاکشی کویند
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول تر و بعضی خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
هر سه قسم در افعال قریب بهم اند مشهی و مبهی و منعط و مسمن بدن و جهت برودت احشا و سرخ کردن رنک رخساره و صاف نمودن بشره و دفع مواد سوداویه و تصفیۀ صوت و سعال دموی و یبسی و مطبوخ آن در سرکه جهت تسمین اعضا و رنک رخسار و ضماد کوبیدۀ آن به آب جهت تحلیل سرطان باطنی و ابرده و ورمهای صلب و اکتحال آن با عسل جهت رفع زخم چشم و پاک کردن چرک آن و لعوق آن با عسل جهت تقطیع خلطهای لزج سینه و شش و آشامیدن مطبوخ آن با شراب جهت دفع سموم و کفته اند که چون با قوت ملتهبه است هرکاه ارادۀ اکل آن نمایند باید که در آب بخیسانند و پس بجوشانند و در صرۀ بسته در خمیر بکیرند و مشوی نمایند پس آن هنکام نافع است جهت نفث اخلاط غلیظۀ لزجه در سینه و شش و تحلیل اورام صلبۀ عقب کوش و پستان و انثیان و رفع اذیت ادویۀ قتاله و مقدار شربت آن در رفع سموم از سه درهم تا پنج درهم و در سایر افعال از دو درهم تا سه درهم و بدل آن بهمن سرخ است و کیاه آن قابض و در غایت ردع است و دواء التودریین در قرابادین ذکر یافت
ص: 532
بضم تاء مثناه فوقانیه و سکون واو و فتح راء مهمله و کسر همزه و سکون یا
*ماهیت ان
ثمر کیاه هندی است بیاره دار مانند خیار و خیارزه و ثمر آن را پوست کنده پخته در دو پیازه و قورمه و یا بدون کوشت ساده با روغن و پیاز بریان کرده با نان یا با چلاو می خورند لذیذ می شود و آن سه قسم می شود یکی کهرا و دیکری کهیا و سوم بالیده بزرک و قسم اول جنکلی خاردار و بعضی تلخ و بعضی شیرین هم می باشد و دو قسم دیکر بستانی و بیخار و اکثر شیرین و هر دو قسم مستعمل اند
*طبیعت تلخ آن
کرم و تر و شیرین آن سرد و تر و با لزوجت کمی
*افعال و خواص ان
اهل هند برک و شاخ قسم اول آن را منضج مادۀ بلغم خام و دافع آن و دافع اماس اعضا و زردی بدن و استسقا و سپرز و جذام و بواسیر و فساد بلغم و صفرا و ثمر آن را سرد و خشک و ملین طبع و دافع فساد اخلاط ثلاثه و جهت قرحۀ مجاری بول و بول الدم نافع دانسته اند و ثمر قسم دوم آن تپ لرزه و بلغم لزج در بدن احداث نماید و قسم سوم را ملین و دافع فساد صفرا کفته اند
*فصل التاء مع الهاء*
بفتح تا و خفاء ها و کاف و الف و راء مهمله اسم دوای هندی است و در بنکاله کثیر الوجود
*ماهیت ان
درختی است تا بیک قامت و زیاده بران و شاخهای آن پراکنده و برانها کرهها و بر هر کرهی یک دو شاخ باریک و بر انها برکهای کوچک پهن و بی تشریف از برک صعتر عریض الورق بزرکتر و طعم آن تلخ با اندک عفوصتی و کل آن کوچک با ساقی باریک بلند سفید رنک و بعد خشک شدن ساقی باریک از ان ظاهر می کردد و بر سر آن برکهای ریزه زرد و در وسط آن تارهای باریک سفید رنک
ص: 533
*طبیعت ان
تا آخر دوم کرم و خشک و کرمی آن زیاده بر خشکی
*افعال و خواص آن
خوردن دو سه درهم از برک آن با اندک زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند درهم سائیده حب بسته جهت رفع تپ بلغمی و اوجاع
٢٨٢اعضا خصوصا دست و پا که بعد از خوردن بنشینند تا عرق آید و عرق خشک کردد و بخور آنکه آن را در ظرف سربسته پخته بکیرند جهت اوجاع اعضا و استرخای آنها نافع
*فصل التاء مع الیاء المثناه التحتانیه*
بکسر تا و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون بفارسی انجیر نامند
*ماهیت ان
بری و بستانی و کوهی می باشد و هریک نر و ماده و سفید و سیاه و بری آن غیر جمیز است و جمیز را بهندی کولر نامند و در حرف الجیم بیان جمیز ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و درخت انجیر متوسط در بزرکی و کوچکی و برک آن عریض و شاخهای آن شیردار و برک آن را چون بشکنند از بیخ آن نیز شیر برمی آید و درخت آن کل نکرده ثمر می بندد بخلاف درختهای دیکر و ثمر آن پیوسته بشاخهای آن و برک بستانی از برک بری آن عریضتر و شاخهای کوهی آن بر روی سنکها منبسط می باشد و ثمر آن انبوه و کوچکتر از بستانی و انجیر شاهی سیاه و بسیار بزرک می شود و بهترین انجیر شیرین شاداب آنها است خواه سفید باشد و خواه سیاه و سفید آن جهت اکل و سیاه آن جهت دوا بهتر و انسب است و انجیری که پیش از برک و یا با برک برآمده باشد نشاید خوردن و اجتناب از خوردن آن اولی تر است و کویند که چون شاخ انجیر را در آب و نمک ساعتی بکذارند پس برآورده بنشانند انجیر از ان شیرین می کردد
ص: 534
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم تر و بعضی در دوم نیز کرم کفته اند و بری آن کرم تر از بستانی و در رطوبت کمتر
*افعال و خواص تازۀ آن
ملطف و محلل و جالی قوی و صرع و فالج را نافع و کثیر الغذاتر از سایر میوها و سریع الانحدار و مسکن حرارت و تشنکی و معرق و ملین طبع و مسهل برفق و کاسر قوت غضبی و مبرد دل و مسمن بدن خصوصا چون چهل صباح با قدری انیسون تناول نمایند و جهت خفقان و ربو و سرفه و درد سینه و خشونت قصبۀ رئه و تقویت کبد و رفع سده و ورم طحال و بواسیر و هزال کرده و عسر البول و تقطیر آن و نضج اورام و دمامیل و با بادام و پسته جهت اصلاح بدن های ضعیف و زیاده کردن عقل و جوهر دماغ و با مغز کردکان جهت امان از سموم قتاله و با سداب نائب مناب تریاق و با مغز قرطم و یک دانک و نیم بورۀ ارمنی مسهل اخلاط غلیظه و چون ناشتا بخورند مجاری غذا را کشاده نماید و بدن را فربه سازد و خوردن آن پیش از طعام تلیین بطن نماید و بامری منقی خلط بلغمی است از معده و چون بر طبع مکروه آید سکنجبین بالای آن بنوشند و انجیر خشک در دوم کرم و در اول تر و ملطف و در جمیع افعال ضعیف تر از تازۀ آن و معطش و ثقیل و ملین طبع و دافع مواد عفنه بطرف جلد و لهذا اکثار آن مولد سپش است و جهت فالج و امراض رطبه و مبرودین و وجع ظهر و تقطیر البول نافع و منعظ است بسبب کرم کردن آن کرده را امراض الراس آشامیدن تر و خشک آن نیز جهت صرع و تقویت دماغ و ذرور خشک آن مجفف قروح سره الاذن قطور آب مطبوخ آن با کف خردل جهت طنین و خارش کوش العین اکتحال و قطور لبن آن با عسل جهت غشاوۀ رطب و ابتدای نزول آب و غلظ طبقات و به آب برک آن جهت جرب و خشونت اجفان الفم و الصدر غرغره به آب طبیخ آن جهت رفع اورام عضلۀ لسان و قصبۀ رئه و آشامیدن آب مطبوخ آن با حلبه و عسل که طبخ نمایند تا مانند لعوق کردد جهت تصفیۀ سینه و رئه و با زوفای خشک جهت تنقیۀ فضول سینه و سرفۀ کهنه و اوجاع مزمنۀ رئه اعضاء الغذاء با سداب و انیسون جهت رفع ریاح و سدد و طحال و با مغز کردکان جهت معتادین بقولنج و صاحبان یبوست طبع و با قرطم مقدار یک دانک و نیم نطرون جهت اطلاق نمودن بطن و بدستور شراب آن و حقنه به آب مطبوخ آن جهت مغص و چون انجیر را در سرکۀ انکوری تند نه روز بخیسانند و هر روز پنج عدد آن را با قدری سرکۀ آن بنوشند و بعضی را کوبیده بتنهائی و یا با اشق و سکنجبین و بیخ کبر ضماد نمایند جهت تحلیل ورم طحال مجرب و مخلل
ص: 535
٢٨٣خام آن نیز همین اثر دارد و چون انجیر را با مساوی آن مغز کردکان کوبیده روزی بیست مثقال آن را بخورند بالخاصیه محرک باه و منعظ است و اطلاق بطن نماید و جهت کزیدن عقرب و سایر سموم مجرب دانسته اند و شراب آن جهت سرفۀ مزمن و تفتیح سدد و تنقیۀ کرده و مثانه و انجیر بری در جمیع افعال قویتر و ضماد پختۀ کوبیده آن بتنهائی و یا با آرد کندم و یا جو و یا ایرسا و نطرون یا بوره جهت تحلیل اورام بناکوش و سایر اورام صلبه و تحلیل خنازیر و ثآلیل و تعقد عصب و آثار سیاه جلد که خیلان نامند و بهق و تحلیل اورام غلیظه و اوجاع مفاصل و نقرس و با خمیر ناپخته و یا خمیر مایه جهت انضاج دمامیل و با زاج جهت قروح ساق سائله و با بورۀ ارمنی جهت بهق و امثال آن و با پوست انار جهت داخس و مطبوخ آن با شراب که افسنتین و آرد جو کوبیده داخل کرده باشند جهت حبن که عظم معده و اورام و ریاح آنست نافع و تکمید پختۀ آن با آرد جو جهت تسکین اوجاع و سوختۀ آن با زیت در سفید کردن دندان بیعدیل و مقوی لثه و نافع نزف الدم و منقی قروح و آثار جلد و سیاه کنندۀ موی و جهت ذوسنطاریا و اسهال خون و با موم و روغن زیت جهت شقاقی که از سرما بهم رسیده باشد و با سرکه و زردی تخم مرغ کرم کرده جهت امراض مقعده و حقنۀ آن یا آب مطبوخ سداب جهت مغص و حمول سرشتۀ آن با عسل با پارچۀ پشمی جهت تنقیۀ قروح و جروح رحم و رطوبات فاسده و قطع نزف الدم آن و انجیر نارس بسردی مائل و لبن آن زیاده و با حدت خصوصا بری و کوهی آن محلل و جاذب و با ترباقیت و ضماد پختۀ آن جهت خنازیر و تعقد عصب و یا سرکه و نمک جهت قروح رطبه و با عسل جهت کزیدن سک دیوانه و با کرسنه جهت کزیدن ابن عرس و طلای آن با برک خشخاش جهت اخراج استخوان شکستۀ ریزه شده و چون یکدو دانۀ انجیر خام را با کوشتی که بسیار سخت باشد مانند کوشت کاو و امثال آن بپزند بزودی مهرا کرداند و چون در دیک هریسه اندازند نیز کوشتهای آن را بزودی مهرا کرداند و شاخهای تازۀ آن را نیز همین اثر است و شیر آن بسیار کرم و تند و جالی و مقرح و مسهل قوی و خطرناک خصوصا شیر بری آن و مانند انفحه منجمد کنندۀ هر ذائب و رقیق کنندۀ هر منجمد است و اکتحال آن جهت نزول آب و سون آن بدستور و چون به پنبه آلوده در زیر دندان موجع و یا در سوراخ دندان کرم خورده کذارند باعث تسکین درد آن است و آشامیدن آن با مغز بادام سائیده ملین بطن و زائل کنندۀ صلابت رحم با خطر و ضماد آن با پیه جهت قلع ثآلیل و با حلبه جهت نقرس و با آرد جو جالی جرب متقرح و غیر متقرح و قوبا و کلف و بهق و طلای آن جهت کزیدن زنبور و سایر هوام و سک دیوانه و تنقیۀ آثار جلد و بردن کوشت زائد و حمول آن با زردی تخم مرغ و کثیرا جهت منع تقرح آن و برای تنقیۀ رحم و ادرار طمث و اخراج جنین نافع و عصارۀ شاخهای بری آن در هنکام رستن برک قائم مقام لبن آنست و در افعال قریب بدان و حرکت دادن ماء الجبن را بچوب انجیری که پوست آن را تازه جدا کرده سر آن را کوبیده باشند معین بر اطلاق آنست و ضماد برک تازه آن جهت التیام جراحات و با سرکه جهت تقشر جلد و طبیخ آن جهت تقویت استخوان کوفت یافته و طلای آن با آب جهت منع ریختن موی و چون بر موضع کزیدۀ سک آرد کندم بپاشند و برک انجیر تازه را کرم کرده ببندند وجع آن را تسکین دهد و بتکرار استعمال زخم آن التیام یابد و عصارۀ برک تازه آن بسیار کرم و مقرح جلد و مفتح افواه عروق مقعده و جهت قلع ثآلیل و خیلان و اسهال نمودن شکم نافع و خالی از غایله نیست و سایر اجزای آن را فی الجمله نفعی در صرع و جنون و وسواس است و ثمر آن قویتر و انجیر مضر جکر و معدۀ ضعیف است خصوصا تر آن و مضر اسنان خصوصا اکثار تناول آن و مصلح خشک آن کردکان و صعتر و انیسون و مصلح
ص: 536
٢٨4تر آن سکنجبین و شربت ترنج و ریبس و بدل آن در ادویۀ شش مغز چلغوزه مقدار شربت از خشک آن تا سی مثقال و از تازه آن تا یکرطل است و اشربه و لعوق و ماء التین و مخلل و مطبوخ تین در قرابادین ذکر یافت
بکسر اول و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح واو و الف و جیم
*ماهیت ان
کویند پوست درختی است شبیه بپوست درخت چنار و کویند پوست درخت لسان العصافیر بلاد خطا است و ظاهرا طالیسفر باشد و آنچه به تحقیق پیوسته غیر طالیسفر است بلکه پوست درخت لسان العصافیر است که بهندی درخت آن را کریه بضم کاف و سکون راء مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها نامند و پوست آن را کریه کاچهال و چهال بلغت هندی بمعنی پوست درخت است و بلغتی دیکر کالاکوره کویند
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک و بعضی در آخر دوم کرم و خشک کفته اند و قابض و بسیار تلخ
*افعال و خواص آن
جهت درد سر و درد دندان و تقویت لثه و نزلۀ رطوبی و رعاف و بخور آن جهت بواسیر خونی و اسهال مزمن و تحلیل اورام رخوه و شقاق مقعده و نزف الدم جراحات و سیلان رحم و حیض و ضماد آن با سرکه جهت درد سر و تحلیل اورام رخوه و سنون آن جهت درد دندان و تقویت لثه و نزلۀ رطوبی و بخور آن جهت بواسیر و شقاق مقعده و درد آن و درد رحم و رفع وبا و طاعون عجیب الاثر و نیم مثقال آن با یک مثقال نیلوفر جهت حبس اسهال بواسیری و غیر آن و اسهال الدم مجرب و سفوف آن با دوغ ماست چکیده و ربوب قابضه مانند رب حب الآس جهت اسهال مزمن بارد بواسیری و قطع خون بواسیر نافع و کویند جهت بواسیر خونی استعمال آن نافع است بدین طریق که هفت مثقال آن را نرم صلایه نموده و با روغن بادام شیرین چرب کرده حب سازند و پنج روز متوالی آن حبها را میل نمایند روز اول یک مثقال روز دوم یک مثقال و یک دانک روز سوم یک مثقال و دو دانک و همچنین هر روز یک دانک بیفزایند که تا پنج روز تمام خورده شود و غذا روزی یک مرتبه بوقت ظهر چلاو با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و روز پنجم مسکۀ تازۀ کاو با چلاو بخورند و جهت رعاف اندکی سوده در بینی نفوخ نمایند و قدری سوده با کلاب و صندل و کافور بر پیشانی ضماد نمایند و جهت نفث الدم یک مثقال آن را با مثل آن لحیه التیس میل نمایند و جهت منع سیلان خون جراحت نرم سوده بران بپاشند و جهت حبس اسهال دموی نیم مثقال آن را با شیرۀ تخم خرفه مقشر بریان کرده بیاشامند و فرزجۀ آن جهت قطع سیلان رحم و حیض مفید مضر سفل و محرورین و معطش و مورث التهاب احشا بنا بر آنکه کرم دانسته اند مصلح آن کثیرا و ربوب فواکه و بزرقطونا و روغن بادام شیرین مقدار شربت آن تا یک مثقال است و جوارش و حب و سفوف و مرهم آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 537
بفتح ثا و الف و کسر فا و سکون سین مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف مشتق است از اسم جزیرۀ که اول در ان یافته و از انجا اخذ نموده اند و آن جزیره را ثافسیس نامند و بعضی الف را حذف می نمایند و لغت مغربی است و بیونانی مراس و ببربری اورباس کویند
*ماهیت ان
صمغ نباتی است صلب سفید رنک شبیه بانزروت و تلخ و بسیار تند و کیاه آن شبیه برازیانه و کل آن سفید و تخم آن مانند انجره و اندک عریض و در اطراف شعبهای آن اکلیلی و چتری مانند اکلیل و چتر شبت و بیخ آن غلیظ و بسیار تند و منبت آن کوههای سخت و در تنکابن الموت چرن و بدیلمی تملی نامند و بیخ آن را خراشیده لبنی که از ان برمی آید بعد از انجماد می کیرند و این صلب حاد می باشد و بعضی بیخ آن را فشرده عصارۀ آن را می کیرند و این اندک نرم حاد می باشد و بعضی مجموع بیخ و برک و ساق آن را فشرده عصارۀ آن را می کیرند و در ظرف سفالی خشک
٢٨5می نمایند و این متخلخل و سبز مائل بسیاهی می باشد و ضعیف القوه و باید کسی که اخراج دمعۀ آن می نماید لباس پوستین بپوشد و صورت و بدن خود را محافظت نماید و یا بر بدن خود موم روغن بارد قابض بمالد و استنشاق روغن بنفشه نماید و آن روز کرم نباشد و هوا نوزد زیرا که چون بصورت رسد بسبب حدتی که دارد متورم و متنفظ می کرداند و کاه رعاف می آورد و بدان سبب می کشد کویند صمغ سداب بری است و غیر آن است جهت آنکه سداب بری را صفات غیر آن است
ص: 538
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و دمعۀ آن کرم تر تا چهارم و قوی ترین سایر اجزای آنست و با رطوبت فضلیه کفته اند که یبس آن کمتر از حرارت آن است
*افعال و خواص ان
محلل و منضج و جاذب قوی از عمق بدن بظاهر جلد و مقئ و مسهل بلغم غلیظ و جهت استرخای مفاصل بارد و درد پهلو و بطلان اشتها و تحلیل ریاح و تفتیح سدد و داء الثعلب و اسقاط دانۀ بواسیر و قلع آثار و انضاج و انفجار دمل نافع و آشامیدن آن با ماء العسل تا پنج قیراط مسهل بلغم غلیظ و صفرا است و جهت درد پهلو و بطلان شهوت طعام و استسقا و طلای آن جهت رفع آثار جلد و کاف و بهق نافع ضماد آن جهت داء الثعلب و رویانیدن موی و درد پهلو و زانو و قدم و نقرس و مفاصل و امثال آن و با هموزن آن موم و کندر جهت کمنه الدم و اسقاط دانۀ بواسیر و قلع آثار سیاهی و بنفشی و کبودی جلد بشرط آنکه زیاده از دو ساعت نکذارند پس برداشته با آب دریا و یا ماء الرماد کرم کرده بشویند و با عسل جهت جرب متقرح و با کوکرد جهت انفجار ورم صلب نافع مقدار شربت از عصارۀ بیخ آن تا پنج قیراط و از لبن آن تا نیم مثقال مضر حلق و معده و مقرح مصلح آن کثیرا و پوست بیخ آن در افعال مانند صمغ آن است و چون ریزه کرده در روغن زیتون یا روغن کاو بجوشانند جهت تقویت عصب و درد مفاصل و آشامیدن آن با احسا و غیرها جهت مبرودین و مفلوجین بغایت نافع و در رویانیدن موی مانند آن دوائی نیست و تحقین بدان جهت عرق النساء و ضماد سائیده آن با آرد جو جهت لحم مقطوع و اوجاع صدر و بعد شش ماه قوت بیخ آن ضعیف می کردد و مقدار شربت از پوست بیخ و جرم آن تا نه قیراط بدل آن در انبات شعر حرف بابلی و مضر مثانه و آلات بول و مصلح آن حب الاس و بلوط و اکثار آن مورث ورم زبان و حلق و معده و ضیق النفس و غشی و احتباس بول و کرمی بسیار و شری تدبیر آن قئ کردن و شیر تازه و لعاب بزرقطونا و مسکۀ کاو و ماء الشعیر سرد کرده آشامیدن و غرغره بروغن کل و نشستن در آب سرد اکر تشنج بهم نرسیده باشد و کفته اند تخم سداب مصلح آن است بالخاصیه و کویند چون کیاه و ساق آن را داخل اغذیه کنند بمرتبۀ احداث حرارت کند که در زمستان محتاج بپوشش نباشند و رنک رخسار را سرخ کرداند و جهت اکثر امراض باردۀ رحم نافع است
ص: 539
بفتح ثا و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله
*ماهیت ان
جرم چیزهای افشرده است و قوت آن متوسط ما بین آب لطیف و جرم کثیف آن چیزی است و از مطلق ثجیر مراد لای آب انکور است و لای هر چیز را نیز ثجیر کویند
*طبیعت
ان قابض
*افعال و خواص آن
ضماد آن با نمک جهت ورم حار و ورم پستان و حقنه بطبیخ آن جهت قرحۀ امعا و اسهال مزمن و منع سیلان رطوبات مزمنۀ رحمیه و همچنین جلوس در ان و دانۀ انکوری که در ثجیر مانده باشد قابض و نیکو است از برای معده چون بریان کرده مانند سویق سائیده بیاشامند جهت قرحۀ امعا و اسهال مزمن و تقویت معدۀ مسترخیه نافع و ضماد ثجیر عصفر سرشته با سرکه جهت تحلیل جمره و ورم کبد مفید*
نان خورد کرده است که در آب کوشت ریخته تناول نمایند و شامل است نیز نان خورد کرده و آنچه را که در دوغ
٢٨6و شیرینیها و غیر آن کنند و بخورند
*فصل الثاء المثلثه مع العین المهمله
بفتح اول و سکون عین مهمله و فتح لام و سکون باء موحده بفارسی روباه و بهندی لونبری و لوکری نیز نامند
*ماهیت ان
حیوانی است بری معروف و بهترین آن ثعلب سفید است
*طبیعت ان
کرم و خشک است و پوست آن در کرمی قریب بسمور و با سهوکت بسیار
*افعال و خواص آن
ص: 540
خوردن کوشت آن جهت مبرودین و مرطوبین و تحریک باه و صاحبان استسقا مفید و نطول طبیخ زنده آنکه دست و پای آن را بسته در آب جوشان اندازند و طبخ دهند تا مهرا کردد جهت درد مفاصل و بدستور نشستن در ان تعقد و صلابت مفاصل و وجع آن خصوصا که در ان روغن زیتون داخل کرده یا در ان جوشانیده باشند اما بعد از تنقیه مفید و همچنین تمریخ بدان جهت امراض مذکوره و سرعت راه رفتن اطفال و رفع اعیا و بخور آب مطبوخ آن جهت فالج و استرخا و تمدد و تشنج یبسی و امتلائی و آشامیدن یک مثقال از شش خشک کرده سائیدۀ آن با آب و عسل جهت ربو و سرفه و مالیدن مخلوط آن با پوست تخم محرق بر داء الثعلب باعث روئیدن موی آن و قطور پیه کداختۀ آن در زیت و یا روغن مناسبی دیکر در کوش جهت تسکین وجع آن و ادمان آن باعث رفع کری و تمریخ آن با روغن زیتون کهنه و امثال آن جهت اوجاع مفاصل و نقرس و دردهای بارد و تدهین دست و پا به پیه آن در سردی هوا در سفرها مانع تضرر آنها است و نکاهداشتن آن در دهان درد دندان و درد چشم را نافع و سعوط زهرۀ آن با اشق و آب کرفس هر سه مساوی در هزده روز یک مرتبه جهت ابتدای جذام و زیاده نشدن آن بغایت مؤثر و خاکستر پوست آن جهت سوختکی آتش و نواصیر و قروح حاره مفید و از خواص آنست که چون دندان آن را با خود دارند و یا در دست بکیرند جهت منع فریاد کردن سک مجرب دانسته اند و چون در برج کبوتر بیاویزند باقی نمی ماند در ان مکر یک کبوتر و چون پیه آن را بچوبی بمالند و بر کنج خانه بکذارند که در ان کیک باشد کیکها همه بران مجتمع کردند و پوشیدن پوستین آن باعث کرمی بدن مبرودین و مرطوبین بلغمی مزاج و پیران و کسی را که سرما برو غالب باشد مفید و هرچند موی آن زیاده باشد کرم تر و محرور المزاج را مضر و آبزن و بخور ثعلب و طبیخ آن در قرابادین ذکر یافت و چون ثعلب را زنده در زیت طبخ دهند در جمیع افعال اقوی است استعمال آن
ص: 541
اسم جرم چیزهاست که آب آن را فشرده باشند از ثجیر غلیظ تر و در افعال مشابه آن
*فصل الثاء مع اللام*
بفتح ثا و سکون لام و جیم بفارسی برف نامند
*طبیعت ان
در سوم سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
مخدر و معطش و مسکن درد دندان حار و اخراج کنندۀ زلوی که در حلق مانده و کرم معده و جهت تقویت هضم معدۀ حار و تپهای حاره و جرب و حکه و ضماد آن بر پیشانی جهت قطع رعاف و آشامیدن آن باعث اجتماع حرارت در معده و تقویت آن و مورث سعال و مضر احشای ضعیف و مبرودین و مرطوبین و صاحبان اورام باطنی و مصلح آن قرنفل و عسل و آب پرورده بآن بهتر از جرم آن است و چون قدری نمک و شوره بآن ممزوج نموده در ظرف نازکی از سفالی و یا نقرۀ و یا مس قلعی دار و یا جست شیر که از قند یا نبات شیرین کرده و قدری کلاب داخل کرده و یا شربت و یا افشره و یا آب هر میوۀ که خواهند کنند و کلاب و یا بیدمشک و یا عرق بهار و یا عرق کیوره هرچه مرغوب باشد قدری انداخته در ظرف پر نموده و سر آن را بسرپوشی بپوشند و اطراف آن را بخمیر سختی محکم بندند که آب مطلق در ان نفوذ نکند پس آن ظرف را در ان پنهان نمایند
٢٨٧به نحوی که ثلج ممزوج بنمک و شوره از هر طرفی مقدار نیم شبر و یا زیاده باشد و سه چهار ساعت کامل در ان نکاه دارند در جایی که هوا بآن نرسد تا منجمد کردد پس برآورده سر ظرف را کشوده از ان برآورده تناول نمایند*
ص: 542
معرب از ثلج چینی است
*ماهیت ان
رطوبتی است منجمد مانند برف شبیه بنمک دریائی که از هند آورند و ابن بیطار کفته که زهر حجر اسیوس است و در اسیوس ذکر یافت
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و
خواص آن
جهت جلای بیاض عین و ظلمت بصر و ضماد آن بر بدن جهت تپ دق نافع و این اسم را بر بارود نیز استعمال می کنند
عنب الثعلب است
*فصل الثاء مع المیم*
بفتح ثاء مثلثه و میم و الف و میم لغت عربی است میر محمد مؤمن نوشته که در تنکابن زراواش و در مازندران بازمیل نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بکندم و کوتاه تر از ان و ساق آن باریک و بی کره و غیر مجوف و خوشۀ آن شبیه بارزن و طعم آن شیرین
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن محلل ریاح و مفتح سدد و ضماد تازۀ آن جهت اورام چشم و منع ریختن مواد بسوی آن و اکتحال محرق مغسول آن جهت جلای باصره و تقویت اشعار عین و رویانیدن آن و ازالۀ بیاض چشم نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا پنج مثقال بدل آن تودری است
بفارسی بارکز و کزبار و بهندی چهوتی مائین نامند
*ماهیت ان
بار نوع کوچک کز است که عذبه نامند بقدر نخودی و از ان بزرکتر و غیر مثلث
*طبیعت ان
ص: 543
در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
قابض و قاطع نزف الدم و نفث الدم و مقوی احشا و آب طبیخ آنکه یک اوقیۀ آن را در دو رطل آب بجوشانند تا بنصف رسد منقی رطوبات عفنۀ اطفال و جهت کزیدن رتیلا و رفع جرب رطب و با شکر جهت ربو و سعال و ضعف جکر و احشا و زردی رخساره و رطوبات رحم و اکله و حکه و امراض مقعده و قروح رطبه شربا و طلاء نافع و مضمضۀ آن جهت تاکل دندان و استحکام لثه مفید و چون یک شبانروز در آب بخیسانند در افعال مانند مطبوخ آنست و قطور آن مقوی اجفان و رادع مواد و مانع قبول آفات و مقوی بصر و جهت دمعه و سلاق و جرب بسیار مفید خصوصا که در کلاب خیسانیده باشند و جرم آن جهت نفث الدم و جراحت شش و اسهال کهنه و سیلان مواد و نزف الدم اعضا و برشتۀ آن در جوف کل سرشوی کرفته جهت اسهال مجرب ذرور آن جهت بردن کوشت زائد و قطع خون جراحات و طلای آن جهت نیکوئی رنک رخسار و صاف نمودن بشره و حمول آن جهت تجفیف رطوبات رحم و ضماد پختۀ آن با آب و سرکه جهت سپرز و چون آن را با صندل و افسنتین بجوشانند و آب آن را با شکر بقوام آورند آشامیدن آن جهت تحلیل سپرز بیعدیل است و جهت تقویت اشتها و اعضا و اعصاب و رفع اعیا و مغص و تنقیۀ رطوبات فاسدۀ معده و تقویت آن بغایت مؤثر مضر سر مصلح آن دو قوبدل آن مازو یا شحم انار بوزن آن مقدار شربت از جرم آن تا دو مثقال و کویند تا چهار درم است
ص: 544
بفارسی کزبار و معرب آن کزمازج است و بهندی بری مائین نامند
*ماهیت ان
ثمر درخت کز است مثلث شکل بزرکتر از عذبه که ثمراثل است که ذکر یافت در افعال مانند آن و خالی از حرارت لطیفه و جلا و تقطیع نیست*
بضم ثاء مثلثه و سکون میم و ضم نون و سکون شین معجمه بیونانی نباتی است که ما بین شجر و حشیش باشد*
*فصل الثاء المثلثه مع الواو*
٢٨٨
بضم ثا و سکون واو و میم بفارسی سیر و بهندی لهسن کویند
*ماهیت ان
بری و بستانی و جبلی می باشد بری آن را بیونانی اسئوردیون و بعربی ثوم الحیه نامند و در حرف الالف مذکور شد و بستانی آن دو قسم می باشد یکی بسیار دندانه یعنی چند دانه بهم متصل و یکی منحصر بر یکدانه و بقدر پیاز کوچکی و این نسبت بآن کمتر است و جبلی آن را بفارسی موسیر نامند و برک آن عریض مانند نرکس و کل آن بنفش و بیخ آن یکدانه بقدر پیاز کوچکی و بسیار بزرکتر از بوستانی و دربو فی الجمله شبیه بدان و بهتر از همه بستانی مشهور بزرک دندانۀ آنست و جبلی آن از جهت مخلل نمودن بهتر و بدون محلل این قسم کم مستعمل و تازۀ همۀ اقسام بهتر از کهنه و نوعی دیکر مرکب میان ثوم و کراث است که آن را کراثی نامند
*طبیعت
ان
در سوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و حرارت او شبیه بحرارت غریزی است و بری آن در چهارم کرم و خشک
ص: 545
*افعال و خواص آن
محلل و جالی و مفتح و مجفف رطوبات معده و مفاصل و رقیق کنندۀ خون و مدر بول و حیض و عرق و با قوت تریاقیت و مفرح جلد و خوردن آن با مراغات زمان و مزاج و حد اعتدال حافظ صحت مزاج و دافع مضرت آبهای مختلف و هوای وبائی و تعفن خصوصا با سرکۀ آن و جهت تصفیۀ حلق و صوت و ربو و ضیق النفس و نسیان و فالج و لقوه و رعشه و اکثر امراض عصبانی و اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و وجع ورک و امثال اینها و قطع اخلاط غلیظه و سپرز و دفع ریاح تهیکاه و قولنج ریحی و زلوی در حلق مانده و اقسام کرم معده و حب القرع و در مرطوبین محرک باه و مولد منی و در محرورین مجفف آن و مفطش و جهت تپهای کهنه و قروح شش و درد معده و رفع تشنکی که از بلغم و سدۀ ماساریقا باشد و تقطیر البول و نیکوئی رنک رخسار و تلطیف غذاهای غلیظ و تحلیل اورام و حصاه کرده و کزیدن مار و سائر هوام و سک دیوانۀ کزیده و رتیلا و با شراب جهت سم افعی و مداومت اکل آن باعث سقوط موی سفید و روئیدن موی سیاه و با انجیر و سداب و با مغز کردکان قویتر از فادزهر و مطبوخ آن با زیره و برک صنوبر جهت تقویت دندان و با شیر کوسفند پخته و با روغن کاو تازه بریان کرده و با عسل شیرین نموده حلوا ساخته در تحریک باه و انعاظ بیعدیل و با طبیخ فودنج جبلی جهت قتل سپش و صئبان که بفارسی رشک نامند مفید المضار اکثار آن و عدم مراعات مزاج و سن و فصل مصدع و محرق خون و مضر چشم و شش و بواسیر و زنان حامله و صاحبان زحیر و خنازیر و مولد صفرای بسیار تند و مضعف باه و مهیج امراض نائبه مصلح آن پختن آن است در آب با قلیلی نمک و اضافه نمودن روغن بادام و یا روغن کره و استعمال آن با کشنیز و سکنجبین و آب انار ترش شیرین و امثال اینها و اکتحال با آب آن جهت کمنه الدم و غرغره با سرکه منحلل آن یعنی پرورده در ان جهت اخراج زلو در حلق مانده و ذبحه و مضمضه بطبیخ آن با کندر جهت درد دندان بارد و تاکل آن و تقویت لثه و بدستور نکاهداشتن آب مطبوخ آن با چوب صنوبر و کندر در دهان جهت وجع اسنان حادث از برودت و احتقان بدان جهت عرق النسا و مالیدن مشوی آن بر دندان جهت تسکین وجع ریحی و رطوبی آن مفید و طلای آن با عسل جهت بثور و قوبا و قروح رطبه سر و سبوسۀ آن و بهق و جزب و لیکن مقرح کنندۀ جلد است و با برک انجیر سیاه و زیره جهت کزیدن ابن عرس و با جند و روغن زیتون جهت جذب سم عقرب و مار و سک دیوانه و کل سموم و رفع اذیت آنها و بدستور با عسل و با سرکه جهت تحلیل رطوبات غلیظه و ورم اعضا و ضماد پختۀ آن با شیر جهت کشودن دبیله و دمل و تضمید محرق آن با عسل جهت ازالۀ خون منجمد در تحت پلک چشم و با روغن بان جهت داء الثعلب و با روغن کاو جهت سحج انفع و خوردن آن در روغن بریان کرده و طلا کردن جرم آن و یا روغن آن و با آن هر دو جهت تجفیف قروح رطبۀ سر و تدهین بروغنی که
ص: 546
٢٨٩مکرر سیر در ان جوشانیده باشند جهت جمود خون در اطراف بدن و شقاقی که از برودت بهم رسیده باشد و جهت وجع مفاصل و قولنج بلغمی و سحج حادث از خلط لزج شربا و طلاء از خارج و طلای رماد آن با عسل جهت بهق و برص و داء الثعلب و کمنه الدم و جرب و جلوس در طبیخ برک و ساق آن جهت ادرار بول و رفع احتباس حیض و اخراج مشیمه و بدستور تدهین بدان و لیکن این ضعیف است نسبت بآن و طلای آن با نوشادر جهت برص و بهق و با زفت جهت داخس و خشونت ناخن و کجی آن و طبیخ آن کشندۀ سپش و خائیدن برک آن و بعد از ان مضمضه بنبیذ ریحانی زائل کنندۀ رائحۀ آن است و کفته اند اکر جهت فالج تا چهل روز هر روز درست خام آن را بلع نمایند بدین طریق که روز اول یکدانه و روز دوم دو دانه و روز سوم سه دانه همچنین تا چهل روز که روز چهلم چهل دانه شود و باز بدستور روزی یکدانه کم نمایند تا بروز هشتادم باز بیک دانه رسد در بین ان شاء اللّه تعالی زائل کردد و محتاج بدوائی دیکر نکردد و چون بلادر را در زمین دفن نمایند تا پوسیده کردد و در انجا سیر را غرس نمایند تا قوت کیرد پس برآورده آن را معجون سازند تقویت عظیم بخشد و موی ریش سفید شده سیاه روید و تریاق الثوم و منافع آن و دهن و مخلل و معجون آن در قرابادین ذکر یافت*
بضم ثاء مثلثه و سکون واو و ضم میم و سکون واو و نون بفارسی تخم زردآب و بترکی صفرا ادوی نامند
ص: 547
*ماهیت ان
تخمی است شبیه بخبه منبت آن جاهای سایه کیاه آن شبیه بسداب و برک آن درازتر از ان و کل آن سفید و تخم آن تلخ و تند و ریزه و کویند تربد زرد بیخ آن است و در افعال مشابه خربق
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقئ و مسهل اخلاط غلیظه و اقسام کرم معده و مخرج جنین و مدر بول و حیض و محلل اورام بارده مقدار شربت آن نیم درهم مصلح آن کثیرا و کشنیز است*
*فصل الثاء مع الیاء المثناه التحتانیه*
بکسر ثا و سکون یا و لام لغت عربی تخم و تخمه و خومه و بترکی پیلان افردی و در تنکابن کرک جرواش و بفارسی بید کیاه نامند و کویند که آن نوعی از حرشف است
*ماهیت ان
اصناف است صنفی کیاهی است که در کنار آبها و راه و زمینهای نمناک می روید و مفروش بر روی زمین و مخصوص بزمانی نیست و شاخهای آن دراز و باریک و با کرهها و بندهای بسیار و برک آن بسیار ریزه و سرهای آن تند و اندک صلب مانند صعتر و برهو سرهو کوهی و بندی رسته و کل آن ما بین سرخی و سفیدی و طعم کیاه آن بی مزه و بیخ آن ما دام که تر و تازه است آن را می خورند و طعم آن شیرین بی مزه و باندک حرافت و قبض و دواب آن را می خورند و طعم کوههای آن شیرین تر و صنف دیکر برک های آن عریض و نرم و چون دواب آن را می خورند می میرند و منبت آن کفته اند در بابل بسیار است و در راهها می روید و صنف دیکر برک آن مانند لبلاب و کل آن خوش بو و ثمر آن کوچک و عروق آن پنج یا شش بسطبری انکشتی و نازک و بدبو
ص: 548
*طبیعت
صنف اول آن در اول سرد و خشک و با قوت قبض و کویند معتدل است و بیخ آن لذع و لطیف
*افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ آن جهت مغص و قروح مثانه و عسر البول و طبیخ بیخ آن جهت تفتیت سنک کرده و قروح مثانه و آب کیاه آن از نیم رطل تا یکرطل جهت رفع سموم اقسام مارها و سک دیوانه کزیده و حرقت البول و احتباس آن و تفتیت حصاه و تپهای حار و سل بغایت مجرب و ضماد بیخ آن جهت التیام جراحتهای تازه و ما دام که خون آلود باشد و کزیدن هوام و ضماد حشیش آن جهت اورام حاره و منع نزلات و ضماد خاکستر آن جهت قطع خون بواسیر و تحلیل اورام و تجفیف قروح بغایت نافع و مدر بول و صنف دوم عصارۀ آن
٢٩٠با ادویۀ مناسبه مانند شراب یا عسل هر دو مساوی و نصف آن مرو ثلث آن فلفل و بوزن هر دو کندر چون طبخ نمایند جهت علل چشم و تحلیل مواد آن و تخم آن بغایت مدر بول و جهت قطع قئ و اسهال و ریختن مواد بمعده و احشا و تفتیت حصاه کرده و مثانه و قروح آن مفید و قسم سوم آن را چون در ظرف زجاجی بر آتش ملایم بسوزانند و در ظرف مس بسایند ضماد آن را جهت قطع خون بواسیر مجرب شمرده اند و کویند زیاده بر سه مرتبه احتیاج نمی شود که هر مرتبه نیم درم آن را بمالند و ضماد تازۀ آن با روغن کل بغایت ملین و منضج و محلل است*
ص: 549
بفتح جیم و الف و ضم راء مهمله و الف و لام و فتح نون و سکون ها و راء مهمله بمعنی همسایۀ نهر است جهت آنکه نبات آن مفارقت از انهار و آب نمی کند و در جاهای خشک نمی روید
*ماهیت ان
نباتی است شبیه به نیلوفر و برک آن بر بالای آب می باشد شبیه به برک چغندر مزغب و بیخ آن خشن و طعم آن با اندک تلخی و بی کل و ثمر
*طبیعت
ان
سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
جهت حبس اسهال و خون و قطع عطش شربا و بجهت تحلیل اورام و التحام قروح تازه و خشک و اورام حاره و قروح خبیثۀ عفنۀ ساعیه و حکه طلاء و ضماد او ذرو را نافع و مانع سعی آنها است و بطریق مرهم نیز استعمال آن سودمند مضر عصب مصلح آن شکر مقدار شربت آن تا دو مثقال
بفتح جیم و الف و سکون میم و باء عجمی و خفاء ها و لام اسم ثمر هندی است و در بنکاله مشهور بسفری انبه
*ماهیت ان
ثمر درختی است فی الجمله شبیه بامرود و دو صنف می باشد صنفی مغز آن سفید و صنفی سرخرنک و بعد رسیدن هر دو شیرین و مانند امرود کوهی جنکلی جرم آن دانه دار و در جوف آن تخمهای ریزه بسیار بقدر تخم مرو از سفید سفید و از سرخ سرخرنک و اندک صلب و شکل صنف سفید آن صراحی مانند نوع امرود کوچکی که کلابی نامند و سرخ آن اکثر مدور و در فصل کرما که موسم بارش هند و بنکاله است ثمر بسیار می آورد و در فصل زمستان نیز بعضی اشجار و لیکن بوفور آن موسم نیست و در هند و دکهن بهتر از بنکاله می شود و لاکن بوفور بنکاله نیست و بهترین آن رسیدۀ بالیدۀ شاداب شیرین کم تخم آنست خصوصا نوع سفید آن و درخت آن ببزرکی درخت سیب و به و غیر موزون و برک آن از برک سیب اندک بلندتر و با خشونت و بی تشریف و چوب آن پر ریشه شکننده می باشد و قابل عمارت نیست و اهل هند از ان خلال می سازند و می سوزانند و درخت آن زود بثمر می آید و کهنه سال خوردۀ آن کم ثمر می باشد و چون تنۀ آن را ببرند از اطراف آن شاخها برآمده در یک دو سال باز ثمر می دهد
ص: 550
*طبیعت ان
کرم و تر با رطوبت لزجه و قوت قابضه
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی قلب و معده و ملین طبع در ابتدا پس قابض و مدر بول و حابس اسهال خصوصا که با پوست و تخم آن را بخورند و نیمرس آن قابض تر و چون پوست درخت نونهال آن را که هنوز بثمر نیآمده باشد مقدار دو سه مثقال آن را شب در قدری آب بخیسانند و صبح مالیده صاف کرده اندکی شکر داخل کرده تا سه چهار روز هر روز تازه خیسانیده بنوشند در حبس اسهال رطوبی مجرب است المضار مضر مبرودین و مرطوبین و صاحبان قولنج و مصدع و محرک نزله و اخلاط ساکنه و مهیج آنها و نفخ و ریاح و قراقر و باعث حمیات در ابدان مستعده خصوص اکثار آن و مضمضه به آب برک مطبوخ آن جهت تقویت لثه و استحکام دندان متحرک نافع و مسکن درد آن*
بفتح جیم عجمی و الف و سکون میم و فتح کاف عجمی و خفای ها و الف و سین مهمله لغت هندی و بنکاله است
٢٩١
*ماهیت ان
کیاهی است که در هند و بنکاله بسیار در جاهای نم ناک در موسم برسات می روید و با ساقهای بلند بقدر ذرع و زیاده و کمتر از ان دو عدد و یا زیاده بر سر هر ساقی سه برک پیوسته بهم با بورقیت و حدت و بیخ آن سفید بقدر پیاز کوچکی با حدت و بورقیت و کل آن شبیه ببرکی عریض طرف پائین آن پیچیده و از جانب پیچیدکی میلی مخروطی شکل روئیده و زیر کل آن کرهی صراحی شکل و بیخی باریک سفید و کل آن نهایت بدبو می شود
ص: 551
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
خوردن ساق برک پختۀ آن جهت استسقا و بیخ آن با فلفل که سائیده حبوب بندند هر حبی بقدر فلفلی و نخودی سه چهار حب آن جهت حبس قئ و در هیضه که بند نشود و کذاشتن مقدار نخودی و یا باقلائی از ان بیخ در جوف قدری از مویز پخته که بهندی کیله نامند آن مقدار که بلع توان نمود جهت تحلیل طحال چند روز متوالی که بعد از بلع یکدو لقمه برنج نرم پخته بی روغن و بی نمک بخورند مجرب دانسته اند و چون مقدار بیست و چهار توله که یک نیم پا و آثار هندی باشد بیخ آن را نرم سوده در ظرف چینی کنند و بوزن آن روغن کاو داخل آن نمایند و خوب برهم زنند پس آب لیموی که بهندی کاغذی نامند شانزده عدد داخل کرده خوب برهم زنند و اکر آب لیمو کم شود که مانند مرهم و ضماد رقیق نباشد آب چهار عدد لیموی دیکر داخل نمایند و در شیشه و یا ظرف چینی کرده در جای نمناک نکهدارند جهت التیام قروح خبیثه و ساعیه که بهندی کهرکهره نامند که روز دو مرتبه آن را در جوف زخمها پر کنند و بر بالای آن بطریق مرهم استعمال نمایند و اکر بعد التیام و چاق شدن خارشی در آن موضع باقی بماند از تدهین بدان روغن مزبور زائل کردد و این روغن زیاده از یک هفته نمی ماند و هفتۀ دوم باز اکر احتیاج باقی باشد باید که تجدید نمایند*
بفتح جیم و الف و ضم میم و سکون واو و سین مهمله بفارسی کاومیش و بهندی بهینس نامند
ص: 552
*ماهیت ان
نوعی از کاو صحرائی است سیاه رنک و بسیار زورآور نسبت بکاو اهلی و شاخهای آن بلندتر و قویتر و در هند و بنکاله دو صنف می باشد یکی صحرائی و این را بهینس نامند و دیکر جنکلی و این بسیار قوی و بزرک و شاخهای آن بلندتر و قویتر از اهلی می باشد و این را ارفه نامند و زور و قوت این بمرتبه ایست که شیر و فیل را می کشد و شیر و روغن آن نسبت بشیر کاو چرب تر و غلیظتر خصوص شیر جنکلی آنکه ارنه کفته شده
*طبیعت ان
کرم و خشک و جنکلی آن کرم تر و خشک تر
*افعال
و خواص آن
کوشت آن بسیار غلیظ و جهت اصحاب ریاضات و هزال کرده نافع و کوشت بچۀ شیرخواره که دو سه ماهه باشد قورمه و کباب آن بسیار لذیذ و در ضرر و غلظت کمتر و دود کردن موی آن و شاخ آن باعث طرد افاعی و خاکستر سم آن مجفف قروح و حکه کفته اند آشامیدن خاکستر کعب آن مقرح است و مولد سودا و مضر درد مفاصل و امثال آن و عرق النسا و نقرس مصلح آن آب کامه و دارچینی و ادویۀ ملطفه و مهرا پختن آن و بعد از ان سکنجبین آشامیدن و در سلهت از پوست جنکلی آن سپر می سازند بسیار خوب می شود*
بفتح اول و الف و ضم میم و سکون واو و نون و بعضی بدون واو و فتح میم می نامند
*ماهیت ان
میوۀ هندیست درخت آن بسیار بزرک بقدر کردکان و از ان بزرکتر و برک آن اندک باریک و بلند تا بیک شبر و سبز تیره و شکوفۀ آن سفید و بسیار ریزه و میوۀ آن شبیه بانکور سیاه و اندک طولانی و بعضی بزرک تر از ان و رنک ظاهر و باطن آن بنفش و باغی و صحرائی می باشد صحرائی ثمر ان کوچک و تخم آن بزرک و کم آب و ترش و با عفوصت بسیار و باغی نیز دو صنف است یکی ثمر آن بزرک بالیده بسیار شاداب چاشنی دار و تخم آن کوچک و با عفوصت کمی و این را رای جامون نامند و صنف دوم در اوصاف
ص: 553
٢٩٢مذکوره بدین مرتبه نیست
*طبیعت ان
سرد در آخر دوم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
حابس اسهال صفراوی و مقوی معده و کبد حارین و مطفی حدت دم و صفرا و غرغره و مضمضۀ آن بجهت خناق و قلاع حار و استحکام لثه و خوردن آن جهت حبس اقسام اسهالات و تسکین حرارت معده و کبد و حدت صفرا و تشنکی و تحریک اشتها و باه محرورین و جهت ذیابیطس مفید و طلای ثمر رسیدۀ آن جهت داء الثعلب نافع و رویانندۀ موی آنست در چند مرتبه و نقوع ریشهای باریک بیخ آن و بیخهای باریک نازک آن بمقدار دو توله نیمکوفته شب در آب خیسانیده صبح مالیده صاف نموده بیاشامند تا مدت بیست روز و یا چهل روز مغز تخم کهنۀ آن با مغز تخم کهنۀ انبه و هلیله بریان کرده جهت اسهال مزمن مجرب و ذرور برک خشک آن جهت استحکام لثه مفید و ناشتا خوردن آن مضر بسبب ثوران آن صفرا را و مضر معده و دیر هضم مصلح آن نمک که آن را شسته و نمک بران پاشیده زمانی بکذارند پس تناول نمایند آشامیدن افشرۀ آنکه آب آن را کرفته صاف نموده قدری آب و نبات بقدر آنکه طعم آن را نیکو کرداند داخل کرده بیاشامند و شراب آن نیز که آب آن را صاف نموده با قدری نبات یا قند که طعم آن را چاشنی دار کرداند بآتش ملایم طبخ نمایند تا انکشت پیچ کردد در افعال مذکوره بهتر از اکل ثمر پختۀ آن است و آهن و یا فولاد را چون براده نموده در آب برک آن بریزند و در آفتاب بکذارند کشته نرم و سبک کردد به حدی که جوش خورده بالای آن آید و اکر مکرر در آب برک آن تربیت نمایند پس شسته استعمال کنند بهتر است و خوردن این آهن یا فولاد کشته جهت تقویت اشتها و رفع اسهال مزمن و استسقا و بواسیر و امثال اینها نافع و یک نوع آن را کلاب جامون می نامند مخصوص بنکاله است تمام در هند و دکهن جای دیکر نمی شود و آن اندک مدور و شیرین و بعضی اندک آبدار و خوش بو شبیه برایحۀ کلاب کویا که در کلاب پرورده شده و در جوف بعضی یکدانه و بعضی دو دانه و بعضی سه دانه بهم پیوسته و مغز آن سبز رنک و درخت این ببزرکی درخت نوع اول نمی شود و اکثر پراکنده می باشد و برک های این نیز در طول و عرض از ان کمتر و اندک عریضتر و نازک تر و سبز روشن
ص: 554
*طبیعت ان
معتدل مائل ببرودت و یبوست
*افعال و خواص آن
مفرح قلب و دماغ و مقوی معده و کبد حار و نفاخ است و تخم آن با عفوصت و قابض و رادع*
بفتح جیم و الف و فتح واو و سکون را و سین مهملتین معرب از کاورس فارسی است و آن نوع ریزۀ دخن است که بفارسی ارزن و بهندی باجرا نامند و کنکنی نوعی از ان است
*ماهیت ان
حبی است رنک آن اغبر و از ارزن ریزه تر و صاحب اختیارات نوشته که سه نوع است یک نوع را دخن و بفارسی ارزن و بشیرازی الم بفتح الف و ضم لام و میم و دیکری را ذره بذال معجمه و بفارسی زرت بزاء معجمه کویند و نوع سوم را جاورس که معرب کاورس است و بشیرازی کال نامند و اول متوسط در بزرکی و کوچکی و آن را بهندی باجرا نامند و نوع دوم را بهندی جوار و نوع سوم که از همه کوچکتر است بهندی کنکنی کویند و نیز در هند و بنکاله یک نوع دیکر می شود که از کنکنی بزرکتر و زردرنک است و آن را چینه نامند و دخن و ذره در جای خود مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و برک آن مانند جو و اندک عریضتر و درازتر از ان و خوشۀ آن نیز مانند خوشۀ جو و دانهای آن از ان ریزه تر و نرم تر و متراکم تر و بهترین آن زرد سنکین آن است
*طبیعت
ان
در اول سرد و در آخر دوم خشک و بعضی سرد و خشک در دوم کفته اند
ص: 555
*افعال و خواص آن
لطیفتر از دخن و قابض و مجفف و بی لذع و ردی الکیموس قلیل الغذاء یعنی خون صالح از ان کم متولد می یابد و دیرهضم و چون هضم کردد بدن را قوی کرداند و با روغن و چربی غذائیت آن بیشتر و خوردن مهرا پختۀ آن جهت التوای حجاب و انشقاق آن
٢٩٣و نزلات نافع و خوردن نان مطبوخ آن حابس اسهال مراری و مدر بول و مسقط جنین و اکثار آن مولد خون سوداوی و مورث سده و مصلح آن روغنها و شکر و حلواهای چرب و یا با شیر و یا با نخاله پختن و با روغن خوردن و بحمام رفتن و مالیدن روغنها بر بدن و کماد کرم کردۀ آن محلل نفخ معده و تهیکاه و مغص و درد بواسیر و پختن آن با شیر تازه دوشیده جهت صاحبان خون زائد و رطوبات فاسده و جلوس بر سائیدۀ آن با نمک که در خرقۀ بسته باشند جهت بروز مقعده و پیچش و ثفل محتبس در امعا نافع و بدل آن در اضمده شونیز و استعمال کهنۀ آنکه یک سال بران کذشته باشد جائز نیست
بفتح جیم و الف و ضم واو و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه بفارسی جواشیر و کوشیر و نیز بشیرازی جاحوشی نامند
*ماهیت ان
صمغی است بدبو ظاهر آن سرخ تیره و باطن آن سفید و نبات آن را ساق غلیظ و بلندتر از ذرعی و نرم و برو چیزی سفید شبیه بپشم و برک آن شبیه ببرک انجیر مائل باستداره و مشرف بپنج تشریف و خشن و بسیار سبز و قبۀ آن شبیه بقبۀ شبت و کل آن زرد و خشبو و تخم آن سیاه و قریب بانیسون و خوش بو و تند و ساق آن کوتاه و غلیظ و نرم و مزغب بزغب سفید مانند خیارزه و بیرون آن سیاه و اندرون آن سفید و بهترین صمغ آن تیزبوی زعفرانی رنک و طریق اخذ آن آنست که بیخ آن را می شکافند در هنکام ظهور ساق آن و حوالی آن را خالی نموده برکی در زیو آن فرش می نمایند که صمغ آن در ان جمع کردد و چون خشک کردد از ان برمیدارند و نیز از ساق بیخ آن در هنکام ظهور کل آن که بودن شمس در جوزا است بطریق مذکور صمغ اخذ می نمایند و نیز از علامت خوبی آن آنست که در هنکام ریزه شدن در سودن ریزهای آن سفید باشد و زبان را بکزد و بدست بچسپد و چون در سرکه و یا آب حل نمایند زود منحل کردد و بوی آن تند باشد و آنچه از ساق آن کیرند رنک خشک کردۀ آن زرد و محلول آن در آب برنک شیر باشد و این ضعیف العمل و غیر مستعمل است و مغشوش آن سیاه رنک و غش باشق و موم می کنند
ص: 556
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم و بعضی خشک در دوم کفته اند
*افعال و خواص آن
محلل ریاح و مفتح سدد و مقوی اعصاب ضعیفه و مضعف اعصاب صحیحۀ قویه و ملین صلابات و جالی لزوجات و اوساخ و با قوت تریاقیه و جهت امراض باردۀ بلغمیه خصوصا عصبانیه و دماغیه مانند صداع و فالج و لقوه و صرع و ام الصبیان و رعشۀ حادث از کثرت جماع و نزلات و کوفتکی و تعقد عضل و درد مفاصل و دردی که از صدمات بهم رسیده باشد و جبر و کسر استخوان و درد پهلو و نزف الدم و سرفۀ بلغمی نافع که نیم درهم آن را با آب مرزنجوش بیاشامند و بران مواضع نیز ضماد نمایند و یک مثقال آن جهت لرزحمیات دائره و استسقا و یرقان و تقطیر البول و جرب مثانه و نفخ رحم و ادرار طمث و قولنج ریحی و بلغمی و تفتیت حصاه و رفع سموم امراض الراس آشامیدن آن جهت صداع و صرع و ام الصبیان و لقوه و رعشه و نزلات الضربه و الصدمه آشامیدن نیم مثقال آن با ماء القراطن یا شراب جهت ضربه و صدمه العین اکتحال آن جهت نزول آب و تقویت حدت بصر الاذن قطور آن در کوش جهت رفع کری الاسنان مالیدن آن بر دندان و پر کردن در جوف دندان کرم خورده جهت تسکین وجع و منع تاکل آن الصدر آشامیدن آن جهت سرفه و درد پهلو حادث از برودت و بدستور ضماد برک آن جهت درد پهلو اعضاء الغذاء آشامیدن عصارۀ آن با سرکه و طلا نمودن بدان جهت تحلیل سپرز و چون ده مثقال آن را در دو جرۀ عصیر عنبی اندازند و بعد از بیست روز صاف نمایند و بیاشامند جهت طحال و استسقا جید النفع است اعضاء النفض آشامیدن یک بندقۀ آن با آب کرم جهت ادرار بول و حیض و اصلاح رحم بارد و تحلیل صلابت آن و رفع تقطیر البول و ثمر آن نیز ادرار طمث آورد خصوصا با افسنتین و اختناق رحم را مفید و اسقاط
ص: 557
٢٩4جنین نماید و ریاح رحم را پراکنده سازد و تحلیل دهد و صلابت آن را زائل کند شربا و حمولا و قولنج و حکۀ مثانه را نافع و اسهال خلط خام نماید و حمول محلول آن با عسل جهت ادرار طمث و قتل جنین و اخراج آن هرچند بعد سه روز باشد خصوصا احتمال فتیلۀ آن و احتقان آن در رحم باعث تجفیف آن القروح و الجروح و الاوجاع طلای آن با عسل جهت قروح مزمنه و نار فارسی و با زیت جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و با روغنها جهت رفع اعیا و بدستور آشامیدن عصیر آن جهت عرق النساء السموم طبیخ آن بازیت به حدی که مرهم کردد جهت کزیدن سک دیوانه و با زراوند آشامیدن آن جهت لسع هوام و غیرها و بدستور عصیر آن داخل کردن آن در مراهم جهت التیام قروح مضر انثیان مصلح آن مرماحوز و خیسانیدن او در مطبوخ عنبی و بعضی مضر عصب صحیح دانسته اند مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن بوزن آن قنه یا شیر انجیر و در اسهال اشق آشامیدن تخم آن با شراب جهت اختناق رحم و اصلاح عصب رطب و خدر و قولنج بلغمی و ریحی و نیم مثقال آن با نیم مثقال زراوند طویل جهت کزیدن هوام و با نیم مثقال افسنتین جهت احتباس حیض بسیار نافع و ضماد و ذرور و بیخ آن جهت قروح مزمنه و استخوان عاری از کوشت شده و حمول آن جهت کشودن حیض و اخراج جنین مرده بغایت قوی الفعل و کل آن نیز جهت جراحات و بثور و بالجمله جمیع اجزای آن جهت قروح خبیثه نافع است*
ص: 558
بفتح جیم فارسی و الف و ضم واو و سکون لام و ضم میم و سکون نون و کاف فارسی و کسر راء مهمله و سکون یا
*ماهیت ان
ثمر درختی است که در اسلام آباد مشهور بچاتکام مضاف صوبۀ بنکاله است می شود در غلافی اندک نازک صلب اغبر و ظاهر مغز آن سیاه رنک و باطن تازۀ آن سفید مائل بزردی و با دهنیت و بی طعم و رائحۀ غالب و هرچند کهنه کردد میل بزردی و سیاهی می نماید و بهتر و مستعمل تازۀ آن است
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم و با تریاقیت
*افعال و خواص آن
مفتح و جالی و مصلح خون فاسد و جهت جذام و جرب متقرح و قوبا و اکثر امراض دمویه و سوداویه نافع شربا و ضمادا مضر محرورین و روغن آن نیز برای جرب و قوبا مفید
بفتح جیم عجمی و الف و یا و فتح خاء معجمه و فتح طاء مهمله و الف و کسر همزه و یا و صحیح بتاء مثناه فوقانیه است نه طای مؤلفه
*ماهیت
و سبب اطلاع بران حکیم میرزا قاضی در رسالۀ خود نوشته که سبب معرفت و شناخت چای چنان بوده که پادشاهی از پادشاهان چین بر یکی از خواص خود خشم کرفته آن را از ملک خود اخراج نمود آن شخص در جنکلها و بیشها و کوهها می کشت و زرد و علیل و ضعیف کشته بود روزی از غایت کرسنکی بر اطراف کوهی می کشت کیاهی دید آن را غذای خود ساخت در اندک مدتی آثار صحت و حسن صورت در خود مشاهده نمود و کمال قوت در خود یافت در شهر آمده با یکی از مقربان پادشاه احوال خود را نقل کرد و آن شخص بحضور پادشاه عرض نمود پادشاه باحضار اوامر فرمود و از دیدن صورت او متعجب شد بعد سوال از احوال آن اطبا را امر فرمود تا آن کیاه را حاضر سازند و تجربه نموده خواص آن را ثبت نمایند و نیز چنین در اختیارات خود نوشته که نبات چای شبیه بنات شبت است و باریکتر از ان و خوش بو و با اندک تلخی است و چون آن را بجوشانند تلخی آن زائل کردد و آشامیدن آب مطبوخ آن حرارت باطن را تسکین دهد و خون را صاف نماید و آن خودرو و مزروع می باشد و کفته که طائفۀ که در بلاد چین نبات آن را مشاهده کرده اند چنین می کویند که در میان شهر چین وادئی است و کیاه این برک بر اطراف آن می روید و بر خمار مردمان بخوردن آن اعتیاد دارند و بیع و شرای آن بی رخصت پادشاه آنجا نمی توانند نمود خراج آن بخزانۀ پادشاه عاید می سازند و مترجم صیدانه ابو ریحان می کوید که چای نوعی است از انواع
ص: 559
٢٩5نبات منبت آن زمین چین است و آن را می برند و در سایه خشک می کنند و در وقت حاجت با آب کرم شربت می کنند و می خورند شربت آن قائم مقام ادویۀ مرکبه است و مضرت ادویۀ مرکبه ندارد و ازین جهت اهل تبت دفع مضرت شراب بآن می کنند زیرا که ایشان افراط در خوردن شراب می کنند و در دفع مضرت او هیچ داروی بآن نمی رسد و نافع ترین ادویه است و طایفۀ که بر زمین تبت می برند در قیمت آن جز مشک نمی کیرند و فرق بسیار است در میان قیمت اعلای آن تا ادنی و همچنین در رائحه و منافع آن و نیز نقل است که در ولایت خطا جمعی مردم بطریق سیر بصحرا رفته بودند طعامی پخته در ظرفی کرده بالای آن را بشاخۀ پربرکی از اشجار آن صحرا پوشیده بکاری مشغول شدند که بعد از انفراغ تناول نمایند و بعد از اندک زمانی که فارغ شدند و خواستند که تناول نمایند دیدند که تمام آن طعام مضحمل شده است این امر را نزد اطبا اظهار نمودند اوشان بعد از تفحص بحدس و قیاس دریافتند که برکهای آن شاخه را در هضم طعام و غذا اثر تمام است و درصدد تجربۀ آن درآمدند و محرر کتاب می کوید که آنچه مشاهده شده برک آن شبیه ببرک انار و حنا و ریحان است و از ان بزرکتر و عریضتر و ضخیم تر و شعبهای آن بلندتر و برک بعض نوع آن ریزه تر از بعضی درخت آن شنیده شده که بقدر یک قامت تا بدو سه قامت و شبیه بدرخت حنا و انار و بر ساق آن قریب بانتها شاخهای باریک رسته و بر آنها کلهای کوچک و برک آن مدور در بعضی جاها سه عدد و در بعضی جاها چهار عدد بهم پیوسته شبیه بکل سه برکه و چهار برکه و بر سر شاخها نیز کلی پنج برک و منبت آن ملک چین و خطا و نیپال و آن انواع و الوان می باشد سفید و سبز و بنفش و تیره و سیاه اما سفید ریزه برک خوشبوی آنکه برکهای آن بسیار درهم پیچیده باشد از همه اقوی است و بعد از ان سبز و اما یبس این از ان زیاده و بعد از ان بنفش و بعد از ان سیاه و این از همه ضعیف تر و زبون تر و نوع اول یعنی خوب و اعلای آن عزیز الوجود و کران بها است و برای تجارت نمی آورند و سلاطین و حکام آن دیار برای امثال و اقران خود بطریق تحفه و هدیه بدیار دیکر می فرستند و اما انواع دیکر آن بسیار است خصوصا سبز تیره و سیاه آنکه وافر و ارزان است و از بعضی شنیده شده که بعضی تا مقیدان مستعمل آن را با غیر مستعمل مغشوش و تبدیل نموده می فروشند بدین طریق که چون ضابطۀ نصاری است که مطبوخ یعنی جوشانیدۀ آن را نمی خورند و مضر و بدذائقه می دانند جرم آن را و لهذا آب را خوب جوش نموده بلکه آن مقدار که ربع آن یا خمس آن کم کردد پس قدری قلیل چای را در ظرفی که چایدان چینی یا نقره است ریخته آب کرم را بر روی آن می ریزند مثلا در یکمن طبی آب که تخمینا سه ثلث یک آثار هندی باشد یک درم نهایت یک مثقال از نوع متوسط آن و از نوع اعلای آن کمتر و از زبون آن بیشتر تا دو مثقال ریخته تا نیم ساعت کامل می کذارند تا قوت و رائحه آن در آب باز داده شود و آب اندک رنکین کردد پس آب صاف آن را که مطلق دردی و برک در ان نباشد در پیالها ریخته چون طعم آن با اندک عفوصت و تلخی است برای اصلاح آن با نبات اندک شیرین نموده می آشامند و اکثر قدری شیر کاو یا شیر بز تازه دوشیده اندک جوشانیده برای اصلاح یبوست آن نیز در ان ریخته نیم کرم می آشامند پس خدمۀ آنها آن برکهای مستعمل را خشک نموده و بتدریج جمع نموده در قوطیها و غیر آن بدستور اول پر کرده سر آنها را بسته می فروشند و فرق میان مستعمل و غیر آن بزهومت رائحه و سیاهی رنک و کم رنک شدن آب و اندک باز بودن برکها است از هم بخلاف غیر مستعمل آن
ص: 560
*طبیعت
ان
کرم تا آخر دوم و خشک در اواسط آن و نوع اعلای آن کرم در سوم و بعضی سرد می دانند بجهت تسکین آن عطش و حرارت و التهاب باطن و دفع آن ضرر شراب را و این توهمی است بلکه صدور افعال مذکوره از ان بسبب تلطیف و تقطیع
٢٩6آنست بلاغم و اخلاط لزجه و معطشۀ ملتهبه را و دافع رطوبات حادثه از شراب است
*افعال و خواص ان
مقوی قوی و ارواح و معده و باه مبرودین و مرطوبین و منشط و منعظ و ملطف و مقطع و مفتح و منضج و مرفق مواد و معرق و مدر بول و مسکن عطش کاذب و صداع بارد و التهاب معده و جشای دخانی و صاف کنندۀ خون و رنک رخسار و مبدرق ادویه بقعر معده و عمق بدن و منقی معده و دماغ و جهت ازالۀ بخر و بدبوئی دهن و رائحۀ شراب و سیر و پیاز و طیب و نکهت بغایت مفید و جهت خفقان و امراض قلب و انتصاب نفس و انبساط نفس و ازالۀ غم و هم و یرقان و سوء القنیه و استسقا و مراض سدی بواسیر و حبس البول و تقطیر حادث از برودت و ضعف کرده هریک به تنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و ضماد پختۀ آن جهت اورام صلبه و تسکین درد بواسیر و نطول آن معرق و منوم و در طعم آن اندک تلخی و عفوصتی که دست بنقوع آن در آب کرم بطرز مسطور و یا جوشانیدن در آب و داخل کردن نبات و شیر جوش داده بسیار کم و زائل می کردد و لهذا مصلح آن را شیرینی و شیر می دانند و بی شیرینی استعمال نمی نمایند و مضر می دانند و نیز ناشتا آشامیدن آن مضر و باعث حدوث امراض حاره است خصوص در محرور المزاج و اما جهت کسی که در معده او اخلاط فاسدۀ لزجۀ ردیه بسیار باشد خصوص که از طعام سابق در خود ثغلی و جشائی و نفخی دریابد البته نافع است و آشامیدن آن را بسیار کرم نیز مضر می دانند خصوص در اوقات حاره و مزاجهای کرم و جوانان بالای طعام کرم بلکه نیم کرم آن را نافع کفته اند و نیز بالای طعام باعث سرعت انهضام و تحلیل آن و ازین جهت نصاری قاطبه و اتباع اوشان صبح بعد ناشتا و آخر روز وقت انحدار غذا مستعمل دارند و بهترین مصلحات آن در محرورین نوفل و شیر بز و در مبرودین مشک و قرنفل و بادیان خطائی و زنجبیل و دارچینی و جهت انعاش حرارت غریزی عود هندی و عنبر و زعفران و دارچینی و امثال اینها است و برای تقویت باه و دفع مضرت کثرت جماع با خصیه الثعلب و دارچینی و عنبر و نبات و شیر و بالجمله با هر دوائی که مقوی فعل آن است از دوای مسهل و قابض و ملین و مقوی و غیرها استعمال نمایند مثلا اکر با تربد و ریوند چینی بجوشانند و بیاشامند صفرا و بلغم لزج را اخراج نماید و چون با بنفشه و پرسیاوشان و اصل السوس و کل خطمی و بابونه و سناء مکی بجوشانند و صاف نموده قدری ملح طعام و شکر خام و روغن کل داخل کرده احتقان بدان نمایند تنقیۀ امعا از فضول لزجۀ بارد نماید بآسانی و همچنین بیان و طرق استعمال آن در قرابادین بتفصیل ذکر یافت و نیز بهترین طرق استعمال آن آنست که بطور نصاری درینجا ذکر یافت و قهوۀ آن مقوی قوی و ارواح و باه و معده و منعظ و ممسک است صنعت آن چای قسم اعلی و دارچینی قلمی و خصیه الثعلب مصری از هریک نیم درم اسکند ناکوری کبابۀ چینی از هریک ربع درمی کوفته پیخته بدستور مقرر طبخ نموده و حبه و عنبر اشهب در آن کداخته نبات بقدر آنکه آن را شیرین کرداند داخل نموده نیمکرم بنوشند و اکر پنج عدد قرنفل نیز اضافه نمایند بهتر است و نیز یک نوع چای دیده شده که از جبال نیپال و بهتنت می آورند کیاه آن فی الجمله شبیه بکیاه نعناع بقدر یک شبر و زیاده و برک آن اندک باریک و بلند و با خشونت و ضخامت کمی تازۀ آن زرد رنک و خشک آن اغبر و خاکستری رنک خصوص پشت آن و بسیار لطیف و نازک به حدی که چون برک آن را در دهان نکاهدارند با اندک زمانی منحل کردد و از ان ثفلی چندان نماند
ص: 561
*طبیعت آن
کرم و تر از طبیعت خطائی است و لطیف تر از ان و طریقۀ استعمال این نیز مانند آن و در افعال و خواص قریب بدان است*
بفتح جیم و باء موحده و راء مهمله و ها لغت مغربی است مشتق از جبر و بیونانی اولسطیون بمعنی جمع کنندۀ جلد
٢٩٧
*ماهیت ان
کیاهی است ربیعی و هر سال تازه می روید منبت آن بلاد مغرب و بر تلها و بلندیها بسیار می روید و بلندی آن مقدار سه انکشت تا چهار انکشت و بوی آن مانند بوی شراب و برک آن شبیه ببرک سیب و قابض و بیخ آن سفید و مانند موی باریک و کیاه آن بی کل و ثمر و نهایت بقای آن تا سرطان است و زیاده از سه ماه نمی ماند مکر آنکه در عسل نکاه دارند
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و تر
*افعال و خواص آن
مقوی دل و فکر و حواس و مفرح و جهت صاف کردن خون و التیام جراحات شربا و طلاء و با شراب دو درم آن جهت وهن عضل و فسخ آن نافع و کویند چون بیخ آن را با کوشت پارچه پارچه نموده طبخ نمایند پارچهای کوشت را بهم ملصق سازد و آشامیدن مرقه آن جهت یرقان مجرب دانسته اند و چون بر جراحت تازه بچکانند آن را ملتزق و ملتئم سازد مصدع محرورین مصلح آن مغز بادام تلخ مقدار شربت آن تا چهار درم بدل آن در التحام قنطوریون و در تفریح مثل و ربع آن زعفران است*
ص: 562
بفتح اول و سکون باء موحده و کسر سین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون بفارسی سنک کج نامند
*ماهیت ان
سنکی است رخو سریع التفتیت و ذو طبقات که بآسانی از روی هم جدا می کردد سه قسم می باشد یکی سفید براق صفایحی انطاکی کفته که این فی الحقیقه طلقی است که نضج کامل نیافته و بعضی کفته اند که زیبق است که غالب آمده بران اجزای ترابیه و متحجر کشته و این را اسفیداج جبساسین نامند و دوم سرخرنک حجری و سیوم غیر صفایحی و غیر براق و این حجر کج است که پخته کوبیده کج از ان می سازند بدترین آن سرخ آن است و بالجمله طبیعت اقسام آن در سیوم سرد و خشک و بعضی در اول چهارم خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
قابض و مغری و ضماد آن با سرکه ملصق و ملزق جراحات و مغری و حابس خون جاری از اعضا و محلل ورم و ترهل و استسقا امراض الراس طلای آن مفردا و با سفیدی تخم مرغ و غبار آسیا جهت قطع سیلان خون و با سرکه بر پیشانی جهت حبس رعاف و با کل ارمنی و عدس و لحیه التیس و آب مورد و سرکه جهت حبس رعاف العین طلای آن با سفیدی تخم مرغ جهت رمد دموی و منع ریختن مواد بچشم و با آب کشنیز جهت رفع باد سرخ و اورام ملتهبه مجرب و از خواص آن آنست که چون با روغن زیتون و اندک بوره و شب یمانی بسایند و بر کتابت و نوشتجات بمالند زائل کرداند و بر جامه ها و فرشها باعث قلع چرک و چربی آن است و طلای آن بر بواسیر جهت رفع آن مؤثر المضار آشامیدن آن کشنده است بخناق و خشکی دهان و قولنج و تریاق آن آشامیدن ماء العسل و اشیای لعابی و عصارۀ خطمی تر و تازه و ملوکیه پس آشامیدن ربع درهم سقمونیا در جلاب و حب النیل و قئ فرمودن اکر سحج عارض کردد بمعالجۀ آن پردازند و در اکثر اعراض و تداوی نیز مانند اسفیداج و قویتر از ان است و سفید آب جبساسین در جمیع افعال قویتر از همه اقسام و بغایت قابض و رادع و جامع و مجفف است*
ص: 563
بضم جیم و باء موحده و نون مشدده بفارسی پنیر نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن شیر بسته است بتعمل بزدن پنیر مایه و غیره بران بهترین آن تازۀ چرب آن است که ما بین نرمی و صلبی و خوش بو و لذیذ مائل بحلاوت باشد که از شیر معتدل از حیوان صحیح البدن که خوراک آن کیاههای نیکو باشد بعمل آورده باشند و مصنوع از ماست بهتر و سریع الهضم تر است و دستور صنعت آن آنست که شیر را جوشانیده پنیر مایه بران زده منجمد ساخته نمک بران می پاشند تا مائیت آن از جبنیت جدا کردد و بعد از جدا شدن جبنیت آن را نمک زده در سبدها و یا کیسۀ صفیقی کرده نمک بران پاشیده سنکی سنکین بران می کذارند تا مائیت آن تمام برآید و بعضی در خاکستر دفن می کنند برای جذب مائیت آن پس استعمال می نمایند
٢٩٨و اکر نمکین نخواهند ثانیا بران نمک نمی پاشند و بهترین نمک سود آن آنست که تازه نمک زده چرب باشد و بسیار کهنه و طعم و رائحۀ آن نکشته باشد و چون تناول نمایند رائحۀ آن در جشا تا مدتی از دهان نیاید
*طبیعت تازۀ آن
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص آن
مقوی معده و روده و کرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و دیرهضم و بعد از هضم سریع لسلوک در اعضا و با مغز کردکان و صعتر بغایت مسمن بدن و باعث نرمی جلد و دافع مضرت کسی که مرداسنک خورده باشد اعضاء الغذاء اکل برشتۀ آن بعد از طبخ و فشردن آب آن حابس اسهال خصوصا اسهال مراری صفراوی العین ضماد آن جهت رمد و طرفه الصدر چون پنیر را در آب جوش دهند و مرضعه آب آن را بیاشامد شیر آن زیاده کردد و منع تورم جراحات و قروح امعا خصوصا با برک چنار که دلب نامند و با حماض بری المضار مضر مبرودین و دافع اشتهای طعام و غیر مهضوم آن باعث سده و قولنج و ایلاوس و ظلمت بصر مصلح آن عسل و نعناع و صعتر و پنیر نمک سود کهنه در دوم کرم و خشک و قاطع بلغم و مقوی اشتها و امعا و مجفف رطوبات و ضماد آن با عسل جهت انفجار دمل و رفع داخس و با زیت جهت تحجر مفاصل و قروح ردیه و بدستور با ماء اکارع و کویند از مفاصل چیزی مانند کچ برمیآورد بی اذیت و با نوشادر جهت کلف و جرب نافع السموم با فودنج جبلی جهت لسع جانوران سمی نافع و مولد اخلاط مراری و معطش و مولد حکه و جرب و مضر مبرودین و صاحبان سدۀ احشا و لاغر کنندۀ بدن و مولد حصاه و مصلح آن مغز کردکان و بسیار کهنه متعفن آن اقرب بسمیت مصلح آن مغز کردکان و در محرورین میوها و ترشیها و پنیر غیر چکیده که بفارسی دلمه نامند در غایت رطوبت است و منوم و جهت تپ دق و سل و التهاب معده و دفع یبوست جلد و طبع و وسواس و امراض صفراوی و التهاب خون نافع مضر مبرودین و مورث امراض باردۀ رطبه و مولد حصاه
ص: 564
لغت فارسی است و جبلهیج معرب آنست
*ماهیت ان
تخم خاری است زرد رنک شبیه بشیوران بترکی صفرا اودی کویند و آن ثومونست و ذکر یافت
*افعال و خواص ان
مسهل و مقئ و آشامیدن تا یکدرهم آن جهت فالج مقدار شربت آن تا نیم درهم و یکدرهم آن کشنده زیرا که با قوت سمیت است و کسی که آن را خورده باشد خناق آن را عارض کردد و تدبیر کسی که آن را خورده باشد آنست که قئ فرمایند بتدابیر چنین که مذکور شد و خورانیدن روغن و زیرا و انیسون و جند بیدستر با نبیذ و خوردن غذای چرب و شیر تازه با عسل و ضماد نمک کرم کرده بر شکم آن و هرکاه شکم آن محتبس باشد او را تحقین فرمایند بحقنهای مناسب
بفتح جیم و سکون ثاء مثلثه و فتح جیم و الف و ثاء مثلثه لغت عربی است و بیونانی بردیسیون نامند
*ماهیت
ان
کیاهی است شبیه بکیاه درمنۀ ترکی و از ان کوچکتر و خشبوتر و شاخهای آن باریک و بسیار و کل آن شبیه باقحوان رنک آن سفید مائل بزردی و تخم آن با اندک پهنی و تلخی و کوچکتر از عدس
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال
و خواص آن
مفتح سدد و محلل ریاح و قاطع عرق و مدر حیض و مزیل مغص و کرم کنندۀ احشا و آشامیدن طبیخ آن و بدستور سه درهم از جرم آن جهت کسر ریاح و رفع مغص ریحی بیعدیل و بخور آن جهت اسقاط مشیمه نافع و مصدع و مصلح آن هلیلۀ کابلی مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن برنجاسف است
ص: 565
بفتح جیم و سکون دال مهمله و فتح واو و الف و راء مهمله معرب زد و اربزاء عجمی است و بعربی انته و بیونانی ساطریوس و بمغربی ماه فرفین و ماه فروین و بهندی نربسی نامند زیرا که نر بکسر نون و سکون راء مهمله بلغت ایشان بمعنی دافع و خالص کننده و بس بکسر باء موحده و سکون سین مهمله بمعنی زهر است پس معنی آن خالص کنندۀ بدن از غایلۀ
٢٩٩سمیت زهر است
*ماهیت ان
بیخی است شبیه بسعد اکثر صنوبری شکل و عقربی کره دار بمقدار انکشتی و از ان بزرکتر و کوچکتر نیز ثقیل الوزن اندک صلب تلخ طعم و ظاهر آن سیاه رنک و باطن آن بنفش و بهترین آن آنست که باوصاف مذکوره باشد و چون بسایند رنک آن بنفش و طعم آن تلخ باشد و آنچه نه چنین باشد ضعیف العمل یا مغشوش آن است و کفته اند که جدوار پنج قسم می باشد یکی آن است که ظاهر آن تیره سیاه رنک و باطن آن بنفش مائل بسرخی و عقربی شکل تلخ طعم باشد بدین قسم که چون مذاق نمایند اولا اندک از ان شیرینی مدرک کردد و بعد از ان تلخی بسیار و این قسم را خطائی کویند جهت آنکه منبت آن بیشتر جبال خطا است و این بهترین اقسام آنست و دوم آنست که ظاهر و باطن آن هر دو تیره رنک مائل بزردی و تلخ طعم و عقربی شکل باشد و این در خوبی بعد از خطائی است سوم آنست که ظاهر و باطن آن هر دو سیاه و سائیدۀ آن نیلی رنک و تلخ باشد و این در خوبی بعد از قسم دوم است و منبت این هر دو قسم جبال تبت و نیپال و مورنک و رنک پور و نواح اینها است چهارم آنست که مائل بسیاهی و تلخ و بقدر زیتونی باشد و منبت این قسم اکثر جبال بلاد دکهن است پنجم اندلسی است و آن را انتله کویند و بقدر شبر است و سیاه و نرم و بسیار تلخ و منبت این اکثر با بیش یکجا می باشد و کویند که بسبب مجاورت این سمیت بیش کم می کردد به حدی که اهل آن بلد مقدار نیم دانک از ان بیش را می خورند و زیان نمی یابند بخلاف بیشهای دیکر که علی حده و دور از جدوار روئیده باشد که مقدار بسیار کم آن مهلک است حکیم هاشم طهرانی در رسالۀ فادزهریۀ خود نوشته که جدوار در اکثر محال و مواضع می روید با بیش و بدون بیش حتی محال خراسان خصوص به حدودی که بسمت مشرق نزدیک تر باشد و از جمعی شنیده شده که در کوههای قهستان که میان مشهد مقدس و تبت واقع است کیاه جدوار بسیار می روید اما کوچک و کم رنک بسفیدی مائل و در تریاقیت ضعیف تر و آنچه در جبال تبت می روید از ان بزرکتر و رنکین تر و قویتر و در تریاقیت قریب بخطائی و اثر بسیار بران مترتب می کردد و بهتر است از آنچه در جبال هند می روید و همچنین آنچه که بحدود تبت نزدیک تر است قویتر از ان بعد آنست و بهتر از هندی است و هندی بهتر از جاهای دیکر و خراسانی و غیر آن بسیار زبون و بغایت ضعیف الاثر محرر کوید در هر بلدی از جبال قریب بدانکه جدوار در آنها می روید می آورند مثلا در خراسان و قندهار و کابل و شاه جهان آباد و از جبال تبت و نواح آن و قلیلی از خطا و نیز در شاه جهان آباد تا عظیم آباد از جبال نیپال و نواح آن و در مرشدآباد اکثر از جبال مورنک و رانکاماتی و رنکپور و در هریک از اماکن مذکوره اقسام و انواع می باشد هرچند در قوت ضعیف تر از اقسام خطائی و تبتی اند بسبب تقارب آب و هوای حوالی آن و بدانکه در بعضی بلاد چون جدوار اصلی عزیز الوجود و کمیاب است بعضی نامقیدان بی باک بعضی بیخهای دیکر شبیه بجدوار را رنک نموده بجای جدوار می فروشند و نیز کاهی بعض انواع ضعیف بیش را در شیر جوش می دهند تا سمیت آن کم کردد و چون بیش سفید و شکری رنک می باشد برنک جدوار رنک نموده بعوص آن می فروشند و فرق میان جدوار اصلی و جعلی رنک کرده بچند وجه است یکی آنکه چون رنک کردۀ آن را به آب تر نمایند و بدست و یا بپارچۀ کرپاسی بمالند رنک آن بدان سرایت نماید و چون در فنجان آب کرم اندازند آب را رنکین سازد برنک آنچه آن را بدان رنک نموده اند و دیکر آنکه ظاهر آن خشن و ناهموار و با شکنج می باشد بسبب آنکه در رنک خیسانیده و جوشانیده و خشک نموده اند بخلاف اصلی که با نرمی و صفا و همواری می باشد و دیکر آنکه چون آن را بشکنند رنک جمیع اجزای باطن آن مساوی نمی باشد بلکه قریب بپوست و ظاهر آن رنکین تر از مغز آنست و فرق میان جدوار و بیش نیز بچند وجه است یکی آنکه اکثر بیش کوچکتر و باریک تر از
ص: 566
٣٠٠جدوار می باشد و رنک آن سرخ تر دوم آنکه چون بیش را بتراشند و بر زبان رسانند احساس حرقت و خدارت نماید و اکر قوی باشد باعث تورم و آبله شود بخلاف جدوار و نیز چون جدوار را بعد از احداث امور مذکوره بخایند و یا بسایند و بر زبان بمالند رفع غابلۀ آن نماید و طعم آن تلخ باشد چنانچه ذکر یافت بخلاف بیش و همچنین امتحان جدوار را در زهرهای دیکر نمایند و کفته اند تاثیر تریاقیت جدوار در سمیت بیش بیشتر از تریاق فاروق است
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول سوم و حرارت آن لذاع و موذی نیست بسبب مناسبت آن با حرارت غریزی و ارواح و تقویت و ازدیاد آن مر آن هر دو را و یحتمل که آنچه شیخ الرئیس رح تع در رسالۀ ادویۀ قلبیه نوشته اند که حرارت آن مفرط نیست بنا بر همین جهت باشد که اثر و نفع آن بکیفیت فقط نیست بلکه بصورت نوعیه و خاصیت نیز است و لهذا تریاق انواع سموم حاره و باردۀ مشروبه و ملدوغه است شربا و ضمادا
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی قوی و اعضای رئیسه از دل و دماغ و کبد و تقویت احشا نماید و فادزهر جمیع سموم حاره و بارده و مفتح و ملطف و محلل و منضج و مسکن اوجاع و مسمن بدن و مقوی باصره و دندان و مشهی و مبهی و منعظ و مدر است و جهت امراض دماغیه و عصبانیه مانند صرع و فالج و لقوه و رعشه و استرخا و خدر و استسقا و یرقان و ضعف معده و تفتیت حصاه و قولنج و عسر البول و رافع عفونت اخلاط و تپ ربع و اکثر امراض بارده شربا و طلاء نافع و آشامیدن نیم مثقال سائیدۀ آن با شراب جهت دفع سمیت مارهای قتال و عقرب حتی عقرب جراره و رتیلا و همه حیوانات سمی و بیش نافع و بدستور جهت اوجاع و اورام باطنیه و رفع هیضه و مقدار نیم درم آن با جلاب یا شراب یا یکی از اشربۀ مناسبه مانند شربت کاوزبان و ابریشم و بادرنجبویه و امثال اینها و با عرقهای مناسبه مانند عرق کاوزبان و کلاب و بادرنجبویه و بیدمشک و نیلوفر جهت تفریح قلب و رفع ضعف آن و خفقان و طپش و فشار آن خصوصا که از برودت باشد مفید چون چند روز متوالی تناول نمایند و نیز جهت دفع و بادر ایام و با مداومت بر ان و با کلاب جهت وجع مفاصل و با جلاب کرم جهت اوجاع معده مقدار یک دانک از ان و با سکنجبین جهت سدۀ جکر و با سکنجبین بزوری و یا ساده و یا شربت دینار و شیرۀ عنب الثعلب و شیرۀ تخم کاسنی جهت تفتیح سدۀ ماساریقا و استسقا چند روز متوالی مداومت بران و جهت سنک کرده و مثانه با شیرۀ عنب الثعلب و خارخسک و جهت حبس البول با شیرۀ تخم خیارین و خربزه و یا خارخسک و جهت قولنج ربحی با بعضی مطبوخات مناسبه مانند مطبوخ سداب و پودنه و رازیانه و عنب الثعلب و جهت رفع حمیات بلغمیۀ مزمنه و ربع بعد تنقیه با جلاب کرم و یا شرابهای مناسبه مداومت دو دانک آن اکلا تا هفت روز و برای دشواری وضع حمل مقدار دو دانک آن را سائیده با آب عنب الثعلب یا حلبه یا شیرۀ خارخسک یا جلاب بخورانند بزودی وضع حمل شود و اکر بچه در شکم آن مرده باشد و سمیت آن در بدن سرایت کرده و یا ضعف بسیار در وقت ولادت باو طاری کشته و یا دم نفاس بسیار جاری شده مقدار چهار حبۀ آن را با کلاب سائیده بخورانند و اقل تا هفت روز بدان مداومت نمایند صبح ناشتا و اکر موافقت نماید و کرمی نکند آخر روز نیز و جهت ام الصبیان و اکثر امراض دماغی اطفال را مقدار کمی با شیر مرضعۀ آن سائیده بخورانند و جوان کبیر السن را با ادویۀ مناسبۀ آن علت از نیم درم تا نیم مثقال و حکمای هند مداومت آن را مسمن بدن دانسته اند و جهت تقویت انعاظ به تنهائی و یا با ادویۀ مناسبه با کلاب سائیده و یا حبوب و معجون ساخته تناول نمایند مفید و طلای آن با سرکه و کلاب جهت نضج اورام بارده و تحلیل آنها خصوصا اورام مغابن که پس کوش و زیر بغل و بن ران است و جهت خناق و خنازیر و سایر اورام کلو و غیر آن و رفع طاعون و وبا و برص و بهق و جلای کلف و آثار جلد و اوجاع مفاصل
ص: 567
٣٠١و بدستور با چند دانۀ فلفل سیاه جهت اورام حارۀ باردۀ آنها به آب برک کشنیز تازه و طلای آن بتنهایی و یا با آب کشنیز و یا سرکه بر پشت چشم جهت تحلیل اورام پلکهای آن و بر دندان جهت تسکین درد بارد آن و بر بواسیر جهت تسکین وجع و تحلیل ورم آن و طلای آن بر پشت زهار جهت قرحۀ مثانه و حبس البول و قطور آن در چشم جهت رمد بارد و در احلیل جهت رفع حبس بول و بند شدن چرک در ان و ذرور آن بر جراحات جهت التیام و نفث الدم آنها مفید و تمریخ آن با ادهان مناسبه جهت امراض دماغیه و عصبانیه مانند صرع و سکته و فالج و لقوه و استرخا و رعشه و خدر و مانند اینها نافع مقوی دماغ و قوای آن و اعصاب است و بالجمله این دوائیست عظیم النفع کثیر الخاصیت جهت اکثر امراض خصوصا باردۀ رطبه بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ هر علت مفید شربا و ضمادا و طلاء و تدهینا مقدار شربت آن از نیم دانک تا چهار دانک بحسب امزجه و اشخاص و امراض و فصول و بلدان و در حمی ربع و سایر امراض تا دو دانک و در تقویت باه تا نیم مثقال و در استسقا تا چهار دانک بدل آن در تفریح و تریاقیت سه وزن آن زرنباد و بوزن آن تریاق فاروق و یا فادزهر حیوانی است مضر محرور و یابس الزاج و مصدع و مورث جراحت و قرحۀ امعای ایشان مصلح آن سکنجبین ساده و شیر تازۀ دوشیدۀ آهن تافته و یا ماء الشعیر و آش جو و جهت قرحه کثیر او در قرابادین بتفصیل ماهیت و اقسام و افعال و خواص و منافع و طرق استعمال و قانون ترک افیون بجدوار در افیون و دستور خوردن جدوار و حبوب آن با اندک افیون و بی افیون و دهن و مرهم و معاجین و مفرحات آن در جدوار ذکر یافت
ص: 568
بفتح جیم و راء مهمله و الف و دال مهمله لغت عربی است بفارسی ملخ و بهندی تیدی بکسر تاء چهار نقطۀ هندی و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر دال چهار نقطه هندی و یا نامند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف مختلف الالوان و با پاهای بسیار بلند و به کمتر از یک هفته بچه برمیآورد و بر نباتات و اشجار می باشد و بیشتر از یک سال نمی ماند و درختی را که بخورد فاسد سازد و نوع بزرک آن در بعضی سالها تکون آن بسیار می شود بر هر مزرعه که بنشیند آن مزرعه را می خورد و فاسد می سازد و بهترین آن بزرک فربه آنست
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
مبهی و جالی اخلاط غلیظه و جهت امراض قصیۀ رئه و تقطیر البول و خوردن دوازده عدد آنکه سر و اطرف آنها را انداخته با یکدرهم مورد خشک سائیده باشند جهت استسقا مجرب کفته اند و جهت جذام بالخاصیه مفید و بخور آن جهت بواسیر و عسر البول و طلای کوبیدۀ پاهای آن جهت ثآلیل و کلف و جرب مفید خصوصا سوختۀ آن با سرکه و طلای جوف تخم آن جهت دفع کلف نافع و خوردن قسم فربه بی بال آن را بریان کرده جهت کزیدن عقرب مفید و تعلیق نوع سبز کردن بلند آنکه در مزارع بهم می رسد جهت رفع تپ ربع بالخاصیت مفید و نمک سود آن قلیل الغذا و مولد خلط غیر صالح و مورث جرب و حکه و محرق اخلاط و مجفف و مصلح آن سکنجبین و انار چاشنی دار یا انارین است و شیرۀ تخم خرفه و تخم خیار نیز کفته اند و این مولف کفته که چون ملخ را بسوزانند ملخهای دیکر از رائحۀ آن بکریزند و اکر نکریزند بمیرند*
ص: 569
بفتح جیم و راء مهمله و الف و ضم دال مهمله و الف و لام و فتح باء موحده و سکون حا و راء مهملتین بفارسی ملخ دریائی نامند
*ماهیت ان
کفته اند حیوانی است سر آن مربع و از حوالی سر تا نصف تن آن صدفی و از هر طرف ده دست و پا شبیه بپاهای عنکبوت و بر سر آن دو شاخ و دو شاخ دیکر در زیر چشم آن رسته باریکتر از ان و چشمهای آن برآمده مؤلف کوید شاید آنچه بیان نموده اند از ماهیت آن ماهیت روبیان باشد زیرا که روبیان در اکثر بلاد مانند بنکاله و سواحل دریای
٣٠٢فارس و بحرین و غیرها بدین هیأت می باشد و جراد البحر شنیده شده فی الجمله شبیه بکنجشک بزرکیست و پردار و اندک پرواز کرده از آب برمیخیزد و باز در آب فرو می رود
*طبیعت ان
کرم و تر و خشک تر از بری آنست
*افعال و خواص
آن
خوردن آن هر روز سه عدد مشوی و یا مطبوخ آن جهت منع زیادتی جذام مفید و آشامیدن دو مثقال از سوختۀ تمام آن با آب نخود سیاه تا هفت روز متوالی جهت تفتیت و اخراج سنک کرده و مثانه مجرب
بکسر اول و سکون ثانی و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بفارسی نرۀ تیزک و بهندی ترمرا و تخم آن را هالون و عوام هالم و چند سور و چند سر نیز نامند
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد بری آن را بهقان و بستانی آن را کف عایشه و بفارسی کیکیر و بشیرازی کهزک کویند و بری آن دو نوع می باشد یکی با ساق و برک آن از برک ترب ریزه تر و مشرف و کل آن زرد و بسیار تند و این را خردل بری کویند و دیکر بی ساق و برک آن نرم و کم حدت و کل آن سرخ و بستانی سه قسم می باشد یکی شبیه بترب و ساق دار و برک آن با خشونت و در مازندران شاهتره و کورنره و در تنکابن خاص تره نامند و تخم آن سفید و حرف بابلی عبارت از ان است و قسمی را رشاد و بفارسی ترۀ تیزک شاهی نامند و برک آن بزرک و کل آن سرخ ارغوانی رنک و تخم آن مائل بسرخی و طولانی و قسمی دیکر بیبرک و تخم آن ریزه تر از حب الرشاد و مراد از مطلق آن این است و بهترین آن بستانی است
ص: 570
*طبیعت بری ان
در سوم کرم و در آخر دوم خشک و بستانی آن در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص بری آن
مفتح سدۀ جکر و سپرز و جالی و مدر بول و مفتت حصاه و مولد منی و محرک جماع و محلل ریاح و هاضم طعام و ضماد آن با زهرۀ کاو جهت ازالۀ آثار قروح و بدستور طلای آب آن با زهرۀ کاومیش کلف را مفید و خوردن آن ناشتا جهت رفع بدبوی زیر بغل و خوردن شراب ریحانی بالای آن جهت کزیدن ابن عرس و غیر آن نافع و کویند از خواص آنست که چون آب آن را بکیرند و درخت انار ترش را بآن تسقیه نمایند شیرین کردد و چون نخود خشک را بآن پرورده نمایند و بیاشامند تولید منی نماید و بیعدیل است و کویند چون بکیرند برک و شاخ و تخم آن را در هاون نرم بکوبند و در ظرفی پهن کنند تا خشک کردد و ثانیا در هاون اندازند و بکوبند و شیر تازه دوشیده بران ریزند و تخم آن را نرم بکوبند و بران بپاشند بدفعات و مخلوط نمایند تا آنکه مانند خمیر کردد و قرصها ساخته در سایه خشک نمایند و نکاهدارند و عند الحاجت استعمال نمایند بسیار طیب و نیکو است المضار مصدع و مورث سدر و مبخر و مظلم بضر و در حدیث آمده که هرکه در شب جرجیر بخورد رک جذام از دماغ او بحرکت درمی آید و نزف الدم او را عارض می کردد بعد از خواب و در حدیث دیکر وارد است که احداث برص می نماید شب خوردن آن مصلح آن کاسنی و خرفه و سرکه است و بری آن در ادرار بول و تحریک باه و انعاظ قویتر از بستانی است خصوصا تخم آن و تخم آنکه حب الرشاد است در خواص مذکوره قویتر از برک آن قوی الجلا است و آشامیدن آن با آب کرم مقئ بلغم و با زردۀ تخم نیم برشت محرک باه و منعظ و مسمن بدن و ضماد آن جهت کلف و با عسل جهت بهق و نمش و با زهرۀ کاو جهت شقاق ناخن مفید و اکثار آن مهیج دم و ثوران آن و انصباب مواد باعضای ضعیفه مصلح آن شیر تازه دوشیده مقدار شربت از بستانی آن تا پنج درهم و از بری آن تا سه درهم بدل آن بوزن آن تودری یا تخم زردک بری یا تخم پیاز است*
ص: 571
قره العین است و در حرف القاف ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
بفتح جیم و سکون راء مهمله و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و سکون کاف بلغت کوهستان
٣٠٣و لرستان و جاثلق اسم دوائی است که ترکان آنجا نبات ازار نامند
*ماهیت ان
بیخی است بسطبری انکشتی و طول آن زیاده بر شبری و رنک ظاهر آن مائل بسیاهی و باطن آن سفید و با صلابت و طعم آن شیرین و ساق آن قریب بذرعی و برک آن طولانی بقدر شبری شبیه بزبان و سبز تیره و لطیف و برکهای ساق اطراف اعلای آن بقدر برک بید و کل آن کبود و از کل نیلوفر هندی بسیار کوچکتر و مستعمل بیخ آن است
*افعال و خواص آن
چون بکوبند و بر بیخ دندان بپاشند بنهجی می چسبد که از اکل و شرب زائل نمی کردد و سنون آن بیک دو دفعه جهت رفع تعفن دندان و رویانیدن کوشت بن دندان مجرب و آشامیدن آن جهت رفع زخم های باطنی و اورام احشا و ضماد آن جهت جبر کسر و رفع جمیع زخمها و تشنج آن مفید
بکسر جیم فارسی و فتح راء مهمله و سکون واو و خفای نون و کسر جیم و یا
*ماهیت ان
مغز ثمر درختی است هندی در اکثر کوههای هند می شود و درخت آن بمقدار نارنج متوسطی و برک آن ببزرکی برک انجیر و بی تشریف و ثمر آن شبیه بثمر قهوه و آلوبالو و فالسه و از ان بزرکتر و آن را بهندی پیاره نامند و پوست خارجی آن نازک و در خامی سبز و بعد رسیدن بنفش و لحم آن در خامی سخت و بعد رسیدن نرم و سبز پستئ رنک و چاشنی دار می باشد و آن را می خورند و در آب حل کرده افشره می سازند و بر آب نیز می پزند و مغز آنکه در زیر لحم آن است در غلافی خشبی اندک صلب از پوست پسته نازکتر و ضخیم تر از پوست حبه الخضراء و مغز آن بمقدار نصف نخود کوچکی و تخم آلوبالو و چرب و شیرین و لذیذ و بعضی این را حب السمنه دانسته اند و شاید غیر آن باشد زیرا که هیأت درخت و ثمر این بهیأت درخت چرونجی نیست چنانچه ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
ص: 572
*طبیعت ان
کرم در دوم و تر در اول
*افعال و خواص آن
جالی و منعظ و مسمن بدن و کثیر الغذا و در اکثر افعال قریب بحبه السمنه و چون نرم بسایند و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه بر بشره بمالند بشره را صاف کرداند بسبب جلائی که دارد و تخم آن سرد و تر و دافع مضرت صفرا و غلیان خون و تشنکی است
*جری*
بکسر جیم و راء مشدده و یا لغت عربی است بفارسی مارماهی و بمصری تیلور و بسریانی سلورس و بیونانی سلورس و بهندی کچیامچهلی نامند
*ماهیت ان
ماهی است عظیم الجثه فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنک و بی فلس و باستخوان کمی و شارب آن مانند مار باریکی و دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل مانند خرطوم و کوشت آن رخو با لزوجت و با سهوکت بسیار و یهودان آن را نمی خورند و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که در تنکابن آن را اسپلی و در مازندران کلیس نامند
*طبیعت
غیر نمک سود آن کرم و تر و نمک سود آن کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جالی و با قوت جاذبۀ قویه خوردن کوشت تازۀ آن کثیر الغذا و مولد خون بلغمی و منقی و مصفی قصبۀ رئه و صوت و ملین بطن و جهت سل و نفث الدم نافع و کفته اند مملح آن جهت امراض مذکوره سوای سل نفث الدم انفع بسبب قوت جلای آن و آشامیدن خون آن نیم اوقیه با هموزن آن سرکه قاطع خونی است که از حلق آید و جلوس در طبیخ مملح آن جهت قرحۀ امعا در ابتدا و جذب مواد بسوی ظاهر بدن و بدستور دخنۀ آن بمقعده و احتقان آن جهت عرق النسا بی عدیل و ضماد نمک سود آن جهت جذب خار و پیکان و جذب مواد بسوی ظاهر جلد المضار کفته اند مولد بلغم لزج و بطئ الهضم و مضر کرده و محدث برص است مصلح آن نمک سود نمودن و با سرکه و نعناع و صعتر و آبکامه و سکنجبین خوردن است
ص: 573
بفتح اول و ثانی و راء مهمله معرب کزر فارسی است و نیز بفارسی زردک و بهندی کاجر نامند
*ماهیت ان
٣٠4بری و بستانی می باشد بری آن را بیونانی اسطافالیوض و اغریوس نامند و بعضی شقاقل دانسته اند و سهو است و بستانی آن دو نوع می باشد بیخ یکی طویل و یکی مستدیر سرخ و زرد و برک آن شبیه بشاهتره و از آن عریض تر و طعم آن اندک تلخ و ساق آن پراکنده و خشن و کل آن چتردار مانند شبت و سفید و در میان آن چیزی ریزه مانند پنبه و بنفش و بهترین آن سرخ و شیرین شاداب کم ریشۀ بستانی آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر و بعضی در اول نیز کفته و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص بستانی آن
ملطف و مفتح سدۀ جکر و مقوی معده و ملین و مبهی و زیاده کنندۀ جوهر منی و منعظ و جهت قطع بلغم و سرفه و درد سینه و معده و جکر و اخراج سنک کرده و مثانه و ادرار نمودن بول مفید اعضاء الصدر جهت ذات الجنب و سرفۀ مزمن اعضا الغذا عسر الهضم و مربای آن سریع الهضم و جهت استسقا مفید اعضاء النفض مسکن مغص و مدر بول خصوصا بری آن و بدستور بزربری آنکه دوقو باشد و همچنین برک آن و مهیج باه است خصوصا بزر بستانی آنکه نفخ آن زیاده است و حمول آن و شرب تخم آن جهت عسر حبل نافع و چون بیج و برک آن را در آب جوش دهند و نطول نمایند و یا بشویند بآن اطراف صبیان را یعنی دست و پای ایشان را جهت تحلیل خون منجمد شده در انها بسبب سردی نافع و مربای آن با عسل بغایت مبهی و مقوی احشا و رحم و هاضمه و با افاویۀ مناسبه جهت تقویت کبد بارد و تجفیف رطوبات معده و زیادتی تقویت باه و اعانت بر جماع انفع و حلوای آن نیز بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه قریب است بمربای آن و لذیذتر از ان و مخلل یعنی پروردۀ آن در سرکه جهت اذابه و تحلیل سپرز بیعدیل و مقوی معده و جکر بارد و دوشاب آن قریب بمربای آنست و الطف و اقوی از ان و نبیذ آنکه آب افشردۀ آن را با ربع آن عسل بجوشانند و در خم کنند و بکذارند تا بجوش آید و مسکر کردد بغایت مست کننده و بطئ الانحدار و مصدع و عرق آنکه با ادویۀ مناسبه کرفته شود در جمیع آثار نائب مناب خمر است و اندک مسکر و ضماد برک آن جهت اکله نافع جرم آن بطی الهضم و نفاخ و مضر محرورین و مصلح آن ادویۀ حاره و آبکامه و پختۀ آن با کوشت بزغاله مولد خلط صالح مقدار شربت از جرم آن تا صد و شصت مثقال و از مربا و حلوای آن از ده مثقال تا بیست مثقال و از نبیذ آن تا پنجاه مثقال و از عرق آن تا هفتاد مثقال و تخم آن محرک باه و درین باب از اصل آن قویتر و عسر حبل را نافع و مانع مغص و در سایر افعال مانند آن و چون بکیرند آن را با هموزن آن تخم شلغم و تربی را مجوف نموده در ان پر کنند و سر آن را بسته در زیر آتش طبخ دهند و برآورده بیاشامند جهت اخراج سنک کرده و مثانه و عسر البول مجرب کفته اند و آشامیدن یکدرهم آن با هموزن آن شکر جهت وجع ساق پا و ضماد تخم و برک آن باهم جهت قروح متاکله نافع مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن انیسون و دوقو است و جزربری را در بلاد قزوین کزرا نامند و بیخ آن بقدر انکشتی و کل آن زرد و تخم آن در غلافی خارناک و در دوقو مذکور خواهد شد
ص: 574
*طبیعت تخم آن
در اول سوم کرم و در آخر اول خشک
*افعال و خواص آن
با حدت و لذع و در جمیع افعال سوای باه قویتر از بستانی است و کفته اند بلکه در تقویت باه نیز اقوی است و مدر قوی و حمول آن جهت اخراج جنین و ادرار طمث و آشامیدن آن جهت وجع سدر و شوصه و ظهر و استسقا و عسر البول و انتفاخ بطن و نهش و لسع هوام را مفید و معین بر حمل و کفته اند که چون آن را آشامیده باشند و هوام شارب آن را بکزد اذیت نیابد و خوردن خام آن جهت رفع سموم و ضماد پختۀ برک و بیخ آن جهت انجماد خون که از سردی هوا باشد نافع و حمول بیخ آن منقی رحم معین بر حمل و آویختن آن در منازل بالخاصیت باعث کریختن هوام است از انجا مضر معده و حلق و عصب مصلح آن
٣٠5انیسون و حلوای جزر و شراب و عرق آن در قرابادین ذکر یافت*
بفتح جیم و سکون زای معجمه و عین مهمله
*ماهیت ان
سنکی است که در معدن عقیق که یمن و حبشه و کنبایت که از توابع کجرات است خیزد بعضی شبیه بچشم با طبقات و خطوط مستدیر سفید و زرد و سرخ و سیاه و بعضی صفایحی و ذو طبقات رنکارنک بر روی هم الحاصل سنک آن ذو طبقات ملون بالوان می باشد بهر قسم که آن را ببرند و بتراشند الوان و طبقات آن ظاهر می شود و بطبخ دادن بنوعی خاص الوان آن خوب ظاهر و براق و با رونق می کردد مانند عقیق که بطبخ رنکین می کردد و صفایحی بشکل نکین و غیر آن را جزع و مدور و اشکال دیکر ملون بالوان را باباغوری و سیاه و سفید را سلیمانی و شفاف براق ملون بالوان زرد و سبز را عین الهو و بهندی لهسنیا نامند و این یعنی عین الهو بیشتر در معدن یاقوت بهم می رسد نه در معدن عقیق چنانچه صاحب تحفه نبشته و در حرف العین ان شاء اللّه تعالی بیان آن خواهد آمد خواه از معدن یاقوت صلب باشد یا نرم و عین الهرصلب بسیار اعتبار دارد خصوص که اندرون جرم آن دو نیم خط مثل رشته باشد بسیار اعتبار دارد و نیز هنود میمنت می دانند و بقیمت کران می کیرند
ص: 575
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال
و خواص آن
جالی و با حدت و جهت یرقان و منع خواب شربا و جهت عسر ولادت پیچیدن آن در موی سر زنان مؤثر و تعلیق آن بر اطفال مورث سیلان رطوبات از دهان ایشان و رفع ام الصبیان و نکاهداشتن آن با خود مورث هموم و غموم و خصومت مردمان با او و دیدن خواب های هولناک و رافع لقو و اکتحال آن جهت نزول آب و رفع بیاض و سنون آن جهت تنقیه و جلای دندان و ذرور آن قاطع خون و جهت رویانیدن کوشت تازه و بردن لحم فاسد آن را نافع
بضم جیم و سکون عین و فتح دال مهملتین و ها بلغت یونانی فولیون نامند
*ماهیت آن
دو نوع می باشد یکی صغیر جبلی و کیاه آن سفید رنک بقدر شبری و برک آن باریک و مفروش و روی بالای آن مزغب و اطراف آن محیط بخارهای ریزه و بر اطراف شاخهای آن مانند قبه و بوان خیوط باریک سفید شبیه بموی و پر از تخم و کل آن سفید مائل بزردی و ثقیل الرائحه و با عطریت و اندک تلخ و بشیرازی کل اربه و بستانی آن را جعدۀ کبیر و بفارسی عنبربید کویند برک آن بزرک تر و کم بوتر از جبلی و منبت آن کنار آبها و جاهای نمناک و در فصل بهار روید و تا زمستان ماند و بعد از هشت ماه از اخذ ان قوت آن ضعیف کردد و مستعمل جبلی آن
*طبیعت ان
ص: 576
کرم و خشک در آخر دوم و بعضی در سوم خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
با قوت تریاقیت و مسهله و مفتحۀ سدد جمیع اعضا و ملطفۀ اخلاط و مدر بول و طمث و آشامیدن طبیخ آن دو اوقیه و نیم جهت تذکیۀ ذهن و رفع نسیان و نهش هوام و عقرب و استسقای بارد و یرقان اسود سدی و تپهای بلغمی و سوداوی و اخراج دیدان و حب القرع و تحلیل ریاح و اوجاع جنین و عسر البول و وجع مفاصل و تفتیت حصاه و ادرار حیض و تنقیۀ رحم و با سرکه جهت تحلیل سپرز و ضماد تازۀ آن جهت رطوبات صداع و تنقیۀ قروح مزمنه و اوجاع آن و التزاق و اندمال آنها خصوصا نوع کبیر آن و ذرور صغیر آن جهت اندمال قروح ردیه و نشف رطوبات آنها و افتراش آن و دود کردن آن و پاشیدن آب منقوع آن نیز جهت کریزانیدن هوام نافع مصدع و مضر معده مصلح آن حماما مقدار شربت از جرم آن تا سه درهم و از طبیخ آن تا بیست مثقال بدل آن پودنۀ کوهی و در تحلیل ریاح شیح و در اخراج کرم معده یک وزن و دو ثلث وزن آن پوست بیخ انار تازه و در ادرار سلیخه است و اکتحال عصارۀ آن با عسل جهت حدت
٣٠6بصر نافع
بضم جیم و سکون غین معجمه و دال مهمله اسم فارسی بوم است
*ماهیت آن
مرغی است که در روز قوت باصرۀ آن بسیار ضعیف می کردد بسبب نور آفتاب به حدی که نمی تواند از آشیانه و جای خود برآید و پرواز نماید و اقسام می باشد یکی بزرک جثه و آن را بفارسی برق و شاه بوم و بترکی ساروقوس و بهندی الو نامند و قسم اوسط سیاه رنک و آن را چغد و در تنکابن کوره بوم و بهندی چیله و قسم صغیر آن را بترکی بیلاق و قسم کوچکتر از همه که تن آن بقدر قمری و سر آن بمقدار نارنج کوچکی است آن را مرغ حق و بهندی پیچه نامند
ص: 577
*افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن مورث ابلهی و بیوقوفی در جمیع امور و اشامیدن خون و زهرۀ آن با خاکستر چوب کز و عسل آمیخته جهت سلس البول و بول در فراش و اکتحال خون و زهرۀ آن جهت شبکوری و لطوخ دل آن حین ذبح کرماکرم بروی صاحب لقوه و کردن او نافع و قطور مغز آن با روغن بنفشه در سوراخ بینی طرف موافق صاحب شقیقه از مجربات و طلای خون آن با روغن ها جهت کشتن سپش و کفته اند از خواص آنست که چون آن را بکشند یک چشم آن مفتوح و یک چشم آن مطموس می باشد و تعلیق مفتوح آن باعث بیداری و مطموس آن مورث خواب است
بضم جیم و سکون فا و تاء مثناه فوقانیه و مد الف و فتح فا و کسر راء مهمله و یا و دال مهمله انطاکی کفته لغت یونانی بمعنی مزدوج و نزه ما مشهور بخصیه الثعلب است و بغدادی کفته اسم فارسی است و معنی آن المخلوق زوجا است و این اظهر می نماید از یونانی بودن آن و غیر خصیه الثعلب است و لیکن در تقویت باه از ان اقوی است
*ماهیت ان
کیاهی است بقدر شبری با شاخهای بسیار و باریک و برک آن ریزه تر از برک نخود و انبوه ملاصق بهم و بنزدیک ساق آن غلافها شبیه بهلیله و بادام سه تا چهار عدد و اطراف آنها خاردار و در اندرون هر غلافی سه پردۀ در طول و در هر پرده پنج تخم شبیه بحلبه و صنوبری شکل و منابت آن بلاد شام و روم
ص: 578
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و انطاکی در آخر دوم خشک کفته
*افعال و خواص آن
در تقویت باه قویتر از خصیه الثعلب و محلل ریاح و مسکن مغص و اوجاع مفاصل و چون هفت مثقال تخم آن را با کوشت برۀ یکساله بجوشانند و صاحب استسقای طبلی و لحمی یک هفته بان مداومت نمایند و اب آن را بیاشامند زائل کرد و مربای آن با عسل بغایت محرک باه و لطوخ آن بر انثیین جهت تحلیل ورم و ریح آن نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن دو درهم بدل آن شونیز است جفت پوست ملاصق لبوب است و بر طلع نیز اطلاق می نمایند و جفت البلوط در بلوط مذکور شد و از مطلق این اسم مراد آنست
بفتح جیم فارسی و کسر کاف مشدده و یا
*ماهیت ان
ثمر درختی است هندی که بهندی و بنکالی کتهل نامند و در بنکاله نسبت ببلاد دیکر وفور دارد و خوب می شود و درخت آن عظیم و بزرکتر از درخت کردکان و از درخت چنار کوچکتر و برک آن بزرکتر از برک نارنج و ترنج و در شکل شبیه بآن و اندک ضخیم تر از ان و چوب آن زرد رنک و کهنۀ سال خوردۀ آن زرد تیره مائل بسرخی و ثمر آن از تنۀ درخت و شاخهای آن برمیآید و آنچه نزدیکتر به بیخ آن باشد بهتر و شیرین تر می باشد و می کویند در زیرزمین از بیخ آن نیز برمیآید و آن بسیار شیرین و لذیذ و شاداب می باشد و ثمر آن در بزرکی و کوچکی مختلف می باشد کوچک آن تا یک آثار هندی و کمتر ازین نیز دیده شده و در ان دو سه دانه که بهندی کوره
ص: 579
٣٠٧نامند می باشد و بزرک آن تا یک من هندی که دوازده من تبریزی است می شود و در ان صد عدد و زیاده هم کوره می باشد و پوست آن در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و بعضی زرد و تیره مائل بسرخی و ناهموار و دانه دار و بر دانها کویا اندک خاری برآمده و هرچند دانهای آن درشت تر و بزرکتر باشد اغلب آنست که دانهای اندرون آن نیز بزرک تر و شیرین می باشد و هیأت کتهل درست مانند شکنبۀ حیوانی است که بر کردانیده خمل آن را بالا کرده جوف آن را مملو از چیزی کرده باشند و آن اصناف می باشد بعضی دانهای آن کوچک و نرم و بدبوی و این زبون ترین قسم آنست و بعضی دانهای آن متوسط و بعضی شیرین و بی ریشه و شاداب و شکننده و خشبو و این را کهاجه نامند و بعضی دانهای بسیار لطیف و بی ریشه و شاداب که در دهن آب می شود و اکر از جوف آن برآورند و زمانی بکذارند خودبخود کداخته آب می کردد و این بهترین اصناف است و زود هضم می کردد و کم نفخ و کتهلیکه دانهای آن نرم و لزج باشد نفاخ و بطئ الهضم است و بین دانهای آن چیزهای اندک نازک طولانی متصل بدانۀ آن می باشد چهار تا شش که در بنکاله آن را چانپی نامند بعد برآوردن آنها را جدا نموده می خورند زیرا که آنها اندک صلب و ثقیل و نفاخ اند و مردم کم مایه آنها را نیز می خورند و نیز در جوف آن پردها و ریشها می باشد که از پوست آن روئیده و واسطه شده میان دانهای آن و تخم آنکه در جوف دانۀ آنست اندک صلب و بالای آن پوست نازکی و خام آن غیر مستعمل بلکه تخم آن را بآتش بریان کرده با نمک می خورند لذیذ می باشد و کویند مصلح و هاضم ثمر آنست و نیز مردم بنکاله تخم آن را در ماهی بطورد و پیازه و قورمۀ کوشت نیز می پزند خوب و لذیذ می باشد و چوبی که ثمر آن بدان بدرخت پیوسته و تا بوسط ثمر آن رسیده بسطبری انکشتی و تا بقبضۀ دستی است و بطول یک شبر تا بیک ذرع بحسب کوچکی و بزرکی ثمر آن و آنچه از ان در جوف ثمر است اندک نرم می باشد خصوص طرف اعلای آن و آن چوب را بهند و بنکاله موسلۀ کتهل نامند و بر اطراف آن و قریب بپوست آن خصوص محل اتصال آن بدرخت یتوع بسیار چسپنده لزجی می باشد که آن را بهندی لاسۀ کتهل نامند و بهرجا که برسد بدشواری از ان جدا می کردد و تا دست را بروغن چرب ننمایند خوب جدا نمی شود چنانچه شنیده شد که اهل هند و بنکاله نزدیک سر کتهل را در هنکام خامی که در ان وقت لاسۀ آن بسیار چسپنده می باشد بریده یا خراشیده و تیغ زده یتوع آن را کرفته بکاه آلوده خصوص بکاه برنج که بفارسی پبشال برنج و بهندی نروه کویند از ان آلوده آن کاه را در صحرا متصل کام که شیر می آید و آدم و کاو و بز و کوسپند را ضایع می کند پهن نموده طعم مثل بز و یا میش آنجا بسته در کمین بالای درخت می نشینند چون شیر بطمع طعمه داخل آن کردید کاه لاسه آلود بر دست و پای آن می چسپد برای جدا کردن آن از غصه دست ها را بر سر و صورت می مالد و بر سر و صورت می چسپد و چشم ها بند می شود بعد از ان از غصه می غلطد که در تمام بدن آن می چسپد که بدن آن بنظر نمی آید کویا تودۀ کاه می شود پس مردمان از درخت پائین آمده چوب های سنکین این قدر می زنند که بسهولت همه استخوان آن شکسته می میرد و نیز بهمین طور آهو و کوزن و دیکر حیوانات را زنده می کیرند و صیاد ان طیور بر سر نی ها نیز آلوده بآهستکی بپر طیور که بر اشجار نشسته باشند می رسانند بر آنها می چسپد پس آنها را می کیرند
ص: 580
*طبیعت ثمر ان
در آخر دوم کرم و در اول آن خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
مبهی و منعظ و ممسک و نفاخ و بطئ الهضم و ثقیل و مفسد خون و مولد خون غلیظ سوداوی و امراض حادث از ان و مصلح آن نمک و موز و آب سرد بالای آن خوردن و در بعضی امزجه با کره تازه خوردن و مربا و حلوای آن نیز بسیار لذیذ می کردد و لیکن باید که اندک نیمرس و بی ریشه باشد که آن را مربا پزند و یا حلوا سازند و قدری مشک و زعفران با کلاب سوده
٣٠٨در آخر داخل نمایند و ضماد چوب میل آن یعنی موسلۀ آن را چون بسوزانند و بتنهائی و یا با فضلۀ کبوتر و اندک آهک منفجر کنندۀ دمامیل و اورام و مقرح جلد است و کویند که از خواص آنست در خانۀ که باشد مار در آن خانه داخل نمی شود و چندان اصلی ندارد و چون بر برک ازک آن روغن کاو تازه بمالند و بر زخم کهر کهره که از قروح ساعیه است مکرر بندند ان شاء اللّه تعالی ملتئم کردد
بفتح جیم فارسی و کاف و سکون واو و فتح تاء مثناه فوقانیه و راء مهمله و ها لغت هندی است و بتاوی نیز نامند
*ماهیت ان
نوعی از لیمو است درخت آن از درخت نارنج عظیم تر و برک و کل آن نیز از برک و کل نارنج بزرک تر و ثمر آن بزرک تا بقدر هندوانه متوسطی و پوست آن ضخیم تر از پوست نارنج و مغز آن سرخ رنک چاشنیدا و میخوش و کم آب تر از نارنج و در بلاد کرم سیراب کثیر الوجود و در بنکاله از همه بلاد هند خصوصا در هوکلی بهتر می شود شاداب و شیرین و ترشی کمی که بدون قند می خورند
ص: 581
*طبیعت ان
سرد و تر در دوم
*افعال و خواص آن
قریب بنارنج است*
بفتح جیم فارسی و کاف و سکون واو و خفای نون و دال چهار نقطۀ هندی لغت هندی است و آن را پنوار نیز نامند
*ماهیت ان
کیاهی است هندی بقدر دو ذرع و برکهای آن ریزۀ مخروطی شکل معکوس یعنی طرف عریض آن بالا و باریک آن پائین متصل بشاخ در وقت غروب آفتاب برکهای آن زولیده بهم پیوسته می باشد و تمام شب چنان می ماند و وقت طلوع آفتاب باز می کردد و تمام روز باز می ماند و بدبو و تلخ و تخم آن در غلافی شبیه بماش و تخم ترب و دانۀ آن نیز شبیه بدان الا آنکه غیر مدور و اندک طولانی و لوزی شکل و بسیار صلب که تا چند روز در آب کرم نخیسانند نرم نمی کردد و سائیده نمی شود و بعضی کفته که سنک سبویه همین است و بعضی غیر آن دانسته اند
*طبیعت
ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
محلل و جاذب الوبا و القوبا جهت رفع اذیت وبا و اکثر امراض جلدیه مانند قوبا و بهق و جرب نافع و خوردن برک پختۀ آن و آشامیدن آب نقوع تخم آن و ضماد سائیدۀ جرم آن بتنهائی و یا با اندک کوکرد زرد خالص که بهندی امله سار نامند و یا با اندک قیقهر که بهندی رال کویند نافع بشرط تکرار عمل و مداومت بدان چند روز و چون آن را در ظرفی کرده در جای کرم مانند پشت اجاغ تا یک هفته بکذارند تا خوب بخیسد و بجوش آید پس بسایند بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه بر قوبا ضماد نمایند انفع است و ضماد سائیدۀ آن با آب لیمو جهت برص با تکرار استعمال نافع و کوبیدۀ پیختۀ آنکه با ماست ممزوج کرده در آفتاب کذارند تا بجوش آید جهت داءالثعلب که موخوره نامند و قوبا را نیز نافع با تکرار عمل که اولا موضع علت را خوب بمالند که سرخ و قریب بخون آلود کردد پس بمالند و خوردن برک پختۀ آن بطریق مسلوق از برای دفع وبا و امراض مذکوره مجرب چنانچه نقل است که در سالی در بنکاله قحطی افتاده و در قریۀ از قرای آن و با بهم رسید و مردم آن قریه بکوهستان حوالی آن رفتند کسانی که این کیاه را خوردند از وبا نجات یافتند و کسانی که نخوردند اکثر هلاک شدند و ضماد پوست بیخ آن با ثمن وزن آن زاج سفید با آب لیمو که خوب نرم بسایند و اندک رقیق باشد جهت رفع قوبا مجرب با تکرار عمل و خوردن آن نیز که حب بسته مقدار یک تولۀ آن را ناشتا بلع نمایند تا سه روز و بعضی را یکدودست اجابت می نماید اما باید که آنچه برای خوردن است زاج آن را بریان نموده باشند و وزن آن کم باشد که در یک توله پوست و بیخ آن یک ماشه زاج باشد بلکه ازین هم کمتر در بعضی امزجه و آن بسیار تلخ می باشد و العلم عند اللّه تعالی
ص: 582
بضم جیم و فتح لام مشدده و الف و باء موحده
*ماهیت آن
از جملۀ اشربه است که جهت تقویت قلب
٣٠٩و رفع خفقان و توحش و مالیخولیا و امثال اینها ترتیب می دهند و با عرقهای مناسبه می آشامند دستور ساختن آن آنست که بکیرند نبات سفید و یا شکر سفید مقدار یک من و با سه من کلاب بآتش ملایم بجوشانند و کف آن را بکیرند و صاف نماید تا بنصفه رسد پس یکدرهم زعفران بکلاب سوده داخل نمایند و در ظرفی نکاهدارند و عند الحاجت با آب سرد و یا با یکی از عرقهای مناسبه حل کرده تخم بالنکو و یا فرنجمشک و یا ریحان و یا امثال اینها بران پاشیده بنوشند و اکر حرارت در مزاج غالب باشد بزرقطونا بران بپاشند و اکر برودت غالب باشد عنبر و مشک از هریک دو دانک داخل جلاب نمایند در آخر طبخ جلاب طبی عبارت از همین است
بفتح جیم عجمی و لام و الف و فتح بای فارسی و الف از ادویۀ جدیده است که در عرض جدید در بلده مسمی بچلاپا یافت می شود و اطبای آن بلد خواص آن را یافته ببلدان دیکر برده و با نکلیشی جلب نامند
*ماهیت ان
بیخ کیاهی است اغبر و کهنۀ آن مائل بسیاهی در شکل فی الجمله شبیه بشلغم و چغندر کوچکی و متوسطی بی طعم و رائحه غالبی که مستکره طبیعت باشد و آن را بریده و یا چهار شق نموده خشک کرده از انجا می آورند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
ص: 583
*افعال و خواص آن
با قوت مسهله بیغایلۀ و اندک قابضه و غیر مستکره طبیعت چنانچه ریوند راست و خطری که مازریون و غیر آن دارند ندارد و احداث کرمی نمی نماید و جهت اکثر امراض مانند صداع کهنه و صرع و نوازل قدیمه و سرفۀ کهنه و حمیات مزمنه و وجع کرده و ظهر و عرق النسا و مفاصل و قولنج و استسقا و یرقان و امثال اینها نافع و طریق استعمال آن جهت اسهال آنست که مقدار یکدرهم تا یک مثقال آن را نرم کوبیده پیخته با پنج مثقال کلقند سرشته بخورند و بالای آن عرق رازیانه و یا انیسون بیاشامند که معین بر عمل آنست و از برای رفع امراض معجون آن با ادویۀ مناسبه و نیز نقوع آن در آب که یک شبانه روز آن را نیم کوفته در آب بخیسانند و صاف نموده با شکر و یا با شربت ورد و یا با شربت بنفشه و یا امثال اینها بحسب حاجت بیاشامند مقدار شربت آن از نیم درهم تا دو درم بدل آن مچوقان است که آن نیز از ادویۀ جدیده است و در حرف المیم ان شاء اللّه تع خواهد آمد*
بکسر جیم و سکون لام و دال مهمله بفارسی پوست و بهندی چمره و کهال نیز نامند
*ماهیت ان
معلوم است و بهترین آن جهت اکل پوست بره و بزغالۀ یکساله فربه است و الذ همه پوست مرغ فربه پخته است طبیعت آن بحسب هر حیوانی مختلف می باشد و نسبت بکوشت آن سرد و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن پوست اندرون سنکدان و چینه دان طیور خصوصا سنکدان خروس خشک کرده سائید یا طلا و با ماء العسل جهت وجع معده و الصاق پوست سر بزغاله تازه ذبح نموده بر سر صاحب سرسام مفید و مجرب و پیچیدن عضو افعی کزیده در پوست تازه نیز جهت جذب سمیت آن و پوست کوسفند جهت قروح خبیثه و حکه و جوب و تراشۀ پوست از جهت قطع خون جراحت تازه پیچیدن عضو ضربه و صدمه رسیده در پوست بز یا کوسفند و یا امثال آنکه تازه و کرماکرم حین ذبح باشد مسکن وجع و ورم آنست و بدستور جهت تحلیل اورام بارده مفید و روغن پوست کرکدن جهت التیام جروح و قروح مفید که قطعۀ پوست کرکدن را در روغن کنجد اندازند و در آفتاب مدتی بکذارند و چون آن روغن بخوچ آید روغن تازۀ دیکر بران ریزند و خاکستر جمیع پوستها جهت نواصیر و سوختکی آتش و سحج جلد و ضماد سوختۀ پوست اسپ آبی با آرد کرسنه سه روز متوالی جهت رفع سرطان مجرب و سوختۀ پوست قنفذ بری با روغن زیتون جهت داء الثعلب و محرق پوست افعی جهت داء الحیه مفید و آشامیدن
ص: 584
٣١٠پوست سوختۀ افعی که کسی را کزیده باشد زائل کنندۀ سمیت خود است چون پوست آن را کنده سوخته بزودی باو بخورانند و سوختۀ پوست ته کفش کهنه جهت سحج عارض از موزه و کفش ما دام که تورم نکرده باشد و جهت سحج عارض میان رانها از حرکت و جهت سوختکی آتش نیز و تعلیق پوست فیل جهت تسکین حمیات بارده و پوست شغال جهت کزیدن سک دیوانه و منع ترسیدن او از آب و تعلیق پوست آن بر کمر جهت دفع بواسیر و پوست بوزینه بر درخت مانع سرمازدکی آن و کذاشتن پوست مار در میان لباسها و اقمشه مانع کرم زدن آنست و پوست حیوانات ماکول دیرهضم و مولد خلط صالح متین قلیل الدمویه و مصلح آن مهرا پختن و با سرکه رمری و ابازیر و اقاویه خوردن و متجن بادهان حاره نمودن و یا بانجیر و عسل خوردن و نیز قدری از خواص جلود حیوانات در ذکر آنها بیان شد و ان شاء اللّه تعالی می شود
بضم جیم و سکون لام و فتح نون و الف و رای مهمله معرب کلنار فارسی است و این را کل انار صد برک و هزاره نیز نامند جهت آنکه کل آن بسیار بزرک و پربرک می باشد و نیز کل انار نر می نامند جهت آنکه ثمر نمی بندد مکر بندرت و ثمر آن را منحوس می دانند و در هر خانه و باغی که ثمر آورد می کوبند زود آن را خراب و ویران می کرداند
*ماهیت ان
بری و بستانی و سرخ و سفید و درخت آن مشابه بدرخت انار الا آنکه اندک انبره تر می باشد و بسیار بلند نمی شود و بهترین آن فارسی است یا مصری
ص: 585
*طبیعت ان
در اول دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و حابس سیلانات و رادع و مجفف و مقوی اعضا و جهت استحکام دندان و لثه و اسهال دموی و صفراوی و رطوبی و زلق امعا و سحج و قرحۀ آن و نزف الدم هر عضو و ادرار طمث و بواسیر و جرب و حکه و منع ریختن مواد بمعده و فتق شربا و ضمادا و طلاء و چون با سرکه بجوشانند و بدان مضمضه کنند جهت بدبوئی دهان و قلاع آن و استحکام لثه و دندان و ضماد آن جهت التیام جراحات و بدبوئی زیر بغل و منع تزاید اورام و انصباب بسوی آن اعضا و ذرور آن جهت نزف الدم قروح و سحج و لطوخ آن با سرکه و طین مغره بر حوالی رحم مانع انصباب مواد بسوی آن المضار مصدع و مسدد و مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن از یکدرهم تا دو درهم بدل آن بوزن آن افماع رمان و یا پوست تازۀ ریشۀ انار و یا جفت بلوط و عصارۀ آنکه تازۀ آن را کوبیدۀ فشرده آب آن را کرفته خشک نمایند مانند عصارۀ لحیه التیس و آنکه خشک آن را در آب جوش دهند تا قوت آن در آب باز داده شود پس بمالند و صاف کرده باز بجوشانند تا منعقد کردد در جمیع افعال قویتر و لطیف تر از جرم آنست و کفته اند از خواص آنست که چون روز چهارشنبه وقت طلوع آفتاب یک عدد غنچۀ ناشکفتۀ آن را صاحب رمد و معتادین بآن از درخت بدهن بچیند و فرو برد تا یک سال رمد نکشد و مجرب دانسته اند و سفوف و اقراص آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 586
بضم جیم و فتح لام و سکون نون و فتح جیم و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون معرب کلنکبین فارسی است یعنی برک کل سرشته با هموزن آن عسل که حقیقت و اصل آنست و مجاز ابر معمول از شکر و کل و هموزن را بفارسی کلقند و کمتر را که کل کمتر و شکر سفید زیاده باشد کل شکری نامند و بهترین آن آنست که نیکو و محکم سرشته و کل آن خشبو و تازه و عسل و یا شکر آن خالص سفید جید باشد و بسا باشد که باز در بین محتاج بداخل کردن عسل و یا شکر شوند زیرا که آن مقدار عسل و شکر کم تخمیر نیکو نمی یابد و حافظ آن نمی تواند بود از فساد و در قرابادین در حرف الواو در ورد اقسام آن ذکر یافت
*طبیعت عسلی ان
کرم و خشک در دوم و شکری آن کرم در دوم و تر در اول
*افعال
و خواص هر دو نوع ان
مقوی دماغ و معده و مجفف رطوبات غریبه و مانع صعود بخارات بدماغ خصوصا خوردن
٣١١آن بعد از طعام و عسلی آن جهت مبرودین و مشایخ و کسانی که در دماغ ایشان رطوبت غالب باشد و جهت فالج و وجع مفاصل و نقرس و تفتیت حصاه و عسر البول و با ربع آن معجون کمونی جهت تحلیل ریاح غلیظه و قولنج و اوجاع ظهر و انهضام طعام و مداومت آن در زمستان باعث حفظ صحت و شکری آن جهت محرورین و جوانان و رفع میادی وسواس و جنون و ممزوج آن با هموزن آن معجون اسطوخودوس و نصف آن معجون بنفشه که خوب سرشته باشند مداومت استعمال بدان جهت رمد کهنه و رفع بخارات و ضعف بصر و صداع و شقیقه و رفع سدد و دفع اخلاط محترقه مجرب و آشامیدن مطبوخ عسلی آن با تربد و تخم کرفس که مکرر صاف نموده باشند جهت لقوه و فالج و استرخای دهان و زبان و مبادی مفاصل و مطبوخ شکری آن با تمر هندی و عناب جهت دوار و سدر و کلقند را چون در آب طبخ دهند و مالیده صاف نمایند نائب مناب شربت آنست شیخ الرئیس در معالجات سل قانون نوشته که ضعیفۀ سل داشت و من او را بخورانیدن کلقند معالجه نمودم که تا مدتی کلقند می خورد و مقدار معتدی بمصرف رسانید که مرا از بیان مقدار آن خجالت می آید و صحت یافت المضار معطش و مضر کبد و مصلح آن خشخاش مقدار شربت از جرم آن تا چهار مثقال و مطبوخ آن تا شش وزن آن آب که تا بنصف رسد تا چهارده مثقال و قوت عسلی آن تا چهار سال و شکری آن تا دو سال باقی می ماند
ص: 587
بضم جیم و فتح لام مشدده و سکون واو و زای معجمه و بکسر جیم نیز آمده اسم عربی فندق است و بعضی بر بادام کوهی نیز استعمال می نمایند و حب الصنوبر کبار را نیز می نامند و این بجهت اشتباه جیم بحاست چه بحاء مهمله حب الصنوبر است و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که آنچه محقق است جلوز لوزبری است و روغن ویرا زیت الهرجان و السودان نیز کویند و اهل مغرب الاقصی ارجان و ارقان خوانند و آن بادام کوهی است که بشیرازی بخرک کویند قائم مقام چلغوزه بود در منفعت
*طبیعت ان
کرم در اول و کویند در دوم و خشک در اول و با اندک رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
مبهی و زیاده کنندۀ منی و جهت درد پشت و عصب و استرخا و عرق النساء و کزیدکی عقرب و رتیلا نافع و دیر هضم و دیر از معده می کذرد مصلح آن شکر بدل آن چلغوزه است
بفتح جیم و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله بفارسی تکرک و بهندی اوله نامند و در طبع و جمیع آثار و افعال مانند ثلج است و از ان کثیف تر و کفته اند چون تکرک را بر پارچۀ کرپاسی پهن نمایند و بر کردن صاحب سلعه که در بنکاله مرضی می شود که بهندی کهیکه نامند بندند باعث تحلیل آنست و لیکن وجع و سوزش بسیار می نماید و چون بر عضوی که سوخته باشد بمالند وجع و التهاب آن را تسکین دهد و چون تکرک را بر زمین اندازند که آب شود و کل آن را بر دملی که سوزش و التهاب بسیار داشته باشد بمالند تسکین دهد و چون آن کل را کلوله نموده خشک نمایند و عند الحاجت به آب تر نموده ضماد نمایند نیز همین اثر دارد
ص: 588
بضم جیم و فتح میم مشدده و الف و راء مهمله و بزای معجمۀ نیز آمده و آن را قلب النخل و لب النخل و شحم النخل نیز و بفارسی پنیر نخل نامند
*ماهیت ان
چیزی است سفید رنک شیرین قریب بطعم شیر که در سر درخت نخل و موضع طلع می باشد که چون آن را ببرند و یا برآورند آن درخت از ثمر می افتد و دیکر ثمر نمی دهد و بهترین آن سفید تازه شیرین آنست
*طبیعت آن
در آخر اول سرد و در وسط آن خشک
*افعال و خواص آن
مقوی معده و احشا و قاطع اسهال خون و غیر آن و جهت نفث الدم و درد سینه و رفع خشونت آن و حلق و نیکوئی آواز و تصفیۀ آن و جهت سرفه و غلبۀ صفرا
٣١٢و غلیان خون و منع تحلیل ارواح خصوصا روح طبیعی و جذب حرارت غریبه از بدن و رفع قئ صفراوی و خمار و ضرر نبیذ و لاغری کرده آشامیدن طبیخ آن نافع خصوصا با شکر و ضماد آن جهت کزیدن زنبور المضار مضر رئه و مولد ریاح و خلط مائی و بطی النزول از معده و مصلح آن عسل و سکنجبین و خرما و زنجبیل پرورده بدل آن حماض است
بکسر دو جیم و سکون دو میم
*ماهیت آن
بیخی است شبیه بزردک بری باریک و دراز و اندرون آن سفید و بیرون آن ما بین سفیدی و زردی و خوش بوئی و با اندک تلخی و تندی و شیرینی و از بلاد چین خیزد و از انجا ببخارا و سمرقند و سائر بلاد برند کویند آن را با سوزن زرین از زمین برمیآورند و در لرستان آن را کزرموشان نامند و ساق و برک آن شبیه بزردک است
ص: 589
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جهت خناق و ربو و سرفه و ضیق النفس و نزف الدم و ذات الرئه و ذات الجنب و نیم مثقال آن جهت خفقان شربا نافع و بیشتر استعمال آن با بهمن سرخ و سفید و شکر است جهت تحریک باه و مربای آن در جمیع افعال قویتر و در قرابادین ذکر یافت مضر سپرز مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن نیم درهم بدل آن سه وزن آن سکنجبین امین الدوله کفته که از یک مثقال تا یک مثقال و نیم آن با جلاب رافع خفقان در حال و از مجربات است
بفتح جیم و میم و سکون دال مهمله بفارسی یخ نامند و در طبیعت و افعال مانند ثلج است و از ان لطیفتر و خوبی و بدی آن بآبی که از ان منجمد می کردد برمیکردد و جهت هیضه و تپهای صفراوی و محرقه بغایت نافع و ضماد آن بر پیشانی جهت منع رعاف مجرب و چون چشم کسی از سردی برف و یخ و هوای بسیار سرد ورم کرده درد نماید میل یخی که در میان تنۀ یا شاخۀ اشجار منجمد شده باشد باندرون چشم بکشند مفید است ورم و درد آن زائل می کردد مضر اورام باطنی و اعضا است
بفتح جیم و فتح میم مشدده و سکون سین مهمله و تاء مثناه فوقانیه
*ماهیت ان
سنکی است که در صفرا که بادیۀ است در سه منزلی مدینۀ طیبه بهم می رسد بعضی از ان سفید و بعضی سرخ و بعضی آسمان جونی و تا مقدار یک رطل می شود و در معدنی که در انجا است تکون می یابد و کفته اند مادۀ تکون آن زیبق قلیل ردی و کبریت کثیر جید است و ضعیف النضج و طبخ تام که نیافته باعتبار نقصان حرارت و الا یاقوت می کشت و بهترین آن سرخ ارغوانی شفاف است
ص: 590
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن محلل اورام و رافع خفقان و غثیان و غشی و مستی و طلای آن جهت ورم چشم و خراج و پوشیدن انکشتری مصنوع از ان جهت نقرس و قضای حاجات و محبوبی نزد خلایق و در زیر سر نائم کذاشتن باعث دیدن خوابهای مشوش مقدار شربت آن تا نیم درهم و در ظرف مصنوع از ان اکل و شرب در آثار مانند آشامیدن جرم آنست
بفتح جیم و میم و لام بعربی ابل نیز و بفارسی شتر و بهندی اونت بضم الف و خفای نون و سکون واو و تاء چهار نقطۀ هند و بچۀ آن را بعربی جزور و عجل نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن حیوانی زیرکتر است از حیوانات دیکر چون رنجور شود برک بلوط خورد و چون آن را مار بکزد خرچنک خورد و بهترین آن یک ساله فربه اعرابی راعی سرخ رنک و اشقر است
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول سوم خشک
*افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن مقوی باه و اعضا و منعظ قوی و جهت تپ ربع و عرق النسا و وجع ورک مزمن و یرقان اسود و حرقه البول نافع و طلای کوشت سوختۀ آن جهت قوبا و طلای رئه تازۀ آنکه هنوز کرم باشد جهت کلف مجرب و جکر آن رافع نزول مای عین و مقوی باصره و طلای پیه آن بواسیر را مفید و نکاهداشتن آن در هر جا که خواهند کریزانندۀ مار است از انجا و مداومت اکل رئۀ آن
ص: 591
٣١٣مورث کوری و حمول مغز ساق آن با پشم بعد از ظهر سه روز متوالی معین بر حمل و نقوع سرکین خشک آن قاطع رعاف و آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه جهت صرع و ضماد تازۀ آن جهت خنازیر و بثور و بخور و طلای آن جهت ثآلیل موثر و خوردن کوهان آن جهت تنقیۀ رحم و بواسیر و قطع خون و شقاق و انفحه یعنی پنیر مایۀ بچۀ کاه نخوردۀ آن بغایت مقوی باه و منعظ و منجمد کنندۀ جامد و کدازندۀ منجمد از اخلاط و منی و مسمن بدن و آشامیدن کف دهن آن در حین مستی مورث جنون و چکانیدن آب پودنه در دماغ جمل باعث زوال مستی آن و آشامید شیر آن جهت استسقا خصوص با بول آن مجرب و در قرادین و در مقدمۀ این کتاب نیز دستور آشامیدن آن ذکر یافت و بول آن به تنهائی نیز موثر و مدر قوی و مسهل زردآب و جهت سرفه و زکام و ورم جکر و استسقا و یرقان و سدۀ جکر و تقویت باه و رفع مستی بسرعت و بوئیدن آن جهت تفتیح سدۀ مصفاه و رفع چشم و قطور کرم کردۀ آن در کوش مسکن وجع آن و جهت رفع ثقل سامعه موثر و نطول جوشانیدۀ آن با حرمل جهت نقرس و فالج و خدر و اورام مجرب و ذرور موی نازک آن جهت تنقیه و اندمال قروح و سوختۀ آن جهت قطع سیلان خون جراحات و سعوط آن جهت حبس رعاف و بستن موی آن بر ران چپ رافع سلس البول و بستن کنۀ شتر بر آستین عاشق باعث زوال عشق آن و چون کندم را بعرق آن تر کرده بخورد طیور دهند بیهوش شوند و کف دهان آن نیز همین اثر دارد و کوشت آن غلیظ و ردئ الکیموس و ثقیل و مولد خون سوداوی مصلح آن با نمک و شبت مهرا پختن و با زیت رکابی جوشانیدن و فلفل و کوویا و زیرۀ کرمانی داخل کردن و با کفی خردل خوردن و بعد از ان سرکۀ خالص و آب کامه یا سرکۀ کبر مخلل یا با اشترغار آشامیدن محرور المزاج را و برای غیر اوجاع مفاصل و مبرود المزاج را مربای زنجبیل خوردن است
ص: 592
بفتح جیم و سکون میم و ضم ها و سکون واو و کسر راء مهمله و سکون یا
*ماهیت ان
شرابی است که مثلث را با آب بجوشانند تا آب بسوزد و مدتی بکذارند پس استعمال نمایند و بعضی شراب انکوری سه ساله را جمهوری نامند و دیکری کفته که آب انکوری است که جوشانیده تا بنصف رسیده باشد پس در خم کرده آن را شراب سازند
طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال
و خواص آن
منضج و محلل و مشهی و مبهی و معین بر جماع و سریع الانحدار و مولد خون صالح غلیظ و مسخن احشا است*
بفتح جیم و فتح میم مشدده و سکون یای مثناه تحتانیه و زای معجمه و بیونانی اسفومغری یعنی تین الاحمق و بهندی کولر و چون در جوف ثمر آن پشه می باشد لهذا آن را ئمر پشه می کویند
*ماهیت ان
ثمر درختی است شبیه بانجیر و شیر آن بسیار غلیظ و برک آن شبیه ببرک توت و در سالی سه مرتبه و چهار مرتبه نیز ثمر می دهد و ثمر آن بی کل از ساق آن برمی آید بمقدار آلوچه سبز و سفید رنک و بعد رسیدن بعضی سرخ می کردد و تخم آن ببزرکی تخم انجیر و در بعضی بلاد خود پخته نمی کردد تا آنکه آن را تیغ نزنند و منبت آن بلاد شام و حوالی آن و در هند و بنکاله بسیار است بلکه درین هر دو بلد انواع می باشد و شیر آن را بدین نحو می کیرند که شاخ آن را خراشیده بقسمی که باصل درخت نرسد و در ایام بهار پیش از آنکه بثمر آید و آنچه از ان برآید بصدفی جمع می نمایند یا در ظرف سفالی لعابدار و یا چینی و یا شیشه و آن غیر انجیر بریست چه انجیر بری از سمومات و ماکول نیست و آن را در دیلم دیو انجیر و جمیز را شلکا انجیر کویند و ماکول است
ص: 593
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول تر
*افعال و خواص آن
جهت وسواس و سرفۀ یبسی و درد سینه و نفث الدم و سپرز و کرده نافع و لعوق آنکه برک و ثمر و شاخ آن را جوشانیده صاف کرده با شکر بقوام آورده باشند جهت ربو و ضیق النفس و سرفۀ مزمن و کرفتکی آواز مجرب و مطبوخ نیمرس آن جهت نفث الدم از سینه و بواسیر و یک مثقال از برک سائیدۀ آن با آب جهت قطع
٣١4اسهال مجرب و با هموزن آن شکر جهت سرفه آزموده و ضماد عصارۀ برک آن جهت تحلیل دمامیل و نضج آنها و آشامیدن آن با اشق جهت قروح سر و کزیدکی جانوران سمی و طلای آن نیز سودمند و کویند خوردن ثمر پختۀ آن با پشۀ جوف آن مانع رمد است بمداومت در ان سال و شیر آن کرم و با حدت و لیکن ضعیف تر از شیر انجیر و با قوت ملینه و محللۀ اورام صلبه و مسهل اخلاط غلیظه و ملصق جراحات و جذاب و آشامیدن نیم درهم آن جهت تحلیل سپرز و تپهای بارده و با لرز و سردی و خاکستر چوب آن جهت قروح ساعیه و اکله و نار فارسی مجرب و ثمر آن ردی الغذا و نفاخ و مضر معده و مورث حمیات و مصلح آن انیسون و سکنجبین و کلنکبین و آشامیدن آب سرد بالای آن و نوعی از ان کوچکتر از آلوچه است و شیرین و بعد رسیدن سرخ می کردد و بر بالای آن از شیرۀ آن چیزی نشر کرده مانند دانۀ نبات منجمد می کردد و آن را قومی حماط می نامند و در فلسطین و بنکاله بسیار است و در فلسطین مشهور و معروف بسلمی و در هند و بنکاله بکولر کوچک و درخت آن بزرک تر از انواع دیکر آن و ثمر این محتاج به تیغ زدن نیست و لعوق ثمر آن با اندک کثیرا و صمغ عربی که نرم سوده در آخر طبخ بران بپاشند تا آنکه بقوام انکشت پیچ آید جهت سرفه و امراض صدریه و تحلیل مواد و رفع اعیا نافع*
ص: 594
بفتح جیم فارسی و سکون نون و فتح باء فارسی و الف
*ماهیت ان
درختی است هندی و سه صنف می باشد یکی کل آن زرد و دیکری سرخ کلابی و درخت این هر دو صنف کوچکتر از درخت کردکان و برک این اندک باریکتر از برک آن و صنف سوم درخت آن عریضتر و برک آن کوتاه تر و عریضتر و کل آن طولانی و رنک آن سفید و این را ناک چنپا نامند و مستعمل در ادویه کل صنف اخیر آنست و کل هر سه فی الجمله شبیه بلاله و برکهای آن پنج عدد و باریکتر و بلندتر تا بقدر طول دو بند انکشت و ضخیم و خوش بو و تند به حدی که در محرورین احداث رعاف می نماید و در میان کل آن چند دانه ریزه مانند آنکه در اکثر کلها است می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
استشمام آن مقوی قلب بارد و خوردن آن دافع بلغم و ریاح و قاطع اشتهای طعام و کویند چون سر درخت آن را بریده و تنۀ آن را بقدر سه چهار ذرع کذاشته بران لته بسیار پیچیده و روغن چراغ بران ریخته مانند مشعل مشتعل سازند تا تمام آنچه از زمین بیرونست بسوزد پس بیخ آن را برآورند فادزهر اکثر سموم است شربا و ضمادا و طلاء و کویند که چوب حیوه مشهور بملک هند عبارت ازین است لیکن این اصل ندارد و درخت چوب حیات دیکر است و بنواح قلعۀ رهتاس که در صوبۀ عظیم آباد است می شود شاید در خواص قریب بدان باشد*
ص: 595
بضم جیم و سکون نون و دال مهمله و فتح باء موحده و الف و فتح دال و سکون سین مهملتین و فتح تای مثناه فوقانیه و سکون راء مهمله و بیدستر بیا بجای الف نیز آمده بیونانی اکسیانوش و بفارسی آش بچکان و بترکی اغلان آشی نامند
*ماهیت ان
خصیۀ حیوانیست آبی مزدوج یعنی دو عدد متصل بهم بهیأت کیس بیضتین و آن حیوان بهیأت سک بسیار کوچکیست و غیر سک آبی است و موی آن سرخ مائل بسیاهی و غلیظ و در خارج آب نیز تعیش می کند و در دیلم آن را سنک نامند و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که قیاس تقاضا نمی کند که خصیۀ آن بعظم جند باشد و حقیر تازۀ آن را ملاحظه نموده که صیاد قطع کرده بود اصلا بو و رنک نداشت و بعد از جوشانیدن آن در آب و خاکستر و پرورده کردن آن بدودکاه بعد از مدتی صاحب بو و رنک شد و اینکه در او نوعی از استحاله است شکی نیست و رنک آن زرد و سرخ
٣١5و سیاه می باشد و بهترین آن و مستعمل زرد پس سرخ سنکین خشبوی تند و سریع التفتیت آنست که زیاده از سه سال بران نکذشته باشد و آنچه مخالف این اوصاف باشد زبونست و صاحب ترویح الارواح نوشته که قوت آن تا پانزده سال می ماند و بعد از ان ضعف می کردد و اندلسی نوشته که شکی نیست در ان بلکه زیاده هم می ماند و سیاه آن با سمیت و قتال و محرر کوید آنچه حکیم نوشته راست است تازۀ آن نرم و بدبو و بعد مدتی تا یک سال زیاده که بران بکذرد سخت و خوش بو و رنک آن خوب ظاهر می کردد
ص: 596
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در دوم خشک و الطف و اقوی جمیع ادویۀ حارۀ یابسه است و چیز صمغی شمعی که داخل آنست لاذع شدید التسخین است استعمال آن جایز نیست
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و محلل اورام و تریاق ادویۀ بارده و قتاله و اکثر هوام و مخنوق از خربق و مهیج حرارت غریزی امراض الراس و العصب و القلب و المعده جهت امراض باردۀ رطبۀ دماغی و ریحی و عصبانی مانند صرع و ام الصبیان و فالج و رعشه و تشنج رطب امتلائی و لیثرغس که سرسام بلغمی است و نسیان و درد سربارد ریحی مزمن و بلغمی و شقیقه و سبات و خدر و کزاز احتلائی رطب و زکام و اوجاع اعصاب و اذن و غیرها و مالیخولیای مراقی و خفقان بارد و فواق و نفخ معده و قولنج بلغمی و ریحی شربا و سعوطا بتنهائی یا با ادویۀ مناسبۀ هر علت و خورانیدن یک حبۀ آن با شیر مرضعه جهت ام الصبیان و بر ناخنهای طفل مالیدن مؤثر السموم طلای آن با سرکه و تمریخ آن و تدهین آن با روغن کل یا ادهان مناسبۀ دیکر جهت دفع سموم و خوردن آن بعد افیون به قدری که افیون خورده باشند دافع سمیت آنست خصوصا با سرکه و چون با مساوی آن افیون بسایند سمیت افیون را زائل کرداند خصوصا با سرکه اعضاء النفض چون بعد از فصد صافن مقدار دو درهم آن را به آب فودنج یا عسل بخورند ادرار طمث نماید بدون ضرر و اخراج جنین و مشیمه کند و برودت رحم را زائل سازد و اکر بآن تپ نیز باشد با عسل و فلفل مقدار یک ملعقه لعق نمایند هیچ مضرت نرساند و با سرکه جهت فواق الصداع بخور آن جهت اصناف صداع بارد و ریحی العین اکتحال آن جهت ظلمت بصر و دمعه و سبل و طلای آن جهت قروح قتاله و اکثر امراض دماغیه و عصبانیه و اوجاع مزمنه و ضماد آن بتنهائی و یا با روغنهای مناسبه جهت تحلیل اورام مزمنۀ حاره و بارده و اوجاع باردۀ مفاصل و غیر آن و بدستور تدهین بروغن آن الاذن کذاشتن آن در کوش جهت ریاح و ثقل سامعه که از برودت باشد و وجع بارد آن و همچنین قطور آن با روغن ناردین در کوش جهت امراض مذکوره و استشمام آن جهت اورام رئه و علتهای آن و تقویت دماغ نافع و حمول آن مصلح حال رحم و مسقط جنین و مدر حیض و بول مضر محرورین مصلح آن شربت بنفشه مقدار شربت آن تا یک دانک بدل آن مثل آن وج و یا نصف آن فلفل و در بعضی مواد بوزن آن مشک و در امراض جکر فرفیون و جهت تحلیل رطوبات لزجه سه وزن آن فلفل و ثلث آن دار فلفل و ثلث آن زرنباد است و جند سیاه بقدر یکدرهم کشنده است و بسیار است که در مدت یک روز می کشد و الا منجر بسرسام می شود و تریاق آن حماض اترج و سرکۀ خمر و شیر الاغ است و دوائی جند بادستر و جوارش و حب و دهن و مرهم و معجون و نسخ ستجرنیا باعتبار آنکه اصل و عمود در آنها جند بادستر است در قرابادین در حرف الجیم ذکر یافت
ص: 597
بکسر جیم و سکون نون و کسر طاء مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح نون و الف لغت یونانی است و برومی اسیلیسقان و بفارسی کوشاد و بعجمی اندلس یش کشکه و بعضی یش کشکه را غیر آن دانسته اند و بهندی پکهان بید بفتح باء فارسی و کاف و خفای ها و الف و نون و کسر باء موحده و سکون باء مثناه تحتانیه و دال مهمله کویند اسم آن
٣١6مشتق از اسم بادشاهی است که اول اطلاع بر ان یافته و یا شفا از ان دوا یافته و اسم آن بادشاه جنطین بوده
*ماهیت
ان
دو صنف می باشد رومی و غیر رومی و رومی آنکه بهترین اصناف است و بفارسی نیز نامند مستعمل و نزد اطلاق مراد این صنف است بیخی است دراز تا بشبری و غلیظ مائل بسرخی و تیرکی و تلخ و ساق و عروق آن بسطبری انکشتی و مجوف و اماس و بقدر دو ذرع و کره دار و برک آن شبیه ببرک کردکان و یا لسان الحمل و از ان کوچکتر و از هم دور و سرخ و اطراف و وسط برک آن مشرف و کل آن سرخ مائل بکبودی و ثمر آن در غلافی عریض نازک سبک شبیه بکنجد و منبت آن جبال و مواضع سایه و برف نشین و نمناک و صنف دوم آن را جرمغانی نامند برک آن شبیه ببرک حماض و این غیر مستعمل و در بنکاله جنطیانا شیرین طعم نیز دیده شده
*طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک بعضی در دوم خشک کفته اند و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
ص: 598
*افعال و خواص آن
قابض و بغایت ملطف و جالی و محلل و منقی و مفتح سدد و مسکن اوجاع بارده و حمایت کنندۀ قلب از اذیت سموم بسبب قوت قابضه و تریاقیه که دارد و مدر بول و مخرج جنین و آشامیدن آن جهت امراض مذکوره و کزیدن سک دیوانه و عقرب و هوام و سموم مشروبه و ورم جکر و سپرز و عسر البول و احتباس حیض و دو درهم آن با شراب جهت التوای عصب و وجع کبد و طحال و برودت و اورام آنها و یک مثقال آن با فلفل و سداب و شراب جهت نهش هوام و سک دیوانه و غیر آن و در تریاقیت اقوی و آشامیدن عصارۀ آن مقدار یک مثقال با آب جهت درد پهلو و معده و کبد بارد و سقطه و وهن عضل و اطراف آن و التوای عصب نافع و ضماد آن با شراب جهت کزیدن جانوران سمی و جراحات و قروح خبیثه و ورم بارد احشا و ضربه و سقطه و کسر اعضا و وثی و وجع معده و با سرکه جهت ازالۀ بهق و طلای آن با حنا بر کف دست قاطع خون حیض و لطوخ آن جهت ورم حار چشم و داخل کردن آن در شیافات حاده بجای عصاره خشخاش سیاه مفید و حمول آن جهت اخراج جنین و اسقاط آن مؤثر و بدستور آشامیدن نیم مثقال کوبیدۀ آن با عسل و آب نیمکرم و رازی کفته که جنطیانا از کبار ادویه است که داخل تریاقات و معاجین کبار کرده می شود از برای دفع سموم و تقویت ادویه خصوصا برای دفع سمیت کزیدن سک دیوانه و افعی و مار و عقرب و سباع کزندۀ ذوات السموم و مقاومت با سموم قتالۀ مشروبه المضار مضر سینۀ محرورین مصلح آن اسقولوقندریون مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن در تفتیح و تحلیل یک وزن و نیم آن اسارون و نیم وزن آن پوست بیخ کبر و در سائر مواضع قسط و زراوند بوزن آن و کویند جنطیانا جرمغانی و عصارۀ آنکه بیخ آن را بکوبند و یتجروز در آب بخیسانند پس بجوشانند تا غلیظ کردد و صاف نمایند و باز طبخ دهند تا منعقد کردد در جمیع افعال مذکوره شربا و ضماد اقوی تر از جرم بیخ آنست و با سداب در تریاقیت اقوی و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و دواء الجنطیانا و دهن و سفوف و شراب و ضماد و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 599
بضم جیم فارسی و سکون واو و باء موحده و کسر جیم فارسی و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر نون و یا و آن را خشب الصینی و بیخ چینی نیز نامند و از ادویۀ جدیده است
*ماهیت ان
بیخی است سرخ و کلابی رنک و اندک شیرین خصوصا تر و تازۀ آن و بقدر شبری و کوتاه تر و بلندتر از ان نیز و قوی بسطبری یک قبضه و بعضی باریک تر از ان و بعضی کم کره و بعضی پر کره و بعضی راست و بعضی کج و بعضی متشعب و بعضی املس و بعضی خشن و بعضی سنکین و بعضی سبک و بعضی صلب و بعضی رخو و بعضی سفید و بعضی سیاه براق می باشد و بهترین و مختار و مستعمل آن سرخ و کلابی رنک و شیرین طعم
٣١٧آنست که قطعات آن بزرک و راست و قوی و بی کره و یا کم کره و املس و بی ریشه و در صلابت و رخاوت متوسط و غیر متشعب و متشقق و تازه و سنکین غرقی غیر بسیار کهنۀ کرم خورده باشد و آنچه سفید و سبک و رخو باشد خام است و آنچه سیاه براق صلب پر ریشه بهیئتی که کویا در اندرون آن صمغ جا کرده که مصمغ نامند و همچنین پر کره کج پر ریشه و متشعب و متشقق آن همه زبون و غیر مستعمل به جهاتی که در قرابادین کبیر ذکر یافت و نبات آن از قبیل نجم و بیاره فی الجمله مفروش بر روی زمین و شاخ آن باریک و صلب و غیر مجوف فی الجمله شبیه بشاخهای نورستۀ بانس که در هند و بنکاله می شود الا آنکه برک آن باریک و بلند اندک شبیه ببرک ساذج هندی و از ان کوچکتر منبت آن اکثر کوهستان بلاد چین و کنار آبها و چشمها و در کوهستان سلهت که در شمال و مشرقی بنکاله واقع است نیز می شود و لیکن بسیار ضعیف و کم قوت و پرریشه و پر کره و سبک وزن رخو و از چین کاهی بیخ تازۀ آن را در میان خاک سرخ رنکی اندک لزج و آمیخته بریکهای بسیار کوچک می آورند چنانچه در سنه یکهزار و یک صد و هشتاد و هشت هجری در کلکته آورده بودند محرر کتاب در مرشدآباد قدری بدست آورده خاکی شبیه بدان بهم رسانیده در باغچه کاشت سبز کشت بیارۀ آن شبیه بانچه ذکر یافت بود و طول آن بمقدار سه چهار ذرع و برکهای آن کوچک اندک طولانی و دور دور در هر ساقی سه چهار پنج برک زیاده نبود و از بیخ آن بیخهای دیکر پیوسته بدان بهم رسیده و بعد یک سال برآورده شد در خوبی مانند چوب چینی نبود و لیکن شیرین طعم و چون باز کاشته شد بسبب اختلاف آب و هوا و یا قصور تربت سبز نکردید و پوسیده شد
ص: 600
*طبیعت ان
حکیم میر عماد الدین محمود شیرازی کرم و تر در مرتبۀ اول دانسته بالیقین در حرارت و تامل در رطوبت آن و حکیم مرزا قاضی یزدی و حکیم میر محمد هاشم طهرانی سرد در اول و خشک در دوم دانسته اند و حکیم میر محمد مؤمن مرکب القوی مائل بحرارت و حکیم محمد اکبر معروف بحکیم اررانی در قرابادین خود موسوم بقادری نیز مرکب القوی نوشته و لیکن همه قائل اند برطوبت فضلیۀ آن و نواب معتمد الملوک سید حکیم علوی خان قدس سره نیز مرکب القوی و اجزای ترکیبی آن را مائل بحرارت و یبوست با رطوبت فضلیۀ غریبۀ بسیار فرموده اند و ادلۀ هریک بتفصیل در قرابادین کبیر ذکر یافت و این اقرب بصواب است محرر کوید اصل آنست که تر و تازۀ آن حار رطب است با یبس بسیار کمی و هرچند کهنه می کردد بر یبس آن می افزاید و از رطوبت آن می کاهد و تاثیر حرارت یابس آن نیز غالب می باشد
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح سدد و محلل فضول و معرق و مرقق و مصفی خون و ارواح و منوم و سریع النفوذ باعضا و اقاصی بدن و عروق ضیقۀ شعریه و ممد حرارت غریزیه و مقوی اعضای رئیسه و معده و باه و مدر بول و حیض و مجفف رطوبات غریبه باعتبار قوت قابضه که دارد و جهت فالج و رعشه و تشنج امتلائی و صداع مزمن سوداوی و شقیقه و مواد نزلۀ مزمنه و اختلاط ذهن و سبات و اقسام جنون و مالیخولیا و مانیا و قطرب و امراض سوداویه و دمویۀ محترقه مانند جذام و آتشک و جمیع قروح خبیثه و ساعیه و جوششها و قوبا و جرب و حکه و اکله و قروح کرده و مثانه و امراض مقعده و بواسیر و نواصیر و اسهال بواسیری و سلس البول و امراض رحم و عقر و بروز نمودن حصبه و سوء القنیه و استسقای لحمی و یرقان اسود و سل و عقدهای صلبه و ارام صلبۀ سوداویۀ متحجره و حمیات سوداویۀ عتیقه و دق شیخوخه و حمی ربع و سرطانات و بهق و برص اسودین و کلف و اوجاع مفاصل و وجع ورک و عرق النسا و نقرس و داء الثعلب و داء الحیه و داء الفیل و ترک عادت افیون و دفع سمیت اخلاط فاسدۀ محترقه و اعاده کنندۀ باه مایوسین و نضارت و حمرت و صفا و رونق رنک بشره و تسمین بدن و غیر اینها از امراض سوداویه و بلغمیۀ مزمنه بتفصیلی که در قرابادین کبیر ذکر یافت نافع با شرائط
ص: 601
٣١٨و طرق استعمال آن بعنوان مطبوخ بطریق تعریق در ظرف سربسته و یا بطور قهوه و یا نقوع و یا سفوف و یا شربت و حلوا و یا حریره و یا مربا و یا دهن و یا مرهم و یا معجون و یا غیر اینها بتنهائی و یا با ادویۀ معینه و مناسبه و مختصه بهر علت و مرض و بالجمله اکثر امراض مزمنۀ سوداویه و دمویۀ محترقه را مفید و مجرب است و در امراض بلغمیه خصوصا تازۀ آن چندان نفعی ندارد و در تصفیۀ خون و سائر اخلاط و تفرقه هریک از هم بهتر از ان چیزی نیست چنانچه شخصی را بنا بر بعضی جهات چوب چینی بطریق مطبوخ با شرائط خورانیده شد و در آخر آن غلبۀ خون و سودا و بلغم نیز معلوم کردید و خارش در دست و پاها و اکثر اعضا و دانهای کوچک و انفجار طبع و خفکی قلب او را اولا فصد اکحل نموده شد پس بفاصلۀ دو سه یوم فصد صافن و درین دو فصد تمیز و جدائی خون از سودابین و ظاهر بود که در حین اخراج خون چون رک را وسیع کشوده شده بود شعبۀ بسیار سیاه با رنکی مانند مرکب و شعبۀ قویتر از ان سرخ غلیظ مائل بتیرکی هر دو پیوسته بهم برمی آمدند و آنچه سیاه بود در ته لکن آب مانند جکر سیاه قطعه قطعه منجمد کشت و خون مخلوط به آب و بلغم مانند تارهای طحلب معلق و مضر محرورین و اطفال و جوانان و بلدان و فصول حاره در هنکام استعمال آن و بعد از ان تا چند مدت خوردن ترشی و نمک و آب سرد و میوه های تر و اشیای منفخه مانند بقول و حبوب و اعراض نفسانی و بدنی و جماع و غسل نمودن و آب سرد نوشیدن و هوای سرد ببدن رسیدن همه بسیار مضر و چون مقدار از شربت آن بحسب امزجه و امراض و اوقات و غیرها مختلف می باشد و فی الحقیقت مقدار معینی ندارد و همچنین طرق استعمال آن لهذا اینجا ذکر ننمود بدل آن صاصفراس و در بعضی مواد شجره النبی که بفرنکی پلاسنطور نامند و در بعضی مواد عشبۀ مغربیه است و چون دو سه برک آن را با کوشت طبخ دهند کوشت را زود مهرا و لذیذ کرداند مانند کوشت آهو و کوزن*
ص: 602
*ماهیت ان
چیزی است مانند غده و کره بزرکی شبیه بکدو و کتهل و پوست آن اندک خشن جوزی رنک تیره و مغز آن کلابی و بادامی رنک بی ریشه مانند خمیر خشک شده و از کوهستان خطا و نیپال می آورند و بر حقیقت آن چندان اطلاعی نیست شاید از تنۀ درخت برمی آید مانند کتهل و بعضی میوه های دیکر و از برای آن خواص بسیاری نقل می کنند از قبیل خواص چوب چینی و بعضی بهتر و قویتر از ان می دانند و دستور استعمال این نیز مانند چوب چینی چین است و نیز روزی دو ماشۀ آن را با دو سه ماشه نبات سفوف ساخته با قدری آب نیم کرم می آشامند تا مدت بیست و یک یوم تا چهل یوم و از نمک و حموضات و بقول و غیرها بدستور چوب چینی است و از ان خفیف تر
بفتح حای مهمله و یای مثناه تحتانیه و واو و تای
*ماهیت ان
چوب درخت هندی است که در نواح بنارس و کورک پورورهتاس بهم می رسد و بسیار عظیم می باشد و از ان سریر و پایهای پلک و غیره می سازند و رنک آن اغبر و خالدار و ابری سیاه تیره و کمرنک و کهنۀ سال خوردۀ آن رنکین تر و صلب تر و بهتر و در تازکی که قطع نمایند بوی خوشی اندک شبیه ببوی عود هندی از ان ظاهر می کردد و برک آن شبیه ببرک بید انجیر و متشعب بسه شعبه و بلندتر و ضخیم تر از برک بید انجیر
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ص: 603
با تریاقیت و قوت قابضه و جهت دفع هیضه که قئ و اسهال بند نکردد و اسهال رطوبی و تهوع را بازدارد و ریاح باطنی و سموم مشروبه و ضعیفه را دفع نماید و ضماد آن جهت دفع سموم منهوشه و ملدوغه و تحلیل اورام و تسکین اوجاع نافع و کویند مار و کژدم و هزارپا نزدیک خوابنده بر سریر آن نکردد و اذیت نرساند*
بفتح جیم و سکون واو و زای معجمه بفارسی کردکان و چهار مغز و بهندی اخروت نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی
٣١٩است عظیم و برک آن پهن و اندک طولانی و فی الجمله ضخیم و آن ثمر را سه پوست می باشد یکی سبز ضخیم با عفوصت بسیار و قبوضت و اندک تلخی و در خامی اندک نرم و بعد خشک شدن خشبی می کردد و دوم که در زیر آنست صلب و دو پارچه بهم پیوسته و سر آن اندک برآمده و در زیر آن مغز و بر آن پوست رقیقی محتوی بر مغز آن و مغز آن سفید با دهنیت بسیار مانند مغز پسته و چلغوزه و چهار حصه است دو حصه از هم بسیار جدا و اندک اتصالی بهم دارند و دو حصۀ دیکر باهم متصل و اندک انفصالی و بین آنها پردۀ نازک اندک صلب خشبی است
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و تازۀ آن را کرمی و یبوست کمتر و در رطوبت فضلیه زیاده و هرچند خشک کردد یبوست و حرارت آن می افزاید و رطوبت آن کم می کردد
*افعال و خواص آن
ص: 604
بسیار لطیف و ملین طبع و محلل و مبهی و مانع تخمه و مقوی اعضای رئیسه خصوصا دماغ و مقوی حواس باطنیه خصوصا با مویز منقی و انجیر سفید و پیران را بسیار موافق و خوردن ده مثقال آن که با انجیر کوبیده باشند در تلیین طبع مجرب و بتنهائی ناشتا جهت سهولت قئ و بریان کردۀ آن با پوست جهت سرفه که از هوای سرد بهم رسیده باشد و خوردن آن با انزروت مانع ضرر انزروت و مخرج کرم معده و بیعدیل و بدستور با بلادر مانع ضرر آن و خوردن آن با انجیر و سداب جهت رفع مضرت سموم خواه قبل حصول سم خواه بعد از ان و آشامیدن سوختۀ آنکه با پوست سوخته باشند بمقدار یک مثقال با رب مورد و امثال آن جهت قطع خون بواسیر مجرب و بالخاصیت خوردن مغز آن مسکن مغص و مصلح قروح و بدستور ضماد آن و اکتحال آن جهت جرب و سبل و دمعه مفید و حمول سوختۀ مغز آن با شراب جهت منع ادرار حیض و ضماد آن با عسل و پیاز و نمک جهت کزیدن لک دیوانه و چون با زیرۀ کرمانی نرم سوده با عسل سرشته بر سر و بدن مفلوج و مقلو و یا صاحبان اوجاع مفاصل بارده و حمیات باردۀ بلغمیۀ مزمنه بمالند و در حمام و یا در آفتاب و یا خانۀ کرمی و بر فرش کرمی برطرف مخالف علت در ان هر دو علت و بر پشت در غیر آن بخوابند و بر خود لحاف پر پنبه بیندازند و بکذارند تا خوب عرق شود پس بدن را پاک کرده از زیر آن برآیند و بدن خود را از هوای سرد محفوظ دارند و آب سرد ننوشند در یکدو دفعه زائل کردد و اکر در حمام است در بیت حار آن روند و برهنه شوند و آن را کرم کرده بر سر و تمام بدن بمالند و در فالج و لقوه اکر خواهند بطرف مخالف بخوابند و آن مقدار صبر کنند که خوب عرق کنند پس بدن خود را پاک کنند و استعمال آب مطلقا ننمایند و برآیند و از هوا خود را محفوظ دارند و ضماد تازه تر آن جهت رفع آثار ضربه و دلوک آن جهت ازالۀ کلف و تشنج وجه و طلای خائیدۀ آن ناشتا جهت قوبای اطفال و ورم سوداوی که زخم شده باشد و بدستور طلای خائیدۀ مغز کهنۀ آن ناشتا جهت غرب و غایغرایا و جمره و قوبای اطفال و التوای عصب و تمدد و تشنج اوتار قدمین حادث از برد و یبس و داء الثعلب و ورم پستان و طلای مغز کهنۀ سوختۀ آن با زنت جهت قروح سر و مغز آن بسبب لطافت و دهنیت سریع الفساد و استحاله بخلط مراری خصوصا کهنۀ آن و اکثار خوردن آن باعث اخراج حب القروع و موجب ورم لوزتین و بثور دهان خصوصا در محرورین که مضر ایشان است و برای این باید که بعد خوردن آن دهن را خوب بشویند و انار چاشنی دار بمکند و سکنجبین بخورند و با اندک خشخاش خوردن نیز مصلح آنست و چون متغیر و متکرج کردد ردی و زبون و با سمیت می باشد نباید استعمال نمود و مداوای آن قئ کردن و ترشی ها خوردن است و مربای آن با عسل جهت تسمین کرده و تحریک باه بسیار مؤثر و ملین بطن و مقوی معاء اعور و سرکۀ پروردۀ آن تریاق صاحبان ضعف معده و صمغ آن جهت قروح خبیثه ذرورا و کذاشتن آن بر دندان
ص: 605
٣٢٠وجع و در مراهم نیز جهت قروح خبیثه مفید و عصارۀ پوست آن با رب انار که طبخ داده منعقد نموده باشند جهت اورام و نغالغ یعنی عضلات حلق مجرب و غرغره به آب مطبوخ پوست آن جهت تحلیل اورام لثه و استحکام دندان و ذرور پوست صلب یعنی پوست دوم آن جهت تجفیف جراحات و آشامیدن سائیدۀ آن سه روز جهت نزف الدم و زوال تقطیر البول حادث از استرخا و بدستور حمول آن با شراب جهت نزف الدم رحم و چون پوست بیخ آن را مقدار نیم اوقیه تا یک اوقیه بجوشانند و آب آن را بعد پری معده از طعام بیاشامند قئ آورد و اخلاط لزجۀ بسیار دفع نماید و اوجاع اسافل خصوص وجع بطن را نفع بخشد و چون پوست بیرون آن را در حالت تری و تازکی بکوبند و خبث الحدید سائیده بران بپاشند و هر روز برهم زنند خضابی نیکو و رنک آن با دوام می باشد و بدستور چون با خبث الحدید و سرکه طبخ نمایند و تا یک هفته در آفتاب کذارند و هر روز برهم زنند پس استعمال نمایند و این ابلغ و انفع از اول است و مالیدن پوست سبز آن بر قوبا و حزاز نافع و مسواک کردن بپوست تازۀ آن یعنی مالیدن آن بر دندان مقوی لثه و بدستور مالیدن پوست بیخ تازۀ آن هر پنج روز یک مرتبه بدندان منقی دماغ از اخلاط و رافع نسیان و چون پوست بیخ آن را در روغن زیتون بجوشانند تا مهرا شود ضماد آن جهت بواسیر و امراض مقعده بغایت مؤثر و قطور آب برک آنکه کرم نموده باشند جهت اخراج چرک کوش و رب پوست سبز آن را که با عسل و یا رب انکور ترتیب دهند جهت خناق و بثور دهان و خون آمدن از بن دندان و سستی آن و تقویت لثه بیعدیل و طلای پوست تازۀ آن با مثل آن برک حنا جهت نزلات و صداع مزمن و شقیقه و فالج و جمیع اوجاع بارده مانند نقرس و امثال آن نافع و طلای نشارۀ پوست آن با سرکه جهت سرخ کردن رخسار مجرب و با زفت جهت قوی کردن عضوی مخصوص و خیسانیدن آن چند روز در روغن زیتون و بر بدن مالیدن جهت منع تولید سپش مجرب دانسته اند و شربت آن را جهت سپرز مجرب یافته اند و جوشانیدن جوز صحیح در روغنی که طعم آن متغیر شده باشد و همچنین سائر اطعمۀ متغیر الطعم باعث رفع تغیر آنست و کویند از خواص مغز آنست که چون با مس بکوبند و یا بر مس بمالند مس را ریزه کند و کویند چون در فصل خزان مازو را در روغن زیتون بجوشانند به حدی که سیاه کردد و صاف نموده در شیشه کرده پای درخت آن را حفر نموده و ریشۀ قوی آن را بریده طرف متصل بدرخت را در ان شیشه کنند به حدی که بته شیشه نرسد و در روغن باشد پس اطراف دهن آن را خوب بند نمایند و بخاک بپوشند و نکاهدارند تا زمانی که آن درخت بثمر آید پس شیشه را برآورند در ان شیشه چیزی سیاه شبیه بمرکب خواهد بود و آن خضابی است بسیار نیکو و مدتها اثر آن می ماند و از اسرار است و احتیاج بمالیدن بر مو نیست بلکه بمحض تر کردن شانه بدان و بر مو کشیدن سیاه می کرداند و چون قبل از موی برآمدن در حمام بر انثیان بمالند مانع روئیدن موی اسفید کردد و کندی مجرب دانسته و بعضی کفته اند از خواص آنست که چون در زیر سایۀ آن بخوابند لاغر می کرداند و شخص نائم بیدار می شود در حالتی که مخبول و حواس باخته باشد و چون خواهند که جوز را مقشر نمایند از قشر رقیق ملاصق مغز آن باید که در آرد در ظرف اندک بریان نمایند پس بدست بمالند تا پوست آن جدا کردد و روغن آن در خواص مانند مغز کهنۀ آنست و محلل و مسخن و آشامیدن آن روزی سه درهم تا یک هفته جهت وجع ورک مجرب و جهت امراض بارده و امزجۀ بارده نافع و طلای آن جهت اکله و نواصیر چشم و نرم کردن اعصاب و رفع اوجاع بارده و زوال قوبا و داء الثعلب و قمل مجرب و سعوط آن جهت لقوه و فالج و تشنج نافع بدل مغز آن بوزن آن حبه الخضراء و بدل روغن آن روغن سداب است
ص: 606
٣٢١
بفتح جیم و سکون واو و فتح زای معجمه و الف و بای موحده و ها بترکی اوماج نامند
*ماهیت ان
طعامی است که از آرد کندم و سبزیها ترتیب دهند
*طبیعت ان
کرم و مرطب و بحسب سبزیها مختلف می کردد
*افعال و خواص
ان
ملین و موافق سینه و شش و قلیل الغذا و نفاخ و مضر صاحبان ریاح و رطوبت معده است
بفتح جیم و سکون واو و زای معجمه و فتح الف و سکون راء مهمله و فتح قاف و سکون میم بلغت بربری اکثار نامند
*ماهیت ان
بیخ کیاهی است مستدیر بقدر کردکان و سفید و مصمت و زودشکن و در طعم شبیه بشاه بلوط و باقلا و با اندک تندی و چون خشک شود پوست سیاه رقیقی بران ظاهر می کردد و زود از ان جدا می شود و ساق کیاه آن باریک مستدیر و زیاده بر ذرعی و خشن و اغبر و مجوف و کل آن سفید و شبیه بقبۀ شبت و تخم آن بسیار باریک و تند طعم و برک آن شبیه ببرک زردک و در مزارع و جبال می روید و در وسط تابستان بهم می رسد و تا سه سال قوت آن باقی می ماند و بعد از ان ضعیف می کردد و بهترین آن سنکین پر مغز تازۀ آن است
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و در آخر سوم نیز کفته اند
*افعال و
خواص ان
مخدر و مسکر و مفتت حصاه و مخرج کرم معده بتخصیص چون با آب مطبوخ خسک بیاشامند و نانی که ازو ترتیب دهند بغایت منوم و ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمی و ساق و غیر آن مجرب دانسته اند به حدی که در یک شب کفته اند بتحلیل می برد مقدار شربت آن تا شانزده قیراط و مصلح تخدیر آن شیر تازه دوشیده و اکثار آن تا دو درم سم و باعث قئ شدید و اسهال و استرخای اعضا و کشنده و مصلح آن ریختن آب سرد بر اطراف و بوئیدن خشبوئی های سرد و تر و مالیدن آنها بر قلب و آشامیدن آب سرد و عود و میبه ساده
ص: 607
بفتح جیم و سکون واو و زای معجمه و فتح باء موحده و واو مشدده و الف معرب جوزبویای فارسی است و بهندی جای پهل نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است که در جزیرۀ از جزائر زیرباد مسمی بجاوه که بزبان فرنکی ایاوا و بندر آن را بتاوی نامند بهم می رسد و آن بندر در تصرف ولندیس است که عوام ولندیز نامند و قومی از نصاری است خود بر جهاز باطراف می برد و می فروشد و نیز شنیده شد درد کهن سونده بنور جائی هست بسیار می شود و جنکل و اشجار صندل هم هست و درین اوقات انکلس نیز که قومی دیکر از نصاری است نوعی از جوزبوا یافته و آن طولانی فی الجمله در شکل شبیه ببلوط در غلافی نیز مانند غلاف آن و از ان صلب تز و مغز آن از مغز جوزبوا معروف اندک رخوتر و لطیف تر و در دهنیت و بو از ان کمتر و در قوت ضعیف تر و درخت جوزبوا بقدر درخت کردکان و از ان کوچکتر و برک آن فی الجمله شبیه ببرک آن و کوچکتر و باریک تر از ان و ثمر آن بقدر ثمر کردکان کوچکتر با پوست سبز خام و آن را سه پوست می باشد یکی خارج و آن در خامی سبز و نرم و بی ریشه لحمی و ضخیم قریب بسطبری انکشتی چنانچه درست آن را مربا ساخته از انجا می آورند و در زیر آن پوست لحمی پوست دیکر صلب اندک صدفی و بر بالای آن بسباسه پیچیده و در جوف آن پوست صلب صدفی جوزبوا می باشد بمقدار فندقی و اندک طولانی و از فندق بزرک تر و بهترین آن تازۀ کرم ناخوردۀ سنکین تند طعم و رائحه و آن سرخ رنک است و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
ص: 608
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در سوم خشک و با قوت قابضه و رطوبت فضلیه و لهذا بزودی آن را کرم می خورد
*افعال و خواص آن
مفرح و ملطف و مسکر و حافظ حرارت غریزی و هاضم طعام و مقوی معده و فم آن و مری و جکر و باه مبرودین و جهت صلابت جکر و سپرز و اورام باردۀ آن و یرقان و خوش بوئی دهان و عرق و بول و تحلیل رباح و رفع کلف و نمش و غثیان و قئ و رطوبت معده و زلق الامعا و اسهال معدی بارد رطب و ازاله رطوبات
٣٢٢متعفنۀ معده و استسقای لحمی و عسر البول شربا مفید و بریان کردۀ آن حابس اسهال رطوبی و ضماد آن جهت درد سربارد و فالج و لقوه و استرخا و اورام باردۀ جکر و اوجاع باردۀ رطبه و اوجاع و ضعف اعضا حادث از خوردن چوب چینی و با افسنتین و عسل جهت ازالۀ کلف و نمش و آثار ضربه و با روغنها جهت کری کوش و اوجاع باردۀ آن قطورا و تدهینا و اکتحال آن جهت تقویت باصره و سبل و جرب نافع مضر محرورین و مصدع مصلح آن کشنیز و مضر جکر و شش و مصلح آن بنفشه و عسل مقدار شربت آن تا دو مثقال و اکثار آن مورث سوء خلق و حمق بدل آن بوزن آن بسباسه و در صلابات یک وزن و نیم آن سنبل الطیب و روغن و عطر آن در افعال مذکوره بسیار قوی تر و مربای آن از ان ضعیف تر و مخلل آن نیز از ان ضعیف تر و جوارش و حب و دهن و سفوف آن در قرابادین ذکر یافت و جهت منع کرم خوردن آن را در آهک نکاه می دارند
ص: 609
بفتح جیم و سکون واو و زای معجمه و فتح جیم و سکون نون و ضم دال مهمله و سکون میم معرب از کوز کندم فارسی است و کل کندم نیز نامند و نزد عرب مشهور بنعیج الحبشه و شحم الارض و نزد اهل رقه معروف بخرء الحمام و نزد اهل اندلس بتربه العسل است
*ماهیت ان
چیزیست شبیه بمغز کردکان که بر روی سنکها متکون می کردد سفید مائل بزردی و بغدادی و انطاکی و مالقی نوشته اند که بقدر دانۀ نخود سفید مائل بزردی است که در صحراها بر روی سنکها متکون می کردد و انطاکی کفته بکمان من آن رطوبتی است که مختلط کشته بآن خاک لطیف و چون در عسل اندازند بزودی منحل شود و مقدار قلیل آن حجم بسیار بهم رساند و عسل را غلیظ کرداند و حجم آن را بیفزاید به حدی که یک اوقیۀ آن بحجم یک رطل نماید
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و بعضی در اول کرم کفته اند و بعضی در سوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
بغایت مبهی و منعظ و مسمن و مانع شهوات ردیۀ کل خوردن و امثال آن و مفتت حصاه و رافع عسر البول و با آب سیب جهت قطع نزف الدم و ضماد آن جهت نزف الدم و قوبا و سعفه نافع و مغثی و مقئ و مصلح آن ریباس و انار مقدار شربت آن تا دو درهم و چون یکرطل و ربع آن را در ده رطل عسل و سی رطل آب کرم اندازند و بسیار برهمزنند و سر آن را بپوشند بزودی مسکر و شراب کردد به حدی که قویتر از خمر باشد و اهل عراق آن را فضیلت می دهند بر خمر و بغدادی نوشته که صنفی از جوز جندم از ناحیۀ بربر می آورند و آن کوچکتر و بسیار زرد و قوی و با سمیت است استعمال آن بهیچ وجه جائز نیست و مهیج باه و مجفف و با وجود آن مطفی قوت باه است بسبب شدت تجفیفی که دارد و بدین سبب نیز قاطع نزف الدم است چون از خارج بران بپاشند و یا مقدار دو درهم با آب به و سیب بیاشامند
ص: 610
بفتح جیم و سکون واو و زای معجمه و الف و لام و فتح خاء معجمه و میم و سین مهمله
*ماهیت ان
ثمر درختیست هندی بقدر فندقی مدور و سیاه خالدار و پوست آن ناهموار و در جوف آن دانها بقدر قرطمی و زیاده از پنج عدد نمی باشد و لهذا آن را جوز الخمس نامند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و در سوم کرم نیز کفته اند
*افعال و خواص
آن
مسهل بلغم و لزوجات و اخلاط سوداویۀ محترقه و محلل ریاح و مفتح سدد مقدار شربت آن تا دو درهم با آب کرم و مصطکی
بفتح زای معجمه و سکون نون و جیم
*ماهیت ان
ثمریست بقدر تفاحی و طولانی و چاشنی دار و در اندرون آن دانه ایست شبیه بقاقلۀ صغار تیره رنک و تیز طعم مانند خولنجان و خوش بو منبت آن صحرای بلاد بربر
*طبیعت ان
معتدل
*افعال و خواص آن
چون بسایند و مقدار یک دانک آن را بیاشامند با آب کرم قولنج ریحی را نافع و مقوی معده است و در جوارشات حاره داخل کرده می شود
٣٢٣
بفتح سین و سکون راء مهملتین و واو
*ماهیت ان
بار درخت سرو است و خشبی محض
*طبیعت
ان
در سوم سرد و خشک و کرم نیز کفته اند و اول اصح است
*افعال و خواص آن
قامع نزف الدم و مقوی اعصاب و ناشف رطوبات از عروق و مقوی معده و کبد و سپرز و امعا و ذهن را تیز کرداند و بوی دهان خوش کند و سده بکشاید و طلای آن با عسل و کلاب جهت شقیقه و درد سربارد و با قوت قابضه و ممسک منی و حابس بطن و جهت نسیان و سرفۀ مزمن و عسر البول و آشامیدن آن با شراب نافع و ضماد آن با سریشم و امراض جهت فتق و چون بکوبند با انجیر و فتیله سازند و در بینی کذارند کوشت زائد را بخورد و جلوس در طبیخ آن جهت بروز مقعده و دفع رطوبات رحم نافع مقدار شربت آن نیم درهم باعث زردی رخساره و سده و مصلح آن عسل و روغن بادام بدل آن بوزن آن بیخ انار و نیم وزن آن انزروت سرخ و کویند یک وزن و نیم آن ابهل و بوزن آن کزمازج است و در حرف السین در سر و نیز بعضی خواص آن مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی
ص: 611
بکسر شین معجمه و سکون راء مهمله و کاف و آن را تین الفیل و جوز الحبشه نیز نامند
*ماهیت ان
درختی است عظیم قریب بجوز شامی و ثمر آن بمقدار کردکان و اندک طولانی و مستدیر و پوست آن از ان نازکتر و سرخ و در سنبله می رسد و بعد خشکی تیره رنک و چین دار می شود و خودبخود از ان جدا می کردد و در زیر آن پوست صلبی و در جوف آن دانها شبیه بدانهای انکور و خشبو با اندک تندی و اهل مصر آن را فلفل السودان نامند و کویند در حدت زیاده از فلفل است و رنک آن مائل بتیرکی و بنفسجی و سرخی
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل ریاح و مغص شدید و مفتح سدد و رافع وجع ورک و عرق النسا و بی خوابی حادث از برودت و مهیج باه و اشتها و با آب کرم مدر بول و مسقط جنین و درد مثانه و آشامیدن آب طبیخ آن جهت تفتیت حصاه و روغن آنکه سائیده با صد مثل آن آب جوش دهند تا بربع رسد صاف نموده روغن زیتون بوزن آن در ان ریزند و در قدر مضاعف و یا بآتش بسیار ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند جهت فالج و لقوه و درد کمر و قولنج و اورام رخو و اوجاع سائر اعضا مفید مقدار شربت آن تا یک مثقال مضر رئه و مصدع مصلح آن کثیرا بدل آن نصف آن فلفل و در تحریک باه انجره است و کویند چون آن را با ربع آن فلفل بسایند و در آب کرسنه را جوش دهند تا آب خشک کردد مخلوط بفلفل نمایند فرقی چندان نمی کنند از فلفل چنانچه بعضی نامقیدان فلفل را چنین مغشوش می نمایند*
ص: 612
بفتح عین و سکون باء موحده و فتح ها و سکون راء مهمله
*ماهیت ان
دانه ایست شبیه بآمله و مدور در جوف آن مغزی شبیه بدانۀ آلوبالو و سرخ رنک و با اندک شیرینی و قبضی
*طبیعت ان
مائل بکرمی و خشکی
*افعال و خواص آن
قاطع اسهال مایوسین و با رب مورد جهت اورام باطنی نافع است
بفتح قاف و طاء مهمله و الف و تاء مثناه فوقانیه و جوز البری نیز کویند و آن را جوز القطاه ازین جهت نامند که قطاه که بفارسی سنک خوار نامند بسیار حریص است بخوردن آن و بعضی کفته اند که جوز الانهار است و بعضی جواز الانهار را غیر آن دانسته اند
*ماهیت ان
دانه ایست شبیه بکاکنج و در غلافی و در هر غلافی دو دانۀ کوچک می باشد کیاه آن پر شاخ که از بیخ آن روئیده و منبسط بر روی زمین و پر کره و نرم و برک آن شبیه ببرک خرفه و از ان عریضتر و نرم تر و مزغب و غبارآلود و منبت آن کنار آبها و جاهای نمناک
*طبیعت ان
مائل بکرمی و خشکی
*افعال و خواص
آن
آشامیدن برک آن با شراب جهت تقطیر البول و جرب مثانه خصوص با آب طبیخ بیخ هلیون و عصارۀ آن جهت
٣٢4قولنج ریحی و خلطی و مرکب کویند نافع است
بهندی مین پهل و بفرنکی نور مطلیه نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است مخصوص ببلاد یمن و هند و بنکاله بمقدار انجیر کوهی و فندق بسیار بزرکی و پوست آن اندک ضخیم و زرد تیره و اندک رخو و ریشه دار و در جوف آن دو پرده در هر پردۀ تخمهای ریزۀ بسیار بهم پیوسته فی الجمله شبیه ببهدانه و لعابی و مستعمل پوست آنست و بهترین آن تازه کرم ناخوردۀ آن
ص: 613
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقئ بلغم و مسهل و جهت امراض باردۀ دماغی و عصبانی مانند فالج و لقوه و سرفه و ضیق النفس بارد رطب مزمن و اورام اعضا و تحلیل ریاح و نفخ شکم و جذام و دمامیل و بثور نافع و چون بیست درم شبت را در یک رطل آب بجوشانند تا بنصف رسد و صاف نموده قدری عسل در ان ریزند و جوز القی را وبا مقئ دیکری از مقیئات که خواهند با قدری نمک سائیده با عسل بسرشند و با مطبوخ مذکور بیاشامند خصوصا بعد از ان که شله و یا شوربا آشامیده باشند بفاصلۀ یکدو ساعت بغایت قئ آورد و بیغائله است و بدستور چون یک درم آن را با یک مثقال رازیانه و آب کرم و قدری عسل و همچنین با رازیانه و انیسون و یا قدر کفایت از ان با عسل سرشته با آب کرم بخورند قئ آورد و فضول بلغمی و صفراوی را دفع نماید و اسهال نیز آورد بقدر قوت و فصل و طبیعت و همچنین سرشتۀ آن با نمک طعام و ضماد آن جهت تحلیل اورام و نضج آنها و دمامیل و انفجار آنها نافع مقدار شربت آن یکدرهم بدل آن بوره و خردل هر دو مساوی الوزن است
بفتح کاف و سکون واو فتح ثاء مثلثه و بسین مهمله نیز و سکون لام و آن را اقراص الملک و بعضی جوز القی نیز نامند
*ماهیت ان
ثمر کیاهی است هندی شبیه بخرنوب در شکل و رنک مستدیر و اندک پهن پوست آن نازک و در جوف آن غلافی شبیه بغلاف شاه بلوط و طعم آن مانند باقلی و برک آن شبیه به لبلاب کل آن سفید و مستعمل ثمر آنست و بهترین آن تازۀ آن
ص: 614
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بغایت مقئ و مسهل و منقی بدن از اخلاط ردیه و جهت رفع سدد و صلابات و اوجاع بارده و تفتیت حصاه نافع المضار مرخی اعضا بمرتبۀ که تا یک هفته بحال اصلی نمی آیند بعد از خوردن آن مصلح آن فواکه و ربوب مقدار شربت آن تا یک دانک و یک درهم آن کشنده بقئ و اسهال و تدارک آن ریختن آب سرد متواتر بر بدن و آشامیدن مبردات عطره است*
بفتح میم و الف و کسر ثاء مثلثه و سکون لام و جوز ماثم و جوز ماثا و جوزماث نیز و مرقد و درخت آن را درخت مرقد نامند و بفارسی تاتوله و بهندی دهتوره و بلغتی استرمونیه کویند و معرب از کوزماثل فارسی است
*ماهیت
ان
ثمر درختی است بقدر درخت بادنجان و برک آن اندک از ان کوچکتر خودرو و مزروع و سفید و بنفش می باشد اما بنفش آن کمتر و بهتر از سفید آن خصوص بنفش مائل بسیاهی آنکه ساق و برک و ثمر و کل آن همه بنفش باشد و کل آن بشکل بوق نای و سرنای و لبلاب و از ان درازتر و کل نوع بنفش آن مضاعف و تو بر تو از سه تا پنج کفته اند و سه بسیار است و ثمر آن بقدر کردکان و خاردار مانند ثمر بید انجیر و در جوف آن دانهای بسیار و کوچک اندک شبیه بدانۀ سماق و اندک خوش طعم و مستعمل تخم آنست و بهترین آن تخم تازه بالیدۀ آن
ص: 615
*طبیعت ان
در اول چهارم سرد و خشک و کویند در خشکی قریب باعتدال است و اول اصح
*افعال و خواص آن
مخدر قوی و مسکر حتی پوست ثمر و شحم جوف و کل آن و مسکن صداع صفراوی و دموی مزمن و حرارت ملتهبۀ مفرطه و بغایت منوم و رادع اورام حاره و ضماد جرم آن و یا تدهین
٣٢5بروغن دانۀ آن جهت بواسیر و اوجاع حارۀ مقعده و طلای طبیخ آن با سرکه جهت تحلیل اورام و استسقا و ضربان و قطع عرق و منع قشعریره و ضماد مجموع نبات آن جهت تقویت اعضای مسترخیه و منع ریختن مواد باعضا و تجفیف رطوبات غریبه نافع و بستن برک کرم کردۀ آن بر چشم صاحب رمد موجب تسکین الم آن و بر سر جهت درد سربارد و سد نزلات بارده و بر انثیین جهت نزول آب و بر اورام و دمامیل جهت تحلیل و نضج آنها مفید مقدار شربت آن تا یک دانک بدل آن لفاح در وزن آن مورث جنون و فساد فکر مصلح آن فلفل و رازیانه و چون کسی مقدار زیاده از یک دانک بخورد و همچنین کل آن را و عادی بمخدرات و مسکرات نباشد سکر و تخدیر آورد و جمیع اشیا بنظر او کبود نماید و خیالات فاسده در خیال او آید به حدی که کویا در خارج می بیند و عقل او زائل کردد و سخنان پراکنده کوید و چون خواهد که راه رود نتواند و نتواند که درست نشیند و موش و مورچه در نظر او آید و چون خواهد که بکیرد آن را خنده بسیار کند و چشمهای او سرخ کردد و تاریک و بسیار دست بجامه و فرش و دیوار می برد که کویا می خواهد چیزی بکیرد و بالجمله حالتی مانند دیوانکان بهم می رساند و در اکثر عوارض مانند افیون است و لیکن روغن کنجد و ترشیها با این منافات ندارد و تریاق لسع حیوانات سمی بود چون بخورند و عصارۀ برک آن را طلا نمایند مداوای آن مداوای یبروح خورده است و خوردن زبد و روغن کرم کرده و قئ کردن و کذاشتن دست و پا در آب کرم و کرم کردن بدن بمالیدن ادهان و ریاضه و تغذیه با اغذیۀ چرب و آشامیدن شراب مفوه و معجون جوز ماثل مسمی بحافظ الصحه و حب الشفا و حب جوزماثل و حب بدل افیون جوز ماثلی و حب بیخ جوز ماثل و حلوای جوز ماثل و دهن آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 616
بفتح و بضم جیم و سکون واو و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح صاد مهمله و الف لغت نبطی است و اهل جزیره جوسانی و در تنکابن پلاخوار نامند
*ماهیت ان
بار درختی است بقدر نخودی بشکل زعرور و خشخاش و بسیار کوچک و بعد رسیدن سرخ و شیرین می کردد و با قبوضت و در ایلول ماه رومی می رسد و هرچند در درخت زیاده می ماند سرخ تر و شیرین تر می کردد و لیکن قبوضت آن کم نمی کردد و درخت آن بسیار بلند نمی شود و پهن و بمقدار درخت الوبالو می باشد و برک آن شبیه ببرک سیب و کل آن سفید و در بعضی بلاد خزان نمی کند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مشهی و آروغ آورنده و فی الجمله مسمن بدن و خوردن آن قبل از طعام و بعد از ان مسکن درد معده و سایر اوجاع بدن خصوصا درد کمر و تهیکاه و هاضم طعام در همه حال و مانع تعفن اطعمه در معده مضر محرورین مصلح آن انارین مقدار شربت آن تا سه درهم است
بفتح جیم فارسی و سکون واو و خفای نون و فتح لام و الف و کسر همزه و سکون یا لغت هندی است بعضی کویند بقلۀ یمانیه است و ظاهرا غیر آن باشد
*ماهیت ان
نباتی است در هند اکثر مزروع و ماکول برک آن اندک شبیه ببرک ریحان و بیمزه و با اندک حدت و ساق آن بسیار بلند نمی شود و بیکل و تخم آن ریزه مانند تخم بستان افروز و چون برکها و سر شاخهای نازک آن را ببرند باز شاخها و برکهای تازه می روید باز می برند و همچنین چند مرتبه و آن برکها را با کوشت و یا بی کوشت پخته و با روغن و پیاز بریان نموده پخته می خورند لذیذ می شود و بورانی آن نیز لذیذ می باشد حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که در شبانکارۀ فارس در دیهه موسوم بتبریز دیده شده و آن را سلیمانی می نامند و اهل آنجا آن را بورانی می پزند
ص: 617
*طبیعت ان
در اول کرم مائل به یبوست و اهل هند آن را سرد می دانند
*افعال و خواص آن
سریع
٣٢6الهضم و دافع صفرا چون آب بیخ آن را کرفته یک مثقال حضض هندی و یک مثقال نار قیصر بآن سائیده حب بندند و هر حبی بقد دانۀ فندقی و هر روز یک حب آن را با یک پیالۀ آب آن بیاشامند جهت بواسیر سائله نافع و مجرب و لیکن در ایام خوردن آن اجتناب نمایند از خوردن ادویۀ مضرۀ بواسیر و چون بیخ آن را بسایند و بر عرق مدتی ضماد نمایند نفع می بخشد آن را
*فصل الجیم مع الیاء المثناه التحتانیه
بفتح جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و خفای نون و تاء مثناه فوقانیه
*ماهیت ان
درختی است هندی و بسیار بزرک نمی شود و برک آن شبیه ببرک تمر هندی و کل آن بنفش و تخم آن در غلافی مانند باقلا و از ان باریک تر
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آب برک آن مسهل بلغم و قاتل اقسام دیدان چون صبح ناشتا اول اندک شیرینی بخورند و بالای آن مقدار هفت هشت مثقال آب برک آن را خالص بدون آنکه آب داخل نمایند بیاشامند اقسام کرم شکم را دفع نماید و مجرب دانسته اند و ضماد برک تازۀ کرم کردۀ آن جهت تحلیل اورام و نضج دمامیل نافع و از کلی آن کاغذ رنک می توان نمود رنک آن ارغوانی می باشد و لیکن ثبات ندارد و بستن برک درست کرم کردۀ آن جهت تحلیل نزول آب در هر عضو که باشد که کوبیده یک طرف آن را پخته مانند کردۀ نان یکرو پخته جهت تحلیل نزول آب در بیضه و کرم کرده بدون پختۀ آن جهت تحلیل اورام بارده و نضج دمامیل مفید و تخم آن را چون سائیده بر ناصور و زخمهای کهنه بمالند و بفتیلۀ آلوده در جوف آن کذارند نافع
ص: 618
بکسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح دال مهمله و الف و راء مهمله لغت فارسی است
*ماهیت ان
نباتی شجری است برک آن مانند برک بلوط و با شدت سبزی مائل بزردی و برو شبنمی می نشیند و از ان دانۀ سرخی بقدر عدسی منعقد می کردد و سرخی آن زیاده می کردد و تا آخر آبار ماه الهی می ماند و آن را حب القرمز می کویند و در حرف القاف ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و ثمر آن بقدر مازوئی و مائل بتدویر
*طبیعت نبات ان
سرد و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
چون برک خشک آن را سائیده یک مثقال با آب سرد بخورند امساک بطن نماید و چون با عسل و روغن کل بسرشند و دو مثقال آن را بخورند زحیر را دفع نماید و ذرور آن جهت التیام جراحات و طلای آن جهت تقویت اعضای مسترخیه و ضماد برک تازۀ ان جهت تحلیل اورام حاره و تسکین اوجاع و زیادتی آن و هتک عضل و جلوس در طبیخ آن جهت تجفیف رطوبات رحم مقدار شربت آن یک مثقال
بکسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف و فتح لام و سکون کاف لغت ترکی است
*ماهیت ان
ثمری است شبیه بدل کنجشک و در جوف آن دانهای ریزه شبیه بدانهائی که در توت می باشد و رسیدۀ آن سرخ تیره و چاشنی دار و در بو شبیه بخربزۀ کرمک و لذیذ و کیاه آن بقدر شبری و زیاده از ان و برک ان شبیه به برک کل سرخ و با اندک خار و کل آن مانند پاپچال و کل بنفشه و کیاه آن همیشه سبز و در تنکابن لیدانه و در دیلم چمیل و در کیلان و مازندران خربزه کاو نامند و ابن تلمیذ میجوتو نامیده است و کیاه دیکر را که دائم سبز است و دانۀ آن سرخ شفاف بقدر نخودی و از وسط برک آن بچیزی مانند موی باریک متصل و برک آن بقدر درهمی و با تقعیر و انتهای آن مثل سر سوزن و از جملۀ خارها است و آن را کجومن نامند و هر دو قسم آن در طبرستان بهم می رسد و آخیر را در تنکابن خیر نامند و آن دانۀ آس بری است
ص: 619
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص آن
مقوی دل و مطفی صفرا و مرطب بدن و جهت امزجۀ سوداویه و خفقان و سعال یبسی و جرب و حکه
٣٢٧و بواسیر و تصفیۀ خون و جدری و حصبه نافع و در جمیع افعال کیاه آن مثل علیق است
بفتح حاء مهمله و الف و کسر همزه و سکون قاف و کسر طاء مهمله و سکون یا بغدادی کفته لغت یونانی است ویوس اقطی نیز نامند و آن سبوقه است
*ماهیت ان
دو صنف می باشد کبیر و صغیر کبیر آن ببزرکی شجر می شود و شاخهای باریک و از چهار عدد زیاده نمی شود و برک آن مشرف و بقدر برک کردکان صغیر آن و بمقدار شبری و شاخهای آن باریک و برک آن مشرف و بقدر برک بادام و کل هر دو سفید و ثمر هر دو بمقدار بطم و در جوزا می رسد و قوت آن تا دو سال باقی می ماند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
مخرج اخلاط لزجه و رطوبات غلیظه و مفتح سدد و مزیل استسقا و اوجاع مفاصل شربا و طلاء مجرب و حمول آن جهت اوجاع رحم و امراض مقعده و نواصیر مفتوحه و حب آن را چون در اوقات حیض بلع نمایند منع آبستنی نماید و مجرب و مضمضۀ آب آن جهت اسقاط کرم دندان و طلای آن بر موی باعث سیاهی و عدم اسقاط آن و سعوط آن سه روز باعث زوال حمرت عین مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا یکدرهم*
ص: 620
بفتح حاء مهمله و الف و جیم بفارسی خارشتر و بترکی دوتیکانی و بهندی جواسا نامند
*ماهیت ان
کیاهی است که ترنجبین بر ان در خراسان منعقد می کردد بغدادی نوشته که اسم خار عاقول است و غلط کرده کسی که آن را خلنج دانسته
*طبیعت ان
کرم و بسیار خشک و سرد نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
رادع و مفتح و جالی و تریاق سموم و شرب و ضماد و بخور آن رافع بواسیر و اکتحال عصیر آن جهت بیاض خفیف چشم و قطور سه قطرۀ آب خالص آن در بینی ناشتا و بعد یک ساعت استنشاق روغن بنفشه نمودن جهت رفع صداع مزمن مجرب دانسته اند و روغن آنکه از آب برک تازه آن ترتیب دهند جهت وجع مفاصل و جمیع علل بارده بغایت مؤثر و شکوفۀ آن جهت بواسیر نافع است*
بفتح اول و الف و فتح شین معجمه و الف بیونانی تومس و در مغرب معروف بصعتز الحمیر است و در بیت المقدس و حوالی آن در مواضع سنکلاخ بسیار می روید
*ماهیت ان
نوعی از پودنۀ کوهی است شبیه بصعتر و بقدر یک شبر و شاخهای آن باریک و پر برک و ریزه و بران زغبی مانند پنبه و کل آن ریزه و مدور و سفید مائل به بنفشی و سرخی و تخم آن کوچکتر از خردل و منبت آن سنک لاخها
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و شیخ الرئیس و بغدادی و صاحب شفاء الاسقام و دیکران کرم و خشک در سوم و انطاکی در دوم دانسته اند
ص: 621
*افعال و خواص آن
مسخن قوی و مدر بول و حیض و عرق و شیر و مخرج جنین و مشیمه و مفتح سدۀ احشا و منقی سینه و شش و جهت ضیق النفس و سرفه و تقویت معده و کبد و طحال و کرده و تحلیل خون منجمد و تریاق سموم باردۀ حیوانیه و نباتیه و حابس نفث الدم و مقطع و مسهل بلغم و مخرج اقسام کرم معده و شکوفۀ خالص آن مسهل سودا و قائم مقام افتیمون و با نمک طعام و سرکه باعث زیادتی تلطیف و تقطیع آنست و چون دو درهم حاشا را با نمک و سرکه بیاشامند اسهال کیموس بلغمی نماید و چون دو مثقال آن را با عسل بسرشند و با آب کرم بیاشامند جهت فالج و لقوه و نسیان و کزاز و صرع و تقویت کرده و باه و رفع درد دهن و حلق و نفث بلاغم و تفتیح قولنج نافع و چون قدر قلیلی در طعام داخل کنند مانند سبزیها و بخورند ضعف چشم را نافع بود و قوت باصره را نکهدارد و ضعف معده و جکر حادث از اخلاط فاسده را زائل کند و اعانت بر هضم غذا نماید و آشامیدن طبیخ آن با عسل جهت عسر النفس و نفس انتصابی و اخراج حیات و ادرار حیض و بول و اخراج جنین و مشیمه
٣٢٨و لعوق آن با عسل جهت اسهال نفث بلغم و فضول مجتمعه در سینه و سرفه و ضیق النفس و ضماد آن با سرکه جهت تحلیل اورام بلغمیۀ تازه و تحلیل خون منجمد در اعضا و قلع نمش و ثآلیل برآمده و یابسه که بیونانی افروخودیس نامند و با سویق و شراب جهت عرق النسا و امثال آن نافع و صخری آن جهت مصر و عین نافع و باعث افاقۀ آنها است و کویند چون نزد مصروع در حین صرع حاشا را بسوزانند که دود آن بمشام او رسد اکر بافاقه آید علامت برء آنست مضر رئه مصلح آن نعناع مقدار شربت آن از دو مثقال تا پنج درهم بدل آن در تنقیۀ نیم وزن آن افتیمون و در غیر تنقیه یک وزن و نیم آن صعتر و چون یک وزن آن را با ده وزن آن آب انکور بجوشانند تا ثلث بماند در جمیع افعال قویتر از جرم آنست و شراب آنکه صد مثقال آن را کوفته پیخته در لتۀ بسته در شصت رطل آب انکور در خم کوچکی انداخته سر آن را بسته بکذارند تا خمر کردد پس استعمال نمایند جهت تقویت هاضمه و رفع سوء الهضم و سقوط اشتها و اوجاع عصبانی و برودت و سایر اوجاع حادثه ما دون تهیکاه و قشعریرۀ تپهای بارد و دفع ضرر سردی هوا و برف و سموم باردۀ حیوانیه و نباتیه بغایت مؤثر و حاشا در جمیع افعال قویتر از صعتر است*
ص: 622
بفتح حاء مهمله و الف و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و سکون شین معجمه بفارسی حسن یوسف نامند
*ماهیت ان
چیزیست مانند موم که در آبها منجمد می کردد و رنک آن مائل بسفیدی و بدمزه مائل بشیرینی و تندی و آنچه بتحقیق پیوسته دانها ایست بسیار ریزه و سفید از خشخاش ریزه تر و صلب و بهندی تخم کرملی نامند
*طبیعت
آن
کرم و خشک در چهارم
*افعال و خواص آن
بسیار تند و قویتر از افربیون و مقئ قوی چون بیاشامد شخصی که وجع شدید داشته باشد مقدار نیم درهم آن را با آب کرم قئ شدید آورد و چیزی شبیه بخون قئ نماید و نجات یابد از ان و ضماد آن جالی و سرخ کنندۀ رخسار و مستعمل زنانست و جهت امراض بارده استعمال آن از خارج بدن مجوز و خوردن یکدرهم آن کشنده بقئ مفرط و احتراق و لهیب و احتناق و اختلاط ذهن و مداوای آن آشامیدن شیر تازه دوشیده و ماء الشعیر و روغن بادام و سویق آرد جو سرد کرده ببرف و یخ و جلاب سرد کرده و دوغ کاو با قرص کافور است
بفتح حاء مهمله و الف و فتح میم و الف و ضم سین مهمله و سکون واو و کسر قاف و سکون یا
*ماهیت ان
نباتیست منبسط بر روی زمین بقدر شبری و شاخهای آن پنج شعبه بسطبری انکشتی رسته با برکهای ریزه و کل آن سفید و از شاخهای آن ثمری بقدر فلفلی می روید و چون قطع نمایند از ان لبن جاری می کردد
ص: 623
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول
*افعال و خواص آن
جهت لسع عقرب شربا و ضمادا مجرب و فرزجۀ آن جهت اصلاح رحم مفید است*
*فصل الحاء المهمله مع الباء الموحده
بضم حاء مهمله و فتح باء موحده و الف و باء موحده
*ماهیت ان
حیوانی است بسیار کوچک و سیاه شبیه بعقرب و از جعل باریکتر و در غیر بید انجیر بهم نمی رسد و چون کسی را بکزد آن را می کشد در ان روز نهایت تا سه روز و صاحب آن را سرخی چشم و کرب و کرمی و اضطراب قلب عارض می کردد و علاج آن خورانیدن مخدرات قوی مانند کافور و امثال آنست*
بفتح اول و ثانی و الف و کسر حاء مهمله و باء موحده بفارسی کرم شب تاب و بهندی جکنی و بهک جکنی نیز نامند
*ماهیت آن
حیوانی است از مکس کوچکتر و اندک باریک و اغبر و زرد و مقعدش در غایت سبزی و در
٣٢٩زیر بال آن مستور و چون پرواز کند مکشوف کردد و در شب مانند اخکر می درخشد
*طبیعت آن
کرم و خشک و حاد و از زراریح قویتر
*افعال و خواص آن
سه عدد آن قتال و یک عدد مقطوع الراس آنکه خشک شده باشد با دوازده مثقال نقیع حلتیت چون سه روز بنوشند جهت اخراج سنک کرده و مثانه مجرب دانسته اند و قطور یک عدد خشک سائیدۀ آن با روغن کل جهت اخراج چرک کوش و زوال کری آن و با صبر و سفیدآب جهت اسقاط دانۀ بواسیر و کویند چون آن را در روغن کنجد اندازند و آن روغن را بر صورت بمالند باعث دوستی با مردم و قضای حاجات است
ص: 624
بضم حاء مهمله و فتح باء موحده و الف و فتح راء مهمله و الف بفارسی هوبره و بترکی توغدری و بهندی چرز نامند
*ماهیت ان
مرغی است بری و منقار آن بلند و پایهای آن دراز و سه نوع می باشد یکی بزرک ابلق اندک بزرک تر از خروس خانکی و دیکری خاکستری رنک منقش بسیاهی و از ان نوع اندک کوچکتر و دیکری بسیار کوچک که بهندی لک نامند بکسر لام
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
موافق مبرودین کوشت و پیه آن جهت ربو و ضیق النفس و بهر و پردۀ سنکدان آن جهت خفقان و اکثر امراض سینه و اکتحال آن با مثل آن نمک جهت ابتدای نزول آب بغایت نافع و چون پیه آن را با اندک نمک و سنبل سرشته بقدر نخودی حب ساخته خشک کنند و پنج عدد آن را فرو برند در قطع اسهال دوری که ذرب نامند بیعدیل است و خون آن تا سه مثقال با آب و شراب جهت ربو و عسر النفس و خاکستر آن جهت ثآلیل ضمادا نافع و کوشت آن دیرهضم و مضر محرورین و مصلح آن سرکه و دارچینی است و کویند چون ناخن آن را با هموزن آن حب المنسم سائیده با عسل بکسی بخورانند باعث محبت مفرط می شود و تعلیق آن موجب قبول و تعلیق چشم راست آن رافع چشم زخم و تعلیق سنکی که در سنکدان آن بهم می رسد قاطع رعاف و بیضۀ آن خضاب خوبی است
بفتح اول و سکون ثانی و فتح حاء مهمله و ضم باء موحده و سکون واو
ص: 625
*ماهیت ان
ثمر درختی است در سحو و عمان ببزرکی درخت نارجیل و لیکن لیف ندارد و مستعمل ثمر آنست که بزرکتر از ثمر نارجیل است و پوست آن نازکتر و چون بشکنند از جوف آن دانها بقدر نخودی و بزرکتر از ان و چیز نرمی شبیه بآرد اغبر لذاع تند ترش با قبوضت بسیار برمیآید و ما دام که در پوست است قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و چون برون آورند تا یک سال
*طبیعت آن
در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
قاطع اسهال مزمن و نزف الدم و تشنکی و التهاب صفراوی و قئ و غثیان و چون یک هفته بدان مداومت نمایند جهت رفع صداع حار و منع تصاعد بخار بدماغ و سدر و دورار و با عسل جهت زحیر نافع مضر سینه و صوت و مورث سعال مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یکدرهم بدل آن سماق است و در هند و بنکاله ثمری شبیه بدانچه مذکور شد بهم می رسد و لیکن درخت آن شبیه بدرخت نارجیل نیست بلکه شبیه بدرخت بیل است و در هیأت و ثمر اندک کوچکتر و برک آن نیز کوچکتر از برک آن و تخم آن کوچکتر از نخود و مغز آن ترش و با قبوضت و بعضی نوع آن اندک چاشنی دار و آن را بهندی و در بنکاله کویته و کته بیل نامند و ان شاء اللّه تعالی در حرف الکاف مذکور خواهد شد
بفتح حاء مهمله و باء موحده و راء مهمله و سکون جیم
*ماهیت ان
ص: 626
مرغی است معروف شبیه بحبارا و از ان کوچکتر و در کنار آبها می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
غلیظ مولد خون سوداوی مصلح آن مهرا پختن و با مصطکی و دارچینی و سرکه و مری و اشتر غار و بی روغن خوردن است و اکر اندک روغنی بران مالیده بریان نمایند بد نیست و مجوز است
٣٣٠
بفتح حاء مهمله و ضم باء مشدده و الف و لام و فتح باء موحده و الف و نون بهندی بکاین و بفرنکی توزانکون ناریه نامند
*ماهیت ان
دانه ایست کوچکتر از پسته و مدور در غلافی مانند غلاف لوبیا و با اندک تلخی و پوست آن سفید و رقیق و درخت آن بزرکتر از درخت کز و برک آن شبیه ببرک بید انجیر و کوچکتر از ان و بسیار سبز و کل آن زرد رنک مانند ریسمان و از ده و کویند برکهای بعضی شاخهای آن بسیار سفید می باشد بخلاف اشجار دیکر
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح سدۀ جکر و سپرز و مسهل بلغم خام و عصارۀ آن مقئ و آشامیدن جرم آن با آب و سرکه جهت سپرز مجرب و فتیلۀ آن جهت رعاف و سنون آن جهت استحکام لثه و ضماد آن جهت تحلیل اورام صلبه و تشنج و مفاصل و سعفه و صلابت جکر و سپرز و دفع مواد سوداویه و بلغمیه و کلف و جرب و حکه و با بول جهت ثآلیل نافع و مغثی مضر جکر و معده مصلح آن رازیانه مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن یک وزن و نیم آن سلیخه و عشر آن بسباسه و روغن آن جالی و محلل و قطور آن جهت درد کوش و دوی و طنین و تمریخ بدان جهت رفع ثآلیل و شقاق مزمن و نرم کردن عصب و درد دندان و اوجاع بارده و فالج و امثال آن و تحلیل ورم جکر و سپرز و بواسیر و با مصطکی جهت قئ بلغمی و ضماد آن با عنبر جهت نزلات بارده و سردی دماغ و جرب و حکه و تقشر جلد و قروح نافع و آشامیدن یک مثقال آن به آب و عسل مهیج قئ و مسهل و با آب و سرکه جهت تنقیۀ جکر و سپرز و پنج درهم آن مسهل رطوبات رقیقه مضر معده مصلح آن انیسون چون داخل حبوب کنند متکرج نمی کردد*
ص: 627
بفتح حاء مهمله و کسر باء موحدۀ مشدده و فتح باء موحده و لام و سین مهمله و الف و نون
*ماهیت
ان
تخم درخت بلسان است بقدر فلفلی و بزرکتر از ان و اندک مائل بطول و رنک آن اشقر و اندک ثقیل الوزن و مغز آن سفید و طعم آن تلخ و فرق میان آن و تخم بشام آنست که تخم بشام بیمزه و بیمغز و مدور است و کفته اند بالفعل چون حب بلسان و درخت آن مفقود است تخم بشام را بدل آن می کنند و بدل آن نمی شود
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقوی معده و رافع برودت آن و مقوی هاضمه و با قوت ترقاقیه و مجفف رطوبات معده و امعا و رافع صرع و سدر و درد سر کهنه و نو و مغص و امراض بلغمی و سوداوی و ضیق النفس و سرفه و ورم رئه و درد معده و تحلیل ریاح و نفخ و تفتیح سدۀ جکر و استسقا و عرق النسا و کزیدن هوام و عسر البول و احتباس حیض و داء الثعلب و داء الحیه و تقویت بیخ موی شربا و ضمادا نافع و جلوس در طبیخ آن جهت انفتاح رحم مضر مثانه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن یک وزن و نیم آن عود بلسان و اکر نباشد بوزن آن سلیخه و عشر آن بسباسه و در تریاقیت هموزن آن زراوند طویل و حب الغار است و در بلسان نیز بعض خواص آن مذکور شد*
ص: 628
بفتح حاء مهمله و باء موحدۀ مشدده و ضم تاء مثناه فوقانیه و الف و لام و فتح خا و سکون ضاد معجمتین و فتح راء مهمله و الف
*ماهیت ان
ثمر درخت بطم است که بفارسی سقر نامند و در بطم خواص درخت آن مذکور شد و حبه الخضرا را بفارسی بن نامند و دو نوع است یکی نوع را شاه بن کویند و این کوچکتر و پوست آن نازکتر به حدی که با پوست توان خائید و خورد و دوم از ان بزرکتر و پوست آن صلب تر و ابن مولف کفته که این زمان سه نوع است بدین قسم که در مال ورد و نواح آن درخت بن را با پسته پیوند می کنند ثمر آن بزرکتر و لذیذتر می شود و آن را کلخنک می نامند و بهترین آن سبز تازۀ بزرک دانۀ آنست و درخت شاه بن را ضرو نامند و ثمر آن در خوشه می باشد و خام آن را بنشه نامند و در آبدوغ
٣٣١و بدارق داخل می نمایند برای نیکوئی طعم و رائحه و تقویت معده درخت شاه بن را ضرو و صمغ آن را صمغ الضرو کویند و در حرف الضاد خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی
*طبیعت تازه آن
در اول کرم و در دوم خشک و خشک آن در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی حواس و جکر و سپرز و مبهی و مهیج باه و مسمن بدن و کرده و مسکن اوجاع باطنی و مفتح سدۀ کرده و مخرج رطوبات سینه و شش و منقی بدن از فضلات بلغمی و مفتت حصاه و ملین صلابتی که از صدمه و ضربه بهم رسیده باشد و مخرج اقسام کرم معده و مدر بول و حیض و خون بواسیر که منقطع شده باشد و مسخن کرده و معده و محلل نفخ و ریاح شربا و با قوت قابضه جهت فالج و لقوه و سرفه و خفقان و درد کمر و پشت و قولنج و غشی و استسقا مفید و با بادام و شکر جهت تسمین بدن و تقطیر البول و با سرکه آشامیدن جهت درد سر و تنقیۀ جکر و کزیدن افعی و رتیلا نافع و داخل نان کردن باعث سرعت انهضام و رافع ضرر آنست و مضر محرورین و بطئ الهضم و ردی الکیموس و مصدع و مضر دماغ و احشای حار و اکثار آن باعث جوشش دهان و ابطال شهوت طعام مصلح آن کلاب و رب ریباس و ربوب فواکه حامضه و سکنجبین و کویند کتیرا و کویند خمیرۀ بنفشه مقدار شربت آن از سه درهم تا پنج درهم بدل آن مغز بادام تلخ یا پسته یا کردکان و کویند بوزن آن حب البطیخ است و ضماد آن منضج جراحات صلبه و طلای آن منقی وجه جهت کلف و شقاق لب مفید و طلای سوختۀ آن بر داء الثعلب باعث روئیدن موی آنست خصوصا موی سر و برک آن را چون خشک نموده بکوبند و بر موی غلاف سازند موی را برویاند و دراز کرداند و مداومت اغتسال بآن در حمام مانع نزلات و بغایت مجرب و چوب و برک آن در اول کرم و خشک و مقوی بدن و جهت دفع رائحۀ کریهۀ بدن و کریزانیدن هوام و نکاهداشتن چوب آن با خود جهت قضای حاجات و بخور پوست آن جهت کریزانیدن هوام و پشه مجرب دانسته اند و چون با مصطکی و قسط و روغن بجوشانند جهت فالج و لقوه و کزاز و رعشه و مفاصل و اورام و جبر و کسر و ضربه و سقطه بغایت مفید است شربا و طلاء و مروخا و صمغ آن جهت تحلیل رطوبات اذن و جهت قروح رئه و سرفۀ مزمن و تلیین بطن و تهیج باه و کزیدن افعی مفید
ص: 629
بفتح اول و ضم ثانی مشدده و الف و لام و فتح راء مهمله و الف و فتح سین مهمله و سکون نون و آن را زبیب الجبل و زبیب بوی و اسطاقندما اغریا نامند و ابن بیطار کفته که معنی آن زبیب الجبل است و بغدادی کفته که نیست چنین
*ماهیت ان
دانه ایست شبیه بمویزج و املس و در غلافی شبیه بقرطم و پهن و با اندک تندی و تلخی و عطریت و مدور نیز کفته اند و از کوهستان فارس آورند و از کردستان و همدان نیز و کل آن شبیه بسوسن و راسن و در حرف الرا مذکور خواهد شد و کفته اند برک آن شبیه ببرک کرم بری و مشرف و بیخهای آن برکشته و شاخهای آن ایستاده و سیاه رنک است
*طبیعت ان*
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مبهی و مقوی موی و مانع ریختن آن و جهت امراض بارده نافع شربا و طلاء و غسولا مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن راسن بقدر نیم وزن آن و صاحب تحفه نوشته که مولف ما لا یسع و غیره مویزج را حب الراسن دانسته اند و اشتباه ایشان بجهت مشابهت این بآنست
بکسر راء مهمله و سکون یا مثناه تحتانیه و فتح بای موحده و الف و سین مهمله بفارسی تخم ریباس نامند بهترین آن تازۀ آنست
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
قابض و جهت قرحۀ صفراوی و جرب و حکه شربا و ضمادا نافع بدل آن تخم حماض بستانیست
ص: 630
بضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم
*ماهیت ان
غیر تخم کنکر است چنانچه بعضی توهم نموده
٣٣٢اند و ابن بیطار نوشته که ابن وافد کفته که آن حبی است چرب مفرطح اندک بزرکتر از نخود ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آن را فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست و بغدادی نوشته که آن دو صنف می باشد یکی بزرکتر از نخود و مفرطح و خشبو و خوش مزه و شیرین و پوست آن مائل بسیاهی و در شهر زور و مصر بهم می رسد و دوم اندک طولانی و کوچک و زردرنک و از مصر و بربر می آورند کیاه آن کمتر از ذرعی و برک آن مستدیر مانند درهم
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
محرک باه و مسمن بدن و کرده و مقوی جکر ضعیف و دافع خشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقه البول شربا و چون بخایند و بر کلف بمالند آن را زائل کرداند مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن حبه الخضراء مضر حلق و مولد سده مصلح آن سکنجبین است
بکسر سین مهمله و سکون میم و فتح نون و ها و آن را شاهدانۀ بری نیز نامند و بفارسی نقل خواجه کویند
*ماهیت ان
دانه ایست بقدر فلفلی مستدیر و سیاه رنک و املس و مغز آن سفید و شیرین و با دهنیت و نبات آن بقدر ذرعی و شیردار و برک آن سفید اغبر منبت آن صحراها و بیابانها
ص: 631
*طبیعت ان
کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص
آن
آشامیدن شیرۀ مغز آن با ماء العسل مسهل بلغم برفق و چون شیرۀ آن را بکیرند در آب و آرد و شکر و روغن بادام شیرین یا روغن کنجد تازه در ان ریزند و طبخ نمایند تا مانند حریره و فالوده و تر حلوا کردد و تناول نمایند جهت تسمین ابدان مهزولین و صاحبان برد و یبس و آشامیدن آب برک درخت آن مقدار ربع رطلی جهت اسهال بلغم و صفرا باهم نافع مقدار شربت از مغز آن تا ده درهم بدل آن پسته و کنجد بالمناصقه و ثقیل و بطئ النزول مصلح آن سکنجبین و عسل است
بفتح عین مهمله و کسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و زای معجمه ماهیت آن را انطاکی مانند ماهیت حب الزلم نوشته و بغدادی دو نوع کفته نوعی را اهل مصر در اسکندریه زراعت می نمایند در تابستان هنکام بودن آفتاب در برج اسد می رسد
*طبیعت ان
کرم در اول و تر در دوم
*افعال و خواص ان
مسمن بدن و کردۀ لاغر و مولد خون صالح و جهت تقویت باه و کبد ضعیف و حرقه البول و خشونت سینه و سرفه و امراض سوداویه مانند جنون و اکثار آن مضر حلق و ثقیل و مولد سدد مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن تا دوازده مثقال بدل آن حبه الخضراء و بهترین طرق استعمال آن از برای تسمین بدن آنست که آن را بکوبند و در آب بخیسانند یک شب پس بمالند و صاف نمایند و با شکر بیاشامند
ص: 632
بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب از کلت هندی است حکیم علی در شرح قانون نوشته که آن را بهندی کلتهی نامند بضم کاف و سکون لام و کسر تاء مثناه فوقانیه و خفای ها و سکون با و کلته نیز و قسمی را چکرک و قسمی را راپج بباء فارسی و جیم عربی و این قسم را بعربی کاسر الحجر نامند
*ماهیت ان
نوشته اند که دانۀ ایست سیاه مائل بازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از ان بزرک تر و مائل بتدویر و شیرین و در حین خائیدن احداث حرارتی می کند و آنچه در بنکاله دیده شده نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مائل بزردی بعضی مائل بسرخی و بعضی تیره مفرطح اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه و مغز آن دو پارچه و سفید رنک
*طبیعت ان
کرم در سوم و خشک در دوم و کویند کرم در دوم و مائل برطوبت است
*افعال و خواص آن
بغایت مفتت حصاه کرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدر بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدۀ سپرز و قولنج و بلغم آشامیدن طبیخ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر و چون شش مثقال آن را با شش مثقال تخم شلغم در هفتاد و پنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخکر تا بیست
٣٣٣و پنج مثقال آب بماند پس صاف نموده دوازده و نیم مثقال آن را صبح ناشتا نیم کرم و دوازده و نیم مثقال را شام نیز نیم کرم نموده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنک کرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنک رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن یکدرهم با آب برک ترب برای تفتیت حصاه چنانچه در هند سنک تراشان آن را کوبیده در آب جوش داده بر سنک می ریزند نرم می شود و بآسانی بریده می کردد و اهل هند را عقیده آنست که چون بکوبند بر سنک بمالند سنک را قابل قطع می کرداند*
ص: 633
بضم کاف و فتح لام و یا
*ماهیت ان
حب اناغورس است و در حرف الالف ذکر یافت و آن تخمی است شبیه بکرده کوچکی از باقلا بزرکتر و مائل بطول و در وسط آن خطوطی و رنک آن ممزوج بالوان مختلفه و قوت آن تا سه سال باقی می ماند بهترین آن ماخوذ در سنبله و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که بهندی کرنچ نامند بخفای واو و درخت آن شبیه بدرخت نسرین و برک آن زرد و ریزه و پرشاخ شبیه بکل لسان الحمل که برو تخم می بندد و برو کلهای زرد و ریزه رسته و تخم آن در غلافی مانند غلاف باقلای بسیار بزرکی و پرخارهای ریزه که چون بدست برسد سوزش کند و خارش بسیار نماید
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
مخدر و مسکر و جالی آثار و مقئ بلغم بقوت با آب کرم و آشامیدن یک مثقال آن با شراب مسمی بفلوفر که آب انکور و روغن است جهت ربو و اخراج مشیمه و جنین و ادرار طمث و نیم مثقال آن با شراب جهت صداع بارد و خوردن هفت عدد آن و بخور هفت هفت عدد آن و بدستور تعلیق آن جهت اخراج مشیمه و جنین و عسر ولادت مجرب دانسته اند مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یکدرهم و زیادۀ آن مکرب و مغثی و تا دو درهم کشنده و مصلح آن روغنها و صمغ عربی و مصطکی است*
بفتح میم و بکسر نیز آمده و فتح اصح است و سکون حاء مهمله و فتح لام و باء موحده بفارسی پیوند مریم و بهندی کهیونی نامند
ص: 634
*ماهیت ان
حب درختی است شبیه بدرخت بطم و پراکنده و تا یک قامت انسان و زیاده بران و برک آن دراز و شبیه ببرک بید و از برک زردآلو کوچکتر و خوش بو و چوب آن نیز خوش بو و لهذا قصار ان اهل نهاوند چوبدستی جهت کوبیدن ثیاب از ان می سازند تا بوی آن بمشام رسد و درست بماند و کل آن سفید و حب آن بسیار خوش بو و با تلخی و بر سر شاخهای آن می روید و مدور بقدر جلبان که خلر نامند و بهندی مترکابلی و پوست آن سرخ و مائل بسیاهی و مغز آن سفید با تندی طعم و چرب و داخل اکثر خوشبوئیها می نمایند و روغن آن را نیز می کیرند و بهترین آن تازۀ بالیدۀ سنکین خوشبوی بسیار چرب آنست که مغز آن در سفیدی مانند مروارید باشد و بدترین آن سیاه آن منبت آن قلهای کوه و بلاد سردسیر و در میزان می رسد و اکثر از آذربایجان و نهاوند می آورند و روغن آن را نیز از انجا و انطاکی نوشته که پوست آن میعۀ یابسه است و صاحب تحفه نوشته که در کرم سیر یافت می شود و در لرستان بسیار است و آن را مهلب کویند
*طبیعت
حب آن
در دوم کرم و خشک و خشکی آن کمتر از کرمی و با قوت محلله و مغریه و قابضه
*افعال و خواص آن
اعضاء الراس و الصدر و القلب و الغذاء و النفض مفرح و مقوی حواس و جهت اخراج رطوبات غلیظۀ لزجۀ سینه و شش و خفقان و بهر و ضیق النفس و غشی و مقوی جکر و سپرز و مسکن اوجاع باطنی مانند کبد و طحال و کرده و ظهر و قولنج و درد پهلو و امثال اینها خصوصا با ماء العسل جهت آنکه محلل ریاح غلیظه است و مدر بول و حیض و مفتح سدۀ کرده و مخرج اقسام کرم معده و رافع تقطیر البول و مبهی و در حبس اسهال دموی بهتر از کل مختوم است و چون داخل نان کنند باعث سرعت
ص: 635
٣٣4انهضام آن کردد و مداومت اغتسال بدان در حمام مانع نزلات الزینه و الاوجاع و غیرها طلای آن جهت کلف و جرب و صاف کنندۀ بشره و طبیخ آن جهت نقرس و تحلیل صلابات حادث از صدمه و ضربه هرچند کهنه شده باشد و تقویت اعضای ضعیفه خصوصا با آس و ضماد آن نیز جهت نقرس و اوجاع بارده نافع مقدار شربت آن از سه درهم تا پنج درهم بدل آن مغز کردکان و بادام تلخ المضار مضر دماغ و احشای حار مصلح آن کلاب و روغن بنفشه و رب ریباس الخواص نکاهداشتن آن در پارچۀ کبود و بدستور بخور آن مبطل سحر و مداومت بخور آن موجب الفت متعاندین و چوب و برک آن در اول کرم و خشک و مقوی بدن و رافع رائحۀ کریهه آن و کریزانندۀ هوام و هوام نزدیک چوب آن نکردند و نکاهداشتن چوب آن با خود جهت قضای حاجات و بخور پوست آن جهت کریزانیدن هوام و پشه مجرب کفته اند و چون با سداب و مصطکی و قسط در روغن بجوشانند آشامیدن و تدهین بدان نیز جهت فالج و لقوه و رعشه و کزاز و اوجاع مفاصل و نقرس و اورام جبر و کسر ضربه و سقطه بغایت مفید است*
بکسر میم و سکون نون و فتح سین مهمله و بشین معجمه نیز کفته اند و میم لغت عربی است
*ماهیت ان
دانه ایست خوش بو و خوش طعم شبیه بحب البطم و کوچکتر از ان بقدر مغز آن و بقدر فلفلی و بسیار املس و زودشکن و مغز آن سفید و از بوادی یمن و حجاز خیزد و کویند فلنجه است و رنک آن ما بین سرخی و زردی و درخت آن شبیه بشمشاد
ص: 636
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفرح و مفتح و مسخن و مبهی و مقوی معدۀ مسترخیه و هاضمه و مجفف و ناشف رطوبات غریبۀ معده و احشا و بدن و مفتت حصاه و مدر بول و رادع بخارات ردیه شربا و طلاء و اکثار آن مضر و مصدع مصلح آن شیر مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن کبابه است و اکثر اهل یمن و حجاز خصوص زنان دهن آن را که عطر منشم می نامند برای محبت و یا عداوت استعمال می نمایند و خوش بو است و می کویند بهر قصد و ارادۀ که آن را استعمال نمایند همان اثر می بخشد خصوص در عداوت و بغض و تفرقه میان متحابین و مشهور است میان عرب و چون خواهند که در میان دوکس و یا جماعت عداوت و تفرقه افتد می کویند حق سبحانه و تعالی در میان شان عطر منشم بپاشد
بکسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بفارسی تخم نیلوفر پیچ و بهندی مرچائی و زیرکی و به بنکالی جهارمرچه و یک نوع دیکر نیز می شود و آن را اپراچنا نامند و قوت اسهال این نوع را زیاده کفته اند
*ماهیت ان
دانۀ کیاهی است شبیه بلبلاب و بر مجاور خود می پیچد و شاخهای آن باریک و سبز و برک آن سبز و در هر برکی کل کبودی شبیه بکل لبلاب و در آفتاب بهم می آید و تخم آن در غلافی و در هر غلافی سه دانه مثلث شکل که حب النیل نامند
*طبیعت
آن
در سوم کرم و خشک
ص: 637
*افعال و خواص آن
جالی بهق و برص و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مسهل قوی بلغم غلیظ و خصوص با تربد و منقی بدن و دافع اوجاع مفاصل و سائر امراض بارده و مخرج دیدان و حب القرع و مفید بهق و برص و نقرس و جرب و قروح خبیثه و با سقمونیا مسهل صفرا و اخلاط غلیظه و با هلیله مسهل سودا و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مسهل قوی و صاحب معالجات بقراطی نوشته که سه درهم آن با شش درهم شکر سفید چون سه روز بیاشامند جهت ازالۀ انواع جرب مجرب مقدار شربت آن از یک دانک تا نیم مثقال و یک درهم و زیادۀ آن کشنده است بمغص و اسهال مفرط بلصوق بماساریقا و امعا مصلح آن هلیله و سحق بلیغ و چرب نمودن بروغن بادام است و چون بکوبند و یک شب در روغن بادام بخیسانند و صبح به تنهائی یا با مطبوخات مناسبه بیاشامند رفع غائله مغص و سحج آن می کردد و بدل آن بوزن آن شحم
٣٣5حنظل سدس آن حجر ارمنی است و مفرد آن بعد از یک شبانه روز عمل می کند با معاجین و محرکی زود عمل می نماید و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
بفتح حا و با و قاف بعربی اسم جنس کل نباتات ما بین شجر و کیاه خوش بو است و از مطلق آن مراد فودنج است
*فصل الحاء المهمله مع الجیم*
بفتح اول و دوم و سکون راء مهمله بفارسی سنک و برد و بهندی پتهر نامند
*ماهیت آن
ص: 638
اسم جنس هرچه از اجزای زمین صلب کردد بطول زمان و توالی اتصالات اجزای لطیفۀ رقیقۀ ارضیه و رطوبات لزجه و رسیدن حرارت و یبس و جفاف بران مره بعد اخری تا آنکه رفع مزاج ارصی آن کردد و اختلاف رنک و صفا و شفافی و غیرها همه بحسب اختلاف اجزا و محل و غلبۀ رطوبت و حرارت و امثال اینها است مثلا اکر رطوبت و برودت غالب باشند سفید و اکر سرد و قلیل باشند متکرج و متکدر و اکر حرارت و یبوست غالب باشند سرخ و اکر کمتر باشند زرد و اکر حرارت مفرط و رطوبت کم باشد سیاه و صلب و اکر ضعیف باشد رخو و اکر تاثیر حرارت و رطوبت در ان مساوی باشند متساوی الاجر و اکر مختلف باشند غیر متساوی در رنک و صلابت و رخاوت و غیرها و تفصیل اقسام و مراتب آن طول دارد و محل کنجایش آن ندارد و بدانکه شنیده شده که اطبای فرنک می کویند که احجار را بنا بر اینکه هیچ ذایقه و بو ندارند چندان تاثیری و منفعت و خاصیتی در بدن انسان نیست هر نحو که استعمال نمایند و همچنین طلا و نقره را و این سخن ناتمام می نماید العلم عند اللّه
بفتح حاء مهمله و جیم و ضم راء مهمله و الف و سکون باء موحده و فتح یاء مثناه تحتانیه و سکون ضاد معجمه در آخر
*ماهیت ان
سنکی است سفید سائیدۀ آن مانند شیر و کویند که آن حجر لبنی است
*طبیعت آن
معتدل مائل بحرارت و یبوست
*افعال و خواص آن
ص: 639
جهت عسر البول نافع و در سایر افعال مانند فادزهر حیوانی است و مراد اکسیریان از حجر ابیض زجاج آئینه است
بفتح الف و سکون حاء مهمله و فتح میم و سکون راء مهمله
*ماهیت آن
نوعی از الماس است برنک بیخ مرجان و یک دانک آن سم قاتل است
بفتح همزه و سکون راء مهمله و فتح میم و کسر نون و سکون یاء نسبت
*ماهیت آن
سنکی است لاجوردی اغبر و اندک ازرق بارملیت و ملمس آن نرم و ملایم و نوعی از ان سرخ و تیره و از ارمنیه خیزد و لهذا حجر ارمنی نامند و بهترین آن سنکین هش با اندک ملوحت و انطاکی نوشته که شاید لاجوردفج غیر کامل باشد
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و انطاکی در دوم سرد و خشک نوشته و صاحب اختیارات در اول کرم و خشک دانسته
*افعال و
خواص آن
مفرح قلب بالخاصیت و بالعرض بسبب تنقیۀ سودا و مسهل قوی سودا و از لاجورد انفع و از خربق سیاه اسلم و جالی کرده و مثانه و بالخاصیت جهت جذام مفید و مستعمل مغسول آن است و غسل آن باعث زیادتی تقویت عمل آنست و غیر مغسول آن مضر معده و مغثی و مصلح آن کثیرا و عسل و سلیخه و انیسون مقدار شربت آن تا نیم مثقال بدل آن لاجورد مغسول است یک وزن و نیم آن و بوزن آن خربق
*حجر الاساکفه*
بفتح الف و سین مهمله و الف و کسر کاف و فتح فا و ها
ص: 640
*ماهیت ان
سنکی است ملون بسرخی و زردی و سیاهی درهم بهیأت سنکریزه و شکستۀ آن مائل بتیرکی و کبودی
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
ذرور آن جهت
٣٣6ورم لهات و جراحات و قطع نزف الدم نافع و مستعمل کفش کرانست و لهذا آن را حجر الاساکفه نامند و اسکاف کفش دوز است
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح فا و سکون نون و جیم سنکی است که در اسفنج یافت می شود و ماهیت اسفنج مذکور شد و بهترین آن سفید صلب آنست
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص
آن
مجفف بی لذع و قاطع نزف الدم و ذرور آن جهت التیام جراحات و طلای آن جهت تحلیل اورام و آشامیدن دو دانک آن با شراب و امثال آن جهت تفتیت حصاه کرده و یرقان نافع
بکسر الف و سکون عین و فتح راء مهملتین و الف و کسر باء موحده و یاء نسبت بفارسی شکر سنک و سنک زخم نامند
*ماهیت ان
سنکی است شبیه بعاج و از بادیۀ عرب خیزد
*افعال و خواص آن
جالی و قاطع نزف الدم و جراحات و غیرها و سنون محرق آن جهت جلای دندان و استحکام لثه نافع*
بفتح الف و سکون فا و ضم راء مهمله و سکون واو و جیم حجر افردی نیز نامند
*ماهیت ان
سنکی است مانند قیشور و سبک که بر روی آب می ایستد و از اسلام بول روم خیزد
ص: 641
*افعال و خواص آن
مجفف و قابض آشامیدن یک دانک محکوک آن در حال و بزودی رفع سم کزیدن عقرب می نماید
بکسر همزه و سکون فا و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر قاف و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکیست ما بین خفت و ثقل و صلابت و لین و با خطوط سفید مانند اقلیمیا و از افریقیه خیزد و بهترین آن زرد رنک متوسط بین خفت و ثقل و در صلابت و لین آنست
*طبیعت ان
مجفف با اندک قبضی و لذعی
*افعال و خواص آن
محرق آنکه سه مرتبه کرم کرده در خمر اندازند پس سائیده بشویند جهت قروح خبیثه و متعفنه و مفردا با شراب و عسل نافع و با موم روغن جهت سوختکی آتش و امراض چشم مفید و احراق آن سبب زیادتی قوت آنست استعمال محرق غیر مغسول آن جایز نیست
بفتح همزه و نون و فتح غین معجمه و الف و کسر طا و سکون سین مهملتین
*ماهیت ان
سنکی است که چون بسایند در رنک مانند خون کردد
*افعال و خواص ان
قطور آن با شیر زنان در چشم جهت ورم و دمعه و طرفه مفید*
بکسر همزه و فتح یاء مثناه تحتانیه مشدده و لام
*ماهیت ان
سنکی است که در شیردان کاو کوهی تکون می یابد و آن را بادزهر کاوی نامند و در بادزهر مذکور شد
بفتح باء موحده و الف و کسر راء مهمله و قاف و سکون یاء نسبت
ص: 642
*ماهیت ان
سنکی است شبیه بحجر خرفی بقدر کف دست و سبک ماخوذ از بارقه که موضعی است قریب بکوفه منسوب بدان و اندک از ان آب بسیاری بخود جذب می نماید و بر روی آب می ایستد و بعد جذب آب بته آب می رود و چون در آفتاب کذارند آب را پس می دهد
*افعال و خواص آن
کویند از خواص آنست که چون جهت استسقای زقی حوالی ناف را اندک جراحت کرده بران بندند جذب رطوبات کند و بعد جذب در آفتاب کذارند رطوبات را پس دهد و بعد پس دادن رطوبات باز بچسپانند تا آنکه جمیع رطوبات را جذب نماید و صحت یابد و وزن آن قطعه باید سه دینار باشد که مثقال است و قطعۀ نیم مثقال آن دو مثقال آب را جذب می نماید*
بفتح باء موحده و سکون حا و کسر راء مهملتین و سکون یاء نسبت
*ماهیت ان
جسمی است سفید مدور و صلب و در جوف آن دانۀ ایست که باعلی و اسفل حرکت می کند و از سواحل دریا خیزد و قسمی از اکتمکت است و ماهیت
٣٣٧اکتمکت در حرف الالف ذکر یافت و کفته اند چیزی است شبیه بفک معزکه دریا بساحل می اندازد و در ان چیزیست که از اعلی باسفل حرکت می نماید و کفته اند که آن قنفذی بحریست که بعد مردن و ریختن خارها دریا بساحل می اندازد و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است
*افعال و خواص آن
آشامیدن یک دانک تا دو دانک آن در تفتیت حصاه هر موضع که باشد بغایت موثر است و مجرب کفته اند
ص: 643
بضم باء موحده و فتح حاء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و ها
*ماهیت ان
سنکی است رقیق و سیاه و چون در آتش اندازند اندکی ملتهب کردد و از نواح شام خیزد
*افعال و خواص آن
با محللات محلل و با مجففات مجفف و جهت تحلیل ریاح و رکین و التیام جراحات نافع
بفتح باء موحده و راء مهمله و الف و میم
*ماهیت ان
سنکی است سیاه که از ان دیک و ظروف می سازند و در خراسان بسیار است
*افعال و خواص ان
جهت تقویت لثۀ دندان و نزف الدم مؤثر است
بضم باء موحده و سکون سین و راء مهملتین
*ماهیت آن
سنکی است سفید مدور صاف در بحر حجاز یافت می شود
*افعال و خواص ان
چون اندکی از ان را بیاشامند ادرار بسیار نماید و تقویت قلب و تفتیت حصاه کند بالخاصیه و تعلیق آن بر بالای مثانه از خارج جهت ادرار بول مفید و آنچه در ساحل جده در صدف بزرک مستدیری بهیأت سم یافت می شود بسیار کثیف و مستعمل در طب نیست
بفتح باء موحده و سکون شین معجمه و فا و یشب بیاء مثناه تحتانیه در اول و بای موحده در آخر نیز آمده و بفارسی یشم کویند بمیم در آخر
*ماهیت ان
سنکی است بسیار صلب و بالوان بسیار می باشد بهترین آن زیتونی پس سبز مائل بزردی پس سبز صاف پس سبز مائل بسفیدی پس سفید است که آن را کافوری نامند بلکه آنچه صاف تر و صلب تر و شفاف تر باشد بهتر و مستعمل است
ص: 644
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت تقویت قلب و معده و خفقان عجیب الفعل حتی تعلیق آن بجهت نزف الدم و قروح باطنی و زحیر و حرقه البول و با شراب سفید جهت حصاه مقدار شربت آن یک دانک و تعلیق آن بر کردن جهت خناق بر روی دل جهت خفقان و طپش آن و بر مری و معده جهت تقویت آن و بر ران جهت عسر ولادت و در دست جهت رفع سحر و چشم بد و ضرر صاعقه مؤثر و کویند که چون قمر در برج انثی باشد و بران صورت انسانی نقش کنند تعلیق آن جهت آلام باطنی نافع و بعضی در تاثیرات دیکر که مذکور شد نقش صورت انسان شرط نداشته اند و بعضی مقدار یک مثقال را شرط می دانند برای این عمل
بفتح باء موحده و قاف و راء مهمله و آن را خرزه البقر نیز نامند و بهندی کای روهن
*ماهیت ان
مهره ایست که در زهرۀ کاو متکون می کردد بمقدار زردۀ بیضۀ مرغ و زردتر از ان و تلخ و نزد برآوردن و تازکی اندک نرم می باشد و بعد از سرد شدن و خشک کشتن اندک صلب و تیره و بعضی منقط بسیاهی می کردد و جرم آن اندک سخیف و سست و ظاهر آن صلب تر و در رنک مساوی و بعضی مدور و بعضی مثلث و بعضی پهن و بعضی طولانی و بهر شکلی که می خواهند در حین نرمی و تازکی می سازند و از یک مثقال تا چهار مثقال می باشد و آنچه در شیردان آن تکون می یابد فادزهر است و در فادزهر ذکر یافت و کویند علامت تکون آن در زهرۀ کاو آنست که روز به روز آن کاو زرد و ضعیف و لاغر می کردد و چشم آن مائل بزردی و سفیدی و حدقۀ آن مستدیر و اکثر اوقات فریاد می کند و مختص بکاو نر و یا ماده نیست و در ماده
ص: 645
٣٣٨بیشتر و در بلاد بارده زیاده از حاره تکون می یابد و این امور کلی نیست و نیز در زهرۀ هر کاوی تکون نمی یابد بلکه در صدها یکی و بهترین آن بزرک سنکین تازۀ آنست
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و انطاکی کرم در اول و خشک در دوم کفته
*افعال و خواص ان
از حجر التیس بغایت ضعیف تر و محلل و مسمن و مدر بول و حیض و جالی و مفتت حصاه و جهت یرقان و مرضی که در هند و بنکاله در پهلوی چپ اطفال بهم می رسد و آن را د به بفتح دال چهار نقطه و باء موحدۀ مشدده و ها و بکهی بفتح باء موحده و کسر کاف و خفای ها و یا نیز نامند نافع و اکتحال آن جهت رفع بیاض و تقویت بصر به تنهائی و یا با اکتحال مناسبه و طلای آن جهت بهق و برص و رفع آثار جلد و بواسیر و التیام جراحات و با آب کشنیز خشک جهت جمره و نملۀ ساعیه و امثال آن و با شراب جهت رویانیدن موی سیاه در موضع برص و داء الثعلب بعد از کندن موی سفید از مجربات است و سعوط یک عدس آن با آب چغندر جهت نزول آب در چشم و خوردن آن هر روز بقدر دو حبه با جلاب بعد از حمام بلا فاصله و یا در حمام و از عقب آن آب کوشت مرغ فربه آشامیدن تا چند روز باعث تسمین بدن و تولید پیه و نرمی آن و از مجربات دانسته اند و همچنین با مغز بادام و یا نارجیل و یا حبه الخضراء و یا حب الصنوبر خوردن و مستعمل زنان مصر و عراق است و حمول آن با عسل جهت باثور مضر محرورین و مصدع مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو قیراط و یک مثقال آن قاتل و آنچه در کردۀ کاو متکون می کردد بزرکتر و سبک تر و در افعال ضعیف تر از آنست*
ص: 646
بکسر باء موحده و فتح لام مشدده و سکون واو و راء مهمله
*ماهیت ان
سنکی است معروف سفید و شفاف از شیشه صلب تر و شفاف تر و از ان نکین و تسبیح و ظروف آب خوردن و سرنی و قلیان و عینک و غیرها تراشیده می سازند
*افعال و خواص آن
نکاهداشتن آن با خود مانع خوابهای مشوش و ترسیدن در ان و نکاه کردن در ان مانع سبل و مالیدن آن بر پستان زن شیردار باعث زیادتی شیر آن و چون خواهند که جلای آن زیاده کردد باید که در خون بز نر بکذارند و چون از ان عینک بزرکی که وسط آن ضخیم می باشد بسازند و در برابر قرص آفتاب بدارند و در عقب آن پنبۀ و یا پشمی کذارند زود مشتعل کردد و از عینک شیشه نیز این اثر ظاهر می کردد*
بضم باء موحده و سکون واو و ضم لام و سکون سین مهمله و چون بولس اول کسی است که واقف شده بر افعال و خواص آن بنام او مسمی کشته
*ماهیت ان
سنکی است شبیه ببورۀ ارمنی و از ان سخیف تر و سبکتر و ملمع و با نقطه های زرد و سفید
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل قوی چون آن را در روغن زیتون بجوشانند و آن روغن را بر بدن صاحبان اعیا بمالند بزودی رفع اعیا و ماندکی آنها کردد*
بفتح حاء مهمله و باء موحده و کسر شین معجمه و سکون یاء نسبت و آن را حجر فلفل نیز نامند
ص: 647
*ماهیت
آن
سنکی است شبیه بز برجد و تیره و کویند نوعی از زبرجد است و چون بسایند سفید رنک کردد
*طبیعت ان
کرم و خشک و بسیار تند و کزنده
*افعال و خواص ان
منقی و جالی و جهت ازالۀ آثار قریبه العهد و بیاض و انتشار بدون ورم و ظفرۀ تازه غیر صلبه نافع است*
بفتح حاء مهمله و میم مشدده و الف و میم
*ماهیت ان
جرمی است که در دیک و پاتیل حمام متحجر می کردد و تیره رنک و سست می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از ادویۀ قویه است از برای سرطان و ضماد آن جهت رفع سرطان غیر مزمن مؤثر است*
٣٣٩
بضم حاء مهمله و سکون واو و تاء مثناه فوقانیه و بفارسی سنک سر ماهی نامند
*ماهیت آن
جسمی است سفید و مفرطح فی الجمله مثلث شکل صلب شبیه بسنک که بدو طرف سر نوعی ماهی که بهندی پتهرچته نامند متکون می کردد در هر طرفی یک عدد و آن ماهی بقدر یک شبر نهایت دو شبر می باشد و در بنکاله بسیار است و فلس دار و حلال و اکثر می خورند و از ماهی کوچکتر که یک شبر باشد سنک کوچکتر و از ماهی کلان بزرک تر برمی آید
*طبیعت ان
کرم و خشک و حاد و با قوت مفتته
*افعال و خواص آن
در تفتیت حصاه کرده قوی التاثیر است*
بفتح حاء مهمله و یاء مثناه تحتانیه و ها بفارسی مهرۀ مار کویند
ص: 648
*ماهیت ان
اقسام می باشد قسمی معدنی و آن را مار مهره نامند و بعضی کویند که در معدن زبرجد بهم می رسد و آن زبرجدی رنک مائل بسیاهی و خاکستری می باشد و بشکل نکین مربعی از یک مثقال تا دو مثقال و دوم حیوانی که در عقب سر بعض افاعی می باشد و در همه افاعی یافت نمی شود بلکه بندرت در بعضی و چون از کوشت جدا کنند نرم می باشد و بعد رسیدن هوا متحجر می کردد و بقدر نصف صدفی مائل بدرازی و خاکستری رنک و بعضی سیاه و صلب و مخطط بسه خط سفید و بعضی سفید و سست و مجعول نیز می باشد و امتحان اصلی از جعلی و خوبی آن کویند آنست که چون بر موضع کزیدۀ مار بکذارند بچسپد و چون شیر بران بریزند شیر منجمد و متغیر کردد و کفته اند که چون بعد از ان در شیر اندازند شیر را منجمد کند و چون جذب تمام سم کرده باشد دیکر نچسپد و شیر را منجمد نسازد و در حین جذب سم لون آن متغیر کردد و چون در شیر اندازند بحال اصلی آید و امتحان دیکر آنکه چون بر جامۀ پشمی سیاه یا کبود بمالند سفید کرداند و چون مبالغه نمایند سیاه شود و سفیدی در ان نماند و امتحان دیکر آنکه چون در آب لیمو در صحن چینی اندازند بحرکت و دوران آید و این امتحان مختص بدین نیست بلکه اکثر اصداف و حلزونات نیز چنین می باشند
*افعال و خواص آن
جهت سم مار قوی الاثر و برای عقرب کزیده و هوام دیکر ضعیف الفعل و لیکن شیخ الرئیس در مفردات قانون نوشته که جالینوس منکر این فعل است و آشامیدن آن جهت تفتیت حصاه و سنک مثانه بغایت نافع مقدار شربت آن تا سه قیراط و تعلیق مخطط آن جهت صداع و لیثرغس نافع است
ص: 649
بفتح خا و زای معجمتین و الف و کسر میم و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکی است سیاه رنک و مدور و بدبوی و از صقلبه خیزد و از آتش مشتعل کردد و چون آب کمی بران ریزند شعله ور کردد و چون در روغن اندازند منطفی شود
*افعال و خواص آن
بخور آن جهت کریزانیدن هوام و با خود داشتن آن جهت صرع و عقر زنان عاقر و وجع رحم و اذیت حیوانات موذی مؤثر است*
بفتح خا و زای معجمتین و کسر فا و سکون یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکی است مصری شبیه بخزف و صفایحی و زود منشق شود و از هم بپاشد و ریزه کردد
*طبیعت ان
در کرمی کمتر از یاقوت و بسیار خشک و با قوت قابضه و حاده
*افعال و خواص آن
قائم مقام حجر قیشور است در ستردن موی و دو درهم آن با شراب قاطع خون حیض و خوردن یک مثقال آن چهار روز بعد از ظهر باعث قطع حمل دائمی و ضماد آن با عسل جهت ورم پستان و قروح خبیثه نافع و مانع ازدیاد و انتشار آن هر دو است*
بفتح خاء معجمه و طاء مهمله و الف و کسر طاء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و فا
*ماهیت ان
دیسقوریدوس کفته بچۀ اولین پرستوک را چون در افزونی نور ماه بکیرند و شکم آن را بشکافند دو عدد سنک در شکم آن
٣4٠یابند یکی یکرنک و دیکری ملون بالوان و چون یکرنک آن را در پوست شتر یا کوساله بندند پیش از آنکه بزمین برسد تعلیق آن بر بازوی مصروع و یا کردن آن جهت زوال صرع بعون اللّه تعالی مفید و مجرب است و انطاکی نوشته سنکی است بقدر سر انکشتی مائل بزردی و سفیدی و آن را حجر الیرقان نامند و در سر اندیب بهم می رسد و چون بچۀ خطاطیف را یرقان عارض می شود مادر و پدر آن رفته آن سنک را برای زوال آن می برند و نزد ما یافت نمی شود مکر در آشیان خطاطیف و مردمی که می شناسند آن را بحیله بدست می آورند باینکه بچهای آنها را بزعفران زرد می نمایند به نحوی که مادر و پدر آنها ندانند و بعد دیدن آنها بچها را زرد بکمان یرقان رفته آن سنک ریزها را می آورند و مردم از آشیان آنها برمی آورند
ص: 650
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
جهت یرقان و خفقان و تفتیت حصاه و تفتیح سدد شربا و طلاء و تعلیقا نافع و کفته اند ملون آن را چون در حریر پیچند و نکاهدارند با خود باعث جاه و قبول و قضای حوائج می کردد و امین الدوله کفته تعلیق سنک ملون سرخ آن موجب رفع فزع است
بضم خاء معجمه و فتح میم و الف و راء مهمله و آن را حجر الخمار جهت آن نامند که رافع خمار است و خرزه الخمار نیز نامند
*ماهیت ان
سنکی است سنکین و ملمس آن نرم و سرخ مائل بسیاهی و بسیار صلب نیست و آن قسم مادۀ خماهان است که حدید صینی نامند بهترین آن آنست که چون بر مس بسایند سائیدۀ آن سرخ رنک باشد
*افعال و خواص ان
چون مقدار یک مثقال و نیم سائیدۀ آن را مخمور بیاشامد در ساعت خمار او زائل کردد و عرق نماید و سردی و سرور و فرح یابد
بکسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف
*ماهیت ان
سنکی است سفید مائل بتیرکی بقدر باقلی و از ان کوچکتر و در شکم خروس متکون می کردد
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص ان
جهت دفع احزان و هموم و وسواس و تفتیت حصاه شربا و تعلیقا نافع و آشامیدن آبی که آن را در ان شسته باشند جهت تسکین تشنکی مفرط بیعدیل و بدستور نکاهداشتن آن در دهان
ص: 651
بفتح را و حاء مهملتین و الف آن را قوف نامند
*ماهیت ان
سنکی است سیاه و پرسوراخ و متخلخل مانند اسفنج و با صلابت و از جبال شرقی حلب خیزد
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل و حابس خون حیض و چون کرم کرده سرکه بران ریزند و عضو را ببخار آن بدارند باعث ازالۀ ورم و رافع نزف الدم و رعاف و خون حیض است و شستن مقعده بسرکۀ که در ان آن را تافته انداخته باشند جهت بروز مقعده و نطول آن جهت استحکام اعضا و قطع عرق و رفع اعیا و حمول جرم آن جهت بواسیر و قطع حیض و طلای آن جهت استسقا نافع
بفتح راء مهمله و خاء معجمه و الف و میم
*ماهیت ان
سنک سستی است که در بعضی بلاد در قبرها نصب می کنند و اقسام می باشد مراد از مطلق آن قسم سفید آنست
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک
*افعال و خواص
ان
رادع و قاطع نزف الدم و جهت جراحات و با سرکه جهت تحلیل اورام و رفع استسقا و با صمغ و نوشادر جهت بهق و رفع آثار و ذرور آن جهت رفع بواسیر و آشامیدن مسحوق آن با عسل هر روز بقدر یک مثقال جهت رفع دملهای دموی مؤثر کویند آشامیدن سنک مقابر که منقوش بنوشتها باشد باعث نسیان است و همچنین بسیار خواندن نقشهای آن و آشامیدن آن روز شنبه پیش از طلوع آفتاب باسم معشوق و قصد رفع عشق دافع تعشق است
ص: 652
٣4١
بکسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و ها
*ماهیت ان
سنکی است با دهومت و ثقیل و زودشکن
*افعال و خواص آن*
ذرور آن جهت اندمال جراحات بسیار نافع*
بفتح سین مهمله و سکون لام و فتح واو و الف و نون
*ماهیت ان
سنکی است سفید و شفاف شبیه ببلور و فرق میان آن و بلور نرم شدن آنست در آب و آنکه محلول آن در آب مانند شیر باشد بخلاف بلور
*افعال و خواص
آن
آشامیدن آب محلول آن جهت خفقان و نزف الدم و حرارت معده و رفع مرض عشق مقدار شربت آن یک درهم و نوعی از ان که مائل بزردی و بسیار براق نیست از جملۀ سموم است*
بفتح سین و سکون طا و کسر راء مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه و طاء مهمله در آخر بفارسی سنک مرمر نامند
*ماهیت ان
دو نوع است یکی معدنی و دیکری آبی است که آن را بهر شکلی که می خواهند منجمد می کردانند بدین قسم که زمینی را که در ان آب می باشد بهر شکلی که می خواهند حفر می کنند و یک شب می کذارند از خلل و فرج آن آب در ان مکان محفور جمع می کردد روز دیکر رفته آن خاکی را که از ان برآورده اند در ان می ریزند و مدتی می کذارند و بعد از آنکه خوب منجمد و صلب کشت برمی آورند و تراشیده جلا می دهند و معدنی آن تختۀ سنکها است که از معدن آن برمیآورند و این صلب تر و شفاف تر از آبی آنست معدن آن کرمان و در شهر بابک و قلعۀ اقادر لخسجان و رائین و تبریز راجمیر نیز است و کرمانی بهتر و صلب تر و رنک آن سبز و سفید و نخودی و ملون بالوان زرد و سفید و سرخ کمرنک رک دارو شبیه بیشم و تبریزی اندک زرد رنک و رخوتر است و اجمیری سفید و صلب بهترین همه آنست که از معدن مرغ آورند
ص: 653
*افعال و خواص آن
سنون محرق ان جهت تقویت لثه و ضماد آن باراتینج و زفت جهت تحلیل اورام صلبه و با موم روغن جهت درد فم معده و ذرور خام آن جهت سوختکی آتش مفید است*
بفتح سین و میم و کاف بفارسی سنک سر ماهی نامند
*ماهیت ان
سنکی است که از سر نوعی از ماهی برمی آید و ماهی آن بقدر شبری تا در شبر و فلس دار حلال و در هر ماهی دو سنک در دو جانب آن و سفید براق و صلب از ماهی کوچک کوچک و از بزرک بزرک می باشد
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک با قوت مفتته
*افعال و خواص
آن
آشامیدن سائیدۀ آن جهت تفتیت حصاه کرده مجرب*
بفتح عین و سین مهملتین و کسر لام و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکی است سفید و سائیدۀ آن غلیظ و مائل بزردی و شیرین
*طبیعت ان
مائل بحرارت
*افعال و خواص آن
منقی قروح و در افعال ضعیف تر از حجر لبنی است
بفتح دو غین معجمتین و دو الف و کسر طاء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله
*ماهیت
آن
سنکی است سنکین سیاه رنک مائل بزرقت و نیز کفته اند سنک بسیار سبک صفایحی است که از وادی غاغاما که بین فلسطین و طبریه از ارض مقدس است خیزد و آن وادی مشهور بجهنم است و آن سنک را چون در آتش اندازند مانند چوب سوخته کردد و از یکرطل آن یک اوقیه بماند و سفید و صلب کردد و بوی آن در حین سوختن مانند بوی شاخ حیوانات و نفط و قیر باشد
ص: 654
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ملین و آشامیدن آن قاطع حمل و حیض و مفتت حصاه و مقدار شربت آن تا نیم درهم و بخور آن جهت غشی که از اختناق رحم باشد و کریزانیدن هوام و دفع کرم اشجار مضر رئه مصلح آن زعفران و مهیج صرع مصر و عین بخور آن و ضماد آن جهت نقرس و رویانیدن کوشت مفید است
٣4٢
بفتح فا و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و ها
*ماهیت آن
سنکی است اندک زرد رنک شبیه بغاریقون و ریشه دار و از ان فتیله توان ساخت و در کرمان کثیر الوجود و آن سنک را که بکوبند مانند پنبه نرم می کردد و بر کف دست مالیده فتیله ساخته در چراغ می کذارند و بران روغن ریخته مشتعل می نمایند و ما دام که بران روغن بریزند مشتعل می باشد و یک فتیلۀ کوچکی تا دو سه ماه کفایت می کند و می کویند که پارچه نیز از ان ترتیب می دهند
*افعال و خواص آن
کویند از برای التیام جراحات حیوانات بیعدیل است
بضم دو فا و سکون دو لام
*ماهیت ان
نزد مؤلف ما لا یسع حجر حبشی است و مذکور شد و نزد ابن تلمیذ سنکریزها شبیه بفلفل است که در حین خشک کردن فلفل بآن مخلوط شده کیفیت آن را حاصل کرده باشد
*افعال و خواص ان
در اطلیۀ کلف و امثال آن مستعمل است
ص: 655
بکسر قاف و سکون باء موحده و کسر طاء مهمله و یاء نسبت بلغت اهل مصر معروف باشنان قصاوین است جهت آنکه کازران جامه را بدان می شویند
*ماهیت ان
سنکی است مائل بسبزی و سست و بغایت زودشکن و از جبال صعید مصر خیزد و کازران در شستن کتان استعمال دارند بهترین آن سبز بسیار رخو سریع التفتیت و انحلال آنست در آب
*طبیعت ان
سرد و خشک در اول
*افعال و خواص ان
مغری و مجفف بی لذع و قابض و مانع سیلان مواد بسوی عضو و قاطع سیلان خون ظاهر و باطن هر نوع که استعمال نمایند و طلای آن محلل اورام و مجفف قوی و ذرور آن جهت سیلان خون جراحات و اندمال جراحات اعضای رخو و اکتحال آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ مغریه جهت دمعه و جرب و سلاق و قروح عین و آشامیدن آن با آب جهت اسهال مزمن و درد مثانه و نزف الدم و طلای آن محلل اورام و محفف قوی و با موم روغن جهت منع زیاده شدن قروح خبیثه و التیام جراحات و فرزجۀ آن جهت قطع سیلان حیض و رفع بدبوئی رحم نافع
بفتح قاف و سکون راء مهمله و آن را بزاق القمر و زبد القمر و بهندی چندرکانت کویند
*ماهیت ان
سنکی است سفید مائل بغبرت و سبک و شفاف که نقره را جذب می کند و در حین زیادتی نور قمر اغبریت آن مبدل بسفیدی می کردد و در مغرب و بلاد عرب یافت می شود و کویند شبنمی است که بر سنک ها می افتد و متحجر می کردد و در هنکام ازدیاد نور قمر بسیار سفید می شود و بهترین آن انست که در اوصاف مذکوره بهتر و زیاده باشد
ص: 656
*طبیعت ان
در دوم سرد و معتدل نیز کفته اند و در اول خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن یک عدسه و سعوط آن جهت صرع مجرب و جهت وسواس و جنون و خفقان و نزف الدم مفید است و تعلیق آن در پارچۀ کبود باعث قبول و جاه و رفع خوف و فزع و آویختن آن بر درخت خرما حافظ ثمر آن و باعث تولید ثمر مضر کرده مصلح آن کثیرا است*
بفتح قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم شین معجمه و سکون واو و راء مهمله و صاحب منهاج بسین مهمله کفته
*ماهیت ان
سنکی است متخلخل سفید شبیه باسفنج و بر روی آب می ایستد و کویند نوعی از زبد البحر است و سیاه نیز می باشد و از جبال اسکندریه و اعمال مصر خیزد و علی بن مجوسی کفته که آن مستعمل اهل صناعت است در حل ذهب و فضه بهترین آن سبک کثیره التجاویف هش آنست
*طبیعت ان
در اول کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص
آن
محلل و حابس نزف الدم و آشامیدن سرکه که آن را کرم کرده در ان انداخته باشند جهت ضیق النفس و طلای آن جهت ستردن موی و تحلیل رطوبات در استسقا و چون بر نوشتجات بمالند حک شود به حدی که اصلا معلوم نکردد و سنون محرق
٣4٣مسحوق آن جهت جلای دندان و استحکام لثه و بردن کوشت زائد و پر کردن قروح غائره و اکتحال آن جهت شبکوری و رفع آثار و مالیدن آن بر کف پا مانند سنک جهت رفع صداع و تقویت بصر مؤثر است دستور احراق آن آنست که در آتش سرخ کرده در شراب تا سه مرتبه اندازند تا سرد کردد پس سائیده استعمال نمایند*
ص: 657
بفتح کاف و راء مهمله و کاف و برای معجمه نیز آمده
*ماهیت ان
سنکی است بسیار سفید از هند و ساحل دریای آنجا خیزد که دریا بکنار اندازد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از ان شفاف و سفید می کردد شبیه بحجر سلوان و بلور
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک و در اول سرد و در یبوست معتدل نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
رادع و جالی و جهت خفقان و غثیان و عطش و التهاب و ذرور آن جهت رفع نزف الدم و اکتحال آن جهت رفع بیاض مزمن و تازه و ازاله آثار قروح چشم و اعضا و سنون آن جهت جلای دندان و رفع زردی آن جمیع امراض ردیۀ آن و آشامیدن طعام و شراب در قدح مصنوع از ان باعث سرور و رفع شرور مجالس و داشتن آن در منزل متباغضین بنحوی که ندانند سبب الفت ایشان و نزد اهل هند و سنده بسیار معتبر است و از ان مهرها می سازند و در موی می کشند و می کویند که موی را دراز می کرداند
بفتح کاف و سکون لام و باء موحده
*ماهیت ان
سنکی است که چون بطرف سک اندازند سک آن را بدندان کیرد و دور اندازد
*افعال و خواص آن
کفته اند در عداوت و تفرقه بسیار موثر است چون در شراب یا آب اندازند و از ان بنوشند و حاضر کردن آن در مجلس باعث عربدۀ اهل آن مجلس و کذاشتن آن در برج کبوتران باعث کریختن آنها است
ص: 658
بضم کاف و فتح لام و یا
*ماهیت آن
سنکی است که در کردۀ آدمی تکون می یابد سرخ رنک با کمودت می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
کفته اند جهت تفتیت سنک مثانه مؤثر و جهت تفتیت سنک کرده بی منفعت و اکتحال آن جهت بیاض چشم مجرب است
بفتح لام و باء موحده و کسر نون و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکی است اغبر با اندک شفافی و چون بسایند شیرین و سائیدۀ آن مانند شیر کردد و لهذا آن را حجر لبنی نامند و از ارمنیه خیزد
*طبیعت ان
در دوم سرد و در اول خشک
*افعال و خواص ان
قاطع نزف الدم و نفث الدم و حیض و مفتت حصاه و جهت قرحۀ معده شربا نافع و اکتحال آن جهت منع نوازل و قرحه و سلاق و خشونت اجفان و ضماد آن رادع مواد و مورث یرقان و مصلح آن عسل مقدار شربت آن نیم درهم بدل آن شادنج است و باید که آن را در آب سائیده و حل نموده در حقۀ قلعی کرده هر وقت که خواهند استعمال نمایند
بضم لام و سکون واو و فتح قاف و واو و الف و فتح عین و راء مهملتین و الف و ضم فا و سکون سین مهمله
*ماهیت ان
سنکی است که کازران بران رخت می شویند
*طبیعت ان
مجفف بی لذع
*افعال و خواص
آن
جهت قطع سیلان مواد و اسهال و درد مثانه و نفث الدم و تجفیف جراحات شربا و ذرو را نافع است
ص: 659
بفتح میم و ثاء مثلثه و الف و فتح نون و ها در آخر
*ماهیت ان
سنکی است که در مثانۀ انسان تکون می یابد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت تفتیت سنک کرده مؤثر و جهت تفتیت سنک مثانه بی اثر و اکتحال آن جهت بیاض چشم مفید است
بکسر میم و فتح حاء مهمله و سکون کاف بهندی کسوتی نامند
*ماهیت ان
سنکی است سیاه ثقیل الوزن
٣44و بعضی اغبر نیز چون بخار دهان متواتر بان برسد طعم زعفران از ان ظاهر کردد و چون آن را بر اعضا بمالند چرک را زائل کرداند و بعضی مردم از ان سنک پا ترتیب می دهند و چون طلا را بران بمالند و به نحوی که خطی از ان بران ظاهر کردد نیکی و بدی و خالص و مغشوش آن از لون آن ظاهر کردد
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن جهت عسر النفس و درد کرده و اکتحال آن با شیر مرضعۀ پس جهت رفع بیاض و اصلاح طبقات عین و قروح آن بغایت نافع مقدار شربت آن یک دانک است
بکسر میم و فتح سین مهمله و نون مشدده
*ماهیت ان
سنکی است که بآن کارد و شمشیر تیز کنند و بفارسی فسان و سنک کارد نامند و بالوان مختلف می باشد سفید و سرخ و سیاه و اغبر و سبز و زیتونی و سیاه ذو طبقه می باشد و بهترین آن سرخ و سیاه و براق و سنبادج قسم زبون آنست
ص: 660
*طبیعت سرخ آن
کرم و خشک و باقی اقسام آن همه سرد و خشک
*افعال و خواص آن
جهت سلاق و بیاض چشم و حکه و جرب و داء الثعلب و منع بزرک شدن پستان و خصیه کحلا و طلاء و سائیدۀ آن با آهن جهت رویانیدن موی و آشامیدن یک درم آن با سرکه جهت صرع و ورم سپرز نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا و قسم اغبر آن را چون بسایند بر روی مس طلا نمایند بر قروحی که دفعه بهم می رسد مفید و محرق قسم سبز زیتونی آن جهت سوختکی آتش و بیاض عین و با سرکه و نطرون جهت قوبا و خنازیر و جرب و حکه و با قیروطی جهت سرطان و اکله و شقاق و خروج مقعده و اورام حارۀ اعضای عصبانی و التیام جراحت عصب و درد آن نافع و سائیدن ادویۀ چشم بر روی آن باعث زیادتی تقویت و جلای آن و ذرور قسم سرخ آن جهت بیاض چشم و قروح و سوختکی آتش مفید است
بضم میم و فتح شین معجمه و قاف مشدده و سکون قاف ثانی
*ماهیت ان
سنکی است زعفرانی رنک یعنی برنک تارهای آن نبرنک سائیدۀ آن و تو بر تو و زودشکن و از نواح معرب خیزد و در شکل مانند سرنج و در قوت قریب بشادنج و اندک از ان ضعیف تر
*افعال و خواص ان
قطور آن با شیر دختران جهت قروح عمیقۀ چشم و التیام طبقۀ قرنیه و برآمدکی حدقه و خشونت اجفان بهتر از حجر لبنی است*
ص: 661
بکسر میم و سکون قاف و فتح نون و الف و کسر طاء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله و مغناطیس بغین معجمه نیز آمده بفارسی سنک آهن ربا و بهندی چومک پتهر نامند
*ماهیت ان
سنکی است سیاه مائل بسرخی تیره که از انتهای عمان و حوالی بحر هند خیزد و بهترین آن لاجوردی رنک صاف آنست که آهن را خوب جذب نماید و بعد جذب آهن بآن خوب بچسپد و زبون ترین آن سیاه آنست که قوت جاذبۀ آن آهن را ضعیف باشد و چون با آهن مدتی بکذارند قوت جاذبۀ آن کم کردد و از مالیدن سیر و رسیدن عرق و رطوبت بدان نیز رفع قوت آن می شود و چون در خون کاو کرم اندازند اعادۀ قوت آن می شود و همچنین چون در خون بز اندازند و هر روز تغییر دهند و تازه کنند و حکمای اهل فرنک مشاهده نموده اند که حجر مقناطیس را هرچند مدتی غیر معین مختلف میل بجانبی است از یمین و یسار قطب شمالی و وجه آن را تا حال نیافته اند
*طبیعت ان
در اول کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت فالج و اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و تقویت جکر و سپرز و ازالۀ حصاه و عسر ولادت و با ماء العسل جهت اسهال اخلاط غلیظه و با قوابض قاطع اسهال و ذرور آن جهت رفع مضرت جراحات آلات آهنی زهردار عجیب الاثر و جهت قطع نزف الدم و التیام جراحات و محرق مغمول آن در جمیع افعال مانند شادنج است مقدار شربت آن تا نه
ص: 662
٣45قیراط و نکاهداشتن پیچیدۀ آن در حریر سفید با خود باعث قبول و جاه و هیبت و قضای حاجات و نکاهداشتن آن در دست رافع کزاز در دست و پا و تعلیق آن بطرف چپ جهت عسر ولادت و درد زائیدن و بخور آنکه نرم سوده اندک اندک بر اخکر بپاشند و با نبوبه برحم برسانند جهت رفع سیلان آن هرچند مزمن باشد بغایت مفید و مجرب و کویند چون حائض مس آن کند این اثر از ان زائل کردد و کویند چون زحل در سنبله باشد آن را با کلاب شسته سرمه ترتیب داده دیکری از ان اکتحال نماید و شخص مکحول بمقناطیس مدت مدید نظر بشخص مکحول بآهن کند بمرتبه باعث محبت ثانی باول کردد که ما فوق آن متصور نباشد و از مجربات شمرده اند*
بنون ساکن بعد از میم مفتوح و قبل از فاء مکسور و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکریزه ایست ابلق بمقدار زیتونی بالوان مختلفه که از منف از اعمال هیره خیزد
*افعال و خواص ان
طلای سائیدۀ آن باعث بیحسی عضو است به حدی که ادراک بقطع آن نشود*
بفتح نون و الف و راء مهمله در آخر و آن را حجر الاصم و حجر الزناد و بفارسی سنک آتش زنه و سنک چقماق نیز نامند
*ماهیت ان
انواع است سفید نباتی و سیاه و سرخ و اغبر و ملمع و ثقیل الوزن و حاد و چون آهن را بدان زنند آتش از ان بجهد و بوی دخانیت از ان آید
*طبیعت ان
در اول سرد و در سوم خشک و بعضی کرم کفته اند
ص: 663
*افعال و خواص آن
ذرور سائیده آن مانند غبار جهت خنازیر و تنقیه التحام افواه آن و قروح عسره الاندمال جمیع اعضا و تعلیق آن برلتۀ بسته در حین ولادت بر ران زنان باعث سهولت ولادت ایشان و بعد از ولادت باید که بزودی باز نمایند
بفتح نون و کسر میم و راء مهمله
*ماهیت ان
سنکی است ابلق شبیه بپوست پلنک بقدر مغز بادام و از ان کوچکتر و در جوف پلنک ماده حاصل می شود و چون در شیر اندازند شیر بریده کردد
*افعال و خواص ان
طلای آن جهت التیام جراحات و تعلیق آن جهت منع آبستنی مؤثر
بکسر ها و سکون نون و کسر دال مهمله و یاء نسبت
*ماهیت ان
سنکی است مائل بسیاهی و سرخی و سائیدۀ آن مائل بسرخی و زردی و آن را شادنج هندی نامند و از سواحل دریای هند خیزد
*افعال و خواص آن
ذرور آن جهت قطع خون بواسیر و جراحات بیعدیل و آشامیدن آن یک دانک و کمتر از ان جهت قطع اعضای باطن و بواسیر و سم عقرب مفید
بفتح یاء مثناه تحتانیه و ضم ها و سکون واو و دال مهمله و آن را زیتون بنی اسرائیل و بفارسی سنک جهودان نامند
*ماهیت ان
سنکی است فی الجمله بلوطی شکل و زیتونی و مائل بسفیدی با خطوط متوازیه در طول و در آب زود سائیده شود و طعمی غالب ندارد و در فلسطین از ارض شام در کوه مسمی ببروت و در دیار قدس نیز بسیار بهم می رسد و نر و ماده می باشد نر آن باوصاف مسطوره و مادۀ آن بی خطوط و مائل بسرخی و تیرکی و بعضی اندک پهن غیر مستدیر و نر آن مخصوص بحصاه مردان و مادۀ آن بزنان و مادۀ تکون آن شاید اجزای لطیفۀ ارضیۀ لزجۀ مختلطه برطوبات و اجزای هوائیۀ محتقنه تحت احجار باشد که بسبب تابش اشعۀ کواکب از خلل و فرج احجار برآید و بعد برآمدن بدان هیأب متحجر کردد
ص: 664
*طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک و معتدل نیز دانسته اند با قوت مفتته
*افعال و خواص ان
مدر بول و مفتت حصاه و مانع تولید آن و اذابت دهندۀ خون منجمد در مثانه و چون نیم مثقال آن را سائیده با پنجاه مثقال به آب کرم و یک مثقال روغن بادام تلخ بیاشامند جهت تفتیت حصاه و ادرار بول و رفع عسر آن و اذابت خون
٣46منجمد در مثانه مجرب و بدستور با آب کرم خالص و اکتحال آن با خون خفاش جهت رویانیدن موی مره که ریخته باشد و طلای آن برابر و جهت رویانیدن موی آن خصوصا با خون خفاش و بتنهائی جهت التیام جراحات و با عسل جهت تلیین صلابات مضر جکر مصلح آن صمغ و سفوفات و معاجین آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
بکسر حا و فتح دال مهملتین و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی غلیواج و بشیرازی کور کوره و بترکی چلقان و بهندی چیل نامند و کنیت آن بعربی ابو القطاب و ابو الصلت و جمع آن حدأ و حد آن آمده
*ماهیت ان
طائری است معروف فی الجمله شبیه ببازو در شهرها و عمارات و اشجار می باشد و کوشت حیوانات کوچک را می رباید و در هند یک نوع دیکر نیز می شود که سر و سینۀ آن سفید و باقی تنۀ آن همه سرخ تیره و در جثه از نوع اول کوچکتر و مردم مردارخوار که صنفی از هنود هند و بنکاله اند که آنها را دوم و کنجر و چندال می نامند کوشت نوع ثانی را می خورند و کوشت نوع اول را نمی خورند زیرا که مورث جنون است بسبب فساد آن اخلاط و کوشت را
ص: 665
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
خوردن مطبوخ آن با کندنا و مداومت بران قاطع بواسیر و آشامیدن قدری از محرق آنکه تمام آن را سوخته باشند با کلاب و قلیلی مشک جهت ربو و ضیق النفس و سعال مزمن و بدستور خون آن با ادویۀ مذکوره جهت امراض مزبوره ناشتا و مغز سر آن را چون در آب کندنا جوش دهند و بیاشامند جهت زحیر و بواسیر و آشامیدن خاکستر سوختۀ پر آن بغیر سر آن بمقدار یک دانک تا دو دانک با آب جهت نقرس و غدد بلغمی و سلعه بیعدیل و تدهین بروغنی که بیضۀ آن را در ان جوشانیده باشند تا مهرا شده باشد جهت برص مجرب دانسته اند و جهت فالج و نقرس و تقویت اعصاب نافع و چون زهرۀ آن را در سایه خشک نموده عند الحاجت با آب سائیده و ملسوع بلسع هوام سه میل آن را در چشم طرف مخالف عضو ملسوع کشد مثلا اکر در جانب چپ باشد بچشم راست و اکر در جانب راست باشد بچشم چپ شفا یابد بعون اللّه تع خصوصا که در آب رازیانه سه هفته در آفتاب کذاشته باشند چون چشم آن را در زیر بالش کسی کذارند به نحوی که آن کس نداند مانع خواب آمدن آن شود و چون زندۀ آن را در خانه بیاویزند مار و عقرب در ان خانه داخل نشوند و ضماد فضلۀ تازۀ بچۀ نوع سرخ آن را چون از آشیان آن آورند جهت تحلیل ورم بیضه مجرب اما باید که زیاده از یک ساعت نکذارند و سائیدۀ خشک آن با آب یا عرق رازیانه نیز همین اثر دارد و لیکن از تازۀ آن ضعیف تر و کویند چون دو لشکر باهم مقابل کردند و حداه سرخ بر سر هر لشکری که پرواز نماید ظفر از جانب آنست و بدین سبب آن را فتح اللقا نامند
ص: 666
بفتح حا و کسر دال مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله بفارسی آهن و بهندی لوشه نامند
*ماهیت ان
از جملۀ فلزات معروفه است و اجناس کلیۀ آن دو نوع می باشد نر و ماده نر آنکه صلب است فولاد و مادۀ آنکه نرم است آهن و فولاد کانی طبیعی را شاپور خان و شایر خان نیز و مصنوع از آهن نرم را اسطام کویند و چون شاخ سوختۀ بز و حجز الرخام را بالسویه بر آهن بمالند و بر آتش سرخ کنند بسیار نرم شود و فیر و قتر عبارت از ان است و چون با رصاص یا مرقشیشا یا سم الفار یا زرنیخ کدازند بمرتبۀ رصاص زود کداز کردد و بدستور چون با نحاس بکدازند و بعد از ان با شوره نحاس را ازو بسوزانند بغایت زودکداز کردد و فولاد مصنوع متعارف بسیار است و طریق ساختن آن آنست که آهن متعارف را در کورۀ مخصوص بآتش بسیار شدید یک هفته می تابند و حنظل و صبر و هرچه در تلخی قوی باشد با زهرهای حیوانات
٣4٧سائیده برو ریخته آن مقدار می تابند که در جسم آن داخل شود و کویند چون آهن را تافته یکبار در روغن کنجد تطفیه کنند و بار دیکر در آب اطفا نمایند اقسام آهن را مثل آهن ربا جذب می کند
*طبیعت ان در دوم کرم و در سوم خشک و زنجار آن در آخر سوم تا چهارم
*افعال و خواص ان
آب آهن تافته بغایت مقوی باه و قابض و جهت جراحت امعا و اسهال مزمن بواسیر و ورم سپرز و تقویت معده و سلس البول و درد مقعده و کزیدن سک دیوانه و رفع زردی رخسار و هیضه نافع و آبی که آهن کران آهن تفته را مکرر در ان سرد می نمایند و آن را دوس و ماء الحدید نیز نامند و شراب بآهن تافته نیز در رفع خفقان و استسقا و طحال و سلس البول و ضعف جکر و معده و باه و حبس اسهال معدی و ذوسنطاریا قویتر از آب تفتۀ آهن است در ان و دوغ بآهن تافته در اسهال دموی و نزف حیض و استرخای مقعده قویتر است و چون برادۀ آهن را در شرابی که زهرآلوده باشد بیندازند تمام زهرها را بخود جذب نماید و رفع سمیت آن شود و شرب آن زیان نرساند و خبث الحدید و زعفران الحدید ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و قطور سرکه که آهن در ان جوشانیده باشند جهت قطع نمودن چرک جاری از کوش که کهنه شده باشد المضار برادۀ آهن را چون بخورند درد شکم شدید و خشکی دهن و درد سر آورد مداوای آن آشامیدن شیر تازه دوشیده با بعضی ادویۀ قویه است و بعد از ان مسکه و روغن بنفشه و روغن کل و سرکه بر سر مالیدن و مقدار یکدرهم مقناطیس خوردن و امراق دسمه و روغن کاو و در خواص آورده اند که برادۀ آهن اکر بر کسی بندند که در خواب دندان بخاید دیکر نخاید و طلای چرک آهن با شراب جهت داخس و نقرس و حمول چرک آن حابس نزف الدم رحم و مجفف بواسیر است
ص: 667
*حدق*
بفتح حا و دال مهملتین و سکون قاف کویند اسم بادنجان است و کویند بادنجان دشتی است و اهل قدس آن را بادنجان بری و اهل حجاز شوکه العقرب و بهندی بهتکتیه و کتبیکن نامند
*ماهیت ان
کیاه آن در بعض بلاد بزرکتر از بادنجان و در بعضی برابر و شبیه بدان و ثمر آن بقدر جوز ماثل و بی خار و در بعضی بلاد مانند بنکاله پر تخم و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و در تابستان می رسد و زود فاسد می کردد و در هند سه نوع می باشد یکی کوچک و کیاه آن مفروش بر زمین و پر خار و ثمر آن بقدر فوفل و کل آن برنک کل بادنجان و قسم دیکر کیاه آن از ان بزرکتر و کل آن سفید و کیاه آن بقدر بادنجان و قسم سوم کیاه آن بزرکتر از بادنجان و کل آن مثل کل بادنجان و ثمر آن بقدر جوز ماثل و بعضی از ان بزرکتر
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بسیار جالی قائم مقام صابون در بردن اوساخ لهذا اهل شام جامه بآن می شویند و بخور نوع بزرک آنکه مقدسی نامند جهت بواسیر بیعدیل و طلای نوع کوچک آنکه حجازی نامند جهت کزیدن هوام و عقرب و بدستور خوردن برک یا ثمر یا بیخ آن در ساعت نافع و لیکن با خطر و مورث کرب مصلح آن سکنجبین و قطور روغن زیت و یا غیر آنکه ثمر آن را در ان جوشانیده باشند جهت تسکین وجع کوش در ساعت و تدهین بدان جهت رفع اعیا مفید و حمول آن با عسل جهت اسقاط کرم معده و آشامیدن زیرۀ کل آن جهت سرفۀ مزمن و نوع کوچک آن جهت ضیق النفس و سرفه و حرقه البول و تپ بلغمی و جذام و رفع قبضیت شکم و سنک مثانه مفید دانسته اند و کل نوع سفید آن جهت حمل و برانکیختن حرارت معده و انهضام طعام و دفع بلغم و سرفه و ضیق النفس و فساد خون و جذام و تپ بلغمی و حکمای هند کویند روز یکشنبه چون پکهه نچهتر یا مول نچهتر بود در زیر کیاه آن جو و کنجد و برنج بریزند و شخصی بطرف شمال به نحوی که سایۀ او بران نیفتد بایستد و بیخ آن را بکند و بزن عقیمه بعد از پاک شدن از حیض سه روز با شیر کاو یکرنک که
ص: 668
٣4٨کوساله او نیز همرنک آن باشد بخوراند و مرد باو مقاربت کند بار کیرد ان شاء اللّه تعالی و چون آن بیخ را با روغن کاو و زردچوبه سائیده بر سر بمالند جهت صداع و شقیقه و بخور آن جهت تپ و تعلیق آن بر کردن جهت خنازیر و سلعه و سعوط آن با شیر زنان جهت صرع مفید و چون با دار فلفل و بول کاومیش بسایند و زنی که بچه در شکم او نماند و بزرک نشود و ساقط شود بخورد طفل در شکم او بماند و بزرک شود و بنیکوئی تولد یابد و چون در حال مقاربت آن بیخ را بر کمر بندند انزال نشود و چون با صندل سرخ سوده بر بدن بمالند هرکه بوی آن را بشنود محب و مسخر او کردد و نوع صغیر آن جهت سلس البول و تپ و بواسیر خونی و اسهال خون و امثال اینها نافع*
بضم حا و سکون راء مهملتین و ضم باء موحده و سکون تاء مثناه فوقانیه و بثاء مثلثه نیز آمده
*ماهیت ان
کیاهی است بر زمین مفروش و برک آن باریک و دراز و ما بین برکهای طویل آن برکهای کوچک و خوش بو و طعم آن با حدت و بسیار خوش بو کنندۀ دهان
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و جهت سوء هضم و دفع بدبوی دهان و قولنج نافع و چون کوسفند از ان بخورد شیر و کوشت او خوش بو و لذیذ کردد مصدع مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن بر نجاسف است*
ص: 669
بکسر حا و سکون راء مهملتین و فتح باء موحده و الف آن را حامالاون نیز کویند و کنیت آن ابو حجاذب و ابو الزندیق و ابو الشقیق و ابو قادم و بفارسی افتاب پرست و بهندی کرکت بکسر دو کاف فارسی و سکون راء مهمله و تاء چهار نقطۀ هندی در آخر نامند
*ماهیت ان
حیوانی است فی الجمله شبیه بچلپاسه و از ان بسیار بزرکتر و موی آن افشان و همیشه نظر بآفتاب دارد و در ایام کرما چهرۀ آن سرخ می کردد و دنبالۀ آن بلند و چشمهای آن بجمیع جهات حرکت می کند برای آنکه صید خود را بهر طرف که باشد به بیند و چون صید او که مکس و امثال آنست نزدیک او آید بسرعت زبان خود را برمیآورد و آن را می رباید و از دور که می بیند رفته آن را صید می کند و حشرات سمی مانند هزارپا و عقرب را نیز صید می کند و می خورد کویند کسی را نمی کزد و چون بکزد کشنده است و معالجه ندارد
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
کویند چون موی مژکان را بکنند و خون آن را بران بمالند دیکر موی نروید و زهرۀ آن را چون اکتحال نمایند غشاوۀ بصر را ببرد و پیه آن را چون بر آهنی بر روی آتش بسوزانند و مخلوط با خون و اندکی آب نموده بر قروح سر بمالند در یک مرتبه آن را زائل کرداند و چون آب مطبوخ آن را با آب حمام مخلوط کرده بدن را بآن بشویند رنک بدن را تا چند روز سبز می دارد و کوشت آن سم قتال است و عارض می کردد از خوردن آن قئ و وجع فواد و مداوای آن قئ فرمودن و سائر تدابیر ذراریح را بعمل آوردن و تخم آن نیز سم قتال است و در یک ساعت کشنده و مداوای آن خوردن فضلۀ باز با طلا که نوعی از شراب است و قئ فرمودن و پاکیزه کردن معده و مالیدن روغن کاو بر تمام بدن و تکمید سر با ماء اللحم و خوردن انجیر خشک با مسکه و جنطیانا است
ص: 670
بکسر حاء مهمله و سکون را و ضم دال مهملتین و سکون واو و نون و در طبرستان ماچه کول و در اصفهان مال مالی و بهندی باهمنی نامند
*ماهیت ان
حیوانی است شبیه بوزغه و ورل بری و از ان بسیار کوچک تر و با دست و پا و سر با ریک و طولانی و در عرض روز چند مرتبه متلون بالوان مختلفه می کردد و در خانها و خرابها و کوهستانها یافت می شود
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال خواص ان
تعلیق دل آن در لتۀ سیاه بسته جهت تب ربع و طلای پوست
٣4٩محرق آن با عسل جهت بیحس کردن اعضا به حدی که از ضرب و قطع متالم نکردد و اکتحال خون آن جهت تقویت باصره و سرکین آن جهت بیاض و حکۀ چشم و ضماد آن جهت تنقیۀ بشره و رفع جمیع آثار مفید و بهترین سرکین آن آنست که سفید و سبک و زودشکن باشد و چون بسایند بوی آن ترش شبیه ببوی خمیر بود و امین الدوله کفته تدهین پیه کوشت آن موی را برویاند و تعلیق آن بر بازوی راست مهیج باه و شهوت جماع است و بدستور تعلیق مهرۀ پشت آنکه قریب بکردۀ آن می باشد بر کمر و خوردن یک قیراط از چشم راست خشک کردۀ آن با آب سداب البته قاطع منی و یک قیراط از چشم چپ آن با آب نخود سیاه مطبوخ و دو استار روغن کاو بغایت محرک باه و مسخن کرده و کویند چون حردون را با سم صاحب عرق النسا صید کنند و رک باطن ران آن را پیدا کرده آن موضع را بشکافند و آن رک را باسم آن شخص قطع کنند و بعد از ان بدست بدون آلتی آن را ریزه ریزه نمایند بالخاصیه رفع آن علت شود و مجرب دانسته اند و خوردن کوشت حردون و مرق آن مورث جذام است
ص: 671
بفتح حا و سکون راء مهملتین و فتح شین معجمه و سکون فا لغت نبطی است و بعربی عکوب و سلبین و خربع و بفارسی کنکر نامند
**ماهیت ان
اصناف می باشد بستانی و بری و بری دو صنف کبیر و صغیر اما بستانی آن با اضلاع و طبقات مانند کاهو و بی تشریف و اما صنف کبیر بری آن را ساق بقدر انکشتی و طول تا دو ذرع و پربرک و با خارهای تند و کویند برک این کوچک تر از برک بستانی است و مائل بسیاهی و بر ساق آن چیزی شبیه بسیب و انار مجتمع کردد از اجزای زرد رنک و تخم آن طولانی از جو بزرکتر و بیخ آن مائل بسرخی و با لزوجت و از مطلق حرشف مراد این است و اما صنف صغیر بری آن بیساق و کوچک و خاردار و آن را خویه نامند و همه آنها با رطوبت چسپنده و برک صنف نوع بستانی ماکول آن را پخته با ماست و کشک و غیر آن و با کوشت و یا بدون کوشت می خورند لذیذ می باشد
*طبیعت بستانی آن
در دوم کرم و در اول خشک و کویند در اول تر است و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مبهی و مدر بول و حابس طبع و مسخن کرده و مثانه و محرک جماع و محلل ریاح و هاضم غذا و جهت قرحۀ شش و انقباض اطراف عضل و جراحت امعا و ضماد آن جهت داء الثعلب و خشبو کردن عرق و موم روغن آن را که با سه مثل آن آب کنکر ممزوج نموده باشند جهت تحلیل اورام صلبه سریع الاثر و جهت برص نافع و نطول آن جهت خارش بدن و ضماد بیخ آن جهت سوختکی آتش و التوای عصب مفید و مضر دماغ و مولد سودا و نفاخ و مصلح آن ادویۀ حاره و روغن و سرکه است و طبیعت صنف بری کبیر آن در آخر دوم کرم و در اول آن خشک و در جمیع افعال قویتر از بستانی و مصلح اخلاط متعفنه و مخرج مواد غلیظۀ سینه مضر محروین مصلح آن سرکه و ترشیها و طلای اجزای لطیفۀ کل آن با سرکه جهت جرب و نطول طبیخ جمیع اجزای آن جهت حزاز و رفع قمل نافع و صنف بری صغیر آن محلل و مقئ و صمغ حرشف را بفارسی کنکر زرد نامند و در حرف الکاف ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
ص: 672
بضم حا و سکون راء مهملتین و فا اسم نبطی حب الرشاد و بسریانی مقلیاثا و بعربی ثغا و ببربری بلاسفین و بفارسی تخم سپندان و اسفند سفید و تخم ترۀ تیزک و شب خیزک و بیونانی قردامومن و حرف ابیض و بهندی هالم نامند و کویند چون آن را بریان نمایند آن زمان مقلیاثا نامند
*ماهیت ان
از جنس تره تیزک است و بری و بستانی می باشد و رشاد قسم بستانی آنست و ماکول و برک آن نرم و ریزه و در جرجیر مذکور شد و تخم آن اشقر و طولانی و برک بری آن مائل بتدویر و با تشریف و بهترین آن بابلی است و مستعمل بستانی آنست هم کیاه و هم تخم آن و کفته اند آنچه تخم آن کوچک
٣5٠است آن را حرف نامند و در خوردنیهای کرم بیشتر استعمال می نمایند و آنچه سفید و مدور است آن را خردل کویند و این را بیشتر در طلاها بکار دارند و آنچه طولانی شبیه بتخم شاهسفرم است آن را حب الرشاد کویند
*طبیعت نبات ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و کشندۀ کرم معده و حب القرع و محلل ریاح و مقطع بلغم و نبات خشک آن در افعال قریب بتخم آن و ضماد و نطول آب مطبوخ آن جهت منع ریختن موی مضر معده و مثانه و مورث تقطیر البول مصلح آن کاسنی و سرکه و بری آن شدید الحرافه و شبیه به بستانی و از ان در افعال قویتر و بدستور تخم آن از تخم بستانی
ص: 673
*طبیعت تخم بستانی ان
که حب الرشاد مراد است در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بغایت محرک باه و مدر بول و محلل اورام سپرز و منضج اورام بلغمیه و محلل آنها و قاتل جنین و اقسام کرم معده و امعا و مقوی ذهن و تریاق هوام و مخرج فضول سینه و رئه و مواد فاسده از بدن و استیصال سودا و رطوبات غلیظه از ان و منحدر کنندۀ بلغم خام بطرف مثانه و رافع استرخای کل بدن و مفتح سدد و دافع سیلان چرک معده و امعا و مقوی اشتها و آشامیدن مقدار سه درهم آن با آب کرم جهت رفع قولنج و تحلیل ریاح و تنقیۀ سینه و رئه و جهت ربو و ادرار حیض و نهش هوام و تسخین معده و کبد و برانکیختن شهوت طعام و باه و اخراج دیدان و حب القرع و اخراج مشیمه و کشندۀ جنین در شکم و اخراج آن و بدستور پنج درهم آن با آب کرم و فانیذ سنجری و روغن کنجد جهت رفع قولنج سریع الاثر و لعوق آن با عسل جهت سرفه و ربو و درد پهلو که از خلط غلیظ عارض شده باشد و با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و عسل جهت درد سینه و شکاف عضل و تنقیۀ موادی که بسبب صدمه بسینه ریخته باشد و با تخم نیمبرشت بتنهائی بغایت مبهی و مصلح سینه و جابر شکستکی اعضا و با شیر بز بقدر دو درهم تا ده یوم جهت ازالۀ برص مؤثر بشرط نهایت امساک از اطعمه و بو دادۀ آن بسیار قابض جهت سحج و اسهال بلغمی نافع مضر کرده مصلح آن شکر و نبات و خیار بدل آن خردل و تخم تره تیزک مقدار شربت آن تا چهار درهم و ضماد آن با عسل جهت تحلیل ورم سپرز سریع الاثر و جهت تنقیۀ قروح شهدیۀ سر و قوبا و جرب متقرح که نار فارسی نامند و کزیدن هوام و منع ریختن موی و درد سر و وجع ورک و ضماد آن با آرد جو و سرکه جهت عرق النسا و اورام حاره و سوختکی آتش و با آب و نمک جهت انضاج دمامیل و بدستور برک آن الا آنکه ضعیف العمل است و نیز نطول و شرب آن جهت منع ریختن موی و شستن سر به آب آن جهت دفع چرک و رطوبات لزجه و منع اسقاط موی و لطوخ آن جهت بهق ابیض و برص و طلای آن با خون خطاطیف جهت رفع وضح و غیر آن و با عسل جهت نمش و با صابون جهت نمش مستحکم و با زفت جهت درد سر کهنه و با غار جهت درد اسافل و کمرکاه و در انفجار دبیله مؤثر و تحقین بدان جهت قرحۀ امعا و وجع ورک و حبس اسهال و استرخای مقعده و دود آن جهت بواسیر و کریزانیدن هوام مفید
ص: 674
بضم حا و سکون راء مهملتین و فا و فتح الف و سکون باء موحده و فتح یاء مثناه تحتانیه و ضاد معجمه در آخر بفارسی اسفندان سفید و بهندی سرسون کویند
*ماهیت ان
کویند قسمی از حرف بستانی است برک آن پهن و بیخ آن بزرک و کل آن سفید و حدت آن کمتر از رشاد و خردل فارسی است
*طبیعت ان
قریب بدان
*افعال و خواص ان
منشف رطوبات و آروغ آورنده و در سائر افعال مانند رشاد است
بضم حا و سکون راء مهملتین و فا و فتح باء موحده و الف و کسر با و لام و یاء نسبت
*ماهیت ان
کیاه آن بقدر شبری و برک آن شبیه ببرک ترب و با خشونت و کل آن زرد و تخم آن سفید و مدور و در تنکابن خاصتره
٣5١و در مازندران کلمه تره و شاه تره نامند
*طبیعت ان
کرم تر و تندتر از حرف نبطی است که حب الرشاد باشد
*افعال و خواص ان
مقئ قوی و مسهل خون بسبب شدت تفتیح و جذب و مدر حیض و مفسد جنین و مخرج آن و جهت امراض بارده و عرق النسا نافع و ضماد آن منفجر کنندۀ دبیله و در سائر افعال قویتر از حرف بستانی و شانزده قیراط از کل آن مسهل قوی و مقئ اخلاط مریه مقدار شربت آن یکدرهم است
بضم سین و طاء مهمله و سکون واو و حا هر سه مهمله بیونانی تلسفی و عامتنا و در اندلس معروف با شیرون و اکثر اطبا آن را حرف بابلی نامند
ص: 675
*ماهیت ان
بقول دیسقوریدوس در ثانیه کیاهی است منبسط بر روی زمین برک آن باریک طولانی بقدر یک انکشت و مشرف و با رطوبت لزجه و از وسط آن شاخی باریک بقدر شبر متشعب بدو شعبه برآمده و بر اطراف آنها کلی سفید و ثمری که کویا چیزی است که فشرده اند منبت آن سقف خانها و دیوارها است و صاحب تحفه آن را حرف مشرقی دانسته
*طبیعت ان
کرم و با حدت قویتر از انواع مذکوره است
*افعال و خواص
ان
منفجر کنندۀ دبیلات اندرونی و مدر طمث و مفسد جنین و مخرج آن شربا و حمولا جهت لقوه و عرق النسا مفید مسهل خون و مقئ قوی و مخرج بلاغم و خراجات و اخلاط مراریه و نهایت مقدار شربت آن تا یک دانک و نیم و چون هیزده قیراط از کل آن بیاشامند اخراج مرۀ صفرا بقئ و اسهال نماید و تحقین بدان جهت عرق النسا نافع و بسبب قوت تفتیح و جذبی که دارد اسهال خون می نماید و دبیلات اندرونی را منفجر می سازد
بضم حا و سکون راء مهملتین و فا و الف و لام و فتح میم و الف بعضی سیسنبریون و بعضی مردم آن را قردا مومن نامند
*ماهیت ان
نباتی است که بر کنار آبها می روید و برک آن شبیه ببرک تره تیزک و در اول مستدیر و در آخر با تشریف می باشد و آن غیر جرجیر الماء است چه جرجیر الماء در میان آبها ایستاده می روید و برک آن بی تشریف است
*طبیعت تازۀ آن
در دوم کرم و خشک و خشک آن در سوم
ص: 676
*افعال و خواص ان
مسخن و مدر بول و حیض و جهت علتهای باردۀ باطنی و ضماد آن جهت قروح و بثور لبنیه و کلف نافع بشرط آنکه شب بمالند و صبح بشویند
بضم حا و سکون راء مهملتین و فا و فتح میم و سکون شین معجمه و کسر راء مهمله و قاف و یا
*ماهیت ان
صنفی از حرف بستانی است بقدر یک ذرع با شاخهای باریک و برک آن در دو جانب شاخها مانند نبات خرنوب رسته شبیه ببرک شیطرج و از ان نرم تر و سفید و کل آن سفید و بر اطراف شعبها شاخهای آن و ثمر آن مانند فلکه و تخم آن سفید و قریب بخردل و در حدت قائم مقام فلفل و در اطعمه بدل آن داخل می کنند و در جمیع افعال قویتر از حرف بستانی است مطبوخ کیاه آن با کیاه جو جهت نزلات بارده و رفع اخلاط صدریه و تحلیل ریاح موثر
بضم حا و سکون راء مهملتین و فتح میم و سکون لام و بفتح و کسر حا نیز آمده لغت سریانی است و بفارسی اسپند نامند
*ماهیت ان
نوعی از سداب کوهی است و دو قسم می باشد قسمی را نبات بقدر ذرعی و از یک تنه چند شاخ می روید و برک آن مائل بتدویر و غلاف دانهای آن مدور و مثلث الاضلاع و مخطط بسه خط و باندک سرخی و تخم آن سیاه بقدر خردل و ثقیل الرائحه و از مطلق حرمل مراد این قسم است و قسمی را برک مانند برک بید و از ان کوچکتر و مائل بسفیدی و کل آن مانند یاسمین سفید و خوش بو و غلاف دانۀ آن طولانی و سفید رنک و این را حرمل ابیض باعتبار رنک غلاف آن نامند و تا چهار سال قوت آن باقی می ماند
ص: 677
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم
٣5٢خشک
*افعال و خواص آن
لطیف و جالی سینه و شش از رطوبات لزجه و محلل ریاح امعا و مواد غلیظه و مبهی و مسمن و مدر شیر و بول و حیض و مسهل سودا و بلغم غلیظ و حب القرع اعضاء الراس و الغذاء و غیرها آشامیدن جرم آن جهت صرع و فالج و جنون و نسیان و سائر امراض باردۀ دماغیه و عصبانیه و تسخین اعضای دماغ و سائر بدن و رفع استسقا و یرقان و سدد و قولنج و عرق النسا نافع و آشامیدن نقوع آن جهت تحلیل مواد سوداویه و تصفیۀ خون و نرم داشتن طبع اعضاء الصدر چون یک اوقیۀ آن را بکوبند و با چهار اوقیۀ آب بجوشانند پس صاف نموده با سه اوقیه عسل و دو اوقیه روغن کنجد بنوشند قئ بقوت آورد و تنقیۀ سینه و اعالی بدن از رطوبات لزجه نماید و ضیق النفس و سعال رطوبی را مفید امراض الراس و غیره چون آن را بقدر یکرطل در شراب و یا آب انکور که بقدر سی رطل باشد بجوشانند تا بربع رسد و تا سی روز روزی تا دو اوقیه آن را بنوشند جهت رفع صداع مزمن و صرع مجرب دانسته اند و چون سه روز متوالی زنی که حامله می شده باشد و بعد از ان نشود از ان مطبوخ بیاشامد اعادۀ حمل او شود و چون پانزده شب صاحب عرق النسا مقدار یک مثقال تا یک مثقال و نیم ناکوفتۀ آن را تناول نماید رفع آن علت کردد و مجرب دانسته اند و چون با تخم کتان و عسل سرشته بدان مداومت نمایند جهت رفع ضیق النفس بیعدیل و چون با زجاج محرق اضافه نمایند جهت تفتیت حصاه نافع و اکتحال آن با زعفران و زهرۀ مرغ خانکی و عسل و شراب و آب رازیانۀ تازۀ سبز جهت ضعف بصر امتلائی و نطول آب مطبوخ آن جهت تقویت اعضا و سیاه کردن موی و ازالۀ خدر و مداومت خوردن مطبوخ آن با روغن کنجد و آب جهت رفع امراض رئه و جکر و طلای آن با روغن شبت بر ناف و تهیکاه جهت قولنج مزمن و ضماد سائیدۀ کرم نمودۀ آن بتنهائی جهت فالج و استرخا و خدر و اوجاع ریحی و غیرها در هر عضوی که باشد نافع بشرط مداومت و بدستور با ثلث وزن آن زنجبیل خشک با آب برک عنب الثعلب و اکر در آفتاب توانند این ضماد را بعمل آورند که زود خشک کردد بهتر است و سعوط عصارۀ آب مطبوخ آن جهت نزله و سرخی چشم و قطور آنکه در آب ترب و روغن زیتون جوشانیده باشند جهت ثقل سامعه و کری و دوی و طنین و بخور آن جهت درد دندان و رفع چشم بد و تعلیق آن در پارچه کبود رافع سحر کویند افشانیدن آن در خانه باعث فرقت و بخور آن مبطل آن اثر است مضر محرورین و مصدع و مغثی مصلح آن ربوب و میوه های ترش و سکنجبین و حموضات دیکر مقدار شربت آن از یک مثقال تا دو مثقال بدل آن قردمانا و کویند تخم سداب است و روغن آن در سوم کرم و در دوم خشک و مفتح سدۀ دماغی و جهت فالج و لقوه و رعشه و استرخا و صرع و اختلاج و ریاح اعصاب و خدر شربا و ضماد او حقنۀ آن جهت درد کمر و عرق النسا و برودت کرده و رحم مفید و حمول بیخ آن با روغن ایرسا سائیده مفتح افواه عروق و خون بواسیر است
ص: 678
بضم حا و سکون راء مهمله و ضم میم و فتح لام و ها و عرب آن را اقصبانا نامند
*ماهیت ان
نباتی است حجازی بقدر قامتی و در کنار آبها می روید و از جملۀ یتوعات است و پر شیر و برک آن درازتر از برک بید و کوچک تر از ان و تیره رنک
*طبیعت آن
کرم و با حدت
*افعال و خواص آن
کویند چون شیر آن را با پنبه و یا صوفی بکیرند به حدی که آن پنبه و صوف خوب تر شود و آن را بکذارند تا بدبو شود و چون انسان صاحب جرب در آفتاب ایستد و جرب خود را بخارد پس آن پارچه و صوف را بدان بمالد بقوت که احساس وجعی نماید جرب آن بزودی زائل کردد
بضم خاک خالص و بکسر و فتح خاک سنکدار است
*فصل الحاء المهمله مع الزای المعجمه*
بفتح حاء مهمله و زای معجمه و الف و بضم حا و بمد و قصر هر دو آمده است کویند بفارسی آن را دینار رویه نامند
٣5٣و بقولی تخم آن را زوفرا و بشیرازی میرک کازرونی و کوخر نیز و در مازندران اناریچه خوانند
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد و از مطلق آن مراد بستانی است ساق آن بقدر انکشتی و از ان باریک تر و شاخهای آن باریک و متشعب و از بالای ساق رسته و آن را قبۀ شبیه بقبۀ زردک بری و مائل بزردی و تخم آن عریض و مائل بطول و تندطعم و با عطریت و برک آن شبیه ببرک کشنیز و از ان بسیار ریزه تر و کویند شبیه بکرفس و از ان اندک بزرکتر و پهن تر و کویند شبیه ببرک سداب و از ان زردتر و بیخ آن شبیه بزردک و سفید و با اندک تندی و طعم آن و بدستور طعم برک آن مرکب از طعم زردک و رازیانه و صاحب تحفه نوشته که صهاربخت و سعید جرجانی و ابن تلمیذ کفته اند که در طبرستان آن را جعفری نامند و ظاهرا جعفری از قسم بری آن باشد چنانچه مشاهده شده مؤلف کوید که شبیه بدین کیاهی در هند و بنکاله بسیار می شود و اقسام می باشد و کیاه آن تا ببلندی دو ذرع و زیاده نیز یک قسم آنکه برک کل آن بزرک و زرد و تیره رنک و کم برک تا پنج عدد و در وسط آن برکهای ریزه و ساق و شاخهای آن باریک و سبز مائل ببنفشی و آن را جعفری نامند قسم دیکر آنکه قبۀ کل آن بزرکتر و پربرک و رنک آن زرد طلائی و آن را صد برک و کیندا نامند و بعضی بتعمل برک کل آن را پستۀ رنک می کردانند بدین نحو که در هنکام ظهور شکوفه و کل آنکه اواسط زمستان است شاخ متصل بیخ آن را شکافته قدری نیل در ان می کذارند و بر بالای آن پارچۀ نم کرده می پیچند و قسمی دیکر آنکه آن را حبشی نامند برکهای کل آن زرد و ریزه اندک پیچیده می باشد و قسم دیکر آنکه آن را سرنائی می نامند برکهای کل آن اندک بلند و پیچده شبیه بسرنا و نیز قسمی دیکر می شود که برکهای کل آن سرخ برکشته بطرف پائین و در وسط آن برکهای ریزه زرد و بسیار خوش منظر و آن را کل مخملی نامند و برک نبات آن شبیه ببرک تره تیزک و انبوه و نیز نر و ماده می باشد نر آن بر اطراف قبۀ کل آن برکهای بلند عریض هشت عدد تا ده عدد و در وسط آن تکمۀ و بر ان برکهای بسیار ریزه که زیره نامند و مادۀ آن را برکهای همه مساوی و بالیده تر و کیاه آن هم مزروع می باشد و هم بنشانیدن قلم آن و تخم آن سیاه رنک و باریک طولانی و کل قلم کردۀ کیاه آن بالیده تر و رنکین تر از روئیدۀ تخم آنست و بهترین آن صد برک و کل بزرک تازۀ آنست
ص: 679
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و خشک و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
مسخن و قابض و محلل و منضج خراجات و اورام صلبه و هاضم و مدر بول و حیض و کاسر ریاح و دافع جشای حامض و رافع مضرتها اغذیۀ منفخه و معطشه و جهت سم عقرب و سائر هوام بارده و تقویت معدۀ بارده و تسخین آن و خوردن مطبوخ برک آن جهت بواسیر ریحی و خونی و اخراج سنک کرده مجرب دانسته اند و قطور آب برک آن جهت جریان رطوبات و چرک از کوش و طلای برک درخت آن جهت قوبا و بهق و کلف و نطول طبیخ آن جهت تفتیت حصاه نافع کفته اند و چون اندکی از آب برک آن و اندکی زاج سفید در آب خیسانیده با توتیای کرمانی نرم سوده و با سرمه نرم سوده حل نموده در چشم بچکانند هر صبح تا چند روز باعث تقویت آنست المضار مصدع و در محرورین موجب رمد و جرب و بثور و قطع منی و مصلح آن سویق و آب سرد و کاسنی و بقول بارده و بادرنجبویه نیز کفته اند و ترشیها و بخور آن جهت دفع اذیت ریاح ردیه و برک کل آن را چون در آب بجوشانند تا رنک آن در آب باز داده شود پس صاف نموده اندک زاجی داخل کرده پارچۀ سفید را و یا کاغذ را بدان رنک کنند بسیار زرد و نیکو می کردد و اکر اندکی نیل در ان داخل نمایند سبز پستئ می شود و بر پارچه رنک پخته می شود و از افتاب تغییر نمی یابد
ص: 680
و حزاه نیز نامند و بشیرازی کوخر کویند
*ماهیت ان
از جملۀ سداب بری شمرده اند و دو قسم می باشد بری و بستانی یک قسم را در مازندران جعفری نامند و برک آن شبیه ببرک کرفس بقدر برک کشنیز و تخم آن سبز
٣54و خوش بو و این بهترین اقسام است
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر سوم
*افعال و خواص آن
مقوی هاضمه و دافع ریاح و ادویۀ قتالۀ بارده خصوصا سم عقرب و مدر بول و مجفف منی و قسم دوم که بستانی است ساق آن بقدر ذرعی و پر کره و برک آن شبیه ببرک سداب و با زغب و خوش بو و تندطعم و تخم آن شبیه بانجدان و زوفرا عبارت از آنست و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که برک آن شبیه ببرک جزر و طعم آن قریب بطعم رازیانه و تخم آن سبز رنک و خوش بو و خوش طعم نزدیک بتخم کزر در شکل و بر جامه بچسپد و بشیرازی آن را خودوسک نامند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
مقوی معده و احشا و جکر و محلل ریاح و هاضم و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مسخن کرده و مثانه و مسمن آن و مبهی و مقوی آن و منقی مثانه و مجاری بول و رافع خمار و آشامیدن و بوئیدن آن جهت زکام و رطوبات دماغی و برودت دماغ و ضماد آن جهت تسکین وجع و ورم بواسیر و بدستور خوردن آن و ادهان آن کویند بواسیر را زائل کرداند و رنک روی را نیکو سازد و هیچ دوائی بآن نرسد و طلای کل و برک آن با عسل جهت خراجات و اکله و ضماد جمیع اجزای آن با شراب و یا روغن بنفشه جهت رفع سم هوام و نیم درهم آن با اندک شراب جهت کزیدن هوام شربا نافع و جالینوس بالخاصیت آن را جهت سعال یابس مفید می داند و تخم آن در افعال قویتر از اکثر اجزای آنست و مضر سر و مجفف منی مصلح آن بادرنجبویه بدل آن سداب است هرکاه اقسام دیکر حزا یافت نشود مقدار شربت آن تا سه درهم و از تخم آن تا یک مثقال
ص: 681
بفتح حاء مهمله و زای معجمه و الف و ضم زای معجمه و الف و لام و فتح صاد مهمله و سکون خاء معجمه و راء مهمله و بضم حا نیز آمده و در مصر حناء القریش و بفارسی کل سنک و بدیلمی سنک حنا کویند و این را حزاز از ان جهت نامند که مرض حزاز را که نوعی از قوبا است زائل می کرداند
*ماهیت ان
چیزی که بر روی سنکهای نمناک متولد می شود و رنک آن سبز مائل بسفیدی و چون بدست بمالند برنک حنا مشابه کردد
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
جالی و جهت اقسام قوبا و قطع نزف الدم و تسکین حرارت اعضا و اورام حاره و ورم زبان و با عسل جهت یرقان ضمادا نافع*
بفتح و بضم حاء مهمله نیز و ضم زای معجمه و سکون نون و ضم باء موحده و سکون لام لغت عربی است و کف الدابه و کف النسر و بیونانی مربافلن نامند
*ماهیت ان
امین الدوله نوعی از بهمن سفید دانسته و مراد از ان بیخی است سفید و سطبر مائل بتیرکی و زردی و طعم آن شیرین مائل بتلخی و نبات آن انبوه و برک آن شبیه ببرک سیب و عریضتر از ان و مزغب و ساق مجوفی از وسط آن رسته و رنک آن ما بین سرخی و زردی و مزغب و برکهای ریزه احاطۀ ساق آن نموده و بلندی آن تا دو ذرع و منحرف بجهت اسفل به حدی که ملاصق زمین شده و بر سر آن چیزی متخلخل مثل اسفنج و درونش با اندک رطوبت و خارهای ریزه در اطراف آن و کل آن مائل بسفیدی و زردی و محیط بساق آن مثل فراسیون و بی شعبه و شاخ و منبت آن نزدیک آبها و اکثر بلاد مانند طرسوس و اراضی شام و غور و طبریه و جبال بیت المقدس و هکار موصل و غیر اینها از بلاد مناسبه بطبیعت آن و بهترین آن طرسوسی چرب و شیرین باندک تلخی است و تازۀ آن را چون از زمین بکنند نرم مانند شمع می باشد و چون بخایند مانند خمیر کردد و چون در تابستان نزدیک خشکی کیاه آن را بکنند صلب و بزرک می باشد و قوت آن تا دو سال باقی می ماند
ص: 682
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و در وسط دوم خشک
*افعال و خواص آن
مفتح و محلل و ملطف اخلاط و مبهی و مقوی احشا اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض و الزینه و المفاصل و غیرها آشامیدن آن جهت رفع صداع کهنه و رفع بخارات و منع تصاعد بخار و تقویت دماغ و قطع نزلات و رمد و درد لهاه و لثه و سینه و سعال
٣55و ربو و ضیق النفس و قولنج و ریاح غلیظه و ضعف جکر و سپرز و با عسل جهت حصاه و مداومت یک هفته تا دو هفته بدان جهت استسقای لحمی و زقی و با سکنجبین جهت نیکوئی رنک رخسار و با مغز تخم خربزه جهت وجع کرده و نزف الدم و با کلنار جهت قطع سیلان خون و با آب کندنا جهت اسقاط دانۀ بواسیر و مداومت خوردن آن با آب کرفس جهت تحلیل آنچه در انثیان بهم رسد و با صبر جهت وجع مفاصل و عرق النسا الراس بخور آن جهت صداع و تحلیل مواد دماغی و ضماد مطبوخ مهرای آن با سداب در روغن زیتون جهت فالج و لقوه و کزاز و خدر و عرق النسا الاذن قطور آن در کوش جهت ثقل سامعه العین اکتحال آن جهت قطع بیاض و ناخنه و سلاق السموم آشامیدن آن جهت سموم حیوانی و نباتی و تقویت باه اجماعی اطبا است خصوصا با شراب و بدستور طلا کردن آن الخواص آشامیدن منقوع یکدرهم آن در شیر تازۀ دوشیده بقدر یک سیر صبح ناشتا و تا آخر روز چیزی نخوردن موجب عدم تاثیر سموم است مطلقا خواه حیوانی باشد و خواه نباتی تا مدت یک سال و کویند تا مده العمر و با آب و نمک جهت سقطه الجروح ضماد تازه و خشک آن جهت منع جراحات و التیام آنها بغایت مفید و کویند مضر رئه است مصلح آن انیسون مقدار شربت آن یک مثقال تا دو مثقال یوسف بغدادی در مربافلن صنفی را بیان نموده که در شام بهم می رسد و آن بیخی است شبیه بسورنجان صلب و عظیم و چون بخایند نرم می باشد و در رفع اثر سموم در عرض سال مخصوص بآن دانسته
ص: 683
بفتح حا و سین مهملتین و سکون کاف و آن را شکوهنج و شکرهنج نیز و بشیرازی حارسوهوک و باصفهانی هرداد و در مغرب حمص الامیر و بفارسی خارخسک و بهندی کوکهرو و هست چنکهار یعنی در پای فیل چون بخلد فریاد برآورد
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد بری آن در خرابها و نزدیک آبها و بیشها می روید شبیه بنبات هندوانه و شاخهای آن خاردار منبسط و بر روی زمین و برک آنکه نزدیک خارهای آن رسته شبیه ببرک زیتون و نخود و طعم ظاهر آن و شبنمی که بران می افتد ترش و جرم آن بیمزه و با اندک عفوصت و ثمر آن سه پهلو و اطراف آن نیز مانند خار و مغز آن از نخود کوچکتر و سفید رنک و بستانی آن در نهرها می روید و شاخهای آن مرتفع از روی زمین و خارهای آن ریزه و شاخهای آن طولانی و طرف بالای شاخها غلیظتر از طرف اسفل و بر آنها چیزی رسته بباریکی موی و مجتمع شبیه بخوشه و ثمر این نیز شبیه بثمر آن بهترین آن بستانی آن است
*طبیعت آن
مرکب القوی از جوهر رطب اندک و یابس بسیار و حرارت لطیف و کرم و خشک در اول نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
اعضاء الغذاء و النفض و السموم و غیرها جالی و مدر بول و مسکن درد مثانه و افزایندۀ منی و مفتت حصاه کرده و مثانه و منضج و رادع و ملین و رافع قولنج حار و مانع انصباب مواد و با شراب جهت دفع ادویۀ سمیۀ نباتیه و آشامیدن عصارۀ برک و بیخ و ثمر تازۀ آن بتمامها جهت قرحۀ مجاری بول و احلیل که بفارسی سوزنک و بهندی سوزاک نامند و تقویت باه و تفتیت حصاه و عسر البول و قولنج و عصارۀ آن مستعمل در اکتحال مبرده و مجففه و رادعه و مضمضه بعصارۀ آن با عسل جهت قلاع و عفونت دهان و وجع لثه و اورام عضل حلقوم نافع و ضماد عصارۀ طبیخ آن جهت ردع ورم حار و منع حدوث آن و ریختن مواد باعضا و دو مثقال عصارۀ خسک بری با شراب جهت سم افعی و پاشیدن آب طبیخ آن جهت برطرف کردن کک بغایت مؤثر و چون نخود را در آب تازۀ آن مکرر پرورده کنند در تقویت باه بیعدیل مقدار شربت آن تا پنج درهم مضر سر مصلح آن بادام و روغن کنجد و تخم آن در جمیع افعال مانند عصارۀ کیاه آن و روغن آنکه آب کیاه آن را با روغن کنجد طبخ دهند بدستور مقرر طلای آن و آشامیدن و تحقین
ص: 684
٣56بدان جهت تقویت باه و درد مفاصل و نیکو کردن رنک رخسار و درد کمرر کرده و عسر البول و چکانیدن و مالیدن آن در احلیل و عانه و کمر جهت حصاه کرده و مثانه مؤثر مقدار شربت آن هفت مثقال با میپختج یا عسل یا نبیذ و چون تخم آن را که حسکدانۀ نامند با شیر تازه سه مرتبه طبخ نمایند و هر مرتبه خشک کنند در تقویت باه بیمثل است
بفتح حا و سین مهملتین و سکون لام و بکسر حا نیز آمده بیونانی حسمی نامند
*ماهیت آن
کیاهی است شبیه بصعتر و برک آن درازتر و بزرکتر از ان و تیره رنک
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
پختۀ آن مقوی معده و هاضم و مصلح طعام فاسد شده و جهت خشبوئی دهان و آروغ و با شراب جهت کزیدن رتیلا و عقرب مفید مقدار شربت آن تا پنج درهم و زیاده بران نیز مجوز است
بتشدید واو و حسو بر وزن فعول نیز آمده
*ماهیت آن
غذائی است که از حبوب و غیر آن ترتیب می دهند رقیق و بطریق قهوه تناول می نمایند و بفارسی حریره نامند و در قرابادین انواع آن ذکر یافت*
***فصل الحاء مع الشین المعجمه***
بفتح باء موحده و راء مهمله و الف و کسر غین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و ثاء مثلثه بلغت شام کیاه دوقس را نامند و در عراق مراد از ان کیاهی است که کیکرا دفع می نماید و در طبرستان کبک و لرش نامند و قسمی از دوقسرا شمرده اند
ص: 685
بفتح دال مهمله و الف و کسر خاء معجمه و سکون سین مهمله لغت عربی است بیونانی فارفوخیا نامند
*ماهیت ان
کیاهی است منبت آن سنکلاخها و برک آن شبیه ببرک عدس و از ان بزرکتر
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ملطف ضماد آن جهت سعفه و قروح شهدیه و داخس نافع است
بضم زای معجمه و فتح جیم و الف و جیم برومی کسنین و اهل اندلس حبیقه و حبقا و بفارسی کیاه آبکینه نامند
*ماهیت ان
کیاهی است که در شوره زار و محوطها و خرابها می روید شاخهای آن باریک مائل بسرخی و برک آن خشن و مزغب و بر شاخهای آن چیزی شبیه بتخم بقدر برنج و خشن و بسیار تلخ و بر جامه می چسپد
*طبیعت آن
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
محلل اورام و رادع و مفتح سدد و جالی و فابض و چرک زجاج را بالکلیه زائل می کرداند و ازین جهت آن را حشیشه الزجاج نامند و تحسی بدو اوقیه از عصارۀ آن با شکر جهت سرفۀ کهنه بسیار مؤثر و ضماد عصارۀ آن جهت اورام حاره و بواسیر و با سفیدآب جهت حمره و نمله و قیروطی آن با روغن حنا و پیه بز و مالیدن برک آن جهت قوبا و غرغرۀ آن جهت ورم لوزتین و با روغن کل جهت درد کوش مفید مضر سر مصلح آن نبات و خشخاش مقدار شربت آن تا دو مثقال است
ص: 686
بفتح عین مهمله و لام و سکون قاف امین الدوله کفته که آن را در کیلان خنیس نامند و از جملۀ پودنه است و در مازندران اوجی کویند
*ماهیت آن
نباتی است شبیه بسوسنبر و مائل بسیاهی و خشبو بالخاصیه اخراج زلوی در حلق مانده نماید و در سائر افعال قویتر از اقسام فودنج است
بفتح میم و سکون عین مهمله و کسر دال مهمله و سکون نون و آن را ریش سمندر نامند
*ماهیت ان
کیاهی است سفید و صلب قریب بصلابت سنک و چون شکسته شود اجزای آن ریزه کردد و با روغن چون مشتعل کردد شعلۀ آن برطرف نشود
*افعال و خواص آن
جالی و مورث صحت و طراوت جلد است و داخل ضمادات ملوکی
٣5٧می نمایند
*فصل الحاء مع الصاد المهمله
بفتح حا و صاد مهملتین و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی سنکریزه و بهندی پتهری و کنکر نیز نامند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
رادع و مجفف و ذرور سائیدۀ آن مانند غبار جهت نزف الدم جراحات و دفع ضرر آن مفید و انداختن آن در کوزۀ آب مصلح غلظت آن و مقوی احشا است
بکسر حا و سکون صاد و کسر راء مهملتین و سکون میم بفارسی غوره نامند
*ماهیت ان
انکور خام نارس سبز ترش است هر نوع که انکور باشد
*طبیعت آن
در اول دوم سرد و در آخر آن خشک و عصارۀ آن سردتر و خشک تر از ان تا سوم
ص: 687
*افعال و خواص ان
مطفی حرارت خون و صفرا و قامع صفرا و مقطع بلغم حاصل در معده و حابس طبع و مانع انصباب مواد و مقوی جکر و بدن و رافع تشنکی و سستی اعضا و ضماد سائیدۀ خشک آن جهت خشبو کردن عرق و حصف و منع تولد آن در ان سال ثانیا و جوشش و خارش و سستی بدن نافع و مضعف معدۀ سرد و مضر باه و مولد ریاح و مغص و مورث عطش در بعضی امزجه بجهت تکثیف آن اجزای معده را مصلح آن کلقند و انیسون و انجیر بدل آن ریباس و حماض و اترج و رب آن قاطع تشنکی و مسکن حرارت و التهاب معده و جهت اسهال مراری و برانکیختن اشتها و حفظ جنین و تقویت احشا و منع غثیان صفراوی و خمار و منع قبول مواد و با رب انار میخوش جهت صفراوی مجرب و عصارۀ آنکه در آفتاب خشک کرده باشند جهت خناق و ورم حنجره و لهاه و قلاع دهان و رعاف و قئ الدم و با آب کندنا جهت تجفیف دانۀ بواسیر و فرزجۀ آن جهت تنقیه و اصلاح رحم و با سرکه جهت نواصیر و قطور آن جهت چرک کوش و غرغرۀ آن جهت ورم حلق و اکتحال آن جهت دمعه و خشونت اجفان و تاکل آن و حقنۀ آن جهت قرحۀ امعا و سیلان رطوبات رحم مفید و در سائر افعال مانند رب آن و آب آن در افعال مانند عصارۀ آن و مقوی قوت ماسکۀ معده و چون توتیا را بآن پرورده کنند و بدستور سائر ادویۀ عین را بغایت مقوی فعل آنست مضر سینه و مورث سعال مصلح آن کلقند و شربت خشخاش مقدار شربت از عصارۀ آن یک مثقال بدل آن آب سیب ترش و سماق و شراب آنکه از آب غوره قریب بشیرینی و رسیدکی سه جزو و عسل کف کرفته یک جزو ترتیب دهند بدین طریق که سه چهار روز در آفتاب کذارند تا بجوش آید پس صاف کرده در خم نموده در آفتاب کذارند تا برسد قابض و مقوی معده و منشف رطوبات رحم و جهت بطوء هضم و استرخای معده و قولنج ثفلی و وبا و در سائر افعال مانند عصارۀ آنست و کهنۀ یکساله و زیادۀ آن بهتر و قوی تر تازه آنست و بدستور چون بآتش بقوام آورند و شربت سازند
ص: 688
بفتح حا و کسر صاد مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم لام و فتح باء موحده و الف و ضم نون و لام و فتح جیم و الف و کسر واو و سکون یا و بفارسی حسن لبه و بهندی لبان نامند
*ماهیت آن
صمغ ضرو یمنی است و کمکام عبارت از ان است و در ضرو مذکور خواهد شد و انطاکی نوشته که اهل این صناعت تحقیق نکرده اند و من بعد از مشقت بسیار تحقیق و تشخیص نمودم که صمغ ضرو است و در اول تکون بقدر دانۀ کندم می باشد و بتدریج بقدر خربزه می شود و بوی آن مرکب از بوی مصطکی و کندر و خوشبوترین صمغها است چون در آتش اندازند و از بخورات طیبه است و بهترین آن آنست که خوش بو و سفید مائل بسرخی و سیاهی باشد و مغشوش بمصطکی و کندر و صمغ می نمایند و فرق آنست که چون در آتش اندازند اصلی آن خوش بو می باشد بخلاف مغشوش
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
القلب مقوی دل و مورث سرور شربا و بخورا الفم خائیدن آن جهت رفع قلاع دهان
٣5٨و تقویت لثه و سرفه الراس طلای آن جهت حبس نزلات الاذن قطور آن با روغنهای مناسب جهت درد کوش بارد الصدر و الدماغ و المعده آشامیدن آن جهت امراض سینه و سرفۀ رطوبی و تقویت دماغ و معده و اذابت رطوبات و تحلیل آنها و رفع مغص و تقویت آلات تناسل و مقعده الزینه اغتسال بدان جهت تقویت بدن و حفظ موی از افتادن مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن لادن و مصطکی بالمتاصفه و مصدع محرورین مصلح آن روغن بنفشه و خشخاش است
ص: 689
*فصل الحاء المهمله مع الصاد المعجمه*
بضم حاء مهمله و ضاد و سکون ضاد دیکر معجمتین
*ماهیت ان
دو نوع است مکی و هندی مکی را بیونانی لوفیون نامند و آنچه مشهور است آنست که عصارۀ برک و تخم نباتی است خاردار قریب بسه ذرع پوست آن کاهی رنک برک آن شبیه بشمشاد و ثمر آن شبیه بفلفل و سیاه و املس و طعم آن تلخ و کویند برک آن مدور اندک ضخیم و سر برک آن اندک فرو رفته و منبت آن وادی عرفات است کیاه آن را بالتمام از بیخ و برک و تخم و ساق کرفته و خرد کرده در حوضی می خیسانند پس خوب لکدکوب می کنند و صاف کرده می کذارند تا درد آن ته نشین کردد پس صافی زلال آن را کرفته طبخ می نمایند تا قریب بانعقاد رسد پس در خیکچها پر نموده سر آن را بسته باطراف می برند و این را خولان می نامند و دردی آن را از بالایش می کذرانند تا ریشها و اجزای غلیظۀ آن جدا کردد پس اندک طبخی می دهند که قریب بانعقاد رسد کلولها می سازند و این را حضض می نامند و از بعضی ثقه شنیده شده و تحقیق همین است که کیاه آن بعینه کیاه عنب الثعلب است که بدستور مذکور مرتب می نمایند و بعضی مغشوش و بعضی مجعول از برک مورد و صبر سقوطری از هریک سی مثقال و مرمکی بیست و پنج مثقال و زعفران بیست مثقال و دوشاب یک من تبریزی می سازند و فرق میان آن و اصلی آن آنست که رنک بیرون اصلی زرد مائل بسیاهی و اندرون آن مائل بسرخی و چون در آب حل نمایند کف آن برنک خون می باشد و طعم آن با قبضیت و تلخی و چون در آتش بدارند ملتهب کردد و مجعول و مغشوش آن بخلاف آن باشد و بآتش ملتهب نشود
ص: 690
*طبیعت ان
در حرارت و برودت معتدل و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
قابض و رادع و محلل و مبرد و تحلیل آن کمتر از ردع و آشامیدن آن جهت اورام باطنی و اسهال قطع سیلان رطوبات و عرق و احتباس خون و نفث سینه و سرفه و درد جکر و یرقان اسود و زحیر و ادرار حیض و بواسیر و حرارت کرده و قرحۀ مجاری بول و التهاب و تشنکی و کزیدن سک دیوانه الاذن قطور آن جهت منع سیلان رطوبات و چرک از کوش الفم مضمضۀ آن جهت تقویت لثۀ مسترخیه و غرغرۀ آن جهت ورم حلق العین اکتحال آن جهت جرب و حکه و سلاق و دمعه و رمد و ضعف بصر و منع نزله اعضاء الغذاء طلای آن جهت شقاق و قرحۀ مقعده و سحج کل اعضا و حقنۀ آن جهت اسهال مزمن و قرحۀ امعا نافع و قرشی در شرح قانون کفته که حضض با وجود آنکه منع نزف الدم می کند ادرار حیض می نماید مضر سپرز مصلح آن انیسون و حماما مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یکدرهم بدل آن حضض هندی است*
بهندی رسوت نامند
*ماهیت ان
بعضی کفته اند که عصارۀ فیل زهرج است و تحقیق آنست که غیر آنست صاحب دستور الاطبا نوشته بهترین آن آنست که در نکرکوت و نواح لاهور از شیرۀ هلیلۀ تازه سازند و صاف باشد و در کتاب دیکر دیده شده که در نواح لاهور و نکرکوت از شیرۀ هلیله تازه و شیر می سازند و حکیم عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که آنچه از حکمای هند و کتب معتبرۀ ایشان تحقیق شده آنست که عصارۀ دارهلد است که در هلد تازه
ص: 691
٣5٩را نیم کوفته در آب می جوشانند تا تمام قوت آن در آب باز داده شود پس صاف نموده مساوی آن شیر کاو داخل کرده می جوشانند تا غلیظ و منعقد کردد و باطراف می برند و بعضی کفته اند معنی رسوت بهندی رس اوتهه است زیرا که رس بمعنی عصاره و اوته بمعنی جوشانیدن است و چون آن عصاره است و بطبخ مرتب می نمایند لهذا مسمی بدان کشته و آن عصاره برک چند نباتی است بعضی شبیه ببرک حلبه و خاردار و بعضی شبیه بخرفۀ خرد و ضخیم تر از ان و بعضی شبیه بحندقوقی که بهندی کده پورناوبس کهپره نامند در هاونهای چوبی بزرک کوبیده آب آن را کرفته صاف کرده طبخ می دهند تا بسرحد انعقاد رسد و بر برکهای عریض طولانی سبز پستئ رنک ریخته خشک می نمایند و باطراف می برند و آن برک یحتمل که برک دار هلد باشد و رنک رسوت تازه خالص زرد می باشد
*طبیعت ان
قریب بطبیعت مکی است و کفته اند سرد و خشک است
*افعال و خواص آن
نیز قریب بدانست و جهت امراض چشم و تقویت باصره و تحلیل اورام حاره و بثور و تسکین حدت خون و صفرا و قئ و فواق و اسهال بواسیری و ورم طحال و دفع سموم نافع و آشامیدن محلول مقدار نیم درهم آن با آب برک ککرونده که کیاه هندی است مقدار پنج شش مثقال خصوصا که شب در ان بخیسانند و صبح مالیده صاف کرده نیم کرم بیاشامند جهت حبس خون بواسیر و اسهال بواسیری و اسهال الدم و سحج امعا و طلای محلول آن در آب نیم کرم جهت وجع بین الکتفین و تحلیل اورام حاره و بثور مجرب و اهل هند جهت سحج اطفال در ادویۀ ایشان داخل می نمایند و می خورانند و حبوب رسوت در قرابادین مذکور شد و فتیلۀ آنکه یک وزن آن را باهم وزن آن ثمر نیم که بهندی نمولی کویند با ربع وزن آن زرنباد کوفته در آب برک ککروندۀ سفید خوب حل کرده فتیله ها سازند بقدر بند انکشت خنصر و خشک نموده در شیشه کرده سر آن را محکم بسته نکاهدارند عند الحاجت یکی بردارند بدبر جهت تسکین وجع بواسیر و حبس خون مجرب است
ص: 692
بضم حاء مهمله و فتح لام و الف و باء موحده
*ماهیت ان
کیاهی است بقدر شبری برک و شاخهای آن بسیار باریک و کل آن بسیار ریزه سفید و تخم آن بقدر خردلی منبت آن اکثر امکنه خصوصا اطراف عمارات و خرابها
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
ضماد آب آن با آرد کندم جهت استحکام عضو مکسور و کوفته و بدررفته و مانده و سست شده و با حنا جهت خارش کف دست اطفال و غیر اطفال و مانع زیاده شدن آن و جهت سیلان زردآب از ان مفید*
بضم حاء مهمله و سکون لام و فتح باء موحده و ها و فریقه نیز خوانند و در کیلان خلبه بخای معجمه و باصفهان شنبلیله و در شیراز شملیز و بهندی میتهی نامند
*ماهیت ان
از حبوب معروفه است و کیاه آن تا بقدر ذرعی و شاخهای آن باریک و برکهای آن ریزه صنوبری شکل زاویۀ آن متصل بشاخ و قاعدۀ آن بالا و طعم آن مائل بتلخی و بوی آن تند و تخم آن لعابی و بوی آن نیز شبیه ببوی برک آن و در غلافی شبیه بغلاف تخم ترب و اندک پهن و کوچکتر از ان و اندک زرد رنک و ریزه مربع اندک پهن و غیر املس و غیر مستوی و ماکول و برک آن را نیز پخته می خورند و با کوشت لذیذ می باشد و بعضی برای حدت طعم و کم شدن تلخی و رائحۀ آن اولا برک آن را اندکی در آب جوش داده و آن آب را ریخته پس با دو پیازۀ کوشت بریان کرده می خورند
ص: 693
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
برک آن منضج و ملین و محلل و مدر بول و حیض و جهت امراض بارده و سوء القنیه و استسقا و سرفۀ بارد و ورم طحال و درد کمر
٣6٠و جکر و رحم و برودت مثانه و تقطیر البول و ضماد آن جهت تقویت موی نافع و خوردن آن با نان مانع تلیین آنست و تخم آن ملین و منضج و محلل و مبهی و مدر حیض و مقوی رئۀ الصدر و المعده مطبوخ آن با عسل مسهل و جهت مواد محتبسه بسینه و سرفه و ربو و عسر النفس و بواسیر و اورام باطنی و کسر ریاح و دفع بلغم لزج از سینه و تنقیۀ امعا و مطبوخ آن با تمر هندی و مویز و انجیر که آب آن را بعد طبخ صاف نموده با عسل بقوام آورده باشند جهت ضیق النفس و تصفیۀ صوت و قروح سینه و درد آنکه مزمن شده باشد با آب پرسیاوشان مجرب خوردن آن با مری پیش از طعام و بدستور با عسل شکم براند و اخلاط ردیه دفع کند اعضاء النفض طبیخ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت تسهیل ولادت و ادرار بول و حیض و مداومت خوردن آن بآرد کندم و شکر و عسل سرشته جهت تسمین بدن و اصلاح حال کرده مؤثر و آب طبیخ آن با پنج درم فوه جهت نیکوئی رائحۀ براز و تلیین طبیعت و رفع سستی و شکستکی اعضا و ادرار حیض و لیکن مفسد رائحۀ عرق و بول است الاورام و غیرها ضماد آن جهت اورام صلبۀ ظاهری و باطنی و سعفه و سبوسه کلف و سوختکی آتش و شقاق بارد و کجی ناخن و ورم سپرز و رحم و رفع اسقاط موی و سائر آثار جلدیه و ضماد آرد آن با بورۀ ارمنی جهت تحلیل طحال و با انجیر جهت کشودن دمل و با آرد جو و روغن کل سرخ و سرکه جهت اورام حاره و با عسل جهت بارده و طلای آن جهت رفع چرک و نیکوئی رنک رخسار و با مویزج جهت منع تولد قمل و قطور نقیع آن در آب جهت دمعه و سلاق و حمره و بقایای ورم چشم و نطول طبیخ آن و بدستور جلوس در ان جهت تسهیل ولادت و اسقاط مشیمه و تنقیۀ رحم و فرزجۀ آن با پیه قاز جهت تلیین صلابت رحم و تفتیح فم آن و شستن سر به آب طبیخ آن جهت جعودت موی و زوال حزاز و قروح رطبه نافع و اکثار آن مصدع و مغثی و مضر انثیان مصلح آن سکنجبین حامض و انیسون و مکیدن انار میخوش و محرور المزاج را استعمال برک آن بدون کاسنی جائز نیست و طبیخ برک آن با برک اسفناج و یا برک خرفه و یا با زردک نیکو مصلح است آن را از برای محرو المزاج و روغن تخم آن کرم و تند و محلل و ملطف و ملین صلابات و منضج دبیله و جهت زحیر و اسهال و نخالۀ ردی و موی و قرحۀ رخسار و با موم جهت شقاق و با ادویه کلف جهت جلای بشره موثر است
ص: 694
بفتح حای مهمله و سکون لام و کسر بای موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و بای موحده کویند سورنجان هندی است
*ماهیت ان
دوائی است هندی خشبی شبیه بسورنجان مصری
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و کویند در سوم
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن جهت نقرس و درد مفاصل و زانو و تقویت بدن و اخراج بلغم خام و اخلاط غلیظه و اقسام کرم معده و امعا و اسهال بلغم خام مفید مقدار شربت آن تا سه درهم مضر سپرز و مغلظ آن مصلح آن کثیرا و کاسنی است
بفتح حای مهمله و سکون لام و ضم بای موحده و سکون واو و بای موحده لغت نبطی است و باندلس حریف الاملس بحای مهمله و در بلاد دیکر عصا هرمس و خصی هرمس بخای معجمه و صاد مهمله و دیسقوریدوس در رابعه نوشته که آن را لیثورسطس و بعضی برسانیون و بعضی اربوطانون نامند
*ماهیت ان
کیاهی است بقدر شبری و پرشاخ و بسیار کره و شعبهای آن از کرههای آن رسته و برک آن کوچکتر از بادروج و مفروش بر روی زمین و یکروی آن مزغب و دو نوع می باشد نر و ماده و ثمر نوع ماده آن خوشه دار با تخم و تخم آن از بطم کوچکتر و برک نر آن و ثمر آن نیز کوچکتر از ماده و مستدیر و یک تخم بر بالای تخم دیکر و پیوسته بهم شبیه بخصیۀ حیوان و بیخ آن دو عدد و مستدیر بقدر تخم کبوتر یکی سست و دیکری صلب نیز بهم پیوسته مانند خصیه
ص: 695
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
محلل
٣6١اورام بارده و ملین طبع و آشامیدن سی مثقال از آب مطبوخ آن مسهل رطوبات مائیه و مرت صفرا و ضماد آن محلل قوی و کفته اند حمول برک مادۀ آن بعد از طهر و خوردن بیخ صلب آن باعث حمل بدختر و آشامیدن برک نر آن و حمول بیخ سست آن باعث حمل بپسر است بالخاصیت و کفته اند سست آن مضعف باه و صلب آن مقوی آنست
بکسر حاء مهمله و سکون لام و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و تاء مثناه فوقانیه بفارسی انکزد و انغوزه و باصفهانی انکشت کنده و بهندی هینک نامند
*ماهیت ان
دو نوع می باشد طیب و منتن و طیب آن صمغ انجدان سفید است که آن را کوله پر نامند و منتن آن را کویند صمغ انجدان سیاه است که بفارسی کماه نامند و بهترین آن طیب آنست و بهترین منتن آن صاف شفاف مائل بسرخی تندبوی با بشاعت است که چون در آب حل کنند مانند شیر شود و زبون و مغشوش آن رنک آن سبز و بوی آن مانند بوی کندنا و طعم آن کریه باشد و کویند منتن آن بدین اوصاف است و مغشوش بسکبینج و آرد باقلی می نمایند منبت آن هرات
*طبیعت ان
کرم در اول چهارم و خشک در آخر دوم و منتن آن خشک در سوم و باقوت تریاقیه و سمیه
*افعال و خواص ان
امراض الراس آشامیدن آن جهت امراض باردۀ دماغیه مانند فالج و رعشه و صرع و خدر و تمدد و ام الصبیان و امثال اینها و با فلفل و سداب جهت کزاز و با شراب جهت امراض اعصاب و با سکبینج جهت فالج و خدر بشرط ادمان و بلع نمودن سه قیراط آن ممزوج با موم جهت فالج نافع امراض چشم و کوش و بینی و دهان و حلق و حنجره و صدر و معده و کبد و طحال و مراره اکتحال آن با عسل جهت قوت باصره و نزول آب و بیاض و ظفره و قطور جوشانیدۀ آن در روغن زیتون جهت درد کوش و کری کهنه و دوی و طنین و با زنجار و زاج جهت بردن کوشت زیاده که در بینی متکون شود و کذاشتن آن بر دندان کرم خورده جهت تسکین درد و ریزانیدن آن و طلای آن از خارج نیز مسکن درد آن و مضمضه بطبیخ آن بانجیر و زوفا جهت درد دندان کرم خورده و غرغرۀ آن با عسل جهت ورم لهاه و با سرکه جهت اخراج زلوی در حلق مانده و با زردۀ تخم مرغ جهت سرفۀ خشک و درد پهلو و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت بحت الصوت و خشونت حلق و شوصۀ بلغمی و آشامیدن محلول آن در آب جهت تصفیۀ صوت اعضاء الغذا آشامیدن آن مذیب هر جامد و محلل و پراکنده کنندۀ ریاح و با سکنجبین جهت جمود شیر و با قوابض جهت اسهال رطوبی و بادویۀ مناسبه جهت مغص ریحی و بلغمی و قولنج و تحلیل ریاح و پراکندکی آنها و اخراج اقسام کرم معده و تفتیح خون بواسیر و برودت معده و جکر و سپرز و استسقا و سستی بدن و خوردن مقدار یک نخود آن و یا کمتر بقدر برداشت مزاج که در جوف خمیر نان پخته کذاشته بلع نمایند تا چند روز پی هم جهت تحلیل استسقای بارد هر نوع که باشد خصوص زقی و طبلی نافع و با انجیر جهت یرقان سدی و با آب بار تنک جهت رفع چرک و دبیلات باطنی امراض رحم و اورام و قوبا و ثآلیل و سموم و غیرها و آشامیدن آن با مو و فلفل جهت کشودن بول و حیض و بخور و حمول آن جهت اخراج جنین میت و کذاشتن آن بر اورام بعد شکافتن آنها جهت اخراج اجزای خبیثۀ آن و ضماد آن با انجیر خشک و سرکه جهت قوبا و با قیروطی جهت ثآلیل و غدد و مسماریه و ضماد آن جهت داء الثعلب و با آب خاکستر و آب دریا جهت شکاف عضل و طلای آن جهت زخم کزیدۀ سک دیوانه و منع مقاربت هوام و رفع مضرت پیکان زهردار و مانند آن و بدستور با شیر و جنطیانا جهت کزیدن سک دیوانه و با روغن زیتون جهت کزیدن عقرب و رتیلا الباه کذاشتن اندکی از ان در ممر احلیل باعث تقویت و نعوظ تمام و مالیدن محلول آن در روغن زنبق بر احلیل در وقت مقاربت باعث کمال لذت جانبین خصوصا که در
ص: 696
٣6٢روغن زنبق مدتی بیندازند و در شیشه کرده در افتاب کذارند پس استعمال نمایند الحمی آشامیدن آن جهت تپ ربع الزینه آشامیدن آن با ماکولات جهت نیکوئی رنک رخسار نافع مضر دماغ و جکر مصلح آن انارین و انیسون و مضر سفل و مصلح آن کثیرا و بوی آن مضر محرورین مصلح آن بنفشه و نیلوفر و آب سیب و شربت صندل مقدار شربت آن از یک عدسه تا نیم مثقال بدل آن جاوشیر و سکبینج و کویند مطبوخ محروث که بیخ انجدان باشد بدل آنست و کویند از خواص آنست که چون در پارچه بسته در ممر آب کذارند مانع تکون کرم است در ان و همچنین کذاشتن آن در مزرعه باعث کریختن هوام است از ان موضع و بر هرچه بمالند هوام از ان کریزان شوند و چون قدری از ان را در بیخ درختی که قلع آن متعذر باشد کذارند آن را می پوساند و اکر بیک دفعه کفایت نشود مکرر نمایند دیکر برنخواهد آمد مانند سقوف خانها و دیوارها مانند درخت پیپل و برکه در بنکاله و هندوستان بر سقوف و دیوار خانها برمی آیند و باندک زمانی دیوارها و سقفها و کنبد و مساجد و حمام را خراب می کنند چنانچه اکثر می برند لیکن اکر اندکی ریشۀ اصلی آن ماند باز سبز می شود
بفتح حای مهمله و سکون لام و فتح فا و الف
*ماهیت ان
نوعی از بردی است که بفارسی پیزر نامند که در آبها روید و از ان حصیر و امثال آن ترتیب دهند و در حلیفه که موضعی و منزل است قریب بمکۀ معظمه بیشتر می شود
ص: 697
*طبیعت ان
در اول کرم و خشک
*افعال و خواص آن
شستن سر به محرق آن سه روز متوالی جهت رفع حزاز و قروح ابریه و خوردن پنج درهم آن با عسل و سرکه کشندۀ اقسام کرم معده و امعا و مفتح سدد و کفته اند با آب و عسل نیز این اثر دارد و داغ کردن بشاخهای آنکه از آتش افروخته باشند جهت نملۀ ساعیه و تکرار آن سه دفع جهت منع زیاده شدن اورام رخوه نافع است
بفتح حاء مهمله و لام و ضم زای معجمه و سکون واو و نون اسم جمیع حیوانات صدفی است و نوع کبیر آن را بفارسی سفید مهره نامند و بهندی سنکهه بفتح سین مهمله و خفاء نون و کاف و هاء هندی و بدان کاغذ و پارچه را مهره و دقاقی می نمایند و بوق نیز می سازند و خرمهره که بهندی کودی کویند که در هند و بنکاله و اودیسه و غیرها بجای زر معاملات و خرید و فروخت خرده روپیه اکثر بدان است خصوصا در بنکاله و در هند فلوس بیشتر و این کمتر نیز نوعی از حلزون است
*ماهیت ان
بری و بحری و نهری می باشد بحری آن بزرک و نهری آن کوچک و هریک باشکال مختلفه بود و بری آن چیزی است که چسپیده می باشد بکیاها و اشجارها و بر انها تکون می یابد و آن را زنطاح فروی نامند و صدف اعم از انها است و آن مخصوص بجلد حجری آن حیوانست و شیح و ودع و اظفار الطیب و طلیسا و خف الغراب و فرفورا و دلینس و صدف مروارید و غیرها نیز و زنطاح همه از انواع حلزون اند
ص: 698
*طبیعت جلد
حجری آن در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
ان شاء اللّه تعالی در صدف مذکور خواهد شد و کوشت آن در دوم سرد و تر کوشت دلینس که در مصرام الخول کویند از اقسام بری و مستطیل است الطف و سریع الاستحاله بخون صالح است جهت جذام و جرب و حکه و جنون و سودا نافع و کوشت سائر حلزونات مولد بلغم و سدد و رافع تشنکی و التهاب صفرا امراض عین و اذن و انف اکتحال سوختۀ مجموع آن با عسل جهت رفع آثار قرحۀ چشم و طلای کوشت محرق آن با قطران بعد از کندن موی و شعر منقلب مانع روئیدن آن و چکانیدن آب حلزونات کوچک نهری که بهندی نهونکه نامند در هنکام ظهور جدری در چشم مانع بروز آن است در ان و بعد از بروز محلل و دافع آن و مسکن حدت و سوزش و کرمی چشم و چون تازۀ آن را بکیرند و بسوزن سوراخ نمایند و بر موی روئیده در چشم بچکانند آن را زائل کرداند و چون بر پیشانی بمالند منع ریختن مواد بچشم نماید و چون بر حوالی کوش بمالند جهت رفع رطوبات زخمهای غائر آن نافع و سوختۀ آن را با سرکه چون بر پیشانی بمالند قطع رعاف نماید امراض معده و قولنج و درد مثانه و حبس طمث فرو بردن کوشت خام آن جهت درد معده و بامر جهت قولنج و درد مثانه و خوردن کوشت مجفف و مسحوق آن جهت ادرار حیض نافع الاورام و الجراحات و النصول و امثال اینها و سوء القنیه و نقرس و سم ضماد کوشت آن جهت ورم نقرس و سوء القنیه و جذب پیکان و امثال آن و جذب زهر سک دیوانه کزیده از بدن و طلای رطوبت آنکه از سوزن سوراخ کرده نزدیک آتش کرفته باشند بامر صاف و صبر بالسویه سرشته جهت تحلیل اورام مزمنه و التیام جراحات خبیثه بیعدیل و بامر و کندر نیز
ص: 699
٣6٣جهت التیام جراحات خصوصا عصبانی و کویند بالخاصیت متطرقات صلبه را نرم می سازد
بفتح حاء مهمله و لام و سکون قاف
*ماهیت ان
عصارۀ برک نباتی است یمنی شبیه بعلیق و ثمر آن مانند خوشۀ انکور و دانۀ آن مانند عنب الثعلب و بعد رسیدن سرخ می کردد پس سیاه و برک آن شبیه ببرتاک و ترش و با کوشت آن را طبخ می نمایند و می خورند و عصارۀ آن را بدین قسم می کیرند که برک آن را در تنور می کذارند و چون نرم کشت رطوبت آن را افشرده منعقد می سازند و آن سیاه رنک و طعم آن ترش می باشد و بهتر از آب حب الرمان است کفته اند آب آن را در اصفر می ریزند و بعد از انعقاد و خشک شدن برمیدارند و باطراف می برند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن پنج درهم محلول آن در سی درهم آب جهت قمع مره صفرا و تسکین لهیب و حراره معده و عطش و ازالۀ کرب خمار بیعدیل مقدار شربت آن تا پنج درهم
بفتح حاء مهمله و میم و الف و کسر حاء مهمله و سکون میم حبق بستانی است و در شام حبق نبطی و بعربی دیسم و بفارسی کویند بستان افروز است و نیز کویند غیر آنست و بهندی کلغه نامند
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک بستان افرز و از ان بزرک تر و مختلف الالوان و خوش منظر و در باغها با بستان افروز غرس می نمایند و مشهور بلالۀ خطائی است و در تبریز بکل عاشقان
ص: 700
*طبیعت ان
در آخر اول سرد و خشک
*افعال و خواص آن
با قوت محلله و رادعه و رافع سدۀ دماغ و زکام حادث از بلغم و ضماد برک آن جهت سوختکی آتش نافع و صاحب تقویم کفته که حرارت معده و جکر را ساکن کرداند و چون طبیخ آن را با جلاب یا سکنجبین بیاشامند معده و جکر را از اخلاط فاسدۀ ردیه پاک سازد و تخم آن مقوی دل و برشتۀ آن با روغن کل و آب سرد جهت اسهال مزمن مفید و اکثار آن مضر مثانه مصلح آن کندر مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن بستان افروز است و روغن آنکه آب برک آن را کرفته با روغن زیتون بالمناصفه ترتیب دهند محلل باقوت قابضه و خوردن دو مثقال آن جهت ریاح معده و طلای آن جهت ریاح اغشیۀ دماغ نافع است
بکسر حاء مهمله و فتح میم و الف و راء مهمله بفارسی خر و الاغ و بهندی کدهه بفتح کاف فارسی و سکون دال مهمله و فتح ها و هاء دیکر در آخر نامند
*ماهیت آن
حیوانی معروف است
*طبیعت ان
در اوائل دوم کرم و در اوائل سوم خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
لحم آن غلیظ و بطی الهضم تر از کورخر امراض الراس خوردن کباب جکر آن ناشتا جهت صرع تب ربع و آشامیدن سم سوختۀ ان هر روز نیم مثقال نیز جهت کزاز و صرع و بخور سم آن با خمر غلیظ جهت جنون و طلای سرکین آن با سرکه بر پیشانی جهت رعاف و بدستور چکانیدن عصیر آن در بینی بتنهائی و استنشاق خشک آنکه سرکه بر آن پاشیده باشند و نیز قطور آب سرکین تازۀ الاغ جهت صرع مفید امراض کبد مراره و کرده و مثانه و سموم و غیرها آشامیدن بول آن جهت درد کرده و آشامیدن عصیر سرکین آن جهت یرقان و تفتیت حصاه و
ص: 701
٣64اخراج جنین و مشیمه و بخور سم آن جهت عسر ولادت و آشامیدن آن جهت رفع سم و جذام و ضماد سم سوختۀ آن جهت شقاق مزمن و با روغن زیتون جهت خنازیر و مفاصل و ناسور و بدستور ضماد کبد سوختۀ آن با زیت جهت خنازیر و با شراب جهت کجی ناخن و برص بیاض آن و ضماد پیه آن جهت رفع آثار قروح و التیام جراحات احشا نیم کرم و خوردن آن و آشامیدن نقیع سرکین حمار کیاه خوار در شراب جهت کزیدن عقرب و تمریخ مغز سر آن با روغن زیت موی را برویاند و دراز کند و دندان آن را در زیر بالین کذاشتن خواب آورد و سپرز آن شیر را زیاده کند و خون آن زائل کنندۀ بواسیر است چون بر ان بمالند و کودک بدخو را خشخو کرداند و مضمضه بشیر آن درد دندان را تسکین دهد و آشامیدن آن سرفۀ کهنۀ حار و سل و دق را مفید و موی دم آن را که در شراب اندازند عربده آورد و بول آن را بر هر کشتی که بمالند ماهیان بسیار در ان جمع آیند و تعلیق پوست پیشانی آن بر اطفال جهت رفع فزع ایشان و آشامیدن چرک کوش آن مقدار ثمن درهمی طفلی که بسیار کریه کند باعث تسکین کریۀ آنست و جالینوس کفته که طلای نقطۀ آن سه بار تا چهار بار مسقط دانۀ بواسیر است و کویند چون عقرب کزیده بر الاغ معکوس سوار شود و چند قدم برود و بدستور چون در کوش آن بکوید که مرا عقرب کزیده است باعث رفع درد آن است و چون قضیب آن را در کوزۀ آب ندیده کرده بر آتش کذارند تا قریب بسوختن رسد پس سائیده با روغن زیتون طلا کنند جهت رویانیدن موی و دراز کردن آن بغایت مؤثر و کویند چون قضیب تازۀ آن را با ادویۀ حاره پخته تناول نمایند قضیب را بزرک کرداند و از مجربات شمرده اند و تدخین قضیب خشک آن جهت تپ ربع نیز مجرب دانسته اند به شرطی که بعد نوبه تدخین کنند و اندکی بخوابند و چون نطرون و عاقرقرحا بران پاشیده خشک کنند نیم مثقال آن با ماء القطر حابس اسهال است و چون ادمان خوردن لحم آن مورث خلط سودا و امراض سوداوی است باید که شخصی که ناچار باشد بخوردن آن تعهد نماید بدن خود را باخراج سودا و ترطیب آن باستعمال ادهان و لعابات و چون تناول نماید و در بدن خود ثقلی و تمددی دریابد و زود از معدۀ او نکذرد باید که مبادرت نماید باخراج آن باستعمال فرزجات یا شیافات یا جوارشات مسهلۀ تربدی و سقمونیائی
ص: 702
بفتح واو و سکون حاء مهمله و شین معجمه بفارسی کورخر نامند و معروف بخرکور است
*ماهیت ان
حیوانی است معروف
*طبیعت ان
کرم و خشک تر از حمار اهلی
*افعال و خواص آن
کوشت آن غلیظ و مولد سودا چون خواهند که استعمال نمایند باید که با نمک و شبت و دارچینی و زنجبیل مهرا پخته تناول نمایند امراض الراس و العین و الصدر تعلیق پوست پیشانی آن بر سر و پا بر بازو جهت رفع صرع مجرب دانسته اند و بعضی کفته اند باید که مقدار یک شبر باشد و پوشیدن انکشتری مصنوع از سم آن در خنصر چپ جهت رفع صرع مجرب اما باید که هر ماه آن انکشتری را تجدید و تغییر نمایند و طلای پیه آن با شیر مرضعه جهت رفع کریۀ اطفال و پیوسته نکاه کردن در چشم آن باعث صحت بصر و مانع نزول آب و آشامیدن رئۀ خشک کردۀ آن با عسل و کثیرا جهت ربو و سرفه و ضیق النفس امراض کرده و مثانه و ظهر و باه و کلف و داء الثعلب و دوالی و غیرها آشامیدن مغز سر آن جهت رفع بول در فراش و چهار قیراط زهرۀ آن با خولنجان و آب کرنب جهت تفتیت سنک مثانه و پیه آن با روغن قسط جهت درد کرده و کمر و خصیه و قضیب آن بغایت مقوی باه و طلای زهرۀ آن جهت رفع داء الثعلب و دوالی و پیه آن جهت کلف و قوبا و آشامیدن مرق کوشت ان و پیه آن جهت درد مفاصل و تحلیل ریاح غلیظه و جکر و سم آن در افعال مانند حمار اهلی است
ص: 703
٣65
بفتح حاء مهمله و میم مشدده و الف و ضاد معجمه بیونانی طوطاق اغریون و بشیرازی ترشه و بهندی چوکا نامند و بزبان فرنکی بستانی آن را اشلیه کیاتم و بری آن را اشلیه پاتم کویند و قسمی دیکر که کوچک می شود برک آن شبیه بسه برکه است آن را اطریفلین یعنی حماض سه برکه و بعربی حمضیض و بهندی امروله کویند
*ماهیت ان
بری و مائی و بستانی می باشد بستانی آن دو نوعی است نوع عریض الورق و تفه و آن را سلق بری و بترکی قوزی غلافی و بهندی چوکا و بلغت اهل یمن بتعل و نوعی دیکر رقیق الورق ترش و آن را حماض بستانی نامند و بیخ همه مائل بسرخی و ثمر آن خوشه دار و متراکم و تخم آن سیاه و براق و در غلافی ریزه مثلث شکل و سرخرنک و نوعی را تخم بدون کل تکون می یابد و این هر دو نوع ترش و بهترین انواع اند
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم خشک و در اوائل او دوم نیز سرد و خشک کفته اند و با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
امراض الفم مضمضه بعصارۀ آن جهت تسکین درد دندان و اکلۀ دهان امراض دماغ و معده و کبد خوردن آن رافع خمار و قئ و غثیان صفراوی و خواهش کل خوردن و امثال آن از خواهش ردیۀ فاسده است و جهت یرقان و تقویت جکر و التهاب و تشنکی و آوردن اشتهای طعام و رفع سمیت عقرب کزیده نافع و پختۀ آن تلیین طبع کند و جهت جراحت امعا و سحج با سماق مفید و آشامیدن مطبوخ آن با شراب جهت یرقان نافع و چون بپزند و با روغن زیت بریان نمایند و کشنیز و اندکی زیره و آب انار دانه بر ان بریزند و تناول کنند حبس شکم نماید و ضماد پختۀ آن با شراب جهت خنازیر و ورمهای بناکوش و جرب و برص و قوبا و با سرکه جهت سپرز بغایت نافع و ضماد آن با روغن کل و زعفران جهت قروح شهدیه مفید مضر باه مصلح آن شربتها مقدار شربت آن تا هیجده درهم بدل آن حماض اترج و تخم آن در اول سرد و در دوم خشک و قابض
ص: 704
*افعال و خواص آن
امراض قلب و معده و کبد و امعا و سموم و غیرها جهت خفقان حار و التهاب معده و یرقان و قرحۀ امعا بسبب تغریۀ آن و کزیدن عقرب بجهت قوت تریاقیۀ آن و بریان کردۀ آن جهت اسهال دموی و صفراوی و کبدی و بسیار بریان کردۀ آن حابس بطن و تعلیق بزر حماض بر بازوی چپ مانع آبستنی و کفته اند جهت سم عقرب بمرتبۀ مؤثر است چون کسی آن را آشامیده باشد و عقرب آن را بکزد متضرر نکردد مضر کرده و سپرز مصلح آن رازیانه و قند مقدار شربت آن تا دو درهم و بیخ آن جهت اسهال دموی و سحج و یرقان و سیلان رحم و قطع خون حیض و ضماد آن جهت جرب متقرح و قوبا و داخس و شقاق ناخن و با آرد جو جهت خارش بدن و مطبوخ آن با سرکه جهت ورم طحال و تعلیق آن بر کردن جهت خنازیر و آشامیدن طبیخ آن جهت یرقان سدی و تفتیت سنک کرده و مثانه و احتباس حیض و بری آن عریض الورق شبیه ببارتنک در طعم و شبیه ببرک چغندر در شکل و آن را سلق جبلی نامند و بیخ آن را در اصفهان حلیمونا خوانند و آشامیدن آب کیاه آن و خوردن برک پختۀ آن جهت سحج صفراوی و یبسی مفید و بیخ آن در افعال قویتر از بیخ بستانی است و خوردن آن با نبات جهت سرفه و آشامیدن یک مثقال آن با آب خبث الحدید جهت بواسیر مجرب و ضماد آن جهت وجع مفاصل و کوفتکی اعضا و نقرس حار و بخور آن با بیخ کبر جهت خشک کردن و انداختن دانۀ بواسیر ظاهری و فتیلۀ آن با مقل ازرق و موم روغن و تخم کتان جهت بواسیر باطنی نافع و مائی آنکه در کنار آبها می روید برک آن با صلابت و شبیه بکاسنی است و نبات آن شبیه به نیلوفر و بیخ آن شبیه بچغندر و تخم آن سیاه رنک اندک مائل بسرخی و طعم آن مانند بستانی و آن را حماض البقر و سلق مائی نامند جهت آنکه منبت آن کنار آبها است
ص: 705
*طبیعت ان
سرد و خشک و قابض
*افعال و خواص آن
قریب به بستانی است و جهت خفقان و غثیان نافع و با شراب جهت ازالۀ غم
٣66و توحش و استرخای مقعده و تفریح آورد و طبع را خوش دارد و ضماد آن جهت جرب و جراحات و قروح خبیثه و اورام حاره و منع ازدیاد زخمها مفید و تخم و برک آن را چون بخایند درد دندان را ساکن کند و بن آن را محکم سازد و ادمان اکل آن یرقان را زائل کرداند بدل آن بطباط است
بفتح حاء مهمله و میم و الف و میم بفارسی کبوتر و بهندی نیز مشهور بدان است
*ماهیت ان
مرغی است معروف صحرائی و خانکی می باشد صحرائی آن اکثر خاکستری رنک مائل بسبزی و خانکی آن ملون بالوان و انواع و خوشرنکتر و خوش منظرتر می باشد
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در اول خشک و صحرائی آن کرم تر و خشک تر و لطیفتر از خانکی و هر دو با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
بچۀ اهلی آن بهتر خصوصا تازه پر و بال برآوردۀ آن امراض سر و چشم و معده و کبد و کرده و باه خوردن کوشت آن جهت فالج و لقوه و رعشه و خدر و استرخا و تولید خون صالح و رفع استسقای زقی و طبلی و تسمین بدن و تقویت کرده و باه و تولید منی و چون سنکدان آن را که تازه برآورده باشند و آلایش جوف آن را دور کرده سائیده بخورند جهت رفع سمیت کزیدکی مار نافع و خوردن بچۀ کبوتر در روغن کنجد بدون آب و نمک طبخ نموده جهت تفتیت حصاه کرده و مثانه و اخراج آن در ساعت مفید و طلای خون آن بر پیشانی جهت قطع رعاف که از حجب دماغ باشد و بدستور آشامیدن قدر باقلائی از خون خشک شدۀ آن و ریختن خون کرماکرم آن بر جراحات سر که باستخوان رسیده باشد و اکتحال خون کرماکرم آن خصوصا که پر نورسته بچۀ آن را بکنند که خون از ان برآید و در چشم بچکانند جهت جراحت چشم و کمنه و غشاوه و طرفه و شب کوری نافع و فضلۀ آن در سوم کرم و خشک و جالی و مقرح آشامیدن آن از یکدرهم تا سه درهم جهت استسقای بارد و سه درهم آن با دو درهم دارچینی جهت تفتیت حصاه مجرب و طلای سرکین سوختۀ آن بر اطراف بینی جهت رعاف بیعدیل و چون سرکین آن را بسوزانند و ملح آن را بکیرند و با آب ترب بیاشامند تفتیت حصاه نماید و دفع کند و ضماد آن با حرف و خردل جهت صداع مزمن و شقیقه و درد پهلو و مفاصل و نقرس و با آرد جو جهت تحلیل اورام صلبه و با روغن زیتون جهت سوختکی آتش و با سرکه جهت تحلیل خنازیر و با تخم کتان جهت کشودن دمل و قلع خشک ریشۀ زخمها و چون با آرد کندم و آب کرم و قدری قطران مرهم ساخته سه شبانروز بر برص ضماد نمایند پس بشویند و باز تجدید کنند در ازالۀ برص بغایت مؤثر و با سرکه جهت سعفه و اقسام استسقا و جلوس در طبیخ آن جهت عسر بول و تمریخ پیه آن جهت رفع آثار قروح نافع و سر آن را که با پر و موی سوخته باشند جهت غشاوه و ظلمت بصر و شبکوری اکتحالا مفید و چون شکم بچۀ کبوتر را بشکافند و کرماکرم بر موضع عقرب کزیده بندند جهت جذب سمیت آن مفید و بیضۀ آن بسیار کرم آشامیدن خام آن جهت رفع خشونت سینه و نیکوئی رنک رخسار و چون اطفال با عسل تناول نمایند بزودی بسخن آیند و طلای پنج عدد آن با پیه خوک بر احلیل جهت تحریک باه بغایت مؤثر و زهرۀ آن را چون در چشم کشند جهت نزول آب و بیاض و غشاوه نافع و استخوان ساق آن را چون بسوزانند و فرزجه نمایند جهت اعادۀ بکارت از اسرار است و مداومت خوردن بچۀ کبوتر مورث برص و مجموع کبوتر صحرائی و اهلی مضر محرورین و مصدع و محرق خون و اکثار خوردن کباب بچۀ کبوتر با ادویۀ حاره مورث احتراق دم و حدوث جذام است مصلح آن پختن آن به آب غوره و سرکه و کشنیز و خوردن کاسنی و خیار تازه بعد از ان و سکون صاحب آبله در جایی که کبوتران در ان باشند در زیر یا بالا بالخاصیت مورث شفای آن و مجاورت آن سبب امن از امراض دماغی و عصبانی و عفونی مانند فالج و سکته
ص: 706
٣6٧و سبات و ام الصبیان و خدر و طاعون و ازالۀ وحشت و فساد هوا است*
بفتح حاء مهمله و فتح دو میم و دو الف لغت نبطی است و امامون و امومن نیز کویند
*ماهیت ان
چند نوع می باشد نوعی نباتی است شجری مشبک از شاخهای سرخ یاقوتی رنک و با صلابت و شبیه بخوشه و کل آن ریزه مانند کل خیری و سرخ رنک و برک آن شبیه ببرک فاشرا و تند و خوشبوی و کل آن را بیونانی لوفاین و بشیرازی ماهلو نامند و تخم آن بسیار لذاع و منبت آن ارمنیه و طرسوس و این بهترین انواع است و نوع دیکر مائی که در آبها می روید و در شام یافت می شود و مائل بسبزی و نرم و چون بدست بمالند بوی آن شبیه بسداب باشد و نوعی دیکر نبطی و آن غیر مشبک و مستطیل و پرتخم و تندبوی و سفید مائل بسرخی و کل آن زرد مائل بسرخی و بعد رسیدن سرخ می کردد و در آب ماه رومی می رسد و اکر پیش از رسیدن بکمال تخم آن را اخذ نمایند بزودی فاسد می کردد و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و صاحب تحفه نوشته که بهترین آن مائی است
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و بعضی در دوم خشک کفته اند
*افعال و خواص
آن
امراض الراس و الاورام و السموم و اعضاء الغذاء و النفض و غیرها ضماد آن بر پیشانی جهت صداع و تفتیح و تحلیل اورام حاره و بتنهائی و یا با بادروج جهت کزیدن عقرب و با مویز جهت ورم احشا و آشامیدن آن مسکر و منوم و مورث سرور و منقی معده و جهت تقویت جکر و تفتیح سدۀ آن و سدۀ سپرز و تحلیل صلابت آن و رفع مغص و پراکنده نمودن ریاح الکبد آشامیدن طبیخ آن جهت ورم جکر مزمن و ورم رحم و سائر اورام و حبس بول و طمث و نقرس و حمول و فرزجۀ آن جهت ورم مقعده و رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و کذاشتن پا در طبیخ آن و طلای آن جهت نقرس و طلای آن با بادروج جهت عقرب کزیده مفید و داخل اکتحال می نمایند مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن بوزن آن اسارون یا عود یا قرنفل یا وج و نصف آن زیرۀ سفید مضر معده مصلح آن تخم کرفس و مصدع و منوم و کسالت آورد مصلح آن صندل و کلاب و دارچینی و چون آن را با سدس آن دارچینی عرق کشند و با عسل بیامیزند و در آفتاب کذارند در تفریح و جمیع افعال قویتر از خمر است و آشامیدن یکدرهم آن با نیم درهم زجاج مکلس جهت ادرار بول و تفتیت حصاه در همان روز مفید*
ص: 707
بکسر حاء مهمله و فتح میم مشدده و سکون صاد مهمله بفارسی نخود و بهندی چنه بلغتی بونت بضم باء موحده و سکون واو و خفای نون و تاء چهار نقطۀ هندی و بترکی بولچاق نامند
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد کیاه بستانی آن بقدر یک ذرع و تا یک و نیم ذرع و با شاخهای بسیار باریک و بران برکهای بسیار ریزه مشرف و ثمر آن در غلافی بقدر پستۀ کوچکی در هر غلافی یکدانه و دو دانه تا چهار دانه و بهترین حبوب ماکوله است مانند باقلا و غیر آن و اجود آن سفید بزرک دانۀ تازۀ آنست و بری آن نیز شبیه ببستانی و تیره رنک و کوچکتر و ثمر آن اندکی با تلخی و مائل بسرخی و دراز و نیز بستانی اصناف می باشد صنفی سفید بزرکدانه ملایم و صنفی سرخ صلب ریزه دانه و صنفی سیاه و صنفی سرخ مائل بسیاهی و بری را حمص کرسنی نامند
*طبیعت ان
در اول کرم و خشک و بری آن در آخر آن یعنی کرم تر و خشک تر از ان و نزد بقراط در دوم کرم و در اول خشک و سبز تازۀ آن در اول تر و قوت آن تا سه سال باقی می ماند و مولد ریاح و نفاخ
*افعال و خواص بری آن
منقی و مفتح سدۀ جکر و سپرز و کرده شربا و جالی جرب متقرح و قوبا و ملین اورام بناکوش و انثیان ضمادا و با عسل جهت تنقیۀ قروح و جراحت سرطان مفید و بستانی آن ملین طبع و مقوی حرارت غریزی و رئه و ظهر و مولد خون صالح و کثیر الغذا و مسمن و منبه اشتها اعضاء الصدر و الغذا و المعده
ص: 708
٣6٨تغذیۀ آن جهت رئه زیاده از حبوب دیکر است و با شیر تازه جهت کرفتکی آواز که از خشکی باشد و تپ با او نباشد و چون با تپ باشد بجای شیر با آب بنوشند چون یک شب در سرکه بخیسانند و صبح ناشتا تناول نمایند و در ان روز چیزی دیکر نخورند جهت کشتن کرم معده بسیار مجرب و آشامیدن آب طبیخ آن با قدری نمک مقطع لزوجات و مفتح سدد بسبب کسب ملوحت و مدر بول بسبب حرارت و بالخاصیه جهت درد سینه و قروح شش نافع الباه چون در آب خیسانیده خام تناول نمایند و آب منقوع آن را با اندک عسل بالای آن بنوشند جهت اعادۀ شهوت جماع مایوسین بیعدیل کفته اند و خوردن حمص ما بین طعام معین بر هضم آن و چون هریسه از ان ترتیب داده با سرکه بنوشند و در طبیخ آن بنشینند جهت اصلاح امراض مقعد و تنقیۀ رحم و اخراج کرم شکم و مقعده بهترین ادویه است و خوردن برشتۀ آنکه سرد نشده باشد جهت بواسیر دموی آزموده و سبز تازۀ آن مولد فضول آشامیدن نقیع آن جهت تحلیل ورم لثه و درد دندان نافع و روغن حمص در سوم کرم و خشک و تند و با قوت نافذه و مقوی موی و باه و جهت تسکین درد دندان و لثه و دردهای بارد و جذام و امثال اینها بغایت مؤثر و آشامیدن آن جهت امراض مذکوره و تصفیۀ رنک رخسار و صوت و طلای آن جهت تقویت باه و نمش و کلف و امثال اینها مفید و طبیخ نخود سیاه مسقط جنین و مفتت حصاه و مدر فضلات و در جمیع افعال قویتر از سفید آن و با قوت تریاقیه و جهت استسقا و یرقان سدی و سدۀ جکر و تحلیل ریاح و جذام نافع و طلای اقسام آن جهت رفع صداع و زردی رخسار و سعفه حجاز و کلف و خارش اعضا و بیحسی انها و امراض مفاصل و تقویت موی نافع و کفته اند که از خواص آنست که چون در اول هلال ماه بعدد ثألیل در بدن یک عدد نخود بالیده کرفته و مجموع را در لته بسته از میان هر دو پای خود و یا از بالای شانه آن لته را بجانب عقب اندازند در آخر آن ماه آن ثآلیل برطرف می شوند و حمص مضر قرحۀ مثانه است مصلح آن خشخاش و مولد ریاح و نفخ و ثقیل خصوصا تازۀ آن مصلح آن جوارش کمونی و زیره و شبت و کلقند و در محرورین سکنجبین ساده و خشخاش و بدل آن در قوت باه لوبیا و در سائر افعال ترمس و آشامیدن آب بعد از تناول نخود بغایت مضر است
ص: 709
بکسر حاء مهمله و فتح نون مشدده و الف بفارسی بتخفیف نون آمده لغت عربی است و بیونانی ارقان و فقولیون نیز و بهندی مهندی نامند
*ماهیت ان
نباتی است معروف ساق آن بقدر یک ذرع و زیاده و در هند و بنکاله تا بقدر یکدو قامت انسان می شود و ساق آن سرخ رنک و برک آن شبیه ببرک انار و مورد و نازک تر و کوچکتر و نرم تر از ان و در اکثر بلاد خصوص بنکاله خزان ندارد مانند مورد الا آنکه در فصل بارش که کرما و بودن آفتاب در برج سرطان تا آخر میزان است سبزتر و رعناتر می باشد و نشو و نما زیاده می نماید و مزروع و قلم هر دو می باشد و قلم آن بیشتر و کل آنکه فاغیه نامند سرخ مائل بسفیدی و خشبو است و در بعضی بلاد مانند بنکاله در سالی دو بار کل می کند یکی در ایام بارش و دیکری زمستان و ثمر آن بقدر فلفلی و فی الجمله مانا با اسپند و پوست آن نازک و خوشه دار و در جوف آن دانهای ریزه و کویند نر و ماده می باشد برک نر آن عریض تر و بزرکتر و برک مادۀ آن کوچکتر و سبزتر و بعد سائیدن رنکین تر و نبات آن رعناتر می کردد
*طبیعت ان
مرکب القوی مائل بسردی و در دوم خشک و در اول کرم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
امراض سر و چشم و دهان ضماد و طلای آن با برک کردکان بالمناصفه جهت بیضه و خوذه و شقیقه و صداع ریحی و بلغمی مجرب و بدستور با سرکه بر پیشانی جهت رفع صداع و با زفت و با روغن کل جهت قروح سر و با قطران و روغن زیتون جهت
ص: 710
٣6٩رویانیدن موی و بر جبهه و صدغین خصوصا که با آب کشنیز تازه سرشته باشند جهت منع ریختن مواد بچشم و مضمضه بطبیخ آن جهت قروح دهان و قلاع اطفال و ضماد آن بر کف پای آبله دار خصوصا در بدو ظهور مانع بروز آبله است در چشم آن بتخصیص چون با اندک عصفر و زعفران آمیخته باشند و در حدیث وارد است که حنا سید ریاحین است تخضیب بدان شعار اهل اسلام و ایمان است و صداع را زائل می کرداند و نور بصر می افزاید و تقویت باه می نماید امراض معده و کبد و طحال و مجاری بول و رحم و جذام و طاعون و وبا و غیرها را نافع و بالخاصیت آشامیدن مقدار نیم مثقال جرم آن و نقوع ده مثقال آن جهت یرقان و سپرز و سنک کرده و مثانه و عسر البول و رفع احتباس آن و اسقاط جنین و تا ده روز متوالی بدستور جهت وبا و قروح مجاری بول و ادرار بول و حیض و روئیدن ناخن اصلی بجائی ناخن کج و متاکل و بدستور آشامیدن نقیع آن با هفت مثقال شکر جهت ابتدای جذام بغایت نافع و کویند چون یک ماه بدان مداومت نمایند و جذام زائل نشود قابل علاجات دیکر نیست و نطول آب مطبوخ آن جهت جمره و سوختکی آتش و طلای آن جهت اورام حاره که زردآب از ان آید و با روغن کل جهت رفع جرب و به آب برک بید انجیر جهت شقاق مزمن و درد زانو مجرب و با کل حرف جهت فتق و قبله و ذرور آن جهت تجفیف قروح و ضماد برک خشک کوبیدۀ سرشتۀ آن با پیه بز جهت التیام قروح خصوصا قروح کوشۀ ناخن و آشامیدن تخم آن بقدر یک مثقال با عسل و کثیرا جهت تقویت دماغ بغایت نافع و کل آن معتدل و لطیف یک مثقال آن با سه اوقیۀ آب و عسل جهت رفع انواع صداع و قطع نزلات و تجفیف رطوبات و طلای آن با سرکه جهت صداع و بتنهائی جهت فالج و امراض دماغی و عصبانی و درد اعصاب و رفع خناق و التیام قروح و یا موم و روغن کل سرخ جهت درد پهلو و کوفتکی اعضا و با ادویۀ مخصوصۀ طحال جهت ورم و در دو نفخۀ آن و کذاشتن آن در لباس موئینه مانع کرم زدن آن و برک آن را نیز این اثر است و روغن کل حنا که دهن الفاغیه نامند که مانند روغن کل سرخ مکرر در روغنها پرورده کنند کرم و محلل و مقوی موی و نیکوکنندۀ رنک رخسار است بدل آن روغن مرزنجوش و روغن برک آن نیز مقوی و محلل و رافع اوجاع و تمدد اعصاب و مفاصل است و در قرابادین مذکور شد و کویند حنا مضر حلق و رئه مصلح آن کثیرا و لعاب بزرقطونا مقدار شربت آن تا یک مثقال و زیاده از ان کشنده است
ص: 711
بفتح حاء مهمله و سکون نون و فتح دال مهمله و ضم قاف و سکون واو و فتح قاف و الف مقصوره اسم نبطی است
*ماهیت ان
از جنس یونچه است بری و بستانی می باشد بری را بعربی حباقا و بیونانی لوطوس اغریوس و بفارسی دیو اسپست صحرائی و بشیرازی اندقوقو و بلاطینی لوطس سکرار و بهندی بسکهپره و کده پرنه نیز نامند و بستانی را بعربی ذرق و بیونانی لوطوس و بلغتی طریفلن و بلاطینی طریفلم اوراتم و بکسطیلان طربول رماکه و بهندی این نوع نیز بنام بری مشهور است و در اصفهان شبدر و در مازندران شرویت کویند و نیز سفید و سرخ می باشد و سفید آن قویتر و اکثر مستعمل و ساق آن اندک سطبر و سفید و نرم و تا سه چهار ذرع طولانی و بر زمین مفروش و برک آن اندک پهن و طولانی و بعضی را برکها ریزه و کل آن نیز ریزه و متراکم و بنفش با تارهای سفید و درین شاخها و برکها رسته و تخم آن ریزه مائل باستداره و رنک آن مانند نانخواه و طعم برک آن فی الجمله شبیه بخرفه و با حدت و حرافت و ساق سرخ آن صلب تر و مائل به بنفشی و بقدر سه چهار ذرع و مفروش بر روی زمین و برک آن نیز شبیه ببرک سفید و در میان برک و شاخهای آن شاخه بسیار باریکی رسته و بر سر آن کل آن سه عدد و زیاده ارغوانی رنک با رکهای مائل بسفیدی و ریزه و اندک خوش بو و تخم آن ریزه تر از
٣٧٠تخم سفید و طعم برک آن نیز شبیه ببرک بستانی و با عفوصت و کلو را زیاده از ان می خراشد و آنچه در ماهیت ان نوشته اند که ساق آن بقدر نیم ذرع و شاخهای آن باریک و برک آن بقدر ناخن و کل آن خوش بو و با سفیدی و سرخی شاید در ان بلاد بدین هیأت می شده باشد و مستعمل برک و تخم آنست و اهل هند بیخ آن را نیز مستعمل دارند
ص: 712
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص بستانی آن
امراض العین اکتحال عصارۀ آن جهت غشاوه و بیاض و قرحۀ چشم امراض اعضاء الغذاء و النفض و غیرها آشامیدن آن با شراب جهت استسقا و یرقان و قولنج و مغص و رفع سموم قتاله و دمامیل و اصلاح اخلاط ثلثه یعنی صفرا و خون و بلغم فاسد و ملین و مشهی و بدستور تناول برک پختۀ آن با اندک روغن بریان نموده و عرق آن نیز که بدستور برک کاسنی و کل بید انجیر مقطر نمایند جهت استسقای بارد نافع و روغن آن جهت درد مفاصل و انثیین و اکثار آن مورث درد کلو مصلح آن کاهو و کاسنی تازه و تازۀ آن موافق مزاج دواب و منقی اخلاط فاسدۀ آنها و تخم آن مهیج باه و طلای آن جهت رفع کلف مقدار شربت از تخم آن تا سه درهم و بری را برک بزرکتر و ساق درازتر و تخم آن شبیه بحلبه و کوچکتر از ان و کریه الطعم و کل آن سرخ و آن را یونچۀ کوهی نامند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن آب آن جهت صرع و درد پهلو و تقویت معده و درد آن و دفع ریاح و هیضه و برودت مثانه و تقطیر البول و ادرار نمودن بول و حیض و شیر و عرق و سعوط آن جهت صرع و جنون و نطول عصیر آن جهت تسکین وجع عقرب کزیده مؤثر و بر عضو صحیح موجب احداث وجع و لذع و جلوس در طبیخ آن جهت سرعت حرکت اطفال و بدستور تدهین بروغن آن و نیز تدهین بروغن آن جهت درد اعضا و غسول به آب عصیر آن جهت تنقیۀ بشره نافع و مصدع و مضر محرورین مصلح آن کشنیز و بقول بارده و تخم آن کرم و تر و خشک تر از نبات آن مبهی و جالی و طلای آن در رفع اوساخ و کلف وجه قویتر از بستانی و مقدار شربت آن تا سه درهم و مورث جرب مصلح آن کثیرا و مضر سینه و مصلح آن شکر ابلوج و از خاصیت آنست که چون برک و بیخ آن را بر ران چپ زن آبستن بندند باعث سهولت وضع حمل آنست و باید که بعد از وضع حمل بزودی باز نمایند و صاحب دستور الاطبا نوشته که چون بیخ سفید در سایۀ خشک کردۀ آن را با آب و یا کلاب بسایند و در چشم کشند جهت رویانیدن موی مزکان ریخته و ازالۀ دمعه و جرب مفید و چون آب برک سبز تازۀ آن را بکیرند و در نه درهم آن دوازده توله شیر کاو داخل کرده بخورند حبس بول را دفع نماید و نیز خوردن بیخ آن را از مقدار یک فلفل با یک دانۀ فلفل شروع نمایند و روزی بقدر یک فلفل از ان و یکدانۀ فلفل بیفزایند تا چهل روز که مقدار چهل فلفل و چهل دانۀ آن رسد و باز بتدریج کم نمایند جهت اکثر امراض باردۀ رطبه و حمیات بلغمیۀ مزمنه خصوص مرضی که بهندی سانجر نامند که در هر ماه یا در اوایل و یا اواسط و یا اواخر آن تپ شدیدی اکثر با حمی و نزول آب در بیضه و پاها و مواضع دیکر نیز با درد و وجع عارض می کردد بسیار نافع است*
ص: 713
بکسر حاء مهمله و سکون نون و فتح طاء مهمله و ها در آخر بعربی بروقمح و بفارسی کندم و بهندی کیهون نامند بکسر کاف فارسی و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم ها و سکون واو و نون و بریان کردۀ نیمکوفته مقشر آن را بعربی دشیش و برغل و بفارسی برغول کویند
*ماهیت ان
از حبوب مشهورۀ معروفۀ ماکوله است و اجود آن تازه بالیده سفید مائل بزردی و بعد از ان سفید آنست
*طبیعت ان
در اول کرم و در رطوبت و یبوست معتدل و تازۀ خشک نشده آن در دوم تر
*افعال و خواص ان
بهترین اطعمه اصحار کثیر الغذاء و مسمن بدن و لیکن مسدد و مضر صاحبان سدۀ عروق و احشا و خوردن خام تازۀ آن مولد کرم معده
٣٧١و مصلح آن سرکۀ کهنه و آبکامه و مضر زنان حامله و پختۀ آن نفاخ و دیر هضم و مولد ریاح و مصلح آن خوردن شیرینیها و خوردن آب بر بالای خام تازۀ نارس آن مورث قولنج ریحی و ضماد کندم ممضوغ جهت نضج دمامیل مفید برای آنکه مسخن جلد است و کندم برشته بطئ الهضم و نفاخ و بدستور مطبوخ آن در آب و لیکن چون استمراء یابد متولد می کردد از ان غذای بسیار بیشتر از سایر انحای استعمال آن و ضماد کندم سوخته با موم و روغن جهت جلای رخسار بیعدیل و آرد کندم سمید که در ان اندک نخاله باشد که خمیرۀ آن برآمده و نان از ان ترتیب دهند کثیر الغذاء و مسمن و مبهی و نان فطیر و نانی که آرد آن را بسیار نرم سوده و در ان مطلق سبوس نباشد و شسته مانند نشاسته شده باشد قابض و مسدد و دیرهضم و مصلح آن فانیذ سنجری و انجیر و فواکه مطبوخه و خوردن جوارش کمونی و فلافلی بعد از آن و آرد مطبوخ با شکر و بادام مانند حریره و اندک اندک لیسدن جهت سرفه و نفث الدم و درد سینه و کرده و تسمین بدن و تقویت باه بغایت مؤثر و بدستور مصنوع از نشاستۀ آن و مطبوخ با آب و نعناع و روغن تازه جهت خشونت سینه و ضماد آرد کندم پخته با آب و روغن زیتون جهت تحلیل اورام حاره و با آب پیاز جهت اورام بارده و نضج دمامیل و با آب کشنیز جهت ردع و تحلیل اورام حاره و خنازیر و غدد مجرب و طلای آن با سکنجبین جهت بثور لبنیه و با عصارۀ بیخ جهت منع ریختن فضول باعصاب و نفخ امعا و با شراب و یا سرکه جهت سم هوام خصوصا آرد کندم سرخ و ذرور آن بر موضع کزیدۀ سک دیوانه بغایت مفید خصوصا که بر بالای آن برک بید انجیر بندند و کفته اند چون خمیر کندم را بر موضع کزیدۀ سک چند ساعت بندند پس باز کرده نزد سک اندازند اکر سک آن را نخورد معلوم می شود که آن سک کزنده دیوانه بوده است و نشاستۀ آن را چون با رازیانه طبخ نمایند جهت زیاده کردن شیر زنان نافع و روغن کندم جهت منع قوبا خصوصا قوبای اطفال و قوبای تازه و سعفه و حزاز و کلف نافع و دستور اخذ آن در ادهان در قرابادین کبیر ذکر یافت*
ص: 714
بفتح حاء مهمله و سکون نون و فتح ظاء معجمه و سکون لام و آن را القم نیز خوانند بسبب کمال مرارت و بعربی کسب و بشیرازی کوشت و بکرمانی خرزهره و بلغتی دیکر خربزۀ روباه و بلغتی هندوانۀ ابو جهل و بهندی اندر این کاپهل و بلغتی مهاکال نامند*
*ماهیت ان
ثمر کیاهی است بقدر هندوانۀ کوچکی و نارنج متوسطی و در نهایت تلخی و نر و ماده می باشد نر آن صلب تر و کوچکتر و مادۀ آن بزرکتر و رخوتر و بهتر و مستعمل شحم مادۀ آنست که بیرون آن زرد و اندرون آن سفید مائل بزردی و متخلخل و در نبات آن ثمر بسیاری باشد و تخم آن سیاه بود و اندرون زرد سبز زبون و آنچه در بوته منحصر بیکی باشد از سموم قتاله است و در هند و بنکاله بیرون آن سرخ بسیار رنکین و سفید نیز می شود اما بسیار کم و نادر و هیأت ان اندک طولانی و نبات آن شبیه بنبات هندوانه و برک آن از ان کوچکتر و زرد رنک و بیخ آن باریک قوت ثمر آن ما دام که در پوست است تا چهار سال باقی می ماند و چون برآورند تا دو سال و باید که عند الاحتیاج شحم آن را برآورده استعمال نمایند و اکر پیشتر برآورند فاسد می کردد
*طبیعت ان
در چهارم کرم و در سوم نیز کفته اند و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
محلل و مقطع و مسهل اقسام بلغم و جاذب اخلاط بلغمیه از عمق بدن امراض الراس آشامیدن آن جهت امراض سربارد مانند صداع و شقیقه و فالج و لقوه و صرع و نسیان و منع نزلات مزمنه بچشم و چون در روغن زیتون بجوشانند و بدان سعوط نمایند جهت تفتیح سدۀ دماغی و قطور آن جهت درد کوش و مالیدن آن بر دندان جهت اسانی کندن آن و سعوط آب تازۀ ان جهت رفع زردی چشم و خوردن برک خشک آن بقدر دو درهم با نشاسته و صمغ عربی جهت اسهال سوداوی و با افتیمون و انیسون و ایارج فیقرا
ص: 715
٣٧٢جهت مالیخولیا و صرع و داء الحیه و جذام و سائر امراض سوداویه و مضمضه بطبیخ بیخ آن در سرکه جهت وجع دندان و چون جوف آن را خالی کرده در ان سرکه بریزند و بجوشانند و بدان مضمضه نمایند جهت درد دندان و تقویت لثه و روغن آنکه دو جزو آب تازۀ آن را با یک جزو روغن کنجد و زیتون ترتیب دهند جهت اوجاع و امراض بارده و جوشش سر و قطور آن جهت دوی و طنین و کرم کوش و مالیدن آن بر دندان جهت رفع درد آن و اکتحال رماد آن جهت سیاه کردن چشم ازرق بغایت مفید امراض معده و امعا و کبد و کرده و مثانه و رحم و مفاصل و غیرها آشامیدن آن بتنهائی یا با ادویۀ مناسبه جهت امراض مذکوره و استسقا و جذام و داء الحیه و داء الفیل و سائر امراض سوداویه و بواسیر و چون در ماء القراطن که ماء العسل است طبخ نمایند و بیاشامند اسهال کیموس غلیظ نماید و چون درست آن را در آب بجوشانند و بان حقنه نمایند جهت فالج و رفع قولنج بلغمی و ریحی و عرق النسا و وجع ورک و ظهر و امثال اینها نافع و شیاف آن مسهل قوی و فرزجۀ آن قاتل جنین و آشامیدن یکدرهم از روغن آن بدستور مسطور جهت اسهال بلغم و اخراج اقسام کرم معده و امعا و تدهین آن با زهرۀ کاو بر ناف نیز جهت اخراج اقسام کرم و حقنۀ آن جهت رفع قولنج مفید و اکر تازۀ آن بدست نیاید ربع رطل شحم خشک آن را در آب بجوشانند و با یک رطل روغن طبخ نمایند تا آب رفته روغن بماند و چون سر آن را بریده فلفل در جوف آن پر کرده سر آن را وصل کرده بکل حکمت بکیرند و نزدیک اجاغ دفن نمایند تا یک هفته به نحوی که نسوزد پس برآورده فلفلها را سائیده تناول نمایند جهت رفع ریاح و انهضام طعام نافع و طلای سبز تازۀ آن جهت عرق النسا و دردهای بارد و سبز مفرد یکدانه و پوست و دانۀ آن را چون بکوبند و بیاشامند و همچنین مقدار زیادی از شحم آن اخراج اقسام دیدان نماید و آشامیدن آن و ضماد آن چند مرتبه بر کف پا جهت جذام و توقف شدت آن مجرب کفته اند و طبیخ بیخ آن جهت استسقا و داء الفیل و تحلیل خون منجمد و رفع سمیت کزیدن عقرب حکایت کنند که اعرابی را چند جا از بدن او را مار کزید در ساعت دو درم آن را بیاشامید صحت یافت و کویند چون سر آن را بریده چند پارچۀ عروق که بفارسی روناس نامند در ان فرو برده سر آن را وصل نموده بکل حکمت بکیرند و نزدیک اجاغ دفن نمایند تا یک هفته به نحوی که نسوزد پس برآورده عروق را از میان آن برآورند و خشک نمایند و وقت حاجت به آب لیمو سائیده بر کاف دست ضماد نمایند دو سه مرتبه بعون اللّه تعالی رفع می کردد مجرب است و ضماد برک آن با آب و نشاسته جهت قطع سیلان خون منفجر و تحلیل اورام و پاشیدن آب طبیخ آن در خانها جهت کشتن کیک و منع تولد آن مؤثر و بخور آن جهت ادرار حیض مفید و تعلیق بیخ آن بر کمر جهت نزول آب در بیضه کویند موثر است و تخم آن مسهل و مقئ و مورث دوار و چون مکرر بشویند و در آب نمک بخیسانند تا تلخی آن زائل کردد پس بکوبند و با شیر و خرما بجوشانند و بخورند جهت صحت بدن مفید الزینه چون حنظل را سوراخ کرده دانهای آن را بیرون آورند و روغن زنبق در ان پر کنند و سوراخ آن را بقطعۀ حنظل مسدود کنند و بخمیر بکیرند و بر روی آتش بکذارند تا چند جوشی بخورد خضاب نمودن بدان و آشامیدن آن در حمام جهت سیاه کردن موی و منع سرعت سفیدی آن مجرب دانسته اند و روغن آنکه در امراض راس ذکر یافت جهت منع ریختن موی نافع است و کویند چون آن را از میان دوپاره نموده بر بدن فرسی که بران کنه بسیار باشد بمالند در دو سه دفعه زائل کردد مقدار شربت شحم آن از نیم درهم تا یک درهم و کفته اند که زیاده از نیم درهم نباید استعمال نمود و نباید که استعمال نمایند آن را مکر در سردی هوا و زمستان و در کرما و محرور المزاج را استعمال آن جائز نیست جهت آنکه
ص: 716
٣٧٣مکرب و موجب مغص است و بسا است که عمل نمی کند و موجب امراض می کردد خصوصا صداع و امراض معده و مقعده و انفتاح افواه عروق و جریان خون صالح است از برای مبرودین و بلغمی مزاجان و مرطوبین قوی المزاج غلیظ الطبع و مستعملین میاه و اغذیۀ غلیظه و شیر و پنیر و امثال اینها کسی که ارادۀ استعمال آن دارد باید که بتنهائی نخورد بلکه با مصلح آنکه صمغ عربی و یا کثیرا و یا مقل الیهود و یا نشاسته است هریک مفردا و یا مرکبا و با ادویۀ مناسبۀ دیکر نیز و صمغ عربی مضعف فعل آن و کثیرا معین عمل آنست و باید که بسیار نرم بسایند زیرا که جریش خشن آن مورث مغص و سحج و تقطیع امعا است و اصلاح آن بامور مذکوره است بدل آن حب الخروع است و کویند بوزن آن خردل و چهار دانک وزن آن قثاء الحمار و کویند بوزن آن حرمل است
*حواصل*
بفتح حاء مهمله و واو و الف و کسر صاد مهمله و سکون لام بهندی ککن بهیر و بمصرکی بضم کاف و سکون یا نامند
*ماهیت ان
از جملۀ طیور آبی است اندک عظیم الجثه و منقار آن بلند و پهن و سران بطرف پائین برکشته و از ان پشت خار می سازند و پایهای آن مانند پای مرغابی و پرده دار و دو نوع می باشد سفید و سیاه خاکستری رنک و سیاه آن بدبوی و پوست آن مستعمل نیست و سفید آن خوش بو و از پوست آن پوستین می سازند
*طبیعت ان
ص: 717
در دوم کرم و تر و رطوبت آن زیاده از حرارت
*افعال و خواص آن
کوشت آن غلیظ دیرهضم و مصلح آن مهرا پختن آن با دارچینی و کرویا و ادویۀ حاره تناول نمودن و پوشیدن پوستین آن موافق محرورین و جوانان و صفراوی مزاج را مضر و فرو بردن پیه خام آن جهت مغص و قولنج مفید و روغن آن محلل و ملین و مقوی اعصاب و جهت اوجاع مفاصل و دردهای بارد نافع
بضم حاء مهمله و سکون واو و راء مهمله و بزای معجمه نیز آمده است و آن را کروفس و بفارسی توز نامند
*ماهیت آن
از جملۀ اشجار قریب بدرخت خرما است برک آن مانند برک بید و از ان باریکتر و درازتر و پوست آن زرد و کل آن خوش بو و دانۀ آن مانند کندم و بلغت اندلس آن را سردوله نامند و نبطی و رومی می باشد و منبت رومی آن بلغار و اروس و صمغ رومی آن را کویند کهربا است و از اروس می آورند و بدین نحو ترتیب می دهند که پوست و چوبهای آن را برهم چیده و در زیر آن ظرفی می کذارند و در آنها آتش می افروزند تا پوست و چوبها سوخته دهنیت آن در ان ظرف چکیده مجتمع کردد و درخت رومی آن بزرکتر و برک آن درازتر از نبطی و نبطی آن بی صمغ و در مزبلها می نشانند و فتری که در حوالی آن و در ان مزبله روید بیغائله است
*طبیعت رومی ان
در سوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
ص: 718
آشامیدن صمغ آن با سرکه جهت خفقان و صرع و تقطیر البول و بدستور ضماد آن بدون سرکه جهت خفقان و منع سیلان رطوبات بمعده و امعا و عرق النسا و قطع حمل و تفتیح سده نافع و کل آن قاطع نزف الدم جمیع اعضا و برک آن با سرکه جهت نقرس و فرزجۀ آن با سرکه بعد طهر معین بر حمل نیز کفته اند و طبیخ چوب آن مجفف قروح و آکله و روغن آنکه مذکور شد قوی التاثیر و خوش بو و در افعال قریب بروغن بلسان است و نبطی آن در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
العین اکتحال ثمر تازۀ آن با عسل جهت غشاوه الاذن قطور آب برک تازۀ آن جهت درد کوش و آشامیدن یک مثقال از پوست آن جهت عرق النسا و تقطیر البول نافع و قاطع حمل زنان است خصوصا با اندکی حب الکلی و عسل و برک آن نیز بدستور همین اثر دارد چون بعد طهر بیاشامند بدل آن مرزنجوش ثلث وزن آن مقدار شربت آن از نیم درهم تا یک درم است
بفتح حاء مهمله و فتح یاء مشدده و ها کویند وجه تسمیۀ آن بحیه از آنست که طویل العمر می باشد و نیز کویند جهت آنست که بعد مردن بدن آن مدتی می ماند بیشتر از ابدان حیوانات دیکر و آن را بفارسی مار و بهندی سانپ نامند
*ماهیت ان
اقسام می باشد و بدترین آنها سیاه و دور از آب و کفچه دار یعنی آنکه در وقت غضب سر آن بلند و مانند کفچه می شود و در ملک هند و بنکاله بسیار بهم می رسد و مارمویزک نیز که سر آن مانند مویز سیاه و تن آن خاکی رنک می باشد و اکثر تن خود را در خاک پنهان می کند و سر بیرون چون کسی بغفلت بخیال دانۀ مویز دست بسوی آن برد او را می کزد و همچنین اقسام ردیۀ دیکر نیز می باشد و در افعی نیز ذکر یافت و نر و ماده می باشد و نر آن را دو دندان و مادۀ آن را چهار دندان و بعضی شاخدار می کویند که می باشد و برای شاخ آن نیز خواص و منافع می نویسند
ص: 719
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک و با قوت تجفیف
*افعال و خواص آن
العین اکتحال پیه آن مانع نزول آب در چشم الاذن قطور پوست مطبوخ آن در شراب جهت درد کوش الفم مضمضۀ جوشانیدۀ آن در سرکه جهت درد دندان العین چون مار سیاه خانکی را زنده در کوزۀ نوی کرده در تون حمام کذارند تا بسوزد پس برآورده با عسل سرشته اکتحال نمایند بغایت مقوی باصره الخنازیر و داء الثعلب و داء الحیه با روغن زیتون محلل خنازیر و با سرکه مزیل داء الثعلب و داء الحیه النواصیر طلای پوست سوختۀ آن با روغن تخم کتان که چند روز ممزوج کرده کذاشته باشند جهت نواصیر کهنه بسیار مؤثر الجذام و الثآلیل چون سر و دنباله و زهرۀ آن را در روغن اندازند و بجوشانند تا مهرا شود تدهین بدان جهت ازالۀ جذام و ثآلیل سریع الاثر الحمی تعلیق دندان که در حال زندکی از ان کنده باشند و بدستور تعلیق دل آن جهت ربع و تعلیق شاخ مار شاخدار جهت تپ غب مؤثر الرحم و البواسیر تعلیق پوست آنکه هر سال می اندازد که سلخ الحیه نامند و بسیار نازک براق می باشد بر ورک زنان موجب سرعت ولادت و بخور آن مسقط جنین و مجفف دانۀ بواسیر البرص تخم مار را چون با سرکه و بوره بسایند و بر برص طلا نمایند جهت ازالۀ آن مجرب دانسته اند و دیمقراطیس کفته که چون شکم مار را از سر تا دنباله بشکافند و احشای آن را بر آورند و بجای آن شاهسفرم خشک که به آب خیسانیده نرم کرده باشند پر کنند و محل شق را بدوزند و در آتش کذارند تا پخته شود پس شاهسفرم را برآورده بر برص ضماد نمایند و به بندند و بعد یک شبانروز بکشایند بالکل زائل می کرداند مجرب است و مداوای کسی که او را مار کزیده و یا کوشت و یا زهرۀ آن را خورده باشد مداوای افعی کزیده و لحم و زهرۀ آن را خورده است و در افعی ذکر یافت*
ص: 720
بکسر حا و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله بفارسی چنکال نامند
*ماهیت ان
غذائی است که از روغن و نان کرم می سازند
*افعال و خواص آن
کثیر الغذا و مسمن و غلیظ و دیرهضم و مسدد و مصلح آن سرکه و عسل است
*باب هفتم در بیان ادویه که حرف اول آنها خاء معجمه است
بفتح خاء معجمه و الف و فتح میم و الف و ضم سین مهمله و سکون واو و کسر قاف و یا لغت یونانی است و خاما بمعنی زمین و سوقی بمعنی انجیر است یعنی انجیر زمینی
*ماهیت ان
نباتی است بی ساق و بیکل و شاخهای آن بقدر چهار انکشت و منبسط بر روی زمین و پر شیر و برک آن در زیر شاخ آن رسته شبیه ببرک عدس و در زیر برک ثمری مستدیر و بیخ آن باریک و در ابار ماه رومی می رسد منبت آن سنکستان و مواضع خشک و در مصر خصوصا عین الشمس بسیار
*طبیعت ان
کرم و خشک در اوائل سوم
*افعال و خواص آن
بسیار حاد و جالی و حریف العین اکتحال آن
٣٧5با عسل جهت رفع آثار قرحۀ چشم و ظلمت بصر و ابتدای نزول آب البواسیر خوردن قدری قلیل آن با نان مسقط دانۀ بواسیر المعده آشامیدن مطبوخ آن ملین بطن و بدستور لبن آن و لیکن با خطر الثآلیل و السم و الاورام و غیرها ضماد شاخ و بدستور طلای شیر آن بر ثآلیل منکوب که مسماریه نامند و سائر انواع ثآلیل و خیلان و کزیدن عقرب و اورام بلغمی و قلع آثار ضرب سیلی بر جبهه و غیر آن و بدستور طبیخ آن و چون اغصان آن را بکوبند و بر اورام بلغمیه و ثآلیل هر نوع که باشد ضماد نمایند تحلیل دهد الرحم حمول سائیدۀ آن با شراب جهت تسکین وجع رحم نافع مضر سینه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یک قیراط است
ص: 721
که قاتل الذئب نیز نامند
*ماهیت ان
کیاهی است برک آن شبیه ببرک دلب و تیره تر و کوچکتر از ان و تشریفات این از ان زیاده و از شاخ آن شاخهای باریک دراز رسته
*طبیعت ان
در آخر سوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
بالخاصیه کشندۀ کرک است و چون بکوبند و بر کوشت خام بیفشانند و کرک بخورد بزودی خناق کند و بمیرد و لهذا آن را خانق الذئب نامند و در سائر افعال مانند خانق النمر است که مذکور می شود و ابن ماسویه آن را اسقیل دانسته و صاحب اختیارات کفته که بتحقیق خربق سیاه است
آن را قاتل الکلب نیز نامند و بهندی کلهاری کویند
*ماهیت ان
کویند اذاراقی است که بفارسی کچوله نامند و مذکور شد و یوسف بغدادی مولف ما لا یسع غیر آن دانسته ماهیت آن را کفته کیاهی است شاخهای آن باریک طولانی و دیرشکن و برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و اطراف آن تند و بسیار بدبوی و با رطوبت لزجه و زردرنک و ثمر آن در غلافی شبیه بباقلی بطول یک انکشت و در جوف آن دانۀ کوچکی سیاه و صلب
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از سموم قتاله و کشندۀ سک است در ساعت بخناق لهذا مسمی بدان کشته و کشندۀ سائر سباع و حیوانات دم دار و انسان نیز الاورام ضماد آن جهت تحلیل اورام بارده و نفخ بالغ النفع و بزودی موثر و علاج کسی که آن را خورده باشد تبرید و ترطیب و فصد است اکر طبیعت متحمل آن باشد و تقویت قلب بمفرحات بارده
ص: 722
بفتح نون و کسر میم و سکون راء مهمله و قاتل النمر نیز نامند و بیونانی افونیطن
*در ماهیت ان
اختلاف بسیار است بعضی مازریون سیاه و بعضی اسقیل و امین الدوله کل سیر صحرائی دانسته و مولف ما لا یسع و صاحب تذکره کویند که آن کیاهی است غیر مازریون ساق آن بقدر شبری و برک آن شبیه ببرک قثاء و از ان کوچکتر و با خشونت و از سه عدد تا چهار عدد زیاده نمی شود و بیخ آن شبیه بعقرب و براق درخشنده مانند شیشه
*طبیعت ان
در چهارم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
از سموم قتاله و در سباع سریع التاثیر خصوصا کرک لهذا آن را خانق النمر نامند الخواص چون عقرب نزدیک آن رود و یا آن را نزدیک عقرب آورند هلاک می کردد و در اطلیه رادع اورام حاره و مسکن درد چشم و مسقط دانۀ بواسیر و نیم درهم آن کشنده بسدر و خناق و تشنج و بسته شدن زبان و سیاهی رنک بدن و علاج و تریاق آن کمافیطوس با شراب صعتر و یا سداب و یا فراسیون و یا افسنتین و یا جرجیر و یا قیصوم و یا آشامیدن ماء الرماد با شراب است و قئ و حقنه فرمودن
بضم اول و فتح باء موحدۀ مشدده و الف و کسر زای معجمه و یا بفارسی نان کلاغ و پیزک و خیرو و بترکی ابم کماجی و در مازندران کیاه آن را نحیلک و بشیرازی خطمی کوچک نامند
ص: 723
*ماهیت ان
مولانا نفیس کفته که سه نوع
٣٧6می باشد یکی بستانی و آن مخصوص با سم ملوخیه و ملوکیه است و دیکر بری و آن دو نوع است یکی عظیم و آن مخصوص باسم خطمی است و دوم صغیر و آن مخصوص باسم خبازی است و بفارسی خیرو نامند و از مطلق آن مراد نوع صغیر بری است که برک آن مستدیر و بیمزه و اندک خشن خصوص پشت برک آن و کل آن کوچک و سرخ مائل به بنفشی و تخم آن مدور اندک پهن و در وسط آن تقعیری و رنک تخم بعضی نوع سفید و بعضی مائل بسیاهی و نبات آن کوچکتر از خطمی و لعاب پوست بیخ و پوست ساق آن بسیار کمتر از خطمی و در تری و تازکی اندک لعابی دارد و چون خشک و کهنه شود با کل برطرف می کردد و منبت آن زمینهای نمناک و در خریف و در بعضی بلاد در اول بهار می روید و خودرو و مزروع هر دو می باشد و خریفی تا بهار و ربیعی تا تابستان می ماند و یک نوع دیکر نیز دیده شده که برکهای آن ریزه و نرم و کل آن کوچک که در بهار می روید و تا تابستان می ماند و نبات این بسیار بلند نمی شود بلکه بعضی اندک بر زمین مفروش می باشد و برک کل اینها همه سوای خطمی بلند و سرخ مائل به بنفشی و کرنائی شکل و بعضی بزرک و بعضی کوچک و کل خطمی بزرک و مدور و پهن و بعضی سرخ و بعضی سفید و زرد نیز می باشد چنانچه ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
ص: 724
*طبیعت ان
در اول سرد و تر و کویند در دوم و بعضی معتدل در برودت و حرارت و بعضی بری آن را مائل بحرارت دانسته اند
*افعال و خواص آن
با بورقیت و قوت متضاده و معتدل الهضم و ملین طبع و منضج و رادع و مفتح سدۀ کبد و مدر بول و زیاده کنندۀ شیر العین ضماد برک آن که در دهن مضغ نموده باشند با نمک جهت تنقیۀ نواصیر چشم و بینمک جهت التیام آن جبر الکسر و الاورام و السموم و حرق النار ضماد سائیدۀ آن جهت شکستکی اعضا و تحلیل اورام حاره و کزیدن زنبور و مکس عسل و با زیت و با روغن کل جهت سوختکی آتش و باد سرخ و کزیدکی عقرب و ضماد خشک آن با بول جهت قروح سر و رفع نخاله الصدر و المعده و الکبد و آلات البول و السموم آشامیدن نیم رطل طبیخ شاخ آن با شکر جهت سرفه و بحه الصوت و رفع خشونت آنکه حادث از حرارت و یبوست باشد و درد سپرز و یرقان و جرب و قرحۀ امعا و زحیر و قرحۀ مثانه و حرقت بول و تفتیح سدد و ضماد طبیخ بیخ و برک آن جهت ادویۀ قتاله و رتیلا و درد کرده نافع الرحم جلوس در طبیخ برک آن جهت صلابت رحم و تلیین اورام مقعده و چون برک تازۀ آن را سائیده و با کره تازۀ کاوی بر بدن بمالند هیچ کزنده او را نکزد و برک تازۀ نورستۀ کوچک نازک آن را پخته می خورند و بهترین استعمال آن در ماکول طبیخ آن بالحوم طیور است و مرخی معدۀ ضعیفه و مضر امزجۀ باردۀ رطبه مصلح آن در محرورین ترشیها و در مبرودین فلافلی و معجون کمونی مقدار شربت از آب آن تا پنجاه درم و تخم آن سرد و تر و کثیر اللعاب و مزلق و مغری و ملین بطن و جهت سرفۀ کرم و خشک و کرفتکی آواز و رفع نزله و تقویت امعا و سحج و قرحۀ کرده و مثانه و دفع لذع ادویۀ حارۀ حاده و دفع کزیدن زنبور و رتیلا و با تخم حند قوقای بری بالسویه جهت درد مثانه و حقنۀ آن جهت رفع سوزش امعا و رحم و مقعده و با عسل جهت درد جکر الاورام و الاوجاع ضماد آن بتنهائی و یا با جو مقشر جهت اورام حاره و اوجاع و اورام صلبۀ حاره و ضماد تخم و برک آن جهت کزیدکی زنبور نافع مضر معدۀ ضعیف مصلح آن ربوب فواکه مقدار شربت آن تا پنج درهم بدل آن تخم خطمی و کل آن جهت قرحۀ کرده و مثانه شربا و ضمادا و شاخهای آن جهت وجع روده و مثانه نافع *و خبازی بستانی را برک دراز و کل زرد و کوچکتر از کل خیار و در پنبه زارها بسیار می روید و ببلندی کیاه پنبه می شود تخم آن سیاه و دراز شبیه بشونیز و بسیار تلخ و غلاف آن شبیه بکرم و مائل بسبزی
ص: 725
*طبیعت ان
در برودت و رطوبت زیاده از بستانی و ملین طبع و سینه و رافع خشونت آن و مصفی صوت و مهیج حرارت بسبب لطافت
٣٧٧و بجهت تپهای حاره نافع مضر معدۀ بارد مصلح آن ادویۀ حاره و تخم آن مسهل قوی اخلاط غلیظه و مفتح سده و جهت عرق النسا و آب آن با شکر جهت دفع اخلاط محترقه و ضماد ممضوغ آن جهت تحلیل اورام و تسکین درد کزیدن عقرب نافع مقدار شربت آن تا دو درهم است
بضم اول و سکون باء موحده و زای معجمه بفارسی نان و بترکی چرک و بهندی روتی و با نکریزی بریت نامند
*ماهیت ان
از اکثر حبوب ترتیب می دهند بدین نحو که هریک از حبوب را که می خواهند آس نموده پیخته خمیر کرده پخته تناول می نمایند و بهترین همه نان کندم فربه رسیدۀ سفید تازۀ مغسول است که سائیده سبوس آن را بقدر اعتدال جدا کرده خمیر نموده خوب سرشته و کذاشته باشند تا خمیر آن برآمده پس در تنور معتدل طبخ باعتدال نموده باشند و با شیر و روغن که ترتیب می دهند آن را شیرمال می نامند و بهترین همه اقسام است و انواع این بسیار است و اکر شیرین خواسته باشند با شیرۀ شکر و دوشاب نیز ترتیب می دهند و بران زردۀ تخم مرغ می مالند برای رونق آن و ابازیر مانند کنجد مقشر و رازیانه و نانخواه و زیره بران می پاشند و یا در خمیر داخل می نمایند و لیکن غیر آبی آن همه بطئ الهضم و غلیظ است اما مقوی کرده
*طبیعت آن
راجع بطبیعت حبوب مصنوعه از ان است
ص: 726
*افعال و خواص آن
نان کرم مسخن و مجفف رطوبات معده و خائیدن آن جهت رفع کندی دندان مؤثر و نان سرد مرطب بدن و تازۀ آن سریع الانحدار و مسمن بدن و مقوی آن و خشک آن دیرهضم و مجفف و اقسام آن مورث تشنکی و با ابازیر مذکوره و حلبه و سیاهدانه مشهی و دیرهضم و مفتح و مجفف و محلل ریاح و با خشخاش منوم و قابض و نان فطیر و آنچه آرد آن را نرم پیخته و سبوس آن را تمام کرفته باشند دیرهضم و مسدد و نفاخ خصوصا که با شیر و یا با روغن و شیرینی خمیر نموده باشند در اکثر امزجه نه کل بخلاف نخاله دار آنکه همه را نافع است و نان جو سریع الهضم تر از نان برنج و مبرد و قلیل الغذا و جهت اسهال و تپهای حاره که بی ضعف معده باشد نافع و نفاخ و در مبرودین مورث قولنج مصلح آن ماء العسل و مرق کوشت و شکر است و نان برنج سرد بسیار خشک و معطش و مسدد و مقوی بدن و کثیر الغذا و جهت اسهال صفراوی و دموی و نیکو کردن رنک رخسار مؤثر و نان کندم و برنج و جو که با شکر ترتیب داده باشند بدون روغن سریع الهضم و بهترین اقسام نانها است در بعضی امزجه و نان آرد نخود باقلی و بلوط و ارزن بطئ الهضم و مسدد و قلیل الغذا و قابض و با ترشی بغایت مضر مصلح آن روغن و شیرینی ها است
بفتح حاء مهمله و واو و الف و کسر راء مهمله و سکون یاء نسبت
ص: 727
*ماهیت ان
نانی است که در کرفتن سبوس آن بسیار مبالغه کرده باشند و کندم آن سفید بالیده باشد که نان آن سفید کردد و بهترین اقسام نانها است و حواری بمعنی سفید است و در روم و فرنک نان را خوب سفید مرتب می نمایند بهتر از جاهای دیکر
بضم خا و سکون شین معجمتین و فتح کاف و الف و راء مهمله
*ماهیت آن
نانی است که کندم آن را ناشسته و سبوس آن را ناکرفته ترتیب می دهند
*افعال و خواص آن
سریع الانحدار و غیر مسدد در بعضی امزجه و ملین طبع و مولد خون سوداوی و مضعف بدن و مورث بواسیر و جرب و مصلح آن شیرینیها است و روغن و شیر تازه دوشیده
بفتح سین مهمله و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله که مشهور بنان میده است نانی است که در کرفتن سبوس آن مبالغه کرده باشند سریع الانحدار و کثیر الغذا و مورث سدۀ جکر و سنک کرده و مصلح آن انیسون و رازیانه و شکر و سکنجبین بزوری است
٣٧٨
بفتح طاء مهمله و الف و فتح باء موحده و سکون قاف نانی است که خمیر آن فطیر باشد و نازک ساخته بر روی طابق آهنی که معرب تابۀ فارسی است که بفارسی ساج نیز نامند پخته باشند قابض و سریع الانحدار و موافق اسهال بواسیری است و این را نان ساجی نیز نامند
بفتح طاء مهمله و الف و ضم باء موحده و سکون واو و نون نانی است که در کرفتن سبوس آن مبالغه کرده باشند و با روغن ترتیب دهند و رقیق باشد مشهور بکسمه است کثیر الغذا و مولد خلط متین و دیرهضم و مضر محرورین
ص: 728
بضم فا و سکون راء مهمله و کسر نون و سکون یا نانی است که در فرن بپزند و اقسام می باشد از ان جمله کماج است و دیکر بکسمات و دیکر نان سنکک و این جهت مرتاضین و صاحبان اعمال شاقه موافق و فرن آنست که مکانی مجوف که از سنک و کج و یا از خشت پخته اندک وسیع می سازند و بر ان دودکش مانند تون حمام قرار می دهند و در ان سنک ریزه بسیار بضخامت چهار انکشت و زیاده می ریزند و فرش می کنند و در یک کنار آن آتش می افروزند و در آن را بند می کنند تا خوب کرم شود و دود آن زائل کردد و خمیر کماج را با آب نخود خیسانیده خمیر می نمایند تا بجوش آمده با اندک شیرینی و روغنی خمیر می کنند و می کذارند تا برآید پس در کماج دانها کرده سر آنها را بسته بالای ریکهای کرم در ان فرن می چینند تا پخته و برشته کردد و بکسمات را نیز به آب نخود خیسانیده خمیر می نمایند و بهر شکل که می خواهند می سازند و در ظرفی چیده و یا بر روی ریکهای کرم بلا واسطه می کذارند تا پخته کردد پس برمی آورند و اکر خشک و دوآتشه خواهند همان را درست و یا لوزی و یا غیر آن بریده در ظرفی چیده بر روی ریکهای کرم می کذارند تا رطوبت آنها خشک شود و برشته کردد و خمیر این هر دو برآمده سبک و زودهضم می باشد و نان سنکک آنست که خمیر آن اندک رقیق و فطیر می باشد آن را پهن نمود بزرک و یا کوچک که اندک نازک باشد و بر ان ریکهای کرم می اندازند و ابازیر مطلوبۀ مذکوره در خبز بران می پاشند تا پخته و برشته کردد پس برمیآورند و کرماکرم این نان بسیار لذیذ و روغنی این الذ می باشد و پزندۀ نان سنکک باید که بسیار صاحب وقوف باشد و در شهرهای ایران خصوص کرمان خوب می پزند و در کرمان بسیار بزرک تا سه ذرع طول و عرض یک ذرع دست و کسری می سازند
ص: 729
بفتح خا و باء یک نقطه و ثاء مثلثه جرم اجسادی است که در حین کداختن از انها جدا شود
*طبیعت
مجموع آن
خشک است و در حرارت و برودت مختلف
بفتح حا و کسر دال مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله و آن را بفارسی نوش و ریم آهن و بشیرازی رمه و بهندی لوهه کاکوه یعنی فضلۀ آهن و مدبر آن را کیت بکسر کاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و تاء هندی نامند
*ماهیت ان
چرکی است که در وقت کداختن از آهن جدا می شود و بهترین خبثها است و مستعمل مدبر مغسول آنست یعنی سائیده در سرکه خیسانیده و خشک نمودۀ شستۀ آن و هرچند مبالغه در سحق آن زیاده نمایند بهتر است و برای امراض چشم و کوش بی سرکه باید که باشد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
بغایت مجفف و مقوی معده و قلب و دماغ و مانع نزف الدم و ادرار حیض و مانع حامله شدن و جهت بواسیر و طحال رطب و رفع رطوبات باطنی و قرحۀ امعا و مثانه و استرخای مقعده و سلس البول و تحلیل اورام مجرب العین اکتحال آن جهت خشونت پلک چشم الاذن قطور آن جهت پاک کردن چرک کوش الصدر با عسل جهت تصفیۀ صوت الباه با زردۀ تخم مرغ بقدر یک دانک
٣٧٩جهت تحریک باه مرطوبین و مایوسین السموم با سکنجبین جهت ادویۀ قتاله البواسیر با شراب کهنه جهت قطع خون بواسیر الرحم فرزجۀ آن با پشم پاره جهت نزف الدم رحم الاورام ضماد آن جهت تحلیل اورام حاره و شیر منعقد در پستان الصدر و الزینه چون آن را بیست بار با آب و عسل بسایند و خشک کنند پس در روغن زیتون بقدر آنکه سه انکشت بالای آن آید بجوشانند تا ثلث روغن بسوزد و با حرف بابلی و عسل لعوق سازند و هر روز دو انکشت از ان تناول نمایند جهت تصفیۀ صوت و نیکوئی رنک رخسار و اخراج فضلات بدن بیعدیل و بدستور چون با روغن زیتون بجوشانند و با عسل معجون سازند و هر روز مقدار قلیلی بقدر حاجت از ان تناول نمایند مضر شش مصلح آن کثیرا و عسل مقدار شربت آن تا دو دانک و زیاده از ان مجوز نیست و از خوردن آن عارض می کردد حالتی که از خوردن برادۀ آن بهم می رسد و علاج آن نیز همانست و طریقۀ تدبیر آن و مرکبات مصنوعه از ان در قرابادین ذکر یافت
ص: 730
بفتح ذال معجمه و ها و سکون باء موحده ثفل طلا است
*طبیعت ان
لطیف تر از همه
*افعال و خواص آن
قویتر از خبث الفضه و نائب مناب اقلیمیا است و طلای آن با آب جهت رفع بدبوی زیر بغل و کنج ران مجرب
بکسر را و فتح صاد مهملتین و الف و صاد مهمله ثفل قلعی است
*طبیعت آن
بغایت سرد و خشک و قابض
*افعال و خواص آن
مغسول آن جهت التیام جراحت چشم و تقویت باصره و منع ریختن مواد بچشم مؤثر و مانند رصاص محرق است بدل آن اسفیداج رصاص
بکسر فا و فتح ضاد معجمۀ مشدده و ها ثفل نقره است بهترین آن سبز رنک نازک آن
*طبیعت ان
سرد و خشک و بغایت قابض و با قوت جاذبه و مجففه
*افعال و خواص ان
طلای آن جهت قروح چشم و سعفه و جرب و بواسیر و نواسیر و التیام جراحت و بدستور در مراهم جهت سه مرض اخیر نافع
بضم نون و فتح حاء مهمله و الف و سین مهمله ثفل مس است و در قوت قریب بخبث الحدید و از ان ضعیف تر و ملطف و جالی و در ادویۀ چشم و زخمها مستعمل و خوردن آن سم قاتل است
بضم خاء معجمه و فتح باء موحدۀ مشدده و ها بشیرازی شفترک و باصفهانی خاکشی و به تبریزی سوردن و بترکی شیوران و در مازندران کیاه آن را شلم بی نامند و در هند مشهور بخوب کلان است
ص: 731
*ماهیت ان
تخمی است ریزه و اندک طولانی و دو نوع می باشد یکی ریزه و رنک آن مائل بسرخی و طعم آن اندک مائل بتلخی و دوم از ان بزرکتر و رنک آن سرخ مائل بتیرکی و هر دو خودروی در صحراها و باغها و دامن کوهها بسیار می شود و در ایام بهار و کیاه نوع صغیر آن یک و نیم ذرع نهایت دو ذرع و برک آن طولانی شبیه ببرک جرجیر بری و تند طعم و شاخهای آن باریک و متفرق و تخم آن در غلافی باریک رقیق بر اطراف شاخها رسته و کیاه کبیر آن تا بسه ذرع و شاخهای آن متفرق و غلیظتر و برک آن بزرکتر و عریضتر و تندتر و غلاف تخم آن نیز بزرکتر و طعم تخم آن نیز تندتر از اول یحتمل که طبیعت نوع صغیر آن در اول دوم کرم و در اول تر و کبیر آن در آخر دوم کرم باشد
*افعال و خواص آن
مبهی و مشهی و مقوی معده و هاضمه و جهت کرفتکی اواز و نیکوئی رنک رخسار و تحلیل مواد نخاع و جدری و حصبه و شری و برودت احشا و یکدرهم و نیم آن جهت نفث اخلاط سینه و رئه و با شیر مسمن و نیکو کنندۀ رنک رخسار و محرک باه خصوصا با دو وزن آن شکر که ده روز بنوشند و بدستور چون ده روز هر روز دو مثقال آن را با چهار مثقال شکر سفید کف نمایند و صاحبان سوداوی مزاج را نیز نافع و سه درهم آن جهت
٣٨٠رفع سمیت ادویۀ همیه و هیضه خصوصا که سنکشو نموده با کلاب و یا آب خالص آن مقدار بجوشانند که شکفته کردد و نیم کرم بیاشامند و چون قئ شود باز بدستور بیاشامند تا قئ بند کردد و جهت هیضۀ صفراوی با آب برک کاسنی تازه مکرر بتجربه آمده و ضماد آن جهت قرحۀ چشم و ورم بناکوش و پستان و انثیین و نقرس و ورم صلب سرطان و مشوی آن در خمیر جهت سرفۀ مزمن و جهت شش و جکر و فرزجۀ آن جهت اعانت بر حمل و قروح رحم نافع و مصدع مصلح آن کثیرا مقدار شربت از کبیر آن تا دو مثقال و از صغیر آن تا سه مثقال بدل آن در امر باه و تسمین و مانند آن تودری است که بزر الخمخم نامند و کسانی که خبه را بزر الخمخم دانسته اند اشتباهی است که ایشان را واقع شده و اصل آنست که غیر آنست
ص: 732
بفارسی خاکینه نامند و با سبزیها کوکو کویند کثیر الغذا و دیرهضم و مولد خلط غلیظ و با دارچینی و خولنجان و ادویۀ باهیه مقوی باه است
بثای مثلثه سرکین است و از مطلق آن مراد سرکین کاو است و در اخثاء البقر مذکور شد
بفتح خاء معجمه و ضم ثاء مثلثه و واو و بتاء دو نقطه از بالا که مخفف خاتون ترکی و بلغت اهل خطا بمعنی بزرک آمده است مانند لفظ خان و هر دو مرادف هم اند
*ماهیت ان
کفته اند نام مرغی است که بفارسی رخ نامند بقدر کرکدنی و از ان بزرکتر و طعمۀ آن اکثر اوقات می کویند که فیل است و در بلاد چین و زنج و ترک یافت می شود و از استخوان پیشانی آن جهت ملوک قدح می سازند و از خاصیت آن آنست که چون بر بالای آن طعام مسموم کذارند عرق کند و همچنین است سائر استخوان بدن آن و امین الدوله کفته که شاخ آهوی مشک دار است و همین اثر برای آن بیان کرده و کویند جهت اسهال نیز بغایت نافع است و صاحب تحفه نوشته که مؤلف تذکره کوید که در سر اندیب یافت می شود و خوردن بیضۀ آن بقدر ده درهم جهت حکه و جرب و سدۀ جکر نافع و بخور استخوان آن باعث افاقۀ مصروع و زبل آن جهت رفع آثار و سنکدان آن جهت بواسیر ضمادا مفید و صاحب حیوه الحیوان نوشته که ارسطاطالیس کفته در نعوت که آن طائری است عظیم الجثه و در بلاد چین و بابل و ترک بهم می رسد و کسی زنده آن را ندیده مکر استخوان مردۀ آنکه کوشتهای آن جدا شده و ریخته استخوان خالی مانده و از خاصیت آن حیوان آنست که چون بوی سم بشنود حذر کند و بکریزد و عرق کند و حس او برطرف شود و دیکران کفته اند جایی که بهم می رسد در زمستان و تابستان در راه آن سموم بسیار است و چون بوی سم را بشنود حذر کند و بمیرد پس استخوان آن را بکیرند و از ان ظروف و قبضۀ کارد و خنجر و غیرها سازند و چون بدان استخوان بوی سم رسد از ان عرق ترشح نماید و طعام مسموم را چون در ان کذارند و یا بران نهند عرق کند و بدان علامت معلوم کردد که مسموم است و مغز استخوان آن طائر سم کل حیوانات است و مار از استخوان آن بکریزد و نزدیک آن نرود مترجم صیدانه ابو ریحان کفته که یکی از رسولان ملوک چین کفت که استخوان پیشانی حیوانی است که در هیآت شبیه بکاو نر است و سبب رغبت آدمیان بدان آنست که چون نزدیک زهر برند جرم آن عرق کند ابراهیم سندی چنین حکایت کند که یکی از ثقات که باطراف بلاد چین کشته بود چنان کفت که با طایفۀ در سفر چین رفیق بودم تا روزی از روزها در وقت استوای آفتاب جرم خورشید از چشم ما غائب شد و عالم تاریک کشت و یکدیکر را نمی دیدیم چون اهل چین آن حال مشاهده کردند بسجده افتادند و سر از سجده برنداشتند تا آفتاب پدید نشد و جهان روشن نکشت چون سر از سجده برداشتند از ایشان سوال کردم که سبب تاریک شدن عالم ناکاه و سجده نمودن شما چه بود
ص: 733
٣٨١کفتند آنچه بر روی آفتاب پدید آمد بان عظمت خدای ایشان است و آن سجده خداوند خود را کردند چون معتقد ایشان معلوم شد از صفت آن سوال کردم چنان تقریر کردند که او مرغی است بغایت بزرک و با هیبت و مسکن آن بیابانها میان چین و بلاد زنج است و در ان بیابانها فیلان وحشی می باشند که بهیچ طریق اهل نمی شوند طعام آن مرغ آن فیلان می باشند و آن حیوان را ختو کویند بطریق تعظیم چنانچه خاتون و خان و چنانست که کوئی خاتون در اصل ختون بوده است در لغت ایشان که در لغت پارسی متداول شده است مؤلف کوید که اکثر این سخنان اصلی ندارد و آنچه دیده و شنیده شده که از بلاد چین استخوانی شبیه بکلۀ مرغی می آورند سفید و سرخ حنائی رنک خالدار و از ان زهکیر می سازند و می کویند برای دفع سموم نافع است
بفتح خا و را و الف و کسر طاء مشاله هر سه مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون امعاء الارض و حمر الارض نیز و بهندی کیچوه بکسر کاف نامند
*ماهیت ان
کرمهای سرخ طولانی است که در زمینهای نمناک خصوصا مانند باغچها و در سرکینها در کرما که بارش شود و در اوائل سرما نیز بهم می رسد
*طبیعت ان
در اول کرم و تر و با رطوبت غریبه
*افعال و خواص آن
آلات البول آشامیدن سه درهم سائیدۀ آن یا دوشاب انکوری جهت ادرار بول و با آب کوشت جهت قوت باه بسیار مجرب الحلق و الصدر و آلات الغذاء و غیرها جوشانیدۀ آن در روغن کنجد جهت خناق و سرفۀ کهنه بغایت آزموده و مسحوق آن با روغن بادام بالخاصیه جهت فتق امعا و التیام آن مجرب دانسته اند و جهت عسر ولادت و رفع سنک کرده و مثانه و با شراب مغیر رنک بدن یرقانی در همان ساعت الاذن قطور مطبوخ آن با پیه مرغابی جهت تسکین درد کوش و بازیت در کوش مخالف نیز مسکن وجع آن و چون بران نمک پاشند و آبی که از ان بهم رسد در کوش بچکانند جهت تسکین درد کوش نافع الحلق و غیره ضماد آن جهت ورم حلق و لهاه و منع نزلات و طلای تازۀ آن جهت التیام عصب مقطوع مجرب بشرط آنکه تا سه شبانه روز بندند و نکشایند و بدستور جهت جراحت اعضای عصبانی مؤثر و با غبار آسیا جهت استحکام مفصلی که از جای خود حرکت کرده باشد و جهت ضربه و سقطه و تسکین اورام حاره و با روغن دانۀ زردآلو جهت بواسیر و مطبوخ آن بازیت و طلای آن با زفت و برک کدو جهت بزرک کردن قضیب بغایت موثر و مطبوخ آن با قضیب حمار زنده اکلا و ضمادا درین باب مجرب دانسته اند و چون با جعل و بنات وردان طبخ نمایند طلای آن جهت بواسیر و نزف الدم و شقاق مقعده بیعدیل و در جائی یا در موسمی که خراطین نباشند و خواهند بهم رسانند باید که برک جیل که شجری است که در هند و بنکاله کثیر الوجود است قدر معتدی از ان برک را در کردی کرده خاک و آب برآن بریزند بزودی تکون می یابد و از خراطین مسی بعمل می آورند و آن چیزی شبیه باهن و حدید صینی است اندک سرخرنک بدین قسم که خراطین بسیار را جمع می نمایند و می سوزانند تا خاکستر کردد و خاکستر آن را جمع نموده می شویند و در میان آن دانها که برمی آید یک جا کرده می کذارند و دو دانک سائیدۀ ان با آب تریاق سم بیش و افیون است و چون در طعام مسموم اندازند و جوش دهند قوت و سورت آن را می شکند و کم می نماید و نکاهداشتن آن در دهان نیز جهت سم مار و اکثر سموم نافع است
ص: 734
بفتح خا و راء مهمله و الف و فتح میم و قاف و الف و نون
*ماهیت ان
کیاهی است در شکل و بو مانند سنبل الطیب و رنک آن سبز و طعم آن مائل بشیرینی
*طبیعت ان
در اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل و مجفف و در افعال مانند سنبل الطیب و از ان ضعیف تر است
٣٨٢
بفتح خا و سکون راء مهمله و فتح باء موحده و سکون قاف
*ماهیت ان
دو نوع می باشد ابیض و اسود ابیض آن بیخ کیاهی است برک آن شبیه ببرک بارتنک و از ان عریضتر و کل آن سرخ و ساق آن بقدر چهار انکشت مضموم و مجوف و چون خشک شود پوست آن مقشر کردد و بیخ آن شبیه بپیاز مستطیل و با ریشهای باریک و سفید مائل بزردی و تلخ و از شکستن آن غباری ظاهر می شود و در جوف آن مانند دام عنکبوت چیزی می باشد و منبت آن مواضع جبلیه و بهترین آن منبسط السطح معتدل الانبساط سفید سست آن است که بآسانی مفتت کردد و لحیم لعابی و از اراضی مرتفعه خشک باشد و چون بچشند اول زبان را اندک بکزد پس کزندکی آن بیشتر ظاهر کردد و آنچه مدور و اطراف آن نیز شبیه باذخر و چون بشکنند از ان کردی برآید و کم کوشت باشد ردی و غیر مستعمل زیرا که حناق آورد
*طبیعت ان
در وسط سوم کرم و خشک
*افعال خواص ان
مسهل بلغم و صفرای غلیظ و اخلاط لزجه و مخاطیه و مفتح سدد و منقی معده و جهت فالج و سرسام و صرع بلغمی و لیثرغس و سائر امراض باردۀ دماغیه و مفاصل و تفتیت حصاه و ادرار حیض و قتل جنین و اخراج آن نافع الدماغ سعوط آن مهیج عطسه العین اکتحال آن در شیافات جهت جلای غشاوه و حدت بصر الفم و غیره طلای آن با سرکه جهت قلع دندان متاکل و قوبا و جرب و برص و بهق بتنهائی و با ایرسا نیز و فرزجۀ آن مدر حیض و قاتل جنین چون با سویق و عسل بسرشند و بموش بخورانند بمیرد و سم کلاب و خنازیر باشد و چون با کوشت طبخ دهند کوشت را مهرا سازد و چون ارادۀ استعمال آن نمایند باید که اصلاح آن نمایند به پختن آن در جوف خمیر و با مخلوط بحسو جو و روغن بادام و یا مخلوط با اندک حاشا و مصطکی نمایند و بهتر آنست که ناشتا نخورند بلکه بر بالای اندک طعامی و زیاده از مقدار شربت آنکه از نیم مثقال تا یک مثقال است نباشد زیرا که زیاده آن کشنده است بقئ و خناق و تشنج و کشندۀ سک و خنزیر است و مداوای کسی که زیاده از مقدار شربت آن خورده و او را اعراض مذکوره طاری شده تبربد و تطفیه و اسهال است اکر طبیعت او محتبس باشد و نشستن در آب کرم و مسکۀ کاو بر بدن مالیدن و آشامیدن امراق دسمه مانند مرق دجاج و بوئیدن بویهای خوش و کفته اند که خوردن جرم مسحوق آن محدث تشنج است و مقئ و بهتر آن است که پنج مثقال آن را در نه اوقیۀ آب باران سه شبانه روز بخیسانند پس صاف کنند و بیاشامند و با آنکه مقدار یک رطل آن را پارچه پارچه نموده در دو قسط آب باران سه روز بخیسانند پس جوش دهند تا دو ثلث آن برود و یک ثلث بماند پس صاف نموده جرم آن را دور کرده با دو رطل عسل صافی جید بقوام آورند و کف آن را بکیرند و یک ملعقه آن بتنهائی و یا با آب کرم بیاشامند و کفته اند که چون مقئ قوی بلغم است باید کسی که شاق و یا دشوار باشد برو قئ کردن و عادی نباشد بدان و نیز پیش از عادت بقئ استعمال ننمایند بلکه عادت بتدریج و بهترین استعمال آن از برای قئ آنست که تربی را سوراخ کنند و ریشهای باریک خربق را بریده در ان ترب فرو برند و یک شب بکذارند و صبح ریشهای خربق را برآورده دور نمایند و علیل غذای رقیقی مانند شله بخورد و بعد از ان آن ترب را با سکنجبین بیاشامد و بعد دو ساعت بتکلیف قئ نماید و کفته اند چون کسی آن را خورده باشد و براز او را مرغ بخورد آن مرغ بمیرد
ص: 735
بهندی کتکی نامند
*ماهیت ان
بیخ کیاهی است سیاه پرکره مجوف و بیشتر آن مائل بتدویر و ریشهای سیاه باریک از ان رسته شبیه برشته و برک آن شبیه ببرک چنار و از ان کوچکتر و زوائد اطراف آن بیشتر و با خشونت و ساق آن کوتاه و بنفش و کل آن سفید مائل بسرخی بشکل خوشه و ثمر آن شبیه بدانۀ قرطم و تخم آن در اسهال بی مضرت تر از
٣٨٣اصل ان و تلخی بیخ آن از خربق سفید کمتر و لیکن در قوت تندتر و پرخطر
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسهل مرۀ سودا و بلغم و صفرای آمیخته با بلغم و جذاب از عمق بدن و جهت امراض بارده قویتر از سفید و در جمیع عللی که سفید موثر است این اسرع التاثیر اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و غیرها جهت شقیقه و اوجاع سر و نزولات مزمنۀ نازل در چشم و سینه و تنقیۀ سینه و احشا و مثانه و رحم و چون در شیربنیها چند روز بخیسانند و یا با جو مقشر و یا عدس جوشانیده و آب آن را بنوشند چندان مضرت ندارد و بالخاصیت تنقیه بآن کردن باعث تغیر مزاج می شود قریب بمزاج جوانی و غیر مرطوب المزاج را بغایت مضر و مضر کرده و مصلح آن کثیرا و صعتر و دوقو و فطراسالیون و فودنج و مصطکی و دو مثقال آن کشنده بخناق و اسهال مقدار شربت آن از نیم درم تا نیم مثقال بدل آن خربق سفید و کویند ماذریون و چهار دانک آن غاریقون و یا ماهی زهرج و نیم وزن آن ماذریون و بوزن آن بیخ کبر و یا کبیکج است الفم چون با کرسنه بجوشانند و بدان مضمضه کنند درد دندان را ساکن کرداند و بخور آن نیز همین عمل نماید اعضاء الغذاء اشامیدن آن با دواهای ملطف دفع کرم معده نماید و بعضی در سکنجبین می خیسانند و یا در شراب شیرین پس طبخ نموده صاف کرده بتنهائی و یا با مرق مرغ می آشامند اسهال بلغم و صفرا می نماید و کفته اند دافع سودا است از جمیع بدن و استفراغ صفرای غلیظ زیاده از سقمونیا می نماید بی اذیت الزینه و الجروح ضماد آن جهت بهق و برص و رفع ثآلیل و بردن کوشت زائد فاسد زخمها و ناصور صلب نافع و قطور و فتیله و فرزجۀ آن مانند سفید آنست و پاشیدن طبیخ آن در مواضع مانع حشرات و چون کندم و امثال آن را در طبیخ آن بخیسانند قاتل هر طیور و وحوش است که بخورد و چون با موم و کندر و زفت و با آب و روغن بیامیزند و بر جرب بمالند زائل کرداند و کویند چون نزدیک درخت انکور بروید و از ان انکور شراب سازند و بیاشامند اسهال نماید
ص: 736
بفتح خا و سکون را و فتح دال مهملتین و لام بهندی رائی نامند
*ماهیت ان
کیاهی است برک آن شبیه ببرک ترب و کوچکتر از ان و خشن و اندک تندبوی و ساق آن مربع و کل آن زرد و تخم آن مدور و سرخ و تند طعم و بری و بستانی می باشد بری آن را بعربی حرشا و بترکی قجی نامند و برک آن ریزه تر از برک بستانی و تخم آن مدور و سرخ و برک بستانی بزرکتر از بری و نوع سفید آن را حرف ابیض و بفارسی اسپند و سپندان نامند و نوع غیر تخم مدور سرخ تند طعم را بترکی ککج کویند و از مطلق آن مراد بزرک سرخ رنک تازۀ بستانی است که چون بکوبند رنک آن زرد و با دهنیت و حدت باشد و مستعمل همین نوع است
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی و جاذب اخلاط از عمق بدن و محلل رطوبات دماغی و معده و سائر اعضا و هاضم و مفتح سدد و مدر فضلات امراض الراس و المعده و الکبد و الطحال و غیرها جهت امراض باردۀ دماغیه و ریحیه مانند لیثرغس و فالج و استرخا و دردسر بارد و تفتیح سده مصفاه و تسکین نزلات بارده و تزکیۀ حواس و ذکای ذهن و تقویت اشتها و زیادتی آن و تسکین درد جکر بارد و سپرز و ضماد آن بر سر بعد تراشیدن موی آن بآهن جهت لیثرغس و نزلۀ بارد و با عسل بر پیشانی جهت صداع و سد نزلات پی درپی و تسکین وجع جکر و طحال و سعوط آن مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و انکباب آن جهت تفتیح سدۀ کوش و اکتحال آن به آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک چشم و قطور آب مطبوخ آن با عسل در چشم جهت شبکوری و در کوش و دندان جهت تسکین ضربان و درد آن هر دو نافض و چون تخم تازۀ آن را بکوبند و عصارۀ آن را کرفته خشک نمایند اکتحال آن جهت امراض عین و رفع تخیلات نافع و بدستور چون داخل ادویۀ عین نمایند و کذاشتن فتیلۀ آن با انجیر در کوش جهت
ص: 737
٣٨4درد آن و دوی طنین و غرغرۀ سائیدۀ آن با ماء العسل جهت ورم تحت زبان و ثقل و استرخای آن و درد دندان و خشونت قصبۀ رئۀ مزمنه و مضغ آن جهت اخراج بلاغم از دهان و لطوخ آن جهت تسکین ضربان و درد دندان دائم بی ورم مجرب در ساعت و چون با عسل و یا پیه و یا موم بآتش کداخته بزیت مخلوط نمایند و بر صورت و چشم بمالند رنک رو را صاف کند و کمنه الدم را زائل سازد و آشامیدن آن با عسل جهت ربو و سعال رطوبی و تقویت باه و با پودنه و شراب جهت اختناق رحم و اخراج کرم معده و آشامیدن جریش آن با آب جهت تپ بلغمی و سوداوی دوری حادث از خلط غلیظ لزج و ضماد آن با انجیر جهت نقرس و عرق النسا و داء الثعلب و جذب مواد بظاهر جلد و تسکین وجع بارد ریحی و تحلیل اورام بلغمی مزمن از هر عضو که باشد و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بدستور با کبریت و سکنجبین و با سکنجبین و کرنب جهت تحلیل خنازیر عجیب النفع و با ادویۀ مناسبه جهت تحلیل اورام صلبه و سوداویه و برص و با روغن بر قضیب جهت نعوظ مجرب و همچنین آشامیدن تخم آن نیم درم ناشتا با شراب مقوی باه و منشط و خوردن مخلوط آن با نان و یا شراب جهت اخراج کرم معده و مخلوط کردن آن با مراهم جاذبۀ جبریه و جربیه نافع و چون کیاه تازۀ آن را و یا تخم آن را با طعام بخورند طعام را هضم و معده را کرم کرداند و ورم طحال را تحلیل دهد و خوردن مسلوق و برک تازۀ آن و یا تخم آن با چغندر و خبازی بری پیش از قئ باعث تقطیع بلغم و مهیا کردانیدن از برای دفع است و بدستور مسلوق آن با چغندر جهت صرع و سدر عارض از بلغم نافع و کامخ معمول از ان خاد حریف و محرق و جالی بلغم بقوت و تسخین معده و کبد نماید باید که همیشه بیاشامند و بسیار هم و به تنهائی نیز بلکه با اغذیۀ غلیظ تناول نمایند و دافع ضرر آن کاسنی و بادام و سرکه است و صاحب اختیارات کفته که قوبائی که بهیچ چیز زائل نکردد چون بعد از حمام خردل را سائیده و قوباوا با پارچۀ خشنی آن مقدار بمالند که خون آلوده کردد پس بران بمالند زردآب بسیاری از ان جاری شود و صحت یابد و بخور آن کریزانندۀ حشرات و هوام و رازی کفته ریختن آن در سوراخ مار باعث هلاک آنست بدل آن دو وزن آن حب الرشاد و حرمل مضر محرورین و مورث تشنکی مصلح آن کاسنی و روغن بادام و سرکه است باید که در تداوی با نمک هندی و یا بورۀ ارمنی بیاشامند و زیاده از سه درهم کوبیده که مقدار شربت آنست و پنج درهم غیر کوبیدۀ آن بحسب امراض و امزجۀ و ازمنه و امکنه استعمال ننمایند و چون در آب انکور بیندازند منع جوشیدن آن کند و در کیلانات سرکۀ شیرین از ان ترتیب می دهند و روغن آنکه کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و آشامیدن آن جهت تفتیح سده اعصاب و رفع نسیان و فالج و اوجاع بارده مزمنه و تپهای مزمنه و اختناق رحم و قطور آن جهت ثقل سامعه و ورم بارد کوش و طلای آن جهت درد دندان و اختناق رحم و دردهای کهنه و تحلیل اورام صلبه و سائر اورام بارده نافع مقدار شربت آن تا سه درهم است
ص: 738
بفتح خا و سکون راء مهمله و فتح قاف و طاء مهمله و الف و نون بهندی بندا نامند
*ماهیت ان
کیاهی است که بر اکثر درختها مانند بادام و زیتون و سدر و غیرها می روید و بر آنها می پیچد و بر زمین بیخی ندارد و برک آن شبیه ببرک زیتون و مائل باستداره و کل آن سرخ رنک و تخم آن نیز سرخ و بالجمله هیأت برک و کیاه آن بحسب اشجار متکونه بر آنها مختلف می باشد
*طبیعت ان
نیز اکثری سرد و خشک و با قوت قبض و بعضی کرم و خشک دانسته اند
*افعال و خواص
آن
منقی دماغ و مقوی معده و مفتح سدد و محلل و آشامیدن آب مطبوخ آن با انجیر جهت سرفه و یک اوقیۀ آن جهت
٣٨5شکستکی استخوان و وثی عضل و قطع نفث الدم و رفع سحج و ذرور برک خشک و محرق آن نیز جهت قوبای سر به شرطی که قوبا را با بول و نمک بحدی بشویند که خون آلود کردد پس بمالند و کویند مسهل اخلاط و مجفف بواسیر است و اهل هند برای آن خواص و منافع بسیار می نویسند از آن جمله آنچه بر درخت ام غیلان بهم می رسد تعلیق ساق کیاه آن بر کمر جهت بواسیر و بدستور آشامیدن آن جهت بواسیر و اسهالی که عسر العلاج باشد و بعضی شرط نموده اند که باید روز یکشنبه قبل طلوع آفتاب کرفته در وسط آن ریسمان هفت لا بسته بر کمر بندند و باز نکنند بواسیر و اسهال الدم را مجرب است و بدستور آنچه بر درخت سدر که کنار نامند و درخت انار نیز و آنچه بر درخت بیل تکون یابد چون با شیر کاو زن بعد از حیض سیزده روز بیاشامد آبستن کردد خصوص که در حین اخذ قمر در منزل شرطین باشد*
ص: 739
بضم خا و بفتح راء مهملۀ مشدده و سکون میم لغت فارسی است بمعنی فرح
*ماهیت آن
از ادویۀ مجهوله است بعضی کفته اند اسم فارسی مریحه است و آن کیاهی است که در بساتین و مواضع سایه دار می روید و برکهای آن باریک طولانی و کل آن بنفشی و خوش بو و خوش منظر و لطیف و برکهای آن متفرق و اهل فرس آن را تعظیم بسیار می نمایند
*طبیعت ان
مائل بکرمی
*افعال و خواص آن
جالی و مقوی دماغ و منوم و زیاده کنندۀ عقل و فهم و نظارۀ آن مورث سرور و فرح و نکاهداشتن آن در کف دست باعث محبت و در آستین باعث محبوبی و روغنی که از کل آن ترتیب دهند جهت دردسر و بیخوابی و رفع توحش و چون از ان موم روغن ترتیب دهند و شب بر صورت بمالند و روز بشویند موجب نیکوئی و سرخی رنک رخسار و قبول و رافع بغض است و بعضی آن را سراج القطرب و بعضی دواء الحالبی که بیونانی اسطرطیقوس نامند و بعضی بتخفیف را بمعنی قشر بیض منقی مغسول دانسته اند
بضم اول و سکون راء مهمله و ضم نون و سکون واو و باء موحده و بفتح اول نیز آمده
*ماهیت آن
بستانی و بری می باشد بستانی آن درختی است عظیم ببزرکی کردکان و برک آن بسیار سبز املس مائل بتدویر و ضخیم هر دو طرف شاخهای آن یکی مقابل دیکری و کل آن زرد طلائی و غلاف آن بقدر شبری و کوتاه تر و ضخیم تر و سیاه و دانهای آن شبیه بباقلا و بقدر ترمس و شیرین طعم و در تنکابن کراث و در مازندران و کیلان لارکی نامند و بهترین آن بستانی خشک آنست که مغز آن بسیار شیرین صادق الحلاوه و پوست آن رقیق و از یک سال تجاوز نکرده باشد و از ان در مصر و شام رب می سازند
ص: 740
*طبیعت آن
در اول سرد و در دوم خشک و با قوت قابضه و مسهله بعصر خصوص تازۀ آن و بسیار رسیدۀ شیرین آن در اول کرم
*افعال و خواص آن
مدر بول و جهت اوجاع سینه و تقویت معده و تسمین بدن و تولید خلط جید اکر هضم یابد زیرا که بطی الهضم و نفاخ است خصوصا تازۀ آنکه یک سال بر ان نکذشته باشد و با دوشاب ادرار بول نماید و چون داخل شیر کنند شیر را لذیذ کند و اشتهای طعام آورد و جهت سرفۀ مزمن مجرب دانسته اند و خوردن آن با دانه جهت تسمین بدن و رفع فتق و ضماد پختۀ آن جهت صدمه و سقطه و امثال آن و ثآلیل و چون تازۀ آن را بر ثآلیل بمالند آن را زائل سازد و چون یک پارچۀ از دو پارچه تخم آن را بر ثآلیل بچسپانند آن را قطع نماید و تخم آن سرد و خشک و بسیار قابض و محلل اورام و جهت بروز مقعده و نزف الدم نافع و مضر معده و مجفف اعضا مصلح آن بهدانه و نبات بدل آن بوزن آن هریک از قرظ و تراشیث و عفص مقدار شربت آن تا پنج درهم است و دوم بری و آن ثمر خاری است بقدر ذرعی و شاخهای آن پراکنده و خارهای آن تند و ریزه و کل آن زرد و داغدار و ثمر آن شبیه بکردۀ کوچکی و در قزوین کیاه آن را ورک نامند و خرنوب
٣٨6نبطی مراد از ان است
*طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و بسیار قابض
ص: 741
*افعال و خواص آن
مقوی معده و قاطع نزف الدم از هر عضو که باشد و حابس اسهال و جهت یرقان و مغص و منع ادرار حیض و بواسیر و مضمضه و سنون آن جهت درد دندان و استحکام آن و پوست و بیخ نبات آن قالع دندان کرم خورده است و محتاج بکندن بآلت نیست و چون با حنا خضاب کنند مقوی موی و باعث درازی و مانع سفیدی آنست و طلای آن بر بدن جهت رفع اعیا و تقویت اعضا مؤثر و چون بکوبند و در آب بخیسانند و جامۀ رنکین را در آب آن تر کنند باعث ثبات رنک آنست و مجرب دانسته اند*
بکسر خا و سکون راء مهمله و فتح واو و سکون عین مهمله بفارسی بید انجیر و به شیرازی کنتو و بترکی کوچک و بهندی آریند نامند
*ماهیت آن
دو نوع می باشد سفید و سرخ مائل به بنفشی و دوم قویتر از سفید برک آن شبیه ببرک انجیر و شرفها از ان بلندتر و ساق آن بقدر دو ذرع و از ان بزرکتر نیز دیده شده و بیخ آن مانند نی مجوف و ثمر آن خاردار و خوشه دار و مدور و تخم آن بمقدار دانۀ قهوه و پوست آن منقط و مغز آن سفید و پرروغن و منبت آن بلاد معتدله در حرارت و رطوبت
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ملین عصب و مسهل قوی خلط بارد و منقی عروق و مقوی اعضا و جهت صداع و فالج و لقوه و رعشه و امراض بارده و ضیق النفس و سرفۀ بارد و تحلیل قولنج و ریاح و تلیین صلابات و اوجاع ظهر و مثانه و استسقا خصوصا مغز آنکه قوت اسهال آن زیاده است و برای ادرار حیض و اخراج مشیمه نافع و چون ده عدد مغز دانۀ آن را سائیده با ماء العسل بیاشامند اسهال بلغم و رطوبات مائی نماید و مرخی و مسقط اشتها است و موجب کرب و غثیان و قئ مصلح آن کثیرا و مصطکی و نعناع مقدار شربت آن از پنج عدد تا ده عدد و مستعمل مقشر آنست و بیست عدد آن مسکر قوی و بادزهر آن ریباس و عصارۀ رمان و بدل آن عشر آن دنداست و ضماد آن جهت ثآلیل و کلف و تحلیل اورام بلغمی و صلابت و تسکین اوجاع اورام و نقرس و مفاصل و با سرکه جهت ورم پستان و اواخر حمره که باد سرخ نامند برک آن ضعیف تر از حب آنست در اسهال و تریاقیت آن زیاده و آشامید عصارۀ تازۀ آن مکرر و قئ نمودن بدان جهت رفع سم بارد بیش و افیون و امثال اینها و ضماد آن با آرد جو جهت اورام حارۀ چشم و ورم زیر کلو و سائر اعضای بعیده و مقئ و مسهل و اشامیدن دو مثقال آن با شیر تازۀ دوشیده جهت تسکین وجع الفواد بارد و پوست بیخ آن جهت رفع مغص و انفتاح مجاری و سدد نافع و با ماء العسل جهت تحلیل بلغم لزج از اعضای بعیده خصوصا که تازه ساخته باشند و طلای آن جهت رفع تشنج و تلیین صلابات و درد کوش و انضمام فم رحم و انقلاب آن و جرب متقرح و قروح رطبۀ سر و ورم معده و رفع اثار کبودی جلد و با زبد البحر جهت داء الثعلب و با آب کندنا جهت بواسیر شربا و ضمادا و چون در ظرف مس کنند و بر آتش کذارند و سر آن را بظرف مس بپوشند تا خوب کرم شود و در هریک مثقال از ان یک حبۀ کافور خالص اصلی در عین کرمی سر آن را باز کرده در ان اندازند و باز سر آن را بپوشند تا کداخته کردد و فرود آورند و بکذارند تا سرد شود و همان قسم پوشیده باشد و بعد از طهارت از قضای حاجت هر مرتبه موضع بواسیر را خشک نموده این روغن را نیمکرم کرده بمالند زائل کرداند و جوشانیدۀ آن با سلخ الحیه و خردل و تدهین بدان جهت کزاز و داء الحیه و اقسام قوبا و کلف بیعدیل بدل آن روغن ترب است اهل هند بید انجیر را دافع جذام دانسته اند*
ص: 742
بهندی کهوس نامند
*ماهیت آن
نوعی از موش است بغایت بزرک که با کربه جنک می کند و بران غالب می آید
*افعال و خواص آن
بخور پوست خشک شدۀ آن جهت بواسیر مجرب و استنجا بطبیخ آن نیز همین اثر دارد و در ٣٨٧سائر خواص از موش اقوی است
بفتح اول و زای معجمه و الف و فتح میم و الف کویند که بفارسی شب انبوی و شب بوی نیز نامند خصوص سفید آن را و بعضی کل مریم نیز کفته اند در ماهیت آن اختلاف است و بعضی کویند کیاهی است بسیار خوش بو که بفارسی خیری دشتی و بشیرازی اروانه نامند و انطاکی غیر خیری دانسته و کفته که کیاهی است لطیف قریب ببنفشه و دراز در ماه الهی می روید و در حیزران می رسد و منبت آن کوهستان و میان رودخانه ها و کل آن شبیه ببنفشه مائل بکبودی و لاجوردی و بسیار خوش بو زیاده از فاغبه و قریب بنسرین و تخم آن مائل بسیاهی و اهل فلاحت بیان نموده که چون پیاز آن را بعکس هیئت اصلی غرس نمایند و یا صلیبی شق نمایند بنفشه می کردد و یوسف بغدادی صاحب اختیارات و دیکران نیز خیری بری دانسته و کفته اند که کیاهی است شاخ آن دراز و برک آن ریزه و کل آن سرخ مائل ببنفشی و آسمانجونی و خوشبوتر از کل حنا که فاغیه نامند و از کلهای حشایش بری دیکر نیز و منبت آن زمینهای رملی و نرم و از صفات و خواص خیری ظاهر می شود که خزامی غیر خیری باشد
ص: 743
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و خشک و بعضی تر دانسته اند و کل آن کرمتر از کیاه آن
*افعال و خواص آن
کل آن ملطف و مسخن و مفتح سدۀ دماغ و مقوی آن و رافع صداع و جاذب رطوبات زکامی و محلل ریاح و مقوی دل و جکر و سپرز و مفتح سدۀ آنها و مدر فضلات چون سه درهم آن را بیاشامند و فرزجۀ آن جهت تنقیۀ رحم و خوش بو کردن آن و نشف رطوبات و سیلان مزمن از ان و برودت و احداث کرمی و اعانت بر حمل و تنکی فرج و بدستور آشامیدن آن و طلای خشک آن جهت تقویت عصب و خوش بو کردن عرق و ضماد آن با آرد جهت اندمال جراحت و تحلیل ورم آن و بخور آن جهت رفع بدبوئی عفونات و روغنی که از ان ترتیب دهند قائم مقام نفط است و مصدع محرورین مصلح آن مورد مقدار شربت کل آن تا سه درهم بدل آن بابونه است و پیاز و برک و تخم آن در افعال ضعیف تر و غیر مستعمل اند*
بفتح خا و سکون زای مشدده
*ماهیت ان
باصطلاح قدیم اسم ثیابی است که از ابریشم و پشم و کج که بعربی قز نامند ترتیب می دهند و خز خالص لباسی است که از موی بسیار نازک که در زیر مویهای خشن بز و امثال آن می باشد که بفارسی کرک نامند ترتیب دهند و باصطلاح جدید پوست حیوانی است از سمور کوچکتر
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
پوشیدن آن جهت حفظ حرارت و دفع ضرر سردی از پشت و کرده و جهت فالج و نقرس و ضعف باه و رفع جذام و حکه سریع الاثر و آشامیدن آن جهت فتق اعصاب و اعضای عصبانی و ذرور سوختۀ آن جهت قطع نزف الدم و خشک کردن جراحات نافع*
ص: 744
بفتح خا و زای معجمتین و سکون فا بفارسی سفال نامند
*ماهیت ان
معروف است
*طبیعت ان
بسیار خشک و باندک حرارت
*افعال و خواص ان
ضماد اقسام آن جهت ورمهای نرم و قروح اعضای یابسه المزاج مانند غضروف و وتر و جهت انسلاخ جلد و سفال نو با مرهمها جهت التیام جراحات و با سرکه جهت حکه و جوششها و حزاز و سعفه و جرب و نقرس و با موم روغن جهت ورمهای مزمن و خنازیر و غدد و ذرور سفال چینی نرم کوفته جهت جلای بیاض طبقۀ قرنیه و سنون آن جهت جلای دندان و تقویت لثه و قطع خون آمدن آن مضر اعصاب دماغی و مصلح آن روغن بنفشه و روغن نیلوفر و طلای خزفیکه در ان نمک یا خزف پارهائی که در نمک و یا سنک ریزهائی که در نمک پیدا می شود جهت تحلیل اورام بلغمیۀ باردۀ هر عضو و اجفان چشم مؤثر
بفتح خاء معجمه و تشدید سین مهمله بفارسی کاهو و بترکی خاس نامند
*ماهیت ان
نباتی است معروف بستانی و بری می باشد بستانی دو صنف است یک صنف برک آن عریض و بلند تا بیک ذرع و نیم و چرب و شیرین و نازک و در ایران و عربستان و روم و غیرها در موسم بهار می روید و وفور دارد و در هندوستان و بنکاله در موسم زمستان که باران نمی بارد می روید و لیکن بوفور و خوبی و بزرکی آن بلاد نمی شود و صنف دوم از بستانی فرنکی است و آن نیز دو صنف می باشد یک صنف برک آن سبز کمرنک و بسیار نازک و چرب و شیرین و صنف دیکر سر برکهای آن اندک بنفشی و نازکی و چربی و شیرینی این از ان کمتر و برکهای این هر دو صنف درهم پیچیده مانند غنچه و مدور و هر سال تخم آن را تازه بتازه از فرنک می آورند و در زمستان می کارند و هرچند هوا سردتر باشد خوب تر و نازکتر و پیچیده تر می شود و اما خس بری برکهای آن باریکتر و بلندتر و بی چربی و اندک سخت تر و سبزتر از بستانی و تلخ و ساق آن با یتوعیت بسیار و بعضی از ان افیون بعمل می آورند و لیکن از افیون خشخاش بسیار ضعیف تر و آنچه تخم آن سیاه باشد برودت و رطوبت آن کمتر از آنچه سفید است و تخم صنف برک بنفش فرنکی اکثر سیاه می باشد و بالجمله بنرمی و صلابت و جودت و رداءت زمین برمیکردد یعنی در زمین نرم جید که آب باری آن بحد لائق نمایند برک و ساق آن نرم و نازک و چرب و شیرین و تخم آن سفید می شود و بخلاف اینها بالعکس و مستعمل و ماکول بستانی آنست
ص: 745
*طبیعت بستانی ان
سرد و تر در اوایل دوم
*افعال و خواص آن
صاف کنندۀ خون است چنانچه صاحب کافی محمد بن یعقوب کلینی رحمه اللّه تعالی از حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام روایت می کند که خطاب بموالیان خود کرده فرمودند که بر شما باد خوردن خس به درستی که خون را صاف می کند و اطبا کفته اند مولد خون صالح رقیق است بهتر از خون متولد از بقول دیکر و دافع ضرر آب و هوای وبائی و اختلاف آب و هوا و مسکن حدت خون و صفرا و یبوست صفرا و سودا و تشنکی و التهاب و مفتح سدد و دافع خمار و مانع مستی و صعود بخارات بدماغ و درد سر و نزله و سرفه که از کرمی و خشکی باشد و منوم و رادع اورام حاره و ملین و مدر بول خصوصا ناشستۀ آن زیرا که قوت تفتیح این زیاده است از شستۀ آن و جهت حکه و جذام و جنون و یرقان و درد پستان و تپهای حاره و قرحۀ مثانه و مجاری بول و حرقت آن هر دو و با سرکه جهت برانکیختن اشتها و رفع یرقان و تسکین درد معده و مطبوخ آن کثیر الغذا تر از خام آن و جهت درد سینه و زیاده کردن شیر مؤثر و اکثار آن مضر باه و صاحب سل و ربو و مورث نسیان و کدورت حواس و بلادت و ضعف بصر و ظلمت آن و تولید ریاح مصلح آن نعناع و کرفس و هلیلۀ پرورده و زیره مقدار شربت از آب آن تا سی درهم و ضماد آن جهت تسکین التهاب و تحلیل ورم چشم و هوورم حار و حمره و وثی و ذرور سوختۀ آن جهت التیام جراحات و قلاع و تخم آن در دوم سرد و خشک و مخدر و منوم و مسکن مواد متحرکه و اشامیدن دو درهم آن جهت قطع احتلام و ضعیف نمودن شهوت جماع و سد نزله و زکام و درد سینه و تقطیر البول و سیلان منی و طلای آن بر پیشانی جهت خواب آوردن و منع صداع و ریختن مواد بچشم و بر موی جهت منع ریختن آن و بر کزیدکی عقرب جهت دفع سمیت آن و مضر باه مصلح آن مصطکی بدل آن خشخاش و یا دم الاخوین و روغن آن جهت تحلیل صلابات و ترطیب دماغ و تنویم و مالیخولیا و صرع یبسی و منع مستی شراب مؤثر و آب برک آن در جمیع افعال مانند تخم آنست و طلای آن با روغن کل جهت تسکین صداع حار نافع و خس بری سرد و تر و در رطوبت کمتر از بستانی و بعضی کفته اند سردی آن نیز کمتر از بستانی و در افعال قویتر از بستانی و برک و تخم آن و لبن آن در قوت مانند لبن بستانی بلکه از ان اقوی و مثل لبن خشخاش
ص: 746
٣٨٩سیاه است نیم درهم آن مسهل کیموس مائی و مدر حیض و جهت کزیدکی عقرب و رتیلا نافع شربا و طلاء و اکتحال آن جهت جلای قروح چشم و رفع غرب و لبن بستانی قریب النفع است بدین
بفتح خا و سکون سین بی نقطه لغت هندی است
*ماهیت آن
ریشۀ کیاهی است که در هند و بنکاله در موسم کرما از ان خس خانه می سازند و بران آب می پاشند بسیار خوش بو و سرد و خنک می باشد و با برادۀ صندل عرق می کشند و عطر آن را می کیرند بسیار معطر و خوش بو می باشد و آن ریشهای باریک کج واج و کوهدار مانند ریشۀ سنبل رومی و از ان غلیظتر و بلندتر بقدر نیم ذرع و خوش بو است و نبات آن شبیه باسل که کولان نامند و کویند بیخ اذخر آجامی است و در اذخر اشاره بدان شد و کفته اند ریشۀ والا است
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی قلب و دماغ بارد
بفتح خا و سکون شین و فتح خاء معجمتین و الف و شین معجمه بهندی پوست نامند
*ماهیت آن
دو صنف می باشد بستانی که خشخاش سفید و بری که خشخاش سیاه است اما خشخاش بستانی کل آن سفید و تخم آن نیز سفید و ریزه و مدور و کیاه آن بقدر دو ذرع تا چهار ذرع بحسب اختلاف آب و هوا و زمین بلند و کوتاه می باشد و برک آن مشرف و مزغب طولانی و سر قبه و کوزۀ آن مشرف و قبۀ کوزۀ آن نیز بحسب بلاد و اختلاف آب و هوا و زمین بزرک و کوچک می شود و همچنین لبن آنکه افیون است قوی و ضعیف و در افیون ذکر یافت و در ایام بهار می رسد
ص: 747
*طبیعت پوست آن
در دوم سرد و در اول خشک و بعضی در سوم کفته اند و افیون ناکرفتۀ آن قویتر از افیون کرفته
*افعال و خواص ان
پوست آن مخدر و رادع و مسدد و نیم درم آنکه صبح ناشتا و شام وقت خواب با آب سرد بنوشند جهت اسهال دموی و صفراوی و التهاب معده و امعا و حرقت مثانه نافع و ضماد آن بر پیشانی جهت درد سر و با حلبه و کلاب که طبخ یافته باشد جهت ابتدای رمد و تسکین درد آن و منع ریختن مواد باعضا و آشامیدن آن جهت سعال کرم و سعال تر حادث از رطوبت رقیق بسبب تبرید و تغلیظ و تجمید و ردع خود و با شراب عفص قاطع اسهال مزمن و عصارۀ آنکه کوکنار نامند سود و مائل برطوبت در آثار قویتر از تخم آن مداومت آن مرخی اعضا و مشوش کنندۀ حواس و قاطع باه و مفسد اشتها و هاضمه و مورث نسیان و مفسد خون و بالعرض محلل حرارت غریزی و مسکن اوجاع حارۀ یابسه و منشط مضر رئۀ مبرودین مصلح آن شکر و عسل و مصطکی مقدار شربت آن تا یک مثقال و نیم و تخم آن در دوم سرد و در اول تر مخدر و منوم و منضج مواد رقیقۀ صفراوی و قابض شکم و مداومت آشامیدن ده درم آن با شکر جهت خشونت سینه و قصبۀ رئه و سرفۀ حار یابس و نفث الدم و تپ دق و تقویت دماغ و ضعف جکر و کرده و تسمین بدن و حرقت مثانه و امراض حارۀ آن و با مثل آن مغز بادام مولد خون صالح و رافع هزال خصوصا بو دادۀ آن با عسل مبهی و مداومت آن قاطع باه و بوئیدن بو دادۀ آن جهت رفع بیخوابی مؤثر و دو درهم آن تا پنج درهم منوم قوی و روغن آن در افعال از تخم آن ضعیف تر و منوم و مسدد مقدار شربت تخم آن تا ده درهم و چون خشخاش تازه را با پوست و کنکرۀ آن بکوبند و اقراص سازند جهت سرفه و درد سینه و حرقه البول و تسکین تشنکی و حبس اسهال کهنه و تجفیف رطوبات شربا و نیز تجفیف رطوبات و تحلیل اورام ضمادا مقدار شربت آن تا پنج درهم و همچنین چون بعد از رسیدن جملۀ آن را در آب طبخ دهند و لیکن ضعیف تر از قرص انست و کل آن با آب کشنیز جهت رفع وجع و سوزش چشم و قرحۀ قرنیه اکتحالا و طلای آن جهت رفع آثار قروح و با آب کشنیز جهت نملۀ ساعیه و قرح و خبیثه
ص: 748
٣٩٠ضمادا و روغن آنکه بدستور روغن کل ترتیب دهند مخدر و مسکن دردهای حار و اورام و جهت نزله و سرفۀ حار شربا و تسکین درد کوش و تحلیل ورم حار آن قطورا مفید و آب مطبوخ برک آن با عسل که آب خشخاش نامند جهت منع نزلات و سرفه و اسهال مزمن لعوقا نافع خصوصا باقاقیا و عصارۀ لحیه التیس و آب مطبوخ آن نطولا جهت رفع بیخوابی و سائیدۀ کنکرۀ آن با آرد جو جهت حمره و اورام حاره ضماد او طبیخ بیخ آن جهت جکر علیل و ترقیق خلط غلیظ معده شربا مفید و چون برک نازک تازۀ نو رستۀ آن را در آب طبخ دهند مانند بقول دیکر و با روغن و پیاز بریان نموده تناول نمایند تفریح و تنویم آورد و حبس اسهال نماید و بدل خشخاش کاهو است
*خشخاش بری
*ماهیت آن
خشخاش اسود است و برک آن خشن تر و زغب و تشریف آن زیاده از خشخاش بستانی و کل آن ملون بالوان سرخ و بنفش و سیاه و کبود و غیرها و تخم آن سیاه و باصطلاح اطبای سابق افیون عصارۀ آنست و باصطلاح جدید افیون لبن آن
*طبیعت ان
در آخر سوم سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص
آن
در جمیع افعال برک و تخم از بستانی قوی تر و جهت حرارت جکر و سیلان رحم نافع و طبیخ بیخ آن در اب که بنصفه برسد جهت عرق النسا مفید مضر دماغ مصلح آن رازیانه مقدار شربت از جمیع اجزای آن بقدر نصف شربات اجزای بستانی و از تخم آن یک مثقال بدل آن کاهو بری است در اکثر مواد*
ص: 749
بفتح میم و سکون نون و ضم ثاء مثلثه و سکون واو و راء مهمله و منثور از ان جهت نامند که برک کل آن زود می ریزد و آن قسمی از خشخاش بری است و برک آن شبیه ببرک تره تیزک و رازیانه و با خشونت و مائل بسفیدی و ساق آن خشن و قبۀ کوزۀ آن کوچک شبیه بقبۀ شقایق و در قوت از خشخاش بستانی قویتر و از خشخاش سیاه ضعیف تر
بفتح زای معجمه و باء موحده و کسر دال مهمله و یاء نسبت
*ماهیت ان
کیاهی است بسیار سفید و سبک و ساق آن بقدر ذرعی و برک آن بسیار ریزه و دراز و بیخ آن باریک و ثمر آن متصل ببرک آن و سفید و مستعمل و چون جمیع اجزای آن سفید و سبک مانند زبد است لهذا زبدی نامیده اند و در وسط تابستان می رسد
*طبیعت ان
بغایت کرم و تند و مانند جبلاهنک و از جملۀ سموم است
*افعال و خواص ان
مقئ و مسهل قوی و جهت تنقیۀ دماغ و دفع بلغم و صرع با ماء القراطن بقئ و تخم آن تا یک درم جهت اسهال بلغم مفید و زیاده از ان مستعمل نیست زیرا که بسبب سمیت قتال است و معالجۀ کسی که آن را خورده باشد معالجه جبلاهنک است
بضم میم و فتح قاف و راء مشدده و سکون نون و آن را خشخاش بحری نیز نامند جهت آنکه اکثر کنار دریاها و اماکن خشنه می روید
*ماهیت ان
ص: 750
کیاهی است سفید و مزغب و با زواید مانند اره و برک آن شبیه ببرک قلومس و کل آن زرد و ثمر آن شبیه بشاخ کاو و منحنی و ازین جهت مقرن نامیده اند و در جوف آن دانها مانند حلبه و کوچکتر از ان و غیر جبلاهنک است چه دانۀ آن زرد است و دانۀ این زرد نیست و بعضی مردم کمان غلط برده اند که شیاف مامیثا مستخرج از نبات آنست و وجه غلط ایشان مشابهت برک اینست با برک آن
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن با ماء العسل جالی و مقطع اخلاط بقئ و اسهال و اکتحال کل آن بازیت جهت تنقیۀ جراحات و خشک ریشۀ آنها و آشامیدن یک مثقال از تخم آن مسهل قوی اخلاط لزجه و طبیخ بیخ آن جهت علل باردۀ جکر و عرق النسا و ترقیق اخلاط غلیظۀ لزجه نافع
٣٩١
بضم خا و فتح شین هر دو معجمه و الف و باء یک نقطه و خوشاب بواو نیز آمده بفارسی اسم آب مطبوخ میوها است مانند آلوبالو و زردآلو و سیب و به و امرود و مویز و امثال اینها که با شکر طبخ دهند تا بقوام آید و مانند شراب آنها است
*طبیعت مجموع آنها
الطف از اصل آنها است
*افعال و خواص آن
هریک آن راجع است بانچه از ان اخذ می نمایند مثلا از آلوبالو جهت تسکین عطش و التهاب و اصلاح خلط محترق و درد سپرز و از به جهت تقویت اعضای رئیسه و ارواح و قوت هاضمه و رفع عفونات و از سیب جهت رفع خفقان و غثیان و قئ صفراوی و التهاب و حرارت کبد و یرقان اصفر و استسقای حار و از مویز جهت تصفیۀ صوت و تفتیح سدد و یرقان و از مویز جهت تقویت معده و تسکین حرارت کبد و بواسیر حار و لبنت طبع صفراوی و زبون ترین همه خشاب زردآلو است و مجموع مولد ریاح مصلح آن ها انیسون و مصطکی است
ص: 751
بضم خا و سکون شین معجمتین و فتح کاف و سکون نون و فتح جیم و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون معرب از انکبین خشک است
*ماهیت ان
عسلی است بغایت خشک و تندبوی که از جبال فارس و حدود کازرون خیزد و کویند شبنمی است که بر اشجار انجا می افتد سبز و زرد و سفید و سیاه و سرخ می باشد و در تنکابن شکری و در دیلم و طبرستان اسپ دندان می نامند
*طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
در غایت جلا و تقطیع و تحلیل لزوجات و سرخ آن قویتر از سفید آن و سبز آن بسیار کرم و مائل بتلخی و سیاه آن قریب بعسل بلادر و لهذا استعمال آن نشاید مقدار شربت سفید آن تا یک درم و زیاده از ان محرق اخلاط و مهلک و بدل آن بوزن آن عسل و نیم وزن آن کز انکبین و کویند یک وزن و نیم آن عسل است
و آن را خشک نانج که معرب خشک نانک است نامند
*ماهیت ان
نانی است که از آرد کندم خمیر آن را بشیرج سرشته باشند سازند
*طبیعت ان
کرم و تر در دوم
*افعال و خواص آن
مولد خون جید و مغذی و فربه کنندۀ بدن و جهت اصلاح لاغری کرده و تقویت باه نافع و لیکن عسر الهضم و مولد ریاح غلیظ و مصلح آن سکنجبین و مصنوع از روغن بهتر از شیرج است که روغن کنجد باشد
ص: 752
بضم خاء معجمه و سکون صاد مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها
*ماهیت ان
معروف است و زبون ترین اعضای حیوان است از هر حیوانی که باشد و بهترین همه خصیۀ خروس فربه است و کفته اند نیکی و بدی آن بحسب حیوان برمیکردد
*طبیعت ان
کرم و رطوبت بر آن غالب و بعضی سرد و خشک کفته اند و اول اصح است
*افعال
و خواص ان
از هر حیوانی در ضمن آن مذکور می شود و خصیۀ خروس فربه مبهی و مولد منی و خون صالح اما بطئ الهضم مصلح آن انجدان و فوتنج کوهی و نمک و صعتر و نمک سود نمودن آنست
بضم خاء معجمه و سکون صاد مهمله و ضم یا و الف و لام و فتح ثاء مثلثه و سکون عین مهمله و فتح لام و سکون باء موحده بیونانی ساطیون و ساطیورین و بعضی طرفلن بمعنی سه برک نامند زیرا که کیاه آن سه برک دارد
*ماهیت ان
بیخی است سفید شفاف از سورنجان کوچکتر و طعم آن شیرین و با لزوجت و اندک تندی و بوی آن شبیه ببوی منی و چند نوع می باشد یکی دانهای آن مانند دو بیضۀ کوچکی که بهم پیوسته باشند و از هر بیضۀ ریشۀ باریکی دراز رسته و در آخر هر ریشه دانۀ کوچکی پیوسته و هرچند آن دانه بزرک شود بیضه آن کوچکتر کردد و ازین جهت آن را قاتل اخبه نامند مستعمل اصل بیضه است نه حب مذکور و این نوع را تخم نمی باشد و برک این شبیه ببرک پیاز و از ان اندک عریضتر
ص: 753
٣٩٢و مفروش بر روی زمین و نرم و سه عدد می باشد و نوع دوم تخم آن سیاه صلب براق و نوع دیکر ساق آن بقدر شبری و از وسط آن ساقی روئیده و بر بالای آن دو عدد یا سه عدد کل زردرنک و در وسط کل تخمی سیاه و ساق این سرخ رنک و برک این شبیه ببرک سوسن آزاد که زنبق است و بیخ آن بقدر جوزی و بیرون آن سرخ و اندرون آن سفید و با لزوجت و شیرینی منبت آن جبال و اماکن نمناک و بیشتر در روم و مصر بهم می رسد اما رومی بهتر و فرق میان هر دو بدان است که مصری را در حین خامی سوراخ کرده بریسمان کشیده خشک می نمایند بخلاف رومی و این بالیده تر و شفاف تر از مصری است و در حزیران می رسد و تا دو سال می ماند طبیعت نوع اول آن کرم تر در آخر اول و نوع دوم در دوم و نوع سوم در سوم و همه با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
مبهی و مقوی عصب و جهت کزاز و تشنج یابس و تمدد و فالج و لقوه و مولد دم صالح و منی و مقوی باه و نعوظ و طلای آن با روغن کل مقوی موی و رویاننده و مانع سقوط آن مقدار شربت آن تا دو مثقال مضر فم معده مصلح آن شکر بدل آن تخم رطبه و تخم زردک و کویند هرکه نوع اخیر را قلع کند دست او بیحس و حرکت کردد و چون آن را بسوزانند و با موم و روغن زیتون و یا با سرکه تدهین کنند رفع آن کردد و نوع اخیر را در امراض سوداوی و بلغمی مانند فالج و لقوه و تسمین بدن و ریزانیدن حصاه کرده و تقویت باه و آوردن نعوظ مبالغه بسیار نوشته اند حتی آنکه چون بیخ مذکور را در دست بکیرند باعث نعوظ کردد و از سقنقور قویتر دانسته اند و اصلی ندارد و چون برک آن را با زعفران و اندک مشک سائیده حمول نمایند و با شوهر جفت شوند همان ساعت نطفه منعقد کردد و حامله شود و مجرب دانسته اند و تخم آن با شراب بغایت موجب نعوظ و مکدر حواس مضر محرورین و فم معده مصلح آن سکنجبین و عصارۀ لسان الحمل و شکر مقدار شربت از بیخ آن تا یک عدد و از تخم آن تا یکدرهم و در هند مشهور است که بیخ بهوئین چنپا خصیه الثعلب است و اصلی ندارد و شاید نوع اخیر آن باشد و یا شبیه بدان و این کل مخصوص بنکاله است در هند و جای دیکر نمی شود اول از زمین کل برمی آید بعد از ان برک در رائحۀ و شکل فی الجمله با سوسن شبیه است بدل آن بوزیدان و نیم وزن آن انجره و کویند بوزن آن تخم اسپست*
ص: 754
بکسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف
*ماهیت ان
صاحب تحفه المومنین نوشته که حب البان است و مولف تذکره و غیره غیر آن دانسته و کفته اند کیاه آن شبیه بعنب الثعلب و اطول از ان و دانۀ آن بقدر آلوبالوی بزرکی و سفید است
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسهل بلغم لزج و محلل ریاح و جهت عرق النسا و مفاصل و ضماد آن جهت تحلیل صلابات و اوجاع مفاصل و عرق النسا نافع و مصدع و مکرب مصلح آن بنفشه مقدار شربت آن تا یکدرهم بدل آن زیره*
بفتح کاف و سکون لام و باء موحد بیونانی ارخص نامند
*ماهیت ان
کفته اند دو نوع است نوعی شاخهای آن بقدر یک شبر و برک آن منبسط بر روی زمین و یا قریب بدان و شبیه ببرک زیتون و نرم تر و نازکتر و بلندتر از ان و کل آن بنفش و بیخ آن شبیه ببیخ بلبوس و بلندتر و باریکتر از ان و سفید او مضاعف و مزدوج مانند دو زیتونی که باهم متصل شده باشند یکی بالای دیکری و یکی معتلی از رطوبت لزجی و این را ماده نامند و دوم رخو متشنج و این را نو نامند و کاه این بیخ را جوش داده مانند بلبوس می خورند و منبت آن مواضع حجریه و رملیه است حکیم میر محمد مومن نوشته که ساق آن بی برک و تا نیم ذرع و کل آن ریزه باهم متصل بشکل سرو و بنفش شبیه بکل اصابع صفر و نوشته که حقیر در فیروز
ص: 755
٣٩٣کوه هر دو را مشاهده نموده همه صفات باهم شبیه اند مکر آنکه کل اصابع صفر بسیار بهم متصل نیست و سرخ ارغوانی است
*طبیعت ان
کرم و خشک قریب بسموم و در بیخ بزرک آن رطوبت فضلیه و کوچک آن بی رطوبت و حدت و کرمی این زیاده از انست
*افعال و خواص آن
محلل اورام بلغمی و مسخن رئه و بزرک آن محرک جماع بقوت تمام و کوچک آن قاطع آن و کفته اند بزرک مادۀ آن ما دام که تر و تازه است محرک آنست خصوصا جوشانیدۀ آن در شیر بز و چون خشک کردد این نیز قاطع شهوت جماع می کردد و کویند هریک را که بعد دیکری بخورند فعل آن را باطل می کرداند و مشهور نزد اهل انطاکیه آنست که چون قسم بزرک آن را بخورند پسر می زایند و چون قسم کوچک آن را دختر و مسخن رئه است مصلح آن صمغ و خشخاش و نوع دوم ساق آن بقدر یک شبر و برک آن شبیه ببرک کندنا و از ان بلندتر و عریضتر و در ان رطوبتی چسپنده و کل آن بنفش و بیخ آن مانند دو بیضۀ کوچک متصل بهم
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت حبس بطن و قطع شهوت جماع خصوصا اکثار آن و ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمیه و تنقیۀ قروح و منع نملۀ ساعیه از انبساط و قطع عفونت آنها و زائل کنندۀ آثار جلد و قلاع دهان و بدستور ذرور آن بر اورام و قروح خبیثه
ص: 756
خصیۀ کوساله است چون خشک کنند و با شراب بیاشامند نعوظ تمام آورد و مقوی باه بود
خایۀ بز کوهی است چون خشک کنند و با شراب بیاشامند جهت کزیدکی افعی نافع
بضم خاء معجمه و فتح طاء مشددۀ مهمله مشاله و الف و فا بعربی ابابیل و بفارسی پرستوک و بترکی قرلانقوج و بدیلمی حجلا و بهندی سیانی و کهیا و پت دیوری نامند
*ماهیت آن
از طیور معروفه است
*طبیعت کوشت آن
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
کباب کوشت آن مفتح سدد و دافع یرقان و امراض سپرز و سنک مثانه و آشامیدن یک مثقال خشک مسحوق آن جهت قوت باصره و دو درهم از نمک سود خشک آن جهت خناق و غرغرۀ خاکستر آن به آب جهت خناق و جمیع امراض لوزتین و حلق و بدستور با عسل و طلای سوختۀ ان بر حنک نیز همین اثر دارد و اکتحال محرق بچۀ آن با خون مقوی باصره و دماغ آن با عسل و یا با سرکین و بدستور خاکستر آن با عسل جهت ابتدای نزول آب و جرب و بیاض و سبل و ظفره نافع و همچنین خون کرماکرم آن و سرکین آن بغایت جالی و جهت نیکوئی رنک رخسار و رفع بهق و آثار جلد و با زهرۀ کاو جهت سفید کردن موی سیاه مجرب دانسته اند و خوردن آب معصور مدقوق آن با قدری بادروج جهت اخراج جنین میت سریع الاثر و بدستور یک مثقال خاکستر آشیان آنکه سوزانیده باشند جهت عسر ولادت موثر و سعوط زهره آن جهت سیاه کردن موی سر و ریش و یوسف بغدادی کفته مخصوص بسفیدی قبل از وقت است و باید که در آن وقت شیر در دهان نکاهدارند که دندان سیاه نشود و طلای چشمهای آن با روغن زنبق بر ناف زنان جهت عسر ولادت مفید و چون در سالی دو بار بچه می دهد هر کاه در حین زیادتی نور قمر شکم بچۀ اول را بشکافند دو سنکریزه در ان ظاهر می کردد یکی یکرنک و دیکری ملون چون یکرنک غیر ملون آن را در پوست کوساله که در حین زائیدن بدن آن کوساله بزمین نرسد یعنی نکذارند که بر زمین فرود آید بدست معلق کرفته ذبح نمایند و پوست آن را بکیرند و در ان بسته در کردن و یا بازوی صاحب صرع بندند جهت رفع آن مجرب دانسته اند و سنک ملون را چون در حریر سفید پیچیده با خود نکاهدارند باعث جاه و قضای حوائج کردد و امین الدوله کفته سنک ملون
ص: 757
٣٩4سرخ می باشد و تعلیق آن جهت رفع فزع مؤثر و کویند چون بچۀ آن را با زعفران و امثال آن زرد کنند نحوی که در حین رنک کردن مادر و پدر او نبینند جهت رفع زردی بچۀ خود سنک یرقان را بآشیان خود آورند آن سنک جهت یرقان مفید و در حجر الخطاطیف ذکر یافت و چون سر ماده و نر آن را هر دو بآتش سوخته در شراب قومی که شراب می خورند اندازند سکر نیاورد*
بفتح خاء معجمه و سکون طاء مهمله و کسر میم و یا و بکسر خا نیز آمده اسم او بیونانی مشتق از اسم کثیر المنافع است
*ماهیت ان
کیاهی است معروف و از انواع خبازی شمرده اند و کل آن سفید و سرخ و الوان مختلف و بهترین همه سفید و آنچه بیکل باشد خطمی نیز نامند و نوع ارغوانی کبود آن را بهندی خیرو نامند
*طبیعت ان
جالینوس سرد و تر دانسته و شیخ الرئیس کرم باعتدال کفته و تخم و بیخ آن را در قوت مانند کل آن و از ان بسیار قویتر و تجفیف آن بیشتر و لطیفتر و دیکران معتدل القوی و مائل بسردی و تری دانسته اند
*افعال و خواص و منافع آن
محلل و منضج و رادع و مرخی و ملین و کل آن ضعیف تر از تخم و برک و ساق آن و ضماد برک آن جهت اورام دماغ و بیخ کوش و تهبج و نفخۀ اجفان و التیام قروح و تسکین وجع اورام و تحلیل آنها و خنازیر و نضج خراجات و دمل و ورم پستان و مقعده و جراجات و حزاز و شکستکی اعضا و عرق النسا و مفاصل که همه از کرمی باشد و با روغن زیتون جهت کزیدن هوام و سوختکی آتش و با پیه مرغابی جهت درد مفاصل و عرق النسا و رعشه و بادویۀ مناسبه و روغنها جهت ذات الجنب و ذات الرئه و ضماد پختۀ آن با روغن بغایت منضج اورام حاره سریع الاثر و نطول آن جهت نرم داشتن موی و جلوس در طبیخ آن جهت ورم مقعده و انضمام فم رحم زنان عقیم مفید و تخم کوبیدۀ آن جهت سنک کرده و لعاب خام آن با شکر نیم کرم نموده جهت سرفۀ حار و رفع نفث الدم بسبب قوت قابضه که دارد و ضماد آن با سرکه بشرط آنکه در آفتاب نه نشینند جهت رفع بهق و با روغن زیتون و سرکه جهت سموم حیوانی و چون بکیرند یک جزو از ان باد و جزو خرما و با سرکه بسرشند جهت تحلیل اورام بغایت مجرب و خائیدن آن جهت تسکین عطش و چون تخم آن را با صمغ عربی مساوی الوزن طبخ نمایند و دست و پا را مکرر بآن بشویند جهت رفع شقاق و تقشر جلد کف دست و پا نافع و طلای مطبوخ آن بر سم اسپ جهت رویانیدن آن و پوست بیخ آن بغایت ملین و قوی التحلیل و آشامیدن طبیخ سه درهم آن جهت رفع زحیر و قولنج و سدۀ امعا و قرحۀ آن و اسهال صفراوی و حرقه البول و امعا و ورم آن و اسهال ردی و بدستور تخم آن جهت امراض مذکوره و با شراب جهت عسر البول و تفتیت حصاه و فضلات خام مثانه و عرق النسا و شقاق عضلات و مضمضه بطبیخ آن با سرکه جهت درد دندان حار و چون بیخ آن را کوبیده در لته بسته در آب کذارند و در زیر آسمان شب نکاه دارند چندانکه آب منجمد کردد طلای آن جهت رفع تهبج پلک چشم مؤثر و جهت سرفۀ حار و نفث الدم مجرب و طبیخ آن نیز همین اثر دارد و جلوس در طبیخ آن جهت تحجر مفاصل و صلابت اعضا و اغتسال موبدان مانع تشقق آن و نیز ضماد بیخ مسحوق مطبوخ آن با پیه خوک و روغن سوسن و آرد باقلا جهت تعقد مفاصل و تحلیل اورام صلبه نافع و حقنه بطبیخ آن جهت امراض امعای مذکوره و غیر آن و طلای طبیخ آن جهت کزیدکی زنبور عسل و با عسل جهت رفع مضرت کزیدکی هوام و حمول آن با پیه بط یا مرغابی و صمغ البطم جهت ورم رحم و انضمام فم آن مجرب مضر معده مصلح آن عصارۀ زرشک و عسل و رازیانه و کویند مضر رئه مصلح آن عسل است مقدار شربت از جرم آن یک مثقال و از طبیخ آن تا سی مثقال بدل آن خبازی و صمغ خطمی که در هنکام کرمی هوا از درخت آن می کیرند و زرد و سرخ رنک می باشد جهت تسکین عطش و حبس بطن و قئ صفراوی مجرب کفته اند
ص: 758
٣٩5
بضم خاء معجمه و فتح فاء مشدده و الف و شین معجمه و بفتح خا نیز آمده و خشاف و وطواط و بفارسی شب پره و بشیرازی موش کور و بهندی چمکادر و در بنکاله چمکدری نامند
*ماهیت آن
طائری است معروف بخلاف طیور دیکر و چهارپا دارد و دندانها و پشم و مانند چهارپایان بچهارپا راه می رود و حیض می بیند و آبستن می شود و میزاید و شیر می دهد و پرواز می نماید مانند طیور و لیکن بال آن مانند بال مرغان دیکر پر ندارد بلکه پوستی است بالای اضلاع و غضاریف کشیده که آنها را حرکت می دهد و منقبض و منبسط می سازد و سیاه رنک و بسیار ضعیف البصر است و لهذا روز بسبب روشنی و تابش شعاع آفتاب از آشیان خود برنمی آید و اکر آشیان آن را خراب کنند و برآید غلیواج و کلاغ آن را می کیرند و شب خصوصا شبهای ناقص النور بسبب تاریکی برمیآید و پرواز می نماید و در زاید النور کمتر برمی آید و ازین جهت مرض روز کوریر اخفش و صاحب آن را اخفش می نامند
*طبیعت آن
در سوم کرم و در چهارم خشک و حرارت کوشت آن کمتر از حرارت فضلات آن
*افعال و خواص آن
آشامید مرقۀ پختۀ آن مسهل فضلات و زردآب و دافع استسقا و درد ورک و مهرا پختۀ آن در روغن زیتون و زنبق جهت فالج و رعشه و اوجاع مفاصل و ظهر و نقرس و تحلیل اورام بارده و در روغن کنجد جهت عرق النسا خصوصا چون مکرر بمالند و طلای مطبوخ مهرای نر آن در ظرف آهنی یا مسی با روغن زنبق که چون روغن خشک کردد باز روغن داخل نمایند تا مهرا کردد و صاف نمایند جهت فالج قدیم و رعشه و ریو و نقرس و درد اعضا و منع اسقاط موی و منع بزرک شدن پستان بغایت نافع و طلای مهرا پختۀ آن در آب بر احلیل جهت رفع حبس البول و بدستور قطور آب مطبوخ آن در سوراخ قضیب و جلوس در طبیخ آن جهت فالج و استرخا و اکتحال دماغ آن با آب پیاز جهت نزول آب و با عسل جهت بیاض و چون خون آن را بر عانۀ صبیان طلا نمایند موی نروید و چون بر پستان دختران بمالند بسیار بزرک نکردد و اکتحال آن رافع غشاوه است و خاکستر آن جهت حدت بصر و جلای بیاض آن و چون در شراب اندازند رافع مستی آنست و طلای زهرۀ آن بر فرج زن جهت رفع عسر ولادت مجرب در حال و مالیدن دماغ آن بر اسفل قدم جهت تهیج باه و سرکین آن بسیار کرم و خشک تا چهارم و اکتحال آن جهت رفع بیاض و طلای آن جهت رفع قوبا و شیر آن نیز بسیار کرم و کریه الرائحه و بسیار جالی و با سمیت و یک مثقال آن کشنده و ربع درهم آن مخرج حصاه و در سقوف آشیانه آنها چیزی یافت می شود منجمد سفید رنک بمقدار بند انکشتی و کوچکتر و بزرکتر از ان و متخلخل شبیه بقلی و سفیدتر از ان و سوراخ دار طلای آن جهت قلع ثالیل و ستردن موی از بدن و منع بزرک شدن پستان و لیکن مقرح جلد است و بول آن نیز مانند شیر آن و حار و اذابه دهندۀ مواد و اکتحال آن جهت بیاض عین و لبن آن نیز جالی بیاض و ناخنه است و لیکن هر دو مضراند بچشم اجتناب بهتر از استعمال آنست کویند چون سر آن را در زیر بالین شخصی به نحوی که آن شخص عالم بدان نباشد کذارند آن شخص را خواب نیاید و بدستور چشم و دل آن همین اثر دارد و دفن نمودن سر آن در برج کبوتران باعث جمعیت کبوتران است در ان و در سوراخ موش باعث کریختن موشانست از ان خانه و تعلیق دل آن معین بر جماع و نیز کفته اند که چون میان خطاف و خفاش عداوت است و خفاش از بوی کرفس کریزان لهذا خطاف کرفس را در اشیان خود می آورد جهت محفوظ بودن بچهای خود از ان و چون کردن نوع کبیر که بهندی بادر نامند از بیخ قطع نمایند و ذکر را در جوف تنۀ آن کذارند قوت باه بخشد و مالیدن مغز سر آن بر ذکر مقوی آنست
ص: 759
بفتح خاء معجمه و سکون لام مشدده بفارسی سرکه نامند
*ماهیت ان
از اکثر چیزها مانند انکور و مویز و خرما و انجیر و شکر و آب نیشکر و تاری و عسل و امثال اینها هر میوۀ آبدار و شیرین و از حبوب نیز مانند برنج و غیره ترتیب می دهند و بهترین همه انکوریست که آب انکور را کرفته صاف نموده و یا بدون تصفیه با ثفال عنب در خم خزفی و یا چینی که اندرون آن را پیه مالیده باشند ریخته و بر هر صد رطل از ان ده رطل سرکۀ جیدر بزند و سر آن را بپوشند و بکل بکیرند و در آفتاب و یا جای کرم بکذارند تا برسد و یا آنکه اولا در ان سرکه نریزند و بکذارند تا خوب بجوش آید و خمر کردد پس در ان سرکه و نمک بریزند و بکذارند تا برسد و ترش کردد و خل خمر عبارت ازین است و یا آنکه خمر خودبخود استحاله یافته خل کردد و خل تمر یعنی سرکۀ خرما آنست که بکیرند خرما را و در هر ده رطل آن چهل رطل آب کرم شیرین صافی ریزند و در خم تازۀ مقیر و یا پیه آلود ریخته سر آن را بسته در آفتاب کذارند یک هفته پس مالیده صاف کرده در ده رطل از ان یکرطل سرکه جید و نیم اوقیۀ نمک ریزند و در خم کرده در جائی کذارند که آفتاب همیشه بران بتابد تا برسد و از آب نیشکر و تار و میوه های آبدار و بسیار مانند آب انکور است و از مویز و انجیر و نیشکر خشک کم آب و امثال اینها مانند خرما است و از شکر و عسل چنان است که در آب کرم حل نمایند که در هر ده رطل آن چهل رطل آب باشد و صاف نموده در خم کرده در آفتاب کذارند تا بجوش آید پس صاف کرده سرکۀ تند کهنه و قدری نمک داخل آن نمایند و باز بکذارند تا برسد
ص: 760
*طبیعت ان
انکوری آن مرکب القوی از جوهر حار لطیف قلیل و جوهر بارد لطیف کثیر و در دوم سرد و خشک و کویند خشکی آن در سوم است و خرمائی و مویزی و انجیری و عسلی و بعض اینها قریب بدان و عسلی کرم تر و خشک تر از ان و بعضی کمتر از انست و قوت قابضۀ آنچه در ان قبضیت باشد مانند خل متخذ از کمثری و تفاح و سفرجل و امثال اینها زیاده و خل مرکب از سه جزو می باشد جزو حار ناری که قوت تفتیح و نفوذ آن از انست و جزو بارد ارضی که قوت قابضۀ آن از انست و جزو مائی بارد رطب و این غالب بر همه است و ازین جهت مرخی و مضعف اعصاب است
*افعال و خواص آن
قابض و بسیار مجفف و سریع النفوذ و رساننده قوی ادویه باعضا و ملطف و قاطع اخلاط غلیظه امراض الراس طلا و نطول آن بتنهائی و یا با روغن زیت و یا روغن کل ممزوج باهم جهت صداع حار صداعی که از آفتاب بهم رسیده باشد و یا از صفرا و یا بخارات حار و یا حمام کرم و بدستور تر نمودن پارچه بدان و یا با سرکۀ که در کلاب جوشانیده باشند و یا بر پیش سر انداختن و بوئیدن آن بتنهائی جهت تفتیح سدۀ مصفاه و نزلۀ حار و صداع کرم و تقویت دماغ حار و با ادویۀ مناسبه مانند روغن بادام و روغن کل و کلاب و آب خیار و امثال اینها جهت تسکین صداع حار سرسام و هذیان و بدستور بخور آن جهت امراض مذکوره و تفتیح سدۀ خیشوم و همچنین چون بو آجر کرم و یا سک کرم کرده ریزند و یا سنکریزه و یا آجر کرم کرده در ان اندازند و بخار آن را بکیرند چون یک وزن سرکه و دو وزن آن آب و قدری شکر در ظرف خزفی سربسته که بر سر آن قمعی کذاشته و اطراف آن را بخمیر آرد ماش مسدود کرده سوراخ قمع را بند کرده جوش دهند قدری پس بخار آن را که سوراخ قمع را بکشایند که اندک اندک و بملائمت برآید و بر ورم کلو و حلق رسانند و بعد سه ساعت تجدید کنند از سه چهار مرتبه زائل می کردد ان شاء اللّه تعالی العین لطوخ آن با عسل جهت کمنۀ زیر چشم و خون مرده تحت جلد الاذن قطور آن جهت قتل کرم کوش و تسکین درد آن مجرب و بخور آن جهت دوی و طنین و ثفل سامعه و تفتیح سدۀ مصفاه و باعث حدت سامعه الفم چون یک اوقیۀ پیاز عنصل خشک را ورق کرده در سرکه بجوشانند تا مهرا شود و یک هفته در آفتاب کذارند پس صاف نموده ناشتا هر روز دو درهم آن را بیاشامند جهت
ص: 761
٣٩٧بدبوئی دهان که بمشارکت معده باشد نافع و مضمضه بدان با نمک جهت قطع خون بن دندان که کنده باشند با زاج سفید جهت تصفیه و جلای دندان و جهت قطع خون لثه و سستی آن و با شبت جهت رفع تحرک اسنان و غرغرۀ آن جهت منع سیلان فضول بحلق و خناق و سقوط لهاه و درد دندان و با زیره و صعتر جهت تسکین درد دندان و قروح لثه و خوردن آن اندک اندک جهت رفع زلوی در حلق مانده و سرفۀ مزمن و نفس انتصاب که از کرمی باشد و خل جوز که کردکان هنکامی که مقدار بندقی بود در سرکه اندازند و بکذارند تا برسد و بدان غرغره نمایند جهت خناق و امراض مذکورۀ دهان انفع اعضاء النفس و الغذاء و النفض خل عنصل جهت سرفۀ بارد و ضیق النفس و امراض دماغی و طحال و استسقا و خوردن سرکه جهت رفع تشنکی و اعانت بر هضم و قطع نزف الدم اعضای باطنی و تحریک اشتها و کداختن بلغم و سپرز و تقطیع صفرا و تفتیح سدۀ ماساریقا و سپرز و رسانندۀ اثر ادویه بطحال بمناسبت ترشی طعم سودا که در طحال است و مداومت آن ناشتا جهت قتل کرم معده و طعامی که با سرکه پخته باشند مانع سیلان فضول است بمعده السم قئ کردن بعد خوردن کرم کردۀ آن جهت رفع سمیت ادویۀ قتاله و جمود خون و شیر در معده و با نمک جهت رفع ضرر فطر و سک دیوانه کزیده خصوصا سرکۀ انکوری و آشامیدن سرکۀ که انجیر یا مویز یا پوست بیخ کبر در ان خیسانیده باشند ناشتا جهت تحلیل سپرز و استسقا و سرکۀ که در ان اندک مازریون خیسانیده باشند با عسل جهت استسقا و رفع برودت رحم القروح و الاورام و الجرب تحقین بسرکۀ کرم کرده با نمک بعد حقنۀ لینه جهت قروح امعا و قروح ساعیه و طلای آن جهت منع انتشار قروح خبیثه و حمره بحا و جمره بجیم و نمله و جرب متقرح و بواسیر و داخس و قوبا و ورم ظاهری و باطنی و مانع ورم جراحات تازه و خارش بدن و کزیدن حیوانات سمیۀ حاره و سوختکی آتش و نیز طلای آن مانع قبول ماده است از مجاور خود و نطول آن جهت کزیدن حیوانات سمی و جهت نزف الدم ظاهر و قطع سیلان آن و ضماد انجیری که در سرکه طبخ یافته باشد جهت سوزش عضو و خشونت آن و با کبریت جهت نقرس و با بزرقطونا جهت کپۀ ارمنی که دانه سال نامند مجرب با تکرار عمل و با آرد جو جهت خناق و ورم پستان و بناکوش و سائر اورام حاره و با حرمل جهت خدر و کزاز و وجع مفاصل و با رماد کرم جهت غدد و ورم بارد و بخور آنکه بر سنک کرم ریزند جهت بواسیر و مضر پیران و سوداوی مزاجان و صاحبان امراض رئه مانند سرفۀ تازه و خشک و غیرها و ریاح غلیظه و درد مفاصل و ضعف احشا و باه و رحم مضر اعصاب و اعضای عصبانی و باه و ناقهین و مبرودین و مداومت آن مورث استسقا و ضعف بصر و زردی رنک رخسار و سحج و لاغری بدن مصلح آن شیرینیها و کوشت آب چرب و شراب سرخ غلیظ و در رفع ضرر سرفه شیرینی و روغن بادام و ادویۀ ضیعفه الحراره و در ضعف اعصاب عسل و ادویه حاره و در سحج لعابها مقدار شربت آن تا هفت مثقال بدل آن در بعضی امور شراب و در بعضی آب لیمونست و کویند سرکۀ نارحیل و تاری مضر عصب نیستند
ص: 762
بکسر خاء معجمه و فتح لام و الف و فا و بفتح خا نیز آمده
*ماهیت آن
شامل بیدمشک و بیدبری و بید موله است و از مطلق آن مراد بیدبری است که صفصاف و بفارسی بید ساده نامند درخت آن عظیم و رنک چوب آن سفید اندک رخو و برک آن باریک و بلند تا بشبری و کل آن در ایام بهار بعد روئیدن برک از شاخها و بین برکها می روید زرد رنک و اندک خوش بو و باریک و بلند بقدر انکشتی و ثمر آن مانند خوشه که از ساق شاخهای آن می روید و در کتب بید عبارت از آنست و در اکثر مواضع یافت می شود و قسمی نر آن بیکل و بهترین آن آن بود که در کنار آبها روئیده باشد
*طبیعت کل آن
در دوم سرد و در اول تر و برک آن سرد و خشک و ثمر آن در اول سرد و تر با اندک قوت قبضی و لذعی و تجفیفی
*افعال و خواص
٣٩٨ان ملطف و مقوی دماغ و قلب حار و مفتح سدۀ جکر و رافع صداع و رمد و خفقان و تشنکی و ضعف معده و تپهای محرقه و صفراویه و جمیع امراض حاره و عرق شکوفۀ آن الطف از جرم شکوفۀ آن و در افعال مذکوره اقوی از عرق برک آن و جرم برک آن قابض و رادع و عصارۀ آن مسهل بلغم و صفرا و سودا و جهت صرع و منع لرز تپها و تفتیح سدۀ جکر و یرقان و صلابت سپرز و ادرار بول و اختناق رحم و مفاصل و نقرس و کزیدن عقرب و ادویۀ سمیه و قطور آن در کوش جهت پاک کردن چرک آن بسیار مفید و جلوس در طبیخ برک و شاخ آن جهت رفع فساد اعضا بغایت موثر و خوابیدن بر فرش آن جهت رفع حرارت کبد و قلب و ثمر آن جهت ضربه که بر حدقه رسیده باشد ضمادا و جهت نزف الدم و بدستور ضماد برک تازۀ آن و آشامیدن آن جهت اسهال دموی و عرق آن جهت خفقان حار و حمی جدری و حمیات حارۀ حاده و حمی دق و صمغ آنکه از برک آن بیرون می آید جالی و مقوی باصره و خاکستر چوب آن جهت نزف الدم و با سرکه جهت ثآلیل و نمله و ورم پستان و ورم اعضای ظاهری و زخمهای شری و آبله و اورام حاره و بدستور ضماد آب برک تازۀ آن و جرم برک آن قابض و رادع مضر تهی کاه مصلح آن کلاب و شکر مقدار شربت از آب آن از هشت درهم تا بیست درهم که با شکر بنوشند بدل آن ریباس و دستور آشامیدن آب برک آن در قرابادین در حرف المیم ذکر یافت و بهتر از آب کاسنی و ماء الشعیر است جهت اکثر امراض و آشامیدن بیست درهم آن جهت رفع سدۀ کبد نافع و عرق آن در حرف العین و روغن کل آنکه بدستور دهن ورد ترتیب دهند بارد و مجفف و منشف و مسکن صداع طلاء و مانع صعود ابخرۀ حاره و سورت خون نیز شربا و در سائر افعال قائم مقام روغن کل است
ص: 763
بفارسی بیدمشک نامند و در شام شاه بید و در روم بهرامج
*ماهیت آن
درخت آن شبیه بدرخت بید ساده و از ان کوچکتر و برک آن از ان نازکتر و عریضتر و در طول کمتر و کل این قبل از برآمدن برک بهم می رسد بقدر انکشتی و بلوطی و بعضی شبیه بدست کربه و بران زغبهای بلند و بر سر آن دانهای ریزه و زرد با اندک سرخی و بعضی مائل باندک سیاهی و سفیدی و بسیار خوشبوی و هرچند زغبهای آن زیاده و زردی آن غالب باشد خوشبوتر می باشد
*طبیعت آن
جالینوس سرد و تر دانسته و جمعی در اول کرم و مائل بخشکی و قول جالینوس اصح است
*افعال و خواص
آن
ملطف و مفتح سدۀ خفیف دماغی و مقوی دل و دماغ و مسکن صداع که از بخار و مواد حاره باشد و ملین طبع و عرق آن در جمیع افعال قویتر از عرق بید و کلاب و مقوی دل و دماغ و ملین طبع و معین قوت باه محرورین و مقوی احشا و چوب و برک آن در افعال و خواص و مصلح و قدر شربت مانند بید ساده است و نطول آن محلل نفخ در هر عضو که باشد و بوئیدن کل آن و یا عرق آن مقوی دماغ و محلل بادهای غلیظ و غرغره بعصارۀ برک آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده و بدستور غرغره بطبیخ برک آن و روغن شکوفۀ آن سرد و تر و مجفف و مسکن درد سر حار و مانع صعود بخارات و خوردن آن مانع غلیان خون بسیار کرم و بدل آن روغن کل و طریق عمل دهن آن مثل روغن بنفشه است و چون با مغز بادام مقشر پرورده نمایند مانند بنفشه و از ان روغن بکیرند الطف و بدل عرق آن نیلوفر است یا بید ساده
ص: 764
بضم خا و فتح لام و سکون دال مهمله و آن را نداسه و بفارسی موش کور و بشیرازی انکشت برک و باصفهانی وازه سبانک و بدیلمی کابیش و بهندی چهچوندر نامند
*ماهیت ان
حیوانی است کریه الرائحه بی چشم و دم و پاهای آن از موش کوچکتر و خاکستری رنک و کویند چشم آن زیر پوست آنست و در زمینهای نمناک می باشد و پیوسته زمین را سوراخ می کند و ریشهای اشجار را می خورد خصوصا بیخ کندنا و پیاز و لهذا چون کندنا و پیاز را بر در سوراخ آن کذارند ببوی آن
٣٩٩بیرون آید
*طبیعت ان
بغایت کرم و با رطوبت و از سموم قتاله
*افعال و خواص ان
خون موضع دنبالۀ آن جهت رفع بیاض چشم و آثار جلد و خال و خنازیر و طلای دماغ آن با روغن کل قاطع رعاف و سیلان خون از هر موضع که باشد و محلل اورام و خناریر و جهت برص و بهق و قوبا و کلف و هرچه از بدن بروز کند بیعدیل و خون آن نیز همین اثر دارد و سر آن را سوخته با زاج سفید چون در کوش کذارند و یا در بینی بدبوی آن هر دو را زائل کرداند چون بر صاحب تپ ربع بندند شفا یابد و طلای آن جهت درد سر و بخور آن جهت عسر البول و سعوط زهرۀ آن با آب بیخ رطبه جهت رفع لقوه از مجربات شمرده اند و تعلیق لب بالای آن جهت تپ ربع و صرع و باسانی بیرون آمدن دندان اطفال و انداختن دندان آن میان جماعت موذی باعث تفرقۀ ایشان و همچنین در اتش انداختن پیه آن
ص: 765
بضم خاء معجمه و فتح لام مشدده و سکون راء مهمله آن را جلبان خوانند و بهندی متر کابلی
*ماهیت ان
دانه ایست شبیه بکرسنه و کیاه آن بقدر ذرعی و کمتر از ان و برک آن ریزه و کل آن ما بین سفیدی و زردی و غلاف آن شبیه بغلاف باقلا و سفید و پنج قسم می باشد آنچه غلاف آن از باقلا کوچکتر و پوست آن غلیظتر و عریض و بسیار سفید و دانۀ آن بقدر نخود کوچکی آن را جلبان ابیض نامند و آنچه دانۀ آن کوچک و پهن و اغبر جلبان اسود و بشیرازی مشو و بهندی کهساری و اهل ولایت اروستان و نواح کرمان کونیان کرو خوانند و بسیار آن را می خورند و در موسم بهار که هنکام رسیدن آنست خام ناپختۀ آن را نیز می خورند و آنچه مضاعف الغلاف و خشن و دانۀ آن در سفیدی و کوچکی و تدویر کمتر از اول است آن را نبقه نامند و آنچه در غلافی قریب بباقلا و سیاه رنک و دانۀ آن مستدیر و بزرک و مائل بزردی و بسیار تلخ است در مصر بسیله نامند و قسم پنجم رقیق الغلاف سفیددانه و آن را قصاص نامند
*طبیعت همه اقسام آن
در اول سوم سرد و در آخر دوم خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ آن با عسل جهت سرفه و تصفیۀ رئه و درد سینه و تلیین آن و تحلیل اخلاط فاسده و دفع فضلات غلیظه از امعا و ادرار نمودن شیر و بول و حیض و ضماد آن جهت تقویت اعضا و وثی و کلف و با عسل جهت تحلیل اورام و بخور آن موجب جمعیت مورچه است در ان موضع و چون کاو بخورد فربه شود مضر اعصاب و مولد سودا و نفاخ و ادمان خوردن آن باعث لنکی و خوردن تر و تازۀ ناپختۀ آن دوار آورد خصوصا نوع اندک پهن مثلث شکل آنکه بهندی کهساری نامند مصلح آن شراب عسل مقدار شربت آن تا ده درم و نوع بری آن بغایت غلیظ و مدر شیر است
ص: 766
بفتح خاء معجمه و لام و سکون نون و جیم
*ماهیت ان
درختی است شبیه بدرخت کز و در چین و بلادروس و بهند بسیار بزرک می شود و برک آن مانند برک کزوکل آن کوچک و سرخ و زرد و سفید نیز می باشد و ثمر آن مانند خردل و بنفش
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و شکوفۀ آن تندتر و قوی تر از سائر اجزای آن
*افعال و خواص ان
شکوفه و برک آن جهت کزیدن هوام ضمادا و روغن شکوفۀ آنکه بدستور روغن بابونه و روغن کل که در روغن کنجد ریخته سه هفته در آفتاب کذارند جهت رفع اعیا و درد مفاصل و بدستور نشارۀ چوب آن و یک مثقال از تخم آن با عسل حافظ دل از ضرر سموم و اکل و شرب در ظروف چوب آن مانع خفقان است
بفتح خا و میم و الف و نون لغت نبطی است و بعربی رقعا نامند و بیونانی اقطی
*ماهیت ان
دو صنف می باشد کبیر و صغیر و کبیر آن شبیه بشجر و شاخهای آن مائل بسفیدی و مانند نی مستدیر و برک آن مانند برک کردکان و از ان کوچکتر و ثقیل الرائحه و در هر شاخی از سه عدد تا پنج عدد و بر سر هر شاخی قبۀ و کل آن سفید مائل بسرخی و ثمر آن شبیه
4٠٠بحبه الخضراء و بنفش مائل بسیاهی و در شکل مانند خوشه و در بو شبیه بشراب و غلط کرده کسی که آن را درخت هندی که ثمر آن بل وفل است دانسته
ص: 767
*افعال و خواص آن
محلل و بسیار مجفف و ضماد برک تازۀ آن جهت التیام جراحات مفید و صغیر آن شبیه بکیاه و ساق آن مربع و پرکره و برک آن شبیه ببرک بادام و مشرف الاطراف و از هر کرهی ثمر ظاهر و ثقیل الرائحه و قبۀ سر آن شبیه بخمان کبیر و تخم آن مانند خردل و بیخ آن دراز بسطبری انکشتی و تیره و سرخ و از مطلق آن مراد خمان صغیر است و مستعمل بیخ آن
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و سردی آن غالب با اندک کرمی
*افعال
و خواص آن
رادع و مسهل اخلاط لزجه و بسیار مجفف و با قوت محلله آشامیدن آب طبیخ برک و ساق آن جهت اسهال بلغم و مرۀ صفرا و آب افشردۀ آن و طبیخ بیخ آن بدستور دو مثقال از سائیدۀ بیخ آن جهت جبر و کسر و وثی و سقطه شدیده بسیار نافع و طبیخ بیخ آن با شراب جهت استسقا و کزیدن افعی و وجع مفاصل و تفتیح سده و مضمضه بدان جهت هلاکت کرم دندان و سعوط آن سه روز جهت رفع سرخی چشم و جلوس در طبیخ آن جهت رفع صلابت رحم و باعث نرمی و تفتیح انضمام آن و اصلاح فساد حال آن و بدستور آشامیدن ثمر آن و طلای پخته ثمر آن بر موی جهت سیاهی و منع اسقاط آن و ضماد برک تازۀ آن با آرد جو جهت تسکین اورام حاره و سوختکی آتش و کزیدکی سک و نواصیر و با پیه بز جهت نقرس و حمول بیخ آن جهت درد رحم و امراض مقعده و نواصیر نافع مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا دو درهم
ص: 768
بفتح خای معجمه و میم و الف و نون لغت فارسی است و خماهین نیز نامند و صندل حدیدی نیز
*ماهیت ان
حجری است سیاه رنک نر و ماده می باشد و حدید صینی جنس نر آنست و حجر الخمار جنس مادۀ آن و نر آن صلب تر و تیره رنک و سیاهی بر ان غالب و رنک سائیدۀ آن زرد مانند زرنیخ
*طبیعت ان
مائل ببرودت و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
پوشیدن انکشتری آن مقوی دل و رافع وحشت تاریکی مکانها و تیریکی شب و نکاه کردن بدان جهت حفظ صحت چشم موثر و مادۀ آنکه آن را حجر الخمار نامند نرم تر و رنک سائیدۀ آن بسیار سرخ و مائل بسیاهی طبیعت آن سردتر از نر آن
*افعال و خواص ان
آشامیدن یک مثقال و نیم از سائیدۀ آن جهت رفع خمار مجرب و باعث تبرید و تعریق مخمور و هر دو جنس آن جهت علل صفراوی و دموی و درد چشم و تقویت عضوی که از ریختن مواد متاثر شود و جهت خفقان و ریاح غلیظه دو درهم سائیدۀ آن جهت رفع درد شکم حادث از دوای مسهل بغایت مفید و طلای آن جهت تحلیل اورام خصوصا ورم چشم و حکه و جرب و حرقت جفن مسدد مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا یک دانک
بفتح خای و سکون میم و رای مهمله مراد از ان در شرع ما یختمر به العقل است یعنی آنچه که عقل را بپوشاند و در عرف مراد از مطلق آن شراب انکوری است و صنعت آن بانواع می باشد از آن جمله آنست که آب انکور را کرفته و صاف نموده در خمی که اندرون آن را زفت یا قیر و یا موم مالیده باشند کرده مدتی در آفتاب کذارند تا بجوش آید پس در سایه کذارند و یا خم را در سرکین اسپ تا نصف دفن کنند تا برسد و بحسب تصفیه و غیر تصفیه و اضافۀ هر چیزی تاثیر می نماید مثلا غیر صافی با دانۀ آن قابض و با خردل بدون جوشیدن شیرین و با زعفران مقوی دل و جکر و سرور آن زیاده و آنچه خم آن را بعد اندودن بزفت و یا قیر و یا موم بعود و کشته بخور کنند و در آب انکور مورد و مصطکی و به شیرین و سیب قدری داخل کنند و بعد از آفتاب کذاشتن ظرف آن را در زمین دفن کنند ریحانی نامند و آنچه برو شش ماه نکذشته باشد مسطار و بفارسی لانی نامند و چون آب انکور را بجوشانند تا ربع آن بسوزد و در خم کنند آن را جمهوری نامند و بیمزۀ غلیظ
ص: 769
4٠١را قهوه و این قاطع باه است و شرابی که از یک سال تا دو سال کذشته باشد عتیق نامند و دو ساله قوی است و بهتر و آنچه از دو سال زیاده تا چهل سال برو کذشته باشد قدیم کویند و اولی آن است که بعد از جوشیدن اقل تا سه ماه نکذرد استعمال ننمایند و نیز آن را اصناف بسیار است از رقیق و غلیظ و حلو و حامض و مر و مز و قابض و غیر قابض و احمر و اصفر و ابیض و اسود و خشبو و بدبو و خوش آینده و کریه بد آینده و مشمس و مطبوخ و مدفون و صافی و کدر و خفیف و ثقیل و حدیث و عتیق و متوسط میان آن هر دو و غیر اینها و چون اینها را باهم ترکیب کنند قریب بششصد صنف می شود و بهترین همه متوسط العمر یکساله و دو ساله سرخ مائل بزردی و خشبوی معتدل القوام بین رقت و غلظت شیرین اندک تلخ آنست که ترش و بسیار تلخ و قابض نباشد به حدی که کام را بهم کشد و بدترین آنها بدرنک کدر غلیظ القوام ترش مزه بسیار قابض بدبوی آنست خواه بدبوی آن بسبب احتباس ابخره و یا ترشی باشد و یا نسبت غیر آن امور و قوی ترین همه زرد صافی معتدل القوام و بعد از ان سرخ معتدل القوام و ضعیف ترین همه سفید تازۀ نارس و رقیق آن سریع النفوذ و غلیظ آن بطئ النفوذ و سبز آن غلیظ و سیاه آن اغلظ و شراب خوش بو موافق همه امزجه و بدبوی آن ردی و غیر موافق همه امزجه و بالجمله هریک را مزاجی و صورتی است صالح موافق بمزاجی و شخصی خاص
ص: 770
*طبیعت آن
نیز بحسب الوان و طعوم و روایح و رقت و غلظت و تازکی و کهنکی و توسط و اعتدال مختلف می باشد در حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و بالاجمال عتیق آن در سوم کرم و در دوم خشک و قدیم آن در سوم کرم و خشک و مسطار آن در دوم کرم و تر و سرخ و خوشبوی آنکه عبارت از ریحانی است معتدل و شش ماه تا یکسالۀ آن در دوم کرم و مائل برطوبت و تفه آنکه قهوه نامند ارطب
*افعال و خواص ان
رقیق آن سریع النفوذ و مفتح سدد و غلیظ آن دیرهضم و کثیر الغذا و مقوی اعضا و نافذ و سرخ و خوشبوی آنکه عبارت از ریحانی است بهتر از سائر اقسام و تفه آن یعنی قهوه موافق اکثر امزجه و لیکن مسقط شهوت طعام و باه و مصدع و بهتر از ان زرد عتیق و سفید آن ملین و ضعیف و سیاه آن دیرهضم و مولد سودا و مطبوخ آنکه جمهوری باشد غلیظ و مسخن و منضج و مقوی عصب و مصدع و شیرین آن ثقیل و غذائیت آن غالب و ترش شیرین آن یعنی میخوش آن ردی و مفسد هضم و مضر عصب و مورث توحش و تلخ آن جالی و مفتح و هاضم و مدفون خم آن در زمین و یا برف و یخ که اصلا در آفتاب نکذاشته باشند و آفتاب بآن نرسیده باشد غلیظ و دیرهضم و معفن و مولد تپهای مزمن و شراب کهنه صرف موذی اعضا و مورث سحج و ممزوج باعتدال آن مصلح حال بدن و به آب بسیار باعث سستی اعضا و استسقا و قض با آن بهتر از همه و حابس طبع و باعث خشونت سینه و دباغت معده و قوی الخمار و خوشبوی آن بسیار نیکو و لیکن مصدع و بدبوی آن موذی و مصدع و مورث امراض مهلکه و مشمس آن یعنی شرابی که در آفتاب رسیده باشد و بعد از جوشانیدن بسایه نبرده باشند تند و سریع الانحدار و با تفریح بسیار و مولد تپهای حاره و ثقیل آن دیرهضم و خفیف آن سریع النفوذ و قدیم کهنۀ آن حاد و مضر حواس و اعصاب و تازۀ آن نفاخ و دیرهضم و مورث امراض بلغمی و متوسط آن معتدل و صاف آن مفتح و مدر و شراب تازۀ کدر تیره مولد رمل و سنک مثانه و سدد و کفته اند چون مراعات مزاج و سن و فصل و بلدان و وقت و زمان و مکان و تدبیر سابق و نیکوئی ترتیب کرده شود به شرائطی که در کلیات کتب مرقوم و در اخلاق ناصری و غیرها مذکور است و قلیلی اینجا ذکر می یابد فوائد بسیار بخشد از آن جمله ملاحظۀ اوقات است که در هنکام تشنکی مفرط و کرسنکی بسیار و سیری و غضب و تعب و حرکات قویه و هوای بسیار کرم و اواسط روزهای تابستان و مقدار بسیار خصوصا بیک دفعه استعمال ننمایند بلکه بقدر لائق و در هر ماه یک مرتبه یا دو مرتبه و یا در هر هفته یک مرتبه برای استراحت ارواح
ص: 771
4٠٢و قوی و زیاده و بیشتر ازین تجویز نکرده اند که مضر است و ملاحظۀ مکان که وسیع و مرغوب و خوش آب و هوا و معتدل و در ان آب جاری و کلها و میوه های خوش بو باشد و اسباب سرور و فرح و نغمات و مغنیان و محبوبان دلکش خوش الحان و عطریات و بخورات مطیب لذیذ و رفیقان عاقل فهمیده و صاحبان هوش و اخلاق حمیده در ان جمع باشند و شیخ عمر خیام مجمل شروط آن را درین رباعی درج کرده
کر باده خوری تو با خردمندان خور پس با صنمی لاله رخی
خندان خور بسیار مخور و رد مکن فاش مساز اندک خور و کهکاه خور و پنهان خور
با مراعات این شرائط خمر حفظ صحت بدن می نماید و بدن را کرم و قوی و فربه و فکر و ذکر و عقل و حواس و اخلاق را جید و ذکی می کرداند و شجاعت و سخاوت و فرح و نشاط می آورد و بخل و ظنون فاسده و خیالات ردیه و امراض دماغیه مانند مالیخولیا و جنون و وسواس را برطرف می کند و رنک رو را نیکو و صافی می سازد و دماغ و دل و جکر و معده و اعضای اصلیه را همه تقویت می بخشد و هضم را نیکو کند و اشتها می آورد و نفوذ می فرماید بماساریقا و هضم کبدی را نیز تقویت می بخشد و نفوذ می فرماید کیموس را در عروق کبار و فضول را بتحلیل می برد و اخراج می نماید غلیظ آن را ببراز و لطیف آن را ببول و الطف را بعرق و ببخار و صفرا را ببول و عرق و بلغم و سودا را ببراز و تفتیح سدد و ازالۀ رمد بلغمی و شهوت کلبیه و ضرر سموم و حبن یعنی ازالۀ زردآب شکم و ترهل و پیری و هوای وبائی و امثال اینها می نماید و خوردن آن بقدر ربع رطل با آب سیب و کوشت آب بی چربی جهت غشی و بیهوشی مجرب و در ضمادات و اطلیه جهت تحلیل مواد و نفوذ فرمودن و بدرقه شدن قوت ادویه مؤثر و بالجمله نفع جزئی بدنی دنیاوی آن در اکثر امزجه بین و ثابت است بنص قرآن مجید که در باب خمر و میسر وارد شده که و منافع للناس و اما کناه و ضرر اخروی و دنیوی آن از پوشیدن عقل و عدم تمییز میان حسن و قبح اشیا و بی اختیار شدن و معاصی و قبائح بسیاری از صاحب آن بعمل آمدن بزرکتر و بیشتر از ان است که به بیان آید و لهذا در همان آیۀ شریفه می فرماید که و اثمهما اکبر من نفعهما و در آیۀ کریمۀ دیکر آن را رجس و عمل شیطان خوانده و جناب مقدس نبوی صلی اللّه علیه و آله آن را ام الخبائث فرموده اند و همین کافی است در مذمت و ضرر آن و در مقدار شربت آن اختلاف بسیار است تا ششصد درهم تجویز کرده اند و لیکن دو دو مثقال و جالینوس و شیخ الرئیس اختلاف مقدار را بحسب امزجه واکذاشته اند در محرور المزاج قدری که بدرقۀ طعام شود و رفع تشنکی کند و بحد سرور و نشاط مفرط نرسد که بی اختیار سازد و از صنف سفید رقیق و زرد و سرخ و ممزوج باشد در معتدل المزاح و مبرود بقدر نهایت سرور و غیر ممزوج و در قوی الابدان و صاحبان خلط غلیظ قدری که بحد طرب رسد و ثقل و خواب آورد و سبب سکر و مستی آن متغیر شدن حواس است برسیدن بخارات پی درپی بدماغ پیش از تحلیل آنچه اول صعود نموده و لهذا ضعیف الدماغ مرطوب زود مست می کردد و قوی الدماغ یابس بدیر بسبب تحلیل بخارات درین قدری بیشتر از ان و باعث سرور و فرح آن کثرت روح حیوانی و انبعاث و انبساط آنست تدریجا از باطن بظاهر و باعث شجاعت و سخاوت و خوبی ادراک صاحب آن نیز همین جهت است و بدانکه در هر مزاج خمر محرک خلط غالب و ظهور آثار آنست مثلا کثیف الخلط را باعث ملال و کریه لطیف الخلط را سبب خنده و سرور و صاحبان اخلاط حاره را موجب غضب و تهور و اخلاط باردۀ رطبه و یا یابسه را علت سکوت و نوم و خوف و بیملاحظه شرائط مضار آن زیاده از منافع آن زیرا که سبب موت فجأه و خناق و امراض دماغی مانند صرع و سکته و لقوه و فالج و رعشه و سرسام و جنون و امثال اینها و ضعف قوتهای دماغی و حیوانی و طبعی و اعصاب و درد چشم و امراض کوش و خیشوم
ص: 772
4٠٣و دهان و زبان و دندان و ضیق النفس و خفقان و فساد هضم و اسهال دموی و ورم جکر و سپرز و استسقای غیر قابل العلاج و بطلان شهوه باه و اورام خطرناک و اکله و جوششها و تپهای مرکبه و محرقه و غشیه و تولید سنک کرده و مثانه و حرقه البول و امثال اینها است و از جملۀ مضرتی که عاجل و سهل العلاج است خمار است که با تقلب نفس و ضیق آن و برد اطراف و حرارت آن و قشعریره و تهوع و تکسر بدن و سنکینی سر و اضطراب و تشویش خواب و اعراض هولناک می باشد و مضرتهای عاجل بدنی را اکثر علاج نمی باشد و مستعملین آن را چون بیک دفعه ترک نمایند امراض ردیه و سوداویه و ضعف هضم و زلق المعده و الامعاء و فساد حلق و لون و غیرها بهم می رسد اما تدبیر دفع خمار آن آنست که بخواب طولانی رود و حیله جویند در تنویم او بمالیدن دست و پا و بحمام بردن و آب نیمکرم بر سر او ریختن و از حمام برآوردن و استراحت فرمودن پس اکر باین تدبیر تخفیف یافت بهتر و الا باز بحمام معاودت نمایند و خواب فرمایند و اکر بعض امراض قوی باشد مانند صداع و تهوع و قئ مکرر قئ فرمایند بسکنجبین و آب نیمکرم پس شربت انار و به و یا ریباس با یک مثقال طین نیشاپوری بخورانند و هرکاه اراده خوردن طعام نمایند شوربای چوجۀ مرغ و آب غوره مطیب بنعناع بخورند و بعد از رفع صداع اکر سر و پیشانی و صورت کرم باشد اطلیۀ بارده استعمال نمایند و از جنس چیزهایی که عادیه خمار را می شکند جلاب به آب یخ و برف و فقاع و ماء الجبن و ربوب فواکه حامضه و قابضه است بدانکه خمر حار بسیار مضر و مهلک است و نصاری که اکثر شارب خمراند منکر خمر بسیار حاداند و می کویند اکر مردم بدین منوال که خمرهای حاد را می نوشند بنوشند احتیاج هیچ وبا و طاعونی نیست خودبخود هلاک می شوند طور خوردن خمر نصاری موافق حکمت دارند لهذا با آنها نفع می بخشد
ص: 773
بفتح خا و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بعربی عجین و بفارسی خمیر ترش و خمیر مایه و بهندی ماوا نامند
*ماهیت ان
آرد کندم است که با روغن کنجد و با روغن زیتون و یا روغن کاو یا روغن کاومیش و یا بز و یا کوسفند و شیر و ماست هریک که باشد سرشته بکذارند تا ترش و بدبو کردد و قدری از آن را داخل خمیر نان می نمایند تا برآید و فطیر نماند
*طبیعت ان
مرکب القوی در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ملطف و جالی و محلل و جاذب از عمق بدن و با نمک بسیار محلل اورام بارده خصوص اورام اسافل قدم و ازالۀ اوجاع آن و منضج و مفتح دمامیل و مسکن درد دندان و سی مثقال آبی که در آن خمیر مایه کم نمک بقدر چهار مثقال حل نموده باشند با چهار دانک طباشیر و مثل طباشیر شکر و یک دانک زعفران جهت رفع خمار و تشنکی و تپ و التهاب مجرب و چون دو مثقال سرکه نیز اضافه کنند جهت اسهال صفراوی و احتراقی مفید و چون یک جزو آب نعناع و یک جزو خردل سائیده و در نسخۀ دیکر نصف جزو خردل است و سه چندان مجموع خمیر مایه اضافه نموده در ده مثل همه آب بجوشانند تا بنصف رسد پس صاف نموده با نصف وزن آن عسل بقوام آورند جهت تقویت هاضمه به مرتبه ایست که صبر نتوان کرد و منقی معده از اخلاط محترقه و دافع بلغم و مبهی است و هرکاه بعد از معاجین باهیه بلافاصله بنوشند بغایت سریع الاثر و غرغرۀ محلول آن در آب با ربع آن روغن بنفشه جهت ورم حلق و ضماد آن با حنا و روغن و نمک جهت تحلیل صلابات عظیم مایوسه مجرب و چون خمیر مایه را کوبیده و با آب انار شیرین و امثال آن بسرشند قایم مقام خمر و از اسرار مکتومه است المضار مضر سینۀ علیل مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا هجده درهم است
ص: 774
بضم خاء معجمه و سکون نون و فتح ثاء مثلثه و الف لغت سریانی است و اهل مغرب آن را بزواق نامند
*ماهیت
4٠4ان کیاهی است شبیه باشراس که بفارسی سریش نامند و کویند نوعی از آنست یوسف بغدادی نوشته که غلط کرده کسی که بیخ آن را اشراس دانسته بلکه غیر آنست برک آن شبیه بکندنا و از ان لطیفتر و ساق آن قریب بذرعی و نرم و بر سر آن کل سفیدی شبیه ببلوط و بیخ آن مستدیر و املس طولانی مانند بیخ سوسن آزاد و از ان بزرکتر و طعم آن تند و تخم آن در قبۀ مانند تخم پیاز و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسخن و تند و با قوت مجففه و محلله و ملطفه و جابر کسور و محلل ریاح و اورام انثین و مفتت حصاه و رافع قروح باطنی و یکدرهم آن مدر بول و حیض و دو درهم آن جهت درد پهلو و سرفه و سستی عضل نافع و کل و ثمر آن ملین طبع و با شراب جهت کزیدن عقرب و هزارپا و خوردن اندک از ان جهت تسهیل قئ و سه مثقال آن جهت نهش هوام و باید که برک آن را بران ضماد نمایند و خوردن ساق تازۀ آن جهت یرقان خصوصا چون با سرکه و روغن زیتون پخته باشند و آب آن با سفیدی تخم مرغ جهت سوختکی آتش و با کوکرد جهت قوبا و با آرد ترمس جهت خارش بدن با مداومت بران و بیخ آن در افعال قویتر از ان العین چون بکوبند تازۀ آن را و آب آن را بکیرند و با شراب کهنۀ شیرین و تلخ و زعفران مخلوط کنند و طبخ نمایند اکتحال بدان جهت ازالۀ رطوبات چشم و سلاق و تسکین حرقت اجفان الاذن قطور آب تازۀ آن بتنهائی و یا با کندر و عسل و شراب و مر نیم کرم نموده در کوشی که از ان چرک آید الفم چون در کوش مخالف جهت تسکین دندان موجع و بدستور چون بازیت طبخ نمایند و در کوش مخالف دندان دردناک نیمکرم بچکانند و چون بیخ آن را مجوف کنند و در ان زیت کنند و بر آتش کذارند تا جوش خورد قطور آن در کوش جهت تسکین وجع آن و ثقل سامعه و طلای آن جهت شقاق اطراف عارض از سرما و سوختکی آتش و ضماد آن بتنهائی بر دندان آسیا مسکن وجع آن و از خواص آنست که چون آن را با سرکه سائیده بر ابهام جانب ضرس دردناک ضماد نمایند درد آن را تسکین دهد و ضماد آن با عسل بر شکم مستسقی نافع و ضماد پختۀ آن با دردی شراب جهت قروح خبیثه و وسخه و اورام پستان و خصیه و خراجات و دمامیل و جراحات چرکدار و مخلوط آن با شراب جهت ابتدای ورم حار غلیظ و چون بسوزانند و با بعضی ادهان مخلوط کرده داء الثعلب را با پارچۀ پشمی خوب بمالند و بدان تدهین کنند موی برویاند و لطوخ بر بهق ابیض بعد مالیدن آن بپارچۀ خشنی در آفتاب نافع مضر کرده مصلح آن مصطکی مقدار شربت آن تا سه درهم بدل آن در باه شقاقل و در سموم اسقیل است
ص: 775
بفتح خا و سکون نون و فتح دال و کسر راء مهملتین و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر لام و سکون یا و آن را یعفید خوانند
*ماهیت ان
نوعی از کاسنی بری است و شبیه بدان و بسیار تلخ و ساق و بیخ آن باریکتر از ان و کل آن زرد مائل بسرخی و بر شاخهای آن صمغی متکون می کردد مانند مصطکی بقدر باقلا و بسیار چسپنده و قوت نبات آن تا یک سال و قوت صمغ آن تا هفت سال باقی می ماند
*طبیعت ان
مجفف تر از کاسنی بری است بسبب تلخی آن
*افعال و خواص
آن
خوردن دو مثقال آن با شراب و بدستور ضماد آن جهت کزیدن افعی و آب آنکه با شراب طبخ دهند جهت قطع اسهال و طلای آب برک آن جهت قطع بواسیر و چون مجموع کیاه آن را با بیخ برکنند و با عسل قرص سازند و با آب نطرون که بورۀ ارمنی است طلا کنند جهت بهق مؤثر و صمغ آن در سوم کرم و خشک و مفتح سدد و مفتت حصاه و محلل ریاح و قطور آن در چشم با آب کاسنی جهت ازالۀ سیل و طلای آن جهت ازالۀ شعر منقلب و بر جراحات جهت بردن کوشت زائد آنها و فرزجۀ آن با مرصاف که لته بدان آلوده بقدر زیتونی حمول نمایند جهت کشودن حیض و اسقاط جنین بغایت مؤثر و آشامیدن دو درم از بیخ آن با شراب جهت کزیدن عقرب نافع و بدستور ضماد آن و مورث سحج و قرحۀ امعا مصلح آن نشاسته مقدار شربت آن تا یک دانک*
ص: 776
بفتح خا و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و سین مهمله و آن را خالاون نیز و بفارسی ذره مکه و بعربی حنطۀ رومیه و در تنکابن کندم مکه و بهندی جوار نامند
*ماهیت ان
ثمر نباتی است در خوشه و دانهای آن متصل بهم و الوان می باشد زرد و سرخ و سفید اما سفید آن بسیار و بقدر دانۀ دخنی و بزرکتر از ان و خام آن با عفوصت و رسیدۀ آن شیرین طعم و برشته کرده می خورند و سائیده آرد کردۀ از ان نان ترتیب می دهند شیرین و لذیذ می باشد کرماکرم آن و نبات آن شبیه بنی و نیشکر و ذرۀ بزرک
*طبیعت ان
مائل بحرارت و در دوم خشک و کویند معتدل در حرارت و برودت
*افعال و خواص آن
محلل بلغم و خون جامد و قابض طبع و ثقیل لزج و نفاخ و غذائیت آن غالب تغذیه بآن جهت رفع سل و اسهال نافع و غذائیت آن از برنج زیاده و از کندم کمتر و ضماد پختۀ آن با سرکه جهت جرب متقرح و تشقق و تقشر ناخن و ممضوغ آن جهت تقویت نور بصر و کزیدن جانوران سمی و حقنۀ طبیخ آن جهت فرحۀ امعا بدل آن ذره است
*خندیقون
بفتح خا و سکون نون و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون و خندریقون نیز
4٠5آمده
*ماهیت آن
شرابی است که از ادویه و خمر ترتیب می دهند و از تراکیب اطبای فرس است و معنی آن شراب بری است و بیونانیان نرسیده و لهذا در کتب ایشان ذکر آن نیست و نسخ آن متعدد و مختلف است و بالجمله در قرابادین بتفصیل ذکر نموده شده
ص: 777
*طبیعت ان
در دوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص آن
مولد خون صالح و مقوی هاضمه و مفتح سدۀ جکر و معده و طحال و سرخ کنندۀ لون بدن و ادهان آن فربه کنندۀ بدن و مزیل امراض عسر العلاج و قاطع حمی ربع و هرکاه تریاقیت عظیم مطلوب باشد قدری بادزهر حیوانی بعد سرد شدن ترکیب آن در ان داخل نمایند
بکسر خا و سکون نون و کسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بفارسی خوک و کراز و بترکی ذونقوز و بهندی براه و سور نیز و بفرنکی کرنیکول نامند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف و بسیار کثیف و نجاست خوار و بد هیآت و کویند کوشت آن اعدل و بهترین لحوم حیوانات وحشی است و اصلی ندارد و در طعم شیرین و فرقی از کوشت انسان ندارد و اکثری از فرق غیر اسلامی آن را می خورند و قبل از ظهور نور اسلام کوشت آن را در بازارها می فروختند و بعد از ان در مذهب اهل اسلام حرام و بیع آن ممنوع و موقوف کردید
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و در سوم تر
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و مسمن بدن و کویند موافق ترین لحوم است بمزاج انسان و همه ان بعد از انهضام جزو بدن می کردد و کویند مولد خلط غلیظ لزج است و مورث حرص شدید و صداع مزمن و داء الفیل و اوجاع مفاصل و فساد عقل و معده و زوال مروت و غیرت و حمیت و باعث مخنثی است مصلح آن خمر از قبیل علاج فاسد با فسد است و شکر و فانیذ و امثال اینها نیز بحسب سن و قدر و مزاج مستعمل آن در قوت و ضعف نیز کفته اند و آشامیدن کعب نر خشک سودۀ آن بقدر دو مثقال با شراب جهت کزیدن هوام و طلای آن با عسل جهت برص مجرب دانسته اند و یک مثقال آنکه در احراق بحد سفیدی رسیده باشد جهت تحلیل نفخ امعا و مغص مزمن نافع و بول خوک وحشی جهت سنک مثانه نافع و در سائر افعال مانند بول کاو است و سرکین خشک آن با آب یا شراب جهت نفث الدم سینه و رفع درد پهلو و ضماد آن با سرکه جهت سستی عضل و با موم و روغن جهت التوای عصب و قطور زهرۀ آن جهت قروح اذن و غیر
ص: 778
4٠6آن و قطع بواسیر و با عسل و فلفل جهت رویانیدن موی سر اقرع و حقنۀ پیه آن جهت امعا و ضماد آن جهت درد رحم و مقعده و سوختکی آتش سرما و برف زدکی و پیه کهنۀ آنکه مدتی بران کذشته باشد ملین و مسخن و مغسول آن با شراب و ممزوج نمودن با خاکستر یا آهک جهت اورام حاره و شوصه و از جالینوس منقول است که پیه نمک آن با مومیائی رفع کری سامعه می کند اکرچه مادرزاد باشد و تمریخ موضع تشنج به پیه آن نافع و بدستور دمل و خنازیر را و خون آن در جمیع افعال مانند خون انسان است و طلای آن جهت کوچک نمودن پستان و شیر منعقد در ان و اورام بالخاصیت مفید و ذرور استخوان سوختۀ آن رافع بواسیر و آشامیدن سم سوختۀ آن قاطع سلس البول و موی سوختۀ آنکه با زفت احراق یافته باشد با روغن کل مجفف قروح مرفوع العلاج است و پوست آن کریزانندۀ پشه است
بضم خای و سکون نون و فتح فا و سین مهمله و الف بفارسی جعل و خروک و بهندی کهروله نامند
*ماهیت ان
دایه ایست کوچک سیاه و در پای دیوارها و خاکروبها و سرکینها بهم می رسد و اصناف از پر دارو بی پر و بزرک و کوچک و اهلی و بری می باشد بری آن بزرکتر از اهلی و بری پردار آن قویتر از اهلی بی پر آن
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آب منقوع آن بقدر یک شب مسهل اخلاط معدی و معوی و کبدی و جهت استسقا مجرب دانسته اند و بستن شکافتۀ آن بر موضع عقرب کزیده جهت رفع سمیت آن و اکتحال رطوبتی که از قطع دنباله و فشاردن آن ظاهر می شود جهت تقویت بصر و رفع غشاوه نافع بولس کفته اکتحال جرم مسحوق جعلیکه در تنور خبازی بهم رسد جهت درد چشم مجرب و کفته چون پردۀ عقب سر آن را بردارند و رطوبتی که ظاهر شود مانند افیون در صدفی بکیرند بقدر سه مثقال و فتیلۀ باریکی بقدر سوراخ احلیل ساخته بآن رطوبت آلوده در احلیل کذارند و باقی را بر عانه و کش ران و خصیه و اطراف آن طلا نمایند در ساعت حبس بول و سلس آن را بکشاید و مجرب است و اکتحال آن جالی غشاوه و ظلمت بصر و ضماد آن رافع قروح ساق و قطور روغن زیتونی که در ان جوشانیده باشند مسکن وجع کوش در ساعت و طلای آن جهت تحلیل خنازیر و بواسیر و از خواص آنست که چون در جوف نی کذارند و بران زن بندند رافع عسر ولادت است و چون در ورد احمر کذارند و در ان دفن نمایند پژمرده کردد و بمیرد و چون در سرکین دفن نمایند زنده و بالیده شود و چون سرهای آن را در برج کبوتران کذارند باعث جمعیت کبوتران در ان کردد و چون هفت عدد آن را در زیر طاس مس سرخ قلعی با کرده حبس کنند موجب باریدن باران و برودت هوا است و بخور شکوفۀ چنار و آب مطبوخ ان کشندۀ آن است
ص: 779
قسمی از نبیذارزن است که بهندی بوزه نامند و در قرابادین ذکر یافت
*فصل الخاء مع الواو
بفتح خای معجمه و سکون واو و خای معجمه بفارسی شفتالو و بهندی آرو نامند
*ماهیت ان
ثمری است معروف و دو نوع می باشد آنچه پوست آن نازک و رنکارنک سفید و سرخ و سبز و زرد و مزغب و از کوشت آن جدا کردد آن را هلو نامند و غیر آن را شفتالو کاردی و بهترین آن هلو بزرک شاداب لطیف است که کویا آب منجمد است و تلخی و حموضت آن غیر محسوس و بی جرم و خشبو باشد بخلاف شفتالو و شفتالو نیز دو نوع است لطیف شاداب و غیر لطیف شادآب و همه اجزای درخت آن تلخ می باشد از برک و کل و صمغ و تخم
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر و بعضی در اول سرد کفته اند و سردی و تری هلو از شفتالو زیاده
*افعال و خواص آن
ملین و مسکن بخارات حارۀ یابسه و تشنکی و غلیان دم
4٠٧و صفرا و جهت تبرید دماغ و ترطیب مزاج سوداوی که از احراق باشد و تپهای صفراوی خالص و دموی و رفع بدبوئی دهان و در امزجۀ حاره معین باه و مشهی طعام و چون آب رسیدۀ آن را کرفته شب بکذارند تا درد آن ته نشین و صاف کردد صبح صافی آن را بقدر نیم رطل با شکر و یا ترنجبین و یا شیرخشت و امثال اینها بیاشامند اسهال صفرا نماید و جهت رفع اخلاط سوختۀ حاده نافع مضر مرطوبین و اعصاب و سریع التعفن و مورث تپهای مزمن هرچند بعد از یک ماه و یا زیاده باشد مصلح آن عسل و مربای زنجبیل و شفتالو کاردی غلیظتر و دیرهضم با قوت قابضه و نفاخ و مورث قولنج خصوصا خام آن و تلخ آن بدستور و خشک کردۀ آن قابض و بغایت دیرهضم و چون هضم یابد کثیر الغذا و مانع سیلان فضول بمعده بود و آشامیدن دو اوقیۀ آب برک آن و بدستور شکوفۀ آن با شکر جهت کشتن کرم معده و حب القرع بسیار مؤثر و طلای آن بر ناف دافع کرم شکم و بر بدن بعد از نوره و خشک آن نیز جهت رفع بدبوئی آن و ضماد شکوفۀ آن با آب کرنب جهت قطع ثآلیل و ابن رضوان تصریح نموده که یک دانک شکوفۀ آن اسقاط جنین زنده می نماید و روغن دانۀ آن جهت درد کوش و کری و تفتیح سدۀ آن و درد بواسیر و خائیدن مغز آن جهت رفع کندی دندان و یک درم از استخوان دانۀ آن جهت اسهال مجرب و چون دانۀ آن را در آتش اندازند تا بسوزد پس مغز آن را برآورده سائیده بر بثوری و جربی که بر بدن اطفال و پس کوش ایشان برمیآید بمالند سریع الاثر و مجرب است
ص: 780
بضم خای معجمه و سکون واو و صاد مهمله اسم عربی برک درخت خرما و برک درخت مقل و نارجیل و امثال آن را که دراز و باریک باشد شامل است
بفتح خا و سکون واو و کسر لام و سکون نون و فتح جیم و الف و نون و آن را خسردو دارو و بترکی قرغات و بهندی کلیجن و کلاجن نیز نامند
*ماهیت ان
بیخی است سرخ تیره پر کره تند طعم تند بو و لذیذ و با حدت و آنچه بتحقیق رسیده بیخ درخت نانبول است که بهندی پان نامند و درخت آن کهنه سال خورده باشد و منبت آن بلاد هند و بنکاله است و غلیظ پر کره را قصبی و باریک صلب را عقاربی نامند و این بهتر از اول است و قوت این تا هفت سال باقی می ماند
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و کویند در سیوم
*افعال و خواص ان
مقوی معده و احشا و هاضمه و باه و اعضای باطنی و کاسر ریاح و ماسک بول و جهت صداع و صرع بلغمی و تصفیۀ صوت و سرفۀ رطوبی و رفع بدبوئی دهان و خوشبوئی آن و دردهای بارد بلغمی و درد کمر و کسر ریاح و آروغ ترش و رفع قولنج و برودت کرده و وجع آن و خنازیر و سرطان و عرق النسا نافع و نکاهداشتن اندکی از ان در زیر زبان رافع سستی آن و باعث سرعت تکلم اطفال و موجب شدت نعوظ و یک درم سائیدۀ آن با یک اوقیۀ شیر بز تازه دوشیده جهت تحریک باه مجرب و طلای آن با آب و یا روغن زیتون و یا یاسمین زائل کنندۀ کلف است مجرب مضر دل و حجاب سینه و مصدع محرورین مصلح آن صندل و طباشیر و کوشت آب مرغ فربه و انیسون و حابس بول و مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یک مثقال و نیم و بدل آن دارچینی و کبابه است و جوارش خولنجان دو نسخۀ آن در قرابادین مذکور شد و عرق آن بسیار لطیف و محلل ریاح و در سائر افعال الطف از اصل آنست و دستور کرفتن آن مانند عرقهای دیکر است
ص: 781
*فصل الخاء مع الیاء المثناه التحتانیه*
بکسر خا و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و راء مهمله و فتح شین معجمه و سکون نون و فتح باء موحده و سکون راء مهمله معرب از خیارچنبر فارسی است و بهندی املتاس و کرماله و کرواله و سیال لاتهی نامند
*ماهیت ان
ثمر
4٠٨درختی است در بزرکی تا بقدر درخت کردکان و برک آن کوچکتر از ان و اطراف آن تند و چوب آن خالدار و کل آن زرد شبیه بکل یاسمین و ثمر آن دراز تا بقدر ذرعی و باریک بسطبری ابهامی و زیاده بر آن و در جوف آن پردهای خشبی و بران رطوبت سیاه چسپندۀ منجمد که آن را عسل خیارشنبر نامند و پردها را فلوس آن و در بین هر پرده تخمی اندک پهن صنوبری شکل سفید مائل بزردی و مستعمل عسل آنست و آن شیرین طعم بدمزه اندک بدبو است بهترین ان سیاه براق رقیق القشر رسیده قوی بسیار عسل شیرین کم بوی آنست و باید که در هنکام احتیاج قلم آن را اندک بآتش کرم کرده شکسته عسل آن را از ان جدا نمایند و با روغن بادام چرب کرده استعمال کنند بهر نحو که خواهند زیرا که اکر پیشتر اخذ نمایند ضعیف می کردد قوت آن
*طبیعت ان
در اول کرم و تر و کویند معتدل در کرمی و تری
*افعال و خواص ان
ملین سینه و طبع و مسکن حدت خون و منقی عصب و محلل اورام حاره دهان و حلق و احشا و غیرها و مسهل برفق و بیغائله حتی زنان حامله و اطفال را مناسب و مجوز است و اسهال آن بجذب و لزوجتی است که دارد و با ادویۀ مناسبه هر خلطی مسهل آن و لیکن بطئ العمل و با تمر هندی مسهل صفرای سوخته و با تربد مسهل بلغم و با بسفایج و آب کاسنی و آب برک بید و آب شاهتره مسهل سودا و با العبه مانند لعاب ریشۀ خطمی و بهدانه و بزر قطونا و روغن بادام جهت تفتیح سدۀ امعا و زحیر و مغص و با ادویۀ مناسبه و آب برک کاسنی و عنب الثعلب و کشوث جهت تفتیح سدۀ جکر و درد آن و یرقان و رفع تپهای حاره و غرغرۀ آن با آب کشنیز تازه رادع خناق صعب و محلل آن و بدستور با شیر بز و با آب انجیر و شیر منفجرکننده و محلل آن در انتها و طلای آن جهت درد مفاصل و نقرس و تلیین اورام و همه صلابات حاره خصوصا با آب برک عنب الثعلب نافع مضر معده و مغثی مصلح آن مصطکی و انیسون و مورث مغص و سحج بسبب چسپیدن آن بامعا و مصلح و مانع چسپیدن آن روغن بادام است که بدان چرب کرده و یا بران چکانیده بنوشند مقدار شربت آن از پنج مثقال تا بیست مثقال بدل آن سه وزن آن مویز بیدانه با اندک تر بدو نیم وزن آن ترنجبین است و کویند جوشانیدن عسل آن باعث رفع قوت آن و شدت التزاق آن بروده می شود و استعمال تازۀ آنکه یک سال بران نکذشته باشد مورث بول الدم و کل آن نیز ملین طبع چون طبخ نمایند و با روغن بخورند و مربای کل آنکه بدستور کل بنفشه و ورد احمر ترتیب دهند یعنی کل انکبین آن نیز ملین و برک نورستۀ آن نیز ملین است و همچنین خام نارس ثمر آنکه ورق کرده پخته با روغن اندک بریان نموده بمقدار ده مثقال تا بیست مثقال آن را بخورند و دانۀ آن از پنج عدد تا هفت عدد که کوبیده باشند مقئ قوی و خوردن پوست سیاه مسحوق آن با زعفران و شکر و کلاب جهت عسر ولادت و اخراج مشیمه مجرب دانسته اند و ضماد آن رافع قوبا و حب خیارشنبر و شراب و لعوقات و نقوعات و مطبوخ و معاجین آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 782
بفتح خا و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و یا آخر حرف لغت یونانی است بفارسی شب بوی نامند جهت آنکه بوی آن در شب ظاهر می شود و در عراق عرب منثور خوانند
*ماهیت ان
از جملۀ کلهای خوش بو است و اصناف از بری و بستانی و سفید و زرد و سرخ و بنفش می باشد و از مطلق آن مراد زرد آنست و مراد از بری قسم سرخ آنست و غیر خزامی است چنانچه کذشت و شب بو نام کلی است که در هند می شود و در حرف الشین ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
*طبیعت مجموع آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و ملطف و جالی و مدر و جذاب از عمق بدن و مسکن فواق و آشامیدن سه درم از آب آن بدستور سائیدۀ آن مدر حیض و مفسد جنین و مخرج مردۀ آن و مشیمه
4٠٩و تخم و بیخ آن را نیز همین اثر است و اکتحال آن جهت بیاض چشم و بوئیدن کل آن محلل بلغم از دماغ و ریاح غلیظه و روغن آنکه بطریق روغن کل ترتیب دهند بسیار کرم و محلل و سعوط آن جهت تفتیح سدۀ دماغی و آشامیدن و حمول آن مدر حیض و مخرج جنین و طلای آن جهت ورم رحم و مفاصل و تقویت موی و طلای آن با عاقر قرحا و تخم نجره بر کمر جهت تقویت باه مقدار شربت آن تا چهار درهم و بیخ آن با سرکه جهت صلابت سپرز طلاء نافع و چون داخل مرهم کنند جهت ورم صلب و مفاصل و رحم و کشودن حیض و با موم روغن جهت شقاق انکشتان و مقعده و ضماد مطبوخ آن جهت درد دندان بارد و جلوس در طبیخ خشک آن و همچنین حمول آن جهت ادرار حیض و اخراج جنین میت و مشیمه نافع
ص: 783
بکسر خا و سکون یای مثناه تحتانیه و سکون زای معجمه و فتح راء مهمله و الف و نون بفارسی خزران و بهندی بیت نامند
*ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک نخل و کوتاه تر از ان و ثمر آن نیز شبیه بثمر آن را کوچک و مدور و چاشنی دار با عفوصت و در خوشۀ بزرکی و بعضی مردم می خورند آن را و سه نوع می باشد یکی شاخهای آن راست و قوی بسطبری ابهامی و زیاده بران و بندهای بعضی بسیار طولانی و خوشرنک و خوش جوهر و در زیربادات هند خوب می شود و نصاری از ان چوب دستی می سازند و بقیمت اعلی می فروشند و نوعدوم آن بیاره دار و بسطبری انکشتی و طولانی و خاردار و از پوست آن سطح کرسی و پالکی و چهار پایه و دروازه و پنجره و غیرها می بافند و این نوع در هند و بنکاله و زیربادات بسیار می شود و لیکن در زیربادات بهتر و پوست آن جوهردار و در بعضی دیهات بجای ریسمان همین را مستعمل دارند در بستن کشتیها و خانهای کاهی و غیرها و نوع سوم باریکتر از نوع دوم و بی خار و بی ثمر و بندهای آن طولانی و کرههای آن از هم دور و این نوع در سلهت که بسمت شمال و شرق مرشدآباد و پانزده شانزده منزل فاصله از ان واقع است بهم می رسد و در کنار آبها می روید و بجای دیکر نمی شود و مردم آنجا پوست این نوع را بطول جدا کرده و تراشیده از ان فرشی می بافند که سیتل پاتی می نامند یعنی فرش سرد خنک زیرا که سیتل بلغت هندی بمعنی سردی و پاتی بمعنی فرش است و بعضی از ان بسیار باریک و تنک می سازند به حدی که می کویند بسبب باریکی و املسی مار نمی تواند بدان راه رود و بالجمله بهترین فرشها است از برای ایام کرما و لیکن سوای بلادی که هوای آن مرطوب باشد مانند سلهت و بنکاله و مانند اینها نمی ماند و زود شکسته و برطرف می کردد مانند بلاد حارۀ یابسه و در غیر سلهت دیکر جا فرش آن را بدان خوبی نمی بافند و نمی شود و مخصوص بدانجا است
ص: 784
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن سائیدۀ آن جهت قطع نزف الدم و طلای آن رادع و محلل اورام و مورچه کزیده و از اخواص آنست که چون در جامه کذارند ارضه بآن ضرر نمی رساند
بفتح دال مهمله و جیم بفارسی کبک دری و بشیرازی طخا و در تنکابن کوه کوک نامند
*ماهیت ان
مرغی است از طاؤس بزرکتر و خاکستری رنک مخطط بخطوط سفید بسیار ریزه و در کوههای بسیار سرد می باشد و بهترین طیور بری است و بعد از ان شحرور پس سمانی پس حجل و دراج و طیهوج و شفنین و چوجۀ کبوتر و ورشان و فاخته است
*طبیعت ان
کرم مائل باعتدال و لطیف
*افعال و خواص ان
در افعال از کبک قویتر و بخور آن بالخاصیت جهت رفع طاعون و با مؤثر و نکاهداشتن پر آن با خود باعث یمن و برکت کفته اند
بکسر و فتح و ضم دال مهمله و فتح جیم و الف بفارسی مرغ خانکی و بهندی ککری و مرغی و بعربی نر آن را دیک و بفارسی خروس و بهندی ککر و مرغا نیز نامند
*ماهیت ان
حیوانی است اهلی و غیر اهلی خانکی و جنکلی و معروف
*طبیعت جوان
فربه اهلی خانکی آن در آخر اول کرم و در رطوبت معتدل و مرغ بچه از ان ارطب برطوبت فضلیه و حرارت دیک یعنی نر نسبت بدجاج یعنی ماده کمتر و یبوست بران غالب و خروس بچه اعدل و مائل برطوبت و قول ببرودت خروس بچه خلاف نیاس و تجربه است چه لحوم همه طیور غیر مائی حاراند و می تواند بود که وجه شبهۀ کسانی که آن را بارد کفته اند آن باشد که دیده و یا شنیده که اطبا خروس بچه را در حمیات صفراویه و امراض حاره تجویز نموده اند بخلاف مرغ بچه و اوشان بدون تامل توهم نموده باشند که چون طریق معالجه بضد است پس بسبب سردی مزاج خروس بچه است و کرمی مرغ بچه و حال آنکه نه چنین است بلکه بجهت حرارت مزاج خروس بچه پیه و چربی در ان تکون نمی یابد که استحاله بصفرا یافته مزید علت شود بخلاف مرغ بچه و مرغ غیر اهلی جنکلی که در بعضی صحراها چنانچه در بنکاله
ص: 785
4١6در جنکل و صحرای اطراف سکری کلی بسیار است بشکل و جثه مثل مرغ اهلی می باشد و نوع بزرک آنکه بهندی کلنک نامند هر دو نوع کرم تر و خشک تر از اهلی خانکی اند
*افعال و خواص ان
مهرای آن کثیر الغذا و لطیفتر از اکثر طیور و مولد خون صالح و زیاده کنندۀ عقل و منی و غیر مهرا پختۀ آن بخلاف آن و کوشت آب خروس پختۀ سالخورده محلل و ملین طبع و مخرج سودا و جهت قولنج بسیار مفید و بهتر آنکه بکیرند خروس پیر سال خورده را و ذبح نموده با آب بسیار طبخ نمایند تا مهرا کردد و آب کوشت آن را با قدری بسفایح طبخ نمایند تا بقوام آید و نیمکرم بیاشامند اخراج مواد سوداویه به نیکوئی نماید و مرقۀ چوجه جهت ابدان سقیمه و ناقهین و صاحبان التهاب معده و حمیات صفراویه شربا و جهت تعدیل فضول و تلیین طبیعت و بدستور تغذیه بدان نافع و کفته اند فراریج مسهل اند و دجاج ممسک و چون خروس پیر را بسیار بدوانند تا خسته کردد پس ذبح نمایند و شکم آن را بشکافته و آنچه در جوف آنست برآورند و در ان نمک و بسفایج و شبت پر کنند و با آب بسیار طبخ دهند تا مقدار یکمن بماند و شب زیر آسمان کذارند و صبح بیاشامند اسهال کیموس غلیظ تازه نماید و جهت حمیات دوریۀ مزمنه و رعشه و ربو و وجع مفاصل و انتفاخ معده و ترهل و قولنج و دفع سموم مشروبه موافق و بعضی با آن کرنب یا قرطم با شبت و یا هر سه نیز اضافه می نمایند و این اقوی است در افعال مذکوره و در اسهال بلغم و کوشت خروس جوان زیاده کننده و صاف کنندۀ منی و مصفی رنک رخسار و صوت است و خروس بچه جهت ناقهین و امراض حاره و مرغ بچه و مرغ جوان قویتر و جهت تسمین بدن و رفع هزال و تصفیۀ رنک رخسار و صوت و زیاده کردن جوهر دماغ و فهم و منی و رفع خیالات فاسده و پختۀ آن با روغن تازه جهت سرفۀ یابس و مداومت مرق و کوشت یک قطعۀ آن هر روز تا یک هفته با نان میده جهت رفع زردی رخسار که سبب آن معلوم نباشد مجرب و کباب آن جهت دفع خواهش کل و امثال آن و موافق معدۀ رطب و جکر آن کثیر الغذا و مسمن و دیرهضم و مغز سر آن با حرارت معتدله و رطوبت لزجه و آشامیدن ناپختۀ آن با شراب جهت کزیدن هوام و نفث الدم و رعاف که از حجاب دماغ باشد مجرب و پختۀ آن جهت زیادتی جوهر دماغ و تقویت قوت مفکره و نیکوئی ذهن و تصفیۀ صوت و ادمان آن باعث بلادت و پیه آن جهت تلیین صلابات و مواد سوداویه و طلای نیمکرم آن بر سر جهت مالیخولیا و سعفه و شقاق و جمیع امراض یابسه عجیب النفع خصوصا که سه مرتبه پس هم بمالند و پیه دجاج مغلوف بقرطم اقل دوازده روز جهت ابتدای جذام و پردۀ میان سنکدان خروس را چون خشک نمایند و سائیده با شراب بنوشند جهت وجع معده و ضعف آن و ذرب مجرب و جوارش و معجون آن در قرابادین ذکر یافت و آشامیدن خصیۀ خشک آن با زرده تخم مرغ نیمبرشت جهت تقویت باه بسیار موثر و بدستور ضماد آن با روغن زنبق بر پشت زهار و کنج ران جهت تقویت نعوظ و چون خصیۀ خروس را در آفتاب خشک نمایند و با وزن آن ملح اندرانی سحق کنند و در ظرف مسی بر آتش کذارند تا منعقد کردد و در هنکام مقاربت اندکی از آن را در زیر زبان کذارند کویند که تقویت عجیب مشاهده می کردد و نیز کویند که چون بکیرند خروس را در هنکام ربیع و ذبح نمایند و آنچه در جوف آنست سوای خصیۀ آن برآورند و نمک در شکم آن پر کنند و در سایه خشک کنند و بتمامی بکوبند و در شیشه نکاهدارند و عند الحاجت قدری با شیر کاو تازه دوشیده بنوشند تقویت باه بسیار بخشد و خون خروس و مرغ را آشامیدن و خشک کردۀ آن را سعوط نمودن جهت قطع رعاف و چکانیدن خون بال تازه رستۀ پر آن جهت رفع بیاض چشم آزموده و ذر و استخوان سوختۀ مرغ سیاه با هموزن آن چوب تاک که باهم سوزانیده باشند و یا بر موم
ص: 786
4١٧سرشته حمول کنند جهت اعادۀ بکارت از اسرار شمرده اند و خوردن سنک متولد در جوف آن جهت تفتیت حصاه نافع و سرکین آن جالی و تند و خوردن یک مثقال آن با شراب و یا سرکه جهت رفع قولنج و سمیت فطر و طلای آن جهت بهق و برص و امثال آن و ضماد آن خصوصا از خروس با سرکه جهت سک دیوانه کزیده مفید و باید که بکیرند سرکین مرغی را که مروض باغذیۀ صالحه نموده باشند و از خاصیت آنست که چون شکم آن را بشکافند و کرماکرم بر موضع کزیدۀ هوام و مار بندند جذب سمیت نماید و چون سرد کردد تبدیل نمایند و بر سائر مواد جهت جذب آن بظاهر و بر سر صاحب سرسام رافع بیهوشی آن و نیز از خاصیت آنست که چون پرهای مقعده زندۀ آن را تمام بکنند و بر موضع کزیدۀ مار بکذارند جذب سمیت می نماید و می میرد پس مرغ دیکر را بجای آن بکذارند و همچنین تا ملسوع صحت یابد و تناول آن با شیر و کشک و ماست و پنیر و سائر لبنیات مورث قولنج و مداومت آن باعث نقرس و بواسیر مصلح آن ادویۀ حاره و شراب و مطبوخ آب انکور و در محرورین سکنجبین و کفته اند که خروس بالخاصیت مضعف باه است و چیزی که در شکم مرغ می باشد که تخمهای آن بر ان پیوسته می باشد در هنکام ریزکی و خامی و آن را تخمدان می کویند و چون مرغ پیر شد و از تخم افتاد احیانا از شکم آن برمیآید در تاثیر انجماد شیر مانند پنیر مایه است که قدری از ان را در شیر جوش داده نیمکرم بمالند
ص: 787
فصل الدال المهمله مع الحاء المعجمه
بضم دال مهمله و فتح خای معجمه و الف و نون بفارسی دود و بهندی دهوان نامند
*ماهیت آن
اجزای ارضی لطیف حار یابس است که از اشیا در حین سوختن و کداختن متصاعد کردد و مختلف می باشد احوال آن باختلاف چیزی که از ان متصاعد و متولد می کردد یعنی دخان شئ حاد حاد و شیرین شیرین و معتدل معتدل
*طبیعت مجموع
آن
اندک کرم بسبب باقی بودن در ان اثر ناربتی که از ان مفارقت کرده و خشک بسبب ارضیت ماده و مستعمل در طب دخان القواریر و دخان الکندر در ادویۀ عین و دخان المر و البطم در رطوبات آن و تاکل حادث و رماق و دخان میعه قویتر از دخان القواریر و بعد از ان دخان زفت و بعد از ان دخان قطران و هر دخانی که حدت آن زیاده است بهتر است از برای مداوای شفارعین و غلظت حمرت و صلابت و ریختن موی و دخان الزنجبیل جهت تقویت عین بیعدیل و طریقۀ اخذ آن چنانست که آن را نیم کوفته با پیه کردۀ بز مخلوط نموده بر پارچۀ کهنه پهن کرده پیچیده فتیله سازند و در زیر ظرفی مقبب مانند طاس و غیر آن بسوزانند تا دود آن در ان جمع کردد پس بردارند و استعمال نمایند و دخان دوکان محمصان در ادهان و مراهم مستعمل و دخان حصی لبان در افعال قویتر از اصل آنست و خوردن قدر قلیل آن جهت تقویت باه نافع و در حصی لبان مذکور شد
بضم دال و فتح خای معجمه و الف و ضم نون و الف و لام و فتح قاف و واو و الف و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و راء مهمله
ص: 788
*ماهیت ان
دودۀ شیشه است که در وقت کداز بر سقف کورۀ آن مجتمع می کردد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی باصره و جالی و جهت سبل ناخنه و بردن کوشت زائد زخمها مفید
بضم کاف و سکون نون و ضم دال و سکون راء مهملتین
*ماهیت آن
دودۀ کندر است که طاسی را و یا ظرفی قبه دار معکوس کذارند و در زیر آن کندر را بسوزانند تا دود آن در ان مجتمع کردد
*افعال و خواص ان
جهت ورم و قرحۀ چشم و رویانیدن مژه و رفع موی زائد و التیام قروح اعضا نافع است و در مقدمه نیز طریق اخذ آن ذکر یافت
4١٨
بضم دال و سکون خای معجمه و نون و بفارسی ارزن و بشیرازی الم و بهندی کنکنی نامند
*ماهیت آن
نوعی از جاورس است و دو قسم می باشد یک قسم آنکه لون قشر آن مائل بسفیدی است و نازک که بزودی از ان جدا می کردد و این بهتر است از برای اکل و دوم آنکه پوست آن براق و املس و از ان دیر جدا می کردد و این را بهندی چینه نامند و نیکو است از برای دوا
*طبیعت آن
سرد در آخر اول و خشک در دوم و از جاورس در خشکی کمتر
*افعال و خواص آن
قلیل الغذاء و مجفف و حابس بطن از جاورس کمتر و مدر بول و بطئ النزول از معده و استعمال مقشر و مطبوخ آن با شیر تازه دوشیده با روغن تازه صالح الغذا و جهت تلیین صدر و تولید منی نافع و مولد سده و سنک مثانه مصلح آن شکر و عسل بدل آن برنج است
ص: 789
بضم دال و فتح رای مشددۀ مهمله و الف و جیم بهندی تیتر نامند
*ماهیت آن
مرغی است قریب بجثۀ کبک و خوش منظر و در هند چهار نوع می شود یکی بزرک خاکستری رنک مائل بسیاهی و منقش بسیاهی و این را بهندی کهیر نامند بجهت مشابهت رنک آن برنک کهیر که بهندی اسم کات است و دوم از ان کوچکتر و سیاه منقش بسفیدی و خاکستری و این را کالاتیتر یعنی تیتر سیاه نامند نسبت همه این نوع خوش منظر می شود و سوم از ان کوچکتر و سفید مائل بخاکستری و منقش و این را کوریا بضم کاف عجمی یعنی سفید نامند و نوع چهارم از همه کوچکتر و خاکی رنک بالای منقار آن خطوط سیاه و سفید و این را بهندی بهت تیتر نامند جهت آنکه در زمین های کشت زار بهم می رسد و بلند پرواز می باشد و پای آن سه انکشت دارد و کوشت آن بسیار ثقیل و دیرهضم و صلب بخلاف دو نوع اول که جنکلی اند و پرواز بسیار نمی توانند کرد پای آنها چهار انکشت دارد شیخ داؤد انطاکی اشتباها آن را سمانی نوشته
*طبیعت ان
مائل بحرارت و در اول یابس و بعضی در دوم کرم و خشک دانسته اند
*افعال و خواص آن
کوشت آن لطیفتر از کبک و تدرو و بهتر از فاخته و زیاده کنندۀ جوهر دماغ و فهم و حفظ و مادۀ منی و مقوی معدۀ مبرود الزاج و مرطوب مضر محرور یابس المزاج مصلح آن ترشیها و زهره و خون و زبل آن جالی و رافع بیاض عین و آثار جلد و بقول مهریارس پیه آن با روغن رازقی جهت درد کوش عجیب الاثر
ص: 790
بفتح دال و سکون را و فتح دال مهملتین و الف و بای موحده بفارسی دستنبویه و بهندی کچری بفتح کاف و سکون جیم فارسی و کسر راء مهمله و یا در بنکاله کرمین و سیندنی نیز نامند
*ماهیت ان
از جنس خربزه کرمک است که ملیون نامند و کوچکتر از ان و بالوان و اشکال مختلف می باشد زرد مخطط بزردی و سبزی و زرد مائل بسفیدی یکرنک و مدور و شلغمی و اندک طولانی و لحم آن کمتر از خربزه و مغز آن در خامی تلخ و بعد رسیدن شیرین می کردد با اندک تلخی و تخم آن ریزه و صاحب تحفه نوشته که اکثری آن را ملیون دانسته اند و غلط است
*افعال و خواص آن
بوئیدن آن مقوی دماغ و مفتح سدۀ آن و خوردن خام و پختۀ آن مدر بول و مفتت حصاه خصوص خام آن بشرط مداومت چند یوم و قدری از ان را چون در حین طبخ در کوشت اندازند کوشت را مهرا سازد و تاثیر این درین باب از پوست خربزه زیاده است
بفتح اول و سکون را و فتح دال و الف و راء مهملات لغت فارسی است و آن را دارون و سفیددار و درخت پشه نیز نامند جهت آنکه در جوف ثمر آن پشه متکون می کردد و نوعی از غرب است
*طبیعت ان
در اول سرد و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و با قوت جالیه اکتحال عصارۀ برک آن با عسل جهت ظلمت بصر و قطور آن نیمکرم در کوش جهت ورم آن و قطور آبی که از سر چوب بیخ تر آن در حین سوختن برمی آید جهت رفع کری که از امتداد امراض
ص: 791
4١٩بهم رسیده باشد و برک تازۀ آن مقوی دندان و لثه و قاطع اسهال و پختۀ آن ملین طبع و ضماد آن جهت التیام جراحات تازه و جبر کسر عظام و با سرکه جهت جرب رطب و پوست بیخ آن در افعال قویتر و یک مثقال آن با شراب و یا آب مسهل بلغم بعصر و طلای آن با سرکه جهت تغییر دادن رنک برص مؤثر و رطوبت ثمر آن جالی جلد بشره و جهت تپ دق و سرفۀ مزمن مجرب و آب خیسانیدۀ خشک آن قائم مقام رطوبت آن المضار محرق خون و مولد سودا مصلح آن شکر مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن و خشیزک است*
بفتح دال و ضم را و سکون واو و فتح بای موحده و فتح طای مهمله و الف و کسر را و سین مهمله بیونانی بمعنی ولد البلوط است چه کیاه آن بر درخت بلوط کهنه می روید و بر ان می پیچد مانند سرخس و کوچکتر از ان و با اندک جلا و تلخی و تیزی و بیخ آن مشبک بهم پیچیده و مزغب و شیرین با عفوصت و تلخی و تندی و صلب براق و رنک آن سیاه و سرخ و تیره نیز می باشد و نوعی از بسفایج است و برک آن مانند برک نرکس و اندک با حلاوت و تندی و تلخی
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بغایت قابض و معفن و ضماد آن جهت کزاز و فالج و مفاصل و خنازیر نافع و طلای آن بر بدن ورود ریاک کردن اوساخ و تکرار تازه بتازه نمودن آن در ستردن موی عجیب الاثر مقدار شربت آن تا یک دانک المضار یکدرهم آن کشنده بالتهاب و درد شکم و معالجۀ آن معالجۀ خربق اسود است*
ص: 792
بفتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم نون و سکون واو و نون و بقاف نیز آمده لغت یونانی است و بعربی زیتونیه نامند جهت مشابهت برک آن ببرک زیتون
*ماهیت ان
کیاهی است برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان درازتر و باریکتر و شاخهای آن کمتر از ذرعی و کل آن نارنجی و تخم آن مستدیر و کوچکتر از کرسنه و لون آن مختلف و در غلافی کثیف درشت شبیه بغلاف نخود و بیخ آن بقدر ذرعی و بسطبری انکشتی و منبت آن زمین های نمناک و قریب بدریا
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و ابن بیطار و غیره آن را سرد و خشک و قویتر از لفاح دانسته اند
*افعال و خواص ان
بغایت مجفف و ذرور سائیدۀ آن قاطع خون و التیام دهندۀ جراحت و نطول آن محلل اورام و چون در روغن زیتون بجوشانند و در کوش بچکانند رافع کری و بر دندان قالع آن و تدهین آن مسقط دانۀ بواسیر و مسکن درد مفاصل و امثال آن و حمول آن مدر حیض و مجرب مقدار شربت آن تا یک دانک مصلح آن قئ کردن با سرکه و شیر تازه است*
بضم دال و سکون را و کسر دال هر سه مهمله و یا بفارسی لای نامند
*ماهیت ان
ته نشین عصارات است و بهترین همه ته نشین شراب است که خشک آن را طرطیر و بفارسی دارتو نامند
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
ص: 793
*افعال و خواص آن
ضماد آن در تحلیل اورام مجرب و جهت رفع حمره و قروح و قلاع و بردن کوشت زائد زخمها و منع نزف الدم و التیام جراحات و بزیر شکم جهت رفع سیلان حیض دائم و بر سائر بدن جهت کلف و نهش و سائر آثار و نیکو کردن رنک رخسار و تسکین دردهای بارد و مفاصل و ورم پستان و محرق آنکه خشک آن را بر روی اخکر و یا در کوزۀ کذاشته سوخته باشند به حدی که سفید شده باشد بغایت جالی و در جمیع افعال قویتر و مستعمل تازۀ محرق آنست و کهنۀ محرق آن ضعیف و مغسول آن جهت جلای بصر و رفع غشاوه و ناخنه و بیاض و ضماد آن با برک مورد جهت ورم بلغمی معده مفید بدل آن زرنیخ سرخ است و چون آن را باقلی و شب تدبیر کنند جهت ازالۀ سرخی مس بغایت مؤثر و چون
4٢٠با بارود یعنی شورۀ سفید کنند در اصلاح نقره و زدودن زنک مس بیعدیل دانسته اند
یعنی لای سرکه در جمیع افعال ضعیف تر از سرکه است مکر در منع اکله که قویتر است
بفتح دال و ضم را و سکون واو و فتح نون و جیم لغت فارسی است
*ماهیت ان
بیخی است عقربی شکل پوست آن خاکستری رنک کرهدار و عدد کره آن دو و یا سه و بهترین آن با اندک تلخی و خوش بوئی و با صلابت و اندرون سفید آنست برک کیاه آن شبیه ببرک بادام مائل بزردی و مفروش بر روی زمین و مزغب و ساق آن مجوف بقدر دو ذرع و از میان برک روئیده و برکهای ساق آن متفرق و باریکتر و درازتر از برکهای زبر آن از پنج عدد تا هفت عدد و کل آن زرد و مجوف و مستعمل بیخ آنست و قوت آن تا ده سال باقی می ماند منبت آن اندلس و کوهستان شام خصوصا جبل موسوم به یبروت و در انجا معروف بعقربی است و دو نوع می باشد فارسی و رومی بهترین آن رومی عقربی است یعنی انجه بشکل عقرب باشد
ص: 794
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل بلغم و سودا و پراکنده کنندۀ ریاح غلیظه و مقوی حواس و دل و معده و سپرز و مفرح و با تریاقیت و جهت خفقان و مالیخولیا مراقی و تقویت هاضمه و تسکین وجع رحم و تلطیف ریاح غلیظۀ معده و امعا و رحم و رفع ضرر کزیدن عقرب و رتیلا و سائر جانوران سمی و رفع طاعون شربا و ضمادا خصوصا با انجیر و خوردن آن با شکر جهت صداع بلغمی و درد سینه نافع مضر راس محرور المزاج و مصدع مصلح آن رازیانه و در محرور رازیانه یا رب غوره یا رب ریباس و بهترین استعمال آن در خفقان و غیر آن برای تسکین حدت کرمی آن با شراب سیب و قلیلی کافور است مقدار شربت آن یک درم تا دو درم بدل آن در دفع مضرت ریاح رحم بوزن آن زرنباد و دو ثلث آن قرنفل و کویند بدل آن عاقر قرحا است و از خواص آنست که چون بیاویزند قطعۀ آن را در اندرون خانه طاعون در ان داخل نکردد و تعلیق سوراخ کردۀ آن بریسمانی بزیر کمرکاه زن حامله جهت تسکین درد ولادت و حفظ جنین از آفات اما باید که آن ریسمان را زن خود رشته باشد و تعلیق سوراخ کردۀ آن بطول جهت رفع فزع در خواب و دیدن خوابهای مشوش و باعث دیدن خوابهای نیکو است
بفتح دال و سکون راء مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و سین مهمله معرب از دورس فارسی است
*ماهیت ان
ص: 795
نوعی از ورد منتن است کیاه آن بقدر شبری و زیاده از ان و از ساق آن شاخهای بسیار رسته و برک آن شبیه ببرک کنار و سبز مائل بسیاهی و در هر شاخی سه یا پنج تا هفت عدد برک می باشد و کل آن زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و تخم آن شبیه بفلفل کوچکی و شیخ داؤد انطاکی دریاس را تفسیر بدوای دیکر نموده
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و با برودت یعنی مرکب القوی
*افعال و خواص ان
مبخر و مسکر نیم درم تازه آن مسکر قوی و محلل بلغم و سودا و منبسط کنندۀ جلد و مفتح سدد و رافع یرقان و ریاح و زردی بشره و سرخ کنندۀ آن و کویند چون در روغن طبخ داده بوزن آن آرد کندم اضافه کرده با عسل بقوام آورند و بعد از طعام تا شش درم آن را تناول نمایند در تسمین بدن مجرب مضر سینه و مصدع مصلح آن کشنیز و کثیرا است
بضم اول و سکون راء مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و نون
*ماهیت ان
میوه است مخصوص به بلاد زیرباد و تحت الریخ که عبارت از شهر تناسری و مرکی و ملاخه و شهر ناو و بلاد قریبه بآنها است مانند جزیرۀ آچین و پلیمیان و مرتبان و بتاوی و غیرها و ساق درخت آن بلند و برک آن شبیه ببرک کتهل و میوۀ آن بزرک و طولانی بهیأت
4٢١خربزه سرده و پایزۀ کوچک و پوست آن از پوست میوۀ کتهل درشت تر و بهیات کتهل و دانه دارتر و بر سر هر دانۀ آن خاری چنانچه هنکام ثمر آن حیوانات مثل فیل و کرکدن و شیر از خوف خلیدن خار آن بزیر درخت آن نمی روند و بوی میوۀ آن بسیار تند و کریه به حدی که در شامۀ کسی که کاهی نرسیده و آشنا بآن نباشد موجب تنفر و خوش آینده نیست بلکه مورث صداع است و اندرون آن میوه خانها است در صفوف و عدد صفوف آن از سه تا پنج و ما بین فاصلۀ خانها پوست سفید صلبی و در هر خانه از یکدانه تا پنج دانه می باشد و یکدانۀ آن بهتر است و شکل آن دانه بشکل ثمر بلوط سه پهلو و تخم آن مثل تخم کتهل و بعضی بزرکتر از ان و ماکول لحم آنست بدون پردۀ محیط بتخم آن بسیار ملایم ذایقۀ شیرین و لذیذ مثل مسکه که با قند ممزوج کرده باشند بلکه از ان لذیذتر و فرق همین است که دسومتی ندارد و شنیده شده که بسبب کمال لذت آن میوه بسیار مرغوب فیل است و لیکن بسبب خوف اذیت خار آن فیل آن را در علف پیچیده فرو می برد و بسبب سختی پوست آن هضم ناشده درست دفع می کردد و کاهی در میان فضلۀ فیل درست آن یافت می شود و مردم آن بلاد دریان چینی را بسیار جویان و خواهان اند و می کویند که آن برای تقویت بدن و قوای دیکر بهیمی بی نظیر است
ص: 796
*طبیعت آن
ظاهرا کرم و تر باشد
*افعال و خواص ان
بطئ الهضم و مقوی و مبهی است و از مردم مبالغات بسیاری در عفونت بوی آن ثمر و لذت خوردن آن شنیده شده چنانکه می کویند و العهده علیهم که بوی آن شبیه است ببوی فضلۀ انسان شب مانده بتکرار متعفن شده و در باب لذت آن می کویند که تاجر مالدار صاحب جهازی نجا وارد شده اول از بوی آن متنفر بود و چون عادی و آشنا ببوی آن شد و مانوس بآن کردید تمام اموال خود را فروخته صرف دریان نمود و آخر جهاز را نیز فروخت و بعد از ان مبلغ مدیون شد و بعد از ان فقیر شده در پای درخت دریان ساکن کشته بذکر دریان مشغول کردید و آخر العمر وصیت نمود که او را در پای درخت آن دفن کنند و اللّه تعالی اعلم و عجب نیست زیرا که سابق برین ابو المحجن ثفقی که یکی از صحابه بوده در باب خمر کفته این شعر عربی را
اذامت فادفنی الی جنب کرمه
تروی عظامی بعد موتی عروقها و لا تدفننی بالفلاه فاننی اخاف اذا مامت ان لا اذوقها
اکر این مرد نیز در باب دریان کفته باشد بعید نخواهد بود
بکسر دال و سکون فا و فتح لام و یا بیونانی شیریون و بسریانی رودیون و بعربی جین و سم الحمار و بفارسی خرزهره و بهندی کنیر نامند
*ماهیت ان
نباتی است بقدر یکدو ذرع و برک آن باریک و بلند تا بیک شبر و بی تشریف و اندک ضخیم و صلب و املس و اندک بدبو و تلخ و تند و کل آن خوش منظر و دو نوع می باشد یکی سرخ که بهندی رکت پهپت و دیکری سفید مائل بزردی که بهندی کربیر نامند و درخشنده و بران چیزی مانند موی مجتمع و ثمر آن پهن طولانی قریب بشبری و اصلب و مملو از چیزی مانند پشم و بیخ آن دراز و باریک و شور و مائل بسرخی و اکثری سفید رنک بری و نهری می باشد و در تمام سال بیخ آن باقی می ماند و در خریف کل می کند و بری آن عظیم تر از نهری و سفید آن در امر باه و امساک منی قویتر از سرخ آن و در هند و بنکاله نبات آن تا بدو قامت می شود و همیشه کل می دهد
ص: 797
*طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک و با قوت سمیت
*افعال و خواص آن
بغایت محلل ورمهای صلب و مجفف و جالی و استعمال آن مخصوص از خارج است نه داخل زیرا که کشندۀ انسان و بهائم و مواشی است و برک آن را چون در شراب و انجیر بجوشانند و مقدار نیم اوقیه از آب مطبوخ آن با کره کاو بیاشامند از ضرر سم هوام ایمن و در بهائم نیز همین اثر دارد و ضماد
4٢٢پختۀ سائیدۀ آن جهت تحلیل اورام صلبه و اذابۀ انها و تسکین اوجاع ظهر مزمن و وجع زانو و عرق النسا و جرب و حکه و کلف و رفع آثار جلد و طلای آب برک آن جهت جرب و حکه و ذرور برک خشک آن جهت التیام زخمها و حمول آن جهت درد رحم و آب برک و کل آن جهت جلای رخسار و اصلاح موی و پاشیدن آب مطبوخ آن کشندۀ کیک و ارضه و سلس و آب نقیع برک آن کشندۀ بز و میش و حیوانات صغار است و مطبوخ شاخ و برک آن با روغن جهت رفع کچلی و جرب دواب و با افیون و اشق جهت درد سر و جمیع قروح آن و روغنی که از کل برک تازۀ آنکه مهرا پخته و آب آن را کرفته با روغن زیتون بقدر نصف آن آب که در هریک رطل آب آن نیم رطل زیت باشد بجوشانند باتش ملایم تا روغن بماند جهت فرطه که مقدمۀ کچلی است و جرب متقرح و حکه و برص و امراض بارده و تقویت باه و اعصاب و استرخای و اوجاع ظهر و رکبۀ کهنه و امثال اینها نافع و چون بکیرند از برک آن و از کشک ماست و از کبریت زرد هریک یک جزو و نرم کوفته با پیه کوسفند سرشته بر جرب متقرح طلا کنند نهایت تا هفت مرتبه آن را زائل کردند و مجرب دانسته و چون بعد از تنقیه تام دوازده مرتبه بر برص بمالند زائل سازد و چون بیخ سفید آن را مقدار کمی در شیر کاو تازه دوشیده جوش دهند و کره آن را بکیرند و قلیلی از ان را بخورند تقویت باه و امساک منی بخشد و اهل هند اکثر این را استعمال می نمایند بدل آن در تحلیل اورام صلبه بوزن آن اکلیل الملک یا بابونه و ثلث آن برک الجیر مضر شش مصلح آن عسل مقدار شربت آن نیم درهم و یک درم از برک و کل آن خواه پخته و خواه خام سائیدۀ آن کشنده بخناق و التهاب و کرب و لهیب و انتفاخ بطن و حجوظ عین و احمرار آن و مداوای آن بقئ و حقنه و آشامیدن آب کوشت مرغ چرب فرب سرد کرده مخیص و لعاب بزر قطونا و روغن بادام شیرین سرد کرده با کثیرا و خوردن خرمای شهریر عجیب النفع است درین امر و خرمای شهریر خرمای بزرک دانه زرد و یا سرخ است و کویند خرمائیست که تخم آن را در رطب می کارند و برمی آید همان قسم
ص: 798
لهذا بدین اسم نامیده اند و خوردن انجیر با عسل و قلیلی سداب و رب عنب و با کره نیز نافع است
فصل الدال مع اللام
بضم دال و سکون لام و باء موحده بفارسی چنار نامند و بفرنکی باطاتس
*ماهیت ان
درختی است معروف و بسیار عظیم و برک آن پهن و متشعب و مشرف و چوب آن سبک و جوهردار منبت آن بلاد سردسیر و ثمر آن مدور و خار دار خشبی سبکوزن غیر ماکول
*طبیعت ان
سرد و تر با قوت قابضه و ثمر و پوست آن بسیار سرد و خشک و با حرارت قلیله
*افعال و خواص آن
جالی و نقوع کل آنکه از ثمر آن کرفته باشند و ضماد برک تازۀ پختۀ آن جهت ورم چشم و منع ریختن مواد رطبه و آب رفتن از چشم و رفع ورم بلغمی و ورم زانو و هر عضو که باشد و ورمهای کرم را نیز و بدستور ضماد برک تازۀ غیر مطبوخ جهت درد زانو و اورام حاره و مضمضه بطبیخ پوست تازۀ آن در سرکه جهت درد دندان و ذرور برک خشک آن جهت تجفیف قروح و جروح و سوختکی آتش و ضماد پوست سوختۀ آن بغایت جالی و مجفف و جهت برص و رفع رطوبت متعفن زخمها و با آب جهت تقشر جلد و آشامیدن مطبوخ ثمر تازۀ آن با شراب جهت رفع سمیت کزیدکی جانوران سمی و ضماد برک و ثمر آن با پیه جهت سوختکی آتش و بخور برک و ثمر آن در خانه جهت کریزانیدن خنفسا و بدستور پاشیدن آب طبیخ آن و غباری که بر برک آن می نشیند بغایت مضر قصبۀ رئه و صوت و سمع و بصر است چون بدانها برسد و مصلح آن شیر تازه دوشیده*
ص: 799
4٢٣
بفتح دال و سکون لام و ضم باء موحده و سکون واو و ثاء مثلثه اسم عربی بیخ سوسن سرخ صحرائی است معروف بسیف الغراب جهت آنکه برک آن شبیه بسیف است
*ماهیت ان
بیخی است شبیه بدو پیاز که ملاصق بهم باشند و لیکن بی پرده یعنی مانند پیاز پرده ندارد و دانۀ بالائی بزرکتر از زیرین و بعد از خشکی بسیار صلب می کردد و خشک آن را در بغداد در بازار می فروشند و آن را حب النافوخ می نامند جهت آنکه زنان بر رخسار خود برای سرخی و نیکوئی و انتفاخ می مالند و کل آن شبیه بسوسن کبود است که ایرسا نامند و سرخ مائل ببنفشی و آن را صفرا غانیون و بعضی کسیقیون و بعضی ماخاریون نامند و برک این بسیار کوچکتر و باریکتر از ان و ساق آن قریب بذرعی و برک آن از برک سوسن درازتر و ثمر آن مستدیر منبت آن اراضی معموره و مزارع
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص
ان
جالی و جاذب از عمق بدن و مسمن و مبهی و چون در شیر تازه دوشیده بجوشانند نیکو و لذیذ می کردد و دفع ضرر آن می شود و آشامیدن آن جهت تهیج باه موثر و بدستور آشامیدن آن با شراب و کویند بیخ بزرک فوقانی آن محرک باه و کوچک زیرین آن قاطع باه زنان و آشامیدن بالای آن جهت قیلۀ اطفال نافع و چون سه عدد بیخ آن را در نبیذ بخیسانند هر روز از نیم رطل تا یکرطل از ان نبیذ بنوشند جهت خشک کردن دانۀ بواسیر و رفع ریاح آن مجرب دانسته اند و بدستور آشامیدن یک درم از بیخ آن با ماء العسل تا چند بوم همین اثر دارد و ضماد آن با شیلم و یا ماء العسل جهت تحلیل غرب نافع و با کندر و شراب جهت جذب خار و پیکان و طلای آن جهت سرخی رخسار و رفع آثار و فرزجۀ آن جهت کشودن حیض موثر مضر حلق مصلح آن در شیر پختن آن مقدار شربت آن تا دو درهم
ص: 800
قنفذ بری است و ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
بضم دال و فتح لام و عین مهمله نوع کبیر قنفذ است که قنفذ جبلی و بفارسی خارپشت و بترکی کرئی و در مازندران شال تشی و در دیلم شاکره و بهندی سینوه نامند
*ماهیت ان
حیوانی است قریب بجثۀ سک کوچک و در پشت آن بجای مو خارهای ابلق از سیاهی و سفیدی بقدر شبری و زیاده و از قلم باریکتر و دو طرف آن باریک با تندی و چون بخشم آید خود را جمع کند و حرکت دهد خارها مانند تیر از کمان جسته از ان جدا کردد با اندک آوازی
*افعال و خواص آن
ذرور سوختۀ آن جهت جراحات بغایت مفید و در سائر افعال مانند قنفذ است و ان شاء اللّه تعالی در حرف القاف خواهد آمد
بضم دال و فتح لام و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون اسم یونانی و بعضی کفته اند بلغت رومی اسم نوعی از سمک است و خنزیر البحر و بفارسی خوک ماهی و ماهی بینی دراز و بدیلمی کجۀ ماهی و بهندی سوس نامند
*ماهیت ان
حیوانی است دریائی و سیاه رنک سر آن شبیه بسر خوک و دندان دار و بیفلس و بخلاف حیوانات دیکر حرکت از جای خود نکند و تنها سیاحت بکند مکر با جماعت یکی پی دیکری
*طبیعت ان
سرد و تر قریب باعتدال
*افعال و خواص ان
کوشت آن مولد خلط غلیظ و مقوی اعضا و بسیار چرب و پر پیه و دیرهضم و پیه آن کرم خوردن و مالیدن آن جهت درد مفاصل مفید و چون در جوف حنظل مغز بیرون آورده کذاشته بر آتش بکذارند تا چند جوش بخورد جهت ثقل سامعۀ تازه و کهنۀ مزمن مفید و تعلیق دندان آن بر اطفال جهت رفع فزع ایشان موثر
ص: 801
بتحریک دال و لام و قاف بفارسی دله و باصفهانی موسوره نامند
*ماهیت ان
حیوانی است کوچکتر از سک و بزرکتر از سمور و شبیه بدان و در روس و بلغار بهم می رسد و از پوست آن فرو می سازند و دلق می نامند و کرمی آن کمتر و ثقل
4٢4آن بیشتر از سمور است و لیکن بدبو است و لهذا ملوک آن را نمی پوشند
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن زیاده کنندۀ باه و کویند تعلیق چشم راست آن در خرقۀ کتان بر صاحب تب ربع رافع آن و چشم چپ آن بران باعث عود آن و جلوس بر پوستین آن جهت بواسیر نافع است
بفتح دال و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف باصفهانی بنکل و در تنکابن کلیک و بترکی آیت بروتی و در شام صرم الدیک نامند
*ماهیت ان
اسم عربی ثمر کل سرخ صحرائی است مانند ثمر کل سرخ بستانی بقدر زیتونی و چون پخته شود زرد مائل بسرخی و اندک سرخ و اندک شیرین با عفوصت کردد و جوف آن مزغب و محتوی بر دانهای سفید طولانی و کل آن پرخارتر از بستانی و بی بو و مشتمل بر چهار برک و کویند چون کل آن ریخته کردد ثمر آن حاصل می شود و ابن مولف کوید که بزعم شیخ الرئیس آن تخم کل است
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و رادع آشامیدن آن جهت تقویت دل و جکر و معده و رفع اسهال صفراوی و دموی نافع و مضمضه و غرغره بطبیخ آن و سنون آن جهت خناق و تقویت لثه مفید بدل آن ثمر کل سرخ بستانی مقدار شربت آن تا ده درم و جرم آن مورث سعال مصلح آن کلقند است
ص: 802
بفتح دال و سکون میم بفارسی خون و بهندی لهو نامند
*ماهیت ان
معلوم است
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال
و خواص آن
دم هر حیوان در طی ذکر آن مذکور می کردد و مجموع آن جالی بیاض و محلل اورام و برشتۀ آن قاطع اسهال و رافع سموم و دم بال کبوتر تازۀ پر برآورده جهت رفع شبکوری مجرب است و در حمام مذکور شد و چون خون در شکم منجمد کردد و یا در سینه یا در امعا و یا در مثانه کیفیت سمیت بهم می رساند و از ان اعراض ردیه از صغر نبض و ضعف و غشی متواتر و سردی اطراف و اختناق عارض کردد معالجۀ آن معالجۀ بسته شدن شیر است در معده بآشامیدن پنیر مایها خصوصا پنیر مایۀ خرکوش مقدار دو مثقال یا یک اوقیۀ سرکۀ تند یا مقدار یک باقلا حلتیت با شیر انجیر خشک و یا آشامیدن آب فوتنج با سکنجبین حامض و آشامیدن طبیخ تخم کرفس با ماء العسل و قئ کردن و بدانکه اطبای فرنک می کویند که چون خون بدن حیوانی یا انسانی که فاسد شده باشد و دانند که اصلاح آن متعذر است برمی آورند و خون بدن حیوان و یا انسان صحیح المزاج قوی را بجای آن داخل می نمایند آن حیوان و یا انسان فاسد الدم صحیح و سالم می کردد و قبل ازین بچند سال این را معمول داشتند و چون دیدند که فائدۀ چندان بران مترتب نیست و بالاخره ضرر می رساند ترک نمودند و طریق ادخال آن آنست که از دست مریض مثلا از زیر ربط خون می کیرند بحد لائق و مبض او را بند می نمایند و از دست صحیح المزاج از زیر ربط و از دست مریض مفصود از بالای ربط بیک دفعه و بسرعت تمام رک می کشایند و انبوبۀ بسیار باریکی در هر دو نصب می نمایند و خون صحیح المزاج ببدن مریض می رود و بعد رفع احتیاج انبوبه را برداشته رک هر دو را بند می نمایند و بدستور در بدن شخص ضعیف و یا پیر خون صحیح المزاج جوان قوی را داخل می نمایند برای تقویت آن و مدعی آنند که بعینک های بسیار جلی بین حرکت خون را دوری یافته اند و در هر نبضه یک دوره طی می نمایند از کبد بجانب قلب و داخل از قلب بجانب کبد و خارج بتجربه یافته اند که از زیر ربط که فصد نمایند خون برمیآید و از بالای ربط برنمیآید بلکه خون را جذب می کند و وجه عدم فائده و حصول ضرر یحتمل که این باشد که اخراج خون بدن حیوان بالتمام بیک دفعه متعذر بلکه موجب هلاکت است پس باخراج قدری خواه قلیل و خواه کثیر و ادخال خون صحیح بدل آن بی فائده و باعث افساد آن بعد اختلاط بتتمۀ خون
ص: 803
4٢5فاسد کما لا یخفی و دیکر آنکه دو شخص که من جمیع الوجوه مزاج شان مساوی باشد نایاب و نیز خون هر بدنی موافق مزاج آنست و همچنین خون هر شئ پس خون بدنی در بدنی دیکر و سنی بسنی و مکرر و همچنین قوی بضعیف غیر موافق و تا زمانی که استحاله یابد بسبب امتزاج بخون فاسد و یا بخون ضعیف المزاج و یا پیر فاسد می کردد طبیعت نیز از هضم و نضج غذای جدید از خارج باز می ماند پس بای حال باعث زیادتی علت و ضعف و هلاکت است نه اصلاح باقی العلم عند اللّه*
آن را دم التنین و دم الثعبان نیز و بعربی قاطر الدم و بفارسی خون سیاوشان و بهندی هیراد و کهی و رنک برت نیز نامند
*ماهیت ان
صمغی است خالص الحمره مائل ببنفشی و قوت آن مدتها باقی می ماند و کویند عصارۀ کیاه سرخی است که از جزیرۀ سقوطره و هند خیزد و صاحب خلاصه التجارب کفته که عصارۀ هوه جویه است و در ابو خلسا مذکور شد و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که صمغ بقم است و سه نوع می باشد چکیده و خشبی و ترابی و بهترین آن چکیدۀ صافی است که قطعا چوب در ان نباشد و بعضی کفته که صمغ بقم نیست زیرا که از مواضعی که دم الاخوین را می آورند مانند حبشه و زنکبار در ان مواضع بقم نمی شود و بالجمله ماهیت کیاه و درخت آن معلوم نیست و لیکن آنچه نوشته که سه نوع است درست است بعضی چیکیده مانند صمغ هر ختیره صافی براق که کویا از درخت جوش خورده برآمده و چکیده و بعضی دیکر از ان قبیل و لیکن آمیخته بریزهای چوب و پوست درخت و پوست ثمر آن و بعضی از قبیل عصاره و سرخ تیرۀ بی رونق و این را دو نوع دیده شده بعضی صافی و بعضی غیر صافی آمیخته بتراب
ص: 804
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک و بعضی در دوم کفته اند و با قوت قابضۀ شدیده و یوحنا کرم در اول و خشک در دوم دانسته
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت قطع و حبس خون از جمیع اعضای باطنی و التحام قروح و الزاق آنها و ردع سیلان فضول و تبرید معده و زوال حرارت کبد و معده و امعا و تقویت معده و زحیر و منع اسهال دموی و صفراوی و سحج و شقاق مقعده و بدستور آشامیدن نیم درم تا یک مثقال آن با زردۀ تخم مرغ جهت اکثر امراض مذکوره و اکتحال آن جهت تقویت باصره و قرحۀ چشم و سنون آن جهت تقویت لثه و ذرور آن جهت قطع و حبس خون و الزاق جراحات تازه از جمیع اعضا و التحام جراحات هر نوع که باشد مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن از نیم درم تا یک مثقال بدل آن شادنج و عصارۀ خس است و کویند چون بلور و شیشۀ را بدان رنک کنند صافتر و رنکین تر از عقیق می شود و درین امر عدیل ندارد*
بفتح دال و میم و الف و فتح دال مهمله و سکون میم
*ماهیت ان
نوعی از لوبیای هندی است و دو صنف می باشد صنفی کوچکتر و سرخ تر و شفاف تر از لوبیا و بر سر آن نقطۀ سیاهی و صنف دوم از صنف اول کوچکتر و سرخ تر و شفاف تر بقدر دانۀ ماشی و بر سر آن نقطۀ سیاهی
*طبیعت ان
هر دو کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ص: 805
مقوی دماغ رطب اطفال و غیر ایشان و قاطع سیلان لعاب از دهان هر دو مقدار شربت آن از برای اطفال نیم دانک و غیر اطفال یک دانک است*
بکسر دال و فتح میم و الف و غین معجمه
*ماهیت آن
مغز سر حیوان است
*طبیعت آن
سرد و تر
*افعال و خواص آن
دیرهضم و با قوت تریاقیه و مقوی دماغ و مولد منی و طلای آن جهت رفع خشکی دماغ و سرسام و شقاق نافع مضر معده مصلح آن نعناع و سرکه و آبکامه و ادویۀ حاره و افعال و خواص دماغ هر حیوان مختلف می باشد بالتفصیل در طی ذکر هریک حیوانات مذکور می کردد
4٢6
کویند صمغ لبلاب است
*افعال و خواص آن
بغایت جالی و جهت ستردن موی آزموده است
بیونانی نوعی از ماهی است که در مصر و حوالی آن سیسبا نامند و در حرف السین ان شاء اللّه تعالی مذکور می کردد
بفتح دال و سکون نون و دال مهمله مشهور بحب السلاطین است و بفارسی تخم بید انجیر خطائی و بهندی جیپال کوته و جمال کوته نیز نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است در غلافی و اکثر سه عدد در یک غلاف و هریک باز در غلافی بقدر پستۀ بسیار کوچکی و در طول از ان کمتر و هر دو غلاف آن در خامی سبز و غیر منقط و مغز آن دو پارچه بهم پیوسته مانند مغزهای دیکر و سفید رنک و چون کهنه کردد مائل بزردی و زرد و سیاه و پوسیده می کردد و بر بالای آن متصل بمغز نیز پوست رقیقی و در وسط آن هر دو مغز زبانۀ و پردۀ و آن در تازکی سفید سبز رنک و بعد خشکی و کهنکی زرد و سیاه و پوسیده می کردد و این زبانه و پرده بسمیت می باشد و طریق استعمال آن آنست که آن را عند الحاجت نه قبل از ان مقشر کرده زبانۀ آن را برآورده مدبر کرده بکار برند و در قرابادین دستور تدبیر آن مذکور شد و در مقدمه این کتاب نیز و بهترین آن سفید بالیدۀ آنست و بعد از ان مائل بزردی که پوسیده نشده باشد زیرا که زرد فاسد و سیاه آن و آنچه مقشر کرده مدتی مانده فاسد شده باشد خالی از سمیت نمی باشد استعمال آن مجوز نیست و برک آن شبیه ببرک بادنجان و از ان نازکتر و بلندی درخت آن تا بسه ذرع و در هند و بنکاله تا بدو قامت انسان دیده شده و کل آن زرد مائل بسفیدی و منبت آن خطا و چین و هند و بنکاله و سنجرستان است و ثمر خطائی و چینی آن بالیده تر و قویتر از هندی و بکالی و سنجری از همه ضعیف العمل تر است
ص: 806
*طبیعت مغز آن
در اول چهارم کرم و خشک و در نهایت حدت و زبانۀ آن در آخر چهارم و با سمیت
*افعال و خواص
آن
مقطع و جالی و مسهل بلغم و سودا و اخلاط غلیظه و سوخته و جاذب رطوبات خام و رقیق از دماغ و مفاصل و اقاصی و اعماق بدن و مفتح و جهت استسقا و یرقان و سنک کرده و مثانه و وجع ظهر و ورکین و ساق و نقرس و بالجمله اکثر امراض باردۀ بلغمیۀ رطوبیه را نافع خواه بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و مقویه و معینۀ عمل آن و چون حلق را می سوزاند اکر بدان رسد و تا مدتی سوزش و دغدغۀ آن محسوس می کردد و اکثر مردم راقی می آورد بهتر آنست جهت رفع آن حب مشوی آن را شکسته در جوف دانه کشمش و یا مویز دانه برآورده کذاشته بلع نمایند خواه بالای آن دوای دیکر بیاشامند و یا نه و اهل هند و بنکاله مقدار کمی از آن را بقدر برداشت و آنکه اسهال کند باطفال شیرخواره اکر در مزاج شان سردی محسوس کردد به آب زنجبیل تازه که بهندی ادرک نامند و الا با شیر مرضعۀ آن حل کرده در مرض ام الصبیان و مرض دبه بتحریک دال مهمله و بای موحدۀ مشدده و ها که در ان مرض پهلوهای اطفال می جهد و کریه و اضطراب بسیار می کنند به حدی که شیر نمی کیرند و در اکثر اعراض با ام الصبیان مشارکت دارد سه چهار دست اجابت نموده با فاقه می آید مجرب است و نیز در معاجین و غیر آن در اکثر امراض مستعمل دارند و کفته اند اکتحال به آب سائیدۀ آن در چشم مار کزیده باعث عدم تضرر از زهر آنست اما باید که قلیلی باشد زیرا که دند کمال مضرت بچشم دارد و ضماد آن با ماست جهت شقاق و داء الثعلب و برص حیوانات و بدستور با آب لیمو و آب زنجبیل تازه جهت داء الثعلب و با ادویۀ مناسبه جهت جمیع اورام بارده و اوجاع و طلای آن حافظ سیاهی موی و لیکن مورث تورم و قرحه و تقشر جلد است و چون بر لب رسد سرخی آن را زائل کند و تکرار آن موجب برص مضر محرور المزاج و یابس و نحیف البدن
ص: 807
4٢٧و در بلد و فصل حار استعمال آن جائز نیست مصلح آن جدا کردن قشر و پردۀ میان آن و مدبر کردن و یا در آب لیمو یک شب خیسانیدن و با کتیرا و نشاسته و برک کل سرخ و اندک زعفران استعمال نمودن و معینات فعل آن تربد سفید مجوف مدبر و هلیلۀ سیاه یا کابلی و عصارۀ عافث و افسنتین و بسفایج و انیسون و پیاز عنصل مشوی و اندک زعفران است و آشامیدن آب سرد بالای آن و با افیون و فرفیون مضر و استعمال آن مجوز نیست مقدار شربت آن در قوی الابدان یک عدد تا دو عدد و در غیر آن تا نصف دانه با مصلحات و معینات مذکوره و چون کسی غیر مدبر و یا مدبر آن را بسیار و زیاده از مقدار مقرر بخورد کرمی کند و لذع و اسهال بسیار آورد باید که ماست و دوغ بیاشامد و با شیر تازه دوشیده یا کره و روغن بخورد و سویق تفاح و ربوب و اقراص قابضۀ حابسه بنوشد و یا آنکه کسی پردۀ جوف آن را بخورد و احوال او متغیر شود باید که اولا شیر تازه دوشیده با روغن کاو بخورد و قئ کند پس ادویۀ حابسۀ لزجه و مغریه مانند شیرۀ تخم خرفه و لعاب بزر قطونا و صمغ عربی و کثیرا و نشاسته و فالودۀ برنج و جو مقشر با روغن کل و یا بادام شیرین و آب سیب و غورۀ و ربوب حامضه و ماهی پخته با مغز تخم کدو و آب کوشت و اکر مغص و کرب عارض کردد العبۀ مقویه با ملینات مناسبه بنوشند و حقنهای لینه با لعبه و اشیای مغربه و روغن کل و بعد تلیین شیر تازه دوشیده و اغذیۀ ملینۀ جالیه مانند برک چغندر و قطف و اجاصیه و خبیصه تناول نماید
ص: 808
بفتح دال و واو و الف و یای مثناه تحتانیه و فتح الف و سکون غین و فتح راء مهمله و یای مثناه تحتانیه و الف لغت یونانی است بمعنی قصب جبلی یا قصب بری
*ماهیت ان
قصبی است که در سنک لاخ و زمین صلب می روید ساق آن شبیه بساق ریباس و طول آن زیاده بر شبری و مائل بزردی و زغب آن نیز مائل بزردی و بر سر آن چهار برک مربع شکل سبز مائل بسفیدی و بر بالای برکهای آن چیزی می روید بی کل و در ان تخم آن می باشد و خوش بو با اندک تندی و خام و پختۀ آن ماکول
*طبیعت آن
در اول دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مقوی حرارت معده و مصلح فساد آن و مدر بول و مخرج رطوبات غلیظه و تازۀ غیر مطبوخ آن ملین بطن و محلل ریاح شکم و رافع آروغ و خوش بو کنندۀ دهان و مسخن احشا است
بضم دال و سکون واو و بای عجمی لغت هندی است بفارسی مرغ بفتح میم و سکون راء مهمله و غین معجمه نامند
ماهیت آن
علفی است خودرو که در هند و بنکاله بسیار بر زمینهای نمناک و در موسم برسات همه جا تمام صحرا می روید و بر زمین مفروش می باشد کویا مخمل سبز فرش نموده اند و برای اسپ بهترین علفی است تر و خشک هر دو را برغبت تمام می خورند و کرهدار و شاخهای آن متشعب و برک آن ریزه باریک و طعم آن تفه
ص: 809
*طبیعت ان
مائل بسردی و باعتدال اقرب و با تریاقیت
*افعال و خواص ان
آشامیدن برک و ساق نازک آن با برنج سفید شسته که باهم نرم سائیده باشند با قدری نبات جهت دفع قئ و هیضه و رفع سمیت مار کزیده و با فلفل جهت مار کزیده انفع و بتنهائی جهت تسکین عطش و حدت خون و صفرا و جوشش و سوزش اعضا و ضماد آن با برنج و زردچوبه و روغن یاسمین جهت جدا شدن و ریختن خشک ریشۀ جدری و بتنهائی جهت تحلیل اورام حاره و حمره و شری و نزول آب در اعضا که در ملک هند و بنکاله بسیار بهم می رسد نافع
بتحریک دال و واو و الف و دال مهمله و میم و بدون الف نیز آمده
*ماهیت آن
چیزی است مانند صمغ
4٢٨سرخ مائل بسیاهی که در جوف درختهای کهنه متکون می کردد و در همه افعال قائم مقام مومیائی است
بفتح بای موحده و سکون قاف و لام بفارسی کرم سبزه نامند
*ماهیت آن
کرمی است که در سبزه زارها و بسر برکهای سبز اشجار تکون می یابد شبیه بهزارپا و از ان کوچکتر و در غایت سبزی
*طبیعت ان
سرد و خشک و تازۀ آن با رطوبت
*افعال و خواص ان
خوردن آن جهت رفع سموم مشروبه و ضماد آن با روغن زیتون جهت کزیدن جانوران سمی نافع است
بفتح حا و دو راء مهمله اول مکسور و در میان هر دو را یای مثناه تحتانیۀ ساکنه بفارسی کرم ابریشم نامند
ص: 810
*ماهیت ان
کرمی است اندک طولانی سرخرنک تیره که در بعضی بلاد در فصل ربیع و در بعضی در اوائل خریف نیز نر و مادۀ آن باهم جفت شده تخم می دهند و آن تخمها را در بلاد سردسیر در پارچۀ پاکیزه بسته کسان لطیف پاکیزه غیر جنب و حائض در زیر بغل و یا بروی ناف خود می کذارند و می بندند تا مدت بست یوم که کرمی بدان رسیده بچه برآورند و در بلاد کرم سیر مانند بنکاله احتیاج بدان نیست و بعد باهم جفت شدن نر را از ماده جدا می کنند و نر را دور می اندازند مادۀ آن تخم می دهد ببزرکی دانۀ خشخاش کوچکی و سفید رنک و آن را نیز دور می اندازند و تخمها را بر روی پارچۀ لطیفی پهن می کنند و بالای آن پارچه پنبه دار یا دو سه لائی می اندازند و محفوظ می دارند تا بچه برآورند و چون بچه برآورند سفید می باشند پس سرخ رنک تیره می کردند برک توت را بسیار ریزه کرده بر آنها می پاشند و آنها اندک اندک می خورند و بتدریج بزرک می شوند و چون بزرک شدند احتیاج بریزه کردن برک توت نیست بلکه برکهای درشت و شاخهای آن را بر انها و نزد آنها می اندازند و آنها می خورند زیرا که خوراک آنها همانست و تا سه ماه بکمال می رسند و می کویند درین هنکام شش روز بسه بار اصلا برک توت نمی خورند بار اول یک روز بار دوم دو روز بار سوم سه روز پس شروع در تنیدن پیله بر خود می کنند و تا سه ماه دیکر پیلۀ آنها باتمام می رسد قدری را برای نتاج و تخم کیری و بچه کشی می کذارند و اینها پر برآورده پیله را سوراخ کرده بیرون می روند کسانی که عمله و ماهر بدانند نر و مادۀ آنها را باهم جفت نموده بدستور مذکور تخم کرفته پرورش می نمایند و تتمۀ پیلها را در آفتاب می اندازند تا خشک کردد و کرم در ان پیلها بمیرد از برای اخذ ابریشم زیرا که ابریشم از پیله سوراخ شده خوب برنمی آید و در مازندران و کیلانات ایران شنیده شده که پیلۀ آن بسیار بزرک بالیده بسطبری شصتی بلکه از ان قوی تر و به بلندی آن و در بعضی جاها شبیه ببیضۀ کبوتر و سفید رنک می شود و در بنکاله سالی دو مرتبه پیله می تند یکی اوائل بهار تا اوائل برسات و یکی اوائل خریف آنچه در اوائل بهار و اوائل برسات یعنی ایام و موسم بارش می تند بهتر می باشد
ص: 811
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و
خواص آن
آشامیدن آن جهت خفقان و سه درهم از خشک آن جهت خفقان و سه درم از خشک آنکه سوده و با مرق کندم چند روز متوالی بخورند جهت تسمین بدن و نیکوئی رنک رخسار و تقویت باه مؤثر و ضماد پختۀ آن در روغن کنجد جهت خناق و اورام بارده و تقویت باه و تعلیف مرغ بدان بغایت مسمن آن و خوردن کوشت آن مرغ مسمن و مقوی باه و خاکستر سوختۀ آن جهت التحام زخم و تجفیف رطوبات آن و رفع آثار و تعلیق یک عدد درست خشک کردۀ آن در خرقۀ ارغوانی بسته جهت رفع تپ مؤثر است
بفارسی کرم درخت کاج نامند
*ماهیت آن
کرمی است سبز رنک که در درخت کاج
4٢٩تکون می یابد
*طبیعت ان
حار حاد قریب بذراریح است لهذا دیسقوریدوس و جالینوس در دراریح ذکر کرده اند
*افعال و خواص ان
ضماد مدقوق آن جهت انفجار دمل و اورامی که حاجت بشکافتن باشد و ازالۀ کلف و مجروح کردن هر عضو که خواهند آن را مجروح کنند عجیب الاثر و یک مثقال آن کشندۀ انسان و اعراض خورندۀ آن مانند اعراض خورندۀ ذراریح و معالجۀ این نیز قریب بدانست
بفتح خاء معجمه و تشدید لام بفارسی کرم سرکه نامند
*ماهیت ان
کرمی است زردرنک باریک که در سرکه تکون می یابد
*افعال و خواص آن
سعوط آن جهت کرمی که در دماغ تکون می یابد قوی الاثر و ضماد آن رادع و محلل و مقوی اعضا است
ص: 812
*دود الزبل*
بکسر زای معجمه و سکون باء موحده و لام
*ماهیت آن
کرمی است زردرنک و کوچک که در سرکین و مزبله بهم می رسد
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال و خواص ان
تکرار ضماد مطبوخ آن در روغن زیتون کهنه تا که پخته و مهرا شود جهت فرطه که ریختن موی تمام سر و مقدمه کچلی است و داء الثعلب مجرب و مالیدن روغن آن جهت بواسیر و امراض مقعده مفید*
بضم دال و سکون واو و فتح سین مهمله و بشین معجمه نیز آمده و راء مهمله در آخر
*ماهیت ان
نباتی است مانند کندم و در مزرع آن می روید و از ان درازتر و درشت تر و دانۀ آن باریکتر و خوشۀ آن متفرق و پوست آن سیاه و بعضی سرخ نیز و در هر خوشه دو غلاف و یا سه بشکل فتیله و دانه آن در میان پردهای غلاف آن و خوش طعم مائل بشیرینی و بشیرازی تخم آن را کرکاس نامند
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص
آن
منضج و محلل و مجفف و ملین اورام صلبه و دو درم آن مسهل و مخرج اقسام کرم معده و ضماد آن با آرد کندم جهت غرب غیر منفجر و مضوغ آن جهت غرب منفجر و اکتحال آن با تشمیزج و نبات مصری جهت تحلیل دانۀ که در چشم برآمده باشد و ضماد آن بتنهائی جهت جرب و ابتدای اورام صلبه و داء الثعلب نافع مضر انثیین مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درهم است
ص: 813
بضم دال و سکون واو و ضم قاف و سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت ان
سه قسم است قسمی برک آن شبیه ببرک رازیانه و از ان کوچکتر و باریکتر و ببلندی شبری و کل آن چتردار مانند کشنیز و سفید و ثمر آن سفید و تندبو و مزغب و منبت آن مواضع سنک لاخ و آفتاب رو و تخم آن را قمیله و نبات آن را حشیشه البراغیث و بلغت دیلمی کیک داش نامند و قسمی دیکر شبیه بکرفس و خوش بو و تند که زبان را می کزد و تخم آن شبیه بانجدان و بی بو و قسمی دیکر برک آن شبیه بکشنیز و کل آن سفید و چتردار مانند کل زردک و تخم آن شبیه بزیره و با تندی و بیخ آن در طعم شبیه بزردک و بغلظت انکشتی و برک آن بیزغب و جالینوس دوقوودوقس را یک دانسته و دیسقوریدوس از اصناف زردک بری شمرده و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که این بتحقیق اقرب است و من اقسام آن را مشاهده نموده ام و بهترین اقسام قسم اول است
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسکن سرفۀ مزمن و مغص و مدر حیض و بول بقوت و مسقط جنین و با شراب جهت نهش رتیلا و ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمیه و ادرار بول و حیض و بدستور برک آن اما ضعیف العمل و بیخ قسم اول آن جهت رفع سمیت سموم مشروبه و تخم آن محلل نفخ و ریاح و معین بر هضم و آشامید طبیخ آن جهت تنقیۀ سینه و اخراج اخلاط آن بنفث و تحلیل مواد غلیظه از امعا و استسقای ریحی و مقوی فعل آن تخم کرفس و مقدار شربت آن دو مثقال
ص: 814
4٣٠و بدون تخم کرفس جهت کزیدن عقرب و تنقیۀ رحم و اعانت بر حمل و قطع شهوت در محرورین و یابس مزاجان و نطول طبیخ آن جهت عقرب کزیده و جانوران سمی چون تخم آن را بکوبند و بر رخت خواب بپاشند رفع اذیت کیک نماید کیک در انجا نیاید و تخم دو قسم دیکر در افعال و خواص مانند دوقو است و از ان ضعیف تر*
بضم دال و سکون واو و ضم قاف و سکون واو لغت یونانی است و آن را دوقواغریا و دوقوبری نیز نامند
*ماهیت
ان
تخم جزربری است و بیخ آن را مستسقاقل و کیاه آن را خرس کیاه نامند جهت آنکه خرس آن را بسیار دوست می دارد و کویند بشیرازی آن را بدران نامند و آن شبیه بنانخواه است و از ان ریزه تر و با اندک تندی و کیاه آن زیاده بر شبری و برک آن مانند برک رازیانه و از ان ریزه تر و چتر آن مانند چتر کشنیز و کل آن زرد و تند طعم و زغب دار و خوش بو و بیخ آن بسطبری انکشتی و باریک تر از ان و قریب بشبری و در طعم مانند جزر و در قزوین کزر نامند و بهترین آن تازۀ زرد رنک آنست
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک و بعضی در دوم کرم و خشک دانسته اند
*افعال و خواص آن
در جمیع افعال قویتر از جزر بستانی است سوای تحریک باه در جزر خواص نبات آن مذکور شد و مراد از مطلق آن تخم آنست آشامیدن آن جهت سرفۀ کهنه و فضول سینه و تقویت معده و هاضمه و باه و ازدیاد منی و تحلیل نفخ ریاح و مواد غلیظۀ بلغمیه و تفتیح غدد و ادرار بول و تفتیت حصاه کرده و متانه و ادرار نمودن حیض و تنقیۀ رحم و اعانت بر حمل و عسر ولادت و استرخای مفاصل و وجع آن و مغص و سحج اطفال و استسقای طبلی و کزیدن عقرب و سائر هوام مجرب دانسته اند و آشامیدن یک درم تا دو درم آن با دو وزن آن ترمس جهت قتل حب القرع و ریزانیدن آن و ضماد آن جهت تحلیل ورم بلغمی مفید و نطول طبیخ آن بر موضع عقرب کزیده نافع مضر باه محرورین مصلح آن کثیرا و مضر مثانه مصلح آن مصطکی بدل آن دو وزن آن تخم زردک و کویند بوزن آن تخم کرفس است
ص: 815
بضم دال و سکون ها و نون بفارسی روغن نامند خواه از حبوب نباتات کیرند و یا از کلها و یا شکوفها و یا برکها و غیرها بعمل آورند به طریقی که در مقدمۀ این کتاب و در قرابادین کبیر در حرف دال ذکر یافت و دهن هر چیزی در جای خود مذکور می کردد
بتحریک باء موحده و لام و سین مهمله و الف و نون بفارسی روغن بلسان نامند و آن را لبن البلسان و صمغ البلسان نیز کویند و فی الحقیقه لبن است نه دهن
*ماهیت ان
سه نوع است خالص و مصنوع و مرکب اما خالص آن چیزی است سیال اندک غلیظ چسپنده خوشبوی قوی الرائحه تند طعم خالی از حموضت که زبان را بکزد و صاف سرخ عقیقی باشد و چون در شیر اندازند شیر را منجمد سازد و چون در آب اندازند ته نشین نکردد و چون در آب حل کنند آب را برنک شیر کرداند و چون به پشمی آلوده بشویند در پشم از ان اثری نماند و قوت این تا چهار سال باقی می ماند و بهترین همه این قسم است و هرچه بدین اوصاف نباشد ردی و مغشوش است و طریق اخذ دهن آنست که در اول طلوع شعری یمانیه تنۀ درخت آن را تیغ زده آنچه از ان تراوش نماید بکیرند و مصنوع آنکه معمول این زمان است آنست که می کیرند چوب بشام و بسباسه و میعۀ سائله و روغن تخم ترب اجزاء متساوی و می جوشانند مجموع را با ده وزن آن زیت تا بربع رسد پس صاف می نمایند و این در نفع بعد از اصلی است و نیز شاخ و برک و چوب و حب بلسان را در آب جوش می دهند و با روغن زیتون بدستور مقرر مرتب می نمایند و این بعد از آنست و مغشوش آن آنست که آن را بعضی با اکثر ادهان مانند دهن حبه الخضراء و حنا و مصطکی و سوسن و امثال اینها
ص: 816
4٣١معشوش می نمایند و بعضی بعسل و موم و روغن مورد و حنا و راتینج غش می کنند و این زبون تر از همه است
*طبیعت خالص
آن
در اول سوم کرم و خشک و با قوت تریاقیت
*افعال و خواص ان
مقوی دماغ و اعصاب و قوت باصره و رحم و جهت امراض باردۀ دماغیه و عصبانیه مانند فالج و لقوه و کزاز و صرع و صداع و دوار و رعشه و استرخا و قروح سر و اوجاع مفاصل و حلق و اسنان و عرق النسا و نقرس و همه اوجاع باردۀ رطبه و ظلمت بصر و بیاض و سبل و غشاوه و حدت بصر و نزول آب و ثقل سامعه و کری کوش حادث از برودت و رطوبت و ضیق النفس و ربو و سعال و انتصاب نفس و قروح رئه و ضعف معده و کبد و طحال و کرده و مثانه و تفتیت حصاه و عسر البول و سلس البول و استرخای قضیب و امراض مقعده و تلیین صلابت و تحلیل مواد بارده و رفع لرز تپها و وضح و امراض مقعده و رحم و اوجاع آن و اخراج جنین و مشیمه و ادرار حیض و نشف رطوبات آن و اعانت بر حمل و پاک کردن جراحات از چرک بهر نوع که استعمال نمایند شربا و طلاء و تمریخا و اکتحالا و قطورا و سنونا و حمولا و فرزجه و مفردا و مرکبا نافع و مانند تریاقات است در مرکبات و مقاوم سموم بارده مانند عقرب و سائر هوام و خانق النمر و امثال اینها است و آشامیدن نیم مثقال آن با شیر تازۀ دوشیده جهت رفع سمیت و اذیت خانق النمر و فطر و نهش هوام سمی و یک دانک و نیم آن با سه مثقال طبیخ زوفا جهت سعال و اوجاع سینه و چون در روغن زنبق حل کرده فتیله بدان آلوده در بینی کذارند جهت سکته و جمود و حمول آن جهت اخراج جنین و مشیمه و بدستور حمول آن با موم و روغن ممزوج کرده و ضماد آن با ایرسا جهت اخراج خار و استخوان مقدار شربت آن تا نیم مثقال بدل آن یک وزن و نیم تا دو وزن آن روغن زیتون کهنه با روغن زیت تازه یا روغن رازقی یا روغن ترب که در ان حب و عود بلسان جوشانیده باشند و کویند روغن کاری که در ان مرمکی جوشانیده باشند و کویند روغن نارجیل است و کفته اند که چون صمغ درخت کاج را در روغنهای مناسبه حل کنند در اکثر اثار مانند دهن بلسان است و بهترین ابدال آن می تواند بود
ص: 817
بفتح کاف عجمی و سکون راء مهمله و فتح جیم و نون اسم هندی است
*ماهیت ان
روغنی است که از تنۀ درخت بسیار عظیم بلندی که منبت آن اسلام آباد که شهر سبز نیز باصطلاح قدیم و بهندی چتکام و چات کام نیز می نامند بسیار است بعمل می آورند بزدن تیشه بر تنۀ درخت آن و نصب کردن ظرفی بدان موضع و بانحای دیکر نیز و رنک آن روغن در تازکی اندک سرخ رنک رقیق صاف می باشد و چون کهنه کردد سرخ بسیار تیره مائل بسیاهی غلیظ چسپنده و چون بسیار کهنه کردد غلیظ و چسپندکی آن زیاده می کردد و برای رفع کرم خوردن بچوب عمارت و تختۀ دروازه و غیر آن در بنکاله اکثر می مالند و نصاری در رنک آمیزی کشتی و جهازات و عمارات داخل رنکها می نمایند و چوب آن درخت بسیار رخو و ریشه دار و در تازکی چرب که مانند فتیلۀ دهن آلوده مشتعل می کردد و بکار عمارات بجز سوختن نمی آید
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل اورام است
بفتح دال و ها و نون و جیم بفارسی دهنۀ فرنک نامند
*ماهیت آن
سنکی است سبز آبدار براق که در معدن طلا و نقره و مس و آهن تکون می یابد از ابخرۀ کبریتیه که صعود می نماید از ان معدن و در خلال و فرج آن محتبس کشته تکاثف می یابد و بطول زمان سرد و منجمد و متحجر می کردد و آن را زنجار معدنی می نامند و الوان می باشد بعضی سبز تیره که در هنکام صفای هوا صاف و هنکام کدورت کدر کردد کویند فیروزه نیز چنین می باشد و بعضی طاؤسی رنک مائل بسرخی اندک براق و بعضی طاؤسی رنک مائل بزردی و بعضی مائل بسیاهی و بهترین همه سبز تیره است و آن را دهنۀ فرنکی نامند و بعد از ان در بهتری
ص: 818
4٣٢طاؤسی مائل بسرخی است و بدترین همه طاؤسی مائل بسیاهی و معدن آن فرنک است و از آنجا می آورند و انطاکی کفته که از روس و قبرس می آورند و صاحب اختیارات نوشته که معدن آن فرنک و کرمان و خراسان و در ولایت فارس و شبانکاره و سیرجان و شیراز هم می باشد و آنچه فرنکی است آن را فرندی نامند جهت آنکه بران نقشی مانند جوهر شمشیر می باشد و آن جوهر را بتازی فرند نامند و شیرین و ترش می باشد شیرین آن آنست که چون بسایند و بر آئنه ریزند آئنه رنک برندارد و ترش آن بالعکس و فرق میان طلائی و نفرئی و مسی و آهنی بدانست که با آب لیمو بر آهن صیقلی مانند صفحۀ کارد و یا شمشیر بسایند اکر زرد طلائی برآید طلائی است و اکر برنک نقره نقرئی و اکر برنک مس مسی و اکر برنک آهن آهنی و بهترین همه طلائی سبز تیره فیروزۀ شیرین آنست و مستعمل در امراض عین همین نوع است پس نقرئی و کفته شده که ترش آن در صنعت کیمیا مستعمل است
*طبیعت ان
در اول چهارم کرم و خشک و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص آن
جالی و ملطف و نیم درم آن فادزهر سموم مشروبه و مسی آن را چون با آب لیمو سائیده افیون خورده اکر بیاشامد و قئ کند سمیت را دفع نماید و در غیر دفع سم نباید خورد زیرا که خود سم قاتل است بجراحت امعا و کویند معالجه پذیر نیست و نکاهداشتن آن در دهان و فرو بردن آب آن نیز همین اثر دارد و سعوط محکوک آن با آب سداب جهت رفع صرع بیعدیل و بدستور نفوخ آن با مشک سوده سه دفع همین اثر دارد و اکتحال آن جهت تقویت باصره و قلع بیاض چشم مجرب خصوص با مروارید ناسفته و توتیای هندی اجزا متساوی که نرم سوده و بحریر پیخته در چشم کشند و از خواص غریبه آنست که چون سائیده در چشم دواب کشند دفع حبس البول آن نماید و طلای آن با سرکه جهت قوبا و سعفۀ سوداوی در سر و جمیع اعضا و جهت بهق و برص و رفع اذیت عقرب کزیده نافع
ص: 819
بفتح دال مهمله و خفاء ها و فتح میم و الف و سین مهملۀ مفتوحه و الف و دهماهه بفتح دال و خفای ها و فتح میم و الف و فتح ها و ها در آخر نیز آمده و کویند اسم هندی شکاعی است و فی الحقیقه غیر آن است
*ماهیت ان
کیاهی است هندی فی الجمله شبیه بکیاه شکاعی
*طبیعت ان
سرد و خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
جهت دوار و جوشش دهان و سرفه و ضیق النفس و حمیات و تقویت اعضا و تصفیۀ خون فاسد و صفرا و تسکین عطش و قئ و دفع دمامیل و جذام نافع
فصل الدال مع الیاء المثناه التحتانیه
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم فا و راء مهمله و سکون واو و کسر جیم و سین مهمله و بضم جیم نیز آمده لغت یونانی است بمعنی مضاعف الاحراق و دیفروجاس و دیرجاس نیز نامند
*ماهیت ان
سه نوع است یکی معدنی است که از جزیرۀ قبرس از چاهی بیرون می آورند و بآفتاب خشک نموده می سوزانند و این نوعی از طین است که بعد خشک شدن مانند حجر صلب می کردد و نوعی دیکر دردی و خاک مس است که بعد کداختن در بوته می ماند و آن در طعم و قبض مانند مس است و نوعی دیکر مرقشیشای سوخته است و این را بیونانی لوریطس نامند و در تون حمام تا چند روز آن را مانند آهک می سوزانند و چون سرخ کشت برمیآورند و رنک این سفید مانند نقره است و بعضی از سنکریزۀ مس از معدن برآورده می سازند و بهترین آن صنف اول آنست که در ان طعم زنجار باشد و زبان را بسیار منقبض و خشک کرداند و بعد از ان در خوبی نوع دوم است و هر دو مستعمل اند
ص: 820
*طبیعت ان
کرم و خشک و بسیار مجفف و نوعی ثانی مرکب از حرارت ناریۀ محلله و ارضیۀ قابضه
*افعال و خواص ان
نفوخ آن در حلق جهت انتهای خناق و ذرور
4٣٣آن جهت جراحات خبیثه و قلاع و جوشش دهان و التحام زخمها و لهات منقطع و حبس خون آن بشرط تکرار عمل و بدستور جهت قروح عانه و دبر و خوردن کوشت زائد و نرم و باریک کردن موی غلیظ و با موم روغن جهت تحلیل دبیله و خشک کردن قروح سر و چون با سرکه بسایند و بر بدن بمالند جهت رفع حکه نافع و خوردن آن مهلک است
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف و فتح باء موحده و سکون راء مهمله و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف اسم فارسی است و بشیرازی مرک موش عملی نامند
*ماهیت آن
چیزی است مصنوع از زرنیخ و زنجار و آهک و زیبق است که مجموع را سائیده در دو دیک مضاعف یعنی یکی بر دیکری بعمل می آورند و کفته اند از تراکیب اطبای فارس است و شیخ داؤد انطاکی کفته از تراکیب نجاشعه است که از برای خلفای عباسی ساخته اند
*طبیعت ان
بسیار حار حاد یابس اکال است
*افعال و خواص ان
ذرور آن جهت اکلۀ دهان و هر عضو که باشد بزودی باصلاح می آورد و بدستور ناصور و قروح ساعیۀ فاسده را و لحم زائد را بخورد و قطع خون جراحات و تجفیف رطوبات از هر عضو می نماید و طلای آن با عسل جهت قلع آثار و دانۀ بواسیر مؤثر و از خوردن آن حالتی شبیه از خوردن اسفیداج و زرنیخ و زاج عارض می کردد علاج این نیز مانند علاج انها است و نسخ آن در قرابادین مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی
ص: 821
بکسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر نون و فتح سین مهمله و الف و ضم قاف و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی دائم العطش و آن را خس الکلب و جرامغه نیز و مشط الراعی و بشیرازی طوسک نامند
*ماهیت ان
نوعی از خار است و ساق آن بلند و خارناک و برک آن محیط بر ساق آن و شبیه ببرک کاهو و بر سر هر بندی از ساق آن دو برک دراز خاردار مزغب و در بیرون و درون برک آن برآمدکیها مانند حباب و خاردار و طرف برک متصل بساق مجوف و عمیق که آب باران در ان جمع می شود و بر هر شعبۀ که از شاخ آن رسته چیزی شبیه بسر خار خارپشت و خاردار و بعد از خشکی سفید می کردد و چون بشکافند در جوف آن کرمهای ریزۀ سفید شفاف می باشد و قوت آن مدتها باقی می ماند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مجفف و با قوت تریاقیه و جالی آشامیدن نقیع محلول آن در آب سه روز متوالی جهت تحلیل سپرز و خلط غلیظ و تفتیح سدد و رفع لرز حمیات و پختۀ آن مقوی قصبۀ رئه و محلل خناق و مدر بول و مخرج کرم معده و ضماد آن جهت ثآلیل و قروح شهدیۀ سر و ضماد پخته آن جهت بیحس کردن عضو به حدی که احساس الم بر بدن و سوختن نکند مستعمل و طلای مطبوخ بیخ آن با شراب جهت شقاق مقعده و نواصیر و تضمید سر آن بجای ثمر آن بعد از ریختن بر موضع کزیدۀ افعی و غیر آن جهت رفع سمیت آن نافع و چون قدری از سر آن را در لتۀ بسته در شیر حل کنند تا تمام آن حل کردد و از ان قدری در شیر دیکر ریزند باعث نیکوئی انجماد آن می کردد و چون کرمهای جوف ثمر آن را در پوست حیوانی بسته بر کردن و یا بر بازو بندند جهت رفع تپ ربع موثر دانسته اند مضر کرده مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن تا سه درم است
ص: 822
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و واو و فتح دال و الف و راء مهملات اسم فارسی است و بعربی شجره البق و شجره الجن نامند و شاید اسمی مرکب از هندی و فارسی باشد زیرا که دیو بهندی شئ بزرک عظیم را نامند چه درخت آن بسیار عظیم و بلند می باشد و دار بفارسی بمعنی چوب است و آن را بهندی چیر نامند و دیودار نیز
*ماهیت ان
درختی است بسیار عظیم و بلند و راست تا پنجاه و شصت ذرع و زیاده هم و نصاری و جهازرانان برای دول جهازات و غرابها
4٣4و کشتی های بزرک بقیمت اعلی آن را می خرند و دول جهازات عبارت از چوب راست بلندی است که در وسط کشتی برای آویختن بادبان نصب می کنند و چوب آن بسیار تندبو و طعم و رائحۀ روغن آن قریب برائحۀ بارزد است اغلب که بارزد روغن این باشد و یا درختی قریب بدین و برک آن اندک عریض طولانی نازک بی تشریف بقدر برک ساذج و کوچکتر از ان و منبت آن اکثر سواحل دریا و ملک فرنک و از همان جا در بنکاله آمده با فراط شده و در هندوستان و شاید در دکهن هم باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم و لبن آنکه دهن آنست در چهارم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص
ان
رادع و محلل قوی اورام بارده و مسکن اوجاع و الم کزیدن هوام بارده و بهق ضمادا و آشامیدن سائیدۀ خشب آن جهت فالج و لقوه و استرخا و سکته و صرع و اکثر امراض باردۀ دماغیه و عصبانیه و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و رفع اسهال بلغمی و فواق ریحی و تحلیل ریاح و نفخ شکم و دفع حمیات بلغمیه و بلغم فاسد و جلوس در طبیخ آن جهت قروح مقعده نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا و صمغ عربی و روغن بادام شیرین مقدار شربت آن تا یکدرهم است ضماد آن جهت تحلیل خنازیر و اکثر اورام بارده نافع است
ص: 823
بفتح ذال معجمه و الف و کسر قاف و نون و یا آخر حروف لغت یونانی است بمعنی غار الاسکندرانی
*ماهیت ان
کیاهی است برک آن قریب بدرخت غار جبلی و شبیه ببرک مورد و از ان بزرکتر و سفید طولانی و شاخهای آن بقدر شبری و از ساق ما بین برک آن ثمر می روید بقدر نخودی و سبز مدور و بیخ آن خوش بو و شبیه بعود و تند طعم و منبت آن کوهستانها
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن بیخ آن بقدر شش درم باطلا که نوعی از شراب است جهت ادرار نمودن بول و حیض و اخراج مشیمه و رفع تقطیر البول و حبس آن نافع مقدار شربت از بیخ و ثمر آن تا دو مثقال است
بکسر واو و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال و الف و سین مهمله و ذاقنویداس بفتح ذال و الف و کسر قاف و ضم نون و سکون واو و کسر باء مثناه تحتانیه و فتح دال مهمله و الف و سین مهمله نیز آمده لغت یونانی است بمعنی شبیه بغار
*ماهیت ان
قسمی از مازریون عریض الورق است و بمغربی مازرو و در شام بقله نامند ساق آن بقدر ذرعی و شاخهای آن بسیار باریک و در نصف اعلای آن می روید و پوست شاخهای آن قوی و لزج و چون بچشند زبان را بکزد و کل آن سفید و ثمر آن بعد رسیدن سیاه می کردد و دانۀ آن کوچکتر از حب الغار منبت آن مغرب زمین و ارض شام خصوص کوه لبنا
ص: 824
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
حاد و مفتح و محلل آشامیدن دو مثقال از برک آن مسهل قوی بلغم و اخلاط غلیظه و مقئ و مدر حیض و بدستور آشامیدن پنج حبه از دانۀ آن و خائیدن آن جالب بلغم است از دهان و حمول آن مدر حیض و بدستور شربت آن و آشامیدن آن مجوز نیست زیرا که مقطع و محرق خلط و معطش است و مصلح آن نشاسته و کثیرا مقدار شربت از برک آن تا سه قیراط و از بیخ و ثمر آن تا دو مثقال است
بضم ذال معجمه و فتح باء موحده و الف و با بفارسی مکس و بترکی شین و بهندی مکهی نامند
*ماهیت آن
4٣5از جملۀ حشرات الارض و تکون از فضلات می یابد و در اول تکون سفید رنک می باشد و کمتر از یک هفته پر برمیاورد و بزرک و کوچک می باشد بزرک را خرمکس نامند و الوان می باشد سیاه و ازرق و زرد و بهترین همه سیاه آن و بعد از ان ازرق و بدترین همه زرد و آن خالی از سمیتی نیست
*طبیعت ان
در اول کرم و تر
*افعال و خواص آن
محلل و جاذب و متهوع و مقئ و آشامیدن آن با شراب جهت عسر ولادت مجرب دانسته اند و چون مکس بزرک را بکیرند و سر آن را انداخته بر شعیرۀ چشم بمالند و بدان مداومت نمایند زائل کرداند و مجرب و بدستور چون بر موضع زنبور کزیده بمالند بقوت وجع آن را تسکین و سمیت آن را جذب نماید و ضماد نوع بزرک و یا کوچک آن با زردۀ بیضۀ مرغ که نرم بسایند جهت تسکین درد چشم و تحلیل کوشت زائد آن ما دام که صلب نکشته باشد و مداومت مالیدن آن بشدت بر داء الثعلب مجرب و بتنهائی جهت تحلیل ورم چشم و محمد بن احمد کوید که خوردن پخته و خام آن را هنود جهت تقویت باصره و منع جمیع آفات چشم مجرب می دانند و کذاشتن سر مکس سبز در احلیل باعث نعوظ قوی است و فضلۀ مکس را چون با آب و عسل بنوشند جهت ازالۀ مغص و قولنج و خناق مجرب یافته اند و بغدادی نوشته که حکایت کردند جماعۀ از عوام و زنان که تجربه نموده اند آنها فضلۀ آن را که بریسمان شبها می نشینند جهت ازالۀ بهق و برص چون بیاشامند بعد از پرهیز از چیز های ناموافق و در آفتاب نشینند و موضع برص را مکشوف نمایند تا آبله کند زائل کرداند و فعل آن مانند آطریلال است و چون فضلۀ آن را با قراقروط و شکر سرخ ممزوج نموده شیاف سازند و بردارند اطلاق طبیعت آورد و روغن آنکه مکرر مکس را در روغن کنجد اندازند و پرورش نمایند در آفتاب و هر مرتبه صاف نمایند جهت رویانیدن موی مجرب است و بوی پیاز عنصل کشنده اقسام مکس بود و بدستور از بوی کافور و روغن زیتون و زرنیخ و چون از زرنیخ و کندش صورت مکسی سازند و در جایی که مکس بسیار باشد کذارند مکس از آن موضع بکریزد*
ص: 825
بفتح ذال و سکون باء موحده و لام بلغت رومی سیلوبان و بفارسی و بهندی نیز کچکره نامند
*ماهیت ان
پوست سلحفاه یعنی سنک پشت هندی است و کویند استخوان آنست بغایت سیاه و بعض اجزای آن مایل بزردی و براق و صلب و از ان دستۀ کارد و قلم تراش و پلندان و قلمدان و غیرها می سازند و ابلق زرد و سیاه مایل بسرخی می باشد و شنیده شده که آن را بنحو خاص طبخ می دهند نرم مانند خمیر می کردد پس از ان بهر شکل آنچه می خواهند می سازند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
جالی و بغایت قابض آشامیدن محکوک آن مسقط دانۀ بواسیر و با عسل جهت التحام قصبۀ رئه و نفث المده و تپ ربع و ضماد آن جهت اورام و سرطان و خنازیر و اسقاط دانۀ بواسیر و طلای سوختۀ آن با سفیدی تخم مرغ جهت شقاق کعب و شقاق رحم که از ولادت بهم رسد و شقاق و خروج آن نافع و فرزجۀ آن مانع سیلان رحم و مسقط جنین و جهت تسهیل ولادت مفید مضر جکر مصلح آن سیب مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن استخوان قنفذ و کفته اند چون از ان شانه سازند و موی را بدان شانه کنند بالخاصیت جهت رفع نخالۀ بن موی و تولید قمل و ریختن موی مؤثر است و نیز کفته اند چون آن را با چوب صلیبی که آدمی را در ان از حلق کشیده باشند و قدری از خاک قبر مقتول بخور کنند در منع سحر و فتنه مجرب دانسته اند و بدستور جهت اصلاح متباغضین مؤثر است
ص: 826
بفتح ذال معجمه و دو راء مهمله و الف در اوسط و اول مفتوح و دوم مکسور و سکون یاء مثناه تحتانیه و حاء
4٣6مهمله بترکی الاکلنک و بدیلمی دارساس و باصفهانی قسمی از سن نامند
*ماهیت آن
حیوانی است و دو نوع می باشد بزرک و کوچک بزرک آن بقدر زنبور و کوچک آن از مکس بزرکتر و پهن و بدبو بر نبات تازه می نشیند و در آنها تکون می یابد بهترین آن بزرک طولانی آنست که در کندم تکون یابد و زرد مائل بسیاهی و سرخی و با خطوط زرد که بعرض در پر آن باشد و آنچه سبز و سرخ و زرد و منقط بسیاهی باشد زبون و سائر اقسام آن غیر مستعمل و چون آدمی را بکزد بی اختیار ازو بول جاری شود
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در دوم خشک و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
بسیار تند و متعفن و مقرح جلد و از سموم قتاله و مقطع و مفتح و آشامیدن محرق آن رافع سپرز و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و نیز آشامیدن محرق آن با مرق کوشت کاو و یا با روغن زیتون جهت رفع خوف سک دیوانه کزیده بهترین ادویه است و کویند قطعهای خون منجمد با بول شارب آن دفع می کردد و عوام را عقیده آنست که سکهای بسیار کوچک در جوف صاحب آن متکون می کردد و این دوا آنها را بادرار دفع می کند و در اخراج سنک کرده و مثانه نیز موثر است و دستور احراق آن در مقدمه ذکر یافت و اکر در پارچۀ پیچیده ببخار سرکۀ جوشان بدارند تا بمیرد حکم احراق دارد و باعث تلطیف آن می شود و استعمال آن مجوز و اکتحال آن جهت ناخنه و ضماد آن با سرکه جهت داء الثعلب و بهق و برص ناخن و تحلیل اورام بلغمیه و با قیروطی جهت قلع ناخن فاسد و رویانیدن ناخن صحیح و با سرکه جهت جرب و تقشر جلد و بهق و برص و قوبا و کزیدن عقرب و دفع ثآلیل و قمل و بقایای حدری و نمش و چون دست و پاهای آن را انداخته در سایه خشک نمایند و در روغن بنفشه بسایند پس در روغن زیتون بجوشانند تا غلیظ شود قطور آن جهت ثقل سامعه و درد کوش و طلای آن جهت رویانیدن موی ابرو و داء الثعلب بعد تقرح مفید و باید که چشم را محفوظ دارند که در ان داخل نشود و چون نوع سیاه منقط سرخ آن را کرفته در روغن اندازند و مدت شش ماه در آفتاب کذارند جهت قلع فرطه که مقدمۀ کچلی است مؤثر هرچند مزمن شده باشد و طلای محرق آن با خردل جهت انبات شعر و با قیروطی جهت بیاض اظفار مقدار شربت آن یک عدد سوختۀ آن و کفته اند سه طسوج و زیاده کشنده است بدرد و تقرح مثانه و مغص و بول اللدم و احتباس آن و غشی و حمی حاد و اختلاط و ورم قضیب و نواحی آن و التهاب و حرقت دهان و معالجۀ آن قئ فرمودن بماء الشبت مطبوخ و روغن کاو و آب کرم ممزوج بروغن کنجد و احتقان بکشک ماء الشعیر مطبوخ با روغن کل و روغن تخم کتان و آشامیدن شیر کاو تازه دوشیده و آب کوشتهای چرب و آشامیدن آب برک خرفۀ تازه با کره و ادهان بارده و فالودهای لینه و چکانیدن روغن کل و سفیدۀ بیضۀ مرغ در احلیل و کفته اند پر و پاهای آن تریاق آنست و بعضی بالعکس کفته اند و همه بی اصل است
ص: 827
بضم ذال معجمه و فتح راء مهمله و تاجاورس هندی است و بهندی جوار نامند
*ماهیت ان
حمی است سفید و شیرین از عدس بزرکتر و در خوشه بزرکی پر از دانه و نبات آن بقدر یک قامت و کمتر و زیاده بر ان و شبیه بنیشکر و نبات خندروس و بهترین آن سفید بزرک دانۀ سنکین شیرین آنست
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
قوی الغذا و غلیظتر از دخن و مجفف و حابس اسهال و در جمیع افعال مانند خندروس است مصلح و ملطف آن روغنها و شیرینیها و ضماد آن مبرد و مجفف و رادع و همچنین جمیع اجزای کیاه آن
ابو حنیفه کوید بلغت تازی نباتی را کویند که شبیه بکندنا و بر سر نبات آن غلافی که تخم آن در ان باشد و در
4٣٧تر و تازکی آن را بخورند و چون خشک کردد نخورند و بیخ آن بشکل پیاز و رنک آن سیاه و چون پوست سیاه آن را جدا کنند مغز آن سفید مانند پیاز باشد و طعم آن شیرین و پرآب و بعضی آن را حندقوقا کفته اند
بفتح ذال معجمه و نون و باء موحده و الف و لام و فتح خا و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام و در شام مشهور بذنب الفرس است
*ماهیت ان
دو نوع می باشد یک نوع نباتی است که در قرب آبها و خندقها بسیار می روید و شاخهای آن مجوف و بسیار و مائل بسرخی و با خشونت و پرکره و کرههای آن بهم متصل و برک آن باریک شبیه بدم اسپ و برک اذخر و بر اشجار مجاور خود می پیچد و تا بالای درخت می رود و از ان آویخته می شود شبیه بدم اسپ و بیخ آن خشبی صلب و بی کل و ثمر می باشد و بعضی کویند کل آن ما بین سفیدی و کبودی و قوت آن مدتها باقی می ماند و نوع دیکر آنکه اطراف آن کوتاه تر از اطراف نوع اول و از ان سفیدتر و ابو حنیفه کفته لحیه التیس است و در زمین عرب بسیار و عصارۀ آن در معدن آن منجمد و خشک نشود تا آن را بر زمین دیکر نقل نکنند و در کتاب حشایش آورده که آن را کرفس کوهی نامند
ص: 828
*طبیعت ان
در اول دوم سرد و در آخر آن خشک
*افعال و خواص ان
قابض و بی لذع و قاطع نزف الدم و نفث الدم زنان و جهت سرفۀ مزمن و امراض سینه و عسر النفس حار و استسقا و ورم حار جکر و اقسام اسهالات حاره هنکامی که تپ نباشد و قرحۀ امعا و جراحت مثانه و کثرت شرب آن جهت التحام فتق و التیام رودۀ مقطوع مؤثر شربا و حقنه و ضماد آن جهت التیام جراحات عظیمه و عصب مقطوع و قیلۀ امعا و ورم مقعده و اورام حارۀ اعضا و سعوط عصارۀ آن جهت رفع رعاف نافع مقدار شربت آن یک درم و مولد سودا مصلح آن شکر و روغن بادام بدل آن انجبار و صاحب اختیارات کفته که نوعی از لحیه التیس است و بسیار استعمال آن مرخی اعصاب و مصلح آن بنفشه و ضماد نوع دوم آن با سرکه جهت جراحات خبیثه و اورام مقعده و کبد و استسقا مفید است
بفتح خاء معجمه و ضم را و سکون واو و فا
*ماهیت ان
کیاهی است بیخ آن باریک و شاخهای آن سفید و مجوف و برک آن از هم دور شبیه ببرک راسن و کل آن زرد شبیه بکل رشاد بری و تخم آن باریک و طعم جمیع اجزای آن مائل بتلخی و تندی و با اندک لزوجت و در شام خصوصا بیت المقدس کثیر الوجود
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در سوم خشک و کفته اند در آخر دوم کرم و خشک است و با رطوبت فضلیه
ص: 829
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن مسکن مغص و محلل ریاح و قاطع خون و رافع سپرز و دافع اذیت کزیدۀ کلب و بدستور ضماد آن بر موضع کزیدۀ آن و قطور عصارۀ برک آن و بدستور ضماد سائیدۀ آن جهت رفع بیاض چشم مجرب دانسته اند
بفتح سین مهمله و ضم باء موحده و عین مهمله
*ماهیت ان
کیاهی است ساق آن بقدر دو ذرع و اسفل آن مثلث و اعالی آن مستدیر بر خارهای نرم از هم دور و برک آن شبیه ببرک کاوزبان و مزغب و از ان کوچکتر و مائل بسفیدی و اطراف آن خاردار و در سرهای آن چیزی مستدیر و مزغب و بنفش رنک و جسمی در وسط آن رسته مانند پشم و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک با رطوبت لزجه و قوت قابضه و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص ان
جهت رفع اورام بیعدیل و جهت التیام جراحات و تسکین درد مفاصل و چون بیخ تازۀ آن را بخراشند و رطوبتی که از ان برآید بر عضو مولم بمالند تسکین دهد در حال و بیخ آن جهت استحکام استخوان
4٣٨شکسته شربا بقدر یک مثقال و ضماد ان نیز نافع و طلای عصارۀ آن جهت استرخای اجفان و تعلیق آن جهت تسکین درد اعضا مفید المضار مصدع مصلح آن عنب الثعلب مقدار شربت آن یک مثقال است
بفتح عین مهمله و سکون قاف و فتح راء مهمله و باء موحده
*ماهیت ان
ص: 830
نزد جالینوس صامریوما است و بعضی کویند ثمر کیاهی است شبیه بدنبالۀ عقرب و زردرنک و نبات آن کم و برک آن ریزه و منبت آن بلاد سردسیر
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت سم عقرب و سائر سموم باردۀ حیوانی و غیر حیوانی نافع
باصطلاح اهل شام کیاهی است برک آن شبیه ببرک بلوط و کل آن زرد و بیخ آن شبیه بشلغم و ظاهر آن سیاه و باطن آن برنک خون و معروف نزد یونانیان بخروسوعالی است و آن اسم حیوانی است
*افعال و خواص ان
ضماد آن با سرکه جهت کریدن تنین بحری نافع است
لسان الحمل است از جهت مشابهت خوشۀ آن بدنبالۀ موش
بفتح ذال معجمه و ها و باء موحده بعربی عقیان و عسجد نیز و بفارسی زر و طلا و بترکی آنتون و قزل و بهندی سونا و کنچن نیز نامند
*ماهیت ان
اشرف فلزاتی است که در معدن از زیبق و کبریت معتدل صافی تکون می یابد
*طبیعت
ان
معتدل مائل بکرمی و با رطوبت غریزی
**افعال و خواص آن
ملطف و مفرح و مقوی قلب و دماغ و حرارت غریزی و فکر و فهم را تیز کرداند و جهت امراض قلب و دماغ و کبد و معده و مراره و طحال و کرده و مثانه و باه و امراض صفراوی و سوداوی مانند خفقان و وسواس و توحش و وهم و غم و حزن و جنون و دوار و صرع و ضعف معده و کبد و یرقان و سپرز و انواع بواسیر و ضعف کرده و مثانه و باه نافع و بدن را فربه سازد و جهت جذام بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه مانند بسفایج و کماذریوس و محلول سخالۀ آن با مروارید که در آب اترج حل کرده باشند جهت اکثر امراض مذکوره و زحیر و اسهال دموی و جذام مجرب دانسته اند و محلول طلا با نوشادر جهت اخراج سم مجرب و ساختن میل سرمه از ان جهت تقویت بصر و منع رمد و اکتحال آن جهت غلظت اجفان و بیاض و غشاوه و کمنه و انپاشتن آن در ثقبۀ غرب جهت رفع آن مجرب و سنون آن جهت درد دندان و امساک آن در دهان جهت رفع بخر یعنی بدبوئی دهان و ذرور آن جهت رفع اکله و آشامیدن آب طلا تاب جهت تقویت حرارت غریزی و قلب و معده و رفع اسهال نافع و طلای محلول آن جهت فالج و تحلیل اورام و داء الثعلب و داء الحیه و عرق النسا و بهق و برص و بدستور روغن آن اقوی است جهت تقویت کبد و اکثر امراض و انکشتری آن جهت داخس و ام الصبیان و مفاصل و تعلیق خالص آن بر کردن اطفال جهت رفع فزع ایشان مجرب دانسته اند و یشاوس این خاصیت را مخصوص بدانۀ حجری آنکه بقدر دانۀ خردلی در نهایت صلابت می باشد و در معدن طلا تکون می یابد دانسته و لعب بطلا و دیدن آن مورث سرور و رفع هموم و تقویت دل و ضحک است و چون کوش را با سوزن طلا سوراخ کنند هیچ وقت التیام پذیر نکردد و کویند مضر مثانه و آلات بول است مصلح آن عسل و مشک و حب الاس و شاه بلوط و اکثر را اعتقاد آنکه اصلا ضرری ندارد و چون طلا را سحق نمایند بنهجی که از غیر آن هیچ جسدی داخل آن نکردد خصوصا ادویۀ سمیه و تناول نمایند باعث حفظ صحت و طول عمر و دافع جمیع امراض سوداوی است و درین امور چیزی برابر او نیست مقدار شربت آن از یک قیراط تا دو قیراط و یک دانک است و چون اطفال را در ظرف طلا شیر و طعام و شراب و دارو دهند زود
ص: 831
4٣٩بسخن این دو فربه و قوی القلب و دلیر و شجاع و از ام الصبیان ایمن کردند و اکر زنک زر در پای باز بندند در شکار دلیرتر کردد و چون از ان بشکل هلیله ساخته در خواب و بیدای صاحب توحش مزمن خفقان و خیالات سوداوی در دهان نکاهدارد رفع جمیع اعلال او می کردد
بکسر ذال معجمه و سکون همزه و باء موحده بفارسی کرک و بترکی خورد و بهندی هندار و بهیریه و بلغتی یک و بلغتی دیکر بهداری هرهه نیز نامند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف جرئ النفس دندانهای آن متخلل یعنی بعضی در بعضی می نشیند
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
کبد آن جهت امراض کبد بغایت نافع چون بسایند و مقدار یک دانک آن را با آب اکر حمی باشد و اکر نباشد با شراب بیاشامند جهت استسقا و تپهای بارده و با سکنجبین جهت یرقان و با آب کرفس جهت سپرز نافع و غافث مقوی افعال آنست و مقدار شربت آن یک دانک و زهرۀ آن بمقدار یک دانک با عسل و با طلا جهت تپ ربع کهنۀ مزمن و قولنج و استسقا و مقدار یک نخود آن با مطبوخ حمص جهت تقویت باه بی نظیر و بدستور طلای آن درین باب و جهت رفع تشنج و صرع و کزاز و تشنج عصب خصوصا که از سردی باشد اکلا و طلاء و سعوط آن جهت نزلات عظیمه و با آب چغندر جهت رفع حمرت چشم در همان ساعت و با سکنجبین جهت صرع و اکتحال آن جهت تیرکی چشم و نزول آب و غشا در یک روز و ضماد آن با ورس جهت بهق و برص و با ادویۀ مناسبه جهت تقشر جلد و داء الثعلب و درد مفاصل و کویند چون زهرۀ آن را لطوخ کرده مجامعت نمایند دیکری بران زن قادر نکردد و حمول آن مانع آبستنی و نیش خشک کردۀ آن بقدر یک دانک با شیر تازه دوشیده جهت تپ ربع و امراض شش بغایت مفید و پیه آن جهت داء الثعلب و داء الحیه و ورم مزمن و دماغ آن بمقدار یک قیراط با شیر تازه دوشیده جهت منع صرع و طلای کداختۀ آن در آب سداب و روغن زیت بر بدن جهت همه اعلال ظاهری و باطنی حادث از سردی مفید و بخور موی آن سبب کریختن هوام و طلای محلول آن در نوشادر جهت تحلیل اورام و کبد آن رنجهای جکر را مفید و ضماد استخوان ساق محرق ان که با ذکر آن سوخته باشند جهت بواسیر و ابن زهر در خواص آورده که کرک کیاه نخورد مکر وقتی که رنجور کردد مانند سک و کربه و همه حیوانات قضیب شان از عضله و عصب است بغیر روباه و ذکر کرک که استخوان است بالای آن عروق و رباطات پیچیده در پوست کشیده و چون دم آن را در چراکاه کاو بیاویزند ما دام که آن آویخته باشد هرچند که کاو کرسنه باشد اصلا در ان داخل نکردد و بول و خون آن قاطع حمل زنان شربا و حمولا چون خصیۀ آن را بریان کنند و بخورند قوت باه بیفزاید و چون خصیۀ راست آن را بکوبند و با زیت بریان کنند و بصوفی آلوده زن بخود بردارد شهوت او زائل کردد و ارسطو فرموده که یک مثقال از خشک آن با آب ترۀ تیزک جهت درد سینه و پهلو و با صعتر جهت درد تهیکاه بسیار نافع و اکر زن بر بول آن بول کند هرکز آبستن نکردد و زبل یعنی سرکین آن بسیار کرم و محلل قوی و بهترین آن آنست که کرک استخوان خورده باشد و علامت آن بسیاری سفیدی آنست که با خشونت باشد آشامیدن یک مثقال آن با آب کرم و با شراب مفید و بدستور با فلفل و نمک جهت قولنج سریع الاثر حتی تعلیق آن بر ران صاحب قولنج خصوصا بریسمانی که از پشم کوسفندی که آن را کرک دریده باشد و اکر بعوض پشم در پوست ایل بندند نیز همین اثر دارد و اکر پوست پسته بجای مغز آن کذارند و سر آن را بسته و برای آن کوشۀ قرار دهند و بر شکم بیاویزند نیز نافع است و اکر در انبوبه از نقره که دو کوشه داشته باشد مقدار باقلائی از ان کنند و بیاویزند نیز مؤثر است و بدستور پیچیدۀ آن در پوست بزی که کرک آن را دریده
ص: 832
44٠باشد بر خاصرۀ صاحب قولنج و غرغرۀ آن با عسل جهت خناق بلغمی و بدستور ذرور خشک استخوان خوردۀ آن و بخور آن باعث جمعیت موش در ان موضع و تعلیق کعب آن بر زانو جهت رفع وجع ریحی آن و زحمت حرکات و باز نماندن از رفتار بسیار و کویند چون سر آن را در خوابکاه کوسفندان دفن کنند کوسفندان از خوف هلاک شوند درصورتی که از تنفر و کریز از ان محل کزیری نداشته باشند و چون در برج کبوتران کذارند مار و سائر موذیات داخل آن نکردند و چون در ممر سیلاب دفن کنند دیکر سیل از ان ممر جاری نکردد و چون صداق نامۀ زنان را بر پوست کوسفندی که کرک کرفته باشد بنویسند هرکز ما بین زن و شوهر او الفت نباشد و چون دندان پیش آن را در پوست پیچیده در منزلی دفن کنند باعث تفرقۀ اهل منزل کردد و بر پوست آن خوابیدن قولنج را زائل کند و کویند تا کرک دیوانه نشود کوشت آدمی نمی خورد و چون بوی خون شنود و یا آدمی خون آلوده باشد و بوی او را شنود نکذارد او را تا ندرد هرچند آن آدمی قوی و زورآور و سلاح بسیار پوشیده باشد
باب دهم در بیان ادویۀ که حرف اول آنها راء مهمله است
بفتح را و الف و کسر تاء مثناه فوقانیه و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح نون و جیم و راتینج و ریتانج در خبینه و رشینه نیز نامند
*ماهیت ان
صمغ صنوبری است و سه نوع می باشد یکی آنکه سائل باشد و منجمد نکردد و آن را زفت رطب و نوع دوم آنکه منجمد باشد یعنی مانند صموغ دیکر بعد برآمدن از تنۀ درخت خودبخود بدون طبخ منجمد و منعقد کردد و سوم آنکه بآتش آن را طبخ دهند تا منجمد و منعقد کردد و این را قلقونیا و بشیرازی زنکباری نامند و بهترین راتیانج آنست که رنک آن سفید مائل بزردی باشد و بوی صنوبر از ان آید
ص: 833
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک و بعضی در چهارم کفته اند و عیسی در سوم کرم و در اول خشک کفته و نوع آتش دیدۀ آن کرم تر از آتش نادیدۀ آن
*افعال
و خواص آن
آشامیدن نیم مثقال آن با زردۀ تخم مرغ که نیم پخته باشد و همچنین با آب طبیخ سبوس کندم جهت سرفۀ مزمن و ربو و جراحت رطبۀ شش و مضغ آن جهت سرفۀ رطوبی و جذب فضول دماغی و کشیدن آن مانند تنباکو روز اول یکدفعه روز دوم دو دفعه روز سوم سه دفعه جهت سرفه و ربو و قرحۀ شش عجیب الاثر و چون خرقه را بدان آلوده و بآفتاب خشک کرده صاحب زکام بارد و حمی ربع دود آن را بکیرد در ساعت تسکین یابد و ضماد آن جهت التیام جراحت و ازالۀ حکه و جرب و خشونت جلد و با کلنار جهت فتق رکها و نواصیر و با تخم کتان بالسویه جهت رفع ثالیل آویخته در مقعده که اطبا از علاج آن بازمانده باشند و جهت شقاق قدمین و بواسیر مجرب و جهت کجی ناخن مؤثر و چون یک جزو از ان و از هریک زرنیخ سرخ و سرکین ارنب و پیه بز نصف جزو اجزا سوده و بر آتش کداخته اقراص سازند هر قرصی نیم مثقال و عند الحاجت یک قرص را بخور کنند بآتش ملایم و دود آن را بانبوبه بکیرند هر روز سه مرتبه عجیب النفع است برای سرفه و قرحۀ رئه و چون یک جزو آن را بر آتش کداخته بوزن آن تخم کتان و نصف وزن آن سفید آب قلعی در انداخته از آتش فرود آورند لصوق قوی است برای التحام جراجات تازه و تنقیه کهنه و اندمال آنها و نوع مطبوخ آن در اصلاح موی ذرورا مؤثر و راتینج رویانندۀ کوشت است در ابدان صلب و مهیج اورام است در ابدان نرم و چون آن را با نصف آن رهج و فلفل با روغن بادام طبخ دهند و مانند مرهم سازند جهت اسقاط دانۀ بواسیر مجرب و لیکن با الم بسیار و تدارک آن بمالیدن سفیدی تخم مرغ و سفیدآب و بخوردن شیر تازۀ دوشیده نمایند مصلح آن موم روغن با آب حی العالم بدل آن علک البطم و قنه و کویند بدل آن زیت کهنه است
ص: 834
44١
بفتح راء مهمله و الف و کسر زای معجمه و قاف و یا کویند نوعی از سنبل است و کل رای بیل را نیز نامند و این اقرب بصواب است
بفتح راء مهمله و الف و کسر زای معجمه و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و فتح نون و جیم معرب رازیانه فارسی است و نیز بفارسی بادیان و برومی شمار و بهندی سونف بفتح سین مهمله و دالان بزرک نیز نامند
*ماهیت ان
بزری است معروف و دو نوع می باشد بستانی و بری بستانی را مارثون و بری را اقومارثون کویند بهترین آن بستانی آنست طبیعت بستانی آن در اول سوم کرم و در آخر اول خشک و بقراط کرم در دوم و خشک در اول دانسته و تخم آن کرم تر از برک آن و بیخ آن قویتر از سائر اجزای آن
*افعال و خواص مجموع آن
مفتح سدد مجاری سینه و کبد و طحال و کرده و مثانه و مسکن اوجاع آنها که از برودت باشد و مقوی باصره و معده و محلل ریاح و اخلاط غلیظه و مولد شیر و زیاده کنندۀ آن خصوصا تازۀ آن مدر بول و حیض و تریاق سموم حیوانی و مجفف قوی و با قوت قابضه و آشامیدن طبیخ تخم آن جهت خفقان و غشی با کل کاوزبان مجرب و با پرسیاوشان و انجیر جهت سرفه و ربو و عسر نفس و با ادویۀ مناسبه و بتنهائی نیز جهت تحلیل ریاح غلیظه و درد پهلو و تهیکاه و قولنج و رفع رطوبات رقیقه و غلیظه و چسپنده بمعده و غثیان و دفع بلغم حامض و بدرقۀ قوت ادویه و ایصال آنها باطراف بدن و رفع اسهال مزمن و بدستور با زیرۀ سبز جهت رفع اسهال و تقویت معده و با عسل و یا با سکنجبین جهت تپهای کهنه مفید و با آب سرد در هنکام تپها مسکن غثیان و التهاب معده و طبیخ آن با شراب یا غیر آن جهت کزیدکی جانوران سمی چون کزدم و زنبور و مانند اینها و آشامیدن یک درم آن بطریق سفوف جهت دفع حرقت معده حادث از بلغم حامض به نشف و تبخیر و باخراج آن از مکان خود و بادرار ببول و خوردن سفوف آن با کلقند سرشته جهت تقویت معده و رفع رطوبات و بلاغم آن و با شیرۀ آن بدستور خصوص اندک کرم نموده و مالیدن سفوف آن بر شکم اطفال جهت رفع نفخ و درد آن مفید و از حضرت آدم علیه الصلوه و السلام منقول است که چون هر سال در اول نزول آفتاب ببرج حمل تا وقت تحویل ببرج سرطان هر روز یک درم تخم رازیانه را با هموزن آن شکر سفوف نموده تناول نمایند در ان سال اصلا مرضی عارض خورندۀ آن نکردد و عصارۀ برک تازۀ آن جهت حدت بصر و بعضی در هنکام تری و تازکی نزد آتش می دارند چون از ان رطوبتی برآید آن را جمع می نمایند برای چشم فعل آن ابلغ است از عصارۀ آنکه آب آن را کرفته خشک نموده در چشم کشند بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و چون آب تازۀ آن را بر آتش کذارند تا دو سه جوشی بخورد کف آن را با عسل و سکبینج و یا بی سکبینج در چشم کشند جهت منع نزول آب و تقویت روشنائی آن نافع و چون عصارۀ برک تازۀ آن را با زهرۀ قلیواج در شیشه کرده سه هفته در آفتاب بیاویزند اکتحال بدان مانع نزول آب و رافع ضعف باصره و انتشار است و طلای بیخ آن با عسل جهت کزیدن سک دیوانه نافع و صمغ آن در افعال مانند عصارۀ آنست و جهت تقویت باصره و نزول آب در چشم نزد فرود آمدن و جهت تفتیت حصاه نافع مضر محرورین مصلح آن صندل و سکنجبین و بطئ الهضم و مرخی معده مقدار شربت از تخم آن تا یک مثقال و دو مثقال نیز و از بیخ آن در مطبوخات دو مثقال تا سه مثقال بدل آن تخم کرفس است
ص: 835
شاخهای آن عریضتر از بستانی و شبیه بریباس و بیخ آن کوچکتر و بسیار خوش بو و تخم آن بزرکتر و سبزتر
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
جهت تقطیر البول و تنقیۀ رحم و
44٢قروح از چرک و اسهال مزمن و رفع احتباس حیض و تفتیت حصاه و تپهای مزمن و یرقان و آشامیدن طبیخ آن با شراب جهت رفع سمیت کزیدکی حیوانات سمی و ضماد آن جهت کزیدن سک دیوانه نافع است
بفتح اول و الف و سین و نون و آن را زنجبیل شامی و بیونانی انیون و بلغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند
*ماهیت ان
بیخ نباتی است خشبی خوش بو و تندطعم یاقوتی رنک مائل بسبزی و ساق آن متشعب برک آن عریض و دراز شبیه ببرک قلومس و درازتر و خشن تر از ان و انبوه و از ساق آن روئیده بر روی یکدیکر و کل آن مائل بکبودی و حب آن شبیه بقرطم با اندک پهنی و طعم آن اندک تند و منابت آن کوهستان و مواضع سنکلاخ و در تابستان بیخ آن را بر می آورند و بیخ آن مستعمل است و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و کویند بیخ آن زرد و بسطبری انکشت خنصر و بالای آن قوی تر از پائین آنست و بعضی کویند بیخ سوسن کوهی است و صاحب اختیارات بدیعی کفته که دو نوع می باشد یکی بستانی و آن فیل جوش است و دوم بری و برک آن شبیه ببرک فیل جوش و بیخ آن را بترکی اند: خوانند و بهترین آن مائل بسبزی تازۀ کرم ناخوردۀ عفص آنست و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
ص: 836
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و در دوم نیز کرم و خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
مفرح و با قوت تریاقیت و مقوی قلب و فم معده و هاضمه و باه و مثانه و رافع مالیخولیای مراقی و توحش و خوف و حزن حادث از مشارکت معده و مفتح سدۀ جکر و سپرز و محلل ریاح و نفخ و مسکن اوجاع باردۀ کبد و مفاصل و ظهر و نقرس و عرق النساء و غیرها از امراض باردۀ رطبه و جهت تقطیر البول رطوبی و بول در فراش و کشودن حیض آشامیدن مطبوخ آن و ضماد آن نافع و نطول مطبوخ آن با شراب جهت شقیقه و امراض باردۀ رطبۀ دماغیه و تحلیل اورام آن و لعوق یک درم آن با عسل جهت سرفه و ربو و عسر النفس و تنقیۀ سینه از بلغم و رطوبت و آشامیدن مطبوخ آن با شراب جهت سموم هوام و سائر سموم بارده و قطور آن در کوش جهت دوی و طنین و بخور آن بر دندان جهت انداختن کرم آن و بر رحم جهت کشودن حیض و ضماد مطبوخ آن در شراب جهت شقیقه و صرع و امراض بلغمی و عرق النسا و سائر اوجاع بارده و بدستور مطبوخ برک آن مانند مطبوخ بیخ آنست در منافع و ضماد برک آن جهت شکاف عضل و تحلیل اورام مفید مضر محرورین و مصدع و اکثار آن مفسد خون و محرق منی و قاطع باه مصلح آن سرکه و ربوب حامضه و مکیدن انار ترش و خمیرۀ بنفشه مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن بوزن آن ایرسا و یا قسط شیرین و کویند چون یک عدد دانۀ آن را بلع نمایند رفع سرعت انزال نماید و بخور آن جهت تقویت دندان و رفع کرم آن و طلای آن جهت نیکوئی رنک رخسار و با عسل جهت رفع آثار جلد مؤثر و شراب راسن که معروف بشراب ملیکه است باعتقاد جالینوس در جمیع افعال مذکوره بهتر از اصل آنست و مربای راسن و قرس و معجون آن در قرابادین مذکور شد و کویند چون راسن زردرنک که شاخها و برک آن منبسط بر روی زمین و برک آن انبوه و طولانی و بیخ آن کوچک و زردرنک و با اندک تلخی و منبت آن جاهای نمناک و سواحل دریا می باشد بیاشامند جهت رفع الم کزیدن هوام و تسکین درد آن در ساعت مؤثر است کفته اند چون پیکان تیر را بعصارۀ آن آب دهند بهر حیوانی که برسد بزودی آن را هلاک می کرداند
ص: 837
بفتح اول و الف و فتح میم و کاف لغت یونانی است
*ماهیت ان
از ادویۀ مرکبه و از تراکیب جالینوس است و آن قرصی است که در قدیم از عصارۀ بلح می ساخته اند و درین زمان از مازو و دوشاب خرما ترتیب می دهند و بهترین آن آنست که بکیرند یک جزو مازو و نیم جزو پوست انار سائیده سه روز در آب بخیسانند و بجوشانند و برهم زنند تا مانند خمیر
44٣شود پس ربع جزو زاج و مانند آن صمغ محلول و یک جزو و نیم دوشاب خرما و با عسل اضافه نموده طبخ دهند و اقراص سازند و اکر بوزن پوست انار بلح بسیار نارس اضافه کنند بیعدیل است
*طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و بعضی کرم دانسته اند
*افعال و خواص آن
ملطف و قابض و مجفف و مقوی معده و کبد و امعا و مسکن حرارت و مانع مواد باعضا و جهت حبس اسهال صفراوی و دموی و نزف الدم و ذرب و سرفه و درد سینه و ضعف جکر و تجفیف قروح شربا خصوصا با ماء الآس و ضماد آن بر شکم جهت تسکین کرب و طلای آن مقوی جلد مسترخی و دافع ورم حار و ورم مقعده و بروز آن و نقرس و حابس عرق و دافع عفونت و بخار فاسد و با حنا مسود شعر و قاتل شپش و سنون آن مقوی لثه و قاطع خون مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن سک مضر مثانه مصلح آن عسل است و در قرابادین نیز نسخ آن مذکور شد
ص: 838
بفتح اول و الف و واو و سکون نون و دال مهمله و ریوند بیای مثناه تحتانیه بجای الف و کسر را نیز آمده و بفارسی نیز بدین اسم مشهور است و بیخ جکری نیز نامند
*ماهیت ان
بیخ ریباس است که در دامن کوه های خطا و چین و تبت و ترکستان و خراسان و بعضی از بلاد هند بهم می رسد و اکثر چوپانان و مردمی که بدان نواح می باشند و آن را می شناسند بیخ آن را برمیاورند و می کویند که بعد حفر زمین اول بیخ باریک سیاه رنکی ظاهر می کردد و از ان ریشها باطراف در زمین رفته چون دو سه ذرع دیکر بکاوند بر سر آن ریشها کرهها بشکل شلغم بزرک و کوچک برمیاید آنها ریوند است برآورده هریک را بریده بدو قطعه و یا سه قطعه و یا زیاده که سوراخ کرده برای سهولت باربرداری و آنکه بزودی خوب خشک کردد و کرم نزند و فاسد نشود و بر کردن حیوانات می آویزند و لهذا اکثر قطعهای آن سوراخ دار می باشد و بهترین همه خطائی و چینی و تبتی آنست که قطعهای آن بزرک شبیه بسم اسپ و رنک آن سرخ مائل بتیرکی و زردی و تندبو و سنکین مستوی الاجزا و جوهر آن ما بین صلابت و رخاوت باشد و چون بخایند بدشواری نرم کردد و لزج باشد و چون ممضوغ آن را بر انکشت و یا بر عضو دیکر و یا بر پارچۀ بمالند زرد کرداند و چون بشکنند موضع کسر آن زرد اندک مائل بتیرکی باشد و این مستعمل اطبا است و قوت آن تا یک سال باقی می ماند پس ضعیف می کردد و مامیران حافظ قوت آنست که با آن نکاه دارند و آنچه برخلاف این اوصاف باشد زبون و غیر مستعمل و کفته اند آنچه مشهور بزنجی آنست از جهت رنک آنست که سیاه است نه از جهت آنست که منبت آن زنج است و این مشابه آنست در اکثر افعال و مخالف آنست در هشاشت و خفت و رنک و بهترین این آنست که صلب سنکین و موضع قطع آن سیاه و مانند شاخ باشد و در دیر کوبیده و خائیده شود و آنچه معروف بترکی و فارسی است نه از ان جهت است که منبت آن آن بلاد است بلکه از ان جهت است که بدان بلاد می آورند و از ان بلاد بجای دیکر نقل می نمایند و این در میان هر دو صنف است در صنفات مذکوره و اندرون و بیرون آن هر دو بسیار زرد و بهترین این آنست که موضع قطع آن و ممضوغ آن نیز بسیار زرد و کرم ناخورده باشد و یک صنف دیکر است که از عمان می آورند و راوند شامی نامند و آن عروق خشن طولانی بغلظت انکشتی قویتر از ان نیز و صلب اغبر کمد اللون و موضع کسر آن املس و ظاهر آن زرد آمیخته بزرقت می باشد و این مشهور براوند دواب است برای آنکه بباطره آن را در امراض کبد دواب مستعمل دارند عصارۀ صنف اول که بطبیخ ترتیب دهند تا غلیظ کردد بهتر است از آنکه بکوبند و بسایند و بسیار طبخ دهند تا منجمد کردد و تازۀ آن تا یک سال نیکو است و کهنۀ دو سالۀ آن ردی و مضر
ص: 839
*طبیعت ان
مرکب القوی و در اول دوم کرم و خشک و مبرد بالعرض بسبب شدت تحلیل و با رطوبت فضلیه و لهذا بزودی آن را کرم
444می خورد
*افعال و خواص آن
مجفف و قابض و جالی و منضج و مقطع و بادزهر سموم بارده خصوص عقرب و مسهل اخلاط غلیظه و رقیقه و خام بعصر و مدر بول و حیض و مقوی قوت جاذبۀ کبد و مفتح سدۀ آن و طحال و امعا و محلل ریاح و نفخ کرده و مثانه و رحم و مسکن اوجاع آنها و جهت خفقان بارد و رفع برودت معده و کبد و سرفۀ مزمن و ربو و سل و قرحۀ رئه و امعا و انواع استسقا و یرقان سدی و رفع اسهال سدی و ماساریقا و ذوسنطاریا و تنقیۀ امعا و احشا و تحلیل نفخ و ریاح آن و اورام باردۀ احشا و تخمه و مغص و بواسیر و نواصیر و تپ ربع و چون از ان حبی سازند که نرم سوده با لعاب بهدانه سرشته حب سازند و زیر زبان نکاهدارند و آب آن را فرو برند جهت سرفۀ کهنۀ بارد رطب و ضیق النفس بارد رطب نیز و قلاع دهان بارد و امثال اینها نافع و باهلیلۀ کابلی و غاریقون و صبر که حبوب ساخته فرو برند جهت تنقیۀ دماغ و انواع صداع بارد و صفراوی و شقیقه و فالج و دوار و کزاز و توحش و جنون و نزلات بارده و دوی و طنین و رمد حادث از نزلات و باراسن جهت امراض صدریه مانند سرفه و ضیق النفس و بهر و غیرها و با شراب ریحانی و یا شربت سیب جهت فواق و فسخ عضل و عصب و رض و سستی آن حادث از صدمه و سقطه و بدستور با انیسون و با آب کرم جهت فواق و آروغ ترش و تمدد تهیکاه و فتق و مغص و با بابونه و غافث و سنبل هندی و یا با ماء الاصول و یا با ماء آلکشوث بحسب شدت و ضعف قوت مرض جهت استسقا و با سکنجبین خصوص بزوری و یا اصولی نیز بحسب اقتضای حال جهت تفتیح سدد و صلابت طحال و تفتیت حصاه و تحلیل ریاح و رفع حبس البول و مقدار یک مثقال تا دو درم آن با شیرۀ تخم خربزه و شیرۀ خارخسک جهت رفع حبس البول که بدوای دیکر کشوده نکردد مجرب و با ادویۀ مضعفۀ قوت مسهله و منعشه و قوت قابضۀ آن مانند کل سرخ و کلنار و طراثیث و صمغ عربی بریان جهت ذوسنطاریا معوی و کبدی و رفع جشا و فساد اطعمه و تخمه و بدستور با سنبل هندی و با جاوشیر و مطبوخ زبیب و بسفایج جهت قولنج ثفلی و بلغمی و با آب پرسیاوشان و قنطوریون جهت عرق النسا و تپهای بلغمی و ضعف مفاصل و اوجاع ان و با زرشک و صندل جهت ورم باطنی و تقویت ان و در دهن داشتن قطعۀ ان و اب آن را فرو بردن جهت نفث الدم و سده و ورم سینه و ربو و بهر و سعوط آن جهت امراض دماغیه و نزلیه نافع و ضماد آن با سرکه جهت رفع کلف و قوبا و آثار ضربه و با لعابات جهت ورم حار مزمن و بدستور با آرد جو و تخم خبازی و یا خطمی و با قوابض جهت استحکام استخوان بدر رفته و طلای آن جهت ضربه و سقطه و تحلیل اورام بارده و تسکین اوجاع غیر حاره و سموم بارده خصوصا عقرب و بر بین الکتفین جهت رفع خوف قلبی و ذرور آن جهت تجفیف قروح رطبه مفید مضر سفل مصلح آن صمغ عربی و کویند مضر امزجه اطفال و ضعفا است مقدار شربت آن یک مثقال تا دو درهم بدل آن در امراض معده و جکر یک وزن و نیم آن کل سرخ و خمس آن سنبل است و مرکبات راوند از حبوب و رب و سفوف و سکنجبین و شراب مسمی بشراب دیناری و قرص و معجون آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 840
بفتح راء مهمله و الف و دو یای مثناه تحتانیه در میان هر دو بای موحدۀ مکسوره و لام در آخر
*ماهیت
آن
کل نباتی است هندی و سه نوع می باشد رای بیل و موتیه و موکره و همه در شکل نبات شبیه بهم اند و در ممالک هند و بنکاله و دکهن بسیار بهم می رسد و خوش بو است و از ان مانند یاسمین روغن ترتیب می دهند که کنجد مقشر را در کل آن پرورده به حدی که کنجدها سرخ و معطر کردند پس از ان روغن می کیرند و عطر از نوع موتیه نیز مرتب از برادۀ صندل می نمایند و کیاه آن تا بدو ذرع و زیاده نیز و شاخهای آن انبوه بعضی مفروش بر روی زمین و پر کره و اکثر از بیخ آن روئیده و برک آن
445اندک نازک املس متوسط در بزرکی و کوچکی و سبز رنک و کل آن سفید و خوش بو خصوص در شب و رای بیل اندک طولانی و مضاعف و موتیه شبیه بدانۀ مروارید بزرکی و تضعیف این زیاده تا سه چهار مرتبه و موکره از هر دو بزرکتر و برک آن پهن تر و ضخیم تر و تضعیف این زیاده و لیکن لطافت بوی این هر دو زیاده است و کویند هر سه یک نوع اند و بحسب قوت و ضعف زمین و تربیت و عدم تربیت مختلف می کردند و تربیت آن آنست که جایی که خواهند بنشانند درخت و یا قلم آن را باید که خاک آن را خوب تصفیه نمایند و یا آنکه صاف خالص باشد و بعد از غرس همیشه آب می داده باشند و قبل از موسم کل آن مثلا در بنکاله که بودن آفتاب در برج ثور است در اوآخر دلو و یا اوائل حوت شاخهای بلند آن را قلم نمایند و سرهای شاخهای آن را بدستۀ کاه مشتعلی اندک بسوزانند و اطراف بوتۀ آن را مقدار یک شبر خالی نمایند و ریشهای باریک آن را خصوص از موکره دور نمایند و روز دیکر در ان آب بسیار ریزند و خاک بالای آن کنند و هر روز آب می داده باشند کلهای بزرک خوش بو بار آورد و هر سال این عمل را تازه نمایند رای بیل موتیه می کردد و بدون تربیت موتیه رای بیل بلکه کلهای بسیار کوچک و کم بو می شود و می کویند که اکر شاخهای رای بیل و یا موتیه را مکرر بخوابانند و اکر هر دو طرف آن را بعد بستن ریشه قطع نمایند که شاخهای تازه از بن آن بطرف بالا بروید و سر شاخها از درخت روئیده بیخ کردد در چند دفع موکره می شود و کویند رای بیل یاسمین مضاعف است و کویند کل رازقی عبارت ازین است
ص: 841
*طبیعت ان
کرم و تر و سرد نیز کفته اند
*افعال و
خواص آن
جهت دفع صفرا و تسکین حرارت و قئ و فواق و جنون نافع و بوئیدن آن مفرح و مقوی دل و دماغ و روغن آن قریب النفع بروغن یاسمین است که بهندی چنبیلی نامند و کرم تر از ان دانسته اند*
بفتح راء و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ثاء مثلثه و الف
*ماهیت ان
نوعی ماهی کوچکی است که از طرف هرموز می آورند و در کرم سیر از ان ماهیابه می سازند و آن را ماهی دشنه موتو نیز نامند و خشک آن را نیز اهل آنجا می خورند
*طبیعت ان
کرم تر از اربیان است
*افعال و خواص آن
مهیج باه و مصلح حال معده و تشنکی آورد و مصلح آن تخم کاهو است
بفتح را و تاء مثناه فوقانیه و میم لغت عربی است
*ماهیت ان
نباتی است و دو نوع می باشد سیاه و سفید سیاه آن را شاخهای زیاده بر ذرعی و بی برک و صلب مانند ریسمان و بر اشجار آویخته و پیچیده می باشد و کل آن زرد و ثمر آن مانند لوبیا و دانۀ آن بشکل عدس و سفید آن را ثمر و کل و شاخ نیز مانند سیاه آن الا آنکه رنک شاخهای آن سفید و کل آن کوچکتر است
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جاذب و محلل و با قوت قابضه و تند دو درم از ثمر آن مقئ قوی و آشامیدن آن جهت اقسام کرم و اخراج جنین مرده و قتل زندۀ آن و ادرار نمودن بول بقوت و حقنه بعصارۀ آن جهت اسهال خون و عرق النسا نافع و خوردن هفت عدد دانۀ آن سه روز پی درپی سبب اسهال و منع بروز دمل مضر معده مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن تا یک مثقال است
ص: 842
بضم اول و فتح تای مثناه فوقانیه و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح لام و الف بفارسی انجورک و دلمه و خایه کیرک و خایه کزک و بترکی پای و بهندی مکری و بسیار بزرک آن را یدمکر و آنکه پایهای دراز دارد مکرا نامند و بزرک آن را تا بقدر کنجشکی دیده اند و آن را آوازی مانند آواز کنجشک و زرد و زغب دار
*ماهیت آن
حیوانی است شبیه
446بعنکبوت و زردرنک و شکم آن بزرک و سریع الحرکت و دست و پای آن کوتاه و اقسام می باشد و از سموم قتالۀ بارده است کزیدن آن و خوردن عددی از ان قتال است
*افعال و خواص ان
ضماد کوبیدۀ آن بر موضع کزیدۀ آن جذب سم ان می کند و اطهوریقس بستن زندۀ آن را بر بازوی صاحب تپ دوری جهت رفع آن مجرب دانسته است و ترکان را عقیده آنست که چون ملسوع آن در ظرف طلا مدتی نظر کند رفع اذیت آن می شود و از لسع بدترین آنها که مصری بزرک شبیه بذبابیست که اطراف چراغ پرواز می کند ورم بهم می رسد در موضع آن و کاه سرخ می کردد و کاه تیره و سبز و هریک از انواع آن را اعراض خاص است مثلا از سرخ آن اندک وجعی و خارشی و زود تسکین یابد و از سیاه آن وجع شدید و رعشه و سردی بدن و از سفید آن وجع کمی و خارش و اختلاف بطن و رتیلائی که بر پشت ان خطوط براق است خدر و استرخای بدن و از زرد اغبر آنکه چون ارادۀ کزیدن کند اندک رطوبتی از دهن آن برآید وجع بسیار و رعشه قوی و عرق و برآمدکی شکم عارض کردد و احیانا هلاک کرداند و عوارض انواع دیکر آن قریب بدانها است علاج همه آنها بعد مکیدن موضع لسع و جذب سم بقوت فرو بردن عضو در آب کرم و نطول با آب و نمک و دفن کردن در رمل و خاکستر کرم کرده و ضماد نمودن موضع لسع بمر و نمک و یا بخاکستر چوب انجیر و آهک و قلی و با آب کرم سرشته و خوردن شونیز و تخم کرفس بطریق سفوف و خوردن دواء الحلتیت و تریاق مخصوص برتیلا است
ص: 843
بکسر را و سکون جیم و لام و الف و لام و ضم غین معجمه و راء مهمله و الف و بای موحده و آن را رجل الزاغ نیز کویند و بپهلو پای کلاغ و کلاغ پا و بترکی غازباغی و بفرنکی کرتویس نامند
*ماهیت ان
کویند نبات آطریلال است و اکثری تصریح نموده اند که غیر آنست و در نواح بیت المقدس بسیار و آن کیاهی است بقدر شبری و نیم و نبات آن منبسط بر روی زمین و برک آن بسیار سبز و مائل بسیاهی مانند برک رشاد بستانی و هر برکی مشقوق بدوشق و بران سه برک باریک وسطی بلندتر از هر دو طرف شبیه بچنکال غراب و شعبهای آن متفرق و طعم آن با تندی و اندک قبض و شیرینی مانند طعم زردک و بیخ آن فرورفته در زمین و مستدیر الشکل و کره دار همه مدور ظاهر آن مائل بزردی و سائیدۀ آن بسیار سفید مانند سورنجان
*طبیعت آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدۀ ظهر و مسکن ریاح و محلل و جهت رفع قولنج و مغص و درد کمر و پشت و مفاصل و اسهال مزمن بغایت نافع و آشامیدن مرقۀ مطبوخ آن با راس العزه یعنی بچۀ بز که بزغاله نامند جهت وجع صلب و پهلو و ورک و اوجاع سائر اعضا و اعیا و اسهال مزمن بیعدیل و طلای عصارۀ آنکه بآتش بقوام آورده باشند بدین قسم که مجموع آن را از برک و شاخ و بیخ کنده و به آب شسته تا خاک و کل و غبار آن برطرف کردد پس در هاون سنکی نرم کوفته با دستۀ چوبی و آب آن را افشرده باز بکوبند و تمام آب آن را بکیرند و در پاتیل کرده بآتش ملایم طبخ دهند تا دو ثلث آن برود و ثلث بماند و در جامهای شیشه و یا ظرف سرکشادی کرده در آفتاب کذارند و هر روز با قاشق مسی برهمزنند تا منجمد کردد مانند شمع و بدست نچسپد چون بدست کیرند پس اقراص ساخته سوراخ کرده بریسمان کشند و در آفتاب آویزند تا خوب خشک کردد و عند الحاجت بقدر ضرور کرفته با آب حل کرده بر مفاصل بمالند و اکر وجع و ضربان شدید بسیار باشد دو درم آن را در آب حل کنند و با دو درم بیخ یبروح نرم کوفته پیخته بیامیزند و بر مفاصل بمالند تسکین درد آن دهد
ص: 844
و زائل سازد
*فصل الراء مع الخاء المعجمه
44٧
بفتح را و سکون خای و کسر بای موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و نون لغت سریانی است و بفارسی لور و بشیرازی قراقروت نامند و لور کشک تازۀ خشک ناشده است
*ماهیت ان
کویند مائیت شیر است که بطبیخ غلیظ کردانند و بچکانند تا مائیت آن جدا کردد از جبنیت آن و غیر مصل است و ماست چکیده را نیز نامند
*طبیعت آن
در اول کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص آن
کثیر الغذا و مبهی و مسدد و بطی الهضم و ثقیل و برداشتن شیاف آن مسهل است و مصل در حرف المیم ان شاء اللّه تعالی مذکور می شود
بفتح را و خا و میم و ها لغت عربی است بفارسی مردارخوار و بهندی کدو هرکیله نامند
*ماهیت ان
قسمی از کرکس است و بزرک جثۀ سفید مائل بتیرکی با خطوط سیاه و چشم آن بسیار زرد و در کوهستان و بیابانها می باشد و از مردم بسیار خائف و در اماکن بعیده تخم می دهد و تخم آن از تخم مرغ خانکی بزرک تر است و دیده شده که در بنکاله و هند در کنار دریاها و رودخانه ها بسیار می باشد باعتبار آنکه هنود اکثر مردۀ خود را نیم سوخته در آب دریا می اندازند و بکنار آمده خوراک آنها و سک و شغال و کلاغ و غیره است همه باهم جمع شده می خورند و حینا با خود اندک جنکی نیز می کنند و بسبب وفور مردار و سیری و سستی طبیعت باز هم متوجه خوردن می کردند
ص: 845
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و در سوم بعضی کرم دانسته اند
*افعال و خواص آن
کویند تخم آن بهترین اجزای آنست اکر هفت عدد آن را بدین طریق بخورند که اولا تنقیه نمایند و بعد از ان یک عدد آن را خام تناول نمایند و تا شش ساعت مطلقا چیزی نخورند پس شوربای چرب بیاشامند و باز بعد از یک هفته دیکر تکرار عمل نمایند که تا هفت هفته هفت عدد خورده شود جهت رفع جذام مفید و اکر فائده نبخشد از هیچ دوای دیکر منتفع نخواهد کشت و مایوس العلاج است و ذرور پوست آن قاطع نزف الدم و التیام دهندۀ جراحت و با سرکه جهت قوبا و حزاز نافع و زهرۀ آن قطورا با روغن بنفشه در کوش طرف مخالف جهت شقیقه و با روغن زیتون در طرف موافق جهت تحلیل ریاح و رفع کری و قطور و سعوط آن اطفال را جهت تحلیل ریاح دماغ ایشان و اکتحال آن به آب سرد جهت رفع بیاض و سرکین آن با سرکه قطورا در چشم جهت رفع بیاض و درد کوش و با زیت جهت ازالۀ کری و ثقل سامعه و حمول آن جهت اسقاط جنین و ادرار حیض و بدستور بخور و لطوخ آن جهت کزیدکی عقرب و مار و زنبور و بدستور لطوخ زهرۀ آن و تخم آن نیز و با سرکه جهت برص و کویند اکتحال آن در چشم جانب کزیده شده نافع و کوشت خشک خام آن با خردل بخورا تا هفت مرتبه جهت حل انعقاد مردی که آن را زنان بسته باشند و جهت تسهیل ولادت نیز و پر آن بخورا جهت کریزانیدن هوام پردار و پر بازوی چپ آن جهت تسهیل ولادت و جکر آن را چون بریان نمایند و یا خام آن را سائیده در روزی سه دفعه هر دفعه یک دانک با سرکه بنوشند تا سه روز متوالی جهت رفع جنون مجرب دانسته اند و پوست آن را چون خشک کرده سائیده بر جراحات بپاشند قطع خون آن نماید و مندمل سازد و طلای آن با سرکه جهت قوبا و حزاز و پوست اندرون سنکدان آن را چون خشک نموده سائیده با شراب بیاشامند جهت رفع جمیع سموم و مغز سر آن دو درم با روغنها جهت درد سر نافع از ارسطاطالیس منقول است که چون رخمه را خفه کرده با چهار قسط روغن زیتون بجوشانند تا مهرا شود تدهین بدان جهت رفع جذام مجرب است و رخمه ردی المزاج و موخم و معطش و محرق اخلاط است
ص: 846
*فصل الراء مع الدال المهمله
بضم را و سکون دال مهملتین و فتح واو و سکون نون و کسر تای مثناه فوقانیه و یا ردوونتی بدو واو اول ساکن
44٨دوم مفتوح نیز شنیده شده
*ماهیت ان
کیاهی است هندی عظیم النفع جلیل القدر شبیه بکیاه نخود در شکل و برک آن از ان کوچکتر و پشت برک آن بطرف آسمان و روی آن بطرف زمین و کویا از ان آب همیشه تراوش می کند و زیر آن بقدر بوته آن بتدویر همیشه نمناک و سیاه رنک می باشد مانند آنکه بروغن چراغ چرب کرده باشند و ازین جهت آن را روونتی نامند و برک آن خوش طعم و مائل بشوری و در اطراف درخت آن مورچه بسیار می باشد و منبت آن موضع آفتاب رو و شوره زار و قرب دریا و بعضی کویند ازین جهت آن را اودرونتی یعنی در آفتاب روینده و کریه کننده و عوام آن را لون کاپوئی کویند جهت آنکه در نمک زار می روید و دو نوع می باشد یکی بزرک بقدر یک ذرع دست و شاخهای آن بقدر ارتفاع چهار پنج انکشت از زمین از تنۀ آن رسته و مائل بزمین پهن شده قریب یکدو انکشت از زمین مرتفع می باشد و کوچک آن بقدر یک شبر تا یک و نیم شبر و بهمان هیئت و بهتر و مستعمل کوچک آنست و در صوبۀ اله آباد در سر کار کره دردیه بند را پور و درو زیرا بادسه کروهی شاه جهان آباد متصل تغار نمک سازان و درد کهن نیز بهم می رسد
*طبیعت آن
کرم و تر با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص
ص: 847
ان
کویند که چون هنکام بودن قمر در منزل نثره که برج سرطان است و بهندی آن را مکهۀ نچهتر نامند که در روز یکشنبه اتفاق افتد آن کیاه را به نحوی که سایۀ آن کس بران نیفتد از بیخ و بار و برک از زمین برکنند و پنج شب در زیر آسمان تبخیم نمایند پس در سایه خشک کرده نکاهدارند و سوده هر روز یک درم آن را با نبات و عسل هموزن آن بخورند تقویت عظیم بخشد و بدن را فربه و اشتهای طعام آورد و هاضمه را قوت و باه را زیاده کرداند و هیچ ضرر ندارد و اکر با آب درخت موز که بهندی کیله نامند بیست و یک مرتبه تسقیه نمایند و یا با عرق قندی تند پس با هموزن آن نبات سفید با روغن کاو بریان کنند و قدری دانۀ هیل بوا و قرنفل و مشک و کافور سوده بران بپاشند و معجون سازند و هر روز سه درم آن را با شیر تازه دوشیده بخورند تقویت باه عظیم بخشد و نیز کویند که اکر آب تازه آن را بر طلق محلول ریزند که هر دو در وزن مساوی باشند و هر روز قدری از ان بخورند آثار عجیبه مشاهده نمایند و چون چهل روز متوالی هر روز دو درم سفوف آن را با هموزن آن نبات بزنی که حمل نکیرد بخورانند حامله شود و چون از سفوف برک آن یک سیر و از ترپهله که عبارت از هلیله و بلیله و آمله است نیم سیر و ترکته که دارفلفل و فلفل و زنجبیل است ربع سیر و بوزن مجموع که یک سیر و سه ربع سیر است شکر سفید درهم نموده هر روز مقدار یک کف دست آن را بخورند و بالای آن یک پیاله شیر تازه دوشیده که تخمینا نیم آثار باشد بیاشامند و از ترشی و بادی پرهیز نمایند جمیع اوجاع اعضا را برطرف سازد و تقویت بخشد و آشامیدن سفوف برک آن بتنهائی و غذای کرم و چرب خوردن نیز منافع بسیار دارد و اکر بدون شرط مزبور در اوقات دیکر کیاه آن را اخذ نمایند و در سایه خشک کرده سفوف سازند و بخورند نیز منفعت دارد و کویند چون یک توله قلعی را کداخته چهار بوته تر و تازۀ آن را مالیده بران ریزند آن را نقره سازد
ص: 848
شرابی است که از خمر و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند و قویتر از شراب ارسطو است و در امزجۀ بارده نافع و در قرابادین مذکور شد
سنکی است شبیه بخرچنک در دوم سرد و قریب القوه بسرطان جهت جلای باصره و دمعه نافع است*
بیونانی اسم شنداست که آن را دخان الضرو نامند و بهندی ست لوبان کویند*
بفتح را و سکون سین و فتح کاف و ضم باء عجمی و سکون واو و راء مهمله لغت هندی است
*ماهیت ان
شنجرف
44٩سفید و از رساین اطبای هند است و از مجربات ایشان
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از برای جدری افرنجیه و جرب خبیث که آن را آتشک کویند و جوشش سرکه آن را نار فارسیه نامند و از برای سعفۀ خبیثه که آن را کچلی کویند و از برای اقسام قروح کلیه و مثانه و مجاری بول که مزمن کردیده باشد و از برای ریشهای کهنه و ناصورانف و از برای خنازیر و سنک کرده و مثانه و از برای سرعت انزال و ضعف باه با عسل تناول نمایند مقدار شربتی از یک سرخ تا دو سرخ صنعت آن سیماب کل ارمنی زاج سفید و در نسخۀ دیکر بجای زاج سفید زاج اخضر هندی که آن را بهندی نیله تهوتهه کویند داخل است و نسخۀ اول بهتر است و نمک سنک از هریک نه تانک مجموعه را با آب صلایه کرده اقراص سازند و بعد از خشک شدن در کاسۀ سفالین لعابدار که در ته آن نمک کرده باشند بکذارند و کاسۀ دیکر مثل آنکه بخاکستر و شیرۀ جوزماثل که آن را بهندی دهتوره کویند اندوده باشند بر بالای آن کذارند و هر دو را بطین حکمت مطین کنند و سه شبانروز بر بالا و اطراف آن پاچک دشتی یعنی سرکین کاو صحرائی چیده آتش دهند و بعد از آنکه سرد شود برآورده آنچه ته ظرف و اطراف آن چسپیده باشد برآورند که رسکپور آنست و از برای قوت باه نه شبانروز آتش دهند و یک نسخۀ دیکر طریق صنعت آن و حب آن و دستور استعمال آن در قرادین کبیر ذکر یافت
ص: 849
بفتح را و صاد و الف و صاد مهمله شامل قلعی و اسرب است و از مطلق آن مراد رصاص ابیض است که قلعی باشد و بفارسی ارزیر و بهندی رانکا بخفای نون و کاف عجمی و از مقید برصاص اسود اسرب که بفارسی سرب و بهندی هیسه نامند مراد است و بعربی رصاص را صرفان نیز نامند
*ماهیت ان
معروف است و تکون آن از زیبق و کبریت ردئ الجوهر قلیل و پست ترین همه فلزات است و قصیر النضج تر
*طبیعت ان
در سوم سرد و مجفف با جوهر رطب جامد از برودت
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن کشنده و اکتحال آن جهت قطع حمرت چشم و سیلان و غلظت اجفان و طلای سائیدۀ آن با آب کشنیز تازه و آب برک کاسنی تر و آب بارتنک و آب غوره و حی العالم و عنب الثعلب و امثال اینها هریک بتنهائی و یا جمع دو و یا سه و یا همه با روغن کل سرخ جهت حبس نزله و سرطان متقرح و ورم مقعده و جرب و بواسیر و جراحت پستان و رحم و قضیب و باد سرخ و اورام حاره و منع ریختن مواد باعضا و با شراب جهت درد عصب و اورام مرکبه نافع و بستن صفحۀ آن بر خنازیر و تعقد عصب و التوای آن و بر کمر جهت تسکین شهوت جماع و چون بروغن چرب کنند و بکذارند تا زنک بردارد و آن روغن زنک کرفته را بر هر آهنی که بمالند هرکز زنک نکیرد و پوشیدن انکشتری آن بالخاصیت موجب لاغری بدن است و بر درخت ثمردار چون آن را طوق نمایند باعث حفظ ثمر آنست از ریختن و میل آن را چون در کوش کسی که در ان زیبق ریخته باشد کنند برآورد*
ص: 850
بعربی آنک و بفارسی سرب و بهندی سیسه نامند
*ماهیت ان
معروف و در فلزات در تکون و قدر از رصاص ابیض زبون تر و از سوختۀ آن آبار و اسرنج حاصل می کردد و چون در زمین نمناک دفن نمایند منتفخ و برامده کردد
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص آن
قابض و رادع و طلای سائیدۀ آن با روغن کل و عصارات مذکوره در رصاص ابیض در خواص مانند رصاص ابیض است و ضماد آن با روغن کل و آب بارتنک و آب کشنیز جهت سرطان متقرح و تحلیل اورام حاره و قروح و اوجاع مفاصل نافع و چون آن را بر کف دست بمالند که سیاهی آن بر کف دست بماند و آن را با آب و یا غیر آن از عصرات مناسبۀ مطلوبه بشویند و بر رمد و جرب و سوزش چشم طلا کنند در حال ساکن کرداند
45٠و مجرب است و چون آن را بشویند به حدی که سیاهی آن زائل کردد اکتحال آن جهت قروح خبیثۀ عین بهتر از آبار است و ذرور آن جهت اندمال جراحات و التحام آنها و حبس خون و بر جرب و دمامیل نیز طلای آن نافع و بستن مقدار هفت مثقال آن بر کمر جهت منع احتلام و بستن صفحۀ آن بر غدد و خنازیر و التوای عصب جهت تحلیل اورام و ردع آنها موثر و کویند چون انسان جوان در کمال صحت و اعتدال مزاج و شدت قوت جماع و انعاظ صفحۀ سربی بوزن نه درم و یا پانزده درم و یا هزده درم بسازد و در روز و ساعت زحل بر کمر بندد تا چهل و پنج روز بسته باشد شهوه جماع او بالکل زائل کردد به سبب برودت و شدت یبسی که دارد و پنج درم آن را چون در زیر بالین کسی دفن نمایند و او نداند خوابهای پریشان بیند و هفت درم آن را چون صفحه نموده در کوزۀ آب ندیده کذاشته وقتی که زحل در شرف باشد در میان درختان دفن کنند منع جمیع مضار اشجار نماید و آشامیدن آن کشنده است هرکاه سائیده باشد و فرو بردن کلولۀ آن بالخاصیت رافع درد معدۀ مزمن است و مجرب دانسته اند
ص: 851
بضم راء مهمله و فتح طای مهمله و بای موحده
*ماهیت ان
خرمای تازه است و نسبت آن بخرما مانند نسبت میوه های تازه است بخشک آن
*طبیعت آن
در اواسط دوم کرم و در اول تر
*افعال و خواص آن
مداومت خوردن آن با مغز بادام بغایت مسمن بدن و محرک باه و مقوی کرده و کمر و ملین طبع و سائر خواص آن در تمر مذکور شد مضر دندان و چشم و حنجره و صوت اکثار خوردن آن مصدع مصلح آن کاهو با سرکه و خیار و سکنجبین است
بفتح را و سکون طا و فتح بای موحده و ها بفارسی اسپست باغی تازه و بترکی یونجه نامند خشک آن را بعربی قست کویند
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و تر و در دوم کرم و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
ملین و مبهی و نفاخ و مداومت خوردن آن با شکر مسمن و مولد خون صالح و ضماد کوبیدۀ آن با عسل محلل ورم بارد و با سرکه محلل ورم حار و ضماد پختۀ آن روز دو بار جهت رعشه مفید و تخم آن قویتر از سائر اجزا و قابض و مولد منی و شیر و مسمن بدن و مدر حیض خصوصا چون در حمام و یا بعد از ان تناول نمایند و جهت خشونت سینه و سرفه نافع و قوتش تا پنج سال باقی است مقدار شربت آن از دو درم تا پنج درم و روغن تخم آن و روغنی که از آب آن و روغن زیتون ترتیب دهند جهت لقوه و رعشه شربا و ضمادا نافع و خشک آن قابض و کل آن ضعیف تر از تخم آنست و مداومت دخان آن جهت لقوه نافع
ص: 852
بضم و بفتح را نیز و عین مشدده و الف و دال مهمله
*ماهیت آن
نوعی از ماهی است عریض و کوتاه و پشت آن پهن و مائل بسیاهی و شکم آن بسیار سفید که چون در دست کیرند و یا در دام افتد کویند دست صیاد می لرزد و خدارت بهم می رساند و مترجم صیدنه ابو ریحان کفته چون کوشت آن را بر عضو کذارند بی خبر سازد و حس آن را کم کند و لهذا درد سر را مفید است و در بحر اخضر و قلزم یافت می شود و آنچه بتحقیق پیوسته آنست که چندان عریض نیست و طول آن تا بیک ذرع و نیم است و چون دست بدان رسانند بی اختیار دفعه در دست لرزه و حالتی که کویا از بندها جدا می کردد طاری می شود و چون دست از ان بردارند بحالت اصلی رجوع می نمایند و در بحر مغرب و سویس و بعضی ممالک فرنک حوالی انکلان و در بحر جنوبی عرض جدید نیز بهم می رسد و لیکن قلیل الوجود است
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال
و خواص ان
بستن زندۀ آن بر سر جهت رفع صرع و صداع مفید و مردۀ آن را این خاصیت نیست و بدستور بستن
45١و کذاشتن آن بر مقعدۀ برکشته مصلح آن و بر سر کذاشتن عرق چین پوست آن در ازالۀ درد سر مزمن و شقیقه و دوار بغایت مجرب کفته اند و پیه و کوشت آن شهوت پیران را اعاده نماید و قاطع بلغم و رافع یرقان و سپرز و قاطع خون همه اعضا است و پختۀ آن جهت سل و مطبوخ آن در روغن زیتون که مهرا شده باشد جهت وجع مفاصل و کمر و نقرس و طلای آن جهت تحریک باه مؤثر و مالیقی کفته که در بلاد اندلس ماهی شبیه برعاد دیدم که مردم آنجا آن را عرو می کفتند بغایت مخدر و خوردن آن را کشنده یافتم در ساعت
ص: 853
بفتح راء و سکون عین و یای مثناه تحتانیه و الف و لام و کسر الف و بای موحده و لام و آن را سنانی و در مصر آن را شوک الجمل و بسریانی رعاویلا می نامند
*ماهیت آن
کیاهی است بقدر نبات زردک و برک آن شبیه ببرک درخت سقر و از ان باریکتر و درشت تر و ساق آن پر شعبه و چتر آن شبیه بچتر شبت و کل آن سفید و ریزه و تخم آن شبیه بتخم شبت و وسط آن شکاف دار بخلاف آطریلال و با اندک شیرینی و بیخ آن بسطبری انکشتی و بقدر سه انکشت و سفید و شیرین و خام آن را بدستور ساق تازۀ آن می خورند و رعی الابل از ان جهت نامند که چون شتر و حیوانات دیکر از ان ابتداء چرا نمایند سم هیچ حیوانی باوشان ضرر نرساند و چون بکزد و ضرری در خود یابند در صحرا بکردند و کیاه آن را پیدا کنند و بخورند امان یابند منبت آن بستانها و در تازکی آن را می خورند و دیسقوریدوس کفته ساق آن شبیه بساق کندر و شاخها آن انبوه و بسیار و خمیده و برک آن بدرازی دو انکشت و از شاخها مانند خریطه چیزی آویخته چنانچه از درخت راتینج آویزان می باشد و بیخ نبات آن بعرض دو انکشت و بطول سه انکشت است
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک و کویند در سوم کرم و خشک است
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح سده و محلل اخلاط بارده و ریاح و مقاوم سموم حیوانی و خائیدن آن جهت تسکین درد دندان و رفع عسر النفس مؤثر و ضماد آن با سرکه جهت اورام بارده و طبیخ آن سیاه کنندۀ موی و چون با حنا بسرشند و بر موی بمالند آن را طویل کرداند و لیکن زود سفید سازد و تخم آن با شراب و یا بدون آن آشامید جهت کزیدن هوام و سیلان رحم و بواسیر نافع مضر احشا و اعصاب مصلح آن قرفه و سنبل الطیب مقدار شربت از برک و تخم آن تا دو درم است
ص: 854
*ماهیت ان
خاری است شبیه بباد آورد بغایت تند و آنچه از ان شبیه برائحۀ حرف و بیخ آن تند و تخم آن شبیه بخردل و سیاه و با عفوصت است حمار را چون دردی و نفخی بهم رسد از خوردن آن صحت می یابد
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و بغایت مدر و جذاب و خوردن بیخ آن مورث رعاف مفرط و بدستور تخم آن و ربع درم آن جهت طحال بیعدیل و جمیع اجزای آن جهت اختلاط عقل و جنون و عسر نفس و برسام نافع مقدار شربت آن تا نیم درم و از شدت اسهال مسقط قوت مصلح آن شقایق است
بیونانی فارسطاریون نامند یعنی حمامی و یا بمعنی مظلل الحمامه و آن را بفارسی کاومشنک و دیومشنک نامند
*ماهیت ان
کیاهی است طول آن زیاده بر شبری و برک آن دندانه دار و مائل بسفیدی و از میان روئیده و ساق آن منحصر بیکی و بیخ آن بقدر شبری و سرخ مائل بسیاهی و تخم آن شبیه بکرسنه و طعم آن تند و کبوتر این کیاه را دوست می دارد و بخواهش می چرد و انطاکی نوشته که برک آن مائل بسیاهی است و بعضی بیخ آن را مستعمل دارند مانند قهوه و در مصر بسیار است و ساق الحمام نامند و حکیم میر محمد مؤمن صاحب تحفه نوشته که نارقیصو عبارت از آنست رمنبت آن کنار آبها
45٢و در آذرماه می رسد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و در اول کرم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
ص: 855
ملطف و مجفف قوی و محلل و با برودت و قوت قابضه و آشامیدن آن جهت لقوه و ادرار حیض و ضماد برک آن جهت التیام جراحات تازه و قروح خبیثه و ساعیه و با روغن کل و پیه تازه جهت اوجاع رحم و با سرکه جهت حمره و با عسل جهت التیام قروح عمیقه مفید مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن فوه الصبغ است
بفتح را و قاف و فتح عین مهمله و ها بعربی شامل جمیع ادویه است که خوردن آن جهت جبر کسر عظم مفید و مصلح آن باشد
*ماهیت ان
بیخی است صلب زردرنک و سرخرنک نیز کفته اند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص
ان
دو مثقال آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت جهت ضربه و سقطه و ریزه شدن استخوان نافع چون سه روز متوالی بنوشند*
بفتح راء و سکون قاف و عین مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و فتح میم و الف و کسر نون و یا و آن را رقاع نیز نامند
*ماهیت ان
کویند درختی است بقدر درخت کردکان و برک آن مانند برک چنار و ثمر آن شبیه بانجیر و بقدر انار و دانۀ ثمر آن مانند انجیر و با شیرینی و ماکول است و انطاکی نوشته که در مصر مشهور بانجیر افرنجی است و آن را انجیر هندی نیز نامند و درخت آن در اطراف صنعا و شجر و در مصر نیز بهم می رسد و لیکن نجیب و خوب نیست تا بدو ذرع بلند می شود و برک آن بسیار غلیظ و خشن و مشرف و پهن مانند برک انجیر و حال آنکه مثل آن نیست و ثمر آن از شاخهای آن برمیاید و بزرک می شود تا بقدر خیار کوچکی و در اندرون پوست آن دانۀ مائل بطعم انجیر و لیکن بسیار کم شیرینی و لبن آن مانند لبن انجیر است و برک آن را چون در زمین دفن کنند سبز می کردد و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که ازین ظاهر می کردد که انجیر بغدادی باشد و در لازو کرم سیرات و در مازندران موجود است و مترجم صیدنۀ ابو ریحان و صاحب اختیارات بدیعی نوشته اند بجوز القی ماند اما سروی شکافته و مثلث شکل و بسرخی مائل و منبت آن یمن و از انجا باطراف می برند
ص: 856
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قاطع نزف الدم و نفث الدم و بلغم و جالی قصبۀ رئه و صوت و رطوبات غلیظۀ لزجۀ معده بقئ و شیر آن جهت قوبا و آثار و تحلیل اورام بارده و سقوط دانۀ بواسیر طلاء و سائر اجزای آن جهت وثی و جبر کسر شربا و طبیخ آن مقئ بلغم و اخلاط غلیظه بقوت و ضماد برک آن جهت التیام جراحات مفید مقدار شربت از تخم و ریشۀ آن سه درم مضر معده مصلح آن کثیرا است و کویند طریق استعمال آنست که با مطبوخ تخم سرمق و فوتینج و شبت حلکنند و بیاشامند قئ بلیغ آورد
بفتح را و میم و الف و دال مهمله بفارسی خاکستر و بهندی راکهه نامند
*ماهیت ان
معروف است که عبارت از سوختۀ خاک شدۀ اجسام است و از هر جسمی که باشد منسوب بدانست مانند رماد عقرب و سرطان و کرم و امثال اینها و بیشتر اطلاق برماد اخشاب می نمایند
*طبیعت ان
خشک و مجفف مائل بحرارت و آن مرکب از جزو بارد ارضی کثیف بسیار و جزو دخانی حار ناری لطیف اندک است که از شستن جزو دخانی حار آن زائل می کردد و جزو ارضی بارد آن باقی می ماند و کیفیت رماد هر چیز تابع اصل آنست در حرارت و برودت و حدت و غیرها مانند رماد نوره که حاد است و رماد شجرتین که جالی است و رماد بلوط که قابض است و رماد کرم که با قوت محرقه است و مفتته و رماد عقرب از ان اقوی است و همچنین خاکستر چوب تاک بعضی سرد و خشک و بعضی کرم دانسته اند بهترین آنست که از چوب درخت سال خورده باشد
ص: 857
45٣و آتش چوب آن تا مدتی می ماند و تا چند ماه کفته اند خصوص کهنۀ کوهی و صحرائی آن
*افعال و خواص ان
ضماد آن با سرکه جهت بیضه و خوذه و شقیقه و تحلیل اورام و کزیدکی جانوران سمی و سک دیوانه و آشامیدن آن مقدار نیم درم جهت قروح و جروح کرده و تفتیت حصاه مفید و چون بانطرون و سرکه بر کوشت زائد که بر پوست خصیه بهم رسد ضماد نمایند زائل سازد و با زیت و یا پیه کهنه و عسل جهت شدخ عضل و استرخای مفاصل و تعقد اعصاب نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا نیم درم و رماد قصب یعنی خاکستر نی بهترین آن نبطی آنست
*طبیعت این
مانند کرم است مفتح سدد و التیام دهندۀ قروح و قلع آثار مضر رئه مصلح آن کثیرا یا قند مقدار شربت آن یک دانک* و رماد بلوط یعنی خاکستر چوب بلوط قابض و حابس نزف الدم جمیع اعضا و مسکن اورام و مانع اکله و رافع قرحۀ قضیب خصوصا سدۀ مراره و قروح مقعده و چون بحریر بپیزند و سه روز هر صبح ناشتا دو درم آن را با شراب سیب بیاشامند جهت رفع بلت و رطوبت معده مفید* و رماد قرع یعنی خاکستر کدو و خاکستر پشم مغموص در قطران و زنت جهت قرحۀ قضیب و مقعده مجرب است* و رماد ماذریون جالی و معفن و جهت روشنائی چشم مفید* و رماد عش خطاطیف یعنی خاکستر اشیانۀ پرستوک بهترین آن آنست که آشیانه در موضع بسیار هوادار ساخته باشد
*طبیعت ان
ص: 858
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت رفع دشواری زادن نافع و کویند مضر شش مصلح آن سکنجبین است دستور احراق آن آنست که در کوزۀ کنند و بکل حکمت بکیرند و در تنور کرم کذارند و بعد از یک ساعت برآورند و سائیده بکار برند* و رماد سرطان و غیره در سرطان مذکور شد و رمادتین باقلا یعنی خاکستر کاه باقلا در هنکام تری ضماد آن و دلوک آن در حمام جهت ازالۀ جرب اسود و جدری نافع
بضم را و فتح میم و الف و نون بفارسی انار نامند و بهندی نیز
*ماهیت آن
انواع می باشد بری و بستانی و بهترین آن بستانی شیرین بیدانه است که املسی نامند لطیفتر از سائر اقسام و بهترین آن رسیدۀ بزرک دانه شاداب آنست
*طبیعت ان
مطلق آن بارد رطب و برودت آن از دوم نکذشته و رطوبت آن از اول باقوت قابضه که مفارقت از جمیع اجزای آن نمی کند تا آنکه آب افشردۀ آن نیز همین اثر دارد هرچند قبض آن محسوس نیست و پوست آن بارد یابس شدید القبض دابغ و ترش آن سرد و تر از شیرین آن و خالی از یبسی نیست و انار ترش جارد و خراشندۀ امعا است حتی آنکه اکر ناشتا بسیار بخورند سحج امعا بهم رسد و استسقای بارد را مضر و کل انار شدید القبض بارد است و جمیع اجزای درخت آن شدید القبض و پوست آن شدید القبض تر
*طبیعت شیرین آن
سرد باعتدال و در اول تر و با قوت قابضه
ص: 859
*افعال و خواص ان
قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ و لهذا در محرورین باعث نعوظ کردد و جالی و مفتح و ملین بطن و مدر بول و مورث تشنکی و خوردن آن بعد از طعام در محرورین باعث انحدار آن و کفته اند این فعل کلی است و جهت تصفیۀ روح کبدی و تقویت کبد و استسقای زقی و سوء القینه و یرقان و سپرز و خفقان و درد سینه و سرفۀ حار و تصفیۀ صوت و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکوئی رنک رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مضر صاحبان حمی بسبب نفخ و تکثیف آن مسام را و مصلح آن انار ترش و در بارد المزاج زنجبیل پرورده و رب انار شیرین در افعال قویتر از آب آن و مرخی معده و مصلح آن مصطکی است و شراب آن خصوصا منعنع منافع بسیار دارد و چون سر انار شیرین را سوراخ کرده بدفعات به قدری که کنجایش داشته باشد با روغن بادام شیرین یا روغن بنفشه در ان ریخته بر روی آتش کذارند تا روغن را جذب کند و بحدی رسد که دیکر جذب نکند مکیدن آن جهت وجع صدر و سعال مزمن یابس مجرب
454و بدستور آشامیدن آب آن با شکر و نشاسته و صمغ عربی و روغن بادام که نیم کرم باشد همین اثر دارد و عصیر آن را چون در شیشۀ کنند و در آفتاب کذارند تا غلیظ کردد پس در چشم کشند روشنائی آن را بیفزاید و هرچند این کهنه تر شود بهتر می کردد و دانۀ آن با عسل جهت درد کوش مفید و خوردن آن نفاخ و مولد ریاح در معده و ذرور کل سوختۀ آن جهت التیام جراحات و خشک نمودن آن مفید و غنچۀ ناشکفتۀ آن از سه عدد تا هفت عدد بحسب سن و قوت مزاج اطفال با قدری برکهای نورستۀ ام غیلان و قلیلی زیرۀ سفید سائیده سنک تاب نموده باطفال شیرخوار و یا بزرکتر از ان در حالتی که ایشان را اسهال عارض کردد و کهنه شود خواه بسبب دندان برآوردن باشد و یا غیر آن سه روز متوالی و یا تا هفت روز مفید
ص: 860
یعنی انار میخوش ترش و شیرین در سردی و تری مائل باعتدال و در سائر افعال قریب بانار شیرین و در تسکین حدت صفرا و ثوران خون از ان زیاده و صفراوی مزاج را الیق از انار شیرین ترش صرف و آشامیدن آب انارین که با شحم فشرده باشند از نیم رطل تا یکرطل و بیست درم شکر خام جهت اسهال صفرا و تقویت معده و رفع تپهای صفراوی و یرقان و جرب و حکه نافع و درین افعال مانند هلیلۀ زرد است و چون آب انارین را در ظرف مس کرده بقوام آورند جهت سلاق و جرب و تقویت باصره و جراحات مزمنه و خبیثه نافع
یعنی انار ترش در دوم سرد و خشک و قابض و مسکن لهیب و حرارت معده و کبد حار و غلیان خون و صفرا و مانع انصباب مواد بمعده و مدر بول و جهت منع صعود بخار بدماغ و رفع دخانیت آن و رفع خمار و قئ و خفقان حار و اکثار آن مورث قرحۀ امعا و سحج و چون بعد از طعام بخورند مانع صعود بخار است بدماغ و مضر مبرودین و مضعف جاذبۀ جکر و قوت باه مصلح آن انار شیرین و زنجبیل پرورده و اسفیدباج با توابل و سیر و اکتحال آن جهت ناخنه و سبل نافع و مضمضه و نکاهداشتن آن در دهان جهت منع قروح خبیثۀ آن و بدستور چون در ظرف مس با عسل طبخ جید دهند جهت اکلۀ دهان مجرب و چون عصارۀ آن را طبخ دهند تا غلیظ کردد و با عسل ممزوج کرده جهت قروح انف و وجع اذن قطورا و جهت قروح خبیثه و بردن لحم زائد ضمادا نافع و ضماد آنکه مهرا پخته باشند با پوست و تخم آن جهت جرب و حکۀ صفراوی مجرب و طلای مطبوخ آن درست در شراب جهت تحلیل اورام بیعدیل و سویق آن قابض و جهت رفع خواهش خوردن کل و امثال آنکه زنان حامله و دیکر آن را بهم رسد مؤثر و رب انار ترش در افعال قویتر از آب سویق آنست و بدستور شراب آن و چون جوف انار ترش را خالی کرده در سرکه بجوشانند تا مهرا شود و منعقد کردد پس بقدر فلفلی حبوب بندند پانزده عدد و یا زیاده از ان جهت رفع اسهال مزمن و سحج مخوف و قرحۀ امعا و مقعده مجرب و رب انارین در دوم سرد و در اول خشک و قابض و جهت رفع التهاب و تسکین تشنکی مفرط و تپهای تند و قئ و خمار و رفع خواهش ردیۀ حوامل و فساد رنک رخسار و دفع غم نافع و مضمضه به آب طبیخ آن جهت تقویت لثه و آشامیدن آن جهت سلس البول و آشامیدن سائیدۀ آن بقدر یکدرهم به آب کرم در رفع کرم معده و حب القرع بیعدیل و طبیخ از بیخ انار درین باب از مجربات است و جهت لثۀ حار و درد دندان مضمضۀ آن بیعدیل و اناردان قابض تر از رب هریک و در افعال قویتر و کوبیدۀ ترش آن با مویز بالسویه و خمس آن زیرۀ کرمانی جهت رفع قئ و تقویت معده مجرب مضر سحج و سرفه مصلح آن مو و جلوس در آب طبیخ آن جهت رفع سیلان طمث و خروج مقعدۀ اطفال و ضماد آن با عسل جهت رفع آثار آبله و طلای سوختۀ آن با عسل بر سینه و معده جهت نزف الدم و نفث الدم و حقنه به آب آنکه با برنج و جو مقشر بو داده جوشانیده
ص: 861
455باشند جهت رفع اسهال و سحج و تغسیل مقعده بآن جهت قطع خون بواسیر و امراض مقعده مفید و کل انار در افعال مانند کل انار فارسی است و ذرور آن جهت قطع خون بن دندان و التیام جراحات و قلاع و فتق و مضمضه بطبیخ آن جهت استحکام دندان متحرک و قطع آمدن خون از لثه و رفع قلاع و ضماد کل آن با برک کرم تازه بر فم معده جهت رفع قئ مفرط و قطور عصارۀ کل آن با کلاب در چشم جهت منع انصباب مواد بدان و تحلیل ورم آن و با آب عنب الثعلب و با آب برک لسان الحمل جهت قرحۀ احلیل و نشف رطوبت و اندمال آن و انصباب مواد بدان و با آب قراح جهت سحج موزه و کفش و ابتدای داخس و با سرکه جهت حمره که باد سرخ است مفید و با دردی خمر جهت جشای عارض در چشم بشرط مداومت بران و عصارۀ پوست رمان و شحم آن قائم مقام عصارۀ کل آنست و بدستور عقید عصارۀ درخت آنکه در اواخر ربیع کرفته باشند و کویند چون هفت عدد غنچۀ ناشکفته آن را بنهجی بلع نمایند که بدست نرسد جهت قطع بروز دمامیل و رمد تا یک سال مجرب است و دانهای زردی که در اقماع انار می باشد شبیه بزرورد در جمیع افعال مانند کل آنست و چون انار را طبخ نمایند تا مهرا شود و چهار درهم از آن را با آبی که در ان طبخ یافته است با دو اوقیه آرد خبز حواری و یا آرد دخن طبخ نمایند تا مانند عصیده کردد پس بران زیت خام و یا روغن کل ریخته بخورند جهت رفع اسهال ربع مایوس العلاج مجرب چون صاحب تپ بعد اندک غذائی آب انار را خواه شیرین باشد و خواه ترش بمکد نافع است او را و لیکن اکر پیش از غذا باشد بهتر است از بعد از ان مکر آنکه لینتی در طبع باشد و یا تهوع و قئ معلوم کردد و چون انار درست را در شراب طبخ نمایند تا پخته کردد پس بسایند و بر کوش بندند جهت ازالۀ درد آن مجرب است و آش رمان و افشرج و برود رمانین و جوارش و حقنه و حب و حریره و خوشاب و دواء الرمان و دهن و رمانیه و رب و سفوفات و سکنجبین رمانی و سویق و اشربه و طلا و عصاره و لعوق و ماء الرمانین و معجون آن در قرابادین کبیر مذکور شدند
ص: 862
که مض نامند بضاد معجمه
*ماهیت ان
حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که ثمر آن حب القلقل است و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که در حوالی کورکهه پور از بلاد هند سرکار صوبۀ اود کثیر الوجود است سه چهار برک از زمین برآمده کل می کند و کل آن شبیه بکل انار و برک آن مانند برک کاسنی و اصلا چوب ندارد و ثمر آن شبیه بانار و بزرکی انار متوسطی و طعم آن شیرین در زمین می رسد و خستۀ آن بزرک
*افعال و خواص آن
ضماد بیخ آن با مساوی آن صبر سقوطری و طین ارمنی جهت ضربه و سقطه مجرب درد و سه دفع وجع آن را زائل می کرداند
بکسر را و سکون میم و ثای مثلثه
*ماهیت ان
نباتی است از جنس نخود و شبیه بشیح ببلندی قامتی و رنک آن مانند شیح و اغبر نیست و بعد از خشک شدن بسیار زرد می کردد و از ان چیزها رنک می توان نمود و کویند از مجاورت آن رنک شخص مجاور زرد می کردد
*افعال و خواص آن
دخان آن جهت زکام نافع و باعث کریختن هوام است و قلی که از سوختۀ آن بهم می رسد کویند بهتر از قلی اشنان است
بفتح را و سکون میم و لام بفارسی ریک روان و باصفهانی ماسه و بهندی ریت نامند
*ماهیت ان
معروف است بهترین آن ریزۀ خالص از خاک است
*طبیعت ان
در سوم خشک و مجفف
*افعال و خواص ان
ص: 863
کرم کردۀ آن جهت نشف رطوبات و استسقا بعنوان بستن و دفن در ان کردن مفید و حمول سائیدۀ آن جهت قطع حیض و منع حمل بغایت مؤثر و بالخاصیت آب بدمزۀ بدطعم را خوش طعم می کرداند بالعکس آب خوش مزه را بدمزه
456
بفتح را و سکون میم و فتح را و الف و میم
*ماهیت ان
قرطم بری است کویند قرصعنه است و برک آن خرد و پهن و خاکی رنک و جهت دفع مضرت سم مار و کزدم و انواع هوام نکاه می دارند و طریق استعمال آن آنست که برک آن را در آب اندازند و بکذارند تا قوت آن در آب آید پس آن آب را باو دهند که او را کزیده و قلی که از ان حاصل می شود ضعیف از قلی اشنانست
بعربی اسم راسن بری است بلغت شام غار نامند و کویند صندل است
بضم رای و همزه و واو و سین مهمله جمع راس است و بفارسی کله نامند
*ماهیت ان
معروف است مراد از ان کله و مغز آنست از حیوانات و بهترین آن مغز کلۀ کوسفند جوان فربه است
*طبیعت ان
نسبت بسائر بدن حیوان ابرد و ارطب است و بحسب طبع هر حیوان مختلف می باشد در کیفیات اربع و قوت و ضعف و غیرها
*افعال و خواص ان
کثیر الغذا و بطئ الهضم و چون هضم و استمراء یابد بدن ضعیف را قوی کرداند و منی بیفزاید و جهت اصحاب کدو ریاضت نافع و مضعف معده و بدبو کنندۀ جشا و بول مصلح آن خوردن با خردل و سرکه آبکامه و صعتر است و کوشت خدین آن کرم تر و رطوبت آن کمتر و غذائیت آن زیاده و هر دو چشم آن چرب تر و سریع النزول و کوشت زبان آن ضعیف تر همه اجزای آنست و مغز آن ابرد و ارطب کل اجزای آن و پوست آن اعدل و بطئ الهضم تر و غلیظتر و غضاریف آن ردی تر همه اجزا و بطی النزول و مورث قولنج و غضاریف دماغ آن ردئ تر مصلح چشم آن نمک سیاه و زبان آن نمک باعتدال و بناکوش آن سرکه و صعتر و اشترغار و پوست کله و غضاریف آن را حتی المقدور نباید خورد و اکر مضطر و ناچار کردند بخوردن آن باید که با کف خردل و مصطکی و دارچینی قلیه پخته بخورند اما بسیار و شکم سیر نخورند بلکه برجوع صادق و ریاضت شدید اندک بخورند و اکر دیر منحدر شود مصطکی و عود هندی بخایند و اکر ثقل کند باید که مبادرت باخراج آن بقئ کنند و اکر قئ دشوار آید و یا عادی بدان نباشند اسهال ببعض جوارشات مسهله نمایند و بهتر آنست که در بلدان رطبه و حاره صاحبان امزجۀ ضعیفه کله و پاچه نخورند اصلا و انکور بالای کله نخورند که مضر است و نطول سر بچۀ کوسفند و پاچۀ آن جهت تسکین اوجاع سر یابس هنکام انتهای علت و جهت ترطیب سوء مزاج دماغ یابس و جنون و بیخوابی و امثال اینها نافع و حقنه بمرق سر بچۀ کوسفند مرطب امعا و کرده و اعصاب و مهیج باه و ملین اورام صلبۀ باطنیه و سرهای ماهی کوچک نمک سود خشک کرده سوخته جهت شقاق ملازه و مقعده و ورم لهاه و کرده و سائر اورام صلبه و امثال اینها بادهان مناسبه و با آبهای مناسبه نافع است
ص: 864
بفتح رای و واو و الف و کسر صاد بی نقطه و سکون یای مثناه تحتانیه و رای مهمله
*ماهیت ان
عبارت از بقولی است که در آب پخته و در روغن بریان نموده در آب میوه های ترش مانند انار و سیب و به و ریباس و آب غوره و سماق و یا رب و یا شربت اینها و یا ماست و یا کشک اندازند و تناول نمایند و از جملۀ اغذیه است و بفارسی بورانی نامند
*طبیعت ان
بحسب آنچه از ان می سازند مختلف می باشد
*افعال و خواص آن
مسکن صفرا و حدت خون و مبرد و محرور المزاج را نافع و مضر مبرودین و ثقیل و بطئ الهضم بسبب غلظت آن و نفاخ و قابض شکم و مهیج امراض رحم است
بضم رای و سکون واو و کسر بای موحده و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و نون و اربیان نیز آمده و بفارسی ماهی
45٧روبیان و ماهی میک و بهندی جهینکامچهلی نامند
*ماهیت ان
حیوانی است آبی و حلال با دست و پاهای بلند و غلاف جثۀ آن صدفی و کوچک آن بقدر ملخ بزرکی و بزرک آن تا بیک شبر و نیم تا دو شبر و زیاده هم و سرخ رنک و کوشت آن نیز سرخ رنک و صلب و دیر پخته می شود و غیر جراد البحر است چه آن کوچک پردار است و در جراد البحر مذکور شد و روبیان کوچک را با آب و نمک جوش داده و خشک نموده از سواحل دریا باطراف می برند و آن را در فارسی میک می نامند بریان کرده با نمک می خورند و با روغن و پیاز بریان کرده با برنج پخته دم داده و با بالای طعام نیز ریخته و یا قلیه پخته می خورند
ص: 865
*طبیعت
تازۀ آن
در دوم کرم و در اول تر و نمک سود آن از ان کرم تر و خشک تر
*افعال و خواص ان
مبهی و مولد خون صالح و منی و مسخن کرده و رخم و معین بر حمل و کثرت اولاد و بطئ الهضم و با سکنجبین مسهل و مخرج حب القرع و چون با روغن کردکان و یا روغن کاو یا نارجیل و با پیاز ورق کرده بریان نمایند و با کندنا طبخ نمایند مانند قلیه و با تخم مرغ نیمبرشت تناول نمایند بغایت محرک باه و مسخن رحم است و اکتحال خشک سائیدۀ آن با فلفل جهت رفع شبکوری نافع و ضماد کوبیدۀ آن با نخود سیاه بر شکم مخرج حب القرع و بتنهائی محلل اورام صلبه و جاذب پیکان و خار از بدن و طلای پختۀ مهرای آن در روغن زیتون جهت وجع مفاصل و نقرس نافع و نمک سود آن محرک باه مبرودین و مولد منی ایشان و مولد سودا و حکۀ قوی و امراض سوداوی و بجوش آورندۀ خون صفرا مصلح آن بامری یعنی آبکامه و سرکه و ربوب حامضه و بعد از ان شراب انار منعنع و جوارش سفرجل مسهل خوردن مصلح تازۀ آن خصوص در مبرودین کرویا و قرص عود هندی و امثال اینها است
بضم را و سکون واو و فتح ذال معجمه و الف و فتح همزه و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ذال معجمه و الف لغت یونانی است بمعنی اصل الوردی
*ماهیت ان
بیخی است شبیه بقسط و سبکتر از ان و بعد از سائیدن بوی کل سرخ از ان ظاهر می کردد
ص: 866
*طبیعت ان
در اول سوم کرم
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل و جهت رفع صداع بارد مجرب خصوصا چون با ناردین مخلوط کرده در آب جوش دهند و بدان نطول نمایند بر سر
بضم را و سکون واو و ضم سین مهمله و سکون خاء معجمه و فتح تاء مثناه فوقانیه و جیم معرب روی سوختۀ فارسی است و آن را را سخت نیز نامند
*ماهیت ان
مس سوخته است و دستور احراق آن در دستورات مقدمه مذکور شد و بهترین آن سیاه مائل بسرخی آنست و سیاه آن زبون زیرا که بسیار سوخته و فاسد شده است
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بسیار قابض و مجفف و تند و جذاب و منقی جراحات و مدمل و جالی غشاوۀ چشم و مانع زیادتی قروح خبیثه و جهت بردن کوشت فاسد زائد مؤثر و قتال و مغسول آن ملایم تر و آشامیدن یک درم آن با موم و روغن کنجد که مصلح آنست مسهل قوی مای اصفر بقوت و جهت استسقا نافع و با آب باران و عسل مقئ قوی طریق غسل آن مانند اقلیمیا است
شبه است و مشهور بروح توتیا است چه آن توتیای معدنی غیر مصنوع است بخلاف سائر اقسام روی اسم فارسی طالیقون است و آن را مصنوع از چهار وزن مس و یک وزن و نیم سرب سازند و اهل هند این را بهنکار بفتح باء موحده و خفای ها و سکون نون و کاف فارسی و الف و راء مهمله نامند
ص: 867
بفتح را و سکون ها و کسر شین معجمه و یا بفارسی ارده نامند
*ماهیت ان
کنجد مقشر بریان نرم سائیده
45٨است که مائع باشد و روغن از ان جدا نکرده باشند
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال و خواص آن
مبهی و مسمن و غلیظ و دیرهضم و مفسد اشتها و بطئ الخروج از معده مصلح آن عسل و سرکه و ملین صلابات ظاهری و باطنی و مفتح جشای احشا و منضج دمامیل و خراجات و مسکن وجع و حدت و خشکی عضو بآتش و یا ببارود سوخته ضمادا و طلاء و آنچه از مغز پسته و زردآلو و شفتالو و غیر آن ترتیب دهند در آثار مانند اصل آنست
*فصل الراء مع الیاء المثناه التحتانیه
بکسر را و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها بفارسی شش و بهندی پهیپره و بترکی ابکمه نامند
*ماهیت ان
معروف است و بهترین آن رئۀ بره و بزغالۀ شش ماهه تا یکساله است خصوص که کوهی باشد
*طبیعت ان
کرم و تر و بقراط سرد و تر و روفس خشک دانسته
*افعال و خواص آن
جهت مرضی و ناقهین که خواهش کوشت داشته باشند قلیل آنکه اطراف آن را که نرم باشد بریده بریان نموده باشند نافع و کویند مداومت خوردن آن مورث سل و بطئ الهضم و قلیل الغذا و مولد خلط بلغمی است مصلح آن کرویا و سرکه که در ان بخیسانند پس بریان کنند مضر معده مصلح آن حب الآس و شکر است
ص: 868
45٩و ضماد کرماکرم آن جهت تحلیل ورم چشمی که بر سفیدی آن نقطۀ سرخی بهم رسیده باشد و رئۀ بز و خنزیر و کربه و خرس و جمل جهت سحج و ورمی که در پا از کفش و موزه و امثال آن بهم رسیده باشد مفید و بدستور ضماد محرق رئۀ آنها کرماکرم چون بی نمک آن را بر آتش بریان کنند و خونابی که از ان آید بر ثآلیل و قوبای یابس طلا نمایند زائل سازد خصوصا که رئۀ بز یکساله باشد و محرق آن جهت رفع سحج مؤثر و رئۀ حمار الوحش را چون خشک کنند و بکوبند و بیاشامند جهت ضیق النفس نافع است*
بکسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح باء موحده و الف و سین مهمله بفارسی ریواس و ریواج و جکری نیز نامند
*ماهیت آن
نباتی است بقدر یک ذرع و شبیه بسلق و از وسط آن یک و یا دو ساق روئیده اندک پهن قریب بدو انکشت و بحجم یک انکشت و بر بالای آن پوستی سبز رنک و مزغب و طرف متصل به بیخ آن مائل بسفیدی و اندک بنفشی و طرف بالای آن سبز و مانند پوست بیخ کاهو بطول از ان جدا می کردد و مغز آن سفید رنک نازک آبدار ترش با اندک عفوصتی و سر ساق آن متشعب و در بین شعبها پردهای سبز خشن و بالجمله ساق آن شبیه بساعد انسان باریکی و سر آن شبیه به پنجۀ مرغابی و کل آن سرخ رنک و طعم آن اندک ترش با شیرینی کمی و منبت آن مواضع برف نشین و کوهستان بسیار سرد و بهترین آن فارسی سفید لطیف شاداب میخوش آنست که ساق آن سطبر و بلند باشد و بیخ آن راوند است چنانچه ذکر یافت و ریباس معمری منسوب است بمعمر نیشاپوری و آن اول کسی است که ریباس را یافته مترجم صیدنه ابو ریحان کوید که بیخ ریباس تا به آب نرسد برک برنمیآورد و در بعضی مواضع سی سال باید تا برک برآورد درین مدت بیخ آن بتدریج در زمین بزرک می شود تا بمقدار بیخ درخت خرما رسد در بزرکی و آن را راوند کویند و چون نبات آن بزرک شود هر برکی از ان مشابه بدست او می باشد وارد شیر را راوند دست بدان سبب کویند که دستهای او بلند بود و هر شاخی از نبات آن را تخم نباشد بلکه از میان نبات آن هر سال قضیبی برآید و بر سر آن تخم آن باشد و بر حوالی آن قضیب ساقهای ریباس برآید بشکل دست آدمی
ص: 869
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
ملطف و با قوت قابضه و مفرح و مقوی معده و احشا و جکر حار و تحریک اشتها و قاطع قئ صفراوی و تشنکی و غثیان و مسکن حدت صفرا و خون و صافی کنندۀ آن هر دو و جهت رفع مستی و خمار و خفقان و وسواس و بواسیر و طاعون و وبا و جدری و حصبه و اسهال حار صفراوی و یرقان و تپهای حار و صفراوی و مداومت آن مانع بروز دمل و اکتحال عصارۀ آن جهت تقویت باصره و رفع بیاض و ضماد آن با آرد جو جهت باد سرخ و نمله نافع مضر سینه و باه و مجفف اعصاب و مورث قولنج در مبرودین مصلح آن شربت عود و انیسون و عسل مقدار شربت از آب آن تا سی درم بدل آن حماض اترج و آب غوره و رب زیباس قویتر از آب آنست و شربت آن وحشت و جنون و رفع بخارات و احتراقات را نافع است*
بکسر را و فتح یا و ضم تا و الف و لام و فتح باء موحده و سکون حا و را هر دو مهمله
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بشیشه وقتی که تازه تر باشد در کنار دریاها یافت می شود
*افعال و خواص آن
ضماد آن جهت نقرس و شقاقی که از سرما بهم رسیده باشد نافع است
بفتح را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح حا و الف و نون بفارسی شاهسفرم و بهندی نازبو و نکدبابری نیز نامند
ص: 870
*ماهیت آن
اسم جنس است و او را انواع است و در شاهسفرم مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی*
آن را جمسفرم و جماهو سلیمان نیز نامند
*ماهیت ان
کیاهی است از جنس عشقه شبیه بشبت تر و تازه و برک آن شبیه ببرک خطمی و کل آن سفید و کوچک و دانۀ آن سیاه مانند فلفل و کیاه آن بر اشجار می پیچد و در کوهستان فارس بهم می رسد و در اصفهان و دار المرز بر درختها می روید و در تنکابن دیسمونو نامند
*طبیعت ان
کرم و خشک و ابو ریحان تا چهارم کفته
*افعال و خواص ان
ملطف و مجفف و مسهل بیغائلۀ سودا و منقی خون از احتراقات و مسکن نفخ و محلل ریاح و رطوبت لزجۀ معده و ضماد طبیخ آن جهت بواسیر و امراض سوداوی و درد رحم و طلای آن با عسل جهت ورم بلغمی و با سرکه جهت حمره و اورام حاره و حمول آن با روغن کل جهت درد رحم و آشامیدن و طلا کردن شکوفۀ آن جهت لقوه و فالج و کزیدن عقرب نافع مقدار شربت از برک آن تا سه مثقال و از آب آن تا ده درم و اکثار آن مصدع مصلح آن روغن نیلوفر و کافور بدل آن مرزنجوش و کویند بدل آن نیم وزن آن شیح و نیم وزن آن عنب الثعلب است و کویند بسبب آنکه در چهارم کرم و خشک است سرما بدان ضرر نمی رساند و مدتها می ماند و اکر مدتها آب نیابد محتاج به آب نیست بلکه اشجار مجاور خود را از ریشۀ خود سیراب می کرداند و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که در کتب ادویۀ مفرده نوشته اند که کیاهی است در اصفهان مشهور بکل عقرب است و جهت عقرب و رتیلا و زنبور کزیده شربا و ضمادا مجرب و برک آن از لبلاب کوچکتر و کل آن مانند خوشۀ بنفش و اندرون آن زرد رنک و کوچک است اما همیشه سبز نیست و آن سطاریون است و مذکور می شود و کویند قسم جبلی آن را برک آن مانند شبت و کل آن سرخ با سفیدی می باشد
ص: 871
آن را ریحان یهودی و شجر الکافور نامند و کویند بفارسی سوسن نامند
*ماهیت ان
کیاهی است کل و شاخ آن شبیه بشبت و برک آن شبیه ببرک انار و از ان ریزه تر و کل آن کبود مائل بسفیدی و از جمیع اجزای آن بوی کافور آید خواه تر باشد و خواه خشک
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن آب آن جهت تفتیح سده و یرقان و قطع سیلان خون اعضا و بوئیدن آن بسیار محلل رطوبات چسپنده باغشیۀ دماغ و ادمان آن محلل اخلاط غلیظۀ دماغیه و تحلیل اورام و ذرور آن جهت قروح و جراحات نافع مضر محرورین مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن یکدرهم و از آب آن تا هفت درهم است*
بکسر را و سکون یا و شین معجمه بفارسی پر نامند
*ماهیت ان
معروف است و عبارت از پر طیور است
46٠
*افعال و خواص ان
ذرور سوختۀ اقسام آن جهت التیام زخمها نافع و موی بسیار نرم باز که کژک نامند در قطع خون جراحتها قائم مقام موی نرم خرکوش است و چون از بیخ بر طیور آنچه بزرک و سفید و مجوف باشد جدا کرده بسوزانند و بشویند و خشک کنند و در بینی دمند رعافی را که بهیچ چیز بند نکردد فائده بخشد و مجرب است و در جمیع نزف الدم بیعدیل است خصوصا پر طاؤس
*باب یازدهم در بیان ادویه که حرف اول آنها زای معجمه است*
ص: 872
بفتح زا و الف و جیم معرب از زاک فارسی است
*ماهیت ان
از معدنیات است و اقسام می باشد و غیر شب است و سفید و سرخ و زرد و زرد آن منقلب بسبز می کردد و سفید آن را قلقدیس و شوغار و زرد را قلقطار و سبز را قلقند و قلقنت سوری نامند و بشیرازی زاج سیاه
بفارسی زاج سفید و بیونانی خلل القیس و بهندی پهتکری نامند
*ماهیت ان
چیزی سفید و اندک مائل بزردی و خفیف الوزن و بهترین آن مصری براق شبیه بزرنیخ بدخشی است که چون در دست بمالند زود ریزه کردد و پاک باشد از آلایش و کوفته نباشد و آنچه را که خواهند رنک کنند و خوب رنکین صاف یکسان شود اولا در آب محلول آن تر نموده خشک کرده پس رنک می نمایند و معدن آن اکثر جاها است از آن جمله پنجاب از صوبۀ لاهور در قصبۀ بهره مشهور بخوش آب و نمک سار ما بین نهر جهناو و رای که معدن نمک است شرقی آن معدن زاج است و در حین برآوردن مانند نمک اندک نرم می باشد و برسیدن هوا بدان صلب می کردد
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و مائل باعتدال و الطف همه اقسام است
*افعال و خواص ان
بسیار قابض و جالی و در جمیع افعال قریب بزاج زرد است و آشامیدن ثلث درم تا نیم درم آنکه با دو وزن آن نبات سفید نرم سوده کف کنند و بالای آن شیر کاو تازه دوشیده بقدر نیم آثار هندی که همان مقدار آب داخل کرده باشند نهار بیاشامند و اکر آن مقدار شیر و آب را بیک دفعه نتوانند اشامید بدفعات بیاشامند و وقت شام نیز همین مقدار زاج و نبات با شیر و آب بیاشامند و از ترشی و بادی و کوشت پرهیز نمایند و تا هفت یوم بدستور بعمل آورند جهت رفع قرحۀ کرده و مثانه و احلیل و تحلیل ریاح آنها و تفتیت حصاه نافع و اکر برای تفتیت حصاه تا پانزده یا بیست یوم بعمل آورند بهتر است و چون دو جزو آن را با یک جزو اقلیمیا با سرکه سائیده در ظرف سفالی کرده چهل روز تابستان در آفتاب در زیر سرکین اسپ دفن کنند بغایت تند و جالی می کردد و ازالۀ بیاض غلیظ و ناخنه می نماید و در ازالۀ کوشت زائد زخمها بیعدیل و اکتحال زاج محرق جهت تنقیۀ چرک کوشهای چشم و با عسل جهت سطبری پلک آن و نفوخ آن در بینی جهت رعاف و بدستور طلای آن بر یافوخ با آب کندنا و با قیروطی جهت اکلۀ دهان و بعضی با خمر سائیده بدستور مذکور می سازند و آن نیکوترین دوائی است برای جرب طلاء و طلای زاج با آب کشنیز جهت حمره و سلعه و جرب و حکه و خشک ریشه بستن زخمها و ذرور آن جهت قروح خبیثه و نزف الدم همه اعضا و ورم بن دندان و عضلات حلق و فرزجه و حمول آن با آب کندنا جهت نزف الدم رحم و فتیلۀ آن با عسل جهت قرحۀ کوش و رفع چرک آن و جهت بواسیر و نواصیر مفید و قطور قلیل محلول آن در آب باران جهت تنقیۀ بصر و رفع غشاوه رقیق و بیاض و امثال اینها نافع است
ص: 873
46١
قسمی از زاج سفید مائل بسرخی است و جوف آن سیاه و با تجاویف و ثقبها و با زهومت و غلیظتر از سائر اقسام و در جمیع افعال مانند آنها است و از ان آنچه صیقلی و بنفش است ضعیف تر و شیخ الرئیس در قانون نوشته که اطبای قبل ما و اطبا در زمان ما تجربه نموده اند که آشامیدن یک درم زاج سرخ بلخی موی سفید را می ریزاند و بجای آن موی سیاه می رویاند و لیکن شخص قوی المزاج مرطوب متحمل آن خواهد شد زیرا که بسیار قوی است
یعنی زاج سبز بهندی آن را هیراکسیس نامند
*طبیعت ان
کرم و خشک تر از سائر اقسام و سوختۀ آن لطیفتر و احراق آن برای تلطیف آنست
*افعال و خواص آن
محرق و اکال آشامیدن یک درم سوختۀ آن جهت رفع سمیت فطر و با عسل جهت اخراج کرم معده و حب القرع و با آب مقئ قوی است و چون صاحب بنیۀ قوی مرطوب از ان بنوشد موی سفید آن ریخته بجای آن موی سیاه بروید و مجرب دانسته اند و لیکن چون بسیار خشک و بغایت مضر رئه است ترطیب بسیار باید نمود و قطور آن در بینی با آب جهت قطع رعاف و تنقیۀ دماغ از رطوبات و در کوش جهت درد کوش بارد آن و چون آن را سوخته و با سورنجان ممزوج کرده در زیر زبان کذارند جهت ضفدع و اکلۀ دهان و قلاع آن و در بینی جهت اکلۀ و قروح آن و بدستور طلای آن بتنهائی جهت اکله دهان و بینی و ضفدع زیر زبان و بواسیر الانف و نزف الدم جراحات مضر جراحات عصبانی و زیاده از یک درم آن کشنده است
ص: 874
یعنی زاج زرد که بهندی کسیس نامند
*ماهیت ان
بهترین اقسام زاجات و افضل آن ذهبی و درخشندۀ آنست
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک سوختۀ آن لطیفتر بخلاف سائر املاح که از احراق قویتر می شوند و مغسول آن را حدت کمتر
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن جهت قتل و اخراج اقسام کرم معده و تحلیل ورم و صلابت طحال مؤثر و غرغرۀ اقسام زاج با سرکه جهت زلوی در حلق مانده مجرب و چون دو جزو آن را با یک جز و اقلیمیا با سرکه سائیده در ظرف سفال کرده چهل روز در تابستان در آفتاب و در زمستان در زیر سرکین اسپ دفن کنند بغایت تند و جالی می کردد و ازالۀ بیاض غلیظ و ناخنه می نماید و در ازالۀ کوشت زائد زخمها بیعدیل و در رنک کردن موی موثر مقدار شربت آنکه بی خطر باشد تا یک دانک و زیاده بر ان خطرناک مصلح آن قئ کردن بشیر تازه دوشیده و روغن تازه و کره و شکر و ترطیب بدن بدل آن زنکار است و فولاد جوهردار را بعد از تصقیل و تصفیه بدان جوهر می دهند
بفارسی زاج کفشکران و بهندی کسیس نامند و کویند زاج سیاه است و بیونانی مالیطرنا و ملیطرنا کویند
*ماهیت آن
قسمی از زاج ابیض است کثیر الارضیه و چون آب بآن برسد سیاه می شود
*طبیعت ان
مانند سائر اقسام و قابض تر از سائر
*افعال و خواص ان
قابض و جالی و جهت درد دندان و حرکت آن و سیاه کردن موی و با آب جهت جوششهای رطبه و حقنۀ آن با خمر جهت عرق النسا و لطوخ آن با آب جهت بثور لبنیه نافع و داخل ادویۀ مسودۀ موی کرده می شود
ص: 875
و قاطر نیز نامند
*ماهیت ان
از جنس زاج اخضر است که ماهیت لطیف آن در زمین معدن منعقد می کردد و بهترین اقسام است امتحان آن آنست که چون بر فولاد بمالند برنک مس کردد
از جنس زاج اخضر است که در ظاهر معدن رطوبت زاجیه منجمد شده باشد
نیز از جنس زاج اخضر است که با خاک مخلوط می باشد آن را با آب می جوشانند تا منجمد کردد و بهیأت
46٢مهره نرد بریده استعمال می نمایند و از خوردن اقسام زاجات سرفه مودی بسل و قروح اعضای باطنی و امعا و سحج عارض می کردد علاج آن آشامیدن شیر تازه دوشیده و کرۀ تازه با شکر و شربت زوفا و مانند آنست
بفتح زای و با و الف و دال مهمله بهندی مید بکسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله نامند
*ماهیت ان
نوعی از عطریات است سیاه رنک مائل بسرخی و سیال از بلاد حبشه و اقاصی هند از حیوانی کیرند مشهور بزباد و آن حیوان را بفارسی کربۀ زباد نامند و جثۀ آن قریب بجثۀ سک و کربۀ بزرک صحرائی و با خطوط سیاه و سر آن کوچک و چون آن را حرکت بسیار دهند از ما بین دوران آن عضوی شبیه به پستان مائیتی بترشح برمیآید در غایت خوشبوئی و بیشتر خوراک آن حیوان سنبل تازه و علفهای خوش بو است و در بلاد سردسیر نمی ماند و بهترین زباد سیاه مائل بسرخی براق خوشبوئی و بدترین آن سفید آنست و آن را مغشوش باطفار الطیب و مصطکی و خوش بوئیهای دیکر می کنند و امتحان خالص آن آنست که بدست بمالند اکر بچسپد و بعد شستن دست بوی آن در دست بماند خالص است دیکر آنکه در ان حیوانات کوچک سرخرنک مانند مکس کوچک می باشد و آنچه تحقیق شده آنست که آن حیوان شبیه بکربه و درازتر از ان و نیرپوز آن یعنی دهن آن باریک تر و درازتر از کربه است و در بلاد حبشه و جزائر زیربادات بهم می رسد و اکثر مردم آن حیوان را در قفس نکاه می دارند و بآن بازی می کنند و بعضی رام می شوند و رنک آن سفید مائل بزردی است و در زیر بیخ دم آن برآمدکی شبیه بنافه و بقدر جوز کوچکی است و در ان پنج شش سوراخ می باشد و از هفت روز تا پانزده روز یکبار از ان نافه زباد بعمل می آورند و از یک و نیم مثقال تا دو مثقال زیاده بعمل نمی آید و بعضی که رام اند دم آن را بلند کرده زباد از ان می کیرند و بعضی که وحشی اند دم آن را از قفس بیرون آورده از ان زباد می کیرند بدین طریق که صدفی را بآهستکی بران نافه می مالند و آن نافه را بملایمت می فشارند از ان زباد برمیآید و آنچه از نر آن بعمل می آید بهتر است از مادۀ آن زیرا که منفذ بول ماده بالای آن نافه است و قدری از بول آن بآن زباد ممزوج می کردد و لهذا کسانی که از ان آکاه اند آن را ناشسته بکار نمی برند و طریق غسل آن آنست که در ظرفی کرده اولا سه دفعه به آب سرد می شویند و بعد از ان سه بار دیکر به آب کرم و سه بار دیکر به آب سرد که نه بار باشد و باید که بهر بار آب بسیاری بران ریزند و بدست خوب برهمزنند پس زباد را به کف دست از روی آب بکیرند و بکنار صدفی پاک نمایند تا تمام آن برداشته شود و باز بدستور در ظرفی کرده آب بسیار بران ریزند و برهمزنند و از روی آب برکیرند آن هنکام زباد نرم و صافی در آب کرم نرم و رقیق و در آب سرد منجمد می کردد پس سه بار در آب لیمو بشویند تا بوی بدان زائل کردد پس سه بار دیکر به آب سرد و از کرپاسی بکذرانند و سه بار با کلاب بشویند پس در اندرون کاسۀ چینی مالیده شبها بر روی کلهای خشبوی مانند ورد احمر و یا ورد ابیض یا ورد اصفر و یا بهار نارنج و یا کل یاسمین و امثال اینها معکوس بکذارند و روزها پارچۀ پاکیزۀ صفیقی بر سر آن بسته در آفتاب کذارند تا هر مقدار که خواهد پس اندکی از ان را با قدری عطر کلاب و اکر حاضر نباشد با کلاب ممزوج نموده بکار برند و این بهترین طریق غسل و استعمال آنست
ص: 876
*طبیعت آن
در سوم کرم و در یبوست معتدل
*افعال و خواص آن
منشف و بغایت مفرح و مقوی دل و حواس و آشامیدن یک قیراط آن با ادویۀ مناسبه و با شراب تفریح آورد و جهت رفع غشی و خفقان و توحش و جنون و درد فم معده و مقعده نافع و نیم درم آن با قدری زعفران و مرق کوشت مرغ فربه جهت تسهیل ولادت مجرب دانسته اند
46٣و بوئیدن آن جهت زکام و درد سربارد و شقیقه و همچنین تمریخ بدان و طلای آن با روغن بادام تلخ جهت حفظ صحت سامعه و تقویت آن و بتنهائی جهت نضج دمل و تسکین وجع آن و التیام قرحه و بر قضیب آلودن مانع حمل زنان و مداومت بوئیدن آن باعث صداع محرور و بدخلقی و ضیق النفس مصلح آن صندل و کافور و اغذیۀ بارده بدل آن غالیه است*
بضم زای و سکون با و دال مهمله بفارسی روغن تازه بی نمک و مسکه و روغن و بهندی مکهن نامند
*ماهیت ان
عبارت از روغن کاو و بز و کوسفند و کاومیش است و بهترین آنها تازۀ خوشبوی است که از سرشیر کیرند و روغن کاو لطیفترین همه و کاومیش خصوصا جنکلی از همه غلیظتر و چرب تر
*طبیعت ان
در اول کرم و در آخر آن تر و کهنۀ آن کرم تر و تری آن کمتر و زود مستحیل بخلط غالب می کردد خصوصا با صفرا
*افعال و خواص آن
ملین و منضج و مسمن و مفتح سدد جهت تصفیۀ صوت و خشونت قصبۀ رئه و حلق و سرفۀ خشک و اورام ظاهری و باطنی و ادرار فرمودن فضلات و با عسل جهت ذات الجنب و ذات الرئه و نضج مواد سینه و دفع آنها و مالیدن آن بر بدن نیز و خوردن آن با شکر و خشخاش بغایت مورث فربهی بدن و با بادام تلخ جهت رفع فضلات رئه و با قوابض جهت اسهال و سحج که از حدت اخلاط باشد و با شربت کل جهت قطع فعل دوای مسهل و با زردۀ تخم مرغ نیم برشت جهت لذع اخلاط و پانزده مثقال آن با هفت مثقال شکر جهت عسر البول مجرب و طلای آن بر بدن بالخاصیت تغذیۀ بدن می کند و تغذیۀ آن موقوف بورود بآلات غذا نیست و جهت نضج ورمها و ورم بناکوش و اربیتین و دهن و ریشی که بر سر و بدن اطفال بهم می رسد و جهت کزیدن افعی و هزارپا خصوص کرم کردۀ کرماکرم آن و تمریخ آن و بن دندان اطفال باعث سرعت بیرون آمدن آن و نیز تمریخ آن جهت رفع خصف تازه و کهنه و با ادویۀ مفتحه جهت تفتیح حجب دماغ و تلیین اعصاب و جراحت مثانه و قوبا و سعفۀ خشک و جرب خصوصا که اولا بدن را به آب سرد بشویند و بمالند و بعد از مالیدن صاحب آن خود را بپوشاند تا عرق کند در همان روز رفع علت می کردد و ضماد آن با سورنجان نرم کوبیده جهت قطع و استیصال دانۀ بواسیر مجرب و درین امر هرچند کهنه باشد بهتر دانسته اند و مغسول آن بیک صد و یک آب و اقلا چهل و یک آب در امور مذکوره سریع الاثر و جهت پاک نمودن زخم از چرک و التیام زخمها و رویانیدن کوشت تازه و جهت بواسیر و حرق النار نیز مفید مضعف و مرخی فم معده و مسقط اشتها و بسیار خوردن آن مسهل مصلح آن قوابض و نمک و شکر و فانیذ و عسل بدل آن شیر تازه دوشیده که بجوشانند تا خمس آن سوخته کردد مقدار شربت آن تا سی درهم است*
ص: 877
بفتح زای و با و ضم دال و الف و لام و فتح باء موحده و سکون حا و راء مهملتین بفارسی کف دریا و بهندی سمندر پهین نامند
*ماهیت ان
کفته اند جسمی است مرکب از اجزای لطیفۀ ارضیه و اجزای هوائیۀ مجتمعه با رطوبت دریا که بسبب تحریک امواج در سواحل بحر قلزم بر روی سنکها مجتمع و متکون می کردد بصورت جسدی و آن پنج قسم می باشد یکی شبیه باسفنج و سطبر و زردرنک با زهومت و کریه الرائحه مانند بوی ماهی و دوم مائل بسفیدی بسیار متخلخل و با تجاویف بسیار و رائحۀ آن مائل بکراهیت شبیه بطحلب بحری و سوم بشکل کرم و سبک و مائل به بنفشی و این را میسنون و دودی و بشیرازی کرم ایوب نامند و چهارم بسیار تجویف شبیه به پشم و چرک آلوده و سفید مائل بزردی و با تجاویف بسیار و آن را قینون کویند و پنجم سفید و سبک ظاهر آن املس و باطن خشن و تندطعم و بی بوی و این از همه اقسام بهتر است و کفته اند بهترین این آنست که وردی یعنی برنک کل سرخ باشد و نیز قسمی دیده شده که سفید بسیار ضخیم بحجم یک انکشت و زیاده
464بران و بیرائحه و با اندک شوری و اجزای آن پرده پرده و اندک صلب و در بین پردها جرمی رخو از قبیل سفیدآب وشی مکلس و منجمد و بر پشت آن از قبیل پوست چیزی سیاه رنک و وسط پوست آن در طول کره دار شبیه بخرزات فقرات ظهر در زیر پوست نمایان و طول آن را یک شبر و نیم می کفتند و این را بهندی کستوری نامند و آنچه بتحقیق پیوسته زبد البحر که بفارسی کف دریا نامند اطلاق این اسم بران بمجاز و شبه است و آن کف نیست بلکه استخوان بالای پشت حیوانی است بحری که در دریای فارس و قلزم و نواح آن بهم می رسد بقدر شبری و در زیر شکم آن پوستی و در ان لحمی رخو و در جوف آن آبی بسیار لعابی سیاه که بعضی مردم آن را با قدری صمغ ممزوج نموده بجای مداد استعمال می نمایند و آن حیوان بساحل افتاده و بمرور کوشت و پوست آن بتحلیل و زائل کشته بدان هیأت می کردد و مردم از ساحل برداشته باطراف می برند و کف دریا می نامند و اکثر ماهی کیران آن را صید نموده کوشت آن را که مرغوب ماهیان است بسر قلاب نصب کرده ماهیان را بدان صید می نمایند و استخوان پشت آن را می اندازند بمرور ایام بدان هیأت می کردد و آن ماهی را سبلهای طولانی شبیه برودۀ حیوان تا پنج شش عدد و بطول یک ذرع می باشد و دم کوچکی از کوشت لزجی و بر بالای پشت آن بالای استخوان پوست نازکی
ص: 878
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از ادویۀ قتاله است قاطع قئ و غثیان و هاضم اطعمه و مضر صوت و قصبۀ رئه مصلح آن لعابها و صموغ مقدار شربت آن یک دانک بدل آن شیح ضمادان جهت کلف و بهق سیاه و نمش و با موم و روغن کل سرخ جهت قوبا و بثور لبنیه و قروح و جرب متقرح و خنازیر و بهق و کلف و سائر امراض جلدیه و آثاری که بر وی ظاهر شود و با نمک و شراب جهت ستردن موی و جلای دندان و طلای آن با سرکه بر بدن جهت لاغر کردن بدن و اذابت لحم از مجربات است و طلای آن خصوص قسم اخیر با اندک فلفل با آب سوده جهت تحلیل اورام باردۀ رخوه و ریحیه و استسقا خصوصا طبلی نافع و آشامیدن یک دانک از قسم سیوم آن با مثل آن کثیرا جهت درد سر و عسر البول و تفتیت سنک کرده و اخراج رمل آن و درد کمر و استسقا و سپرز و ادرار نمودن حیض و ضماد محرق آن با سرکه و با شراب سرخ رقیق جهت داء الثعلب و کلف مجرب و مغسول آن را حدت کمتر و لطیفتر و جلای آن بیشتر و برای داء الثعلب و کلف بهتر و هریک از اقسام آن بدل یکدیکراند مقدار شربت آن یک دانک تا دو دانک مضر سر مصلح آن روغن کدو بدل آن حجر قیشور است و نوع سفید آن در سوم کرم و در دوم خشک جهت جلای بصر و با ادویۀ مناسبه جهت رفع بیاض چشم مؤثر است*
ص: 879
بفتح زای و باء موحده و سکون راء مهمله و فتح جیم و دال مهمله
*ماهیت آن
ارسطاطالیس زمرد و زبرجد هر دو را از یک معدن می داند و در معدن طلا تکون می یابد از مقابلۀ زحل با قمر نزد مقابلۀ شمس و الوان می باشد سبز صاف کم رنک را مصری و زرد مائل بسبزی را قبرسی و زرد مائل بسرخی را هندی نامند و این زبون ترین همه است
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک و انطاکی در چهارم دانسته
*افعال و خواص آن
در همه افعال مانند زمرد است و جالی و مفرح و قاطع نزف الدم و رافع عسر البول و مفتت حصاه و جهت تقویت باصره و رفع جذام بهترین ادویه است که هر روز نیم درم آن را بخورند و تعلیق آن جهت صرع و عسر ولادت نافع مسقط باه مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا نیم مثقال بدل آن زمرد است و چون صورت مرکبی در حین بودن قمر در حوت بران نقش کنند و از ان انکشتری سازند و در بنصر چپ کنند
465باعث فرح و ازالۀ هم و تسهیل ولادت است و چون در طالع سرطان بران صورت ماهی نقش کنند و در رصاص پیچیده در دام ماهی نصب کنند ماهیان از قعر دریا بدام آیند و کویند آشامیدن شراب در پیالۀ زبرجد مست نمی کرداند*
بفارسی کف بوره نامند
*ماهیت ان
غیر بورۀ زبدی است و غیر جامد و بغایت سفید شبیه بآرد و بورۀ زبدی جامد مائل بسرخی در جمیع افعال مانند بوره و از ان لطیفتر و تندتر است
ص: 880
بفتح دو زای و سکون دو با در میان و در آخر بترکی ابرسوخ و باصفهانی خوک ره نامند
*ماهیت ان
حیوانی است بقدر سک کوچکی و روی آن ابلق از خطهای سفید و سیاه و بعضی پوست آن نیز ابلق می باشد و مشهور است که هرچند آن را بزنند فربه تر می کردد
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
کویند چون آن مردار می خورد ما دام که میته نخورده باشد کوشت آن صالج الغذاء و جهت ریاح و سردی اخشا و اذابت بلغم و تحلیل مواد و پوشیدن پوست آن جهت نقرس و مفاصل و رعشه و خدر نافع است و علامت آنکه کوشت مردار خورده آنست که از ان بوی بد آید
بفتح زای و کسر با و سکون یای مثناه تحتانیه و بای موحده بفارسی مویز نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن انکور رسیده بدرخت خشک شدۀ آنست و انواع می باشد بحسب انواع انکور بهترین همه پر کوشت شیرین کم دانه فربه آنست و بدترین همه خشک کم کوشت پر دانۀ آن
*طبیعت ان
بحسب انواع انکور مختلف می باشد آنچه از انکور سفید است کرمی آن کمتر از سیاه آن و همچنین بسیار شیرین آن را کرمی زیاده از کم شیرین و مائل بترشی آن نیز و معتدل ترین همه سفید و بعد از ان سرخ و بعد از ان سیاه آن و خشک کم کوشت پر دانه مائل بیبوست و قابض و دانۀ آن سرد در اول و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
ص: 881
در حدیث وارد است که باید که شما زبیب را بخورید که اطفای مرۀ صفرا می نماید و بلغم را ساکن و عصب را محکم و غضب را می میراند و دل را قوی و نیک می کرداند و منقی آن کثیر الغذا است بسبب جوهر غلیظ ارضی که دارد منضج خلط غلیظ و ملین بطن و محلل باعتدال و جالی معده و امعا و معین ادویۀ مسهله و موافق قصبۀ رئۀ و مقوی جکر و محرک باه مبرودین و مسمن بدن و جهت سرفۀ بلغمی و امراض کرده و مثانه و قرحۀ امعا و با کل کاوزبان و خرمای سبز جهت خفقان مجرب و با حصی لبان جهت رفع نسیان و با سرکه جهت یرقان بدستور مجرب و چون بجای دانه در هر عددی فلفلی جایداده بدان مداومت نمایند جهت سردی کرده و تقطیر البول و سنک کرده و مثانه بیعدیل و چون با انیسون بپزند تا مهرا کردد و صاف نموده با روغن بادام بیاشامند جهت سرفۀ بارد بلغمی مجرب و آشامیدن آب نقیع آن و یا آب مطبوخ آن و یا با ادویۀ مناسبه ملین طبع و خیسانیدۀ آن در سرکۀ انکوری بناشتا جهت تحلیل ورم طحال مجرب که هر روز چند دانۀ آن را بخورند و بالای آن قدری از ان سرکه بیاشامند و چون با فلفل و آرد جاورس بریان کنند و با عسل بخورند بلغم از دهن بیرون آورد و ضماد آن با پیه حیوانات جهت تحلیل اورام و انفجار دمامیل و قلع ناخن بی جا شده برآمده و با شراب جهت غانغرایا و قروح شهدیه و جدری و عفونت مفاصل و جوششها و سرطانات و با آرد باقلا و زیره جهت ورم انثیان و با جاوشیر جهت نقرس نافع مضر محرورین مصلح آن سکنجبین و مکیدن آب میوه های ترش و خشخاش مضر کرده مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا سی درم بدل آن کشمش است و دانۀ آن سرد در اول و خشک در درم و قابض و حابس بطن و مقوی معدۀ رطب و امعا و زبیب لاغر کم کوشت حابس بطن و مقوی آن و محرق خون مصلح آن خیارشنبر و کویند تخم خرفه است و مضر کرده مصلح عناب و نوع بیدانه که کشمش نامند بهترین آن سبز آنست که از انکور عسکری سازند و زبون ترین آن سیاه و همۀ آن لطیفتر از دانه دار و کثیر الغذا و مبهی و با قوت مسهله و آب نقیع و همچنین آب مطبوخ آنکه با فانیذ بقوام آورده باشند جهت سرفه و تنقیۀ مواد سینه و تصفیۀ صوت نافع و ضماد آن با زعفران و
ص: 882
466زردۀ تخم مرغ و عصفر جهت انفجار دمل و تحلیل صلابات بیعدیل و چون بکوبند آن را با صبر و بر سر بمالند جهت دفع کچلی مجرب و در سائر افعال مانند مویز دانه بیرون کرده است و محرق خون مصلح آن همان مصلح مویز است که مذکور شد و شراب آن در قرابادین نوشته شد
بفتح جیم و باء موحده و لام و زبیب بری نیز نامند و بیونانی فیسمونه اسطافیوس اغریا و بفارسی مویزک که مویزج معرب آنست و بشیرازی نیز مویزک نامند
*ماهیت ان
نبات آن شبیه بتاک و از ان ضعیف تر و شاخهای آن راست و سیاه و کل آن مائل بسفیدی و ثمر آن در غلافی مانند غلاف نخود و در ان دو سه دانه اندک پهن غیر مستدیر و با خشونت بعضی سفید و بعضی سیاه مائل بسرخی و مغز آن سفید و طعم آن تند و تیز چون بخایند
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بسیار جالی و مفرح و مفتح و مسقط جنین و خائیدن و غرغره کردن بطبیخ آن جاذب رطوبات دماغی و تنقیۀ بلغم بسیار از دماغ و با مصطکی و کندر جهت رفع لکنت زبان و درد دندان که هر دو حادث از بلغم باشد و جذب رطوبت لثه و با عسل جهت قلاع و با قطران جهت کرم دندان و چون یک عدد دانۀ آن را در پنبۀ پاکیزه پیچیده اندک تر کرده کوفته که دانۀ آن کوبیده و شکسته کردد کرم کرده بر دندان موجع کذارند در ساعت تسکین وجع آن نماید و آشامیدن بقدر پانزده عدد آن با ماء العسل مقئ قوی اخلاط غلیظه و باید که بعد شرب آن بدفعات ماء العسل بنوشند و حرکت کنند زیرا که اکر حرکت نکنند و بنشینند و یا خواب کنند خوف خناق است و با مصطکی و کندر جهت تصفیۀ صوت و با ادویۀ مناسبه جهت رفع سپرز و کشتن کرم معده و ضماد آن با عسل و یا سرکه و یا غیر آن جهت داء الثعلب و تقشر جلد و با روغن زیتون و زرنیخ سرخ و زراوند طویل جهت جرب غیر متقوح و حکه و رفع آثار و منع تولد قمل و کشتن آن خواه در سر و خواه در بدن باشد و مطبوخ آن در روغن زیتون جهت کشودن دمل و نطول آن با طبیخ سداب جهت درد کمر و ساق و مضمضه بطبیخ آن با سرکه جهت وجع دندان و تجفیف رطوبت و استرخای لثه و چون نرم سائیده با قطران سرشته در سوراخ دندان کرم خورده پر نمایند کرم آن را بکشد و وجع آن را تسکین دهد مضر سپرز مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یک درم و زیاده از یک مثقال آن کشنده است بخناق و جراحت مثانه و احشا معالجۀ آن مرکب از علاج ذراریح و جبلاهنک بدل آن دو وزن آن عاقر قرحا است*
ص: 883
بکسر زای و سکون با و لام بفارسی سرکین نامند
*ماهیت ان
معروف است و مراد از ان زبل حیوانات است
*طبیعت آن
زبل هر حیوانی بحسب آن مختلف می باشد و بالجمله همۀ آنها کرم اند
*افعال و خواص ان
نیز بحسب هر حیوان مختلف می باشد و در طی ذکر آن حیوان مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و بالجمله مجموع آنها محلل و مجفف اند
*فصل الزای مع الجیم*
بضم زا و فتح جیم و الف و جیم بفارسی آبکینه و شیشه نامند
*ماهیت ان
دو نوع است معدنی و مصنوع معدنی سفید صاف شفاف بخلاف مصنوع آن و معدن آن اکثر جاها است آنچه در تبریز از توابع شیراز و غیر آنست سنکی است تیره رنک ریزۀ آن را باقلی نرم سائیده در کوزۀ ریخته بآتش تند چند شبانه روز می کذارند تا خوب کداخته کردد پس حجر مغنیسا را سوده با رمل بران می پاشند تا دردی آن ته نشین کردد پس از ان آنچه می خواهند می سازند و بهر رنکی که می خواهند رنک می کنند و بهترین آن سفید صافی بسیار شفاف آنست و مصنوع آن را از رمل و سنک ریزه و قلی می سازند و معمول اهل
46٧فرنک بیشتر این است و شیشهای فرنکی اکثر از رمل کداخته باقلی است و این سفیدتر و شفاف تر می باشد و ارسطو حجر بلور را از جنس زجاج معدنی دانسته که مجتمع کشته و نضج زیاده یافته و رنک نیکو بهم رسانیده
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم و مصنوع آن کرم تر
ص: 884
*افعال و خواص آن
مقطع و محلل و جالی لذاع و محرق آن مجفف بی لذع و رماد آن الطف آشامیدن آن بقدر یک درم با شراب ابیض رقیق جهت تفتیت سنک مثانه بشدت و جهت رفع ضعف کرده و مثانه و حرقت البول و سپرز و اکتحال محرق و رماد بسیار سوده مانند غبار آن جهت رفع بیاض و جرب و سبل و جلای بصر نافع و سنون آن باعث جلای دندان زرد شده و طلای آن جهت حزاز و با روغن زیتون جهت رویانیدن موی و ضماد آن با حنا جهت خنازیر و امثال آن بسیار نافع و محلول آن در افعال مذکوره قویتر مضر احشا و مقرح امعا مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یک درم بدل آن زبرجد است زجاج فرعونی آنست که پوست تخم مرغ را یک هفته در شیر تازه بخیسانند و شبانه روز دو بار شیر را تبدیل نمایند و بهر صد مثقال از ان بیست و چهار مثقال شیر در حین کداز بخورد آن دهند
بفتح زای و را و الف و فتح واو و سکون نون و دال مهمله لغت فارسی است و بعجمی اندلس مسمقوره و معرب نزد ایشان بمسمقار مسمقران است و نزد اهل مغرب معروف بشجر رستم و بیونانی ارسطولوخیا و معنی ارسطو الفاضل و معنی لوخیا نفساء است جهت آنکه برای عسر ولادت نافع است و دو قسم می باشد نر و ماده قسم نر آن را طویل و مادۀ آن را مدحرج نامند و از مطلق آن مراد زراوند طویل است
*ماهیت ان
ص: 885
بیخی است بسطبری انکشتی و قویتر و باریکتر نیز و ظاهر آن تیره مائل بسرخی و طعم آن تلخ با اندک زهومتی و برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و از ان درازتر و عریضتر و شاخهای آن بقدر شبری و باریک و کل آن بنفش بشکل شکوفۀ امرود و بهترین آن سطبر زعفرانی رنک آنست که کهنه کرم خورده پوسیده نباشد و قوت آن تا دو سال باقی می ماند
*طبیعت قسم اول آن
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
تریاق سموم نباتی و حیوانی و جالی و جاذب و محلل و مقطع بلغم و مفتح سدد و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و کشندۀ کرم معده و حب القرع و قمل بدن و جهت استرخای عصب و تشنج امتلائی و تنقیۀ سینه و کبد و تصفیۀ رنک رخسار و دفع ریاح و آشامیدن دو درم آن با شراب جهت رفع سموم و با فلفل جهت احتباس حیض و تنقیۀ رحم و اخراج جنین و با سکنجبین جهت سپرز و یک مثقال آن با شراب عسلی جهت صرع و کزاز و ضعف احشا و اسهال بلغم و اخلاط غلیظه بقوت و با ایرسا و عسل جهت پر نمودن قروح عمیقه و اصلاح آنها بقوت و ضماد آن جهت کزیدن عقرب و هوام و رویانیدن کوشت در قرحۀ رحم و سائر زخمها و با عسل جهت قروح رطبۀ مزمنه و با سرکه جهت سپرز بغایت موثر و چون با روغن بر بدن بمالند شپش بکشد و دفع کرداند و سنون آن جهت تنقیۀ رطوبات لثه و چرک دندانها و فرزجۀ آن جهت احتباس حیض مجرب و در اخراج جنین بغایت مؤثر مقدار شربت آن از دو درم تا دو مثقال و کویند مضر جکر و سپرز است و مصلح آن عسل بدل آن زراوند مدحرج و کویند بدل آن در تحلیل صلابت سپرز شیطرج و در ریاح بوزن آن زرنباد و نصف آن انزروت و در تجفیف عسالیج الکرم است
ص: 886
بضم میم و فتح دال و سکون حا و فتح راء هر سه مهمله و جیم بفارسی زراوند کرد و باصفهانی نخود الوندی نامند
*ماهیت ان
بیخی است مدور بقدر فندقی و اندک کوچکتر و بزرکتر از ان نیز باندک پهنی و ظاهر آن
46٨زرد و باطن آن مائل بسرخی و بهترین آن تازه کرم ناخوردۀ آنست و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و شاخهای کیاه آن بقدر یک ذرع و زیاده بران و برک آن شبیه ببرک زراوند طویل و از ان کوچکتر و خشبو و با اندک تندی و نرم و کل آن سفید و جوف آن سرخ و بدبو
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
تحلیل و تلطیف آن زیاده از طویل آشامیدن آن با آب کرم و یا آب سرد ملطف اخلاط و منقی سینه و قصبۀ رئه و فادزهر سموم حیوانی و نباتی و منقی معده و دماغ و جهت درد سر و شقیقۀ بارد و صرع و جنون و وسواس و ربو و ضیق النفس و سرفۀ مزمن و فواق و یرقان صفراوی و بلغمی و تنقیۀ چرک زخمهای چرکناک و دندان و فسخ و وهن عضل و ورم سپرز و درد پهلو و لرز تپهای بارد و با عسل جهت فالج و اوجاع مزمنه و ورک و عرق النسا و نقرس و در دفع سموم و سائر افعال قویتر از طویل و ضماد آن جاذب خار و پیکان و استخوان ریزه شده در اعضا و جهت بهق و قروح خبیثه و با عسل جهت رویانیدن کوشت زخمهای عمیقه مؤثر مقدار شربت آن تا دو درم مضر سپرز و مجفف اعضا مصلح آن عسل و روغن کدو و بنفشه بدل آن قسم طویل آن بوزن آن و نیم وزن آن ریوند چینی و کویند بوزن آن زرنباد و نصف آن قسط و دو ثلث آن بسباسه است و مترجم صیدنۀ ابو ریحان بیرونی در صیدنۀ خود آورده که زراوند سه نوع می باشد و دو نوع همان است که دکر یافت نوع سوم زراوند خوش خوانند شاخهای آن باریک و دراز و برک آن سطبر و مدور و شکوفۀ آن بسیار مانند شکوفۀ سداب و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که این نوع شیرین است نه تلخ و این نوع غیر مستعمل اطبا است و در خوشبوئیها داخل می نمایند
ص: 887
بفتح زای و سکون را و فتح نون و بای موحده آن را رجل الجراد نامند بجهت مشابهت آن بدان و بهندی برهمی و برنبهی و سپنی نیز و قسمی رامند و پرنی و براهمی و درخت آن را تالیس و برک آن را که زرنب است تالیسپتر نامند
*ماهیت ان
نباتی است از برک صعتر بری عریضتر و مائل بزردی و خوش بو شبیه ببوی ترنج و کل آن زرد و کیاه آن کمتر از ذرعی و ساق آن مربع و مجوف و طعم آن با حدث و قوت ان تا چهار سال باقی می ماند و منبت ان جبال فارس و آن را سرو ترکستانی نامند و در هند و بنکاله نیز بهم می رسد و بهترین آن آنست که باریک تندبوی تازه باشد
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و بغایت مفرح باقوت قابضه و مقوی معده و جکر ضعیف و کرم کنندۀ آن هر دو و قائم مقام دارچینی است و جهت تقویت اعضای رئیسه و امراض عصب و تصفیۀ صوت و سرفه و ضیق النفس و فواق و ازالۀ بلغم و تقویت هضم و زیادتی اشتهای طعم و تحلیل ریاح و رفع اسهال و عسر البول و برودت مثانه و سموم نافع و عصارۀ تازۀ آن در تفریح مانند خمر است و سعوط آن با روغن کل و یا با آب و روغن بنفشه جهت درد سربارد نافع مضر محرور المزاج و ضعیف مصلح آن کشنیز و جلاب نیمکرم مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن دو وزن آن دارچینی و کویند کبابه و سلیخه و کویند هیل بوا است*
ص: 888
بضم زای و را و سکون نون و فتح با و الف و دال مهمله در مکۀ مشرفه مشهور بعرق الکافور و بهندی کچور نامند
*ماهیت ان
بیخی است تندبو و با عطریت و ظاهر آن اغبر و باطن آن اندک مائل بزردی و طعم آن مائل بتلخی و آنچه شیرین است و کم بوی ضعیف است و دو نوع می باشد یکی کوچک و آن بیخی است از زنجبیل بزرکتر و در بو تندتر و از ان اندک رائحۀ کافور آید و این را درست جوش نموده خشک می نمایند و بهندی کچور نامند و دوم بیخی است سطبر و اندک بلند و بعد برآوردن از زمین جوش داده ورق نمود خشک می نمایند برای آنکه زود خشک کردد و از فساد و کرم خوردن محفوظ ماند و این
46٩را در هندی نرکچور کویند و برک آن بلند بقدر ذرعی و عریض بقدر چهار انکشت منضم شبیه ببرک زردچوبه و از برک زنجبیل بلندتر و عریضتر و کل آن زرد شبیه بدستۀ کلی و او را ساقی از وسط درخت آن برمیآید و بر سر آن کلهای زرد طولابرنی می آید و کویند سفید و سرخ نیز می باشد و چون بیخ آن رسید برکهای آن رو بخشکی می آورد و خشک می کردد آن زمان برمیآورند و منبت آن اکثر بلاد هند و بنکاله و دکهن و زیربادات و چین است و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
*طبیعت
ان
در آخر دوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و مفرح و مقوی دل و دماغ و معده و موافق روح حیوانی و طبیعی و مبهی و مسمن بدن و تریاق زهر جانوران سمی و حابس قئ و مدر بول و حیض و مسهل سودا و جهت سرفۀ بارد و بلغمی و وحشت و مواد سوداوی و خفقان و ریاح رحم و زحیر اطفال و بجهت تحریک باه و نعوظ و در دهان نکاهداشتن آن جهت درد دندان و صحت آن و مضغ آن جهت رفع سرفۀ بارد رطب مزمن و رایحۀ سیر و پیاز و شراب از دهان و ضماد تازۀ آن بر اورام و اوجاع بارده محلل و مسکن آنها و بر قدم بالخاصیه جهت رفع جمیع علل سرو طلای آن بر ورک جهت داء الفیل و مالیدن سفوف خشک آن جهت تحلیل اورام و تسکین اوجاع بارده و بخور آن جهت کریزانیدن هوام و مورچه که بار دیکر عود نکنند مجرب و تعلیق قطعۀ بزرک مقدار آن بر حقوین و کمر باعث اعادۀ باه مایوسین و مصدع و زیادۀ آن مضر دل مصلح آن بنفشه بدل آن در تفریح بوزیدان و درونج و در رفع زهرها مثل آن درونج و نیم وزن آن دانۀ ترنج و چهار دانک آن طرخشقوق است و ضماد برک تازۀ آن جهت رفع کلف نافع است*
ص: 889
بضم زای و فتح راء مهملۀ مشدده و الف و فتح فا و ها بفارسی اشترکا و پلنک نامند جهت آنکه در ماهیت آن کفته اند که کردن آن بلند مانند کردن شتر و سر آن نیز مانند سر شتر و کویند مانند سر کاو کوهی و رنک آن رنک آهو منقط بسفیدی و شبیه بپلنک و پای آن مثل پای کاو و شاخ آن بدستور و دست آن درازتر از پای آن و زانو ندارد و دندان آن کوچک و دنبال آن شبیه بدنبال آهو است و آن از جمع شدن شتر ماده با کاو نر وحشی بهم می رسد و بالجمله شکل عجیب و غریب دارد
*طبیعت ان
خشک در اول و بسیار کرم
*افعال و خواص ان
مولد خلط غلیظ سوداوی مضر محرور المزاج و ضعیف مصلح آن مهرا پختن آن با پوست خربزه و خوردن آن با روغن و افاویۀ هاضمۀ مقویۀ معده و لیکن باید خورندۀ آن عادت دهد بدن خود را باستفراغ با یارجات و رفتن بحمام و عرق بسیار کردن و آن را خاصیتی دیکر نیست مکر آنکه زهرۀ آن جهت نزول آب مفید است
بضم زای معجمه و سکون را و ضم زای معجمه و سکون واو و راء مهمله جمع آن زرازیر آمده از جملۀ طیور است بفارسی سار و بترکی سقرچین نامند
*ماهیت ان
نوعی از عصفور تیزپر است که در وقت پرواز از ان آواز آید و پایهای آن کوتاه و چون پایهای آن را قطع نمایند نتواند پرواز نماید مانند آنکه چون دستهای انسان را ببرند یا ببندند نتواند که بدود و رنک آن سیاه منقط بسفیدی است و در خانها آن را پرورش می نمایند و هرچند کهنه شود سفیدی آن کمتر می کردد
ص: 890
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مبهی و مشهی و مقوی بصر مضر دماغ و محرور المزاج و یابس مصلح آن بروغن و یا آب چغندر پختن و محرور المزاج با سرکه و مری خوردن و بعد از ان آب انار میخوش نوشیدن و بهتر آنست که صحرائی و تازه صید کرده آن را نخورند بجهت حدت آن بلکه در خانه پروردۀ آن بهتر است و چون صحرائی آن را ذبح نمایند باید که اقلا شب بکذارند پس صبح طبخ نموده بخورند
بکسر زا و سکون را و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و خاء معجمه بیونانی فرساطیس و بهندی هرتال و هرتار
4٧٠نامند
*ماهیت ان
جسمی است که متکون می کردد در معدن خود مانند تکون کبریت از بخار دخانی که مصادف آن کردد رطوبت در قعر معدن و لیکن مادۀ ارضی و رطوبت ثقیل درین بیشتر است و جزو ناری و کبریتیت غالب و لهذا این مشتعل نمی کردد بخلاف کبریت که برسیدن اندک آتشی بدان مشتعل می کردد و آن پنج نوع می باشد زرد و سرخ و سبز و سیاه و سفید و بهترین آن همه زرد صفایحی مانند طلق و براق برنک ذهب است و این را زرنیخ و رقی و بدخشی نامند و بهندی هرتال و رقی و بهترین آن سرخ صافی شبیه باسرنج است که زود مفتت کردد و بوی کبریت از ان آید و کاه می سوزانند زرنیخ را و مصاعد در طبخ می کنند و آن را شرار می نامند از جهت مشابهت بشر از آتش در براقی اجزائی که ظاهر می کردد در ان و این قاتل و بسیار حاد سوزنده است و داخل مراهم محللۀ جالیه می کنند و این هر دو قسم سبز و سیاه آن نیز ردی تر از کل انواع آن و غیر مستعمل اند بسبب قوت احراق آن و سفید آن را زرنیخ النوره و داء الشعر نامند و بدترین انواع است بعد آن هر دو سم قاتل است و بعضی سفید آن را قویتر و حادتر می دانند از ان هر دو و سمیت آن را علاج نیست و زرنیخ محرق الطف و قوت سمیت آن بیشتر و قتال مکر آنکه خوب آن را سوخته و قتل نموده باشند و مقدار کم آن را با شرائط آن در امراض مقرره بخورند و زرنیخ سفید یحتمل که همان باشد که سرمۀ سفید نامند و در اثمد مذکور شد
ص: 891
*طبیعت زرد ان
در سوم کرم و خشک و سرخ آن در چهارم و سه نوع دیکر از همه اقوی و از سمومات اند و کفته اند سیاه آن در چهارم و اصفر در اول چهارم و اخضر در وسط سموم و احمر و ابیض در اول آن و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند
*افعال و خواص همه انواع آن
لذاع و معفن و محرق و با قوت قابضه و خورندۀ کوشت زائد زخمها و جالی آثار خون مرده و رافع سعفه و جرب و اکله و کشندۀ اقسام کرم معده و سترندۀ موی و با راتینج جهت داء الثعلب و با آهک و خاکستر و امثال آن جهت ستردن موی و محرق آن کویند درین فعل اقوی است و با زفت جهت برص ناخن و با روغن زیتون و امثال آن جهت رفع قمل و هوام بدن و با پیه جهت تحلیل خراجات و با روغن کل سرخ جهت بثور مقعده و بواسیر و جراحت بینی خصوص سرخ آن و با ادویۀ مناسبه جهت بردن کوشت زائد و رویانیدن کوشت بن دندان و خوردن زرد خام آن مقدار کمی برای سرفۀ رطوبی و ضیق النفس بارد بلغمی نافع و بخور آن با راتینج به نحوی که دود آن بحلق رسد بانبوبه جهت سرفۀ رطوبی کهنه و بدستور بخور آن بواسطۀ انبوبه با میعه و مغز چلغوزه و مغز بادام بالسویه و از مجموع مقدار نیم درم جهت ربو و ضیق النفس و سرفۀ مزمن بغایت مؤثر با تکرار عمل و بشرط آنکه بعد عمل حریرۀ آرد کندم با مغز بادام و روغن تازه جهت رفع غالیۀ آن بنوشند و یک دانک سرخ آن با عسل جهت تصفیۀ آواز و رفع چرک سینه و لیکن چون قوی است حذر از ان اولی است و آشامیدن آن را با پیه و قئ کردن جهت تپ ربع مؤثر و حتی المقدور اکر آن را از داخل استعمال ننمایند اولی است و طلای زرنیخ سرخ با بول حمار و بدستور از هر عضوی که خواهند موی در ان نروید مانند زیر بغل و غیر آن باید که موی آن را بکنند و زرنیخ سرخ را یا آب بنح تازه بدان موضع بمالند دیکر نروید و مجرب دانسته اند و طلای آن با زهرۀ کاو و آب حی العالم و شبت جهت منع سوزانیدن آتش چون آن را مس نمایند مؤثر و سنون سوختۀ سررشتۀ آن با بول صبیان جهت بردن کوشت فاسد متعفن دندان و رویانیدن کوشت صحیح مجرب و با سرکین کنجشک جهت ثآلیل و با صبر و حب البان مقشر و آب کندنا جهت سقوط دانۀ بواسیر و التیام جمیع زخمها بیعدیل و چون زرنیخ و زاج را هموزن نرم سوده در روغن یاسمین که بهندی چنبیلی نامند خوب بجوشانند و هر عضوی که جرب رطب داشته باشد به آب کرم خوب بشویند که چرک آن پاک شود و با پر مرغی بران بمالند
ص: 892
4٧١در چند مرتبه زائل می کردد و چون زرنیخ را در شیر حل کنند هر مکس که در ان افتد بمیرد و کویند هر مکس که بران عبور کند هم بمیرد مقدار شربت آن تا نیم درم مصلح تعفین آن اخلاط را پوست هلیلۀ زرد است بدل زرنیخ زرد نصف وزن آن سرخ است و بدل آن هر دو در اکثر افعال کبریت و اکثار ضماد و طلای آن باعث کلف و سستی باه و انعاظ است و مصلح کلف حادث از ان مالیدن عصفر و آرد برنج است و آشامیدن دو درم زرنیخ مصعد که عراقیون نامند بسیار بد و محدث سکر و مغص و قروح ردیۀ امعا و وجع مفاصل و متغیر شدن رنک بدن بسیاهی است و اصلاح آن بآشامیدن آب کرم باجلاب بسیار و شیطرج و روغن بادام و قئ بلیغ نمودن و ماء الارز و ماء الشعیر آشامیدن و تحقین بدان هر دو نمودن و امراق چرب مانند مرق مرغ جوان فربه با روغن بادام و شیر تازه دوشیده و لعاب بزرقطونا و تخم خطمی و بهدانه است و چون یک ماشه تا شش ماشۀ آن را نرم سوده با ماش پخته سرشته ببز بخورانند بدین دستور که تا شش روز یک ماشۀ آن را هر روز نرم سوده بقدری ماش پخته سرشته ببز بخورانند و بروز هفتم دو ماشه بران اضافه نموده هر روز سه ماشه بخورانند و روز هفتم این شش ماشه بدستور نرم سوده بماش پخته سرشته بخورانند تا چهل روز تمام کردد و در بین دیکر بیفزایند و از روز دوم خورانیدن آن ببز مقدار چهار توله شیران بآشامیدن شروع نمایند روزی یک توله بیفزایند تا آن مقدار که موافقت نماید پس دیکر بیفزایند و تا چهل روز بیاشامند و درین ایام از حموضات و بقول و ماهی و جماع و آب بسیار سرد و رسیدن هوای بسیار سرد ببدن احتیاط نمایند جمیع قوای حیوانیه و نفسانیه و طبیعیه را تقویت بخشد و طریق احراق و تشویۀ آن در مقدمه مذکور شد
ص: 893
بفتح زای و کسر راء و سکون یای مثناه تحتانیه کل نباتی است که در کوهستان جوزجان بهم می رسد و بشیرازی اسفرک نامند و بیونانی ارجیقن
*ماهیت ان
کیاهی است ساق آن بقدر شبری و کل آن زرد شبیه بکل عصفر بری و مستدیر با اندک خارهای نرم برک آن زرد مائل بسفیدی و کوچک و بیخ آن زیاده بر شبری و طعم کیاه آن شبیه بکنکر
*طبیعت ان
سرد و خشک و با اندک حرارتی
*افعال و خواص آن
جالی و محلل صلابات و رفع آثار و مسکن دردها و مدر بول و خون و مفتح سدد و آشامیدن نیم رطل از آب مطبوخ آن با مویز سه روز متوالی جهت سپرز و یرقان و استسقا مجرب و یک اوقیه از معجون آن با عسل همین اثر دارد و ضماد آب طبیخ آن بآرد جو جهت اورام حاره بغایت مفید و خاکستر آن جهت جرب و جراحات نافع مصدع مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن در مطبوخات تا پنج درم و صباغان آن را از برای رنک زرد استعمال می نمایند*
بضم زای و فتح راء و سکون یای مثناه تحتانیه و قاف
*ماهیت ان
از طیور مائی است و بری نیز می باشد و رنک آن سفید و کوشت آن بسیار با سهوکت و زهومت و بدبو و با اعصاب و الیاف بسیار و بدترین آن پیر و لاغر آنست و بهترین آن جوجۀ آنست که از تخمی که مادۀ آن نجاست نخورده باشد بهم رسد
*طبیعت ان
کرم و خشک
ص: 894
*افعال و خواص آن
محرک باه و بطئ الهضم مصلح آن با آب چغندر پختن است بعد آنکه اولا در روغن قدری بریان نموده باشند و سرکین آن بسیار جالی جهت جلای کلف و نمش و زهرۀ آن با سمیت و جلای بیاض خفیف چشم و طلای آن بر ذکر جهت رفع استرخای آن نافع
بفتح زای و کسر راء مشدده و سکون یای مثناه تحتانیه و نون و فتح کاف فارسی و یا و الف و ها از جملۀ ادویۀ مجهوله الماهیت است امین الدوله کفته آن را در خراسان کل عاشقان نامند و کیاه آن از یک ذرع زیاده و برک آن عریض
4٧٢و مزغب و کل آن زرد و شاخهای آن بزرک و دراز و چون نزد آن غنا و سرود نمایند کل آن می لرزد و صاحب اختیارات بدیعی کفته که درختی است که در ولایت کازرون بسیار می باشد خاصه در نشادر و ورق آن مانند ورق زیتون بود و کل آن مانند قرص آینۀ زرین در وقت انکور بشکفد و ورق آن سبز بود و بعضی درخت اترج را دانسته اند و بعضی آزاد درخت را کفته
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن عصارۀ آن با میپختج جهت عرق النساء و اخراج خون منجمد در مثانه و احتباس بول و عسر آن و احتباس حیض نافع مضر مثانه مصلح آن حب الآس و بلوط بدل آن بوزن آن قنطوریون دقیق و کویند دو وزن آن خیارزه و بوزن آن حب الاترج و کویند بدل آن نیم وزن آن زعفران است
ص: 895
*فصل الزای المعجمه مع العین المهمله*
بضم زای و سکون عین و ضم راء مهمله و سکون واو و راء مهمله بفارسی کیل و باصفهانی کویج و بترکی یمیشان و در تنکابن کرجیل نامند و از جنس کنوس طبری است و در حرف الکاف مع النون ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
*ماهیت
ان
دو نوع است بستانی و آن را مثلث العجم و بشیرازی کیل سرخ نامند بهترین آن بکمال رسیدۀ بزرک بالیدۀ چاشنی دار آنست
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و در اول خشک و بعضی تر دانسته اند
*افعال و خواص آن
با غذائیت و مسمن و قابض و مسکن حدت صفرا و خون و قئ و مقوی معده و کبد حار و اشتهای طعام و جهت رفع اسهال و تقطیر البول و آشامیدن آب آن با شکر جهت درد سر حار مجرب و ضماد آن جهت تحلیل اورام صلبه و حمره بحای مهمله مفید مضر کرده و مورث قولنج و مرخی معده مصلح آن انیسون و عود و کلشکری مقدار شربت از آب آن تا بیست و پنج درم و از جرم آن دوازده مثقال بدل آن سیب ترش است و زعرور جبلی کوچکتر از بستانی است و دو نوع باشد سرخ رنک و زرد و بهترین این نیز بسیار رسیدۀ آنست
*طبیعت سرخ آن
قریب ببستانی است و زرد آن سرد و خشک و قابض تر از سنجد و در افعال و خواص آن نیز قریب ببستانی اند و خون و قئ بازدارند و کویند پشت را قوی کرداند و داء الفیل را نافع و مضرت و مصلح و مقدار شربت این بدستور بستانی است
ص: 896
بفتح زای و سکون عین و فتح فا و را و الف و نون و آن را بسریانی کرکم و جاوی بتشدید یا و بفارسی لرکیماس و بهندی کیسر نامند
*ماهیت ان
تارهای کلی است شبیه بعصفر و بسیار خوش بو و زرد تیره رنک مائل بسرخی و بی خار و اول کل آن از زمین می روید و بعد اتمام آن ساق و برک آن و طول ساق آن یک و نیم شبر و برک آن شبیه ببرک یاسمین و بیخ آن شبیه بزراوند مدحرج و مانند پیاز نرکس و در کل آن تارها و در هر کلی سه چهار تا زعفران می باشد و آن تارهای بزرک رنکین خوش بو است و آنچه باریک کمرنک کم بو است زعفران نیست و منبت آن اماکن بسیار است و از مازندران در دیه مسمی بباده کوه که عوام باکو نامند و اسطهبانات و کیلان و شام و مصر و مغرب و کشمیر و غیرها و بهترین همه کشمیری پس اسطهباناتی پس مازندرانی و باکوئی پس از جاهای دیکر و بالجمله بهترین آنها بسیار زرد مائل بسرخی خوشبوی تازۀ آنست از هر جا که باشد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و بعضی در سوم کرم و در دوم خشک کفته اند و قول اول اصح است
*افعال و خواص ان
مفرح قوی و مقوی حواس و مغری و منضج و محلل و مصلح عفونت خلط بلغمی و مانع و حافظ آن از تغییر و فساد و مدر بول و با قوت قابضه و محرک باه و مقوی جوهر روح حیوانی و جکر و احشا و آلات تنفس و مورث نشاط و ضحک و منقی کرده و مثانه و بشره و رسانندۀ قوت ادویه بقلب و سائر اعضا و مفتح سده دماغ و جکر و سپرز و آشامیدن یک
ص: 897
4٧٣مثقال آن جهت عسر ولادت مجرب و هر روز ده قیراط آن جهت ازالۀ سپرز و با میپختج جهت رفع خمار و با عسل جهت ریزانیدن حصاه و با ادویۀ مناسبه جهت درد رحم و مقعده و استشمام آن جهت برسام و شوصه نافع و منوم و اکتحال آن جهت جلای بصر و دمعه و غشاوه و زرقت عارض از امراض و سلاق و جرب و قرحۀ چشم و نطول آن جهت صداع شدید و بیخوابی و ضماد آن جهت منع سیلان رطوبات و نوازل بچشم و تسکین جمره و ورم حار کوش و درد سربارد و رفع بیخوابی و طلای آن با فرفیون جهت نقرس و مفاصل و ذرور آن جهت نزف الدم و حمول آن جهت درد رحم و مقعده مضر کرده و مضعف اشتها و مغثی و بجهت اضرار بحموضت حاصله از انصباب سودا بمعده و مقوی معده است بجهت آنکه در ان حرارت و قوت دابغه و قابضه است و مصدع و با شراب مسکر و مداومت آن مکدر حواس و مضر اعصاب مصلح آن انیسون و سکنجبین مقدار شربت آن تا دو درم و کفته اند سه درم آن کشنده است بتفریح مفرط و اصلی ندارد زیرا که این مقدار آن را این اثر نیست مصلح و دافع ضرر آن اشیای قابضۀ روح است و بالخاصیت کذاشتن یک تار آن در احلیل باعث ادرار بول بند شده و کفته اند چون دو درم آن را با آب سرشته مانند کردکان مدور ساخته در ان سوراخ کرده بر شکم حامله تعلیق نمایند جهت عسر ولادت و اخراج مشیمۀ زنان و مادیان بالخاصیت مجرب بدل آن بوزن آن قسط و مثل آن دانۀ اترج و ربع آن سنبل و سدس آن سلیخه است و دهن آنکه پنجاه مثقال آن را در سه رطل و نیم روغن کنجد و یا روغن زیتون پنج روز بیندازند و هر روز برهمزنند پس صاف کرده نکاهدارند افعال و خواص آن ملین عصب و صلابت رحم و منوم و محلل و تدهین بینی و سعوط آن جهت ذات الجنب و طلای آن جهت تنقیۀ قروح رحم و قروح خبیثه سائر اعضا و حمول آن با موم و مغز استخوان جهت قرحۀ رحم نافع و برک کیاه آن جهت التیام جراحت تازه و منع ریختن مواد باعضا مفید و ثفل روغن آن را بیونانی قرقومعما نامند و قرقومعما نیز در حرف القاف خواهد آمد و جوارش زعفران و دواء الکرکم و دهن آن و قرص و مرهم آن در قرابادین مذکور شد*
ص: 898
*زعفران الحدید
*ماهیت ان
زنک آهن است که آهن را براده نموده بر روی صفحه پهن کرده تر کنند و در جای نمناک کذارند تا زرد شود بعد از ان کوبیده اجزای زرد شدۀ آن را بکیرند و باز بدستور بکذارند و تکرار عمل نمایند تا همه زعفران کردد و بهترین اقسام آن خصوصا در صناعت آنست که براده حدید را با ربع آن نوشادر سائیده در زمین دفن کنند تا ده روز مجموع زعفران شود
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و از جملۀ سموم است ضماد آن جهت نقرس و بواسیر و داخس و خشونت پلک چشم و ناخنه و داء الثعلب و با سرکه جهت باد سرخ و جوششهای حار مجرب و فرزجۀ آن جهت قطع حیض و ذرور آن جهت قطع خون بن دندان و تقویت آن نافع و یک قیراط آن مانع آبستنی است و از خوردن آن حالتی قریب بتوبال آهن و برادۀ آن خورده بهم می رسد و مداوای این مداوی آنست و در توبال در حرف التا مذکور شد
بکسر زا و سکون فا و تاء مثناه فوقانیه و ضم را و سکون واو و کسر میم و یا
*ماهیت ان
سه نوع است زفت یابس و زفت بحری و زفت جبلی و از مطلق آن اکثر مراد زفت بحری است و کویند اسم قیقهر است و غلط است و بهترین آن صافی براق املس آنست
بفتح باء موحده و سکون حا و کسر راء مهملتین و یا
ص: 899
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بقطران سیاه
4٧4و سیال از زمین مانند نفط حاصل می شود سیال آن قیر است که بر کشتیها و حمامات و غیرها برای استحکام و عدم نفوذ آب در انها می مالند و داخل مراهم می کنند و بهترین اصناف آن نرم آنست
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
محلل و مقوی مفاصل و جهت فالج و عرق النسا و نقرس و ریاح بارده و اوجاع زانو و مقدار یک درم آن تا دو درم مسهل و ضماد آن با تکرار عمل جهت جذام و التیام اعضای شکسته نافع مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن قطران و کویند جاوشیر و سقز است بالسویه مضر رئه مصلح آن کثیرا است و بیان قیر در حرف القاف مع الالف در قار ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
*ماهیت ان
رطوبتی است که از درخت صنوبر بی برکه قسم نر آنست سیلان می نماید و آنچه از درخت باردهندۀ آنکه غیر چلغوزه است و مسمی بتنوب سیلان می نماید منجمد آن را راتیانج نامند و آنچه از درخت شربین که از اصناف سرو است و ثمر آن مانند ثمر سرو و از ان کوچکتر حاصل می شود آن را قطران نامند
*طبیعت ان
در سوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
منضج اخلاط غلیظه و ملین صلابات و آشامیدن آن جهت ورم عضل حلقوم و مری و ورم عضل باطنی دو طرف حلق و ربو و تنقیۀ چرک سینه و حلق و رفع سمیت ادویۀ قتاله و با شکر جهت نفث الدم و سدۀ سینه و سرفۀ مزمن و ضماد آن جهت جذب خون بظاهر جلد و فربه کردن اعضا و با نمک جهت کزیدن جانوران سمی و با موم جهت برص ناخن و قوبا و تحلیل جراحت صلبه و صلابات رحم و شقاق مقعده و جراحت فم مثانه و با عسل جهت پاک کردن زخمهای چرکناک و جمره بجیم و خشک ریشه و باعث التصاق آنها و بدستور با مراهم معفنه و ضماد آن بر میان سر بعد از تراشیدن یافوخ جهت اخراج زلوی در حلق مانده مجرب دانسته اند و با شکر جهت اقسام حزاز و جهت جرب حیوانات و تمدد اعصاب و عرق النسا و داء الثعلب و با آرد جو جهت خنازیر و با ادویۀ مناسبه جهت رویانیدن کوشت زخمها و غرغرۀ آن جهت ورم عضلات حلقوم و مری و قطور آن با روغن بادام جهت رفع رطوبات کوش و حقنۀ آن جهت ورم حاره و صلب امعا و رحم و کزیدن عقرب مؤثر مضر سر و رئه مصلح آن کثیرا و بنفشه مقدار شربت آن تا سه درم بدل آن بوزن آن قیر است و کویند ربع آن قطران و روغن زفت که رطوبت بخار آنست که در حین جوشانیدن پشمی را بر روی آن کذارند و آنچه در پشم جمع شود افشرده اخراج نمایند و یا بقرع و انبیق مقطر نمایند ضماد آن با آرد جو جهت خنازیر و رویانیدن مو در داء الثعلب و جرب انسان و حیوان و تمدد اعصاب و برص ناخن و عرق النسا و سوزش آن و امثال اینها انفع از زفت است و قاطع نزف الدم مسهل و تریاق سموم و جالی است و دودۀ زفت جهت نیکو کردن مژکان و منع ریختن آن و قرحۀ چشم و رفع سوزش آن و دمعه و تقویت باصره بغایت مؤثر است
ص: 900
*ماهیت ان
زفت رطب است که بخودی خود خشک شود و یا بطبخ خشک کنند و آن را ابو سفاس نامند
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
یبس و تجفیف این زیاده از رطب آن و در انضاج ضعیف تر از ان و جهت التیام قروح فاسده و ضربه و سقط و قوبا و تحلیل و انضاج ورمهای صلبه و تفتیح سدد و آشامیدن آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت جهت قطع خون حیض و بواسیر و سستی کمر و تقویت رحم نافع و در سائر افعال ضعیف تر از رطب مقدار شربت آن تا دو مثقال است
بضم زای و فتح قاف و الف و لام اسم فارسی قرانیا است بنون قبل از یاء مثناه تحتانیه
*ماهیت ان
دیسقوریدوس
4٧5کفته ثمر درختی است عظیم بقدر زیتونی و طولانی و در خامی سبز و بعد رسیدن یاقوتی رنک و بعد از خشکی سیاه می کردد و طعم آن ترش با اندک عفوصت و قبضی و آن را مانند زیتون مملح نیز می نمایند و در ملک هند و بنکاله ثمری فی الجمله شبیه بدین بهم می رسد و آن را جامون نامند و در حرف الجیم ذکر یافت و کفته اند آن را کرونده نامند و در حرف الکاف ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
*طبیعت ان
سرد مائل باعتدال و خشک و با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
جهت اسهال و قرحۀ امعا و تقویت آن و تسکین عطش و التهاب معده و کبد و غلیان خون و صفرا و منع صعود ابخره بدماغ نافع مضر سینه مصلح آن شکر است و ثمر خشک نارس آنکه سبز باشد جهت اورام و قروح مزمنه بغایت مؤثر خاکستر برک آن جهت رفع اثار مفید و بغدادی صاحب ما لا یسع نوعی از انبر باریس دانسته چنانچه در انبر باریس ذکر کرده و طبیعت آن را در آخر دوم سرد کفته و غیر قابض و با رطوبت غرویۀ بلغمیه و مرخی و قاطع عطش در ساعت و مسکن لهیب سریعا و نافع برای آنچه نافع است انبرباریس کفته
ص: 901
بفتح زای و ضم قاف مشدده و سکون واو و میم بهندی تهور و سیهنده و سیج نیز نامند
*ماهیت آن
از جمله اشجار است و دو نوع می باشد حجازی و شامی حجازی آن بقدر قامتی و برک آن از برک انار عریضتر و با تشریف و کل آن از اطراف شاخها بهیئت یاسمین و زرد پستئی رنک و ضخیم و ثمر آن سیاه رنک و شبیه بهلیله و در جوف آن دانۀ مانند کنجد و درخت نوع شامی بزرکتر و خاردار و کل آن زرد و ثمر آن از هلیله بزرکتر و رسیدۀ آن شیرین طعم با تفاهت و عفوصت و مغثی و این نوع را
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل ریاح و جالی و رافع آثار مقدار شربت آن تا پنج درم و روغن تخم آن باندک تخدیر جهت تحلیل ریاح مفاصل و مواد بلغمیه و اخلاط غلیظه و مسهل آنها و رافع سدد و فالج و نقرس و سپرز و امثال اینها شربا و ضمادا مصدع محرور و سیاه کنندۀ موی مصلح آن شیر تازۀ دوشیده مقدار شربت آن چهار قیراط بدل آن نفط است و نوع اول با برک و بار و تازۀ آن جهت التیام جراحات تازه نافع و قوی القبض و تجفیف و رادع و آنچه در بنکاله و هند دیده و شنیده شده چهار نوع می باشد یکی شاخهای آن سه پهلو و این را بهندی تدهارا نامند و کره دار می باشد و بر سر کوهها برکهای بسیار کوچک و شیر این را کرفته با آرد نخود بریان سرشته حبوب می سازند و برای رفع آتشک می کویند قوی الاثر است و اسهال قوی می نماید و دوم چهار پهلو و این خاردار و بیبرک می باشد و سوم ساق آن خاردار و شاخها و تنۀ بالای آن بیخار و برکهای آن اندک باریک و بلند بقدر نیم شبر و این را سیج نامند و آب برک این را کرفته کرم نموده در کوش جهت درد آن می چکانند و با اندک نمک کرم کرده برای سرفۀ اطفال می خورانند و نیز جهت ضیق النفس و استسقا و جذام و صلابت سپرز و ضعف هاضمه و یرقان و نفخ شکم و ریاح محتبسه در امعا یعنی قولنج ریحی و تفتیت سنک کرده و مثانه و تحلیل اورام چون پوست ریشۀ بیخ پالک جوهی که کیاه هندی است در آب برک آن باین طریق که برک آن را از آتش کرم نمایند که نرم شود و در دستها فشار دهند که آب خوب برمی آید سائیده حب یا قرص بسته خشک کرده نکاهدارند وقت حاجت در آب برک آن سائیده بر قوبا طلا نمایند روزی دو سه دفعه در چند روز زائل شود اکرچه کهنه باشد مجرب است و مکرر بامتحان رسیده و از ان مربا می سازند و جهت امراض مذکورۀ قبل نیز نافع و چون ساق و شاخ آن را ورقها ریزه کرده با شلتوک که بهندی شالی و دهان نامند درخمی فرش از زقوم ورق کرده و لحاف از شلتوک کنند طبقه طبقه تا پر کردد و بران آن مقدار آب بریزند که از بالای آن یک وجب پر کردد پس سر آن را پوشیده در سرکین
ص: 902
4٧6اسپ یک هفته یا ده روز دفن کنند پس برآورده شلتوک ها را نیم خشک نموده کمسک سازند و روزی ناشتا مقدار یک کف آن را که سه مثقال باشد بخورند جهت استسقا و سرفه و ضیق النفس بارد رطب مفید و نوع چهارم ساق و شاخهای آن کم خار و از ان تارها بقدر یک شبر و زیاده و بقدر انکشت باریکی آویخته می باشد و لبن این چار قسم همه سفید و بندرت سرخ و زرد نیز می باشد سفید آن جهت امراض و سرخ و زرد آن در اثبات عقرب و سیماب مؤثر کفته اند و دیکر اقسام هم دارد چنانچه راقم در باغها انکلیشیه دیده از آن جمله سه پهلو است که بر درختهای بزرک می پیچد و ریشهای آنکه بمنزلۀ بیخ توان کفت بر تنۀ درختها ریشها دوانده می چسپد و بالای درخت بلکه منتهای شاخهای درخت شاخها کشیده متفرق می کردد و از بیخ اصلی که قرب زمین است کنده تر می شود و قسم دیکر سه و چهار پهلو است که شاخهای کنده برآورده ایستاده و بران خارهای بسیار طولانی می باشد برخلاف سه دهاره و چو دهاره هندی که خارهایش کوچک می باشد
بفتح زای و لام و الف و کسر باء موحده و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها بفارسی حلوای زلیبی نامند
*ماهیت ان
از جملۀ حلوای معروفه است تازۀ آن لذیذ
*طبیعت ان
کرم
*افعال و خواص آن
مولد خلط صالح و سریع الهضم و بغایت مسمن بدن نحیف و مقوی کرده و جهت رطوبت رئه و سرفه نافع و مسدد مصلح آن سکنجبین و انار
ص: 903
نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و بفارسی زلف عروسان نامند
بفتح زای و ضم میم و جیم بفارسی چرغ و بترکی اوتلکو نامند
*ماهیت ان
از جملۀ سباع طیور است که بدان جانوران صید می کنند
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جهت ضعف دل طبیعی و خفقان عارضی و زهرۀ آن را چون بتنهائی و یا با اکحال مناسبه در چشم کشند جهت غشاوه و ظلمت بصر و شبکوری مجرب و سرکین آن طلاء جهت رفع کلف و نمش و آثار جلد مؤثر
بفتح زای معجمه و سکون میم و جیم بالف کشیده و همزۀ مکسوره و یاء حطی ساکن در آخر
*ماهیت ان
میوه ایست جنکلی بقدر دانۀ انکوری که در بلاد زیرباد بهم می رسد با پوست خشک خشنی و اندرون پوست آن لحمی شیرین و لطیف کم رطوبت و در سه سال یکبار ثمر می دهد و در ان سال متعارف است که اطفال را آبله بسیار برمی آید
*طبیعت ان
کرم مائل بخشکی و با رطوبت فضلی
*افعال و خواص ان
تا حال معلوم نکشته است*
بضم زای و میم و راء مهمله مشدده و دال و بذال معجمه نیز آمده بهندی پنا نامند
*ماهیت ان
از جملۀ احجار نفیسه است و کفته اند که در معدن ذهب بهم می رسد و مادۀ آن ذهبی است که بران یبس و انجماد غالب کشته و بدان سبب سبز شده و در مدت بیست و یک سال در معدن تکون می یابد و بعضی این را و زبرجد را از یک جنس می دانند که بسبب اختلاف ماده هریک بنوعی تکون می یابد و صلابت آن از احجار دیکر کمتر است و سوهان در ان اثر می کند و اقسام و الوان می باشد قسمی ذبابی است یعنی رنک آن شبیه بذباب اخضر است نه آنکه بر حامل آن ذباب نمی نشیند چنانچه بعضی کمان کرده اند و این قسم بهترین اقسام و صاف و شفاف و آب آن متموج و رقصان می باشد و صورت چشم مخفی در ان مرئی می کردد و این را صعیدی نامند که از صعید مصر آورند و قسمی ریحانی است یعنی رنک آن شبیه برنک برک ریحان و این را زمرد نو
ص: 904
4٧٧نامند و قسمی فستقی است یعنی سبز مائل بسیاهی و این را زمرد کهنه نامند و قسمی سلقی یعنی شبیه برنک برک سلق و قسمی زنجاری شبیه برنک زنجار و قسمی کراثی شبیه برنک برک کراث و قسمی دیکر صابونی یعنی برنک صابون سبز مائل بسفیدی است و این بدترین اقسام است و بهترین همه سبز پر آب شفاف صلب آنست که آمیخته بسنک ریزه و طلقی نباشد یعنی در جرم آن ریزهای سنک نباشد و نیز بعضی مواضع آن براق مانند طلق نباشد
*طبیعت اقسام آن
در دوم سرد و در سوم خشک و قوت آن مدتی مدید می ماند
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی حرارت غریزی و ارواح و دل و دماغ و کبد و معده و رافع صرع و هم و غم و حزن و خفقان و ذات الجنب و ذات الرئه و نزف الدم و اسهال دموی و سموم قتاله و نهش هوام و استسقا و یرقان و حبس البول و تفتیت سنک کرده و مثانه و جذام هرچند که متقرح و اطراف ریخته باشد شربا و تعلیقا و چون شخصی که زهر خورده و یا جانوری سمی او را کزیده باشد قبل از سرایت بجمیع اعضا مقدار هشت شعیر آن را نرم سوده بخورد زهر بران کارکر نشود و امان یابد از افتادن مو و جدا شدن پوست بدن و اکتحال آن جهت تقویت بصر و رفع سبل و مداومت نظر کردن بران رافع کلال بصر و تعلیق آن و پوشیدن انکشتری آن جهت منع صرع در مصروع و لهذا ملوک آن را علاقۀ کردن بند اطفال می نمایند از حین ولادت و چون انکشتری از طلا باشد جهت رفع طاعون مؤثر و طلای آن جهت سعفه و قروح خبیثه مفید و چون یک مثقال آن را در انکشتری ممزوج از طلا و نقره که بالمناصفه دو مثقال باشد در طالع میزان که آفتاب در برج هوائی باشد نصب کنند و بپوشند باعث قبول دلها و هیبت در نظرها و قضای حوائج مجرب دانسته اند و خواص و منافع بسیار دیکر بدان منسوب می دارند مانند آنکه می کویند چون بطعام زهردار رسد عرق کند و حامل آن تنکی معیشت نیابد و چون افعی را نظر بران افتد کور شود و بعضی کویند آب از چشم افعی جاری کردد و کور نشود و غیر اینها از خواص و منافع و حال آنکه هیچ یک اینها اصلی ندارد زیرا که در هنکام تونکری اکثری مردم بقیمت بسیار اعلی خریده اند و بعد آنکه فقیر و دست تنک شده همان را بقیمت بسیار نازل فروختند و مجربین آن را بر چشم افعی مالیدند مکر کور نشد مقدار شربت آن در رفع سموم یک دانک و در نزف الدم یک قیراط بدل آن در دفع سموم زبرجد و در رفع اسهال مرجان است
ص: 905
بضم زای و میم و سکون واو و راء مهمله اسم فارسی زفت یابس است و در دلک مغسول را زمور لاک نامند و مستعمل زرکران است
*افعال و خواص آن
در احتباس حیض بیعدیل و مقدار یک مثقال آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت از مجربات است جهت نزف الدم هر عضو نیز
بفتح زای و سکون نون و باء موحده و الف لغت فارسی است
*ماهیت ان
کیاهی است کثیر الوجود در وی در تابستان می کارند و در اوائل زمستان می روید
*طبیعت ان
بسیار کرم و تند و تیز
*افعال و خواص آن
موجب حرارت بدن به نحوی که مستعمل آن از سردی هوا متضرر نکردد و جهت درد سربارد و حدت بصر و پراکنده کردن ریاح و برطرف کردن آنها بقوت شربا و نطولا نافع مضر بدماغ و خام آن مغثی بشدت بخلاف جوش دادۀ آن و مصلح آن در سرکه پختن و با کاسنی و ساق کاهو و مکیدن انار چاشنی دار و سفرجل عقب آنست
بفتح زای و سکون نون و فتح جیم و الف و راء مهمله معرب زنکار فارسی بیونانی فینطوس و معنی آن مجرود بود
*ماهیت ان
زنک مس است و انواع می باشد معدنی و غیر معدنی مصنوع معدنی آن در معدن مس تکون می یابد و بیونانی این را بارسقاریقس نامند و عبارت از دهنۀ مسی است و نوع دیکر آنست که در مغارۀ قبرس نزد طلوع شعری مقطر می کردد
4٧٨و منجمد می شود و این خالی از آمیزش بخاک و سنک ریزه نیست و همچنین کیرانی آن و این هر دوردی و استعمال آن مجوز نیست در انسان و مصنوع آن اقسام است یکی آنست که سرپوش مسی را بر ظرف سرکۀ تند بنحوی کذارند که بخار آن از سر پوش بیرون نرود و بعد از هزده روز یا زیاده بردارند آنچه زنک بر ظرف اندرون آن بهم رسیده باشد بتراشند و باز چنان نمایند تا هر مقدار که خواهند و دیکری زنجار دودی است و آن چنان است که مس را صفحهای بسیار تنک سازند و برهم چیده سرکۀ تند بران ریزند و بکذارند در سردابهای بسیار سرد تا زنکار شود پس زنک آن را کرفته در هر پنج مثقال آن چهار اوقیه سرکۀ کهنه داخل کرده در هاون مسی بسیار بسایند تا غلیظ کردد پس شب یمانی و ملح اندرانی و بورۀ سرخ از هریک چهار مثقال اضافه نموده فتیلها ساخته در آفتاب کذارند تا خشک کردد و اقسام دیکر نیز می سازند و بهترین همه معدنی است پس دودی و آن را مغشوش بسنک ریزه سوده می نمایند و امتحان آن آنست که چون تر کنند و بانکشت بمالند نرم کردد بخلاف زنجار غیر مغشوش و مغشوش بقلقنت نیز می کنند و امتحان آن آنست که بر اخکر کذارند اکر سرخ کردد مغشوش است زیرا که قلقنت بر آتش سرخ می کردد بخلاف زنجار
ص: 906
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از سموم قتاله است و اکال و لذاع و معفن و مورث قرحه و سترندۀ کوشت و قالع آثار و با موم و روغن زیت بیلذع و مانع زیاده شدن قروح خبیثه و ساعیه و ورم جراحات و باعث رویانیدن کوشت و با صمغ البطم و بورۀ سرخ جهت جرب متقرح و برص و پختۀ آن با عسل جهت تنقیۀ چرک جراحات وسخه و دانۀ بواسیر جاسیه و ناصور مقعده و مطبوخ آن با سرکه و عسل جهت قروح لثه و جوششها و زخمهای اعضای بارد المزاج مانند دهان و بینی و کوش و استرخای لثه و غلظت اجفان و اکتحال آن با عسل جهت غلظت اجفان و طلای محرق آن با فندق سوخته و کثیرا سرخ و سفیدی تخم مرغ جهت کل جراحات حادث در سطح بدن مجرب و محلول آن در شیر دختران و سرکه در هاون مس به حدی که غلیظ و خشک کردد جهت حدت بصر و قلع بیاض و ناخنه و دمعه و سیل و سلاق مجرب و محرق آنکه در سودن شبیه بتوتیا کردد جهت جرب و استرخای پلک چشم و سلاق و رطوبت او را خشک کند و بدستور با ادویۀ مناسبه جهت امراض چشم و با مراهم جهت خوردن لحم زائد و اصلاح قروح خبیثۀ متعفنه و با ادویۀ مناسبه جهت قروح شهدیۀ سر و چون با اشق بسرشند و فتیله ساخته در بواسیر کذارند فائده بخشد و نفوخ آن در بینی جهت بدبوئی و زخم آن نافع و لیکن باید که دهان را پرآب کنند که کرد آن بحلق نرسد زیرا که کرد آن مضر حلق است مصلح آن شیر تازۀ دوشیده و مسکه و چون زنجار مضر اعضای عصبانی است استعمال آن بیضرورت جایز نیست و عند الضروره مقدار کم آن با ادویۀ مغریه و ادهان و لعابات و یک درم آن کشنده بقرحۀ جکر و بعد از تجاوز از معده عدیم العلاج مصلح آن جلاب و آب کرم و روغن بادام و لعابها و مرقهای چرب و سائر تدابیر اسفیداج و زنجفر و زیبق خورده است بدل آن بوزن آن اقلیمیا و نیم وزن آن زنجفر است
ص: 907
بفتح زای و سکون نون و فتح جیم و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بهندی تر تازۀ آن را ادرک و خشک آن را سونتهه نامند و سندهی نیز کویند
*ماهیت ان
بیخی است معروف نبات آن شبیه بنبات شقاقل و از ان کوچکتر و برکهای آن باریک طولانی بقدر یک شبر و زیاده و بی کل و ثمر و در مازندران نیز بهم می رسد و در بلاد هند و دکهن و کجرات و بنکاله بسیار می شود و همیشه تازۀ آن بهم می رسد و کوهی و دشتی نیز می باشد کوهی آن بزرکتر هم در بیخ و هم در کیاه و زنجبیل بیریشۀ سفید خشک را بهندی ستهوه نامند و این بهترین همه است و از چین که مربای زنجبیل می آرند دانها بزرک و
4٧٩بالیده و نهایت بی ریشه که مانند آن هیچ جا نمی شود
*طبیعت تر و تازۀ ان
در سیم کرم و در اول خشک و خشک آن در دوم خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مقوی قوت حافظه و هاضمه و معده و کبد و مفتح سدۀ جکر و مبهی و محلل ریاح غلیظۀ معده و امعا و مقطع بلاغم و رطوبات غلیظۀ چسپیده بسطح معده و امعا و غیرها و مجفف آنها و ملین طبع و مخرج خلط غلیظ و رطوبات دماغی و حلق و برودت اعصاب و جهت فالج و کرم معده و یرقان سدی و تقطیر البول حادث از برودت و ضعف آلات بول و اسهال که از فساد غذا باشد و جهت رفع سموم حیوانی و تسکین تشنکی بلغمی و با نبات و کندر جهت رفع مضرت میوه های تازه و رطوبت معده و با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت جهت ازدیاد منی و غلظت آن و با تربد مسهل رطوبات مفاصل و ساقین و معین قوت مسهلۀ تربد و با خولنجان و پسته جهت تقویت باه از اسرار است و اکتحال آن جهت غشاوه و سبل و بیاض و در دهان داشتن آن رافع تشنکی بلغمی و ضماد آن جهت تقویت اعضا و کزاز و رفع ریاح و بواسیر و اوجاع بارده و ورم بارد بلغمی و مائی و ریحی خصیه و سائر اعضا و با دو وزن آن حرمل اقوی است در تاثیر و بدستور مالیدن سفوف خشک آن و کرم نکاهداشتن آن موضع که هوای سرد بدان نرسد و بدستور با نصف وزن آن رازیانۀ خشک نرم کوبیده پیخته و با زرنباد نیز مضر حلق مصلح آن عسل و روغن بادام مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن دار فلفل است و جوارش و مربای آن در قرابادین ذکر یافت و ضماد تر تازۀ نرم سودۀ آن جهت داء الثعلب و تحلیل اورام ریحیه و باردۀ مائیه و تسکین اوجاع بارده نافع و نوع کوهی آن قویتر و کویند چون آن را نرم بکوبند و بپزند و بر آب کوشت بپاشند و بخورند جهت دفع اوجاع مفاصل و امراض باردۀ رطبه و اورام بارده نافع و بدستور طلای خشک آن و یا آب تازۀ آن و نیز نوع دیکر می شود در هند و بنکاله که آن را انبه سونتهه می نامند و بوی انبۀ خام از ان می آید این نیز قریب باول است در مزاج و خاصیت و تر و تازۀ این را اکثر ورق کرده با نمک و آب لیمو پرورده بعد از طعام برای تقویت هاضمه و تغییر مزۀ دهان اندک اندک می خورند و خوش بو و لذیذ می باشد و از نوع اول نیز تازۀ آن را ورق کرده بدستور با نمک و آب لیمو پرورده و یا خشک آن را کوبیده و پیخته با نمک و آب لیمو خمیر کرده اقراص می سازند و بدستور تنقل می نمایند
ص: 908
*زنجبیل الکلاب
*ماهیت ان
کیاهی است برک آن شبیه ببرک بید و بسیار زرد و شاخهای آن سرخرنک و طعم آن تند و شبیه بزنجبیل و کشندۀ سک و لهذا آن را زنجبیل الکلاب نامند و کویند نوعی از صعتر است
*طبیعت ان
در سوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص ان
ضماد تازۀ تر آن جهت رفع کلف و آثار بسیار قوی الفعل و ضماد برک آن محلل اورام صلبه و خوردن آن جائز نیست و مولف اختیارات بدیعی آن را فلفل الماء دانسته و از صفات آن ظاهر می کردد که غیر آنست
بفتح زای و سکون نون و فتح جیم و سکون فا و راء مهمله بفارسی شنکرف نامند
*ماهیت ان
معروف است و دو نوع می باشد معدنی و مصنوعی معدنی آن را بیونانی مینون نامند و در معدن زیبق و طلا و مس تکون می یابد و حجر الزیبق می نامند و آن مانند عروقی سرخ اسرنجی رنک با کثافت است و بعضی این را کبریت احمر دانسته اند و مصنوع آن از زیبق و کبریت است و بیونانی قبساباری نامند بهترین آن قلمهای بلند سرخ بسیار تیرۀ آنست که بوی کبریت از ان نباید
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و بعضی خشک در سوم و بعضی در دوم سرد دانسته اند
*افعال و خواص
آن
قابض و جاذب و بعضی قوت قبض آن را زیاده از جذب آن و بعضی بالعکس کفته اند و از شادنج قابض تر و ذرور آن جهت قطع نزف الدم و تاکل دندان و اندمال جراحات و خشک نمودن رطوبت آنها و حکه و جرب و حصف و نمش و شپش
ص: 909
4٨٠و سوختکی آتش نافع و با موم روغن جهت سوختکی آتش و بثور و شقاق مقعده و اندمال جراحات و رویانیدن کوشت و همچنین مرهم آن با قنه جهت ردع دمامیل در ابتدا و تحلیل و انفجار آنها و تحلیل اورام بارده و کرفتن دود آن باعث خشکی قروح خبیثه و اندمال آنها است و لیکن باید که چشم و کوش و دهان را از ان محافظت نمایند و عند الاستعمال در دهان آب پر نمایند زیرا که آن از سموم قتاله است و دو درم و کویند دو مثقال آن کشنده است بخناق و کرب و خفقان و جمود و سائر احوال زیبق خورده اصلاح آن قئ فرمودن بروغن کاو و بطبیخ انجیر و شبت و ماء العسل و بوره و آشامیدن ادویۀ نافعۀ سحج مانند شیر تازه دوشیده و مطبوخ بزور لعابی و لعابات و آشامیدن مرقهای چرب و اکر برآید بقئ بهتر و الا حقنه نمایند بادهان و بدل آن شادنج است و اهل هند را عقیدۀ آنست که چون آن تنقیه و تصفیه نمایند و با ادویۀ مناسبه و یا بتنهائی حبوب صغار سازند جهت تپهای مزمن و مرکب و سرفۀ بارد رطب مزمن و ضیق النفس و یرقان و سختی شکم حادث از ریاح غلیظه و اوجاع مفاصل و جذام و رفع سمیت زهرها بسیار نافع و مقوی نور باصره است و دستور صنعت آن و مراهم آن در قرابادین مذکور شد*
بفتح زای و سکون نون و فتح بای موحده و قاف بفارسی سوسن آزاد نامند و کویند که آن غیر سوسن ابیض و غیر یاسمین است و در سوسن مذکور خواهد شد و کویند کسانی که سوسن ابیض دانسته اند اشتباه کرده اند صاحب اختیارات بدیعی کفته کل آن را سه شاخ زرد بود و بلندی شاخ آنکه کل دارد یک کز و زیاده و کمتر و بر سر هر شاخی چهار و پنج و شش تا ده کل می باشد و خوشبوی و برکها که بر شاخ آن می باشد شبیه ببرک مورد و بلندتر از ان و برک بیخ آن شبیه ببرک کاسنی و ضخیم تر از ان و کفته که رازقی زنبق است
ص: 910
*طبیعت ان
در دوم کرم و در یبوست معتدل و بعضی در اول کرم دانسته اند
*افعال و خواص ان
ملطف و مقوی دماغ و پیاز آن در افعال مانند پیاز نرکس است و قویتر از ان و روغن آنکه مانند روغن کل مدتی در آفتاب کذاشته و سه مرتبه کل زنبق را تجدید کرده باشند در دوم کرم و در اول خشک ملطف و ملین و مقوی اعضا و پنج درم آن مسهل خلط مراری و مدر بول و طلای آن جهت رفع قشعریره و سردی دماغ و اعصاب و اعضای تناسل نافع بدل آن در همه افعال روغن ایرسا و در غیر اسهال روغن نرکس است*
بضم زای و سکون نون و ضم بای موحده و سکون واو و راء مهمله جمع آن زنابیر آمده بهندی بهرو در بنکاله برله نامند
*ماهیت ان
از جملۀ حشرات الارض است و انواع می باشد مراد از ان بزرک سرخ رنک آنست و در اکثر صفات مانند نحل است که مکس عسل باشد و کویند چون ایام زمستان آید داخل خانۀ خود شود و بیرون نیاید تا هنکامی که هوا باعتدال آید و مکس را صید می نماید و چون کسی متعرض خانۀ او کردد همه زنبوران متعرض اذیت او کردند و بکزند او را و بی تعرض نیز مردم را می کزند لیکن کمتر و آن عضو ورم و سوزش و خارش می کند و چون روغن بر زنبور ریزند بی حس کردد مانند مرده و بمیرد و چون بر وی سرکه بپاشند باز بحرکت آید و چون روغن چراغ بر ان ریزند بمیرد و کویند نر آن را یک نیش قوی زهردار است و مادۀ آن را دو نیش ضعیف کم زهر و در ایام زمستان نیش آن می افتد و یا سمیت آن کم می کردد و مادۀ خانۀ آن معلوم نیست که از چه جنس و نوع سرخ آن را سمیت از سائر انواع بیشتر
ص: 911
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص ان
طلای آن با عسل و نمک جهت رفع برص و اورام رخوۀ بارده و کزیدن آن صاحبان امراض باردۀ مزمنۀ عصبانیه را مانند فالج و امثال آن بغایت نافع و کویند چون بچهای آن را خشک
4٨١نموده سائیده یک درم آن را با فالوده بخورند موجب فربهی بدن است و زنبور سیاه مائل بزرقت را چون در روغن زیتون طبخ نمایند جهت برص و بهق و رفع آثار غائره نافع و چون زنبور کسی را بکزد و در عضو ملسوع درد و سوزش و خارش و سرخی و ورم بهم رسد از انواع ضعیفۀ آن کمتر و قویه زیاده مداوای آن مکیدن موضع لسع است از دهان و بقوت و یا بسر سوزن یا غیر آن اندک شکافته و بقوت مکیدن پس مالیدن خاک با سرکه و کافور و یا طحلب با سرکه و یا کل ارمنی با سرکه و بدستور کل رست با آب غوره و یا جدوار با سرکه و ضماد سرکین کاو تازه و ضماد خبازی و بقلۀ رجله و عنب الثعلب و کذاشتن خرقۀ تر کرده با آب برف و یخ بران و تبدیل نمودن و کذاشتن در آب بسیار کرم و بلافاصله در آب بسیار سرد مسکن وجع آنست و مالیدن نوره و بادروج و خوردن ربوب قابضه و بزرقطونا و سکنجبین حامض و ماء الرمان حامض و خیار و هندبا و کاهو و کشنیز خشک با آب سرد و شکر و فصد نمایند اکر احتیاج بفصد باشد و مالیدن مکس سائیده بران و ضماد برک کچو که در هند اروی نامند و با روغن کاو داغ کرده و یا روغن با پیاز داغ کرده و زنبور عسل نحل است در حرف النون مع الحاء ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
ص: 912
بفتح زای و واو و الف و نون
*ماهیت ان
اکثری آن را شیلم دانسته اند و یوسف بغدادی کفته که آن غلط است بلکه آن غیر آنست و دانه ایست مائل بسیاهی و اندک سبزی مانند ماش و کوچک طولانی و سر آن باریک و در غلافی منحنی مانند غلاف شمشیر و طعم آن تلخ و با حدت و کراهیت به حدی که نفوذ می کند در سطح ذائقۀ زبان و مسکر شدید و موحش بدون تفریح و قسمی دانۀ آن پهن می باشد و قسمی زرد طولانی و این هر دو ردی تر از اول است
*طبیعت ان
در اوائل سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
با قوت سمیت و جاذبه ضماد آن جهت بیرون آوردن پیکان و امثال آن از بدن بغایت مؤثر و طلای آن جهت رویانیدن موی داء الثعلب و تحلیل اورام و کماد آن جهت درد سربارد نافع و چون داخل نمیذ کنند قوت آن را قوی کرداند و سکر بسیار آورد و چون مسکر و مضر دماغ و عقل و مقعده است و سبات بسیار می آورد اولی اجتناب از خوردن آنست مصلح آن قئ کردن بروغن کاو و مالیدن اطراف سفلی بدن و ربوب حامضه خوردن و بوئیدن کلها و خوش بوئیهای بارد مقوی دماغ است
بضم زای و سکون واو و فتح فا و الف
*ماهیت ان
کیاهی است مفروش بروی زمین برک آن شبیه بصعتر بستانی و مرزنجوش و با عطریت و شاخهای آن پرکره و بر هر کرهی کلی مائل بزردی و بی تخم و تلخ مزه و نوشته اند که برک آن مانند برک حنا است و بهترین آن آنست که از جانب بیت المقدس آورند و آن را زوفای مصری نامند
ص: 913
*طبیعت بستانی آن
در دوم کرم و در آخر آن خشک و کوهی آن قویتر از بستانی
*افعال و خواص ان
ملطف و مسهل بلغم و مخرج ریاح غلیظه و کرم معده و خون جامد و محلل اورام و جهت فالج و سرفۀ مزمن و ربو و ورم شش و نزله و عسر نفس و درد سینه و پهلو و زانو و معده و جکر و قولنج و سحج امعا و کزیدن جانوران سمی و داء الثعلب و داء الحیه و بخار آن جهت تحلیل ریاح کوش و مضمضۀ پختۀ آن با سرکه جهت درد دندان و آشامیدن طبیخ آن به آب و عسل و سداب جهت ورم شش کرم و ربو و سرفۀ مزمن و نزله که از سر بحلق ریزد و عسر النفس و کشتن کرم معده و حب القرع و بدستور لعوق آن با عسل جهت رفع تکون کرم معده و آشامیدن طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و با قردمانا و ایرساقوت اسهال آن قویتر و جهت نیکوئی رنک رخسار و با شراب جهت استسقا و کزیدن جانوران سمی و با طبیخ انجیر جهت خناق امتلائی
4٨٢و ضماد ان با آب جهت ورم حار و با شراب جهت تحلیل ورم بارد و خون مرده که در پلک چشم مانده باشد و پختۀ آن جهت نزول آب و با بوره و انجیر جهت تحلیل ورم سپرز مقدار شربت آن در مطبوخ چهار درم تا پنج درم مضر جکر مصلح آن صمغ عربی و انار ترش بدل آن صعتر است و جوارش و اشربه و لعوق و مطبوخ و معاجین آن در قرابادین مذکور می شود ان شاء اللّه تعالی
ص: 914
بفتح زای و سکون طاء مهمله و باء موحده بفارسی سنکل میش و بترکی شقلداق نامند
*ماهیت ان
چرکی است که در دنبه و موی زیر شکم و کنج ران و زیر دم کوسفندان در بلاد ارمن بسبب چریدن کیاهی شیردار و با حدت از منافذ بطریق ترشح بیشتر برمی آید و در ان مواضع جمع و منعقد می کردد و بهترین آن آنست که در آب جوشانیده پشم را از ان جدا نموده باشند و یا کوبیده پشم را از ان برآورده و هرکاه منعقد آن بهم نرسد پشم میان ران کوسفند و بز را بجوشانند و چربی آن را بکیرند و بکار برند کویند ایل چون افعی را بخورد پیشانی آن عرق کند و آن عرق منعقد کردد آن را زوفای تر نیز نامند و در نهایت قوت است از غیر آن
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول تر و کویند در اول خشک است
*افعال و خواص ان
منضج و ملین و محلل اورام صلبه و جهت استسقا و مغص و صلابت جکر و سپرز و برودت احشا و کرده شربا و ضمادا نافع و طلای آن جهت تشنج و شکستکی اعضا و جرب چشم و ریختن مژه و ابرو و تحجر مفاصل و تعقد عصب و اکله و ورم مقعده و رحم و مثانه و جمیع اورام صلبۀ حوالی آنها و رفع سردی آنها و با پیه مرغابی و طیور جهت تشنج و قرحۀ کوش و جراحت قضیب و فرج و شقاق مزمن و با اکلیل الملک و روغن تازه حمولا جهت رفع احتباس حیض و عسر ولادت نافع مضر محرور المزاج و مکرب مصلح آن سکنجبین و روغن کل و سرکه بدل آن لادن و مغز ساق کاو و کوسفند مقدار شربت آن یک مثقال تا سه مثقال و چون آن را از پشم جدا کنند و بسوزانند ذرور آن جهت قروح مذاکیر بهترین ادویه است
ص: 915
بفتح زای و سکون ها و فتح را و تا و الف و لام و کسر میم و سکون لام و حاء مهمله
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بشوره و شور طعم و زعفرانی رنک و تندبو و کریه الرائحه شبیه ببوی ماهی و لذاع قوی و با اندک رطوبتی کویند در حینی که آب نیل طغیانی کرده بر زمینهای پست می ماند و آن آبها از تابش آفتاب خشک کردند زهره الملح حاصل می کردد و ماسرجویه کفته که آن شوره است که مانند غبار بر روی نمک معدنی می باشد و آنچه زرد مائل بسرخی است باجزای منعقده مانند دانۀ چند بهم جمع آمده آن ردی است و خالص آن هر دو نوع در زیت کداخته کردد و مغشوش آن در آب
*طبیعت آن
بنهایت کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مجفف و محلل قوی طلای آن با مایع مبردی جهت غشاوۀ عین و رطوبتی که از کوش تراوش کند و قروح خبیثه و اکله و تقشر جلد و آثار قروح و منع روئیدن موی بسبب احراق آن و با روغنها جهت رفع اعیا و آشامیدن یک یک دانک با سکنجبین جهت صرع نافع و با شراب ممزوج در اسهال قویتر از نمک هندی و مدر عرق مضر معده مصلح آن عود هندی مقدار شربت آن تا نیم درم و یک درم آن کشنده است و قابل علاج نیست
بضم نون و فتح حاء و الف و سین
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بکف و نمک دانه دانۀ که از پاشیدن آب بروی مس تفته بهم می رسد و در معدن مس نیز یافت می شود و بهترین آن سفید ریزه دانۀ آنست
ص: 916
*طبیعت ان
در قوت قریب بزنکار است
*افعال و خواص آن
اکال لذاغ و قابض و جالی آشامیدن سه قیراط آن مسهل خلط و ماء اصفر و اکتحال آن با مصلحی که حدت آن را کم نماید جهت تحلیل غشاوۀ بصر و قطور سفید آن با روغنها جهت رفع کری مزمن
4٨٣و غرغرۀ آن با عسل جهت ورم بارد و لهاه و ملازه و مری و با روغنها و مراهمها جهت بردن کوشت زائد حتی کوشت زائد در بینی و بواسیر و تحلیل اورام مقعده و خشک نمودن دانۀ بواسیر و زخمها و قروح خبیثه و با شراب جهت بثور و وضح و بهق سفید و از سموم قتاله است*
بفتح زای و سکون ها و فتح راء مهمله و ها قرنفل شامی را نامند و در مغرب قرنفلیه نامند و مذکور خواهد شد بفارسی اسم مراره است و بعربی بر رغواه اطلاق می کنند و وج را نیز می نامند
بکسر زای معجمه و سکون یا و فتح باء موحده و قاف بفارسی سیماب و جیوه و بهندی پاره و بفرنکی سلواسون نامند
*ماهیت ان
از جملۀ فلزات معدنیه است و شبیه بنقرۀ کداختۀ متحرک و معدن آن بلاد چین و فرنک است و اکثر از ان بلاد می آورند در ظرف چوبی و نیز مسموع کشته هرچند بران چندان اعتمادی نیست که در شهر ناو و جنته بان که از ارض جدید ربع جنوبی است قلیلی بتعمل بعمل می آورند بدین قسم که حیوانات مردۀ متعفن شده خصوصا سک را در خمها پر می کنند و سر آنها را بسته تا مدتی مقرر در زیر زمین دفن می کنند پس برمیآورند در آنها سیماب می یابند و اکر از ایام مقرره بکذرد که برنیاورند خمها را خالی می یابند و نیز مسموع شده که در معدن طلق قلیلی تکون می یابد و در طبقات قطعۀ ضخیم طلق نیز می یابند و از خواص آنست که فلزات دیکر را فانی می کرداند چون بدانها رسد و لهذا از چین در ظروف چوبی که آن را بفرنکی بیپ نامند می آورند و چون حرارت بدان رسد خود نیز فانی می کردد و در آب و جاهای پست نمناک مجتمع می شود چنانچه جایی که ملمع کران کار می کنند بنزدیکی آن آب می کذارند در ان قدری جمع می کردد
ص: 917
*طبیعت ان
در دوم سرد و در سوم تر کفته اند و بعضی کرم و تر دانسته
*افعال و خواص آن
حاد و قابض چون مبرود و مرطوب المزاج در هر سالی چند روز پی درپی در ایام زمستان هر روز بقدر یک حبه و بتدریج تا یک دانک از خام آن را بخورد و بالای آن آب کوشت بیاشامد که مانع مغص و معین زود کذشتن آن از امعا و برآمدن آن کردد زیرا که سیماب خام در معده نمی ماند و بزودی برمیآید جهت حفظ صحت بدن و تقویت اعصاب و هاضمه و باه در مزاجی که موافقت کند بیعدیل است و طلای مقدار قلیل آنکه یک مثقال تا دو مثقال باشد بر تارک سر در آخر هر ماه در تحت الشعاع بعد از سر تراشی که شش هفت تیغ خفیفی اندک غائر بزنند به حدی که خون برنیاید و سیماب را با آب برک تانبول و یا با آب برک ریحان و یا با آب دهان و یا با کره ماست و یا بعضی ادهان مناسبه آن مقدار بمالند که سیماب کشته کردد یعنی اجزای آن متلاشی و ناپدید کردد بر آن بمالند تا تمام آن منجذب کردد بعد از لمحه سر را بشویند و بعضی بعد از هر سر تراشی لنک یا پارچۀ صفیقی را در کنار خود فرش می نمایند و مقداری سیماب خام را در پارچۀ بسته بر یافوخ خود می مالند و آنچه از ان ریخته شد از بالای پارچه باز جمع نموده بدستور می مالند تا قریب بیک ساعت و اکر آن را با آب برک تانبول و یا آب برک ریحان و یا آب دهن یا غیر آن کشته بمالند نیز نافع است و اکر در تحت الشعاع اکتفا بمالیدن نمایند نیز خوب است جهت تسخین دماغ بارد رطب و امراض حادث از ان و منع نزلات و مرضی که در بنکاله مشهور است که در انف بهم می رسد و آن را اهوا می نامند مؤثر و مالیدن اندک آن بر کف هر دو دست باعث خشکی جرب رطب و دانهای آتشک است و بدستور مالیدن آن بر دانهای آتشک و قروح و جروح خبیثه با روغن کاو که با یک صد و یک آب شسته یا با موم
ص: 918
4٨4و روغنهای مناسبه و دود آن نیز همین اثر دارد اما باید که بعد از تنقیۀ بدن در یک هفته سه بار بعمل آورند و در ان بین غذاهای لطیف و بی نمک و یا کم نمک تناول نمایند و لیکن باید که بهمان اعضا برسد و بدهان و حلق و دماغ و کوش نرسد زیرا که بسیار مضر بدماغ و مولد فالج و بطلان قوت سامعه و فساد قوتهای دماغی و زردی رنک رخسار است و هوام مانند مار و عقرب و غیرهما از دود آن می کریزند و اکر نکریزند می میرند و طلای کشتۀ آن با تخم خربزه و بادام تلخ جهت جرب و حکه و رفع جمیع آثار و اکله و سعفۀ رطبه و قروح ساعیه و سائله و دفع قمل و چون با حنا و روغن بر بدن بمالند نیز جهت دفع قمل و چون کشتۀ آن را بریسمانی بمالند و بر کردن و کمر و یا مو بندند مانع تکون قمل کردد و اکر بر کردن حیوانات بندند منع تکون قردان یعنی کنۀ حیوانات کردد و با کندر و راتینج و موم و روغن زیتون طلای آن جهت دانهای آتشک و قروح خبیثه و اکاله از مجربات است و خاک زیبق که در ظرف آن بهم می رسد در جمیع افعال مانند مقتول آنست و در سمیت نیز مانند آن و چون زیبق را بطعامی بسرشند و بخورد موش دهند بمیرد مقدار شربت آن از غیر مقتول تا دو درم بدل آن رصاص محلول و مصعد آن بسیار کرم و با حدت و از سموم قتاله و محرق اخلاط و محلل قوتها و مقطع اعضا و چون غیر مقتول آن را با ورق نقره خوب حل نمایند و بر مس یا برنج که صیقلی باشد و با آب لیمو آن را خوب پاک شسته که چربی در ان مطلقا نباشد بمالند و بر آتش کذارند که سیماب آن صعود نماید پس جلا نمایند مفضض کردد و اکر با طلا حل نمایند بر مس و یا برنج و یا نقره بدستور بمالند مطلا کردد و نیز چون مس و یا برنج و نقره را پاک بشویند با آب خالص و آب لیمو پس سیماب بران بمالند و ورق نقره و یا ورق طلا بران بچسپانند بچسپد یک لاورق و یا دو لاورق بالای هم اکر سنکین و بسیار رنکین خواهند تا سه ورق پس زمانی قلیل بر آتش کذارند تا قدری سیماب آن صعود نماید و مهره نمایند و باز قدری بر آتش کذارند و مهره کنند ملمع نقرئی و یا طلائی می کردد و چون زیبق را در کوش کسی ریزند او را اختلاط عقل عارض کردد و منجر بصرع و سکته و بطلان سامعه شود و مداوای آن آنست که کوش را معکوس بطرف زیر دارند و میلی از رصاص و ذهب در کوش کنند تا زیبق بر ان بچسپد و برآید و اکر بیک دفعه تمام آن برنیاید دو دفعه و سه دفعه تا تمام آن برآید چون زیبق را بسوزانند که مانند رماد کردد و با ادویۀ مناسبه خلط نمایند جهت قولنج خصوصا ایلاوس مفید است و تدبیر کسی که زیبق خورده باشد اکر غیر مقتول است بزودی برآید بمحض آشامیدن آب کوشتهای چرب مزلق و اکر مقتول است و او را وجع بطن و مغص شدید و ثقل زبان و احتباس بول و تورم جسد عارض کردد علاج او آنست که شیر کاو تازه دوشیده بنوشد و قئ کند و با جمیز و افسنتین و بزر کرفس و یا شراب و یا فودنج جبلی و یا زوفای خشک و آشامیدن مرقهای چرب مفید و سائر تدابیری که در زنجفر و اسفیداج مذکور شد و چون غیر مقتول آن را بر پارچۀ کرپاسی بمالند و بطریق عصابه کسی که بر سر او شپش بسیار باشد بپیش سر بندند شپش بسیار در ان آید و بمیرد و در چند مرتبه بالکل برطرف کردد و دستور تصفیه و حب و دوا و دهن و ضماد و عقد و قیروطی و مراهم و معجون آن در قرابادین مذکور شد و اطبای فرنک سیماب را مکلس می نمایند بتنهائی و یا بادویۀ مناسبه و مکلس کرده آن را از ملک خود می آورند خصوص فرانسیس و می کویند جهت آتشک و قروح خبیثه و تقویت قوی و ارواح و حرارت غریزیۀ ضعفا و پیران نافع و طریقۀ استعمال آن آنست که تا پنج روز یا هفت روز یا نه روز روزی یک حب آنکه بمقدار فلفلی است صبح ناشته ببلعند و از حموضات و لبنیات و بقولات اجتناب نمایند و هرکاه دهن جوشش نماید آن زمان ترک نمایند بعد از ان نیز تا مدت سی چهل روز پرهیز نمایند
ص: 919
4٨5
بفتح زای و سکون یا و ضم تای مثناه فوقانیه و سکون واو و نون
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد بستانی آن را درخت بزرکتر و برک آن آبدارتر و سبزتر از بری و درخت آن بعد از چهل سال ثمر می دهد و کویند تا هزار سال می ماند و کویند برک زیتون جبلی نیز مانند برک زیتون بستانی است
*طبیعت رسیدۀ آن
کرم در اول و با قوت قبض و نارس آن سرد و بغایت خشک و سیاه آن کرم و خشک
*افعال و خواص آن
سریع الاستحاله بسودا و صفرا و تازه و یاقوتی رنک آن مرخی معده و مغثی و بهترین آن سبز رسیدۀ آنست که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود نه قبل و نه بعد از ان درین وقت مقوی معده و دابغ آن و مشهی و حابس طبع و مبهی و مورث بیخوابی و لاغری است مصلح آن مغز کردکان و بادام و روغنها و سرکه و کویند مضر شش و مصلح آن عسل و مداومت آن محرق اخلاط مصلح آن شیرینیها است و ضماد آن جهت رفع سبوسۀ سر و ضماد نارس آن جهت سوختکی آتش و طلای دانۀ آن با پیه و آرد کندم جهت برص ناخن و بخور سیاه رسیدۀ آن با دانه جهت ربو و امراض شش نافع و برک آن در دوم کرم و خشک و ضماد آن جهت غرب چشم و اورام حاره و التیام پوست سرکه منقطع شده باشد و جمره بجیم و نمله و منع سعی و زیاده شدن آن و شری و نار فارسی و با عسل جهت داخس و با آرد جو بر ما تحت ناف و طلای آن جهت اسهال و خائیدن آن جهت قلاع دهان و ضماد پختۀ آن با آب غوره به حدی که بقوام عسل رسد جهت دندان کرم خورده و ریزانیدن آن و مضمضه به آب طبیخ آن جهت درد دندان کرم خورده و آشامیدن مطبوخ آن در شراب جهت نقرس و مفاصل و حقنه به آب مطبوخ آن جهت قروح باطنی و مقعده و رحم و عصارۀ آن بافعال مذکوره مانند برک آنست و حمول آن جهت قطع سیلان رحم و نزف الدم آن و ضماد خام آن جهت برآمدکی حدقه و قطع ریختن مواد بچشم و تاکل پلک آن نافع و داخل شیافات کل اجفان می نمایند و چون مغز دانۀ آن را با پیه و آرد بیامیزند و بر برص ناخن کذارند زائل سازد و بیخ درخت آن را چون با قدری برک آن بجوشانند و بدان مضمضه نمایند جهت تسکین درد سر و نطول آن جهت زکام و تحلیل رطوبات و بخار آن جهت اخراج رطوبات دماغی از بینی بغایت مؤثر و تعلیق بیخ آن بالخاصیت جهت سم عقرب مجرب و چون شاخهای باریک و برک تازۀ آن را در کوزۀ کنند و در کورۀ کوزه کری کذارند تا بسوزد پس از کوزه برآورده شراب بران بپاشند و بار دیکر بسوزانند اما نه بآن حد که رماد کردد بلکه احراق کمی یابد کویند در جمیع افعال قویتر از توتیا است و رماد بری آن با سرکه جهت عرق النسا بر بالای عرقوب از جانب وحشی بقدر چهار انکشت جهت قرحه نمودن موضع آن و رفع آن علت از مجربات کفته اند و ضماد مدقوق برک شاخ اقسام زیتون را نیز درین امر مجرب دانسته اند و رطوبتی که از شاخ تازۀ آنکه در حین سوختن برمیآید جهت جرب و سبوسۀ سر و قروح آن و نطول طبیخ همه اجزای آن جهت صداع و شقیقه و دوار و پاشیدن آن در خانها جهت کریزانیدن هوام و نکاهداشتن عصای چوب آن جهت قبول عامه و قضای حوائج و برکت مؤثر و ضماد و رماد آن با عسل و آب ثمر آن جهت داء الثعلب و داء الحیه و سعفه و جوششها نافع و مضمضه به آب و نمکی که زیتون در ان خیسانیده باشند جهت استحکام دندان و لثه مفید و صمغ آن در صورت شبیه بسقمونیا و مائل بسرخی است
ص: 920
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
در تقویت ذهن قویتر از کندر و جهت سعال مزمن و اخراج بلغم و رفع رطوبات جراحات و با مرهمها جهت رویانیدن کوشت مؤثر و صمغ بری آن قویتر و مدر بول و حیض و حمول آن جهت جرب متقرح رحم و سنون آن جهت تسکین درد دندان کرم خورده مفید و عصارۀ برک زیتون که برک آن را 4٨6بکوبند و بران شراب و یا آب بپاشند و بفشارند و بکذارند تا منعقد و خشک کردد جهت سیلان رطوبات و نشف آنها بهتر از سائر ادویه است*
زیتونی است که نزدیک آبها روید در جمیع افعال ضعیف تر از سائر انواع و بعضی کویند زیتونی که در آب و نمک پرورده باشند مسمی بزیتون الماء است*
بفتح زای و سکون یای مثناه تحتانیه و تاء فوقانیه
*ماهیت ان
روغن زیتون است و از مطلق آن مراد زیت عذب است که از زیتون رسیده کیرند و مغشوش و غیر مغشوش می باشد و علامت غیر مغشوش آن آنست که اجزای آن زود بر سطح بدن منتشر کردد و از هم منقطع نکردد بخلاف مغشوش
*طبیعت ان
در دوم کرم و با یبوست و قبض و قول برطوبت آن بی اصل و مغشوش آنکه در آب کرم ریزند و خوب برهمزنند و بکذارند تا بالای آن آب آید و سرد کردد و بردارند کرمی آن کمتر و الطف و بیلذع
*افعال و خواص آن
آشامیدن چهارده مثقال آن با یکرطل آب کرم و یا با ماء الشعیر مسهل قوی و جهت درد اعضا و عرق النسا و با شراب و آب کرم جهت رفع قولنج و مغص و اخراج کرم معده و تفتیت حصاه و ادرار بول و عرق و اوجاع مفاصل و عرق النسا و ورک و غیرها و قئ کردن بآن جهت دفع سمیت ادویه و حقنه بآن جهت رفع قولنج و رمی و سدی و درد کمر و مفاصل و عرق النسا و تدهین بدان جهت اوجاع بارده و با مرهمها جهت التیام و اصلاح زخمها مفید مقدار شربت آن تا هفت مثقال و چون یک سال از ساختن آن بکذرد
ص: 921
[زیت العتیق]
و بعضی کویند چون شش سال بکذرد آن را زیت العتیق نامند
*طبیعت ان
کرم تر از غیر عتیق آنست
*افعال و خواص آن
محلل و ملین طبع و بشره و مصلح ادویه و مضعف قوتهای آنها و مانع جمود اعضا و رافع ضرر سرما و اکتحال آن مقوی بصر و رافع بیاض رقیق و جرب و سلاق و در نزول آب قائم مقام قدح و چون کرم نمایند و بر موضع عقرب کزیده بمالند تسکین الم آن دهد و چون زیت تازه را بجوشانند تا بنصف رسد بدل عتیق می کردد و آنچه از هفت سال بکذرد بهتر از روغن بلسان یافته اند و هرچند کهنه تر شود قویتر می کردد و کویند تا چهار هزار سال قوت آن باقی می ماند و چون زیت را باهم وزن آن آب بجوشانند تا آب بسوزد و همچنین تجدید کنند تا شصت مرتبه پس آن روغن را چندان بجوشانند تا بنصف رسد بمراتب شتی بهتر از روغن بلسان دانسته اند و از اسرار عجیبه شمرده اند
[زیت الإنفاق]
و آنچه از زیتون نارسیده کیرند آن را زیت الانفاق نامند و بهترین آن آنست که بی لذع و حدت باشد
*طبیعت ان
معتدل و با قوت قابضه و کویند در آخر اول سرد و خشک
*افعال و خواص آن
مسمن بدن و مقوی لثه و دندان و اعضا و موافق معده و صاف کنندۀ اخلاط و مفتح سدد و قاطع عفونت و مانع ادرار عرق و جهت تفتیت حصاه و ادرار بول نافع و مغسول آن موافق درد اعصاب و مواد حاره و نیکو کردن رنک رخسار و کویند چون بیست و دو درم آن را با مثل آن عسل و ثلث آن کندر و روغن شونیز بالمناصفه در حمام سه روز بیاشامند و در ان روز آب سرد نیاشامند از جمیع دردهای بارده و خدر و فالج و امثال آنها نجات یابند و پیران چند ساله را باعث هیجان شهوت باه شود و مجرب دانسته اند و دهن زیتون متعفن یعنی دهنی که از زیتون متعفن کیرند مولد خلط فاسد و بسیار مبخر و مولد حکه مصلح آن شربت بنفشه*و دهن زیتون بری را در سائر افعال و خواص قائم مقام روغن کل سرخ دانسته اند و رادع و مبرد و مانع عرق و حافظ سیاهی موی و انتشار آن و مقوی دندان متحرک و مانع سیلان رطوبات لهاه و قاطع خون لثه است و جمعی مطلق روغن زیتون را در افعال مذکوره نافع می دانند و مخصوص بنوعی دون
ص: 922
4٨٧نوعی نداشته اند و تدهین بدان هر روز مانع پیری و نیکو کنندۀ موی و مانع اسقاط آن و قاطع تعفن اخلاط و تقویت اعضا و زیت رکابی زیت عذب و زیت الانفاق و اهل عراق آن هر دو را زیت رکابی نامند جهت آنکه رکاب بکسر رای مهمله و کاف و الف و بای موحده که نام ابل است و چون از شام آن را بر پشت شتر بار کرده بآنجا می برند لهذا زیت رکابی نامند و آن را زیت فلسطینی نیز نامند و غلط کرده کسی که آن را زیت مغسول دانسته دستور کرفتن روغن زیتون آنست که زیتون را در آفتاب اندازند و یا در ظرفی کرده در تنور کرم کذارند تا پژمرده و نرم کردد پس کوبیده روغن آن را فشرده بکیرند و یا آنکه در آب بجوشانند تا پخته کردد و مالیده صاف کرده آن را باز بجوشانند تا آب بسوزد و روغن بماند اما احتیاط نمایند که روغن نسوزد و آنچه را بر آن نمک مالند و بکذارند تا نرم کردد پس مالیده فشرده دهن آن را بکیرند زبونی است
بفتح زا و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح تای مثناه فوقانیه و الف و رای مهمله بعربی عکر الزیت نامند
*ماهیت
ان
ثفل روغن زیتون است
*طبیعت ان
با اندک حرارت و چون بسیار طبخ دهند خصوص در ظرف مس تا غلیظ کردد و بعد از ان بفشارند و نکاهدارند طبیعت ان در دوم کرم
*افعال و خواص آن
قویتر از حضض است لطوخ آن با شراب و ماء العسل جهت درد دندان و با نقیع تر مس جهت جرب مواشی و دواب نافع و کویند هرچند کهنه تر شود بهتر می کردد و در افعال قویتر و در ابدان مرطوبین مولد قروح و ضماد تازۀ آن با آب جهت درد مفاصل و عرق النسا و نقرس و استسقا و التیام و التحام زخمهای ابدان لاغر خشک نافع است
ص: 923
بضم سین مهمله و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
*ماهیت ان
روغن ثمری است که زیت الهرجان و اهل مغرب اقصی ارجان و ارقان خوانند درخت آن دو نوع است یکی کوچک که بادام کوهی است و بشیرازی بخرک و بعربی لوز البربر نامند و دوم بزرک خاردار و ثمر آن نیز مانند بادام کوچک و روغن ازین کیرند و طعم روغن آن شیرین و خوش بو است و بشیرازی درخت آن را ارجن خوانند و در عراق تنکس و بادام کوهی و خار آن را دواب می خورند
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول تر و کویند خشک است
*افعال و خواص آن
مولد خون صالح و ملطف اخلاط و مدر فضلات و مفتح سدد و جهت امراض سوداوی و بارده مانند جنون و وسواس و فالج و خدر و اورام بارده نافع و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که زیت السودان غیر زیت هرجان است و آن زیتی است که از بلاد سودان آورند
بکسر زای و سکون یا و راء مهمله و فتح بای موحده و الف و جیم معرب زیربای فارسی است
*ماهیت ان
بطریق مذکور در شفاء الاسقام آنست که کوشت را بقدر یکرطل ریزه ریزه کنند و اکر مرغ است از بندبند جدا کرده و با دارچینی و نخود مقشر و روغن کنجد تازه و آب بجوشانند تا پخته کردد و نیم رطل سرکه و ربع رطل جلاب و با شکر سفید و یک اوقیه مغز بادام کوبیده در کلاب شیره کرفته و یک درم کشنیز خشک و بوزن آن عود هندی و سداب و قلیلی زعفران داخل کرده مرتب نمایند و بقول شارح اسباب و علامات آنست که بکیرند پیاز را و بکوبند و یا ورق کنند و کشنیز خشک کوبیده در روغن بادام بریان کنند و آب داخل کرده دو جوش دهند تا پخته کردد پس قلیلی سرکه و شکر سفید و اندک مری و کشنیز و زیرۀ کرمانی در ان داخل نمایند
ص: 924
*طبیعت ان
معتدل مائل بسردی
*افعال و خواص ان
لطیف و موافق امزجۀ اصحا و صفراوی مزاجان و کبد حار و مسکن مرۀ صفرا و حدت اخلاط و مفرح و مقطع بلغم و مفتح سدد و جهت تپهای نائبه و شطر الغب نافع مضر امزجۀ بارده است
4٨٨
*ساج*
بفتح سین و الف و جیم بهندی سال و ساکون نیز نامند
*ماهیت ان
درختیست هندی بقدر درخت چنار و سرخرنک و صلب مائل بسیاهی و کثیر الورق و خشبو و برک آن بزرک و عریض و اندک طولانی و ثمر آن بقدر فوفلی و پستۀ و اندک طولانی و در کوهستان می شود و ثمر آن را جوش داده می خورند
*طبیعت چوب آن
در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت
*افعال و خواص آن
ضماد سائیدۀ آن با آب سرد جهت درد سر حار و تحلیل اورام حاره و دمویه و صفراویه خصوصا با آب اشیای بارده و خوردن نشارۀ آن جهت تسکین تشنکی و التهاب معده و با ماء العسل جهت اخراج صفرا و بلغم و کرم معده قوی الاثر و طلای محرق آنکه بعد از احراق در آب مامیثا و امثال آن اندازند پس سائیده طلا نمایند جهت ورم اجفان و تقویت باصره و حدقه نافع مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال مضر جکر مصلح آن عناب است و پوست آن قابض و زمخت ضماد آن باعث خشونت جلد بدن و روغن ثمر آن غلیظ و خشبو جهت دراز کردن موی و رفع خارش بدن مفید و کویند چون نافۀ مشک را در ان کذارند حافظ بوی آنست و وزن آن را زیاده می سازد*
ص: 925
بفتح سین و الف و فتح دال و الف و واو و راء مهمله و الف و نون معرب از سیاه داران است یعنی سیاهی درختان چه دار بلغت فارسی درخت است و الف و نون برای جمع است و بعربی سواد الحکام نامند بجهت آنکه قسمی مداد از ان ترتیب می دهند و آن را سواد القضاه نیز کویند
*ماهیت ان
چیزی سیاه مائل بسرخی و براق شبیه بشیح و با اندک تلخی و در جوف درختان هند و بلاد حوالی آن بهم می رسد و کویند آنچه از درخت نارجیل بهم می رسد بهتر است و آنچه تحقیق شده از سمت خطا می آورند و بهندی کوی خطائی نامند و صاحب منهاج کوید صمغی است و صاحب جامع کوید چیزیست مانند صمغ که در اندرون بیخ درخت کردکان که مجوف شده باشد یابند و صاحب اختیارات بدیعی کفته چیزیست که در میان درخت بطم کهنه یافت می شود و آن را آب بن نامند و کفته که صاحب جامع از درخت جوز یعنی کردکان تا درخت بطم سهو کرده و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است و بهترین آن آنست که چون آن را بشکنند اندرون آن براق و چون در آب کرم زمانی بخیسانند محلول آن برنک اشقر باشد و طعم آن با اندک تلخی بود
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت محلله
*افعال و خواص ان
رادع اورام حاره و با آب بار تنک قاطع نزف الدم همه اعضا است شربا و ضمادا حابس اسهال دموی و التیام دهندۀ زخمها و با سرکۀ شراب جهت ورم قضیب و انثیان و با شراب جهت تحلیل اورام بارده و محلول دو مثقال آن در آب برک مورد تازه که روغن مورد دو سه مثقال داخل کرده بر مو بمالند جهت تقویت بیخ و منع اسقاط آن و با روغن موردجهت منع ریختن موی مؤثر و بغایت مسود آنست و فرزجۀ آن با سرکه و حقنۀ آن بی سرکه جهت قطع خون حیض و تقویت رحم و رفع اسهال نافع و مداومت خوردن آن مولد سودا مصلح آن شکر مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن دو وزن آن مورد است*
ص: 926
بفتح سین و الف و ذال معجمه و جیم بهندی پترو تیزپات نیز نامند
*ماهیت ان
برک درخت هندیست باریک طولانی از برک بید عریضتر و ضخیم تر و خوش بو و اندک تند طعم و زردرنک و اندک خشن و پنج خط طولانی از طول از بیخ برک آن رسته تا بسر برک رسیده یکی از وسط و دو در کنار برک و دو در ما بین کنار و وسط و خطوط باریک در عرض
4٨٩برک چنانچه در برکهای دیکر اشجار می باشد و درخت آن بلند و بزرک و چوب آن نیز خوش بو و پوست آن شبیه بسلیخه می باشد و بجای سلیخه می فروشند و منبت آن اکثر در کوهستان ها است و در کوهستان سلهت که شمالی و شرقی بنکاله واقع است و درخت آن را از انجا احیانا بمرشد آباد و غیر آن نیز می آورند و کویند در غیر بلاد هند نیز بهم می رسد و لیکن اصل ندارد و قوت آن تا سی سال باقی می ماند و بهترین آن تازۀ تندبو تند طعم آنست که فاسد نشده و شور مزه نباشد و بوی آن شبیه ببوی اسارون و وج و ایرسا بود
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
حافظ ارواح و اخلاط و مفرح و مسمن و محلل ریاح امعا و مصلح حال معده و مقوی احشا و اعضا و مدر بول و حیض و شیر و عرق و جهت وسواس و جنون و وحشت و تقویت حواس و سیلان آب دهان و بدبوئی آنکه از شرکت معده باشد و خفقان و وجع فواد و درد جکر مزمن و امعا و ریاح و استسقا و یرقان و سپرز و تفتیت حصاه و عسر ولادت و اخراج مشیمه و دفع مرۀ سودا و منع داخس و جمیع امراض مقعده و رحم و اکتحال آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت بیاض و سلاق و ظلمت بصر و ناخنه نافع و نکاهداشتن آن همیشه در زیر زبان جهت لکنت زبان و بدبوی دهان که بمشارکت معده باشند مفید و ضماد کوبیدۀ مطبوخ آن در شراب جهت تحلیل اورام اجفان و طلای آن با سرکه جهت رفع بدبوئی زیر بغل و کنج ران و بخور آن جهت رفع عسر ولادت و مشیمه و کذاشتن آن در میان جامه و اقمشه جهت منع کرم زدن آن موثر و در سائر قوی و افعال قریب بسنبل الطیب و از ان ضعیف تر مضر رئه مصلح آن مصطکی و مضر مثانه و مصلح آن شربت به مقدار شربت آن در مطبوخات تا یک مثقال و در معاجین تا نیم مثقال بدل آن دو وزن آن سنبل هندی و کویند سلیخه و یا طالیسفر است
ص: 927
بفتح سین مهمله و الف و ضم کاف عجمی و واو و فتح دال و الف و فتح نون و ها
*ماهیت ان
دوائیست که در جزیرۀ دهناسری و شهرناو و جنک سیلان و مرکی و کده و ملاخا که از جزائر زیرباداند پیدا می شود درخت آن مانند درخت سینبهل که درخت هندیست که از ثمر آن نوع پنبه بهم می رسد و پوست آن بسیار ضخیم و استخوان آن نازک رخو مردمان انجا اولا پوست سخت بالای آن را دور می کنند و آرۀ دندانه داری از چوب ترتیب داده بران درخت می کشند از ان دانها و مانند فتیله نیز چیزی جدا می شود آنها را خشک کرده دانها را می فروشند و فتیله مانند را که کم بهاست بمصرف خود می آورند و بقول دیکر کردیست که در جوف درختی در ان امکنه می شود برمیآید آن را با آب خمیر کرده حبوب بسیار صغار مانند نقل خشخاش می سازند و می فروشند
*طبیعت ان
کرم در دوم و تر در اول
*افعال و خواص آن
مقوی و مبهی و منعظ و مسمن بدن و ملین طبع است و دستور آشامیدن آنست که قدری از ان را با شیر تازه دوشیده مانند شیربرنج طبخ نموده بقند یا نبات شیرین کرده می آشامند و کسی را که شیر موافقت نمی کند یا در بیماریها در آب پخته و با نبات شیرین کرده می خورند مقدار شربت آن از ده مثقال تا بیست مثقال است
بفتح سین و الف و لام و الف و فتح میم و سکون نون و فتح دال و راء مهملتین و الف اسم یونانی نوعی از عطایه است و بترکی بیلانه اغودیرن نامند
ص: 928
*ماهیت ان
حیوانیست شبیه بمار و دست و پا دارد و دستهای آن کوتاه تر از پاها و کردن آن باریک و دم آن کوتاه و بزرکتر و پهن تر از سام ابرص و لون آن ابلق از زردی و سیاهی و بطی الحرکه و اکثر سر و دم آن سیاه می باشد و کویند آتش در ان تاثیر نمی کند و اکر در تنور اندازند آتش تنور افسرده کردد و این اصلی ندارد و نیز کویند چون سنک بر وی زنند کارکر نشود
*طبیعت ان
بغایت کرم و خشک
*افعال و خواص ان
4٩٠یک مثقال آن از سموم قتاله است مانند ذراریح و مسخن و معفن و مقرح جلد و روغنی که در ان مهرا پخته باشند سترندۀ موی و مقرح عضو و چون دست و پای آن را قطع کنند و احشای آن را اخراج نمایند و در عسل چند روز بیندازند مالیدن آن عسل جهت درد مفاصل و اورام بارده نافع و علامات کسی که آن را خورده باشد کزاز و خدر و درد معدۀ شدید و ورم شکم شبیه باستسقا و احتباس بول و ورم زبان و زوال عقل و تبدیل رنک بدن بسیاهی و بنفشی مانند بادنجان و از کزیدن آن نیز همان اعراض طاری کردد و معالجه و تریاق آن علاج و تریاق ذراریح است و لعوق راتینج و علک البطم با میعه و جنطیانا و عسل یا قنه و عسل و آشامیدن طبیخ کمافیطوس و خوردن قریصی که در ان کمافیطوس پخته باشند و خوردن برک سوسن در روغن زیت پخته و مرق ضفادع و مطبوخ با اصل قرصعنه و تریاق آن تخم سلحفاه بری یا بحری در آب شیرین پخته است
ص: 929
بفتح سین و الف و فتح میم و الف و نون
*ماهیت ان
نوعی از بردیست که بفارسی پیرز نامند بسیار نرم و باریک و مائل بزردی و از ان حصیر ترتیب می دهند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
جلوس بر ان باعث فرح و جهت رفع بواسیر نافع و سوختۀ آن قاطع نزف الدم است
بفتح سین و الف و میم و فتح الف و سکون باء موحده و را و صاد مهملتین بشیرازی ماترنک و باصفهانی مالمالی و بهندی چهپکلی و در بنکاله تکتکی نامند
*ماهیت ان
اسم وزغه است و لیکن مصطلح آنست که بری آن را سام ابرص و بلدی را وزغه می نامند که بفارسی چلپاسه و آن کوچکتر از چلپاسه و شبیه بحردون و با نقطها است و سمیت آن بحد سمیت چلپاسه نیست و بهترین آن آنست که در بستانها باشد
*طبیعت هر دو نوع آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
ضماد کوبیدۀ آن بر اعضا جاذب پیکان و خار و رافع ثألیل و نملیه و مسماریه و کذاشتن جکر خشک آن بر دندان کرم خورده مسکن درد آن و طلای خشک آن با روغن زیتون بر سر و غیر آن جهت رویانیدن مو و رفع احتباس بول و چون شکافته بر موضع عقرب کزیده کذارند وجع آن را تسکین دهد و قطور زبل آن و خون و بول آن باندک مشک در احلیل جهت رفع فتق صبیان بسیار مؤثر و همچنین جلوس در طبیخ آن همین اثر دارد و خوردن آن مورث سل و امراض ردیه مصلح آن شربت ریباس و امثال آنست
ص: 930
بفتح سین و باء موحده و جیم در آخر معرب شبه فارسی است و آن را سبق و شوق نیز نامند
*ماهیت ان
سنکی است سیاه و براق و زودشکن و سبک و از بلاد سودان و هند و جبال شام خیزد بهترین آن بسیار سیاه براق صافی رخو آنست
*طبیعت ان
در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
خوردن آن جهت خفقان و کشودن سده و تقویت معده و تفتیت حصاه و یک دانک آن با شراب مقوی باصره و دل و اکتحال محرق مغسول آن با عسل جهت جلای بصر و رفع غشاوۀ رقیق و تقویت قوت باصره بغایت نافع و بدستور میل آن را در چشم کشیدن و پیوسته در ان نکاه کردن مانع نزول آب و مقوی باصرۀ مشایخ و نکاهداشتن آن با خود بطریق انکشتری و غیر آن جهت رفع چشم بدو تعلیق آن بر سر رافع درد سر و نکاهداشتن قطعۀ آنکه بقدر یک مثقال باشد جهت رفع فزع و وحشت آزموده است و کویند چون سورۀ لم یکن بر صفحۀ آن بقلم خفی و سطور دقیقۀ چند نویسند و صاحب لقوه پیوسته در ان نکاه کند و در غیر آن نظر نکند در یک روز لقوۀ آن زائل کردد و از مجربات شمرده اند و ارسطو کوید کسانی که مسمن باشند و در چشم ایشان ضعفی باشد و یا مانند خیالی و یا حبابی و یا مکسی و یا ابری در پیش چشم ایشان آید آئینۀ از ان سازند و اکثر در ان نظر کنند زائل کردد و طلای مسحوق آن
ص: 931
4٩١با آب بر مذاکیر جهت ادرار بول مجرب مضر سپرز مصلح آن آب انجیر و صاحب اختیارات بدیعی دو نوع نوشته که یکی را از دربند قفچاق می آرند و آن آبیست که بمرور ایام منجمد می کردد و نوع دیکر را از جیلان می آورند و این کانی بود و بهترین آن نوع اول است و نوشته که آورده اند که آن بآتش برافروخته می کردد مانند هیزم و بوی آن مانند نفط است
بفتح سین و کسر با و سکون سین مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و الف و نون لغت فارسی است بعربی دبق و بهندی لسوره نامند و معنی سپستان اطباء الکلیه است بجهت شدت نفع آن از برای کلیه و آن را مخاطه مخاطیا نیز نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است و دو نوع می باشد یکی بزرک بقدر آلو و در اندرون متصل بتخم آن لعابی و تخم آن از لحم آن جدا و دوم از ان کوچکتر و تخم آن چسپیده بلحم آن و لعاب این کمتر و شیرین تر از نوع بزرک و هر دو نوع در خوشه می باشد و در پختکی و رسیدکی زرد و بعد از خشکی سیاه رنک و بهترین آن بالیدۀ رسیدۀ تازۀ بحرینی آنست و درخت آن بزرک تا بدو قامت و زیاده بران تا پنج شش قامت و رنک ساق آن سفید و شاخهای آن سبز و برک آن مدور و بزرک و اندک خشن و در بلدان حاره بسیار بهم می رسد و در اکثر بنادر فارس و نواح آن کثیر الوجود
*طبیعت ان
در حرارت و برودت معتدل و در اول تر
ص: 932
*افعال و خواص ان
کذاشتن آن در دهان و فرو بردن آب آن و آشامیدن آب نقیع آن و یا مطبوخ آن جهت تلیین سینه و حلق و اورام آن و خشونت صوت و سرفۀ حار یابس و کرفتکی آواز و تسکین حدت صفرا و عطش و حرقه البول حادث از حدت صفرا و اخراج کرم معده و اسهال محرور المزاج و مواد سوداوی و بلغم شور و اصلاح ادویۀ مسهله و تپهای حارۀ صفراویه و دمویه و بلغم شور و سحج عارض از شرب شراب حاد و از ادویۀ حاده نافع و قلیل الغذا و مولد رطوبات بلغمیه و مزلق آنچه در امعا است خصوصا تحقین به آب مطبوخ آن و ضماد مطبوخ آن در دوشاب جهت کشودن دمل مجرب مقدار شربت آن از سی عدد تا ده مثقال مضعف معده و کویند مضر جکر است مصلح آن در مبرودین برک کل سرخ و در غیر آن عناب بدل آن خطمی است و چون چهار پنج عدد برک نورستۀ آن را ریزه ریزه کرده شب در آب بخیسانند و صبح مالیده صاف کرده بیاشامند جهت جریان منی و قرحۀ احلیل و مثانه که بفارسی سوزنک و بهندی سوزاک نامند نافع و ذرور پوست سوختۀ خشک آن جهت تسکین وجع و زخم بآتش سوخته مفید*
بفتح سین و کسر باء فارسی و سکون یا و ها بلغت فرنکی نام ماهی است
*ماهیت ان
ماهی است که در دریا بهم می رسد استخوان آن بسیار صلب و زرکران بران نقش حلی و زیور کنده در ان نقره و طلا کداخته می ریزند و اطفال بر لوح آن می نویسند و لحم و مغز آن سفید و نرم و پرسوراخ مانند اسفنج و در حوف آن بجای خون آب بسیار سیاهی می باشد و هرکاه ماهی دیکر یا شخصی و صیادی قصد آن می کند از ان آب سیاه قدری در آب می ریزد آب سیاه می کردد به حدی که چیزی در ان نمی نماید و آن ماهی خود می کریزد و چون سیاهی جوف آن را در چراغ افروزند مانند روغن مشتعل کردد و اکر در آن خانه چراغی دیکر نباشد کویند آن خانه پر از کدو بنظر می آید و کویند بیضۀ آن جهت تفتیت سنک مثانه و کلیه و ادرار بول نافع است
ص: 933
بفتح سین و خا و الف و راء مهمله
*ماهیت ان
کیاهی است شبیه باذخر و پرشاخ و تلخ و بدبو
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت صرع و سکته و فالج و تقطیع بلغم لزج و ریاح و تقویت معده و انهضام طعام و تفتیح سدۀ جکر مضر محرورین مصلح آن ربوب ترش مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن یک وزن آن و نیم آن اذخر است
4٩٢
آنچه از فلزات بسوهان جدا کنند که بفارسی براده نامند و آنچه در حین کوفتن از ان ریزد
*فصل السین مع الدال المهمله
بضم سین و فتح دال و الف و باء موحده و بذال معجمه نیز آمده لغت عربی است و بیونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم و بهندی سانول و ساتری و بلغتی زونجی و ببنکالی تتلی نامند
*ماهیت ان
سه نوع است بستانی و بری و جبلی درخت بستانی آن تا بدو ذرع و پرشاخ و برک آن ریزه و بدبو و بسیار سبز کویا بران غباری نشسته و کل آن زرد و تخم آن در غلافی و سه عدد بهم پیوسته مثلث شکل و بهترین آن بستانی سبز تازه تندبو که قریب بدرخت انجیر روئیده باشد
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و تازۀ آن را کرمی و خشکی کمتر تا دوم
*افعال و خواص آن
در کافی از حضرت ابو الحسن هم وارد است که سداب زیاده می کرداند عقل را و از ان حضرت هم و حضرت ابی جعفر هم نیز وارد است که سداب زیاده می کرداند عقل را و توفیر می دهد قوت دماغی را و لیکن آب پشت را متعفن می کرداند و نیز وارد است که جهت وجع کوش نافع است و اطبا کفته اند با تریاقیت و مفتح سدد و محلل ریاح و نفخ و مقوی معده و مشهی طعام و مدر حیض و بول و مخرج فضول بسیار و مجفف منی و مسقط جنین و قاطع باه اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض و غیرها جهت امراض دماغی و عصبانی مانند فالج و رعشه و تشنج امتلائی و اوجاع مفاصل و عرق النسا شربا و ضمادا و جهت سینه و یرقان و طحال و قولنج ریحی و تفتیت حصاه و بواسیر و امراض مقعده و رحم شربا و آشامیدن آب برک طبیخ آن با عسل بقدر دو اوقیه تا سه اوقیه جهت فواق مجرب و با شبت خشک جهت تسکین درد پهلو و سینه و تنکی نفس و سرفۀ مزمن و تسکین مغص و ورم حار رئه و وجع مفاصل و عرق النسا و لرز تپهای بارده و مطبوخ آن در زیت جهت اخراج کرم معده و مطبوخ آن در شراب که شراب بنصف رسیده باشد جهت رفع استسقای لحمی و بدستور ضماد آن با مطبوخ انجیر و بدستور با انجیر و نمک پروردۀ آن و یا با نمک جهت حدت بصر و خائیدن برک آن رافع بوی پیاز و سیر از دهان و قدر قلیل آن مقوی هاضمه و مشهی و جشا آورنده و با انجیر و کردکان جهت سموم مشروبه و سموم هوام و مداومت آن هر روز بقدر یک درم جهت ازالۀ فالج و رعشه و تشنج مجرب و خوردن تخم آن و بدستور حمول آن بعد از جماع مانع آبستنی و مقاوم جمیع سموم مداومت خوردن برک و تخم آن باعث سقوط جنین و همچنین حمول و بخور آن و مداومت بوئیدن آن باعث ضعف بصر و حواس و تاریکی قلب و ضماد برک آن جهت ازالۀ درد کزیدن عقرب و رتیلا و سک دیوانه مفید و مانع حمل و قطور عصارۀ آن در کوش جهت دوی و طنین و ثقل سامعه و قطور آب مطبوخ آن با سرکه در بینی اطفال جهت رفع ام الصبیان و قطع رعاف و بدستور نفوخ برک خشک آن در بینی قطع رعاف نماید و ضماد آن با روغن کل و خل خمر جهت تسکین صداع و با ورق الغار جهت ورم انثیان و با موم و روغن مورد جهت بثور و با شبت و عسل جهت قوبا و شستن عضو بآن و نطرون جهت دفع بهق سفید و اقسام ثآلیل نافع و احتقان آب مطبوخ آن جهت رفع قولنج و چون آن را در روغن زیت طبخ دهند و مثانه را بدان تکمید کنند ادرار بول کند و با خود داشتن آن باعث کریختن حیوانات موذی صاحب شامه است و عصارۀ آن در سائر افعال مانند برک آنست و قطور و اکتحال آن با آب رازیانه و عسل در چشم جهت رفع ضعف آن و باعث حدت نور باصره و چون آن را در پوست انار کرم کنند و در کوش بچکانند جهت تسکین درد آن و طلای محلول آن در سرکه و سفیداب و روغن کل سرخ جهت جمره و نمله و قروح رطبۀ سر و با عسل جهت درد مفاصل و با عسل سعوط آن جهت ام الصبیان اطفال و کویند خوردن آن جهت
ص: 934
4٩٣فالج و رعشه و تشنج نافع و هر روز یک درم آن جهت فواق و آشامیدن و طلا نمودن آن جهت کزیدکی عقرب و مار و رتیلا و سک دیوانه و رفع زهرها و منع آبستنی نافع و مداومت برک آن مضعف باصره و مصدع و مورث شقیقه و محرق اخلاط و منی و مصلح آن سکنجبین و انیسون مقدار شربت آن کبیر السن را سه درم تا سه مثقال و صغیر را یک قیراط تا چهار قیراط بدل آن صعتر است و کویند نعناع و فودنج و کویند سیسنبر و تخم آن را چون بکوبند و یک درم تا دو درم آن را با عسل و یا سکنجبین بیاشامند صرع و کابوس و حدت بصر و فواق ریحی و سردی معده و قولنج ریحی و اکثر سموم را نافع و بدستور آشامیدن آب طبیخ آن و چون در زیت طبخ دهند و مثانه را بدان تکمید نمایند ادرار بول کند و عسر البول را زائل سازد و چون تخم آن را داخل نمیذها کنند باعث خوش بوئی و شدت اسکار و دفع ضرر آن می شود و بزودی از بدن برمی آید و لیکن مورث رطوبت دماغ و صداع و درد سر و ثقل آن می کردد و صمغ بستانی و بری آن بغایت کرم و خشک و کرمی آن کمتر از خشکی آن و غیر ثافیسا است و جهت قرحۀ چشم و تحلیل خنازیر و اورام زیربغل و کش ران و برص و فرزجۀ آن بقدر یک دانک جهت اخراج جنین و مشیمه و ادرار حیض مجرب و روغن سداب که یک جزو آن را با چهار جزو آب و ده جزو روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت استرخا و برودت کرده و مثانه و درد پهلو و کمر و رحم عارض از اختناق آن و تحلیل ریاح و لرز تپها و خوردن آن بقدر نصف اوقیه در حمام جهت رعشه و سعوط یک دانک آن جهت رفع ثقل سامعه و حقنۀ آن جهت مغص و قولنج ریحی و خلطی و حمول آن جهت اخراج جنین و مشیمه و ادرار حیض نافع است
ص: 935
برک آن باریکتر و کم شاخ تر و بدبوتر از بستانیست
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک و دوائیت بران غالب
*افعال و خواص آن
اقرب سموم قتاله است چهار درهم آن کشنده تر از دفلی است بحرارت و سوزش اندرون و رنک رو سرخ کردد و چشمها برآید و بول و غایط بند کردد و مداوات این نیز مانند مداوات آنست و عصارۀ آن باعث رعاف قوی و قتال و چون آن را بر آهن و آبکینه بمالند مانع زنک کرفتن آن و چون در مکان کوسفندان و مرغان بریزند حیوانات موذی نزدیک آن موضع نروند و ضماد برک آن موجب جذب مواد و احراق و موت عضو و ضماد پوست نبات آن با شراب جهت داء الثعلب نافع و اکر مزمن شده باشد با عصاره و اندک بیخ آن با پیه ممزوج نمایند و محرور المزاج را استعمال آن اصلا جائز نیست و مبرود المزاج چون خواهد استعمال نماید باید که بقدر ثلث مقدار بستانی اخذ نماید زیرا که عمل این اضعاف عمل آنست و کویند مباشر جمع طبخ آن را تورم در دست و صورت بهم می رسد با خارش و لهذا مباشر آن اولا باید که اعضای خود را بادهان بارده تدهین نماید پس متوجه کردد
بکسر سین و سکون دال و راء مهملتین بفارسی کنار و بهندی بیر نامند و ثمر آن را بعربی نبق کویند
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد بری آن پرخار و آن را صال نامند و ثمر آن کوچکتر و خوش بو و چاشنی دار بشکل سنجد و بعد از رسیدن سرخ و زردرنک می کردد و بستانی آن کم خار و ثمر آن بزرک تر و لذیذتر و خوشبوتر و شیرین و در شاهجهان آباد و اکبرآباد بسیار خوب و شاداب و باشکال و انواع و بزرک و بالیده تا بقدر آلوچه و زردآلو می شود و وفور بسیار دارد و ارزان است و در بلاد کرم سیر بهم می رسد و بهترین آن بزرک پرکوشت رسیدۀ شاداب زردرنک و یا سرخ رنک آنست که دانۀ آن کوچک باشد و از سدر مراد برک سائیدۀ آنست
ص: 936
*طبیعت ثمر آن
در اول سرد و در دوم خشک و بستانی تازۀ آن سرد و تر و خشک آن سرد و خشک و سردی و تری ترش آن زیاده از شیرین و میخوش آن معتدل و بعضی شیرین آن را در اول کرم دانسته اند
4٩4
*افعال و خواص نارس آن
قابض و لزج و نفاخ و رسیدۀ آن قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و مسهل بعصر و نیم رطل آن مسهل صفرا از معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش رسیدۀ آن مانع صعود بخارات بدماغ و دافع صفرا و تشنکی و آب شیرین آن مفتح سده و کشندۀ کرم معده و امعا و مضر مبرودین مصلح آن سکنجبین و خشک آن قوی القبض و آرد آنکه سویق النبق نامند که کنار رسیده را خشک نمایند و هستۀ آن را برآورده آش نموده عند الحاجه بقدر مطلوب به آب ممزوج کرده اندکی شیرینی و یا با یکی از شربتهای مناسبه بیاشامند و بریان آن بسیار قابض جهت اسهال مراری و قرحۀ امعا و حمیات حاد نافع مضر دماغ مصلح آن در محرور سکنجبین و در مبرود کلقند و مصطکی و آشامیدن شیرۀ مغز دانۀ آن مطفی حرارت حمیات حادۀ دمویه و صفراویه و دقیه و جدری و حصبه و مسکن عطش و مطبوخ دانۀ آن بغایت قابض و ضماد کوبیدۀ آن جهت شکستکی اعضا و تقویت آنها مجرب و طلای مطبوخ آن به حدی که غلیظ کردد جهت سستی اعضا و تقویت آنها و عضلات و سرعت حرکت اطفال مؤثر و ضماد شکوفۀ آن در حمام جهت رفع شری مجرب و کفته اند که چون دانۀ نبق را در کلاب بخیسانند و بکارند از برک و ثمر آن بوی کلاب آید و اکر بعسل آلوده بکارند ثمر آن شیرین شود و اصلی ندارد و برک آنکه سدر باشد ضماد آن و شستن بدن در حمام بدان جهت زخمها و تنقیۀ چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد آن با شراب جهت نضج ورمهای حاره و تحلیل آنها و بتنهائی نیز جهت تحلیل اورام حاره و نضج آنها و بدستور طبیخ تازه و یا خشک آن همین اثر دارد و بتنهائی نیز جهت تحلیل اورام حاره و نضج آنها و نشارۀ چوب آن در آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحۀ امعا و اسهالی که از ضعف معده بهم رسیده باشد و دافع استسقا و سپرز و بدستور حقنۀ آن جهت جراحات امعا و ذرور آن جهت زخمهای حاره مانند جدری و غیره نافع و مقدار شربت آن تا هفت درم و آشامیدن آب مطبوخ ریشه و بیخ آنکه از زمین برآورده اندک پوست آن را خراشیده پاک شسته ریزه ریزه کرده مقدار نیم رطل آن را در آب بسیار جوش دهند تا قوت آن برآید و غلیظ سرخ رنک کردد پس صاف نموده بنوشند جهت تقویت و فربهی بدن و نیکوئی رنک رخسار نافع و غذائیت بسیار دارد و اکثر فقرا و جوکیان هند این را مستعمل دارند و صمغ آن طلاء جهت حزاز نافع است
ص: 937
بکسر سین و فتح را و الف و جیم و الف و لام و ضم قاف و سکون طا و ضم را هر دو مهمله و باء موحده و قطریل نیز نامند
*ماهیت ان
کیاهیست که تر و تازۀ آن در شب مانند چراغ رخشد و این اسم مشتق از دو معنی است یکی از معنی سراج که بفارسی چراغ نامند و دوم از قطرب که کرم کوچکی است بعضی پرنده و بعضی غیر پرنده که در شب می درخشد بفارسی کرم شب تاب و بهندی بهکه جوکنی نامند و نیز قطرب اسم حیوانیست کوچک بقدر مکسی که بر روی آب همیشه حرکت می کند بدون قصد بجانبی و در شب تاریک بالجمله می درخشد و آن اسم دوائیست که بیونانی افینوس نامند بمعنی حدقی و نیز نباتی دیکر که آن را بیونانی خیس نامند و بعضی بر خیری جبلی که کل آن آسمان جونی است و بر کیاه دیکر که آن را بیونانی لوسیماخیوس نامند و بر کیاهی نیز که آن را بلغت مغربی بخیله نامند و در میان کیاه کتان بسیار بهم می رسد و کل آن سرخ مانند ورد احمر و بیخ آن بقدر کردکان و حفاران و فلاحان آن را یافته می خورند و بر یبروج نیز اطلاق می نمایند جهت آنکه در شب بیح آن نورانی و روشن می باشد ما دام که تر و تازه است و لهذا آن را در پارچۀ تر کرده نکاه
4٩5می دارند و نیز بر یبروج الوقار اطلاق می نمایند و یوسف بغدادی آن را یبروج الصنم دانسته و کفته آن را شجر سلیمان بن داؤد علیهما السلام می نامند جهت آنکه حضرت سلیمان عم بآن استعانت می جسته بر همه اعمال خود و همچنین اسکندر رومی و آن درختی شریف بزرک قدر است از قدیم الایام و بیخ آن یبروج الصنم است که بادشاهان تعظیم آن می کنند و در خزاین خود نکاه می دارند و درخت آن شبیه بعلیق است و بتفصیل در ما لا یسع مذکور است و صاحب تحفه حکیم میر محمد مؤمن کفته افینوس است و در حرف الالف مع الفا مذکور شد
ص: 938
*افعال و خواص آن
جهت رفع سموم و کزیدن رتیلا نافع است
*سرخس
بفتح سین و را و سکون خا و سین مهمله اسم فارسی است و بیونانی بطارس و در تنکابن و دیلم جماز و بهندی کیل دارو و بسوره نیز و در بنکاله پنکهراج نامند
*ماهیت ان
بیخی است سیاه رنک مائل بسرخی و پرکره و پر از ریشهای باریک و نر و ماده می باشد نر آن بی ساق و بی ثمر و بی کل بلکه شاخی از بیخ آن می روید بقدر ذرعی و کمتر از ان و بر اطراف آن برکهای مشرف نزدیک بهم شبیه بپرهای بال مرغان و مادۀ آن بی شاخ و منحصر بربک برک مرتفع و تا چهار سال قوت آن باقی می ماند و بهترین آن بزرک سنکین مائل بسیاهی است که مکسوران فستقی رنک باشد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
جالی و مفتح و محلل نفخ و مجفف بیلذع و مفرح و دافع قمل و بخار سوداوی و مسهل اقسام کرم شکم و امعا خصوصا با خربق سفید یا سیاه و با سقمونیا و عسل و بدستور لعوق آن با عسل مخرج مای اصفر و مانع حمل و مسقط جنین و حب القرع است و جهت خفقان عسر العلاج و جراحت کرده و مثانه و عرق النسا و نقرس و درد مفاصل نافع و آشامیدن یک مثقال آن با سه عدد زردۀ تخم مرغ نیم برشت سه روز متوالی جهت رفع کرفتکی اعضا و سقطه و ضربه بغایت مفید و چون از نوع نر آن شش رطل تازۀ نازک را بقدر باقلی ریزه کرده و در دوازده رطل عسل بجوشانند تا مهرا شود و با عسل یک سان کردد و دو صد مثقال بماند و هر روز چهارده مثقال آن را بنوشند جهت رفع درد و رکین مزمن مجرب و ذرور خشک آن جهت جراحت رطبۀ عسره العلاج بغایت آزموده و چهار درم آن با شراب جهت اخراج حب القرع و جنین و سه درم آن جهت اخراج حیات که کرم دراز معده است و شرط استعمال آن آنست که قبل از ان سیر خشک بخورند و برک تازۀ نورستۀ آن ملین طبع و چون چند روز متوالی بیاشامند مواد منتن چشم را بپلک دفع کند و ضماد آن بر هر عضوی موجب اخراج فضول و چون با حنا بر سر طلا نمایند جهت منع نزول آب در چشم نزد ابتدای علامات آن مفید و فرش نمودن برک آن در خانه مانع کیک مضر رئه مصلح آن شیح ارمنی مقدار شربت آن تا ده مثقال بدل آن قنبیل است
ص: 939
بکسر سین و را و سین مهمله در آخر اسم درخت هندی است و کویند که آن را سلطان الاشجار و بفارسی درخت زکریا نامند
*ماهیت ان
درخت هندی است موزون و برک آن بادامی شکل و بی تشریف بعرض انکشت کوچکی و بطول یک و نیم بند انکشت و از برک تمر هندی اندک بزرکتر و بشکل آن و در شاخهای باریک محاذی یکدیکر و متراکم و کل آن شبیه بکل کلاب جامون و خوش بو و رنک آن زرد و بعضی سفید نیز نادر او تخم آن بقدر تخم خیارشنبر و از ان کوچکتر و نازک و در غلافی مانند تخم قرظ اما از غلاف آن بزرکتر و بسیار پهن تر و تازۀ آن نرم و خشک آن بسیار صلب و دیر کوبیده می کردد و طعم مغز خام آن شبیه بطعم نخود خام اما با اندک عفوصت و حدت کمی و پوست درخت آن ضخیم و خشن
*طبیعت ان
سرد و خشک و شاید کرم باشد
*افعال و خواص ان
خوردن برک پختۀ آن جهت رفع شبکوری که آن را بخورند و عصارۀ برک آن را در چشم بچکانند و نیز بخورند و مضمضه به آب مطبوخ پوست درخت آن جهت تقویت لثه و دندان مجرب و چون پوست درخت
4٩6آن را مقدار یکماشه نرم کوفته پیخته روغن کاو تازه مقدار سه چهار توله تا پنج توله را داغ کرده از آتش برکرفته بان ممزوج کرده بخورند و همچنین تا پنج روز یا ده روز و در بین و بعد از ان از نمک و ترشی و بادی و بقول و پیاز و سیر و پنیر و لبنیات و آب سرد و جماع و اعراض نفسانیه و بدنیه پرهیز نمایند جذام و خدر و قروح خبیثه و ساعیه و جرب متقرح و فالج و لقوه و استرخا و اوجاع مفاصل و قوبا و امثال آنها را از امراض دماغیه و عصبانیه نافع و عرق آنکه یک وزن آن را نیمکوفته اما پوست نازک اندرون آن را دور کنند و با چهار پنج وزن آن آب خالص سه چهار شبانه روز بکذارند پس بدستور مقرر عرق کشند و تا بیست و یک روز یا زیاده بحسب حاجت و قدر مرض بنوشند جهت امراض مذکوره نافع و اکر با آن نیم وزن تا یک وزن پوست درخت نیم بسیار کهنه نیز اضافه نمایند بهتر و اقوی است و باید که غذا منحصر بر کوشت طیور لطیفۀ خفیفه مانند دراج و طیهوج و کنجشک و امثال اینها و از حبوب برنج و کندم و از هرکه تور نیز نامند و روغن کاو تازه بسیار باشد و اکر مدت پنج بوم روغن آن را بخورند پرهیز را بعد از ان تا بیست و پنج یوم مرعی دارند و اکر ده روز تا پنجاه یوم و در عرق دو چند ایام شرب آن کافی است و باید که عرق آن را در ظرف روئین نکاهدارند زیرا که ظرف آبکینه را می شکند و ضماد آن جهت یرقان و دمامیل و بثور اورام و حکه و جرب و رفع زهر جانوران سمی و فساد خون و ذرور پوست درخت خشک کردۀ آن جهت التیام زخمها و خشک نمودن آنها هرچند کهنه شده باشند و استشمام کل آن جهت رفع صداع و شقیقه و چون بیخ نوع سفید کل آن را در دهن کیرند امساک منی آورد و تخم آن را چون مقدار یک درم کوفته و پیخته و با نبات دو درم مخلوط نموده با شیر تازه دوشیده چهل درم بنوشند چند روز متوالی و ترشی نخورند جهت غلیظ نمودن منی رقیق شده و رفع سرعت انزال نافع و بتنهائی جهت خنازیر و چون با نمک طبرزد یا آب بسایند و در چشم صاحب بیاض کشند موثر است
ص: 940
بفتح سین و راء و طاء مهمله و الف و نون و فتح نون و سکون ها و کسر را و یاء آخر حروف بفارسی خرچنک و بهندی کیکرا نامند
*ماهیت ان
حیوانیست آبی معروف بهترین آن مادۀ آنست و علامت آن آنست که چون سر سوزنی بر پشت آن فرو برند آبی سفید ظاهر کردد بخلاف نر آن و بهترین آن بزرک نهری آنست که در آبهای شیرین باشد
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص ان
کثیر الغذا و بطئ الهضم و مبهی و با قوت جاذبه و محلله و چون دو سه عدد آن را اطراف قطع نموده و جوف آن را با آب و خاکستر پاک شسته و با آب تطهیر داده با جو مقشر طبخ دهند و صاف نموده بنوشند جهت سل و دق و سرفۀ حار یابس و یبوست اعضا و هزال مفرط حار و محرور المزاجان مجرب و بدستور محرق آن با صمغ عربی و ادویۀ مناسبه همین اثر دارد و جهت بواسیر بغایت نافع و سه اوقیه از آب طبیخ آن با کرفس و رازیانه جهت تفتیت حصاه و ادرار بول حیض و فضلات و مسحوق آن با بادروج جهت سم عقرب و کویند چون این را با بادروج نزد عقرب برند بمیرد و با شراب سفید جهت عسر البول و اخراج حصاه و با شیر الاغ جهت کزیدن رتیلا و عقرب و جانوران سمی دیکر و با عسل جهت عض کلب و غرغرۀ شیرۀ کوبیدۀ آن بقدر یک سکرجه جهت خناق و درد لوزتین سریع الاثر و ضماد تازۀ کوبیدۀ آن جهت جذب سموم و تسکین الم کزیدن عقرب و اخراج پیکان و خار از اعضا و تحلیل اورام حاره نافع و غرغره با آب مطبوخ آن با شبت جهت ملسوع و ضماد محرق آن جهت سرطان پستان آزموده و با عسل جهت بهق و اورام جاسیه و تجفیف قروح نافع و چون چند عدد آن را زنده در دیک مس بی قلعی بسوزانند تا خاکستر شود و هر روز یک ملعقۀ آن را با نه اوقیه آب بنوشند جهت رفع سم سک دیوانه کزیده مجرب اما باید که
ص: 941
4٩٧بر موضع زخم کزیدۀ سک مرهمی از روغن زیتون و سرکه و جاوشیر کذارند و اکر مدتی از کزیدن سک دیوانه کذشته باشد بقدر دو ملعقه هر روز بدهند و کویند شرط احراق آن بجهت این امر وقتی است که آفتاب در اسد باشد و یا مقابلۀ قمر نباشد و شعرای یمانی طلوع نموده باشد و بدستور هرکاه با یک جزو محرق مذکور و نیم جزو جنطیانا و عشر جزو کندر اضافه نموده سه روز یا زیاده بران هر روز سه مثقال با آب سرد بنوشند جهت دفع اذیت سک دیوانه مؤثر و همچنین چون سه مثقال خاکستر مذکور را با یک مثقال و نیم جنطیانا با شراب بنوشند و همچنین با عسل و ضماد خاکستر آن با عسل که باهم طبخ نموده باشند جهت شقاق پا و مقعده و شقاقی که از سرما بهم رسیده باشد و شقاق مادۀ سرطانی نافع و تعلیق چشم آن بر صاحب تپ غب نافع و کویند مضر مثانه و مصلح آن کل قبرسی و کل مختوم است مقدار شربت خام آن پنج مثقال و از سوختۀ آن سه مثقال و دستور احراق آن در دستور احراقات مقدمه و سفوفات و اقراص آن در قرابادین مذکور شد
بفارسی خرچنک دریائی نامند
*ماهیت ان
دو نوع است یکی آنکه ما دام که در دریا است نرم بود چون از دریا برآورند و هوا بدان رسد متحجر کردد و جثۀ آن بقدر سرطان نهری و از ان کوچکتر و صدفی و نرم بود و از سواحل دریای هند و یمن خیزد و دوم شبیه بسرطان نهری نیست و لیکن بسیار سفید و شبیه بخلد است و صیادان ماهی در بلاد دیلم و تنکابن آن را بقلاب نصب نموده بآن صید ماهی می کنند
ص: 942
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص
آن
سوختۀ آن را با چلا و تلطیف زیاده و اکتحال آن جهت قمع رطوباتی که از طبقات چشم ریزد و بجهت تقویت عضلات چشم و روشنائی آن و جرب و ظفره و سلاق و دمعه و ذرور آن جهت قطع نزف الدم جراحت و سنون آن جهت جلای دندان و طلای آن جهت کلف و نمش مفید
*و طبیعت
دوم سرد و تر از اول و محرق آن در خواص ضعیف تر از اول و خوردن آن کشنده است
بفتح سین و ضم را و سکون نون و کسر جیم فارسی و یا لغت هندیست
*ماهیت ان
نباتیست هندی تا بیک ذرع و نیم و ساق آن کره دار و بر سر کره ها شاخها و برکهای سفید و کل ریزه و در بین برکها تخمهای ریزه و سفید اندک پهن و برک نبات آن شبیه ببرک خرفۀ بزرک و از ان نازکتر و بی طعمی غالب
*طبیعت ان
مائل بحرارت و رطوبت
*افعال و خواص ان
خوردن برک مطبوخ آن جهت وجع ظهر و مفاصل و سائر اعضا و بیخ آن با دارفلفل سوده جهت حمیات مرکبه نافع و ضماد برک و نبات آن با کات هندی و اندکی زنجبیل تر جهت التیام زخمهای عسره الاندمال نافع و داخس را نیز مفید
بفتح سین و سکون را و واو اسم فارسی است و بهندی نیز همین و نمال نامند
*ماهیت ان
دو نوع است بری و بستانی بری آنکه جبلی نیز نامند درخت عرعر است و در حرف العین ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بستانی آن درختی است بسیار بلند و عظیم و موزون و برکهای آن بسیار ریزه و خزان نمی کند و ثمر آن کوچک صنوبری شکل شبیه بجوز رومی و آن را جوز السرو نامند و مغزی ندارد و در خامی سبز و صلب و بعد از رسیدن اندک زردرنک و خشبی در جمیع اجزای آن اندک حدت و حرافت و مرارت و عفوصت بسیار و تخم آن سفید زردرنک شبیه بدانۀ عدس و از ان نازکتر
ص: 943
*طبیعت ان
در اول کرم و کویند در حرارت معتدل و در سوم خشک و ثمر آن از سائر اجزا کرم تر و صمغ آن کرم حاد حریف و قریب بصمغ صنوبر و ضعیف تر از ان و رطوبت سائلۀ از ان ضعیف تر از قطران درخت شربین
*افعال و خواص
ان
برک آن قابض و محلل و قاطع نزف الدم و زائل کنندۀ عفونات و بهق و آشامیدن طبیخ آن جهت عسر البول و قروح
4٩٨امعا و سیلان فضول از مثانه و بدستور آشامیدن دو مثقال از برک سائیدۀ آن با نیم مثقال مرمکی جهت تقویت مثانه و رفع بول در فراش و عسر البول مفید و غرغرۀ طبیخ آن جهت درد دندان و قروح لثه و استرخای آن و لعوق آن با عسل جهت سرفۀ کهنه مجرب و مقوی معده و کویند که برک آن مخدر است و آشامیدن ثمر آن با شراب طیب جهت قطع نزف الدم و رفع نفس الانتصاب و منع انصباب فضلات بمعده و قرحۀ امعا نافع و چون ثمر آن را بسایند و بر فتق ضماد کنند جهت منع زیادتی و تحلیل آن نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا و نشارۀ چوب آن جهت منع سیلان فضول و با مرصاف جهت تقویت مثانه و رفع بول در فراش نافع و محرق مغسول برک آن جهت سوختکی آتش و غیر مغسول آن جهت قروح و جروح رطبه ضماد او ذرورا نافع و ضماد برک پختۀ آن در سرکه که با ترمس مخلوط کنند جهت قلع آثار بهق و سفیدی ناخن و با ادویۀ مناسبه و بتنهائی جهت فتق و التیام جراحت و تقویت اعضای مسترخیۀ سست شده و قطع نزف الدم و تجفیف زخمها و تحلیل اورام و رفع اعیا و با آرد جو و آب جهت اورام حارۀ چشم و حمره و نمله و سوختکی آتش و سعوط صمغ آن جهت تنقیۀ رطوبات دماغی و ذرور آن جهت بواسیر الانف و عصارۀ ثمر تازۀ آن نیز جهت بواسیر الانف و بواسیر مقعده و با کلنار جهت قروح رطبۀ سر و سائر قروح بدن و تنقیۀ قروح و سخه و خائیدن آن جهت رفع سیلان آب دهان نافع و چون ثمر و برک آن را با آمله در آب و سرکه طبخ نمایند تا مهرا شود پس با روغن کنجد بجوشانند و ثفل آن را بر موی ضماد نمایند و روغن را طلا کنند جهت سیاه و دراز کردن و حفظ سقوط موی مجرب و بدستور چون بکوبند و با سرکه و حنا کوبیده بسرشند و بر مو ضماد نمایند سیاه و قوی کرداند و تضمید آن با موم و روغن زیتون و عذب جهت تقویت معده نافع و بدل آن بوزن آن انزروت سرخ و نصف آن پوست انار و از خواص آنست که چون ثمر و برک و شاخ آن را در خانه نکاهدارند پشه داخل نشود و اکر بشود آن را بکشد و بدستور دود نمودن آن همین اثر دارد*
ص: 944
بفتح سین و ضم راء مهملتین و خفای ها و سکون نون و کسر جیم فارسی و یا لغت هندیست
*ماهیت ان
نباتی است هندی برک آن شبیه ببرک رطبه و کل آن ریزه و سفید و از ان خردتر و از زمین بسیار بلند نمی شود
*طبیعت
ان
معتدل در حرارت و در اول خشک
*افعال و خواص ان
سعوط یک عدد کل آن با دو عدد فلفل جهت تفتیح سدۀ خیشوم و دفع فضول دماغی و رفع ثقل سر و صداع و رفع جذام مجرب کفته اند و خوردن نبات پختۀ آن بطریق بورانی بی ترشی جهت جبر کسر که تا چهار روز بخورند و برک پخته آن را بر موضع مکسور بندند قائم مقام مومیائی کفته اند*
بفتح سین و سکون را و ضم باء عجمی و خفاء ها و سکون واو و نون و فتح کاف و ها لغت هندیست
*ماهیت ان
نباتیست شاخهای آن باریک و بلند بقدر سه ذرع و برکهای آن باریک و بلند فی الجمله صنوبری الشکل و مزدوج در دو صنف محاذی یکدیکر بر شاخهای باریک و بر هر شاخی پنج شش تا هفت زوج و یک فرد و پائین برکها از بالای آنها باریک تر و پشت برکها اندک خشن و رکهای آن اندک نمایان و اندک صلب در وقت انفصال از وسط رکها کسیخته نمی شود و طعم آن اندک تلخ و کل بعضی سرخ و بعضی سفید و سفید آن کمیاب و تخم آن در غلافی شبیه بغلاف باقلا الا آنکه از ان بسیار باریکتر و کوچکتر در هر غلافی چهار پنج تا شش و تخمهای آن ریزه شبیه بکرده و پوست آن خالدار و مغز آن زرد و تلخ
ص: 945
*طبیعت ان
کرم و تر و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص آن
مفتح و مدر و آشامیدن آن جهت سرفه و تنکی نفس و حمیات سوداویه و امراض جکر و سپرز و کرده و مثانه و دمامیل و بثور و اورام و مسکن عطش و مانع افساد خون و سموم و چون
4٩٩مقدار دو آثار از برک آن و یک آثار از برک بنک خشک نموده بسایند و تا چهل روز هر روز یک کف آن را بخورند بواسیر خونی را بسیار مفید و چون نه ماشۀ آن را با یکماشۀ فلفل سیاه با آب سائیده صاف نموده بنوشند جهت سرطانات نافع و چون چهار ماشه تا نه ماشه آب برک آن را با فلفل سیاه سائیده حب بندند و تا چهارده روز بخورند جهت آتشک که باد فرنک نامند مجرب و چون برک و ساق و بیخ آن را خشک نموده با یکماشۀ فلفل سیاه بسایند و روزی مقدار سه مثقال آن را بیاشامند ادرار بول نماید و انهضام طعام کند و تفریح نفس آورد و اکثر امراض سوداوی را نافع است
حباحب است
نباتیست که تا خشک نشده است در شب می درخشد و کویند یبروج الصنم است و کویند اسمی مشترک است مثل سراج القطرب*
بفتح سین و طا و الف و کسر خا و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم نون و سین مهمله در آخر لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است ما بین کیاه و شجر و شبیه بفراسیون و پربرک و برک آن ریزه و سفید و اندک مزغب و خوش بوئی مائل بکراهیت و شاخهای بسیار سفید رنک از یک بیخ رسته و اما نبات آن از نبات فراسیون بلندتر و برک آن ریزه تر و سفید و شاخهای آن نیز سفید بخلاف فراسیون که زردرنک است و کل آن ریزه مائل بزردی و انبوه و طعم آن تند و تلخ و تیز و منبت آن کوهستانها و زمینهای صلب خشک
ص: 946
*طبیعت ان
در سوم کرم و در آخر اول خشک
*افعال و خواص آن
جهت ازالۀ توحش و خوف و وسواس و مالیخولیا و خفقان بارد و بیخوابی و اوجاع اندرونی حادث از ریاح غلیظۀ بارده و تقویت قلب و نفس و تنقیۀ مره صفرا و ادرار بول و حیض و اخراج مشیمه جهت آنکه مفسد آنست شربا و حمولا و جهت کزیدن سک دیوانه پیش از آنکه از آب بترسد قئ نمودن به آب مطبوخ آن و چون در روغن زیت جوش دهند و در کوش بچکانند جهت تسکین درد دندان و بدستور چون بدان بمالند و بر پشت بخوابند نافع مقدار شربت آن تا یک درم است
بفتح سین و طا و الف و کسر راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است ما بین شجر و کیاه شبیه بعشقه و بر اشجار مجاور خود می پیچد و بتنهائی و جدا نیز می روید و کل آن شبیه ببنفشه و چند عدد متصل بهم مانند خوشه و اندرون کلها زرد و ساق آن سبز مائل بسیاهی و برک آن مانند برک بنفشه و ضخیم و در اصفهان کل عقرب و بفارسی برابران نامند و در باغها بسیار است و آن غیر فاشر ستین است
*طبیعت ان
مرکب القوی
*افعال و خواص آن
رادع اورام حاره و بارده و کل و برک آن را چون بکوبند و بر کزیدکی عقرب و زنبور و رتیلا و سائر هوام ضماد نمایند مجرب است و بدستور آشامیدن آن
ص: 947
بفتح سین و سکون طا و فتح راء مهمله و الف و کسر طا و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و ضم طا و سین مهملتین لغت یونانی است بهندی جل کنبهی نامند
*ماهیت ان
نباتی است که بر روی آب بهم می رسد بی بیخ شبیه به بادرنجبویه و از ان کوچکتر و از نعناع بزرکتر
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص آن
ضماد آن با سرکه جهت منع جراحات و ردع اورام حاره و حمره و جهت حرقه البول و ادرار و حبس خون کرده و التهاب اعضا نافع و در جمیع افعال قریب بطحلب است و در کتب معتبرۀ اطبای فرنک دو نوع نوشته اند یکی برک آن را شبیه ببرک حی العالم و از ان بزرکتر و آشامیدن آن جهت نزف الدم کلیه و مثانه و طلای آن با سرکه مانع جراحات و بجهت حمره بحاء مهمله
5٠٠و اورام بلغمیه و نوع دوم را ذو الف و رد کویند و آن خرنیل است و آن را ذو الالف و رقه نیز نامند و بلاطینی اسطرطس میل قولی یعنی هزار برکی نامند و آن نباتی است بلند بقدر شبری و زیاده بر ان و برک آن شبیه ببرک کمون بری و از ان کوتاه تر و از ساق آن شاخهای خرد رسته و بر سر هریک آنها اکلیلی شبیه باکلیل شبت و با خشونت و کل آن سفید و ریزه و منبت آن زمینهای غیر مزروع معطل
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
جهت حبس الدم بواسیر و نزف الدم جراحات تازه و کهنه و التیام دهندۀ آنها و نواصیر و بدستور ذرور آن مفید است و اهل هند می کویند که چون آن را بسوزانند و نمک آن را بکیرند بدین نحو که آن را بسوزانند تا خاکستر شود و خاکستر آن را در آب حل کنند و آب آن را بجرعلقه بکیرند و طبخ نمایند تا آب بسوزد و نمک بماند و اندکی از ان را بخورند بجهت سعفه یعنی کچلی و جمیع اورام مائی و قیله الماء نافع و مجرب است*
ص: 948
بفتح سین و سکون طا و ضم را و سکون واو و کسر نون و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است ما بین کیاه و شجر که اکثر در کندم زارها می روید و با کندم می رسد و ساق آن باریک و پرکره و بیشاخ و برک آن بقدر انکشت ابهام ما بین استداره و طول و سر برکهای آن باریک و از یکدیکر متباعد و در رنک شبیه ببرک کلم و در آخر ساق آن شعبهای ریزه و بجای ثمرقبها بران شعب رسته و سفید صنوبری شکل و کل آن سفید و زرد و مانند کل یاسمین و تخم آن مانند زیره و بیخ آن دراز و سفید و با اندک تلخی و تندی و خوشبوئی و قویتر از سائر اجزای آن مستعمل و معطس و لهذا آن را بجای کندش استعمال می نمایند و غلط کرده کسی که آن را کندش دانسته بشبهۀ استعمال این بجای آن و فعل این مانند فعل آن و صاحب اختیارات بدیعی بیخ عرطنیثا دانسته و نیست چنین و نیز غیر اذربو است زیرا که آنها همه باسمیت اند بخلاف سطرونیون
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بغایت جالی و تند و محلل قوی و آشامیدن آن با عسل مسهل رطوبت بارده و جهت عسر نفس و امراض جکر و یرقان سدی و ادرار حیض و با جاوشیر و بیخ کبر جهت ورم طحال و ادرار بول و تفتیت حصاه و سعوط آن جهت تنقیۀ دماغ از فضلات و قطور آن در بینی جهت درد دندان و در ادویۀ چشم جهت جلای بصر و تقویت آن و سعوط ربع درهم آن با بیست عدد زیرۀ کرمانی و زیت الانفاق جهت لقوه مجرب دانسته اند و ضماد آن با آرد جو و سرکه جهت جرب متقرح و مطبوخ آن با شراب وارد جو جهت تحلیل اورام حاره و طلای آن جهت رفع بهق و جمیع آثار جلد و با کل ارمنی جهت رفع درد دندان و در فرزجات جهت تنقیۀ رحم مقدار شربت آن تا نیم درم مضر سینه و محرق اخلاط مصلح آن کثیرا است*
ص: 949
بضم سین و سکون عین و دال مهمله بفارسی مشک زمین و در تنکابن استکو و بترکی تپلاق و قرقرون و توبالاغ نیز و بهندی موتهه بضم میم و سکون واو و فتح تاء مثناه فوقانیه و خفای ها و مشکک نیز نامند
*ماهیت ان
بیخی است بعضی مدور طولانی و بعضی طولانی و بعضی مفرطح و انواع می باشد یکی بقدر زیتون و بزرکتر از ان و سیاه و اندرون آن سفید و خوش بو و بهترین آن بزرک بالیده باوصاف مذکوره کوفی بستانی آنست و آنچه در کنار آبها روید و یا در آبها ضعیف و دوم هندیست که اندرون آن سفید نیسب و کوچکتر است از کوفی و یک نوع دیکر هندی شبیه بزنجبیل است و چون آن را بخایند زعفرانی رنک بود و چون این را بر جلد بمالند در ساعت موی آن را بستر دو این نوع باسمیت بود و نوع دیکر آنست که در شیراز در میان ریک و کل زرد می روید و در کنار رودخانه ها نیز و این اکرچه کوچک است اما بهتر از هندیست زیرا که
5٠١اندرون آن بسیار سفید است و خوش بو و برک آن شبیه ببرک کندنا و از ان بلندتر و باریکتر و با صلابت و اندک خشونت
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در اول کرم و در دوم خشک دانسته اند
*افعال و خواص آن
مجفف بیلذع و مدر بول و حیض و مفتت حصاه و مفتح افواه عروق و مخرج عفونات و جهت زیادتی فهم و عقل و صداع بارد و بدبوئی بینی و بواسیر الانف و مقعده و نیکوئی رنک رخسار و خفقان و یرقان و تقویت معده و هاضمه و اعصاب و تحریک باه و اشتهای طعام و قروح معده و طرد ریاح و سم عقرب کزیده شربا و ضمادا مؤثر و چون به آب سائیده و در ظرف سفالی کرده بر روی آتش کذارند تا رطوبت آن منجذب شود پس برداشته هر روز ناشتا قدری از ان را بخورند جهت تقویت معده و رفع سوزش فم معده بسبب بدهضمی و بدبوئی دهان بمشارکت معده نافع و با روغن حبه الخضراء جهت درد کمر و سردی کرده و مثانه و تقطیر البول و تپهای کهنه و قطع قئ و برودت رحم و بهم آوردن فم آن شربا و حمولا و قطور آن جهت کرانی سامعه و سنون آن جهت تقویت دندان و لثه و خوشبوئی دهان و رفع قروح و بدبوئی آن و ذرور آن جهت رویانیدن کوشت بر جراحت مزمنه که بسبب زیادتی رطوبت باشد و جهت دردهای بارد ریحی و بدستور ضماد آن جهت امراض مذکوره و طلای آن با زفت جهت جوشش سر و غسول آن جهت سرخ نمودن کونه و آشامیدن یک اوقیه از شرابی که یک اوقیه از ان در یکرطل شراب جوشانیده باشند جهت رفع اقسام کرم معده و حب القرع مجرب و استعمال آن با بیخ باعث فساد قوه آن مضر حلق و صوت مصلح آن شکر و مضر رئه و مصلح آن انیسون و مداومت آن و زیاده از مقدار شربت خوردن محرق خون و مولد جذام و مصلح آن سه روز در عسل و سرکه خیسانیدن است مقدار شربت آن از یک درم تا دو مثقال بدل آن مثل آن سنبل الطیب و نصف آن مر و ربع آن دارچینی است و چون داخل صابون کنند باعث خوش بوئی آن کردد و زیادتی تنقیه و جلای آن و باعث نیکوئی رنک رخسار است و صنفی از سعد هندی که شبیه بزنجبیل است و ممضوغ آن برنک زعفران طبیعت ان قریب بچهارم کرم و خشک و از جملۀ سموم و محرق و مقرح جلد و دو دانک آن مورث جنون و زیاده از ان کشنده و طلای ان بساعت موی را بسترد و باعث جراحت جلد است
ص: 950
*سعدان
*ماهیت ان
اسم عربی کیاهی است شبیه بکیاه خسک و خاردار و سفیدتر از ان و برک آن از ان نرم تر و ثمر آن مدور و پرخار و تخم آن پهن و اعراب معتقداند که بیخ و ثمر آن مدر بول و قاطع زحیر و اسهال است*
بفتح سین و ضم عین و سکون واو و طاء مهمله آنچه در بینی دمند و مائع باشد بدین نام موسوم است و از اختراعات جالینوس است و عود العطاس را نیز باین نام نامند*
بفتح سین و فا و الف و کسر دال و سکون یا و ضم کاف و سکون سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است که در بیابان و معموره نیز می روید و ساق آن بقدر دو شبر و برک آن مشرف و متفرق و شبیه ببرک شاهتره و از ان بزرکتر و کل آن بزرکتر از اقحوان و وسط آن زرد و بعضی را کل زرد و وسط آن سفید و در طعم مائل بتندی و تلخی و خام و پخته آن ماکول و بعضی آن را پیاز بری دانسته اند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
مقوی معده و مسکن درد کرده و مثانه و مفتح سدۀ احشا و مدر بول و حیض و تریاق سموم و سی مثقال از آب آن با شکر و پنج درم هلیلۀ زرد مسهل اخلاط غلیظه و بدستور دو درهم کل آن با مثل آن هلیله و عسل مسهل قوی است و مضر جکر و مصلح آن کثیرا است
ص: 951
بفتح سین و فا و سکون را و فتح جیم و لام بفارسی به و آبی و بترکی حیوا و بیونانی قودونیامیلا نامند
*ماهیت ان
5٠٢ثمریست معروف و سه صنف می باشد شیرین که آن را به آزاد نامند و ترش محض و ترش و شیرین که بعربی مز بضم میم و تشدید زای معجمه و بفارسی میخوش نامند و کویند چون آن را با درخت کویج پیوند کنند ثمر بیشتر و بهتر آورد و بهترین آن بزرک بالیدۀ نازک شاداب آن است
*طبیعت شیرین آن
در حرارت و برودت قریب باعتدال و کویند مائل بحرارت و در آخر اول تر است
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی دل و دماغ و معده و مسرت افزای روح حیوانی و نفسانی و مدر بول و طلای آب کرم کردۀ آن جهت رفع تهبج اطراف و سوء القنیۀ محرور المزاج مجرب و مبرود المزاج را مضر و جرم آن قابض و مسدد و ترش آن در اول سرد و در دوم خشک افعال و خواص آن در تقویت معدۀ حار قویتر از شیرین آنست و اکثار آن مسهل بعصر خصوصا بعد از غذا و در خلای معده حابس طبع محرور المزاج و عصارۀ آن جهت انتصاب نفس و ربو و نفث الدم و قئ و خمار و تشنکی و تقویت معده و ادرار بول و نزف الدم نافع و مزان معتدل در حرارت و برودت و در دوم خشک افعال و خواص آن قریب بهر دو است و لیکن ثقل این زیاده از ان هر دو و قرشی کفته اکثار این موجب فواق است فی الفور و بوئیدن اقسام آن مفرح و مقوی قوتهای روح حیوانی و نفسانی و قاطع غثیان و خون اعضای باطنی و خوردن آنها خصوصا شیرین جهت تفریح و رفع وسواس و درد سر و نزلات و تقویت کبد و معده و فم آن و رفع ضعف آنها و برانکیختن اشتها و حفظ جنین از اسقاط و بدبوئی دهان و منع بخارات بدماغ و دل و مستی و غثیان و قئ و کسالت و خفقان و یرقان و انصباب مواد بمعده و اسهال و التهاب و درد فم معده که از انصباب مواد محترقه باشد و خواهش کل خوردن و جرم آن مسدد و در مضرتها زیاده از آب آن و مصلح آن مربا نمودن آن است با عسل و مضر احشای ضعیفه و مخشن قصبۀ رئه و مورث رعشه و سرفه و قولنج خصوصا جرم غیر مربای آن و اکثار آن موجب فواق در ساعت و مصلح آن عسل و انیسون و امثال آن و قطور آب آن در احلیل و فرج جهت رفع حرقه البول و جراحات مجاری آن بغایت نافع و چون آن را در زیر آتش کذارند تا بریان کردد به حدی که رنک آن تیره شود و بخورند جهت قطع اسهال مزمن مجرب بتخصیص که در جوف آن بجای به دانه جوزبوا ریزه کرده پر کرده باشند مقدار شربت از آب آن در تداوی تا سی درم و رب به ترش در آخر اول سرد و خشک و قابض و قاطع قئ و اسهال مراری و مانع صعود بخارات بسر و مسکن تشنکی و حرارت و درد معده و امعا که از خلط موجود باشد و مسهل بعصر و با آب برک نعناع جهت منع غثیان و قئ خصوصا صفراوی آن مضر رئه و سعال و رب به شیرین قریب الاعتدال و یبوست در ان غالب و قبض آن کمتر از ترش آن و در جمیع افعال مانند آن و جهت صاحبان احشای ضعیفه انسب از ان مقدار شربت از رب آن هر دو تا بیست درهم و شکوفۀ تازۀ آن معتدل با قوت قابضه و مسکن درد سر و غلیان حرارت و مقوی دماغ و دل و معده و مربای آن جهت تقویت سینه و دل و احشا و خفقان حار و منع صعود ابخره بدماغ مؤثر و ضماد آن و بدستور ضماد جرم ثمر و برک آن جهت اورام حارۀ چشم و سائر اعضا و حبس فضلات از انصباب باعضا و رفع سمیت کزیدکی هوام و نیز تضمید برک آن جهت تجفیف زخمها نافع و زغب و خمل آن یعنی پرزی که بر روی به می باشد بسیار قابض و مضر حلق و صوت و ذرور آن جهت نزف الدم جراحات مفید و روغن به که به را مهرا پختۀ آب آن را افشرده کرفته با دو چندان روغن زیتون جوش نمایند تا روغن خالص بماند طبیعت آن سرد و تر و قابض افعال و خواص آن جهت سبوسۀ سر و نمله و قروح دهان و دوار و طنین و رفع ماندکی و قرحۀ رحم و مجاری بول و منع ادرار عرق و آشامیدن آن جهت صداع حار و نفث الدم و ورم جکر و اسهال مزمن و زحیر حار و قرحۀ امعا و رفع سم ذراریح و دود خشب الصنوبر مفید و
ص: 952
5٠٣حقنه بدان نیز همین اثر دارد و روغنی که از شکوفۀ آن بدستور روغن کل سرخ ترتیب دهند در قوت ضعیف تر از انست و بهدانه یعنی تخم آن در دوم سردتر و با اندک قوت قابضه لعاب آن جهت خشونت حلقوم و حلق و سرفۀ حار و یابس و تسکین حرارت معده و تپها و سوزش زبان و دهان و یبوست آن و در شفاء الاسقام مذکور است که حب سفرجل ملین بغیر قبض است و صاحب ذخیره کفته که به دانه با وجود لعابیت مضر معده نیست و این خاصیت را از لحم به بمجاورت اخذ نموده اند و طلای آن جهت سوختکی آتش و دفع ضرر حرارت آفتاب بغایت نافع و مضغ آن جهت رفع کندی دندانها و مغز آن با غرویت و مبهی محرورین و موافق اعضای تنفس و سرفه و کرفتکی آواز و سل و قرحۀ امعا مقدار شربت آن تا دو مثقال و از لعاب آن تا ده مثقال و مضعف و مرخی معده مصلح آن در محرورین شکر و در مبرودین رازیانه بدل آن بزرقطونا است و طریقۀ مقشر نمودن تخم آن آنست که لعاب آن را تمام بکیرند و آن تخم لعاب کرفته را در پارچۀ کرپاس خشبی بسته بقوت بمالند تا مقشر کردد و جلنجبین سفرجلی و جوارشات سفرجلی و حلوای آن و سکنجبینات سفرجلی و اشربۀ سفرجلی و عرق آن و قرص آن و مربای آن و ململات و معجون آن و میبه در قرابادین ذکر یافت*
بفتح سین و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و سفندیلیون بفتح فا و سکون نون و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر لام و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون نیز آمده لغت یونانی است
ص: 953
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک خیار و برک جاوشیر و ساقهای آن بقدر ذرعی و شبیه بساق رازیانه و کل و تخم آن شبیه بنوع چهارم سیسالیوس و از ان پهن تر و سفیدتر و ثقیل الرائحه و بیخ آن شبیه بترب و منبت آن نی زارها و اماکن رطبه
*طبیعت ان
در دوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن دو مثقال از ثمر آن مفتح و مسهل بلغم و جهت صرع بلغمی و عسر نفس و ربو و درد جکر و یرقان سدی و قولنج و بواسیر و اختناق رحم و قطور آب تازۀ آن جهت تنقیۀ چرک کوش و بخور آن جهت افاقۀ سبات و لیثرغس مزمن و سکته و صداع حادث از مواد غلیظه مؤثر و نطول آن با روغن زیتون نیز همین اثر دارد و ضماد آن جهت صلابت بواسیر و نواصیر و بهتر آنست که بیخ آن را خراشیده و کوفته در سوراخ ناصور پر کنند و ضماد کل آن با شراب جهت منع زیادتی قروح خبیثه و سعی نمله و آشامیدن تخم آن و جلوس در طبیخ آن جهت اختناق رحم نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت از ثمر آن تا دو مثقال و از بیخ آن تا دو درم و جهت یرقان بیخ آن بهتر از ثمر آنست
*فصل السین مع القاف
بفتح سین و سکون قاف و ضم میم و سکون واو و کسر نون و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف بعربی محموده نامند
*ماهیت ان
شیر نباتی است که در کوهستانها و زمینهای سنک لاخ می روید و پر شیر شبیه بلبلاب شاخهای بسیار از یک ساق روئیده بقدر سه چهار ذرع بر روی زمین مفروش و در بعضی امکنه کاهست که راست نیز ایستاده می باشد و بر ظاهر آن رطوبتی چسپنده که بدست می چسپد و برک آن مانند برک لبلاب و نرم تر و سبزتر و باریکتر از ان و کل آن سفید مستدیر و میان تهی و ثقیل الرائحه و بیخ آن سفید بقدر زردک عظیم حجم و کوتاه بسطبری ساعدی و مجوف و بدبو و پر از شیر و طریق اخذ شیر آن آنست که هنکام رسیدکی اطراف بیخ آن را از خاک خالی نموده برکهای جوز بر دور آن فرش می کنند و بیخ آن را شق می نمایند تا شیر آن در ان برکها جمع شود پس صبر می کنند تا منجمد کردد برمیدارند و یا آنکه بیخ آن را می سوزانند تا رطوبت آن برآید و در ان اوراق جمع شود و اکر شاخهای مفروش بر زمین قریب بیخ آن را شق کنند از ان چیزی
ص: 954
5٠4بدست نمی آید و بهترین آن انطاکی و یا جرمغانی آنست که از انطاکیه و یا از جرمغان آورند و صاف و سبک وزن پر سوراخ شبیه باسفنج و زود مفتت کردد و جرامغه در اصل طایفۀ بوده اند از عجم که از انجا نقل بنواح دیار موصل کرده و در انجا وطن ساخته و رنک آن شبیه برنک سریشمی باشد که از پوست کاو می سازند و مائل بکبودی و زردی و سفیدی و محلول آن در آب مانند شیر سفید و چون بر زبان کذارند زبان را بسیار بکزد و کفته اند جرمغانی آن مائل بسیاهی و مستدیر الشکل می باشد و سیاه آن قتال و غیر مستعمل و هرچه بصفات مذکوره نباشد زبون و مصنوع آن را از شیر یتوعات دیکر مانند شیر عشر مخلوط بآرد کرسنه می سازند و قوت مشوی آن تا دو سال و غیر مشوی آن تا سه سال باقی می ماند و بعد از ان قوت مسهلۀ آن مبدل بمدره می کردد و مدر می باشد نه مسهل و بهتر آنست که قرب باستعمال آن را مشوی نمایند و بکار برند نه پیشتر دستور تشویۀ آن آنست که با مصطکی سوده در کیسۀ کرده در جوف سیب و یا به خالی کرده کذارند و سر آن را باز بقطعه از ان سیب و یا به بند کنند و بخمیر کرفته در تنور بر روی آجری و یا ظرف سفالی کذارند تا مشوی کردد پس برآورده در سایه خشک کرده با مصلحات و مقویات آن مانند مصطکی و عود و صمغ عربی و زنجبیل و صبر و بزر جزر و نمک و فلفل و هلیله و عسل و روغن بادام در مبرودین و با کثیرا و صمغ عربی و مغریات دیکر در محرورین استعمال نمایند و ابن تلمیذ سنامکی و انیسون را بهترین مصلحات دانسته و در محرورین عصارۀ کل سرخ و کثیرا و رب به و در مبرودین انیسون و بعضی کفته که سائیدن آن با کل بنفشه نیز اصلاح آنست و یا آنکه در جوف بیضۀ مرغ کذارند و بر ان آب به و سیب بریزند تا پر کردد و سر آن را بسته در خمیر بکیرند و در تنور بر روی آجری بکذارند تا جوش بخورد و مشوی کردد پس برآورده استعمال نمایند و اکر آب به و سیب نباشد جلاب بران ریزند و کفته اند سائیدن آن با بادام مقشر کاسر حدت آنست و بالجمله باید که بدون مقویات معده و مغریات و معینات و مخمرات استعمال ننمایند یعنی باید که با ادویۀ مذکوره و با کل سرخ و انیسون و نشاسته و امثال اینها سرشته استعمال نمایند و باید که مبالغه در سائیدن آن ننمایند زیرا که نرم آن مانند نرم کوبیدۀ تربد بخبل معده می چسپد و عمل آن ضعیف می کردد و نفوذ بسوی محدب کبد می نماید و از جذب بجهت عضو و فضول باز می ماند بلکه باید که اندک جریش باشد و نیز باید که در هوای بسیار کرم و یا بسیار سرد و بلدان حاره و محرور المزاج و ضعیف القلب و ضعیف الاحشا و اطفال استعمال ننمایند
ص: 955
*طبیعت ان
در سوم کرم و در آخر دوم خشک و بعضی در سوم نیز خشک دانسته اند
*افعال و خواص آن
جالی و محلل و مفتح و مسهل صفرا و لزوجات مخلوط بآن و جاذب از اقاصی بدن و مقوی فعل هر مسهلی و بغایت سریع العمل و مدر فضلات و قاتل جنین و مخرج آن و جهت کزیدن عقرب شربا و ضمادا نافع و با هموزن آن تا دو وزن تربد چون با شیر تازه دوشیده ناشتا بنوشند جهت اخراج اقسام کرم معده و امعا مجرب و با لاجورد جهت امراض سوداوی و با زنجبیل و تربد جهت اخراج مواد بلغمی و با کل سرخ جهت تقویت معده و با آب کرفس جهت سرعت خروج آن از معده مقدار شربت آن نیم دانک تا دو دانک و زیاده بر ان مضر دل و معده و کبد و امعا و مورث تشنکی و کرب و غم و رافع اشتها و اکر زن حامله بخورد بار اندازد و بچۀ او را بکشد و زیاده از نیم درم تا یک درم آن کشنده بحدوث امساک اولا و کرب و غثیان و عرق سرد و اسهال مفرط پس اهلاک و مداوای آن قئ فرمودن و خوردن دوغ و سویق سیب و رب ریباس و رب سفرجل و رب سماق و ریختن آب سرد بر سر و نشستن در ان و طلای آن با روغن بادام جهت درد سر و با سرکه جهت صداع ضربانی و صداع مزمن و جهت قوبا نیز و ضماد غیر مشوی آن و بدستور
5٠5طلای آن جهت بهق و برص و نمش و کلف و با روغن زیتون جهت خراجات و بدستور مطبوخ آن با عسل و زیت جهت تحلیل خراجات و عرق النسا و چون در سرکه بپزند و با آرد جو کوبیده سرشته ضماد نمایند جهت وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و جرب متقرح و نیز ضماد پختۀ آن در سرکه بتنهائی جهت جرب متقرح و با زهرۀ کاو و ترمس چون بپزند و بر حوالی ناف بمالند جهت اطلاق نمودن اطفال و ضعیف الاحشا نافع و حمول آن با پشم پاره جهت اخراج جنین و برک آن ضمادا در افعال ضعیف تر از بیخ آن و فرزجۀ آن جهت اخراج جنین و بیخ آن بسیار کرم و محرق و محلل و نطول آب آن با سرکه و روغن کل سرخ جهت درد سر و ضماد آن بتنهائی جهت برص و درد مفاصل و تحلیل اورام و فرزجۀ جمیع اجزای آن قاتل جنین و مخرج آن و بدل سقمونیا یک وزن و نیم آن صبر زرد و نیم وزن آن هلیلۀ زرد و کویند لاغیه است و چون سقمونیا را با کلاب و آب سماق و سفرجل بسایند و قرص سازند و عند الحاجت استعمال نمایند من جمیع الجهات بیغایله است و خوردن بهی که در ان محموده را مشوی کرده باشند با قدری بنفشه جهت جمیع امراض صفراوی و رفع تپها مفید و بی مضرت و دستور مشوی نمودن و جوارشات و معجونات آن در قرابادین مذکور شد
ص: 956
بفتح سین و ضم قاف و سکون واو و ضم لام و سکون واو و فتح قاف و سکون نون و فتح دال و سکون را و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف لغت یونانی است
*ماهیت ان
حیوانی است مانند عنکبوت با پاهای بسیار بری و بحری می باشد و متاخرین آن را ابو سبع و سبعین و متقدمین اربع و اربعین نامیده اند و اربع اربعین طولانی است با پایهای بسیار از قریب بسر آن تا دم درد وصف و اکثر سفید رنک اغبر و اربع اربعین در حرف الالف مع الراء ذکر یافت
*طبیعت ان
حار حاد و از سموم قتاله است
*افعال و خواص آن
در طب خواصی برای آن ننوشته اند و چون بر عضوی از بدن مردم برسد حکه آورد مکر آنکه طلای مطبوخ بحری آن در روغن زیتون سترندۀ مو است
بضم سین و تشدید کاف
*ماهیت ان
بدانکه آن اصلی و غیر اصلی می باشد اصلی آن متخذ از عصارۀ آملۀ رطب است و آن را سک چینی نیز نامند و چون در اکثر بلاد غیر هند آمله بهم نمی رسد و تازۀ آن بدست نمی آید و لهذا از عصارۀ بلح که خرمای نارس است می سازند و هرکاه مشک اضافۀ آن نمایند آن را سک المسک نامند و کاه ادویۀ دیکر نیز بحسب حاجت داخل می نمایند و غیر اصلی آن مرکب از مازو و عصارۀ بلح است و این نوع از رامک است
*طبیعت
ان
در دوم سرد و در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند
ص: 957
*افعال و خواص آن
مفتح و محلل و قاطع نفث الدم و نزف الدم و حابس قئ و بطن حادث از رطوبات و ضعف معده و امعا و حابس طبع اطفال و مقوی اعصاب و قوت ماسکه و اعضای باطنیه و قاطع عرق و رائحۀ نوره و بدبوئی بدن شربا و ضمادا و طلاء مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن رامک است و نسخ آن در قرابادین ذکر یافت
*سک المسک
*ماهیت ان
چون سک اصلی یا غیر اصلی را با قدری مشک بیامیزند باین نام خوانند و اکر در نافۀ مشک کذارند سک الجلود نامند و چون نافه را در آب خیسانیده سک را بآن آب بسرشند سک الماء کویند و چون نافۀ را کوبیده با آن بیامیزند سک اکراس خوانند
*طبیعت اقسام آن
مائل بکرمی
*افعال و خواص آن
قریب برامک و قسمی از سک المسک که از جملۀ طیوب است مولف شفاء الاسقام آن را مقوی احشا دانسته و محلل و مفتح و مبهی و مفرح
5٠6و جهت درد دل و مفاصل و اسهال و نزف حیض نافع صنعت آن آنست که بکیرند ده رطل آب بلح تازه که غورۀ خرما است و با سه رطل مازو سائیده بجوشانند تا قریب بانعقاد رسد از آتش برکرفته از هریک از سنبل الطیب و لسان العصافیر بساسه و برک جوزبوا و قرنفل و قاقلۀ صغار و کبار و عود هندی سی اوقیه و صندل زرد نیم رطل زعفران پنج درم صمغ عربی یک رطل مجموع را نرم سائیده و بآن آب مذکور بسرشند و اقراص سازند و استعمال نمایند
ص: 958
بکسر سین و سکون کاف و فتح باء موحده و الف و جیم معرب سرکه فارسی است
*ماهیت ان
نوع غذائی است که از سرکه ترتیب می دهند
*طبیعت ان
مبرد و مرطب
*افعال و خواص آن
ملطف و مفتح و قاطع بلغم و صفرا و مسکن غلیان خون مضر نحیف البدن و صاحبان علل عصبانی و سوداوی و سرفه و سحج و قولنج و ضعف معده و مثانه و رحم و درد مفاصل و مضر شارب ادویۀ مسهله مصلح آن حلویات و پالوده صنعت آن آنست که بکیرند کوشت را و بحد وسط ریزه ریزه کرده و اکر مرغ باشد از بندها جدا کرده نیم پخته و پیاز و زردک و کندنا را چند جوشی داده نزوجت آن را کرفته با آب سرد بشویند و با کوشت و سرکه و ادویۀ خوش بو بقدر حاجت مهرا پخته با عسل و با شکر چاشنی داده و قدری زعفران در آخر اضافه کرده از دیک برآورند و تناول نمایند*
بفتح سین و سکون کاف و کسر بای موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح نون و جیم معرب اسکبینه فارسی است و بیونانی ساغافیون و بهندی کندل نامند
*ماهیت ان
صمغ نباتی است در شکل شبیه بخیار و بهترین آن صافی بیرون سرخ و یا زرد و اندرون سفید با رطوبت ظاهر است که بوی آن ما بین بوی حلتیت و قنه و حریف باشد و از ماه که اسم موضعی است قریب باصفهان آورده باشند و کویند قنه چون کهنه شود مستحیل بسکبینج می کردد و فرق میان ایشان رنک اندرون سکبینج سفید است بخلاف قنه و این صمغ را از نزدیک برک آن می کیرند بزدن تیغ بر ساق آن و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند و کفته اند دو نوع می باشد و هر دو جیداند
ص: 959
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و بعضی خشکی آن را در دوم دانسته اند و این اصح است
*افعال و خواص آن
مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و قولنج و اورام صلبه و طحال و غیر اینها و مسهل ماء اصفر و بلغم غلیظ و لزج و جاذب آن از عمق بدن و مفاصل که بآنها چسپیده باشند و با قوت تریاقیه و مصلح ادویۀ مسهله و مانع نکایت آنها و قاطع فضول غلیظۀ سینه و رئه و مسکن درد آن و درد مفاصل و ظهر و ورکین و طحال و نقرس و مغص و قاتل اقسام کرم معده و جنین و مخرج آن و مدر بول و حیض اعضاء الراس آشامیدن آن جهت امراض باردۀ بلغمیۀ و اعصاب و برودت آنها و صداع بارد و صرع و فالج که حس و حرکت در ان زائل شده باشد و جهت اوجاع مفاصل و سعوط آن جهت صداع و صرع بارد بلغمی اعضاء الصدر و النفض و الحمیات و غیرها آشامیدن آن جهت تنقیۀ صدر و استسقا و اسهال ماء اصفر و اخراج سنک کرده و مثانه و حمیات بلغمیه و سوداویۀ دائره و قولنج بلغمی و ریحی و بواسیر و ریاح آن و برودت کبد و امعا و مقعده و رحم و تحلیل خنازیر و تقویت باه و بدستور ضماد و حمول و حقنه و بخور آن بحسب هر مرض از امراض مذکوره و آشامیدن یک دانک آن تا نیم درم و تا یک درم جهت اصلاح ادویۀ مسهله و منع اذیت آنها ز اعضا و با شراب جهت نهش عقرب و هوام قتاله و با عسل جهت تقویت باه و قولنج و ادرار طمث و اخراج جنین العین اکتحال آن بهترین ادویه است از برای نزول آب در چشم و ظلمت حادث از اخلاط غلیظه و با سرکه جهت شعیره و استنشاق رائحۀ آن با سرکه جهت صرع و غشی عارض از اختناق رحم و بدستور بخور آن و فرزجۀ آلودۀ آن بپشم پاره جهت
ص: 960
5٠٧رفع احتباس حیض و احتقان آن جهت بواسیر و دفع ریاح آن و تقویت باه و وجع ورک و ظهر و ضماد آن با سرکه جهت جذب خار و پیکان از اعضا و تعقد عصب و بواسیر و عرق النسا و التیام عضل مقطوع و تحلیل خنازیر و سلعه و ازالۀ آثار جلد و کزیدکی عقرب و هوام دیکر نافع و دستور حل آن مانند حل حلتیت است در روغن بادام تلخ و یا آب کندنا و با سداب و با نان کرم که در جوف آن کذارند تا آنکه نرم کردد و استعمال آن مبرودین را نافع و مضر محرورین و مورث اورام باطنی و مشتعل حرارت غریزی و مضر مثانه و کرده و مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یکدرهم بدل آن قنه و کویند در رفع سموم راتیانج است
بضم سین و فتح کاف مشدده و راء مهمله بفارسی شکر بشین معجمه و بهندی بلغت اشلوک سرکرا و شکر سرخ مائل بسیاهی را بوره و بلغت معروف بنکاله شکر سفید را چینی و بهندی کهاند و شکرتری و بوره و شکر سرخ مائل زعفرانی را کندوره و سرخ مائل بسیاهی راکر نامند
*ماهیت ان
عصارۀ نیشکر است و آن شبیه به نی است و لیکن غیر مجوف و شاداب و سفید و سرخ می باشد منبت آن اکثر بلاد هند و مصر و چین و بتاویه و در خوزستان در عمان نیز و شکر سفید از سفید آن و سرخ از سرخ آن بعمل می آورند بدین نحو که قصب آن را کرفته مقشر نموده آب آن را کرفته بچرخ و یا بکوبیدن و آن آب را طبخ می نمایند تا منعقد کردد و در بعضی اماکن قصب آن خوب و نرم و نازک و بلند و در بعضی اماکن سخت و کم آب می شود و شکر سفید را چون به آب حل کنند و خوب تصفیه نمایند بطبخ و داخل نمودن شیر و یا سفیدۀ بیضۀ مرغ و منعقد سازند در قالب شیشه و یا غبر آن و در ان چوبهای باریک تراشیده کذارند و یا بریسمان ریزند و بکذارند تا منعقد کردد و مره بعد اخری یعنی هر مرتبه آنچه از شیرۀ آن انعقاد نیافته باشد باز بقوام آورده در ان قالب ریزند تا هر مقدار که خواهند تا آنکه قالب پر کردد آن را سکر سلیمانی و بفارسی نبات نامند و اکر در تصفیۀ آن زیاده مبالغه نمایند و کمال تصفیه آنست که عند الطبخ و جوش دیکر چرک و کف بر سر نیاورد و در قالب شیشه ریزند آن را نبات قراری و سنجری خوانند و اکر بعد از تصفیه با شیر در حین انعقاد بر ان کف شیر یا سفیدۀ بیضۀ مرغ زنند و بکفچه بسیار برهم زنند تا منعقد کردد و بریسمان کشند آن را فانیز خزائی و سنجری کویند و اکر آن را بکفچه و یا بچوبی خوب برهمزنند که کف برآورد و آن را بر روی پارچۀ کرپاس پاکی اندکی نم کرده و یا بر روی بوریای تر کرده از کفچه اندک اندک جدا جدا بریزند که حبابی شکل و جوف آنها متخلخل باشد آن را فانیذ و بهندی بتاسه نامند و اکر بران کف سفیدۀ بیضۀ مرغ و یا کف شیر زنند و نیز از معجون سازی برهمزنند که خوب سفید کردد و از آتش برکرفته آن را اقراص و یا قلمهای باریک سازند و مقدار بند انکشتی ببرند و بکذارند تا سرد و بسته کردد آن را فانیذ و نیز بفارسی شکرپنیر نامند و اکر آن را بعد از تصفیه بنحو مذکور و قرب انعقاد برداشته بدست خوب بکشند تا تار بندد و مکرر چنین کنند در بین کشیدن هر دفعه بتختۀ پاکیزه و یا بوتد چوبی بزنند تا خوب سفید کردد پس اقراص سازند آن را ناطف نامند و اکر بران کنجد مقشر بریان کرده بپاشند آن را ناطف سمسمی و بفارسی حلوای کنجد و بهندی ریوری خوانند و اکر در ان مغز بادام و پسته و یا کردکان بریان داخل نمایند آن را حلوای مغزی کویند و اکر آن را مانند کیسو ببافند بفارسی کیسک نامند و بعضی در حلوای مغزی ربع وزن شکر عسل نیز داخل می نمایند برای زیادتی شکنندکی آن و اکر در تصفیۀ شکر مبالغه زیاده نمایند و چون بحد انعقاد رسد در قالبهای صنوبری شکل که بطرف باریک آن سوراخی باشد ریزند و مدتی بکذارند که خوب منعقد و خشک کردد و رطوبت و چرک آن از ان سوراخ تراوش نماید آن را فانیذ سنجری و بفارسی قند سفید نامند و اکر در قالب مستطیل که در هر دو طرف آن متساوی باشد ریزند آن را
ص: 961
5٠٨قلم نامند و اکر آن قند را باز صاف نمایند و بدستور باز منعقد سازند در ان قالبهای صنوبری و یا طولانی و یا مدور آن را ابلوج و بفارسی قند مکرر و بهندی اوله یعنی مانند دانۀ تکرک نامند و بعضی آن را طبرزد کویند بعضی کفته اند که اکر در طبخ آن بقدر عشر وزن شکر سفید شیر تازه دوشیده در ان ریزند و صاف کرده بقوام آورند و در قالب ریزند آن را طبرزد نامند و از شکر سرخ بعد از تصفیه بطریق مزبور نبات و قند و ناطف و غیرها نیز می سازند و لیکن بلذت و لطافت شکر سفید نیست
*طبیعت سفید آن
در دوم کرم و در اول خشک و آب نیشکر تازه در دوم کرم و در اول تر و شکر سرخ در آخر دوم کرم و در آخر اول خشک و سلیمانی در آخر اول کرم و در اول تر و طبرزد و نبات قریب باعتدال و هرچند زیاده آن را تصفیه نمایند حلاوت و حرارت آن کمتر و معتدل تر می کردد و لطیف ترین همه اقسام قند مکرر پس نبات قراری پس قند پس نبات است و همچنین و هرچند شکر کهنه تر کردد بهتر می شود و بر یبوست آن می افزاید
*افعال و خواص آن
ملین طبع و حلق و سینه و شش و جالی رطوبات آن و سریع النفوذ بعمق بدن و جهت تقویت اراواح و قوی و کبد و تحلیل ریاح امعا و تقویت باه و تولید خون صالح و استحکام اعصاب و عظام و منع پیری و رفع خلط سوداوی و امراض آن و در تغذیۀ مرضی سریع الاثر و آشامیدن یک اوقیۀ آن با آب کرم و روغن بادام شیرین جهت بحه الصوت و تسکین قولنج و باد و مثل آن روغن کاو یعنی ده اوقیه که نیم کرم باشد جهت رفع وجع ناف و سدۀ جوف و تنقیۀ زنان نفساء و بجهت عسر البول مجرب و خوردن نبات در روزی بمقدار یک اوقیه که یک حب یک حب بدفعات در دهان کیرند تا آب شود جهت رفع سرفه و خشونت صوت و سینه و درد آن و ارتعاش و خفقان که حادث از جماع باشد نافع و با آب کرم جهت بحه الصوت عارض از نزلات و مداومت آن جهت ازالۀ سرفه و آشامید جلاب آن با کلاب و آب سرد جهت ابتدای حمیات محترقه و بدستور جلاب آن مطیب بکلاب و یا غیر مطیب با آب سرد و یا نیم کرم جهت اغذیۀ مرضی در ابتدا بقدر حاجت هرکاه حاد باشد نافع جهت آنکه جالی است و با کرۀ تازه جلای آن زیاده و منقی قروح و سخه و حک و خاریدن اجفان بنبات و قلم دمشقی و ابلوج صلب جهت رفع جرب آن و جلای بیاض و لحم زائد و با مروارید و سرکین سوسمار جهت سلاق و جرب مجرب و ضماد آن با کبریت و قطران و سندروس و نوشادر جهت رفع قوبا و برص و سائر آثار قریب العهد و ذرور آن جهت حبس خون عضو مقطوع و مجروح و بردن کوشت زائد فاسد جراحات و رویانیدن کوشت تازۀ صالح و بخور اقسام آن خصوص نبات جهت رفع زکام و تفتیح سدۀ مصفاه بغایت مؤثر المضار مضر صاحبان سل و اسهال و مغص و صفراوی مزاجان و مولد خون صفراوی خصوص که در هنکام کرسنکی مفرط تناول نمایند و محدث صداع در مرطوبین هنکام غلبۀ بلغم و رطوبات بر مزاج و مولد بلغم بتخصیص که با روغن و یا ترشی استعمال کنند و اقسام کهنۀ آن مفسد اخلاط و محرق خون مصلح آن بادام و شیر تازه دوشیده و ترشیها و آب انارین و سفرجل و طباشیر و کاهو و امثال اینها بدل آن در تقویت باه و تلیین و ترطیب بوزن آن ترنجبین و یا کز انکبین و یا شیر تازه دوشیده و در تسکین قولنج عسل مقدار شربت آن تا سی درم و نبات و طبرزد از برای محرور المزاج و قلم سلیمانی و متعصر مطبوخ بدون سفید کردن که اندک سرخ رنک باشد برای مبرود المزاج و کسانی که در ابدان ایشان اخلاط غلیظه باشد بهتر و آب تازۀ نی شکر در اول کرم و در آخر آن تر جهت تلیین طبع و حلق و سینه و شش و جلای رطوبت آن و جهت سرفه و احتباس بول و قرحه نافع و مولد خون معتدل و مورث نفخ و نزول آب در خصیه اکثار آن و مکیدن آن ناشتا جالی معده و بعد انهضام طعام ملین طبع و اخراج کنندۀ ثقل بآسانی و بالای طعام مولد
ص: 962
5٠٩بلغم و نفخ و قراقر و نقوع آن در کلاب جلای آن زیاده و چون آب معصور آن را چند جوش خفیفی داده نیمکرم بیاشامند جهت سرفۀ بارد و تصفیۀ صوت و صمغی که مانند نمک بر نیشکر ظاهر می کردد جهت جلای باصره نافع
عشر بضم عین مهمله و فتح شین معجمه و راء مهمله بفارسی خرک و بهندی آک نامند
*ماهیت ان
شبنمی است که بر درخت عشر در بلاد خراسان منعقد می کردد شبیه بقطعهای نمک سفید و آن را یمانی نامند و آنچه سیاه رنک باشد حجازی کویند و ثمر آنکه مسمی بخرقع است بهترین آن یمانی است که اولا ذایقۀ آن شیرین با قبص باشد پس احساس بتلخی شود و شبه نموده کسی که آن را شکر تیغال دانسته و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول و ابن تلمیذ معتدل و الطف از شکر دانسته و بعضی معتدل مائل بحرارت و حجازی آن کرم تر از یمانی
*افعال و خواص اقسام ان
مفتح و مقوی جکر و رئه و جالی و ملین طبع و آلات تنفس و جهت سرفۀ بارد و قرحۀ شش و درد سینه و جکر و معده و کرده و مثانه نافع و معطش نیست مانند شیرینیهای دیکر جهت آنکه حلاوت آن کم است و با شیر شتر جهت استسقا و با شیر کوسفند جهت سعال بهتر از دهن فاوندی و مداومت آن هر روز بقدر یک اوقیه تا یک ماه با آب نیمکرم جهت ربو و ضیق النفس از مجربات شمرده اند و اکتحال آن جهت قوت باصره و حلای بیاض نافع مصدع محرورین مصلح آن روغن بادام بدل آن بعضی شکر تیغال کفته اند مقدار شربت آن یک اوقیه و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که کیسوس بن مابس کوید که سکر العشری که از درخت نوع عشری که برک آن شبیه ببرک کز و کل آن سفید و ثمر آن مثل نخود و مائل بسرخی است می کرفته اند با وجود شیرینی قدر دو مثقال از ان در سه روز قاتل بوده و در خزائن ملوک ضبط اقسام سکر العشر ازین جهت می شده مؤلف کوید بالفعل سکر العشر وجود ندارد و از ان بجز نامی اثری نیست و ماهیت و مزاج و افعال و خواص درخت آن در حرف العین ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
ص: 963
بفتح سین و فتح کاف و سکون را و فتح جیم و ها
*ماهیت ان
امین الدوله کفته نباتی است برک آن شبیه ببرک مورد و در وسط آن خاتمی شبیه بچشم و بحی العالم کبیر شباهتی دارد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و
خواص آن
مسهل سودا است و جهت صلابت سپرز نافع مولف تذکره حب الشوک دانسته*
بفتح سین و ضم کاف و فتح واو و ها
*ماهیت ان
نام درختی است که در بلاد هند و بنکاله بسیار بهم می رسد و بسیار عظیم و بلند می کردد و چوب آن را در ان بلاد در عمارات بکار می برند و می کویند که درخت آن چون کهنه شود پوست آن را از ان جدا کنند و در زیر پوست آن رال که آن را قیقهر و قنقهر نیز نامند برمیآید چنانچه کافور که می کویند از زیر پوست درخت کهنۀ کافور و در جوف درخت آن نیز در حین بریدن و تخته کردن برمی آید
بفتح سین و لام و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و تاء مثناه فوقانیه لغت هندی است
*ماهیت ان
نوع مومیائی است که در بعض جبال هند و دکهن و صوبۀ بهار و غیرها از شکافهای کوه مانند مومیائی تراوش کرده برمیآید و منجمد می کردد و انواع می باشد اکثر آن سیاه کمرنک ناصاف و خالص و غیر خالص و خالص آن چنان است که مذکور شد و غیر خالص آن آنست که می کویند نوع میمون که روی آن سیاه و دم دراز که بهندی آن را لنکور و هنومان نیز نامند آن را می خورد و بمجرد خوردن شکم آن جاری می شود و بر سنکها نجاست می کند آن را نامقیدان برداشته بجای سلاجیت خالص
ص: 964
5١٠می فروشند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
با تریاقیت و جهت دفع فساد اخلاط خصوص خون و بلغم و ضیق النفس و دق شیخوخت و بواسیر بادی و خونی و جریان منی و سیلان بول و ضعف باه و تفتیت سنک مثانه و استسقا و زردی بدن و جذام و اورام و تقویت باه و جمیع اعضا و قوی و ارواح و دفع بعض سموم ضعیفه نافع دانسته اند
بضم سین و فتح لام و الف و فتح حا مهمله و ها و بفتح سین نیز کفته اند
*ماهیت ان
بول بز نر کوهی است که در کوه مسمی بسلاحه در هنکام هیجان مستی بر روی سنکها می کند و منجمد می کردد و آن سیاه مانند قیر می باشد و در ولایت دیلم شوره از ان ترتیب می دهند و بسیار قویتر از بارود است
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال
و خواص آن
مسهل اخلاط سوخته و آشامیدن یک درم آن هر روز با سکنجبین تا چهل روز باعث شفای جذام مستحکم دانسته اند اکرچه بحد ریختن اطراف رسیده باشد و طلای آن جهت کشودن اورام و دمل و رفع آثار جلد موثر و مستعمل صاف کردۀ سفید آن و طریقۀ تصفیۀ آن در مقدمه مذکور شد و غیر صافی آن سیاه شبیه بزفت خاک آلود است
بضم سین و سکون لام و تاء مثناه فوقانیه و بکسر سین نیز آمده بفارسی جو برهنه و بزابلی جو کندم و بهندی آت جو بمد الف و کسر تاء مثناه فوقانیه و فتح جیم و واو نامند
ص: 965
*ماهیت ان
نوعی از جو است و کوچکتر از ان و متوسط میان جو و کندم و مانند کندم مقشر می کردد و سرخ و سفید می باشد و کیاه آن یک ساق باریک دارد و مضر دواب نیست مانند کندم که مضر است
*طبیعت ان
کرم و خشک و کفته اند که در اول کرم و در دوم تر است
*افعال و خواص
آن
تناول مطبوخ آن با شیر مسمن بدن و مولد پیه کرده و حریرۀ آن با روغن زیتون و یا کرۀ بسیار جهت مالیخولیا و هذیان و تنقیۀ سینه و کرده و مثانه و رفع سرفۀ شدید و نان کرم آن ملین طبع بعصر و مولد خلط صالح و چون یک روز بران بکذرد دیرهضم و مولد نفخ و ریح می کردد مضر معده مصلح آن رازیانه و چربیها و شیرینیها و ضماد آن محلل اورام و رافع طحال و کلف و نمش و جلوس در طبیخ آن مسکن درد بواسیر و شستن بشره به آب طبیخ آن منقی آن است
بفتح سین و سکون لام و خا بفارسی پوست مار و بهندی سانپ کی کیچلی نامند
*ماهیت ان
پوستی ست که مار در ایام بهار می اندازد و بهترین آن پوست مار نر است و آن غلیظتر و سیاه مائل بزردی و براق می باشد بخلاف از ماده که سفیدرنک نازک است
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم و در سوم بعضی خشک کفته اند
*افعال و
خواص آن
خوردن یک درم ریزه کردۀ آن با دو درم آرد جو که خمیر کرده مانند نان ساخته در زیر سنکریزه کرم کرده پخته باشند جهت بواسیر ظاهری و باطنی مجرب دانسته اند و بدستور یک درم آن با سه عدد خرما که در سه روز بنوشند جهت منع خروج ثآلیل و سقوط آن مؤثر و با زجاج مکلس جهت ریزانیدن سنک مثانه بغایت سریع الاثر و مضمضه بسرکۀ که در ان جوشانیده باشند جهت رفع درد دندان و لثه و قروح آن و قطور روغن زیتونی که در ان جوشانیده و یا در افتاب مدتی کذاشته باشند در کوش جهت تسکین درد آن و رفع سیلان مواد آن و جهت جرب و دمعه و استرخای اجفان و انتشار احداب و سلاق و تقویت و حدت باصره و شقاق مقعده و بدستور قطور مطبوخ آن با شراب جهت تسکین درد کوش و مضمضۀ آن جهت تسکین درد دندان و همچنین مضمضۀ مطبوخ آن با برک کبر و قیروطی مصنوع از روغن زیتونی که در ان جوشانیده باشند جهت وجع شقاق لب و مقعده و ضماد سوختۀ آن با نوشادر جهت بهق و برص و رفع اثار جلد و طلای سوختۀ آن با روغن زیتون و با شراب جهت رویانیدن موی داء الثعلب مجرب و بخور آن جهت کریزانیدن هوام و
ص: 966
5١١اخراج جنین میت و مشیمه در ساعت و مجفف قروح رطبه و بالخاصیه بستن آن بر ورک زنان در حین زادن باعث تسهیل ولادت و خوردن آن مظلم بصر و باعث تقشر جلد شبیه بپوست مار مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن تا یک درم است
بضم سین و فتح لام و سکون حاء مهمله و فتح فا و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی کشف و سنک پشت و بشیرازی لاک پشت و بترکی تسباغه و بهندی کچهوا نامند و بزرک نهری را در بغداد و نواح آن رقا کویند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف بری و بحری و نهری می باشد
*طبیعت بحری و نهری آن
در دوم کرم و در اول تر و بری آن کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی باه و کمر و کباب آن حابس حیض و با جند بیدستر جهت تحلیل ریاح غلیظه و التیام فتق قریب العهد و آشامیدن خون سلحفاه بحری بقدر سه مثقال با شراب و یک دانک انفحۀ ارنب و نیم درم زیرۀ کرمانی سفید در هر ماه جهت کزیدن هوام خصوص ضفدع اجامی که بیونانی قورونورفس نامند نافع و ضماد آن محلل اورام و خون بری آن شربا جهت صرع و تشنج نافع و چون آن را با آرد جو و عسل حب سازند بقدر فلفلی و صبح و شام یک حب ناشتا فرو برند جهت صرع بیعدیل و طلای آن بر دست و پا جهت درد مفاصل و نقرس با تکرار عمل نافع و احتقان بدان با جند بیدستر جهت تشنج مفید و طلای زهرۀ آن جهت تحلیل و خوانیق و قروح خبیثۀ دهان اطفال و مالیدن آن بر بینی مصروع و بدستور سعوط آن و قطور آن در بینی جهت صرع و اکتحال زهرۀ مجفف آن با عسل جهت نزول آب در چشم و بیاض و دمعه نافع و چون بشکافند شکم بری را و آنچه در شکم آنست برآورند بعد ذبح و بسوزانند تا سفید کردد و با روغن کاو سائیده بر پارچۀ کرپاسی مالیده بر سرطان متقرح کذارند جهت تنقیۀ چرک و التحام و منع آن از عود بیعدیل و بجهت زوال زخمهای دیکر و سوختکی آتش نافع و بیضۀ آن بقدر فلفلی با حریره های موافق جهت قطع سرفۀ مزمن اطفال و طلای آن با عشر وزن آن رازیانه جهت ورم انثیان بیعدیل و با شیر مرضعۀ جهت دردها و باد خصیه اطفال و بدستور چون در روغن بجوشانند و طلا کنند و پیه آن جهت تشنج و کزاز و جلوس در طبیخ سلحفاه و بدستور طبیخ زهرۀ آن جهت فتق اطفال و کوشت آن نیز جهت تشنج و کزاز و تقویت ظهر و بدن و باه و انعاظ و زیادتی منی و ضماد کاسۀ سوختۀ آن با روغن کل و روغن تخم مرغ و روغن کنجد جهت رویانیدن موی سر مجرب و طلای سوختۀ مجموع آنکه بحد سفیدی رسیده باشد با روغن کاو و غیر آن جهت سرطان متقرح بی نظیر و با سفیدی تخم مرغ جهت شقاق مقعده و سائر اعضا خصوص شقاق پاها و ذرور آن جهت زخمهای عسره العلاج و اکر با آن خاکستر بقدر عشر آن فلفل داخل کنند و با عسل بسرشند و صبح ناشتا و شام بقدر یک ملعقه که چهار مثقال است بیاشامند جهت لهث که کرفتکی نفس و برآمدن زبان است از شدت تعب و جهت سل و ربو نافع و اکتحال استخوان نرم سائیدۀ خام و یا سوختۀ آن جهت کور نمودن هر کرا خواهند کور نمایند بدون الم نافع و خون نوع بحری آن جهت رفع سموم شربا و بخور استخوان تحتانی آن جهت رفع تپها و منع سحر و آب بر سر ریختن از کاسۀ فوقانی آن جهت رفع بستن مباشرت زنان بغایت موثر نوشته اند و کویند چون کشف را در مکانی دفن کنند منع باریدن تکرک از ان مکان می کند و مجرب مضر امعا مصلح آن عسل مقدار شربت از سوختۀ آن یک درم و از تخم آن یک قیراط و از خون آن سه قیراط است
ص: 967
بفتح سین و سکون لام و فتح دال مهمله و الف و کسر نون و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت نبطی است و در مصر سدیان نامند
*ماهیت ان
درختی است قریب بدرخت بید منبت آن بیت المقدس در خرابها و و بلندی درخت آن تا سه کز و برک آن شبیه بدرخت غرب و سرخ رنک و کل آن سرخ و تخم شبیه بشاهدانه و با شیرینی و قبض
5١٢
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن برک و تخم آن جهت تنقیۀ قصبۀ رئه و تصفیۀ صوت و رفع خشونت آن و بجهت رفع سموم حیوانی خصوصا افعی بهترین ادویه است و نطول برک آن محلل اورام*
بکسر سین و سکون لام و قاف بفارسی چغندر نامند
*ماهیت ان
دو نوع است یکی بزرک سرخ تیره و شیرین و برک آن پهن تر و آن را سلق اسود نامند و دوم کلابی رنک مائل بزردی و شیرینی این کمتر و برک آن ریزه نازک زردرنک و ساق این باریک فی الجمله شبیه باسفناج و این را سلق ابیض کویند بهترین آن شیرین بیریشۀ آن است و سفید آن در مدوا بهتر از سرخ آن
*طبیعت ان
مرکب القوی با حرارت در اول و یبوست و بورقیت و قوت قابضه و رطوبت مائیه فضلیه و سیاه آن با قوت قابضه و سفید آن با جالیه و محلله
*افعال و خواص آن
جالی و محلل و مفتح و مقطع بلغم و مبرد و مطفی و جرم آن حابس طبع و قلیل الغذا و نفاخ و تلیین و مائیت آن زیاده و بهترین اجزای آن آب برک آن است و ساقهای برک آن بهتر از بیخ آن و از طبخ بورقیت آن زائل می کردد و خوردن پختۀ آن بطریق تغذی جهت رعشه و تحریک شهوت جماع خصوص آنچه ساق آن سرخ باشد و با سرکه و خردل جهت تفتیح سدۀ طحال و تحلیل ورم آن مؤثر و جهت درد کرده و مثانه و امراض مقعده و آب برک آن با ادویۀ مسهله معین بر اخراج بلغم و جهت اوجاع مفاصل و نقرس نافع و سعوط آب بیخ آن با عسل جهت تنقیۀ فضول دماغی و با زهره کلنک جهت لقوه و صداع و شقیقه و رعشه و درد دندان و حمره عین حادث از اخلاط لزجه بشرط ادمان بر آن نافع و بدستور آب برک آن و قطور نیم کرم آن با روغن بادام و با عسل جهت درد کوش و غسول و نطول طبیخ برک و بیخ آن جهت خراز و نخالۀ سر و قمل و صیبان که بفارسی رشک نامند و اوجاع مفاصل و نقرس مفید و ضماد آب برک نیمکرم آن با بورۀ ارمنی جهت رفع بهق و داء الثعلب و تهبج پشت پا و استسقا و سائر اورام خصوص سفید آن و حقنه به آب آن و با آب طبیخ آن جهت اخراج ثفل و سحج و بروز مقعده و کذاشتن دست و پا در آب مطبوخ برک آن نیم کرم مکرر و یا ریختن آن آب بر آن جهت رفع شقاق عارض از سرما مجرب و طلای برک پختۀ آن بعد سرد شدن جهت سوختکی آتش و آب جوش و حمره که باد سرخ نامند و قیروطی معمول از آب برک کوبیدۀ آن جهت تسکین اوجاع اورام و رفع کلف و ضماد برک خام آن جهت بهق و داء الثعلب و قروح خبیثه و سعفه و مفاصل و با عسل جهت قوبا و ثآلیل و با حنا جهت رویانیدن موی و نکوئی آن و با روغن بادام جهت تلیین اورام و خوردن آن با خردل و آبکامه مسکن قولنج و ریاح غلیظه مضر معده و اکثار آن مغثی و محرق خون و مورث قولنج و مغص و مصلح آن پختن آن با عدس است و استعمال خردل و آبکامه و یا آب غوره و یا شراب اترج و کویند چون آب آن را در سرکه ریزند آن را خمر کرداند بعد از چهار ساعت و در خمر سرکه بعد از دو ساعت
ص: 968
بفتح سین و سکون لام و فتح واو و یا آخر حروف بهندی لوا کویند
*ماهیت ان
اکثر اطبا آن را سمانی دانسته اند و بغدادی غیر آن کفته که از طیور آبی است و در کنار آبها می باشد رنک پروبال آن اندک شباهتی بسمانی دارد و پاهای آن درازتر از سمانی است و حکیم میر محمد مومن در تحفه المومنین نوشته ظاهرا که آنچه را بترکی یلوه و در تنکابن لسه بال نامند عبارت از ان باشد چه آن ارجنس سمانی است که بترکی بیلدرچین کویند و در مکان بی آب نمی باشد و از کثرت باران بسیار و از عدم باران کم می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک کرمی آن زیاده از خشکی
*افعال و خواص ان
بهترین از طیور آبی است و سریع الانحدار از معده و محرک باه و مورث تشنکی و محرک حکه و بثور
5١٣اکثار آن مکرب و مصلح آن طبخ آن با حموضات و ادهان پختۀ آن بهتر از کباب آن است زیرا که کباب آن با سهوکت و بطی النزول است از معده و در هند چهار قسم می شود و هریک بنامی مشهور و یکی را پنسل بفتح باء عجمی و سکون نون و ضم سین مهمله و لام و دوم را کورک بفتح کاف و سکون واو و کسر راء مهمله و سکون کاف و سوم را پوندک بضم باء فارسی و سکون واو مجهول و خفای نون و فتح دال مهملۀ هندی و سکون کاف و چهارم را در بهر بفتح دال و سکون راء مهملتین و فتح باء موحده و خفای ها و سکون راء مهمله نامند و بزعم اطبای اهل هند اول کرم و تر است و دافع سودا و مانع فساد آن و دوم خشک و سوم سرد و قلیل الغذا و دیرهضم و چهارم سرد و تر و دافع امراض حادث از خون فاسد و در سلوی که بر بنی اسرائیل نازل می شد اختلاف است و در کتب تفاسیر بتفصیل مذکور است
ص: 969
بفتح سین و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح خاء معجمه و ها بیونانی اسلیوس و بهندی تج نامند
*ماهیت ان
کفته اند که پوست شاخهای درختی است مانند لولهای تنک سوراخ و منبت آن هند و عمان است و برک آن شبیه ببرک سوسن کبود و ساق آن غلیظ و پوست آن سطبر و هفت قسم می باشد یکی زرد غلیظ و خوش بو دوم سرخ برنک بیخ مرجان و صفایحی و خوش بو سوم سفید مائل بزردی و بی رایحه چهارم ما بین سرخی و سیاهی و رقیق پنجم رقیق کبود و در خوش بوئی شبیه بکل سرخ ششم شبیه بقسط و غیر براق هفتم رقیق و بسیار سیاه و بدبوی و کویند از درخت دارچینی بهم می رسد و آن مستحیل بدارچینی می شود و آنچه بتحقیق پیوسته قول اخیر اقرب بصواب است و آن پوست درخت نوعی دارچینی است که در غیر سیلان و نواح قریب بدان بهم می رسد و هرچند دورتر می شود از سیلان زبونتر و کم بوتر بلکه مائل ببدبوئی می شود و در دارچینی نیز اشاره بدان نموده شده و بهترین آن سرخرنک ضخیم خوشبوی تند طعم املس آن است که با قبوضت باشد و زبان را بکزد و تلخ و کریه الرایحه نباشد
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و در سوم نیز کفته اند و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند
*افعال و خواص آن
ملطف و مسخن و منضج و محلل ریاح و اورام باردۀ احشا و مقطع اخلاط و مقوی اعضا و معده و کبد و مدر بول و حیض و فضلات و مخرج جنین و حصاه و جهت حدت بصر و تقویت آن اکتحالا و جهت منع نزلات و زکام و سرفه و ربو و درد حجاب و معده و رحم و تنقیۀ رحم و ریاح آن و تپهای نوبه و دفع سمیت ادویۀ سمیه و زهر افعی و جهت خوش بوئی رحم شربا و ضمادا و بخورا و فرزجه نافع و ضماد آن بر پیشانی جهت منع نزلات و صداع بارد و با اصل السوس و ادویۀ صدریۀ سمیه جهت امراض صدریۀ مذکوره و اخراج بلغم و چرک از ان و بدستور بخور آن با عسل جهت بثور لبنیه و جلوس در طبیخ آن و بدستور بخور آن جهت تضیق و انضمام فم رحم مؤثر مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن دارچینی و قرفه الطیب مضر کرده مصلح آن کثیرا و مضر امعا و مصلح آن آب سپستان و کثیرا است
ص: 970
بضم سین و فتح لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح میم و الف و کسر نون و یاء نسبت و سلمانی نیز آمده و بفارسی داراشکنه و در مصر دواء الشعث و بهندی کسنالکه و راستینا نیز نامند
*ماهیت ان
چیزی است مصنوع از زیبق و سم الفار که زیبق یکرطل و سم الفار که رهج نیز نامند یک اوقیه که بعد از سحق بلیغ تصعید نموده باشند بهترین آن تازۀ سفید سنکین آن است
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک و سم قاتل
*افعال و خواص آن
داخل مراهم می نمایند و دافع کوشت زائد است و خوردن آن مهلک مداوای آن خوردن شیر تازه دوشیده و امراق دسمه و قئ کردن پی درپی
5١4تا صحت یابد و از علامات کسی که آن را خورده باشد دوران سر و اغما و بیهوشی و غثیان و قئ است و اعراض و مداوای آن مانند اعراض و مداوای زنجفر و زیبق و سم الفار خورده است
بضم و بفتح سین نیز آمده و فتح میم و الف و قاف آن را سماقیل و طمطم و تمتم نیز و بهندی تترک و تمانیر و تنزیک نیز و یونانیان و عرب آن را درد باغت جلود مستعمل دارند و لهذا آن را سماق الدباغین نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است بقدر عدس و بعضی بزرکتر و بعضی کوچکتر و پهن تر از ان و در خوشه مانند خوشۀ حبه الخضراء و بر بالای آن پوستی طعم آن ترش و با قبوضت و مستعمل پوست آن است که کرد بالای سماق باشد و درخت آن بقدر درخت انار و بزرک تر از ان و برک آن بلند و اندک سرخ رنک و مزغب و اطراف آن مشرف مانند آره و دو نوع می باشد بستانی و جبلی و در بلاد سردسیر بهم می رسد و بهترین آن سرخ رنک پر کرد و ترش خوش طعم آن است که قبض آن کمتر باشد و ترشی آن زیاده و تخم آن کوچک و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
ص: 971
*طبیعت ان
سرد و خشک در دوم و جبلی آن در سوم خشک و برودت برک آن کمتر از دانۀ آن
*افعال و خواص آن
قابض و رادع و مقوی و مدبغ معده و احشا و مانع انصباب صفرا بمعده و امعا و قئ و غثیان و ذرب و اسهال مراری و مزمن و ذوسنطاریا و نفث الدم و نزف الدم و کثرت بول و آشامیدن سائیدۀ آن یعنی سویق آن با آب سرد قاطع سیلان خون از فوق و تحت و نیم کوفتۀ آن با زیره با آب سرد جهت قئ عنیف و کسی که همیشه قئ کند و طعام در معدۀ او نماند مجرب و مهیج اشتهای طعام محرور المزاج و با زردۀ تخم مرغ و کشنیز خشک قاطع اسهال و لحومی و با زردۀ تخم مرغی که در ان پخته شود نیز قابض و مانع اسهال است و مرغ و دراج بهتر و قوی تر است و با شراب قابض جهت اسهال و نزف الدم رحم و تقلیل کثرت بول و قوت قبض بریان آن زیاده و لیکن قوت کسر عادیه و حدت صفرای آن ضعیف تر است مضر معده و جکر بارد مصلح آن مصطکی و انیسون و طبخ آن با بادنجان مقدار شربت آن پنج درم بدل آن سرکه و اقاقیا است و سفوف کردیکه بروی آن است که آن را تراب سماق نامند بسیار قابض و با اندک تلخی است جهت قطع اسهال مزمن و سیلان رطوبات سفید از رحم و سنون آن جهت تقویت و استحکام لثه و قلاع خبیثه و درد دندان کرم خورده و بدستور مضمضۀ نقوع سماق در آب و چون کرد آن را پاک کرده در آب بخیسانند و در چشم بچکانند جهت ابتدای رمد و خصوصا با قدری کثیرا و چون یک اوقیۀ آن را در نیم رطل آب بجوشانند تا آنکه قوت آن در آب برآید پس خرقه را بدان تر کرده بر چشم اندازند و تکمید بدان کنند جهت جرب اکال و سلاق و تسکین حدت آن و بدستور تکمید پیشانی بدان جهت قطع رعاف مجرب و جهت جرب و دمعه و سلاق و حکه و منع بروز آبله در ان و قطور آن در کوش جهت منع سیلان چرک از ان و بروز آبله در ان و نطول آب طبیخ آن مانع ورم ضربه و صدمه و وثی و ضماد آن با آب جهت منع ورم قحف و سائر اعضا و مواضع ضربه و زوال آثار خدشه و قروح ساعیه و با عسل جهت جلای خشونت اجفان و بازقال چوب بلوط جهت بواسیر مفید و چون آن را با برک و چوب و شاخها در آب بجوشانند تا بقوام عسل رسد در جمیع افعال مانند حضض و بجهت امراض جفن و تحلیل ورم چشم و سائر اورام و نمله و قروح رطبه و شهدیه و فساد لثه و کلف و داخس و نزف رحم نافع و طبیخ برک آن مسود موی و حقنه بطبیخ آن جهت قرحۀ امعا و ذوسنطاریا و سحج مفید و چون برک آن را مهرا پخته آب آن را کرفته منعقد سازند در ردع و تبرید خصوص ردع مواد از چشم مانند اقاقیا است و طلای محلول آن
ص: 972
5١5به آب بارتنک جهت قروح خبیثه و ضماد آن بر سر و فقرات ظهر و بیخ قضیب جهت سلس البول و استرخای اعضا و ضماد برک آن بر معدۀ اطفال رافع اسهال و مقوی احشا و کویند که از خواص آن است که چون در صوفی سرخ رنک بندند و در موضع نزف الدم ببندند قطع آن نماید و صمغ درخت آن شدید الیبس و با اجزای حاره و بارده و رادعه و محلله است و جهت حدت بصر و امراض جفن و التصاق جراحات و تسکین درد دندان کرم خورده کذاشتن بران مفید و جوارش سماق و حب و سفوف و شیاف آن در قرابادین مذکور شد
کفته اند مازوی ریزه دانۀ کوهی است و جمعی برک سماق دانسته اند و دباغان بآن جلود رقیقه را دباغت می نمایند
*طبیعت ان
بسیار بارد و قابض است
*افعال و خواص ان
در جمیع افعال مانند سماق است و قبض این بیشتر
بضم سین و فتح میم و الف و کسر نون و یا در مازندران ورده و در دیلم و شم بضم واو و شین معجمه و میم و بعربی قتیل الرعد نامند جهت آنکه کفته اند که چون آواز رعد بشنود می میرد و اصلی ندارد و کویند غذای آن اکثر خربق است و اصلی ندارد و خائف و جبون ترین طیور است و بهندی آن را بتیر نامند
*ماهیت ان
از طیور معروفه و غیر سلوی است و چهار نوع می باشد یکی بزرک و آن را بهندی کهاکس و کرچه کویند و دوم از ان کوچک و آن را الوه و سوم از ان کوچکتر و در کردن آن طوقی سیاه منقط بنقطهای سفید و این را بهندی چنک و کودو و چهارم از همه کوچکتر و رنک آن زرد و سرخ بهم آمیخته و این را بهندی توره نامند
ص: 973
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص
ان
کوشت آن کثیر الغذا و مسمن بدن و نرم کنندۀ بشره و مدر بول و مفتت حصاه و جهت وجع مفاصل بارد نافع و بالخاصیه مورث رقت قلب خصوصا دل آن و مبهی و مهیج باه زنان و پختۀ آن بهتر از کباب آن است و اکثار آن مورث صداع و کزاز و تشنج و تمدد و مصلح آن در آب شیرین و روغن کنجد و یا بادام جوشانیدن و با روغن بادام و یا روغنهای دیکر و آب انار ترش بفانیذ شیرین کرده خوردن و خوردن بیضۀ آن مورث فصاحت تکلم اطفال قبل از وقت و ضماد شق کردۀ آن جاذب سم هوام و لعوق زهرۀ آن بقدر حبۀ با عسل هر روز جهت صرع بیعدیل و قطور خون آن در کوش جهت تسکین درد آن و در چشم جهت جلای آثار و رفع بیاض و طلای سرکین آن جهت کلف و نمش و بخور پر آن رافع تپها است و امین الدوله از خواص آن بیان نموده که یک عدد آن را بتمامی چون مشوی نمایند که چیزی از ان طرح نشود تناول آن باعث شفای سک دیوانه کزیده می شود
بفتح سین و سکون میم و کسر سین مهمله و میم و مشهور بکسر هر دو سین است بلغت حبشه جلجلان و بفارسی کنجد و بهندی تل بکسر تاء مثناه فوقانیه نامند
*ماهیت ان
معروف است و بهترین آن سفید تازه چرب بالیدۀ آن است قوت آن تا دو سال باقی می ماند و در اکثر بلاد خبازان مقشر آن را بر روی نان می پاشند و حلوائیان از ان حلوا می سازند و روغن آنکه دهن الحل بحاء مهمله نامند معمول و معروف و در اکثر ادهان و مراهم داخل است و در بعضی حلاوی نیز داخل می کنند زود متغیر و متکرج و فاسد نمی کردد بسبب لزوجت و غلظتی که دارد و بزر روغن ناکرفتۀ آن خصوص که مقشر نکرده باشند دیرتر و مقشر آن زودتر فاسد می کردد
ص: 974
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و تر و با رطوبت لزجه و در دوم کرم و تر نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
مغری و مفتح و صالح الکیموس قلیل الغذا و مسمن بدن و ملین صوت و خشونت حلق
5١6بسبب غرویتی که دارد و مصلح اخلاط سوخته و مواد سوداویه و ملین امعا و مقعده و محلل اورام حاره و آشامیدن آن با شراب جهت کزیدن عقرب و افعی و با هموزن آن شکر و خشخاش و نصف آن مغز بادام مقشر و عشر آن بیخ ابیض که هر روز از مجموع آن یک اوقیه تناول نمایند جهت فربه نمودن بدن و تقویت باه مجرب و مولد پیه کرده و شیرۀ کوبیدۀ آن با نبات جهت رفع سوزش معده و مری و ترش شدن رطوبت معدۀ سوداوی و حرقت و لذع ادویۀ مشروبه و خلط حاد و شرب شراب و جهت تلیین معده و امعا و دفع سنک کرده بشرط مداومت بران مدتی نافع و خوردن دو درم آن با یک درم کردکان سوخته جهت قطع خون بواسیر مجرب و آشامیدن آب طبیخ آن با نخود مدر حیض و مسقط جنین و چون دو اوقیۀ آب طبیخ آن را با شراب و نقیع مویز یک اوقیه و نیم روغن کنجد و نیم اوقیه انیسون ناشتا بنوشند جهت رفع خارش دموی و بلغمی و درشتی جلد و شقاق مجرب دانسته اند و با فانیذ انفع و بدستور با نقیع صبر و زبیب و لعوق آن جهت سرفه و امراض سینه و قروح شش نافع و با بزر کتان جهت تقویت باه و ازدیاد منی و آشامیدن سائیدۀ آن با شراب جهت رفع قولنج و قولون و کزیدن مار شاخدار المضار بطئ الهضم و مصلح آن بریان نمودن و با عسل و یا مری خوردن باعث سرعت انحدار آن است و بدستور با قشر آن و مورث بدبوئی دهان خصوص که از ان در بین دندانها بماند و مصدع و مصلح آن عسل مقدار شربت آن پنج درم بدل آن تخم کتان و ضماد آن محلل اورام و ملین جلد بدن و رافع آثار سیاهی و وشم اخضر و سطبری عصب و قولنج و قولون و کزیدن مار شاخدار و سوختکی آتش و بعد سوختکی بزودی مانع آبله و تسکین وجع و الم آن و نطول آب برک آن باعث درازی موی و سیاهی آن و رافع جوش سوداوی سر و ضماد مطبوخ آن با شراب جهت تحلیل ورم چشم و ضربان آن نافع و بیخ آن را چون در آب بجوشانند و سر و مو را بآن بشویند باعث درازی و سیاهی موی و رافع نموست و ابریۀ آن است و روغن آن را اکواز کنجد غیر مقشر بریان بکیرند آن را دهن الحل نامند بفتح حای مهمله و تشدید لام و لزوجت این زیاده است و اکر از مقشر بریان اخذ نمایند لزوجت آن کمتر و چون آن را نرم بکوبند و با آب بدست خوب بزنند تا کرم شود و روغن آن جدا کردد بردارند رطوبت آن غالب و آنچه سائیده در آب جوش دهند تا روغن حاصل کردد آن را طبیخ نامند و سائیده و یا کوبیدۀ آن را بدون استخراج روغن رهشی نامند که بفارسی ارده کویند و در حرف الرا مذکور شد
ص: 975
*طبیعت روغن ان
در دوم کرم و تر و تا هفت سال قوت آن باقی می ماند
*افعال و خواص
روغن ان
آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه مفتح و ملین و مرطب و مسمن و رافع احتراقات حادث از خلط حاد و ضیق النفس و سعال یابس و قرحۀ رئه و تشنج یابس قویتر از کنجد و در حرقه البول مانند کنجد و در مزورهای مرضی بعد از دهن لوز و فستق نافع ترین ادهان و قطور جوشانیدۀ آن با فلفل سفید و مصطکی جهت کشودن سدۀ کوش و طلای آن با سفیدۀ تخم مرغ جهت تحلیل سلابات و اورام چشم و غیر آن و با روغن زیتون و زردۀ تخم مرغ جهت رفع ورم چشم و با بزر قطونا جهت خشونت و خارش بدن و سوختکی آتش و جراحتی که از نوره بهم رسیده باشد و مالیدن قیروطی آن بر صورت جهت نیکوئی و صفا و براقی و نرمی آن مفید و بدستور از کنجد و جلوس در ان جهت اکثر امراض یبسی مانند تشنج و غیر آن و همچنین تدهین بدان مکرر انداختن پارچۀ تر کرده بدان بر عضو و یا اعضا و بدستور تدهین آن جهت زخم جدری و سوختکی آتش نافع مضر سوداوی مزاج و بطئ الهضم و مرخی معده و مفسد دماغ ضعیف و قریب الاستحاله بصفرا مصلح آن جوشانیدن آن با پیاز و یا با اندک خمیر و آشامیدن آن با آب لیمو و آبکامه و امثال آن و یا بعد از ان مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن روغن
5١٧بادام شیرین است و جوارش سمسم و حلوا و سفوف آن در قرابادین مذکور شد و عصارۀ نبات آن جهت ازالۀ ابریه موثر است
ص: 976
بفتح سین و سکون میم و ضم قاف و سکون واو و ضم طاء مهمله مشاله و نون
*در ماهیت ان
اختلاف است بعضی حی العالم دانسته ونچنین است و بغدادی و غیر آن نوشته اند که بلغت یونانی نام کیاهی است و دو نوع می باشد صخری و سهلی صخری آن در سنک لاخها می روید و شاخها و برکهای آن شبیه بشیح است و صلب و خشک و خوش بو و طعم آن با حلاوت و برک آن باریک شبیه ببرک رازیانه و سرهای شاخ آن کوچک مانند سر شاخهای حاشا و بیخ آن طولانی بسطبری انکشتی و بنفش و مستعمل بزک و سرهای شاخ آن است
*طبیعت ان
ظاهر الحرارت با قوت قابضه
*افعال و خواص ان
دوائی است شریف نافع جهت امراض ظاهره و باطنه و محلل و مغری و جامع و مصلب اعضا و قابض و منقی رئه از فضول و چرک منجمد در ان و مضغ آن مسکن عطش حادث از جفاف و این همه افعال بقوت ظاهرۀ آن است و آشامیدن آن با سرکه و عسل و یا سکنجبین عسلی جهت فسخ عضل و عصب و مطبوخ آن با شراب جهت قروح امعا و نزف الدم زنان حائض و غیر آن و جهت وجع کرده و با شراب جهت نزف الدم و قرحۀ امعا و با سکنجبین جهت شدخ عضل و به آب مورد و یا آب سداب و یا شراب عفص جهت قیله الامعا و ضماد آن جهت فتق و چون با کوشت طبخ نمایند بزودی کوشت پخته و مهرا و سریع الانحدار کردد مقدار شربت آن از یک درم تا پنج درم و هرکاه ارادۀ اکثار آن نمایند بهتر آن است که تکرار استعمال آن نمایند نه آنکه مقدار وزن آن را بیفزایند در اکثر مواضع*و اما سمقوطن سهلی نباتی است شاخدار و پراکنده و خشک و زغبدار و بلندی آن تا دو ذرع و برک آن باریک طولانی و مزغب و نزدیک یکدیکر شبیه بزبان کاو و در ما بین برکها برکهای کوچک چسبیده ببرک بزرک آن و کل آن زرد و چون دست ببرک و ساق آن برسانند خارش آورد و رنک ظاهر ریشۀ آن سیاه و باطن آن سفید و با لزوجت و بی شیرینی و بی عطریت بخلاف اول و منبت این غیر سنک لاخها و مستعمل ریشۀ آن است
ص: 977
*طبیعت ان
قریب بعنصل و از ان در کرمی ضعیف تر و رطوبت فضلیۀ این زیاده و لهذا بسیار مهیج باه و امنعظ است و دو درم آن با شراب جهت نفث الدم از سینه و شدخ و قطع عضل و ضماد آن جهت التصاق جراحت تازه و اورام مقعده نافع و چون با کوشت طبخ نمایند قطعهای آن بعضی با بعضی ملتصق کردند
بفتح سین و میم و کاف بفارسی ماهی و بترکی بالغ و بهندی مچهلی بفتح میم و سکون جیم فارسی و خفای ها و کسر لام و یا و شبوط را بهندی روهو و رضراضی راموی مچهلی نامند
*ماهیت ان
حیوان آبی است که تعیش آن بدون آب نباشد و کاه بر آنچه بدون آب تعیش می نمایند مانند سقنقور نیز اطلاق می نمایند مجازا و آن را انواع بسیار است بعضی را نامی مخصوص و اکثریرا نیست و تعداد آن غیر خالق انام جل اسمه نمی داند و در حدیث نبوی صلی اللّه علیه و آله وارد است که حق سبحانه و تعالی خلق کرد هزار قسم از دابه را نه صد قسم آبی و یک صد قسم بری و بهترین همه ماهی رضراضی است و هازنی و هر ماهی سنجری لطیف دیکر که در آبهای شیرین سبک خوشکوار که سرچشمۀ آن بعید و بر روی سنک و سنک ریزه که صخره نامند و یا رمل کذرد و همیشه جاری و مکشوف باشد و باد بران بوزد تکون یابد و مقدار آن در بزرکی و کوچکی متوسط و سریع الحرکه و فلس آن بسیار و استخوان آن بزرک و خار آن کم باشد و سهوکت بسیار نداشته باشد و پشت آن منقط بسیاهی با خطوط سیاه مائل بسبزی و شکم آن سفید و در همان روز صید شده باشد و شب ماندۀ آن زبون زیرا که کوشت آن بسیار لطیف و نازک است زود فاسد می کردد مکر آنکه آن را نمک سود نمایند و بعد از رضراضی
ص: 978
5١٨ماهی شبوط و هازنی و امثال اینها است و ماهی دریای شور که در لجه و با سواحلی که زمین آن سنکستان باشد بهتر و نازکتر و لذیذتر از آب شیرین است و از اقسام آن ماهی حلوا و ماهی آبنوس که در نواح سیلان بهم می رسد و شاه ماهی که در بحیرۀ طبرستان صید می کنند و در ولایت ایران قزل آلا که منقط بسرخی است و اسلف که پشت آن سبز و شکم آن سفید و در هند ماهی روهو و در بنکاله هلسه و لیکن هلسه بسیار چرب و کوشت آن نازک و کرم و با سهوکت بسیار است اما لذیذ و امثال اینها و بالجمله در هر دیار و مکان و بلد که در ان چشمه و یا نهر و یا بر ساحل دریائی واقع است نوع ماهی خوب می شود و بهترین از انواع دیکر در همان جا و همچنین بحسب اهویه و فصول و اراضی نیز مختلف می باشد در لطافت و کثافت و لذت و عدم آن و بدانکه بکبر و عظم جثۀ ماهی که حیوان آبی است هیچ حیوان بری نمی رسد و بدترین ماهیها ماهی قنوات و کودالها و چشمهای کوچک و زمینهای پست و آبهای کثیف متعفن است که جاری نباشد و همیشه استاده باشد و همچنین ماهیهای بسیار بزرک و یا بسیار کوچک و پرخار
*طبیعت مطلق آن
سرد در اول و تر در دوم و بعضی کرم و تر مانند کواسج و تمساح و مارماهی و جری و اربیان که بهندی جهینکا نامند و هلسه که در هند و بنکاله بهم می رسد و ماهی نهری آب شیرین سردتر از ماهی بحری آب شور و نمک سود هر نوع کرم و مائل بیبوست است خصوص قدید کهنۀ نمک سود که کرم و خشک است
ص: 979
*افعال و خواص ان
کباب بآتش بریان کردۀ تازۀ آن بهتر از در روغن بریان کردۀ آن و سریع الهضم و صالح الکیموس و مرطب و مسمن و مولد منی و شیر و پیه کرده و در محرور مبهی و منعظ و مصلح اخلاط حاره و جهت تصفیه و نرمی قصبۀ رئه و قرحۀ آن و سل و دق و سعال یابس و ضعف کبد و کردۀ حاربن و یرقان و زحیر و مغص حار و کباب آن با آب غوره و سماق جهت اسهال مراری و دموی مجرب و مطبوخ ماهی هازنی با سرکه جهت صاحبان امراض حاره و محرور المزاجان و با بزر بقطین جهت وهج یعنی شدت حرارت و تسکین حدت آن و فساد دم احتراقی و خوردن ماهی تازۀ بریان با پیاز تازۀ سبز و آشامیدن شراب معتدل بعد از ان مولد منی و نعوظ و آشامیدن مرقۀ آن جهت زهرهای مشروبه و ملذوعه و مداومت بران جهت دفع زهر مار شاخدار و سک دیوانۀ کزیده و بهترین انحای استعمال آن جهت ترطیب بدن بطریق اسفیدباج و بعد از ان مشوی برطبق و بآتش بریان کردۀ آن سبکتر بر معده از آنچه در روغن بریان کردۀ آن و آنچه در آرد ملتوت کرده بروغن بریان نموده باشند تشنکی بسیار آورد و دیر از معده بکذرد و خوردن ماهی بسیاری بی نان و بعد از ان قئ کردن به آب کرم و عسل و سکنجبین و آب مطبوخ ترب منقی فضول غلیظه و اخلاط فاسده است و جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و بهق اسود و ابیض و رفع اثار مجرب و سمک مضر مبرودین و مرطوبین و دماغ رطب و عصب و معدۀ بلغمی و مصلح آن پختن آن با روغن کاو و یا روغن بادام و یا کنجد و خوردن زنجبیل پرورده و صعتر و عسل و کلقند سکری کهنه و یا عسلی و آبکامه و ادویۀ حاره و زیرباجات و محرورین را خوردن با سرکه و سکنجبین بعد از ان و بالخاصیت مورث تشنکی و رافع آن سرکه و آبکامه و در بعضی امزجه مملح آن موافق تر و عطش آن کمتر و در بعض امزجه غیر مملح آن و آشامیدن آب بسیار بعد از ان بغایت مضر به حدی که کویا آن را زنده و خود را مرده کردانیدن است و باعث امراض مزمنه است و اما شراب بعد از انحدار نافع و قبل از ان باعث سده بسبب نفوذ اجزای غیر منهضمۀ آن بعروق و جلد و امراض ردیه از جرب و حکه و قوبا و امثال اینها و جمع آن با شیر و یا بیضۀ مرغ و یا کوشت خصوص حیوانات بری بسیار مضر و محدث امراض مزمنه و نمک سود که پانزده روز و زیاده بران کذشته باشد مائل بکرمی و خشکی و قاطع بلغم و مورث اشتها و موافق مبرودین و مولد بلغم زجاجی و ملح و مورث خارش و
ص: 980
5١٩جرب و قوبا و تقشر جلد و بیداری و امثال اینها و آنچه مدتی بران کذشته باشد مسدد و مولد اخلاط فاسدۀ سوداویۀ سوخته و مصلح آن سرکه و سکنجبین و آبکامه و قئ فرمودن و خوردن مسهل و تنظیف بدن و قدید نمک سود آنکه سماریس نامند بدترین اقسام و کثیف ترین همه و محلل بلغم غلیظ و مقوی خمل معده و مورث امراض مذکوره و سهر و مداومت آن باعث شبکوری مصلح آن آنچه ذکر یافت و خیسانیدن آن در سرکه کفته اند جهت کزیدن عقرب و سک دیوانه نافع و ماهی شور که در سرکه پرورده باشند سرد و خشک و مجفف و دیرهضم و مقوی ماسکه و مانع انصباب صفرا بمعده و مورث حکه و جرب و بثور سوداوی و اغتسال عضو به آب ماهی شور نمک سود جهت قروح عفنه و جرب تازه مفید و ماهی تازه را که بریان نمایند و بکذارند تا سرد کردد خصوص که یک شب بران بکذرد و یا زیاده و در جای نمناک مانده باشد ردی و سمی و مداومت هر روز بدان باعث برص و استسقا و محدث اعراض فطر و تدبیر آن قئ فرمودن و مسهل خوردن و سائر تدابیر فطر است و در مبرودین خوردن جوارشات حاره و اشیای حارۀ مذکوره و در محرورین سکنجبین حامض و سرکه و آبکامه و کسی را که از خوردن ماهی غثیان عارض کردد باید که رب به بلیسد و آشامیدن آب نقوع زیرۀ کرمانی بهتر است و جلوس در طبیخ آن جهت ابتدای قرحۀ امعا و جذب مواد بظاهر جلد و تحقین بدان جهت عرق النسا مفید و تخم آن در تقویت باه قوی الاثر و مولد منی و منعظ و جهت سرفه و زحیر حار نافع و زهرۀ آن خصوص از شبوط کرم و خشک و اکتحال آن جهت رفع بیاض مؤثر و چون ماهی زنده را شق کنند و همان قسم کرماکرم که حرکت داشته باشد بر عضو ببندند جذب مواد و زجاج و خار و غیرها بظاهر جلد نماید و در دفع اختلاط ذهن صاحب سرسام و اورام بیعدیل و ضماد سر سوختۀ نمک سود آن جهت ورم مقعده و شقاق آن و کزیدن عقرب و سک دیوانه کزیده و با روغنها و لعابها جهت ورم صلب لهاه و طلای استخوان سوختۀ آن جهت برص نافع و شستن ماهی به آب کرم و نمک نیکو و یا مالیدن کاه کل بدان و زمانی کذاشتن پس نیکو شستن باعث رفع سهوکت آن است و خوردن ماهی بدون آرد و نان باعث هضم آن است و با آرد و نان بطئ الهضم
ص: 981
بفتح را و عین مشدده و الف و فتح دال هر سه مهمله و ها ماهیت و خواص آن در رعاده در حرف الراء مهمله مع العین مذکور شد و شنیده شده که در دریای مسمی ببحر ابیض که در هفتاد درجه عرض شمالی خط استوا و بطول یک صد و چهل درجه واقع است نوع ماهی بسیار بزرکی بقدر یک صد و کسری تا دو صد ذراع در طول و بیست ذراع در عرض بهم می رسد و دهن و بینی آن بر پشت و میان هر دو شانۀ آن است و در هنکام نفس کشیدن مانند فواره بسیار بزرکی بقدر منار کوچکی آب از بینی آن می جهد و مردم آن بلد آن را صید می نمایند چون روغن بسیار دارد و تمام بدن آن کویا روغن منجمد است آن را پارچه پارچه نموده در دیکهای بزرک بر آتش روغن آن را کداخته در ظرفهای چوبی که پیپ می نامند کرده باطراف می برند و خرچ سوخت چراغ و مشعل تمام سال آن بلد از همان است و مغز سر آن سفید پرده پرده نرم لطیف است آن را کداخته برای سلاطین آن بلد شمع می سازند روشنی آن سفید مائل بسبزی است و بدانکه بسبب سردی هوا سالی سه چهار ماه زیاده در ان دریا و سواحل آن نمی تواند ماند و نیز شنیده شده که قریب بمیزان دو سه روزی هوای بسیار سردی می وزد و اکر مردم بزودی خود را از ان دریا بدر بردند بهتر و الا در روز چهارم و پنجم آن از طرف شمال امواج تختهای یخ می آید و دست بدست تمام دریا یخ می بندد به نحوی که مخلصی از انجا مشکل و ممتنع و هرکه در ان جا ماند هلاک می کردد
ص: 982
*افعال و خواص ان
کویند خوردن مغز سر آن جهت سل و قروح سینه و حجب آن نافع است
5٢٠
بفتح صاد مهمله و سکون یا و فتح دال مهمله و سمیکۀ صیدا به تصغیر نیز آمده و آن را سمکۀ برکه و سمکۀ ثول و بیونانی سفیفس نامند
*ماهیت ان
ماهی است که در قریۀ تبوک در چشمۀ ثول بهم می رسد شبیه بوزغۀ کوچکی و سام ابرص و با دست و پا و دم و مخلب و خمیدکی پای آن بطرف وحشی ران آن است و نر آن باریک و دراز و سر آن کوچک و دنبالۀ آن دراز و زیر حنک اسفل آن با خط و خال و تا زنده است فرق میان نر و ماده آن ظاهر می باشد و بعد مردن مخفی می کردد شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی در مجربات خود سمکۀ تبوک نوشته و تبوک قریه است از شام قریب بصید او آن ماهی در ان قریه در چشمۀ ثول بهم می رسد بعد از ده یوم از ماه شباط که هنکام هیجان آن است ظاهر می شود و نر و مادۀ آن باهم جمع شده و بهمان هیات تا نیمۀ آذرماه می مانند و سفاد آن مانند انسان است و در ان هنکام که فصل ربیع است کفی از بناکوش آنها برمیآید و داخل آب می کردد مردم آنجا آن را جمع می کنند و در همان ایام آن را صید می کنند زیرا که در ایام دیکر بدان دست نمی یابند بسبب سرعت حرکت آن و چون صید نمودند بزودی آن را اندک نمکسود می نمایند و نکاه می دارند تا فاسد نکردد
ص: 983
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و کف آن در سوم و هر دو با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مقدار یک حبه از کف آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و یا با مرق مرغ جوان بغایت مهیج باه و منعظ کفته اند به حدی که بهلاکت می رساند از شدت انعاظ و بمراتب قویتر از لحم آن است و نمک سود آن قویتر از غیر نمک سود آن و کویند قوت این بحدی است که هیچ چیز بدان نمی رسد و شرط خوردن آن آنست که نیم درم آن را سوده بر خمر ابیض پاشیده بعد از طعام بنوشند و بخوابند قوت باه را بهیجان آورد و بسرعت انعاظ نماید و کویند که نر آن در ذکور و مادۀ آن در اناث موثر است و بعضی کفته اند که مادۀ آن را خاصیتی نیست نه در اناث و نه در ذکور و آنچه از ریکزارهای حوالی چشمهای صیدا صید کنند غیر آن چشمۀ مخصوصۀ سفید و بهیأت مذکوره نیست و آن خاصیت و اثر ندارد و بعضی کویند که آن در رمل مانند آنکه ماهی در آب شنا و غوص می نماید می کند و از این جهت آن را سمکه الرمل می نامند و نیز کفته اند که هر عضوی آن برای فساد عضوی از انسان موافق است مثلا دست آن برای وجع دست و پای آن برای وجع پای و همچنین و اصلی ندارد*
بفتح سین و سکون میم و نون بفارسی روغن و بهندی کهی بکسر کاف عجمی و بخفای ها و یا نامند و تازۀ آن را بعربی زبد بضم زای معجمه و سکون باء موحده و دال مهمله و در حرف الزای مذکور شد
ص: 984
*ماهیت ان
معروف است دهنیتی است که از شیر حیوانات و یا ماست بعمل می آورند و بهترین آن روغن کاو و کوسفند و بز جوان فربه است و روغن کاو از همه الطف و روغن میش و کاومیش و خصوص جنکلی آن اغلظ از همه
*طبیعت همه ان
در آخر اول کرم و تر و هرچند کهنه کردد از رطوبت آن می کاهد و یبوست بهم می رساند و دو سالۀ آن در اول خشک
*افعال و خواص آن
در افعال قویتر از زبد و محلل و مفتح و با قوت تریاقیه و مقاوم سموم و مانع رسیدن اثر سم افعی بقلب حتی آنکه بغدادی نوشته که شخصی را افعی قاتل کزیده بود و غیر روغن کاو کهنه حاضر نبود همان را آشامید آفتی باو نرسید و یک اوقیۀ آن با دو سکرجه که شصت درهم است با آب انار جهت ذوسنطاریا نافع و ملین جلد و منقی بشره و فضول دماغی و سینه و مسمن بدن و رافع یبوست خیشوم و حلق و جهت سرفۀ یابس و یرقان و طحال و حصاه نافع و آنکاه قبض می نماید و کاه لینت و لعوق آن ناشتا جهت سرفۀ یابس مزمن و تلیین سینه خصوص با شکر و بادام تلخ و یک اوقیۀ آن با نیم اوقیۀ آن شکر جهت رفع عسر البول در حال مجرب و با آب کرم خوردن و قئ کردن بعد از ان جهت سموم مشروبه و افیون و بدستور با شیر کاو تازه دوشیده و اکتحال آن با آب عنب
5٢١الثعلب جهت ضربان عین و رفع اورام آن و طلای آن بتنهائی جهت تلیین صلابت آن و با زیت جهت جرب اجفان و بر اذن جهت اوجاع و سعوط آن جهت خناق و شقاق دواب و حقنۀ آن با آب خاکستر جهت زحیر و قرحۀ امعا و حمول آن با پیه مرغ جهت قرحۀ رحم و تنقیۀ آن و بر مقعده رافع شقاق و قاطع بواسیر و نزف الدم آن و تدهین کرم کرده و یا ریختن و چکانیدن آن بر موضع کزیدۀ هزارپا و عقرب جراره و قمله النسر و اکثر جانوران سمی مفید و بتجربه رسیده و قطور نیم کرم آن در کوش نیز جهت قتل و اخراج آنچه در کوش رفته باشد و طلای روغن حامض و روغن کاو کهنه و یا کوسفند کهنه با سورنجان جهت بواسیر مجرب و بتنهائی جهت جذام و مالیدن آن شب بر صورت و خوابیدن و هفت شب پی درپی چنین کردن جهت تنقیۀ صورت و نیکوئی و جلا و تصقیل آن و همچنین زبد این فعل نماید و طلای آن مکررا محلل اورام خصوصا اورام زنان و اطفال و بر جراحات باعث رفع خشک ریشۀ آنها و بر دهن جراحات باعث منع التحام آن و کذاشتن فتیله و یا پنبه را آلوده بدان در دهن جراحت باعث وسعت دهن و تنقیۀ غور آن اکر در اندرون آن چرک باشد و چون برک حنای خشک را نرم کوبیدۀ پیخته با روغن کهنه سرشته بر جرب کهنه و جذام بمالند زائل کرداند و چون روغن را با آب سرد یک صد و یک مرتبه بشویند و بر جرب کهنه و بواسیر و اکثر جروح و قروح بمالند زائل کرداند و شستۀ آن تلخ می کردد و خالی از سمیت نیست و خوردن آن غیر مجوز و تمریخ و تدهین روغن جوشانیده در شیر تازۀ دوشیده جهت اوجاع آن بغایت نافع مضر علتهای باطنی و رطوبی و مولد صفرا در محرورین و مطحولین جهت آنکه سریع الاستحاله است بخلط غالب و مرخی معدۀ ضعیف و بلغمی مزاج و مضعف هاضمه است مصلح آن در محرور ترشیها و در مبرود جوارشات مقدار شربت آن در تداوی تا دو اوقیه و قوت جالیه و تحلیل کهنه زیاده از تازۀ آن است و فعل آن در ابدان متوسط زیاده از ابدان قویۀ مستحکمه باشد مانند اطفال و زنان و لهذا جهت اورام بناکوش اطفال نافع است و چون روغن فاسد کردد و خواهند که اصلاح آن نمایند باید که با دوغ ماست جوش دهند تا ماست سوخته کردد اما روغن نسوزد و یا آنکه بر آتش کذارند چون بحوش آید اندک اندک آرد کندم بران بپاشند تا آرد سوخته کردد و روغن نسوزد پس صاف نموده بخرج آورند نمک در روغن داخل کردن باعث حفظ و عدم سرعت فساد آن است*
ص: 985
بفتح سین و میم و سکون نون و فتح دال و راء مهملتین
*ماهیت ان
مهریارس کوید حیوانی است که از آتش متضرر نمی کردد مانند ماهی که از آب و بقدر عصفوری است و آتشی رنک مولف کوید شاید اصلی نداشته باشد
*افعال
و خواص ان
خوردن زهرۀ آن مقدار یک دانک با آب نخود و مطبوخ با شیر تازه دوشیده جهت دفع سموم مشروبه و اکتحال دماغ آن با سرمه جهت نزول آب و حفظ بصر و طلای خون آن مانع ازدیاد وضح و مغیر رنک آن است*
بفتح اول و ضم میم و سکون واو و راء مهمله
*ماهیت ان
حیوانی است که در ترکستان بهم می رسد شبیه بدلق و از ان سیاه تر
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص ان
در جمیع افعال قویتر از ان و پوشیدن پوستین آن کرمتر از سنجاب و حیوانات دیکر و جهت پیران و مبرود المزاجان مفید و مسخن سینه و کرده و مقوی باه مرطوبین و ضماد پیه آن مسخن کرده و ذرور موی آن جهت تجفیف قروح نافع و پوستین آن زودتر از پوستین حیوانات دیکر فاسد می کردد جهت آنکه دباغت آن کمتر است*
بضم سین و فتح میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و الف
*ماهیت ان
صاحب تحفه نوشته که صاحب
5٢٢نجبه کوید قسمی از ماهی زهرج است و در دیار ربیعه بهم می رسد و شبیه بکاسنی و بقدر یک قامت و برک آن در غایت سبزی و اغبر و بیخ آن بقدر کزمازج و سم حیوانات است و ابن تلمیذ کفته در جوزا بهم می رسد و خوشه آن شبیه بفاس و سم حیوانات است
ص: 986
*طبیعت ان
بغایت کرم
*افعال و خواص آن
در اضمدۀ امراض بارده مستعمل*
بفتح سین و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون بفارسی چربی و فربهی را نیز نامند
*ماهیت ان
چربی است که بروی پردۀ شکم و ظاهر کوشت و روده و غیر آن می باشد از شحم ارطب و نرم تر
*طبیعت ان
بغایت کرم و تر و تری آن زیاده از کرمی
*افعال و خواص آن
قریب الفعل است بروغن تازه و سریع الهضم و ملین طبع و اعضا و سریع الاستحاله بصفرا و در صفراوی مزاجان و در اصلاح ادویۀ سمیه مانند روغن تازه است*
بفتح سین و نون و الف کویند بهندی مهار نامند
*ماهیت ان
برک کیاهی است حجازی ربیعی ساق آن اندک رخو و برک آن باریک شبیه ببرک حنا و مورد و از برک حنا بزرک تر و ضخیم تر و از برک مورد نازکتر و کل آن مائل بکبودی و دانۀ آن پهن و کوچک صنوبری شکل مائل بدرازی و اندک خمیدکی و در غلافی شبیه بغلاف باقلا و پهن و بسیار نازکتر از ان و نوعی برک آن عریضتر از ان و کل آن زرد و آن را بحجاز عشرق نامند و در تابستان بهم می رسد و مستعمل برک آن است که سبز باشد و زرد و سیاه و کهنه و فاسد ناشده و از چوب و تخم و خاشاک پاک کرده باشند و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و منبت آن حجاز اسب و در عظیم آباد از هند نیز قلیلی بهم می رسد و شاخهای آن درهم پیچیده و لیکن برک آن کوچک و نازک و ضعیف العمل تر از مکی حجازی آن
ص: 987
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص ان
مسهل بلغم و سودا و صفرا و اخلاط سوخته و منقی دماغ و شدید الغوص بعمق بدن و مقوی آن و جالی جلد اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و غیرها جهت صرع و شقیقه و جنون و صداع کهنه و درد پهلو و ضیق النفس و قولنج و عرق النسا و نقرس و تشنج عضل و داء الثعلب و داء الحیه و حکه و جرب و بثورهای کهنه و سپش که در بدن بهم رسیده باشد و جهت قتل دیدان و شقاق دست و پا و سائر امراض سوداوی و اوجاع مفاصل حاصل از بلغم و صفرای مخلوط باهم و جهت وسواس سوداوی بالعرض نیز و آشامیدن مطبوخ نیم اوقیۀ آن در دو اوقیه زیت الانفاق که بنصف رسد جهت درد کمر و ورکین و اخراج خلط خام از ان هر دو عضو و جهت بواسیر و آشامیدن آب مطبوخ آن با ادویۀ مناسبه و کل سرخ جهت اخراج اخلاط مذکوره و با کل سرخ و شیر تازه دوشیده و شکر بدستور که وزن سنامکی از دو مثقال تا چهار مثقال تا شش مثقال و کل سرخ از یک درم تا دو درم بحسب مزاج و مرض و شیر کاو تازه دوشیده از ربع آثار هندی تا یک آثار باشد و سفوف کوبیده پیختۀ آن را با کل سرخ و شکر با شیر تازه دوشیده نیز همان اثر دارد و لیکن آب مطبوخ آن بیغایله تر است از جرم آن و آشامیدن یک مثقال از مسحوق آن با عسل سه روز متوالی تا هفت روز جهت رفع وجع مفاصل و امثال آن مجرب المضار مورث کرب و مغص و غثیان مصلح آن پاک کردن از چوب و شاخ و تخم و آلودن بروغن بادام بعد از کوبیدن و پیختن و با هلیلۀ زرد و کل سرخ و انیسون و بنفشه و آب میوها استعمال نمودن و بالجمله استعمال آن بدون کل سرخ و روغن بادام جائز نیست مقدار شربت از جرم آن از دو درم تا سه درم و از مطبوخ آن از چهار درم تا هفت درم بدل آن کفته اند مثل آن تربد و نصف آن هلیلۀ زرد و ربع آن بنفشه است و لیکن این مقدار بسیار است در
ص: 988
5٢٣اکثر امزجه و ضماد مطبوخ آن در سرکه به حدی که قوام بهم رساند بر بدن جهت جرب و حکه و کلف و بهق و اندمال زخمهای کهنه و بر موی جهت منع ریختن آن و با حنا بر موی جهت سیاه کردن آن مؤثر و با سرکه و شاهتره و برک حنا که با آب نرم سائیده در حمام و با غیر آن بر بدن بمالند و بعد از سه چهار ساعت بشویند جهت حکه و جرب و قروح خبیثه و اندمال جراحات با تکرار عمل مجرب بدانکه شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی متعرض ذکر سنا نشده و حبوب و سفوفات و ضماد و مطبوخات و معاجین و نقوع سنامکی در قرابادین مذکور شد*
بضم سین و سکون نون و فتح باء موحده و الف و فتح دال مهمله و جیم و آن را حجر المسن نیز نامند و بفارسی سنک سنباده و بهندی کرند نامند
*ماهیت ان
سنکی است اندک رخو مانند رمل منجمد و سه نوع می باشد و در ملک هند بسیار از کوهستان شمالی اله آباد و توابع آن می آورند و چند قسم می باشد یکی سفید رنک شبیه برنک شیر و بهندی این را دوده یا نامند و دوم سیاه رنک شبیه برنک روغن چراغ و این را بهندی تیلیه نامند و سوم شبیه برنک عدس و این را بهندی مسوریه نامند و این بهترین همه است و کویند هرچند سرخ تر و صلب تر باشد بهتر است و کویند بهترین آن نرم املس صلب جرم ثقیل الوزن مائل بسبزی آن است و رملی رخو آن زبون
*طبیعت ان
ص: 989
در دوم سرد و خشک و بعضی در سوم خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
سنون آن جهت جلای دندان قوی الاثر و جهت استرخای لثه مفید و ضماد آن محلل اورام و تربل و برآمدکی جلد و مسکن التهاب و با سفیدی تخم مرغ جهت سوختکی آتش و با موم جهت بواسیر و سائیدن معادن بان باعث جلای آنها و موجب زدودن چرک و زنک آهن و مستعمل صیقل کران است در تصقیل آهن و فولاد و چون در آب سائیده مرجان را بان جلا دهند بسیار برونق آورد و ذرور سوختۀ آن جهت قطع نزف الدم و التیام قروح مزمنه نافع مضر عصب مصلح آن زعفران است و از داخل غیر مستعمل است*
بضم سین و سکون نون و ضم باء موحده و لام در لغت بمعنی خوشه است و بعرف اطبا شامل سنبل هندی که سنبل الطیب و سنبل العصافیر نیز نامند و سنبل رومی و سنبل جبلی و از مطلق آن مراد سنبل هندی است که بیونانی ناردین و بهندی بال چهر و جتاماسی و بلاطینی نارود و قسم دوم را نار دوایتالیون یعنی ناردینی که در ایتالیون بهم می رسد و سنبل رومی را ناردین کیاکو و بفرنکی ناروس نامند
*ماهیت ان
کیاهی است بی ثمر و بی کل شبیه بدنباله سمور و دله و در طول بقدر یک انکشت و اندک زیاده بران و بقطر انکشتی و باریکتر از ان و خوشه دار و چند عدد بهم پیوسته بیک بیخ و رنک آن اشقر سیاه مائل بزردی و بسیار خوش بو و تند رائحه و بیخ آن اندک صلب منبت آن کویند کوهی است که آن طرف سوریا است و در هند و بنکاله نیز بسیار است و بهترین آن اشقر تازه خوش بوی تند که خوشۀ آن کوچک بود و بوی زهومت نداشته باشد و بعد از ان طولانی باریک که بوی زهومت آن کم باشد زیرا که کهنۀ آن با زهومت می باشد و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
ص: 990
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و جالینوس در اول کرم و در دوم خشک و بعضی در سوم خشک کفته اند و اول اصح است
*افعال و خواص ان
مفتح سدۀ دماغی و معده و کبد و مقوی دماغ و فم معده و جکر بارد و مسخن آنها و نیکوکنندۀ رنک رخسار و مقوی قوت ماسکه و مدر بول و حیض و مجفف رطوبات و فضول دماغی و زبان و سینه و معده و مانع انصباب مواد بمعده و امعا و دافع لذع آنها و مفتت حصاه و مقوی قوت ماسکه و حابس طبع و جهت خوشبوئی دهان و سرفۀ رطوبی و ضیق النفس و درد سینه و خفقان و قئ بلغمی و تحلیل نفخ و ریاح و علل کبد بارد رطب و استسقای لحمی و یرقان و درد سپرز
5٢4و اورام باطنی و بواسیر و علل باردۀ کرده و با افسنتین و صندل بغایت مشهی و مقوی معده و با آب سرد جهت غثیان و خفقان و نفخ معده و اکتحال آن با آب کشنیز جهت حمرۀ چشم و تقویت باصره و رویانیدن مژکان و رسانیدن قوی ادویه بطبقات عین و نشف رطوبات آن و با عفص جهت دمعه مجرب و ضماد آن مقوی فم معده و محلل اورام آن و بر بدن قاطع عرق و باعث خوشبوئی آن و طلای مطبوخ آن در خمیر جهت سیاه کردن و درازی موی مؤثر و ذرور آن جهت التیام جراحات و فرزجۀ آن جهت نزف الدم رحم و قطع رطوبات آن و جلوس در طبیخ آن جهت درد کرده و ورم رحم و تسکین درد و تنقیۀ آن و کشودن حیض و بدستور تکمید بمطبوخ آن مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن اذخر مکی بوزن آن و کویند ساذج هندی و شراب آنکه رطلی را در پانزده رطل آب انکور بجوشانند تا بنصف رسد و سه هفته در آفتاب کذارند در جمیع افعال مذکوره اثرش قویتر است و جوارش و شراب و قرص و معجون آن در قرابادین مذکور شد
ص: 991
آن را سنبل اقلیطی نیز نامند و آن ناردین اقلیطی است
*ماهیت ان
بیخ و ساقی است کل دارو خوش بو و باصلابت و در شکل شباهتی بسنبل الطیب ندارد بلکه برک آن باریک بلند و سر برکها عریضتر از پائین و از وسط آن برکها ساقی رسته و بر سر آن شاخهای باریک و بر سر هریک کلی کوچک و بیخ آن بلند منحنی کرهدار با ریشهای باریک بلند و مستعمل بیخ و ساق کل آن است و بهترین آن تازۀ خوشبوی صلب آنکه سبک و مجوف نباشد و بیخ های آن بسیار باشد
*طبیعت آن
کرم تر از سنبل الطیب و قبض آن کمتر
*افعال و خواص آن
ضعیف تر از سنبل و با افسنتین با تریاقیت و محلل نفخ معده و ورم سپرز و جکر و رافع درد کرده و مثانه و مدر بول و در مراهم حاره داخل می شود و شراب آن که نیم من آن را در سی رطل آب انکور اندازند و بعد از دو ماه صاف نمایند و روزی بیست مثقال آن را با شصت مثقال آب بنوشند جهت جمیع امراض باردۀ معده و جکر و کرده و یرقان و عسر البول و فساد رنک رخسار مفید و بعضی از سنبل اقلیطی سه اوقیه و ازوج دو جزو در هفتاد رطل عصیر عنب بدستور خیسانیده صاف کرده استعمال می نمایند*
بفارسی ریشه والا نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است انطاکی مردانسته و بغدادی غیر آن و کفته برک نبات آن شبیه بقرصعنه و شاخهای آن مانند شاخ آن و از ان کوچکتر و بی خار و بی ساق و بیخ آن زیاده بر دو عدد و دراز و بیرون آن مائل بسیاهی و اندرون آن سفید و خوش بو و بی ثمر و بی کل و این را بمجاز سنبل نامند و الا مشابهتی بدان ندارد و آنچه از کتاب مصور فرنکی معلوم کردیده و دیده شده آن است که نبات آن دو شاخ دارد و بر سر هر شاخی چتری و قریب بچتران در هر شاخی سه چهار شاخ باریک و بران برکهای باریک کوچک و در پائین شاخهای بلند آن نیز برک های کوچک و بزرک و برک آن فی الجمله شبیه ببرک لسان الحمل و از ان کوچکتر و بیخ آن شبیه بپیازی و دو عدد بهم پیوسته یکی بزرک و یکی کوچک با ریشهای قوی و ضعیف
ص: 992
*طبیعت ان
قریب بسنبل الطیب
*افعال و خواص آن
مقوی اعضا خصوصا معده و جکر و مقوی قوت ماسکه و محلل ریاح و نفخ و رافع استسقا و قئ بلغمی و شراب آن در منافع مانند شراب سنبل الطیب است که سه رطل آن را در سی رطل آب انکور اندازند و بدستور مرتب نمایند و یک مثقال آن را بیاشامند جهت عسر البول و علل کبد و استسقای لحمی و تقویت فم معده و احشا و قوت ماسکه و قطع قئ بلغمی و تحلیل ریاح معده نافع
شامل پرسیاوشان نیز هست
*ماهیت ان
قسمی از ریاحین است که با نرکس می روید و در غایت خوش بو و برک و پیاز آن ضعیف تر از پیاز نرکس و کل آن بنفش و بعضی سفید نیز می باشد و بشکل یاسمین در هر ساقی چند عدد
5٢5بر بالای یکدیکر و در افعال قریب بنرکس پیاز آن ضعیف تر از پیاز نرکس و سفید آن را در هند کل شب بو نامند زیرا که در شب بوی آن بسیار می باشد و ساق آن بلند و بر سر آن کل آن و برکهای نبات آن باریک بلند از برک کندنا کوتاه تر و بیخ آن مانند پیاز نرکس و در بساتین می نشانند و هر سال و یا یک سال در میان اوائل فصل نوروز برآورده ریشها و اندک از ته آن را بریده چند روز در آفتاب می اندازند پس غرس می نمایند نبات آن بلند و کل آن بسیار و بالیده و خوش بو می شود و از اطراف پیاز آن پیازهای بسیار برمی آید
ص: 993
سنبل رومی است
بفتح سین و سکون نون و ضم باء موحده و سکون واو و فتح سین مهمله و ها لغت فارسی است بیونانی برماوردا و بهندی مثلث را نیز سنبوسه و مدور را پوری نامند
*ماهیت ان
از اغذیۀ معروفه است که از آرد میده و شیر و روغن خمیر کرده پهن نموده و در جوف آن قیمۀ کوشت با نخود پخته با روغن و پیاز بریان کرده و فلفل و ادویۀ حاره و مصالح کرم و عطریه داخل کرده بشکل مثلث ساخته پس در روغن بریان می نمایند و یا در تنور می پزند و بی کوشت نخود را پخته و بدستور مصالح داخل کرده نیز ترتیب می دهند و با پیاز بریان کرده در روغن و ادویۀ حاره بریان می نمایند
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
کثیر الغذا و مقوی اعصاب و مسمن بدن و مهیج اشتها و لیکن ثقیل و مسدد و مولد ریاح خصوص در معدۀ ضعیف و مصلح آن سکنجبین کفته اند در صفراوی مزاج و جوارشات حاره مانند کمونی و فلافلی و فلاسفه و مانند اینها در امزجۀ بارده و بلغمیه
بفتح سین و سکون نون و فتح جیم و الف و باء موحده
*ماهیت ان
حیوانی است از موش صحرائی بزرکتر و دنبالۀ آن کوتاه و پر موی و سیاه و بسیار نرم و زیر شکم آن سفید و باقی خاکستری رنک و در تنکابن اسبکول نامند و در مازندران اسبنک و در درختها ماوی می دارد و در صقالبه و ترکستان بسیار بهم می رسد الحکم نزد امامیه کوشت آن حرام است و پوشیدن پوست آن حرام و نجس نیست و نزد اهل سنت و جماعت مختلف فیه است
ص: 994
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم تر
*افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن مسکن حرارت و جهت درد سینه و سرفه و قرحۀ آن نافع و مولد قولنج و مصلح آن روغن بادام و پوشیدن پوست آن معدل مزاج و رافع اوجاع عصب و ذرور موی آن جهت التیام جراحات و قطع خون و ضماد آن با عسل جهت ردع اورام مفید است*
بفتح سین و سکون نون و فتح دال و ضم را و سکون واو و سین هر سه مهمله بهندی چندروس نامند و نزد عوام مشهور بکهربا است
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بکهربا و از جنس آن و زردرنک و بعضی قطعهای آن سرخرنک و از کهربا خوردتر و در آتش و روغن کنجد و روغن سرشف بر آتش کداخته می کردد و روغن کهربا مشهور که مستعمل نقاشان است و اهل هند ساخته بر حریر می مالند و از ان موم جامه می سازند از همان است و در قرابادین در ادهان باسم دهن الصوابی مذکور شد و ظاهرا صمغ درختی باشد و آنچه کفته اند که سنکی است که از سواحل دریا خیزد و محمد بن احمد بن زکریا کفته که در وسط بحر هند چشمه ایست کرم آب آن مثل عسل غلیظ و در میان آن آب سندروس می جوشد و نرم می باشد و چون بر روی آب می آید سرد و منعقد می کردد و مخصوص بهند است و اصلی ندارد و بعض اهل هند می کویند صمغ درخت کافور است و اهل فرنک و ملاخه نیز متفق برانند و درخت آن را رپنیروس نامند و کفته اند آنچه روز از درخت می چکد
ص: 995
5٢6سندروس است و آنچه شب کافور و قطعهای سندروس دیده شده که در انها کرمهای کوچک و مورچهای بسیار بود و چنان معلوم می شد که بر بعضی چکیده و بعضی در حین تازکی و عدم انعقاد بران نشسته و فرو رفته اند و در ان مانده و این نیز دلیل آن است که از قبیل صمغ است نه حجر و نه آنکه از دریا می جوشد و آن چهار نوع می باشد یکی آنکه ظاهر آن زرد و باطن آن سرخ و براق و دوم زرد کمرنک و بسیار سست و سوم مائل بکبودی و سست و چهارم سیاه و سبک و صلب و اول بهترین همه است و خوب آن آن است که مانند کهربا کاه را برباید و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند و از ادویۀ جلیله القدر است و فرق میان این و کهربا بسیار دشوار است زیراکه کاه را مانند کهربا می رباید و لهذا اکثری ازین نیز سبحه و غیرها ساخته بجای کهربا می فروشند و فرق آنست که این از کهربا سست تر است و چون در آتش اندازند ازین بوی کریهی آید و از کهربا بوی آب مصطکی و دیکر آنکه از کهربا بوی آب لیمو آید خصوص چون بمالند که کرم کردد بخلاف سندروس و طعم سندروس اندک تلخ می باشد بخلاف کهربا و در ربودن کاه بقوت کهربا نمی باشد و در کهربا نیز ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول سوم خشک و در اول کرم و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
مجفف رطوبات دماغی و و سائر اعضا و حابس نزف الدم و نفث الدم جمیع اعضای ظاهری و باطنی و اسهال دموی و قاطع بلغم معده و امعا و قاتل کرم آن هر دو و حب القرع و مدر بول و حیض و جهت استرخای عصب حادث از افراط برودت و رطوبت و امتلا و نفث الدم و خفقان و وسواس و ربو و ضیق النفس بلغمی و تپ نائبه و سپرز و بواسیر و اسهال مزمن و مداومت آن با سکنجبین جهت رفع فربهی مجرب و مانع عرق و حافظ قوت است و لهذا کشتی کیران آن را مستعمل دارند و آشامیدن آن با ماء العسل جهت ادرار طمث و بول و با سکنجبین و یا سرکه و یا هر دو باهم جهت اسقاط جنین بقوت العین اکتحال آن با عسل جهت بیاض و قرحه و جلای آثار و سلاق مجرب و چون سوده بر جکر کوسفند و یا آهو پاشیده بر آتش بریان کنند و آبی که از ان برآید بر چشم کشند جهت رفع شبکوری نافع الاذن قطور آن در کوش جهت تسکین وجع آن و ثقل سامعه و با روغن زیت و با کل جهت التیام جراحت آن اعضاء الراس و غیرها بخور و دخان آن با عود هندی جهت رفع صداع و قطع زکام و بدستور بخور آن با شکر جهت قطع زکام و بواسیر و خشک کردانیدن ناصور و سنون آن جهت درد دندان و استحکام دندان متحرک و قروح لثه و ذرور آن جهت التیام جراحات و جوشانیدۀ آن با روغن بادام به حدی که بقوام آید جهت شقاق هر عضو که باشد مجرب دانسته اند و بدستور در روغن کل جهت شقاقی که در کوشت دست و پا بهم رسد و با قطران جهت قوبا مجرب و فرزجۀ آن جهت اخراج جنین و در سائر افعال و خواص مانند کهربا است مضر کرده مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن یک درم بدل آن نصف وزن آن کهربا و ربع آن ساذج هندی است
ص: 996
بفتح سین و سکون نون و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم طاء مهمله مشاله و سین مهمله در آخر لغت یونانی است بمعنی شبیه الحدید و بسریانی سمیقا کویند
*ماهیت ان
کیاهی است ربیعی و سه قسم می باشد قسمی برک آن شبیه ببرک بلوط و خشن و شاخهای آن مربع و بقدر شبری و در اطراف آن چیزی کردی و در ان تخمی سیاه و منبت آن سنکلاخها و قسم دوم شاخهای آن بقدر دو ذرع و برک آن شبیه ببرک سرخس و کثیر العدد و از دو جانب شاخ روئیده و در انتهای شاخ آن شعبهای دراز و باریک و در اطراف آن چیزهای مستدیر و در ان تخمی شبیه بتخم چغندر و از ان مدورتر و صلب و قسم سوم را برک بزرکتر و شبیه ببرک کشنیز و شاخهای آن بقدر
5٢٧شبری و مائل بسپیدی و با اندک سرخی و ریزه و تخم آن باریک و تیره و مائل بسرخی و منبت این قریب بتاک انکور
*طبیعت ان
در دوم سرد و در سوم خشک و قسم آخر از همه قویتر
*افعال و خواص آن
ضماد برک تازه و یا ذرور خشک همه اقسام آن قاطع نزف الدم و قابض و جهت التیام قروح و رفع اورام و خنازیر شدید الاثر و حقنه و شراب آن جهت قرحۀ امعا و اسهال نافع و برک قسم سوم در التحام قروح مؤثرتر از اول و دوم*
بفتح سین و سکون نون و کسر کاف و فتح سین مهمله و ضم باء موحده و سکون واو و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها لغت فارسی است معرب آن سنجسبویه است و بجیم بجای کاف و سکسبویه نیز آمده و کویند که بهندی آن را تخم چکوند و تخم پنوار نیز نامند و چکوند در حرف الجیم مذکور شد
ص: 997
*ماهیت ان
دانه ایست بسیار صلب شبیه بسنک و املس و بزرک تر از دانۀ انکور و برنک ماش و بقدر آن و مربع شکل و کویا دو طرف آن را بریده اند و این بسبب اتصال دانهای آن است بهم و در غلافی طولانی مانند غلاف تخم ترب و لوبیا می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
طلا و ضماد آن با سرکه جهت اورام خبیثه و امراض جلدیه مانند کلف و نمش و جرب و حکه و جذام و قوبا و برص و بهق و آثار جلد نافع با تکرار عمل و آشامیدن نقوع آن بتنهائی و یا با برک حنا و شاهتره و کوکرد زرد صافی هریک بقدر مناسب جهت امراض مذکوره و ضیق النفس و امراض سوداویه و صفراویه و دمویۀ فاسده زیرا که آن را مصلح دم فاسد و سائر اخلاط دانسته اند و نیز آن را مفرح کفته اند و اقوال دیکر مانند آنکه صاحب تذکرۀ عباس دانۀ سپستان و صاحب شفاء الاسقام و غیره اثلق دانسته اند و همه شاید خلاف واقع باشد و کفته اند که خوردن آن جائز نیست*
بکسر سین و اشمام نون و سکون کاف فارسی و اشمام ها و الف و فتح راء هندی چهار نقطه از فوق و الف لغت هندی است و کویند بکیلانی جیلان و جیلام نامند و در انجا نیز بهم می رسد
*ماهیت ان
ثمر نبات هندی است و نبات آن در آب ایستاده می روید مانند غدیرها در ایام بارش که برسات و بر شکال نیز نامند و در ان ایام بسیار می شود و در ایام دیکر کمتر و خاردار و برک آن کوچک و مدور خیاره دار و ثمر آن مثلث و پوست آن خاردار بر هر کوشه خاری و مغز آن سفید و شیرین با نفاهت خام و نازک آن لذیذ و پختۀ آن صلب و خشک آن بسیار صلب خام نازک آن را مقشر نموده این قسم می خورند و پختۀ خشک آن را خیسانیده بریان کرده می خورند و نرم و نیم صلب آن را در آب جوش نموده می خورند و بعضی در اندک روغنی نیز بریان می کنند و صلب خشک آن را آرد نموده قدری از ان را با شکر یا آب سرد می آشامند بجهت انجماد منی و رفع سرعت انزال و جریان آن و حبس بطن و نیز از ان حلویات می سازند و پوست آن در خامی سبز با کمودت و خشک آن سیاه و مستعمل مغز ثمر آن است
ص: 998
*طبیعت تر و تازه نارس ان
سرد و تر و خشک آن سرد و خشک و با قوت تریاقیت
*افعال و خواص ان
مقوی باه محرورین و سرفه و تپ حار صفراوی و دموی و دق و اسهال الدم و سنک کرده و مثانه و سوزش دل و بیهوشی و تشنکی و خشکی حلق و سکر و خمار را نافع و کرسنکی در محرورین بیفزاید و علتهای دل را دفع کند و نقاهت و لاغری بدن زائل کند و ناصور مقعده را نافع و مضر مبرودین و ثقیل و دیرهضم و مولد سدد خصوص پختۀ صلب و خشک آن
بکسر سین و سکون نون و کسر کاف و خفای ها و فتح یا و الف لغت هندی است
*ماهیت ان
بیخی است سمی در لون و بهیأت شبیه بشاخ آهو بره منبت آن کوهستان کید در پربت که میان هند و خطا واقع است و آن انواع می باشد از قوی القوت و ضعیف القوت و متوسط قوی القوت آن اعلا است و کفته اند بمرتبۀ قوت سمیت آن قوی است که اکر لمس آن
5٢٨کنند و ببدن عرق آلود رسد و یا بر زبان رسانند در ساعت هلاک سازد بسبب سرعت نفوذ و رسیدن اثر سمیت آن بقلب و افساد روح قلبی و سائر ارواح بمشارکت یا بفرار و توجه ارواح و قوی تمامی بمبدا و بنوع خود که قلب است و در ان مختص و فاسد و فانی شدن و کفته اند حکمای هند امتحان قوت آن را بدان کنند که بر شاخ کاو شیردار تعلیق می نمایند و شیر آن را می دوشند و اکر بجای شیر خون برآید قوی است و الا ضعیف و از علامت ظاهری قوی آن آنست که سیاه براق صلب باشد و یا آنکه اندرون آن مائل بسرخی تیره و یا سفید تیره و یا مائل بزردی و بر روئی آن نقاط مانند طلق مسحوق و یا کافور مسحوق پاشیده باشند و سرخ آن اقوی از زرد و زرد از سفید و سیاه از همه و این کم یاب است و یحتمل که قرون السنبل عبارت ازین باشد و هلهل که هلاهل نیز نامند صمغ آن و بعضی کویند صمغ بچهناک است که نوعی از بیش و در بیش مذکور شد
ص: 999
بکسر سین و فتح نون مشدده و سکون واو و راء مهمله و هره نیز لغت عربی است بفارسی کربه و بترکی پشیک و بهندی نر آن را پلاو و مادۀ آن را بلی نامند
*ماهیت ان
حیوانی است اهلی و وحشی و مائی و اهلی آن مانوس ترین حیوانات ظاهر الجسد و بالوان مختلف از یکرنک سفید و سیاه و حنائی و غیرها و ابلق ازینها می باشد و مائی آن را بهندی اودبلاو کویند و از پوست آن پوستین می سازند و سنور را در ممالک فرنک و غیرها اصناف و اقسام بسیار می باشد و بهیآت مختلف و در کابل نیز قسم خوب که پشم آن بسیار بلند می شود و سفید و ابلق و جوزی رنک می باشد
*طبیعت اهلی آن
در دوم کرم و رطوبت بران غالب
*افعال و خواص کوشت آن
موافق پیران و مرطوبین و اوجاع مفاصل رطب و صاحبان نقرس و فتق و مسخن کرده و بواسیر و درد پشت را سودمند و پوستین آن کرم و خشک پوشیدن آن مسخن بدن خصوص از سنور مائی که پشم آن بلندتر و نرم تر می باشد و همچنین از اهلی پشم بلند آن و طلای محرق آن بتمامه در کوزه در تنور و یا در تون حمام که خاکستر شود با سرکه جهت شقاق انکشتان دست و پای بیعدیل که با پر مرغی بمالند و سرکین آن شدید الحرارت طلای آن با روغن کل سرخ در روز نوبۀ تپ غب و مانع آن و حمول و بخور آن مسقط مشیمه و ضماد کوشت تازۀ آن دافع نقرس و قدید مسحوق آن جاذب پیکان و خار از بدن و جهت جبر استخوان شکسته نافع و مجاورت نفس آن و خوردن کوشت آن موجب هزال و سل مهریارس کوید مغز سر آن با آب جرجیر شربا جهت تقطیر البول و درد کرده و سعوط زهرۀ سنور سیاه با روغن زنبق جهت لقوه و سیاه کردن موی مؤثر و اکتحال آن در حین ولادت کویند در شب تیزبین می شوند و نیم درم آن با روغن زیت جهت لقوه و با نمک کوفته جراحات کهنه را مفید و طحال کربۀ سیاه و تعلیق آن بر زن مستحاضه حبس خون آن نماید و ارسطو سعوط خصیه آن را جهت جذام بغایت نافع دانسته و وحشی آن بزرکتر از اهلی و اکثر زجاجی رنک و کم موتر و در جمیع افعال قویتر از اهلی و در دوم کرم و خشک
ص: 1000
*افعال و خواص ان
بخور مغز سر آن جهت اسقاط نطفه مجرب دانسته اند و جلوس در طبیخ آن جهت درد کمر و نقرس نائب مناب طبیخ کفتار و خوردن کوشت اهلی آن بسبب رطوبت مزاج و خوردن قاذورات و اشیای کثیفه زبون و دیرهضم و مفسد بدن است و چون سنور کسی را بکزد خصوص وحشی آنکاه وجع بسیار و سبزی در بدن بهم می رسد مداوای آن ضماد پیاز و فودنج بری است
بضم سین و فتح نون و ها و فتح میم و تاء هندیه و راء مهمله لغت هندی است بمعنی نخود طلائی رنک
*ماهیت
ان
از ادویه هندیه است و آن دانۀ ایست مثلث شکل ظاهر آن زرد و تیره طلائی و مزغب بزغب سفید و باطن آن سفید و پر از چیزی شبیه بپشم و نبات آن از قبیل تخم و بیاره و بر مجاور خود پیچد و برک آن ریزه مثلث یعنی سه برک بهم پیوسته
5٢٩در یک ساق و کل آن کوچک زرد رنک و ثمر آن در غلافی مثلث شکل و در هر غلافی سه دانه شبیه بدانۀ زعرور و مستعمل دانۀ آن
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و با قوت مسهله
*افعال و خواص آن
آشامیدن چهار مثقال تا شش مثقال تخم نرم کوبیدۀ آن به آب سرد مسهل بلغم خام و غلیظ محترق و مرار سوداوی و بواسیر را نافع آب سرد معین فعل آنست
بضم سین و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و کسر نون و یا لغت عربی است جمع آن سودانیات آمده کویند سرد است و بفارسی دارکوردار بروسارج نیز و بشیرازی دارمک نامند
ص: 1001
*ماهیت ان
طائری است دم آن طولانی و عریض بقدر یک کف دست و خوراک آن ملخ و حشرات و انکور و کوشت آن بدان سبب بدبو و بهترین آن سبز رنک منقار بلند آنست که باشجار منقار خود را بزند و کود نماید
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بسیار مضر دماغ و صاحبان هزال است*
بضم سین و سکون واو و کسر راء مهمله و سکون نون و فتح جیم و الف و نون بهندی بربری و قسمی را پستهارمک نامند
*ماهیت ان
بیخی است شبیه بسیر صحرائی صنوبری شکل با اندک پهنی و سه نوع می باشد یکی ظاهر و باطن آن هر دو سفید و طعم آن شیرین و دوم ظاهر و باطن آن هر دو زرد مائل بتیرکی و سرخی و سوم ظاهر و باطن آن مائل بسیاهی و ظاهر آن تیره تر و تلخ طعم و بهترین آن نوع اول بالیدۀ کرم ناخوردۀ اندک صلب آنست که بدبو نباشد و این مستعمل در ادویۀ ماکوله و مشروبه از داخل است و دو نوع دیکر باسمیت خصوص سیاه آن و مستعمل از خارج نه داخل است زیرا که مهلک اند بخناق و برک آن شبیه ببرک کراث و از ان قویتر و ساق آن بقدر شبری و کل آن زرد و بفارسی شنبلید نامند و شبیه بزنبق کوچکی و کل سیاه آن سرخ و منبت آن کوهها و قوت آن تا سی سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک و با رطوبت فضلیه و بزعم بعضی سفید آن در حرارت معتدل
ص: 1002
*افعال و خواص آن
مسهل اقسام بلغم از اعضای بعیده و اقاصی بدن و با قوت قابضه و مفتح سدد و جاذب اخلاط لزجه از عمق بدن خصوصا از مفاصل و رافع یرقان و سپرز و با صبر جهت عرق النسا و نقرس مجرب و با زنجبیل و فلفل بغایت مبهی و جهت مفاصل بسیار مفید و خوردن نیم درهم آن با زنجبیل و فودنج و زیره و همچنین با شیر تازۀ دوشیده و فانیذ تا سه روز بغایت محرک باه و تریاق جمیع مفاصل است خصوصا در اوقات ریزش نوازل و ضماد آن با زعفران و تخم مرغ در تسکین درد استخوان و تحلیل اورام صلبه و با شراب جهت اوجاع مفاصل و با سرکه و آب حی العالم نیز مجرب و حمول آن با روغن کهنۀ کوسفند و یا کاو جهت اسقاط دانۀ بواسیر و تسکین درد آن مجرب و ذرور آن مجفف زخمهای کهنه مقدار شربت آن مفردا با زعفران یک درم و مرکبا با ادویۀ نیم درم تا نیم مثقال بدل آن در اوجاع مفاصل بوزن آن حنا و نصف وزن آن مقل مضر معده مضرت بسیار و مورث مغص و مضعف معده و جکر مصلح آن کثیرا و شکر و زعفران و باید که در اوجاع مفاصل با هموزن آن زنجبیل و فلفل که معین و مقوی فعل آنند استعمال کرده شود و بوئیدن کل آن مفتح سدۀ دماغی و محلل ریاح و درد سربارد و رافع اذیت سمیت سیاه و سرخ آن اکر کسی خورده باشد قئ فرمودن با شیر کاو تازۀ دوشیده و خورانیدن فادزهرات است و حبوب و دوا و سفوفات و مطبوخات و معاجین سورنجان در قرابادین مذکور شد*
ص: 1003
بضم سین و سکون واو و سین مهمله بفارسی شیرازی مهک و بیخ آن را بیخ مهک و باصفهانی مرو و بترکی شیرین
5٣٠بان و بهندی ملهتی جیتهی مدومرتی نیز و بفرنکی کلیسر بزه نامند
*ماهیت ان
اسم نباتیست که در اکثر بلاد بهم می رسد و نبات آن بر روی زمین پهن می کردد و می چسپد بر آن و قریب بده ذرع دست را فرا می کیرد و بمکانی که بهم رسیده بدشواری از ان زائل می کردد و غلظت آن از یک انکشت تا بقدر یک قبضۀ دست و زیاده بران می باشد و برک آن شبیه ببرک مصطکی و کل آن ما بین حمرت و زرقت و اکثر زرد و بیخ آن بلند و پوست آن سیاه رنک و مغز آن زرد و دو قسم می باشد شیرین و تلخ و مستعمل بیخ شیرین آنست و لهذا آن را عرق السوس می نامند و مشهور است که باید پوست آن را مقشر نموده استعمال نمایند و در وجه آن کفته اند که مار آن را بسیار دوست می دارد و خود را بسیار بران می مالد جهت انسلاخ جلد و تقویت بدن و روشنائی چشم خود مانند رازیانه و نیز کفته اند که نه از ان جهت است بلکه از جهت حدت و زیادتی یبس آنست و تلخ آن غیر مستعمل جهت آنکه کفته اند با سمیت است و شیرین آن بعضی با اندک شیرینی و تلخی و قبوضت و بعضی شیرینی آن غالب و بهترین آن شیرین کم ریشۀ زرد متوسط در غلظت و باریکی مصری آنست که در صعید مصر می شود و بعد از ان عراقی پس شامی پس هر جا که خوب شود خواه آن بلاد باشد و خواه هند و خواه غیر آنکه شیرینی آن غالب و تلخی و قبوضت آن بسیار کم باشد و قوت آن تا ده سال باقی می ماند
ص: 1004
*طبیعت ان
کرم در دوم و خشک در اول و بعضی کرم در اول و بعضی معتدل در رطوبت و یبوست و بعضی سرد و خشک دانسته اند و قول اول اصح است و با رطوبت غرویه
*افعال و خواص
آن
منضج اخلاط غلیظه و مرکبه و مسکن تشنکی و التهاب معده خصوص نقوع آنکه نمالیده بنوشند و نرم کنندۀ سینه و حلق و در تشنکی حادث از رطوبت چندان نفعی ندارد و مسهل رطوبات و غاسل اعضای باطنی و مقوی اعصاب و محلل ریاح و مدر بول و حیض و جهت ربو و خشونت سینه و سوزش آن و حلق و نکوئی آواز و ضیق النفس و علل رئه و کبد و مثانه و التهاب معده و حرقت بول و امراض دماغی و عصبانی و امراض طحال و بواسیر و تپهای کهنه و انواع سرفه مکر سرفۀ حادث از اخلاط غلیظۀ زجاجیه که ضعیف العمل است در ان و مداومت آشامیدن هر روز نیم درم از ان با ربع درم شکر و رازیانه جهت جلای مجاری بدن و نیکوئی رنک رخسار و طرد ریاح و نفخ و حمیات مزمنه و اکثر امراض مانند صداع و شقیقه و ظلمت بصر و باعث جلای آنست خصوص که از اول حمل تا اول سرطان بیاشامند و شیخ الرئیس در معالجات قولنج بارد نوشته که آشامیدن چهار درم اصل السوس در آب سکبینج و فراسیون و با ماء الجبن نافع است آن را واصل السوس بتنهائی نیز و مجرب است و قئ نمودن بمطبوخ آن مخرج رطوبات است و اکر تمام دفع نکردد و چیزی بماند باسهال و یا بادرار دفع می کرداند و داخل کردن آن در مسهلات مطبوخه و همچنین در ادویۀ کبدیه سبک می باشد بر طبیعت و دافع ضرر آنها است بسبب لزوجت و غرویتی که دارد و اکتحال آن جهت جلای بیاض و تقویت باصره و رفع زردی آن و ضماد آن با عسل و با موم جهت داخس و با آب بهنکره که کیاه هندیست و در حرف البا مع النون مذکور شد و یا با آب خالص جهت داء الثعلب با تکرار عمل مفید و ضماد برک تازۀ آن جهت دفع بدبوئی زیر بغل و میان انکشتان پا مجرب و چوب آن را ابن ماسویه و امین الدوله کرم و خشک تر از سائر اجزای آن دانسته اند و با قوت جالیه و قابضه و محلله و کفته اند که سیسارون عبارت از ان است و آتش آن تندتر از اخشاب دیکر و فی الواقع چنین است و در ایران شیشه کران سنک شیشه را کوبیده در کورها بآتش آن می کدازند و تخم آن را محمد بن احمد قویتر از سائر اجزای آن دانسته و یوحنا بن سرابیون کفته داخل معاجین باید نمود و در بصره و نواح آن از درخت سوس بعمل می آید و در جاهای دیکر بهم نمی رسد و مخصوص بدانجا است و کویند اصل السوس مضر بکرده و سپرز است و مصلح آن در کرده کثیرا
ص: 1005
5٣١و در سپرز کل سرخ است مقدار شربت آن تا پنج درم بدل بیخ آن در اوجاع صدر بوزن آن کثیرا معجون با عقید انجیز و رب آنکه بیخ آن را مقشر نموده نیم کوفته و یا شق نموده در طول و در آب جوش دهند تا قوت آن تمام در آب باز داده شود پس مکرر صاف نموده که دردی در ان نماند جوش دهند تا غلیظ شود و مانند دوشاب منعقد کردد
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
در جمیع افعال بهتر از بیخ آن و دافع ضرر مسهلات و لذع ادویه است*
بضم سین و سکون واو و فتح سین مهمله و نون و بفتح سین اول نیز آمده معرب از سوسانی سریانی است
*ماهیت ان
دو نوع می باشد بستانی و صحرائی و هریک از ان هر دو سفید و کبود می باشد و بستانی را بلاطینی ایربدی دومیسیتنکا و صحرائی را ایربدی سالومتیکا و نوع دیکر صحرائی را و تال ترا ایربدی سالوتنیکا و بفرنکی بستانی را اوراایربس دومنسیکا و بریرا او را ابریس سلوسیر و سوسن زرد صحرائی را تمرکابیس نامند و کویند سفید را سوسن آزاد نامند و ازرق را سوسن کبود و صحرائی الوان می باشد زرد و ازرق و ازرق را آسمان کونی که معرب آن آسمان جونی است و زرد را خطائی کویند و شاخ آن بلند می باشد و برکهای آن باریک بلند و بر بالای ساق آن شاخهای باریک سه و یا پنج و برانها کل آن و برکهای کل آن پنج عدد و بعد از شکفتن منحنی می کردد و نوع دیکر از صحرائی دیده شده در کتاب فرنکی که از بیخ آن دو ساق رسته و بر سر آن کل آن و برکهای آن نیز باریک و بلندتر از اول و بیخ آن کرهدار کج واج با ریشۀ کمی و بیخ اقسام آن کرهدار و با تدویر و طولانی سفید و خوش بو شبیه ببوی بنفشه و لهذا عوام آن را بیخ بنفشه نامند و مشهور بدان است و کل سفید آن با عطریت و قوی و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که غیر سوسن آزاد است جهت آنکه سوسن ازاد اسم فارسی زنبق است و کسانی که آن را سوسن آزاد کفته اشتباه است ایشان را جهت عدم فرق میان اقسام آن و ایرسابیخ قسمی از سوسن کبود بری و جبلی است که آسمانحونی کویند و کل آن بسیار کوچک تر از سوسن کبود بستانی است و بیخ آن یک عدد و پهن و دراز و پرکره و بدانکه سوسن آزاد سوسن ابیض است که زنبق نامند درین زمان و سوسن ابیض را اطلاق بر سه قسم کل سوسن می نمایند اول بر سوسن بستانی معروف و سوسن بستانی دو قسم است یکی سفید خوش بو و دوم بنفسجی و این کمبوتر از انست و برکهای این نیز بلند و از صحرائی بلند تر و اندک عریضتر و بیخ آن مدور طولانی شبیه بپیاز با ریشهای بسیار و زنبق در کتب قدما اسم یاسمین ابیض است و روغن آن را روغن زنبق می کفتند و قسم سوم کل آن کوچکتر از ان و بوی آن کمتر و در روز چندان بوی ندارد و شب بسیار بویا می کردد و لهذا این را بفارسی کل شب بوی می نامند و شب انبوی نیز و بعربی کویند خزاما است بخا و زای معجمتین و در بلاد هند خصوص بنکاله کثیر الوجود است هرچند در اصل این اسم خیری بری است و لیکن درین زمان بر هر دو اطلاق می نمایند و بعضی شب بو را کل مریم می کویند و در سنبل نیز ذکر یافت
ص: 1006
*طبیعت ان
در اول کرم و در تری و خشکی معتدل و مرکب از حرارت محلله و ارضیۀ لطیفه و قوت مجففه و قابضه و کویند سفید بستانی کرم و خشک در دوم و بعضی در سوم کفته اند و بری آن از بستانی کرم تر و خشک تر
*افعال و خواص ان
جهت امراض رئه و وجع طحال و کبد و رحم و بواسیر و خنازیر و ادرار حیض و اندمال زخمها و رفع چرک آنها نافع و در رفع سموم ملذوعه و خصوص عقرب ضعیف تر از سائر اقسام و لهذا باید با چیزی که قوت جلای آن را زیاده کرداند مانند عسل استعمال نمایند و طلای آن با عسل جهت بهق و برص و جرب متقرح و قروح رطبه و با سرکه و یا با برک بنک و آرد کندم جهت تسکین اورام حارۀ انثیین و سوختکی آب کرم و بدستور با آرد جو و شستن رو به آب آن جهت رفع کلف و نمش نافع و عصارۀ آنکه با خمس وزن آن سرکه و عسل در
5٣٢ظرف مس طبخ دهند تا بحد انعقاد رسد جالی و مجفف بی لذع و جهت جراحات اطراف عضل نافع و دهن آن مانند دهن ایرسا است در جمیع افعال و آشامیدن آن بقدر یک اوقیه و از طبیخ آن نیز بهمان وزن مسهل و جهت ایلاوس صفراوی و امراض رحم و اخراج جنین و رفع مغص و اوجاع عصب مفید و بدستور تمریخ و تدهین بدان و آشامیدن یک اوقیه و نیم آن مسهل و تریاق بیخ و کزبره و فطر و تمریخ و تدهین بدان جهت تلیین اعصاب و صلابت و برآمدکی رحم و آشامیدن لخم آن جهت ضرر هوام نافع و مضمضه بطبیخ بیخ آن جهت وجع دندان خصوصا بری آن و قطور آن در کوش جهت درد آن و آشامیدن آن جهت حدت ذهن و ضیق النفس و نفس الانتصاب و وجع حلقوم و غلظت و صلابت طحال و با ماء العسل جهت اسهال ماء اصفر و استسقا و جلای مثانه از رطوبات لزجه و تسکین عطش و خائیدن آن جهت رفع بدبوئی خمر و ضماد برک آن جهت کزیدن هوام و سوختکی آب کرم در حال نافع و بدستور بیخ آن و روغن بیخ آن جهت درد کوش و عصب و تدهین اعضا بدان خصوصا که بریان نموده و سائیده با روغن کل مخلوط نموده بمالند و ذرور بیخ خشک آن جهت ظفره و کوشت زائد در اجفان و مطبوخ بیخ آن در روغن کل جهت سوختکی آتش و امراض رحم شربا و تدهینا و با سرکه در ظرف مس جهت قروح مزمنه و جراحات و استشمام کل آن مقوی و مفرح قلب و دماغ و محلل ریاح دماغی و ابخرۀ آن و از زعفران قویتر است درین امر و لهذا جهت غشی بهتر از زعفران است برای آنکه انبساط آن قلیل و امساک آن بسیار است بخلاف زعفران که انبساط آن کثیر و امساک آن قلیل است و شراب آن جهت لسع جمیع هوام سمی نافع و صنفی از سوسن که در زیر درختان می روید و کل آن زرد و کوچک و بیخ آن بسطبری انکشتی و خوش بو و با تلخی و قویتر از سوسن سفید و کبود و ضعیف تر از ایرسا است و کل آن کرم تر از همه و با قوت قابضه خائیدن بیخ آن و مضمضه بطبیخ آن جهت درد دندان و ضماد کل و برک آن جهت جراحات و ضماد مطبوخ آن با شراب جهت اورام بلغمیه و اورام فجه که جمع و پخته نکردد نافع و جمع و پخته کرداند و بغدادی کفته که این عدس المر است و ایرسا در حرف الالف ذکر یافت و جوارش و دهن و شراب آن در قرابادین مذکور شد و سوسن احمر دل بوس است*
ص: 1007
بضم سین و سکون واو و فتح فا و لام
*ماهیت ان
ابو جریح کفته شکوفه و پوستهای غلیظ شبیه بپوست درخت لسان العصافیر است
*طبیعت ان
کرم و خشک و با حدت و حلاوت و جهت درد مفاصل بارد نافع
بفتح سین و سکون واو و فتح لام و الف و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
بیخی است سرخ رنک بشکل کرم از سقالبه و روم خیزد
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
حار و محرق جلد و سعوط یک حبۀ آن با آب چغندر جهت لقوه و طلای آن محلل اورام بارده و پراکنده کنندۀ ریاح و بدستور بادهان و اکتحال آن جهت تحلیل ریاح غلیظه نافع و داخل اکتحال کرده می شود*
بفتح سین و کسر واو و سکون یاء مثناه تحتانیه و قاف بفارسی پست و ملخان و بترکی قادوت و بهندی ستو نامند
*ماهیت ان
اسم عربی آرد جمیع ماکولات است و بعرف اطبا مراد آرد بودادۀ آنها است و لیکن باید که بحد اعتدال بریان نمایند که نه خام باشد نه سوخته و بعد از بریان نمودن یک مرتبه به آب کرم و یک مرتبه به آب سرد بشویند پس خشک کرده آرد نمایند و سویق جو و برنج و کندم جهت تسکین التهاب و تشنکی و تپهای حاره و امراض اطفال نافع است
*طبیعت ان
راجع بآن چیز است که از ان سازند و یبوست بران غالب و از جو و کندم و برنج و نخود و کنار که نبق
ص: 1008
5٣٣نامند و سنجد که غبیر او سیب و قرع و حب الرمان و امثال اینها سازند و تبرید مغسول آنها زیاده از غیر مغسول و دستور غسل آن درینجا و در مقدمه نیز مذکور شد
*افعال و خواص آن
نیز بحسب آنچه از ان سازند مختلف باشد و سویق شعیر در تبرید و تجفیف رطوبات معده و تقویت آن و تسکین حرارت و قئ صفراوی و غثیان و اسهال صفراوی خصوص که با آب انارین بسرشند و یا سفوف سازند و جهت صداع صفراوی و صداعی که از ارتفاع بخارات محترقۀ معده باشد و تپهای حاره نافع و چون از ان حسوی و یا عصیده سازند با قلیلی شیرینی و غذای اطفال از ان نمایند بدن ایشان را فربه کند مضر امزجۀ بارده و مشایخ و نفاخ مصلح آن قند و آب سرد و در مبرودین قلیلی رازیانه و کمون و یا جوارشات حاره سویق حنطه کرم مائل باعتدال و سریع الهضم و الانحدار و کثیر الغذاتر و نفخ آن نیز کمتر از جو و مسکن حرارت و باید که با قند و یا شکر بیاشامند و سویق ارزبین هر دو است و برای امزجۀ متوسطه نافع که با شیرینی بخورند و سویق نخود قریب بسویق کندم و مقوی باه و نفاخ و نیز باید که با شیرینی بخورند و سویق نبق که کنار نامند قریب بجو است و مسکن حرارت و التهاب معده و کبد و حابس اسهال اما کثیر النفخ و سویق تفاح قئ و غثیان صفراوی و تشنکی را ساکن کرداند و معده را قوت دهد و شکم به بندد و سویق غبیرا بدستور و سویق رمان و سویق خرنوب نیز اما قوت قبض این هر دو غالب و سرد و خشک اند و سویق قرع سرفه و درد سینه را که از کرمی باشد نافع و طبع را نرم دارد و سرد و تر است و همچنین سویق هر چیز خواه حبوب باشد و خواه اثمار قریب است بدان در منافع و خواص و از اشیای بارده جهت امراض حاده و حمیات حارۀ حاده خصوص که از قبل معده باشد و جهت اسهالات برای آنکه اینها خالی از قبض و تغریه و لزوجتی نیستند و جایی که مطلوب قبض بطن و امساک نباشد باید که برای رفع آن بروغن حبه الخضرا و یا کردکان و یا زیت کهنه چرب نمایند و کفته اند تا ضرورت بسیار داعی نشود اسوقه را استعمال ننمایند خصوص از اشیای قابضۀ حابسه که مسدد خالی از غایله و قولنج نیستند و اصلح همه و موافق تر برای معده عند الضرورت سویق شعیر و حنطه است اما شعیر جهت آنکه سردتر است برای تسکین التهاب و احداث خشکی بهتر و سویق حنطه برای تبرید و ترطیب جهت آنکه این در معده مکث می کند و آن بزودی می کذرد و مصلح سدۀ آن با شکر و شیرینها استعمال نمودن و خوردن جوارشات مسهله است*
ص: 1009
بفتح سین و کسر واو و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر قاف و فتح یاء مشدده و ها
*ماهیت ان
شربتی است متخذ از ارزکه آن را می کوبند و می پیزند و باب طبخ می نمایند تا غلیظ کردد پس در ان آب انار و ماء العسل و شیرۀ مویز و شکر رقیق داخل نموده مکرر برهم می زنند و بدارچینی و قرنفل و بسباسه خوش بو نموده در تابستان دو روز و در زمستان سه روز در آفتاب می کذارند پس استعمال می نمایند و کاه از جوز جندم و از نان خشک کوبیده و ذره نیز می سازند و از ارز با عسل بهتر است
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قاطع بلغم خام از سینه و شش و مفتح سدۀ جکر و سپرز و جهت استسقا و یرقان و طحال و عسر البول و انهضام طعام و تقویت باه نافع مصدع و مبخر و آنچه از ذره سازند محرق اخلاط و از جو مسکن حرارت و تشنکی و سوزش معده و از کندم مولد قولنج و مصلح آن سکنجبین است
بفتح سین و خفای ها و سکون جیم و فتح نون و ها لغت هندی است و آن را سرکوه و سی کوه نیز نامند
*ماهیت ان
درخت هندی است که در بنکاله بافراط عظیم می شود و از ان شاخها برآمده و زیر هر شاخی شاخهای باریک و بران شاخها نیز
5٣4شاخهای باریک آویزان مانند خوشه و بر هر شاخ باریکی برکهای ریزه صنوبری شکل بسیار مزدوج مقابل یکدیکر رسته سه قسم می باشد بحسب کل زرد و سفید و سرخ و کل آن بیشتر ریزه سفید مائل بزردی و بعد از اتمام کل فتیلهای باریک بلند بمقدار دو شبر برمی آید که ثمر آن است و در جوف آنها تخمهای سفید سه پهلو و اهل هند کل و فتیله و ثمر آن را در خامی با ماهی بروغن سرشف پخته می خورند در قلایا و غیرها و از تنۀ درخت آن نیز صمغی برمی آید شبیه بصمغ عربی
ص: 1010
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
سریع التاثیر و دافع بلغم و علتهای دهان و محلل اورام و رافع کرانی بدن و مقوی قوت باصره و روشنائی آن و مشهی طعام و زیاده کنندۀ صفرا و کل آن بهتر از برک آن و دافع ریاح و سودا و صفرا و مدر بول و غایط و سریع الهضم و آشامیدن عصارۀ بیخ تازۀ آن با شیر کاو جهت رفع حبس البول و تفتیت سنک مثانه و اشتهای طعام و عصارۀ عروق آنکه در زیر زمین است مقدار دو مثقال صبح ناشتا جهت ضیق النفس بارد رطب و ربو مجرب کفته اند اما باید که بالای آن یک دو لقمه نان میده با روغن بخورند و ضماد بیخ آن جهت تسکین اوجاع بارده و تحلیل اورام مفید و لیکن مقرح جلد است و مخلل ثمر خام آن یعنی جوش داده و پخته در سرکه پروردۀ آن با خردل لذیذ و مقوی هاضمه است و دافع بلاغم و رطوبات معده و کرم آن و کرم امعا و اهل هند در روغن سرشف مرتب می نمایند
بکسر سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و خفای نون و فتح باء موحده و لام
*ماهیت ان
درختی است هندی بسیار عظیم و چوب آن شبیه بچوب انجیر سفید و سبک و برک آن مانند برک جوز و از ان درازتر و کل آن سرخ تیره و بزرک شبیه بلاله بسیار بزرکی و بیخ درخت کوچک آن شبیه بترب و شقاقل بزرکی و بسیار نازک و مغز آن سفید و پوست آن نباتی رنک و ثمر آن مانند جوزۀ پنبه و در جوف آن پنبۀ بسیار نرمی و درخت آن دو نوع می باشد خاردار و بی خار و خاردار آن را بهندی کانتی سینبل و سانورکانتی نیز نامند و این در خواص بهتر از بیخار آنست و بیشتر مستعمل در ادویه بیخ آنست و در وساید پنبۀ آن و در غلاف اسلحه و غیر آن چوب آن
ص: 1011
*طبیعت ان
کرم و تر و با رطوبت فضلیه و بعضی خشک کفته اند
*افعال و
خواص آن
کویند که چون بیخ درخت بکل نیامدۀ آن را برآورند و بکارد چوبی ورق کرده در سایه خشک نمایند و مانند صندل براده نموده با هموزن آن نبات سفید سفوف نمایند و روزی مقدار یک درم تا دو درم تا چهل روز بخورند و از ترشی و بادی و جماع و لبنیات پرهیز نمایند در تقویت باه و حرارت غریزی و تسمین بدن عجیب النفع و نیز بجهت اسهال صفراوی و دموی و سوزش اعضا و جریان منی و ودی و مذی و دمامیل و بثور و جذام و فساد خون و صفرا نافع است و پنبۀ آن هرکاه در کوش رود کرمی کرداند
بلغت فرنکی نام کیاهی است خوش بو
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و ادرار بول و حیض شربا و جهت تحلیل اورام و صلابات ضمادا نافع است
بکسر سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح سین و الف و ضم راء مهملتین و سکون واو و نون لغت یونانیست
*ماهیت ان
دیسقوریدوس کفته بیخ نباتی است معروف و آن بیخ را چون جوش دهند خوش طعم باشد و بعضی بیخ سوسن دانسته اند و این محض توهم است و ابن بیطار کفته که بعض توهم نموده اند که آن قلقاس است و نیست چنین و رازی در حاوی نوشته که چنین تفسیر بخشب شونیز نموده و این بعید و اشتباهی است او را بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
ص: 1012
5٣5
*طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
محلل و مقوی آشامیدن طبیخ بیخ آن جهت تقویت معده و اشتهای طعام و ادرار فرمودن بول مفید و مانع ضعف معده و اعضای باطنیه است
بفتح دو سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و باء موحدۀ مفتوحه و الف و نون لغت عربی است و کویند بهند آن را کل انول نامند
*و در ماهیت ان
اختلافست صاحب منهاج و من تبع له آن را حب الفقد دانسته اند که بزر فنجنکشت باشد و بعضی کفته اند که ثمر اثل است و اصلی ندارد و بعضی نوشته درختی است بقامت دو ذرع تا چهار ذرع بحسب اماکن و غیر سبسبان بباء موحده بعد از سین اول است که ذکر یافت و این عریض الورق و باریک و بر روی هم پیچیده می باشد و کل آن زرد و بسیار خوش منظر و در خوشه و ثمر آن بقدر حلبه و رنک آن ما بین زردی و سیاهی و در باغات جهت خوش منظری غرس می نمایند و این اقرب بصواب و انول هندی مشابه این است
*طبیعت ان
مائل بکرمی و در دوم خشک و در دوم کرم و تر نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
مقوی و مدبغ معده و حابس اسهال مزمن و نفث الدم و دافع سپرز و با شیر تریاق سموم و ضماد آن محلل طحال و پاشیدن آن مانع تولد کیک و کویند پوشیدن انکشتری آن روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب در انکشت خنصر بالخاصیه مورث جاه و قبول در نظرها مصدع محرور المزاج مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن باد آورد است و اهل هند ضماد برک بری آن را جهت سرطان مجرب کفته اند
ص: 1013
بکسر سین و سکون یا و فتح سین مهمله و باء موحده و الف و سیبیا بکسر سین و سکون یا و کسر باء موحده و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف نیز آمده بعربی لسان البحر و بفرنکی شپیه و اهل سواحل مغرب قناطه و بعضی دمیا نامند باسم هر ماهی صدفی
*ماهیت ان
نوع ماهی است که در بحر قلزم و بحیرۀ طبریه بسیار بهم می رسد شبیه بسرطان ظاهر آن صدفی و باطن آن حجری و در جوف آن رطوبتی سیاه مانند مداد که از ان کتابت توان نمود و اطفال عرب بآن کتابت و مشق می نمایند و ازین جهت آن را بفارسی ماهی مرکب نامند
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بطی الهضم و ملین بطن خصوص حوصلۀ آن و رطوبت آن بسیار کرم و طلای آن جهت داء الثعلب و بهق و نمش و جرب و خاکستر استخوان محرق آن جالی آثار و جهت امراض پلک چشم و با نمک مکلس جهت بیاض چشم حیوانات و سنون آن جهت جلای دندان و ذرور آن جهت تجفیف زخمها نافع و چون از استخوان آن میلی سازند و جفنی را که خشونت داشته باشد بدان حک نمایند زائل سازد و حکیم عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که آن ماهی در هر ماهی یک مرتبه تخم می دهد و بچه برمیآورد و زیاده از دو سال عمر آن نمی باشد آشامیدن بیضۀ آن بجهت اخراج سنک کرده و مثانه بسیار نافع و اکر در چراغی از سیاهی آن برافروزند در خانۀ دیکر که در ان چراغ نباشد هرکس که نشسته باشد در اطراف آن خانه کردی مشاهده می نماید و نوشته که از کتاب مصور فرنکی نقل نموده شد*
ص: 1014
بفتح سین و یا و لام و الف و نون
*ماهیت ان
اسم عربی عصارۀ خرما است که بدون طبخ در آفتاب غلیظ کردانند و دبس اعم از انست و در دبس نیز مذکور شد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و الطف از دبس مطبوخ و غلظت این از ان کمتر است
*افعال و خواص آن
قریب بتمر است منضج و محلل و مرقق طبیعت و جالی ما فی المعده و امعا از بلاغم و مقوی کبد بارد و باه و منعظ و زیاده کنندۀ روح کبدی و صالح الغذاء و سریع الاستحاله بصفرا و محرق خون و مفسد لون اکثار خوردن آن مضر محرورین و مسدد بخلاف رطب که مسدد نیست مصلح آن میوه های ترش و چاشنی دار
5٣6و بر بالای آن چیزهای چرب خوردن و آنچه بر آتش بعمل آورده باشند بطی الهضم و قلیل التسدید است
بکسر سین و سکون یا و فتح سین مهملۀ ثانیه و الف و کسر لام و فتح یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله در آخر لغت یونانی است بفارسی کاشم رومی نامند و بغدادی کفته که غیر کاشم است و غلط کرده کسی که کاشم دانسته و شیخ الرئیس در مبحث استسقا کفته که انجدان رومی است و آن را ساسالیوس و سیسالی نیز نامند بالجمله از ادویه است که در ماهیت آن اختلاف است اصح اقوال آنست که نباتی است و چهار قسم می باشد یکی شبیه برازیانه و از ان قویتر و قبۀ آن شبیه بقبۀ شبت و ثمر آن از انجدان که کوله پر نامند درازتر و تندطعم و بیخ آن زیاده بر شبری و با عطریت و در افعال از سائر اجزای آن قویتر و دوم برک آن شبیه بلبلاب کبیر و از ان درازتر و قبۀ آن مثل قبۀ شبت و تخم آن سیاه شبیه بکندم و بزرکتر از ان و تندتر و خوشبوتر از قسم اول و در افعال تخم آن قویتر از سائر اجزا و سوم برک آن شبیه ببرک زیتون و و درشت تر و ساق آن درازتر از قسم اول و قبۀ این بزرک تر و ثمر آن عریضتر و بزرکتر و فربه و خوش بو و قوت این از قسم اول قویتر و از دوم ضعیف تر و چهارم نبات آن شبیه بانجدان و ثمر آن سفیدتر از ان و مستدیر و درازتر و قریب با آنکه دو طبقه باشد و با عطریت و تندی و چون مقشر کنند از ان تخمی درازتر از رازیانه و مائل بسبزی و در طعم شبیه بترنج ظاهر کردد و مستعمل بیشتر این قسم است و مقشر آن
ص: 1015
*طبیعت همه اقسام آن
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
محلل و ملطف و مسکن دردهای باطنی و مفتح سدد و مقوی معده و مدر بول و حیض و جهت صرع و عسر نفس و تقویت هاضمه و رفع ریاح و تقویت باه و تقطیر البول و اخراج جنین و درد رحم و اذابۀ بلغم منجمد و یک مثقال آن با فلفل و شراب جهت رفع مضرت هوای سرد و مداومت نه قیراط آن با میفختج تا ده روز جهت درد کرده و لعوق بیخ قسم اخیر آن با عسل جهت رفع فضول سینه و سل کهنه و امراض کرده و مثانه نافع مضر محرورین مصلح آن کثیرا و اکثار آن مضر جکر و مصلح آن زرشک مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن انجدان است
بدو سین مهمله اول مکسور و دوم مفتوح و در میان هر دو یاء مثناه تحتانیۀ ساکنه و سکون نون و فتح باء موحده و راء مهمله در آخر و سوسنبر بضم سین اول و سکون واو نیز آمده اسم فارسی نمام است و بفارسی نیز سه سنبل و سی سنبل و بلاطینی و سربیلم و بعربی نمام الملک نامند و دیسقوریدوس کفته که بعضی آن را زفلس کویند و از فلس نمام است و آن را نمام از جهت سطوع رائحه و تندی بوی آن نامند و بغدادی غیر نمام دانسته
*ماهیت ان
نباتی است از قبیل ریحان و ما بین نعناع و فودنج بری و بستانی می باشد بری آن را ذباب نامند و برک آن مانند برک سداب و قویتر از بستانی آن شبیه بنعناع و از ان سفیدتر و خوشبوتر و برک آن عریضتر و کل آن سفید مائل بسرخی و تخم آن ریزه تر از تخم ریحان و منابت آن اراضی مکشوفۀ کثیره الشمس است
ص: 1016
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم و نیز در آخر دوم کرم و در اول آن خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
مفرح و مفتح و مقوی احشا و روح دماغی و قلبی و با قوت تریاقیه و رافع عفونات و مدر بول و حیض و مخرج کرم شکم و جنین مرده و محلل ریاح شربا و جلوسا و با شراب جهت تسکین قئ و غثیان و جهت درد سر خصوصا با سرکه و روغن کل ضمادا و جهت امراض بلغمی و درد سینه و معده و ورم جکر و سپرز و با عسل جهت کزیدن عقرب و با سکنجبین جهت کزیدن زنبور مجرب شربا و ضمادا و طبیخ آن جهت فواق و مغص و تقطیر البول و تفتیت سنک مثانه و درد رحم و رفع قمل و عرق بدبو شربا و ضمادا و با سرکه جهت قئ الدم شربا نافع و بدستور تخم آن جهت امراض مذکوره
5٣٧و حمول آن نیکوکنندۀ بوی رحم و بوئیدن آن مثیر و محرک مواد دماغی مضر رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت از خشک آن یک مثقال بدل آن مرزنجوش و بادروج و روغن آنکه آب آن را با روغن کنجد طبخ نمایند تا آب رفته روغن بماند و یا آنکه کل آن را در روغن اندازند و در آفتاب کذارند مانند روغن کل بابونه و تبدیل نمایند مکررا جهت تفتیح سدۀ دماغی و منخرین و تحلیل مواد و تقویت اعضا و موی سر و خوش بوئی آن موثر و بی عدیل است
ص: 1017
بفتح شین و الف و بفتح دال مهمله و نون و جیم در آخر معرب از شادنۀ فارسی است و بسین مهمله نیز آمده و بعربی حجر الدم نامند جهت آنکه حابس دم است و یا آنکه رنک آن بعد سودن برنک خون سرخ می باشد و حجر الطور نیز نامند جهت آنکه از جبل الطور می آورند و حجر هندی نیز جهت آنکه در هند نیز بهم می رسد
*ماهیت ان
سنکی است سریع التفتیت عدسی شکل و جاورسی شکل نیز و بالوان مختلفه و بانواع متکثره می باشد سرخ و زرد و سفید و خاکستری تیرۀ مائل بسیاهی و خشخاشی سرخ و زرد با نقطهای ابلق و بهترین همه سرخ عدسی شکل آن است که مصری نامند سریع التفتیت و مکسور آن نیز سرخ باشد و زبون ترین همه خاکستری رنک تیرۀ آنست که هندی کویند و همه این انواع معدنی می باشد و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که فقیر همۀ اینها را مشاهده کرده و تجربه نموده و سفید را در فیروزه کوه و سرخ و زرد و ابلق را در حوالی جوار ری و هندی را در جبال قزوین و مصنوع نیز می باشد از مقناطیس محرق و این سیاه و زودشکن تر از معدنی است و در جمیع افعال مانند معدنی بخلاف مصنوع از حجر الحار محرق که اغبر ثقیل الوزن می باشد
*طبیعت مغسول ان
در آخر اول سرد و در دوم خشک و غیر مغسول آن در اول سرد و در آخر دوم خشک و بعضی در دوم سرد و در سوم خشک و بعضی در سوم کرم و خشک نیز کفته اند و مستعمل مغسول آن است و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند
ص: 1018
*افعال و خواص آن
مجفف و رادع و قابض بی لذع و خاتم و مدمل قروح و مقوی عصب و عضل و قوت باصره و حابس سیلان خون اعضای ظاهری و باطنی و آشامیدن آن با آب انارین و امثال آن جهت نفث الدم و با شراب جهت عسر البول و سیلان حیض دائم و ادرار منی و با ادویۀ مناسبه جهت اسهال دموی و قرحۀ امعا و زحیر و سل و اکتحال آن با شیر دختران و سفیدۀ تخم مرغ و امثال آن جهت رمد و دمعه و سلاق و سوزش پلک چشم و قرحه و جرب و حکۀ حار و با آب حلبه جهت امراض بلغمی غلیظۀ چشم و با آب خالص جهت خشونت اجفان بی ورم و چون از ان شافه سازند و با اقاقیا بیامیزند و در چشم کشند جهت امراض چشم و جرب نافع و ذرور غیر مغسول آن جهت دفع کوشت زائد جراحات و رویانیدن کوشت صالح مجرب و بدستور قطور سائیدۀ آن با آب که غلیظ باشد و با کشنیز و مانند آن جهت بثور و قروح حاره و مزمنه و جراحات مزمنه و جراحت مقعده و رحم و قضیب و اعضای عصبانی بیعدیل و طلای آن جهت حمره و سوختکی آتش مقدار شربت آن از یک دانک تا نیم مثقال مضر مثانه مصلح آن کثیرا بدل آن حجر مقناطیس سوخته و در ادویۀ عین حضض و یا روی سوخته نیم وزن آن و چهار دانک آن توتیا و در غیر آن دم الاخوین و طریقۀ غسل و اقراص و مرهم آن در قرابادین مذکور شد و عدسی بسیار صلب سرخ خشک تر از سائر اقسام و جهت قروح خصوص قروح سفل و قروح حادث از سوختکی آتش و لهیب آن نافع و شادنج مصنوع مضر معده و احشا و مصلح آن عصارۀ زرشک است
ص: 1019
5٣٨
بفتح شین و الف و کسر طاء مهملۀ مشاله و لام در آخر و شاتل بتاء مثناه فوقانیه نیز آمده بفارسی روشنک نامند
*ماهیت ان
دوائی است هندی شبیه بقطر خشک و بقدر باقلائی و بزرکتر و کوچکتر از ان نیز و با تلخی و پوست آن بسیار چین دار ما بین سیاهی و سرخی و املس و آنچه بعضی کفته اند که عروقی است خشن پرکره مانند باقلا اصلی ندارد و کویند که از ترکستان نیز آورند و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که در قریه کره که از جامۀ شیراز است نیز می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
مسهل قوی اخلاط غلیظۀ متشبث در مفاصل و اعصاب و کیموسات محترقه و جهت فالج و لقوه و رعشه و صرع و امراض باردۀ دماغی حادث از رطوبات غلیظه نافع و از جملۀ اجزای معجون نجاح است و مقدار شربت آن نیم مثقال با هموزن آن نبات که با آب کرم بیاشامند مورث درد سر مصلح آن فواکه بارده است*
بفتح شین و الف و راء مهمله و فا
*ماهیت ان
کویند اسم هندی است بیخی شبیه بتربد و طعم آن بی حدت و ذی مقراطیس کوید طبیعت آن در اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مسهل بلغم مائی و جهت امراض بارده نافع و کویند آن را بهندی بدها را بکسر باء موحده و فتح دال مهمله و خفای ها و الف و فتح راء مهمله و الف نامند طعم آن تلخ و ملین طبع و مقوی باه و دافع سودا و بلغم و خون و جهت اورام اعضا و امراض بارده و سیلان منی مفید*
ص: 1020
بفتح شین و الف و کسر ها و فتح تاء مثناه فوقانیه و راء مهمله و ها لغت فارسی است معرب آن شاهترج است و معنی آن سلطان البقول و بعربی بقله الملک و بیونانی قیاسوسی بمعنی دخانی و قفتص نیز و بهندی پت پاپره بمعنی بقلۀ نافعه برای مرۀ صفرا و کت پاپره نیز نامند و در طب قدیم فلاحان و شام آن را شجره الدم می نامند جهت آنکه صاف کنندۀ خون است بالخاصیت
*ماهیت ان
کیاهی است معروف دو نوع می باشد یکی را برک ریزه شبیه بکشنیز و اندک خاکستری رنک و کل آن بنفش ریزه و دوم برک آن از ان عریضتر و سبز و کل آن سفید و طعم هر دو نوع تلخ با اندک حدت و قبض و هر دو را کزبره الحمام نامند و برک آن بهتر از سائر اجزای آن بهترین آن سبز تازه تلخ باندک تیزی و قبض آن است
*طبیعت ان
مرکب القوی و در حرارت معتدل و در دوم خشک و کویند در دوم کرم است و شیخ الرئیس در اول سرد کفته
*افعال و خواص
ان
مفتح سدۀ کبد و طحال و مقوی کبد و معده و مدبغ آن و مسهل اخلاط ثلثه خصوصا سودا و دافع مرۀ صفرا و سودای محترقه ببول و صاف کنندۀ خون و مدر بول و منبه اشتها و خشک آن در تقویت معده قویتر و جهت تپهای کهنه و امراض سوداوی و بلغم شور و تقویت بن دندان آن و با سرکه جهت قئ صفراوی و غثیان بلغمی و تنقیۀ معده و امعا از فضول محتبسه در ان و همچنین با ماء العسل و آب برک تازۀ آن با شکر و یا با تمر هندی جهت تنقیۀ معده و امعا و تفتیح سدۀ کبد و طحال و تقویت معده و رفع یرقان و جرب و حکه و قوبا و ابریۀ حادث از احتراق خون صفراوی عفن و یا بلغم عفن و کسر حدت اخلاط محترقه مریه و سوداویه از سر و بدن و دفع آنها ببول و براز و عرق آن یعنی ماء مقطر شاهتره بقرع و انبیق مانع اسهال جهت مفارقت نمودن جوهر حار لطیف مفتح آن و اکتحال عصارۀ آن جهت تقویت باصره و منع ریختن اشک بسیار و با صمغ عربی جهت منع روئیدن شعر منقلب که کنده باشند و مضمضۀ آن جهت جراحت کام و زبان و حرارت آن و تنقیۀ لثه و استحکام آن و ضماد خشک آن با حنا که در حمام استعمال نمایند جهت جرب و حکه مجرب و بدستور چون با آب تازۀ آن بسرشند و بمالند و شستن سر و ریش با آب منقوع آن جهت رفع قمل و صئبان که رشک باشد و ابریه نافع و بدستور شستن با آب مطبوخ آن و ابن ماسویه ضماد تازۀ آن را جهت کزیدن زنبور بسیار موثر دانسته اند و صاحب شفاء الاسنام کفته بهترین
ص: 1021
5٣٩آن برک تازۀ آن است و نوشته که استاد من کفت ندیدم من که شاهتره بتنهائی تلیین طبیعت کند چه جای اسهال و نه تقویت قلب بل ضعف آن دیده شده و تخم آن معتدل الحرارت و در افعال محمد بن احمد و جالینوس قویتر از سائر اجزای آن دانسته اند و کویند شاهتره مضر رئه است و مصلح آن کاسنی مقدار شربت از جرم آن سه درم تا پنج درم و از آب آن از سی مثقال تا شصت مثقال با آب نقوع هلیلۀ زرد مطیب بشکر و در مطبوخ پنج درم تا ده درم و از تخم آن تا پنج درم بدل آن نصف وزن آن سنا و دو ثلث آن هلیلۀ زرد و کفته اند که استعمال آن با هلیلۀ زرد اولی است جهت آنکه مضر طحال است و هلیله مصلح آن است و عصارۀ برک آن را باید صاف ناکرده استعمال نمایند و قسمی از کیاه می باشد در نبات شبیه بدان و از ان بسیار تیره تر و برک آن باریکتر شبیه بافسنتین و ساق آن استاده و کل آن مائل بسیاهی و مجتمع و عروق آن لطیف و تلخی و قبضی ندارد بلکه بی مزه و بدبو و قاتل کاو است چون آن را بچرد و غیر مستعمل زیرا که غیر شاهتره است
*شاهسقرم*
بفتح شین و الف و فتح ها و کسر ها نیز آمده و سکون سین مهمله و فتح فا و راء مهمله و میم معرب شاهسپرم فارسی است بمعنی سلطان الریاحین و نیز بفارسی نازبو معروف بریحان مطلق است و بفرنکی اسمیم و قسمی که برک آن بزرک است اسمیم ماکنوم یعنی برک بزرک و قسمی که برک آن ریزه است اسمیم باروم یعنی برک کوچک و بهندی تلسی نامند و بعضی غیر تلسی دانسته اند
ص: 1022
*ماهیت ان
ریحان سبز مائل بزردی ریزۀ تر برک است و قسمی بزرک برک سبز تیره صاحب اختیارات بدیعی نوشته که حبق کرمانی است و بهترین آن سعتری بود که کرمانی نامند و ریحان یزدی نیز
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدۀ دماغی و محلل اورام جمیع اعضا و جهت خفقان و ضعف معده و ریاح غلیظه و عصارۀ آن با شکر جهت رفع درد سینه و ربو و سرفه و مضمضه و خائیدن آن جهت قلاع دهان و تر کردۀ آن با آب مبرد و مقوی اعضا و استشمام آن جهت درد سر محرورین و مسافرین و رفع وبا و کریزانیدن هوام و تخم آن مقاوم سموم و بالخاصیت معتدل جمیع امزجه و بدانکه اطبا کوبیدن تخم ریحان را در تراکیب منع نموده اند و همچنین بزر لسان الحمل را در ادویۀ زحیر جهت آنکه لعابیت آنها که مطلوب است زائل می کردد و لیکن کوبیدۀ آن ضرر نمی رساند مانند کوبیدۀ بزر قطونا و در تراکیب ادویۀ زحیر کوفتۀ آن مستعمل است چنانچه صاحب کفایۀ منصوری و غیر آن نوشته اند که در کوفته آنها قوت قابضه زیاده می باشد خصوص تخم ریحان که کوفتۀ آن با صمغ عربی در زحیر عجیب النفع است و مجرب و جوشانیدۀ آن نیز مفید
*شاه صینی*
بفتح شین و الف و ها و کسر صاد مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر نون و یا
*ماهیت ان
عصارۀ جامد سیاه صفایحی است که برو شبیه بنقش خاتم نقشی باشد و از چین آورند و کویند که از هند و کویند آن عصارۀ حنای چینی است و کویند عصارۀ ریوند است و مولانا نفیس کرمانی نوشته که برک حنای چینی مسحوق معجون باخل است و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است و بالوان مختلف می باشد بعضی برنک صندل سفید و بعضی مائل بسرخی و بعضی مائل بسیاهی و بعضی مائل بزردی و این بهترین همه و مستعمل و غیر تنزوی خطائی است
ص: 1023
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک
*افعال و
خواص ان
مجفف و قابض و طلای آن جهت صداع حار و با کلاب جهت اورام حاره و ابتدای فتق و ذرور آن جهت نزف الدم جراحات و آشامیدن آن معین بر بیداری و جهت صداع حار و منع صعود بخار بدماغ و جهت ضعف معده نافع
و شابانک و غابانک نیز نامند
*در ماهیت ان
خلاف است بعضی کویند بنفسج الکلاب است که بعربی
54٠قسوه الکلاب نامند و بعضی جمسفرم بری و صاحب جامع و نواب مرحوم برنوف دانسته اند و نیز کفته اند که شجر ابراهیم کوچک است و نیز از قول غافقی نقل کرده که نوعی از قیصوم است و از قول صاحب حاوی که حب شبرم بری است و صاحب اختیارات بدیعی کفته که اینها همه خلاف است و محقق آنست که بنفسج الکلاب است که بشیرازی آن رانس سک کویند
*طبیعت ان
کرم و خشک است در دوم
*افعال و خواص ان
جهت صرع و آب رفتن از دهان خصوصا اطفال و تحلیل ریاح شکم ایشان و زخمها و قائم مقام مرزنجوش است
بفتح شین و الف و ضاد معجمه بزبان هندی ارهروتور نیز نامند
*ماهیت ان
حبی است از حبوب ماکولۀ معروفۀ مشهوره که در اکثر بلاد خصوص مازندران و هند و بنکاله و دکهن بهم می رسد بقدر نخود کوچکی و مدور اندک پهن و بر سر آن مانند دانۀ باقلا نشانی و در دکهن و بندر سورت و کجرات و عظیم آباد خوب و بالیده می شود
ص: 1024
*طبیعت ان
سرد و خشک در دوم کفته اند و شاید کرم و خشک باشد
*افعال و خواص آن
نفاخ و بطی الهضم و قلیل الغذا و قابض و مبخر و جهت اسهال صفراوی و ذرب و فساد بلغم و خون و دفع زهر نافع دانسته اند
**فصل الشین المعجمه مع الباء الموحده**
بکسر شین و فتح نیز آمده و باء موحدۀ مشدده بفارسی ذمه و زاک سفید و بهندی پهتکری بکسر باء فارسی و خفای ها و سکون تاء چهار نقطۀ مثناه فوقانیه و کسر کاف و راء مهمله و یا نامند
*ماهیت ان
مائیتی است که مجتمع و منعقد می کردد و از اجزای عفنۀ ارضیه بسبب برودت انعقاد غیر مستحکم یافته از جملۀ معادن اربعه غیر کامله الصورت است که عبارت از زاجات و املاح و نوشادر و شبوب باشند و آن چیزی است شبیه بزاج و باندک ترشی بخلاف زاج که ترشی آن زیاده است و در اکثر افعال مانند زاج است و معادن آن یمن و مصر و بلاد ارمنیه و کرجستان و اکثر بلاد است و اصناف آن را هفده بیان نموده اند و آنچه موجود و مستعمل است این چهار صنف است یکی سفید شفاف مائل بزردی و یا بی زردی و این را یمانی نامند و این ابی است که از معدن آنکه بلاد یمن است می چکد و منجمد می کردد و این بهترین اصناف است و صنف دوم سفید شفاف که در ان مطلق زردی نیست و این را زاج بلوری نامند و قطعهای این مربع و مکعب و مشقق می باشد و صنف سوم مائل باستداره و این را زاج مدحرج نامند و صنف چهارم ملمس آن نرم و زودشکن و با زهومت رائحه و این را زاج زفر نامند و سه صنف دیکر است که همه غیر مستعمل یکی زرد مستطیل و دوم سرخ رنک غیر مضبوط الشکل و سوم سبز شبیه بزاج و شور مزه و دو صنف دیکر است که با سمیت است و غیر مستعمل یکی ازرق شفاف و دوم سیاه مائل بتیرکی
ص: 1025
*طبیعت
مجموع آن
در دوم کرم و در سوم خشک و در سوم کرم نیز کفته اند و بعضی سرد دانسته و اصلی ندارد
*افعال و خواص
آن
مجفف قوی و قاطع نزف الدم زخمها و زائل کنندۀ کوشت زائد و التیام دهندۀ قروح و رافع چرک و زنک معادن و در صاف کردن آب و شراب سریع الاثر و شرب آن مانع قئ و غثیان و مقوی ماسکه و سعوط آن قاطع رعاف و قطور آب محلول آن جهت بیاض عین و غشاوۀ رقیقین با تکرار عمل نافع و قطور مطبوخ آن در زیت جهت رفع کری و نشف رطوبات و وجع آن و وجع انثیین مفید و اکتحال مکلس مسحوق با مروارید و شکر و پوست تخم مرغ و سرکین حردون اجزا متساوی جهت قلع بیاض عین مجرب و با مازو و سماق جهت دمعه و قمل و حمرۀ مزمنه و اورام و سطبری پلک چشم و قلع بثور لبنیه و سنون آن با فوفل جهت درد دندان و تقویت لثه و استحکام دندان متحرک و بدستور امساک آن بر دندان متحرک و با
54١خاکستر بیخ کرنب جهت قلاع و بدستور با عسل جهت قلاع و مضمضه بطبیخ آن با سرکه و عسل نیز و ذرور آن جهت ورم لثه و لهاه نافع و بدستور طلای آن از بیرون و ضماد آن با روغن جهت اورام بلغمی و با ادویۀ مناسبه جهت استسقای لحمی و تهبج و با برک آس جهت رفع بدبوئی زیر بغل و عرق آن و با نمک و مازو و کل سرخ و سرکه جهت منع قروح ساعیه و خبیثه و سعی تزاید آن و با آب کرم و با عسل جهت حکه و جرب متقرح و با عسل جهت رفع آثار و با عصارۀ عصی الراعی بر بناکوش جهت منع سیلان مواد از کوش و بهق و با دردی خل و عفص هر سه مساوی جهت اکله و طلای محلول آن در آب بر ناخن سفید شده و خارش انکشتان و داخس و شقاق عارض از سرما و پاشیدن آب محلول آن جهت سوختکی آتش و منع آبلۀ آن مؤثر و با موم جهت داخس و با آب بر موی و بر بدن جهت رفع قمل و رشک و اذابۀ لحم زائد در هر عضو که باشد و ذرور آن جهت رفع نزف الدم و حمول آن بتنهائی در پارچۀ صوفی جهت رفع سیلان حیض و نشف رطوبات و اصلاح حال رحم و پیش از هنکام جماع مانع حمل و با قطران مسقط جنین با تکرار عمل و نفوخ آن در دهن افعی و بدستور قطور آن با آب دهن انسان کشندۀ آن و بخور آن در زیر جامۀ خواب کسی که بترسد و فزع نماید جهت ازالۀ آن مؤثر و کذاشتن آن در زیر جامۀ خواب مانع احتلام و رافع فزع در خواب مقدار شربت آن یک قیراط بدل آن نوشادر و کویند از خواص آن آنست که چون کسی را چشم بد رسد و شب را بخور کند اکر در ان قطعه ثقبه بصورت چشم پیدا کردد و آن را در طرف قبلۀ خانۀ آن شخص بکذارند چشم بد باهل آن خانه نرسد المضار آشامیدن یک درم آن بسیار مضر و محدث سرفۀ شدید و یبس بسیار و مضر رئه و کاه مؤدی بسل کردد و دو درم آن فی الفور کشنده و مداوای آن آشامیدن شیر تازۀ دوشیده و کره کاو و یا روغن کاو و شکر و فانیذ و قئ کردن و میوۀ تر و تازه خوردن است
ص: 1026
بکسر شین و فتح باء موحده و تاء مثناه فوقانیۀ مشدده که بفارسی شوت و شود و بیونانی و انبیتون و بهندی سواوسوی و تخم آن را بهندی والان خورد کویند
*ماهیت ان
کیاهی است معروف قائم بر یک ساق و شاخهای آن بسیار باریک شبیه برازیانه و برکهای آن ریزه و کل آن چتری و تخم آن ریزه تر از رازیانه و اندک پهن بشکل نصف دانۀ رازیانه در طول و کفته اند که اهل تجربه تصریح نموده اند که هریک از رازیانه و شبت در بعضی اراضی منقلب بیکدیکر می شوند و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و از ادویۀ کبار جلیله القدر و بهترین آن تازۀ خوشبوی شکفتۀ آنست
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در اول دوم خشک و کفته اند تر آن در آخر اول کرم و خشک آن در اول آن
*افعال و خواص آن
محلل و منضج و مفتح سدد و هاضم و با تریاقیت و مسکن مغص و اوجاع بارده و مدر بول و حیض و جهت ربو و فواق امتلائی و ضعف معده و جکر و سپرز و سنک کرده و مثانه و قولنج و منع فساد اطعمه و امراض بلغمیۀ حادثه در سینه و معده و امراض آلات تناسل و آشامیدن آن با عسل جهت رفع سموم و اعانت بر قئ و اخراج اخلاط غلیظه از معده و نیز آشامیدن طبیخ تازه و خشک برک و تخم آن جهت پراکنده نمودن ریاح و تحلیل آنها از جمیع اقطار بدن و وجع ظهر و کرده و مثانه و ادرار بول و تسکین مغض و قطع غثیان که حادث از ایستادن طعام بر معده و جوشیدن آن باشد و فواق بلغمی امتلائی و طبخ کوشت با آن باعث اخراج وسخ و زفارت و زهومت آن و سرعت طبخ و نضج و انهضام آنست و چون شبت را سائیده با عسل طبخ دهند تا منعقد کردد بر معده لطوخ نمایند اسهال نماید بآسانی و جلوس در طبیخ برک آن و بدستور تخم آن جهت امراض رحم و تحلیل ریاح کرده و مثانه و انثیان و قطور عصارۀ آن جهت امراض کوش مقدار شربت آن تا هشت درهم المضار مضر محرورین
ص: 1027
54٢مبخر و مغنی و مداومت اکل آن و آشامیدن طبیخ آن مضعف دماغ و بصر و معده و کرده و مثانه و مقلل و مجفف منی و اکثار آن قاطع آن مصلح آن آب لیمو و سکنجبین و آب غوره و ترشیها و در مبرودین قرنفل و دارچینی و عسل کفته اند بدل آن تخم آن و دهن آنکه عصارۀ برک تازۀ آن را با روغن زیتون بالمناصفه جوشانیده باشند و یا برک تازۀ آن را در روغن پرورده که مکرر تجدید نموده باشند ملطف و مسخن و جهت اعیا و درد مفاصل و اعصاب و تلیین صلابات و تهبج اطراف و رفع قشعریره و لرزتپها بغایت مؤثر و تخم آن کرم و تر و خشک تر در اطعمه و ترشیها جهت اصلاح معده و خوردن ترشی آن بعد از طعام مقئ قوی و بدستور مضر محرورین و مغثی و اکثار آن مضعف دماغ و باصره و باه و مجفف منی و مصلح آن نیز ترشیها است و تخم سوختۀ آن در سوم کرم و خشک و با عسل جهت امراض مقعده و بواسیر شربا و ضمادا و با رماد زجاج و عسل جهت تفتیت حصاه و عسر بول مجرب دانسته اند و ذرور آن مجفف قروح رطبه و پر چرک و جهت قرحۀ قضیب بی عدیل و ضماد مسحوق آن با عسل که در طبخ بحد انعقاد رسیده باشد بر مقعده باعث تلیین طبع است
بضم اول و سکون باء موحده و ضم راء مهمله و میم و بکسر اول و سوم نیز آمده و بیونانی سطوسا و بشیرازی کاو کشک و کانیطنوسک و طانیطومک نیز نامند جهت آنکه چون کاو بخورد می میرد و کوسفند را زیان ندارد
ص: 1028
*ماهیت ان
نباتی است که در بوستانها و کشتزارها روید و ساق آن راست و با زغب و کره دار بقدر ذرعی شبیه به نی و شیردار و برک آن شبیه بطرخون و برک کاج و کل آن بنفش و دانۀ آن شبیه بعدس و مائل بسفیدی و زردی و بیخ آن سطبر و پرشیر و قویتر از ثمر آن و ثمر آن قویتر از برک آن بهترین آن سرخرنک سبک وزن رقیق شبیه بپوست پیچیده است که از نصیبین و دیار دیکر آورند و بدترین آن تیره رنک غلیظ سخت و آنچه از فارس آورند زبون و اقوال دیکر نیز در بیان ماهیت آن وارد است و آنچه بعد از شکستن در جوف آن مانند خیاطها باشد بسیار زبون قتال و غیر مستعمل بلکه استعمال مطلق آن بی احتیاج قوی مجوز نیست
*طبیعت ان
در سوم کرم و در آخر دوم خشک و در دوم کرم و در سوم خشک نیز کفته اند و شیر آن تا چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از سموم قتاله و مسهل قوی بلغم و سودا و زردآب و با قوت قابضه و مفتح دهن رکها و سدد و مدر اخلاط از عمق بدن و موافق معدۀ بارد رطب و جهت استسقای زقی و قولنج و درد مفاصل نافع و ضماد آن جهت قوبا بیعدیل مضر محرورین و ضعیف البنیه و معده و جکر و باه و مورث حمیات حاده و ضعف اشتها و محرق منی مقدار شربت آن تا یک دانک و بدل آن مازریون و یک مثقال آن قاتل بقئ و کرب و غشی و خناق مداوای آن خوردن مسکه و روغن کاو و مرقۀ چرب است و نیم مثقال شیر آن کشنده و غیر مستعمل مصلح آن ناکوفتۀ آن را در شیر خیسانیدن و سه مرتبه تبدیل نمودن که در هر مرتبه یک شبانه روز در شیر باشد پس در سایه خشک نموده با انیسون و مقل و کمون کرمانی و هلیلۀ زرد و صبر و تربد و امثال اینها از ادویۀ مسهلۀ معتدله استعمال نمودن است برای کسر حدت شبرم زیرا که آن بسیار حاد است پیش از اصلاح و بتنهائی جائز نیست استعمال آن و در معالجۀ قولنج که سبب آن ریاح غلیظه و بلغم باشد با مقل و سکبینج و اشق و سرکین کرک حب ساخته بکار برند و در معالجۀ اورام و سدد و آب زرد که عبارت از استسقا است و غلبۀ بلغم و سودا در آب کاسنی و رازیانه و عنب الثعلب صاف کرده سه شبانروز خیسانیده پس در سایه خشک نموده با قدری نمک هندی و صبر و تربد و هلیله حب ساخته استعمال نمایند*
ص: 1029
بفتح شین و باء موحده و ها بفارسی روی توتیا و بهندی جست و بلغتی کبهر بفتح کاف و سکون باء عجمی و خفای ها
54٣و راء مهمله نامند
*ماهیت ان
یکی از اجساد معدنیۀ معروفه است و از ترکیب آن با مس که ثلث وزن شبه و دو ثلث مس و یا ربع وزن شبه و سه ربع مس باشد جسدی زرد رنک شبیه بطلا می سازند که بفارسی آن را برنج و بهندی پیتل نامند و بعضی شبه را اسم اصطلاحی آن برنج مصنوع دانسته اند و شبه ما بین اسرب و قلعی است و صلب تر و دیر کدازتر از هر دو رنک آن مائل بکبودی و رنک آن کمتر از فلزات دیکر و اوانی مصنوع از ان جوهردار و نکاهداشتن آب در ان سرد و کلاب و و اکثر عرقها در ان خوب می ماند و دیر فاسد می کردد بخلاف اوانی اجساد دیکر و اوانی خالص آن شکننده می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
اکل و شرب در اوانی آن مقوی دل و معده و رافع خفقان و طلای محکوک آن با آب رازیانه و یا کاسنی و یا عنب الثعلب محلل اورام و اکتحال سوختۀ آن جهت رفع بیاض عین و سلاق و جرب و تقویت آن و در اطلیه جهت کلف و تحلیل اورام و رفع آثار مفید مضر طحال مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا یک دانک و کفته اند که چون موی را بمنقاش آن بکنند دیر برآید و کفته اند مداومت آشامیدن آب در ظرف مصنوع از ان حابس طبع و مورث قولنج و زردی رنک است و نیز شبه اسم درختی است معرب از شاباهی سریانی و بیونانی فالیورس نامند بزرک و بقدر سه ذرع بلند می شود و در ریکستانها و اراضی خالیه بهم می رسد و شاخهای آن باریک صلب با خارهای کوچک و برک های آن شبیه ببرک آس سبز مائل با اندک زردی و کل آن اندک سرخ رنک و ثمر آن مانند شاهدانه که چون بفشارند از ان رطوبتی لزج بسیار برآید
ص: 1030
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و در دوم خشک و برعکس نیز کفته اند
*افعال و خواص
ان
تخم آن از اکبر و اعظم ادویه نافع از برای نهش افاعی و حیوانات سمی و مغری سینه و همچنین برک و بیخ آن و طبیخ آن حابس بطن و محلل اورام بلغمیه است در ابتدا
بفتح شین و کسر دو باء موحده و سکون دو یاء مثناه تحتانیه در میان و آخر بیخ شوکران است و آن را عامه بیخ نفت نامند جهت آنکه در کوه نفت بسیار بهم می رسد و شبیه بلفاح است در تخدیر و اکثر افعال
*فصل الشین مع الثاء المثلثه*
*شث*
بفتح شین و ثاء مثلثه در ماهیت آن اختلاف است یوسف بغدادی برک سرو دانسته که از ان دباغت جلود می نمایند و کفته اند که کیاهی است تلخ خوش بو که بان پوست را دباغت می کنند و انطاکی و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته اند که نباتی است بی ساق و کل و منحصر در اوراق متراکم تو بر تو با رطوبت بسیار کریه الرائحه زرد رنک و در کوهستانها و سنک لاخها بهم می رسد و دباغان دباغت پوست بان می کنند
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و
خواص آن
آشامیدن آب آن حابس قئ و مقوی معده و قاطع نزف الدم همه اعضا و جهت اسهال سریع الاثر و در امراض چشم قائم مقام مامیثا مضر مثانه مصلح آن عناب مقدار شربت آن یک درم بدل آن سماق است و چون پوست حیوانات را بدان دباغت نمایند خوش بو کردد
ص: 1031
بفتح همزه و کسر باء موحده و یاء مثناه تحتانیه و فتح میم و الف و کسر لام و کاف بیونانی فلوماین نامند
*ماهیت ان
نباتی است دو نوع می باشد بری و بحری و نبات آن منحصر بیک ساق مربع سبز رنک و بعضی مائل بسرخی و بنفشی و بران کرهها از هم دور و بر هر کرهی دو برک بزرک بقدر کف دستی در مقابل یکدیکر و مشرف دندانه دار مانند اره و پائین برکها سفید که کویا برک کوچکی است و کثیر الشعبه و شاخهای آن مجوف و کل آن ریزه و بنفش و ثقیل
544الرائحه در اقماع سبزی و ثمر آن بقدر نخودی مدور و تخم آن سیاه باریک و بیخ آن بزرک بیرون آن سیاه و اندرون آن سفید با لزوجت که چون در آب زنند از ان کفی مانند صابون برآید و از ان کماذران جامه شویند خوب پاک کردد و در دمشق و نواح آن بسیار و آن را صابون القاف نامند و منبت آن جاهای نمناک و سایه و کنار آبها و میان آنهاست و کفته اند که قسمی از عرطنیثا است و غیر چوۀ صباغان است و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که نوعی از کلیم شوی است و در آذربو مذکور شد
*طبیعت آن
در اوائل دوم کرم و در یبوست قریب الاعتدال
*افعال و خواص آن
بیخ آن از ادویۀ شریفه است مقطع بلغم و جالی و مسهل سودا برفق و بهتر از لاجورد و دافع جمیع امراض سوداویه و در رفع جذام و قرحۀ ردیه بیعدیل کفته اند و آشامیدن آن خصوصا بری جهت نزف الدم نفساء مجرب و ضماد بیخ بری آن جهت خنازیر و طلای برک هر دو نوع آن رافع قروح و التیام دهندۀ زخمها مضر مثانه مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن تا سه درم بدل آن بوزن آن حجر ارمنی است*
ص: 1032
بفتح راء مهمله و الف و کسر ها و باء موحده
*ماهیت ان
در طب قدیم محمد بن احمد کفته درختی است که در بلاد دمشق بهم می رسد مزروع و غیر مزروع ثمر آن شبیه بثمر شاهدانه و روغنی که از ان می کیرند در طعم نیز شبیه بشهدانج
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
کفته اند دانهائی که در شاخهای بالای آن می باشد مقئ قوی و دانهای شاخهای زیرین مسهل بدون قئ و دانهای شاخهای وسط آن هم مقئ و هم مسهل مقدار شربت آن از پانزده دانه تا چهل دانه و غیر ماهودانه است*
بفتح میم و سکون را و فتح یاء مثناه تحتانیه و میم
*ماهیت ان
نبات بخور مریم است و مذکور شد و شاخهای آن درهم و مشبک در یکدیکر که چون در آب اندازند دراز و بالیده کردد و چون خشک شود بحال خود عود کند
*طبیعت ان
در سوم کرم و در یبوست معتدل
*افعال و خواص آن
مفتح و رافع بلغم و سرخ کنندۀ بشره و جالی و جهت زکام بارد و نزول آب در چشم و آب نقوع آن جهت عسر ولادت و اخراج جنین بیعدیل و طلای آن جهت بواسیر و بهق و برص و اندمال زخمها و بردن کوشت زائد مؤثر مضر رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا نیم درم است*
پنجنکشت است بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند مالیقی نوشته که در فلاحه شجرۀ ابراهیم را عظیم و طویل و کثیر الشوک و پر برک و کل آن زرد و خوش بو و آن را برم نامند و در صحراها و زمینهای خالی خشک بهم می رسد و کاه کل آن را در لخالخ و خوشبوئیها می نمایند
ص: 1033
بضم شین و سکون حا و ضم راء مهملتین و سکون واو و راء مهمله در آخر لغت عربی است و بترکی قراطارخ و باصفهانی غوغار و بمازندرانی توکاور نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است اکثری کفته اند طائریست سیاه بجثۀ قمری و منقار و پاهای آن دراز و زرد مائل بسرخی و اقوال دیکر که دراج و کبک دری و نوعی از کنجشک بزرک سیاه طویل العنق و منقار و پا است توهم است
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر و در اول کرم و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
سریع الهضم صالح الغذا و جهت کزاز و مالیخولیا و فالج نافع و خون آن با روغن بادام بغایت مورث حسن صوت و رافع کرفتکی آواز و صاحب منهاج کفته که بهترین آن کوشت آنست و صلب و کرم و خشک و دیر هضم بسبب صلابتی که دارد و ردی الغذا و دیرهضم و مولد خون کرم و مضر معده مصلح آن روغن بسیار است*
545
بفتح شین و سکون حاء مهمله و میم بفارسی پیه نامند
*ماهیت ان
عضویست از اعضای مفرده که بر بعض اعضا مانند کرده و معده و امعا متولد و منعقد می کردد برای محافظت آن و آن صلب تر از سمین و مادۀ آن و سمین هر دو رقیق دم بارد مائی و فاعل انعقاد آن هر دو برودت است و لهذا کرمی آن هر دو را می کدازد و لیکن برودت و کثافت و انعقاد بر شحم غالب تر از سمین است و دهنیت و مائیت بر سمین و بهترین آن تازه برآورده از حوالی کرده است و اجود طرق استعمال آن آنست که از اغشیه آن را پاک نموده در ظرف مسی و یا آهنی بآفتاب کذارند و هر قدر که از ان کداخته کردد در ظرف سفالی بردارند و اکر نمک سود نمایند جهت محافظت بعضی امراض بد نیست و از برای بعضی امراض زبون و نیز طرق تصفیه و حفظ آن در مقدمه مذکور شد
ص: 1034
*طبیعت ان
بدانکه شحم حیوان نر کرم تر از حیوان ماده و وحشی کرم تر از اهلی و همچنین شکاری از غیر شکاری و خصی بین بین قریب بمادۀ آن و ابرد و ارطب از لحم است و تازۀ آن کرم تر و کهنۀ آن کرم و خشک و کفته اند هرچند کهنه تر می شود کرمی و خشکی و لطافت آن زیاده می کردد و بحسب هر حیوانی طبیعت آن مختلف می باشد و شحم هریک از حیوانات در رسم خود مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و از مطلق آن مراد پیه بز است و خشک تر و سبک هضم تر و سریع الانحدارتر و بطی الفسادتر از الیه است که دنبه باشد و ارطب شحوم شحم خنزیر است و فعل آن قریب بزیت پس شحم بط و شحم بز غلیظتر از شحم خنزیر و بط و شحم مرغ خانکی و خروس بین آن هر دواند و شحم کاو نر کرم تر از شحم کوسفند و شحم بز ماده کرم تر از بز نر و شحم شیر کرم تر از همه و قوت تحلیل و حدت آن زیاده و لهذا در ابتدای اورام استعمال آن جائز نیست و در انتهای اورام صلبه و مزمنه نافع
*افعال و خواص آن
بهترین شحوم شحم خوک است در نضج و تلیین اورام حاره و قرحۀ امعا و تسکین اوجاع و غوص در اعماق بدن پس شحم بط نیز سریع الغوص است با لزوجت پس پیه کردۀ بز ماده جهت قرحۀ امعا و لذع معای مستقیم و لهذا مسکن اوجاع و جالب نوم است و پیه خرس جهت داء الثعلب و پیه مرغابی جهت خشونت زبان و ورم رحم و امعا و چون با برنج پخته شود جهت قرحۀ مثانه و اکتحال پیه ماهی نهری که از حرارت شمس کداخته باشند با عسل جهت تقویت باصره و بحری آن را انفع کفته اند و پیه افعی جهت نزول ماء در چشم مجرب و پیه کرکس و جوارح طیور وحشی جهت اوجاع مفاصل و پیه شیر جهت تقویت باه نافع و ضماد یکدرهم از موم و زفت و شحم کاو نر با شحم بچۀ کاو و یا شحم بز نر یا شحم بز ماده و یا شحم خنزیر جهت نضج و تفتیح اورام و دمامیل و بهترین دوائی است و شحم خنزیر جهت اطفال و زنان و کسانی که کوشت بدن ایشان نرم باشد بهتر و شحم ثور از برای مفلوجین و حصادین و جمیع اعضای یابسۀ صلبه جهت زیادتی تحلیل آن انفع و کفته اند که چون از عضوی موی آن را بکنند و پیه افعی را بجای آن بمالند دیکر در ان عضو مو نروید و اصلی ندارد و شحم اوزو شحم دجاج نمک سود جهت تحلیل اورام رحم نافع و شحم فیل و ایل را چون لطوخ نمایند جهت طرد هوام نافع و شحم تیس هندی که بهندی پیر و بمازندرانی زیل نامند از انفع ادویه است برای فالج و خوردن شحم مغثی و مرخی معده مصلح آن در محرورین سکنجبین و آب لیمون و امثال آن و در مبرودین زنجبیل و نمک و مانند آن بدل آن در جمیع افعال روغن زیتون و از ان بهتر است
ص: 1035
بضم میم و فتح را و واو مشدده و قاف
*ماهیت ان
خمری است که نان میده و بکسمات در ان خیسانیده بعد از شش ساعت صاف نمایند و بخورند کثیر الغذا و موافق ناقهین است
546
بضم شین و سکون راء مهمله و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون لغت فارسی است بیونانی قادرس و بفرنکی سندر و بلغت اسلام آباد چاتکام که مضاف بنکاله است کرجن نامند
*ماهیت آن
از اصناف سرو است برک آن از ان عریضتر و ثمر آن شبیه ببار سرو و از ان کوچکتر و قطران حاصل از ان بهترین قطرانها است و بعضی آن را از اقسام صنوبر دانسته اند و بلند بسرو اشبه و از ان کوچکتر و در اصفهان معروف بدرخت نوش است و قسمی دیکر از ان کوچکتر و خاردار و ثمر آن بقدر کردکان و آن را عرعر بری نامند و کفته اند درخت شربین تا پنجاه سال می ماند و در کتاب فرنکی مصور دیده شد نوعی را که ثمر آن شبیه بثمر کاج و بزرکتر از ان بود و شاخهای آن متراکم پر برک با برکهای باریک اندک بلند
*طبیعت اقسام آن
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آب مطبوخ شاخ آن جهت قروح ظاهری و باطنی و سستی اعضا و ضعف معده و جکر و ریاح غلیظ و با طلا جهت کزیدن ارنب بری و لعوق آن جهت داء الفیل و بدستور لطوخ آن جهت منع ریختن موی و رفع قمل و تحلیل اورام و امراض مقعده و رحم و مضمضه بطبیخ برک و ثمر آن با سرکه جهت درد دندان و ضماد آن جهت خناق و ورم لوزتین و با نمک جهت نهش مار شاخدار و ذرور آن جهت رفع نزف الدم و اعیا و التیام قروح و خوشبوئی رائحۀ بدن و احتقان بطبیخ آن جهت کشتن سائر دیدان موثر و ثمر آن قابض و مدر بول و مخرج مشیمه و جهت سعال رطوبی و علل کبد و کزیدن ارنب بری نافع و لطوخ ثمر آن با شحم ایل و با مغز سر آن بر تمام بدن جهت عدم مضرت هوام موذی نافع و مورث صداع و هزال مصلح آن فواکه ترش و کشنیز است و احوال قطران آن در حرف القاف مع الطا در قطران مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و اهل بنکاله و فرنک قطران آن را که روغن کرجن نامند بر چوبهای عمارات و کشتیها برای محافظت از کرم خوردن می مالند و داخل رنکها نیز نموده بر کشتیها می مالند*
ص: 1036
اسم اصطلاحی خمر است و نیز شراب را بر شربت معمول مطبوخ آب میوها و یا ادویۀ رطبه و یا یابسه در آب پخته صاف کرده با شیرۀ نبات و یا قند و یا عسل و یا مانند آنها بقوام آورده اطلاق می نمایند
بفتح شین و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح فا و ها آن را سیتاپهل نیز نامند
*ماهیت ان
اسم هندی ثمری است هندی شبیه بثمر صنوبر که بفارسی کاج نامند و پوست آن صلب خشن و مقطع بهم پیوسته و بعد از رسیدن نرم و از هم بعضی جدا می کردند و بعدد قطعهای آن در جوف آن دانها است و بر هر دانه رطوبتی و پیوسته بباطن پوستها نیز رطوبتی غلیظ لزج دانه دار و در زیر آن پرده اندک نازک لزج و در جوف آن تخمی سیاه رنک اندک طولانی بقدر لوبیا و حب الخروع و مغز آن سفید و درخت آن پریشان با شاخهای بسیار و تا بسه قامت بلند می شود و برک آن از برک ساذج عریض تر و اندک کوتاه تر و نازک تر و بهترین ثمر آن بزرک بالیدۀ رسیدۀ شیرین بزرک دانه پر رطوبت آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر با رطوبت لزجه
*افعال و خواص ان
اندک مسخن و مخرب معده و محرک مواد ساکنه و ملین طبع خصوص با پردۀ بالای تخم آن خوردن نفاخ و بطی الهضم و اکثار آن مولد خون بلغمی لزج سوداوی و محدث حمیات و دمامیل و جرب و قوبا و امثال اینها و تخم آن را چون بسایند و بر سر بمالند شپش آن را بکشد و دفع نماید و لیکن باید که احتیاط نمایند که بچشم نرسد که سوزش و ورم می کند و فرزجۀ آن مسقط جنین است و مجرب
ص: 1037
بکسر شین و سکون شین دوم و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ثاء مثلثه
*ماهیت ان
اسم بیخ نباتی است که در دیر البلاد مصر یافت می شود سطبرتر از انکشتی و بی مزه مائل بزردی
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت استسقای زقی مجرب دانسته اند و کویند بدون کرب و مشقت اخراج زردآب می کند
بضم شین و فتح طا و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح باء موحده و ها لغت مغربی است
*ماهیت ان
نباتی است کثیر الوجود در کوه های برف دار و برک و تخم و شکل کیاه آن مانند زیره و با اندک تندی طعم و شیرینی و بیخ آن چند عدد مجتمع و غیر مستحکم و بعضی از ان راست و بعضی کج
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بالخاصیه جهت تپهای حاره نافع و مدر بول و مفتت حصاه و محلل ریاح معده و رافع اکلۀ مستحکمه و ضماد آن بجهت علت معروفه بشوکه کویند مجرب است*
بفتح شین و سکون عین و راء مهملتین بفارسی موی و بترکی قبل و بهندی بال نامند جمع آن اشعار و شعور و شعار آمده
*ماهیت ان
متولد از ابخره و ادخنۀ اخلاط محترقه و یابسه است و فرق میان آن و صوف و وبر آنست که شعر پیچیده نمی باشد بخلاف صوف و وبر و صوف نرم و نازک و ما بین آن هر دو است و صوف را بفارسی پشم و وبر را کرک نامند و هر سه عام اند همه حیوانات یعنی بعضی را شعر و وبر هر دو می باشد مانند بز و بعضی را پشم فقط می باشد مانند میش و بره و بعضی را موی فقط مانند اکثر حیوانات و انسان را نمی باشد مکر شعر فقط و از مطلق آن مراد شعر انسان است
ص: 1038
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
سوختۀ آن مسخن و بغایت مجفف و بیلذع و جهت اکله و خشک کردن زخمها و قلاع و قروح ذرورا و طلاء با عسل و با کندر و زفت جهت جراحات سر ذرورا بعد از مالیدن زفت برانها و طلای آن با مرداسنک جهت تسکین جرب و حکۀ شدید قوی چشم و با روغن زیتون و یا آب جهت سوختکی آتش و با سرکه سائیدۀ آن جهت تحلیل و قلع ثآلیل و بثور و سک دیوانۀ کزیده و با شراب و روغن زیتون و با آب جهت ورم سر و جراحت آن و بدستور غیر محرق آن و محرق آن با عسل جهت قلاع دهان اطفال و با روغن کوسفند جهت عشره و ورم حادث از ان و ذرور آن جهت بروز مقعده و رد کنندۀ آنست بر موضع خود و قطور آن با روغن کل جهت تسکین درد کوش و با سفیدآب و توتیای مغسول و کل ارمنی جهت حرقه البول مجرب و بخور آن جهت صرع سددی و کریزانیدن هوام و حمول آن جهت سیلان رحم و تجفیف رطوبات آن و صرع و ماء الشعیر که از تقطیر آن حاصل می کردد جهت داء الثعلب و رویانیدن موی مجرب و بدستور دهن آن و نیز مقوی باه است و تعلیق موی طفل پیش از آنکه صلب شده باشد جهت نقرس و عقرب کزیده نافع و دستور احراق آن در دستورات مقدمه و دهن آن در مرکبات در ادهان مذکور شد*
بکسر جیم و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و دال مهمله
ص: 1039
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بموی یال اسپ و باریک و سیاه چندین عدد بهم پیوسته شبیه بدسته از یکجا روئیده و بر روی زمین پهن و بی برک و ساق و بیخی قوی و چون بسوزانند بوی موی سوخته از ان آید و غیر پر سیاوشان است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بخور آن جهت تپ ربع مجرب و تعلیق آن و مانع ماندکی مسافران و روندکان پیاده است
بضم غین معجمه و سکون واو و لام و آن را الحاء الغول نیز کویند
*ماهیت ان
کیاهی است بی ساق و
54٨ثمر و منحصر در اوراق خشن شبیه بسرخس مائل بسیاهی و بیخ آن سیاه و پرریشه و در دار المرز موجود و در تنکابن کرف نامند و غیر پرسیاوشان است چنانچه بعضی کمان کرده اند مالیقی کفته که آن را بفارسی اردمانه و ببربری مامرب و سیون نامند و آن نباتی است که در اقلیم ثالث بهم می رسد و در غیر آن از اقالیم دیکر بهم نمی رسد و آن تارهای باریک شبیه بموی است که بر روی زمین پهن می شود و طول بسیار ندارد و شاخ و برک و کل نیز ندارد و چون جمع کرده شود منقبض می کردد و چون بر آتش اندازند بوی موی آید و بعضی محض مسنون را شعر الغول نامیده اند و در مغرب اقصی بسیار می روید میان مدینۀ تلمسان و مدینۀ فاس و در انجا معروف بلحیۀ مسنون است
*طبیعت آن
کرم و خشک باعتدال*
*افعال و خواص ان
قریب بپرسیاوشان است و در تنقیۀ سینه قوی تر از ان و مالیقی کفته از خاصیت آن آنست که بخور آن زائل کنندۀ تپ ربع است بزودی و تعلیق آن بر بازو مانع کثرت تعب و ماندکی مسافر است در راه رفتن
ص: 1040
بفتح شین و کسر عین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بفارسی جو و بهندی سج بفتح سین مهمله و جیم عجمی نامند
*ماهیت ان
از حبوب معروفه است بهترین آن سفید رسیدۀ بالیدۀ تازۀ آنست و کهنه که یک سال بران کذشته باشد بسیار زبون
*طبیعت ان
در آخر اول سرد و خشک
*افعال و خواص ان
قلیل الغذاتر از کندم و با قوت جالیه و قابضه و مجففه و رادعه و مسکن غلیان صفرا و خون و عطش و حدت حمیات حارۀ حاده و سل و دق مصلح آن لبن یتوعات و مورث لاغری بدن و مضر مثانه مصلح آن روغنها و انیسون است و آب جو مقشر مطبوخ به حدی که جوها شکفته و مهرا شوند و صاف کرده سرد نموده و یا نیم کرم بیاشامند که ماء الشعیر نامند سرد و تر و مسکن حدت دم و صفرا و اخلاط محترقه و حمیات حارۀ حاده و امراض حاده و مسکن حرارت باطنی و لهیب و حرارت جکر و عطش مفرط و دق و سل و قرحۀ ریاح و ذات الجنب و سعال یابس و صداع حار و امثال اینها و سدر و سریع الانحدار و مولد خون صالح و مرخی معدۀ رطب و مضر احشای بارده و نفاخ و مصلح آن کل قند و هنکام اعتقال بطن استعمال آن جائز نیست و مطبوخ آن با نصف وزن آن خشخاش کوبیده مانند حریره جهت صداع حار و باضافۀ قرطم جهت اخراج بلغم لزج و منع شری و مفتح سدد و با عناب و سپستان و انجیر و پرسیاوشان جهت درد سینه و سرفه مجرب و شیرۀ جو که کشک الشعیر نامند سرد مائل بخشکی و غلیظتر از ماء الشعیر و جهت اسهال صفراوی و امزجۀ حاره و غرغره بدان جهت ورم کلو و درد آن و ضماد آرد آن رادع و محلل اورام صلبه و کشایندۀ دمامیل حاره و بتنهائی و یا با تخم خبازی بوزن آن جهت سل و ذات الجنب و اورام زیر بغل و سینه و پستان و بناکوش و سائر اعضا و بدستور با قلیلی ریوند چینی جهت اورامی که حرارت آنها در کمال حدت نباشد و با سرکه جهت اورام صفراویه و شری و اکر آرد آن نباشد جو مقشر را با آب و یا عصارات برکهای مناسبه سائیده استعمال نمایند و با آب سفرجل جهت نقرس حار و با آب کشنیز تازه جهت تحلیل خنازیر و اورام حارۀ صلبه و ورم کلو و با رازیانج و تخم کتان و زفت و بول اطفال جهت تحلیل اورام صلبه و کشودن دمل و با اکلیل الملک و پوست خشخاش جهت ذات الجنب و نقرس و مطبوخ آن با سرکه جهت جرب و حکه و با بنک و افیون و آب برک کاهو و مانند آن جهت صداع و ورم چشم و نزلات و باد سرخ و استحکام نمودن عضو مکسور و مرضوض و طلای مطبوخ آن با انجیر یا ماء العسل جهت تحلیل اورام بلغمی و حار بغایت مؤثر و ضماد سوختۀ آن با سرکه جهت کلف و حزاز نافع و سویق آن یعنی آرد بودادۀ آنکه در سویق مذکور شد تبرید و تغذیۀ آن زیاده از سویق کندم است و آشامیدن آن با قدری شکر بهترین اغذیۀ اطفال است و مسکن عطش و لهیب باطنی و
ص: 1041
54٩نان آن ثقیل بطئ الهضم و نفاخ و چون خمیر آن را بکذارند تا ترش شود و در دوغ حل کنند و یک شب بکذارند پس بنوشند جهت تسکین غلیان خون صفراوی و لهیب باطنی و تشنکی مفرط و قئ صفراوی و تپهای حاره و اسهال صفراوی و حکه بیعدیل مضر مبرودین و نفاخ مصلح آن شکر و یا نبات خوردن و مصلح سویق آن مغسول نمودن و با شیرینی خوردن است و دستور طبیخ ماء الشعیر در قرابادین در حرف المیم مع الالف مذکور شد
بفتح شین و سکون فا و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون معروف بیمام است بترکی الافاخته و بهندی بکله نامند
*ماهیت ان
مرغی است از فاخته بزرکتر و سفید و طوق کردن آن سیاه و ناتمام و کردن و پای آن بلند و کویند بجثۀ فاخته است و بفارسی بوتیمار نامند و کویند کبوتر بریست و منقار و پای آن سرخ است و آنچه در هند و بنکاله دیده شده طوق کردن ندارد و تمام آن سفید و منقار آن سفید رنک و پاهای آن بلند باریک سیاه رنک و بعضی را مائل بزردی و بعضی را پرهای سر آن بلندتر و اکثری را کوتاه تر
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و کویند خشکی بران غالب است
*افعال و خواص آن
بغایت مسمن بدن و مجموع آن مستحیل بخون صالح می کردد و مقوی قوت ماسکه و حواس و موافق ناقهین و مفلوجین و زیاده کنندۀ قوت حافظه و محرک باه و اکثار آن مضر محرورین و مورث بیخوابی مصلح آن سرکه و کشنیز و مقوی فعل آن شیر تازه دوشیده است و کویند بهتر آنست که بعد از ذبح یک روز رها کنند و روز دیکر پخته بخورند و همچنین سائر طیور قویه را بهترین آن کوچک فربه آنست و زیاده از یکسالۀ آن و همچنین لاغر آن بسیار مضر است
ص: 1042
بهندی ساکوچ و بفرنکی پستینا که مرین نامند
*ماهیت ان
حیوانی دریائی است شبیه بخفاش در رنک و بال و شکل در دنبالۀ آن نیشی مانند خار است
*افعال و خواص ان
چون کسی را بکزد الم عظیم حادث کردد و چون نیش آن را در زیر جامۀ خواب کذارند مورث بیخوابی مفرط و دفن کردن آن در خانه موجب تفرقه اهل آن خانه و پاشیدن مسحوق سوختۀ آن بر دو کس باعث تفرقه و بغض ایشان و بدین سبب آن را حوت الشر نامند و کویند چون در بول کسی نیشی آن را فرو برند باعث سوزش و درد عظیم صاحب بول شود و مادامیکیه برنیاورند رفع آن نشود
بفتح شین و دو قاف در میان هر دو الف اول مفتوح و دوم مضموم و در آخر لام و آن را شقاقل و ششقاقل و حشقاقل و شقیقل و هشقیقل نیز و بهندی ستالی و سوالی و دودهالی و کاکول و ستاور نیز نامند
*ماهیت ان
بیخی است پر کره و با لزوجت و اندک شیرینی و بسطبری انکشتی و دراز و سفید رنک و ساق کیاه آن پرکره و بر هر کرهی برکی و ثمر آن بقدر نخودی سیاه و پر از رطوبت سیاهی و کل آن بزرک تر از بنفشه و منبت آن زیر اشجار متراکمه و جاهای نمناک و مستعمل بیخ آنست و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم تر با رطوبت فضلیه
ص: 1043
*افعال و خواص ان
مبهی و مفتح و قاطع بلغم و مقوی ظهر و مسخن معده و کبد و کرده مضر اشتها و مصدع و مصلح آن عسل و مربای آن با عسل بیغایله و مقوی ارواح و قوی و باه و زیاده کنندۀ منی مقدار شربت آن تا پنج درم بدل آن در تقویت باه حب الصنوبر و بوزیدان است*
بفتح شین و قاف و الف و کسر یاء مثناه تحتانیه و قاف و آن را شقایق النعمان و بلاطینی بیای دراز ایتلم یعنی کلی که رنک او زود متغیر می شود و بلغت کستیلان امایلس و بفارسی لاله نامند و در وجه تسمیه و نسبت آن بنعمان کفته اند برای مشابهت رنک آن بشقیق برق است و نیز کفته اند شبیه است بخون که سرخ است و خون را نعمان نامند و نیز
55٠کفته اند چون نعمان بن منذر آن را بسیار دوست می داشت و اول کسی بود که در خورنق اطراف قصر خود کاشته بود و نیز کفته اند که چون او آن را بسیار در خضابات استعمال می نمود لهذا موصوف بدان نموده اند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بخشخاش در نبات و برک و کل و ثمر و دانه الا آنکه از ان در همه چیز کوچکتر و تخم آن ریزه تر و بری و بستانی می باشد و برک بستانی آن از بری ریزه تر و کل آن اکثر پنج برک و صد برک که هزارا نامند نیز می شود و الوان و افشان نیز
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
افیون حاصل از ان مانند آنکه از کوزۀ خشخاش اخذ می نمایند بسیار قوی التخدیر و السکر و بدستور دانه و پوست آن از دانه و پوست خشخاش جاذب و ملطف و مفتح و جالی آثار و مجفف و آشامیدن کل خشک مسحوق آن بقدر دو درم با میفختج جهت تسکین درد احشا و اعضا که دفعه بهم رسیده باشد بسیار سریع الاثر و نفوخ آن قاطع رعاف در ساعت و ذرور آن حابس نزف الدم هر عضو و در مطبوخات صاحب جدری در اوائل جهت تلطیف ماده و تصفیۀ آن و تفتیح مسام و بروز بظاهر جلد نافع و آشامیدن طبیخ برک و ساق آنکه با کاه جو پخته باشند مدر شیر و بول و حیض و طلای عصارۀ آن منقی چرک زخمها و رافع تقشر جلد و محلل ورم چشم و سعوط آن منقی رطوبات دماغی و قطوران جالی بیاض عین و بدستور قطور برک کل آن و اکتحال بدان و ضماد کل آن با پوست کردکان سبز سیاه کنندۀ مو و رافع قوبا و آشامیدن یک درم تخم آن هر روز با آب سرد و مداومت بدان جهت رفع برص مجرب کفته اند و یک درم از قبۀ آن با شراب مورث جنون است
ص: 1044
بفتح شین و بکسر نیز آمده و قاف و فتح راء مهملۀ مشدده و الف و قاف و شراق و شرقوق و شرشق نیز و بفارسی کاسکینه و بشیرازی کاسه شکنک و باصفهانی سبز قبا و بمازندرانی کراکر و عرب آن را اخیل کویند و بدیمن دانند و بهندی لتوره نامند
*ماهیت آن
دمامنیی کفته طائری است بقدر کبوتر و کوچک سبز رنک خوش منظر و در جناح آن سیاهی و مخطط بسرخی و سبزی و سیاهی نیز می باشد و در بلاد روم و شام و خراسان و نواح آنها بسیار و حریص و بدخو و دزد بچۀ مرغان دیکر است و دور از آبادانی و مردم می باشد و بر سر کوهها اشیانه می سازد و لیکن بچه در آبادانی برمی آورد و عفیف از سفاد و کثیر الاستغاثه می باشد و فریاد بسیار می کند که کویا آن را زده اند و بغدادی و انطاکی کفته اند طائری معروف است ملون بسبزی و سرخی و سیاهی و در اشجار و شکاف دیوارها خانه می سازد و در تابستان دیده می شود و بدبو است و کثیر التصویت و کویند طائری است بقدر کنجشک که پیه کویند و کنجشکان را صید کند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص
ان
محلل قوی ریاح غلیظه و مواد بلغمیه و دیرهضم مضر محرورین و مصدع مصلح آن سکنجبین عسلی و شکری و طلای سرکین آن جهت جلای کلف نافع است
*فصل الشین مع الکاف
بضم شین و بفتح نیز آمده و فتح کاف و الف و عین مهمله و الف مقصوره لغت عربی است و بیونانی اقرانیقی و نیز افشارنیقی بمعنی شوکه البیضا نامند و کویند آن را شوکه البیضا و شوکۀ عربیه و کثیر الرکب نیز و بلاطینی اطرکطیاس و بفارسی بادآورد کویند و اصح آنست که غیر بادآورد است بلکه از اصناف آنست و نیز بفارسی آن را چرچه کویند و در بعضی بلاد معروف بکنکر خر است و کویند بهندی اونت کتاره نامند
ص: 1045
*ماهیت ان
دو نوع می باشد یکی کل آن سفید و شاخهای آن باریک بلند سفید و کم شعبه و دیکری کل آن بنفش و شاخهای آن اندک قویتر و پرشعبه و مائل بسبزی و زردی و این مخصوص بشکاعی است و تحقیق آنست که ساق آن مثلث و طولانی و سطبری آن بقدر انکشتی و باریکتر از ان
55١و برک آن کوچک مثلث شکل اندک ضخیم طولانی با زغب کمی و بر سر آن خاری و کل آن بنفش مائل بزردی و تخم آن ریزه مثلث شکل خاکستری رنک و طعم آن شیرین و بهترین آن سبز و بعضی کفته اند زرد آنست که کهنه نباشد و مستعمل از ان بیخ و ثمر آنست و بیخ آن قویتر
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و کویند در اول کرم و در سوم خشک و بعضی سرد نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
قوت تجفیف و قبض این زیاده از بادآورد و با قوت تریاقیت و بیخ و ثمر آن ملطف بلغم و مفتح و جهت قطع نزف الدم از سینه و ورم لهاه و مقعده و طبیخ آن جهت امراض معده و کبد و حمیات مرکبه و کهنه و خصوصا در صبیان بغایت نافع و بجهت فالج و رعشه و اوجاع ظهر و اسهال بطن و جهت جذام و برص و بهق و قطع سیلان رطوبات از رحم و سائر بدن مفید برای آنکه دافع مواد سوداویه و بلغمیه و جالب آنها است از عمق بدن و با افسنتین مسمن بدن و بیخ آن حابس نزف الدم و محلل اورام مقعده و مدمل قروح مضر رئه مصلح آن صمغ عربی است مقدار شربت آن دو درم و صاحب تقویم پنج درم کفته بدل آن بادآورد و در سائر افعال قریب بباد آورد و در حرف البا مع الالف مذکور شد صاحب اختیارات بدیعی کفته که بشیرازی آن را خارمهک کویند و وی نباتی کوهی است و در زمین سیستان بهم می رسد*
ص: 1046
بفتح شین و کاف و راء مهمله و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح غین معجمه و الف و لام بفارسی تیهال نامند
*ماهیت ان
خانه و غلاف حیوانی است شبیه بمکس که در خار انزروت مانند کرم ابریشم از لعاب خود می تند و در ان می میرد و بعضی را سوراخ کرده بدر می رود و آن خانه و غلاف در تازکی شیرین می باشد و چون بسیار کهنه شود شیرینی آن بسیار کم می کردد و آن کرم را بشیرازی خز و کک و تیغال و خانۀ آن را شکر تیغال نامند و غیر سکر العشر است و صاحب اختیارات اشتباه نموده آن را سکر العشر نوشته
*طبیعت ان
در حرارت معتدل و رطوبت بر ان غالب و با لزوجت
*افعال و خواص ان
ملین صدر و خشونت آن و مسکن حدت اخلاط و سوزش مری و جهت سرفه و تصفیۀ صوت و خشکی کلو و معده نافع و اکثار آن مغثی مصلح آن شکر و ترنجبین مقدار شربت آن تا پنج درم بدل آن نبات است
بضم شین و بفتح نیز آمده و کاف مشدده بعربی سم الفار و تراب الهالک و اهل عراق و مغرب رهج الفار و بشیرازی مرک موش کانی و بهندی سنبل کهار نامند و اکسیریان زرنیخ سفید خوانند
*ماهیت ان
جسمی است معدنی سفید ثقیل الوزن براق و آنچه زردرنک باشد زبون بود و از خراسان آورند و کویند دود نقره است که از معدن آن بهم می رسد و قوت آن تا هفتاد سال باقی می ماند و بعد از ان فاسد می کردد و رنک آن اغبر و وزن آن سنکین می شود
ص: 1047
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
از سموم قتاله است و محلل و معفن و التیام دهندۀ زخمهای بارد شدید که صبر نتوان نمود و اکتحال آن در یک روز رطوبات طبقات چشم را زائل کند و طلای آن با روغنها جهت حکه و جرب و با کلاب جهت اورام بارده و استسقا نافع و نیم درم آن در یک روز کشنده بسوزش اندرون و ثقل زبان و اعضا و خدر و سرخی چشم و کرمی بدن و برافروختکی بشره و کاه باسهال الدم منجر کردد و تریاق آن تراشۀ پوستهای حیوانات است که سوزانیده بقدر ربع و تا دو چندان بیاشامند و معالجۀ آن معالجۀ زیبق خورده است و چون در خمیر کیرند و یا در طعامی دیکر و بخورد موش دهند بمیرد و هر موشی دیکر که بوی آن بشنود نیز می میرد و خانه از موشان پاک شود و اهل هند می کویند که پنج نوع می باشد یکی پهتکیا و آن شبیه بشب یمانیست سفید شفاف و در آتش دود نکند و دوم هلدیا یعنی برنک زردچوبه زردرنک و سوم کودیا و این میکون است و چهارم دارما و آن سرخ است برنک دانۀ
55٢انار و پنجم سنکهیا و این بسیار سفید می باشد و این هر دو نوع اخیر بسیار کم یاب است و در اعمال صناعت کیمیا بکار می آید و دافع بلغم و سودا است و جهت تپ لرز و ضیق النفس انسان و اسپ و درد دندان نافع دانسته اند
بفتح شین و کاف و سکون راء مهمله و قاف و سکون نون و دال مهمله بفارسی مشهور بزمین قند و زمین را بهندی اول نامند
ص: 1048
*ماهیت ان
بیخ نباتی است بطریق نجم و بیاره بر زمین مفروش و برک آن شبیه بجوز ماثل و از ان کوچکتر و کل آن نیز شبیه بکل آن و کم رنک تر و کوچکتر و بیخ آن در زیر زمین که از اطراف ریشۀ آن برآمده تا بقدر تربی و پوست آن سرخ و مغز آن سفید و کم آب و در هر ده پانزده عدد و زیاده و کمتر نیز تکون می یابد بسبب قوت و ضعف زمین و بعد بکمال رسیدن بروآرده زیر خاکستر کرم مانند چقندر پخته و یا در آب جوش داده پوست آن را جدا کرده می خورند شیرین و لذیذ می باشد بعضی آن را بعد از پختن نرم کرده قدری آرد کندم ممزوج کرده مانند خمیر سرشته حبوب بزرک بقدر کردکان ساخته در روغن بریان کرده کرماکرم در شیرۀ شکر و یا نبات که غلیظ باشد می اندازند و بعضی برای خوش بوئی قدری مشک بکلاب حل کرده داخل آن شیره می کنند پس برآورده می خورند بسیار لذیذ می باشد و این را بهندی کل کله می نامند
*طبیعت ان
کرم و تر و با رطوبت فضلیۀ غریبه که بعد از طبخ و جوش دادن کم می کردد
*افعال و خواص آن
مسدد و قابض و نفاخ و فی الجمله مغری سینه و قصبۀ رئه است
بضم شین و تشدید لام
*ماهیت ان
ثمر درخت هندی است از ادویۀ مجهوله است بعضی کویند که آن را سفرجل هندی نامند که بیل باشد و بعضی کفته اند بزرکتر از فندق است و در طعم آن تندی و اندک تلخی و قبض است و نرم ملمس و بی قشر و بعضی کفته اند مدور بقدر زردآلو می باشد و بعضی کفته بهیأت زنجبیل است
ص: 1049
*طبیعت ان
در سوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
محلل قوی و ملطف اخلاط غلیظ و مسهل و دافع ریاح و جهت صلابت عصب و فالج و عرق النسا و قولنج نافع مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا نیم درم است
بفتح شین و بسین مهمله نیز آمده و سکون لام و فتح جیم و میم معرب شلغم بغین معجمه فارسی است و بیونانی عنقیلی و عنقلی نیز و بفارسی برشاد و شیلم نیز و بفرنکی پم بضم باء عجمی و میم نامند
*ماهیت ان
معروف است و بری و بستانی می باشد و بری دو قسم است یکی شاخهای نبات آن دراز و برک آن بعرض انکشت مهین و بیخ آن باریک مانند بیخ اشجار دیکر و غیر ماکول و تخم آن سیاه و مغز آن سفید منابت آن مزارع و دیکری را منابت صحراهای نمناک و نزدیک آبها و بیونانی نونیناس و نونیاس نیز کویند بیخ آن بقدر خیار و بسیار سرخ و ماکول و برک آن شبیه ببرک بستانی و از ان باریک تر و املس و کثیر التشریف و تخم آن مانند بستانی و مائل بسیاهی و تخم این مستعمل در تریاق فاروق است و بستانی آن را برک شبیه ببرک ترب و کثیر التشریف و از ان املس و بیخ آن مدور و مفرطح و بعضی اندک طولانی و بر سر آن اندک ریشه و ماکول و در اکثر بلاد بهم می رسد و بقدر نارنج بزرکی و تا هندوانۀ در بعضی بلاد و اراضی قویه می شود و نازک بی ریشه و در بعضی اراضی ضعیفه کوچک ریشه دار و بهترین و مستعمل آن بستانی نازک بیریشۀ آنست و تخم آن سرخ و تیره و از بری بزرکتر و این مزروع می باشد در خریف و در اواخر شتا و ازائل ربیع نیز قلیلی در بعضی بلاد بهم می رسد
ص: 1050
*طبیعت بری
ان
در اواسط دوم کرم و در اول تر و بستانی آن در اول دوم کرم و در اواخر اول تر
*افعال و خواص آن
تناول مطبوخ بیخ آن کثیر الغذا و رافع سعال و ملین سینه و بطن و مقوی باصرۀ و مشهی طعام و مهیج باه و زیاده کنندۀ منی و مفتت
55٣حصاه و مدر بول و برکهای نازک آن را قوت ادرار زیاده و بطی الهضم و نفاخ و مصلح آن فلفل و زیره و شیرینیها و در احادیث وارد است که امر فرمودند بخوردن شلغم و فرمودند علیکم باللغت فانه لیس احد الا و له عرق من الجذام و اللفت یذیبه در حدیث دیکر است که ما من احد الا و فیه عرق من الجذام فاذیبوه بالشلجم و چون ریشهای باریک آن را سائیده با عسل بیاشامند جهت سپرز و عسر البول مجرب و ضماد مطبوخ آن محلل اورام و نطول مطبوخ جمیع اجزای آن جهت شقاق عارض از برد و نقرس و حکۀ مراریه و بدستور طلا و ضماد برک و بیخ و یا تخم کوبیدۀ آن و ترشی بیخ آن یعنی مخلل ان لذیذ و ملطف رطوبات و مقوی احشا و مشهی و بی نفخ خصوص با خردل آن و یا چاشنی دار آنکه قوت جلا و تقطیع آن زیاده است و مطبوخ آن در جوف خمیر در زیر آتش که طبخ کامل یافته باشد قلیل النضج و جشا آورنده و محرک باه زیاده از مخلل آن جهت آنکه رطوبت فضلیه و ریاح آن در جوف خمیر بالکل بتحلیل نمی رود و جمیع اجزای آن با تریاقیت و تخم آن در اول سوم کرم و در اول تر و مبهی تر از بیخ آن خصوصا که اندک بریان نموده باشند و مشهی و با تریاقیت و در جمیع افعال قویتر از ان و مولد ریاح و مصدع محرورین مصلح آن سکنجبین و ترشیها و کلقند و خشخاش سیاه و شکر نیز مقدار شربت آن دو درهم و روغن تخم آن محلل ریاح و رافع اعیا و مقوی آلات تناسل شربا و تدهینا و مرهم بیخ آن کثیر النفع و در قرابادین در مراهم مذکور شد و تخم قسم اول بری آن جالی بشره است طلاء
ص: 1051
بفتح شین و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بخراسانی شقرنک و شیرهو نیز نامند
*ماهیت ان
از جنس شفتالو است کویند درخت شفتالو و زردآلو را که باهم پیوند نمایند شلیل می شود و آن بقدر زردآلو و کردکان و از شفتالو لذیذتر و لطیف تر و غائلۀ آن کمتر دو طبیعت و سائر افعال اقرب بدان هر دو است
بفتح شین و سکون میم و عین مهمله بفارسی موم نامند و بیونانی قبروس ماهیت آن معروف است که جرم خانۀ زنبور عسل است که عسل را در ان جمع می کند و آن سه نوع می باشد یکی آنست که زنبور عسل عسل را در ان جمع می کند و این مائل بسرخی و زردی و نرم و چرب و خوش بو می باشد و بوی عسل از تازۀ آن می آید و دوم آنست که پردهای خانۀ خود را از ان می سازد و در ان عسل نمی باشد و این متوسط است در خوبی و بدی و سوم معروف بتسلیط است و آن چیزی سیاه رنک است که بر کوائر یعنی خانۀ خود می مالد و این زبون است
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و در رطوبت معتدل و قوت آن تا سی سال باقی می ماند
*افعال و خواص ان
محلل و منضج و ملین اعصاب و موافق جراحت ها و مصلح ادویۀ مراهم و حافظ آنها و خوردن وزن ده خرنوبه از ان که بمقدار دانۀ کندم ریزه ریزه کرده فرو برند با احسای موافقه و یا در روغنها خصوص روغن کنجد حل نموده بنوشند جهت قروح باطنی و سحج و اسهال مزمن و جذب سموم مجرب و جهت درد سینه و سرفه و سل و رفع انجماد شیر و درد کلو و لهاه و تصفیۀ صوت بیعدیل و بخور آن معرق صاحبان حمیات و رافع عفونات هوای وبائی و رائحۀ آن جهت رفع بدبوئی بینی و اذیت بوی مردار و مقابر و وبا و حقنه کداختۀ آن با روغن کل سرخ یا زیت عذب بالمناصفه جهت سحج امعا بغایت نافع و طلای آن با ادهان مناسبه خصوصا روغن بنفشه جهت رفع خشونت سینه و سائر خشونات بدن و نضج اورام و جهت حکه و جرب و توسیع دهن زخمها و بچرک آوردن آنها و رفع اذیت زخم حربۀ زهردار و جذب آن بالخاصیه و طلای موم روغن معمول با روغن سوسن و یا روغن زنبق و یا یاسمین بر صورت صاف کننده و نیکوکننده رنک رخسار او زائل کنندۀ کلف و محلل صلابت اعصاب و کویند چون از موم زرد یا سرخ
ص: 1052
554با روغن سوسن و یا کل سرخ مرتب نمایند و سه هفته در آفتاب کذارند پس بر اورام پس کوش و اربیه طلا نمایند بتحلیل برد و منع انصباب مواد بدان نماید و چون بتنهائی ورق ساخته بر پستان کذارند مانع انجماد و بسته شدن شیر است در ان و بر تعقد عصب و اورام محلل آنها و تکمید ریزه ریزه کردۀ آن با زردچوبۀ خشک کوبیده در صره بسته و بروغن کنجد کرم کرده محلل اورام و ریاح و مسکن اوجاع و چون مخلوط بعود هندی نموده بر آتش کذارند بدیری و اندک اندک سوخته کردد و خوردن موم دافع اشتها و مسدد مصلح آن نان مقدار شربت تا نیم درم بدل آن آرد باقلا است و کویند چون آشیان مکس را بسوزانند و بظرفی بمالند و در آب دریا و یا سائر آبها کذارند آب شیرین را بخود جذب می کند دستور سفید کردن موم آنست که بکیرند موم را و کداخته در آب سرد اندازند و چرک آنکه در زیر آن جمع کردد جدا نمایند و همچنین مکرر نمایند پس در دیک سر کشادۀ سفالی نو کرده آب دریای شور بران ریخته و اندک نطرون و اکر آب دریای شور نباشد آب نمک بران ریزند و بر آتش کذارند تا کداخته کردد و از آتش فرود آورند و دیک سفالی دیکر که در ان تواند داخل شد ته آن را تر کرده در ان فرو برند تا مومها بدان بچسپد و برآورند و بعد سرد شدن موم را جدا کنند و همچنین باز دیک را در ان فرو برند و مکرر همچنین عمل کنند که هر مرتبه بکدازند با آب شور و نطرون و از ته دیک سفالی دیکر تر کرده بردارند پس آن قرصها را دوردور بریسمانی کشیده روزها در آفتاب بیاویزند و بران آب سرد دفعه بدفعه بپاشند و شب ها بماهتاب تا آنکه خوب سفید کردد پس کداخته از ان شمع ریزند و یا در مراهم و غیر آنکه مطلوب باشد بکار برند و یا آنکه در ظرفی کرده آب بسیار کرم جوشان بر ان ریزند و بدستور طبخ دهند و عمل نمایند تا سفید کردد و یا آنکه بعد تصفیه چرک آن را کداخته در آب سرد اندک اندک بریزند و یا آنکه بدسته جاروبی برهم زنند که بزودی دانه کردد پس روزها بر پارچۀ کرپاس نم کرده ریزند و بر آفتاب کذارند و آب بران بپاشند و شب ها زیر آسمان و ماهتاب کذارند تا سفید کردد
ص: 1053
بفتح شین و سکون نون و دال مهمله دیسقوریدوس اسمیلوس نامیده و بهندی ست بفتح سین مهمله و تاء مثناه فوقانیۀ مشدده کویند
*ماهیت ان
از طیوب معموله است خصوص اهل مصر و بهتر از انجا جای دیکر نمی سازند و کویند دخان ضرو است و دستور صنعت آن آنست که حصی لبان را نیم کوفته هر قدر که خواهند در دیک سفالی کنند و دیک دیکر طولانی بر سر آن نصب نمایند و اطراف آن را بکل حکمت بکیرند و در زیر آن آتش بسیار ملایم کنند تا در ظرف بالا صعود نماید و بچسپد و اکر بجهت زیادتی عطریت ظرف بالائی را بعود و صندل بیالایند خوب است و اکر بجای دیک بالای کاغذی را بشکل کلۀ قند پیچیده بر سر آن نصب کنند به نحوی که اصلا بخار بیرون نرود نیز خوب است و بهترین آن سفید خوشبوی آنست که بوی دود از ان نیاید
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مقوی دل و مدر فضلات و مفتت حصاه و دافع اخلاط لزجۀ سینه و با زعفران مفرح و جهت سرفه و ضعف عصب و خفقان و با انیسون جهت قولنج مجرب دانسته اند و طلای آن جهت التیام قروح و دافع آثار و حمول آن جهت بواسیر و تقویت رحم مفید و مجفف و مصدع محرور و مخشن سینه و مصلح آن روغن کنجد مقدار شربت آن چهار قیراط است
بفتح شین و واو و الف ممدوده لغت عربی است بفارسی کباب و بریانی کویند
ص: 1054
*ماهیت ان
کوشت بریان
555کرده است بهر نحو که بریان نموده باشند بر آتش بواسطه یا بیواسطه در روغن یا بیروغن و از بالا روغن بر ان زده باشند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
استشمام رائحۀ آن در حین بریان نمودن مقوی قلب ناقهین و مرتاضین و بدستور خوردن آن سریع الهضم جید الکیموس و مقوی اعضای رئیسه و باه و اکثر آن ثقیل و دیرهضم و نفاخ
لغت یونانی است بفتح شین و واو و الف و فتح صاد و راء هر دو مهمله و الف مشک الجن است و کویند در بلاد شبانکارۀ فارس مشک چوبان نامند و در تنکابن مشک داش
*ماهیت ان
رازی کفته از انواع بلنجاسف است که برنجاسف نیز نامند و دیسقوریدوس کفته بیونانی بطوس نامند و آن کیاهی است که هر سال تازه بتازه می روید بقدر مسماری مفروش بر روی زمین و شاخهای آن بسیار و برک آن شبیه ببرک دشتی و تخم آن بر سر شاخهای آن و هیمۀ آن از شاخ و برک و تخم بسیار خوش بو است و لهذا مردم در ثیاب خود می کذارند منبت آن بیشتر وادیها است و مترجم کتاب ابو ریحان در صیدنۀ خود کفته که در بلاد دیلم نباتی بدین نام که آن را مشک الجن نامند دیدم خاکستری رنک مائل بزرقت شبیه باشنۀ بی ساق و بی کل و منحصر بر اوراق بسیار متراکم منبسط بر روی زمین که از زمین بلند نمی کردد و بیخ آن سیاه بقدر مسماری و منبت آن سنک لاخها و کوهستانهای عظیم و از تازۀ آن تا چند ماه بوی مشک تازه می آید
ص: 1055
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی ارواح و قوی و مدر حیض و با شراب جهت عسر النفس محتاج بانتصاب و در حقنه جهت عرق النسا و اوجاع مفاصل داخل می نمایند برای آنکه مسهل اخلاط لزجه است*
بفتح شین و سکون واو و فتح حا و سکون طاء مهملتین لغت عربی است
*ماهیت ان
مجهول است بغدادی کفته درختی است بزرک شاخهای آن صلب و بی کره و راست و برک آن شبیه ببرک بید و از چوب آن کمان کران کمان می سازند و بعضی کفته اند که نوعی از نبع است و بعضی آن را و شریان را یک دانسته اند و کویند آنچه در قلۀ کوه می شود نبع است آنچه در پائین آن شوحط و باختلاف منابت نام آن مختلف می کردد و صاحب اختیارات خوشۀ از ان کفته و بعضی کفته نوع خبیث و زبون مازریون است و این قول اقرب بصواب است
*طبیعت ان
کرم و خشک و جمیع اجزای آن با قوت قابضه
*افعال و خواص ان
جهت اسهال مفید و جلوس در سایۀ آن ممنوع است*
بفتح شین و سکون واو و فتح کاف و راء مهمله و الف و نون لغت عربی است و بغدادی کفته یونانی است و ابن بیطار کفته که بعجمی اندلس حفوظه نامند و بیونانی قونیون و سقونیون و باریقون و طفنیقون و منقوسیون و بفرنکی شبکنه و بفارسی بیخ تفت نامند
*ماهیت ان
دیسقوریدوس در رابعه کفته بیخ نباتی است با لزوجت و ساق آن پرکره شبیه بشاخ رازیانه و سطبرتر از ان و شعبهای شاخهای آن چتردار و برک آن شبیه ببرک قثا و بزرک تر از ان و ثقیل الرایحه و در بالای آن شعبه و اکلیلی و در ان کل سفید شبیه بکل شبت و تخم آن مثل نانخواه و مائل بسفیدی و روفس کفته برک آن مانند برک یبروج و بسیار زرد و بیخ آن باریک و بی ثمر و تخم آن برنک نانخواه و بزرکتر از ان و بی طعم و بی بو و لعاب دار و بعضی کفته اند بیخ نباتی است که آن را دو سر و دورت و دورس نیز نامند و بعضی کفته اند بزر البنج رومی است که آن را دورس کویند و بهتر و مستعمل آن آنست که در کوه تفت از یزد روید و آن را دورس تفتی کویند و صاحب اختیارات کفته آن را شوکران نامند و بعضی کفته اند بیخ نباتی است که بهندی موتهه نامند
ص: 1056
*طبیعت آن
در چهارم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص ان
مخدر و مسکر و منوم مقدار شربت آن نیم دانک بدل آن بزر البنج و دو درم آن قتال بقوت
556سمیت بارده بزوال عقل و اختلاط فکر و ذهن و کلام و سدر و ظلمت و غشاوه بصر که چیزی را نبیند و فواق و برودت باطن و اطراف در آخر تشنج و خناق از تنکی که در قبضۀ رئه و حنجره پیدا کند پس موت و مداوای آن مبادرت بقی و اسهال بطن تا که نقا حاصل کردد پس آشامیدن اشیای نافعۀ تریاقیه مانند طلای صرف که نوعی از شراب است پس اندک مهلت داده بعد از ان شیر الاغ و افسنتین با فلفل و جند بیدستر و سداب با طلا بنوشند و با قردمانا و میعه و فلفل با تخم انجره با طلا و یا روغن غار انجدان و حلتیت و روغن حار مناسبی و باقی تدابیر آن مانند تدبیر افیون خورده است و چون خوشۀ آن را پیش از آنکه تخم آن خشک شود بکیرند و بکوبند و عصارۀ آن را کرفته در آفتاب خشک نمایند نفع بسیار دارد و از ان جمله آنکه ادویۀ مسکنه اوجاع چشم است و ضماد آن جهت تسکین اوجاع حاره و نمله و جمره و حمره و ضماد برک و تخم آن بر پستان شیردار قاطع شیر آن و مانع آویخته شدن آن و بر پستان دختران مانع کبر آن و بدستور بر خصیۀ پسران و بر خصیه و کش ران جوانان مانع احتلام و محلل ورم آن و بر قضیب مضعف باه و مانع بزرک شدن آن و بر عانه و هر عضوی که خواهند مو نروید مانع آن و بر شکم حابس اسهال و نزف الدم و بدستور طلای آن بر پیشانی حابس رعاف و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که چون بیخ آن را با بزر البنج از هریک پنج درم کوبیده با یک صد و پنجاه مثقال آب و یک صد و پنجاه عدد مویز بزرک دانه بآتش ملایم طبخ دهند تا آب به سوزد پس مویزها را از ادویه جدا کرده نکاه دارند و از یک عدد تا سه عدد آن را بخورند مسکر قوی و امساک منی آورد و زیاده از سه عدد منوم توبست و نوشته که من این را مویز عمرو نام کرده ام
ص: 1057
بفتح شین و واو و سکون نون و فتح دال و را در آخر هر دو مهمله و بضم اول و دوم نیز آمده
*ماهیت آن
بغدادی کفته معرب از چغندر فارسی است و ان نوع از لغت است و بمصر آن را لفت طلیطلی و قومی سلجم احمر نامند و آن شبیه بشلجم است در نبات و صورت و لیکن برک آن خشن و مشرف نیست بلکه اقرب بسلق است و برک آن را نمی خورند چنانکه برک شلغم را می خورند بلکه بیخ آن را می خورند و طعم آن با حلاوت و تلخی کمی است و انطاکی کفته فرقی میان آن و زردک و شلغم نیست مکر آنکه برک آن مشرف نیست بیخ آن مائل باستداره و طول و بسیار سرخ و شیرین مائل بتلخی و تیزی است و صاحب تحفه نوشته قسمی از شلغم بری ماکول است و بهترین آن سرخ خالص کوچک تازۀ آنست
*طبیعت ان
بارد رطب در دوم و کرم و تر در آخر اول نیز کفته اند رطوبت آن زیاده از حرارت
*افعال و خواص ان
رافع ریاح و عفونت و مسخن و جاذب دم از عروق بظاهر جلد و مهیج باه بغدادی کفته بنا بر آنکه بارد رطب است که اظهر است مضر باه است و مضر مبرودین و صاحبان معدۀ بارد و بطئ الهضم و مورث نفخ و قراقر مصلح آن سرکه و خردل و پختن آن مهرا و مردم بلدان با شیر آن را یا با ماست ترتیب می دهند و بطئ الهضم می کردد و لیکن لذیذ می باشد و تخم آن بسیار نافع است در ادویۀ قتاله و اکر بیشتر از سم بخورند سم چندان ضرر نمی کند و فعل آن را باطل می سازد بالمره و لهذا از ادویۀ تریاق فاروق است و جزوی از اجزای آن بخلاف تخم بستانی آنکه ضعیف است و طبیخ آن جهت ابرده نافع جلوس و نطول بدان و در سائر افعال قویتر از سایر اقسام شلجم و در شلجم مذکور شد
ص: 1058
بضم شین و سکون واو و کسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه و زای معجمه لغت فارسی است و شونوز و سیاهدانه نیز و بعربی حبه السوداء و بیونانی سنو و دیسقوریدوس شنون کفته و بهندی کلونجی نامند بفتح کاف و ضم لام و سکون واو و خفای نون و کسر جیم و یای آخر حروف بهترین آن تازه فربه دانه تندبوی آنست
*ماهیت ان
تخم نباتی است شبیه
55٧برازیانه و از ان درازتر و باریک تر و کل آن زرد مائل بسفیدی و بنفش نیز می شود و برک آن شبیه ببرک زبان در قفا و تخم آن در غلافی بزرکتر از غلاف بزر البنج و تخم آن قریب بمقدار انیسون و سیاه تندبو و مغز آن سفید و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسخن و مجفف رطوبات و منضج و مقطع اخلاط و جالی و مدر شیر و بول و حیض و مسقط جنین زنده و مرده و مشیمه و تریاق سموم بارده شربا و بخور او حمولا با دهن سوسن اعضاء الصدر و الغذاء و النفض و غیرها جهت سرفۀ بارده و درد سینه و انتصاب نفس و قئ الده و غثیان و استسقا و یرقان و سپرز و قولنج ریحی شربا و ضمادا نافع و مداومت خوردن آن هر صباح مدر بول و حیض و شیر و با روغن جهت سرخ کردن رخساره و تصفیۀ بشره و با سرکه جهت اخراج اقسام کرم معده شربا و ضمادا و یک مثقال تا دو درم آن تا سه درم به آب نیمکرم جهت سک دیوانه کزیده و رتیلا و با سکنجبین جهت تپ ربع و تپ بلغمی کهنه و به آب و عسل جهت نفس الانتصاب و تفتیت سنک کرده و مثانه و تپهای مزمنه و با نطرون جهت عسر البول و سوختۀ آن جهت بواسیر خصوصا که با رب مورد بنوشند بیعدیل و بوئیدن خام آن و یا در سرکه خیسانیدۀ آن یک شب در صره بسته و بدستور سعوط در سرکه خسیانیدۀ آن یک شب و صبح سائیده جهت درد سربارد مزمن و تفتیح سدۀ خیشوم و زکام و نزله و لقوه بغایت نافع و بیعدیل و چون هفت عدد دانۀ آن را در شیر زنان بخیسانند یک ساعت و بسایند و در بینی کسی که یرقان داشته و چشمهای او زرد شده باشد قطور نمایند بغایت نافع و زائل سازد بسبب قوت تفتیحی که دارد و سعوط مسحوق آن با دهن ایرسا جهت ابتدای نزول آب در چشم نافع و بدستور باکتحال استعمال آن جهت نزول در ابتدا و کماد کرم کردۀ آن بر سر جهت زکام و بر سائر اعضا جهت تحلیل ریاح سریع الاثر و مضمضۀ مطبوخ آن با سرکه بتنهائی و یا با چوب صنوبر جهت درد دندان بارد و ضماد آن در پیش سر جهت منع و سد تتالی نزلات مزمنه و رفع درد سربارد و تفتیح سدۀ خیاشیم و با سرکۀ خمر و با انکوری جهت ثآلیل و رفع خال و تقشر جلد و درد مفاصل و بهق و برص و سعفه و قوبا و با بول اطفال جهت تحلیل اورام صلبه و ثآلیل و خال مجرب و با آب حنظل تر که بر اطراف ناف طلا کنند جهت اخراج حب القرع قوی الاثر و با آب شیح جهت اخراج حیات بقوت تمام و سائیدۀ آن با خون افعی و یا خون خفاش و با خون خطاف جهت وضح بغایت مؤثر و با عسل و روغن جهت درد رحم و وجع آن در حین نفاس و با روغن کل سرخ جهت انواع جرب و ضماد سوختۀ آن با موم کداخته و روغن سوسن و یا حنا و مانند آن هر دو بر سر صاحب قرع که بفارسی کل نامند مفید و مانع ریختن موی آن و رویانندۀ آنست بشرط مداومت و ضماد اندک بریان کوبیدۀ آن با کلاب جهت زخمهای سوداوی ساق پا مجرب و با بول صبیان جهت قروح شهدیه سر و سائر قروح باردۀ رطبه و قطور بودادۀ کوبیدۀ جوش دادۀ آن با روغن زیتون و صاف کرده بقدر سه چهار قطره در بینی جهت رفع زکام که با عطسه بسیار باشد مجرب و با روغن حبه الخضرا در کوش جهت تفتیح سده و رفع ریاح و درد آن نافع و دخان آن کریزانندۀ هوام و اکثار شرب شونیز مورث خناق محرورین و سدر مصلح آن در سرکه خیسانیدن آن مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درم در مبرودین و در محرورین تا نیم درم و بدل آن انیسون و نصف وزن آن تخم شبت و روغن آن با روغن زیتون و کندر جهت اعادۀ باه مایوسین شربا و طلاء مجرب دانسته اند و روغن آنکه بقرع معکوس کرفته باشند طلاء بر اعضای تناسل و کمر جهت آوردن نعوظ بیعدیل و رافع دردهای بارده و سستی اعصاب و سدۀ آن و بدستور آشامیدن آن باشیای مناسبه جهت امور مذکوره سریع الاثر و قرشی کفته نبات آن را چون در غدیر اندازند ماهیان آن بالای آب آیند و کویند نوعی از ان خناق و غثیان آورد تدبیر
ص: 1059
55٨آن قئ کردن و آشامیدن شیر و سائر تدابیر کندش خورده است
بفتح شین و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح باء موحده و ها اسم عربی است و غیر شیبه العجوز است و آن را بعضی اشنۀ بستانیه نامند
*ماهیت ان
کیاهی است ساق و شاخ آن سفید و برک آن مائل بسفیدی و غبارناک و کویا بمقراض ریزه کرده اند و خوش بو با تندی شبیه ببوی صعتر منبت آن بساتین و جاهایی که باران بسیار شود و در شیراز بسیار می شود و آن را در بساتین و مقابر بسیار می کارند و ریحان کرمانی و حبق کرمانی نیز نامند و رایحۀ آن شبیه بکافور است
*طبیعت
ان
در سوم کرم و در دوم خشک و در آخر اول نیز خشک کفته اند
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و محلل و مدر حیض و منقی فضلات و مواد نزلی شربا و ضماد آن رافع ورم ریحی و بلغمی و مانع مواد ورمی در ابتدا و در انتها محلل آن و جهت تحلیل ریاح رحم و انفتاح فم آن و ادرار طمث و جذب جنین شربا و حمولا و جلوسا فی ماء طبیخه مؤثر مقدار شربت آن تا یک مثقال و نیم است و با شراب و ماء العسل بقدر احتیاج*
بکسر اول و سکو یاء مثناه تحتانیه و حاء مهمله بیونانی ساریقون و اقدینا شجر او سیتابحریا نیز و بفارسی درمنه نامند
*ماهیت ان
نباتی است قریب ببلندی شبت و کل آن خوش بو و تلخ و باندک حدت شبیه بافسنتین رومی و لیکن قبض این از ان کمتر و کرمی این از افسنتین زیاده و برکهای آن ریزه نازک شبیه ببرک سداب و بعضی مائل بزردی و بعضی مائل بغبرت و کل آن زرد و سرخ و آن اقسام می باشد جبلی و صحرائی و جبلی آن قویتر از صحرائی و آنچه کل آن مائل بزردیست و برک آن شبیه بسداب و نبات آن از شبت کوچکتر شیح ارمنی نامند و آنچه مائل بغبرت و تخم آن شبیه به تخم کشوث و اندک از ان بزرکتر و تیرکی آن با رطوبت چسپنده و کل آن زرد و شیح جبلی را بیونانی اقلیون نامند و طعم آن تلخ و آنچه عریض الورق و کل آن سرخ است شیح خراسانی و شیح ترکی نامند و درمنۀ ترکی تخم بستیاج است که وخشیزک نامند و آن تخمی است معروف و در بستیاج مذکور شد و مستعمل از اقسام آن کل آنست غیر سائر اجزا و کیاه آن را می سوزانند و کفته اند نوعی از افسنتین است و صاحب منهاج آن را دو صنف کفته یکی چوب آن مجوف و برک آن شبیه ببرک سرو و دیکری ارمنی زردرنک و شیخ الرئیس نیز یکی را سروی الورق مجوف العود کفته و این مستعمل در ادخنه و بخورات است و دوم برک آن شبیه ببرک طرفا و کفته اند کاه یافت می شود صنف ثالثی که زردرنک می باشد و آن را سریقون ارمنی و افسنتین البحر نیز نامند و مختار و بهترین آن ارمنی است
ص: 1060
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم و در دوم نیز خشک کفته اند
*افعال و خواص
آن
مفتح سدد و قاطع بلغم و محلل ریاح و مسهل اخلاط فاسده و مدر فضلات و مخرج اقسام کرم شربا و ضمادا و جهت کزیدن عقرب و رتیلا و سموم بارده و عسر نفس و فواق و مغص و درد ورک و تپهای مرکبه شربا نافع مقدار شربت آن در سموم تا سه درم و در غیر آن تا دو درم مضر معده و عصب و مصدع مصلح آن مصطکی و ترمس بدل آن بوزن آن افسنتین و بعضی سداب را بدل آن دانسته اند تکمید بطبیخ آن و بدستور طلای آن جهت رمد بلغمی و سائر اورام بلغمی غلیظ بعد از تنقیه در هر دو و ضماد و رماد سوختۀ آن با روغن زیتون و یا زنبق و یا امثال آن جهت داء الثعلب و سرعت رویانیدن موی بران مؤثر و ذرور آن جهت اکله و روغن آنکه بدستور روغن کل سرخ سازند جهت عسر النفس و رفع لرزتپها و امراض بارده و ورم معده و استسقا و اخراج دیدان و لسع عقرب و رتیلا و انبات لحم نافع است*
و آن را شیح یهودی و سمک یهودی و اهل مغرب نیل نامند
*ماهیت ان
حیوانی است بحری و
55٩در دریای مغرب کثیر الوجود شبیه بسنک پشت بحری و لیکن صدفیت این بدان مرتبه نیست بلکه پوست صلبی است و مو و بینی آن شبیه بکوساله و کویند روز شنبه از مکان خود حرکت نمی کند و ازین جهت آن را سمک الیهودی نامند و آن را نمی خورند
ص: 1061
*افعال و خواص ان
خوردن دل آن جهت داء الثعلب و بهق و پوشیدن پوست آن و تعلیق آن مانع تولد نقرس و رافع آنست و بخور اجزای آن با استخوان جهت رفع تپهای بلغمی و کشتن پشه مجرب دانسته اند*
بکسر شین و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله و کسر خا و سکون شین معجمتین و تاء مثناه فوقانیه بفارسی شیرخشک نامند
*ماهیت ان
کفته اند طل یعنی شبنمی است که در بلاد خراسان و هرات و بعضی بلاد فرنک نیز بر درختی که آن را بزبان دهات نواح خراسان کشیرو و در درختی دیکر که کبیرو نامند می نشیند و آن درخت بقدر دو سه قامت بلند می شود و چوب آن خالدار زرد و سفید و اندک ثقیل الوزن است و از ان عصا می سازند و کمیاب و قیمتی است جهت آنکه چوب آن اکثر کج واج می باشد و تحقیق آنست که آن از قبیل صمغ است که از کرههای آن درخت برمیآید و منعقد می کردد و از قبیل طل یعنی شبنم نیست و اسم آن نیز دلالت بران می کند جهت آنکه کفته اند که و خشت بلغت اهل آن نواح بمعنی صمغ است و بعد اضافت و ترکیب کشیر و یا کبیر و بدان و حذف کاف از اول کشیرو و کبیرو و اسقاط واو از اول و خشت و آخر کشیرو یا کبیر و برای تحفیف شیرخشت و بیرخشت کردید و نیز آن را بفارسی شیرخشک می نامند یعنی لبن منجمد و مجفف پس لبن که بفارسی شیر نامند غیر طل است که شبنم باشد و بهترین آن حبهای بزرک سفید شیرین خالص آنست که چون در دهان کذارند زود کداخته کردد کام و زبان را بسیار شیرین و سرد کرداند و با جلا و تقطیعی باشد و شیرینی طعم آن شیرینی خاص است و رای شیرینی شکر و عسل و مغشوش و مصنوع از آرد جو و شکر را این صفت نیست و نصاری درین اوقات از بلاد ایتالیان بسیار می آورند و می کویند در انجا بسیار بهم می رسد و از قبیل شبنم است و از آنچه بر شاخهای اشجار و سنکها پاکیزه افتاده و یا در چادری و یا غیر آن باحتیاط اخذ نموده اند سفید خالص می باشد و آنچه بر زمین ریخته مخلوط بخاک و مائل بتیرکی است و این نوع مطلقا دهان را خوب سرد نمی کرداند و زود در آب کداخته نمی کردد مانند شیر خشت خراسانی اما در قوت اسهال قریب بدان است و کویند در بلاد صوبۀ بهار و پتنه و بهاکلپور و نواح آن از علفی که آن را بهندی کترا می نامند چیزی شبیه بشیرخشت بعمل می آید بدین قسم که چون علفها را بریدند ضابطه است که بیخ آن را آتش می زنند بعد از ان از بیخ آنها رطوبتی جوشیده برمی آید و مانند دانۀ نقلی سفید بسته می کردد و آن دانه نقل در جمیع اوصاف مانند شیرخشت است و آن را بزبان مردم انجا هرلالو و به فرنکی مانه نامند و حکیم میر محمد عبد الحمید نوشته که من خود تجربه نمودم مانند شیرخشت است
ص: 1062
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و برطوبت و یبوست معتدل
*افعال و خواص
آن
جالی و ملین طبع و مسهل صفرا و اخلاط سوخته و مرکبه و رقیقه و مقوی جکر و معده و احشا و مسکن حرارت و لهیب معده و قلب و جکر و ورم آن و جهت سرفه و خشونت سینه و حلق و تپهای حادث از مواد رقیقه نیکو مسهلی است و اسهال آن برفق بدون کرب و اذیت و اضطراب و احداث حرارت حتی که اطفال و پیران ضعفا را موافق است و اکر نزله و سرفه نباشد با کلاب بهتر است و عمل آن بیشتر و الا بادویه مناسبۀ دیکر و با ماء الشعیر بهترین مسهل است از برای صاحبان تپ حار حاد و محرور المزاجان و امراض حارۀ حاده که دو نیم آثار ماء الشعیر که قریب بیک رطل است و یا زیاده مقدار پنج شش توله تا هشت توله شیر خشت را حل نموده صاف کرده روغن بادام مقدار دو درم بران چکانیده کرم کرده بنوشند و
56٠هرکاه تشنه شوند و یا قصور در اسهال نماید عرق رازیانه و یا قدری ماء العشیر نیمکرم کرده بنوشند المضار مولد ریاح و قراقر در معده و ترقیق منی و باعث سرعت انزال است بسبب جلایی که دارد مصلح آن روغن بادام و رازیانه مقدار شربت آن تا بیست و پنج مثقال بدل آن بوزن آن ترنجبین و در جمیع افعال سوای تقویت باه و ضرر صاحبان قولنج مانند ترنجبین است و شیخ الرئیس در بعضی مقالات قانون کفته که شیرخشت با وجود آنکه مسهل اخلاط رقیقه است مضر صاحبان قولنج است و ضماد آن ملین و جالی بشره و با شیر جهت طراوت کونه مؤثر است
ص: 1063
بکسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و سکون سین مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و ها
*ماهیت ان
بلغت کیلانی اسم سرکۀ شیرین مصنوع است و در اکثر منافع مانند خمر است و مضرتی که در سرکه می باشد ندارد در اکثر مواضع و دستور صنعت آن آنست که خردل سرخ با تخم شلغم بری که شبیه بتخم شلغم بستانی و مائل بسیاهی است با سرکۀ تند می سایند تا مانند خمیر کردد و بعد از ان ده مثقال آن را با دویست مثقال آب انکور بسیار صاف و پنجاه مثقال سرکۀ کهنه مخلوط نموده تا دو هفته هر روز مکرر برهم می زنند تا مانع جوشیدن آن کردد پس استعمال می نمایند
بکسر شین و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح طاء مشاله و راء هر دو مهمله و جیم معرب چیترک هندی است و بهندی چیته نیز نامند و اکثر بدین نام معروف است و کویند معرب شیتره فارسی است و بعربی مسواک الراعی و خینوس و فاغوس و خامشه نیز نامند و بیونانی لیبدیون ببای موحده بعد از یای مثناه تحتانیه و لیفدیون بفا بجای بای موحده و ببربری عصاب و بفارسی بیخ برنده نامند
*ماهیت ان
رازی کفته دو نوع می باشد هندی و شامی هندی آن باریک و شامی آن غلیظ شبیه بعودفوه و رنک آن مائل بسیاهی و دیسقوریدوس کفته نباتی است معروف و در شیر و آب و نمک معمول است استعمال آن و جالینوس در عاشره از میامر خود ازدی مقراطیس نقل کرده که کیاهی است که در مقابر و دیوارهای کهنه و مواضعی که کشت و کار نمی شود می روید و همیشه تازه می باشد و سرخ رنک و برک آن شبیه ببرک حرف و بلندی شاخهای آن تا بیک ذرع و در تابستان برک آن خشک می کردد و باریک شده بران می باشد تا آنکه سردی هوای زمستان بدان رسد آن زمان می ریزد و شاخهای آن باریک می کردد و متصل بیخ آن برکی می ماند و در تابستان از شاخهای آن کل سفید ریزه برکی ظاهر می شود دو تخم آن از تخم خشخاش بسیار ریزه تر که خوب دیده نمی شود و مستعمل بیخ آنست و در سابعه از ادویۀ مفرده کفته قوت و طعم و رائحۀ آن شبیه بحرف است و بهترین آن بقول صاحب منهاج تازۀ هندی یا بحری آنست و بعضی کفته اند بهترین آن فارسی آنست بجهت آنکه چون بر عضوی طلا نمایند در یک لحظه آبله می کند بخلاف هندی آن یعنی حدت فارسی زیاده از هندی است و قوت آن تا پنج سال باقی می ماند و کفته اند علامت خوبی و تازکی آن آنست که چون بیضۀ مرغ را در کوبیدۀ آن یک روز پنهان کنند پوست آن سرخ کردد و آنچه در بنکاله دیده شد نبات آن ببلندی یک ذرع تا بیک ذرع و نیم و شاخهای آن باریک و کره دار و بر هر کرهی چند عدد برک شبیه ببرک عنب الثعلب و از ان اندک بلندتر و بعد از ریختن برک آن در همان مواضع یعنی بر کرههای آن چند عدد کل سفید ریزه برک کوچک فی الجمله شبیه بکل یاسمین اما از ان کوچکتر می روید و دو نوع می باشد یکی رنک شاخ آن سیاه مائل بسرخی و کل آن سیاه و این کمیاب است و دیکری سفید مائل بسبزی و بعضی مائل بسرخی و کل آن سفید و این بسیار و نبات آن همیشه می باشد و خودرو است منبت آن کنار آبها و جاهای نمناک و در ربیع کل می دهد و در اواخر آن برک برمیآورد
ص: 1064
*طبیعت ان
در آخر سوم
56١کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی و محرق و منعظ و مقرح جلد و مفتح و مسهل اخلاط لزجه و صاف کنندۀ آواز و دافع بلغم مفاصل و اوجاع آنها و ریاح و سموم و سپرز و هاضم و مهیج باه و مسقط جنین و طریق استعمال آن بیشتر آنست که با شیر و یا سرکه و یا در آب و نمک خیسانیده استعمال نمایند و ضماد آن با سرکه جهت برص و بهق سفید و جرب و قوبا و تقشر جلد مفید برای آنکه سیاه کنندۀ جلد بدن و نافذ و جالی است و اولا آبله می کند پس متقرح ساخته مواد آن را دفع می نماید و باصلاح می آورد و وجع مفاصل را نیز مفید است و درد را ساکن می کرداند و ضماد برک آن مقرح جلد و با بیخ راسن جهت سپرز و عرق النساء و جرب متقرح که ربع ساعت تا نیم ساعت بران بکذارند مقدار شربت آن یکدرهم مضر رئه مصلح آن صمغ عربی و مصطکی بدل آن در علل سپرز مرجان و در غیر آن فوه و زرنباد است
اسم نبطی شیر خفاش است و کویند مراد از ان بول و سرکین اوست و در خفاش مذکور شد شیروغ نیز همان است
بفتح شین و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و میم لغت عربی است و زوان نیز نامند و بفارسی کندم دیوانه
*ماهیت ان
دانه ایست از جو باریکتر و کوچکتر و با تلخی و مائل بسرخی و نبات آن شبیه بنبات کندم و در کندم زار می روید و در اصفهان کاکلک و بشیرازی مشکک کویند و بهترین آن فربه آنست که کهنه و فاسد نباشد
ص: 1065
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک خشکی آن زیاده از کرمی
*افعال و خواص آن
مخدر و موجب سدر و مفسد آواز و نانی که شیلم داشته باشد مسکر و منوم و باعث سدر و ضماد آن جاذب خار و پیکان و منقی مواد و سرشته کوبیدۀ آن با شراب جهت وجع ورک و با سرکۀ پخته با زیت سرشته جهت قوبا و سعفه و جرب متقرح و با سفیدی تخم مرغ محلل صلابات و با عسل جهت نقرس و با بزر کتان و سرکین کبوتر منفجر و سوراخ کنندۀ دمامیل و جراحات و اورام و با کندم جهت قوبا و ریشها ذرور او با کوکرد جهت بهق طلاء مفید و چون در شراب اندازند بغایت سکر و خواب کران آورد بدل آن حندقوقی مصلح مضار آن روغن و شیر و قئ کردن و ربوب هامضه آشامیدن و روغن آن لطیف تر از روغن کندم و طلای آن بر صدغین خواب معتدل آورد و قوبا را نافع است چون بر ان بمالند بهتر از روغن کندم و طریق اخذ روغن آن نیز مانند روغن کندم است و در قرابادین مذکور شد
بفتح صاد و الف و ضم باء موحده و سکون واو و نون از مخترعات هرمس است
*ماهیت ان
معروف است و دستور ساختن آن آنست که بکیرند قلی یک جزو و آهک آب ندیده نیم جزو و هر دو را نرم سائیده و با پنج وزن آن آب در حوضی و یا ظرفی بزرک کنند که متصل بدان اندک نشیب تر حوضی و یا ظرفی دیکر و ما بین هر دو ممری باشد آن ممر را بسته تا دو ساعت آن آب را باقلی و آهک خوب برهم زنند پس رها کنند تا ته نشین کردد انکاه آن ممر را باز نمایند تا صافی آن در ان حوض دوم و یا ظرفی دیکر آید پس آن ممر را باز مسدود نمایند و همان مقدار آب باز در ان ریزند و نیکو برهم زنند و بکذارند تا ته نشین کردد صافی را باز در حوضی و یا ظرفی علی حده نمایند و همچنین تا دیکر حدت و تندی در ان نماند و آب هر مرتبه را جدا جدا نکاهدارند پس بقدر ده وزن آب اول روغن زیتون بر روی آتش کذاشته بتدریج از آب آخر بخورد آن بدهند تا تمام شود پس آب پیش از آن را و همچنین تا آخر آب اول را بخورد آن دهند و قوام آن مانند خمیر شده باشد پس از آتش فرود آورند و بر بوریای و یا حصیری پهن نمایند و مانند اقراص بزرک ببرند و بکذارند
ص: 1066
56٢تا خشک شود و بعضی بجای روغن زیتون روغن بید انجیر و یا بنفشه و یا کنجد و یا دنبه و یا قرطم می کنند و بهترین همه مصنوع از زیتون است و بدترین همه معمول از بزر است و در قرابادین اقسام آن ذکر یافت
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
مقطع و معفن و اکال و منضج و ملین اورام و جالی و خوردن آن مانع حمل و خمول آن مخرج جنین زنده و مرده و مدر حیض و ضماد آن باهم وزن آن حنا جهت درد زانو و عرق النسا و نمش و کلف و با زیبق و سلیمانی جهت درد مفاصل مزمن و با زاج سفید محرق جهت قوبا و با روغن کل که باهم طبخ دهند جهت خشک نمودن زخمهای سر اطفال با تکرار عمل و بر قروح شهدیه که بمالند و تا هفت روز بکذارند پس به آب کرم بشویند و باز بمالند تا زائل کرداند از اجلۀ ادویه است و با سرکین کبوتر و آهک و امثال آن جهت کشودن دمل و اغتسال موی سر بصابون جهت رفع چرک و قمل و رشک و بثور ابریه نافع و موی را مجعد کرداند و اکثار آن موی را سفید کرداند و یا العبه جهت حکه و جرب و رفع آثار و چون در خرقۀ صوفی اندازند و بزور بر حزاز و قوبا بمالند زائل کرداند و با هموزن آن نمک در حمام بدستور جهت حکه و جرب ریش شده و چون با نیم وزن آن سلیقون که زنجفر محرق است که سرنج نامند و هم چند آن آهک آب دیده درهم نموده بر موی ریش خضاب نمایند در حمام بعد از ان که ریش را پاک شسته باشند که نموست و چربی در ان مطلق نمانده باشد و نیم ساعت صبر کنند موی را سیاه کرداند و پیری را ببرد و با ادویۀ مناسبه جهت تحلیل اورام بلغمیه و نضج آنها و اکثر امراض جلدیه مناسب و مجرب و شیاف آن مسهل خلط خام و رافع قولنج و مخرج کرم مقعده خصوصا در اطفال و مدر بول مقدار شربت آن تا دو مثقال و چهار درم آن کشنده است بجراحت امعا و احشا و ذرور سوختۀ آن در ظرف سفالی جهت ناصور سفید که موضع را اول به آب کرم پاک بشویند و خشک کنند پس بران بپاشند مجرب و آب آن خصوصا آب اول تیزآب است و آشامیدن آن قتال تا چهار درهم بسوزش حلق و معده و مجاری غذا و قئ و اسهال شدید و بسا باشد که اعضای باطنی را متقرح و سوراخ کرداند و مداوای آن همچنین صابون خورده قئ نمودن به آب کرم و روغن کنجد است با کدو و بعد از ان آب کوشتهای چرب با روغن بادام نوشیدن و آشامیدن ماء الخیار با روغن بنفشه و قئ نمودن بدان و آشامیدن مرق دجاج با حب یقطین پخته و باکی نیست بآشامیدن یک دانک کافور و مالیدن تیزآب بر محل لسع و عض حیوانات سمی جاذب و مانع انتشار آنست و یتقرح دفع کرداند
ص: 1067
بفتح صاد و الف و فتح صاد و سکون فا و فتح را و الف و سین همه مهمله
*ماهیت ان
از ادویۀ جدیده است که از بلدۀ مسمی بدفلوریده از بلاد ارض جدید می آورند و آن پوست درختی است بعضی ضخیم و بعضی نازک شبیه بدارچینی در شکل و رنک و بو و طعم آن قریب برازیانه و با حدت و عطریت و درخت آن شبیه بدرخت صنوبر در دهنیت و سائر اوصاف و با حدت و برک آن مدور و مشرف بسه شرفه و چون خشک شود خشبو کردد زیاده از تازۀ آن و تنۀ درخت آن شبیه بکمثری در قطر و سبز رنک مائل بتیرکی و در صلابت و رخاوت معتدل منبت آن صحراهای معتدله در حرارت و برودت و رخاوت و صلابت و مستعمل بیشتر قشر آن است
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک و چوب آن در دوم یعنی کرمی و خشکی قشر آن زیاده از چوب آن
*افعال و خواص ان
ملطف و مرقق رطوبات لزجه و مقطع آنها و مفتح سدد عتیقه در جمیع مجاری و منضج اخلاط غلیظه و مقوی اعضای رئیسه و ضعیفه و قوی و موافق حرارت غریزیه بسبب عطریت رایحه و حرارت ذاتیه و دافع جمیع امراض ناشیه از مادۀ باردۀ رطبه بتعریق و ادرار و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و فواق و قئ
56٣و غثیان و هیضه و سوء المزاج بارده از معده و کبد و مثانه و وجع کرده و مفاصل قدیم حادث از مادۀ بلغم و مدر بول و حیض و محلل ریاح غلیظۀ محتقنه در مجاری بول و منی و زائل کنندۀ عسر البول حادث از سنک کرده و مثانه و از غرائب آثار آنست که اطلاق طبیعت می نماید و اسهال نیز با وجود یبسی که دارد بسبب فادزهریت و جهت امراض سمی بتمامی خصوصا طاعون و حمی ربع و نائبه و بائیه حتی آنکه کفته اند نکاهداشتن قطعه از قشر آن در دهان و فرو بردن آب آن در ایام و با بسیار نافع و مانع سرایت عفونت هوا است باذن اللّه سبحانه و نیز جهت تسکین درد دندان نافع چون مرطوب المزاج در اوقات صحت جهت حفظ آن استعمال نماید نیز نافع و لیکن مناسب محرور المزاج و همچنین یابس المزاج نیست مکر نزد احتیاج و ضرورت برای طبیب حاذق و تدبیر او جهت آنکه استعمال او در چنین مزاجی خطرناک است بحدی که تدبیر و اصلاح آن دشوار و طبیب حاذق چون استعمال نماید ملاحظۀ مزاج و سن و بلد و فصل و مرض و غیره نموده با ادویۀ مصلحه و مبدرقه استعمال خواهد نمود حتی آنکه بعضی حذاق در علاج هزال مقرط با ادویۀ مسمنۀ بارده استعمال نموده باذن اللّه تعالی هزال برطرف کشته و تسمین حاصل شده جهت آنکه از شان این دوا است بدرقه و رسانیدن قوای ادویۀ که ترکیب بآن نموده اند بسوی محل مقصود پیش از فتورقوت و سقوط تاثیر آن بسهولت و لهذا نفع آن در امراض متضاده بزرک و بسیار است با ادویۀ مناسبۀ هر علت و طرق استعمال آن بوجه کثیره است و اشهر و اقوی همه آنست که بکیرند چوب با قشر آن پنج درهم یا شش درهم بحسب رای طبیب و اقتضای وقت و بکارد ریزه ریزه نموده در یک صد و پنجاه درم آب یک شب و یک روز بخیسانند پس در دیک کرده سر آن را بسته به نحوی که مطلقا بخار آن بیرون نرود پس در ظرف کلی لعابدار بآتش ملایم طبخ دهند تا دو ثلث آن برود و پنجاه درم بماند پس فرود آورده بکذارند تا کرمی آن کم شود پس سر آن را کشاده صاف نمایند و با شکر پنج مثقال و یا بدون آن نیم کرم بیاشامند و بر ثفل آن دو صد درهم آب داخل کرده بآتش ملائم جوش دهند تا یک صد درهم بماند و صاف نموده بجای آب هر وقت که تشنه شوند بیاشامند و همچنین تا بیست و یک روز یا چهل روز بحسب رای طبیب و کلغت و مشقت پرهیز از محافظت هوا و غیر آن بطور چوب چینی نیست و جهت هر مرض با ادویۀ مناسبه آن چنانچه ذکر یافت ترتیب نمایند
ص: 1068
بفتح صاد و الف و کسر صاد مهمله و لام و یا آخر حروف و صوصلا و شاصلی نیز و بیونانی ارتینوس غالا نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بحلفای تازه روئیده و از ان کوچکتر و شاخهای آن باریک و نرم و نازک و زودشکن مائل بسفیدی بقدر دو شبر و بالای آن متشعب بسه چهار شعبه و تازۀ آن ماکول و اندرون کل آن سفید و تخم آن شبیه بشونیز و از ان سبزتر و قائم مقام شونیز و خبازان بر نان می پاشند بجای شونیز و بیخ آن شبیه ببلبوس کوچکی خام و پختۀ آن را می خورند نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند شاید قاقلی و یا نوعی از ان باشد زیرا که شبیه بدان است در ماهیت و خواص و افعال
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
جهت درد فواد و ابرده و ریاح فم معده نافع و تخم آن در افعال شبیه بشونیز است و بسیار خوردن بیخ آن محرک باه و رافع وجع فواد بارده است
بفتح صاد و الف و فتح میم و سکون راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و فتح میم و الف لغت سریانی است و اهل اندلس ترنشول و بدیار مصر کیاه عقرب و بعضی عریان آن را غبرا نامند جهت آنکه رنک آن اغبر است و بعضی لاجوردیه جهت آنکه رنک عصارۀ کل آن لاجوردی است و کویند اسم کیاهی است که بهندی آن را لجالو کویند
*ماهیت
ان
نباتی است و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر آن را ازک بیخ چهار پنج شاخ می روید و شاخهای آن پرشعبه و برک آن شبیه
ص: 1069
564ببرک سیب و از ان کوچکتر و زغب دار و با خشونت و کل آن سرخ لاجوردی و منحنی مانند دنبالۀ عقرب منبت آن زمینهای خشن و صغیر آن را برک کوچکتر و مدور و ساق آن مفروش بروی زمین و کل آن لاجوردی و منبت آن کنار آبها و جاها که آب در ان ماند و برطرف کردد و مستعمل برک و ساق و تخم آن است و بیخ آن را چندان منفعتی ننوشته اند
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و حرارت آن زیاده از یبوست آنست
*افعال و خواص آن
محلل و جالی و مسهل بلغم و مرۀ سودا و مده حیض و مخرج جنین و تریاق سم عقرب و رتیلا و آشامیدن آب چهار عدد از شاخ آن بتمامه از برک و کل و تخم با عسل و یا با فانیذ شیرین نموده جهت اسهال مرۀ صفرا و با شراب جهت رفع سمیت عقرب و رتیلا و همچنین آشامیدن دو درم از تخم آن سنک مثانه را نیز بریزاند و کفته اند بلع نمودن چهار عدد از ثمر آن پیش از نوبۀ تب ربع بیک ساعت و سه عدد برای حمی مثلثه یعنی غب مؤثر و ضماد آن جهت رفع ثآلیل و قوبا مفید و ضماد برک آن با شیر جهت تحلیل اورام حجب دماغ اطفال و نقرس و التوای عصب و آشامیدن ثمر نوع صغیر آن با اندک نمک هندی و یا نطرون جهت دفع اقسام کرم معده و امعا و ضماد آن با سرکه جهت ثآلیل برآمده آویخته نافع و کویند تعلیق بیخ کبیر آن مسکن وجع کزیدن عقرب و رتیلا است مضر سپرز مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا دو درم و صاحب تحفه نوشته که امین الدوله درخت حب السمنه را صامریوما دانسته و لجالو در حرف اللام ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
ص: 1070
اسم عربی جمیع اشیاء است که بسیار تلخ و تند باشد و بر قثأ الحمار و بر کیاهی که یتوع آن تند و تلخ است نیز اطلاق می نمایند
بکسر صاد و سکون با و راء مهمله و بفتح اول و کسر دوم نیز آمده و آن را صبارا نیز نامند لغت عربی است و بسریانی علوی و بیونانی فیقرا والیا و برومی نیز الیا و بهندی ایلیا والوا و ایلوا و یول سیاه و در بنکاله مصبر نیز نامند و درخت آن را اهل شام و نواح آن صبارا و بهندی کهیکوار نامند
*ماهیت ان
عصاره و بعضی کفته اند صمغ درختی است ببلندی یک قامت و در بعضی بلاد کوتاه تر و در بعضی بلندتر می شود و از بیخ آن برکهای بلند ده عدد و زیاده نیز می روید شبیه ببرک عنصل و از ان بسیار بلندتر تا بدو ذرع و اندک عریضتر و طرف پائین برک آن عریضتر و ضخیم تر از طرف بالای آن و سر آن باریک و بر اطراف برک آن خارهای صلب کوتاه و دراز هم و جوف آن متخلخل و مملو از رطوبت غلیظ لزج بسیار تلخی که صبر از ان بعمل می آید یعنی عصارۀ آنست که خیکچه ها می کنند و یا در ظرف های کشاده خشک می نمایند و چون برک های آن بلند شود و کهنه کردد از بیخ آن و وسط برکها شاخی می روید قریب بذرعی پر از رطوبت عسلی با اندک حلاوتی و حدتی و کریه الرائحه و بر سر آن ثمری شبیه بغورۀ خرما و در آخر سرخ می کردد و بیخ آن بقدر شلغم بزرکی و نر و ماده می باشد علامت نر آن آنست که دو طرف ثمر آن باریک و مادۀ آن را متساوی و جمیع اجزای درخت آن تلخ است خصوصا رطوبت آنکه ذکر یافت و کفته اند صبر سه قسم می باشد یکی عربی که از جزیرۀ سقوطره که بر دهنۀ دریای قلزم و سرحد حبشه و یمن واقع است و در ان جزیره کندر و مقل و دم الاخوین نیز بسیار بهم می رسد و صبر آنجا زرد و زعفرانی تیره سرخ رنک اشقر صاف براق چسپنده صلب کبدی شکل زودشکن می باشد و اجزای آن در حین شکستن ریزه ریزه می شود و بهترین آن و مستعمل از داخل و ادویۀ عین و خالص از رمل و سنک ریزۀ خوشبوی آن است که با حدت و لذع باشد و بوی مر از ان آید چون نفس کرم بدان رسد و دوم هندی و آن زرد کمرنک مائل بسیاهی غیر صافی و از سقوطری در اوصاف مذکوره
ص: 1071
565کمتر و ضعیف العمل تر خصوص از داخل و سوم سمیخانی بفتح سین مهمله و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح خاء معجمه و الف و کسر نون و یاء نسبت نام بلدی از بخارستان است و آن را صبر فارسی نیز نامند و این زبون ترین اقسام است و سیاه رنک غیر صافی شبیه بدردی و رملی و دیرشکن و بدبو و سخیف و سبک و بسیار ضعیف العمل از خارج و از داخل غیر مستعمل و محمد بن احمد دینوری نوشته که یک قسم دیکر نیز می باشد مشهور بحضرمی و این بعد از سقوطری و بهتر از هندی و فارسی است و بعضی این قسم را یمانی کفته اند و قوت صبر تا چهار سال باقی می ماند یعنی کمتر از چهار سالۀ آن قوی العمل و از چهار سال کذشته تا هفت سالۀ آن بسیار ضعیف العمل و غیر مستعمل و باید که مبالغه در سائیدن آن نمایند تا بخمل معده بچسپد و خوب عمل نماید و جوانان و صفراوی مزاجان و محرورین و صاحبان ضعیف الاحشا بتخصیص صاحبان ضعیف امعا و ماساریقا و جکر و علل مقعده و بواسیر و کسانی که در ابدان ایشان خون غالب و عروق شان ضیق باشد و در هواهای بسیار کرم و یا بسیار سرد از استعمال آن اجتناب نمایند و همچنین هنکام بودن طعام در معده که مبادا با طعام آمیخته آن را فاسد سازد و صبر را مغشوش با اقاقیا و صمغ عربی و امثال اینها می نمایند و فرق برائحه و طعم و صلابت آنست که اهل خبرت می شناسند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بعضی در سوم خشک و بعضی در اول خشک کفته اند و قول اول اصح می نماید و تلخی طعم و قبض آن دلالت بر مرکب القوی بودن آن دارد و این اقوی است
ص: 1072
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و کبد و غیر آن و محلل ریاح احشا و مسهل اقوی هر خلط مهیای مجتمع در معده و سر و مفاصل و غیرها و ضعیف الاثر در غیر آن و جاذب از اقاصی بدن و منقی معده و عروق از اوساخ و مسهل و مخرج سودا و بلغم غلیظ و مائی و صفرائی و زائل کنندۀ یرقان بقوت اسهال و تفتیح سدۀ کبد و بهترین دوائی است برای معده و منقی و مقوی آن است و مقوی قوت باصره و سائر حواس و دافع مالیخولیا و حدیث نفس و اکثر امراض دماغی حادث بمشارکت معده زیرا که معده را بآنها کمال شرکت است و منوم و مجفف بی لذع خصوصا مغسول آن و ملصق نواصیر غائره و مدمل قروح عسره الاندمال خصوص که در دبر و مذاکیر باشد و مانع خباثت مواد آنها است و اکر پیش از برآمدن عرق بدنی یعنی اول هنکام ظهور علامات آن سه روز پی هم بدین ترتیب بخورند که روز اول نیم درهم و روز دوم یکدرهم و روز سوم یکدرهم و نیم و قدری بران موضع کذارند مادۀ آن را بتحلیل برد و باطل سازد و آشامیدن یک مثقال و نیم آن با آب نیم کرم اسهال معده نماید بقوت و تنقیۀ آن کند از فضول و با ماء العسل اسهال بلغم و صفرا نماید و کاه است که چون صبح و شام چند حبه از ان با مصلحات آن و راتینج و عسل کفکرفته بقوام آورده سرشته فرو برند به آب کرم اسهال بطن نماید و فاسد نکرداند طعام را در معده و اوجاع معده را در یک روز زائل کرداند و با مصطکی منقی دماغ و با غاریقون جهت مفاصل و ربو و تنقیۀ سینه و یک درم آن با آب سرد جهت نفث الدم و یرقان و با کل سرخ و مصطکی جهت امراض معده و با ادویۀ مناسبه جهت جمیع امراض سوداویه و اخراج اقسام کرم معده و امعا و امراض طحال و کرده و رفع تشنکی حادث از صفرای مخلوط ببلغم و اعاده کردن شهوت طعام باطل شده و اصلاح و التهاب حادث در لهاه از حرارت صفرای کائن در معده و با ادویۀ مسهله و رفع ضرر آنها از معده چون باطفال شیرخواره با ادویۀ مناسبه بخورانند کرم شکم ایشان را دفع نماید و اکر بطفل نخورانند و بمرضعۀ او بخورانند نیز همان اثر دارد باعتبار تاثیر در شیر او در طب قدیم است که چون مسهل سودا است اکر سه روز پیهم هر روز مقدار یک مثقال آن را بخورند و سه روز ترک نمایند و باز سه روز بخورند و همچنین عقدها و کره های مزمنۀ قدیمه را بتحلیل برد مقدار شربت معتدل آن یک مثقال و یک نیم درهم
ص: 1073
566آن مسهل و سه درهم آن منقی اخلاط فاسده و اکثار آن مورث اسهال الدم بدل آن در اورام و جراحات دو وزن آن حضض مکی و در اسهال نیم وزن آن تربد و قدری سقمونیا و کفته اند بوزن آن افسنتین و نصف وزن آن زعفران مضر امعا و معده و کبد ضعیف و مقعده بجهت آنکه مرخی و مفتح افواه عروق مقعده است و مورث سحج مصلح آن در امعا کثیرا و در ضعف معده و کبد برک کل سرخ و مصطکی و در مقعده مقل و چرب نمودن آن موضع بروغن کل یا روغن بنفشه و یا پیه بز و مقوی فعل آن عسل و افاویه و هلیلۀ زرد است و اقسام زبون آن کاه باشد که تا سه روز در معده بماند باعث قلق و کرب کردد و اصلاح آن عند الضروره زیرا که استعمال آنها بی ضرورت جائز نیست غسل آنست با کلاب و با برک کل سرخ و مصطکی و افسنتین و مقل و ماء العسل و یا با طبیخ افاویه و عسل آشامیدن و اکتحال آن مقوی باصره و سلاق و حکه و جرب و غلظ اجفان و پرکنندۀ قروح غائرۀ چشم و چاق کنندۀ آن و قاطع دم منبعث بسوی آن و طلای آن با رغن کل جهت قروح چشم و جرب و اوجاع ان که از جانب موافق باشد و تجفیف رطوبات ان و بر پیشانی و صدغین جهت تنقیۀ فضول صفراوی از دماغ و تسکین صداع و با نمک و نطرون بر پیش سر جهت منع نزلات بارده و تسخین دماغ و مجفف رطوبات آن و با آب برک بارتنک و با سرکه جهت قروح رطبۀ سر اطفال و با اقاقیا جهت استحکام شیون سر ایشان و با آب برک بارتنک جهت قروح بینی و کوش و با روغن کدوی شیرین جهت جراحت بینی و با مورد و شراب جهت سیاه کردن موی سر و ریش و دفع قمل و رویانیدن موی که از کچلی ریخته باشد و با عسل جهت ضربه و سقطه که خون در ان مرده بنفش شده باشد و رفع آثار جلد و نزلات و صداع و تحلیل اورام بارده و نمله و باد سرخ و داخس و قروح خبیثه و اوجاع ظهر و مفاصل و بواسیر و بدستور با شراب و عسل جهت کوفتکی اعضا و عضلات دو طرف زبان و لثه و اورام دهان و منخرین و قروح عسره الاندمال خصوصا که بر انف و مذاکیر و دبر باشد و با آب کشنیز تازه و سرکه جهت حمره و شری و با شراب حلو جهت دانهای بواسیر و برآمدکی و آویختکی دانهای آن و قطع آمدن خون از آنها و شقاق مقعده و با آب کندنا جهت اسقاط دانۀ بواسیر اما باید که بعد از اسقاط اسرب را با روغن کل سائیده بران موضع بمالند و مطبوخ آن با آب کندنا و سلخ الحیه جهت سقوط دانۀ بواسیر و امراض مقعده با تکرار عمل بی نظیر و طلای آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه بر بدن موتی حافظ اجساد اوشان از تعفن و زود از هم پاشیدن و ضماد محلول آن در وسخ صوف که از طبخ برآورده باشند بر اعضا جهت تسکین وجع حادث از رض و فسخ و غسول آن با سرکه جهت حزاز و سعفه و داء الثعلب و بخور آن و کرفتن دخان آن با انبوبه و با قمعی جهت ربو با مداومت بران بهترین دوائی است و تحقین بدان جهت بواسیر نافع و ذرور آن مجفف زخمها و التیام دهندۀ آنها و جهت قروح قضیب و فرج و اعضای عصبانی بنهایت مفید و باستخوان پوسیده بالسویه جهت دفع اکله و بواسیر و قروح خبیثه مجرب و زنان اهل هند را دستور است که چون شکم اطفال شیرخواره قبض می شود و از ان در دو وجع بهم می رسد صبر را با آب حلکرده بر برک تانبول بنکاله مالیده کرم کرده بزیر ناف ایشان مائل بطرف چپ موضع کبد را بجهت مضرت آن مران را کذاشته می چسپانند اسهال می آورد و درد وجع آن را زائل می کرداند و کویند که چون قطعۀ از برک را شق نموده و بر ان زردچوبه و قلیلی افیون نرم سوده بپاشند و بر ورم کش ران که خیارک نامند کرم کرده بندند بتحلیل برد و صبر مغسول ضعیف العمل تر از غیر مغسول و حدت و لذع آن کمتر جهت آنکه اجزای لطیفۀ مسهلۀ آن زائل می کردد و یا ناقص اما نفع آن از برای معدۀ ضعیف بیشتر از غیر مغسول و همچنین برای اکثر امراض چشم و دستور
ص: 1074
56٧غسل آن در قرابادین ذکر یافت و از ادویۀ شریفه و جزو اعظم ایارجات و شبیارات و اکثر حبوب مسهله است و داء الصبر و ضماد طلا و قرص و مطبوخ و معجون و نقوع آن در قرابادین مذکور شد*
عصارۀ سنامکی است که از ان قرصها سازند بجهت رفع اورام بغایت نافع است*
بفتح صاد و سکون حا و فتح نون و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی ماهیانه نامند
*ماهیت ان
در قرابادین مذکور شد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مجفف رطوبات معده و قاطع بلاغم و جالی آن و دافع بدبوئی دهان که از رطوبات فاسدۀ معده و یا ضعف آن باشد و جهت فالج و امراض بارده و وجع ورک و تقویت هاضمه و برانکیختن اشتها نافع مضر محرورین و سوداوی مزاجان زیرا که محرق خون و مولد خلط ردی و سودا و امراض حادثه از ان و مورث تشنکی و تعفن اخلاط و جرب و حکه و صداع است مصلح آن بالخاصیت زنجبیل و مغز کاهو و یا سرکه و ترشیها استعمال نمودن است
بتحریک صاد و دال و فا بهندی سیپ و بفرنکی بلینه نامند
*ماهیت ان
کویند با حلزون مرادف است و شاید حلزون اسم جنس باشد و صدف نوعی از ان یعنی آنچه پوست آن بسیار صلب و پهن شبیه باستخوان و در صلابت و رخاوت ما بین حجر و عظم باشد آن را صدف و آنچه باشکال مختلفه باشد آن را حلزون نامند و حلزون در حرف الحا مذکور شد و مراد از مطلق آن صدف مروارید است و بیان صدف مروارید در لولؤ ان شاء اللّه تعالی خواهد شد و در قرابادین ذکر یافت و بهترین آن آنست که از آب شیرین باشد
ص: 1075
*طبیعت ان
بعضی کرم است و بعضی سرد و بعد سوختن کرم و لطیف می کردد و خشکی محرق آن زیاده از غیر محرق آن
*افعال و خواص ان
ملطف و جالی و حابس اسهال و نفث الدم و نزف الدم و جهت تقویت لثه و رفع زخمهای آن و آکله و جلای دندان شربا و ذرورا و سنونا و نفوخ صدف سفید سائیده خصوصا پوست داخلی آن در بینی جهت رعاف و اکتحال آن جهت قرحۀ چشم و سلاق و شعر زائد و ضماد صدف زرد معروف بخف الغراب محرق مخلوط بقطران بر اجفان مانع روئیدن شعر زائد و با سرکه چون بسرشند و بر ثآلیل و بواسیر کذارند زائل سازد و مجرب و سنون صدف محرق با نمک جهت درد دندان و تجفیف لثۀ سست شده و استحکام آن و دفع تعفن جراحات متعفنه و کفته اند که آن را بسیار نباید سائید تا معین باشد بر قوت جلای آن و ضماد آن جهت استسقا نافع اما باید که از بدن جدا ننمایند و بکذارند که خودبخود بریزد و بری آن درین فعل اقوی است و طلای آن با سفیدۀ تخم مرغ جهت سوختکی آتش و با آب کرم و با روغن کرم و یا ادویۀ مناسبه جهت کلف و بهق و رونق بشره و چون با سرکه بسایند و بر بناکوش بمالند صداع دایمی نزلی را زائل سازد و مالیدن سوختۀ نرم سودۀ آن بر اوجاع باردۀ رطبه مسکن و زائل کنندۀ آنست جالینوس کفته که صدف هندی محرق بالخاصیه رافع درد فواد است و بخور آن جهت بواسیر و بستن کوشت آن بر عضو جاذب پیکان استخوان بظاهر و خوردن آن زائل کنندۀ سایر ریاح و سردیها از بدن و ضماد آن بزیر ناف و بر قطن مقوی باه و آشامیدن امراق لحوم اصداف صغار مسهل بطن و صدف فرفیر یعنی بنفش را چون طبخ نمایند در روغن و تدهین بدان نمایند محافظت می کند موی را از افتادن و چون با سرکه بیاشامند طحال را زائل سازد
ص: 1076
معروف بخف الغراب است و در ساحل دریای قلزم و حجاز بسیار است و شبیه بحلزون مکر آنکه
56٨با طبقات و بدبو و بنفش مائل بسیاهی و در سواحل قلزم معروف برکیه است و بخور و ضماد محرق آن با عسل جهت بواسیر و ثآلیل و زحیر نافع*
که فرفور نیز نامند نوعی صدفی است مائل بسیاهی و در غایت صلابت بخور آن مخرج مشیمه و رافع اختناق رحم و اکتحال محرق آن بغایت جالی است*
بفتح صاد و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح میم و تاء مثناه فوقانیه و الف و لام و فتح جیم و سکون دال مهمله و یا در اندلس آن را سلطان الجبل نامند
*ماهیت ان
نباتی است شاخهای آن غلیظ کرهدار که می پیچد بر مجاور خود و برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و از ان کوچکتر و کل آن سفید و خوش بو و ثمر آن مانند ثمر لبلاب و با لزوجت و اندک حرافت منبت آن جبال و مواضع خشنه
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در وسط آن خشک و تا اول سوم نیز کرم کفته اند
*افعال و خواص آن
آشامیدن تخم آن مفتح سدد و مدر بول و ملین بطن و مخرج مشیمه و منقی رحم از فضلات و هر روز یک مثقال آن با شراب سفید و امثال آن بقدر نیم رطل جهت عسر نفس و تنقیۀ رحم و رفع طحال و سموم مفید مضر کرده مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا دو درهم و بوئیدن کل آن مقوی دماغ و منشط و محرک باه و بیخ آن را منفعتی ننوشته اند*
ص: 1077
بضم صاد و فتح را و دال مهمله جمع آن صراد آمده
*ماهیت ان
مرغی است که بفارسی سبز کراوتر نشک ادرکاک نیز نامند و بعربی هوام و کنیت آن ابو کثیر و آن طائریست ابلق سر و منقار آن بزرک و او را پرسن یعنی کف پا و انکشتان بزرک است و دیده نمی شود مکر بر شاخۀ درخت و کسی را دست بران نیست و بسیار شریر النفس کریزنده و دشمن کوشت است و آن را صفیر مختلف است هر طائری را که خواهد صید نماید بزبان آن صفیر برمی آورد و بزبان آن نزد خود می طلبد و چون طائر بسیار نزد آن جمع شدند بهریک که می خواهد حمله می نماید و بمنقار خود که بسیار تیز است کرفته از میان قد او دو نیمه کرده می خورد و همیشه کار آن این است و ماوای آن سر درختهای بلند و قلاع و حصون است و در حدیث از حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلم مرویست که آن حضرت بدست بن قانع صرد دیدند فرمودند که این اول طائریست که در روز عاشوره روزه نکاهداشت و نیز در حدیث دیکر وارد است که نهی فرمودند از قتال مورچه و زنبور عسل و صرد و هدهد و کوشت آن حرام است*
بضم دو صاد مهمله و در میان و آخر راء ساکنۀ مهملتین و بفتح هر دو صاد نیز آمده لغت عربی است جمع آن صراصر و بسریانی و بشیرازی چهرۀ ریسک و اهل اندلس جغاله و بفارسی چرواشک و عربان صراد اللیل و باصفهانی زنجره و در تنکابن جیک و بهندی جهینکر نامند
ص: 1078
*ماهیت ان
حیوانی است معروف شبیه بملخ و بسیار کوچک و در خانها و باغها و شکاف دیوارها می باشد و شبها بسیار صدا می کند بمد طولانی متصل بهم خصوص در کرما و شبهای تار
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
خوردن بریان آن جهت اوجاع مثانه و سائیدۀ خشک کرده آن با فلفل جهت قولنجی که اطبا از علاج آن عاجز باشند نافع که از پنج عدد تا ده عدد آن را با مثل آن عسل و فلفل بحسب قوت و شدت و ضعف و خفت علت با آب کرم و یا جلاب عسل و یا شکر بیاشامند در ساعت تسکین دهد و مجرب دانسته اند و قطور زیت مطبوخ آن در ان خصوصا مطبوخ اطراف آن جهت تسکین درد کوش و کویند چون دو عدد یا سه عدد آن را در انبوبۀ نی
56٩کرده و سر آن بند کرده زیر بالین کذارند ما دام که آن در زیر بالین باشد صاحب آن را خواب نیاید
بفتح صاد و سکون عین و فتح تاء مثناه فوقانیه و راء مهمله و سعتر بسین مهمله بجای صاد نیز آمده و لیکن اطبا بیشتر بصاد می نویسند تا ملتبس و مشتبه بشعیر نشود و بشین معجمه و بزای معجمه نیز آمده و برومی لزموش و بیونانی صعتروس و اوریغاسن و بفارسی ایشن و اوشن و بترکی کلکلیک و باصفهانی اویشم و بهندی ساتر نامند
*ماهیت ان
برک کیاهی است و انواع می باشد بستانی و بری و جبلی بستانی را بفارسی مرزه نامند و برک بستانی مدور و برک بری بعضی طولانی ریزه و بعضی برک آن نازک و جبلی عریض و مدور و آنچه رنک آن سیاه باشد صعتر فارسی آنچه سفید نزد بعضی مردم مشهور بجوزیست و صعتر شوار نیز نامند و انواع دیکر نیز می باشد و همه در طعم تند و خشبو و کل همه کبود بهترین آن برک کوچک تازه بری آنست و درازبرک آن بهتر از مدور برک آنست
ص: 1079
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در اول سوم کفته اند و کرمی و خشکی جبلی آن زیاده
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و مقطع و مجفف و محلل ریاح و بلاغم و ملطف اغذیۀ غلیظه و مبهی و مشهی غذا و منقی رئه و معده و جکر و امعا از رطوبات و بلاغم و مانع صعود ابخره بدماغ و دافع جشای بلغمی و مسکن وجع دندان و ورک حادث از سردی و وجع مثانه و رحم و مدر بول و حیض و با قوت تریاقیت و خوردن آن به آب انجیر جهت ربو و سرفه و با انجیر خشک عرق آورد و رنک رو را نیکو کرداند و خوردن ادویۀ مسهله با آب صعتر مطبوخ رافع تخمه و عفونت غذا و ترش شدن آن و غثیان و وجع فواد و قولنج ریحی و ثقلی بلغمی و مغص و مخرج اقسام کرم معده و حب القرع و بدستور با عسل و اکر پیش از ادویۀ مسهله بخورند باعث تهیۀ اخلاط است برای دفع بمسهل باسانی و با آب کرفس جهت تفتیت حصاه و عسر البول و با میپختج جهت دفع مضرت شوکران و افیون و با سکنجبین جهت رفع مضرت جنین و با بادروج و ترب جهت وجع ورک و ثقل حاصل از رطوبات شربا و ضمادا و با روغن زیتون جهت انواع مغص و آشامیدن سرکه که صعتر در آن خیسانیده و با سکنجبین مصنوع از ان هرکاه سرفه نباشد جهت سپرز مجرب و با پنیر تازه جهت تسمین بدن و با خیارزه جهت کوفتکی عضل و معده و جکر و لعوق آن با عسل جهت ورم ملازه و رئه کرم سرفۀ رطوبی و عقرب کزیده و سائر هوام و مضغ آن جهت تسکین درد دندان و تقویت بصر و سفوف آن با مثل آن شکر جهت قطع صعود ابخره و تقویت چشم و با اطعمۀ غلیظه باعث خوشبوئی و سرعت انحدار و زیادتی لذت و لطافت آنها است مانند هریسۀ کندم و باقلا و عدس و کله و پاچه و کوشت کوساله و مانند اینها و محلل ریاح و نفخ آنها و با جمیع بقول مضرۀ عین خواه کرم باشد خواه بارد رافع ضرر آنها و با سرکه بهترین نان خورشی است و آشامیدن سه درم آن با عسل جهت کزیدن عقرب و سائر هوام و مضمضۀ آن با سرکه و زیره جهت درد دندان و کلو و اکتحال آب معصور آن جهت رفع بیاض و شب کوری و سعوط آن با روغن ایرسا جهت اخراج فضول رطوبی بسیار از دماغ و قطور آن در کوش جهت رفع ثقل سامعه و با شیر جهت تسکین وجع آن و ضماد آن با عسل جهت اورام صلبه و عرق النسا و وجع ورک و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدکی ناف اطفال و رفع ریاح جوف ایشان و با سویق جهت تحلیل اورام بلغمی و با کندم جهت وجع ورک و ضماد مطبوخ آن در حمام جهت جرب و حکه و یرقان و رائحۀ بخور آن و افتراش بدان جهت کریزانیدن هوام و آشامیدن مطبوخ شاخهای آن با مثل آن عناب که در چهار مثل آن آب جوش دهند تا بربع رسد جهت تصفیۀ خون غلیظ بالخاصیه مؤثر و کل آن مسهل مرۀ سودا و بلغم اما ضعیف تر از افتیمون و
ص: 1080
5٧٠قویتر از حاشا چون دو مثقال آن را با سرکه و نمک بیاشامند اسهال سودا و بلغم نماید و ادرار بول و حیض کند و عصارۀ کل تازۀ آن محلل ورم عضل دو طرف زبان و لهاه و قلاع دهان در آخر علت و مربای آن با شکر و یا عسل و بدستور کلقند دو مثقال آن در دفع سموم و امراض بارده قوی الاثر و چون شب وقت خواب مقدار یک مثقال آن را بخورند و بخوابند و مداومت بران نمایند منع صعود ابخره بدماغ و نزول آب بچشم نماید و ذهن را تقویت بخشد و رنک رو را نیکو کرداند و روغن کل آن بتنهائی با جمیع اجزای آن بدستور مقرر جهت جمیع امراض بارده مانند فالج و لقوه و رعشه و استرخا و اوجاع ظهر و مفاصل و خصوصا قولنج و امراض نواحی معده و امعا بهتر از روغنهای دیکر و تخم آن در جمیع افعال قوی تر از برک آن و مفتح سدد و رافع یرقان و مهیج باه و خائیدن آن مسکن درد دندان و محرک اشتها و چون در نان داخل نمایند دافع ضرر ماکولات و معین بر باه مبرودین و صعتر مضر رئه مصلح آن سرکه مقدار شربت آن تا پنج مثقال است*
بفتح صاد و سکون فا و فتح راء مهمله و الف و ضم غین معجمه و سکون واو و نون
*ماهیت ان
اسم فرنکی مرغی است قریب بکنجشک خاکستری رنک مائل بزردی و سبزی و منقار آن باریک و دم آن اندک بلند و بران نقطهای سفید و در موسم سرما بیشتر ظاهر می کردد و بر لب جوی و حوض نشسته صفیر می کند و دم خود را دائم حرکت می دهد بیشتر سنک ریزه و ریزه های خشت می خورد بعربی ابو الملیح و بفارسی دم جنبانک و دمیچه و بشیرازی مرغک شقا و بهندی مغوله و کهنجن نیز نامند
ص: 1081
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و کوشت آن تلخ با قوت تریاقیت
*افعال و خواص آن
خوردن کوشت خام و بدستور محرق آن با ماء العسل جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و عسر البول بسیار نافع و مدر قویست
اسم قسمی از مار است که روی آن مدور باشد و کویند شنیدن آواز آن کشنده است
بفتح صاد و سکون میم و غین معجمه و بفتح میم نیز آمده لغت عربی است بیونانی فوقمینون و بسریانی قاموز و برومی دینون و بفارسی اردو بشیرازی ازدو و بهندی کوند نامند
*ماهیت ان
رطوبتی است که از تنۀ بعضی اشجار تراوش می کند و منجمد و خشک می کردد و صمغ هر نباتی در طی ذکر آن مذکور شد و می شود و مراد از مطلق آن صمغ عربی است که از درخت ام غیلان که مغیلان نیز نامند حاصل می کردد و بهترین آن زرد مائل بسفیدی صاف شفاف براق آنست که چون در آب اندازند و زمانی بماند منتفخ نکردد و تمام آن کداخته شود و چیزی از ان نماند و کداختۀ آن صاف و چسپنده باشد و چون قطعۀ از ان را در دهان بکذارند بدندان و کام بچسپد و منتفخ نشود بلکه کداخته کردد
*طبیعت ان
در کرمی معتدل و در دوم خشک و جالینوس کرم دانسته
*افعال و خواص آن
مغری و ملین صدر و قابض و مقوی معده و امعا و حافظ استخوان و مانع ریختن مواد بسینه و رافع حدت و نکابت ادویۀ حاده و اسهال صفراوی و جهت درد سینه و سرفه و قرحۀ رئه و خشونت حلق و قصبۀ رئه و سینه و تصفیۀ صوت و منع انصباب مواد نزلی بسینه و معین بر اخراج نفث چون قدری از ان را در دهان کذاشته آب کداختۀ آن را اندک اندک بمکند و فرو برند و یا در حبوب و یا در ادویۀ مناسبه داخل کنند و از دو مثقال تا سه مثقال آن جهت اسهال و سحج امعا مجرب و بریان آن با روغن کل سرخ قاطع سیلان خون جمیع اعضا
ص: 1082
5٧١است هوای رحم و بواسیر و حابس اسهال مداومت آن روزی یک مثقال که سوده با یک اوقیه روغن کاو تازه تا سه روز یا هفت روز بنوشند قاطع نفث الدم و نزف الدم صدر و ریه و سائر اعضای داخلی سوای رحم و بواسیر مجوب و بدستور با شیر بز تازه دوشیده و طلای آن با سفیدۀ تخم مرغ جهت سوختکی آتش و قطور آن با کلاب جهت رمد و سلاق و جرب بغایت مفید مضر سفل مصلح آن کثیرا و کویند کلاب و صندل بدل آن صمغ بادام و حب الآس است
بفتح باء موحده و لام و الف و طاء مهمله لغت عربی است و آن را لزاق الحجر و لزاق الرخام و بیونانی لسوفلا بمعنی غرای الحجر نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است دیسقوریدوس کوید چیزیست که از حجر رخام و حجری که از بلاد قوما می آورند می سازند با سریشم جلود و صاحب منهاج کفته بعضی از ان معد نیست و بعضی مرکب از صبر و دم الاخوین و علک البطم و انزروت و صمغ عربی از هریک یک جزو و از بیخ مرجان که بسد است و زاج از هریک نیم جزو و بسیار نرم کوفته پیخته با آب صمغ محلول سرشته و بر دیوار کچکاری می مالند و می کذارند تا خشک کردد و هرچند خشک و کهنه کردد بهتر می شود و بغدادی کفته که آن نشارۀ بلاط مضاف بغری الجلود است که بسیار باهم می مالند و می سایند چند یوم پی درپی و صاحب تحفه نوشته که نشارۀ بلاط الکبران و غری الجلود است که بسیار مبالغه در کوبیدن و طبخ آن کرده بر دیوار خانها می مالیده اند و سنک فرش خانها را که بلاط عبارت از انست بدان مستحکم می کرده اند
ص: 1083
*افعال و خواص آن
ذرور آن جهت التصاق موی زائد چشم و التیام جراحات تازه و منع آنها از تفتیح قوی و سریع الاثر و آنچه صاحب منهاج بیان کرده در قلع بهق بسیار مؤثر دانسته اند
بفتح دال مهمله و الف و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ثاء مثلثه و الف
*ماهیت ان
صمغی است تلخ مائل بسرخی و صاف در غایت حدت و جیش تفلیسی کفته که از بلاد فارس خیزد
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ملطف و مسخن و محلل ریاح و در مزاج و سائر افعال قائم مقام حلتیت است مکر آنکه کریه الرایحه مانند آن نیست مقدار شربت آن تا نیم درم
غذائی است که از خمیر ارد کندم مثل بغرا ترتیب دهند و در افعال مانند بغرا است و مذکور شد
بفتح صاد و سکون نون و فتح دال مهمله و لام معرب سندل بسین مهمله فارسی است و کویند لغت سریانی است و بیونانی حلوسطقاقیل و برومی فلوریقا و بهندی چندن نامند
*ماهیت ان
چوب درختی است عظیم بقدر درخت کردکان و انبه و نیب و شاخهای آن افتاده بر روی زمین و ثمر آن در خوشه مانند حبه الخضرا انطاکی کفته که برک آن شبیه ببرک کردکان و نرم و نازک است و سه نوع می باشد یکی سفید نباتی رنک و آن را صندل ابیض و بهندی چندن و دوم زردرنک و آن را صندل اصفر و بهندی ملاکیر و سوم سرخ تیره و آن را صندل احمر و بهندی رکت چندن نامند و منبت آن اکثر بلاد هند و سواحل دکهن و فرنک است و بهترین از سفید و زرد آن آنست که خوش بو و کم ریشه و صلب و چرب و املس باشد و از سرخ آن آنچه تیره رنک صاف کمریشه و قوت آن تا سی سال باقی می ماند
ص: 1084
*طبیعت ان سفید و زرد آن
در سوم سرد و در دوم خشک و سرخ آن در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص سفید ان
مفرح و مقوی دل و معده و رادع و قابض و با تریاقیت و محلل اورام حاره و جالب مواد و مسدد و آشامیدن آن جهت خفقان حار و تپهای تند صفراوی و
5٧٢التهاب و منع صعود بخارات بدل و دماغ و برسام و ضعف قوت حافظه و ذهن و دل و معده و جکر بتخصیص در محرور المزاج و بدستور طلا و نیز طلای آن با کلاب و قلیلی کافور بر پیشانی جهت صداع حار و بتنهائی و یا با نیم وزن آن انزروت با سفیدی تخم مرغ بر پیشانی و صدغین جهت صداع حار و منع نزلات بچشم و سائر اعضا و بتنهائی و یا با ادویۀ باردۀ مناسبه جهت خفقان و وجع معدۀ حار و رفع بدبوئی نوره و عروق و با آب برک عنب الثعلب و یا با آب حی العالم و یا با آب برک خرفه و یا با آب طحلب و امثال اینها جهت نقرس حار و اورام حاره مانند حمره و نار فارسی و منع ریختن فضول بعضو در ابتدای علت و بالخاصیت طلای آن مورث حرارت و خارش شدید در بدن بسبب تکثیف مسام و میل معده بباطن و رافع آن سرکه و روغنهای کرم و لطیف و بغایت مضر باه و قاطع آن و مضر صوت مصلح آن عسل و نبات مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن نصف وزن آن کافور و بعض اشنه کفته اند و بدل سرخ آن نصف وزن آن فوفل است و صندل سرخ در افعال مذکوره از تفریح و غیر آن شربا ضعیف تر و طلاء قویتر از سفید و طلای آن جهت درد سر حار و اورام حاره و ضماد آن با روغن زنبق جهت رفع تپ و اعیا و با کلاب جهت رفع قلاع دهان و بدستور جهت درد آن قرشی در شرح قانون کفته که مستعمل در زمان مادر اضمده و غیر آن صندل سرخ است و در مشروبات صندل سفید جهت آنکه اتفاق کرده اند بر آنکه در صندل سرخ جزو حاری نیز است که نفوذ می فرماید اجزای بارده را از خارج بداخل و لهذا اقوی است قعل آن از سفید در خارج و چون با سفید نیست اقوی است از سرخ در داخل و صاحب شفاء الاسقام کفته که آنچه مشاهده کرده ام ما از اطبا آنست که استعمال می کنند صندل سفید را در اسهال صفراوی و سرخ را در اسهال دموی و هر دو را باهم در اسهال مختلط باهم و سه عدد از تخم آن را چون بیاشامند جهت بول الدم و حرقه البول و مرضی که بجای منی خون انزال شود مجرب دانسته اند و اطبای هند با آب زنجبیل ترکه بهندی ادرک نامند استعمال می نمایند و جوارش و حب صندل و خمیرها و سفوف و اشربه و معجون و مفرح آن در قرابادین مذکور شد
ص: 1085
بکسر صاد و نون و الف و لام و فتح واو و باء موحده و راء مهمله
*ماهیت ان
انطاکی کفته اقراصی است که در مغارهای بلاد یمن می یابند و بحجاز می آورند و در اصل و حقیقت آن اختلاف است چنانچه در بول الابل مذکور شد و بغدادی کفته که چیزی است که از مغارات جبال یمن بمکه می آورند شبیه بصمغ و برنک مرو در مکه آن را اقراص ساخته می فروشند و بول الابل نامند و در حرف البا مذکور شد و در وجه تسمیۀ آن بعضی کفته اند بول جانوری است قریب بجثۀ کربه که آن را وبر نامند چون در ان مغارات بول کند و غلیظ و منجمد و خشک کردد آن را اخذ می نمایند و نواب مرحوم نوشته اند ظن غالب آنست که این دوائی باشد که بهندی سلاجیت نامند و بعضی کویند ابوال تیوس جبلی ست که در مغارات بر سنکها مجتمع می کردد
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و در دوم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
قاطع اسهال و ضیق النفس و امراض بارده و جهت اندمال جراحات خبیثۀ جمیع حیوانات و قطع سیلان خون و تحلیل اورام نافع و حمول آن قاطع حمل و بواسیر را ضعیف کرداند و طلای آن با عسل با طول مکث مقرح بدن مصلح آن روغن کل
بفتح صاد و نون و سکون واو و فتح باء موحده و راء مهمله لغت عربی است و ارزه نیز بسریانی از رند و برومی بقطانیون و بیونانی قلوغیطون نامند
*ماهیت ان
دو صنف می باشد ذکر و انثی ذکر آن دو نوع می باشد یکی بستانی و آن درخت بزرکی است قریب بچنار برک آن شبیه بخیاطه قوی و بخلال بلندی بقدر یک شبر و سبز تیره رنک و ثمر آن بشکل دل حیوان و بقدر دل کوسفند و بزرکتر از ان و شبیه بثمر شریفه که ثمر هندیست و خانه خانه و بعد رسیدن و خشک شدن از هم شکافته
ص: 1086
5٧٣می کردد و خشبی است و مغزی ندارد و ماکول نیست و درخت آن را بفارسی ناژوناجو و بشیرازی کاج و ثمر آن را پر کاج نامند و راتینج صمغ این است و دوم جبلی که در سردسیر بهم می رسد و ثمر این نیز ماکول نیست و از مطلق آن مراد اینست و درخت این شبیه بدرخت ابهل و بسریانی ازرند نامند و چوب این چرب و بجای شمع و چراغ و مشعل می سوزانند و قطرانی که ازین بعمل می آید رقیق تر و قلیل المنفعت تر از شربین است و انثی آن نیز دو نوع است یکی کبیر و چلغوزه ثمر این است و در شیروان و اقصی آذربیجان و بعضی جاها از ملک روم و کشمیر و غیرها بسیار بهم می رسد و دوم صغیر و آن را تنوب نامند و ثمر آن را قضم قریش و عامۀ اهل شیراز ان را فستق نامند اما ثمری که معروف است نزد عامۀ اهل شیراز و عراق بچلغوزه فی الحقیقت از اقسام بادام است نه از انواع صنوبر زیرا که دانۀ صنوبر پهن و بی مغز و ثمر چلغوزه مغزدار و مغز آن اندک باریک فتیله شکل بقدر دانۀ خرما کوچکی و در غلافی اندک صلب که بدست شکسته می کردد و ثمر آن را چون در آتش اندازند بعد از کرم شدن منشق کشته آوازی کرده دانهای چلغوزه از میان خانهای آن جسته برمیآیند و نیز نوعی دیکر از صنوبر می شود درخت آن متوسط در بزرکی و کوچکی و خوش منظر و آن را نوش نامند و برک آن اندک پهن و مشرف متشعب خوش منظر و زنان اهل اصفهان و ایران در وقت حنا بستن نم کرده بر پشت دست کذاشته بالای آن حنا می بندند خوشنما می کردد و در شربین اشاره بدان شد و درخت صنوبر را خزان نمی باشد و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که نر آن را ثمر بی مغز و قطران او زبون تر از قطران شربین است و مادۀ آن کوچک و بزرک می باشد کوچک آن را صنوبر صغار و تنوب نامند و ثمر آن مثل دل کوسفند و از ان بزرکتر و مغز نر آن با تلخی و سفید و بی پرده رقیق سرخی و قضم قریش عبارت از انست و در سمنان کثیر الوجود و راتینج صمغ آنست و بزرک آن را صنوبر کبار کویند و در کیلان یافت می شود و بسیار بزرک و مغز ثمر آن را باصطلاح آنجا چلغوزه و درخت آن را درخت چلغوزه نامند و ثمر آن بقدر بالنکی و مغز دانهای آن مثل قضم قریش و بالیده تر و شیرین تر از ان و در عراق چلغوزه مغز میوۀ را کویند که از بحرین می آورند و طاهرا انبه باشد چه در صفات مثل انبه است و درخت آن بقدر زردآلو و برک آن همیشه سبز و انبوه و ثمر آن بقدر شفتالو و مستطیل و در طعام شبیه بآن و مغز دانۀ آن دراز و باریک و با پردۀ سرخی که ملاصق مغز بادام است بخلاف حب صنوبر که بی پردۀ سرخ و بالیده تر و کوتاه تر است و قول حکیم رحمه اللّه علیه تا آنجا که مثل قضم قریش و بالیده تر و شیرین تر از انست درست است و عبارت بعد از ان که در عراق چلغوزه مغز میوۀ را می کویند که از بحرین می آورند و ظاهرا انبه باشد تا آخر اشتباه محض و غیر مطابق واقع است زیرا که انبه و تخم آن نه چنین است و انبه در حرف الالف مع النون مذکور شد و نیز نوشته که ظاهرا صاصفراس فرنکی عبارت از ان باشد این نیز اشتباه است و صاصفراس بدو صاد مهمله و در آخر آن سین است و در همین باب در صاد مع الالف و الصاد ذکر یافت و بالجمله بهترین آن تازه سفید بالیدۀ چرب آنست
ص: 1087
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و در دوم نیز کفته اند و برک و پوست آن کرم تر و خشک تر از مغز آن
*افعال و خواص ان
آشامیدن برک و پوست آن جهت درد کلو و جراحت شش و قطع رعاف و خون جراحات تازه و یک مثقال از لحا و برک آن با ماء العسل جهت علل کبد و ورم و غلظ آن و خشک آن با آب سرد حابس بطن و ذرور آن مدمل مواضع ضرب رسیده و با آب کرم سوخته خصوصا لحای نوع ذکر آنکه اقوی است درین امر و طلای مخلوط لحا و برک آن با مرداسنک و دخان کندر جهت التیام قروح ظاهر جلد و سوختکی آتش و با موم و روغن مورد جهت اندمال قروح ابدان نرم واقع بظاهر جلد و با زاج سرخ جهت قروح خبیثۀ ساعیه و غسل بطبیخ آن جهت
5٧4رفع اعیا و کچلی و چرک بدن و عفونت عرق و جلوس در ان جهت امراض رحم و مقعده و مضمضه بطبیخ آن با سرکه جهت درد دندان و بخور آن جهت اخراج مشیمه و ادرار حیض با تکرار عمل و دخان آن مانند دخان کندر و قطران است در نفع جهت ریختن موی مژه و ابرو و کداختن ماق و تاکل آن و دمعه و ضعف بصر و سلاق و جرب نافع و ضماد برک تازه کوبیدۀ آن جهت نزف الدم جراحات تازه و چوب آنکه بدستور چوب چینی و عشبه استعمال نمایند مؤلف تذکره نائب مناب چوب چینی در علت آتشک و امثال آن دانسته و چون ریزه نموده با سرکه بجوشانند و مضمضه بدان نمایند درد دندان را تسکین دهد و همچنین چوب آن را چون در دهان نکهدارند و پوست بیخ آن قابض و مجفف و دو مثقال آن جهت اسهال و سحج مفید و ذرور آن جهت سوختکی آتش و آب کرم و رفع الم ضربه و سقطه نافع و حب صنوبر کبار در دوم کرم و در اول تر و قوت آن تا یک سال باقی است
ص: 1088
*افعال و خواص آن
مبهی و مشهی طعام و مقوی اعصاب و اعضا و باه و مفتح سدد و کاسر ریاح موذیۀ حاده و جهت فالج و لقوه و خدر و کزاز و رعشه و قروح رئه و اوجاع مفاصل بارده و امراض جکر و یرقان و استسقا و درد کرده و مثانۀ حادث از حراقت مرۀ صفرا و لعوق آن با عسل هر روز مقدار سه مثقال جهت فالج و رعشه مجرب و جهت امراض رئه و تنقیۀ آن از اخلاط غلیظه و تنقیۀ کرده و سرفۀ کهنه خصوصا با دوشاب مفید و آشامیدن آن با تخم خیار جهت ادرار نمودن بول و منع قرحۀ کرده و مثانه و با عصارۀ بقله الحمقا جهت تسکین درد معده و تقویت ابدان ضعیفه و قمع رطوبات فاسده و مطبوخ تر و تازۀ کوبیده با پوست آن با طلا که صاف کرده هر روز مقدار چهار اوقیۀ آن را بنوشند جهت سعال مزمن و قروح رئه و مداومت خوردن حب الصنوبر کبار جهت استحکام اعضای مسترخیه و سختی کوشت شراب آنکه کوبیده در آب انکور اندازند مانع نزلات و سرفه و هاضم و قاطع اسهال رطوبی و استسقا و ضماد آن با افسنتین بر معده جهت رفع مغص آن مفید مقدار شربت از حب آن تا دو درم و از عصارۀ آن سه درم و از طبیخ آن یک اوقیه و حب الصنوبر بطی الهضم و مضر محرورین و مصدع و مغثی مصلح آن سکنجبین و فواکه حامضۀ قابضه است مانند انارین و به و موافق مبرودین و در ایشان محتاج بمصلح نیست و در امر باه با کنجد و عسل بهتر که مقوی آنست و باید که زیاده از نیم اوقیه که یک یکدانه تنقل نمایند زیاده تناول نکنند بدل آن در تقویت باه شقاقل و حب المحلب و در علل معده و احشا حب الغار و حب الصنوبر صغار مسهل بعصر است بسبب قوت قبضی که دارد و جهت امراض سینه و کرده و مثانه قویتر از کبار و در سائر افعال مانند آن و اکثار آن باعث مغص و التوای امعا مصلح آن در آب کرم با روغن کنجد خیسانیدن آنست یک روز و کرم سبزی که در درخت صنوبر بهم می رسد در سمیت مانند ذراریح است و از خوردن آن زبان و کام و حلق ورم کند و معده و روده ها نیز و در تمام بدن سوزش و حرارت بهم رسد و ضعف عظیم رو دهد علاج آن علاج ذراریح است
ص: 1089
بضم صاد و سکون واو و فا بفارسی پشم نامند
*طبیعت سیاه ان
و کرم تر از سرخ آن و از سفید بسیار کرم و تر و مجموع آن در آخر دوم کرم و خشک و بهترین آن نرم و خالص آنست
*افعال و خواص ان
سرخ آن جهت شری بیعدیل و کماد سرخ آن در شراب کرم تر کرده جهت رفع سرفه و نزلات رقیقه و درد سینه و اوجاع ضربه و سقطه مجرب و با روغن کل سرخ محلل اورام و تریاق زخم سک دیوانه کزیده و پوشیدن جامهای پشمین مسخن و مجفف بدن و مورث خارش و صلب کنندۀ جلد است و افتراش آن جهت صاحبان نقرس نافع و محرق مغسول و غیر مغسول آن در خواص مانند شعر
5٧5است جهت قروح و لحم زائد نافع
بفتح باء موحده و سکو حا و راء مهملتین
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بپشم که از صدف بزرک سفیدی که سر آن عریض و طرف دوم آن مائل بباریکی و از اندرون شکافته و شبیه بشیح و اندرون آن مائل بزردی و سرخی و در جوف آن حیوانی ایستاده و از راه شکاف آن صوفی برمی آید
*افعال و خواص ان
جهت قطع اسهال و ضماد آن جهت نزف الدم هر عضو سریع الاثر
*باب پانزدهم در بیان ادویۀ که حرف اول آنها ضاد معجمه
است*
بفتح ضاد و الف و نون بفارسی کوسفند و کوسپند و برۀ ماده آن را میش نامند و بعرف اطبا اسم مطلق کوسفند است
ص: 1090
*ماهیت ان
معروف و از جملۀ حیوانات ماکوله اللحم است و نسبت بحیوانات دیکر بسیار بلید و قابل تعلیم نیست و از کمال بلادت بر سر ذابح خود می ایستد و وحشت و اضطراب نمی کند و همین یک وجه حلیت لحم آن و امثال آنست از حیوانات ضعیف النفس و الادراک زیرا که حیوانات قوی ذکی الحس و الادراک عند الذبح حرج و الم بسیار درمی یابند و نفس آنها را تعلقی ببدن خود و نفس ذابح می باشد و لهذا اکثر حرام شده اند در شرع شریف و ذابحان حیوانات اکثر قسی القلب می باشند و بهترین آن یکساله و دو سالۀ آنست که فربه باشد و چهار ساله و زیاده از ان غلیظ و کثیف و مولد خلط فاسد و کوشت کردن و شانه و حوالی آن بهتر از کوشت سائر اعضای آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر
*افعال و خواص ان
سریع الهضم کثیر الغذا و مولد خون متین و مقوی و مسمن بدن و موافق ترین لحوم برای بدن انسان و دل و جکر و کردۀ آن مقوی دل و جکر و معده و کرده و مداومت خوردن مغز سر آن مورث بلادت و نسیان و خوردن کوشت آب مهرای آن با سرکه و عسل که مداومت بران نمایند و غذا منحصر بدان باشد بغایت مقوی بدن و مانع غشی و رافع خفقان و لاغری بدن و بلع نمودن پیه آن بعد از ذبح که هنوز سرد نشده و همچنین کداختۀ نیمکرم آن جهت سرفه و درد سینه و ضیق النفس و حرقه البول بسیار مفید و کوشت کرماکرم ذبح کردۀ آن را چون بر اعضای ضربه و صدمه رسیده که تازه باشد ببندند و چون سرد کردد تبدیل نمایند بزودی درد را زائل کند و مانع تورم و زخم شدن کردد و بدستور پوست کرماکرم آنکه اعضا را بدان پیچند و ضماد کوشت سوختۀ آن جهت لسع حیات و عقارب جراره و با شراب جهت کلب کلب و اکتحال خاکستر آن جهت رفع بیاض عین و طلای آن با سرکه جهت بهق نافع و زهرۀ آن کرم و خشک و جالی آثار و اکتحال آن جهت بیاض بتنهائی و یا با عسل و طلای آن جهت اقسام قوبا و غسل سر بآن جهت حزاز و ابریه خصوصا با عسل و خون آن کرماکرم جهت حکه و جرب و منع آبلۀ اعضای سوخته در ساعت طلاء و سرکین آن بسیار کرم و خشک طلاء و ضماد آن جهت تحلیل اورام و استسقا و التیام زخمها و با موم و روغن کل کداخته جهت سوختکی آتش و با سرکه جهت شری و ثآلیل و لحم زائد که توته نامند و سوختکی آتش و داخس مجرب و ضماد در کلاب خیسانیدۀ آن جهت انفجار خراج و دمل مجرب و شراب استخوان سوختۀ قبرقی آن قاطع اسهال و سیلان خون و خاکستر سم آن جهت داء الثعلب طلاء و مغسول محرق آن حابس اسهال و در ایام وبا و طاعون استعمال کوشت آن جهت آنکه بسیار مولد خون است جائز نیست و غلیظتر و کثیر الفضول و بطی الهضم تر از لحم معز است و سرکه و آبکامه ملطف و رافع ثقل آن و هرکه ارادۀ تبرید بدان کند در انها طبخ نماید و یا با قراقروطو یا کشک و یا سماق و یا با آنها بخورد*
ص: 1091
5٧6
بفتح ضاد و باء موحدۀ مشدده بفارسی سوسمار و بهندی کوه نامند و شاید کوه غیر آن باشد
*ماهیت ان
حیوانی است کوچکتر از کربه و ما بین سیاهی و زردی و دنبالۀ آن بسیار کوتاه و درشت شبیه بثمر درخت سرو
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و ما بین ورل و حردون است در حدت کیفیت
*افعال و خواص ان
کوشت آن مقوی باه و جائز نیست محرور المزاج را استعمال آن جهت آنکه مکرب است و عند الاحتیاج باید که با سرکه طبخ نمایند تا مهرا شود و با زیت و کشنیز و زیرۀ کرمانی و عرق نعناع خیسانیده مطیب ننموده با کاسنی و مغز کاهو و بقول باردۀ دیکر بخورند و اکتحال سرکین آن جهت رفع بیاض عین و نزول آب در ان و طلای آن جهت کلف و بهق و نمش با سرکه اکر قوی باشد و با آب اکر ضعیف و ضماد شق کردۀ آن جاذب پیکان و خار و سموم جانوران سمی و طلای پوست سوختۀ آن مورث بیحسی عضو به حدی که اکر قطع کنند صاحب آن متألم نکردد
بفتح ضاد و ضم باء موحده و عین مهمله و فتح عین و سکون راء مهملتین و فتح جیم و الف لغت عربی است و حل و جفا و نیز کویند و کنیت آن ام عامره است و بیونانی قسمیهور و بسریانی بدنا و بفارسی کفتار و بهندی چرکه و بجو و بدکهنی ترس نامند
*ماهیت ان
ص: 1092
حیوانی است بزرک مانند کرک و نر و ماده می باشد و در رفتار و دویدن لنکی می کند و در وجه تسمیه و لنکی آن کفته اند که چون رطوبت جانب ایمن آن از ایسر آن زیاده است لهذا می لنکد و کویند بسبب آنست که جانب چپ آن کوتاه تر از راست آنست خصوصا مادۀ آن کویند بسبب حیله خود را چنان می نماید تا بمردم و حیوانات دیکر ایذا رساند چون پیر کردد اعارج شود و آن را متصف باعرج و مونث آن را بعرجا نموده اند و آن حائض مانند ارنب می شود و نیز مانند ارنب یک سال نر آن قوی القوه و یک سال مادۀ آن می باشد و عوام می کویند یک سال ماده و یک سال نر می باشد و در وقت نری سفاد می نماید و در هنکام مادکی میزاید و ضعیف القلب و کثیر الجماع و حریص بران می باشد و بسیار از حنظل می ترسد اکر شخصی در دست بکیرد از ان می کریزد و نیز از خواص آنست که اکر سک در بلندی ایستاده باشد و سایۀ آن در شب ماهتاب بر زمین افتد و کفتار در زیر آن برود که سایۀ هر دو درهم مستغرق باشد سک خود را از بالا اندازد و کفتار او را بدرد و در روز بسبب کرمی هوا بسیار کم زور می باشد و شب قوی و کوشت آن حرام است نزد امامیه و ابو حنیفه و نزد مالک مکروه و نزد شافعی حلال
*طبیعت ان
در آخر دوم تا اول سوم کرم و در اول دوم خشک
*افعال و خواص
ان
آبزن طبیخ آن یعنی جلوس در ان که زندۀ آن را دست و پا بسته در دیکی بزرک دهن کشاده اندازند که در ان آب جوشان باشد که شبت و نخود و روغنهای مناسب نیز در ان باشد و سر آن را بپوشند تا مهرا شود پس صاف نموده در ظرفی بزرک که علیل تواند در ان نشیند کنند و علیل در ان نشیند اما باید که آن مقدار کرم باشد که برداشت آن را داشته باشد تا آن زمان که رو بسردی آورد جهت اوجاع مفاصل و تمدد و کزاز و استرخا و عرق النسا و نقرس و ریاح غلیظه مفید و در قرابادین آبزنات آن مذکور شد و بدستور تدهین بدهن آنکه در آب با ادهان مناسبه طبخ دهند جهت امراض مذکوره مفید و خوردن کوشت آن جهت رفع برودت معده و حمیات بلغمیه و سوداویه و زردی رنک رخسار و اوجاع بارده و خوردن خون آن رافع جنون و خوردن نیم درم از چرک کوش آن مورث جنون و زهرۀ آن نیم درم مسهل اخلاط ثلثه و مضر رئه مصلح آن عسل و اکتحال آن بتنهائی جهت حدت بصر و جلای غشاوه و بیاض آن و طلای آن بعد از کندن موی
ص: 1093
5٧٧زائد پلک چشم مانع روئیدن آن و با هموزن آن روغن اقحوان که در ظرف مس سه روز بکذارند پس طلا نمایند بر بیاض عین و نزول آب در ان هر ماه دو روز زائل سازد و مجرب و هرچند این روغن کهنه شود بهتر است و جکر سوختۀ سائیدۀ آن نرم اکتحالا جهت روشنائی چشم و زهرۀ آن نزول ماء در چشم را نافع و تقویت چشم نماید و طلای زهرۀ آن با پیه شیر جهت جلای بشره و ازالۀ کلف و آب خوردن در پوست آن دافع ترس سک دیوانۀ کزیده است از آب و چون از پوست آن پیمانه سازند و حبوب را بآن بپیمایند مانع فساد آنها و فساد زرع است و جلوس بر پوستین آن مورث ابنه و رافع نقرس و ریاح غلیظه و مفاصل و حمول محرق پوست تهیکاه و حوالی آن با زیت جهت رفع ابنه و بدستور مالیدن آن بر مقعده و حوالی آن را چون بسایند و بر حوالی مقعده بمالند نیز همین اثر دارد و از مادۀ آن بالعکس و مورث ابنه است و بستن پوست ضبع ماده بر شکم زن حامله مانع اسقاط آن و طلای مغز ساق آن با زیت الانفاق جهت نقرس عظیم النفع و نکاه داشتن دندان آن با خود مانع فریاد سک دیوانه بدارندۀ آن و خصیۀ نمک سود آن بقدر یک مثقال با آب کرم جهت درد جکر نافع
*فصل الضاد مع الجیم
بفتح اول و جیم و الف و جیم
*ماهیت ان
صمغ درختی است خاردار و شبیه بلبان مائل بسرخی و براق که از جبال عمان می آورند
ص: 1094
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ضماد آن جهت بردن کوشت زائد جراحات و التیام آنها و با عسل جهت اورام بارده و سستی اعضا نافع و در شستن جامه و کتان بهتر از صابون و زودتر سفید می کرداند و بعضی سربدان می شویند و بکسر ضاد اسم هر نباتیست که طیور و سباع مانند خروع و قنب دفع سمیت از خود بدان می نمایند
بکسر ضاد و سکون راء مهمله و واو بفتح ضاد نیز آمده لغت عربیست و بیونانی فوضوقس و بسریانی ضروا و برومی فشاشیش و بفارسی درحسخک و رازی در حاوی کبیر کفته که بفارسی اریسه و نیز کفته اند که درخت کلنکورا نامند و صمغ آن را بفارسی حسن لبه و بهندی لبان کویند و جوهری کفته که حسن لبه صمغ کمکام است
*ماهیت ان
درختی است شبیه بدرخت بلوط و عظیم و اطراف برک آن مائل بسرخی و نرم و ثمر آن در خوشه مانند بطم و دانۀ آن بزرکتر از ان و چون برسد خار و برک آن سرخ کردد منبت آن جبال حجاز و یمن و بلاد هند و غیرها است و صمغ آن در ابتدای ظهور مانند دانۀ کندم باشد و آهسته آهسته بزرک تا بقدر خربزه کردد و از ان لبنی لزج سیاه شبیه بقیر دفع کردد و اصح آنست که درخت آن را کمکام و صمغ آن را حصی لبان جاوی نامند و معروف بدان و خوش بو شبیه ببوی مصطکی و لادن و بهترین آن آنست که سفید مائل بسرخی و چون در آتش اندازند خوش بو باشد و اکثر در بخورات مستعمل و در حرف الحا مذکور شد
ص: 1095
*طبیعت شاخ و برک و بار آن
کرم و خشک و کرمی آن زیاده از خشکی و کفته اند کرم در سوم و خشک در اول
*افعال و خواص ان
در ان جذب قوی است و جهت سرفۀ بارد و سیلان رطوبات از دهان و رحم شربا و فرزجه و حابس بطن و آب مطبوخ آنکه صاف کرده و با شکر بقوام آورند جهت خشونت حلق و سرفۀ بارد و درد دهان و قلاع نافع و سریع الاثر و مضمضۀ آن جهت درد دندان و استحکام آن و ازالۀ بلغم و سفیدی آن و چون با روغن طبخ دهند و در کوش بچکانند جهت درد کوش و ذرور آن جهت قلاع دهان و عصارۀ آن مقئ قوی و بدستور طبیخ اطراف تر و تازۀ آن و مخرج بلغم از معده بدون مضرت است و برک آن خوش بو و آشامیدن طبیخ آن بقدر سه اوقیه جهت رفع درد تهیکاه و چون
5٧٨برک و اطراف تر و تازۀ آن را بقدر یک قبضه بسوزانند و خاکستر آن را با آب نیکو طبخ دهند پس صاف کرده صاحب وجع خاسره بنوشد درد آن زائل کردد در ساعت و مجرب است و روغن حب آن خوش بو و مجفف و محلل بلغم و ریاح و جهت مغص و تقویت معده و جرب حیوانات مفید شربا و طلاء بدل روغن آن روغن حب البطم است و ذرور چوب سوختۀ آن قاطع نزف الدم جراحات خصوص قروح مقعده از قضیب نافع و صاحب اختیارات بدیعی کفته که آنچه از مکۀ معظمه می آورند آن را رب الضرو نامند در دهان نکاهداشتن آن در حال درد آن را تسکین دهد و صمغ آن را در خوشبوئیها داخل می نمایند*
ص: 1096
بفتح ضاد و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و عین مهمله و کویند که آن را شیرق نامند و شتر آن را بخورد
*ماهیت
ان
برک نباتی است مدور و مجوف مائل بزردی و تلخ و در قعر دریا بهم می رسد و موجه بساحل می آورد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
حلوس در طبیخ آن و بدستور نطول آن جهت درد مفاصل و طلای آن و بدستور شستن بدن بدان در حمام جهت جرب و حکه مجرب دانسته اند و بخور آن جهت زکام و التیام جراحات سریع الاثر و کویند چون ستور از ان بخورد هرکز فربه نشود جناب اقدس الهی در وصف اهل جهنم می فرماید قوله تعالی لیس لهم طعام الامن ضریع و بیان آن در تفاسیر مذکور است*
بفتح ضاد و سکون را و عین مهملتین بفارسی پستان و بهندی چوچی نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن عضو عصبانی قلیل اللحم است که در ان شیر تکون می یابد از برای خوردن بچۀ آن و بهترین آن فربه پر شیر از حیوان جوان فربه است که لحم آن نیکو باشد و زبون ترین آن برعکس آن
*طبیعت ان
سرد و خشک بالذات بسبب عصبانیت جوهر خود و با رطوبات بسیار
*افعال و خواص آن
چون نیکو هضم یابد صالح الغذا و اکر هضم جید نیابد مولد خلط خام بلغمی است ردی از برای مبرودین و مرطوبین مصلح آن افاویه و مصطکی و خولنجان و بریان نمودن آنست و در محرورین محتاج باصلاح نیست و مدر بول زنان و زیاده کنندۀ شیر ایشان و جهت دفع خمار و کسی که در معدۀ او شراب و یا اخلاط حادۀ صفراویه و یا حریفه موجود باشد*
ص: 1097
بضم ضاد و سکون غین و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله و ضغابیس بفتح اول و دوم و الف و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله نیز آمده لغت عربی است و بفارسی سفچه نامند
*ماهیت ان
قثای کوچک و خربزۀ نارس است و نیز نباتی را نامند که شبیه است بهلیون آنچه از ان بر روی زمین ظاهر است سبز و آنچه از ان زیر زمین است سفید و شیرین
*افعال و خواص ان
برک آن قاطع باه و بیخ آنکه در زیرزمین و سفید و شیرین است محرک باه و ماکول و کاسر حدت صفرا است و بجهت نیکوئی طعم در کشک و ماست داخل می کنند و می خورند
بفتح ضاد و سکون فا و دال و عین مهملتین بفارسی وزغ و بشیرازی بک و بترکی قرباغه و بهندی میدک نامند
*ماهیت ان
معروف است حیوانی است که در زیرزمینهای نمناک و آبهای استاده و جویهای بسیار بهم می رسد بری و بحری و نهری می باشد و از مطلق آن مراد نهری است و بری آن از سموم قتاله است
*طبیعت اقسام ان
در سوم سرد و در اول خشک و اصل آنست که خالی از حرارت قویه نیست
*افعال و خواص نهری ان
سموم است از قبیل دفع فاسد با فسد و مضمضه بطبیخ نهری آن جهت درد دندان و ضماد شق کردۀ آن جاذب پیکان و خار و امثال آن و سموم
ص: 1098
5٧٩کزندکان بقوت و قاطع سیلان خون و التیام دهندۀ زخمها خصوصا ذرور سوختۀ لحم آن و با زفت تر جهت داء الثعلب و طلای آن قالع دندان است بی الم و وجع و مانع سوزانیدن آتش و دماغ محرق آن قاطع نزف الدم اعضا و نفوخ آن قاطع رعاف و بدستور طلای آن بر پیشانی و جمعی که طلای خون آن را مانع برآمدن موی دانسته اند اصلی ندارد و کفته اند چون ران ضفدع را بریسمان بندند و کسی که الماس خورده باشد بلع کند پارهای الماس بدان چسپد و برآید و چون اطراف و احشای آن را انداخته با پیه کردۀ بز مهرا پخته روغن آن را جمع کنند جهت بواسیر حار مجرب دانسته اند و قسمی از ضفدع که در پای اشجار بهم می رسد سبز بسیار کوچک چون آن را با هموزن آن دانۀ پنبه بسوزانند اکتحال آن جهت نزول آب از مجرب است و مضمضه بطبیخ آن جهت وجع اسنان و کفته اند چون آن را بدو نصف شق کنند یکی را در آفتاب و یکی را در سایه خشک نمایند آنچه در آفتاب خشک شده است سم است و آنچه در سایه مداوای آن و هرکه ضفدع اجامی سبز و یا زرد و یا سیاهی از هر صنف که باشد و یا سرخ بحری را بخورد او را در ورمنی و قذف آن عارض کردد پس بدن او سیاه کمد شود و بسا است که متورم کردد و قئ و ورم احشا درد دل بهم رساند پس بمیرد و کاه از خوردن زرد و سیاه آن سقوط اشتها اولا پس جشای حامض و فساد رنک بدن و قئ و غثیان و وجع فواد و ورم شکم و ساقین بهم رسد و مداوای آن قئ فرمودن با آب و نمک و آب شبت مطبوخ با ملح به حدی که نقی حاصل کردد و بحمام رفتن و آشامیدن سکنجبین و اسفیدباجات با دارچینی و دوای الکرکم و دواء اللک و آشامیدن شراب و هرکه خلاصی یابد از ان کم است که او را استسقا و یا سقوط اسنان عارض نکردد
ص: 1099
بفتح ضاد و کسر میم و فتح راء مهمله و الف و نون و آن را ضربوان و ضروان و ضومران نیز نامند
*در ماهیت
ان
اختلاف است اکثری آن را شاهسفرم شیرازی دانسته اند و رنک آن سبز است نه چون کرمانی و بعضی فودنج نهری و بعضی حماحم و بعضی کفته اند کیاهی است که در بادیه می روید و در حجاز کثیر الوجود و خوش بو و حاد الرائحه و بعضی کفته اند نوعی از شیح است که صنفی از قیصوم باشد و بسیار خوش بو و بهترین آن تازه خوشبوی آنست
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و بعضی سرد دانسته اند
*افعال و خواص آن
کثیر المنافع از برای امراض بارده و زکام و ضماد آن جهت قلاع و سوختکی آتش و بوئیدن آنکه کلاب بران پاشیده باشند مقوی دماغ محرور المزاج است
*باب شانزدهم در بیان ادویۀ که حرف اول آنها طاء مهملۀ مشاله است*
بفتح طا و الف و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله و فتح فا و راء مهمله
*در ماهیت ان
اختلاف بسیار است بعضی کویند آن پوست درختی است که از بلاد هند آورند اندک از دارچینی ضخیم تر و صلب تر با اندک حدت و خوش بوئی کمی و اشقر و چون کهنه کردد مائل بسیاهی شود و کفته اند عروقی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زرد و بوی آن شبیه ببوی زعفران و با عفوصت و تیزی و شاید زرنب باشد که بهندی طالیس پتر نامند و آن برک درختی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زردرنک
ص: 1100
*طبیعت ان
مختلف القوی با جوهر ارضی غالب معتدل در کرمی و سردی و مائل بحرارت و خشک در سوم و بعضی کرم و خشک در دوم دانسته اند
*افعال و خواص
آن
جهت لقوه و فالج و نفث الدم و نزف الدم و حبس سیلانات و اسهالات بواسیر و قروح امعا و مضمضه بطبیخ آن با سرکه
5٨٠جهت درد دندان و نکاهداشتن آن در دهان جهت قلاع سفید آن و ضماد آن خشک کنندۀ دانۀ بواسیر مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن چهار دانک وزن آن کمون و نیم وزن آن ابهل و کویند بدل آن بوزن آن سنبل و نیم وزن ساذج و کویند ابهل و مقل مساوی آن مضر رئه مصلح آن عسل است*
بفتح طا و الف و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون لغت یونانی است و بعربی صفر و بفارسی مس است و روی عبارت از انست جهت آنکه در معدن مس بهم می رسد بدون صناعت بشری
*ماهیت ان
مصنوع و غیر مصنوع می باشد غیر مصنوع آن مسی است زردرنک شبیه ببرنج مصنوع مرکب از مس و روح توتیا و از تافتن بآتش و کوفتن بمطرقه سیاه نمی شود و بخلاف سائر اقسام مس و مصنوع آن مسی است که مکرر کداخته در بول کاو که در ان اشنان سبز جوشانیده باشند ریزند و چون قدری رصاص اضافۀ آن کنند آن را نحاس صینی نامند و کویند جسدیست مصنوع از اجساد سبعه که طلا و نقره و مس و آهن و سرب و قلعی و روح توتیا که بفارسی هفت جوش و بهندی کانسه نامند
ص: 1101
*طبیعت
ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
با قوت سمیت و چون منقاشی از ان سازند و موی را از ان بکشند دیکر برنیاید و چون قلابه از ان سازند هیچ ماهی از ان خلاص نشود و چون کرم کرده در آب اندازند هیچ حیوانی از ان آب نخورد و چون از ان آئینه سازند و در خانۀ تاریک صاحب لقوه دائم در ان نظر کند رفع علت آن شود
بفتح طا و الف و دو واو اول مضموم و دوم ساکن و سین مهمله بهندی مور نامند
*ماهیت ان
طائریست معروف خوشرنک بالوان مختلفه و براق و دم آن بسیار بلند و چتری چون بردارد بلند کند و آواز آن شبیه بآواز کربه و نر آن بزرکتر از مادۀ آن و خوش رنک و خوش منظرتر از مادۀ آن و دم مادۀ آن کوچکتر و مادۀ آن در سالی یکبار تخم کذارد
*طبیعت کوشت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بغایت صلب و غلیظ و بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ کثیف و کویند مقوی معده است و آشامیدن عرق اسفیدباج آن جهت درد پهلو و ذات الجنب مفید و خوردن کوشت و پیه آن مقوی باه و مرقۀ لحم آنکه با سداب پخته باشند جهت درد معده بارد و قولنج و ریاح غلیظه و درد مفاصل و بدستور نطول آن و طلای پیه آن بر کمر و ذکر و مقعده محرک باه و طلای پیه کداختۀ آن با آب و سداب و عسل جهت قولنج و درد معده و طلای خون آن با انزروت و ملح جهت قروح خبیثه که بیم اکله باشد و طلای سرکین آن با قوت جلاء بسیار و جهت ثآلیل و رفع جمیع آثار و طلای استخوان سوختۀ آن جهت کلف و تغیر رنک برص مفید و آشامیدن زهرۀ آن بقدر دو دانک بتنهائی و یا با سکنجبین و آب کرم جهت حبس اسهال و ذوسنطاریای مزمن و طلای آن با سرکه جهت کزیدن هوام و قروح و رفع آثار و با انزروت جهت قلع بیاض و ذرور سوختۀ آن ملحم جراحات و سنون آن مقوی دندان و جالی آن و کویند چون دنبالۀ آن را در کوزه کرده بسوزانند از صد مثقال آن قریب یک مثقال فلزی شبیه بطلا بهم می رسد و اکتحال آن در رفع بیاض عین و امراض آن از مجربات است و کوشت آن بسیار کرم مصلح آن ابازیر و کفته اند مصلح آن همچنین کوشت هر حیوانی که صلب و ثقیل باشد آنست که بعد از ذبح سنکی سنکین بقدر ثقل آن حیوان بر پاهای آن بندند و معلق بیاویزند یک روز یا دو روز تا سه روز پس پاک نموده شسته با سرکه مهرا طبخ دهند و با روغن تناول نمایند و باید که غیر صاحبان قوت معده و مرتاضان نخورند و کویند که از خواص آنست که چون طعام مسموم را بیند برقص و فریاد آید و نظر کردن آن بر طعام مسموم باعث کسر قوت سمیت آنست
ص: 1102
*فصل الطاء مع الباء الموحده*
5٨١
بفتح طا و باء موحده و الف و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بهندی بنس لوچن و تباکیر نیز نامند
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بکرههای نی که از جوف نوعی از نی که بزبان هندی ترله بانس نامند و از نی قویتر و از بافس کلان باریکتر و نازکتر و کرههای آن دوردور بتفاوت دو دست می شود و در طرف رنکپور و نواح سلهت که در سمت مشرق و شمال مرشدآباد و از بنکاله واقع اند بسیار بهم می رسد و درین ملک کاغذ باد از همین بانس می سازند و آن در ابتدا رطوبتی است رقیق و بتدریج منعقد می کردد و آنچه از ان در جوف آن انعقاد یافته و نی آن خود بخود شکافته و یا مردم شکافته برآورده باشند شبیه بعقدۀ کره نی و استخوان نرمی است و چون در آب اندازند سخت تر کردد و بعد خشک شدن سفید صاف و بعضی آن شفاف باشد و این بهترین اقسام است و این را بهندی بنس لوچن کویند و آنچه از ان ریزه شده باشد بعد شکافته شدن و یا خوب منعقد نشده باشد آن را کوبیده خمیر کرده قرصها سازند سفید غیر شفاف نرم زودشکن می باشد و در آب حل می کردد و این در مرتبۀ دوم است از خوبی و شنیده شده که کاهی برای سهولت اخذ آتش در نیستان آن می زنند و یا آنکه خودبخود آتش در ان می افتد و نیها سوخته و شکافته طباشیرها برآمده بعضی سوختۀ ریزه شده و بعضی نیم سوخته و بعضی ناسوخته درست در میان نیهای سوخته و خاکستر افتاده می باشد بعد سرد شدن دانهای طباشیر خوب آن را چیده برمی آورند و آنچه ریزه شده و ناسوخته است علی حده نموده کوبیده با آب سرشته اقراص ساخته خشک می نمایند این بعد از آنست در خوبی و آنچه سوخته و ریزه شده است علی حده کوفته اقراص می سازند و این خوب سفید نمی باشد بلکه خاکستری رنک است و خالی از بورقیت و حدتی نیست و آن را مغشوش بکره استخوان سوخته و هیل کوفته می نمایند و فرق با غبریت و سیاهی رنک و ثقل آنست
ص: 1103
*طبیعت آن
در دوم سرد و در سوم خشک و خشکی قسم اول از دوم کمتر و دوم از سوم و شیخ الرئیس مرکب القوی دانسته با قوت قابضه
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دل حار و بارد و معده و جکر حار و مسکن التهاب و عطش و قاطع قئ صفراوی و اسهال دموی و حار و محلل و مجفف رطوبات باردۀ مرخیۀ معده و جهت اورام حارۀ چشم و خفقان و غشی و تقویت اعضای ضعیفه از حرارت و حمیات حارۀ حاده و عطش مفرط و خلفۀ حار با آب سرد و جهت قلاع و بثور و قروح خصوص بثور و قلاع دهان اطفال شربا و ذرورا بتنهائی و یا با اندک برک کل سرخ و نبات سفید و ذرور آن جهت استحکام دندان و سوختکی آتش و با سکنجبین جهت رفع توحش و غم و کرب و التهاب مفید و سعوط آن با روغن بنفشه جهت تقویت باصره مجرب المضار مداومت آن مضر باه و مصلح آن مصطکی و عسل و کویند مضر رئه مصلح آن صبر یا عناب و یا عسل و مصلح آن در مبرودین تعدیل آن بزعفران مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن بوزن آن تخم خرفه بو داده و نصف آن سماق و کل مختوم و صندل سفید و این بهترین بدلهای آنست و کویند بدل آن کاغذ مصری سوخته و عصارۀ لحیه التیس و تخم کاسنی و سه وزن آن تخم خیارزه و چهار وزن آن بزر قطونا است و در قرابادین کبیر جوارشات و حب و سفوفات و اقراص و لعوقات طباشیر ذکر یافت
ص: 1104
بضم طا و فتح باء موحده و الف و قاف بلغت اندلس طباق و بیونانی قویثرا و بفارسی اسپرغم بیابانی نامند
*ماهیت آن
نباتی است که در اندلس قبل از آنکه غافث یافت شود بجای غافث بشبه آن استعمال می نمودند و در جوزا بهم می رسد و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر آن بقدر قامتی و برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان اندک بلندتر و باریکتر و نازکتر و مزغب و با چسپندکی و سهوکت و کراهیت رائحه و تلخی و تندی و شیرینی و این را طباق منتن و شجر براغیث نیز
5٨٢نامند جهت آنکه از افتراش برک آن براغیث و هوام می کریزند و صغیر آن بقدر یک شبر و برک آن نرم زودشکن و کل آن مائل بزردی و نرم و بی بو و با اندک شیرینی و ان کریه الرائحه نیست مانند آن
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم و در سوم نیز کفته اند و کرمی آن زیاده از خشکی آن و قوت آن تا مدتی می ماند
*افعال و خواص آن
کل صغیر آن مقوی کبد و جهت اوجاع ان و تفتیح سدد و ازالۀ تهبج و نفخ حادث از ضعف و ادرار طمث و تفتیت حصاه و دفع سموم خصوص سم عقرب شربا و ضمادا و طبیخ و عصارۀ کل و برک آن مسهل اخلاط محترقه برفق و جهت یرقان و مغص و اوجاع رحم و حمیات کهنه و جرب و حکه و ادرار طمث و اخراج جنین بقوت و بدستور جلوس در ان مقدار شربت آن تا دو مثقال و چون کل تر و تازۀ آن را در زیت طبخ دهند و بنوشند جهت نافض و قشعریرۀ حمیات دوریه نافع و ضماد برک صغیر آن جهت صدع و جراحات و نهش هوام و با سرکه جهت صرع بلغمی و با زیت جهت کزاز و رفع تپها و جرب و حکه و افتراش برک آن خصوص منتن آن جهت کریزانیدن هوام و پشه و قتل کیک و بدستور تدخین بدان و حمول عصارۀ آن مسقط جنین در ساعت و صنفی از ان که قریب به آب می روید و ساق آن غلیظ ما بین کبیر و صغیر و در ان رطوبتی که بدست بچسپد نیست و ثقیل الرائحه تر و بدبوتر از هر دو صنف و ضعیف العمل تر از هر دو است
ص: 1105
در قرابادین کبیر مذکور شد
بکسر طا و فتح حا و الف و لام لغت عربی است و بفارسی سپرز و بهندی تلی نامند بکسر تاء مثناه فوقانیه و کسر لام مشدده و یاء مثناه تحتانیه
*ماهیت ان
معروف است که عضوی است نرم سخیف کبودرنک واقع در جانب چپ زیر قلب و آن اوعیه سودا متولد در کبد است برای ریختن قدری از ان بعد دفع فضول از معده بر فم معده و از معده جهت انتباه آن بجوع برای دباغت معده و داخل شدن قدری از ان در خون برای تغذیۀ بعض اعضای صلبیه چنانچه بتفصیل در کلیات فن طب مذکور است و تکون آن از دم سوداوی است و آنچه می کویند که فرس طحال ندارد نیست چنین مانند آنکه می کویند که شتر زهره ندارد و آن مثل است برای سرعت و جلادت فرس و عدم جرأت و جسارت شتر بهترین آن حیوان فربه جوان اهلی است جهت آنکه رداءت آن کمتر است از حیوان پیر بری و شیخ الرئیس کفته بهترین همه طحال خنزیر است و طحال طیور بدترین همه
*طبیعت ان
بارد یابس
*افعال و خواص ان
بطئ الهضم ردی الکیموس مولد خون سوداوی و ذرور خون خشک آن ملصق و قاطع نزف الدم جراحات تازه مصلح رداءت آن خالص نمودن از عروق و با روغن بسیار دنبه و پیه پختن و بالای آن شراب رقیق آشامیدن است بدانکه طحال از اعضای مفرده است یعنی در بدن هر حیوانی از یک طحال بیش نیست و لیکن اطبای فرنک می کویند که بندرت متعدد نیز دیده شده و در بدن بعضی حیوانات تا پنج عدد و شنیده شده که اطبای فرنک شکم سکی را شکافتند در جوف آن پنج عدد طحال یافتند و نیز شنیده شده که طحال سکی را بریده برآوردند و باز آن را ملتئم ساختند و آن سک تا مدتی زنده بود
ص: 1106
بضم طا و سکون حا و ضم لام و باء موحده بر وزن قنفذ و بکسر اول و سوم نیز آمده بر وزن زبرج لغت عربی است و بسریانی طحلیا و بیونانی اویسون و برومی برونیا و بفارسی جغرابه و جام خواب بک و بشیرازی جل بک و باصفهانی جل وزغ و بهندی سوال نامند و در بنکاله معروف بکائی است و کسی که آن را بهندی کنحال دانسته محض توهم است جهت آنکه کنجال طحلب الصحرا است که خراز الصخر باشد نه طحلب الماء
*ماهیت ان
سبزی است که بالای آبها خصوص
5٨٣آبهای ایستاده که آفتاب بر آنها نتابد مانند غدیرها و آب جویها و حوضها تکون می یابد و سه قسم می باشد آنچه مستدیر و از هم متفرق است مسمی بخراز الما و طحلب لیفی است و آنچه مانند ریشها متصل بهم و بر لب جویها بسیار می باشد غزل الماء نامند و آنچه متراکم مانند نمد باشد خروع الضفادع کویند و در آبهای ایستاده تکون می یابد بهترین آن آنست که در آب شیرین تکون می یابد
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر و با قوت قابضه و قبض نهری آن زیاده از بحری است
*افعال و خواص آن
ضماد آن بتنهائی و یا با آرد جو جهت حبس الدم از هر موضعی که باشد و باد سرخ و تحلیل اورام حاره و تپهای حاره و نقرس و قیلا و فتق اطفال و چون در روغن زیتون بجوشانند در تلیین عصب قوی الاثر و چون در روغن زیتون بجوشانند و بلع نمایند و آب کرم بالای آن بنوشند و قئ کنند در اخراج زلوی در کلوی چسپیده مجرب و آشامیدن خشک آن حابس اسهال مراری و آشامیدن نوع دوم آن مقدار یک درم با سه چهار دانه فلفل و قلیلی تنباکوی خشک که همه را با آب غلیان نرم سوده حب بسته صبح ناشتا فرو برند جهت طحال حادث از کثرت خوردن بقول نافع تا که دفع کردد و هرچه بر روی سنکهای دریا متکون شود بسیار قابض طلای آن حابس سیلان خون اعضا است*
ص: 1107
بفتح طا و سکون خا و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون طفشیقون نیز نامند بمعنی قوسی است
*ماهیت ان
دوای سمی است از جملۀ یتوعات که در بلاد ارمن پیکان را بآن آب می دهند زخم آن کشنده می باشد برک و نبات آن شبیه ببرک کبر و پرشیر و بغایت تند
*افعال و خواص ان
ضماد آن جهت قوبا نافع و کویند حلتیت بادزهر آنست شربا و ضماد کردن بر موضع جراحت آن
*فصل الطاء مع الراء المهمله*
بفتح طا و را و الف و کسر ثاء مثلثه و سکون یاء مثناه تحتانیه و ثاء مثلثه بمعنی زب الارض و زب الریاح است و زب بمعنی ذکر است
*ماهیت ان
نباتیست خشبی شبیه بفطر و در زمین فرو رفته و سرخ و سفید می باشد و کیاه آن مانند برک پیچیده و منبت آن بیشتر نخودزارها و زیر درختان و سرخ آن شیرین طعم و قابض و ماکول و سفید آن تلخ و غیر ماکول
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک
*افعال و خواص آن
بسیار قابض و قاطع و حابس اسهال و سیلان خون و عرق و مقوی کبد و معده و دابغ و رافع استرخای آن و جهت اعیا و ردع مواد حاره و تحلیل صلابات و تقویت مفاصل مسترخیه شربا و ضمادا و چون با شیر بز تازه دوشیده طبخ دهند و یا با دوغ ماست کاو بیاشامند جهت استرخای معده و کبد نافع مضر رئه مصلح آن شکر و مخشن جلد و مصلح آن بزر قطونا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن ثلث وزن آن عفص و دو ثلث آن قرظ و نصف وزن آن قشر بیض محرق و عشر وزن آن و بقولی بوزن آن صمغ عربی است و اقاقیا نیز بوزن آن کفته اند
ص: 1108
بفتح طا و را و الف و شین معجمه و فتح نون و ها و آن را جعفریه و عشبه العجول نامند
*ماهیت ان
غافقی کفته نبات آن دو نوع می باشد یکی برک آن شبیه ببرک شلغم بری و از ان نازک تر و مشقق و مجعد و در سبزی شبیه ببرک کلم و بران غباری سفید رنک و ساق آن تا قریب بیک قامت و بر بالای آن شعبهای کوچک و بر اطراف آنها کلهای زردمانند کل طباق یا کل کاسنی و بیخ آن سفید با شعبهای بسیار و صنف دوم نیز شبیه بدان و سبزی آن مائل بزردی و ساق آن از ان کوتاه تر و باریکتر و شاخها و شعبهای آن زیاده منبت آن اجام و مواضع رطبه
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و
خواص صنف اول آن
اکتحال عصارۀ آن رافع بیاض عین و در ان امر قوی الفعل و آشامیدن عصیر نبات آن دافع نفخ و ضعف
5٨4کبد و طحال و استسقا در بدو حال و صنف دوم نیز جهت رفع بیاض قوی الفعل و سریع الاثر و لهذا آن را عشبه العجول نامند*
بفتح طا و را و الف و ضم غین معجمه و ضم ثاء مثلثه و سکون واو و نون
*ماهیت ان
شیخ ابن بیطار نوشته که این نبات را رازی ذکر نموده و قوسی نامیده و کفته بعضی مردم آن را قوسی نامند و نبات آن شبیه بشاخی است و برک آن شبیه ببرک نباتی که زعفران ثمر آنست و سر شاخ آن بزرک و برطرف آن ثمری سیاه رنک و آن نبات را می خورند و رازی کفته حشیشی است که در میان کندم می روید و آن را مثلث می نامند و صاحب فلاحت کفته که شاخی است کوتاه بسیار سبز کاه با برک نازک باریک طولانی می باشد و کاه بی برک و عروق آن طولانی غلیظ اغبر و پوست آن نیز غلیظ و بر سر شاخ آن ثمری شبیه بجوز القطن و در میان آن تخمها و آن را می خورند و لذیذ و خوش بو است و بیخ آن شیرین و آن را با شاخ آن می خورند
ص: 1109
*افعال و خواص آن
اکتحال آن جهت منع کثرت دموع عین و خائیدن و خوردن آن نیکو کنندۀ بوی دهان است
بفتح طا و را و الف و کسر غین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون و بعضی آن را طرغاین و بعضی سقونیوس نامند
*ماهیت ان
نباتی است کوچک بر روی زمین بقدر یک شبر و زیاده و کمتر از ان و بی برک و بر شاخهای آن ثمر بقدر دانۀ کندم و شبیه بحب انکور کوچکی و اطراف آن نیز و کثیر العدد
*طبیعت ان
کرم و خشک و سرد و خشک نیز کفته اند و با قوت قابضه
*افعال و خواص ان
آشامیدن ده دانۀ آن با شراب جهت اسهال و سیلان رطوبات رحم مزمنین نافع و بعضی مردم آن را کوبیده و حبوب و اقراص ساخته عند الحاجت استعمال می نمایند*
بفتح طا و را و الف و کسر غین معجمه و ضم یاء مثناه تحتانیۀ مشدده و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی شبیه به بیش جهت آنکه رایحۀ برک آن در خریف مانند بیش می باشد
*ماهیت ان
دو قسم است یکی بزرک و برک و ساق آن مانند اسقولو قندریون و با اندک زغبی و صمغ آن مانند صمغ عربی و در جزیرۀ اقریطش بسیار بهم می رسد و دوم کوچکتر از ان و در سواحل دریا بهم می رسد و بی برک و بسیار بلند نمی شود و بر شاخهای آن دانهای سرخ بسیار بقدر کندمی و هر دو سر آن باریک
*طبیعت ان
ص: 1110
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
یک مثقال از هر دو نوع آن با شراب مفتت حصاه و مدر حیض و مخرج جنین شربا و حمولا و ضماد آن جاذب خار و پیکان از بدن و کوچک آن قابض و جهت حبس اسهال و سیلان حیض و باقی سیلانات شربا و از دانۀ آن تا ده دانه نافع است*
بضم طا و بفتح نیز آمده و سکون را و ضم خاء معجمه و سکون واو و نون معرب ترخانی فارسی است و بسریانی طرخونی و برومی اورسیطون و بیونانی میور سینه نامند
*ماهیت ان
نباتی است معروف در بلاد ایران خصوص در فارس و در شیراز کثیر الوجود و مانند سبزیهای دیکر از نعناع و پودنه و جرجیر که تره تیزک و مانند اینها با نان و پنیر و غیره می خورند و بری و بستانی می باشد و نبات آن هم از تخم و هم از قلم شاخ آن بهم می رسد و در طعم آن حدت و قبوضت و عفوصت و اندک حلاوتی است و خائیدن آن ناشتا بتنهائی فی الجمله خدارتی در زبان بهم می رساند و لهذا بعضی مردم پیش از آشامیدن مطبوخات مسهلۀ بشعه می خایند طعم آنها خوب محسوس نمی کردد و طعم برک نورسته بیل ترش هندی که بهندی کت بیل و کویتهه نیز نامند فی الجمله شبیه بدان است و لیکن حدت و لطافت ندارد و در کثافت و عفوصت بسیار بر این غالب و بیخ بری آن عاقر قرحا است و اهل فلاحت کویند که چون تخم اسفند را در سرکۀ کهنه بخیسانند تا مزاج کیرد پس بکارند طرخون می کردد و نیز اکر در میان ترب کذاشته بکارند طرخون می روید و بهترین آن بستانی تر و تازۀ آنست
ص: 1111
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
5٨5خصوص بری آن و بستانی آن را در اول کرم و خشک نیز کفته اند و با قوت مخدره
*افعال و خواص آن
محلل ریاح و اخلاط لزجه و مفتح سدد و مقوی معده و مشهی و مجفف و ناشف رطوبات و خائیدن آن خوش بو کنندۀ دهان و مغیر ذایقه و مخدر دهان و زبان و جهت قلاع نافع چون مدتی بعد از خائیدن در دهان نکاهدارند و جهت اصلاح هوای وبائی و طاعون و چون آب تازۀ آن را با شراب کادی حل کنند و بنوشند جهت منع آبله و حصبه و منع حدوث علل وبائیه نافع و آشامیدن آب بعد از مضغ آن لذیذ نماید مضر محرورین و اکثار آن محرق خون و قاطع باه مصلح آن بقول بارده و مخشن سینه و مصلح آن عسل و بطئ الهضم و مصلح آن کرفس و مقوی فعل آن رازیانه است*
بفتح طا و سکون راء و فتح فا و الف بفارسی کز و بهندی جهاو و برومی موریقا و بسریانی عرا و بیونانی اریغابوشا و بعضی کفته بیونانی مورسقی نامند
*ماهیت ان
چهار صنف می باشد یکی درختی است عظیم و برک آن مانند برک سرو و این را بعربی اثل و ثمر آن را عذبه و بهندی ننهی مائی و درخت آن را سال نامند و دوم درخت آن نیز عظیم شبیه باثل و این صنف بری است و بی ثمر و سوم کوچک برکهای آن کم و کل آن سفید مائل بسرخی و در خوشه و نحل یعنی زنبور عسل آن را دوست می دارد و ثمر آن مانند مازوی بعطریت و خوش بو و بهندی این را بری مائی کویند و چهارم ثمر آن بی کل بهم می رسد و بقدر حب شاهدانه و سرخ مائل بسبزی و صباغان ثیاب را بآن رنک می نمایند و این صنف در بلاد عراق و فارس نمی باشد و کفته اند دو صنف می باشد بزرک و کوچک بزرک آن را اثل نامند و بستانیست و ثمر آن مدور و عذبه نامند و در حرف الف مع الثاء المثلثه مذکور شد و کوچک آن بری و آن مخصوص باین اسم است و شکوفۀ این سفید مائل بسرخی و ثمر آن مثلث شکل و کزمازج نامند و بهترین آن آنست که در کنار آبهای شیرین روید
ص: 1112
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در دوم نیز سرد کفته اند
*افعال و خواص آن
قابض و با اندک قوت تجفیفی و رادع و محلل و طبیخ بیخ آن با زیت جهت جذام حادث از ورم سموم سپرز و سدۀ آن و با سرکه جهت یرقان حادث از ضعف مراره و ضبط و حبس صفرا در ان و جهت تفتیح سدد و ورم صلب جکر که هر روز سی و پنج مثقال آن را بنوشند مجرب و مضمضه بطبیخ برک آن جهت تقویت لثه و دندان و آشامیدن آن جهت حبس اسهال و نزف الدم رحم و رفع سیلان و تجفیف رطوبات آن مجرب و آشامیدن عصارۀ برک یا طبیخ لحا و یا کل و یا تخم آن نرم و کوچک کنندۀ طحال صلب بزرک شده خصوصا که در سرکه و انجیر طبخ نموده باشند و جلوس در طبیخ آن جهت نزف الدم مقعده و رحم و بواسیر و شستن سر بدان جهت رفع شپش و صئبان که رشک نامند نافع و ضماد برک کوبیدۀ مطبوخ آن با سرکه جهت ورم حار و تحلیل صلابت طحال خصوصا با اشق و سکبینج و بیخ کبر و صبر و بدستور تکمید بدان جهت طحال و ذرور خشک آن مجفف قروح رطبه و زخم آبله آتش و دخان و بخور شاخ و برک آن جهت زکام و اخراج زلوی در حلق مانده و خشک نمودن آبله و زخمهای رطبه مؤثر و کرفتن بخور برک آن سه دفع ساقط کنندۀ دانۀ بواسیر و ثآلیل و خاکستر چوب آن با قوت جالیه و مجففه و حمول آن جهت استرخا و خروج مقعده و ذرور آن جهب قروح رطبه و سوختکی آتش و ثمر آن جهت نفث الدم مزمن و تقویت لثه مسترخیه و فساد هوا و کزیدکی رتیلا و آشامیدن آب و طعام در ظرف مصنوع چوب آن جهت طحال مفید بدل آن اثل است*
ص: 1113
بفتح طا و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و خاء معجمه و آن را بتارخ نیز نامند
*ماهیت ان
نوعی ماهی است بقدر یک شبر و اندک زیاده بر ان و تا دو شیر نیز و پهن و سفید رنک و آن را بفارسی حلواماهی نامند و در بحیرۀ از
5٨6حبش از ناحیۀ آذربیجان و دریای فارس و بحرین و بعض سواحل بنادر مانند پهولچری و غیره بهم می رسد فلس دار و کم استخوان و نازک و تازۀ آن بسیار لذیذ و آن را نمک سود نیز می نمایند و باطراف می برند
*طبیعت تازۀ ان
کرم و خشک در اول و نمک سود آن در آخر دوم
*افعال و خواص ان
مشهی و مبهی و جالی و مقطع بلغم معده و ملطف سودای غلیظه و جهت حمیات ربع و تحریک باه مبرودین و مرطوبین نافع و در بعض امزجه تلیین طبع و در بعض حبس می نماید و مضر محرورین و بهترین استعمال آن آنست که با روغن بادام یا کنجد مقشر تازه بریان نموده باشد بعد تنظیف تام از فلس و امعا و مراره و غیرها و پاک شسته و تازۀ آن بهتر از نمک سود آنست
بفتح طا و سکون را و فتح فا و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم دال مهمله و سکون واو و سین مهمله
*ماهیت ان
دیسقوریدوس کفته عشبه کثیر الاغصان است شبیه بعصا و کماذریوس و برک آن باریک است شبیه ببرک نخود و در بلاد نلیقه کثیر الوجود است
ص: 1114
*افعال و خواص ان
جهت نهش هوام نافع است
بفتح طا و سکون را و ضم فا و سکون واو و ضم لام و سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت ان
قطعهای لطیف نافع است جهت جساوۀ طحال و کفته اند خشک است
بکسر طا و را و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم فا و لام و نون اسم یونانی است بمعنی ذو ثلثه اوراق
*در ماهیت
آن
اختلاف است بقول اکثر آنست که اسمی است مشترک میان حندقوقا و نبات خصیه الثعلب و بعربی مراد از حومانه است و آن نباتی است قریب بذرعی و شاخهای آن باریک و سیاه شبیه باذخر و برک آن مانند برک حندقوقا و در هر شعبه سه عدد و کل آن بنفش و رایحۀ آن شبیه بعصفر و بیخ آن دراز و صلب و تخم آن مائل بپهنی و با زغب و مستعمل برک و تخم آنست
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح و مقوی معده و جکر و مدر بول و حیض و آشامیدن دو مثقال از برک و تخم آن و از برک آن سه مثقال بتنهائی با آب سرد جهت ازالۀ صرع و شوصه و ابتدای استسقا و وجع رحم و عسر البول و با سکنجبین جهت سپرز و سموم هوام و چون بکوبند نبات آن را با برک و بیخ و عصارۀ آن را بر نهش هوام ریزند وجع آن را تسکین دهد و بدستور نطول طبیخ شاخهای آن و اکر بر عضو متقرح و با بر عضو سلیم برسد درد و وجع کند و بکزد و بخورد آن را آشامیدن سه برک و سه دانۀ تخم آن با شراب جهت حمی مثلثه و چهار برک و چهار دانۀ آن جهت حمی ربع بالخاصیه نافع و بیخ آن از ادویه تریاقیه و در معاجین کبار داخل مقدار شربت آن دو درم مضر کرده مصلح آن کثیرا است
ص: 1115
بفتح طا و کسر را و سکون یا و ضم قاف و سکون واو و کسر لام و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی ذو ثلاثه عناقید
*ماهیت ان
نباتی است بقدر شبری برک آن شبیه ببرک ثیل و از ان قویتر و کل آن در طرف صبح سفید و در نصف روز بنفش و در شب سرخ تیره و بیخ آن خوش بو و سفید و طعم و بوی آن مانند زنجبیل و غلط کرده کسی که آن را بیخ تربد دانسته
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص ان
مقوی معده و جکر و قاطع اخلاط بارده و جهت خفقان و رفع سموم نافع و آشامیدن دو درم از بیخ آن با شراب جهت اسهال بطن و ادرار بول مقدار شربت آن تا دو درم مضر سفل مصلح آن کثیرا است بغدادی کفته از ادویۀ سمیه است نزد اهل هند و آن را مربافلن دانسته اند و جالینوس این دوا را ذکر نکرده
بفتح طا و سکون فا و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بفارسی عدسی نامند
*ماهیت ان
5٨٧عدس مقشر است که در سرکه پخته باشند و از اغذیۀ قدیمه است
*افعال و خواص آن
قلیل الغذا و مقوی معده حار و مسکن حدت خون و صفرا و جهت تپهای مرکبۀ بلغمیه و صفراویه و قطع نمودن حیض و سلس بول نافع مضر امراض سوداوی و اعضای عصبانی و قاطع باه مصلح آن شیرینیها است
ص: 1116
بفتح طا و سکون لام و حاء مهمله در ماهیت آن اختلاف است کویند موز است که بهندی کیله نامند و کویند نوعی از ام غیلان بیخار است باصطلاح اهل بادیه و موز در حرف المیم مع الواو ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و ام غیلان مذکور شد
بفتح طا و سکون لام و عین مهمله بفارسی بهار خرما نامند
*ماهیت آن
شکوفۀ درخت خرما است در ابتدای ظهور و چون بمقدار یک شبر و یا کمتر و یا زیاده رسد شبیه بماهی بی سر و دم عریض الوسط سر و ته آن باریک می باشد آن زمان غلاف آن منشق کردد و از جوف آن خوشۀ خرما سفید رنک که دانهای آن از جو خردتر و بران کردی مانند آرد باشد ظاهر کردد و برآید و بتدریج دانهای آن بزرک و رسیدۀ آن غلاف خشک و جدا کردد و بیفتد و آن غلاف را کفری و خوشۀ خام تازه از ان برآمده را ولیغ و بفارسی دانهای آن را غورۀ خرما و آن کرد راکشن و دقیق النخل خوانند و کشن درخت نر را تا بماده نزنند بعد از آنکه دو سه دانه ثمر نر آن را در جوف ثمر ماده کذاشته و بسته باشند خرمای آن بالیده و بزرک و شیرین و لحیم نمی کردد و از ابتدای غورکی تا انتهای تمری مراتب اواسط آن را نامهای بسیار است و در تمر اکثری مذکور شد و صنف کفری در حرف الکاف مع الفا ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بهترین طلع از برای خوردن و قداوی از نخل نر است که در زمین و آبهای شیرین روئیده باشد و دانهای آن کوچک و پوست آن سفید بود و قبوضت آن کم و تلخی نداشته باشد
ص: 1117
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مقوی معده و قابض طبع و مسکن حرارت و حدت خون و آشامیدن خشک آن بقدر نیم اوقیه جهت رفع تشنکی و اسهال و تپهای حاره و نفث الدم و نزف الدم نافع و دیر هضم و اکثار آن مولد قولنج و عسر البول و درد سینه و مصلح آن چربیها و کوشتها و شیرینیها و جوارشات مانند جوارش کمونی و فلافلی و زنجبیل مربا و عسل و کشن آن با حرارت لطیفه و رطوبت فضلیه و لهذا بغایت محرک باه مردان و محرک شهوت زنان است
بکسر طا و فتح لام و الف ممدوده
*ماهیت ان
آب انکور جوشانیده است که طبخ نمایند تا دو ثلث یا کمتر از ان برود و آن را میفختج نامند و بعضی اعراب آن را خمر کویند و بعضی کویند آب انکوریست که طبخ دهند تا آنکه نصف آن و یا بیشتر و یا کمتر برود و غلیظ مائل بسیاهی کردد و آن را طلا از جهت آن نامند که اعراب در جرب شتران با قطران و زقت می مالند و بعضی همه اقسام خمر را بدین نام مخصوص می دارند و بعضی مثلث را
*طبیعت و افعال و خواص ان
نیز قریب بخمر و مثلث است و ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی*
بفتح طا و لام و قاف در آخر و سکون لام غلط است و بکسر طا نیز آمده معرب از تلک فارسی و بعربی کوکب الارض و عرق العروس و بسریانی فتح جشما و کوکبا از عانیز کویند واو و بیونانی چشمارون و فلون و اسطر و بمعنی کوکب یعنی کوکب الارض و برومی غوقوطیه و بفارسی ابرک و بهودل نیز و بهندی ابهرک نامند
ص: 1118
*ماهیت ان
جسمی معدنیست متکون که از زیبق خالص و کبریت قلیلی غالب بر ان ارضیت و یبس و فاعل انعقاد آن برودت و سه صنف می باشد یمانی و اندلسی و هندی و بهترین همه یمانی است و آن سفید نقره رنک شفاف و براق صفایحی است که خوب ورق ورق کردد و اوراق آن بزرک و نازک سفید براق صدفی باشد و مائل بسیاهی نباشد و بعد از ان در خوبی هندیست و آن در سفیدی
5٨٨و نازکی کمتر از یمانیست و اندلسی که مغربی نیز نامند از همه پست تر و اوراق آن نازک نمی کردد و رنک آن با کمودت و نیز کفته اند دو صنف می باشد یکی صفایحی و ورق ورق می کردد و دوم مانند سنک حص و معدن آن جزیرۀ قبرس است و در هند معدن آن بعض جاها است مانند نواح عظیم آباد و می کویند که احیانا در بعضی قطعهای آن قلیلی سیماب برمی آید و مستعمل از ان محلوب و محلول آنست و چون بتنهائی احراق نمی یابد لابد بیالاید با نوشادر و کلس البیض احراق می نمایند و دستور حلب و حل و احراق آن در مقدمه مذکور شد
*طبیعت ان
در دوم سرد و در آخر سوم خشک و در اول سرد و در دوم خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه جهت اسهال دموی و کبدی و نزف الدم همه اعضا و رحم و ذوسنطاریا و تپهای حاره و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و با عسل جهت سرفۀ کرم و مغسول آن به آب بارتنک جهت نفث الدم سینه و رحم و بواسیر بیعدیل و طلای آن جهت قروح رطبۀ قضیب و اعضای عصبانی و اورام حارۀ پستان و خلف اذن و بواسیر و حکه و جرب مذاکیر و سائر اعضای رخوه و جذام متقرح و رفع آثار سیاهی جلد بغایت مؤثر المضار آشامیدن آن مطلق با خطر و مضر سپرز و کرده مصلح آن کثیرا و تخم کرفس و استعمال آن با عسل رافع تشبث آنست باعضای باطنی مقدار شربت آن تا نیم مثقال و چون محلوب آن را مانند غبار سائیده و مکرر با آب خالص غسل نموده و با صمغ عربی و آب حل کنند در اعمال نقاشی و مانند آن بهتر از ورق نقره است و چون در ان زعفران اضافه نمایند مانند ورق طلا محلول باشد و با زنکار زمردی رنک و با عصفر فستقی رنک کردد و چون با شب یمانی و خطمی و مغره و سرکه و سفیدۀ تخم مرغ بر اعضا طلا کنند مانع سوزانیدن از آتش شود و اهل صناعت طلق را مطهر قلعی می دانند هرکاه بآن کداخته شود و دستور حلب و حل و احراق و دهن و اقراص کوکب در قرابادین ذکر یافت*
ص: 1119
بفتح طا و سکون یا و فتح راء مهمله و الف و فتح نون و ها و طشیر و طشور نیز آمده
*ماهیت ان
نباتی است مانند فطر و بزرکتر از ان و در شب مانند چراغ می درخشد و تر و تازۀ آن سفید و زرد و خشک آن سرخ رنک منقطع می کردد از ظروف مانند اسفنج قطعهای سرخ و رطوبت آن بدبو و منبت آن اکثر زیر درخت بلوط و زیتون و در سالی که باران بسیار شود بیشتر می روید
*طبیعت ان
کرم و خشک در چهارم
*افعال و خواص آن
نفعی از ان تا حال ظاهر نشده و از سموم قتالۀ قویه است حتی بوئیدن و لمس نمودن آن و اجتناب از ان واجب*
بکسر طا و سکون یا و نون بفارسی خاک و بهندی متی و بسریانی چشما نامند
*ماهیت ان
معروف است بهترین آن طین حر یعنی خالص از آمیزش ریک و شوره و کبریت است که از آب شیرین باشد و آن را حرازین جهت نامند و بفارسی خاک رست نامند و لطیف ترین اطیان آنست که از آب شیرین جاری ته نشین شده باشد و طین نیل مصر بهترین اطیان انهار است
*طبیعت ان
مطلقا سرد و خشک مکر خاک بلد مصطکی و خاکی که در میان نمک بهم می رسد و یا مدتی در نمک مانده باشد و خاک دریای شور و آبهای تلخ و کبریتی و شبی و امثال اینها که همه کرم و خشک اند
*افعال و خواص
ص: 1120
آن
جمیع اقسام آن قابض و مجفف و جالی و مسدد و حابس اسهال و محلل اورام و مسکن التهاب و کرمی مقعده و مقوی اعضای مسترخیه از سواری بسیار و حرکت عنیفه شربا و ضمادا و طلاء بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ هر علت و آشامیدن آن جهت سل نفث الدم و سحج امعا و کزیدن ارنب بحری و ذراریح و سموم هوام و تحقین بدان جهت سحج امعا و طلای آن
5٨٩جهت نهش افعی و کلب کلب و با سرکه و روغن کل سرخ جهت تحلیل ورم حار و چون خاک حر را با آب شیرین سرشته خشک نمایند و در آبهای کدر و شور حل کنند و بکذارند تا ته نشین کردد خالص و شیرین و اصلاح فساد آنها نماید و چون با آب تلخ و شور ممزوج نموده عرق کشند عرق آن شیرین براید و خاکی که مدتی آفتاب بران تابیده باشد طلای آن جهت استسقا و تقویت اعضای مسترخیه رهله و با سرکه جهت کزیدن هوام بیعدیل و غسل سربدان منقی اوساخ آن و مقوی موی و درازکنندۀ آن و خاکی که آتش بسیار دیده باشد مانند خاک اجاغ بسیار مجفف و منقی بشره و جالی بهق و رافع خشونت بدن و حکه و با سرکه جهت کزیدن زنبور و با قیروطی جهت خنازیر و تحلیل صلابات و طلای خاک تنور با نمک و سرکه جهت رفع کچلی سر اطفال مجرب و خاکی که در نمک مدتی مانده باشد و خاک ظرف کلی که در ان نمک می کذارند جهت تحلیل اورام بارده و انفجار دمامیل و بثور نافع و با بول بز و یا شتر و یا کاو محلل استسقا و ضماد کاه کل یا سرکه جهت کزیدن عقرب و هوام و تحلیل اورام حاره و چون کلاب بر ان بپاشند و ببویند مقوی دل و دماغ و رافع خفقان و غشی و التهاب و عرق کاه کل که با کلاب و عرق کاوزبان و امثال آن بکشند جهت تقویت قلب و رفع خفقان و ضعف معدۀ حار بسیار مفید و طلا و ضماد خاک رود نیل که هنکام زیادتی آن و بعد کمی آب خشک شده باشد مقوی اعضا و محلل اورام مزمنه و رافع استرخا و لاغری حادث از کثرت نفث الدم و در احادیث منع بسیار از خوردن طین وارد است مانند این حدیث که قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله لا تاکلوا الطین فان فیه ثلثه خصال تورث الداء و تعظم البطن و تصفر اللون و قال صلی اللّه علیه و آله ایضا اکل الطین حرام علی کل مسلم و قال ایضا من اکل الطین فکانما اعان علی قتل نفسه و مضر اصحاب حصاه و دیدان و ضعف احشا است
ص: 1121
*ماهیت ان
خاک است سفید رنک با غرویت و نرم اندک چرب با چسپندکی کمی که در بعض اراضی خصوص جاها که طین حر باشد خصوصا در زمین کوفه و حجاز بهم می رسد و آن رکهای خاک خالص لزج چسپنده است شبیه بطین خراسانی
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
جالی چرک موی سر چون سر را بدان بشویند و جهت قروح مزمنه و دمامیل و تحلیل اورام حاره و تسکین آنها ذرور او طلاء نافع و در سائر خواص مانند طین خراسانی است
طین مغره است که بفارسی کل سرخ یزدی و بهندی کیرو نامند و کاهی آن را طین فارسی نیز نامند
*طبیعت و افعال و خواص ان
در مغره در حرف المیم مع الغین مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی
بفتح همزه و سکون خا و فتح ضاد معجمتین و راء مهمله
*ماهیت ان
خاکی است سبز رنک چرب با لزوجت و چسپندکی که آزادکان که از توابع شیراز است می آورند و در بعضی از قطعهای آن رنکهای زرد و سرخ و سفید می باشد و بهترین آن سبز یکرنک خالص آنست
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
زنان ایران او را بریان نموده دود داده می خورند و می کویند جهت طپش قلب نافع و شستن سر و بدن بدان مسکن حرارت و نرم کنندۀ جلد و مو و رافع چرک و شپش و پاشیدن سودۀ آن بر فرش و غیره که بران روغن ریخته باشند ناشف آنست
ص: 1122
بفتح اول و سکون راء مهمله و فتح میم و کسر نون و یاء مثناه تحتانیه نسبت بسریانی حمادرمنایا و بیونانی بیلاطرنیون و برومی فلاارمیانا نامند
*ماهیت ان
کلی است سرخ تیره جکری رنک با نرمی و اندک چربی و غرویت که بزبان بچسپد و خوش بو و در طعم شبیه بخاک باشد و از ایروان و ارمنیه آورند و کاه بر حجر ارمنی نیز بمجاز
5٩٠اطلاق می نمایند و بهترین آن نرم املس چرب خالص صافی از سنک ریزه و رمل چسپنده بزبان طلائی رنک آنست
*طبیعت ان
سرد در اول و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
قابض و مغری و مقوی قلب و حابس نزف الدم و نفث الدم صدر و بطن و رحم و امعا و معده و بواسیر و بول و بجهت قروح آنها و قروح و قلاع دهان و منع نزلات عظیمۀ منحدره بسوی سینه و ضیق النفس و سرفه و سل و حمیات و ربو حادث از انها و جهت حبس اسهال شربا بسیار نافع بجهت شدت تجفیفی که دارد و ازین جهت نیز رادع اورام است و بجهت وبا و طاعون چون پیش از حدوث آن چند روز و یا در ان هنکام نیز با سرکه و کلاب اکر تپ نباشد و الا با آب و سرکه بخورند و بر ورم آن طلا نمایند امان یابند از ان و با اقاقیا جهت کسر عظام طلاء و ذرور آن جهت حبس نزف الدم کل اعضای ظاهری و تجفیف قروح رطبه مفید مضر طحال مصلح آن مصطکی و کلاب مقدار شربت آن از نیم درم تا دو درم بدل آن طین مغره و طین حجازیست*
ص: 1123
بفتح اول و سکون صاد مهمله و فتح ما و راء مهمله و آن را طین الصنم نیز نامند
*ماهیت ان
خاکی است زرد مائل بتیرکی که از میان دو کوه حوالی قسطنطینیه آورند و رهبانان سکنۀ آنجا بر ان صورتی نقش می نمایند و کویند صورت بت است و بعضی کویند نقش دیکر است غیر معلوم از قبیل طلسم و کویند چیزیست که بهندی آن را پیوری نامند و اصلی ندارد زیرا که پیوری چیزیست زرد سبک وزن مصنوع از بول بچۀ کاو تازه زائیده که بآن برک درخت انبۀ خام خورانیده طبخ نموده بعمل می آورند و اکثر مستعمل نقاشان است و مشهور است
*طبیعت آن
سرد و خشک
*افعال و خواص
ان
قابض و حابس و جهت نفث الدم و نزف الدم اعضای باطنی و قیام کبدی و قیام المده شربا بهترین اطیان است و ذرور آن جهت نزف الدم ظاهر و تجفیف قروح نافع*
بکسر همزه و سکون قاف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر طا و سین مهملتین و اقرقرطون و قریطون نیز نامند
*ماهیت ان
خاکی است خاکستری رنک با خشونت و بانکشت شکسته کردد و در قوت شبیه بشب است و از ان بسیار ضعیف ترین و فرق میان هر دو بچشیدن معلوم می کردد که تجفیف این بآن حد نیست و غالب بر ان اجزای هوائیه است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی بی لذع و جهت قروح چشم نافع و تعلیق آن جهت حفظ جنین و منع از اسقاط مؤثر و کفته اند مسهل ولادت است و نقاشان جهت ثبات رنک آن در نقاشی مستعمل دارند
ص: 1124
بضم همزه و سکون نون و ضم دال مهمله و ضم لام و کسر سین مهملۀ مشدده و یاء نسبت
*ماهیت
ان
خاک سیاه کثیفی است
*افعال و خواص آن
جهت تحلیل اورام ضمادا و طلاء نافع است*
بضم جیم و لام و سکون واو و دال مهمله
*ماهیت ان
خاکی است سرخ تیره رنک املس که پوست حیوانات را بآن رنک می کنند سرخ مائل بزردی می کردد و رنک آن قیام و ثبات ندارد
*طبیعت ان
کرم و خشک و با قوت قابضۀ شدیده و محلله
*افعال و خواص آن
طلای آن محلل اورام و با آب برک بارتنک جهت اسهال نافع و خوردن آن جائز نیست و ردی است
بضم حاء مهمله و راء مهملۀ مشدده بفارسی خاک رست نامند
*ماهیت ان
بعضی آن را شامل طین اندلسی و طین فارسی و بعضی خاکی که از سیراف می آورند دانسته اند و آن خاکی است رخو سبک خالص و بسیار سبز شبیه بریحان و چون دود دهند آن را خوش بو و خوش طعم کردد و آن را می خورند کسانی که معتاد بکل خوردن اند زیرا که مضرت این کمتر
5٩١انه اطیان دیکر است و بعضی کفته خاک خالص از آمیزش ریک و رمل و اشیای غریبه است و بعضی از انواع طین قیمولیا و از اصناف طین الخراطین دانسته اند
از مرکبات است و دستور صنعت آن در مقدمه و در قرابادین مذکور شد بر ظروف شیشه و چینی و غیره جهت رفع ضرر از آتش و صدمات می مالند و ضماد آن جهت شکستکی اعضا و تقویت استخوان و عصب مؤثر است
ص: 1125
بضم خاء معجمه و فتح راء مهمله و الف و فتح سین و الف و کسر نون و یاء نسبت و آن را طین نیشاپوری و طین الاکل و طین الماکول نیز نامند
*ماهیت ان
کلی است بسیار سفید خوش بو و خوش طعم با اندک شوری و ضرر خوردن آن کمتر از خاکهای دیکر است و لهذا کسانی که عادت بخوردن خاک دارند از ان می خورند و بعضی بریان کرده بخور داده بعضی خام و بعد بریان کردن شوری آن اندک کم می کردد و در بغداد اطفال بان بر الواح می نویسند و بعضی مردم آن را بریان نموده با کلاب شسته صاف و خالص آن را اقراص ساخته خشک نموده تناول می نمایند و بعضی قدری مشک و یا عنبر و یا کافور نیز اضافه می کنند
*طبیعت ان
سرد و خشک و بعضی بسبب ملوحت آن اندک کرم دانسته اند
*افعال و
خواص آن
تنقل خالص و با مصول مطیب آن بنحو مذکور جهت خوشبوئی نکهت و تقویت معده و تسکین غثیان و قئ و منع سیلان لعاب و آب از دهان وقت خواب و رفع جوع کلبی و هیضۀ مهلکه با قئ و اسهال و منع نزلات مفید خصوصا که تربیت و پرورش باشنه و سعد و اذخر و قاقله و کبابه و امثال اینها بکلاب تر کرده باشند مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال و در رفع هیضه دو اوقیۀ آن با آب سیب میخوش و یا با رب آن و با آب طبیخ سعد و با آب سرد و اکثار آن مفسد مزاج و مولد سدد و حصاه و مضر معتادین بسدۀ کبد و ماساریقا و ضعف کبد و مسالک ضیقه و سنک کرده و مثانه و لیکن بمضرات اطیان دیکر نیست مصلح آن انیسون و تخم کرفس است*
ص: 1126
بفتح دال مهمله و الف و کسر غین معجمه و سکون سین مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و الف و کسر نون و یاء نسبت
*ماهیت ان
خاکی است که از داغستان و قریب بدربند بلدۀ شیروان آذربیجان آورند و الوان می باشد بهترین آن خاکی است کاهی رنک خوش بو که از داغستان قریب بنواح شیروان آورند و کاهی آن را مانند اطیان دیکر می شویند و اقراص می سازند و این هنکام سفید رنک املس نرم سبک خالص از رمل و سنکریزه چسپنده زود در آب کدازنده می باشد و بعضی از ان کبودرنک و این در خوبی بعد از انست
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
مفرح قوی و رافع خفقان و غشی و سمیت اخلاط و تپ وبائی حادث از اخلاط فاسده و در سائر افعال قویتر و بهتر از طین مختوم و اکثر معتادین بکل بسبب کمی مضرت این را می خورند خصوصا زنان عراق و عرب و لیکن مسدد و مفسد لون است مصلح آن شستن و مشوی نمودن آنست
بفتح دال مهمله و ضم قاف و سکون واو و کسر قاف و یاء نسبت
*ماهیت ان
خاکی است که از ناحیۀ دفوقی بلدۀ حلب آورند کبود رنک با یبوست قوی و بعضی از ان سفیدرنک سبک املس خالص از رمل و سنک ریزه و زود کدازد در آب و این بهترین آنست
*طبیعت ان
سرد و خشک و با قوت قابضه و اندک حرارتی
*افعال و خواص آن
مجفف و قابض و حابس اسهال و ناشف رطوبات معده و اورام مرکبه و حاره و زائل کنندۀ اوساخ بدن و موی شربا و طلاء و غسولا و زنان معتاد بخوردن اطیان بیشتر این را می خورند بجای طین خراسانی و لیکن مسدد و مفسد رنک است
ص: 1127
5٩٢و بسبب اندک حرارتی که دارد خون را فاسد می سازد مصلح آن شستن و بریان نمودن و خوردن انیسون است بالای آن و خوردن شیرینی بالای آن و با آن بسیار مضر*
بضم راء مهمله و سکون واو و کسر میم و یاء نسبت
*ماهیت ان
خاکی است سرخ نیم رنک و بعضی سفید مائل بکبودی و خوش بو و آن نوعی از طین قبرسی سفید است
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مجفف و قابض طلای آن با آب کاسنی محلل و مانع ورم اجفان و خون آمدن از چشم و در سائر افعال مانند کل ارمنی است
بفتح شین معجمه و الف و ضم میم و سکون واو و سین مهمله و آن را طین شامیس و کوکب الارض و کوکب شاموس و بسریانی چشماشاموس و برومی فلاغاسامس و بیونانی ابو بریطس و بفارسی کل سفید نامند
*ماهیت ان
چند صنف می باشد صنفی سفید صفایحی اندک براق ناصاف شبیه بحجر المس و صنفی رمادی رنک صفایحی نرم زودشکن که در آب زود کداخته کردد و این را بیونانی اسطرا یعنی کوکب و بفارسی ابرک و بهندی کهری متی نامند و صنفی بسیار سفید نرم سبک که چون بر زبان کذارند بچسپد و زود شکسته کردد و در آب زود کداخته شود و این بهترین همه و بقول انطاکی صنف دوم بهترین همه است و از قبرس و صقالبه اورند
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و مغسول خشک کردۀ آن الطف شیخ الرئیس کفته که هوائیت بر ان غالب از طین مختوم و اقوی از ان است
ص: 1128
*افعال و خواص آن
آشامیدن یک مثقال از مغسول آن با کلنار قاطع خون حیض دائم و جریان عرق شربا و طلاء و با شراب جهت سموم حاره و با ادویۀ مناسبه جهت نفث الدم و اختلاف و سیلان خون از همه اعضا و دو درم آن با آب و اندکی سرکه جهت قرحۀ امعا سریع الاثر و نیز دو درم آن با آب و شراب که آب غالب باشد جهت تحلیل اورام حارۀ اعضای رخود مانند پستان و بناکوش و زیر بغل و کنج ران و حقنۀ آن با آب بارتنک جهت ذوسنطاریا و قرحۀ امعا که متعفن نشده باشد بعد از آنکه اولا با ماء العسل و آب نمک حقنه نموده باشند و طلای آن با آب و روغن کل جهت ورم پستان و اورام حاره و نقرس و با شراب جهت سموم ملدوغه نافع و در سائر افعال مانند طین مختوم است*
بضم صاد مهمله و سکون واو و کسر فا و یا و فتح حاء مهمله و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله
*ماهیت ان
خاکی است سفید خوش بو که از بلاد شیروان از بقعۀ صوفی حمید آورند
*افعال و خواص آن
با قوت تریاقیت جهت رفع اذیت و سمیت هوام زهردار و مار شربا و طلاء و با خود داشتن آن مؤثر و در سائر افعال مانند طین قبرسی است*
کل شیرازی و کل سرشوی نیز نامند
*ماهیت ان
کلی است سفید مائل بزردی و خوشبوی و بعضی طین حر اصفهانی و بعضی طین نیشاپوری و بعضی طین خراسانی دانسته اند
ص: 1129
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص
آن
جهت وجع رئه نافع و کفته اند مضر رئه و مثانه است مصلح آن آب سرطانات مقدار شربت آن تا دو مثقال*
بکسر قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم میم و سکون واو و کسر لام و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و آن را حجر رخام و بهندی کهری متی نامند و اطفال در هند بر تختهای مشق می مالند
*ماهیت ان
سه قسم است یکی سفید براق خوش بو و کویند از ان بوی کافور آید و دوم مائل ببنفشی و چرب با لزوجت و دیرشکن که در آب زود حل نکردد و از بلاد اندلس و ارمن آورند و این هر دو خوب و مستعمل و قسم سوم که سیاه و از اندلس آورند زبون ترین همه است بغدادی نوشته که شیخ من کفت که طین قیمولیا خاکی است که میان فلفل یافت می شود و غیر او کسی نکفته و در ان دو قوت است یکی مبرده
5٩٣و دیکری حارۀ محلله و بعد غسل قوت حارۀ محلله آن زائل می کردد بهترین آن صافی سفید صلب لزج آنست که زودشکن نباشد و در آب زود کداخته نکردد
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مجفف و محلل و قابض و ناشف رطوبات و بلت معده و مقوی آن و هاضمه و حابس اسهال صفراوی و ضرب صفراوی و بلغمی و نفث الدم و قرحۀ امعا و مسکن سوزش مقعده و طلای آن جهت امراض چشم و با سرکه جهت ورم بناکوش و همه اورام حاره و بر سوختکی آتش مانع آبلۀ آن و بتنهائی جهت نضج دمامیل و التیام جراحات و جوششها خصوصا جوشش سر اطفال و ابدان ایشان و تحلیل اورام و با عسل جهت ورم زیر معده و سائر اعضا مفید هرچند همه اطیان محلل اورام اند و لیکن این را این خاصیت زیاده است و از همه اقوی و محرق مغسول آن جهت قروح عسره الاندمال و در سائر افعال ضعیف تر از طین شاموس بدل آن طین مصری است و صاحب اختیارات کفته که در کوهستان یزد بهم می رسد و زنان جهت جلای روی خود استعمال می کنند روی ایشان را پاک می کرداند*
ص: 1130
بفتح قاف و باء موحده و سکون را و کسر سین مهملتین و یاء نسبت
*ماهیت ان
کلی است سرخ چسپنده خوش بو که بزبان می چسپد و چون بشکنند اندرون آن رکهای زرد رنک بود و چون بدست بمالند دست را رنکین کند
*طبیعت ان
سرد و خشک و با قوت قابضۀ معتدله
*افعال و خواص ان
جهت نفث الدم هر عضو و قرحۀ امعا و سحج آن و سحج کبد شربا و احتقانا و یک درم آن به آب سرد و یا با آب جوش داده جهت دفع حرارت باطنی و سمیت ادویۀ قتاله و طلای آن جهت تحلیل اورام و شکستی اعضا و کوفتکی آنها و افتادن از جای بلند مقدار شربت آن تا پنج درم بدل آن در جمیع افعال طین مختوم است*
بفتح کاف و سکون راء مهمله و میم و یاء نسبت
*ماهیت آن
خاکی است که از بلاد سوریا آورند سیاه کریه الرائحه شبیه بفحم کویند که از چوب صنوبر کیرند و چون در اول فصل بهار که ابتدای نمو کرم یعنی تاک انکور است بر ان می مالند جهت حفظ آن از آفات و لهذا آن را طین الکرم نامند و آنچه از ان سفید خاکستری رنک باشد زبون است
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
محلل و جالی و در اکتحال جهت روئیدن اشفار و در ادویۀ رفع کلف و حکه مستعمل زیرا که بهترین ادویۀ حکه است و شرب دو درم آن جهت نزف الدم باطنی و ظاهری و طلای آن جهت دمامیل و قروح مزمنه مؤثر
ص: 1131
بفتح میم و سکون خا و ضم تاء مثناه فوقانیه و سکون واو و میم
*ماهیت ان
بقول جالینوس خاکی است سرخ رنک که از جزیرۀ ملیون از جزائر بحر مغرب آورند و در انجا معبد عابدی است و آن را منسوب بارطامس عابد می نمایند و خادم و نکهبان آنجا زنیست و غیر از ان خادم و نکاهبان آنجا نمی باشد آن زن وقتی قدری خاک از تلی که قریب بآنجا است با خضوع و خشوع و هیبت و اجلال و اکرام و نیت شفا آورده در معبد و بدستور غسل اطیان آن را نیکو شسته اقراص ساخته مهر آن عابد را بران نموده و در سایه خشک کرده نزد ملوک یونان و روم فرستاد و شهرت یافت و در ان تل هیچ درختی و سنک نیست و خاک خالص است و بقول دیسقوریدوس آنست که آن خاک را با خون بز کوهی بعد غسل سرشته اقراص ساخت و مهر نمود و کویند در ان جزیره رسم است که بز را ذبح نمی نمایند مکر بعنوان قربانی و آن را بر سر آن تل و لهذا خاک بالای آن تل سرخ رنک می باشد و بهتر از خاک جاهای دیکر است و کویند خاک پائین آن تل مائل بزردی و با حراقت و خاک تلهای دیکر آن جزیرۀ دور از ان معبد را آن خاصیت نیست و کم رنک مائل بسفیدی با قوت جالیه است و لهذا
5٩4غسالان ثیاب را بآن می شویند و کویند بالفعل آن جزیره را آب کرفته و طین مختوم اصلی بهم نمی رسد و بجای آن طین ارمنی و یا خاکی دیکر شبیه بدان هیات ساخته استعمال می نمایند و آنچه بتحقیق پیوسته آنست که آن جزیره غرق نکشته و تا حال هست و بدستور از انجا بهمان نحو در هیکل مریخ اقراص ساخته باطراف می برند و بهترین آن بسیار سرخ چرب املس آنست که ظاهر و باطن آن یکسان باشد و چون بر لب و یا بر زبان کذارند بچسپد و بوی آن شبیه ببوی شبت باشد و چون بر جراحت تازه پاشند در ساعت قطع خون و حبس آن نماید و آنچه ظاهر آن سرخ و باطن آن سفید باشد و بوی شبت از ان نیاید و حبس خون را بسرعت ننماید خوب نیست
ص: 1132
*طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و با قوت تریاقیت و شیخ الرئیس معتدل در کرمی و سردی دانسته مشابه جسد انسان مکر در رطوبت که یبس بران غالب است
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی دل و معده و مغری و مجفف و مقاوم جمیع سموم و مانع انصباب مواد جهت آنکه قابض افواه عروق و مسالک سم و دافع اذیت و نکابت آنست بسبب تغریه و حبس و قبض و تریاقیتی که دارد حابس نفث الدم و نزف الدم باطنی و ظاهری کل اعضا است و جهت قرحۀ رئه و حلق و امعا و سحج آن و سائر قروح باطنی بتنهائی و یا با کثیرا و بجهت فساد خون و تپهای حارۀ وبائیه و طواعین و اسهال دمویه و صفراویه و دفع مضرت هوام و هوای وبائی و آب زبون شربا خواه قبل از انها و خواه بعد از انها و با شراب جهت دفع سموم مشروبه و منهوشه مانند ذراریح و ارنب بحری و مار و افعی و سک دیوانه و یا شراب و آب کرم و شبت آشامیدن و قئ نمودن جهت دفع سموم و تحقین بدان جهت ذوسنطاریا و قروح امعا بدستور مذکور در طین شاموس و طلای آن با عسل یا شراب جهت امراض مذکوره و تسکین التهاب و تحلیل صلابات و التیام جراحات تازه و کهنه و قروح خبیثۀ متعفنه و شکستکی اعضا و ضربه و صدمه و سقطه و باید که بر بالای آن طلای برک قنطوریون و فراسیون و سیر بری و امثال اینها از برکهای مناسبۀ لطیفه بکذارند و با سرکه جهت نهش هوام مانند مار و افعی و سک دیوانه و اورام حاره و ذرور آن جهت جروح و قروح تازه و کهنه که خون و چرک و رطوبت بسیار از ان آید بزودی حبس نماید و التیام دهد و باید که طلا و ذرور آن بقدر علت وسعت آن باشد بلکه اندک زیاده و با شراب ابیض و یا احمر و یا حلو و یا مرو یا مثلث و یا عقید عنب و یا عسل و یا سرکۀ عنبی کهنۀ تند و یا سکنجبین هریک که مناسب باشد بحسب علت و حاجت باشد و اکر پیش از آشامیدن سم و یا کزیدن حیوان سمی بخورند از اذیت آن محفوظ مانند مضر رئه و مصلح آن کثیرا و عسل و مضر طحال و مصلح آن کثیرا و کلاب مقدار شربت آن تا یک مثقال و تا دو درم نیز بدل آن کل داغستانی در امور مذکوره قویتر از ان و بعد از ان طین ارمنی و در اطلیه طین مغره صاحب اختیارات بدیعی نقل نموده که طفل یکساله دو مثقال دیک بر دیک که از سموم قتاله است بخورد و در زمان قدری طین مختوم با شیر مادرش باو دادم شروع بقئ کردن نمود و مجموع آن را بقئ دفع کرد باز قدری با شیر مادرش بوی دادم دیکر قئ کرد و یک مجلس طبیعت او اجابت نمود و از ان زهر کشنده خلاصی یافت و بدانکه جمیع اطیان حابس دم و اسهال اند مکر این طین که مسهل است و کفته اند مسهل سم است فقط و مشارک آنها است در قبض و حبس بعد از ان*
ص: 1133
بکسر میم و سکون صاد و راء مهملتین ابلیز است و بیونانی ارطویاس نامند یعنی خاک زمین محروثه
*ماهیت ان
خاکی است آفتاب خورده چرب بسیار سفید با خطوط و با حدت که از مصر آورند و بعضی خاکستری رنک بهترین آن خاکستری رنک است که بسیار نرم باشد و چون بر مس بمالند سائیدۀ آن برنک زنجار باشد و کاه آن را مانند غسل
5٩5اسفیداج می شویند و اقراص ساخته خشک می نمایند و مغسول آن نرم تر می باشد و کاه مقدار نخودی ساخته در ظرفی چیده و سر آن را بسته در اخکر می کذارند تا بسوزد و برنک خاکستر سیاه کردد
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در آخر دوم
*افعال و خواص ان
جالی و مجفف و قابض و مغری و جهت اسهال الدم و استسقا و طحال و اورام کهنه و مترهلۀ رخوه و اوجاع مزمنه و بواسیر قدیمه طلای آن با سرکه و بتنهائی نیز بسیار مفید و در اسکندریه مستعمل است*
و آن را طین الکیوس و حیا و حیوش نیز نامند یعنی جزیرۀ مصطکی
*ماهیت ان
خاکی است رقیق صفایحی و قطعهای مختلف الشکل که از جزیرۀ مصطکی آورند بهترین آن سفید مائل بخاکستری رنک زودشکن و در آب زود کدازنده است
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
جالی و مفتح بخلاف اطیان دیکر و جاذب خون بظاهر جلد و نیکو کنندۀ رنک رخسار و لهذا جهت نمش و جلا و تنقیه و تصفیۀ اوساخ بدن و جلای آن و تصقیل وجه خود زنان در حمام بر بدن می مالند و در غمرها مستعمل دارند و جهت سوختکی آتش در آخر امر که متقرح شده باشد مفید است*
ص: 1134
طین مدینه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم مانند تربت مرقد منور جناب حضرت سید الشهدا است علیه السلام که برای استشفا مقدار کم آن را با دعا و شرائط آن می خورند*
بضم میم و سکون لام و فتح تاء مثناه فوقانیه و الف و کسر نون و یاء نسبت
*ماهیت آن
خاکی است صفایحی ما بین سرخی و زردی و سفیدی و اندک صلب
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
جالی و محلل اورام طلاء و در شاه جهان آباد اطفال بر تختۀ مشق می مالند*
بفتح طا و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم ها و سکون واو و جیم معرب تیهو فارسی است جمع آن طیاهیج و بفارسی فرفور نیز نامند و باندلسی ضریس بضاد و ذریس بذال معجمتین و بسین مهملۀ مشدده نیز
*ماهیت ان
مرغی است کوهی کوچکتر از کبک و در رنک شبیه بدان و زیر بال آن سیاه با سفیدی بهترین آن فربه جوان قریب بمعموره است رازی کفته مرغی است بقدر کبک کردن و منقار آن سرخ
*و طبیعت و افعال و خواص آن
مانند کبک است و جهت ناقهین و ضعیف الاحشا بغایت نافع
*باب هفدهم در بیان ادویۀ که حرف اول آنها ظاء معجمۀ مشاله است
بفتح ظا و سکون باء موحده و یا اسم عربی غزال است و در حرف الغین مع الزاء المعجمتین ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
ص: 1135
بضم اول و سکون فا و فتح راء مهمله و ها لغت عربی است و آن را تستر نیز نامند جهت آنکه در تستر که بفارسی شوس تر نامند و از بلاد فارس است بسیار می شود و آن را بفارسی علفک داغ نامند
*ماهیت ان
کیاهی است ضعیف مفروش بر روی زمین و بر دیوارها و شاخهای آن باریک نرم و برک آن مدور ظاهر آن سبز و باطن آن سرخ تیره کوچک آن بقدر ناخنی و بزرک آن قریب در شکل ببرک قوطولیدون و از میان برکهای آن ساقهای بسیار باریک برمی آید مدور بقدر یک شبر و کمتر از ان و بر سر آن کلی زرد و سبز رنک و بیخ آن سیاه منقش بسفیدی و باطن آن سفید بقدر یک انکشت
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
تند و تیز و خورندۀ کوشت و سم قاتل لهذا استعمال آن از داخل ممنوع است و ضماد آن خورندۀ کوشت زائد و ثآلیل و نواصیر و اکلۀ و کچلی را نافع و قائم مقام دیک بر دیک دانسته اند
5٩6
بفتح قاف و طاء مهمله اسم مغربی نبات فلوماین است
*ماهیت ان
دو صنف است یکی بری و دیکری نهری و این را شجرۀ ابی مالک نامند و مذکور شد و جالینوس این دوا را ذکر نکرده و بری آن نباتی ساق آن مربع شبیه بساق باقلا و برک آن شبیه ببرک لسان الحمل و بر ساق آن غلافهای سر کج و متصل بعضی ببعضی و کل آن شبیه بکل سوسن کبود بری که بیخ آن را ایرسا نامند و آمیخته بآن غلافها و بهترین آن جبلی آنست
ص: 1136
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص
آن
قابض و عصارۀ تازه تمامی آن قاطع رعاف و نفث الدم صدر و اسهال و نزف الدم رحم و بواسیر ضمادا و شربا و ذرور او برک آن جهت التیام جراحات مؤثر مضر سفل مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن اقاقیا است
بفتح قاف و طاء مهمله و سکون واو و فتح راء مهمله و الف لغت سریانی است
*ماهیت ان
کیاهی است بری و بستانی و بستانی آن را شاخهای باریک شبیه بموی منبسط بر روی زمین منبت آن زمینهای خشک رملی جبلی و در سواحل بیشتر و بری آن را شاخهای باریک خشبی و پوست آن نازک و رنک ساق آن سرخ و مقدار یک شبر و نیم آن از زمین برآمده و باقی در زمین فرورفته و پوست آن آنچه بیرون است سیاه رنک و آنچه در زمین است سرخ و از بیخ آن شاخهای متفرق رسته و بر آنها برکهای باریک شبیه ببرک شیح از هم دور و کل آن شبیه بکل اناغالس و مائل بسرخی و ثمر آن شبیه بثمر هیوفاریقون و نبات آن در کرما و سرما می ماند و برطرف نمی شود و مستعمل پوست بیخ آنست
*طبیعت ان
سرد و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
چون آن را خشک نموده بکوبند و بپیزند و با عسل معجون سازند و بنوشند جهت قرحۀ امعا و سحج آن و قطع نزف الدم هر عضو که باشد و ضماد و ذرور آن نیز جهت حبس خون از هر عضو که باشد نافع است
ص: 1137
بکسر ظا و سکون لام و فا لغت عربی است بفارسی زنکله و کفشک و مشهور بسم است که اصل آن سنب بوده و سم شده و برومی اکیدون و بهندی کهر و جمع آن اظلاف آمده و متداول نزد اهل فرس آنست که سم بمعنی حافر است نه ظلف و بعضی سم شکافته را نامند و صاحب اختیارات بدیعی کفته ظلف را بفارسی بشک کویند
*ماهیت ان
معروف است و آن جسمی است صلب غضروفی که بر کف دست و پای حیوانات روئیده و شکافته می باشد
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
ظلف هر حیوانی در طی ذکر آن مذکور شده و می شود و سوختۀ مجموع آن مسهل ماء اصفر و ضماد آن با شراب جهت کزیدن هوام و با عسل جهت نقرس و مفاصل نافع و طلاء سوختۀ سم بز با سرکه جهت داء الثعلب مؤثر
بفتح ظا و یاء مشدده و الف و نون بفارسی یاسمین بری است و یاس سفید عبارت از انست و بلغت اندلس برید فوقه بمعنی عشبه النار و ببربری ابریر و بهندی جوهی و جاهی و جنکلی چنبیلی نامند و منبت آن بیابانها و بالای تلها و با علیق باشد و بران پیچد و از ان جدا نباشد و کویند بوی آن رعاف آورد و قسم مغربی آن را عشبۀ مغربیه نامند و در حرف العین ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بلبلاب و از ان صلب تر و شاخهای آن درهم پیچیده و کل آن بسیار خوش بو و قسمی خاردار شبیه بخار کل سرخ و کل آن از کل یاسمین بستانی که کل چنبیلی نامند بسیار کوچک تر و بیخ آن سیاه و باریک و پرشعبه و قوت بیخ آن تا بیست سال باقی می ماند و فعل آن مانند خربق اسود است و لهذا بعضی کمان کرده اند که همان است و بعضی ظیان را باوصاف دیکر ذکر کرده اند اصح اقوال آنست که ذکر یافت
ص: 1138
*طبیعت بیخ ان
5٩٧در اول چهارم کرم و خشک و کرم تر از خربق اسود و سائر اجزای آن در سوم
*افعال و خواص ان
محلل و ملطف امراض الراس و العصب و الصدر و الرئه بوئیدن کل آن جهت صداع و شقیقه و ریاح غلیظه و چون نیم اوقیۀ بیخ آن را در یک اوقیۀ آب بجوشانند تا نیم اوقیه بماند جهت فالج و لقوه و استرخای مزمن و سرفۀ کهنه و ضیق النفس بیعدیل و سعوط یک حبه از ان با روغن بنفشه جهت شقیقۀ بارده و روغن مرکب آن جهت استرخا و فالج و لقوه و علل بارده و ریو و سعال مزمن نافع جهت آنکه کرم و خفیف و محلل قوی است و همچنین روغنی که بیخ آن را در ان جوشانیده باشند امراض الفم و المعده مضمضه بطبیخ برک و شاخ آن با سرکه جهت درد دندان و آشامیدن مطبوخ آن مقئ قوی و همچنین با آب خبازی مقئ قوی و بدستور عصارۀ برک و شاخهای آن و آشامیدن سه درم از عروق آن با مثل آن بسفایج و مثل آن مقل ازرق مسهل و منقی بلغم و سودا است بی کرب و الم و اذیت و کفته اند ده مجلس اجابت می کند و بدستور آشامیدن نیم درم از بیخ آن کوبیده و بروغن بادام چرب کرده باهم وزن آن افسنتین و کثیرا مسهل بلغم و صفرا است بقوت تمام اما با خطر و در قوت قریب بخریق اسود امراض الجلد طلای آن محرق جلد مانند شیطرج و با سرکه بهترین ادویه است جهت بهق سفید و سیاه و برص و یا با طین علک جهت عرق النسا و اوجاع مفاصل نافع اما باید که زود بردارند که بسیار زخم نکند و روغن آن نیز جهت عرق النسا مفید و طلای آن با سرکه که بقوت بمالند به حدی که خون آلود کردد جهت داء الثعلب بیک دفعه مؤثر مقدار شربت آن تا نیم درم و یک مثقال آن کشنده بقئ و کرب و مغص شدید مصلح آن روغن بادام شیرین و امراق دسمه و العبه و مبردات است و نوعی از ظیان که برکهای آن باریک و شاخهای آن سرخ و کل آن مائل بسرخی است بسیار تند و تیز و بوی آن کریه و تند است و زبون و غیر مستعمل زیرا که محرق جلد زبان و خراشنده و جدا کنندۀ جلد بدن و برک آن نیز مانند بیخ آنست و این نوع را بیونانی قلیماطس نامند*
ص: 1139
بفتح عین و الف و کسر دو قاف و فتح حاء مهمله و در میان هر دو دو راء مهملۀ ساکنه و در آخر الف معرب اکر کرۀ هندی است و کفته اند لغت نبطی است و بعضی کفته اند لغت عربی است مشتق از عقر و تقریح جهت آنکه فعل آن تقریح است
*ماهیت ان
نباتی است کثیر الوجود و در مغرب و هند در شاخ و برک و کل شبیه ببابونۀ کبیر سفید کل که بمصر کرکاش نامند مکر آنکه شاخهای عاقر قرحا مزغب و مفروش بر روی زمین و شاخهای آن بسیار از یک بیخ رسته و بر سر شاخهای آن قبهای مستدیر بشکل بابونه و کل آن تمام زرد بخلاف بابونه که شاخهای آن ایستاده و برکهای کل آن سفید و بیخ آن طولانی بقدر یک شبر و بسطبری انکشتی و تند و تیز و سوزنده و دیسقوریدوس کفته که بیونانی آن را فوریون بمعنی عاقر قرحا نامند نبات آن شبیه بشبت و اکلیل آن نیز مانند آن و کل آن زرد شعری دندانه دار و این صفت عودی است که آن را عود القریح جبلی نامند و در شام کثیر الوجود و بر سر وادی برده بهم می رسد و این را ثمری است که من آن را دیده ام و بیخ آن بطول یک شبر و بضخامت انکشتی و قائم مقام عاقر قرحا است در بعضی افعال و خواص و انطاکی کفته که عاقرقرحا بعضی از ان مغربی است و ماهیت آن را به نحوی که شیخ ابن بیطار ذکر کرده بیان نموده و اولا ذکر یافت و بعضی شامی که آن را عود القریح نامند و آن بیخ طرخون جبلی است و بقسمی است که دیسقوریدوس بیان کرده و در سرطان می رسد و بدانکه
ص: 1140
5٩٨اصح اقوال در ماهیت آن قول اول است و مستعمل بیخ آنست و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و بهترین آن حاد سوزندۀ زبان است که بحجم یک انکشت و سنکین و چون بشکنند اندرون آن سفید باشد و کفته اند مغربی آن اقوی از هندی آنست
*طبیعت ان
در آخر سوم تا اوائل چهارم کرم و خشک و شامی آن در سوم و بعضی کمان کرده اند که بارد است
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و منقی فضول دماغی و آلات آن و جالی بلاغم و جهت لقوه و فالج و رعشه و کزاز و استرخا و لکنت زبان و درد سینه و دندان و مفاصل و عرق النسا و استسقا و تقویت باه مبرودین و اسهال بلغم و ادرار بول و حیض و شیر و عرق و حمیات و غیرها ضمادا و طلاء نافع امراض الراس و المفاصل و العصب و الفم و الصدر مالیدن آن با روغن زیت جهت کزاز و خدر و استرخای مزمن و اعضای بیحس شده و بدستور جلوس در طبیخ آن و ذرور و دلوک آن بر یافوخ باعث تسخین دماغ و مانع توالی نزلات و صرع حادث از خلط غلیظ نافع و بدستور مضغ آن خصوصا با مصطکی و یا با زفت و نفوخ آن در بینی مفتح سدۀ مصفاه و خیشوم و سعوط آن با روغن کل جهت شقیقه و صداع شدید بلغمی و چون در سرکه بخیسانند و در زیر دندان موجع کذارند وجع آن را تسکین دهد و چون بخایند و یا بزیر زبان بپاشند جلب رطوبات نماید و لکنت را زائل سازد و چون طبیخ آن را در دهان نکاهدارند دندان متحرک را مستحکم کرداند و مضمضه و یا غرغره بطبیخ آن با سرکه جهت خناق و سقوط لهاه و استرخای زبان حادث از بلغم و مالیدن سودۀ آن بر بدن ادرار عرق آورد و تعلیق عاقر قرحا بتنهائی و یا با فاوانیا جهت صرع اطفال نافع و اکر بموی سک سیاه یکرنک ببندند بهتر است المعده و الباه و الحمیات و غیرها لعوق آن با عسل جالی و زائل کنندۀ درد سینه و سرفۀ کهنۀ بارد بلغمی و برودت و بلغم از معده و زیاده کنندۀ باه مبرودین و مرطوبین و آشامیدن نیم درم آن مسهل بلغم بعنف و چون پیش از نوبۀ تپ و نافض با زیت بر تمام بدن بمالند آن را زائل کرداند و عرق آورد و استرخای اعضا را برطرف سازد و چون پیش از جماع روغن آن را بر قضیب بمالند آن را محکم کند و شهوت جماع را برانکیزاند و لذت جماع دهد و انزال را سریع کرداند کسی که اراده نماید که انزال او سریع شود و بدستور چون با عسل بسرشند و طلا نمایند و چون با آرد باقلا بسرشند و بخریطه آلوده قضیب و بیضه را در ان اندازند و یک روز کامل رها کنند که در ان باشد اعانت بر جماع مبرودین نماید خصوصا کسی که در بیضۀ خود بسیار از سردی دریابد من عجائب افعاله چون با نوشادر نرم بسایند و بر کام و دهان بمالند مانع سوختن آنست از آتش و بازیکران مستعمل دارند و چون با سرکه طبخ نمایند تا مانند خمیر کردد و بر دندان کرم خورده کذارند کرم آن را بریزاند مضر رئه مصلح آن کثیرا و مویزج مقدار شربت آن تا یک درم بدل آن دار فلفل و عسل در امراض کبد و در امراض معده راسن و اکر آن هر دو بهم نرسند زنجبیل نصف وزن آن و با فلفل بدستور و در غرغرها فودنج حبلی یک وزن و نیم آن و در اوجاع حلق قاقله و روغن آنکه از عصارۀ آن ترتیب دهند و یا آنکه یک اوقیۀ خشک آن را بکوبند و با یک رطل آب جوش دهند تا یک اوقیه بماند پس مالیده صاف کرده با دو اوقیه روغن زیتون در قدر مضاعف مرتب نمایند و بکار برند محلل و مدر عرق و رافع تپهای بارده و جمیع امراض بارده و مقوی باه شربا و تدهینا و سعوط آن جهت صداع و شقیقۀ بارده و صرع و تقویت دماغ بارده مفید*
ص: 1141
دندان فیل است و در فیل ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و مجملا چون زن وزن نیم مثقال تا یک مثقال سوده آن را با شکر بنوشد بعد از طهر حامله شود*
انطاکی کفته شوکه الجمال است
*ماهیت ان
نباتی است معروف با خار بسیار و تیز و کل آن سفید و زرد
5٩٩و در وسط آن مانند موتارها و دانۀ آن مانند قرطم و مستدیر
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
مفتح سدد و تریاق سموم و خلاصی دهنده از انها شربا و جمیع اجزای آن جهت بواسیر شربا و بخورا و طلاء نافع و بدستور طلای خاکستر آن و عصارۀ آن نافع قروح ساعیه و کفته اند چون بر حمره بزنند ورم آن زیاده و بزرک نشود مضر کرده مصلح آن کثیرا بدل آن حند قوقا است و حکیم میر محمد مؤمن نوشته حاج است که بفارسی خارشتر نامند که بران شیر خشت در خراسان می نشیند و کویند ینبوت است که نوعی از خرنوب است
بضم عین و فتح باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ثاء مثلثه و راء مهمله و الف و نون و عبوثران بفتح ثاء مثلثه و بضم آن نیز آمده و بهندی دانه و داونه مروا نیز نامند
*ماهیت ان
کفته اند شامل برنجاسف و شجر مریم است و بغدادی کفته که غلط کرده کسی که آن را شیح دانسته و کسی که آن را قیصوم کفته بلکه نباتی است مائل بغبرت و مزغب و ثقیل الرائحه و با عطریت شبیه برائحۀ سنبل الطیب و بطیخ و تفلیسی کفته نباتی است برک آن مدور و صاحب معتمد نوشته که قیصوم نیست بلکه نباتی است اغبر با شاخهای باریک شبیه بقیصوم و این را ثمریست زرد رنک شبیه به چیزی که در وسط اقحوان می باشد و خوش بو شبیه ببوی سنبل الطیب
ص: 1142
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص
آن
مفتح و محلل و مقوی دماغ ضعیف و بارد و قلب و معده و مدر حیض و محرک جماع در مبرودین و معین بر حمل امراض الراس و القلب و المعده بوئیدن آن مسکن ابخرۀ بارده و منقی دماغ و مقوی آن و جهت درد سر و نزلات و زکام و دوار و سدر و امثال اینها از امراض بارده حادثه از بلغم و رطوبت و از سودا نافع و آشامیدن آن خصوصا با عسل جهت امراض دماغی حادث بمشارکت قلب و رحم و وجع فواد و تقویت احشا و تفتیح سدد و حفظ صحت بدن و تحریک باه مبرودین و اکتحال به آب آن جهت حدت بصر و جلای غشاوۀ رقیق امراض الرحم حمول سرشتۀ آن با عسل مسخن رحم بارد و نیکوکنندۀ حال آن و معین بر حمل هرچند عاقر باشد جهت آنکه زائل کنندۀ عقر است مقدار شربت آن دو درم*
نرجس است و صاحب معتمد کفته معروف است در زمان ما بشحره النبی و اصطرک و آن میعه است و این درخت را صمغ نیست و لیکن دهن است البته اسم عربی زعفران است و نیز اسم خوشبوی مرکب است و در مرکبات مذکور می کردد و در قرابادین کبیر ذکر یافت*
بتحریک عین و ثاء مثلثه و قاف
*ماهیت ان
نباتی است بقدر قامتی برک آن شبیه ببرک کبر و سطبر و انبوه
*طبیعت ان
ص: 1143
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل قوی و محرق و عصارۀ خشک کردۀ آن را چون مکرر ضماد نمایند موی را مانند نوره بسترد
بفتح عین و جیم مشدده و هاء مهمله اسم عربی قسمی از خاکینه است که کوکو نامند و در خبیص البیض مذکور است و در قرابادین کبیر در بیض به تفصیل ذکر یافت
بفتح عین و دال و سین مهمله بفارسی نشک و مرجومک و بهندی مسور بفتح میم و ضم سین مهمله و سکون واو و راء مهمله و در یمن ملس نامند
*ماهیت ان
حبی از حبوب ماکوله مشهوره است مدور و مفرطح و دو نوع می باشد بری و بستانی بری آن کوچکتر مائل بتدویر و تلخ و آن را تبقه نامند و بستانی آن پهن تر و بزرکتر و در نوع بستانی دانهای کوچک سرخ رنک می باشد که بهندی شوخدانه و در بنکاله اکری نامند و پخته و مهرا نمی شود و لهذا چیده جدا کرده تتمه را
6٠٠می پزند بهترین آن سفید بستانی بزرک دانۀ آنست که در طبخ زودکداز یابد و آب را سیاه نکند و با پوست و مقشر کرده هر دو قسم را که با ترشی انبه و روغن کاو می پزند لذیذ می شود
*طبیعت ان
در حرارت مائل باعتدال و در دوم خشک و بعضی در دوم سرد و خشک دانسته اند و تحقیق آنست که پوست آن کرم در اول و لب آن سرد در اول است و لهذا آب مطبوخ پوست آن ملین و جالی و لب یعنی جرم مقشر آن قابض و یبس بری آن غالب و نفخ بستانی زپاده
ص: 1144
*افعال
و خواص ان
جالی و نفاخ و بطئ الهضم و مولد خون سوداوی و سودا و قابض و مسکن غلیان خون و مغلظ آن و مانع سلوک آن در عروق ضیقه و باعث دیدن خوابهای مشوش ردی و ظلمت بصر امراض العین و الحلق و الصد و المعده ضماد آن با اکلیل الملک و با آب سفرجل و دهن ورد جهت نزلات و اورام حارۀ عین و مطبوخ آن با سرکه جهت اورام حاره و شری و حمره و خنازیر و با آب پخته بجهت نزلات و سوختۀ آن جهت استرخای پلک چشم و سفید کردن دندان و غرغرۀ آب طبیخ آن جهت قلاع دهان و خناق خصوصا با رب شاه توت و آشامیدن آن جهت امراض صدر و رئه و سرفه و درد سینه و بلع نمودن سی عدد مقشر آن جهت اصلاح فساد معده و مهرا پختۀ آن با سرکه مقوی معده و بی نفخ و بی سرکه پختۀ آن نفاخ و ضماد آن با آب کرنب جهت ورم پستان و انجماد شیر در ان و با عسل جهت قروح غایره و ضماد حام با قشر آن با چند دانۀ فلفل جهت تحلیل اورام و تسکین اوجاع آنها الحمی مطبوخ آن با پوست جهت اصحاب جدری خصوصا با سرکه و یا آب غوره و مزورۀ آن با روغن بادام جهت مرضی بعد رفع تپها باعث عدم نکس آن و ضماد آن با سفیدی بیضۀ مرغ جهت نمله و جمره و شقاق پا و بدستور با سرکه پخته جهت شقاق عارض از سرما و خنازیر و اورام صلبه و با روغن کل جهت اورام معده و با سویق جهت نقرس الزینه ضماد آن با تخم خربزه جهت تنقیۀ بشره و رفع زردی رخسار مضر سوداوی مزاج و صاحب ضعف بصر و معده و قولنج و بواسیر و عسر البول و اکثار خوردن آن مولد خون سوداوی و محرق خون و مظلم بصر و محدث مالیخولیا و سرطان و جذام و اورام صلبه و با شیرینیها مولد استسقا و قولنج و بواسیر و عسر البول و حبس آن و احتباس حیض و مجفف بدن و قاطع باه و باعث دیدن خوابهای مشوش و تاریکی چشم مصلح آن طبخ آن مهرا با روغن کنجد تازه و یا روغن کاو و یا روغن بادام و یا سرکه و کوشت فربه خوردن و بدترین همه خوردن آن با ماهی نمک سود بدل آن ماش است و مطبوخ بستانی آن با پوست قابض و مقلل بول و حیض و بری آن مسهل و مدر هر دو*
ص: 1145
نوعی از طحلب است که خرء الضفادع نامند و در طحلب مذکور شد*
بفتح دو عین و سکون دو راء مهملتین لغت عربی است بفارسی سرو کوهی و بشیرازی وهل و بسریانی سروبیا جبلا و برومی قرنوس و بیونانی سرو ثمارون و اروس و سرو نمارون نیز نامند
*ماهیت ان
دو نوع است یکی بزرک و از سرو کوتاه تر و کوچکتر و ثمر آن بقدر فندقی و با اندک شیرینی و دوم از ان کوچکتر و ثمر آن بقدر باقلا و مستدیر و کفته اند ثمر عرعر غیر ثمر ابهل است و بعضی ابهل دانسته و بعضی کفته شربین از ان بهم می رسد
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و ثمر آن کرم در سوم و خشک در اول دوم و در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
مسخن و مفتح سدد و با قوت قابضه و مقاوم سموم و مدر بول و حیض امراض الصدر و المعده و غیرها آشامیدن دو درم آن جهت تفتیح سدد و سرفه و درد سینه و طحال و ضعف معده و کسر ریاح بواسیر و مغص و درد رحم و درور منی و ودی و مذی
6٠١و شکافته شدن عضل و کزیدن هوام خصوص با شراب انجیر و جلوس در طبیخ آن جهت اختناق رحم و ضماد آن جهت قطع عرق و تقویت بدن نافع و مورث خشونت سینه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یک مثقال و کویند از خواص آنست که چون هشت عدد آن را در سر بندند باعث قبول و عظمت در نظرها است*
ص: 1146
بتحریک عین و را و قاف لغت عربی است بسریانی وعنان و بیونانی اوبیهون و برومی اوروسیس و بفارسی خوی و بهندی پسینه نامند
*ماهیت ان
چیزیست که از مسامات بدن حیوان ترشح کند و برآید خصوصا نزد حرکات و کرمی هوا و استعمال چیزی که عرق آورد و کفته اند که آن فضول رقیقۀ حاصله از غذا در بدن است که از راه منافذ و مسامات دفع می کردد و کفته اند ماهیت دم است که مشوی می کرداند آن را مرار و شیر را نیز مائیت دم می دانند
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
محلل و جالی است و عرق انسان و هر حیوانی در طی اسم آن مذکور شده و می شود ان شاء اللّه تعالی و از خوردن عرق دابه زردی رنک و سبزی آن و خناق و سیلان عرق بسیار و بدبو عارض می کردد علاج آن تنقیه بماء العسل پس آشامیدن میفختج و روغن کل و تریاق الطین مختوم و آشامیدن زراوند و ملح اندرانی از هریک نیم درم با آب کرم است و نیز عرق بتحریک عین و را و قاف اسم مای مقطر از حبوب و اخشاب و کلها و بیخهای رطبه و یا یابسه است که بقرع و انبیق مقطر نمایند بدستور مفررو در قرابادین کبیر ذکر یافت و در قرابادین این کتاب نیز ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و در طی ذکر هر چیز نیز بالاجمال ذکر می یابد طبیعت هریک آن راجع بطبیعت چیزی است که از ان مقطر نموده باشند
*افعال و خواص آن
نیز راجع بآن چیز است و لیکن الطف و سریع النفوذتر و تاثیر آن در بعضی مواد زیاده و اکثار آشامیدن عرقهای حارۀ حاده مانند دارچینی و نانخواه و سیر و امثال اینها محرق خون و مورث امراض حاره و بدستور عرق قندی*
ص: 1147
بفتح اول و دوم و نون و عرب آن را اعظم السبق خوانند
*ماهیت ان
زوایدی است که در حوالی سم و زانوی اسپ و شتر می باشد
*طبیعت ان
مانند مزاج سم است و شدید الیبس
*افعال و خواص آن
نیز مانند آنست و در ظلف ذکر یافت و بالجمله چون مقدار نیم درم آن را با سرکه سائیده بنوشند جهت صرع رطوبی و با آب و یا با کلاب جهت سموم جمیع اصناف عوام و بخور آن جهت اختناق رحم و حمی ربع مفید و کفته اند از خواص آنست که چون صاحب حمی ربع بقصد رفع تپ آن را از حیوان جدا کند رفع تپ او می شود و مجرب دانسته اند و نیز عون نزد اهل شام اسم نوع سفید هیوفاریقون است ان شاء اللّه تعالی در حرف الها خواهد آمد*
فوه الصبغ است و کویند اسم عروق الصفرا است*
بضم عین و راء مهمله و سکون واو و قاف و ضم صاد و سکون فا و راء مهمله و آن را حشیشه الصفرا و عروق الزعفران و عروق الصباغین نیز نامند و بعربی هر دو بقله الخطاطیف و بیونانی خالدونیون و خلدونیون و طوماغا نیز و برومی کالیدونیون و بفارسی زردچوبه و بهندی هلدی نامند
*ماهیت ان
دو نوع است یکی کبیر و دیکری صغیر صغیر آن مامیران است و در حرف المیم مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و کبیر آن بیخ نباتی است ساق آن بقدر دو ذرع و از بیخ آن شعبها روئیده و بر هر شعبه برکهای شبیه ببرک موز تازه کوچکی رسته و از برک زرنباد بزرکتر و کل آن زرد و در خوشه بقدر یک شبر و تخم آن سیاه رنک بسیار ریزه و بیخ آن زرد و بعد برآوردن از زمین آن را بریده جوش داده خشک نموده
ص: 1148
6٠٢باطراف می برند و تازۀ آن بدطعم و رائحه تا سه چهار ماه پس نیکو می کردد و کویند در میان آن بندرت بعضی دانهای سمی بهم می رسد و آن صلب تر و مائل بتیرکی است و آن را بهندی هلدیا نامند و کسانی که می شناسند چیده برمی آورند و تتمه را جوش می دهند و احیانا بعضی دانها شبیه بمامیران در میان بستهای زردچوبه بهم می رسد و آنچه در ماهیت آن صاحب تحفه و غیره نوشته اند بیان واقع نیست و منبت آن بلاد چین و هند و بنکاله و دکهن است و بهترین آن تازه خوشرنک کمریشۀ آنست
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی بصر و مفتح سدۀ جکر و جهت استسقا و یرقان نافع چون یک درم آن را با شراب ابیض و با هموزن آن انیسون بیاشامند و مضع آن جهت تسکین وجع اسنان خصوص اندک بریان نیمکرم آن و اکتحال آن جهت جرب و بیاض رقیق و تقویت چشم و عصارۀ آن روشنائی چشم بیفزاید و بیاض حادث در ان را برطرف کند و ذرور آن مجفف قروح و رافع درد و ورم آنها و لهذا اهل هند بعد از حجامت بلافاصله ذرور آن را بران موضع می مالند و ضماد آن با شراب زائل کنندۀ نمله و مجفف قروح است و تکمید بدان مسکن اوجاع و محلل اورام خصوص ورم حادث بعد از فصد و طلای آب کل آن زائل کنندۀ کلف و بهق و آثار جلد مضر قلب بمضرت بسیار مصلح آن آب لیمو و اترج مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن فوه الصبغ و نیم وزن آن در امراض عبن مامیران و در غیر آن نیم وزن آن نیز عاقرقرحا است
ص: 1149
بفتح عین و سین و لام و فتح نون و سکون حا و لام بیونانی مالی و القولیس نیز و بسریانی ویسا و برومی مالی و بفارسی انکبین و شهد و بهندی مده و بلغتی بهت برس نامند و مشهور بشهد است
*ماهیت ان
معروف است و مراد از ان عسل نحل است بهترین آن سرخ رنک شفاف و خوشبوی غلیظ خوش طعم صادق الحلاوت آنست که در ان مطلق موم نباشد و چون بانکشت بردارند تار بندد و این از برای مداوا بهتر است و بعد از ان سفید نباتی رنک باوصاف مذکوره و این از برای لذت و تغذیه و ربیعی این بهترین از صیفی است و شتوی آن زبون و همچنین سبز و سیاه و کهنه از یک سال کذشته حاد الطعم و تیز و یا ترش و تلخ و رقیق شده بشع بدبوی و یا خشک شده و رطوبات آن تحلیل یافته بشع بدبوی کشته و اکثار بسیار کهنۀ فاسد آن در کمال مضرت و مورث جنون و امراض مهلکه جهت آنکه محرق اخلاط است
*طبیعت تازه ان
در دوم کرم و در اول خشک و اندک ماندۀ آن در آخر دوم کرم و خشک و بعضی انواع حاد آن و همچنین کهنۀ آن در اول سوم کرم و در دوم خشک و عسل خام کرمی و حدت و جلای آن زیاده و بدوائیت اقرب و عسل مطبوخ کف کرفته حرارت و حدت و جلای آن کمتر و بغذائیت اقرب و در قوام آوردن آن شرط است که آب داخل کنند و بآتش ملائم جوش دهند تا بقوام آید و احتیاط کنند که نسوزد زیرا که اکر آب داخل نکنند کف آن را نمی توان کرفت و اکر آتش زیاده کنند می سوزد و تلخ می کردد
ص: 1150
*افعال و خواص آن
جالی و مفتح سدد و افواه عروق و مقطع و منقی بلغم لزج و رطوبات و جاذب آنها از عمق بدن و فضول دماغی و زائل کنندۀ استرخا و استسقا و یرقان و سپرز و عسر البول و انواع ریاح و ایلاوس و سموم بارده و مفتت حصاه و دلیل بر منافع آن همین بس که حق تعالی در کلام مجید خود می فرماید که *وَ أَوْحیٰ رَبُّکَ إِلَی اَلنَّحْلِ أَنِ اِتَّخِذِی مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ* و جناب مقدس نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند*فو الذی نفسی بیده ما من بیت فیه عسل الا و یستغفر الملک لذلک البیت فان شربها رجل دخل فی جوفه الف الف دواء و خرج منه الف الف داء فان مات
6٠٣و هو فی جوفه لم تمسه النار*و قال صلی اللّه علیه و آله و سلم قلب المؤمنین حلو یحب الحلوه و قال صلی اللّه علیه و آله و سلم نعم الشراب العسل یرعی القلب و یذهب برد الصدر و قال صلی اللّه علیه و آله و سلم من برید الحفظ فلیاکل منه و نیز در حدیث است که هرکه ارادۀ شفا داشته باشد باید که صبح ناشتا عسل با آب باران ممزوج کرده بیاشامد و جالینوس کفته هیچ چیز بهتر از عسل نیست در نفع از برای بدن و علاج اکثر امراض و از برای سرشتن ادویه جهت آنکه بسبب لزوجت و غلظت قوام باعث سرعت امتزاج و حفظ آنها است از تلاشی و فساد و بسبب حلاوت محبوب طبائع و لذیذ و دافع بشاعت و رسانندۀ قوای ادویه است بسرعت در تمام بدن و غیر اینها از فوائد کثیره*امراض الراس و الصدر و المعده و الکبد و غیرها*آشامیدن آن با مصطکی جهت جلب رطوبات و فضول دماغی و فالج و لقوه و استرخا و خدر و امثال اینها و تقویت معده و اشتها و دفع ریاح و لزوجات و تفتیح سدد و قولنج و تقویت معده و شهوت طعام و باه و با کندر جهت تنقیۀ صدر و قصبۀ رئه و استسقا و یرقان و طحال و تفتیت حصاه و عسر البول و انواع ریاح و ایلاوس و دفع سموم و با آب خصوصا آب باران مرطب اعضا و مقوی باه و ضغطه و مدر و منقی قرحۀ امعا و مثانه و مفتت حصاه و رافع عسر البول و بالخاصیت مسکن عطش و قئ نمودن بدان جهت تنقیۀ معده الفم و الحلق غرغرۀ آن جهت تحلیل ورم عضلات جانب حلقوم و لوزتین و تنقیۀ جراحت کام و زبان و حلقوم و لوزتین و بدستور تحنک بدان و مضمضه بدان با سرکه جهت استحکام لثه و رویانیدن کوشت آن و تقویت دندان و جلای چرک و سفید کردن آن خصوص که بانکشت بردند انها بمالند و در هر ماهی سه چهار مرتبه بعمل آورند و شبه نموده کسی که آن را مرخی دانسته باعتبار آنکه شیرینیها همه مرخی اند و وجه شبه آنست که شیرینی را مطلق اخذ نموده و فی الحقیقت شیرینی با رطوبت مرخی است نه شیرینی با یبوست و عسل حار یابس است بالاتفاق العین اکتحال آن بتنهائی و یا با آب پیاز و با نمک اندرانی جهت جلای بصر و دفع حکه و جرب و دمعه و بیاض و نزول آب در ان الاذن قطور آن در کوش با نزروت و نمک سنک جهت رفع ریاح و دوی و قطع مده و رطوبات سائله از ان و تسکین اوجاع باردۀ آن و ثقل سامعه و بدستور قطور آن با زهرۀ کاو تازه و یا به آب برک نیم تازه و یا با شیر بز و یا لبن نسا و یا با سفیدۀ بیضۀ مرغ الصدر آشامیدن و لعق غلیظ آن با روغن کل جهت سرفۀ بارد الامعا تحقین بدان با آب بارنک جهت قرحۀ امعا و تحلیل اورام آن نافع با تکرار عمل و بتنهائی با حقنها مقوی عمل آنها اعضا التناسل و الرحم ضماد آن بعد از حمام مکرر باعث تقویت قضیب و عظم آن و حمول آن جهت علل رحم زنان نفساء الاورام و البثور و الکلف و غیرها ضماد آن با آرد کندم جهت تحلیل اورام و نضج دمامیل و با سرکه و نمک جهت تحلیل اورام و رفع کلف و با قسط جهت کلف و با نمک جهت رفع آثار ضربه و صدمۀ که بادنجانی رنک شده باشد و با عذبه جهت تنقیۀ اوساخ جروح و بردن کوشت زائد و التیام زخم آنها و با زراوند طویل و آرد کرسنه جهت التیام زخمهای عمیقه مجرب و با زراوند طویل و آرد کرسنه و بادام تلخ و حب المحلب و آرد جو جهت ادرار عرق و با انزروت جهت جلای قروح و بردن کوشت زائد و بادویۀ بهق و برص و کلف دافع آنها و با نوشادر جهت بهق و برص و مطبوخ آن با شبت جهت رفع آثار ضربه و قوبا و طلای آن با روغن کل جهت قروح شهدیه و سائر قروح حادثه از بلغم مالح و جهت تقویت بدن و بتنهائی جهت رفع قمل و صئبان که بفارسی رشک نامند و بر جسد اموات حافظ آنها است از سرعت فساد و همچنین مالیدن آن بر لحوم و شحوم و غیرها السموم لعوق و یا آشامیدن آن با آب کمون جهت فطر قتال و کزیدن سک دیوانه و غلیظ آن با روغن کل جهت نهش هوام و قئ نمودن
ص: 1151
6٠4بدان جهت رفع اذیت افیون خورده و از خواص مجربه آنست که چون زن با آب شربت ساخته ناشتا بیاشامد اکر باعث مغص کردد حامله است و الا فلا و جهت این امور بتمامی خام جید آن و در بعضی اضمده و اطلیه و در بعضی مواد تازه خام اندک حاد آن اولی است و بالجمله جهت مبرودین و بلغمی مزاجان و در زمان و فصل و بلد بارد نافع مضر مخالف اینها و مصدع محرورین و اکثار آن سریع الاستحاله بصفرا و مفسد دماغ حار و مهیج قئ و امراض صفراویه و حاره و عطش مفرط مصلح آن آب انار ترش و اترج و آب لیمو و فواکه حامضه و ربوب آنها و سرکه و کشنیز مقدار شربت آن پانزده مثقال بدل آن دوشاب انکوری و خرمای جید غیر مطبوخ بدانکه عسلی که مکس آن بر کیاه افسنتین و امثال آن نشسته باشد طعم آن تلخ بود جهت امراض معده و کبد و تفتیح سدد و آنچه بر صعتر نشسته باشد بدستور و بجهت مبرود و مرطوب مزاجان و امراض بلغمیۀ بارده و آنچه بر حاشا نشسته باشد نیز جهت امراض مذکوره و قابض و تفتیح سدد نافع و کفته اند نوعی عسلی خریفی می شود که از بوئیدن آن عطسه می آید و کفته اند غشی آورد و عرق سرد و عقل را زائل کند آن را نباید خورد تدبیر کسی که آن را خورده باشد قئ فرمودن و ماهی نمک سود شور خوردن و مکرر قئ کردن است تا معده نقای تام یابد و بعد از ان تفاح مز یعنی ترش شیرین که سیب میخوش باشد و امرود تناول نمایند و نیز نوعی از عسل می باشد که خواص آن مانند شوکران است استعمال این نیز جائز نیست بهیچ قسم و دستور طبخ عسل و شراب آن و مثلث آن و ماء العسل در قرابادین کبیر مذکور شد و از خوردن عسل ردی و بسیار تند و تیز که از بوئیدن آن عطسه آید و از خوردن آن حالتی مانند خوردن بزر البنج عارض کردد علاج آن تطفیه با شربۀ بارده و آب فواکه بارده و العبه مغریه و مانند اینها است*
ص: 1152
بضم عین و سکون شین و فتح باء موحده و ها مخفف عشبه النار است زیرا که اهل اندلس و مغرب آن را عشبه النار نامند بسبب حدت آن و بعضی کویند که بهندی رس و برومی سرینه و بفرنکی اسفرنیه کویند و وجه نسبت آن بمغرب آنست که اولا اهل مغرب طلاع بر فوائد آن یافتند و بعد از ان در سائر بلاد انتشار و اشتهار یافت
*ماهیت آن
قضبان ظیان است که یاسمین بری باشد و آن شاخهای نباتی است شبیه بلبلاب و درهم پیچیده بلکه اشبه بیاسمین سفید که بهندی چنبیلی نامند و بسیار تلخ و کل آن بسیار خشبو و برک آن اندک عریض و اطراف آن تیز و غلیظ و سبز رنک و نرم و قسمی شاخهای آن خاردار شبیه بخار کل سرخ و از یاسمین بستانی بسیار کوچک تر و بیخ آن سیاه و باریک و پرشعبه قسمی برک آن مشابه ببرک لبلاب و کل آن شبیه بیاسمین زرد و از ان کوچکتر و رنک آن مائل بسبزی و خشبو و زیاده از یاسمین بری و بر مجاور خود می پیچد بهترین همه و اقوی مغربی آنست که شاخهای آن بلند و متوسط در سطبری و باریکی و سرخ نیم رنک باشد که چون بشکنند از ان غباری ظاهر شود و مغز آن سفید باشد و آنچه غلیظ تیره رنک و باوصاف مذکوره نباشد بد است و قوت آن تا بیست سال باقی است و عشبه بلاد دیکر ضعیف الاثر
*طبیعت ان
کرم در اواخر درجۀ دوم و خشک در آخر آن و خشکی کهنۀ آن زیاده از نو آن و بیخ آن در آخر سوم و بعضی در اوائل چهارم کرم و خشک کفته اند و در قوت قریب بخربق سیاه است و صاحب معتمد و بعضی دیکر نیز بیخ خربق دانسته اند چه در قوت و فعل مانند آنست و سائر اجزای آن در سوم کرم و خشک
ص: 1153
*افعال و خواص آن
محلل و مرقق و ملطف و معرق و مدر و جهت اکثر امراض باردۀ رطبۀ دماغیه و صدریه و معدیه و کبدیه و کرده و مثانه و رحم و اوجاع مفاصل و امثال اینها نافع*امراض المراس و الفم و الصدر و المعده*بوئیدن
6٠5کل آن جهت درد سر و شقیقۀ بارد و مضمضه بطبیخ آن با سرکۀ انکوری جهت درد دندان بارد و آشامیدن مطبوخ آن بنحو چوب چینی و تدهین بدهن آن نیز جهت فالج و استرخا و لقوه و ربو و سرفۀ مزمن و ضیق النفس و تقویت معده و کبد و استسقا و بواسیر و ازین قبیل سائر امراض باردۀ رطبه و آشامیدن طبیخ شاخ و بیخ آنکه بقدر نیم اوقیه آن را در یکرطل آب بجوشانند تا بنصف رسد و با شکر و امثال آن بنوشند جهت فالج و استرخای مزمن و ضیق النفس و سرفۀ کهنه بیعدیل و سعوط بیخ آن بوزن حبۀ با روغن بنفشه جهت شقیقۀ بارده*اوجاع المفاصل و النقرس و عرق النسا و الاورام و الامراض السوداویه و الجذام و الآتشک و امثالها*آشامیدن سفوف آن هر روز یک مثقال با نبات تا یک هفته و زیاده بر ان جهت اوجاع مفاصل مزمنه و ضماد آن با کلاب جهت فالج و تسکین اوجاع مفاصل و عرق النسا و غیرها و تحلیل اورام و حمول آن مدر بول و مسقط جنین مقدار شربت آن از یک مثقال تا دو مثقال بدل آن چوب چینی اندک کهنه مضر محرورین و جوانان و در فصل کرما و امراض حاره مانند حمیات حاره و صفراویه و دمویه و حصبه و جدری و مانند اینها و آشامیدن طبیخ برک و شاخ آن بقدر سه درم باهم وزن آن بسفایج و مصطکی و مقل ازرق مسهل قوی خلط سودا بغیر کرب و آشامیدن برک آن مقدار قلیلی با زیت بسیار مقئ قوی عنیف و جهت کزیدن کلب کلب و جهت جذام و امراض سوداویه دوائی است قوی و لیکن غیر مامون و با خطر ضماد آن جهت قروح خبیثه نافع بیخ آن بسیار حار حاد چنانچه ذکر یافت و محرق و مقرح جلد است مانند شیطرج هندی و طلای آن جهت بهق و برص و با سرکه جهت عرق النسا و داء الثعلب به حدی که خون آلود کردد در یکدو دفعه زائل کرداند باذن اللّه تعالی بتقرح و دفع مواد ردیۀ آنها و نیم درم آنکه مقدار شربت آنست مسهل قوی بلغم و سودا است و مانند خربق سیاه است و با آب خبازی مقئ قوی و یک مثقال آن کشنده بقئ و کرب و مغص مصلح آن روغن بادام شیرین است بدانکه نفع آن در امراض بلغمیه ظاهر است چه در هر دو کیفیت یعنی حرارت و یبوست ضد کیفیت بلغم است که برودت و رطوبت باشد بقواعد کلیه که علاج و دفع مرض بضد است و اما در امراض سوداویه باید که باعتبار یبس سودا موافق نباشد اما باعتبار ترقیق و تلطیف و اذابه و تحلیل آن مواد غلیظه و متحجره را رطوبات بسیار در بدن بهم می رسد که باعث ترطیب و اصلاح یبوست سودا و دافع علت حادثۀ از انست و بالخاصیت نیز مانند حجر لاجورد که با وجود آنکه دافع امراض سوداویه است امزجۀ سوداویه را مضر است زیرا که موجب حدت صفرا و زیادتی حرارت دم و احراق آنست مکر آنکه تعدیل نمایند آن را به بعضی عرقهای سرد و غیر آنکه درین وقت شاید در بعضی امزجۀ صفراویه و دمویه نیز نافع باشد حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که جمعی آن را نائب مناب چوب چینی می دانند مولف کوید اکر محرور المزاجان یابس ضعیف بهیچ قسم استعمال ننمایند بهتر است زیرا که ضرر آن در امزجۀ ایشان مکرر مشاهده شده و دستور آشامیدن آن بانحای شتی و معجون آن در قرابادین کبیر مذکور شده*
ص: 1154
بضم عین و فتح شین معجمه و راء مهمله و بتشدید شین نیز آمده و عشار بالف بعد از شین نیز آمده لغت عربی است و بیونانی حجاکیوس و بفارسی خرک و درخت زهرناک و بهندی آک بمد الف و سکون کاف و ها و عوام اکون و مدار نیز نامند
*ماهیت ان
از جملۀ اشجار یتوعی است حاد اکال سمی و بقدر قامتی و زیاده بر ان و شاخهای بسیار از بیخ آن می روید منبت آن بادیه و صحراها و زمینهای رملی و مخصوص ببلاد کرم سیر و برک آن شبیه ببرک کتهل و ترنج و از ان هر دو اندک کلان و ضخیم تر و نرم تر و با اندک زغبی و کویا بران کردی نشسته و جمیع اجزای آن از برک و ساق
6٠6و شاخ شیردار که چون بشکنند از ان بسیار شیر برمیآید به حدی که از یک درخت آن بقدر یکرطل و زیاده هم شیر بعمل می آید و کل آن چند عدد متصل بهم فی الجمله شبیه بکل نرکس و نوشته که بکل خرزهره است و ثمر آن شبیه بخیار کوچکی و پلول بزرکی و منحنی و چون رسیده و شکافته کردد از جوف آن چیزی شبیه بپرز حریر و پنبۀ سیمل بغایت نرمی برمی آید و کویا کیسۀ مملو از پنبه است و تخم آن فی الجمله شبیه بحب القرطم و تخم سنامکی و خاکستری رنک مائل بسیاهی و اعراب بادیه از ان پنبۀ مخد یعنی بالش ترتیب می دهند و در قداح یعنی آتش زنه مستعمل دارند و سه نوع می باشد یکی درخت آن بزرک و کل آن سفید و برک آن بزرک و شیر بسیار و این در شهرها و در کنار بساتین نیز می روید و بهترین انواع کفته اند و دوم از ان کوچکتر در قد و برک و بیرون کل آن سفید و اندرون آن بنفش مائل بسرخی و سوم از همه کوچکتر و کل آن پستئ رنک مائل بسفیدی و بعضی زرد کفته اند و لبن این هر دو کمتر از اول و بیشتر در بیابانها و زمینهای رملی می روید
ص: 1155
*طبیعت
شیر ان
در چهارم کرم و خشک و با سمیت است
*افعال و خواص ان
اکال و مقرح جلد و قاطع بلغم و با قوت مسهله قویه و سترنده موی است و حادترین شیر نباتات شیردار است و دباغان اهل حجاز و سند و هند شیر آن را در ستردن موی جلود مستعمل دارند امراض الراس و غیرها طلای آن رافع کچلی و سعفه و قوبا و نالع دانۀ بواسیر و مضمضۀ آن با عسل جهت قلاع دهان اطفال نافع و چون لبن آن را به پنبه آلوده بر دندان موجع کذارند جهت تسکین وجع آن و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که جهت تسکین جذام و قوبا و جرب و بثور و دمامیل و صلابت طحال و امراض کبد و استسقا و دیدان و حب القرع نافع است و اکر نانخواه را در شیر آن چند مرتبه تسقیه نمایند و در سایه خشک نمایند بجهت ضیق النفس و سعال بلغمی مجرب و دیکران کفته اند که چون ارزن و یا شلتوک و یا نخود و یا غیر آن از حبوب را در ان مکرر تسقیه کنند و در سایه خشک نمایند مقدار قلیل آن اسهال بسیار می نماید و بجهت امراض مذکوره نافع و طلای اندک آن بر مفاصل دست و پا که بعنوان نقطها بسر خلالی بر انها کذارند باعث آبله و تقرح و اخراج رطوبت لزج و تسکین اوجاع آنها است چنانچه بعض اهل هند و بنکاله این را مانند شیطرج مستعمل دارند و بعضی در سالی یک مرتبه در موسم بهار و تابستان
*طبیعت برک و شاخ
ص: 1156
آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بستن برک تازۀ کرم کردۀ آن جهت تحلیل اورام و تسکین اوجاع بارده و تدهین مطبوخ آن در روغن زیتون جهت فالج و تشنج و خدر و ذرور برک خشک آن جهت منع سعی قروح ساعیه و خبیثه و اکله و رفع چرک قروح و سخه و تجفیف آنها و بردن کوشت زائد فاسد نافع و حکیم میر عبد الحمید نوشته اکر درخت آن را که کل آن سفید باشد از برک و شاخ و پوست و کل و چوب در سایه خشک نمایند و بسایند و هر روز دو مثقال آن را با شیر کاو بخورند جهت ضعف بدن و ناتوانی و ربو و سعال بلغمی و نپهای مزمن و تحلیل نفخ بسیار نافع و اکر تسقیه سوده در آب بهنکره بخورند در منافع انفع و اتم است و نوشته اند که ذرور برک خشک آن جهت منع سعی قروح ساعیه و خبیثه و اکله و رفع چرک قروح متقرحه و تجفیف آنها و خوردن کوشت فاسد مفید و چون یکی از حبوب مذکوره را با برک آن در ظرفی مانند سبو و مرتبان بطریق فرش و لحاف چیده و بر ان آب آن مقدار که از روی آن بکذرد بریزند و سر آن را پوشیده مدت بیست یوم بکذارند پس برآورده حبوب را در سایه خشک نمایند استعمال قدر قلیل آن نیز مسهل و امراض مزبوره را نافع است و پنبۀ آن جهت قداح یعنی آتش زنه بهترین اشیا است و چون در حین تری و تازکی از هم باز کرده بر جراحات بکذارند قاطع نزف الدم آنها و جهت رویانیدن کوشت تازه موثر المضار جمیع اجزای آن با سمیت و مضر محرور المزاج
ص: 1157
6٠٧و مضعف احشا است و مقرح جلد مقدار شربت لبن آن نیم درم و سه درم آن کشنده بسحج و تقرح احشا و بواطن و اسهال قوی مصلح آن البان و ادهان و تنقیه بقئ است الخواص اهل مصر کویند بخور و افتراش برک آن کریزانندۀ پشه است مؤلف کوید اکر حتی المقدور استعمال چنین ادویۀ سمیۀ کثیر الغایله ننمایند اولی است حکیم میر محمد مومن و غیره نوشته اند که قسمی از شجرۀ عشر را سمیت بحدیست که جلوس و نوم در سایۀ آن کشنده است و برک آن شبیه ببرک لبلاب و مدور و قسمی را برک شبیه ببرک درخت کز و کل آن سفید و ثمر آن مثل نخود مائل بسرخی و کیسوس بن ثالس کوید که ازین قسم سکر می کرفته اند با وجود شیرینی مقدار دو مثقال آن قاتل بوده در سه روز و در خزائن ملوک ضبط اقسام سکر العشر ازین جهت می شده محمد بن احمد بن زکریا کوید که در ظرف سفالی که شیر آن را جمع کرده بودم بعد از ان آن ظرف را مکرر با آب کرم و اشنان شسته جمع کثیر که از ان ظرف آب خوردند همکی هلاک شدند*
بفتح عین و سکون شین و فتح راء مهمله و قاف بیونانی قرحا و کویند بیونانی مرفوران نامند
*ماهیت آن
بلغت اهل حجاز سنای عریض الورق را نامند برک آن از برک سنا عریضتر و سبزتر و کل آن مائل بسرخی و بعضی لاجوردی رنک و کوچک باستداره و غلاف آن شبیه بغلاف نخود مزغب و تخم آن عدسی شکل کوچک و بعضی مرو دانسته و ابن تلمیذ کفته کیاهی است برک آن شبیه ببرک غار و سرخ و خوش بو و عروسان استعمال می کنند و دینوری غیر آن دانسته دیسقوریدوس در ثالثه کفته قرحا نباتی است برک آن شبیه ببرک عنب الثعلب بستانی و با شعبۀ بسیار بزرک سیاه رنک تخم آن شبیه بجاورس و در غلاف های شبیه بخرنوب شامی و عروق آن سه یا چهار بقدر یک شبر سفید رنک خوش بو منبت آن بیشتر سنک لاخها که آفتاب بران تابنده باشد
ص: 1158
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
چون از بیخ آن مقدار ربع یکمن نیم کوفته در شش قوطولی شراب حلو یک شب و یک روز بخیسانند پس صاف نموده سه روز بنوشند جهت تنقیۀ رحم و تخم آن را چون در حسو داخل کرده بنوشند ادرار بول و شیر آورد و خوردن حب آن خواه تر باشد و خواه خشک جهت بواسیر و سیاه کردن موی نافع
بفتح عین و شین و قاف و ها بفارسی اخفاک و تال شاو بهندی چاندریل نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بلبلاب و بسیار کم برک و شاخهای آن بسیار از لبلاب قویتر و از ان درازتر و بهر درختی که می پیچد آن را خشک می کرداند و ازین جهت آن را عشقه نامند مشتق ز عشق که بهر تنی که پیچد آن را خشک می کرداند و تخم آن شبیه بحلبه و از ان کوچکتر و در تنکاین دیسمونو نامند و بعض اطبای این زمان تخم آن را کشوث دانسته اند
بضم عین و سکون صاد و ضم فا و سکون واو و راء مهمله بفارسی کنجشک و چغوک و پنجشک و بترکی سرچه و شارچه نیز و ببنکالی کوریه و بهندی نر آن را چر او مادۀ آن را چریه نامند
*ماهیت ان
طائریست معروف صغیر الجثه و اهلی و بری می باشد و جثۀ بری آن اندک بزرکتر و منقار آن باریکتر و درازتر از اهلی و بهندی این را بکیری نامند و اهلی را چریه و کوربه بکاف فارسی نامند و بهترین آن فربه شتوی بری آنست و خانکی آن هرچند فربه باشد زبون
ص: 1159
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بری آن از اهلی یابس تر
*افعال و خواص آن
مسخن و مسمن بدن و موافق مرطوبین که در ابدان ایشان ریاح تولید کند و محرک باه و زیاده کنندۀ منی و منعظ و کوشت آن ملین طبع و جرم آن قابض بطن و کفته اند عصفور از طیور جیده است از برای اصحاب فالج و لقوه و استرخا و خدر و ضعف کبد و استسقا و یرقان و ضعف کرده
6٠٨و باه و امثال اینها و بهترین اغذیه است برای مبرود و مرطوب مزاجان و کسی که شکایت از کثرت ریاح در شکم خود نماید و مغز سر نر آن را خصوص که در وقت هیجان کرفته و در روغن بادام بریان کرده و با فاویه مفوحۀ مقویۀ معینۀ باه خوش بو نموده باشند بغایت مهیج باه و زیاده کنندۀ منی و منعظ است و فراخ یعنی بچۀ آن قوی است در تحریک باه و شدت انعاظ خصوصا چون عجه سازند با زردۀ تخم مرغ و بروغن زیت بریان کنند و بخورند و همچنین بیضۀ آن و این در تسمین بدن بی عدیل و مغز سر آن با زردۀ بیضۀ مرغ مهیج باه و آشامیدن آن با شراب و حمول آن باعث سرعت حمل زنان عاقر مضر محرورین مصلح آن آب انار و غوره و مری و سکنجبین حامض است و بهترین آنست که کوشت آن را متنجن سازند با مری و یا آب انار و یا غوره و بخورند تا زود الهضام یابد زیرا که کوشت آن صلب و کرم است و چون عصفور را ذبح نمایند و خون آن را در آرد عدس بچکانند و بنادق سازند و خشک ساخته بوقت مقاربت یک بندقۀ آن را با عسل سائیده بر احلیل بمالند و پا را بر زمین نکذارند و مقاربت نمایند باه را برانکیزاند و چکانیدن خون آن در چشم جالی بیاض آن و زبل آن بسیار کرم و خشک و جالی بیاض عین و کلف و آثار حادث در وجه و با آب دهان جهت رفع ثآلیل و جالی کلف و آشامیدن استخوان سائیدۀ آن مقوی معده و حابس اسهال و ناسائیدۀ آن بغایت مضر احشا و امعا است بلکه اولی اجتناب از استخوان آنست خواه سائیده و خواه ناسائیده بهمان جهت و آنکه مورث سحج مری و امعا است و خاکستر پر ان محلل اورام است طلاء و چون موی مقعدۀ آن را پاک کرده در ثقبۀ کوش بدارند در حال درد آن را ساکن کند و مجرب و چون پرهای آن را تمام بکنند و پاک کنند سوای سر آنکه زنده باشد و در آشیانۀ زنبور عسل بیاویزند تا از نیش زنبورها بمیرد پس در روغن بجوشانند تدهین بدان جهت استرخای قضیب و تقویت باه و نعوظ مجرب و عصافیر شوک که عصفور کوچک اغبر است که عوام آن را ابو تمرون نامند بسیار خشک و کرم است و نمک سود خشک آن قاطع اسهال مزمن است و خوردن آن مضر محرورین مصلح آن اشیای مذکوره است*
ص: 1160
بفتح عین و صاد و الف مقصوره و لام و فتح راء مهمله و الف و عین مهملۀ مسکوره و یا لغت عربی است بلاطینی آن را بسبات بلی کویند و ببربری رستنی نودیه و بلغتی دیکر بربری کوری ژوله و بیونانی بطباط و بلغوثیون بر مندار نیز و بسریانی شطبانی فلوعرین و با قریقی خنجر و در جد اول حاوی کبیر برشیان دارو نامند کویند برشیان دارو اسم فارسی آنست و بفارسی کسته و هزار بندک و هرجرا و بهندی لال ساک کویند و کویند بهندی راج کیری نیز نامند و آن را عصای موسی نیز نامند و بالجمله در ماهیت آن اختلاف بسیار است و نر و ماده می باشد دیسقوریدرس در ثالثه کفته نر آن هر سال از سر نو می روید و با شاخهای بسیار باریکتر تازه منبسط بر روی زمین مانند سل و برک آن شبیه ببرک سداب و از ان بلندتر و بسیار نرم تر و نزد هر برکی کل سفید و سرخ تیره و مادۀ آن را کیاه کوچک و یک شاخ تر تازه و برک آن شبیه ببرک صنوبر و نزدیک یکدیکر و منبت آن آبها و بغدادی کفته دو نوع است ذکر و انثی و بعضی کبیر و صغیر کفته اند ذکر آن ثمنشی بزرک و انثای آن کوچک و برک ذکر آن طولانی و برک مادۀ آن مائل بتدویر منابت آن شطوط انهار و جاهای آب دار و سایه و کل آن نزد برک آن می روید از نر آن سرخ و از ماده سفید و در کتاب موسوم بطب قدیم است که درختی کوچک با شاخهای باریک کره دار و برکهای مفروش بر روی زمین و در تابستان و زمستان می ماند و کل آن نزد کوههای شاخ آن می روید و این شبیه بساک چونلائی هندی است و انطاکی نوشته نباتی است خاردار برک آن تر و تازه مزغب قریب ببرک بلسان و تخم آن ما بین
ص: 1161
6٠٩برکهای آن برمیآید و ذکر و انثی می باشد تخم ذکر آن سرخ و تخم مادۀ آن سفید و در جوزا می رسد و قوت آن تا یک سال باقی می ماند و صاحب اختیارات بدیعی نوشته بهترین آن سرخ رنک مائل بسیاهی بستانی آنست و صاحب تحفه نوشته کبیر و صغیر می باشد کبیر را نر و صغیر را ماده و بفارسی صغیر را سفید مرز و کبیر را سرخ مرز نامند و تخم و ساق آن سرخ و برک آن مائل ببنفشی و در باغها بسیار و در تنکابن صغیر آن را خاک تره کویند و برک و ساق صغیر آن سبز و تخم آن سفید کوچکتر از تخم کبیر و کویا خاکستر بر برکهای آن پاشیده اند و تخم هر دو قسم در زیر برکهای آن برمیآید و انبوه و در افعال کبیر آن از صغیر قویتر
*طبیعت ان
در سوم بارد و در اول خشک و جزو مائی بر ان غالب
*افعال و خواص آن
قابض و رادع و حابس نفث الدم و نزف الدم کل اعضا و قئ صفراوی و اسهال مزمن مراری و حیض و مسکن حرارت باطنی و ظاهری و تپهای دوری و قرحۀ امعا را نافع الاذن قطور عصارۀ آن قاتل کرم کوش و مجفف قروح و مسکن وجع آن الصدر آشامیدن عصارۀ آن تا یک اوقیه قاطع نزف الدم سینه المعده ضماد آن مسکن التهاب معده و مبرد آن و آشامیدن آن حابس اسهال مراری و قرحۀ امعا و نزف الدم آنها و مرضی که در ان قئ و اسهال هر دو آید و این مرض را بیونانی حولا را نامند و قولنج را نیز مفید شربا و ضمادا و حقنه و حمولا الرحم چون در شراب طبخ نمایند و با عسل بیامیزند جهت قروح فرج عظیم النفع است الجروح و القروح و الاورام و البثور ضماد آن جهت اندمال جراحات تازه و تحلیل فلغمونی و حمره و نمله و قروح ساعیه و کل اورام دمویه و منع انصباب مواد جید النفع و ضماد برک تازۀ آن جهت تسکین التهابات و حمره و نمله نافع السموم آشامیدن آن با شراب جهت دفع سموم و نهش هوام سمی مضر رئه مصلح آن انجیر و شربت بنفشۀ سکری و صندل نیز کفته اند مقدار شربت از آب آن تا هفتاد مثقال بدل آن عنب الثعلب و برای بیخ آن در طب منفعتی تا حال ننوشته اند و اهل هند مضمضه به آب مطبوخ آن را جهت جوشش دهان و ضماد سائیده کرم کردۀ آن را جهت نضج و انفجار دمامیل و کهار یعنی ملح ماخوذ از محرق آن را صباغان بجای زاج در صبغ لباس مستعمل دارند*
ص: 1162
بفتح عین و صاد و باء موحده بفارسی پی و بهندی پاری و پتهه نیز نامند
*ماهیت ان
چیزی است چرب سفید صلب در انفصال و نرم در انعطاف و خم شدن و بدن حیوان مولف از انست و حس و حرکت بی آن نمی باشد و حیواناتی که استخوان دارند بسر آنها کشیده شده است
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
دیرهضم و ردی الغذا و سریشم مصنوع از ان جهت التصاق شعر منقلب و غیر آن نافع*
بضم عین و سکون صاد و ضم فا و راء مهمله احریض است و در آنجا و در قزطم که حب آن است مذکور می کردد
بضم عین و فتح صاد و الف و راء مهمله و الف و تاء مثناه فوقانیه جمع عصاره است
*ماهیت ان
اجزای مائیۀ مستخرجه از نبات است خواه از کلها و یا از اوراق و یا از اغصان و یا اصول و لحای آنها باشد که کوبیده فشرده اخذ نمایند خواه همان قسم مایع استعمال نمایند و خواه خشک نموده و آنچه از انها باسمی مخصوص اند علی حده بدان نام ذکر می یابد و باقی در ضمن نبات آن*
بفتح عین و ضاد معجمۀ مفتوحه و لام
*ماهیت آن
چیزی است در بدن حیوان که قریب بمفاصل و اعضای متحرک آن می باشد و بحسب تعدد حرکت اعضا تعدد آن می باشد و آن مرکب از لحم و رباطات و اعصاب و عروق و غشا است چنانچه تشریح آن در کتب تشریح و کلیات مذکور است
ص: 1163
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
جید الغذا
6١٠و صالح الکیموس و لذیذ و خفیف تقلیل تناول آن و اکثار آن محدث قئ بالخاصیت و همچنین چون در امتلای طبیعی بدن بخورند مصلح آن ادهان و ابازیر معتدله و بالجمله آنچه از اعالی بدن و قریب بمفصل باشد بهتر است از اسافل آن و دور از مفصل
بفتح عین و ظاء معجمه و الف و یاء مثناه تحتانیه و ها و عظاء بمد نیز آمده
*در ماهیت آن
اختلاف است صاحب قاموس کفته دابۀ ایست شبیه بسام ابرص و جمع آن عظاء و دیسقوریدوس کفته که از جنس حردون است شبیه بوزغ و نر آن را جیلان و مادۀ آن را فرجان نامند و انطاکی سالامند را دانسته و حکیم علی جیلانی کفته حیوانی است مانند سام ابرص و سبز رنک بطئ الحرکت الوان آن در اوقات شبانروز مختلف می کردد و چون در آتش اندازند نسوزد و با قوت سمیت است و آن را مانند ذراریح دست و پا انداخته و شکم آن را شکافته امعای آن را براورده در عسل نکاه می دارند که فاسد نکردد
*افعال و خواص ان
آشامیدن مقدار دو دانک از ان جهت رفع الم و سمیت کزیدن آن و چون آن را شق کنند و بر نهش افعی بندند نفع بین بخشد الجروح و القروح جهت جرب مانند ذراریح است در نفع و در مراهم اکاله و موتلمه داخل می کنند الزینه طلای مطبوخ خون آن در زیت سترنده موی است و زهره و سرکین آن هر دو زهر قاتل و سرکین آن شدید الجلا است چون اندکی از ان را با نشاسته بسیار بیامیزند و جهت رفع کلف و آثار غلیظه و تنقیۀ قروح عفنۀ خبیثه استعمال نمایند مفید است و چون عظابه کسی را بکزد و دندانهای خود را در ان موضع کذارد باید که روغن و خاکستر بر ان بمالند تا برآید و ابریشم و قز بران بمالند تا برآید پس خاکستر و روغن بران موضع بمالند و اکر وجع آن دوام یابد بمکند آن موضع را بقوت و نطول نمایند بران آب کرمی که در ان نخاله جوشانیده باشند پس تریاق رتیلا و طرخشقوق نافع است*
ص: 1164
بفتح عین و سکون ظا و میم جمع آن عظام بفارسی استخوان و بهندی هدی و هاد نیز و بیونانی سولونوس و برومی ستپون و بسریانی کرما و بترکی سموک نامند
*ماهیت آن
معلوم است که جسمی است صلب در بدن حیوان که از ان صلبتر عضوی نیست و از اعضای مفرده است و برای استحکام و دعامه و صدور افعال قویه قیام و قعود و مشی و سائر حرکات بآسانی و با حسن وجوه مخلوق است و فوائد آن بتفصیل در کتب تشریح مذکور است و عدد آن در بدن انسان بعدد حروف رحم است یعنی دو صد و چهل و هشت و بهترین آن استخوان انسان است
*طبیعت ان
در دوم سرد و در اول سوم خشک و محرق آن در آخر سوم خشک
*افعال و خواص ان
قابض و حابس و مجفف امراض الراس آشامیدن سائیدۀ استخوان انسان جهت صرع مجرب خصوصا پوسیدۀ آن و ریختن آب مطبوخ استخوان پوسیده با سرکه بر سر حابس رعاف و سعوط بسیار نرم سودۀ آن و تعلیق ناب یعنی دندان نیش ثعلب جهت صرع و تعلیق استخوان پهلوی ضبع یعنی کفتار جهت شقیقه جانب راست برای جانب راست و چپ برای جانب چپ الفم تعلیق ضرس آن برای ضرس اعضاء الغذاء آشامیدن کهنۀ بالیدۀ آنکه بسیار نرم سوده باشند حابس اسهال و قاطع نزف الدم و آشامیدن رماد ساق کاو و استخوان ران آن مقدار یک مثقال با عصارۀ عصی الراعی جهت قطع نزف الدم و حبس بطن و سحج امعا و آشامیدن ذرور و رماد استخوان کلب قاطع بواسیر است مجرب الطحال آشامیدن سوختۀ بالیدۀ آن با سکنجبین جهت سپرز و بدستور سودۀ کعب تیس با سکنجبین الباه آشامیدن کعب تیس با عسل جهت تهیج باه و استخوان بالیدۀ انسان با عسل بدستور الرحم برداشتن فتیلۀ آن تنقیۀ رحم نماید و رطوبات سایلۀ آن را خشک کرداند حرق النار ضماد خاکستر آن با سرکه جهت سوختکی آتش اوجاع المفاصل و غیره آشامیدن آن با عسل
ص: 1165
6١١جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و غیره بتخصیص اوجاع عظام القروح و الجروح ذرور کهنۀ پوسیدۀ آن جهت تجفیف رطوبات و التیام اعضای یابسه و عصبانیه مانند ذکر و خصیه و ضماد استخوان سنک پشت با صبر رادع و مانع قروح و ملصق جراحات و مانند نوره موی را بسترد و زائل سازد و بواسیر را ساقط کرداند الحمی آشامیدن استخوان انسان میت بقسمی که شارب آن نداند جهت حمی ربع و آشامیدن استخوان کاسۀ سر انسان مخدر و مسکن الم الزینه طلای کعب خنزیر جهت برص و طلای استخوان انسان کهنۀ بالیده با ماء الشعیر جهت رفع آثار آبله و غیره و کهنۀ بالیدۀ آنکه در دیوارهای کهنه باشد با کلاب نیز همین اثر دارد مقدار شربت آن تا دو مثقال الخواص کفته اند کذاشتن ضرس انسان با استخوان بال هدهد در زیر سر نائم ما دام که در زیر سر آن باشد بیدار نشود و با خود داشتن ضرس آن مانع احتلام است و تعلیق دندان طفل اول که افتد و بر زمین نرسد در نقره کرفته باعث منع آبستنی است تعلیق دندان تمساح بر جانب راست باعث تقویت بر جماع است و تعلیق دو استخوانی که در بال خروس می باشد و دو طرف آن سوراخ است جهت رفع اعیا و تعلیق راست آن برای حمی دائمه و تعلیق کعب ابن عرس که بزندکی آن برآورده باشند بر زن باعث آنست که حمل نکیرد و تعلیق ناب سکی که انسان را کزنده باشد در پوست پیچیده بر بازو جهت نزدیک نشدن سک دیوانه بصاحب آن و فریاد نکردن آن برو و تعلیق ناب کلب بر کسی که در خواب حرف زند و بر طفل باعث سرعت و بآسانی برآمدن دندان او بی وجع و جهت رفع یرقان و دفن کردن کلۀ انسان میت در برج کبوتران باعث کثرت ایشان است و کویند چون استخوان ناب یعنی دندان نیش سک و کربه را در میان جماعتی اندازند که ایشان ندانند باعث خصومت شان کردد و چون استخوان سک را بجای استخوان انسان که شکسته و برطرف شده باشد کذارند التیام یابد و افعال و خواص استخوان هر حیوانی در ضمن بیان آن حیوان ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی
ص: 1166
بفتح عین و سکون فا و صاد مهمله بفارسی مازو و بهندی مازوپهل نامند
*ماهیت ان
کویند ثمر درخت بلوط است زیرا که درخت بلوط یک سال بلوط ثمر می آورد و یک سال مازو چنانچه در بلوط ذکر یافت و نیز کویند ثمر درختی است بسیار شبیه ببلوط شاید این اصح باشد زیرا که بلوط مخصوص بسردسیر است و مازو در بلاد هند که کرم سیر است نیز می شود و بهتر و مختار آن بزرک خام سبز صلب سنکین بی سوراخ آنست و آنچه سبک و نارسیده و بخلاف اوصاف مذکوره است ضعیف و قوت آن تا سه سال باقی ماند
*طبیعت ان
سرد در اول و خشک در دوم و نیز در دوم سرد و در سوم خشک کفته اند با جوهر ارضی بسیار بارد و شدید القبض
*افعال و خواص ان
حابس و مانع سیلان رطوبات الراس نفوخ آن قاطع رعاف العین اکتحال آن جهت دمعه و سلاق و جرب الاذن قطور آن با آب بقله الحمقاء در کوش خون و چرک جاری از ان بازدارد الفم سنون و ذرور آن بر دندان و بن آن و مضمضه بمطبوخ آن خصوصا با سرکه جهت تقویت دندان و لثه و عمور و جلب رطوبات فاسده از زبان و لثه و قلاع دهان و منع سیلان رطوبات از دهان و پر کردن سوراخ دندان کرم خورده را بدان مفید و مانع تاکل آن اعضاء النفض آشامیدن سائیدۀ آن با آب جهت قروح امعا و اسهال مزمن و سیلان حیض و رطوبات رحم و تجفیف آن و بدستور خوردن آن باغذیه و ضماد پختۀ آن در آب جهت اورام مقعده و بروز آن و بروز ناف اطفال خصوصا با سرکه القروح و الجروح و الاورام و غیرها طلای سائیدۀ آن با سرکه جهت
ص: 1167
6١٢قوبا و باد سرخ در ابتدا و داء الثعلب و کلف و بهق و نمش و ذرور مسحوق آن بر لحم زائد باعث ضمور و لاغری و تحلیل آن خصوص محرق آن و ضماد آن رادع و محلل اورام و مانع سعی قروح ساعیه و نمله و اکله است شربا خصوصا مطبوخ آن با سرکه و یا شراب ذرورا و طلاء نیز و جهت جبر و کسر نیز مفید الزینه اغتسال موی به آب مطبوخ آن یا نقوع آن سیاه کنندۀ موی است و سیاه کنندۀ مداد و استخوان و طلای آن حابس عرق و رافع بدبوئی آن و محرق آن در زیت جهت سیاه کردن موی نیکو خضابی است که بعد بریان کردن دهنیت آن را نشف نموده سوده بکار برند مضر سینه و حلق مصلح آن کثیرا و صمغ عربی و با بیض نیمبرشت خوردن مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن پوست انار و جفت بلوط و ثمره الطرفا و هلیلۀ زرد است بوزن آن و دستور احراق آن آنست که بر روی اخکر بسوزانند و یا ظرف سفالی بر آتش بکذارند و در ان ظرف بریان کنند و در شراب خاموش نمایند و یا در سرکه و نمک و قبض و تجفیف و لطافت این بیشتر است بسبب حرارت مکتسبه از حرق خصوص مطفی آن در شراب قابض و با سرکه و نمک و برای حبس دم و تجفیف قروح و تحلیل اورام این انفع از غیر محرق آنست
بضم عین و فتح قاف و الف و باء موحده بفارسی اله و الوه و بهندی کیده و بترکی قراحوش نامند و باصطلاح اکسیریان اسم نوشادر است
ص: 1168
*ماهیت ان
طائری است معروف بزرک جثه سیاه رنک و از جملۀ جوارح طیور و سباع آنهاست
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
لحم آن لیفی صلب ردی الکیموس جهت ابرده و ریاح و رطوبت نافع و قریب بکوشت کاو است العین اکتحال زهرۀ آن جهت ابتدای نزول آب در چشم و حدت بصر و تقویت آن و رفع غشاوه و قروح آن الاورام طلای خون آن جهت تحلیل اورام الزینه سرکین آن جالی طلای آن جهت رفع کلف و جوشش رخسار و تحلیل خنازیر بخور پر آن جهت اختناق رحم نافع است
بفتح عین و سکون قاف و فتح راء مهمله و باء موحده لغت عربی است بفارسی کزدم و بهندی بچهو و بفرنکی اشکوربی نامند و باصطلاح اکسیریان مراد از کبریت است
*ماهیت ان
از هوام ذوات سموم است و آن اقسام و الوان می باشد آنچه در حرکت دنبالۀ خود را بلند دارد شیاله و آنچه بر زمین کشد جراره نامند و این از شیاله کوچکتر است و در سمیت قویتر و مهلک و در شهر اهواز کثیر الوجود به حدی که مردم ترک سکنای آنجا نمودند و سمیت عقرب ماده قویتر از نر آن و سیاه آن زبون خصوص سیاه زغب دار بزرک آن و بتخصیص سیاه پردار و کفته اند عقرب عسکریه و بعض مواضع دیکر نیز بسیار با سمیت است به حدی که کفته اند بمجرد مشی بر بدن هلاک می کرداند و کویند که اکر نیش خود را بر سنک زند آن را مفتت می کرداند چنانچه شخصی آن را بریسمان بسته بر روی سنکی بست هر مرتبه که نیش خود را بر ان سنک می زد پارچۀ از ان سنک جدا می کشت و لهذا برای تفتیت حصاه مجرب دانسته اند و بتجربه رسیده که چون اجرهای آب ندیده را اندک آب پاشیده بر روی هم بچینند خصوصا در تابستان عقرب بسیار در میان آنها تکون می یابد و بعضی کفته که چون کاهو را کوبیده دفن کنند در زمین دو سه روز عقرب تولد کند و بعضی کفته که چون شاخۀ کنکر را در میان دو خشت آب ندیده بکذارند عقرب تولد کند و کزانیدن عقرب بر غیر موضع عصب رافع فالج و مجرب دانسته اند
ص: 1169
*طبیعت ان
در سوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
امراض الراس طلای روغن آن جهت فالج و لقوه و استرخا و اوجاع مفاصل و غیرها العین اکتحال خاکستر آن با فلفل و زنجبیل و ادویۀ حارۀ مناسبه جهت رفع بیاض و ناخنۀ چشم انسان و غیر
6١٣آن و محرق آن با سرکین موش بقدر نصف وزن آن جهت تقویت بصر و جرب و جلای غشاوه الصدر آشامیدن برشتۀ آن جهت سرفۀ باردۀ کهنه و قرحۀ آلات بول و آشامیدن محرق آن با ادویۀ مناسبه جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و عسر البول بی نظیر و جهت رفع قولنج خواه حادث بالذات و خواه بمشارکت کرده البرص و البهق و الکلف و داء الثعلب طلای عقرب بزرک خشک کرده سوده با سرکه سرشته بر برص تازه زائل کنندۀ آن باذن اللّه تعالی و جهت بهق و کلف و داء الثعلب نیز مفید القروح و چون عقرب را در زیت بسوزانند و بر قروح خبیثه و عسره الاندمال بمالند و بر بالای آن سفوف عقرب محرق بپاشند سودمند بود و تدهین داء الثعلب بدان نیز زائل کنندۀ آن و رویانندۀ موی آن البواسیر طلای آن جهت اسقاط دانۀ بواسیر و بدستور تدهین بدهن آن السموم چون زندۀ آن را شق کنند و بر موضع کزیدۀ عقرب بندند جذب سمیت نماید و خوردن برشتۀ آن جهت رفع سمیت آن نیز مفید الباه تدهین آن جهت تقویت باه مؤثر و کفته اند چون یک عدد عقرب را در آخر ماه که سه روز یا چهار روز از ماه مانده باشد کرفته در شیشۀ کنند و بران زیت ریخته و سر آن را محکم بسته در آفتاب چند روز بکذارند تا قوت آن تمام در دهن آید تدهین بدان جهت فالج و وجع ظهر و عرق النساء و قطع دانۀ بواسیر و کفته اند اکر زیاده باشد اعداد عقرب زیاده نمایند بحسب آن روغن را بازای هر عددی باید که ده درم زیت باشد و چهل روز در آفتاب کذارند و تدهین بدان جهت تفتیت حصاه مجرب و کفته اند تعلیق عقرب مردۀ خشک به زنی که حمل آن نماند باعث حفظ آن از اسقاط مقدار شربت رماد آن نیم درم تا یک مثقال مضر رئه مصلح آن کل ارمنی و تخم کرفس و آشامیدن آب پیاز تا بست مثقال و چون عقرب کسی را بکزد موضع لسع آن ورم کند و صلب و سرخ کردد و ملسوع در بدن خود دو حالت مختلف دریابد که کاه سرد کردد و کاه کرم و کرب و اضطراب و ضعف در دل خود و عرق سرد و استرخای اعضا و لرزه و اختلاط عقل و اختلاج لبها و فواق و قئ شدید عارض کردد و بقئ چیزی لزج برآید و ریح در شکم او بهم رسد و رنک او متغیر کردد و زبان او سطبر کردد و دندانها برهم افتد و غشی او را طاری کردد و اعضا سرد و سست کردد و قضیب او ورم کند و مقعد او برآید این هنکام معالجه پذیر نبود بالجمله علاج آن فی الفور بستن بالای آن موضع اکر ممکن باشد بقوت تمام مانند مار کزیده و بزرکتان و کبریت زرد و علک البطم را کوبیده بروغن زنبق سرشته بران موضع کذارند و جندبیدستر و فرفیون و مرمکی و فلفل دراز با سرکه بران موضع بقوت تمام بمالند و بآتش تکمید نمایند و یا به آب کرم و تریاق فاروق و تریاق اربعه و تریاق العقارب و سیر بخورانند و سیر را نیز ضماد نمایند و جدوار بران بمالند و اجتناب نمایند از استعمال اشیای مفتحۀ سدد خصوصا کرفس و اکر عقربی که کزیده است بدست آید بکیرند و بکوبند و بر موضع نهش آن بندند دفع سمیت آن نماید و مجرب و آهک و برک توت را کرفته بروغن دنبه سرشته بر محل زخم آن نیز و آهک و زردۀ تخم مرغ باهم آمیخته نیز درد آن را ساکن کرداند و باقلا کوفته بدوشاب سرشته فی الحال درد آن را ساکن کند و اکر کژدم را در روغن بجوشانند و بیالایند و آن روغن را بر موضع کزیدکی آن مالند درد ساکن کردد و اکر با عسل آن روغن را بیامیزند و چون کودک از مادر بزاید نیم درم از ان بکام او بمالند اکر در همه عمر کژدم او را بکزد درد نکند و اکر چرک کوش خنزیر را بر موضع کزیدکی عقرب بمالند درد ساکن شود اکر سریشم را بسرکه حل نمایند و بر زخم کژدم بمالند همین عمل کند و اکر کژدم را بکیرند و با نمک سوده در روغن چراغ کرم داخل کنند و بر زخم کردم کذارند همین عمل کند و اکر برک تاک را بکوبند و بر موضع لسع کذارند درد ساکن شود و اکر مغز جوز و انجیر و سیر کوفته بر زخم آن بمالند نیز سودمند بود استعمال شافۀ یخ در مقعده مسکن وجع
ص: 1170
6١4است و موش را شکم شکافته کرماکرم بران ضماد نمایند و تخم یونجه را پخته ضماد نمایند و بیخ کبر و افسنتین و زراوند طویل و مدحرج و طرخشقوق اجزای متساوی با عسل معجون ساخته مقدار چهار دانک بخورانند نقل است که شخصی فالج داشت که قادر بر قیام و قعود و مشی نبود از اتفاقات شبی در بین خواب چند جای بدن او را عقرب جراره بکزید آزار فالج او زائل کشت اطبای ماهر کفتند اکر بار دیکر او را بکزد هلاک خواهد شد و این نقل بتفصیل در کتاب فرج بعد شدت مسطور است و تریاق و دافع سمیت عقرب جراره خوردن روغن کاو و یا کوسفند و ریختن کرم کردۀ بسیار کرم جوشان بر موضع لسع آنست مکرر و نیز کذاشتن محجمه و بقوت کشیدن و داغ کردن آن موضع پس فصد نمودن و ربوب فواکه حامضه خصوص سیب ترش و سویق آن به آب سرد و طرخشقوق و کاسنی مطفیات و مسکنات حدت و ماء الشعیر و ماء القرع و ماء الخیار و قرص کافور و امثال اینها از خون و تریاق عسکری و تریاق متخذ از طرخشقوق خشک و برک سیب ترش و کشنیز خشک اجزای متساوی و سه کف آن را بخورند مفید است و هر مرضی که حادث کردد از ان بمعالجۀ آن پردازند و دستور احراق و دهن و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت*
بهندی سینکهی مچهلی و بفرنکی شکوربی مرین نامند
*ماهیت ان
نوع ماهی صدفی است خاردار که سر آن بزرک و خاری سفید بران رسته که نیش آنست کزیدن آن باعث درد و سوزش عظیم
ص: 1171
*افعال و خواص ان
امراض عین اکتحال زهرۀ آن جهت نزول آب و خیالات و جلای غشاوه و تقویت بصر و بدستور اکتحال محرق آن جهت نزول آب و غشاوه و بیاض و قرحۀ چشم داء الثعلب طلای آن جهت داء الثعلب مفید*
بفتح دو عین و سکون دو قاف و آن را عکه و بترکی صقصقان و در اصفهان علاجاره نامند
*ماهیت ان
از طیور معروفه و از کلاغ ابلق کوچکتر و خوش منظرتر
*طبیعت ان
کرم و خشک ردی الکیفیت
*افعال و خواص آن
خوردن آن از داخل غیر مجوز و قریب بغراب ابقع اکتحال زهرۀ آن جالی غشاوه و قروح عین و مورث محبوبی در نظر خلایق کفته اند و کفته اند بخور زبل آن جهت ربو مفید است*
بفتح عین و کسر قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و قاف
*ماهیت ان
سنکی است معروف و معدن آن یمن و در کمنپایت بیشتر و ساحل بحر روم نیز کفته اند و بهترین آن یمنی است که صاف و شفاف باشد و کفته اند فرق میان یمنی و غیر آن آنست که یمنی صلب می باشد بخلاف غیر آن و بالوان بسیار می باشد سرخ و زرد و سفید و سیاه و هریک رنکین و نیم رنک و سرخ و جکری و صاف و شفاف و ناصاف غیر شفاف و ابلق و شجری و ذو طبقات و هریک در هنکام برآوردن از معدن کمرنک می باشد قطعهای صاف شفاف بی جرم آن را جدا کرده طبخ می دهند رنکین می کردد و طریق طبخ آن آنست که دیک بزرکی خزفی و یا مسی را که بلند باشد تا بکردن در ان چوبها می چینند و دیک را تا بنصفه آب می کنند و قطعهای عقیق را بران چوبها می چینند و سر دیک را محکم بسته زیر آن آتش ملائم می افروزند که بخارات کرم بدانها برسد و کسانی که این عمل می کنند نزد خود زمانی معین دارند که تا آن زمان طبخ رنکین می کردد پس برآورده تراشیده حکاکی می نمایند بهر نحوی که می خواهند آنچه از انها بسیار رنکین صاف شفاف براق یکرنک است بسیار خوب و مستعمل در ادویه و انکشتری و غیرها بسیار سرخ شفاف براق این قسم است پس زرد و آنچه در جرم آن شکلی شبیه بشاخۀ درختی و یا پارچۀ کوهی باشد آن را شجری نامند و آنچه ذو طبقات است هریک برنکی اکثر آن را بدان قسم تراشند که طبقات آن یکی فوق دیکری باشد آن را جزع کویند و در حرف الجیم مع
ص: 1172
6١5الزاء ذکر یافت و آنچه در عرض بریده باشند که خطوط آن در سطح بالای آن مدور و یا غیر مدور باشد آن را حجر سلیمانی و بفارسی باباغوری نامند و این نوع اکثر صلب تر می باشد و اکثر سنک مهره را ازین نوع می سازند
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و محرق آن الطف بسبب کسب حرارت و خشکی آن غالب
*افعال و خواص ان
در احادیث شریفه فضیلت و خواص آن بسیار وارد است آشامیدن دو دانک نرم سودۀ آن بتنهائی و یا با شربت سیب جهت تقویت دل و رفع خفقان و بتنهائی و یا بادویۀ حابس دم جهت نفث الدم و نزف الدم خصوص دم حیض که بهیچ قسم بند نشود و با ادویۀ مناسبۀ مفتحۀ سدد جهت رفع سدۀ کبد و طحال و با ادویۀ مفتته جهت تفتیت حصاه اکتحال آن بتنهائی و یا با اکحال جهت تقویت بصر و نیکوئی اشفار سنون محرق آن بتنهائی و یا با مروارید و بسد جهت تقویت دندان متحرک و لثه و منع خون رفتن از بن دندان و جلای چرک آن الخواص تعلیق آن جهت تسکین حدت غضب و خصومت و پوشیدن عقیق لحمی که برنک آب کوشت شسته باشد جهت قطع نزف الدم زهر عضو که باشد خصوصا برای حیض جاری و پوشیدن انکشتری آن رافع خفقان و باعث هیبت در نظر خصم و استجابت دعوات و امن از درد سینه و کویند چون عقیق را با مشک و کافور و روغن زیت بسایند و بر روی و موی خود بمالند و نزد سلاطین و حکام روند عزیز و کرامی کردند و محبوب همه خلائق باشند همچنانکه عجم فیروزه را بفال نیکو دارند مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا نیم درم بدل آن بسد است
ص: 1173
بفتح عین و سکون کاف و فتح باء موحده و راء مهمله بفارسی برموم نامند
*ماهیت ان
چیزی است شبیه بموم با اندک عسل آمیخته و غیر آن هر دو است که مجتمع می کردد در خانۀ زنبور عسل و در سالهای جدب خشک که کیاه کم روید بیشتر بهم می رسد و رخنهای خانۀ خود را بدان بند می کنند و بغدادی کفته کسانی که وسخ الکوائر دانسته اند غلط کرده اند جهت آنکه وسخ الکوائر چیزی است که بر دیوار خانۀ آنکه کور نامند یافت می شود و آن چیزی است که اولا زنبور عسل آن را بمنزلۀ اساس بنیاد می کند پس بر ان از موم خانها ساخته عسل در ان جمع می نماید
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بسبب کمال رداءت خوردن را نشاید ضماد آن جهت قوبا و جذب خار و پیکان مفید برای آنکه جاذب قوی است و در جبر و کسر و استحکام استخوان شکسته و ضربه و سقطه و حبس خون نائب مناب مومیائی دانسته اند و لهذا آن را مومیائی نحلی نامند و بخور آن جهت سرفۀ بارد کهنه و حمول آن قاتل و مخرج جنین مقدار شربت آن یک مثقال که با ده مثقال نبات و عسل شربت نموده بنوشند صاحب اختیارات بدیعی کفته که عکبر چیزی است که در میان عسل بود و بشیرازی آن را دارو خوانند و نوشته که مولف کوید مکس نحل آن را برای خورش خود و بچکان خود می آورد از مجموع کلها و آن الوان می باشد زرد و سرخ و سفید و بنفش و بغایت تلخ بود و اکر در میان عسل بود عسل را تباه کند
ص: 1174
بفتحتین عین و کاف و راء مهمله
*ماهیت ان
ثفل و دردی چیزها است مطلقا و نزد اطبا مخصوص بثفل ادهان است و در اکثر امور قویتر از دهن صافی آنست و در بعض امور غلیظتر و کثیف تر از ان و عکر هر دهنی راجع بطبع و خواص آنست و لیکن غلیظتر و کثیف تر از ان و مستعمل نیست مکر در اضمدۀ منضجه و لطوخات
*طبیعت ان
عکر زیت کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
چون در ظرف مس قبرسی طبخ دهند تا غلیظ کردد مانند عسل در نفع مانند حضض بلکه بهتر از انست الغم چون به آب غوره طبخ دهند تا غلیظ کردد و بر دندان کرم خورده بمالند آن را قلع نماید باسانی العین داخل ادویۀ
6١6عین کرده می شود و از اجزای آنست اکتحال بدان جهت نزول آب در چشم و بدستور عکر دهن سوسن اعضاء النفض احتقان بکهنۀ آن جهت قرحۀ مقعده و رحم و ضماد آن محلل ریاح شدیدۀ طحال الاوجاع و غیرها طلا و ضماد تازۀ غیر مطبوخ آن جهت عرق النسا و نقرس و اوجاع مفاصل نافع و عکر هر چیز در ذیل ذکر آن چیز مذکور شد و می کردد ان شاء اللّه تع*
بفتح عین و سکون کاف و فتح راء مهمله و باء موحده
*ماهیت ان
نوعی از حرشف بریست برک آن مائل بسفیدی و تخم آن سفید مستطیل و چون بریان نمایند لذیذ کردد و با قهوه مغشوش می کنند
*افعال و خواص ان
بغایت مقوی باه است و سائر خواص آن در حرشف مذکور شد*
ص: 1175
بفتح عین و سکون کاف و فتح نون و ها اسم لغت بربری است که نوع دقیق سورنجان است
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
زیاده کنندۀ باه و مداومت بر ان سرخ کنندۀ وجه است به حدی که سرخی آن بر سر نیر سرایت کند و بزودی رنک آن زائل نکردد زنان در وسمۀ خود مستعمل دارند جهت سرخی رنک رخسار*
بفتح عین و لام و سین مهمله بفارسی کندم مکه نامند و طعام اهل صنعا است
*ماهیت ان
صنفی است از حبوب شبیه بکندم و نان آن شیرین تر از کندم
*طبیعت ان
سرد و تر و قوت قبض آن زیاده از کندم و کرم تر از جو
*افعال و خواص
ان
چون در آب طبخ دهند و در آب آن صاحب بواسیر بنشیند وجع آن را تسکین دهد و حرکت آن را زائل کند*
بفتح عین و لام و قاف لغت عربی است بفارسی زلو و دیوچه و بترکی سلوک و بهندی جونک نامند
*ماهیت ان
کرمی است در انهار و غدیرها و کودالها که در انها آبهای شیرین ایستاده غلیظ متعفن و طحلب بسیار باشد تولد می یابد و انواع می باشد آنچه در انهار و یا غدیرهای آب شیرین و یا کثیر الطحلب غیر متعفن بهم رسد و رنک آن سیاه کمرنک متوسط در کوچکی و بزرکی و سر آن سیاه و مدور و زیر شکم آن اندک الجه باشد نیکو است و کفته اند آنچه زیر شکم آن سرخ رنک و بر پشت آن دو خط سبز و باوصاف مذکوره باشد نیکو است و آنچه بسیار سیاه و الجه است و بزرک زبون و غیر مستعمل و بسیار کوچک آن ضعیف
ص: 1176
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
لعوق خشک کردۀ آن با عسل محلل خناق و مفتت حصاه و ضماد مسحوق آن با صبر مجفف دانۀ بواسیر و طلای آن جالی آثار و طلای پختۀ آن در روغن زیتون بر قضیب بغایت معظم و مقوی آن و ضماد سوختۀ آن در روغن زیتون بدستور معظم و مقوی آنست و ضماد سوختۀ نوع کوچک آن با سرکه یا آب بنک مانع روئیدن موی زائد است که در اجفان روئیده و کنده باشند و قطور آن با روغن بنفشه جهت حرقت البول و قرحۀ مثانه مجرب کفته اند و چون پانزده عدد زلوی بزرک زنده را با بیست مثقال خراطین شسته خشک کرده در روغن کنجد تازه خالص مقدار نیم آثار هندی خوب بجوشانند پس صاف کرده در شیشۀ نکاهدارند و عند الحاجت بر قضیب و حوالی آن بمالند تقویت آن بسیار بخشد و نعوظ آورد و چون بر خصیۀ که در ان آب نزول کرده و کهنه و صلب شده باشد چند روز متوالی کرم کرده بمالند زائل سازد و مجرب است و چون نوع اعلای آن را بر مواضعی که خون فاسد در انها باشد مانند سعفه و قروح خبیثه و قوبا و بثور ردیه و مواضع ضعیفه و صغیره مانند اجفان و موقهای چشم و رخسارها و یا اطفال و یا زنان ضعیف البنیه که نخواهند حجامت نمایند ایشان را بچسپانند خون فاسد را جذب نماید بی مشقت و لیکن باید که بدن ممتلی نباشد بلکه نقی از اخلاط فاسده باشد و بعد از ان از استعمال آب سرد و هوای سرد و حموضات اجتناب نمایند
ص: 1177
6١٧و اکر مثنی نمایند یعنی روز دوم بر عضوی که زلو چسپانیده اند باز بچسپانند که بقیۀ خون فاسدی که در عضو مانده است بکشد بد نیست اما باید که در عدد از روز پیش کمتر باشد مثلا اکر در روز پیش ده عدد زلو چسپانیده اند روز دوم پنج یا سه عدد بچسپانند و باید که ملاحظۀ حفظ قوت نمایند و آن مقدار خون بیک دفعه نکیرند که ضعف آورد و بر روی رک نه چسپانند و بهتر آن آنست که زلوی جید مختار را قبل از چسپانیدن زمانی نکون بدارند که آنچه خورده است قئ کند و دفع نماید و عضو شخص مریض را چندان بمالند که سرخ کردد اکر ممکن باشد پس زلو بچسپانند و بعد از پر شدن آن از خون زلو را از عضو بزور جدا نکنند بلکه بکذارند تا پر از خون شده و سیر کشته خودبخود جدا کردد و یا اندک خاکستر و یا نمک بر دهن آن بپاشند و یا اندک پیاز را بر دهن آن رسانند که خودبخود بدین اعمال جدا می کردد پس موضع دهن آن را لمحه بلمحه با پارچۀ کرپاس نازکی کهنه پاک نمایند تا خون آن بند کردد اکر بسیار آید و بند نکردد آن زمان با قدری خاکستر و یا با ادویۀ حابسۀ دم بند نمایند و اکر آن موضع بسبب رسیدن آب یا هوا در دو پا ورم کند و خارش بسیار نماید آن موضع را با زردچوبۀ کوفته پیخته در خرقه بسته تکمید نمایند و یا با آب سوده کرم کرده مکرر ضماد نمایند و از آب و هوای سرد محفوظ دارند و چون بعد از جدا شدن قدری نمک بر دهن آن زلو بپاشند جمیع خونها را قئ کرده دفع نماید و بمیرد و اکر احیانا آب زلودار بنوشند و در کلو زلو بماند تدبیر اخراج آن آنست که غرغره با سرکه و نمک نمایند تا براید*
ص: 1178
*علک*
بکسر عین و سکون لام و کاف اسم جنس چیزی است که قابل مضغ باشد و از هم نپاشد مانند سقز و مصطکی و امثال اینها
بکسر عین و سکون لام و کاف و الف و لام و ضم باء موحده و سکون طاء مهمله و میم بفارسی سقز و باصفهانی قندرون نامند
*ماهیت ان
صمغ درخت بطم است خشک آن را قلفون کویند
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل و ملطف و مقوی هاضمه و مدر بول و منقی اوساخ و باتفاق حکمای یونان و روم در جمیع افعال بهتر از مصطکی است اعضاء الدماغ و الحلق و المعده خائیدن آن جهت جذب و جلب رطوبات بلاغم از دماغ و تنقیۀ آن و حلق از اخلاط لزجه و تقویت معده بتحلیل رطوبات آن مفید اعضاء النفس و القلب چون یک اوقیۀ آن را با دو اوقیۀ پیه کردۀ بز در قدر مضاعف بکذارند و تمامی آن را در سه شب وقت خواب بنوشند جهت سرفه رطوبی و خفقان بی عدیل القروح و الجروح و غیرها با عسل جهت زخمهای باطنی و با سندروس و زردۀ تخم مرغ نیم برشت جهت کسر اعضا و رفع اعیا و در رویانیدن کوشت در زخمها مانند راتینج است و در مراهم بدل آن داخل می کنند و ضماد کداختۀ آن در پیه بز جهت رفع کجی ناخن و درد اعضا و شقاق مزمن خصوصا با قدری شنجرف مجرب و با روغن زیتون جهت تحلیل اورام و شکاف عضل و تقویت عصب و حکۀ کهنه نافع مضر محرورین مصلح آن سکنجبین و کویند مضر عصب مصلح آن عسل است مقدار شربت آن یک مثقال
ص: 1179
بفتح الف و سکون نون و فتح باء موحده و الف و طاء مهمله علک البطم است و اسحق بن عمران کوید صمغ درخت پسته است و در منافع مانند سقز بهترین آن سفید مائل بزردی است*
بضم عین و فتح لام مشدده و سکون یاء مثناه تحتانیه و قاف بیونانی باطس و بلاطینی روس و سائر و بفارسی ورد و بشیرازی توت سه کل و در دیلم تموش و بترکی بکورنیکان نامند
*ماهیت ان
دو نوع است غیر جبلی و جبلی و غیر جبلی آن را بلاطینی سار ساهوره نامند و آن نباتی است خاردار در برک و کل شبیه بکل سرخ و ثمر آن در شکل و طعم مانند توت سیاه اندک مدور سه پهلو
*طبیعت ان
مرکب القوی و سردی و خشکی بر ان غالب تا بدرجۀ دوم
*افعال و خواص آن
6١٨جمیع اجزای آن مجفف و مبرد و رادع و حابس نفث الدم و نزف الدم و سیلان رحم و مقوی احشا الراس ضماد برک آن جهت زخمهای سر و برآمدکی حدقه العین عصارۀ برک و ساق تازۀ مسحوق آن با اندک صمغ جهت جمیع امراض حاره و باردۀ چشم خصوصا قرحه و دمعه و ناخنه و ورم و برامدکی آن الفم خائیدن برک آن جهت قروح لثه و استرخای آن و قلاع و بدبوئی دهان و جراحات تازۀ آن و همچنین خائیدن ثمر رسیدۀ آن اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آب برک و ساق تازۀ آن با اندک صمغ عربی جهت تقویت معده و نفث الدم و حبس اسهال و فضلات و بواسیر و آشامیدن آب طبیخ برک و ثمر آن و با کلاب در حین حیض مانع حمل و آشامیدن کل آن نیز حابس اسهال و ضماد برک آن مقوی معده و بواسیر را که خون از ان جاری باشد مفید و بدستور عصاۀ برک آنکه در سایه خشک کرده باشند و شرط نیکوئی عصارۀ آنست یا زیادتی قوت و ثمر آن قابض ترین سائر اجزای آن و آشامیدن آن مقوی امعا است و بیخ آن با قوت قابضه و جوهر حار لطیف آشامیدن آن مفتت حصاه کلیه است الاورام و القروح ضماد برک آن محلل اورام و منفجر کنندۀ دبیلات و مانع ازدیاد اکله و نمله و ساعیه و طلای عصارۀ ثمر تازۀ آن جهت تجفیف قروح رطبه و منع سیلان چرک و رطوبات از ان و کل آن را نیز این خاصیت است و ضماد برک و شاخهای نازک تازۀ آن جهت سحج فخذین در اسفار ناقع الزینه طبیخ برک و ثمر آن سیاه کنندۀ موی و نیکو خضا بیست کویند هرکه ملازمت نماید بغسل قدمین بدان بعد از هر مرتبه که بحمام رود موی آن سفید نکردد السموم بجهت دفع سمیت حیوانی که آن را فرسطس نامند و آن مار ماهی است که شاخدار است مفید مضر کرده مصلح آن شکر مقدار شربت آن از عصاره و کل سه درهم و علیق جبلی را بلاطینی سارسارید نامند و این کم خارتر و خارهای آن باریکتر شبیه بنسرین و ساقهای این سفید و ثمر این مائل بتدویر مانند ثمر کل سرخ و در افعال مانند غیر جبلی و شکوفۀ آن محلل است و ابن مؤلف کفته که حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام آتش ازین شجر دیده و بعضی کویند از درخت عناب*
ص: 1180
و آن را علیق القدس و بشیرازی درخت سه کل و بفرنکی پلیور و کل آن را بفارسی سه کل خوانند و بعربی ورد السباخ و نسرین السباخ و بیونانی طیش باطش
*ماهیت ان
نباتیست بسیار بزرک تر از علیق و شبیه بشجر و برک آن عریضتر از برک آس و خارها شاخ آن صلب تر از خار علیق و کل آن سفید و ثمر آن مانند زیتون و سبز طولانی و چون پخته کردد سرخ شود و در جوف آن چیزی مانند پشم بود و مستعمل ثمر آنست که پشم جوف آن را پاک کرده باشند زیرا که خوردن پشم جوف آن مهلک است بسبب چسپیدن بمری و بجهت شدت قبضی که دارد
*افعال و خواص ان
آشامیدن طبیخ پوست ثمر آن بغایت قابض طبع و حابس بول و کل آن سرد و خشک و قابض و مجفف و جهت اسهال دموی و صفراوی و ضعف معده و ضرب و نفث الدم سینه مفید و کفته اند پشم آن ملحم جراحات است بدل آن شوکه المصریه است
بضم عین و فتح نون مشدده و الف و باء موحده
*ماهیت ان
ثمر درختی است معروف قریب بدرخت کنار و زیتون در بلندی و برک آن اندک ضخیم تر و طولانی تر از برک کنار و یکروی آن مزغب و پوست درخت آن سرخ رنک و چوب آن نیز سرخ رنک و نیمرنک و خالدار بهترین آن بزرک بالیده بکمال رسیدۀ سرخ شده پر کوشت جرجانی و یا خطائی و نیپالی آنست که شیرین و عفوصت آن کم باشد و نیز نوعی اندک طولانی فی الجمله شبیه بخرما و هستۀ آن
ص: 1181
6١٩باریک بلند دیده شده که از نیپال و کوهستان رنکپور می آورند در حلاوت این زیاده و در عفوصت کمتر از ان است و قوت آن تا دو سال باقی است
*طبیعت تازۀ ان
معتدل در حرارت و برودت و مائل برطوبت و شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی بارد در اول و معتدل در یبوست و رطوبت قلیلی کفته
*افعال و خواص آن
منضج اخلاط غلیظه و ملین صدر و احشا و مسهل اخلاط رقیقه و رافع خشونت سینه و حلق و صوت عارض از حرارت و سرفه و ربو و وجع صدر و صاف کنندۀ خون و مولد خون صالح و مسکن التهاب و تشنکی و حدت خون و کرمی و وجع جکر و کرده و مثانه و امراض مقعده و لزع امعا و معده و فساد مزاج جکر العین طلای سائیدۀ آن بتنهائی و با هستۀ آن مسکن التهاب و ورم حار چشم اعضاء الصدر آشامیدن آن جهت امراض صدر و رئه مانند سرفه و ربو و وجع صدر و رفع خشونت سینه و حلق و صوت بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و خشک آن از برای امراض صدر و رئه بهتر از تر و تازۀ آنست اعضاء الغذاء آشامیدن آن نفاخ و بطئ الهضم و ردی از برای معده و مولد خلط محمود و اندک لزج و ملین احشا و مسهل اخلاط رقیقه و منضج و مسکن التهاب معده و تشنکی و حرارت جکر و خون و اصلاح فساد کبد و امراض مقعده خصوص رسیدۀ نیم خشک آن و نیم رس آن حابس بطن و آشامیدن سائیدۀ آن با دانه جهت قرحۀ امعا و یا دانۀ آن مانند سویق با آب سرد جهت حبس بطن و رفع اسهال مفید اعضاء النفض کفته اند که جهت امراض کبد و کرده و مثانه نافع است الاورام و البثور و غیرها آشامیدن آب نقوع یا مطبوخ آن در عرق کاسنی با سکنجبین جهت شری و حصبه و جدری صفراوی و تسکین حدت صفرا و خون و با سکنجبین و خبۀ سنکشو نموده بدستور هر کاه سرفه نباشد و الا با آب و یا با عرق نیلوفر و یا بید و یا کادی و امثال اینها با خبه و بدستور آشامیدن آن با آب عدس مطبوخ با قشر و آشامیدن نقوع آن در کلاب و شکر جهت اکثر امراض مذکوره سوای سرفه جهت دفع ضرر شراب و دبیلات نافع مقدار شربت آن تا پنجاه عدد بدل آن سپستان مضر معدۀ بارد رطب و نفاخ خصوص اکثار آن مصلح آن شکر و مویز طایفی و کلاب و مقلل منی و مضعف باه مصلح آن عسل و ادویۀ باهیه و چون برک آن را با آب طبخ دهند و صاف کرده هر روز نیم رطل با قدری شکر بیاشامند تا پنج روز متوالی جهت خارش بدن مجرب و ذرور برک خشک نرم کوبیدۀ پیختۀ آن جهت رفع اکله و قروح خبیثه خواه در دهان باشد و یا در عضو دیکر بهترین دوائی است خصوصا آنکه اولا عسل بر ان عضو بمالند و بالای آن بپاشند و چون پوست درخت آن را نرم بسایند و بتنهائی و یا باهم وزن آن سفیدآب ممزوج کرده در جوف جراحات خبیثه پر کنند جهت تنقیه و التیام آنها مجرب و بیعدیل و آشامیدن نشارۀ چوب آن جهت دفع سحج و حکه و جرب و ضماد آن جهت جبر کسر اعضای شکسته و بیرون رفته و تحریک استخوان از جای خود و صمغ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت امراض چشم طلاء نافع و با سرکه جهت قوبا و خائیدن برک تازۀ آن باعث خدارت و بیحسی زبان و عدم ادراک طعم ادویۀ بشع کریهه الطعم است و لهذا قبل از آشامیدن مسهلات و ادویۀ بشعه آن را مضغ می نمایند و شیخ الرئیس در ادویۀ مفردۀ قانون نوشته که جالینوس کفته ندیدم من درین نفعی نه در حفظ صحت موجوده و نه در استرداد صحت مفقوده و عیر جالینوس نوشته که جهت تسکین حدت خون کرم نافع و شاید این خاصیت بسبب تغلیظ آن خون را باشد و کسی که آن را صاف کننده و غاسل آن دانسته ظنی است که توجه من بآن نیست و آن را غذائیت بسیار قلیلی است و نوشته که قول حکیم فاضل جالینوس بسیار صواب و نیکو است و پسندیده و سکنجبین عنابی و شراب و لعوق و مطبوخ و نقوع آن در قرابادین کبیر ذکر یافت و در حدیث وارد است که العناب یذهب بالحمی و الکمثری تجلی القلب
ص: 1182
6٢٠
بکسر عین و فتح نون و باء موحده لغت عربی است بفارسی انکور و بترکی اوزم و بهندی داک نامند
*ماهیت
ان
ثمری است معروف که از درخت تاک که رز نیز نامند بهم می رسد و صیفی و شتوی می باشد و صیفی آن را انواع و اصناف بسیار است بهترین آن سفید رسیدۀ شیرین شاداب بزرک دانۀ آنست که پوست آن رقیق و تخم آن کوچک و دانهای آن در مقدار متساوی باشند و درهم طپیده در خوشه نباشند و خوشۀ آن باریک نباشد و الطف همه عسکری و صاحبی و ریش بابا و کشمشی که رازقی نامند پس انواع دیکر و کشمشی بسیار شیرین و لطیف است
*طبیعت ان
باقوای مختلفه است و انواع کثیره و مطلق رسیدۀ آن در آخر اول کرم و تر و بعضی بسیار شیرین آن را تا دوم کرم و تر دانسته اند
*افعال
و خواص آن
جالی و منضج و سریع الانحدار و کثیر الغذا و بهترین میوها است در غذائیت و تولید خون صالح و معدل امزجۀ غلیظه و مصفی خون و دافع مواد سوداویه و احتراقیه و مصلح حال صدر و رئه و مسمن بدن و زیاده کنندۀ پیه کرده که آب آن را خورده پوست آن را بیندازند مضر معدۀ رطبۀ ریحیه و مولد ریاح در ان مصلح آن زیره و رازیانه و مضر سدۀ جکر و طحال و قولنج ریحی و کرده و مصلح آن تخم کرفس و ملین طبع و مورث تشنکی و مصلح آن سکنجبین و غذاهای ترش و آب سرد بالای انکور بغایت مفسد آن و مورث استسقا و تپهای عفن و باید که بعد از چیدن فی الفور تناول ننمایند بلکه بعد از آنکه یکدو روز مانده باشد بخورند و ما بین دو طعام که طعم اول انهضام یافته باشد و انکور تازه نفاخ و ملین و انکور اندک قشر آن پژمرده کثیر الغذاتر از انجیر و نفخ آن کمتر و مقوی بدن و مسمن و زیاده کنندۀ خون جید و منضج و ملین و جهت ناقهین و صاحبان حمی مزمنه و بارده نافع و آب انکور سریع النفوذ و الانحدار و جهت امراض صدر و رئه و باید که آب آن را بمکند و پوست آن را بیندازند و نخورند و مویز خصوصا طایفی آن اوفق بحال معده و کبد و کرده و مثانه و انکوری که دو روز مانده باشد بدستور مویز با تخم خوردن جهت اوجاع معده و امعا و کرده و مثانه بهتر و روغن انکور که مکرر آب و ثفل آن را با روغن زیتون جوشانیده صاف کرده و یا در آفتاب پرورده باشند بغایت مسخن و محلل و ملین جلد است و دانۀ آن در دوم سرد و خشک و مولد ریاح و حابس بطن و ممسک بول و منی خصوص دانۀ انکوری که از خم سرکه برآورند و بریان کردۀ آن قبض آن زیاده و مضر مثانه و کرده و پوست آن سرد و خشک در اول و بسیار بطئ الانحدار و مولد ریاح و ذرور محرق آن جهت جلای جلد و تجفیف رطوبات چشم و اکثر قروح و در هر عضو که باشد مفید و انکور نارس و غوره و عفص سرد و با قوت قابضه و کثیفه در حدیث وارد است که شکی نوح الی اللّه تعالی الغم فاوحی اللّه الیه ان یأکل العنب فانه یذهب الغم و در حدیث دیکر وارد است که حبب الی من الفاکهه العنب و البطیخ و در طور خوردن انکور وارد است که کل العنب حبه حبه فانها اهنأها و شتوی آن بسبب ضعف تابش آفتاب خوب رسیده و شیرین نمی کردد و دو صنف می باشد سفید و سرخ و سرخ آن را در بغداد جبلی نامند و این با شیرینی کمی و با عفوصت و بسیار غلیظ و بطئ النزول از معده و نفاخ و احیانا بسبب یبسی که دارد مقوی معده است و سفید آن لطیف و سریع النزول تر از ان و خاکستر چوب آن مفتت حصاه و محلل اورام باردۀ بیضه و خوزه و شقیقه و بواسیر شربا و ضمادا و جوارش حصرم و خل و دبس و دهن عقید آن و رماد الکرم و شراب حصرم و شراب عنب و شراب ریحانی و میبه و میفختج در قرابادین کبیر ذکر یافت*
ص: 1183
بفتح ثاء مثلثه و سکون عین مهمله و فتح لام و باء موحده و آن را قنا و زبرق و ثلثان و تولیدون و بفارسی روباه تربک و روباه تورک نیز بمعنی انکور روباه و شکر انکور روباه نیز و بترکی قوش اوذی و باصفهانی تاج ریزی و بهندی مکوه
6٢١و مکوی و کاک ماجهی نیز و بلاطینی سلاطم و ببربری مرابله و بکستیلان ازمور نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است و انواع می باشد از بستانی و بری و جبلی و هریک نر و ماده می دارد نر بستانی آن را کاکنج و اهل مغرب حب اللهو و مادۀ آن را عنب الثعلب و اهل مغرب قناد و نزد اطلاق مراد این است و بری نیز دو قسم می باشد جبلی و سهلی و جبلی نر آن را اهل مغرب کاکنج غالیه نامند و در خانها می کارند و این کوچکتر و صلب تر از کاکنج بستانی است و نافع تر از ان و کویند نر قسم جبلی را کاکنج منوم و مادۀ بری را عنب الثعلب مجنن نامند و کیفیت این بسیار قوی می باشد و نبات عنب الثعلب بستانی ما بین شجر و کیاه و تا بدو ذرع و پر شاخ و برک آن بزرکتر و عریضتر از برک ریحان و مائل بسیاهی و ثمر آن زرد مائل بسرخی و شیرینی و لزوجت و در خوشه و تخم آن ریزه بقدر خشخاش و سفید و ثمر این نوع نیز سیاه می باشد و کویند سیاه آن خالی از سمیتی نیست و غیر مستعمل از داخل و بهترین آن مستعمل زرد مائل بسرخی بالیدۀ تازۀ فاسد نشدۀ آنست و مستعمل ثمر و برک و عصارۀ آن و یا عرق آن و یا مطبوخ یعنی سلاقۀ آن و یا طلا و ضماد آن از خارج و عصارۀ آن نیز و نبات کاکنج بستانی از نبات عنب الثعلب بزرکتر و برک آن عریضتر و ثمر آن بقدر نبقۀ کوچکی و انکوری خورد املس و در غلافی و در خامی سبز و بعد از رسیدن سرخ می کردد و تخم آن بزرکتر از تخم عنب الثعلب و نبات قسم اول سهلی که آن را عنب الثعلب منوم نامند ثمنشی عظیم و برک آن شبیه ببرک سیب و به و مزغب غبارآلود و در ساق آن چسپندکی است و کل آن سرخ برنک خون و ثمر آن در غلافی زرد و اصل قشر آن سرخ و در زمینهای نمناک سنک لاخ می روید و قسم دوم اینکه مجنن کویند نباتی است برکهای آن مانند جرجیر و بزرکتر از ان شبیه ببرک حرشف و بی خار و ثمر آن در خوشه و در هر خوشه ده دوازده دانه و دانهای آن سیاه مدور رخو مانند دانۀ دبق و بیخ آن سفید غلیظ مجوف بدرازی یک ذرع منبت آن اماکن جبلیه و نزدیک درخت چنار و مواضعی که بادهای کرم آن را محرق سازد
ص: 1184
*طبیعت بستانی ان
در دوم سرد و خشک و با حرارت فاعله و کفته اند سرد در اول و خشک در دوم و مخدر آن بارد یابس در سوم و مخدر و منوم آن شبیه بافیون و ضعیف تر از ان
*افعال و خواص بستانی آن
ملطف و مسکن حرارت و تشنکی و با قوت قابضه و رادعه و محلل اورام حاره امراض الراس و الصداع ضماد برک نرم سودۀ آن جهت صداع و ورم حجب دماغ و بدستور نطول بدان و بخور آن جهت نزلات و آشامیدن یک مثقال ریشۀ بیخ آن با شراب منوم الاذن ضماد آن بر بناکوش جهت تحلیل ورم آن و قطور آب برک آن نیمکرم چند مرتبه جهت امراض کوش و بینی العین عصارۀ برک همه انواع آن حتی منوم جهت غرب و تقویت بصر و سائیدن شیافات نافعۀ چشم جهت اوجاع عین در آب آن بدل آب خالص و بدل سفیدۀ بیضۀ مرغ انسب و قطور عصارۀ نبات آن بتمامه جهت زخمی و آسیبی که بچشم رسد مؤثر الفم غرغره به آب برک آن جهت اورام حلق و درد دندان امراض آلات الغذاء و النفض ضماد آن بر معده جهت ورم آن و التهاب آن و سائر اعضا و اورام حاره و آشامیدن چهار اوقیۀ آب آن با شکر محلل اورام باطنیه و امراض احشا و مسهل اخلاط مراریه و رافع مغص و زحیر و ورم مقعده و استسقای حار و بدستور دو اوقیۀ آن با آب رازیانه و آب کاسنی و با کشوث و حقنۀ آن جهت جنون و شری و تنقیۀ امعا بسبب اطلاق آن و قوت قبضی که دارد و فرزجۀ آن جهت قطع سیلان حیض و رطوبات رحم و حمول آن مانع احتلام بسبب برودت آن و آشامیدن تخم مخدر آن مدر بول و مفتت حصاه کرده و مثانه و مبرد و مانع احتلام الاورام و الحکه و الجرب و القروح و حرق النار و غیرها آشامیدن آب آن جهت اورام باطنیۀ حاره و ضماد آن جهت منع اورام حارۀ
ص: 1185
6٢٢ظاهریه و باطنیه و سوختکی آتش و زخم آبله و قروح ساعیه و سرطان متقرح خصوصا با آرد جو و تکرار استعمال و با اسفیداج و دهن ورد جهت حمره و نمله و بدستور باجنطیانا کویند مضر مثانه مصلح آن قند بدل آن کاکنج و نزد بعضی بطباط مقدار شربت آن تا پنج مثقال و در مطبوخات تا ده مثقال و از آب آن تا بیست مثقال و آب غیر مطبوخ آن بغایت مقئ است و عنب الثعلب مجنن که ماهیت آن ذکر یافت
*طبیعت ان
در چهارم خشک و از سموم است
*افعال و خواص ان
یک مثقال آن بغایت مسکر و زیاده از ان تا چهار مثقال کشنده بخشکی زبان و کمودت رنک و فواق و قئ الدم بسیار و نفث آن و اختلاف سحج و مخاطی در دهان بهم رسیدن طعمی شبیه بطعم شیر و استعمال آن بهیچ وجه جائز نداشته اند و بعضی در اضمدۀ مواد حارۀ فاسدۀ غلیظه تجویز نموده اند و تدبیر کسی که آن را خورده باشد آشامیدن ماء العسل است و قئ فرمودن بآن و بانیسون و شیر و مضغ رازیانج و آشامیدن شیرۀ آن با شکر و با آشامیدن طبیخ آن و خوردن بادام تلخ و سینۀ مرغ نیز*
بضم دال مهمله و باء موحدۀ مشدده بترکی مردار اغاجی و یا رشین نیز کویند و درخت آن را غایش نامند
*ماهیت ان
درختی است کوهی نر و ماده می باشد نر آن بقدر قامتی و شاخهای آن بسیار و مائل بر زمین و چتری و بیخار و برک آن مانند برک انار و مائل بپهنی و نرم و ثمر آن خوشه دار و بقدر کناری کوچک و مانند کاکنج سرخ و در جوف آن چهار پنج عدد دانۀ کوچک و طعم آن با اندک شیرینی و تلخی و لزوجت و قبض کمی و کل آن زرد مائل بسبزی شبیه بکل حنا و باریکتر از ان و بغدادی نوشته نوعی از زعرور جبلی است و بیخ آن مائل بسرخی
ص: 1186
*طبیعت ان
سرد و خشک در اول
*افعال
و خواص ان
ثمر آن جهت نفث الدم نافع و سویق خشک آن حابس اسهال کهنه و بیخ آن بسیار مجفف و جاذب و محلل اورام و بیطاران پوست آن را بر اورام دواب ضماد می نمایند تا چرک آورده به شود و مادۀ آن را برک بزرکتر از نر و شبیه ببرک شمشاد و از ان کوچکتر و غیر چتری و بیخ آن عود بری است و سائر اجزای آن با سمیت و در بلاد کرمان و شیراز کثیر الوجود و آن را برکک نامند و برک آن مسکر است بخلاف بیخ آن*
بفتح حاء مهمله و یاء مثناه تحتانیۀ مشدده و ها شامل ثمر فاشرا و ثمر کبر است
بفتح عین و سکون نون و فتح باء موحده و راء مهمله
*در ماهیت ان
اختلاف است بعضی کویند موم نوعی از نحل است که در جزائری که در میان دریا واقع است بر جبال و اشجار آن نوعی نحلی خانه ساخته عسل در ان جمع می کند و در موسم بهار که کلها و شکوفها بسیار است و در موسم باد و باران از شدت آن هر دو خانهای آنها جدا کشته با سیلاب در دریا می رود و عسل آن بمرور ایام شسته زائل می کردد و موم خالص آن از تابش آفتاب و لطمات امواج پی درپی درهم نشسته پرده پرده و مدور و غیر آن می کردد و بساحل دریا می آید و مردم آن را برمیدارند و استعمال و بیع و شری می نمایند و مدور آن را شمامه می نامند و بقیمت اعلی می فروشند و مؤید این است که از جمعی ثقات شنیده شده که بندرت بعضی اوقات تازۀ آنکه بدست آمده با حلاوت و نرم مانند خمیر شیرین بسیار خوش بو می باشد و در سواحل بحر یمن و مالدیپ و حضرموت و نواح آنها موج می آورد و مردم آنجا آن را برمیدارند و امام و سلاطین و حکام و متولین آن بلدان بقیمت بسیار کران می خرند و برغبت تمام می خورند و می کویند بسیار مقوی باه و حرارت غریزی و قوی و ارواح است و بدن را فربه می سازد و حیوانات بحری آن را بسیار دوست می دارند و چون آن را دیدند بزودی می بلعند و در شکم آنها انهضام نایافته آنها را می کشد و یا شکم آنها منتفخ شده بر روی آب می افتند و کسانی که واقف این امراند آنها را بزودی کرفته شکم آنها را شکافته برمی آورند و این سیاه رنک و اندک با سهوکت
ص: 1187
6٢٣و زهومت می باشد و این را عنبر بلعی می نامند و نیز مؤید آنست آنچه نواب غفران مآب حکیم سید محمد هاشم المخاطب بحکیم معتمد الملوک سید علوی خان خال والد ماجد محرر قدس اللّه سرهما قلمی نموده اند که فقیر شمامۀ دید که در ان مثل نحل جانور های بسیار قریب بصد عدد که جلد پوست آنها صلب خزفی بود بودند و محرر کتاب نیز قطعۀ عنبری دید که در ان نیز سرو کردن جانوری صدفی جلد سرخ جوزی رنک و شبیه بمنقار نیز چیزی در ان نمایان بود و آن مغفور نیز نوشته اند و لیکن قول بر آنکه آن رطوبتی است که از بعضی معادن میان دریا و یا جزائر میان دریا مانند قفر و مومیائی و قیر برمی آید و بسبب جر و مد طلاطم امواج و رسیدن حرارت آفتاب بدان بر روی آب دریا پرده پردۀ منجمد می کردد و نیز مدور بشکل شمامه و باشکال دیکر کشته بساحل می افتد نزد احقر اقوی است و کفته اند ازین هر دو آنچه مخلوط بخاک و ریک و رمل می کردد در ته آب می نشیند بسبب ثقل و این صفایحی سیاه می باشد و احیانا از بین صفایح آن رمل و خاک و چرک برمی آید و این را عنبر رملی و تخته نامند و بدون تصفیه استعمال این جائز نیست و اربق تصفیۀ آن مانند تصفیۀ موم است و در مقدمه ذکر یافت اما قول بر ان که عنبرروث یعنی سرکین نوعی از حیوان دریائی است که موج آن را بساحل می اندازد و همچنین قول بر آنکه آن طل یعنی شبنمی است که بر روی دریا نشسته بطول زمان منعقد می کردد چنانچه صاحب اخوان الصفا بر انست بعید می نماید و اللّه اعلم بحقائق ما خلق و لما خلق پس بدانکه از عنبر آنچه صافی مائل بزردی است آن را عنبر اشهب و ازین آنچه مدور شکل شمامه نامند و آنچه قطعهای آن مائل بسفیدی است و بر ان نقطهای بسیار ریزه سفید می باشد آن را عنبر خشخاشی و آن نقاط را بهار عنبر می نامند و بهترین همه آنست که تازه با دهنیت و خوش بو باشد و سائر انواع دیکر بمراتب یعنی بعد از اشهب آنچه مائل بازرقی است پس مائل بسبزی پس مائل بسیاهی و زبونتر از همه سیاه کم بوی بسیار کهنۀ آنست پس بلعی و آنچه ریزه شده باشد خواهند آن را مجتمع کردانند باید در کلاب در قدر مضاعف بکذارند و در کلاب سرد اندازند و مانند شمامه سازند و یا آنکه در پارچۀ کرپاس نازکی پاکیزه کرده در آب کرم جوشان کذارند تا خوب نرم کردد و درهم فشار دهند تا یکسان کردد پس در آب سرد فرو برند تا منجمد کردد و پارچه را از ان جدا کرده نکاهدارند و این بعد از مدتی نیز بهار می کند و مصنوع و مجعول نیز می سازند از کج و لادن و موم و قدری عنبر سیاه و بهر شکلی که می خواهند صفایحی و یا شمامه از ان ساخته از عنبر خالص سه چهار لا پرده بران می چسپانند و می فروشند و یا عنبر خالص را کداخته بالای آن می ریزند و کهنه کرده می فروشند و فرق میان اصلی و جعلی آنست که قدری آن را بخایند اکر مفتت کردد مصنوع است و اکر نرم و مجتمع و اندک چسپنده باشد خالص و دیکر آنکه در آتش اندازند اکر دود آن خوش بو باشد خالص است و الا مجعول و یا آنکه سیخی را کرم کرده در ان فرو برند اکر بوی خوش از ان برآید خالص است و الا فلا و اصل آنست که امتیاز شمامۀ اصلی از جعلی مشکل است مکر آنکه بشکنند آن را و حقیقت جوف آن را دریابند
ص: 1188
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند
*افعال و منافع و خواص آن
حافظ ارواخ و قوتهای حیوانی و نفسانی و طبیعی و بغایت مفرح مبرودین و مقوی حواس خمسۀ ظاهریه و باطنیه و محرک شهوتین باه و طعام و اعاده کنندۀ قوتهای از شراب ادویۀ مسهله و غیره و کثرت اوجاع و جماع کم شده و مفتح سدد و بادزهر سموم و مقاوم آنها و مقوی افعال معاجین و تراکیب و بالطبع دافع امراض بارده عموما و بالتخصیص امراض باردۀ دماغیه و قلبیه و خوش بو کنندۀ دهان بالخاصیت دافع امراض حارۀ قلب و دماغ و منعش حرارت غریزی است و پیران را بسیار موافق امراض الراس و الصدر و القلب و المعده و الکبد و الطحال و الکلیه و المثانه جهت فالج و لقوه و رعشه و کزاز و خدر و صداع
6٢4بارد و شقیقه و جنون و نزلات مزمنه و اوجاع کوش و تحلیل ریاح آن و امراض بینی و سینه و سرفۀ کهنه و ربو و قرحۀ شش و ضعف قلب و خفقان و غشی و ضعف معده و کبد و استسقا و یرقان و اوجاع معده و طحال و کرده و ریاح مجتمع در معده و امعا و اوجاع مفاصل اعصاب شربا و سعوطا و تدهینا و بخورا اعضاء التناسل مداومت آشامیدن آن با ماء العسل جهت اعادۀ باه مایوسین و طلای آن با غالیه و ادهان حاره جهت تقویت اعضای تناسل و تحریک باه و بر احلیل باعث شدت لذت جماع طرفین بحد افراط و آشامیدن یک دانک آن هر روز تا سه روز جهت درد فم معدۀ جدید و قدیم مجرب الوبا و السموم آشامیدن آن جهت رفع وبا و سموم و بخور آن مصلح هوای وبائی و کریزانیدن هوام و بوئیدن آن در جمیع امور مذکوره قوی الاثر المضار باعث غلیان خون و رقت آن و تولید شری در محرورین مصلح آن کافور و میوه های سرد و تر و سعوط آن بادهان حاره جهت دفع امراض باردۀ دماغیه و تفتیح سدد آن و حمول آن با قطنه آلوده جهت رفع استطلاق بطن حادث از بر دو ضعف معده و کویند مضر امعا است مصلح آن صمغ عربی و نزد بعضی مضعف روح کبدی است مصلح آن ادویۀ بارده مانند طباشیر و کشنیز و امثال اینها و اکثار اکل و شم آن برانکیزانندۀ ماشری و حمره است و مصلح آن بوئیدن کافور و خیار مقدار شربت آن یک دانک و کفته اند که اکر یک مثقال آن را با دو چندان سر بنفشه و نیم مثقال صمغ عربی بسه دفع در یک روز خورده شود تفریح بحد اسکار آورد و باین قول مغرور نباید شد که چندان اصلی ندارد بدل آن بوزن آن مشک و زعفران و کویند بوزن آن مرو مشک و زعفران است و دستور حل و تصفیه و بخور و ساختن تسبیح و جوارش و حب و خمیره و شراب و شمع و عرق و سعوط و فتیله و قرص و قهوه و معجون عنبر در قرابادین کبیر مذکور شد*
ص: 1189
بضم عین و سکون نون و ضم قاف و سکون واو و دال مهمله اسم جنس خوشه است و جمع آن عناقید آمده
*ماهیت ان
اسم خوشه نباتی مخصوص است پرشاخ بقدر سه شبر و برک آن مانند برک سداب و ریزه و بی شکوفه و خوشۀ آن مملو از رطوبت و تخم و رائحۀ آن شبیه بسداب
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی اعضا و مانع ریختن مواد باعضا است و ضماد آن رافع اورام حاره و التهاب آن و مسکن حدت خون و صفرا مقدار شربت آن تا سه درم
بفتح عین و سکون نون و فتح کاف و ضم باء موحده و سکون واو و تاء مثناه فوقانیه جمع آن عناکب آمده بفارسی کارتنه و بترکی ارومچک و بهندی مکری نامند
*ماهیت ان
حیوانی است کوچک تنه و پاهای آن بسیار باریک بلند و انواع می باشد و هریک بنامی خالص مانند شبث و سبع الذباب و رتیلا و غیرها و از مطلق آن مراد نوعی است که در کوشهای خانه و جاهای خالی از لعاب دهن خود تارها تنیده خانها ساخته می ماند
*طبیعت همه انواع ان
سرد و خشک و بعضی مانند شبث و سبع الذباب و مانند آن را کرم دانسته اند
*افعال و خواص آن
الاذن قطور عنکبوت غلیظ نسج سفید با روغن زیت در کوش جهت تسکین درد آن نزف الدم و الاورام و القروح و البثور بستن تار عنکبوت بر جراحات که خون از انها جاری باشد باعث حبس خون بسبب چسپیدن بر انها و التیام آنها است الحمیات کفته اند که چون نسج عنکبوت را با بعضی مراهم مناسبه داخل کنند و یا با زفت بر پارچۀ کتانی مالیده بر جبهه و یا صدغین بچسپانند جهت رفع حمی غب مؤثر و نیز کفته اند چون نسج عنکبوت غلیظ سفید را در پوستی بسته بر سر و یا بر بازو و یا بر کردن صاحب تپ غب بندند زائل کردد و پردۀ صفیقی که در زیر شکم عنکبوت در حین بچه دادن می باشد و چون بچها بزرک شدند جدا کشته بچها برمی آیند آن را چون بر بازوی صاحب تپ ربع بندند زائل کردد و چون بر نزف الدم اعضا بندند حبس آن نماید و
ص: 1190
6٢5بر جراحات تازه حکم بخیه و خشک بند دارد و چون عنکبوت بر عضو مالیده شود آبله کند و خارش نماید و مجروح کردد المضار از نوع قوی آن اعراض ردیه و برد اطراف و قشعریره و انتشار قضیب و امتداد آن و انتفاخ بطن از ریاح بهم رسد علاج آن آشامیدن سداب خشک و سعد و شونیز با شراب صرف قوی و تعریق در حمام و مالیدن انبۀ خام خشک کرده است که بهندی امچور نامند که آن را باب نرم سوده بمالند و نوع عنکبوت سیاهی که معروف بعذب است و پاهای آن کوتاه و بر زمین می کشد و چون خلالی نزد او برند بدست خود می کیرد از کزیدن آن حمی مطبقه عارض می کردد و سائر عوارض دیکر و سم آن کرم است بخلاف سائر عنکبوتهای دیکر علاج آن فصد است بدفعات و حل طبیعت بمطبوخ فواکه و الزام ماء الشعیر و مزورات و باید که کوشت فاسد موضع لسع آن را بآلت حدیدی ببرند و تدبیر قروح ردیه را بعمل آورند و اما عنکبوت معروف بفهد که بر مکس می جهد و آن را می کیرد چنانچه فهد بر صیدی می جهد و می کیرد آن را و آن عنکبوت دست و پا کوتاه کوچک سفید منقط بسیاهی است و آن سلیم تر از سائر انواع است از کزیدن آن خارش بسیار عارض می کردد علاج آن عرق فرمودن و عرق را پاک کردن ساعت بساعت و مالیدن حضض محلول در سرکه که در ان بیخ کرفس جوشانیده باشند و اما عنکبوت معروف بشبث و آن عنکبوتی است که پایهای بسیار بلند دارد و از لسع آن وجع معده و قئ و عسر البول و براز عارض می کردد و مهلک است علاج آن علاج رتیلا است*
ص: 1191
بفتح عین و نون و میم بلغت دیلم و تنکابن دارواش و بهندی سکرداری نامند و کویند جلنار است که بفارسی کلنار کویند
*ماهیت ان
حکیم میر محمد مومن در تحفه نوشته از شاخهای درختان می روید و غیر نیتومه است برک آن سبز با طراوت و انبوه و کوچکتر از برک بادام و کل آن سرخ خوش منظر و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که چند صنف می باشد صنفی برک آن شبیه بهلیون و این صنف و برک آن جهت جراحات مفید و صنفی برک آن مثل برک نیم و صنفی برک آن مانند برک انبه و صنف چهارم برک آن شبیه ببرک خیار و هر چهار صنف در خواص قریب بهم اند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
الفم خائیدن برک آن مقوی دندان و لثه اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن مقوی معده و حابس اسهال و سیلانات و نزف الدم و حیض و بدستور ضماد و حمول آن الجروح ضماد و ذرور آن جهت جراحات تازه نافع است*
بضم عین و سکون واو و دال مهمله اسم جنس چوب و شاخ اشجار است که بهندی لکری و دالی نامند از مطلق آن مواد نزد اطبا عود هندی است که بهندی اکر نامند
*ماهیت ان
چوب درختی است که از کوهستان جینتا قریب بسلهت که از توابع صوبۀ بنکاله و در سمت شمال و شرق آن واقع است و در جزائر مملکت دکهن که هر دو از بلاد عرض شمالی خط استوااند و در جزیرۀ چتیان از جزائر شهر ناوکه قریب بسرحد چین از بلاد عرض جنوبی خط استوا بعرض سی و چند درجه است بهم می رسد و درخت آن بسیار عظیم و ساق و شاخهای آن اکثر کج واج غیر مستوی و اندک رخو که از ان عصا و چوبدستی و یا ظرفی و یا پیاله خوب نمی توان ترتیب داد بسبب کج واجی و رخاوت و نیز جابه جای آن مجوف می باشد بجهت آنکه درخت آن تا سال خورده و کهنه نباشد و بعد بریدن تا مدتی نماند که اجزای خام آن بمرور ایام بپوسد و بریزد خوش بو نمی باشد و برای سرعت پوسیدن در زمینهای نمناک دفن می کنند پس برآورده آنچه از ان با دهنیت و سنکین سیاه غرقی است که در آب فرو می رود در آب انداخته امتحان نموده جدا می کنند و آن را غرقی می نامند و آنچه در ان اندک خامی باقی است بالات
ص: 1192
6٢6آهنی برآورده غرقی مستعملی می کویند و آنچه نیم غرقی است آن را نیم غرقی و سملۀ اعلی و آنچه مطلق بته آب نمی رود سمله خوانند و این کثیرالوجودتر از انواع دیکر و غرقی آن سیاه می باشد و غیر آن اغبر بعضی تیره و بعضی کمرنک بمراتب خوبی و بدی و کفته اند انواع می باشد هندی و سمندوری و قماری و مندلی و هندی آن سیاه و سمندوری آن را دهنیت غالب بر هندی و قماری آن کمرنک و مندلی آن بسیار خوش بو است و نیز بری و جبلی می باشد جبلی آن با خطوط سیاه و بری با خطوط سفید و بعضی بالعکس کفته اند و بخور ثیاب بهندی آن باعث منع تولد شپش است در انها و کفته اند سمندوری منسوب باسم بلدیست که از انجا می آورند و همچنین قماری و مختار در طب در ادویه بیشتر هندی بنکالی سلهتی غرقی آنست که تلخ خوشبوی با دهنیت و اندک قبض باشد زیرا که عود اماکن دیکر بخوبی و خشبوئی و چربی نوع اعلای سلهتی یعنی غرقی آن نیست و آنکه در اکثر نسخ و تراکیب قید عود هندی خام می نمایند شاید جهت آن باشد که دستور است که چوب آن را خیسانیده و نیم کوفته از ان عرق می کیرند و از ان عرق بعد سرد شدن عطر می کیرند و بعضی نامقیدان آن اثفال را خشک نموده بجای آن می فروشند تا آن را استعمال ننمایند که ضعیف است و بعضی قدری مغز بادام داخل آن اثفال کرده در شیشها کرده از ان بطریق تنکیس روغن می کیرند و آن را بهندی چووۀ اکر می نامند و این چندان خوش بو نیست مانند چووۀ خالص که از برادۀ عود عرق ناکرفته بدون خلط مغز بادام اخذ می نمایند و بعضی آن را با برادۀ صندل و یا برادۀ چوب تکرباز عرق می کشند و بعد سرد شدن عطر آن را می کیرند و این عطر نیز مانند عطر خالص چندان خوش بو نیست و آنچه صاحب اختیارات بدیعی نوشته که از بندر چیته خیزد که از انجا بجاوه ده روزه راه بود و آن بغایت عزیز الوجود است و بهم سنک زر فروشند و کوئی هیچ بو ندارد و چون بدست بکیرند کرم شود و عرق کند بغایت خشبو بود و بوی آن یکسان بود راست است و قریب بانچه نوشته محرر نیز شنیده و شاید بندر چتیان مذکور باشد که چیته نوشته و بدانکه چوبی دیکر در هیأت و صلابت و دهنیت بسیار شبیه بعود غرقی مکر در بو در هند و بنکاله بهم می رسد و لیکن همه کس درنمی یابند اکثر این را بدل آن می فروشند و این را تکر می نامند
ص: 1193
*طبیعت ان
در اخر دوم کرم و در سوم خشک و در دوم نیز کرم و خشک کفته اند
*افعال و خواص
و منافع آن
ملطف و مفتح سدد و مفرح و مقوی اعصاب و حواس و قوای دماغی و قلب و کبد و معده و احشا و کرده و پراکنده کنندۀ ریاح و محلل آنها و هاضم و زائل کنندۀ بدبوئی دهان و رطوبات عفنه و بلت معده و رحم و ضعف معده و امعا و کرده و مثانه و رحم و حافظ صحت حوامل و جنین و دافع اوجاع نقرس اعضاء الراس آشامیدن آن بسیار مقوی حواس و اعضای دماغی و اعصاب و بدستور بخور آن مقوی و محلل فضول رطبۀ دماغیه است الفم مضغ آن مقوی دندان و لثه و نیکوکنندۀ نکهت و سنون محرق آن جالی دندان و مستحکم کنندۀ آن اعضا الصدر و القلب و الغذاء آشامیدن آن جهت سرفه و ربو و ضیق النفس و تفریح و تقویت قلب و رفع غشی و خفقان بارد و ضعف معده و کبد و غثیان و اسهال و ذوسنطاریای سوداوی و استسقا و سپرز خصوصا که یک درم و تا یک درم و نیم آن را بخورند و همچنین بخور آن مقوی قلب است و نکاهداشتن آن در دهان نیز جهت امراض مذکوره مفید و چون قدری عود را در آتش اندازند و ظرفی که از روی توتیا باشد که بهندی جست نامند بران معکوس بدارند که دود آن در ان مجتمع کردد و قدری شیر مرضعۀ طفلی که قئ نماید و بهیچ نوع تسکین نیابد در ان بدوشند و حرکت دهند که بآن ممزوج کردد و بآن طفل بخورانند در دوسه دفعه قئ بند کردد و طفل صحت یابد اعضاء النفض مقوی آلات بول و باه و ممسک بول و منی و ودی و مذی حادث از برودت و رطوبت و ضعف مثانه و اوعیۀ
ص: 1194
6٢٧منی و رطوبات سائله از رحم بازدارد و آن را خشک و کرم سازد السم مطبوخ آن با شراب ریحانی بادزهر سموم بارده و بخور نمودن ثیاب بهندی آن مانع تولد قمل است در آنها مضر محرورین شربا و بخورا مصلح آن کافور و سکنجبین و کویند مضر سفل مصلح آن کلاب مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن دارچینی و قرنفل و زعفران و زراوند مدحرج دو دانک وزن آن و در اوجاع نقرس قنطوریون دقیق است و دستور احراق و بخور و جوارشات و عود مطراکه تطریه نامند و چوره و خمیره و اشربه و شمامه و عطر و فتیله و قرص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
بفتح باء موحده و لام و سین مهمله و الف و نون
*ماهیت ان
شاخهای درخت بلسان است بهترین آن کندم رنک خشبوی آنست
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و مقوی قوی و با تریاقیت امراض الراس جهت دوار و صرع و تنقیۀ رطوبات دماغی و تاریکی چشم امراض الصدر و الغذاء و النفض و السموم جهت ربو و ضیق النفس و سردی معده و جکر و بادزهر سموم و کزیدکی افعی را مفید الرحم بخور آن جهت تجفیف رطوبات رحم و عقم را زائل سازد مقدار شربت آن تا نیم مثقال مضر امعا مصلح آن کثیرا بدل آن حب آن و در بلسان نیز ذکر یافت
بفتح حاء مهمله و یاء مثناه تحتانیۀ مشدده و ها
*ماهیت آن
ص: 1195
غیر از قزوینی دیکری ذکر نکرده و آن نباتی است که در بلاد بربر و سودان بهم می رسد شبیه بسوسن و بیخ آن نیز مانند بیخ آن و با صلابت و خشونت و تلخی و تندی رائحه مانند عاقر قرحا
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن*
مفرح و مقوی حواس و محلل ریاح غلیظه السموم آشامیدن نیم درم آن جهت دفع سمیت هر سم کرم و سرد نافع خواه قبل از ان و خواه بعد از ان و نکاهداشتن آن در دست نیز مانع کزیدن مار و هوام است با دارندۀ آن و بعضی را کمان آنست که چون در دست نکاهدارند و چشم افعی بر ان افتد بیحس و حرکت کردد و چون خائیده در دهان مار اندازند بمیرد الاوجاع تدهین مطبوخ آن در روغن زیتون جهت رفع عرق النسا و اوجاع بارده در ساعت مفید مقدار شربت آن تا نیم مثقال
بضم عین و فتح طا و الف و سین مهمله
*ماهیت ان
نزد بعضی کندش است و نزد بعضی بیخی است بقدر انکشتی و سر آن سطبر و طرف دیکر آن باریک منحنی و ظاهر آن تیره رنک و باطن آن سفید و شاخهای نبات آن باریک و انبوه شبیه بکیاه برنجاسف و برک آن شبیه ببرک زیتون و قبۀ آن کوچک و شبیه ببابونه و تندبوی و معطس
*طبیعت
تازه آن در آخر دوم کرم و خشک و خشک آن در آخر سوم خشک
*افعال و خواص آن
معطس قوی و جالی و محلل الاثار ضماد آن رافع نمش و کلف و برص و خون مرده تحت جلد است و بیطاران در جراحات دواب مستعمل دارند
ص: 1196
بضم قاف و سکون را و حا هر دو مهمله
*در ماهیت آن
اختلاف است بعضی عاقر قرحا دانسته و بعضی کفته بیخی است با حدت و نبات آن شبیه برازیانه و بقدر قامتی و شاخهای آن مانند ریباس و عریض و در شام کثیر الوجود
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
در جمیع افعال مانند وج است و بعضی مانند عاقر قرحا دانسته اند
بضم یاء مثناه تحتانیه و سکون سین و راء مهمله
*ماهیت ان
جمعی برانند که چوب اناغورس است بجهت خاصیت آن در یسر و اسانی ولادت و بعضی بجهت قضای حوائج و یسر آن چون چوب محلب و چوب خطمی و قومی صنفی از اراک دانسته اند
6٢٨
بفتح صاد مهمله و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و باء موحده نزد جمعی فاوانیا است و بعضی غیر آن دانسته اند و در فاوانیا ذکر آن و تفرقه میان هر دو خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی
بفتح عین و سکون واو و فتح سین مهمله و جیم
درختی است قریب بدرخت انار و پرخار و برک آن تند مائل بدرازی و با رطوبت چسپنده و ثمر آن بقدر نخودی و مائل بطول و سرخ و در درخت بسیار می ماند و نمی ریزد و منبت آن شوره زارها و قسمی از عوسج را برک سیاه مائل بسرخی و عریضتر از اول و خار آن بیشتر و شاخهای آن دراز تا چهار ذرع و ثمر آن عریض باریک و کویا در غلافی است و قسمی دیکر سفید و شیخ الرئیس نوشته که آن را ثمر مانند توت است که مردم آن را می خورند و در بلاد بارده بسیار و مستعمل برکهای نازک سبز آنست
ص: 1197
*طبیعت مجموع ان
در اول سرد و در آخر دوم خشک
*افعال و خواص آن
العین قطور آب برک کوبیدۀ آن در چشم تا هفت روز پی هم جهت رفع بیاض آن خواه تازه باشد خواه کهنه مجرب و چون ثمر آن را بکوبند و آب آن را کرفته صاف کرده خشک نمایند و عند الحاجت مقدار یک دانک آن را با سفیدۀ تخم مرغ و یا شیر زنان سوده در چشم بچکانند جهت جمیع اوجاع و رفع بیاض آن نافع و ضماد آن بر پیشانی مانع نزول فضلات است بچشم بسبب قوت قبضی که دارد و پرورده نمودن توتیا به آب آن جهت رمد بسیار مفید و چون برک آن را در آب بجوشانند تا قوت آن در آب آید پس مالیده صاف نمایند و باز بجوشانند تا غلیظ کردد جهت رفع بیاض چشم مؤثر الفم خائیدن برک آن جهت قلاع دهان النمه و الحمره ضماد برک تازۀ آن جهت نمله و حمره که حرارت آن در کمال شدت نباشد الحکه و الجرب و الجذام و الامراض السوداویه آشامیدن عصارۀ برک تازۀ آن جهت جرب صفراوی و تسکین التهاب صفرا نافع و شریف کفته که اطبای یونان و فارس و هند باین معالجۀ جذام را در ابتدا می نمایند بدین قسم که بیخ آن را ریزه کرده هر روز بقدر یک اوقیه با یکرطل آب می جوشانند تا بثلث رسد پس صاف نموده می نوشند چهار پنج مجلس عمل می کند و دفع سودای سوخته می نماید و جهت جذام مجرب دانسته اند و شرط است که در روز قبل از ان اسفیدباج کوشت کوسفند فربه تناول نمایند و روز سوم طبیخ مذکور را بنوشند و تا چند روز بدان مداومت نمایند و باید که روز دیکر شرب آنکه روز راحت است بحمام روند و بغدادی و غیره نوشته اند که در شراب ریحانی بدستور طبخ دهند و بیاشامند و در اثنای آن بحمام روند و انطاکی طبیخ مذکور را جهت قروح رطبه و جرب و حکه و رفع آثار بهتر از چوب چینی دانسته و چون بیخ آن را ریزه کرده با برک مورد بسوزانند جهت قروح و امراض مقعده و منع زیادتی قروح خبیثه و ریانیدن موی سریع الاثر و ثمر آن در جمیع افعال مانند برک آن و قاطع نزف الدم و اسهال مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن در ورمهای کرم بوزن آن اشنه و بوزن آن نوفل مضر سپرز و مورث قولنج مصلح آن کثیرا و بالخاصیت تعلیق شاخ آن بر سقف خانه و دروازه مبطل سحر و با خود داشتن آن مورث جاه دانسته اند و بخور برک و یا عصارۀ آن نیز کریزانندۀ هوام است*
ص: 1198
بکسر عین و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم نون و سکون واو و نون
*ماهیت ان
غافقی کفته این اسم را نزد ما بر دو نوع از کیاه اطلاق می نمایند یکی را کحلا و کحدان و سلیس نامند و آن نباتی است بسیار تلخ و از ساق آن شاخهای بسیار باریک راست طولانی صلب روئیده و برک آن کوچک مانند برک مورد و با متانت و رنک شاخهای آن ما بین سیاهی و سرخی و در هر شاخی کلی سرمئ رنک مستدیر مانند درهمی و مائل بسیاهی و منابت آن کوهستانها و اطبای اندلس آن را
6٢٩سنابلدی نامند و نوع دوم برک آن خوش بو مانند مرزنجوش و از ان بلندتر و شاخهای آن طولانی بقدر ذرعی و باریک سفید ایستاده از یک ساق روئیده نزدیک بیخ آن و بر اطراف شاخهای آن کلی زرد رنک و منبت آن نیز کوهستان ها و با قوت قابضه و این بهتر از نوع اول است و اسلم از ان در فعل
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول و سوم
*افعال و خواص ان
اهل اندلس آن را بجای سنامکی مستعمل دارند جهت آنکه مسهل اخلاط ثلثه است خصوصا دو خلط بارد یعنی بلغم و سودا چون یک قبضۀ آن را با انجیر بجوشانند و صاف کرده بیاشامند و جهت اوجاع ظهر و مفاصل و عرق النسا و ورک و مغثی است مصلح آن عناب و انیسون مقدار شربت آن دو درهم تا سه درهم*
بکسر عین و سکون یا و فتح واو و الف و نون شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی علیه نوشته الخواص محلل است اعضاء الراس جهت امراض باردۀ دماغ و منع زکام بارد العین قطور آب آن جهت حدت بصر مفید است*
ص: 1199
بفتح عین و سکون یا و نون و الف و لام و کسر دال مهمله و سکون یا و کاف بفارسی چشم خروس نامند و کویند بهندی کهنکچی نامند
*ماهیت ان
تخم درختی است صلب سرخ صیقلی براق مدور پهن و کویند در خوشۀ مانند بطم می باشد و درخت آن آنچه بتحقیق پیوسته درخت بقم و آن ثمر آنست و در جبال هند و دکهن بهم می رسد و کسانی که کفته اند که کهنکچی شاید شبه باشد زیرا که هیأت کهنکچی دیده نه چنان است بلکه کهنکچی دانهای آن کرد کردی بقدر دانۀ نخود کوچکی و استۀ آلوبالو و دو نوع می باشد سرخ و سفید و در حرف الکاف بیان آن ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بالجمله طبیعت آن در سوم کرم و در دوم خشک و با رطوبات فضلیه
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی اعضا و حافظ قوتها و مانع پیری و جهت ازدیاد منی و تقویت باه بسیار مؤثر دانسته اند بحد افراط و جزو اعظم معجون ملوکی و حافظ الصحه است مقدار شربت آن از نیم درم تا یک مثقال مضر محرورین و مصدع مصلح آن کشنیز و باید که با شیر تازه دوشیده و یا ترنجبین خیسانیده و یا مسکه استعمال نموده شود
جمع عین است و آن عضوی از اعضای معروفۀ حیوانی است
*طبیعت ان
کرم و تر و رطوبت آن زیاده از اعضای دیکر و حرارت آن مائل باعتدال است
*افعال و خواص آن
بهترین همه چشم کوسفند است و چشم طیور تمامی ردی مائل بیبوست و زیاده کنندۀ منی است زیادتی نیکو و سریعه الاستمراء در محرورین و ردی و مضر مبرودین مصلح آن نمک و صعتر و خوردن مسلوق آنست
ص: 1200
اسم نوعی از انکور بزرک دانه است که شیرینی آن کم باشد و پوست آن غلیظ و سیاه باشد و نزد اهل مغرب اسم نوعی از آلوی بزرک دانه است و ذکر یافت و بطئ الهضم و ثقیل بر معده است و افحوان را نیز نامند
بفتح غین و الف و راء مهمله بیونانی و انیمور و سقلیموس و نزد اهل شام زند و بفارسی باهشتان و بفرنکی لاورس نامند
*ماهیت آن
درختی است عظیم تا هزار سال می ماند و اهل یونان آن را بسیار احترام می نمایند و شاخۀ آن را در دست می دارند و از خود دور نمی کنند و حکمای ایشان از چوب آن تاج می سازند برک آن نرم تر از برک بید و بلند تر از ان و تلخ و خوش بو و با انجیر آن را نکاه می دارند آن را خوش بو می کرداند و مانع کرم زدن آنست و جبلی و سهلی می باشد برک جبلی آن باریک تر از برک سهلی و مخصوص ببلاد شام است و از انجا بمصر می برند و ثمر آن را بیونانی ذاقنی و بفارسی
6٣٠دهمشت نامند و آن بقدر فندقی کوچک و پوست آن نازک سیاه رنک و مغز آن دو پارچه و زرد رنک و چرب و خوش بو و چون کهنه کردد مائل بسرخی و تیرکی می کردد و سیاه آن فاسد
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم مغز ثمر آن کرم تر از برک و پوست آن و ثمر آن خشک تر از سائر اجزای آن و روغن آن کرم تر از سائر اجزا و کرم تر از روغن کردکان
ص: 1201
*افعال و
خواص ان
محلل و مفرح و مقوی و مدر و تریاق سموم خصوص حب آن اعضاء الراس آشامیدن حب آن با شراب جهت صداع بلغمی و ریاح محتبسه و صرع و وسواس و تقویت ذهن و فم و سعوط آن جهت شقیقه و لقوه و تدهین بدهن آن جهت درد اعصاب و رفع اعیا و اختلاط ذهن و تفتیح دهنهای عروق الاذن قطور سائیدۀ حب آن در روغن کل و سرکه و یا خمر کهنه جهت اوجاع باردۀ کوش و رفع دوی و طنین و ثقل سامعه و باعث تقویت آن و بدستور قطور دهن آن الفم مضمضه بطبیخ برک آن جهت درد دندان الصدر لعوق برک و حب آن با عسل و یا با طلا جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت امراض حاره و ضعف نفس و نفس الانتصاب و سیلان فضول از رئه و قروح رئه و سرفۀ کهنه و ضیق النفس اعضاء الغذاء آشامیدن حب آن جهت تحلیل ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جکر و سپرز و با عسل جهت قرحۀ امعا و آشامیدن دهن آن با شراب انکوری جهت وجع کبد و بدستور قشر آن و آشامیدن طبیخ برک آن مقئ و آشامیدن دو مثقال حب ان خشک سوده مسکن مغص در ساعت اعضاء النفض دهن آن مغثی و مقئ و مدر بول و حیض و طبیخ برک آن جهت امراض مثانه و رحم شربا و با عسل جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت حاره و نطول و جلوس در ان جهت امراض کرده و مثانه و رحم و آشامیدن یکدرهم از قشر آن مفتت حصاه و کشندۀ جنین است بسبب تلخی بسیار که دارد و بدستور حب آن نیز مفتت حصاه و حمول آن مسقط جنین الحمی تمریخ بدهن آن جهت رفع قشعریرۀ حمیات السموم آشامیدن حب آن با شراب جهت کزیدکی مار و عقرب و سائر هوام و بدستور ضماد بدان جهت لسع زنبور و نحل و غیر اینها الاورام ضماد آن با نان و یا با سویق جو جهت تسکین ضربان و اورام حاره المفاصل آشامیدن آن و دهن آن و تمریخ بدان جهت اوجاع مفاصل و اعصاب و درد کمر و غیرها الزینه طلای آن با شراب جهت بهق و کلف و رفع آثار جلد موثر المضار حب و دهن آن مرخی معده و مغثی و محرک قئ و مضر صدر مصلح آن کثیرا مقدار شربت از حب و برک آن نیم مثقال و تا دو مثقال آن مسهل بدل آن حب المحلب و ساذج و اکر یافت نشود بادام تلخ و سیسنبر نیز کفته اند الخواص طرد الهوام پاشیدن آب طبیخ برک آن در خانه کریزانندۀ مکس و هوام است و بدستور افتراش برک آن صاحب فلاحه کوید چون برک آن را با دست بچینند به قسمی که بر زمین نیفتد و بر پس کوش خود کذارند هر مقدار شراب که بنوشند مست نکردند و چون در موضعی که طفل خوابد و بترسد در خواب بکذارند دیکر نترسد و با خود داشتن آن مورث جاه و قضای حاجت و تکیه کردن بعصای آن باعث حدت بصر و تقویت همت و اغتسال بدان در حمام باعث رفع تعسر و سحر و چون روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب بخور نماید کسی که از ازدواج و مردی مانده باشد زائل کردد و قادر کردد و دستور اخذ روغن آن آنست که دانۀ آن را نیمکوفته در آب طبخ نمایند و بکذارند تا سرد شود آنچه بر روی آب ایستد بردارند و یا عصارۀ برک و ثمر آن را در آب طبخ دهند تا قوت آن در آب آید پس با روغن زیتون در قدر مضاعف و اکر میسر نباشد بآتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و اما نسوزد پس صاف نموده بکار برند*
ص: 1202
بفتح غین و الف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون
*ماهیت ان
چیزیست
6٣١شبیه به بیخ پوسیده که در جوف بعض اشجار سال خوردۀ کهنه پوسیده و مانند درخت انجیر و جمیز و امثال اینها و یا ریشۀ آنها است که پوسیده کشته بسبب تعفین مانند فاد که از درخت بلوط بهم می رسد و بعضی ریشهای پوسیده و بعضی فطر دانسته اند و آن نر و ماده می باشد و بالوان مختلف و طعم آن با حلاوت ظاهر و حرافت و مرارت و قبض نر آن اندک صلب تر از ماده و مستدیر و با طبقات که کویا شئ واحد است بخلاف مادۀ آن و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند و بهتر و مستعمل مادۀ سفید سبک وزن املس با طبقات مستوی غیر مستدیر است که قطعهای آن بزرک و رخو باشد و با اندک سودن از هم بپاشد و آنچه بخلاف این اوصاف باشد زبون و زرد و سرخ آن قریب بسمیت و سیاه آن سمی و همۀ آن غیر مستعمل و همچنین نر آن و شرط استعمال آن آنست که بر پرویزن موی بمالند تا لطیف آن بکذرد و اجزای سمیۀ آن بماند و نکوبند زیرا که اجزای سمیۀ آنکه بشکل ناخن چیده هست بکوبیدن کوفته داخل می کردد
*طبیعت ان
خواه نر و خواه ماده بقول شیخ الرئیس در اول کرم و در دوم خشک با جوهر هوائی و مائی و ارضی لطیف و بقول دیکران کرم و خشک در دوم و بعضی کرمی آن را زیاده از خشکی آن تا سوم و بعضی مرکب القوی و بعضی تر دانسته اند و با قوت قابضه و صاحب ارشاد کرم در اول و خشک در دوم کفته
ص: 1203
*افعال و خواص آن
مسهل بلغم و سودا و صفرای مخلوط باهم و ملطف اخلاط غلیظه و مقطع مواد لهجۀ غلیظه و محلل نفخ و ریاح غلیظه و اورام صلبه و قولنج هر نوع که باشد غیر ایلاوس و مفتح سدد خصوص سدۀ کبد و کرده و معین ادویۀ مسهله و رسانندۀ آنها باقصای بدن و جاذب مواد از اقاصی و اعماق بدن و مدر بول و حیض و رافع وهن عضل و سموم منهوشه و مشروبه و ادویۀ سمیه و بغایت مقوی عصب و دل و دماغ و مفرح بالعرض و مصلح فساد اخلاط فاسده و حمیات بلغمیه و بی غایله و محمود العاقبت است اعضاء الراس جهت صداع بارد و بلغمی مزمن و کهنه و شقیقه و رفع بخارات خصوصا باهلیلۀ کابلی و مصطکی و با فاوانیا جهت صرع و با ریوند جهت نزلات و غرغرۀ آن با میفختج جهت تحلیل ورم حلق و عضلات آن و تقویت لثه و دندان و احتقان آن جهت ابتدای نزلات وبائیه اعضاء الصدر نیم درم آن با آب جهت نفث الدم و نزف الدم صدر و یک درم آن با انیسون جهت ربو و نفس الانتصاب و با رب السوس بوزن آن جهت درد سینه و سرفه مزمن بارد بلغمی و ضیق النفس و عسر آن و با طلا جهت قرحۀ رئه اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن یک درم تا یک مثقال آن ابریوند جهت امراض جکر و معده و ترش شدن طعم در معده و با سکنجبین جهت یرقان سدی و سپرز و مثل آن اسارون با عسل سرشته جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و درد احشا و کمر و کرده و بافسنتین معجون با عسل بشرط مداومت جهت استسقای لحمی و زقی و با انیسون جهت اوجاع باطنیه و با رازیانه نیز جهت درد احشا و سنک کرده و مثانه و با عسل جهت قولنج و انواع ریاح و حقنۀ آن نیز جهت قولنج و ورم و قروح امعا و مضغ آن بتنهائی و بلعیدن آب آن نیکو دوائی است برای وجع معده و جشای حامض و ایستادن طعام بر سر معده و یک درم آن با ماء القراطن اکر تپ باشد جهت اسهال بلغم و سودا و صفرا باهم مخلوط و اذابۀ خلط غلیظ و جذب از اقاصی بدن و ادرار بول و حیض و رفع مغص و اختناق رحم و تحلیل ریاح آن و اکر تپ نباشد با نومالی و با صبر نیز جهت اختناق رحم و قرحۀ آن و با قلیلی جند جهت اقسام قولنج بلغمی و ریحی الا اپلاوس و با ریوند جهت تفتیت سنک کرده الاورام و الالات المفاصل و الحمیات آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه جهت جمیع انواع اورام و بدستور طلای آن و نیم درم آن تا نیم مثقال و یک درم با سکنجبین جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و با صبر جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و امراض اعصاب و حمیات نائبه بعد نضج ماده و حمیات کهنه و
ص: 1204
6٣٢نفض حمیات و دو درهم آن با شراب قبل از نوبت مانع نغص آن و حقنۀ آن نیز جهت حمیات وبائیه و با ماء القراطن نیز جهت حمی السموم آشامیدن آن یک درم تا دو درم با شراب جهت لسع مار و سائر هوام و بدستور ضماد آن بر موضع لسع آنها و داشتن آن با خود جهت منع کزیدن عقرب الزینه آشامیدن چهار قیراط آن جهت نیکوئی رنک رخسار و اقسام زبون آن همه مهلک و مورث کرب و خناق و امراض ردئه مصلح آن در همه حال جند بادستر و قئ فرمودن باب کرم و شیر تازه دوشیده و بیخ و سائر تدابیر کندش خورده را بعمل آورند مقدار شربت آن در غیر مطبوخ و مفرد یک درم و در مطبوخ تا یک مثقال بدل آن نصف وزن آن شحم حنظل و بوزن آن تربد و ربع آن زنجبیل باهم و ربع آن فربیون و دو وزن آن بسفایج و بدستور دو وزن آن افتیمون و عشر آن خربق سفید است و حبوب و قرص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
بفتح غین و الف و زای معجمه اسم فارسی نوعی از مرغابی است بزرکتر از اردک و بعربی قازواوز نیز نامند و ذکر یافت در حرف الالف
*طبیعت ان
کرم تر و غلیظ و تر از اوردک
*افعال و خواص ان
نیز مانند آن و روغن آن محلل و مفتح و جهت ریاح و مغص و استسقا و درد مفاصل شربا و ضمادا نافع است و در قرابادین کبیر دهن آن در اوز نیز مذکور شد*
ص: 1205
بفتح دو غین معجمه و دو الف بعد از هریک و ضم لام و سین مهمله و غالسینس بفتح غین و الف و لام و کسر سین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم نون و سین نیز امده و بیونانی بمعنی منتن الرائحه است و غالونیس نیز آمده و نزد اهل مصر مشهور بقس الکلاب و در طبرستان پلیهیم نامند
*ماهیت ان
نباتی است املس و برک آن نرم و بدبو چون بدست بمالند تلخ و بیلذع و کل آن بنفش باریک و حکیم میر محمد مؤمن نوشته نبات آن بقدر نبات انجره و برک آن املس و بدبو و کل آن چتری و سفید مانند کل شبت و ثمر آن بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پر آب می کردد و در دار المرز سرکه را بآن رنکین می سازند و بیخ آن سفید و با تجویف منبت آن خرابها و شوره زارها و اطراف بساتین و در کرما بهم می رسد
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک و کرم و خشک در دوم نیز کفته اند و بعضی در سوم
*افعال و خواص آن
الاذن ضماد برک و شاخ آن با سرکه جهت ورم کوش اعضاء الصدر خوردن ساق تر و تازه خام آن مانند سبزیهای دیکر جهت سرفۀ کهنه و بهر و ضیق النفس هر نوع که باشد و ربو و درد سینه بیعدیل به حدی که قائم مقام آن چیزی دیکر ندانسته اند اعضاء النفض مفتح سدد و مغتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح الجرب و الحکه و الاورام و القروح جهت جرب و حکه و تحلیل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم صلب انثیان خصوصا چون برک و شاخ آن را با سرکه روزی دو سه مرتبه ضماد نمایند و بدستور اغتسال بطبیخ آن روزی چند مرتبه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید مقدار شربت آن تا پنج درهم و آشامیدن طبیخ بیخ آن بقدر ده درم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریع العمل است*
ص: 1206
بفتح غین و الف و فتح فا و ثاء مثناه فوقانیه بر وزن آفت و بکسر فاء و ثاء مثلثه نیز آمده بلاطینی او بطوری و ببربری اکر سومنه نامند و نبات آن را حشیشه الغافث و شجره البراغیث و شوکۀ منتنه نامند
*ماهیت ان
کیاهی است خاردار و برک آن دراز و عریض و طولانی و مزغب و از وسط برکهای آن شاخی مجوف خشن روئیده و کل آن کبود مائل ببنفشی و طولانی و جمیع اجزای آن بسیار تلخ و از صبر تلختر و با عفوصت و قبض کمی و حرارتی چندان ندارد و مستعمل کل
6٣٣آنست و با عصارۀ آن و قوت آن تا سه سال باقی می ماند بهترین آن فارسی است که از کوهستان شیراز آورند و رومی نیز
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم و جمعی بالعکس نیز کفته اند و صاحب ارشاد کرم و خشک در دوم دانسته و با قوت قابضۀ کمی
*افعال و خواص ان
ملطف و مقطع و جاذب و جالی و مفتح سدۀ جکر و سپرز و تنقیۀ مجاری آن و جهت تپهای مرکبه و اسهال اخلاط سوخته و ادرار بول و شیر و حیض و عرق اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن حشیش و یا عصارۀ آن جهت اوجاع کبد و تفتیح سدد آن و سدۀ طحال و تقویت کبد و تحلیل اورام آن و اورام طحال و صلابت آن و صلابت معده و سوء القنیه و استسقا و ادرار بول و حیض و با شراب جهت قروح امعا و حمول آن مدر قوی حیض بعد از یاس از ان القروح آشامیدن نیم مثقال از حشیش آن با آب شاهتره و سکنجبین و همچنین کل و عصارۀ آن و ضماد کیاه آن با پیه خنزیر کهنه و با پیه هر حیوانی که باشد سرشته جهت قروح عسره الاندمال و طلای عصارۀ آن جهت جرب و حکه و ذرور ان مجفف و التیام دهندۀ زخمها الحمی جهت حمیات مزمنۀ کهنه و مرکبه و سوداویه و صفراویه و محترقه بتخصیص عصارۀ آن با عصارۀ افسنتین الزینه جهت داء الثعلب و داء لحیه کویند مضر طحال است مصلح آن انیسون مقدار شربت آن در غیر مطبوخ تا سه درم و در مطبوخ تا هفت درم بدل آن در حمیات بوزن آن اسارون و نیم وزن آن افسنتین و طریق اخذ عصارۀ آن آنست که کیاه آن را و آب آن را کرفته در آفتاب بکذارند تا منعقد کردد پس اقراص ساخته خشک نمایند
ص: 1207
*طبیعت ان
سرد و خشک و الطف از جرم آن
*افعال و خواص ان
ملطف و مقطع و رافع جرب و حکه و تپهای کهنه و درد جکر با آب شاهتره و سکنجبین مقدار شربت آن نیم مثقال تا یک مثقال مضر انثیین مصلح آن مصطکی بدل آن سه وزن آن غافث و کویند سه وزن آن سماق است و تخم آن را چون با شراب بیاشامند جهت قروح امعا و نهش هوام مفید و حب و اقراص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
بفتح غین و الف و کسر لام و ضم یا و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی عاقد اللبن جهت آنکه شیر را مانند انفحه منجمد می کرداند
*ماهیت ان
نباتی است ایستاده برک آن طولانی و کل آن زرد و باریک و ریزه و انبوه و خوش بو باندک حدت و منبت آن کنار آبهای ایستاده
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
حابس نزف الدم و ضماد کل آن جهت سوختکی آتش و قطع خون جراحات و با قیروطی و روغن کل جهت رفع اعیا و بیخ آن در آخر اول کرم و در دوم تر افعال و خواص آن بغایت محرک باه است*
بفتح غین معجمه و الف و کسر لام و ضم میم و سکون واو و نون شیخ الرئیس نوشته دوائی است خوش بو و سفرجلی رنک با قوت مجففه با حدت کمی و منجمد کنندۀ شیر مانند انفحه و کل آن جهت قطع انفجار خون و سوختکی آتش مفید مولف کوید شاید این خود غالیون و یا قریب بدان باشد*
ص: 1208
بفتح غین و الف و کسر لام و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها
*ماهیت ان
از ادویۀ مرکبۀ قدیمه است کفته اند از مخترعات جالینوس و اصل آن مرکب از عنبر و حصی لبان و روغن بان سه جزو و عرقهای خوش بو است پس جهت اعراض و اغراض دیکر عود هندی و سک و رامک و لادن و امثال اینها اضافه می نمایند و در قرابادین کبیر نسخ آن ذکر یافت
*طبیعت ان
کرم و خشک و بحسب تراکیب طبیعت آن مختلف می باشد در حدت و عدم آن
*افعال و خواص
ان
مقوی قلب و دماغ و سائر قوی و ارواح و اعضا و مفرح اعضاء الراس تمریخ بدان با روغن بان و یا خیری جهت تسکین صداع بارد و فالج و لقوه و بدستور با شراب و استشمام آن منعش صاحب صداع و مسکن صداع بارد و آشامیدن آن با شراب
6٣4مسکر و قطور محلول آن در یکی از ان روغن در کوش جهت صرع و سکته و وجع کوش اعضاء الصدر بوئیدن آن مفرح و مقوی قلب اعضاء النفض حمول آن جهت اوجاع باردۀ رحم و تحلیل ورم صلب بلغمی آن و ادرار طمث و اختناق رحم و اصلاح حال آن مفید و رحم را مهیای آبستنی کرداند و طلای آن بر احلیل ملذذ جماع است*
بضم غین و باء موحده و الف و راء مهمله و الف و لام و راء مهمله و حاء مهمله و یا بفارسی کرد آسیا نامند
ص: 1209
*افعال و خواص ان
مجفف سعوط آن جهت قطع رعاف و ضماد آن بر پیشانی جهت منع ریختن مواد بچشم و تقویت اعصاب نافع است*
بضم غین و فتح باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و الف بفارسی سنجد و بترکی ایکده نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است بزرک بقدر درخت عناب و پریشان و در بلاد بسیار سرد بهم می رسد و برک آن خشن و اغبر و لهذا آن را غبیرا نامند و دو نوع بود نر و ماده و نر آن ثمر نمی دهد و مادۀ آن دو نوع می باشد یکی ثمر آن بقدر عناب و فندق کوچکی و کناری و پوست آن نازک و بعد از رسیدن پوست آن سرخ می کردد و از مغز خوب جدا نمی شود و مغز آن سفید رنک شیرین خوش بو و خوش طعم و در جوف آن تخمی اندک طولانی شبیه با استۀ عناب و کنار و دوم ثمر آن بزرکتر از نوع اول و پوست آن نیز سرخرنک و از مغز جدا می کردد و مغز آن نیز سفید رنک و لیکن مانند آرد نرم می باشد و تخم آن بآسانی از ان جدا می کردد و این در شیرینی از ان نوع کمتر و این را بفارسی سنجد اردی نامند و هر دو نوع در وسط تابستان می رسند و قوت آن تا دو سال باقی می ماند
*طبیعت ان
سرد در اول و خشک در دوم و خشکی خام آن زیاده
*افعال و خواص ان
مقوی و مفرح امراض الراس جهت صداع خصوصا حادث از ترقی ابخره از معده و سائر بدن امراض الصدر سرفۀ کرم را مفید اعضا الغذاء مقوی معده و قوت ماسکه و دابغ آن و مسکن قئ و قامع صفرا و مانع صعود ابخره و انصباب مواد بمعده و سیلان رطوبات و حابس اسهال خصوصا خام آن و سویق آن نیز جهت امور مذکوره مفید و سحج صفراوی را مفید و حابس ادرار بول و مانع تقطیر آن و اطفال را بسیار موافق تنقل بدان جهت آنکه معدل مزاج ایشان است مقدار شربت آن تا پنجاه عدد و کل آن سفید مائل بزردی و بعضی زعفرانی رنک کفته
ص: 1210
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بسیار خوش بو و تند به حدی که در جایی که درخت کلدار آن باشد بوی آن باطراف تا هفت هشت خانه می رسد
*افعال و خواص ان
مهیج شهوت باه خصوصا از زنان و لهذا زنان و دختران نورس را از استشمام رائحۀ آن منع می نمایند و در ادویۀ وبائیه کل آن را داخل می کنند و استشمام آن نیز مفرح و مقوی دل و دماغ و آشامیدن آن جهت امراض دماغیه مانند فالج و کزاز و تقویت دماغ و قلب امراض الصدر و الزینه و جهت امراض این هود و عضو مانند ربو و قرحۀ رئه امراض اعضاء الغذاء جهت تقویت معده و جکر و تفتیح سدد و تحلیل ریاح و استسقا و یرقان و لرز حمیات مفید مقدار شربت آن یک مثقال القروح و الجروح چون برک آن را بر جراحت و قرحه بندند بچرک آورد و چرک آن را پاک سازد و ملتئم کرداند که احتیاج بدوائی دیکر نباشد و اکر برک تازۀ آن نباشد برک خشک آن نیز مفید است و روغن آنکه آن را در روغن طبخ دهند تا مهرا کردد تدهین بدان جهت مفاصل و استرخا و دراز کردن موی مجرب و عرق کل سنجد محلل ریاح معده در جمیع افعال مانند آنست و از ان ضعیف تر
بضم غین و ذال معجمتین و الف و فا
*ماهیت ان
نوعی از کلاغ کوچک است بقدر زاغچه مائل بسیاهی و منقار و پای آن سرخ نیست بخلاف زاغچه که رنک آن سیاه و منقار و پای آن سرخ است
ص: 1211
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
کوشت آن صلب و مولد خلط فاسد و مطبوخ آن با شبت جهت ریاح تهیکاه و درد زانو و ریاح باردۀ جوف است و زهره و سرکین آن بسیار حاد و جالی و رافع آثار و مقوی بصر است
بضم غین و فتح راء مهمله و الف و باء موحده اسم جنس کلاغ است و سه نوع است یکی ابلق و آن را غراب الابقع و دوم سیاه بزرک و آن را غراب اسود نامند و بترکی قوزقون و سوم سیاه کوچک و آن در کشتزارها بسیار می باشد و بغراب الزرع موسوم و اهل انطاکیه آن را اغثاق نامند و بفارسی کلاغ سیاه و آنچه از غراب الزرع کوچکتر و منقار و پای آن سرخ است بفارسی زغن و زاغچه نامند و این غیر غذاف است و جیفه نمی خورد و بهترین آن مختلف یعنی بچۀ آنست
*طبیعت
آن
کرم و خشک در اول
*افعال و خواص آن
جهت مبرودین و مرطوبین و مشایخ و زیادتی منی مفید و خوردن هریسۀ آن جهت تحریک باه و باید که قبل از طبخ مکرر در آب طبخ دهند و آب آن را بریزند پس با سرکه طبخ دهند تا مهرا شود که مصلح آنست برای محرورین و در خواص مانند غراب الزرع و از صنف آنست غراب سفید که ابقع یعنی ابلق باشد و بهترین این بچۀ آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ص: 1212
دیرهضم و ردی الغذا و اجتناب از ان اولی و خوردن آن قاطع باه و تعلیق چشم آن مورث بیخوابی است و زاغ طبیعت آن در سوم کرم و خشک و در سائر خواص مانند غذاف است و بغایت ردی الغذا و نخوردن آن اولی است آشامیدن طبیخ آن جهت تحلیل ریاح و قولنج و جلوس در طبیخ آن یعنی مرقۀ آن جهت ازالۀ ریاح شائکه الزینه چون زنده آن را در ظرفی کذارند و برادۀ آهن و حموضات مانند سرکۀ تند و آب اترج بر سر آن ریزند و سر آن را پوشیده چهل روز در سرکین اسپ دفن کنند تا حل کردد پس برآورند همۀ آن روغن خواهد بود و آن بتنهائی و یا با سرکین آن خضابی نیکو و مجرب کفته اند و تا مدتی رنک آن می ماند و متغیر نمی کردد و در تغییر رنک وضح و رویانیدن موی مجرب و کلاغ سیاه و زاغچه در اول کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مولد خون صالح و محرک باه مضر محرورین مصلح آن سرکه و زهرۀ همه انواع آن جالی و حاد و جهت رفع بیاض و ناخنه و با زهرۀ خروس و عسل جهت ظلمت بصر و زبل آنها نیز حاد و جالی و جهت بهق و برص و زوال آثار مفید و خوردن کوشت خشک آن با عسل سه روز هر روز سه قیراط جهت رفع بهق و طلای خون خشک کردۀ آن رافع بواسیر و طلاء پر سوخته آن رویانندۀ موی است*
بفتح غین و را و باء موحده بیونانی اطاء و بشیرازی وزک و باصفهانی و شک و در تکابن و دیلم اوجا نامند
ص: 1213
*ماهیت ان
درختی بسیار بزرک است از جنس خلاف یا صفصاف باختلاف اصطلاح آن و برک و پوست آن سفید و برک آن بقدر برک قطف و از ان صمغی بعمل می آید بزدن تیغ بساق آن در هنکام ظهور شکوفۀ آن و اکثر مستعمل لحاء و برک و صمغ آنست
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و بعضی تا سوم و زیاده از صفصاف دانسته اند
*افعال و خواص ان
کل و برک و عصارۀ ماخوذ از ان هر دو مجفف بی لذع و با عفوصت و لحای آن قریب بدان و خشک تر از ان الاذن قطور عصارۀ برک و بیخ مسحوق آن با روغن کل جوشانیده در پوست انار جهت تسکین وجع کوش و آمدن چرک از ان و بدستور مطبوخ پوست تازۀ آن و شستن سر بطبیخ لحای آن جهت حزاز العین قطور عصارۀ کل و برک و صمغ آن جهت جلای بصر و رفع بیاض
6٣6و وسم و آثار بیعدیل الفم غرغره بطبیخ قشر آن و با عصارۀ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده موثر الصدر آشامیدن قشر آن و بدستور ثمر آن جهت نفث الدم اعضاء الغذاء آشامیدن برک سائیدۀ آن با فلفل جهت رفع مغص و قولنج حادث در امعای دقاق که ایلاوس نامند العیاذ باللّه و جهت سدۀ کبد و بتنهائی با آب مانع آبستنی و آشامیدن عصارۀ آن اخراج کنندۀ علق است از حلق و آب افشردۀ آن جهت دفع سیلان و چرک اعضای باطنی و سدۀ جکر المفاصل نطول طبیخ آن جهت نقرس القروح ضماد پوست و برک تازۀ آن بر اعضای مقطوعه و مجروحۀ ردیۀ طریه نافع و کل آن داخل مراهم مجففه کرده می شود و ذرور کل آن مجفف قروح مزمنه و اکله و بدستور ذرور خاکستر آن الزینه طلای خاکستر قشر و یا چوب درخت آن با سرکه جهت اسقاط ثآلیل منکوسه و غیر منکوسه در دست و پا و ثآلیل مدورۀ شبیه بسر میخ که مسماریه نامند و پوست بیخ آن داخل خضابات مو کرده می شود برای سیاهی آن و رماد چوب مغسول آن قائم مقام توتیا است مضر کرده مصلح آن صمغ عربی بدل آن نیم وزن آن اقاقیا است و کفته اند که از تنۀ درخت آن نمکی برمیآید سفید نازک بهترین املاح است و آن را بجای املاح دیکر استعمال می نمایند
ص: 1214
بکسر غین و فتح راء مهمله و یا بفارسی سریشم و بهندی سریش و بترکی پابوشقان نامند
*ماهیت ان
عبارت از چیزهای لعابی چسپنده است که بطبخ غلیظ و چسپنده شده باشد و انواع می باشد و مراد از مطلق آن سریشمی است که از پوست کاو سازند و بعد از ان سریشم ماهی است و بعد از ان آنچه از نشاستۀ کندم مرتب نمایند
*طبیعت مجموع ان
بمراتب کرم و خشک است
سریشمی است که پوست حیوانات مکرر می جوشانند در آب تا مهرا شود و می کذارند تا درد آن ته نشین کردد و صاف می کنند و باز طبخ می دهند و همچنین مکرر عمل می نمایند تا دیکر درد آن متمیز نکردد پس آن مقدار طبخ می نمایند که غلیظ کردد و در آفتاب چندان برهم می زنند که بحد انعقاد رسد پس قلمها بریده خشک می نمایند و عند الحاجت هر مقدار که می خواهند در آب کرم بر آتش طبخ می نمایند تا کداخته کردد و کرماکرم شد وصل اخشاب و جلود و غیرها بدان می نمایند و بهترین آن معمول از پوست کاو است که صافی باشد از ان بهتر آنچه از پیه سازند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مغری و مجفف امراض الراس طلای آن جهت سعفۀ کهنه و قروح سر مؤثر امراض الصدر آشامیدن محلول آن در آب بتنهائی و یا با سرکه و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر که مانند حسو پخته تحسی بدان نمایند جهت نفث الدم صدر و قرحۀ رئه نافع الجروح و حرق النار و جبر الکسور و الفتوق و الجرب و القوبا و غیرها ضماد آن با عسل جهت ورم زخمها و التیام جراحات و استحکام استخوان شکسته و بدر رفته و قیله الماء و با آب جهت سوختکی آتش و منع آبلۀ آن و با زردچوبه و جوز السرو و با سرکه سرشته جهت فتق تازه که تا مدتی بر ان بندند و نکشایند و جهت منع ورم زخمها و التیام جراحات و با مازو و جوز السرو و جهت فتق و قیله الماء و با سرکه جهت جرب متقشر و تقشر جلد و قوبا و سعفه و بهق و برص و رفع آثار و جلای بشره و چون کداخته بپشم خرکوش آلوده بر جراحات که خون از انها جاری باشد کذارند بند نماید و بر سوختکی آتش درد و وجع و التهاب آن را تسکین دهد و منع آبله کند و محرق مغسول آن قائم مقام توتیا است
ص: 1215
بفارسی سریشم ماهی نامند
*ماهیت ان
رطوبتی است منجمد شبیه بپیه که در شکم نوعی ماهی بینی دراز که خنزیر البحر نامند و امثال آن بهم می رسد و سفید و بعضی سیاه و ابلق نیز می باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در
6٣٧اواخر اول یا اوائل دوم
*افعال و خواص ان
قریب بغری الجلود است اعضاء الصدر مداومت آشامیدن آن روزی از یک مثقال تا دو مثقال جهت سل مجرب الزینه ضماد آن جهت شقاق رخسار و برص مفید و آنچه از نشاسته و سرنج و امثال آن ترتیب می دهند در منافع قریب باصل آنست آشامیدن یک مثقال و نیم آن جهت حبس نفث الدم صدر نافع و ضماد آن جهت الصاق جراحات و اعضای بدررفته و بر ناخن سفید شده و بجهت برص و شقاق وجه و تمدد آن نافع است
بفارسی سریشم پنیر نامند از صنائع غریبه است و غیر از حکیم میر محمد مومن دیکری ذکر نکرده و آن را جوهر الصنائع نامیده
*ماهیت ان
آنست که پنیر تازه را ورقهای نازک بریده بر روی سنک مسطحی اهک آب ندیده نرم بپاشند و ورقهای پنیر را بر ان پهلو پهلو که بهم بچسپند فرش کنند و بران اوراق باز آهک نرم بپاشند که آنها را بپوشد تا جمله اوراق فرش و لحاف شود پس سنک مسطح سنکینی بر ان کذارند و ده روز بکذارند در آفتاب تا دهنیت آن بالتمام کرفته شود یعنی آهک جذب نماید پس به آب شسته بدستور فرش و لحاف از نمک سائیده کرده یک هفته در زیر سنک بکذارند پس شسته سرخی و چربی که داشته باشد رفع کنند و چون در آفتاب کذارند اکر از ان چربی ظاهر شود با آب و نمک و آهک بجوشانند تا بحدی رسد که اصلا چربی در ان نماند و کمال آن در عدم چربی و سرخی است پس مانند سرمه سائیده در شیشه ضبط کنند و در وقت احتیاج قدری را با آب سفیدۀ تخم مرغ که در شیشه خوب برهم زده کف آن را کرفته باشند و قطرات آن را بر سنک زیرین ریخته با سنک بالاسا بمالند تا بر سنک زیرین بچسپد پس چند قطرۀ آب آهک صاف بر ان بچکانند که روان شود اما باید آن مقدار باشد که چون چیزی را بآن وصل کنند زود خشک کردد و از خواص آنست که هر چیزی را که بآن وصل و الصاق نمایند از آب و آتش جدا نکردد و از اسرار مکتومه شمرده اند*
ص: 1216
بفتح غین و زای معجمتین و الف و لام بفارسی آهو و بترکی جیران و بهندی مرک بکسر میم و راء مهمله و کاف عجمی و بچۀ آن را بعربی تا شش ماه و طلا از شش ماه تا سه سال را خشف و تا شش سال را ظبی نامند
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
از سائر لحوم صید اقرب بمزاج انسان و موافق مرطوبین و مبرودین کثیر الفضول در بدن و کسانی که محتاج بتخفیف و لاغری بدن خود باشند جهت آنکه سریع الهضم و مجفف و قلیل الغذا است و نر آن بهتر از مادۀ آنست خصوص خشف یعنی چرب فربه چریده در صحرای خوش آب و علف امراض الراس و القلب و الغذاء تناول آن جهت فالج و استرخا و سائر امراض باردۀ عصبانیه و خفقان بارد و یرقان الزینه طلای آن موجب درازی موی است الخواص چون خصیۀ آن را صعتر و نمک پاشیده خشک کنند فرزجۀ آن قاطع حیض و سرکین آن کرم و خشک و بسیار جالی و طلای مطبوخ آن در سرکه جهت تحلیل اورام بلغمی و تهیج و اکتحال آن جالی بیاض رقیق و جلوس بر پوست آن باعث کریختن هوام و تعلیق آن جهت سپرز مفید و کوشت آن مصدع و مضر محرورین و صاحبان معتاد بقولنج مرکب با ثفلی یا ریحی خصوص کباب آن با سرکه که زبون و بطئ الهضم است مصلح آن اول جوش دادن در آب پس با روغن بادام و یا کنجد مقشر طبخ نمودن و برای کسی که او را ریاح و ابرده عارض کردد با روغن کردکان و زیت و آب و نمک مکرب نفس و عسز الخروج و مصلح آن سکنجبین و مکیدن فواکه حامضۀ قابضه است و غزال مسک ان شاء اللّه تعالی در مسک مذکور خواهد شد کوشت آن کرم و تر و خشک تر از سائر انواع است
ص: 1217
بفتح غین و ضاد معجمتین و الف بفارسی کاسۀ چینی نامند بغایت مجفف و سنون نرم کوبیدۀ آن جالی دندان و قاطع خون لثه و زخمهای تازه است و غضار مطلق مراد کاسۀ سفالین مزجج یعنی لعابدار است و چون غضار چینی را نرم سوده با هر رنکی که خواهند با صمغ محلول بیامیزند و مانند مداد و شنجرف بدان بنویسند بعد خشک شدن خط از کاغذ بلندتر و نمایان تر از مداد و شنجرف و الوان خالص دیکر می باشد
بفتح غین و سکون لام و کسر قاف و یا
*در ماهیت ان
اختلاف است نزد جمعی علقه است و نزد جمعی بیخی است بقدر ترب و نرم و ثمر آن مانند ثمر کبر و مثلث شکل و برک آن شبیه بناخن و مدور و در جوف ثمر آن چیزی مانند پنبه و تخم آن مانند دانۀ امرود و صلب و لبنی که از ان حاصل می شود مسهل قوی به حدی که مهلک است و طلای آن رافع ثآلیل است و صاحب اختیارات بدیعی کوید کیاهی است که یکبر ماند برک و ساق آن کرد و در صحرای شیراز بسیار و از جملۀ یتوعات معتبره است و شیر بسیار دارد و هر شمشیر و کاردی که بآن آب دهند زخم آن بر هرکس که برسد بمیرد اکر شیر آن را بر قوبا بمالند زائل شود
بفتح غین و نون و میم اسم ضأن است و بلغت ماوراء النهر نوعی از قطران است که بترکی کیلک نامند بهتر از اقسام قطران و موافق محرور المزاج و دیر هضم مضر معده مصلح آن مربای زنجبیل و کلقند است*
ص: 1218
بضم غین و سکون واو و فتح تاء مثناه فوقانیه و الف و فتح غین معجمه و سکون نون و فتح باء موحده و الف و بجای هر دو غین قاف نیز آمده معرب از کوتاکنبا لغت فرنکی است و کمرکوت نیز نامند و نزد عوام مشهور بعصارۀ ریوند است و بعربی فرفیران نامند
*ماهیت ان
عصاره ایست زرد تیره رنک مائل بسرخی براق که چون قطعۀ از ان را بر چراغ بدارند مشتعل کردد و چون در آب حل کنند آب آن را مانند شیر غلیظ و زردرنک سازد و بی طعم و رائحه غالبی که اقراص و قالبهای بزرک و کوچک ساخته از ارض جدید می آورند بعضی کویند عصارۀ ریوند است و اصل آنست که غیر آن است و از بعضی ثقه شنیده شد که عصارۀ نباتی است شبیه بکندنا و برکهای آن از ان بلندتر و عریضتر و در چنتبان و نواح آنکه جزیرۀ ایست از جزائر شهر ناو از ارض جدید جنوبی قریب ببندر چین و در چین نیز بسیار بهم می رسد و از ان بلاد می آورند
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول کفته اند و لیکن آنچه بتجربه معلوم کشته تا اواخر دوم کرم و خشک است
*افعال و خواص
آن
مسهل و مخرج اخلاط مختلفه باسانی و بی غائله است و هر خلط فاسدی را که دریابد از نواح صدر و معده و کبد و سائر اعضا بقئ و اسهال و ادرار دفع می نماید و بسیار در معده نمی ماند مانند مسهلات دیکر نهایت یک روز و یک شب بلکه بزودی و آسانی فعل خود را نموده با اخلاط فاسده دفع می کردد و جهت اکثر امراض باردۀ رطبۀ دماغیه و عصبانیه و صدریه و معدیه و کبدیه مانند فالج و لقوه و استرخا و تشنج امتلائی و بیضه و خوذه و مالیخولیا و ریزش نزلات و نزول آب در چشم و ثقل سامعه و دوی و طنین و ضیق النفس و سرفۀ بارد و خفقان بارد و تفتیح سدد و ماساریقا و کبد و استسقا و یرقان و احتباس بول و حمیات بلغمیۀ مزمنه و بالجمله اکثر امراض مزمنۀ قدیمه و جدیده را مفید و دوائی است شریف و بی غائله حتی آنکه کفته اند باطفال و حوامل نیز می توان داد اما بهتر انست که بحوامل ندهند و مخرج اقسام دیدان کبار و صغار و حب القرع و اکثر استعمال آن با کلقند است که مصلح آنست و یا با شکر سرخ که دو دانک آن را با چهار دانک مقدار شربت که متوسط
ص: 1219
6٣٩آنست بحسب سن و مزاج و قوت و ضعف بدن نرم سوده با سه چهار درم کلقند و یا شکر سرشته بخورند و هر وقت در عمل آن قصوری شود و یا تشنه شوند آب نیم کرم بنوشند و اکثر آنست که قئ و اسهال هر دو می آورد و بعضی را اسهال فقط و بعضی را کرب و اسهال بسیار و بعضی را اسهال کمی باید که تشویش و اضطراب ننمایند که تا آخر روز یا اول شب که عمل آن با تمام رسید و غذا تناول نمودند و خواب کردند طبیعت بحال می آید و اکر عمل بسیار نماید و مغص در بطن و سوزش در مخرج غایط بهم رسد قدری کلاب را با روغن بادام نیمکرم نموده بیاشامند و روغن کل بر شکم و مخرج بمالند و اکر در ابدان قویه و امراض مستحکمه با بدرقۀ نقوعات و یا مطبوخات مناسبۀ هر مرض بیاشامند بهتر است و باقی منوط برای طبیب حاذق است و نقاشان در رنک آمیزیها مستعمل دارند و قوت آن تا ده سال قوی می باشد و بعد از ان ضعیف می کردد مقدار شربت آن از دو دانک تا نیم درم و از کهنۀ آن تا چهار دانک است*
بضم غین و سکون واو و کسر شین معجمه و نون و ها و غویشه نیز آمده اسم فارسی است و بفارسی نیز روشنک نامند
*ماهیت ان
نوعی از کماه و یا فطر است با ملوحت و شکل آن چون خشک شود مانند برک کاسنی است کوچک متشنج نرم و بسبب ملوحتی که دارد چون خشک شود کازران جامه را بدان شویند چرک آن را پاک می کرداند و در بیت المقدس و بلاد عجم بسیار است و آن را یک ریشه خوانند و چون در آب جوش دهند ملوحت آن زائل کردد و با ترشیها می خورند و با لذت می باشد و در غلظت و بطوی انحدار از کماه کمتر است
ص: 1220
*طبیعت ان
سرد و خشک و از سائر کماهها کمتر
*افعال و خواص ان
مغلظ دم و کاسر حدت آن و ردی الخلط مانند کماه نیست بهتر آنست که اکثار در خوردن آن نکنند و اکر بسیار بخورند بالای آن شراب جید بنوشند
بفتح فا و الف و کسر و خاء معجمه و تاء مثناه فوقانیه و ها لغت فارسی است و نیز بفارسی کوکو و بهندی پاندک نامند و بعربی عرقیه و نزد اهل انطاکیه مشهور بیمامه است
*ماهیت ان
مرغی است خاکستری رنک مطوق بطوق سیاه قریب بجثۀ کبوتر صحرائی و کمتر از ان و قلیل الالفت و حسن الصوت
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی تا اول سوم کفته اند و بهترین آن جوان فربه آنست
*افعال و خواص ان
امراض الراس مهرا پختۀ آن جهت رعشه و فالج و خدر و امراض عصبانی بارد و ریاح غلیظ و تفتیح سدد العین قطور خون تازۀ کرم آن جهت بیاض چشم مؤثر خصوص خون بال آن الاورام و غیره ضماد زبل آن با سرکه جهت تحلیل اورام و نضج آنها و بجهت رفع کلف و آثار و خوردن کوشت آن مورث بیخوابی و دیرهضم خصوص کباب آن مصلح آن شکر و در روغنها و سرکه و کشنیز الخواص کفته اند تعلیق زبل ان بر طفلی که شب در خواب فزع نماید رافع آنست و آواز آن مغز را سودمند و مار از آواز آن بکریزد و در خانۀ که قمری سفید باشد هیچ دزد و دشمن و ساحر دست نیابد و بخور پر آن کریزانندۀ مار است*
ص: 1221
بفتح فا و الف و دال مهمله و زای معجمه و سکون ها و راء مهمله معرب بادزهر است و باصطلاح عبارت از داوائی است که حافظ ارواح بود بقوت خود دفع ضرر سم از بدن نماید و بیان معنی آن بتفصیل در مقدمه و بادزهر در حرف الباء الموحده مع الالف مذکور شد*
بفتح فا و الف و فتح ذال و خاء معجمتین حکیم میر محمد مومن نوشته بلغت هندی اسم بندق هندیست و مولف اختیارات
64٠اشتباه بنوعی از حجر السم کرده و کویند سنکی است زرد مائل بسفیدی و بعضی بسبزی و برنکهای دیکر نیز می باشد و چون بر روی سنک با زردچوبه بسایند سائیدۀ آن پستی رنک بود و در آتش نسوزد و نیز صاحب اختیارات نوشته که از آخر هند و چین نیز آورند و بهترین آن چینی بود و بادزهر همه زهرها است شربا و طلاء و مقدار شربت آن دوازده جو است و کفته بی خلاف بادزهر کانی است*
بفتح فا و الف و راء مهمله بفارسی موش و هوشا و موکهک و بسریانی کوقفری و برومی بوبطیقو و بیونانی لیفطروس و بهندی چوهه و بترکی سیجان نامند
*ماهیت ان
حیوانی معروف است ذی هوش و موذی
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
امراض الراس خوردن آن مورث نسیان و غثیان و اخلاق ذمیمه و مفسد معده و چون بریان نمایند و بطفلی که از دهن او رطوبات بسیار آید بدهند که بخورد مؤثر اعضاء النفض جلوس در طبیخ آن جهت رفع عسر البول و آشامیدن سرکین آن جهت تحلیل اخلاط غلیظه و با کندر و سرکه جهت اخراج سنک کرده و مثانه و شافۀ آن رافع عسر البول و بغایت ملین طبع اطفال العین طلا و اکتحال زبل آن جهت رویانیدن مژکان ریخته شده و جلای بیاض چشم الزینه طلای خون آن جهت قلع ثآلیل و مسامیر مجرب و ضماد سوختۀ سر آن و سرکین آن با سرکه و یا با عسل جهت رویانیدن موی داء الثعلب موثر مقدار شربت آن نیم درم و بخور آن کریزانندۀ موشان و بول آن رافع سیاهی کتابت السم چون موش را زنده و شکافته کرماکرم بر موضع لسع مار و عقرب بندند دفع سمیت آن کند و بر عضوی که خار و پیکان رفته باشد برآورد و بر خنازیر تحلیل دهد و بدستور بریان آن بر کزیدکی عقرب و خوردن پس ماندۀ آن مورث نسیان ابن مولف کوید میان موش و کژدم عداوت است اکر هر دو را در شیشه کنند میان شان خصومتی عجب بود موش قصد دنبال کژدم کند و کژدم نیش زند اکر موش دنبال کردم را کرفت و برید از اذیت آن رست و الا از بسیاری لسع هلاک می کردد و چشم آن را اکر بر کلاه دوزند راه رفتن آسان شود و اکر بر صاحب تپ آویزند تپ او زائل کردد و خصیۀ آن را که بر زن بندند تا باو باشد حامله نشود*
ص: 1222
موش بیشا است و مذکور شد*
آهوی مسک است و کفته اند آن را بهندی چهچهوندر نامند و آن حیوانی است فی الجمله شبیه بموش و بسیار بدبو به حدی که هر جا که بکذرد بدبو می کرداند و از دور بوی آن فی الجمله شبیه ببوی مشک و بول و غائط آن بسیار حاد و اکال است به حدی که بر فرشی لباسی که بول و غائط کند آن را می پوساند اکر زود نشویند و مدتی بماند و بسبب کمال تعفن کربه و سائر حیوانات کوشت آن را نمی خورند و خالی از سمیتی نیست و در قاذورات و مزبلها بهم می رسد و بیشتر مخصوص بملک هند و بنکاله است و شنیده شده که در مازندران و بلدان حارۀ رطبه نیز بهم می رسد دو نوع می باشد سفید رنک و بزرک تر و این بسیار بدبو است و نوع دوم از ان کوچکتر و برنک موش و بدبوی این از ان کمتر
*طبیعت ان
کرم و خشک*
بفتح فا و کسر سین و یاء نسبت
*ماهیت ان
حکیم میر محمد مومن در تحفه نوشته بیونانی اندروصارون نامند و آن تخمی سرخ رنک خمیده و تلخ و غلاف آن مانند خرنوب و برک آن مانند برک نخود و در میان جو و کندم می روید
*طبیعت ان
در اول کرم و تر
*افعال و خواص آن
لطیف و قابض و مفتح سدۀ احشا و جهت درد مفاصل و عسر النفس و سپرز نافع و فرزجۀ آن با عسل مانع حمل و شربت جوشانیدۀ آن در روغن زیتون کشندۀ کرم معده مقدار شربت آن
ص: 1223
64١در دوم است و نواب علوی خان مرحوم نوشته اند که اندروصارون را بیونانی اندرونیلون نیز نامند و بیان ماهیت آن را در حرف الالف من ذکر کرده ام مؤلف کوید کتاب مفردات آن مرحوم نزد احقر نبود که دیده شود که چه تحریر فرموده اند حق سبحانه تعالی برساند از فضل خود*
بفتح فا و الف و فتح شین معجمه و راء مهمله و الف مقصوره معرب از فاشار سریانی است و بعربی کرمه البیضا و بفارسی هزارفشان و هزارکشان که معرب آن هزارجشان است و معنی هزارکشان الف عالیج یعنی هزار شاخ است و بعضی کفته اند معنی الف ذراع است و نیست چنین بلکه بمعنی اول است و نیز بفارسی ماردارو و کرم دشتی و بشیرازی نخوشی جهت آنکه نبات آن در زمستان خشک نمی کردد و تفلیسی کفته بسریانی کتتبا نامند و برومی حلیلوطن و بیونانی اغلیطوس و ببربری ارجالون و در تنکابن و طبرستان الاملک کویند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بتاک انکور خاردار و برک آن با ملاست و مائل بتدویر و نارها دارد مانند تاک و بر مجاور خود می پیچد و ثمر آن بقدر نخودی و سرخ خوشه دار و در زمستان ثمر آن بیبرک می ماند و طعم آن حاد با حرافت و قبوضت و صاحب اختیارات بدیعی کفته در هر خوشه قریب بده دانه می باشد و در ابتدا سبز و بعد رسیدن سرخ می کردد و آن را سیاه دارو خوانند و در کوهستان بلاد فارس کثیر الوجود و بسیار مستعمل خصوصا بیخ آن در سموم منهوشه و آن را عود الحیه نامند و بسیار شبیه بقسط تلخ و عطاران بجای قسط تلخ می فروشند و طعم آن با قبوضت و حاد حریف بسیار تلخ است در قانون در قفطارغان مذکور است که هزارجشان است و مختار و مستعمل تر و تازۀ آنست
ص: 1224
*طبیعت برک و ثمر آن
در سوم کرم و در دوم خشک و بعضی در سوم نیز کفته اند و کرمی بیخ آن کمتر از ان و تلخ و تیز
*افعال و خواص آن
جالی و ملطف و مجفف و مسخن معده و مقوی آن اعضاء الراس آشامیدن آن روزی یک درم تا یک مثقال جهت رفع صرع و سدر و فالج و استرخا و نسیان و شدخ عضل العین مطبوخ آن در دهن زیت جهت کمنه الدم تحت چشم اعضاء الصدر لعوق آن با عسل جهت خناق بلغمی و فساد نفس و سرفۀ کهنه و درد پهلو و ریاح آن و چون عصارۀ آن را با کندم طبخ نمایند و بیاشامند شیر را غلیظ و زیاده کرداند و ضماد آن با سرکه جهت بثور لبنیه اعضاء الغذاء چون برکها و شاخهای نورستۀ آن را طبخ نمایند و بخورند جهت تقویت معده و قبضیت و جلای آن از لزوجات و جهت وجع فواد و وجع معده و تسخین آن و بجهت اسهال و ادرار شیر مؤثر و بیخ آن محلل و کدازندۀ صلابت طحال و خصوصا که با سرکه تا سی روز بیاشامند و بسرکه و انجیر بران ضماد نمایند و همچنین عصارۀ آن اعضاء النفض و الاورام و البثور و غیرها تناول مغز پختۀ آن نزد ابتدای روئیدن و خام آن نیز جهت اسهال بطن و ادرار بول نافع و عصارۀ تازۀ آن یک درم با اندک کثیرا که مصلح آنست نیز با ماء العسل جهت اسهال بلغم و بیخ آن نیز با کثیرا و یا ماء العسل بقدر یک درم تا یک مثقال اسهال و قئ قوی آورد و ادرار بول و شیر و سائر فضلات و تفتیت حصاه کند و جنین را بکشد و حمول آن و یا عصارۀ آن جهت اخراج جنین و تنقیۀ رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و مطبوخ آن با زیت به حدی که غلیظ کردد جهت بواسیر و نواصیر مقعده و جمیع اوجاع بارده و تحلیل صلابات حصف و دفع چرک زخمها و نطول مطبوخ آن جهت تحلیل اورام و ضماد بیخ آن با سرکه جهت تحلیل اورام و بثور لبنیه و قطع ثآلیل و با شراب جهت تسکین وجع داخس و تحلیل اورام صلبه و انفجار دبیله نافع القروح ضماد بیخ آن با نمک جهت قروح ردیۀ خبیثه و داخل مراهم اکله و حمره کرده می شود و ثمر آن جهت جرب متقرح و غیر متقرح و تقشر جلد شربا و لطوخا و طلاء موثر المفاصل ضماد بیخ آن با شراب جهت اخراج استخوان شکسته و استحکام اعضای مسترخیۀ ضعیفه و با آرد کرسنه و حلبه جهت تحلیل اورام
ص: 1225
64٢و انفجار دمامیل السموم آشامیدن یک مثقال از بیخ آن جهت لسع افعی و سائر هوام و ضماد آن با شراب نیز و برک و ثمر آن درین فعل ضعیف اند الزینه ضماد بیخ آن با آرد کرسنه و حلبه جهت رفع کلف و آثار سیاهی بعد از جروح و قروح مانده و جلای سائر آثار و تنقیۀ بشره و صاف کنندۀ آن و بدستور مطبوخ آن در روغن زیت مهرا بجهت کمنه الدم تحت چشم و ضماد ثمر آن سترندۀ موی است و دباغان در ستردن موی جلود مستعمل دارند و کویند اکثار اکل بیخ و ثمر آن مضر سپرز و مورث اختلاط ذهن و عقل است مصلح آن با کثیرا خوردن و یا قئ کردن و بعد از ان ربوب حامضه خوردن و آشامیدن عصارۀ آن اختلاط عقل و ظلمت بصر آورد بدل بیخ و ثمر آن بوزن آن درونج و دو ثلث آن بسباسه و بعضی نصف وزن آن نوشته اند*
بفتح فا و الف و کسر شین معجمه و را و سکون سین مهملتین و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون در اکثر نسخ چنین است و بعضی بتشدید فوقانیۀ مشدده بمعنی مزیل شصت علت و بعضی بفتح راء مهمله و سکون سین مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و نون کفته اند لغت سریانی است بعربی کرمه السودا و بفارسی شش بندان سیاه و بشیرازی شش بندان و بیونانی انبالس مالیا بمعنی کرم الاسود و برومی انار تروطیس و ببربری میمون و باندلس معروف ببوطانیه است و کفته اند معنی فاشر الستین دافع شصت علت است
ص: 1226
*ماهیت آن
نبات آن شبیه بفاشرا و لبلاب است در پیچیدن بر مجاور خود و در رنک مخالف فاشرا و برک آن عریضتر از برک لبلاب و ساق آن سیاه و ثمر آن مانند ثمر فاشرا در خوشه و در خامی سبز و بعد رسیدن سیاه و ظاهر بیخ آن سیاه و باطن آن سرخ و کفته اند بزردی مائل می باشد و در قانون در قفطارغان مذکور است که سپند انست
*طبیعت ان
کرم و خشک باعتدال
*افعال و خواص آن
در افعال ضعیف تر از فاشرا است اعضاء الراس صرع و فالج را بسیار مفید اعضاء الصدر و النفض جهت تنقیۀ سینه و اعضای نفص و ضماد برک آن جهت زخمهای حیوانات مانند خر و استر و کاو و امثال اینها و التوای اعصاب مفید بدل آن کرمه البیضا است*
بفتح فا و الف و طاء مهملۀ مولفه و بظاء معجمه بعضی کفته اند لغت رومی است و تفلیسی کفته عربی است و بسریانی بالطاء و برومی فطیلامج نامند
*ماهیت ان
تا حال خوب معلوم نشده و هرکس چیزی کفته صاحب اختیارات جدوار خطائی دانسته و در کتاب طب قدیم نوشته که فاذخ است که سنک زرد مائل بسفیدی و سبزی است که از اقاصی فارس می آورند و بهترین آن صلب آنست و اکثری برانند که دوائی است مجهول الماهیت که از ترکستان می آورند و بهترین آن تازۀ آنست
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت سم و شوکران و جوز ماثل است و لسع هوام آشامیدن آن با آب سرد مفید است*
ص: 1227
بفتح فا و الف و کسر غین معجمه و فتح راء مهمله و ها و آن را فارغه نیز نامند و بفارسی فاخره و کبابۀ دهن شکافته و کبابۀ دهن کشاد کویند
*ماهیت ان
بزرکتر از کبابه است و بقدر نخودی و جوزی رنک و تا بنصف شکافته و در جوف آن دانۀ کوچکی مدور و سیاه براق و با عطریت و از زیربادات هند و بلاد سودان آورند و در لطوخات و لخالخ و اشباه آنها مستعمل دارند
*طبیعت ان
بقول شیخ الرئیس کرم و خشک در سوم و بقول دیکران در اول دوم کرم و در آخر دوم خشک
*افعال و خواص آن
با قوت محلله و بسیار قابض امراض الراس و القلب آشامیدن آن جهت امراض باردۀ دماغیه و ریاح غلیظه و جنون و لخلخۀ آن جهت تقویت دماغ و قلب الفم مضمضه بعصارۀ آن جهت لذع دهان اعضاء الغذاء مقوی معده و هاضمه و جکر بارد و مفتح سدد و منقی اخلاط بلغمی و سوداوی و داخل ادویۀ مصلحۀ معده و کبد بارد و کرده می شود
64٣و جهت سوء استمرارء و اغذیۀ بارده و جهت اسهال بارد نافع و حابس شکم مصدع محرور مصلح آن کافور و نیلوفر و روغن بادام و کلاب مقدار شربت آن تا دو درهم است*
بفتح فا و الف و کسر لام و فتح باء موحده و سکون راء مهمله و ضم نون و سین مهمله و در بعضی لغات بدون نون آمده و آن را فالی بورس نیز نامند
*ماهیت ان
ص: 1228
نباتی است که از بیخهای باریک شاخهای بسیار می روید بطول دو نیزه و کره دار شبیه به نی و تخم آن سفید بقدر جاورس اندک طولانی و بیخ آن را فائدۀ نیست در طب
*طبیعت ان
کرم و خشک با حرارت لطیفه
*افعال و خواص آن
اعضاء النفض آشامیدن تخم و برک و عصارۀ آن هریک بتنهائی و یا مجموعی با آب و یا با شراب جهت اوجاع مثانه مفید*
بفتح فا و الف و کسر لام و سکون نون و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح قاف و سکون نون لغت یونانی است بمعنی رتیلا و فالنجیطس و لوقاقینس نیز آمده
*ماهیت ان
نباتی است که آن را دو شاخ یا سه شاخ متفرق می باشد از یکدیکر و کل آن سفید شبیه بسوسن و اندک مشرف و تخم آن سیاه بقدر نصف عدسی و باریکتر از ان و بیخ آن کوچک باریک و در هنکام قلع از زمین زرد پس سفید می کردد و منبت آن تلهای خاک
*افعال و خواص ان
جهت نهش حیوانات سمی نافع و دیسقوریدوس کفته آشامیدن برک و کل و تخم آن با شراب جهت لسع عقرب و نهش رتیلا نافع است*
*فالوذج
بفتح فا و الف و ضم لام و سکون واو و فتح ذال معجمه و جیم و فالوذق بقاف نیز آمده معرب پالودۀ فارسی است
*ماهیت ان
باصطلاح قدیم حلوای نشاسته را نامند که با روغن بادام و یا روغن پسته تناول نمایند و باصطلاح جدید معروف درین زمان در اکثر بلدان آنست که نشاسته را در آب کرم بسیار حل می نمایند و صاف کرده طبخ می دهند که خوب پخته و خامی آن زائل شده بحد انعقاد رسیده که چون در آب ریزند مخلوط به آب نکردد پس در ظرفی تنک ریخته بحجم نیم انکشت و بعد سرد شدن قطعهای بسیار کوچک لوزی بریده در شربت قند یا نبات یا دوشاب سفید جید مطیب بکلاب و با عرق بیدمشک و یا هر دو ریخته یخ و یا برف داخل کرده تناول می نمایند و یا آنکه بعد کمال طبخ و بسرحد انعقاد رسیدن اندک اندک در پاتیلی مشبک ریخته در زیر آن ظرفی آب سرد کرده کذاشته بقاشق می مالند تا مانند دانهای مروارید از سوراخهای پاتیل برآمده در آب سرد ریخته منعقد کردد پس بدستور در شربت ریخته تناول می نمایند
ص: 1229
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال
و خواص ان
کثیر الغذا و جهت اکثر امراض صدر و رئه و اسهال نافع و اکر بر ان تخم ریحان و یا تخم شربتی بپاشند تقویت آن معده را و حبس آن اقوی می کردد*
بفتح فا و کسر نون و سکون یا و ذال معجمه بفارسی قند نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است بعضی را عقیده آنست که آب نیشکر بعد از طبخ و انعقاد هرکاه بی تصفیه باشد آن را قند سیاه کویند و اطبا آن را شکر احمر یعنی شکر سرخ نامند و اصل آنست که شکر باعتبار نیشکر سه نوع می باشد یکی سیاه رنک که بهندی کو نامند و یکی سرخ رنک که شکر احمر است و بهندی لال چینی و شکر تری زیرا که در بنکاله شکر را چینی می نامند و یکی سفید و آن را بهندی کهاند کویند و چون شکر سفید را به آب کداخته بجوشانند و کف شیر و یا سفیدۀ تخم مرغ بر ان زنند و صافی نموده منعقد کردانند آن را نبات سفید کویند و چون مرتبۀ دیکر تصفیه کرده در ظرفی بریزند که در ان جدا کردد آن را شکر سلیمانی کویند و چون دیکر باره طبخ نموده تصفیه نمایند و در قالب صنوبری بریزند آن را فانیذ کویند که بفارسی قند نامند و اکر در طبخ ثالث مبالغه نموده باشند ابلوج که
644بفارسی قند مکرر و بهندی اوله نامند و کویند هرکاه در قالب مستطیل مساوی الطرفین ریزند معروف بقلم است و چون طبخ دیکر داده در شیشه ریزند نبات قراری و سنجری نامند و چون در طبخ ثالث بقدر عشر آن شیر تازه اضافه نموده بجوشانند تا منعقد کردد آن را طبرزد کویند و اکثر قند مکرر را مخصوص باین اسم دانسته اند و بعضی را کمان آنست که شکر سفید را چون مرتبۀ دیکر تصفیه نمایند بطبخ و در کفچه کرده بچوبی برهم زنند که حبابها بهم رساند و قرصهای کوچک بریزند بروی پارچۀ سفیدی یا بوریای پاکیزه یا غیر آن به قسمی که حبابهای آن مجوف حبابی باشند و بکذارند که سرد شود و بسته کردد آن را فانیذ و بهندی بتلسه و قومی دیکر کویند که چون آب نیشکر سفید را مرتبۀ دیکر بطبخ تصفیه نمایند و صافی نموده بقوام آورند و از آتش فرود آورده بریزند و بکف شیر یا کف سفیدۀ بیضۀ مرغ و تیر زدن آن را سفید کنند و قرصها سازند و بکذارند تا بسته کردد آن را فانیذ و بفارسی شکر پنیر کویند و اکثریرا زعم آنست که شکر سفید را چون مرتبۀ دیکر بطبخ تصفیه نمایند بکرفتن کف آن تا آنکه دیکر کف نیاورد پس صافی نموده بقوام آورند و بعد قوام دو شخص آن را بدست بکشند و در بین کشیدن دفع بدفع آن را بچوبی یا بتختۀ پاکیزه بزنند تا سفید شود پس قرصها سازند آن را فانیذ نامند و بعربی ناطف و کاه مغزهای فواکه چون جوز اکل یعنی کردکان و بادام و پسته مقشر و امثال اینها داخل می نمایند و آن هنکام آن را حلوای مغزی و قبیده می کویند و بعضی برای زیادتی شکنندکی آن مقدار ربع وزن آن عسل مصفی نیز داخل می نمایند و اکر بر روی بی عسلی آن کنجد بپاشند آن را حلوای کنجد و بهندی ریوری و بعربی ناطف سمسم نامند صاحب اختیارات کفته که فانیذ آن است که بقوام آورند قند سفید را یعنی مرتبۀ ثالثه از تصفیۀ شکر سفید که در قالب مخروطی ریخته باشند و عسل طرفا را که بفارسی کز انکبین کویند بعد از تصفیه بر چوبی که آن را وتد کویند زنند تا سفید شود پس آن را قطعات نموده استعمال نمایند فانیذ نامند و از ترنجبین نیز بهمین قسم ترتیب می دهند و در فانیذ خزائی و فانیذ سنجری نیز اختلاف است آنچه را از قند سازند و بی آرد جو نکاهدارند فانیذ خزائی نامند و آنچه را از عسل طرفا و ترنجبین ترتیب دهند و آرد جو بر ان پاشند و نکاهدارند فانیذ سنجری نامند معرب سنکری منسوب بسنجستان که معرب سنکزستان بسین مهمله و زای معجمه است و بالفعل معروف بسیستان است و غلط کرده آنکه کفته که فانیذ سحری است بضم سین و سکون حاء مهملتین که منسوب است بسحر که آن بلدی است از عمان و بهترین آن سفید رقیق خزائی است
ص: 1230
*طبیعت ان
کرم و تر در اول خصوص سفید آنکه رطوبت آن زیاده است
*افعال و خواص ان
غلیظتر از شکر و کرم تر از ان اعضاء النفض جهت سرفه و ضیق النفس و درد سینه اعضاء النفض جهت تلیین بطن و برودت امعا و رحم نافع و جوارش آن در قرابادین کبیر ذکر یافت*
بفتح فا و الف و فتح واو و الف و کسر نون و فتح یا و الف آن را عود الریح و بسریانی کهبانا و کهبنا نیز و نزد اهل مغرب معروف بعود الحمیر است
*ماهیت ان
اکثری تصریح نموده اند که فاوانیا عود الصلیب است و مولانا نفیس در معالجۀ صرع در شرح موجز قرشی کفته بتحقیق غلط کرده کسی که فاوانیا را عود الصلیب دانسته از جهت مشابهت بیخ و برک هر دو باهم و لیکن فرق میان هر دو را بیان نکرده و بعضی کفته نر آن را چون در جوف آن خطوط صلیبی است عود الصلیب و مادۀ آن را که ندارد فاوانیا خوانند و این اصح اقوال است و شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی در مفردات قانون هریک را از عود الصلیب و فاوانیا جداجدا ذکر فرموده و نیز فرق بین بینهما ذکر نکرده و در عود الصلیب ماهیت آن را بتفصیل ذکر نموده و نوشته که دیسقوریدوس کمان کرده که عود الصلیب چیزی است که بعضی مردم آن را ذو الاصابع نامیده اند و بعضی دیکر علیسی
645بمعنی حلوه الریح و آن نباتی است که ساق آن بقدر دو شبر و متشعب بشعبهای بسیار و نر و ماده می باشد برک نر آن شبیه ببرک شاه بلوط و برک مادۀ آن شبیه ببرک سمونیون که کرفس بری است و مشرف و بر جانب ساق آن غلافی شبیه بغلاف بادام و چون شکافته شود آن غلاف ظاهر می شود از ان دانۀ سرخ مانند خون شبیه بدانۀ انار و کثیر العدد و ما بین دانهای آن چیزی بنفش رنک پنج یا شش و بیخ نر آن بسطبری انکشتی و ببلندی یک شبر و سفید و با قبوضت طعم و بیخ مادۀ آن متشعب بچند شعبه هفت یا هشت هریک شبیه ببلوطی مانند بیخ خنثی
ص: 1231
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس آشامیدن بیست و پنج حبۀ آن با ماء العسل جهت کابوس اعضاء الغذاء خوردن آن بتنهائی جهت لذع معده و وجع آن اعضاء النفض آشامیدن آن مقدار یک بادام جهت تنقیۀ رحم از فعل طمثی و ادرار طمث و وجع کرده و مثانه و رحم و یرقان و آشامیدن مطبوخ آن با شراب حابس و عاقل بطن و آشامیدن سرخ آن ده دوازده دانه با شراب اسود قابض و حابس و قاطع نزف الدم رحم و ده عدد حب آن با شراب عسلی جهت اختناق رحم و عارض از وجع رحم و چون صبیان را در ابتدای حدوث حصاه بیاشامانند دفع نماید و دیکر حصاه عارض ایشان نکردد و در فاوانیا نوشته که آن نر و ماده می باشد نر آن بیخهای سفید بسطبری انکشتی است و چون آن را بخایند ظاهر می کردد از ان بعد از یک ساعت اندک حلاوتی با قبوضتی در طعم و مادۀ آن کثیر الشعبه
*طبیعت ان
کرم نه بشدت
*افعال و خواص آن
مجفف و قابض و محلل و مفتح و ملطف و مقطع و جالی اعضاء الراس نافع است جهت صداع و صرع حتی تعلیق آن بتنهائی مجرب و نوشته که یهودی کفته تدخین ثمر آن جهت مجانین و مصروعین نافع و زائل کنندۀ آن و بدستور خوردن ثمر آن با کلقند شدید النفع و نوشته که کمان من آنست که این نفع در فاوانیای رومی باشد نه هندی و آشامیدن تخم آن بیست و پنجدانه با ماء العسل یا با شراب جهت کابوس اعضاء الغذاء آشامیدن مطبوخ آن با اشربۀ قابضه عفصه مانع انصباب مواد است بمعده و آشامیدن تخم آن مقوی معده و مسکن وجع و لذع آن و بیخ آن مفتح سدد و جهت یرقان نافع اعضاء النفض چون با شیر و مدرات بیاشامند ادرار بول و حیض نماید آشامید بیست و پنج دانه تخم آن با ماء العسل یا با شراب جهت اختناق رحم و وجع آن و کابوس و دوازده دانۀ آن جهت قطع نزف الدم مفید و چون زنان صاحب نفاس مقدار یک بادام از بیخ آن را بخورند تنقیه نماید فضول نفاسیۀ ایشان را بادرار و بدستور جهت وجع کرده و مثانه و طبیخ آن با شراب شکم را بند نماید و ادرار آورد الزینه طلا و غمرۀ آن در جلاء آثار سیاهی بشره مؤثر المفاصل آشامیدن آن جهت نقرس نافع و بدستور ضماد آن و دیکران نیز ماهیت آن را مانند آنچه شیخ از دیسقوریدوس بیان کرده نوشته اند و حکیم میر محمد مومن در تحفه المومنین نوشته نبات آن شبیه بزردک و مادۀ آن را نبات مانند کرفس بری و کفته اند نر آن را چون بشکنند در جوف آن دو خط صلیبی متقاطع یافت می شود و مادۀ آن بشکل بلوط می باشد و در جوف آن خطوط صلیبی نیست و نزد اطلاق مراد نر آن است و بهترین آن رومی سطبر آنست که کهنۀ کرم خورده نباشد و چون بخایند بعد از ساعتی ظاهر شود از ان حدت و حراقت با اندک تلخی و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و کفته اند باید که نزد استعمال نرم سوده و مبالغه در سحق آن نموده استعمال نمایند و بعضی کفته که برای امراض مردان نر آن و برای زنان خصوص امراض رحم ایشان مادۀ آن انسب است که طبیعت آن کرم و خشک در سوم و بعضی تا سوم و بعضی مائل باعتدال دانسته اند
ص: 1232
*افعال و خواص ان
آشامیدن بیخ آن بقدر یک درم در شراب عفص با شکر شیرین کرده یا با مشروب شیرین دیکر جهت صرع و رعشه و لقوه و ام الصبیان و اکثر امراض سر و تفتیح سدد و یرقان و درد کرده و مثانه و ادرار طمث
646و نقرس مفید و تخم آن مخرج اخلاط لزجۀ و جهت فالج و رعشه و صرع و جنون و وسواس و تقویت معده و تسکین اوجاع آن و استشمام بیخ کوبیده در صره بستۀ آن جهت صرع و ضربه و سقطه و طلای آن جهت دفع آثار سیاهی بشره و نقرس و تدهین بیخ و ثمر آن جهت صرع و اکثر امراض مؤثر و تعلیق ثمر آن در قلادۀ اطفال و بدستور تعلیق بیخ آن خصوص نر آنکه بطول سوراخ کرده باشند جهت رفع فزع اطفال و ام الصبیان و صرع و اورام حاصل در دماغ ایشان و جهت وجع معدۀ مبرودین و مسافرین و در بیابانها و صحراها باعث مامونی است از آفات و با شراب جهت وجع بطن و سعوط ثمر آنکه حب آنست بتنهائی و یا با مشک و زعفران جهت صرع و ام الصبیان و در خواص نر آن را بهتر از زمرد دانسته اند بتخصیص که چون آفتاب در برج میزان باشد و بغیر آلت آهنی قلع کنند جهت آنکه کفته اند اکر بآهن قلع نمایند عمل آن باطل می کردد و صاحب شفاء الاسقام نوشته که استاد من کفت باید که با مس یا غیر آن قلع نمایند نه بآهن بهمان جهت و تعلیق نر صلیبی آنکه با شروط مذکور اخذ کرده و در پارچۀ زردی بسته و حایض آن را مس نکرده باشد جهت عسر ولادت و دفع سحر و هیبت در نظرها مجرب دانسته اند و کویند در خانۀ که عود الصلیب باشد در ان خانه جن و جانوران کزنده داخل نشوند و کفته اند اکر دو مثقال از نقره و طلا را درهم بکدازند و صفحه ساخته و چهار عدد تخم آن را در ان پیچند و با خود دارند جهت صرع بلیغ النفع است هرچند صرع کهنه و ده بیست سال بر ان کذشته باشد و اکر در زیر فرش دو کس که باهم دشمنی داشته باشند کذارند و قمر با زهره متصل در تثلیث باشد میان آن هر دو الفت بهم رسد*
ص: 1233
بفتح فا و الف و کسر غین معجمه و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها اسم شکوفۀ حنا است و در حنا مذکور شد و نیز شامل جمیع شکوفها است و بعین مهمله اسم بیخ اسپند است
بفتح فا و تاء مثناه فوقانیه و الف و کسر یاء مثناه تحتانیه و لام جمع فتیله است که بفارسی شافه نامند فتیله در لغت زباله و نزد اطبا عبارت از ادویه است که فتیله ساخته در دبر خواه برای اسهال و یا تقویت باه و یا بواسیر و یا غیرها و یا در قبل برای تنقیه و یا نشف رطوبات و یا تقویت و یا تسخین و تضییق آن و یا بغیر این اسباب بردارند و لیکن بیشتر استعمال آن را بر ادویۀ که در دبر بردارند می نمایند و بحسب هر علت ترکیب آن مختلف می باشد و اسهال فتائل مسهله و جذب اینها از اعالی بدن بیشتر از حقنها است و این مستعمل در جائی است که مانعی نباشد از استعمال مسهلات مشروبه و حقنها و تفصیل آن در قرابادین کبیر ذکر یافت هم بعنوان قواعد کلیۀ ترکیب و هم بعنوان انواع تراکیب و نسخ آنها*
بفتح فا و تاء مثناه فوقانیه و الف و کسر یاء مثناه تحتانیه و لام و الف و لام تعریف و ضم راء مهمله و هاء ساکنه و فتح باء موحده و الف و نون اهل اسکندریه زنجبیله نامند و در آنجا کثیر الوجود
*ماهیت ان
نباتی است بقدر ذرعی و تیره رنک مائل بسفیدی و برک آن مانند برک حنا و سنامکی و کوچکتر از ان و اغبر و اشهب و شبیه ببرک شونیز و مزغب نیز می باشد و کل آن زرد و مجتمع و تخم آن مانند تخم تره تیزک و بیخ آن خوش بو و طعم آن تیز و تلخ و منبت آن کنار دریا و رودخانه ها و ریک زارها و کویند چون بیخ تازۀ آن را برآورند و با برک آن پیچیده در چراغ کذارند و بران روغن بریزند مشتعل می کردد مانند فتیله و رهبانان مستعمل دارند و لهذا آن را فتائل الرهبان نامند
ص: 1234
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و بیخ و کل آن کرم تر از سائر اجزا
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس آشامیدن طبیخ بیخ آن با آب جهت زکام و اوجاع سر حادث از سردی اعضاء التنفس جهت سرفه و ربو و عسر نفس و ریاح غلیظه و بدستور ضماد
64٧آن بر سینه الباه جهت تقویت باه و اوجاع المفاصل و غیرها ضماد بیخ آن بالبان ذکر که ضماد نازک نمایند جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و تحلیل صلابات و اورام انثیان و اورام قبیحه و فسخ عصب و کوشت کوفته شده و مربای بیخ آن انفع از مربای زنجبیل اعضاء الغذاء و النفض و الباه جهت خوشبوئی دهان و جشای بارد و انهضام غذا و تحلیل مواد و تسخین معده و کرده و مثانه و ادرار بول و تحریک باه و تقویت آن بسیار موثر است*
بفتح فا و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء مثناه تحتانیه و تا لغت عربی است
*ماهیت ان
هر چیز خرد کرده را نامند و بیشتر مستعمل در نان کندم خشک خرد کرده است خواه بکوبیدن و خواه بغیر کوبیدن که بسیار نرم نباشد و بعضی کفته اند که نرم باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک باعتدال
*افعال و خواص آن
قلیل الغذا و مجفف رطوبات معده و مولد ریاح سوداوی و دیرهضم و مولد امراض بارده و ریحیه مانند قولنج و وجع پهلو و تهیکاه و مصلح آن نیکو خمیر نمودن و طبخ جید دادن و با سمسم و کمون و نانخواه و یا شکر و روغنها مانند روغن بادام تناول کردن و جهت صاحبان امزجۀ باردۀ رطبه و صاحبان ضعف احشا بسیار مضر و باید که در سایه خشک نمایند و بسیار کهنه نباشد که کهنۀ آن ردی است و بهترین مصلحات آن در همه حال شکر است
ص: 1235
بضم فا و سکون جیم و لام بفارسی ترب و بشیرازی تربزه و بسریانی فعالا و برومی دفیون و بیونانی افاتیس و نیز بیونانی ابابوس و بهندی مولی و بفرنکی رفالس نامند
*ماهیت ان
معروف است و در اکثر بلاد می شود و دو نوع می باشد بری و بستانی و شامی نیز و شامی آن آنست که تخم شلغم را در بوتۀ ترب کذاشته غرس می نمایند و یا بالعکس و بری آن تندتر از بستانی اما بدرازی و بزرکی بستانی نیست و در قوت قریب بخردل و بعضی آن را خردل بری دانسته اند و بستانی آن اقسام می باشد قسمی سفید طولانی نازک و ازین قسم بعضی در بعضی از قرای بنکاله بسیار بزرک بالیده تا بیک دو ذرع دست و بقطر نیم شبر می شود بعضی نازک شاداب و بعضی خشک و جوف آن متخلخل رخو و در ضلع رنکپور کامی است مسمی بغیر صدر از قوت زمین آنجا بوزن بیست اثار و بدرازی دو دست و زیاده از ان و بقطر قریب بدو شبر و شاداب و شیرین آن را فتیل مولی می نامند یعنی در درازی قطر مثل دندان فیل کلان می شود و معمول اهل بنکاله است که آن را مثل شلغم با کوشت و یا ماهی پخته با چلاو می خورند و در جاهای دیکر تا بیک و نیم شبر و قسمی دیکر مدور شلغمی شکل پوست آن سیاه اندک خشن و این خشک تر از قسم سفید طولانی آنست و بشادابی آن نیست و لیکن تندتر از سفید خصوصا پوست آن و این قسم اکثر در زمستان می شود و بسبب سردی هوا و یبس در زمین منشق می کردد و قسمی دیکر مدور سفید پوست که اهل فرنک از ملک خود تخم آن را می آورند و این نیز قریب بسیاه مدور است و این نیز مخصوص بزمستان است و بهترین همه شاداب نازک تند طولانی آنست که کم ریشه باشد و برک همه اقسام شبیه ببرک شلغم و خردل و از ان هر دو خشن تر و تندتر و تخم همه مائل بتدویر و در غلاف باریک طولانی تا بقدر انکشتی و در خامی سبز نازک تند شبیه بطعم ترب و لذیذ بهندی آن را سینکری نامند و آن را مانند ترب با نمک می خورند و آن را ریزه کرده با کوشت می پزند لذیذ می شود و بعد از رسیدن سرخ تیره مائل بسیاهی می کردد
ص: 1236
*طبیعت تخم ان
کرم در سوم و خشک در دوم و بیخ آن در اول کرم و در دوم تر و کرمی پوست و برک آن زیاده از اصل آن و بری آن اقوی واحد از بستانی در جمیع اجزا
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل و مولد ریاح و محرک آروغ تخم آن محلل آن و در بعضی ابدان هاضم غیر منهضم خصوصا برک آن و در بعضی که
64٨در معده آنها رطوبت بسیار باشد مانع انهضام و مخرب معدۀ ایشان خصوصا اصل آن جهت آنکه در ان جزو لطیف سریع التعفن است و مدر بول و با اندک تلیین چون برک ربیعی آن را طبخ نموده بخورند با زیت و یا روغن و موی و غذائیت آن زیاده از بیخ آنست و از حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام مرویست که فرمودند که در فجل سه خاصیت است برک آن پراکنده کنندۀ ریاح است و مغز آن مدر بول و بیخ آن قاطع بلغم است اعضاء الراس مضر سر و دندان و حنک الاذن قطور روغن آن جهت تحلیل ریاح کوش کثیر النفع و چون جوف ترب را خالی کرده روغن کل در ان ریخته بر آتش کذارند تا جوش بخورد پس نیم کرم چند قطره در کوش بچکانند جهت تحلیل ریاح و تسکین اوجاع آن سریع النفع و بدستور چون آب آن را با روغن کل جوش دهند و در کوش بچکانند العین مضر چشم و قطور آن جالی و رافع آثار حادث زیر موق آن و آب برک آن تیز کنندۀ قوت باصره و ضماد آن جهت رفع کمنه الدم زیر چشم و با عسل جهت نزول آب در چشم مفید الصدر آشامیدن مطبوخ آن جهت سرفۀ کهنۀ مزمن و دفع کیموسات غلیظۀ حادثه در سینه و خناق حادث از آشامیدن فطر قتال و غرغره با آب مطبوخ آن با سکنجبین جهت خناق نافع و با وجود آن مضر حلق و زیاده کنندۀ شیر است اعضاء الغذاء ردی است برای معده و جشا آورنده و بعد از طعام ملین بطن و نفوذ فرمایندۀ غذا است و قبل از طعم مانع نفوذ و استقرار آن در قعر معده و باعث طفو و ایستادن طعام بر سر معده و ازین جهت باعث سهولت قئ است خصوصا پوست آن با سکنجبین و موافق سینه و پهلو و سپرز است و بدستور تخم آن با سکنجبین و ابن ماسویه کفته آشامیدن آب آن هاضم غذا و مفتح سدد کبد و طحال است و استسقا و طحال و یرقان را نافع و جرم آن مغثی و تخم آن محلل نفخ و مشهی و باعث سهولت اخراج غذا است و وجع کبد را مفید و نیم مثقال تخم آن بعد از طعام هاضم آن و با سکنجبین مقئ قوی و منقی معده و چون خربق را ریشه ریشه کرده در ترب فرو برند و بخمیر و کل کرفته در زیر آتش طبخ نمایند پس برآورند و خربق را دور کرده آن ترب را بخورند بقوت تمام قئ آورد آلات المفاصل تخم آن جهت ضربان مفاصل و عرق النسا و وجع ورک و حکۀ حادث از بلغم و بیخ آن جهت دفع آنها نافع القروح و الجروح ضماد آن با عسل جهت قروح خبیثه و قروح لبنیه و شهدیه و تخم آن با سرکه جهت قلع آثار غانفرایا و قوبا البثور ضماد آن با آرد شیلم برای بثور لبنیه و جلای آنها اعضاء النفض تناول نمودن مطبوخ آن جهت ادرار حیض و رفع احتباس آن و آشامیدن آب شاخهای آن بدون برک بقدر یک اوقیه جهت اخراج سنک مثانه مجرب دانسته اند خصوصا با سکنجبین و آب برک و شاخ آن بقدر ربع رطل با شکر جهت اخراج زردآب و استسقا و با نمک جهت سپرز و تفتیح سدۀ کبد و یرقان نافع و چون ترب را سوراخ سوراخ نمایند و تخم شلغم را در ان سوراخها کذارند و سر سوراخها را بپارچهای ترب بند کنند و یا آنکه جوف ترب را خالی کنند و تخم شلغم در ان پر کنند و سر آن را بپارچۀ ترب مسدود نمایند و در خمیر بکیرند و در زیر آتش بپزند و با عسل تناول نمایند در اخراج سنک مثانه مجرب دانسته اند باید که سه روز پی درپی مرتب نموده بخورند و آشامیدن تخم آن مدر بول و حیض و شیر و محرک باه و مقئ است و جهت درد جکر بارد و ورم سپرز مفید السم ضماد آن جهت نهش افاعی و ضماد تخم آن با شراب جهت مار شاخدار و سم هوام و چون سرجهای تراشیده بیخ آن و یا کوبیده آن را بر عقرب کذارند بمیرد و بدستور چون آب آن را بر ان ریزند از هم بپاشد و چون عقرب کسی را که ترب خورده باشد بکزد متضرر نشود و طلای آن باعث عدم نزدیکی هوام است الزینه خوردن آن نیکو کنندۀ رنک رخسار و ضماد آن با آرد شیلم جهت انبات شعر داء الثعلب و داء الحیه و با عسل جهت قلع آثار عارض تحت چشم
ص: 1237
64٩و طلاء آب آن جهت قوبا و ضماد تخم آن با عسل جهت نمش و سائر الوان غریبه و آثار ضربه و قرحه و کلف و نیکوئی رنک رخسار و قوبا و با کندش جهت بهق ابیض خصوصا در حمام و اکثار آن رویانندۀ موی است بر موضع داء الثعلب المضار و نیز اکثار آن مورث مغص و تعفن اخلاط و مولد سپش جهت آنکه در ان جزو لطیف سریع التعفن است چنانچه ذکر یافت مضر سر و حلق و دندان مصلح آن نمک و عسل و زیرۀ که در سرکه خیسانیده باشند و مخلل آن یعنی پروردۀ آن در سرکۀ تند انکوری قاطع اخلاط غلیظه و محلل صلابت طحال که ناشتا بخورند و با طعام نیز و مجرب و اصلا ضرری ندارد اکر سرفه نباشد و تخم آن مقئ و جهت درد جکر و سپرز و ادرار شیر و بول و حیض و دفع سموم و با شراب جهت کزیدن مار شاخدار مؤثر و در سائر افعال مذکوره قویتر از بیخ آن است و آشامیدن نیم مثقال آن بعد از طعام هاضم آن و با سکنجبین منقی معده و ضماد آن جهت قوبا و با سرکه جهت زخم غانغرایا و با عسل جهت درد مفاصل و با کندش و سرکه جهت بهق سیاه مجرب مقدار شربت آن از تخم آن تا یک درم و از آب آن تا سی درم و از جرم آن تا بیست درم و بری آن بسیار کرم و تر از شلغم و ضعیف تر از ترب و محلل رطوبات و مدر بول و اکثار آن مغثی و مصلح آن نمک است و روغن آنکه تخم و آب برک آن را در ابتداء تخم بستن بدستور مقرر ترتیب دهند که با روغن زیت و یا روغن کنجد تازه در قدر مضاعف و بآتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و نسوزد بسیار مسخن و در اکثر امراض قائم مقام زیتون کهنه و روغن بلسان است و لطیف تر و کرم تر از روغن بید انجیر و محلل قوی و آشامیدن آن جهت فالج و لقوه و دفع اذیت عقرب و سائر هوام زهردار و قطور آن در کوش جهت تحلیل ریاح و تسکین وجع آن و تدهین بدان جهت فالج و لقوه و استرخا و رفع خشونت بشره و جلای آن و بهق و برص و انطاکی کفته که چون ترب را بخایند و بکذارند تا متعفن شود و کرمها از ان متکون کردد و در ظرفی ضبط نمایند تا کرمها یکدیکر را بخورند و چند عدد بماند پس آنها را حل نمایند در حل معادن بیعدیل و افعال غریبه از ان می آید*
ص: 1238
فجل شامی است
*طبیعت ان
مرکب القوی و از شلغم کرم تر
*افعال و خواص آن
از فجل و شلغم ردی تر و ضعیف تر از فجل و مدر بول و محلل رطوبات و اکثار آن مغثی و مصلح آن نمک است*
بکسر فا و را و الف و خاء معجمه بفارسی چوجه و بترکی فریک نامند
*ماهیت ان
معروف است
*طبیعت و
افعال و خواص
چوجۀ هر حیوانی در ذیل نام آن حیوان ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی بهترین همه چوجۀ مرغ و کبوتر است و مداومت خوردن کباب کبوتر بچه با ادویۀ حاره و سیر مولد جذام دانسته اند و مطبوخ آن با پیه مقوی قوی باه و کویند خروس بچه بالخاصیت مضعف باه است*
بفتح فا و راء مهمله و کسر سین مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و بضم فا نیز آمده و بیونانی فراسین و برسون نیز و بلاطینی مادروپیتم و بعربی علقما جهت آنکه تلخ است و هر چیز تلخ را علقم نامند و بفارسی افنان سر و کورار بمعنی کراث جبلی که کندنای کوهی کویند و لفظ کرویا یمکن که تصحیف از کورار باشد
*در ماهیت ان
اختلاف است دیسقوریدوس کفته نباتی است با شاخهای بسیار مربع سفید مزغب از یک بیخ روئیده و برک آن بمقدار انکشت ابهام و مائل باستداره و مزغب و متشنج و تلخ و کل و برک آن متفرق در شاخها و رنک کل آن بنفش و مستدیر و منبت آن خرابها و انطاکی نوشته بیخی است مربع با شاخهای بسیار سفید مزغب که از یک ساق روئیده با برکهای خشن مانند ابهام و کل آن
ص: 1239
65٠ازرق یا اصفر تلخ طعم و در ثور و جوزا می رسد و قوت آن تا شش سال می ماند و کفته اند که بهترین و مختار آن رومی مائل بسرخی آنست و حکیم علی کیلانی شارح قانون نوشته که فراسیون را حشیشه الکلب و صوف الارض که عبارت از کراث جبلی است نامند و ماهیت آن را چنانچه از دیسقوریدوس مذکور شد بیان کرده و نوشته که انواع می باشد نوع سفید آن را فراسیون و این را بعربی صوف الارض و حشیشه الکلب نیز نامند جهت آنکه چون سک بر ان بکذرد بر ان بول کند این نوع کثیر الاستعمال است و نوع دیکر را بلوطی نامند و نوع سوم را اسطاخیس و نواب حکیم معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند که کسی که آن را کراث جبلی دانسته غلط کرده و یحتمل که آنچه دیسقوریدوس نوشته نباتی باشد که بهندی اروسه نامند و اروسه در حرف الالف مذکور شد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
محلل و جالی و مقطع و مفتح سدۀ کبد و طحال و با قوت تریاقیه اعضاء الراس و الاذن و العین قطور عصارۀ آن در کوش جهت تنقیۀ فضول و تفتیح منافذ آن و ازالۀ درد کهنۀ آن و در چشم با عسل جهت جلای آثار سفیدی بسبب حدت قوتی که دارد و بردن اثر زردی یرقان که در چشم مانده باشد و جهت جرب و سلاق و دمعه و غشاوه و نزول آب در چشم و ضماد مطبوخ آن با آب جهت انتفاخ اجفان خصوصا با روغن بنفشه و رسانیدن بخار آن بچشم نیز زائل کنندۀ زردی یرقان است و چون جرب عین را با ماء الرمان حامض بمالند و برکردانند و عصارۀ فراسیون را بران بمالند زائل کرداند و داخل شیافات مقویۀ بصر کرده می شود الفم و الاسنان مضغ برک آن جهت امراض فم و استحکام دندان اعضاء الصدر آشامیدن نیم درم آن با شربت بنفشه و یا با جلاب جهت سرفۀ رطب و قروح سینه و رئه و تنقیۀ آنها از نفث و مده و نیم درم تا یک درم آن با طبیخ زوفا و روغن بادام شیرین جهت تنقیۀ سینه و رئه از اخلاط لزجه عجیب الفعل و با شکر و یا با عسل و یا با انجیر جهت ربو و سرفۀ بلغمی و ضیق النفس و قطع و قلع فضلات غلیظه و آشامیدن حسو معمول از ان و نخالۀ کندم که نخاله را در آب جوش دهند و صاف نموده نیم اوقیه فراسیون خشک که بوزن پنج درم باشد در ان جوش دهند تا غلیظ کردد پس صاف نموده نیم کرم بنوشند جهت سرفۀ مفرط عجیب الاثر که تا هفت روز بیاشامند و مطبوخ کل آن با آب و عصارۀ تخم تر و تازۀ آن با عسل جهت قرحه رئه و با ایرسا چون خشک آن را بیامیزند جهت رفع سرفۀ مزمن و تنقیۀ سینه از فضول و ضماد برک آن با عسل مسکن درد پهلو و ضیق النفس اعضاء الغذاء مفتح سدۀ کبد و طحال و سعوط آن جهت یرقان و مضغ برک آن و بلع آب آن جهت اوجاع معده و آشامیدن طبیخ آن و یا عصیر آن با روغن کل و یا با زیت جهت درد امعا و تحلیل ریاح غلیظه و بلغم لزج در هر موضع که باشد و اعظم ادویۀ منقیه بدن است از فضول غلیظه و برای وجع طحال و بدستور ضماد آن نافع اعضاء النفض آشامیدن آن خصوصا با ایرسا جهت تنقیه رحم و ادرار حیض و تسهیل ولادت و اسقاط جنین و بدستور ضماد و جلوس در طبیخ آن و چون در آب و زیت و یا با آب تنها طبخ دهند و بآن کماد نمایند بر عانۀ مردان و زنان جهت رفع اوجاع مثانه حادث از ریاح و عسر البول و ضماد برک تازۀ آن زیر ناف جهت رفع تعقد امعا و وجع آن بغایت نافع و فرزجۀ آن با عسل تا هفت روز پی هم جهت اعانت بر حمل سریع الاثر و بالجمله فراسیون دافع جمیع ریاح غلیظه است هر نوعی که استعمال نمایند شربا و ضمادا و کمادا و وجع کاسر و خاسر و جنین را بسیار مفید السموم آشامیدن عصارۀ برک آن جهت رفع سمیت ادویۀ قتاله مانند فطر و کشنیز و امثال آنها و ضماد آن جهت کزیدن سک دیوانه الاورام و الجروح و القروح ضماد برک پختۀ آن با آب ممزوج با عسل جهت تحلیل اورام و تنقیه و جلای چرک و قروح وسخۀ عفنۀ کهنۀ خبیثه و کوشت فاسد متاکل و قلع داخس و تلیین
ص: 1240
65١و تحلیل خنازیر و انفجار دمامیل و جراحات خام بدون اذیت و قروح را التیام دهد و چون بکوبند تازۀ تر آن را و با پیه کردۀ بز سرشته بر اورام هر نوع که باشد ضماد نمایند بزودی تحلیل دهد و جبر کسر نماید و چون در زمین کودی کنده بآتش کرم کنند و چون کرم شد آتش را برآورده در ان کرماکرم فراسیون را فرش نمایند و علیلی که از برودت و ریاح زمین کیر شده باشد بدن او را چرب کرده بر روی آن بخوابانند و از فراسیون بران فرش نمایند و بر او لحافی بپوشانند و دران همان قسم خوابیده باشد تا کرمی آن زائل کردد در رفع مرض او مجرب کفته اند و چون در خمی که آب انکور مقدار یک ماطویطس باشد و مکوک برک تازۀ فراسیون را کوبیده ریخته سر آن را پوشیده سه ماه بکذارند پس برآورده صاف کنند و بنوشند در دفع اورام باطنی و امراض سینه و دفع فضلات و مواد بارده بغایت نافع دانسته و کفته اند از اکبر ادویه است در ان امور المضار مضر کرده و مثانه در غایت مضرت به حدی که اکثار آن موجب ادرار خون و بول الدم می کردد مصلح آن کثیرا و عسل و سنبل الطیب و رازیانه را بعضی بادزهر آن دانسته اند و مقوی فعل آن مقدار شربت آن تا سه درم صاحب منهاج نیم درم کفته بدل آن در امراض سینه پرسیاوشان و در تحلیل ریاح چهار دانک وزن آن لبان و دو وزن آن اسارون و در اسهال لزوجات و تسکین مغص و کویند بدل آن افتیمون و انیسون است و کویند بوزن آن لاغیه و در تحلیل طحال و غیره اشق
ص: 1241
بفتح فا و را و سین مهملتین بفارسی اسپ و بترکی آت و بهندی کهورا بضم کاف عجمی و خفای ها و سکون واو و فتح راء هندیه و الف نامند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف و از حیوانات دیکر ماکول اللحم اهلی کرم تر و بهترین مرکوبات و خوش هیئت تر آنها و مودب و مروض تر و بافراست و اصناف می باشد از نجیب و غیر نجیب و بچۀ آن را بعربی مهر و بفارسی کره نامند
*طبیعت کوشت آن
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
خوردن آن مورث شجاعت و قساوت قلب و کباب آن با شیر مقوی باه مبرودین اعضاء الراس کفته اند چون زوائدی که بر زانوی فرس می باشد بکوبند و با سرکه بیاشامند صداع را زائل کرداند اعضاء النفض آشامیدن انفحۀ آن بقدر نیم مثقال جهت اسهال مزمن و قرحۀ امعا و ذرب و بدستور لحم محرق آن قاطع اسهال رطوبی و کباب آن مولد خلط فاسد مضر محرورین و مصلح آن جوش دادن و مهرا پختن آن و آشامیدن دوغ و آب انار بالای آن باید که آب بران نیاشامند الاورام و البثور طلای محرق پوست مهر یعنی کرۀ آن با موی با آب پراکنده کنندۀ بثور و سرکین آن مانند سرکین حمار است در خواص و خون تازۀ کرم آن از جملۀ سموم و مسهل و اعراض و علاج آن مانند دم ثور است و در بقر مذکور شد و عرق آن نیز در عرق ذکر یافت الزینه طلای خون آن تغییر دهندۀ رنک وضح و ذرور پوست سوختۀ آن با موی رافع جوششها است الخواص کویند چون دندان آسیای آن را بر ساق بندند از حرکت ماندکی نیابند و اکر دندان آن را بر کردن کودک بندند دندان او بی الم برآید و سم آن را در خانۀ که موش بسیار باشد دفن کنند موشان بکریزند و عرق آن را که برزها و طفل بمالند موی نرویاند و نیز بواسیر دفع نماید و قطور آن در کوش جهت تسکین درد آن و در بینی جهت رعاف و اکر پای حیوان چهارپا را بدم اسپ بندند لنک شود و اکر بر در خانه موی دم آن را بکشند کیک در ان خانه داخل نشود و فرس بحری را بفرنکی اورهب کانیس نامند کویند از خواص آنست که چون خواهند بر عضوی موی برآید خاکستر آن را با قیر و با پیه بز سرشته بمالند موی بروید و ذرور آن جهت خشک کردن جراحات و رویانیدن پوست بر ان موثر است*
ص: 1242
بفتح فا و سکون را و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و توهم کرده کسی که بکسر فاء دوم خوانده و آن را
65٢فربیون ببا بجای فاء دوم و افربیون و ابربیون بزیادتی همزۀ مفتوحه در اول که معرب اوبربیون فارسی باشد نیز نامند و آن را اکل بنفسه و حافظ اطفال و ببربری تاکسوت و برومی فوطینوس و بیونانی کمالیون و اهل مصر و شام آن را لبانۀ مغربیه خوانند
*در ماهیت ان
اختلاف بسیار است بعضی لبن مازریون و بعضی لبن زقوم دانسته اند اصح همه اقوال قول غافقی است که روایت کرده از کسانی که آن را دیده اند در بلاد بربر در جبل در ان که آن را بربریه نامند و کثیر الوجود است در انجا و از انجا ببلاد دیکر می برند و آن لبن دو نوع نبات است یکی شبیه بنبات کاهو و پر شعبه و خارناک و پرشیر و دوم برک آن سیاه و شاخهای آن مفروش بر روی زمین و خارهای این باریک و تیزتر و شیر این بیشتر از اول و در حرف الالف مع الفاء تمام بیان ماهیت و خواص و افعال آن مذکور شد*
بفتح فا و سکون را و کسر میم و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله برنیفس است
*ماهیت ان
ثمریست شبیه بحنظل و با عفوصت و در جوف آن تخمها
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
*افعال و خواص ان
تمریخ آن با ادهان مدر عرق و ضماد آن با شراب جهت نهش افعی نافع*
ص: 1243
بفتح فا و را و سکون نون و فتح جیم و کسر میم و سکون شین معجمه و کاف معرب پلنکمشک فارسی است و آن را فرنجمشک و فلنجمشک و ابرنجمشک ببا بجای فا نیز نامند و بسریانی فلنامثکا و برومی امیولوفراس و بیونانی اقبلیس و بهندی رام تلسی و کویند بهندی انبل نامند
*ماهیت ان
نوعی از ریحان است نبات و برک آن اندک بزرکتر و بلندتر و بسیار خشبو شبیه ببوی قرنفل و لهذا آن را قرنفل بستانی نامند و در تراکیب هر جا قرنفل بستانی مذکور است مراد این است و آن را حبق قرنفلی و ریحان قرنفلی نیز نامند و کویند چون رایحۀ آن شبیه برایحۀ مشک است از ان جهت آن را فرنجمشک نامند و آن دو صنف می باشد یکی بستانی و آن را هندی و دوم بری و آن را چینی نامند و شاخهای بستانی آن مربع و مزغب و برک آن مانند برک بادروج و رنک آن ما بین سبزی و زردی و مزغب و رایحۀ آن شبیه بقرنفل و تخم آن بشکل زیره و سیاه رنک مائل بسبزی و از تخم بالنکوسه پهلوتر و بسیار کوچکتر از ان و منبت آن مجاری آبها و شوره زارها و بری آن را شاخهای مدور و برکهای آن ریزه تر و باریک تر شبیه ببرک نمام بری و ریحان کوهی و با خشونت و با عطریت و تندی زیاده از بستانی و تخم آن شبیه بتخم ریحان و از ان درازتر و سه پهلو منبت آن خرابها و بیابانها و سنک لاخها
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک بری آن کرم تر و یبس این از مرزنجوش و نمام کمتر
ص: 1244
*افعال و خواص آن
اعضاء الراس مفتح سدۀ دماغی و مصفاه و منخرین اکلا و شما و طلاء و جهت درد سربارد نافع الفم بوی دهان خوش کند و لثه و دندان را محکم کند و رطوبات فاسدۀ آن را دفع کند اعضاء الصدر آشامیدن آن مقوی دل و جهت خفقان و وسواس عارض از سودا و بلغم در قلب اعضاء الغذاء مقوی معده و کبد و هاضم غذای غلیظ و محلل ریاح و جشای نیکو آورد و مسکن مغص و منبه اشتها است اعضاء النفض جهت سپرز و بواسیر شربا و طلاء نافع المضار مصدع محرورین و مولد مرۀ سوداشما و شربا مصلح آن بنفشه و سکنجبین مقدار شربت آن سه درم بدل آن سوسنبر و بادرنجبویه نیز کفته اند و قرنفل نیز و تخم آن بسیار خشک و مجفف منی و هاضم طعام و منعظ و مولد صئبان که بفارسی رشک نامند مقدار شربت آن تا دو درم و چون در سرکه و اشربه و شراب و آب انکور داخل کنند مانع فساد آنها است بدل آن بالنکو*
بفتح فا و سکون را و فتح خاء معجمه و الف و راء مهمله
*ماهیت ان
درختی است بقدر چنار و برک آن
65٣مانند برک بادام و کل آن مانند کل سرخ و بغایت خوش منظر و طبیعت و افعال و خواص آن ضعیف تر از کلنار است*
بفتح فا و را و شین معجمه و ها
*ماهیت ان
اسم عربی شیریست که با زردۀ تخم مرغ بآتش نرم بجوشانند تا غلیظ شود شبیه باغور و در افعال مانند لباء است
ص: 1245
بضم فا و سین و الف و کسر فا و سین مهمله بفارسی سرخک و ساس و شب کزنیز و بهندی کهتمل و بفرنکی سمیس نامند
*ماهیت ان
حیوانی است از جمله هوام و بقدر نصف عدس و سر و دم آن باریک و بسیار کوتاه فی الجمله شبیه بنصف دانۀ حب الخروع و دست و پای آن نیز باریک و دو سبل کوتاه نیز دارد و نیشی از دهان برمیآورد و بآن می کزد و باز بخود می کشد و بدبوی و بچۀ آن سرخرنک و بزرک آن مائل بسیاهی و از کزیدن آن عضو اندک خارش و سوزش و ورم کمی می کند و باز خودبخود زائل می کردد و در شکافهای چوب و سریرها و خانۀ کبوتران و در چهارپایه که باصطلاح هند پلنک می نامند و بران خواب می کنند و لباس پشمی و ابریشمی و در حصیرها و بوریاها بسیار تکون می یابد
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس نفوخ سائیدۀ آن در بینی و استشمام رائحۀ سائیدۀ آن و یا طلای آن بر انف جهت مرضی که در بنکاله می شود و آن را اهوه می نامند مؤثر و دود آن بانبوبه که در حلق برسد و یا آشامیدن آن با سرکه و شراب و یا غرغرۀ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده موثر اعضاء النفض کذاشتن سودۀ آن در سوراخ قضیب جهت رفع احتباس بول و استشمام رائحه و بخور آن جهت اختناق رحم و مالیدن آن بر موضع داء الثعلب السم بلع یک عدد آن جهت کزیدن مار شاخدار و از بسیاری خوردن آن مانند خوردن ذراریح احوالی طاری می کردد و تدبیر آن نیز تدبیر آنست
ص: 1246
بضم فا و سکون سین مهمله و ضم تاء مثناه فوقانیه و قاف معرب پستۀ فارسی است بسریانی بستقی و بیونانی بسطاقیا و بفرنکی بسباکه نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است شبیه بدرخت بطم که بفارسی سفز نامند و از ان کوچکتر و اغبر بی خار و مدتی می ماند و ثمر آن در اول نیسان پیدا می شود و بایلول ماه می رسد و بستانی و جبلی می باشد و ثمر بستانی بزرکتر از جبلی و از مطلق آن مراد ثمر آنست و بهترین ثمر آن آنست که بزرک دانه پوست آن نازک سفید و پوست خارج آن سبز مائل ببنفشی و مغز آن سبز و چرب لذیذ باشد و آن را ببطم پیوند می نمایند و پیوندی آن بسیار خوب می شود و جفت آن مرد پوست رقیق بالای مغز آنست که زیر پوست صلب سفید است و درخت آن یک سال ثمر آن مغزدار و یک سال بی مغز می باشد و بی مغز آن را بزغنج می نامند و در حرف الباء مع الزای مذکور شد و ثمر آن ما دام که در پوست است مدتی می ماند فاسد نمی کردد و چون مقشر کردند و از پوست جدا نمودند فاسد می کردد و آب لیمو حافظ فساد آنست
*طبیعت مغز ان
در دوم کرم و خشک و بعضی تر دانسته اند برطوبت فضلیه و این صواب است و لهذا آن را زود کرم می خورد و مقوی باه است و زیاده کنندۀ منی و بعضی سرد دانسته اند و این زعم غلط است
*افعال و خواص آن
اعضاء الراس و الصدر و الغذاء جهت تقویت ذهن و حفظ دماغ و سرفه و قلب و خفقان و قئ و غثیان و مغص و برودت کبد و تفتیح سدۀ کبد و منافذ غذا و مراره جهت عطریت و عفوصت و تلخی که دارد و منقی کبد و مزیل وجع رطوبی آن و قلیل الغذا و مسمن بدن و مقوی معده و فم آن از سائر حبوب زیاده خصوصا که با جفت آن یعنی پوست بالای لب آن بخورند رافع لاغری کرده و یرقان و طحال و سموم و نهش هوام و خوردن آن با شکر مصلح هوای وبائی و پوست سرخ رقیق ملاصق مغز آن معتدل در حرارت و خشک و پوست سبز بیرون آن سرد و خشک الفم مضغ آن مقوی دندان و لثه و خوش بو کنندۀ دهان و رافع قلاع آن اعضاء الغذاء بغایت مقوی دل
ص: 1247
654و معده و قابض و مخشن و دابغ خمل آن و رافع قئ و فواق و اسهال و تشنکی السم با شراب جهت دفع سم عقرب و سائر هوام و پوست سفید صلب آنکه در آب طبخ داده باشند جلوس در ان جهت خروج مقعده مجرب و نطول بطبیخ پوست درخت و برک آن جهت حبس نزلات و درد مقعده و رحم و جرب و حکه و رفع قمل الزینه مداومت غسل موی بدان جهت ازالۀ وسواس و مواد سوداوی و دفع سموم و خوش بو کنندۀ اطعمه و مقوی غالیه ها و بالخاصیت مغز آن مضر معده خصوصا مقشر آن و مفسد طعام و بدستور دهن آن و کویند مغز آن مضر سفل است مصلح آن زردآلو بدل آن مغز بادام و مغز حبه الخضرا و کویند نیم وزن آن مغز جوز و نیم وزن آن مغزین و اکثار آن محدث شری مصلح آن آشامیدن سرکه و انار ترش و زردآلوی ترش خشک است
بضم فا و فتح شین و الف و غین معجمه و فشغ بفتح فا و شین و غین معجمه نیز آمده و نزد اطبا مشهور بدین است و نزد اهل لغت بدان و بفارسی آن را سرم نامند
*ماهیت ان
از جنس فاشرا است و بر مجاور خود می پیچد و آن را می پوشاند و نبات آن شبیه بنبات عنب الثعلب و شاخهای آن باریک و خار آن کمتر از فاشرا و ثمر آن خوشه دار و برک آن با خشونت و دانۀ آن بعد از رسیدن سرخ می کردد و طعم آن کزندۀ زبان و بیخ آن سطبر و صلب منبت آن آجام و مواضع درشت نیز و قسمی از ان بیخار و دانۀ آن بشکل باقلای مصری و از ان کوچکتر و بسیار سیاه و بر دور آن خط سفیدی حکیم میر محمد مومن در تحفه نوشته ظاهرا لوبیای هندی عبارت از ان باشد مولف کوید شبیه بدین در هند و بنکاله چیزی می شود و آن را سیم بکسر سین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و میم می نامند و برک آن اندک پهن نبات آن بر مجاور خود می پیچد و آن را می پوشاند و ثمر آن در غلافی مانند باقلا دانهای آن کوچکتر از باقلا و پوست آن بعضی سفید و بعضی سیاه می باشد و در یک طرف آن قریب بنصف آن خطی سفید در هر دو نوع و مغز آن سفید و در طعم اندک شبیه بباقلا و بوی زهومت آن زیاده از باقلا و اقوال دیکر نیز در ماهیت آن بیان کرده اند
ص: 1248
*طبیعت قسم اول آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن ثمر و برک آن مفرح و مقوی و حافظ حرارت غریزی و دافع ضرر ادویۀ سمیه و محلل ریاح و چون برک آن را با عسل لعوق ساخته بتدریج اندک اندک بطفل شیرخوار بدهند مده الحیوه کویند سموم نباتی و حیوانی باو اثر نمی کند مقدار شربت آن یک مثقال و خوردن نه قیراط از قسم دوم آن مورث دیدن خوابهای پریشان و تولید خلط فاسد و نفخ و ریاح بسیار و ضماد آن رادع اورام و مسکن درد مفاصل است
بکسر فا و فتح ضاد و ها بفارسی سیم و نزد عوام مشهور بنقره است و بهندی روپا بضم راء مهمله و سکون واو و فتح باء عجمی و الف و بسریانی سیما و برومی ارجوا و بیونانی اکورا و بترکی کرمس و بفرنکی ویراط نامند
*ماهیت ان
از فلزات معروفۀ مشهوره میان مردم کثیر النفع است و کفته اند مادۀ تکون آن زیبق خالص جید و کبریت خالص است و کبریت عشر وزن زیبق بود بدلیل آنکه چون نقره از کبریت مکلس کردد بوزن خود زیبق را منعقد کرداند و بنظر قمر با مساعدت مشتری در سه سال نکون آن در معدن خود تمام می شود و فاعل انعقاد آن برودت و در باطن آن ذهبیت است چنانچه در باطن ذهب فضیت است
*طبیعت ان
در اول سرد و خشک و با قوت قابضه و مجففه و سخالۀ آن خشک تر و قوت قابضۀ آن زیاده از محلول آن و بعضی معتدل دانسته اند
ص: 1249
*افعال و خواص آن
در تفریح قریب بیاقوت اعضا الراس جهت مالیخولیا و جنون و وسواس العین اکتحال آن با میل نقره جهت جلای بیاض رقیق و تقویت بصر الفم آشامیدن سحالۀ آن
655با ادویۀ مناسبه جهت رفع بخر و جلب و جذب رطوبات لزجۀ متعفنه و بلاغم الصدر آشامیدن محلول آن و بدستور سحالۀ آن جهت ربو و سرفه و خفقان و توحش و سائر امراض قلبیه با ادویۀ مناسبه اعضاء الغذاء و النفض بجهات مذکوره مقوی معده و کبد است و جاذب رطوبات و جهت استسقا و سپرز و تفتیت سنک کرده و مثانه و عسر البول و طلای محلول سحالۀ آن با زیبق مقتول جهت بواسیر الجرب و الحکه و بدستور جهت جرب و حکه الاورام ضماد سحالۀ آن جهت تحلیل اورام مضر امعا مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن از یک دانک تا نیم درم و از خاصیت آنست که از رائحۀ کوکرد خام و مجاورت آن سیاه می کردد و غسل آن با نمک رافع و جالی آنست و آشامیدن طعام و شراب در اوانی فضه باعث تفریح و کفته اند خوردن شراب در جام فضه سکر زود آورد و دستور حل و تکلیس و احراق آن در مقدمه ذکر یافت و فضۀ محلول که اطبای فرنک اختراع نموده اند و آن را تن تور و پنورا نامند و لاجوردی رنک شفاف مانند یاقوت کبود است که نیلم نامند و ازین جهت آن را نیلم آب نیز نامند در جمیع افعال و خواص بهتر از فضۀ غیر محلول است بجهت خفقان و غشی و مالیخولیای مراقی بیعدیل که دو قطرۀ آن را با اشربه مناسبه بیاشامند
ص: 1250
بکسر فا و بضم نیز آمده و طاء ساکنه و راء مهمله بفارسی سماروغ و شما و بسریانی فطریاثا و برومی موکوطیس و بهندی پهین چهتر و بیونانی اونطریثا نامند و دیسقوریدوس در ثالثه قنطس و در رابعه موقوطیس نامیده
*ماهیت ان
نباتی است که زمینهای نمناک و عقب بارشها در بعضی بلاد زمین منشق شده برمی آید و در بعضی جاها بدون انشقاق نیز بشکل نصف بیضۀ مرغ که منکوس باشد و بی برک و کل و ساق آن بسیار کوتاه و جوف آن مملو از صفایح و ماکول آن را بفارسی قارج و بشیرازی مردم عوام هیکل و بترکی کیلک و فطر و کماه اسم جنس ماکول و غیر ماکول آنست و بعضی فطر را مخصوص نوع قتال و کماه را بماکول آن دانسته اند و بالجمله هرچه بیلزوجت و بیرائحه و سفید مائل بتیرکی و کوچک باشد و در زمین طیب نیکو روید ماکول است و سیاه آن غیر ماکول در غایت سمیت و همچنین سرخ آن و آنچه از نوع سفید آنکه در ان لزوجت بسیار و یا در ان عفونت و مانند نسج عنکبوت چیزی باشد و یا در زیر درخت زیتون و انجیر و کردکان و کیاهای سمی و یتوعات و یا در سرکین و جیفها و نزدیک سوراخ حیوانات سمی و مانند اینها روید همه قتال است و کویند سفید ماکول آن تریاق سرخ غیر ماکول آنست و کویند آنچه را در کشمیر کنکهنجو نامند از نوع ماکول آنست و کفته اند فطر سه نوع می باشد یکی را فقع نامند و بفارسی هیکل و دوم را فوشنه و سوم را فقیل و هر سه از انواع کماه است و کویند فرق میان سمی ردی غیر ماکول آن و میان ماکول بآنست که چون غیر ماکول را ببرند و بکذارند زود فاسد و متعفن کردد و همچنین هرچه را بآن کذارند فاسد سازد و نیز فطر ماکول را بهندی کنبهی بخفاء ها نامند و فطر غیر ماکول را پدیهیرا و قسمی را چهتر بخفای ها نامند و قسمی را ککن دهول و قسم اول بهترین اقسام است
ص: 1251
*طبیعت ماکول ان
در سوم سرد و تر
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس اکثار خوردن آن مورث خدر و فالج و سکته اعضاء النفض اکثار آن باعث عسر البول و مداومت آن قاطع فسل و ضماد خشک کوبیدۀ آن با سریشم ماهی جهت فتق و قیله و برآمدکی ناف اعضاء العین اکتحال آب تازۀ آن جهت بیاض و تقویت باصره و جرب پلک و چشم و مانع نزول آب خصوصا چون سرمه را بدان پرورده کنند اعضاء الغذاء نفاخ و دیرهضم و مولد خلط غلیظه و عفن و اکثار آن مولد هیضه و چون قبول عفونت کند بزودی متعفن کردد بحد افراط و مسدد و مورث قولنج و درد معده و آشامیدن سائیدۀ خشک آن رافع اسهال و ذرب و زلق الامعا بهترین مصلحات آن مری و خردل و طبخ
656آن با نمک و شبت و پودنه و روغن کنجد و زیتون و صعتر و فلفل و با کمثری تر و یا خشک خوردن و خوردن فلفل و زنجبیل پرورده و جوارشات مناسبه مانند فلافلی و کمونی و فلاسفه و امثال اینها و آشامیدن آب سرد بالای آن و همچنین با بیضۀ مرغ و یا با کوشت خوردن مضر و کویند از خواص آنست که هر حیوانی سمی کسی را که فطر ماکول خورده باشد بکزد و هنوز آن فطر در معدۀ او باشد در او هیچ دوائی فائده نمی بخشد و تریاق سمی غیر ماکول آن چون کسی خورده باشد او را عرق سرد و ضیق النفس و غشی و ثقل معده و قولنج و خناق و ذبحه و قشعریره که از عوارض آنست طاری شده باشد خوردن مقطعات مانند ترب و آب پودنه و مری و بوره و نمک و سکنجبین یا فودنج جبلی یا سرکین خروس بچه با سکنجبین عنصلی و یا خاکستر چوب انجیر با آب کرم با اندک سرکه و نمک و مرغ بچه و یا با سرکه و یا خوردن عسل بسیار است و تریاق اربعه و سنجرنیا و فلافلی و یا کمونی با شراب و یا باب سداب و ضماد نمودن بر معده اضمده ملطفه و استعمال حقنهای حاده و بسا است که در یک روز بلکه در ساعت هلاک می کرداند و هر فطری که در زیر خم شراب رسته باشد پوست آن زهر کشنده و جوف خشک کردۀ آن مورث بیهوشی است چون اندکی از آن را بخورند و آنچه در بنکاله می شود خواه غیر ماکول خواه ماکول خوردن آن غیر مجوز زیرا که ماکول آن نیز خالی از سمیتی نیست*
ص: 1252
بفتح فا و سکون طا و فتح را و الف و سین مهملات و الف و کسر لام و ضم یاء مثناه تحتانیه و نون لغت یونانی است و بفرنکی بطرسالی نامند
*ماهیت ان
کرفس کوهی است و آن را کرفس صخری و کرفس ماقدونی نیز نامند و تخم آن سیاه طولانی شبیه بنانخواه و خشبو و تند و بهترین اجزای آنست و مستعمل
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
اعضاء الغذاء و النفض قاطع لزوجات و محلل نفخ و بغایت مفتح و جهت درد پهلو و مغص و ادرار بول و حیض قوی الاثر و مخرج جنین و مبهی السموم مقاوم جمیع سموم بارده و در جمیع افعال قویتر از بستانی و سائر اقسام خود بدل آن دو وزن آن تخم کرفس بستانی و جالینوس نیم وزن آن افسنتین کفته و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه المومنین نوشته که بالفعل تخم نبطی را بجای آن استعمال می کنند و آن مدور مائل بدرازی و بقدر فلفلی و بیرون آن سیاه و اندرون آن سفید مائل بزردی و تند طعم و برک نبات آن عریض و با اندک حدت و کل آن چتری شبیه بشبت است و در تنکابن و اپلیهم نامند و این قسم را بعضی ضعیف تر از فطر اسالیون دانسته اند و جمعی مثل آن و آن مدر عرق و رافع عرق النسا و تصبج و فرزجۀ آن مسقط جنین و در سائر افعال مانند اقسام کرفس است و در حرف الکاف در کرفس ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
ص: 1253
بفتح فا و قاف و عین مهمله و بکسر فا نیز آمده
*در ماهیت ان
اختلاف است جمعی از اقسام فطر و کماه دانسته اند و بعضی غیر آن و اصح آنست که از غیر اقسام فطر است و مدور بقدر نارنجی و کوچکتر از ان و اندک طولانی و در زیر زمین در مواضع سیلها و جاهای نمناک و قرب انهار و بعد از باران در زمینهای ریک زار و دامنهای کوه بسیار بهم می رسد و جایی که تکون می یابد زمین آنجا اندک بلند و بعضی منشق می باشد و کسانی که می دانند آنجا را می کاوند و برمیآورند و در بعضی جاها یکدانه و در بعضی چند عدد و بفارسی تشنج و بترکی دنبلان نامند و آن شیرین لذیذ می باشد آن را پخته و یا بریان کرده می خورند بهتر از فطر ماکول است و در سالی که رعد و برق بسیار شود بسیار تکون می یابد
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص
ان
نفاخ و بطی الهضم و غلیظ و اکثار آن مولد قولنج اصلاح آن مانند اصلاح فطر است و ضرر آن را ندارد*
65٧
بضم فا و فتح قاف مشدده و الف و عین مهمله لغت عربی است بیونانی روفوس و روفونس نیز دیده شده و برومی بقاعین و بفارسی بوزه نامند و کفته اند آن را تقاع از آن جهت می نامند که کف آن را می کیرند و واحد آن فقاعه و بفارسی سوراک آب خوانند
*ماهیت ان
اسم انواع نبیذ است و طعم آن مرکب از اندک شیرینی و ترشی و تلخی و حدت و آن مصنوع از اکثر حبوب می باشد مانند جو و برنج و ارزن و ذره و نان حواری یعنی نان سفید فطیر با نعناع و کرفس و از مویز و خرما و شکر و نیشکر و عسل و امثال اینها نیز و کاه اضافه می کنند بر ان فلفل و سنبل الطیب و قرنفل و سداب و امثال اینها
ص: 1254
*طبیعت
ان
بحسب آنچه از ان می سازند مختلف می باشد و بالجمله ابرد همه شعیری پس خبزی واحر همه عسلی مفوه است پس عسل غیر مفوه پس تمر یعنی خرمائی و اعدل همه زبیبی است که با حب الرمان سازند و کسی که ارادۀ اصلاح و خشبوی آن نماید باید که بغیر از مصطکی و برک نعناع و قلیلی طرخون چیزی دیکر زیاده نکند
*افعال و خواص آن
ردی الغذا و نفاخ و مولد اخلاط غلیظۀ فجه و ریاح و مضر اعضای حیوانی و قوت نافذۀ آن بحدی است که اکر عاج را در ان بخیسانند نرم کرداند و آسان کردد آنچه را خواهند از ان بسازند مضر حجب دماغ و اعصاب کمال مضرت دارد و متخذ از خبز حواری و کرفس و نعناع جید الکیموس کثیر الغذا بسیار موافق محرورین و مقوی احشا و معده و نفخ آن کمتر و بهتر متخذ از شعیر است و متخذ از شعیر مدر بول و مرطب بدن و جهت سرفه و امراض حارۀ رئه نافع و مضر کرده و مثانه و متخذ از عسل از برای مبرودین مفید و نفخ و ریاح آن کمتر و چندان مضر بعصب نیست و متخذ از شکر اعدل از عسلی است و از برای معتدل المزاج موافق و سزاوار آنست که نیاشامند آن را مکر ناشتا و یا در اواخر بقایای طعام در معده و نزد انحدار آن زیرا که در غیر این دو وقت طعام را فاسد می سازد و اما عسلی و مفوه آن را ناشتا نیاشامند مکر وقتی که معده کثیر الرطوبت باشد و آلوده برطوبت لزجه باشد و باید که خبزی و شعیری آن را مفوه بمصطکی و سنبل الطیب و قاقله نمایند که نفخ آن را زائل کرداند و طرخون آن را لذیذ و حب الرمان نیکو می کرداند خصوصا که آن را معطر سازند و در هر بیست رطل آن از هریک از ان افاویه یک مثقال زیاده داخل نکنند و اکر چند برک ترنج نیز داخل کنند بد نیست و در قرابادین کبیر نیز ذکر یافته نسخ جیدۀ آن*
ص: 1255
بضم فا و فتح قاف و حاء مهمله اسم جنس شکوفها است بعربی و فقاح هر چیز در ذیل اسم آن ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تع
شکوفۀ انکور است بیونانی دو ذاطیاطیون و برومی اینکس طراخیون و بسریانی نفجی اوکبیشا و بفارسی ول نامند بری و بستانی می باشد بهترین آن بری تازۀ آنست
*طبیعت ان
در اول سرد و خشک و با عطریت
*افعال و خواص
ان
مقوی دل و معده و مسکن فواق و قئ و عرق آن یعنی ماء مقطر آن در افعال قویتر و لطیفتر از اصل آنست*
زهره الملح است و نزد بعضی ابقر است و ماسرجویه کفته بر روی نمک معدنی چیزی شبیه بشوره تکون می یابد الطف اجزای ملح و قبض آن کمتر از ان است
بفتح فا و تشدید لام
*در ماهیت ان
اختلاف است بغدادی نوشته ثمری است هندی بقدر پسته و پوست آن شبیه بپوست بندق و پائین مغز آن مائل بزردی و سفیدی و بالای آن مائل بسبزی و برک آن با زوایای بسیار با ساقی بقدر یک شبر و در موسم ربیع کل می آورد کلی زردرنک و خشبو و بزودی برطرف می کردد و انطاکی نوشته عبارت از یاسمین مضاعف است خواه براسه و خواه بترکیب آن با نیلوفر که بیخ آن را شکافته نیلوفر را در ان کذارند و یا بالعکس یعنی پیوند نمایند آن را با نیلوفر و حکایت کرده در فلاحت که آن کلی است سفید خالص و برکهای آن مضاعف و محیط بدانۀ آن و اندرون آن زرد
ص: 1256
65٨رنک و چون پخته کردد سیاه شود و چون برکهای آن بریزد دانۀ آن طولانی کردد و سرخ براق و این هنکام آن را برشکین نامند و این نیلوفر هندی نیست ورته هم نیست و صاحب اختیارات نیلوفر هندی دانسته و سهوی است او را
*طبیعت ان
بقول بغدادی کرم و خشک در سوم و بقول انطاکی در دوم کرم و معتدل و یا یابس در اول
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و منقی دماغ و ضماد آن مزیل صداع و استرخای عصب و آشامیدن آن جهت خفقان و غشی و استسقا و ریاح بواسیر شربا و بخورا و طلاء و استعمال تخم آن موی را دیر سفید می کرداند و طحال و وجع کبد را برطرف می سازد شربا و مالیدن برک سائیدۀ آن بر بدن باعث خوش بوئی و عدم تولید سپش است و حکیم عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که یاسمین مضاعف را بهندی رای بیل نامند و تخم آن بقدر دانۀ نخودی است نه بقدر فندقی و آنچه بر فقیر بعد از تتبع بسیار در بلاد هند معلوم کردیده آنست که فل بفتح فا معرب از پهل هندی است و آن میوه است مشهور و در بلاد دکهن و بنکاله بهم می رسد بسیار خوش بو شبیه ببوی کلاب و لهذا آن را کلاب پهل می نامند و آن در اول سرد و تر و مقوی قلب و معده و مسرت افزای روح حیوانی و نفسانی و تخم آن بنحوی است که صاحب تحفه نوشته منقول از بغدادی و مؤلف کوید یحتمل که کلاب جامون باشد زیرا که ماهیت ان بسیار مشابه بآنست و کلاب جامون در حرف الجیم در جامون ذکر یافت و تخم آن دو قسم می باشد بعضی سبز پستئ رنک و بعضی سفید*
ص: 1257
بکسر فا و سکون لام و زای معجمه در لغت بمعنی سفیدروی و مس سفید است که از ان ظروف ریخته می سازند و مفرغ نیز نامند و فلز بتشدید زای معجمه و کسر لام بمعنی ریم آهن و ریم معادن کدازنده است و هر کوهری که در کان خیزد در اصطلاح آن را اجسام معدنی نامند و هریک را معدنی مخصوص است و وزن هریک متفاوت اعم از آنکه متطرق بالفعل باشد یا بالقوه که باعمال مخصوصه قابل کداز و تطرق یعنی چکش کیر کردد و اقسام متطرق را مطلقا متطرقات و معدن سبعه نامند و فی الحقیقت هشت نوع اند که از هفت معدن حاصل می شوند طلا نقره قلعی سرب آهن روی توتیا مس روی و هر دو از یک معدن حاصل می کردند و جهت اختلاف و تعددشان تفاوت و اختلاف وزن هریک است اما مس از کداز جسم معدنی بهم می رسد و روی خود در معدن بهم می رسد و ازین جهت آن را بفارسی روی و مس رست نامند و بیونانی طالیقون و آن در نهایت زردی است و از تاب آتش سیاه می کردد و لهذا بعربی آن را صفر نامند و مس دو نوع می باشد یکی سرخ و یکی مائل بزردی و هر دو در وزن سبکتر از روی اند و مس سرخ نرم تر از مس مائل بزردی است و از فرنک که معدن آنست سه نوع می آورند یکی قلمها و آن نرم سرخ اعلی است دوم تختهای بزرک و این در خوبی و سرخی از ان کمتر و سوم قرصهای بزرک پهن و این از همه زبون تر است و از مس سفید نیز ظروف ساخته می آورند و لیکن این شکننده است و متطرق نیست و بعد از یکدو سال زرد کم رنک می کردد و متطرق بالقوت سیماب است که باعمال مخصوصه متطرق و قابل کداز می کردد پس فلزنه نوع شدند و معدن هشت با سیماب و چون روی کمیاب است اکثر اشتباه بمس زرد می نمایند
ص: 1258
*طبیعت و افعال و خواص
هریک در جای خود مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی*
بضم فا و سکون لام و ضم فا و سکون لام و بکسر هر دو فا نیز آمده معرب پلپل فارسی است و بسریانی پلپلی و بیونانی بشوریقون و ارنیفس نیز و بهندی مرچ و کول مرچ یعنی فلفل کرد نامند
*ماهیت ان
ثمر هندی است یعنی در بعضی بلاد هند و بنکاله و جزائر ملک دکهن بهم می رسد و نبات آن دو نوع شنیده شده یکی شبیه بنبات دار فلفل و لبلاب و بر مجاور خود می پیچد یعنی از قبیل نجح و بیاره و برک آن شبیه ببرک تانبول و از ان کوچکتر و در ملاست از ان کمتر و صنوبری شکل شبیه ببرک
65٩لبلاب و از ان ضخیم تر و تندطعم با عفوصت و تلخی و ثمر آنکه فلفل است خوشه دار و در هر خوشۀ ده بیست دانه متصل بهم شبیه بخوشۀ بقم و توت بزرکی و بطول یکدو بند انکشت و دانهای آن بخامی سبز و بعد از رسیدن بنفش و بزرکتر از دانۀ کشنیز و بقدر نخودی کوچک و بچوبهای بسیار باریک و پیوسته بخوشۀ آن و بعد از خشک شدن سیاه و با شکنج و چین دار می کردد و دوم نبات آن بقدر دو سه ذرع و برک آن شبیه ببرک عنب الثعلب و از ان در طول اندکی بلندتر و در عرض کمتر یعنی باریکتر و بلندتر و با حدت و اندک تلخی و ثمر آن در خوشه شبیه بخوشۀ عنب الثعلب و ذره و لیکن بزرکتر از خوشۀ عنب الثعلب و کوچکتر از خوشۀ ذره و دانهای ثمر آن مانند دانهای ثمر نوع اول و آنچه مشهور است که سفید نیز می باشد شاید همان سیاه باشد که بسبب سودن دانها بهم در حمل و نقل بستها پوست سیاه دانهای بسیار رسیدۀ آن جدا کشته سفید می کردد و درختی علی حده ندارد و مشاهده نیز چنین شده و شاید خام آن باشد که پوست آن هنوز بسیار سیاه نکشته و از بعضی ثقه شنیده شده که پوست سفید نیز می باشد و درخت آن جدا است و لیکن شبیه بهم و این قلیل الوجودتر از پوست سیاه و پوست نوع سفید آن نازک تر و شکنج آن کمتر و اندک املس و کویند بری و بستانی می باشد بری آن قویتر از بستانی و بهترین آن حاد الطعم و رائحۀ آن و حدت پوست آن کمتر از مغز آن است
ص: 1259
*طبیعت سیاه ان
در آخر سوم و سفید و یا مقشر از پوست سیاه آن در اول سوم کرم و خشک و شیخ الرئیس رحمه اللّه علیه فلفل سیاه را در چهارم کرم و خشک کفته
*افعال و خواص ان
محلل و جذاب و جالی و مسخن و منقی بلغم و با قوت تریاقیت اعضا الراس مقوی حافظه و اعصاب و جهت علتهای عصب بسیار مفید و خائیدن آن با مویز جهت جلب و دفع رطوبات دماغ و معده و تدهین بدهن جوشانیده آن در ان جهت فالج و خدر و جمیع امراض باردۀ رطبه و رفع قشعریرۀ تپهای بارده و بدستور آشامیدن آن با ادویۀ قابضه جهت امراض مذکوره و طلای مطبوخ آن در کلاب جهت رفع نزلات بارده و درد دندان و بدستور مضمضه بدان که با پوست خشخاش جوشانیده باشند و همچنین ستون بدان بجهت درد دندان کرم خورده اعضاء الغذاء آشامیدن آن قاطع بلغم و مسخن و مقوی معده و جکر و هاضمه و مشهی و رافع آروغ ترش و ملطف اغذیۀ غلیظه و خلط غلیظه و مرقق خون غلیظۀ مبرودین و دافع جذام و ریاح و مغص و با برک غار تازه جهت تحلیل نفخ و ضماد آن با سرکه جهت تحلیل ورم طحال و مداومت آن مانع قولنج ریحی و بلغمی العین اکتحال آن جهت رفع ظلمت بصر و جلای بیاض آن و ناخنه اعضاء الصدر جهت دفع سرفۀ بارد رطوبی و ضیق النفس و اوجاع صدر و ربو و با عسل جهت خناق بلغمی و تنقیۀ رئه و منع اجتماع رطوبات لزجه و بلاغم در سینه بدستور با لعوقات و حریره های مناسبه اعضاء النفض مدر بول و حیض و با ادویۀ قابضه جهت تقطیر البول و ادرار بول و حیض و حمول آن مخرج جنین و بعد از جماع مانع حمل الباه آشامیدن آن با شیر و شکر جهت تقویت باه الاورام و البثور و الزینه و غیرها ضماد آن با زفت محلل خنازیر و رافع داخس و برص ناخن و جذام و با حنا جهت رویانیدن ناخن زائل شده از قوبا و غیر آن با تکرار عمل و مداومت و بدستور با پیه مرغ و با آرد باقلا و نخود جالی بهق و با نطرون بنهایت جالی بهق و سرخ کنندۀ رخسار و با پیاز و نمک جهت رویانیدن موی در موضع داء الثعلب که بقوت تمام بمالند و با محللات جهت تهبج ریحی و با مرهم داخلیون جهت تحلیل اورام بلغمی الات المفاصل مسخن عصب و عضلات به حدی که معادن آن نیست دوائی السموم بادزهر سموم و آشامیدن آب جوشانیدۀ کوبیدۀ آن در ان جهت دفع سمیت مار کزیده و عقرب کزیده و افیون خورده که مکرر بیاشامند و قئ کنند تا اثر سمیت باقی است و جهت سموم بارده مطلقا و سمیت بیش نیز مفید
ص: 1260
66٠و تدهین بدهن آن نیز و حکمای هند می کویند چون بیش را مکرر با فلفل و آب زنجبیل تازه سحق بلیغ نمایند رفع سمیت آن می شود و کفته اند چون مار کزیده آن را بخاید اکر حدت آن را دریابد زهر در ان چندان اثر ننموده و اکر در نیابد زهر بسیار در ان عمل نموده و این امتحان قوی است از برای استخلاص از سم و یا تاثیر آنکه تا بچه حد است المضار مصدع محرورین و مخشن صدر و حلق و مضر جکر حار و کرده و کسانی که خون در ابدان ایشان وفور نداشته باشد و جهت جراحت باطنی و المی که در مجاری بول داشته باشند و مجفف منی در فصل کرما و جوانان محرور المزاج را و امراض حارۀ حاده مصلح آن ادهان بارده و در مبرودین عسل مصفی مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن زنجبیل و دار فلفل است و سفید آن بهتر است از برای امراض معده و طحال و سموم از سیاه آن بدل سیاه آن یک و نیم وزن آن سفید و جوارشات فلافلی و دهن الفلفل و مخلل و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت*
بضم سین و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
*ماهیت ان
کفته اند دانه است املس شبیه بحلبان و غلاف آن مانند غلاف آن و تند طعم با اندک تلخی و نبات آن ثمنشی کوچک و منبت آن بلاد حبش و سودان است و از انجا بمصر می آورند و اهل بلاد بجای فلفل مستعمل دارند
*طبیعت ان
ص: 1261
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و
خواص ان
محلل ریاح غلیظه و بلغم لزج و مفتح سدد و با عسل محرک باه و جهت درد دندان و حرکت آن و قولنج و ایلاوس نافع مضر حلق مصلح آن عناب و معدل مبرودین و مقدار شربت آن تا دو درم و حکیم میر عبد الحمید نوشته که بهندی آن را کاچ مرچ نامند و نبات آن ما بین شجر و کیاه تا بدو ذرع است و نهایت سه ذرع و برک آن مانند برک ریحان سبز و کل آن سفید مانند کل آلوچه و از ان بسیار ریزه تر و ثمر آن طولانی تا بقدر دو بند انکشت و مستدیر صنوبری شکل مخروطی طرف متصل بشاخ غلیظتر از طرف بالای آن و در خامی سبز و بعد از رسیدن سرخ براق می کردد و تخم آن سفید شبیه بتخم جوزماثل و از ان کوچکتر و آن ثمر در غایت حدت با اندک تلخی است و در خواص مانند دار فلفل و حرارت این زیاده از ان است و پختن ماهی بدان مصلح ضرر ماهی است و در خواص دیکر بنحوی است که صاحب تحفه المؤمنین نقل از بغدای و انطاکی نموده و نوشته و مؤلف کوید کسی که کاهی آن را نخورده و محرور المزاج باشد بمجرد رسیدن آن بزبان او و یا بچشم او سوزش بسیار می کند و تورم بهم می رساند و نیز نوعی دیکر از فرنک تخم آن را می آورند و در بنکاله در بعضی باغچها می کارند برک آن از ان اندک عریض تر و ثمر آن مدور بقدر آلوی سیاه و پوست آن بعد رسیدن سرخ و با شکنج می باشد و حدت این اندک کمتر از سرخ طولانی آنست*
ص: 1262
*ماهیت آن
فلفلی است که در آبهای ایستاده غیر جاری می روید و لهذا آن را فلفل الماء نامند برک آن شبیه ببرک بید و نرم نازک و ساق آن پرکره و شاخهای آن بقدر ذرعی و دانۀ آن ریزه و مجتمع شبیه بخوشه و طعم آن تند شبیه بطعم فلفل و بی عطریت و بعضی عوض فلفل و افاویه خشک آن را با زیت سوده در اطعمه استعمال می نمایند و قائم مقام آنست و آنها را خوش طعم و رایحه و سریع الهضم می کرداند و بیخ آن طولانی و بی منفعت
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
اعضاء الغذاء مسخن معده و جکر و هاضم شربا و ضماد برک و ثمر آن محلل اورام بلغمیه و صلبه برآمده و رافع آثار و کمنه الدم تحت عین الزینه ضماد بیخ آن جهت رفع کلف و نمش مزمن صلب قوی الاثر مقدار شربت آن تا دو درم است
بضم میم و سکون واو و فتح یا و ها بهندی پیپلامول بلام و پیپلامور براء مهمله نیز نامند و مول و مور بلغت
66١اهل هند اسم بیخ است و پیپل نام دارفلفل یعنی بیخ دارفلفل و دارفلفل در حرف الدال ذکر یافت
*ماهیت ان
بیخی است کرهدار و بعضی متشعب و اغبر و مغز آن سفید و ریشه دار و تندطعم بهترین آن تازه سفید تند طعم سنکین صلب آنست
*و در طبیعت و خواص
و مقدار شربت و مصلح قریب بدار فلفل امراض الراس سعوط آن جهت صرع و سکته و خائیدن آن بتنهائی و یا با مویز و یا غرغرۀ آن با طبیخ مویزج جاذب و قالع بلغم از دماغ و جهت امراض مذکوره نافع اعضاء الغذاء و النفض و غیرها مشهی طعام و هاضم آن و حرارت معده را برافروزد و جهت قولنج و ریاح بارده و امراض طحال و ورک و عرق النسا و نقرس و اوجاع بارده و ریحیه و تشنج شدید النفع و قویتر از دارفلفل شربا و ضمادا بدل آن بوزن آن نارمشک و دو ثلث آن سورنجان و ثلث آن مغز حب القرطم و دار فلفل نیز کفته اند مضر محرورین و مقلل نور بصر و منی است
ص: 1263
بفتح فا و سکون نون و کسر جیم و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و فنجریون نیز آمده
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر که آن را قسوسی نامند و از ان بزرکتر و از هفت عدد زیاده نمی شود و طرف ملاصق بر زمین آن سفید و طرف بالای آن بسیار سبز و با زوائد و زوایای بسیار و در بهار از میان برکهای آن ساقی می روید بقدر شبری و کل آن زرد و زیاده بر ده روز نمی ماند و لهذا تصریح نموده اند که بی کل و بی ساق می باشد و بیخ آن باریک و در مواضع نمناک بهم می رسد تند طعم و تلخ و با قبض و تازۀ آن مستعمل و خشک آن را حدت و تلخی زیاده نواب علوی خان معتمد الملوک قدس سره نوشته اند یمکن این نبات صنفی از تنباکو باشد
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل ریاح الصدر نکاهداشتن قلیلی از بیخ و برک آن در دهان جهت سرفۀ مزمن و ضیق النفس و نفس انتصاب و ربو و قرحۀ سینه و تحلیل ریاح و بخور خشک آن و استنشاق دود آن نیز همین اثر دارد و ضماد آن محلل و کشایندۀ اورام دملها و التیام دهندۀ زخمها و خمول آن با عسل مخرج جنین زنده و مرده است*
بفتح فا و نون و کاف لغت عربی است و بفارسی دله و بترکی قرقاس نامند
*ماهیت ان
پوست حیوانی است از سنجاب بزرکتر و از بلاد روس و ترک آورند و رنک آن سفید و سرخ و ابلق و خوشبوترین پوست حیوانات است بغدادی کفته کوشت آن شیرین است و بعضی کفته اند فروثعلب روس است و بعضی کفته اند پوست نوعی از کربه است و انطاکی کفته پوست طائری است سفید رنک بسیار نرم و از ان پوستین می سازند بسیار سفید می باشد
ص: 1264
*طبیعت آن
بقول انطاکی کرم در سوم و معتدل و یا خشک در ان
*افعال و خواص ان
پوشیدن آن مسخن بدن و ملطف و محلل اخلاط بارده و جهت فالج و لقوه و رعشه و خدر و نافذ حمیات و نرمی بشره و بخور آن جهت طرد هوام نافع و کوشت آن ردی و در ان منفعتی نیست و بقول انطاکی و غیر آن کرم و معتدل تر از سمور و سردتر از ان و کرم تر از سنجاب و قاقم
*افعال و خواص ان
پوشیدن آن موافق جمیع امزجه خصوصا پیران و اطفال را و خوردن کوشت آن مغثی است*
بضم فا و سکون واو مشدده لغت یونانی است و بیونانی بثوریدوس و فوله نیز و بلسان اهل خوارزم زوله و بفارسی شیستره و بیخ سنبل و بهندی چهال کری نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بانوسالیون یعنی کرفس جبلی عظیم الورق و ساق آن زیاده بر ذرعی و املس و مجوف مائل ببنفشی و پر کره و کل آن شبیه بنرکس و از ان بزرکتر و رنک آن سفید به بنفشی آمیخته و
66٢بیخ آن سطبر اشقر و انتهای آن با شعبهای کج درهم بافته و مانند بیخ اذخر و ریشهای خربق و بوی آن شبیه ببوی سنبل رومی و لهذا آن را ناردین بری نامند و منبت آن بلادی است که آن را نبطس از ساحل بحر اسود یعنی بحر روم نامند و مراد از مطلق آن و مستعمل بیخ آنست و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر را بفرنکی فوباکینوم و صغیر را فوباروم کویند بهترین آن بیخ باریک اشقر خوشبوی شبیه ببوی سنبل است و کفته اند بلکه خود بیخ نوعی از سنبل است و سیاه آن زبون و کفته اند بیخی است یاقوتی رنک و اندرون آن بعد از شکستن زردرنک و طعم بیخ و برک آن شبیه بکرفس جبلی و آن را مغشوش به بیخ آس می نمایند و فرق بآن آنست که بیخ آس بی بو و صلب است و این خوش بو و نرم
ص: 1265
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و محلل ریاح اعضاء الصدر و النفض و غیرها آشامیدن یابس و طبیخ آن جهت علل باردۀ سینه و درد پهلو و مغص و سپرز و ادرار بول و حیض و عرق النسا و تنقیۀ عرق و با قوت تریاقیه و ضماد آن جهت داء الثعلب مفید مضر کرده مصلح آن عسل و رازیانه بدل آن کبابه مقدار شربت از جرم آن یک مثقال و در مطبوخات تا دو مثقال است
بضم فا و سکون واو و فتح دال مهمله و بمعجمه نیز آمده و فتح نون و جیم معرب از پودنه و یا پودنک فارسی است و فوتنج بتاء مثناه فوقانیه بجای دال نیز آمده و بسریانی هیزارتا و بیونانی فونیاثا و فیلانیز و برومی اربقانون و بعربی حبق نامند
*ماهیت ان
سه نوع است بری و جبلی و نهری بری آن را بیونانی علیجن و اهل اندلس بلاثه و مصرفلیه و اهل شام صعتر کویند و ساق آن متفرق و تندبوی با عطریت و برک آن ریزه مائل باستداره و نازک و نرم و طعم و رائحه آن شبیه بفودنج نهری است و با حدت و تلخی کمی و تخم آن شبیه بتخم ریحان
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بغایت ملطف اعضاء الراس و الغذاء و النفض و غیرها جهت کزاز و تنقیۀ فضول سینه و معده و سوزش آن و فواق و غثیان و تحلیل ریاح و استسقا و یرقان و اخراج مشیمه و ادرار عرق و بول و حیض و اسهال سودا و قتل جنین و تریاق لسع هوام سمی و فرزجۀ آن مخرج جنین و نطول آن جهت حکه و ریاح رحم و رفع صلابت آن الفم سنون سوختۀ آن جهت تقویت لثه القلب بوی آن رافع غشی مضر امعا مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن نصف وزن آن پودنۀ نهری و نیز نوعی از پودنه بری را برک دراز و نرم مائل بسیاهی و کل آن خوش بو و تند مائل بزردی و در جمیع افعال ضعیف تر از اقسام پودنه است و فودنج جبلی را بیونانی قطمین و بعضی علیجن اغریا و بفارسی پودنۀ کوهی نامند و کویند مشکطرامشیع است
ص: 1266
*ماهیت ان
نبات آن بسیار تند در طعم و بو و برک آن از برک بری بزرکتر و سفید رنک مزغب مانند صوف و برک مشکطرامشیع شبیه ببرک صنفی از نمام که سوسنبر نامند و ساق آن بزرکتر از شاخهای آن و سرخ رنک و بی کل و بوی برک آن شبیه ببوی سوسنبر و چون خشک کردد شبیه بریحان خشک کردد و مشکطرامشیع در حرف المیم ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
ضومران و حبق التمساح و بیونانی قالامینی نامند و بفارسی پودنۀ بستانی و دو نوع می باشد نوعی را برک مانند برک ریحان کوهی و ضخیم تر و خشن تر از بری و شاخهای آن پرکره و باریک و بر زمین پهن و کل آن بنفش و در کنار آبها و بساتین روید و نوعی شبیه بنعناع و برک آن درازتر از برک نعناع و تند طعم و خوش بو و رنک آن مائل بزردی و ساق آن قویتر و چون در بوستانها غرس نمایند بعد از دو سال نعناع می شود و بهترین هریک تازۀ خوشبوی آنست و جبلی اقوی از بری و بری از نهری و نهری کثیرالوجودتر از دو نوع دیکر و نصارای قدس شاخهای آن را در اعیا بر سر می زنند مانند تاج و در آب نیز می اندازند در ان ایام
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
با قوت تریاقیت
66٣و جوهر لطیف الاذن قطور آب آن نیمکرم جهت کری که در کوش بهم رسیده باشد اعضاء الصدر و غیرها آشامیدن طبیخ آن جهت نفس انتصاب و داء الفیل و تپ بلغمی و سوداوی و جذام و جرم آن با عصارۀ تازۀ آن با عسل مدر بول و عرق و با شراب جهت هیضه و فتق عضل و با سکنجبین و با رب و یا شربت انار جهت رفع غثیان و قئ صفراوی و فواق و نطول آن جهت رفع زردی یرقان و با عسل و نمک جهت رفع کرم معده و حب القرع و حمول برک آن جهت احتباس حیض و قتل جنین و ضماد پخته آن در شراب جهت رفع آثار سیاهی جلد و عرق النسا السموم آشامیدن آن با شراب جهت سموم و ضماد خشک آن بر مواضع لسع هوام موجب تقرح و جذب سمیت آن و ذرور آن در مواضعی که کرم متکون شده باشد رافع آن مضر باه و کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یکدرهم بدل آن نعناع و نزد بعضی قردمانا است
ص: 1267
بضم فا و سکون واو و فتح ذال معجمه و جیم معرب از پودۀ فارسی است
*ماهیت ان
مایۀ مری و بعضی ترشیها است و آن را از آرد کندم و آرد جو می سازند تا خشک کردد و عند الحاجت بکار می برند و در قرابادین کبیر صنعت آن تحریر یافت و در مری نیز
*افعال و خواص ان
ضماد آن با سرکه و روغن کل جهت جرب و خارش بدن و نضج دمامیل و تحلیل اورام مفید جهت آنکه محلل قوی است و بعضی در ان ادویۀ خوش بو با سرکه اضافه می نمایند بحسب احتیاج و مطالب و خوش بو در آفتاب مدتی می کذارند تا بعمل آید
بضم فا و سکون واو و فتح فا و لام و بفتح اول نیز آمده کویند معرب از کوبل هندی و بسریانی فوفلا و برومی اورسیمون و بیونانی ضیموطوس و بهندی سپاری نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است که در هند و دکهن و بنکاله بهم می رسد و درخت آن باریک و بلند تا بده بیست ذرع دست و بقطر یک شبر تا دو شبر و بر سر آن شاخها رسته شبیه بشاخهای نارجیل و نخل و از ان کوتاه تر و برکهای آن نیز شبیه بدان و لیکن کوچکتر و باریکتر و ثمر آن در خوشۀ مانند خوشۀ خرما و کوچکتر از ان و پوست دانهای آن در خامی سبز و بعد رسیدن سرخ رنک و بعد از خشک شدن سیاه می کردد و بعد رسیدن خوشهای آن را بریده دانهای آن را جدا کرده خشک نموده آنچه خوب رسیده است در آب جوش می دهند و پوست آن را جدا می کنند و آن پوست خشبی لیفی است و اندک ضخیم و این فوفل را بهندی سپاری چهالیه نامند یعنی پوست جدا کرده زیرا که پوست اخشاب و میوۀ چینی را بهندی چهال کویند پس آن دانها را خشک می نمایند و هریک بقدر جوزبوا کوچکتر و بزرکتر از ان بعضی مدور و بعضی اندک مفرطح و بعضی صنوبری شکل خواه طولانی و خواه غیر طولانی و پوست آن اندک جوزی رنک می باشد و آنچه بکمال نارسیده و با پوست آن را نکاه می دارند کوهه نامند و نیز مطلق غیر مقشر خام تازۀ خشک ناکرده را کوهه خوانند و فوفل مطلقا دو قسم می باشد بنکالی و دکهنی و هریک نیز بر چند قسم و از بنکاله آنچه مقشر و خشبیت و زمختیت آن کمتر و مغز آن سفید با رکهای زرد مائل بسرخی تیره و ریشۀ آن شبیه بریشۀ مغز نارجیل و مدور و صنوبری شکل است آن را سپاری چهالیه نامند و اهل بنکاله و هند قاطبه ورق کرده یا ریزه ریزه بقدر نخود کرده آن را با برک تانبول می خورند آنچه بسیار زمخت و خشبی و تمام آن سرخ رنک است آن را چکی نامند و این بیشتر مستعمل در سنونات است و قسم اول بهتر و در همه بلاد بنکاله می شود و لیکن بوفور چاندپور و نواح آنکه دیهی است از دیههای بنکاله قریب بجهانکیر نکرجای دیکر نیست و در انجا سالی قریب یک لکه روپیه بیشتر تجارت آن می شود و دکهنی آن نیز اقسام است بهترین آن همه قسمی است که آن را چکنی دکهنی نامند یعنی چرب و آن پهن سپاری می باشد و کم ریشه و نازک و زمختی آن کمتر و در خامی آن را مکرر در آب جوش می دهند
ص: 1268
664پس چیزی سنکین بر ان می کذارند یا در مطرقه اندک می کوبند تا پهن کردد پس بریده و در عرض دو پارچه کرده در شیر کاو چند مرتبه جوش می دهند پس در آب باکات هندی پس برآورده خشک نموده خوب می مالند دانهای آن را تا براق کردد و از ان آنچه لطیف چرب نازک باشد که چون قطعه از ان را در دهان نکاهدارند نرم کردد و خوش طعم و لذیذ بیریشه باشد قسم اعلی و اول نامند و آنچه نه چنین باشد بمراتب از ان پست تر و نیز قسمی از دکهنی دانهای آن مدور صنوبری شکل می باشد سرخ رنک بسیار زمخت و این را چکی دکهنی نامند و لیکن این بهتر از چکی بنکالی است و استعمال این در سنونات اولی است و بعضی مردم از قسم بنکالی اعلی بدستور چکنی دکهنی در هنکام نیم خامی بریده در شیر و آب کات جوش داده چکنی می سازند و لیکن بخوبی دکهنی نمی شود بلکه مانند قسم پست آن نیز و بالجمله فوفل مطلق چهار نوع می باشد یکی سرخ بسیاهی مائل مخروطی شکل مائل باستداره با عفوصت بسیار با اندک تلخی و این را چکی می نامند و این در سنونات مستعمل دوم تیره رنک مفرطح و کم عفوصت و این را چکنی می نامند و بعضی متمولین با برک تانبول می خورند و بعضی بتنهائی سوم رنک ظاهر آن اندک سرخرنک بزرک دانه و باطن آن سفید و این را سپاری چهالیه نامند و این را عموما همه کس با برک تانبول که پان نامند می خورند نوع چهارم مخروطی شکل طولانی اندک رخو با اندک چربی شبیه بطعم نارجیل و لیکن بچربی نارجیل نیست و در غلافی شبیه بغلاف بلوط و از ان تیره تر و این را سپاری کهوپریه کویند یعنی شبیه بمغز نارجیل خشک که بهندی کهوپره نامند و این قسم قلیل الوجود است بلکه فی الحقیقت سه نوع است و نوع اول نوع علی حده نیست در میان نوع سوم دانها بدان صفت یافت می شود و یا آنکه بعضی اشجار که یبوستی بر آنها غالب باشد ثمر آنها چنان می شود و بالجمله بهترین همه سنکین نوکرم ناخوردۀ آنست و از نوع دکهنی چکنی براق آنکه چون در دهان کذارند زود بخیسد و نرم کردد و عفوصت نداشته و جرم آن الطف باشد
ص: 1269
*طبیعت مطلق ان
در دوم سرد و خشک و شیخ الرئیس در سوم نوشته و در قوت قریب بصندل
*افعال و خواص آن
قابض و رادع و مانع صعود ابخره بدماغ و مستحکم کنندۀ اعصاب و رافع رطوبت دهن و سستی اعصاب و اعضا و وثی و قلاع و امراض جارۀ دهان و سستی اسنان و لثه و سیلان خون از ان و رافع درد پهلو و مقوی دل و اعضای مسترخیه و معده و حابس اسهال و قاطع عرق و رافع اوجاع حاره و سرخ آن تا دو درهم مسهل بعصر برفق و غیر مفرط و مدر بول و حیض زیاده از سنبل هندی و رومی چون در آب جوش دهند و صاف نموده آب آن را بیاشامند مضر صاحبان سنک کرده و مثانه و قولنج و مخشن سینه مصلح آن کثیرا اکتحال آن جهت طرفه و استرخای پلک چشم و دمعه و التهاب رمد و جرب آن مفید مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن بوزن آن صندل سرخ و نصف آن آب کشنیز سبز است و مضغ آن جهت خوش بوئی و تسکین حرارت دهان و تقویت لثه و دندان و بدستور مضمضه بطبیخ آن و ضماد آن جهت ورم حار غلیظ نافع و فوفل نیمرس خشک ناشده را اکر بخورند دوران سر و خفقان آورد مصلح آن آشامیدن آب سرد است و در کوشها از دهن هوا دمیدن*
بضم فا و تشدید واو مفتوحه و ها بعربی عروق الصباغین و فوه الصبغ و بیونانی دوذرلوس و بفارسی روناس و رودک و رودانک و بهندی مجیتهه و بفرنکی روپیه و فوۀ صغیر را بلاطینی البیسم و ببربری روبیه منور نامند
ص: 1270
*ماهیت
ان
بیخی است سرخ تیره و مستعمل صباغان در رنک ثیاب و دو نوع می باشد بری و بستانی و ثمر آن مدور و بعد از رسیدن سیاه می کردد و نبات آن کوچک و خشن و از یک شاخ زیاده ندارد و برکهای آن مستدیر و ثمر آن در میان برکها مجتمع و
665در ان تخم آن و منبت آن سنک لاخها و زمینهای صلب و مستعمل بیخ آن و بهترین آن تازه و رنکین و سرخ آن
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدد اعضاء الراس و الغذاء و النفض آشامیدن آن با عسل جهت فالج که به بیحسی عضو باشد و جهت لقوه و سستی اعضا و یرقان و تقویت معده و ادرار بول غلیظ بسیار و حیض و شیر و عرق النسا و با سکنجبین نیز جهت تفتیح سدۀ جکر و سپرز و یک درم آن با دو درم ریوند چینی با یک پیاله نبیذ جهت ضربه و سقطه و ثمر آن با سکنجبین جهت ازالۀ سپرز و تنقیۀ جکر و تفتیح سدۀ آن هر دو و همچنین سائر اجزای آن و ضماد آن جهت فالج و سائر امراض باردۀ عصبانیه و سعفه و حزاز و قوبا و بهق و رفع آثار جلد عارض از ضربه و سقطه و حمول آن مدر حیض و مخرج جنین و مشیمه و ضماد بیخ آن با عسل جهت کلف و لکهائی که در صورت از آفتاب بهم رسیده باشد و با سرکه جهت قوبا و بهق سفید و رفع آثار جلد السم خوردن سائیدۀ آن با طعام بجهت کزیدن سک دیوانه و برک و شاخ و ثمر آن بتمامی رافع سم هوام و هر جزوی از ان بتنهائی نیز همین اثر دارد مضر مثانه بسبب قوت ادرار قوی که دارد و مورث بول الدم مصلح آن کثیرا مضر سر و مصلح آن انیسون مقدار شربت آن یک مثقال و در مطبوخات تا سه مثقال بدل آن کبابه بوزن آن و نصف آن سلیخه و ثلث آن مویز سیاه نیز کفته اند و کفته اند شارب آن باید که هر روز بحمام رود و بدن خود را بشوید و تعلیق نبات آن بتمامی ساق و برک و کل و ثمر و بیخ در خانه جهت دفع چشم بدو مربوط آن در پارچۀ قرمزی بر کردن حیوانات مانع حدوث امراض و مجفف و جالی قروح و جرب آنها است*
ص: 1271
بفتح فا و سکون ها و دال مهمله اسم عربی یوز است و بهندی چیته و بترکی پارس نامند جمع آن فهود آمده
*ماهیت
ان
حیوانی است از جملۀ سباع شکاری قابل التعلیم شبیه به نمر در رنک و شکل و از ان کوچکتر و بمقدار سک بزرکی و کثیر النوم و الغضب و مادۀ آن جلدتر و شکارکننده تر از نر آن و بزرک آن سریع التعلیم تر از کوچک آن و چون مریض کردد و کوشت سک بخورد شفا یابد و آن را موانست بغنا و مزامیر و محبت با خمر است و اول کسی که صید بآن نموده یزید ابن معاویه بود
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
در حرف الیاء مع الواو دریوز ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد کفته اند چون بول آن را در سوراخ موش بریزند موش از ان مکان بکریزد و چون کسی را بکزد بدندان و یا بناخن تدبیر آن تدبیر شیر و سنور وحشی کزیده است و مذکور شد
بفتح فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم راء مهمله و سکون واو و فتح زای معجمه و جیم معرب پیروزۀ فارسی است
*ماهیت ان
سنکی است رنک آن مرکب از زرقت و خضرت برنک آسمان و معدن آن نیشاپور و خجند و کرمان و آذربیجان و جبال فارس از نواحی شیراز و در جبال بهتنت نیز می شود و بهترین همه نیشاپوری کهنه بزرک رنک صاف یک سان آنست که در صفائی هوا صاف و در کدورت آن کدر کردد که ابو اسحاقی نامند زیرا که هشت نوع می باشد و بعد از ان فتحی و ازهری پس سلیمانی پس درنوئی پس آسمان کونی که آن را خاکی نیز نامند پس عبد الحمیدی پس اندلسی پس کنجینه و این بدترین همه انواع است چنانچه از جبال بهتنت که می شود ازین نوع است و مادۀ تکون آن کبریت جید است و زیبق قلیل بقدر خمس آنکه انعقاد از برودت یافته باشد بنظر زحل و شمس و در مدت هفت سال بکمال رسد و آنچه از معدن کرمان و شیراز بهم می رسد مائل بسفیدی است که شبانکی و شیربوم کویند و آنچه در نیشاپور و غیر آن بهم می رسد مائل بنیلی بود و نیل بوم نامند و مجموع آن از بوی مشک و رسیدن عرق و چربی بدرنک و فاسد می کردد به حدی که تمام آن بدرنک و فاسد
ص: 1272
666می شود و آن زمان آن را مرده نامند و کفته اند درین زمان چون معدن نیشاپور خراب است بجای آن فیروزۀ کرمانی را مستعمل دارند آن بسبب رخاوت و تخلخل بزودی برسیدن چربی و عرق و غیره فاسد و بدرنک می کردد
*طبیعت ان
در اول سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص ان
مفرح و با قوت تریاقیت اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض اکتحال آن جهت نشف رطوبات چشم و دمعه و بیاض و تقویت روح و باصره و رفع شبکوری و فتق طبقۀ قرنیه و سائر طبقات حادثه از ضربه و ورم خواه بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ هریک و با عسل جهت صرع و سپرز و تفتیت سنک کرده و مثانه و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و یا تراکیب معاجین و غیرها جهت تقویت دل و معده و رفع خفقان و اسهال و قرحۀ امعا و سائر جراحات باطنیه و قروح و سخه السم بادزهر جمیع سموم نیم درم آن و یک درم آن با شراب جهت سموم قویه و ثلث درم آن جهت لسع عقرب بالخاصیه مجرب مضر کرده مصلح آن کثیرا ارسطاطالیس کفته هر کوهری که از رنک خود تباه کردد پوشیدن آن بد باشد مقدار شربت آن نیم درم الخواص کفته اند تعلیق آن مقوی قلب و مانع خوف و فیروزی بر خصم و دارندۀ آن از غرق در آب و رسیدن صاعقه بآن محفوظ ماند و تختم بدان مانع نزدیک شدن مار و عقرب است بصاحب آن و نکاه کردن بر آن بسیار باعث تقویت نور باصره و دیدن رؤیت هلال بدان باعث یمن و برکت و چون با اجسام نرم بکذارند صلب کرداند و مکلس آن تکلیس معادن و تثبیت نفوس هاربه نماید*
ص: 1273
بکسر فا و سکون یا و لام معرب از پیل فارسی است و بهندی هاتی و هتهی و کج نیز بفتح کاف عجمی و جیم و بفرنکی آل فانطه و بانکریزی الیفین نامند
*ماهیت ان
حیوانی است معروف بسیار کبیر الجثه اکبر از کل حیوانات و از جملۀ مسوخات شمرده اند بآن معنی که بصورت آن بعضی از اسم عاصیۀ سالغه مسخ کشته اند و بعد از سه روز مرده اند و انواع می باشد از کمریه و مرکه و غیر اینها و مجنس ازینها کمریه کبیر جثه و با دست و پاهای اندک کوتاه و مرکه بلند و تا هفت ذرع دست از ناخن دست تا استخوان شانۀ آن و ازین زیاده هم و نر آن را دو دندان بلند قوی می باشد از دو طرف دهن آن برآمده و خم دار بطرف بالا و بعضی را تا مقدار سه چهار ذرع دست و زیاده هم بلند می شود که بر آن تختی و یا چارپایه بسته بر ان بعضی از هنود عمده نشسته می خوابند و دندان بعضی تا بنصفه آنچه از دهن آن بیرون است مجوف می باشد و بعضی کمتر و باقی غیر مجوف و هرچه تجویف آن کمتر و ضخیم و راست و سفید باشد بهتر است و آنچه را صید کرده اند هر سال و یا یک سال در میان از سر دندان آن قدری مقدار یک شبر و یا کمتر می برند برای آنکه خوب قوی کردد و حلقهای برنجی بران می اندازند تا منشق و متکسر نکردد از تابش آفتاب و صدمات و خرطوم آن را بهندی سوند نامند و بجای بینی آنست و مجوف و پیچیده می شود و از ان تنفس می نماید و آب را بدان بدم می کشد و پیچیده در دهان خود ریخته می خورد و کاه و غیره خوراکی خود را بهمان خرطوم برداشته بدهان داخل می کنند و بدندانهای اسیا کوتاه خرد کرده می خورد و در خرطوم آن زور بسیار است و آن در کوهستان جینتا و تپره و اسلام آباد که در بنکاله اند و آشام و در صوبه اوده و در کورکهه پور و غیره و دکهن و سرندیپ و مالدیپ و حبشه و جاهای دیکر نیز بهم می رسد و می کویند ناد را در جوف دندان بعضی افیال سال خورده چیزی مدور شبیه بمروارید بزرکی بهم می رسد و آن را کج موتی بلسان اهل هند می نامند و دندان فیل ماده که بهندی هتنی نامند کوتاه باریک تا بیک شبر و نیم و یا اندکی زیاده بران و دندان فیل را بعربی عاج نامند و بهترین اجزای آنست و مفصل پاهای آن در وسط مفصل دستهای آن نیست بلکه در دو جانب بالا و اسفل یکی قریب بیک ذرع بالا و یکی نیز قریب یک ذرع بناخن آن و لهذا در وقت نشستن و خوابیدن
ص: 1274
66٧اولا دستها را از پیش دراز می کند پس پاها را می خواباند و از کرمای بسیار متأذی می کردد و هرکاه تپ نمود بزودی می میرد و مدت حمل آن هزده ماه کفته اند و می کویند عمر آن مثل انسان است
*طبیعت آن
سرد و بسیار خشک
*افعال و
خواص ان
اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض و غیرها اکتحال زهرۀ آن جالی آثار چشم و مقوی آن و آشامیدن هر روز دو درم برادۀ عاج با ماء العسل و یا با آب و عسل مقوی حافظه و فهم و رافع درد مفاصل و پهلو و با آب و یا ادویۀ مناسبه حابس اسهال و نزف الدم و با شراب و یا با ماء العسل تا یک هفته جهت حمل و بدستور فرزجۀ آن بعد از طهر جهت حمل زن عاقر مجرب دانسته اند و نیز چون بعد از طهر تا سه شب هر شب یک مثقال نشارۀ آن را با دو مثقال نبات سفوف نمایند و شب چهارم با شوهر جفت شوند باعث حمل است و با آب پودنۀ کوهی و یا نهری چند روز پیهم مانع ازدیاد جذام است و ذرور سائیدۀ آن باهم وزن آن برادۀ آهن جهت بواسیر و آشامیدن بول آن به نحوی که آن زن نداند که بول فیل است دیسقوریدوس جهت حامله شدن زن عاقر مجرب کفته و حمول سرکین آن باعث آنست که زن هرکز آبستن نکردد و کویند اکر بر درخت باردار بندند و یا بران بمالند دیکر بار نیاورد و بخور آن رافع تپهای مزمنه و کریزانندۀ هوام و طلای آن رافع کلف و آثار جلد و قمل و محرق آن جهت سعفۀ رطبه و التیام زخمها و زهرۀ آن جالی آثار چشم و طلای آن برای رفع برص تا سه روز پیهم و با خون کشف و یا بیضۀ آن تریاق جمیع سموم و خوردن یک قیراط از خصیۀ آن با آب کاسنی رافع ذرب و اسهال مزمن و فرزجۀ آن معین بر حمل در غایت اعانت الخواص بستن دندان آن یعنی عاج بر عضوی که استخوان آن شکسته و در ان مانده باشد جاذب و معین بر اخراج آن و تعلیق آن بر کردن انسان خصوصا اطفال و مواشی در پارچه بسته مانع ضرر وبا و طاعون و صرع و ام الصبیان و اکر بر درخت زنند ثمر آن شیرین کردد و تعلیق پوست آن رافع حمی ربع و حمیات نائبه و در حدیث از حضرت امام کاظم علیه الصلوه و السلام وارد است که شانه کردن از شانۀ عاج وبا را زائل می کرداند و بخور اندکی پارچۀ خشک خرطوم آن رافع بواسیر است*
ص: 1275
بکسر فا و سکون یا و لام و ضم جیم و سکون واو و شین معجمه معرب فیل کوش فارسی است که بمعنی اذان الفیل است و کفته اند لوف العقد و لوف الجعد و لوف الحیه است و کفته اند لوف کبیر است که حضض هندی عصارۀ آنست و کشندۀ فیل است
بکسر فا و سکون یا و لام و فتح زای معجمه و سکون ها و فتح راء مهمله و جیم معرب پیل زهرۀ فارسی است جهت آنکه کفته اند کشندۀ فیل است
*ماهیت ان
نباتی است که حضض هندی که رسوت نامند عصارۀ آنست و کفته اند که نوعی از لوف کبیرست و کفته اند خود نام حضض هندی است و کفته اند نام زهرۀ فیل است و جهت آنکه آن عصاره را در کیسۀ چرمی می کنند شبیه بزهره می باشد و یا بجهت آنکه کشندۀ فیل است و لهذا مسمی بدان کشته و حضض هندی در حرف الحاء مذکور شد و کفته اند ثمر آن بقدر فلفل است
*طبیعت ان
معتدل در حرارت و برودت
*افعال و خواص ان
اعضاء النفض آشامیدن آن جهت درد سپرز و یرقان و آشامیدن طبیخ برک و شاخ آن جهت ادرار حیض و بدستور آشامیدن عصارۀ آن مقدار شش درخمی تا دوازده درخمی آن جهت اسهال بلغمی بسیار مفید الزینه طلای آن بتنهائی و یا با زیت مقوی موی است*
*ماهیت ان
خانق الکلاب است و نزد بعضی اذارقی است
ص: 1276
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک
66٨
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن محدث نفث الدم و رعاف و کشندۀ سک است بزودی و سائر حیوانات و انسان نیز
بفتح قاف و الف و راء مهمله و نزد عوام معروف بقیرست و کسی که آن را رال هندی دانسته توهم کرده زیرا که رال صمغ درختی است و آن را لعل معبری و قیقهر و قنقهر خوانند و ان شاء اللّه تعالی در همین باب خواهد آمد
*ماهیت ان
چیزی است سیاه رنک مائل بسرخی که از زمین با آب کرم از چشمه می جوشد و در بلدۀ هیت و نواح آنکه بر کنار شط فرات واقع است کثیر الوجود و آن در حین برآمدن سیال می باشد و بعد از ماندن زمانی صلب می کردد و بعضی مردم برای آنکه زود صلب و قابل آن کردد که بر کشتیها و دیوارها و صحن حمامها و حوضها بمالند چنانچه رسم و مدار اهل بصره و بغداد و نواح آنها برآنست قدری خاک داخل می نمایند و قوت آن تا سی سال باقی می ماند و قریب است بقفر الیهود
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک رقیق آنکه سیال نامند احر اصناف آن است و صلب آن را جبهی کویند و خشک آن نیز قابض ترین اقسام مطبوخ سیال آن با تراب برای صلابت قوت قبض آن متوسط و تحلیل آن زیاده
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس مضغ آن منضج اخلاط لزجه و جالب رطوبات رقیقه از دماغ و عضل فکین و برودت آنها و ثقل زبان و لکنت و عسر تکلم و ضرس یعنی بیحسی دندان و فساد لثه را زائل کند و رنک رو را نیکو سازد و نیز اخلاط لزجه صدر و انضج دهد اعضاء الغذاء و نیز مضغ آن معین بر هضم و مسخن معده و بلع آن پراکنده کنندۀ ریاح و مانع تغیر آب و طعام و فساد هوای وبائی و اعانت بر هضم و تقویت معده و کبد و طحال و آشامیدن آب در ظرف قیر اندود مانع غلظت و تغیر و دافع ضرر آن و رافع طاعون و استسقا و محلل نفخ ریاح و مسخن اعضای باطنی است و کفته اند نکاهداشتن آب در ظرف قیراندود مانع غلظت و تغیر آن و مداومت اکل آن مورث قروح مثانه و کاه مؤدی بسحج امعا می کردد و سزاوار است که کسی که ارادۀ خوردن آن داشته باشد با بعض ادهان مناسبه حل کرده بخورد تا باعث قرحه و سحج نکردد مقدار شربت آن تا یک مثقال و زیاده بران مجوز نیست بدل آن قفر الیهود و در سائر خواص نیز مانند آن و ضماد آن منضج دمامیل و خراجات و دبیلات و محلل اورام و جابر کسور و زائل کننده وجع ضربه و سقطه و ساختن شراب درخم قیراندود باعث رقت و سرعت خروج آن از بدن و هرکاه غلیظ القوام باشد نیکو است از برای مبرودین و بلغمی مزاجان و خمار آن خفیف تر*
ص: 1277
بفتح قاف و الف و فتح طاء مهمله و الف و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر قاف و یا و قاباطیقی نیز آمده بلغت یونانی بمعنی کف العقاب است
*ماهیت ان
نباتی است برک آن کوچک شبیه ببرک آس و زیتون و دو صنف می باشد صنفی ثمر آن شبیه بکرسنه و بیخ آن باریک مانند بیخ اذخر و شش و یا هفت سر دارد و چون خشک شود منحنی کردد سر آن بسوی اسفل و در شکل شبیه بناخنهای حدأه مرده و صنفی دیکر سر آن مانند سیبی کوچک و بیخ آن مانند تخم زیتون و برک آن نیز شبیه ببرک زیتون در رنک و شکل و بزرکتر از ان و ثمر آن کوچک بقدر نخودی و سرخ و سوراخ سوراخ
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن بشرط آنکه در حین آشامیدن بقصد محبوب و مادر او بیاشامند باعث محبت و تعشق است و در بلاد انطالیه آن را مستعمل دارند در دوستی و کفته اند تعلیق آن مانع تعشق است*
بفتح دو قاف و دو الف و کسر لام و فتح یا و الف لغت یونانی است و بعضی کفته اند که آن بقله الاوجاع است و شاید غیر آن باشد
*ماهیت ان
نباتی است برک آن سفید و بزرک و ساقی از وسط برک آن ایستاده روئیده و بران کلی شبیه بکل نباتی که آن را بروانیا نامند و چون کل آن ریخت حبی از ان ظاهر می کردد و آن را بیخی است با قوت مجففه و بی
66٩لذع منبت آن کوهستان
ص: 1278
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
آشامیدن نقوع بیخ آن در شراب و مضغ آن نیز ناشتا جهت رفع خشونت قصبۀ رئه و مری و سرفه نافع جهت آنکه جوهر آن غلیظ است و چون مانند کثیرا در شراب بخیسانند که غلیظ کردد و یا لعوق از ان سازند و یا مضغ نمایند بیخ آن را از ان عصارۀ برمیآید که نافع است امراض مذکوره را و قائم مقام رب السوس است و حب آن را چون نرم بکوبند و با قیروطی ممزوج نموده بر صورت بمالند باعث تمدید و مانع لذع و تشنج آنست
بفتح قاف و الف و ضم قاف و فتح لام و ها بیونانی قطیداوس و بسریانی شرفیون و شوشما و بفرنکی کرده موم و بفارسی هیل و بعربی هال و بهندی الابچی نامند
*ماهیت ان
از جملۀ افاویۀ عطریه است و ثمری است هندی و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر را قاقلۀ کبار نامند و صغیر را قاقلۀ صغار قاقلۀ کبارا قاقلۀ ذکر و هیل ذکر و قاقلۀ زنجی و بهندی بری الایچی نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است بقدر دو سه ذرع و یک ساق دارد و برک آن شبیه ببرک نار و ریحان و کل آن سفید ریزه مائل بسرخی شبیه بکل باقلا و ثمر آن صنوبری شکل مثلث غیر متساوی الاضلاع بمقدار یک بند انکشت و کوچکتر و بزرکتر از ان و پوست آن اغبر تیره و سه پارچه پیوسته بهم و اندک ضخیم خشن با خطوط طولانی و در طرف پائین جای اتصال بشاخ قمعی و برآمدکی و چون خشک کردد پوست آن بعضی خودبخود و یا با اندک صدمه منشق کشته دانهای آن برآید و تخم آن شبیه بتخم حرمل و خوش بو و فی الجمله شبیه برائحۀ کافور و با اندک حدت و در تازکی با رطوبت لزجه شیرین طعمی و بعد خشکی زائل کردد و قوت آنچه در غلاف است تا نهایت دو سال باقی می ماند پس طعم و رائحۀ آن زائل و قوت آن باطل می کردد و آنچه از غلاف برآمده تا یک سال و انطاکی نوشته که برک آن عریض است و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که برک آن شبیه ببرک جوار یعنی ذره است و سبز تیره و طول آن بقدر یک شبر و نیم و عریض بقدر سه چهار انکشت و کل و ثمر آن در اسفل ساق آن می روید و کل آن شبیه بکل باقلا است و از دیکری نیز چنین شنیده شده و طول برک آن را تا دو شبر کفته
ص: 1279
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در دوم
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی معده و هاضم طعام و محرک جشاء و حابس بطن خصوص بریان کردۀ آن و در بعض طبائع این الذو انفع از صغار آنست و بیشتر با برک تانبول یعنی پان می خورند و دیکر در ادویه و سنونات و غیره بمصرف می آید و داخل طعام نمی کنند و سنون پوست کوبیدۀ آن و بدستور دانۀ آن مقوی لثه و مانع قلاع دهان و کویند مضر امعا مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن قاقلۀ صغار است*
و آن را نیز شمشر بضم دو شین معجمه و میم و شوشمر و خیربوا و هیل بوا و هال بوا و هیل انثی و بهندی کجراتی الایچی و چهوتی الایچی نامند
*ماهیت ان
ثمر نباتی است که در ملییار در کوه موسوم بهیلی و نواح آن بهم می رسد و در جای دیکر وجود ندارد و نبات آن تا بدو ذرع و برک آن بقدر برک انار و ریحان و پهن تر از ان و ثمر آن خوشه دار و هر دانه از ان در غلافی بقدر مغز پسته و بزرکتر و کوچکتر از ان و بسیار خوش بو و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و بعد از خشک شدن سفید می کردد و مثلث شکل متساوی الاضلاع و هر دو طرف آن اندک باریک و پوست غلاف آن سه پارچه و بهم پیوسته و خشن با خطوط طولانی و خوش بو و با اندک عفوصت و در زیر آن جای اتصال بخوشۀ اندک قمعی و برآمدکی و مائل بکجی و پوست آن بدان متصل و از ان روئیده و رسیدۀ آن چون خشک کردد خودبخود و یا باندک صدمه شکافته دانها از جوف آن برمیآید و در جوف آن دانهای آن مانند قاقلۀ کبار مکر آنکه این ریزه تر و در سه صف در سه ضلع آن و ما بین آنها پردۀ سفید رنک نازکی که بواسطۀ آن غذا بدانها می رسد و در تازکی در ان رطوبت لزج شیرین طعم خوش بوئی و چون خشک کردد زائل شود و پوست
ص: 1280
6٧٠آن سفید کردد و طعم دانهای آن اندک تند و خوش بو و بعد خائیدن آن دهن اندک سرد کردد و چون کهنه شود مائل بتلخی شود و حدت رائحۀ آن رو بکمی و پوست آن میل بسیاهی آورد تا آنکه بدبو و بی طعم و قوت آن باطل کردد و بالجمله قوت آن تا سه سال می ماند
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و با قوت تریاقیت و قابضه
*افعال و خواص ان
مفرح و ملطف و جالی و محلل و خوش بو کنندۀ عرق و رائحۀ دهان اعضاء الراس نفوخ کوبیدۀ آن در بینی که عطسه آورد جهت صداع ریحی و صرع و اغما و ذرور آن در کوش جهت تسکین وجع آن و مضغ آن خوش بو کنندۀ دهان و پوست و دانۀ آن مقوی لثه مضغا و ذرورا اعضاء الصدر و الغذاء و الفض ناشف رطوبات صدر و حلق و معده و مقوی قلب و جهت خفقان بارد و تقویت معده و تسخین و رفع بلت آن و غثیان و تهوع و قئ و وجع معده بارد ریحی و آوردن جشا و انهضام طعام به تنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و حابس بطن خصوص بریان کردۀ آن و با آب مصطکی و آب انار جهت قئ و غثیان و تقویت معده و جوش دادۀ نیم کوفتۀ آن خصوص با پوست در کلاب و یا آب جهت رفع غثیان و تهوع و هیضه و قئ و بدستور با برک پودنه و یا نعناع با آب و یا با کلاب جوش داده یک درم آن با سکنجبین سه روز جهت اوجاع باردۀ کبد و تفتیح سدۀ آن و با تخم خیارین اجزای متساوی روزی دو درم با سکنجبین جهت اخراج سنک کرده و مثانه الزینه اکل و ذرور آن خوش بو کنندۀ عرق و در همه افعال اقوی از کبار آن مکر در تقویت معده و اطبا برعکس این نوشته اند شاید قاقلۀ کباری که در حبشه و زنج و جاهای دیکر غیر بنکاله می شده باشد چنان بود و آنچه در بنکاله می شود و مکرر بتجربه رسیده نه چنین است که ذکر یافت مضر صدر و رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یک درم تا یک مثقال بدل آن نصف آن کبابه و نصف آن حب بلسان و بوزن آن قاقلۀ کبار است و صنف سوم قاقلۀ که نوشته اند تا حال دیده نشده که ماهیت و خواص آن تحریر یابد*
ص: 1281
بفتح قاف و الف و کسر قاف ثانی و فتح لام مشدده و الف مقصوره و بتخفیف لام و بضم قاف و کسر لام و یا نیز آمده لغت قبطی است و بعربی قلام کرمان و فلاح و رجل القروح و بفارسی کاکل و کاکسر و شابانک و نیز بفارسی و ترکی شورد و بیونانی مروسیمون و برومی آورد قیون نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه باشنان و حرف و بزرکتر و سبزتر از ان و رطوبت این زیاده بران و با شوری و بورقیت و تلخی و قبضی اندک و ربیعی است و در جوزا می رسد و مردم با ماست و شیر می خورند و شتر بدان راغب و موافق مزاج آن و منبت آن شورزارها و خرابها
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بغدادی در اول نوشته
*افعال و خواص آن
اعضاء الغذاء خوش بو کنندۀ جشا و هاضم آنچه در بطن باشد و قلیل الغذاء با بورقیت و لزوجت و لهذا مسهل و مخرج ما فی البطن است و آب افشردۀ آن مسهل ماء اصفر و یک اوقیۀ آن تا نیم رطل با آب نقوع زبیب و شکر سرخ رافع ترهل و ضعف معده و درد کمر و پشت و ورک اکر تپ نباشد و ثقلی در معده احداث می نماید بسبب لزوجتی که دارد و باید که عصارۀ آن را جوش ندهند که قوت آن باطل می کردد بلکه جوش نداده بیاشامند و بعضی یکرطل عصیر آن را با ده درم شکر سرخ می آشامند و فعل قوی می نماید و جیش بن الحسن کفته با شکر سرخ و لبلاب و شاهتره فعل آن اقوی است اعضاء النفض مدر بول و شیر و زیاده کنندۀ منی و محرک باه خوردن تر و تازۀ آن و کفته اند مجفف و مسخن و قاطع منی است مانند سداب و مبرد قوی است مانند کاهو و کافور و تخم آن در اسهال زردآب اقوی و کفته اند فعل آن مانند فعل کشوث است مقدار شربت از جرم آن تا سه درم و از آب عصیر آن دو ثلث رطل با ده درم شکر سرخ و یحتمل که این ردونتی باشد که در حرف الراء مع الدال المهمله ذکر یافت زیرا که بسیار مشابه آنست*
ص: 1282
6٧١
بفتح قاف و الف و ضم قاف و میم
*ماهیت و طبیعت ان
پوست حیوانی است شبیه بسنجاب و ابرد و ارطب از ان و پوست آن شبیه بپوست فنک و قیمت آن بیشتر از سنجاب و فرو یعنی پوستین آن را کرمی کمتر از سمور و موافق ابدان معتدله و کفته اند فرو آن کرم تر از فروسنجاب و لباس ملوک و سلاطین است و کفته اند پوست حیوانی است کوچکتر از کربه و بزرکتر از موش و دم آن کوتاه و سفید رنک و سر و دم آن سیاه
*افعال و خواص ان
شبیه بفنک است*
بفتح قاف و الف و کسر نون و فتح صاد مهمله و ها لغت عربی است و بیونانی شعر سیمون و برومی کبلیان و بفارسی سنکدان و بهندی پتهری کویند و توهم کرده کسی که آن را چینه دان دانسته زیرا که چینه دان را بعربی حوصله نامند
*ماهیت ان
بمنزله معده است از برای طیور و کفته اند بجای مصارین و امعا است و اول اصح است و بهترین همه قانصۀ اوز فربه جوان است و بعضی کفته قانصۀ بط است پس دجاج سمین و باید که از هر حیوانی پرنده که اخذ می نمایند جوان باشد نه پیر
*طبیعت ان
بطبیعت طیر ماخوذ از ان برمیکردد
*افعال و خواص آن
نیز بالجمله از طیور مذکوره کثیر الغذا و مولد خون صالح و رافع خفقان و قانصۀ دجاج سمین جهت صاحبان ضعف کبد مفید و چون هضم نیکو یابد خون محمود از ان تولید می یابد و لیکن مولد قولنج و بطئ الهضم است خصوصا عصب آن مصلح آن آنست که عصب آن را دور کنند و طبخ کامل دهند که خوب نضج یابد و با سرکه و مری و نمک بخورند و پوست زرد اندرون آن را بتخصیص از خروس چون خشک نموده سوده با آب سرد بنوشند جهت درد معده و استطلاق بطن و زلق الامعا مفید و این پوست از حیوان لاغر خشک بهتر از فربه آن و اقوی است و درین فعل قانصۀ حباری کرم و خشک و اکتحال آن جهت تحلیل آب نازل در چشم و جلای آثار قرنیه مؤثر
ص: 1283
بفتح قاف و الف و فتح واو و سکون نون و دال مهمله
*ماهیت ان
از ادویۀ مجهوله است یعنی اصل آن معلوم نیست که نباتی است یا حیوانی بعضی نباتی و جمعی حیوانی دانسته اند و کفته اند که در بلاد ترک مرغی است که آن را قاوند نامند و این شحم آنست و آن را شحم قاوندی نامند و بعضی کفته اند پیه طائر هندی است و بعضی پیه سک آبی دانسته و بعضی دهن مغز ساق ایل کفته و بعضی کفته دهن ماهی است و بعضی کفته از جوف سنک سیاه برمیآید اقوال دیکر نیز در ان وارد است و از آن جمله آنکه اسم روغنی است سفید منجمد شبیه بپیه و بی بو که از حبشه و نواح یمن و هند آورند و آن را شحم قاوندی نامند و نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند اقوال مذکوره در ان همه بی اصل بلکه دهن ثمر درختی است که در کوه کماوون که کوهی است بر کنار نهر کنک یعنی دریای کنک که کنکا نیز نامند و آن کوه تا به خطا و چین کشیده و ما بین هند و ان بلاد واقع است و آن ثمر بقدر بادام بزرکی و بحجم کردۀ بزی است مغز آن را سائیده در آب جوش می دهند و کف می کنند و کف آن را بالتمام می کیرند پس آن کف را جوش می دهند تا مائیت آن برطرف کردد و روغن خالص بماند و ملاحظه می نمایند که نسوزد پس صاف می نمایند و بعد از سرد شدن منجمد مانند پیه می کردد و نزد عامۀ اهل هند معروف بشحم شجری است و بعض اوقات مغز مقشر آن را بکلهای خوش بو مانند یاسمین ابیض و یا رای بیل که یاسمین مضاعف است پرورده می نمایند مثل مغز بادام یا کل بنفشه و کل سرخ پس از ان روغن می کیرند و در مروخات شقاق حادث از سردی هوا استعمال می نمایند
ص: 1284
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و کویند کرم مائل بخشکی است
*افعال و خواص ان
محلل ریاح غلیظه و محرک باه و آشامیدن یک درم آن تا سه درم با لعابها و حریره های مناسبه جهت سعال بارد کهنه متقرح و ضعف اعصاب و اوجاع بارده و سائر اوجاع ظهر و خاصره و ورک و زانو و غیرها و تقویت باه در هنکامی که غیر مادی بلکه ساذج باشند مفید مقدار
6٧٢شربت آن تا سه درم و بدستور تدهین بدان جهت امراض مذکوره نافع
بفتح قاف و سکون با و جیم معرب کبک فارسی است نه عربی جهت آنکه در لغت عرب قاف و جیم هر دو باهم در یک کلمه جمع نمی شوند مکر درین کلمه نزد عوام آتش خوره و بعربی حجل و واحد آن قبجه با ها در آخر آمده و نر و مادۀ آن یکسان است در ان و بترکی ککیلک و بهندی چکور و بسریانی چغلاو بیونانی ساغیورا و برومی بزدیق نامند
*ماهیت ان
طائریست معروف بجثۀ کبوتر و مرغ کوچکی و خوش منظر و خالدار منقط بسیاهی و سفیدی مانند قطا و سر آن مدور با خطوط سفید و سیاه و رنک بعضی مرکب از سرخی و تیرکی و اطراف پر آن مخطط بسیاهی و سفیدی و منقار و پاهای آن سرخ و مادۀ آن پانزده بیضه می کذارد و بسیار دوست می دارد بیضۀ خود را و نر آن موصوف بکثرت سفاد است مانند خروس و ازین جهت بیضۀ آن را بمنقار می شکند تا آنکه مادۀ آن متوجه حضانت و بچه کشی نشود و آن از سفاد باز نماند و لهذا مادۀ آن از ان می کریزد و بسوی تخم خود می رود و محافظت آن می نماید تا نر نه شکند پس نرهای بعضی با بعضی جنک و فریاد بسیار می کنند و هریک بکریزاند دیکر را و بران ظفر یابد بآن سفاد می کند و کبک تغیر می دهد اصوات خود را هر قدر که می خواهد از خواص آنست که نر آن شدید الغیرت می باشد بر مادۀ خود و بسا است که ماده منتفخ می کردد از رائحۀ نر و دیکر آنست که چون صیاد را بیند سر خود را ببرف فرو می برد بکمان آنکه صیاد آن را نمی بیند پس صیاد آن را میکیر و عمر آن پانزده سال می باشد و از غنا و اصوات خوش الحان خوش می شود و بساست که از کمال خوشی در آشیان خود می افتد و صیاد آن را می کیرد و تعیش آن در سردسیر و کوهستان سرد برف نشین می باشد
ص: 1285
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و خشکی آن زیاده بر کرمی و بعضی معتدل دانسته اند
*افعال و خواص ان
لحم آن الطف لحوم است و کثیر الغذا و سریع الهضم و مولد خون صالح اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض جهت فالج و لقوه و امراض باردۀ دماغیه و صدریه و فواد و معده و کبد و احشا و استسقا و حبس بطن و ازدیاد باه و تسمین بدن نافع المضار در محرور المزاج و هواها و بلدان حاره مضر و با شراب صرف مصدع و مورث خارش بدن مصلح آن سکنجبین و ترشیها و چون کوشت آن صلب است باید که بعد از ذبح دو شب در سرما و در کرما یک شب بکذارند پس طبخ نموده تناول نمایند و در بعضی امزجه دیرهضم و آشامیدن یک مثقال از مغز سر آن با شراب و بدستور با نیم مثقال صندل جهت یرقان و بلع جکر کرماکرم آن بقدر نیم مثقال جهت صرع و زهرۀ آن اکتحالا جهت جلای غشاوه و ظلمت بصر و شبکوری و با زیت شیرین که اجزای مساوی ضماد نمایند بر بیرون چشم جهت ابتدای نزول آب در چشم و با مروارید ناسفته سوده و مشک بوزن آن جهت جلای بیاض و ظفره و طرفه و غشاوه و دمعه و سعوط آن در هر ماه یکبار جهت حدت ذهن و نیکوئی آن و تقلیل نسیان و حدت بصر و خون آنکه خشک کرده سوده با زجاج فرعونی یعنی شیشۀ سفید و دارفلفل اجزا متساوی با عسل سرشته در چشم کشند جهت رفع بیاض و جرب اجفان و بیضۀ آن را چون با سرکۀ عنصل پخته بخورند جهت وجع بطن و زوال مغص و در غیر سرکه جهت فصاحت و تصفیۀ صوت و رفع سرفه و خام آن با کندر مسمن بدن و خاکستر پر آن محلل اورام صلبه و طلای سرکین آن رافع کلف و نمش است
ص: 1286
بفتح قاف و تا و الف و دال مهمله لغت عربی است و نیز بعربی شجره القدس و مسواک القیاد و مسواک المسیح و بفارسی کون و نوارس و قبیح نیز قسمی از ان است و اصح آنست که بفارسی آن را کم بضم کاف و بشیرازی بالش عاشقان نامند
*ماهیت ان
درختی است پرخار و خارهای آن تند و خم شده بسوی پائین که چون برکهای آن را خواهند که بدست کشیده
6٧٣از شاخهای آن جدا نمایند چنانچه از شاخهای اشجار دیکر می کنند دست مجروح کردد و ساق آن بیخار و مانند نی و شتر آن را نخورد مکر در سالی که باران کم بارد و نباتات کم روید و چون مواشی از ان چرا نمایند و بخورند فربه کردند و کل آن زرد فام و در ان قطعهای سرخرنک و میوۀ آن از کل آن بیرون می آید و رنک آن بهیئت هستۀ خرما و کثیرا صمغ آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک صاحب اختیارات بدیعی کرم و تر کفته
*افعال و خواص ان
آشامیدن آب آن جهت سرفه و ضیق النفس و قرحۀ رئه و طلای آن با سرکه و عسل جهت بهق و رفع آثار جلد نافع و بیخ آن با دهنیت و تازۀ آن مانند مشعل می سوزد بدون روغن
بکسر قاف و فتح ثاء مثلثۀ مشدده و الف ممدوده بفارسی خیارزه و بیونانی قیموطمشور و بسریانی بوصینی و برومی قومیا و بهندی ککری نامند
ص: 1287
*ماهیت ان
معروف است که نبات آن از قبیل نجم و بیاره است مانند خیار بادرنک و مشابه آن الا آنکه برک آن از ان املس و اندک کوچکتر و ثمر آن دو نوع می باشد یکی بزرک طولانی ضخیم اللحم قلیل البزرکه در اول فصل ربیع می رسد و این را خیارزه کازرونی نامند و دوم از ان کوچکتر و لحم آن نازکتر و تخم آن بیشتر در اواخر تابستان می رسد و این را خیارزۀ نیشاپوری نامند و این شیرین تر و لطیفتر از اول است و از هر دو نوع بعضی مغز ما بین و تخم آن تلخ می باشد و نیز هر دو نوع بعد کمال رسیدن و پخته شدن ترش می کردند خصوص نوع دوم و کفته اند بهترین آن نازک طولانی باریک املس کازرونی است و زبونتر آن نیشاپوری مخطط خشن آن و تخم آن بهتر از تخم خیار و لطیفتر از قثد و سریع الهضم تر از ان و مولانا نفیس کرمانی کفته که قثاء خیار است و آن بطیخ خام مستدیر است که خام بود و هنوز نرسیده باشد و این قول نادر است و نزد عوام شیراز این مشهور بکم بزه و هوکو و کرکو است نه خیارزه
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و تر و مغز آن ارطب و الطف از لحم آن و ترش آن ابرد و ارطب و سریع الاستحاله بفساد و خلط غالب
*افعال و خواص آن
در کافی از حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام مروی است که فرموده اند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله فرمودند بخورید خیار را با نمک و در حدیث دیکر وارد است که حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام فرمودند که قثاء را از اسفل آن بخورید که برکت آن اعظم است اعضاء الغذاء و النفض جالی و مسکن عطش و حرارت و صفرا و التهاب و حدت خون و جکر است خصوص مغز رسیدۀ آن و نیکو است از برای معدۀ حار و اوجاع مذاکیر و مثانه و لیکن قلیل الاستمرا است و ملین بطن و مدر بول خصوصا سنک کرده و مثانه و رمل آن و مغز تلخ آن درین امر اقوی است زیرا که جلای آن زیاده است از ترش آن و ترش آن از شیرین آن و آشامیدن بیخ آن بقدر دوابولوسات با ماء العسل قئ خلط بلغمی رقیق نماید المضار نفاخ بطئ الهضم و الاستمرا و ردی الکیموس و سریع العفونت و مهیج حمیات مزمنه و صعبه و بطیخ سریع الاستحاله تر بفساد است از ان مصلح آن نمک و نانخواه و زبیب و رازیانه و مقشر نمودن آنست در مبرودین و در محرورین سکنجبین و تخم آن مدر و مفتح و جالی و منقی عروق از مواد لزجه و قویتر از مغز و لحم آن و از تخم قثد ضعیف تر و از تخم خربزه و با اندک قوت محرکۀ مواد ساکنه و پوست و کوشت آن مولد ریاح و قولنج و وجع خاصره و دیرهضم و خلطی که از ان بهم رسد مستعد عفونت باشد و در اکثر افعال مانند قثد است مصلح آن عسل و کمونی و جوارش عود و اشیای مذکوره و برک ان جهت سک دیوانه کزیده و سلع بلغمی و با عسل جهت شری بلغمی و خشک کردۀ آن جهت اسهال صفراوی نافع*
ص: 1288
بفتح قاف و ثاء مثلثه و دال مهمله اسم عربی خیار ماکول است و بشیرازی خیار دراز و خیار بالنک و بخراسانی خیار بادرنک و بهندی کهیرا و بفرنکی کوکوا بر سر نامند
*ماهیت ان
ثمر نباتی است از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود می پیچد و بر زمین نیز پهن می کردد و برک آن پهن و مشرف بزرکتر از برک قثاء مزغب و شاخهای نورسته و نازک آن نیز مزغب و ثمر آن انواع است یعنی سفید و نازک طولانی و آن را مصری و شامی نامند و ازین نوع در بعض جاها طولانی تا بیک ذرع دست می شود و لحم آن زیاده و مغز و تخم آن کم و ریزه و نوعی سبز مخطط و ازین نیز آنچه طولانی و کوچک است نازک و لطیف و آن را نیز شامی و مصری نامند و آنچه بزرک و سخت مائل باستداره و ضخیم و مغز و تخم آن زیاده تر و بزرکتر آن را بلدی نامند و نیز در بنکاله نوعی دیکر می شود اکثر ثمر آن مدور و بعضی اندک طولانی و پوست آن خشن و لحم آن کم و تخم آن زیاده و نورس کوچک آن نازک و پختۀ آن سخت و تخم آن بزرک و این را بهندی لوتن کهیرا نامند و در زمستان و تابستان نیز بهم می رسد و آن دو نوع در کرما و در همه انواع آن اکثری شیرین و بعضی اندک تلخ می باشد و جمله انواع آن غلیظتر از قثاء و بعد از رسیدن زرد و مغز آنها ترش و لحم آنها صلب می کردد و بعض مردم لحم صلب آن را مانند کدو پخته می خورند و از کدو غلیظتر و بطئ الهضم تر و نفاخ تر است و بهترین قثد کوچک نازک آنست و بدترین آن متوسط در صغر و کبر و صلب و کرم زدۀ آنکه بفارسی عوام شفته زده و شفته دار نامند زبون
ص: 1289
*طبیعت ان
سرد و تر در دوم
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس جهت صداع حار خوردن و ضماد کردن و مالیدن قاش و یا کف آن بر پیشانی و نیز استشمام پاره کردۀ آن با آب تر و تازۀ آن بعنوان لحلخه جهت انعاش ارواح نفسانی و حیوانی و اکثر امراض حاره حادۀ دماغیه و رفع بیخوابی مفید اعضاء الغذاء و النفض و غیره آشامیدن آن جهت اکثر حمیات حارۀ حاده و تسکین حرارت صفرا و خون و التهاب احشا و دفع تشنکی و تفتیح سدۀ جکر و ادرار بول و اخراج حصاه و رفع یرقان و ضعفی که از اسهال حار مفرط بهم رسیده باشد نافع و آشامیدن آب آن تا چهل و پنج مثقال با ده درم شکر سلیمانی یعنی نبات جهت اسهال مرۀ صفراوی که در معده و امعا موجود باشد و اخلاط محترقۀ صفراویه و سوداویه و جهت حمیات حارۀ حاده و یرقان و بدستور آب خیار رسیدۀ زرد شدۀ ترش قوت اسهال آن زیاده از نارسیدۀ آن و چون قدری قرنفل را در آب آن بخیسانند یک شبانه روز و یا در جرم آن فرو برند و یک شبانه روز بکذارند پس روز دیکر افشرده بیاشامند با ماء العسل جهت نیکوئی رنک رخسار و تفتیح سدد و تحلیل ریاح غلیظه و دفع مواد حاره و خفقان در یک روز مؤثر و نطول مطبوخ آن مانع تولد قمل و در حدیث است که آشامیدن آب مطبوخ پوست خیار تازه در آب سه روز متوالی رافع یرقان است و خوردن خیار محرورین را موافق و مضر مبرودین و عصب معده
ص: 1290
6٧٧و الیاف آن و خام کنندۀ غذا و مولد خلط خام و نفخ و قراقر و درد تهیکاه و چون در معده فاسد کردد مولد خلط سمی شود و با طعام و بعد از ان خوردن خصوص اغذیۀ غلیظه مانند آش ماست و آش غوره و امثال آن مضر مصلح آن در محرورین سکنجبین و در مبرودین زبیب و نانخواه و عسل و معاجین حاره مانند کمونی و فلافلی و مغز خیار نارس الطف و ابرد از لحم آن و لحم آن نفاخ و ثقیل و دیرهضم و مغز رسیدۀ ترش آن ابرد و ارطب و جهت اکثر منافع مذکوره از اطفای حرارت و لهیب صفرا و تشنکی و ادرار نمودن بول و غیرها انفع و سریع الفساد و ضماد مغز و تخم آن جهت التهاب معده و احشا و تحلیل ورم حار و جرب و حصف و شری و خارش بدن و نرمی جلد و رفع خشونت آن و بر پشت زهار رافع احتباس بول و عسر آن و ادرار قوی آورد خصوص در اطفال و مغز تلخ آن درین امر اقوی است از شیرین آن و ضماد آن با بوره و عسل نیز جهت تحلیل ورم نافع آشامیدن دو مثقال و نیم و پوست خشک کردۀ آن جهت رفع عسر ولادت و سهولت وضع حمل مؤثر مضر زنان حوامل بیوقت و تخم آن سردتر از تخم قثاء و از ان بهتر و بعید التعفن و با قوت محرکۀ مواد ساکنه و مدر بول و مخرج صفرای سوخته با ادرار و جهت وجع رئه و قرحۀ آن و حرقه البول و ورم کبد و طحال حارین و حمیات حاره نافع مقدار شربت از تخم آن تا پنج درم و آشامیدن آب برک آن بقدر دو سه مثقال با دو چندان بول صاحب طحال جهت تحلیل طحال آن مجرب و بعضی در مبرود المزاجان قلیلی آب زنجبیل تازه نیز داخل می کنند و دهن الخیار که آب رسیدۀ زرد آن را کرفته با روغن کنجد و یا زیت طبخ نمایند تا روغن بماند در جمیع افعال ضعیف تر از روغن کدو است و ماء الخیار نیز مانند ماء القرع است که در خمیر آرد جو کرفته پس در کل و در تون حمام و یا در تنور طبخ نمایند پس آب آن را کرفته بنوشند جهت امراض حاره و حمیات صفراویۀ حاده و دق نافع و خوردن خیار نازک با نمک و با قشر بهتر از بی قشر آن است زیرا که زودتر از معده می کذرد و در ان نمی ماند که نفخ نماید و متعفن کردد بخلاف بی قشر آن و کسی که مقشر آن را ترجیح داده غلط کرده و جمع آن با شیر زبون و موجب فالج در مبرودین است*
ص: 1291
لغت عربی است و نیز بعربی مشط الذئب و صاب و بفارسی خیارزۀ اسپند و خیارخر و سماهنک و کربز
6٧4و بیونانی شقوشینا و کسانی که آن را لریلای هندی دانسته توهم است زیرا که قثاء الحمار از ادویۀ مسهله است بخلاف کریلا و کویند بهندی کرمی و کچری تلخ کویند و یحتمل که پلول تلخ بری که کند و ری کویند باشد در ماهیت آن اختلاف است بعضی کفته اند نبات آن شبیه به نبات قثاء است و برک آن مزغب و خشن و قثاء یعنی ثمر آن شبیه ببلوط طولانی و بیخ آن بزرک سفید رنک منبت آن خرابها و زمینهای رملی و طعم ثمر آن تلخ کریه الرائحه و بعضی که کهنه شده باشد با خطوط و بعضی املس و بغدادی کفته که نباتی است که یک ساق دارد و ایستاده و برک آن کوچکتر از برک قثاء بستانی و اقوای اجزای آن و مستعمل از ان عصارۀ ثمر آنست و بعضی کفته اند مستعمل عصارۀ بیخ آنست و اصح آنست که عصارۀ ثمر آنست که بیونانی اطریون نامند و بعضی کفته اند نباتی است سبز رنک مائل بسیاهی شبیه بنبات کبر و بی خار و کل آن سفید و ثمر آن طولانی تر از بلوط و سبز رنک و نضج پختۀ آن زرد و بسیار تلخ و ازین جهت آن را علقم نامند زیرا که عرب هر چیز تلخ را علقم خوانند و بهترین اجزای آن ثمر رسیدۀ زرد راست طولانی مانند خیارزه بسیار تلخ آنست که نبات آن منحصر بیک ثمر نباشد و هرچند ثمر آن زیاده باشد بهتر و مستعمل و همچنین از عصارۀ آن بهتر و مستعمل آن سفید رنک املس سبک آنست که چون نزد چراغ بدارند مشتعل کردد و زیاده از یک سال بر ان نکذشته و از ثمر رسیدۀ آن باشد که نبات آن منحصر بیک ثمر و یا ثمرهای کم و خشک نباشد بلکه پر ثمر و تازه باشد و اخذ نموده باشند بدین نحو که بکیرند ثمر رسیدۀ آن را که چون دست بثمر آن رسانند خودبخود از درخت جدا کردد و تازه شاداب باشد پس یکیک را بریده بفشارند بر منخلی و یا صافی و آنچه از لحم آن در منخل یا صافی بماند بفشارند و بمالند تا از منخل و یا صافی بکذرد و آب شیرین بران ریزند و بکذارند تا رسوب آن ته نشین کردد و آب صاف رقیق بالای آن را بریزند و بران رسوب باز آب شیرین خالص بریزند و بکذارند تا رسوب آن ته نشین کردد و آب بالای آن را بریزند و همچنین چند مرتبه پس دردی را نرم سوده و سحق بلیغ نموده و با صمغ عربی بوزن آن و یا با نیم وزن آن نشاسته و یا با کل ارمنی سرشته اقراص سازند و خشک نمایند و نوع دیکر آنست که در آخر تابستان که ثمر آن زرد و رسیده شود کرفته در پارچۀ صافی اندازند و بمالند و آب صاف آن را بکیرند و بدستور راوق کنند و بروی خاکستری نرم پیخته خشک کنند پس الواح و یا اقراص سازند بدین قسم که بر روی کرپاسی سه تو بر روی خاکستر نرم پیخته عصارۀ غلیظه آن را بریزند تا نشف رطوبت آن را نماید پس صلایه کرده اقراص سازند و در سایه خشک کنند و کفته اند قوت آن تا ده سال باقی می ماند و آن را مغشوش باشیای چند می نمایند و معلوم نمی کردد و علامت مغشوش آن آنست که باوصاف مذکوره نباشد و بسیار سفید و کراثی خشن و سنکین آن ردی و غیر مستعمل
ص: 1292
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل و جالی و منقی دماغ و مسهل مرۀ صفرا و بلغم خام و زردآب و جهت فالج و لقوه و صرع و کزاز و صداع و بیضه و خوذه و اوجاع مفاصل و نقرس و عرق النسا و سرفۀ بارد و ربو و ضیق النفس و ریاح غلیظه و استسقا و یرقان اسود و بواسیر و تفتیت سنک کرده و مثانه و ادرار بول و حیض نافع و ثمر و برک و بیخ آن همه جالی و محلل و مجفف و تجفیف پوست آن زیاده از برک آن و حدت عصاره و برک و بیخ آن زیاده اعضاء الراس سعوط عصارۀ آن با شیر دختران محلل شقیقۀ غلیظه و صداع بیضی عام بتمام سر و جمیع اوجاع باردۀ مزمنه و لیکن بعد از تنقیۀ تام و نیز نافع است جهت لقوه و خدر و کزاز و صرع و لطوخ آن بر منخرین با شیر جالب فضول کثیره و جهت بیضه و خوذه و صداع مزمن و عصارۀ برک آن از ان ضعیف تر و ریشهای بیخ آن قوی التجفیف تر از سائر اجزای آن ضماد آن بر بناکوش جهت
6٧5تحلیل ورم آن و مطبوخ آن با آرد جو نیز و قطور نیم کرم عصارۀ آن در کوش مسکن درد آن و مضمضه بطبیخ آن جهت درد دندان بارد و قطور عصارۀ آن در زیت که در آفتاب کرم کذاشته باشند چند قطره در کوش جهت تسکین درد آن و دوی و طنین و ثقل سامعه حادث از ریاح و مواد غلیظه و بتنهائی کرم کرده کشندۀ کرم آنست و طلای عصارۀ آن با عسل و با روغن زیتون یا زهرۀ کاو جهت تحلیل اورام حنجره و خناق نافع اعضاء النفس لطوخ عصارۀ آن با عسل و زیت بر حنک جهت خناق بلغمی و تحلیل ورم حلق و اسهال و آشامیدن عصارۀ آن جهت سوء تنفس بسیار موافق و آب افشردۀ بیخ آن بقدر شش قیراط جهت سوء القنیه و استسقا و یرقان اسود عجیب النفع و بدون ضرر و آشامیدن بیخ آن بقدر دوازده قیراط و یا طبیخ نیم رطل آن با دو قسط شراب و یا آشامیدن هر سه روز سه ابولوسات که بقولی نه قیراط و بقولی هیزده قیراط است با ماء العسل قئ بلغمی و صفراوی آورد و اسهال بلغم خام و صفرا و زردآب نماید بسهولت بی مضرت بمعده و بهترین ادویه است برای استسقا و بدستور آشامیدن پوست آن بقدر چهار اکسو تا که بیست و چهار قیراط است هر روز با ماء العسل و چون عصارۀ آن را با دو چندان نمک و اندک سرمه سرشته حبوب بقدر کرسنه ساخته با آب بیاشامند اسهال نیکو نماید و چون قدری از ان را با آب حل کرده بپر مرغی آلوده بر بیخ زبان و اطراف آن بمالند قئ آورد و اکر سریع تر خواهند در زیت و روغن سوسن حل نمایند و چون قئ بسیار آورد شراب با زیت بیاشامند و اکر فائده نه بخشد سویق با آب سرد و یا سرکه با آب بیاشامند و یا در آب سرد بنشینند و آب سرد بر سر ریزند و اطراف را بمالند و محجمه ناری بدون شرط کذارند و اشیای قابضه و حابسۀ قئ بخورند و چون بیخ آن را سائیده و نیم رطل آن را در سه رطل شراب داخل کنند و هر روز هفت اوقیه و نیم آن را ناشتا تا سه روز بیاشامند جهت استسقا نافع و سعوط عصارۀ آن با شیر دختران نیز جهت یرقان و ضماد مطبوخ بیخ آن با میپخته و امثال آن جهت استسقای لحمی اعضاء النفض آشامیدن عصارۀ آن مدر بول و حیض و حمول آن مفسد جنین و چون بکوبند و آب آن را کرفته نیم کرم نموده بزیر ناف بمالند کرمها را بکشد و برآورد و چون بر معده بمالند قئ آورد و چون بر خصیه بمالند درد آن را تسکین دهد و نزول آب آن را در تحلیل برد الاوارام و البثور ضماد بیخ مطبوخ آن با آرد جو محلل ورم بلغمی کهنه و منفجر کنندۀ دمامیل و جراحات خصوصا با صمغ البطم و عصارۀ آن درین باب اقوی است آلات المفاصل آشامیدن آن جهت اوجاع مفاصل و جمیع اوجاع سوداوی و بلغمی دست و پا و جمیع اعضا و خدر آنها و حقنه بطبیخ آن جهت عرق النساء و ضماد پختۀ آن با سرکه و یا می پخته و امثال آن جهت وجع ظهر و نقرس بارد و ضماد کل آن جهت اوجاع مفاصل مزمنه و همچنین ضماد پختۀ آن القروح و الجروح و ذرور خشک آن بر جرب متقرح و قوبا نافع و با عسل و یا سرکه و یا شراب سرشته نیز جهت جرب متقرح و ثآلیل و قوبا و بهق و آثار سیاهی صورت و سائر بدن و مداومت بآشامیدن طبیخ برک و بیخ آن جهت جذام نافع و چون آب قثاء الحمار را در روغن کنجد یا روغن بزر کتان طبخ نمایند تا آب برود و بر بواسیر بمالند زائل سازد و چون ثمر تازۀ رسیدۀ آن را ریزه ریزه کرده و یا آب آن را کرفته با روغن زیتون دو وزن آن در ظرفی کرده سر آن را بسته در آفتاب کرم کذارند چهل روز یا بر روی اخکر تا رطوبت آن خشک کردد پس بر بدن بمالند جهت رفع سردی و جلب و جذب فضول و رفع کلف و بثور عدسیه که بر صورت برمیآید و اوجاع مفاصل کهنه و امثال اینها و بدستور آشامیدن آن نافع مقدار شربت از عصارۀ آن از دو قیراط تا شش قیراط و از بیخ آن دوازده قیراط و از طبیخ آن تا سه اوقیه و از تخم و کل آن تا یک درم با آرد جو و کثیرا و از روغن آن تا یک درم و در حقنه ها از یک درم زیاده بکار نبرند زیرا که مضر محرورین و ابدان
ص: 1293
6٧6ضعیفه و مقئ بافراط و باعث سحج است مصلح آن در افراط قئ اشیای مذکوره و العبه با ادهان مناسبه است و چون خواهند عصارۀ آن را استعمال نمایند باید که بتنهائی استعمال ننمایند که مورث سحج است بلکه با مصلحات و معینات فعل آن و مناسب طبیعت آن بکار برند و بهترین آنها صبر و قنطوریون دقیق و سورنجان و بوزیدان و کمافیطوس و قسط و مرو زعفران و سنبل الطیب و دارچینی و سلیخه و زراوند مدحرج و انیسون و تخم کرفس جبلی و بستانی و جاوشیر و سکبینج و مقل و تربد و ملح هندی و حب بلسان با ماء العسل و عقید عنب و اقسام صموغ و روغنها و اقل آنست که یک دانک عصارۀ آن را سوده با هموزن آن صمغ عربی و نیم وزن آن کل ارمنی و نشاسته سرشته بخورند و با سقمونیا و شحم حنظل از ادویۀ حاره استعمال آن جائز نیست و صمغ لوز کاسر و مبطل قوت فعل آنست
بفتح قاف و کسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و دال مهمله
*ماهیت ان
اسم جنس چیزهای خشک شده است خواه بآتش و خواه بآفتاب و یا در سایه و از مطلق آن باصطلاح مراد کوشت خشک شدۀ قاق حیوانات بری یا بحری است و بهندی سکاهیرا و سوکتی نامند و بهترین آن از کوشت حیوان نر فربه جوان چرب است و بعضی کفته اند از حیوان نر جوان متوسط در فربهی و لاغری است که در ان حدت و تلخی بهم نرسیده باشد و بعضی کفته کوشت خشک نمک سود است و اکثر عام دانسته اند خواه نمک سود باشد و یا بی نمک و اجود همه کوشت کوسفند و بز و ماهی و خنزیر است برای آکلین هریک و از نمک سود آنکه معتدل الملوحت باشد و در ان حدت و تلخی نباشد
ص: 1294
*طبیعت ان
کرم و خشک تر از غیر آن
*افعال و خواص ان
جهت ترهل و استسقا و امراض بارده و بلغمی مزاجان اکر عطش بسیار نیارد و یا رفع تعطیش آن نموده باشند نافع و آشامیدن آب بسیار بران برای خشک مزاجان بد نیست و ردی ترین اغذیه و مولد خلط غلیظ سوداوی و مورث بیداری و قولنج ثفلی در معتادین بدان و حکه و جرب یابس و جوششها و کوشت قدید حیوان وحشی جهت استسقا بهتر از غیر آن چون در سرکه خیسانیده طبخ نمایند که عطش آن را کم کند و خشکی آن را زیاده بدترین طرق استعمال آن بریان کردن آنست زیرا که بسیار خشک معطش می کردد و بهترین مصلحات آن کشنیز خشک و یا بقول لزجه مانند اسفناخ و سرمق و یا چغندر و نیز بد نیست با روغن بادام و کنجد تازه و کره و روغن کاو تازه و پیه تازه در محرورین و دارچینی
6٧٨و زیره و انیسون و ادهان مذکوره در مبرودین و چون عطش و کرب آورد سکنجبین با آب سرد بیاشامند و چون خشکی در حلق و عطش آورد جلاب با آب سرد و با مرقهای چرب بنوشند و خوردن لوزینۀ چرب و مغز خیار بهترین مصلحات و زائل کنندۀ فساد آنست و اکثار آن موجب خشکی رطوبت جلدیه و فساد اخلاط امراض مذکوره است
بضم قاف و فتح راء و الف و دال مهمله لغت عربی است و آن را قرد بضم قاف نیز نامند و جمع آن قراد بضم قاف و قردان بکسر قاف نیز آمده و بفارسی کنه و بهندی چچری و کنی و پکن نیز نامند
ص: 1295
*ماهیت ان
حیوانی است کوچک شبیه بدانۀ بید انجیر و بقدر آن و کوچکتر از ان نیز که در ابدان بعضی حیوانات مانند سک و شتر بهم می رسد و بیشتر نزدیک بکوش سک و زیر شکم و بیخ ران شتر می باشد و می چسپد ببدن آن و بدشواری از ان جدا می کردد و دست و پا ندارد و بدهن و دندان مانند زلو می چسپد و خون بدن را می کشد
*طبیعت ان
قریب بفسافس
*افعال و خواص آن
طلای خون کنۀ سک مانع انبات و شعر زائد شعر منقلب است که چون بعد از کندن بدآن موضع بمالند دیکر نروید و چون بعد از قطع شعیرۀ پلک چشم بمالند زائل سازد و چون بر اشفار بمالند مانع روئیدن آن موی مژکان کردد
بفتح قاف و راء مهمله و الف و کسر صاد مهمله و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و بضاد معجمه نیز آمده و بسین مهمله بجای صاد و قاراسیا نیز آمده لغت رومی است و اهل صقلب چراسیا و اهل مغرب و اندلس حب الملوک و اهل دمشق نیز قراسیا و بفارسی شیرین آن را کیلاس و ترش آن را آلو بوعلی و عوام آلوبالو و آلوبولی والی بالی نیز نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است شاخهای آن پریشان و سرخ رنک و برک آن نیز سرخرنک و شبیه بدرخت زردآلو در برک و شاخ و ثمر آن کوچک و مدور و بچوبی باریک بلند پیوسته بشاخۀ آن و اکثری آویخته و دو عدد باهم و در خامی سبز و عفص و نیم رس آن سرخ و ترش و رسیدۀ آن بنفش و میخوش یعنی چاشنی دار با اندک تلخی غیر محسوس و تخم آن کوچک بقدر نخودی متوسط پوست آن صلب و سفید رنک و مغز آن سفید و کیلاس درخت آن نیز مانند درخت آلوبالو است و لیکن ثمر آن از ان بزرکتر و بعد رسیدن شیرین می کردد و استۀ آن مانند استۀ آلو و نیز قسمی دیکر می باشد در جمیع امور شبیه بآلوبالو الا آنکه ثمر آن کوچکتر و بعد رسیدن عقص می باشد و بهترین همه رسیدۀ شاداب آنست
ص: 1296
*طبیعت ان
آنچه خام است سرد و خشک و قابض در اول و آنچه نیمرس و سرخ و ترش است سرد و خشک در اول دوم و رسیدۀ چاشنی دار آن در آخر درم و رسیدۀ شیرین آن کرم و تر در آخر اول و در اول دوم نیز کفته اند و با قوت قابضه
*افعال و خواص شیرین ان
یعنی کیلاس سریع الانحدار از معده بسبب رطوبت و لزوجتی که دارد و جهت خشونت حلق و رئه نافع و برانکیزانندۀ تخمه و مضعف معده و لهذا بالای طعام نباید خورد زیرا که مستحیل می کردد بهر خلطی که غالب باشد و بطبیعت آن و مصلح آن جوارشات حارۀ مقویه و مسهل و ملین طبع است خصوص چون با دانۀ آن خورده شود و این هنکام منعظ نیز می باشد و خشک آن قابض و چاشنی دار آن یعنی آلوبالو قاطع عطش و مسکن حدت و حرارت و ثوران صفرا و خون و غثیان و قئ صفراوی و اسهال و مقوی معده و کبد حار و قوت قابضۀ خشک آن زیاده از تر و تازۀ آن و دانۀ آن را چون شیره کرفته با عشر آن رازیانه بنوشند جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و قرحۀ مجاری بول و ادرار حیض بیعدیل و چون مغز دانۀ آن را با پنبۀ کهنه نرم کوبیده فتیلهای باریک ساخته در احلیل کذارند رافع جراحت مجاری بول و منقی آن و بول المده و حرقه البول است و صمغ هر دو
6٧٩نوع آن کرم و خشک و شبیه بصمغ اجاص و جالی و مغری و قاطع اخلاط لزجه لهذا جهت خشونت قصبۀ رئه و نیکوئی رنک رخسار و برانکیختن اشتها و تفتیت حصاه نافع زیرا که خشونت سینه اکر از یبس باشد تغریۀ آن را می نماید و اکر از بلغم لزج چسپنده آن را تقطیع می کند و جلا می دهد و جهت سرفۀ مزمن با آب سرد باید که بیاشامند مقدار شربت آن یک مثقال و اکتحال آن باعث حدت قوت باصره و رافع جرب آن و طلای آن منقی بشره است*
ص: 1297
بفتح قاف و راء و الف و طاء مهمله و الف و کسر راء مهمله و ضم غین معجمه و سکون واو و کسر یاء مثناه تحتانیه و نون
*ماهیت ان
نباتی است با شاخهای بسیار کره دار از یک بیخ روئیده برک آن شبیه ببرک کندم و تخم آن شبیه بجاورس و بغایت تند منبت آن زمینهای سایه و شوره زارها و کفته اند کندم صحرائی است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
کویند چون مرد و زن هر دو چهل روز ناشتا قدری از ان بمقدار نیم درم با پانزده مثقال آب بخورند پس مباشرت نمایند زن بپسر حامله کردد باذن اللّه تعالی
بفتح قاف و راء و الف و ضم طاء مهمله و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
ماء العسل ساذج است و صاحب اسرار الطب کفته عسل قلیل است که به آب بسیار پخته باشند
بفتح قاف و را و الف و طاء مهمله و الف و طا لغت ترکی است بزبان فرنکی قرقاط اوده اسپنه نامند
*ماهیت
آن
ثمر درختی است بقدر فلفلی و در ترشی شبیه بزرشک در افعال قریب بدان و شاید نوعی از ان باشد و اشتباه نموده کسی که آن را از زقال دانسته زیرا که زقال اسم فارسی قرانیا است بنون قبل از یاء مثناه تحتانیه و زقال در حرف الزای المعجمه مذکور شد
بضم قاف و فتح راء مشدده و ها و الف و لام و فتح عین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون لغت عربی است و آن را جرجیر الماء و کرفس الماء نیز نامند جهت مشابهت این بآن هر دو در طعم و رائحه و بالجمله اسمی مشترک میان هر دو است و بیونانی دیقورس و سلینون و افوسالیوس بمعنی کرفس الماء و بسریانی کرقشاد و برومی سیون و بفارسی کنکر آبی نامند
ص: 1298
*ماهیت آن
نباتی است که در آبهای ایستاده و احیانا در جاری نیز می روید و قبۀ آن بیرون از آب و از میان کل آن برآمده و رنک کل آن زرد و ساق و برک آن شبیه بکرفس و از برک کرفس اندک ضعیف تر و کفته اند برک آن مشرف مائل بتدویر است مانند کرفس و بر ساق آن رطوبتی چسپنده بدست و جمعی اجزای آن از کل و غیره با عطریت و تند طعم و برک آن را اهل شام بسیار می خورند
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم
*افعال و خواص ان
مسخن و محلل و حابس نزف الدم هر عضوی که باشد و مدر بول و حیض و مفتت سنک کرده اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن تازه و یا مطبوخ آن جهت تحلیل ریاح غلیظۀ ردیه در معده و امعا و تفتیح سدد و تسخین معده و انهضام طعام و ادرار بول و حیض و تفتیت حصاه کرده و سرخ نمودن رنک رخسار و ازالۀ درد پهلو و یرقان و طحال و مغص و قرحۀ امعا و نطول طبیخ آن و یا اغتسال بدان جهت تسکین قشعریره و نافض حمیات یعنی لرزتپها نافع مضر سفل و مصلح آن عناب*
بکسر قاف و سکون را و دال مهمله لغت عربی است و جمع آن اقراد و قرود و قرده بکسر قاف و فتح را و دال مهملتین و ها و قرده بفتح قاف و کسر را آمده و مادۀ آن را قرده بکسر قاف و سکون راء مهمله و فتح دال و ها و بفارسی کی و بوزینه و میمون و بترکی پینچی و بهندی آنچه روی آن سرخ است بندر و آنچه روی آن سیاه و بدن آن خاکستر برنک لنکور و هنومان نیز و این هر دو دم دارند و آنچه روی آن سیاه فی الجمله شبیه بروی انسان و دست و پا و انکشتان آن دراز است بهر دو پا نیز
ص: 1299
6٨٠راه می رود و دم ندارد و بدن آن نیز سیاه و پشم آن بلند است آن را بفارسی نسناس و بهندی بنمانس یعنی انسان جنکلی کویند و این صنف مانوس تر می باشد از دو صنف اول و مثل آن هر دو بسیار موذی نیست و در زیربادات ممالک فرنک و چین و غیرها اصناف دیکر نیز می شود بعضی در صورت بسیار شبیه بانسان و بعضی نه و بعضی بیدم و بعضی با دم کوتاهی و بعضی با دم بسیار بلندی و بعضی دم آن کرهدار ابلق و پر پشم و بر سر دم آن کره بزرکی و بعضی بی کره و بالجمله الحکم کوشت آن نزد امامیه حرام و نزد اهل سنت سوای مالک رح نیز و بعضی مکروه دانسته اند و مالک رح حلال
*ماهیت ان
حیوانی است مشهور و خود از ممسوخات نیست بلکه بصورت آن بعضی از اسم سالفۀ عاصیه مسخ شده و بعد از سه روز مرده اند و آن حیوان اشبه با انسان است در مزاج و خلق و اکثر حالات قابل تعلیم است و حکایت انسان می کند و بدست چیزی را برمیدارد و طرب می نماید و خنده و بازی می کند و احیانا بدو پا راه می رود و ذکی و سریع الفهم است و اطبا اکثر دوائی مجهول الخاصیت را که می خواهند تجربه نمایند که سمی است یا غیر سمی اولا باو می خورانند بهمان سبب مناسبت بمزاج انسان*نقل است که دو میمون هدیه برای متوکل خلیفه از نوبه آورده بودند یکی خیاط بود و دیکری زرکر و نیز شنیده شده که میمون شطرنج بازی یاد کرفته بود و نیز نقل است که میمون ماده نزد میمون بازی بود و آن جنی و آنچه کسی دزدی کرده و یا در دل قصد کرده بدان اعلام می کرد بدین قسم که بر پارهای کاغذ مطالب و یا نامهای کسانی که متهم بودند بدزدی نوشته پیش آن می انداختند آن یکیک را دیده بو کرده نام دزد و یا نام کسی که چیز را پنهان کرده بود جدا کرده بدست میمون باز می داد شخصی کفت شاید این تصنعی از میمون باز باشد خود چیزی را پنهان کرد به قسمی که کس ندید پس آن میمون را طلبید و نامهای بعضی مردم را نوشته نزد او انداخت او همه نامها را دیده کنار کرد و نکاهی بصورت صاحب مجلس کرد و برخاست و بر او سلام کرد یعنی خود پنهان کردۀ و روزی ظریفی در دل قصد کرد که باو مقاربت نماید و بر پارچهای کاغذ مطالب چند نوشته و این مطلب را نیز چون آن میمون آن را دید بغضب درآمد و خواست که او را بکزد میمون باز مانع می آمد و فائده نمی کرد آخر حضار مجلس کفتند باعث چیست میمون باز از میمون پرسید او پاهای خود را از هم جدا کرد و بانکشت میان هر دو پای خود را نمود که می خواهد چنین کاری بکند و باز برو حمله می کرد ناچار آن شخص را از مجلس برخیزانیدند و بعد از چندی آن میمون را دزدان کشتند که اکثر آنها را بکیر می داد و از شخصی ثقه شنیده شد که در کتاب مصور حیوانات فرنکی دیده شده که در ساحل دریائی که زمین آن ریک بوم بود شیری قصد کرفتن میمونی نموده بود میمونهای بسیار جمع شده بسرعت و جلد جلد همه بر صورت آن ریک می یریختند تا آنکه شیر عاجز شده کریخت و حکایات بسیار از ان منقول است که تفصیل آن طولی دارد و نر آن اکر دست یابد با زن انسان مقاربت می نماید و چون مقاربت نمود سوزش بسیاری در فرج او بهم می رسد و او را هلاک می کرداند
ص: 1300
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
طلای خون آن جهت منع روئیدن موی مجرب و خوردن آن کرماکرم باعث کنکی زبان در ساعت و چون از پوست آن غربالی سازند و هر غله را که در ان پیزند و زراعت کنند از افات ملخ محفوظ می نماند و کفته اند که میمون چون طعام مسموم را ببیند فریاد می نماید و می ترسد و صاحب تحفه نوشته که سم مخزون که از انسان مخنوق در کتب قدما مرقوم است از ان نیز حاصل می کردد و از اسرار مکتومه است*
بضم قاف و کسر و بفتح نیز آمده و سکون را و کسر دال مهمله و فتح میم و الف و نون و الف و قردمانی و قردامون نیز آمده لغت یونانی است و آن کرویای دشتی است و بفارسی تخم آن را که مستعمل است تخم توخره نامند
*ماهیت ان
نبات
6٨١آن شبیه بکرویا است در برک و کل و ثمر مکر آنکه ثمر آن از ان طولانی تر و برک و بیخ این از ان بزرکتر و شاخ آن بلندتر و خشن تر و کفته اند نبات آن شبیه بنبات بابونه است و شاخهای آن متفرق و کج و کم برک و از بابونه بزرکتر و بیخ آن قوی تر و کل آن سفید مائل بکبودی و ریزه و تخم آن دراز باریک شبیه بکرویا و از ان درازتر با تندی و تلخی و نوع بری کرویا است و مستعمل تخم آنست و بهترین آن ارمنی تازه تندطعم و رائحه بزرک دانه است که زود کوبیده نشود منبت آن مجاری سیل و آبها و کوهسارها و سنکلاخهای بلاد عرب و ارمنیه و هند
ص: 1301
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسخن و سرخ کنندۀ بشره و کدازندۀ اخلاط لزجه و مقوی اعضاء باطنیه اعضاء الراس و العصب آشامیدن آن با آب جهت فالج و صرع و استرخا و عرق النسا و وجع ورک بلغمی و کوفتکی عضل اعضاء الصدر جهت تنقیۀ سینه و تصفیۀ صوت و سرفۀ کهنه و ربو اعضاء الغذاء و النفض جهت تحلیل ریاح غلیظه و فواق و سدۀ جکر و سپرز و قولنج و مغص و قتل اقسام کرم معده و امعا و حب القرع و جهت درد کرده و عسر البول و سموم باردۀ حیوانیه مانند عقرب و غیرها با شراب و با پوست بیخ غار جهت تفتیت حصاه و با سرکه جهت عسر البول رطوبی و حمول و بخور آن قاتل جنین و طلای آن با سرکه رافع جرب و حکه و سعفه و قوبا و کلف و برش مضر سپرز مصلح آن افتیمون و انیسون مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن اذخر با حرمل و مشکطرامشیع و حرف نیز کفته اند
بفتح قاف و را و سکون صاد مهمله و فتح عین مهمله و نون و ها لغت عربی است و حافظ النحل نیز نامند و اهل شام شوکۀ ابراهیم و شجرۀ ابراهیم نیز و بفرنکی ارین جیم کویند
*ماهیت ان
نباتی است خاردار برک مفروش بر زمین و از میان برکها ساقی روئیده کرهدار بقدر یک شبر و زیاده بر ان و برک بعضی مائل بسفیدی و بعضی بسیار سفید و خار بعضی سبز و بعضی سفید و بعضی ازرق بیخ مجموع خشبو و بعضی مائل بشیرینی با اندک حرافت و تلخی کمی و بعضی شیرین و بعضی اندک صلب و بعضی نازک منبت آن جبال قدس و افریقیه و بلاد عرب و فارس ابو العباس حافظ اندلسی نوشته که در جبال قدس امنه اللّه تعالی نوعی برک آن شبیه ببرک خامالاون ابیض که اشخیص نامند و خشن و ازرق با ساقهای بسیار انبوه و کرهدار و اطراف آنها خارها و کل آن سفید و بیخ آن ضخیم و لحیم و طعم آن شیرین با اندک تندی می شود و اما آنچه در افریقیه و بلاد عرب می شود انواع است نوعی برک آن شبیه بدانچه که ذکر یافت و غیر خشن و خار آن انبوه املس و بسیار سبز و ساق آن بقدر یک ذرع و بر نصف اعلای آن شعبهای بسیار روئیده شبیه بقرصعنه ازرق اولا سبز رنک پس سفید می کردد و بیخ آن طولانی و راست برنک بیخ سوسن بری و این قسم قویتر از قسم اول و در کیفیت و رائحه شبیه بخسک و این را بر در خانها برای کریزانیدن مکس می آویزند و نوعی برک آن مائل باستداره و بریده و بیخ آن طویل متوسط در غلظت و رقت و سفید و ساق و کل آن نیز سفید و نوعی برک آن ملصق بر زمین و مستدیر بشکل دینار و ساق آن یک عدد و بقدر یک ذرع و زیاده نیز و کرهدار و خار نازک و خار آن مائل بزرقت و بیخ آن بشکل فاوانیا ظاهر آن سیاه و باطن آن سفید و بیخ آن را مغشوش به بهمن می نمایند و بدل یکدکر می فروشند لیکن برک بهمن از ان بسیار پهن تر است و آن را نفاخ الجبال نامند و نیز ابو العباس کفته که دیدم من در جبل قبر لوط علیه السلام و نوع قرصعنۀ سفیدی که ساق آن خشن و اوراق آن بسیار و خار آن تیز و جمۀ آن بزرکتر و ضخیم تر از نوعی که نزد ما است حتی آنکه کویا حرشف متوسط طولانی است شبیه بقسم جبلی محدب لورق مفرد الساق قوی الحراره و در قدس و نواح آن این را جهت وجع پهلو مجرب می دانند و نوعی نیز که در ساحل دریا می شود برک آن عریض تر و سفیدتر و بیخ آن سست نازک و شیرین تر از ان نوع و قلیل الخشونت اقرب بملاست و ریشهای آن شیرین با اندک حرافت و این نوع
ص: 1302
6٨٢جهت تهیج باه و انغاظ قوی است خصوص مربای آن با عسل و نیز نوشته که دیدم در حوالی بیت المقدس در زمین سنک لاخ نوعی از قرصعنۀ سفید که بیخ آن بزرک و برک آن کوچکتر از برک خاملاون ابیض و کوتاه تر و نازکتر از ان و شاخهای بسیار از یک بیخ روئیده و بر محل برک آن میلهای باریک مانند میل مغزل و کرهدار و حوالی کره آن برکها و پر تضاعیف و بر اطراف آن کلی مانند کل قرصعنۀ ازرق و سر آن کوچک تر از ان و طعم بیخ آن شیرین با اندک تلخی و اهل قدس این را قرصعنه نامند و دیسقوریدوس در ثالثه کفته که آن را برنجی نامند و بعضی تارین و بعضی ارنجین و آن صنفی از خار است برک آن در هنکام ظهور شورمزه و عریض و اطراف آن خشن و خشبو و چون بزرک شود شاخهای آن بسیار می کردد و بر اطراف آنها سرهای سفید و سرمئی رنک نیز احیانا و مدور شبیه بستاره و بر حوالی آنها خارهای تیز صلب و عروق آن طولانی عریض بسطبری ابهامی ظاهر آن سیاه و باطن آن سفید و خوش بو منبت آن صحراها و مواضع خشنه و بغدادی نیز انواع آن را مانند آنچه ابو العباس کفته و نوشته که از انواع آن نوعی است که یک ساق دارد و بقدر یک شبر و نیم و شاخهای آن مائل بسفیدی و بران سرهای مستدیر و بر کنارهای آن شش خار باریک بلند مانند میل و بیخ آن بسطبری سبابه و طولانی و این نوع کثیر الوجود در بغداد و نواح آنست و نزد اطلاق مراد این نوع است و نبات آن را ما دام که تر و تازه و نازک است پخته می خورند و بعضی با آب و نمک پرورده می نمایند و بهترین بقول دیکر است و ردی الخلط نیست و مربای بیخ آن با عسل بهتر است و انطاکی نیز مجملا بدان نحو نوشته و صاحب اختیارات بدیعی کفته که در اندلس آن را شوکۀ ابراهیم خوانند و آن انواع بسیار بود در سنکستان ها و زمین های خشن و ریک بومها می روید و آن نوعی از خار است که چون اول روید برک آن بر روی زمین پهن بود و سبز و خشن و چون بزرک کردد خار شود و سفید و بقدر یک وجب و زیاده نبود و نبات آن انبوه و کل آن سفید و سر کل آن مائل بسرخی و پرکره و برک آن شش خار بود مانند سنان و صلب و بیخ آن بسطبری انکشتی بدرازی سه کز بلکه بیشتر از آن و بزبان آن قوم که مکس عسل می دارند آن را خارخسک کویند و بشیرازی شوه و در صحراهای شیراز بسیار بود و مکس عسل از کل آن خورش دارد و صاحب تحفه نیز نوشته کیاه خارداری است و اقسام می باشد و برک اقسام آن مفروش بر روی زمین و از میان برکها ساقی می روید و یک قسم را ساق کرهدار و خارها در حوالی کرههای و کلش سفید و بیخش سطبر و طعمش با شیرینی و اندک تندی مانند طعم زردک و بفارسی پیوه زا نامند و در افعال مانند مسدس است و قسم دوم را برکش بی خشونت و خاردار و نرم و بسیار و ساقش بقدر ذرعی و از نصف اعلای آن شاخها می روید و آن قویتر از اول است و قسم سوم را برک مائل باستداره و بیخش دراز و در سطبری متوسط و سفید و قسم چهارم را برک عریض و مستدیر و ساق آن بی شعبه و بقدر ذرعی و مملو از خارهای مائل بکبودی و ظاهر بیخش سیاه و باطن سفید و شبیه ببهمن سفید و قسم پنجم که از اقسام قرصعنۀ بیضا است برکش بسیار خارهای آن تند و ساق آن خشن و قبۀ آن شبیه بکنکر و قسم ششم که قرصعنۀ جبلی نامند برکش محدب و قوی الحرارت و در بیت المقدس جهت درد کمر و مواد بارده مجرب می دانند و قسم هفتم از انواع بیضا را برک عریض و بسیار سفید و بیخ آن سست و با اندک شیرینی و در تقویت باه عظیم الاثر و قسم هشتم را ساق بسطبری انکشت سبابه در طعم شبیه به زردک و از مطلق قرصعنه مراد همین قسم است و آن را قرصعنۀ مسدس و در مازندران رولنک و در تنکابن ششکاک کویند و کویا مخفف شش شاخ باشد و مستعمل بیخ آنست و بهترین ممتلی آن
ص: 1303
*طبیعت مطلق ان
در آخر اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل صلابات و هاضم و سریع الانحدار و مولد خلط صالح و منعظ و مبهی
6٨٣و با قوت تریاقیت آشامیدن ثلث رطلی از طبیخ بیخ آن با مثل آن سداب جهت اوجاع شراسیف و بتنهائی جهت درد پهلو و سینه مجرب اعضاء الغذاء و النفض نیز آشامیدن آب طبیخ آن با شکر جهت تسکین اورام و بثور و تحلیل جراحات و دبیلات باطنیه و مداومت آن مخرج اخلاط محترقه و فاسده از بدن و تحلیل ریاح و نفخ و ادرار بول و حیض و شیر و عرق و تفتیت حصاه و رفع مغص و با شراب جهت درد جکر امتلائی و یک درم آن با یک درم تخم جزر جهت ادرار حیض و بغایت محرک باه و مربای بیخ تازۀ نرم آن خوش بو کنندۀ جشا و محرک باه و منعظ و عصاره آن مدر حیض و دافع مغص السموم با شراب جهت نهش هوام خصوص عقرب و سموم قتاله و خوردن بقول مطبوخ آن ما دام که تر و تازۀ نرم است بهترین بقول است و مولد خلط ردی نیست و محلل بلغم رقیق در معده و امعا است و کاه آن را با آب و نمک پرورده می نمایند و بدستور خوردن بیخ آن الاورام ضماد آن محلل اورام و با آرد جو و آب برک کاسنی تازه محلل اورام و قروح رطبه در ساق پا که آب از ان جاری باشد و داء الفیل در ابتدا و تعلیق آن بر در خانه کریزانندۀ ذباب از آن خانه و بر اورام خارجیه محلل آنست
ص: 1304
بکسر قاف و بضم آن نیز و بفتح نادر آمده و سکون را و فتح طاء مشاله و الف و سین مهمله لغت عربی است و قرطس طعفر و کاغذ نیز و بفارسی نیز بکاغذ مشهور است بسریانی کرطیسا و محرق آن را برومی خرتین کامبنین و بیونانی سنجامیقور نامند جمع آن قراطیس و قرطس آمده
*ماهیت ان
معروف است و در اکثر بلاد می سازند و هر جا از چیزی و بران کتب و مکاتیب و دفاتر و غیرها می نکارند و بهترین آن خان بالغی است خواه قسم مشهور بابریشمی و یا قسم پنبه پس دولت آبادی پس کشمیری خصوص قسم اعلای آن پس سمرقندی پس اکلیسری پس پندوائی بنکالی نیز قسم اعلای آن پس رنک پوری نیز قسم اعلای آن پس مصری نیز قسم اعلای آن و از مطلق آن مراد کاغذ مصری است که از ساق بردی که بزبان اهل مصر غافیر نامند می سازند و بهترین آن آنست که سفید باشد و انطاکی کفته بهترین آن مصری است که از بردی و اصول بشنین می سازند تفلیسی کفته بهترین آن محرق مصری است صاحب تحفه نوشته بهترین آن مصری معمول از ساق بردی و لعاب بشنین است و بردی را بفارسی پیرز نامند و در حرف الباء مع الزا ذکر یافت
*طبیعت ان
سرد در اول و خشک در دوم و انطاکی کرم و خشک در دوم کفته
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس نفوخ آن خصوص محرق آن حابس رعاف و بخور آن جهت زکام و سنون آن حابس سیلان خون از لثه و مستحکم کنندۀ آن و طلای آن جهت سعفه و سرطان و اکتحال آن جهت بیاض و دمعه و قرحۀ چشم اعضاء الصدر و الغذاء آشامیدن محرق آن با مرق سرطان نهری پخته جهت قروح رئه و حبس الدم از سینه و معده با ادویۀ مناسبه قابضه و قروح امعا و بدستور احتقان بدان و آشامیدن نقوع آن در سرکه و آب جهت قطع نفث الدم نافع مقدار شربت آن یک مثقال الجروح و القروح ذرور آن مجفف قروح رطبۀ و سخه و غیر و سخه و زخمی که در پا از موزه بهم رسد و ملحم آنها و پیچیدن آن بر عضو مجروح با خون آن آلوده ملحم آن و چون با آب تر کنند و در حال رطوبت آن کتانی را بآن بپیچند و بکذارند تا خشک شود پس در سوراخ نواصیر داخل نمایند آن را بسبب منتفخ شدن کشاده سازد بدل آن در اکثر امور بردی سوخته است
ص: 1305
بضم قاف و سکون را و طاء مهملۀ مشاله لغت عربی است بفارسی شبدر و شبدار و باصفهانی شودر و ثمر آن را رسین نامند
*ماهیت ان
نباتی است شبیه برطبه و از ان شیرین تر و برک آن بزرکتر بغدادی کفته اسم مصری نباتی است که در مصر می روید شبیه برطبه و نوعی از انست درخت آن عظیم و برک آن بزرک قریب ببرک بلوط و در مصر زراعت
6٨4می نمایند برای فربهی اسپان و ثمر آن را رسیم نامند
*طبیعت آن
کرم و تر
*افعال و خواص ان
آشامیدن تر و تازۀ آن مسهل و خشک آن حابس و آشامیدن آب تر و تازۀ آن یا طبیخ خشک آن با شکر و یا انجیر و با عسل جهت سرفه و خشونت سینه نافع
بضم قاف و سکون را و ضم طاء مهملۀ مشاله و میم و بکسر قاف و را و بکسر هر دو نیز آمده لغت عربی است و آن را حب العصفر و بزر الاحریص و بفارسی خسکدانه و تخم کافشه و بکیلانی تخم کاجره و تخم کازیره و بهندی کروکسبنه کابیج نیز و بسریانی کشنی و برومی قنطادرس و بیونانی اطرقطوس و دیسقوریدوس فنیفس نامیده و بری آن را فنیفس اغریون یعنی اصفربری و بری و بستانی می باشد
*ماهیت بستانی ان
دانه است صنوبری شکل مائل به پهنی و تربیع و پوست و مغز آن سفید با دسومت و چون کهنه کردد پوست آن میل بسیاهی و مغز آن بزردی پس بسیاهی و لزوجت می نماید و در غلافی زیر کل آن و در هر غلافی هفت و هشت دانه و نبات آن تا بدو ذرع خاردار و برک آن بلند و با شرفهای بسیار ریزه و بالای برک آن عریضتر از پائین آن و بر بندها و مواضع شاخها و بر شاخها نیز رسته و ساق و شاخهای آن در خامی سبز رنک و بعد از رسیدن سفید می کردد و کل آن خاردار و سرخ رنک و صاحب اختیارات قرطم بری را طریفان کفته و بعضی کفته اند طریفان حب آنست نه نبات آن و شیخ الرئیس غیر آن دانسته و در حرف الطاء مع الراء مذکور شد و بالجمله بهترین آن سفید بستانی تازۀ سنکین بالیدۀ آنست و وجه ذکر آن علی حده از احریض جلالت و عظم نفع آنست
ص: 1306
*طبیعت ان
در دوم کرم و در آخر اول خشک با قوت مسهله
*افعال و خواص ان
قلیل الغذا و مسهل و مخرج بلغم رقیق و اخلاط محترقه و محلل ریاح چون پنج درم آن را کوبیده و شیر کرفته با فانیذ و یا شکر سرخ و یا عسل بیاشامند و نیز چون ده درم آن را بکوبند و در نیم رطل آب بجوشانند و بمالند و صاف کرده ده درم شکر سرخ در ان ریخته بنوشند و ایضا چون ده درم مغز مقشر آن را با مغز بادام تلخ و قسط از هریک نیم مثقال و نطرون و انیسون و از هریک یک مثقال داخل کنند و با انجیر خشک و عسل بسرشند و مقدار یک جوزه تا دو جوزه بخورند و بدستور چون از ان ناطف سازند که ده درم مغز مقشر آن با مغز بادام و انیسون و نطرون بوزن مزبور با عسل و شیرۀ انجیر بقوام آورند و شب وقت خواب بخورند پیران را بسیار موافق اعضاء الراس ماء الجبن مصنوع از ان که افتیمون را در صره بسته در ان اندازند و یا بمالند تا قوت آن در ان برآید و بنوشند و بالای آن شیرینی مناسبی بیاشامند جهت مالیخولیا و وسواس و توحش و خفقان و جذام و جرب و حکه و اکثر امراض سوداویه مؤثر و بدستور اشامیدن لبن منجمد از شیرۀ آن و اندک نمک هندی فعل آن اقوی اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن شیرۀ آن با آب انجیر خیسانیده و با فانیذ و با عسل منقی سینه و صاف کنندۀ آواز و منضج نزلات و اکثر امراض باردۀ صدریه و مقوی باه و زیاده کنندۀ منی و نیکو کنندۀ رنک رخسار و دافع ریاح و محلل آنها است و چون داخل مزورات ماشیه و حمصیه نمایند نضج و تحلیل و اسهال بلغم خام و مواد محترقه نماید و آشامیدن ده درم شیرۀ آن با فانیذ و یا شکر سرخ و یا عسل جهت استسقای زقی و لحمی نافع و با اندک نمک هندی ادرار آن قویتر و انفع و خوردن مغز مقشر آن بدستور مسطور در دفع قولنج مؤثر و معتادین قولنج را اوفق و آشامیدن شیرۀ آنکه مغز فلوس خیارشنبر در ان حل کرده باشند جهت تپ بلغمی بعد از نضج ماده و آن از جملۀ ادویه است که هر خلط منجمد را می کدازد و هر خلط رقیق را منجمد می کرداند و لهذا بالای شیر نباید خورد که آن را منجمد می کرداند در معده مضر معده مصلح آن انیسون و شیرینیها مقدار شربت آن از پنج درم تا ده درم و از ان زیاده مضر و غیر مجوز بدل آن حبه الخضراء و کفته اند که چون در شیر داخل نمایند باید که در هریک رطل شیر ده درم حب القرطم باشد و نیم رطل آن را بیاشامند تا عمل نماید و دهن آن قریب بدهن انجره است و ضعیف تر از ان و منجمد کنندۀ
ص: 1307
6٨5شیر و جدا کنندۀ مائیت آن از جبنیت و دهن بستانی آن مسهل بطن است*قرطم بری را بیونانی اطریطوس نامند و نبات آن بلندتر و برک آن طولانی تر از بستانی و درین شاخها رسته و باقی شاخها خالی و بیبرک و سفید و نیز درین شاخهای آن پنج عدد خار و کل آن زرد و تخم آن شبیه بتخم بستانی
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن برک و ثمر آن بقدر یک مثقال با نیم مثقال فلفل با شراب جهت لسع عقرب مفید و کفته اند چون ملسوع برک و یا ثمر آن را در دهان نکاهدارد ما دام که در دهان اوست احساس تالم سم نکند و چون بیندازد باز عود کند*
بضم قاف و سکون را و ضم طاء مهملۀ مشاله و فتح میم و الف و نون معرب هرطمان فارسی است و کفته اند که جلبان است
*ماهیت ان
ابو حنیفۀ دینوری اسم درختی دانسته شبیه بدرخت چنار و در ساحل عمان یافت می شود و برک و شاخ آن خوش بو است
*افعال و خواص ان
آشامیدن خشک آن بقدر دو مثقال جهت رفع اسهال مفید دانسته اند و هرطمان در حرف الها ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
بفتح قاف و سکون را و ظاء معجمۀ مشاله بعضی کفته معرب کرت فارسی است و بفارسی بزغند و بسریانی خجفر و میثا و بیونانی عرصمودون و بهندی کیکر و بمصری سنط بطای مهمله و بظاء معجمه نیز و صنط بصاد و طاء مهملتین و در میان هر دو نون نیز نامند
ص: 1308
*ماهیت ان
کفته اند ثمر نوعی از ام غبلان است که اقاقیا عصارۀ آن و صمغ عربی صمغ آنست و درخت آن خاردار و بعضی برک سلم و بعضی ثمر سنط دانسته اند و ساق درخت ان قوی و چوب آن صلب و چون کهنه کردد سیاه رنک برنک سیسم و آبنوس می کردد باندک سفیدی و اهل هند و بنکاله پایۀ کرد و نهاورته و کادی و چهکره از ان می سازند برای صلابت آن و شاخها و چوبهای آن غیر مستوی و تخم آن بقدر دانۀ تمر هندی و از ان کوچکتر و در خامی سبز و بعد از رسیدن سرخ می کردد و در غلافی مانند تمر هندی و از ان نازکتر و مانند لوبیا و کل آن سفید و بعضی زرد و در هند زرد می باشد و خوش بو از برک و ثمر آن دباغت ادیم و پوست حیوانات می نمایند و آن را جلود القرظ می نامند و بهترین عصارۀ آن یعنی اقاقیا آنست که از ثمر خام آن اخذ نموده در سایه خشک کرده باشند و بیان آن مفصل در اقاقیا در حرف الالف مع القاف مذکور شد
*طبیعت
جمیع اجزای شجر آن
سرد و خشک و با قوت قابضه
*افعال و خواص ان
مسواک بچوب بیخ آن و سنون سائیده آن جالی دندان و مستحکم کنندۀ آن و نیکوکننده رنک رخسار و آشامیدن آب طبیخ برک و خار آن حابس اسهال و بخور آن مستحکم کنندۀ اعصاب مسترخیه و رافع درد آن و ضماد برک تازۀ آن جهت التیام جروح عظیمۀ رطبه نافع*
بفتح قاف و سکون را و عین مهمله و بفتح را نیز آمده لغت عربی است و نیز بعربی دباء و بفارسی کدو و بهندی نیز مشهور بدان است و بترکی قباق و بسریانی قراء و برومی فلوفونیا و بیونانی تروفا نامند و دیسقوریدوس قلوفیا نامیده
ص: 1309
*ماهیت ان
ثمر نباتی است که آن را یقطین نامند و بیاره دار و بر مجاور خود بر زمین و دیوار نیز پهن می شود و برک و شاخ آن بزرکتر و قویتر از خیار و خشن و مزغب تر از ان و بیخ آن باریک و بلند و اندک شیرین و مسکر و مطلقا آن دو نوع است شیرین و تلخ و ثمر تلخ آن کوچکتر و بفارسی کدوی تلخ و بهندی تونبری نامند و کفته اند دو نوع است سبز و رومی و شیرین آن اصناف است صنفی مدور و صنفی طولانی تا بدو ذرع زیاده هم شنیده شده و قطر آن از یک شبر هم کمتر تا بیک شبر و این مخصوص ببلاد هند و بنکاله است و صنفی کوچک بقدر نارنجی و امرودی بسیار بزرک و بشکل آن و این مخصوص ببلاد دکهن و هندوستان است و بسیار نازک و لذیذ می باشد و بهندی دهیندس نامند و از همه اصناف بهتر و لطیفتر و نازکتر و صنفی بسیار بزرک صراحی شکل و در پوست
6٨6آنکه مغز آن را برآورده خشک کرده باشند تا مقدار یک صد رطل کندم و با برنج می کنجد و این مخصوص ببنکاله است و جای دیکر باین بزرکی نمی شود و در هندوستان می برند تا صد روپیه فروخته می شود و ازین طنبور می سازند هر قدر که بزرک باشد قیمت آن زیاده که او از آن بلندتر می شود و صنفی طولانی مستدیر و لحم آن با زهومت و این مخصوص ببلاد هند و بنکاله است و هنود این را بسیار می خورند و مسلمین کمتر و بهندی پیته و به بنکالی کونده نامند شیرینی و مربای این خوب می شود و لحم اینها همه سفید است و تخم همه طولانی پهن و نیز صنفی می شود مدور و بعضی اندک طولانی و خیاره دار و پوست آن در خامی سبز و بعد از رسیدن سفید مائل باندک سرخی و لحم و مغز آن سرخرنک و طعم آن با اندک شیرینی و این رامزوبه و بفارسی کدومکه و بهندی کدیمه نامند و بهترین همۀ آن سفید نازک تازۀ شیرین آنست که ریشه دار نباشد و متوسط در بزرکی و کوچکی باشد
ص: 1310
*طبیعت ان
مطلقا سرد و تر در دوم
*افعال و خواص ان
مبرد و مرطب و مفتح سدد و مدر بول و ملین بطن و زائل کنندۀ یرقان و خلفه مزمنه و حمیات حاده و خوردن پختۀ آن قلیل الغذاء و سریع الانحدار و مناسب محرور المزاجان و صفراوی و مولد خلط صالح تفه اکر در معده فاسد نکردد قلیل الانهضام زیرا که بتنهائی سریع الفساد و استحاله بخلط غالب موجود در بدن است و مولد خلط سمی بسبب لطافتی که دارد و چون با فواکه مناسبه خلط و ترکیب نمایند کیفیت آن را مبدل کرداند مانند آنکه اکر با سفرجل و یا آب غوره و یا آب انار و یا سرکه در روغن بادام و یا زیت الانفاق طبخ نمایند مولد خلط صالح و جهت صفراوی مزاجان و محرورین و حمیات حاده نافع و بدستور چون با سرکه طبخ نمایند و لیکن ضرر آن برای صاحبان قولنج و معتادین بدان زیاده زیرا که قرع مولد قولنج است و با شئ حریف مانند خردل مولد خلط حاد و با شئ مالح مولد خلط شور و با قابض قابض و همچنین با هر چیز مستحیل بخلط مناسب آن اعضاء الراس قطور و نشوق یا ریختن آب افشردۀ خام آن با شیر دختران در بینی و کوش و بدستور کذاشتن جرادۀ آن بر سر جهت صداع حار و سرسام و هذیان و جنون و اورام حاره و بیخوابی و ضماد سائیدۀ آن بر پیش سر اطفال و غیر اطفال جهت ورم حار آن و صداع حار و رفع خشکی دماغ و بی خوابی و بر چشم جهت ورم حار آن و شستن سر به آب آن و آشامیدن و قطور آن در بینی باعث تسکین صداع حار و تنویم مبرسمین و غرغره و مضمضۀ آن جهت وجع حلق و درد دندان حار و قطور آن در کوش جهت تسکین درد آن خصوص با روغن کل و سعوط آب مطبوخ پوست خشک آن بتنهائی و یا با روغن کل جهت درد دندان و قطور آب کدوی بسیار کوچک تازۀ منعقد که هنوز کل آن نیفتاده باشد که در خمیر کرفته و زیر آتش مشوی نمایند در چشم برای رفع زردی حاصل از یرقان مؤثر و بدستور آب کل آن و جهت رمد حار نیز نافع و آشامیدن آب مطبوخ آن با تمر هندی و شکر جهت تسکین حرارت دماغ و درد سر حار و وسواس و جنون و رمدی که از بخارات معده باشد اعضاء الصدر آشامیدن اسفیدباج مطبوخ آن با کشک الشعیر و یا با ماش مقشر و یا مطبوخ آن در روغن بادام جهت درد سینه و سرفۀ حار و بدستور آشامیدن سویق آن بتخصیص که مغسول باشد اعضاء الغذاء و النفض مطبوخ آن مسکن عطش و کرمی کبد حار و کرب صفراوی و دافع فضول حاره بسبب ازلاقی که دارد و لیکن موجب سستی و ارخای معده و امعا است و سویق آن حابس بطن و مسکن عطش و حدت صفرا و خون و کرب و آشامیدن آب مطبوخ معصور آن بقدر ثلث رطل یا دو ثلث رطل و با عسل و اندک نطرون ملین بطن و مسهل باعتدال با مغز فلوس خیارشنبر و ترنجبین و بنفشه مربا و یا شراب آن مسهل صفرا و جهت تپهای صفراوی و دموی و با تمر هندی و شکر مسهل صفرای سوخته و منقی امعا و کرده جهت حرارت دماغ و رمد و حمیات حاره و آب مطبوخ درست در خمیر و کل کرفتۀ آن بدستور ماء القرع بقدر نیم رطل
ص: 1311
6٨٧با ده درم شکر و با شربتهای مناسبۀ لطیفه جهت تسکین حرارت معده و کبد و قلب و حمیات حادۀ دقیه و غیرها و اکثر امراض حاره حاده و شیخ الرئیس نوشته در ذات الجنب هرچند ماء القرع نافع است از جهتی کاه مضر است از جهت آنکه مدر است و مطبوخ آن با سرکه نیز جهت حمیات حادۀ صفراویه و کسر حدت صفرا و خون و اکثر امراض حارۀ حاده و نیز باعث سرعت خروج آنست از معده و با کوشت باعث سرعت و نیکوئی هضم آن و با مزورات ماشیه و حمصیه با روغن بادام جهت سرفه و ترطیب دماغ و بدن و تسکین حرارت جکر و تپهای حاره و آشامیدن مرق مطبوخ کدو با خروس بچه و یا با مغز تخم آن جهت رفع غشی و تپهای حاره و غشیه و رفع سمیت اخلاط سمیه بیعدیل و ضماد آن بر معده و کبد و کرده و احشا مسکن حرارت و لهیب آنها و آشامیدن پوست خشک آن جهت بواسیر و نزف الدم احشا و بالجمله اقسام قرع جهت محرور المزاجان صفراوی و دموی و جرانان و بلدان حاره نافع و مضر مخالف آنها و مولد قولنج و نفخ و ثقل در معده و مسقط اشتها و مولد بلغم و مواد بلغمی و سودای احتراقی از بلغم و مطبوخ تراشۀ آن با ماست که کدوماست و بهندی رایته نامند چون با خردل و سیر و فلفل و نمک و نعناع استعمال نمایند مبرود المزاجان را موافق و محرور المزاجان را احتیاج بدانها بدون نمک و اندک نعناع نیست مصلح آن قئ فرمودن و آشامید با ماء العسل و عود هندی و قرنفل و زیره و سعد و نعناع و جوارشات حارۀ عطره و پختن آن با روغن و داخل کردن فلفل و خردل و آبکامه و اشیای حارۀ دیکر و نمک در مبرودین و در محرورین و صفراوی مزاجان آب غوره و انار و سرکه و امثال اینها و مربای آنکه مسیر نامند با شکر و یا با عسل معتدل ترین مربیات و لذیذ و مقوی دماغ و مولد خون صالح و دافع مواد سوداویه و امراض حادث از ان و سریع الهضم اکر در معده بلغم بسیار نباشد و الا مستحیل بدان می کردد و عسلی آن برای مبرود المزاجان بهترین از شکری و مخلل آن ملطف و هاضم و مسکن حدت صفرا و خون خصوص چاشنی دار آن موافق محرور المزاجان و مضر مبرودین القروح و الجروح ذرور پوست خشک سوختۀ آن جهت قطع نزف الدم جراحات و رفع اکلۀ زخمها و زخم ذکر و اعضای یابس المزاج و با روغن کاو تازه جهت سوختکی آتش و با سرکه جهت بهق و بدستور مغز آن با آرد جو سرشته جهت سوختکی آتش و بادم الاخوین نیز الاورام ضماد کدوی سائیده جهت حمره و اورام حاره*و روغن آنکه آب تازۀ لحم و مغز جوف آن را کرفته با ربع وزن آن روغن کنجد و یا روغن بنفشه و بادام و قدر مضاعف و یا غیر آن طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند مانند روغن بنفشه و نیلوفر است
ص: 1312
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص ان
مرطب بدن و دماغ و رافع یبوست آن و منوم و جهت مالیخولیا و سهر مفرط و تشنج یابس و درد کوش حار و سرفۀ حار و دق و تلیین صلابات شربا و سعوطا و قطورا و تمریخا نافع و چون پوست آن را جدا کرده خصوص که تخم آن خوب مستحکم نشده و خام باشد و مجموع آن را از لحم و شحم و تخم با پیه کردۀ بز بکوبند و بجوشانند تا خوب مهرا شود و بکذارند تا سرد شود و چربی بالای آن را بکیرند در جمیع افعال از ترطیب و تبرید و غیرها اقوی از دهن آنست که با روغن کنجد سازند و چون سر کدو را بریده در جوف آن خبث الحدید پر نمایند و سر آن را بهمان قطع بند کرده بکذارند و بعد از چهل روز آب آن را کرفته با حنا خمیر نمایند و بر مو خضاب کنند خضاب نیکو است*و مغز تخم کدو
*طبیعت ان
در دوم سرد و در اول تر و با قوت مسکنۀ اخلاط متحرکه
*افعال و خواص ان
مسمن بدن و جهت رفع خشونت سینه و نفث الدم رئه و سرفۀ حار و تشنکی و تپهای حاره و قرحۀ امعا و مثانه حادث از خلط حاد و لاغری کرده و حرقت البول و امثال اینها نافع و روغن تخم آن جهت رفع یبوست
6٨٨دماغ و بیخوابی و سل و تپهای حاره و مغص صفراوی بیعدیل شربا و قطورا و سعوطا و تمریخا و طلاء و ضماد روغن مغز تخم کدوی شیرین با دم الاخوین نرم سوده و یا با جرم مغز آن جهت قروح سر و بدن اطفال و کوشۀ دهان و بناکوش و مذاکیر و غیرها مجرب مقدار شربت از تخم آن تا هفت مثقال بدل آن مغز تخم هندوانه و خیارین و حلوا و دهن القرع و مربی و مخلل آن در قرابادین کبیر ذکر یافت*
ص: 1313
یعنی کدوی تلخ که بهندی تونبری نامند
*ماهیت ان
در نبات شبیه ببیاره کدوی شیرین و ثمر آن از ان کوچکتر
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک و سمی
*افعال و خواص آن
مقدار قلیلی از ان مقئ قوی و قئ فرمودن بآن جهت ضیق النفس بارد رطب قدیم و سرفۀ رطب کهنه نافع و قطور آب کل آن و نشوق آن جهت رفع یرقان و امراض رطوبی و دماغی نافع و بیخ آنکه بهندی بکهمه نامند کرم و خشک و محلل اورام و اوجاع بارده طلاء و ضمادا مفردا یا مرکبا با ادویۀ مناسبه و کویند که چون کدوی تلخ خشک را بشکافند و در جوف سر آن پردۀ که مانند پردۀ عنکبوت می باشد برآورده نرم سوده اندکی از ان را سعوط نمایند جهت رفع یرقان اصفر که چشمها و رخساره همه زرد شده باشد و اکثر امراض دماغی و رطوبی نافع باخراج رطوبات و بلاغم زردرنک از بینی و چشم*
بدانکه قرفه بکسر قاف و سکون را و فتح فا و ها لغت عربی است بمعنی پوست درخت مطلقا و مراد اطبا پوست درخت خاص است و بیونانی فنیضیطراس و بسریانی ضروافور و برومی فیرفیطوسنین و بهندتج نامند
*ماهیت ان
آنچه بتحقیق پیوسته پوست درخت نوعی از دارچینی است که در جزیرۀ سیلان بهم می رسد و ضخیم تر از دارچینی و پوست آن خشن تر و اصناف می باشد بعضی برنک دارچینی و بعضی تیره تر و بعضی مائل بزردی و سفیدی با خطوط و بعضی رائحۀ آن شبیه برائحۀ قرنفل با اندک حدت و این را قرفه القرنفل و بعضی برائحه دارچینی و این را قرفه الدارچینی نامند و بعضی کریه الرائحه و بهترین همه قرفه القرنفل دارچینی رنک تیرۀ آنست که با حدت و خوش بو باشد و بسیار کهنه فاسد شده نباشد و زبون ترین همه کمرنک اغبر کریه الرائحۀ آنست و در دارچینی بتفصیل ذکر یافت
ص: 1314
*طبیعت
ان
در آخر دوم کرم و خشک قرفه القرنفل در مزاج و افعال مشابه قرنفل و قرفه الدارچینی قریب بدارچینی یعنی ضعیف تر از ان و بعضی از ان قویتر دانسته اند
*افعال و خواص ان
مقوی اعضای باطنی اعضاء الراس و العصب جهت فالج و لقوه و صرع و امراض عصب و اوجاع مفاصل اعضاء الغذاء مقوی معده و کبد سرد و درین فعل اقوی از دارچینی کفته اند الاورام و القروح ضماد آن با سرکه رافع اورام و جرب و قوبا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن سلیخه است*
بکسر قاف و سکون را و کسر قاف و میم و الف و نون و بفتح هر دو قاف نیز آمده
*ماهیت ان
چیزی است مانند قاد که در جوف بعضی اشجار کهنه بهم می رسد خصوصا درخت خرما و مقل حجازی و صعیدی و انطاکی کفته چیزی است کرم خورده که در جوف درختهای کهنه بهم می رسد و مخصوص بدرخت مقل است
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
حابس نزف الدم و اسهال مزمن و سائر سیلانات و مدر بول و شیر و سنون آن جهت تقویت لثه و سفید کردن دندان و ضماد آن با سرکه جهت نرم کردن جلد بدن نافع*
بفتح قاف و سکون را و ضم قاف و سکون واو و فتح میم و سکون غین معجمه و میم و الف و قرقوغما نیز آمده لغت یونانی است
*ماهیت ان
ثفل دهن زعفران است زیرا که قرقو زعفران است و مغماثفل را نامند و مختار و بهترین آن
ص: 1315
6٨٩خوشبوی سنکین سیاه رنک آنست که در ان چوب نباشد و چون بخایند بدندان بچسپد و دندان را رنکین کند و چون در آب حل کنند آب را رنکین برنک زعفران نماید و انطاکی دهن زعفران دانسته
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص
ان
منضج و مسخن و مقوی اعصاب و محلل صلابات و مدر بول و اکتحال آن جالی آثار و رافع ظلمت چشم و مقوی روح باصره است
بکسر قاف و سکون را و کسر میم و زای معجمه لغت رومی است و کفته اند لغت ترکی است و بعربی دود الصباغین و صبغ ارمنی نیز و قفر و بفارسی کرم رنکریزان و کم رنک و بیونانی انیقروس و بسریانی اغنیوس نامند و دیسقوریدوس در رابعه قفیس نامیده
*ماهیت ان
حیوانی است کوچک که در برک های اشجار خصوص درخت جیدار بهم می رسد و تا بقدر دانۀ عدسی بزرک می شود و سرخ و هرچند بزرک می شود سرخ تر می کردد و کویند شبنمی است که بر برک بعض اشجار می نشیند و چیزی شبیه بدانۀ عدسی بر سر آن برآمدکی مثل سر حیوانی و آهسته آهسته بزرکتر می شود تا بقدر دانۀ نخودی مستدیر و مانند حیوانی پرنده می کردد که کویا می خواهد طیران کند پس شکافته شده از جوف آن کرم کوچکی سرخ رنک برمی آید و هرچند کهنه کردد رنک آن زیاده می کردد و آن را با شراب می کشند بنوعی خاص و طبخ می نمایند با شراب یا آب و رنک آن را اخذ نموده نقاشان کتاب و رنکریزان در رنک آمیزی نقاشی و کتابت و رنک ابریشم و پشم بکار می برند و یک جزو آن ده جزو حریر و یا پشم را که در آب جوش داده باشند خوش رنک می کرداند و رنک کتان و ریسمان پنبه بدان خوب نمی شود و کویند دو قسم می باشد خمری و غیر خمری خمری آنست که آن را در شراب می کشند و بالیده و خوش رنک می باشد و یکدانۀ آن را چون در آب بمالند بزودی آب را خوش رنک می کرداند بخلاف غیر خمری و بهترین الوان احمر است و از ان بهتر رنکی در سرخ نیست زیرا که رنک این شکفته و خوش نما و براق می باشد خصوص که بر طلا بنویسند و ابریشم و پشم رنک نموده بدان ثابت رنک می باشد و بهترین آن تازۀ بسیار سرخ آنست که از قبرس و بلاد ارمن آورند
ص: 1316
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص
ان
با قوت قابضه و حابس دم اعضاء النفض آشامیدن آن بقدر دو درهم تا یک هفته هر روز پی هم با عسل جهت قطع حیض مجرب کفته اند و با سرکه جهت منع حمل و ذرور آن مجفف بواسیر الجروح و امراض الاعصاب ضماد آن با عسل جهت الصاق و التیام جراحات عظیمه و بدستور با سرکه و نیز با سرکه جهت شکستکی اعضاء و جراحات اعصاب خاصه و سائر اعضاء عموما قوی الاثر الزینه نطول آب مطبوخ آن محلل صلابات و نیکوئی و درازی موی و مانع تولید قمل مقدار شربت آن دو درم و تعلیق آن با ابریشم سرخ در رفع تپ مؤثر*
بفتح قاف و سکون را و نون لغت عربی است بسریانی قرنه و بفارسی سرون و شاخ حیوان و بهندی سینکهه نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن بمنزلۀ سلاح و حربه است برای دفع موذی از خود و اکثر حیوانات حلال کوشت مانند اقسام کاو و بز و میش و آهو را می باشد و نوع نر را بزرکتر و بلندتر از نوع ماده و مادۀ تکون آن بیشتر و غلیظتر از مادۀ موی است و جمع آن قرون آمده
*طبیعت مطلق ان
سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
مجفف و قابض مانند ملح مغسول و اکثر مستعمل محرق آنست العین اکتحال آن جهت منع نزول مواد بسوی عین اعضاء النفض جهت نفث الدم هر عضوی و بواسیر اعضاء الغذاء و النفض جهت استرخای معده و نشف رطوبات آن و یرقان و ذوسنطاریا نافع و دستور احراق آن در مقدمه ذکر یافت و قرن هر حیوانی در طی ذکر آن حیوان بیان شد و قرن ایل را بسریانی قرناویلا و بیونانی سمفوریا و برومی سمفوریس و بفارسی سر کاو کوهی و شاخ کوزن نر و بهندی باره سینکهه کویند و بهترین آن ماخوذ از ایل پیر است
ص: 1317
6٩٠و نیز قرن ایل را باصطلاح اهل بالغۀ از بلاد اندلس نباتی را نامند که بیونانی قرتمن کویند و قرتمن مذکور شد و نیز قرن بقول انطاکی اسم درختی است بقدر آزاد درخت و آن را ثمری است بقدر زیتون و سرخ پس سیاه می کردد
*افعال و خواص
ان
جهت رفع اسهال و قروح نافع و خاکستر برک آن جالی آثار و چون بکیرند ثمر آن را در حال خامی که سبز باشد و سرخ نکشته و سائیده بر اورام و قروح کذارند بزودی زائل سازد*
بفتح قاف و را و سکون نون و ضم فا و لام و قرنفول نیز و بیونانی غرنیواس و برومی قرفلون و بفارسی میخک و بهندی لونک و بانکریزی کلوف نامند
*در ماهیت ان
اقوال بسیار است آنچه بتحقیق پیوسته آنست که ثمر درختی است که در جزیرۀ از جزائر زیرباد که آن جزیره را جاوه و بتاویه نیز نامند بهم می رسد و در جای دیکر نمی شود و بالفعل آن جزیره در تصرف ولندیس است که فرقۀ از نصاری است و درخت آن فی الجمله شبیه بدرخت کنار و شاخهای آن باریک و بلند مانند شاخهای یاسمین که بهندی چنبیلی نامند و بلند شده باز بسوی زمین میل کرده و برک آن شبیه ببرک انار و از ان بزرک تر و ثمر آنکه قرنفل است باریک بلند از بند انکشتی کوتاه تر و اندک پهن و سر آن مشرف و بر سر آن قبۀ بشکل حباب و چون خشک کشت در بستها که می آورند بسبب سودن باهم اکثر قبۀ آن جدا می کردد و آن را نر و ماده می باشد نر آن بزرک تر و اغبر و کمرنک و کم بو و کم طعم تر از ماده و مادۀ آن کوچکتر و در صفات مذکوره اقوی و بهتر و مستعمل مادۀ تازۀ خوشبوی قوی الرائحۀ تند طعم مائل بشیرینی تیره رنک بالیدۀ آنست که در خائیدن و کوبیدن اجزای آن تمام خوب نرم کردد و خشبیت نداشته باشد و آنچه بخلاف این اوصاف باشد زبون
ص: 1318
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
با قوت تریاقیت و تفریح اعضاء الراس مقوی ارواح و اعضای رئیسۀ باطنیه و حافظ آنها و جهت تقویت دماغ و ذهن و فکر و رفع صداع بارد رطب و فالج و لقوه و نزلات متوالیه و سکته و تفتیح سدد دماغی و سائر امراض باردۀ رطبۀ سوداویۀ دماغیه و عصبانیه نافع و سوداوی مزاجان و کسی که در مزاج او سودا غالب باشد شربا و سعوطا و نفوخا و طلاء و ضمادا بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و جهت تقویت لثه و درد دندان بارد و رفع بدبوی دهان و باعث طیب و نکهت مضغا و اکتحال آن جهت تقویت باصره و رفع سبل و غشاوه و نیز خوردن آن جهت امراض مذکورۀ عین اعضاء الصدر جهت سرفۀ بارد رطب و ضیق النفس کهنۀ رطوبی و خفقان بارد و وحشت و خوف و وسواس و مورث شجاعت آشامیدن آن اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و قوت هاضمه و امعا و کبد و کردۀ بارده و طحال و باه و رحم و مسخن و رافع امراض باردۀ اعضای مذکوره و قئ و غثیان و فواق و جشا و تحلیل ریاح غلیظۀ حاصله از اغذیۀ لزجۀ غلیظه و استسقای لحمی و تقطیر البول و سلس آن و علل بلغمی و سوداوی و زلق الامعاء رطوبی و امراض باردۀ رحم شربا و فرزجه آشامیدن نیم درم آن با شیر تازه دوشیده بشرط مداومت بغایت محرک باه و مداومت یک درم آن در وقت طهر و پاکی از حیض باعث حمل و تسخین رحم و فرو بردن یک عدد نر آن هر روز بعلت عدم حمل و طلا و ضماد مادۀ آن بر پیش سر جهت امراض باردۀ دماغیۀ مذکوره و بر اوجاع بارده مسکن آنها و بر اورام بارده محلل آنها و ضماد ممضوغ آن با آب دهان بر احلیل نزد مقاربت باعث تلذذ جانبین و کویند مضر کرده و امعا مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن بوزن آن دارچینی و نصف آن بسباسه است و نیم وزن آن فرنجمشک و نیم وزن آن خولنجان و بوزن آن نیز خولنجان کفته اند و عرق آن در جمیع افعال قائم مقام خمر است که بکیرند یک جزو آن را و نرم بسایند و از هریک برک کل سرخ و برک کاوزبان نرم سوده یک و نیم جزو و برک تانبول نیم کوفته پیخته نیم جزو و همه را
ص: 1319
6٩١در کلاب یک شبانه روز بخیسانند پس بدستور متعارف مقطر نمایند و بقدر احتیاج بنوشند جهت تفریح و تقویت اعضای ظاهره و باطنه و معده و کبد و هاضمه و دفع ریاح و سموم و تفتیح سدد و تعدیل اخلاط و استسقا و سائر امراض بارده بیعدیل و شراب آنکه یک جزو آن را با شانزده جزو آب انارین و یک جزو عسل مصفی در شیشه کنند و سر آن را بسته در سرکین اسپ دفن نمایند و بعد یک هفته برآورده استعمال نمایند از خمر بمراتب قویتر کفته اند و اکر آن را با شکر بقوام آورند و شربت مرتب نمایند جهت امراض باردۀ صعبه بی نظیر دانسته اند و جوارش و دهن و شراب آن در قرابادین کبیر مذکور شد*
*ماهیت ان
برک فرنجمشک است و بهندی انبل و رام تلسی نیز نامند و در فرنجمشک ذکر یافت و عرق آن مانند عرق قرنفل است در طعم و رائحه عوام اهل شیراز قرنفل بستانی را بر قنطوریون غلیظ بستانی اطلاق می نمایند جهت مشابهت کل آن بقرنفل در عطریت و رائحه*
قرنفلیه است لغت مغربی است
*ماهیت ان
نباتی است ساق آن بقدر یک ذرع و خشن و با شعبها و برک آن شبیه ببرک لبلاب و برک بنفشه و کل آن بنفش مائل بسفیدی و خوش بو شبیه ببوی قرنفل و بیخ آن شبیه بخربق سیاه و در بو مانند دارچینی منبت آن اکثر موضع نمناک و با بادروج یک جا می روید
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس و غیرها آشامیدن آن جهت صرع و بدستور ضماد برک آن جهت صرع و ورم ریحی و رطوبی و ابتدای غرب و ورم پستان و تحلیل انجماد شیر در ان و بوئیدن کل آن جهت زکام و آشامیدن آب طبیخ آن جهت عسر نفس و سرفۀ رطوبی و عسر البول و جلوس در طبیخ آن جهت احتباس حیض و آشامیدن بیخ آن جهت وجع حادث از احتباس حیض و اسقاط جنین و با شراب جهت لسع هوام و ضماد مطبوخ آن با آب جهت کوفتکی اعضا و چون بیخ آن را کوفته در روغن طبخ نمایند تدهین و تمریخ بدان جهت کزاز و لرز حمیات نافع مضر محرورین مصلح آن بنفشه مقدار شربت آن یک درم است*
ص: 1320
بضم قاف و را و سکون واو و ضم نون و الف و لام و ضم سین مهمله و سکون نون و ضم باء موحده و لام
*در ماهیت ان
اختلاف بسیار است بعضی بیخ نوعی از سنبل ابیض دانسته اند که با سنبل یافت می شود و قتال است و بعضی کفته که در ریشۀ بعضی از سنبل هندی نیز یافت می شود و بعضی بیخ خانق النمر و بعضی بیخ شوکران دانسته اند و بعضی کفته اند بیخی است شبیه به بیش و سمی و بعضی کفته اند نوعی از بیش است و اصح اقوال قول اخیر است که نوعی از بیش است و بهندی آن را سینکهیا نامند و در حرف الباء مع الیاء در بیش ذکر یافت و آن سیاه رنک باریک و از سعد باریکتر و درازتر و با درخشندکی و بعضی سفید رنک نیز می باشد
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن مجوز نیست ضماد آن با سرکه جهت رفع دردهای کهنه و تحلیل اورام صلبۀ بارده و تدهین روغنی که در ان جوشانیده باشند جهت امراض مذکوره و ضماد آن جهت تحلیل صلابات اعضا مفید و ربع درم آن کشنده است باختلاط عقل و بول الدم و سیاهی زبان و سائر امراض سرسام و مداوای آن قی فرمودن و آشامیدن کافور مقدار بسیاری تا بیک درم و تا یک مثقال هم با کلاب و شیرۀ تخم خرفۀ مقشر با برف و یخ سرد کرده یا جلاب و قرص کافور با دوغ ماست کاوی و ضماد نمودن اضمدۀ بارده بر قلب و کبد مانند صندل و کافور با کلاب و آب برک بید و امثال اینها و آشامیدن شیر تازۀ دوشیده و سویق سیب ترش و جو مغسول با جلاب سرد کرده و آشامیدن آب انار ترش و آب هندوانه و ماء القرع و ماء الخیار و لعاب بهدانه و بزر قطونا سرد کرده با جلاب و مانند اینها
ص: 1321
6٩٢
بفتح قاف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله
*ماهیت ان
بعض کفته اند نوع غذائی است مانند مصوص و مصوص در حرف المیم ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و اکثری کفته اند آب کوشت سرد منجمد شده را نامند هر کوشتی که باشد از ماهی و غیر آن
بفتح قاف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و صاد مهمله
*ماهیت ان
نوع غذائی است که از لحوم لطیفۀ خفیفه مانند ماهی و بزغاله و جوجۀ مرغ و پاچه و امثال اینها ترتیب دهند با سرکه و ترشی ها و میوه های تازه و خشک و ادویۀ طیبه الرائحه
*طبیعت ان
معتدل با برودت و رطوبت
*افعال و خواص ان
مسکن صفرا و خون حاد و قاطع بلغم و محرور المزاجان را نافع مضر مبرود المزاجان و سوداوی و علل اعضای تنفس و سرفه و ضیق النفس
بضم قاف و فتح زای معجمه مشدده و الف و حاء مهمله لغت مغربی است و اعراب افریقیۀ آن را علجان و اهل شیراز کمه و کماه نیز نامند
*ماهیت ان
نباتی است معروف در قیروان شبیه برازیانه و شتر آن را می چرد و از رازیانه برک آن باریکتر و شاخهای آن کوچکتر و متشعب درهم بافته شده و کل آن زرد و تخم آن باریک شبیه بانیسون و طعم آن مانند رازیانه و جمیع اجزای آن از برک و شاخ و کل و ثمر همه خوش بو است و در مصر نیز بهم می رسد و در نواح شیراز نیز و برای غنم نیکو مرغی و علفی است فربه کنندۀ آن
ص: 1322
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
برک و تخم آن مستعمل اهل آن نواح بجای توابل و محلل ریاح و محرک جشا و مسکن اوجاع بارده و مدر بول و حیض و در اطعمه باعث لذت آنها و آشامیدن آب طبیخ آن با ربع رطلی شکر در تحلیل ریاح و درد احشا مجرب دانسته اند
بضم قاف و سین مهمله
*ماهیت ان
لبلاب بی ثمر است برک آن ریزه و مشبک و شاخ آن باریک
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
اعضاء الراس سعوط عصارۀ آن جهت عفونت خیشوم اعضاء النفض آشامیدن آب برک و ساق آن مدر حیض و فرزجۀ آن مخرج جنین السم آشامیدن آب بیخ آن با سرکه جهت کزیدن رتیلا نافع
بفتح قاف و سکون سین مهمله و باء موحده اسم عربی حجازی تمر نخل خشک شدۀ نیمرس است و اهل مغرب آن را مقلقل و اهل نجد عرق و برشوم و بفارسی خرمای سنک اشکن و بشیرازی قسبک نامند
*ماهیت ان
خرمای بسیار خشک نیمرس است که بکمال نرسیده باشد و اقسام می باشد و آنچه را بعد از جوش دادن در آب شکافته و پارچه غیر متساوی نموده خشک کرده باشند شکم دریده نامند و آنچه سر آن را بلبل خورده و در درخت مانده خشک شده باشد بلبل خورده کویند و این شیرین تر می باشد و بهترین همه بزرک فربه هستۀ کوچک آنست که خشک و صلب باشد
*طبیعت ان
ص: 1323
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی معده و ناشف رطوبات و مستحکم کنندۀ الیاف آن و حابس طبع و نفاخ خصوصا که آب بر ان بیاشامند و خوردن آن با مغز کردکان منضج و محلل اخلاط سینه و اما اسرشی آنکه خوب خشک نباشد کرم و تر و خشکی ندارد و نفاخ و بطئ الهضم و مرخی معده و کاه اسهال می آورد و مصلح آن مغز کردکان بریان کرده و کفته اند قسب قاطع اسهال بلغمی و مسکن عطش حادث از بلغم مالح است و بهتر آنست که خشک اندک مائل بسبزی آن را مقدار کمی بالای طعام سرد و تر بخورند خصوصا صاحبان ضعف معده و اما اوقال یعنی آنچه خام استۀ نابسته خشکیده بیمغز باشد همه اصناف آن
6٩٣مورث ریاح و کشیدکی معده و احشا و اجتناب از ان اولی است مصلح آن زیره در سرکه خیسانیده و مطلق قسب مضر دندان و لثه است مانند سائر شیرینیهای نخلی مصلح آن در محرورین سکنجبین حامض و شراب انارین و در مبرودین زیره در سرکه خیسانیده و بعضی کفته خرمای هیرونی عبارت از ان است*
بضم قاف و سکون سین و طاء مهملۀ مشاله کفته اند معرب از قسطس یونانی است و کفته اند معرب از کته هندی است و بسریانی قوشنا و قشنا و بفارسی کوشنه و بفرنکی کست و بهندی کت نامند
*ماهیت ان
بیخی است شبیه به بیخ لفاح و نبات آن بی ساق و مفروش بر زمین و برک آن عریض و کویند بیخی است خشبی که بهندی پهکرمول نامند بدانکه قسط سه قسم می باشد قسم اول آن شیرین سفید اندک مائل بزردی سبک با عطریت است و این را قسط بحری و عربی کویند و دوم تلخ مائل بسیاهی و مغز آن مائل بزردی و سطبری و سبک و کم بو و این را قسط هندی نامند و سوم مائل بسرخی و سنکین و در وزن شبیه بچوب شمشاد و خوشبوی و بی تلخی و این سمی و قاتل است و آنچه بوی صبر از ان آید زبون و از مطلق آن مراد قسط شیرین است و بالجمله از ادویۀ شریفۀ جلیله النفع است و بهترین آن سفید تازۀ شیرین کرم ناخورده با عطریت رائحه سطبر لحیم آنست که چون بخایند اندک زبان را بکزد و پوست آن نازک باشد و بعد از ان هندی سیاه سبک وزن و بعد از ان قسط شامی و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و بعضی بیخ راسن را قسط شامی نامند و مغشوش بقسط بحری می نمایند و فرق میان آن و قسط بحری صلابت و عدم عطریت رائحه و کزیدکی بیخ راسن است یعنی صفات قسط بحری در بیخ راسن نیست
ص: 1324
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک شیخ الرئیس کرم در سوم و خشک در دوم کفته و با رطوبت فضلیۀ نفاخه و کفته اند قوت حرارت و حرافت و مرارت مر آن بحدی است که مقرح جلد است
*افعال و خواص آن
مقوی اعضای رئیسه و غذائیت نافضه و اعصاب و باه و دافع امراض باردۀ رطبه از انها مسخن اعضائی که مراد تسخین آنها باشد و جاذب خون و سائر اخلاط و سم بظاهر جلد اعضاء الراس مقوی دماغ مستحکم کنندۀ اعصاب و محلل و پراکنده کنندۀ ریاح مخدرۀ دماغیه و دافع صداع بارد رطب کهنه خصوصا قسط سفید که در ان امر عظیم النفع است و از برای اوجاع مقدم دماغ و لیثرغس و تشنج و کزاز و رعشه و خدر و غیره از امراض باردۀ رطبۀ دماغیه شربا با عسل و یا ادویۀ مناسبۀ دیکر و ضماد آن با عسل نیز و تمریخ آن با روغن عربی که روغن بز یا کاو باشد که در ان بجوشانند و بمالند جهت امراض مذکوره و سعوط آن با آب باران جهت درد سر مزمن و لطوخ آن جهت رفع نسیان و ضماد آن با روغن زیتون جهت فالج و استرخا و درد کوش و بدستور قطور دهن آن در کوش مفتح سدۀ بارد آن و بخور آن رافع زکام و وبای حادث از عفونات اعضاء الصدر آشامیدن یک مثقال آن با خمر و افسنتین جهت اوجاع صدر و ربو و بهر و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و تنقیۀ سینه از اخلاط لزجه لعوقا با عسل و درد پهلو را نیز نافع الات المفاصل و الاعصاب جهت اوجاع مفاصل و استرخای عصب و عضل و فسخ آن و تسخین اعصاب و مفاصل و رفع امراض آنها و جهت عرق النسا شربا و ضماد او بدستور تدهین آن اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن با عسل جهت نشف رطوبات و بلاغم و دفع آنها و قطع اخلاط لزجه و تحلیل ریاح و تقویت معده و کبد و کرده و مثانه و تسخین و دفع امراض و اوجاع آنها و عضلات بطن و جهت تفتیح سدۀ کبد و طحال و تحلیل ورم طحال و استسقا و یرقان و مغص و درد رحم و با آب سرد جهت اخراج کرم معده و امعا و حب القرع و ادرار بول و حیض و بخور آن بقمع فرزجه و حمول آن جهت ادرار حیض و قتل و اخراج جنین و مشیمه و تسکین اوجاع رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و تکمید بدان اعضاء التناسل آشامیدن نیم درهم آن با عسل و یا با شراب
ص: 1325
6٩4جهت تقویت باه و بدستور ضماد آن و تدهین بدهن آن الحمی آشامیدن آن با سکنجبین جهت تپ ربع کهنه و ضماد آن با روغن زیتون جهت لرز حمیات بلغمیه پیش از اخذ حمی یعنی پیش از نوبه القروح و الجروح ضماد آن با ماء العسل جهت رفع کلف و آثار جلد و طلای آن با سرکه و قطران و عسل جهت داء الثعلب و رویانیدن موی در آن موضع و جهت برش و نمش و سعفه و خراجات و تشنجی که در صورت بهم رسیده باشد و ذرور کهنۀ آن جهت قروح رطبه و تازۀ آن مقرح جلد السموم یک مثقال آن با خمر و افسنتین تریاق سموم و جاذب آنها بسوی ظاهر جلد و جهت رفع سم افعی و عقرب و رتیلا و امثال اینها از سموم قتاله نافع مضر مثانه مصلح آن کلنکبین مضر رئه مصلح آن انیسون مقدار شربت آن یکدرهم تا یک مثقال بدل آن نصف وزن آن عاقر قرحا و کویند بدل آن وج ترکی است و مصلح آن خطمی است دهن القسط ساده که قسط تلخ را مقدار چهل مثقال نیم کوفته یک شبانه روز در شراب بخیسانند پس با چهارصد مثقال روغن زیتون بآتش ملایم بجوشانند تا شراب سوخته کردد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی اعصاب و اعضا و باه و محلل قوی و رافع برودت معده و جکر و لرزتپهای سوداوی و بلغمی پیش از نوبه و مقوی موی و دراز کنندۀ آن شربا و تدهینا مقدار شربت آن هفت درهم و قسط ابیض مر در صحراها و کوهستان بلاد بحری از بلاد فارس که کرم سیرات نامند بسیار بهم می رسد کیاه و برک آن شبیه بکرمه البیضا که فاشرا نامند و بیخ آن ضخیم تر از بیخ فاشرا و تلخ و آن قسط احمر است و انطاکی نوشته که نوعی از قسط می شود بسیار سنکین و ثقیل و آن را اهل آن بلد قسط تلخ و ماردارو می نامند و من نبات آن را دیدم و بیخ آن را برآوردم و تجربه کردم و دواء القسط و ادهان و معاجین آن در قرابادین کبیر مذکور شد*
ص: 1326
بفتح قاف و سکون سین و فتح طاء مهملۀ مشاله و ضم راء مهمله و سکون واو و نون بیونانی قسحروطروقون یعنی متاذی بآتش و وجه تسمیۀ آن بدان جهت آنست که در اماکن بارده می روید و اهل روم آن را برطانیقی نامند و رسماریتانیز
*ماهیت آن
دیسقوریدوس کفته نباتی است که هر سال تازه می روید ساق آن باریک بقدر یک ذرع و زیاده بر ان و مربع و برک آن باریک بلند طرف پائین آن عریضتر و بتدریج باریک می شود شبیه ببرک بلوط و مشرف و خشبو و برطرف ساق آن تخمهای مجتمع و در یکجا شبیه بخوشه و بیخ آن شبیه بخربق و باریک و مستعمل بیشتر برک و بیخ آنست و انطاکی نوشته کل آن زرد و در بو شبیه ببوی صعتر و اقوال دیکر نیز در ماهیت آن مذکور است و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
جمیع اجزای آن با قوت تریاقیت اعضاء الراس و الغذاء و النفض آشامیدن برک آن با آب جهت صرع و جنون مقدار یک درم آن با عسل و سرکه جهت امراض کبد و طحال و با شراب جهت یرقان و ادرار طمث و چهار درخمی آن با شراب مسمی بادرومالی جهت اسهال بطن و یک درم آن بادرومالی جهت ادرار بول و تفتیت حصاه و اختناق رحم و مقدار یک باقلای آن با عسل کف کرفته بعد از طعام جهت تقویت و دفع حشای حامض از فساد معده و بدستور مضغ آن و فرو بردن آب آن و آشامیدن طبیخ آن جهت رفع قئ ذریع و عنیف و جهت اسهال طبیعت و ادرار بول اعضاء الصدر آشامیدن آن با ماء العسل جهت قرحۀ رئۀ مزمن و چرک مجتمع در سینه و مقدار سه ابولوث آن با شراب ممزوج نیمکرم جهت نفث الدم سینه اکر تپ نباشد و الا با آب العین و الاذن اغتسال بطبیخ آن جهت رمد و کمنه و قطور عصارۀ آن در کوش جهت درد دندان اوجاع المفاصل و غیرها آشامیدن آن جهت عرق النسا و فسخ عضل السموم آشامیدن سه درخمی آن بادرومالی جهت نهش هوام سمی یک درم آن با شراب
ص: 1327
6٩5جهت دفع سمیت ادویۀ قتاله ضماد آن نیز با شراب جهت نهش هوام ردیه و کفته اند نفع آن در سموم بحدی است که اکر قبل از وقوع سم بخورند اذیت آن را کم کرداند و اکر بعد از ان دفع سمیت آن نماید
بکسر قاف و فتح شین و الف و راء مهمله و ضم کاف و سکون نون و ضم دال و راء مهملتین
*ماهیت ان
ریزهائی است که از سودن قطعهای کندر باهم جدا شود و در کیسۀ آن ریخته کردد
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
قابض و مجفف و در داروهای چشم و اکحال و در مراهم و معاجین و غیرها مستعمل و جهت نفث الدم و قرحۀ امعا و اسهال مزمن شربا و ذرور آن جهت رویانیدن کوشت بر جراحات و خشک کردن آنها و اصلاح قروح و جروح قدیمه و فرزجۀ آن جهت نشف تجفیف رطوبات سائلۀ مزمنه از رحم و بریان آن جهت رفع حکه و رحم نافع و در کندر نیز ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
بکسر قاف و سکون شین و راء مهمله لغت عربی است و بفارسی پوست و بهندی چهال و چهلکا نیز نامند و جمع آن قشور آمده و قشره باها مراد پوست نازک تازۀ نرم است
*ماهیت ان
اسم جنس پوست اشجار از تنه و شاخها و ریشه و ثمر و تخم است و الوان اکثر قشور مختلف می باشد با مغز آن و کاه متفق و بالجمله در خامی و تازکی سبز و بعد خشک شدن سفید و مائل بسفیدی و اغبر و سیاه رنک و بعضی بعد کمال رسیدکی زرد مائل بسرخی و سرخ می کردد مانند اترج و دارچینی و نارنج و غبیرا و امثال اینها و نیز در غلظت و رقت و لطافت و کثافت و حدت طعم و رائحه و عدم آن هر دو نیز مختلف و متفاوت می باشد و نیز بعضی بطئ الهضم و بعضی سریع الهضم و نیز قشر بعضی اشجار انفع و خوشبوتر و تندتر و لطیف تر و سریع النفوذتر از جرم و لحم آنست بسبب عطریت رائحه مانند اترج و دارچینی و قرفه و سلیخه و امثال اینها و نیز پوست بعضی انفع واحد و الطف اند مانند بیخ کاسنی و کبر و رازیانه و کرفس و دارفلفل و نانخواه و کشنیز خشک و مانند اینها و کاه می باشد قشر بعضی سریع الهضم تر از لحم آن مانند زردک و ترب و خیار و مانند اینها و لهذا با پوست خوردن آن انفع است و سریع الهضم تر از بی پوست و نیز قشر بعضی خوشبوتر از لحم آنست و لیکن نفاخ و بطئ الهضم مانند پوست سیب و بتفصیل قشر هر چیز و منافع آن در بیان آن چیز مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و جالینوس و غیر آن کفته اند هر چیز را قشری است حتی معدنیات و فلزات را و قشر فلزات آنست که نزد کوبیدن از ان جدا می کردد مانند انواع توبالات و اینها الطف و جالی تراند از اجرام آن فلزات و توبالات نیز ذکر یافت و جهت تاکل و نقصان لحوم فاسده انفع و توبال نحاس بهتر از توبال آهن و قشارشاپورقان قابض تر از غیر آن و بدانکه مراد قدمای اطبا از اطلاق آن قشر بطیخ است و اما درین زمان نزد اهل یمن و نواح آن مراد از ان قشر قهوه است یعنی بن و طبیعت قشر هر چیز مطلقا کرم و خشک تر از جرم و لب آنست
ص: 1328
*افعال و خواص ان
بطئ الهضم تر و نفاخ تر مکر بعضی که ذکر یافت قشر اترج کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
مقوی معده و قلب و دماغ و هاضمه و احشای بارده و محلل ریاح و خائیدن آن خوش بوکنندۀ دهان و زائل کنندۀ بوی سیر و پیاز از ان و قلیل آن نافع و اکثار آن مضر مصلح آن عسل قشر اصل الرمان سرد و خشک و مسهل و مخرج اقسام کرم معده و امعا و حب القرع قشر الرمان آنچه از رمان حلو است سرد و تر و آنچه از رمان حامض است سرد و خشک و ضماد آن جهت ورمهای سحج امعا و اسهال و قطع خون بواسیر و مضمضه با آب آن مقوی لثه و دندان و چون دو درم
6٩6آن را بسایند و سفوف سازند و بالای آن آب کرم بیاشامند اخراج دیدان بقوت نماید قشر اصل الرازیانج کرم و خشک در دوم و در افعال قریب به بیخ کرفس قشر اصل الکرفس کرم و خشک در دوم ملطف و مفتح و مدر بول و جهت امراض کبدیه و طحالیه نافع و بدستور قشر اصل کبر و هندبا و قشر جوز الاخضر یعنی پوست سبز تازۀ کردکان سرد و خشک و با حدت چون آن را پخته از ان ربی ترتیب دهند جهت رفع خناق رطوبی نافع قشر جوز الصلب یعنی پوست صلب زیر پوست کردکان خاکستر محرق آن مجفف زخمها و بی لذع قشر الخیارشنبر چون دو مثقال آن را نرم سوده بر آب سرد پاشیده زن حامله نزد وضع حمل که بدشواری شود بنوشد بآسانی وضع حمل او شود قشر قصب الفارسی محرق آن جهت داء الثعلب قشر الفستق یعنی پوست بیرون پسته سرد و خشک در دوم و قابض و مجفف و دابغ و مقوی امعا و معده است و بتفصیل هریک اینها و غیر اینها در اماکن خود ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی*
ص: 1329
بکسر قاف و دو شین معجمه در میان هر دو میم ساکنه معرب کشمش فارسی است
*ماهیت ان
نوع انکوری است کوچک مدور مائل با اندک طولانی و الطف و شیرین ترین انواع آنست و زبیب رسیدۀ آن نیز بسیار شیرین و لطیف و بهتر از سائر انواع زبیبها و از نیم رس و غورۀ آنکه غورۀ کشمش نامند چاشنی دار می باشد و این از برای زیر طعام کذاشتن و در شکم مرغ و طیور دیکر و حلان ماهی کردن بسیار موافق و لذیذ
*و طبیعت و افعال و خواص ان
در زبیب مذکور شد
بضم قاف و فتح صاد و الف و صاد مهمله اسم قسمی از خلر رقیق الغلاف کوچک دانه بسیار سفید است و در حرف الخاء مع الراء در خلر مذکور شد*
*قصب*
بفتح قاف و صاد و باء موحده لغت عربی است و بسریانی قنا و بیونانی اثونبون و قالامن نیز و برومی قلاماوس و بفارسی نی و بترکی قابیش و بهندی سرکنده و نل و بفرنکی بروند و نوع بسیار کبیر آن را بهندی بانس و متوسط آن را ترله بانس نامند
*ماهیت ان
اسم جنس نی کرهدار است و آن اقسام است از مجوف و غیر مجوف و مصمت و آجامی و غیر آجامی که در زمینهای آبدار و کنار آبها و زمینهای نمناک می روید و بهترین اقسام مجوف آنست که در بندهای آن بلند و کرههای آن بسیار از هم دور باشد و این را نی هندی نامند و ازین نوع آنچه بندهای آن بسیار بلند باریک نرم و کرههای آن بسیار از هم دور است آن را نی آچی نامند جهت آنکه از انجا می آورند و آن جزیرۀ از جزائر زیربادات است و در جزائر دیکر نیز بهم می رسد و قلم که بدان کتابت می کنند نیز نوعی از نی مجوف است و بهترین این آنست که در قریۀ واسط از قرای شوستر و بعد از ان آنچه در قرای دیکر نواح آن بهم می رسد که صلب خوش جوهر خوشرنک سیاه مائل بسرخی براق و با اندک ابلق بی ریشه و راست است پیچدار نباشد و چرب و نرم باشد و از ان را آنچه را تربیت می نمایند در ابتدای رستن و وقت بریدن و بعد از ان خوب می باشد بدین قسم که بعد از رستن و بقدر یکدو ذرع رسیدن آنچه بسیار ضعیف و غیر مستوی است و یا کرههای آن نزدیک بهم می برند تا تتمه قوت یابند و آنچه خوب است اکر اندک کج شده بملایمت راست می کنند و بعد از کمال رسیدن می برند و نمی کذارند که بسیار خشک و فاسد کردد پس دستها بسته در جاهای بلند که بدانها دود برسد می کذارند و دود بدان می دهند و تدابیر دیکر نیز می کنند پس خوب آن را جدا کرده دستها می بندند هر دسته یک صد عدد و آنچه را تربیت ننموده باشند زبون و اتفاقا در هر دسته ازین نیز سه چهار نیزه که در هر نیزه دو یا سه عدد بند قلم می باشد خوب
ص: 1330
6٩٧برمی آید و باقی زبون و از نوع زبون نی بوریا و غیر آن می بافند و از مصمت آن نیز و می سوزانند و نیشکر که قصب السکر است از اقسام مصمت آنست و علی حده ان شاء اللّه تعالی مذکور می کردد و انابیبی که نی فارسی است و آن نی سبز رنک است که در آبها می روید و نبطی آن نمی روید مکر در آبهای ایستاده و عکرش که قسمی از ثیل است چون در زمینهای آبدار تربیت یابد نی می کردد و قنا یعنی نی نیزه و تیر که بعربی مران و بهندی سری نامند نیز هر دو از اقسام قصب اند و اقسام بانس که در ملک هند و زیربادات خصوص افراط اقسام آن در بنکاله بسیار است نیز از اقسام نی مجوف است و تفصیل هریک جدا جدا طولی دارد و خیزران نیز از اقسام نی مصمت است در حرف الخاء ذکر یافت
*طبیعت مطلق ان
سرد و خشک و محرق آن کرم و خشک
*افعال و خواص بیخ ان
اندک جالی و بی حدت و از سائر اجزای آن قویتر اعضاء الراس ذرور قصب محرق جهت سعفه و قوبای حادث در سر و کل آن چون در کوش رود احداث کری نماید بسبب چسپیدن باندرون کوش و لهذا احتراز از ان واجب است و سنون سوختۀ قصب جالی دندان و مانع سیلان خون لثه و اکتحال رطوبتی که در برک نی جمع می کردد جهت رفع بیاض عین از مجربات است اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن سائیدۀ برک آن با عسل جهت سرفه و محرق آن بقدر یک دانک جهت تفتیح سدۀ مراره و ادرار بول و حیض چون برک نورستۀ آن را در آب خوب بمالند و صاف کرده بنوشند نفث الدم را مفید است الجروح و القروح و ضماد سوختۀ آن جهت جرب و حکه و زخمهای چرکدار و ضماد برک تازۀ آن جهت حمره و اورام حاره و ضماد بیخ تازۀ کوبیدۀ آن جاذب استخوان و پیکان و با سرکه مسکن درد کمر و عصب و ورک و ذرور پوست نی نیم رس خصوصا بانس حابس نزف الدم همه اعضا است که پوست ظاهر آن را بتراشند و نرم سوده بر ان بپاشند السم ضماد شکوفۀ آن جهت کزیدن عقرب و اخراج کرم کوش و معده الزینه طلا و خضاب بیخ سوختۀ آن با پوست و با هموزن آن حنا جهت رویانیدن موی و بلندی و تقویت آن و جلای بشره و پوست نی فارسی سوخته کرم و خشک در سوم و جهت داء الثعلب الحمی و غیره فرش کردن برک نی فارسی که آب بر ان پاشیده باشند جهت صاحبان تپ حار و رفع شدت کرمی هوا و فساد آن نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا و فندق است*
ص: 1331
بفتح ذال معجمه و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح راء مهمله و ها لغت عربی است و نیز بعربی قصب بواو بسریانی قصادیسما و بیونانی ارمنیقون و برومی اقیاقیلونی و بفارسی نی نهاوندی و بر کینبه و بهندی چرایتا و چرایته و یک نوع دیکر را نیپال و بفرنکی کال دم ارهانک نامند و دیسقوریدوس قالاس نامیده
*ماهیت ان
نباتی است معروف باریک و بلند تا دو شبر و انبوبی کرهدار و بر هر کرهی دو شاخ و بر شاخها نیز شاخهای بسیار باریک و بر هر کرهی دو برک شبیه ببرک نعناع و بر شاخهای بسیار باریک آن غنچها و کلهای کوچک فی الجمله شبیه بکل بنفشه و ساق آن را چون بشکنند شکستۀ آن با ریشها باشد و جوف آن سفید و در ان چیزی شبیه بپنبۀ ندافی نموده و نسج عنکبوت و لزج و طعم ممضوغ آن قابض باندک حدت و حرافت و رنک ظاهر ساق و شاخهای آن سرخ مائل بزردی و تیرکی و دو نوع می باشد یکی کبیر و باوصاف مذکوره و دوم صغیر و آن بسیار باریک مانند خیوط و منابت آن بلاد هند و فارس و کوه کیلویه و در بنکاله نیز کثیر الوجود و کفته اند نوع دوم املس و بهیأت کبیران و رنک ظاهر آن با کمودت و طعم آن با قبوضت و با حدت و حرارت و این هندی است و بهتر از اول و نیز کفته اند یک نوع دیکر هندی می باشد که حدت و تلخی ندارد و این را تخمی است مانند نخود و در غلافی و اکثر اطباء کفته اند مختار و بهترین آن یاقوتی رنک بصفات مذکورۀ صدر است که کوههای
ص: 1332
6٩٨آن نزدیک بهم و سائیدۀ آن خوش بو و زرد رنک مائل بسفیدی باشد
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی کرمی آن را و بعضی خشکی آن را غالب دانسته اند و این اظهر است
*افعال و خواص آن
ملطف و محلل و با اندک قوت قابضه و مجففۀ زیاده از قابضه و حرافت و با جوهر ارضی و هوائی که باهم نیکو امتزاج باعتدال یافته و با جوهر لطیف چنانچه در همه افاویه می باشد و مقوی دل و جکر و دافع استسقا و درد سینه و جکر و رحم و عسر البول و تقطیر آن و محلل اورام و التیام دهندۀ شکاف عضل اعضاء الراس و العصب و الصدر آشامیدن طبیخ آن با تخم کرفس جهت جنون و وجع فواد بارد و سرفۀ بارد رطب و نیز استنشاق دخان آن بتنهائی و یا با صمغ البطم بقمع که بحلق برسد جهت سرفۀ بارد رطب و اکتحال آن جهت جلای بصر و تقویت آن و حدت بصر و آشامیدن طبیخ آن جهت شدخ عضل و اورام معده و کبد و تفتیح سدد و با عسل و بزر کرفس جهت حبن و وجع عضلات بطن و اورام رحم و ادرار بول و امراض کرده و رفع قرحۀ مزمن و تقطیر البول و جلوس در طبیخ آن جهت درد رحم و استسقا و عرق النسا الزینه و الاورام ضماد آن جهت کمودت خون مرده زیر جلد و تحلیل اورام و ذرور آن جهت خوش بوئی زیر بغل عرق و شکستکی اعضا نافع مضر کمرکاه مصلح آن انیسون و استعمال آن با صمغ البطم بهتر از سائر چیزها مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن عدس و مر و بدستور اظفار الطیب است با صندل و آن را داخل اکحال جالیه و مقویۀ بصر و کفته اند داخل طیوب و ذرائر می نمایند لهذا آن را قصب الذریره می نامند و اطبای هند آن را سرد و خشک و سبک و باد انکیز و دافع سرفه و صفرا و سوزش اعضاء و تپ حادث از فساد اخلاط ثلثه که سنپات نامند می دانند و آشامیدن نقوع آن با برک حنا و هلیلۀ سیاه هندی و شاهتره از هریک یک درم تا یک مثقال و یازده عدد فلفل نیم کوفته که شب در آب کرم بخیسانند و صبح مالیده صاف کرده با دو درم شکر بیاشامند ده روز متوالی یا بیست تا چهل روز جهت اقسام جرب و قوبا و ابتدای جذام و غیرها مجرب و باضافۀ بسفایج و افتیمون و عناب فعل آن اقوی است*
ص: 1333
بفارسی نیشکر و بهندی بلغتی اوکهه و بلغتی کانده و کنه هر دو بکاف عجمی و پوندا نیز نامند
*ماهیت
ان
دو نوع است سفید و سرخ و هریک اصناف می باشد از نرم نازک شاداب شیرین و صلب کم آب کم شیرین و بعضی شورمزه و بحسب اماکن مختلف می باشد در خوبی و بدی و سفید آن در قصبۀ بردوان از مضافات مرشد اباد بنکاله بسیار خوب و لطیف و نازک و شیرین مثل قند و نبات می شود بعد از ان در اکبراباد و شاه جهان آباد و صوبۀ بهار و لکهنو و بعضی جاها در دکهن از بلاد هند و در راج محل و دیکر جاها نوع سرخ در بنکاله خوب و کلان می شود و در صوبۀ عظیم آباد و اوده و کورکهه پور از بلاد هند و نیز در بتاویه و چین و در مصر و عمان نیز خوب می شود از قسم سفید و در اماکن دیکر بدان خوبی نمی شود و سرخ آن نیز مختلف باشد در خوبی و بدی و بهترین قصب السکر آنست که صادق الحلاوه و آبدار لذیذ کمریشه باشد یعنی ریشه های آن نرم نازک باشد که در خائیدن دندان و زبان را آسیبی نرسد و شکر مصنوع از ان خوب و لطیف می باشد و در فانیذ دستور اخذ و صنعت و اقسام شکر و فانیذ و قند و نبات و غیرها مذکور شد
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم تر
*افعال
و خواص ان
ملطف خون و حابس و مفتح سدد اعضاء الصدر و الغذاء و النفض رافع خشونت سینه و رئه و سرفه و جالی رطوبات متولده در انها خصوص در مشوی آنکه در زیر آتش و یا خاکستر کرم و یا آنکه مقشر آن را با آب کرم شسته باشند و مسمن بدن و مدر بول و منقی مثانه و ملین بطن و محرک باه و رافع التهاب معده و قئ کردن با آب آنکه بیاشامند و بالای آن آب سرد بنوشند و قئ کنند با عالت پر مرغی که در روغن کنجد فرو برده باشند و اکثار آن خصوص بعد از طعام نفاخ و مولد
ص: 1334
6٩٩ریاح و مفسد معده و مضر رئۀ پیران و بلغمی مزاجان مصلح آن طبخ آن دو سه جوش و خوردن انیسون بعد از ان
*فصل القاف مع الضاد المعجمه
بضم قاف و فتح ضاد و الف و فتح عین مهمله و ها بعربی مادۀ سک آبی را نامند و بهندی اودبلاو و نیز غبار آسیا را نامند
*افعال و خواص ان
اکتحال و ضماد دماغ آن جهت رفع تاریکی چشم بیعدیل
*فصل القاف مع الطاء المهمله
بفتح قاف و طا و الف جمع آن قطاه و قطوات نیز آمده و قطیات نیز و وجه تسمیۀ آن بقطات بجهت حکایت از صوت آنست یعنی در تصویت آن قطاقطا ظاهر می کردد و بفارسی سنک خوار و بترکی باقربقره و برومی فاسا و بیونانی رمیناموز و بهندی لوا نامند و نواب علوی خان مرحوم نوشته اند توهم نموده کسی که آن را سنک اشکنک دانسته و صاحب اختیارات بدیعی کفته که بفارسی اسفرود نامند
*ماهیت ان
مرغی است و دو نوع است کبیر و صغیر و کبیر آن جبلی بقدر کبوتر و مخطط بالوان مختلفه و زردی بر ان غالب و صغیر آن بری و بجثۀ کنجشک بزرکی و مرقش با زردی و بر سر آن تاجی و در صحراهای کم آب و سنکستانها می باشد
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و در سوم خشک و شیخ الرئیس نوشته ضعیف الحراره قوی الیبس است
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس و العصب و الغذاء مفتح سدد و مقوی معده و کبد مرطوبین و جهت فالج و برودت اعصاب و احشا و استسقا و قولنج بلغمی و تحلیل ریاح و تحریک باه نافع المضار دیرهضم و مولد سودا مصلح آن کذاشتن آنست بعد از ذبح دو روز در سرما و در کرما اقلا یک شب مانند طیور سرخ کوشت صلب دیکر پس مهرا پختن و با سرکه و روغن و ادویۀ طیبه الرائحه خوردن و سنکدان آن مولد سنک کرده و اکتحال خون کرماکرم آن جهت رفع بیاض و شب کوری و طلای استخوان سوخته آنکه در روغن زیتون بسیار جوشانیده باشند جهت رفع سعفه یعنی کچلی و داء الثعلب و رویانیدن موی در ان نافع است*
ص: 1335
بضم قاف و فتح طا و الف و فا بفارسی سبوسه و بهندی پوری نامند
*ماهیت ان
نوع غذائی است که از آرد میده و با روغن و شیر خمیر کرده و نانهای تنک ساخته در جوف آنها مغز بادام و کردکان و فندق و پسته کوبیده با قند و کشمش پر می نمایند و با سبزیها و یا کوشت قیمه یا نخود مقشر پخته یا خام سبز پر کرده در روغن بریان می کنند و یا در فرن و یا در تنور در ظرفی چیده بریان می نمایند و می خورند
*طبیعت ان
بانچه که از ان سازند راجع
*افعال و خواص
ان
کثیر الغذا و مولد خلط متین و مسمن بدن و مبهی و آنچه از بادام و شکر سازند برای محرورین و آنچه از پسته و جوز و فندق سازند برای مبرودین و آنچه از جوز یعنی مغز کردکان سازند سریع النزول و برای مبرودین و مشایخ بهتر است المضار مولد سدد و دیرهضم و آنچه با سبزیها ترتیب دهند مرطب و قلیل الغذاتر از سائر اقسام مصلح این عسل و مصلح سائر اقسام در محرورین سکنجبین حامض و در مبرودین عسل است
بفتح قاف و طا و الف و کسر یای مثناه تحتانیه و فا بفارسی رشتۀ خطائی نامند
*ماهیت و صنعت آن
در حرف الالف مع الطاء در اطریه ذکر یافت
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر و اصلی آن در رطوبت مائل باعتدال
سریع الهضم و کثیر الغذا و مولد خلط صالح و موافق ناقهین و ضعیف القوه چون با عسل بخورند بغایت مسمن بدن چون با مغز کردکان و یا با روغن آنکه تازه باشد تناول نمایند و بعد از ان سکنجبین بنوشند و اکثار آن
ص: 1336
٧٠٠به حدی که بر معده ثقیل باشد ممنوع و مضر مصلح آن سکنجبین است
*قطف*
بفتح قاف و طا و فا لغت عربی است و نیز سرمق نامند معرب از سلمه و یا سرمک و یا سرمه فارسی است و بسریانی قفطا و بیونانی افیلوکبیون و افکرکسیس و دیسقوریدوس اندرافکسیس و بقولی اطرافعس نامیده و بفارسی اسفناخ رومی و بهندی پانک و بقول دیکر ککروهن و کویند بهندی بتهوا بفتح بای موحده و ضم تای مثناه فوقانیه و خفای ها و بفتح واو و الف نامند
*ماهیت ان
نباتی است بری و بستانی برک آن سبز مائل بزردی و طولانی و زودشکن و ساق آن مانند پودنه بلند و کل و تخم آن با زردی و اندک لزوجت و شوری و منبت آن نزدیک آبها و بری آن اقوی از بستانی
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر و سردی و تری بری کمتر از بستانی
*افعال و خواص ان
تناول برک پختۀ آن سریع الهضم و مولد خلط صالح و موافق کبد حار و صفراوی مزاجان خصوصا با آب غوره و انار و مسکن عطش و صاحبان حمیات حاره و طحال و رادع اورام حارۀ حلق و سائر اورام باطنی و ملین سینه و بطن و آب مشوی آن با شکر مسهل و ساق آن مفتح سدد و رافع اورام حارۀ باطنیه و ظاهریه و حمره شربا و ضمادا و طلاء که پارچه را با آب آن تر کرده مکرر بر عضو کذارند و آشامیدن آب آن با شکر مفتت حصاه کرده و مثانه و محلل ورم طحال و بادویۀ مسخنۀ غیر محلله مبهی مضر مبرودین و مولد ریاح مصلح آن ادویۀ حاره عطره و طلای عصارۀ برک آن در حمام رافع جرب و حکه و آثار حادث در جلد و شستن جامۀ حریر و پشمینۀ رنکین به آب طبیخ آن پاک کنندۀ اوساخ آن بدون تغیر رنک و ضماد برک پختۀ آن محلل اورام حاره و حمره و تخم آن در کرمی معتدل و در اول خشک
ص: 1337
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و مسهل و محلل لزوجات و اورام باطنیه و ظاهریه و مدر بول و مقئ قوی مرۀ صفرا چون با مصلح آنکه نمک و آب کرم و عسل است بیاشامند و چون بیست و یک روز هر روز دو مثقال آن را با ماء العسل بیاشامند جهت تفتیح سدد و استسقا و یرقان مجرب و جهت عسر البول و تقطیر آن و ضعف کرده و رفع التهاب احشا و حمیات حاره و سموم مفید و اکتحال آن با شکر بوزن آن جهت جرب نافع و بالخاصیه آشامیدن آن مبهی و منعظ مقدار شربت آن از یک مثقال و نیم تا دو مثقال با جلاب و شکر و کلاب و سکنجبین و سائر اشربۀ مناسبه و تخم بری آن را چون بقدر سه مثقال و نیم در نود مثقال آب بجوشانند تا بنصفه رسد پس بمالند و صاف کنند و بیاشامند جهت اخراج مشیمه که برنیاید و سه چهار روز یا زیاده مانده باشد مجرب دانسته اند مصلح آن در اسهال و هیجان قئ نمک و عسل و آب کرم و کفته اند بقلۀ آن بهتر از چغندر و سائر بقول است جهت آنکه زود منحدر می کردد و اخراج می یابد نه بسبب لزوجت بلکه تقویت تحلیلی که دارد مضر مبرود المزاج و معدۀ بارد و مولد ریاح غلیظه مصلح آن پختن آن با چغندر و مطیب بافاویۀ عطره و ابازیر حاره نمودن و با آبکامه خوردن است
اهل شام آن را ملوخ نامند و کفته اند بتهوا هندی این نوع است نه نوع اول و بیونانی لیمون و ملخ نیز خوانند
ص: 1338
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بعوسج و بیخار و برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان شریف تر و خشنتر و باندک شوری و قبضی منبت آن بسواحل دریا و شوره زارها و این بهتر از ان هر دو نوع است جهت آنکه موذی و مضر معده نیست بسبب ملوحت و قبضی که دارد
*طبیعت ان
کرم در دوم و تر در اول
*افعال و خواص ان
خوردن اطراف و برک نازک ریزۀ تازه تر آن خام و یا مطبوخ زیاده کنندۀ شیر و منی و معین بر جماع و سبک بر معده و زود اخراج می یابد بسبب اندک ملوحتی که دارد و آشامیدن بیخ آن بقدر دو درم با ماء العسل جهت شدخ عضل و تسکین مغص و ادرار بول و رفع احتباس آن مفید و بعضی قطف بحری را ملوخیا و بعضی نوع صغیر خطمی دانسته اند و هر دو غلط است و از پوست آن کساء مخطط
٧٠١و عبا و برد یعنی چادر و غیرها می بافند و یحتمل که این درخت سن باشد که در ملک هند و بنکاله و غیرها نیز می شود و برک و شاخهای نازک نرم نورستۀ آن را پخته می خورند مانند بقول دیکر و از پوست رسیدۀ ساقۀ درخت آنکه ببلندی یکدوقامت می شود و چوب آن سفید رخو سبک می باشد بجای پشم و موی حیوانات در بلاد ایران و عرب و در ملک هند مستعمل دارند در تافتن ریسمان از ان و بافتن و بعضی البسه و جل حیوانات و خریطه و کیسه و جوال و غیره برای کذاشتن شکر و برنج و فوفل و غیرها*
ص: 1339
بضم قاف و سکون طا و ضم لام و باء موحده لغت شامی است بعربی قاتل ابیه و بعجمی اندلس مطردیه و عامه عصی الدب و بیونانی قوماریس و قوماورس نیز و ثمر آن را جنی الاحمر نامند و بعضی کفته اند که بلغت قدس نقیب و بیونانی باقولا کویند
*ماهیت ان
درختی است شبیه بدرخت به و برک آن از برک آن نازک تر و ثمر آن بقدر آلوئی و بی تخم و چون رسیده پخته کردد زعفرانی رنک و سرخ یاقوتی و شیرین و خوش بو می شود با اندک قبضی و چون آب آن را بمکند بجای تخم ثفل باریک مانند کاه در ان می ماند
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
ثمر آن تریاق سموم قتاله و ضماد آن بر چشم جهت نضج آب نازل در ان مؤثر الاورام و البثور آشامیدن آب طبیخ برک آن جهت رفع ثآلیل و دمامیل و تحلیل اورام و بدستور ضماد برک مطبوخ آن و نطول آن جهت درد مقعده و رحم القروح و حرق النار ذرور برک آن جهت تجفیف قروح رطبه و ثآلیل و رفع سوختکی آتش و بدستور ضماد آن مؤثر و ثمر آن مضر معده و کفته اند آن را صمغی می باشد و کم یافت می شود و اکر بهم رسد خوردن آن جهت منع اسقاط جنین و حمول آن جهت بواسیر و بخور آن جهت رفع سحر و افسون موثر است*
بضم قاف و طا و تشدید نون و به تسکین طا و تخفیف نون نیز آمده لغت عربی است و بعربی نیز آن را نامها بسیار است مانند کرسف و برشف و طوط و عصب الخرفع و تازۀ آن را قوز و کهنۀ آن را قضیم و بفارسی پنبه و بترکی ماموق و بینوق نیز و بهندی روئی و درخت کپاس و شکوفۀ آن را کپاس کاپهول و حب آن را بنوله نامند
ص: 1340
*ماهیت ان
مغز ثمر درختی است و در اکثر بلاد معموره کثیر الوجود مکر در بعضی بلاد اقلیم اول و اقلیم هفتم که مطلقا نمی شود و آن دو نوع می باشد یکی نبات آن صغیر از یک ذرع تا بیک قامت و قدری زیاده نیز بحسب ضعف و قوت زمین فی الجمله شبیه بدرخت بادنجان و بر یک ساق ایستاده و ساق آن مجوف و اطراف آن شاخهای بسیار و بر سر شاخها کل و ثمر آن و برک آن از برک بادنجان کوچکتر و زردرنک و کل آن نیز زرد رنک و اندک خوشبوی فی الجمله شبیه بکل خطمی و ته برکهای کل آن سرخ و ثمر آنکه جوزه القطن نامند بقدر کردکان و شبیه بغنچۀ کل و پوست آن در خامی سبز و بعد رسیدن مائل ببنفشی و شکافته پنبه از جوف آن نمایان می کردد و در بعضی اماکن و بلدان ثمر آن را بعد کمال رسیدن می چینند و درخت آن را برقرار می دارند یک سال تا دو سال دیکر ثمر می آورد پس از بیخ می برند و از سر نو زراعت می کنند و در بعضی بلاد هر سال از بیخ می برند و از سر نو می کارند این نیز بسبب قوت و ضعف زمین است پس پنبه را از جوزه و تخم جدا کرده بمصارف مقرره می آورند و نوع دوم درخت آن عظیم بقدر درخت زردآلو و سیب و کردکان تا مدتی می ماند بیست و پنج سال تا سی سال و زیاده هم و کل آن سرخ و بزرکتر و جوزۀ آن نیز بزرکتر و پنبۀ آن بسیار نرم و یحتمل که این نوع سینبهل باشد که در ملک هند و بنکاله می شود و لیکن پنبۀ این بکار بافتن البسه نمی آید و در حرف السین مع الیاء ذکر یافت بهترین پنبۀ سفید تازۀ نرم آنست و کهنه خشن آن زبون و بهترین حب آن
ص: 1341
٧٠٢بزرک پر مغز تازۀ آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بعضی تر دانسته اند و حب آن در دوم کرم و تر و با رطوبت فضلیه و کل آن کرم و تر و با قوت مفرحه
*افعال و خواص کل ان
امراض الراس و القلب و النفض و غیرها آشامیدن شراب آن بقدر بیست درم جهت ابتدای جنون و وسواس و خفقان حار و اختناق رحم مؤثر و از یک اوقیۀ آن کفته اند که از غایت تفریح حالتی قریب بسکر بهم می رسد الاورام و حرق النار ضماد آن بتنهائی و یا با برک تازۀ آن جهت تحلیل اورام و رفع حکه و آبله و سوختکی آتش و اما پنبه پس البسه بافتۀ از ان و مخشو بدان و یا بافتۀ ابریشم و یا پشم محشو پنبه خصوص تازه خوب ندافی نمودۀ آن مقوی و مسخن و مجفف بدن و مصلب آن امراض الراس و موافق صاحبان امراض دماغیه و عصبانیه مانند رعشه و استرخا و فالج و کزاز و امثال اینها و بخور آن رافع زکام الاورام و الحکه و حرق النار و الجروح و القروح ضماد پنبۀ سوخته که بحد رمادیت نرسد محلل اورام و رافع حکه و مانع آبله و سوختکی آتش و پر کردن آن در جوف قروح عمیقه جاذب چرک از عمق و مجفف آن و ذرور آن قالع جراحات و مجفف اینها و پر کردن آن در جوف زخمهای کهنه محلل و قاطع لحم فاسد زائد آن و جاذب چرک از عمق آن و بستن پنبۀ کهنه کرم کرده بر اعضای موجعه و اورام بارده هر عضوی که باشد و بر قیله الماء نیز مسکن و محلل آن با تکرار عمل خصوصا که بر ان عضو اولا زنجبیل و زرنباد نرم کوفته پیخته خوب بمالند پس پنبه را کرم کرده بران بسته تا مدتی بکذارند و باز نکنند و بدستور پنبۀ تازۀ دانه جدا کرده را چون قدری بکوبند و کرم کرده بر برک بید انجیر کرم کرده پهن نموده بر ورم بیضه بندند و همچنین تخم تازه از پنبه جدا کرده کوبیده اندک زنجبیل و آب بران پاشیده کرم کرده و چون فتیله از پنبه سازند و یک سر آن را بر ثآلیل مسماریه کذارند و سر دیکر آن را آتش دهند که کرمی و حدت آن بدان رسد و لیکن بسرحد احراق نرسد و تا سه روز بدان نحو داغ نمایند زائل کردد و حب القطن یعنی پنبه دانه امراض الصدر و الباه آشامیدن مغز مقشر آن ملین سینه و شکم و رافع سرفۀ کرم و با دارچینی و شکر در مبرودین و با سکنجبین در محرورین مقوی باه مقدار شربت آن تا پنج مثقال و تدهین بدهن آن جهت رفع کلف و نمش و خراجات حادثه در صورت و ورق آن آشامیدن آب برک تازۀ آن بقدر ربع رطل بدفعات خصوصا با شربت سیب حابس اسهال اطفال و غیر اطفال و ضماد آن با روغن کل جهت نقرس و ضربان دایم بیعدیل و با برک خرفه جهت اوجاع مفاصل حاره و بارده و جلوس در طبیخ برک تازه کوچک و اندک از بیخ آن جهت اختناق رحم و تسکین وجع آن و ذرور آن قاطع خون جراحات و ضماد جمیع اجزای آن مقوی معده و محلل و جاذب خون بظاهر جلد الاذن چون شاخ پنبه را در کوش کذارند و طرف دیکر آن را بسوزانند آبی که در کوش رفته باشد جذب کند و کفته اند تخم آن مضر کرده مصلح آن خمیرۀ بنفشه بدل آن تخم کنکر است و در قرابادین کبیر جوارش حب القطن و معجون آن و شراب زهر آن ذکر یافت
ص: 1342
بفتح قاف و سکون عین و فتح نون و باء موحده بعربی نام شیر است و نیز ثعلب نر را نامند و بفارسی ناخن باز و غافقی کفته اسم نباتی است که بعجمی اندلس طرسه و در نسخۀ دیکر طرنیه نامند
*ماهیت ان
نباتی است بر یک ساق ایستاده و برک آن قریب ببرک اسفناخ و زردرنک و بر سر شاخهای آن سرهای زردرنک و شاخهای آن را مانند رازیانه می خورند و طعم آن تفه با اندک شیرینی و در آخر اندک تلخی از ان محسوس می کردد و نزد اهل بادیه معروف بقلقاس است و قلقاس غیر این است و در فصل القاف مع اللام ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
بفتح قاف و سکون عین و فتح باء موحده و لام
*در ماهیت ان
اختلاف است و بعضی از اقسام فطر دانسته اند
٧٠٣و دیسقوریدوس کفته اسم نبطی دوائی است که بیونانی سقراطیون نامند و آن بیخی است شبیه ببلبوس و ببزرکی بقدر شلغم و سرخ رنک و تلخ طعم که زبان را بکزد و برک آن شبیه ببرک سوسن و بلندتر از ان و نرکس و کراث بزرکی
*طبیعت ان
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
در بعضی افعال قائم مقام بصل الفار است و کاه عصارۀ بیخ آن را کرفته و با آرد کرسنه سرشته از ان اقراص می سازند و بصاحبان جنون و طحال مقدار دو درم می خورانند با ماء العسل که به آب باران ساخته باشند و صاحب منهاج کفته نباتی است شبیه بساق کنکر و سفید و سطبر و چون خشک شود مائل بزردی و سرخی کردد و بی برک و بی کل و بی مزه که در هنکام ربیع زمین را شکافته برمیآید و همان که تازه برآمد مردم آن را اخذ می نمایند و عرب آن را قصبه الصبغ نامند
ص: 1343
*طبیعت ان
کرم و تر در دوم بعضی آن را پخته با ماست و سیر که مصلح آنست تناول می نمایند طعم آن تفه با اندک حرافت است
بفتح قاف و سکون فا و راء مهمله
*ماهیت ان
اسم جنس قار و عرق الجبال است که عبارت از مومیائی باشد و آنچه شبیه بدان بود در تکون و سلاجیت هندی نیز از ان جمله است و در حرف السین مع اللام ذکر یافت*
بفتح قاف و سکون فا و را و فتح یا و ضم ها و سکون واو و دال معرب کفر الیهود است و بسریانی یهودایا و برومی قرسطون و بیونانی برفیونینا نامند و در وجه تسمیه آن کفته اند که چون از بحیرۀ یهودیه که قریه منیه نیز کویند قریب بقریۀ کفرا که در قدیم الایام آباد بوده و حال خراب شده از اعمال فلسطین قریب به بیت المقدس از بین سنکهای زیر دریا مانند عنبر جوشیده برمی آید و لهذا مسمی بقفر الیهود نموده اند و آن دو قسم است یکی آنست که دریا در زمستان در وقت هیجان بساحل می اندازد و اهل آن بلد قدری را از روی آب می کیرند و قدری بر خشکی افتاده و رنک این بنفش مائل بسرخی براق و بوی آن شبیه ببوی نفط و حجریت برین غالب آنچه را از روی آب کرفته اند بی آمیختکی از سنکریزه و خاک می باشد و آنچه را از کنار دریا از روی زمین برداشته اند مخلوط می باشد و این ما دام که بر روی آب و تازه است نرم و سیال می باشد و چون برداشتند و کهنه شد منجمد و صلب می کردد و قسم دوم آنست که ساحل آن بحیره را حفر نموده برمی آورند و این نیز ناصاف می باشد مانند موم با آب کرم بر آتش صاف می نمایند و این صافی و تیره رنک می باشد و براقی بسیار ندارد و بوی آن شبیه ببوی قیر عراقی است و انطاکی مخصوص به بحیرۀ طبرستان و ساحل آن دانسته و کفته که از زمین قدس نیز می آورند و بهترین آن و مستعمل در تریاق فاروق بنفش براق سریع التفتیت و سنکین و خوشبوی آنست که بوی نفط از ان آید و خالی از سنک ریزه و خاک باشد و کهنۀ آن سیاه و زبون آن را مغشوش بزفت و قیر نیز می نمایند و مغشوش آن نیز سیاه می باشد و آنچه از جبال حاصل می کردد که عرق الجبال نامند از اقسام مومیائی است الطف و اقوی از قفر الیهود است
ص: 1344
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قائم مقام زفت و قیر و قطران و عنبر دانسته اند و در جبر و کسر و رض لحم و ضربه و سقطه قریب بمومیائی است و بجای آن مستعمل اعضاء الراس دخان آن رافع زکام و نزله و محرک صرع معتادین آن و لطوخ آن و اکتحال آن جهت الصاق شعر منقلب در جفن و شعیره و جلای بیاض و تجفیف رطوبات عین و کذاشتن آن بر دندان و سنون بدان جهت درد دندان کرم خورده و خوش بوئی دهان و رفع رائحۀ کریهۀ آن و طلای آن بر اعصاب و اعضای مسترخیۀ ضعیفه نافع اعضاء الصدر آشامیدن آن مسکن درد سینه و سرفۀ کهنه و ربو و ضیق النفس و عسر آن و قرحۀ رئه و اعانت بر اخراج نفث و مدۀ سینه و اورام لوزتین و خناق بلغمی و سوداوی و جهت نفث الدم و نزف الدم
٧٠4اعضاء الغذاء و النفض بلع نمودن مقدار دو خرنوبه تا سه خرنوبۀ آن جهت رفع بخار دخانی و تحلیل خون منجمد در معده و اسهال رطوبی مزمن و طرد ریاح معده و شراسیف و ضعف کبد و کرده و بواسیر و دفع دیدان و حب القرع و تقطیر البول و امراض رحم مطلقا و رفع صلابت آن و تقویت اعضا و حمول و دخان و استشمام رائحۀ آن جهت نتو و برآمدکی رحم و تسکین اوجاع و اختناق آن و آشامیدن آن با اندک جند بیدستر و شراب جهت ادرار طمث مایوس العلاج بقوت نافع و آشامیدن آن با سرکه محلل و کدازندۀ خون منجمد در معده و داخل سفوفات اطفال و سفوفات مقویۀ معده معین بر هضم و تحلیل ریاح و قراقر می نماید و احتقان آن با ماء الشعیر جهت ذوسنطاریا و قرحۀ امعا مؤثر آلات المفاصل و الاورام ضماد آن جهت تقویت اعضاء و اوجاع مفاصل و اورام جاسیه و نقرس و عرق النسا و استحکام اعصاب و اعضای بارده بدستور شرب آن و ضماد آن با آرد جو و نطرون و موم جهت عرق النسا و نقرس و اوجاع مفاصل و تحلیل و انضاج اورام حاره و بارده و ضماد کداختۀ آن در زیت جهت کوفته شدن عضو لحمی و شکستکی استخوان و ضربه و صدمه و سقطه و نضج خنازیر و تحلیل اورام جراحات و منع تورم آنها الجروح و القروح ضماد آن ملصق جراحات و مدمل آنها و رافع قوابی و داخل مراهم منبت اللحم کرده می شود و جهت التیام زخمها و تلیین و رفع کرم آنها مفید الزینه لطوخ آن منقی بشره و مانع سفیدی اظفار و رافع قوبا و برص و بهق السموم طلا و آشامیدن آن با افسنتین و شراب جهت نهش هوام سمی نافع مقدار شربت آن از نیم درم تا یک درم الخواص دخان آن کریزانندۀ هوام و مار و عقرب و پشه و غیرها و مالیدن محلول آن در زیت بر درخت انکور رافع کرم آن و طریق استعمال آن آنست که در اکثر جاها در روغن زیت کداخته بکار برند مضر محرورین از داخل مصلح آن سرکه و آب فواکه باردۀ مطفیه مقدار شربت آن تا یک درم بدل آن زفت رطب و بعضی قیر کفته اند
ص: 1345
بفتح قاف و فتح لام و الف مقصوره و بکسر قاف و سکون لام و یا نیز آمده و آن را قلی الصیاغین و شب العصفر نیز و در اصفهان کهلا و در خراسان شخار و در کیلان و شیراز قلیا و بهندی مجی و ساجی و در کابل اشفار نامند
*ماهیت
ان
چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که بر زمین اندک کودی می کنند و بران اشنان تازه بسیار جمع می کنند و بالای آن نی و خار یا هیمه آتش می زنند اندک رطوبتی از ان سیلان می نمایند و در ان مجتمع و منجمد می کردد چنانچه در اشنان ذکر یافت و هرچند در ان اشنان رطوبت و چسپندکی زیاده باشد زیاده بعمل می آید تا آنکه مانند قرصی و کردۀ بزرکی و الا مانند حبهای بزرک و کوچک می باشد و از نبات رمث و رمرام نیز بعمل می آورند و در بلاد کرمان و روم و ملتان خوب بعمل می آید و رومی بهتر و قرصهای آن بزرک و صاف و ملتانی اکثر ریزه با خاکستر آمیخته و مسموع کشته که در ملتان نیز از اقراص بعمل می آید و در جایی که کیاه آن را می سوزانند ظرفی سفالی شبیه بدیکچه دفن می نمایند که رلوبت سائله از ان در ان جمع و منعقد کردد و آن بسیار خوب می شود و بهترین این صاف سیاه براق شبیه بحجر الرحی است که قوف نامند و بعد از ان ممزوج برمث و رمرام آنچه مانند خاکستر سیاه که در ان پارچهای کوچک باشد زبون و جزو اعظم صابون است
ص: 1346
*طبیعت ان
در چهارم کرم و خشک و با قوت سمیت
*افعال و خواص ان
جالی و محرق و اکال و اقوی از ملح بمراتب اعضاء الغذاء چون آن را هفت مرتبه در آب حل کنند و بجر علقه تصفیه نموده منعقد سازند آشامیدن یک قیراط آن جهت تقویت معده و انهضام طعام و آوردن اشتها و قطع بلغم و رفع قئ مایوس العلاج و تحلیل ورم طحال العین اکتحال آن رافع بیاض چشم حیوانات القروح و الثآلیل و غیرها طلای آن خورندۀ کوشت زائد زخمها و زائل کنندۀ ثآلیل و نواصیر و برص و بهق و جرب
٧٠5رطب و سعفه المضار یک درم آن کشنده در همان روز و دو درم آن در ساعت و قابل العلاج نیست و بالجمله مداوای آن مداوای صابون خورده و آشامیدن ادهان و امراق چرب و قئ نمودن است و در اطلیه استعمال آن بتنهائی ممنوع است بدون ادهان زیرا که محدث یبسی است که رفع آن دشوار است و چون آن را در روغن حل کنند و بر انکور بپاشند بزودی آن را مویز کرداند و صلح قلی در حرف المیم مع اللام در املاح ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد*
بفتح قاف و لام و الف و ضم نون مشدده و شین معجمه
*ماهیت ان
نباتی است مسمی بخوخ المروج جهت مشابهت بآن دو رنک و برک و شاخها مکر آنکه برک این از ان کوتاه تر و اندک عریض تر و کرههای قصب این نزدیک بهم و منبسط بر روی زمین بخلاف آن و اهل مصر بجای چوب در استسقای آب استعمال می نمایند و بسیاری آب نیل را بدان می کشند و بزراعت و غیرها می دهند و مزۀ آن تفه با اندک لزوجت است
ص: 1347
*افعال و خواص ان
شیخ ابن بیطار کفته عصارۀ آن چون بیاشامند جهت نفث الدم سینه و جهت نزف الدم نیز حمولا نافع و فعل آن درین باب مانند دوائی است که بیونانی لوسیماخیوس نامند و در حرف اللام مع الواو و مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و کویا نوعی از ان است و در غیر مصر من آن را ندیدم*
بفتح قاف و سکون لام و باء موحده لغت عربی است بفارسی دل و بلاطینی مطس برمیون نامند
*ماهیت ان
عضوی مرکب معروف از اعضای حیوان است و اول عضوی است که تکون می یابد بنا بر قول و اصل و مبدا و معدن حرارت غریزی و روح حیوانی است و لهذا کرم ترین همه اعضا است و آخر همه اعضا از حرکت می ماند و سرد می کردد و کوشت آن بسیار صلب و بطئ الهضم اولی اجتناب از ان است مکر عند الضرورت بهترین آن دل حیوان کم سن جوان فربه صحیح المزاج است و بهترین از مواشی دل کوسفند و بز کم سن بصفات مذکوره و از طیور دل دجاج جوان فربه خالی از مرض و از قلوب طیور آبی احتراز انسب
*طبیعت ان
مطلقا کرم و خشک و کرمی طیور زیاده از کرمی غیر آن و خشکی بری زیاده از اهلی و طیور آبی بسیار کرم تر از غیر آبی
*افعال و خواص ان
مقوی دل و رافع خفقان و دیر هضم و ردی الغذا مصلح آن مهرا پختن و مطنجن آن با شحم و روغن و با آبکامه و سرکه خوردن و یا کباب رقیق بروغن کنجد و یا بادام و با سرکه و انجدان و فلفل و زیره و صعتر و بالای آن سرکه و آبکامه آشامیدن و نیکو غذائی است از برای اصحاب کد و ریاضت العین قطور و اکتحال خونابۀ که در هنکام کباب کردن از ان می چکد در رفع شبکوری مجرب دانسته اند قلب هر حیوانی در طی آن ذکر شد و می شود ان شاء اللّه تع
ص: 1348
بضم قاف و سکون لام و باء موحده بعجمی اندلس سجس افراغیه بمعنی کاسر الحجر و بیونانی لبلیس فرسن یعنی بزر حجری و بفارسی سنگسبویه نامند و سلیمان بن حسام کفته که این نبات را بصلب که یکی از اسمای فضه است نامیده اند برای صلابت و سفیدی رنک تخم آن و نواب علوی خان مرحوم مغفور نوشته اند که کمان می برم که این تخمی باشد که بهندی آن را تخم پنوار نامند و کسی که آن را کلتهی دانسته غلط کرده جهت آنکه کلتهی حب القلت است بتای مثناه فوقانیه نه باء موحده و نیز غلط کرده اند کسانی که آن را ماش هندی دانسته اند و بیان حب القلت در حرف الحاء مع الباء مذکور شد و پنوار را در بنکالی چکوند نامند و چکوند نیز در حرف الجیم مع الکاف ذکر یافت و سنک سبویه نیز در حرف السین
*ماهیت ان
سلیمان مذکور نوشته که در بلاد اندلس کثیر الوجود است و در غیر آنجا از مواضع دیکر از بلاد شام که من سکنی داشته و دیده ندیده ام مکرید یار بکر بظاهر مدینه آمد برابر برج زاویۀ معروف ببرج صالح در فصل خریف و کسی توهم نکند که این همان حب القلب است که در حرف الحا مذکور شد
*ماهیت ان
کفته اند حب نباتی است برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان بلند
٧٠6تر و عریضتر و نرم تر و از ان آنچه نزدیک بزمین است مفروش بران و شاخهای آن باریک ایستاده تا بیک ذرع و زیاده و کمتر از ان شبیه باذخر و صلب و بر اطراف شاخهای آن چیزی شبیه بساق منقسم بدو قسم و بران برکهای ریزه و ما بین برکها تخم آن و آن سفید صلب مدور شبیه بکرسنۀ کوچکی منبت آن زمین های خشن و اماکن عالیه و انطاکی کفته تخم آن سیاه رنک با خشونت و در کوهستان در هنکام بودن آفتاب در برج اسد می روید
ص: 1349
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و انطاکی در دوم دانسته
*افعال و خواص ان
اعضاء الصدر جهت سرفۀ بارد مزمن و ربو و ضیق النفس اعضاء الغذاء و النفض جهت فواق رطوبی و اسهال و ادرار بول و با شراب سفید جهت سنک کرده و مثانه و رفع احتباس بول و حیض و ضماد آن جهت بواسیر نافع المضار بغایت مضعف باه و مجفف منی مصلح آن مغز چلغوزه مقدار شربت آن تا سه درم است
بضم قاف و سکون لام و تاء مثناه فوقانیه معرب از کلتهۀ هندی است و بفتح قاف و کسر آن نیز آمده بسریانی قلتا و بیونانی اقونیا و برومی توانیقی نامند و در حرف الحاء مع الباء در حبوب ذکر یافت
بفتح قاف و سکون لام و ضم سین مهمله و سکون واو و ضم فا و سکون واو و کسر دال مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است
*ماهیت ان
نباتی است صغیر بقدر یک شبر مستعمل در وفور نار منبت آن ما بین سنکها برک آن شبیه ببرک نوعی از نمام که آن را از فلس نامند و کل آن شبیه بارجل السریر متفرق بعضی از بعضی مانند کل فرابیون
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و با جوهر لطیف محرق
*افعال و خواص آن
آشامیدن نبات و طبیخ آن جهت نهش هوام و شدخ عضل و تقطیر البول و ادرار طمث و اخراج جنین و قطع ثآلیل که آن را بیونانی افروخودوس نامند مؤثر چون چند روز بدان مداومت نمایند
ص: 1350
بضم قاف و سکون لام و ضم فا و سکون واو و کسر نون و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف مقصوره لغت یونانی است بفارسی زنکباری نامند
*ماهیت ان
کفته اند صمغ صنوبر است مطلقا و بعضی کفته اند صمغ صنوبر بری است که بیونانی قوفا نامند و آن صمغ راتینج است که خودبخود سیال باشد چون طبخ دهند آن را انجماد یابد قلفونیا نامند و شیخ ابن بیطار کفته غلط کرده اند کسانی که آن را راتینج بعینه دانسته اند بکمان آنکه راتینج علم است برای تمام اقسام آن و این خطا است بلکه مخصوص بصنفی از اصناف آنست که بطبخ انجماد یافته باشد و بغدادی کفته که قلفونیا صمغ صنوبر است و سه نوع است یکی سیالی که منعقد نمی شود مانند قطران و بعضی آن را قطران نامند و نوع دوم صلب و نوع سوم آنست که بعد طبخ صلب می کردد و این فی الحقیقت قلفونیا است و آنچه شامل جمیع اصناف است راتینج است و راتینج را راتیانج نیز نامند و راتیانج در حرف الراء مع الالف ذکر یافت
بفتح دو قاف در میان هر دو لام ساکن و الف و سین مهمله لغت عربی است و کفته اند بضم اول لغت رومی است و بسریانی قلقاسی و برومی اوذی تغس و بهندی اروی و بدکهنی چمکدلا و ببنکالی کچو نامند
*ماهیت ان
ابن بیطار و بغدادی نوشته اند نباتی است که نزدیک آبهای ایستاده می روید برک آن املس بزرک شبیه ببرک موز و از ان در طول کمتر و کوچکتر و هر برکی را ساقی علی حده از یک بیخ رسته نهایت بسطبری انکشتی و بیخ آن ببزرکی ترنجی و کوچکتر از ان نیز بقدر زردکی ظاهر آن مائل بسرخی و باطن آن سفید و طعم آن با قبوضت و حدت و بورقیت و لزوجت کاهن و چون در آب جوش دهند و آب آن را چند مرتبه تبدیل نمایند پس طبخ دهند قبوضت و حدت و بورقیت آن زائل و لذیذ و لزوجت
ص: 1351
٧٠٧کامنۀ آن زائل کردد و بری نیز می باشد و لیکن غیر مستعمل و آنچه در بنکاله می شود و دیده شده بیخ جنکلی بری آنکه نزدیک آبها و کودها خودرو است کچو نامند شبیه بدان است که ذکر یافت و شاخهای آن تا قدری ناودانی شکل و تتمه مدور و بتدریج باریک شده تا ببرک پیوسته و بهر بوته را نهایت تا چهار شاخ و برک آن فی الجمله شبیه بکشتی کوچکی که یک طرف آن باریک و طرف دیکر آن عریض و در جوف آن در ایام بارش و شبنم اندک اندک آبی می ماند و منبت آن کنار آبها و زمینهای نمناک و نهایت بلندی شاخهای آن تا بیک و نیم ذرع و بعد بزرک شدن آن از بیخ آن ساقی می روید و بر سر آن کلی زردرنک طولانی و بوی آن شبیه ببوی زردچوبه و رنک آن نیز برنک آن و تخمی ندارد و این نوع کم مستعمل و کم کسی می خورد جهت آنکه حدت و بورقیت و لزوجت بسیار دارد و بجوشانیدن در آب و طبخ بنحو مذکور بالکل زائل نمی کردد و برک آن را نیز پخته می خورند و آن نیز با حدت و لزوجت بسیار است و بیخ بستانی آن را که بهندی اروی نامند کوچکتر و برک این بزرکتر و عریضتر و حدت و بورقیت و لزوجت آن کمتر و لهذا اکثر مستعمل و ماکول بنحو مذکور که اولا در چند آب جوش داده تبدیل نموده پس در روغن و پیاز بریان کرده آب داخل کرد پخته و افاویۀ حارۀ طیبه و زردچوبه داخل نموده می خورند لذیذ می باشد و با کوشت لذیذتر و بعضی که در پختن بسیار صاحب وقوف اند اول در آب زردچوبه انداخته که خوب رنکین شود یک مرتبه در ان آب جوش می دهند که رنکین کردد و نیم خام آن را در روغن و پیاز بریان می کنند بعد از ان در آب کداز کرده ترشی انبۀ خام تازه یا خشک را کر نباشد ترشی لیمو یا تمر هندی بقدر ذائقه و اندکی فلفل سرخ داخل کرده ساده بدون کوشت یا با کوشت پخته می خورند بسیار لذیذ مثل مغز قلم می شود و در حین طبخ لزوجت آن زائل می کردانند و بریان نمودن در روغن نیز و این را نیز
ص: 1352
*طبیعت ان
کلی مانند آنست مطلقا در اول کرم و در دوم تر و در اول نیز خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
بغایت مسمن بدن و محرک باه دانسته اند اعضاء الصدر جهت سرفه و خشونت سینه و حنجره اعضاء الغذاء و النفض سریع الهضم و رافع سحج امعا و اسهال و پوست آن در حبس اسهال اقوی و جهت استسقا و لاغری کرده و اسهال صفرا و مای اصفر و مائیت برفق و ادرار بول خصوصا عصارۀ نبات آن و تناول برک و شاخ مطبوخ آن نافع المضار دیر هضم و مولد سودا و سدد مصلح آن عسل و سکنجبین و ادویۀ خوشبوی مانند دارچینی و قرنفل و بعضی آن را با سرکه و خردل مرتب می نمایند و این هنکام سریع الهضم و الخروج می باشد از معده و نوشته اند که آن را تخمی می باشد و در افعال قریب بتخم کرنب مقدار شربت از قسم آن دو درم و عصارۀ نبات آن از ثلث رطلی تا بدو ثلث و نوعی از قلقاس می شود صلب مستدیر که هرچند طبخ نمایند پخته نمی کردد و ضماد آن جهت نضج اورام و ذرور سوختۀ آن جهت اندمال قروح و قلاع و تقویت موی مؤثر*
بفتح دو قاف و لام ساکن در میان و کسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله در ماهیت آن اختلاف است اکثری زاج سفید و بعضی زاج سرخ و بعضی زرد و بعضی نوعی زاج سفیدی که بفارسی آن را زاج شتر دندان نامند دانسته اند و بعضی کفته که آن را بفارسی شوغار و بیونانی حلقیس نامند و تحقیق آنست که قلقدیس سه صنف می باشد صنفی سفید سبک زودشکن و این تندترین و بهترین اصناف است و صنف دوم کثیر الارضیت غلیظ خشن و رنک آن مائل بکبریت و این را بیونانی مالی ترایا نامند و صنف سوم نرم متساوی الاجزا و سست و چون آب بدان رسد سیاه کردد و این را زاج الاساکفه نامند و در حرف الزای المعجمه مع الالف بتفصیل ذکر یافت*
ص: 1353
٧٠٨
بفتح دو قاف در میان لام ساکن و فتح طاء مهمله مشاله و الف و راء مهمله در ماهیت آن اختلاف است اکثری زاج اصفر و بعضی نوع زاج سفید شتر دندان و بعضی زاج اصفر مائل بحمرت دانسته اند و بهترین آن خالص بسیار زرد و براق مانند زرنیخ زودشکن آنست و در زاج نیز ذکر یافت*
بکسر دو قاف و سکون دو لام و بضم هر دو قاف نیز آمده لغت عربی است و آن را قلاقل و قلقلان بضم قاف اول و بزر رمان بری و بفارسی انار دانۀ دشتی و بهندی کوارچکنه نامند و بیخ آن کویند مغاث است در ماهیت آن اختلاف است بقول اکثر آنکه نباتی است شبیه به نبات قنب و ساق آن مائل بسرخی و شاخهای آن دراز و قنب متخذ از ان اقوی از شاهدانج و برک آن زفر الرائحه و کل آن مائل بسفیدی و تخم آن در غلافی خشن و مستدیر و بزرکتر از فلفل و املس و بیرون آن مائل بسیاهی و مغز آن سفید با حلاوت و اندک لزوجت و پوست ساق آن سفید و مستعمل مغز آنست و بعضی آن را حب السمنه دانسته اند و نه چنین است و آنچه مشاهده شده در بنکاله آنست که نبات آن یک ذرع دست با یک ساق باریک و شاخهای باریک زوج زوج متصل بهم برکهای آن رسته و برک آن شبیه ببرک یاسمین و از ان کوچکتر بر سر یک شاخه که قویتر است و از شخصی ثقه استماع یافته که نبات آن از قبیل نجم و بیاره درهم پیچیده بر زمین مفروش و برک آن شبیه ببرک مرزنجوش و ثمر آن بقدر فلفلی و مدور سیاه رنک و یک نقطه سفید بر بالای آن و سه عدد پیوسته بهم متصل بقمع آن و در غلافی سه پهلو شبیه بغلاف کاکنج بر سر شاخی که باریکتر است و در خامی سبز می باشد بیخ آن سرخرنک باریک
ص: 1354
*طبیعت ان
در دوم کرم و تر با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
بغایت مقوی باه و منعظ و مسمن بدن هر نوع که استعمال نمایند خصوصا با کنجد و نبات و با فانیذ و یا عسل سرشته و مصلح حال کرده و مثانه و زائل کنندۀ احتراق اخلاط مقدار شربت بریان کردۀ آن از قبیل تنقل تا یک اوقیه و از کوبیدۀ آن تا نیم اوقیه المضار اکثار آن مصدع و مضر معده و مورث هیضه مصلح آن بریان نمودن و با سکنجبین و یا با قند و عسل خوردن بدل آن بوزن آن تودری سفید و یا حب الصنوبر و یا مغاث و نیم وزن آن ابهل و چهار دانک آن مغز تخم خیارزه است
بضم قاف و لام و سکون واو و ضم میم و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی اذان الدب و رازی بوسیر دانسته
*ماهیت ان
نباتی است و پنج صنف می باشد و ماهیز و هرج نوعی از ان است صنف اول سفید و برک آن نیز سفید و نر و ماده می باشد و برک مادۀ آن شبیه ببرک کلم و سفیدتر و عریضتر از ان و ساق آن بقدر ذرعی و زیاده بر ان و چیزی مانند پشم بر ساق آن و کل آن مائل بزردی و تخم آن ریزه بیخ آن دراز بسطبری انکشتی و نر آن را برک درازتر و باریکتر از ماده صنف دوم برک آن سیاه و عریضتر و بزرکتر از صنف اول صنف سوم شاخهای آن بسیار دراز و بی ساق و برک آن شبیه ببرک سفرجل و بر سر شاخهای آن قبهای مدور و کل آن زرد طلائی صنف چهارم برک آن شبیه ببرک انجیر و از ان کوچکتر بی ساق و ملاصق زمین صنف پنجم برک آن بزرک و غلیظ و با رطوبت چسپنده و تندبو و ساق آن زیاده بر ذرعی و کل آن سفید مائل بسرخی و تخم آن ریزه و تیره رنک و مدور با حدت و تلخی و این صنف یحتمل که تنباکو باشد و آن در حرف التاء المثناه الفوقانیه مع النون ذکر یافت
ص: 1355
*طبیعت همه اصناف آن
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص ان
محلل و جالی و با قوت قابضه و ریشهای آن در افعال قائم مقام ماهیزهرج است اعضاء الصدر و الغذاء و النفض مدر بول و یک مثقال از بیخ سفید و سیاه آن جهت منع سیلانات و با شراب جهت منع اسهال و طبیخ آن جهت سرفۀ بارده و ضیق النفس و شکاف عضل الاورام و حرق النار و السم ضماد برک مطبوخ صنف سوم آن جهت اورام بلغمی و ورم چشم و با عسل و شراب جهت
٧٠٩شقاقلوس و جراحات و کزیدن عقرب و ضماد برک صنف نر آن جهت سوختکی آتش مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن اناغورس است*
بضم قاف و لام و سکون واو و فتح میم و الف و ضم یاء مثناه تحتانیه و نون لغت یونانی است و آن را شجرۀ ابی مالک و اهل دمشق صابون القاف و صابون الثیاب و ظفر القط نیز نامند
*ماهیت ان
نباتی است جبلی و بستانی ساق آن مربع شبیه بساق باقلا و برک آن شبیه ببرک لسان الحمل و بر ساق آن غلاف ها و اطراف بعضی مائل بطرف بعضی و کل آن شبیه بکل سوسنی که بیخ آن را ایرسا نامند و بهیأت حیوانی که آن را اربع و اربعین کویند بهترین آن جبلی و کاه از نبات آن نیز مانند آنکه از بیخ آن عصاره می کیرند اخذ می نمایند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
ص: 1356
حابس رعاف و نفث الدم سینه و نزف الدم معده و رحم و ضماد برک نرم کوفتۀ آن جهت الزاق جراحات در ابتدای حدوث و التیام آنها مجرب*
*فصل القاف مع المیم
بضم قاف و سکون میم و کسر راء مهمله و یاء نسبت منسوب بقمر است که نام بلدی است از بلاد مصر و کفته اند که آن بلد اسکندریه است جهت مشابهت رنک این بخاک آن بلد و واحد آن قماری آمده و کفته اند جمع اقمر است مانند احمر و حمر یا جمع قمری است مانند رومی و روم و زنجی و زنج و مادۀ آن را قمریه نامند و نر آن را ساق حر و جمع قماری غیر منصرف است و آن را بهندی توترو نامند
*ماهیت ان
مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مانوس و خوش منظر و خوش آواز و کفته اند که لفظ یا کریم کامل الحروف از صوت آن ظاهر می کردد دو نوع می باشد سفید و زرد و از غرائب آثار آن آنکه ابن اثیر در تاریخ خود نوشته که از جملۀ مدایا که بعضی ملوک بقاع هند هدیه برای سلطان محمود سبکتکین فرستاده بودند قمری بود که چون طعام زهردار را می دید چشمهای آن سرخ و اشک از ان جاری و متحجر می کشت و چون آن حجر را سوده بر جراحات دهن کشاده می پاشیدند بزودی چاق می شد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
موافق مبرودین و مرطوبین و مولد خلط فاسد و اکثار آن محدث وسواس و جذام مصلح آن ادهان و ادویۀ لطیفه است تدهین بدهن آن باعث سرعت حرکت اطفال و تخم آن را چون بطفل بیاشامند باعث سرعت تکلم آنست قبل از هنکام آن الخواص کفته اند بودن آن در خانه باعث عدم تاثیر سحر و رد آن و چشم بد است از صاحب آن خانه
ص: 1357
بفتح قاف و بضم نیز آمده و سکون میم و فتح قاف و الف و میم و قمل بفتح قاف و سکون میم و لام
*ماهیت ان
دو حیوان کوچک اند که در بدن انسان و غیر انسان بهم می رسند و فرق میان هر دو آنست که قمقام را پای های بسیار است و به بیخ موی می چسپد و واحد آن را قمام می نامند و قمل شش دست و پا دارد و بدهن اندک می کزد و سر و دم آن باریک و سفیدرنک و آنچه در موی بهم می رسد اغبر و سیاه رنک و کفته اند رنک آن برنک موی می باشد که در ان تکون می یابد از سیاه و میکون و سفید و غیرها و مادۀ آن زیاده از نر آنست و قمل را بفارسی شپش و بترکی بیت و بهندی جوئین نامند و مراد از مطلق آن قمل انسان است و مادۀ تکون آن عرق حادث از کثرت فضلات ردیه و کثافات مجتمعه در بدن انسان و قلت و یا عدم اغتسال بدن و ثیاب و عدم تنظیف آنها است و قوت مزاج بدن و هرچند مادۀ آن زیاده تکون آن زیاده در موهای سر و ریش و لباسهای چرک کهنه تکون آن زیاده می باشد خصوصا در زمستان و کثرت آن باعث لاغری بدن می کردد و مرض است و در ابدان نقیۀ نظیفه و البسۀ پاکیزه تکون آن کم می باشد بلکه نمی باشد
*افعال و خواص ان
چون شش شپش زنده را در سوراخ باقلا کذارند
٧١٠و بلع نمایند جهت رفع حمی ربع مجرب کفته اند و چون در سوراخ احلیل کذارند رفع احتباس آن نماید و چون زن حامله در کفدست خود کذارد و بران شیر بدوشد اکر راه رود و حرکت کند حامله به پسر است و الا بدختر و بعضی کفته اند که اکر بمیرد حامله به پسر است و الا بدختر و انداختن شپش زنده موجب نسیان است بلکه باید که بکشند و باندازند و طلا کردن آن بر بدن مولود در حین ولادت به آب زیره باعث آنست که در تمام عمر قمل در بدن او تولد نکند و چون در بدن شپش بسیار بهم رسند تدبیر دفع آن آنست که جامه را بزیبق آلوده بپوشند و یا زیبق بر بدن بمالند و یا زیبق با حنا در ساعت دفع آن کند و شستن سر به آب تخم شریفه که ثمر هندی است که سائیده با آب مخلوط کرده سر را بآن بشویند بزودی رفع شپش آن می نماید اما باید که چشم را بپوشند و محافظت نمایند که داخل آن نشود که باعث سوزش بسیار و تورم آن می کردد و از خواص آنست که نزد قرب موت از انسان می کریزد و چون قمل بسیاری جمع نمایند و از ان سریشم سازند قویتر و چسپنده تر می باشد از سریشهای دیکر و کفته اند قمل متولد در حبوب آشامیدن نیم درم آن جهت قرحۀ رئه و تفتیت حصاه نافع و این از جملۀ محالات است زیرا که این مقدار بهم رسیدن متعذر است
ص: 1358
بفتح قاف و نون و الف مقصوره لغت عربی است و بر چند معنی آمده از ان جمله بمعنی نیزه و جمع آن قنوات و قنی بکسر قاف مانند جبل و جبال و بعضی اطبا کفته اند که بفتح و بقصر قصب است و واحد آن قناه به ها است و جمع آن قنوات و بر عود الطباشیر یعنی قصب آن نیز اطلاق می نمایند و بر شجره الاشق نیز و کفته اند خود اشق است و کفته اند نوعی از اندوطالیس است و نیز کفته اند اسم نباتی است برک آن شبیه ببرک نعناع و معروف نزد عامۀ عرب بکلخ و نزد بعضی برطبۀ یابسه و کلخ در حرف الکاف مع اللام ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد*
بضم قاف و فتح نون مشدده و الف و فتح باء موحده و راء مهمله و الف مقصوره لغت عربی است و کفته اند لغت نبطی است بضم قاف و فتح نون مخففه و الف و کسر باء موحده و راء مهمله او یا نیز آمده و نیز آن را بعربی غملول و قملول و نملول و فوهق و شجره البهق و بیونانی قیفهیمالون و برومی قبار و مبدوس و بخراسانی برغثت و بفارسی بزند و بخند و بشیرازی سبزه و سوده و باصفهانی موجه نامند
*ماهیت ان
نباتی است که در اول ربیع می روید و تا آخر آن می ماند و بغدادی کفته از بقول صحرائی است و برک آن کوچک تر از برک کاسنی صحرائی و با اندک حدت و تلخی و کل آن سفید باریک و تخم آن اغبر رقیق و نواب مغفو مبرور نوشته اند برک آن شبیه سرمق است و لیکن املس نیست بلکه زغب خفیفی دارد و صاحب تحفه نوشته برک آن شبیه باسفاناخ و با اندک تندی و تلخی است بقدر شبری و ساق آن باریک و کل آن سفید ریزه و تخم آن در غلافی بقدر نخود در هر غلافی چهار عدد بسیار شبیه بخردل بهترین آن تازۀ آنست که در شاخهای آن اندک سرخی باشد
ص: 1359
*طبیعت ان
کرم در اول و خشک در آخر آن و بعضی در دوم خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
لطیف و جالی و مقطع و از ادویۀ نافعه است جهت مبرودین و محرورین هر دو اعضاء الصدر و الغذاء و النفض منقی سینه و رئه از کیموسات غلیظه و مفتح سدۀ کبد و طحال و مدر بول و حیض و شیر و عرق و آشامیدن آب آن اطلاق طبیعت و رفع یرقان و مغص و اخراج کیموسات غلیظه می نماید و ضماد آن جهت بواسیر و مغص و تحلیل صلابات رحم نافع الزینه جهت کلف و بهق و وضح بهترین دوائی است ضماد او شربا و کفته اند خوردن آن باندک زمانی و قلیل ایامی وضح را زائل می کرداند و بدستور تدهین آن جهت امراض مذکوره و زخم پستان السموم ضماد آن جهت نهش جمیع هوام سمی
٧١١مؤثر المضار مولد سودا خصوصا نمک پروردۀ آن مصلح آن طبخ و بریان نمودن آنست در روغنها مانند روغن بادام و کنجد و غیر آن و کفته اند مصلح آن هلیلۀ کابلی و شکر است*
بکسر قاف و فتح نون مشدده و باء موحده و بضم قاف نیز آمده لغت عربی است و کفته اند معرب از کنب فارسی است و آن را ابق و بیونانی و دیفرونس و بسریانی قنبیرا و برومی کتانی و بفارسی کنب و بنک و بهندی بهنک بخفای ها و باصطلاح ورق الخیال و جزو اعظم و حشیش و حشیشه الفقرا و نشاط افزا و فلک تاز و عرش نما و حبه المساکین و شهوت انکیز و مونس الهموم و چتر اخضر و زمرد رنک و بر کلک شیرازی و امثال اینها نامند و دیسقوریدوس قنابس و قنابوس نیز نامیده و کفته اند پوست ساق آن را قنب نامند و از ان مانند کتان ریسمان و البسه سازند اما پوشیدن لباس آن جائز نیست جهت آنکه مفسد مفاصل و محدث لاغری است و کاغذ از ان خوب ساخته می شود چنانچه در کشمیر از ان کاغذ می سازند بسیار خوش قماش برابری با کاغذ ابریشمی می کند و شکوفه و غبار زغبی و شبنمی که بران می نشیند و غلیظ و چسپنده است همه را جمع می نمایند و چرس می نامند و در سر غلیان می کشند تخدیر و سکر بسیار می آورد خصوص شبنم آن و آن هرچند چسپنده تر و غلیظتر و منجمدتر باشد قویتر است و بسا است که بسبب کمال قوت هلاک می کرداند کشندۀ خود را
ص: 1360
*ماهیت ان
نباتی است معروف و در اکثر بلاد بهم می رسد مانند هند و کشمیر و بنکاله و زنج و روم و فارس و عراق و غیرها و کفته اند بترتیب مذکور هریک اقوی از دیکراند و عراقی و بنکالی از همه ضعیف تر و بعضی فارسی را اقوی از رومی کفته اند و هریک بری و بستانی و جبلی می باشد و بری و جبلی اقوی از بستانی اند و بستانی فی الحقیقت قنب است زیرا که پوست آن جدا می کردد و درخت آن بلندتر تا به پنج ذرع و ساق آن مجوف و شاخهای آن باریک و بران برکها پنج یا شش یا هفت تا نه و اکثر فرو می باشد و بسیار سبز رنک و با خشونت و کل آن سفیدرنک باریک و تخم آن مدور و آن را شهدانج و بفارسی شاهدانه نامند و بری و جبلی آن را درخت کوتاه تر از بستانی و لحای آن خوب جدا نمی کردد و بدشواری اکر قلیلی بعمل آید بکار امور مذکوره نیاید و شاخهای آن شبیه بخطمی و سیاه رنک و برک آن نیز مانند برک بستانی و از ان خشن تر و سیاهی آن کمتر از بستانی و سفیدی بران غالب و کل آن سرخ و ثمر آن مانند فلفلی شبیه بحب السمنه و بعضی خود حب السمنه دانسته اند و بیخ آن را مغاث و شیخ ابن بیطار کفته قنب دو نوع می باشد بری و بستانی و نوع ثالثی که آن را قنب هندی نامند و ندیدم من آن را مکر در مصر و آن را حشیشه نامند و در بساتین زراعت می نمایند و بسیار مسکر است یک درم آن زیاده بر ان از حد سکر بدر برده بر عونت و اختلاط عقل و جنون منجر می سازد و بسا است که هلاک می کرداند و بالجمله انواع ردیۀ آن بسیار است از مجنن و غیر آن
ص: 1361
*طبیعت برک ان
مرکب القوی و در سوم سرد و خشک با حرارت لطیفۀ قلیله و برودت کثیفۀ غالبه و تخم آن کرم و خشک در سوم و پوست آن سرد و خشک و در غایت رداءت و لحای آن سرد و خشک باعتدال
*افعال و خواص ان
از جملۀ اشجاری است که برک آن بسبب مرکب بودن قوای آن اولا فرح و سرور و نیکوئی رنک رخسار و سکر می آورد بجزو حار لطیف و تخدیر حادث از جزو بارد و بعد زوال و تحلیل جزو حار لطیف و ظهور آثار جزو بارد کثیف ضد افعال مذکوره از ان ظاهر می کردد و نیز بسبب جزو حار خیال و فکر را لطیف و دقیق می کرداند و عطش و اشتهای طعام و شهوت باه را بالعرض زائد می کرداند و بالاخره بالعکس و باعث تکدر روح دماغی و ظلمت بصر و ضعف آن و جنون و مالیخولیا و جبن و خوف بسیار و استسقا و امثال اینها و ضعف باه و قطع آن می کردد جهت آنکه مجفف منی است و شیرینها مقوی فعل آن و ترشیها مبطل آن اعضاء الراس سعوط برک بری آن منقی
٧١٢دماغ و اعتسال بعصارۀ برک آن جهت رفع ابریه و شپش موی سر و قطور عصارۀ برک بری و دهن آن جهت تسکین درد کوش و کشتن کرم آن اعضاء الغذاء و النفض خوردن برک آن ناشف رطوبات معده و حابس بطن و مدر بول و وذی را نافع و ممسک و مجفف منی و پوست آن قاطع باه و مجفف منی القروح و الجروح و الاورام و البثور ذرور کتب پوسیده مجفف جروح و قروح رطبۀ و مندمل کنندۀ آنها و ضماد طبیخ بیخ بری آن و ضماد برک آن جهت تحلیل اورام حاره و جمره و تسکین اوجاع اعضای عصبانی که در ان کیموسات فاسده مانده باشد مفید و چون برک خشک آن را نیم کوفته و اندک آبی بران پاشیده و کرم کرده بر برک بید انجیر کرم کرده کذاشته بر خصیه بندند جهت قیله الماء و تحلیل اورام آن نافع مقدار شربت آن یک درم و زیاده بر ان خصوصا از انواع ردیۀ آن کشنده مصلح آن قئ نمودن با روغن کاو و آب کرم تا آنکه در معده هیچ نماند و آشامیدن شراب حماض بسیار مفید و تخم آن مسکن غثیان و محلل و پراکنده کنندۀ ریاح و مولد خلط ردی قوی الاسخان و مبخر و قابض بطن و ممسک و مجفف منی المضار مصدع و مظلم بصر مضر معده مصلح آن بریان نمودن و اکثار آن باعث قرحۀ احشا مصلح آن خشخاش و سکنجبین شکری و شراب لیمو و کویند آب سرد و برف و شراب فواکه حامض است دهن شاهدانج که مانند روغن بادام کیرند کرم و خشک و جهت درد کوش و اعصاب و تحلیل اورام صلبه و صلابت رحم قطورا و تمریخا نافع و آشامیدن آن مجفف منی است بدانکه اهل هند خصوص فقرای ایشان ولوع بسیاری بآشامیدن آن دارند و بکمان فاسدۀ خود معتقد آنند که عمر را طویل و خیال و فکر را زائد می کرداند چنانچه مقولۀ بعضی از فقرا که خود را کامل و واصل می دانند این است که*بیت* بنکی زدیم و سر انا الحق شد آشکار* ما را باین کیاه ضعیف این کمان نبود*
ص: 1362
و اکثری ازین طائفه هر صبح و شام برک آن را سائیده و در آب حل کرده صاف نموده یک قدح می آشامند و هرکه از امثال ایشان واردشان می کردد باو نیز تواضع می نمایند و بعضی خشک نموده اندک بریان کرده زمانی طویل آن را مضغ می نمایند به تنهائی و یا با کنجد مقشر و یا سائیده با شکر سفوف می نمایند و طرب و فرح بسیار می کنند جهت آنکه در ابتدا و اوائل حال قوای بهیمی ایشان را بحرکت می آورد و انواع اطعمۀ کثیره می خورند و متلذذ می کردند انهضام می یابد و بدن ایشان فربه می شود بکثرت اجتماع رطوبت پس ثانیا مبتلا باکثر امراض صعبه می کردند مانند ضعف هاضمه و کثرت ریاح و قراقر بطن و سوء القنیه و تهبج اطراف و صورت و تغیر رنک بشره و امثال اینها و ضعف باه و سقوط اسنان و بخر و کسالت و جبن و خیالات فاسدۀ شیطانیه و سوء فکر و انداختن خود و جهال را بسوی عقیده و اباحت و زندقه و ترک عبادات و غیره و بعضی از ان معاجین می سازند و می خورند و بعضی برای اصلاح و تقلیل یبس آن در شیر جوش می دهند و آن شیر را ماست می سازند و کره آن را کرفته در تراکیب استعمال می نمایند و بعضی سرشیر آن را کرفته استعمال می نمایند نیز دهن آن را بانواع دیکر اخذ می نمایند و بعضی که بسیار قوی می خواهند قدری از چرس آن را داخل تراکیب می کنند مانند معجون شرزه خانی که مشهور بشیرزادخانی است که از دکهن ساخته احیانا می آورند که یک حبۀ آن سکر بسیار می آورد و جزو اعظم آن روغن بنک و چرس و ادهان و جواهر بیخهای قوی مخدر مسکر دیکر است
ص: 1363
بضم قاف و سکون نون و ضم باء موحده و فتح راء مهمله و ها لغت عامی قنبره است و جمع آن قنا بر بفتح قاف و کسر باء موحده و بعربی ابو الملیح و بفارسی چکاوک و حجوز و لک نیز و بیونانی برد الوس و بربید الوس و بلاطینی کارینه نامند
*ماهیت
ان
مرغی است از جملۀ عصافیر از کنجشک اندک بزرکتر و خوش منظر و خوش آواز و بر سر آن کاکلی و تاجی مانند طاوس و هدهد و بهترین آن جوان فربه آن و وجه علی حده ذکر نمودن از عصافیر اختصاص آن باسم خاص است و شهرت آن بدان
٧١٣است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن اسفیدباج و مرقۀ آن ملین طبع و کوشت آن حابس و همچنین کوشتاب و لحوم سائر عصافیر و این اقوی از انها است و مداومت کباب آن صالح الغذا و جهت صاحبان قولنج و اوجاع مثانه نافع و محرق مجموع آن جهت ذات الجنب و وجع فواد بسیار موثر مضر محرورین مصلح آن کاسنی با سرکه و میوه های ترش و با روغن بادام استعمال نمودن است
بضم قاف و فتح نون مشدده و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و طاء مهملۀ مشاله بفارسی کلم رومی و کلم کرد نامند
*ماهیت ان
نوعی است از کرنب و وجه علی حده ذکر نمودن آن اختصاص معروف بدان بودن است و نزد عوام و اهل شام و بغداد مشهور به بیض العیار است برک آن شبیه ببرک چغندر و از ان عریضتر و ضخیم تر و سبزی آن با غبریت و سرمئی رنک و طعم آن با تلخی و شیرینی آمیخته و در وسط آن ساقی و بر بالای آن جمۀ آن و بر اطراف آن برکها درهم مجتمع بشکل کله و در بنکاله در موسم زمستان تخم آن را از فرنک می آورند هر سال تازه می کارند بسیار خوب و لطیف و سفید و مجتمع و نازک و لذیذ می باشد و هرچند هوا سردتر باشد بهتر می شود و بتعمل و تربیت بهتر و سفیدتر و لطیف تر می کردد و بعضی مردم در وقت کوچکی برکهای آن را درهم می بندند و در هنکام نزدیک بکمال رسیدن دیکچۀ سفالی که بهندی هاندی نامند معکوس بر بالای آن می کذارند که کلۀ آن در جوف آن بکنجد و آفتاب و شبنم بدان نرسد که آن را فاسد سازد و ساق آن را از نصفه بیشتر بکل می کیرند و بدان آب همیشه می دهند خوب و لطیف و بالیده می کردد و بقوت زمین و خوبی تخم نیز برمیکردد و بهترین آن تازۀ سفیدرنک یا زردرنک نازک خوب درهم پیچیدۀ آنست و نیز قسم دیکر ازین می شود در برک و ساق و قبه همه مشابه بدان الا آنکه برکهای خارج آن اندک بزرکتر و عریضتر و تیره تر و رنک و ساق برک آن بنفش مائل بسرخی و رنک برکهای قبۀ پیچیدۀ آن سرخ تیره مائل به بنفشی است و بهترین این نیز تازۀ خوشرنک نازک و خوب درهم پیچیدۀ آنست
ص: 1364
*طبیعت ان
مرکب القوی با رطوبت مائیۀ غلیظه و حرارت مفتحۀ لطیفه و مادۀ ارضیۀ کثیفه و کفته اند کرم در اول و خشک در دوم است
*افعال و خواص آن
با قوت مفتحه و محلله و مبهیه و نفاخیه و مدر بول و مولد خون سوداوی عکر و مضعف دماغ و مبخر و ردی الغذاء و نفاخ و مسدد و محدث نفخ در حوالی پهلو و شکم و بالخاصیت محلل خمار و مسکن آن و اکنار آن مولد اخلاط سوداویه و امراض سوداوی و افکار ردیه و خیالات فاسده و دیدن خوابهای مشوشه و مضعف دماغ و بصر بسبب تبخیر آن و آشامیدن مائیت آن مانع مستی و نطول طبیخ آن جهت اوجاع مفاصل نافع مصلح مضاران در آب جوشانیدن و آب آن را مکرر ریختن و مهرا پختن با کوشت فربه و روغن بادام و یا زیت الانفاق و روغن کاو تازه بسیار بریان نمودن و با ادویۀ حارۀ لطیفه خوردن است و بیض آن نفاخ و مهیج فواق و زیاده کنندۀ منی و معین بر جماع خصوصا چون بریان نمایند و با سرکه و زیت و آبکامه بخورند مولد سودا است زیاده از کرنب و تخم آن کرم و خشک و استعمال آن پیش از شراب یا با شراب مانع سکر و محلل خمار آن و مفسد منی است چون زن بعد از جماع با خود بردارد
بکسر قاف و سکون نون و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام کفته اند معرب کتبیلای فارسی است و یا معرب کمیلۀ هندی در ماهیت آن اختلاف است بسیار بعضی کفته چیزی است رملی سرخرنک که از آسمان فرود می آید با شبنم در بعضی بلاد و بعضی کفته اند که شبنمی است که بر اراضی بادیۀ یمن می نشیند و با خاک ممزوج کشته بدان هیئت می کردد و بعضی کفته طینی است مانند طین معروف بطین الجلود که نزد باریدن باران ظاهر می کردد در خراسان و بعضی
ص: 1365
٧١4کفته اند بزور رملی است ظاهر آن سرخ و بعضی کفته اند تخم سرخس است و نواب حکیم معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند که بیشتر از کوهستان ما بین هند و چین می آورند و از آورندکان استماع یافته که از درختی حاصل می کردد که آن درخت را می نشانند و بظن ایشان بزور آن اشجار است یا شبنمی که برانها می نشیند و آنچه محرر شنیده آن است که مغز ثمر درختی است کوهی درخت آن شبیه بدرخت معصفر و برک آن نیز شبیه ببرک آن و از ان بزرکتر و خاردار و خارهای آن درشت و بلند و ثمر آن بشکل نارنجی و بر سر آن خاری و در خامی سبز و بعد رسیدن سرخ می کردد و بعد کمال رسیدن شکافته از جوف آن چیزی سرخرنک تیره برمی آید و بر زمین می ریزد مردم آن را جمع نموده برمیدارند و همان قنبیل است آنچه غیر ممزوج بخاک است خالص و سبک وزن می باشد و آنچه مخلوط بخاک و رمل است غیر خالص و سنکین العلم عند اللّه تعالی
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و در سوم نیز کفته اند و با قوت قابضه شدیده
*افعال و خواص ان
آشامیدن یک درم تا دو درم سائیدۀ آن با ادویۀ مناسبه مخرج اقسام کرم معده و امعا و حب القرع بقوت و مسهل رطوبات لزجه و اخلاط فاسده و جهت عرق مدنی و طلای آن نیز جهت امور مذکور نافع مضر امعا مصلح آن کثیرا و شیح ارمنی و مضر فم معده مصلح آن مصطکی و انیسون بدل آن ترمس و برنک کابلی مقشر و سکبینج الجروح و القروح و الجرب و القوبا ذرور نرم سودۀ آن مجفف قروح رطبه و التیام دهنده جراحات و سعفه و جرب رطب و بثور و قوبا خصوصا که اولا عضو را بروغن کل و یا روغن تخم ناکیسر بتخصیص سعفه و جرب و قوبای اطفال و بدستور تدهین آن و خوردن اظریفل و دوا و معجون آن و استعمال مرهم آن و اظریفل و دوا و دهن و مرهم و معجون قنبیلی در قرابادین کبیر مذکور شد
ص: 1366
بفتح قاف و سکون نون و ضم طاء مهملۀ مشاله و سکون واو و کسر راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت رومی است و نزد بعضی یونانی و اصح آنست که معرب از جنتوریۀ رومی است منسوب بجنتورس حکیم رومی جهت آنکه او اول کسی است که معرفت بدان بهم رسانیده و بسریانی اسکیغیلای و بیونانی اومیطرون و بفارسی اوبزرولوفا و کریون نامند و کفته اند کریون اسم قنطوریون دقیق است و آن دو نوع است کبیر و صغیر و در آخر ربیع می روید*
که آن قنطوریون غلیظ و بیونانی قنطوریون طوماغا یعنی قنطوریون کبیر و بوقی نیز و لوفای کبیر نامند
*ماهیت ان
نباتی است ساق آن شبیه بساق حماض و خس و به بلندی دو ذرع تا سه ذرع با شعبهای بسیار از یک بیخ رسته و بر سر آنها قبها شبیه بقبۀ خشخاش و مدور طولانی و کل آن سرمئی رنک مدور شبیه بصوف و تخم آن شبیه بقرطم یعنی تخم کافشه و با حرافت و برک نبات آن شبیه ببرک جوز و سبز و اطراف آن مشرف شبیه بدندانهای اره و بیخ آن سطبر طولانی تا بدو ذرع و صلب و سرخرنک و پر از رطوبتی سرخ برنک خون و طعم آن مرکب از حدت و حرافت و اندک حلاوت و قبضی و رنک عصارۀ آن نیز سرخ مانند خون منبت آن زمینهائی که آفتاب بسیار بر آنها تابد و کوهستانها و تلها و پشتها و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند که قنطوریون صغیر کثیر الوجود است بارض ما یعنی بلاد فارس و آن بر دو نوع است بری که بر زمینهای سهل هموار و تلهای پر اشجار می روید و کل آن سرخرنک مائل ببنفشی است و بستانی آن نبات قویتر و بلندتر از بری و کل آن خوشبوتر و تلخی آن کمتر و در سائر احوال مساوی بری و لیکن کل آن مختلف الالوان و عامۀ اهل شیراز آن را کل میخک و کل قرنفلی نامند و کل آن تا قریب به نه ماه می ماند و بیخ آن در زمین باقی می باشد و در ایام ربیع از سر نو از همان بیخ می روید و بیخ بری آن در زمین باقی نمی ماند بلکه هر سال از سر نو در
ص: 1367
٧١5اوائل ربیع می روید و در اوائل صیف کل و تخم می آورد و قوت آن تا دو سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و در سوم نیز کفته اند و عصارۀ بیخ آن قویتر از سائر اجزای آن مستعمل
*افعال و خواص ان
محلل و قابض و جالی و بحسب اختلاف طعوم بیخ آن از ان افعال متضاده صادر می کردد از ادرار طمث و اخراج جنین مرده و افساد زنده و اخراج آن و تفتیح سدد و تنقیۀ دماغ و سینه و امثال اینها از افعال حرارت که صادر از حدت و حرافت آنست و حبس نفث الدم و اندمال جراحات که از افعال برودت که بسبب قبض آنست و کفته اند چون لحم مقطوع را بآن طبخ دهند مجتمع می کرداند اعضاء الصدر و الغذاء و النفض جهت ضیق النفس و عسر آن و ربو و سرفۀ کهنه و نفث الدم مزمن و درد پهلو و مغص و رفع سدۀ کبد و طحال و قولنج بلغمی و استسقا و یرقان و صلابت کبد و طحال و ادرار بول و حیض و عسر ولادت و اوجاع رحم و فسخ عضل و عصب و قتل و اخراج دیدان نافع و فرزجۀ آن جهت ادرار طمث و اخراج جنین موثر الجروح و القروح و النواصیر ضماد تازۀ آن بتنهائی و خشک آن بتنهائی و یا با مراهم جهت الزاق و چسپیدن زخمهای تازه و التیام و ختم جراحات تازه و ردیۀ کهنه و عمیقۀ غائره و نواصیر و اوجاع عصب و فسخ آن و کسر اعضاء و عرق النساء بغایت قوی الاثر و در سائر افعال قریب بقنطوریون صغیر و از ان ضعیف تر مضر دماغ مصلح آن عسل و شیرینیها مقدار شربت آن تا دو درم و اکر تپ نباشد با شراب و الا با آب بدل آن حضض و قنطوریون دقیق و عصارۀ حب آن جهت امراض مذکوره نافع و شیخ ابن بیطار نوشته که آنچه در بلاد لوقیا می شود عصارۀ آن را کرفته بجای حضض استعمال می نمایند*
ص: 1368
که آن را قنطوریون دقیق و بیونانی قطوریون طولیطون بمعنی قنطوریون دقیق و قنطوریون طرمقرون یعنی قنطوریون صغیر و بعضی آن را ملیسون مشتق از ملیس که بمعنی آب ایستاده است نامند جهت آنکه اکثر منبت آن کنار آبهای ایستاده است و در بطایخ نیز می روید و بفارسی لوفای خرد و کربون نیز کویند
*ماهیت آن
نباتی است که بر کنار آبهای ایستاده و در بطایخ می روید بقدر یک شبر و زیاده بر ان شبیه باوفاریقون که فودنج جبلی نامند و ساقهای آن از هم جدا و پرشاخ و برک آن شبیه ببرک سداب و کل آن سرخ مائل ببنفشی شبیه بکل شبو و از ان کوچکتر و ثمر آن مانند کندم مستعمل و جمیع اجزای آن بسیار تلخ و با اندک قبضی و بیخ آن کوچک و بی منفعت بخلاف بیخ نوع کبیر و سائر اجزای آن مستعمل و تازۀ آن اندک خوش بو و شاخهای آن سفید مائل بزردی و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و از نباتات ربیعی است و در آخر ربیع می روید
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
لطیفتر و قویتر از نوع کبیر در جمیع افعال و ساق و برک و کل آن قویتر از عصارۀ آن و مجفف و بی لذع و مفتح و مسهل و منقی و جاذب از اعماق بدن و مفاصل و امثال ادویه چینی را منفعت بسیار است اعضاء الراس و العصب و الصدر و الغذاء و النفض و السموم و غیرها آشامیدن مطبوخ دو مثقال آنکه در هفتاد مثقال آب طبخ نمایند تا بنیمه رسد و بمالند و صاف کنند و با شکر و امثال آن بنوشند جهت تنقیۀ دماغ و اعصاب و صرع و عسر نفس و نفث الدم و اسهال مرۀ صفرا و سودا و زردآب و بلغم لزج مخاطی و امراض بلغمی و اوجاع مفاصل و قسخ عضل و تفتیح سدۀ جکر و طحال و رفع قولنج بلغمی و تحلیل صلابت طحال و ضرر سموم هوام خصوصا عقرب نافع و دو درم آن جهت رفع حمیات و با شراب جهت نفث الدم و ذات الجنب بارد و با ماء الاصول جهت اوجاع ظهر و مفاصل و عرق النسا و نطول با آب مطبوخ آن دافع کزاز و بدستور بخور آن و احتقان با آب مطبوخ پنج درم آن با روغن کنجد و بدستور برماد آن جهت عرق النسا و اوجاع ظهر و قولنج بیعدیل برای آنکه مخرج اخلاط مراریه و سوداویه و بلغمیۀ لزجه است و افراط عمل آن مودی
ص: 1369
٧١6باسهال الدم الجروح و القروح و الاورام ضماد تازۀ آن جهت الزاق و اندمال و ختم جراحات کبار تازه و کهنۀ ردیه و عسره الالتحام و نواصیر و تلیین اورام صلبه و منع انصباب مواد باعضا بسبب قبض و تجفیف بی لذع که دارد و خشک آن بمراهم مجففه جهت تجفیف قروح ردیۀ خبیثۀ غائرۀ عمیقه و نواصیر و با پیه جهت منع انفتاح و انشقاق جراحات کبار تازه و کهنه و اندمال و تحلیل اورام آنها و با آرد ترمس جهت تسکین اوجاع عضل و عصب و مفاصل بارده و با آرد جو جهت حارۀ آنها و کل آن ضمادا و شرابا جهت لسع افعی و عقرب نافع و عصارۀ آن در قوت قبض و تحلیل و تجفیف و غیرها قریب بسائر اجزای آن و طریق اخذ آن آنست که اکر تازه باشد بکیرند درخت سبزتر و تازۀ آن را با ثمر و بکوبند و آب آن را بکیرند و در ظرف خزفی در آفتاب کذارند و بچوبی پاکیزه برهم زنند و اکر در یک روز خشک نکردد شب سر آن را بپوشند زیرا که شبنم مانع انجماد و انعقاد عصارات است و روز دیکر بدستور در آفتاب کذارند و بچوب پاکیزه برهم می زده باشند تا آنکه غلیظ و منجمد و منعقد کردد و اکر تر و تازۀ آن بهم نرسد بیخ خشک کبیر آن را نیم کوفته پنج روز در آب بخیسانند پس بجوشانند و نیکو بمالند و مکرر صاف نمایند پس بآتش ملایم طبخ دهند و برهم می زده باشند تا منعقد کردد و بهمین نهج عصاره هرچه را خواهند اخذ نمایند
*طبیعت ان
ص: 1370
قریب بسائر اجزای آن
*افعال و خواص ان
نیز قریب بدانها بلکه در بعضی مواد اقوی آشامیدن آن جهت امراض مذکوره نافع اعضاء الراس سعوط آن با سرکه و آب عنصل جهت قروح بینی و حبس رعاف خصوصا با اندک زاج و کافور و آب یخ و طلای آن با سرکه بر پیش سر و صدغین جهت صداع حادث از احتراق شمس و آشامیدن شراب و چون موی سر را بنوره زائل نمایند و محلول آن با سرکه بران بمالند جهت رفع قروح آن و رویانیدن موی مجرب و التحال عصارۀ رقیق آن با عسل جهت بیاض و اندمال قرحۀ عین و طلای آن با شیر دختران جهت ورم پلک چشم و تسکین درد آن و به آب کاکنج جهت سطبری پلک چشم و جرب آن و با شیر و آب رازیانه جهت جمیع اوجاع عتیقۀ عین و رفع آثار قرنیه و شعیره و با آب مرزنجوش جهت تحلیل سبل و چون پلک چشم را برکردانند و عصاۀ آن را با آب انار بران بمالند در حال رفع جرب آن نماید و قطور آن با روغن خیری و امثال آن جهت ضربان کوش و با آب برک شفتالو جهت قتل و اخراج کرم آن و با آب ترب و امثال آن جهت ثقل سامعه و با روغن نرکس و خردل و سرکه جهت ورم کوش و رفع کری و مضمضۀ آن با کلاب جهت رایحۀ کریهۀ دهان و قلاع متعفنۀ آن و با طبیخ جوز السر و جهت درد دندان و رفع تحریک و استحکام آن و غرغرۀ آن با آب بارتنک و عنب الثعلب و عوسج جهت ورم لوزتین و خناق و طلای آن به آب جهت شقاق لب اعضاء الصدر آشامیدن آن با طبیخ حلبه جهت امراض سینه اعضاء النفض حمول عصارۀ تازۀ آن مدر حیض و مخرج جنین مضر امعا مصلح آن صمغ عربی و کثیرا مقدار شربت از تازۀ آن یک درم تا دو درهم و از خشک آن تا سه درم و در حقنه پنج درهم و از عصارۀ آن یک درم بدل آن بوزن آن افسنتین و نیم وزن آن بابونه و نیم مثل آن تربد و بعضی بوزن آن پرسیاوشان و نیم وزن آن برک حنا کفته اند و روغن آنکه آب تازۀ آن را با روغن زیتون باتش ملایم بجوشانند تا روغن بماند کرم و خشک و مسخن عصب و مقوی بدن و رافع امراض باردۀ عصبانیه مانند فالج و استرخا و اعیا و اوجاع باردۀ مزمنه و تحلیل ریاح و رافع بهر و عسر ولادت و شراب آنکه آب آن را با شکر بقوام آورند جهت اکثر امراض مذکوره نافع است*
ص: 1371
بضم قاف و سکون نون و ضم فا و بفتح فا نیز آمده و بذال معجمه و بدال مهمله نیز بجای ذال لغت عربی است و نیز بعربی خیز و بیونانی قوقماروس و بسریانی قفد و برومی شیراخندون و بفارسی خارپشت و جبر و وجش و سیخول و بشیرازی
٧١٧چوله و در تنکابن و ارموک و بمازندرانی و ارمچی و بترکی کرنی و بهندی ساهی و سارسل و سیهی نیز نامند و مادۀ آن را بعربی قنفذه و جمع آن قنافذ
*ماهیت ان
حیوانی است موی بدن و پشت آن بلند مانند خار و چون بخشم آید سر خود را فرو کشد و مجتمع کردد مثل دستۀ خاری شود و خود را حرکت دهد از میان آنها خارها بقدر یک شبر و کم وبیش چیزی مانند تیر جدا کردد و برآید با اندک آوازی و اکر ببدن کسی برسد اندک زخم نماید و سه قسم می باشد بری و جبلی و بحری بری آن کوچک بمقدار کربۀ کوچکی و جیلی آن بزرک بمقدار سک متوسطی و خارهای آن بلند و ابلق تا بیک شبر و زیاده بر ان نیز و این را دلدل نامند و قنفذ بحری نوعی ماهی است که نصف اعلای آن شبیه بقنفذ و نصف پائین آن شبیه بماهی و در بدن آن موی است مانند موی حیوان و نرم و بعضی کفته اند صدفی است و اصلی ندارد و از مطلق آن مراد قنفذ بری است و بهترین آن کهنۀ بزرک آنست و در جزیرۀ از جزائر زیرباد کویند جزیرۀ جاوه است که بتاویه نیز نامند و در جوف بعضی قنقذها فادزهری تکون می یابد مانند آنکه در جوف بز کوهی و کاو و میمون و غیرها و اهل آن جزیره شصت هفتاد سال می شود که پی بدان برده اند و از جوف آن برمی آورند و آن بزرک و کوچک نیز می باشد بزرک آن بمقدار بلوطی و اندک کوتاه تر از ان و سطبرتر و کوچک آن بقدر جوزبوا کوچکی و طعم آن بسیار تلخ و چون در آب کذارند زمانی آب را بسیار تلخ می کرداند و آن آب مستعمل در انواع هیضه ها و اوجاع بارده و تحلیل ریاح و امثال اینها از امراض باردۀ رطبه و یحتمل که محل تکون آن زهرۀ آن باشد و بیان آن بتفصیل در بادزهر در حرف الباء مع الالف ذکر یافت
ص: 1372
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول دوم
*افعال و خواص بری آن
کوشت آن مجفف و محلل قوی و مانع انصباب مواد باحشا و بدستور کبد خشک آن و رماد محرق آن جالی و محلل و مجفف اعضاء الراس و المفاصل و النفس و الغذاء و النفض کوشت مملح آن با سکنجبین جهت درد سر و با ادویۀ مناسبه جهت فالج و تشنج و امراض عصب و داء الفیل و استسقا اکر با تپ نباشد و درد کرده و غیر مملح آن جهت رفع سوء مزاج و سل و بول در فراش اطفال و غیر اطفال حتی آنکه ادمان اکل آن باعث عسر البول است و مقوی باه مرطوبین و مبرودین و کبد خشک کردۀ آن در آفتاب جهت استسقا و آشامیدن پوست محرق آن با شراب جهت فالج و با سکنجبین جهت تهبج لحمی الاورام و البثور و الجروح و القروح لحم آن جهت خنازیر و جذام و تحلیل غدد و عقدهای صلب و فسخ عضل شربا و ضمادا و رماد پوست محرق آن جهت قروح و سخه و خوردن لحم زائد و تجفیف قروح و جروح جهت آنکه جالی و منقی و مجفف است و بدستور آشامیدن کوشت خشک کردۀ سائیدۀ آن جهت جذام و بخور آن نیز الزینه لطوخ رماد آن رافع کلف خفیف و نمش و با زفت جهت داء الثعلب و با ادویۀ مناسبه جهت جرب و اغتسال بدان جهت قروح سر الحمی و السموم خوردن لحم آن رافع حمیات مزمنه و نهش هوام و سائر سموم و نیم درم از محرق پوست آن جهت تپ ربع مجرب المضار اکثار آن مفسد مزاج معده و کبد و رنک رخسار مصلح آن مهرا پختن آن با آب و مطنجن نمودن آن با روغن بادام یا شیرج و با سرکه و کاسنی خوردن است و مرارۀ آن کرم و خشک و جالی و مجفف و اکتحال آن رافع بیاض عین و طلای آن مانع انتشار قروح در بدن و جهت جذام نیز نافع و چون با موم بسرشند و زن بیاشامد و یا حمول نماید جهت اخراج جنین میت موثر
ص: 1373
یعنی قنفذ کبیر جبلی که آن را سهمی نیز نامند جهت آنکه تیر می اندازد چنانچه ذکر یافت خوردن کوشت آن جهت نقرس عظیم النفع و بدستور ضماد آن و طلای خون آن جالی کلف و زائل کنندۀ اوساخ بدن و حمول آن مدر حیض
٧١٨و کفته اند که از خار دلدل مار و هوام می کریزند و نزدیک آن نمی روند و قنافذ با مار خصومت می نمایند و مار را می کشند بدین قسم که کمر مار را بدهن کرفته سر را باندرون می کشند و خارهای بدن خود را ایستاده می کنند و هرچند مار اضطراب می کند و زیاده خود را ببدن او می زند زیاده مجروح می کردد آخر الامر سست شده می افتد و می میرد و لهذا مار از ان کریزان است جابر بن حبان الصوفی در کتاب خواص کبیر کفته که کوشت قنفذ بری جهت عسر البول نافع است بدین قسم که آن را ذبح نمایند و پوست آن را بکنند و کوشت آن را در آفتاب خشک نمایند آن مقدار که توان کوبید و یا براده نمود پس بکیرند از کوبیده و یا برادۀ آن مقدار دو مثقال یا سه مثقال و در شراب حل کرده بیاشامند بزودی شفا یابند و چون بسوزانند قنفذ را و نرم با نوشادر سحق نمایند تا آنکه قریب بانحلال کردد پس با عسل منزوع الرغوه سرشته بر داء الثعلب و داء الحیه بمالند بزودی زائل کرداند و موی برویاند و جهت قوبا نیز نافع که سرکین آن را با زیت حل نموده برقوبا طلا نمایند بعد مالیدن قوبا بنطرون بقوت که سرخ کردد و طلای محرق آن با دهن الآس و یا غیر آن جهت رویانیدن موی در هر موضعی که خواهند مؤثر و طلای پوست سوختۀ آن با خردل و عسل سرخ منزوع الرغوه بر سر جهت درازی موی و منع تشقق و اسقاط آن و جهت داء الثعلب و داء الحیه نیز و اکر بجای موی آن موی سیاه نروید مکرر طلا نمایند و آشامیدن طحال خشک کردۀ مسحوق آن با شراب جهت اذابت طحال مجرب چنانچه شخصی که طحال داشت طحال آن را بریان نموده خورد بعد سه ساعت عرق بسیاری نمود و دردی در جوف آن بهم رسیده و پس از یک ساعت بول بسیاری کرد مقدار دو ثلث رطل و زیاده و شفا یافت از ان علت باذن اللّه تعالی و مرارۀ آن را چون اخذ نمایند و زهرۀ آن را برآورند و با سرمۀ خراسانی نیکو سحق کنند اکتحال بدان زائل کنندۀ بیاض عین است بزودی و طلای زهرۀ خشک کردۀ آن رافع برص تازه در چند مرتبه و با کبریت جهت برص کهنه و طلای زهرۀ خشک کردۀ کوبیدۀ آن با شراب سرشته و اقراص ساخته و خشک نموده و عند الحاجت با سرکه سوده جهت بواسیر دائمیه مجرب و در ساعت قطع خون آن نماید حکایت شیخ الرئیس قدس سره در کتب شفا نوشته که قنفذ می شناسد تقلب و کردش اهویه را پیش از وزیدن آنها و لهذا راه خانۀ خود را از آن طرف مسدود می نماید و از طرف مخالف آن می کشاید و در حر و برد نیز چنانچه شخصی از اشخاص انسانی بدان واقف کشت و جحری یعنی خانۀ برای قنفذی در خانۀ خود ساخت بنحوی که دیکری بران مطلع نکشت و آن قنفذ راه خانۀ خود را تبدیل می نمود نزد تبدیل اهویه و حر و برد و آن شخص بر سبیل کرامت بمردم اخبار می نمود و مردم مستبعد می شمردند و قدر و منزلت او پیش ایشان عظیم بود بآن خلط و لحم بحری آن لطیفتر از بری و نیکو است برای معده و تقویت آن و تلیین بطن و ادرار بول و محرق پوست آن جهت جرب و قروح سر مفید*
ص: 1374
بضم قاف و سکون نون و ضم دال و سین مهملتین اسم کندش است و در حرف الکاف مع النون ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و سک آبی بلغاری را نیز نامند که خصیۀ آن جند بادستر است و پوست آن را برمیآورند و از ان فرو و فروش و البسه و غیره می سازند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
پوشیدن آن زائل کنندۀ برودت و ریاح از بدن و جلوس بران جهت نقرس نافع است
بضم قاف و سکون واو و ضم طاء مهمله و سکون واو و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم دال مهمله و سکون واو و نون لغت یونانی است و نیز بیونانی قومالیون و اهل مغرب زلالف الملوک و بشانق و اذان القسیس نامند جهت آنکه برک آن شبیه بمکیالی است که بیونانی قطولی نامند و کفته اند که نوعی از قدح مریم است و آن نوعی از حی العالم است
٧١٩و کفته اند نوعی از ابرون است و بعربی کاسات خوانند جهت آنکه برک آن شبیه بکاس است
*ماهیت ان
نباتی است برک آن مستدیر با اندک تجویفی و ساق آن کوتاه و تخم آن متصل بساق و در اطراف آن و بیخ آن مانند زیتونی و با تندی و تلخی
*طبیعت ان
مرکب القوی و بیخ آن کرم و خشک
*افعال و خواص ان
قابض و رادع و جالی و محلل اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن برک آن مسکن التهاب معده و با شراب و عسل رافع تهبج بدن و بیخ آن مفتت سنک مثانه و مدر بول الاورام و الجروح ضماد برک آن محلل اورام و مسکن حرارت معده و احشا و رافع شقاقی که از برودت هوا بهم رسیده باشد و ضماد عصارۀ بیخ و برک آن محلل ورم و زخمها و با شراب وسیع کنندۀ نقبه جراحات است و از ادویۀ مجهوله الماهیت است
ص: 1375
بضم قاف و سکون واو و کسر فا و یا
*ماهیت ان
حیوانی بحری شبیه بصورت انسان است در شکل و انفحۀ آن در قوت مانند جند بادستر
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
خوردن کوشت آن جهت صرع و اختناق رحم نافع و فرق میان انفحۀ آن و میان انفحۀ حیوانات دیکر آنست که چون آب بر انفحۀ حیوانات دیکر ریزند و بعد از زمانی آب آن را بروی انفحۀ آن ریزند بزودی آن را بکدازد و آب کرداند بخلاف انفحۀ حیوانات دیکر که این خاصیت ندارد*
بفتح قاف و سکون ها و فتح واو و ها اسم خمر غلیظ است و نیز بمعنی مشبع و محکم است جهت آنکه چون آن خمر غلیظ است بزودی شارب خود را سیر می کرداند و سکر آن محکم و قوی است و الحال مصطلح نزد عامه و مراد از ان ثمر درختی است که در یمن و حبشه و بتاویه بهم می رسد و آن را بن می نامند و در حرف الباء مع النون بتفصیل ذکر یافت*
بکسر قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم راء مهمله و سکون واو و کسر طاء مهملۀ مشاله و یا لغت یونانی است که بعربی مشهور شده و بفارسی موم روغن نامند
*ماهیت ان
عبارت از موم کداخته در روغن است هر روغنی که باشد از روغن کل یا غیر آن خواه ساذج از همان جزو باشد و یا مرکب از اجزای دیکر و بحسب اعراض مختلف می باشد و نسخ آن بتفصیل در قرابادین ذکر یافت*
ص: 1376
بفتح قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم صاد مهمله و سکون واو و میم لغت عربی است و قیسوم بسین مهمله بجای صاد نیز آمده و بیونانی شوصرا و برومی ارطاماسیا و اطمیثا نیز و بفارسی برنجاسف و بلنجاسف بلام بجای را و بوی مادران نیز و بر تراسک و بشیرازی سر زردک و بهندی کندناو کندمار نیز نامند
*ماهیت ان
کفته اند بر نجاسف جبلی است کفته اند دو نوع می باشد نر و ماده نر آن را شاخهای باریک و ثمر آن کوچک شبیه بافسنتین و کل آن کمرنک و کوچک تر از کل ماده و مائل بسفیدی و مادۀ آن نباتی است ثمنشی مشاکل شجر مائل بسفیدی و شاخهای آن پربرک و برک آن مشقق باریک شبیه ببرک سداب و بر ساق آن رطوبتی چسپنده و بر سر و اطراف شاخهای آن کلی مستدیر زرد طلائی رنک و خوشبوی و با حدت و ثقل و تلخ طعم و ثمر آن مانند حب الآس و در تابستان کل می کند کفته اند مادۀ آن برنجاسف و نر آن قیصوم است و نیز کفته اند نوعی از برنجاسف است نه خود برنجاسف و فرق میان هر دو آنست که از ساق برنجاسف شاخهای بسیار می روید و قیصوم را ساق بی شاخ و اکثر از یک ریشه یک ساق می روید و برکهای آن مانند زنبق بر ساق آن رسته و برک متصل بیخ آن مفروش بر زمین و در انتهای ساق آن قبۀ چتری که کل آنست و با عطریت و ثقیل الرائحه شبیه
٧٢٠برائحه برنجاسف و زردرنک و طعم آن تلخ و باین مشابهت جمعی بغلط قیصوم را خود برنجاسف دانسته اند
ص: 1377
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و در اول کرم و در سوم خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
قوت تحلیل کل آن زیاده از افسنتین اعضاء الراس نطول آن جهت صداع بارد اعضاء الصدر و الغذاء و النفض و المفاصل و السموم و الحمیات آشامیدن مطبوخ آن بتنهائی یا با ادویۀ مناسبه جهت درد سینه و ضیق النفس و قتل اقسام کرم معده و امعا و اخراج آن و ادرار بول و حیض و رفع عسر البول و تفتیت سنک کرده و مثانه و فسخ عضل و ریاح مفاصل و عرق النساء مزمن و ضرر ادویۀ قتاله و لرز حمیات خصوصا ممزوج بدهن و با شراب جهت دفع ضرر جمیع سموم و لسع عقرب و رتیلا شربا و ضمادا و با زیت پخته بجهت تسخین دماغ و معده و ازالۀ برودت آن هر دو عضو ضمادا و حمول آن مخرج جنین و ضماد آن جهت تحلیل اورام و اندمال جروح تازه بدستور ضماد مطبوخ آن با سفرجل محلل اورام عسره التحلیل الزینه ذرور آن و ضماد سوختۀ آن جهت نزف الدم همه اعضاء و داء الثعلب و با روغن بید انجیر و یا روغن ترب جهت سرعت برآمدن ریش موثر الخواص افتراش بان و بدستور بخور آن کریزانندۀ هوام مضر رئه مصلح آن کثیرا و خشخاش مضر معده مصلح آن عسل و شیح مقدار شربت آن دو درم بدل آن افسنتین و بابونج و روغن آنکه از برک و کل آن مرتب نمایند جهت اکثر امراض باردۀ عصبانیه و ادرار حیض و اسخان رحم و انضمام فم آن و تحلیل صلابات و رفع لرز حمیات نافع است
ص: 1378
بفتح قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح قاف و ها و راء مهمله و قیقهن بنون بجای را و قنقهر بنون بجای یا و قینقهر بزیادتی نون مفتوح بعد از یا نیز آمده لغت یونایی است و بعربی شجر و بفارسی لعل معبری و بهندی رال و دهونه نیز نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است و آنچه بتحقیق پیوسته آنست که صمغ درختی است که در هند و بنکاله بیشتر بهم می رسد فی الجمله شبیه بسندروس و نرم و رخو که زود سائیده می شود و با اندک حرارتی که از آتش بدان رسد کداخته کردد حتی آنکه آفتاب تند نیز آن را نرم می سازد و کریه الرائحه فی الجمله شبیه برائحۀ قیر و یا زرد ممزوج باهم و قبل از کداز قطعهای آن اکثر قلمی اندک پهن سفید مائل بزردی بعضی اندک تیره و بعد از کداز سیاه رنک می باشد و کوبیدۀ آن سفید شکری رنک و بدطعم و با اندک غرویت است و کویند از زیر پوست درخت کهنه سکوه که سال نیز کویند برمیاید و در حرف السین دوسکوه مذکور شد
*طبیعت
ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل و جالی و مدمل اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض منقی دماغ و با ماء العسل جهت صرع و ربو و استسقا و ادرار طمث و آشامیدن یک درم آن سه روز تا پنج روز متوالی با سکنجبین و یا با آب قراح جهت تحلیل سپرز و لاغر کردانیدن بدن موثر مقدار شربت آن ربع درم اکتحال آن جهت تقویت باصره و رفع آثار چشم و سنون آن جهت درد دندان و تساقط لثه الجروح و القروح و الجرب و القوبا ضماد و طلای آن منقی آثار قروح و جروح بزودی و مراهم آن جهت التیام جراحات و قروح تازه و کهنۀ مزمنه و عمیقه و زخم جدری و سوختکی آتش و ناصور نافع و بدستور روغن آن و نیز روغن آن جهت جرب رطب و قوبا مجرب و روغن و مرهم آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 1379
بفتح کاف و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی نام نوعی برنجی است که در شوشتر که بعربی تستر کویند زراعت می نمایند و کویند یک سال که آن را زراعت نمودند تا هفت سال ثمر می دهد و هر سال احتیاج بزراعت تازه ندارد و نیز نام دوائی
٧٢١است که بلغت هندی مشهور بکتهه است
*ماهیت ان
صمغ و لبن درختی است که آن را بهندی کهیر نامند و آن درختی است بسیار عظیم و چوب آن سرخ جوهردار و بسیار صلب و خاردار و شاخهای آن پراکنده و برانها شاخهای باریک و بر شاخهای باریک آن در دو صنف مقابل هم برکهای بسیار و ریزه طولانی شبیه ببرک تمر هندی و طریق اخذ آن آنست که تنۀ درخت آن را جابجا زخم می زنند از ان رطوبتی برمی آید و منجمد می کردد می کیرند و بهترین آن آنست که خودبخود از درخت برآید مانند صموغ دیکر و آن دو نوع می باشد یکی سفید رنک که آن را پکهراکتهه نامند و این اکثر در ادویه مستعمل و دوم سرخرنک و این بیشتر ماکول با برک تانبول و این را نیز صاف می نمایند زیرا که بیشتر آمیخته بخاک و رمل می باشد و آن را حبوب یا اقراص ساخته خالص و یا با اندک مشک و عنبر و طباشیر و ادویۀ دیکر اقلا مشک و عنبر عند الحاجت برای خوشبوی دهن تناول می نمایند و این را کهرولی بخفای ها و کرولی بدون ها می نامند و آن را صمغی نیز می باشد سرخرنک اندک براق
ص: 1380
*طبیعت
ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
قابض و مجفف و حابس و رادع سنون آن جهت استحکام لثه و عمور و قلاع دهان و با غراغر و مضمضه ها نیز و ذرور و طلای آن مجفف جراحات حاره خصوصا جراحت حادث از نوره و آب دریای شور و مطبوخ آن قاتل کرم شکم و جهت یرقان و جذام و فساد خون و جریان منی و کثرت احتلام و قروح امعا و مجاری بول و حرقت آن و برص و تپهای حاره و دمامیل و بثور شربا و طلاء مفید و اکثار آن مولد سنک کرده و مثانه و مضعف باه مصلح آن مشک و عنبر و صمغ آن جهت حبس البول و اسهال بسیار مفید شربا و چوب درخت آن جهت اسهال و حبس البول و امراض مذکوره شربا موثر است*
بفتح کاف و الف و کسر ذال معجمه و یا و بدال مهمله نیز آمده لغت عربی اهل یمن است و کفته اند لغت هندی است و بعربی آن را کدر نامند و نیز بهندی کیور او نوع کوچک آن را کیتکی کویند
*ماهیت ان
نباتی است کثیر الوجود در بلاد عمان و یمن و هند و دکهن و بنکاله و زیربادات و درخت آن فی الجمله شبیه بدرخت نخل و کوتاه تر از ان و پراکنده و غیر موزون و ساق و شاخهای آن پرکره و خاردار و پیچیده و بر روی زمین و برکهای آن باریک بلند از برک نخل و نارجیل بلندتر و عریضتر و نرم تر و اطراف آن مشرف و خاردار مانند دندانهای اره و باریکتر از ان مانند خار و دوردور از هم و در زیربادات از برک آن مانند آنکه از برک نخل فروش و جای نماز و غیره می بافند نیز می بافند نرم تر و بهتر می باشد و کل آن که طلع نامند شبیه بذره بزرک یعنی خندروس با برکهای تو بر تو و اطراف برکها نیز خاردار و رنک آنها سفید مائل بزردی و خوش بو خصوص برکهای درونی که سفیدتر و لطیفتر و خوشبوتر است و در وسط آن خوشۀ مانند خوشۀ کفر او بسیار نرم تر از ان و پر کرد و آن کرد و جرم خوشۀ آن نیز بسیار خوش بو و کل نوع کوچک آنکه کیتکی نامند کوچکتر و خوشبوتر و لطیفتر از کبیر و در اسد و سنبله کل می کند و تا میزان می ماند و از برک کل آن عرق می کشند مانند عرق کلهای دیکر و آن عرق خوش بو فی الجمله شبیه ببوی بیدمشک می باشد در اول وهله تندتر و اندک با حدت خصوص مکرر آن و عطر آن نیز بسیار خوش بو و لذیذ می باشد و چون دهنیت چندان ندارد با برادۀ صندل و یا با عطر صندل ضم می نمایند که برک آن را با برادۀ صندل عرق می کشند و عطر آن را از روی عرق بعد سرد شدن می کیرند و باز آن عطر را در ته قابله و مشربه می ریزند و بران عرق کل تازه می کشند و عطر آن را از روی عرق برمیدارند و همچنین هرچند زیاده تکرار نمایند خوشبوتر می کردد و یا آنکه اولا عطر صندل را در ته قابله می ریزند و بران عرق کل کاذی می کشند و عطر آن را برمیدارند و بدستور تکرار عمل می نمایند
ص: 1381
٧٢٢و شراب برک کل آنکه در آب جوش می دهند و مالیده آب آن را با قند بقوام می آورند نیز خوش بو می باشد و شراب آب بیخ و تنۀ تازۀ آن و یا خشک نیمکوفته در آب خیسانیدۀ آن را با شکر و یا قند بقوام می آورند و آن را ثمری می باشد شبیه بانناس در شکل و ظاهر آن صیقلی و باطن آن خشبی و غیر ماکول و این ثمر بیشتر در کادیهای حوالی ادیسه و سواحل دکهن بهم می رسد
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی معتدل مائل بحرارت و یبوست دانسته اند
*افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دماغ و دل و سائر حواس و اعضا و رافع خفقان و اعیا و ماشرا و جدری و حصبه و بثور و جرب و حکه و مسکن دردهای صعب و جذام را نیز نافع کفته اند و عرق و شربت آن جهت امراض مذکوره بهترین دوائی است و اهل هند را عقیدۀ آنست که در موسم آبله هرکه آبله برنیاورده باشد چند روز متوالی عرق و یا شربت آن را و یا هر دو را باهم بیاشامد آبله برنیاورد و اکر برآورد چند دانه تا بهشت نه دانه و شاید این مبالغه باشد و لیکن مخفف عوارض آنست خصوصا که با عرق نیلوفر و خبه سنکشو نموده بنوشند و در ایام ظهور آبله نیز موثر است و رب آن نیز جهت امراض مذکوره نافع و دهن آن مقوی حواس و مفرح و سرور آورنده و مانع اعیا و رافع خفقان و مستحکم کنندۀ اعضا شربا و شما و تمریخا که شکوفۀ آن را قبل از آنکه خوب شکفته کردد در روغن کنجد اندازند و تا چهل روز در آفتاب کذارند و در بین اکر دو سه مرتبه شکوفۀ آن را تبدیل نمایند مانند روغن کل و بابونه اقوی می کردد و ذرور کرد آن در کوش اطفال مسکن درد آن و التیام دهندۀ قروح و مجفف رطوبات مستخرج از ان و در فرج باعث نرمی و خشکی و تنکی آن و ذرور خاکستر چوب سوختۀ آن جهت التیام جراحات مجرب دانۀ آن مقوی دل و جکر بدل آن صندل سرخ و بوزن آن چوب بقم کفته اند و رب و شراب آن بانحای عرق و عطر آن در قرابادین کبیر ذکر یافت صاحب اختیارات بدیعی نوشته که در کرم سیرات شیراز درخت کدر بسیار است و آن را کل کبدی نامند بوی بسیار خوش دارد تا به حدی که جامۀ که بوی آن بکیرد و تا ریزیده کردد بو از ان زائل نشود اللّه یعلم شاید او را شبه شده باشد*
ص: 1382
بفتح کاف و الف و کسر شین معجمه و میم لغت عربی است و کفته اند لغت فارسی است و بیونانی قنالیون و لیفستیقون ساسالی و لیفطیغون و بسریانی نیلی قثیا و برومی کملاون و کفته اند انجدان رومی است و تخم آن را بفارسی کل پر نامند و کفته اند بزعم بعضی متأخرین نوع رابع سیسالیوس است که بیونانی طروبین نامند
*ماهیت ان
تفلیسی کفته نباتی است زردرنک شبیه بانجدان و ابن بیطار و بغدادی کفته اند کاشم رومی نباتی است ثمنشی کوچک ساق آن باریک شبیه بساق شبت و پرکره و برک آن مانند برک اکلیل الملک و نرم تر از ان و خوش بو و برکهای اعلای ساق آن باریک تر و پر شکاف تر از برکهای زیرین و آخر ساق آن چتردار و ثمر آن سیاه مصمت اندک طولانی از رازیانه بالیده تر و تندطعم و با عطریت و بیخ آن شبیه به بیخ انجدان و خوش بو و مستعمل تخم و بیخ آنست و خوشبوترین و تندترین سائر اجزای آن و بهترین آن تازۀ تند طعم خوشبوی آنست و قوت آن تا سه سال می ماند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدۀ جکر و محلل ریاح و منضج خلط خام اعضاء الصدر جهت سرفۀ بارد رطب و ربو و عسر نفس اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و هاضم غذا و محلل نفخ و کاسر ریاح و مسهل اقسام کرم معده و امعا و حب القرع و مخرج آن و رافع رطوبت معده و اوجاع باردۀ رطبه و قراقر و رافع سدۀ کبد و استسقا و محلل خون منجمد در معده و مثانه و مدر بول و حیض و مخرج جنین و معین بر حمل السموم تریاق سموم بارده و لسع هوام سمی بارده امراض العصب و المفاصل طلای آن جهت فالج و اوجاع ظهر و عرق النسا و سائر امراض باردۀ رطبه مقدار شربت آن یکدرهم و در استسقا دو درم با آب کرم و اهل روم بجای قرنفل داخل اطعمه
ص: 1383
٧٢٣می کند و بسیار ملطف لحوم است خصوصا لحوم طیور آبی و لیکن باید که مرق لحم آن را کرماکرم نیاشامند که بخار آن باعث صداع دماغ حار است بلکه بعد از ان که بخار آن زائل شده باشد مضر محرورین مصلح آن خیسانیدن در سرکه و یا آشامیدن سرکه بالای آن مصدع محرورین صداع غیر دائم بلکه سریع الزوال مصلح آن بوئیدن کافور با کلاب مضر مثانه مصلح آن رازیانه و تخم خیارین نیز کفته اند بدل آن بوزن ربع وزن آن زیرۀ سفید و بوزن آن تخم کرفس جبلی و تخم زردک بری نیز کفته اند*
بفتح کاف و الف و ضم فا و سکون واو و راء مهمله
*ماهیت ان
صمغ درختی است که در زیرباد و در جزیرۀ مسمی به ماچین بهم می رسد و آن درختی عظیم می باشد و چوب آن سفیدرنک و رخو کویند در کرمی هوا اکثر پلنک و مار در مجاور درخت آن می باشد و آبی که از ان درخت در حین قطع می چکد مسمی بماء الکافور و دهن الکافور است و در نهایت تندی رائحه و غلیظی و مائل بسرخی و کافور اقسام می باشد یکی ریاحی بکسر راء و فتح یاء مثناه تحتانیه و بیاء موحده نیز آمده و الف و کسر حاء مهمله و یاء نسبت و در وجه تسمیۀ آن کفته اند سبب تصاعد آن با ریاح است از کمال لطافتی که دارد و بعضی کفته اند که ریاح نام پادشاهی است که اول آن را یافته بود و یا در عصر او یافته اند و بنام او اشتهار یافته و این را بهندی بهیم سینی نامند و آن حبوب شبیه بمصطکی می باشد که خودبخود از باطن آن درخت جوش خورده بظاهر بروز می کند مانند صموغ دیکر و این اعلای همه اقسام است و چون کرمی بدان رسد و یا در آفتاب کذارند نرم و کداخته می کردد و قلیل الوجودتر از سائر اقسام و بعضی کفته اند که بعضی مواضع تنه درخت آن را می یخراشند و تیغ می زنند رطوبتی که برمی آید و منجمد می کردد کافور است و بعضی کفته اند که شبنمی است که بر درخت کافور می نشیند و منعقد می کردد مانند ترنجبین و شیرخشت و رنک اینها همه سفید نباتی می باشد قسم دوم قیصوری کفته اند منسوب ببلد قیصور است و آن نیز شبیه بصمغ و سفید صفایحی صاف شفاف می باشد و از جوف درخت آن برمیآورند چنانچه شیخ الرئیس قدس سره در مفردات قانون نوشته اما خشبه فقد رایناه کثیرا و هو خشب هش خفیف جدا و ربما اختنق فی خلله شئ من اثر الکافور و محرر نیز از بعضی ثقه شنیده که سالی چند تختۀ ضخیم از چوب کافور از اجین آورده بودند در بندر هوکلی که بندر بنکاله است و آن را بریدند و ورق نمودند از جوف آن کافور برآمد اعزه و تجار آنجا میان خودها قسمت نمودند و این نیز اعلی و خالص است و کمیاب و کفته اند در سالی که صواعق و زلازل و رجف بسیار باشد زیاده بعمل می آید و در سالی که کمتر کمتر و نهایت در سالی دو سه من طبی و یا تبریزی حاصل می کردد و آنچه در تحقیق پیوسته در اکثر بلاد چین و جزایر زیربادات و بعض بلاد فرنک نیز بهم می رسد و بهترین همه آنست که در جزیرۀ مسمی ببرنیو که واقع بر خط استوا بطول یک صد و سی درجه است بهم می رسد هم از جوف چوب درخت آن برمی آورند و هم از تنۀ درخت آن بطریق ترشح مانند صموغ و مصطکی برمی آید و اخذ می کنند و هم از طبخ نمودن ریشهای درخت آن بعمل می آورند بهترین همه قسم اول است و بعد از ان قسم دوم و بعد از ان قسم سوم و درخت آن بسیار بلند مانند درخت دیودار می باشد و سفید رنک و کم شاخ و برک آن شبیه ببرک مولسری و از برک و پوست و چوب و جمیع اجزای آن بوی کافور می آید و اهل چین جزائر بلاد دیکر که در آنها کافور بهم می رسد بسبب خوبی کافور این جزیره ازین جزیره می برند و نیز شنیده شد از شخصی که بسخن او کمال وثوق بود که از جوف چوب درخت دارچینی نیز قدری کافور بعمل می آید و از طبخ ریشهای درخت آن نیز قسم سوم کفته اند که از ریزهای چوب درخت آن از جوشانیدن بعمل می آورند و این تیره رنک ناصاف می باشد و مشهور بکافور موتی است و اقسام دیکر نیز می باشد همه مجعول
ص: 1384
٧٢4مصنوع بعضی مصعد و بعضی غیر مصعد مصعد آن سفید لطیف شفاف و قطعها بزرکتر و مصنوع را بیشتر از بندر چینه که بندری است از بنادر چین در صندوقهای بزرک چوبی پر کرده می آورند و بوزن منها بمن هندوستان و ارزان بها می فروشند و این اندک چرک رنک است و کفته اند که مصنوع آن اکثر از برک و بیخ درخت موز و چوب درخت کافور با چند دوای دیکر ترتیب می دهند و نیز شنیده شده که از موم سفید کافوری دو وزن در روغن کل یا بنفشه نیم وزن درهم حل کرده و سنک رخام را ده وزن نیکو سحق نموده بران می پاشند و در هاون با اندک کافور اصلی صلایه می نمایند تا خشک کردد و ریزه ریزه نموده مانند کافور اصلی می سازند و چون خواهند کافور چرک را سفید نمایند طریقه آنست که شیر را جوش نمایند و کرم کرم در کاسۀ شیشه ریزند و قطعهای بزرک کافور را در ان اندازند و بانکشت بملایمت بمالند پس برآورند و بر غربال موی پهن کنند تا خشک کردد و ریزهای آن را در پارچۀ نازک پاکیزه کرده در میان آن شیر پس بملایمت بمالند تا چرک آن زائل کردد پس بر روی آن غربال پهن کنند تا خشک کردد و امتحان خالص از غیر خالص بچند طور است یکی به نحوی که ذکر یافت دوم آنکه در یخ و یا برف کذارند و مستعمل سازند اکر مانند شمع مشتعل کشت خالص است و الا مغشوش و سوم آنکه قطعۀ شیشه را بر آتش کذارند و کافور بران ریزند اکر تمام آن کداخت و مرتفع کشت و باقی نماند چیزی خالص است و الا مغشوش چهارم آنکه در پارچۀ نان کرمی کذارند اکر عرق کرد و ترشد خالص است و الا فلا پنجم آنکه اندکی از ان را بر شقیقه مالند اکر خنکی و سردی بسیاری در چشم ظاهر کشت و آب از چشم برآید خالص است و الا فلا ششم آنکه رائحۀ کافور اصلی شبیه برائحۀ پوست ترنج و لیمو است با بوی خاصی که دارد بخلاف مغشوش و فی الحقیقت فرق مشکل است مکر آنکه شخصی با حدت ذهن و حدس صائب مکرر هر دو را دیده باشد تا فرق تواند کذاشت و چون کافور زود هوا می کردد و نمی ماند خصوص در ایام کرما و بلاد حاره طریق حفظ آن آنست که در ظرف شیشۀ ضخیم سر تنک با چند دانۀ جو و فحم و یا فلفل پر نموده سر آن را خوب مستحکم بندند و بموم کرفته نکاهدارند و عند الحاجت که برآورند باز سر آن را بدستور محکم نمایند و چون خواهند که کافور را استعمال نمایند و در معاجین و مفرحات و حبوب و غیرها باید که کافور را بتنهائی و یا با اندک نبات و با ادویۀ مناسبۀ یابسۀ بارده از ادویۀ آن ترکیب بآلتی از عقیق بملایمت که کرم نکردد بسایند و بکار برند
ص: 1385
*طبیعت ان
سرد و خشک در آخر سوم و با قوی مختلفۀ ناریۀ حارۀ محلله که مرارت آن دلیل آنست و قوت ارضیۀ باردۀ یابسه که دلیل بر آن قبض آنست و قوت هوائیۀ لطیفۀ معتدله که حدت رائحه و عطریت آن دال بر انست و اهل هند بالعکس در آخر سوم تا اول چهارم کرم و خشک دانسته اند
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض مفرح و مقوی دماغ و قلب و حمی و دق و سائر حمیات عنیفه و ذات الجنب و قرحۀ رئه و سل و اسهال حاره و خلفۀ صفراوی و دافع تشنکی و التهاب جکر و کرده و حرقه البول است شربا و طلاء و سعوطا و طلای آن با کلاب و صندل سفید و کل فارسی مسکن صداع حار و مقوی حواس و اعضای دماغی و بدستور با روغن کل و خل خمر بر پیشانی جهت صداع صفراوی و شدت حرارت روح دماغی خصوصا در حمیات حارۀ حاده و بریافوخ و پیشانی خصوص با آب برک کشنیز تازه و یا برک آس یا برک لسان الحمل جهت حبس رعاف مجرب و سعوط یکدو جو آن با آب برک کشنیز تازه و یا سرکه و یا عصیر بسر و با آب برک آس و یا بادروج جهت رعاف و یا برک کاهو جهت بیخوابی محرورین و تسکین حرارت دماغ با روغن کل جهت اورام حاره و اکتحال آن جهت رمد حار با آب کشنیز و سرمۀ سائیده باعث برنیامدن دانه آبله است در چشم و اکر برآمده باشد باعث زوال آن و بدستور
ص: 1386
٧٢5با آب حلزون تازه اما باید که حلزون آب شیرین باشد و قطور آن در روغن کل در بینی جهت سوء مزاج حار ساذج سر و چشم و علامت سوء مزاج ساذج آنست که بارتفاع و زیادتی آفتاب زیاده و شدید شود و بانحطاط و نقصان آن ضعیف و کم و قطور محلول آن با آب کشنیز تازه در کوش جهت درد کوش حار و قطع رعاف دماغی و سنون و غرغرۀ آن با کلاب جهت درد دندان کرم خورده و قلاع دهان و کذاشتن آن در جوف دندان کرم خورده مانع زیادتی آن و خوردن آن با مشک و عنبر معدل برودت آن و مقوی روح حیوانی و نفسانی مبرود المزاج و ضعیف السموم تریاق سموم حاره و عقرب جراره و ربع مثقال و یا زیاده با آب سیب ترش و جهت قرون السنبل با آب انار و شیرۀ خرفه و برف الحمی جهت حمی دق و سائر حمیات حارۀ حاده نافع و حمیات خلطیه را مطلقا مضر چه در اوائل چه در اواخر جهت آنکه در اوائل باعث تغلیظ مواد در اواخر موجب تحجر آنها است الجروح و القروح ذرور آن جهت قروح خبیثۀ ساعیه و با ادویۀ مناسبه جهت زخمهای حاره و جراحات تازه و قطع خون و تسکین درد آن مجرب المضار مضر مبرودین و صاحبان مزاج ضعیف و مصدع و مضعف معده و آلات غذا و باه حتی اکثار بوئیدن آن و منجمد منی و مبرد کرده و مثانه و کفته اند ضرر آن بباه نه بسبب برودت فقط آنست بلکه بحرارت محللۀ ریاح آن نیز و در امر ضعف باه از افیون بدتر است جهت آنکه شارب افیون بعد از افاقه از تخدیر آن خللی و آفتی و تعطیلی در آلات تناسل خود نمی یابد بخلاف کافور و مورث بیخوابی خصوص بسیار بوئیدن آن و باعث سفیدی موی و پیری و قطع اشتها و نسل و تولید سنک کرده و مثانه مصلح آن عنبر و مشک و جندبادستر و ادویۀ حاره و عطره و کلقند و روغن سوسن و کل خیری و بنفشه و نرکس و امثال اینها است و شیخ الرئیس در ادویۀ قلبیه نوشته که آن را خاصیت قویه است در تقویت جوهر روح اکر مقدار معتدل از ان بیاشامند و بسا است که اعانت می کند بر تعدیل امزجۀ حاره و عطریت رائحۀ آن معین بر خاصیت آنست و در امزجۀ بارده باید که تعدیل کرده شود برودت آن را بمشک و عنبر و یبوست آن را بروغن خیری و بنفشه مقدار شربت آن تا یک دانک و دو مثقال آن قاطع باه و مفسد معده و کویند دو مثقال آن قاتل است بدل آن دو وزن آن طباشیر و یک وزن آن صندل سفید و کفته اند اکر زن در فرج خود طلا نماید مرد بر ان قادر نکردد حکایت این ماسرجوبه کفته مردی از اصحاب مقدار یک مثقال کافور در یک روز بخورد باه او قطع کردید و روز دیکر نیز همان مقدار بخورد باطل شد شهوت جماع او و روز سوم نیز همان مقدار بخورد فاسد شد معدۀ او به حدی که غذا در معدۀ او هضم و نضج نمی یافت و اهل هند آن را مقوی باه می دانند و لهذا در اکثر حلویات و ماست داخل می نمایند و جوارش و حب و دهن و عرق و اقراص آن در قرابادین ذکر یافت*
ص: 1387
بفتح کاف و الف و فتح راء مهمله و الف و کسر سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون و کسر کاف و یا
*ماهیت ان
دوائی است هندی شبیه بغلاف شاخ بزی و کوچک و مجوف و رنک آن سرخ تیره و طعم آن اندک تلخ و با حدت عفوصت و آن کل و ثمر درختی است شبیه بدرخت موز
*طبیعت ان
در اول کرم و در آخر سوم خشک
*افعال و خواص
آن
جهت سرفه و ضیق النفس بارد رطب خصوصا اطفال و جهت فواق و قئ و اسهال الدم مجرب دانسته اند و جهت رفع تشنکی و فساد بلغم و تپ نیز و مشهی طعام است و ضماد آن رافع بهق است*
بفتح کاف و الف و فتح کاف و نون و جیم و بکسر کاف دوم نیز آمده معرب کاکنۀ فارسی است و نزد عامۀ اهل فارس معروف بعروسک پس پرده بشیرازی کچومن و بیونانی اوسفدنون و بسریانی خمری مرجا و برومی اسقیدولیون و بعربی جوز المزج و حب اللهو و بهندی راجپوتکه و بن پوتکه و بلاطینی هلیلۀ کایم نامند
*ماهیت ان
از انواع عنب الثعلب است
٧٢6و وجه افراد ذکر آن معروف بودن باسم خاص است و آن نباتی است شبیه بنبات عنب الثعلب و برک آن از ان عریضتر و شاخهای آن چون بلند شود منحنی بسوی اسفل کردد و کل آن سفید مائل بسرخی و ثمر آن در غلافی مستدیر شبیه بمثانه و آن غلاف در خامی سبز می باشد و بعد رسیدن سرخ در وسط آن دانۀ مانند سر پستان و فندق کوچکی نیز بعد رسیدن سرخ می کردد و پیوسته بقمع آن و دو صنف می باشد جبلی و بستانی و جبلی آن را برک مانند برک سیب و مزغب و غبار آلوده و سیاه و ساق آن با رطوبت چسپنده و نبات آن بزرکتر از بستانی و کل آن بسیار سرخ و دانۀ آن زرد مائل بسرخی و در غلافی زرد منبت آن سنکلاخها و آن را کاکنج منوم و عنب الثعلب منوم و در تخدیر قویتر از خشخاش منوم و از مطلق آن مراد کاکنج بستانی است و مستعمل پوست ثمر و دانۀ آنست که سرخ رسیده بالیدۀ تازه باشد بهترین آن بعضی بستانی و بعضی جبلی کفته اند و جمع میان هر دو قول آنکه جایی که تخدیر بسیار مطلوب باشد جبلی بهتر است و در مواضع دیکر بستانی و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
ص: 1388
*طبیعت ان
سرد و خشک در دوم و جبلی آن در سوم و عصارۀ آن نیز
*افعال و خواص بستانی ان
الاذن قطور عصارۀ آن جهت قروح مزمن کوشت اعضاء الصدر و الغذاء و النفض جهت ربو و لهث و عسر النفس و اخراج صفرا بادرار و اقسام کرم معده و امعا و حب القرع و ادرار بول و دفع امراض کرده و مثانه و قرحۀ آن و مصلح حال جکر و مداومت هر روز مقدار یک مثقال از ان و یا عصارۀ آن جهت یرقان مجرب و بلع نمودن زن هفت عدد دانۀ آن را بعد از پاکی از حیض جهت منع حمل مجرب یافته اند و قولس کفته که چون جزوی از خشک آن با جزوی از شیح ارمنی بسایند و بخورند کرم معده و حب القرع را دفع و اخراج نماید الاورام و القروح طلای عصارۀ آن محلل صلابات و بواسیر و رافع قروح مزمنۀ کوش و حافظ قروح از فساد و مخدر مصلح آن کلقند مقدار شربت از پوست و دانۀ آن تا پنج درم بدل آن عنب الثعلب و جبلی آن نیز مدر بول یک مثقال آن منوم و زیاده از یک مثقال مورث اختلاط عقل و جنون است و جوارش و اقراص و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
بفتح کاف و الف و فتح لام و الف و ضم کاف و سکون واو و تا لغت هندی است بمعنی سیاه کل
*ماهیت ان
بیخی است سمی نبات و کل آن مائل بسیاهی و بیخ آن در هیأت و رنک شبیه بجدوار بنفش و سیاه و اعلای آن در کوه کیدار پربت از نواح تبت پیدا می شود و بهترین و قوی آن براق صلب سنکین آنست
ص: 1389
*طبیعت و افعال و خواص آن
مانند سینکیا است که نوعی از بیش است و بیش در حرف الباء مع الیاء ذکر یافت و کل آن نیز در کمال سمیت است
*کالی زیری*
بفتح کاف و الف و کسر لام و یاء مثناه تحتانیه و کسر زای معجمه و سکون یاء و کسر راء مهمله و یا لغت هندی است و آن را سوراج نیز نامند
*ماهیت ان
تخم نباتی است هندی نبات آن بقدر دو ذرع و برک آن اندک طولانی مشرف و کل آن برنک کل کاسنی و تخم آن نیز شبیه بتخم آن در شکل و غلاف و از ان بلندتر و رنک آن سیاه بسیار تلخ و مستعمل تخم آن
*طبیعت ان
کرم و خشک در آخر سوم
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن جهت رفع مواد بلغمیه و اخراج اقسام کرم معده و امعا و حب القرع و ضماد آن جهت تسکین اوجاع بارده و تحلیل اورام صلبه بتنهائی و یا بادویه مناسبه نافع و بدستور ضماد برک و شاخ درخت آن و بسبب کمال حدت و خالی نبودن از سمیت اطبا در معالجۀ اشخاص انسانی از داخل کم مستعمل دارند بلکه اکثر مستعمل بیاظره در معالجۀ دواب است
بفتح کاف و الف و فتح میم و خاء معجمه معرب از کامۀ فارسی است و جمع آن کوامخ و بعضی کفته اند بفارسی جواب و باصفهانی کومه نامند
*ماهیت ان
نوع صبغ و نان خورشی است که از پودنه و شیر و ابازیز و فوذج که خمیرۀ کوامخ
ص: 1390
٧٢٧و مری است می سازند و در قرابادین نسخۀ آن در فوذج ذکر یافت بهترین این معتدل الحرافه کثیر الابازیر است
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مشهی و منحدر کنندۀ غذا است بزودی الا آنکه ردئ الکیموس معطش و مفسد معده و مضر طحال است و اکثار آن باعث تپهای عفنی و اورام مزمنه و مضر سینه و سرفه نیست و تجفیف این کمتر از مری است و سزاوار آنست که بسیار نیاشامند
بفتح کاف و الف و سکون نون و کسر جیم و یا
*ماهیت ان
اسم سرکۀ هندی است که از حبوب ماکوله می سازند بهترین همه مصنوع از برنج است و آن را سرکۀ هندی نامند صنعت آن آنست که هریک از حبوب را که می خواهند مهرا پخته صافی نموده با قدری نمک در شیشه و یا در مرتبان چینی و یا سفالی لعاب دار کرده سر آن را بسته چهل روز و یا زیاده در آفتاب و یا پشت اجاغ می کذارند تا برسد و خوب ترش کردد پس صاف نموده بکار می برند
*طبیعت ان
مطلقا سرد و تر با اندک قبضی
*افعال و خواص ان
جالی و مقوی اعضا و مسکن قئ و حرارت و حدت خون و صفرا و عطش مضر معده و صاحبان امزجۀ بارده مصلح آن کلقند آفتابی و یا ورد مربی و عسل است و کویند سیر است که کوبیده در ان داخل کرده بیاشامند و آنچه از کندم و جو سازند مفرح قلب و مقوئ قوی و رافع سستی بدن و مقوی موی شربا و طلاء لیکن اکثار خوردن آن مضر
ص: 1391
در بنکاله عنب الثعلب را کویند و کستی هم نامند
*فصل الکاف مع الباء الموحده
بفتح کاف و باء موحده و الف و باء موحده لغت عربی است
*ماهیت ان
کوشت بریان کرده بآتش است و اقسام می باشد و بهترین همه کباب کوشت حلان چاق فربه چرب است که قطعهای آن کوچک و همچنین کوشت ماهی لطیف که باخکر فحم هیمۀ جید متساوی بریان نموده نمک و فلفل و غیرهما بقدر لائق و روغن نیز بران زده باشند و آنچه بسیخ بحد اعتدال تشویه یافته باشد بهتر است از آنچه در روغن بریان نموده باشند خواه قطعهای کوشت را درست و یا کوبیده مانند شامی کباب که طباهیج نامند و یا غیر آن و کباب کوشت آهو و کوزن و طیور و امثال اینها نیز لذیذ می باشد و لیکن بسیار کرم و خشک است و بدترین آن آنست که از کوشت پیر لاغر و نمک بسیار بران زده و یا بر اخکر زغال چوب و فلا و انجیر و خروع و زقوم و امثال اینها از هیمهای ردی بریان نموده باشند یا آنکه سوخته و یا غیر متساوی الاجزا باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک بحسب اختلاف لحوم مختلف می باشد در شدت و ضعف
*افعال و خواص ان
نیز بحسب اختلاف لحوم مختلف و بالجمله مولد خون متین و مقوی اعضا و مسخن بدن و کرده و محرک اشتها و باه و موافق معدۀ مرطوبین و کسانی که فصد و یا حجامت کرده باشند و دیر هضم و بعد هضم مولد خون صالح و با سماق و کشنیز و فلفل و سائر ادویۀ حاره حابس اسهال رطوبی و در محرور المزاج مورث صداع مصلح آن سکنجبین و اطریفل و خوردن آب بسیار بعد از ان بغایت مضر خصوص کباب ماهی که کویا آن را زنده و خود را مرده کردانیدن است
ص: 1392
بفتح کاف و با و الف و فتح باء موحدۀ دوم و ها لغت عربی است و نیز بعربی حب العروس و بیونانی مهیلیون و برومی فریغلیون و بهندی کباب چینی نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است که از ملک چین و نواح آن و روم می آورند و دو صنف می باشد صغیر و کبیر کبیر را حب العروس نامند و آن فی الجمله شبیه بحب بلسان است و مائل بتیرکی و سیاهی و مغز آن سفید و خشبو و تند طعم و درخت آن شبیه بدرخت مورد و نوع صغیر را فلنجه و افلنجه نیز نامند و در حرف الالف مع الفاء ذکر یافت و از مطلق آن مراد صنف کبار است و بهترین آن تازۀ خوشبوی تند طعم آنست که از چین آورند و بعد از ان رومی
٧٢٨و این بهتر ز هندی است زیرا که هندی تلخ می باشند و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و بعضی کفته اند ثمر آس بری است و اصلی ندارد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بعضی در سوم کفته اند و بعضی کفته اند با قوت حاره قوت بارده نیز دارد
*افعال و خواص ان
بغایت ملطف و مفتح اعضاء الراس و الصدر رافع درد سر مزمن و خائیدن آن خوش بو کنندۀ دهان و مقوی لثه و دافع قلاع عفن آن و صاف کنندۀ آواز و رافع خفقان اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و احشا و اعضای باطنی و رافع اسهال و مفتح سدد کبد و احشا و کرده و محلل ریاح و دافع امراض کبد و طحال و مدر بول و منقی قروح مجاری آن از رمل و سنکریزه بادرار و مفتت آنها و حابس سلس البول و بول در فراش و آشامیدن دو دانک آن با سکنجبین جهت شری ابیض نافع الاورام و الجروح و القروح ضماد آن با پیه حیوانات محلل اورام و رافع قروح و جروح و شری بلغمی الزینه طلای آن باغالیها خشبو کنندۀ رائحۀ بدن و مقوی آن و طلای آب خائیدۀ آن بر قضیب بغایت ملذذ جماع مضر مثانه مصلح آن مصطکی و کویند مصدع مصلح آن صندل و کلاب مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن دارچینی و قاقله و چون یک درم تا یک مثقال آن را نرم سوده بر یک پیاله ماست تازه بسته که بسیار ترش نباشد بپاشند و سر آن را بپارچۀ صفیقی محکم بسته اکر موسم کرما باشد شب تحت السماء بکذارند و صبح برهمزده بیاشامند تا سه روز یا پنج روز بدستور جهت قروح مجاری بول موثر است
ص: 1393
فاغره است و در حرف الفاء ذکر یافت
بفتح کاف و با و الف و ثاء مثلثه لغت عربی است
*ماهیت ان
ثمر رسیدۀ سیاه شدۀ اراک است بهترین آن بزرک بسیار رسیدۀ آنست که تخم آن کوچک باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
چون پنج درم آن را نرم سوده با هموزن آن شکر سفوف نمایند و بالای آن آب سرد شیرین بیاشامند اسهال نماید و مقوی معده است و جهت اوجاع ظهر و اکثر امراض نافع جهت آنکه جالی معده است از بلاغم و آشامیدن مطبوخ آن جهت ادرار بول و تنقیۀ مثانه و تقویت معده و امساک طبیعت نافع بدل آن بوزن آن برنک کابلی و نصف آن قسط ابیض و دو ثلث آن قنبیل است
بفتح کاف و کسر با و دال و بکسر کاف نیز و سکون با در هر دو آمده بفارسی جکر و بیونانی مروسیا و امروسیا نیز و برومی هفابرا و بترکی بورک و بهندی کلیجا نامند و کبد مونث است و مذکر نیز آمده و جمع آن اکباد و کبود و کفته اند کبد بالکسر و سکون با مفرد است
*ماهیت ان
عضوی است مرکب و از جملۀ اعضاء رئیسۀ بدن حیوان و مبدأ قوت طبیعی و محل هضم کیموس و اخلاط است و بیان آن بتفصیل در کتب تشریح مذکور و بهترین آن کبد طیور است خصوصا دجاج و بط و اوز فربه جوان که غذای آنها فواکه و حبوب نضیجۀ شیرین باشد و بهترین مواشی جکر بزغاله و بچۀ کوسفند یکسالۀ فربه و بدترین آنها جکر حیوانات بزرک پیر خصوص حیوانات وحشی است
ص: 1394
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
غلیظ دیرهضم و خون متولد از ان بطئ السلوک در مجاری و سریع التعفن مکر آنکه با نمک و سرکه و آبکامه و دارچینی و کرویا و کشنیز خشک که بر آتش جید بریان نموده باشند مصلح آن در محرورین سرکه و کشنیز و در مبرودین ادویۀ حاره مذکورۀ و جوارشات مناسبه و چون شرحه نموده بر ان نمک و صمغ عربی پاشیده بریان نموده باشند جهت قرحۀ امعا و اسهال موثر بشرط آنکه قوت هاضمۀ معده قوی باشد و عاجز نیاید از هضم آن و بالخاصیه جکر بز محرک صرع مصروعین است و کبد حمار خوردن کباب آن ناشتا جهت صرع نافع و بدستور جکر کبک که خشک کرده کوبیده یک مثقال آن را بخورند و همچنین جکر موش و جکر خنزیر بری با سرکه جهت لدغ هوام و جکر ذئب جهت درد جکر و داء الذئب و جکر کلب و کلب کلب هر دو جهت کزیدۀ سک دیوانه و منع
٧٢٩ترسیدن آن از آب اکلا و ضماد اکبد المعز خوردن جکر بریان کردۀ آن جهت صرع و بخار آن را کرفتن و آب مقطر از ان را در حین بریان کردن در چشم چکانیدن همه رافع شب کوری است کبد الوزغه چون جکر وزغه را بر دندان کرم خورده کذارند درد آن را ساکن کرداند و کسی که الماس خورده باشد چون جکر آن را بتار خیاطه بسته ببلعد و بعد از اندک زمانی بآهستکی برآورد کویند الماس بدان چسپیده برمی آید کبد الایل چون شرحه نموده و بران فلفل و دار فلفل کوبیده پاشیده کباب کنند و آب مقطر آن را در چشم کشند شب کوری را زائل کند و ابتدای نزول آب را مفید و بدستور چون خشک کنند و سوده در چشم کشند جهت هر دو علت مفید و بتفصیل خواص جکر هر حیوانی در طی ذکر آن ترقیم یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی*
ص: 1395
بفتح کاف و با و راء مهمله لغت عربی است و یا معرب از فارسی و بیونانی اثونیطس و قبارس نیز و بسریانی قبار و برومی قباریش و بشیرازی کورک نامند
*ماهیت ان
ثمر نباتی است خاردار و پرشاخ و اکثر شاخهای آن منبسط بر روی زمین و برک آن اندک پهن و کل آن در غلافی سبز بمقدار زیتون کوچک و دانۀ نخودی و بعد شکفتن کل آن سفید در وسط آن تارها شبیه بموی و ثمر آنکه خیار کبر نامند از بلوط بزرکتر و بقدر خیار کوچکی و بعد رسیدن شکفته مغز آن سرخ رنک و تخم آن زرد و با رطوبت و لزجی و طعم آن اندک شیرین و با تلخی و قبض و عفوصت کمی و هرچند رسیده تر باشد تلخی و عفوصت آن کمتر و شیرینی زیاده کردد و بیخ آن سفید بزرک طولانی و پوست آن ضخیم و از چوب وسط آن بعد خشک شدن اکثر جدا کردد و طعم جمیع اجزای آن تلخ خصوصا بیخ آن در حرفت و مرارت و اندک ملوحتی است و غنچۀ کل و ثمر کوچک نارس آن را نیز در آب نمک شیرین نموده محلل می نمایند و بیخ آن قویتر از سائر اجزای آن اکثر مستعمل و منبت آن خرابها و سنگلاخها و زمینهای خشن و آنچه قریب به آب و زمینهای نم ناک باشد نفاخ ردی و مفسد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و آنچه در بلاد حارۀ یابسه بهم رسد تا سوم
*افعال و خواص ان
مفتح و جالی و محلل و ملطف و مقطع بلغم و سودا و اخلاط لزجه اعضاء الراس و العصب جهت امراض باردۀ دماغیه مانند فالج و استرخا و خدر و اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس نافع بسبب عفوصت و قبضی که دارد و ضماد تازۀ آن جهت فسخ عضل و خائیدن پوست آن جالب رطوبات دماغ و مسکن درد دندان و بدستور خائیدن پوست تازۀ آن و یا برک آن و مضمضه بسرکۀ خمری که پوست آن و یا تخم آن در ان جوشانیده باشند مسکن درد دندان و مفتح سدد دماغی و منقی دماغ و قطور عصارۀ آن در کوش کشندۀ کرم آن و شستن سر به آب طبیخ آن رافع کچلی اعضاء الصدر با ادویۀ خوش بو مانند سنبل الطیب و اسطوخودوس و اذخر و عسل محلل بلغم سینه و مخرج آن و مسکن اوجاع صدر و نمک پروردۀ آن جهت ربو و غرغره بطبیخ آن دافع بلغم از اعضای تنفس اعضاء الغذاء و النفض مقوی احشا و محلل ریاح و مفتح سدۀ کبد و طحال و مسهل خلط خام و مدر مرۀ سودا و قاتل دیدان امعا و مدر بول و حیض و زیاده کنندۀ قوت باه و خوردن نمک سود آن پیش از طعام ملین بطن و بهترین دوائی است از برای سپرز خصوص پروردۀ آن با عسل و سرکه و بسا است که استفراغ می نماید از طحال مادۀ غلیظ سوداوی را باسهال و ادرار و بعد از ان صحت حاصل می کردد و با فلفل و سداب جهت تفتیح سدۀ کبد بارده و خوردن مخلل آن چهل روز متوالی رافع سپرز و آشامیدن آب برک آن کشنده و مخرج اقسام کرم معده و امعا و ضماد آن با آرد جو یا ترمس محلل ورم طحال خصوصا با سرکه مدر بول و حیض و جهت بواسیر و ازدیاد باه خصوصا شیرین ناکردۀ تلخ آن و بخور آن جهت بواسیر نافع الاورام و البثور ضماد پوست تازه و یا خشک آن و یا برک آن با ادویۀ مناسبه محلل خنازیر و اورام صلبه و با سرکه رافع بهق و قوبا و بدستور برک آن با ادویۀ
ص: 1396
٧٣٠مناسبه کاسرقوت آن و جهت خنازیر رقبه و اورام غلیظۀ آن و زیر بغل و کش ران از اعضای رخوه مجرب القروح و الجروح ضماد تازۀ آن جهت قروح خبیثه و وسخه و مجفف آنها الات المفاصل جهت عرق النسا و اوجاع ورک شربا و احتقانا بعصیر آن السموم تریاق اکثر سموم است شربا و ضمادا خصوص با شراب و کل آن قبل از شکفتن در دوم کرم و خشک و ملطف و مقطع و در جمیع افعال مانند بیخ آن و از ان ضعیف تر و ذرور آن رافع نواصیر چشم و مخلل آن لذیذ و مشهی و رافع سپرز و جالی بلغم و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مصدع محرورین و بدستور مخلل خیار آن و خیار آن کرم و تر و تخم آن در سوم کرم و خشک و خیار رسیدۀ آن بدون مضغ تخم آن ناشتا ملین طبع و مفسد معده و ساق و برک آن در آخر اول کرم و خشک و در افعال ضعیف تر از کل آن و محلل خنازیر و نواصیر چشم و عصارۀ آن کشنده اقسام کرم معده و ضماد آن با زفت رافع قروح شهدیه و قروح خبیثه و بغایت محلل خنازیر و سائر اورام بلغمیه در جمیع افعال ساق آن قویتر از برک آن و غرغره بطبیخ جمیع اجزای آن منقی دماغ و مفتح سدد دماغ و صدر مقدار شربت از آب آن تا هشت درم که با سرکه و عسل و شکر بنوشند و از بیخ آن تا سه درم و در مطبوخ تا هفت مثقال مضر معدۀ محرورین مصلح آن سکنجبین مضر مثانه مصلح آن انیسون و اسطوخودوس مضر کرده مصلح آن خولنجان و عسل و هریک از اجزای آن بدل دیکری و کامخ کبر مهزل و محلل طحال و بهتر از کبر و مضر دماغ و معده مصلح آن غرغره به آب سرد و آشامیدن آنست
ص: 1397
بکسر کاف و سکون با و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و تاء مثناه فوقانیه لغت عربی است و تاء آخر آن بقول بعضی اصلی و بقول بعضی زائد و بغدادی کفته معرب از نبطی است و عربی الاصل نیست و بیونانی قاریون و بسریانی کبریتا و برومی ثادن و بفارسی کوکرد و بهندی کندمک نامند
*ماهیت ان
جسمی است حجری و خوبا جوهر ارضیه متولد از بخار یابس دخانی که با بخار رطب لطیف دهنی ممزوج کشته و بحرارت شمس طبخ یافته و در ان دهنیت و حرارت و لطافت و خفت بهم رسیده باشد و لهذا برسیدن آتش بدان بزودی مشتعل می کردد و چهار صنف می باشد سرخ و زرد مائل بسبزی و سفیدی و مائل بکبودی و سرخ آن شفاف صافی لامع می باشد و در معدن خود شب می درخشد مانند آتش و اطراف معدن خود را روشن می کرداند و معدن آن هرموز از اعمال فارس و جزائر عمان است و نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند که دیدم من معدن آن را در جزیرۀ از جزائر عمان که مانند معدن دیکر زمین را حفر نموده کبریت سرخ صافی برمی آورند اما کبریت احمر غیر صافی که معلم اول نوشته کاهی من ندیدم و جالینوس نوشته که کبریت را از معدن حفر نموده برمی آورند و آن سرخ و زرد و سفید و سیاه می باشد و زرد آن مائل بسبزی است و این را مصطکاوی و اصابعی نامند و سفید را کبریت فارسی کویند و مائل بکبودی را کبریت اسود کدر خوانند و مطبوخ آن از آب چشمهای کرم کبریتی و یا از خاک بعضی اماکن اغبر مائل بسیاهی و محرق آن سیاه می باشد و بهترین اقسام آن احمر جید الحمره است بهترین آن صافی سنکین غیر متحجر آنست که بآتش نرسیده باشد و تفلیسی کفته که بهترین اقسام کبریت زرد بدبوی صافی آنست و جالینوس کفته که بهترین هر صنف صافی خالص آنست و قوت آن تا سی سال باقی می ماند و در کبریت احمر اقوال بسیار است انطاکی کفته که معدن ذهب و بغدادی کفته وادی النمل است و بعضی کفته اند جوهری است مصنوع غیر معدنی و بعضی دهن الشعر مقطر دانسته اند و باصطلاح اهل صناعت کیمیا اکسیر مصنوع در غایت سرخی را کبریت احمر نامند
ص: 1398
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک و کرمی آن زیاده از خشکی آن و بعضی تا چهارم دانسته و در غایت دهنیت
*افعال و خواص ان
محلل و مسخن و ملطف و مجفف و جالی و جاذب اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و السموم آشامیدن آن با زردۀ تخم نیم برشت و یا زردۀ تخم مشوی نموده
٧٣١جهت زکام و نزله و سرفۀ رطوبی و ربو و اخراج چرک و بلغم از سینه و شش و رفع یرقان و سموم و آشامیدن آن به تنهائی با آب و یا با ادویۀ مناسبه رافع یرقان و مدر حیض و مقارم سموم و ذرور آن نیز رافع ضرر لسع هوام سمی است و طلای آن با حب الغار جهت امراض بارده و با نیم وزن آن صمغ عربی با ماست جهت سعفه و قروح سر و قوبا و جرب رطب مجرب و سعوط آن جهت صرع و سکته و شقیقه و بخور آن رافع صداع و حابس زکام و نزله و رافع کری و مسقط جنین خصوص نوع سرخ آن و قطور آن با ادهان و با ادویۀ مناسبه رافع کری و ثقل سامعه و طلای آن با عسل و بول و آب دهن جهت کزیدن هوام و با راتینج جهت کزیدن عقرب و با سرکه جهت کزیدن عقرب و تنین بحری و با طین قیمولیا جهت سعفه القروح و الجروح و البثور و غیرها آشامیدن آن در بیضۀ مشوی و یا بیضۀ نیم برشت جهت اقسام جرب رطب و خارشها و طلای آن با عاقر قرحا و عسل و سرکه جهت جذام و جوششهای سوداوی عجیب الاثر و با سرکه جهت بهق و با سرکه و نطرون و علک البطم جهت قلع آثار و بیاض ناخن و سائر آثار حادث در بدن و حکه و جرب و بهق و ناخن و تقشر جلد و داء الحیه و الثعلب و اکله و قروح رطبه و با صمغ البطم تنها جهت قلع آثار ناخن و با حنا جهت قوبا و با جند بیدستر جهت تحلیل صلابات و با بورۀ ارمنی و عسل و ادویۀ مناسبه جهت نقرس و ذرور آن بر بدن قاطع عرق و بر موی سفید کنندۀ آن و بخور آن کریزانندۀ هوام و سفید کنندۀ موی و اغتسال بدان جهت حکه بدستور به آب کبریتی مضر معده مصلح آن کثیرا و شیر تازه دوشیده و مضر دماغ مصلح آن بنفشه و شکر مقدار شربت آن از دو دانک تا یک مثقال و بدل هریک دیکر است و مصعد آن جهت تکلیس معدن و رفع چرک آنها بیعدیل و سفید کردۀ آن نائب مناب جوهر زرنیخ و روغن آن جهت جمیع دردهای بارد و جرب و حکه و سعفه و عرق آن بغایت مجفف و سریع النفوذ و جالی و رافع رطوبات و جهت سرفۀ بارد و ضیق النفس بارد رطب و تحلیل ورم طحال و درد دندان و دفع کوشت فاسد بن دندان و کثافات آن و مسخن و محرق اخلاط و مقرح جلد و چون قلیلی از ان را بپنبه آلوده بر دندان دردناک شدید کذارند تسکین دهد و چون بر زخم کردم کذارند سم را جذب کند و چون بر عرق مدنی کذارند تمام آن را بآسانی برآورد و چون قطرۀ از ان را به آب بنوشند صلابت سپرز را تحلیل دهد و اشتهای طعام آورد و وضح و دوای آن برای جمیع امراض بلغمیه و سوداویه و حمیات که با سردی آید و حمیات مزمنۀ حادثه از بلغم و سودا و عرق النسا و اوجاع مفاصل و غیرها نافع به تفصیلی که در قرابادین با نسخ آن و نسخه حب و ادهان و طریق تصفیه تدبیر و عرق آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 1399
بفتح کاف و سکون باء موحده و ضم سین مهمله و سکون واو و نون و کفسون بفا بجای باء موحده نیز آمده
برک نبات و حمی است که از بلاد حبشه می آورند و آن شبیه بکشنیز شامی و با تندی و تیزی و تلخی و حب آن مدور
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول بکمان اهل حبشه و تحقیق آنست که در سوم کرم و خشک است
*افعال و خواص ان
اهل حبشه بسیار آن را مستعمل دارند جهت اسهال و اخراج دیدان و حب القرع که نرم می کویند و با شکر و یا با عسل سرشته با شیر تازه دوشیده می آشامند به تنهائی و یا با برنک کابلی و ادویۀ مناسبۀ دیکر و بعضی آن را کشوث و بعضی برنک کابلی دانسته اند و اصلی ندارد و آنچه به تحقیق پیوسته نبات آن مشابه بومادرانست در جمیع اجزا و بیخ آن بسیار قوی است در اسهال و اخراج دیدان و حب القرع و طریقۀ استعمال آن آنست که کوبیده در آب با تمر هندی حل می نمایند و صاف کرده می آشامند و اکر از ان قویتر خواهند برنک کابلی نیز بران ضم می نمایند و اکر از ان اقوی خواهند قدری حب النیل نیز اضافه می کنند و اکر ازینها استیصال نام نیابند بیخ آن را سائیده با آب می خورند
*طبیعت ان
یحتمل که در سوم کرم و خشک باشد نه در اول چنانچه ذکر یافت
٧٣٢
بفتح کاف و کسر با و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح کاف و جیم معرب از فارسی است و آن را کف الضبع و بیونانی بطراخیون و سالتین اغرپون و باصفهانی موشک و بترکی ماستواء چچکی و بهندی جل بیل و لستوپری نیز و بفرنکی زتنکل نامند
ص: 1400
*ماهیت ان
اصناف بسیار است صنفی برک آن شبیه ببرک کشنیز و از ان عریضتر و مائل بسفیدی و با رطوبت لزجه و کل آن زرد و بنفش نیز و ساق آن باریک بقدر یک ذرع و بیخ آن سفید تلخ و متشعب مانند شعبهای خربق و منبت آن قریب آبهای جاری صنف دوم نیز شبیه بصنف اول و از ان بزرکتر و بسیار حریف و کل آن بنفش و این را سالتین اغریون نامند و صنف سوم نبات آن بسیار کوچک و کل آن زرد طلائی و کریه الرائحه و صنف چهارم نیز شبیه بصنف سوم و کل آن سفید برنک شیر
*طبیعت اصناف ان
کرم و خشک در آخر دوم و در سوم نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
حار حاد مقرح و جالی و مقشر جلد و لذاع و محکک اعضاء الراس سعوط بیخ خشک آن معطس و قویتر از کندس و طلای آن از خارج جهت ضربان اسنان و سنون آن جهت تفتیت آنها و نطول مطبوخ آن جهت سعفه الاورام و البثور طلای آن جهت قطع جرب و بثور و ثآلیل مسماریه و غدد آویخته و ضماد تازۀ برک و شاخ آن با اندک زمانی موجب جراحت و درد اعضا و با روغنها جهت جرب انسان و حیوان و قطع برص و بیاض ناخن و اقسام ثآلیل و داء الثعلب و حمول آن مخرج جنین و مشیمه و رافع احتباس حیض و دو مثقال آن کشنده و چون با مثل آن آرد کندم خمیر کنند و بر عضو کذارند نائب مناب داغ است و از داخل استعمال آن جائز نیست بسبب کمال حدت آن و چون کسی آن را بخورد اعراض ازو مانند اعراض اسقیل و بزر انجره خورده است و بدستور مداوای آن
ص: 1401
بفتح کاف و تاء مشدد و الف و نون لغت عربی است و بکسر کاف نیز آمده و بهندی السی و تیسی نیز نامند و تخم آن را بعربی بزر کتان بفتح با و سکون زای معجمه و بکسر باء نیز کفته اند بهندی السی کابیج و تیسی نیز نامند
*ماهیت ان
نباتی است بقدر ذرعی و ساق و برک آن باریک و کل آن لاجوردی و قبهای آن قریب بجوزی و پر از تخم و تخم آن کوچک اندک پهن طولانی و از پوست درخت آن مانند پنبه و پوست درخت قنب لباس می بافند لبس آن بسیار سرد و خنک می باشد
*طبیعت آن
سرد و خشک و کفته اند معتدل مائل ببرودت است
*افعال و خواص ان
پوشیدن لباس آن رافع حرارت و باعث تقلیل عرق و نشف آن و جهت جرب و حکه و ورم صلب نافع و از ملابس محرورین و فصل کرما است و شپش در ان از پنبه کمتر جمع می کردد و بهم می رسد بجهت آنکه ببدن خوب نمی چسپد و غیر مغسول آن مجفف خصوصا در زمستان و بخور آن و نبات آن نیز مفتح سدۀ دماغ و زکام و مصلح حال رحم و ذرور سوختۀ آن مجفف و قاطع خون جراحات و التیام دهندۀ آنها و بدستور پر کردن جوف زخمها بخرقۀ کتان شریف کفته اکر خواهند که بدن لاغر کردد در زمستان جامۀ کتان نو پوشند و در تابستان جامۀ کتان شسته اکر خواهند که لاغر نشوند بالعکس و کل آن مفرح و مقوی دل و تخم آن مائل بزردی و تیرکی و املس و پهن اندک طولانی و بعضی مائل بسرخی و قسمی سیاه و نوعی سفید
ص: 1402
*طبیعت مجموع ان
در اول کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
*افعال و
خواص ان
محلل و جالی و ملین طبع اعضاء الراس و العصب و الصدر ضماد آن با آب سرد جهت صداع ورمی و قوبای دماغی و قروح سر و با بزر قطونا جهت تسکین درد مفاصل و عرق النسا و نقرس و قطور لعاب آن در چشم و مالیدن آن بر چشم دافع سرخی آن و لعوق آن با عسل جهت سرفۀ بلغمی و سه درم آن جهت تنقیۀ سینه و نضج و تحلیل ورم جکر و اعضای باطنی و بریان نمودۀ آن قابض و جهت نفث الدم و سرفۀ رطوبی بغایت مفید اعضاء الغذاء و النفض مداومت هر روز نیم مثقال آن
٧٣٣جهت درد امعا و ادرار بول و عرق و شیر و حیض و تلیین طبع و قرحۀ کرده و مثانه و چون یک توله تخم آن را در آب جوش داده لعاب آن مع تخم بنوشند برای ریزانیدن سنک کرده مجرب و با عسل جهت ورم سپرز و با اندک فلفل و عسل جهت تحریک باه مایوسین مجرب دانسته اند و حقنه بطبیخ آن جهت اخراج فضول و لذع امعا و رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و دود آن مصلح حال رحم الاورام و الجروح و القروح و غیرها ضماد آن جهت ورم صلب و قروح سر و با انجیر جهت کلف و با حرف بابلی و عسل جهت شقاق ناخن و بابوره و خاکستر جهت ثآلیل و با روغن کنجد جهت زخمها و رفع درد و لذع آنها و ذرور سوختۀ آن جهت تجفیف جراحات و تسکین درد و لذع آن و بدستور پر نمودن جوف زخم بخرقۀ کتان المضار مظلم بصر مصلح آن کشنیز و مضعف هاضمه مصلح آن سکنجبین و مضر انثیان و مصلح آن عسل مقدار شربت آن سه درم تا چهار درم بدل آن حلبه و روغن تخم آن کرم و تر و حقنۀ آن با روغن کل جهت وجع جراحت امعا و طلای آن جهت وجع فواد و قوبا و جراحت و تسکین درد آن و آشامیدن آن و جوشانیدۀ آن جهت رفع قولنج انسان و دواب و بدستور تدهین بدان مضعف باصره و باه مصلح آن سکنجبین است*
ص: 1403
بفتح کاف و تا و میم لغت عربی است بفارسی وسمه و بری آن را در مازندران و تنکابن شالخنی نامند بمعنی حنای شغال
*ماهیت ان
برک نباتی است بری و بستانی می باشد بعضی کفته اند غیر برک نیل است و برک آن شبیه ببرک مورد و ساق آن غیر مجوف و شاخهای آن انبوه و ثمر آن بقدر فلفلی و بعد رسیدن سیاه می کردد و در جوف آن تخمی کوچک ریزه و بری و جبلی آن در کنار رودخانه های ریک زار می روید و شاخهای آن انبوه تر و برک آن عریضتر و درازتر از برک نیل و ساق نیل و مجوف نبات آن شبیه بکتان و تحقیق آنست که برک نیل است و کفته اند شرط است که برک آن را صبح چیده بیک آفتاب خشک نمایند و نرم کرده در شیشه محفوظ نمایند که هوا بدان نرسد زیرا که اکر شب نیم خشک بماند و روز دیکر بآفتاب خشک نمایند رنک آن ضائع می کردد و ملا سدید کازرونی در شرح موجز در مسودات شعر نوشته که وسمه هندی جید تازه در تخضیب و تطویس بهتر از وسمۀ کرمانی است و وسمه کرمانی تخضیب آن کمتر و لیکن رنک آن دیرتر می ماند و تخضیب آن مائل بسیاهی است برنک موی و طاؤسیت بسیار ندارد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی و قابض و محلل اعضاء الراس خضاب آن با آب و نمک جهت صداع ریحی و بلغمی و بیضه و خوذه و بخور و طلای آن جهت زکام و تقویت موی اعضاء الغذاء و السم آشامیدن آب برک آن و یا آب طبیخ آن بغایت مقئ و جهت کزیدن سک دیوانه مفید و بهترین چیزها است از برای خضاب و کفته اند خضاب بوسمه بهتر از خضاب نیل است بنا بر قول آنکه غیر یکدیکر المضار مضعف دماغ مصلح آن قرنفل و لادن و روغن آنکه آب آن را با هموزن آن روغن کنجد بآتش ملایم بجوشانند تا روغن بماند جهت درازی موی و منع ریختن آن و بواسیر و امراض مقعده و اوجاع بارده تدهینا نافع و تخم آن در رنک و مقدار غلاف شبیه بتخم ترب و مائل بسیاهی و اکتحال آن بهترین ادویه است برای منع نزول آب و تحلیل آب نازل در چشم و بیخ آن را چون با آب بسیار طبخ دهند و صاف نموده قدری صمغ عربی داخل نمایند جهت کتابت قائم مقام مداد است و در تخضیب لحیه و غیر آن شرط است که اولا موی محاسن و سر و غیر آن را پاک بشویند که چربی و نموست مطلقا در ان نباشد پس اولا آستر بحنای سائیده نمایند و بعد زمانی بشویند و خشک نمایند و خضاب بوسمه نمایند که رنک آن نیکو می کردد*
ص: 1404
بفتح کاف و دو تاء مثناه فوقانیه و در میان هر دو باء موحدۀ ساکنه و در آخر ها
*ماهیت ان
نباتی است طول
٧٣4آن بقدر ذرعی و ساق آن باریک و صلب مانند ساق کتان و برکهای اسفل آن دراز شبیه ببرک کتان و نرم و سبز مائل بسیاهی و مفروش بر روی زمین و بر نصف اعلای ساق آن تا سر کلهای ازرق سفید رنک نازک و زرد رنک نیز شبیه بکل کتان و کوچکتر از ان و تخم آن مانند تخم شاهتره و طعم کیاه آن و تخم آن تلخ
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن جهت اخراج بلغم خام و اوجاع ورک و مفاصل بارد و ضماد مطبوخ آن جهت رفع قوبا نافع و قسمی دیکر از ان می باشد که در اماکن صلبه می روید و شاخهای باریک از ساق آن رسته و بی برک و شیردار و این قسم از قسم اول قویتر در اخراج بلغم خام مقدار شربت از قسم اول دو درم و از دوم یک و نیم درم و حمول آن جهت قطع حمل مجرب دانسته اند
بضم کاف و فتح تا و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و ها
*ماهیت آن
نباتی است طول آن از یک شبر تا یک کز و شاخهای بسیار از یک بیخ رسته و چوب آن صلب و برک آن شبیه ببرک مورد و از ان باریکتر و مائل بسفیدی و مزغب و منبت آن بلاد شام و بیت المقدس
ص: 1405
*طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
چون اندکی از ان در خم شراب اندازند پیش از آنکه بجوش آمده باشد مانع فساد آن و اهل مصر این شراب را شراب الحشیشه نامند در نهایت حرارت است و بجهت امراض بارده نافع*
بفتح کاف و کسر ثا و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح را و الف لغت عربی است بیونانی طراغافیثا و طرافافیبا نیز و بفارسی کون نامند و مشهور بهندی کتیرا بتاء مثناه فوقانیه بجای ثاء مثلثه است
*ماهیت ان
صمغ درختی است بسیار خاردار و خارهای آن بسیار تیز و برکشته که آن را قتاد نامند و مذکور شد و سفید و سیاه می باشد بهترین آن سفید صافی املس باریک خالص مائل بحلاوت آنست و سیاه آن زبون
*طبیعت ان
در کرمی و سردی معتدل و در اول تر و ارطب از صمغ عربی و بعضی در اول سرد و خشک دانسته اند و خشکی آن کمتر از سردی و بعضی کرم و تر و بعضی مرکب القوی
*افعال و خواص آن*
مغری و با تجفیف کمی و شکنندۀ خدت ادویۀ حاده و مغلظ خون و مواد رقیقه و ملین صلابات و مسکن لذع و حدت اخلاط و ادویۀ حادۀ مشروبه از امعا و مقوی فعل آنها بسبب غرویت و تلیین و ازلاقی که دارد و با اندک قوت مسهله اعضاء الراس و الصدر اکتحال آن با العبه و ادویۀ مناسبه جهت رمد و قرحه و بثور چشم در اکحال و ذرورات مسکن حدت آنها و بهتر از صمغ عربی و بجای آن مستعمل و آشامیدن آن با شیر الاغ و یا شیر بز تازه دوشیده قاطع نفث الدم و نزف الدم سینه و سائر اعضای باطنی و جهت سرفه و خشونت سینه و حلق و قرحۀ رئه و کرفتکی آواز و چون با عسل بسرشند و حبوب و یا اقراص ساخته در دهان نکاهدارند و آب آن را فرو برند جهت امراض سینه نافع اعضاء الغذاء و النفض و السموم آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه مقوی امعا و مسکن لذع و قرحۀ آن و مسکن درد کرده و مثانه و قرحۀ مثانه و مجاری بول و حرقت آن و مصلح ادویۀ سمیه و کویند مسهل مرۀ صفرا و بلغم لزج است و آشامیدن دو درم آنکه در میپختج خیسانیده و با قدری شاخ کوزن و یک دانک شب یمانی داخل نموده باشند جهت وجع کرده و حرقت مثانه فی الفور نافع و مداومت آشامیدن آن با هریک از مغز بادام مقشر و نشاسته و شکر بوزن آن بغایت مسمن بدن خصوصا که بعد از ان شیری که در ان نارجیل طبخ یافته باشد بنوشند و از اسرار مجربه شمرده اند الزینه طلای آن جهت کلف و نمش و تلیین جلد و رفع خشونت آن و شقاق لب و با سرکه جهت بهق و برص و با لعبه جهت تشقق موی الجروح و القروح ضماد آن با کوکرد جهت جرب و اکله و با ادویۀ مناسبه جهت اکثر زخمهای حاره و بارده و مضر سفل مصلح آن انیسون مقدار شربت آن از یک درم تا پنج درم بدل آن در تغریه و غیر آن صمغ
ص: 1406
٧٣5عربی و در تلیین و تغلیظ تخم کدو و بیخ آن درخت را چون بکوبند هنکامی که خشک باشد و با سرکه بر بهق بمالند زائل کرداند
بفتح کاف و سکون جیم عجمی و فتح نون و الف و راء مهمله و لام بجای را نیز آمده لغت هندی است
*ماهیت ان
درختی است هندی شاخهای آن متفرق و پریشان و برک آن عریض و وسط آن هم از جانب پائین و هم از جانب بالا منشق بدو نصف و غنچۀ آن سبز طولانی و کل آن بعد شکفتن خوش منظر و اندک خوش بو و دو نوع می باشد سفید و سرخ ارغوانی مائل ببنفش و عدد برکهای کل آن پنج عدد و پائین برکهای باریک و بالای آنها عریض و در وسط آن پنج تار باریک و بر سر هر تاری چیزی شبیه بدانۀ زیره و در وسط آن تارها نیز تاری باریک و وسط آن ضخیم که تخم آنست و غنچۀ خام آن را با دو پیازه پخته با روغن بریان کرده با کوشت و یا بی کوشت می خورند لذیذ و خوش بو و طعم می باشد
*طبیعت جمیع اجزای ان
سرد و خشک در دوم
*افعال و خواص ان
قابض و مجفف و مقوی معده و امعا و حابس بطن و دافع اسهال و دیدان و حب القرع و فساد خون و صفرا و جهت جذام و خنازیر و مطبوخ پوست درخت آن با سماق بالسویه جهت نفث الدام و حیض و جراحات باطنی و مقعده و غرغرۀ آن خصوصا با اقاقیا و کلنار جهت جوشش دهان و کلو و خنازیر و خوردن غنچه خام مطبوخ آن جهت سرفۀ حار رطب و حبس اسهال و بواسیر و حیض و بول الدم و فساد صفرا نافع
ص: 1407
بضم کاف و فتح را و الف و ثای مثلثه و بفتح کاف نیز آمده لغت عربی است بفارسی کندنا و بهندی نیز بدین نام مشهور و باصفهانی تره و بدیلمی کوار و بلاطینی کوپرکیسو و بیونانی فراسینا و بسریانی عطارا و برومی فقلوطا و بستانی آن را نبطی و جبلی را فراسیون نامند
*ماهیت ان
نباتی است معروف و در اکثر بلاد می شود و بری و بستانی و جبلی می باشد آنچه برک آن باریک شبیه ببرک پیاز و در تمام سال می ماند و چون بزرک کردد از میان آن ساقی می روید و بر سر آن کل و تخم و کل آن سفید شبیه بکل پیاز و تخم آن سیاه نیز شبیه بتخم پیاز و این را کرث البقل و کراث المائده نامند جهت آنکه مانند بقول دیکر خام و پختۀ آن را می خورند و در مواید و خوان حاضری و طعام مانند بقول دیکر حاضر می سازند و آنچه در آخر زمستان و اول بهار می رسد و پیاز آن شبیه ببصل ماکول و رتبۀ آن مانند قبۀ آن آن را کراث شامی و بیونانی فرآسن بابالوطن و فراسن فافالوطن نیز و بشیرازی ترپیاز نامند و خام این غیر ماکول بلکه پختۀ آن را با کوشت می خورند و این دو صنف می باشد صنفی صغیر الراس دقیق العنق صنفی کبیر الراس صغیر العنق قصیر و تیزی و تندی این صنف کمتر و خوشبوتر و لذیذتر از اول و بری آن بسیار شبیه بثوم است و آن را کراث الثوم و کراث الکرم نیز نامند و کفته اند فراسیون این است و از مطلق آن مراد کراث البقل تازه است که مختار و کثیر الاستعمال است
ص: 1408
*طبیعت ان
در سوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مفتح و ملطف و مبخر اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض طلای برک آن با سرکه بر پیش سر حابس رعاف و خوردن آن منقی قصبۀ رئه و مفتح سدۀ جکر و مقوی هاضمه و کمر و ملین طبع و رافع قولنج و مدر بول و حیض و بعد از طعام مانع ترش شدن آن و اعانت بر هضم و تلیین طبع و تقویت باه و آب آن بقدر سه مثقال و نیم قاطع خون بواسیر و محرک باه و با عسل جهت امراض باردۀ رطبۀ سینه و اورام رئه و نضج آنها و با ماء الشعیر و یا مطبوخ آن با جو جهت درد سینه و ربو و با سرکه پروردۀ آن مفتح سدۀ جکر و سپرز و رافع قولنج و عصارۀ برک خشک کردۀ آن مسهل خون و خوردن و ضماد کردن برک مطبوخ آن مقوی باه و بواسیر را
٧٣6نافع و حمول برک کوبیدۀ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه مجفف رطوبات رحم و مانع ازلاق جنین و جلوس در طبیخ آن که با سرکه و آب و نمک طبخ نموده باشند جهت انضمام فم رحم و تحلیل صلابت آن و طلای مطبوخ آن جهت بواسیر و تقویت باه و قطور آب آن با روغن کل و سرکۀ کهنه جهت درد کوش و دوی و سعوط آن با کندر و سرکۀ کهنه جهت قطع نزف الدم و رعاف و چون کندنا را دو بار بپزند و بفشارند و جرم آن را در آب سرد بخیسانند و با اطعمه استعمال نمایند باعث لذت اطعمه و رفع نفخ و غلظت آنها می کردد السموم ضماد آن جهت کزیدن هوام و افعی و آشامیدن آن نیز با ماء العسل جهت سموم الاورام و البثور و القروح ضماد آن با سماق جهت شری و ثآلیل و با نمک جهت قروح خبیثه المضار اقسام آن از پیاز دیرهضم تر و نفاخ و مبخر و محرق خون و مورث ظلمت بصر و فساد لثه مضر حار المزاج و دیدن خوابهای ردی مصلح آن کشنیز و کاسنی تازه است چون شمشیر و کارد و غیره را باب برک آن آبکیری کنند آب و تندی آن زائل نکردد و تخم آن در آخر دوم کرم و خشک
ص: 1409
*افعال و خواص ان
مفتح و محلل و جالی اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن دو مثقال آن با هموزن آن تخم مورد رافع امراض بارده و قاطع نفث الدم و نزف الدم و مفتح سدۀ بلغمی جکر و محرک اشتها و مقوی کرده و مثانه و با شراب مبهی و بغایت محرک باه و بودادۀ آن بتنهائی یا با حرف بابلی قاطع اسهال مزمن و زحیر و محلل ریاح امعا و با حب الآس جهت زحیر و حبس خون مقعده و بخور آن جهت بواسیر الفم بخور آن با موم و قطران جهت درد دندان و اخراج کرم آن السموم و الزینه ضماد عصارۀ آن جهت لسع افعی و رفع کلف و آثار جلد و دردهای بارد و چون بکوبند و در سرکه ریزند رفع ترشی آن نماید مضر رئه و کرده و مثانه مصلح آن عسل و در تقویت باه تخم کراث شامی قویتر از ان است و آشامیدن طبیخ بیخ آن بطریق اسفیدباج با روغن قرطم و روغن بادام و یا کنجد جهت رفع قولنج نافع کراث بری شبیه بثوم است و بسیار تند
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در اول آن خشک
*افعال و خواص آن
مفتح و مقطع و جالی اعضاء الغذاء و النفض بغایت مدر بول و حیض و حمول آن جاذب جنین و عصارۀ آن مسهل سودا و مورث اسهال الدم و تخم آن را چون چند روز هر روز پنج قیراط با شکر بخورند رفع بواسیر نماید السموم جهت کزیدن هوام قوی الاثر از سائر اقسام و از جملۀ اجزای تریاق فاروق است الزینه ضماد آن رافع برص و ثآلیل و مقرح اعضا است و نوعی از بری که در جبال بهم می رسد برک آن بسیار باریک و با حدت می باشد
ص: 1410
*افعال و خواص آن
بسیار ملطف جهت خوشبوئی دهان و تسکین درد معده و امعا قوی الاثر است
بفتح کاف و راء مهملۀ مخففه و الف و ثاء مثلثه لغت عربی است
*ماهیت ان
درختی است کوهی برک آن دراز و باریک و شاخهای آن نرم و پرشیر منبت آن بلاد حجاز و آن را عشبه الصباغ نامند
*افعال و خواص ان
شیر آن را داخل اطعمه نمودن رافع جذام دانسته اند
بضم کاف و فتح را و الف و عین مهمله لغت عربی است جمع آن کوارع و بفارسی پاچه نامند بهترین آن پاچۀ بز و کوسفند جوان فربه است
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
مولد کیموس لزج غیر غلیظ است و لیکن محمود قلیل الفضول است اعضاء الصدر جهت خشونت سینه و حلق و سرفۀ حار نافع خصوصا با کشک الشعیر جهت آنکه ملین سینه است اعضاء الغذاء و النفض قلیل الغذا سریع الهضم جید الکیموس لزج غیر غلیظ و ملین بطن است بسبب لزوجت و ازلاقی که دارد و چون با سرکه و انجدان استعمال نمایند لزوجت و برودت آن کمتر کردد و شقاق زبان و سحج امعا را که از کرمی باشد نافع و صاحب اختیارات آن را رشیذ دانسته
٧٣٧
بکسر کاف و سکون را و کسر دال مهملتین و فتح نون و الف و جیم معرب کردناک فارسی است
*ماهیت ان
نوع کبابی است که بعد از نیم پخت کردن مرغ و امثال آن بسیخ کشیده بآتش بریان می نمایند و بهترین آن مرغ جوان فربه است که بروغن کاو تازه آن را مکرر تسقیه کرده باشند در هنکام بریان کردن که تر و نرم کردد
ص: 1411
*طبیعت آن
کرم و خشک
*افعال و خواص
آن
جهت تقویت بدن مرتاضین و ابدان متخلل و معدۀ حار نافع و کثیر الغذا مضر معدۀ ضعیف مصلح آن میپختج و بعضی کفته اند عبارت از مرغ بریان نموده بطور مسطور است که در داخل آن ابازیر کرده باشند
بفتح کاف و را و سکون سین مهمله و فتح نون و ها معرب از کسنک فارسی است و بعربی حب البقر و بیونانی اوزونس و بسریانی کشنی و برومی ناغیونس و بفرنکی برو و بفارسی کسنک و کشن و مشنک کاوی و کاودانه و بهندی متر بفتح میم و تاء چهار نقطۀ هندی و راء مهمله نامند
*ماهیت ان
دانه است مدور بقدر نخودی کوچک و تیره رنک مائل بسرخی و زردی و طعم آن تلخ و تندی و غیر ماکول انسان بطریق غذا بلکه علف و غذای کاو است و آن را فربه می کرداند و بکبوتر و کوسفند و مرغ و بز و غیرها نیز می خورانند و بهترین آن املس سنکین مائل بزردی و بعضی کفته اند مائل بسفیدی آن است و نبات آن کوچک و شاخها و برک آن باریک و تخم آنکه ثمر آنست در غلافی و این در هند و بنکاله چند صنف می باشد و هریک بنامی مخصوص یکی را متر نامند چنانچه ذکر یافت و دوم را بتلا بفتح باء موحده و سکون تاء مثناه فوقانیۀ هندیه و سوم را ماکهه بفتح میم و الف و فتح کاف و های هندی و این را چون کاو بخورد سیاه و فربه کردد
*طبیعت ان
ص: 1412
در اول تا دوم کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مفتح سدد و مقطع و جالی اعضاء الصدر مسهل نفث غلیظ و منقی سینه و شش و آشامیدن طبیخ آن با عسل جهت سرفۀ رطوبی و تنقیۀ رئه و عسر النفس و ضماد آن جهت تحلیل صلابت پستان الفم سنون آن با زراوند مدحرج جهت رویانیدن کوشت بن دندان اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آرد مقشر خیسانیدۀ آن مسهل و محرک باه مبرودین و با روغن کنجد مسکن مغص و زحیر و با سرکه رافع عسر البول و جرب کرده و تنقیه کرده و طبیخ آن با سرکه جهت یرقان و سپرز نافع الاورام و البثور و القروح و الجروح ضماد آن با عسل و با ادویۀ مناسبه و بتنهائی نیز جاذب خون بظاهر جلد و جهت جرب و شکستکی اعضا و سعفه و شقاق و نار فارسی و تحلیل صلابات و قروح خبیثه و ساعیه و مانع انتشار آن و التیام جراحات عمیقه الزینه ضماد آن با آب دفلی و تخم خربزه جهت برص و با زنت جهت بزرک نمودن عضو و طلا و غسول بدان منقی بشره و جهت سرخ نمودن آن قویتر از سائر ادویه و خوردن سویق آن باعث رفع لاغری بدن و شستن عضو با آب طبیخ آن یا نطول بدان جهت شقاق عارض از سرما و حکه و بثور لبنیه و شهدیه السموم ضماد آن با سرکه و افسنتین جهت لسع عقرب و با شراب جهت لسع افعی و سک دیوانۀ کزیده و انسان سک دیوانۀ کزیده و انسان صائم المضار اکثار ان مولد خلط فاسد و مدر خون و مورث اسهال دموی مصلح آن کلاب و کل ارمنی و اصلاح آن مانند اصلاح ترمس است و سفید آن را غایله کمتر از سرخ آن و طبیخ آن دو مرتبه موجب بطلان قوت جالیۀ آنست و باقی ماندن ارضیت آن و غذای اندک از ان حاصل می کردد مقدار شربت آن تا سه درهم*
ص: 1413
بفتح کاف و کسر را و شین معجمه و بکسر کاف و بسکون را نیز آمده لغت عربی است و بیونانی سمنطونس و بسریانی اسطمکا و برومی کلیا و بفارسی شکنبه و بهندی اوجهری نامند
*ماهیت ان
عضوی از اعضای معروفۀ مرکبۀ بدن حیوان و بمنزلۀ معده است در بدن انسان و شامل شکنبه و روده های حیوان است و از حیوانات تا کوچک تازه تولد یافته و علف و حبوب
٧٣٨و غیره نخورده اند که برآورند انفحه نامند و بعد از ان شکنبه و بهترین آن از برای اتخاذ ادویه خصوصا اسفیدباجات شکنبۀ کوسفند و بز جوان فربه است
*طبیعت ان
جمعی کرم و تر و بعضی سرد و خشک دانسته اند
*افعال و خواص
ان
کثیر الغذا دیر هضم المضار مولد خلط غلیظ و مورث بلادت و سکته و صرع و تاریکی چشم مصلح آن مهرا پختن و با ادویۀ حارۀ خوش بو و سرکه خوردن است*
بفتح کاف و را و سکون فا و سین مهمله معرب از کرفش بشین فارسی است و کفته اند معرب از کرسب فارسی است و بیونانی اوداسالیون و بسریانی کرفشا و برومی باطراخیون و بهندی اجمود و بفرنکی سلری و بلاطینی سلدهری نامند
*ماهیت ان
نباتی است و آن را اقسام بسیار است و بحسب اماکن مختلف و هریک را نامی خاص از بستانی و جبلی و صخری و نبطی و مائی و از مطلق آن مراد بستانی است و برک آن مائل بتدویر و شاخهای آن باریک و بلندی نبات آن تا بیک ذرع و تخم آن ریزه تر از سائر اقسام و تیره رنک و تندطعم و با عطریت در مقدار قریب بانیسون و مدور غیر املس و بیخ آن بزرک و سیاه رنک با ریشهای باریک و قویتر از سائر اجزای آن و بعد از ان تخم آن و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و بیخ آن تا سه سال
ص: 1414
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح و محلل اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض و غیرها ضماد آن بآرد جو محلل ورم چشم و آشامیدن آن جهت ربو و ضیق النفس و درد پهلو و فواق و برودت احشا و رفع قئ و سحج و مغص و حدت ادویه و محرک اشتهای طعام و باه و محلل ریاح و نفخ و معین بر عمل ادویۀ مسهله و تفتیح سدۀ جکر و کبد و طحال و ادرار بول و حیض و اخراج جنین و تنقیه کرده و مثانه و کداختن سنک مثانه و رفع حصبه و لرز حمی بلغمی و وجع ورک و عرق النسا و نقرس و اوجاع ظهر و اکثر امراض باردۀ بلغمیه مفید السموم آشامیدن آب آنکه با آب انار و شکر جوشانیده باشند جهت سموم مشروبه و آشامیدن طبیخ برک و بیخ آن جهت ادویۀ قتاله و نهش هوام و مرداسنک و طبیخ کرفس با عدس و قئ نمودن بعد شرب منقی آن الخواص خوردن کرفس قبل از کزیدن عقرب و هوام و همچنین بعد از ان باعث سرعت تاثیر سم است در بدن و تدبیری ندارد الاورام و البثور و الجرب و الحکه و غیرها ضماد آن بتنهائی و یا با عسل محلل اورام و طلای آن تا یک هفته با روغن کل و سرکه جهت جرب و بدستور با کبریت و بورۀ سرخ و با نوشادر جهت ثآلیل و رفع آثار مفید المضار مبخر و محرک صرع محرورین و باعث صرع و خفت عقل و مضر حوامل و مرضعه بجهت آنکه محرک باه ایشان است و تازۀ آن نفاخ مصلح آن انیسون مقدار شربت از عصارۀ آن تا پانزده درم و از جرم آن تا سه درم و از بیخ آن در مطبوخات پنج درم و بزر کرفس بستانی
ص: 1415
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
در تفتیح قویتر از سائر اجزای آن و هاضم غذا و جاذب فضول از معده و رحم و جهت استسقا و تسکین اوجاع و در سائر منافع مانند بیخ آن مضر رئه مصلح آن خماما و کویند تخم کاسنی و مورث سحج مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یک درم بدل آن نانخواه و زیره الخواص چون در هر رطلی از آب انکور یک مثقال تخم کرفس بستانی با فطراسالیون کوبیده داخل نمایند و همچنین در هر رطلی از شراب نیم مثقال از ان مخلوط کنند و بهتر آنست که کوفته در صرۀ بسته در ان اندازند و سر آن را بسته نکاهدارند و بعد از سه ماه صاف نمایند و در ظرف دیکر کنند و تناول نمایند جهت تقویت معده و تحریک اشتها و دفع عسر البول و چون نیم مثقال آن را با نیم مثقال نانخواه بنوشند جهت تقویت معده و رفع ریاح نافع و پروردۀ بیخ و برک آن با عسل یعنی مربای آن مسکن غثیان و مقوی معده و پروردۀ آن با سرکه یعنی مخلل آن مفتح سدد و مقوی معده و احشا
٧٣٩و اشتهای طعام و محرک آن و موافق محرور المزاج است و تخم کرفس مضر بصرع است لهذا در ادویۀ مصروع داخل نباید کرد و کرفس جبلی را بیونانی اوداسالیون نامند نبات آن بقدر یک شبر و شاخهای آن کوچک و بر سر آنها قبها مانند فربیون و از ان کوچکتر و باریکتر و تخم آن باریک طولانی شبیه بزیره و حریف و خوش بو و منبت آن سنکستانها و اماکن جبلیه و اقوی از کرفس بستانی
ص: 1416
*طبیعت آن
کرم و خشک در سوم
*افعال و خواص آن
آشامیدن تخم و بیخ آن جهت ادرار بول و حیض نافع و داخل ادویۀ مرکبه و ادویۀ حاره کرده می شود و کرفس صخری را بیونانی فطراسالیون نامند یعنی کرفس الصخر جهت آنکه در اماکن صخریه می روید و کرفس ماقدونی نیز جهت آنکه در بلدۀ ماقدون بهم می رسد نبات آن ایستاده و تخم آن شبیه بنانخواه و با عطریت و خوش بو و بسیار حریف و طعم جمیع اجزای آن نیز حریف و لیکن ضعیف تر از تخم آن و اقوی جمیع اجزای آن و تخم آنست
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح و محلل اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن تخم و سائر اجزای آن محلل نفخ معده و معای قولون و رافع درد پهلو و مغص و وجع کرده و مثانه و مدر بول و حیض و تخم آن داخل ادویۀ مدرۀ بول و مرکبه کرده می شود و کرفس نبطی را کرفس مشرقی و کرفس شتوی و بیونانی اقوسالیون یعنی کرفس عظیم نامند و ببربری حضض کویند
*ماهیت ان
بزرکتر از کرفس بستانی است و مائل بسفیدی و برک آن سبز مائل بسرخی طولانی نازک و با خطوط و پهن تر از برک بستانی و سرهای آن شبیه بسر بنفشه و بر ان کل آن و تخم آن طولانی و مصمت و حریف و خوش بو و بیخ آن باریک و خوش بو و خوش طعم منبت آن مواضع تاریک بین اشجار و نزد آجام و مستعمل مانند کرفس بستانی هم برک و شاخها و بیخ آن خام و هم پخته با ماهی و غیر آن و کاه مملح نموده
ص: 1417
ضعیف تر از کرفس بستانی آشامیدن تخم و یا بیخ آن با شراب مسمی باتومالی مدر حیض و جهت تقطیر البول و امراض بارده و لطوخ آن نیز با شراب جهت امراض بارده نافع و نیز صنفی از کرفس کبیر می باشد که کرفس طری و بیونانی سمرینیون نامند که در کوه مسمی با مانوس بهم می رسد ساق آن شبیه بساق کرفس بستانی و صلب با شعبهای بسیار و برک آن پهن تر از ان و مائل بزردی و برکهای قریب بزمین آن منحنی بسوی بیرون و در برک آن اندک رطوبتی چسپنده بدست و با اندک تندی طعم و خوش بو و چتر آن مانند چتر نبطی و شبت و تخم آن شبیه بتخم کلم و مستدیر و تند طعم و رائحۀ آن شبیه برائحۀ مروبیخ آن حریف طیب الرائحه و لیکن حرافت آن بآن حد نیست که حنک را بکیرد و پوست بیرون آن سیاه و داخل آن زرد مائل بسفیدی منبت آن سنک لاخها و تلها
*طبیعت و افعال و خواص آن*
قریب بکرفس بستانی و ضعیف تر از جبلی آشامیدن تخم آن مدر بول و حیض و عرق النسا و نزول آب نافع و حمول آن مسقط جنین و برک نمک پروردۀ آن حابس بطن و آشامیدن بیخ آن جهت سرفه و عسر النفس و انتصاب آن و عسر البول و نهش هوام مفید و حمول آن مسقط جنین الاورام و الجروح ضماد آن محلل اورام بلغمیۀ حدیثه و اورام حاره و صلبه و خراجات و چاق کنندۀ آنها و تخم آن مسکن نفخ معده و محرک جشا و مسکن وجع طحال و کرده و مثانه و مدر عرق و بول و حیض و مخرج مشیمه و جهت نزف الدم زنان نافع و جهت حمیات نیز و کرفس الماء را کرفس اجامی و نهری نامند و در کنار آب و میان آن می روید و بزرکتر از بستانی و ساق آن مجوف و سفید رنک
ص: 1418
*طبیعت و افعال و خواص آن
ضعیف تر از همه اقسام است*
بفتح کاف و سکون را و فتح کاف و دال مهملۀ مشدده و نون و بذال معجمۀ مشدده و مخففه نیز و به تشدید نون نیز آمده معرب از کرک فارسی است و بعربی جریش و بهندی کیندا نامند
*ماهیت ان
حیوانی است عظیم
٧4٠الجثه از کاومیش بزرکتر و از فیل کوچکتر و پوست آن سیاه و چیندار و ضخیم و صلب و صورت آن فی الجمله شبیه بصورت خوک و بر پیشانی آن شاخی است پائین آن عریض و سر آن باریک شبیه بکلۀ قند و تیز و منحنی بسوی بالا و بسیار زورآور به حدی که بر فیل غالب می آید و آن را نیز می کشد و اکثر در بلاد حبش و نوبه و کوهستان جنکل هند و بنکاله بهم می رسد و شاخ ها آنچه در بلاد حبشه و نوبه بهم می رسد بلندتر و سیاه آن کمتر و اکثر ابلق از سفید و سیاه و کم جوهر چون از عرض آن را ببرند و آنچه در بلاد هند و بنکاله بهم می رسد طول آن کمتر و اکثر سیاه و بندرت در وسط بعضی خالهای سفید بانحای اشکال بهم می رسد و اهل هند آن را با میمنت و خواص بسیار می دانند و ظاهرا کوشت آن حلال باشد بجهت آنکه مانند بقر و ابل و غنم نشخوار که بعربی جره بکسر جیم نامند و بهندی جکالی کویند می کند یعنی علفی و غذائی که خورده باشد آن را باز کردانیده در دهان می خاید و فرو می برد و این از علامت حلیت کوشت حیوان چهارپا است و از پوست آن بسبب صلابت و ضخامت سپر می سازند بسیار خوب و جوهردار می شود و بقیمت اعلی می فروشند
ص: 1419
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
بخور شاخ آن جهت بواسیر و عسر ولادت و کریزانیدن هوام و بدستور بخور حافر آن آشامیدن آب در ظرفی که از شاخ آن ساخته باشند و بدستور پوشیدن انکشتری و زهکیر از شاخ آن جهت بواسیر و طلای پیه آن مورث مهابت در نظرها و روغن پوست آنکه قطعۀ از آن را در روغن کنجد اندازند و مدتی در آفتاب کذارند جهت التیام جروح و قروح عظیم النفع و کفته اند که هر مقدار که از روغن آن خرج نمایند و عوض آن روغن خالص داخل نمایند نیز نفع می بخشد و اثر آن ضعیف نمی کردد
بفتح کاف و سکون را و فتح کاف و سکون نون و دال
*ماهیت ان
اسم فارسی سنکی است سرخ رنک شبیه بیاقوت و بعضی کفته اند اسم لعل است بعضی سنکی را که بهندی پیکو نامند و بعضی سنکی بنفش رنک که بعربی حمینه نامند دانسته اند
*افعال و خواص آن
آشامیدن آن مفرح و مقوی قلب و رافع خفقان و توحش
بفتح دو کاف و سکون دو راء مهمله و فتح ها و نون لغت بربری است
*ماهیت ان
بیخی است باریک شبیه بسنبل رومی و بسیار سرخ در جمیع افعال مانند عاقر قرحا و لهذا بعضی آن را عاقر قرحا دانسته اند و غیر آنست و بعضی کفته اند بیخی است باریک بغلظت شاخ ریحان شبیه به بسفایج در شکل و رنک و سیاهی این از ان کمتر
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
ص: 1420
جهت فالج و امراض عصب نافع و جمعی آن را فاوانیا دانسته اند
بضم کاف و سکون را و کسر کاف دوم و یا لغت عربی است بفارسی کلنک و بترکی درنا و بهندی کونج بضم کاف و سکون واو و خفای نون و جیم نامند
*ماهیت ان
از جملۀ طیور بری است بلند پرواز و کنار آبها نیز می باشد بهترین آن آنست که باز آن را صید کرده باشد
*طبیعت کوشت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مفتح سدد و مقوی بدن و محلل قولنج المضار دیر هضم و مولد خلط غلیظ مصلح آن آنست که یکدو روز بعد از ذبح بکذارند پس با سرکه و آب و نمک طبخ نمایند و ابازیر حارۀ نطیفه داخل کنند و بعد از ان حلوای قندی بخورند و حوصله یعنی چینه دان آن حابس اسهال و آشامیدن خشک سائیده آن با آب نخود مطبوخ جهت درد کرده و مثانه مجرب و مغز سر آن رافع شبکوری اکتحالا و با آب حلبه جهت تحلیل اورام ضماد او زهرۀ آن سعوطا سه روز با آب چغندر و بدستور سه روز تا یک هفته با آب مرزنجوش جهت لقوه مجرب بشرط آنکه در جانب مخالف در بینی کشند و در ان ایام روغن کردکان بیاشامند و بمالند و در جای تاریک بنشینند و بروشنی نکاه نکنند و اکتحال آن جهت رفع نزول آب و شبکوری و ناخنه و اثر آبله نافع و طلای آن جهت رفع
٧4١برص و جرب متقرح قوی الاثر و سعوط مغز سر آن و زهرۀ آن از هریک یک قیراط با روغن زنبق رافع نسیان و سفیدی موی سر و ریش با تکرار عمل و در تقویت حافظه بیمثل و پیه آن را چون بکدازند و با سرکۀ عنصل بیاشامند چند روز پی هم صلابت طحال را زائل کرداند و چشم آن را چون خشک نموده سوده در چشم کشند بیخوابی آورد و خصیۀ آن را چون نمک سود نمایند و خشک کرده سوده با هموزن آن سرکین سوسمار و کف دریا و شکر درهم نموده در چشم کشند جهت رفع بیاض چشم مجرب کفته اند
ص: 1421
بفتح کاف و سکون را و میم لغت عربی است واحد آن کرمه و جمع آن کرمات و بیونانی اولیاطیوم و بسریانی کبیشا حمرا و برومی دیدرون اسایا و بفارسی تاک و رز و بهندی داکهه کاجهار نامند
*ماهیت ان
نباتی است اکثر از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود پیچد و تنۀ آن قوی و شاخهای آن باریک بلند و نورستۀ آن با خیوط و برک آن پهن فی الجمله شبیه ببرک خیارزه و برک عنب الثعلب بستانی و غیر مزغب و املس و خوش طعم خصوص برک نازک نورستۀ آن و خوش رائحه و کل آن ریزه باریک خوش بو و زرد مائل بسفیدی و ثمر آنکه عنب و بفارسی انکور و بترکی اوزم کویند خوشه دار و در خامی سبز عفص و نیمرس آن ترش و با عفوصت و رسیدۀ آن شیرین و ملون بالوان از سفید و سرخ رنک و سیاه و بعد رسیدن و خشک شدن زبیب و بفارسی مویز و نیمرس خشک آن را که ترش طعم است غورۀ مویز نامند و تخم آن مدحرج الشکل سرخ رنک شبیه بخصیۀ حیوان بسیار کوچکی و آن را حب العنب نامند و شاخهای نازک درست آن را لفایف الکرم و عسالیج الکرم نیز نامند و بری و جبلی و بستانی می باشد نبات بری و جبلی آن بسیار بلند و پهن بروی زمین و اشجار و غیره نمی کردد و ثمر آن کوچکتر و کم آب تر و پوست آن ضخیم تر از بستانی می باشد و درخت بری بی ثمر را در تنکابن دیورز نامند و شاخهای درخت آن را مطلقا تا هر سال نبرند و تربیت ننمایند ثمر زیاده و بهتر نمی دهد و بیان عنب بتفصیل در حرف العین مع النون ذکر یافت و بهترین اجزای درخت آن عسالیج آنست و بعد از ان برک و عصارۀ آن
ص: 1422
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک
*افعال و خواص
ان
جالی و مجفف و قابض اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن عسالیج آن مانع صعود ابخره بدماغ و ضماد برک و عسالیج و خیوط آن خصوصا با آرد جو جهت درد سر حار و تسکین التهاب عین و اورام حارۀ آن و با آرد جو و رامک جهت تسکین التهاب معده و ابتدای ورم حار آن و سائر اعضا و عصارۀ برک آن مقوی معدۀ حار و مانع قئ و قاطع قئ الدم و رافع خمار و تقلب نفس و جهت قرحۀ امعا و اسهال صفراوی که ذوسنطاریای معوی نامند خواه بنوشند و خواه بدان حقنه نمایند و نیز مدر بول و حافظ جنین از اسقاط و شربت آنکه آب عسالیج آن را با قند بقوام آورند جهت خفقان صفراوی و تحریک اشتها و دفع خمار و تسکین حدت صفرا و غثیان و اسهال مواد رقیقۀ صفراویه نافع و بسا است که بسبب قوت جالیه که دارد باعث اطلاق طبیعت می شود مضر سرفه مصلح آن عسل و صمغ و آب منجمد آن بسیار جالی و یابس آشامیدن آن با شراب رافع سپرز و مخرج سنک مثانه و ضماد آن رافع قوبا و جرب متقرح و غیر متقرح و طلای آن با روغن زیتون سترندۀ موی با دوام عمل و آب چون آنکه در حین سوختن تراوش کند رافع ثآلیل و نمله و کلف و نمش و قوبا و جرب و سترندۀ موی خصوصا با زبیب و رماد چوب و نشارۀ شاخهای آن کاوی و ضماد آن با سرکه رافع بواسیر و با روغن کل سرخ و سرکه رافع بواسیر و با روغن کل سرخ و سرکه و سداب جهت ورم سپرز و رماد شاخهای آن با پیه کهنه و روغن زیتون و عسل جهت شکاف عضل و سستی مفاصل و تعقد عصب و با بورۀ ارمنی جهت بردن کوشت زائد زخمها و با سرکه جهت التوای عصب و کزیدن هوام و افعی و سک دیوانه و ورم غددی و کماد کرم کردۀ آن جهت بواسیر و خوردن نیم درهم آن جهت قرحۀ امعا و تفتیت حصاه و آشامیدن
ص: 1423
٧4٢آب خاکستر آن جهت سقطه مفید و نوع بری کرم اقوی و قابض تر و شکوفه آن بهترین اجزای آن و شدید القبض آشامیدن دو مثقال خشک آن قاطع نفث الدم و مقوی معده و مانع ترش شدن طعام در ان و حابس اسهال و مدر بول و آشامیدن آب طبیخ آن بقدر سی و پنج مثقال با قدری شکر مسهل رطوبات و ماء اصفر و ضماد آن رافع ورم چشم و سائر اورام حاره و قلاع دهان و رادع مواد و مسکن التهاب معده و دافع قروح خبیثه و حمول آن قاطع حیض و چون آن را در سفالی بسوزاند اکتحال و ذرور آن جهت درد چشم و با عسل جهت ناخنه و کوشت آن با عسل قطع خون لثه و بن دندان و رافع سستی آن و طلای آن با عسل جهت داخس و پوست آن سنونا قاطع خون لثه و بیخ انکور سیاه بری بسیار جالی قطور مطبوخ آن بتنهائی و یا با ادهان مناسبه جهت جلای چرک کوش و رفع کری و آشامیدن آن به آب یا شراب جهت استسقا و اسهال ماء اصفر و ثمر بری آن مقوی معده و رافع غثیان و حموضت طعام و اسهال و ادرار بول و ضماد آن مانع ورم جراحات و روغن شکوفۀ آن در خواص مانند روغن کل است و لطافت این از ان کمتر و با قوت قابضه و رادعه و جهت جوشش دهان و حبس عرق و قروح ساعیه مفید صنعت آن بکیرند شکوفۀ آن را و مکرر در روغن زیتون اندازند و در آفتاب کذارند و هر سه روز تجدید کنند و روغن عصیر آنکه با روغن کنجد یا با زیت ترتیب دهند مسخن و مسکن اوجاع اعصاب و عضلات و رافع اعیا است
ص: 1424
بکسر کاف و سکون را و میم و فتح دال و الف و نون و ها لغت فارسی است بعربی حب الدود نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است بعضی ثمر مثنان دانسته و بعضی کفته اند حبی است سیاه هر دو طرف آن باریک و بران غشائی سفید رنک
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مسهل ماء اصفر و مخرج دیدان و مسخن قبل و مصفی آن از فضلات و بعضی حب نوعی از مازریون دانسته و اقوال دیکر نیز در ان وارد است و از خوردن آن خارش و ورم عارض کردد علاج آن علاج تربد خورده است
بضم کاف و را و ضم نون و با و فتح اول و دوم و سکون سوم نیز آمده معرب از کرم فارسی است و نیز بفارسی کلم و باصفهانی قمریت و بیونانی قونبا و قرنبو و بسریانی کرانبی و کرنبا و برومی اعاریسا و بعربی بقله الانصار نامند
*ماهیت ان
نباتی است و انواع می باشد از بستانی و بری و بحری و بستانی را اقسام بسیار است و قنبیط قسمی از بستانی است و در حرف القاف مع النون ذکر یافت و قسمی معروف از بستانی آن را بیخ شبیه بچغندر و پوست آن خشن و سبز رنک و برک آن عریض و سطبرتر از برک چغندر و رنک آن سبز اغبر و تخم آن ریزه مدور سرخ تیره و این را بیونانی قرنبا انمارس نامند و از اقسام کرنب نبطی است و نیز قسمی دیکر را بیخ شبیه بشلغم و اندک مفرطج در طول و رنک آن سفید و پوست آن چندان خشونت ندارد و جرم مغز آن نازک و بیریشه و برک آن شبیه ببرک قسم اول و از ان کوچکتر و نیز قسمی دیکر می باشد که از بیخ آن ساقی می روید و قدری از زمین بلند شده بر ان کرهی شبیه بشلغم سبز کمرنک منعقد می کردد و بر بالای آن نیز ساق تا بدو شبر بلند می باشد و در انتهای ساق آن برکها فی الجمله شبیه بصنف دوم و ماکول و مستعمل کره آنست نه بیخ آنکه در زمین است و نیز قسمی دیکر می باشد که از بیخ آن برکها می روید فی الجمله شبیه ببرک قسم اول و برکهای بیرونی آن از ان بزرکتر و اندرونی کوچکتر و در وسط آن از بیخ آن ساقهای کوتاه نازک بقدر دو سه انکشت روئیده و بر سر آنها قبهای سفید و همه بهم پیوسته و در بین هریک قبه برکی باریک کوچک و عدد تبها ده تا پانزده و این را کل کلم نامند و مستعمل و ماکول شاخها و قبۀ نازک آنست نه بیخ آن و این از همه انواع نازکتر و لطیفتر می باشد و بالجمله اصناف آن از شامی و همدانی و موصلی و اندلسی و غیرها مختلف می باشند در شکل و از مطلق آن مراد بستانی
ص: 1425
٧4٣است و بهترین اقسام آن نازک بیریشۀ تازۀ آنست
*طبیعت اقسام بستانی ان
مرکب القوی و در اول کرم و در دوم خشک و بیخ آن ارطب از برک آن و بری آن کرم تر و خشک تر از بستانی
*افعال و خواص ان
منضج و ملین و مجفف خصوصا چون طبخ دهند و آب اول آن را بریزند و غذائیت آن اندک و از عدس ارطب و چون با کوشت فربه و مرغ جوان طبخ دهند جید الغذا می کردد اعضاء الراس آشامیدن طبیخ آن و تخم آن مانع صعود ابخره بدماغ و مسکن صداع و رافع ظلمت بصر و مستی و مهرا پختن آن قابض و رافع خمار و ارتعاش و منوم و مقوی ضعف بصر و سعوط عصارۀ آن منقی دماغ و منوم و مجفف لسان اعضاء الصدر آشامیدن طبیخ آن و خوردن مهرا پختۀ آن رافع سرفۀ مزمن و ورم حجاب و احشا و آشامیدن هر روز یک اوقیه آن صاف کنندۀ آواز و رافع کرفتکی آن و وجع طحال و بدستور چون مضغ نمایند و آب آن را بمکند جهت صوت منقطع نافع و غرغره بعصارۀ آن و یا طبیخ آن با روغن کنجد رافع خناق اعضاء الغذاء و النفض بطئ الهضم نفاخ خصوصا آنچه در تابستان روئیده باشد و مملح آن با آب و نمک ردی تر و خوردن برک تازۀ آن با سرکه رافع ورم طحال و آشامیدن آب مطبوخ آن مدر بول و حیض و آشامیدن تخم آن محرک باه و با ترمس قاتل دیدان و حمول تخم آن بعد از جماع مفسد منی و آشامیدن خاکستر بیخ آن مفتت حصاه و آشامیدن عصارۀ آن با ایرسا و نطرون مسهل بطن و حمول کل آن مدر حیض و قاتل جنین خصوص با آرد شیلم السموم آشامیدن عصارۀ آن با شراب جهت لسع افعی و سک دیوانه کزیده و تخم کرنب مصری از جملۀ اجزای تریاقات است الاورام و البثور و القروح و الجروح ضماد همه انواع ثلثۀ آن منضج صلابات و برک کرنب بری یا بستانی بسیار نرم کوفته بتنهائی و یا با آرد جو محلل اورام حاره باردۀ بلغمیه و حمره و شری و سرطان و با نمک جهت نار فارسی و با زاج و سرکه جهت برص و جرب و با سفیدۀ تخم مرغ جهت سوختکی آتش و جرب متقرح و با سرکه و حلبه جهت زخمهای عمیق و منع انتشار آنها و سوختۀ آن بغایت مجفف و رافع سعفه و مانع روئیدن موی و با پیه خوک و امثال آن جهت خنازیر و جراحات صلبه و دبیلات و با سفیدۀ تخم مرغ جهت سوختکی آتش آلات المفاصل ضماد برک آن جهت رعشه و با آرد حلبه و سرکه جهت اوجاع مفاصل و نقرس و نطول طبیخ آن جهت اوجاع مفاصل و تخم آن در دوم کرم و خشک و مبهی و کشندۀ کرم معده و طلای آن رافع کلف و نمش مقدار شربت آن دو مثقال المضار مبخر و مولد سودا و ردی الغذاء و اکثار آن باعث دیدن خوابهای ردی و کلم بری در شکل شبیه به بستانی و سفیدتر از ان و برک آن از ان کوچکتر و با زغب و تلخ و دوائیت بران غالب تر از غذائیت و بعد طبخ با آب انار تلخی آن زائل می کردد و تخم آن شبیه بفلفل سفید
ص: 1426
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
بسیار جالی و محلل و ملین طبیعت و مسهل خصوصا که با کوشت فربه طبخ یافته باشد طبخ خفیفی و چون دو مرتبه و یا زیاده طبخ یافته باشد می باشد مسکن بطن و آشامیدن بیخ و تخم آن بقدر دو درهم رافع سم افعی و تخم آن بغایت محرک باه و کلم بحری برک آن دراز و بیخ آن سرخ شبیه ببرک زراوند و با اندک یتوعیت و لبن مانند برک لبلاب و طعم آن شور و با تلخی و خوردن این جائز نیست و در ضمادات محلله مستعمل و دو مثقال از تخم آن در کشتن حب القرع بسیار مؤثر است
بفتح کاف و را و خفای واو و نون و فتح نون و دال و ها لغت هند است و بجای ها الف نیز می نویسند
*ماهیت
ان
ثمر هندی است درخت آن فی الجمله شبیه بدرخت لیمو و خاردار و برک آن بعضی بزرک اندک پهن طولانی و بعضی کوچکتر و طول آن اندک کمتر و املس غیر مشرف و بیزغب و خارهای آن بر کرههای شاخهای آن و سر اکثر آنها دو شعبه و کل آن سرخرنک مائل بسفیدی و ریزه و با عفوصت و ثمر آن شبیه به نیشوق و کوچک بقدر عناب کوچکی مدور اندک
٧44طولانی و با یتوعیت و دو نوع می باشد سفید و سبز و سفید آن لطیفتر و در خامی و کوچکی سبز و ترش با عفوصت بسیار و هرچند رو ببزرکی می آورد عفوصت آن کمتر و ترشی آن زیاده قریب بنصف آن سرخ می کردد و رسیدۀ آن بنفش و چاشنی دار و تخم آن دو عدد و یا سه عدد و اندک پهن و سفید و نرم که خائیده می کردد و خام آن را مقشر نموده و تخم برآورده در قلایا و غیره داخل می نمایند و اکر چاشنی دار خواهند قدری شیرینی داخل می نمایند و مخلل و مربا و شربت از ان می سازند و پختۀ آن را این قسم می خورند و یا شربت می سازند و نوع سبز آن در خامی سبز و نیم رس آن سبز و سرخ تیره و پختۀ آن سیاه و در باقی امور شبیه بقسم سفید و ظاهرا نوعی از زقال باشد که قرانیا نامند و در ملک هند و بنکاله بدین هیأت می شده باشد
ص: 1427
*طبیعت ان
سرد و تر و با قوت قابضه و بعضی کرم دانسته اند
*افعال و خواص ان
خام آن مولد بلغم و ثقیل و نفاخ و حابس بطن و پختۀ آن مسکن صفرا و تشنکی و مشهی طعام و حابس اسهال و نقوع خشک آن نیز جهت امراض مذکوره نافع*
بضم کاف و را و سکون واو و فتح یا و الف ممدوده و مقصوره نیز و بفتح کاف و را و سکون واو نیز آمده معرب کراویای بطینی و یا کراوی سریانی است و بیونانی از حمیون و بسریانی کراوی و برومی فادرونی و بعربی تقده و تقرد و کمون رومی و بعضی کرنباد و کرنفاد و بفارسی کرویه و زیرۀ رومی و شاه زیره نامند و دیسقوریدوس قاروا نامیده
*ماهیت ان
تخم نباتی است بستانی و بری می باشد نبات بستانی آن بقدر یک ذرع و برک آن شبیه ببرک شبت و چتر آن نیز شبیه بچتران و کل آن سفید رنک و تخم آن شبیه بزیرۀ سفید و از ان بلندتر و مائل بزردی و با حدت و تلخی و بیخ آن شبیه ببیخ زردک و ماکول و آن را پخته می خورند و بری آن قردمانا است و کل آن سفید مائل بکبودی و در باقی صفات مانند بستانی و شیخ علی کیلانی شارح قانون کفته برک بستانی آن شبیه ببرک شبت و مائل بسیاهی و تخم آن باریک و بری آن شبیه ببابونه و شاخهای آن باریک ما بین سرخی و نیلی و کل آن سرخ شبیه بکل کشنیز و قوت تخم و بیخ آن شبیه بانیسون و از مطلق آن مراد بستانی است و مستعمل و قوت آن تا سه سال می ماند
ص: 1428
*طبیعت ان
کرم و خشک در دوم و بعضی خشک در سوم کفته اند
*افعال و خواص آن
ضعیف تر از قردمانا و ملطف و محلل ریاح و نفخ و قابض طبع و مصلح اغذیۀ نفاخه اعضاء الراس مانع صعود بخار بدماغ العین اکتحال آن باعث حدت بصر و از جملۀ اجزای ادویۀ عین است و اکثار آن مضعف بصر اعضاء الصدر جهت ضیق النفس و خفقان بارد و فواق ریحی اعضاء الغذاء مسخن معده و محرک آروغ و اشتها و مانع تخمه و ترش شدن غذا در معده و قئ و مغص و محلل بلغم و مدر بول و دافع درد معده و مغص و ریاح کرده و مثانه و مقوی بدن و فربه کنندۀ آن و قاطع منی و قاتل دیدان و حب القرع و مخرج آن و سه درم آن با یک اوقیۀ روغن زیتون تا یک هفته جهت استسقا و در سرکه پروردۀ آن موافق محرورین و آشامیدن طبیخ نبات و تخم آن مسکن مغص و مدر بول و قاطع منی و قاتل دیدان و جلوس در طبیخ آن جهت اوجاع رحم و ضماد محرق تخم آن جهت قلع بواسیر آویخته مقدار شربت آن تا پنج درم و مضر رئه مصلح آن عسل و صعتر و مضر کرده و مصلح آن کثیرا بدل آن قردمانا و انیسون و زیره*
بفتح کاف و کسر را و سکون یا و فتح لام و الف و بعضی بجای الف ها می نویسند
*ماهیت ان
ثمر نباتی است هندی شبیه بقثا و بر مجاور خود می پیچد و برک آن شبیه ببرک قثا و هندوانه بی زغب و کوچکتر از برک قثا و هندوانه و کل آن زرد و ثمر آن بقدر خیار کوچکی و خاردار با خارهای نرم و طعم آن بسیار تلخ و تخم آن فی الجمله شبیه بتخم کدو و از ان کوچک تر و خشن و تلخ و ثمر آن در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و کسانی که آن را قثاء الحمار دانسته اند محض توهم است
ص: 1429
٧45جهت آنکه رائحۀ قثاء الحمار بسیار کریه و با حدت است بخلاف رائحۀ کریلا و آن نیز مسهل قوی است مانند شحم حنظل بلکه اقوی از ان بخلاف کریلا که مقوی معده و قابض و از اغذیۀ معتادۀ اهل هند و بنکاله و دکهن است که پوست آن را کنده و ورق نازک بریده و تخم دور کرده نمک مالیده سه چهار مرتبه می شویند که تلخی آن زائل کردد و با هموزن آن پیاز را نیز ورق نموده در روغن بریان می نمایند و با کوشت و یا بی کوشت پخته می خورند با نان و یا با چلاو بسیار لذیذ می شود بعضی خواهند که تلخی آن کم کردد نمک بر ان پاشیده بعد از ورق نمودن که ساعتی می کذارند پس پاک شسته بنحو مذکور بریان و طبخ می نمایند لذیذ می کردد و بعضی آن را از پهلو چاک کرده تخم را برآورده نمک مالیده بدستور تلخی دور کرده قیمه پر نموده در روغن بریان کرده و پخته بطریق دلمه طیار می کنند لذیذ می شود
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل ریاح و قاطع بلغم و مقوی اعصاب و باه و مولد منی و دافع جریان آن و جهت درد مفاصل و نقرس بارد و استسقا و طحال و یرقان نافع و دافع کرم شکم خصوصا که تلخی آن را زائل نکرده باشند مضر محرورین مصلح آن سکنجبین و مبردات است
فصل الکاف مع الزای المعجمه
بضم کاف و سکون زا و ضم باء موحده و فتح راء مهمله و ها و بفتح کاف و راء مهمله نیز آمده لغت عربی است و یا معرب از کزبرناء سریانی است و جلجلان نیز نامند و بیونانی برد نمائمون و بنبطی فاتره و بسریانی کزبرنا و بفارسی کشنیز و بهندی دهنیه نامند و دیسقوریدوس فوریون نامیده و بعضی کفته اند کزبره اسم نبات جلجلانست که کشنیز خشک باشد و بهندی نبات آن را کوتهمیر کویند
ص: 1430
*ماهیت ان
بری و بستانی می باشد نبات بری را برک ریزه تر و مائل بتدویر و تخم کوچک تر هر دو عدد بهم پیوسته و در جمیع افعال قویتر از بستانی و از ان زبون تر و با سمیت می باشد و بشیرازی این را قیتره نامند و نبات بستانی بقدر ذرعی و زیاده بر ان با شاخهای باریک و برکهای آن شبیه ببرک تره تیزک و در کوچکی عریضتر و بزرکتر می باشد و هرچند بزرکتر می کردد باریکتر و ریزه تر می شود و کل آن چتردار از چتر شبت کوچکتر و کل آن ریزه سفید و تخم آن سبز مدور و پوست آن اندک خیاره دار و مغز آن دو حصه بهم متصل و حدت و رائحۀ پوست آن زیاده از مغز آن و بهترین آن تازۀ بالیدۀ بزرکدانۀ تند طعم قوی الرائحۀ آنست
*طبیعت ان
مرکب القوی و نزد بقراط سرد و خشک در دوم و نیز سرد در آخر اول تا سوم و خشک در دوم کفته اند و نزد ابو جریح در سوم خشک و نزد شیخ الرئیس خشک آن مائل باندک کرمی و نزد جالینوس جمیع آن مائل بکرمی و با جوهر حار لطیف که بزودی تحلیل می رود و در معده نمی رسد که کرمی آن ظاهر کردد و الا اکثار آشامیدن عصارۀ آن تاتل نمی بود بتبرید و با جوهر کثیف ارضی بارد بسیار
*افعال و خواص ان
تازۀ آن با حدت کمی اعضاء الراس و الصدر و المعده آشامیدن هفت مثقال آب آن منوم و مانع صعود ابخره بدماغ خصوصا با سرکه و سماق و قطور آن بچشم مانع بروز آبله و حصبه در ان و رافع زردی آن و ضماد آن با شیر دختران جهت ضربان چشم و با نان خشک جهت سلاق و رمد و مضمضه بآن رافع جوشش دهان و سوزش آن و مسکن درد دندان کرم خورده و خائیدن آن رافع بوی شراب و سرعت مستی و سنون آن مقوی لثه و قاطع خون آن و شرابی که از ان ترتیب دهند منوم و جهت سدر و دوار و منع مستی شراب نافع و جهت سرفه و ضیق النفس حار رطب و خفقان مفید و هفت مثقال از آب آن با شکر مشهی و منوم و مانع تخمه و جرم آن مسکن صفرا و التهاب معده و تشنکی و حابس قئ و رافع باه و نعوظ الاورام و البثور و الجروح ضماد آن مانع انصباب مواد حاره و محلل اورام حاره و باد سرخ و با نان خشک جهت قروح ساعیه
ص: 1431
٧46و جرب و حکه و با آرد جو محلل خنازیر و اورام صلبه و با آرد باقلا رادع خنازیر و امثال آن و چون سرب را با آب کشنیز با روغن کل بسایند و بر سرطان متقرح و غیر متقرح بمالند دفع نماید و مجرب مقدار شربت از آب آن تا یک اوقیه و از جرم آن دو اوقیه بدل آن برک خشخاش و کاهو و تخم آنکه جلجلان و کشنیز عبارت از ان است
*طبیعت آن
تا در دوم سرد و خشک
*افعال
و خواص ان
اعضاء الراس و القلب و الغذاء مفرح و مقوی دماغ و قلب و مانع صعود ابخره بدماغ و رافع خفقان و وسواس حار و مقوی معده و حابس اسهال و جریان منی و قروح مجاری بول و آشامیدن شیرۀ آن و یا نقوع آن جهت اسهال دموی و هیضه نیز خصوص بو دادۀ آن و رافع خفقان و با میپختج مولد منی و مسقط کرم معده و مانع تکون آن و خائیدن آن رافع بوی شراب و سرعت مستی و شربت آن جهت سدر و دوار و منع مستی شراب و سفوف در سرکه خیسانیدۀ آن نیز همین خاصیت دارد و ضماد آن جهت درد سر حار و با صندل و انیسون جهت تقویت معده و رفع آروغ و با میپختج مولد منی و مسقط کرم معده و مانع تکون آن و با عسل و روغن زیتون جهت شری و نار فارسی و امثال آن و ذرور آن قاطع خون جراحات مقدار شربت آن از پنج درم تا یک اوقیه بدل آن تخم کاهو و خشخاش المضار زیادۀ آن تا چهار اوقیه از آب تر و تازۀ آن مورث نسیان و اختلال ذهن و سدر و سبات و بحه الصوت و تقلیل منی و ضعف باه و مسکن نعوظ و تقلیل حیض و آمدن بوی کزبره از بدن شارب آن علاج آن بعد از تنقیه بقی و اسهال خوردن زردۀ تخم مرغ نیم برشت با فلفل و نمک و آب کوشت مرغ فربه است بتنهائی و یا با دارچینی و مضر صاحب ربو و ضیق النفس مصلح آن تخم نیم برشت و شراب و سکنجبین سفرجلی است*
ص: 1432
*ماهیت ان
غافقی کفته نباتی است با خیوط باریک و پریشان و پهن بروی زمین و رنک آن مائل بسرخی برنک خون و برک آن کوچک بر دو جانب شاخهای آن و مشرف بشرفهای نزدیک بهم و مائل بسبزی و سیاهی و ساق آن ایستاده و مدور و بر اطراف آن سرها بقدر انکشت ابهام صنوبری شکل و بران کلی باریک سرخ رنک و تخم آن باریک منبت آن کوهستانها
*طبیعت ان
کرم و خشک و سرد و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
اکتحال عصارۀ آن با شکر جهت حدت قوت باصره و جلای غشاوه و خوردن جکرتیس بریان که بران برک خشک آن را سوده پاشیده باشند جهت شبکوری کفته اند نبات آن خنازیر را نافع است المضار از آشامیدن آب نقوغ آن حالتی شبیه بسکر عارض می کردد باختناق و خشونت حلق و سینه و علامت آن آمدن بوی کزبره است از بدن شارب آن علاج آن قئ نمودن بطبیخ شبت و زیت و آشامیدن روغن و رب عنب است بعد از ان و بعد از تنقیه بقئ و اسهال خوردن زردۀ تخم مرغ نیمبرشت با فلفل و نمک و آب کوشت مرغ فربه است بتنهائی و یا با دارچینی*
بفتح کاف و سکون زا و فتح واو و الف و نون لغت فارسی است بعربی بقلۀ اترجیه بجهت مشابهت رائحه برک آن با اترج و بقلۀ فلفلیه نیز برای مشابهت حدت طعم آن بفلفل نامند
*ماهیت ان
کفته اند معروف ببادرنجویه است نزد اطبا و شیخ ابن بیطار کفته غیر آنست و آن را بادرنجبویه نیز نامند نباتی است خوش بو برک آن از زمین می روید بدون ساق شبیه ببرک جرجیر و مائل بسبزی و سر آن مدور و پائین آن اندک مشرف و طعم و رائحۀ آن شبیه بپوست اترج و با عطریت عجبی
ص: 1433
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفرح و مطیب نفس و مقوی قلب و فواد یعنی فم معده و رافع هموم و خفقان بارد و دافع سموم بارده خصوص عقرب و مسخن بدن بکمال تسخین مضر محرورین و اکثار آن مصدع و محدث حرقه البول مصلح آن آشامیدن سکنجبین و ربوب بارده و امثال اینها است*
٧4٧
بفتح کاف و زا و سکون نون و فتح کاف و کسر باء موحده و یاء مثناه تحتانیه و نون
*ماهیت ان
شبنمی است که بر درخت کز و سائر اشجار می نشیند و مانند ترنجبین منعقد می کردد و آنچه بر درخت بید منعقد می کردد الطف است از آنچه بر درخت کز و بلوط منعقد می کردد و بهترین آن صاف سفید شفاف بزرکدانۀ آنست که مخلوط ببرک و خاشاک نباشد
*طبیعت ان
در اول کرم و در خشکی معتدل
*افعال و خواص ان
جالی و با قوت مسهله اعضاء الراس و الصدر منقی دماغ و ریاح غلیظۀ آن و جهت نزلات و تقویت اعضای تنفس و آلات غذا و ملین سینه و صوت و رافع خشونت آن و ضیق النفس و سرفۀ حار و بارد رطب و مرطوبی مزاج را نافع مقدار شربت آن از هفت درم تا بیست درم است
بضم کاف و سکون سین و باء موحده لغت عربی است و نیز بعربی التخ و بفارسی کنجاره و کشنو و بشیرازی خره و بهندی کهلی نامند
*ماهیت ان
ص: 1434
ثفل چیزها است که از انها روغن کرفته باشند مانند حبوب و لبوب و بزور و غیرها و از مطلق آن مراد ثفل دهن کنجد است و بعضی کفته اند جرم آنست که در ان مطلق دهنیت نمانده باشد
*طبیعت
و افعال و خواص ان
ثفل هر چیز در طی ذکر آن مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و بالجمله بسیار ثقیل و ردی الغذاء و مولد نفخ و ریاح و سده است و از خوردن کسب خروع هیضه عارض می کردد علاج آن علاج تربد خورده است*
بکاف تازی در بنکاله عنب الثعلب است*
بفتح کاف و سکون سین و ضم میم و سکون واو و فتح قاف و الف و کسمیوقا بکسر میم و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو نیز آمده اسم نبطی است
*ماهیت آن
شیخ ابن بیطار نوشته غافقی کفته که مسعودی در کتاب سموم بیان نموده که آن حشیشی است منبسط بر روی زمین مدور قطر آن بقدر یک فترکه طول ما بین انکشت سبابه و ابهام است برک آن شبیه ببرک مرزنجوش طعم آن لزج شبیه بطعم نبق کوچک عفص و آن را خشک کرده نکاه می دارند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
عند الحاجت در آب مالیده بعقرب کزیده می خورانند در حال تسکین می نماید*
بضم کاف و سین و سکون واو و لام
*ماهیت ان
ابن تلمیذ تصریح نموده که آن ثمری است بقدر انکشتی و در رنک و شکل شبیه بخیارشنبر اندک عریض و تخم آن بقدر خیارشنبر منبت آن بلاد روم
ص: 1435
*طبیعت ان
سرد و خشک و بسیار قابض
*افعال و خواص ان
آشامیدن یک درم آن قاطع خون و اسهال دموی و ذرور آن در رفع نزف الدم جراحات بیعدیل است
بفتح کاف و ضم سین و سکون واو و نون و کسر دال و یا و کسونجی بجیم بجای دال نیز آمده لغت هندی است
*ماهیت ان
نباتی است هندی تا بیک قامت انسان و زیاده نیز و شاخهای آن انبوه و مائل به بنفشی و برک آن شبیه ببرک سنامکی و حلبه و کل آن زرد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت دفع سمیت سموم مشروبه و تعدیل فساد اخلاط و سعال نافع و خورانیدن آن بدواب جهت سرفۀ آنها که کنار نامند مفید و چون قدری از بیخ نوع سیاه آنکه بهندی کالی کسوندی نامند با چند دانۀ فلفل نرم سوده حبوب ساخته بمار کزیده بخورانند شفا یابد و ضماد آب بیخ تازۀ آن با صندل جهت قوبا نافع است
بفتح کاف و کسر سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم راء و واو لغت هندی است
*ماهیت ان
بیخ نباتی است هندی که در غدیرها که بهندی تالاب نامند و آبهای ایستاده می روید و از نبات آن بوریا می بافند و بیخ آنکه کسیرو است
٧4٨مدور بقدر جوزبوا و پوست آن سیاه بعضی اندک مائل بسرخی با ریشهای بسیار باریک سیاه و مغز آن سفید شیرین لذیذ خوش رائحه و کفته اند بیخ نوعی از بردی است
*طبیعت ان
ص: 1436
مرکب القوی و سرد و تر در دوم با اندک حرارتی
*افعال
و خواص ان
با تریاقیت و قوت قابضه جهت تقویت قلب و خفقان و رفع هیضۀ شدید بعد آنکه قئ و اسهال بسیار شده باشد نه در اول حال و دافع اسهال صفراوی و دموی و سوداوی و سوزش اعضا و سموم مشروبه و ملدوغه و طاعون را مفید شربا و طلاء و کفته اند حمیات صفراویه و دمویه را نافع است
بفتح کاف و کسر سین و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و الف مقصوره و یا و ها بجای آن در لغت دوم اسم نبطی است
*ماهیت ان
چوب نباتی است شبیه بروناس و با چسپندکی و سیاهی و سرخی بران غالب و تخم آن شبیه بحب الرشاد و کویند پوست درختی است در شکل شبیه بسلیخۀ سیاه و در طعم بدان مشابهت ندارد
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص ان
سنون آن مسکن درد دندان و رافع تحرک آن و آشامیدن آن مقوی معده و احشا و مفتح سدۀ رحم و کرده و مدر بول و حیض و جالی کرده و مثانه و کشندۀ کرم معده و نیکو کنندۀ رنک رخسار و در فربه نمودن بدن بهتر از انزروت و جهت صاحبان بلغم و رطوبت نافع مقدار شربت آن از سه درم تا پنج درم مضر رئه مصلح آن کثیرا است
بفتح کاف و سکون شین و تاء مثناه فوقانیه و فتح باء موحده و سکون راء مهمله و فتح کاف و سکون شین معجمه و تاء مثناه فوقانیه لغت فارسی است بعربی بمعنی التواء بر التواء بکسر هر دو کاف نیز آمده بمعنی زرع بر زرع و بعضی آن را سواد السند و بعضی سواد الهند و بعضی سواد الاکراد و بفارسی پیچک و اهل شبانکاره فارس بچو و بیونانی فناغیوس و برومی بروطوس و بهندی پهیلی و نواب معتمد الملوک قدس سره نوشته اند یحتمل که دوائی باشد که بهندی مرورسینکه نامند
ص: 1437
*ماهیت ان
کیاهی است مانند ریسمان باریک بهم پیچیده بعضی بر بعضی و اکثر عدد آنها پنج می باشد از یک بیخ رسته و رنک آن مائل بسیاهی و زردی و طعمی غالب ندارد و کل آن یک عدد شبیه بکل حب النیل و سفید رنک و بعضی مائل بسرخی و برک آن شبیه بدنبالۀ عقرب و بهترین آن هندی تازه مائل بسیاهی و زردی آنست و بعضی آن را بدشکان دانسته اند و اصح آنست که غیر آنست و در قوت مانند آن
*طبیعت ان
در اول کرم و در آخر آن خشک و در دوم کرم و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
محلل و ملطف و مسهل بلغم غلیظ و قاطع باه و شیر و ضماد آن جهت اورام بارده و قوبا و جرب نافع مصلح آن در قطع باه و شیر حب الصنوبر مقدار شربت آن یک درم بدل آن صبر است
بکسر کاف و سکون دو شین معجمه در میان هر دو میم مکسوره اسم فارسی زبیب بیدانه است معرب آن قشمش بقاف بجای کاف بهترین آن سبز شیرین بالیدۀ بزرکدانه تازۀ آنست
*طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال
و خواص آن
با قوت مسهله و مبهی است و باقی خواص آن در زبیب مذکور شد
بضم کاف و شین معجمه و سکون واو و ثاء مثلثه را کثوث نیز آمده لغت عربی است و بعضی کفته اند معرب است و کشوثا نیز کویند و بیونانی بثروطوس و بسریانی و ناورغبا نیز و برومی کشمورین و بفارسی برش و بهندی امل بیل و اکاس بیل و امرلته نیز نامند و کفته اند که بفارسی زجمول نامند و کفته اند که زجمول نام تخم کشوث است
ص: 1438
*ماهیت ان
کیاهی است مانند ریسمان باریک و بی برک و ساق آن مائل بزردی و تیرکی که بر خارها و کیاها می تند و کل آن ریزه
٧4٩ریزه مائل بسفیدی و تخم آن کوچکتر از تخم ترب و مائل بتدویر و رنک آن سرخ مائل بزردی و بعضی زرد مائل بسفیدی و تخم آن کوچکتر از تخم ترب و مائل بتدویر و رنک آن سرخ مائل بزردی و بعضی زرد مائل بسفیدی و بهترین آن تازۀ زرد تلخ طعم آنست و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک و با قوای متضاده
*افعال و خواص
ان
ملطف و مفتح و مخرج فضول لطیفه از عروق و منقی آنها از اخلاط فاسده اعضاء الغذاء و النفض مفتح سدۀ معده و کبد و احشا و منقی اوساخ از شکم و عروق و ملین طبع و منقی بدن و جهت ربع و خناق و مغص و ضعف معده و جکر و سپرز و تپهای کهنه و تحلیل ریاح و ادرار بول و حیض و شیر و عرق و تنقیۀ رحم آشامیدن آن با سرکه مسکن فواق و قابض و حابس نزف الدم و سیلان خون رحم و آب آن عجیب النفع است از برای یرقان و عصارۀ بری آن را چون در شراب اندازند و بیاشامند مقوی معدۀ ضعیفه است و آشامیدن آب آن با سکنجبین مسهل صفرا و مطبوخ آن در تفتیح و خیسانیدۀ آن در اسهال قویتر مقدار شربت از آب آن دو اوقیه و از جوم آن در مطبوخ پانزده درم و مغثی مصلح آن کثیرا تخم آن در افعال مذکوره قویتر از سائر اجزای آن و بودادۀ آن در تقویت معده و قبض و حبس و نزف الدم اعضای باطنی و سیلان رحم اقوی از غیر بودادۀ آن و ضماد آن جهت جرب و نقرس نافع مقدار شربت آن دو درم کویند مضر رئه مصلح آن کاسنی و مضر طحال و مصلح آن سکنجبین و بدل آن بادروج و ثلث آن افسنتین است*
ص: 1439
بفتح کاف و سکون عین و باء موحده لغت عربی است بفارسی غاب و شتالنک نامند جمع آن کعاب و کعوب آمده
*ماهیت ان
استخوان متصل بساق است بهترین آن کعب کاو و خوک است و خواص کعب خوک مذکور شد و کعب بقر محرق جهت سپرز و تقویت باه و با عسل جهت تفریح دل و تقویت جکر نافع مقدار شربت آن تا سه مثقال اکتحال آن مقوی باصره و سنون آن مقوی دندان و ضماد آن رافع برص است
بفتح کاف و سکون عین و کاف معرب کاک فارسی است
*ماهیت ان
بعضی کفته اند نوعی نانی است که بفارسی کلیچه نامند و بعضی کویند نان دو آتشه است و بعضی کویند نان طابق و بعضی نان طابون که خشک نان نامند و بالجمله نان خشک دو آتشه که توان کوبید و آرد نمود
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
حابس بطن و مجفف رطوبات آن و صاحبان قولنج را مضر و داخل بعضی اقراص نموده می شود
لغت عربی است
*ماهیت ان
نباتی است بقدر ذرعی و برک آن مستدیر و بقدر برک مورد و بیخ آن خشبی و ظاهر آن ما بین سیاهی و زردی و باطن آن سرخ و تخم آن از تخم کافشه باریکتر و بعضی کیاه بهمن سرخ دانسته اند
*طبیعت ان
در اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
رافع خفقان و محلل ریاح و مقوی جکر و در جمیع افعال قائم مقام بهمن سرخ است مقدار شربت آن یک مثقال
ص: 1440
بفتح کاف و تشدید فا و الف و لام و فتح ضاد معجمه و ضم باء موحده و عین مهمله و بسین بجای ضاد نیز آمده لغت عربی است
*ماهیت ان
غافقی کفته نباتی است ربیعی از چند روز بیش نمی ماند و کم برک و برکهای آن مدور متشقق و بقدر برک کرفس و بر روی زمین مفروش و شاخهای آن باریک مزغب و منبسط بر روی زمین و زرد رنک و شاخهای بسیار از یک بیخ می روید و کل آن زرد طلائی و سفید نیز می باشد و بیخ آن مانند بیخ خربق و با حدت بسیار منبت آن قریب آبها و زمینهای نمناک و کفته اند نوعی از کبیکج است و بعضی خود آن دانسته اند
*طبیعت ان
در دوم کرم
٧5٠و خشک
*افعال و خواص آن
ملطف و مقطع و جالی و محلل اکتحال آن رافع بیاض ذرور آن رافع ثآلیل و خورندۀ کوشت زائد و رویانندۀ کوشت صحیح و منقی جراحات و قروح را نافع
بکسر ها و راء مهملۀ مشدده لغت عربی است
*ماهیت ان
نباتی است بقدر شبری و شاخهای ریزه و بر هر شاخی سه چهار برک مستدیر متشقق و ملصق بزمین و کل آن زرد براق خوش بو و با عطریت و بیخ آن بقدر زیتونی با شعبهای بسیار و در اول پایز می روید و کفته اند ملحق بکف الضبع است
*طبیعت و افعال و خواص ان
مانند آن فرزجه آن معین بر حمل و ذرور آن جهت قروح خبیثه و ضماد آن با عسل قالع ثآلیل است
ص: 1441
لغت عربی است و آن را کف عایشه و بهندی هتهاجوری نامند در ماهیت آن اختلاف است بعضی کفته اند اصابع الصفر و در عراق شجره را بدین اسم نامند و در مغرب بنطافلون را و ابو العباس حافظ در کتاب رجلۀ مسرقیه کفته نباتی است که آن را کف مریم حجازی نامند
*ماهیت ان
نباتی است منبسط بر روی زمین با شاخهای صلب و بقدر شبری و برک آن مائل باستداره و مجعد و با اندک زغب و اندک قبضی و بسیار سبز و کل آن باریک مائل بزردی و بقدر کل رجله و چون آن ریخته شود کل زرد صلبی بهم رسد پس برکهای آن ریخته و شاخهای آن پیچیده کردد شبیه بانکشتان پیچیده و برکردد بسوی شکلی که متعارف است نزد مردم
*طبیعت و افعال و خواص ان
قریب ببنطافلن است و در حرف الباء مع النون ذکر یافت*
بضم کاف و فتح فا و راء مشدده و الف مقصوره و بفتح و بکسر کاف و بضم فا و بکسر آن نیز آمده لغت عربی است و بیونانی قیقس و بفارسی غنچۀ خرما و کاردوالی و بشیرازی نارونۀ خرما نامند
*ماهیت ان
غلاف شکوفه نخل است که هنوز نشکفته و از ان خوشه برنیامده باشد و بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرد نر آن را که کافور النخل و دقیق النخل و کشن نامند هر سه دانسته اند و بعضی پوست فقط و بعضی خوشۀ شکوفۀ آنکه طلع نامند و بعضی کافور آن یعنی کرد آن را کفته اند و بالجمله بهترین آن تازۀ خوشبوی ماخوذ از نخل نر است و چون کهنه کردد سرخ شود و بو و قوت از ان زائل شود
ص: 1442
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و با حرارت کمی و برودت بسیاری نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی قوی و ارواح قلبی و دماغی و کبدی الفم سنون آن مقوی لثه و رافع اکله و قروح خبیثه و بدستور ذرور آن جهت اکله و قروح ساعیۀ سائر اعضاء اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن دو مثقال از سفوف آن قاطع اسهال و طبیخ آن قابض و نیم رطل نیم کوفتۀ آنکه با یکرطل آب بجوشانند تا بنصف رسد و صاف کرده با هموزن آن شکر بقوام آورند جهت تقویت معده و هیضه و ضعف احشا و منع انصباب مواد بمعده و رحم و درد کرده و مثانه مفید و ضماد آن مقوی معده و مفاصل و قاطع اسهال و با موم و راتینج رافع جرب بشرط آنکه چند روز بران بکذارند و غبار بسیار نرمی که غیر کشن در ان بهم می رسد در جمیع افعال قویتر از کشن و بغایت مقوی معده و رافع نزف الدم و سحج و قروح عفنۀ باطنیه و اسهال است و عرق آنکه مانند کلاب کیرند با عطریت و قابض و مقوی القلب و معده و رافع خفقان و اسهال رطوبی و سحج و دهن آنکه بعد از رسیدن طلع نیم کوفته و با مساوی آن روغن زیتون درهم کرده سه چهار روز حرکت دهند پس صاف نموده در شیشه کنند و سر آن را بند نمایند و بکار برند
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
رافع درد سر حار و قرحۀ امعا و قابض بطن و حابس عرق و مقوی موی و مانع سقوط آنست*
ص: 1443
بدو کاف اول مفتوح و دوم ساکن و ضم راء مهمله و سکون واو و لام
*ماهیت آن
ثمر نباتی است هندی و در بنکاله هم می شود از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود می پیچد برک آن شبیه ببرک خیارزه و ثمر آن اندک طولانی خاردار و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و سرخ می کردد و تخم آن زردرنک و آن را اهل هند ورق نازک بریده پخته و با روغن بریان کرده می خورند بتنهائی و یا با کوشت لذیذ می شود
*طبیعت ان
مائل باعتدال و با اندک رطوبتی
*افعال و خواص ان
جهت سرفه و درد شش و بدن و تپهای کهنه نافع المضار نفاخ و بطئ الهضم ضماد بیخ آن با آب بر بیخ موی و بستن سر بپارچه مقوی موی و مانع اسقاط و درازکنندۀ آنست و داء الثعلب را نیز مفید*
بدو کاف اول مفتوح و دوم ساکن و ضم راء مهمله و سکون واو و نون و فتح دال مهمله و ها لغت هندی است کویند کماذریوس است
*ماهیت ان
نباتی است تا بدو ذرع و شاخهای بسیار متراکم از یک بیخ رسته و برک آن طولانی مشرف فی الجمله شبیه ببرک کاسنی و از ان بزرکتر و کریه الرائحه با زغب نرمی و رنک آن تیره و طعمی غالب ندارد و باندک عفوصت و کل آن زرد ریزه و تخم آن سیاه باریک و تخم آن در غلافی شبیه بکوزۀ شقائق و خیاره دار و بیخ آن باریک و سفید و بی طعمی غالب
ص: 1444
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مفتح و محلل اعضاء الراس عصارۀ بیخ آن جهت اهوه که مرضی است در بنکاله در بینی مردم می شود و علامت آن تپ شدید و ثقل سر و درد اعضا خصوصا کردن و شانه و کمر شربا و سعوطا نافع و قطور آب برک آن جهت رمد شدید و وردینج که از آب آن چشم را پر کنند و بعد از ساعتی بریزند و باز تکرار نمایند در سه روز رمد زائل شود اعضاء الغذاء آشامیدن آب برک آن جهت استسقا و بواسیر و اخراج کرم شکم و بدستور پختۀ آن و طلای آب آن بر مقعده جهت بواسیر السموم جمیع اجزای آن جهت اخراج کرم شکم و سک دیوانه کزیده نافع و آشامیدن بیخ آنکه نرم سوده و بقدر فلفلی حب بندند سه حب آن حابس اسهال مزمن و هیضه است و لیکن در اوائل هیضه خوب نیست بلکه در اواخر که اسهال بسیار شود و ضعف غالب کردد و بدن نقا یافته باشد و باید که در وسط تابستان نبات آن را بتمامه اخذ نمایند و خشک کنند و عند الحاجت سوده با عسل بخورند و دو مثقال از تخم آن با عسل از ریشۀ آن سه مثقال با شیر جهت رفع سم کلب بقئ نافع الخواص چون فولاد را براده نموده در آب آن ریزند و بآفتاب تند کذارند همه آن را مکلس سازد و مکلس آن جهت استسقا و اکثر امراض بارده عظیم النفع است*
بفتح کاف و سکون لام و باء موحده لغت عربی است و جمع آن کلاب و اکلب و اکالب و کلیب آمده و مونث آن کلبه و بفارسی سک و بترکی آیت و بهندی کته و مادۀ آن را سک ماده و بهندی کتی و کتیه نامند
ص: 1445
*ماهیت ان
حیوانی است درنده و شدید الریاضه و با وفا و شعور و صفات حمیده و ذمیمه و معروف و در همه بلاد بهم می رسد و تمام شب بیدار می باشد برای پاسبانی و روز می خوابد و آن را اجناس بسیار می باشد از اهلی و بری و مائی و اهلی را نیز اصناف می باشد از بزرک و متوسط و کوچک و بزرک شکاری آن را سلوقی و ما سوای آن را جنکلی نامند و سلوقی که منسوب بسلوق است که اسم مدینۀ یمن است و آن قابل تعلیم صید است و شکار می کند و جنکلی اسم عامی سکی است که قابل صید نباشد و صید نکند و این را بهندی و کوره نامند و این اکثر محافظت باغ و زراعت و خانه می نماید و بزرک این نزد ایلیات و اهل بوادی و قبری و کوهستانها می باشد و نکاه می دارند برای امور مذکوره و در شهرها بندرت و متوسط آن سکی است که در همه جا بسیار می باشد و محافظت باغ و زراعت و خانه نیز می نماید اما نه بخوبی نوع بزرک و کوچک آن خوش شکل تر و اکثر بلند پشم می باشد و بهترین آن آنست که در ملک
٧5٢فرنک می شود و آن جماعه آن را بسیار پرورش می نمایند و دوست می دارند و تا بقدر بچۀ کربۀ پنج شش ماه می باشد از ان بزرکتر نمی شود و نیز بعضی بقدر کربۀ یک دو ساله و اندکی زیاده از ان و این نوع جانوران کوچک مثل روباه و خرکوش و مانند اینها شکار می کند و هر دو قسم بسیار با شعور و اشاره فهم و با وفا می باشند و از وفا و شعور کلب اهلی نقلهای بسیار نموده اند که تفصیل آن طول دارد و کلب بری را بعربی مکنی بابن آوی نموده اند و بفارسی شغال و بشیرازی توره و بترکی چغال و بهندی کیدر بکاف فارسی نامند
ص: 1446
*ماهیت ان
معروف است و در همه بلاد می شود و این در ویرانه ها بیشتر ماوی دارد و در روز کم برمیآید و از مردم کریزان و حیله ور و مکار و وقت شام از خانهای خود برمیآید و قریب بربع شب کذشته فریاد می کند و باطراف می کردد و همین که یکی آواز کرد همه باتفاق آواز می کنند و مرغی و جانوری خردتر از خود و یا مرده که یافتند می خورند صبح باز بجای خود می روند و این کاهی با سک اهلی جمع می شود و نتاج حاصل می کردد و کلب مائی حیوانی است آبی و آن دو نوع می باشد بحری و نهری و بحری آن بجثۀ سک اهلی و از ان بزرکتر نیز و دستها و پایهای آن کوتاه و بی دم و در بحیرۀ دربند کثیر الوجود و آن را صید می کنند و پوست آن را کنده در ان نفط پر کرده ببلادها می برند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و در خواص مانند سک اهلی و زهرۀ آن سم قاتل است در ساعت و علاج پذیر نیست و اکتحال آن رافع بیاض عین و رئه تازۀ آن جهت نقرس بیعدیل و کلب نهری بجثۀ کربه و از ان بزرکتر و بسیار مشابه بدلق و دست و پای آن بزرکتر از ان و دم آن بلند مانند دم کربه و آن را بهندی اودبلاو نامند و در انهار عظیمه می باشد و در نهر اروس و در نهر مسکا بسیار و آن را قندس و بعضی خزمیان نامند و کفته اند خزمیان حیوانی است که از ان جند بیدستر حاصل می کردد و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که در تنکابن سک نهری را شنک نامند و جند از ان حاصل می شود و حقیر مشاهده نموده که صیادی در ابروان جغد از ان قطع نموده بود و بعد از جوشانیدن در آب و خاکستر و بدودکاه خشک نمودن رنک و بوی از ان ظاهر شد و نوع استحاله در ان معلوم کردید
ص: 1447
*و در طبیعت و افعال و خواص ان
مانند کلب اهلی است و در بنکاله نیز احیانا کلب نهری که او را اودبلاو نامند و در دریای کنکا بهم می رسد خصوصا اطراف جهانکیر نکرو سمت اسلام آباد و رنکاماتی و نواح آنها و در چیران چهپرا و بهار بسیار است و پشم آن نرم و بلند می باشد آن را صید نموده و پوست آن را کنده ببلدان خصوصا بلاد سردسیر برای پوشش می برند و در عجائب المخلوقات نوشته که بدن خود را کل آلود می کند برای آنکه تمساح بخیال طین آن را ببلعد و چون بلعید و داخل شکم آن شد رودهای آن را می خورد و شکم آن را شکافته بیرون می آید و ازین جهت هرکه نزد آن پیه سک آبی باشد از غائلۀ تمساح محفوظ می ماند و مقدار یک عدس از زهرۀ آن سم قاتل است و شنیده شد که آنها جمع شده ماهی از دریا صید نموده بساحل می آورند چون قدری معتد جمع کردند میان خود ما تقسیم می کنند و اکر در تقسیم زیاده و کمی واقع شود بر ان بول می کنند در ساعت در آنها کرم پیدا می کردد و کلب مائی بلغاری کلب نهری است و کفته اند کلبی است که جند بیدستر خصیۀ آنست کلب کلب سک دیوانه است و کفته اند چون سک کوشت سک را بخورد دیوانه شود و همچنین چون بسیار تشنه شود و کوشت جیفه بخورد در آخر کرما و از علامت آن آنست که خاموش می باشد و سر و دم خود را پائین انداخته و دم خود را اکثر در میان پاهای خود می دارد و چون کسی نزدیک آن برود غافل آن را می کزد و لعاب از دهن آن جاری کردد و از آب بترسد و دو حرکت مانند سکر خوردها و آواز آن کرفته و سکان از ان بکریزند و طعام و شراب نخورد و چون موی آن بریزند و در بدن او صفحهای جرب بهم رسد آن زمان انتهای علت آنست و آفت آن عظیم مزاج آن سک مائل بسوداویت و خباثت سمیت می باشد و در لعاب آن
ص: 1448
٧5٣سمیت و بیشتر در بلدان و اوقات حارۀ بسیار و بسیار سرد و بسبب احتراق اخلاط بهم می رسد و کاه غیر سک را از حیوانات دیکر مانند کرک و کفتار و پلنک و شغال و امثال آنها نیز عارض می کردد و انسان را چون سک دیوانه بکزد دیوانه می شود و از مطلق آن مراد سک اهلی است
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بچۀ بیست روزۀ آن کرم و تر
*افعال و خواص آن
اعضاء الراس آشامیدن پختۀ آن با ادویۀ خوشبوی جهت جنون و مالیخولیا قوی الاثر و قطور شیری که از اول مرتبۀ آن باشد رافع بیاض عین و طلای زهرۀ آن مانع روئیدن موی زائد در چشم و غرغره و نفوخ و ضماد سرکین خشک آن خصوصا که باستخوان فقط تعلیف نموده باشند و این هنکام آن سفید و بی بو و خشک می باشد خشک نموده نکاه می دارند و عند الحاجت بسیار نرم سوده با ادویۀ مناسبه خلط نموده استعمال می نمایند و جهت خناق و اورام حلق مجرب اعضاء الغذاء و النفض چون سرکین آن را در تابستان بکیرند و در سایه خشک کنند و با شراب و یا آب بیاشامند سرکین معلف باستخوان بنحو مذکور با شیری که سنکریزه در ان جوشانیده باشند و یا آهن تفته در ان خاموش کرده باشند جهت ذوسنطاریای دموی مجرب و آشامیدن خون خشک کردۀ آن بقدر پنج درم جهت اسهال دموی و چون بچۀ چشم نکشودۀ آن را بتمامه در آب طبخ دهند به حدی که با آب یکسان کردد و نود مثقال کندم در ان آب بجوشانند تا جمیع آبها را جذب کند و خشک شود و آن کندم را بخوراک مرغ یکساله که در تاریکی بسته باشند بخورانند و بعد اتمام آن مرغ را کباب کرده زن عاقر تناول نماید که غذای دیکر در ان مخلوط نباشد باعث حمل زنان عاقر کردد خصوصا سه مرغ پرورده را بسه روز بخورد و در فربه کردن بدن نیز مجرب و آشامیدن و حمول پنیر مایۀ آن مخرج جنین میت و چون بچۀ سک پستان زن مرضعه که شیر در ان منعقد شده باشد بمکد رافع انعقاد آن کردد و آشامیدن بول آن مانع حمل و قطور شیر آنکه نیز از اول مرتبه زائیدن آن باشد در احلیل رافع حرقه البول السموم آشامیدن پنیر مایۀ آن بقدر ربع درم رافع حرقه البول و جگر بریان نمودۀ کباب آن جهت رفع سمیت کزیدن سک دیوانه مؤثر خصوص که جکر همان سک دیوانه کزیده باشد و بدستور ضماد خاکستر آن با سرکه جهت سک دیوانه کزیده و آشامیدن خون آن جهت سک دیوانۀ کزیده و آشامیدن شیر آن بشرط مذکور رافع زهرهای قتاله الاورام و الجروح و القروح خوردن پختۀ آن در آب با ادویۀ خوش بو در رفع جذام مجرب دانسته اند و طلای سرکین آن محلل اورام صلبه و ذرور خشک آن جهت زخمهای کهنه و ضماد خاکستر آن نیز جهت زخمهای کهنه و شقاق و بواسیر و حکه و بول آن رافع ثآلیل و پیه آن محلل خنازیر و چون بچۀ چشم نکشودۀ آن را با سرکین کاو بسوزانند و بر ناصور بپاشند خشک کرداند الزینه چون بول سک ماده را در ظرفی کنند و بکذارند تا منعقد کردد و بر مو بمالند سیاه کرداند و نیکو خضابی است و کفته اند که مالیدن شیر آن بر پشت زهار اطفال و خصیان مانع روئیدن موی است و همچنین بهر موضع که خواهند و اصلی ندارد الخواص استخوان و عصب سک با استخوان شکسته و عصب کسیختۀ انسان پیوند پذیرد بخلاف استخوان و عصب حیوانات دیکر و تعلیق ناب آنکه دندان نیش نامند مانع خرخرۀ آواز و حرف زدن انسان است در حالت خواب و رافع یرقان و بر طفل باعث برآمدن دندان بی درد و الم و چون ناب آن را با ناب کربه که بموی ایشان بخور نموده باشند در هر خانۀ که دفن نمایند باعث حدوث فتنه است در ان و زبان سک سیاه را چون در موزه دارند از جمیع کزندکان ایمن کرداند تعلیق ناب کلب کلب که در پوست همان سک بسته باشند بر بازو رافع شر کلاب کلب است هرچند که دارندۀ آن را بکزند و نکاهداشتن قراد کلب با خود باعث فریاد نکردن و اذیت نرسانیدن کلاب است بدارندۀ آن مکر سکی که از ان قراد کرفته اند تعلیق قضیب خشک کردۀ آن بر ران بغایت معین بر جماع تعلیق موی سک سیاه یکرنک جهت صرع نافع
ص: 1449
٧54است خربق کشندۀ سک است چون دارچینی را کوبیده در خمیر کرفته بخورد سک بدهند بطرب و رقص آید و چون زهرۀ سک آبی مقدار یک عدسه بخورند بعد از یک هفته هلاک می شود علاج آن آشامیدن روغن کاو تازه است با جنطیانا و دارچینی و پنیر مایۀ خرکوش ممزوج بروغن تازه طیب و تلطیف تبرید و چون کلب کلب کسی را بکزد اکثر عوارض سک دیوانه مانند توحش و آثار مالیخولیا طاری می کردد علاج او آنست که محجمه بران موضع کذارند و بقوت بکشند تا خون بسیار براید پس مرهمهای محرقه و اکال بران کذارند و با سیر کوبیده با سرکه و زیت سرشته و با چغندر و پیاز و تره تیزک پخته با روغن با سیر و پیاز با نمک کوبیده بخاکستر چوب تاک سرشته و این تدابیر در ابتدا است تا سم قبل از سرایت سم در جمیع بدن و هنکام سرایت آن باید که متوجه تنقیۀ بدن شوند بمسهلات صاحب مالیخولیا و خورانیدن دواء الذراریح و دواء السرطان مخصوص بسم آنست و تریاق فاروق خورانیدن و ادویۀ تریاتیه اکر ازین تدابیر بحال آید بهتر و الا سائر تدابیر اصحاب مالیخولیا از ترطیب مزاج و اغذیه یا حمام و غیر آن پردازند*
بکسر کاف و سکون لام و خاء معجمه و بحاء مهمله نیز آمده لغت سریانی است
*ماهیت ان
بغدادی کفته نباتی است برک آن شبیه ببرک تفاح
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و رافع نفث الدم و اسهال دموی و کزیدن افعی و سعوط آن جهت رعاف نافع و تخم آن بسیار کرم افعال و خواص آن مدر عرق و رافع مغص و از قول آن ظاهر می شود که اندروطالیس باشد و در انجا تصریح نموده که مانند اشنان بیبرک است و در اینجا تصریح کرده که نزد اهل مغرب اسم قنا و نزد اهل مصر اشق است*
ص: 1450
بضم کاف عجمی و لام و فتح دال مهمله و الف و ضم واو و کسر دال مهمله و یا
*ماهیت ان
کلی است که در ملک هند و بنکاله بهم می رسد و مشهور است شبیه بکل نسرین در جمیع صفات و برک آن فی الجمله مانند برک پنبه و کیاه آن بقدر ذرعی و زیاده بران تا بدو ذرع و بوی آن شبیه ببوی برنجاسف و سه قسم می باشد زرد و سفید یک رنک و سفید مائل ببنفشی زرد آن بسیار و دو قسم دیکر کمتر و بلاطینی برطینی نامند
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص ان
در جمیع افعال قریب ببرنجاسف و عرق آن مقوی و مفرح دل آشامیدن کل آن با شراب محلل و دافع خون منجمد در معده و مخرج سنک کرده و مثانه و مدر حیض و محلل ریاح معده و کرده و مثانه و رحم مقدار شربت آن بطریق سفوف سه مثقال و در مطبوخ تا پنج مثقال و ضماد و عصارۀ کل مطبوخ زرد آن مجفف قروح و جهت سرطان متقرح از مجربات اهل فرنک است و چون بکیرند از کل زرد آن بقدر یک مشت کشاده انکشت و از رازیانه بقدر یک درم و از زیرۀ سفید نیم درم و در آب خوب بپزند که مانند مرهم کردد ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمی در ایام تزاید مجرب و بیعدیل است*
بضم کاف و لام و کسر میم و سکون ها و خفای نون و کسر دال مهمله و یا
ص: 1451
*ماهیت ان
کلی است در هند و بنکاله کثیر الوجود و در باغات و باغچها غرس می نمایند در فصل کرما که موسم بارش است و در اسد و سنبله و میزان باختلاف زمان بکل می آید و کل آن الوان یکرنک سرخ و کلابی و بنفش و سفید و چند رنک درهم و افشان نیز و مخفف که بیخ برک و مضاعف که صد برک نامند کلسرخ نیز می باشد نبات آن خوش منظر و پرکل و از یک ذرع تا دو ذرع بلند می شود و بوتۀ کوچک پر کل هزارا بهتر برک آن اندک باریک بلند و نازک و در جوف ساق و شاخ و برک آن اندک رطوبت لزجی و ساقهای آن نازک متصل بکرهها آن را اندک جوشی در آب داده رطوبت آن را نشف نموده و دو سه ساعت در آفتاب کذاشته در سرکه پرورده
٧55می نمایند اچار خوب می شود و می خورند و نیز مربا می سازند لذیذ می باشد و مقوی باه می دانند و نیز برک نازک آن را و کل آن را با کوشت پخته می خورند و تخم آن ریزه سیاه رنک
*طبیعت کل ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
خوردن مطبوخ آن در قلایا و با غیرها مقوی باه کفته اند و آب کوبیدۀ برک و ساق و شاخ آن رافع سوزش اعضا بآتش و آب کرم سوخته و آبلۀ آنکه بعد از سوختن بران بزودی مکرر بمالند*
بکسر کاف و سکون لام و زای معجمه
*ماهیت ان
کفته اند حبی است هندی و بسریانی کلزی و برومی سلوفتیج نامند و کفته اند پوست درختی است هندی و بهندی میده لکری نامند و یحتمل که مغاث هندی باشد جهت آنکه افعال و خواص این مشابه آنست و غلط کرده کسی که آن را حب کادی و یا بیخ رمان بری دانسته
ص: 1452
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص
ان
جهت شکستکی استخوان و بی جا شدن عضو و بدر رفتن آن شربا و ضمادا نافع و در سائر افعال مانند مغاث است و ان شاء اللّه تعالی در حرف المیم خواهد آمد*
بکسر کاف و سکون لام و سین مهمله لغت عربی است و نیز بعربی نوره و جیر و بفارسی آهک و بهندی چونه نامند
*ماهیت ان
باصطلاح اطبا عبارت از اصداف و حلزونات و قشر بیض و احجاری است که مبالغه در احراق آن نموده باشند به حدی که خوب سفید و اجزای آن یک سان سوخته شده باشد و بهترین آن کلس صدف مروارید و پوست تخم مرغ و حجر رخام سفید است که مرمر نامند و دستور احراق آن آنست که ریزه ریزه نموده در کوزه کرده سر آن را بسته و بکل حکمت کرفته در تون حمام و یا تنور یک شبانه روز بکذارند پس برآورند و اکر خوب سفید و اجزای آن یکسان سوخته شده باشد بهتر و الا باز کذارند تا سفید کردد و اکر بسیار خواهند بدستور خشت خام و کوزۀ خام برای آن کوره سازند و در ان بترتیب چیده و لابلای آن هیزم و بر بالای آن کل مالیده آتش دهند تا خوب محرق کردد و دستور تکلیس قشر بیض و هرچه خواهند بهمان نحو است که در کوزه کرده محرق نمایند و نیز دستور احراق قشر بیض مذکور شد هرچند کلس سفیدتر و اجزای آن متساوی و نرم و خالص باشد بهتر است
*طبیعت آب ندیدۀ آن
در آخر اول کرم و در آخر دوم خشک و تا بیست روز قوی القوت و با حدت و محرق و مقرح جلد می باشد پس ضعیف می کردد و آب دیدۀ قسم حجری آن را تا سه روز قوت احراق باقی است و بعد از ان مسخن می باشد
ص: 1453
*افعال و خواص ان
سترندۀ موی خصوصا با زرنیخ که مقوی فعل آنست و مالیدن ثفل عصفر و برک شفتالو رافع بدبوی آن و روغن کل یاسمین که بهندی روغن چنبیلی نامند با سفیدۀ تخم مرغ باهم آمیخته نیز و ضماد روغن کل و آرد عدس و توتیای مغسول و کل سرخ سائیده رافع جراحت آن و کلس مغسول
*طبیعت ان
مائل باعتدال
*افعال و خواص آن
قاطع نزف الدم و لفوخ آن مکرر و کذاشتن فتیلۀ را که بسفیدی تخم مرغ آلوده و با آهک آغشته باشند در بینی قاطع رعاف و مالیدن روغن زیتونی که آهک در ان جوشانیده باشند مانع نزلات و رافع برودت اعضا و ضماد آن مقوی اعضا و حابس اسهال و محلل اورام بلغمی و نزول آب در اعضا و جهت سوختکی آتش و منع ادرار عرق و با پیه خوک جهت کشودن دمل و ورم صلب و قروح و جروح نافع و کلس البیض در حبس خون جراحات قویتر خصوص که با روغن خردل ابیض که بهندی سرسون نامند پارچه تر کرده بدان بر جراحات موضع فصد و ختنه و غیر اینها کذارند و جهت حکه و جرب و رویانیدن کوشت زخمها و جبر کسر اعضا مجرب و فرزجۀ آن قاطع خون حیض و سیلان رطوبات از رحم و جریان منی و بدستور خوردن یک حبه تا دو حبۀ آن با عسل چند روز جهت
٧56حبس خون بواسیر و سیلان منی و ودی و مذی مردان و نیز ضماد آهک صدفی با زردچوبه و قند سیاه هندی که بهندی کر نامند جهت التیام جروح تازه مجرب و حابس خون آن و تکمید کلس حلزون جهت تسکین اوجاع بارده مؤثر و ضماد نوره مطلقا با آب زنجبیل تازه و نمک محلل اورام بارده و آب نزول در اعضا که در بنکاله بسیار عارض می کردد مفید المضار آشامیدن آن قاتل بخشکی دهن و وجع معده و کشیدکی آن و مغص و عسر البول و غشی و اسهال دموی مصلح آن آشامیدن ادهان و امراق دسمه و لعابات با ادهان مناسبه و تدهین بدن و سائر تدابیر زرنیخ و زنجفر خورده است و خوردن هرچه در آبی که مکرر آهک در ان ریخته تصفیه نموده باشند طبخ نمایند کشنده است در اندک زمانی و از اسرار مکتومه است
ص: 1454
بکسر کاف و ضم لام و سکون واو و یا لغت هندی است و آن را کرج نیز نامند
*ماهیت ان
نباتی است از جنس لبلاب که بر مجاور خود می پیچد و برک آن مدور بقدر برک لبلاب کبیر و ضخیم و سبز مائل بزردی و پوست ساق آن سفید و چوب ساق آن سطبر و خوش ریشه مانند چوب اراک و بی ثمر و بی ریشه و چون چوب آن را غرس نمایند سبز کردد و مستعمل چوب آنست و طعم آن بسیار تلخ و در مطبوخات چوب آن مستعمل و در معاجین و غیر آن نشاستۀ آن دستور اخذ نشاستۀ آن آنست که چوب آن را نرم کوفته در ظرفی ریزند و آب بر سر آن کنند و بعد از زمانی چوبهای که بر سر آمده باشد بردارند و آن آب را بریزند بملایمت و آنچه ته نشین شده بماند باز آب بریزند و بکذارند تا ته نشین کردد پس آن آب را بریزند و ته نشین آنکه مانند نشاسته است بردارند و بکار برند و این نیز اندک تلخی دارد
*طبیعت ان
کرم و خشک در اول و بعضی تر دانسته اند و اهل هند سرد و خشک
*افعال و خواص ان
جهت سرفه و یرقان و غشی و قئ و تقطیع بلغم و اقسام حمیات صفراویه و بلغمیه نافع و مبهی و مشهی و مولد منی است و اکر با روغن بخورند ریاح و سودا دفع نماید و اکر با نبات بخورند حدت صفرا را فرو نشاند و اکر با عسل بخورند تقطیع بلغم نماید و شیرۀ آن در حالتی که سبز و تازه باشد اقوی بود و اکر تازۀ آن بهم نرسد خشک آن را در آب جوش دهند و مالیدۀ آب آن را بکیرند و این نوع شیره را بهندی ست ورس نامند و چون عصارۀ آن را طبخ دهند تا غلیظ کردد که خوب بسته شود و حبوب سازند هر حبی بقدر نخود بزرکی از یک حب تا دو حب آن جهت حبس اسهالات مزمنه و بواسیر قدیمه و حدیثه مجرب شربا و کلوی که بر درخت نیم پیچیده و تر و تازه باشد جهت اقسام حمیات حتی حمی دق مؤثر دانسته اند و با اسهال و بدون اسهال نیز می توان داد و سرفه را نیز مفید کفته اند خواه تنها استعمال نمایند و خواه مرکب با ادویه مناسبه و جهت حمیات مرکبۀ عتیقه و بلغمیۀ مزمنه با طباشیر سفید و دانۀ هیل بوا هریک دو درم و نبات سفید چهار درم شربتی از یک مثقال تا دو درم مجرب کفته اند و ست آن یعنی عصارۀ آن را لطیفتر و سریع الاثر دانسته اند و در حمیات حاره نقوع آن را و نیز نقوع حابس قئ است و در غیر حاره مطبوخ آن را کاه اصل السوس مقشر و کاه با مویز منقی و کاه با قصب الذریره بهر نحو و هر دوا که مناسب داند طبیب حاذق دستور اخذ عصاره یعنی ست آن آنست که کلوی تازه را بکیرند و بشویند و بکوبند و آب صاف شیرین خصوصا آب باران قدری بر ان بریزند و بیفشرند تا آب آن غلیظ برآید پس آن آب در ظرف سفالی یا چینی پهن کرده بران پارچه بسته که کردوغبار بران نه نشیند پس بر آفتاب کذارند تا خشک کردد و این بهتر و الطف است و اکر آن آب افشرده را بجوشانند بر آتش تا غلیظ و منعقد کردد نیز خوب است و لکن لطافت ان قسم کمتر است و اکر الطف از ان خواهند کلوی تازه را شسته و از میان دو شق نموده خرد کرده یک شب در آب باران بخیسانند پس مالیده صاف کرده بدون آنکه آن را بکوبند و آن آب را در آفتاب کذارند تا غلیظ و منعقد کردد و بکار برند
ص: 1455
٧5٧
بضم کاف عجمی و سکون لام و فتح ها و الف و راء مهمله و آن را کل کنول نیز نامند لغت هندی است
*ماهیت ان
کل نباتی است که در غدیرها و آبهای ایستاده که بهندی تالاب و جهیل نامند می روید نبات آن شبیه بنبات نیلوفر و از ان قویتر و برک آن پهن تر و کل آن بزرکتر از کل نیلوفر و مضاعف و رنک آن سفید و سرخ و درهم آمیخته و بسیار خوش منظر و خوش رائحه و بعضی سفید فقط و در وسط کل آن تخمهای ریزۀ زرد که آن را بهندی کیسر و کنجلک نیز نامند
*طبیعت کل آن
سرد و تر
*افعال و خواص آن
جهت حمیات صفراویه و یرقان و تسکین عطش مفرط نافع و عرق آن قریب الفعل بعرق نیلوفر و زردی میان کل آن سرد و خشک مسکن حدت صفرا و قابض شکم و حابس خون بواسیر و کوزۀ کل آنکه بهندی کنول کته نامند و بعد ریختن برکهای آن ظاهر می کردد و بشکل سر فواره و نصف کره و در جوف آن خانها می باشد و در هر خانه دانۀ باد و غلاف یکی سبز اندک ضخیم و دیکر سفید نازک و مغز آن دو پارچه مانند مغز بادام و سفید و شیرین طعم لذیذ خصوص نازک آنکه صلب نکشته باشد و در وسط مغز آن زبانۀ سبزرنک و تلخ طعم طبیعت مغز آن نیز سرد و تر و رسیدۀ صلب آن خشک و دیرهضم و مسکن حدت صفرا و خون و سوزش اعضا و سبزی میان مغز آن نیز سرد و تر جهت حمیات حاده نافع و ساق کل آن را امرتال و بیخ آن را شانوک کویند سرد و خشک اند و مبهی محرورین و قابض اسهال و مسکن حدت صفرا و خون و سوزش اعضا
ص: 1456
بفتح کاف و سکون لام و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و نون و فتح کاف و الف و فتح تاء مثناه فوقانیه و ها
*ماهیت آن
نباتی است خاردار بقدر ذرعی و خار آن درشت و در ملک بنکاله در حوالی بردوان و میدنی پور کثیر الوجود
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
چون نیم مثقال پوست بیخ آن را با نیم مثقال ریوند چینی مدبر جهت وجع طحال شدید بخورند در ساعت تسکین یابد و تدبیر ریوند آنست که ریوند را در قدری آب بجوشانند و آب آن را ریخته ریوند را خشک نمایند و سوده استعمال نمایند تکمید بدان جهت استسقا و جمیع اورام و آلام و اوجاع مفید و اکر طرف روی برک آن را بر جراحت بندند زخم را چاق نماید و اکر بر جراحات یا لحوم فاسده طرف پشت آن را بندند لحوم فاسده را بخورد و اکر بر خراج بندند منفجر سازد و چون پوست بیخ آن را کوبیده در کیسه کرده بر ورم استسقا بندند وجع عظیم در ان بهم رسد و ورم دفع کردد اما باید که چون وجع شدید شود آن کیسه را باز کنند و بر موضع دیکر بندند و همچنین بجمیع مواضع ورم و مکرر این عمل نمایند و بجهت ورم طحال و نزول آب نیز نافع است
بضم کاف و سکون لام و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها لغت عربی است بفارسی کرده و بهندی نیز همین نامند و باصفهانی قلوه و بترکی نوکرک نامند
ص: 1457
*ماهیت ان
عضوی است از اعضای مرکبه بدن حیوان و در هر حیوان دو عدد می باشد یکی بجانب راست و یکی بجانب چپ مائل بطرف پشت از برای جذب مائیت از کبد و فرستادن بمثانه تا بادرار بول دفع کردد بهترین آن از برای اکل کردۀ کوسفند جوان فربه و بز است که در همان ساعت ذبح کرده اخذ نموده باشند و حیوان عطش نداشته باشد
*طبیعت آن
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مقوی کرده و کمر و پیه آن ملین اورام صلبه المضار بطئ الهضم ردئ الغذاء سریع الفساد بجهت آنکه ردی ترین کوشتهای اعضا ببدن حیوان است و اقبال طبیعت بسوی آن کما ینبغی نیست مصلح آن طبخ و یا بریان نمودن آنست همان قسم با پیه آن و با روغن زیت و یا روغن کنجد و با نمک و فلفل و دارچینی و کرویا و مصطکی و آبکامه و سرکه مطیب نمودن است
بفتح کاف و سکون میم و فتح همزه و تا
*ماهیت ان
اسم جنس فطر و کشنج و قعبل و سماروغ است و نزد بعضی
٧5٨مخصوص بماکول آنست و فطر مخصوص بانواع ماکولۀ آن و هریک مذکور شدند و آن را بترکی قارج و بفارسی سمالو و سماروغ و هوره نیز و بشیرازی هکلو و بیونانی اوزوفا و معرف بادی دولی و بسریانی ارذی و برومی هودیا و بعربی بنات الرعد و بهندی کهنبی بضم کاف و اشمام ها و نون و کسر باء موحده و یا نامند و دیسقوریدوس ودین نامیده
ص: 1458
*ماهیت ان
بیخی است که از عفونت زمین در هنکام ربیع در زمین های رملی و دامنهای کوه بیشتر بهم می رسد و مدور سرخ رنک بی ساق و بی برک و آن را خام و مطبوخ می خورند و طعمی و رائحۀ غالب ندارد و بهترین آن آنست که در زمینهای مرتفع رملی طیب بهم رسد و متوسط در بزرکی و کوچکی و املس خوش بو تازه و طعمی و رائحۀ غالب نداشته باشد و بعضی کفته اند بهترین آن سفید باوصاف مذکوره است و آنچه بخلاف این اوصاف باشد و در زمین های ردی و زیر اشجار ردیۀ یتوعیه و زیتون و جوز روید و سفید و سرخ تیره و خشک باشد ردی است و با سمیت و سیاه آنکه ظاهر و باطن آن هر دو سیاه باشد مهلک
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص ان
العین در حدیث نبوی صلی اللّه علیه و آله وارد است که کمأه از من است و آب آن شفا است از برای چشم و اطبا کفته اند که آب آن جالی بیاض عین است خصوصا آبی که نزد بریان کردن از ان می چکد و سرمۀ را که با آب تازۀ فشردۀ آن سائیده و پرورده باشند مقوی اجفان و قوت روح باصره و زیاده کنندۀ نور آن و رافع نزول آب آنست اعضاء الغذاء غلیظ ثقیل ردئ الکیموس قلیل الغذاء بطئ الانحدار غلیظ مولد خون بلغمی و بلغم و نفاخ و مولد ریاح در زیر سراشیف و پشت است الضار اکثار آن مولد سکته و فالج و ذبحه و ثقل لسان و عسر نفس و بهق ابیض و قولنج و عسر البول مصلح آن طبخ آن با شبت و یا با آب و نمک و صعتر و پودنه و سداب طبخ جید و مطیب بروغن و مری و ابازیر حاره مانند دارچینی و فلفل و قرنفل و امثال اینها نمودن است و سائر تدابیر فطر است که مذکور شد و ضماد خشک آن با آب بر سر جهت رفع طلع پیش از وقت آن مجرب و ضماد خشک سودۀ آن با سرکه و سریشم ماهی جهت برآمدکی ناف اطفال و فتق ایشان و سائر فتوق مجرب و تازۀ آن را نیز بریان نموده با نمک و فلفل می خورند و خوردن خشک آن مجوز نیست و عند الضروره باید که یک شبانه روز در خاک خالص با آب حل کرده بخیسانند پس پاک شسته بدستور پخته با روغن بسیار بخورندن و اکثار بخوردن آن ننمایند و اکر با آبکامه و خردل بخورند که بهترین مصلحات آنست بهتر است*
ص: 1459
بفتح کاف و میم و الف و فتح ذال معجمه و سکون راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله و بدال مهمله نیز آمده معرب ماذریوس یونانی است بمعنی بلوط الارض و کفته اند لغت رومی است و بیونانی مقیفرون و بفارسی رانداروی تلخ و بشیرازی مانداروی تلخ و بفرنکی کمیداس نامند و دیسقوریدوس کفته بعضی مردم آن را طوفوریوس نامند و کفته اند که بهندی آن را موندی کویند و فی الحقیقت غیر موندی است و موندی ان شاء اللّه تعالی در حرف المیم مع الواو و النون مذکور خواهد شد
*ماهیت ان
دیسقوریدوس کفته نباتی است بقدر شبری و برک آن ریزه و شبیه ببرک بلوط در شکل و رنک و تشقق و طعم آن بسیار تلخ و با اندک حدت و کل آن بنفش و ریزه و تخم آن ریزه تر از انیسون و با حدت و بیخ آن ارغوانی رنک و در تموز یافت می شود و منبت آن سنکلاخها باید که بعد رسیدن بتمامه بردارند و نکاه دارند که برک و کل و تخم آن نریخته موجود باشد و نیز کفته نباتی است برک آن عریض سبز شبیه ببرک ترمس بری و نبات آن مفروش بر روی زمین و بلند نمی شود و بیخ آن شبیه ببلوط کوچکی و در طعم شبیه بدان با تلخی و جالینوس کفته قضبا نیست مانند ریحان و از ان غلیظتر و سبز رنک و برک آن ریزه شبیه ببرک بلوط و کل آن ارغوانی رنک و تلخ و بیخ آن نیز ارغوانی و تلخ و کفته اند شاخها
٧5٩و برک آن درخت اشق است و ابن ابی خالد افریقی در کتاب اعتماد تصریح نموده که بیخ نباتی است شبیه ببلوط و اقوال دیکر نیز وارد است و بالجمله بهترین آن تازۀ بری آنست که در ان کل و تخم باقی و نریخته باشد و قوت آن هفت سال باقی می ماند
ص: 1460
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و کرمی آن زیاده از خشکی تا آخر دوم و بعضی در سوم کفته اند
*افعال و خواص
ان
مفتح و مقطع اخلاط غلیظه و ملطف و مسخن بدن العین از ان حبوب ساخته خشک می نمایند اکتحال سائیدۀ آن با شراب جهت قروح عین که غرب و ناصور نامند و همچنین اکتحال طبیخ آن با زیت و ذرور سائیدۀ آن نیز اعضاء الصدر آشامیدن تازه و یا خشک مطبوخ آن جهت سرفۀ مزمن رطوبی سه درم مطبوخ آن با جلاب و یا با عسل چند روز پی هم جهت درد سینه و رئه و برودت نواحی آن اعضاء الغذاء آشامیدن تر و تازۀ آن و یا مطبوخ آن با آب جهت یرقان سوداوی سددی و تحلیل صلابت طحال و سائر امراض طحال و ادرار بول و حیض و اسقاط جنین و شدخ عضل و با شراب جهت تحلیل صلابت طحال سریع الاثر و آشامیدن طبیخ چهار درم آن با هم وزن آن روغن زیتون در یکرطل آب که تا بثلث برسد و چند روز بدان مداومت کنند جهت تفتیت حصاه و سنک کرده و مثانه مجرب و باید که روزی سه اوقیه بنوشند و ضماد پختۀ آن با سرکه آن محلل صلابت طحال و شراب آن جهت رفع سوء الهضم و فساد معده و ابتدای استسقا و یرقان و نفخ رحم و فساد اخلاط و اصلاح مزاج نافع و دستور ساختن شراب آن آنست که در هر رطلی از شراب و یا عصیر عنب در شراب دو درم و در عصیر دو مثقال ریخته و مدتی کذاشته پس صاف کرده روزی تا یکرطل بیاشامند و این هرچند کهنه تر باشد بهتر است السموم ضماد آن جهت نهش هوام نافع القروح ضماد آن با عسل جهت قروح مزمنه و وسخه الزینه مسوخ آن بر بدن باعث کرمی آن دهن آنکه از آب تازۀ آن و یا از آب مطبوخ آن و از کل آن بدستور روغن کل سرخ و ادهان دیکر ترتیب دهند جهت رفع برودت بدن و ریاح مؤثر و در سائر افعال کماذریوس مانند کمافیطوس است مقدار شربت آن سه درم و در مطبوخ تا هفت درم مضر امعا مصلح آن کثیرا بدل آن بوزن آن سیسالیوس و ربع آن سلیخه و نزد بعضی عروق غافث و سلیخه است و اسقولوقندریون نیز کفته اند
ص: 1461
بضم کاف و فتح میم و الف و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله لغت فارسی است معرب آن قماشیر و بیونانی لوفطیون نامند
*در ماهیت ان
اختلاف است بعضی صمغ کماه و بعضی صمغ نباتی بدبو و بعضی صمغ هندی شبیه بجاوشیر و بعضی صمغ نباتی شبیه بجاوشیر و بعضی صمغ کرفس جبلی که تخم آن فراسیون است شبیه بجاوشیر و بعضی شبنمی تیز و تند شبیه بجاوشیر دانسته اند و بالجمله در صمغیت آن اتفاق است و بهترین آن زرد تندبوی تازۀ آنست و در قوت اقوی از جاوشیر
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک و در دوم نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
اعضاء الغذاء و النفض مسهل زردآب و دافع استسقای لحمی و زقی و مدر بول و حیض و مسقط جنین و بدستور حمول آن با صمغ عربی و محلل صلابات شربا و ضمادا مقدار شربت آن از یک دانک تا نیم درم مضر رئه مصلح آن کثیرا است*
بضم کاف و میم و الف و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم طاء مهمله و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی و بیونانی الاصل خامانیطس نامند بمعنی صنوبر الارض و بعضی کفته اند بمعنی مفروش بر روی زمین است و اصح اول است و بسریانی زرعا و کرنشا و بفارسی تخم کرفس رومی و بشیرازی ماش دارو و بلاطینی آبی که و بفرنکی جوده و بهندی ککرونده نامند
*ماهیت ان
دیسقوریدوس کفته اند از نبات مستانفه ایست که هر سال تازه می روید و اصناف می باشد صنفی از ان را نبات بلند نمی شود و کاه برک و شاخ آن می دود بر روی زمین و شاخهای آن مائل بسرخی و برک آن شبیه ببرک صنوبر
ص: 1462
٧6٠و حی العالم و صغیر و مزغب و کثیف ضخیم و تلخ با اندک قبوضت و حرافت با رطوبت چسپنده و بوی آن شبیه ببوی درخت صنوبر و کل آن باریک و زرد و تخم آن از تخم کرفس کوچکتر و بیخ آن سفید و از ثور تا سرطان می ماند و قوت آن تا ده سال باقی است و صنف دیکر را نیز شاخها بقدر یک ذرع شبیه باذخر و شعبهای آن باریک و کل آن شبیه بصنف اول و برک و تخم آن سیاه رنک و در بو شبیه ببوی صنوبر نیز و صنفی دیکر را نر نامند ساق نبات آن خشن و سفید و شاخهای آن باریک و برکهای آن کوچک و باریک سفید مزغب و کل آن زرد کوچک و رائحۀ این نیز شبیه برائحۀ صنوبر و قوت این دو صنف قریب باول و از ان ضعیف تر و جالینوس کفته کمافیطوس شاخهای آن باریک سبز و برک آن مانند برک مرو و کل آن سرخ و در ثور می روید و در سرطان بکمال می رسد و قوت آن تا ده سال می ماند و تلخ آن بهتر از حاد حریف آنست و صاحب اسرار الطب کفته آن را بیونانی حرشف نامند و شاخهای آن باریک و برک آن منبسط بر روی زمین و کل آن سرخ مائل بسیاهی و با قبوضت و حرافت و تخم آن زرد و بعضی کفته اند تخم کرفس رومی است و بعضی کفته اند طرخون رومی و یا هندبای رومی است و رنک آن بنفش و در آخر تخم آن فراسیون می شود و بهترین آن تازۀ بری آن بعضی کفته اند بهترین تازۀ بستانی تندبوی آنست و مستعمل از ان برک و شکوفه و تخم آن
ص: 1463
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و در آخر آن خشک و در دوم کرم و در سوم خشک نیز کفته اند
*افعال و
خواص آن
مفتح سدد و منقی و جالی اعضای باطنی و بلغم غلیظ و جلای آن زیاده از کرمی آن اعضاء الغذاء و النفض مفتح سدۀ کبد و طحال و با قوت مسهله و مسهل بلغم غلیظ از اکبر ادویۀ طحال است و جهت امراض آن اعضا و استسقا و یرقان اسود و تحلیل ریاح نافع چون هفت روز متوالی بنوشند و مفتح سدۀ رحم و مدر بول و حیض و رافع عسر البول و جهت اوجاع کرده و شکاف عضل و بواسیر مفید و حمول آن با عسل منقی رحم و مخرج جنین و آشامیدن برک آن با شراب هفت روز جهت یرقان و با توبال النحاس و راتینج مسهل عظیم زردآب و منقی رحم از فضول الات المفاصل آشامیدن دو مثقال آن با آب انجیر مطبوخ جهت تنقیۀ معای غلیان نافع و آشامیدن آن با عسل جهت تنقیۀ اعصاب و عرق النسا و وجع ورک و نقرس و مداومت آشامیدن آن تا چهل روز با ماء العسل که با آب باران ساخته باشند و یا با عسل و آب باران جهت عرق النسا و درد کمر و کرده و مغص و ادرار بول و حیض و آشامیدن مسحوق آن با انجیر با دانه سرشته مسهل الجروح و القروح ضماد آن با عسل التیام دهندۀ جراحات و قروح عفنۀ کبار و ملصق جراحات تازه الاورام و البثور ضماد آن با ارد جو جهت تحلیل ورم پستان و تحلیل صلابات و با عسل جهت منع سعی نملۀ ساعیه السموم آشامیدن طبیخ آن دافع ضرر سموم و خانق النمر مضر رئه مصلح آن انیسون مقدار شربت آن از دو درم تا سه درم بدل آن بوزن آن سیسالیوس و نصف آن سلیخه و باید که در هواهای کرم و امزجۀ حاره و اطفال استعمال ننمایند و آنچه در بنکاله می شود و ککرونده نامند در همین باب در فصل کاف مع الکاف مذکور شد
ص: 1464
بضم کاف و فتح میم مشدده و سکون ثاء مثلثه و فتح راء مهمله و الف مقصوره و بضم میم مشدده غلط است لغت عربی است بیونانی لوفیون و آفنوس و انقوس نیز و برومی ابیدی و بفارسی امرود و انبرود و بهندی ناشپاتی نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است از سیب بزرکتر و برک آن شبیه ببرک شفتالو و از ان عریضتر و بزرکتر و کل آن مانند کل آن و ثمر آن اصناف می باشد از بری و جبلی و بستانی و هریک شیرین و ترش و شیرین میخوش و عفص و قابض و غیرها و مطلقا در بلاد سردسیر بهتر از کرم سیر می شود و هرچند بلد سردتر باشد بهتر و لطیفتر می کردد و بستانی اقسام می باشد از شاه امرود که خراسانی
٧6١نامند و چینی که معروف بسکری است و نظری و سنجستانی و غیرها و هریک ازین ها در هر بلدی و شهری و جایی که می شود بنامی مخصوص و نیز هریک در بعضی بلاد و اراضی بهتر از بلاد و اراضی دیکر می شود خصوص در بلاد سردسیر چنانچه ذکر یافت و در بلاد چین خوب می شود و قسم بزرک مدور شیرین شاداب خوش طعم و رائحۀ آن را که کویا شربت قند منجمد با کمال لطافت و لذتی است و پوست آن نرم و نازک و سبز مائل بزردی شاه امرود نامند و ممدوح شیخ الرئیس رحمه اللّه علیه است و این در بلاد دامغان و بلخ خوب می شود و آنچه پوست آن ضخیم و سر آن برآمده فی الجمله صراحی شکل و در سائر اوصاف قریب بدان است آن را حسینی نامند و این در آذربیجان و همدان خوب می شود و چون پوست آن ضخیم است باید که مقشر نموده بخورند و قسم متوسط را که در مقدار از ان کوچکتر و اندک طولانی و در اوصاف مذکوره و لطافت از ان هر دو کمتر نظری نامند و این در اکثر بلاد بهم می رسد و بشیرازی عباسی نامند جهت آنکه بحکم شاه عباس موسوی صفوی رحمه اللّه علیه نهال آن را از همدان باصفهان و بلاد دیکر بردند وفور یافت و قسم صغیر از همه اقسام طولانی تر و صراحی شکل و خوش بو که در اول فصل پیش از همه اقسام بهم می رسد و در جرم آن اندک رملیت است و پوست آن اندک زردرنک و سرخ و در بغداد رخون و بشیرازی کلابی نامند و این قسم جهت اطفال و مرضی بهتر از اقسام دیکر جهت آنکه حلاوت آن بحد اعتدال است و بهترین همه قسم اول و بهترین هریک از اقسام رسیدۀ شیرین شاداب خوش طعم و رائحۀ بزرک مقدار نازک پوست آن است و آنچه بدین اوصاف نباشد بمراتب از قلت و کثرت زبون و تخم همه اقسام شبیه بسیب و به اما لعاب ندارد
ص: 1465
*طبیعت ان
نضیج شیرین شاداب معروف بشاه امرود و معتدل مائل بحرارت و در دوم تر و معروف بحسینی قریب بدان و اقسام و انواع دیکر در حرارت معتدل و در اول تر بعضی مائل بخشکی
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی و جالی و با قوت قابضه و ملینه و بهتر از تفاح است در اکثر امور اعضاء الراس مرطب دماغ و دافع نزلات جهت آنکه مسکن صعود ابخره است بدماغ اعضاء الصدر و الغذاء مفرح و مقوی قلب و معده و هاضمه و رافع خفقان و تشنکی و سوزش مثانه و معدل خون و ملین طبع و با قوت قابضه بعد از تلیین و مانع صعود ابخره بدماغ خصوصا خوردن آن بعد از طعام و ضماد آن حابس و مانع انصباب مواد باعضا السم رافع سمیت فطر و چون فطر را بآن طبخ دهند ضرر آن زائل کردد و جمیع اجزای آن سرد و خشک و شکوفۀ آن مفرح و مقوی دل و قاطع نفث الدم و اسهال و ضماد آن محلل ورم چشم و تخم آن بشع و مغثی و قاتل کرم معده و مخرج آن چون دو مثقال آن را بیاشامند و برک آن حابس اسهال چون پنج درم آن را بیاشامند و ذرور آن مجفف جراحات و التیام دهنده و ملصق آنها و صمغ آن محلل و منضج قوی و سوختۀ چوب و برک آن نائب مناب توتیا است و ذرور آن مجفف قروح المضار مضرت بکمال رسیدۀ شاداب لطیف آن کمتر خصوص در محرور المزاجان قوی مضر مبرودین و ضعیف المعده و اکثار آن مولد نفخ و قولنج خصوص بکمال نارسیدۀ آن مصلح آن زنجبیل مربی و رازیانه و باید که در خلای معده نخورند بلکه بعد انحدار غذا و بالای آن آب نیاشامند خصوص آب سرد و طعام غلیظ نخورند و با کوشت نیز و با امراق طیور بری لطیف بد نیست
ص: 1466
که کمثری چینی نامند بهترین آن رسیدۀ شاداب لطیف آنست
*طبیعت ان
در اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
مقوی معده و کبد و مشهی طعام و مسکن غلیان حدت خون و صفرا و مانع صعود ابخره بدماغ و مولد خلط صالح و رافع تشنکی و قئ و اسهال خواه تر و تازۀ آن را بخورند و یا خشک آن را و بعد از طعام مانع صعود ابخره بدماغ مضر مشایخ و صاحبان فلج و مبرود المزاج و عصب و مورث قولنج مصلح آن عسل و جوارش کمونی و مانند آن و کندری و پختن
٧6٢آن ببخار آب و مشوی نمودن یعنی بخمیر کرفته در زیر آتش پختن و یا مربی نمودن با عسل و یا شکر و نارسیدۀ زمخت آن بارد و یابس در دوم و قابض و مورث قولنج و حابس قئ و اسهال و ضماد آن ملصق جراحات است
درخت آن کوتاه تر و ثمر آن کوچکتر و بی آب و با عفوصت و رملیت
*طبیعت ان
در دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص ان
قابض و مسدد آشامیدن سفوف خشک آن حابس اسهال و ذرور آن مجفف جراحات و رویانندۀ کوشت السموم فادزهر فطر چون فطر را بآن طبخ دهند ضرر آن زائل کردد و آشامیدن خاکستر چوب آن فادزهر کسی که او را خناق از خوردن فطر و امثال آن بهم رسیده باشد مضر عصب و مورث قولنج مصلح آن عسل و ادویۀ حارۀ خوش بو است
ص: 1467
نیز مانند بری است و از ان سردتر و خشک تر و قابض تر و همچنین نارس زمخت هر نوع نیز نوع از جبلی که در کوه کیلویه می شود و مخصوص بدانجا است ثمر آن کوچکتر و زمخت و با خشونت و صلب و بعد پختن اندک شیرین و با رملیت بسیار و در جوف آن تخم بسیار و ثمر آن را کرفته در خاک دفن می کنند بعد آنکه لحم آن مضمحل شد برآورده شسته تخم آن را جدا می کنند و آن را بریان نموده مقشر کرده می خورند و داخل لبوب و مرکبات دیکر نیز می کنند و آن را بفارسی انجکک نامند و دانج ابروج همین است و در حرف الدال ذکر یافت و از کوهستان رنکپور نیز ثمری شبیه بامرود جبلی می آورند بمقدار لیموی کاغذی و مدور و آن را بهوت بیر می نامند و شراب کمثری جهت انحلال طبیعت و رفع فساد معده و تقویت آن نافع خصوص که از کمثری نیمرس مرتب می نموده باشند که آب کمثری نیمرس که هنوز خوب نرسیده و نرم نشده باشد کرفته صاف کرده با شکر و با عسل بآتش ملایم بقوام آورند و رب آن قابض و حابس اسهال صفراوی و قئ صفراوی و رافع غثیان و دابغ معده و دستور مرتب نمودن آن مانند ربوب دیکر است*
بفتح کاف و میم و سکون راء مهمله و فتح زای معجمه و سکون ها و فتح راء مهمله و ها
*ماهیت ان
کفته اند که نباتی است که در کوهستان سرد برف نشین بهم می رسد برک آن شبیه ببرک آس و بهم متصل بعضی به بعضی و شاخهای آن بسیار و بمقدار دو وجب و زیاده و کم از ان و از زمین بلند می باشد و چون برک آن را بشکنند شیر بسیاری از ان برآید و بر سر شاخهای آن کلی و تخم آن مانند مازریون و بقدر کرسنه و بیخ آن با شعبۀ بسیار و بر درخت آن کرمی مانند کرم ابریشم منقط و منقش بسیاهی و سرخی و سفیدی بهم می رسد
ص: 1468
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
با قوت سمیه و قاتل بعضی حیوانات و نبات آن تریاق فایق نهش هوام و عقارب*
بفتح کاف و سکون میم و فتح را و کاف و عوام کمرنکه نامند
*ماهیت ان
اسم ثمری است هندی طولانی بقدر نیم شبر و شش پهلو بشکل شش پر و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و ترش و شیرین می باشد درخت آن بلند و موزون بقدر درخت کردکان و برک آن بعضی ریزه و بعضی بزرک اندک طولانی در شاخهای باریک و برکهای اسفل شاخۀ آن ریزه تر از برک اعلای آن
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و سردی و خشکی ترش آن زیاده از شیرین آن
*افعال و خواص آن
قابض و مسکن حدت صفرا و عطش شدید و قئ و اسهال صفراوی و طعم دهان را نیکو کرداند و در سائر افعال و خواص آن قریب بریباس است مضر مبرودین مصلح آن جوارشات و ادویۀ حاره*
بضم کاف و سکون میم و ضم کاف دوم و سکون واو و تاء مثناه فوقانیه لغت فرنکی است بمعنی صمغ درخت کوت زیرا که کم در لغت ایشان بمعنی صمغ است و آن را کوتاکنبا و غوتاغنبا و بلغت انکلیش کمنبوس و بلغت پرتکالی
٧6٣برون نیز نامند و نزد عوام مشهور بعصارۀ ریوند است و ماهیت و طبیعت و افعال و خواص آن در حرف الغین مع الواو ذکر یافت کویند چون آن را با مساوی آن صبر حب نموده هر حبی بقدر نخودی شربتی از سه حب تا هفت بحسب مراتب اسنان و ضعف و قوت مزاج بخورند اسهال قوی نماید بی مشقت و تعب*
ص: 1469
بفتح کاف و ضم میم مشدده و سکون واو و نون لغت عربی است و یا معرب از خامون یونانی و یا از کمون سریانی و بعربی سنوت و برومی اسفیقوس و نیز بیونانی کرمینون و بفارسی زیره و بهندی نیز زیره و جیره نامند
*ماهیت ان
تخم نباتی است از رازیانه باریکتر و سیاه و سبز و زرد و سفید می باشد و نبات آن از رازیانه کوچکتر و برک آن مستدیر و قبۀ آن مانند شبت و معروف است و در اکثر بلاد می شود و چهار قسم می باشد فارسی و نبطی و کرمانی و شامی و هریک بری و بستانی می باشد و کرمانی آن سیاه رنک ریزه دانه خوشبوی که بیونانی باسلیقون نامند بمعنی ملوکی و فارسی آن زرد رنک خوش بو و هریک بری و بستانی می باشد و بهترین همه بری و بستانی کرمانی تازۀ آن است پس فارسی تازۀ جید آن و بری هریک اقوی از بستانی و بدترین همه نبطی سفید بستانی است و مغشوش بکرویا می نمایند و فرق بخشبوی و استطالت زیرۀ کرمانی و اکثر مستعمل تخم آن است هم از داخل و هم از خارج و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و از بری نوعی می باشد ساق آن باریک بقدر یک شبر و بران چهار و یا پنج برک مشقق شبیه ببرک شاهتره و بر سر آن قبهای کوچک مستدیر پنج و یا شش و نرم و در ان ثمر چیزی مانند کاه و یا نخاله محیط بتخم آن و تخم آن بسیار تندتر از کمون بستانی منبت آن بالای تلها است و نیز نوعی می باشد از بری شبیه به بستانی و تخم آن شبیه بشونیز و قوی الحرارت و در غلافی شبیه بقرن از دو جانب آن رسته و طعم آن تلخ و تند و یحتمل که این نوع چیزی باشد که بهندی کالی زیری نامند و در همین باب مذکور شد
ص: 1470
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک و در سوم نیز کرم و خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
مسخن و ملطف و مقطع و محلل و مجفف و قابض اعضاء الراس سعوط نقوع خیسانیدۀ آن در سرکه و یا استشمام منقوع آن و یا پر نمودن بینی بدان حابس رعاف و قطور آب ممضوغ آن در چشم قاطع خون آن و جالی غشاوه و قرحۀ چشم و طرفه و کمنه الدم خصوصا که با زیت مخلوط نموده باشند و ممضوغ آن با نمک جهت جلای جرب و سبل و ظفره و بعد کشط آن و مانع التصاق چشم و با سفیدی تخم مرغ جهت رمد حار و مضمضه بطبیخ آن مسکن نزلات و درد دندان خصوصا با صعتر و امثال آن اعضاء النفض آشامیدن آن با سرکۀ ممزوج به آب جهت عسر نفس و نفس الانتصاب و خفقان بارد اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت تقویت معده و امعا و کبد و کرده و تحریک اشتها و تحلیل ریاح و نفخ و رفع فواق رطوبی و ریحی و تخمه و مغص ریحی و ورم طحال و اسهال رطوبی خصوص بریان نمودۀ آن درین امر و مدر بول و حیض و رافع تقطیر البول و چون با نمک بخایند و فرو برند قطع سیلان رطوبات معده نماید و مداومت خوردن بسرکه پرورده خشک نمودۀ آن قاطع شهوت کل خوردن و فحم و امثال آن و در سرکه خیسانیدۀ بریان کردۀ آن قوی القبض و در دفع رطوبات معده قوی الاثر و احتقان بطبیخ آن محلل ریاح و نفخ امعا و معده و کرده و حمول آن با زیت قاطع حیض و ضماد آن با زیت محلل ورم طحال السموم آشامیدن آن با شراب جهت نهش هوام الاورام ضماد آن با آرد باقلا محلل اورام و با قیروطی و یا زیت و آرد باقلا محلل ورم انثیین القروح و الجروح مدمل جراحات چون در آنها پر نمایند الزینه طلای آن و یا اغتسال بدان جالی بشره و مداومت بآشامیدن آن و یا عرق آن باعث لاغری و زردی بدن الخواص چون آب زیره را بر بدن مولود در حین ولادت بمالند کویند در مدت العمر شپش در بدن او بهم
ص: 1471
٧64نرسد مضر رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن دو درم بدل کرمانی آن یک وزن و نیم نبطی آن و کویند بدل آن کرویا است و در طرد ریاح مغز شاهدانه و بدل فارسی نیم وزن آن کرمانی و کویند بدل آن تخم کرنب است و بدل شامی کرویا و تخم کندنا و زیره جهت مبرودین و مشایخ و بلغمی مزاجان بسیار نافع و چون با افاویه و شبت و دارچینی در طبخ لحوم غلیظه داخل نمایند آنها را لطیف و قوی و ملین و مدر بول و محلل نفخ کرداند کمون نبطی در دوم کرم و خشک و ملین طبع و کرمانی قابض و کمون بری که شبیه بشونیز است در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
قویتر از بستانی اعضاء العین عصاره و صمغ آن جالی بصر و جالب دمعه و داخل ادویۀ کاری و نتف شعر منقلب می نمایند و چون بعد نتف بران بمالند دیکر نروید و چون بر جرب چشم بمالند آن را زائل کرداند و ضماد جرم آن با زیت و عسل جهت رفع سیاهی که در چشم بهم رسیده باشد نافع اعضاء الغذاء و النفض جهت تقطیر البول و اخراج سنک کرده و مثانه و تحلیل خون منجمد در معده و کرده خصوصا با آب کرفس بستانی و با سرکه جهت فواق و اخراج کرم معده السموم آشامیدن آن با شراب جهت کزیدن هوام نافع الاورام و البثور ضماد آن با روغن زیتون و عسل رافع خون مرده تحت جلد و تحلیل ورم انثیان و آشامیدن عصارۀ آن با ماء العسل مسهل و آشامیدن حشیش آن مدر بول است و دستور مدبر نمودن آن و سفوف و دوا و جوارشات و شراب کمون در قرابادین کبیر مذکور شد*
ص: 1472
بضم کاف و سکون نون و ضم دال و راء مهملتین لغت عربی است و کویند فارسی است و بیونانی قیبوطیسرون و بسریانی لیانون و برومی سیفروس نامند
*ماهیت ان
علک و صمغ شجری است خاردار بقدر دو ذرع و برک و تخم آن شبیه ببرک و تخم مورد و مائل بتلخی و منبت آن کوهستانها و بلاد شحر و عمان و یمن و در سرطان صمغ آن را اخذ می نمایند و از ان آنچه مستدیر الشکل مائل بسرخی است کندر ذکر و آنچه سفید سست است انثی و تازۀ آن را که در انبانها حرکت داده مدور شده باشد مدحرج و پوستهای رقیق و با صفایحی آن را که از سائیدن بیکدیکر جدا شده باشد قشار کندر و آنچه از غیر صفایحی آرد باشد دقاق کندر نامند و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند و بهترین آن تازۀ نرم خالص ذکر آنست که ظاهر آن سفید و زود شکسته نشود و چون شکسته شود داخل آن چسپنده و زرد و طلائی باشد و علامت خالص آنست که زود بآتش مشتعل کردد بخلاف مغشوش آن زیرا که آن را مغشوش بصمغ عربی و صمغ صنوبر می نمایند و صمغ عربی مشتعل نمی کردد و صمغ صنوبر دود می کند و نیز رائحۀ اصلی آن شبیه برائحۀ مصطکی است و نیز قشار آن را مغشوش بقشر صنوبر و با قشر تنوب می نمایند و مستعمل از داخل و خارج هر دوا است و اکثر مستعمل قشار آنست و بهترین قشار آن ثخین چسپندۀ تازۀ املس آنست و طریق استعمال آن آنست که هرکاه در معاجین استعمال نمایند باید که در شراب و یا عرق رازیانه و یا عرق دارچینی بخیسانند و داخل نمایند و در مراهم در سرکه بخیسانند زیرا که تازۀ آن سائیده نمی کردد و کفته اند در بعضی بلاد هند نیز بهم می رسد و رنک آن اندک یاقوتی و برنک بادنجان است
ص: 1473
*طبیعت آن
کرم و خشک در اول دوم و کفته اند خشک در اول و قشور آن تا سوم خشک
*افعال و خواص ان
با قوت مجففه و قابضه و منضجه و جالیۀ کمی و بی لذع و حابس خون و اکثار آن محرق دم اعضاء الراس و الصدر منقی روح حیوانی و دماغی و محلل ریاح و حابس سیلان خون ظاهر اعضا و حجب دماغی و نفث الدم و مقوی دل و قوت حافظه و جالب و مجفف رطوبات دماغی خصوصا با مصطکی و صاف کنندۀ آواز و رافع خفقان و با صمغ عربی رافع بدبوئی خیشوم و عسر النفس و سرفۀ مزمن رطوبی و ربو و با عسل جهت نسیان و با مویزج و صعتر جهت
٧65ثقل زبان شربا و مضغا و ضماد آن با نطرون و عسل جهت قروح رطبه سر و کرفتکی آن و تقویت دندان و لثه و با زفت جهت شدخ عارض در کوش و چون یک مثقال آن را در آب بخیسانند و بیاشامند از ان آب هر روز صبح ناشتا جهت رفع زیادتی بلغم و بلادت و نسیان مجرب و اکتحال آن جهت جلای بصر و قرحۀ چشم و پر کنندۀ آن و تحلیل خون منجمد در ان و مدۀ تحت قرنیه و ظفره و سرطان و دمعه و سلاق و بیاض و جرب و حکه و ظلمت آن خصوصا با عسل و ذرور آن جهت قروح خبیثۀ ردیۀ آن و بالجمله از اکبر ادویۀ امراض عین است خصوص ظفرۀ سرخ مزمن و قطور آن با خمر حلو جهت درد کوش و ضماد آن با قیمولیا و روغن کل جهت اورام حارۀ پستان و داخل ادویۀ مشروبه قصبۀ رئه کرده می شود اعضاء الغذاء آشامیدن آن با شکر جهت ضعف معده و تحلیل ریاح غلیظه و تجفیف رطوبات و تسخین و استمساک آن و جودت هضم و حبس قئ و خلفه و ذرب و ذوسنطاریا و نزف الدم مقعده و بواسیر و رحم و آشامیدن نیم درم آن با وزن آن نانخواه جهت زحیر بلغمی نافع و برداشتن فتیلۀ سرشتۀ آن با شیر در مقعده مانع انتشار قرحۀ آن الحمیات جهت حمیات بلغمیه الاورام و البثور ضماد آن با طین قیمولیا و روغن کل جهت ورم کرم پستان زنان خصوصا در هنکام نفاس و داخل ادویۀ اضمدۀ محللۀ اورام احشا کرده می شود و با سرکه و زفت جهت وجعی که بیونانی مرمیقیا نامند و آن احساس برفتن مورچه است بر بدن و از مقدمات خدر است و جهت قلع قوبا و ثآلیلیکه آن را نیز بیونانی مرمیقیا نامند و آن احساس بر متار مورچه است بر عضو و با عسل جهت داخس و با زفت جهت شکاف عضل القروح و الجروح جهت چسپیدن و اندمال جراحات عمیقه خصوصا جراحات تازه و قاطع نزف الدم آن و انتشار قروح خبیثه و با پیه بط جهت قوبا و با پیه خنزیر و یا پیه بط جهت قروح بآتش سوخته و قروح اطراف و شقاق عارض از سرما اوجاع المفاصل با روغن زیتون و عسل جهت اوجاع مفاصل و اوجاع باردۀ استخوان که مزمن شده باشد و با روغن کنجد جهت تحلیل صلابات الباه آشامیدن آن با زردۀ تخم مرغ نیم برشت جهت تقویت باه و تولید منی خصوصا با جوزبوا و بسباسه الزینه با روغن مورد مانع ریختن موی است مقدار شربت آن نیم درم المضار اکثار آن محرق خون و بلغم و مصدع محرورین و مورث جنون و جذام و بهق سیاه مصلح آن برنج فارسی و شکر مقدار زیادۀ آن شراب و سرکه کشنده بدل آن مصطکی و قشار آن و تدهین بدان رافع وبا اما قشار آن در دوم کرم و در سوم خشک
ص: 1474
*افعال و خواص ان
در کمال قوت قبض و تجفیف و لطیفتر از کندر و جهت نفث الدم و نزف الدم و منع سیلان مواد اعضا و تقویت معده و رافع قرحۀ امعا و احتقان بدان نیز جهت قرحۀ امعا و ضماد آن بر شکم حابس اسهال و کشندۀ کرم معده و با زفت جهت شکاف عضل القروح و الجروح منقی قروح و مجفف و مندمل کنندۀ آنها و جالی آثار بقوت مقدار شربت آن دو ثلث درم و اکثار آن مضر و مضار این نیز مانند مضار کندر است و دقاق کندر نیز خشک تر و لطیف تر از کندر و بهترین آن خالص نرم سودۀ آنست
*افعال و خواص ان
مفتح و جالی و در افعال ضعیف تر از قشار آن مکر در الزاق و تغریه و دخان کندر که دودۀ آن باشد
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
ملطف و مسکن اوجاع چشم کرم و قاطع سیلان رطوبات از ان و منقی قروح آن و رویانندۀ کوشت در ان و سرطان آن را نافع است و جوارش و دخان و سفوف و معجون آن در قرابادین کبیر مذکور شد*
بضم کاف و سکون نون و ضم دال و کسر راء مهملتین و یاء نسبت
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بنبات زردک و رازیانه و برک آن از ان عریض تر و بوی آن مانند کندر
*طبیعت ان
در اول سوم کرم و در آخر آن خشک
*افعال و خواص ان
مدر و محلل و منضج و در اکثر افعال قائم مقام کندر است*
ص: 1475
٧66
بضم کاف و سکون نون و ضم دال و سین مهملتین و بشین معجمه نیز آمده بفارسی بیخ کازران و کندشه نیز نامند
*ماهیت ان
بیخ نباتی است شبیه بکنکر برک آن مائل بسبزی و سفیدی و در شام لباس پشمی را بآن می شویند و ظاهر بیخ آن مائل بسیاهی و باطن آن مائل بزردی و تندبوی و در سرطان می رسد و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند و مستعمل عروق آنست بهترین آن تازه تندبوی باوصاف مذکوره است
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک و با قوت سمیت
*افعال و خواص
ان
معطس قوی و محرق خون و بلغم و قالع آن و مخرج مرۀ سودا اعضاء الراس سعوط آن بقدر یک عدس با روغن بنفشه مفتح سدۀ مصفاه و محلل ریاح خیاشیم و اخلاط غلیظه و مخرج آنها بعطسه و تحریک آنها و رافع بیحسی و خدر و فالج و لقوه و امثال اینها و بیهوشی مصروع و مسکوت و نیز رافع خشم و بدبوئی بینی و صاف کنندۀ آواز و باعث حدت بصر و رفع شبکوری سعوطا و قطورا با روغن بنفشه و داخل شیافات علل عین می نمایند و قطور جوشانیدۀ آن با روغن بنفشه و یا ادهان مناسبۀ دیکر در کوش جالی اوساخ و منقی آنها و رافع اوجاع بارده و دوی و طنین و کرمی و ریاح حادث از برودت و رطوبت و کشتن کرم آن و بالجمله سعوط و عطوس و قطور آن جهت اکثر امراض باردۀ رطبۀ دماغیه نافع اما باید که بعد تنقیۀ بدن و در فصل سرما و یا قریب بدان استعمال نمایند و اجتناب نمایند از استعمال آن در حین امتلای تام و فصول حاره و بلدان حاره و محرور المزاجان و اطفال و پیران بسیار ضعیف و بسا است که عطسه بسیار می آورد و خودبخود تسکین نمی یابد تدبیر آن استنشاق روغن بنفشه و تر نمودن بسرکه و کلاب با یخ و یا برف سرد کرده است اعضاء الصدر قئ کردن بآن جهت عسر نفس و ربو اعضاء النفض آشامیدن آن بقدر یک دانک با شیر تازه دوشیده و روغن کنجد مقئ قوی و مسهل و محلل صلابت طحال و مدر بول و حیض و مخرج جنین و حمول آن نیز با عسل جهت اخراج جنین میت مجرب و در تفتیت حصاه قوی الاثر و مسخن احشا و با بیخ کبر و جاوشیر جهت تنقیۀ سودا و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و آشامیدن و ضماد آن جهت استسقا و یرقان و طحال الزینه ضماد آن با عسل جالی کلف و بهق و برص خصوصا اسود آن و ضماد آن با هموزن آن زرنیخ و روغن زیتون جهت رویانیدن موی داء الثعلب و داء الحیه الاورام و البثور طلای آن با سرکه و عسل جهت جرب و حکه و قوبا و جوشانیدۀ آن با سرکه و قدری روغن کل نیز جهت خارش المفاصل آشامیدن و طلا کردن آن جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا مضر رئه و مورث کرب و غشی مصلح آن کثیرا و شیر تازۀ دوشیده مقدار شربت آن جهت قئ کردن از یک دانک تا دو دانک با شیر تازۀ دوشیده جهت سپرز و یرقان و امثال آن از یک دانک تا پنج قیراط و اولی اجتناب از آشامیدن آنست خصوصا محرور المزاجان و در فصل کرما و دو درم آن کشنده در حال بعروض خناق و لهیب و تشنکی مفرط و اختلال عقل و درد شکم و تقطیع امعا و مداوای آن قئ فرمودن بشیر و روغن و حقنۀ قویه که در ان شحم حنظل باشد و آشامیدن روغن کاو بسیار و اکر تشنج عارض کردد معالجۀ تشنج یابس نمایند و بعضی کفته اند علاج پذیر نیست خصوصا وقتی که اختلال عقل و وجع شدید در معده بهم رسد
ص: 1476
بفتح کاف و سکون نون و فتح کاف و سکون راء مهمله و کسر زای معجمه و دال مهمله لغت فارسی است و کنکری و تراب القئ نیز نامند
*ماهیت ان
صمغ حرشف است که بفارسی کنکر نامند
*طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک
*افعال و خواص آن
مقئ بلغم و صفرا بآسانی چون به آب کرم و سکنجبین بیاشامند و یا با عسل و ضماد آن محلل اورام مقدار شربت آن یک درم تا دو درم بدل آن جوز القی در قئ و در غیر آن دارشیشعان است
بفتح کاف و سکون نون و فتح کاف دوم و خفای ها و بکسر همزه و یا و کنکهیه نیز نامند لغت هندی است بفارسی
٧6٧درخت شانه نامند بجهت آنکه مشابه است ثمر آن بشانه و کفته اند مشط الغول و بعضی کفته شوحط است و لیکن شاید غیر آن هر دو باشد
*ماهیت ان
آنچه در بنکاله مشاهده شده نباتی است بقدر یک قامت و زیاده بر ان و شاخهای پراکنده و صلب و بر شاخهای آن شاخهای ریزه و بران شاخها برکهای ریزه فی الجمله شبیه ببرک کشنیز و از ان بعضی بزرکتر و پهن تر و ضخیم تر و صلب و بر سر شاخهای آن کلی کوچک زردرنک با پنج برک و در وسط آن تارهای بسیار باریک و بر سر آنها دانهای زرد ریزه و تارهای سبز نیز و تخم آن در قبه شبیه بسر فواره و نصف کره و خیاره دار و عدد خیارهای آن هفده هجده و در جوف آنها تخمهای سیاه رنک کوچک اندک پهن و سر آنها باریک
ص: 1477
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت امراض سینه و بواسیر و اورام و تپ غیر نوبه و دفع مواد سوداویه و ادرار بول و قروح و مجاری آن نافع و تخم آن مبهی و ضماد برک آن محلل اورام و مضمضه با آب طبیخ برک آن جهت درد دندان مجرب و خوردن برک مطبوخ آن جهت درد کمر و درد اعضا و بواسیر خونی و بادی و نقوع برک آنکه شب در آب بخیسانند و صبح مالیده صاف کرده بنوشند جهت بواسیر خونی و بادی موثر و چون چند شاخه آن را بهم بسته و شیر را بجوش آورند بعد از ان فرود آورده آن شاخها را در ان حرکت دهند شیر منجمد و ریزه مانند آرد کردد*
بفتح کاف و ضم نون و سکون واو و سین مهمله و فتح طا و باء موحده و راء مهمله و یاء نسبت
*ماهیت
ان
بلغت طبرستان اسم نوع کبیر زعرور است و بترکی ازکیل نامند و دوام این زیاده از ان
*طبیعت و افعال و خواص
ان
قویتر از زعرور صغیر و قابض تر و لذیذتر از انست
بفتح کاف و سکون نون و فتح ها و الف و نون معرب از فارسی است و بفارسی کوهان نامند و بعضی کفته اند نبطی است بعضی آن را کونهان خوانند و بغدادی آن را کنهان کفته
*ماهیت ان
نباتی است قریب بدرخت کوچکی برک آن در رنک و حدت شبیه ببرک حبه الخضرا و رائحۀ آن شبیه بدو و شاخهای آن از هریک ساق سطبر رسته و نرم تر از درخت حبه الخضرا
ص: 1478
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
دوام بوئیدن آن مسخن دماغ و آشامیدن آن مسخن بدن تسخین شدید و مسخن معده و کبد بارد و معین بر هضم مقدار شربت آن یک درم تا سه درم و بیشتر از ان مورث و خم و فساد غذا باحراق مضر سفل و محرق خلط الخواص عجیب الفعل است در کریزانیدن عقرب و در جایی که آن باشد عقرب نزدیک آنجا نمی رود و چون برک آن را بر عقرب بپاشند در حال بمیرد*
بضم کاف و سکون واو و ضم سین مهمله و سکون نون و لام لغت تنکابن و دیلم است و ابن تلمیذ کفته بلغت طبرستان دیوار و بلغت مازندران و دامغان کوزن کیاه نامند و در تذکرۀ بغدادی با سم کومرثل نوشته و کفته نوعی از تفاح است
*ماهیت ان
نباتی است برک آن شبیه ببرک نارنج و ساق آن زیاده بر دو ذرع و تخم آن سیاه بقدر آلوبالو و ظاهر بیخ آن سیاه و باطن آن سفید و صاحب تحفه کفته که آن غیر تفاح است و مستعمل از ان و در دیلم برک آنست در اطعمه
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
مسکر و مورث بیخوابی و بیهوشی و رافع سلس البول و بول در فراش و اوجاع مفاصل و امراض باردۀ رطبه مقدار شربت آن از برک آن در اطعمه تا ده درم و از بیخ آن تا نیم درم و اکثار آن مورث جنون و کشنده و کفته اند از خاصیت بیخ آن است که قالع در هر حالتی که آن را قلع نماید و بهر قولی تلقی و تکلم نماید شارب آن بیخ را نیز همان حالت طاری می کردد و همان قول را تکلم می نماید و آزموده است*
ص: 1479
٧6٨
بفتح کاف و سکون واو و خفای نون و فتح لام و ها لغت هندی است
*ماهیت آن
ثمر درختی است شبیه بنارنج در جمیع اجزا الا آنکه درخت آن از درخت نارنج اندک کوچکتر و همچنین برک و بهار و ثمر و تخم بهار آن یعنی کل آن کم بوتر و برک آن نازک تر و در سبزی کمتر و ثمر آن در خامی سبز و ترش و بعد از رسیدن برنک نارنج و شیرین و شاداب می کردد و خوش بو و خوش طعم و پوست بعضی نازکتر و املس و بعضی ضخیم تر و بصلابت پوست نارنج نیست و در تلخی نیز از پوست نارنج کمتر و خوش بو و آنچه پوست آن نازکتر می باشد شاداب تر از ضخیم آنست و در بنکاله از کوهستان سلهت و رنکپور که آن هر دو در سرحد آن بلد واقع اند می آورند و در ان هر دو جا خصوص در سلهت بسیار خوب و وافر می شود و در میدنی پور و کتک از مملکت اودیسه و در شاه جهان آباد و اکبرآباد و عظیم آباد و لکهنو که رنکتره نامند و نواح آن بلد واقع اند می آورند و در ان هر دو جا بسیار خوب و وافر می شود و در مملکت هند نیز می شود و لیکن بخوبی و وفور آن هر دو مکان نیست و در مملکت پرتکال نیز بسیار خوب می شود و در تمام سال می ماند بخلاف آن اماکن و غیرها از بعض شهرهای مملکت ایران و دکهن و غیرها که موسم رسیدن آن زمستان و تا بهار است بحسب اختلاف اراضی از دو سه ماه زیاده نمی ماند
*طبیعت ان
ص: 1480
در اول دوم سرد و در آخر آن تر
*افعال و خواص
آن
مفرح قلب و رافع خفقان و مسکن حدت خون و صفرا و تشنکی و لهیب معده و کبد و مدر بول و پوست آن مقوی معده و قائم مقام پوست اترج و نارنج و طلای آن رافع کلف و مخلل و مربای آن نیز خوش بو و لذیذ و مقوی می باشد و تخم آن در تریاقیت نیز مانند تخم اترج و چون ثمر بکمال رسیدۀ آن را بتمامه از پوست و مغز و تخم بکذارند تا پوسیده و خشک کردد پس به آب سائیده حبوب سازند هر حبی بقدر نخودی بزرک شربتی از پنج حب تا ده حب جهت رفع غثیان و قئ مفرط و اسهال بسیار که در هیضها بهم می رسد بسیار نافع و مجرب و بهترین از فادزهر معادنی و غیره از حابسات تریاقیه است*
بضم کاف و سکون واو و فتح میم و ها
*ماهیت ان
بلغت اصفهانی نوعی از مری است که مایۀ آن را که فودج است در شیر حل نموده استعمال می نمایند
*افعال و خواص ان
قریب بمری است که بفارسی آبکامه نامند و تجفیف این کمتر از ان و مضر سینه و سرفه نیست و اما اکثار آن مورث تپهای عفنی و اورام مزمنه است*
بفتح کاف و کسر واو و سکون یاء مثناه تحتانیه و تاء چهار نقطۀ فوقانیۀ هندیه و کبیت بباء موحده نیز آمده بجای واو لغت هندی است و در بنکاله کتبیل نامند
*ماهیت ان
ثمر درختی است هندی شبیه ببیل و خربزۀ مدور کوچکی و پوست آن صلب و سفیدرنک و مائل بسبزی و خشن و مغز آن ترش و با عفوصت و چون رسیده کردد میخوش شود و خوش بو و در دکهن خوب می شود و تخم آن نیز شبیه بتخم بیل و از ان کوچکتر و در غلافی و یتوع آن نیز مانند یتوع بیل و درخت آن بقدر درخت بیل و کردکان و برک آن شبیه ببرک بیل و از ان کوچکتر و برک نورسته و شکوفۀ آن در طعم فی الجمله شبیه بطرخون و با عفوصت بسیار
ص: 1481
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک
*افعال و خواص ان
مفرح و قابض و مقوی قلب حار و معده و کبد اعضاء الفم غرغرۀ آن جهت جوشش دهان و درد کلو و منع بروز آبله و حصبه در کام و زبان و کلو و مضمضۀ آن جهت استحکام لثه و اورام آن و بدستور سنون خشک آن اعضاء الغذاء مقوی آنها و امعا و اشامیدن افشرۀ آن با طعام جهت برانکیختن اشتها مفید السموم خوردن و مالیدن مغز آن دافع سم رتیلا و اکر بدست نیاید پوست خشک آن را سائیده بر موضع لسع رتیلا بمالند نیز مؤثر است*
بفتح کاف و سکون ها و راء مهمله و فتح باء موحده و الف لغت فارسی است و یا معرب از کاه ربای فارسی و بیونانی
٧6٩دیامنیطس و بسریانی حمرما و برومی هیغیرس و بهندی کپور و بعربی قرن البحر و مصباح الروم نیز نامند
*ماهیت ان
صمغ درختی است که از بلاد اروس و بلغار و مغرب و غیر آن آورند و درخت آن عظیم و آن را حوز بحاء مهملۀ مضمومه و سکون واو و زای معجمه نامند منابت آن بلاد بسیار سرد و برف نشین است و آن دو قسم می باشد رومی و نبطی رومی آن بهتر است و صلب و شفاف براق طلائی رنک دیرکداز و چون بدست بمالند که کرم کردد از ان بوی آب لیمو آید و خورده کاه را برباید و پنبه و ابریشم را نیز چون بدان کرمی رسانند و وجه تسمیۀ آن بکهربا ازین جهت است و بالوان دیکر نیز می باشد و نبطی آن بدین اوصاف نیست و در قوت از ان ضعیف تر و کاه در جوف آن کاه و سنک ریزه می باشد که در وقت چکیدن صمغ در ان مانده منعقد و متحجر شده و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که حقیر قطعۀ از کهربا مشاهده نمود که مکسی در ان مانده منجمد و متحجر شده بود و از بعضی ثقه شنیده شد که در خزانۀ بعض پادشاهان هند قطعۀ کهربائی بود که بچۀ میمونی در جوف آن مانده بود و از اقوال حکمای ما تقدم ظاهر می کردد که کهربا و سندروس هر دو از یک جنس اند و سندروس مخصوص ببلاد هند و کهربا مخصوص ببلاد مغرب و شمال و در ربودن کاه هر دو شریک اند الا آنکه سندروس با اندک حرارتی که از مالیدن دست بهم رساند جذب کاه می نماید و کهربا محتاج بمالیدن بسیار است و سندروس نرم و بوی آب لیمو از ان نمی آید و جلای بسیار نمی پذیرد از حکاکی و کهربا صلب و از ان بوی آب لیمو می آید و جلای بسیار می یابد و در حین سوختن از ان بوی مصطکی و از سندروس بوی کریه و بوی شاخ سوخته می آید و نزد بعضی آب چشمه است در جزائر مغرب و غافقی کفته کهربا دو صنف است صنفی از بلاد روم و مشرق می آورند و صنفی یافته می شود در غربی اندلس در سواحل بحر در زیر زمین و بیشتر نزدیک بیخ روم و حراثان و مزارعان چیز بسیاری جمع می نمایند و یافته می شود در انها قطعهای مصمغ صاف شفاف و این بهتر از صنف مشرقی و صلب تر و قویتر از ان است در فعل و نوشته که خبر دادند مرا که آن رطوبتی است که از برک درخت روم می چکد هنکام برآمدن آن درخت از زمین و آن رطوبت شبیه بعسل است پیش از منجمد شدن و کاه در اندرون قطعهای آن مکس و کاه میخها و سنک ریزها یافته می شود و مطابق قول غافقی از ثقات نیز مسموع کشته و از اقوال دیکر در ان مذکور است و چون اصلی نداشت ذکر ننمود و بیان سندروس در حرف السین مع النون کذشت
ص: 1482
*طبیعت ان
در کرمی و سردی معتدل و در دوم خشک و در اول سرد نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی دل و حابس نفث الدم و قاطع نزف الدم همه اعضای ظاهری و باطنی و قابض اعضاء الراس حابس رعاف و نزلات و مانع ریختن رطوبات از دماغ بریه و داخل ادویۀ عین کرده می شود و از ادویۀ نافعۀ آنست اعضاء الصدر حابس نفث الدم صدر و رئه با آب سرد بقدر نیم مثقال و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر و نیز حابس خونی که از انقطاع عرقی از عروق سینه باشد و با کلاب و یا با آب جهت خفقان عارض از صفرا بمشارکت قلب بمعده اعضاء الغذاء و النفض حابس قئ و اسهال دموی و مانع مواد ردیه از انصباب بمعده و حبس نزف الدم مقعده و بواسیر و رحم و حیض کبد و مجاری بول و جهت یرقان و حرقت البول و ضعف معده و کرده و سنک مثانه و با مصطکی جهت تقویت معده و رفع عسر البول و بالخاصیت جهت زحیر و خلفه و طلای آن با صبر مسقط دانۀ بواسیر القروح و حرق النار و الکسور و غیرها ذرور آن جهت التیام جراحات و حبس الدم آنها و طلای آن با آب جهت حرق النار و کوفتکی و شکستکی اعضا و با مورد حابس و قاطع عرق ضعفاء الخواص تعلیق آن مانع رعاف و مقوی دل و معده و مانع تخمه و با خود داشتن آن دافع خوف و طاعون و یرقان و حافظ جنین است از اسقاط و کفته اند چون بوزن چهار شعیرۀ آن را در طالع سرطان صورت بوزینۀ قائم الذکر نقش کنند حامل آن در خود از جماع فقوری نیابد المضار کویند کهربا مضر سر است و اکثار آن مصدع مصلح آن بنفشه
ص: 1483
٧٧٠مقدار شربت آن نیم مثقال بدل آن سندروس و اکر یافت نشود دو وزن آن طین ارمنی و ثلث آن سلیخه و در تفریح مروارید و در رفع طاعون مرجان و دستور احراق و دهن و سفوف و اقراص کهربا در قرابادین ذکر یافت*
بکسر کاف و خفای ها و سکون راء مهمله و کسر نون و یا لغت هندی است
*ماهیت ان
درختی است هندی بسیار عظیم و برک آن بلند و اندک باریک تر از برک کتهل و ثمر آن کوچک طولانی بقدر یک بند انکشت و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد می کردد و شیرین با یتوعیت بسیار که بر دست و زبان و لب می چسپد
*طبیعت ان
کرم در اول و تر در دوم و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی اعضا و رافع ثقل سر و بیهوشی و تشنکی و مسکن هیجان اخلاط اربعه و قئ و جهت سرفه و قرحۀ مجاری بول و مشتهی طعام و باه و زیاده کنندۀ منی و آنچه در ولایت کجرات می شود بهترین است از آنچه در بنکاله می شود و نیز در بعضی اماکن ثمر آن مدور و بزرک بقدر آلو می باشد و این بسیار کم یاب و در پرنیه از مضافات صوبه بنکاله یکدو درخت آن موجود است و اکتحال سودۀ تخم آن با شیر دختران رافع جرب و بیاض و جالی و روشن کنندۀ چشم است و با ناخن فیل در رفع بیاض مجرب است و سعوط آن با کلاب اهوه را مفید
ص: 1484
بفتح کاف عجمی و یاء مثناه تحتانیه و الف و ضم کاف و واو
*ماهیت ان
از ادویۀ جدیده است که از ارض جدید می آورند و قریب به پنجاه شصت سال می شود که بر منافع آن مطلع کشته اند و آن چوبی است جوزی رنک بسیار صلب و ریشهای آن بخلاف ریشۀ چوبهای اشجار دیکر بطول نیست بلکه مورب و صف بصف از یمین به یسار و از یسار به یمین رفته که کویا ریشهای بعضی صفها ریشهای بعضی صف دیکر را بزوایای حاده در طول و منفرجه در عرض تقاطع نموده و طعمی غالب ندارد و رائحه قوی نیز و بجهت صلابت کوئی مسطح وسط غرغرهای مراکب و جهازات و کشتیها را که بزبان فرنکی کپی نامند خواه بزرک و خواه کوچک که بدان ریسمانها و پردها و آلات مراکب و جهازات و اشیای احمال و اثقال را بالا می کشند و فرود می آورند در حمل و ثقل اکثر از ان چوب ساخته از ارض جدید می آورند و کهنه و شکسته آنها را در اکثر بنادر می فروشند و اطبا و داکتران ایشان و غیر ایشان خریده و براده نموده استعمال می نمایند و بهترین آن تازۀ نو آنست و کهنه مدتها آب و هوا و آفتاب بدان رسیدن بسیار ضعیف الاثر و قوت آن تا مدتی می ماند
*طبیعت ان
یحتمل که تا اول دوم کرم و در سوم خشک باشد
*افعال و خواص ان
ملطف و محلل و جالی و مصلح اخلاط محترقه و مجفف قوی و جهت اکثر امراض بلغمیه و سوداویه و دمویۀ فاسده مانند فالج و استرخا و اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و جذام و اقسام آتشک و قروح خبیثه و امثال اینها نافع و مجرب بلکه در اقسام آتشک و قروح خبیثه از چوب چینی و عشبۀ مغربیه اقوی است لهذا فرنکان درین اوقات چوب چینی صرف و همچنین عشبۀ مغربیه را بتنهائی بدون کیاکو استعمال نمی نمایند بلکه هر سه را باهم بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر بطریق نقوع بیشتر بکار می برند بخلاف مطبوخ که کم مستعمل دارند بلکه شنیده نشد و بهترین طرق استعمال آنکه مکرر بتجربه رسیده آنست که بکیرند چوب آن را و بسوهان براده نموده و با چهار وزن آن چوب چینی اعلی نیز براده نموده و در پنج وزن هر دو عرق قندی دو آتشه بلکه سه آتشه تند بخیسانند و در ظرف چینی و یا شیشۀ ضخیمی و سر آن را خوب مسدود نمایند که مطلقا بخار آن بیرون نرود و در آفتاب کذارند تا چهل روز و در بین برهم می زده باشند تا خوب کداخته و مضمحل کردد و هرچند آن عرق تندتر باشد و بهتر زودتر کداخته می کردد پس صاف نموده در شیشها کنند و سر آن را بسته در جای سرد نکاهدارند بلکه در ایام کرما میان رمل کذارند تا شیشه را نشکند و رنک اینکه خوب بعمل آمده
ص: 1485
٧٧١باشد سرخ یاقوتی صاف شفاف می باشد و علامت کمال جودت و خوبی آن آنست که چون قدری از ان را در پیاله کنند و بران آب ریزند تمام آن برنک شیر سفید کردد و اکر آب نیم رنک کردد خوب ساخته نشده و ضعیف العمل است و عند الحاجت در امزجۀ متوسطۀ و امراض ضعیفه از یک توله تا یک و نیم توله هر روز و در امزجه و امراض متوسطه روزی دو توله تا بیست و یک روز یا سی روز و در امزجۀ قویه و امراض شدیده دو توله تا دو نیم توله نهایت سه توله تا سی و یک روز و نهایت پنجاه روز بنوشند بعون اللّه تعالی در عشرۀ دوم و الا سوم نفع بین ظاهر می کردد و اکر جروح و قروح باشد هر نوع که بود رو بخشکی می آورد و بعضی خشک می کردد و خشک ریشه می بندد و در عشرۀ چهارم و پنجم بالکل زائل می کردد اکر بجای عرق قندی در عرقهای مناسبۀ دیکر مانند عرق کاوزبان و شاهتره و بادرنجبویه و امثال اینها بطریق نقوع چوب چینی بخیسانند و بنوشند نیز خوب است اما باید که غذا در ان ایام چلاو بی نمک با شیر باشد و چیزی دیکر نخورد و بجای آب نیز شیر نیمکرم بیاشامند و بعضی اوقات کباب و قلیه و یخنی با نان یا چلاو و پلاو نیز می تواند خورد و لیکن باید که همه بی نمک باشد و از هوا و اعراض نفسانیه و جسمانیه و حرکات آن هر دو و جماع و اکل حبوب و بقول و حموضات و آب سرد و نمک و غیرها اجتناب نمایند و بالجمله در امر پرهیز بدستوری است که در چوب چینی بتفصیل در قرابادین کبیر ذکر یافت چه در بین و چه بعد انفراغ و همچنین باید که بعد تنقیۀ تام بدن از اخلاط فاسده از فصد و مسهل و قئ و غیرها چه در ابتدا و چه در بین استعمال نمایند تا منتفع کردند و متضرر نشوند و در فصل زمستان در هند و بنکاله استعمال آن اولی است از فصول دیکر باقی العلم عند اللّه تع*
ص: 1486
بفتح کاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف و فتح واو و الف و شین معجمه و ها لغت عجمی است
*ماهیت
ان
*و افعال و خواص ان
که کیاهی است که چون آن را فرش نمایند کیک بکریزد و کفته اند اسم طبری نوع نباتی است که بیونانی آن را دوقس نامند و تخم آن را چون سائیده بر فرش و رخوت پاشند کیک از ان بکریزد و دوقس مذکور شد
بفتح کاف عجمی و سکون یاء مثناه تحتانیه و خفای نون و کسر تاء مثناه فوقانیه و یا لغت بنکالی است
*ماهیت
ان
نباتی است از قبیل نجم و بیاره مفروش بر زمین و بر مجاور خود می پیچد و برک آن شبیه ببرک انار و از ان باریکتر و سر برک آن و نیز کل آن برنک کل کاسنی و کوچک
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص ان
سعوط برک خشک سودۀ آن جهت رفع سمیت مار کزیده نافع
*باب بیست و سوم در بیان ادویۀ که حرف
اول آنها لام است*
بفتح لام و الف و ذال معجمه و نون و بدال مهمله نیز آمده درخت آن را بفرنکی لدان نامند
*ماهیت ان
رطوبت غلیظ چسپنده است که از ساق و برک درخت کوهی حاصل می کردد و آن درخت بقدر درخت انار و شبیه بدرخت دبق است و برک آن عریض بهم متصل و رقیق و صلب و کل آن مائل بسرخی و ثمر آن مانند زیتون و در جوف آن دانۀ سیاه باریکی و در کتاب مصور فرنکی دیده شد که درخت آن عظیم با شاخهای باریک بلند و برک آن بر دو طرف شاخ زوج زوج رسته و باریک بلند از برک انار بزرکتر و بر سر شاخها کل و ثمر آن و کل آن پنج برک و اندک کوچک و لاذن اصناف می باشد آنچه از ساق و برک آن اخذ نموده باشند خالص و در کمال خوبی و خوش بوئی و بهترین اصناف است و آن را لاذن عنبری نامند و آنچه از ان رطوبت بر موی بز و کوسفندان در حین چریدن نبات آن چسپد و از ان جدا نمایند زبون تر از صنف اول و آنچه برسم مراعی در حین چریدن چسپد و آن را اخذ کنند زبون ترین همه اصناف و این با خاک و ریک آمیخته می باشد
ص: 1487
٧٧٢و بعضی کفته اند شبنمی است غلیظ لزج که در فصل ربیع بر درختی شبیه بنبق می نشیند و آن را جمع نموده اقراص ساخته باطراف می برند و بعضی کفته اند که رطوبتی است که از نبات قسوس که نوعی از لبلاب است حاصل می کردد و بر موی بز و کوسفندان در حالت چرا می چسپد و از انها اخذ می نمایند و تصفیه نموده اقراص می سازند و باطراف می برند و بهترین آن قبرسی خوب نرم خوشبوی چرب سیاه مائل بسرخی و سبزی عنبری آنست که سنکین و خالص و رملیت نداشته باشد و سیاه قاوی آن زبون
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک و آنچه از بلاد جنوبی بهم می رسد کرم و تر و بعضی در دوم کرم و در سوم خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
ملطف قوی و مسخن و مفتح افواه عروق و مقوی ارواح و جاذب و اندک قابض و منضج رطوبات غلیظۀ لزجه و محلل آنها باعتدال و محلل صلابات و مسکن اوجاع و لهذا داخل ادویۀ مسکنۀ اوجاع می نمایند اعضاء الراس طلای آن جهت درد سر و با روغن کل بریافوخ اطفال جهت حبس نزلات و سرفۀ ایشان و داخل ادویۀ معالجۀ صداع ضربانی کرده می شود و قطور محلول آن در روغن کل در کوش مسکن اوجاع آن و طلای آن بر پیش سر حابس نزلات و مانع آنها از نزول اعضاء النفس و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت سرفۀ بارد و تقویت معده و تسکین اوجاع باردۀ آن و فواق ریحی و با شراب کهنه قابض و حابس بطن و مدر بول و شیر و مخرج جنین و طلای آن مقوی معده و مانع غثیان و سیلان آب دهان حادث از استرخای معده و رافع صلابت آن و صلابت کبد و رحم و فرزجۀ آن نیز رافع صلابت رحم و اختناق آن و احتباس حیض و کرفتن دخان آن بقمعی در رحم مخرج جنین مرده و مشیمه و ضماد آن با پیه خوک و یا پیه کاو جهت ورم مقعده و درد آن و تحقین بدان با روغن کل جهت سحج بارد القروح و الجروح طلای آن مدمل حروح کهنۀ عسره الاندمال و منقی کوشت فاسد الزینه تدهین آن با روغن مورد و شراب جهت روئیدن موی و انبوهی و بسیاری حفظ آن از اسقاط نافع جهت آنکه لطیف و غوص کنندۀ در باطن عضو و منقی اخلاط فاسده و جذب کنندۀ اخلاط صالحۀ قابل تکون موی است و بجهت داء الثعلب و داء الحیه نیز مفید بهمان اسباب و با زیت جهت قلع عضو و برص و با شراب قالع آثار قرحه و آبله الاورام و الاوجاع ضماد آن با زفت محلل صلابات و با روغن بابونه و شبت جهت تسکین اوجاع بارده حرق النار طلای آن با روغن کل جهت سوختکی آتش طرد الهوام بخور آن کریزانندۀ هوام الخواص چون زن بعد از بول بخور آن را بکیرد اکر در حال باز ادرار بول آید قابل حمل خواهد بود و الا فلا المضار مضر سفل و آشامیدن آن موجب کرب مصلح آن سنبل رومی مقدار شربت آن از نیم درم تا یک درم روغن لاذن که یک اوقیۀ آن را در یکرطل روغن زیتون و کنجد حل نموده روز دیکر بر آتش خاکستر کذارند که قریب بسدس آن برود
ص: 1488
*افعال و خواص آن
جهت برودت اعضا و زکام رطوبی و تقویت معده و رویانیدن و سیاه کردن موی و تقویت آن بغایت نافع است*
بفتح لام و الف و کسر زای معجمه و فتح واو و سکون را و دال مهملتین معرب لاجورد فارسی است
*ماهیت ان
سنکی است که از کاشغر می آورند بهترین آن صلب صافی نیلی براق با نقطهای طلائی کبود بسرخی و بنفشی و سبزی مائل است که در ان رکهای خاک نباشد و آنچه باوصاف مذکوره نباشد مصنوع است و مستعمل در طب نیست و مادۀ تکون آن زیبق قلیل جید و کبریت بسیار غیر ردی قریب بمادۀ ذهب است که طلا ناکشته یبوست بران غالب شده آن را بدان رنک و لاجورد کردانیده و آن را مغشوش بزرنیخ زرد و ربع وزن آن زاج و رمل می کنند و سحق بلیغ با سرکه که در ان نمک حل کرده و مس تفته را در ان خاموش کرده باشند تا سرکه سبز کشته باشد می نمایند تا بقوام خمیر آید پس خشک نموده بجای لاجورد
٧٧٣می فروشند و همچنین بسنک مرمر که تسقیه بابیکه در ان شب یک مرتبه و آن سرکه مذکور مرتبۀ دیکر و در سرکین کرفته یک شبانه روز آتش ملایم موافق داده پس سرد کرده برآورده بجای لاجورد اصلی می فروشند و فرق بشناخت صلابت و جوهر و اوصاف مذکوره است و اکر سوده باشد بآنکه رنک لاجورد اصلی مانند رنک آنست بخلاف جعلی و نیز از فرنک چیزی مصنوع سائیده برنک لاجورد می آورند اندک سبکوزن خوب نرم و سوده نیست و چون خوب نرم بسایند رنک آن بسیار کم می کردد و لاجورد نیست و مستعمل در طب سنکی اصلی کاشغری آنست هرکاه ارادۀ اسهال باشد غیر مغسول آن و الا مغسول آن زیرا که قوت اسهال غیر مغسول زیاده از مغسول آنست و دستور غسل آن در مقدمه مذکور شد
ص: 1489
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک و شیخ الرئیس و دیکران در دوم کرم و در سوم خشک کفته اند و مغسول آن در اول سرد و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
جالی و صاف کنندۀ اخلاط از کدورات و مسهل سودا و اخلاط غلیظۀ مخلوط بخون و بالخاصیت دافع سودای حوالی قلب و امراض سوداویه و غم و هم و توحش و بخارات غلیظه و مفرح و مقوی قلب و با اندک قوت قابضه و در سائر افعال قریب بحجر ارمنی و لزاق الذهب و از ان هر دو ضعیف تر و با قوت محترقه و حاده و مقرحه و لذاعه و معفنه اعضاء الرأس نفوخ آن قاطع رعاف و آشامیدن آن جهت مالیخولیا و وسواس و اکتحال آن جهت رمد و دمعه و سلاق و بیاض و قرحه و منع ریختن مژکان و از اعظم اجزای ادویۀ امراض عین است برای تقویت اجفان و رویانیدن مژکان و زیادتی و تسخین آنها اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت امراض قلب مذکوره و جهت ربو و بهر و اسهال سودا و اخلاط سوداوی و جهت امراض حادث از قبل سودا و درد کرده و ادرار بول و حیض بقوت و فرزجۀ نیم درم آن با یک درم روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط و حمول آن مدر حیض القروح و الجروح و الزینه ذرور آن جهت اکله و قروح ساعیه و جذام و حکه و جرب و بدستور طلای آن با سرکه جهت تجعید موی و اسقاط و قلع ثآلیل و برص مضر فم معده مصلح آن مصطکی با حماما و موجب کرب و غثیان خصوص غیر مغسول آن مصلح آن کثیرا و عسل و غسل و تصویل آن مقدار شربت آن از نیم مثقال تا یک مثقال با ادویۀ مناسبه بدل آن حجر ارمنی است و لزاق الذهب نیز کفته اند و دستور غسل و حبوب آن و سفوف آن در قرابادین کبیر مذکور شد
ص: 1490
بفتح لام و الف و فتح عین و کسر راء مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون و لاعون نیز دیده شده
*ماهیت ان
نباتی است شبیه بپای خرکوش و لهذا آن را ارنبی کویند و بعربی رجل الارنب و بلاطینی لکونس و ببربری طربیطس نامند منبت آن خرابها
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص آن
چون با شراب بیاشامند شکم را بند نماید و با آب جهت حبس شکم صاحب تپ و ضماد و تعلیق آن محلل اورام حار اربیه است
بفتح لام و الف و کسر غین معجمه و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها در تنکابن سینۀ یخ نامند
*ماهیت ان
نوعی از یتوعات است و بی غائله تر از یتوعات دیکر و نبات آن پر شیر قریب بنبات سقمونیا و برک آن مدور زرد رنک و کل آن زرد مائل بسرخی و شبیه بکل نرکس و شبت و اندک خوش بو و مکس عسل بر ان می نشیند و چرا می کند و تخم آن شبیه به خشخاش و چون نبات آن را ببرند از ان رطوبتی و لبنی برآید و آن را اخذ می نمایند و بعضی لبن آن را با آرد جو و کثیرا جمع می نمایند منبت آن دامن های کوه
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک بلکه در اول چهارم
*افعال و خواص ان
لبن آن قویتر از سقمونیا و با سمیت اعضاء الغذاء مسهل قوی و مقئ و جهت استسقای زقی و اخراج ماء اصفر و اخلاط محترقه و خوردن برک پختۀ آن
ص: 1491
٧٧4نیز جهت استسقای زقی و اسهال مای اصفر قوی و آشامیدن آب برک آن مقئ و مسهل قوی و قویتر از لبن آن و لیکن لبن آن منقی و تخم آن نیز مسهل و مقی و انداختن شیر آن در غدیری که در ان ماهی باشد باعث بالا آمدن ماهیان است بر روی آب و کشندۀ آن و ضماد آن مقرح جلد و بدستور برک و تخم آن مقدار شربت از لبن خالص آن یک دانک و از مخلوط آن با آرد جو تا یک دانک و نیم و برک آن در مطبوخات نیز یک درم و از ان زیاده جائز نیست مضر امعا مصلح آن کثیرا بدل آن فراسیون و مکس عسلی که از کل آن چرا نموده باشد با عسل آن نیز مسهل است*
بفتح دو لام و دو الف
*ماهیت ان
کیاهی است معروف که از طرف مکۀ معظمه زادها اللّه تعالی شرفا و کرامه می آورند
*طبیعت ان
کرم و خشک
*افعال و خواص آن
قابض و مسخن آشامیدن آن حابس سیلان خون و بخور آن خصوصا ثمر آن جهت بواسیر و درد مقعده نافع و اکثار آن مضر مثانه مصلح آن تخم مورد است*
*لالۀ سرنکون
*ماهیت ان
اسم فارسی نباتی است معروف که در باغچها غرس می نمایند و پیاز دارد
*افعال و خواص
ان
پیاز آن را چون با دنبه بالمناصفه کوبیده با آب بجوشانند تا آب رفته روغن بماند طلای آن جهت عرق النسا مجرب یافته اند
بضم نون و سکون عین مهمله و فتح میم و الف و نون و یاء نسبت
ص: 1492
*ماهیت ان
اسم فارسی نباتی است برک آن شبیه ببرک زنبق و از سه چهار عدد زیاده تا نه و کل آن مانند شقائق و بزرک تر از ان و بیخ آن مانند پیاز بقدر فندقی و طولانی در چند پرده و پردۀ درونی آن شبیه بابریشم مطبوخ و بسیار نرم و پردۀ بیرونی آن سیاه و مغز آن سفید و شیرین و ساق آن بقدر چهار انکشت
*طبیعت ان
کرم و تر با رطوبت غالبه و حرارت قلیله
*افعال و خواص ان
مفرح و مسکر و منوم و نشأ آن بیغائله و مشهی و هاضم و محرک باه و سرخ کنندۀ رخسار مقدار شربت آن از یک درم تا دو درم است*
بفتح لام و الف و کسر میم و یا
*ماهیت ان
صمغ درختی هندی است خوش بو مرکب از بوی مر و مصطکی و در رنک ما بین سفیدی و زردی
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
مسخن و ملطف و مفتح سدد و کدازندۀ بلغم و رافع امراض بارده و بلغمیه امراض الاعصاب و المفاصل جهت ضعف عصب و شکستکی و کوفتکی اعضا و اعیا و با آرد مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال نافع شربا و ضماد الجروح و القروح و الاورام ذرور و طلای آن جهت التصاق جراحات عظیمه و اندمال آنها و تحلیل اورام و قطع رائحۀ کریهۀ بدن و بخور آن معرق المضار مصدع محرورین مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن نیم درم و از ادویۀ نافعۀ مبرودین و مشایخ و عصب است*
ص: 1493
*فصل اللام مع الباء الموحده
بکسر لام و فتح باء موحده و الف بفارسی فرشه و بشیرازی زهک و فله و بترکی اغور و بهندی پیوسی نامند
*ماهیت ان
شیر غلیظی است که بعد از ولادت حیوان تا سه چهار روز دوشیده شود و یک اوقیۀ آن ده رطل شیر را غلیظ کرداند
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص ان
مسمن بدن و محرک باه محرورین و بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ و مسدد قوی و نفاخ و مورث فواق و قولنج و تولید حصاه خصوص با شیرینی نحل و باعث جشای دخانی مصلح آن عسل و شیرینها است*
بفتح لام و با و خاء معجمه
*ماهیت ان
اسم عربی درختی عظیم است و در صعید مصر کثیر الوجود شبیه بدرخت چنار و برک آن مائل بدرازی و ثمر آن کوچک و سبز و شبیه برطب و بعد رسیدن شیرین می کردد و با کراهیت طعم و کفته اند این درخت در فارس سمی قاتل بود و چون نقل بمصر نمودند سمیت آن زائل و دوا و غذا کردید و بعضی نوعی از آزاد درخت و بعضی سداب دانسته اند و اصلی ندارد
*طبیعت ان
در دوم کرم و خشک و بعضی تر و بعضی سرد و خشک
٧٧5دانسته اند
*افعال و خواص آن
مضغ آن مسکن درد دندان و در کتب قدیمه است که شکایت کرد نبی از انبیای علیهم السلام بسوی حق جل جلاله از درد دندان وحی آمد بسوی او بخور لبخ را آشامیدن آن قاطع نزف الدم داخلی و ذرور آن حابس نزف الدم خارجی و طلای آن مقوی موی و با شراب محلل اورام و با لادن و مورد جهت جبر کسر و ضربه و تحریک استخوان از مفصل بزودی و دخان آن کریزانندۀ هوام و ثمر آن مقوی معده و حابس خون و اسهال المضار مصدع و خوردن مغز هستۀ آن موجب ثقل سامعه و کری است و بر درخت آن نوعی رتیلا بهم می رسد قاتل*
ص: 1494
بکسر لام و بفتح نیز آمده و سکون با و فتح لام و الف و باء موحده و آن را نربوله و بیونانی تنبایس و قسوس و بعربی عاشق الشجر و علیق و حبل المساکین و عشقه و حلبوب و بشیرازی هر سه نامند
*ماهیت ان
نوعی از قس است و اصناف می باشد از کبیر و صغیر و سفید و سیاه و مجموع آن بر مجاور خود می پیچد کبیر را بهندی چاندنی بیل نامند و برک آن شبیه ببرک لوبیا و سفید آن را کل سفید شبیه بشاخ جثجاث و تخم آن سفید و آن را حبل المساکین و در تنکابن لکو نامند و سیاه آن را کل بنفش و تخم سیاه و صغیر آن را بهندی عشق پیچان کویند و بفرنکی سفید آن را مدره البه و سیاه آن را هیده بنکره و صغیر آن اقسام می باشد از سفید و سرخ و زرد و کبود و برک همه ریزه و کل کوچک و تخم آن در غلافی سیاه مائل بسرخی و قسمی از ان بی ثمر و ساق جمیع اقسام کبیر و صغیر شیردار
*طبیعت کبیر ان
مرکب القوی و جالینوس در دوم سرد و خشک کفته و یوحنا بن ماسویه کرم دانسته
*افعال و خواص ان
مفتح و محلل و ملین و مسهل و چون بجوشانند قوت تفتیح آن قوی و اسهال آن ضعیف می کردد و بسبب تحلیل رطوبت آن و آب فشردۀ آن بدون طبخ بالعکس اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض سعوط عصارۀ آن با ایرسا و نطرون و عسل جهت درد سر کهنه و قطور عصارۀ آن با روغن زیتون و یا پنبه آلوده در کوش کذاشتن جهت درد کوش و جلای چرک آن و برک کبیر سفید آنکه مسمی بحبل المساکین است جهت درد سر و امراض سینه و رئه و تفتیح سدۀ کبد و آب آن جهت سرفۀ حادث از حبس طبیعت و قولنج عارض از خلط حار و مسهل صفرای سوخته و با خیار شنبر جهت ربو و ورم احشا و قرحۀ رئه بیعدیل و بدستور چون با روغن بادام بجوشانند و سه درم از کل آن جهت قرحۀ امعا و ضماد برک تازۀ آن جهت درد سپرز خصوص که با سرکه پخته باشند و کل قسم اخیر بی ثمر آن را آشامیدن و فرزجه نمودن مدر حیض و بخور آن بعد از طهر مانع حمل و حمول شاخه و برک آن با عسل مدر طمث و آب افشردۀ آن رافع بدبوی رحم اعضاء المفاصل و الاورام و القروح و الجروح و حرق النار طلای آب برک تازۀ سفید کبیر آنکه حبل المساکین نامند جهت اورام حارۀ مفاصل و منفجر کنندۀ دمامیل خصوصا با شیر آن و ضماد برک تازۀ مطبوخ آن در روغنها محلل اورام و مسکن اوجاع و رافع اعیا و غیر مطبوخ آن جهت جراحات عظیمه و سوختکی آتش و ضماد عصارۀ آن با موم روغن نیز جهت سوختکی آتش و بدستور ضماد برک قسم سیاه آن جهت قروح خبیثه و ضماد برک قسم بی ثمر مطبوخ آن جهت التیام جراحات خبیثه و سوختکی آتش الزینه عصارۀ قسم سیاه آن سیاه کنندۀ موی و آب قسم آخیر بی ثمر آن شدید الحرارت و حدت و سترندۀ موی و کشندۀ شپش السموم ضماد بیخ قسم بی ثمر آن با شراب جهت کزیدن رتیلا نافع و از قسم کبیر آنچه برک آن با خشونت و دراز مائل بسیاهی است مسمی نزد اهل مغرب بشحمیه و سراویل الطوال است
ص: 1495
*طبیعت ان
سرد و خشک
*افعال و خواص ان
جهت درد سینه و سرفه و سپرز و قولنج و تپهای مزمنه و ربع و ربع رطل از آب آن با ده درم مغره قاطع نزف الدم همه اعضا الجروح و القروح ضماد تازۀ آن التیام دهندۀ جراحات و خشک آن مجفف و ناشف قروح و رافع قروح خبیثه
٧٧6المضار اقسام لبلاب مضر عصب و سر و مثانه مصلح آن نبات و مانع حمل و قاطع حیض مقدار شربت از آب آن از یک اوقیه تا سی درم با نبات بی آنکه بجوشانند و لبلاب صغیر
*طبیعت ان
قریب بکبیر و مرکب القوی
*افعال و خواص ان
محلل و قابض و مسهل مرۀ صفرا بسبب لزوجتی که دارد و اسلم از سائر اقسام اعضا الصدر و غیرها رافع اقسام سرفه که با یبوست طبع باشد و قولنج حار و با خیارشنبر محلل ورم احشا و تفتیح سدد و اکثر تپها اعضاء المفاصل و الاورام محلل اورام مفاصل و غیرها مقدار شربت از آب آن تا نیم رطل با بیست درم نبات بدل آن آب برک خطمی و خبازی است*
بفتح لام و با و نون لغت عربی است بفارسی شیر و بترکی سود و بهندی دودهه نامند
*ماهیت ان
معروف است و آن مرکب از سه جزو است مائیت و دهنیت و جبنیت و بحسب غلبۀ هریک بر دیکری طبیعت آن در حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و اعتدال مختلف می کردد و در خاصیت و افعال نیز و شیر هر حیوانی بانفراده جداجدا ان شاء اللّه تعالی مذکور می شود و بعد ازین امور مشترکه در اینجا بالاجمال بیان می یابد و هر حیوانی که مدت حمل و ولادت آن قریب بمدت حمل و ولادت انسان باشد انسب بتغذیه است از غیر آن پس شیر کاو که مدت حمل آن نیز نه ماه است انسب برای تغذیۀ اطفال و غیر ایشان از شیر حیوانات دیکر و مائل باعتدال است در امور و کیفیات مذکوره و بعد از ان شیر بز و کوسفند و آهو و شیر شتر بعد از انها و بعضی شیر بز را بهتر از شیر کاو دانسته و کفته اند اعدل و اغذیه آنست و شیر الاغ و اسپ و شتر و کورخر و خوک و غیرها برای تداوی اقوی اند از حیوانات مذکوره و آنها برای تغذیه و همچنین بحسب تعلیف و سن و فربهی و لاغری و رنک حیوان و سحنۀ آن از صلابت و رخاوت و فصل و بلد و غیرها مختلف می باشد چه هرکاه تعلیف بعلفهای تر و تازه و ایام ربیع و بارش باشد ارطب از علفهای خشک و ایام کرما و خشکی می باشد و بمسکرات و مخدرات مانند بنک و خشخاش و کاهو و امثال اینها نمایند شیر آن نیز مسکر و مخدر خواهد بود از ادویۀ ملینه ملین و از مسهله مسهل و همچنین از قابضه و مسخنه و مبروده و مرطبه و لطیفه و کثیفه و غلیظه و غیرها آثار آن نیز متبدل می کردد و شیر حیوان سفید زودتر منحدر می کردد از غیر آن
ص: 1496
*طبیعت اجزای ان
*ماهیت ان
در دوم سرد و تر و دهنیت و دسومت آن در اول کرم و خشک و جبنیت آن در اول سرد و خشک و شیر تازۀ دوشیده کرم با حرارت لطیفه و سریع النفوذ و الانحدار بخلاف سرد آنکه در سرد شدن حرارت لطیفۀ آن بتحلیل می رود پس باید که چون خواهند بنوشند کرم نموده بنوشند تا موجب سرعت نفوذ آن کردد و از مطلق آن بدون قیدی مراد شیر کاو است و موافق ترین اغذیه است در مزاج اطفال بعد شیر زنان و در غیر اطفال در طبیعت و مزاج شخص که موافقت نماید و بعد از ان کوشت و تخم مرغ نیم برشت و هرچه جبنیت بران غالب باشد مسدد و ثقیل و هرچه مائیت بران غالب مدر و مفتح و خفیف و هرچه دهنیت و دسومت مسخن و مثقل و قبل از انقضای چهل یوم از ولادت آن در زمستان بسبب غلظت و قریب بولادت را بسبب غلبۀ مائیت نیز استعمال جائز نیست و در آخر فصل بهار تا اواسط تابستان استعمال آن اولی و بهترین البان شیر تازۀ دوشیدۀ حیوان جوان فربه صحیح المزاج معتدل القوام سفید خالی از طعم و رائحۀ غریب جید المرعی است المضار اکثار آن مورث تپها و تولید شپش و قروح و جرب و حکه و وضح و اورام ردیه و دمامیل و ماشرا و امثال اینها و مطلقا خواه قلیل و خواه کثیر جهت اصحاب اورام باطنیه مضر و جهت اعصاب و امراض عصبانیه خصوصا بلغمیه نیز هر روز پی هم خوردن آن مضر و بجهت دسومت سریع الاستحاله بدخانیت و صفرا و خلط غالب و فساد و در اماکن حاره و معدۀ ضعیفه باعث مضرت و موافق سوداوی مزاجان و یابس و معتادین با افیون و مقدار قلیل آن در اغذیه و کثیر آن در تلیین و اسهال اقوی و جمع آن با شئ حامض و مالح
ص: 1497
٧٧٧و با کوشت و بیضۀ مرغ و ماهی و ترب و پیاز و میوه های تازه و بقول و حبوب و امثال اینها و بالای آن نیز ما دام که انحدار نیافته باشد و بالای آن چیزی خوردن و خوابیدن همه مفسد آن و با وجود اخلاط فاسده در بدن و امتلا مهلک دانسته اند و بدستور با شیر حیوان اهلی کثیر الدسومت و ثقیل و وحشی قلیل الدسومت و خفیف
*طبیعت ان
مطلقا مرکب القوی با غلبۀ حرارت و رطوبت و نیز کرم در اول و تر در دوم
*افعال و خواص ان
مجموع شیر حیوانات جالی و دافع اخلاط سوخته و مقوی و مسمن و موافق اعضای تناسل و کفته اند موافق امزجۀ حارۀ یابسه هرکاه صفرا در معده نباشد و قطور آنها جهت رمد و اکثر امراض عین خواه بتنهائی و یا با شیافات و ادویۀ مناسبه و طلای اقسام آن موافق ورم مقعده
و درد آن و قرحۀ مثانه و اورام عانه و رحم و حافظ رطوبات اصلیه و طول عمر و مسمن و محرک باه خصوص شیرجاموش با شکر السموم بادزهر سموم قتاله و شراب ارنب بحری و شوکران و بنک و ذراریح و ارنب بحری و ثافسیا و خربق و خانق الذئب و نمر و جمیع ادویۀ اکاله و معفنه و امثال اینها نافع است الزینه طلای آن جالی آثار قبیحه و آشامیدن آن نیکو کنندۀ رنک رخسار خصوصا با شکر و فربه کنندۀ بدن خصوصا شیربرنج و فرنی آن به تخصیص در امزجۀ حارۀ یابسه و طلای ماء الجبن جالی کلف و آثار جلد و آشامیدن آن نیز الاورام و البثور آشامیدن ماء الجبن باهلیله جهت جرب و حکه نافع و اطبای هند جمیع شیرها را خام خوردن محدث امراض مختلفه می دانند مکر شیر زنان و الاغ و بعضی شیر کاو تازه دوشیده که هنوز کرمی پستان در ان باقی باشد بسیار نافع و از قبیل آب حیات دانسته و غیر این دو سه شیر خصوص شیر بز را جوشانیده بهتر می دانند و طریق جوشانیدن آن آنست که بقدر ربع آن آب شیرین خالص داخل کنند و بآتش ملایم بجوشانند تا آب برود و شیر بماند پس بعد از سرد شدن بنوشند و نیز هر شیر را بعد از آنکه از دوشیدن آن دو ساعت کذشته باشد و بعضی چهار ساعت کفته اند خوردن آن را بد می دانند و همچنین شیر حیوان که تازۀ بچۀ آن مرده و یا ساقط شده باشد و بسیار لاغر و یا مریض و یا حامله و یا تازه زائیده و یا قریب بانقطاع را نیز زبون و مولد امراض کثیره و در اوائل حمیات نیز اما در اواخر نافع کفته اند و رافع قبض بطن و سوزش چشم و یبس دماغ و لاغری و ضعف بدن و پیری و آلات بول و اعضای تناسل را مفید و چون شیر را با هموزن آن و با زیاده آب بنوشند ادرار بسیار آورد و مجاری بول را صاف کند*
ص: 1498
بفتح الف و تاء مثناه فوقانیه و الف و نون لغت عربی است و بفارسی شیر الاغ و شیر خر و بهندی کدهی کادودهه نامند
*ماهیت ان
معلوم است و مائیت بران غالب و بغایت قلیل الجبنیت و دهنیت و لهذا
*طبیعت ان
ابرد و ارطب همه شیرها است تا دوم سرد و در سوم تر و بهترین آن شیر الاغ جوان فربه صحیح المزاج تازه زائیده است و اکر بچۀ آن ماده باشد بهتر و باید که کرم کرم بنوشند که سرد نکشته باشد
*افعال و خواص آن
بسیار مبرد و مرطب و مفرح و جالی و مفتح و مقوی قلب حار و بطئ الاستحاله بخلط غالب و موافق امزجۀ حارۀ یابسه هر کاه معدۀ ایشان خالی از صفرا باشد اعضاء الراس سعوط و قطور آن در بینی و کوش و یا فوخ جهت ترطیب دماغ و جهت رفع یبس آن و بیخوابی و صداع حار یبسی و امراض حارۀ یابسۀ دماغیه و رعاف و درد کوش حار و رمد حار و سوزش چشم و دمعه و سلاق و طرفه و امثال اینها خصوصا با سفیدۀ بیضۀ مرغ و روغن کل جهت طرفه و ضماد آن نیز جهت امراض مذکوره که پارچۀ کرپاسی پاکیزه را بدان تر کرده بر پیش سر و کوش و چشم اندازند و چون کرم کردد و یا خشک شود تبدیل نمایند و غرغره و مضمضۀ آن جهت خوانیق و ذبحه و اورام لثه و لهاه و لوزتین و تقویت لثه و درد دندان بتنهائی و یا با مغز فلوس خیارشنبر و درین حین تحلیل آن
ص: 1499
٧٧٨اقوی و جهت امراض مذکوره انفع و سعوط آن با کهربا و یا سندروس نرم سوده حابس رعاف اعضاء الصدر و الحمیات و الغذاء و النفض آشامیدن آن موافق سینه و جهت سل و دق و قروح رئه و حمیات حارۀ حاده و امراض حارۀ حاده و هزال حار یبسی و سرفه و عسر نفس و لهیب و نزلات حاده و جهت نفث الدم خصوصا با کهربا و کثیرا و طین مختوم و پوست بیخ انجبار و صمغ عربی و امثال اینها و نزف الدم را نیز مفید و ملین بطن و جهت استسقای حار و صلابت طحال و التهاب دم و صفرا و حقنۀ آن جهت اسهال الدم که ذوسنطاریا نامند و جراحت امعا و رحم خصوص با قوابض و قطور آن در احلیل به تنهائی جهت حرقه البول و با دم الاخوین و کل ارمنی و روغن کدو جهت قرحۀ مجاری آن و بدستور تزریق آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ مذکوره السموم آشامیدن آن جهت رفع مضرت ادویۀ قتاله الاورام ضماد آن جهت اورام حارۀ ظاهری و باطنی خصوصا با زعفران مضر مبرودین و مرطوبین و درد سربارد و دوار و طنین خصوصا بران خوابیدن و مهیج فواق و جشای دخانی مصلح آن کلنکبین مقدار شربت آن از دو اوقیه تا نیم رطل با شکر و کثیرا و روغن تخم کدو و رب السوس و امثال اینها و تعلیف آن باشیای مناسبه و لائقۀ هر علت شرط است مثلا برای نفث الدم و سل و دق بکشنیز تر و تازه و برک خار خرنوب و حماض و اطراف عوسج و برک بارتنک و کاهو و جو خیسانیده و امثال اینها و جهت جلا و تحلیل و تفتیح سدد کرفس و رازیانج و شیح و قیصوم و جو خیسانیده و با تخم کرفس ممزوج کرده و امثال اینها بدل آن شیر زنان و یا شیر بز و دستور آشامیدن آن در قرابادین کبیر بتفصیل و در مقدمۀ این کتاب نیز مجملا ذکر یافت*
ص: 1500
بفتح الف و سین و دال مهملتین شیرشیر است و بهندی باکهه کادودهه نامند
*طبیعت ان
در کمال کرمی و حدت
*افعال و خواص ان
در غایت جلا و نفوذ و ادرار است
بفتح باء موحده و قاف و راء مهمله بفارسی شیر کاو و بهندی کای کادودهه نامند
*ماهیت ان
معروف است و درین اجزاء ثلثه از دهنیت و جبنیت و مائیت بنسبت البان دیکر بحد اعتدال و متساوی است و در غلظت و رقت نیز هرچند بالذات دهنیت بران غالب و غلیظتر شیرها است سوای شیر کاومیش که دهنیت و غلظت آن زیاده است و بهترین آن شیر کاو جوان فربه صحیح المزاج خالی از امراض است که تعلیف به نباتات و اشیای جیده یافته معتدل القوام سفید صافی شیرین خالی از طعم و رائحۀ غریبه
*طبیعت ان
معتدل در کرمی و سردی و تری و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مفتح و جالی و سریع الهضم و کثیر الغذا اعضاء الراس آشامیدن تازۀ دوشیدۀ آنکه سرد نشده باشد مقوی جوهر دماغ و مرطب آن و حافظ رطوبات اصلی و رافع نسیان و مالیخولیا و وسواس و نکوکنندۀ رنک رخسار و امراض بینی را مفید و قطور و طلای آن جهت اکثر امراض عین حتی مایوس العلاج از مداومت آن صحت یابد و با کندر جهت طرفه و با انزروت جهت ناخنه و سبل و شرناق اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن آن کرماکرم تازه دوشیده مقوی قلب و رافع غم و وسواس و خفقان و قرحۀ رئه و سل که بی تپ خلطی باشد و سحج امعا را مفید و ملین طبع و مولد منی و مبهی و مسمن بدن و خوردن شیربرنج رقیق جید الطبخ با شکر ملین طبع و قولنج یابس ثفلی و زحیر یبسی را نافع و شیر آهن تاب و یا با سنک تفته مکرر داغ کرده رافع اسهال و آشامیدن آن با دو وزن آن آب شیرین خالص ممزوج نموده مدر قوی و منقی مجاری بول خصوص با قلیلی تا مقدار دو دانک زاج و یک درم نبات نرم سوده اعضاء المفاصل و الاورام و البثور طلای آن با سفیدآب قلعی جهت نقرس و اورام حاره و آشامیدن آن و طلای آن نیز جهت جرب و حکه و قوبا و جذام و مالیدن شیربرنج بر سر اقرع یعنی کچل که دانهای زخم
ص: 1501
٧٧٩آن صلب شده و سرتراشی آن دشوار باشد باعث نرمی آنست اما باید که مقدار شش هفت ساعت بعد از مالیدن که نرم شده باشد به آب کرم پاک شسته سرتراشی نمایند و با افیون و موم و روغن زیتون مسکن وجع نقرس حار السموم آشامیدن آن تریاق سموم و دافع مضار آنها است که مکرر بنوشند و قئ کنند تا رفع غائلۀ سم کردد هر نوع سم و ادویۀ قتاله که باشد بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ آن مانند روغن کاو و نارجیل بحری و امثال اینها الزینه آشامیدن مطبوخ آن با برنج بطریق شیربرنج و فرنی جهت طول عمر و نیکوئی رنک رخسار و با کردکان و خرما جهت فربهی کرده و بدن و نیکوئی رنک رخسار و تقویت باه و ازدیاد منی مقدار شربت آن از نیم رطل تا یکرطل المضار اکثار آن مورث سنک کرده و مثانه و تولید قمل و برص و سریع الاستحاله بخلط غالب بر معده مصلح آن شکر و عسل و با آن هر دو مانع انجماد آن در معده و چون منجمد کردد موجب قشعریر و لرز و عرق سرد و غشی و اختلاط عقل و خناق کردد و مداوای آن قئ کردن با حرف و سکنجبین عسلی و سرکۀ ممزوج با فودنج و بدستور با عسل و تخم کرفس و آب کرم و آشامیدن پنیر مایه تا مقدار یک مثقال از مجربات شمرده اند و حکمای هند کفته اند شیر کاو سفید دافع سودا است و شیر کاو سیاه دافع صفرا است و شیر کاو سرخ قاطع بلغم و شیر کاو زرد دافع هر سه خلط*
ص: 1502
بفتح جیم و الف و ضم میم و سکون واو و سین مهمله معرب کاومیش است یعنی شیر کاومیش از شیر کاو بسیار غلیظتر و دهنیت و جبنیت بران غالب و ثقیل و بطئ الهضم و سریع الاستحاله بخلط غالب و صفرا است چون شیر را با چوب کیاه کنکهیه طبخ دهند و حرکت دهند منجمد و بسته کردد نبات داخل کرده بخورند بواسیر را نافع است
بضم خاء معجمه و فتح فا و الف و شین معجمه قریب بشیر اسد است
بکسر خاء معجمه و سکون نون و کسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بفارسی شیر خوک و بهندی سورکادودهه نامند
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص آن
نزد بعضی بسیار ممدوح و جهت سل و دق نافع و مورث برص و وضح است
بفتح راء مهمله و میم و الف و کاف بفارسی شیر مادیان و بهندی کهوری کادودهه نامند
*ماهیت
ان
معلوم است بهترین آن نیز مانند شیر کاو است و بهمان شروط و جبنیت آن کمتر
*طبیعت ان
کرم و تر از شیرهای دیکر
*افعال و خواص آن
جالی و مفتح و مفرح اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن محرک اشتها و باه و ملین طبع و موافق قرحۀ مثانه و مجاری بول و مدر بول و حیض و منقطع حادث از حرارت و یبوست و حقنۀ کرماکرم آن منقی قرحۀ رحم و حمول آن با نشارۀ عاج بعد از طهر معین بر حمل عاقر و آشامیدن ترش کردۀ آنکه قمز نامند در اکثر افعال مذکوره قویتر دانسته اند و جهت استسقا و بعض انواع دق بشرائط مذکوره در لبن اتان و آینده در لبن لقاح از تعلیف آن برازیانه و غیر آن از اشیای حاره و بارده ملطفۀ مفتحه نیز مفید الخواص کفته اند از خواص آنست که چون هر سال قلیلی از ان باطفالی که آبله برنیاورده باشند بخورانند در ان سال آبله برنیاورند و اکر برآورند زیاده بر چند دانه نباشد و از مجربات مکرره شمرده اند
ص: 1503
بفتح ضاد معجمه و الف و نون که لبن النعاج و بفارسی شیر میش و کوسفند نیز نامند
*ماهیت ان
معروف و بران دهنیت و جبنیت غالب و غلیظتر از شیر کاو و بهترین آن شیر میش سیاه بشروط مذکوره است
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص ان
مقوی جوهر دماغ و نخاع و باه و جهت قرحۀ ریاح و امعا و نفث الدم و تزحر و نیکوئی رنک رخسار و دفع مضرت ادویۀ سمیه و جماع و تدارک آن بتقویت و با روغن بادام و صمغ عربی جهت سرفه مجرب و در سائر
٧٨٠افعال و مضرات مانند البان دیکر است و محدث قراقر و مرار و بلغم و قولنج است
بفتح لام و قاف و الف و حاء مهمله بفارسی شیر شتر و بهندی اونتنی کادودهه نامند
*ماهیت ان
معلوم است و لطیف و رقیق ترین شیرها و مائل بشوری طعم و دهنیت آن بسبب کمی و کرمی و شدت امتزاج از مائیت آن جدا نمی کردد و لهذا طبیعت آن کرم مائل بخشکی است
*افعال و خواص ان
جالی و منضج و محلل اعضاء الراس و الغذاء و النفض آشامیدن آن مقوی چشم و بدستور اکتحال بدان و آشامیدن آن با شکر جهت ضیق النفس و ربو و تفتیح سدد و رفع یبوست جکر و تحلیل اورام باطنیۀ صلبه و تحلیل خلط کائن در کبد و استسقای زقی و طبلی و غیر آن هر دو را غیر نافع اما بعد استحکام علت و اجتماع مای اصفر نه قبل از ان و جهت علل طحال و بواسیر و ادرار بول و حیض و باه را برانکیزاند و با بول شتر جهت اسهال و ادرار مای اصفر که زردآب نامند نافع و باید بتدریج از دو اوقیه شروع نمایند تا بیک رطل رسانند و شتر را ده روز قبل از استعمال در ایام استعمال تعلیف برازیانه و کنکر و کاسنی و درمنه و امثال اینها نموده باشند و با پنج درم سکر العشر جهت استسقای کرم و با شکر مقوی بدن و صاف کنندۀ بشره و محرک باه و اشتهای طعام و در اورام صلبه با روغنهای مناسبۀ محلله مانند روغن بید انجیر و ناردین و بادام تلخ و پسته و امثال اینها و بعضی کفته اند شیر شتر معطش و بطئ الانحدار از معده و اعالی جوف است نسبت بالبان دیکر و دستور آشامیدن آن جهت استسقا آنست که نباید که بیاشامند آن را در اوائل و یا اورامی که آیل باستسقا است مکر بعد از استحکام مادۀ ورم اکر با آن تب نباشد و الا جائز نیست در هیچ وقت زیرا که با تب البان منافات تام دارند و زیاده کنندۀ مادۀ حمیات اند و در اورام غیر آبله در اوائل امر باکی نیست از استعمال آن و دستور آشامیدن آن و ماء الجبن آن نیز بتفصیل در قرابادین و بالاجمال در مقدمۀ این کتاب نیز مذکور شد
ص: 1504
بفتح میم و سکون عین مهمله و زای معجمه بفارسی شیر بز و بهندی بکریکادودهه نامند
*ماهیت ان
معلوم است مائیت بران غالب بر دو جزو دیکر و کفته اند جبنت آن زیاده است
*طبیعت ان
مائل بحرارت و کفته اند بارد در اول و رطوبت بر ان غالب تا دوم و کویند معتدل ترین شیر حیوانات است
*افعال و خواص ان
ملطف و جالی اعضاء الراس آشامیدن آن جهت نوازل و حبس آنها و غرغرۀ آن جهت اورام لهات و حلق و کام و ورم زبان خصوصا با مغز فلوس خیارشنبر که در ان حل کرده صاف نموده باشند و قطور آن در بینی و کوش نیز جهت ترطیب دماغ و رفع یبس و بیخوابی و درد کوش حار و ضماد آنکه پارچه بدان تر نموده بر پیش سر کذارند نیز جهت ترطیب دماغ و رفع یبس و بیخوابی نافع و آشامیدن آن نیز اعضاء الصدر و الغذاء آشامیدن آن با کثیرا و صمغ عربی و یا پالک مغسول جهت نفث الدم و سرفۀ سل و قرحۀ رئۀ و نزف الدم سائر اعضای باطنی که مقدار شیر بیست و پنج مثقال تا پنجاه مثقال و هریک ازینها نیم درم تا یک درم باشد بدستور از سی مثقال آن تا پنجاه مثقال یا یک مثقال تا دو مثقال کثیرا و نیم مثقال رب السوس و صمغ بادام جهت نفث الدم و سرفه و علل سینه و قلب و خفقان و غم و وسواس و توحش مفید و لیکن باید تازه دوشیده کرماکرم و سردناشده و از حیوان جوان فربه صحیح المزاج خالی از علت و مرض باشد و از بز سرخ بهتر از الوان دیکر است و خالص کرماکرم آن ملین بطن و مدر بول و جهت قرحۀ مثانه و تقویت باه تدارک ضرر جماع و عرق النسای حادث از کرمی و یبس در سائر افعال مانند شیر کاو است و از ان لطیفتر مضر مبرودین و مرطوبین و نفاخ و باعث جشا و هیجان فواق
ص: 1505
٧٨١و امثال اینها بدل آن شیر کاو و بالعکس و آشامیدن آن بطریق ماء الجبن جهت اسهال صفرای محترق و امراض صفراویۀ محترقه و سوداویه و یرقان و ترطیب بدن و برای محرورین نافع الحمی جهت حمی دق و حمیات حارۀ کهنه و دستور آن بتفصیل در قرابادین کبیر ذکر یافت و با افتیمون مائیت آن زائل می کردد و بجای اسهال شکم را حبس می نماید و آشامیدن آن با آب و خبه که خاکشی و شفترک نامند با قلیلی شربت بنفشه که ابتدا از ده پانزده مثقال آن با سه چهار مثقال آب و یک درم خبه سنکشو نموده و نیم درم شربت بنفشه شروع نمایند و بتدریج روزی چهار پنج مثقال بر شیر و اندک اندک بر هریک از آب و شربت بیفزایند تا هر مقدار که موافقت نماید و بر معده کران نباشد و خلل در هضم و نضج ننماید و در هنکام استغنا و عدم احتیاج باز بتدریج کم نمایند جهت ترطیب بدن و حمیات حارۀ حاده در انتها و حمی دق و تسمین بدن مهزول محرور المزاج مفید و نیز دستور آشامیدن آن در مقدمه ذکر یافت الاورام و البثور ضماد تخم ریحان کوبیده پخته در شیر بز محلل و منضج و منفجر کنندۀ اورام و دمامیل و بثور است و باضافۀ تخم تمر هندی کوبیده اقوی کویند مضر احشا است مصلح ان کثیرا بدل آن شیر کاو
بکسر نون و فتح سین مهمله و الف ممدوده و بفارسی شیر زنان نامند
*ماهیت ان
معروف و الطف است از شیر اتان و موافق ترین سائر شیرها است از برای اطفال و امراض حارۀ حاده خصوصا از مولد دختر و بهترین آن شیر زن جوان معتدل المزاج صحیح دختر زائیده است که غذاهای موافق خورده باشد چند روز قبل از ان و در بین نیز
ص: 1506
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر و از دختر زائیده سردتر
*افعال و خواص آن
جهت ترطیب و تقویت دماغ و رفع بیخوابی و رمد و قروح رئه و حمی دق و ادرار بول و دفع سمیت ارنب بحری نافع اعضاء الراس و الصدر آشامید آن جهت ترطیب دماغ و حنجره و تفتیح سدۀ خیشوم و رفع سل و دق و یبوست سینه و سرفۀ یبسی و نفث الدم و نزف الدم با ادویۀ مناسبه و سعوط آن جهت رفع خشکی دماغ و سرسام و صداع حار یبسی و اختلاط عقل و مالیخولیا و جنون صفراوی و دموی و سهر و امثال اینها و بدستور ضماد آن بر سر بدین قسم که خرقۀ بدان تر کرده پی درپی بر پیش سر کذارند و چون کرم کردد تبدیل نمایند و قطور آن در چشم جهت رمد حار و قرحه و رفع خشونت پلک آن و با انزروت جهت ظفره و سلاق و شرناق و امثال اینها و در کوش جهت وجع حار و قرحه و ورم کرم آن و مقدار شربت آن از دو اوقیه تا نیم رطل و باید که کرماکرم که سرد نکشته باشد بیاشامند و اکر از پستان تواند شد که بخورند بهتر است زیرا که بسبب کمال لطافت زود فاسد می کردد بدل آن شیر الاغ الخواص کفته اند چون زن حامله بر روی شپش شیر بدوشد اکر شپش بمیرد و یا در زیر آن بماند آن زن بدختر حامله است و اکر نمیرد و زنده برآید بپسر و مجرب دانسته اند و بهترین شیر زنان و سائر البان آنست که چون بر روی ناخن بریزند جمع کردد و با چسپندکی بسیار نباشد و باعتدال قوام باشد و دستور آشامیدن آن در قرابادین کبیر و نیز در مقدمۀ این کتاب ذکر یافت
ص: 1507
شیر کورخر و شیر آهو هر دو کرم و تراند از مادیان که لبن الرماک باشد و لطیفتر از ان و در تحریک باه اقوی*
بفتح حاء مهمله و الف و کسر میم و ضاد معجمۀ بفارسی ماست و بهندی دهی است و بترکی جغرات نامند
*ماهیت ان
شیر منجمد است و بهترین آن ماست شیر کاو تازه خوب انجماد یافته اندک ترش است
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر هرچند ترش تر و رقیق تر باشد سردی و تری آن زیاده
*افعال و خواص آن
مرطب و مسکن تشنکی و مقوی باه محرورین و غذائیت آن نسبت بدوغ که مخیض نامند بسبب زیادتی دهنیت بیشتر و در سائر افعال قریب بدان و مخیض
٧٨٢در حرف المیم مع الخاء المعجمه مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی المضار مضر مبرودین و معدۀ سرد و کثیف و دیرهضم و مسدد و مولد خلط خام و مضر تپهای عفنه مصلح آن معاجین حاره و زنجبیل مربی است و اغذیۀ مصنوعه از ان در قرابادین کبیر بتفصیل ذکر یافت و چربۀ بالای آن را بر سر مالیدن مرطب دماغ و منوم و قائم مقام روغن تخم کدو است
بضم سین مهمله و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
*ماهیت ان
نزد اکثر اسم فرفیون است و بغدادی و دیکران کفته اند چیزی است شبیه بصمغ و مائل بسیاهی و زردی که از نواح مغرب می آورند
*طبیعت ان
بسیار کرم و خشک تا چهارم
ص: 1508
*افعال و خواص ان
از سموم قتاله و بوئیدن آن باعث رعاف و عطسۀ بسیار و مهلک و تدبیر آن تدبیر افربیون و جند بادستر سیاه خورده است و مذکور شد ضماد آن محلل اورام صلبه است در چند ساعت
بفتح یاء مثناه تحتانیه و ضم تاء مثناه فوقانیه و سکون واو و فتح عین مهمله و الف و تاء مثناه فوقانیه
*ماهیت ان
شیر نباتات شیردار است مانند مازریون سیاه و فرفیون و سقمونیا و امثال اینها
*افعال و خواص ان
مجموع آن از سموم و مسهل قوی بعنف و شیر هر نباتی در ذیل آن مذکور شد و می شود و آنچه نامی مخصوص ندارد در یتوعات در حرف الیاء مع التاء ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و اعراض و تدبیر آن مانند اعراض و تدبیر افربیون خورده است و مذکور شد
بفتح لام و سکون تاء چهار نقطۀ هندی و ضم کاف و واو
*ماهیت ان
ثمر درختی است در بنکاله می شود و کثیر الوجود و درخت آن بقدر درخت آلو و پنیاله و پرخار و برک آن نیز شبیه ببرک آلو و پنیاله و ثمر آن خوشه دارد و هر خوشه هفت هشت تا ده دانه و بزرکی آلوی کوچکی و پنیاله و سفید رنک و طعم آن در خامی ترش و بعد رسیدن میخوش می کردد و در جوف بعضی آن سه دانه و بعضی چهار دانه شبیه بدانهای شریفه و کتهل که کوه نامند و در جوف دانهای آن تخمی بنفش رنک نرم لزج لعابی
ص: 1509
*طبیعت ان
سرد و تر
*افعال و خواص ان
مسکن حدت صفرا و خون و جهت بعض امراض دمویه و صفراویه نافع و شربت آن نیز جهت امراض مذکوره نافع*
بفتح لام و جیم و الف و ضم لام و سکون واو لغت هندی است
*ماهیت ان
کیاهی است که در کنار آبها و زمینهای نمناک می روید و در موسم باران بیشتر و دو قسم می باشد قسمی در خشکی و زمینهای نمناک می روید نبات آن تا بیک ذرع و شاخهای آن باریک و برک آن ریزه باریک شبیه ببرک ام غیلان و از ان ریزه تر و قسم دوم مائی که در کنار آب و غدیرها می روید و این مفروش بر روی زمین می باشد و در شاخ و برک شبیه بدان قسم و از خواص هر دو قسم است که چون دست نزدیک آن برند و بدان رسانند برکهای آن بهم مجتمع می کردند و چون دست را بکشند و از ان دور نمایند بعد از اندک زمانی از هم باز می کردند بحالت اصلی خود و از جملۀ ادویۀ عظیم النفع است نزد اهل هند و باصطلاح خود آن را از رساین می دانند
*طبیعت آن
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص ان
محلل و جالی و منضج و مفتح و بجهت فساد خون و امراض حادثه از ان و امراض صفراویه شربا نافع و قطور آب آن جهت ناصور و زخمهای کهنه مفید و کویند چون آفتاب در برج سرطان و در منزل نثره باشد که بهندی پکهه نچهتر نامند بروند بر کنار غدیری که در انجا کیاه لجالو باشد و اولا غسل بکنند و قدری شیرینی تصدق نمایند و بخور منسوب بزحل بسوزانند مانند مقل ازرق با روغن سرشف پس آن کیاه را از ریشه برکنند به نحوی که سایۀ آن کس بران نیفتد و در سایه خشک نمایند و باز چون ماه در ان منزل آید نرم کوفته پیخته بقدر فلفلی از ان را با شیر کاو تازه دوشیده ممزوج کرده
ص: 1510
٧٨٣این منتر را هفت مرتبه بران خوانده بنوشند منتر این است* بسم اللّه الرحمن الرحیم*دولها امرت دولها سنکه ادان نمونمو بشواد* تا سه هفته هر هفته هر روز بدین نحو بخورند در هفتۀ اول امراض سوداوی و حمیات ربع و مرکبه دفع کردد و در هفتۀ دوم بواسیر و نواصیر و یرقان و امثال اینها زائل کردد و در هفتۀ سوم جذام و بهق و قوبا و آتشک و مانند اینها برطرف کردد بعون اللّه تعالی و بالجمله مداومت بدان قوای حیوانی بیفزاید و از اسرار است نزد ایشان*
بفتح لام و سکون حاء مهمله و میم لغت عربی است جمع آن لحوم آمده بفارسی کوشت و بهندی ماس نامند
*ماهیت
آن
معروف و منعقد از خون است و فاعل انعقاد آن حرارت فاضله و در بدن حیوان برای حشو و فاصله و حائل بودن میان اعصاب و عروق و اوتار و غیرها و استخوان و حافظ و مانع بودن آنها از التوا در حرکات مختلفه و فسخ و رض از صدمات خارجی و برای ترطیب اعصاب و عروق و غیرها و حسن منظر و نیکوئی هیأت شکل و غیرها از منافعی که مفصلا در کتب کلیات مذکور است و اقسام می باشد بحسب اقسام حیوان و اعضای آن و لحم هر حیوان در اسم خود مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و درینجا بقول کلی و بالاجمال چیزی ذکر می یابد بباید دانست که چون بدن انسان مرکب از موالید ثلثه است و حیوانیت بر ان غالب پس انسب غذائی برای بدل ما یتحلل او لحم است لهذا در حدیث شریف نبوی صلی اللّه علیه و آله وارد است که سید الطعام اللحم و طبیعت مدبرۀ بدن ناچار است در استحالۀ نبات تا آن را شبیه بمغتذی نماید از هفت قسم فعل از تحلیل و استحاله و تفریق و عقد و تشبیه و تغذیه و ادخال در حیوانات باقل این افعال مدعا حاصل است مثلا در شیر آنها پنج فعل کافی است که تفریق و تغذیۀ آن هضم و تمییز است و تعقید و تشبیه و ادخال باشد و در بیضۀ طیور سه فعل کافی است که تحلیل و استحاله و تمییز باشد و در لحوم در فعل که تشبیه و ادخال باشد کافی است پس لحوم سید و بهترین سائر اغذیه شدند و کوشت مقادیم حیوان از کردن و دست و سینه بهتر از مؤخر آن مانند ران و پشت تازه و کرده ردی و کوشت ایمن بهتر از ایسر و جانب وحشی خشک تر و بطئ النزول و انثی نرم تر و ارطب و بهترین لحوم لحم حیوان جوان صحیح المزاج فربه است در امزجۀ لطیفه صاحبان ترفه و سکون و آرام و بهترین مواشی بز و کوسپند است که کمتر از شش ماه و زیاده از یک ساله نباشند و بعد از ان کوساله و یکسالۀ کاو و کاومیش و شتر جوان بهتر از شتر بچه و از وحوش بچۀ بز کوهی است و آهو بره و کوشت حیوان خصی کرده از کوشت ناخصی کرده بهتر است و الطف و کوشت حیوان راعی چرنده بهتر و الطف از محبوس معلوف و از حیوان سیاه بهتر و لذیذتر و سبک تر و از سرخ اجود و متوسط و از سفید بطئ الهضم و سمین و سریع الاستحاله بتعفن و فساد کوشت سرخ دور از فساد بتعفن و سریع الهضم و مذبوح در همان روز بهتر از بائت شب مانده و قدید کرم و خشک و قلیل الغذاء بسیار زبون و مولد خلط ردئ و لحوم بری بهتر از اهلی و بهترین لحوم بری ظبی و بهترین اهلی ضأن و کوشت جدی و اقل فضول است از غیر آن و لحوم حیوانات بری از برای بلغمی مزاجان و صاحبان فلج و استسقا و کسانی که برودت و رطوبت بر مزاج ایشان غلبه نموده باشد با سرکه و آب غوره و امثال آن برای محرورین و کسی که مزاج آن ملتهب نباشد مطنجن آن را با مری و زیت بخورد و کوشت اعضای عصبانی مولد بلغم است و کوشت سرخ خالی از لیف عصب کرم و تر و قریب باستخوان خشک و متین و کوشت طفلی بارد رطب لزج و کوشت نعجه ردی ضعیف الغذا مصلح آن و مصلح هر کوشت ضعیف رطب نمک و پیاز و فلفل و زنجبیل و دارچینی و قرنفل و هیل بوا و زیره و امثال اینها است و مصلح کوشتهای
ص: 1511
٧٨4کرم و خشک سرکه و آب غوره و روغن و کوشتهای کرم و تر کشنیز و سماق و امثال اینها است و کوشت رخو که در ان عصب نباشد لذیذ خصوص کوشت سینه و پستان بسبب تولید شیر در ان و کوشت زبان لذیذ سریع الهضم و کوشت حیوان وحشی و حمار الوحش کرم و خشک در سوم سریع الهضم کثیر الغذا مائل بسوداویت و در فصول زمستان خوردن آن و امثال آن بهتر و کفته اند بطئ الهضم و ردی الکیموس و کوشت کباش جهت کسی که ذراریح خورده باشد نافع و کوشت ارنب کرم و خشک و کوشت بریان کردۀ آن جهت قرحۀ رئه مفید و کوشت قنفذ بسیار تر است و کوشت چرب و دنبه کرم تر از همه و غلیظتر و بطئ الهضم و ملین شکم و قلیل الغذا و ردی و سریع الاستحاله بدخانیت و صفرا و کوشت کاو ماده کثیر الغذا غلیظ سوداوی و مولد امراض سوداویه و خشک تر از کوشت بز و کوشت جوان آن سریع الهضم تر و بهترین آن کوشت بچۀ کاو ماده و بهترین اوقات خوردن آن فصل بهار و اول تابستان و پوست خربزه مهرا کنندۀ آنست چون در حین طبخ در ان اندازند و همچنین در هر کوشت صلب که زود مهرا نکردد و اکثار کوشت کاو مولد بهق و امراض سوداوی و کوشت شقراق کاسر ریاح و بعید التعفن از کوشت بز و کوسفند و قلیل الشحم و یابس الجوهر و قلیل الغذا ردی و کوشت حیوانات صید کرم و خشک و مولد خون غلیظ سوداوی و بهترین آنها کوشت اهو است و کوشت سباع و ذات المخالیب همه آنها ردی اجتناب از آنها واجب و کوشت ضأن معتدل در رطوبت و یبوست سریع الهضم مولد خون جید و جهت محرور المزاج نافع و کوشت جزور یعنی بچۀ شتر بسیار کرم و خشک و مولد خلط غلیظ و جهت اصحاب کدو ریاضت شدید و عرق النسا و در آخر حمیات ربع نافع و کوشت سنور یعنی کوشت کربه کرم و تر و کویند سرد است مسخن کرده و جهت درد پشت و بواسیر مفید و لحم الخیل یعنی کوشت اسپ مانند کوشت شتر مخلخل مسام و جهت اصحاب کدو ریاضت شدیده نافع و مولد سودا و از طیور متوسطه که قریب بمرغ خانکی باشند مانند کبک و تدرو و دراج و حجل و طیهوج و امثال اینها صغیر اینها بهتر از کبیر و بری بهتر از اهلی و بهترین بری طیور مذکوره و بهترین اهلی دجاج و از طیور مائی آنچه کردن آن بلند و عظیم الجثه باشد ردی است و لحوم بری کبار همچنین طیور کبار جثه مانند بط و اوزمورث حمیات ربع اند و از مائی ماهیان متوسطه در بزرکی و کوچکی آب جاری صخری لطیف مانند ماهی رضراضی و چلوا ماهی و ماهی رهو و اندواری و آبنوس و امثال اینها و از برای اصحاب کدو ریاضت قوی المزاج حار لحوم قویۀ غلیظه مانند کوشت جزور و خیل و کوزن و کاومیش بهتر و اولی است از لطیفۀ خفیفه و باید که حیوانات رطبه المزاج را بعد از استکمال قوت آنها و یابسه را هنکام طفولیت و کوچکی ذبح نمایند و هرچه از شکم حیوان برآورند که حلان بضم حاء مهمله و فتح لام مشدده و الف و نون و حلام بمیم بجای نون نامند و آنچه بحد کمال نرسیده باشد همه ضعیف و مورث ضعف و سستی و امراض بلغمیه اند و از حیوان پیر و ضعیف سال خورده بسیار لاغر و مریض و میته همه مورث امراض صعبۀ کثیره و سودا و امراض سوداویه است خصوص کبش و تیس و بقر و جاموس و جمل و همچنین کوشت حیوان بچۀ مرده و با کرک و غیر آن از سباع کزنده و خوف ناک و یا در آب افتاده و بدستور حیوان مخنوق همه ردی و مورث امراض ردیۀ صعبه و سودا و امثال اینها است و در حضور حیوانی حیوان دیکر را ذبح نمودن زبون و اشامیدن آب بعد از کوشت مضر و تناول نمودن آن در شبها باعث تخمه و جمع آن با شیر و بیضه مضر و غیر مجوز و هرچند مبالغه در طبخ و کوبیدن آن کنند اولی است و باید که اجزای آن متساوی طبخ یافته خواه کباب باشد و یا غیر آن و کوشت آب یعنی مرقه سریع الهضم و النفود و موافق ناقهین و ضعیف المزاج و القوه است اکر بلاغم و رطوبات بسیار بر بدن غالب نباشد و کسی که اراده نماید تجفیف و صلابت بدن را باید که مشوی و کردناج آن را بخورد و مشوی آن بطئ
ص: 1512
٧٨5النزول تر و یابس تر و قوی الدم از مسلوق و کسی که ارادۀ ترقیق و نرمی بدن نماید باید که اسفیدباجات چرب بیاشامد و روزی دو بار خوردن آن ممنوع جهت آنکه البته هضم آن بر طبیعت دشوار و باعث فساد و ضعف قوت است و مداومت بران نیز باعث فساد اخلاط و قساوت قلب و تیرکی باصره و بلادت ذهن و غلبۀ صفات بهیمی و اخلاق سبعی و بسیار دیر دیر خوردن آن باعث ضعف بدن و لاغری و وهن و نقصان در ارواح و سقوط قوی است و مشوی یعنی بریان آن مولد لحم صلب و خشک و مطبوخ آن بطریق یخنی کرم و تر و مولد لحم رخو نرم و قلیۀ آن کثیر الغذا و باعث تقویت بدن است و حلوای لحم و ماء اللحم باقسام و امراق آن در قرابادین کبیر ذکر یافت اعضاء الراس کوشت کاو و کاومیش و سائر کوشتهای غلیظ مولد سودا و امراض سوداویه از جنون و وسواس و کوشت ابن عرس با شراب جهت صرع العین خاکستر کوشت حملان جالی بیاض چشم و کوشت سباع و ذوات المخالیت مقوی چشم و رافع امراض عین و زهرۀ طیور و اکثر حیوانات جالی بیاض و آثار چشم اعضاء النفض کوشت سرطان نهری جهت مسلولین و کوشت چوجۀ طیور مهیج خوانیق اعضاء الغذاء کوشت قطا جهت اصلاح فساد مزاج و تفتیح سدۀ کبد و طحال و استسقا و کوشت قنفذ با سکنجبین جهت استسقا و لحوم غلیظه مضر معده و طحال اعضاء النفض کوشت کاو مانع ریختن صفرا است بمعده و کوشت ارنب مشوی جهت قروح امعا نافع و کوشت قنفذ خشک کرده با سکنجبین جهت وجع کرده و مرق خروس پیر بشرط مذکور در دجاج جهت قولنج و امراض سوداوی و مرق کوشت کاو و سکباج آن جهت اسهال مراری و همچنین قریص کوشت آن با کشنیز تازه و سرکه و حموضات مناسبه بسرکه و همچنین با کشنیز خشک و اندک زعفران و کوشت طیور مشوی و غیر مشوی مانند کوشت کبک و طیهوج و قطا و قمری که جوش داده مرق آن را بریزند و جرم آن را تناول نمایند حبس طبیعت نماید و مرق آن تلیین و کوشت شتر مدر بول و کوشتهای چرب تلیین آن زیاده از غیر آن و کوشت سباع و ذوات المخالیب جهت بواسیر و کوشت حمار وحشی با روغن قسط جهت وجع کرده و تحلیل ریح غلیظ الحمیات کوشت کاو و ابل و وعل و طیور بزرک پیر محدث حمی ربع اند السموم آشامیدن کوشت ابن عرس خشک کرده با شراب جهت سموم و کوشت حملان سوخته برای لسع مار و عقرب و جراره و با شراب جهت سک دیوانه و کوشت ضفدع جهت لسع هوام الات المفاصل ضماد کوشت کرم بکرمی ذبح جهت ضربه و سقطه و بدستور پیچیدن عضو در پوست کرماکرم آن و ضماد دنبه جهت تلیین عصب صلب شده و تلیین اعضای متشنجه و کوشت ارنب جهت نقرس و اوجاع مفاصل و قریب است در فعل بمرق ثعلب و کوشت ابن عرس جهت اوجاع مفاصل ضماد او شحم حمار وحش با دهن قسط جهت وجع ظهر و تحلیل ریاح غلیظه تمریخا و کوشت افعی و قنفذ اکلا بطریق مرقه و یخنی نافع و کوشت کاو مولد جذام و داء الفیل و دوالی و جرب و قوبای ردی و سرطان و همچنین سائر لحوم غلیظه الجروح و القروح و الاورام طلای کوشت کوسفند سوخته و ضماد کوشت کاو و سائر لحوم غلیظه محلل اورام صلبه الزینه طلای پیه حمار وحش و بط رافع کلف و سوختۀ کوشت حملان رافع بهق و سوختۀ کوشت ضفدع جهت داء الثعلب نافع است
ص: 1513
بلام مفتوحه و حاء ساکنه و یا و الف و لام و فتح تاء مثناه فوقانیه و سکون باء مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت عربی است در ماهیت آن اختلاف است مالقی و بغدادی و انطاکی و غیرها کفته اند نباتی است مجعد و بر روی زمین مفروش و از زمین بلند نمی شود و برک آن شبیه ببرک کندنا و مردم آن را می خورند و مداوا به آب آن می نمایند و همین لحیه التیس حقیقی است و نزد عرب و اهل شام و شرق و دیار بکر مسمی باذباب الخیل و نزد عامۀ اهل اندلس بسقواس است و بفارسی اسلنج و باصفهانی سنک و الاشنک نیز بفتح شین معجمه و سکون نون و کاف نامند و دیسقوریدوس قسوس نامیده و بعض
٧٨6مردم قسادق و قسارت نیز خوانده و کفته اند آن دو صنف است نر و ماده نر آن را درخت کوچک و کثیر الاغصان و خشن و کوتاه و برک مدور و صلب و مزغب و کل شبیه بکلنار و منبت آن سنکستانها و صنف مادۀ آن را برک شبیه ببرک کندنا و پائین آن عریضتر از بالائی آن و کل سفید و نزدیک بیخ آن نوعی از طراثیث می روید سرخ یاقوتی رنک و آن بهترین انواع آنست و کاه سفید و کاه اشقر نیز می باشد و قوت قبض این زیاده از ان در جمیع اجزاء آن طرثوث را برومی هیوقسطیداس و بیونانی ایوقسطس نامند و مراد از عصارۀ لحیه التیس عصارۀ آن طرثوث است و از جملۀ اجزای تریاق فاروق همانست و در قوت مانند حضض الا آنکه در حضض قوت تحلیل است و درین قوت قبض فقط و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که امین الدوله و جمعی دیکر بیان نموده اند که آن شاخهای است بی برک مائل بسرخی و درخشندکی و سرخی آن مائل بسیاهی و بقدر شبری و بیشتر آن در زمین و چهار انکشت آن از زمین پیدا و بیرون و منبت آن شوره زارها و این قول اصح می نماید چه بیخ کیاه مزبوره نوعی از طراثیث است بهترین آن تازۀ آنست
ص: 1514
*طبیعت ان
معتدل در کرمی و سردی و خشک در دوم و جالینوس در سابعه کفته نباتی است ما بین شجر و کیاه با اندک قبضی مؤلف کوید در شیراز و اصفهان و نواح آنها نباتی کوچک تا بیک شبر می روید و با شاخهای باریک و برکهای باریک بلند و نبات آن بهیئت مجموعی شبیه بریش بز نر که تیس نامند و آن را بشیرازی و اصفهانی الالاشنک نامند و نر و ماده می باشد چنانچه ذکر یافت و تر و تازۀ آن را با سرکه و بدون آن برای تبرید مانند کاسنی و کاهو می خورند و یحتمل که لحیه التیس این باشد و آنچه در کتاب مصور فرنکی دیده شد نبات آن بلند است و یک ساق ایستاده دارد و بر ان برکهای باریک بلند شبیه ببرک کندنا و کل آن پهن مدور و برکهای آن اندک طولانی و سر آنها متشعب بدو شعبه و غنچۀ آن فی الجمله شبیه بغنچۀ کل سرخ و رنک کل آن سفید
*طبیعت آن
در آخر دوم سرد و در سوم خشک
*افعال و خواص ان
قابض و قاطع نزف الدم و اسهال مراری و دموی و قرحۀ رئه و بیخ آن در قبض اقوی و عصارۀ آن در قبض مانند تخم کل سرخ و مقوی معده و مانع انصباب مواد بدان و قرحۀ رئه و امعا و عصارۀ آن از ان اقوی و آشامیدن عصارۀ آن با شراب جهت نزف الدم رحم و ضماد آن مقوی اعضای ضعیفه و فم معده و جکر و نزف الدم رخم و در سائر افعال قویتر از اقاقیا اعضاء الراس بیخ آن جالی چرک کوش و خشک کنندۀ قروح آن اعضاء النفض و الغذاء آشامیدن برک و کل و بیخ آن با ماء الشعیر جهت قرحۀ رئه و عصارۀ آن جهت نفث الدم و نزف الدم اعضای باطنی و جهت تقویت معده و حبس بطن و قرحۀ امعا مقدار شربت از عصارۀ آن تا سه درم و از برک و کل آن تا چهار درم الجروح و القروح ذرور برک و کل آن جهت اندمال و التیام جراحات کهنه و رفع تعفن آنها و ضماد آن جهت التیام عصب مقطوع الاورام ضماد کل آن محلل اورام حرق النار و کل آن با موم روغن جهت سوختکی آتش السموم محمد بن زکریا خوردن بیخ لحیه التیس را دافع سموم دانسته مضر کرده مصلح آن عناب بدل آن حضض و اقاقیا است و کلنار و تخم آن*
ص: 1515
بفتح لام و سکون خا و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است
*ماهیت ان
نوعی از خیری بری است نبات آن قریب بذرعی و کل آن بنفش و بری و جبلی می باشد و هر دو در صورت مشابه بهم مکر آنکه جبلی آن اقوی است و خشن تر و کوتاه تر از بری و دانۀ آن سیاه و تلخ و بقدر عدسی بعضی آن را سراج القطرب دانسته اند
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک خصوص کل و تخم آن
*افعال و خواص ان
آشامیدن دو درم از ان هر دو نوع مسهل قوی و یک درم آن جهت لسع عقرب شیاله و چون کل آن را بر روی عقرب اندازند آن را بکشد
بکسر لام و سین و الف و نون لغت عربی است بفارسی زبان و بهندی جیب نامند
*ماهیت ان
از اعضای مرکبۀ بدن حیوان و در دهن آن واقع و مرکب از لحم رخو غددی سبک و عروق و عصب و عضلات و غشاوۀ معروف است و مخلوق از برای برآمدن آواز از دهان و تکلم و افاده و استفاده و القای ما فی الضمیر بغیر تقلب غذا در حین مضغ و اعانت بر بلع و حفظ رطوبات نازله از دماغ و خارجه از سینه و معده و غیر اینها از منافعی که در کتب طبیعی و کلیات طب مذکور است و غیر خالق جل اسمه نمی داند فوائد آن را بتفصیل
ص: 1516
*طبیعت ان
کرم و تر
*افعال و خواص آن
خفیف سریع الانحدار و مرطب بدن و با ادویۀ حارۀ خشبو زیاده کننده منی المضار و سریع التعفن مصلح آن طبخ آن با سرکه و یا کشنیز خشک و زیره و خولنجان در مبرودین و در محرورین سرکه و کشنیز خشک خوردن است*
و آن را اذان الثور و کحلا نیز نامند بجهت آنکه کل آن برنک کحل است
*ماهیت ان
نباتی است با لزوجت و رائحۀ آن شبیه بانجبار و غیر لسان الثور است برک آن عریض مفروش بر روی زمین و مستدیر و در خشونت مانند برک کاوزبان و از میان برک آن شاخی می روید بقدر ذرعی و بر سر آن کلی سرمئ رنک و فرق میان برک این و برک لسان الثور بآنست که برک این عریضتر و مدورتر در بو شبیه بخیار و لزوجت آن زیاده از لسان الثور و کل آن آویخته بسوی زمین و خام و پخته برک آن را می خورند بخلاف برک و کل لسان الثور که باین اوصاف نیست
*طبیعت ان
در دوم سرد و تر
*افعال و خواص
ان
جهت علل زبان انسان و شتر و غیر آن از حیوانات و بثوری صلب سرخ که ظاهر می کردد بر زبان مانند حب الرمان و آن را حارس می نامند و جهت قلاع و سائر امراض حارۀ دهان و خفقان و حرارت معده نافع*
بالف مکسوره و باء موحده و لام لغت عربی است
*ماهیت آن
غیر رعی الابل است و غلط کرده کسی که آن را لسان الابل دانسته بلکه آن نباتی است ما بین کیاه و شجر و شاخ آن پراکنده و مربع مائل بسفیدی و برک آن شبیه ببرک تفاح و از ان بلندتر و باریکتر و اندک خشن و مجعد شبیه بتجعید ثیاب تازه شسته و با زغب نرمی و سفید رنک و خشبو و ثقیل الرائحه و ثمر آن زرد مائل به پهنی منبت آن زمینهای خشن
ص: 1517
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و در سوم کرم و خشک نیز کفته اند
*افعال و خواص ان
مفتح و جالی اعضاء الفم و الغذاء و النفض آشامیدن آب طبیخ برک و شاخ آن و مضغ برک آن جهت رفع لکنت زبان و اضطراب و تلجلج آن و قروح باطنی و ادرار بول و حیض و اخراج جنین و آب طبیخ آن با مویز و عناب مفتح سدد و مدر بول و رافع التهاب باطنی القروح و الجروح ذرور آن منقی قروح خبیثه و مجفف قروح و التیام دهندۀ جراحات و آشامیدن آن جهت قروح باطنی و ظاهری و استنجا به آب مطبوخ آن مسکن حکۀ فرج و مقعده و ذکر الزینه خضاب آن با حنا سیاه کنندۀ موی سر و شستن به آب آن و بدان خضاب نمودن نیز سیاه کنندۀ موی است مضر کرده مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت از جرم آن تا سه درم و از آب آن تا دو اوقیه و شراب آنکه هفتاد مثقال آن را در دو هفتاد رطل آب انکور ریخته ترتیب دهند جهت نفث الدم و سرفه و سستی عضل و قرحۀ کرده و مثانه و احتباس حیض نافع مقدار شربت آن تا یک رطل السموم جهت کزیدن شفنین بحری نافع است*
بفتح ثاء مثلثه و سکون واو و راء مهمله لغت عربی است بفارسی کاوزبان و بیونانی فو و بلاطینی بکلورم و بلغت دیکری را احم و بهندی سنکاهولی نامند
*ماهیت ان
نباتی است جمیع اجزای آن با خشونت و مزغب و منقط بنقطهای شبیه بخار و ساق آن باریک و خشن مانند پای ملخ و سبز مائل بزردی و بقدر ذرعی و بزرک آن بزرکتر و سیاه و ضخیم و با خشونت
ص: 1518
٧٨٨و منقط بنقطهای سفید شبیه بخار و مزغب شبیه بزبان کاو و مفروش بر روی زمین و ربیعی است و تازه آن سبز مائل بزردی و کهنۀ آن مائل بسیاهی و هرچند کهنه تر کردد سیاه تر شود و کل آن لاجوردی رنک بشکل کل انار و از ان کوچکتر و طولانی و تخم آن کوچک اندک طولانی و سفید از حب القرطم اندک باریکتر و در قمعی و اندک لعابی و تخم آن را مدور نیز کفته اند منبت آن اکثر بلاد خصوص کیلان که در انجا بسیار خوب می شود و در عظیم آباد از ملک هند نیز می شود و لیکن برک آن نازک و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه المومنین نوشته قسمی را که در اصفهان و بعضی بلاد کاوزبان می دانند مرماحوز است و کل آن لاجوردی و کوچک و مدور می باشد و بهترین آن کاوزبان تازۀ ضخیم سبز مائل بزردی منقط کیلانی است
*طبیعت تازۀ ان
در اول کرم و تر و خشک آن را رطوبت کمتر و مائل بیبوست و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و کل آن الطف جمیع اجزای آن
*افعال و خواص ان
مفرح و مقوی ارواح و حرارت غریزی و اعضای رئیسه و حواس و ملین طبع و مسهل مرۀ صفرا و اخلاط محترقه و سودای متولد از خلط سوداوی و تسکین اعراض آنها و امراض سوداویه مطلقا اعضاء الراس و الصدر و الغذاء آشامیدن آن با مطبوخات مناسبه جهت سرسام و برسام و مالیخولیا و جنون و نیکوئی حواس و رنک رخسار و تفریح و رفع خشونت قصبۀ رئه و سینه و سرفه و ضیق النفس و درد کلو و سینه و شش و خفقان سوداوی و توحش و وسواس و حدیث نفس و فزع و خوف و غم و هم و یرقان و سنک کرده و مثانه و مطبوخ آن با نبات و یا با شکر و یا ماء العسل جهت خشونت سینه و قصبۀ رئه و سرفه و ضیق النفس و آشامیدن دو درم کل آن با یک درم کل ارمنی و دو درم شکر جهت خفقان و خشونت سینه و سرفه و انعاش حرارت غریزی و قوی و ازالۀ یرقان و تفتیت حصاه و تصفیه رنک رخسار و ذرور محرق آن در دهان جهت قلاع دهان اطفال و تسکین لهیب و سوزش دهان و سستی لثه و بدستور غیر محرق آن و لیکن از ان ضعیف تر مضر سپرز مصلح آن صندل سفید مقدار شربت از جرم آن از دو درم تا پنج درم در مطبوخ و منقوع از پنج درم تا ده درم و از آب آن تا چهار اوقیه بدل آن ابریشم خام محرق و چهار دانک آن پوست اترج و نیز بوزن آن ریباس و نصف آن سنبل و ربع آن اسارون کفته اند و چون از آب آن و آب سیب و آب مویز شرابی ترتیب دهند دو مثقال آن تفریح بحد یک رطل شراب کند بدون ازالۀ عقل و عرق کاوزبان جهت امراض سوداوی و وسواس و خفقان سوداوی مفید و در سائر افعال ضعیف تر از جرم و مطبوخ آنست و بعضی اقوی کفته اند مقدار شربت آن تا چهار اوقیه
ص: 1519
بفتح حاء مهمله و میم و لام لغت عربی است و دیسقوریدوس آن را کثیره الاضلاع و ذو سبعه اضلاع نامیده و بفارسی بارتنک و بترکی باغ پر باغ و لسان الحمل کبیر را بفرنکی بیشاک میسور و صغیر را بیشاک مینور نامند
*ماهیت ان
از جنس مرماحوز است و دو صنف می باشد کبیر و صغیر کبیر را برک شبیه بزبان کوسفند و سبز طولانی و اندک عریض و ساق آن بقدر ذرعی و پراکنده و مائل بطرف زمین و سرخرنک املس و از وسط نبات آن ساقهای باریک بلند رسته بر سر آن و کل آن زرد رنک و تخم آن مدور ریزه سیاه رنک مائل ببنفشی و بیخ آن سست و مزغب و تا بسطبری انکشتی و صغیر را نیز بدستور الا آنکه برک این از ان کوچکتر و سرخی ساق کمتر و تخم آن بزرک تر و کبیر اقوی از صغیر و در منافع نیز از ان زیاده و از مطلق آن مراد صغیر است
*طبیعت ان
در دوم سرد و خشک و تخم و بیخ آن را یبوست زیاده از برک و برودت کمتر و برودت بسرحد تخدیر و یبوست آن بحد لذع نرسیده
*افعال و خواص ان
مرکب از جوهر مائی و ارضی و از جوهر مائی تبرید می نماید و از جوهر ارضی قبض و آب برک آن لطیف اعضاء الراس آشامیدن آن حابس نفث الدم و نزف الدم همه اعضای باطنی و رعاف و صرع و سعوط و ضماد آن بر پیش سر و سینه نیز و قطور آن در کوش جهت تسکین وجع آنکه از حرارت باشد و مکرر مضمضه
ص: 1520
٧٨٩نمودن به آب طبیخ بیخ آن و یا مضغ آن و با آب برک آن جهت درد دندان و قلاع امراض دهان و بثور عدسیۀ آن و تقویت لثۀ مسترخیه و دامیه و با آب بری آن جهت رفع فلاع دهان و قطور و طلای آب برک آن جهت رمد حار مفید و سائیده می شود شیافات چشم در آب آن و داخل ادویۀ عین کرده می شود اعضاء النفس تخم آن حابس نزف الدم و آشامیدن عدس مطبوخ با برک آن بدل سلق جهت ربو و آشامیدن عصارۀ آن جهت دق و سل و نفث الدم و قرحۀ رئه و ربو دموی و صرع اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن عصارۀ آن مقوی کبد حار و طحال و کرده و مفتح سدۀ آن و مسکن تشنکی و رفع فساد هضم و قئ الدم و نزف الدم اعضاء باطنی و حرقه البول و سیلان خون بواسیر و حیض و بیخ و برک و تخم آن مفتح سدۀ کبد و کرده و مثانه و در ادویۀ مفتحۀ آنها داخل کرده می شود و جهت قروح امعا و آشامیدن عدس مطبوخ با برک آن بجای برک چغندر جهت استسقای حار و مطبوخ آن با نمک و سرکه و عدس جهت اسهال دموی و آشامیدن آب برک آن با طلا جهت درد کرده و مثانه و آشامیدن و یا احتقان بتخم و با عصارۀ آن جهت قرحۀ امعا و حبس خون بواسیر و حمول آن جهت درد رحم حادث از احتقان آن الحمی کفته اند آشامیدن سه عدد بیخ آن جهت حمی مثلثه و چهار عدد بیخ آن جهت حمی ربع و همچنین با چهار اوقیه و نیم شراب ممزوج کرده و آشامیدن عصارۀ آن نیز جهت حمیات حاده نافع السموم ضماد آن با نمک جهت سمیت سکدیوانه کزیده الجروح و القروح و حرق النار ضماد آن و بدستور ذرور آن جهت تنقیۀ چرک و تجفیف و اندمال قروح خبیثه و مزمنه و جراحات عمیقه و سوختکی آتش و نار فارسی و قروح ساعیه و اکله و با طین قیمولیا و اسفیداج جهت جمره بجیم و داء الفیل و منع تزاید و موجب ضمور آن الاورام و البثور محلل اورام حاره و نمله و شری و حمره بحای مهمله که باد سرخ باشد و ورم پس کوش و خنازیر و تعلیق بیخ آن بر کردن نیز جهت خنازیر مؤثر المضار کویند مضر رئه مصلح آن عسل و عصارۀ آن مضر طحال و مصلح آن مصطکی مقدار شربت از آب برک آن از ده مثقال تا نیم رطل بدل آن حماض بستانی و تخم آن در افعال مانند عصارۀ برک آن و بورۀ آن قابض و مغری امعا و رافع زحیر و بروغن بادام و یا روغن کل چرب کرده و یا در آب جوش نمودۀ آن نیز رافع مغص و حابس نزف الدم اسافل بدن مقدار شربت آن تا سه درم و عرق برک بارتنک که مانند کلاب بقرع و انبیق مقطر نموده باشند در تقویت قوت ماسکه بیعدیل و در همه افعال از عصارۀ برک آن ضعیف تر است
ص: 1521
بفتح سین مهمله و ضم باء موحده و عین مهمله
*ماهیت ان
نباتی است بقدر دو ذرع و شاخهای آن پراکنده و برکهای آن طولانی و اطراف آن تیز و مشرف مانند دندانهای اره و مجعد و صلب و رنک آن سبز مائل بزردی و سفیدی و بر سر شاخهای آن قبهای مستدیر و کل آن بنفش و بیخ آن سیاه مربع منبت آن زمینهای سنکریزه و ربیعی است
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن طبیخ آن جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و فرزجۀ بیخ آن جهت ادرار حیض و اخراج جنین نافع است*
بفتح عین و صاد مهملتین و الف و کسر فاء و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله بفارسی زبان کنجشک و بهندی اندرجو و بشیرازی تخم اهر خوانند
*ماهیت ان
ثمر درختی است از قسم دردار و عظیم و برک آن شبیه ببرک بادام و ثمر آن در خوشه و در غلافها و هریک از هم متفرق و در هر غلافی یکدانه باریک طولانی شبیه بزبان کنجشک و ظاهر آن اندک تیره رنک و باطن آن سفید مائل بزردی و با تندی و تلخی و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و در ملک هند و بنکاله کثیر الوجود و دو نوع می شود یکی تلخ با حدت و دوم شیرین و نبات آن بیشتر در مزرعۀ برنج بهم می رسد و ببلندی نبات آن از برک
٧٩٠نبات برنج باریکتر و نازکتر و خشن تر و سبز تیره شبیه ببرک بید و از ان اندک پهن تر و سر برکها کج و ثمر آن در خوشه مجتمع و دانهای آن در غلافهای سبزتر شبیه بخار و کل آن ریزه و از تلخ آن سفید مائل بزردی و از شیرین آن بنفش و ثمر تلخ آن نیز بهیأت شیرین الا آنکه ثمر شیرین آن بالیده تر و رنک باطن آن بنفش
ص: 1522
*طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و در اول تر نیز کفته اند و با رطوبت فضلیه
*افعال و خواص ان
مسکن ریاح و برک آن با قبوضت اعضاء الصدر آشامیدن ثمر آن مسکن درد پهلو و تهیکاه و جهت خفقان و ضیق النفس و سرفۀ مزمن اعضاء النفض آشامیدن آن جهت مغص و درد کمر و رحم و ادرار بول و تفتیت حصاه و تقویت اعضای تناسل و تحریک و زیادتی باه مفید و فرزجۀ آن با عسل و زعفران بعد از طهر معین بر حمل و مجرب کفته اند المضار مصدع محرورین مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن جهت باه بتنهائی تا سه درم و با معینی تا دو درم بدل آن در تقویت باه بوزن آن جوزبوا و نصف آن بهمن سرخ و با تودری سرخ بوزن آن و یا مغز کردکان و یا کبابه الجروح و القروح ضماد برک آن منقی و مدمل و ملحم قروح رطبه الات المفاصل ضماد پوست ان با سرکه جهت کوفتکی عضل نافع*
بفتح کاف و سکون لام و باء موحده بلاطینی امیره کویند شبیه به کلوره و ببربری نیکوکالنس نامند*
*ماهیت ان
کویند لسان الحمل است و بعضی حماض دانسته اند و بعضی کفته اند نباتی است علی حده ساق آن زیاده بر دو ذرع و با شعبهای بسیار و کرهدار و باریک و برک آن شبیه ببرک بارتنک و از ان درازتر و با تقعیر و بسیار نرم املس و اطراف آن تند و کل آن بنفش و تخم آن باریک و بیخ آن سفید پرشعبه با شعبهای باریک مانند ریسمان و متشبک درهم و در اول تابستان می روید و منبت آن نزدیک آبها
ص: 1523
*طبیعت ان
در اول کرم و در دوم خشک
*افعال و خواص ان
آشامیدن آن بقدر یکرطل با عسل رافع صلابت طحال القروح و الجروح ضماد آن ملزق جراحات و جهت التیام زخمهای تازه و کوشت آوردن زخمهای کهنه مؤثر است*
بفتح لام و کسر صاد مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر قاف و یا و آن را اذان الدب نیز نامند و در تنکابن معروف بکاش است
*ماهیت ان
نباتی است خاردار که بر جامه می چسپد و از ان جهت آن را لصیقی نامند و ساق آن زیاده بر ذرعی و بسطبری انکشتی و برک آن شبیه ببرک بارتنک و از ان کوچکتر و ضخیم تر و تخم آن بقدر فندقی و نخودی
*طبیعت ان
در آخر اول کرم و خشک
*افعال و خواص ان
محلل و جالی اعضاء الصدر آشامیدن طبیخ آن با عسل جهت سرفۀ بارد و خشونت سینه و ضماد آن با روغن کل جهت ضربان ورم مقعده بغایت نافع و غسول آن سرخ کنندۀ رخسار و مغز و تخم آن مبهی است*
بضم لام و فتح عین و الف و باء موحده بعربی ریق و بفارسی آب دهان نامند
*ماهیت آن
معروف است
*افعال و خواص آن
جالی خصوص لعاب دهان صائم یعنی شخص ناشتا و چون آب دهان صائم را در کوش کسی که از اذیت کرم متاذی باشد ریزند تسکین دهد و کرم آن را بکشد و برآورد و طلای آن محلل خون مرده و خالی بهق و کلف و قوبای اطفال را نافع و چون در دهن مار اندازند آن را بکشد*
ص: 1524
بضم لام و سکون عین و فتح باء موحده و تاء مثناه فوقانیه و فتح دو باء موحده در میان هر دو راء مهمله و در آخر یاء نسبت
*ماهیت آن
بیخی است شبیه بسورنجان و باریکتر از ان و مانند سر پستان و طعم آن تلخ و تند و در مصر معروف بتریاقی است و از نواح افریقیه آورند و نامقیدان مغشوش بسورنجان می نمایند و بعضی سورنجان را باین نام خوانند
٧٩١و اشتباه است
*طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
*افعال و خواص آن
محلل ریاح و قاطع بلغم و مقوی حرارت غریزی اعضاء الصدر و النفض آشامیدن آن جهت قطع بلغم سینه و تحلیل ریاح معده و بواسیر و ادرار خون حیض و بواسیر و اوجاع صدر و امثال آن نافع السموم رازی جهت سم افعی و سموم سائر هوام بغایت نافع دانسته و مداومت آن باعث سرخی رنک رخسار مقدار شربت آن دو درم که در سویق بسیار جوش دهند تا رفع غالیۀ حدت آن کردد المضار اکثار آن مورث امراض حاره و مصدع مصلح آن کشنیز بدل آن بوزن آن مغز کردکان است و چون اطفال و یا غیر ایشان بغلطی بخورند قئ و اسهال آورد تا به حدی که سرخی چشم و حالتی مانند مستان احداث نماید و اکر زن باشد اختناق رحم و هلاک سازد تدبیر آن قئ نمودن بروغن و عسل و بعد از ان انیسون خوردن است*
بفتح لام و سکون عین و لام کفته اند معرب از لال هندی است
*ماهیت آن
ص: 1525
از احجار جدیده است که تازه اطلاع بدان بهم رسیده و در کتب احجار قدیمه ذکر آن نیست و مولف منافع الاحجار و لباب الصناعه تصریح نموده اند که از سی صد سال متجاوز است که سالی بسبب زلزلۀ عظیمی کوه بدخشان منهدم کردید و لعل ظاهر کشت و از جنس یاقوت است و رنک آن از رنک یاقوت در سرخی کمتر و اندک مائل به بنفشی و ارغوانی و از یاقوت نرم تر و معدن آن بدخشان از مملکت توران و در دکهن نیز بهم می رسد و بدخشانی بهتر و سرخی آن غالب و صلب تر از دکهنی و دکهنی نرم تر و اندک تیره تر و وافرتر از بدخشانی و کم بهاتر و بالجمله قسمی از اقسام یاقوت است که باختلاف مکان بدین نحو متکون می کردد و یاقوت در حرف الیاء مع الالف ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
*طبیعت آن
در کرمی و سردی معتدل مائل بحرارت و در دوم خشک
*افعال و خواص آن
در تفریح دل و اعصاب و قوت باصره قویتر از یاقوت و حابس نزف الدم و بواسیر و در جمیع علل سوداوی قوی التاثیر مقدار شربت آن از یک قیراط تا یک دانک و بعضی تا نیم دانک کفته اند*
بضم لام و فتح فا و الف و حاء مهمله لغت عربی است بفارسی شابیزک و مغد نیز نامند و مغد اسم بادنجان است
*ماهیت آن
ثمر یبروج بری است و بیخ لفاح عبارت از یبروج سریانی است و در حرف الیا ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و نر و ماده می باشد قسم مادۀ آن را برک عریض و مفروش بر روی زمین و شبیه ببرک کاهو و از ان کوچکتر و مائل بسیاهی و ثقیل الرائحه و کل آن سفید و ثمر آن از زیتون بزرکتر و زرد و بسیار عفص و بعد از رسیدن با عطریت و مائل بشیرینی می کردد و آن را لفاح الجن نامند و تخم آن شبیه به تخم سیب و بیخ آن دو سه عدد متصل بهم ظاهر آن سیاه و باطن آن سفید و پوست بیخ آن سطبر و مائل بسیاهی و در شکل شبیه بصورت انسان و بی موی یعنی لیفهای شبیه بموی که در یبروج می باشد درین نیست و قسم نر آن را برک املس و مانند برک چغندر و ثمر آن بقدر خیار و زرد بیخ آن در سطبری متوسط و صنفی از ان را منبت مقابر و مواضع سایه دار و برک آن کم عریض و در طول بقدر شبری و مائل بسفیدی و بی ساق و بی کل و ثمر و بیخ آن دراز و بسطبری ابهامی و سفید و این قوی ترین اقسام است و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند و قوی ترین اجزای آن پوست بیخ و عصاره و آب سائل از انست
ص: 1526
*طبیعت ان
در آخر سوم سرد و خشک و کویند خالی از اندک حرارت نیست و ثمر آن سرد و تر و آنچه در جوف بیخ آنست عدیم القوت
*افعال و خواص ان
مخدر و مجفف و مسکن ضربان مواد حاده و غلیان خون و صفرا و قابض و مسکر و منوم و مسمن بدن اعضاء الراس طلای آن جهت درد سر و بوئیدن آن منوم و صداع حار را نافع و مضمضه بطبیخ آن جهت درد دندان اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن شش قیراط از پوست بیخ آن با آب و عسل جهت رفع بیخوابی و خفقان حار
٧٩٢و اسهال دموی و حرقه البول نافع و مقئ بلغم و مرۀ سودا است و کیاه آن مدر بول و حمول تخم آن با کبریت قاطع حیض اعضاء المفاصل ضماد پوست بیخ آن با آرد جو جهت درد مفاصل حار الاورام و البثور طلای آن محلل اورام حاره و با سرکه جهت حمره و ضماد برک آن با آرد جو جهت اورام حاره و برش الزینه طلای شیر آن جهت کلف و نمش و آشامیدن نیم درم از تخم آن بغایت سرخ کنندۀ رخسار مانند سرخی که از حمام بسیار کرم بهم می رسد و طلای پوست بیخ آن مولد قمل در هر روغنی که باشد السموم طلای پوست بیخ آن با عسل در روغن زیتون جهت کزیدن هوام و بدستور تخم آن و برک کوچک آن فادزهر عنب الثعلب سمی قتال مقدار شربت آن از سه قیراط تا نیم درهم و دو درهم آن کشنده است باختلال عقل و سبات و غثیان مصلح آن قئ کردن بروغن و عسل و بعد از ان عسل و سداب بری و خردل و انیسون خوردن و بعضی کفته اند آب سرد نوشیدن المضار اکثار بوئیدن آن محدث سکته خصوص آنچه برک آن سفید باشد مصلح آن بر موم بوئیدن و تخم خشخاش و بوزن آن جوز القی نیز کفته اند و آشامیدن تخم سه عدد آن با رازیانه و شکر سکربا تفریح آورد و بیغایله است
ص: 1527
بفتح لام و فا و شین معجمه
*ماهیت ان
درختی است عظیم منبت آن نواح شام در هنکام تری و سبزی زود مشتعل می کردد و در خشکی دیر آتش در ان تاثیر می نماید و ابن ابی خالد کوید مراد از قول حق سبحانه تعالی در قران مجید و من الشجر الاخضر نارا آن درخت است
*افعال و خواص ان
طلای برک خشک مسحوق آن رافع برص و بهق و عصارۀ تازۀ آن رافع قوبا است حکیم میر محمد مؤمن نوشته که انطاکی کوید که آن چوب صنوبر است
*فصل اللام مع القاف
بفتح دو لام و دو قاف معرب لک لک فارسی است
*ماهیت ان
از جمله طیور معروفه است کبیر الجثه که در اوائل ربیع می آید و کاه متوطن می کردد و از جائی خود نقل نمی نماید و از خار خانه می سازد برای محافظت بچهای خود از مار زیرا که مار دشمن بچۀ آنست و آن نیز بسبب حرارت و یبوست مزاج خود مار را می بلعد و بآن ضرر نمی رساند و کوشت آن بدبو است برای بودن خوراک آن حشرات و خبائث
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس و غیرها خوردن کوشت آن جهت فالج و لقوه و خدر و ریاح غلیظه و برودت مستحکمه در اعضا و ضعف باه و سموم منهوشه و کوشت بچۀ آن بهتر از بزرک آن مضر محرورین مصلح آن روغن کنجد و طبخ آن با سرکه و کرفس و کشنیز بسیار و زیت شیرین و با روغن بادام و شراب بر ان نیاشامند و بیضۀ آن در جمیع افعال قویتر از کوشت آن و زهرۀ آن رافع شبکوری است اکتحالا و خون آن جالی و جهت ازالۀ بهق و وضح نافع طلای آن با سرکه و سرکین آن جالی بهق و کلف و آثار جلد و با بیضۀ آن سیاه کنندۀ موی و رافع صرع است
ص: 1528
فصل اللام مع الکاف
بضم لام و کاف و بفتح کاف نیز آمده بفارسی لاک و بهندی لاکهه بخفای ها نامند
*ماهیت ان
صمغ نباتی است که در مملکت هند و بنکاله بهم می رسد و از سر شاخهای بعضی اشجار برمی آید و منعقد می کردد و سرخرنک شبیه بتوت سرخ و بعضی حبهای آن تا بقدر لیمونی و نارنج می باشد و این را لاک خام و بهندی لاکهه جهوری نامند و از درخت سدر که بفارسی کنار نامند و درخت پیپل وبر و غیر اینها بعمل می آید و آنچه از درخت کنار بعمل می آید بهتر است و از طبخ لک خام در آب و اخذ آب آن انواع رنکهای سرخ بعمل می آید و هریک را نامی و آنچه از آب مطبوخ آن بانعقاد بعمل می آورند بهندی کلال بکاف عجمی نامند و آنچه آب آن را در پنبه کرفته اقراص نازک ساخته خشک می نمایند بفارسی کتاد و بهندی التاومهاور نیز کویند و ثفل لاک مطبوخ آب کرفته را ورقهای نازک می سازند و آن را بهندی چپرا و بشیرازی دوس می نامند و بهترین آن و مستعمل
٧٩٣در طب سرخ شفاف صافی تازۀ خام غیر مطبوخ مغسول آن است زیرا که مغسول آن در بعضی مواد بهتر از غیر مغسول است و بهترین جرم مطبوخ آن نیز سرخ و شفاف صافی تازۀ آن است و این در غیر طب مستعمل و قوت آن تا ده سال باقی می ماند
*طبیعت ان
در دوم کرم و در سوم خشک و در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند و مغسول آن الطف و غیر مغسول آن اقوی
ص: 1529
*افعال و خواص آن
جالی و محلل و منقی اخلاط و حابس اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت فالج و نفث الدم و سرفه و ربو و خفقان و تقویت معده و جکر و احشا و تفتیح سدۀ کبد و طحال و استسقای لحمی و زقی و یرقان و ضعف کرده و سائر اعضا و تنقیۀ اخلاط بارده و وجع کبد و تحلیل اورام باطنیه نافع و آشامیدن یک دانک تا دو دانک مغسول آن با شیر بز تازه دوشیده بقدر سی مثقال جهت حبس نفث الدم مجرب مضر سپرز مصلح آن مصطکی مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن در تفتیح دو ثلث آن ریوند و نیم وزن آن اسارون و ربع آن طباشیر الخواص لاغرکنندۀ بدن است بالخاصیت و چون هر روز یک دانک آن را با سرکه بنوشند تا مدت سی روز یا چهل روز بغایت بدن را لاغر کند و چیزی دیکر بدان نرسد و همچنین چون سه چهار مثقال آن را با سرکه در سه چهار روز بنوشند و چون اشنان سبز را یک شبانروز بخیسانند پس لک خام صافی اضافه نموده بآتش ملایم بجوشانند تا دردی و صافی آن از هم جدا شوند و آب اشنان سرخ درخشنده کردد پس لطیف صافی آن را جدا کرده با صمغ عربی جمع و منعقد نمایند و این را بهندی کلالی نامند و در نوشتن و نقاشی بهتر از رنک شنجرف و ثفل آن را زمور زرکری و زرکران در لحیم و استحکام چیزها مستعمل دارند و در غایت قبض است آشامیدن آن در قطع حیض از مجربات و طریق غسل آنست که بکیرند لک خالص از چوب و خاشاک صافی خام را و در هاون نرم بکوبند و آبی که ریوند چینی و بیخ اذخر در ان جوشانیده باشند اندک اندک بران ریزند و باهستکی بمالند تا یکسان کردد پس در پارچۀ حریری بریزند و بمالند و آنچه در ان بماند باز بدستور با آب مذکور بسایند و از حریر بکذرانند و همچنین تا دیکر چیزی از لک نماند پس آن آبها مخلوط بلطیف لک را بکذارند تا ته نشین کردد آب بالای آن را بریزند و خشک نموده سوده بکار برند و نیز دستور غسل آن در مقدمه مذکور شد و در قرابادین کبیر نیز و دواء اللک نسخ متعدده و سفوفات و اقراص آن نیز ذکر یافت و بدانکه رنک آن مخصوص بابریشم و پشم است بخلاف غیر آن و لیکن باید ابریشم و یا پشم را اولا در مطبوخ آن با طرطیر که صاف کرده باشد یک شب بآتش ملایم بجوشانند و طرطیر باید که پنج جزو و ازلک صد جزو باشد و بدون طرطیر تاثیر ندارد و رنک آن خوب نمی شود*
ص: 1530
بفتح لام و سکون نون و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم طا و سین مهملتین لغت یونانی است و در شام منسم نامند
*ماهیت ان
نباتی است و دو صنف می باشد بستانی و صحرائی بستانی را برک عریض تر از برک کندنا و منحنی بطرف اسفل و سرخ برنک خون و بیشتر برکهای آن از بیخ آن می روید و کمتر بر ساق آن و ساق آن بقدر دو شبر و بر سر آن کلی سیاه شبیه بقلنسوه و در ان صورتی شبیه برنک دهان باز کرده و در جانب سر آن برکی مثلث الزاویه و بیخ آن شبیه بزردک منبت آن اماکن خشنه و جاهای نمناک و صنف صحرائی را برک مانند اسقولوقندریون و از ان خشن تر و تشریف آن بزرکتر
*طبیعت ان
کرم و خشک و خشکی آن زیاده بر کرمی
*افعال و خواص بستانی آن
آشامیدن بیخ آن مدر بول مقدار شربت از جرم آن یک مثقال و از طبیخ آن دو اوقیه و آشامیدن خشک صحرائی آن با شراب و یا با سرکه جهت سپرز مقدار شربت آن تا دو درم الجروح و القروح ضماد تازۀ صحرائی آن مانع زیادتی جراحات و باعث تنقیه و التیام آنها است
بضم لام و سکون واو و کسر باء موحده و فتح یاء مثناه تحتانیه لغت هندی است و بیونانی سیلهین و بقبطی مامیرا
٧٩4و برومی فسولن و بعربی فریقا نامند و بفارسی نیز مشهور بلوبیا است و آن را الویا و ثامروان نیز کویند
ص: 1531
*ماهیت ان
حبی است از حبوب ماکولۀ مشهوره و در اکثر بلاد بهم می رسد و نبات آن شبیه بلبلاب کبیر و بعضی ایستاده و اکثر مفروش بر زمین و بر مجاور خود می پیچد و برک آن از برک لبلاب سبزتر و املس و کل آن ریزه و بنفش و ثمر آن در غلافی شبیه بغلاف باقلا و از ان باریکتر و دانۀ آن از دانۀ باقلا کوچکتر شبیه بکرده حیوان کوچکی و در ماه نیسان می کارند و در حزیران می رسد و دانۀ آن بعضی سفید با نقطه سیاهی بر سر ان و بعضی سرخ و بعضی سیاه نیز و تازۀ نارس آن را مغز و غلاف ریزه ریزه بریده با کوشت پخته می خورند لذیذ می شود و رسیدۀ آن را بی غلاف و سرخ آن را چون مکرر در آب جوش دهند و آب آن را تبدیل نمایند سفید می کردد و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و از باقلا بهتر و نفخ آن کمتر و از نخود زبون تر و نفاخ تر و سریع الخروج تر از ماش اکر آن را عایقی نیآید
*طبیعت سرخ ان
در آخر اول کرم و در دوم تر و سفید آن معتدل در حرارت و برودت و کفته اند سفید آن در اول کرم و در رطوبت و یبوست معتدل و سرخ آن کرم و تر
*افعال و خواص ان
با قوت جلا و تحلیل و ادرار و ادرار پوست آن زیاده از لب آن اعضاء الصدر و الغذاء و النفض نفاخ و بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ خصوص سفید آن و ملین سینه و رئه و معین بر قئ و مولد منی و شیر و محرک باه و مسمن بدن و مدر بول و حیض خصوص آشامیدن آب مطبوخ سرخ آن با قلیلی قنه و روغن ناردین و منقی نفاس و مخرج جنین و جلوس در آب مطبوخ سرخ آن مکررا نیز منقی نفاس و مخرج جنین زنده و مرده و مشیمه و جهت درد کرده نیز نافع و اکثار آن باعث دیدن خوابهای ردی مشوش مصلح مضار مذکورۀ آن زنجبیل و خردل و آبکامه و زیره و نمک و زیت و صعتر و فلفل و سقز و طبخ آن با کوشت نیز مصلح آن است فی الجمله و مغثی است بالخاصیت و مصلح آن بهتر از دارچینی و سکنجبین و یا آبکامه و خردل و سداب چیزی نیست و خوردن آن با غلاف بسیار مضر مکر آنکه نرم و نازک و خوب طبخ یافته باشد با ادویۀ مذکوره*
ص: 1532
بفتح لام و سکون واو و زای معجمه بفارسی بادام بفرنکی انکداله نامند
*ماهیت ان
ثمری است بری و بستانی و کوهی می باشد و هر واحد شیرینی و تلخی دارد شیرین را لوز الحلو و بفارسی بادام شیرین نامند درخت آن بقدر درخت انار و به و پوست آن مائل بسرخی و تیرکی و کل آن سفید و در میان آن ریزهای زرد رنک و برک آن پهن مستدیر نرم و درخت بستانی آن بعد از غرس در سال سوم و چهارم ثمر می آورد و مدتی می ماند و ثمر آن را سه پوست می باشد و در ابتدا که هنوز از هم امتیاز نیافته اند طعم آن عفص پس میل بترشی می نماید و چغالۀ آن ترش و نازک و لذیذ خصوص با اندک نمک و هرچند نازک تر و خام تر باشد ترش تر و لذیذتر می باشد پس میل به بستن مغز و پوست و خشبیت می نماید و چون پوستهای آن خشبی و صلب کشتند تفه می کردند و مغز آن چرب و شیرین و درین هنکام مغز تازۀ آن نازک و لذیذ می باشد و چون بکمال رسید و خشک کشت مغز آن نیز لذیذ و از ان روغن اخذ می نمایند و خام و بریان کرده مغز مقشر از هر سه قشر را می خورند و انواع حلویات از ان ترتیب می دهند و نیز مغز مقشر آن را با کلهای خوش بو مانند کل بنفشه و کل سرخ که ورد احمر باشد و بیدمشک و امثال اینها هر کلی که خواهند پرورده می نمایند و روغن از ان اخذ می کنند عند الحاجت و روغن آن ببوی همان کل می باشد و یا از ان نقل و حلویات می سازند و یا همان قسم می خورند ما حصل هر نحو که خواهند همه خوش بو و لذیذ و مقوی می باشد و پوست بیرونی آن خشبی و اندک نازک می باشد که بعد از خشک شدن اکثر خودبخود و یا بسودن یا دامها باهم جدا می کردد و پوست وسطی آن صلب سفید رنک و پوست سوم متصل بمغز آن اندک سرخ تیره و با عفوصت و قبوضت و بعض انواع بادام که پوست آن رقیق نازک
ص: 1533
٧٩5می باشد که بدست شکسته و جدا می کردد که آن را بادام کاغذی می نامند مغز آن لطیفتر و لذیذتر و شیرین تر از نوع صلب آن و بری و جبلی این نوع را پوست صلب تر و دهنیت مغز کمتر و در لطافت و حلاوت نیز ضعیف تر از بستانی است و بهترین آن لوز نازک پوست بزرک مغز چرب است
*طبیعت ان
در اول کرم و تر و معتدل نیز کفته اند
*افعال و خواص آن
مفتح و حافظ قوتها اعضاء الراس و الصدر حافظ جوهر دماغ خصوص با نبات و جالی اعضای باطنی و مقوی باصره و ملین طبع و حلق و موافق سینه و شیرۀ آن با شکر جهت سرفه و خشونت سینه و حنجره و ربو و ذات الجنب و حبس نفث الدم و با نصف آن زفت جهت قطع سرفه از مجربات و سنون پوست صلب سفید آنکه سوخته باشند و بسرحد رمادیت نرسیده باشد جهت تقویت لثه و دندان و جلای آن اعضاء الغذاء و النفض ملین اعضای باطنی و بطن بسبب جلای که دارد و جهت قرحۀ امعا و مثانه و زحیر حادث از رطوبت معده و مولد منی و مسکن حدت آن و حدت بول و مسمن بدن و با شکر کثیر الغذاء و ملین طبع و مفتح و با انجیر نیز ملین و جهت قولنج نافع و بادام مطحون ثقیل بر معده و بطئ النزول از ان و رهبشی سریع النزول تر از ان و بادام مربا در تعذیه و فربه نمودن بدن بهتر و در اصلاح کرده قوی الاثر و بودادۀ آن مقوی معده و قابض و رافع ترهل و سستی آن و مقوی باه و زیاده کنندۀ منی و لعق نمودن مقدار یک جوزه معتدل از ان با عسل جهت درد جکر و سرفه و تحلیل ریاح خصوص ریاح کرده و ثمر تازه نارس آنکه چغاله نامند با پوست مقوی بن دندان و مسکن حرارت دهان بسبب برودت و یبوست پوست آن السموم خوردن آن با انجیر جهت کزیدکی سک دیوانه شربا و ضمادا و شکوفۀ آن محرک باه مردان و قاطع باه زنان المضار ثقیل و بطئ الهضم در معده بارد رطب و مضر احشا مصلح آن مصطکی و مهیج صفرا مصلح آن شکر و بادام متکرج و فاسد موجب کرب و سقوط اشتها و غثیان و غشی مصلح آن قئ نمودن و ربوب حامضه بعد از ان آشامیدن و روغن آن را طبیعت معتدل در کرمی و سردی و بغایت مرطب دماغ خصوص تازۀ آن
ص: 1534
*افعال و خواص ان
اعضاء الراس و الصدر و الغذاء مرطب دماغ و موافق تشنج یبسی و ورمی و سرسام و ذات الجنب و رافع سهر و منوم شربا و تمریخا مکررا و آشامیدن آن با کثیرا و شکر جهت سرفۀ خشک و تصفیۀ آواز و قصبۀ رئه و تلیین امعا و رفع ضرر ادویۀ مسهله مطلقا و حبوب حاره شربا و چرب نمودن آنها بدان و به آب کرم و العبه و اشیای مناسبه نیز جهت زحیر و مغص و تلیین امعا و رفع قولنج و عسر البول و اعانت بر اخراج حصاه خصوصا با حجر الیهود سوده با آب کرم مقدار شربت آن تا نه مثقال الات المفاصل دوام تدهین مهرهای پشت بدان جهت نقرس و رفع خمیدکی پیران و غرغرۀ آن با آب کرم جهت خشونت حلق موثر مضر احشای ضعیفه مصلح آن مصطکی و برک تازۀ آن مسهل و مسقط کرم معده و خشک آن قابض و رافع اسهال است
بضم میم و راء مهملۀ مشدده بفارسی بادام تلخ نامند
*ماهیت ان
مانند لوز الحلو است الا آنکه مغز آن تلخ و بهترین آن نیز تازه بزرک دانۀ چرب آنست
*طبیعت ان
در آخر سوم کرم و در آخر اول خشک و در دوم نیز کرم و خشک کفته اند
*افعال و خواص ان
محلل و جالی و در تنقیه و ازالۀ اخلاط غلیظه بیعدیل ضماد آن با سرکه جهت درد سر و اکتحال آن جهت تقویت باصره اعضاء الصدر و الغذاء و النفض جهت ربو و سرفه و ورم سینه و رئه نافع خصوصا با نشاسته و با نعناع جهت وجع کرده و با عسل جهت تفتیح سدۀ کبد و طحال و امراض کبد و یرقان و طحال و با ماء العسل جهت قولنج و با میپختج جهت علل کرده و تفتیت حصاه و ادرار بول و رفع عسر آن و وجع رحم و اغتسال سر بدان جهت حزاز و قتل شپش و فرزجۀ آن مدر حیض الجروح و القروح و الاورام و البثور ضماد آن با سرکه و یا شراب جهت زخمهای کهنه و ساعیه و بثور
ص: 1535
٧٩6رطبه و قوبا و حزاز و نمله و جرب و حکه و شری و طلای آن جالی کلف و آثار صورت و با شراب و عسل جهت نمله السموم ضماد آن جهت کزیدن سک دیوانه مفید مضر امعا مصلح آن شکر و نبات و بادام شیرین و خشخاش و بیخ آن را ضمادا جهت جمیع دردها مفید و ریشۀ درخت آن کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جالی و محلل و ضماد آن با روغن کل جهت درد سربارد و کلف و آشامیدن طبیخ آن جهت تنقیۀ طحال و کلیه و رفع قولنج و اخراج کرم معده و ضماد خاکستر آن جهت سوختکی آتش مفید و طلای برک مطبوخ آن با شراب جهت حزاز بیعدیل ارسطو کوید چون پنج درم بادام تلخ را کوبیده ناشتا تناول نمایند از شراب مست نکردند و روغن بادام تلخ جالی و محلل و مجفف
*طبیعت ان
در اول دوم کرم و مائل برطوبت
*افعال و خواص
آن
مسهل اخلاط لزجۀ چسپنده و سوداویه در نواح معده و با ادویه مناسبه جهت ربو و ورم سپرز و درد کرده و عسر البول و رفع قولنج و اختناق رحم و اورام و انقلاب آن و اخراج حصاه و جنین و قطور آن جهت درد کوش و دوی و طنین و کشتن کرم آن و حمول آن مخرج جنین و مشیمه الزینه طلای آن جهت رفع آثار رخسار و کلف و چین کونه و شقاق عارض از سرما الجروح و القروح طلای آن با شراب جهت قروح رطبه و سپرز و حزاز نافع مقدار شربت آن تا چهار مثقال و صمغ درخت بادام شیرین و تلخ نائب مناب صمغ عربی است و بادام نمک پرورده بریان مصلح و معدل نفس است نزد کرسنکی کاذب و باعث بطوء سکر و منقی سینه و مدر بول و مسهل بطن و مورث تخمه و مصلح آن شکر و مثلث و لوزبری و لوزجبلی درخت آن هر دو از درخت لوز بستانی کوچکتر و برک آن ریزه و کل آن مائل بسرخی و با عطریت و ثمر آن کوچکتر و با تلخی و قبض بسیار و غیر جلوز است
ص: 1536
*طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
*افعال و خواص ان
جهت تقویت معده و رفع رطوبات و بلت و امراض باردۀ آن و قئ و اسهال نافع مقدار شربت آن تا سه درم و از کل آن تا دو درم
بفتح دو باء موحده و دو راء مهملۀ ساکنه
*ماهیت ان
قسمی از لوزبری است شبیه بحب الصنوبر و بزرکتر از ان و زرد رنک و در جوانب آن شعبهائی که بمغز آن نرسیده
*طبیعت ان
کرم و خشک و بسیار قابض و روغن آن را زیت السودان نامند و مذکور شد در حرف الزاء مع الیای المثناه التحتانیه
بضم لام و سکون واو و کسر سین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح میم و الف و کسر خاء معجمه و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی شبیه الذهب و نزد اهل اندلس قصب الذهبی و خویصه مصغر خوصه و لخوخ الما و عود الریح نیز و بهندی جوراوراج ناکهه نیز نامند
*ماهیت ان
نوعی از سراج القطرب است و آن نباتی است قریب بذرعی و بی ساق و شاخهای آن باریک و کرهدار و بر هر کرهی برکها رسته شبیه ببرک بید و طعم آن با اندک قبضی و کل آن سرخ مائل بزردی طلائی رنک منبت آن آبهای ایستاده و نی زارها و مستعمل برک و عصارۀ آن
*طبیعت ان
در آخر دوم سرد و خشک و انطاکی کرم و خشک در دوم دانسته
*افعال و خواص ان
ص: 1537
قاطع رعاف و نزف الدم همه اعضا و فرزجۀ برک آن قاطع سیلان حیض و حقنۀ آن جهت قرحۀ امعا و ضماد آن جهت التیام جراحات و تحلیل اورام و با حنا جهت دراز کردن موی و بخور آن کریزانندۀ هوام و در قتل موش مجرب دانسته اند مضر رئه مصلح آن عناب مقدار شربت از آب آن نیم مثقال و از برک آن یک مثقال است*
بضم لام و سکون واو و فتح عین مهمله و کسر جیم و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم طای مهمله و سکون واو و سین مهمله
*ماهیت ان
ابن تلمیذ و محمد بن احمد کفته اند کیاهی است برک آن شبیه
٧٩٧ببرک اسقولوقندریون و تخم آن مثلث شکل و بری و بستانی می باشد بری آن کرم تر از بستانی
*افعال و خواص ان
آشامیدن برک خشک آن و ضماد پوست آن با سرکه جهت جرب مجرب و جمیع اجزای آن جهت التیام زخمها مفید است*
بضم لام و سکون واو و فا لغت عربی است و بفارسی فیل کوش و بفرنکی کونکلوس و سربن طین نیز نامند بمعنی شبیه بمار
*ماهیت ان
نباتی است و سه قسم می باشد قسم اول لوف الکبیر یعنی بزرک و آن را لوف الارقط و لوف الحیه نامند جهت مشابهت ساق آن بمار ابلق و بیونانی در افیون و در اقیطن نامند بمعنی لوف الحیه
*ماهیت ان
ساق آن سطبر و شاخهای آن مانند عصا و رنک ظاهر آن مرقش یعنی مانند مار ابلق و برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و بنفش و با رنکهای مختلف و ثمر آن مانند خوشه و در ابتدا سفید و بعد رسیدن زرد و بیخ آن مانند بلبوس و منبت آن مکانهای نمناک و سایه دار
ص: 1538
*طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک و با جوهر ارضی
*افعال و خواص ان
ملطف و مخرج و مقطع اخلاط غلیظۀ لزجه و مفتح سدد و بغایت جالی اعضاء العین قطور عصارۀ آن رافع بیاض عین حادث از قرحۀ الاذن قطور آب خوشۀ تازۀ آن با روغن زیتون مدر بول و رافع عسر آن و دافع حصاه اعضاء الصدر و النفض آشامیدن لوف کبیر جهت عسر نفس و نفس الانتصاب و ربو کهنه و با عسل و یا شراب محرک باه و با سرکه مسقط جنین و حمول آن مخرج جنین و بوئیدن کل آن نیز مخرج جنین و آشامیدن سی عدد از دانۀ آن با سرکه جهت اسقاط جنین و مشیمه بیعدیل محمد بن احمد کفته که چون بیخ لوف را خشک کرده کوفته پیخته با آرد کندم و روغن کنجد و نمک خمیر نمایند و خمیر مایۀ نان نمایند و هر روز هفت مثقال از ان نان را تناول نمایند در رفع بواسیر ظاهری و باطنی مجرب الزینه ضماد بیخ آن با عسل جهت کلف و بهق و نمش و برص و با شراب جهت شقاق عارض از سرما مفید الجروح و القروح ضماد آن بهترین ادویۀ سرطان و نواصیر الانف و تنقیۀ جراحات متعفنه و زخمهای تازه است خصوصا برک و ثمر آن و از ان شیافات می سازند برای نواصیر و چون داخل قروح حیوانات نمایند فاسد کرداند و ضماد پختۀ آن رافع شقاق مزمن و آثار قروح طرد الهوام مالیدن آب ریشۀ آن بر بدن کریزانندۀ هوام است خصوصا افعی مضر جکر و مولد خلط غلیظ مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن یک درم بدل آن افسنتین قسم ثانی لوف را لوف الجعد و فیل جوش و بیونانی ارب و لادن و ببربری الونی و اهل اندلس صیاره و بفرنکی اربسارم نامند
ص: 1539
*ماهیت ان
مانند لوف صغیر است و برک آن از برک قسم اول کوچکتر و با الوان مختلفه و ساق آن بقدر شبری و بنفش و ثمر آن مانند قسم اول و بیخ آن نیز
*طبیعت ان
در کرمی کمتر از قسم اول و در خشکی از ان زیاده
*افعال و خواص آن
بیخ آن قوی ترین اجزای آن و مقطع قوی و جهت امراض سینه و تنقیۀ آن و ضماد آن با سرکین کاو جهت نقرس و در سائر افعال مانند لوف کبیر است و چون بیخ تازۀ آن را در روغن مغز زردآلو بجوشانند تا سوخته کردد تمریخ بدان جهت اسقاط دانۀ بواسیر موثر و حمول آن بخرقۀ آلوده جهت بواسیر باطن و چون بیخ آن را پارچه پارچه نموده در شراب یک شبانه روز بخیسانند پس هر مقدار که ممکن باشد در مقعده نکاهدارند جهت بواسیر عجیب النفع و بخور بیخ آن نیز جهت بواسیر نافع است و قسم ثالث لوف را لوف الصغیر نامند و بیونانی اربصارن و اهل مصر دوبره و دیسقوریدوس در ثالثه در اقیطون نامیده و بیونانی فیل جوش نامند بمعنی اذن الفیل
*ماهیت ان
دو صنف می باشد صنفی کوچکتر از دیکری صنف اول را برک و شاخ آن شبیه بقسم کبیر و ثمر آن در طرف ساق آن شبیه بخوشه و در ابتدا سفید برنک خشخاش و بعد از پخته شدن زرد زعفرانی و طعم آن با حدت که زبان را بکزد و بیخ آن مائل باستداره شبیه به بیخ بلبوس و لوفا و پوست آن نازک منبت آن اماکن رطبه و جالینوس کفته برک و بیخ آن شبیه بنوع دوم است و از ان تندتر و تلخ تر
ص: 1540
٧٩٨
*طبیعت ان
از قسم اول کرم تر و خشک تر تا چهارم
*افعال و خواص ان
محرق و لذاع و قویتر از سائر اقسام و الطف و با اندک قبضی اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن بیخ ترۀ آن جهت سرفه و ربو و عسر النفس و نفس الانتصاب و نزله و وهن عضل و پخته و یا بریان آن جهت اسهال و اخراج و دفع رطوبات از سینه و منقی اخلاط غلیظۀ لزجه و مفتح سدۀ کبد و طحال و کرده و خشک آن با عسل جهت ادرار بول و اخراج جنین و در سائر افعال مانند کبیر و قطور آب آن با زیت در کوش زائل کنندۀ کوشت فاسد زاید آن و در بینی جهت نواصیر آن و در چشم جهت رفع اثر قرحۀ آن الجروح و القروح طلای آن خورندۀ کوشت فاسد و رویانندۀ کوشت صحیح و مجفف و مدمل جراحات و جهت سرطانات و اورام جاسیۀ منخرین که آن را کثیر الارجل نامند و سائر قروح و جروح خبیثه و مانع قروح ساعیه است از انتشار و سعی و داخل مراهم و شیافات و فرزجات کرده می شود و صنف دوم آن را برک شبیه بصنف اول و از ان کوچکتر و بی آثار الوان مختلفه و ساق آن بقدر یک شبر و بشکل دستۀ هاون و کل آن زعفرانی رنک و بیخ آن بشکل قسم اول و قویتر از سائر اجزای آن
*طبیعت ان
کرمی و خشکی این کمتر از همه در آخر اول تا اول دوم
*افعال و خواص ان
از ان ها ضعیف تر و جلا و تقطیع آن کمتر و جهت نفث اخلاط صدریۀ خارج بنفث و آشامیدن چهار مثقال از بیخ آن جهت ادرار طمث در ساعت مفید و جالینوس کفته برک آن را بانحای بسیار استعمال می نمایند و پخته نیز می خورند خشک نیز می نمایند و پخته می خورند الجروح و القروح نیز مانند آنهاست و برای جروح و قروح خبیثه و غیر خبیثه و ساعیه و غیر ساعیه و نواصیر و مطبوخ آن در روغن تخم زردآلو در منافع مانند آنست و طلای بیخ آن با روغن بنفشه و یا روغن کل سرخ کرم کرده جهت منع و توقف زیادتی جذام و انتشار آن و تاکل اطراف و مداومت مالیدن آن زائل کنندۀ آن و آشامیدن آن با روغن کهنه جهت دمامیل نافع است*
ص: 1541
بضم دو لام و سکون دو واو که بهمزه خوانده می شود لغت عربی است و بفارسی مروارید و بترکی اینچی و انجو و بهندی مکتا و موتی و بزرک مقدار آن را بعربی درّ و آنچه در صدف یکتا باشد درّ مکنون و درّ یتیم نامند
*ماهیت ان
چیزی است معروف که از جوف نوع صدفی برمی آید بزرک و کوچک آن از تخم خشخاش ریزه تر و بزرک آن تا بقدر بیضۀ کنجشک و نادر تا بقدر بیضۀ کبوتر نیز و تا بوزن سه مثقال کفته اند و بهترین آن سفید آب دار صاف براق مدور غلطان بحرینی و هرموزی و عمانی آنست و هرموزی را بعضی بهتر از بحرینی کفته و بعد از آن صراحی شکل به اوصاف مذکوره و سائر اشکال آبدار سفید براق آن از ان پست تر و زرد و سیاه بی آب و بسیار ریزۀ آن زبون و در دریای جزیرۀ سیلان و جزائر دیکر مانند برازیل از ارض جدید عرض جنوبی که تازه نصاری بدست آورده اند و غیر آن نیز بهم می رسد و در مرشدآباد و بنکاله در غدیر مسمی بموتی جهیل و در شیب کنج قریب جهانکیر نکر و در دریای سلهت نیز بهم می رسد لیکن بسیار ریزه زرد رنک ناصاف و احیانا دانهای بزرک بقدر نخودی نهایت چهار رتی مائل بسرخی برمی آید و آن فی الحقیقت برزخی ما بین حیوان و نباتات و حجر است و حجریت بر همه غالب مانند فادزهرات حیوانیه و صدف آن حیوانی است که در زیر دریا تکون می یابد و مانند نبات ریشه دارد و سیاه رنک که در بین احجار و سنک ریزهای قعر دریا بند می نمایند و بتدریج بزرک می شود و هنکام کرسنکی دهان یعنی دو صدفۀ خود را می کشاید و ماهیان ریزه و کرمها و اشیای لعابی زیر دریا آنچه در جوف آن می آید غذای خود می سازد و همچنین و هرچند بزرک تر می شود و ریشۀ آن قویتر و صدف آن بزرکتر و سفید و براق می کردد و مروارید در جوف آن قریب بقلب آن تکون می یابد و کفته اند کمال تکون و نمای آن را حدی معین است که اکر بعد از نهایت کمال غوص ننمایند و برنیآورند و در جوف آن بماند باز بتحلیل می رود و در جاها که زمین قعر
ص: 1542
٧٩٩آن خاک صرف باشد مروارید خوب در انجا می شود و هرچند سنک لاخ تر باشد بهتر می شود و آ