الاحتجاج : نوري كه به حيات جاوداني رهبري مي كند

مشخصات كتاب

سرشناسه : عصام، عبدالله

عنوان و نام پديدآور : الاحتجاج في تقريب الامام علي بن موسي الرضا صلوات الملك الاعلي/ [مولف عبدالله عصام(رودسري)].

مشخصات نشر : تهران : [بي نا ، 13].

مشخصات ظاهري : 136 ص.

شابك : 100ريال

يادداشت : عنوان روي جلد: نوري كه به حيات جاوداني رهبري مي كند الاحتجاج...

يادداشت : كتابنامه بصورت زيرنويس.

عنوان روي جلد : نوري كه به حيات جاوداني رهبري مي كند الاحتجاج...

موضوع : محمد (ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- تفاسير مسيحي

موضوع : شيعه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : تثليث

موضوع : مسيحيت -- دفاعيه ها و رديه ها

رده بندي كنگره : BP228/4/ع6الف3 1300ي

رده بندي ديويي : 297/479

شماره كتابشناسي ملي : 2242359

ص: 1

اشاره

ص : 2

ص : 3

مقدمه

ص : 4

تمام سعي مولف در اين بود كه با نوشتن اين كتاب مورد عنايات خاصه حضرت بقيه الله (عج الله تعالي فرجه الشريف) قرار بگيرد.

تقديم به ساحت پاك و مقدس قدس الاقداس حضرت صاحب الامر الاعلي ولي الله الاعظم حجه الله البالغه الكبري اما عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و رحمه الله و بركاته

ص : 5

به نام خداوند بخشنده مهربان

مقصود چيست و حق كيست؟

خداوند متعال جل جلاله ، براي نجات مردم از خطر گمراهي و شرك و هدايت ايشان به سوي صفات عالي انساني ، انبيا را به دليل معجزات و كتب مبعوث مي فرمايند كه بعد از شهادت يا رحلت ايشان اين وظيفه سنگين را بر عهده اوصيا ايشان قرار مي دهد تا مردم صرفا بر كتابي كه در زمان نبي از نقطه وحي نازل شده (كه به تنزيل معروف است) تكيه نكرده بلكه به راهنمايي آنها در پرستش آن حقيقتي (كه به تاويل مشهور است) كه در آغاز ديده اند و آنچه بعدا مي يابند، دچار تناقض و اختلاف نشوند

ما انشاء الله به طور كامل و مختصر توضيح خواهيم داد كه در ميان مذاهبي كه ريشه الهام الهي دارند يعني نه بر اساس تفكر انساني اند، سخن از يك نبي معظم موعود بود كه مي بايست بيايد و همه انبياء در ضمن اداء رسالت خود بسيار بسيار از ايشان اخبار مي كردند كه البته ما در فصل اول اين كتاب كه به همين مطلب اختصاص دارد از كتاب مقدس مسيحيان به اثبات اين نبوت پرداخته و درباره آن استدلال مي كنيم و در ضمن شواهدي را نيز از گوشه

ص : 6

و كنار ذكر كرده و در فصل دوم كه مربوط است به تحقيق مختصر و كوتاهي در مورد چگونگي پيدايش كتاب مقدسه خواهيم ديد كه اعتبار كلي اين متون و كيفيت پيدايش آن در عصر گذشته تا به حاضر(زيرا اناجيل و كتب بسيار زيادي كه هم اكنون نيز موجود است صريحا به ظهور حضرت محمد صلي الله عليه و سلم بشارت داده اند مثل انجيل برنابا و غيره)، چگونه بوده است و در فصل سوم كه به طور خلاصه اختصاص به بيان و شرح تناقضات و تضاد هاي عهدين دارد به اثبات وقوع تحريف در كتب مقدسه مي پردازيم يعني به عبارت ديگر با اثبات تناقضات ثابت خواهيم كرد كه از نظر اعتقادي تا چه حد اين مكتب را مي توان رد و نفي نموده همانطور كه با بيان اشارات خواهيم ديد كه راه نجات به كدام طرف است به هر حال اميدواريم اين كتاب كه نام مبارك امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحيه و الثنا مصرف شده بتواند با عنايات حضرت حق جل جلاله چراغي براي راهنمايي دوستداران راه حق و حقيقت باشد

(والسلام علي من التبع الهدي)

ماخذ اين كتاب :

(چاپ فارسي)كتاب مقدس مسيحيان طبع لندن سالهاي 1875 و 1856

The Hoiy Bilde in Persian Reproduced by Photography the Edition of 1904- 93P- 1975- 3M

ص : 7

فصل اول : تبرك و تيمن، بشارات

بخش اول : تبرك و تيمن

در اين بخش من باب تبرك و تيمن مباحثه مستدل و شيوا ثامن الائمه امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحيه و الثنا را با اعلم علما نصراني (ترجمه از ص 154 به بعد از كتاب عيون اخبار الرضا) بيان مي كنيم و اميد واريم كه طالبان راه و نور خداوند جل جلاله بتوانند آن حقيقتي را كه خداوند به آن وعده كرده و به جهان فرستاده ديده و افتخار پيروي از دين پيامبر آخر الزمان صلي الله عيله و اله و سلم را داشته باشند و در قيامت از خاسرين نباشند انشاء الله (نقل از آيه 14 سوره آل عمران).

حضرت رضا عليه السلام پس از اينكه به عالم نصراني (مسيحي) قول دادند كه جميع دلائل مباركشان از كتاب خود ايشان باشد جاثليق پرسيد :

جاثليق:چه مي فرمايند راجع به نبوت عيسي و انجيل كتاب آسماني او،آيا چيزي از اين ها را انكار مي فرماييد ؟

حضرت رضا عليه السلام:من به نبوت عيسي و انجيل و آن بشارت ها كه انجيل به نبوت يك پيامبر و پيدايش او بعد از عيسي داده اقرار مي نمايم

ص : 8

و هر عيسايي را كه به نبوت و پيامبري محمد و كتابش اقرار نكرده و امتش را به آمدن او بشارت نداده باشد انكار مي نمايم.

جاثليق:مگر براي اثبات احكام ، نيازمند به دو گواه عادل نيستيم؟

حضرت رضا عليه آلاف التحيه و الثنا : البته.

جاثليق:پس دو گواه عادل براي نبوت محمد (ص) از كساني كه مورد قبول نصاري باشند اقامه فرموده و در ضمن همين سوال را از غير ملت ما هم بفرمايد

امام عليه السلام فرمودند : اكنون كه منصفانه عمل كردي اي نصراني ، آيا گواهي كسيكه در نزد مسيح عادل باشد را مي پذيري؟

جاثليق گفت :آن گواه عادل كيست؟

حضرت فرمودند:درباره يوحناي ديلمي چه عقيده اي داري؟

جاثليق: آفرين ، آفرين از كسي نام بردي كه در نزد حضرت مسيح بهترين مردم است.

امام عليه السلام :آيا در انجيل نوشته نيست كه يوحنا گفت :

(كه حضرت مسيح مرا خبر داد به دين محمد عربي و نيز به ظهور او بشارت داد) و حوارين هم به آمدن حضرت بشارت دادند و تمام به نبوت او ايمان آوردند؟

جاثليق: آري اين مطالب را يوحنا از حضرت عيسي نقل كرده است يعني بشارت داده به آمدن پيامبري و نيز جانشين او ولي خصوصيات (يعني)نام و نشان آن شخص را بيان نكرده و نامي از او نبرده تا درست ايشان را بشناسيم

امام عليه السلام فرمودند: اگر كسيكه كاملا انجيل را مي داند عين عبارت حضرت مسيح را كه مژده به حضرت محمد و اهل بيت و وصي او(صلوات الله اجمعين ) و امت او داده براي شما بخواند ايمان مي آوري؟

جاثليق:خوب فرموده ايد البته قبول دارم و مي پذيرم.

ص : 9

امام عليه السلام : روي مبارك خود را به نسطاس رومي كرده و فرمودند كه سفر سوم انجيل را حفظ داري ؟

نسطاس عرض كرد:حفظ ندارم

پس حضرت رضا عليه السلام عالم يهودي (راس الجالوت ) را مورد خطاب قرار داده فرمودند :آاي تو انجيل را خوانده اي؟

عرض كرد :آري خوانده ام.

امام عليه السلام فرمودند: سفر سوم انجيل را در نظر بگير تا برايت بخوانم پس اگر درآنجا نامي از محمد و اهل بيت و امتش بود گواهي بده و اگر نامي نبود گواهي مده (سپس حضرت رضا عليه آلاف التحيه و الثنا شروع به قرائت سفر سوم انجيل نموده تا به جايي رسيدند كه در آن موضع نام حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ذكر شده بود سپس حضرت در همان جمله ايستاده و فرمودند .

اي نصراني از تو مي پرسم و تو را به جان مسيح و مادرش سوگند مي دهم كه آيا من انجيل را مي دانم و عالم به آن هستم؟

جاثليق عرض كرد: آري كاملا آشنا با انجيل و دانش آن مي باشيد .

حضرت رضا عليه آلاف التحيه و الثنا در پايان قرائت چند سفر ديگر از انجيل، از اين عالم سوال مي فرمايد اي نصراني چه مي گويي در اين سخنان كه گفتار حضرت عيسي بن مريم است كه اگر گفتار انجيل را تكذيب كني همانا موسي و عيسي را تكذيب كرده اي و هر گاه انكار انجيل كني قتل و كشتن تو واجب مي شود زيرا تو انكار پروردگار و پيامبرت را كرده اي .

جاثليق : آنچه را كه براي من از انجيل آشكار فرموده ايد انكار نمي كنم بلكه اقرار دارم

حضرت رضا عليه السلام روي مبارك خود را به حضار نمود و فرمودند شما شاهد باشيد اقرار اورا سپس حضرت روبه جاثليق فرموده و پرسيدند هر چه دلت مي خواهد از من بپرس

ص : 10

جاثليق : خبر دهيد مرا از ياران حضرت عيسي كه چند نفر بودند و دانشمندان انجيل چند نفرند؟

امام عليه السلام فرمودند:بر دانا وارد شدي و به دانشمند رسيدي اما ياران حضرت عيسي دوازده نفر بودند و برترين آنها الوقا بود ولي علما نصارا سه نفر بودند يوحناي اكبر كه در اج ساكن بود و يوحناي ثاني كه اهل قرقيسا بود و يوحناي ديلمي كه زجار بود و در پيش همين يوحنا است نام پيامبر و اهل بيت و امتش و هم او است آن كسي كه امت عيسي و بني اسرائيل را بظهور خاتم الانبياء حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بشارت داد سپس به جاثليق فرمود كه اي نصراني من ايمان به همان عيسايي دارم كه به حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله و سلم ) ايمان آورد و هيچ خرده گيري نيز به عيسي شما (يعني آن عيسي كه شما به زعم خود او را خدا مي دانيد نه پيامبر خدا!) ندارم جز اينكه او در نماز كاهلي مي كرد و روزه نمي كرفت .

جاثليق : بخدا قسم كه علم و دانش خود را تباه و فاسد كرده و با اين سخنان ضعف، نا تواني خود را آشكار نموديد چون من با خود فكر مي كردم كه شما داناترين و دانشمندترين مسلمانان هستيد .

حضرت فرمودند به چه جهت ؟

جاثليق گفت : به جهت اينكه شما فرموديد عيسي كم نماز مي خواند و روزه نمي گرفت و چنين نسبت هاي ناروايي را به حضرت عيسي داده ايد و حال آنكه همه مي دانند كه هيچگاه نمازو روزه حضرت عيسي ترك نشده و هميشه شبها بيدار و دوران زندگي خود را به عبادت پروردگار سپري كرد !

حضرت رضا عليه السلام فرمودند : عيسي براي كي روزه گرفت و براي كي نماز مي خواند، در اين قسمت روايت ، راوي مي گويد كه ديدم

1-

ص : 11

رنگ جاثليق تغيير كرد و گويي زبانش بند آمد و لذا در پاسخ حضرت ساكت ماند .

حضرت فرمودند از تو سوال ديگري دارم اي نصراني .

جاثليق گفت : بپرسيد اگر بدانم جواب مي دهم

حضرت رضا عليه السلام فرمودند : آيا قبول نداري كه حضرت عيسي به فرمان خداوند متعال مردگان را زنده مي كرد؟

جاثليق گفت : از اين جهت انكار ندارم كه هر كس مردگان را زنده كند و پيس ها را شفا بخشد پروردگاري است كه سزاوار پرستش است .

حضرت رضا عليه السلام فرمودند : يسع هم مانند عيسي بود در انجام كارهاي خارق العاده، بر روي آب راه مي رفت و مرده را زنده مي كرد و كور مادر زاد را شفا مي داد و برص را معالجه مي كرد و اما امت و پيروانش او را خدا نمي دانستند و جز خداي عز و جل كسي را پرستش نكردند و حزقيل پيامبر نيز مانند عيسي عليه السلام معجزاتي داشت ، سي و پنج هزار مرده را پس آنكه از مرگ ايشان شصت سال گذشته بود زنده كرد پس حضرت متوجه راس الجالوت شده و به او فرمودند : اي راس الجالوت آيا تو در تورات خوانده اي كه اين سي و پنج هزار نفر را بخت النصر در جنگ بيت المقدس از جوانان بني اسرائيل انتخاب كرده و با خود به بابل برد و در همانجا نابود شدند و خداوند متعال آنها را زنده كرد اين داستان در تورات ذكر شده هر كس از شما انكار كند تورات را انكار كرده است !

راس الجالوت گفت : ما اين داستان را شنيده و شناخته ايم .

امام عليه السلام فرمودند : راست گفتي اي يهودي .

سپس حضرت فرمودند : اكنون اين سفر از تورات را در نظر بگير تا برايت بخوانم امام شروع به خواندن تورات نمود به نحوي كه دانشمند يهودي مضطرب شده و بحركت در آمد و از قرائت آن حضرت تعجب كرده ! سپس حضرت رو به نصراني كرده و فرمودند : اي نصراني آيا اين سي و

ص : 12

پنج هزار نفر پيش از عيسي بودند يا عيسي پيش از آنان بود ؟.

جاثليق گفت : بلكه آنان پيش از عيسي بودند.

سپس حضرت فرمودند : بعد از حضرت عيسي گروهي از قريش خدمت پيامبر اسلام آمده از آن حضرت خواستند تا مردگانشان را زنده كند رسول خدا حضرت علي بن ابي طالب عليه صلوات الله الملك الاكبر را با آنان به گورستان فرستاد و فرمود با اين گروه به گورستان برو و مردگان ايشان را با صداي بلند بخوان و به آنان بگو اي فلاني و اي فلاني ،محمد رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) به شما امر مي كند كه به اذن خدا از جاي خود برخيزيد ، پس امير المومنين به همين طريق عمل نمود و تمام مردگان آنان سر از خاك برداشته به نحوي كه خاك از سر و صورتشان مي ريخت و قريش كاملا از چگونگي حال و گرفتاري آنان سوال كردند و آنها گفتند در اين روز ها پيامبري به نام محمود مبعوث و برانگيخته شده اي كاش ما او را درك مي كرديم و به او ايمان مي آورديم...

سپس حضرت رضا عليه السلام فرمودند:كه پيامبر اسلام كور را بينا كرد و پيس را شفا داده و ديوانه را معالجه كرده و در حاليكه چهارپايان و پرندگان و جنيان و شياطين با او سخن مي گفتند ما او را خدا ندانستيم و پرستش جز خداي عزوجل نكرديم ، ما امثال اينگونه معجزات را براي هيچ يك از انبياء الهي انكار نمي كنيم و حال آنكه شما عيسي را در نتيجه همين معجزات خدا مي دانيد سپس چرا يسع و حزقيل را خدا نمي دانيد .

با اين كه خوارق عادات و معجزاتي كه از عيسي سر مي زد نظير مرده را زنده كردن و ساير معجزات در ايشان نيز بود يا گروهي از بني اسرائيل از ترس مرض وبا از شهر هاي خود فرار كرده و تعداد آنها هزار نفر بود اما فرمان الهي رسيد تمام آنها در ساعت معيني جان سپردند ساكنين اين قريه كه اين جريان را ديدند ديواري در اطراف آنان كشيده و آنها به همان حال بودند تا پيامبري از پيامبران بني اسرائيل از ايشان عبور كرده و از كثرت استخوان

ص : 13

هاي پوسيده تعجب نموده و در حال از خداوند تبارك و تعالي و به وي وحي شده كه آيا مايلي كه آنها را زنده گردانم تا ايشان را انذار كني عرض كرد آري مايلم پس به آن پيامبر خطاب شد آنها را صدا كن تا زنده شوند آن رسول فرياد زد : اي استخوانهاي پوسيده بلند شويد به فرمان خداي عزوجل تمام از جاي خود برخاسته در حاليكه خاك از سر و روي ايشان مي ريخت و پيامبر ديگر حضرت ابراهيم خليل الرحمن است كه چهار مرغ را گرفته قطعه قطعه نمود و با هم مخلوط كرد و هر قسمتي را بر فراز كوهي نهاد و سپس به اسم آنها را فراخوانده اين اجزاء به هم در آمده و به صورت كامل به سوي حضرت ابراهيم پرواز كردند . ديگر پيامبر حضرت موسي بن عمران است كه با هفتاد نفر از برگزيدگان بني اسرائيل به كوه طور رفتند ، در آنجا به موسي بن عمران پيشنهاد كردند كه تو خداي را ديده اي به ما نشان بده پس حضرت موسي به ايشان گفت من هم خدا را نديده ام پس ايشان گفتند كه ما هرگز به تو ايمان نمي آوريم مگر اينكه خداي را به ما نشان بدهي پس در حال صاعقه اي آمده و همه آنان را از بين برد پس حضرت موسي بن عمران تنها ماند سپس عرض كرد پروردگارا من هفتاد نفر از بني اسرائيل را برگزيدم و با آنها به اينجا آمده ام پس چگونه برگردم و جواب قوم خود را چه بگويم مسلم آنها اين خبر را تصديق نخواهند كرد اگر در نظر داشني ايشان را نابود كني بهتر اين بود كه پيش از اين هلاك مي شدند و آيا به واسطه كارهاي ناشايسته مردمان نادان ما را نابود مي كني ؟پس خدا آنان را پس از مرگشان زنده كرد .

سپس حضرت فرمودند : آنچه را گفتم قدرت بر آنكار آن نداري زيرا كه تورات و انجيل و زبور و قرآن به اين داستانها گواه و شاهدند پس اگر قرار باشد هر كسي مرده را زنده و يا نابينا را بينا و يا پيس را شفا و يا ديوانه را هشيار كند پس چرا تنها عيسي را خدا مي دانيد چه مي گويي در اين

ص : 14

مورد اي يهودي؟

جاثليق گفت:سخن سخن شما است گفتار شما را تصديق مي كنم و اقرار مي نمايم به اينكه خدايي جز خداي يكتا نيست

سپس حضرت رضا عليه السلام متوجه راس الجالوت شده و فرمودند : توجه به سخنان من داشته باش ترا سوگند مي دهم به 10 معجزه اي كه بر حضرت موسي بن عمران

نازل شده كه آيا در تورات خبري از محمد و امتش خواندهاي كه چنين باشد :

(هنگاميكه امت بعدي بيايند پيروان كسي باشند كه سوار شتر شود و امتش پروردگار را با جد و جهد تسبيح و تنزيه كنند و در عبادتگاهي نو و تازه، كه بايد بني اسرائيل به ايشان وملك ايشان پناه آورند تا آرامش خاطر داشته باشد به واسطه ايشان زيرا كه در دست ايشان شمشيرهايي است كه با آن شمشيرها از مردمان گمراه ومنحرف در اطراف جهان انتقام مي كشند) آيا در تورات اينطور نوشته شده يا نه؟

جاثليق گفت آري همينطور من در تورات ديده ام كه نوشته بود.

سپس حضرت فرمودند اي نصراني علم و دانش تونسبت به كتاب اشعيا در چه پايه است.

جاثليق: كاملا ميدانم بطوريكه حرف به حرف آنرا دانايم

حضرت به راس الجالوت و جاثليق فرمودند كه در كتاب اشعيا خوانده ايد كه مي گويد : (اي گروه گويا مي بينم كسي را كه مي آيد سواربرالاغ است لباسي از نورپوشيده و مي بينم كسي را مي آيد كه بر شتر سوار است نور او مانند نور ماه ميدرخشد).

راس الجالوت و جاتليق تصديق مي كنيم كه اشعيا چنين فرموده است.

امام عليه السلام فرمودند: اي نصراني در انجيل خوانده اي كه عيسي مي فرمايد (من به سوي پرودگار شما و پروردگار خودم خواهم رفت و پس

ص : 15

از من فارقليط مي آيد واوست كسيكه به پيامبري من گواهي مي دهد. همچنانكه من از براي او گواهي دادم واوست كه از براي شما هرچيز را تفسير كند و اوست كه امتها را رسوا كند و ستونهاي كفر و شرك را درهم شكند)

جاثليق : آنچه را كه از انجيل خوانديد قبول داريم و درست است حضرت رضا عليه السلام: آيا اينهايي كه من خواندم درانجيل ثابت است .

جاثليق: آري ثابت است.

امام عليه السلام: اي جاثليق مي تواني يمن بگويي اين انجيل درچه عصر و زماني ناپديد شده و چه زماني پيداشده و چه كسي اين انجيل را براي شما وضع كرد.

جاثليق : ما فقط يكروز انجيل را ناپيدا ديديم و بعد آن را تر و تازه پيدا كرديم و يوحنا و متي اين انجيل را براي ما آوردند.

امام عليه السلام فرمودند: شما اطلاعي از انجيل و دانشمندان انجيل در دست نداريد زيرا اگر اينطور است كه شما مي گوئيد پس چرا درباره انجيل اختلاف داريد و حال آنكه نبايد اين اختلاف در ميان شما باشد.

همانا در اين انجيل كه در دسترس شماست اختلاف واقع شده و حال آنكه اگر اين همان انجيل عهد اول بود. در آن اختلافي نبود و اكنون من راز آن را به تو مي گويم تا بداني، پس بدان چونكه انجيل عهد اول ناپديد شد فرقه نصرانيان بگرد دانشمندان خود جمع شده به ايشان گفتند كه عيسي بن مريم كشته شده و ما نيز انجيل خود را گم كرده ايم. شما هم كه دانشمندان ما هستيد در پيش شما از انجيل چيست؟

الوقا و مرقابوس كه از دانشمندان آنان بودند به آنها گفتند كه انجيل در سينه هاي ما ثبت است و ما سفر به سفر آنرا براي شما از سينه بيرون مي آوريم و لهذا غمگين و افسرده نباشيد و عبادتگاهها را خالي نگذاريد كه هماناما براي فرد فرد شما به زودي انجيل را تلاوت مي كنيم تاتمام

ص : 16

انجيل را جمع آوري كنيم از اين پس الوقا (لوقا) و مرقابوس(مرقس) يوحنا و متي با هم نشستند و اين انجيل را براي شما پس از ناپديد شدن انجيل اول وضع كردند. در حالي كه اين چهار تن شاگرد شاگردان اوليها بودند آيا دانستي اينهايي را كه گفتم؟

جاثليق: مطالبي را كه شما فرموديد تا كنون نميدانستيم واكنون براي ماروشن شد و از بركت علم و دانش شما نسبت به انجيل چيزهايي شنيديم كه قلب من به حق بودنش گواهي ميدهد و مامايليم بيشتر از اين بفهميم. حضرت رضا عليه آلاف التحيه والثنا فرمودند: شهادت و گواهي اين گروه در نزد تو چطور است. جاثليق: صحيح و درست است زيرا كه اينان دانشمندان برجسته اهل انجيل مي باشند و بهرچه گواهي دهند حق است و درست امام عليه السلام روي مبارك خود را به حضار مجلس نموده فرمودند: تمام شما گواه باشيد.

حضار گفتند، همه ما شاهديم!

پس امام عليه السلام شروع به صحبت فرمودند:

اي جاثليق ترا به حق عيسي و مادرش سوگند مي دهم آيا ميداني كه متي گفت كه: (مسيح بن داوود بن ابراهيم بن اسحاق بن يعقوب بن يهودا بن حضرون است) و نيز مرقابوس راجع به حسب و نسب عيسي گفته است: (عيسي بن مريم كلمه خداست كه در پيكر آدم حلول و نفوذ كرده و بعد انسان شده است) و نيز الوقا گفته است كه (عيسي بن مريم و مادرش هردو انسانند از گوشت و خون يس درآن دو روح القدس وارد شده) و تو اي نصراني اعتقاد داري كه عيسي برخودش گواهي داده وفرموده است اي گروه حوارئين بآسمان نمي رود مگر كسي كه از آسمان فرود آمده و مگر آنكس كه بر شتر خاتم الانبيا سوار شود زيرا كه او هم به آسمان ميرود و هم فرود مي آيد. در اين سخن چه خواهي گفت؟

ص : 17

جاثليق: اين گفتارهم قابل انكار نيست زيرا كه اينها از گفتار حضرت عيسي مي باشد.

امام عليه السلام پس شهادت سه دانشمند بزرگ الوقاومرقابوس ومتي را راجع به آنچه نسبت به عيسي گفتند چگونه پاسخ ميدهي؟

جاثليق: برعيسي تهمت و دروغ بسته اند.

حضرت رضا عليه آلاف التحيه والثنا روي مبارك خويش را به حضار مجلسي نموده و فرمودند: بخاطر داريد كه جاثليق ايشان را پاك دانست و گفت ايشان دانشمندان و علما، انجيل هستند و حرفشان درست است.

جاثليق: اي عالم و دانشمند عاليقدر مسلمانان از شما تقاضا دارم مرا نسبت به گفته هاي ايشان معاف داريد.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: ما ترا معاف كرديم هرچه دلت ميخواهد از ما بپرس؟

جاثليق: من مغلوب ومحكوم شدم بحق حضرت مسيح من خيال نمي كنم در ميان دانشمندان مسلمان عالمي و دانشمندي مثل و مانند شما باشد اجازه بفرمائيد ديگران از شما بپرسند كه من تسليم شما هستم. حضرت رضا عليه السلام : روي مبارك خويش را به راُس الجالوت نمود و فرمود تو از من سئوال مي كني يا من از تو سئوال كنم؟

رأس الجالوت: من از شما سئوال مي كنم ولي اگر شما از غير تورات و انجيل وزبور يا صحف ابراهيم و موسي دليلي بياوريد از نظر من پذيرفته نخواهد بود. حضرت رضا عليه آلاف التحيه والثنا فرمودند: جز آنچه كه تورات بزبان موسي از آن سخن گفته و آنچه انجيل به زبان عيسي و آنچه زبور به زبان داوود حرف زده است دليل و برهاني از من مپذير.

رأس الجالوت از كجا نبوت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)را ثابت ميكني؟

ص : 18

امام عليه السلام : گواهي داده اند به نبوت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، موسي بن عمران، عيسي بن مريم، و داوود خليفه خداي عز و جل در روي زمين!

راس الجالوت : قول موسي را كه به نبوت حضرت محمد گواهي داده بر من ثابت بفرمائيد.

امام عليه السلام: اي مرد يهودي آيا ميداني كه موسي سفارش كرد بني اسرائيل را و به آنان فرمود.

(كه به زودي پيامبري از برادران شما خواهد آمد او را بپذيريد و تصديق كنيد و گفتار و سخنانش را بپذيريد)و اين را ميداني كه براي بني اسرائيل برادري نبود مگر از فرزندان اسماعيل و اگر تو نسبت قرابت بين اسماعيل واسرائيل را بداني وبشناسي كه نسبت آندو از طرف ابراهيم خليل است مطالب كاملا روشن ميشود.

راس الجالوت: درست است، اين سخنان موسي بن عمران است و نميتوانم رد كنم لذا ميپذيرم

امام عليه السلام فرمودند: آيا از برادران اسرائيل پيغمبري غير از محمد به سوي شما آمده است رأس الجالوت عرض كرد: خير، غير از ايشان كسي نيامده است. امام عليه السلام فرمودند: اين گفتار را درست و صحيح مي داني؟

رأس الجالوت قبول دارم ولي ميخواهم اين معني را از تورات بيشتر روشن بفرمائيد.

امام عليه السلام:آيا انكار مي كني اين قسمت تورات را كه ميگويد. نور از كوه سينا آمد و براي ما از طرف كوه ساعيردرخشيد و از كوه فاران آشكار شد!

رأس الجالوت: اين سخنان را مي دانم اما ازمعني وتفسير آن درست آگاه نيستم.

ص : 19

حضرت رضا عليه السلام فرمودند:من ترا كاملا آگاه مي كنم، مراد از نوريكه از طرف كوه طور آمد همان وحي خداوند است برموسي بن عمران در طور سينا ومراد ازنوركوه ساعير همان وحي است كه در آن كوه بر حضرت عيسي نازل شد ومراد از كوه فاران همان كوههايي است كه تا مكه يكروز راه است و بقول تو وهم دينان تو در تورات اشعيا نبي چنين گفته است كه:" دو سوارا ديدم كه زمين برايشان نوري داد يكي از آن دو برالاغي و ديگري بر شتر سوار بودند" بگوئيد ببينم شترسواركي بود و مراد از الاغ سوار كيست؟ راس الجالوت من اطلاعي ندارم لطفا شما بفرمائيد تا آگاه شويم.

امام عليه السلام فرمودند: مراد از الاغ سوار عيسي ومراد از شتر سوار حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آيا اين در تورات نيست؟

رأس الجالوت: چرا در تورات چنين ثبت است و من قبول دارم.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بگوئيد ببينم حيقوق پيغمبر را مي شناسي ؟

رأس الجالوت: آري، او را مي شناسم. امام عليه السلام فرمودند: حيقوق مي گويد چنانكه در كتاب شما هم چنين است كه "خداوند از كوه فاران با آيات آمد و آسمانها از تسبيح احمد و امتش پر شد و سپاهيان او در دريا حركت مي كنند آنچنانكه در خشكي حركت مي كنند. پس از خراب شدن بيت المقدس با كتابي جديد بيايد" كه مراد از آن كتاب قرآن است، آيا اين مطلب را مي داني و ايمان مي آوري؟ رأس الجالوت: آري حيقوق پيغمبر اين سخن راگفته و گفته او را انكار نمي كنم.

امام عليه السلام فرمودند: شما زبور را خوانده ايد و ميدانيد كه داوود پيامبر در زبورش چنين فرموده است :"خدايا كسي را مبعوث كن كه سنت را بپا دارد. پس از آنكه دچار فترت شد آيا غير از محمد پيغمبري

ص : 20

را سراغ داري كه پس از دوران فترت اقامت سنت كند؟

رأس الجالوت درست است اين قول داوود است و ما آنرا مي دانيم و انكار هم نمي كنيم ولي مراد از اين پيغمبر كه اقامه سنت كند عيسي بي مريم است و دوران او دوران فترت است

حضرت رضا عليه السلام فرمودند:همانا حضرت عيسي كه با سنت موسي مخالفتي نكرده زيا سنت عيسي همان سنت موسي بن عمران بود تا زماني كه خداوند او را به سوي خود برد و در انجيل نوشته شد كه :" اين بره ميرود و پس از او فارقليطا مي آيد و بارها را سبك مي كند و براي شما همه چيز تفسير مي كند و آنچنانكه من براي او گواهي مي دهم او نيز براي من گواهي مي دهد من براي شما امثال آوردم و او براي شما تأويل اين امثال را مي آورد" آيا اين سخنان درانجيل هست و شما ايمان داريد وقبول ميكنيد؟

- رأس الجالوت : چنين است كه مي فرمائيد منهم قبول دارم!

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: از شما مي پرسم از پيامبر خودتان

رأس الجالوت : بفرمائيد بپرسيد:

امام عليه السلام: دليل تو بر ثبوت نبوت حضرت موسي چيست؟

رأس الجالوت حضرت موسي با معجزاتي آمد كه پيامبران پيشين آن معجزات را نياوردند !

حضرت رضا عليه السلام: مثلا چه معجزه اي را موسي آورد كه انبياء ديگر آن را نياوردند؟

رأس الجالوت: مانند شكافتن دريا، اژدها شدن عصا، زدن عصا به سنگ و جاري شدن دوازده چشمه آب از آن، دست در گريبان بردن ويد بيضاء نشان دادن ومعجزات ديگري كه ديگران قدرت انجام آنرا نداشتند.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: راست گفتي معجزات موسي همين ها بود كه بيان كردي و مردم از آوردن آنها عاجز بودند، اكنون بگو ببينم قبول داري كه هركس معجزاتي بياورد كه مردم از آوردن امثال آن

ص : 21

عاجز باشند. بر شما واجب است كه او را تصديق كنيد؟

راس الجالوت: چنين نيست زيرا كه موسي بن عمران بواسطه قرب و منزلتش در پيشگاه خداوند بي مثل و مانند بود. بنابراين برما لازم نيست كه هر كسي كه ادعاي نبوت كرد او را بپذيريم مگر اينكه مانند موسي بن عمران معجزاتي داشته باشد.

حضرت رضا عليه السلام: پس چطور پيامبران پيش از موسي را پذيرفتيد در صورتيكه آنان نه دريا را شكافتند و نه دوازده چشمه آب از سنگ جاري كردند و نه معجزه عصا و يد بيضا مانند موسي بن عمران داشتند

رأس الجالوت: بشما عرض كردم هرگاه كه برنبوتشان نشانه وعلامتي آورند كه مردم از آوردن آن نشانه ها عاجز باشند اگر چه معجراتشان مانند معجزات حضرت موسي نباشد برما لازم است كه نبوتشان را تصديق و امضا كنيم.

امام رضا عليه السلام فرمودند: چه چيز ترا مانع ميشود از اينكه اقرار به نبوت حضرت عيسي كني كه حضرت عيسي مردگان را زنده كرد و پيسها را شفا داد و از گل شكل پرنده درست كرد و در آن به فرمان خداوند دميد و بلافاصله آن گل به صورت پرنده اي شده و پرواز كرد.

رأس الجالوت :ميگويند عيسي اينكارها را كرد وليكن ما كه نديديم؟

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: آيا شما معجزات حضرت موسي را ديده ايد؟ مگر نه اينست كه معجزات حضرت موسي را از افراد مورد اطمينان شنيده اي.

راس الجالوت: چنين است كه ميفرمائيد:

رأس الجالوت در جواب مانده و جواب نداد.

آنوقت حضرت رضا عليه آلاف التحيه والثنا فرمودند: همينطوراخبار متواتر هم رسيده است كه عيسي بن مريم چنين و چنان كرد چرا با همين خبرهاي شنيده شده موسي را تصديق مي كنيد ولي عيسي بن مريم راتصديق نمي كنيد؟

راسي الجالوت در جواب ساكت مانده و جواب نداد.

امام رضا عليه آلاف التحيه و الثنا فرمودند: هم چنين است نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آنچه را كه او آورده بلكه نبوت هر پيغمبري كه برانگيخته شده، يكي از علامات پيغمبر اسلام اين است كه او يتيم و فقير و تهيدست و شبان بود و نه كتابي خواند و نه آموزگاري داشت ولي قرآني آورد كه داستان همه پيامبران پيشين و خبرهاي ايشان حرف به حرف همه در آن موجود است اخبار جمعيت هائي كه تا روز قيامت بيايند همه در آنجاست مردم را از اسرار و رازهاي نهاني كه در خانه هايشان دارند و كارهايي كه انجام مي دهند آگاه مي كند و خبر مي دهد و آيات زيادي كه آمار و شماره اش زياده است با خودشان مي آورند.

رأس الجالوت :خبرعيسي و محمد در پيش ما درست نيست. براي ما چيزي كه روشن نيست نمي توانيم بپذيريم و قبول كنيم.

امام عليه السلام فرمودند: پس آناني كه به نبوت حضرت محمد و عيسي

خبر دادند گواه زور (مراد رد كلام به انبيا ايشان است: مثل موسي و داوود ... يعني رد اخبار نمودن حضرت محمد وعيسي رد نمودن موسي و داوود ....

و غيره است زيرا آنان برنبوت ايشان گواهي داده اند) بوده اند.

ص : 22

رأس الجالوت در جواب مانده و پاسخ نداد

. البته نقل مناظرات مولي الكونين حضرت علي بن موسي الرضا خود كتاب مفصلي مي خواهد واين مختصر طاقت وگنجايش آنرا ندارد ولدا با اجازه از پيشگاه عاليمقام حضرتش به اين بخش خاتمه داده و بخش دوم از فصل اول را بنام نامي پسر تاجدارشان حضرت مهدي موعود عج الله تعالي فرجه الشريف

بازمي نمائيم ،

بخش دوم : بشارات

مبحث بشارات

مقدم مبارك بزرگترين پيامبران ، نبي موعود انبياء و اولياء فرستاده شده در آخرالزمان كه بدين اسامي بدو اخبار كردند :

(محمد، شيلوه، نبي مثل موسي، احسن الناس، افضل البشر، صاحب عصاي آهنين، پسنديده، فارقليط، احمد، منجلي از پاران (فاران)، مبعوث از ميان قومي جاهل و نادان، مبارك تا ابدالاآباد، داراي فرزندان صاحب عدالت، صاحب شتر قرمز، صاحب شمشير، صاحب بلاغت، دشمن شرارت، دوستدار عدالت، صاحب عجائب از دست راست ، صاحب تير تيز بر دشمنان ، صاحب اطاعات اغنياء، كسي كه نامش پشت درپشت مذكوراست، صاحب جميع امتها، صاحب عدالت وصاحب حلم ، صاحب صدق ، صاحب تكبيرات خدا دردهان اولياء و پيروانش، رحمت عظيم، شكننده ظالم، مولود عا قره مكه ، خواركننده دشمنان، پايان برنده رسالت پيامبران ، گرامي دارنده خون امم و جمع كننده ايشان و ناجي ايشان، صاحب جلال ملكوتي، واسطه نزول بركات، صاحب دين حفظ شده تا ابدالآباد، نابود كننده دشمنان خدا، برگزيده از خلايق، رسول خدا، مدرك حق ، مدرك حق

ص : 23

رحمت براي عالميان، بزرگترين از اسلاف، عاليترين از اخلاف ،امي ، مبعوث از عرب، صابردر ذات خداوند ، آخرين انبياء، حبيب خدا، صاحب صورت قمر مثال ، آئينه تمام نماي جلالت و عظمت خداوند، رسول الله، صاحب دوازده وصي و جانشين ..... صلي الله عليه و آله و سلم را به مشهد شريعت تبريك و تهنيت عرض مي نمائيم.

چنانكه قبلا" نيز اشاره كرديم جميع انبيا بطور ضمني و صريح از نبي معظم مبعوث در آخرالزمان اخبار نمودند و از آنجايي كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند كه ":من همان نبي موعودم" ما به عون و عزت خداوند متعال برگزيده اي از اين بشارت را بيان نموده و اميدواريم كه بتواند چراغ روشني براي سالكان طريق رستگاري باشد.

***

بشارت اول

درآيه 21 فصل3 اعمال آمده است : (كه مي بايد آسمان او را (مسيح را) (عبارات داخل پرانتز در نقل قول از متون از مولف است.) بپذيرد تا زمان معاد كل اشياء كه خدا از بدو عالم به زبان جميع انبياي مقدس از آن اخبار نمود (فرا رسد) زيرا موسي به اجداد گفت كه خداوند خداي شما نبي ئي مثل من از ميان برادران شما(بني اسماعيل) براي شما برخواهدانگيخت و كلام او را درهرچه به شما حكم كند بشنويد و هرنفسي كه آن نبي را نشنود از قوم منقطع گردد (آيه 14 سوره آل عمران) و جميع انبياء نيز از سموئيل و آناني كه بعد از او تكلم كردند از اين ايام اخبار نمودند، مقصود از اين ايام (زمان معاد كل اشياء چنانكه حضرت موسي اشاره مي فرمايد زمان رسالت آخرين نبي معظم موعود يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و عجل فرجهم و اهل بيت عصمت و طهارت ايشان صلوات الله

عليهم اجمعين است).

بشارت دوم

موسي از قول خداوند در آيه 17 و 18 فصل 18 سفر تثنيه (تورات مثني)مي گويد:

(... خداوند به من گفت آنچه گفتند نيكو گفتند*. نبي براي ايشان

ص : 24

از ميان برادران ايشان (يعني بني اسماعيل) مثل تو (لازم به تذكر نيست كه حضرت موسي از بسياري جهات به نبي معظم ما مسلمانان شباهت دارد مثل داشتن ازواج متعدد، حلاليت امر جهاد در شريعتش، و ........) مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمايم با

ايشان خواهد گفت و هر كسي كه سخنان مراكه او به اسم من ميگويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد (البته اين مطالبه به حساب روز قيامت مربوط ميشود چنانچه در آيه 14 سوره آل عمران مذكور است)..."

بشارت سوم

خداوند درفصل ششم از كتاب يوشع نبي در جمله 5 و 6 پس از اينكه قوم اسرائيل را به بدي ياد ميكند از رحمت و داوري خويش يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم كه روزي به جهان مي آيد چنين سخن مي گويد :".... بنابراين من ايشانرا به وسيله انبيا قطع نمودم (يعني به ايشان خبر دادم كه آنها را ترك خواهم نمود) و به سخنان دهان خود ايشان را كشتم (يعني به ايشان گفتم كه قومي ديگر انتخاب كرده لذا ايشان از من نا اميد (اطلاق لفظ كشتن براي رساندن معاني نااميدي و يا بي سرپرستي مذهبي مي باشد).

و داوري من مثل نور ساطع مي شود*زيرا كه رحمتراپسند كردم و نه

قرباني را و معرفت خداوند را بيشتر از قربانيهاي سوختني * ....

ص : 25

بشارت چهارم

در آيه 21 فصل 32 تورات مثني (سفر تثنيه) چون بني اسرائيل خداوند را به اصرار در اعمال باطل خوار كرده و كتاب را ضايع مي كردند خداوند متعال وعده فرمودند كه در ميان قومي وحشي و نادان كه مهد جهل و حماقت باشند جلال مبارك خويش را تجلي دهند يعني به ظهور حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم برايشان غضب كرده ايشان را خشمناك كند.

21- (... و فرزنداني كه امانتي (يعني كتب و دستورات را ضايع كرده از بين مي برند.) در ميان ايشان نيست * ايشان مرا به آنچه خدا نيست. به غيرت آوردند *و با اباطيل خود مرا خشمناك گردانيدند* و من ايشانرا به آنچه قوم نيست به غيرت خواهم آورد و به امت باطل ايشان را خشمناك خواهم ساخت*...

(يعني ايشان فكر ميكنند كه من ايشان را ترك نكرده و نبي از قوم ديگر مبعوث نمي كنم و خود را بهترين قوم ميدانند و به اباطيل خود مرا خشمناك مي كنند. پس ايشان را به علت اعمالشان ترك كرده و به ظهور جلاليت خود از ميان قومي نادان ايشان را غضبناك خواهم كرد)

بشارت پنجم

خداوند بركتي را كه به جميع امم وعده نموده است در سفر تثنيه فصل 33 جمله 1 تا 5 از زبان موسي به بني اسرائيل ميگويد كه:

ص : 26

"و اين است بركتي كه موسي مرد خدا قبل از وفاتش به بني اسرائيل بركت داد* گفت يهوه از سينا آمد* از سعير برايشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گرديد و با كرورهاي مقدسين آمد* و از دست راست او براي ايشان شريعت آتشين پديد آمد*.... "

پس حاصل اين بشارت همانطور كه امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحيه والثنا فرمودند مقصود از آمدن خداوند از سينا، نزول آيات تورات بر حضرت موسي است و مقصود از طلوع از سعير اعطايي انجيل است بر حضرت عيسي و مقصود از درخشش از فاران (كه كوه مشهور مكه است)، نزول آيات عظميه قرآن بر سينه پاك وبي مثال حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، و مقصود از آمدن شريعت آتشين ظهورپرجلال حضرت ولي عصر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است كه قيام قائم آل محمد است به شمشير عدل و داد. پس از آنكه جهان پر از ظلم و جور شده باشد.

بشارت ششم

حضرت يعقوب در آيه 10 فصل 49 سفر تكوين از وقايع آينده پيشگويي كرده و در مورد حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چنين مي فرمايد:

".... عصا از يهودا دور نخواهد شد و نه فرمانفرمايي از ميان پايهاي وي تا شيلو بيايد و مراو را اطاعت امتها خواهد بود*...) مراد از نرفتن عصا از يهودا و بقاء فرمان فرمايي ازميان پاهاي وي (مقصود ارتباط اين شرايع است يعني پيامبري حضرت عيسي كه از نسل اسحاق است)

ص : 27

تا زمان آمدن شيلوه، باقي بودن شريعت حضرت موسي و عيسي است تا زمان ظهور حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه در زمان قيام دوازدهمين وصي ايشان عجل الله تعالي فرجه الشريف بكلي منسوخ شده وامتها فقط ايشان را اطاعت خواهند نمود.

بشارت هفتم

حضرت داود در مزمور 45 اوصاف پيامبر موعود را چنين بيان مي كند :

"دل من به كلام نيكومي جوشد* انشاء خود را در باره پادشاه (كه مقصود نبي معظم آخر الزمان حضرت محمدمصطفي صلي الله عليه و آله وسلم باشد) مي گويم زبان من قلم كاتب ماهر است* توجميلتر هستي از بني آدم (يعني برگزيده از آدميان هستي) ونعمت برلبهاي تو ريخته شده است (يعني لبهاي تو به وحي تكلم ميكند) بنابراين خدا ترا مبارك ساخته است تا ابدالآباد اي جبار (جبار در معني همرديف پادشاه پرجلال است.) شمشير خود را برران ببند يعني جلال و كبريايي خويش را *و به كبريايي خود سوار شو غالب شو بجهت راستي و حلم و عدالت دست راستت چيزهاي ترسناك را بتو خواهد آموخت (كنايه از اينكه خداوند بزرگ از سختيها و حوادث تو را نجات خواهد داد) به تيرهاي تيز تو امتها زير تو ميافتند (يعني تسليم تومي شوند) و به دلها دشمنان پادشاه فرو ميرود (كنايه از اينكه دشمنان تو از بين مي روند) اي خدا تخت تو تا ابدالآباد است (كنايه از اينكه پادشاهي اين شريعت خداوند لازوال است) عصاي راستي عصاي سلطنت توست (يعني حكومت واقعي حكومتي است كه از سلطنت تو باشد و تو آن را ارزاني كني)* عدالت را دوست و شرارت را دشمن داشتي بنابراين خداوند) خداي تو ترا به روغن شادماني بيشتر از رفقايت مسخ كرده (يعني

ص : 28

به واسطه سجاياي اخلاقي تو خداوند ترا به جميع انبياء ديگر فضيلت داده است)......

بشارت هشتم

در زبور شصت و هفتم حضرت داوود عليه السلام به پيشگاه خداوند

دعا ميكند تا هرچه زودتر نبي موعود بيايد و دين او جهان را تسخير كرده و امم باهم جمع شده و زمين بركت خود را عرضه كند* (خدابر ما رحم كند و ما را مبارك سازد، و نور روي خود را بر ما متجلي سازد سلاه* تا راه تو در جهان معروف گردد*و نجات تو(يعني حضرت مهدي) به جميع امتها (ظاهر شود )* اي خدا قومها ترا حمد گويند *امتهاي جهان را هدايت خواهي كرد سلاه*اي خدا قومها ترا حمد گويند* آنگاه زمين (يعني در زمان حضرت مهدي عليه السلام) محصول خود را خواهد داد* و خدا خداي ما ما را مبارك خواهد فرمود* خدا ما را مبارك خواهد فرمود و تمامي اقصاي

جهان از او خواهند ترسيد.

بشارت نهم

حضرت داوود عليه السلام باز در مزمور هفتاد و دوم براي رهايي امتها و آمدن بني موعود و پسرش حضرت مهدي دعا كرده مي فرمايد:

(اي خداانصاف خود را به پادشاه ده و عدالت خويش را به پسر

ص : 29

پادشاه* (مقصود مظاهر جلوه را چنين بنما يعني پادشاه (يعني حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم ) چنانكه مظهرانصاف و پسر پادشاه (يعني حضرت م ، ح ، م.د مهدي عليه السلام ) گسترش عدل در سراسر عالم باشند.) و اوقوم ترا بعدالت داوري خواهد نمود و مساكين ترا به انصاف

*آنگاه كوهها براي قوم سلامتي را بار خواهند آورد و تلها نيز در عدالت* مساكين قوم را دادرسي خواهد نمود و فرزندان فقير را نجات خواهد داد

وظالمان را زبون خواهد ساخت و از تو خواهند ترسيد ماداميكه آفتاب باقي است و ماداميكه ماه هست تاجميع طبقات* (يعني با ظهور اين دو ملك صلوات الله عليهم اجمين تا قيامت اين آثار باقي است)او مثل باران بر علفزار چيده شده فرود خواهد آمد و مثل بارشهايي كه زمين را سيراب مي كند. در زمان او صالحان خواهند شكفت (يعني آن روز روزي است كه در آن مومنين و صالحين عزت خواهند يافت (اللهم عجل فرج صاحب العصر و الزمان) از دريا تا دريا و از نهر تا اقصاي جهان *به حضور وي صحرانشينان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاك را خواهند ليسيد* پادشاهان ترشيش و جزاير هدايا خواهند آورد پادشاه شبا و سبا ارمغانها خواهند رسانيد (كنايه از اينكه جميع قبائل و امتها ايشان را پيروي كرده و به اطاعت حضرتش گردن مي نهند) و جميع سلاطين او را تعظيم خواهند كرد و جميع امتها او را بندگي خواهند نمود* اللهم عجل فرج قائم آل محمد)

بشارت دهم

خداوند به زبان اشعيا نبي درفصل 42 از كتاب او گفتار بسيار مفصلي

ص : 30

راجع به نبي موعود حضرت محمد مصطفي دارد كه ما آنرا مختصرا دراينجا بيان مي كنيم :

(اينك بنده، من كه او را دستگيري نمودم (يعني او را از بلايا وخطرات نجات دادم) و برگزيده من (از مخلوقات من) كه جان من از او خشنود است (يعني حبيب من است) من روح خود را بر او مي نهم (يعني او را به وحي از خود قادر مي كنم) تا انصا فرا برامتها صادر سازد *او فرياد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود و آنرا در كوچه ها نخواهد شنوانيد (يعني چنين عمل نمودن برخلاف اخلاق شريفه آن حضرت است)، ني خوردشده را نخواهد شكست و فتيله ضعيف را خاموش نخواهد ساخت (يعني بر ضعيف ترحم خواهد نمود) تا عدالترا براستي صادر گرداند* اوضعيف نخواهد گرديد و منكسرنخواهد شد تا انصاف را بر زمين قرار دهد (يعني شريعت او از بين نمي رود تا اينكه عالمگير شود) و جزيره ها منتظر شريعت او باشند خدا يهوه كه آسمانها را آفريد و آنها را پهن كرد و زمين و نتايج آنرا گسترانيد و نفس را به قومي كه در آن باشند و روح را بر آناني كه در آن سالكند مي دهد، چنين مي گويد* (يعني خداوندي كه خالق جهان است چنين ميگويند)(كه اي نبي مكرم و معظم) من كه يهوه هستم ترا به عدالت خوانده ام و دست ترا گرفته ترا نگاه خواهم داشت (يعني از جميع شرور و فتن ترا حفظ خواهم نمود) و تراعهد قوم و نورامتها خواهم گردانيد يعني به جهت ايمان به تو نجات يابند و تو چراغ هدايت امتها باشي) تا چشمان كورانرا بگشايي و اسيران را از زندان و نشينندگان در ظلمت را از محبس بيرون آوري (يعني ايشان را از كوري ايمان و زندان كفر و ظلمت جهل به نور معرفت كرد. كار بيرون بياوري)* من يهوه هستم واسم من همين است و جلال خود را به كسي ديگر و ستايشي خود را به بت هاي تراشيده نمي دهم (كنايه ازاينكه نميگذارم كه نام و جلال و ستايش من از آن ديگري باشد تا مگر آنرا به دست نبي موعودم به ظهور برسانم)* اينك وقايع نخستين واقع شد و من از چيزهاي

ص : 31

نو (كه در آينده بايد واقع شود) اعلام ميكنم و قبل از آنكه بوجود آيد شما را از آنها خبر مي دهم اي شما كه بدريا فرود ميرويد واي آنچه درآن است اي جزيره ها و ساكنان آنها سرود نو را به خداوند و ستايش وي را از اقصاي زمين بستائيد (كنايه ازاينكه خداوند متعال را تسبيح گويند به جهت ارسال سرودنو دين جديد كه به حق هم اكنون بيش از پيش سزاوار ستايش، شده است)صحرا و شهرهايش و قريه هايي كه اهل قيدار (ابن اسماعيل) در آنها ساكن باشند آواز خود را بلند نمايند و ساكنان سالع ترنم نموده از قله كوهها نعره زننده براي خداوند جلال او را توصيف نمايند و تسبيح او را در جزيره ها بخوانند خداوند مثل جبار بيرون مي آيد ومانند مرد جنگي غيرت خويش را برمي انگيزد فرياد كرده و نعره خواهد زد و بر دشمنان خويش

غلبه خواهد نمود* (كنايه از اينكه هرچه رسولان فرستادم نتوانستند جلال مرا تجلي دهد وليكن اكنون خود اراده كردم) از زمان قديم خاموش مانده و ساكت مانده خودداري نمودم (1) * الان مثل زنيكه ميزايد نعره خواهم كشيد (2) (كنايه از اينكه با رسولان قبلي مثل اين بود كه خاموش و ساكت بوده باشم وليكن با ظهور رسالت ازنبي موعود همچنان است كه (2) بي مهابا فرياد كنم) كوهها و تلها را خراب كرده تمامي گياه آنها را خشك خواهم ساخت و نهرها را جزاير خواهم گردانيد و بركه ها را خشك خواهم ساخت (از جملات بعد معلوم ميشود . مقصود از اين كوهها و تلها نابودي جلوه هاي كفر و نفاق به دست تواناي نبي معظم موعود صلي الله عليه و آله و سلم است زيرا كه مي فرمايد:) و كورانرا به راهي كه ندانسته اند رهبري نموده ايشان را بطريق هايي كه عارف نيستند هدايت خواهم نمود* ظلمترا پيش ايشان به نور و كجيرا به راستي مبدل خواهم ساخت اين كارها را بجا آورده و ايشان را رها نخواهم نمود آناني كه بر بتهاي تراشيده اعتماد دارند و به اصنام ريخته شده (ساخته شده) مي گويند كه خدايان ما شمائيد به عقب

ص : 32

برگردانيده بسيار خجل خواهند شداي كران بشنويد واي كوران نظركنيد (مراد در اينجا كري و كوري به لحاظ ظاهر نيست بلكه اين خطاب به بزرگان درگاه حق يعني ، پيامبران و انبيا مي باشد يعني كر و كور در مقام تسليم و عبوديت يعني فقر در درگاه حق تعالي. .... چنانكه فرمودند الفقر فخري يعني فقر افتخار من است)

تا ببينيد *كيست كه مثل بنده من كور باشد (يعني تسليم اوامر و نواهي من باشد) و كيست كه كرباشد مثل رسول من كه مي فرستم (يعني كدام يك از انبياء و مرسلين چنين مقام و مرتبه اي را دارند پس مي گوئيم بخدا قسم كسي نيست) وكيست كه كور باشد مثل مسلم من و كورمانند بنده خداوند* (يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم) چيزهاي بسيار مي بيني اما نگاه نمي داراي گوشها را مي كشايد ليكن خود نمي شنود خداوند را بخاطر عدل خود پسند آمد كه شريعت خود (يعني شريعت پيامبرآخرالزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را) تعظيم وتكريم

نمايد* الي آخر)

بشارت يازدهم

اشعياء نبي در فصل 54 به زبان خداوند متعال اوصاف مكه (محل ظهور پيامبر آخرالزمان) را چنين بيان مي فرمايد:

(اي عاقره اي كه نزاينده اي بسرا، اي كه درد زه نكشيده اي به آواز بلند ترنم نما وفرياد برآور زيرا خداوند مي گويد پسران زن بيكس (هاجر) از پسران زن منكوحه (ساره) زيادترند (يعني اي مكه (فاران) اي عاقره اي كه آبستن صاحب حكم نشده اي يعني پيامبري از تو مبعوث نگرديده است در خود احساس شادماني كن كه خداوند مي فرمايد پسران زن بيكس (يعني هاجر

ص : 33

كنيز حضرت ابراهيم عليه السلام كه والده محترم حضرت اسماعيل جدگرامي حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم مي باشد. از زن منكوحه (يعني ساره والده حضرت اسحاق) زيادترند كنايه از اينكه ثقل مقام نبوت در بني اسماعيل از بني الاسحاق فوق العاده زيادتر است). مكان خيمه خود را وسيع گردان و پرده هاي مسكنهاي توپهن بشود دريغ مدار طنابهاي خود را دراز كرده و ميخهايت را محكم بساز (كنايه از اينكه آماده وسعت باش) زيرا كه بطرف راست و چپ منتشر خواهي شد و ذريت تو امتها را تصرف خواهند نمود و شهرهاي ويران رامسكون خواهند ساخت (يعني آئين آن نبوت كه از تو روئيده مي شود عالمگير و دربرگيرنده همه امتها خواهد بود)مترس زيرا خجل نخواهي شد و مشوش مشو زيرا كه رسوا نخواهي گرديد (يعني كه اين آئين پايدار است تا ابدالآباد و خداوند آنرا از شرور حفظ ميكند) چونكه خجالت جواني خويشرا فراموشي خواهي كرد و عار بيوگي خود را ديگر بياد نخواهي آورد

(يعني با ظهور نبي معظم موعود صلي الله عليه و آله و سلم چنان به مجد و عظمت مي رسي كه عار بيوگي (عار اينكه از تو نبي برنخاست) را فراموش خواهي كرد زيرا آفريننده تو كه اسمش يهوه صبايوت است شوهر توست (كنايه از اينكه تورا رها نمي كند)وقدوس اسرائيل كه به خداي تمام جهان مسمي است ولي تو مي باشد .

زيرا خداوند ترا مثل زن مهجورورنجيده دل خوانده است و مانند زوجه جوانيكه ترك شده باشد* خداي تو اينرا مي گويد* زيرا به اندك لحظه ترا ترك كردم اما به رحمتهاي عظيم ترا جمع خواهم نمود (كه رحمت عظيم كنايه از نزول انوارطيبه وطاهره حضرت محمد مصطفي و دوازده وصي عاليقدرايشان

ص : 34

صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين به بطن اين عاقره ميباشد) وخداوند ولي تو مي گويد بجوشش غضبي خود را از تو براي لحظه اي پوشانيدم اما به احسان جاوداني برتو رحمت خواهم فرمود زيرا كه اين براي من مثل آبهاي نوح مي باشد (كنايه از اينكه تورا مفتخر به دين پيامبر آخرالزمان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم ودوازده وصي اوصلوات الله عليهم اجمعين مي نمايم كه به واسطه آن تا ابدالآباد عزيز و گرامي باشي) چنانكه قسم خوردم كه آبهاي نوح بار ديگر بر زمين جاري نخواهد شد همچنان قسم خوردم كه بر تو غضب نكنم و تراعتاب ننمايم هر آينه كوهها زايل خواهد شد و تلها متحرك خواهد گرديد ليكن احسان من از تو زائل نخواهد شد و عهد سلامتي (كنايه از شرع جاودانه اسلام است) من متحرك نخواهد گرديد خداوند كه بر تو رحمت مي كند اين را ميگويد* اي رنجانيده و مضطرب شده كه تسلي نيافته اينك من سنگهاي ترا در سنگ سرمه نصب خواهم كرد و بنيادترا درياقوت زرد خواهم نهاد يعني تا عزت يابي (يعني اي مكه اي كه از نبوت انبيا عاقره هستي اكنون به رحمتي كه خداوند عالم براي بشر فرستاد عزت يافتي كه لازوال است و حفظ شده تا ابدالااباد) و منارهاي ترا از لعل و دروازه هايت را از سنگ بهرمان و تمامي حدودتر از سنگهاي گران قيمت خواهم ساخت وجميع پسرانت از خداوند تعليم خواهند يافت يعني به علت مقام والايي كه دارند مستقيما از خداوند تعليم مي گيرند (كه به علم لدني معروف است)، و پسرانت را سلامتي عظيم خواهد بود يعني مراتب بهشت موعود وعده كرده خداوند را مالكنند) (پس بزودي

ص : 35

با ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عدالت ثابت شده و از ظلم (بكلي ) دور مانده ونخواهي ترسيد و هم از آشفتگي دور خواهد ماند و با تو نزديكي نخواهند نمود همانا جمع خواهند شد اما نه به اذن من آناني كه به ضدتو جمع شوند بسبب تو خواهند افتاد (يعني تو در پناه من هستي)، اينك من آهنگري را كه ذغال را به آتش دميده آلتي براي كار خود بيرون مي آورد آفريدم و من نيز هلاك كننده را براي خراب نمودن آفريدم (پس مقصود از اين آهنگر و ثمره او كه هلاك كننده است وجود اقدس و نازنين مولي المولي اميرالمومنين علي عليه السلام و ذوالفقار بي امان ايشان است كه در جنگل خشك كفر و شرك افتاده به جهت خدا و رسول همه شان را ريشه كن فرمود)

هرآلتي كه به ضد تو ساخته شود پيش نخواهد برد و هرزباني را كه براي محاكمه بضد تو برخيزد تكذيب خواهي نمود* (كنايه از دشمنان تو محكوم برشكستند ) *

بشارت دوازدهم

دراين بشارت خداوند وعده ميفرمايد كه از نسل حضرت اسماعيل دوازده

رئيس پديد آمده و امتي عظيم از وي پديد آورد. در فصل هفدهم از سفر پيدايش (تكوين - آفرينش) جمله 2. :

(.... *اما در خصوص اسماعيل ترا اجابت فرمودم (زيرا حضرت ابراهيم دردعا نسبت به فرزندان خود (18) اسماعيل را خطاب

كرده و از خدا مي خواهد (... و ابراهيم به خدا گفت اي كاش اسماعيل در حضور تو زيست كند0000)) اينك او را

ص : 36

بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثيرگردانم دوازده رئيس (البته در متون اصلي عهد عتيق (چنانكه مشهور است) مادماد و يا طاب طاب آمده كه مقصود از آن ظهور دوازده وصي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و مقصود از امت عظيم امت يكپارچه و جهاني حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مي باشد) ازوي پديد آيند و امتي عظيم از وي بوجود آورم* ليكن عهد خودرا (فعلا) با اسحاق استوار خواهم ساخت........)

كه مقصود ظهور حضرت رسول اكرم و در نتيجه پديد آمدن دوازده رئيس كه انشاءالله بزودي زود با ظهور دوازدهمين وصي عاليقدر يعني آخرين ذخيره خداوند امتهاي عالم بزير يك پرچم الهي جمع مي شوند.

بشارت سيزدهم

خداوند متعال در فصل 65 از كتاب اشعيا نبي در مورد قومي كه آنها را برگزيده و به ايشان پاسخ مثبت داده يعني (به نام خود برگزيده است) يعني اعراب را معرفي ميكند و مي فرمايد (آنانيكه مرا طلب ننمودند مراجستند و آنانيكه مرا طلب ننمودند مرا يافتند و به قومي كه به اسم من ناميده نشدند گفتم لبيك لبيك (در عربي به پاسخ مثبت اطلاق مي شود)* تمامي روز دستهاي خود را به سوي قوم متمردي كه موافق خيالات خود براه ناپسنديده سلوك مي نمودند دراز كردم* زيرا ايشان قومي بودند كه پيوسته در راه غيرمرضي

ص : 37

حق قدم برمي داشتند .... و هيچگاه خداوند را طلب ننموده و به اسم او خوانده نشدند (يعني از ايشان پيامبري مبعوث نشد) خداوند اينك فرمود لبيك (يعني اين قوم را اجابت كرد تا ازمهد كفر كل ايمان را تجلي دهد).

بشارت چهاردهم

خداوند تبارك و تعالي بزبان دانيال نبي نبوكد نصر (يعني بخت النصر) را از آمدن پيامبر آخرالزمان خبر مي دهد:

در فصل دوم دانيال نبي آمده است كه بخت النصر در سال دوم سلطنت خود خواب ترسناكي مي بيند سپس امر ميكند، مجوسيان وجادوگران و فالگيران.... را تا اين خواب را براي او تعبيركنند چون ايشان از تعبير آن عاجز مي شوند (6) بشدت خشمگين شده امر مي كند سردار خود را (12) كه جميع ايشان را هلاك كند و در اين ميان چون خواستند كه دانيال و همراهان او را (كه جزء انبياء الهي بودند) را به بهانه عدم دانش و حكمت بقتل برسانند 19) دانيال از خداوند ميخواهد او را به كيفيت اين خواب مطلع كند پس چون دانيال قول داد كه خواب را براي پادشاه بيان كند او را به حضور بخت النصر مي برند27) (دانيال به حضور پادشاه جواب داد و گفت رازيرا كه پادشاه مي طلبد نه حكيمان و نه جادوگران و نه مجوسيان و نه منجمان ميتوانند آن را براي پادشاه حل كنند ليكن خدايي در آسمان است كه كشف اسرار مي باشد و او امروز اراده كرده است) بنوكد نصر پادشاه را از آنچه در ايام آخر (يعني در دوره آخرالزمان) واقع خواهد شد اعلام نموده است. خواب تو و روياي تو سريست كه در بسترت ديده اي اين است اي پادشاه فكرهاي توبربسترت درباره آنچه

ص : 38

بعد اراين واقع خواهد شد بخاطرت آمد و كشف الاسرار ترا از آنچه (در آينده) واقع خواهد شد مخبرساخته است* و اما اين راز برمن از حكمتيكه من بيشتر از سائر زندگان دارم مكشوف نشده است بلكه تا تعبير برپادشاه معلوم شود و فكرهاي خاطر خود بداني* تو اي پادشاه ميديدي و اينك تمثال عظيمي بود و اين تمثال بزرگ كه درخشندگي آن بينهايت ومنظر آن هولناك بود پيش روي توبرپا شد (چنانكه بعد كلا توضيح خواهيم داد مقصود از برپا شدن اين تمثال، آمده چهار سلطنت با اقتدارات مختلف به جهان است كه پس از آن زمان شروع سلطنت بي زوال پادشاه آخرالزمان يعني زمان طهور و فرمانفرمايي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و دوازده وصي گرامي ايشان صلي الله عليه اجمعين است چنانچه دانيال در تعبير مي گويد)

سراين تمثال از طلاي خالص (مقصود حكومتي است كه از نظر مساحت محيط كمي را در برداشته ولي

(طلا) اقتدار فراواني دارد. (حكومت بخت النصر ))، سينه و بازوهايش از نقره (مقصود از آن حكومتي است كه از حكومت اول ضعيفتر ولي محيط قدرت اقتدارش وسيعتر است (كه مقصود سلطنت كورش است)) و شكم

و رانهايش از برنج بود (مقصود حكومتي است كه ارزش اقتدارش از نظر اعمال از حكومت قبل كمتراست ( حكومت روميان)) و ساقهايش از آهن و پايهايش قدري از آهن و قدري از گل بود ((يعني ايجاد حكومتهاي مقتدر كوچك كوچك در ميان مملكت وسيع (حكومتهاي ملوك الطوايفي) به تشبيه آهن در گل كه بعد از بخت النصر فقط مي تواند خصيصه حكومت اسكندر رو مي باشد زيرا تنها او بود كه اساس حكومتهاي ايلي را در فارس گذاشت كه از آن ساسانياں ظهور كردند،) و مشاهده مي نمودي تا سنگي بدون دستها جدا شده پايهاي آهنين و گلين آن تمثال را زد و آنها را خرد ساخت آنگاه آهن و گل و برنج و طلا باهم خرد شده و مثل كاه خرمن تابستاني گرديده باد آنها را آنچنان برد كه جايي بجهت آنها يافت نشد. و آن سنگ كه تمثال را زده بود كوه عظيمي گرديد و تمامي جهان را پرساخت (آنوقت حضرت مهدي قائم آل محمد است كه تمامي جهان را پر مي سازد.) مكرر خواب

همين است و تعبيرش را براي پادشاه بيان خواهيم نمود* اي پادشاه تو پادشاه، پادشاهان هسني زيرا خداي آسمانها سلطنت و اقتدار و قوت و

ص : 39

حشمت به او داده است و در هرجائيكه بني آدم سكونت دارند حيوانات صحرا و مرغان هوا را با دست توتسليم نموده و ترا بر جميع آنان مسلط گردانيده است، آن سرطلا تو هستي و بعد از تو سلطنتي بهتر از تو خواهد برخاست. وسلطنت سومي ديگر از برنج كه بر تمامي جهان سلطنت خواهد نمود و سلطنت چهارم مثل آهن قوي خواهد بود زيرا آهن همه چيز را خرد و نرم خواهد ساخت چنانكه پايها و انگشتها را ديدي كه قدري از گل كوزه گر و قدري از آهن بود همچنان اين سلطنت منقسم خواهد شد و قدري از قوت آهن در آن خواهد ماند موافق آنچه ديدي كه آهن با گل سفالين آميخته شده بود واما انگشهاي پايش قدري از آهن وقدري ازگل خواهد بود همچنان اين سلطنت قدري قوي و قدري زودشكن خواهد بود ( كه مقصود حكومت ساسانيان است كه مقارن زوال اين قدرت و شكست آن، خداوند سلطنت ابدي محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين را برپا مي كند). و چنانكه ديدي كه آهن با گل سفالين آميخته شده بود اينها خويشتن را با ذريت انسان آميخته خواهند كرد (مقصود ازميان يكديگرترويج مي كردند تا قدرت

ص : 40

بيشتريابند) اما به نحوي كه آهن با گل ممزوج نميشود همچنين اينها با يكديگر ملحق نخواهند شد و در ايام اين پادشاهان (پادشاهان ساساني ) خداي آسمان ها سلطنتي را كه تا ابدالآباد زايل نشود برپا خواهد نمود و اين سلطنت به قومي ديگر منتقل نخواهد شد بلكه تمامي آن سلطنتها را خرد كرده مغلوب خواهد ساخت و خودش تا ابدالآباد مستقر خواهد ماند و چنانكه سنگرا ديدي كه بدون دستها از كوه جدا شده (يعني حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف كه از طرف خداي متعال مي آيد) آهن و برنج و گل و نقره و طلا را خرد كرد. همچنين خداي عظيم پادشاه را از آنچه بعد از اين واقع مي شود مخبر ساخته است، پس خواب صحيح و تعبيرش يقين است) پس بطور خلاصه خداوند به زبان دانيال نبي اخبار مي فرمايد كه در آخرالزمان پيامبري را پس از اقتدار وضعف حكومتهاي چندي مبعوث مي فرمايد و سرانجام سلطنت همه جهان را به ايشان مي دهد هرچند كافران كراهت داشته باشند.

بشارت پانزدهم

حضرت دانيال نبي درفصل هفتم و هشتم از كتاب خود مفصلا "قدرت نمايي چهارسلطان را تا زمان ظهور حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ضعف اين قوم و ظهور جلال مظهر حضرت قديم الايام يعني مهدي قائم آل محمد عليه صلوات الله الملك الاكبر را شرح مي فرمايد: فصل 7 آيه 1* (در سال اول بلشصر پادشاه بابل دانيال در بسترش خوابي و روياهاي سرش را ديد پس خواب را نوشت و كليه مطالب را بيان نمود (يعني جميع وقايع را اخبار كرد)* پس دانيال متكلم شده گفت شبگاهان در عالم

ص : 41

رويا شده ديدم كه ناگاه چهار باد آسمان برروي درياي عظيم تاختند (كه كنايه از اراده ظهور چهار قدرت بر صحنه عالم است)

(يعني) چهار وحش (اطلاق لفظ وحشي به جهت ستيزه گري و مخالفت ايشان با اراده، حضرت حق جل جلاله است) بزرگ كه مخالف يكديگر بودند (به ترتيب) از دريا بيرون آمدند (يعني در عالم ظهور كردند) اول آنها مثل شيربود و بالهاي عقاب داشت و من نظر كردم تا بالهايش كنده شد و او از زمين برداشته شده برپايهاي خود مثل انسان قرار داده گشت و دل انسان به او داده شد (يعني حكومت او زائل شد كه مقصود حكومت بخت النصر است) و اينك وحش دوم ديگر مثل خرسي بود و بريكطرف خود بلند شد و در دهانش در ميان دندانهايش دنده بود و ويرا چنين گفتند (كه مقصود حكومت هخامنشيان است .) برخيز و گوشت بيار بخور مقصود از دنده دندانها ظهور شاهانه سلسله است) بعد از آن نگريستم و اينك ديگري مثل پلنگ بود كه با پشتش چهار بال مرغ و اين وحشي چهارسر داشت و سلطنت به او داده شد (كه مقصود حكومت روميان است.) بعد از آن در روياهاي شب نظر كردم و اينك وحشي چهارم كه هولناك و مهيب و بسيار زورآور بود و دندانهاي بزرگ آهنين داشت و باقي مانده را مي خورد و پاره پاره مي كرد و بپايهاي خويش پايمال مي نمود و مخالف همه وحوشي كه قبل از او بودند بود و ده شاخ داشت پس در اين شاخها تامل مي نمودم كه اينك از ميان آنها شاخ كوچك ديگري برآمد و پيش رويش سه شاخ از آن شاخ هاي اول از ريشه كنده شد (كنايه ازاينكه اقتدار آنها رو به زوال رفت) واينك اين شاخ چشماني مانند چشم انسان و

ص : 42

دهاني كه به سخنان تكبرآميز متكلم بود داشت و نظري كردم تاكرسيها برقرار شد وقديم الايام جلوس فرمود (كه مقصود حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم است)ولباسي او مثل برف سفيد و موي سرش مثل پشم پاك وعرش او شعله هاي آتش وچرخهاي آن آتش ملتهب بود (يعني ظهور حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مصادف است با سلطنت سلطاني متكبر از امپراطوري ضعيف شده اي كه در زمان حضرتش آن سلطان از بين ميرود، (به احتمال بسياري قوي اين شخص خسرو پرويز كه از سلاطين ساساني وارث امپراطوري ساساني است ميباشد كه با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از درتكبر درآمد بلكه نامه حضرت را پاره كرد) نهري آز آتش جاري شده از پيش روي او بيرون آمد هزاران هزار او را خدمت مي كردند. و كرورها كرور با حضور وي ايستاده بودند ديوان برپا شده و دفترها گشوده گرديد (مقصود بيان رسالت به سرتاسر عالم آغاز گرديد) آنگاه نظر كردم به سخنان تكبرآميز آن شاخ (آن سلطان) مي گفت (پس از چندي حكومت نحسش واژگون گرديده به درك واصل گرديد) پسي نگريستم تا آن وحشي كشته شد و جسد او هلاك گرديده بآتش مشتعل (يعني به آتش جهنم) تسليم شد اما ساير وحوش سلطنت را از ايشان گرفتند ليكن درازي عمر تازماني و وقتي به ايشان داده شد (يعني فرمانفرايي سلاطين تا زمان ظهور حضرت مهدي قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه. الشريف ادامه دارد) و در آيه بعد به ظهور حضرت مهدي و تسليم فرمانفرمايي جميع امتها و سلطنت بر همه جهان، كه به دست ايشان صورت مي گيرد خبر مي دهد ودرروياي شب نگريستم واينك مثل پسرانسان ((يعني حضرت صاحب الزمان) با ابرهاي آسمان آمد و نزد قديم الايام رسيد و او را به حضور وي آوردند و سلطنت و جلال و ملكوت به او داده شد تا جميع قومها و امتها و زبانها او را خدمت نمايند (يعني همه عالم تحت يك لوا و پرچم قرار گرفته

ص : 43

و يكپارچه سلطنت ايشان را گردن نهند)* سلطنت او سلطنت جاوراني و بي زوال است وملكوت او زايل نخواهد شد (اللهم عجل فرج قائم آل محمد)

بشارت شانزدهم

يهودا در آيه 14 رساله خود ميگويد (.... پس رب با هزار هزار از مقدسين خود آمده تا بر همه داوري كند ...).

پس مصداق اين بشارت يعني داوري جميع قبائل و امم به عدل و انصاف نيست مگر وجود نازنين و والاي حضرت مهدي قائم آل محمد صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين كه با هزار هزار از مقدسين (شيعيان خالص) خود تشريف مي آورند انشاء الله تعالي.

بشارت هفدهم

البته قبل از اينكه به اصل اين بشارت بپردازيم مي گوئيم، چنانچه ديديم خداوند تبارك و تعالي برنامه ظهور نبي آخرالزمان ونيز علامتهاي وجود مباركشان صلي الله عليه و آله و سلم را به موسي و انبياء خبر داد. اما وجه اهميت اين بشارت در اين است كه خداوند در اين بشارت كاملا تشريح مي فرمايد كه سرانجام نام مبارك خود را از اين قوم گرفته و به قومي ديگر يعني (پيروان نبي معظم آخرالزمان) مي دهد و ايشان را ابداً رها نكرده و خدا خواهد بود.

تا از مهد جهل و تباهي، نور خويش را به اعظم خيرات متجلي سازد، البته لازم به تذكر نيست كه با وجود اينكه در ميان بني اسرائيل و انبيا ايشان ترك خداوند بني اسرائيل را و برگزيدن قومي ديگر به جهت تجلي جلال ملكوتي خود امري مسلم بود وليكن خداوند امر مي كند موسي را در آن زمان كه اين امور را مكتوب نموده تا بربني اسرائيل شاهدي باشد .

ص : 44

خداوند جل جلاله در فصل 30 سفر تثنيه اخبار آينده عالم را به زبان موسي چنين به بني اسرائيل اخبار مي نمايد.

فصل 29 جمله 18 (... پس امروز به شما اطلاع ميدهم كه البته هلاك خواهيد شد (يعني خداوند شما را ترك نموده هلاك خواهيد گشت).

فصل 30 جمله 7 .... و يوشع (وصي خود) را فرا خوانده و در نزد تمامي اسرائيل و گفت ....... ج14 در خيمه اجتماع حاضر شويد.... (پس) خداوند به موسي گفت اينك با پدران خود مي خوابي (يعني خواهي مرد) اين قوم برخاسته در پي خدايان بيگانه ميروند و 17 عهدي را كه با ايشان بستم خواهند شكست و در آن روز خشم من به ايشان مشتعل شده و ايشان را ترك خواهم كرد.

پس الان اين سرود را بنويس و به بني اسرائيل تعليم داده آنرا در دهان ايشان بگذارتا اين سرود براي من بر بني اسرائيل شاهد باشد. فصل 32 جمله 19 ....... چون بهوه اينرا ديدايشانرا مكروه داشت

چون كه پسران و دخترانش خشم او را به هيجان آوردند. پس گفت روي خود را از ايشان مي پوشانم تا ببينم كه عاقبت ايشان چه خواهد بود.

طبقه بسيار گردن كشند و فرزنداني كه امانتي در ايشان نيست (يعني كتب را تحريف مي نمايند).

ايشان مرا به آنچه خدا نيست به غيرت آوردند و به اباطيل خود مرا خشمناك كردند و من ايشانرا به آنچه قوم نيست به غيرت خواهم آورد و به امت باطل خشمناك خواهم ساخت (كنايه از اينكه حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم و دوازده تن اوصياء ايشان را مبعوت از قومي جاهل خواهد نمود.)

زيرا آتشي در غضب من افروخته شده (پس خداوند در اين خطاب اقوام ديگر را به جهت قوم خود ندا كرده و ميگويد كه با قوم او آواز شادماني سردهند) اي امتها با قوم او (نبي آخرالزمان اصلي عليه و آله و

ص : 45

سلم) آواز شادماني (هدايت و سعادت)(سر) دهيد... (پس باز درآخر اين فصل قوم يهود را خطاب نموده و مي گويد) زيرا اين براي شما امر باطل نيست (يعني سخن حق است) بلكه حيات شماست و بواسطه اين امر عمر خود را ...طويل (نه جاوداني ) خواهيد ساخت.

فصل 33)* و اين است بركتي كه موسي مرد خدا قبل از وفاتش به بني اسرائيل داد و گفت يهوه از سينا آمد و از سعير بر ايشان طلوع كرد و از جبل فاران (كوه مكه معظمه)درخشان گرديد و با كرورهاي مقدسين آمد و از دست راست او شريعت آتشين پديد آمد.

آفتاب بي غروب ،

پس جلال و نور خداوند چون خورشيد از پس ابرهاي جهالت بشري آمد (يعني موسي) و طلوع نمود (با ظهور عيسي ) و اكنون (به ظهور محمد صلي الله عليه و آله و سلم و عجل فرجهم) درخشان گرديده است و به آغاز سپيده دم سعادت امتها نويد وبشارت رستگاري را مي دهد و از دست راست ايشان بزودي انشاالله تبارك و تعالي شريعت آتشين دوازدهمين وصي

گرامي او حضرت مهدي صاحب العصر والزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف

خواهد رسيد زيرا آفتاب صبر خداوند به ساعت ظهرفرج وليش به جهت اذن صلوه عامه واقعي عالم پايان يافته است.

الحمد والله رب العالمين

بشارت هجدهم

بطور خلاصه مي گوئيم كه تفسير مزمور اول در جمله اول تا ششم چنين

است كه مقصود از شريعت خداوند در اين متن همان شريعت پيامبر و نبي آخرالزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم است به وعده موسي و عيسي مسيح علي نبينا وآله و عليهم السلام كه به امتها بشارت داده شده و مقصود از شريران امت همان دسته از يهودياني هستند كه پيوسته گناه نموده

ص : 46

و پيامبران را آزار كرده و مي كشتند و لذا نتوانسته ايمان آورده و در كجي سير مي كنند و مقصود از گناهكاران، آن گروه مسيحياني هستند كه به امر عيسي به شريعت پيامبر آخرالزمان قبل از ظهور و يا زمان ظهور بعداز آمد ايشان ايمان حاصل ننموده (با وصف علم) و بعضي از ايشان كه كتاب را تحريف نموده و هر زمان مضاميني به جهت آن حاضر كرده به همسلكان خود تحويل داده و لذا جميعا از اين جهات گناهان عظيمي بر خود متحمل مي شوند و مقصود از استهزاء كنندگان كفارند كه به خداي بزرگ عالم جل جلاله ايماني ندارند و دائما دراستهزاء انبياء و در زمزمه كفر آميز خود هستند و آن درخت نشانده شده در كنار نهر تشبيه شريعت جاوداني اين نبي مكرم است كه بر كنار نهر جاوداني رحمت لايزال خداوند عظيم جل جلاله نشانده شد و از آن سيراب مي گردد كه جاوداني است زيرا شريعتي بعد از آن نيست و آن ميوه كه در موسمش ميآيد كنايه از ظهور بقيه الله العظم حجه الله البالغه الكبري ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف مي باشد كه گلش در موسم بهاراراده خداوند شكفته شده واكنون شريعت خداوند در انتظار ظهوراين ميوه است و نيز مقصود از آن برگها كه هرگز پژمرده نمي گردد همان اصول و قوانين و احكام الهي است كه كهنه نشده و باقي خواهد بود تا ابد الاباد

الهي آمين تذكر اينكه قسمتي از متن اصلي به جهت خلاصه نمودن بشارت حذف گرديده و لذا دوستان علاقمند مي توانند به متن

رجوع نموده استفاده نماييد اين قسمت ها با كلمه حذف مشخص شده است.)

بشارت نوزدهم

تفسير صافي مزمور دوم از زبان حضرت داوود، (حذف)،

در اين متني ابتدا سخن از شورش امتها و تفكر در انديشه هاي باطل

ص : 47

ايشان (بعدازظهور موسي) و نيز به ظهور نبي بعد از او عيسي مسيح و اعلام فرماني (بشارتي) كه خداوند جل جلاله به او مي دهد كه از زبان او چنين آمده (... فرمانرا اعلام ميكنم (زيرا ) خداوند به من گفته است ...) و نيز (درخواست) و دعاي ايشان در مورد تعجيل در ظهورآن نبي موعود كه در صلب مباركش مهر جميع امتها يعني ظهور وجود مبارك وطيب و طاهر قائم آل محمد صلوات آلله عليه و علي آبائه الطاهرين كه خداوند آنرا به پيشاني بشر به جهت هدايت وراستي و رستگاري زده است بنمايد تا هرچه زودتر حق و عدالت وايمان به معناي واقعي كلمه بدست يدالله العظم حجه بن الحسن العسكري صلوات الله عليه برقرار گردد.

بشارت بيستم

(حذف) پس حضرت داوود نبي در اين بشارت نيز پيشگويي مي فرمايد كه چگونه جلال او (به عنوان نمونه) تا زمان ظهور حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم عار خواهد بود كنايه از اينكه در بدنامي و تهمت واقع خواهد بود. همانطور كه گفتيم در اين بشارت و بشارت مذكوره قبل با ظهور حضرت محمد صلي آلله عليه و آله و سلم اين امر مسلما (روشن) و با ظهور وصي دوازدهم موبدا (هميشه) جميع انبياء عظام واوليا حق از تهمت بدنامي و رسوايي هاي منسوب به ايشان نعوذ بالله العلي العظيم مبري خواهند گشت وقلوب ايشان از اين تطهير مسرور خواهد بود پس حضرت داوود در دنباله اين بشارت دريابند كان زمان حضرتش وتشريح راه مباركشان را چنين اخبار مي نمايد.(كه دوست داشتن و طلبيدن غير او (يعني غير شريعت او) با طل و دروغ است. اما بدانيد اي فرزندان انساني كه خداوند جل جلاله مرد صالح را يعني حضرت محمد صلي الله عليه و آله

ص : 48

را انتخاب كرده است پس مي گويد چون او را (همانند جميع انبياء ديگر) شفيع اعمال (و يا ترك اولي هاي) خود قراردهم. (حسنات الابرار سيئات المقربين در مقام تقرب به حق تعالي)

دعاي ما را خواهد شنيد (يعني از كثرت بركات عظيمي كه خداوند در اين وجود مبارك قرار داده است) پس امت خود را به كلام خود موعظه مي كند (پس با شنيدن اين اخبار (بشارات) تا خشم پيشرفته (يعني اگر ميخواهيد نسبت به ايشان كفر بورزيد) اما گناه مكنيد (يعني وجود مباركشان را به اعمال و كلام خود انكار نكنيد زيرا گناهي نا بخشودني است وليكن) تفكر كنيد و قربانيهاي عدالت را (به سبب رضاي خدا) گذرانيده بر خدا توكل نمائيد تا او راه خير بگشايد (يعني توفيق ايمان به مكرم ترين پيامبر، رحمت خود را نصيبتان بنمايد.) ج6 (زيرا بسياري از صلحا واخيار ) مي گويند كيست (يعني جز خدا) كه به ما احسان كند پس كيست جز خداوند كه نور چهره خويش (يعني تجلي اعظم اسماء (اللهم اني اسئلك بالتجلي الاعظم في ....

(عبارت اول از ادعيہ زيارت شب باسعادت بعثت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم كه در بلد الامين از مرحوم عالم رباني كفعي نقل گرديد و نيز روايات (نحن اسماء الله الحسني) به كلام ائمه اطهارعليهم السلام چنانچه قبلا مذكور گرديد.) حسني خويش) را بر خلق (عالم) بر افزود پس زيستن و مردن (در دين بافضيلت ايشان) به سلامتي (يعني در رضايت حق) باشد (زيرا رضاي او بالاتر از هر چيز در عالم است) و تنها وعده خداوند در خير است كه انسان را مطمئن مي سازد(وعد الله المومنين و المومنات جنات تجري ....خالدين فيها و مساكن طيبه في جنات عدن و رضوان من الله اكبر (سوره التوبه آيه 73))

ص : 49

بشارت بيست و يكم

(حذف) در اين بشارت (مزمور 5) داوود نبي علي نبينا وآله و عليه السلام به خداوند شكايت نموده زيرا قوم شرارت ورزيده و هدايت نمي شوند پس او طلب مينمايد كه اين قوم (بني اسرائيل را به كثرت خطاي ايشان دور انداخته و بركت خويش را در مرد عادل (كنايه از وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده و او را مبعوث فرمايد زيرا تنها به واسطه اين بركت عظيم كه آخرين رسول خداست جميع توكل كنندگان و كساني كه اسم او را دوست دارند ترنم نموده و به واسطه او به وجد خواهند آمد زيرا او را به بركت وجود قائم آل محمد صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين سستي و زوالي نعوذ بالله العلي العظيم نيست و نخواهد بود تا ابد الاباد.

بشارت بيست ودوم

(حذف) پس مقصود از آنچه به زبان داوود نبي در مورد جلال خداوند كه در فوق آسمانها قرار دارد و به صراحت ذكر شده انوار طيب و طاهر و مقدس محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين است و مقصود از نزول وقرارگرفتن اين تاج به سر آدميان، نزول اين قرآنهاي ناطق ومعادن وحي و كلمه (نور) خدايند به ظاهر جسم (روايت مشهور مولي الموالي اميرالمومنين علي عليه السلام كه مي فرمايد اتزعم انك جرم صغير و...) پنج تن آل عبا و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين در ميان خلق است و مقصود از تسلط نهايي آن بر وحوش و بهائم ظهور آخرين نورخاندان رسالت يعني حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين وسركوبي ومنقاد نمودن وحوش و بهائمي ايست كه در قيام پرجلال ايشان به مقتضاء عالم

ص : 50

آن روز سر از رقعه اطاعت حضرتش بپيچند و درغايت، تسخير امتها است كه با مفاهيم مختلف تحت پرچم درايت و به علوم كامله وپر فضيلت ايشان درمي آيند زيرا كه در آن وقت) نام خداوند مجيد خواهد بود (يعني به عظمت نام برده خواهد گشت زيرا قلوب مردم دنيا از كثافات ظلم و جور تطهيرگشته وآب زلال وصاف ولايت اعظم اوليا حق جل جلاله يعني محمد وآل محمد صلوات الله عليهم اجمعين در ايشان وارد شده است.

بشارت بيست و سوم

(حذف) داوود نبي علي نبينا و آله و عليه السلام مردم آخرالزمان را تا زمان ظهور حضرت بقيه الله العظم حجه ابن الحسن العسگري صاحب العصر والزمان عج الله تعالي فرجه الشريف را به دو گروه تقسيم مي نمايد اول گروهي كه به شرارت خود گرفتار شده در پي هوي و هوس خويش رفته و مخالفت حضرتش را مي نمايند. پس ايشان را تقبيح نموده و به زشتي ياد ميكند و ديگر حليماني كه در انتظار وعده ظهور كه خداوند به زبان انبياء خود اخبار نمود. پس ايشان را ستايش كرده و تمجيد مي نمايد.

بشارت بيست و چهارم

(حذف) در اين بشارت نيز كه در زبور 14 آمده است حضرت داوود نبي پس از اينكه به شرح فساد و تباهي در بني اسرائيل مي پردازد، ابتدا از خداوند جل

جلاله آمدن حضرت عيسي علي نبينا وآله وعليه السلام را به عنوان (طلوع) و مقدمه او از درخشش از فاران يعني ظهور حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم طلب مي نمايد چنانكه از پيش اخبار كردن را خواسته و به عبارتي خواستار تعجيل اين امر مي شود.

ص : 51

بشارت بيست و پنجم

در فصل 21 اشعيا نبي از جمله اول تا 17.

كه وحي خداوند جل جلاله در مورد بيابان بحر براشعيا نبي كه تا جمله 6 تشويش و آمادگي سروران است و سپس امر خداوند تبارك و تعالي است به اخبار دومه تا جمله 11 كه آن وقت نوبت بشارت از سعير (به زبان عيسي در مورد پيامبر عربي حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم كه در جمله 13و14) آمده و مي گويد. كسي از سعير به من ندا مي كند كه اي ديده بان از شب چه خبر، اي ديده بان از شب چه خبر ديده بان گويد كه صبح مي آيد و شام نيز اگرپرسيدن ميخواهيد بپرسيد و بازگشت نموده بيائيد) كه مقصود از نداي سعير اخبار حضرت عيسي علي نبينا وآله و عليهم السلام مي باشد كه فرشته وحي (ديده - بان) را ندا كرده و ميگويد از شب چه خبر كنايه از اينكه ظلمت هدايت بعد از عيسي چقدر طول ميكشد (درلحن اعتراض و شكوه) پس ديده بان ميگويد كه صبح ظهور نبي معظم آخرالزمان نزديك است و بلافاصله مي گويد و شام نيز كه مقصود از آن شام ضعف و فتوري است كه به تدريج در زمان 11 امام و وصي تا ظهور دوازدهمين يادگار نبي معظم اسلام بر جهان مستولي مي شود كه همان لبريز شدن جام جهان است از ظلم وجور كه مقدمه ظهور پر سرورامام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف به جهت پرنمودن عدل وداد در جهان است.

بشارت بيست و ششم

اشعيا نبي در فصل 29 از كتاب خود موضوع بعثت و ظهور حضرت خاتم الانبيا۔ محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم (1 تا 14) و نيز عذاب

ص : 52

شديد خداوند بر بني اسرائيل را شرح مي دهد. تا حدي كه كتب ايشان را ضايع شده باقي ميگذارد تا هدايت نيابند زيرا تقرب ايشان را به دهان و لب مي داند نه به قلب زيرا چنانچه به قلب باشد هدايت مي يابند به ايمان و به خداي جهان آفرين همانطور كه در آينده مذكور خواهد شد.

بشارت بيست و هفتم

خداوند جل جلاله و عظمه شانه در فصل 41 بشارت بسيار زيبايي را به زبان اشعيا نبي اخبار مي كند (27).... اولا به صهيون گفتم كه اينك هان اين چيزها (خواهد رسيد) (يعني از زبان موسي و انبياء ديگر اخبارنموديم) و به اورشليم بشارت دهنده بخشيديم (كنايه از اينكه حضرت عيسي علي نبينا وآله و عليه السلام را به جهت بشارت به نبي موعود حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه آله و سلم را مبعوث نموديم) (و پس از آن) و نگريستيم 28وكسي يافت نشد و در ميان ايشان مشورت دهنده نبود كه چون ازايشان سئوال نمايم جواب تواند داد (يعني جهان را از دلايل و هدايت خالي ديدم.) پس اينك جميع ايشان باطلند (يعني جميع امتها و آنان كه بر طريق اين دو نبي موسي و عيسي سلوك مي كنند زيرا مكتب ايشان ضايع شده و اكثرا عاري از الهام است) و اعمال ايشان هيچ و بتهاي ريخته شده ايشان عين بطالت است (يعني هرآنچه خود ساخته اند از بت يا كتاب نابود است) زيرا 42)(اينك بنده من كه او را دستگيري نمودم (يعني او را تفقد نمودم) و برگزيده من كه جان من از او خشنود است (يعني مصطفي و حبيب الله است) من روح خود را بر او مي نهم (ما ينطق عن الهوي بل هوالا وحي يوحي) يعني از جانب خويش سخنان نمي گويد بلكه آنچه مي گويد (حتي سخن عادي) از وحي است زيرا روح خداوند

ص : 53

بر او قرار دارد يعني از جميع خطايا همچون ذات باري تعالي جل جلاله معصوم است) تا انصاف را (عاقبت به دست مبارك دوازدهمين فرزند برومندش) بر امتها صادر سازد و.... فرياد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود ..... (زيرا داراي عاليترين خلق و خوي در جهان آفرينش است و احدي همتاي او نيست زيرا خداوند در حق او فرمود (انك علي خلق عظيم) و آنرا در كوچه ها نخواهد شنوانيد

وني خورد شده را نخواهد شكست و فتيله ضعيفيرا خاموش نخواهد ساخت (يعني به ضعيف رحم خواهد نمود و بيچاره دلشكسته محروم برنمي گرداند) تا عدالت را براستي (وحقيقت كلمه به وجود نازنين امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف) صادر گرداند او ضعيف نخواهد گرديد و منكسرنخواهد شد (يعني بعد از اين صعود او را نزولي نخواهد بود.) تا انصافرا برزمين قرار دهد و جزيره ها منتظر شريعت او باشند (زيرا تنها اين شريعت وجود پاك خواستاران راه رستگاري را به خداي جهان آفرين پيوند مي دهد).

بشارت بيست و هشتم و بيست نهم و سيم .

در اين بشارت كه از فصل 52 اشعيا نبي نقل مي شود آمده است كه خداوند خطاب به صهيون نموده و مي فرمايد (بيدار شواي صهيون (چون نقطه عطف رسالت به لحاظ هدايت رسول اكرم است براي تمام مردم كه زمان قبل از ايشان را شامل ميشود.) كه نامختون وناپاك بار ديگر داخل تونخواهد شد) كنايه از اينكه بعد از مسيح نامختونان به تو وارد شدند و تو را ملوث نمودند ولي با ظهور حضرت مهدي موعود بكلي ريشه ايشان قطع شده و لذا ديگر نامختون و ناپاك باقي نمي مانند تا داخل تو گشته تورا ملوث نمايد (لازم به تذكر نيست كه اين صفت از مختصات خاصي ظهور امام زمان است و چنانكه آمده است بايد در دوره آخرالزمان واقع شود دربشارت ثاني خطاب به قوم بني اسرائيل و مسيحيان

ص : 54

ميگويد اگر من پيامبري از قوم ديگر مبعوث نمايم.

(6) (قوم واقعي من (يعني موسويان و مسيحيان واقعي )اسم مرا خواهند شناخت و در آن روز (يعني روز ظهور حضرت محمد مصطفي صلي الله وعليه و آله و سلم) خواهند فهميد كه تكلم كننده من هستم هان من هستم زيرا مبعوث كننده نيست مگر قدوس اسرائيل يعني آفريننده اين جهان زيرا فرمود كه من. يهوه (كسي ) كه اول(يعني بزرگترين كس)و با آخرين (يعني با كساني كه پيرو پيامبرآخرالزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم باشند) مي باشد من هستم. و در ثالث مي گويد 7 (چه زيباست بر كوهها پايهاي مبشري كه سلامتي را ندا مي كند و به خيرات بشارت ميدهد و نجات را ندا مي كند و به صهيون ميگويد كه خداي توسلطنت مي نمايد) كه منادي اين ندا نيست مگر محمد پاراني كه از كوههاي مكه ندا درداد به كلام قولوالااله الاالله تفلحوا كه هم نداي نجات است و هم رستگاري وهم بشارت به خيرات يعني بگوئيد خدايي نيست جز الله تا رستگار شويد. زيرا خداوند نام خود را از قوم سابق خود پنهان نموده به اعتراف جميع يهوديان و مسيحيان چنانكه بعدا خواهد آمد و الله نامي است كه خداوند به قوم منتخب خود داد. يعني هر كسي آنرا خالصانه طبق شرايطي كه او خواست بگويد رستگار است.

بشارت سي و يكم

باز بشارت زيباي ديگري را اشعيا نبي درفصل 62 كتاب خود نقل مي فرمايد ) (..... بخاطر صهيون سكوت نخواهم كرد (يعني مقصود خداوند با رسالت موسي تمام نمي شود كه سكوت فرمايد يا شريعت عيسي چون مي گويد) و بخاطر

ص : 55

اورشليم خاموش نخواهم شد (كنايه ازاينكه صهيون و اورشليم كه مظاهر رسالت موسي و عيسي هستند محض پايان و مقصود خداوند از خلقت نيستند بلكه نجات بشراز آنها شروع ميشود پس بازبشارت مي دهم) تا عدالتش (يعني عدالت خداوند) مثل نور طلوع كند و نجاتش مثل چراغي كه افروخته باشد (كه مقصود از عدالتخداوند جل جلاله ظهور حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد كه مظهر عدل خداوند جليل است و مقصود از نجات خداوند قيام وظهور دوازدهمين فرزند برومند ايشان است كه منجي عالم بشريت يعني حضرت مهدي قائم آل محمد صلوات اله عليه و علي آبائه الطاهرين مي باشد كه بواسطه وجود مبارك ايشان جميع امتها عدالت و جميع پادشاهان جلال ملكوتي حضرت حق جل - جلاله را مشاهده خواهند كرد زيرا تنها نام خداوند متبارك و متعالي است تا ابد الاباد.)

بشارت سي ودوم

از كتاب ارمياي نبي

اين كتاب كه وقايع زمان ارمياي نبي را ذكر ميكند نشان مي دهد كه چگونه خداوند في الواقع فصل جديدي را در تاريخ يهود ميگشايد وچگونه غضب خود را تا آخرين حد نسبت به ايشان بالا مي برد به نحوي كه ارمياي نبي ماموريت يابد كه ريشه بني اسرائيل را بركنده و منهدم سازد و مهم تر اين كه در عوض آن شريعتي سست منهاي بشارتها پايه گذاري كند (فصل 11) ودر اين راه از بذل جانش دريغ نكرده وهراسي نداشته باشد زيرا خدا او را رهايي داده و حفظ خواهد نمود و نيز اخبار مي نمايد كه ايشان ديگر لايق هيچ كار نيستند و تنها راه نجات ايشان ايمان به ظهور نبي امي عربي مبعوث در آخرالزمان مي باشد. بهرحال شريعتشان مانند (جمله 11 فصل13) آن كمربند پوسيده كه مورد مثال بوده لايق هيچكار نخواهد شد و نيز كفار

ص : 56

ايشان نيز هلاك شده زيرا گناه بني اسرائيل بواسطه شرارت ها از پيش مقدر شده ( جمله 23 فصل 2 ارميا) و يهود بواسطه دشمني ها ذاتا شرورو و گناهكارند (جمله 23 فصل13) (كه آيا حبشي پوست خود را تبديل تواند كرد يا پلنگ پيسه هاي خويش را) يعني بدي كردن بني اسرائيل بواسطه اين شرارت ها امري ذاتي است و تا جايي كه به ارمياي نبي مي گويد ج4) ايشان را در تمامي ممالك جهان مشوش خواهم ساخت و ارميا را خطاب كرده كه برو و .... (كوزه اي بگير و در حضور مشايخ قوم و كهنه و پادشاهان يهود و سكنه اورشليم و ....غيره زمين بزن (فصل 19 جمله 11) و بگو. يهوه صبايوت چنين ميگويد بنوعي كه كسي كوزه كوزه گر را ميشكند و آن را ديگر اصلاح نتوان كرد همچنان اين قوم و شهر (مظهر اجتماع) را خواهم شكست ... (تا جايي كه مي فرمايد) تا ابد براي ايشان سلامتي نيست (جمله 17 و 18 فصل 23) و كلام را در جمله 34 تمام مي نمايد كه (.... و چون اين قوم يا نبي و يا كاهني از تو پرسيد وحي خداوند چيست (و چه مي گويد) پس به اشاره (چنانكه در فصل 7 جمله 27 و 26 حزقيال به همين مسئله شهادت مي دهد كه ... رويا از نبي مي طلبند اما شريعت از كاهنان و مشورت از مشايخ

نابود شد... پس بگوكدام وحي، قول خداوند اينست كه شما را ترك خواهيم نمود، ولازم به تذكر نيست بگوئيم كه ترك خداوند عين نابودي شريعت است. و با صراحت) بگوكدام وحي قول (كلام حتم خداوند

چنانكه از بيش نيزاخبار نموده بود) اينست كه شما را ترك خواهم نمود. من بكلي شمارا فراموش خواهم كرد.

... و عار ابدي و رسوايي جاوداني را كه فراموش نخواهد شد بر شما عارض خواهم گردانيد....)

مومنين ايشان اگر دنبال من (قدوس اسرائيل) كه به خداي جهان آفرين مسمي است مي باشند صداي مرا از قوم ديگر مي شناسند چنانكه در قبل مذكور گرديد.

ص : 57

بشارت سي و چهارم

دراين بشارت لوقادرفصل دوم از زبان شمعون نامي كه مردي متقي وصالح وملهم به روح القدس بود بشارت به ظهور حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله و سلم را بيان نموده واز زبان او ميگويد كه چون عيسي را ديد

(درجمله 26) از او به عنوان تسلي اسرائيل و در استتار از رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم به عنوان تسلي امم نام ميبرد يعني با ديدن عيسي ميگويد. (زيرا "مثل اين كه چشمان من نجات ترا ديده است كه آنرا (مسيح را) بيش روي جميع امتها مهيا ساختي (كنايه از اينكه همانطور يحيي طروق را براي مسيح به جهت بني اسرائيل ( تسلي اسرائيل) مهيا ساخت همينطور او (مسيح) نيز طروق را پيش روي پيامبر خداحضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم به جهت امتها (تسلي امت ها) مهيا مي سازد.) يعني نوري كه كشف حجاب براي امتها كند (يعني جميع امتها بشارت او را به نبي موعود شنيده وقوم تو اسرائيل را جلال بود (يعني رسالت اوفقط مختص به بني اسرائيل خواهد بود (چنانكه قبلا" معروض گرديد) وليكن بشارت او به نبي موعود را همه امتها استماع خواهند نمود لذا به حضرت مريم مي گويد كه) ج 24 اين طفل قرار داده شد براي افتادن و برخاستن بسياري از آل اسرائيل و براي آيتي كه به خلاف (به جهت نبوت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم) آن خواهندگفت .... الي آخر .

بشارت سي و پنجم

حضرت مسيح علي نبيناوآله وعليه اسلام چون (فصل 4لوقا جمله 18) صحيفه اشعيا را بازنمود اوصاف خود را در آن ديد (...روح خداوند برمنست زيرا مرا مسح كرد تا فقيرانرا (فقيران عدالت ودوستاران جلالت خدا .... الي آخررا) بشارت دهم

واز سال پسنديده خدا(كه مقصودزمان وايام ظهور حضرت بقيه الله

ص : 58

العظم حجه الله بالغه الكبري وليعصر عج الله تعالي فرجه الشريف مي باشد) بشارت دهم (زيرا تنها در اين ايام است كه خداوند مي پسندد زيرا كه دين او عالمگيرشده وهمه مردم عالم به دست يدالهي حضرتش نجات مي يابند.

بشارت سي و ششم:

لوقا درفصل هفتم (28) از قول عيسي براي مريم علي نبيناوآله وعليه السلام جمله اي را نقل ميكند ومي فرمايد (زيراكه به شما ميگويم ازاولاد زنان، نبي بزرگترازيحيي تعميد دهنده نيست وليكن آنكه در ملكوت خدا كوچكتر است ازوي بزرگتر است. پس مقصود از ملكوت خداوند جل جلاله قدوسيت انوارطيبه وطاهره محمدوآل محمد صلوات الله عليهم اجمعين است و كوچكتردراين ملكوت درمقام عصمت وطهارت مقام اوليه ايشان است (نه خود ايشان) كه از جميع انبياء بالاترند.

ص64

بشارت سي و هفتم

مرقس و متي به ترتيب در فصول 9 و17 خود مي نويسند كه (خطاب از ابر رسيد كه اينست پسر حبيب من (يعني محمد مصطفي صلي الله عليه و اله و سلم) كه از او خشنود از او (بشارات او را به نبي معظم موعود) بشنويد.

پسي چنانكه قبلا" نيز معروضي گرديد، بنده برگزيده و محبوب خداوند متعالي جل جلاله يعني حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است كه بي حساب افضل عيسي است زيرا اطلاق لفظ پسراطلاق علي بي نهايت است چنانكه لوقا مي گويد (...آدم بن الله)

بشارت سي و هشت

متي درفصل 18 ازجمله 1 تا 14 درباره والايي مقام حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ونيزامت او و سزاي كسي كه كسي از امت او را لغزش دهد سخن ميراند. پس ابتدا شاگردان از عيسي مقام مقرب ترين مردم را نزد خدا سئوال مي كنند وآنوقت (، ودرهمانست شاگردان نزد عيسي آمده گفتند چه كسي در ملكوت آسمان بزرگتر است، آنگاه عيسي طفلي را طلب نموده در ميان ايشان بپاداشت وگفت هر آينه به شما ميگويم تا بازگشت نكنيد و مثل اين طفل كوچك نشويد هرگز داخل ملكوت آسمان نخواهند شد)،

پس همانطور كه گفتيم علويت مقام ملكوتي ائمه مقام عصمت وبي گناهي است ومقصود از افراشتن آن طفل نشاندادن مقام عصمت است كه آن خاص و

ص : 59

مخصوص محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين مي باشد و جالب اينكه عيسي مسيح در اين موقع برترين كسي را نزد خداوند(سواي اهلبيت) شبيه ترين به ايشان مي داند پس آن چون حركت در عالم معني است مي فرمايد" كسي كه چنين طفلي را قبول كند مرا پذيرفته است (پس اين دعوت عامه حضرت مسيح علي نبينا وآله وعليه السلام است، خطاب به همه مسيحيان و پيروانش كه مدعي پيروي او هستند تا قبول نمايند كسي را كه به جهت بشارت ايشان آمده است. پس ايشان را دعوت مي نمايد تارسالت حضرتش را قبول كنند زيرا پيروان ايشان كه راه يافتگان به ملكوت آسمانند درواقع پيروان واقعي به حضرت مسيحند لذا حضرت مسيح على نبينا وآله وعليه السلام جهت خطاب خود را بسوي مسيحيان نموده و ميگويد هركه يكي از اين صغار را كه (به كلام من در اين مورد) ايمان دارند لغزش دهد او را بهتر بود كه سنگ آسيايي به گردنش آويخته ودرقعر دريا غرق مي شد (و لذا حضرت مسيح دراين موضع به عاملين گناه وگمراهي مسيحيان از راه حق و حقيقت اشاره نموده و مي گويد )واي براين جهان به سبب لغزشها زيرا كه لابد است از وقوع لغزشها وليكن واي بر كسيكه سبب لغزش (اين امت وداخل نشدن ايشان به شريعت نجات دهنده پيامبر آخر الزمان حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم) باشد.

بشارت سي و نهم

يوحنا درفصل 12جمله 38كلام اشعيا نبي را نقل ميكند كه ( .....اي خداوند كيست كه خبرما را باور كرد و بازوي خداوند به كه آشكار كرديد) مقصود از خبر ما در عبارت جناب اشعيا نبي علي نبينا وآله وعليهم السلام جمع انبياء عظام است كه به لفظ ما تعبير شده و مقصود از بازوي خداوندهمان وجود اقدس ونازنين يد الله العظم حجه ابن الحسن العسكري صاحب العصروالزمان عج الله تعالي فرجه الشريف است وتعظيم پيروان ايشان در اين عبارت و يعني كدام سعادتمند قبول اخبار ما

ص : 60

نمود و كدام فيروزمند درك زمان بازوي خداوند را نمود كه در واقع اين خبردر بزرگداشت و تكريم آن گروه مخصوصي از مومنين خالص محمد و آل محمد، مخصوصا "حضرت مهدي (سوره مباركه بقره آيه) قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين است كه نديده برغيب ايشان ايمان كامل دارند چنانكه خداوند

نيز در قرآن ايشان را مي ستايد (... الذين يومنون بالغيب...) (برهان قاطع).

بشارت چهلم وچهل و يكم

عيسي مسيح علي نبيناوآله و عليه السلام دروصيت خود به شاگردان درفصل 14 جمله 5 و 16 يوحنا ميفرمايد: اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگه داريد و من از پدرسئوال مي كنم (يعني خواهم خواست اوتسلي دهنده ديگر (ترجمه اين لفظ در متن اصلي چنانكه بسيار مشهور است فارقليطاست) (كه مقصود از آن صاحب رسالت ديگراست) بشما عطا خواهد كرد تا هميشه (مهم يعني ابدي) باشما باشد (كنايه از اينكه شريعت مبارك اين صاحب رسالت دائمي بوده و زوالي نخواهد داشت ومقصود از وصيت به شاگردان خطاب او به همه امم و مسيحيان از پيروان است تا به ايشان ايمان آورند پس اين شخص معظم چنانكه قبلا نيز اثبات گرديد كسي نيست جز محمد مصطفي صلي الله عليه و سلم كه اين شريعت بدست مبارك فرزند برومند شان حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف عالمگير مي شود.

17 (وروح راستي (يعني محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و عجل فرجهم) كه جهان نمي تواند او راقبول كند (يعني به محض ظهور ايشان دين مباركشان عالمگيرنمي شود) زيرا كه (جهان نورجمال الهي) او رانمي بيند ونمي شناسد (يعني به جهت عدم شناخت و معرفت همه مردم جهان نمي توانند او را ديده و بشناسند).

ص : 61

اما شما (به نور ايمان) او را مي بينيد ومي شناسيد زيرا كه با شما مي ماند و در شما خواهد بود و در اينجا اشاره به ظهور امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف فرموده و پيروان را مي گويد) شما را يتيم نميگذارم (يعني فكرنكنيد كه مرا (پدر راديگرنمي بينيد) ونزد شما خواهم آمد(لازم است بگوئيم كه در روايات مكررو بسيار اين موضوع ذكر شده است كه عيسي مسيح ازكساني است كه براي نماز به حضرت ولى عصر عج الله تعالي فرجه الشريف اقتدا نموده در نتيجه تمام آن مسيحياني كه تا آن زمان ايمان نياورده اند جميعا به اسلام مشرف مي شوند.) پس چنانكه مذكور شد آن روح راستي كه جهان نتوانست آنرا پذيرا شود وجود،

يگانه شمس عالم امكان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم است كه جهان تاب و قدرت درك و فهم مقامات عالي و معنوي حضرتش صلوات الله عليه و علي آله الطاهرين را نداشت وليكن از آنجائي كه خداوند وعده نجات به جميع امم را داده است مظهر نجات خويش يعني حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه وعلي آبائه الطاهرين را در زمان بالارفتن عقول وشعور خلايق (به جهت درك مقامات حضرتش) به جهان عرضه خواهد داشت و حضرت مسيح نيز در اين زمان براي نجات امت خويش از آسمان نزول فرموده و با حضرتش نمازخدمت بجاي مي آورد لذا جميع مسيحيان در آن روز ايمان آورده وحضرتش را ياري خواهند نمود.

21 (هركه احكام مرا نگاه دارد (يعني در حفظ اين بشارتها بكوشد چنانكه خواهد آمد ) وآنهارا حفظ كند آنست كه مرا محبت مي كند.....

و آنكه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نمي كند (مثل جميع علماء ايشان كه كلام او را حفظ ننموده بلكه تحريف كرده و مسيحيان را گمراه مي نمايند و ازاصول كلام برميگردند مثلا" يك لفظ (فارقليطا") را كه در متون اصلي به يك لفظ واحد ذكر شده در يك موضع آنرا ترجمه ميكنند به روح القدس در يك موضع ديگر

ص : 62

به روح راستي درموضع ديگر به روح حقيقت در موضع ديگر به تسلي دهنده درموضع ديگر به پسنديده،... خوب معلوم است كه در اين زمان خواننده گيج وگمراه شده و به تنها چيزي كه فكر نمي كند معني كلمه فارقليطا است و حال آنكه بايد اصالت كلام را حفظ نموده بگويند كه از خدا خواهم خواست تا فارقليطا رابه شماعطا كند يعني شما را مشرف كند. به اينكه هميشه در ميان شما باشد) يا فارقليطا مي آيد ولي جهان نمي تواند او را قبول كند با فارقليطا مي آيد و پدر او را به اسم من مي فرستد، (يعني بعد از من مي آيد).

يا فارقليط كه از جانب خدامي آيد يا ولي اگر فارقليطا كه خدا او رامي فرستد (26) يا اگر نروم فارقليطا نمي آيد ولي اگر فاقليطا بيايد شما را به جميع راستيها هدايت خواهد كرد و يا حداقل بگويند (فارقليطا (روح راستي) يا فارقليطا (روح القدس)، الي آخر يعني معني وتفسير را در پرانتز قرار دهند همانطوركه ما عمل نموديم وگرنه اين اعمال خيانت است به معرفت خداوند و هدايت بشري و در عين حال نيز چراغي براي خواستاران راه رستگاري است تا از ميزان تعصب و دشمني تحريف گران آگاه شوند، ...)

و كلامي كه از من مي شنويد از من نيست بلكه از پدريست كه مرا فرستاد اين سخنان (يعني بشارات را به شما گفتم وقتي با شما بودم ليكن تسلي دهنده (يا روح القدس حال آنكه اصل وصحيح آن فارقليط است) كه پدر او را هم به اسم من مي فرستد (يعني همانيكه من به او بشارت دادم و بعد از من مي آيد يعني حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم)

تذكرات:

لازم به تذكر است كه به بعضي از نكات اساسي مبحث فارقليطا اشاره نمائيم

(1)= اينكه خبر آمدن نبي موعود قبل از ظهور حضرتش صلي الله عليه وآله و سلم در بين كتب واخبار اهل علم امري مسلم وحياتي بود.

(2) ولي همچنانكه خائنان به موسي علي نبيناوآله وعليه السلام كتب را بعد از ظهور عيسي بن مريم علي نبيناوآله وعليه السلام دستكاري نمودند خائنين به عيسي نيز پس از ظهور نورالانوار حضرت محمد صلي الله عليه وآله

ص : 63

و سهم متون را ضايع كرده و بشارت ها را تحريف نمودند.

(3)= كتب تاريخ نيز جميعا ضبط نموده اند اخبار اين انتظار را و نيز هنوز هم خداوند متعال عده اي از مسيحيان را را بر مسيحيان ديگر مورد حجت واستناد قيامت قرار داده است (زيرا هنوز هم عده بسيار زيادي مثلا (فرقه كثيري از مسيحيان) در انتظار فارقليطايي هستند كه مسيح وعده داد.)

(4) = يا اشخاصي كه به نام حضرتش قيام نموده مردم را به دور خود جمع مي نمودند (مانند منتس مرتاض كه ادعا نمود كه من همان فارقليطا، موعود هستم كه اكنون ظهور نمودم)

5- شهادت كتب و رسالات مربوط به زمان نبي معظم اسلام كه اسناد آن هنوز روي پوست موجود است مثلا" نامه مقوقس مسيحي پادشاه مصر كه متن قسمتي نامه ايشان كه در كتاب آمده است و (...لمحمد بن عبدالله (

صلى الله عليه وآله وسلم) من المقوقس عظيم القبطء، وقد علمت ان نبينا " بقي ....) يعني

(... من ميدانستم پيغمبري باقيمانده كه بايد بيايد....(

6= ديگر اينكه اسامي احمد و محمد در جميع كتب ايشان كه به صراحت تا قبل از بعثت رسول اكرم حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم در ترجمه فارقليطا لفظ محمد و احمد آمده بود كه كتاب آسماني ما و نيز روايات ما و نيز روايات ما بدان شهادت مي دهند و حال آنكه مسيحيان اين اسناد خود را در صندوقها مخفي مي نمايند. بهرحال با ترجمه لفظ فارقليطا به الفاظ روح راستي - روح القدسي وغيره اين دشمنان سعادت انسانها با خداوند متعال جنگ مي كنند.

7= و اينكه صادق كل عالم يعني آخرين فرستاده خداوند خود در 1500 سال قبل فرمود من همان نبي موعود هستم و قرآن هم كه در واقع صرف نظر از موضوع وحي يك اثر تاريخي نيز مي باشد بر اصالت آن گواهي داد.

ص : 64

(بهرحال ادامه بشارت)، او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد و آنچه به شما گفتم بياد شما خواهد آورد ... والان قبل از وقوع، به شما گفتم تا وقتيكه واقع گردد (كنايه از اينكه وقتي ظهور فرمودند) ايمان آوريد.

بعد از اين بسيار با شما نخواهم گفت، زيرا رئيس اين جهان (يعني جمال كل حضرت حق جل جلاله حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم) مي آيد و در من چيزي ندارد (يعني قائم برخوداست وصاحب شريعت عامه وجهاني) و (من وظيفه خويش را انجام مي دهم) تا جهان بداند كه پدر را محبت مي نمايم چنانكه پدر به من حكم (به بشارت ايشان) كرد پس در جمله 26 فصل 15 ميفرمايد.

ليكن چون تسلي دهنده (يعني فارقليطا) كه او را از جانب پدر (دعا كرده نزد شما ميفرستم آيد) يعني روح راستي (يعني محمد) كه از پدرصادرمي گردد (يعني از جانب خداي متعال جل جلاله مي آيد (يعني محمد رسول الله) برمن (يعني به حقيقت و كمال من) شهادت خواهد داد.

بشارت چهل و دوم

باز درفصل 16جمله 7و6مي گويد (من به شما راست مي گويم كه رفتن من براي شما مفيد است (كنايه از اينكه مايلم تا زودتر رفته كه ايشان تشريف بياورند) زيرا اگر نروم تسلي دهنده و (احمد محمد) نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم (به خواهش از خداوند متعال جل جلاله) او را نزد شما ميفرستم.

روز پنطيكاست (يوم الدار):

علماء متعصب و مغرض مسيحي چنانكه معروض گشت براي از بين بردن اين بشارات يا حداقل گمراهي عوام الناس مسيحي (نه علما ايشان) بعد از بعثت وظهور حضرت رسول اكرم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم ادعا نمودند كه

ص : 65

مقصود از اين لفظ اسم مبارك نبي مسلمين نمي باشد بلكه روح نازل در يوم الداراست غافل از اينكه چنانكه ذكر شد به دلايلي كافي و شافي و اگر از تراجم از خدا بي خبرانه مختلف براي لفظ واحد فارقليطا صرف نظر نمائيم باز هم در مي يابيم كه اين شخص بايد بطور خلاصه داراي دو صفت زير باشد (چنانكه مذكور شد و خواهد آمد)، اولا رفتن عيسي شرط آمدن فارقليطا بود ثانيا او مي بايست به جميع راستيها هدايت نمايد يعني براي او زوالي نباشد ولي با كمال تعجب اگر بخواهيم فرض نمائيم نعوذ بالله العلي العظيم فارقليطا همان روح نازل در يوم الدار (پنطيكاست) است مي بينيم اولا در آن ايام عيسي از ميان ايشان نرفته بود به اين دلايل (فصل 9 اعمال و جمله 5 و17و27) و (فصل 10 و جمله 14 اعمال) و (فصل 20 و جمله 14 و 15 و 16 و 17 و 19و2و26 يوحنا) و (فصل 21 جمله 1 و 14 اعمال) و (فصل 13و جمله 30 و 31 اعمال) و (فصل 22 و جمله 9 آن) و ثانياً هدايت به جميع راستي ها نشد كه هيچ بقول معروف رفتن عيسي همانا و شروع بدبختي ها همان زيرا هنوز چند وقتي از رفتن مسيح نگذشته بود كه انجيل اصلي گم شد و ملعون ها به زعم پولس اناجيل كثيري ساخته و تدوين نموده به نحوي كه هر قبيله اي انجيل مخصوص به خود داشت و در جريان انتخابات سياسي گرفتار اين 4 انجيل محرف كذايي و ملحقات آن شدند كه تا انجام اين انتخابات كشت و كشتارها شده و بدبختيها واقع زيرا در آن راي به خدايي مسيح داده و فرهنگها اختراع كردند و مسير دين را از راه بني اسرائيل جدا كرده و گمراهي ورسوايي بالاگرفت بالاگرفتني ...

بشارت چهل و سوم

چون فارقليطا (رسول الله) آيد جهان را برگناه و عدالت توبيخ خواهد نمود اما گناه چون به كلام من ايمان نياوردند بر عدالت از اين سبب كه پيش پدر مي روم و ديگر مرا نخواهيد ديد و برداوري از اين جهت كه بر رئيس

ص : 66

جهان (صلي الله عليه و آله و سلم حكم (يعني واجب) شده است . . . ادامه ج12) وليكن چون او يعني روح راستي (مقصود همان حضرت فارقليطا محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم ) آيد شما را به جميع راستي ها هدايت خواهد كرد زيرا از خود حكم نمي كند بلكه به آنچه شنيده است (يعني سخن معمولي او نيز وحي است چنانكه خداوند در توصيف ايشان مي فرمايد (ماينطق من الهوي ان هو الّا وحي يوحي و نفرموده است آنچه قرائت بلكه مي فرمايد آنچه نطق كه مقصود كلام عادي است يعني به وحي) پس ازهدايت به جميع راستي ها ازامور آينده به شما خبر خواهد داد. (يعني درضمن شما را به مظهر جميع راستيها يعني به ولايت وجود مبارك حضرت اميرالمومنين علي عليه اسلام رهنمون مي شود چنانكه خداوند در قرآن مي فرمايد اليوم اكملت لكم دينكم ورضيت لكم الاسلام دينا كه رضايت حق و كامليت دين كه مساوي شد با ولايت و وصايت مولا اميرالمومنين چنانكه در غدير خم مشهور است يعني هدايت به جميع راستي ها و از امور آينده تا انقضاي عالم نيز شيعيان را اخبارنمود كه به علوم بلايا و منايا مشهور است) او مرا جلال خواهد داد (كنايه از اينكه مرا از بديها منصوب به من منزه كرده ومقام عصمت مرا معرفي خواهد نمود) هرچه از آن پدراست از آن من است از اين جهت گفتم كه از آنچه آن من است (يعني واقعيت مرا) به شما خبرخواهد داد)، خدا شاهد است براين مطلب كه چگونه ابليس لعين به همكاري پيروان نادان حضرت مسيح علي نبينا وآله و عليه اسلام جلال زهد وقدوسيت ايشان را با ياوه گويي هاي خود در رابطه با مطالبي كه در خصوص آن حضرت آورده اند از بين بردند.

ص : 67

وليكن خداي كريم جل جلاله از آنجا كه وعده فرموده بودند به شريعت جامعه اسلام به رهبري پيامبراكرم حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله و فرزندانشان جميع عقايد باطل وجسارت بار را از شخصيت عالي و معنوي ايشان طاهر ساخت.

بشارت چهل و چهارم

اشعيا نبي درفصل 9 كتاب خود و در جمله دوم اوصاف قوميكه پيامبر آخرالزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم از ايشان ظهور مي فرمايند را تشريح نموده و مي فرمايد: (قوميكه در تاريكي سالك بودند (كه مراد از اين قوم اعرابند كه در راه غير مرضي حق جل جلاله در جهالت و ناداني قدم برمي داشتند) نور عظيمي خواهند ديد (كه مقصود از آنان نور عظيم وجود انور نورالانوار و سليل الاطهار حضرت محمد صلوات عليه و علي آبائه الطاهرين مي باشند كه در ظلمت كفر وجهل و ناداني به اراده رب جلي جلت عظمه ظهور فرمودند) و بر زمين سايه موت نور ساطع خواه__د شد. (كنايه از اينكه سرزميني كه از ظلم و جور ، لبريزگشته است نوري عالمگير خواهد شد كه مقصود از زمين سايه موت، عالم است كه در آخرالزمان در ظلم جور فرو رفته باشد و اين نور نيست، مگر نور وجود، مبارك حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف كه در تمامي عالم ساطع خواهد شد. بزودي انشاء الله تبارك وتعالي.

بشارت چهل و پنجم

جناب حزقيال نبي علي نبينا وآله وعليه اسلام در فصل 39 از كتاب خود جمله 21، از قول خداوند متعال جل جلاله بشارتي را در مورد والايي مقام حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي نمايد : (... من جلال خود (يعني وجود مطهر حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم) را در ميان امتها قرارخواهم داد (به جهت تجلي ) ...

ص : 68

و (لذا) خاندان اسرائيل از آن روز و بعد خواهند دانست كه يهوه خداي ايشان من هستم (يعني چنان اين امر را برايشان روشن مي نمايند تا بدانند كه اين نبي از جانب خداي تبارك وتعالي است) ....وامتها (نيز)خواهند دانست (يعني به وضوح مشاهده ميكنند) كه خاندان اسرائيل را به سبب گناهان (ترك نموده) .....وروي خود را از ايشان پوشانيدم.

بشارت چهل و ششم

بازجناب اشعيا نبي علي نبيناوآله وعليه اسلام دوبشارت را بترتيب در فصل 31جمله 9وفصل 32 جمله اولي نقل كرده و از حكومت مطلقه حضرت ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف و ويژگيهاي آن صحبت مي نمايد كه ما به جهت اختصار فقط قسمتهايي از آنها را نقل مي نمائيم 9 ) (يهوه كه آتش او در صهيون و كوره وي در اورشليم است (يعني خدايي كه فرستنده موسي و عيسي علي نبينا و آله و عليهم السلام) چنين ميگويد اينك پادشاهي به عدالت سلطنت خواهد نمود. (زيرا لقب پادشاه نيست جز براي ايشان كه بر جميع امم و جهان سلطنت مطلقه و خاصه الهي دارند) وسروران را به انصاف حكمراني خواهند نمود و ويژگيهاي آن) وعمل عدالت (و) سلامتي ونتيجه عدالت آرامي و اطمينان (دررستگاري) خواهد بود تا ابدالآباد (آمين يا رب العالمين )

بشارت چهل و هفتم:

متي درفصل 6جمله 10و 9 در بيان ظهور و تجلي انوار طيبه وطاهره محمد و آل محمد صلوات الله عليهم و اجمعين در عالم ظاهر مي فرمايد (...، نام تومقدس باد، ملكوت توبيايد اراده توچنانكه در آسمانست (به تجلي نامت وظهور جلالت) بر زمين نيز كرده شود (كه مقصود ظهور انوار طيبه و طاهره 14 معصوم صلوات الله و سلامه عليهم

ص : 69

اجمعين است كه انشاءالله هر چه زودتر به تمامي وجه به ظهور دوازدهمين وصي حضرت محمد صلي الله عليه و اله سلم متجلي مي شود) انشاءالله تبارك وتعالي .

بشارت چهل و هشتم

جناب اشعيا نبي علي نبينا و اله و عليه السلام در فصل نهم از كتاب خود در بيان كيفيت مكاني و زماني ظهور و سجاياي اخلاقي حضرت محمد و دوازدهمين فرزند برومندشان صلوات الله عليهم در آخر الزمان چنين سخن ميرانند، (درزمان پيشين (يعني تا قبل از ظهور ايشان) زمين زبولون و زمين نفتاليرا ذليل ساخت اما در زمان آخر آنرا به راه دريا به آنطرف اردن، در جليل امتها محترم خواهد گردانيد.

كنايه از اينكه شريعت مبارك ايشان صلوات الله عليه و علي آله الطاهريان را در عالم ساطع نموده در ميان امتها جليل خواهد نمود.

و قومي كه در تاريكي سالك..... بودند الي آخركه در بشارت چهل و چهارم مذكور گرديده جمله 6 (.... زيرا كه براي اولاد ما ولدي زائيده و پسري به ما بخشيده است (كه مقصود از آن پسر صاحب سلطنت ، دوازدهمين وصي حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه واله وسلم است كه سلطنت عالم و هدايت امم بر عهده ايشان خواهد بود) واسم او عجيب و مشيرو (از كثرت عظمت) خداي قديرو پدر سرمدي و سرور سلامتي خوانده خواهد شد ترقي سلطنت و سلامتي او را بر كرسي ، داوود (كه مظهر سلطنت الهي تا زماني ايشان است و بر مملكت وي انتها نخواهد بود تا آنرا به عدالت وانصاف از الان (وجود) تا ابد الاباد استوار نمايد . اللهم عجل فرج قائم آل محمد صلواتك عليهم اجمعين.

ص : 70

بشارت چهل و نهم

در فصل اول رساله به افسسيان آمده است كه (عيسي مسيح چونكه سر اراده خود را به ما شناسانيد و (يعني مقصود خويش را از نبوت كه بشارت بظهور حضرت حتمي مرتبت محمد صلي الله عليه و آله و سلم وصي گرامي او بود به ما اعلام كرد)

بر حسب خشنودي خود كه عزم كرده بود براي انتظام كمال زمانها (در رسالت انبياء يعني براي خشنودي خود كه خشنودي خداست به جهت كامل شدن رسالت انبياء عظام علي نبينا وآله و عليهم السلام، پس مقام رسالت پناهش را در اعظم درجات بالابرده و مي فرمايد) تا همه چيز را خواه آنچه بر زمين است در مسيح (واقعي بزرگ) جمع كند يعني او (يعني حضرت محمد صلي الله عليه واله و سلم) البته لازم به تذكر نيست كه جميع انبياء بواقع مسيحند يعني مورد مسح و عنايت خدايند ليكن آنكه از همه در اين فيض بالاتر است چنانكه اثبات گشت وجود نازنين و انور حضرت محمد مصطفي و خاندان گرامي اوصلوات الله عليهم اجمعين هستند زيرا از همه كس بيشتر مورد عنايت خداوند (يعني مسيحترند) لذا مي گويد او ،

بشارت ملكوت آسمان:

بشارت پنجاهم ويكم ودوم و سوم.

كه به ترتيب در فصول 3و6 متي و 9 لوقا و در جملات 17و10و7 و 12

آمده است.

ملكوت آسمان را حضرت يحيي و عيسي مسيح علي نبينا و اله وعليهم السلام بطور مكرر به آن بشارت داده و آن را به صورت مثال براي مردم و شاگردان بيان مي نمايند مثلا متي در فصل 13 جمله 24 آنرا به بذر نيكو و جمله 31 فصل 13 متي آنرا به دانه خردل در جمله،

ص : 71

33 به (خميرمايه) تشبيه فرموده اند كه همانطور كه قبلا نيز تشريح، گرديده بود مقصود از آن بشارت به ظهور انوار طيبه و طاهره حضرت محمد مصطفي و اهل بيت گراميشان صلوات الله عليهم اجمعين در عالم ظاهر است كه چون به اراده حق جل جلاله مانند تخم نيكو يا دانه خردل يا خميرمايه بعد از ظهور مدتي در دل خاك اراده خداوند، از نظرها ناپديد مي شوند آنوقت در زمان تشعشع اراده خداوند در تجلي جلال جبروتي به وجود قائم آل محمد از دل خاك ركود سر بيرون آورده و ريشه ظلم وجور را در جهان بر مي كند پس به عبارت ديگرمقصود (خداوند) اينست كه انوارطيبه و طاهره آل الله بعد از ظهور به انزوا رفته و نيز نور قائم ايشان چون خورشيد درپس ابرها نهان مي شود (به انزوا مي روند) و پس از طي زمان، فتور و سستي تجلي ديگري كه همان مقصود خداوند است آغاز مي گردد ومقصود ازاين معرفي نيست مگر آنكه عظمت معرفت و اهميت ظهور قائم آل محمد صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين دريافته شود.

پس به عبارت خلاصه همانطور كه مقصود از دانه نيكو و دانه خردل و خميرمايه نهاد و نهان ايشان است. به لحاظ تجلي نهايي در زمان و مكان موعد از اراده خداوند، همينگونه مقصود نهايي از تمثيل، ظهور نهايي از جلاليت ملكوت آسمان اراده خداوند رب علي اعلي است از نور محمد و آل محمد به قائم و منتقم بالحق ولى الله المنتظر المهدى مولانا ابالقاسم حجه بن الحسن العسكري صاحب العصر و الزمان عج الله تعالي فرجه الشريف و رحمه الله و بركاته مي باشد

بشارت پنجاه و چهارم

متي در فصل 20 علت برتري امت نبي معظم مبعوث در آخرالزمان يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را با مثالي كاملا روشن بيان

ص : 72

نموده يعني كه خداوند در حق امم ديگر ظلم (نعوذ بالله) نفرموده منتهي مراتب فيض به پيروان حضرتش صلي الله عليه واله و سلم را بي نهايت كرده است .

پس مي گويد (... كه اولين ايشان پيروان انبياء اولين) آخرين است) (درمزد)، به جهت خوانده شدن و آخرين ايشان اولين است. (در فيض) اولين ، همان مزد را يافتند كه با ايشان قرار كرده بودند وليكن آخرين (پيروان پيامبر آخر الزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم.) مزد بيشتر يافتنند چون برگزيده شده اند همانطور كه حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند.(نحن الآخرون السابقون) يعني مائيم امت آخرين كه بر امم ديگر سبقت مي جوئيم پس همانطور كه معروض گرديد مقصود واقعي و نهايي از نزول ملكوت به عالم ظاهر همانا ظهور و قيام حضرت بقيه الله العظم حجه الله بالغه الكبري ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف مي باشد كه افضل آخرين و اكمل بر گزيدگان است كه به جهت داوري و انتقام از اعداء آل محمد و دماء انبياء عظام هرچه زودتر ظهور فرمايند انشاءالله تعالي

بشارت پنچاه و پنجم

پس باز بطور خلاصه متي در فصل 21 جمله 43 به عنوان تمثيل داستان شخصي را مينويسد كه داراي تاكستاني بود و ..... در اين داستان - چگونگي اراده خداوند در مورد بعثت پيامبران بني اسرائيل و اعمال اين، قوم و انتظار خداوند از آنان و كفر ورزيدن ايشان و ترك اين قوم چنانكه اخبار مفصل آن دربشارتهاي قبل مذكورگشت و سرانجام انتخاب نبي معظم موعود از ميان قومي بي اعتبار سخن مي راند پس بطور خلاصه مقصود از صاحب

ص : 73

خانه خداي متعال است و آنچه مهيا نمود كنايه از دستوراتي است كه به توسط انبيا عظام به بني اسرائيل داد (و انتظار عمل از آنان داشت) پس ملازمان در اين مثال انبيا بني اسرائيل بودند كه به طلب ميوه (عمل به احكام مي آمدند و كشته مي شدند پس مقصود از آن پسر حضرت عيسي است كه آخرين پيامبر بني اسرائيل بود كه حرمت او نيز نگاه داشته نشد پس در اين زمان خداوند چه مي كند پس مي فرمايد(...همان سنگي را كه همه معماران )(صاحب نظران در مقابل خدا )رد نمودند همان را سرزاويه نمود كنايه از اينكه رسالت خويش را در پيامبري قرار مي دهد كه از نسل حضرت اسماعيل علي نبينا وآله عليه السلام كه در نظر اينان (معماران ) حقير است قرار مي دهد و آن را سر زاويه مي كند كنايه از اين كه او را مبعوث نموده عزت مي نهد وپشتيبان او هست تا حدي كه هركس بر آن افتاد شكسته شود و بر هر كس بر آن افتد نرم سازد.

( و كنايه از اينكه هركس به ضد ايشان قيام نمايد. خدا او را مي اندازد و هر كس بر عليه او قيام نمايد خدا او را نرم سازد زيرا گذشته از منزلت و مراتب بيشتر، در مقام نجابت و عفت آن حضرت مظهر جلال و نيز قهاريت خداي متبارك هستند كه جبروت خداوند به احسن وجه به قيام قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين بر عالميان ظاهر خواهد شد هر چه زود ترانشاء الله تعالي .

بشارت پنجاه و هفتم

در فصل دوم مكاشفات يوحنا، مراد از غالبي كه خداوند به او سلطنت داده تا بر جميع امم حكمراني كرده ايشان را به عصاي آهنين رعايت نمايد، همان دوازدهمين وارث حضرت محمد مصطفي يعني حضرت بقيه الله العظم حجه بن حسن العسگري صاحب العصر والزمان است كه در عالم به اسم ايشان سكه واحد زده شده و امنيت برقرار خواهد بود تا ابد الاباد

پس قبل از اينكه به بشارت پنجاه و هشتم بپردازيم لازم مي دانيم متذكر شويم كه مباحش بشارت مختص به اين اناجيل و يا رسالات اين كتاب

ص : 74

مقدس نيست بلكه اناجيلي وجود دارند كه با سعي و اهتمام علماء و مسيحيان واقعي كه در راه خداي متبارك جان باخته و با فداكاري هاي آنان حفظ و ترجمه ودر دسترس مردم عالم قرار گرفته، بسيار صريح تر و روشنتر به ظهور حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم بشارت داده اند كه ما فعلا دراين قسمت به جهت تبرك و نيزاستشهاد، قسمتي از متن انجيل برنابارا ذكر مي كنيم و از خصائص برجسته اين انجيل چنانكه معروف است اعتقاد به رسالت عيسي صرفا به عنوان يك پيامبر، يعني خدا نبودن او ونيز صراحت دربشارت ظهور پيامبر موعود آخرالزمان حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله و سلم مي باشد انجيل برنابا چنانكه مشهور است تا سال 325 از اناجيل رسمي و قانوني بود ولي با قوانين انگيزاسيوني صدر مسيحيت اين انجيل در اختناق و سانسور عجيبي (به واسطه دو خصيصه فوق الذكر) بسر برد تا اينكه مومنين مسيحي تا قرون حاضرآنرا به امانت حفظ نموده به بشريت رسانيدند دراين متن انتخابي ما آمده است كه از طرف مجلس سناي روم عيسي را مورد سوال قرار داده اند و .... ..

(تصميم گرفته شد كه به فرمان امپراطور كسي ترا خدا نخواند، مسيح گفت من خود به اين عنوان راضي نيستم زيرا از آنجايي كه نور مي طلبيد ظلمت خواهد آمد ولي تسليت من (يعني خوشي من) به واسطه آمدن پيامبر خداست كه همه عقايد دروغ مربوط به من را از بين خواهد برد وقانون (شريعت) اودر سراسر جهان جاري خواهد شد وكسي بر آن نخواهد توانست غلبه كند. سپس حضرت عيسي علي نبينا وآله و عليه السلام فرمود "

نام رسول خدا احمد (محمود-محمد) است زيرا خدا خودش اين نام را به او داد پس از آنكه روح او را خلق كرد ودرنور آسمانها جاي داد و گفت ببين يا محمد براي تو بهشت و جهان و عده زياد مخلوقات را آفريدم وتو را هديه اي قرار دادم تا جايي كه هركس به توبد بگويد لعنت خواهد شد وقتي تورا به جهان بفرستم تو پيامبر نجات من وكلمات تو حقيقت خواهد بود تا جائيكه زمين ساقط خواهد شد ولي كلمات توازبين نخواهد رفت محمد (صلي الله عليه و آله و

ص : 75

سلم) نام مبارك اوست (مكتب اسلام شماره نهم سال14)

بشارت پنجاه هشتم

حضرت حبقوق نبي (حيقوق ) در فصل سوم از كتاب خود بشارت به ظهور قدوس خداوند يعني حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از كوههاي فاران مكه و از پرشدن زمين از تسبيح ايشان و باقي بودن شريعت مباركشان تا ابد الآباد خبر مي دهد: (اي خداوند عمل خويش را در ميان سالها (يعني زمان) زنده كن (كنايه ازاينكه در ظهورنبيت حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم تعجيل بفرما) و در ميان سالها آنرا معروف ساز (كنايه از اينكه به آن عزت و كرامت عظيم مرحمت بفرما) و در حين غضب (يعني درآن زمانيكه اعمال بني آدم به سبب دشمني با آن حضرت ترا به خشم مي آورند ) رحمت را (كه كنايه از ظهور حضرت بقيه الله الاعظم حجه الله بالغه الكبري ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف مي باشد را) بياد آور (پس) از تيمان (كه مظهرنبوت موسي و عيسي علي نبينا واله وعليه سلام است) آمد وليكن قدوس اطلاق لفظ قدوس در مقابل خدا رساننده نهايت تقدس در نبوت پيامبر آخر الزمان حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وآله وسلم است . از جبل فاران (كه مقصود ظهورنبوت عظيم حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم از مكه است)سلاه سلاه كلمه اي است كه مقصود گوينده آن اظهار نهايت خوشحالي و مسرت است مترادف الله و اكبر يا سبحان الله در بيان ما.)، جلال او آسمانها را پوشانيد و زمين از تسبيح او مملو گرديد، پرتو او مثل نور (عالمگير) بود

ص : 76

و ازدست وي شعاع (هدايت امتها، كه مقصود وجود مبارك حضرت بقيه الله الاعظم حجه الله البالغه الكبري ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف باشد) ساطع گرديد (زيرا مي فرمايند) دست قوت او در آنجا بود (كه كنايه از ظهور قوت ايشان، صلوات الله عليه به جهت جمع امتها و روز پيروزي دين خداوند بر كل كفر و شرك در عالم است كه تا زمان ظهور ايشان مخفي مي باشد) پيش روي وي و با مي رفت و آتش تب زير پاهاي او بود(1) او بايستاد و زمينرا پيمود (كنايه از اينكه محض اراده، لازم زمين مسخرايشان مي شود) او نظر افكند و امتها را پراكنده ساخت (چون آب كه در خوابگاه مورچگان راه بيايد ) و كوههاي ازلي جستند و تلهاي ابدي خم شدند (كنايه از اينكه آنچه كه در معتقدات ايشان عظيم بوده و دائمي تصور ميشد از جا جسته ودر مقابل عظمت ايشان سر تعظيم فرود آورند زيرا )، طريقهاي او جاوداني است (يعني احكام ازايشان جاوداني است تا ابد الآباد زيرا بعد از شريعت مباركشان صلوات الله عليه و علي آله الطاهرين شريعتي نخواهد آمد ). (.. وبا وآتش تب مظهردو دشمن كفر ونفاق در مورد نبي مكرم اسلام حضرت محمد مصطفي صلوات الله عليه و علي اله طاهرين مي باشد زيرا اولي هميشه از ايشان گريخته ولي ثاني با ايشان هست كه تا زمان ظهور حضرت بقيه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدي ارواحنا فداه نابود گرديده و در ايام رجعت به جزا شرارت خود برسند).

بشارت پنجاه و نهم

حضرت حق جل جلاله دراين بشارت عظمت و مقام محمد وآل محمد

صلوات الله عليهم اجمعين را كه از صلب اسماعيل ظهور مي فرمايند را بيان

مي فرمايد.

ص : 77

فصل 15 جمله 3و4 سفر تكوين دراين بشارت حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد اينكه فرزندي ندارد تا وارث نبوت او گردد به خداوند شكايت مي كند ودراين بشارت خداوند به او وعده مي دهد كه از نخست زاده او (حضرت اسماعيل علي نبيناوآله عليه السلام) پيامبري ظاهر نمايد كه از نظر مقام و منزلت از جميع انبياء برترند،

4 (در ساعت كلام خداوند بوي در رسيده گفت اين (مختار خانه او العازارد مشقي، كنايه از اينكه وارث نبوت تو بوصايت در غيرنسل تونيست) وارث تونخواهد بود بلكه (اول) كسي كه از صلب تو درآيد وارث (اصلي) تو گردد (زيرا چنانچه مي دانيم اول نخست زاده حضرت ابراهيم عليه السلام (كه داراي حق بكوريت يا نبوت باشد) حضرت اسماعيل علي نبينا و آله وعليه السلام است كه ايشان و والده مكرمه ايشان حضرت هاجر علي نبينا و آله وعليهم السلام به توسط آزار ساره همسر حضرت ابراهيم از خانه خارج شده در بيابانها منزل نمود پس فرشته خداوند بر او ظاهر شده وگفت فصل 16 جمله 7و8 (وفرشته خداوند او را نزد چشمه آب در بيابان يعني چشمه اي كه به راه شور است يافت، و گفت اي هاجر كنيز ساراي از كجا آمدي و به كجا مي روي گفت من از حضور خاتون خود گريخته ام، فرشته خداوند به وي گفت نزد خاتون خود برگردد و زير دست دست او مطيع شو، و فرشته خداوند بوي گفت (در عوض)ذريت ترا بسيار گردانم بحدي كه از كثرت بشمار نيايند، (يعني وارث امت آخر زمان كه سرانجام عالم را فرا ميگيرد باشند).، و او (اسماعيل) پيش روي همه برادران خود ساكن خواهد بود (كنايه از اينكه : خداوند در صلب پاك او نور اشرف مخلوقات و دوازده وصي گرامي صلوات الله عليهم جمعين را قرار مي دهد كه در مقام و رتبه از جميع انبياء اولين و آخرين

ص : 78

افضل وبالاترند)، اللهم صل على محمد وآله الطاهرين .

البته با اين بشارت به مباحث بشارت پايان داده و انشاءالله در جلد

آينده مباحث كلي تري را راجع به بشارات بيان خواهيم نمود، و اميد است كه خداوند از درگاه پر فيض ورحمتش درود فراوان بر محمدوآلش فرستاده و آنها را از ما راضي بگرداند و ما را از گروهي قرار دهد كه حقوق مودت ودوستي را نسبت به ايشان و فرزندانشان عليهم السلام ادا كرده باشيم (اجررسالت نبي كه خداوند در قرآن كريم فرمودند ما اسئلكم عليه اجرا" الا لموده في القربي .)

والسلام علي من اتبع الهدي

ص : 79

فصل دوم : سيري در مآخذ عهدين

مقدمه فصل دوم

با تذكرو بحث كوتاهي به عنوان مقدمه در مورد مسئله الوهيت دركتاب

مقدس وارد فصل دوم از اين كتاب مي شويم:

با مطالعه متون موجود در كتاب مقدس در مورد خداي جهان آفرين مطابق شعور هر انسان عاقل و متعارف در مي يابيم كه معرفت خداشناسي در كتاب مقدس از سطح درك عاميانه بشر دراكثر واغلب مواضع بالاتر نرفته لذا علما چنين استنباط ميكنند كه اين كتاب نيست مگر مخلوطي از حقايق و داستانهايي كه مردم از جانب خود به عنوان كتاب پرداخته و سپس به توسط سلاطين وقدرتمندان الهامي ومقدس معرفي شده زيرا اين مدعا با فرض معجزات والايي كه حضرت مسيح علي نبيناوآله وعليه السلام در زنده كردن مردگان، شفاي بيماران وغيره وبا درنظرگرفتن سطح عقول مردم آن زمان كه در حدود پائين از تفكر بودند و نيز با رايج بودن عقايد كفار و مشركين هندي و يوناني و شيوع خرافاتي مثل نزول خدا به صورت جسم درنزد ايشان و ... (4) زياد دور از ذهن نيست و براي اثبات اين مدعا كافي است به اين داستان كه ما آن را ازفصل 14 اعمال رسولان از آيه 8به بعد نقل ميكنيم توجه شود در اين داستان مشروحا آمده است كه چطور و چگونه زماني كه دو حواري مردي لنگ را شفا مي دهند اين كرامت چنان درعقول و افكار آن مردم بزرگ جلوه كرده تا حدي كه فرياد برآوردند ج12 (... كه خدايان به صورت انسان به نزد ما نازل شده اند (لاهوت در ناسوت)،

ص : 80

(پس دو رسول جامه هاي خود را دريده . (ج 14 ) درميان مردم افتاده ندا كردند. اي مردم چرا چنين مي كنيد ما نيز انسانيم و صاحبان علت، شما را بشارت ميدهيم كه از اين اباطيل رجوع كنيد به سوي خداي حي كه آسمان و زمين ودريا و آنچه در آن است را آفريد،...). پس چنانكه مي بينيد همانطور كه اين دو رسول هيچ تقصيري در خطا مردم در مورد تهمت الوهيت و خدايي برايشان نداشته اند حضرت مسيح (علي نبيناوآله و عليه السلام هم هيچ گناهي در مورد ادعاي مردم به اينكه پسر خدا نه بلكه خود خدايند ندارد الي آخر .. .. .. بلكه اينگونه عقايد محصول كوتاه نظري مردم در شناسايي و معرفت خداوند جل جلاله ونتيجه الهام شيطان لعين است. البته سخن در اين بخش فراوان است اما بطور خلاصه فقط مي گوئيم تا آگاه شويد كه چون خداي بني اسرائيل خدايي است كه به تخت مي نشيند از خلقت دنيا پشيمان مي شود طوفان فرستاده و از فرستادن آن پشيمان مي شود به بهشت آمده به دنبال آدم مي گردد و او را نديده و فرياد مي زند آدم كجائي وبا يعقوب از سر شب تا به صبح كشتي رفته و سر انجام نه تنها غالب نمي گردد بلكه با امتياز بركت يافتن يعقوب ومسمي شدن به اسرائيل يعني همزور خدا.

به يعقوب بازنده ميشود (كه اطلاق لفظ اسرائيل (به معني همزورخدا ) كاملا"غلط زيرا خدا به امتياز باخته و در حقيقت برنده يعقوب بوده است .) و به موسي مي گويد صورت مرا نمي تواني ديد ولي بر كوه نازل مي شوم از پشت سر مرا ببين و وقتي كه با بني اسرائيل از مصر بيرون آمد گاهي درقهر بود گاهي در آشتي و مي گفت ديگر نمي آيم و مي گفت داخل اردو را پاك كنيد زيرا من داخل اردو راه مي روم و به

ص : 81

سليمان التماس مي كند كه در زمين خانه ندارم برايم خانه اي بسازو اين خدا نعوذ بالله العلي العظيم گاهي خر است گاهي شير وگاهي ببراست گاهي كرم گاهي از دماغش دود و آتش بيرون مي آيد و گاهي از نفسش يخ منجمد شود ديوانه است خطا كرده و به پيامبران را به گناه وادار مي كند. براي هدايت پيامبران به خواب آنها مي آيد و به لباس شيطان در آمده حتي پيامبران را نيز گمراه مي كند و اگر به پيامبرش وعده اي كند آنرا انجام نمي دهد، پيامبران را در عوض اينكه به غيرت امر كند فرمان مي دهد كه زنان فاحشه را عقد كرده مادر پيامبران قرار دهند. البته (در فصل سوم اثبات خواهد گرديد) اگر شيطان پيامبرانش را گمراه كرده و اسير نمايد و ايشان را به خطا دچار كند ايشان را واگذاشته و اساساً پيامبرانش از خطا معصوم نيستند. در ميان خوراكها گوشت گوساله را بيشتر مي پسندد شير ميخورد و رحمت وعقلش از ابراهيم كمتر است بحدي كه عذاب قوم لوط را ابراهيم با استدلال عليه او رفع مي كند بنحويكه خدا ناراحت شده به آسمان صعود مي كند. بر كروبين سوار شده و موقع عذاب مصردر اثر كمي بصارت بني اسرائيل را امر مي كند كه پشت بامهاي خود را قرمز كنيد مبادا ندانسته شما را عذاب كنم در انسانها حلول كرده وداراي چهار پسر است واگر آدم فقط از درخت حيات مي خورد براي او شريك پيدا مي شد، گاهي با كروبين بالا ميرود گاهي در ستون ابرپائين مي آيد يعني در مخلوق خود محاط ميشود برتخت نشسته بر چهار حيوان در حالي كه آسمان گشاده مي شود نزول مي كند داراي وزير دست راست و، چپ است و مردم گاهي نه او بلكه شبيه او را مي بينند زماني كه بخواهد قوم خود

را ياري كنند عاجز ميشود.. .. .. ..

كه البته انسان عاقل در مي يابد كه اين سخنان باطل بوده و حقيقت در نور ولايت محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين است ،

ص : 82

سيري در مآخذ عهدين

1- چرا چهار انجيل مورد قبول است.

2- آيا كاتبان اين اناجيل به زعم پولس ملعونند ؟

3-چرا مترجمين كتاب مقدسه مسيحان از سه نسخه كلداني عبراني يوناني استفاده ميكنند

4- چرا گفتار و مطالب انا جيل و كتب اينطور با هم متناقض است.

مطالعه اين فصل نه تنها به همه اين سوالها پاسخ مي دهد بلكه شما را درواقعيتهاي روشنتري از زير بنا اعتقادي مسيحيان وارد ميكند پس مي گوئيم. از كلام پولس در فصل اول به غلاطيان جمله 7 به بعد چند نكته اساسي مبرهن است .

1-انجيلي كه در آغاز مسيحيت وجود داشت (غيراين چهار انجيل) اكنون موجود نيست

2- دستهاي پنهاني بسياري حتي در زمان خود حواريون درصدد تخريب و تحريف دين مسيح بوده تا حدي كه اناجيلي در حد خود كتاب مقدس مي ساخته اند. و مطالب اين اناجيل بحدي شبيه بوده كه باعث گمراهي گروه كثيري مي شده است. لذا مي گويند كه (.. .. .. بر مي گرديد به سوي انجيلي كه ديكر نيست .. .. .. .. .. ) و جالبتر اينكه آنها در كلام خود سازنده ومولف هرانجيل ديگر راحتي از ناحيه حواريون يا بطوركلي حتي بصورت الهام،

ص : 83

لعن مي كنند ومي گويند ( .. .. .. .. هرگاه ما يا فرشته اي انجيلي غير ازاين (يعني انجيل واقعي مسيح ) كه وجود دارد بياورد آناتيما باد) WEBSTER'S DICTIONARY-

anathema (anath e ma) n. [ - s ] the curse a Ccompanying - excommunication any solemn

curse; a person or thing distaste ful. . . . . . . . . .) كه البته مترجمين به علت خيانت خود، در ترجمه اين كلام كه به منزله انكار كتب است ترس دارند زيرا كه معني اين كلمه تحت الفظ خواهد بود ملعون باد .

كه البته بايد بسيار بسيار ممنون پولس بود كه اين لعن را در كتاب باقي گذاشت كه با وجود اين لعن مي بينيد كثرت اكاذيب منسوب به حواريون مسيح و حضرت مريم را و اگر خداي نكرده در اين مورد استحساني وجود داشت شايد عالم را كاتبان اناجيل فرا مي گرفتند. اما مي رسيم به اين مطلب كه چرا كليه تراجم كتاب به اصطلاح مقدسه از سه نسخه اصلي يوناني - عبراني-وكلداني ترجمه ميشود (اين اعتراف در كليه كتب ترجمه شده كتاب مقدس در صفحه اول مشاهده مي شود.). وبه عبارت روشنتر با مطالعه دقيقتر در مي يابيم كه چرا اين ترجمه كه در حقيقت نسخه چهارم و مخلوق ثاني شخصي مترجم است با هيچ يك از نسخه اصلي وفق نمي كند. (زيرا اولا سه نسخه هيچكدام با هم موافق نيستند ثانيا ناقصند ثالثا" متناقضند رابعا " ......) و هيچكدام به تنهايي كامل نيستند بلكه جميع تراجمي كه وجود دارند از يك نسخه واحد و اصيلي نيست تا با آن حواله دهند مثل كلام الله كه اصلي آن روي پوست و امثال آن همچنان به خط ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين موجود است و چرا اين تراجم اينگونه به مردم القاء ميشود بهرحال مفاهيم اين معاني در آينده مشروحا ذكر خواهد شد و متاسفيم كه علماي مسيحي جديدا"روشي را در مقابله با كند وكاو جوانان و دانش پژوهان و حتي عوام پيش گرفته اند و آن اينست كه وقتي جواب اشكالي ازتناقض يا تناقضات انجيل

را مطرح مي نمايندايشان جواب آنها را به اصل متن حواله مي دهند وازآنجاكه دسترسي شخصي به اصل كلام كاري سخت به نظر مي رس________د لذا

ص : 84

كشيش با اين دروغ مصلحت آميز او را به اصطلاح هدايت كرده و از افكارشيطاني - دور نگه ميدارد. به هر حال تناقضات اصل نسخ با مدارك آن در بسياري از كتب فارسي ولاتين و زبانهاي مختلف آمده و ترجمه شده وليكن از آنجا كه ما از ابتدا، قرار بر اين گداشتيم كه به گونه اي استدلال و احتجاج نمائيم تا هر فرد عوام حداقل با در دست داشتن ترجمه اي از كتاب مقدس بتواند به راحتي راه شرافتمندانه را انتخاب و تعين بنمايد پس بطور خلاصه و فهرست وار مطالبي را اشاره كرده و سپس به معرفي انجيل و تناقضات انجيل مي پردازيم:

1- وجود شك و ترديد علماء مسيحي درانتخاب كتب تحت عنوان الهام نشانه عدم الهام و در واقع دليل قاطع در بودن كتب حاضر است، زيرا كتاب مقدسه موجود مسيحان طي جلسات سه گانه نايس-اود سيا- كار تهيج انتخاب گرديد.

2-جملات نوزدهم و بيستم فصل دهم متي و جمله يازدهم فصل سيزدهم مرقس و شش جمله اول فصل بيست و سوم اعمال و ...، با استدلال به عبارت (، ، پس چه بايد كرد و امثال آن كه بعدا" مفصلا مذكور خواهد گشت به اجتماع جميع كثيري از علماء در واقع نشانه عدم الهامي وتحريفي بودن اين كتاب است.

ص : 85

فصل سوم : بخش تناقضات تراجم

تناقض اول:

جملات 9و20 از فصل 10متي وجمله 11از فصل 13 مرقس و6جمله اول فصل

23 اعمال در جمله (،....پس چه بايد كرد) كه دال بر عدم ملهم بودن شاگردان است و اين عبارات همگي با جمله 20 تا 24 فصل 21 اعمال كه مي گويد (انديشه مكنيد كه چه گوئيد) كه نشانه الهام به شاگردان است كاملامنتاقض مي نماياند

تناقض دوم:

در جمله2 فصل 23 تورات مثني آمده كه (... حرامزاده داخل جمعيت رب نمي شود حتي تا پشت دهم...) وليكن در جمله 9فصل اول متي وفصل 38 تكوين آمده كه فارص جلد دهم داوود است.

يعني اگراين دو كلام باهم متناقض نباشند لازم است كه داوود نبي داخل جمعيت رب نشود واين امكان ندارد زيرا داوود نه تنها داخل درجمعيت رب بلكه رئيس جمعيت رب مي باشد.

تناقض سوم:

غلط فاحشي است كه متي در مورد داستان سي پاره نقره درفصل 27 جمله 9 به كتاب ارميا نسبت مي دهد. حال آنكه نه تنها اين مطلب در كتاب ارميا نيامده، بلكه در هيچ يك از كتب ديگر هم ذكر نشده است. كه در نتيجه

ص : 86

لازم مي آيد كه علما فن اذعان نمايند كه متون تحريف شده الهامي نبوده و

بشريند .

تناقضي چهارم:

ونيز قول يوحنا در جمله 53 از فصل هفتم كاملا غلط مشاهده مي شود و با جمله 43 همين فصل متناقض است كه مي گويند از قول كاتبان و فريسيان كه (....هيچ نبي از جليل برنخاست) حال آنكه همه مردم حتي هر فرد عوام مي دانست كه داوود نبي از بيت اللحم بر خاست.

تناقضي پنجم:

لفظ توبه در عبارت (،... به توبه دعوت كنم) از زبان عيسي به اجماع جميع مفسرين و علما در عبارت هفدهم فصل دوم مرقس كاملا

غلط است زيرا مسيح به ايمان دعوت مي كند نه به توبه چون صاحب رسالت است.

تناقض ششم:

با صحيح دانستن عبارت 20از فصل ششم سفر خروج در مورد نكاح عمران عمه خود را لازم مي آيد كه موسي و برادرش وارد جمعيت رب نشوند زيرا چنين نكاحي حرام (جمله 12 فصل 28 لاويان) و در نتيجه ثمره اين ازدواج نيز حرام خواهد بود و درنتيجه لازم مي شود كه محروم از ورد به جمعيت رب شوند و حال آنكه اين مطالب با هم اختلاف دارند زيرا موسي و برادراش از پيامبران خداوند و اولياء ايشانند و از خالصان جمعيت ربند (...عمران عمه خود را نكاح كرد..) ...

ص : 87

تناقض هفتم:

جميع مفسرين وعلماء مسيحي در مانده اند از ترجمه عبارت اشعياء نبي درفصل 64جمله 5 به واسطه تحريف عجيب و غريبي كه در آن واقع گشته است چه رسد به تفسير با توجيه ... (زيرا كه از قديم الايام نشنيدند و استماع ننمودند و چشم خدايي را غير از تو كه به منتظران خود بپردازد نديد، تو آناني را كه شادمانند و عدالت را بجا مي آورند و به راه هاي تو ترا بياد مي آورند ملاقات مي كني ...)

تناقض هشتم:

بين جمله 33 و 34 (يعني يك عبارت تمام) از فصل 21 لوقا به دليل جمله 36 فصل 24متي يا جمله 32 فصل 13 مرقس كاملا ناقص است. (... ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچكس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم ...)

تناقض نهم:

در فصل هشتم جمله ششم تواريخ ايام و جمله بيست و يكم فصل 46 تكوين كه به زعم ايشان به الهام سه پيامبر (عزرا- حكي- زكريا) نوشته شده چنين آمده است (تواريخ ايام فصل هشتم) اولاد بنيامين پنج نفرند (بالع - اشپيل- آخرخ- نوحه- رافارا) در تكوين فصل 10 تعداد آنها ده نفرند (بالع- باكر- اشيپل- جيرا- نعمان- يحيي - رش - مفم - حفم - آرد)

و جالب اينكه در فصل هفتم همين كتاب اولاد بنيامين را سه نفر مي داند (بلع

بكر يديعيل)

وتعجب مفسران در اين است كه كاتبان اين كتاب به غيرازتناقضي كه در اعداد فرزندان بنيامين ذكر كرده اند دربيان اسامي آنها نيز اختلاف دارند و لذا آخرين اعتراف بزرگان ومحققين ايشان اينست كه علماي يهود و نصاري اين كتاب را از روي روايات ذهني و

ص : 88

اوراق پخش شده رونويسي كرده و به پيامبران محض اعتبار آنان نسبت داده اند و بعضي استدلال به اين جمله ازفصل 27 تورات مثني جمله پنجم (چاپ سال 1895) مي نمايند كه مي گويد " (درآنجا مذبحي براي ... وتمامي اين كلمات شريعت (تورات) را برآن وبه خط روشن بنويس) (نيزبه جمله 32 فصل هشتم كتاب يوشع )ومي گويند از اين جملات معلوم ميشود كه حجم تورات آن زمان به مقداري بوده كه نوشتن آن بر روي سنگهاي مذبح مزبورممكن بود ، واگر تورات عبارت بود از اين كتابي كه الان به تورات مشهوراست شايد نوشتن آن بر روي سنگهاي مذابح جهان ممكن نبود ....

تناقض دهم:

در جمله 15 فصل 46سفر تكوين كه در اين تورات است مي نويسد كه جمع پسران و دختران ليه سي و سه نفر است و حال آنكه اگر به اسامي مراجعه كنيم مي بينيم كه دو تناقض موجود است اول در جمع تعداد اسامي كه كلا 34نفر مي شود نه 33نفر وثانيا فقط نام يك دختر بيشتر ذكر نشده ولذا آوردن لفظ دختران به 5 جمع كاملا غلط مي باشد.

تناقض يازدهم:

علما متن غلط مي دانند رشد جمعيتي هفتاد نفراعداد بني اسرائيل را كه بعد از 215 سال تعداد آنها به 300/630 هزار نفر به غير از زنان و دختران كمتراز بيست سال ونيز پيران واهل لاوي برسد زيرا اگررشد اين جمعيت را هر سال دوبرابر بدانيم (بالاترين حد رشد جمعيتي در جهان از فرض محال 20% درسال بالاتر نميرود حال آنكه ما آن را 100% فرضي نموديم)، تقريبا بدون استثناء 000/370نفر خواهند بود كه البته نظر علماء فن كا ملا "قابل قبول است.

ص : 89

تناقض دوازدهم:

عهد جديد در نسبنامه عيسي فقط از چهار زن نام مي برد كه هر چهارتا فاحشه و زانيه بنام بوده اند

1 = راحاب (فاحشه مشهور بني اسرائيل)

2 = همسر اوريا حتي كه به زعم كتاب با داوود نعوذ بالله زنا كرده و براي او اولاد حرام زاده آورده و لذا واجب الحد شده وچون برايشان حد جاري نشد عمري باهم زنا نمودند و سليمان نبي نيز نعوذ بالله حرامزاده ....

3=تاماركه....

4-وراعوت كه....

تناقض سيزدهم:

كتاب در جمله چهارم فصل دوازدهم سفرخروج مدت اقامت بني اسرائيل را در مصر 130سال وجمله سيزدهم فصل پانزدهم تكوين 400 سال و جمله هفدهم فصل سوم به غلاطيان 430سال مي نويسند وجالب اينكه اگر بخواهيم از روي نسبت نامه ها به تعين زمان فوق اقدام نمائيم جمع سال هاي مذكور از 215 سال بالاتر نميرود.

تناقض چهاردهم:

مفسرين مسيحي غلط مي دانند جمله 19 فصل 28 كتاب دوم اخبار ايام را در اطلاق لفظ پادشاه اسرائيل بر آحاز، زيرا وي پادشاه يهود است نه اسرائيل

تناقضي پانزدهم:

همانطوركه حضرت ثامن الائمه حضرت علي ابن موسي الرضا عليه آلافا التهيه والثنا - فرمودند اناجيل در اظهار نسبنامه عيسي مختلف القولند

ص : 90

اولا متي يوسف را ابن يعقوب مي داند ولي لوقا ابن هالي

ثانيا متي عيسي را از اولاد سليمان پيغمبر مي داند و لوقا از اولاد ناثان و از اولاد ناثان نبي كسي به پادشاهي نمي رسد لذا تلفيق اين دو نسب نامه با هم چنانچه علماء پروتستانت هم مي گويند بعيد است .

يعني مسيح بايد از اولاد سليمان باشد نه از اولاد ناثان زيرا ناثان از اولاد يهوياقيم است و طبق حكم كتاب ازاولاد اوكسي سلطنت نمي يابد.

ثالثا متي جميع آباء مسيح را از زمان داوود تا جلاي بابل از سلاطين مشهور مي داند و حال آنكه لوقا فقط دو تن را مشهور مي داند (داوود - سليمان)

رابعا متي شلتائيل را از اولاد يوخينا نام مي برد وليكن لوقا او را پسر نيري مي داند.

خامسا متي زروبابل را پدر ابيهود ميداند و لوقا او را پدر ريصا ولي علماء مفسر متعجبند از اين امر كه در ميان فرزندان زروبابل اصلا اشخاصي بنام ريصا و ابيهود نيستند (جل الخالق)

سادثا متي طبقات داوود تا مسيح را بيست و شش طبقه مي داند وليكن لوقا آنها را چهل و يك طبقه ذكر ميكند و به عبارت ديگر اگر عمر هرطبقه را هزارسال فرض نمائيم مدت هرطبقه طبق فرض لوقا 25 سال وليكن طبق قول متي ه 4 سال مي شود و اين مطالب كاملا متناقضند،

تناقض شانزدهم:

وعده خداوند دو مورد وراثت دائمي زمين كنعان به بني اسرائيل كشك شده وبلكه به علت وقوع اتفاقات عديده و كثيره عكس آن واقع گرديد.

تناقض هفدهم:

و نيز از مقايسه فصل 25 ارميا وفصل 29 سفر تكوين اين تناقضات مشاهده مي شود.

اولا اقامت يهود را كه در بابل 70 سال است با محاسبه تارخ حركت يوخينال در 599 ق.م.م وتاريخ ثبت شده دستورآزادي كورش در 536 (ق- م - م)

ص : 91

مدت اين زمان 63 سال مي شود نه 70 سال

ثانيا " ارميا عده تمام يهوديان را در جلاي سه گانه 460 نفر مي شمارد ولي با كمال تعجب درفصل 24 سفر دوم پادشاهان جمله 14 اين رقم 000/10 نفر ذكر شده است .

ثالثا ارميا مهاجرت سوم را همزمان با سال 23 از سلطنت بخت النصر مي داند و حال آنكه در جمله 8فصل 25 سفر دوم پادشاهان اين مهاجرت را مقارن سال 19 سلطنت بخت النصرقيد مي كند.

تناقض هجدهم:

در فصل 26 حزقيال آمده كه بخت النصر شهر صور را متصرف شده وچنان به كشت و كشتار و غارت پرداخت كه زبان از توصيف آن قاصر بود و با كمال تعجب در فصل 29 همين كتاب آمده كه بخت النصر 13 سال شهر صور را محاصره كرده اما پيروز نشده برگشت.

همه مفسرين معترف به تحريفات ومطالب نادرست فوق هستند و به عدم الهامي بودن كتب به اصطلاح مقدسه راي ميدهند ،

تناقض نوزدهم:

بنابر مفاد عبارات فصل 12 جمله 11 دانيال مسيح موعود يهود و نصاري مي بايست آمده باشد وليكن اين موعد سالهاي سال است كه آمد ورفت ولي ازمسيح خبري نشد. (... خوشا به حال كساني كه انتظار بكشند و به هزار و سيصد و سي و پنج روز برسد و ...)

لذا اكثر مفسرين اين قسمت را بكلي انكار نموده و گفته اند كه اين قسمت كتاب

تحريف شده است.

تناقض بيستم

وعده و خبر تحريف گران از سوي خداوند در سفر اول اخبار ايام فصل 22و سموئيل دوم در مورد سلطنت دائمي داوود كشك از آب درآمد و كشك تر اينكه ايشان به كلي در عرصه عالم منقرض شدند به نحوي كه كاهني از ايشان باقي نمانده است.

ص : 92

تناقض بيست و يكم:

تناقضات ذيل بر جمله 11 فصل اول متي وارد است. در عبارت آمده (يوشياه ويوخانيا و برادرانش را توليد نمود در زمان جلاي بابل) اولا يوشياه 12 سال قبل از جلاي بابل مرده بود چون بعد از مرگ او يهوياحاز و يواقيم و يوخانيا اسير بخت النصر شدند. ثانيا يوشياه پسرزاده يوخانيا است نه پسرش (بواقيم پدر يوخانيا و پسر يوشياه است)

ثالثا يوخانيا درجلاء بابل28 ساله بود (پس يعني ولادتش در بابل بي معني است)

رابعا يوخانيا اصلا برادري نداشت.

تناقض بيست و دوم:

تحيرمفسران، كاتبان، تاريخ نويسان ومردم زمان حضرت عيسي است نسبت به مطالب ذيل: مفسران كتب مسيحي متحيرند از كاتبان اناجيل سه گانه (لوقا - يوحنا ومرقس) ازاينكه ثبت نكرده اند وقايع عظيمي را كه متي با آب و تاب عجيبي ذكر كرده است مخصوصا لوقازيرا اين انجيل چنانكه معروف است حريص در نوشتن كوچكترين حوادث راجع به معجزات عيسي و حوادث بعد از او ازقبيل وقايع عظيمه اي مثل پاره شدن پرده هاي سرتاسري هيكل از بالا تا پائين - متزلزل

شدن زمين، گشاده شده قبرها و برخاستن بدنهاي مقدسين

ورفتن آنها به شهرها و ظهور برمردم وفراگرفتن ظلمت سراسر زمين را ..... و غيره و اينكه اين كتب متفق القول باشند درثبت معجزاتي مثل برداشتن نعلين و عصا و سوار شدن برالاغ ..... وغيره ودراين حوادث ومعجزات عظيمه كه فوقا عرض شد فقط يك انجيل آن مطالب را ذكر كرده و متكلم وحده باشد.

ص : 93

و اضافه كن بر اين دليل فوق، عدم ثبت تاريخ نويسان بزرگ عالم كه اين وقايع عظيم را ثبت نكردند و نيز بر آن اضافه كن عدم ثبت عكس العمل مردم درمقابل اين اعمال با توجه به اينكه مي دانيم حدود انعطاف مردم آن زمان در پذيرش معجزات ساده چه بوده است چه رسد به اين معجزات كامله وعظيمه ...،

يعني چگونه امكان دارد كه مردم اينگونه در مقابل اين اعمال چنين عكسي العمل سردي نشان بدهند (مثلا زماني كه شاگردان به زعم ايشان به زبانهاي ديگر تكلم كردند و بلافاصله 300 نفرايمان آوردند به غير از كساني كه بعدا مومن شدند و يا با شفاي لنگ به دست دو حواري و اصرار مردم دراينكه شما خدائيد به صورت بشر الي آخر كه الحمد والله رب العالمين موت همه ايشان را دريافت اما نه مسيح نزول كرد نه قيامتي برپاشد ونه مكان مقدسي خراب كشت و نه .... آبي از آب تكان خورد)

و اينگونه اعمال محيرالعقول دركتب مورخان حتي به يك نقطه ثبت نشده باشد ... .

تناقض بيست و سوم:

خبرمتي نيزدرفصل 24جمله 29 از قول مسيح در مورد وقايعي كه خبرداد كشك ازآب درآمد اين وقايع عبارت بود ازاولا خرابي مكان مقدس ثانيا نزول مسيح ثالثا ظهور احوال قيامتي و ....ج 29 (... تا اين چيزها كامل نگردد اين طبقه منقرض نگردد)

تناقض بيست و چهارم:

جملات 23 فصل 11 مرقس و جملات 17 فصل 16 يوحنا نيز در مورد خبر اقتدار بي نهايت در صورت ايمان به مسيح از قول مسيح نيز باطل از آب درآمد كه گفت (...

هر آينه من به شما راست مي گويم كه آن كس كه (لفظ عام است) به من ايمان (ايمان عام است نه خاص و از آنجايي كه هيچكس اين اعمال را در ميان مسيحيان انجام نداده يا بايد اعتراف نمود كه هيچكس ايمان نياورده و اگر آورده اين غلط با آن متناقض است يا كلام در اين موضع كاملا تحريف شده است) آورد. اين كارها كه من مي كنم او نيز خواهد كرد بلكه بزرگتر از اين نيز خواهد كرد.)

ص : 94

تناقض بيست و پنجم:

در فصل 3 لوقاجمله 27 آمده است كه (... ريصابن زروبابل بن شلتائيل) حال آنكه زروبابل پدرش فدايا است نه شلتائيل و ثانيا شلتائيل پدرش يوخانياست نه نيري و ثالثا، زروبابل اصلا فرزندي به نام ريصا ندارد، ونيز بازدرهمين فصل شالح را پسرقتيان وقتيان را پسر ارفحشد مي داند.

تناقض بيست وششم:

مرقس در جمله 11 فصل 13 موكدا اظهار مي كند كه شاگردان به روح مويدند و از جانب خود سخن نميگويند تعجب مفسرين و علماء فنون تفسيري از توجيه بسياري از مواضع كتب از قبيل موارد زير است كه از تفسير آن بازمانده اند.

(يعني با اين مطالب متناقضند)

الف - بافصل 23 اعمال كه ناگهان پولس گفت ( ..... اي برادران ندانستم كه او كاهن بزرگ است)

ب - بطور كلي تمام مواضعي كه كتب اختلاف شاگردان را ذكر كرده اند مثل پولس و پطرس در فصل 15 اعمال رسولان و غيره ، ، ، ،

ج- خطاء كليساء اورشليم و درنتيجه توبيخ پيروان توسط فرشته درمكاشفات، تلفيق اين تناقضات كلا مويد اين مطلبند كه شاگردان با وجود الهام در خطا هستند و اين به هيچ وجه توجيه نمي شود مگر اينكه معترف شويم كه اين كتاب

ص : 95

تحريف شده وشاگردان در الهام روح القدس بوده اند زيرا اگر به خطاء روح القدس اقرار كنيم پس شريعت ناقص و معلوم است اگر شريعت ناقص باشد آن سربعات محكوم به عدم پيروي است.

تناقض بيست و هفتم:

بطور خلاصه جمله 5فصل 11وجمله 7فصل 12 رساله دوم به قرناتيان با جمله9فصل 11متي وفصل 13 اعمال كاملا متناقضند (... مرا يقين است كه از بزرگترين رسولان هرگز كمتر نيستم ...) و (... آيا به ديدن چه چيز بيرون افتيد ... بزرگتر از يحيي برنخاست ...)

تناقضي بيست و هشتم:

ونيز جمله 9فصل 24 سفر سموئيل ثاني وجمله پنجم فصل 20 اسفراول اخبار ايام نيز با هم متناقضند

يواب درسفراول (تعداد اسرائيل را 000/00 8 نفر و يهود را 000/500 نفر) معرفي مي كند و حال آنكه در سفرثاني همان تعداد را به اختلاف ذكر كرده و تعداد اسرائيل را 000/100 نفر و يهود راه هم000/470 نفر) معرفي مي كند)

تناقض بيست و نهم:

جمله 26 فصل هشتم سفر ملوك دوم كه سن احزيا را فصل 22 سال مي نويسد با جمله فصل 22 سفراخبار ايام كه سن او را 42سال معرفي مي كند متناقض است و جالب اينكه همين كتاب سن پدر احزيا را (حين وفات) 40 سال ثبت كند

يعني به اعتبار وجه دوم يعني از سن احزيا (42 سال) لازم ميآيد هنگام تولد پدر احزيا دوساله بوده باشد.

تناقض سيم:

جمله دوم فصل 13 سفر ثاني اخبار ايام كه مي نويسد (... ميكاه دختر

ص : 96

اوري ئيل) با جمله 20 ازفصل 11 سفر مذكوركه مي نويسد (ميكه دختر ابي شالوم) كاملا باهم متناقضند و جالب اينكه چون به نسب نامه فرزندان ابي شالوم مراجعه شود (جمله 27 فصل 24 سموئيل دوم) معلوم مي شود كه ابي شالوم

فقط داراي يك دختر بوده آنهم تامار نام داشته است.

تناقض سي و يكم:

بازبطور خلاصه سه جمله از فصل 10 رساله پولس به عبرانيان (5 تا 7) با مزمور 40 ونيز 4 جمله ازمزمور 16 با 4 جمله از فصل 2 اعمال رسولان باهم متناقضند.

تناقض سي ودوم:

انجيل اول درفصل 3 جمله 17ندايي را كه از آسمان براي مسيح آمد بيان مي كند (...ندا آمد كه اينست پسر حبيب من كه از او خشنودم )يعني غير عيسي مخاطب است ولي درانجيل ثاني اين ندارا اينگونه بيان مي كند (آوازي از آسمان دررسيد كه توپسر حبيب من هستي كه از توخشنودم) كه مي بينيد خود عيسي مخاطب نداء است.

تناقضي سي وسوم:

نفرين پيامبر رحمت عيسي مسيح درخت انجير را كه اولاتناقض متون متي ومرقس را در اين مورد بيان نموده

و ثانيا ايراد كلي براصل اين داستان را توضيح خواهيم داد

اولا

متي در جمله 19 فصل 20 جريان اثرنفرين را چنين تعريف مي نمايد.

(0.. نفرين عيسي درجا اثر كرده درخت در ساعت خشك شد به نحوي كه شاگردان پرسيدند چه زود خشك شد) حال آنكه مرقس درست به عكس متي اثر نفرين را با چنين پريود زماني بيان مي نمايد.

ص : 97

(.... شب شده برگشت (يعني يك روز بعد) درراه درخت خشكيد وپطرس به عيسي گفت (يعني خبر داد كه)درخت خشكيد)

ثانيا ايرادات كلي كه به عنايات حق بيان خواهيم نمود. به غير از تناقضات جزئي ديگر چنانكه خواهيم ديد بسيار مهمتر است از اين داستان كه عيسي با شاگردان خود به راهي گذاري كرد و بر درخت انجيري كه در كناراه بود نفرين كرده درخت خشك شد و ....

ايراد (1): مي دانيم انساني كه در حد معمولي عقل داشته باشد (يعني ديوانه نباشد) مي داند كه از درخت در غيرموسمش ميوه خواستن كار عاقلانه اي نيست ج 21 (....موسم انجير نبود) پس عيسي و حواريون كه به اصطلاح عقلا آن زمان بوده اند چه انتظار نابجايي از درخت خشك داشته اند.

ايراد (2): با فرض اينكه ميدانيم موسم ميوه نبوده ودرواقع درخت تقصيري در نداشتن ميوه نكرده پس نفرين عيسي درخت را كاملا غلط است زيرا غضب كردن بر كسي كه خطا نكرده از صفات انبيا ومرسلين نيست مخصوصا از عيسي مسيح كه به زعم ايشان مظهر رحمت بردشمنان است چه رسد به بيگناهان.

ايراد (3): با فرض اينكه مي دانيم انبيا قاعد تا بايد مظهررحمت وامانت و كرامت و..... غيره باشند. فرض اينكه موسم ميوه هم بوده باشد ودرخت از عرضه آن استنكاف نموده باشد، به قول علما به فرض تقصير، رسالت نبي ايجاب مي كند كه دعا كند نه نفرين يعني وظيفه عيسي مسيح اين بود كه به درگاه خداوند از رحمت دعا نموده تا درخت را ميوه دار نمايد نه اينكه به عكس نفرين كند درخت درجا يا پس از يكروز خشك شود.

ايراد (4): و رابعا، انسان بايد بينديشد كه اين عمل در جامعه چه سكته (يعني حركت انفعالي مذهبي)،

ص : 98

موج (تعين ضرر-ضربه-خطر) و يا چه انعكاسي (يعني عكس العمل-مقابله به مثل) و ..، دارد كه يعني ورود ضرر به غير (بدون تقصير) اگر از جانب شخصي كه خداوند او را براي رحمت فرستاده كه مظهر امنيت باشد هيچ ضابطه صحيحي نداشته باشد از پيروان اينگونه مسالك چه انتظار مي توان داشت. ز باغ رعيت گر ملك خورد سيبي برآورند غلامانش درخت از بيخ

ايراد (5):

دانستن علم و آگاهي از وقايع آينده تا انقضاي عالم أز واجبات وخصائص رسالت انبياء است پس چگونه ميتوان قبول كرد كه عيسي مسيح خبر نداشت كه درخت ميوه مطلوب او را نداشته و لذا ظهور صفت منفي از درخت او را دچار عكس العمل شنيعي نمايد.

ايراد (6): بسيار بعيد به نظر مي رسد از عيسي كه در جميع امورش به همه چيز طبق دستور رب خود ماءمور به بركت و رحمت است چگونه امكان دارد كه شاگردان را كه گرسنه بودند تا پاي درخت مذكورآورده و به عوض بركت داده نفرين كرده ايشان را محروم برگرداند الي آخر.

ايراد (7): چگونه ميتوان پذيرفت از عيسايي كه بدون هيچ مزدي حتي مرده هارا زنده مي كرد به درخت بي گناه سود كه نرسانده يعني بركت كه نداده است هيج بلكه آنرا ازبيخ و بن نابود كرده كه شايد بتوان ادعا نمود كه شايد آن درخت هزاران سال بود كه انواع وحوش ودرندگان ازگراز و پلنگ خرس و .... غيره درامان بوده يعني چنين زيان وضرري بر - - - - - او وارد نيامده كه براثر نزول اين پيامبررحمت.... الي آخر

ايراد (8): تعجب ما ازهوش شاگردان عيسي است كه از زود خشك شدن

ص : 99

درخت تعجب نموده وليكن از وقوع اين حادثه كه به روش وشان عيسي نميخورد تعجب نكرده عكس العمل نشان نداده اند، . . . الي آخر.

ونيز ايراد وتناقضي كه اين متن بطوركلي با جمله 25 همين فصل دارد كه ميگويد ) (.... هركس به شما خطا كرده باشد او را ببخشيد . . ...) زيرا با وصف اينكه مي دانيم كه درخت مزبور اولا "شعورعالم ظاهر را نداشته و ثانيا" تقصيري نداشته يعني زمان رشد و ظهور ميوه نبوده...، يعني درواقع خطايي از جانب او واقع نشده چگونه چنين امري امكان دارد ونيز بافصل 9لوقا جمله 53 كه عيسي در جواب شاگردانش كه آنها را سامريان به شهر خود راه نداده بودند و از او طلب عذاب كردند مي گويد (...نمي دانم كه از كدام روح هستيد زيرا كه پسر انسان نيامده تاجان مردم را هلاك كند . . )

ما براي وصل (رحمت) كردن آمديم

ني براي فصل (غضب) كردن آمديم

تناقض سي و چهارم:

متون متي - يوحنا- و لوقا- بترتيب در فصول 26-12 و 14 در بيان داستان خانمي كه عطري قيمتي را بر روي مسيح ريخته و از او پذيرايي كرد تا اولا مرقس و يوحنا در زمان وقوع اين ماجرا اختلاف دارند يعني مرقس و قوع اين زمان را 2 روز قبل از عيد فصح مي داند و حال آنكه يوحنا آنرا 6 روز قبل از عيد فصح ميداند. ثانيا متون متي ومرقس درمكان وقوع اين واقعه با متن يوحنا تناقض دارند متي و مرقس و قوع اين حادثه را در خانه شمعون ابرص مي دانند و حال آنكه يوحنا جميع آن وقايع را از بيت (خانه) مريم نقل مي كند.

ص : 100

ثالثا در متن آمده است كه آن خانم تمامي آن عطر را روي سر مسيح ريخت و حال آنكه متن يوحنا ميگويد آنزن تمامي عطر را روي پاهاي مسيح ريخت لفظ تمامي عطر نشانه بارز تناقض دو متن در بيان چگونگي استفاده آن زن در مورد ريختن عطر نسبت به عيسي است

رابعا در متن مرقس معترضين به عمل زن را كه در واقع عملي منافقانه است جمعي از حاضرين مذكور نموده و حال اينكه متي اين اعتراض را به شاگردان عيسي مختص ميداند و با كمال تعجب يوحنا اعتراض را فقط از جانب يكنفرآنهم يهودا اسخريوطي كه به زعم ايشان منافق است مي داند.

خامسا ميبينيم كه متون اين اناجيل قيمت عطر را مثل مقام عيسي در الوهيت و خدايي به اختلاف نقل كرده اند يعني يوحنا آنرا 300 (ناسوت) ومرقس آنرا زياد تراز300 (ناسوت ولاهوت) ومتي بسيار گرانبها (لاهوت) آورده اند.

تناقض سي و پنجم:

متي درفصل هشتم ولوقا در فصل 9در بيان اشخاصي كه بعد ازسوال كاتب اذن و رخصت ميگيرند اختلاف دارند متن لوقا ابتدا سوال كاتب بعد اذن دو مرد پي در پي آنوقت قصه تجلي را نقل ميكند وليكن لوقا ابتدا سوال كاتب بعدي استياذان يك مرد وسپس قصه تجلي را آورده است

تناقض سي و ششم:

بطور كلي كتاب در زمان و مكان ايمان آوردن شاگردان مسيح تناقض فاحشي دارند مثلا در چگونگي زمان و مكان ايمان آوردن پطرس و يعقوب و يوحنا....

تناقض سي وهفتم:

متن مرقس در جمله 25 فصل 15 با متن يوحنا فصل 19 جمله 14 در ساعات بدار زدن عيسي باهم بكلي اختلاف دارند و مرقس مي نويسد (عيسي را در ساعت

ص : 101

سوم به دار زدند) حال آنكه يوحنادر متن خود مي نويسد كه عيسي را تازه در ساعت ششم نزد پيلاطس (جهت محاكمه) بردند).

تناقض سي و هشتم

متون (جمله 10 فصل 3) قرناطيان جمله 5فصل رساله اول تيطس ومتي (فصل 5) و مكاشفات (فصل 8) رساله يهودا بكلي در تشريح شريعت مسيح با هم متناقض بلكه متضادند. كه ما ابتدا بعنوان نمونه دومتن رساله يهودا و عبارات رسالات پولس را به علت تضاد عجيب ذكرمي نمائيم ولي بطور خلاصه تشريح مي كنيم كه رسالات پولس علاوه بر تناقضاتي كه با هم دارند كلا با قوانين عيسي مسيح و تورات موسي مخالفت شديد مي نمايند و دراكثررسالات پولس پراست از مطالبي كه از شخص اسقاط تكليف مي كند ونيز فلسفه چيني براطراف اين مسائل، و حال آنكه مسيح درمتي و يعقوب حواري و فرشته در مكاشفات...

با شدت نهي از عمل ننمودن به احكام شريعت اول وثاني مي كردند يعني درهمان حال كه پولس احكام آنها را افسانه خوانده وهمه چيز را براي پاكان پاك مي دانست و فلسفه نزول عيسي در فديه از گناه عالم و نجات به محض ايمان و به عدم اجراي احكام شريعت امر مي كرد. يعقوب حواري در رساله خود در مخالفت كلام پولس كه خطاب به مومنين است مي نويسد:

اي برادرمن چه سود كسي گويد كه من ايمان دارم وعمل نداشته باشد ونيزايمان نيز اگراعمال ندارد خود مرده است بلكه كسي خواهد گفت

توايمان داري ومن اعمال، ايمان خود را بدون اعمال به من بنما، من ايمان خود را از اعمال به توخواهم نمود (يعني عمل (اگر نفاق نباشد) تجلي ايمان است وگرنه تجلي كفردرلباس ايمان يعني نفاق است.

ص : 102

نوايمان داري كه خداند واحد است و نيكو مي كني شياطين ايمان دارند و ميلرزند (يعني درست به عكس آنچه پولس مردم تعليم كرد كه محض ايمان عدالت حاصل ميشد). اي مرد باطل (شايد يعني اي پولس)

آيا خواهي دانست كه ايمان بدون اعمال باطلست آيا پدر ما ابراهيم به اعمال عادل نشد يعني جناب حواري متذكر مي شود كه ايمان ابراهيم بعد از عمل او به شريعت خداي عزوجل براي او عدالت محسوب گشت برعكس پولس كه معتقد بود كه ابراهيم به ايمان عادل شد،

(ابراهيم به خدا ايمان آورد و براي او عدالت محسوب گشت) پس ايشان از اعمال عادل مي شوند نه از ايمان تنها و نيز را حاب فاحشه ازاعمال عاده شمرده شده. پس اگر ايمان بي عمل سبب نجات باشد پس شياطين هم بايد اهل نجات باشند چرا كه ايمان دارند ومي لرزاند.

و نيز عبارات مسيح در جمله 21 فصل 5 متي بكلي با تعاليم پولس كه به تعبير كالونيستها دين مسيح را نابود نمود، شديدا متناقض است زيرا در اين متن ميبينيم كساني كه به مسيح ايمان آورده حتي به نام او نبوت كرده اند ولي چون گناهكارند مغضوب درگاه او هستند ، (عيسي مي گويد كه من در پاسخ كساني كه مي گويند آيا به نام تو نبوت نكرديم، خواهم گفت، دور شويداي بدكاران كه هرگز شما را نشناختم)

پس با اين حسابي كه مسيح براي اشخاص گنهكارباوجود نبوت در نام او بازكرده ديگر چه جاي براي شاگردان مكتب پولس يعني زناكاران - شريران - دزدان - دروغ گويان – قاتلان و ...، مي ماند كه او نه اميد بلكه يقين در نجات را براي ايشان تصوير كرده است.

ص : 103

اما متن مكاشفات توبيخ فرشته (. . . كفر آناني كه خود را يهود مي دانند و نيستند بلكه از كنيسه شيطان هستند) زيرا از آغاز قرار دين مسيح بر اين بود كه رسالت مسيح را در ميان گوسفنداني گمشده بني اسرائيل مستقر سازد يعني فقط در ميان يهوديان لذا در اين متن فرشته اشاره مي كند به پيروان مسيح و بعداز صعود از غير يهودياني كه به شريعت عيسي روي آوردند كه مسئله يهوديت باطن كفراست و تنها يهودياني كه از بني اسرائيل اند حق دارند در شريعت عيسي حضور يابند چنانكه عيسي گفت كه نيامدم مگر به جهت گوسفندان گمشده بني اسرائيل ونيز حق ندارند كه در احكام تورات افتاده و آنها را افسانه بخوانند. زيرا ايشان كه از اقوام غير بني اسرائيل بودند مسئله يهوديت باطني را پيش كشيده بودند ليكن بحث كمي با تو دارم كه در اينجا اشخاصيرا داري كه متمسكند به تعليم بلعام كه بالا قرا آموخت كه در راه (تعاليم) بني اسرائيل سنگ مصادم بيندازند (يعني احكام آنرا افسانه بدانند) و قربانيهاي بت را بخورند (و بگويند هرچيز براي پاكان پاك است) و زناكنند (گوش مگير به اينكه لمس مكن و مچش).

در عبارت فصل اول جمله 15 رساله پولس به تيطس چنين آمده است كه (... هيچ چيز در ذات خود نجس نيست بلكه هركس آنرا نجس بداند، نجس است) يعني اول خدا و بعد تمام انبيا حتي موسي و عيسي كه او به ظاهر پيرو او هست و نعوذ بالله و او را خدا هم مي داند نجس بوده و كم شخصيت ترين فرد مسيحي محض ايمان به مسيح حتي اگر مرتكب به شنيعترين اعمال بشود (مقامش از اين جهت كه جناب پولس

فرمودند) ازهمه انبياء اولعزم بلكه خدا نعوذ بالله بالاتر است

سخني با منصف

بر مسيحيان واجب است كه هر چه زودتر به

ص : 104

حكم عقل به شريعت والاي اسلام مشرف شوند زيرا اسلام تنها شريعت الهامي عالم است كه نداي خسران در عدم ايمان به آن را به سروش جاوداني سر داده است و گفته است"

(و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين) يعني هركس به غير از دين اسلام شريعت ديگري را تبعيت نمايد از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است

و از آنجائيكه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند، (هر كه با ما نيست عليه ماست) ملاحظه مي فرمائيد كه طبق حكام عقل دو مسئله مطرح ميشود.

اول ، ورود در شريعت اسلام ،

ثانيا. ابقاء يا ورود در شريعت مسيح

اولا، اگر شخصي در شريعت اسلام وارد شود در قيامت يا پس از مرگ وضع او از دو حالت خارج نيست يا دين اسلام را حق مي بيند يا نعوذ بالله باطل . اگر حق است انشاء الله كه هست سعادتمند شده با محمد و آل محمد محشور مي شود و اگر نيست نعوذ بالله ضرري نكرده زيرا به زعم پولس مسيح آمد تا همه مردم را نجات بدهد (فصل اول جمله 15 رساله پولس به تيطس)

ثانيا در صورت ابقا با ورود در شريعت مسيح در عالم برزخ اگر دين مسيح باطل شده و به شريعت والاي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم منسوخ گشته باشد اعمال او باطل و ضايع شده و از خاسرين خواهد بود زيرا عقل خود را براي يافتن اين راه ابدي با سعادت بكار نينداخته است زيرا بنا به فرماہش امام عليه السلام، العقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان .

زيرا عقل آن چيزيست كه به واسطه آن خداوند رحمان عبادت شده و بهشت بواسطه آن كسب مي گردد صدق الله وصدق رسوله وابناء رسوله صلوات الله عليهم اجمعين و رحمه الله بركاته

***

ص : 105

تناقض سي و نهم:

غايت رحم خداوند در جمله 11 فصل 5 رساله يعقوب در عبارت (... خداوند به غايت مهربان است...) با عبارت متن يوشع در جمله 16 فصل 13 كاملا متناقض است در اين متن آمده است كه چگونه خداوند با زنان حامل_ه و اطفال، صغير اهل شوميرون به غايت بي رحمي رفتار مي كند.

تناقض چهلم:

عبارات متون (جمله 16 فصل 24) تورات مثني (سفر تثنيه ) كه آمده است ( بلكه هركس به گناه خودش كشته ميشود) با فصل 13 جمله 14 ارميا كه در آن خدا پيامبران را با گناهكاران عذاب كرده بكلي متناقض مي نمايد و نيزاين دو متن با متن حزقيال، در عبارت 23 فصل 18 كه ميگويد (...آيا از مرگ شرير (عذاب ) حظي مي برم بلكه حظ من اين است كه از راههايش رجوع كرده زنده بماند . . . ) بكلي متناقض است.

تناقض چهل و يكم:

مفهوم غلط ادبي عبارت اشعيا نبي در فصل 54 جمله هشتم، (البته امثال اين غلطهاي نگارشي و دستوري بلكه بسيار واضح تر از اين در متون كتاب مقدس فراوان است مثلا در متن رساله فليمون - يا ( قصل 21) كتاب ايوب يا در متي فصل (6جمله 23) .... الي آخر كه در آينده مذكور خواهد گشت ان شاالله) كه مي گويد (... و به احسان جاوداني برتو رحمت خواهم فرمود) كاملا غلط است.

زيرا عملا به واسطه صفات ظهور مي كند و هيچگاه به واسطه عمل

ص : 106

صفت بر فاعل منتقل نمي شود پس صحيح عبارت خواهد بود (... وبه رحمت خود بر تو احسان جاوداني خواهم كرد ...) كه (صفت) رحمت از (ذات) رحيم در (عامل ) احسان جاوداني تجلي كرده است.

تناقض چهل و دوم:

متون كتاب استير و سرود سليماني (فصل 4) از لحاظ صحيح نبودن اصول و مباني الهام دلالت بر تحريفي بودن كتب دارد،

مثلا در متن كتاب استير كه به عنوان يك كتاب الهامي مورد اعتقاد همه مسيحيان عالم است بقول معروف براي خالي نبودن عريضه حتي يك بار هم نام خدا يا احكام يا صفات او را بيان نكرده است و در عوض به شرح حال خانه و تعريف احوالات عمومي شخصي از قوم يهود (مردخاي يهودي) پرداخته است و يا متن سرود سليماني ، كه پر است ازاشعار زشت وبد كه اين اشعار علاوه بر وقاحت بقول معروف به دست چين يك شعرگوي ناشي شبيه است تا به وحي زيرا مثلا (فصل 4) موي محبوبه را به كله بزيا دم يابو و دندانهاي او را به گله گوسفند پشم بريده و گردن او را به برج ... وغيره تشبيه كرده است.

تناقض چهل و سوم:

لوقا در نسب نامة خود عيسي را ازاولاد يهوياقيم مي داند ح_____ال آنك_ه به حكم (فصل 36 جمله 3) متن ارميا (1) از اولاد يهوباقيم كسي نبايد پيامبر شود(يعني وارد جمعيت رب شود)

تناقض چهل و چهارم:

به حكم متن متي ( جمله 5 و 7 فصل اول ) داوود و سليمان و عيسي مسيح از نسل عوبيد و رحبعام بوده و بر طبق متن (فصل 23 )تورات مثني لازم مي آيد كه داوود و سليمان و عيسي وارد جميعيت

ص : 107

رب نشوند . . . الي آخر زيرا بني عمون و بني مؤاب دو نسلي هستند كه بر طبق مفاد كتاب از زناي پيامبر آنها حاصل شده و اهل نجات نيستند تا ده پشت واصلاً ...،

زيرا عوبيد جد داوود كه مادرش را عوت است موابي (كتاب روت فصل اول جمله 4 ) و رحبعام بن سليمان نيز جد عيسي است كه مادرش عماني است ( جمله 21 فصل 14 سفر اول پادشاهان ) پس مي بينيد كه با اين حساب نه تنها اين بزرگواران نمي توانند پيامبر باشند بلكه صد در هزار اهل نجات هم نيستند.

تناقض چهل و پنجم:

با مطالعه بعضي از متون كتاب هر شخص به راحتي مي تواند دريابد كه اين كتب بيشتر به نامه هاي دوستانه كودكان يا نويسندگان ناشي شباهت دارد تا به وحي مثلا پولس دررساله دوم خود به تيموتاوس جمله 12 و 13ميگويد

(... بالاپوش مرا هم بياور. . . فلاني خيلي با ما جنگ كرد..).

يا مثالهاي ناشيانه چنانكه در قبل اشاره كرديم ونيز اشاره خواهيم نمود مثل رساله فليمون كه آمده است (براي سفيد كردن لباس گناهكاران آنها را به خون مي شويند) كه البته اين تشبيه بسيار نابجا است زيرا پر واضح است كه شستن لباس به خون آن را قرمز مي كند نه سفيد.

تناقض چهل و ششم:

درمواضع بسياري از متون كتب چنانكه مي دانيم گناهان كبيره بسياري از پيامبران (مثل نوح - داوود - مسيح. ...) ذكر شده است.

البته چنانكه مي دانيم قبول اينگونه مطالب اولا "با شعوروعقل سالم انسان

ص : 108

متعارف مذهبي تناقض دارد ثانيا "با رساله اول يوحنا رسول كه از متون كتاب مقدس است درفصل كه مي گويد (هركه ازخدا مولود شده) (يعني به او ايمان دارد چه برسد به پيامبران) گناه نمي كند زيرا تخم او در او مي ماند و نمي تواند گنه كار باشد .

تناقض چهل و هفت:

متن يوحنا (جمله 10 فصل 3) در عبارت (... من و پدر يك هستيم)

با عبارت متن پولس به قرناتيان (فصل 11 جمله 3 ) كه مي گويد ( بعداز

رستاخيز هم) (خدا سر مسيح است) كاملا متناقض است.

تناقض چهل و هشتم:

عبارت فصل 5 متي اجرا قوانين موسي در شريعت عيسي را به حكم عيسي مسيح و به زبان خود او به صراحت قيد مي كند به نحوي كه شكننده آن را كمترين كس مي خواند اين عبارت با عبارت فصل 15 جمله 28 اعمال كه مربوط است به پارلمان شاگردان و انحصار احكام حرام شريعت موسي در 4 مورد كاملا متناقض است.

و نيز عبارات اين متون با متن رساله اول پولس به تيطس ( جمله 5فصل اول) در مورد صدور حكم حلاليت همه اشيا و كشيدن خط بطلان برشريعت موسي ( كاملا متناقض است) ( همه چيز براي پاكان پاك است)

تناقض چهل و نهم:

عبارت هشتم فصل 12 لوقا كه از قول مسيح مي گويد (هر كس مرا نزد

ص : 109

خلق انكار كند او را نزد خداوند انكار مي كنم).

با انكار پطرس مسيح را به هنگام صعود تناقض دارد زيرا مفهوم آن عدم نجات پطرس در آخرت است . حال آنكه در فصل 22 لوقا مسيح به ايشان وعده داوري بر 12 كرسي به بني اسرائيل را مي دهد و از طرفي چون كه يكي از اين كرسي ها متعلق است به يهودا اسخريوطي زيرا در اين خطاب يهودا نيز حضور داشت پس بايد به اين مطلب حكم كنيم كه شيطان نيز در آخرت همنشين عيسي و حواريون است.

تناقض پنجاهم:

در اين تناقض متن متي در فصل 5 جمله 21 موعظه لغزش را قبل از اعزام شاگردان به شهرهاي بني اسرائيل ذكر مي كند و حال آنكه مرقس اين موعظه را بعد از فرستادن حواريون به طرف شهرهاي بني اسرائيل مي داند (فصل 9جمله 43)

تناقض پنجاه و يكم:

متن متي در چندين موضع مكررا از زبان عيسي مسيح خطاب به كاتبان وفريسيان :

مي گويد (...واين فرقه شرير و زناكار) (1) آيتي مي طلبند. اما به ايشان آيتي عطا نخواهد شد (جز آيت يونس نبي ...) (2)

اين متن اولا با عبارت متن مرقس كه الحاقيات 1 و 2 را ندارد كاملا" متناقض است. ثانيا هر دو آنها با متون خودشان متناقضند خصوصاً متي كه قبل ازآيت (يونس نبي ) افزون ازصدها آيت ونشانه تا قبل از بالا رفتن به ايشان عطا كرد از قبيل شكافتن پرده هيكل تا فراگرفتن تاريكي سراسر زمين

ص : 110

را 6ساعت و برخاستن مردگان .... وغيره

تناقض پنجاه و دوم:

متون سفرتكوين و نحميا در علت داخل نشدن بني عمون و بني مواب به جمعيت رب متناقضند نحميا (فصل 13) علت داخل نشدن ايشان را چنين بيان مي كنند كه (چون ايشان نه تنها بني اسرائيل را به نان وآب استقبال نكردند بلكه بلعام را نيز بر ضد ايشان تحريك كردند لذا مورد لعن قرار گرفتند ولذا داخلي در جمعيت رب نمي شوند.)،

اما سفر تكوين علت اين امر را چنانكه مشهور است زناي لوط نعوذ بالله با دخترانش مي داند كه مشروح آن (درفصل 19تكوين آمده است.)

تناقض پنجاه و سوم:

عبارت نابجا و غلط زير درفصل 21 متن كتاب ايوب آمده است كه

ميگويد (. . . و گفت برهنه از رحم مادر بيرون آمدم وبرهنه به آنجا بر خواهم گشت)

تناقض پنجاہ و چهارم:

عبارت متي در فصل پنجم درباره سياست كشوري ومملكي

چنين تعليم مي دهد كه عيسي در اين فصل مي گويد (كه اگر كسي عباي تو را خواست قباي خود را نيز به او واگذار كن ...) يعني در مقايسه اگر كسي ذغال سنگ را گرفت نفت را هم دو دستي تقديم كن ........... الي آخر. (قابل توجه ناسيوناليست ها و وطن پرستان).

تناقض پنجاه و پنجم:

در تاريخ مسيحيت از آغاز تا اين زمان و در آينده مسيحيان كفرهايي فراواني را نسبت به روح القدس انجام دادند از جمله .

ص : 111

1- نوشتن و منسوب كردن هزاران انجيل و رساله و كلام و ...، به روح القدس از زبان عيسي و مريم و حواريون........غيره

2- انتخاب بشري از ميان اين بي نهايت اناجيل تدوين شده بشري و مشكوك انهم به جبر وتحميل سياسي متكبرين زمان وانتساب آن بروح القدس

3- سكوت وقبول آن در مقابل تناقضات و سخنان زشتي كه درطي قرون به انبيا عظام از جانب روح القدس منسوب شده است.

4 - قبول كردن تراجم كتب كه از زبان اصلي به سليقه اشخاص آنهم ازروي

نسح ناقص و بشري كه از جهت بي بنياني و سستي منسوب به روح القدس شده است.

5 - عدم مخالفت به جهت ايمان به روح در خلاف اين عقيده كه ترجمه موافق اصل نخواهد بود زيرا يكي از مباحث عمده در مسيحيت كه از آغازگريبان گيرشان بود، مسئله ترجمه كتاب است كه آيا اعتباردارد يا نه كه چه در صدر مسيحيت و چه بعدها باعث كشت و كشتار بسيار عظيمي بين مسيحيان شد (مثلا" در صدر مسيحيت كشتار فراواني برسر ترجمه يك كلمه كه آيا (هومر- اوسيون) همذاتي مي شود يا (هومواوسيون) هم نوعي (كه سرازهيئت لاهوتي و ناسوتي عيسي درمي آورد ) ايجاد شد كه اگر تراجم اصالت خود را حفظ مي كردند اختلاف معني نداشت نمي دانم با وجود فقط اين مثال جايي براي اين مسئله مي ماند كه ترجمه نيز مانند اصل معتبر نيست يا نه اگر ايشان با كمال تعصب بگويند معتبراست هرچند همه مسيحيان بر سر اين اختلافات تلف شوند ما ديگر سخني نداريم بنابراين كتبي كه انسان نمي داند چه شخصي با چه درجه تقوي و صلاحيت و سواد ... دست به اين ترجمه زده قابل قبول نيست زيرا فرق بين اصل كلام (كلام حق) و ترجمه (كلام بشر) فرقي به بزرگي فرق خالق و مخلوق است

خصوصاً وقتي كه عقايد خود را به آن داخل كنند كه جميع اين أعمال كفر به خدا وروح القدس و حضرت مسيح و شاگردان او علي نبينا وآله وعليهم السلام

است كه در متي (جمله 2 فصل 12) به زبان حضرت عيسي از گناهان

نابخشودني است. (.....هرنوع گناه (كه مقصود عظمت گناه و كفر به روح القدس است.) آمرزيده وليكن كفر به روح القدس از انسان عفو نخواهد شد (آنوقت بقول معروف محكم كاري كرده و ميگويد) اما كسي كه برخلاف روح القدس سخن گويد دراين عالم و عالم آينده هرگز آمرزيده نخواهد شد.)

پس بر جميع مسيحيان است كه به دين شريف پيامبر معظم اسلام

حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم و ولايت 12 وصي معظم ايشان

ص : 112

صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين مشرف شده و جان خود را درعالم فاني و باقي رستگار نمايند. الهي آمين يا رب العالمين

تناقض پنجاه و ششم:

تضاد روشن در عبارات (فصل 6جمله 31و32) و جمله 9 ازفصل 6 متي كه كاملا باهم متناقضند در جمله 31و 32 از زبان عيسي مي گويد . ( . . . اما پدرآسماني ميداند كه به اين همه چيزها نيازمنديد ولي اول ملكوت خداوند و عدالت اورا بطلبيد كه اينهمه (مقصود وسايل دنيايي ) براي شما مزيد خواهد شد) وليكن با كمال تعجب ميبينيم كه در جمله 9فصل 6 قبل ازاين كه ملكوت خداوند و عدالت يعني اصل را بخواهد فرع را بيان ميكند و ميگويد كه (.... نان كنان ما را امروز به ما بده بعد مي گويد ما را در آزمايش مياورو از شرير رهايي ده......)

تناقض پنجاه و هفتم:

عبارت متن متي (درفصل 6جمله23) (پس اگر چشم تو فاسد است تمام

ص : 113

جسدت تاريك ميباشد. پس اگر نوري كه در تست ظلمت باشد چه ظلمت عظيمي است)

غلط ونادرست است زيرا وقتي فرض شد كه نوراست ديگر ظلمت نيست همانطور كه وقتي ظلمت باشد نوري موجود نخواهد بود. وصحيح اين عبارت با توجه به معني آن بايد باشد (... اگر نوري كه در توست خاموش شود، چه ظلمت عظيمي خواهد بود) يا 2 (اگر نوري كه در تو خواهد آمد خاموش شود چه ظلمت عظيمي خواهد بود . . . . )

تناقض پنجاه و هشتم:

احتياط واجب

عبارت متي درفصل 2 جمله اول كه شرط محكوم نشدن را محكوم نكردن قرار ميدهد، با عبارت فصل 12 جمله 37 كه محكوم نشدن را سخن نگفتن قرار مي دهد متناقض است وثانيا (معني ظاهر كلام در عبارت فصل 12 اينست كه هركس به باطل سخن بگويد بر او حكم خواهد شد والبته اين كلام بسيار باطل است زيرا اين ممكن نيست مگر اينكه شخصي ملهم به روح القدس باشد و از آنجايي كه اين امر ممكن نيست بقول علما احتياط واجب اينست كه حرف نزند مبادا حرف باطل در ميان كلام او باشد

تناقص پنجاه و نهم:

تناقض عمل ملهم روح القدس يعني عيسي مسيح (در جمله 48 فصل12) متي

درمورد رفتار خود به مادر و برادرانش كه به جاي محبت نمودن و خوش رفتاري

ص : 114

به ايشان آنها را بدون هيج دليلي اعراض كرده و از آنها روي گردان شده و آنها را بي ادبانه در انتظار قرار داه و مزد زحمات خود را به مادر و برادرانش به اينگونه پاسخ مي دهد كه شنوندگان و شاگردان خود را خطاب كرده و مي گويد اينها هستند برادر و خواهر من و يا در فصل دوم يوحنا جمله 4 كه باز هم مسيح رفتار بسيار بي ادبانه اي نسبت به مادر خود دارد زيرا در اين داستان آمده كه وقتي مادر مسيح از او تقاضا كرد در جواب او به تندي مي گويد (كه اي زن مرا با توچكار است ) كه البته اين اعمال اولا با خطابه روي كوه عيسي كاملا متناقض است (متي فصل 5) زيرا در آن عيسي پيروان را امر مي كنند كه حتي براي دشمنان خود استغفار كنند 1

و ثانيا اگراين تقصير را از عيسي بدانيم درواقع قصور را از روح القدس دانسته ايم و درنتيجه معتقد به نقص شريعت مي شويم واين كاملا مطابق عقل است كه انسان پيروي شريعت كامل (اسلام) كند تا شريعت ناقص و منسوخ

تناقض شصتم:

جمله 11 فصل 15 متن متي در عبارت (نه آنچه به دهان ميرود انسان را نجس مي سازد بلكه آنچه بيرون ميآيد)

كه اولا با عبارت فصل دوم مكاشفات و ثانيا با اكثر مواضع كتاب متناقض است كه در آن مثلا نهي از خوردن قرباني بت شده (يعني اگر آن داخل بدن انسان شود انسان را نجس مي سازد) و ... .

ص : 115

تناقض شصت و يكم:

در جمله 17 فصل 15 متي آمده - ولاكن آنچه از دهان بر آيد ازدل برآيد كه البته به اجماع تمام عقلا عالم اين كلام غلط محض است زيرا اي بسا سخناني كه افراد بزبان آورده ولي دردل قصد ديگري دارند .

توضيح اين دو تناقض:

كاملا معلوم است كه برعكس آنچه ايشان متذكر شده اند وموافق آنچه كه شعور ما حكم مي نمايد بسياري از اوقات انسان چون ظاهر خود را به نجاست كشيد با طن پليد تجلي كرده باعث فسادها مي شود مثلا شراب و امثال آن چون از فضاي دهان پائين رود ممكن است باعث فاجعه و مصيبتهاي فراواني مثل قتل وفساد ودزدي ..... شود كه البته موافق اين كلام به زبان عيسي در جمله 27 و 28 فصل 23 متي كه طهارت ظاھر را شرط تطهير باطن دانسته است، آمده است.

تناقض شصت و دوم و سوم:

در عبارت 22 در جمله21 متي آمده ، (مال قيصر را به قيصرومال خدا را به خدا) كه عبارت دوم بي ربط است و خداوند مالي نداشت .

(يعني سكه اي كه جنبه مذهبي داشته باشد) تا آنرا در هيكل خداوند بريزند و نيزدرپاسخ صدوقيان درتشريح قيامت آن زن ... عبارت 2 (.. . . (1) يعني من هستم خداي ابراهيم . . . . . زندگانست) بي ربط بوده و به متن نميخورد مثل عبارت2 (خداي خود ..... محبت نما، ودوم مثل آنست يعني همسايه خود را مثل خود محبت نما) به متن نميخورد و اصلا ربطي هم ندارد زيرا فرض اينكه موسي گفت زنا نكنيد در اين دو حكم نيست زيرا اگر فرض كنيم كه حكم اعظم رابطه خدا و مخلوق باشد ودوم رابطه مخلوق با مخلوق

ص : 116

جميع احكام در روابط انساني در حكم دوم جمع نمي شود مثل زنا احترام به پدر و مادر .....واگر فرض را دراين مطلب قرار دهيم كه حكم اول اصلي و اعظم است جمله دوم بي ربط مي شود ونيز باز پاسخ عبارت (پس

درباره مسيح چه گمان ميبريد؟ او اوپسر كيست) نيزكاملا "بي ربط است.

تناقض شصت و چهارم:

عبارت مزمور (فصل 37جمله23 و 22) مي گويد (زيرا آناني كه از وي بركت يابند وارث زمين گردند و اما آنانيكه ملعون وي اند منقطع خواهند گشت) و نيز با فرض اينكه ميدانيم كه پولس گفت درباره عيسي . . . . (وملعون است هر كه به دار آويخته شود) ونيز باز با فرض اينكه مي دانيم كه عيسي مسيح در هنگام شهادت (به زعم ايشان) بر روي دار از خداوند بركت نگرفت (يعني خداوند به او نداد) لذا گفت (... پدرچرا مرا واگذاشتي) نتيجه ميگيريم كه مسيح به اين دو حكم نه تنها وارد و وارث ملكوت نشد بلكه بكلي منقطع گشته است نعوذ بالله

تناقض شصت و پنجم و شصت و ششم:

كلام عيسي منقول در فصل 23 جمله 38 خطاب به يهوديان كه ميگويند (به شما ميگويم كه از اين پس ديگر مرا نخواهيد ديد تا بگوئيد مبارك است او كه به نام خداوند مي آيد كه به روايت ديگر آنكه بر ابرها مي آيد.

مي بينيم كه غلط محض از آب درمي آيد زيرا مدتي بعد از اين پيشگوئي يهوديان جمع شده او را دست و پا بسته تسليم پيلاطس مي كنند و بطور كلي و خلاصه كتاب وقايع كشتن، دفن، هنوط ...... وغيره را به اختلاف ذكر كرده بهرحال انتظار ميرود كه احدي در عالم از عقلا و علما در عالم قبول ننمايند كه

ص : 117

اين كتاب نه الهام بلكه به تدوين يك نويسنده حسابگرهم نباشد، بهرحال لازم به ذكر نيست كه في المثل با كثرت اخباري كه مثلا" عيسي راجع به برخاستن خود (به سه روز و سه شب) داد محاسبه اين زمان كوتاه ازدست چهار كاتب ملهم ايشان در رفته وآنرا به تناقض بنويسند.... الي آخر

تناقض شص و هفتم:

طبق تعاليم كتب، تمام انبيا و اولياء به بدترين جرايم و گناهان دچار بودند

و عجيب اينكه آنچه كه به اين پيامبران نسبت داده اند. شايد از پست ترين و رذلترين انسانهاي عالم نيز سرنزده باشد مانند شرابخواري (نوح) طمع به ناموس غير (داوود)- زناي با محارم (لوط) - قتل (داوود) جنايت (داوود) تزويج زنان فاحشه (حزقيال) بت پرستي .....(سليمان) و ... .

وجالب اينكه علماء ايشان تا چند سال پيش معتقد بودند كه جميع انسانها به غير از خداومسيح كه پسر اوست گناهكارند اما در قرن بيست اثبات شد كه مسيح هم به معصيت و گناه خود در كتاب شهادت داد (به علت جاري ننمودن حد بر زن زانيه . . . . . ) و انشاءالله در اين زمان به حكم ما خداي ايشان نيز حتما گناهكاراست و دراين فتوي بايستي به عنوان مثال بواقعه لوط با دخترانش اشاره كرد زيرا دراين واقعه آمده است كه لوط در دو شب متوالي به دو دختر خود در حالي كه از شدت مستي سر از پا نمي شناخت تجاوز كرده و هردوي آنها به اين فرض محال دختران باكره- مستي فوق العاده- حاملگي بلافاصله كه مساوي است با معجزه كه به دو فرزند كاكل زري حامله گشتند.

ص : 118

و از آنجايي كه اين امر امكان ندارد مگر به نيروي معجزه خداوندي پس بايد معتقد شويم كه در واقع خداوند هم نعوذ بالله معصيت كار است زيرا اين معجزه لوط نبود مگر به اذن و اراده خدا وگرنه چنين فعلي امكان نداشت در عالم ظاهر صورت وقوع داشته باشد.

تناقص شصت و هشتم:

در عبارت 37 فصل 23 متي لفظ نخواستيد به دو دليل نادرست بكار - برده شده است. زيرا عيسي در خطاب به اورشليم مي گويد (اي اورشليم اي اورشليم قاتل انبيا . . . . . . . . نخواستيد.) زيرا كه صحيح آن لفظ نخواستي است كه مخاطب مفرد است اگراينطور باشد خطاب به اورشليم محترمانه مي شود. حال آنكه اين كلام با اطلاق لفط قاتل انبياء در عبارت متعارض است و ثانيا براي اورشليم و امثال آن همانطور كه نمي گويند قاتلهاي انبيا (يعني جمع بكار نمي رود بايد بگويند) (قاتل انبياء . . . . . . نخواستي ) و اگر بخواهيم فرض كنيم كه در ترجمه اين الفاظ اين مشكلات بروز كرده خواهيم گفت كه همانطور كه ما از پيش اخبار كرده بوديم ترجمه هيچگاه نمي توانند اصالت كلام را حفظ كنند و اينكه خانه از پاي بست ويران است .

تناقض شصت و نهم:

عبارت متن متي (فصل 23جمله 1 و 2) ميگويد كه (احكام موسي را نگاه داشته و بجا آوريد .....) و نيز عبارت فصل 19 جمله 17 كه عمل به احكام را شرط ورود به حيات جاودان مي داند (....چه عمل نيكوكنم تا حيات جاودان يابم (عيسي) گفت احكام را نگاهدار) با عبارت متون رسالات پولس چنانكه مذكورگشت كه نهي از عمل به احكام موسي مي كنند و آنها را افسانه مي خوانند متعارض است يعني لازمه كلام عيسي اينست كه الحال هيچكدام از آنها رستگار نشده وهمگي اهل هاويه باشند.

ص : 119

تناقض هفتادم:

در اكثر مواضع متون كتاب در نقل مطالب واحد دچار تناقض و اختلاف اند في المثل متن مرقس با متي در عبارات زيردريك الحاق و دوجمله با هم مختلف الذكرند. يعني هردو متن يك داستان را با دوشكل كاملا متفاوت عرضه كرده اند مثلا متي فصل 3جمله12 به زبان يحيي مي گويد (.. كه من لايق برداشتن نعلين او نيستم او آمد شما را به روح القدس و آتش تعميد خواهد داد)

اما مرقس درفصل اول جمله 8 مي گويد (من لايق نيستم دوال نعلين او را باز كنم او آمده شما را به روح القدس تعميد خواهد داد)

تناقض هفتاد و يكم:

عبارات فصل 12 جمله 10 متي با عبارت مرقس فصل 3 جمله يك باهم متناقضند

متي مي گويد (يهوديان با يك سئوال و جواب درصدد ادعاي بر عليه عيسي شدند (.... از وي پرسيده وگفتند درسبت شفادادن جايزاست يا نه تا بر او ادعا آورند) ولي در عبارت مرقس آمده كه يهوديان بدون اينكه كلمه اي به او سخن گويند بسيار پنهاني در كمين نشسته تا شايد درسبت شفا دهد تا مدعي او گردند.

(.... مراقب وي بودند كه شايد درسبت شفا دهد تا مدعي اوگردند)

تناقض هفتاد و دوم:

متون متي و مرقس در پيروي و همراهي ياران عيسي (شمعون-اندرياس ويعقوب و يوحنا) در عطف كفر ناحوم متناقضند متي در فصل 4 جمله 14 آورده كه بعد از اينكه عيسي در كفر ناحوم ساكن شد (شمعون اندرياس ويعقوب و يوحنا ) با او همراهي كردند وليكن مرقس اين همراهي را قبل از سكناي مسيح در كفر ناحوم ذكر ميكند (مرقس فصل اول جمله 21و17) (ومتي فصل 4جمله14)

ص : 120

تناقض هشتاد و سوم:

بطور كلي لحن متن متي از لحاظ اظهار عقيده و بيان تندي كه در مورد دشمنان دارد

با متن مرقس بسيار بسيار باهم متناقضند مثلا در مورد الوهيت مسيح و شدت عقيده راجع به يهوديان (فصل 16جمله 1 متي) مثلا وقتي فريسيان وصدوقيان نزد وي آمده و براي امتحان از وي آيتي آسماني خواستند (. . . . ايشانرا جواب داد.. . . اين فرقه شرير و زناكار آيتي مي طلبند وآيتي عطا نخواهد شد جز آيت (يونس نبي. . . . . . .)

اما عبارت مرقس (درفصل 8جمله12) چنين است (... آيتي آسماني از وي خواستند از دل آهي كشيد و گفت ازبراي چه اين فرقه آيتي مي طللبند هر آينه به شما ميگوييم آيتي به ايشان عطا نخواهد شد.)

كه كثرت مطالب و زياده روي درباره مسيح در متن متي بطور كلي و نيز در اين متن خارج از حد احصاء است.

تناقض هفتاد و چهارم:

عكس العمل شاگردان در عبارات متن متي (جمله 33فصل 5) و (جمله 17 از فصل 14) كاملا باهم متناقضند درفصل 14 آمده است كه عيسي شاگردان خود و جمعيت كثيري از خلايق (5000 مرد سواي كودكان و زنان ) را با 5 نان و دو ماهي سير كرد و به فاصله كوتاهي بعد از اين واقعه (در فصل 15 جمله 33) وقتي عيسي همراه گروه كثيري با شاگردان به بيابان مي روند با كمال تعجب مي ببينيم كه شاگرداني كه به زعم ايشان بر ارواح پليدهم (جمله 2 فصل 10متي) قدرت داده شده اند (يعني ملهم به روح القدسند) به عيسي مسيح مي گويند (. . . . از كجا در بيابان ما را آنقدر نان باشد كه چنين انبوه را سيركند . . . .) كه اظهار اين مطلب از جانب شاگردان آنهم با اعتراض با عقل و شعورالهامي و نيزانساني كاملا معارض است

ص : 121

و يا مثلاً از زمان پرسش فريسيان برآنچه درمرقس و متون ديگر اناجيل است اين امور كاملا معلوم ومشهود مي باشد

تناقض هفتاد و پنج:

عبارات (فصل 8مرقس با عبارت فصل 16 متي ) كاملا باهم متناقضند مرقس مي نويسد عيسي بعد از اينكه به شاگردان گفت از خميرمايه فريسيان احتياط كنيد با يك سئوال وجواب (ج19) تعداد سبد و زنبيل نان را توسط شاگردان بيان مي نمايد.

حال آنكه درمتي فصل 16 مي بينيم كه نه تنها سئوال و جوابي مطرح نمي شود (يعني فقط عيسي متكلم وحده است) بلكه تعداد سبد نان و زنبيل راهم نمي گويد.

و ثانيا مرقس (فصل 8جمله 9) تعداد خورندگان (اعم از زن و مرد و پير و جوان را) قريب نرسيده) به 4000 نفر ذكر ميكنند و حال آنكه متي (فصل 15 جمله 38) اين تعداد را به غيراز (زنان واطفال) 4000 نفر مي نويسد يعني تعداد خورندگان حداقل 6000 نفر مي شود

تناقض هفتاد و ششم:

متون مرقس (فصل 9)(جمله 39)ومتي (فصل 7 جمله 23) در بيان نحوه ايمان و شخصيت افراد از نظر عيسي بشدت باهم متناقضند

متي در متن خود آورده است از قول مسيح كه (.... نه هركه خداوند ،خداوند گويد داخل ملكوت شود، بسا در آن روز (روز قيامت) خواهند گفت. آيا به نام توديوها خارج نساختيم ومعجزات ظاهر نساختيم (پس عيسي ميگويد)... اي بدكاران ازمن دور شويد كه... هركه با ما نيست عليه ماست) و مرقس همين داستان را در متن خود با تناقضي عجيبي چنين آورده است. (آنگاه يوحنا ملتفت شده و گفت اي استاد شخصي را ديدم كه به نام توديوها خارج

ص : 122

ميكرد (انبياء كذبه.) ولي متابعت ما نمي نمود واورا ممانعت نموديم عيسي گفت اورا منع مكنيد زيرا هيچكس نيست كه به اسم من معجزه نمايد و بتواند بزودي در حق من بدگويد زيرا هركه ضد ما نيست با ماست)

خلاصه نتايج حاصله

1- متي از زبان عيسي به وجود انبياء كذبه اشاره كرده و آنان را به زشتي (بدكاران ) نام ميبرد ونيز به شدت ايشان را محكوم كرده واهل نجات نمي داند .و حال آنكه مرقس نه تنها رفتار اينگونه اشخاص را توجيه مي كند بلكه درصدد است كه ايشان را به گونه اي معرفي نمايد كه خواننده دريابد كه نه تنها پيروي ايشان جايزو بلامانع است بلكه جنبه عبادي دارد.

2- متي تمام كساني را كه حتي به نام او معجزه ظاهر مي كنند چون به راه مسيح نيامدند كافر علي الاطلاق دانسته و حتي ايشان را داخل در عذاب الهي مي داند و حال آنكه مرقس تمام كساني را كه به نام مسيح نبوت مي كنند (و به راه او نميروند) را مومن دانسته و اهل نجات (زيرا با ماست) مي داند.

3- متي مي نويسد كه عيسي مي گويد ، (هركس با ما نيست برضد ماست) مرقس مي نويسد كه عيسي مي گويد ، (هركس عليه ما نيست با ماست)

4- از همه مهمتر متي كذب در رهبري را نفي كرده و آنرا كفر مي داند ولي مرقس آنرا كاملا مستحسن شمرده بلكه عبادت مي داند.

تناقض هفتاد و هفتم:

متي در فصل 9جمله 18 از قول شخص رئيس ميگويد كه . (و گفت . . . اكنون دختر من مرده است)

و حال آنكه مرقس درفصل 5 جمله 23 پس ازنقل همين داستان از قول شخص رئيس مي گويد . . . . . . نفس دخترمن به آخر رسيده (يعني مشرف

ص : 123

به موت است) يعني وهنوز نمرده است به نحوي كه در حضور عيسي نشسته بود كه شخص ديگر خبر مرگ دختر را آورد.

تناقص هفتاد و هشتم:

متي قول عبارت (آيا اين پسر نجار نمي باشد) ونيز عبارت (نبي بي حرمت نباشد مگردر وطن خويش) را از قول عيسي بعد از فرستادن شاگردان به شهرهاي بني اسرائيل ذكر مي كند (فصل 13 جمله 58) و حال آنكه مرقس اينها همه را قبل از فرستادن ايشان ذكر مي كند (فصل 6ج 5)

تناقض هفتاد و نهم:

متي درفصل 20جمله 20 آورده كه مادردوپسران زبدي از عيسي خواست كه ايشان را بپذيرد وحال آنكه در مرقس (فصل ه1 جمله 35) اين درخواست را دو پسران زبدي به همراهي يعقوب ويوحنا از وي نمودند ونيز مرقس هنگام خروج از اريجا صرفا و فقط يك نفر كورراقيد مي كند ولي متن متي 2 كوررا مي نويسد.

تناقض هشتادم:

متي در فصل 21جمله 12 مي گويد كه مسيح بلافاصله پس از ورود به اورشليم به هيكل وارد شده و مانع خريدوفروش گرديده وتخت صرافان را واژگون و سپس به بيت عنيا رفته ولي با كمال تعجب ميبينيم كه مرقس درفصل 11جمله 11 ميگويد (چون از اورشليم به هيكل درآمده امور را ملاحظه كرده عكس العملي نشان نداده به بيت عنيا رفته وآنوقت دربرگشت مانع خريدوفروش شده وتخت صرافان را واژگون كرده و........

تناقض هشتاد و يكم:

متون متي درفصل 21 از جمله 33 با مرقس درفصل 12 از جمله اول بسيار باهم متناقضند

ص : 124

1- متي مي گويد (دفعه اول چون موسم ميوه شد غلامان خود را نيز نزد دهقانان فرستاد) و حال آنكه مرقس مي نويسد (در موسم نوكري فرستاد)

2- دفعه دوم به عبارت متي (بازغلامان بيشتراز اولين) عبارت مرقس (باز نوكري ديگر)

3-متي دفعه سوم را (آخرين دفعه دانسته و مينويسد). (بالاخره پسر خود را نزد ايشان فرستاد) عبارت مرقس (سپس يك نفر ديگر را فرستاد) (بازيك نفر ديگر).....

پس مي بينيد اولا" متي تعداد دفعات را 3 بار ميداند با تناقض در افراد فرستاده شده و بعكس در مرقس هربار يكنفر و آنهم در دفعاني متعدد ( حداقل 6 بار)

تناقض هشتاد و يكم:

متي تعداد ورود عيسي به اورشليم را تا زمان خرابي هيكل 2 بار ذكر مي كند ولي مرقس اين تعداد را 3بار ذكر مي نويسد.

(مرقس فصل 11جمله 8 و 15و27) و (متي فصل 21جمله 8 وجمله18).

تناقض هشتاد و سوم:

متي زمان آمدن صدوقيان را نزد عيسي در روز دوم مي نويسد (ج 24 فصل22) و مرقس زمان اين حضوررا در روز سوم مي داند (ج 18 فصل12)

تناقض هشتاد و چهارم:

با كمال تعجب ميبينيم متي سائل بزرگترين حكم را فردي فريسي ميداند. كه به جهت نفاق ودشمني با عيسي ونبوت او به اين عمل مبادرت مي كند (فصل 22 جمله 36) و حال آنكه مرقس سائل را كاتبي مي داند (فصل 12 ج 34 كه مجذوب كلام عيسي شده بود (زيرا در آخر كلام به او ميگويد از ملكوت دور

ص : 125

نيستي )

تناقض هشتاد و پنجم:

عبارت مرقس درفصل 2 جمله 30 كه در جواب كاتب ميگويد. (بشنو اي اسرائيل خداوند خداي ما خداي واحد است....اورا محبت نما... كه كاتب گفت (آفرين اي استاد نيكو گفتي زيرا خداوند است وسواي او ديگري نيست واو را به تمامي محبت نمودن از همه چيز بالاتر است پس عيسي اورا گفت از ملكوت خدا دور نيستي....)ولي متي برعكس بطور خلاصه ازمحبت به خدا و همسايه (شرك در واحديت) صحبت نمود و بلافاصله در بحث بالاتري مقام عيسي از داوود ميرود و جالب اينكه متي در اين قسمت متن جملاتي كه دلالت بر وحدانيت خدا دارد را حذف كرده و به بالا بردن مقام عيسي و بيان خدابي او مي پردازد تا باكلام او در فصل 28جمله 19 كه ميگويد ايشان را به اسم اوو ابن روح القدس تعميد دهيد موافق شده تا با عبارت 16 فصل 16 مرقس كه ميگويد (هركه ايمان آورد به خداي بزرگ تعميد يابد) تناقض ثاني در مثال ما را از تناقضات اين متون را حاصل كند.

تناقض هشتاد و ششم:

(1). در فصل 24 متي زمان خروج عيسي را از هيكل ماضي ذكر ميكند. حال آنكه مرقسر اين زمان را بصورت ماضي استمرارمي نويسد.(فصل13)

(2) ونيزمتي علت پيشگوئي خرابي هيكل را توسط مسيح، نيت شاگردان در نشان دادن ساختمان هيكل مي داند حال آنكه مرقس علت را سوال اتفاقي يكي از شاگردان قيد مي كند. (وشاگردانش پيش آمدند تا عمارتهاي هيكل را به او نشان دهند عيسي ايشانرا گفت يكي از شاگردان به اوگفت ... عيسي در جواب گفت) يعني متي همه شاگران راسائل مي داند حال آنكه مرقس تنها يكي از شاگردان را سوال كننده مي نويسد (3) درعبارت متن مرقس آمده است كه خبر وقوع ايام آينده تا انقضاي عالم را عيسي بطور سري به4 تن از شاگردانش (پطرس يعقوب يوحنا

ص : 126

و اندرياس) مي گويد و حال آنكه متي همه شاگردان را مخاطب خود قرار مي دهد ( به دليل اطاله كلام به قضاياي صلب ..... كه خطاب به همه شاگردان است)

تناقض هشتاد و هفتم:

عبارات متون مرقس در (جمله 11 فصل 14)ومتي درفصل 26جمله 16 درمورد مزد يهودا كاملا متناقض و مختلفند يعني در عبارت مرقس آمده است كه يهوديان با يهودا مقدارمزد را معلوم نكردند فقط به او گفتند پولي به اوخواهند داد (.. بدو وعده دادند، نقدي به او دهند) ولي متي مي نويسد كه يهودا براي دريافت پول با ايشان مذاكره مي كرد (...گفت مرا چندي مي دهيد كه او را به شما تسليم كنم ، ايشان سي پاره نقره با وي قراردادند) يعني مقدارمزد را تعيين كردند.

تناقض هشتاد و هشتم:

متون متي و مرقس در چگونگي شناسايي مكاني كه عيسي به جهت عيد فصح توسط شاگردان معرفي ميكند متناقضند

(فصل 14ج14) مرقس مي گويد عيسي دو نفر را مي فرستد و به عنوان نشاني مي گويد

(......شخصي با سبوي آب به شما برخواهد خورد از عقب وي برويد به هر جايي كه در آيد صاحب خانه را گوئيد . . . . . . ) (يعني شاگردان اصالا از نام شخص و مكان وي تا زمان ورود به شهر بي اطلاع بوده اند) اما با كمال تعجب مي بينيم كه عبارت متن متي عكس اين مطلب را اظهار مي كند و از زبان عيسي مي گويد فصل 26ج18 ( به شهر نزد فلاني رفته بگوئيد ...) يعني شاگردان قبل از ورود به شهر به همه احوالات شخصي صاحب خانه ازاسم وآدرس و . . . غيره با اطلاع بوده اند.

مرقس مي گويد وقتي عيسي به جتسيماني رسيد به سركوه رفت (قبل از دستگيري توسط يهودا و يهوديان) و 2 مرتبه دعا كرده نزد شاگردان آمد (فصل 14 جمله 41) اما متي در فصل 26 جمله 44 ميگويد عيسي 3 مرتبه دعا كرده و آنوقت نزد شاگردان آمد و جالب اينكه متن لوقا مي نويسد كه او

ص : 127

فقط يكمرتبه دعا كرده و بلافاصله يهودا با ديگران سر رسيد.(فصل 22 جمله 42)

تناقض نودم:

" مرقس در فصل 15 جمله 15 مي گويد ( پس پيلاطس چون خواست كه مرد مرا خشنود گرداند برابا را براي ايشان آزاد كرد و عيسي را تازيانه زده تسليم نمود تا مصلوب شود) واين كلام درست برعكس كلام متي درفصل 27 جمله 24 آست زيرا او مي نويسد كه نارضايي او از اعمال مردم تا حدي بود كه آب طلب نموده دستهاي خود را بشست و گفت "

(من بري هستم از خون اين شخص عادل شما ببينيد).

تذكر

البته لازم است متذكر شويم كه كثرت تناقضات بحدي است كه ما مجبور شديم به جهت اختصار بسيار سريع و خلاصه مطالب را بيان نمائيم مثلا اناجيل در موضوع يهودا و شام آخر و به طور كلي در مورد زمان برخاستن، تعداد فرشتگان ، زمان ديدن عيسي و كيفيت ظاهر شدن او، تعداد و چگونگي آمدن زنان و نيز زمان آمدن ايشان و....متناقضند،

تناقض نود و يكم:

عبارت دوم فصل 13 روميان مي گويد (حتي هركه با قدرت برترمقاومت نمايد ، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد .....) كه اين عبارت با عبارتهاي 29 فصل 5 اعمال و نيز فصل 4 جمله 18 كاملا متناقض است. زيرا در اين فصول ذكر شده كه چگونه بعضي از شاگردان باقدرتهاي برتر جنگيدند تا حدي كه بعضي كشته بعضي .... ...، لازم به ذكر است كه عبارت بالا دلالت بر اعتقاد به جبر اعمال دارد و منكر اراده و اختيار و از مكاتب شيطاني است تا مردم تابع جنايات حاكمان باشند و راضي به ظلم آنان و ... دليل قاطع در تحريف متن.

تناقض نود و دوم:

متون متي و لوقا در كيفيت شفاء غلام يوزباشي با هم متناقضند.

ص : 128

متن متي در فصل هشتم جمله 6 ميگويد، (يوزباشي نزد وي آمد و بدو التماس نمود) و حال آنكه متن لوقا قيد مي نمايد كه (فصل 7 جمله 6).(.....يوزباشي چند نفر از دوستان خود را نزد (عيسي فرستاد و (گفت) خود را لايق ندانستم نزد تو آييم (يعني اصلاعيسي را نديد).

تناقض نود و سوم:

لوقا داستان عيسي را با موسي در فضل 9جمله 22 با متون مرقس ومتي بكلي متناقض ذكر مي كند"

1 - خواب رفتن پطرس و دو نفر ديگر و بيدار شدن و در پايان (لوقا) گفتگو را بيان مي كند و حال آنكه در مرقس (فصل 9جمله 6)و (متي فصل 7 جمله4) پطرس از اول رويا بيدار بوده است.

2- در لوقا 33) پطرس درخواست سايبانرا وقتي نمود كه آن دو نفر از عيسي جدا ميشدند و حال آنكه در مرقس و متي اين خواهش را هنگام گفتگوي ايشان مي دانند.

3-و بطور ضمني و خلاصه متون در زمان غيبت موسي و الياس و نيز زمان رسيدن خطاب، متناقضند.

تناقض نود و چهارم:

عبارات متون مرقس و متي در فصل 9جمله 22 و فصل 17جمله 24 با هم بكلي متناقضند زيرا مرقس ميگويد.( .... واما اين سخن را درك نكردند). ولي مي ميگويد (... پس بسيار محزون شدند (يعني عميقا درك كردند)

تناقض نود و پنجم:

فصل 8جمله 3 مرقس كه مي گويد (... پطرس را نهيب داده و گفت يا شيطان از من دور شو زيرا امور الهي را انديشه نمي كني بلكه چيزهاي

ص : 129

انساني را)يعني بعوض اينكه امور الهي را انديشه كني امور انساني را مي انديشي اولا با كلام عيسي در جمله 28 كاملا متناقض است زيرا كلام اواصلا جنبه انساني نداشت و ثانيا بر عكس امور انساني را بايد انديشه كرد نه امور الهي را چنانكه متي موافق اين و متضاد آن كلام صحبت مي كند (فصل 16جمله 23) كه (پطرس گفت دور شواي شيطان زيرا باعث لغزش من مي باشي و اين با كلام الهامي كاملا"متضاداست كه اگراعتماد نتوان كرد بر عيسي با آن عظمت در الهام ، ازترسي لغزش آنهم از پطرس، چه انتظار از وارثان شريعت (شاگردان) مي توان داشت. زيرا نه تنها امور الهي بلكه امور انساني را هم تفكر مي كني) يعني در عوض اينكه نه امور الهي ونه امورانساني را تفكر كني در هر دو مي انديشي.

تناقض نود و ششم:

مرقس در فصول 8و9خود دچار تناقض بهت آوري شده است به اين معني كه مرقس در فصل 8 جمله 32 قيد مي كند كه عيسي به شاگردان خبر قتل و برخاستن خود را مي دهد همه به ظاهر ناراحت شده به حدي كه پطرس او را گرفته و شديدا شروع به منع كردن مي نمايد (يعني از فرط ناراحتي) ولي با كمال تعجب مي بينم كه در فصل 9(يك فصل جلوتر) جمله 32 وقتي جريان را دوباره متذكر مي شود مي نويسد كه (اما اين سخنرا درك نكرده شاگردان و ترسيدند كه از او بپرسند).

تناقض نود و هفتم:

بطور خلاصه عبارات مرقس (فصل 7 جمله 6)ومتي (فصل 14 جمله19و لوقا فصل 9جمله 15) در مورد چگونگي نشستن مردم روي سبزه ها باهم تناقض شديدي دارند.

ص : 130

تناقضي نود و هشتم:

لوقا در فصل 11جمله 38 به بعد نقل مي كنند كه عيسي مسيح روزي يك فريسي را به ميهماني دعوت كرد و چون طبق قوانين يهود مي بايست دست را قبل از غذا بشويد، فريسي از عمل عيسي كه ميزبان بود ودست خود را قبل از غذا نشست تعجب نمود وليكن تعجب فريسي همان و ناسزاهاي عيسي به اوهمان كه البته اين اعمال يعني اولا، حرمت ميهمان را نداشتن و ثانيا فحاشي نمودن وثالثا نظافت نداشتن يعني (دست را قبل از غذا نشستن) از صفات انبياء نيست لذا از موارد تحريف شده كتاب است.

بهرحال اميدواريم انشاءالله تعالي وبه عنايات خاصه حضرت

بقيه الله العظم حجه بن الحسن العسگري صاحب العصروالزمان عج الله تعالي فرجه الشريف اين كتاب بتواند چراغ روشني براي پيروان راه رستگاري باشد.

اتمام كتاب در سوم شعبان سال 1399 بعد از هجرت. عبدالله عصام رودسري

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109