اصول دين و وسيلة النجاة

مشخصات كتاب

سرشناسه:نمازي شاهرودي، علي، 1293 - 1363.

عنوان و نام پديدآور:اصول دين و وسيلة النجاة/علي نمازي شاهرودي ؛ تحقيق مرتضي اعدادي خراساني.

مشخصات نشر:مشهد:انتشارات ولايت، 1394.

مشخصات ظاهري:200ص.

شابك:978-964-6172-77-7

وضعيت فهرست نويسي:فيپا

يادداشت:كتابنامه.

موضوع:اصول دين

موضوع:شفاعت (اسلام)

موضوع:توسل

شناسه افزوده:اعدادي خراساني، مرتضي، 1360

رده بندي كنگره:BP211/5/ن8الف6 1394

رده بندي ديويي:297/4172

شماره كتابشناسي ملي: 3740956

ص: 1

اشارة

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه تحقيق

ص: 9

دين در لغت به معناي جزاست و جز در برابر تكليف و امتحان معنا پيدا مي كند، لذا به مجموعۀ تكاليفي كه انسان موظف به انجام آن هاست دين گفته مي شود. تكاليف نيز در قالب اوامر و نواهي به انسان ها ابلاغ مي گردد.

امر و نهي از شؤون مولاست و مولويت حقيقي نيز از آن خداوند است، زيرا خداوند خالق و در نتيجه مالك همۀ مخلوقات است، پس تنها او حق امر و نهي و تصرف در ملك خويش را دارد.

بر اين اساس دين به معناي مجموعة دستورات و نهي هاي خداوند است. پس دينداري با شناخت خدا آغاز مي شود و پايه و اساس آن معرفت پروردگار است.

أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ؛(1)

سر لوحه دين، معرفت خداست.

خداي تعالي معرفت خود را در آغاز خلقت بندگان به آنان عطا فرموده و همه را به معرفت خويش مفطور ساخته است. اما به حكمت خويش با قدم نهادن انسان به دنيا معرفت خويش را از آنان زدوده و يادآوري معرفت فراموش شده را بر عهدۀ پيامبرانش نهاده است.

خداوند همچنين براي تربيت بندگان و محافظت از دين خود اماماني را در ميان خلق قرار داده و اطاعت شان را بر بندگان واجب كرده است از سوي ديگر براي تشويق بندگان به انجام تكاليف بهشت را خلق كرده و وعده داده است كه مؤمنان نيكوكار را به باغ هاي بهشت وارد خواهد كرد و براي تحذير از مخالفت بندگان با اوامر و نواهي پروردگار جهنم را آفريده و


1- نهج البلاغه، خطبه اوّل، ص39.

ص: 10

مخالفان را به دخول و خلود در آتش تهديد كرده است.

عدالت پروردگار سبب دلگرمي و باور مومنان وعدۀ الهي و ترغيب آنان به انجام كارهاي نيك و پرهيز از معاصي مي شود و بدين ترتيب خداوند دين خود را بر پنج اصل توحيد، نبوت، امامت، معاد و عدل استوار ساخته است.

در اين مجموعه بر پاية آيات و احاديث معصومان مباحثي پيرامون اين اصول پنج گانه دين ارائه شده است

شرح حال مؤلف(1)

آيت الله حاج شيخ علي نمازي شاهرودي در سال 1333 هجري قمري و در خانواده اي مذهبي و اهل علم به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حاج شيخ محمد بن اسماعيل نمازي شاهرودي از علماي به نام شاهرود بود كه اجازه اجتهاد خود را از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم فيروزآبادي گرفته بود و تأليفات سودمندي از ايشان به يادگار مانده است.

مرحوم حاج شيخ علي نمازي كه از استعداد بي نظير و پشتكار خستگي ناپذيري برخوردار بود، از كودكي نزد پدر و ديگر اساتيد آن سامان به تحصيل سطوح همت گماشت و در نوجواني افزون بر گذراندن سطوح عالي، حافظ قرآن نيز گشت.

ايشان پس از فراگيري سطوح مقدماتي و عالي در شاهرود، رهسپار حوزه پربركت آن زمان خراسان در مشهد شد و از محضر عالمان بزرگ آن ديار بهره مند گرديد.

مهم ترين ويژگي تحصيلي مرحوم حاج شيخ علي نمازي، كسب فيض از محضر مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني در فقه، اصول و معارف بوده است. ايشان تا زمان رحلت اين استاد برجسته مدت پانزده سال كمال استفاده را از محضر وي مي نمايد و ضمن آشنايي كامل با مباني معارفي، فقهي و اصولي ايشان به ترويج اين مباني همت مي گمارد.

پس از رحلت مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، ايشان رهسپار نجف اشرف مي شوند تا در كنار مرقد مولايشان از عالمان آن حوزه نيز بهره مند شوند و پس از مدتي به مشهد بازگشته، مشغول تدريس و


1- شرح حال كامل تر و معرفي آثار مرحوم آيت الله علامه حاج شيخ علي نمازي شاهرودي در مقدمه كتاب اثبات ولايت كه جلد ديگر اين مجموعة آثار فارسي ايشان است، آمده است.

ص: 11

تبليغ معارف اهل بيت مي گردند. اين عالم بزرگوار همواره مورد تكريم اهل فضل بود و همت خود را صرف تدريس و تربيت طلاب و نشر معارف و حقايق ناب تشيع مي كرد.

مرحوم علامه نمازي از حافظه قوي برخوردار و تلاش و پشتكارش ستودني و بي نظير بود. ايشان افزون بر آشنايي با علم تاريخ، علوم غريبه، طب قديم، رياضي، گياه شناسي، زبان عربي و فرانسه و حفظ كامل قرآن، توجه ويژه اي نيز به روايات و احاديث ائمه معصومين داشته، به گونه اي كه پنج بار مجموعه بحارالأنوار را به طور كامل مطالعه و بررسي كردند كه حاصل اين پژوهش ده جلد كتاب ارزشمند مستدرك سفينة البحار و هشت جلد مستدركات علم رجال الحديث گرديد. ايشان همچنين چندين بار كتب اربعه، الغدير، احقاق الحق و ساير كتب روايي را به صورت عميق مطالعه نمودند كه حاصل آن ده ها جلد كتاب ارزشمند و ماندگار بوده است.

اين عالم با تقوي و مجاهد خستگي ناپذير كه به اخلاق عملي و تقواي الهي مزين بوده و آثار قلمي فراواني از خود به يادگار گذاشت، سرانجام در شب دوشنبه دوم ذي الحجه 1405 هجري قمري، مصادف با 28 مرداد 1364 هجري شمسي در مشهد ديده از جهان فرو بست و به ديدار معبود شتافت. پيكر پاك و مطهر اين عالم بزرگ باشكوه تمام تشييع و در حرم رضوي آرام گرفت.

گزارش مباحث كتاب

اين مجلد از آثار فارسي علامة نمازي شامل دو كتاب ارزشمند با عناوين اصول دين و وسيلة النجاة است.

اصول دين در پنج بخش به تبيين اصول اعتقادات شيعة اثني عشري مي پردازد.

اصل اوّل: از اين كتاب در شناخت خداوند متعال و اعتقاد به يكتايي اوست. مطمئن ترين راه شناخت خداوند نيز، بر اساس بيان بسياري از آيات قرآن، شناخت فطري پروردگار است. اين شناخت همان توجه از طريق زدودن حجاب غفلت به معبودي است كه بشر فطرتاً و بر اساس سابقة معرفي پروردگار در عوالم گذشته با آن آشناست. با وجود اين راه اقامة دليل و برهان عقلي براي شناخت خداوند هم بسته نيست و آيات و روايات فراواني به آن اشاره دارد. در اين بخش از كتاب افزون بر معرفي اين دو راه شناخت خداوند به برخي از اشكالات اين از

ص: 12

اشكالات نيز پاسخ داده و دلايلي در اثبات وحدانيت خداوند ارائه شده است. همچنين بحثي هم در بيان صفات پروردگار آمده است.

اصل دوم: از اصول دين در اثبات عدل خداوند است كه اشاره اي به دلالت عقل بر عدل پروردگار و دلايل نقلي عدل شده است.

اصل سوم: هم در بحث نبوت است كه شامل دو گفتار در نبوت عامه و نبوت خاصه است. در نبوت عامه دلايل نياز بشر به پيغمبر و در نبوت خاصه دلايل رسالت حضرت محمد بيان شده است.

اصل چهارم: كتاب به بررسي موضوع امام شناسي پرداخته است، كه خود شامل سه گفتار است: 1. احتياج بشر به امام، 2. تعيين كنندة امام كيست؟ 3. چه كساني از جانب خداوند براي امامت امت پس از پيامبر برگزيده شدند؟ در گفتار سوم و در تبيين امامت جانشينان بر حق پيامبر، دوازده باب آمده است، كه شامل آمار اخبار قدسي در تصريح پروردگار بر اسامي دوازده امام و فضايل و مناقب آنان و تصريح حضرت رسول بر اساس خلفاي خود و نيز بيان آمار رواياتي است كه خود ائمه در بيان اسامي و فضايل و مناقب خود فرموده اند. پايان بخش اين مبحث نيز اشاره به نصوص وارده بر امامت حضرت مهدي و غيبت آن حضرت و نيز قادر بودن ائمه هدي بر جميع معجزات انبياء و تأملي بر حادثة غدير خم است.

اصل پنجم و آخر كتاب اصول دين به بررسي مسئلة معاد مي پردازد. از نظر مؤلف كتاب از جملۀ قطعيات مذهب شيعه و واضحات قرآن، وجود دو حشر، دو نشر، دو معاد، دو آخرت و دو قيامت براي مردم است؛ يكي كوچك و در روي زمين با نام رجعت يا قيامت صغري و ديگري قيامت كبري است كه در آن اوضاع زمين، آسمان، ماه و خورشيد و ستارگان تغيير خواهد كرد.

كتاب گراسنگ ديگري كه در اين مجلد آمده، وسيلة النجاة است. اين رسالۀ مختصر و مفيد در پنج فصل و يك خاتمه سامان يافته است. فصل اوّل به بيان حقيقت وسيله بودن پيامبر و ائمه هدي و وجوب توسل به ايشان است. در ادامه اين بحث در فصل دوم پاره اي از توسلات انبياي پيشين به نبي مكرم اسلام و خاندان اطهرش بيان شده است. در فصل سوم به فضيلت تبرك به مزار شريف پيامبر اسلام و ائمه اطهار اشاره شده است. فصل بعد نيز به بررسي رواياتي مي پردازد كه سوگواري و اقامۀ عزا و بكاء در مصبيت هاي وارده بر پيامبر و

ص: 13

آل او را از جملۀ عبادات شمرده اند. فصل آخر هم به جواز لطمه زدن بر صورت، كندن موي و چاك دادن پيراهن در اين اقامۀ سوگواري اشاره دارد. خاتمه كتاب نيز در پاسخ گويي شبهۀ تعارض برخي از آيات با بخشش گناهان بر اثر گريه بر امام حسين است.

ويژگي هاي اين تحقيق

اين كتاب سودمند در زمان حيات مؤلف و پس از وفات ايشان ده ها بار به چاپ رسيده است. پس از ايشان به اهتمام فرزند برومندشان با اصلاحاتي و ويرايش چندين بار به زيور چاپ آراسته گرديده است. آن چه در اين چاپ مورد اهتمام بوده به اين شرح است:

_ تكميل تبويب مطالب، متناسب با محتواي آن؛

_ مدرك يابي موارد ناقص و فاقد مدرك؛

_ اضافه كردن كتابنامه و نماية آيات و روايات در انتهاي كتاب؛

_ ويرايش متن كتاب به صورت جزئي؛

_ اضافه كردن پي نوشت در اصل چهارم.

و بر خود لازم مي بينم كه از فاضل گرام جناب آقاي صادق نوروزي كه در اضافه كردن پي نوشت ها _ براي سهولت خواننده به احاديث _ زحمات كشيدند و عزيزاني كه در مؤسسۀ معارف عالم آل محمد در آماده سازي اين كتاب براي چاپ، با اين جانب همكاري نمودند، تشكر و قدرداني نمايم.

اميد دارم طالبان حقيقت، با مطالعه دقيق اين كتاب و باقي آثار فقيه و عالم رباني از علم و دانش و قلم روان آن علامه به نحو شايسته بهره مند گردند و اگر خطا و لغزشي را مشاهده نمودند، از اين جانب بوده و از تذكراتشان ما را بهره مند سازنند.

ج_معه 19 ارديبهشت 1390ش

مصادف با 5 ذي الحجه 1432ق

مرتضي اعدادي خراساني

قم مقدسه

ص: 14

ص: 15

ص: 16

علامه حاج شيخ علي نمازي شاهرودي

مقدمه مؤلف

ص: 17

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس و ستايش خدايى را كه يكتاى بى همتاست؛ هر چه بخواهد تواند، و هر بودنى و نابودنى را داند؛ نه او از چيزى زاييده شده ونه چيزى از او زاييده شده است. چيزى شبيه او نيست و او هم به چيزي شبيه نيست. ازليت و ابديت مخصوص ذات پاك او مي باشد. واحد لم يزلى بود و هيچ چيز با او نبود. آنگاه همه موجودات را به قدرت و حكمت خود از نيستي به هستي آورد.

و بهترين درودها بر نخستين آفريدة خدا و بالاترين و برترين جهان و جهانيان، حضرت محمد و خاندان پاك او، خورشيدهاي تابان امامت، و ماه هاي فروزان خلافت و هدايت و پايگاه فرود فرشتگان و فرمانده تمام موجودات كه قادر بر همه آفريده هايند. و لعنت بي پايان خدا بر دشمنان اين خاندان از اوّل جهان تا انجام آن.

روي سخن در اين كتاب با آن افرادي است كه پايبند دين و آيين اند؛ آنان كه چراغ عقل و فهم و دانش خود را در دست گرفته و جويندة حق و حقيقت هستند و اسير شهوات و ماديات نمي باشند و ادب و دين را فداي هوا و هوس خود ننموده اند؛ آنان كه به بركت فكر در كارهايشان راه نورعقل و وجدان را براي خود باز نموده اند و همت عالي دارند تا خود را به سعادت دنيا و آخرت برسانند و از بدبختي ها و گمراهي ها نجات بخشند.

اين افراد بايد بدانند كه اساس و ريشه تمام سعادت دنيا و آخرت در شناختن خداوند متعال و صفات او، و همچنين در شناختن فرستادگاني است كه براي هدايت و راهنمايي انسان ها فرستاده است؛ فرستادگاني كه دستورات پروردگار را به مردم برسانند و فرمانبرداران خود را به نعمت هاي جاويدان بهشتي بشارت دهند، و مخالفين را از عذاب جهنم بترسانند.

اميد است كه خداوند به وسيله اين كتاب، كساني را كه در اشتباه اند هدايت نموده و اين بنده را هم به ثواب برساند.

علي نمازي شاهرودي

ص: 18

ص: 19

اصل1: شناختن خداوند و اعتقاد به يكتايي او

اشارة

ص: 20

ص: 21

گفتار در اين اصل به دو بخش تقسيم مي گردد:

1. شناخت فطري

2. شناخت استدلالي و عقلي

1. شناخت فطري

موضوعي كه بسياري از آيات قرآن _ با تفسير عترت اطهار _ ما را به آن يادآوري مي نمايد و حجاب غفلت ما را كنار مي زند، آن است كه آفريدگار جهان ارواح تمام انسان ها را قبل از خلقت بدن ها، در بدن ذره اى خود از پشت حضرت آدم بيرون آورد و خود را به آن ها معرفي كرد و ربوبيت خويش را براي آنان آشكار ساخت و فرمود:

أَلَسْتُ بِرَبِّكُم؛(1)

آيا من پرودگار شما نيستم؟

و آنان همگي پاسخ دادند: آري، و ربوبيت او را قبول كردند، و خداي متعال شناخت ذات پاكش را در دل هاي آنان ثابت و پا بر جا ساخت. و از اين رهگذر است كه فرموده:

فِطْرَتَ اللهِِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ اللَّ_هِ ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ؛(2)

آفرينش خدايي كه سرشت؛ مردم را بر آن، نيست دگرگون شدني براي آفرينش خدا، اين است دين استوار.


1- الأعراف (7)، آية 172.
2- الروم (30)، آية 30.

ص: 22

بنابراين همۀ انسان ها هنگام دچار شدن به گرفتاري و ناراحتي و بيماري هاي سخت، در حالي كه اميدشان از ديگران قطع شود، به خداي خويش روي مي آورند. و چنان چه در تاريكي هاي صحرا و دريا گرفتار شوند و با امواج سركش و متلاطم دست به گريبان گردند، باز متوجه پروردگار خود شده، از او ياري خواهند و راه نجات جويند، و خداي مهربان حاجت شان را روا نموده و آنان را از گرداب هاي مخوف و امواج سهمگين رهايي بخشد.

ولي متاسفانه بيشتر آن مردم وقتي از اين گرفتاري ها خلاص مي شوند، شكر خداي را به جاي نمي آورند، و خداي متعال براي اتمام حجت بارها آنان را به بلاهاي ناهنجار دچار مي سازد تا او را از ياد نبرند و همواره به ساحت مقدس او متوجه باشند. و براي رسيدن به اين مقصود پيامبران را بر انگيخت تا اين مطلب را به مردم برسانند و پرده هاي غفلت را بر كنار نمايند و دل هاي ايشان را به ياد خدا روشن سازند.

از اين جهت پيامبران به اثبات كردن وجود خداوند نيازمند نبودند، بلكه وظيفه آنان يادآوري آن ذات مقدس بوده است. اين معنا از قرآن مجيد از آيات مربوط به بعثت رسولان آشكار است. رسولان خدا هنگام بعثت مي فرمودند:

اعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُم مِن اِلهٍ غَيرُهُ (1) و اتقوا الله؛

خداي را بپرستيد. غير از او خدايي نيست. و حرمت و عظمت او را ملاحظه كنيد. و پرهيزگار باشيد.

امام عسكري در تفسيركلمه «الله» مي فرمايد:

«الله» كسي است كه خلايق هنگام سختي ها به او روي آورند.(2)

و پيامبر اسلام وقتي كه به رسالت مأمور گشت، براي اثبات خدا به آوردن دليل و برهان نپرداخت؛ زيرا به آن حضرت خطاب رسيد:

يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ* وَرَبَّكَ فَكَبِّر؛(3)


1- المؤمنون(23)، آية 32.
2- تفسير امام حس عسكري، ص21، ح5؛ بحارالأنوار، ج4، ص182، ح7 (باب دوم از ابواب أسمائه تعالي از كتاب التوحيد).
3- المدثر (74)، آيات 1 _ 3.

ص: 23

اى پارچه به خود پيچيده، برخيز و بترسان (مردم را از عذاب خدا) و پرودگار خود را به بزرگي ياد نما.

در اين وقت، اوّل سخني را كه آغاز كرد فرمود: «اَللهُ اَكبَر».(1)

و مي فرمود: بگوييد «لَا اِلَهَ اِلَّا الله» تا رستگار شويد.(2)

و طبق آية شريفة: إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ(3) پيوسته مردم را به مشاهده آثار قدرت و عظمت خداي بزرگ دعوت مي فرمود، تا با تدبر و تامل از آثار پى به مؤثر ببرند، و متوجه خداى عزيز شوند. و اينك حديثي در اين مورد نگاشته مي شود تا وظيفه اساسى پيغمبر آشكار گردد:

عربي به پيغمبر عرض كرد: ما را به كه دعوت مي نمايي؟

فرمود: به آن پروردگاري كه چون در بيابان بي آب و علف سرگردان شوي و مركب سواريت گم شود و خود را در چنگال مرگ گرفتار بيني، به او متوجه شوي و نجات خويشتن را از او خواهي، و خداي مهربان تو را نجات بخشد. و هنگامي كه در شهر خود به قحطي مبتلا شويد، از او درخواست رفع گرفتاري مي نماييد، و او بيچارگي شما را چاره فرمايد.

مرد عرب عرض كرد: به جان پدرت قسم، ما را به خوب پرودگاري دعوت مي فرمايي؛ پس مسلمان شد.(4)

افرادي مانند مُصْعَب كه قبل از پيامبر به مدينه براي ارشاد آمده بود و جعفر طيار كه به سوي حبشه هجرت نمود _ چون نزد نجاشي پادشاه حبشه رسيد _ آياتي از قرآن كريم مي خواندند و مردم را از اين راه با خدا آشنا مي نمودند، و نور معرفت فطري را در قلب ها روشن مي كردند، و آن ها هم تسليم قرآن و آورنده آن مي شدند.

2. شناخت از راه استدلال

گاهي پيامبر و امامان دچار اشخاص لجوج و عَنود خودخواه و هواپرست مي شدند و براي


1- ر.ك: مناقب آل ابي طالب، ج1، ص46؛ بحارالأنوار، ج18، ص197، ح30 (باب اول از ابواب احواله از كتاب تاريخ نبينا).
2- ر.ك: مناقب آل ابي طالب، ج1، ص56؛ بحارالأنوار، ج18، ص202، ح32.
3- العلق (96)، آية 1.
4- كنز الفوائد، ج1، ص212؛ بحارالأنوار، ج73، ص355، ح21 (باب 67 از ابواب نوادر... از كتاب العشرة).

ص: 24

آنان اقامه دليل و برهان عقلي مي نمود ند، و آن ها را با آن دلايل سركوب مي كردند، تا نتوانند از آن روگردان شوند. و آنان را به حكم عقل متوجه مي نمودند كه هيچ فعلي و عملي بدون فاعل و عامل امكان وقوع ندارد، چنان چه هيچ بنايي بدون باني نمي شود.

آري؛ اين آسمان و خورشيد تابان و ماه فروزان و اين زمين با وسعت و درخت و گل هاي زيبا، آثار علم و قدرت و حكمت پرودگار است. و خود خداوند در قرآن مجيدش همه را متوجه آثار وجود خود مي كند، تا براي مؤمن قوت در ايمان و زيادي معرفت پديد آيد و براي غير مؤمن اتمام حجت گردد.

خليفه پروردگار اميرالمؤمنين على بن ابي طالب فرموده است:

بِصُنعِ اللهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ؛(1)

به آثار آفرينش بر وجود پروردگار استدلال مي شود.

و از آن حضرت دربارۀ اثبات پروردگار سوال شد، فرمود:

سرگين شتر بر شتر، و آثار قدم بر صاحب قدم دلالت مي كند. پس چگونه آسمان با اين بلندي و عظمت و لطافت، و زمين با اين بزرگي و كيفيت، بر وجود خدا دلالت نكند!(2)

و نيز آن حضرت فرمود:

نگاه نما به خورشيد درخشان و ماه فروزان، و ستارگان نورافشان و درختان بارور و آب هاي خوشگوار، و سنگ هاي هنجار و ناهنجار، و در پي هم آمدن شب و روز، و چراغ هاي پر فروغ و جريان درياها و زيادي آن ها و قُله بلند كوه ها و اختلاف زبان ها. پس واي بر كسي كه تقدير كننده و تدبير نماينده اين امور را انكار نمايد.

آنان گمان مي كنند مانند گياه اند براي آن ها زارعي و براي صورت هاي مختلف آن ها صانعي نيست! آيا ساختمان بدون سازنده و جنايت بدون جنايت كار صورت وقوع به خود مي گيرد؟!(3)


1- التوحيد، ص35، ح2 (باب دوم)؛ بحارالأنوار، ج3، ص55، ح28 (باب سوم از كتاب التوحيد).
2- جامع الأخبار، ص4؛ بحارالأنوار، ج3، ص55، ح27.
3- نهج البلاغه، خطبة 185، ص271؛ بحارالأنوار، ج3، ص26، ح1 (باب سوم از كتاب التوحيد).

ص: 25

زنديقي از صادق آل محمد سوال كرد: دليل برصانع عالم چيست؟ حضرت فرمود:

وجود افعال بركننده آن ها دلالت مي كند. آيا نمي بيني چون بناي محكمي را مشاهده نمايي يقين مي كني كه كسي آن را بنا نموده، اگر چه باني را مشاهده نكرده اي؟!(1)

و نيز آن حضرت به يكي از دَهريون كلماتي فرمود كه مفادش اين است كه:

آيا خود را خودت؛ آفريدي يا ديگري تو را آفريده؟ اگر خودت، خود را به وجود آوردي، پس موجود بودي كه خود را ساختي يا معدوم؟ اگرموجود بودي، محتاج به ساختن نبودي. و اگر معدوم بودي، معدوم نمي تواند موجودي بسازد. و چون نبودي، معلوم است كه خودت را خود نيافريدي و ديگري تو را آفريده كه به هيچ وجه مثل تو نيست، و اگر مثل تو باشد مخلوق و محتاج به خالق و صانع است.(2)

پاسخ به يك اشكال

اگر كسي بگويد: اين مخلوقات هميشه از يكديگر تناسل و توالد نموده اند. قرني مي گذرد

و قرني مي آيد؛ مرض ها و آفت هاي روزگار مردم را به راه فنا مي برد.

در جواب مي گوييم: كسي كه ديروز از مادر متولد شده و امروز از دنيا مي رود، از زمان قبل و بعد خود چه خبر دارد و چگونه دعوي تسلسل مي كند. آيا غير خيال چيز ديگري براي درستي گفتار خود دارد؟

اين چيزي نيست مگر خيال موهوم.

بشر از دو صورت خارج نيست؛ يا ازلي و قديم است و يا حادث است. اگر ازلي باشد محل حوادث روزگار واقع نخواهد شد و تغيير و فنا براي او نخواهد بود. و چون در زمان سابق نبوده، حدوث او واضح است، پس به ناچار آفريننده و سازنده اي لازم دارد و چون نبوده، خودش نمي تواند خود را بيافريند، بنابراين ديگري بايد او را خلق نمايد.


1- البرهان في تفسير القرآن، ج3، ص754، ح11 [6980]؛ بحارالأنوار، ج3، ص29، ح3.
2- التوحيد، ص290، ح10؛ بحارالأنوار، ج3، ص50، ح23.

ص: 26

اگر بگويد: پدرش او را آفريده.

گوييم: به همين دليل پدرش نيز حادث است و قديم نيست، و او ايجاد كننده و سازنده لازم دارد. و اين كلام در مورد آبا و اجداد او صدق مي نمايد، پس بايد منتهي شود به كسي كه سازنده او و ديگران و تمام موجودات باشد و شبيه و نظير موجودات نباشد و گرنه او نيز مخلوق و مصنوع خواهد بود.

و نيز گوييم: اگر پدرش او را آفريده، پس چرا خبر ندارد كه در چه وقت او را آفريده

و كدام زمان نطفه او را منعقد كرده و آيا او را پسر آفريده يا دختر؟! و اگر پدرش او را آفريده، چرا كيفيت خلقت و صورت او را نمي داند؟! و اگر به اختيار او بوده هر طور مي خواست او را مي آفريد، و به صورتي كه دوست داشت او را خلق مي نمود، و مالك حيات و صحت

و سلامتي او مي بود و مي توانست فساد و مرض و مرگ را از او دور سازد.

مشهور است كه: پادشاهي بود طبيعي مذهب، و وزيري داشت خداپرست. وزير هر چه دليل و برهان براي شاه مي آورد او قبول نمي كرد. دست آخر وزير تدبيري انديشيد و در بيابان خالي از آبادي عمارتي عالي ساخت. پس از پايان كار پادشاه را به عزم شكار از آن راه برد. وقتي كه نظرشاه به آن عمارت عالي افتاد تعجب كرد. از وزير سوال نمود: اين بنا را كه ساخته و در چه زمان احداث شده؟ وزير در جواب گفت: خودش حادث شده! شاه از گفته او سخت برآشفت و گفت: چگونه مي شود ساختماني بدون سازنده پديد آيد!

وزير گفت: هرگاه اين بناي كوچك بدون سازنده ممكن نباشد، چگونه مي شود كه آسمان و زمين و ماه و خورشيد و ستارگان به خودي خود موجود شوند؟! پادشاه به خود آمد و اعتراف به وجود خدا نمود.(1)

حكايت ديگر: طبيب مسلماني با زنديقي بر سر مباحثه آمدند. زنديق به او گفت: گردش امور بر طبيعت است. طبيب گفت: مرا دو چيز به راه راست راهنمايي كرد: اوّل بودن نيش و نوش، و مهرباني و غضب در زنبور عسل و مي دانيم كه طبيعت عمل متضاد نخواهد كرد.

دوم آن كه: طبيعت هليله، سرد و خشك است، اسهال


1- حق اليقين(شبر)، ص24.

ص: 27

مي آورد. و كتيراي، گرم و تَر يبوست مي آورد. و ماست سرد و تَر يبوست مي آورد. و پونه لب نهر آب و در ميان آب پرورش يافته، ولي طبيعت آن گرم است و دفع رطوبت از معده مي نمايد.

و شير سرد و تَر ايجاد صفراي گرم و خشك مي كند. و چون طبيعت عمل متضاد نمي كند ناچار آفريننده اي وراء طبيعت است كه اين آثار را در اين ها قرار داده است.(1)

نگارنده سوال مي نمايد: آيا اين طبيعت كه بعضي گمان مي كنند گردش امور از اوست، دانا و توانا و با اراده است يا نادان و ناتوان و بي اختيار و بي اراده است؟

اگر براي طبيعت؛ علم و قدرت و حكمت و مشيت و اراده ثابت مي نمايند، چرا از اثبات خالق امتناع مى ورزند و اسم خالق را بر اسباب ظاهري كه خداوند آن را مجراي امور قرار داده مي گذارند؟ و اگر نادان و ناتوان است محال است كه اين افعال حيرت انگيز و تعجب آميز از آن سرزند و از آن، آثاري كه هزاران اسرار و فوايد در آن به وديعت است صادر گردد.

پس انسان مجبور است كه اين افعال منظم و مرتب و آثار پر فايده را به فاعل دانا و داراي حكمت و قدرت بي منتها و با اراده نسبت دهد، چون فعل بدون فاعل ممكن نيست وآن فاعل ذات مقدس دانا وتوانا وبا حكمت واراده واختيار است كه به حكمت بالغه خود اجراي امور را با اسباب انجام مي دهد و اسباب ظاهري را نيز خودش قرار داده و امور را از آن اسباب ظاهر مي سازد.

بنابراين از ناداني است كه اسباب را بنگرد و امورات را آثار اسباب قرار دهد و منكر جاعل اسباب و مهيا كننده آن شود.

دلايل وحدانيت پروردگار

در پايان اين مبحث چند دليل براي وحدانيت ذات مقدس پرودگار ذكر مي شود:

اوّل: خود ذات مقدسش كه به وحدانيت خود شهادت داده و تمام پيغمبران و جانشينانش نيز به وحدانيت او گواهي داده و از او نفي شريك نموده اند، و اگر شريكي باشد بايد خودش را معرفي كند و رسولاني بفرستد و وجود خود را اثبات كند تا نادرستي سخن ديگران واضح شود.

دوم: شريك گرفتن نقص است و آفريدگار ما ناقص نيست.


1- زينت المجالس، ص13.

ص: 28

سوم: اگر خداي ديگر مي بود نظام خلق فاسد مي شد؛ چنان چه فرموده:

لَوكَانَ فيِهِمٰا آلِهَةٌ إِلَّا الله لَفَسَدَتٰا؛(1)

اگر مي بود در آن ها خداياني جز خدا(ي واحد) هر آينه فاسد مي شدند.

پس اين نظام مرتب و منظم و حسن تدبير در خلق، بر وحدت مدبر و خالق دلالت دارد.

چهارم: اگر خالق ديگر باشد و دو صانع فرض شود، خارج از سه حالت نيست:

1. هر دو ضعيفند.

2. يكي ضعيف وديگري قوي است.

3. هر دو قوي و قديم هستند.

در صورت اوّل و دوم روشن و آشكار است كه شخص ضعيف خدا نيست. و اگر هر دو دانا و توانا و قديم باشند، پس چرا يكي از آن دو ديگري را از كار بر كنار نمي كند تا منفرد شود؟ اگر نمي تواند ناتوان است، و ناتوان خدا نيست و اگر تواناست، بايد نقص و ضعف را از خود دور سازد، چون شركت نقص؛ و كمال در انفراد است.

بياني ديگر در اثبات وحدانيت

اگر بر فرض غلط دو خدا فرض شود، اين دو در مقام اراده آفرينش يا بايد با هم اختلاف داشته باشند يا اتفاق.

اگر اختلاف داشته باشند _ مثلا يكي اراده مي كند انساني بيافريند، ولي ديگري چنين نخواهد _ اين از سه صورت خارج نمي شود:

1. هر دو با هم مي توانند مقصود خود را انجام دهند، كه اين تناقض و اجتماع نقيضين است و محال مي باشد.

2. كسي كه اراده آفرينش انساني را دارد مي تواند و ديگري كه اراده نبود او را داشته نمي تواند، پس آن عاجز است و عاجز خدا نيست.

3. كسي كه اراده آفرينش او را نموده نمي تواند، و ديگري كه عدم او را اراده نموده مي تواند، پس عجز اولي لازم مي آيد و عاجز خدا نيست.


1- الأنبياء (21)، آية 22.

ص: 29

و اگر در مقام اراده هر دو متفق باشند، پس اگر تحقق آن چيز در خارج متوقف بر اراده هر دو باشد، هر يك به تنهايي عاجزند. و اگر آفرينش و تحقق آن چيز به يك اراده متحقق شود و متوقف به اراده هر دو نباشد، اراده ديگر لغو و بيهوده خواهد بود.

صفات پروردگار جهان و جهانيان

صفات كمالات ذات مقدس حدّ و تناهي ندارد. مثلا علم و قدرت و اختيار و حكمت ذات پرودگار از اندازه و تعين و تناهي منزه است.

قديم ازلىِ ابدي، در هيچ صفت مانند حادث فاني نخواهد بود. و صفات جاريه در مخلوقِ حادث؛ بر ذات مقدس پروردگار جاري نمي شود. و هيچ گاه هيچ چيز مانند او نباشد. هر چه بخواهد به هر كيفيت كه بخواهد واقع مي شود. تا اراده و مشيت به چيزي كه علم و قدرت بر آن دارد تعلق نگيرد _ يعني تا آن را نخواهد _ واقع نگردد.

و صفات ذات مقدس بر دو قسم است:

اوّل: صفات ذات

كه ازلي و ابدي و سرمدي است، تغيير و تبديل و كم و زياد شدن در آن راه ندارد و ضد آن را نمي توان به خداوند نسبت داد، و هيچ گاه موقت به وقتي و مشروط به شرطي نخواهد بود.

مثلا علم و قدرت از صفات ذات ازلي و ابدي و سرمدي است كه تغييري در آن نبوده و نخواهد بود. علم و قدرت پرودگار قبل از خلقت خلق مثل بعد از خلقت خلق مي باشد؛ تغييري و نقصاني و زيادتي در آن راه ندارد. نقصان و تغيير و تبديل از صفات مخلوق حادث مي باشد و ذات مقدس ازلي و ابدي و سرمدي از آن منزه و مُبراست. و ضد علم و قدرت، يعني جهل و عجز و ناتواني را نمي توان به خداوند نسبت داد. و علم و قدرت او موقت به وقتي و مشروط به شرطي نخواهد بود. يعني صحيح نيست و غلط كرده كسي كه بگويد: هنگامي كه خداوند بداند يا بتواند، يا بگويد: اگر بداند، و اگر بتواند. چنان چه غلط بودن آن از واضحات عقول است.

دوم: صفات فعل

مانند مشيت و اراده و خالقيت و رازقيت و تكلم و امثال اين ها كه از صفات فعل اند و مانند علم و قدرت نيست. مثلا مي گويي: اين كار را انجام مي دهم ان شاء الله (اگر خدا بخواهد) و

ص: 30

نمي گويي: اِن عَلِمَ اللهُ وَاِن قَدَر؛ يعني: اگر خدا بداند و يا اگر بتواند.

و به همين نكته واضح كه مطابق عقل و فطرت است، امام صادق تذكر فرموده اند در جواب بُكَيرِ بن اَعيَن كه سوال كرد: علم پروردگار مثل مشيت است و حقيقت هر دو يكي است يا مختلف اند (يعني علم قديم و ازلي و مشيت و اراده حادث؟) حضرت فرمودند:

علم مانند مشيت نيست. مي گويي: اين كار را مي كنم ان شاء الله. و نمي گويي: اگر خدا بداند (اِن عَلِمَ الله). پس گفتار تو كه مي گويي: اِن شَاءَ الله، دليل است كه خدا نخواسته، و چون بخواهد مي شود.

علم خدا قبل از مشيت است!(1)

و اين جملۀ كوتاه صادره از امام درس هايي است از تفسير قرآن كريم كه در آيات بسيار خداوند در قرآن كريم مشيت و اراده خود را به خود نسبت داده و كلمات ظرف زمان و شرط را مانند «إِذَا» ظرفيه و «إِنْ» و «لَو» شرطيه در اوّل فعل ماضي شاءَ و أََرَادَ در آورده و فرموده: «إِذَا شَاءَ» يا «إِذَا أَرَادَ» و «إِنْ أَرَادَ» و «لَوْ شَاءَ» و «لَوْ أَرَدْنَا» يا در اوّل فعل مستقبل آورده؛ مانند: «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُم» و «إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُم» و «مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ» و امثال اين ها، و در هيچ يك از اين آيات كريمه نمي توان به جاي شاء و أراد، عَلِمَ و قَدَرَ را ذكر نمود، چنان كه واضح است.

ساير مطالب مربوط به اين بحث را در مستدرك سفينه در لغت «رود» شرح داده ام.(2) و نيز شرح داده ام كه در آيات كريمه خداوند نفي اراده و مشيت را در بعضي موارد به خود نسبت داده، ولي هيچ گاه در اين موارد نفي علم و قدرت صحيح نيست؛ مثل آيات شريفة:

لَا يُريِدُ بِكُمُ العُسْرَ؛(3)

وَمَا اللهُ يُريِدُ ظُلماً؛(4)

لَم يُرِدِ اللهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُم؛(5)


1- التوحيد، ص146، ح16 (باب 11)؛ بحارالأنوار، ج4، ص144، ح15 (باب چهارم از ابواب الصفات از كتاب التوحيد).
2- مستدرك سفينة البحار، ج4، ص243 _ 252 (ماده: رود).
3- البقرة (2)، آية 185: احكام مشكل را خداوند از ميان شما برداشته است.
4- آل عمران (3)، آية 108: هرگز خداوند اراده ستم به كسي نخواهد كرد.
5- المائدة (5)، آية 41: خدا نخواسته دل هايشان را از پليدي كفر و ناداني پاك گرداند.

ص: 31

مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِن رِزقٍ وَمَا أُرِيدُ اَن يُطْعِمُونَ.(1)

پس واضح شد كه مي توان بگوييم خداوند متعال لم يزل (يعني هميشه) عالم و قادر است، و نمي توان بگوييم خداوند لم يزل مُريد (يعني اراده كننده) است. چون مريد از مراد منفك و جدا نيست.

كسي كه بگويد خداوند هميشه مريد است (يعني آن را مانند علم و قدرت بداند) هميشه براي خدا مرادي قرار داده، و آن شرك است. خداوند هميشه عالم و قادر بود پس خواست و اراده فرمود. و به همين نكته واضح امام صادق تذكر و ارشاد فرموده اند.(2)

و امام هشتم حضرت رضا فرمودند:

مشيت و اراده از صفات فعل است. كسي كه گمان كند خداوند هميشه مريد و شائي است، او موحد نيست.(3)

و امام هشتم حضرت رضا مباحثه مفصلي با سليمان مروزي در اين مقوله داشتند. سليمان مروزي قائل به اراده ازليه بود و آن را مانند علم و قدرت مي دانست. امام هشتم او را با براهين واضحه عقليه و قرآنيه رد كردند و بطلان كلام او را واضح فرمودند.

هر كه آن را بخواهد به عيون اخبار الرضا (4) و توحيد صدوق(5) مراجعه فرمايد. مرحوم علامه مجلسي نيز در بحار آن را نقل فرموده و بيانات شريفه اي در شرح آن دارد.(6)

پس صحيح نيست كه ما مريد را در رديف عالِم و قادِر ذكر نماييم و در بيان صفات ثبوتيه بگوييم:

عالم و قادر وحى است و مريد و مدرك هم قديم و ازلي، پس متكلم دان صادق

مريد و متكلم از صفات فعل است نه از صفات ذات كه هميشه ثابت است.

صفات سلبيه


1- الذاريات (51)، آية 57: من از خلقتشان رزق و طعام بر خود نخواستيم.
2- ر.ك: التوحيد، ص146، ح15 (باب 11)؛ بحارالأنوار، ج4، ص144، ح16 (باب چهارم از ابواب الصفات از كتاب التوحيد).
3- التوحيد، ص338، ح5 (باب 55) ؛ بحارالأنوار، ج4، ص145،ح18.
4- عيون اخبار الرضا، ج1، ص179، ح1 (باب 13).
5- التوحيد، ص441، ح1(باب 66).
6- بحارالأنوار، ج10، ص329، ح2 (باب 19 از ابواب احتجاجات أميرالمؤمنين از كتاب الاحتجاج).

ص: 32

صفات سلبيه يعني آن صفاتي كه در خداوند جاري نيست و از آن منزه است.

نه مركب بود و جسم نه مرئي نه محل بي شريك است معاني تو غني دان خالق

خداوند متعال مركب نيست؛ يعني داراي جزء نيست و مانند انسان اجزايي ندارد، يك حقيقت واحده است.

و خدا جسم نيست؛ يعني جسم ازصفات مخلوق است، و هرجسمي محدود و متناهي

و داراي طول و عرض و عمق و محتاج به مكان است، و خداوند از اين صفات منزه است.

و خدا مرئي نيست؛ يعني خدا ديده نمي شود. و هيچ گاه ديده نمي شود؛ نه در دنيا و نه در آخرت.

و خداوند محل نيست؛ يعني محل حوادث واقع نمي شود.

حوادثي كه بر مخلوق حادث مي شود _ مانند كم شدن، زياد شدن، صحت و مرض، كوچكي و بزرگي و هر چه در مخلوق راه دارد و جاري مي شود _ خداوند از آن منزه است.

و خداوند بي شريك است؛ يعني يكي است و هيچ شريك ندارد.

و اما عبارت «معاني تو غني دان خالق» اشاره به اين مطلب است كه: حقيقت ذات مقدس پروردگار آفريننده جهان و جهانيان، حقيقتي است كه بايد عبادت شود و اقرار به وحدانيت او شود و تصديق به رسالت و نبوت انبيا و مرسلين او نمود.

اگر خداوندي كه اين حقيقت است اسمايي براي خود قرار نمي داد، مردم به سوي او راهي نداشتند. مثلا اگر لفظ «الله» را خداوند براي خود قرار نمي داد، چگونه و به چه تعبير اقرار به وحدانيت مي كردند و مي گفتند: «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» و به چه كيفيت او را تمجيد و تقديس مي كردند؟ و همچنين اگر خداوند لفظ رحمن و رحيم

ص: 33

را براي خود قرار نمي داد، چگونه مردم اقرار به رحمانيت او و درخواست رحمت مي كردند؟

همچنين بقيه اسماء حسناي الهي كه همه آن توقيفي است. پس اين الفاظ و اسماء به تنهايي حقيقت خالق نيست، بلكه با اين اسماء و الفاظ يادي از آن حقيقت خالق مي شود. پس اگر كسي به تنهايي اين الفاظ و اسماء را عبادت كند كافر است. چون خداوند اين الفاظ و اسماء را براي يادآوري بندگان قرار داده و مجعول خداست. و اگر كسي اين الفاظ را با آن حقيقت، هر دو را عبادت كند مشرك است. و اگر كسي عبادت آن حقيقت را كه اين الفاظ اسماء و صفات اوست بنمايد، از اصحاب اميرالمؤمنين بوده و بر حق مي باشد.(1)

پس خالق، معاني خارجي اين الفاظ كه اشاره به اوست مي باشد و معاني ذهني، خيال است.


1- اشاره است به حديث:ِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِاللَّ_هِ عَنْ أَسْمَاءِ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ وَاشْتِقَاقِهَا؟ فَقَالَ: اللَّ_هُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَإِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً، وَالِاسْمُ غَيْرُ الْ_مُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْم_َعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَلَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً، وَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَالْ_مَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَعَبَدَ الِاثْنَيْنِ؛ وَمَنْ عَبَدَ الْ_مَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ أَفَهِمْتَ يَا هِشَامُ! قَالَ قُلْتُ: زِدْنِي قَالَ: لِلَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ إِسْماً، فَلَوْ كَانَ الِاسْمُ هُوَ الْ_مُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ إِسْمٍ مِنْهَا هُوَ إِلَهاً وَلَكِنَّ اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَكُلُّهَا غَيْرُهُ؛ يَا هِشَامُ الْخُبْزُ إِسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَالْ_مَاءُ إِسْمٌ لِلْمَشْرُوب وَالثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَالنَّارُ إِسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَفَهِمْتَ يَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَتُنَافِرُ أَعْدَاءَنَا وَالْ_مُلْحِدِينَ فِي اللَّ_هِ وَالْ_مُشْرِكِينَ مَعَ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ غَيْرَهُ. قُلْتُ: نَعَمْ. فَقَالَ: نَفَعَكَ اللَّ_هُ بِهِ وَثَبَّتَكَ يَا هِشَامُ. قَالَ هِشَامٌ: فَوَ اللَّ_هِ مَا قَهَرَنِي أَحَدٌ فِي التَّوْحِيدِ حِينَئِذٍ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِي هَذَا. التوحيد، ص220، ح13 (باب 29)؛ ر.ك: بحارالأنوار، ج4، ص157، ح2 (باب اوّل از ابواب أسمائه تعالي از كتاب التوحيد).

ص: 34

ص: 35

اصل2: عدل خداوند متعال

اشارة

ص: 36

ص: 37

خداوند متعال عادل است و به كسي ظلم نمي كند، و اين مطلب از راه عقل و نقل ثابت مي شود.

دلالت عقل بر عدل خداوند

واضح است كه ظلمي كه از ظالم مي رسد يا براي احتياج است و يا براي عجز. پس اگر براي احتياج و عجز باشد، آن ظالم محتاج و عاجز است، و خداوند از احتياج و عجز منزه است و او غني بالذات است و به هر كاري دانا و تواناست و عجز و جهل و احتياج به او راه ندارد. و اگر بدون احتياج و عجز ظلم نمايد، كار عبث و بيهوده نموده و خداوند از آن منزه است.

دلايل نقلي

در آيات قرآن و روايات بسيار مي فرمايد كه خداوند به اندازۀ ذره اي ظلم نمي كند. از جمله فرموده:

إِنَّ اللهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً؛(1)

همانا خدا به مردم به هيچ اندازه اي ظلم نمي كند.

و در جاي ديگر مي فرمايد:

وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدَاً؛(2)

پروردگار تو، به هيچ كس ظلم نمي كند.

و علامه مجلسي آيات و روايات بسيار ديگري را دركتاب بحارالأنوار خود گرد آورده.(3)


1- يونس (10)، آية 44.
2- الكهف (18)، آية 49.
3- بحارالأنوار، ج5، ص2 _ 67 ( باب اول از ابواب العدل از كتاب توحيد).

ص: 38

و چون خداوند عادل است وعده داده كه انتقام مظلوم را از ظالم بگيرد، چه در دنيا باشد يا رجعت يا قيامت كبري. قال تعالي: إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ.(1)

و نيز گوييم خداوند در قرآن كريم و انبيا و مرسلين و اوصياي آنان فرموده اند كه خداوند ظلم نمي كند، پروردگار ظالم نيست. اگر راست فرمودند عدالت ثابت است. و اگر دروغ گفتند دروغ قبيح است و انبيا كار قبيح نمي كنند.

اصل3: پيغمبرشناسي

اشارة


1- السجده (32)، آية 22: البته ما از تبهكاران به شدت انتقام خواهيم گرفت.

ص: 39

ص: 40

ص: 41

اين اصل شامل دو گفتار است. گفتار اوّل در نبوت عامه است و گفتار دوم در نبوت خاصه.

1. نبوت عامه

بشر از چند جهت به پيغمبر نيازمند است:

الف. امور زندگي انسان بدون اجتماع و آميزش و معامله منظم و مرتب نخواهد شد، بلكه زندگاني بدون آن محال است. براي اين كه انسان نمي تواند به تنهايي معاش دنيوي خود را ادامه دهد، بلكه بايد هريك ديگري را در تهيه خوراك و لباس و ساير احتياجات زندگي ياري نمايند، تا نظام دنيا منظم شود. و بشر در اجتماع و معاشرت و معامله به قانوني محتاج اند كه امور آنان را بر طريق راستي و حكمت قرار دهد، و چون خودشان نيز تمام جهات مصالح و مفاسد خود را نمي دانند تا قانون وضع نمايند، پس بايد اين قانون از طرف خداي دانا و توانا و حكيم باشد. و آورنده اين قانون پيامبر خواهد بود.

ب. چون موارد رضايت و غضب پروردگار بر انسان ها پوشيده است و تمام مردم قابل نزول مَلَك يا الهام از جانب پروردگار نيستند، بايد آفريدگار جهان براي بيان موارد خشنودي و غضب خود عده اى را به عنوان پيغمبر اعزام نمايد تا به موارد رضايت و خشنودي خداي عزيز امر نموده و از موارد غضب نهي فرمايند.

ج. به جهت راهنمايي و شناختن مصالح و مفاسد و منافع و مضار خود مخلوق، چون قواي بشري تمام خوبي ها و بدي ها و سود و زيان خود و ديگران را درك نمي كنند.

د. جهت رفع اختلافات از دانشمندان بشر در علوم و عقايد؛ چنان كه خداوند در سورۀ بقره

ص: 42

آية 213(1) و نحل آ ية 64 فرموده.(2)

ه_ . جهت اصلاحات و بر كنار نمودن كج روي ها از بين بشر به انذار و بشارت و تعزير و اجراي حد و شمشير، چون بشر اگرچه به سود و زيان و قوانين عادله الهيه دانا گردد، باز هم اگر به خود واگذاشته شود، چون بالطبع خودخواه است، اكثر افراد مراعات قوانين ننموده تعدي به ديگران مي نمايند. پس بشر به يك مصلح واقعي محتاج است كه در ميان جامعه؛ قوانين حقه الهيه را اجرا نمايد، نظير قوانين موضوعه بشري كه محتاج به قوه مجريه است.

و. جهت به وجود آوردن آداب و اخلاق شريفه در مردم تا بشر به درجات علوم و معارف و كمالات ترقي كند و از رذايل اخلاقي پاك و پاكيزه شود.

و غير اين جهات كه اين مختصر را گنجايش آن نيست.(3)

2. نبوت خاصه

در مورد نبوت حضرت محمد چند دليل عرضه مي شود:

دليل اوّل: بشارت و اخبار انبياي گذشته و كتاب هاي سابقه بر نبوت آن حضرت كه تفصيل كلمات آن ها در كتاب هاي مفصل مذكور است.(4)

دليل دوم: حضرت محمدبن عبدالله با آن كه در محيطي تاريك، خالي از علم و دانش با يتيمي و فقر ظاهري بزرگ شده و درس نخوانده و معلم نديده و خط ننوشته، كتابي آورده مشتمل بر معارف و راهنمايي هاي الهي و رموز و اسرار و وقايع آينده و مواعظ و نصايح حكيمانه و احكام و قوانين صحيحه عادله و شرح حال بعضي گذشتگان براي عبرت آيندگان، به بهترين روش و كلام فصيح و بليغ، و با صراحت لهجه نداي تحدّى شديد بدان نموده و تمام دنيا را


1- البقره (2) آية 213: فَبَعَثَ اللَّ_هُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْ_حَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم.
2- النحل (16)، آية 64: وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ .
3- . ر.ك: ميزان المطالب، ص114 _ 126.
4- ر.ك: ميزان المطالب، ص134 _ 148؛ بحارالأنوار، ج15، ص174 _ 248 (باب دوم از كتاب تاريخ نبينا).

ص: 43

با تمام قوت قلب دعوت به معارضه به مثل نموده و فرموده اگر جن و انس به يكديگر كمك كنند نمي توانند مثل اين قرآن را بياورند و يا مثل يك سوره اش، و خداوند فرموده هرگز نخواهند آورد، و تاكنون اهل دنيا نتوانسته اند مثل آن را بياورند، و آنچه وظيفه انبيا و غرض از بعث نبي بوده از بيدار كردن عقول مردم و استخراج معادن انسانيت و كنوز روحانيت و ميراندن روح سَبُعيت و درندگي از خلق و زنده كردن قلوب ايشان و تعيين موارد رضا و غضب پروردگار و راهنمايي بشر به شناختن مصالح و مفاسد خود و وضع احكام و قوانين جامعه و اصلاحات مفاسد عامه و تعليم و ترتيب آداب و اخلاق شريفه و تعليم علوم و حكمت الهيه و معارف حقه و تذكر و دعوت به خداي يگانه و و و... ذره اي كوتاهي و فروگذار نفرموده.

دليل سوم: محمدبن عبدالله مدعي نبوت شد و وظايف نبوت را انجام داد، و آيات و معجزات بي شمار براي اثبات راستي گفتار خود آورد. و نقل معجزات آن حضرت فوق حد تواتر مي باشد. چون تمام فرق مسلمين در جميع طبقات معجزات بسيار از آن حضرت نقل نموده اند.

علامه مجلسي در كتاب بحارالأنوار در ابواب متفرقه معجزات بسياري نقل فرموده است.(1)

شيخ حر عاملي در كتاب اثبات الهداة در ذكر معجزات پيغمبر به ذكر 720 معجزه اكتفا نموده است.(2)


1- بحارالأنوار، ج15، ص248 ( باب سوم از كتاب تاريخ نبينا) و ج17، ص159 تا ج18، ص147 و... نمونه اي از آن را متذكر مي شويم.بحارالأنوار، ج17، ص364، ح2: عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كُنْتُ إِذَا مَشَيْتُ فِي شِعَابِ مَكَّةَ مَعَ مُحَمَّدٍ لَمْ يَكُنْ يَمُرُّ بِحَجَرٍ وَلَا شَجَرٍ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّ_هِ؛ جابر مي گويد: با پيامبر در دره هاي مكه گردش مي كرديم، به هيچ سنگ و درختي بر خورد نمي كرديم مگر آن كه مي گفت: السلام عليك يا رسول الله.
2- إثبات الهداة، ج1، ص242 _ 436 (الباب الثامن) نمونه اي از آن را متذكر مي شويم در ص247، ح18: عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ، قَالَ: إِنَ يَهُودِيّاً يُقَالُ لَهُ: سُبِحَتْ جَاءَ إِلى رَسُولِ اللَّ_هِ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّد، جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ رَبِّكَ، فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ، وَإِلَّا رَجَعْتُ. قَالَ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ، قَالَ: أَيْنَ رَبُّكَ؟ قَالَ: هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ، وَلَيْسَ فِي شَيْ ءٍ مِنَ الْ_مَكَانِ الْمَحْدُودِ، قَالَ: وَكَيْفَ هُوَ؟ قَالَ: وَكَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ وَالْكَيْفُ مَخْلُوقٌ، وَاللَّ_هُ لَا يُوصَفُ بِخَلْقِهِ؟ قَالَ: فَمِنْ أَيْنَ   يُعْلَمُ أَنَّكَ نَبِيُّ اللَّ_هِ؟، قَالَ: فَمَا بَقِيَ حَوْلَهُ حَجَرٌ وَلَا غَيْرُ ذلِكَ إِلَّا تَكَلَّمَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ: يَا سُبِحَتُ، إِنَّهُ رَسُولُ اللَّ_هِ. فَقَالَ سُبِحَتْ: مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ أَمْراً أَبْيَنَ مِنْ هذَا، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّ_هُ، وَأَنَّكَ رَسُولُ اللَّ_هِ؛ امام صادق فرمود: يك يهودى به نام سُبِحَت خدمت رسول خدا آمد و گفت: يا رسول الله آمدم نزد شما تا از پروردگارت پرسش كنم، اگر شما لطف فرمائيد به من پاسخ گوئيد از آن چه بپرسم وگرنه برگردم، فرمود: بپرس هر چه خواهى، عرض كرد: پروردگارت كجا است؟ فرمود: او در همه جا است و در هيچ جا محدود نيست، گفت: او چگونه است؟ فرمود: چطور پروردگار خود را به كيفيت وصف كنم با اين كه اصل كيفيت و چگونگى مخلوق او است و خدا متصف به خلقت خود نگردد، گفت: از كجا دانسته شود كه تو پيغمبر خدايى؟ فرمود: هيچ سنگ و چيز ديگرى كه گرد آن حضرت بود نماند جز اين كه به زبان عربى گويا سخن كردند و گفتند: اى سُبِحَت، به راستى او رسول خدا است. سُبِحَت گفت: من تا امروز مطلبى روشن تر از اين نديدم و سپس گفت: اشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّك رسول الله. . المناقب آل ابي طالب، ج1، ص144: وكان له معجزات لم يكن لغيره وذكر أنّ الله أربعة آلاف وأربعمائة وأربعين معجزة منها ثلاثة آلاف... . براي نمونه در ج1، ص116 آمده است: إِنَّ النَّبِيَّ مَسَحَ عَلَى رَأْسِ غُلَامٍ وَ قَالَ عِشْ قَرْناً فَعَاشَ مِائَةً وَ أَنَّ امْرَأَةً أَتَتْهُ بِصَبِيٍّ لَهَا لِلتَّبَرُّكِ وَ كَانَتْ بِهِ عَاهَةٌ فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الصَّبِيِّ فَاسْتَوَى شَعْرُهُ وَ بَرَأَ دَاؤُه؛ پيامبر اكرم دست بر سر غلامي كشيدند و فرمودند: قرني زندگي كن. پس صد سال زندگي كرد. و زني پسر (بيمارش) را جهت تبرك نزد حضرت آورد حضرت دست مباركشان را بر سر او كشيدن موهايش سامان يافت و بيماري او بر طرف شد. و در ص118: رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ تَفَلَ فِي بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ فَفَاضَتْ حَتَّى سُقِيَ مِنْهَا بِغَيْرِ دَلْوٍ وَلَا رِشَاءٍ وَكَانَتِ امْرَأَةٌ مُتَبَرِّزَةً وَفِيهَا وَقَاحَةٌ فَرَأَتْ رَسُولَ اللَّ_هِ يَأْكُلُ فَسَأَلَتْ لُقْمَةً مِنْ فَلْقِ فِيهِ فَأَعْطَاهَا فَصَارَتْ ذَاتَ حَيَاءٍ بَعْدَ ذَلِك؛ روايت شده است كه پيامبر اكرم در چاه خشكي آب دهان مبارك انداختند، چاه لب ريز شد به طوري كه نياز به سطل و طناب نبود. زني كه كار زشت او آشكار بود، حضرت را مشغول خوردن ديد، نيمي از لقمه حضرت را طلب كرد و حضرت به او عطا كردند و اين سبب شد كه زن داراي حيا شود.

ص: 44

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب فرموده: معجزات حضرت را به 4440 معجزه رسانيده اند.

دليل چهارم: دليل ديگر، گذشته از شهادت هاي ظاهري خداوند متعال بر نبوت آن حضرت به وسيله انبياي گذشته، و به اظهار آيات و معجزات به دست او كه به تواتر ثابت شده، و به اجراي كلام خود به زبان مقدس او، و به حفظ و عصمت او از خطا و تقصير و ياري كردن او را در پيش بردن مرام و مقصودش در ميانه مردم _ با وجود آن همه دشمنان پركينه و عداوت و پافشاري هاي آنان در كار شكني و مخالفت با او _ شهادت هاي باطني و معنوي خداي متعال است به صدق و حقانيت محمدبن عبدالله در هر زماني تا روز قيامت در ميان مردم به اجابت دعاهاي آنان كه متوسل به او و فرزندان معصومين او شوند، و نيز توجّهات باطني و فضل و مرحمت هاي نامتناهي است بر سالكان راه شريعت او به شرح صدور آنان و راهنمايي هاي بسيار و شهادت اوّل شخص عالم امكان بعد آن حضرت يعني على بن ابي طالب به ايمان به او و جانفشاني هايش در راه پيشرفت مرام و مقصود او، كه براي اطلاع بيشتر بايد به كتب مفصله مراجعه كرد كه اين مختصر بيش از اين را گنجايش ندارد.(1)


1- ر.ك: الصحيح من سيرة الإمام علي، ج3، ص135 تا ج6، ص244.

ص: 45

ص: 46

اصل4: امام شناسي

اشارة

ص: 47

ص: 48

ص: 49

اين بخش شامل سه گفتار است:

1. احتياج بشر به امام.

2. تعيين امام وظيفۀ چه كسي است؟

3. پيامبر اكرم چه كسي را از جانب خداوند به عنوان امام تعيين نموده؟

گفتار اوّل: نياز به امام

بشر از جهات بسيار بعد از پيغمبر به امام نياز دارد. با توجه به گفتار گذشته و آن كه وظيفه نبي آوردن دستورات و وظايف و قوانين و احكامي است تا به آن ها تعيين شود موارد رضا و سخط مالك حقيقي و تحصيل مصالح و منافع بشر و بيان قوانين و حدود اجتماعي و آداب و اخلاق شريفه و طريق عبادت و راه قرب و و و...، بعد از رحلت پيامبر براي بقاي اين دستورات و قوانين و علوم و معارف و حفظ آن ها، حافظي لازم است. چنان كه اگر باغباني باغي را درست كرده و نهال هايي كاشته و گل هايي را پرورش داده، بايد شخصي را به عنوان شاگرد تربيت نمايد كه در نبودن او بتواند اصلاح امور باغ را چون باغبان عهده دار گردد.

بعد از نبي جامعه در كليه شؤون زندگي و ديني محتاج به رهبر و زمامدار مي باشند كه او را امام مي ناميم. مانند بدن انسان كه عبارت از همه اعضا و جوارح است: چشم، گوش، زبان، دست، پا و غيره، و يك رئيس و زمامدار لازم دارد و آن قلب (روح) است و اگر نباشد امور مملكت بدن مختل خواهد بود. آن خالقي كه براي نظم امور بدن رئيس و زمامدار قرار داده، چگونه مي شود مملكت خود را بدون رئيس و زمامدار بگذارد و مدينه شرايع دين را بدون حاكم قرار دهد؟

گفتار دوم: تعيين كنندة امام

ص: 50

اگر كسي گويد: تعيين و نصب امام وظيفه چه كسي است و رفع اين احتياج مهم بشر را كه مي تواند بكند؟

مي گوييم: كسي كه براي رياست امور دين و دنياي مردم نصب مي شود، بايد فردي باشد كه تمام علوم و معارف و مطالب دين را به نحو كامل بداند و بتواند تمام وظايف پيشوايي را انجام دهد و اهل خيانت و جنايت نباشد و در اجراي امور مربوط به شؤون خود كوتاهي نكند و خطا ننمايد و مصلح حقيقي در باطن و ظاهر و اوّل و آخر بوده باشد و در مسائل و معضلات محتاج به ديگري نباشد و برجسته ترين مردم در علم و كمالات نفساني بوده باشد.

تعيين و نصب چنين شخصي با فردي است كه به امور مردم كاملا دانا باشد، زيرا اگر مردم كسي را به رياست و زمامداري تعيين نمايند، ممكن است كه او لايق اين مقام نباشد و به جاي اصلاح گري فاسد و بيدادگر باشد و يا بعد از تعيين در زمان بعد فسادگر گردد.

و هرچند مردم دانا و فهميده باشند، باز هم نمي توانند كسي را براي امامت و پيشوايي انتخاب كنند كه واجد همه شرايط امامت باشد. جايي كه منتخبين حضرت موسي مصلح نباشند، بي شبهه انتخاب شدة مردم ديگر اصلاح گر نخواهد بود. به طوري كه در تفاسير اهل بيت است كه حضرت موسي هفتاد نفر از هفتصد هزار جمعيت انتخاب فرمود، و در آخر كار آن هفتاد نفر به او عرض كردند: ما هرگز ايمان نمي آوريم تا اين كه خدا را ببينيم، پس صاعقه آمد و آنان بر اثر آن صاعقه مردند يا سوختند.(1)

پس بشري كه از باطن مردم بي اطلاع است و عاقبت كار آن ها را نمي داند، نه مي تواند و نه حق دارد كه امام و پيشوا و رئيس تعيين و انتخاب نمايد، بلكه تعيين او بسته به نظر ذات مقدس پرودگار است. و چون پروردگار تعيين و نصب امام مي فرمايد، ديگر مردم حق اعمال نظر و مداخله در تغيير و تبديل امام ندارند. چنان چه در قرآن مجيد فرموده:

وَمَا كَانَ لِ_مُؤمِنٍ وَلَا مُؤمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللهُ وَرَسُولُهُ أَمَراً أَنْ يَكُونَ لَ_هُمُ الخِيَرَةُ


1- ر.ك: ذيل سورۀ الأعراف (7)، آية 143؛ و البقرة (2)، آية 55 در تفسير نورالثقلين، ج2، ص65، ح248؛ البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص220، ح2 [478]؛ بحارالأنوار، ج13، ص218، ح11 (باب هفتم از ابواب قصص موسي و هارون از كتاب النبوة).

ص: 51

مِنْ أَمْرِهِم؛(1)

زماني كه خدا و رسول امري را اختيار و معين فرمودند هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنه اى حق مداخله و اختيار غير آن را ندارد.

گفتار سوم: چه كساني از جانب خداوند براي امامت معرفي شدند

تا اينجا روشن شد كه تعيين و نصب امام به نظر مقدس خالق داناست و تنها ذات مقدس اوست كه مي تواند و هم حق دارد امام را تعيين و نصب نمايد. و اين نيز واضح است كه هر وقت خداوند متعال بخواهد امام را تعيين بفرمايد، اين تعيين مانند تشريع ساير امور دين به وسيله نبي خواهد بود. و از آن جايي كه پيغمبر ما خاتم پيامبران است و به نص صريح قرآن دين او نيز كامل و تمام است.(2)

پس بايد آنچه بشر تا روز قيامت محتاج به آن است آورده و بيان فرموده باشد، و همين طور هم مي باشد. بنابراين تعيين امام كه از اَهم احتياجات مردم است در دين مقدس او شده است. ما هرجا كه به بيانات و روايات وارده از خاتم انبيا در اين زمينه، كه متفق عليه بين عامه و خاصه است، مراجعه مي كنيم جز براي دوازده نفر كه ايشان همان امامان شيعه مي باشند، براي كسى ديگري اين سخنان و سفارشات و خصوصياتي كه در بيانات رسول اكرم است مشاهده نخواهيم كرد.

در اينجا سزاوار است كه آمار اخبار تصريح پروردگار بر اسامي دوازده امام و فضايل و مناقب آنان، و تصريح حضرت رسول و ائمه دين بر اسامي خودشان و فضايل و مناقب آن بزرگواران را شرح دهيم. اين موضوع در دوازده باب و يك خاتمه ذكر مي شود.

باب اوّل: احاديث قدسي

در تصريحات حضرت حق بر اسامي دوازده امام كه توسط حضرات معصومين به ما رسيده است.


1- الأحزاب (33)، آية 36.
2- المائدة (5)، آية 3: اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيْناً؛ امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين و آئين اسلام را برايتان برگزيدم.

ص: 52

شيخ كليني در كتاب شريف كافي متجاوز از پانزده روايت(1)، و علامه مجلسي در بحارالأنوار بيست و دو روايت صحيح و معتبر از پروردگار نقل نموده؛(2) و صدوق در كتاب كمال الدين (باب23: باب نص پروردگار بر حضرت مهدي امام زمان و ائمه دين) چهار حديث در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل آن بزرگواران نقل فرموده اند.

باب دوم: تصريحات پيامبر

در تصريحات پيامبر اسلام بر اسامي خلفاي خود كه عترت طاهره آن بزرگوارند؛ و آن شامل دو فصل است:

فصل اوّل: در احاديثي كه پيغمبر اكرم فرموده:

خلفا و اوصياي من دوازده نفر مي باشند.

شيخ بزرگوار صدوق در كتاب خصال خود چهل و شش روايت نقل كرده كه بيشتر آن از طريق اهل سنت مي باشد.(3) (1*)

و شيخ طوسي در كتاب غيبت خود ده روايت از طريق اهل سنت نقل نموده(4) (2*) و فرموده:

و اما آنچه از طرق شيعه نقل شده است از حد احصا و شماره خارج است، و ما بخشي از آن را نقل مي نماييم.

پس به پانزده روايت در اين موضوع اكتفا فرموده است.(5) (3*)

و شيخ عالم جليل القدر محمدبن ابراهيم بن جعفر نعماني شاگرد شيخ كليني و استاد شيخ نجاشي در كتاب غيبت خود متجاوز از ده روايت(6) (4*) و در جايي ديگر متجاوز از بيست حديث نقل كرده است. (5*)


1- . الكافي، ج1، ص286 _ 292 (باب ما نص الله عزوجل و رسوله علي الأئمه واحد فواحدا).
2- بحارالأنوار، ج36، ص192 _ 225 (باب 40 از ابواب النصوص علي اميرالمؤمنين... از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين).
3- الخصال، ج2، ص466 _ 480 (باب 12).
4- الغيبة (للطوسي)، ص127 _ 137 (شمارگان آن به 11 مي رسد).
5- الغيبة (للطوسي)، ص137_ 155.
6- الغيبة (للنعماني)، ص57 _ 110 (باب چهارم).

ص: 53

و عالم جليل سيد هاشم بحراني در كتاب انصاف از طرق عامه سه حديث از صحيح بخاري (6*) و نُه حديث از صحيح مسلم، (7*) و از حميدي در جمع بين صحيحين هشت روايت(1)، و از جمع بين صحاح چند حديث، و از ابونعيم در كتاب حلية الاولياء(2) چند روايت، و از ابن بطريق در كتاب عمدۀ(3) خود از بيست طريق نقل كرده كه پيامبر فرمودند:

خلفاي بعد ازمن دوازده نفرند.(4) (8*)

و اين روايات را در كتاب تاج جامع الاصول عامّه نقل كرده است.(5)(6)

و علامه مدني كاشاني معاصر در كتاب الخلافة از مسند احمد بن حنبل يك حديث(7)، و از صحيح مسلم(8) شش حديث(9)، و از صواعق محرقه ابن حجر يك حديث(10)، و از صحيح بخاري(11) يك حديث(12)، واز سنن ابوداوود سه حديث(13)، و از مجمع الزوايد دو حديث(14) با تعيين مواضع روايات نقل كرده.(15)

و شيخ طبرسي از طرق عامه چند حديث(16) و ديگران نيز اين احاديث را نقل كرده اند.(17) و مجموع اين ها از چهل حديث بيشتر است.


1- جمع بين الصحيحين، ج1، ص337 _ 339، ح520.
2- حلية الأولياء، ج4، ص333.
3- عمدة العيون، ص419 _ 422، ح871 _ 882 (فصل في ذكر ما ورد في الأثني عشر خليفة).
4- الانصاف في النص علي الائمه الاثني عشر، ص490_ 502.
5- التاج الجامع للأصول، ج3، ص39 _ 40 (الفصل الأوّل في بيانه من هو أحقّ بالإمارة از كتاب الإمارة و القضاء).
6- الغيبة (للنعماني)، ص116 _ 127 (باب ششم).
7- مسند احمد، ج1، ص582، ح3781 (مسند عبدالله بن مسعود).
8- . صحيح مسلم، ج6، ص2353 _ 2356، ح4 _ 10 [1822 _ 1820] (باب الناس تبع لقريش... از كتاب الإمارة).
9- صحيح مسلم، ج6، ص2353 _ 2356، ح4 _ 10 [1822 _ 1820] (باب الناس تبع لقريش... از كتاب الإمارة).
10- الصواعق المحرقة، ص187، ح39 (فصل الثاني از باب الحادي العشر).
11- صحيح بخاري، ج2، ص379، ح3501 (باب مناقب قريش از كتاب المناقب) و ج4، ص372، ح7222 و 7223 (باب 52 از كتاب الأحكام).
12- صحيح بخاري، ج4، ص372، ح7227 (باب 52 از كتاب الأحكام).
13- سنن أبي داود، ص796، ح4279 _ 4281 (كتاب المهدي).
14- مجمع الزوائد، ج5، ص190 _ 191 (باب الخلفاء الاثني عشر).
15- الخلافة، ص116 _ 120 (فصل چهارم).
16- اعلام الوري، ج2، ص157 _ 165 (الفصل الأوّل از القسم الأوّل از الركن الرابع).
17- مناقب آل أبي طالب، ج1، ص289 _ 293 (باب في إمامة الائمة الاثني عشر...).

ص: 54

و اين عدد منطبق بر ائمه اثنا عشر مي شود، و منطبق بر خلفاي بني اميه و بني عباس و ديگران نيست و نخواهد بود، چنان كه واضح است.

و اگر ما به اين چهار دسته از روايات متواتره كه عامه و خاصه آن را نقل و اسناد آن ها را از حد تواتر بيشتر نقل فرمودند به نظر انصاف بنگريم، مطلب ما به خوبي روشن مي شود و امامت اميرالمؤمنين على بن ابي طالب با يازده فرزندان او ثابت مي گردد.

دسته اوّل: روايات مذكوره كه پيغمبر اكرم فرمود:

خلفا و اوصياي من دوازده نفرند و همه از قريش اند.

اين روايات از حد تواتر خارج است.

دسته دوم: روايات متواتره اي كه عامه و خاصه بيشتر از حد تواتر نقل كرده اند كه پيغمبر فرمود:

من دو چيز سنگين و پر قيمت در ميان شما امت مي گذارم؛ كتاب خدا و عترت من؛ مادامي كه به اين دو متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا روز قيامت در حوض كوثر بر من وارد شوند.

اين روايات از كلمات جامعه پيغمبر است كه فوايد و مطالب بسيار از آن استفاده مي شود. و ما به زودي اشاره خواهيم كرد _ إن شاء الله تعالي _ كه اين بيان پيغمبر بر غير دوازده امام جاري نيست.

دسته سوم: كه آن نيز از طريق عامه و خاصه نقل شده است آن است كه پيغمبر فرمود:

مَثَلُ أَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ؛

مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح مي باشد. كسي كه وارد آن شود نجات پيدا مي كند. و كسي كه از آن اعراض كند (در درياي هلاكت) غرق مي شود.

اين روايات مورد اتفاق عامه و خاصه است. و علامه اميني در كتاب الغدير اين روايات را از طرق عامه نقل كرده است.(1)

و همچنين علامه نجم الدين عسكري در كتاب خود اين روايات را از طرق عامه با تعيين


1- الغدير، ج2، ص301؛ جديد، ج2، ص423.

ص: 55

مواضع آن زيادتر از حد تواتر بلكه از صد طريق بيشتر نقل كرده است.(1)

جمع اين سه دسته از روايات آن است كه عترت پيغمبر اهل بيت، و اهل بيت عترت پيغمبرند. چنان كه صريح بعضي از روايات حديث ثقلين است كه پيغمبر فرمود:

وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيتِي.(2)

چهار نفر آن ها كه علي و فاطمه و حسن و حسين مي باشند، فضايل و مناقب آنان در كتب صحاح عامه مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم و صحيح ترمذي و غير آن مذكور است كه در ضمن دسته چهارم همه آن ها را نقل خواهيم كرد، ان شاء الله تعالي.

و پيغمبر و اين چهار نفرصلوات الله عليهم اجمعين به اتفاق و اجماع آنان نُه نفر از فرزندان امام حسين را با تعيين اسامي و بيان فضايل و مناقب آنان در بيان مفصل مكرر فرمودند و جمع آنان دوازده نفر مي شوند كه پيغمبر در روايات متواتره اي كه گذشت فرمودند:

خلفا و اوصياي من دوازده نفرند.

و علماي عامه نيز در كتاب هاي ديگر خود اسامي دوازده امام و فضايل آنان را نقل فرموده اند؛ چنان چه خواهد آمد.

و از جمع روايات استفاده مي شود: عترت پيامبر مانند كشتي نوح مي باشند، همان طور كه روزِ طوفان نوح همه غرق شدند و نجات مخصوص كساني بود كه در كشتي سوار بودند، عترت نيز چنين مي باشند.

و از اين حديث صحيح متواتر قطعي بين مسلمين _ حديث ثقلين _ استفاده مي شود: عترت پاكيزۀ رسول اكرم بعد از پيامبر گرامي افضل و اشرف مردمان مي باشند، براي آن كه همه امت را به آنان ارجاع فرموده. پس معلوم مي شود كه همه مردم محتاج به عترت پاكيزه هستند و عترت محتاج به مردم نيستند.

و نيز استفاده مي شود: اين عترت؛ معصوم از خطا و پاكيزه هستند. براي آن كه اگر خطا و لغزش و گناه داشته باشند، تمسك به آن دو موجب هدايت امت و گمراه نشدن امت نمي باشد، بلكه در مورد خطا و اشتباه موجب گمراهي امت مي شوند. و ارجاع تمام امت به عترت گرامي


1- محمد و علي و بنوه الأوصياء، ص127.
2- براي آشنايي بيشتر با مدارك اهل سنت، ر.ك: الغدير، ج1، ص58؛ عبقات الأنوار، ج18، ص9.

ص: 56

براي آن است كه فرمودند: «قرآن از عترت جدا نمي شود».

پس هر كس خود را محتاج به قرآن مي داند، بايد از عترت پيروي كند و تفسير و تأويل قرآن و علوم آن را از عترت بگيرد نه از ديگران؛ چون اگر ديگري نيز بود كه تمام علوم قرآن را مي دانست پيغمبر اكرم او را نيز با عترت ضميمه مي فرمود. از اين كه منحصر به عترت فرمود معلوم مي شود كه فقط عترت پاكيزه تمام علوم قرآن را مي دانند و اگر چيزي از قرآن را ندانند آن چيز از عترت جدا شده است پس ناچار همه آن را مي دانند چون هيچ گاه قرآن از عترت جدا نخواهد شد تا روز قيامت.

پس نجات و هدايت و سعادت منحصر به تمسك به قرآن با عترت است نه قرآنِ تنها چنان كه خليفه دوم گفت: حَسبُنَا كِتَابُ اللهِ.(1)

تشريح موضوعاتي كه از اين حديث صحيح متواتر قطعي بين مسلمين استفاده مي شود به طور مفصل در اوّل كتاب اثبات ولايت بيان نموده ام به آن كتاب مراجعه شود.(2)

دسته چهارم: احاديثي است كه در صحيح مسلم و صحيح ترمذي و صحيح بخاري و صحاح ديگر در باب فضايل على بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين نقل كرده اند. و آن احاديث را در كتاب تاج جامع الاصول عامّه _ كه در مصر چاپ شده _ كتاب فضايل جمع نموده(3) و آن را در چهار باب نقل كرده: باب فضايل و مناقب على بن ابي¬طالب، باب مناقب اهل بيت، باب مناقب سيده فاطمه زهرا، و باب مناقب حسن و حسين به آن جا مراجعه شود.

و همين چهار باب در صحيح بخاري(4) و صحيح مسلم(5) و صحيح ترمذي(6) و غيره(7) عنوان شده و رواياتش ذكر شده است. و متن آن روايات به طور خلاصه چنين است:


1- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج2، ص55 و براي آشنايي بيشتر با مدارك اهل سنت، ر.ك: احقاق الحق، ج2، ص310.
2- اثبات ولايت، ص13.
3- التاج الجامع للأصول، ج3، ص330 و 353 و 356.
4- صحيح البخاري، ج2، ص425 و 427 و 434.
5- صحيح مسلم، ج8، ص2925 و 2940 و 2971.
6- سنن الترمذي، ج5، ص397 و 426 و 464.
7- ر.ك: المستدرك (للحاكم النيشابوري)، ج3، ص107 و 151 و 164؛ مجمع الزوائد، ج9، ص100 و 174 و 185و 201.

ص: 57

پيغمبر اكرم در جنگ خيبر، بعد از آن كه روز اوّل ابوبكر را با جمعي و روز دوم عمر را با جمعي فرستادند و ترسيدند و ديگران را ترسانيدند و برگشتند، فرمود: «فردا رايت(1) جنگ را به مردي مي دهم كه خداوند فتح خيبر را به دست او جاري فرمايد. او خداوند و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند.» پس على بن ابي طالب را خواست در حالي كه چشم هاي او آزرده بود، و آب دهان خود را بر چشم هاي او ماليد و براي او دعا كرد و چشمان او شفا گرفت و خوب شد و فتح خيبر به دست او واقع شد.(2)

و پيغمبر اكرم به على بن ابي طالب فرمود:

تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي مي باشي مگر آن كه بعد از من پيغمبري نيست.

وجوه نسبت هارون به موسي كه در قرآن كريم ذكر شده(3)، همان نسبت براي على بن ابي طالب است.

و چون آيۀ مباهله نازل شد، پيغمبر اكرم علي و فاطمه و حسن و حسين را خواست و با آن ها با نصاراىِ نجران مباهله نمود و فرمود:

خداوندا، اينان اهل بيت من مي باشند.(4)

و پيغمبر اكرم فرمود:

كسي كه من مولاي او هستم على مولاي اوست.(5)

و على بن ابي طالب اوّل كسي است كه اسلام آورده.(6)

و پيغمبر به او فرمود:


1- رايت: عَلَم، بيرق، پرچم
2- صحيح مسلم، ج8، ص2929، ح34 [2406] (من فضائل علي بن ابي طالب از كتاب فضائل الصحابة)؛ مسند احمد، ج5، ص286، ح22884 (حديث ابي مالك سهل بن سعد الساعدي).
3- مانند سورة طه(20)، آيات 29 و 30: وَاجْعَلْ لِي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخِي و الفرقان(25)، آيۀ 35.
4- صحيح مسلم، ج8، ص2927، ح32 [2404] (باب من فضائل علي بن أبي طالب از كتاب فضائل الصحابة)؛ سنن الترمذي، ج5، ص407، ح 3745 (باب مناقب علي بن أبي طالب از كتاب المناقب).
5- سنن التزمذي، ج5، ص398، ح 3733؛ مسند احمد، ج5، ص304، ح23006 (حديث بريدة الأسلمي).
6- المستدرك (الحاكم النيشابوري)، ج3، ص136 (اولكم واردا علي الحوض اولكم اسلاما)؛ مجمع الزوائد، ج9، ص102 (باب مناقب علي بن أبي طالب).

ص: 58

تو از من مي باشي، و من از تو هستم.(1)

و پيغمبر بر كساني كه از او شكايت نمودند غضب كردند و فرمودند:

علي از من و من از علي هستم. و او بعد از من ولي (يعني صاحب اختيار) هر مؤمني است.(2)

و فرمودند:

منافق علي را دوست ندارد. و مؤمن علي را دشمن نمي دارد و با او دشمن نيست.(3)

و فرمود:

علي از من است و من از علي. و اداي تبليغات ديني از ناحيه من كسي نمي كند مگر من و يا على بن ابي طالب.(4)

و به او فرمود:

تويي برادر من در دنيا و آخرت.(5)

و در آن روزي كه مرغ بريان شده اي براي پيغمبر آوردند عرض كرد:

خداوندا، محبوب ترين خلق خود را در نزدت براي من بفرست تا او با من در خوردن اين مرغ شركت نمايد. پس خداوند علي را آورد، و او با پيغمبر در خوردن مرغ شريك شد.


1- عمدة العيون (ابن البطريق)، ص146، ح221 (الفصل 17)؛ صحيح البخاري، ج2، ص425، ح3701 (باب مناقب علي بن أبي طالب).
2- عمدة القاري، ج16، ص214 (باب مناقب علي بن أبي طالب)؛ مسند أبي داود الطيالسي، ص111 (عمران بن حصين).
3- سنن الترمذي، ج5، ص400، ح3738 (باب مناقب علي بن أبي طالب از كتاب المناقب)؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص280.
4- سنن الترمذي، ج5، ص401، ح3740 (باب مناقب علي بن أبي طالب از كتاب المناقب)؛ شواهد التنزيل، ج1، ص319.
5- سنن الترمذي، ج5، ص401، ح3741 (باب مناقب علي بن أبي طالب از كتاب المناقب)؛ المستدرك (الحاكم النيشابوري)، ج3، ص14 (مؤاخاة رسول الله بين الصحابه).

ص: 59

(پس علي محبوب ترين خلق است نزد پروردگار).(1)

و پيغمبر فرمودند:

خداوندا، حق را با علي قرارده، هر جا علي بگردد حق با او باشد و بگردد.(2)

و فرمود:

من خانۀ حكمت مي باشم و علي در آن خانه است. يعني هر كسي حكمت من را بخواهد بايد از اين در وارد گردد.(3)

و غير اين روايات بسيار است كه عامه در كتاب هاي خود نقل كرده اند.

و در كتاب تاج جامع الاصول در باب مناقب اهل بيت نقل كرده كه آيۀ وجوب مَودَّت و محبت ذي القربي(4) دربارة آل محمد نازل شده است.(5)

و پيغمبر اكرم، علي و فاطمه و حسن و حسين را جمع كرد و عرض كرد:

خداوندا، اينان اهل بيت من مي باشند. پس رِجس (پليدي و ناروايي) را از آنان دور فرما و آنان را پاك و پاكيزه گردان.

پس آيۀ تطهير نازل شد. و اين قضيه در خانه اُم سلمه بود. پس اُم سلمه عرض كرد: يا رسول الله، آيا من با آن ها مي باشم؟ فرمود:

تو در جاي خود باش و عاقبت تو به سوي خير خواهد بود.


1- عمدة العيون (ابن البطريق)، ص242 _ 253، ح221 (الفصل 31: في حديث الطائر المشوي)؛ كنز العمال، ج13، ص166 _ 168، ح 36505 _ 36509 (فضائل علي).
2- شواهد التنزيل، ج1، ص264؛ سير أعلام النبلاء، ج15، ص279؛مناقب علي بن أبي طالب (ابي بكر أحمد بن موسي) ص114 _ 116، ح132 _ 141.
3- عمدة العيون (ابن البطريق)، ص259، ح488 _ 489 (الفصل 35)؛ تاريخ بغداد، ج11، ص205 (عمر بن اسماعيل بن مجالد).
4- الشوري (42)، آية 23: قُلْ لَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْ_مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى.
5- التاج الجامع للأصول، ج3، ص347 (الفصل الرابع في مناقب اهل البيت از كتاب فضائل)؛ الأمالي (للصدوق)، ص166.

ص: 60

اين حديث در صحيح مسلم و جامع ترمذي كتاب مناقب است.(1)

و پيامبر فرمود:

من از ميان شما مي روم و دو چيز سنگين مقدار براي شما مي گذارم؛ كتاب خدا و عترت من.

اهل بيت من كساني اند كه صدقه بر آنان حرام است. و آن دو از يكديگر هرگز جدا نشوند تا آن كه (روز قيامت) بر حوض (كوثر) بر من وارد شوند.

و پيغمبر اكرم دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: كسي كه دوست بدارد مرا و دوست بدارد اين دو را و پدر و مادر اين دو (فرزند من) را، در درجه من با من در روز قيامت خواهد بود.

و پيغمبر اكرم توجه نمود به على بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين فرمود: (أنَا حَربٌ لِمَن حَارَبتُم وَسِلمٌ لِمَن سَالَمتُم)؛

يعني: من در جنگ و مخالفت هستم با كسي كه شما در جنگ و مخالفت آن ها مي باشيد.(2)

و اين حديث را در جامع ترمذي از زيدبن ارقم نيز نقل نموده.(3)

وپيغمبر اكرم فرمود:

فاطمه دختر من، پاره اي از تن من است. كسي كه او را به غضب آورد مرا به غضب در آورده. و هر چه و هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است.(4)


1- التاج الجامع للأصول، ج3، ص347 _ 348 (الفصل الرابع في مناقب اهل البيت از كتاب فضائل)، ر.ك: سنن الترمذي، ج5، ص466، ح3897 (ما جاء في فضل فاطمة)؛ مسند احمد، ج6، ص292 (حديث بعض أزواج النبي)؛ المستدرك(حاكم نيشابوري)، ج2، ص416؛ و در صحيح مسلم ج8، ص2942، ح61 [2424] (باب فضائل اهل بيت النبي از كتاب فضائل الصحابة) جريان از عايشه نقل شده است.
2- بحارالأنوار، ج23، ص116 (باب هفتم از ابواب جمل أحوال الائمه... از كتاب الإمامة)؛ الغدير، ج1، ص604؛ مناقب ابن المغازلي، ص105.
3- سنن الترمذي، ج5، ص466، ح3896 (باب فضل فاطمة از كتاب المناقب).
4- بحارالأنوار، ج29، ص212 (باب 11 از كتاب الفتن و المحن)؛ حديقة الشيعة، ج1، ص345؛ علاقة التجريد، ج3، ص1002.

ص: 61

و پيغمبر مي فرمود:

حسن و حسين دو ريحانۀ من هستند، و ايشان دو سيد جوانان اهل بهشت اند... و عرض كرد: خداوندا، من اين دو فرزندم را دوست دارم. تو نيز آن دو را دوست بدار.(1)

و همه اين روايات با روايات ديگر فضايل و مناقب در صحاح عامه موجود است. و حقير در مستدرك سفينه(2) (9*) در لغت (فضل) همه آن ها را ذكر نمودم، و در اينجا به همين مقدار براي اتمام حجت اكتفا مي شود.

فصل دوم: در شماره رواياتي كه پيغمبر اكرم تصريح فرموده اند به اسامي خلفاي خود و فضايل و مناقب آن بزرگواران.

شيخ بزرگوار كليني در كتاب شريف كافي در اين خصوص متجاوز از ده حديث،(3) (10*) و صدوق در كتاب شريف عيون اخبار الرضا (در باب 6) متجاوز از سي حديث(4)، و شيخ طوسي در كتاب غيبت پانزده حديث(5) و عالم جليل نعماني شاگرد شيخ كليني در كتاب غيبت خود سي حديث(6) (11*) نقل كرده است.

و عالم كامل ثقۀ جليل كه وثاقت و جلالت قدر او مورد اتفاق تمام علماي شيعه است، جناب على بن محمد بن علي الخزاز الرازى القمى، كه از شاگردان برجسته شيخ صدوق مي باشد، كتاب هايي نوشته از آن جمله كتاب شريف موسوم به كفاية الأثر كه حاوي احاديثي است كه در آن ها تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل ومناقب آنان شده است و آن را در سي و نُه باب قرار داده است، و در آن متجاوز از دويست روايت نقل كرده كه به عناوين ابواب آن اشاره مي شود:


1- الأمالي (للصدوق)، ص439، ح2؛ بحارالأنوار، ج37، ص85، ح52 (باب 50 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين... از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين).
2- مستدرك سفينة البحار، ج8، ص213 (ماده: فضل).
3- الكافي، ج1، ص525 _ 535 (باب ما جاء في الاثني عشر و النص عليهم
4- عيون اخبار الرضا، ج1، ص40 _ 69 .
5- الغيبة (للطوسي)، ص137 _ 155.
6- الغيبة (للنعماني)، ص57 _ 107 (باب چهارم).

ص: 62

باب اوّل در احاديثي كه عبدالله بن عباس از پيغمبراكرم در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل و مناقب آنان نقل فرموده، و در آن به پنج حديث اكتفا شده است.

باب دوم در آنچه عبدالله بن مسعود از پيغمبر در اين خصوص نقل كرده، و در آن به چهار حديث قناعت كرده است.

باب سوم در آنچه ابوسعيد خُدري از رسول الله در اين موضوع نقل كرده، و در آن به ده حديث اكتفا نموده است.

باب چهارم در آنچه ابوذر غفاري از رسول اكرم در نصوص بر ائمه دين نقل نموده، و در آن به سه حديث اكتفا نموده است.

باب پنجم در آنچه سلمان فارسي از رسول گرامي در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل آنان نقل نموده، و در آن به شش حديث اكتفا كرده است.

باب ششم در آنچه جابربن سَمُره از پيغمبر نقل كرده و در آن به چهار حديث اكتفا نموده است.

باب هفتم در آنچه جابر انصاري از رسول اكرم در تصريح به اسامي دوازده امام

و شرح فضايل و مناقب آن بزرگواران نقل كرده، و در آن به هفت حديث اكتفا كرده است.

باب هشتم در آنچه انس بن مالك از پيغمبر اسلام در اين خصوص نقل كرده، و در آن به نُه حديث اكتفا كرده است.

باب نهم در رواياتي كه ابوهريره از پيغمبر در اين موضوع نقل نموده، و در آن به هفت حديث قناعت نموده است.

باب دهم در احاديثي كه عمر بن خطاب از پيغمبر در تصريح به ائمه اثنا عشر نقل كرده، و در آن به دو حديث اكتفا فرموده است.

باب يازدهم در آنچه عثمان بن عفان از حضرت رسول در اين خصوص نقل كرده، و در اين باب به يك حديث اكتفا نموده است.

باب دوازدهم در آنچه زيد بن ثابت از پيغمبر نقل كرده و در آن به پنج حديث اكتفا كرده است.

باب سيزدهم در آنچه زيدبن ارقم از حضرت رسول در اين موضوع نقل نموده، و به چهار حديث اكتفا نموده است.

ص: 63

باب چهاردهم در آنچه اسعد بن زراره از پيغمبر در تصريح به ائمه اثنا عشر و فضايل و مناقب آن بزرگواران نقل كرده، و به سه حديث قناعت نموده است.

باب پانزدهم در آنچه واثله از پيغمبر راجع به اين موضوع نقل كرده، و در اين باب چهار حديث نقل فرموده است.

باب شانزدهم در آنچه ابو ايوب انصاري از حضرت رسول نقل كرده، و در اين به دو حديث قناعت كرده كه يكي از آن دو بسيار مشروح مي باشد.

باب هفدهم در آنچه عماربن ياسر از پيغمبر اكرم نقل كرده، و به دو حديث مفصل اكتفا كرده است.

باب هجدهم در آنچه حذيفة بن اسيد از آن حضرت نقل كرده، و به سه حديث قناعت نموده.

باب نوزدهم در آنچه عمران بن حُصَين از آن حضرت در اين موضوع نقل كرده، و به سه حديث اكتفا كرده است.

باب بيستم در آنچه سعد بن مالك از آن حضرت روايت كرده، و به يك حديث اكتفا كرده است.

باب بيست ويكم آنچه حذيفة بن اليمان از آن حضرت در اين موضوع نقل نموده، و به يك حديث مفصل قناعت فرموده است.

باب بيست و دوم در آنچه ابوقَتاده انصاري از حضرت رسول در تصريح به آن كه خلفاي آن حضرت دوازده نفرند نقل كرده، و به پنج حديث قناعت نموده است.

باب بيست و سوم در آنچه مولا اميرالمؤمنين از حضرت رسول در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل آنان نقل كرده، و در اين باب به دوازده حديث اكتفا نموده است.

باب بيست و چهارم در آنچه امام حسن مجتبي از آن حضرت در اين موضوع نقل فرموده، و در اين باب به هفت حديث قناعت كرده است.

باب بيست و پنجم در آنچه امام حسين از پيغمبر اكرم در اين خصوص نقل كرده، و به هفت حديث اكتفا كرده است.

باب بيست و ششم در آنچه ام سلمه از پيغمبر نقل نموده، و به شش حديث قناعت كرده است.

باب بيست و هفتم در آنچه عايشه از پيغمبر نقل نموده، و شش حديث بيشتر نقل نكرده است.

ص: 64

باب بيست و هشتم در آنچه فاطمۀ زهرا از پدر بزرگوارش در اين خصوص نقل فرموده، و به هفت حديث قناعت كرده است.

و علامه كامل معتمد سيد سند مؤيد سيد هاشم بحراني صاحب تفسير برهان و غيره در كتاب شريف خود موسوم به كتاب انصاف در نصوص بر ائمه اشراف 326 روايت به ترتيب حروف تهجي از حضرت رسول الله و ائمه دين در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل و مناقب آن بزرگواران نقل كرده است. و چون اين روايات را نقل فرموده، سپس شروع نموده به رواياتي كه از طريق اهل سنت از پيغمبر اكرم نقل شده و به چهل حديث اكتفا كرده است. اولين حديث را از موفق بن احمد اخطب خوارزم در كتاب خود به سندش از پيغمبر اكرم نقل كرده كه فرمود:

درشب معراج خداوند متعال به من فرمود: اي محمد، چه كسي را در ميان امت به جاي خودت گذاشتي؟ عرض كردم: بهترين افراد اين امت عليِ بن¬ ابي¬طالب را. سپس فرمود: اي احمد، من به خلق خود آگاهم. تو را اختيار كردم و براي تو اسمي از اسماء خود قرار دادم. و من در هيچ موضع ياد نمي شوم مگر آن كه تو با من ذكر مي شوي.

(مثل شهادت به وحدانيت كه با شهادت به رسالت بايد ذكر گردد.) و در مرتبۀ دوم علي را اختيار كردم و اسمي از اسماء خودم را براي او قرار دادم، من أعلى و او علي است.

اي محمد، من تو را و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين را از نور خود آفريدم و ولايت شما را بر اهل آسمان ها و زمين ها عرضه داشتم، هركس قبول كند مومن است و كسي كه انكار كند كافر است.

اي محمد، اگر بنده اي در تمام عمر خود مرا عبادت كند تا از پا در افتد. يا مانند مشك پوسيده شود و منكر ولايت شما باشد، من او را نمي آمرزم.

اي محمد، دوست داري آنان را ببيني؟ عرض كردم: بلي اي پروردگار من فرمود: به طرف راست عرش نظر كن. نگاه كردم ديدم علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفربن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و

ص: 65

محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن-بن علي و مهدي در ميدان وسيعي از نور ايستاده اند مشغول عبادت و ذكرند، و حضرت مهدي در ميان آنان مانند ستاره درخشان است.

فرمود: اى محمد اينانند حجت هاي من و مهدي از دشمنان انتقام كشنده است.

اين حديث را جمعي از عامه و خاصه نقل فرموده اند.(1)

و در ينابيع المودة _ تأليف شيخ سليمان بلخي حنفي _ از ابن عباس نقل كرده كه گويد:

يك نفر يهودي به نام نعثل خدمت حضرت رسول رسيد و كلماتي گفت. از آن جمله عرض كرد: مرا از وصي و جانشين خود خبرده.

زيرا هر پيغمبري وصي دارد. پيغمبر ما موسي بن عمران وصي و جانشينش يوشَع¬بن¬نون بود.

پيغمبر اكرم در جوابش فرمود: وصى من على بن ابي طالب است، و بعد از او دو فرزند زاده ام حسن و حسين، و از صلب حسين نُه نفر از پيشوايان اسلام به وجود مي آيند. يهودي گفت: نام آن ها را بگو. حضرت فرمود: بعد از حسين فرزندش علي، وبعد از علي فرزندش محمد، و بعد او فرزندش جعفر، و بعد او فرزندش موسي، و بعد او فرزندش علي، و بعد او فرزندش محمد، و بعد او فرزندش علي، و بعد او فرزندش حسن، و بعد او فرزندش مهدي، اينان دوازده نفرند كه اوصيا و خلفاي من مي باشند.(2)

و علامه مجلسي در بحار باب نصوص پيغمبر اكرم بر ائمه دين به دويست و چهل حديث اكتفا فرموده است.(3) و در رواياتي كه جابربن عبدالله انصاري در اين خصوص از پيغمبر نقل كرده جمع نموده است.(4) (12*)


1- الانصاف في النص علي الائمة الاثني عشر، ص490.
2- ينابيع المودة، ج3، ص281 (باب 76).
3- بحارالأنوار، ج36، ص226 (باب 41 از ابواب النصوص علي اميرالمؤمنين... از كتاب تاريخ اميرالمؤمنين).
4- بحارالأنوار، ج46، ص223 _ 228 (باب سوم از تاريخ أبي جعفر محمدبن علي بن الحسين از كتاب تاريخ علي بن الحسين...).

ص: 66

و شيخ صدوق در كمال الدين باب 24 احاديثي كه از پيغمبر در اين خصوص نقل شده، به سي و هفت حديث رسانده، و در باب 25 در احاديثي كه از پيغمبر در باب واقع شدن غيبت امام زمان نقل كرده، به هشت حديث اكتفا نموده است. (13*)

باب سوم: احاديث علوي

در آنچه از مولاي متقيان اميرمؤمنان در تصريح به اسامي يازده امام از فرزندان معصومين خود با بيان فضايل و مناقب آنان به ما رسيده است. ثقۀ جليل على بن محمد خزاز، كه وصف وي گذشت، در كتاب شريف كفاية الأثر كه در نصوص بر ائمه اثناعشر نوشته است، در باب بيست و نهم در رواياتي كه از اميرالمؤمنين در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل آنان نقل شده، و در آن نيز تصريح به خصوص امامت امام حسن و امام حسين شده است، به نقل چهار حديث اكتفا كرده است،(1) (14*) به علاوه آنچه در باب 23 آن كتاب آورده و قبلا به آن اشاره شد.(2)

و در كتاب شريف كافي در باب اشاره و نص بر امام حسين در اين موضوع به نقل پنج روايت قناعت فرموده است.(3) (15*)

و علامه مجلسي در بحار به نُه حديث در اين موضوع اكتفا كرده است.(4) (16*) و در بحار باب فضايل و مناقب امام حسن و امام حسين و نصوص بر آن دو بزرگوار،(5) (17*) و باب 14 باب نصوص بر امام حسن متجاوز از هشتاد روايت نقل كرده است.(6) (18*)

باب چهارم: رواياتي از حسنين


1- . كفاية الأثر، ص213 _ 222.
2- كفاية الأثر، ص143 _ 159.
3- الكافي، ج1، ص300 _ 303.
4- بحارالأنوار، ج36، ص373 _ 383 (باب 42 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين... از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين).
5- بحارالأنوار، ج43، ص261 _ 317 (باب 12 از ابواب الإمامين الهمامين... از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين).
6- بحارالأنوار، ج43، ص322 (باب 14 از ابواب ما يختص بالإمام الزكي از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين).

ص: 67

در احاديثي كه از حضرت امام حسن مجتبي و ابي عبدالله الحسين نقل شده و در آن به اسامي ائمه هدى و فضايل و مناقب آن بزرگواران تصريح شده است، و در آن تصريح امام حسن به امامت حضرت ابي عبدالله الحسين و تصريح امام حسين به امامت امام سجاد شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر (در باب 30 و 31) راجع به اين موضوع به نُه حديث اكتفا كرده است(1)، (19*)به علاوۀ آنچه در باب 24و 25 آورده است(2) كه به آن قبلا اشاره شد.

و در كتاب شريف كافي در باب اشاره و نص بر امام حسين سه حديث روايت فرموده، و در باب اشاره و نص بر امام سجاد چهار حديث روايت نموده است. (20*)

و علامه مجلسى در بحار در نصوص حسنين بر ائمه دين شش حديث نقل كرده و به آن اكتفا فرموده است.

و در بحار در باب نصوص بر خصوص امام حسين و وصيت امام حسن به آن بزرگوار رواياتي نقل كرده است.(3) (21*) و در باب نصوص بر امام سجاد نُه روايت نقل فرموده.(4) (22*)

باب پنجم: احاديثي از امام سجاد

در آنچه از امام سجاد در تصريح به امامت دوازده امام و فضايل آنان نقل شده و در آن تصريح به امامت امام محمد باقر نموده است.(5)


1- كفاية الأثر، ص223 _ 235.
2- كفاية الأثر، ص160 _ 179.
3- بحارالأنوار، ج44، ص174 _ 176 (باب 24 از ابواب ما يختص بتاريخ الحسين بن علي از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين).
4- بحارالأنوار، ج46، ص17_ 20 (باب دوم از ابواب تاريخ سيد الساجدين از كتاب تاريخ علي بن الحسين...).
5- الكافي، ج1، ص303 _ 304.

ص: 68

ثقۀ جليل خزاز در كفاية الأثر (باب 32) هفت حديث نقل كرده و به آن اكتفا نموده است.(1) (23*)

و در كافي باب اشاره و نص بر حضرت باقر پنج حديث نقل فرموده است. (24*)

و در بحار در نص امام سجاد بر آن بزرگواران به پنج حديث قناعت كرده است.(2) (25*)

و در باب نصوص بر امامت امام باقر نُه حديث نقل فرموده است.(3)

باب ششم: رواياتي از امام باقر

در آنچه از امام باقر در تصريح به امامت دوازده امام و اسامي و فضايل آنان نقل شده و در آن تصريح به امامت فرزندش امام صادق شده است.


1- بحارالأنوار، ج36، ص383 _ 385 (باب 43 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين و النصوص علي الأئمة الأثني عشر از كتاب تاريخ اميرالمؤمنين).
2- بحارالأنوار، ج36، ص386 _ 389 (باب 44).
3- بحارالأنوار، ج46، ص229 _ 233 (باب چهارم از ابواب تاريخ أبي جعفر... از كتاب تاريخ علي بن الحسين...).

ص: 69

جناب خزاز در كفاية الأثر در (باب 33) در اين خصوص به هفت حديث اكتفا كرده است.(1)

و در كافي در باب نص بر امام صادق هشت حديث روايت كرده است.(2) (26*)

و علامه مجلسي در بحار باب نصوص امام باقر بر ائمه اثناعشر به يازده روايت قناعت نموده است.(3) (27*) و در باب نصوص بر امام صادق سيزده روايت از حضرت باقر نقل كرده است.(4) (28*)

باب هفتم: تصريحات امام صادق بر امامت ائمه

در آنچه از امام صادق در تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل و مناقب آنان نقل شده و تصريح آن حضرت به امامت فرزندش امام موسي شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر در (باب 34) در اين موضوع پنج حديث نقل و به آن اكتفا كرده است.(5) (29*)

و در كتاب كافي در باب نص بر حضرت موسي بن جعفر شانزده حديث نقل كرده است.(6) (30*)


1- كفاية الأثر، ص244 _ 254.
2- الكافي، ج1، ص306 _ 307.
3- بحارالأنوار، ج36، ص390 _ 395 (باب 45 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين از كتاب تاريخ اميرالمؤمنين).
4- بحارالأنوار، ج47، ص12 _ 15 (باب سوم از ابواب تاريخ الإمام جعفر بن محمدالصادق از كتاب تاريخ علي بن الحسين...).
5- كفاية الأثر، ص255 _ 267.
6- الكافي، ج1، ص307 _ 311.

ص: 70

و علامه مجلسي در بحار در نصوص وارده از امام صادق بر ائمه دين به هجده روايت اكتفا كرده است.(1) (31*) و روايات نصوص بر امامت حضرت كاظم از حضرت صادق را به چهل و شش رسانده است.(2) (32*)

باب هشتم: رواياتي از امام كاظم

در آنچه از حضرت موسي بن جعفر در تصريح به اسامي دوازده امام و تصريح آن حضرت به امامت حضرت رضا نقل شده است.

جناب خزاز (در باب 35) براي اين موضوع هفت حديث نقل و به آن اكتفا كرده است.(3) (33*)

و در كافي باب نص بر حضرت رضا شانزده حديث نقل فرموده است.(4) (34*)

و شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا در باب تصريح موسى بن جعفر به امامت و وصايت حضرت رضا بيست و نُه حديث نقل فرموده است.(5) (35*)

و شيخ طوسي در كتاب غيبت براي اين موضوع به هفده روايت اكتفا نموده است. پس فرموده:

اخبار در اين خصوص از حد شمارة ما بيشتر است.(6) (36*)

و علامه مجلسي در بحار در نصوص موسي بن جعفر و باقي ائمه بر ائمه دين سه روايت نقل فرموده است.(7) (37*)و در باب نصوص بر امامت حضرت رضا چهل و هشت روايت در اين خصوص از حضرت امام موسى نقل كرده است.(8) (38*)

باب نهم: احاديثي از ثامن الحجج

در آنچه از حضرت امام رضا درباره دوازده امام و تصريح آن حضرت به امامت فرزندش امام محمد تقي نقل شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر (باب 36) براي اين مطلب شش حديث نقل كرده است.(9) (39*)

و در كتاب كافي باب نص بر حضرت امام محمد تقي چهارده روايت نقل فرموده است.(10) (40*)

و در بحار در نص بر امامت امام محمد تقي بيست و شش روايت از حضرت رضا نقل كرده است.(11) (41*)

باب دهم: روايات امام جواد در باب جانشينان پيامبر

در آنچه از حضرت امام جواد راجع به امامت دوازده امام و تصريح آن حضرت به امامت فرزندش امام على نقي نقل شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر (باب 37) براي اين موضوع به شش خبر اكتفا كرده است.(12) (42*)

و در كتاب كافي باب نص بر امام على النقي الهادي سه حديث نقل فرموده است.(13) (43*)

و در بحار باب نصوص بر خصوص امام علي نقي پنج روايت نقل كرده است.(14) (44*)

باب يازدهم: امام دهم و مسئلۀ خلافت


1- بحارالأنوار، ج36، ص396 _ 410 (باب 46 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين و النصوص علي الأئمة اثني عشر از كتاب تاريخ اميرالمؤمنين).
2- بحارالأنوار، ج48، ص12 _ 28 (باب سوم از ابواب تاريخ الإمام موسي بن جعفر الكاظم... ازكتاب تاريخ علي بن الحسين...).
3- كفاية الأثر، ص268_ 273.
4- الكافي، ج1، ص311 _ 319.
5- عيون اخبار الرضا، ج1، ص20 _ 33 (باب چهارم).
6- الغيبة (للطوسي)، ص137.
7- بحارالأنوار، ج36، ص410 _414 (باب 47 از ابواب النصوص علي أميرالمؤمنين... از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين).
8- بحارالأنوار، ج49، ص11 _ 28 (باب سوم از ابواب تاريخ علي بن موسي از كتاب تاريخ علي بن موسي الرضا...).
9- . كفاية الأثر، ص274 _ 279.
10- الكافي، ج1، ص320 _ 323.
11- بحارالأنوار، ج50، ص18 _ 36 (باب دوم از ابواب تاريخ الإمام التاسع... از كتاب تاريخ علي بن موسي الرضا).
12- كفاية الأثر، ص280 _ 285.
13- الكافي، ج1، ص323 _ 325.
14- بحارالأنوار، ج50، ص118 _ 123 (باب دوم از ابواب تاريخ الإمام العاشر... از كتاب تاريخ علي بن موسي الرضا).

ص: 71

در آنچه از حضرت امام علي نقي راجع به تصريح به اسامي دوازده امام و فضايل آنان و تصريح به امامت فرزندش امام حسن عسكري نقل شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر (باب 38) در اثبات اين موضوع به چهار حديث اكتفا كرده است.(1) (45*)

و دركتاب شريف كافي باب نص بر ابي محمد الحسن العسكري سيزده روايت نقل كرده است.(2) (46*)

و در بحار باب نصوص بر امام حسن عسكري و امام زمان بيست و يك حديث از امام علي نقي نقل فرموده است.(3)(47*)

باب دوازدهم: روايات امام عسكري در تصريح امامت ولي عصر

در آنچه از امام حسن عسكري درباره دوازده امام و درباره تصريح به امامت فرزندش امام زمان نقل شده است.

جناب خزاز در كفاية الأثر (باب 39) راجع به اين موضوع به شش حديث اكتفا كرده است.(4) (48*)

و در كتاب شريف كافي باب نص بر امام زمان شش حديث نقل فرموده است و به آن اكتفا كرده(5) (49*) و مقدار بسياري از احاديث نصوص بر آن حضرت را در باب هاي متفرقه ذكر نموده است.(6) (50*)

نصوص وارده بر امامت حضرت مهدي و غيبت آن حضرت


1- كفاية الأثر، ص286 _ 292.
2- الكافي، ج1، ص325 _ 328.
3- بحارالأنوار، ج50، ص239 _ 246 (باب دوم از ابواب تاريخ الامام ابي محمد العسكري از كتاب تاريخ علي بن موسي الرضا).
4- كفاية الأثر، ص293 _ 296.
5- الكافي، ج1، ص338، ح7 و ص416، ح22 و ص450، ح34.
6- الكافي، ج1، ص328 _ 329.

ص: 72

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين در ابواب احاديث صريحة صادره از پرودگار و احمد مختار و ائمه اطهارصلوات الله و سلامه عليهم درباره امامت و خلافت حقه الهيه دوازده امام و فضايل و مناقب آنان و تصريح به امامت امام دوازدهم مهدي موعود و آن كه در آخر الزمان ظاهر خواهد شد و زمين را پر خواهد كرد از قسط و عدالت چنان چه پر شده از ظلم وجور، تعداد صد و هشتاد و نه روايت صحيح و معتبر نقل نموده است.(1) (51*)

از آن جمله در باب 23 در نص پرودگار بر ائمه معصومين به خصوص حضرت قائم چهار حديث نقل كرده است.

و در باب 24 در نص پيغمبراكرم بر قائم تعداد سي و هفت روايت نقل فرموده است.(52*)

و در باب 25 در آنچه پيامبر از غيبت امام زمان خبر داده هشت روايت آورده است. (53*)

و در باب 26 در آنچه اميرالمؤمنين از غيبت خبر داده، نوزده روايت نقل كرده است. (54*)

و در باب 27 در آنچه از حضرت زهرا در اين خصوص نقل شده، يك روايت آورده است. (55*)

و در باب 28 در خبر لوح و جابر انصاري چهار روايت نقل فرموده است.(56*)

و در باب 29 در آنچه امام حسن در اين موضوع خبر داده، دو روايت آورده است.(57*)

و در باب 30 در آنچه امام حسين در اين موضوع خبر داده پنج روايت نقل كرده است.(58*)

و در باب 31 در آنچه امام سجاد در اين موضوع خبر داده، نُه روايت آورده است.(59*)

و در باب 32 در آنچه امام باقر در اين موضوع نقل فرموده هفده روايت آورده است.(60*)

و در باب 33 در آنچه امام صادق در اين موضوع نقل فرموده، پنجاه وهفت روايت نقل كرده است.(61*)

و در باب 34 در آنچه امام كاظم در اين موضوع نقل فرموده، شش روايت نقل كرده است.(62*)

و در باب 35 در آنچه امام رضا در اين موضوع نقل فرموده هفت روايت آورده است.(63*)

و در باب 36 در آنچه امام جواد در اين موضوع خبر داده، سه روايت نقل كرده است.(64*)


1- كمال الدين، ج1، ص250 _ 332.

ص: 73

و در باب 37 در آنچه امام هادي در اين موضوع خبر داده، نُه روايت آورده است.(65*)

و در باب 38 در آنچه امام عسكري در اين موضوع خبر داده، يك روايت نقل كرده است.(66*)

و علامه مجلسي در بحار در باب آيات قرآني كه در روايات مباركات تاويل به قيام حضرت قائم شده، شماره آيات را به شصت و شش رسانيده است.(1) و در باب روايات وارده از جانب پرودگار و از جانب حضرت رسول از طريق خاصه و عامه در باب حضرت مهدى، چهل حديث از طريق شيعه و از طرق عامه چهل حديث ديگر از حضرت رسول الله نقل از كشف الغمه فرموده است.(2) (67*)

و در خود كشف الغمة تأليف علامه محقق على بن عيسي اِرْبِلي كه از علماي بزرگ شيعه است، در جزء سوم اين كتاب از كتاب ابونعيم حافظ احمد بن عبدالله؛ تمام را نقل فرموده است.(3) (68*) و در اين كتاب از شيخ گنجي شافعي در كتاب كفاية الطالب در مناقب على بن ابي طالب، و كتاب بيان در اخبار صاحب الزمان(4) انتخاباتي فرموده، و نيز گفته:

من تمام اين احاديث را از طريق عامه نقل مي كنم، و يك روايت از طريق شيعه نقل نمي كنم براي آن كه حجت بهتر و بيشتر ظاهر گردد.(5)

پس در كتاب خود بيست و پنج باب عنوان نموده و در هر بابي رواياتي مربوط به احوال و خصوصيات مهدي موعود از كتب عامه جمع كرده است. و تمام اين را در بحار نقل فرموده است.(6) (69*)

و در بحار علامه مجلسي مي فرمايد:

ابن اثير در كتاب جامع الاصول از چند كتاب صحاح عامه از ابوهريره و جابر و ابن مسعود و


1- بحارالأنوار، ج51، ص 44 _ 64 (باب پنجم از ابواب ولادته و أمه... از كتاب تاريخ الإمام الثاني عشر).
2- بحارالأنوار، ج51، ص65 _ 109 (باب اول از ابواب النصوص من الله تعالي... از كتاب تاريخ الإمام الثاني عشر).
3- كشف الغمّة، ج2، ص467 _ 474 (باب ذكر علامات قيام القائم از ذكر الامام الثاني عشر)؛ الأربعون حديثا في المهدي (ابو نعيم).
4- كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب و يليه البيان في أخبار صاحب الزمان، ص478 _ 535.
5- كشف الغمّة، ج2، ص475.
6- بحارالأنوار، ج51، ص85 (باب اول از ابواب نصوص من الله... از كتاب تاريخ الامام الثاني عشر).

ص: 74

علي و ام سلمه و أبوسعيد و ابواسحاق رواياتي در خروج حضرت مهدي و اسم و وصف او و اين كه حضرت عيسى به او اقتدا مي كند نقل نموده، و ما جهت اختصار نقل نمي كنيم.(1)

سپس شروع كرده و رواياتي كه سيد بن طاووس در طرائف از كتب صحاح عامه و ساير كتاب هاى آنان نقل كرده(2)، ذكر فرموده است.

و اين روايات را كه از طريق عامه نقل كرده در كتاب تاج جامع اصول عامه (در كتاب الفتن باب هفتم في الخليفة المهدى) نقل كرده است.(3)

در باب آنچه از اميرالمؤمنين در اين موضوع نقل شده، اكتفا به بيست و پنج روايت كرده است.(4)

و محدث قمى در كتاب منتهي الآمال روايات بسيار از طريق عامه نقل كرده و شماره آن را، از صد روايت گذرانيده است.(5) (70*)

و در بحار در باب آنچه از امام حسن و امام حسين در اين خصوص نقل شده، هفت روايت نقل فرموده است.(6) (71*)

و در صفحه 134 از روايات منقوله از امام سجاد به سه روايت اكتفا نموده است.(72*)

و در صفحه 136 در باب آنچه از امام باقر در اين موضوع رسيده، به چهارده حديث قناعت نموده است.(73*)

و در صفحه 142 در باب روايات منقوله از امام صادق، به بيست و چهار حديث اكتفا كرده است.(7)(74*)

و در صفحه 150 در باب احاديث منقوله از امام كاظم، به شش روايت قناعت فرموده است.(8)(75*)


1- بحارالأنوار، ج51، ص105.
2- الطرائف، ج1، ص175 _ 189 (بشارة الرسول بالمهدي).
3- التاج الجامع للأصول، ج5، ص341 _ 357 (الباب السابع في الخليفة المهدي از كتاب الفتن و علامات الساعة).
4- بحارالأنوار، ج51، ص109 _ 132 (باب دوم از ابواب نصوص من الله... از كتاب تاريخ الامام الثاني عشر).
5- منتهي الآمال، ج2، ص772 (فصل سوم از باب 14).
6- بحارالأنوار، ج51، ص132 _ 134(باب سوم از ابواب نصوص من الله... از كتاب تاريخ الإمام الثاني عشر).
7- بحارالأنوار، ج25، ص352 _ 363 (باب 12 از ابواب علامات الإمام و صفاته... از كتاب الإمامة).
8- بحارالأنوار، ج27، ص29 _ 31 (باب 13 از ابواب سائر فضائلهم و مناقبهم... از كتاب الإمامة).

ص: 75

و در صفحه 152 در باب اخباري كه از امام رضا در اين موضوع رسيده، هشت روايت نقل كرده است.

و در صفحه 156 در باب احاديثي كه در اين خصوص از امام جواد رسيده، هشت حديث ذكر فرموده است.(76*)

و در صفحه 158 در باب اخباري كه از امام هادي و امام حسن عسكري درباره حضرت مهدى وارده شده، پانزده روايت نقل فرموده است. جزاه الله عن الإسلام و أهله خير الجزاء.(77*)

ائمه هدى به جميع معجزات انبيا قادرند

در بحار در باب اين كه ائمه هدى به جميع معجزات انبيا قادر و توانايند، روايات بسيار نقل فرموده است. (78*)

و در باب اين كه براي ائمه هدى همه فضايل و مناقب پيغمبر و وجوب اطاعت آن سرور، جاري و ثابت است (مگر آنچه به دليل قطعي خارج شده است) بيست و سه روايت نقل كرده است. (79*)

و سيد جليل القدر سيد هاشم بحراني در كتاب مدينة المعاجز معجزات ائمه هدي را به 2066 رسانده است.(1)

و شيخ حر عاملي در اثبات الهداة به ذكر 1907 معجزه براي امامان حق اكتفا فرموده است.(2)

و در جلد دوم و سوم كتاب اثبات الهداة آيات شريفه و نصوص بر امامت دوازده امام و فضايل و مناقب آنان را به 927 نص رسانده است. و نصوص بر آن ها را از روايات كتاب هاي معتبر عامه 278 نص نقل فرموده است.

و روايات شيعه را در نصوص بر امامت و خلافت اميرالمؤمنين به 1019 نص رسانده است.


1- اين سيد بزرگوار به اعلا درجات كمال و عدالت رسيده؛ چنان كه صاحب جواهر در مسئله عدالت امام جماعت ذكر فرموده است، (مؤلف).
2- مدينة المعاجز، ج1، ص45 تا ج3، ص217.

ص: 76

و در جلد چهارم در باب دهم روايات نصوص بر اميرالمومنين را از كتاب هاي معتبر عامه به 551 نص رسانده است، و روايات ديگر عامه را كه در حكم نص است 326 روايت ذكر نموده است. و در باب 11 در معجزات اميرالمؤمنين به 507 معجزه اكتفا فرموده است.

و در مدينة المعاجز 555 معجزه نقل فرموده است. (80*)

و در باب 12 نصوص بر امامت حضرت امام حسن مجتبى را به شماره 47 رسانده.(1) (81*) و در باب 13 از معجزات آن حضرت 51 معجزه نقل فرموده است.(2) (82*) و در مدينة المعاجز معجزاتش را به 99 رسانده است.(3) (83*)

و در باب 14 نصوص بر امام حسين را چهارده و معجزاتش را به 86،(4) (84*) و در مدينة المعاجز 193 معجزه ذكر فرموده اند.(5) (85*)

و در باب 16 نصوص بر امام سجاد را به نُه و معجزاتش را به 73،(6) (86*) و در مدينة المعاجز 106 معجزه نقل كرده اند.(7) (87*)

و در باب 18 نصوص بر امام باقر را به ده و معجزاتش را به 93،(8) (88*) و در مدينة المعاجز 118 معجزه نقل كرده است.(9)

و در باب 20 نصوص بر امام صادق را به 22 و معجزاتش را به 269(10)، و در مدينة المعاجز 263 معجزه ذكر كرده اند.(11) (89*)


1- اثبات الهداة، ج4، ص5 _ 17 (شمارگان آن 48 مي باشد).
2- اثبات الهداة، ج4، ص18 _ 31.
3- مدينة المعاجز، ج3، ص219 _ 416.
4- اثبات الهداة، ج4، ص32 _ 57 (باب 14 و 15).
5- مدينة المعاجز، ج3، ص417 تا ج4، ص228.
6- اثبات الهداة، ج4، ص58 _ 89 (باب 16 و 17).
7- مدينة المعاجز، ج4، ص229 _ 441.
8- اثبات الهداة، ج4، ص90 _ 128 (باب 18 و 19)؛ و در تكملة آن، هشت معجزه از كتب اهل سنت نقل مي فرمايد.
9- مدينة المعاجز، ج5، ص5 _ 209.
10- . اثبات الهداة، ج4، ص128 _ 215 (باب 20 و 21)؛ و در تكملة آن، 12 معجزه از كتب اهل سنت نقل مي فرمايد.
11- مدينة المعاجز، ج5، ص211 تا ج6، ص181.

ص: 77

و در باب 22 نصوص بر امام كاظم را به 60 و معجزاتش را به 149(1)، (90*) و در مدينة المعاجز 133 معجزه ذكر نموده اند.(2)

و در باب 24 نصوص بر امام رضا را به 68 و معجزاتش را به 198، و در مدينة المعاجز 161 معجزه ذكر فرموده اند.(3)

و در باب 26 نصوص بر امام جواد را به 25 و معجزاتش را به 83،(4) و در مدينة المعاجز 84 معجزه نقل كرده اند.(5)

و در باب 28 نصوص بر امام هادي را به هفت و معجزاتش را به 92(6)، و در مدينة المعاجز 93 معجزه نقل كرده اند.(7)

و در باب 30 نصوص بر امام حسن عسكري را به 28 و معجزاتش را به 136،(8) و در مدينة المعاجز 134 معجزه بيان كرده اند.(9)

و در باب 32 نصوص بر امام زمان را به 809 نص(10) و معجزاتش را به 170(11)، و در مدينة المعاجز 127 معجزه ذكر نموده اند.(12)


1- . اثبات الهداة، ج4، ص216 _ 286 (باب 22 و 23)؛ و در تكملة آن، 13 معجزه از كتب اهل سنت نقل مي فرمايد.
2- مدينة المعاجز، ج6، ص183 _ 461.
3- اثبات الهداة، ج4، ص287 _ 381 (باب 24 و 25)؛ و در تكملة آن، 13 معجزه از كتب اهل سنت نقل مي فرمايد.
4- اثبات الهداة، ج4، ص382 _ 415 (باب 26 و 27)؛ و در تكملة باب 24، چهار نص از كتب اهل سنت نقل مي نمايد و در تكملة باب 27، چهار معجزه از كتب اهل سنت نقل مي نمايد.
5- مدينة المعاجز، ج7، ص259 _ 418.
6- اثبات الهداة، ج4، ص416 _ 449 (باب 28 و 29)؛ و در تكملة باب 28، يك نص از كتب اهل سنت نقل مي نمايد و در تكملة باب 29، دو معجزه از كتب اهل سنت نقل مي نمايد.
7- مدينة المعاجز، ج7، ص419 _ 538.
8- اثبات الهداة، ج5، ص3 _ 50 (باب 30 و 31)؛ و در تكملة باب 30، يك نص از كتب اهل سنت نقل مي نمايد و در تكملة باب 31، شش معجزه از كتب اهل سنت نقل مي نمايد.
9- مدينة المعاجز، ج7، ص539 _ 679 .
10- اثبات الهداة، ج5، ص51 _ 219 (باب 32)؛ و در باب بعد از آن، تعداد 255 روايت از طريق عامه نقل كرده است.
11- اثبات الهداة، ج5، ص284 _ 341 (باب 33).
12- مدينة المعاجز، ج8، ص5 _ 211.

ص: 78

بدان كه علامه كامل فقيه و محدث خبير بصير نبيه(1) شيخ حر عاملي صاحب كتاب وسائل الشيعة إلي احكام الشريعة كه قريب سيصد سال قبل تاليف فرموده، از زمان انتشار آن كتاب تا اين زمان مورد اعتماد و استناد فقها و مجتهدين و مراجع تقليد مردم بوده و هست و همه آن بزرگواران مدارك مسائل خود را از آن استفاده مي كردند و مي گرفتند.

رضوان الله تعالي عليهم أجمعين وألحقنا الله بهم مع محمّد وآله الطيبين الطاهرين صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين.

پي نوشت


1- نبيه: آگاه، هوشيار، مشهور.

ص: 79

(1*) الخصال، ج2، ص467، ح7:

عَنْ مُطَرِّفٍ عَنِ الشَّعْبِيِ عَنْ عَمِّهِ قَيْسِ بْنِ عَبْدٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً فِي حَلْقَةٍ فِيهَا عَبْدُاللَّ_هِ بْنُ مَسْعُودٍ فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ. فَقَالَ: أَيُّكُمْ عَبْدُاللَّ_هِ بْنُ مَسْعُودٍ؟ فَقَالَ عَبْدُاللَّ_هِ: أَنَا عَبْدُاللَّ_هِ بْنُ مَسْعُودٍ. قَالَ: هَلْ حَدَّثَكُمْ نَبِيُّكُمْ كَمْ يَكُونُ بَعْدَهُ مِنَ الْخُلَفَاءِ. قَالَ: نَعَمْ اثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛

مطرف از شعبى و او از عمويش قيس بن عبد نقل مى كند كه در مجلسى نشسته بوديم كه عبداللَّه بن مسعود نيز حضور داشت، شخصي اعرابى آمد و گفت: كدام يك از شما عبداللَّه بن مسعود است؟ عبداللَّه گفت: من عبداللَّه بن مسعود هستم. گفت: آيا پيامبرتان به شما گفته است كه پس از وى چند خليفه خواهد بود؟ گفت: آرى، دوازده نفر به تعداد نقباى بنى اسرائيل.

و در ح17: قَالَ رَسُولُ اللَّ_ه: لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً. وَقَالَ: كَلِمَةً أَصَمَّنِيهَا النَّاسُ. فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا الْكَلِمَةُ الَّتِي أَصَمَّنِيهَا النَّاسُ؟ فَقَالَ قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.

پيامبر خدا فرمود: اين دين همواره عزيز و بلند پايه خواهد ماند و اهل دين ياري مي شوند بر دشمنان خويش، تا دوازده خليفه بيايند، و كلمه اى فرمود كه مردم نگذاشتند آن را بشنوم، پس به پدرم گفتم: آن كلمه اى كه مردم نگذاشتند من آن را بشنوم چه بود؟ گفت: فرمود: همه آن ها از قريش خواهند بود.

(2*) الغيبة (للطوسي)، ص131:

عَبدالله بْنَ عُمَرٍ يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّ_هِ يَقُولُ: يَكُونُ خَلْفِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً؛

عبداللَّه بن عمر گفت: شنيدم رسول خدا مى فرمود: پس از من دوازده جانشين خواهد بود.

(3*) الغيبة (للطوسي)، ص139:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: إِنِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي وَأَنْتَ يَا عَلِيُ زِرُّ الْأَرْضِ أَعْنِي أَوْتَادَهَا وَجِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اللَّ_هُ الْأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِهَا، فَإِذَا ذَهَبَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَلَمْ يُنْظَرُوا؛

امام باقر فرمودند رسول خدا فرمود: من و دوازده تن از فرزندانم و تو اى على (يعنى يازده فرزندم با تو كه دوازده تن مي شويد) بند و قفل زمين هستيم _ يعنى ميخ ها و كوه هاى زمين _ به سبب ما خدا زمين را ميخ كوبيده تا اهلش را فرو نبرد، چون دوازدهمين فرزندم از دنيا برود، زمين اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند.

ص: 80

و ص142: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي أَنَّ أَمِيرَ الْ_مُؤْمِنِينَ قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ: إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَإِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَلِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: أَنَا وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُون؛

از امام جواد و آن حضرت از پدران خود روايت كرده كه أمير المؤمنين به ابن عباس فرمود: در هر سالى شب قدر وجود دارد، در آن شب برنامه و دستور كار يك ساله و آن چه طى آن سال بايد انجام شود از آسمان نازل مى شود و براى آن كار واليانى پس از رسول خدا معين شده است. ابن عباس عرض كرد: اى امير مؤمنان آنان چه كسانند؟ فرمود: من و يازده تن از نسل من، امامانى كه فرشتگان با آنان حديث مى كنند.

(4*) الغيبة (للنعماني)، ص85:

قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّ_هِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اللَّيْلُ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَالنَّهَارُ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَالشُّهُورُ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً وَالْأَئِمَّةُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَالنُّقَبَاءُ اثْنَا عَشَرَ نَقِيباً وَإِنَّ عَلِيّاً سَاعَةٌ مِنَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَاعَةً وَهُوَ قَوْلُ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً؛

امام صادق فرمود: شب دوازده ساعت است و روز نيز دوازده ساعت مى باشد و ماه ها نيز دوازده ماه است، و ائمه نيز دوازده امام هستند، و نقباء نيز دوازده نقيب اند، و على خود ساعتى از آن دوازده ساعت است، و هم او گفتار خداوند عزوجل است كه مى فرمايد: بلكه آن ساعت را دروغ شمردند و ما شعله هاى آتش را براى كسى كه ساعت موعود را دروغ شمارد آماده ساخته ايم.

(5*) الغيبة (للنعماني)، ص117:

عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ عَبْدِاللَّ_هِ بْنِ مَسْعُودٍ يُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ. فَقَالَ رَجُلٌ: يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ هَلْ سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّ_هِ كَمْ يَمْلِكُ هَذِهِ الْأُمَّةَ مِنْ خَلِيفَةٍ بَعْدَهُ؟ فَقَالَ: مَا سَأَلَنِي عَنْهَا أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ، نَعَمْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّ_هِ فَقَالَ: اثْنَا عَشَرَ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل؛

از مسروق روايت شده است كه گفت: ما نزد عبداللَّه بن مسعود نشسته بوديم و او قرآن را براى ما مى خواند، پس مردى گفت: اى ابا عبد الرحمن آيا از رسول خدا پرسيده ايد كه بر اين امّت [پس از او] چند خليفه خواهد بود؟ گفت: از زمانى كه من به عراق آمده ام تاكنون هيچ كس در مورد آن از من سؤال نكرده است، آرى از رسول خدا پرسيديم و آن حضرت فرمود: «دوازده نفر به شمار نقيبان بنى اسرائيل».

(6*) صحيح البخاري، ج23، ص490:

سمعت جابر بن سمرة قال: سمعت النبى يقول: يكون اثنا عشر أميرا. فقال: كلمة لم أسمعها. فقال: أبى إنّه قال: كلّهم من قريش؛

شنيدم از جابربن سمره كه از پيامبر شنيده بود كه حضرت فرمودند: براي من دوازده امير است پس كلمه اي فرمود كه نشنيدم، پس از پدرم پرسيدم، گفت: تمام آن ها از قريش هستند.

(7*) صحيح مسلم، ج3، ص1453:

عن جابر بن سمرة قال: سمعت النبي يقول: لا يزال أمر الناس ماضيا ما وليهم اثنا عشر رجلا ثمّ تكلّم النبي بكلمة خفيت علي فسألت أبي ماذا قال رسول الله ؟ فقال: كلّهم من قريش؛

پيامبر خدا فرمود: امور مردم مي گذرد تا دوازده مرد بر ايشان فرمانروايي كنند، پس كلمه اي

ص: 81

حضرت فرمودند كه من نفهميدم، از پدرم پرسيدم كه پيامبر چه فرمود گفت: همه از قريش اند.

حلية الأولياء، ج4، ص333:

عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمَرة قَالَ: جِئْتُ مَعَ أَبِي إِلَى المَسْجِدِ وَالنَّبِي يَخطِبُ قَالَ: فَسَمِعْتُهُ يَقُول:ُ يَكُونُ مِنْ بَعدِي اِثنَا عَشَر خَلِيفَةً. ثُمَّ خَفَضَ صَوتُهُ فَلَمْ اَدْرِ مَا يَقُولُ فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا يَقُولُ قَالَ: كُلُّهُم مِن قُرَيش؛

جابربن سمرةگويد: همراه پدرم به مسجد آمدم، در حالي كه پيامبر خطبه اي مي فرمودند، پس شنيدم كه مي فرمودند: بعد از من دوازده جانشين سپس صدايش آرام به من رسيد و متوجه نشدم چه فرمودند؛ به پدرم گفتم: پيامبر چه فرمودند؟ پدرم گفت: تمام جانشينان من از قريش مي باشند.

(8*) الإنصاف، ص503:

فَكَتَبَ إِلَيَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّ_هِ يَوْمَ جُمُعَةِ عَشِيَّةَ رَجْمِ الْأَسْلَمِيِّ يَقُولُ لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَيَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش؛

پس به من نوشت: به راستى كه شنيدم از رسول خدا غروب روزى كه اسلمى را سنگسار كردند كه مى فرمود: هميشه دين برپاست تا قيامت برپا شود، و بر شما دوازده نفر كه همه آن ها از قريش اند خليفه باشند.

(9*) مستدرك سفينة البحار، ج8، ص235:

عن عائشة : فَاطِمَةُ أَحَبُّ النَّاسِ إِلى رَسُولِ اللهِ، وَمِنَ الرِّجَالِ أَحَبَّهُم إِلَيهِ زَوْجُهَا إِنْ كَانَ مَا عَلِمْتُ صَوّاماً قَوَّاماً؛

عايشه گفت: فاطمه محبوب ترين مردم نزد پيامبر بود و در ميان مردان دوست دارترين آن ها براي پيامبر همسر فاطمه بود و او را هميشه روزه دار و در حال نماز مي ديدم.

(10*) الكافي، ج1، ص531، ح1:

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بن الْحُسَيْنِ يَقُولُ إِنَّ اللَّ_هَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَعَلِيّاً وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَأَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فِي ضِيَاءِ نُورِهِ يَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ يُسَبِّحُونَ اللَّ_هَ وَيُقَدِّسُونَهُ وَهُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّ_هِ؛

أبى حمزه گويد: از على بن الحسين شنيدم مى فرمود: به راستى كه خدا آفريد محمد و على و يازده تن از فرزندانش را از نور عظمت خود و آن ها را نمونه هايى در پرتو نور خود بر پا داشت، او را مى پرستيدند پيش از آفرينش خلق، خدا را تسبيح مى كردند و تقديس مى نمودند و همان هايند امامان از فرزندان رسول خدا.

(11*) الغيبة (للنعماني)، ص57:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ النَّبِيَّ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَ اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ أَخِيكَ. فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّ_هِ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ إِنِّي مُزَوِّجُكَ فَاطِمَةَ ابْنَتِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَأَحَبَّهُنَّ إِلَيَّ بَعْدَكَ وَكَائِنٌ مِنْكُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشُّهَدَاءُ الْمُضَرَّجُونَ الْمَقْهُورُونَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِي وَالنُّجَبَاءُ الزُّهْرُ الَّذِينَ يُطْفِئُ اللَّ_هُ بِهِمُ الظُّلْمَ وَيُحْيِي بِهِمُ الْحَقَّ وَيُمِيتُ بِهِمُ الْبَاطِلَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ أَشْهُرِ السَّنَةِ آخِرُهُمْ يُصَلِّي عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ خَلْفَهُ؛

حسن بن أبي الحسن بصرى در خبرى كه سندش را به معصوم مى رساند نقل مى كند كه فرمود: جبرئيل

ص: 82

خدمت پيامبر رسيده گفت: اى محمد خداى عزوجل به تو دستور مى دهد كه فاطمه را به همسرى برادر خودت على در آورى. پس رسول خدا كسى را نزد على فرستاد و به او پيغام داد كه: اى على من دختر خود فاطمه را كه بانوى زنان جهانيان است و پس از تو محبوب ترين آنان نزد من است به همسرى تو در مى آورم، از شما دو فرزند متولد خواهند شد كه آن دو سروران جوانان بهشتى هستند و شهداي به خون آغشته و مقهور در روى زمين، و بزرگواران گران قدر نورانى از شما متولد مي شوند كه خداوند به وسيله ايشان آتش ستمكارى را فرو مى نشاند و حق را به دست آنان زنده مى كند و باطل را به وسيله آنان نابود مى سازد، و شمار آنان به عدد ماه هاى سال خواهد بود. عيسى فرزند مريم پشت سر آخرين ايشان به نماز خواهد ايستاد.

(12*) بحارالأنوار، ج36، ص250:

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بن عَبْدِاللَّ_هِ يَقُولُ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّ_هَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّ_هِ عَرَفْنَا اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّ_هُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ؟ قَالَ: هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي¬طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَكَنِيِّي حُجَّةُ اللَّ_هِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّ_هُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَأَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّ_هُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ. قَالَ: فَقَالَ جَابِرٌ يَا رَسُولَ اللَّ_هِ فَهَلْ يَنْتَفِعُ الشِّيعَةُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ؟ فَقَالَ: إِي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَإِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ يَا جَابِرُ هَذَا مَكْنُونُ سِرِّ اللَّ_هِ وَمَخْزُونُ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ؛

جابر بن يزيد گويد: از جابر بن عبداللَّه انصارى شنيدم مي فرمود: چون خداى عزوجل بر پيغمبرش اين آيه را نازل كرد  اى كسانى كه ايمان آورديد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و اولو الامر از خودتان را .

عرض كردم: يا رسول الله من خدا و رسول او را شناختم اولو الامر چه كساني هستند كه خدا اطاعت آنها را مقرون طاعت تو ساخته. فرمود: اى جابر آنها خليفه هاى من هستند و بعد از من ائمه مسلمين اند اوّل آنها على بن ابى¬طالب است و سپس حسن و حسين و سپس محمد بن على كه در تورات معروف است به باقر و به زودي او را درك مي كنى. اى جابر هر گاه به او برخوردى سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفربن محمد سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس محمدبن على سپس على بن محمد و بعد حسن بن على بعد هم نام و هم كنيه من حجت خداوند بر روي زمين پسر حسن بن على. اين آن چنان كسى است كه خداى تعالى مشارق و مغارب زمين را به دست او فتح كند اين آن كسي است كه از شيعيان و دوستانش غايب شود و باقى نماند بر عقيده امامت او مگر كسى كه خدا دلش را به ايمان امتحان كرده. جابر گويد عرض كردم: يا رسول الله آيا براى شيعيانش در حال غيبت خود نفعى دارد؟ فرمود: قسم به آن كسي كه مرا به نبوت فرستاده است آرى، آنان به نور وى روشنى كسب كنند و به ولايت او در حال غيبت منتفع شوند مانند انتفاع مردم به آفتابى كه ابر

ص: 83

آن را پوشانيده، اى جابر اين سرّ مكنون خدا و علم مخزون او است آن را از غير اهلش بپوشان.

(13*) كمال الدين، ج1، ص258، ح3:

قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَرَسُولِي وَأَنَّ عَلِيَّ بن أَبِي¬طَالِبٍ خَلِيفَتِي وَأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي أُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي وَنَجَّيْتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوِي وَأَبَحْتُ لَهُ جِوَارِي وَأَوْجَبْتُ لَهُ كَرَامَتِي وَأَتْمَمْتُ عَلَيْهِ نِعْمَتِي وَجَعَلْتُهُ مِنْ خَاصَّتِي وَخَالِصَتِي إِنْ نَادَانِي لَبَّيْتُهُ وَإِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَإِنْ سَكَتَ ابْتَدَأْتُهُ وَإِنْ أَسَاءَ رَحِمْتُهُ وَإِنْ فَرَّ مِنِّي دَعَوْتُهُ وَإِنْ رَجَعَ إِلَيَّ قَبِلْتُهُ وَإِنْ قَرَعَ بَابِي فَتَحْتُهُ وَمَنْ لَمْ يَشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَلَمْ يَشْهَدْ أَ نَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَرَسُولِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَلَمْ يَشْهَدْ أَنَّ عَلِيَّ بن أَبِي¬طَالِبٍ خَلِيفَتِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَلَمْ يَشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَصَغَّرَ عَظَمَتِي وَكَفَرَ بِآيَاتِي وَكُتُبِي إِنْ قَصَدَنِي حَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي حَرَمْتُهُ وَإِنْ نَادَانِي لَمْ أَسْمَعْ نِدَاءَهُ وَإِنْ دَعَانِي لَمْ أَسْتَجِبْ دُعَاءَهُ وَإِنْ رَجَانِي خَيَّبْتُهُ وَذَلِكَ جَزَاؤُهُ مِنِّي وَما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّ_هِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّ_هِ وَمَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً هَؤُلَاءِ يَا جَابِرُ خُلَفَائِي وَأَوْصِيَائِي وَأَوْلَادِي وَعِتْرَتِي مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِي وَمَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي بِهِمْ يُمْسِكُ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِهِمْ يَحْفَظُ اللَّ_هُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا؛

رسول خدا فرمود: جبرئيل از رب العزة جل جلاله براى من حديث كرد كه او فرمود: هر كس بداند كه معبودى جز من تنها نيست و اين كه محمد بنده و رسول من است و على بن ابى¬طالب خليفه من است و ائمه از فرزندانش حجج من هستند او را به رحمت خود به بهشت ميبرم و به عفو خود از دوزخ بر كنار مى دارم و جوار خود را براى او مباح مي كنم و كرامت خود را براى او واجب مي نمايم و نعمت خود را بر او تمام مي سازم و او را از خواص و برگزيدگان خود مي كنم، اگر مرا بخواند پاسخش مي دهم و اگر خواهشى كند اجابت كنم و اگر پرسشى نمايد به او عطا كنم و اگر خاموش بماند بدو آغاز كنم و اگر بد كند رحمش كنم و اگر بگريزد او را بخوانم و اگر برگردد او را بپذيرم و اگر در خانه ام را بكوبد به رويش باز كنم و هر كس گواهى بدهد كه معبودى جز من نيست و گواهى ندهد كه محمد بنده و فرستاده من است يا به آن شهادت دهد ولى گواهى ندهد كه على بن ابى¬طالب خليفه من است يا بدان گواهى دهد ولى گواهى ندهد كه امامان بعد از او حجج من هستند به تحقيق كه نعمت مرا انكار كرده و عظمت مرا كوچك شمرده و به آيات و كتب من كافر شده اگر قصد من كند او را محجوب سازم و اگر خواهش كند محرومش كنم و اگر مرا بخواند آوازش را نشنوم و اگر دعا كند اجابت نكنم و اگر اميدوارم شود نوميدش سازم، اين است جزايش از طرف من و من هرگز ستمكار بر بندگانم نيستم.

جابر بن عبداللَّه انصارى از جا برخواست و گفت يا رسول اللَّه چه كساني هستند ائمه از اولاد على بن ابى طالب؟

ص: 84

فرمود: حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت سپس سيد العابدين زمان خود على بن الحسين سپس باقر محمد بن على اى جابر به زودي او را درك مي كنى چون او را درك كردى از قول من به او سلام برسان سپس صادق جعفر بن محمد سپس كاظم موسى بن جعفر سپس رضا على بن موسى سپس تقى محمد بن على سپس نقى على بن محمد سپس زكى حسن بن على سپس پسرش قائم بالحق مهدى امت من آن كه زمين را پر از عدل و داد كند چنان چه پر از ظلم و جور شده است، آنان اى جابر خليفه هاى من هستند و اوصياء و اولاد و عترت من مي باشند هر كس آن ها را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس آن ها را معصيت كند مرا معصيت كرده و هر كس منكر آنان يا يكى از ايشان گردد مرا منكر شده، بوسيله آن¬ها خداى عزوجل زمين را نگه داشته تا بر زمين نيفتد مگر به اذنش و به آن ها زمين را نگه داشته كه اهل خود را نلرزاند.

(14*) كفاية الأثر، ص221:

عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ: أَنْتُمَا إِمَامَانِ بَعْدِي سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالْمَعْصُومَانِ حَفِظَكُمَا اللَّ_هُ وَلَعْنَةُ اللَّ_هِ عَلَى مَنْ عَادَاكُمَا؛

اميرالمؤمنين دربارۀ امام حسن و امام حسين مي فرمايند: شما دو امام معصوم بعد از من و آقاي جوانان اهل بهشت هستيد خدا شما را حفظ كند و لعنت خدا بر كسي كه با شما دشمني بورزد.

(15*) الكافي، ج1، ص301، ح2:

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ بن عَلِيٍّ الْوَفَاةُ... قَالَ: يَا مُحَمَّدَ بن عَلِيٍّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسِي وَمُفَارَقَةِ رُوحِي جِسْمِي إِمَامٌ مِنْ بَعْدِي وَعِنْدَ اللَّ_هِ جَلَّ اسْمُهُ فِي الْكِتَابِ وِرَاثَةً مِنَ النَّبِيِّ أَضَافَهَا اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِي وِرَاثَةِ أَبِيهِ وَأُمِّهِ فَعَلِمَ اللَّ_هُ أَنَّكُمْ خِيَرَةُ خَلْقِهِ فَاصْطَفَى مِنْكُمْ مُحَمَّداً وَاخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِيّاً وَاخْتَارَنِي عَلِيٌّ بِالْإِمَامَةِ وَاخْتَرْتُ أَنَا الْحُسَيْنَ ؛

امام صادق فرمود: چون وفات حسن بن على فرا رسيد... به برادرش محمدحنيفه فرمود: اى محمد بن على بدان كه حسين بن على بعد از آن كه جان من رفت و روح از تنم جدا شد، امام بعد از من است و نام او به امامت نزد خدا جل اسمه در كتاب ثبت است، امامت او به وراثت مستقيم از پيغمبر است به اضافه اى از طرف خدا كه وراثت از پدر و مادرش باشد، خدا دانست كه شما بهترين خلق او هستيد، محمد را از ميان شما برگزيد و محمد، على را برگزيد براى امامت و على هم مرا برگزيد براى امامت و من هم حسين را انتخاب كردم.

(16*) بحارالأنوار، ج36، ص373، ح2:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ: سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّ_هِ : إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّ_هِ وَعِتْرَتِي مَنِ الْعِتْرَةُ فَقَالَ: أَنَا وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَقَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّ_هِ وَلَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّ_هِ حَوْضَهُ؛

امام حسين فرمودند: از أميرالمؤمنين درباره معناي حديث پيامبر كه فرمودند: به در ستي كه من دو چيز گرانبها در بين شما باقى مى گذارم كتاب خدا و اهل¬بيتم، سؤال شد كه اهل¬بيت آن حضرت چه كسانى مي¬باشند؟ حضرت فرمودند: من و حسن و حسين و نه امام از نسل حسين كه نهمين، «مهدى» و «قائم» آنان خواهد بود، از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا نيز از ايشان جدا

ص: 85

نمى شود تا به كنار حوض به حضور حضرت رسول برسند.

(17*) بحارالأنوار، ج43، ص261، ح3:

قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُيِّنَ عَرْشُ رَبِّ الْعَالَمِينَ بِكُلِّ زِينَةٍ ثُمَّ يُؤْتَى بِمِنْبَرَيْنِ مِنْ نُورٍ طُولُهُمَا مِائَةُ مِيلٍ فَيُوضَعُ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَالْآخَرُ عَنْ يَسَارِ الْعَرْشِ ثُمَّ يُؤْتَى بِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ فَيَقُومُ الْحَسَنُ عَلَى أَحَدِهِمَا وَالْحُسَيْنُ عَلَى الْآخَرِ يُزَيِّنُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بِهِمَا عَرْشَهُ كَمَا يُزَيِّنُ الْمَرْأَةَ قُرْطَاهَا؛

رسول خدا فرمود: روز قيامت عرش پروردگار جهانيان را به هر زينتى زيور كنند و دو منبر نور آورند كه طول هر كدام صد ميل است و يكى را بر راست عرش نهند و يكى را بر چپ عرش و حسن و حسين را بياورند و حسن بر يكى برآيد و حسين بر ديگرى بنشيند و پروردگار تبارك و تعالى عرش خود را به آن ها بيارايد چنان چه زن به دو گوشواره زيور بندد.

(18*) بحارالأنوار، ج42، ص322، ح1:

عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: شَهِدْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حِينَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَأَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِهِ الْحُسَيْنَ وَمُحَمَّداً وَجَمِيعَ وُلْدِهِ وَرُؤَسَاءَ شِيعَتِهِ وَأَهْلَ بَيْتِهِ ثُمَّ دَفَعَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ وَالسِّلَاحَ وَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّ_هِ أَنْ أُوصِيَ إِلَيْكَ وَأَدْفَعَ إِلَيْكَ كُتُبِي وَسِلَاحِي كَمَا أَوْصَى إِلَيَّ وَدَفَعَ إِلَيَّ كُتُبَهُ وَسِلَاحَهُ وَأَمَرَنِي أَنْ آمُرَكَ إِذَا حَضَرَكَ الْمَوْتُ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَى أَخِيكَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ وَأَمَرَكَ رَسُولُ اللَّ_هِ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَى ابْنِكَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَقَالَ وَأَمَرَكَ رَسُولُ اللَّ_هِ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَى ابْنِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَأَقْرِئْهُ مِنْ رَسُولِ اللَّ_هِ وَمِنِّي السَّلَامَ؛

سليم بن قيس روايت مي كند كه گفت: من در موقع وصيت كردن حضرت على بن ابى طالب به فرزندش حسن حضور داشتم و حضرت حسين و محمد بن حنفيه و جميع فرزندان خويش و رؤساى شيعيان خود و اهل بيتش را بر آن وصيت شهود قرار داد. آن گاه كتاب و اسلحه را به حضرت امام حسن واگذار كرد و به آن بزرگوار فرمود:

اى پسر عزيزم! پيامبر اسلام مرا مأمور كرده كه تو را وصى خويشتن قرار دهم و كتابها و اسلحه خويشتن را به تو تسليم نمايم، همان طور كه پيغمبر اعظم مرا وصى خود نمود و كتاب ها و اسلحه خود را به من تسليم كرد. پيامبر خدا به من دستور داده به تو بگويم: هر گاه اجل تو فرا رسيد اين امانت هاى نبوت را به برادرت حسين تحويل دهى. سپس متوجه فرزندش حسين شده و فرمود: رسول خدا تو را مأمور كرده كه اين اشياء را به اين پسرت بسپارى.

سپس دست حضرت على بن الحسين را گرفت و به او فرمود: پيغمبر خدا به تو دستور داده كه اين امانت ها را به فرزندت محمد بن على تسليم نمائى. سلام پيامبر خدا و سلام مرا به فرزندت محمّد بن على برسان.

(19*) كفاية الأثر، ص223:

عَنِ الْأَصْبَغِ قَالَ: سَمِعْتُ الْحَسَنَ بن عَلِيٍّ يَقُولُ: الْأَئِمَّةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ أَخِيَ الْحُسَيْنِ وَمِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّة؛

اصبغ بن نباته مي گويد: شنيدم كه امام حسن مي فرمايد: بعد از پيامبر ائمه دوازده نفرند كه نُه نفر

ص: 86

از آن ها از صلب برادرم حسين است كه از ايشان مهدي اين امت است.

(20*) الكافي، ج1، ص303، ح1:

عَنْ أَبِي الْجَارُود ِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَوَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَكَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا يَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ وَاللَّ_هِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَيْنَا يَا زِيَادُ! قَالَ: قُلْتُ: مَا فِي ذَلِكَ الْكِتَابِ جَعَلَنِيَ اللَّ_هُ فِدَاكَ؟ قَالَ: فِيهِ وَاللَّ_هِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّ_هُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَفْنَى الدُّنْيَا وَاللَّ_هِ إِنَّ فِيهِ الْحُدُودَ حَتَّى إِنَّ فِيهِ أَرْشَ الْخَدْشِ؛

ابى الجارود از امام باقر نقل مي¬كند كه آن حضرت فرمود: چون هنگام شهادت حسين رسيد دختر بزرگ ترش فاطمه بنت الحسين را طلبيد و كتاب سر بسته و وصيت ظاهره اى به او داد، على بن الحسين در اين حال، سخت بيمار بود و فاطمه آن كتاب را به على بن الحسين داد، سپس به خدا قسم آن كتاب به ما رسيده است، اى زياد. گويد: عرض كردم: خدا مرا قربانت كند در آن كتاب چيست؟ فرمود: به خدا هر چه اولاد آدم از روزي كه خداوند حضرت آدم را آفريد تا فناء دنيا نياز دارند در آن است، به خدا تمام حدود و مجازات ها در آن ثبت است تا برسد به مجازات يك خراش در تن.

(21*) بحارالأنوار، ج46، ص17، ح1:

أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ: لَمَّا احْتُضِرَ الْحَسَنُ قَالَ لِلْحُسَيْنِ: يَا أَخِي إِنِّي أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ إِذَا أَنَا مِتُّ فَهَيِّئْنِي وَوَجِّهْنِي إِلَى رَسُولِ اللَّ_ه لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً، ثُمَّ اصْرِفْنِي إِلَى أُمِّي فَاطِمَةَ، ثُمَّ رُدَّنِي فَادْفِنِّي بِالْبَقِيعِ إِلَى آخِرِ...؛

امام محمّد باقر فرمودند: هنگامى كه امام حسن به حال احتضار رسيد به امام حسين فرمود: اى برادر! من به تو وصيت مي كنم: موقعى كه از دنيا رفتم جنازه ام را آماده كن و در ميان حرم جدم رسول خدا ببر تا با آن حضرت تجديد عهد نمايم؛ آن گاه بدنم را نزد مادرم زهرا ببر. سپس جنازه ام را به بقيع ببر و در آن جا دفن كن... .

(22*) بحارالأنوار، ج46، ص17، ح1:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بن مُحَمَّدٍ عَنْ خَاتَمِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى مَنْ صَارَ وَذَكَرْتُ لَهُ أَنِّي سَمِعْتُ أَنَّهُ أُخِذَ مِنْ إِصْبَعِهِ فِيمَا أُخِذَ قَالَ: لَيْسَ كَمَا قَالُوا إِنَّ الْحُسَيْنَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَجَعَلَ خَاتَمَهُ فِي إِصْبَعِهِ وَفَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَهُ كَمَا فَعَلَهُ رَسُولُ اللَّ_هِ بِأَمِيرِ ال_ْمُؤْمِنِينَ وَفَعَلَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِالْحَسَنِ وَفَعَلَهُ الْحَسَنُ بِالْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ ذَلِكَ الْخَاتَمُ إِلَى أَبِي بَعْدَ أَبِيهِ وَمِنْهُ صَارَ إِلَيَّ فَهُوَ عِنْدِي وَإِنِّي لَأَلْبَسُهُ كُلَّ جُمُعَةٍ وَأُصَلِّي فِيهِ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ: فَدَخَلْتُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يُصَلِّي فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ مَدَّ إِلَيَّ يَدَهُ فَرَأَيْتُ فِي إِصْبَعِهِ خَاتَماً نَقْشُهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّ_هُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّ_هِ فَقَالَ: هَذَا خَاتَمُ جَدِّي أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ؛

محمد بن مسلم گويد از امام صادق از انگشتر حسين بن على پرسيدم كه به دست چه كسى افتاد و به او ياد آور شدم كه من شنيدم در ضمن اموال ديگر به غارت رفته؟! فرمود: چنين نيست كه گمان برده اند. حسين به پسرش على بن الحسين وصيت كرد و انگشتر خود را در انگشت او نمود و امامت را به او

ص: 87

واگذار نمود چنان چه رسول خدا با اميرالمؤمنين كرد و او با حسن نمود و حسن با حسين سپس اين انگشتر به پدرم رسيد بعد از آن¬كه به پدرانش رسيده بود و از او به من رسيده و نزد من است و من هر جمعه به دست كنم و در آن نماز كنم. محمد بن مسلم گويد: روز جمعه نزد او رفتم و نماز مي خواند و چون از نمازش فارغ شد دست به سوى من دراز كرد و در انگشتش انگشتري ديدم كه نقش خاتم آن لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ عدّة للقاء اللَّه بود، فرمود اين خاتم جدم ابى عبدالله الحسين است.

(23*) كفاية الأثر، ص237:

عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: كَانَ يَقُولُ: ادْعُوا لِيَ ابْنِيَ الْبَاقِرَ وَقُلْتُ لِابْنِيَ الْبَاقِرِ يَعْنِي مُحَمَّداً فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَةِ وَلِمَ سَمَّيْتَهُ الْبَاقِرَ؟ قَالَ فَتَبَسَّمَ وَمَا رَأَيْتُهُ تَبَسَّمَ قَبْلَ ذَلِكَ ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعَالَى طَوِيلًا، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ فِي سُجُودِهِ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ سَيِّدِي عَلَى مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُعِيدُ ذَلِكَ مِرَاراً. ثُمَّ قَالَ: يَا بُنَيَّ إِنَّ الْإِمَامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَمْلَأَهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا وَإِنَّهُ الْإِمَامُ أَبُوالْأَئِمَّةِ مَعْدِنُ الْحِلْمِ وَمَوْضِعُ الْعِلْمِ يَبْقُرُهُ بَقْراً وَاللَّ_هِ لَهُوَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّ_هِ قُلْتُ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَهُ قَالَ سَبْعَةٌ وَمِنْهُمُ الْ_م_َهْدِيُّ الَّذِي يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ؛

علي بن الحسين حديث كند كه امام حسين مى فرمود: فرزندم باقر را نزدم حاضر كنيد، فرزندم باقر يعنى محمد را حاضر كردم، من به پدرم عرض كردم: پدر جان چرا او را باقر ناميدى؟ تبسمى فرمود و پيش از آن نديده بودم كه تبسم كند سپس سجده طولانى به جا آورد و شنيدم كه در سجده مى فرمود: پروردگارا سپاس سزاوار تو است بر آن چه ما اهل بيت را بدان انعام فرمودى، و اين كلمات را چند مرتبه تكرار كرد، سپس فرمود: فرزندم، امامت در فرزندان اوست تا قائم ما قيام كند و زمين را از عدل و داد پر كند؛ و به درستى كه او امام و پدر امامان است، و معدن بردبارى و موضع علم و دانش است كه آن را به خوبى مى شكافد؛ به خدا سوگند او شبيه ترين مردمان به پيغمبر خدا است، عرض كردم: امامان بعد از او چند نفرند؟ فرمود: هفت نفر و از ايشان است مهدى كه در آخر الزمان به دين (حق) قيام كند.

(24*) الكافي، ج1، ص305، ح1:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: لَمَّا حَضَرَ عَلِيَ بن الْحُسَيْنِ  الْوَفَاةُ قَبْلَ ذَلِكَ أَخْرَجَ سَفَطاً أَوْ صُنْدُوقاً عِنْدَهُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ احْمِلْ هَذَا الصُّنْدُوقَ. قَالَ: فَحَمَلَ بَيْنَ أَرْبَعَةٍ فَلَمَّا تُوُفِّيَ جَاءَ إِخْوَتُهُ يَدَّعُونَ مَا فِي الصُّنْدُوقِ فَقَالُوا: أَعْطِنَا نَصِيبَنَا فِي الصُّنْدُوقِ فَقَالَ: وَاللَّ_هِ مَا لَكُمْ فِيهِ شَيْ ءٌ وَلَوْ كَانَ لَكُمْ فِيهِ شَيْ ءٌ مَا دَفَعَهُ إِلَيَّ وَكَانَ فِي الصُّنْدُوقِ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّ_هِ وَكُتُبُهُ؛

امام باقر فرمود: چون وفات على بن الحسين رسيد، قبل از آن سبدى يا صندوقى كه نزد او بود بيرون آورد و به من فرمود: اى محمد اين صندوق را ببر، در برابر چهار كس آن را بردند، و چون وفات كرد، برادرانش آمدند و مدعى شدند كه از آن چه در آن صندوق بوده بهره ما را بده، فرمود: به خدا در آن بهره اى براى شما نبود و اگر بود، آن را به من نمى داد، در آن صندوق سلاح و كتب رسول خدا بود.

(25*) بحارالأنوار، ج36، ص389، ح5:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبِي عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: اثْنَا عَشَرَ سَبْعَةٌ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ أَخِي مُحَمَّدٍ؛

حسين پسر امام سجاد گفت: مردي از پدرم سوال كرد از ائمه، پدرم فرمود: دوازده نفرند كه هفت نفر

ص: 88

ايشان از صلب اين مي باشد و دستشان را بر روي كتف برادرم محمد(حضرت باقر) قرار دادند.

(26*) الكافي، ج1، ص307، ح7:

عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ  فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ فَقَالَ: هَذَا وَاللَّ_هِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ. قَالَ عَنْبَسَةُ؛ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ، فَقَالَ: صَدَقَ جَابِرٌ ثُمَّ قَالَ: لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَيْسَ كُلُّ إِمَامٍ هُوَ الْقَائِمَ بَعْدَ الْإِمَامِ الَّذِي كَانَ قَبْلَهُ؛

جابر بن يزيد جعفى گويد: از امام باقر سؤال شد از قائم دست به امام صادق زد و فرمود: به خدا قسم اين قائم آل محمد است، عنبسه گويد: چون امام باقر وفات كرد، من خدمت امام صادق رسيدم و اين خبر را به او گفتم، فرمود: جابر راست گفته. سپس فرمود: شايد شما معتقد نيستيد كه هر امامى قائم است به امامت بعد از امامى كه پيش از او بوده است.

(27*) بحارالأنوار، ج36، ص390، ح1:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ قَالَ: إِنَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ كَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ الْفَائِزُ مَنْ وَالاهُمْ وَالْهَالِكُ مَنْ عَادَاهُمْ وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ فَإِذَا عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّ_هُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّ_هِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ» وَرَأَيْتُ فِي مَوَاضِعَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَمُحَمَّداً مُحَمَّداً وَجَعْفَراً وَمُوسَى وَالْحَسَنَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَالْحُجَّةَ فَعَدَدْتُهُمْ فَإِذَا هُمْ اثْنَا عَشَرَ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَرَاهُمْ؟ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ هَذَا نُورُ وَصِيِّكَ وَسِبْطَيْكَ وَهَذِهِ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِهِمْ بِهِمْ أُثِيبُ وَبِهِمْ أُعَاقِبُ؛

حضرت باقر فرمود: امامان پس از رسول خدا به شماره نقيبان بنى اسرائيل اند و آنان دوازده نفر بودند، رستگار كسى است كه ايشان را دوست دارد، و هلاك شده آن كسى است كه ايشان را دشمن دارد، و به تحقيق پدرم براى من حديث كرد از پدرش كه رسول خدا فرمود: آن گاه كه مرا به آسمان بردند نظر كردم و بر ساق عرش نوشته ديدم: جز خداى يگانه، خدايى نيست. محمد رسول خدا است، او را به وسيله على كمك كرده و به سبب او ياريش نمودم، و در مواضعي ديدم على، على، على و محمد، محمد، جعفر و موسى و حسن و حسن و حسين و حجت، پس آن ها را شمردم دوازده نفر بودند، عرض كردم: پروردگارا اينان كه مى بينم كيانند؟ فرمود: اى محمد اين نور وصى و دو سبط تو است، و اين ها انوار امامان از اولاد تو مي باشد به سبب ايشان ثواب دهم و به سبب ايشان عقوبت كنم.

(28*) بحارالأنوار، ج47، ص16، ح12:

قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ لِأَصْحَابِهِ يَوْماً: إِذَا افْتَقَدْتُمُونِي فَاقْتَدُوا بِهَذَا فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَأَشَارَ إِلَى أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ ؛

حضرت باقر روزى به اصحاب خود فرمود: وقتى مرا نيابيد از اين پيروى كنيد او امام و خليفه بعد از من است در حالي كه اشاره مي¬كردند به حضرت صادق.

(29*) كفاية الأثر، ص255:

عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ... قَالَ: يَا يُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِيحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَأُوتِينَا شَرْعَ الْحِكْمَةِ وَفَصْلَ الْخِطَابِ. فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ وَكُلُّ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ

ص: 89

الْبَيْتِ وَرِثَ كَمَا وَرِثْتُمْ مَنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ؟ فَقَالَ: مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ الِاثْنَا عَشَرَ. قُلْتُ: سَمِّهِمْ لِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ. فَقَالَ: أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي¬طَالِبٍ وَبَعْدَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا وَبَعْدِي مُوسَى وَلَدِي وَبَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيِّ مُحَمَّدٌ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ وَبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ لْحُجَّةُ اصْطَفَانَا اللَّ_هُ وَطَهَّرَنَا وَأُوتِينَا ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ. ثُمَّ قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ إِنَّ عَبْدَاللَّ_هِ بن سَعْدٍ دَخَلَ عَلَيْكَ بِالْأَمْسِ فَسَأَلَكَ عَمَّا سَأَلَكَ فَأَجَبْتَهُ بِخِلَافِ هَذَا! فَقَالَ: يَا يُونُسُ كُلُّ امْرِئٍ وَمَا يَحْتَمِلُهُ وَلِكُلِّ وَقْتٍ حَدِيثُهُ وَإِنَّكَ لَأَهْلٌ لِمَا سَأَلْتَ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ وَالسَّلَام؛

يونس بن ظبيان گفت: وارد شدم بر حضرت صادق... سپس فرمود: اى يونس هرگاه علم صحيح خواستى نزد ما اهل بيت است زيرا آن به ارث به ما رسيده، و شرح حكمت و فصل خطاب به ما داده شده است، عرض كردم: اى فرزند رسول خدا هر كه از اهل بيت و فرزندان على و فاطمه است دارا است آن چه را شما دارا شده ايد؟

فرمود: داراى آن نيست مگر دوازده امام.

عرض كردم: نامشان را بيان فرما اى فرزند رسول خدا، فرمود: اوّل آن ها على بن ابى¬طالب است و پس از او حسن و حسين و پس از وى على بن الحسين و بعد از او محمد بن على، سپس منم، سپس فرزندم موسى، و پس از او فرزندش على؛ و پس از على، محمد، و بعد از محمد؛ على است، و پس از على، حسن، و پس از حسن، حجت است، كه خداوند ما را برگزيده و پاكيزه كرد و به ما عطا فرمود آن چه را به هيچ يك از مردمان نداده است.

سپس عرض كردم: اى فرزند رسول خدا عبداللَّه بن سعد روز گذشته نزد شما آمد و از آن چه من پرسيدم از شما پرسيد و شما به غير از اين جواب او را فرمودى؟ فرمود: اى يونس هر كس نتواند حمل آن كند و هر زمان اقتضايى دارد، و تو اهل آن بودى پس جز از اهلش آن را پنهان كن و السلام.

(30*) الكافي، ج1، ص309، ح7:

عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِاللَّ_هِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي¬طَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ كَوْنٌ وَلَا أَرَانِي اللَّ_هُ ذَلِكَ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: فَأَوْمَأَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِمُوسَى حَدَثٌ فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ. قُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وَتَرَكَ أَخاً كَبِيراً وَابْناً صَغِيراً فَبِمَنْ أَئْتَمُّ؟ قَالَ: بِوَلَدِهِ. ثُمَّ قَالَ هَكَذَا أَبَداً قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَعْرِفْهُ وَلَا أَعْرِفْ مَوْضِعَهُ؟ قَالَ: تَقُولُ: اللَّ_هُمَّ إِنِّي أَتَوَلَّى مَنْ بَقِيَ مِنْ حُجَجِكَ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ الْمَاضِي فَإِنَّ ذَلِكَ يُجْزِيكَ إِنْ شَاءَ اللَّ_هُ؛

عيسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى¬طالب گويد: به امام صادق عرض كردم: اگر چيزى شد؛ (يعني اين كه شما از دنيا رفتيد) و خدا برايم اين روز را نياورد من به كه اقتدا كنم، به پسرش موسى اشاره كرد، گفتم: اگر براى موسي پيشامدى كرد و برادر بزرگ و پسر صغيرى به جا گذاشت به كدام اقتداء كنم؟ فرمود: به پسرش، سپس امام فرمود: چنين است هميشه، گفتم: اگر او را نشناسم و محل او را ندانم؟ فرمود: مى گوئى: خدايا من پيرو و دوست دار آن امام باقيمانده از حجج تو هستم كه از فرزندان

ص: 90

امام گذشته است، كه همين براى تو مجزى است ان شاء الله.

(31*) بحارالأنوار، ج36، ص396، ح2:

عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ قَالَ:حَدَّثَنِي عَبْدُاللَّ_هِ بْنُ أَبِي الْهُذَيْلِ وَسَأَلْتُهُ عَنِ الْإِمَامَةِ فِيمَنْ تَجِبُ وَمَا عَلَامَةُ مَنْ تَجِبُ لَهُ الْإِمَامَةُ؟ فَقَالَ: إِنَّ الدَّلِيلَ عَلَى ذَلِكَ وَالْحُجَّةَ عَلَى الْ_مُؤْمِنِينَ وَالْقَائِمَ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ وَالنَّاطِقَ بِالْقُرْآنِ وَالْعَالِمَ بِالْأَحْكَامِ أَخُو نَبِيِّ اللَّ_هِ وَخَلِيفَتُهُ عَلَى أُمَّتِهِ وَوَصِيُّهُ عَلَيْهِمُ وَوَلِيُّهُ الَّذِي كَانَ مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى الْمَفْرُوضُ الطَّاعَةِ بِقَوْلِ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّ_هَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ  الْمَوْصُوفُ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّ_هُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ  الْ_مَدْعُوُّ إِلَيْهِ بِالْوَلَايَةِ، الْمُثْبَتُ لَهُ الْإِمَامَةُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِقَوْلِ الرَّسُولِ عَنِ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ: أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّ_هُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَأَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَإِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَأَفْضَلُ الْوَصِيِّينَ وَخَيْرُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ وَبَعْدَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ الْحُسَيْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّ_هِ وَابْنَا خِيَرَةِ النِّسْوَانِ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَهُمْ عِتْرَةُ الرَّسُولِ الْمَعْرُوفُونَ بِالْوَصِيَّةِ وَالْإِمَامَةِ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ مِنْهُمْ فِي كُلِّ عَصْرٍ وَزَمَانٍ وَفِي كُلِّ وَقْتٍ وَأَوَانٍ وَهُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَأَئِمَّةُ الْهُدَى وَالْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّ_هُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَكُلُّ مَنْ خَالَفَهُمْ ضَالٌّ مُضِلٌّ تَارِكٌ لِلْحَقِّ وَالْهُدَى وَهُمُ الْمُعَبِّرُونَ عَنِ الْقُرْآنِ وَالنَّاطِقُونَ عَنِ الرَّسُولِ مَنْ مَاتَ وَلَا يَعْرِفُهُمْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَدِينُهُمُ الْوَرَعُ وَالْعِفَّةُ وَالصِّدْقُ وَالصَّلَاحُ وَالِاجْتِهَادُ وَأَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَطُولُ السُّجُودِ وَقِيَامُ اللَّيْلِ وَاجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَانْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ وَحُسْنُ الْجِوَارِ؛

ابن بهلول گويد: از عبداللَّه بن أبى الهذيل در باره امامت سؤال كردم كه امامت در چه كسى حق است و علامت او چيست؟ او گفت: بر كسى كه راهنماى بر اين مطلب است و بر مؤمنين حجّت مى باشد و امور مسلمين را به دست دارد و با قرآن سخن مى گويد و احكام دين را مى داند، همانا برادر رسول خدا و خليفه و وصى او، امام بر امت مى باشد، همان كسى كه ولى پيغمبر است و نسبت او با پيامبر، مثل نسبت هارون به موسى است، او كسى است كه طبق اين آيه: اى مؤمنين از خدا اطاعت كنيد و نيز از رسول و اولى الأمر اطاعت كنيد (نساء 59) اطاعتش بر همگان واجب است، همان كسى كه خداوند در وصف او گفته است: يعنى ولي شما، فقط و فقط اين ها هستند: اللّه و رسول او و آن مؤمنانى كه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكات مى دهند (مائده 55)، همان كسى كه ولى مردم است و مردم به سوى او دعوت شده اند، همان كه در روز غدير خم امامت براى او ثابت گرديد بدين ترتيب كه پيامبر خدا طبق گفته خداوند، فرمودند: آيا ولايت و سرپرستى من بر شما از خود شما بيشتر نيست؟ مردم گفتند: همين گونه است آن گاه حضرت فرمودند: هر كس، من ولى و سرپرست او هستم، على، سرپرست اوست، خدايا با دوستان او دوستى و با دشمنان او دشمنى كن، هر كس او را يارى كرد، ياريش فرما و هر كس او را تنها گذاشت دست از ياريش بردار، و هر كس او را كمك كند، او را كمك كن، آن شخص، على بن أبى طالب،

ص: 91

اميرالمؤمنين و امام متقين و پيشواى پيشاني سفيدان و برترين اوصياء و بهترين خلائق بعد از رسول اللّه مى باشد، و بعد از او حسن بن على و سپس حسين هستند، دو نوه رسول خدا و دو فرزند بهترين زنان روى زمين، سپس على بن الحسين، سپس محمد بن على، سپس جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمد بن على، سپس على بن محمد، سپس حسن بن على و سپس محمد بن الحسن تا امروز، يكى پس از ديگرى. اينان خاندان رسول خدا هستند كه به امامت و وصايت شناخته شده اند، در هيچ عصر و زمانى، زمين بدون يكى از آنان نيست. كه همان «عروة الوثقى» (دستگيره محكم) و ائمه هدايت و حجّت بر اهل دنيا هستند تا آن زمان كه عمر زمين و ساكنان آن به سر آيد، و هر كس با آنان مخالفت كند، گمراه و گمراه كننده خواهد بود، و حق و هدايت را كنار زده است، آنان هستند كه قرآن را بيان مى كنند، و به جاى رسول خدا سخن مى گويند، هر كس بميرد و ايشان را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است، آئين و دين اينان عبارتست از: ورع و پرهيز، عفت، راستى و راستگوئى، صلاح، اجتهاد (يعنى كوشش نمودن)، امانت دارى چه براى خوبان و چه براى بدان، سجده هاى طولانى، شب زنده دارى، دورى از محرمات، انتظار فرج و گشايش با پايدارى نمودن، خوش رفتارى با اطرافيان و همراهان و خوب همسايگي كردن.

(32*) بحارالأنوار، ج48، ص15، ح5:

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي لَوْ عَهِدْتَ إِلَيْنَا فِي الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِي: يَا مُفَضَّلُ، الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي ابْنِي مُوسَى وَالْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ م ح م د بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى؛

مفضل بن عمر گفت: خدمت حضرت صادق رسيدم عرض كردم: آقا اگر ما را آشنا به جانشين خود مي كردى خوب بود. فرمود مفضل امام بعد از من پسرم موسى مي باشد، اما خلف منتظر كه آرزوى ظهورش هست م ح م د پسر حسن بن على بن محمد بن على بن موسى است.

بحارالأنوار، ج48، ص14، ح2:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّ_هِ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَقَدَّمَنِي لِلْمَوْتِ قَبْلَكَ إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: إِلَى ابْنِي مُوسَى فَكَانَ ذَلِكَ الْكَوْنُ فَوَ اللَّ_هِ مَا شَكَكْتُ فِي مُوسَى طَرْفَةَ عَيْنٍ قَطُّ ثُمَّ مَكَثْتُ نَحْواً مِنْ ثَلَاثِينَ سَنَةً ثُمَّ أَتَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: فَإِلَى عَلِيٍّ ابْنِي قَالَ فَكَانَ ذَلِكَ الْكَوْنُ فَوَ اللَّ_هِ مَا شَكَكْتُ فِي عَلِيٍّ طَرْفَةَ عَيْنٍ قَطُّ؛

داود بن كثير گفت: به حضرت صادق عرض كردم: فدايت شوم و قبل از شما بميرم اگر پيش آمد (يعني شما از دنيا رفتيد) شد وصي شما كيست؟ فرمود پسرم موسى. اين اتفاق افتاد من در امامت حضرت موسى بن جعفر به اندازه لحظه اي شك نكردم پس از سى سال آمدم خدمت موسى بن جعفر عرض كردم: فدايت شوم اگر پيش آمدى شد ما به كه پناه بريم؟ فرمود: به پسرم على. بخدا قسم آن پيش آمد شد و من در امامت على بن موسى الرضا لحظه اى مشكوك نبودم.

(33*) كفاية الأثر، ص273:

عَنْ بَكْرِ بْنِ مُوسَى الْوَاسِطِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي إِبْرَاهِيمَ  فَقَالَ: إِنَّ جَعْفَراً كَانَ يَقُولُ: سَعِدَ مَنْ لَمْ

ص: 92

يَمُتْ حَتَّى يَرَى خَلَفَهُ مِنْ نَفْسِهِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ فَقَالَ: وَقَدْ أَرَانِيَ اللَّ_هُ خَلَفِي مِنْ نَفْسِي؛

بكربن موسي واسطي مي گويد: نزد حضرت كاظم بودم و فرمود: همانا پدرم جعفر مي فرمود: كسي كه نميرد و جانشين خود را ببيند سعادتمند است. سپس اشاره كرد امام موسي كاظم به سوي فرزندش علي و فرمود: خداوند متعال جانشينم را به من نشان داد.

كفاية الأثر، ص273:

دَاوُدَبْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ كَبِرَتْ سِنِّي فَحَدِّثْنِي مِنَ الْبَابِ فَأَشَارَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي.

داود بن فرقد نقل كرد كه گفت بحضرت موسى بن جعفر عرض كردم: پير شده ام مرا راهنمائى كن امام بعد از شما كيست؟ اشاره كرد به حضرت رضا ابوالحسن و فرمود: اين امام شما است بعد از من.

(34*) الكافي، ج1، ص311، ح2:

عَنْ نُعَيْمٍ الْقَابُوسِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ ابْنِي عَلِيّاً أَكْبَرُ وُلْدِي وَأَبَرُّهُمْ عِنْدِي وَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ وَهُوَ يَنْظُرُ مَعِي فِي الْجَفْرِ وَلَمْ يَنْظُرْ فِيهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ؛

نعيم قابوسى نقل مي كند كه امام كاظم فرمود: پسرم على بزرگ ترين اولادم مى باشد و خوش رفتارترين آنان نزد من و محبوب تر آن ها به سوى من و او با من در جفر نگاه مي كند و در آن نظر نكند جز پيغمبر يا وصى پيغمبر.

الكافي، ج1، ص313، ح13:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ قَالَ: جِئْتُ إِلَى أَبِي إِبْرَاهِيمَ بِمَالٍ فَأَخَذَ بَعْضَهُ وَتَرَكَ بَعْضَهُ. فَقُلْتُ: أَصْلَحَكَ اللَّ_هُ لِأَيِّ شَيْ ءٍ تَرَكْتَهُ عِنْدِي؟ قَالَ: إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَطْلُبُهُ مِنْكَ، فَلَمَّا جَاءَنَا نَعْيُهُ بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ ابْنُهُ فَسَأَلَنِي ذَلِكَ الْمَالَ فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ؛

داود بن زربى گويد: مالى خدمت امام كاظم آوردم (سهم امام) مقدارى از آن را بر گرفت و مقدارى را وانهاد به من، گفتم: اصلحك الله چرا اين مقدار را وانهادى به من؟ فرمود: باشد تا صاحب امر امامت آن را از تو بخواهد، (يعنى اين نشانه امام بعد از من است) چون خبر فوت آن حضرت به ما رسيد، ابو الحسن الرضا فرزند آن حضرت شخصي را فرستاد و آن مال را از من خواست و من به او دادم.

(35*) عيون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص20، ح1:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَقَدِ اشْتَكَى شِكَايَةً شَدِيدَةً فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ مَا أَسْأَلُ اللَّ_هَ أَنْ لَا يُرِيَنَاهُ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: إِلَى عَلِيٍّ ابْنِي وَكِتَابُهُ كِتَابِي وَهُوَ وَصِيِّي وَخَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي؛

از محمد بن اسماعيل بن فضل هاشمى چنين روايت شده است كه گفت: بر امام موسى كاظم وارد شدم در حالى كه ايشان به شدت مريض بودند، به حضرت عرض كردم: اگر خداى ناكرده براى شما اتفاقى بيفتد _ و خدا آن روز را نياورد _ به چه كسى رجوع كنيم (امام بعد از شما كيست)؟ فرمود: به فرزندم على، نوشته او، نوشته من است، و او وصى و جانشين من بعد از من خواهد بود.

(36*) الغيبة (للطوسي)، ص136:

قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ لِعَلِيٍّ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَلْقَى اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ آمِناً مُطَهَّراً، لَا يَحْزُنُهُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ،

ص: 93

فَلْيَتَوَلَّكَ وَلْيَتَوَلَّ بَنِيكَ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِيَّ بن الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بن عَلِيٍّ وَجَعْفَرَ بن مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بن جَعْفَرٍ وَعَلِيَّ بن مُوسَى وَمُحَمَّداً وَعَلِيّاً وَالْحَسَنَ ثُمَّ الْمَهْدِيَّ وَهُوَ خَاتَمُهُمْ؛ وَلَيَكُونَنَّ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يَتَوَلَّوْنَكَ يَا عَلِيُّ يَشْنَأُهُمُ النَّاسُ وَلَوْ أَحَبَّهُمْ كَانَ خَيْراً لَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ يُؤْثِرُونَكَ وَوُلْدَكَ عَلَى الْآبَاءِ وَالْأُمَّهَاتِ وَالْإِخْوَةِ وَالْأَخَوَاتِ وَعَلَى عَشَائِرِهِمْ وَالْقَرَابَاتِ صَلَوَاتُ اللَّ_هِ عَلَيْهِمْ أَفْضَلُ الصَّلَوَاتِ أُولَئِكَ يُحْشَرُونَ تَحْتَ لِوَاءِ الْحَمْدِ، يُتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ وَيَرْفَعُ دَرَجَاتِهِمْ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛

رسول خدا به اميرمؤمنان علي فرمود: كسى كه مى خواهد خدا را در امن و اطمينان ملاقات كند، و بيم بزرگ (قيامت) او را اندوهناك نكند بايد تورا و دو فرزندت حسن و حسين را دوست بدارد و (همچنين) على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد و على و حسن سپس مهدى كه خاتم ايشان است (را دوست بدارد)، اى على در آخر الزمان گروهى خواهند بود كه تو را دوست دارند و مردم با آن ها دشمنى كنند، و اگر آن ها را دوست مى داشتند براى آن ها بهتر بود، كه اگر مى دانستند اين مطلب را تو را بر پدران و مادران و و برادران و خواهران و فاميل و نزديكان (خود) مقدّم داشته و برتر قرار مى دادند؛ بهترين درودهاى خداوند بر ايشان باد، اينان در زير لواى حمد محشور مى شوند، از گناهان شان صرف نظر مى شود، و درجاتشان به پاداش آن چه به جا مى آورند بالا برده مى شود.

(37*) بحارالأنوار، ج36، ص412، ح2:

عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَلَمَّا بَصُرَ بِي قَالَ لِي: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً ثَبَتُّ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: هَاتِ يَا أَبَا الْقَاسِمِ فَقُلْتُ: إِنِّي أَقُولُ إِنَّ اللَّ_هَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَاحِدٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَحَدِّ التَّشْبِيهِ وَإِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَلَا صُورَةٍ وَلَا عَرَضٍ وَلَا جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَمُصَوِّرُ الصُّوَرِ وَخَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَالْجَوَاهِرِ وَرَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمَالِكُهُ وَجَاعِلُهُ وَمُحْدِثُهُ وَإِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَإِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ وَلَا شَرِيعَةَ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَأَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ وَالْخَلِيفَةَ وَوَلِيَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا مَوْلَايَ فَقَالَ: وَمِنْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ ابْنِي فَكَيْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟ قَالَ فَقُلْتُ: وَكَيْفَ ذَلِكَ يَا مَوْلَايَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ لَا يُرَى شَخْصُهُ وَلَا يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ، فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً. قَالَ فَقُلْتُ: أَقْرَرْتُ وَأَقُولُ إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اللَّ_هِ وَعَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّ_هِ وَطَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّ_هِ وَمَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّ_هِ وَأَقُولُ إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ وَالْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ وَإِنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ وَالصِّرَاطَ حَقٌّ وَالْمِيزَانَ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَأَنَّ اللَّ_هَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَأَقُولُ: إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَايَةِ الصَّلَاةُ وَالزَّكَاةُ وَالصَّوْمُ وَالْحَجُّ وَالْجِهَادُ وَالْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيُ عَنِ الْ_مُنْكَرِ؛ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ: يَا أَبَا الْقَاسِمِ هَذَا وَاللَّ_هِ دِينُ اللَّ_هِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ ثَبَّتَكَ اللَّ_هُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَفِي الْآخِرَةِ؛

عبد العظيم بن عبدالله حسنى گويد: حضور آقاي خود على بن محمد (امام دهم) شرفياب شدم چون

ص: 94

مرا ديدار كرد به من فرمود: مرحبا بر تو اى ابو القاسم تو به راستى دوست ما هستى گويد عرض كردم: يا ابن رسول الله من مي خواهم دين خود را بر شما عرضه نمايم و اگر پسنديده است بر آن ثابت باشم تا خداى عزوجل را ملاقات كنم فرمود: يا ابا القاسم بگو آن چه اعتقاد دارى. گفتم: من مي گويم خداى تبارك و تعالى يكى است و مانند او چيزى نيست از دو حد نبودن و شباهت به خلق بر كنار است و جسم نيست، صورت نيست، عرض نيست، جوهر نيست بلكه پديدارنده اجسام و نقاش صور و آفريننده عرض و جوهر است، پروردگار هر چيزي است و مالك و جاعل و پديدارنده آن مي باشد و محمد بنده و رسول او است خاتم پيغمبران است و پس از وى تا روز قيامت پيامبرى نيست؛ شريعتش خاتم همه شريعت ها است و بعد از آن تا روز قيامت شريعتى نيست و مي گويم كه امام و خليفه و كارگزار پس از وى امير المؤمنين على بن ابى طالب است سپس حسن و بعد حسين و بعد على بن الحسين و بعد محمد بن على و بعد جعفر بن محمد و بعد موسى بن جعفر و بعد على بن موسى و سپس محمد بن على و بعد از او شما اى مولاى من. آن حضرت فرمود: و بعد از من حسن پسرم و چگونه باشند مردم با جانشين پس از او؟

عرض كردم او چطور باشد؟ فرمود: چون شخص وى ديدار نشود و بردن نامش روا نباشد تا ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد كند چنان چه پر از جور و ستم شده است. گويد عرض كردم: من هم اقرار دارم و مي گويم دوست آنان دوست خداست و دشمن آنان دشمن خداست و طاعتشان طاعت خداست و معصيت شان معصيت خداست و مي گويم معراج حق است و سؤال قبر حق است و بهشت حق است و دوزخ حق است و صراط حق است و ميزان حق است و قيامت آمدني است و در آن شكى نيست و به راستى خدا هر كس در گورهاست زنده مي كند و مي گويم فريضه هاى واجب بعد از ولايت ائمه نماز است و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر. على بن محمد فرمود: اى ابو القاسم به خدا همين دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده بر آن پايدار باش خدايت پايدار بدارد به گفتار ثابت در حيات دنيا و در آخرت.

(38*) بحارالأنوار، ج49، ص14، ح5:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ: ابْتِدَاءً مِنْهُ هَذَا أَفْقَهُ وُلْدِي، وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الرِّضَا وَقَدْ نَحَلْتُهُ كُنْيَتِي؛

داود زربى از علي بن يقطين نقل كرد كه موسى بن جعفر قبل از اين كه سؤالى بكنم فرمود: اين فقيه ترين فرزندان من است اشاره به حضرت رضا كرد و فرمود كه: كنيه خود را به او بخشيده ام.

(39*) كفاية الأثر، ص275:

دِعْبِلَ بن عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ: أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ عَلِيَّ بن مُوسَى قَصِيدَتِي... بَكَى الرِّضَا بُكَاءً شَدِيداً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ الشَّرِيفَ إِلَيَّ وَقَالَ: يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ، فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَمَتَى يَقُومُ؟ قُلْتُ: لَا يَا مَوْلَايَ إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ وَيُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَيَمْلَأُهَا عَدْلاً فَقَالَ: يَا دِعبِلُ الإمَامُ بَعدِي مُحَمَّدٌ ابنُهُ عَلِيُّ وَبَعدَ عَلِيٍّ ابنُهُ الحَسَنُ وَبَعدَ الحَسَنِ ابنُهُ الحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ، لَطَوَّلَ اللَّ_هُ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى

ص: 95

يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَاما مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ النَّبِيَّ قِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّ_هِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ قَالَ: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛

دعبل بن على خزاعى گويد: قصيده¬ام را براي حضرت رضا خواندم... حضرت رضا سخت گريست و سپس سرش را به جانب من بلند كرد و فرمود: اى خزاعى در اين دو بيت روح الامين به زبانت سخن گفته است، آيا مي دانى اين امام كيست و كى قيام مي كند؟

عرض كردم: نه اى مولايم جز اين كه شنيدم يك امامى از شما ظهور مي كند كه زمين را از فساد پاك مي كند و آن را از عدل و داد پر مي كند چنان چه از ستم پر شده است، فرمود: اى دعبل امام بعد از من محمد است و پس از محمد فرزندش على است و بعد از على پسرش حسن و پس از حسن پسرش حجت قائم كه در غيبتش انتظار او را كشند و در ظهورش مطاع باشد، اگر نماند از دنيا مگر يك روز خدا همان روز را طولانى كند تا ظهور كند و آن را پر از عدالت كند چنان چه پر از ستم شده است و اما كى باشد اين اخبار از وقت است و به حقيقت پدرم براى من از پدرش از پدرانش نقل كرده است كه از پيغمبر پرسش شد كى قائم از ذريه ات خروج مي كند؟ فرمود: مثل او مثل ساعت است كه آشكار نكند وقتش را جز او عزوجل و ظهورش ناگهاني مي باشد.

(40*) الكافي، ج1، ص321، ح8:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ جَالِساً فَدَعَا بِابْنِهِ وَهُوَ صَغِيرٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حَجْرِي فَقَالَ لِي: جَرِّدْهُ وَانْزِعْ قَمِيصَهُ فَنَزَعْتُهُ. فَقَالَ لِيَ: انْظُرْ بَيْنَ كَتِفَيْهِ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِي أَحَدِ كَتِفَيْهِ شَبِيهٌ بِالْخَاتَمِ دَاخِلٌ فِي اللَّحْمِ، ثُمَّ قَالَ: أَ تَرَى هَذَا كَانَ مِثْلُهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ أَبِي؛

حسن بن جهم گويد: خدمت امام رضا نشسته بودم پسرش را كه هنوز صغير بود پيش خواند و او را بر روي دامن من قرار داد و به من فرمود: او را برهنه كن و پيراهنش را بكن، من پيراهن او را بيرون آوردم، به من فرمود: ميان دو شانه اش را نگاه كن من نگاه كردم و ناگاه ديدم در يكى از دو كتفش مانند مُهرى است كه در گوشت فرو رفته، سپس فرمود: اين را مى بينى؟ مانند آن در همين جا بر شانه پدرم بود.

الكافي، ج1، ص321، ح9:

عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا، فَجِي ءَ بِابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ صَغِيرٌ. فَقَالَ: هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ؛

ابى يحيى صنعانى گويد: من خدمت امام رضا بودم، پسرش ابو جعفر را كه صغير بود آوردند، فرمود: اين است مولودى كه براى شيعيان ما از او با بركت تر زائيده نشده است.

(41*) بحارالأنوار، ج50، ص8، ح2:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبَّادٍ وَكَانَ يَكْتُبُ لِلرِّضَا ضَمَّهُ إِلَيْهِ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: مَا كَانَ يَذْكُرُ مُحَمَّداً ابْنَهُ إِلَّا بِكُنْيَتِهِ. يَقُولُ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ وَكُنْتُ أَكْتُبُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ صَبِيٌّ بِالْمَدِينَةِ فَيُخَاطِبُهُ بِالتَّعْظِيمِ وَتَرِدُ كُتُبُ أَبِي جَعْفَرٍ فِي نِهَايَةِ الْبَلَاغَةِ وَالْحُسْنِ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَبُو جَعْفَرٍ وَصِيِّي وَخَلِيفَتِي فِي أَهْلِي مِنْ بَعْدِي؛

محمد بن ابى عباد كه نويسنده حضرت رضا، كه او را فضل بن سهل به اين مأموريت گماشته بود

ص: 96

مي گفت: حضرت رضا هميشه فرزندش محمد را با كنيه نام مى برد، مي فرمود: نامه براى ابو جعفر نوشتم. يا مشغول نامه نوشتن براى ابو جعفر بودم با اين كه پسرش كودكى بود در مدينه او را با احترام نام مى برد. نامه هاى حضرت جواد نيز با نهايت بلاغت و كمال نگارش مى آمد يك روز شنيدم حضرت رضا مي فرمود: ابو جعفر وصى و جانشين من است ميان خانواده ام پس از من.

(42*) كفاية الأثر، ص283:

عَن صَقر بنِ أبِي دلف قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بن عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا يَقُولُ: الْإِمَامُ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌ أَمْرُهُ أَمْرِي وَقَوْلُهُ قَوْلِي وَطَاعَتُهُ طَاعَتِي وَالْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَقَوْلُهُ قَوْلُ أَبِيهِ وَطَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِيهِ، ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ، فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ؟ فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ وَلِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ: وَلِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ؟ قَالَ: لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً يَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَيَطُولُ أَمَدُهَا، فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَيُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَيَسْتَهْزِئُ بِهِ الْجَاحِدُونَ وَيَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَيَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَيَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ؛

صقر بن ابى دلف روايت مي كند كه از حضرت جواد شنيدم مي فرمود: امام بعد از من على است و امر او مانند امر من و گفتار وى گفتار من و اطاعت او اطاعت من است، و امام بعد از وى حسن عسكرى است اطاعت و امر و گفتار او هم مانند پدرش مي باشد و پس از اين ديگر سخن نگفت، راوى گويد: عرض كردم:

پس امام بعد از حسن عسكري كيست؟ در اين هنگام امام گريه شديدى كرد و بعد از آن فرمود:

امام بعد از حسن فرزندش قائم به حق است و كسي كه انتظار آن را مي¬كشند.

راوى گويد: عرض كردم: براى چه او را قائم مي گويند؟ فرمود: زيرا او پس از خاموش شدن يادش در ميان مردم قيام مي كند، و در غيبت او گروهى از معتقدين به امامت وى مرتد مي شوند، عرض كردم: چرا به او منتظر گفته اند؟ فرمود: براى اين كه غيبتش بطول خواهد انجاميد، و افراد مخلص در انتظار خروج او خواهند بود.

افراد سرگردان غيبت او را انكار خواهند كرد، و منكرين امامت او مسخره اش خواهند نمود، كسانى كه وقت ظهور او را تعيين مي كنند دروغ مى گويند، افرادى كه بخواهند در ظهورش عجله نمايند هلاك مي شوند، و اشخاصى كه از اهل تسليم باشند رهائى پيدا خواهند كرد.

(43*) الكافي ج1، ص323، ح1:

عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ أَبُو جَعْفَرٍ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى بَغْدَادَ فِي الدَّفْعَةِ الْأُولَى مِنْ خَرْجَتَيْهِ قُلْتُ لَهُ عِنْدَ خُرُوجِهِ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ فِي هَذَا الْوَجْهِ فَإِلَى مَنِ الْأَمْرُ بَعْدَكَ؟ فَكَرَّ بِوَجْهِهِ إِلَيَّ ضَاحِكاً وَقَالَ: لَيْسَ الْغَيْبَةُ حَيْثُ ظَنَنْتَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ، فَلَمَّا أُخْرِجَ بِهِ الثَّانِيَةَ إِلَى الْمُعْتَصِمِ صِرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ خَارِجٌ فَإِلَى مَنْ هَذَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟ فَبَكَى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ: عِنْدَ هَذِهِ يُخَافُ عَلَيَّ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِي إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ؛

اسماعيل بن مهران گويد: چون امام جواد نخستين بار از مدينه به بغداد مى رفت، هنگام سفر به او گفتم: قربانت، من در اين سوى كه ميروى بر تو نگرانم، پس از تو امر امامت با كيست؟ با لب خندان به

ص: 97

سوى من برگشت و فرمود: غيبت من در اين سال چنان نيست كه تو گمان مى كنى، و چون در سفر دوم نزد معتصم مى رفت خدمتش رسيدم و عرض كردم: جانم فداي شما، داريد مى رويد بفرماييد اين امر امامت بعد شما با كيست؟ آن حضرت گريست تا محاسن مباركش تر شد و سپس رو به من كرد و فرمود: در اين سفر من مورد خطرم، امر امامت بعد از من با پسرم على است.

(44*) بحارالأنوار، ج50، ص119، ح3:

عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنْتُ أَلْزَمُ بَابَ أَبِي جَعْفَرٍ لِلْخِدْمَةِ الَّتِي وُكِّلْتُ بِهَا وَكَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْأَشْعَرِيُ يَجِي ءُ فِي السَّحَرِ مِنْ آخِرِ كُلِّ لَيْلَةٍ لِيَتَعَرَّفَ خَبَرَ عِلَّةِ أَبِي جَعْفَرٍ، وَكَانَ الرَّسُولُ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَ أَبِي جَعْفَرٍ وَبَيْنَ الْخَيْرَانِيِ إِذَا حَضَرَ قَامَ أَحْمَدُ وَخَلَا بِهِ. قَالَ الْخَيْرَانِيُّ: فَخَرَجَ ذَاتَ لَيْلَةٍ وَقَامَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْمَجْلِسِ وَخَلَا بِيَ الرَّسُولُ وَاسْتَدَارَ أَحْمَدُ، فَوَقَفَ حَيْثُ يَسْمَعُ الْكَلَامَ فَقَالَ الرَّسُولُ: مَوْلَاكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَيَقُولُ لَكَ إِنِّي مَاضٍ وَالْأَمْرُ صَائِرٌ إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ وَلَهُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي مَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ بَعْدَ أَبِي...؛

خيرانى از پدر خود چنين نقل كرد كه گفت: من ملازم خانه حضرت جواد بودم به واسطه مأموريتى كه داشتم احمد بن عيسى اشعرى سحرگاه هر شب مى آمد تا از بيمارى حضرت جواد اطلاعاتى به دست آورد. هر وقت پيك واسطه بين حضرت جواد و پدرم مى آمد احمد از جاى حركت مي كرد و پدرم با او خلوت مي نمود.

پدرم گفت يك شب پيك امام آمد احمد بن محمد بن عيسى از اطاق خارج شد من با پيك خلوت كردم ولى احمد دو مرتبه برگشت و جايى ايستاد كه حرف ما را مى شنيد. پيك گفت مولايت سلام مي رساند و مي فرمايد من از دنيا مي روم و امامت متعلق به فرزندم علي است، همان مقامى را كه من بعد از پدرم بر شما داشتم او پس از من بر شما خواهد داشت... .

(45*) كفاية الأثر، ص289:

عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَاحِبَ الْعَسْكَرِ يَقُولُ: الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي ابْنِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ: وَلِمَ جَعَلَنِيَ اللَّ_هُ فِدَاكَ؟ فَقَالَ: لِأَنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ: فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ؟ قَالَ: قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؛

ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى گويد شنيدم ابو الحسن صاحب العسكر (امام دهم) مي فرمود: جانشين من پس از من فرزندم حسن است شما چگونه باشيد در جانشين بعد از جانشين من؟ عرض كردم: قربانت شوم براي چه؟ فرمود چون شخص او را نبينيد و بردن نام او براى شما روا نباشد؛ عرض كردم پس چگونه او را ذكر كنيم؟ فرمود: بگوئيد حجت از آل محمد.

(46*) الكافي، ج1، ص328، ح12:

عَنْ شَاهَوَيْهِ بْنِ عَبْدِاللَّ_هِ الجَلَّابِ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ فِي كِتَابٍ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ عَنِ الْخَلَفِ بَعْدَ أَبِي جَعْفَرٍ؟ وَقَلِقْتَ لِذَلِكَ فَلَا تَغْتَمَّ، فَإِنَّ اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُضِلُّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ، حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ وَصَاحِبُكَ بَعْدِي أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنِي وَعِنْدَهُ مَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ اللَّ_هُ وَيُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ اللَّ_هُ ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها قَدْ كَتَبْتُ بِمَا فِيهِ بَيَانٌ وَقِنَاعٌ لِذِي عَقْلٍ يَقْظَانَ.

ص: 98

شاهويه بن عبدالله جلاب گويد: امام هادى در نامه اى به من نگارش فرمود كه: تو مى خواستى بپرسى، پس از ابو جعفر (پسر بزرگ من كه از دنيا رفت) جانشين كيست؟ و به خاطر آن پريشان بودى، غم مخور، زيرا خداي عزوجل مي فرمايند (توبه(9)، آيه 145): هيچ مردمى را گمراه نكند، پس از آن كه آن ها را هدايت كرده تا بيان كند برايشان آن چه را بايد بپرهيزند سرور و امام تو بعد از من پسرم ابو محمد (امام عسكري است، هر چه نياز داريد نزد او است، خدا است كه هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد (بقره(2)، آيه 106): هر آيه را كه ملغى كنيم و يا پس اندازيم بهتر از آن را يا مانند آن را بياوريم من نوشتم آن چه شرح و اطمينان است براى عاقل بيدار.

(47*) بحارالأنوار، ج50، ص242، ح9:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى الْعَلَوِيِّ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ بِصَرْيَا فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ فَإِذَا نَحْنُ بِأَبِي جَعْفَرٍ وَأَبِي مُحَمَّدٍ قَدْ دَخَلَا فَقُمْنَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ لِنُسَلِّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ: لَيْسَ هَذَا صَاحِبَكُمْ، عَلَيْكُمْ بِصَاحِبِكُمْ وَأَشَارَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ؛

احمد بن عيسى علوى كه از فرزندان على بن جعفر است گفت: خدمت حضرت امام هادى در صريا رسيدم سلام كردم در همين موقع ابو جعفر و ابو محمد وارد شدند از جاى حركت كرديم كه سلام به ابو جعفر نماييم حضرت هادى فرمود: اين امام شما نيست احترام به امام خود بگذاريد اشاره كرد به ابو محمدامام عسكري.

بحارالأنوار، ج50، ص243، ح12:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ النَّوْفَلِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ  فِي صَحْنِ دَارِهِ فَمَرَّ بِنَا ابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: لَا صَاحِبُكُمْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ ؛

على بن عمر نوفلى گويد: من با ابو الحسن (امام هادى) در صحن خانه اش بودم و پسرش محمد به ما گذشت، من گفتم: قربانت، بعد از شما صاحب و سرور ما اين است؟ فرمود: نه، سرور و امام شما بعد از من حسن است.

(48*) كفاية الأثر، ص295:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بن عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيَّ يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّ_هِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى أَرَانِيَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِي ما أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّ_ه خَلْقاً وَخُلُقاً يَحْفَظُهُ اللَّ_هُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فِي غَيْبَتِهِ وَيُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛

احمد بن اسحاق بن سعد گويد: از امام حسن عسكرى شنيدم مى فرمود: حمد خدا را كه مرا از دنيا نبرد تا جانشين مرا كه از من است به من نشان داد آن كه شبيه ترين مردم است به رسول خدا در خلقت و اخلاق. خداوند او را در غيبتش نگه دارد سپس او را آشكار كند و زمين را پر از عدل و داد كند چنان چه پر از جور و ستم شده است.

(49*) الكافي، ج1، ص329، ح6:

عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَيْتُ سَامَرَّاءَ وَلَزِمْتُ بَابَ أَبِي مُحَمَّدٍ ... ثُمَّ نَادَانِيَ ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَى الْجَارِيَةَ فَرَجَعَتْ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهَا: اكْشِفِي عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْيَضَ

ص: 99

حَسَنِ الْوَجْهِ وَكَشَفَ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَيْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ؛

ضوء بن على عجلى از مردى پارسى كه نامش را برده، گويد: به سامراء آمدم و ملازم در خانه ابى محمد امام عسكرى شدم،... سپس مرا صدا زد: درون بيا، من وارد شدم و آن كنيزك را صدا زد پس كنيز برگشت و امام به او فرمود: پرده بر دار از آن چه همراه تو مي باشد، پس روپوش از پسر بچه اى سپيد و خوش رو بر گرفت و از شكم مباركش روپوش را كنارزد، موئى از گلو تا ناف بر آن روئيده بود سبز نه سياه، و فرمود: اين سرور و امام شما است، و كنيزك او را برد و ديگر تا پس از وفات امام حسن عسكرى من او را نديدم.

(50*) الكافي، ج1، ص338، ح7:

عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْ_مُؤْمِنِينَ فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْ_مُؤْمِنِينَ، مَا لِي أَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا؟ فَقَالَ: لَا وَاللَّ_هِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَلَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَلَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَحَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَيَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَكَمْ تَكُونُ الْحَيْرَةُ وَالْغَيْبَةُ؟ قَالَ: سِتَّةَ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِينَ فَقُلْتُ: وَإِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَأَنَّى لَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ خِيَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَةِ فَقُلْتُ: ثُمَّ مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّ_هُ ما يَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَإِرَادَاتٍ وَغَايَاتٍ وَنِهَايَاتٍ؛

اصبغ بن نباته گويد: خدمت امير المؤمنين رسيدم و ديدمش در انديشه است و به زمين مى كوبد عرضه داشتم: يا امير المؤمنين، چرا من شما را در حال تفكر مي بينم در حالي كه به زمين مى كوبى، براى رغبت در كار خلافت است؟

فرمود: نه، هرگز روزى نبوده كه من بدان رغبتى داشته باشم و نه به دنيا ولى در انديشه مولودي هستم كه يازدهمين فرزندم از پشت من است ، او است همان مهدى كه زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه از جور و ستم پر شود، براى او يك نهانى و سرگردانى است كه مردمى در آن گمراه شوند و ديگرانى در آن ره جويند.

عرض كردم: يا امير المؤمنين، اين نهانى و سرگردانى تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز، شش ماه، شش سال، گفتم: اين امر شدنى است؟ فرمود: آرى، چنان چه آن مقدر شده است ولى تو از كجا با اين امر مربوط باشى؟ آن نصيب نيكان اين امت باشد با نيكان ائمه خاندان پيغمبر، عرض كردم: پس از آن چه خواهد بود؟

فرمود: سپس خدا هر چه مى خواهد مى كند، زيرا او بداها و اراده ها و غايات و نهاياتى دارد.

(51*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص252، ح1:

عَنْ أَمِيرِالْ_مُؤْمِنِينَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً، فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَشَقَقْتُ لَكَ مِنِ اسْمِي اسْماً فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَأَنْتَ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَجَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَخَلِيفَتَكَ وَزَوْجَ ابْنَتِكَ وَأَبَا ذُرِّيَّتِكَ وَشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَهُوَ عَلِيٌّ وَخَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ مِنْ

ص: 100

نُورِكُمَا، ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَايَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ، يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ وَيَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي، ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ فَمَا أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَلَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي يَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: ارْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَم ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِي وَسْطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ قُلْتُ: يَا رَبِّ وَمَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ وَهَذَا الْقَائِمُ الَّذِي يُحَلِّلُ حَلَالِي وَيُحَرِّمُ حَرَامِي وَبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي وَهُوَ رَاحَةٌ لِأَوْلِيَائِي وَهُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَالْجَاحِدِينَ وَالْكَافِرِينَ، فَيُخْرِجُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى طَرِيَّيْنِ فَيُحْرِقُهُمَا فَلَفِتْنَةُ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بِهِمَا أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ وَالسَّامِرِيِّ؛

اميرالمؤمنين فرمودند: كه رسول خدا فرمود: چون مرا به آسمان سير دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحى كرد و فرمود: اى محمد به راستى من يك نظرى به زمين كردم و تو را از آن برگزيدم و تو را پيغمبر نمودم و گرفتم براي تو اسمي از اسماء خودم را پس من محمودم و تو محمدى سپس دوباره نظرى افكندم و على را در آن انتخاب كردم و او را وصى تو و خليفه تو و همسر دختر تو و پدر اولاد تو نمودم و براى او هم نامى از نام هاى خود برگرفتم من على اعلايم و او على است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما آفريدم سپس ولايت آن ها را به فرشتگان عرضه داشتم، هر كس پذيرفت نزد من از مقربين شد، اى محمد اگر بنده اي مرا عبادت كند تا بريده شود و مانند مشك پوسيده گردد و منكر ولايت آنان نزد من آيد من او را در بهشتم جا ندهم و زير عرشم سايه نبخشم، اى محمد دوست دارى آن ها را ببينى؟ عرض كردم آرى پروردگارا، خداى عزوجل فرمود سر بلند كن سر بلند كردم و ناگاه انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و محمد بن الحسن قائم را ديدم و قائم در وسط آن ها مانند ستاره درخشنده بود، عرض كردم پروردگارا اين ها كيانند؟ فرمود: اينها امامان مي باشند و اين است قائم آن كه حلال مرا حلال كند و حرام مرا حرام كند و به وسيله او از دشمنانم انتقام بكشم و او راحت دوستان من است و او است كه دل شيعيانت را شفا مي دهد از ظالمين و منكرين و كافرين و لات و عزى را تر و تازه بيرون مى آورد و آن ها را مى سوزاند پس براي مردم در آن روز فتنه و امتحاني باشد سخت تر از فتنه گوساله و سامري.

(52*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص256، ح1:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: لُعِنَ الْمُجَادِلُونَ فِي دِينِ اللَّ_هِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِينَ نَبِيّاً وَمَنْ جَادَلَ فِي آيَاتِ اللَّ_هِ فَقَدْ كَفَرَ قَالَ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَ: ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّ_هِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ وَمَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّ_هِ الْكَذِبَ، وَمَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَكُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِيلُهَا إِلَى النَّارِ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَمُرَةَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّ_هِ أَرْشِدْنِي إِلَى النَّجَاةِ فَقَالَ: يَا ابْنَ سَمُرَةَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءُ وَتَفَرَّقَتِ الْآرَاءُ فَعَلَيْكَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَإِنَّهُ إِمَامُ أُمَّتِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِي وَهُوَ الْفَارُوقُ الَّذِي يُمَيِّزُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ مَنْ سَأَلَهُ أَجَابَهُ وَمَنِ اسْتَرْشَدَهُ أَرْشَدَهُ وَمَنْ طَلَبَ الْحَقَّ عِنْدَهُ وَجَدَهُ وَمَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى لَدَيْهِ صَادَفَهُ وَمَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ آمَنَهُ وَمَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ نَجَّاهُ وَمَنِ اقْتَدَى بِهِ هَدَاهُ، يَا ابْنَ سَمُرَةَ سَلِمَ مِنْكُمْ

ص: 101

مَنْ سَلَّمَ لَهُ وَوَالاهُ وَهَلَكَ مَنْ رَدَّ عَلَيْهِ وَعَادَاهُ يَا ابْنَ سَمُرَةَ إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي رُوحُهُ مِنْ رُوحِي وَطِينَتُهُ مِنْ طِينَتِي وَهُوَ أَخِي وَأَنَا أَخُوهُ وَهُوَ زَوْجُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَإِنَّ مِنْهُ إِمَامَيْ أُمَّتِي وَسَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَتِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُ أُمَّتِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛

عبد الرحمن بن سمرة گويد رسول خدا فرمود: آنان كه در دين خدا ستيزه و جدال كنند به زبان هفتاد پيغمبر لعن شده اند، هر كس در آيات خدا جدال كند كافر است خداى عزوجل (در سورۀ غافر آيه 4) فرموده: در آيات خدا جدال نكنند مگر آن چنان كسانى كه كافرند گردش آنان در شهرها تو را نفريبد، هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند دروغ بر خدا بسته و هر كس ندانسته به مردم فتوى دهد ملائكه آسمان و زمين او را لعن كنند، هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى راهش به آتش است، عبد الرحمن بن سمره گويد به رسول خدا عرض كردم يا رسول اللَّه مرا به نجات رهبرى كن، فرمود: اى پسر سمره هرگاه خواسته هاي مردم مختلف شد و آراء متفرق گرديد بر تو باد به ملازمت على بن ابى طالب، زيرا او امام امت و خليفه بعد از من است بر آن ها او است فاروقى كه ميان حق و باطل را جدا مي كند هر كس از او پرسد جواب دهد و هر كس از او رهبرى خواهد او را رهبرى كند و هركس حق را نزد او جويد يابد و هر كس پيش او هدايت خواهد به دست آرد، هر كس به او پناه برد او را در امنيت قرار دهد، هر كس به او تمسك كند نجاتش دهد و هركس به او اقتداء كند او را هدايت نمايد اى پسر سمره از شما هركس به او تسليم شد و او را دوست گرفت سالم شد و هر كه از او رو بر گرداند و دشمنى كرد هلاك شد، اى پسر سمره على از من است روحش از روح من است و خاكش از خاك من است او برادر من است و من برادر او و او همسر دختر من فاطمه است كه برترين زنان عالم است از اولين و آخرين و از او است دو امام امت من و دو آقاي جوانان اهل بهشت حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين نهمين آنان قائم امت من است پر كند زمين را از عدل و داد چنان چه پر شده است از ظلم و جور.

(53*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص286، ح2:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَهُوَ يَأْتَمُّ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ وَيَتَوَلَّى أَوْلِيَاءَهُ وَيُعَادِي أَعْدَاءَهُ ذَلِكَ مِنْ رُفَقَائِي وَذَوِي مَوَدَّتِي وَأَكْرَمُ أُمَّتِي عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛

امام باقر فرمودند: رسول خدا فرمود: خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيتم را درك كند در حالي كه در غيبت او پيش از ظهور به امامت او معتقد باشد با دوستانش دوست باشد و با دشمنانش دشمن باشد او در روز قيامت از رفقاى من و از دوستان من و اكرم امت من است.

(54*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص303، ح14:

عَنْ أَمِيرِ الْ_مُؤْمِنِينَ قَالَ: لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَلَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَى وِلَادَتُهُ وَيَغِيبُ شَخْصُهُ؛

اميرالمؤمنين فرمودند: براى قائم ما غيبتى است كه مدتش طولانى است گويا من شيعه را مى بينم كه در غيبتش چون چهارپايان جولان مي زنند و چراگاه مي جويند و به دست نمى آورند ألا هر

ص: 102

كدامشان بر دين خود ثابت بماند و براى طول غيبت امام دلش دچار قساوت نشود او در روز قيامت در درجه من با من است. سپس فرمود: به راستى قائم ما چون قيام كند براى كسى در گردن او بيعتى نباشد و از اين جهت است كه ولادتش پنهان و شخص او غائب است.

(55*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص305، ح1:

عَنْ أَبِي نَضْرَةَ قَالَ: لَمَّا احْتُضِرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ عِنْدَ الْوَفَاةِ دَعَا بِابْنِهِ الصَّادِقِ فَعَهِدَ إِلَيْهِ عَهْداً فَقَالَ لَهُ أَخُوهُ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ: لَوِ امْتَثَلْتَ فِيَّ تِمْثَالَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ لَرَجَوْتُ أَنْ لَا تَكُونَ أَتَيْتَ مُنْكَراً. فَقَالَ:يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأَمَانَاتِ لَيْسَتْ بِالتِّمْثَالِ وَلَا الْعُهُودَ بِالرُّسُومِ وَإِنَّمَا هِيَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَّ_هِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّ_هِ فَقَالَ لَهُ: يَا جَابِرُ حَدِّثْنَا بِمَا عَايَنْتَ فِي الصَّحِيفَةِ، فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: نَعَمْ، يَا أَبَا جَعْفَرٍ دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ لِأُهَنِّئَهَا بِمَوْلُودِ الْحَسَنِ، فَإِذَا هِيَ بِصَحِيفَةٍ بِيَدِهَا مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ. فَقُلْتُ: يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ مَا هَذِهِ الصَّحِيفَةُ الَّتِي أَرَاهَا مَعَكِ؟ قَالَتْ فِيهَا: أَسْمَاءُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِي. فَقُلْتُ لَهَا: نَاوِلِينِي لِأَنْظُرَ فِيهَا. قَالَتْ: يَا جَابِرُ لَوْ لَا النَّهْيُ، لَكُنْتُ أَفْعَلُ لَكِنَّهُ نُهِيَ أَنْ يَمَسَّهَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ وَلَكِنَّهُ مَأْذُونٌ لَكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى بَاطِنِهَا مِنْ ظَاهِرِهَا. قَالَ جَابِرٌ: فَقَرَأْتُ فَإِذَا فِيهَا أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّ_هِ الْمُصْطَفَى أُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ، أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي¬طَالِبٍ الْمُرْتَضَى أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ، أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَرُّ، أَبُو عَبْدِاللَّ_هِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ التَّقِيُّ أُمُّهُمَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ، أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْعَدْلُ أُمُّهُ شَهْرَبَانُويَهْ بِنْتُ يَزْدَجَرْدَ بْنِ شَاهَنْشَاهَ، أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ أُمُّهُ أُمُّ عَبْدِاللَّ_هِ بِنْتُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، أَبُو عَبْدِاللَّ_هِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ أُمُّهُ أُمُّ فَرْوَةَ بِنْتُ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، أَبُو إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ الثِّقَةُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا حَمِيدَةُ، أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا نَجْمَةُ، أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّكِيُّ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا خَيْزُرَانُ، أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَمِينُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا سَوْسَنُ، أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الرَّفِيقُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا سُمَانَةُ وَتُكَنَّى بِأُمِّ الْحَسَنِ، أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللَّ_هِ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ الْقَائِمُ أُمُّهُ جَارِيَةٌ اسْمُهَا نَرْجِسُ صَلَوَاتُ اللَّ_هِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ؛

ابى نضره گويد: چون امام پنجم ابو جعفر محمد بن على الباقر محتضر شد هنگام وفات، فرزندش امام صادق را خواست و عهدى به او سپرد برادرش زيد بن على به او عرض كرد: اگر دربارۀ من نمونه كار حسن را نسبت به حسين انجام مي دادى (يعنى مرا بعد از خود به امامت نصب مي كردى) من اميد داشتم كه كار زشت و خلافى مرتكب نمي شدى. فرمود: اى ابو الحسن به درستى كه امانات به نمونه و مثال ادا نشود و عهود و سپرده ها رسم و تعارف بر نمي دارد و همانا آن ها اموري است كه سابقه دارد نسبت به حجج خداى تبارك و تعالى. سپس جابر بن عبداللّه را خواست به او فرمود: اى جابر آن چه را در صحيفه به چشم خود ديدى براى ما بازگو كن جابر به حضرت عرض كرد: آرى اى ابو جعفر من خدمت بانوى خود فاطمه رسيدم كه او را به ولادت حسن مبارك باد گويم ناگاه ديدم يك صحيفه در دست او است از درّ سفيد، به او عرض كردم: اى سرور زنان اين صحيفه چيست كه به همراه شما مي بينم؟ فرمود: نام امامان از فرزندانم در آن است، عرض كردم آن را به من بدهيد تا در آن نظر كنم فرمود اى جابر اگر نهي از اين كار نبود بجا مى آوردم ولى نهى شده است كه جز پيغمبر يا وصى يا اهل بيت نبى بدان دست نزند ولى تو اجازه دارى كه از ظاهر آن درونش را بخواني. جابر گويد: آن را خواندم در آن

ص: 103

نوشته بود ابو القاسم محمد بن عبداللّه المصطفى مادرش آمنه بنت وهب، ابو الحسن على بن ابى¬طالب المرتضى مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف، ابو محمد الحسن بن على البر، ابو عبداللّه الحسين بن على التقى مادر هر دو فاطمه بنت محمد است، ابو محمد على بن حسين عدل مادرش شهر بانويه بنت يزدجرد بن شاهنشاه، ابو جعفر محمد بن على الباقر مادرش ام عبدالله بنت حسن بن على بن ابى طالب، ابو عبداللَّه جعفر بن محمد الصادق مادرش ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر، ابو ابراهيم موسى بن جعفر ثقه مادرش كنيزي است بنام حميده، ابو الحسن على بن موسى الرضا مادرش كنيز است به نام نجمه، ابو جعفر محمد بن على الزكى مادرش كنيزى است به نام خيزران، ابو الحسن على بن محمد الامين مادرش كنيزي است به نام سوسن، ابو محمد الحسن بن على الرفيق مادرش كنيزي است بنام سمانه و كنيه اش ام الحسن است، ابو القاسم محمد بن الحسن و او حجت خداست بر خلقش و قائم است مادرش كنيزي است بنام نرجسصلوات اللَّه عليهم اجمعين.

(56*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص311، ح2:

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّ_هِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ وَقُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ فِي ظَاهِرِهِ وَثَلَاثَةٌ فِي بَاطِنِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي آخِرِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي طَرَفِهِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ اثْنَا عَشَرَ اسْماً فَقُلْتُ: أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَتْ: هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللَّ_هِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ جَابِرٌ: فَرَأَيْتُ فِيهَا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ؛

جابر جعفى از امام محمد باقر از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گويد: به بانوى خود فاطمه زهرا وارد شدم در برابرش لوحى بود كه پرتوش چشم را خيره مي كرد در آن نام دوازده امام بود سه نام در روى آن بود و سه در پشت آن و سه در آخر آن و سه در حاشيه آن من آن ها را شمردم دوازده نفر بودند، گفتم اين ها نام هاى كيانند؟ فرمود اين نام اوصياء است اولشان عموزاده ام مي باشد و يازده تن فرزندانم كه آخرشان قائم استصلوات الله عليهم، جابر گويد در آن محمد محمد محمد ديدم در سه جا و على و على و على و على در چهار جا.

(57*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص316، ح2:

عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَقِيصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ مُعَاوِيَةَ بن أَبِي سُفْيَانَ دَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَيْعَتِهِ فَقَالَ: وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَاللَّ_هِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إِمَامُكُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْكُمْ وَأَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّ_هِ عَلَيَّ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَأَقَامَ الْجِدَارَ وَقَتَلَ الْغُلَامَ كَانَ ذَلِكَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّ_هِ تَعَالَى ذِكْرُهُ حِكْمَةً وَصَوَاباً؟ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَيَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّ_هِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَيُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلُ اللَّ_هُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اللَّ_هَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛

ص: 104

ابو سعيد عقيصا گويد: چون حسن بن على با معاوية بن ابى سفيان صلح كرد مردم نزد او رفتند و بعضى از آن ها او را سرزنش كردند كه با معاويه بيعت كرده است فرمود: واى بر شما نمي دانيد من چه كردم به خدا اين كارى كه كردم براى شيعيان من از آن چه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند بهتر است شما نمي دانيد كه من امام مفترض الطاعه شما هستم و يكى از دو آقايان جوانان اهل بهشتم به نص رسول خدا بر من؟ عرض كردند: همين گونه است. فرمود: آيا نمي دانيد كه چون خضر كشتى را سوراخ كرد و ديوار را بر پا داشت و بچه را كشت وسيله سخط موسى بن عمران گرديد چون حكمت آن ها را نمي دانست و آن كارها نزد خداى تعالى ذكره حكمت و صواب بود؟! آيا نمي دانيد كه هيچ كدام از ما ائمه نيست مگر آن كه بيعت سركش زمانش بگردن او مي ماند مگر آن قائمى كه روح الله عيسى بن مريم پشت سرش نماز مي خواند، زيرا كه خداى عزوجل ولادتش را مخفى سازد و شخص او را پنهان كند تا آن كه وقتى ظهور كند بيعت احدى بگردن او نباشد و او نهمين فرزند برادرم حسين، زاده برترين زنان است خدا در زمان غيبت او عمرش را طولانى كند و او را به قدرت خود ظاهر كند در صورت جوانى كه كمتر از چهل سال دارد و از اين جا دانسته شود كه خدا بر هر چيزى قادر است.

(58*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص317، ح3:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ: قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي¬طَالِبٍ: مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي¬طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَهُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ، يُحْيِي اللَّ_هُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَيُظْهِرُ بِهِ دِيْنَ الْحَقِ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَيَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الدِّينِ آخَرُونَ فَيُؤْذَوْنَ، وَيُقَالُ لَهُمْ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَى الْأَذَى وَالتَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّ_هِ؛

سليط گويد: حسين بن على بن ابى¬طالب فرمود: از ما مي باشد دوازده مهدى اوّل آن ها امير المؤمنين على بن ابى¬طالب است و آخر آن ها نهمين فرزند من است و او است امام قائم به حق كه خدا به وسيله او زمين را پس از مردنش زنده كند و دين را آشكار كند و بر همه اين ها پيروز نمايد و اگر چه مشركان را بد آيد براى او غيبتى است طولانى كه جمعى در آن از دين بيرون روند و ديگران بر دين پا برجا بمانند و آزار كشند و به آن ها گفته شود اين وعده چه وقت عملى شود اگر شما راست گويانيد آگاه باشيد كه صبركنندگان در غيبت او بر آزار و تكذيب به مانند جهادكنندگان با شمشيرند در ركاب رسول خدا.

(59*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص319، ح2:

عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ أَخْبِرْنِي بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ طَاعَتَهُمْ وَمَوَدَّتَهُمْ وَأَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ فَقَالَ لِي: يَا كَنْكَرُ إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ جَعَلَهُمُ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ أَئِمَّةً لِلنَّاسِ وَأَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي¬طَالِبٍ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي رُوِيَ لَنَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّ_هِ جَلَّ وَعَزَّ عَلَى عِبَادِهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: ابْنِي مُحَمَّدٌ وَاسْمُهُ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً، هُوَ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدِي وَمِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ وَاسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِقُ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ

ص: 105

وَكُلُّكُمْ صَادِقُونَ؟ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّ_هِ قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ... قَالَ: ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللَّ_هِ وَالْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَالْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّ_هَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالْأَفْهَامِ وَالْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَجَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّ_هِ بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَشِيعَتُنَا صِدْقاً وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ سِرّاً وَجَهْراً وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ؛

ابى خالد كابلى گويد: شرفياب حضور آقايم على بن حسين زين العابدين شدم و عرض كردم به من خبر ده از كسانى كه خداى عزوجل طاعت و دوستى آن ها را واجب كرده و بر بندگانش لازم دانسته بعد از رسول خدا از آن ها پيروى كنند فرمود: اى كابلى به راستى آن اولو الامرى كه خدا آن ها را ائمه مردم نموده و طاعتشان را بر آنان واجب كرده است اميرالمؤمنين على بن ابى طالب است سپس حسن سپس حسين دو پسر على بن ابى طالب سپس امر امامت به ما رسيده و بعد خاموش شد، عرض كردم: اى آقايم براى ما روايت شده است كه اميرالمؤمنين فرمود به راستى كه زمين از حجت خدا بر بندگانش خالى نمي ماند حجت و امام بعد از شما كيست؟ فرمود پسرم محمد و نامش در تورات باقر است كه علم را مي شكافد شكافتنى، او است حجت و امام بعد از من و بعد از محمد پسرش جعفر پيش اهل آسمان صادق است عرض كردم: يا سيدى چطور نام او به خصوص صادق است با آن كه همه شما صادق و راستگو هستيد؟ فرمود: پدرم از پدرش حديث كرد براى من كه رسول خدا فرمود: چون فرزندم جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب متولد شود او را صادق ناميد... فرمود: سپس (يعني بعد از آمدن يازده وصي) امتداد پيدا مي كند غيبت ولي خداوند متعالي دوازدهمين وصي پيامبر و ائمه بعد از او. اى ابو خالد مردم زمان غيبت او كه معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش مي باشند از مردم هر زمانى برترند، زيرا خداى تبارك و تعالى عقل و فهم و معرفتى به آن ها عطا كرده است كه غيبت نزد آن ها چون مشاهده است و آن ها را در اين زمان به مانند مجاهد در ركاب رسول خدا با شمشير قرار داده است، آنان به حق مخلصان و به درستى شيعيان ما و داعيان بدين خداى عزوجل در پنهان و آشكار مي باشند و فرمود: انتظار فرج از بهترين اعمال است.

(60*) كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص329، ح1:

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ: فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَسُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَسُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ، فَأمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ وَأمَّا مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ فِيهِ مَا قَدْ قِيلَ فِي عِيسَى، وَأمَّا مِنْ يُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَالْغَيْبَةُ وَاما مِنْ مُحَمَّدٍ فَالْقِيَامُ بِسِيرَتِهِ وَتَبْيِينُ آثَارِهِ ثُمَّ يَضَعُ سَيْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ، فَلَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّ_هِ حَتَّى يَرْضَى اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ قُلْتُ: وَكَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ اللَّ_هَ تَعَالَى قَدْ رَضِيَ؟ قَالَ: يُلْقِي اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ؛

ابى بصير گويد: از امام باقر شنيدم كه مي فرمود: در صاحب اين امر سنتى است از موسى و سنتى است از عيسى و سنتى است از يوسف و سنتى است از محمد، اما سنت موسى اين است كه خائف است و انتظار مي برد،

و اما از عيسى در باره او گفته شود آن چه در باره عيسى گفته شده و اما از يوسف زندان است

ص: 106

و اما از محمد قيام به شمشير است و اجراء سيره و روش او و بيان كردن آثار او سپس شمشير خود را بر شانه گذارد و به دست راست گيرد و پى در پي از دشمنان خدا بكشد تا خداى عزوجل را راضى كند عرض كردم چگونه مي داند كه خداى عزوجل راضى شده؟ فرمود: رحمت را در دل او القاء مي كند.

(61*) كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص353، ح5:

عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ وَإِنِّي لَجَالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، وَهُوَ غُلَامٌ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَجَلَسْتُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّ_هِ : يَا إِبْرَاهِيمُ أَمَا إِنَّهُ لَصَاحِبُكَ مِنْ بَعْدِي أَمَا لَيَهْلِكَنَّ فِيهِ أَقْوَامٌ وَيَسْعَدُ فِيهِ آخَرُونَ، فَلَعَنَ اللَّ_هُ قَاتِلَهُ وَضَاعَفَ عَلَى رُوحِهِ الْعَذَابَ أَمَا لَيُخْرِجَنَّ اللَّ_هُ مِنْ صُلْبِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فِي زَمَانِهِ سَمِيَّ جَدِّهِ وَوَارِثَ عِلْمِهِ وَأَحْكَامِهِ وَفَضَائِلِهِ وَمَعْدِنَ الْإِمَامَةِ وَرَأْسَ الْحِكْمَةِ يَقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنِي فُلَانٍ بَعْدَ عَجَائِبَ طَرِيفَةٍ حَسَداً لَهُ وَلَكِنَّ اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَ بالِغُ أَمْرِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ يُخْرِجُ اللَّ_هُ مِنْ صُلْبِهِ تَكْمِلَةَ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِيّاً اخْتَصَّهُمُ اللَّ_هُ بِكَرَامَتِهِ وَأَحَلَّهُمْ دَارَ قُدْسِهِ الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانِي عَشَرَ مِنْهُمْ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّ_هِ يَذُبُّ عَنْهُ. قَالَ: فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ فَانْقَطَعَ الْكَلَامُ فَعُدْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً أُرِيدُ مِنْهُ أَنْ يَسْتَتِمَّ الْكَلَامَ فَمَا قَدَرْتُ عَلَى ذَلِكَ فَلَمَّا كَانَ قَابِلُ السَّنَةِ الثَّانِيَةِ دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَهُوَ جَالِسٌ، فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شِيعَتِهِ بَعْدَ ضَنْكٍ شَدِيدٍ وَبَلَاءٍ طَوِيلٍ وَجَزَعٍ وَخَوْفٍ، فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ حَسْبُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ. قَالَ إِبْرَاهِيمُ: فَمَا رَجَعْتُ بِشَيْ ءٍ أَسَرَّ مِنْ هَذَا لِقَلْبِي وَلَا أَقَرَّ لِعَيْنِي؛

ابراهيم كرخى گويد: شرفياب حضور امام صادق شدم و به راستى نزد آن حضرت نشسته بودم كه موسى بن جعفر كه هنوز پسر بچه اى بود وارد شد من برخاستم و او را بوسيدم و نشستم. امام صادق  فرمود: اى ابراهيم هم او است كه پس از من امام تو است هم او است كه مردمى در باره او به هلاكت رسند و مردمى ديگر به سعادت رسند، خدا كشنده او را لعنت كند و عذاب روحش را دو چندان نمايد آگاه باش كه محققا خدا از صلب او بهترين اهل زمين در عصر او را بيرون آورد هم نام جدش باشد و وارث علم و احكام و فضائل او و معدن امامت و رأس حكمت مي باشد و پس از شگفتي هاى نوين و كرامات، جبار بنى فلان از روى حسد او را بكشد ولى خدا كار خود را به نهايت رساند و اگرچه مشركان را بد آيد و از صلب او تتمه دوازده امام را كه مهدى باشند در آورد و آنان را به كرامت خود مخصوص سازد و در دار القدس خويش جاى دهد هر آن كه به دوازدهمين آنان اقرار آورد چون كسى باشد كه پيش رسول خدا شمشير آخته و از آن حضرت دفاع كرده، گويد مردى از دوستان بنى اميه وارد شد و حضرت سخن خود را قطع كرد و من يازده بار ديگر خدمت آن حضرت برگشتم و مقصودم آن بود كه آن سخن را تمام كند و فرصت به دستم نيامد. و چون در سال آينده حضور آن حضرت رسيدم نشسته بود، فرمود: اى ابراهيم او است كه گرفتارى شيعيان را بعد از سختى و بلاى طولانى و ناله و ترس، فرج بخشد، اى ابراهيم خوشا بر كسى كه آن زمان را دريابد. ابراهيم گويد: من به مژده اى كه مسرور كننده تر و روشنى بخش تر براى ديده ام باشد از اين مژده برنگشته بودم.

(62*) كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص359، ح1:

قَالَ مُوسَي بن جَعفَر: إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّ_هَ اللَّ_هَ فِي أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلَنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا. يَا

ص: 107

بُنَيَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ وَلَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَأَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لَاتَّبَعُوهُ. فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَمَا الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَضْعُفُ عَنْ ذَلِكَ وَأَحْلَامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَلَكِنْ إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ؛

امام هفتم موسى بن جعفر فرمود: چون پنجمين فرزند هفتمين امام، غائب شود، خدا را خدا را در دين خود ملاحظه كنيد كسى شما را از آن برنگرداند، اى فرزندان من ناچار صاحب الامر غيبتى دارد كه هر كس بدين امر معتقد است از آن برگردد اين يك آزمايشى است از طرف خداى عزوجل كه خلقش را بدان آزموده و اگر پدران و نياكان شما دينى بهتر از اين مي دانستند پيروان آن مي شدند. على بن جعفر راوى حديث گويد: عرض كردم اى آقاى من پنجمين فرزند هفتمين امام چيست؟ فرمود: فرزندم عقل هاى شما از درك اين حقيقت ضعيف است و حلم شما تاب تحمل آن را ندارد ولى اگر بمانيد در آينده آن را درك خواهيد كرد.

(63*) كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص370، ح3:

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا قَالَ: قَالَ لِي لَا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيْلَمٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَوَلِيجَةٍ وَذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي يَبْكِي عَلَيْهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَأَهْلُ الْأَرْضِ وَكُلُّ حَرَّى وَحَرَّانَ وَكُلُّ حَزِينٍ وَلَهْفَانَ. ثُمَّ قَالَ: بِأَبِي وَأُمِّي سُمِيَّ جَدِّي وَشَبِيهِي وَشَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ يَحْزَنُ لِمَوْتِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَالسَّمَاءِ، كَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَةٍ وَكَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرَّانَ حَزِينٍ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِينِ، كَأَنِّي بِهِمْ آيِسٌ مَا كَانُوا قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُ مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُ مَنْ قَرُبَ، يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَعَذَاباً عَلَى الْكَافِرِينَ؛

على بن موسى الرضا فرمود: به ناچار آشوبى توفنده و سخت باشد كه همه پشت ها و گروه ها از هم بپاشد و اين وقتى است كه شيعه سومين از اولاد فرزندم را نيابند و اهل آسمان و زمين و هر دل سوخته و اندوهناك و درمانده بر او بگريند. سپس فرمود: پدر و مادرم قربانش هم نام جد من است و مانند من است و مانند موسى بن عمران بر او گريبان هاى نور باشد و از پرتو نور قدس بدرخشد و براى مرگش اهل آسمان و زمين اندوهگين شوند. چه زنان مؤمن دل سوخته و چه مردان مؤمن اسفناك حيران و حزين كه هنگام نبود ماء معين باشند گويا آن ها را مى بينم كه بسيار نوميدند و به ناگاه بانگي بر آن ها كشيده شود كه از دور و نزديك به يك صدا شنيده شود، رحمت بر مؤمنان باشد و عذاب بر كافران.

(64*) كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص377، ح1:

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِاللَّ_هِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْحَسَنِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِيُّ أَوْ غَيْرُهُ؟ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي: يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَيُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَهُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَخَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّ_هُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً وَإِنَّ اللَّ_هَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَيُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ كَلِيمِهِ مُوسَى إِذْ ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ

ص: 108

وَهُوَ رَسُولٌ نَبِيٌّ. ثُمَّ قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ؛

عبد العظيم بن عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن علي ابي طالب گويد: خدمت امام نهم محمد بن على بن موسى رسيدم و مي خواستم از او بپرسم كه قائم خاندان ما كه مهدى است او است يا ديگرى؛ او آغاز سخن كرد و فرمود: اى ابو القاسم به راستى قائم ما كه او است مهدى آن است كه بايد در حال غيبتش انتظار او را بكشند و در ظهورش فرمان او را برند و او سومين فرزند من است سوگند به آن خدايى كه محمد را به نبوت برانگيخت و ما را به امامت مخصوص كرد هر آينه اگر نماند از دنيا جز يك روز خدا آن روز را طولانى كند تا در آن ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد كند چنان چه پر از جور و ستم شده است و به درستى كه خداى تبارك و تعالى هر آينه كار او را در ظرف يك شب اصلاح كند چنان چه كار كليم خود موسى را اصلاح كرد آن گاه كه رفت براي خاندانش آتشى برگيرد و برگشت با مقام رسالت و نبوت سپس فرمود: بهترين كارهاى شيعيان ما انتظار فرج است.

(65*) كمال الدين و تمام النعمة،، ج2، ص381، ح5:

عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَاحِبَ الْعَسْكَرِ يَقُولُ: الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي ابْنِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ؟ فَقُلْتُ: وَلِمَ جَعَلَنِيَ اللَّ_هُ فِدَاكَ؟ فَقَالَ: لِأَنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ: فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ؟ قَالَ: قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؛

ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى گويد: شنيدم ابو الحسن صاحب العسكر مي فرمود: جانشين من پس از من فرزندم حسن است شما چگونه باشيد در جانشين بعد از آن جانشين؟ عرض كردم قربانت چرا؟ فرمود چون شخص او را نبينيد و بردن نام او براى شما روا نباشد؛ عرض كردم پس چگونه او را ذكر كنيم؟ فرمود بگوئيد حجت از آل محمد.

(66*) كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص385، ح1:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً: يَا أَحْمَدَ بن إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّ_هَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ وَلَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّ_هِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَبِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ، فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ؟ فَنَهَضَ مُسْرِعاً، فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ: يَا أَحْمَدَ بن إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّ_هِ وَكَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا، كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً. يَا أَحْمَدَ بن إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَاللَّ_هِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً، لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ الْهَلَكَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِيهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ. فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي فَنَطَقَ الْغُلَامُ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِيَّةُ اللَّ_هِ فِي أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ، فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ...؛

احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى گويد: شرفياب حضور امام يازدهم ابى محمد حسن بن على شدم و مي خواستم از وى راجع به جانشين پس از او پرسش كنم او آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق به

ص: 109

درستى كه خداى تبارك و تعالى از آن گاه كه آدم را آفريده تا قيام ساعت(قيامت) زمين را از حجت خدا بر خلقش كه به او از اهل زمين بلا را بردارد و به او باران فرو فرستد و به او بركات زمين را بيرون آورد، خالي نخواهد گذاشت. گويد: من گفتم يا ابن رسول الله امام و خليفه پس از شما كيست؟

آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسرى بود سه ساله كه رويش چون ماه شب چهارده بود و فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى عزوجل و نزد حجج او گرامى نبودى من اين پسر خود را به تو نشان نمي دادم به درستى كه او هم نام رسول خدا است و هم كنيه او است و آن كس است كه پر كند زمين را از عدل و داد چنان چه پر شده باشد از جور و ستم؛ اى احمد بن اسحاق مثل او در اين امت مثل خضر است و مثل ذو القرنين، به خدا يك غيبتى دارد كه در آن كسى از هلاكت نجات نيابد جز آن كه خداى عزوجل او را بر قول به امامت وى ثابت دارد و او را موفق سازد كه براى تعجيل فرجش دعا كند احمد بن اسحاق گفت عرضه داشتم: اى مولاى من آيا نشانه اى دارد كه دل من به آن مطمئن شود. آن كودك به زبان فصيح گفت: منم بقية الله در روي زمين و منتقم از دشمنان او اى احمد بن اسحق پس از مشاهده عين دنبال اثرى نگرد... .

(67*) بحارالأنوار، ج51، ص45، ح2:

في تفسير القمي: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّ_هِ قَالَ: أَيَّامُ اللَّ_هِ ثَلَاثَةٌ يَوْمُ الْقَائِمِ صَلَوَاتُ اللَّ_هِ عَلَيْهِ وَيَوْمُ الْمَوْتِ وَيَوْمُ الْقِيَامَةِ؛

در تفسير قمي آمده است: موسى را همراه آيات خود فرستاديم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى كفر درآورده به وادى نورانى ايمان رهبرى كند، و آن ها را به روزهاى خداوندى متذكر گرداند كه در آن آياتى است براى هر صبركننده شكرگزارى روزهاى خداوندى (ايّامُ اللَّه) سه روز است: روز ظهور قائمصلوات اللَّه عليه و روز مرگ و روز قيامت.

و در بحارالأنوار، ج51، ص66، ح1:

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: نَحْنُ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ رَسُولُ اللَّ_هِ وَحَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَجَعْفَرٌ ذُو الْجَنَاحَيْنِ وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْمَهْدِيُّ؛

از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: پيغمبر اكرم فرمود: ما اولاد عبد المطلب، رسول خدا، حمزه سيد الشهداء، جعفر طيار، على، فاطمه، حسن، حسين و مهدى سروران اهل بهشت هستيم.

(68*) كشف الغمة، ج2، ص468:

وَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ عَنِ النَّبِيِّ أَنَّهُ قَالَ: تُمْلَأُ الْأَرْضُ ظُلْماً وَجَوْراً، فَيَقُومُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا يَمْلِكُ سَبْعاً أَوْ تِسْعاً؛

ابو سعيد خدرى روايت كند از حضرت رسول الله كه آن حضرت فرمود: پس از آن كه پر شود زمين از جور و ظلم پس قيام كند مردى از عترت من پس پر گرداند آن را از عدل و داد كه مالك گردد آن را هفت سال يا نه سال.

(69*) بحارالأنوار، ج51، ص105، ح41:

عَنِ النَّبِيِّ قَالَ: الْمَهْدِيُّ طَاوُسُ أَهْلِ الْجَنَّة؛

ص: 110

پيامبر خدا فرمود: مهدى طاوس اهل بهشت است.

بحارالأنوار، ج51، ص105، ح40:

ذَكَرَ الثَّعْلَبِي فِي قِصَّةِ أَصْحَابِ الْكَهْفِ عَنِ النَّبِيِّ: أَنَّ الْ_مَهْدِيَّ يُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ وَيُحْيِيهِمُ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ ثُمَّ يَرْجِعُونَ إِلَى رَقْدَتِهِمْ فَلَا يَقُومُونَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛

ثعلبى از پيغمبر روايت نموده كه فرمود: مهدى اصحاب كهف را سلام مي كند و خداوند آن ها را زنده مي گرداند. آن گاه دوباره خواب مي روند و ديگر تا روز قيامت بيدار نمي شوند.

(70*) منتهي الآمال، ج2، ص773:

از ابوهريره روايت كرده اند كه اگر باقي نماند از دنيا مگر يك روز، خدا طول دهد آن روز را تا پادشاه شود مردي از اهل بيت من كه موافق باشد نام او با نام من.

(71*) بحارالأنوار، ج51، ص133، ح2:

قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ: فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَهُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّ_هُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ؛

حضرت امام حسين فرمود: پسر نهمين من سنتى از يوسف و سنتى از موسى بن عمران دارد و او قائم ما اهل بيت است كه خداوند در يك شب كار او را اصلاح مي كند.

(72*) بحارالأنوار، ج51، ص134، ح1:

عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ قَالَ: فِينَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّ_هِ وَفِينَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَجَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ  وَالْإِمَامَةُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَإِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى، اما الْأُولَى فَسِتَّةُ أَيَّامٍ وَسِتَّةُ أَشْهُرٍ وَسِتُّ سِنِينَ وَاما الْأُخْرَى فَيَطُولُ أَمَدُهَا، حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ، فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَصَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَلَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَسَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛

ابو حمزه ثمالى روايت مي كند كه امام زين العابدين فرمود: خويشان انسان برخى بر برخى ديگر مقدم مي باشند درباره ما نازل گرديده: و قرار داد كلمه باقيه در پشت او كه خداوند امامت را در نسل حسين تا روز قيامت برقرار داشته است و فرمود: قائم ما دو غيبت دارد كه يكى از ديگرى طولانى تر مي باشد.

غيبت اوّل شش روز و شش ماه و شش سال است و غيبت دومى چندان طولانى مى گردد كه اكثر آن ها كه به وى عقيده دارند منحرف مي گردند و كسي بر اين عقيده ثابت نمي ماند جز كسانى كه يقين قوى و معرفت صحيح دارند و از آن چه به آن ها دستور داده ايم در خود ناراحتى و تنگى نمى بينند، و تسليم ما اهل بيت مي باشند.

(73*) بحارالأنوار، ج51، ص136، ح3:

عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ: أَخْبِرْنِي عَنْكُمْ. قَالَ: نَحْنُ بِمَنْزِلَةِ النُّجُومِ إِذَا خَفِيَ نَجْمٌ بَدَا نَجْمٌ مَأْمَنٌ وَأَمَانٌ وَسِلْمٌ وَإِسْلَامٌ وَفَاتِحٌ وَمِفْتَاحٌ، حَتَّى إِذَا اسْتَوَى بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ يُدْرَ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ أَظْهَرَ اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ صَاحِبَكُمْ؛ فَاحْمَدُوا اللَّ_هَ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ يُخَيِّرُ الصَّعْبَ عَلَى الذَّلُولِ. فَقُلْتُ:

ص: 111

جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيَّهُمَا يَخْتَارُ؟ قَالَ: يَخْتَارُ الصَّعْبَ عَلَى الذَّلُولِ؛

معروف بن خربوذ نقل مي كند كه گفت: به حضرت امام محمد باقر عرض كردم: از خودتان براى من بيان فرمائيد! حضرت فرمود: ما به منزله ستارگان مي با شيم كه چون ستاره اى پنهان شود ستاره ديگر كه محل امن و امان و سلم و اسلام و فاتح و مفتاح است، پديدار گردد. موقعى كه اولاد عبد المطلب بر شهرها مسلط شوند و كسى چيزى را تمييز ندهد، خداوند صاحب شما را ظاهر گرداند، پس شما پروردگار متعال را ستايش كنيد و خداوند او را ميان صعب و ذلول مخير مي كند. عرض كردم: او كدام را انتخاب خواهد كرد؟ فرمود: او صعب را انتخاب مي كند.

(74*) بحارالأنوار، ج51، ص143، ح4:

صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَجَحَدَ الْمَهْدِيَّ كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَجَحَدَ مُحَمَّداً نُبُوَّتَهُ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ مِمَّنِ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكَ؟ قَالَ: الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيَتُهُ؛

از صفوان بن مهران از امام جعفر صادق روايت نموده كه فرمود: هر كس تمام ائمه طاهرين را تصديق كند ولى منكر وجود مهدى موعود باشد مثل اين است كه اعتقاد به تمام پيغمبران داشته باشد ولى منكر نبوت پيغمبر اسلام شود.

عرض شد: يا ابن رسول الله مهدى كيست، آيا او از فرزندان شماست؟ فرمود: پنجمين نفر از اولاد هفتمين امام است. او از نظر شما غائب شود و جايز نيست نامش را ببريد.

(75*) بحارالأنوار، ج51، ص151، ح4:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ: هُوَ الطَّرِيدُ الْوَحِيدُ الْغَرِيبُ الْغَائِبُ عَنْ أَهْلِهِ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ؛

داود بن كثير نقل مي كند كه گفت: از آن حضرت پرسيدم صاحب الامر كيست؟ فرمود: كسى است كه از مردم دور و تنها و غريب است و از نظر اهل خويش غائب مي باشد. پدرش را كشته اند و او خون خواهى نكرده است.

(76*) بحارالأنوار، ج51، ص157، ح4:

عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى: إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً. فَقَالَ: يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا مِنَّا إِلَّا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّ_هِ وَهَادٍ إِلَى دِينِ اللَّ_هِ وَلَسْتُ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللَّ_هُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْكُفْرِ وَالْجُحُودِ وَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَقِسْطاً، هُوَ الَّذِي يَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَيَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَيَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَهُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّ_هِ وَكَنِيُّهُ وَهُوَ الَّذِي يُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَيَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عَدَدُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّ_هِ عَزَّ وَجَلَ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّ_هُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّ_هَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ... ؛

حضرت عبد العظيم حسني روايت نموده كه گفت: به حضرت جواد عرض كردم: من اميدوارم قائم آل محمد كه مى آيد و زمين را پر از عدل و داد مي كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، شما

ص: 112

باشيد. فرمود: اى ابو القاسم! هر يك از ما ائمه براى پيشرفت فرمان خدا قيام كرده ايم و راهنماى دين الهى مي باشيم ولى آن قائم كه خداوند به وسيله او زمين را از دست كفار و منكران گرفته و پر از عدل و داد مي كند من نيستم. او كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده خواهد ماند و خودش غائب مى شود و افشاى نامش حرام است. او در نام و كنيه همنام پيغمبر خدا است. او است كه زمين برايش هموار مي گردد، و هر امر دشوارى برايش آسان مى شود، و سيصد و سيزده تن از يارانش به تعداد نفرات لشكر اسلام در جنگ بدر از نقاط دور زمين در اطرافش گرد آيند. چنان كه خداوند در اين آيه شريفه مي فرمايد: هر كجا باشيد خداوند شما را به عرصه محشر خواهد آورد و او به همه چيز توانايى دارد.

(77*) بحارالأنوار، ج51، ص160، ح7:

عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ: سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بن عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّقَدَّسَ اللَّ_هُ رُوحَهُ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَأَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللَّ_هِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَأَنَّ مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ: إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّ_هِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: ابْنِي مُحَمَّدٌ وَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَةً يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَيَهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَيَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ، ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ؛

ابو على بن همام گفت: از محمد بن عثمان (نائب دوم امام زمان) شنيدم كه گفت: از پدرم (عثمان بن سعيد نائب اوّل حضرت) شنيدم كه گفت: در خدمت حضرت امام حسن عسكرى بودم كه از آن حضرت اين حديث را كه از پدران آن بزرگوار روايت شده است، پرسيدند: زمين تا روز قيامت از حجت خدا خالى نخواهد ماند و هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، چون مردم جاهليت مرده است. سپس فرمود: به درستي كه اين مطلب حق است كما اين كه بودن روز حق است. پس به آن حضرت عرضه شد: اي پسر رسول خدا پس كيست حجت و امام بعد از شما؟ حضرت فرمود: فرزندم محمد و اوست امام و حجت بعد از من كه اگر كسي بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است آگاه باشيد امام زمان را غيبتى است كه در آن نادانان حيران گردند و اهل باطل به هلاكت افتند و كسانى كه وقت ظهور او را معين كنند، دروغگو باشند؛ آن گاه ظهور مى كند. مثل اين كه هم اكنون پرچم هاى سفيدى را كه در بلندى كوفه (نجف) بر بالاى سرش به اهتزاز در آمده است مى بينم.

(78*) بحارالأنوار، ج27، ص209، ح1:

عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَسْأَلُكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ عَنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ أَنْفِي عَنِّي فِيهِ التَّقِيَّةَ قَالَ: فَقَالَ: ذَلِكَ لَكَ. قُلْتُ: أَسْأَلُكَ عَنْ فُلَانٍ وَفُلَانٍ قَالَ: فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّ_هِ بِلَعَنَاتِهِ كُلِّهَا مَاتَا وَاللَّ_هِ وَهُمَا كَافِرَانِ مُشْرِكَانِ بِاللَّ_هِ الْعَظِيمِ ثُمَّ قُلْتُ: الْأَئِمَّةُ يُحْيُونَ الْ_مَوْتَى وَ يُبْرِءُونَ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَيَمْشُونَ عَلَى الْ_مَاءِ؟ قَالَ: مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً شَيْئاً قَطُّ إِلَّا وَقَدْ أَعْطَاهُ مُحَمَّداً وَأَعْطَاهُ مَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ قُلْتُ: وَكُلُّ مَا كَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّ_هِ فَقَدْ أَعْطَاهُ أَمِيرَ الْ_مُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: نَعَمْ ثُمَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ ثُمَّ مِنْ بَعْدُ كُلَّ إِمَامٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَعَ الزِّيَادَةِ الَّتِي تَحْدُثُ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَفِي كُلِّ شَهْرٍ إِي وَاللَّ_هِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ؛

ابي حمزه ثمالي مي گويد: به حضرت سجاد گفتم: جانم فداي شما دربارۀ سه خصلت از شما سوالي دارم

ص: 113

كه مي خواهم بدون رعايت تقيه جوابم را بدهيد. حضرت فرمودند: بپرس. گفتم: اولي و دومي چگونه اند؟ فرمود: لعنت خدا به تمام لعنت هايش بر آن دو باد. به خدا قسم كه آن دو مُردند در حالي كه كافر و مشرك به خداي عظيم بودند. پس پرسيدم: امامان مردگان را زنده مي كنند و جذام و پيسي را خوب مي نمايند و روي آب راه مي روند؟ فرمود: خداوند هيچ چيزي را به پيامبرانش نداده مگر آن كه به پيامبر خاتم داده است و همچنين چيزهاي به او داده كه به ديگران عطا نكرده است. گفتم: هر آن چه در نزد پيامبر است به اميرالمؤمنين عطا كرده است؟ فرمود: بله سپس به امام حسن و امام حسين و سپس به هر يك از امامان تا روز قيامت داده. با زياده اي كه در هر سال و هر ماه به آن ها مي دهد بلكه به خدا قسم هر لحظه.

(79*) بحارالأنوار، ج25، ص360، ح16:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ:لَا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَ أَنَّهُ يَجْرِي لِآخِرِنَا مَا يَجْرِي لِأَوَّلِنَا وَهُمْ فِي الطَّاعَةِ وَالْحُجَّةِ وَالْحَلَالِ وَالْحَرَامِ سَوَاءٌ وَلِمُحَمَّدٍ وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَضْلُهُمَا؛

حضرت باقر فرمود: ايمان بنده كامل نمي شود مگر اين كه بداند كه هرچه براى اوّل ما است براى آخرين ما نيز جارى است و ائمه در اطاعت و حجت و حلال و حرام برابرند و براي محمد و اميرالمؤمنين فضيلتى مخصوص مي باشد.

بحارالأنوار، ج25، ص360، ح17:

عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيَّ عَنْ أَمِيرِ الْ_مُؤْمِنِينَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: أَنَا سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَأَنْتَ يَا عَلِيُّ سَيِّدُ الْخَلَائِقِ بَعْدِي أَوَّلُنَا كَآخِرِنَا وَآخِرُنَا كَأَوَّلِنَا؛

حبة عرنى از حضرت اميرالمؤمنين نقل كرده كه پيامبر اكرم فرمود: من سيد اولين و آخرينم و تو يا علي بهترين خلايق بعد از من هستى اولين ما مانند آخرين ما است و آخرين ما مانند اولين ما است.

(80*) مدينة المعاجز، ج2، ح430:

ابن شهرآشوب قال: وَاسْتَفَاضَ بَيْنَ الْخَاصِّ وَالْعَامِّ، أَنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ فَزِعُوا إِلَى أَمِيرِ الْ_مُؤْمِنِينَ مِنَ الْغَرَقِ لَمَّا زَادَ الْفُرَاتُ فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ وَصَلَّى مُنْفَرِداً ثُمَّ دَعَا اللَّ_هَ، ثُمَّ تَقَدَّمَ إِلَى الْفُرَاتِ مُتَوَكِّئاً عَلَى قَضِيبٍ بِيَدِهِ، حَتَّى ضَرَبَ بِهِ صَفْحَةَ الْمَاءِ وَقَالَ: انْقُصْ بِإِذْنِ اللَّ_هِ وَمَشِيَّتِهِ، فَغَاضَ الْمَاءُ حَتَّى بَدَتِ الْحِيتَانُ، فَنَطَقَ كَثِيرٌ مِنْهَا بِالسَّلَامِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَلَمْ يَنْطِقْ مِنْهَا أَصْنَافٌ مِنَ السَّمَكِ، وَهِيَ الْجِرِّيُّ وَالْمَارْمَاهِي وَالزِّمَّارُ، فَتَعَجَّبَ النَّاسُ لِذَلِكَ وَسَأَلُوهُ عَنْ عِلَّةِ مَا نَطَقَ وَصُمت مَا صَمَتَ، فَقَالَ: أَنْطَقَ اللَّ_هُ مَا طَهُرَ مِنَ السُّمُوكِ وَأَصْمَتَ عَنِّي مَا حَرَّمَهُ وَنَجَّسَهُ وَأَبْعَدَهُ؛

ابن شهر آشوب گويد: بين خاص و عام مردم اين خبر پيچيد كه آب فرات طغيان كرد و اهل كوفه از ترس غرق شدن به اميرالمؤمنين پناه بردند. حضرتش وضوي نيكويي ساخت و نماز خواند سپس دعا كرد و آمد سمت آب فرات در حالي كه بر عصايي تكيه زده بود و با آن عصا بر روي آب زد و فرمود: به خواست و اذن خدا پايين بيا. پس آب فرو نشست به طوري كه ماهيان آشكار شدند و بسياري از آن ها به نام (اميرالمؤمنين) به حضرت سلام نمودند و اقسامي از آن ها سلام نكردند و آن ها جري (ماهي كه فقط استخوان سر و ستون فقرات دارد) و مار ماهي و زمار (كه هر سه نوع فلس ندارند) بودند، مردم در شگفت شدند و علتش را از حضرت پرسيدند؟ فرمودند: خداوند آن دسته از

ص: 114

ماهيان كه حلال بودند براي من به زبان آورد و آن ها كه حرام گوشت و پليد و دور از رحمت بودند، به سخن نياورد.

(81*) اثبات الهداة، ج4، ص5، ح2:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْ_مُؤْمِنِينَ لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ، قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ: ادْنُ مِنِّي حَتَّى أُسِرَّ إِلَيْكَ مَا أَسَرَّ رَسُولُ اللَّ_هِ إِلَيَّ وَأَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا ائْتَمَنَنِي عَلَيْهِ فَفَعَلَ؛

امام باقر فرمود: چون هنگام شهادت اميرالمؤمنين رسيد به فرزندش حسن فرمود: نزد من آى، تا آن چه رسول خدا با من راز گفت به تو باز گويم و آن چه به من سپرد به تو بسپارم و همين كار را كرد.

(82*) اثبات الهداة، ج4، ص18، ح4:

عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ قَالَ: خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فِي بَعْضِ عُمَرِهِ وَمَعَهُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الزُّبَيْرِ كَانَ يَقُولُ بِإِمَامَتِهِ فَنَزَلُوا فِي مَنْهَلٍ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاهِلِ تَحْتَ نَخْلٍ يَابِسٍ قَدْ يَبِسَ مِنَ الْعَطَشِ، فَفُرِشَ لِلْحَسَنِ تَحْتَ نَخْلَةٍ وَفُرِشَ لِلزُّبَيْرِيِّ بِحِذَاهُ تَحْتَ نَخْلَةٍ أُخْرَى. قَالَ فَقَالَ الزُّبَيْرِيُّ وَرَفَعَ رَأْسَهُ: لَوْ كَانَ فِي هَذَا النَّخْلِ رُطَبٌ لَأَكَلْنَا مِنْهُ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: وَإِنَّكَ لَتَشْتَهِي الرُّطَبَ؟ فَقَالَ الزُّبَيْرِيُّ: نَعَمْ. قَالَ: فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَدَعَا بِكَلَامٍ لَمْ أَفْهَمْهُ، فَاخْضَرَّتِ النَّخْلَةُ؛ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى حَالِهَا فَأَوْرَقَتْ وَحَمَلَتْ رُطَباً فَقَالَ الْجَمَّالُ الَّذِي اكْتَرَوْا مِنْهُ: سِحْرٌ وَاللَّ_هِ. قَالَ فَقَالَ الْحَسَنُ: وَيْلَكَ لَيْسَ بِسِحْرٍ وَلَكِنْ دَعْوَةُ ابْنِ نَبِيٍّ مُسْتَجَابَةٌ. قَالَ: فَصَعِدُوا إِلَى النَّخْلَةِ فَصَرَمُوا مَا كَانَ فِيهِ فَكَفَاهُمْ؛

امام صادق فرمود: حسن بن على در يك سالى براى عمره با مردى از فرزندان زبير كه عقيده به امامتش داشت به سفرى بيرون شد و در منزل گاهى زير نخله خشكى بار انداختند، آن نخله از بى آبى خشك شده بود، براى امام حسن زير آن نخله خشك فرش انداختند و براى آن زبيرى زير نخله ديگرى برابر آن حضرت.

امام صادق فرمود: آن زبيرى سر برداشت و گفت: اگر اين نخله رطبى داشت، ما از آن مى خورديم، امام حسن به او فرمود: تو ميل رطب دارى؟ زبيرى گفت: آرى، زبيرى گفت: آن حضرت دست به آسمان برداشت و سخنى گفت كه من آن را نفهميدم آن نخله سبز شد و به حال آمد و برگ كرد و رطب آورد، جمالى كه شتر از او كرايه كرده بودند گفت: به خدا جادو است.

امام حسن به او فرمود: واى بر تو جادو نيست بلكه دعاى مستجاب پسر پيغمبر است، گويد: همراهان از آن درخت نخل بالا رفتند و آن چه در آن بود چيدند و براى آن ها بس بود.

(83*) مدينة المعاجز، ج3، ص237، ح20:

عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ: أُحِبُّ أَنْ تُرِيَنِي مُعْجِزَةً نَتَحَدَّثُ بِهَا عَنْكَ وَنَحْنُ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّ_هِ. فَضَرَبَ بِرِجْلِهِ الْأَرْضَ، حَتَّى أَرَانِي الْبُحُورَ وَمَا يَجْرِي فِيهَا مِنَ السُّفُنِ، ثُمَّ أَخْرَجَ مِنْ سَمَكِهَا فَأَعْطَانِيهِ، فَقُلْتُ لِابْنِي مُحَمَّدِ: احْمِلْهُ إِلَى الْ_مَنْزِلِ؛ فَحَمَلَهُ فَأَكَلْنَا مِنْهُ ثَلَاثاً؛

جابر گويد به امام حسن مجتبي گفتم: دوست دارم از شما معجزه اي ببينم كه آن را از شما نقل كنم. در حالي كه ما همه در مسجد رسول خدا بوديم، پس حضرت پاي مبارك را به زمين زدند تا

ص: 115

اين كه درياها و كشتي هاي كه در آن جريان داشت را ديدم سپس ماهي از آن در آورد و به من عطا نمود و من به فرزندم محمد گفتم: اين را ببر به خانه، پس او برد و ما از اين ماهي سه (روز) خورديم.

(84*) اثبات الهداة، ج4، ص32، ح2:

عن أبي عبداللّ_ه في حديث أنه لما حضرت الحسن بن علي الوفاة دعا محمّد بن علي. يعني ابن الحنفية. فقال له بعد كلام: يَا مُحَمَّدَ بن عَلِيٍّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسِي إِمَامٌ مِنْ بَعْدِي وَعِنْدَ اللَّ_هِ جَلَّ اسْمُهُ فِي الْكِتَابِ وِرَاثَةً مِنَ النَّبِيِّ أَضَافَهَا اللَّ_هُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِي وِرَاثَةِ أَبِيهِ وَأُمِّهِ، فَعَلِمَ اللَّ_هُ أَنَّكُمْ خِيَرَةُ خَلْقِهِ فَاصْطَفَى مِنْكُمْ مُحَمَّداً وَاخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِيّاً وَاخْتَارَنِي عَلِيٌّ بِالْإِمَامَةِ وَاخْتَرْتُ أَنَا الْحُسَيْنَ . فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ: أَنْتَ إِمَامٌ وَأَنْتَ وَسِيلَتِي إِلَى مُحَمَّدٍ؛

امام صادق حديثي را در جريان شهادت امام حسن مجتبي نقل مي كنند: كه امام مجتبي برادرشان محمد حنيفه را خواستند و فرمودند: اى محمد بن على آيا مي داني كه حسين بن على بعد از آن كه جان من رفت، امام بعد از من است و نام او به امامت نزد خدا جل اسمه در كتاب ثبت است، امامت او به وراثت مستقيم از پيغمبر است به اضافه اى از طرف خدا كه وراثت از پدر و مادرش باشد، خدا دانست كه شما بهترين خلق او هستيد، محمد را از ميان شما برگزيد و محمد، على را برگزيد براى امامت و على هم مرا برگزيد براى امامت و من هم حسين را انتخاب كردم. محمد بن على در پاسخ او گفت: تو امامى و تو وسيله من به سوي محمد مي باشي.

(85*) مدينة المعاجز، ج5، ص12، ح10:

عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ يُرِيدُ الْحِيرَةَ، فَلَمَّا أَشْرَفْنَا عَلَى كَرْبَلَاءَ قَالَ لِي: يَا جَابِرُ، هَذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا، وَحُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ جَهَنَّمَ لِأَعْدَائِنَا. ثُمَّ إِنَّهُ قَضَى مَا أَرَادَ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ: يَا جَابِرُ. فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ سَيِّدِي. قَالَ لِي: تَأْكُلْ شَيْئاً؟ قُلْتُ: نَعَمْ سَيِّدِي. قَالَ: فَأَدْخَلَ يَدَهُ بَيْنَ الْحِجَارَةِ، فَأَخْرَجَ لِي تُفَّاحَةً لَمْ أَشَمَّ قَطُّ رَائِحَةَ مِثْلَهَا، لَا تُشْبِهُ رَائِحَةَ فَاكِهَةِ الدُّنْيَا، فَعَلِمْتُ أَنَّهَا مِنَ الْجَنَّةِ، فَأَكَلْتُهَا، فَعَصَمَتْنِي مِنَ الطَّعَامِ أَرْبَعِينَ يَوْماً، لَمْ آكُلْ وَلَمْ أُحْدِثْ؛

جابر بن يزيد مي گويد: با امام باقر خارج شدم و قصد حاير امام حسين نمود. هنگامي كه ما به كربلا مشرف شديم به من فرمود: اي جابر اين جا باغي از باغ هاي بهشت براي ما و شيعيان ماست و گودالي از گودال هاي جهنم براي دشمنان ماست. سپس روي به من نمود و فرمود: اي جابر. گفتم بله آقاي من. فرمود: چيزي مي خوري؟ گفتم: بله آقاي من. پس دستش را بين سنگ ها داخل كرد و يك سيبي را خارج نمود كه بويي مانند آن را تا به حال از سيب هاي دنيا استشمام نكردم پس دانستم كه از سيب هاي بهشتي است، آن را خوردم. پس من را تا چهل روز از خوردن و حدث سر زدن (احتياج به مستراح) حفظ كرد.

(86*) اثبات الهداة، ج4، ص59:

عن أبي جعفر: إن أمير المؤمنين قال للحسين لما أخذ بنت يزدجرد: لَيَلِدَنَّ لَكَ مِنْهَا خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ. فَوَلَدَتْ لَهُ عَلِيَّ بن الْحُسَيْنِ وَكَانَ يُقَالُ لَهُ ابْنُ الْخِيَرَتَيْنِ، فَخِيَرَةُ اللَّ_هِ مِنَ الْعَرَبِ هَاشِمٌ وَمِنَ الْعَجَمِ فَارِس؛

ص: 116

امام باقر فرمودند: همانا اميرالمؤمنين به امام حسين در زماني كه دختر يزدگرد را گرفتند فرمودند: از اين دختر بهترين شخص روي زمين براي تو متولد خواهد شد و امام سجاد از او متولد شد و به حضرت سجاد فرزند دو برگزيده مي گفتند زيرا برگزيده خدا از عرب هاشم بود و از عجم فارس بود.

(87*) مدينة المعاجز، ج4، ص242، ح19:

قَالَ رَسُولُ اللَّ_هِ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ، فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى وَلَدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي¬طَالِبٍ يَخْطِرُ بَيْنَ الصُّفُوفِ؛

رسول خدا فرمود: روز قيامت صدا زنند، زين العابدين كجا است؟ گويا مي نگرم فرزندم على بن حسين بن على بن ابى¬طالب را، كه ميان صف ها راه مي رود.

(88*) اثبات الهداة، ج4، ص92، ح7:

(زُهَري) عن عليِّ بن الحُسَينِ فِي حَدِيثٍ، قال: يَا ابنَ رَسُولِ اللّ_هِ! إِنْ كَانَ مِنْ أَمْرِ اللّ_ه ِ مَا لَا بُدَّ مِنهُ فَإِلَى مَن نَختَلِفُ بَعدَكَ؟ قَالَ: إلَى ابنِي هَذَا. وَ أَشَارَ إلَى محُمَّدِ ابنِه، إِنَّهُ وَصِيّي، وَوَارِثِي، وَعِيبَةِ عِلمِي، وَمَعدَنِ العِلمِ وَبَاقِرِ العِلمِ إِلَى أَن قَالَ: هَكَذَا عَهد إِلينَا رَسُولَ اللّ_ه؛

(زهري) در حديثي به امام سجاد عرض كرد: اى فرزند رسول خدا اگر امر پروردگار آمد آن امرى كه هيچ يك از ما ناگزير از آن نيستيم پس از شما به نزد كه بايد رفت؟ فرمود: نزد اين فرزندم _ و اشاره به جانب فرزندش محمد فرمود _ او وصى و وارث من و مخزن اسرار علم من و معدن علم و باقر (شكافنده) علم است، تا آن كه فرمود: پيغمبر خدا اين گونه (كه ديدى به محمد وصيت كردم) به ما سفارش فرموده است.

(89*) مدينة المعاجز، ج5، ص214، ح4:

قَيْسِ ابْنِ خَالِدٍ، قَالَ: رَأَيْتُ الصَّادِقَ وَقَدْ رَفَعَ مَنَارَةَ النَّبِيِّ بِيَدِه الْيُسْرَى، وَحِيطَانُ الْقَبْرِ بِيَدِهِ الْيُمْنَى، ثُمَّ بَلَغَ بِهِمَا عَنَانَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ: أَنَا جَعْفَرٌ، أَنَا النَّهَرُ الْأَغْوَرُ، أَنَا صَاحِبُ الْآيَاتِ الْأَقْمَرِ، أَنَا ابْنُ شَبِيرٍ وَشَبَرٍ؛

قيس بن خالد مي گويد: امام صادق را ديدم كه با دست چپش مناره پيامبر را و با دست راستش ديوارهاي قبر را گرفته پس به وسيله اين دو به وسط آسمان رسيد سپس فرمود: من جعفرم، من درياي عميقم من صاحب نشانه هاي سفيدم، من پسر امام حسن و حسينم.

(90*) اثبات الهداة، ح4، ص221، ح23:

عَبْدِاللَّ_هِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّ_هِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ طُوس، وَذَكَرَ الحَدِيثَ إِلَي أَن قَالَ: فَدَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَهُوَ صَبِيٌ فَأَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ وَأَقْبَلَ يُقَبِّلُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ: يَا طُوسِيُّ إِنَّهُ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ وَالْحُجَّةُ بَعْدِي؛

عبدالله¬بن¬فضل هاشمي مي گويد: نزد امام صادق بودم پس مردي از اهل طوس وارد شد و خبري را مي گفت تا اين كه حضرت كاظم در حالي كه طفل بود وارد شد و بر روي پاي حضرت نشست و حضرت (صادق) پيشاني او را بوسيد سپس ملتف شد به سوي من و فرمود: اي طوسي همانا او امام و جانشين و حجت بعد از من مي باشد.

تأملي در حادثۀ غدير خم

ص: 117

در اينجا اشاره مي شود به قضاياى روز غدير، و نصب كردن پيغمبر علي بن ابي طالب را.

علامه كامل علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي در كتاب سيرۀ حلبيه، در احوالات پيغمبر آخر الزمان در قسمت وصف حجة الوداع چنين مي نويسد:

چون پيغمبر بعد از حج به سوي مدينه مراجعت مي فرمودند، وقتي رسيدند به غدير خم(1) اصحاب خود را جمع و خطبه اي انشاء فرمودند كه در آن خطبه فضيلت علي بن ابي طالب _ كرم الله وجهه _ را بيان فرمودند، و از آن موهوماتي كه در مسافرت يمن بعضي خيال كرده بودند، او را تبرئه و تنزيه فرمودند. سپس خطاب به مردم فرمود: من بشري مانند شما هستم. نزديك است دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما به عالم آخرت بروم. من مسئول و شما نيز مسئول خواهيد بود. شما چه جواب خواهيد داد؟ عرض كردند: شهادت مي دهيم كه شما تبليغ رسالت فرموديد و در آن كوشش بسيار و نصيحت براي امت نموديد. خداوند تو را جزاي خير دهد.

پس پيغمبر فرمود: آيا شهادت مي دهيد به وحدانيت حق و رسالت من و آن كه بهشت و آتش جهنم و معاد روز قيامت حق است؟ عرض كردند: بلي شهادت مي دهيم. پيغمبر فرمود: خدايا شاهد باش.


1- محلي است بين مكه و مدينه نزديك رابغ، و كمي از جحفه، بياباني وسيع و آبگيري براي جمع شدن آب سيلما و همچنين آب چشمه اي كه از سمت شمال غربي به آن مي ريزد و چند درخت كهنسال تنومند بوده است «غدير» به معناي گودالي است كه پس از عبور سيل، آب در باقي مي ماند. «خم» نام اين آبگير بوده است. بيابان غدير خم پس از سرزمين جُحفه در سه ميلي شهر مكه قرار دارد و در آنجا رود كوچك هميشه جاري وجود داشت؛ براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به كتاب اسرار غدير.

ص: 118

پس پيغمبر آنان را ترغيب و تحريص فرمود كه متمسك به كتاب خدا شوند، و سفارش براي اهل بيت خود نمود و فرمود: «إنِّي تَارِكٌ فيِكُمُ الثَّقَلَينِ؛ كِتَابَ اللهِ وَعِترَتِي أَهلَ بَيتِي...»؛ يعني: دو چيز سنگين و وزين _ يعني كتاب خدا و عترت من كه اهل بيت من مي باشند _ در ميان شما مي گذارم؛ مادامي كه متمسك به اين دو شويد هرگز گمراه نخواهيد شد. و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا آن كه روز قيامت بر حوض كوثر بر من وارد شوند.

و به آن ها سه مرتبه تكرار فرمود: «ألَسْتُ أَولىَ بِكُم مِن أنفُسِكُم؟؛ آيا من از خود شما به شما اولى نيستم؟» در هر مرتبه اقرار و اعتراف به آن مى نمودند سپس دست علي بن ابي طالبكرم الله وجهه را گرفت و با صداي بلند فرمود:

مَنْ كُنْتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ. أَللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَأَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ. وَأَبْغِضْ مَنْ أَبغَضَهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَأَعِنْ مَن أَعَانَهُ، وَاخْذُل مَن خَذَلَهُ وَأَدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ؛

كسي كه من و مولا و آقاى او مى باشم ( و بر او اولي هستم ) پس علي مولاي اوست. خدايا دوست بدار هر كه علي را دوست بدارد (و ولايت اورا قبول كند.) و دشمن بدار هر كه او را دشمن بدارد. و ياري فرما هر كه او راياري نمايد. و واگذار (يعني ياري نفرما) هركه او را واگذارد و ياري ننمايد. و حق را با او قرار ده و بگردان حق را همراه او هر جا بگردد.

_ سپس مؤلف كتاب، (حلبي شافعي) مي گويد:_

اين حديث (غدير) قوي تر و محكم تر دليل است كه شيعه اماميه و رافضه به آن متمسك مي شوند و مي گويند به قرينه كلام پيغمبر: أَلَسْتُ أَوْلَي بِكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ كه در اوّل فرمود، همان ولايت و اولويتي كه براي پيغمبر ثابت بود، و اصحاب اقرار كردند براي علي بن ابي طالب نيز ثابت است. سپس مؤلف مي گويد:

اين حديث (غدير) صحيح است و با سندهاي صحيح خوب به ما رسيده. بعضي كه در سند او خدشه كرده اند صحيح نگفتند و ما به آن ها التفات و توجهي نخواهيم كرد. و همچنين اعتنا نمي شود به بعضي ديگر كه كلمه: «اللّهُمَّ وَالِ مَن وَالَاهُ» را زيادي در حديث گفته اند.

ص: 119

براي آن كه اين كلمه در روايات بسيار وارد شده كه ذَهَبي آن ها را روايات صحيح دانسته است.

و نقل شده كه علي بن ابي طالب _ كرم الله وجهه _ (در رحبۀ كوفه)(1) قيام نموده و خطبه مشتمل بر حمد وثناي الهي ايراد فرمودند، سپس قسم دادند اصحاب خود را كه هر كس از پيغمبر اين حديث غدير «مَن كُنتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ...» را شنيده حركت كند و شهادت خود را بدهد و كسي حركت كند كه خودش (بدون واسطه) از پيغمبر شنيده است و در قلب خود آن را ضبط كرده است. پس هفده نفر(2) صحابي حركت كردند و شهادت دادند. و در بعضي روايات سي نفر(3)، و در كتاب معجم كبير شانزده نفر(4) و در روايتي دوازده نفر(5) شهادت دادند كه اين حديث: «مَن كُنتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ...» را از پيغمبر شنيده اند.

(اين حديث، مشهور به حديث مُنا شده است كه عامه و خاصه نقل كرده اند).(6)

زيدبن ارقم مي گويد:

من از كساني بودم كه كتمان شهادت نمودم و علي بن ابي طالب مرا نفرين كرد و چشم هاي من نابينا شد.

و بعضي نقل كرده اند كه چون اين حديث ولايت «مَن كُنتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ...» در ميان مردم مشهور شد، حارث بن نعمان به مدينه آمد و درمسجد خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد: اي محمد، شما به ما امر كرديد كه شهادت به وحدانيت و رسالت بدهيم قبول كرديم. و امركرديد به نماز و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا، ما قبول كرديم. به همين اكتفا نكرديد تا آن كه بازوي پسر عمت، علي بن ابي طالب را گرفتي و بلند كردي و


1- رحبة در لغت به معناي فضا و محوطة وسيع است. و نام محلي در كوفه است. و نيز گفته شده محلي نزديك قادسيه است و تا كوفه يك روز راه بوده است. گويا منظور حوالي مسجد سهله كنوني و نجف اشرف است؛ براي مطالعه بيشتر ر.ك: مجمع البحرين، ج2، ص69؛ الطراز الأوّل، ج2، ص59.
2- أُسد الغابة، ج5، ص276.
3- معجم الكبير، ج5، ص171 (زيد بن وهب عن زيد بن أرقم).
4- مسند أحمد، ج4، ص370 (حديث زيد بن أرقم).
5- مناقب علي بن ابيطالب (ابن المغازلي)، ص38، ح27.
6- بشارة المصطفي، ص190 _ 191؛ احقاق الحق، ج8، ص741 _ 747.

ص: 120

او را بر ما فضيلت دادي و گفتي: «مَنْ كُنتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ»؛ آيا اين موضوع از جانب خداست يا از جانب خودت مي باشد؟

چشم هاي نازنين پيامبر قرمز شد و فرمود: قسم به آن خدايي كه نيست خدايي مگر آن ذات پاك احديت، كه اين از جانب خداست و از جانب من نيست. سه مرتبه اين قسم را تكرار فرمودند.

پس مرد حركت كرد و مي گفت: خدايا، اگر آنچه محمد گفته است حق است، سنگي از آسمان نازل شود، يا مرا به عذاب دردناكي برسان. مرد از مسجد بيرون نشده بود كه سنگي از آسمان بر سر او نازل و از مقعد او بيرون شد و مُرد. و آيات: سَئَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِع (1) نازل شد.

تا اينجا ترجمه كلام شافعي در كتاب سيرۀ حلبيه بود كه گفتيم.(2)

حقير گويد: حديث غدير را صد وده نفر از اصحاب پيغمبر نقل كرده اند.

چنان كه علامه اميني در كتاب الغدير اسامي آن ها را نوشته و مدارك آن را بيان فرموده، سپس گفته:

از تابعين هشتاد و چهار نفر نقل كرده اند، و از طبقات علماي حديث و اساتيد آن از عامه 360 نفر. و طرق اين روايت را حافظ ابوعلاء عطار به 250 طريق رسانده است.

و دانشمندان برادران اهل سنت كه در خصوص اين حديث غدير كتاب نوشته اند 26 نفر بوده اند. و اسامي تمام اين ها در جلد اوّل كتاب الغدير مذكور است. از صفحه 14 تا صفحه 60 اسامي اصحاب كه 110 نفر مي باشند شرح داده، و از صفحه 62 تا صفحه 72 اسامي تابعين كه 84 نفر هستند. و از صفحه 73 تا صفحه 151 اسامي طبقات علما كه 360 نفر شده اند. و از صفحه 152 تا صفحه 157 اسامي نويسندگان كتاب در خصوص اين حديث كه 26 نفر هستند ذكر شده است.

و اسامي روات حديث مُنا شده و احتجاجات به آن را در صفحه 159 تا صفحه 213 شرح داده است.(3)


1- المعارج (70)، آية 1.
2- السيرة الحلبية، ج3، ص336 _ 337.
3- درس هاي داده شده از الغدير چاپ قديم مي باشد؛ الغدير (چاپ جديد)، ج1، ص327 _ 422.

ص: 121

سپس علامه اميني در كتاب الغدير وارد اين موضوع شده كه آيۀ تبليغ، يعني آيه: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إِلَيكَ(1) در امر روز غدير نازل شده واسامي علماي عامه كه اين را نقل كرده اند شرح داده است.

وهمچنين آيۀ شريفه اكمال: اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ (2) در شأن علي بن ابي طالب روز غدير نازل شده، و اسامي ناقلين اين مطلب را تا صفحه 237 شرح داده است.(3)

و همچنين آيات: سَئَلَ سَائِلٌ بِعَذَابِ وَاقِعٍ ... كه در ذيل كلام علامه شافعي در سيرۀ حلبي گذشت، آن نيز بعد از روز غدير نازل شده كه از صفحه 236 تا صفحه 266 مشروحاً ذكر شده است.(4)

و حديث تهنيت ابوبكر و عمر و عثمان علي بن ابي طالب را در روز غدير به گفتن: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا عَلِيُّ...» مشهور است بين عامه و خاصه و اسامي علماي عامه كه آن را نقل نموده اند در صفحه 270 تا صفحه 283 به شماره شصت نفر رسانده است.(5)

حقير گويد: تشريح و توضيح فوايدي كه از حديث ثقلين استفاده مي شود در قبل گذشت.

و از جمله آياتي كه دليل بر اولويت علي بن ابي طالب در امر خلافت و امامت از ديگران است، آيه آخر سورۀ انفال است كه مي فرمايد:

وَاُوْلُوا الأَ رْحَامِ بَعْضُهُم اَوْلَي بِبَعضٍ فِي كِتَابِ اللهِ(6)؛

و ارحام شخص بعضي از آن ها كه نزديك ترند اولويت دارند بر بعض ديگر، چنين است حكم در كتاب خداي متعال.

و همه مسلمين دنيا اجماع و اتفاق دارند كه خلافت مخصوص ابوبكر يا علي بن ابي طالب است. بعضي ابوبكر و بعضي علي بن ابي طالب را مي دانند و از اين دو دسته خارج نيستند. حال


1- المائدة (5)، آية 67 .
2- الغدير، ج1، ص214 _ 228؛ چاپ جديد، ج1، ص423 _ 444.
3- الغدير (چاپ جديد)، ج1، ص447 _ 457.
4- الغدير (چاپ جديد)، ج1، ص460 _ 471.
5- الغدير (چاپ جديد)، ج1، ص510 _ 520.
6- لاحزاب (33)، آية 6 و الأنفال (8)، آية 75.

ص: 122

مي گوييم: اولويت علي بن ابي طالب از ابوبكر از واضحات است كه اگر وارث پيغمبر منحصر به اين دو بود علي بن ابي طالب وارث بود نه ابوبكر. براي اين كه علي بن ابي طالب پسر عموي پيغمبر و برادر او در دنيا و آخرت مي باشد و او را خداوند در آيۀ مباهله در كلمه أَنْفُسَنَا(1) به منزلة نفس پيغمبر قرار داده است. و بعد از او اولاد آن حضرت حسن و حسين از همه أولى هستند؛ چنان كه گذشت در اخبار نصوص.

و اخبار فضايل آن حضرت را كه مورد اتفاق عامه است در كتاب الهادي الي الحق(2) مفصلا نوشته ام، والحمدلله.

و در اينجا يك حديث در ذكر اسامي دوازده امام _ خلفاي پيغمبر _ كه علماي عامه نقل كرده اند ذكر مي نماييم از كتاب تذييلات احقاق الحق كه علامه مرعشي نجفي جمع فرموده است. از علامه شيخ حمويني مصري در كتاب فرائدالسّمطين(3) از ابن عباس نقل كرده كه:

نعثل يهودي خدمت پيغمبر اكرم رسيد و سوالاتي نمود تا آن كه عرض كرد: اي محمد، از وصي خود به من خبر ده كه چه كسي است؟ چون هر پيغمبري وصي و جانشيني دارد. و پيغمبر ما موسي بن عمران به يوشع بن نون وصيت نمود. رسول اكرم فرمود: وصي و خليفه من بعد از علي بن ابي طالب، و بعد از دو فرزند من حسن و حسين، و بعد از حسين؛ نُه نفر از فرزندان حسين امامان اخيار و ابرار مي باشند.

عرض كرد: اي محمد، اسامي آن ها را براي من بيان فرماييد. پيغمبر فرمود: چون حسين از دنيا رود فرزند او علي بن الحسين، و چون علي بن الحسين از دنيا رود فرزند او محمد، و بعد از محمد فرزند او جعفر، و بعد از جعفر فرزند او موسي، و بعد از موسي فرزند او علي، و چون علي از دنيا رود فرزند او محمد، و بعد از محمد فرزند او علي، و بعد از علي فرزندش حسن، و بعد از


1- آل عمران (3)، آية 61 : فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّ_هِ عَلَى الْكَاذِبينَ.
2- الهادي إلي الحق، ص71 _ 91؛ راهنماي حق، ص42 _ 52.
3- الفرائد السّمطين، ج2، ص133، ح431 (باب 31).

ص: 123

حسن فرزندش حجة بن الحسن (مهدي موعود). و اينان دوازده نفرند به عدد نقباي بني اسرائيل.

عرض كرد: آنان كجا خواهند بود؟ فرمود: در بهشت با من خواهند بود. پس شهادت به وحدانيت و رسالت داد و ايمان آورد و گفت: در كتاب هاي ( پيغمبران) گذشته چنين يافتم... .(1)

و اين روايت را در صفحه 79 به سند ديگر نقل كرده است. و در اين كتاب نيز به طريق ديگر گذشت.(2)

و نيز در همين كتاب صفحه 291 از علامه حمويني در فرائدالسمطين(3) حديثي نقل كرده از علي بن ابي طالب از رسول الله در اسامي دوازده امام و اوصاف خاصه هر يك از آنان. و همين حديث را به سند ديگر در صفحه 292 نقل كرده است.


1- إحقاق الحق، ج4، ص83 (قسم 13).
2- إحقاق الحق، ج4، ص79 (قسم دهم).
3- الفرائد السّمطين، ج2، ص321، ح572 (باب 61).

ص: 124

اصل5: معاد روز قيامت

اشارة

ص: 125

ص: 126

ص: 127 

از جمله قطعيات مذهب شيعه و واضحات قرآن است كه براي مردم دو حشر، دو نشر، دو معاد، دو آخرت و دو قيامت خواهد بود، يكي كوچك در روي همين فضا و زمين كه از آن تعبير به رجعت و بازگشت بعد از مرگ به دنيا مي شود. و ديگري بزرگ كه اوضاع زمين و آسمان و ماه و خورشيد و ستارگان تغيير خواهد يافت.(1)

رجعت (قيامت صغري)

بر هر مسلماني واجب است آنچه را قرآن كريم و روايات مباركه پيغمبر و ائمهصلوات الله عليهم اجمعين آشكارا اثبات مي نمايند معتقد باشد و حق رد ندارد. وچون پيغمبر در روايات زيادي كه مورد اتفاق عامه و خاصه است فرمودند:

من دو چيز بزرگ در ميان شما امت مي گذارم كه مادامي كه متمسك به هر دو باشيد هرگز شما گمراه نخواهيد شد: يكي كتاب خدا (قرآن) و ديگري عترت.(2)

پس بر ما واجب است كه تسليم قرآن و روايات صادره از عترت طاهرين آن سرور بشويم و قبول نماييم. بلكه به مقتضاي فطرت و وجدان و روايات مباركات خبر ثقه حجت شرعي


1- چنان كه در صريح آيات شريفه قرآن مذكور است، غافر (40)، آية 11: قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ؛ النمل (27)، آية 83: وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ. براي اطلاع بيشتر رجوع شود: بحارالأنوار، ج6، ص316 _ 331 (باب دوم از ابواب المعاد... از كتاب العدل و المعاد).
2- تفسير كنزالدقائق، ج4، ص188 _ 189؛ اثبات الهداة، ج2، ص70 _ 73 (فصل ششم از باب نهم)؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج2، ص60 (ذيل آية 103 آل عمران)؛ صحيح مسلم، ج8، ص 2930 _ 2931، ح36 و 37 [2408] (باب فضائل علي بن ابي طالب از كتاب فضائل الصحابة).

ص: 128

است و بايد بر طبق آن عمل شود. و امام در توقيع شريف خود مي فرمايد:

لَيسَ لِأَحَدٍ مِن مَواليِنَا التَّشكيِكُ فِيِمَا يَرويِهِ عَنّا ثِقَاتُنَا؛(1)

هيچ يك از دوستان ما حق ندارند كه در آنچه ثقات ما از ما نقل مي كنند تشكيك نمايند.

از آن جمله رجعت پيغمبر و ائمهصلوات الله عليهم اجمعين است كه در همين دنيا و در اين فضا و هواي روي همين زمين صورت خواهد گرفت و زماني بيايد كه پيغمبر و ائمه زنده شوند به تفصيلي كه در روايات فرموده اند.

شيخ نقل كرده كه مأمون عباسي از امام هشتم حضرت رضا سوال كرد: درباره رجعت چه مي فرماييد؟ حضرت فرمود:

رجعت حق است، در امت هاي گذشته بوده و قرآن كريم ناطق به آن است و پيغمبر فرموده: هر چه در امت هاي گذشته واقع گرديده، در اين امت نيز واقع خواهد شد... .(2)

حقير در مقام تشريح كلام امام هشتم، اوّل قضيه احتجاج سيد حميري در مجلس منصور را نقل مي نمايم، سپس در مقام تفصيل و توضيح به نقل روايات و آيات ديگر مي پردازم، إن شاء الله.

در كتاب بحار(3) باب احتجاجات امام صادق در قصه مكالمه قاضي بصره، سوار بن عبدالله و سيد حميري مادح اهل بيت در مجلس منصور دوانيقي نقل مي فرمايد كه: قاضي بصره به منصور روي كرد و گفت: اين شخص _ يعني سيد حميري _ قائل به رجعت است و درباره شيخين بد مي گويد. سيد حميري فرمود:

من رجعت را قائل هستم براي آن كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:


1- رجال الكشي، ص536، ش 1020 (يُؤدِّيه) بدل از (يَرويِه) مي باشد؛ وسائل الشيعة، ج1، ص38، ح22 [61] (باب دوم از ابواب مقدمة العبادات) و در هر دو مصدر (لا عذر) بدل از (ليس) مي باشد.
2- عيون اخبار الرضا، ج2، ص201، ح1 (باب 46)؛ بحارالأنوار، ج25، ص135، ح6 (باب چهارم از ابواب علامات الإمام... از كتاب الإمامة).
3- بحارالأنوار، ج10، ص232، ح2 (باب 15 از ابواب احتجاجات أميرالمؤمنين... از كتاب الإحتجاج).

ص: 129

وَيَوْمَ نَحشُرُ مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوجاً(1)؛

روزي كه از هر جمعيتي يك دسته اي را كه تكذيب به آيات مي كنند محشور (زنده) گردانيم.

و در آيه ديگر مي فرمايد:

وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الجِبَالَ وَتَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرنَاهُم فَلَمْ نُغَادِر مِنْهُمْ اَحَداً؛(2)

روزي كه ما كوه ها را به حركت آوريم و زمين را صاف و بدون پست و بلند آشكار ببيني.

يعني روز قيامت كبري همه را در صف محشر از قبرها برانگيزانيم و هيچ يك را فروگذار نكنيم.

از اين دو آيه مي فهميم كه دو حشر وجود دارد: يكي خاص كه آيۀ اولي برآن دلالت دارد، و ديگري عام كه آيۀ دوم بر آن دليل است.

و ديگر مي فرمايد:

رَبَّنَا اَمَتَّنَا اثنَتَينِ وَاَحيَيتَنَا اثنَتَينِ(3)؛

پروردگارا، تو ما را دو بار ميراندي و دو بار زنده كردي.

امام صادق مي فرمايد:

اين آيه در رجعت است.(4)

و ديگر مي فرمايد:

فَأَمَاتَهُ اللهُ مِأَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ؛(5)

خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را زنده فرمود.


1- النمل (27)، آية 83.
2- الكهف (18)، آية 47.
3- غافر (40)، آية 11.
4- تفسير القمي، ج2، ص256؛ بحارالأنوار، ج53، ص56، ح36 (باب 29 از ابواب النصوص من الله تعالي... از كتاب تاريخ الامام الثاني عشر...).
5- البقرة (2)، آية 259.

ص: 130

وديگر مي فرمايد:

أَلَم تَرَ إلَي الَّذينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم وَهُم اُلُوفٌ حَذَرَ المَوتِ(1)؛

آيا نديده اي آن هايي را كه از ترس مرگ از ديارخود بيرون رفتند و هزارها نفر بودند، خدا به آن ها فرمود: بميريد، همه مردند، پس آن ها را زنده كرد.

بنابراين آيات مزبور بر اين مطلب دلالت مي كند.

و پيغمبر فرمود:

در بني اسرائيل هيچ قصه اي واقع نشد، مگر آن كه در امت من نيز واقع خواهد شد. (2)

از اين جهت دليل بر رجعت، قرآن و سنت يعني اخبار پيغمبر است و من به آن معتقد هستم. و من اعتقاد دارم كه خداوند اين قاضي را به صورت سگ يا خوك يا بوزينه در دنيا برگرداند. پس منصور خنديد... .

از استدلال حضرت رضا و مادح اهل بيت كه استدلال خود را از موالي خود آموخته است سه موضوع استفاده مي شود:

اوّل آن كه: رجعت يعني برگشت بعد از مرگ به دنيا، در اُمَم سابقه بوده.

دوم آن كه: هرچه در امم سابقه بوده در اين امت نيز خواهد شد. و اين موضوع از واضحات نزد مسلمين بوده و براي اين جهت امام هشتم براي مأمون به اين تمسك جسته. و اگر اين معني نزد دشمنان قطعي نبود، تمسك امام به آن براي كسي كه دشمن است معني نداشت.

سوم آن كه: آيات قرآن كريم بر آن دلالت دارد.

و اما موضوع اول، آياتي برآن دلالت دارد:

آيۀ اوّل: اَلَم تَرَ إلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ اُلُوفٌ....

چنانچه در استدلال سيد حميري گذشت. و اينان هزاران نفر (هفتاد هزار نفر، چنان چه امام


1- البقرة (2)، آية 243.
2- كتاب من لايحضره الفقيه، ج1، ص203، ح609؛ الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة، ص99؛ ر.ك: بحارالأنوار، ج28، ص282، ح45 (باب چهارم از كتاب الفتن و المحن).

ص: 131

باقر و صادق فرمودند)(1) بودند كه از مرض طاعون فرار كردند و در جايي جمع گشتند. خداوند به آنان خطاب فرمود: بميريد. تمام مردند و زماني بر آنان گذشت كه خاك شدند، چنان كه امام صادق(2)مي فرمايد. پس پيغمبري از پيغمبران بني اسرائيل كه اسم او حزقيل و او سومين خليفۀ حضرت موسي بن عمران بود بر آنان گذشت و دعا كرد، تمام اين جمعيت زنده گشتند و در دنيا زندگاني نمودند، منزل كرد تمام اين جمعيت زنده گشتند و در دنيا زندگاني نمودند، منزل گرفتند و غذا خوردند و با زنان ازدواج نمودند.(3)

آيۀ دوم: أَوكَالَّذِي مَرَّعَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا...(4).

يعني: يا مانند آن كه (مراد عُزير يا ارمياست چنان كه در روايات آمده است) به دهكده اي گذر كرد كه خراب و ويران شده بود و كشتگان بني اسرائيل را كه بُختُ نََصر آنان را كشته بود و مردار شده بودند و درندگان از آن خورده بودند ديد و گفت: به حيرتم كه خدا چگونه اين مردگان را زنده خواهد كرد! پس خداوند او را صد سال ميراند، سپس زنده اش كرد. اوّل چشمان او را خدا بيافريد تا ببيند چگونه اجزاي پوسيده بدن جمع مي شود. و بدو فرمود: چند مدت درنگ نمودي؟ جواب داد: يك روز يا مقدارى از روز. خداوند فرمود: نه چنين است، بلكه صد سال است كه در خواب مرگ بودي. نظر نما در طعام (قدري انجير بود) و شراب (يعني آب) خود كه هنوز تغيير نكرده. و الاغ خود را نيز بنگر تا احوال برتو معلوم شود. و ما تو را حجت بر خلق قرار دهيم كه قيامت را انكار نكنند. و بنگر در استخوان هاي بدن خود كه چگونه جمع مي شود و بر آن گوشت و پوست و عروق روييده مي شود و استخوان هاي الاغ و استخوان كشتگان بني اسرائيل كه پوسيده. و متلاشي شده بود و درندگان از آن خورده بودند


1- الكافي، ج8، ص198، ح237؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص241، ح961.
2- قصص الانبياء، ص242، ح284؛ تفسير الصافي، ج1، ص271 _ 272.
3- تفصيل قصه آنان در (سورة بقرة) البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص502، از كليني در الكافي، ج8، ص198، ح237 و ديگران نقل شده. و همچنين در بحارالأنوار، ج13، ص381 _ 387 (باب 14 از ابواب قصص موسي و هارون از كتاب النبوة) و در مستدرك سفينة البحار، ج2، ص278 (ماده: حزقل) ذكر ساير مواضع آن شده است، (مؤلف).
4- البقرة (2)، آية 259.

ص: 132

_ چنان كه در روايات است _ كه چگونه در هم پيوسته و گوشت بر آن پوشانيم. چون اين جريان را مشاهده كرد گفت: همانا يقين دانم كه خداوند بر هر چيزي تواناست.(1)

و در باقي گذاشتن پروردگار به قدرت بالغة خود؛ طعام و آب او را كه نگذاشت طبيعتِ هوا و خاك و آفتاب در آن، اثر نمايد، با آن كه اين طبيعت در الاغ او اثر مى گذارد و آن را فاني مي نمايد آيه و معجزة باهره اي است براي بسياري از موارد از آن جمله بدن مقدس و مطهر _ امام زمان _ و تأثير نكردن طبيعت در آن حضرت، و از آن جمله بقاي بدن مقدس پيغمبر و ائمه هدي در ميان خاك و بقاي بعضي از بدن ها نيز درك آن آسان مي شود.

آن خدايي كه طعام و شراب عُزير را نگاه داشت، مي تواند چيزي را كه بخواهد هر چه بخواهد نگاه دارد به كيفيتي كه بخواهد، و مي تواند طينت اصلي بدن انسان را در محل دفن او نگاه دارد.

آيه سوم: وَاخْتَارَ مُوسَي قَومَهُ سَبعِينَ رَجُلاً... (2).

موسي هفتاد نفر از قوم خود را براي وعده گاه خدا انتخاب كرد آن ها را صاعقه گرفت و تمام مردند... .

سپس آنان را خداوند زنده كرد و موارد ديگر كه از امت هاي قبل از اين بعد از مرگ زنده شدند زياد است. از آن جمله اصحاب كهف اند كه سيصد ونه سال مرده بودند سپس آنان را خداوند زنده كرد؛ چنان كه در قرآن است.(3)

و همچنين حضرت عيسي اشخاصي را به اذن پروردگار زنده نموده؛ چنان كه صريح آيات شريفه قرآن(4) است. و از روايات استفاده مي شود كه يكي از آنان سام پسر نوح بوده.(5) و


1- تفصيل اين قصه در البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص529 _ 534 و بحارالأنوار، ج14، ص351 _ 379 (باب 25 از ابواب قصص عيسي... از كتاب النبوة) و ج7، ص34 (باب سوم از ابواب المعاد از كتاب العدل و المعاد) و مستدرك سفينة البحار، ج2، ص405 «مادة: حمر» مذكور است، (مؤلف).
2- الأعراف (7)، آية 155.
3- تفصيل قضيه در البرهان في تفسير القرآن، ج2، 591، ح3 [4001] و بحارالأنوار، ج13، ص215 (باب هفتم از ابواب قصص موسي و هارون از كتاب النبوة) مذكور است.
4- آل عمران (3)، آية 49؛ المائده (5)، آية 110.
5- تفسير العياشي، ج1، ص174، ح50؛ بحارالأنوار، ج14، ص233، ح2 (باب 18 از ابواب قصص عيسي... از كتاب النبوة).

ص: 133

ديگري بچه اي بود كه اورا كشته بودند، او را زنده كرد كه از او كشف قاتل نمايند.(1) و نيز رفيقي داشت كه چند روز از مرگ او گذشته بود، او را زنده كرد و بعد از آن در دنيا بيست سال زندگاني نمود و ازدواج كرد و داراي فرزند شد.(2) و ديگري يحيي بن زكريا بود كه او را زنده كرد و از او خواست كه زنده باشد و انيس او گردد، يحيي نپذيرفت.(3) و تفصيل موارد احياي آن حضرت را در مستدرك سفينه در لغت «حيا» ذكر نمودم.(4)

و خداوند اهل و عيال و اولاد حضرت ايوب را كه هلاك شده بودند بعد از چندين سال زنده فرمود.(5)

و در زمان حضرت موسي مردي كشته شده بود، براي كشف قاتل مراجعه به آن حضرت شد. حضرت موسي به امر پروردگار دستور داد كه گاوي را بكشند و آن مقتول را به يكي از اعضاي گاو كشته شده زدند، زنده شد.

چنان كه شرح آن در قرآن مجيد سورۀ بقره(6) _ كه به همين مناسبت اين سوره به بقره ناميده شده _ تصريح شده است.(7)

و اما موضوع دوم، يعني هر چه در امت هاي قبل واقع شده در اين امت نيز واقع خواهد شد؛ چنان كه خداوند مي فرمايد:

لَتَركَبُنَّ طَبَقَاً عَن طَبَقٍ؛(8)

يعني احوال گوناگون و حوادث رنگارنگ خواهيد يافت.


1- الكامل في التاريخ (ابن أثير)، ج1، ص313؛ بحارالأنوار، ج14، ص268، ذيل حديث 50.
2- تفسير العياشي، ج1، ص174، ح51؛ بحارالأنوار، ج14، ص233، ح3.
3- الكافي، ج3، ص260، ح37؛ بحارالأنوار، ج14، ص187، ح37 (باب 15 از ابواب قصص سليمان... از كتاب النبوة) و ج6، ص170، ح47 (باب ششم از ابواب الموت از كتاب العدل).
4- مستدرك سفينة البحار، ج2، ص491.
5- تفسير القمي، ج2، ص74؛ بحارالأنوار، ج12، ص346، ح6 (باب دهم از ابواب قصص ابراهيم از كتاب النبوة).
6- البقرة (2)، آيات 67 _ 72.
7- تفصيل موارد احياي اموات در امت هاي قبل در مستدرك سفينه، ج2، ص483 «ماده: حيا» ذكر نمودم. و احياي الياس، يونس را در «ماده: الس»، ج1، ص164 و در «ماده: اور»، ج1، ص244 احياي داوود، اوريا را ذكر نمودم؛ به آن جا مراجعه شود، (مؤلف).
8- الانشقاق (84)، آيۀ 19.

ص: 134

و پيغمبر فرموده:

هر چه در امم سابقه واقع شده در اين امت نيز واقع خواهد شد.(1)

و اما موضوع سوم: دلالت آيات شريفۀ قرآن بر خصوص رجعت به اضافه آيات شريفه اى كه گذشت؛

آيۀ اول، مي فرمايد:

وَحَرَامٌ عَلَي قَرَيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أنَّهُم لَا يَرجِعُونَ؛(2)

اهل دياري كه ما هلاك گردانيديم ديگر زندگاني دنيا بر آنان حرام است و هرگز به دنيا رجعت نخواهند كرد.

عالم جليل علي بن ابراهيم قمي كه از اساتيد شيخ كليني است، در تفسير خود به سند صحيح از امام باقر و صادق نقل نموده كه فرموده اند:

اهل هر دياري كه خداوند آن ها را در دنيا به عذاب خود هلاك فرموده، در رجعت بر نخواهند گشت.(3)

و اين آيۀ شريفه از بزرگترين ادله رجعت است. براي آن كه تمام افراد مسلمين قبول دارند كه همه مردم از اولين و آخرين در قيامت كبري محشور خواهند شد، چه افرادي كه به عذاب هلاك شده يا كساني كه هلاك نشده اند، پس مقصود در اين آيه رجعت است، و اما در قيامت كبري همه محشور خواهند شد.

آيه دوم:

إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنيَا وَيَومَ يَقُومُ الْأَشهَادُ؛ (4)


1- شيخ حر عاملي متجاوز از بيست روايت در اثبات اين موضوع نقل نموده و فرموده: اين روايات عامه و خاصه نقل نموده اند؛ و علامه مجلسي در بحارالأنوار، ج28، ص3 _ 34 (باب اول از كتاب الفتن و المحن) رواياتي از عامه و خاصه نقل كرده. و نيز رجوع شود به بحارالأنوار، ج36، ص284 (باب 41 از ابواب نصوص علي أميرالمؤمنين از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين). و در مستدرك سفينه البحار، ج2، ص54 «ماده: جري» ساير مواضع روايت را ذكر نموده ام، (مؤلف).
2- الأنبياء (21)، آية 95.
3- تفسير القمي، ج2، ص76؛ بحارالأنوار، ج53، ص60، ح49 (باب 29 از ابواب النصوص من الله تعالي... از كتاب تاريخ الإمام الثاني عشر).
4- غافر (40)، آية 51.

ص: 135

ما _ كه خداوند تواناييم _ البته رسولان خود و اهل ايمان را در دنيا ظفر و نصرت مي دهيم.

از اين آيۀ شريفه استفاده مي شود كه نصرت رسولان در دنيا خواهد شد. و واضح است كه در زماني كه آيه بر پيغمبر نازل شده رسولاني در ظاهر نبوده اند، پس بايد رسولان گذشته و اهل ايمان در دنيا آيند و خدا آنان را ياري بفرمايد؛ چون وعده خدا تخلف پذير نيست.

و همين مطلب در روايات بسياري ذكر شده و مقداري از آن ها در تفسير برهان(1) مي باشد.

آيه سوم:

وَإِذْ اَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَائَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِ_مَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ...(2)؛

معناي ظاهر آيۀ شريفه آن است كه:

خداوند از پيغمبران پيمان گرفته است كه به پيغمبر آخرالزمان ايمان بياورند و او را ياري كنند.

و اين پيمان امتثال نشده و نمي شود مگر در رجعت.

و در چندين روايت آمده است كه از تمام انبيا پيمان گرفته شده كه به پيغمبر ايمان بياورند، و وصيش اميرالمؤمنين را ياري كنند، و اين نخواهد بود مگر در رجعت.

هنگامي كه اميرالمؤمنين رجعت فرمايد تمام پيغمبران از آدم تا خاتم رجعت نمايند و فرمانبردار آن حضرت باشند و او را ياري نمايند و در مقابل آن حضرت جهاد كنند.(3)

آيه چهارم:

وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرضِ.(4)


1- البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص764، ح2، 3، 4 و 5؛ بحارالأنوار، ج11، ص27، ح15 (باب اول از ابواب النبوة العامة... از كتاب النبوة).
2- آل عمران (3)، آية 81.
3- در البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص91 مقداري از اين روايات آمده است و براي مطالعه بيشتر اين روايات ر.ك: الايقاظ من الهجعة علي الرجعة؛ بيان الفرقان، ص929 _ 1031؛ بحارالأنوار، ج53، ص61، ح50 (باب 29 از ابواب النصوص من الله تعالي... از كتاب تاريخ الإمام الثاني عشر).
4- النور (24)، آية 55: خداوند به كساني از شما بندگان، كه (به خداوند و حجت عصر) ايمان آورده و نيكوكاري پيشة خود نموده اند، وعده فرموده كه در دورة ظهور امام زمان، در روي زمين به ايشان خلافت دهد.

ص: 136

ظاهر آيۀ شريفه اين است كه مي فرمايد: (خدا به كساني كه از شما بندگان ايمان آورند و نيكوكار گردند _ يعني امامان شيعه، چنان كه صريح روايات است _ وعده فرموده كه آنان را در زمين خليفه _ يعني مورد خلافت كليۀ الهيه _ قرار دهد) چنان كه خوبان از گذشتگان را جانشين پيشينيان قرار داده، و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان متمكن و غالب گرداند و ترس مؤمنين را تبديل به امنيت فرمايد كه خالص مرا عبادت كنند و هيچ شركي نباشد.(1)

و همين مطلب را به عبارت ديگر در سورۀ قصص، آيۀ پنجم اين گونه مي فرمايد:

ما اراده كرديم كه بر طايفه اي كه در روي زمين ضعيف شمرده شدند _ يعني امامان به حق _ منت نهيم و آنان را امامان و پيشوايان خلق و وارث زمين و متمكن در آن قرار دهيم.(2)

و آيات و روايات در اثبات رجعت زياد است كه در مستدرك سفينة لغت «رجع» بيان نمودم.(3)

و از روايات بسيار استفاده مي گردد كه اوّل كسي كه به دنيا رجعت مي فرمايد حضرت سيدالشهدا با اصحابش خواهند بود و با حضرت ولي عصر بيعت مي نمايند، و اوست كه امر تجهيز و غسل و كفن و دفن حضرت صاحب الزمان را مباشر مي شود. و در بعضي روايات بعد از آن اميرالمؤمنين رجعت مي فرمايد و فرمانده كل مؤمنين خواهد بود، و تأويل حقيقي لقب شريف اميرالمؤمنين براي آن حضرت در وقت رجعت ظاهر خواهد شد، و


1- اين آيۀ شريفه با ضميمه روايات وارده در تفسيرش دلالت دارد كه مومنين يعني پيغمبر و امامان در روي همين زمين خليفة خدا خواهند شد و متمكن در انجام وظايف مي شوند و كه هيچ ترس نداشته باشند و عبادت نمايند. و تمام اين امور در دنيا وقت رجعت خواهد شد، چون وعده خدا تخلف پذير نيست و در قيامت كبري نه زمين و نه آسماني و نه عبادتي خواهد بود و بعد از رجعت قبل از قيامت، تمام اشياء فاني مي شود. چنان كه روايات اين موضوع را در تاريخ فلسفه و تصوف، ص108 نقل كرده ام، (مؤلف).
2- القصص (28)، آية 5: وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ.
3- مستدرك سفينة البحار، ج4، ص80. و حقير در آن جا آيات شريفه راجع به موضوع رجعت را تا 42 آية كريمه رسانده ام و هر يك را با تفسير اهل بيت پيغمبر ذكر كرده ام و روايات آن كه از حد تواتر بيشتر است نقل كرده ام، (مؤلف).

ص: 137

سپس رسول الله و امامان صلوات الله عليهم اجمعين رجعت مي نمايند، و دانيال و يوشَع و اصحاب كهف و مؤمن آل فرعون و سلمان و مقداد و مالك اشتر و عبدالله بن شريك عامري با چهارهزار نفر و عبدالله بن عجلان و حُمران بن اعين و ميسربن عبدالعزيز رجعت مي نمايند، چنان كه اسامي اينان در روايات مذكور است. و مأمورين الهي مؤمنين را در عالم برزخ از موضوع ظهور حضرت خبر مي دهند و مي گويند: اگر خواهي به دنيا برگرد؛ و هر كس خواست بر مي گردد.

در اينجا سخن را كوتاه مي نماييم، چون اين مختصر گنجايش بيشتر ندارد. هر كس تفصيل مطالب را خواهد به كتاب هايي چون: بحارالأنوار جلد 53، كه روايات را با آيات جمع نموده، مراجعه كند. و عالم بزرگوار شيخ حر عاملي كتابي مفصل به اسم الإيقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة نوشته سزاوار است بدان مراجعه شود.

قيامت كبري

در اينجا بعضي از وقايع هنگام قيامت كبري را شرح مي دهيم تا فرق بين قيامت صغري و كبري به خوبي ظاهر شود و فقط به ترجمه آيات كريمه قرآن اكتفا مي نماييم.

اما انقلاب زمين؛ در سورۀ ابراهيم، آية 48 مي فرمايد:

روزي كه زمين را به امر خدا به غير اين (كه هست) مبدل كنند و هم آسمان ها را دگرگون سازند و تمام خلق در پيشگاه حكم خداي يكتاي قادرِ قاهر حاضر شوند.

در آن روز بدكاران و گردن كشان را زير زنجير عدل پروردگار مشاهده خواهي كرد و خواهي ديد كه پيراهن هايي از مس گداخته برتن دارند... . (1)

و درباره آسمان؛ در سورۀ انبياء، آية 103 بعد از آن كه مي فرمايد: مؤمنين در روز قيامت در امن و امان هستند و آن ها هرگز آواز جهنم را نشنوند؛(2) مي فرمايد:

روزي كه آسمان ها را مانند طومار درهم بپيچيم و آفريدگان را به حال اوّل


1- براهيم (14)، آيات 48 _ 50: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاواتُ وَبَرَزُوا لِلَّ_هِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ * وَتَرَىٰ الْ_مُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ * سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ.
2- الأنبياء (21)، آية 103: لَايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْ_مَلائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

ص: 138

كه آفريديم برگردانيم. اين وعده ماست كه البته انجام خواهيم داد.(1)

و در سورة معارج، آية 8 و 9 مي فرمايد:

روزي كه آسمان بدان عظمت از هول و دهشت چون فلز گداخته شود، و كوه هاي بدان صلابت از ترس و هيبت مانند پشم زده متلاشي گردند... (2).

و در سورۀ مزمل، آية 14 مي فرمايد:

آن روزي كه از وحشت آن روز بزرگ زمين و كوه ها به لرزه در آيد و تل(3) ريگي شود، و چون موج روان گردد... (4).

و در سورة تكوير، آيات 1تا 11 مي فرمايد:

اي رسول، يادآور هنگامي كه آفتاب تابان تاريك شود و ستارگان آسمان تيره شوند و فرو ريزند و كوه ها به حركت در آيند... .

تا آن كه مي فرمايد:

هنگامي كه درياها چون آتش شعله گيرد.

تا آن كه مي فرمايد:

و هنگامي كه آسمان را از جاي بركنند و به يك سو افكنند.(5)

و در سورۀ انفطار، مي فرمايد:

هنگامي كه آسمان شكافته شود و ستارگان فرو ريزند... (6).


1- الأنبياء (21)، آية 104: يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ .
2- المعارج (70)، آيات 8 _ 9: يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْ_مُهْلِ * وَتَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ.
3- تل: پُشته، تپه بلند.
4- المزمل (73)، آية 14: يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبالُ وَكانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً.
5- التكوير (81)، آيات 1_ 11: إذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ * وَإِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ * وَإِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ * وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ * وَإِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ * وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ * وَإِذَا الْ_مَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ * وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ * وَإِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ.
6- لانفطار (82)، آيات 1 _ 2: إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ * وَإِذَا الْكَواكِبُ إنْتَثَرَتْ.

ص: 139

و در سورۀ انشقاق، فرموده:

آسمان شكافته مي شود.(1)

و در سورۀ قارعه، مي فرمايد:

روز قيامت كوه ها از هيبت آن روز همچون پشم زده شده متلاشي و پراكنده شود.(2)

و آيات راجع به كيفيت قيامت كبري زياد است. همين مقدار براي اين مختصر كافي است.

و از واضحات قرآن است كه تمام افراد انسان اولين و آخرين در قيامت كبري با همين ابدان محشور خواهند شد. وهمين مطلب را پيغمبران گذشته به امم خود مي فرمودند

و كفار تكذيب مي كردند و به يكديگر مي گفتند:

يُنَبِّئُكُم اِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلقٍ جَدِيدٍ؛(3)

آيۀ قرآن است كه نقل مي فرمايد:

اين پيغمبر به شما مي گويد: بعد از آن كه بدن شما در زير خاك پوسيده و پراكنده گشت، همه در آخرت زنده خواهيد شد.

و شخصي استخوان پوسيده را گرفت و خدمت پيغمبر آخرالزمان رسيد و در مقابل پيغمبر اين استخوان را در كف دست نرم كرد و به باد داد و گفت: مَن يُحيِي العِظامَ وَهِيَ رَمِيمٌ.(4)

چنان كه در قرآن، آخر سورۀ يس مي فرمايد؛ پس آيه نازل شد:

قُل يُحيِيهَا الَّذِي اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ...(5)؛

بگو: آن را زنده مي كند آن خداي توانايي كه اوّل بار آن را ايجاد كرده است.


1- الإنشقاق (84)، آية 1: إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ.
2- القارعة (101)، آية 4: يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْ_مَبْثُوثِ.
3- سبأ (34)، آيۀ 7.
4- يس (36)، آيۀ 78.
5- يس (36)، آية 79.

ص: 140

و بالجمله معاد جسماني از ضروريات اديان است و منكر آن كافر به شمار مي رود.(1)

والحمدلله ربّ العالمين كما هو اهله. وصلي الله علي محمّد وآله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين. ربّنا تقبّل منّا بفضلك وجودك وكرمك. وافعل بنا ما أنت أهله. ولا تفعل بنا ما نحن أهله. واجعل لنا لسان صدق في الآخرين. واجعلنا من ورثة جنّة النّعيم. واغفرلنا ولوالدينا وللمؤمنين والمؤمنات يا أرحم الراحمين ويا أكرم الأكرمين.

تمّت هذه الرسالة الموسومة ب_ « اصول دين» بيد مؤلّفها عليّ بن محمدبن اسماعيل النمازيّ الشاهروديّ رحمهم الله تعالي في الدنيا والآخرة في شهر محرّم الحرام 1395 ه_ . ق علي هاجره وآله آلاف ألوف التحيّه والثّناء.

علامه حاج شيخ علي نمازي شاهرودي

كتاب وسيلة النجاة

اشارة


1- ر.ك: عروة الوثقي، ج1، ص139 (الثامن: الكافر بأقسامه...) كه در آن حاشيه علما و فقهاي شيعه بر كافر بودن منكر معاد جسماني تصريح شده است.

ص: 141

ص: 142

ص: 143

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين كما هو أهله ولا إله غيره. وأفضل الصلوات والتحيّات علي محمّد و آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين الّذين جعلهم الله تعالي الوسائل بينه و بين خلقه، فبهم يرحم عباده و يتفضّل عليهم في الدنيا و الآخرة واللّعنة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدّين.

و بعد؛ چنين گويد اين حقير بي بضاعت علي بن محمد بن اسماعيل النمازي الشاهرودي كه برادر عزيز و ارجمندم «حاج آقا رضا عمادزاده» از من در خواست نمود كه در زمينۀ وسيله و توسل مطالبي را بنويسم تا ايشان در دسترس عموم قرار دهند، و حقير نيز اين رساله را وسيلۀ توسل خود قرار داده، اجابت نمودم.

از پروردگار بزرگ مي خواهم كه اين نوشته را مورد رضا و خوشنودي خود قرار داده، و وسيله نجات و رهايي از مهالك دنيا و آخرت گرداند. إِنَّهُ ذُوالْفَضْلِ العَظِيم.

اين رساله كه آن را وسيلة النجاة ناميدم در پنج فصل و يك خاتمه تنظيم گشته و موضوعات حقيقت وسيله، و وجوب توسل و فضيلت آن، و توسلات انبياء سلف به مقام مقدس حضرت رسول اكرم و ائمۀ هداة مهديين و فضيلت بكاء و عزاداري بر عترت طاهره در طي آن آمده است.

ص: 144

فصل1: در وجوب توسل و بيان حقيقت وسيله

ص: 145

ص: 146

ص: 147

پروردگار عالم دركتاب عزيزش مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسِيلَةَ؛(1)

اي مؤمنين از خدا بپرهيزيد و تقوي را شعار خود قرار دهيد، (و بدانيد كه او شاهد و ناظر اعمال شماست. اگر شما خدا را نمي بينيد، خدا شما را مي بيند؛ پس مراقب احوال خويشتن بوده) و به سوي او طلب وسيله نماييد.

علي بن ابراهيم قمي در تفسير آيۀ فوق مي فرمايد:

تقرّبوا إليه بالإمام؛(2)

تقرب بجوييد به سوي پروردگار به امام.

و ابن شهر آشوب از مولي أميرالمؤمنين نقل كرده كه در ذيل اين آيه فرمود:

منم وسيلة پروردگار.(3)

و همين مضمون را صفار از سلمان از اميرالمؤمنين نقل فرموده است.(4)

و از دانشمندان عامه نيز حافظ ابونعيم اصفهاني(5) و حافظ ابوبكر شيرازي در كتاب ما نزل من القرآن في علي مفاد فوق را نقل نموده اند. و امام احمد ثعلبي در تفسير خود روايت


1- المائده (5)، آية 35.
2- تفسير القمي، ج1، ص168؛ البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص292، ح26 [3077].
3- مناقب آل ابي طالب، ج3، ص75 (فصل: في أنّه السبيل والصراط... از باب تعريف باطنه)؛ البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص292، ح27 [3078].
4- بصائر الدرجات، ص216، ح21 (باب اوّل از جزء پنجم)؛ البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص292، ح28 [3079].
5- النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن في علي، ص26 _ 31.

ص: 148

كرده كه مراد از وسيله در آية شريفة عترت پيامبر است.(1)

و امام رضا از جدش رسول الله نقل نموده كه فرمود:

امامان حق، از فرزندان حسين مي باشند؛ و كسي كه آنان را اطاعت كند، همانا خدا را اطاعت كرده است. و هر آن كه آنان را معصيت نمايد، خدا را معصيت نموده است. و آنان وسيله به سوي پروردگارند.(2)

و رسول اعظم در ضمن روايتي فرمود:

كسي كه ما را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است، و ما وسيله به سوي پروردگار و سبب رسيدن به رضايت و خوشنودي او هستيم.(3)

و در زيارت أميرالمؤمنين چنين مي خوانيم:

أَنتَ وَسِيلَتِي إِلَي اللهِ تَعَالَي، وَبِكَ أَتَوَسَّلُ إِلَي رَبّي؛(4)

اي اميرالمؤمنين تويي وسيلة من به سوي خداوند متعال، و به تو متوسل مي شوم به سوي پروردگارم.

و در دعاي علقمه كه بعد از زيارت عاشورا خوانده مي شود، امام باقر مي گويد:

أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ وَبِحَقِّ فَاطِمَةَ بِنتِ نَبِيِّكَ وَبِحَقِّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ، فَإِنِّي بِهِم اَتَوَجَّهُ اِلَيكَ فِي مَقَامِي هَذَا وَبِهِم اَتَوَسَّلُ وَبِهِم اَتَشفَّعُ اِلَيكَ... وَبِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَتَوَجَّهُ اِلَيكَ وَاَتَوَسَّلُ وَاَتَشَفَّعُ؛(5)

خدايا از تو سؤال مي كنم به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين.


1- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج4، ص59.
2- عيون اخبار الرضا، ج2، ص58، ح217 (باب 31)؛ بحارالأنوار، ج36، ص244، ح54 (باب 41 از ابواب النصوص علي أميرالمومنين از كتاب تاريخ أميرالمؤمنين).
3- مشارق انوار اليقين، ص61؛ بحارالأنوار، ج25، ص23، ح38 (باب اول از ابواب خلقهم و طينتهم از كتاب الامامة).
4- ر.ك: بحارالأنوار، ج99، ص172 (باب هشتم از ابواب زيارت الأئمه... از كتاب المزار)؛ مستدرك سفينة البحار، ج10، ص302 (ماده: وسل).
5- مصباح المتجهد، ج2، ص778 _ 779؛ بحارالأنوار، ج98، ص297 _ 298، ح3 (باب 24 از ابواب فضل زيارة سيد شباب اهل الجنة... از كتاب المزار).

ص: 149

پس به آنان به سوي تو متوجه و متوسل مي شوم، و آنان را شفيع خود نزد تو قرار مي دهم... و به محمد و آل محمد به سوي تو متوجه مي شوم و متوسل مي گردم.

و در زيارت امام عسكري عرض مي كند:

وَأَتَوَسَّلُ اِلَيكَ يَا رَبِّ بِإِمَامِنَا؛(1)

اي پروردگار به سوي تو به امام متوسل مي شوم.

و در زيارت امام زمان عرض مي كند:

من متوسل مي شوم به تو و به پدران پاكت.(2)

و در خطبه فاطمة الزهراء چنين آمده است:

فَاحمَدُوا اللهَ الَّذي بِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ اِبْتَغَي مَن فيِ السَّمواتِ وَمَن فِي الأَرضِ اِلَيهِ الوَسيلَةَ فَنَحْنُ وَسِيلَتُهُ فِيِ خَلقِهِ، وَنَحنُ آلُ رَسُولِهِ؛(3)

حمد كنيد خدايي را كه به بركت نور و عظمتش اهل آسمان ها و زمين به سوي او طلب وسيله مي كنند. پس ما وسيله خداوند و آل پيامبرش هستيم.

و در حديث توصيف امام سجاد رؤيت حضرت آدم اشباح خمسه طيبه را در ساق عرش، خداوند چنين فرمود:

هٰؤُلَاءِ خِيارُ خَليقَتي وَكِرامُ بَرِّيتِي. بِهِم آخُذُ، وَبِهِم اُعْطِي، وَبِهِم اُعَاقِبُ، وَبِهِم اُثِيبُ. فَتَوسَّل إلَيَّ بِهِم يا آدَمُ، وَاِذا دَهَتْكَ داهيةٌ، فَاجْعَلهُم إلَيَّ شُفَعاءَكَ [فَإِنِّي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي قَسَماً حَقّاً لَا أُخَيِّبُ بِهِمْ آمِلًا وَ لَا أَرُدُّ بِهِمْ سَائِلاً]؛(4)

اي آدم، اينان خوبان خلق و بزرگان آفريدگان منند. به خاطر اين ها مي گيرم و مي دهم. و به سبب اين ها ثواب و عقاب مي دهم. پس به آنان توسل نما به سوي


1- بحارالأنوار، ج99، ص69 (ذيل حديث هشتم) (باب ششم از ابواب زيارات الأئمة... از كتاب المزار).
2- مصباح الكفعمي، ص496؛ بحارالأنوار، ج99، ص118 (باب هفتم از ابواب زيارات الأئمة... از كتاب المزار).
3- دلائل الامامة، ص113 _ 114، ذيل ح36 (حديث فدك).
4- تفسير الإمام العسكري، ص220، ح102؛ بحارالأنوار، ج26، ص328، ح10 (باب هفتم از ابواب سائر فضائلهم... از كتاب الإمامة).

ص: 150

من و چون بلاء و گرفتاري برايت روي آورد، آنان را شفيع نزد من قرار ده كه بر خود سوگند ياد كرده و حتم نموده ام كه به سبب آنان آرزوي آرزوكننده و سؤال سائلي را رد ننمايم.

روايت فوق از طريق عامه نيز نقل شده است.(1)

و حضرت رضا در خطبۀ شريفۀ خود هنگام طلب باران فرمود:

يَا رَبِّ اَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا اَهلَ البَيتِ، فَتَوَسَّلُوا بِنَا كَمَا اَمَرتَ؛(2)

اي پروردگار من تويي كه بزرگ شمردي حق ما اهل بيت را پس به ما متوسل شدند همچنان كه امر فرمودي.

و امام صادق هنگام تعليم نمازجماعت فرمودند: بعد از نماز بگو:

يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللهِ أَشْكُو إلَي اللهِ وَاِلَيكَ حَاجَتِي، وَإِلَي اَهلِ بَيتِكَ الرَّاشِدِينَ حَاجَتِي، وَبِكُم اَتَوَجَّهُ إلَي اللهِ فِي حَاجَتِي.(3)

و دعاهايي نيز در زمينه توسل به ذيل عنايت ائمه نقل گرديده كه فضيلت توسل را به طور آشكار ثابت مي نمايد.(4)

و علامه اميني نيز كلمات علماي عامه و اسامي كتاب هايي كه دربارۀ فضيلت و شرافت توسل به مقام مقدس نبي اكرم نوشته شده است به طور مفصل نقل فرموده است.(5)

و علامه مجلسي نيز ابوابي را در همين موضوع عنوان كرده است.(6)


1- ر.ك: الغدير، ج2، ص422؛ احقاق الحق، ج4، ص91 و ج7، ص382؛ المناقب (للخوارزمي)، ص318، ح320.
2- دلائل الامامة، ص377، ح38 [340] (ذيل ذكر معجزاته)؛ بحارالأنوار، ج49، ص181، ح16( باب 14 از ابواب تاريخ الامام المرتجي... از كتاب تاريخ علي بن موسي الرضا).
3- الكافي، ج3، ص476 _ 477، ح1 (باب صلاة الحوائج از كتاب الصلاة)؛ بحارالأنوار، ج99، ص230، ح3 (باب نهم از ابواب زيارات الأئمة... از كتاب المزار).
4- . ر.ك: تفسير الإمام العسكري، ص68 _ 76؛ بحارالأنوار، ج99، ص231 _ 254(باب دهم از ابواب زيارات الأئمة... از كتاب المزار).
5- الغدير، ج5، ص211 _ 215.
6- بحارالأنوار، ج23، ص99 _ 103( باب ششم از ابواب جمل أحوال الأئمة از كتاب الامامة) و ج99، ص231 (باب دهم از ابواب زيارات الأئمة... از كتاب المزار).

ص: 151

و در كتاب جامع اصول صحاح عامه رواياتي در زمينۀ توسل نقل شده و مؤلف آن گفته است كه توسل به سوي خدا به دوستان خدا جايز است.(1)

بنابراين، اصل توسل به پيامبر و اولياي حق، مورد اتفاق عامه و خاصه مي باشد.

و حقير در كتاب هاي اثبات ولايت (2) و مقام قرآن و عترت در اسلام(3)و رساله علم غيب(4) به طور مفصل شرح داده ام كه پيغمبر و ائمه هدي چه در خانۀ دنيا و چه در آخرت به همۀ مخلوقات دانا و بينا و توانا هستند، و با انتقال اين بزرگواران از خانۀ دنياي دَني به خانه آخرت، از علوم و كمالات و قدرت آنان چيزي كسر نشده و تمام خلايق گذشته و آينده را دانسته و اعمال مردم را شاهدند. و علامه مجلسي كه مرآة ذوي العقول است در كتاب مرآة العقول (شرح كافي) در باب نهي از مشرِف شدن بر قبر پيغمبر مي فرمايد:

بدان كه در اخبار مستفيضه وارد شده است كه براي پيغمبر و ائمه هدي بلكه ساير پيغمبران، بعد از وفات و انتقال ظاهري از اين دنيا به خانه آخرت، حالات عجيب و غريب است كه براي ساير خلق نيست(5)

و شيخ مفيد در كتاب مقالات فرموده:

اما احوال پيغمبر و ائمه هدي بعد از وفات چنين است كه اجساد پاكيزه آن ها به سوي بهشت منتقل مي شود، و با همين اجساد و ارواح در بهشت زنده و متنعم به نعمات الهي مي باشند، و احوال شيعيان بر آنان مخفي نيست، و كلمات مردم را از دور و نزديك مي فهمند و مي شنوند _ سپس فرموده: _ اين است مذهب تمام فقهاي اماميه و مذهب متحملين آثار و علوم اهل بيت و متكلمين از آنان نيز مخالفت نكرده اند.(6)


1- التاج الجامع للأصول، ج1، ص318 (يجوز التوسل إلي الله بأحبابه از كتاب الصلاة).
2- ر.ك: اثبات ولايت، ص47 _ 58.
3- ر.ك: مقام قرآن و عترت، ص81 _ 86.
4- ر.ك: علم غيب، ص93 _ 148.
5- مرآة العقول، ج5، ص272 _ 274 (باب النهي عن الاشراف علي قبر النبي).
6- اوائل المقالات، ص72 _ 73(باب 49)؛ بحارالأنوار، ج27، ص301 (باب ششم از ابواب ما يتعلق بوفاتهم... از كتاب الإمامة).

ص: 152

فصل2: توسلات انبياي سلف

ص: 153

ص: 154

ص: 155

سيرۀ پيغمبران گذشته بر اين بوده كه در گرفتاري ها متوسل به محمد و آل محمدصلوات الله عليهم اجمعين مي شدند، و خداوند را به حق آنان و شأن و جلال آن بزرگواران قسم مي دادند، و آنان را شفيع بين خود و پروردگار قرار مي دادند كه حاجت آن ها برآورده و رفع گرفتاري از آنان مي شد.

براي نمونه علامه مجلسي از كتاب درّالثمين نقل فرموده كه در تفسير آية شريفة فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلَمَاتٍ فَتَابَ عَلَيهِ (1) روايت شده كه:

حضرت آدم زماني كه اسماء پيغمبر و ائمه را بر ساق عرش مشاهده كرد، جبرئيل او را تلقين نموده و عرض كرد: بگو: يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمّدٍ، يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ، يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ، وَيَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ وَمِنْكَ الإِحْسَانُ. چون اين كلمات بر زبان آدم جاري شد، و به نام مبارك حسين رسيد، قلب آدم شكست و اشك چشم او جاري گشت. سبب آن را از جبرئيل پرسيد و او عرض كرد: اي آدم، اين حسين فرزند تو به مصيبتي مبتلا خواهد شد كه تمام مصائب نزد آن كوچك نمايد. فرمود: اي برادر، جبرئيل! آن مصيبت چيست؟ عرض كرد: اين حسين بدون يار و ياور، تشنه؛ كشته خواهد شد، و اي كاش او را مي ديدي كه ناله غربت و تشنگي او بلند شده و چنان عطش بر او غالب گشته كه بين او و آسمان مثل دود و غبار حائل گرديده است، و هيچ كس جواب او را ندهد مگر به شمشيرها، و مانند گوسفند سر او را از قفا جدا نمايند و اموال او را به غارت برند، و سر مقدس او و يارانش را در شهرها بگردانند، و زنان آنان را به اسيري برند. در اين هنگام جبرئيل و


1- البقرة (2)، آية 37.

ص: 156

آدم گريه سختي نمودند.(1)

و حضرت نوح كشتي خود را به دستور الهي و راهنمايي جبرئيل ساخت و ميخ هايي را كه جبرئيل آورده بود مصرف كرد و در آخر پنج ميخ به نام مقدس خمسه طيبه بر آن كوبيد كه هر يك درخشندگي خاصي داشت، و هر كس را كه خدا خواست در آن كشتي قرار داد و آب از آسمان جاري و از زمين مي جوشيد. كشتي روي آب قرار گرفت و به حركت در آمد. چون به زمين كربلا رسيد به تلاطم افتاد. حضرت نوح خدا را به حق محمد و آل محمد قسم داد تا نجات پيدا نمود، و خدا او را از مصيبت حسين آگاه نمود و گريه بسيار كرده و قاتل او را لعنت نمود.(2)

و أميرالمؤمنين در روز احد مي فرمود:

يَا اللهُ يَا اللهُ، يَا جَبْرَئِيلُ، يَا جَبْرَئِيلُ، يَا مُحَمَّدُ يَا مُحَمَّدُ، النَّجَاةَ النَّجَاةَ.(3)

علامه مجلسي در شرح اين حديث كه از احتجاج طبرسي نقل كرده مي فرمايد:

در بعض نسخ هر يك از سه كلمه را سه مرتبه ذكر كرده و يا محمد را بر يا جبرئيل مقدم نموده است.(4)

فصل3: در فضيلت تبرك به مزار شريف پيامبر گرامي اسلام و ائمۀ اطهار


1- بحارالأنوار، ج44، ص245، ح44 (باب 30 از ابواب ما يختص بتاريخ الحسين از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين...).
2- . ر.ك: بحارالأنوار، ج44، ص243، ح38.
3- الاحتجاج، ج1، ص97.
4- بحارالأنوار، ج29، ص144، ح30 (باب 11 از كتاب الفتن و المحن).

ص: 157

ص: 158

ص: 159

چنانچه خداوند متعال كعبۀ معظمه را شرافت و فضيلت بخشيد و آن را به خود نسبت داد و فرمود: كعبه خانۀ من است.(1)

و زماني را برگزيد و شرافت داد، مانند ماه رمضان و فرمود: ماه رمضان ماه خداست.(2)

همچنين بندگاني را آفريد و بر همۀ خلايق آنان را فضيلت و شرافت داد و آنان را از خطا و لغزش حفظ فرموده و پاك و پاكيزه قرارداد وسپس اطاعت آنان را اطاعت خود، و نافرماني آنان را نافرماني خود، و محبت آنان را محبت خود، و دشمني با آنان را دشمني با خود مقرر فرمود. و به همين جهت است كه در روايات بسيار فرمودند:

زيارت قبور مطهرۀ پيغمبر و امامان زيارت خداست.(3)

پس كساني كه اعتقاد به مقام امامت و ولايت و خلافت آنان دارند، و مي دانند كه اعمال آن ها را به پيغمبر و امامان نمايش مي دهند، و آنان را گواهان بر آفريدگان مي دانند، بايد به آقايان خود عرض اخلاص و ارادت نموده قيام به وظيفۀ علاقه مندي و ارادت خود بنمايند و بر آنان سلام كنند و اعتقادات خود را بر ايشان عرضه بدارند.

و اگر از دور زيارت كنند، سلام دوستان به مواليان كه خلفاء و حجج پروردگارند، مي رسد؛ چنان چه از واضحات روايات متواترات است.(4) و اگر بتوانند بايد به زيارت قبور پاك ايشان بروند


1- ر.ك: مستدرك الوسائل، ج9، ص360، ح11075 (باب 24 از ابواب مقدمات الطواف... از كتاب الحج).
2- ر.ك: النوادر (للأشعري)، ص17، ح2؛ بحارالأنوار، ج94، ص77، ح38 (باب 56 از ابواب صوم شهر رمضان از كتاب الصوم).
3- المقنعة، ص458؛ كامل الزيارات، ص150، ح4؛ ر.ك: كتاب من لايحضره الفقيه، ج2، ص92 _ 93؛ وسائل الشيعة، ج10، ص489 (باب 18 از ابواب الصوم از كتاب الصيام)؛ بحارالأنوار، ج94، ص82 (باب 56 از ابواب الصوم از كتاب الصوم).
4- ر.ك: كتاب من لايحضره الفقيه، ج2، ص599؛ وسائل الشيعة، ج14، ص577 _ 578 (باب 95 از ابواب المزار و... از كتاب الحج)؛ مستدرك الوسائل، ج10، ص369 _ 370 (باب 75).

ص: 160

و عرض اخلاص و ارادت بنمايند.

و چون پيغمبر اكرم خبر شهادت مولاي متقيان اميرمؤمنان را به آن سرور داد عرض كرد: يا رسول الله، كسي كه قبرهاي ما را زيارت كند چه ثوابي خواهد داشت؟ رسول الله فرمود:

يا علي، خداوند يكتاي بي همتا لطف فرموده، و قبر تو و فرزندان تو را بقعه هايي از بهشت و عرصه هايي از عرصات آن قرار داده، و دل هاي نجيبان و برگزيدگان از بندگان خود را مايل به سوي شما گردانده كه متحمل ذلت و اذيت شوند و قبرهاي مباركۀ شما را براي تقرب به پروردگار و دوستي محمد مختار زيارت نمايند.

يا علي، اينان مخصوص به شفاعتند و وارد بر من در حوض كوثر مي شوند، و اينان در بهشت به زيارت من آيند.

يا علي، كسي كه قبور شما را تعمير نمايد، پس گويا حضرت سليمان را بر بناء بيت المقدس اعانت نموده، و ثواب زيارت قبور شما معادل هفتاد حج و موجب آمرزش گناهان مي باشد. پس بشارت باد تورا بر اين، و دوستان و شيعيان خود را به اين لطف و احسان پروردگار بشارت ده. و بدان گروهي از آدميان كه خيري در آن ها نيست، بيايند و زوار قبور شما را سرزنش نمايند. اينان شرار و بدان امت من مي باشند. خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند، و آن ها را بر حوض من (كوثر) وارد نگرداند.(1)

و در كتاب شريف كافي 109 روايت،(2) و در كامل الزيارات 756 روايت، و در وسائل 518 روايت(3)، و در مستدرك الوسائل 360 روايت(4)، در فضيلت و شرافت زيارت قبور آن بزرگواران نقل شده است.


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص22، ح7 (باب هفتم از كتاب المزار)؛ بحارالأنوار، ج97، ص120، ح22 (باب دوم از كتاب المزار).
2- الكافي، ج4، ص548 _ 589 (ابواب الزيارات از كتاب الحج).
3- وسائل الشيعة، ج14، ص319 _ 572 (ابواب المزار از كتاب الحج).
4- مستدرك الوسائل، ج10، ص181 _ 365 (باب دوم از ابواب المزار از كتاب الحج).

ص: 161

ودر كتاب نفيس الغدير مرقوم فرموده كه:

سيره عمل مسلمين از صدر اسلام تا حال جاري شده برزيارت قبوري كه پيغمبر مرسلي، يا امامي، يا بزرگي از بزرگان دين، در آن دفن شده. و از همه افضل و بهتر قبر مقدس پيغمبر گرامي است. و نماز نزد اين قبور پاك، و دعا كردن و تبرك و توسل به صاحب قبر، و تقرب به سوي پروردگار، به زيارت اين مشاهد مقدسه از امور مقبوله نزد تمام فرق مسلمين است. و جماعتي از علماي برجسته مسلمين نقل اجماع نموده اند بر فضيلت و استحباب زيارت قبر منور پيغمبر و اين موضوع مورد اتفاق تمام فرق مسلمين بوده، تا آن كه ابن تيميه حراني مخالفت كرده و فتوا داد به حرمت زيارت قبر پيغمبر اكرم پس علماء و قضات آن زمان و بعد آن او را تكفير نموده اند و خون و مال او را حلال دانسته اند.(1)

و در ص 93 از پيغمبر نقل كرده كه فرمود:

كسي كه قبر مرا زيارت نمايد، شفاعت من براي او ثابت است.

و اين روايت را متجاوز از چهل نفر از علماي عامه نقل كرده اند و حكم به صحت آن نموده اند.(2)

و به همين مفاد روايات ديگري نقل كرده كه پيغمبر فرمود:

كسي كه قبر مرا زيارت كند، گويا در حال حيات من مرا زيارت كرده است.(3)

و كسي كه حج خانۀ خدا كند و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است.(4)

و ساير روايات مربوطه را نيز نقل كرده و به 22 حديث اكتفا نموده و اين احاديث را متجاوز از صد و پنجاه نفر از علماء عامه نقل فرموده اند.(5)


1- الغدير، ج5، ص133 (باب زيارة المشاهد العترة الطاهرة).
2- الغدير، ج5، ص143 _ 147 (باب الحث علي زيارة النبي).
3- الغدير، ج5، ص15.
4- الغدير، ج5، ص152.
5- الغدير، ج5، ص153 _ 164.

ص: 162

و در ص 109 _ 125 كلمات چهل و دو نفر از بزرگان علماء عامه را در فضيلت و شرافت زيارت آن حضرت نقل فرموده است.

و در ص 130 _ 135 آداب زيارت را نقل نموده، و تا 21 آداب رسانده است.(1)

و در ص 135 _ 140، نُه زيارت مختصر و مفصل، و چند دعا با كيفيت صلوات نقل نموده، و سپس فضيلت توسل و استشفاع به صاحب قبر شريف را اثبات فرموده است.(2)

و در ص 146 _ 156 به طور مفصل در فضيلت و شرافت تبرك به قبر شريف پيغمبر اكرم به آن كه خود را به آن بچسباند و صورت بر خاك قبر نهد و ضريح را ببوسد سخن گفته است و از مدارك عامه براي اثبات آن بسيار آورده است.(3)

فصل4: در اقامۀ عزاء و بكاء و ابكاء بر مصائب ائمۀ اطهار


1- الغدير، ج5، ص193 _ 200 (باب أدب الزائر عند الجمهور).
2- الغدير، ج5، ص165 _ 187 (كلمات اعلام المذاهب الأربعه حول زيارة النبي الأقدس).
3- الغدير، ج5، ص215 _ 228 (باب التبرك بالقبر الشريف).

ص: 163

ص: 164

ص: 165

سوگواري و اقامۀ عزاء و نوحه سرايي و گريه كردن و گرياندن و خود را شبيه به گريه كننده كردن در مصيبت هاي وارده بر پيامبر و آل اوصلوات الله عليهم اجمعين از جمله عبادت ها شمرده شده، و در نزد خدا و رسول و امامان محبوب و مطلوب است.(1)

و پيغمبران اين عبادت شريف را انجام مي دادند، و شخص نبي اعظم و أميرالمؤمنين و فاطمه و حسن مجتبيصلوات الله عليهم عزاداري و سوگواري نمودند، و ازاين عبادت مهم بهره ها برداشتند.

پيغمبر خاتم در ضمن حديثي فرمودند:

كساني كه در مصيبت حسين بگريند، دست آنان را مي گيريم و وارد بهشت مي نماييم. اي فاطمه، همه چشمان در روز قيامت گريانند، مگر چشمي كه بر حسين بگريد كه او خندان و خوشحال به نعمت هاي بهشت است.(2)

و حضرت رضا فرمود:

كسي كه مصيبت ما را ياد كند، پس بگريد و بگرياند، چشم او نگريد روزي كه چشم ها مي گريد.(3)

واضح است نزد خردمندان كه گريه هر فاسقِ فاجرِ بي دين مراد نيست، بلكه گريه مثل ساير اعمال خير از هر كس كه واقع شود مورد قبول نگردد، بلكه بايد شرايط مقررۀ مقبول با


1- ر.ك: الكافي، ج2، ص481 _ 483 (باب البكاء از كتاب الدعاء)؛ وسائل الشيعة، ج7، ص74 _ 77 (باب 29 از ابواب الدعاء از كتاب الصلاة).
2- عوالم العلوم، ج17،ص534، ح9؛ بحارالأنوار، ج44، ص293، ح37 (باب 34 از ابواب ما يختص بتاريخ الحسين بن علي ...از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين).
3- عيون اخبار الرضا، ج1، ص294، ح48 (باب 28)؛ بحارالأنوار، ج1، ص200، ح6 (باب چهارم از ابواب العلم... از كتاب العقل و الجهل).

ص: 166

او باشد تا اعمال و عباداتش قبول شود.

أميرالمؤمنين در روايت اربعمائة كه چهار صد مطلب در رابطه با دين ودنيا و آخرت فرموده اند، شيعيان خود را مدح نموده و فرموده است:

اينان در حزن و اندوه ما محزونند. مال و جان خود را در راه ما بذل مي نمايند. اينان از مايند و به سوي ما آيند.(1)

ابن قولويه قمي به هفت سند دعاي امام صادق را براي زوار قبر جدش و گريه كننده اش چنين نقل كرده:

اي خدايي كه علم گذشته و آينده را به ما عنايت فرموده اي، و دل هايي از مردم را به سوي ما مايل نموده اي، من و برادرانم و زوار قبر جدم حسين را بيامرز؛ آن كساني كه در راه زيارت ما مال هاي خود را صرف مي نمايند و بدن هاي خويش را براي درك ثواب و رضايت تو به مشقت مي اندازند... خدايا رحم كن بر آن صورت هايي كه آفتاب آنان را تغيير مي دهد. و رحم نما بر آن صورت هايي كه بر مزار حسين ماليده مي شود. و رحم كن بر آن چشم هايي كه اشك در محبت بر ما اهل بيت مي ريزد. و رحم كن آن دل هايي را كه در مصيبت ما مي سوزد و جزع مي كند. و رحم كن آن ناله هايي را كه در مصيبت ما بلند مي شود.خدايا اين افراد را به تو مي سپارم تا روز قيامت كه بر حوض كوثر بر ما وارد شوند.(2)

و علامه مجلسي بابي را در همين موضوع به نام باب ثواب گريه در مصيبت امام حسين و ساير ائمه هدي اختصاص داده و 38 روايت در آن نقل فرموده است.(3)


1- الخصال، ج2، ص635، ح10؛ بحارالأنوار، ج44، ص287، ح26 (باب 34 از ابواب ما يختص بتاريخ الحسين... از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين).
2- كامل الزيارات، ص116، ح2 (باب 40).
3- بحارالأنوار، ج44، ص278 _ 296 (باب 34 از ابواب ما يختص بتاريخ الحسين از كتاب تاريخ فاطمة و الحسن و الحسين ...).

ص: 167

از آن جمله فرمايش امام صادق است كه:

جزع و گريه در مصيبت مكروه است، مگر جزع و گريه در مصيبت حسين كه در آن اجر و ثواب خواهد بود.(1)

و در چندين روايت وارد شده كه اين گريه سبب آمرزش گناهان و داخل شدن در بهشت مي باشد.(2)

و ثقۀ جليل القدر و عظيم الشأن ابن قولويه قمي در كتاب شريف كامل الزيارات ابوابي را در موضوع فصل حاضر عنوان فرموده كه به شرح ذيل آمده است:

باب 26: گرية جميع خلق بر امام حسين (7 روايت).(3)

باب 27: گرية ملائكه بر امام حسين (17 روايت).

باب 28: گرية آسمان و زمين بر امام حسين و حضرت يحيي (21 روايت).

باب 29: نوحه سرايي جنيان بر امام حسين (11 روايت).

باب 32: ثواب كسي كه گريه كند بر امام حسين (10 روايت).

باب 33: ثواب آن كس كه در مصيبت امام حسين شعر بگويد و گريه كند و بگرياند (7 روايت).

و حقير نيز در كتاب مستدرك السفينة لغت «بكي»(4) به طور مشروح گريه انبياء و مرسلين و ملائكۀ مقربين و موجودات آسمان و زمين را نقل كرده ام، و همين طور موارد گريۀ پيامبر گرامي اسلام در مصيبت هاي اهل بيت خود و أميرالمؤمنين و فاطمۀ زهرا و امام حسن و امام حسين و ائمۀ ديگر را شرح داده ام.


1- كامل الزيارات، ص100، ح2؛ وسائل الشيعة، ج14، ص507، ح13 [19702] (باب 66 از ابواب المزار... از كتاب الحج)؛ بحارالأنوار، ج44، ص291، ح32.
2- ر.ك: وسائل الشيعة، ج14، ص500 _ 510؛ بحارالأنوار، ج44، ص278، ح3، 7، 8، 13، 14، 16، 17، 20، 21 و 28.
3- كامل الزيارات، ص79 _ 106.
4- مستدرك سفينة البحار، ج1، ص394 (ماده: بكي).

ص: 168

فصل5: در جواز لطمه بر صورت زدن و موي كندن و پيراهن چاك زدن

ص: 169

ص: 170

ص: 171

عزاداري و سوگواري در مصائب ائمۀ طاهرين به صورت هاي فوق(1) بدون اشكال جايز است، و حكم آن به طور مسلم از روايات ثابت مي شود.

شيخ حر عاملي از علماي برجستۀ شيعه رواياتي در همين زمينه نقل فرموده كه به طور خلاصه چنين است كه امام حسن عسكري در مصيبت پدر بزرگوارش امام هادي پيراهن خويش را از طرف مقابل و پشت گردن چاك داده بود، و چون بعضي از حاضران اشكال كرد، حضرت در جواب وي فرمود:

چه مي داني اي احمق! حضرت موسي بن عمرانعلي نبيّنا وآله وعليه السّلام در سوگ برادرش هارون پيراهن خود را چاك زد.

و مسعودي در كتاب اثبات الوصيه نقل كرده كه:

ام احمد صداي خود را به گريه در عزاي موسي بن جعفر بلند كرد، و بر صورت لطمه زد، و پيراهن خويش را چاك داد، و اين در حالي است كه امام هشتم او را از اين عمل ممانعت نكرد.(2)

و شيخ طوسي در كتاب تهذيب از امام صادق روايت نموده كه:

فاطميات (اولاد فاطمۀ زهراء) در مصيبت امام حسين گريبان ها چاك داده و بر صورت هايشان لطمه مي زدند. و سزاوار است كه بر مثل حسين


1- لطمه بر صورت زدن و موي كندن و پيراهن چاك زدن.
2- اثبات الوصية، ص201.

ص: 172

صورت ها را لطمه زده و گريبان ها را چاك داد.(1)

و همچنين از خالد بن سدير نقل كرده كه گفت:

از امام صادق سؤال كردم: مردي در عزاي پدر يا مادر يا برادر يا يكي از اقوام خود پيراهن چاك زند چه صورتي دارد؟ فرمود:

باكي نيست، موسي بن عمران در مصيبت برادرش چنين كرد.(2)


1- وسائل الشيعة، ج3، ص274، ح5 [3634] (باب 84 از ابواب الدفن و... از كتاب الطهارة)؛ كشف الغمة، ج2، ص418.
2- تهذيب الاحكام، ج8، ص325، ح23 (باب ششم از كتاب الايمان و...)؛ وسائل الشيعة، ج22، ص402، ح1 [28894] (باب 31 از ابواب كفارات از كتاب الايلاء و الكفارات).

ص: 173

خاتمه: در دفع شبهۀ موهوم

ص: 174

ص: 175

توهم شده رواياتي كه مي فرمايد بكاء بر امام حسين سبب آمرزش گناهان مي شود، منافات دارد با آيۀ شريفۀ:

وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه؛(1)

هر كس به اندازۀ ذره اي عمل زشت انجام دهد، آن را خواهد ديد.

و آيۀ كريمۀ:

مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ ؛(2)

كسي كه عمل بدي مرتكب گردد، طبق آن مجازات خواهد شد.

مي گوييم: اين دو آيه همان طور كه با آيات توبه تنافي ندارد، با اين روايات نيز منافات نخواهد داشت؛ زيرا از جمع آيات با يكديگر استفاده مي شود كه مغفرت و آمرزش خداوند مانع مجازات مجرمين تواب خواهد شد. بنابراين هركس عمل شري از او صادر گشت هر چند به مقدار ذره اي باشد آن را مي بيند و طبق آن مجازات مي گردد مگر آن كه توبه كند و گناه او آمرزيده شود، كه در اين صورت نه گناه خود را خواهد ديد و نه مجازات خواهد گرديد.

و همچنين از آيات ديگر(3) فهميده مي شود كه كفار اگر دست از كفر خود برداشته و ايمان بياورند تمام گذشتۀ آنان بخشيده و عفو مي گردد.

و علاوه بر آن اگر اصول دين شخصي صحيح و اعمال خير از او سر زند به حكم آيۀ شريفۀ إِنَّ الْ_حَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ(4) گناهان او محو و مشمول عفو الهي مي شود.


1- الزلزلة (99)، آية 8.
2- النساء (4)، آية 123.
3- الأنفال (8)، آية 38: قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ .
4- هود (11)، آية 114: به درستي كه نيكوكاري شما باعث از بين رفتن بدي ها مي شود.

ص: 176

و گريه و عزاداري بر امام حسين نيز از جمله اعمال نيكو و پسنديده است كه موجب از بين رفتن اعمال زشت مي گردد.

و اما آيۀ: إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْ_مُتَّقِينَ(1) به ظاهر خود باقيست، و تقوي درجات بسياري دارد كه درجۀ اوّل آن قبول اعظم واجبات يعني ولايت اميرالمؤمنين و امامان معصوم با اجتناب از اعظم گناهان يعني ولايت جبت و طاغوت و اتباع آن ها مي باشد.

قرآن كريم مي فرمايد:

وَالَّذِي جَاءَ بِالصّدقِ وَصَدَّقَ بِهِ اُولئكَ هُمُ الْ_مُتَّقُونَ(2)؛

آن كس از بندگان كه وعدۀ صدق بر او آمد و او آن را تصديق كرد به حقيقت، همان ها اهل تقوي هستند.

مراد از صدق در روايات مباركه، همانا «ولايت» است.(3) پس كساني كه تصديق ولايت نمودند متقين مي باشند، و واضح است كه تصديق به ولايت بدون تبري ازدشمنان آن ها تمام نيست. بنابراين بيزاري از دشمنان معصومين نيز بايد باشد.

علامۀ بزرگوار مجلسي در كتاب ارزشمند خود در اين زمينه عنوان بابي قرار داده و چنين آورده است: (باب آن كه اعمال قبول نمي شود مگر به ولايت).(4) و سپس در باب مزبور هفتاد و يك روايت جمع آوري فرموده كه براي نمونه و تبرك به چندي از آن ها اشاره مي شود.

در چندين روايت آمده است كه:

اگر كسي خدا را در بهترين مكان ها، بين ركن و مقام حضرت ابراهيم عبادت كند و به امام واجب الإطاعة منصوب از جانب خدا معرفت نداشته باشد، هيچ يك از اعمال وي قبول نمي شود.(5)


1- المائده (5)، آية 27: همانا خداوند از پرهيزگاران مي پذيرد.
2- الزمر (39)، آية 33.
3- ر.ك: البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص710، ح3 [9218]؛ تفسير كنز الدقائق، ج11، ص304؛ تفسير نورالثقلين، ج4، ص486، ح50؛ بحارالأنوار، ج35، ص415، ح15 (باب 21 از ابواب الآيات النازلة... از كتاب تاريخ اميرالمؤمنين).
4- بحارالأنوار، ج27، ص166 _ 202(باب هفتم از ابواب ولايتهم... از كتاب الإمامة).
5- ر.ك: المحاسن، ج1، ص61، ح102؛ تفسير القمي، ج1، ص368؛ بحارالأنوار، ج27، ص166 _ 202 (باب هفتم از ابواب ولايتهم... از كتاب الامامة).

ص: 177

و امام صادق نيز در موثقۀ عمار ساباطي فرمودند:

كساني كه اقرار به ولايت ما داشته باشند، و با ولايت ما از اين دنيا بروند، نماز و روزه و زكات و حج آنان قبول مي گردد. و اگر به ولايت ما اقرار و اعتراف ننمايند، هيچ چيز از اعمال آن ها قبول نخواهد شد.(1)

و در حديث ديگر فرمود:

و الله اعمال از غير شما (شيعه اثني عشري) قبول نخواهد شد.(2)

و در مستدرك السفينة لغت «دين» روايات معتبر و صحيح بسيار نقل شده كه خلاصۀ آن چنين است:

كساني كه امامت ظالمين و غاصبين را قبول و خود را مقيد به پيروي از آنان كرده و اعمال خود را مطابق دستور ايشان قرار دهند، چيزي از اعمال آن ها قبول نشده و داخل جهنم خواهند شد. و اما كساني كه امامت امام حق را قبول كرده، و خود را پيرو او قرار داده، و اعمال خود را به راهبري وي انجام دهند، اعمالشان مقبول و از اهل بهشت خواهند بود.(3)

تقوي درجات ديگري نيز دارد كه انجام اوامر الهي و عدم ارتكاب محرمات، و داخل نشدن در امور شبهه ناك، و انجام اعمالي كه احتمال وجوب دارد، و عمل به مستحبات و ترك مكروهات از جملۀ آن مي باشد، و از اين درجات مهم تر آن كه بتواند بر مباحات حكم وجوب يا استحباب وارد نمايد، و غير اين درجات كه بر اهل فضل و كمال پوشيده نيست. ولي بالجمله تمام شيعيان دوازده امامي كه داراي خصلت تولي و تبري بوده و در تمام اصول و فروع دين مقيد به تمسك به كتاب خدا و عترت پيامبر باشند اعمال آنان مقبول و مصداق متقين خواهند شد؛ وأَكْرَمَهُم عِنْدَ اللهِ وَعِنْدَ الرَّسُولِ وَاَئِمَّةِ الهُدَي أَتْقَيهُم و أَطْوَعَهُم.

و اما مخالفين ولايت مَثَل اعمال شان مانند سرابي است در صحرا كه انسان هاي تشنه آن


1- الأمالي(للصدوق)، ص256، ح10؛ بحارالأنوار، ج27، ص167، ح2.
2- فضائل الشيعة، ص40، ح40؛ بحارالأنوار، ج27، ص199، ح65 .
3- . ر.ك: مستدرك سفينة البحار، ج3، ص404 _ 406 (ماده: دين).

ص: 178

را آب پندارند و چون نزديك شوند چيزي از آن را نيابند، همان طور كه در قرآن مجيد مي فرمايد:

وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُ_هُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مٰاءً حَتّٰي إِذٰا جٰاءَهُ لَم يَجِدْهُ شَيْئاً.(1)

و در آيات ديگر مي فرمايد:

هَلْ أَتيٰكَ حَدِيثُ الغَاشِيَةِ * وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خٰاشِعَةٌ * عٰامِلةٌ نٰاصِبةٌ * تَصْليٰ نٰاراً حٰامِيَةً؛(2)

معناي آيه با توجه به روايات وارده چنين مي شود: صورت هايي امروز (در دنيا) با خشوع و خضوع عمل كنندگانند (اعمال خير از آن ها صادر مي گردد) لكن ناصبي بوده و با عترت پيامبر دشمني مي ورزند كه اينان داخل آتش شوند.

و پوشيده نماند كه آمرزش و مغفرت پروردگار شامل آنان نخواهد شد همچنان كه مي فرمايد:

إِنِّي لَغَفَّارٌ لِ_مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَيٰ(3)؛

من بسيار آمرزنده ام براي كسي كه توبه كند(از كفر و شرك بيرون شود) و ايمان به خدا و رسول آورد و اعمال صالح انجام دهد و سپس هدايت يافته (و راهي به سوي نور ولايت بيابد، و به نور آن از ظلمات ولايت جبت و طاغوت بيرون آيد كه در اين صورت مورد آمرزش من خواهد گرديد).

و از آخر آية الكرسي(4) به ضميمۀ روايات چنين استفاده مي شود:

كساني كه به قرآن و حضرت رسول اكرم ايمان آورده اند، نور اسلام در دنيا بر آنان تابيده و مشمول احكام قرآن مي شوند. حال اگر ايمان به ولايت ائمۀ


1- النور (24)، آية 39: ولى كارهاى نارواى كافران به سرابى ماند كه در ريگزار سوزان شخص تشنه تصور مي كند آب است و چون نزديك مي رود چيزى نمى يابد.
2- الغاشيه (88)، آيات 1 _ 4.
3- طه (20)، آية 82.
4- البقرة (2)، آية 257: اللَّ_هُ وَليُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ .

ص: 179

دوازده گانه نيز داشته و از دشمنان آنان بيزاري بجويند، خداوند مهربان و ولي مؤمنين آنان را از ظلماتِ معاصي و گناهان بيرون آورد و در نور رحمت و هدايت خود داخل فرمايد. و ديگران كه به ولايت ائمه حق كافر شوند، همانا اوليايشان جبت و طاغوتند و خداوند آنان را از نور ظاهر اسلام اخراج و پس از مرگ با كافران محشور خواهند شد.

و مراد از «الذّين كفروا» در اين آيه كفار در مقابل مسلمين مانند يهود و نصاري و مشركين نيستند، زيرا آنان در نور نمي باشند تا از آن اخراج شوند، بلكه مراد كافران به ولايت ائمه هدي هستند كه در دنيا در نور ظاهر اسلام به سر مي برند، و پس از مرگ از نور ظاهر اسلام اخراج، و داخل در ظلمات عالم برزخ مي گردند.(1)

اَلْحَمْدُ للِهِ الَّذِي هَدَينٰا لِهَذٰا وَمٰا كُنَّا لِنَهْتَديَ لَوْلٰا أَنْ هَديٰنَا اللهُ.

اللّهُمَّ يَا رَبَّنا بِجاهِ مُحُمّدٍ وَآلِهِ الطيّبينَ الطّاهرينَ، اجْعَلْنا مَعَهُم فِي الدُّنيٰا وَالآخِرة، وَزِدْ فِي قُلُوبِنَا مَعرِفَتَهُم وَمَحَبَّتَهُم، وَاجْعَلْ لَنَا لِسَانَ صِدْقِ فِي الآخِرِينَ، وَاغْفِرْلَنٰا وَلِوَالدَيْنَا وَلِلْمُؤْمُنينَ وَالْ_مُؤْمِنَاتِ.

كتبه بيمناه الخاطئة عليّ بن محمد بن اسمعيل النمازي الشاهرودي في 9 رجب الاصب 1399 ه_ . ق علي هاجره و آله آلافُ الصلوات والتحيّات.


1- تفسير نور الثقلين، ج1، ص266، ح1070؛ ر.ك: بحارالأنوار، ج65، ص104، ح18 (باب 18 از ابواب الايمان و الكفر از كتاب الايمان و الكفر)؛ و تفسير العياشي، ج1، ص138، ح460.

ص: 180

نمايه ها

نمايه آيات

ص: 181

ص: 182

آيهالبقرة (2)صفحه

37فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلَمَاتٍ فَتَابَ عَلَيهِ155

185لَا يُريِدُ بِكُمُ العُسْرَ30

213فَبَعَثَ اللَّ_هُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ42

243أَلَم تَرَ إلَي الَّذينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم وَهُم اُلُوفٌ حَذَرَ المَوتَ130

257اللَّ_هُ وَليُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ...178

259فَأَمَاتَهُ اللهُ مِأَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ129

آل عمران (3)

61فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا...122

81وَإِذْ اَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ...135

108وَمَا اللهُ يُريِدُ ظُلماً30

النساء (4)

123مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ175

المائدة (5)

3اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...51، 121

27إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْ_مُتَّقِينَ176

35يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسِيلَةَ147

41لَم يُرِدِ اللهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُم30

67يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إِلَيكَ121

الأعراف (7)

155وَاخْتَارَ مُوسَي قَومَهُ سَبعِينَ رَجُلاً...132

172أَلَسْتُ بِرَبِّكُم21

الأنفال (8)

ص: 183

38قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ...175

75وَاُوْلُوا الأَ رْحَامِ بَعْضُهُم اَوْلَي بِبَعضٍ فِي كِتَابِ اللهِ121، 110

يونس (10)

44إِنَّ اللهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً37

هود (11)

114إِنَّ الْ_حَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ175

ابراهيم (14)

48 _ 50يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاواتُ وَبَرَزُواِ...137

النحل (16)

64وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا42

الكهف (18)

49وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدَاً37

47وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الجِبَالَ وَتَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرنَاهُم فَلَمْ...129

طه (20)

29 _ 30وَاجْعَلْ لِي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخِي57

82إِنِّي لَغَفَّارٌ لِ_مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَيٰ178

الأنبياء (21)

22لَوكَانَ فيِهِمٰا آلِهَةٌ إِلَّا الله لَفَسَدَتَا28

95وَحَرَامٌ عَلَي قَرَيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أنَّهُم لَا يَرجِعُونَ134

103 _ 104لَايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْ_مَلائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ137

المؤمنون (23)

32اعْبُدُواللهَ مَا لَكُم مِن اِلهٍ غَيرُهُ22

النور (24)

39وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُ_هُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مٰاءً...178

55

ص: 184

وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ...135

النمل (27)

83وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ127

الروم (30)

30فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ اللَّ_هِ...21

القصص (28)

5وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ...136

السجدة (32)

22إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ38

الأحزاب (33)

6وَاُوْلُوا الأَ رْحَامِ بَعْضُهُم اَوْلَي بِبَعضٍ فِي كِتَابِ اللهِ121، 110

36وَمَا كَانَ لِ_مُؤمِنٍ وَلَا مُؤمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللهُ وَرَسُولُهُ50

سبأ (34)

7يُنَبِّئُكُم اِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلقٍ جَدِيدٍ139

يس (36)

78 _ 79مَن يُحيِي العِظامَ وَهِيَ رَمِيمٌ139

الزمر (39)

33وَالَّذِي جَاءَ بِالصّدقِ وَصَدَّقَ بِهِ اُولئكَ هُمُ الْ_مُتَّقُونَ176

غافر (40)

11قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا...127، 129

51إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنيَا وَيَومَ يَقُومُ الْأَشهَادُ134

الشوري (42)

23قُلْ لَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْ_مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى59

الذاريات (51)

57مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِن رِزقٍ وَمَا أُرِيدُ اَن يُطْعِمُونَ31

المعارج (70)

ص: 185

1سَئَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِع120، 121

8 _ 9يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْ_مُهْلِ * وَتَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ138

المزمل (73)

14يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبالُ وَكانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً138

المدثر (74)

1 _ 3يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ* وَرَبَّكَ فَكَبِّر22

التكوير (81)

1 _ 11إذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ...138

الأنفطار (82)

1 _ 2إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ * وَإِذَا الْكَواكِبُ إنْتَثَرَتْ138

الإنشقاق (84)

1إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ139

19لَتَركَبُنَّ طَبَقَاً عَن طَبَقٍ133

الغاشية (88)

1 _ 4هَلْ أَتيٰكَ حَدِيثُ الغَاشِيَةِ * وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خٰاشِعَةٌ ...178

العلق (96)

1إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ23

الزلزلة (99)

8وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه175

القارعة (101)

4يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْ_مَبْثُوثِ139

نمايه روايات

ص: 186

معصومصفحه

امام باقرأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ وَبِحَقِّ فَاطِمَةَ...148

اميرالمؤمنينأَنتَ وَسِيلَتِي إِلَي اللهِ تَعَالَي، وَبِكَ أَتَوَسَّلُ إِلَي رَبّي148

رسول اكرمإنّي تَارِكٌ فيِكُمُ الثَّقَلَينِ؛ كِتَابَ اللهِ وَعِترَتِي...118

اميرالمؤمنينبِصُنعِ اللهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ24

حضرت فاطمةفَاحمَدُوا اللهَ الَّذي بِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ اِبْتَغَي...149

امام صادقاللَّ_هُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَإِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً33

امام زمان لَيسَ لِأَحَدٍ مِن مَواليِنَا التَّشكيِكُ فِيِمَا يَرويِهِ...128

رسول اكرممَثَلُ أَهلَ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا...54

امام سجادهٰؤُلَاءِ خِيارُ خَليقَتي وَكِرامُ بَرِّيتِي149

اماموَأَتَوَسَّلُ اِلَيكَ يَا رَبِّ بِإِمَامِنَا149

رسول اكرموَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيتِي55

امير المؤمنينيَا اللهُ يَا اللهُ، يَا جَبْرَئِيلُ، يَا جَبْرَئِيلُ، يَا مُحَمَّدُ...156

امام رضايَا رَبِّ اَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا اَهلَ البَيتِ...150

رسول اكرمأنَا حَربٌ لِمَن حَارَبتُم وَسِلمٌ لِمَن سَالَمتُم60

رسول اكرممَنْ كُنْتُ مَولَاهُ فَعَليٌّ مَولَاهُ...118

امام صادقيَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللهِ أَشْكُو إلَي اللهِ وَاِلَيكَ...150

اماميَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمّدٍ، يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ...155

كتابنامه

ص: 187

قرآن كريم.

نهج البلاغه.

التفسير المنسوب إلي الإمام الحسن العسكري.

1. اثبات الوصية للإمام علي بن أبي طالب. مسعودي، عليبن حسين(ت346ق). قم: انصاريان. چاپ سوم: 1426ق.

2. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات. حرعاملي، محمدبن حسن(ت1104ق). بيروت: اعلمي. چاپ اوّل: 1425ق.

3.اثبات ولايت. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). تهران: انتشارات سعدي. چاپ اوّل: 1385ش.

4. الاحتجاج علي اهل اللجاج. طبرسي، ابومنصور(ت 588ق). تحقيق: سيد محمد باقر موسوي خرسان. مشهد: نشر مرتضي. چاپ اوّل: 1403ق.

5. احقاق الحق و إزهاق الباطل. تستري، قاضي نورالله(ت 1019ق). قم: مكتبة آيت الله مرعشي نجفي. چاپ اوّل: 1409ق.

6. اختيار معرفة الرجال «رجال كشي». كشي، محمد بن عمر(ت460ق). مشهد: نشر دانشگاه مشهد. چاپ اوّل: 1409ق.

7. الأربعون حديثا في المهدي. ابو نعيم اصفهاني، احمدبن عبدالله(ت430ق). تحقيق: علي جلال باقر. مركز الإبحاث الإعقائدية.

8. اُسد الغابة. ابن اثير(ت630ق). بيروت: دارالفكر. چاپ: 1409ق.

9. اسرار غدير. انصاري زنجاني، محمد باقر. قم: انتشارات تك. چاپ دهم: 1429ق.

10. إعلام الورى بأعلام الهدي. طبرسى، فضل بن حسن(ت548 ق). تهران: انتشارات اسلاميه. چاپ سوم: 1390ق.

ص: 188

11. الأمالي. ابن بابويه، محمد بن على(ت381ق). تهران: كتابچى. چاپ ششم: 1376ش.

12. الإنصاف في النص علي الائمة الاثني عشر. بحراني، سيد هاشم(ت1107ق). تحقيق: هاشم رسولي محلاتي. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي. چاپ: 1378ق.

13. أوائل المقالات. مفيد، محمد بن محمد(ت413ق). قم: كنگره شيخ مفيد. چاپ اوّل: 1413ق.

14. الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة. حر عاملي، محمدبن حسن(ت1104ق). تحقيق: هاشم رسولي محلاتي. تهران: نويد. چاپ اول: 1362ش.

15. بحارالأنوار الجامعة للدر الأخبار الأئمّة الأطهار. مجلسي، محمد باقر(ت1110ق). تهران: انتشارات الاسلاميه.

16. البرهان في تفسير القرآن. بحراني، سيد هاشم(ت1107ق). قم: انتشارات مؤسسه بعثت. چاپ اوّل: 1374 ش.

17. بشارة المصطفي لشيعة المرتضي. طبري آملي، عماد الدين(ت553ق). نجف: المكتبة الحيدرية. چاپ: 1383ق.

18. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد. صفار قمي، ابوجعفر محمد بن حسن(ت290ق). به كوشش: ميرزا محسن كوچه باغي تبريزي. قم: مكتبة آيت الله مرعشي نجفي. چاپ: 1380ق.

19. بيان الفرقان. قزويني، مجتبي(ت1386ق). قزوين: انتشارات حديث امروز. چاپ اول: 1387ش.

20. التاج الجامع للاصول في أحاديث الرسول. علي ناصف، منصور. بيروت: دار إحياء التراث العربي. چاپ سوم: 1381ق.

21. تاريخ بغداد. خطيب بغدادي، ابي بكر احمد بن علي (ت463ق). تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا. بيروت: دارالكتب العلمية. چاپ اول: 1417ق.

22. تاريخ مدينة دمشق. ابن عساكر(ت571ق). تحقيق: علي شيري. بيروت: دارالفكر. چاپ: 1415ق.

23. تفسير الصافي. فيض كاشاني، ملامحسن(ت1091ق). تحقيق: حسين أعلمي. تهران: مكتبة الصدر. چاپ دوم: 1415ق.

ص: 189

24. تفسير العياشي. عياشي، محمد بن مسعود(ت 320ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي. تهران: المطبعة العلمية. چاپ اوّل: 1380ق.

25. تفسير القمي. قمي، علي بن ابراهيم(ت307ق). تحقيق: سيد طيب جزائري. قم: دارالكتاب. چاپ سوم: 1404ق.

26. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب. مشهدي، محمدبن محمد رضا(ت1125ق). تحقيق: حسين درگاهي. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1368ش.

27. تفسير نور الثقلين. عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه(ت1112ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي. قم: انتشارات اسماعيليان. چاپ چهارم: 1415ق.

28. تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة. حر عاملي، محمدبن حسن (ت1104ق). قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث. چاپ اوّل: 1409ق.

29. التوحيد. ابن بابويه، محمدبن علي(ت381ق).تصحيح: سيد هاشم حسيني. قم: مؤسسه نشر إسلامي. چاپ اول: 1398ق.

30. تهذيب الأحكام. طوسى، محمد بن حسن(ت460ق). تحقيق: حسن موسوي خراسان. تهران: دار الكتب الإسلاميه. چاپ چهارم: 1407ق.

31. جامع الأخبار. شعيري، محمدبن محمد (قرن ششم). نجف: مطبعة حيدرية. چاپ اول.

32. حديقة الشيعة. احمدبن محمد(مقدس اردبيلي) (ت993ق). تهران: انتشارات گلي.

33. حق اليقين في معرفة اصول الدين. شبر، سيد عبدالله(ت1220ق). قم: انوار الهدي. چاپ دوم: 1424ق.

34. حلية الأولياء وطبقات الأصفياء. ابونعيم اصفهاني، احمدبن عبدالله(ت430ق). بيروت: دار الكتب العربي. چاپ چهارم: 1405ق.

35. الخصال. ابن بابويه، محمد بن على(ت381ق). تحقيق: على اكبر غفارى. قم: مؤسسه نشر إسلامي. چاپ اوّل: 1362 ش.

36. الخلافة. مدني كاشاني، رضا(ت1371ق). تهران: ادبية.

ص: 190

37. الدرالمنثور في تفسير المأثور. سيوطي، جلال الدين(ت911ق). قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي. چاپ اول: 1404ق.

38. دلائل الامامة. طبري، محمد بن جرير(قرن پنجم). تحقيق: قسم الدرسات الاسلامية. قم: مؤسسه البعثه. چاپ اول: 1413ق.

39. راهنماي حق. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). تهران: آواي نور. چاپ اوّل: 1389ش.

40. زينت المجالس. مجدي، محمدبن ابي طالب(قرن يازدهم). تهران: كتابفروشي سنائي. چاپ: 1342ش.

41. سنن أبي داود. سجستاني، سليمان بن اشعث(ت275ق). بيروت: دارالفكر. چاپ اوّل: 1426ق.

42. سنن التزمذي. ترمذي، محمدبن عيسي بن سورة(ت279ق). تحقيق: عبدالوهاب عبدالطيف. بيروت: دارالفكر. چاپ دوم: 1403ق.

43. سير أعلام النبلاء. ذهبي، شمس الدين(ت748ق). تحقيق: حسين الأسد. بيروت: مؤسسة الرسالة. چاپ نهم: 1413ق.

44. السيرة الحلبية. حلبي شافعي، علي¬بن¬برهان الدين(ت1044ق).بيروت: دار المعرفة. چاپ: 1400ق.

45. شرح نهج البلاغه لابن أبي الحديد. ابن ابي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله(ت656ق). تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم. قم: كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي. چاپ اوّل: 1404ق.

46. شواهد التنزيل لقواعد التفصيل. حسكاني، عبيد الله بن احمد(ت504 ق). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1411ق.

47. صحيح المسلم بشرح نووي دمشقي. نيشابوري، مسلم بن حجاج(ت261ق). بيروت: دارالفكر. چاپ اوّل: 1430ق.

48. الصحيح من سيرة الإمام علي. عاملي، سيد جعفر مرتضي. بيروت: مركز الإسلامي للدراسات. چاپ دوم: 1431ق.

49. صحيح البخاري. بخاري، محمدبن اسماعيل(ت256ق). تحقيق: صدقي جميل العطار. بيروت: دار الفكر. چاپ: 1432ق.

50. الصواعق المحرقة. في الرد علي اهل البدع و الزندقة. هيثمي مكي، احمدبن حجر(ت974ق). تحقيق: عبد الوهاب اللطيف. مصر: شركة الطباعة الفنية المتحدة. چاپ دوم: 1385ق.

ص: 191

51. الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول. كبير مدني شيرازي، سيد علي خان بن احمد(ت1120ق). مشهد: مؤسسه آل البيت لإحياء التراث. چاپ: 1384ش.

52. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف. ابن طاووس، على بن موسى (ت664ق). تحقيق: على عاشور. قم: خيام. چاپ اوّل: 1400ق.

53. عبقات الأنوار. موسوي نيشابوري، مير حامد حسين(ت 1306ق). اصفهان: كتابخانه اميرالمومنين. چاپ دوم: 1366ش.

54. عروة الوثقي. طباطبايي، سيد محمد كاظم(ت1338ق). قم: مؤسسه نشر إسلامي. چاپ سوم: 1426ق.

55. علاقة التجريد. علوي عاملي، مير سيد احمد(ت1060ق). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي. چاپ اوّل: 1381ش.

56. علم غيب. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). تحقيق: مرتضي اعدادي خراساني مشهد: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي. چاپ اوّل: 1393ش.

57. عمدة القاري. عيني، محمود¬بن¬احمد(ت855ق). بيروت: دار إحيا التراث العربي.

58.عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار. ابن بطريق، يحيي بن حسن (ت600ق). قم: مؤسسه نشر إسلامي. چاپ اوّل: 1407ق.

59. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال. بحراني اصفهاني، شيخ عبدالله(ت 1130ق). تحقيق: سيد محمد باقر موحد ابطحي. قم: مؤسسه إمام مهدي. چاپ دوم: 1382 ش.

60. عيون الأخبار الرضا. ابن بابويه، محمد بن علي(ت381ق). تهران: نشر جهان. چاپ اوّل: 1378 ق.

61. الغدير في الكتاب و السنة و الأدب. اميني نجفي، عبد الحسين(ت1390ق). قم: مركز الغدير للدراسات الإسلامية. چاپ اوّل: 1416ق.

62. الغيبة. نعماني، محمد بن ابراهيم(ت360ق). تهران: انتشارات صدوق. چاپ اوّل: 1379ق.

63. الغيبة(كتاب الغيبة للحجة). طوسى، محمد بن¬حسن(ت460ق). تحقيق: عباد الله تهرانى و على احمد ناصح(نهاوندي). قم: دار المعارف الإسلامية. چاپ اوّل: 1411ق.

ص: 192

64. فرائد السمطين في فضائل المرتضي و القبول و السبطين والأئمة من ذريتهم. الجويني الخراساني، ابراهيم(ت730ق). تحقيق: محمد باقر محمودي. قم: دار الحبيب. چاپ اوّل: 1428ق.

65. فضائل الشيعة. ابن بابويه، محمدبن علي(ت381ق). تهران: انتشارات اعلمي. چاپ اوّل: 1410ق.

66. قصص الأنبياء عليهم السلام. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله (ت 573ق). تحقيق: غلامرضا عرفانيان يزدى. مشهد: مركز پژوهش هاى اسلامى. چاپ اوّل: 1409ق.

67. الكافي. كليني، محمد بن يعقوب(ت329ق). تحقيق: علي اكبر غفاري و محمد آخوندي. تهران: دارالكتب الاسلاميه. چاپ چهارم: 1407ق.

68. الكامل في التاريخ. ابن اثير، عزالدين(ت630ق). بيروت: دارصادر. چاپ: 1385ق.

69. كتاب من لايحضره الفقيه. ابن بابويه، محمدبن علي(ت381ق). تصحيح: علي اكبر غفاري. قم: مؤسسه نشر إسلامي. چاپ سوم: 1413 ق.

70. الكشف و البيان عن تفسير القرآن. ثعلبى نيشابورى، ابواسحاق احمدبن ابراهيم(ت427ق). بيروت: دار إحياء التراث العربي. چاپ اوّل: 1422ق.

71. كفاية الطالب في مناقب علي بن ابي¬طالب و يليه البيان في أخبار صاحب الزمان. گنجي شافعي، محمدبن يوسف (ت658ق). نجف: مطبعة الحيدرية. چاپ دوم: 1390ق.

72. كمال الدين و تمام النعمة. ابن بابويه، محمد بن علي(ت381ق). تصحيح: علي اكبر غفاري. تهران: انتشارات اسلاميه. چاپ دوم: 1395 ق.

73. كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال. متقي هندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين(ت975ق). بيروت: مؤسسة الرسالة. چاپ: 1409ق.

74. كنز الفوائد. كراجكى، محمدبن على(ت449ق). تحقيق: عبدالله نعمة . قم: دارالذخائر. چاپ اوّل: 1410ق.

75. كامل الزيارات. ابن قولويه، جعفر بن محمد (ت367ق). تحقيق: عبد الحسين امينى. نجف اشرف: دار المرتضوية. چاپ اوّل: 1356ش.

76. كشف الغمة في معرفة الأئمة. اربلى، على بن عيسى(ت692ق). تحقيق: هاشم رسولى محلاتى. تبريز: بنى هاشمى. چاپ اوّل: 1381ق.

ص: 193

77. كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر. خزاز رازى، على بن محمد (قرن چهارم). تحقيق: عبد اللطيف حسينى كوهكمرى. قم: بيدار. چاپ: 1401ق.

78. مجمع البحرين. طريحي، فخرالدين بن محمد(ت1087ق). تحقيق: احمد حسيني اشكوري. تهران: مرتضوي. چاپ: 1375ش.

79. مجمع الزوائد و منبع الفوائد. هيثمي، نورالدين علي بن أبي بكر(ت807ق). بيروت: دارالكتب العلمية. چاپ: 1408ق.

80. المحاسن. برقي، احمد بن محمد(ت280ق). تحقيق: سيد جلال الدين محدث. قم: دارالكتب الاسلاميه. چاپ دوم: 1371 ق.

81. محمد و علي و بنوه الأوصياء. شريف عسكري، نجم الدين (ت1353ش). تهران: 1965م.

82. مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر و دلائل الحجج علي البشر.بحراني، سيد هاشم بن سليمان(ت 1107ق). قم: موسسة المعارف الاسلامية. چاپ اوّل: 1413ق.

83. مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول. مجلسي، محمد باقر(ت1110ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي. تهران: دارالكتب الاسلامية. چاپ دوم: 1404 ق.

84. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل. نوري طبرسي، ميرزا حسين(ت1320ق). قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث. چاپ اوّل: 1408 ق.

85. مستدرك سفينة البحار. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). قم: مؤسسه النشر الاسلامي. چاپ دوم: 1427ق.

86. المستدرك علي الصحيحين. حاكم نيشابوري،أبي عبدالله(ت405ق). تحقيق: يوسف عبدالرحمن المرعشلي. بيروت: دارالمعرفة.

87. مسند أبي داود الطيالسي. طيالسي، سليمان بن داودبن الجارود(ت204ق). بيروت: دارالمعرفة.

88. مسند احمد حنبل. حنبل، احمد (ت241ق). بيروت: دار الفكر. چاپ اوّل: 1430ق.

89. مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين.حافظ برسي، رجب بن محمد (ت813ق). تحقيق: سيد علي عاشور. بيروت: أعلمي. چاپ اوّل: 1422ق.

90. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد. طوسى، محمد¬بن¬حسن (ت460ق). بيروت: مؤسسة فقه الشيعة. چاپ دوم: 1411ق.

ص: 194

91. المصباح للكفعمي( جنة الأمان الواقية). كفعمى عاملي، ابراهيم بن على (ت905ق). قم: دار الرضي (زاهدي). چاپ دوم: 1405ق.

92. معجم الكبير. طبراني، سيلمان بن أحمد(ت360ق). تحقيق: عبدالمجيد سلفي. دار احياء التراث العربي. چاپ دوم.

93. مقام قرآن و عترت. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). تهران: انتشارات سعدي. چاپ اوّل: 1382 ش.

94. المقنعة. مفيد، محمد بن محمد (ت413ق). قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد. چاپ اوّل: 1413ق.

95. المناقب. خوارزمي، موفق بن احمد (ت568ق). قم: مؤسسه نشر اسلامي. چاپ دوم: 1414ق.

96. مناقب ابن المغازلي الشافعي. شافعي، ابن مغازلي (ت483ق). بيروت: دارالأضراء. چاپ سوم: 1424ق.

97. مناقب آل ابي طالب. ابن شهر آشوب، محمد بن علي(ت588ق). قم: انتشارات علامه. چاپ اوّل: 1379 ش.

98. منتهي الآمال. قمي، عباس(ت 1359ق). قم: مؤسسه انتشارات هجرت. چاپ دهم: 1376ش.

99. ميزان المطالب. تهراني، ميرزا جواد(ت1368ق). قم: انتشارات در راه حق. چاپ چهارم: 1374 ش.

100. النوادر. أشعر قمي، احمدبن محمدبن عيسي(ت280ق). قم: مدرسۀ امام مهدي. چاپ اوّل: 1408ق.

101. النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن في علي. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبدالله(ت 430ق). تحقيق: محمد باقر محمودي. تهران: وزارت ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1406ق.

102. الهادي إلي الحق. نمازي شاهرودي، علي(ت1405ق). قم: چاپ امير. چاپ اوّل: 1399ق.

103. ينابيع المودّة لذوي القربي. قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم(ت1294ق). تحقيق: سيد علي جمال أشرف حسيني. قم: دار الأسوة للطباعة و النشر. چاپ: 1416ق.

ص: 195

چكيده عربي و انگليسي

ص: 196

ملخّص

الكتاب الذين بين يديك من مؤلّفات العلّامة النمازيّ ويحتوي على كتابين مهمين هما أصول الدين و وسيلة النجاة.

أصول الدين يحتوي على أقسام خمسة يغور من خلالها في بيان الأصول العَقَدية لدى الشيعة الإثني عشرية.

أمّا الأصل الأوّل ففي معرفة الباري تعالى والإعتقاد بتوحيده جلّ شأنه.وحسب آيات القرآن أنجع الطرق لتحصيل معرفته وأوثقها هو عبر المعرفة الفطريّة، والتي تنال برفع الحجب وازالتها والتي تشكل حاجزا امام معرفة من فُطرنا على معرفته.

في الأصل الثاني والثالث يتطرق المؤلّف إلى اثبات عدل الله تعالى ونبوّة المرسلين.

ثمّ يبحث في الأصل الرابع موضوعَ معرفة الإمام الذي يتشعب الى أقسام ثلاث: ١_ حاجة البشر إلى الإمام. ٢_ اختيار الإمام بيد من؟ ٣_ من تولى منصب الإمامة بعد النبيّ الأعظم.

وفي هذا الصدد افرد اثنى عشر باباً تحوي الأحاديث والروايات الواردة في خصوص كلّ امام وبعض فضائلهم ومناقبهم.

وفي الأصل الأخير من هذا الكتاب القيم يسلّط الضوء على موضوع المعاد الذي يعتبره من الأمور القطعيّة لدى المذهب الحقّ ومسلّمات القران، الناطق بوجود حشرين وآخرتين وقيامتين؛ قيامة صغرى في هذه الدنيا تسمّى بالرجعة وقيامة كبرى تتبدّل فيها السماء والأرض.

أمّا كتاب وسيلة النجاة فهو رسالة مختصرة ونافعة في فصول خمسة.

أوّلها تتضمن البحث في حقيقة كون النبيّ وأهل بيته الوسيلة إلى الله ووجوب التوسّل بهم للوصول إليه.

والفصل الثاني في بعض ما ورد في توسل الأنبياء الماضين بهم.

والفصل الثالث يخوض في التماس البركة من مشاهدهم.

ثمّ يليه فصل في مناقشة ما روي في الحزن عليهم واقامة العزاء حداداً عليهم والبكاء على مصائبهم وأنّ ذلك كلّه من العبادة الدينيّة المطلوبة.

والفصل الأخير يعني بجواز لطم الخدود وشقّ الثياب ونتف الشعر جزعاً على ما جرى عليهم.

وفي الخاتمة يتعرض إلى شبهة تعارض بعض الآيات القرآنيّة مع بعض الأخبار الدالّة على غفران الذنوب إثر البكاء على سيد الشهداء.

______________________________________________________

دار الولاية للنشر

إيران _ مشهد المقدّسة _ السوق الكبير

الهاتف: 00989151162907 _ 00989151576003

ص: 197

Abstract

This valuable work encapsulates two important books previously published seperately; "The Principles of Religion" and "The Means to Salvation" by late Shaikh Ali Namazi,

The first addresses- in five chapters- the Islamic principles that represent the core belief of the Shiite school of thought.

First principle is the belief in Allah and His Oneness, pinpointing that the best and easiest way to knowing Him, according to the Quran, is through the “Innate” knowledge embedded in our nature. This knowledge serves as a reference point when the barriers are lifted.

The second and third principle; Allah’s justice and Prophet-hood.

The fourth is the belief in Imamate i.e. divine leadership. The principle is discussed in three levels: 1.The necessity of Imamate. 2.Who appoints the Imam. 3.Who are the rightful Imams after the Prophet. In this regard, the author dedicates twelve sections for each topic to the virtues of each of the twelve Imams.

In the last chapter, light is shed on the concept of resurrection, in which the author clarifies that according to the Quran and the school of Ahlulbayt, people undergo two resurrections and two hereafters; A minor and a second Major. The first, known as “Raj’aa” or “Day of Return”, and the second; The day of judgment, where heaven and the earth are drastically changed.

The second book; The Means to Salvation, is a concise yet useful work put into five chapters.

The first is a research on the fact that the holy prophet and his family are the path to God, and on the necessity of seeking closeness to Him through them. The second cites reports on the apeal of previous prophets to the intercession of Ahlulbayt.

Third chapter is on the virtuous aspect of seeking blessing from their shrines.

Fourth chapter demonstrates narrations on mourning, and that sympathizing with their sorrows is a religious worship.

The last chapter proves the legitimacy of slapping cheeks and tearing clothes in sadness for what befell them.

In the end, the author refutes some misconceptions pertaining to the great rewards given to those that shed tears for Imam Hussain.

________________________________________________________________________________________

The publisher: Velayat publishers

Address: iran, mashhad, central bazaar, Velayat publisher

Tel: 00989151576003 - 00989151162907

ص: 198

The Principles of Religion

The Means to Salvation"

Ayatollah Shaikh Ali Namazi Shahroudi

Auditing and Assessment:

Shaikh Mortaza Aadadi khorasani

Velayat Publishers

2015 - 1394

ص: 199

بسم الله الرحمن الرحيم

اُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْ_مَوْعِظَةِ الْ_حَسَنَة

يُعدّ العلم والمعرفة أفضل وأكبر النِّعم الإلهيّة المهداة لعباد الله الصالحين لأنّ بالعلم يُعينهم الله على عبوديّته والخضوع له و به يخضعون له، كما يُعدّ ذلك من اكبر النّعم التي بها يفتخرون في حياتهم الدنيا .

والعلماء الربانيّون والعرفاء الإلهيّون هم من يستضيئون بهدى الانبياء والائمة ولا يشعرون بالتَّعب أو الملل أبداً في سلوك هذا الطريق. طريق العلم والعمل، ويتجنّبون الطُرُق الأُخرى التي لا تنتهي بهم إلى نيل معارف الأئمّة .

تهدف هذه المؤسسة _ التي تأسست بدافع إحياء آثار هذه الثلَّة المخلصة التي تحملت على عاتقها مهمّة الدفاع عن المعارف الوحيانيّة والعلوم الإلهيّة الأصيلة _ إلى نشر هذا الفكر عبر الوسائل العصرية المتاحة ومن الله التوفيق.

ص: 200

بسم الله الرحمن الرحيم

اُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْ_مَوْعِظَةِ الْ_حَسَنَة

Call on to the way of your lord with wisdom and good preaching

Knowledge is arguably God's most precious blessing given to humanity, with which they can understand, worship, and submit to the Almighty's commandments. It is indeed the greatest of His gifts for both in this life and the afterlife.

And those with divine understanding are the true inheritors of the prophets and their successors. Those are the people of wisdom who stop at nithing in carrying on their endeavor in seeking knowledge from its one and only source; The messengers of Allah.

This institution, was founded on the revival and republishing the canons and original works of the scholars who gave their life in supporting the foundations of the religion and the teachings of the holy prophet and his immaculate household. We ask Allah to guide us in this holy path.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109